You are on page 1of 81

‫داستان‬

‫موسی و خضرإ‬

‫تاليف‪:‬‬
‫شيخ سعید عبدالعظیم‬
‫از علمای معروف مصر‬
‫﴿‪﴾2‬‬
‫موسی و خضر إ‬ ‫داستان‬
‫فهرست مطالب‬

‫ص‬ ‫عنوان‬ ‫ش‬


‫‪4‬‬ ‫مقدمه‬ ‫‪1‬‬
‫‪7‬‬ ‫مناسبت داستان‬ ‫‪2‬‬
‫‪8‬‬ ‫ای علیم و دانا مرا علم و دانش بیاموز‬ ‫‪3‬‬
‫‪10‬‬ ‫نخست‪ :‬دلیل ارزش علم از کتاب الله‬ ‫‪4‬‬
‫‪15‬‬ ‫فضل علم و اهل علم در احادیث پیامبر ع‬ ‫‪5‬‬
‫‪20‬‬ ‫گفته های دیگر بزرگان دربارة علم‬ ‫‪6‬‬
‫‪24‬‬ ‫سفر برای طلب علم‬ ‫‪7‬‬
‫‪26‬‬ ‫علم چگونه حاصل می گردد‬ ‫‪8‬‬
‫‪28‬‬ ‫صبر بر مشقتها و ادامه طلب‬ ‫‪9‬‬
‫‪30‬‬ ‫تواضع و فروتنی در طلب علم‬ ‫‪1‬‬
‫‪0‬‬
‫‪31‬‬ ‫ندانستی بگو نمی دانم‬ ‫‪1‬‬
‫‪1‬‬
‫‪34‬‬ ‫علم و دانشی که هر مرد و زن مسلمان باید بداند‬ ‫‪1‬‬
‫‪2‬‬
‫‪35‬‬ ‫علم عمل می طلبد‬ ‫‪1‬‬
‫‪3‬‬
‫‪37‬‬ ‫آداب عالم و متعلم‬ ‫‪1‬‬
‫‪4‬‬
‫‪40‬‬ ‫رفتار متعلم در مقابل عالم‬ ‫‪1‬‬
‫‪5‬‬
‫‪42‬‬ ‫آیا باید متعلم نزد معلم مثل میت پیش غسل دهنننده‬ ‫‪1‬‬
‫باشد؟‬ ‫‪6‬‬
‫‪43‬‬ ‫علم آموزی فاضل از مفضول‬ ‫‪1‬‬
‫‪7‬‬
‫‪44‬‬ ‫عالم و فقیه و مفتی برحق‬ ‫‪1‬‬
‫‪8‬‬
‫‪46‬‬ ‫زیارت و دیدار اهننل خیننر و مجالسننت و همراهننی بننا‬ ‫‪1‬‬
‫آنان‬ ‫‪9‬‬
‫‪48‬‬ ‫نگو‪ :‬غلم من و کنیز من‪ ،‬بگو‪ :‬خدمتکار من‬ ‫‪2‬‬
‫‪0‬‬
‫‪49‬‬ ‫شیطان مصلحت انسان را از یادش می برد‬ ‫‪2‬‬
‫‪1‬‬
‫‪51‬‬ ‫توشه راه برداشتن با توکل منافات ندارد‬ ‫‪2‬‬
‫‪2‬‬
‫﴿‪﴾3‬‬
‫‪53‬‬ ‫آینننا خضنننر ؛‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫‪2‬‬
‫نبی است یا ولی‬ ‫‪3‬‬
‫‪55‬‬ ‫علم لدنی‬ ‫‪2‬‬
‫‪4‬‬
‫‪59‬‬ ‫حقیقت و شریعت و ظاهر و باطن‬ ‫‪2‬‬
‫‪5‬‬
‫‪61‬‬ ‫اگر موسی و خضرإ زنده می بودند راهی جز اتباع و‬ ‫‪2‬‬
‫پیروی از رسول الله ع را نداشتند‬ ‫‪6‬‬
‫‪63‬‬ ‫نظری بر عقاید صوفیان‬ ‫‪2‬‬
‫‪7‬‬
‫‪66‬‬ ‫گمراهی های تصوف‬ ‫‪2‬‬
‫‪8‬‬
‫‪68‬‬ ‫تفسیر مسائل پیش آمده بین موسی و خضرإ از‬ ‫‪2‬‬
‫دیدگاه امام ابن تیمیه‬ ‫‪9‬‬
‫‪69‬‬ ‫مدارا با فرمانروا برای حفظ مال یتیم‬ ‫‪3‬‬
‫‪0‬‬
‫‪70‬‬ ‫مسلمانان بر شرط خود پایبندند‬ ‫‪3‬‬
‫‪1‬‬
‫‪72‬‬ ‫فوائد متعلق به داستان دیوار دو یتیم در قصه‬ ‫‪3‬‬
‫موسی و خضر إ‬ ‫‪2‬‬
‫‪72‬‬ ‫فوائد برگرفته از این داستان‬ ‫‪3‬‬
‫‪3‬‬
‫‪74‬‬ ‫انواع تاویل‬ ‫‪3‬‬
‫‪4‬‬
‫‪74‬‬ ‫تاویل در معنی اصطلحی بر سه معنی مشترک‬ ‫‪3‬‬
‫اطلق می شود‬ ‫‪5‬‬
‫‪76‬‬ ‫مسکین بودن علیرغم داشتن کشتی‬ ‫‪3‬‬
‫‪6‬‬
‫‪77‬‬ ‫رضایت در برابر قضاء‬ ‫‪3‬‬
‫‪7‬‬
‫‪79‬‬ ‫حفاظت از فرزندان با نیکوکار بودن پدران‬ ‫‪3‬‬
‫‪8‬‬
‫‪80‬‬ ‫آیا خضر؛ تاکنون زنده است؟‬ ‫‪3‬‬
‫‪9‬‬
‫‪82‬‬ ‫خاتمه‬ ‫‪4‬‬
‫‪0‬‬
‫﴿‪﴾4‬‬
‫داستان موسی و خضر إ‬

‫بسم الله الرحمن الرحیم‬


‫مقدمه‬
‫إن الحمدلله نحمده ونستعینه و نستغفره‪ ،‬ونعوذ بالله من شرور‬
‫أنفسنا وسیئات أعمالنا‪ ،‬من یهده الله فل مضل له‪ ،‬ومنن یضنلل فل‬
‫هادی لننه وأشننهد أن ل إلننه إل اللننه وحننده ل شننریک لننه وأشننهد أن‬
‫محمدا ً عبده ورسوله‪.‬‬
‫﴿‪     ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪) ﴾   ‬آل عمننران‪(102/‬‬
‫هاينند‪ ،‬از خندا آن گننونه كنه حننق پرواكننردن از‬
‫»اى كسانى كه ايمان آورد ‌‬
‫اوست‪ ،‬پروا كنيد؛ و زينهار‪ ،‬جز مسلمان نميريد«‪.‬‬
‫‪ ‬‬ ‫﴿‪     ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪) ﴾ ‬النساء‪» (1/‬اى مردم‪ ،‬از پروردگارتان كه شما را‬
‫از »نفننس واحنندى« آفرينند و جفتننش را ]نيننز [ از او آفرينند‪ ،‬و از آن دو‪،‬‬
‫م[‬
‫مردان و زنان بسيارى پراكنده كرد‪ ،‬پروا داريد؛ و از خدايى كه بننه ]نننا ‌‬
‫ىكنينند پننروا نمايينند؛ و زنهننار از خويشنناوندان‬
‫او از همديگر درخواست م ‌‬
‫مُبريد‪ ،‬كه خدا همواره بر شما نگهبان است«‪.‬‬ ‫َ‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾  ‬الحزاب‪» (71-70/‬ای اهل ایمان! از خدا پننروا‬
‫کنید و سخن درسننت و اسننتوار گویینند*ا ]خنندا[ اعمالتننان را بننرای شننما‬
‫اصلح کند و گناهتان را بر شننما بیننامرزد‪ .‬و هرکننس خنندا و پیننامبرش را‬
‫اطاعت کند‪ ،‬بی تردید رستگاری بزرگی یافته است«‪.‬‬
‫اما بعد‪ :‬همانا درست ترین سخن کتاب خداوند است و نکننوترین‬
‫ارشنناد و راهنمننایی ارشننادات پیننامبرص‪ ،‬و بنندترین امننور نننو پدینند‬
‫﴿‪﴾5‬‬
‫آورنده هایند و‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫هر نو پدید آورده ایی بدعت و هر بنندعتی گمراهننی و هننر گمراهننی‬
‫فرجامش دوزخ است‪.‬‬
‫سرگذشننت موسننی بننن عمننران إ بننا آن بنننده صننالح در مجمننع‬
‫البحرین‪ ،‬یکی از داسنتانهای سننورة کهنف اسنت و سنوره کهنف از‬
‫سوره های مکی است و یکی از پنج سننوره ایسننت کننه بننا »الحمنند‬
‫لله« آغاز شده اند‪ .‬و این سوره ها عبارتند از‪ :‬فاتحه‪ ،‬انعام‪ ،‬کهننف‪،‬‬
‫سبأ‪ ،‬فاطر‪.‬‬
‫و حمد الله همان ثناء و ستایش خداوند با نامهای نکننو و صننفات‬
‫والیش می باشد که در آن ارشادی است برای بننندگان بننر وجننوب‬
‫ستایش و بننه پنناکی ینناد کننردن ذات خداوننند‪ .‬و همننانگونه کننه آغنناز‬
‫سوره با ذکر توحید و یکتاپرستی است و با ذکر همان توحینند پایننان‬
‫یننافته اسننت‪ ،‬آنجننا کننه خداوننند مننی فرماینند‪ ﴿ :‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪) ﴾‬کهف‪ (110 :‬یعنی‪» :‬بگو جز این نیست کننه مننن بشننری‬
‫هستم مانند شما‪ ،‬بر من وحی می شود )که بگویم( معبود شما معبننودی‬
‫یگانه است‪ ،‬و هر کس خواهان دیدار پروردگارش است پس باید اعمننال‬
‫شایسننته انجننام دهنند و در عبننادت پروردگننارش کسننی را شننریک قننرار‬
‫ندهد«‪.‬‬
‫دعوت در عهنند مکننی بننه نننزول داسننتانهای امتهننای پیشننین نیناز‬
‫داشت تا ضمن اظهار صدق ادعای پیامبر اکرم ‪ ‬در دعوت مننردم‬
‫به سوی دیننن و هشنندار و بیمننی باشنند بننرای منکننران و کننافران و‬
‫بیانگر اصل و اساس دعوت و اینکه دین پسندیده نزد اللننه سننبحانه‬
‫و تعالی اسلم است و اما آنچه که تفاوت دارد تعدد شریعتهاست و‬
‫شرع اسلم که آخرین و کاملترین شرع نازل شده خداوندی اسننت‬
‫بر همه ادیان سابق حاکم بننوده و هیمنننت دارد‪ ،‬کمننا اینکننه در ایننن‬
‫داستانها مردم به مکارم اخلق فرا خوانده شده اند‪.‬‬
‫سوره کهف در برگیرنده داستانها و مثلهای عبرت انگیز و آکنننده‬
‫از پند و اندرز است‪ .‬مجموع داستانهای ذکر شده در این سننوره بننا‬
‫ذکر حکایت سجده فرشتگان در برابر آدم ‪ ‬پنج مننورد انند کنه بنه‬
‫ترتیب ورود عبارتند از‪:‬‬
‫اول‪ :‬حکایت اصحاب کهف که از آیه نهم آغاز می شود‪.‬‬
‫دوم‪ :‬حکایت مرد صاحب دو بنناغ بننا دوسننتش کننه از آیننه سننی و‬
‫دوم‪.‬‬
‫سوم‪ :‬داستان سجده فرشتگان در برابر آدم ‪ ‬و امتناع ابلیننس‬
‫و نافرمانی از خداوند که از آیه پنجاهم آغاز می شود‪.‬‬
‫﴿‪﴾6‬‬
‫چهننارم‪ :‬قصننه‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫خضر ‪ ‬با موسی ‪ ‬که از آیه شصتم آغاز می شود‪:‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪﴾    ‬‬
‫)کهف‪ (60 :‬یعنی‪» :‬و یاد کن آنگنناه کننه موسننی بنه غلمننش گفنت از پننا‬
‫نخواهم نشست تا اینکه به مجمع ابحرین برسم یا سالها عمننر در طلننب‬
‫بگذارنم«‪.‬‬
‫پنجم‪ :‬داستان ذوالقرنین که از آیه هشتاد و سوم آغاز می شود‪.‬‬
‫پیامبر اکرم ‪ ‬بر قرائت سوره کهف بویژه در روز جمعه تاکینند‬
‫کرده اند‪ ،‬حاکم از ابوسعید خنندری ‪ ‬روایننت مننی کننند کننه پیننامبر‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ه‬‫ضاَء َلنن ُ‬‫معَةِ أ َ‬ ‫ف ِفى ي َوْم ِ اْلن ُ‬
‫ج ُ‬ ‫سوَرةَ ال ْك َهْ ِ‬ ‫ن قََرأ ُ‬ ‫م ْ‬ ‫اکرم ‪ ‬فرمود‪َ » :‬‬
‫ن«‪.‬‬ ‫معَت َي ْ ِ‬ ‫ج ُ‬‫ن اْلن ُ‬‫ما ب َي ْ َ‬
‫ن الّنورِ َ‬‫م َ‬ ‫ِ‬
‫یعنی‪ :‬هننر کننس سننوره کهننف را در روز جمعننه بخواننند بننرای او‬
‫نوری مابین دو جمعه می افروزد«‪.‬‬
‫پس می طلبد که آن را تلوت کرد بالخص در بهترین روزی کننه‬
‫خورشید در آن طلوع کرده است‪ ،‬کما اینکه سزاوار است که آیاتی‬
‫چند از این سوره مبارکه را حفننظ نمننود‪ ،‬بخنناطر امننر پیننامبر علیننه‬
‫الصلة والسلم بر خواندن آیات آغازین یننا پایننانی سننوره کهننف بننر‬
‫دجال‪ ،‬امام مسلم از نواس بن سمعان حدیثی روایت مننی کننند کننه‬
‫كنم فَل ْي ْ ْ‬ ‫ن أ َد َْر َ‬
‫ة‬
‫سنوَر ِ‬ ‫ح ُ‬ ‫قنَرأ عَل َْينهِ فَ َ‬
‫واِتن َ‬ ‫َ‬ ‫من ْ ُ ْ‬
‫ه ِ‬‫كن ُ‬ ‫من ْ‬ ‫پیامبر ‪ ‬فرمنود‪» :‬فَ َ‬
‫ف«‪.‬‬‫ال ْك َهْ ِ‬
‫یعنی‪» :‬هر کننس کننه دجننال را دریننافت پننس باینند آیننات آغننازین‬
‫سوره کهف را بر او )دجال( بخواند«‪.‬‬
‫و همچنین امام مسلم از ابوالدرداء روایت می کند که نبی اکرم‬
‫شر آيات م َ‬
‫ن‬ ‫منن َ‬‫م ِ‬ ‫ص َ‬
‫ف عُ ِ‬ ‫سوَرةِ ال ْك َهْ ِ‬ ‫ل ُ‬ ‫ن أو ّ ِ‬‫ظ عَ ْ َ َ ٍ ِ ْ‬ ‫ف َ‬ ‫ح ِ‬
‫ن َ‬ ‫م ْ‬ ‫‪ ‬فرمود‪َ » :‬‬
‫‪1‬‬
‫ل – أي من فتنته‪. « -‬‬ ‫جا ِ‬‫الد ّ ّ‬
‫یعنی‪» :‬کسی که ده آیه از اول سوره کهف را حفظ کند از فتنه‬
‫دجال در امان می ماند«‪.‬‬
‫شعبه با استدلل به روایتی معتقد به حفظ ده آیه از آخر سننوره‬
‫و همام به ده آیه از اوائل سوره‪ ،‬و آنچه که واضننح اسننت از زمننان‬
‫خلقت آدم تا برپایی قیامت فتنه ایی عظینم تنر و مصنیبت بنارتر از‬
‫فتنه دجال نیست‪ ،‬و همه پیامبران امتهای خود را از فتنة دجننال بننر‬
‫حذر داشته اند‪.‬‬
‫امام نووی ‪ /‬می گوید‪ :‬سبب تأکید بر تلوت سوره کهننف نشننانه‬
‫ها و عجایبی است که در آیات نخستین و پایانی آن نهفته است کننه‬
‫آنها را خوانده و در آنها تأمل کند فریب نیرنگ دجال را نخواهنند‪ ...‬و‬
‫قصه خضر با نبی الله موسی ‪ ‬از داستانهایی است کننه در قننرآن‬

‫‪ -1‬به تصحیح شیخ آلبانی ‪./‬‬


‫﴿‪﴾7‬‬
‫تکننرار نشننده‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫اند‪ ،‬و شامل فوائد و مسایل بسیاری اسننت کننه شایسننته توضننیح و‬
‫بیان است‪.‬‬
‫و حال با توکل و استعانت از خداوند یکتا که معبود برحقننی غیننر‬
‫از او نیست سخن را آغاز می کنیم‪.‬‬
‫سعید عبدالعظیم‬
‫مناسبت داستان‬
‫سبب این حکایت در روایتی است کننه امننام بخنناری و مسننلم از‬
‫أبی بن کعب ‪ ‬آورده اند که مننی گوینند‪ :‬شنننیدم کننه پیننامبرع مننی‬
‫فرماید‪ :‬موسی در میان بنی اسرائیل مشغول سخنرانی بود کننه از‬
‫او پرسیده شد‪ :‬عالم تریننن مننردم کیسننت؟ در جننواب گفننت‪ :‬مننن!‬
‫اینجا بود که خداوند عزوجل او را معاقبه کرد زیرا علم این مسننئله‬
‫را به خداوند متعال ارجاع نکرده بود‪ ،‬لذا بر او وحی فرستاد که ای‬
‫هایی دارم در مجمننع البحریننن کننه از تننو عننالم تننر‬ ‫موسی! مننن بننند ‌‬
‫است‪ ،‬موسی فرمود‪ :‬پروردگارا! چگونه مننی تننوانم بننه او برسننم؟‬
‫خداوند جل و عل فرمود‪ :‬ماهی ای را برداشته در زنبیلی قرار ده و‬
‫پا در راه بگنذار پننس هنر جنا کنه مناهی را گنم کنردی‪ ،‬آن بننده ام‬
‫همانجاست‪ .‬ابن عباس ب می گوید‪ :‬وقتی که موسی و قومش بننه‬
‫سرزمین مصر رسیدند‪ ،‬آنها را وارد شهر کرد‪ .‬پننس از اینکننه رد آن‬
‫دیار سکنی گزیدننند‪ ،‬خداوننند عزوجننل بننه موسننی‪ ‬امننر نمننود کننه‬
‫نعمتهای خداوند را به قننومش یننادآور شننود‪ ،‬موسننی ‪ ‬قننومش را‬
‫مورد خطاب داد و نعمتهای خداوند را که بر آنان ارزانی داشته بننود‬
‫یادآور شد از جمله نعمت نجات از دست فرعون و بهلکت رسننیدن‬
‫دشمنانشان و بدست آوردن سرزمین فرعون و فرعونیننان‪ ،‬سننپس‬
‫فرمود‪ :‬خداوند با پیامبرتان سخن گفته و او را برای خننود برگزیننده‬
‫است و محبت او را دل بننندگانش نهنناده‪ ،‬و آنچننه را کننه از خداوننند‬
‫خواسته اید به شما عنایت نموده است و شما را بر سائر بندگانش‬
‫برتری داده است‪ ،‬و به شما بعد از ذلت عزت داد و بعنند از جهننل و‬
‫نادانی تورات‪ ،‬شخصی از میان قومش برخاسننت و گفننت‪ :‬آنچننه را‬
‫که گفتی می دانیم‪ ،‬حال بگو‪ :‬ای نبی خدا آیا کسی عننالم تننر از تننو‬
‫بر روی زمیننن هسننت؟ موسننی ‪ ‬فرمننود‪ :‬خیننر‪ ،‬و خداوننند هننم از‬
‫اینکه موسننی ‪ ‬دانسننتن چنیننن موضننوعی را بننه خداوننند عزوجننل‬
‫نسبت نداده است وی را معاتبه نمود‪ ،‬و جبریننل ‪ ‬را نننزد موسننی‬
‫‪ ‬فرستاد تا به وی بگوید‪ :‬که ای موسی چه می دانی که من علم‬
‫و دانش خود را کجا می نهم؟ بله ای موسی؛ من بنده ایی دارم در‬
‫مجمع البحرین که از تو عالم تننر اسننت‪ .‬امننام قرطننبی مننی گوینند‪:‬‬
‫علماء درباره این جمله که او از تو داناتر اسننت مننی گویننند‪ :‬یعنننی‪:‬‬
‫داناتر به احکام تفصیلی یننک واقعننه و حکننم یننک مسننئله معیننن‪ ،‬نننه‬
‫مطلق اعلمتر بودن‪ ،‬به دلیل این گفته خضر ‪ ‬بننه موسننی ‪ :‬ای‬
‫﴿‪﴾8‬‬
‫موسننننننننننی!‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫خداوند به تو علمی آموخته که من آنرا نمی دانم‪ ،‬کما اینکه به مننن‬
‫علمی آموخته که تو از آن بی خبری‪ ،‬پس بنابراین گفته که هر یکی‬
‫از دیگری داناتر است صحت دارد ولی نسبت به آنچه کنه هننر یکننی‬
‫می داند و دیگری از آن بی خبر است‪ ،‬موسی ‪ ‬چون ایننن سننخن‬
‫بشنید‪ ،‬نفس پاک و همت عالیش مشتاق شنند تننا آنچننه را کننه نمننی‬
‫دانست بداند و با کسی که گفته شده بود‪ :‬وی عننالم تننر از توسننت‬
‫ملقننات کننند‪ ،‬و عننزم جننزم نمننود و از بارگنناه خداوننندی عنناجزانه‬
‫خواست تا چگونه رسیدن به او را بنه وی بگویند‪ ،‬و خداونند نینز بنه‬
‫وی دستور داد برای رسیدن به آن بنده صالح باید رخت سفر ببندد‪،‬‬
‫و همچنین به موسی گفته شد‪ :‬تا با خود ماهی برشته ای درسننبدی‬
‫با خود بردارد‪ ،‬و هر جا که ماهی زنده شد و آنرا گم کرد آن فرزانه‬
‫را آنجا خواهد یافت‪ ،‬موسی نیز چنین کرد و خنندمتکار نوجننوانش را‬
‫برداشت و مشتاقانه و مجتهدانه پا به راه نهاد و چنین فرمود‪﴿ :‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪)﴾‬کهف‪» (60 :‬از پا نخواهم نشست تا اینکه بننه مجمننع ابحریننن‬
‫برسم یا سالها عمر در طلب بگذارنم«‪.‬‬

‫ای علیم و دانا مرا علم و دانش بیاموز‬


‫دانایی چنان شرفی دارد که انسان به هر چیز که خواهد با علننم‬
‫تواند رسید هر کس طالب دنیا باشد وی را بدان نائل می گرداننند و‬
‫هر که هم در پی کسب آخرت باشد آنرا خواهد یافت‪ ،‬پس چه نیکو‬
‫خواهد بود که انسان با تضرع بننه درگنناه پروردگننارش اینگننونه دعننا‬
‫کننند‪» :‬اللهننم یننا معلننم إبراهیننم الخیننر علمنننی‪ ،‬یننا مفهننم سننلیمان‬
‫فهمنی« یعنی‪ :‬بار الها! ای کسی که به ابراهیم خوبی را آموختی و‬
‫به سلیمان فهم و درک عنایت نمودی به من علننم و فهننم و درایننت‬
‫بیاموز‪ .‬زیرا خداوند متعال عالم و آگاه به هر چیزی اسنت‪ ،‬هنر چنه‬
‫را بنوده و هسنت و خواهند بننود را میداننند و علمننش بنر همنه چیننز‬
‫احاطه دارد و ذره ایی هننم چننه در آسننمان و چننه در زمیننن از علننم‬
‫خداوند پنهان نمی ماند‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫شیخ حافظ حکمی در المعارج مننی گوینند‪ :‬از آنچننه کننه خداوننند‬
‫برای ذات خود اثبات کرده آن است که خداوند عالم و آگاه بننه هننر‬
‫چیز و علمش دانشش بر همه اشیاء چه کلنی و چنه جزیننی احناطه‬
‫دارد و علیننم بننودن از صننفات ذاتننی بنناری تعننالی و علننم وی ازلننی‬
‫است‪ ،‬خداوند عزوجل از ازل می داند هم آنچه را که آفریده و هننم‬
‫حالت مخلوقننات و ارزاق و اجلهننا و رفتننار و کننردار هننر مخلننوق و‬
‫اینکه چه کسی سعادتمند و چه کسنی شننقاوت پیشننه و چننه کسننی‬

‫‪ -1‬به کتاب شرح أسماء الله الحسنی تألیف استاذ محمد حسین رجوع شود‪.‬‬
‫﴿‪﴾9‬‬
‫بهشننننننننتی و‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫کدامیک دوزخی خواهد بود‪ ،‬و خداوند عدد انفاس و لحظات زننندگی‬
‫و حرکات و سکنات هر شخص و اینکننه هننر حرکننتی کجننا و چگننونه‬
‫بوقوع پیوسته است را بخوبی می داند‪ ،‬هیچ علمی هر چننند کوچننک‬
‫و باندازه مثقال ذره ایی هم باشد از علم خداونند پوشننیده و پنهنان‬
‫نمی ماند چه در آسمانها و چه بر روی زمین و چه در دنیا و چننه در‬
‫آخننننننرت‪ ،‬خداوننننننند مننننننی فرماینننننند‪ ﴿:‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾        ‬انعنننننام‪(59 :‬‬
‫یعنی‪» :‬کلیدهای گنجینه های غیب نننزد خداسننت‪ ،‬کسننی جننز خنندا بننر آن‬
‫آگاهی ندارد و نیز آنچه در خشکی و دریاست را مننی داننند و هیننچ برگننی‬
‫فننرو نمننی افتنند مگننر آنکننه او آن را مننی داننند‪ ،‬و هیننچ دانننه ای در زیننر‬
‫تاریکیهای زمین و هیچ تر و خشکی در جهان نیست مگر آنکننه در کتننابی‬
‫روشن )لوح محفوظ( ثبت است«‪.‬‬
‫در داستان موسی و خضرإآمده است که خضننر خطنناب موسننی‬
‫‪ ‬فرمود‪» :‬ای موسی از جانب خداوند به تو علمی آمننوخته شننده‬
‫است کنه منن آننرا نمنی داننم‪ ،‬و از جنانب خداونند بنه منن علمنی‬
‫رسیده است که تو را بر آن آگاهی نیست«‪ .‬در ادامه داستان آمده‬
‫اسننت کننه خضننر گفننت‪» :‬سننوار بننر کشننتی شنندیم در همیننن حیننن‬
‫گنجشکی بر لبة کشتی بنشست و نوک در دریا فرو برد‪ ،‬خضننر؛ بنه‬
‫موسی؛ گفت‪ :‬علم و دانش من و تو و همه خلیننق در مقابننل علننم‬
‫خداوند به همان اندازه نوک گنجشننک اسننت کننه آنننرا در دریننا فننرو‬
‫برد«‪.‬‬
‫خطابی می گوید‪ :‬علیم همان ذاتی است کنه عنالم بنه اسنرار و‬
‫پوشیده هایی است که مخلوقات از درک و فهم آن عاجزند و علیم‬
‫صیغة مبالغة علم در وصف کمال علم است‪.‬‬
‫اسم علیم در قرآن کریم ‪ 162‬بار ذکر شده است‪.‬‬
‫در حنندیثی حضننرت عثمننان ‪ ‬از پیننامبر ‪ ‬نقننل مننی کننند کننه‬
‫س نم ِ‬ ‫فرمود‪» :‬هر کس هنگامی که صبح می کند سننه بننار بگوینند »ب ِ ْ‬
‫َ‬
‫و‬
‫ماِء وَهُ ن َ‬
‫سن َ‬‫ض وَل َ فِننى ال ّ‬
‫ىٌء فِننى الْر ِ‬ ‫مه ِ َ‬
‫ش ْ‬ ‫س ِ‬
‫معَ ا ْ‬ ‫ذى ل َ ي َ ُ‬
‫ضّر َ‬ ‫الل ّهِ ال ّ ِ‬
‫م«‪ ،‬تننا غننروب هیننچ بل و مصننیبت ناگهننانی بننر سننرش‬ ‫ميعُ ال ْعَِلي ُ‬ ‫س ِ‬‫ال ّ‬
‫نخواهد آمد‪ ،‬و همین کلمات را اگر هنگام غروب بگوید تا صبح دچار‬
‫هیچ بلی ناگهانی نخواهد شد«‪.1‬‬
‫امام غزالی می گوید‪ :‬ارزش انسان بسبب علم است از آنجایی‬
‫که علم از صفات باری تعالی است‪ ،‬و لکن ارزشننمندترین علننم آن‬
‫‪ -1‬روایت ابوداوود و بیهقی‪.‬‬
‫﴿‪﴾10‬‬
‫اسنننننت کنننننه‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫شناختش ارزشمند است‪ ،‬و اشرف معلومات خداوند متعال اسننت‪،‬‬
‫این است که شناخت الله تعالی افضلترین شناختهاست‪ ،‬و شناخت‬
‫سایر اشیاء نبننوعی شنناخت افعننال خداوننند متعنال ینا دانسنتن راه‬
‫تقرب انسان به خداوند یا دانسننتن امننوری اسننت کننه انسننان را در‬
‫شناخت خداوند و تقرب به او کمک می کند‪ .‬و هر شناختی خارج از‬
‫این اطار از ارزش فراوانی برخوردار نیست‪.‬‬

‫نخست‪ :‬دلیل ارزش علم از کتاب الله‬


‫‪ (1‬خداوند سبحان اهل علم را ستوده و از آنها تعریننف و تمجینند‬
‫نموده و فرموده‪:‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾ ‬عنکبوت‪ (49 :‬یعنی‪» :‬بلکه این قرآن آیات روشن الهی است در‬
‫لوح سینه آنان که از خدا نور علم و دانش یافتند و آیات ما را جز مننردم‬
‫ستمکار انکار نکنند«‬
‫‪ (2‬نعمتهای خداوند بر انبیا فراوانند و بارزترین آنهنا نعمننت علنم‬
‫می باشد‪ ،‬خداوند به پیامبر ÷ می گوید‪:‬‬
‫﴿‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾  ‬نساء‪ (113 :‬یعنی‪» :‬و‬
‫خداوند به تو این کتاب )قرآن مجید( و حکمت عطا فرمود و آنچه را کننه‬
‫نمی دانستی به تو آموخت چه که خدا را بننا تننو لطننف و عنننایت فننراوان‬
‫است«‬
‫و دربننناره موسنننی ‪ ‬منننی فرمایننند‪ ﴿ :‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪) ﴾ ‬قصنننص‪ (14 :‬یعننننی‪» :‬و آنگننناه کنننه‬
‫)موسی( به مرحلننه عقننل و رشنند رسننید و حنند کمننال یننافت بننه او‬
‫نعمت علم و حکم نبوت عطا نمودیم‪.«...‬‬
‫و دربننناره یوسنننف ‪ ‬منننی فرمایننند‪ ﴿ :‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪) ﴾ ‬یوسف‪ (22 :‬یعنی‪» :‬و آنگاه که )یوسف( به سننن‬
‫رشد و کمال رسید ما به وی نعمت حکم نبوت و علننم دانننش عطننا‬
‫کردیم«‪.‬‬
‫و دربنناره داود ‪ ‬مننی فرماینند‪﴿ :‬‬
‫‪﴾    ‬‬
‫)ص‪ (20 :‬یعنی‪» :‬به او )داود( نبوت و نیروی درک حقننائق و فیصننله‬
‫در قضاوت عطا کردیم«‬
‫﴿‪﴾11‬‬
‫و دربننننننننناره‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫سنننننننلیمان ‪ ‬منننننننی فرمایننننننند‪ ﴿:‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪) ﴾ ‬انبیاء‪ (79 :‬یعنی‪» :‬و منا آن )قضناوت(‬
‫را با وحی به سلیمان آموختیم و به هر یننک مقننام حکمفرمننایی و دانننش‬
‫عطا کردیم«‪.‬‬
‫و در حق خضننر ‪ ‬مننی فرماینند‪  ﴿ :‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪﴾    ‬‬
‫)کهف‪ (65 :‬یعنی‪» :‬و در آنجا )مجمع البحرین(‬
‫بنده ایی از بندگان ما را یافتند که به او رحمت و لطننف خاصننی‬
‫عنایت کردیم و همچنین از جننانب خننود بننه او علننم لنندنی و اسننرار‬
‫الهی آموختیم«‪.‬‬
‫‪ (3‬خداوند عزوجل نعمت علم را به بندگانش یادآور شده و امننر‬
‫نمننوده تننا شننکر ایننن نعمننت را بجننا آرننند‪ ،‬مننی فرماینند‪ ﴿:‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪) ﴾ ‬بقره‪ (152 -151 :‬یعنی‪» :‬همچنننان‬
‫که پیامبری از خودتان را به میان شما فرستادیم که آیات مننا را بننر‬
‫شما بخواند و شننما را )از پلینندی و آلننودگی جهننل و شننرک( پنناک و‬
‫منزه گرداند و به شما حکمت و شریعت می آموزد و آنچه را نمننی‬
‫دانستید‪ ،‬به شما می آموزد – پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم‪ ،‬و‬
‫شکر نعمت من را بجا آرید و کفران نعمت نکنید«‪.‬‬
‫‪ (4‬خداوند آدم ‪ ‬را بر ملئک برتری و فضیلت داد‪ ،‬و فرشتگان‬
‫وقتی دانستند که آدم نامهای همه چیزها را می داند گفتننند‪ ﴿ :‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾ ‬بقنننره‪ (32 :‬یعنننی‪» :‬فرشننتگان گفتننند‪:‬‬
‫)خداوندا( تو پاک و منزهی‪ ،‬ما را جز آنچه که تو به ما آمننوخته ایننی هیننچ‬
‫دانشی نیست‪ ،‬تو دانا و حکیمی«‪.‬‬
‫‪ (5‬علم و دانش یعنی زندگی و نور و جهل و نادانی یعنننی مننرگ‬
‫و تاریکی‪ ،‬به دلیل این گفته خداوند کننه مننی فرماینند‪﴿ :‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪  ‬‬‫‪    ‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫﴿‪﴾12‬‬
‫‪‬‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫﴾ )انعام‪(122 :‬‬
‫یعنی‪» :‬آیا کسی که مرده )غرق در جهل و گمراهی( بننود و مننا‬
‫او را زنده کردیم‪ ،‬و به او روشنی )دانش و دیانت بخشننیدیم( تننا بننا‬
‫آن روشنی میان مردم سرافراز رود‪ ،‬مثل او مانند کسی است کننه‬
‫در تاریکیهننا )ی جهننل و گمراهننی( فننرو رفتننه و از آن بیننرون شننده‬
‫نتواند«‪.‬‬
‫مفسران گفته اند‪ :‬یعنی قلبش بسبب جهل و گمراهننی مننرده و‬
‫خداوند آن را بننا نننور علننم زنننده سنناخت‪ ،‬و ایمننان را سننبب نننور و‬
‫سرافرازی وی در میان مردم نمود‪.‬‬
‫‪ (6‬تأثیر نیروی علم بر دلهننا بیشننتر از نیننروی بنندنی اسننت‪ ،‬ابننن‬
‫عباس ب می گوید‪ :‬هر دلیل و برهانی در قرآن حجت اسننت‪ ،‬زیننرا‬
‫خداونننننننننننننند فرمنننننننننننننوده‪  ﴿ :‬‬
‫‪) ﴾ ‬یننونس‪ (68 :‬یعنننی‪» :‬شننما )ای‬
‫کافران و مشننرکان( بننر قننول خننود هیننچ دلیننل )علمننی و منطقننی(‬
‫ندارید«‪.‬‬
‫‪ (7‬خداوند سبحان شکار سگ آموزش ندیده را مننردار قلمننداد و‬
‫خوردن گوشت چنین شکاری را حرام و شکار سننگ آمننوزش دیننده‬
‫را مباح قرار داده و فرموده‪:‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪  ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪) ﴾ ‬مائده‪ (4 :‬یعنی‪» :‬ای پیغمبر از تو خواهند‬
‫پرسید که بر آنها چه چیز حلل گردیده‪ ،‬بگو‪ :‬برای شا همننه پنناکیزه‬
‫ها حلل گردیده شده و نیز صید سگان و مرغان شکاری که به آنها‬
‫آموزش )صید کردن( داده اید آنچه که خداوند به شما آموزش داده‬
‫است )بوسننیله عقننل و فهمننی کننه از جننانب خداوننند بننه شننما داده‬
‫شده(«‬
‫‪ (8‬در حالت جنگ همه مسلمانان به میدان نمی روند بلکه عننده‬
‫ایی باینند بننرای تحصننیل علننم و تفقننه در دیننن بمانننند‪ ،‬خداوننند مننی‬
‫فرمایننننننننننننننننننننننننند‪   ﴿ :‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪) ﴾ ‬تننننوبه‪ (122 :‬یعننننی‪» :‬شایسنننته‬
‫نیست که مؤمنان همگی رهسپار جهاد شوند‪ ،‬پس چرا از هر فرقه‬
‫ایی از آنان گروهی رهسپار نشدند تا دین را بیاموزند تننا قننوم خننود‬
‫را وقتی به سوی آنان بازگشتند بیم دهنند‪ ،‬تنا شناید آننان بترسنند«‬
‫﴿‪﴾13‬‬
‫)از کیفنننننننننر‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫الهی(‬
‫‪ (9‬علما استفاده کنندگان حقیقی از آیات خداوند متعال اند‪ ،‬الله‬
‫تعنننننننالی منننننننی فرمایننننننند‪ ﴿ :‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾  ‬عنکبننوت‪ (43 :‬یعنننی‪» :‬و مننا‬
‫این همه مثلها را برای مردم می زنیم )تا حقایق برای مردم روشن‬
‫شوند( و لکن جز عالمان کسی دیگر آنها را درک نمی کند«‪.‬‬
‫‪ (10‬علما هستند که خدا ترسند‪ ،‬خداوند سبحان می فرماید‪﴿ :‬‬
‫‪    ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾‬فاطر‪ (28 :‬یعنی‪» :‬جز این نیسننت کننه از‬
‫اصناف بندگان تنهننا مردمننان عننالم و دانننا مطیننع و خداترسننند«‪ .‬از‬
‫همین رو وقتی به امام شعبی گفتننه شنند‪ :‬ای عنالم! فرمننود‪ :‬عنالم‬
‫کسی است که از خداوند می ترسد‪.‬‬
‫‪ (11‬خداوننند بننندگانش را امننر نمننوده بننه علمننا رجننوع کنننند‪ ،‬و‬
‫فرمنننننننننننننننوده‪   ﴿ :‬‬
‫‪) ﴾  ‬نحننننل‪ (43 :‬یعننننی‪» :‬اگنننر‬
‫چیزی را ندانستید از اهل علم بپرسید«‪.‬‬
‫‪ (12‬خداوند به پیامبرش دستور داده که دعا کند و بگوید‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾    ‬طه‪:‬‬
‫‪ (114‬یعنی‪» :‬و بگو پروردگارا بر علم من بیفزا«‪.‬‬
‫‪ (13‬علم نعمت ارزشننمندی اسننت و شایسننته اسننت کننه بننه آن‬
‫خوشحال شد‪ ،‬خداوند متعال مننی فرماینند‪  ﴿ :‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪) ﴾    ‬یونس‪ (58 :‬یعنی‪» :‬ای رسول به مردم‬
‫بگو‪ :‬شما باید به فضل و رحمت خدا شادمان و خوشحال شوید که‬
‫آن بهننتر از مننال و ثروتننی اسننت کننه اننندوخته مننی کنینند« و فضننل‬
‫خداوند یعنی ایمان و رحمت او یعنی قرآن‪.‬‬
‫‪ (14‬کسی را که خداوند به نعمت علم آراسته بدرستی کنه خینر‬
‫کثیری را به وی عنایت نموده است‪ ،‬خداوند فرموده‪﴿ :‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪) ﴾‬بقره‪» (269 :‬فیض حکمننت و دانننش را بننه هننر کننه‬
‫خواهد عطا می کند و هر که را به حکمت و داننش بیارایند بتحقینق‬
‫خیر وافری را به وی عنایت نموده است«‪.‬‬
‫‪ (15‬خداوند کریم رفع درجات را چهار بننار در قننرآن مجینند ذکننر‬
‫نموده که سه مورد آن درباره اهل علم و یکی درباره جهادکنننندگان‬
‫است‪ ،‬و همین فضل برای عزت و شننرف اهننل علننم کننافی اسننت‪،‬‬
‫خداونننننننند منننننننی فرمایننننننند‪  ﴿ :‬‬
‫﴿‪﴾14‬‬
‫‪‬‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫‪   ‬‬
‫‪) ﴾ ‬مجننادله‪» (11 :‬خداوننند مقننام اهننل ایمننان و‬
‫دانشمندان عالم را )در دو جهان( رفعت می دهد«‪.‬‬
‫‪ (16‬خداوند روز قیامت اهل علم را به گننواهی دادن مننی طلبنند‬
‫ننننه دیگنننران را‪ ،‬منننی فرمایننند‪  ﴿ :‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪) ﴾‬روم‪» (56 :‬آنان که از مقام علم و ایمان برخوردار بننوده‬
‫اند )خطاب به کافران و بدکاران( می گویند‪ :‬شما در علننم خداوننند‬
‫تا روز قیامت مهلت یافتید‪ ،‬و ایننن هننم روز قیننامت‪ ،‬و لکننن شننما –‬
‫آنجا این موضوع – را نمی دانستید«‪.‬‬
‫‪ (17‬خداوند دوزخیان را به جهنل و نننادانی وصننف نمننوده و منی‬
‫فرمایننننننننند‪    ﴿ :‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾ ‬ملک‪» (10 :‬و کننافران گویننند‪ :‬اگننر مننا‬
‫سخن پیامبران را )با گوش دل( می شنیدیم و یا گفته های آنننان را‬
‫از روی عقل و منطق می پذیرفتیم امروز از دوزخیان نمی بنودیم«‬
‫و وسایل دستیابی به علم قلب و سمع بصر انسان اند‪.‬‬
‫‪ (18‬خداوند به پیامبرش ‪ ‬اطمینان خنناطر مننی دهنند کننه اهننل‬
‫علننم بننه او ایمننان مننی آورننند‪ ،‬مننی فرماینند‪ ﴿ :‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾   ‬اسننننننننننراء‪(108-107 :‬‬
‫»بگو‪ :‬شما ایمان بیاورید یا نیاورید )یکسان است( که البتننه آنهننایی‬
‫که پیش از این به مقام علم و دانش رسیده اند هر گنناه ایننن آیننات‬
‫بر آنان تلوت شود در کمال خضوع و فروتنی سر طاعت بننر حکننم‬
‫آن فرود آورند‪ .‬و می گویند‪ :‬پروردگار ما پنناک و منننزه اسننت البتننه‬
‫وعدة خدای ما حتما ً محقق خواهد شد«‬
‫‪ (109‬عالم و جاهل برابر نیستند‪ ،‬خداوند می فرماینند‪﴿ :‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪) ﴾   ‬زمنننر‪» .(9 :‬بگنننو )ای‬
‫رسول(‪ :‬آنان کنه اهنل علنم و داننش انند بنا منردم جاهنل و ننادان‬
‫یکسانند«‬
‫‪ (110‬این گواهی از جانب خداوند برای فخر و اعتزاز اهل علننم‬
‫کننافی اسننت‪ ،‬آنجننا کننه خداوننند مننی فرماینند‪ ﴿ :‬‬
‫﴿‪﴾15‬‬
‫‪‬‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾    ‬آل‬
‫عمران‪» (18 :‬خداوند به یکتایی خود گواهی مننی دهنند کننه جننز ذات‬
‫اقدس او خدایی نیست و فرشتگان و دانشمندان و علمای ربننانی و‬
‫منصف نیز به یکتایی او گواهی می دهننند کننه غیننر از ذات یگننانه او‬
‫خدایی دیگر نیست و او غالب و با حکمت است«‪.‬‬

‫فضل علم و اهل علم در احادیث پیامبر ع‬


‫ل‬ ‫جنن ٍ‬ ‫ن َر ُ‬ ‫م ْ‬ ‫ما ِ‬ ‫‪ (1‬ابوهریره ‪ ‬می گوید‪ :‬پیامبر اکرم ‪ ‬فرمود‪َ » :‬‬
‫ن‬‫م ْ‬ ‫جن ّةِ وَ َ‬ ‫ْ‬
‫ريقَ الن َ‬ ‫ه ب ِهِ ط َ ِ‬ ‫ه لَ ُ‬ ‫ل الل ّ ُ‬ ‫سه ّ َ‬ ‫ما إ ِل ّ َ‬ ‫عل ْ ً‬
‫ب ِفيهِ ِ‬ ‫قا ي َط ْل ُ ُ‬ ‫ري ً‬ ‫ك طَ ِ‬ ‫سل ُ ُ‬ ‫يَ ْ‬
‫‪1‬‬
‫ه« ‪.‬‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫سب ُ ُ‬ ‫سرِعْ ب ِهِ ن َ َ‬ ‫م يُ ْ‬ ‫هل ْ‬ ‫مل ُ‬ ‫أب ْطأ ب ِهِ عَ َ‬
‫»هیچ مردی نیست که راهی را برای طلب علننم بپیماینند و مگننر‬
‫اینکه خداوند راهی را برای رسیدنش به بهشت همننوار مننی سننازد‪،‬‬
‫کند نماید نسب به او شتاب نبخشد«‪.‬‬ ‫هر که را عمل ُ‬
‫‪ (2‬ابوموسی اشعری ‪ ‬از پیامبر اکرم ‪ ‬روایننت مننی کننند کننه‬
‫ث‬ ‫ل ال ْغَي ْن ِ‬ ‫مث ََن ِ‬ ‫دى َوال ْعِل ْنم ِ ك َ َ‬ ‫ن اْلن نهُ َ‬ ‫من َ‬ ‫ه ب ِنهِ ِ‬ ‫ما ب َعَث َِنى الل ّن ُ‬ ‫ل َ‬ ‫مث َ ُ‬ ‫فرمود‪َ » :‬‬
‫ت ال ْك َل َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ماَء‪ ،‬فَنأن ْب َت َ ِ‬ ‫ت الن ن َ‬ ‫ة قَب ِل ن ِ‬ ‫قي ّن ٌ‬ ‫من ْهَننا ن َ ِ‬ ‫ن ِ‬ ‫ضننا‪ ،‬فَك َننا َ‬ ‫ب أْر ً‬ ‫صننا َ‬ ‫ال ْك َِثيرِ أ َ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ه ب َِهننا‬ ‫فعَ الّلـنن ُ‬ ‫ماَء‪ ،‬فَن َ َ‬ ‫ت اْلن َ‬ ‫سك َ ِ‬ ‫م َ‬ ‫بأ ْ‬ ‫جادِ ُ‬ ‫من َْها أ َ‬ ‫ت ِ‬ ‫كان َ ْ‬ ‫ب ال ْك َِثيَر‪ ،‬وَ َ‬ ‫ش َ‬ ‫َوال ْعُ ْ‬
‫مننا‬ ‫خنَرى‪ ،‬إ ِن ّ َ‬ ‫ة أُ ْ‬ ‫فن ً‬ ‫طائ ِ َ‬ ‫من ْهَننا َ‬ ‫ت ِ‬ ‫صنناب َ ْ‬
‫َ‬
‫عوا‪ ،‬وَأ َ‬ ‫وا وََزَر ُ‬ ‫ق ْ‬‫س َ‬ ‫شرُِبوا وَ َ‬ ‫س‪ ،‬فَ َ‬ ‫الّنا َ‬
‫ً‬
‫ت ك َل‪ ،‬فَذ َل ِ َ‬
‫ن‬ ‫ه ِفى ِدينن ِ‬ ‫ق َ‬ ‫ن فَ ِ‬ ‫م ْ‬ ‫ل َ‬ ‫مث َ ُ‬
‫ك َ‬ ‫ماًء‪ ،‬وَل َ ت ُن ْب ِ ُ‬ ‫ك َ‬ ‫س ُ‬ ‫م ِ‬ ‫ن ل َ تُ ْ‬ ‫ى ِقيَعا ٌ‬ ‫هِ َ‬
‫ك‬ ‫م ي َْرَفننعْ ِبننذ َل ِ َ‬ ‫ن لَ ْ‬ ‫م ْ‬‫ل َ‬ ‫مث َ ُ‬
‫م‪ ،‬وَ َ‬ ‫م وَعَل ّ َ‬ ‫ه‪ ،‬فَعَل ِ َ‬ ‫ه بِ ِ‬‫ما ب َعَث َِنى الّلـ ُ‬ ‫ه َ‬ ‫فعَ ُ‬ ‫الل ّهِ وَن َ َ‬
‫ُ‬ ‫ْ‬
‫سل ْ ُ‬ ‫دى الل ّهِ ال ّ ِ‬ ‫قب َ ْ‬ ‫سا‪ ،‬وَل َ ْ‬
‫‪2‬‬
‫ه« ‪» .‬مثل علم و هنندایتی‬ ‫ت بِ ِ‬ ‫ذى أْر ِ‬ ‫ل هُ َ‬ ‫م يَ ْ‬ ‫َرأ ً‬
‫که خداوند عزوجل مرا بدان فرستاده است بسننان بنناران فراوانننی‬
‫است که بر زمین فرو ریزد‪ ،‬بخشهایی از آن زمیننن آب را پننذیرفت‬
‫های بود کننه آب‬ ‫و گیاه و سبزه فراوانی رویاند‪ ،‬و بخشی دیگر بگون ‌‬
‫را نگه داشت و خداوننند بننا آن آب بننه مننردم نفننع رسنناند کننه از آن‬
‫نوشیدند و آبیاری کردند و کشننت نمودننند‪ ،‬و بخشننهایی دیگننر از آن‬
‫زمین نه آب را نگه داشت و نه علف و گیاهی را رویاند‪ ،‬ایننن مثننال‬
‫کسی است که علم دین حاصل نموده‪ ،‬و خداونند او را از آنچننه کنه‬
‫همند می سننازد چننه کننه هننم خننود مننی‬ ‫مرا بدان مبعوث ساخته بهر ‌‬
‫آموزد و هم بننه دیگننران آمننوزش مننی دهنند‪ .‬و مثننال کسیسننت کننه‬
‫اعتنایی به دین نکرده و هدایت خداوندی را که مرا بنندان فرسننتاده‬
‫است نپذیرفته«‪.‬‬

‫‪ -1‬روایت مسلم و اصحاب سنن اربعه‪.‬‬


‫‪ -2‬متفق علیه‪.‬‬
‫﴿‪﴾16‬‬
‫نکککبی اککککرم‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫‪ ‬در این حدیث مردم را به سه گروه تقسیم کردند‪:‬‬
‫گروه اول‪ :‬اهل حفظ و فهم که علم را در سینه ها حفظ نمننوده‬
‫و آنرا درک کردند این گروه بمثابه همان زمینی مننی باشننند کننه آب‬
‫را پذیرفت‪.‬‬
‫گروه دوم‪ :‬اهل حفظاند کنه از نعمنت حفنظ و نقنل و ضنبط آن‬
‫برخوردارند ولی از فهننم معننانی و اسننتنباط و اسننتخراج احکننام آن‬
‫قاصراند و این گروه بمنزله زمینی است که آب را نگهداشننت ولنی‬
‫علف و گیاهی نرویاند‪.‬‬
‫گروه سوم‪ :‬کسنانی انند کننه از نعمنت علنم محننروم انند چننه از‬
‫لحاظ حفظ و فهنم و چنه از لحناظ رواینت و دراینت و اینهنا همنان‬
‫اشقیا و نگونبختانند و مثالشان بمنزله زمین همننوار و صنناف اسننت‬
‫که نه آب را نگه می دارد و نه گیاه علفی را می رویاند‪.‬‬
‫مننا‬ ‫‪ (3‬ابوهریره ‪ ‬از نبی اکرم ‪ ‬روایت می کند که فرمننود‪َ » :‬‬
‫ن‬ ‫قنَرُءو َ‬ ‫ل يَ ْ‬ ‫جن ّ‬ ‫ت الل ّنهِ عَنّز وَ َ‬ ‫ن ب ُي ُننو ِ‬ ‫من ْ‬ ‫ت ِ‬ ‫ن فِننى ب َي ْن ٍ‬ ‫معُننو َ‬ ‫جت َ ِ‬ ‫ن قَنوْم ٍ ي َ ْ‬ ‫من ْ‬ ‫ِ‬
‫م‬ ‫ت ب ِهِ ن ُ‬ ‫فن ْ‬ ‫ح ّ‬ ‫ّ‬
‫م إ ِل َ‬ ‫ه ب َي ْن َهُ ن ْ‬ ‫سننون َ ُ‬ ‫داَر ُ‬ ‫ل ي َت َ َ‬ ‫جن ّ‬ ‫ب الل نهِ عَ نّز وَ َ‬ ‫ّ‬ ‫ن ك ِت َننا َ‬ ‫مننو َ‬ ‫ّ‬
‫وَي َت َعَل ُ‬
‫ل‬ ‫جن ٍ‬ ‫ن َر ُ‬ ‫من ْ‬ ‫ما ِ‬ ‫عن ْد َهُ وَ َ‬‫ن ِ‬ ‫م ْ‬ ‫ه ِفي َ‬ ‫ّ‬
‫م اللـ ُ‬ ‫َ‬
‫ة وَذ َكَرهُ ُ‬ ‫م ُ‬‫ح َ‬ ‫م الّر ْ‬ ‫شي َت ْهُ ُ‬ ‫َ‬
‫ة وَغ ِ‬ ‫اْلمـل َئ ِك ُ‬
‫َ‬
‫ة‬
‫جن ّ ِ‬ ‫ريقا ً إ َِلى اْلن َ‬ ‫ه ب ِهِ ط َ ِ‬ ‫ه لَ ُ‬ ‫ل الّلـ ُ‬ ‫سهّ َ‬ ‫م إ ِل ّ َ‬ ‫س ب ِهِ ال ْعِل ْ َ‬ ‫م ُ‬ ‫ريقا ً ي َل ْت َ ِ‬ ‫ك طَ ِ‬ ‫سل ُ ُ‬ ‫يَ ْ‬
‫ه« ‪.‬‬ ‫سب ُ ُ‬ ‫سرِعُ ب ِهِ ن َ َ‬ ‫ه ل يُ ْ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫مل ُ‬ ‫ئ ب ِهِ عَ َ‬ ‫ن ي ُب ْط ِ ُ‬ ‫م ْ‬ ‫وَ َ‬
‫یعنی‪ :‬نیست هیچ قننوم و گروهنی کننه در خنانه ای از خننانه هننای‬
‫خداوند گرد هم جمع شوند تا میننان خننود قننرآن را تعلیننم و تنندریس‬
‫کنند مگر اینکه فرشتگان آنها را گرد خننود گرفتننه و رحمننت آنهننا را‬
‫می پوشاند و سکون و آرامش بر آنها فرود می آید‪ ،‬خداوننند در مل‬
‫اعلی از آنها یاد می کند‪ ،‬و هیچ مردی نیست که از پننی علننم پننا بننه‬
‫راهی بگذارد مگر آنکننه خداوننند راه رسننیدن بننه بهشننت را برایننش‬
‫آسان می گرداند و هر کننه را کننه عملننش او را بننه جننایی نرسنناند‪،‬‬
‫بداند که نسبش هم وی را بجایی نخواهد رساند«‪.‬‬
‫م‬ ‫ُ‬
‫خي ُْرك ْ‬ ‫‪ (4‬از عثمان ‪ ‬روایت است که رسول الله ‪ ‬فرمود‪َ » :‬‬
‫ه«‪.1‬‬ ‫م ُ‬ ‫ن وَعَل ّ َ‬ ‫قْرآ َ‬ ‫م ال ْ ُ‬ ‫ن ت َعَل ّ َ‬ ‫م ْ‬ ‫َ‬
‫»بهترین شنما کسنی اسنت کنه قنرآن را بیناموزد و بنه دیگنران‬
‫آموزش دهد« و نزد سفیان ثوری )تابعی جلیل القدر( قرائت قننرآن‬
‫از غزوه های جانبی پسندیده تر بود‪.‬‬
‫ت‬ ‫مننا َ‬ ‫ذا َ‬ ‫‪ (5‬ابننوهریره ‪ ‬مننی گوینند‪ :‬رسننول اللننه ‪ ‬فرمننود‪» :‬إ ِ َ‬
‫جاري نة أوَ‬ ‫ن ث َل َث َةِ أ َ ْ‬
‫ص ند َقَةٍ َ ِ َ ٍ ْ‬ ‫ن َ‬ ‫من ْ‬ ‫شَياَء ‪ِ :‬‬ ‫م ْ‬ ‫ه إ ِل ّ ِ‬ ‫مل ُ ُ‬‫ه عَ َ‬ ‫قط َعَ عَن ْ ُ‬ ‫ن ان ْ َ‬ ‫سا ُ‬ ‫ال ِن ْ َ‬
‫‪2‬‬
‫ه« ‪.‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫عل ْم ٍ ي ُن ْت َ َ‬
‫عو ل ُ‬ ‫صال ٍِح ي َد ْ ُ‬ ‫فعُ ب ِهِ أوْ وَلدٍ َ‬ ‫ِ‬
‫یعنی‪» :‬هر گاه انسان بمیرد عملش قطع می شود مگننر از سننه‬
‫چیز‪ :‬از صنندقه جنناریه‪ ،‬از علمننی کننه دیگننران از آن سننود برننند‪ ،‬از‬
‫‪ -1‬روایت بخاری‪.‬‬
‫‪ -2‬متفق علیه‪.‬‬
‫﴿‪﴾17‬‬
‫فرزند صالحی‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫که برای او دعا کند«‪.‬‬
‫‪ (6‬از پیامبر ‪ ‬روایت صحیحی نقل شده که خطاب به علی ‪‬‬
‫ك من َ‬
‫ك‬ ‫ن ل َن َ‬ ‫ن ي َك ُننو َ‬ ‫نأ ْ‬ ‫خي ٌْر ل َن َ ِ ْ‬ ‫دا َ‬ ‫ح ً‬ ‫جل ً َوا ِ‬ ‫ك َر ُ‬ ‫ه بِ َ‬ ‫ن ي َهْدِىَ الّلـ ُ‬ ‫فرمود‪» :‬ل َ ْ‬
‫مُر الن ّعَم ِ«‪.‬‬ ‫ح ْ‬ ‫ُ‬
‫»اینکه خداوند عزوجننل بدسننت تننو یننک انسننانی را هنندایت دهنند‬
‫مر النعم بهننتر اسننت« حمننر النعننم یعنننی شننتران منناده‬ ‫ح ُ‬ ‫برایت از ُ‬
‫محبوب ترین مال نزد عرب بود‪.‬‬
‫‪ (7‬امام مسلم از ابوهریره ‪ ‬روایت می کند که رسول الله ‪‬‬
‫كان ل َه من ال َجر مث ْ ُ ُ‬
‫ه لَ‬ ‫ن ت َب َِعنن ُ‬ ‫م ْ‬ ‫جورِ َ‬ ‫لأ ُ‬ ‫ْ ِ ِ‬ ‫دى َ َ ُ ِ َ‬ ‫عا إ َِلى هُ ً‬ ‫ن دَ َ‬ ‫م ْ‬ ‫فرمود‪َ » :‬‬
‫ُ‬
‫ن‬ ‫من َ‬ ‫ن عَل َي ْنهِ ِ‬ ‫ضنل َل َةٍ ك َننا َ‬ ‫ن د َعَننا إ ِل َننى َ‬ ‫م ْ‬ ‫شي ًْئا وَ َ‬ ‫م َ‬ ‫جورِهِ ْ‬ ‫نأ ُ‬ ‫م ْ‬ ‫ك ِ‬ ‫ص ذ َل ِ َ‬ ‫ق ُ‬ ‫ي َن ْ ُ‬
‫شي ًْئا«‪.‬‬ ‫م َ‬ ‫مهِ ْ‬ ‫ن آَثا ِ‬ ‫م ْ‬ ‫ك ِ‬ ‫ص ذ َل ِ َ‬ ‫ق ُ‬ ‫ه ل َ ي َن ْ ُ‬ ‫ن ت َب ِعَ ُ‬ ‫م ْ‬ ‫ل آَثام ِ َ‬ ‫مث ْ ُ‬ ‫ال ِث ْم ِ ِ‬
‫یعنی‪» :‬هر کس مردم را به راه هدایت دعوت کند مانننند اجننر و‬
‫پاداش کسانی را می برد که از او پیروی کرده اند بی آنکننه از اجننر‬
‫و پاداش آنان چیزی کاسته شود‪ ،‬و هر کس هم به گمراهی دعننوت‬
‫کند به اندازه کسانی از که از او )در گمراهی( پیروی کرده اند گناه‬
‫کسب کرده است بی آنکه چیزی از گناهانشان کاسته شود«‪.‬‬
‫ن‬ ‫‪ (8‬از ابوامامه ‪ ‬روایت است که رسول اللننه ‪ ‬فرمننود‪ » :‬إ ِ ّ‬
‫حّتى‬ ‫ها وَ َ‬ ‫حرِ َ‬ ‫ج ْ‬ ‫ة ِفى ُ‬ ‫مل َ َ‬ ‫حّتى الن ّ ْ‬ ‫ض َ‬ ‫ت َوالْر ِ‬
‫َ‬ ‫وا ِ‬ ‫م َ‬ ‫س َ‬ ‫ل ال ّ‬ ‫ه وَأ َهْ َ‬ ‫مل َئ ِك َت َ ُ‬ ‫ه وَ َ‬ ‫الل ّ َ‬
‫ل اللننه ‪:‬‬ ‫سننو ُ‬ ‫ل َر ُ‬ ‫م قَننا َ‬ ‫خي َْر ث ُن ّ‬ ‫س اْلن َ‬ ‫ِ‬ ‫معَل ّم ِ الّنا‬ ‫ن عََلى ُ‬ ‫صّلو َ‬ ‫ت ل َي ُ َ‬ ‫حو َ‬ ‫اْلن ُ‬
‫م«‪.1‬‬ ‫ضِلي عََلى أد َْناك ُ ْ‬ ‫ف ْ‬ ‫ل الَعال ِم ِ عََلى الَعاب ِدِ ك َ َ‬ ‫ض ُ‬ ‫فَ ْ‬
‫یعنی‪» :‬همانا خداوند متعال و فرشتگانش و اهل آسمان و زمین‬
‫و حتی مورچگان در سننوراخ و ماهیننان در دریننا بننر کسننانی کننه بننه‬
‫مردم خیر و نیکی منی آموزنند درود منی فرسنتند‪ ،‬سنپس فرمنود‪:‬‬
‫فضننیلت عننالم بننر عابنند بسننان فضننیلت مننن بننر ادنننی تریننن فننرد‬
‫شماست«‪.‬‬
‫‪ (9‬ابودرداء ‪ ‬از پیامبر اکننرم ‪ ‬روایننت مننی کننند کننه فرمننود‪:‬‬
‫ة‬
‫جن ّ ِ‬ ‫قننا إ ِل َننى اْلن ن َ‬ ‫ري ً‬ ‫ه ب ِهِ ط َ ِ‬ ‫ك الل ّ ُ‬ ‫سل َ َ‬ ‫ما َ‬ ‫عل ْ ً‬ ‫قا ي َب ْت َِغى ِفيهِ ِ‬ ‫ري ً‬ ‫ك طَ ِ‬ ‫سل َ َ‬ ‫ن َ‬ ‫م ْ‬ ‫» َ‬
‫فُر‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬
‫سننت َغْ ِ‬ ‫م لي َ ْ‬ ‫ن الَعال ِ َ‬ ‫ب العِلم ِ وَإ ِ ّ‬ ‫ضا ل ِطال ِ ِ‬ ‫حت ََها رِ ً‬ ‫جن ِ َ‬ ‫ضع ُ أ ْ‬ ‫ة لت َ َ‬ ‫ملئ ِك َ‬ ‫ن الن َ‬ ‫وَإ ِ ّ‬
‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬
‫ماِء‬ ‫ن فِننى الن ن َ‬ ‫حيَتا ُ‬ ‫حت ّننى الن ن ِ‬ ‫ض َ‬ ‫ن فِننى الْر ِ‬ ‫من ْ‬ ‫ت وَ َ‬ ‫وا ِ‬ ‫م َ‬ ‫سن َ‬ ‫ن ِفى ال ّ‬ ‫م ْ‬ ‫ه َ‬ ‫لَ ُ‬
‫ن‬ ‫ب إِ ّ‬ ‫واك ِ ِ‬ ‫سننائ ِرِ ال ْك َن َ‬ ‫منرِ عَل َننى َ‬ ‫ق َ‬ ‫ل ال ْ َ‬ ‫ضن ِ‬ ‫ف ْ‬ ‫ل ال َْعال ِم ِ عَل َننى ال َْعاب ِندِ ك َ َ‬ ‫ض ُ‬ ‫وَفَ ْ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ما وَّرُثننوا‬ ‫ما إ ِن ّ َ‬ ‫َ‬
‫م ي ُوَّرُثوا ِديَناًرا وَل دِْرهَ ً‬ ‫ن الن ْب َِياَء ل ْ‬ ‫ة الن ْب َِياِء إ ِ ّ‬ ‫ماَء وََرث َ ُ‬ ‫ال ْعُل َ َ‬
‫ح ّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ر«‪.2‬‬ ‫ظ َوافِ ٍ‬ ‫خذ َ ب ِ َ‬ ‫خذ َ ب ِهِ أ َ‬ ‫نأ َ‬ ‫م ْ‬ ‫م فَ َ‬ ‫ال ْعِل ْ َ‬
‫یعنی‪» :‬هر کس راهی را پیننش گیننرد کننه علمننی را حاصننل کننند‬
‫خداوند راه رسیدن به بهشت را برایش آسننان مننی سننازد‪ ،‬و همانننا‬
‫فرشتگان بخاطر رضنایتی کنه از کنارش دارنند بالهایشننان را بنرای‬
‫طالبان علم می گسترانند‪ ،‬و همه کسنانی کنه در زمینن و آسنمانند‬
‫‪ -1‬روایت ترمذی‪.‬‬
‫‪ -2‬روایت ابوداود و ترمذی‪.‬‬
‫﴿‪﴾18‬‬
‫حننتی ماهیننان‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫در آب برای عالم آمرزش می طلبند‪ ،‬و فضیلت عالم برعابنند مانننند‬
‫فضیلت ماه بر سایر ستارگان است‪ ،‬و أنبیاء از خود دینننار و درهننم‬
‫را به ارث نگذاشته اند‪ ،‬و آنچه که بر جای گذاشته اند علم است‪ ،‬و‬
‫هر کس این ارث را بردارد بهره بزرگی را برداشته است«‪.‬‬
‫‪ (10‬ابوهریره ‪ ‬از پیامبر اکرم ‪ ‬روایت می کننند کننه فرمننود‪:‬‬
‫مننا أ َْو‬
‫عال ِ ً‬‫مننا َوال َهُ وَ َ‬‫ما ِفيَها إ ِل ّ ذِك ْنَر الل ّنهِ وَ َ‬ ‫ن َ‬ ‫مل ُْعو ٌ‬ ‫ة َ‬‫مل ُْعون َ ٌ‬ ‫ن الد ّن َْيا َ‬ ‫»إ ِ ّ‬
‫ما « امام ترمذی می گوید‪ :‬این حدیث نیکویی است‪.‬‬ ‫ّ‬
‫مت َعَل ً‬ ‫ُ‬
‫یعنی‪» :‬دنیا و آنچه در دنیا است مذموم و ناپسند است‪ ،‬بجز ینناد‬
‫خدا و آنچه سبب رضای خداست و عالم و متعلم بودن«‪.‬‬
‫ضننَر‬‫‪ (11‬ابن مسعود ‪ ‬از پیامبر ‪ ‬نقل می کند که فرمود‪» :‬ن َ ّ‬
‫قهٍ إ َِلى‬ ‫اللن ّه ا ً‬
‫ل فِ ْ‬‫م ِ‬‫حا ِ‬ ‫ب َ‬‫فظ ََها وَب َل ّغََها فَُر ّ‬ ‫ح ِ‬ ‫ها وَ َ‬ ‫عا َ‬‫قال َِتى فَوَ َ‬ ‫م َ‬‫مع َ َ‬ ‫س ِ‬ ‫مَرأ َ‬ ‫ُ ْ‬
‫ه«‪ .1‬یعنی‪» :‬خداوند شاد و خرم گرداند شخصنننی را‬ ‫ن‬ ‫م‬ ‫ه‬ ‫َ‬ ‫ق‬ ‫ْ‬ ‫ف‬‫من هُو أ َ‬
‫ُ ِ ْ ُ‬ ‫َ ْ َ‬
‫که سخن مرا شنید و آنرا فهمید و حفظ کرد و آنرا به دیگران ابلغ‬
‫کرد‪ ،‬چه بسا افرادی باشند که علمی از دین را برداشننته و آنننرا بننه‬
‫افراد داناتر از خود رسانده اند«‪.‬‬
‫ج ِفنى‬ ‫خنَر َ‬ ‫ن َ‬ ‫م ْ‬‫‪ (12‬أنس ‪ ‬می گوید‪ :‬رسول الله ‪ ‬فرمود‪َ » :‬‬
‫ع«‪.2‬‬ ‫ج َ‬
‫حّتى ي َْر ِ‬ ‫ل الّلـهِ َ‬ ‫ب ال ْعِل ْم ِ فَهُوَ ِفى َ‬
‫سِبي ِ‬ ‫ط َل َ ِ‬
‫یعنی‪» :‬کسننی کننه بننرای طلننب علننم بیننرون رود پننا در راه خنندا‬
‫گذاشته است تا اینکه برگردد«‪.‬‬
‫‪ (13‬ابو مسننعود انصنناری روایننت مننی کننند کننه پیننامبر اکننرم ‪‬‬
‫خير لَنه مث ْن ُ َ‬
‫ه«‪ .3‬يعنننی‪» :‬ارشنناد‬ ‫جنُر فَننا ِ‬
‫عل ِ ِ‬ ‫لأ ْ‬ ‫ل عََلى ال ْ َ ْ ِ ُ ِ‬ ‫دا ّ‬ ‫فرمود‪» :‬ال ّ‬
‫کنندگان به خیر و نیکی اجنر و پاداشنی مثنل عمنل کننندگان بنه آن‬
‫دارند«‪.‬‬
‫‪ (14‬عبدالله بن مسعود ‪ ‬می گوید‪ :‬رسول الله ‪ ‬فرمود‪» :‬ل َ‬
‫ه عَل َننى هَل َك َت ِنهِ فِننى‬ ‫حسد إل ّ فى اث ْنتين رجن ٌ َ‬
‫سنل ّط َ ُ‬ ‫مننال ً فَ َ‬ ‫ه َ‬ ‫ل أت َنناهُ الل ّن ُ‬ ‫ََْ ِ َ ُ‬ ‫َ َ َ ِ ِ‬
‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬
‫‪4‬‬
‫مَها« ‪.‬‬ ‫ضى ب َِها وَي ُعَل ُ‬ ‫ق ِ‬ ‫َ‬
‫ة فهُوَ ي َ ْ‬ ‫م ً‬ ‫ْ‬
‫حك َ‬ ‫ه ِ‬ ‫جل أَتاهُ اللـ ُ‬ ‫ٌ‬ ‫حقّ وََر ُ‬ ‫اْلن َ‬
‫یعنی‪» :‬غبطه خوردن بجز در دو چیز جائز نیست‪) ،‬یکی( خداوند‬
‫به شخصی مالی عنایت کنرده و او را در مصننرف کننردن آن در راه‬
‫حق قدرت داده است و مردی کننه خداوننند بننه او حکمننت مرحمننت‬
‫کرده و او بوسیله آن میننان مننردم قضننوت مننی کننند و بننه دیگننران‬
‫تعلیم می دهد« و حکمت یعنی علم و بینش دین و یا علم سنننت یننا‬
‫اطاعت و فرمانبری خداوند‪.‬‬

‫روایت ترمذی‪.‬‬ ‫‪-1‬‬


‫روایت مسلم و ابوداود‪.‬‬ ‫‪-2‬‬
‫روایت ترمذی‬ ‫‪-3‬‬
‫متفق علیه‪.‬‬ ‫‪-4‬‬
‫﴿‪﴾19‬‬
‫‪ (15‬جنننابر ‪‬‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫م فِنني‬ ‫خي َنناُرهُ ْ‬ ‫ن‪ِ ،‬‬ ‫معَننادِ ُ‬ ‫س َ‬ ‫می گوینند‪ :‬رسننول اللننه ‪ ‬فرمننود‪» :‬الن ّننا ُ‬
‫قُهوا«‪.5‬‬ ‫ذا فَ ُ‬ ‫م‪ ،‬إ ِ َ‬ ‫سل ِ‬ ‫م ِفي ال ِ ْ‬ ‫خَياُرهُ ْ‬ ‫جاهِل ِي ّةِ ِ‬ ‫اْلن َ‬
‫یعنی‪» :‬انسانها مانند معدن اند )خوب و بد دارند( شایسته هننای‬
‫آنها در دوران جاهلیت‪ ،‬در اسلم نیز شایسته اننند اگننر علننم و فقننه‬
‫دین حاصل کنند«‪.‬‬
‫‪ (16‬عبدالله بن عمرو بن العاص س می گوینند‪ :‬رسننول اللننه ‪‬‬
‫ْ‬
‫قَعنند َهُ‬ ‫م ْ‬ ‫دا فَل ْي َت َب َوّأ َ‬ ‫م ً‬ ‫مت َعَ ّ‬ ‫ى ُ‬ ‫َ‬
‫ب عَل ّ‬ ‫ن ك َذ َ َ‬ ‫م ْ‬ ‫ة‪ ،‬وَ َ‬ ‫فرمود‪» :‬ب َل ُّغوا عَّنى وَل َوْ آي َ ً‬
‫ن الّناِر« یعنی‪» :‬ابلغ کنید )به دیگران( از سوی من هننر چننند کننه‬ ‫م َ‬ ‫ِ‬
‫یک آیه باشد‪ ،‬هر که عمدا ً و از روی قصنند بننر مننن دروغ ببننندد باینند‬
‫خود را برای جایگاهش در دوزخ آماده سازد«‪.‬‬
‫‪ (17‬نبی اکننرم ‪ ‬عالمننان را بننر دیگننران مقنندم مننی داشننت و‬
‫قو َ‬
‫ة‬
‫جنَر ِ‬ ‫ن ك َنناُنوا فِنني ال ْهِ ْ‬ ‫ه‪ ,‬فَنإ ِ ْ‬ ‫ب الل ّن ِ‬ ‫ِ‬ ‫م ل ِك ِت َننا‬ ‫م أقَْرؤُهُن ْ‬ ‫م ال ْ َ ْ َ‬ ‫فرمود‪» :‬ي َؤُ ّ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ما«‬ ‫سل ً‬ ‫م إِ ْ‬ ‫مه ُ ْ‬ ‫واًء فَأقْد َ ُ‬ ‫س َ‬‫كاُنوا ِفيَها َ‬ ‫ن َ‬ ‫ة‪ ،‬فَإ ِ ْ‬ ‫سن ّ ِ‬
‫م ِبال ّ‬ ‫مه ُ ْ‬ ‫واًء فَأعْل َ ُ‬ ‫س َ‬ ‫َ‬
‫یعنی‪» :‬باید پیشنمازی را کسی به عهده گیرد کننه قننرآن را بهننتر‬
‫می خواند و می داننند‪ ،‬اگننر )دو شننخص( در قننراءت در یننک سننطح‬
‫بودند‪ ،‬آن کسی شایسته تر است که به سنت پیامبر ‪ ‬عننالم تننر و‬
‫پایبندتر است‪ ،‬و اگر در این رتبه هم برابر بودند پس قنندیمی تریننن‬
‫آنها در اسلم آوردن امامت مردم را بر عهده گیرد«‪.‬‬
‫‪ (18‬پیامبر ‪ ‬درباره طلب علم سفارش به نیکی کرده اسننت‪،‬‬
‫مروی است که عده ایی از اصحاب نزد دیگر صحابی جلیل و یکننی‬
‫از راویننان احننادیث پیننامبر ‪ ‬یعنننی ابوسننعید خنندری مننی آمدننند‬
‫سفارش و وصیت رسول اکرم ص را درباره جویندگان علم متننذکر‬
‫ن‬ ‫م ت َب َنعٌ وَإ ِ ّ‬ ‫س ل َك ُن ْ‬ ‫ن الن ّننا َ‬ ‫می شد و می گفت‪ :‬پیامبر ‪ ‬فرمننوده‪» :‬إ ِ ّ‬
‫َ‬ ‫ن أ َقْ َ‬ ‫ْ‬
‫م‬ ‫ذا أت َنوْك ُ ْ‬ ‫ن ف َ نإ ِ َ‬ ‫دي ِ‬ ‫ن فِننى ال ن ّ‬ ‫قهُننو َ‬ ‫ف ّ‬‫ن ي َت َ َ‬ ‫ضي َ‬ ‫طارِ ال ََر ِ‬ ‫م ْ‬ ‫م ِ‬ ‫جال ً ي َأُتون َك ُ ْ‬ ‫رِ َ‬
‫خي ْنًرا« یعنننی‪» :‬مننردم از شننما پیننروی مننی کنننند‪ ،‬و‬ ‫م َ‬ ‫صوا ب ِهِ ْ‬ ‫َفا ْ‬
‫ست َوْ ُ‬
‫مردانی از اطراف و اکناف زمین برای فراگیری علم دین نزد شننما‬
‫می آیند‪ ،‬پس هر گاه نزد شما آمدند به هم دیگر سفارش کنید تا با‬
‫آنها به نیکی و خوبی رفتار کنند«‬
‫ه‬ ‫ّ‬
‫ن الل ن َ‬ ‫‪ (19‬عمر ‪ ‬نقل می کند کننه نننبی اکننرم ص فرمننود‪» :‬إ ِ ّ‬
‫َ‬
‫ن«‬‫ري َ‬ ‫خ ِ‬ ‫ضعُ ب ِهِ آ َ‬ ‫ما وَي َ َ‬ ‫وا ً‬ ‫ب أقْ َ‬ ‫ذا ال ْك َِتا ِ‬ ‫ي َْرفَعُ ب ِهَ َ‬
‫یعنی‪» :‬همانا خداوند متعال با این کلم )قرآن مجید( عده ایی را‬
‫عزت و رفعت می دهد )یعنی کسانی که علم آنننرا فراگرفتننه و بننه‬
‫دیگران می رسانند( و عده دیگری را بر زمین مننی زد و بنی ارزش‬
‫می سازد )کسانی کننه بننه قننرآن و علننم آن اعتنننا نکنننند(«‪ .‬از ابننن‬
‫عبنناس ب روایننت شننده کننه گفتننه‪» :‬اصننحاب مجلننس عمننر ‪ ‬و‬
‫مشاورانش فقهاء و دانشمندان دین بودند چه پیر و چه جوان«‬

‫‪ -5‬متفق علیه‪.‬‬
‫﴿‪﴾20‬‬
‫ابننو عمننر بننن‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫عبدالبر می گوید‪ :‬علماء در قدیم احننادیث فضننائل را بنندون سننخت‬
‫گیری از همه روایت می کردننند‪ ،‬و راویننان چنیننن احننادیثی را مانننند‬
‫راویان أحادیث احکام مورد نقد بررسی قرار نمی دادند‪.‬‬

‫ههای دیگر بزرگان دربارة علم‬ ‫گفت ‌‬


‫‪ -1‬علی بن أبی طالب ‪ ‬می گوید‪ :‬مردم سه گروه اند‪:‬‬
‫نخست‪ :‬عالم ربانی و خداترس‪ ،‬دوم‪ :‬متعلمی که در پننی علمننی‬
‫است کننه بنناعث نجننات و سننربلندی او شننود و گننروه سننوم‪ :‬عننامه‬
‫مردم و جهال اند که هیچ چیز نمی دانند و هر صدایی را که بشننوند‬
‫از پی آن براه می افتند )تشخیص خوب و بد را نمی دهننند( بنناد بننه‬
‫هر سو بوزد با آن همراهند‪ ،‬نوری از علم بر نگرفته اند و به سننتون‬
‫محکمی تکیه نزده اند‪ .‬علم نکوتر از حال است علم از تننو پاسنندار‬
‫می کند ولی تو از مال‪ ،‬علم با انفاق آن بننه دیگننران افزایننش مننی‬
‫یابد ولی مال با انفاق و خرج کردن کم می شنود‪ ،‬عنالم حکنم منی‬
‫کند ولی بر مال حکم می شود‪ ،‬و محبت علم جزو دین است‪.‬‬
‫‪ -2‬معاذ بن جبل صحابی جلیل رسول الله ‪ ‬مننی گوینند‪» :‬علننم‬
‫را بیاموزید زیرا علم خدا ترسی می آورد‪ ،‬طلب علم عبادت اسننت‬
‫و تنندریس آن تسننبیح و جسننتجو کننردن آن جهنناد و آمننوختن آن بننه‬
‫کسانی که نمی دانند صدقه و بخشش آن به اقرباء و خویشنناوندان‬
‫تقرب إلی الله است‪ ،‬علم همدم و مونس انسان در تنهایی و رفیق‬
‫در خلوت‪ ،‬علم راهنمایی است در دین‪ ،‬و آموزنده صبر بر شنندت و‬
‫سختی‪ ،‬خداوننند عزوجننل بوسننیله ایننن علننم بننه عننده ایننی عننزت و‬
‫مکانت می بخشد و آنها را رهبران و سروران امت قرار می دهد تا‬
‫دیگران به آنها اقتدا کنند و آنها راهنماینان منردم انند و مننردم پینرو‬
‫راه آنان‪ ،‬علم انسان را به منزلت ابرار و درجات عالی می رساند‪.‬‬
‫تفکر در علم معادل با روزه است و درس و تنندریس آن معننادل بننا‬
‫قیام شب‪ ،‬با علم خداوند به نیکویی اطنناعت و بننه نیکننویی عبننادت‬
‫می شود‪ ،‬با علم توحید و عظمت خداوند بیننان مننی شننود‪ ،‬بننا علننم‬
‫صله رحم می شود و با آن حلل و حرام شناخته مننی شننوند‪ ،‬علننم‬
‫پیشواست و عمل پیرو آن‪ ،‬نیکبختان از علم برخوردار می شننوند و‬
‫نگون بختان از آن محروم‪.‬‬
‫‪ -3‬ابو درداء ‪ ‬می گوید‪ :‬هننر کننس معتقنند باشنند بیننرون رفتننن‬
‫برای علم جهاد نیست عقل و پندارش ناقص است‪.‬‬
‫‪ -4‬ابن مسعود ‪ ‬می گوید‪ :‬علم را فرا بگیرید پیننش از آنکننه از‬
‫میان شما برداشته شود و از بین برود و از بین رفتن علم با از بین‬
‫رفتن علماست‪ ،‬سوگند به ذاتی که جان من در دست اوست‪ .‬البته‬
‫مردانی که در راه خدا کشته شدند آرزو و تمنا می کنند که خداوننند‬
‫آنها را در زمره علماء مبعوث کند وقتی می بینند که علمنناء از چننه‬
‫﴿‪﴾21‬‬
‫قدر و منزلننتی‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫برخوردارند‪ ،‬و هیچ کس نیست که عالم به دنینا بیایند بلکنه علنم بنا‬
‫فراگیری و تعلم حاصل می گردد‪.‬‬
‫‪ -5‬لقمان به پسرش گفت‪» :‬با علماء نشست و برخاست کننن و‬
‫پا در رکاب آنان بنه‪ ،‬زیرا خداوند سبحان دلها را با نور حکمت زنده‬
‫می گرداند آنگونه که آب آسمان زمین را زندگی می بخشد«‪.‬‬
‫‪ -6‬حسن بصری ‪ /‬می گوید‪ :‬اگر علمناء نمنی بودنند منردم مثنل‬
‫چهارپایان می زیستند‪.‬‬
‫‪ -7‬برخی از گذشتگان می گفتند‪ :‬اگر بر من روزی بگذرد کننه در‬
‫آن بر علم من افزوده نشود‪ ،‬خورشید آن روز بننرای مننن بننا برکننت‬
‫نباشد‪ .‬و همچنین گفتننه اننند‪ :‬کسننی کننه علننم را از دسننت داده چننه‬
‫چیزی را دریافته و کسی که علم را دریافته چه چیننزی را از دسننت‬
‫داده است‪.‬‬
‫‪ -8‬از عبدالله بن مبارک عالم و مجاهد معروف پرسیده شد که‪:‬‬
‫بهننترین مننردم چننه کسننانی اننند؟ فرمننود‪ :‬علمنناء‪ ،‬گفتننه شنند‪ :‬از‬
‫پادشنناهان فرمانروایننان چننه کسننی؟ فرمننود‪ :‬فرمانروایننان زاهنند و‬
‫پارسا‪ ،‬پرسیده شد پس انسانهای پست چننه کسننانی اننند؟ فرمننود‪:‬‬
‫کسی که با دین ارتزاق کند و دیننن را مننایه کسننب و شننکم پننروری‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ -9‬از حسن بصری نقل شده است که فرموده‪ :‬هر کس بابی از‬
‫علم را فرا بگیرد و به آن عمل کند برای او از دنیننا و و آنچننه در آن‬
‫هست نیکوتر است‪.‬‬
‫‪ -10‬ابو عمیننر الطننوری أبننان بننن سننلیم مننی گوینند‪ :‬یننک سننخن‬
‫حکمت آموز که از برادرت به تو رسد بهتر از مالی است که به تننو‬
‫یات می گردد ولننی سننخن‬ ‫ببخشد زیرا مال سبب طغیان و سرکش ‌‬
‫نیک تو را هدایت و ارشاد می کند‪.‬‬
‫‪ -11‬و همچنین از حسن بصری روایننت شننده کننه فرمننوده‪ :‬دنیننا‬
‫همه تاریکی است مگر مجالس علماء‪.‬‬
‫‪ -12‬از عالمی دیگر روایت شده که فرموده‪ :‬مثال عننالم در یننک‬
‫شهر و آبادی بمثابه چشمه آب شیرین در آن شهر است‪.‬‬
‫‪ -13‬در روایتی دیگر از عبدالله بن مبننارک آمننده اسننت کننه مننی‬
‫گوینند‪ :‬بننه سننلیمان بننن داود اختیننار داده شنند کننه از میننان علننم و‬
‫پادشاهی یکی را برگزینند‪ ،‬و ایشنان علنم را برگزیند‪ ،‬و خداونند بنه‬
‫پاس این انتخاب نیک سلیمان ‪ ‬نعمت علم و پادشاهی را یکجا بنه‬
‫ایشان عنایت نمود‪.‬‬
‫‪ -14‬حسن بصری رحمه الله علیه در تفسیر این آینه شنریفه ﴿‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪) ﴾ ‬بقننره‪ (201 :‬می گوینند‪ :‬حسنننه‬
‫﴿‪﴾22‬‬
‫در دنیننا یعنننی‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫علم و عبادات‪ ،‬حسنه در آخرت یعنی بهشت‪.‬‬
‫‪ -15‬ابن مسعود ‪ ‬هر گاه جوانان را می دید که در پننی علننم و‬
‫دانننش اننند مننی فرمننود‪ :‬خننوش آمدینند ای چشننمه هننای حکمننت و‬
‫چراغهای تاریکیها‪ ،‬ای صاحبان لباسهای بالیننده و دلهننا شنناد و تننر و‬
‫تازه‪ ،‬پایبندان خانه ها و گل و ریحان هر قبیله‪.‬‬
‫‪ -16‬از سخنان حکمت انگیز داود ‪ :‬علم در سینه بسان چننراغ‬
‫در خانه است‪ ،‬به یکی از حکمننای نخسننتین گفتننه شنند‪ :‬بننر عننالم و‬
‫دانشمند کسب و اقتبنناس چننه چیننزی شایسننته اسننت؟ فرمننود‪ :‬آن‬
‫یاش غرق شود با او شنا کننند‪ .‬و دیگننری گفننت‪:‬‬ ‫چیزی که اگر کشت ‌‬
‫هر کس علم را لگام قرار دهد مردم او را امام قننرار مننی دهننند‪ ،‬و‬
‫هر کس به حکمت معروف و شناخته شود چشننمها بننه او بننه دیننده‬
‫وقار می نگرند‪.‬‬
‫و عبدالملک بنن مننروان خلیفننه امننوی بننه فرزننندانش گفننت‪ :‬ای‬
‫فرزندانم علم و دانش فرا گیرینند زیننرا در تننوانگری برایتننان کمننال‬
‫است و در تهی دستی برایتان مال است‪.‬‬
‫‪ -17‬معتمر بن سلیمان می گوید‪ :‬زمانی کنه منن درکنوفه بننودم‬
‫پندرم در ننامه ای بنه منن چنینن نوشنت‪ ،‬ای فرزنندم کاغنذ بخنر و‬
‫احادیث را بر آن بنویس زیرا علم می ماند و دینارها فنا می شوند‪.‬‬
‫یکنننم از‬‫اسماعیل بن جعفر بن سلیم هاشمی می گوینند‪ :‬تعجننب م ‌‬
‫کسی که علم را می نگارد و نفس او را به طلب مال وا می دارد‪.‬‬
‫بعضی از علماء گفته اند‪ :‬از آثار ارزش و فضل علنم اینن اسنت‬
‫که به هر کس نسبت داده شود خوشحال می گننردد گرچننه از اهننل‬
‫آن نباشد‪ ،‬و علم از هر که نفی شود و به او نسبت جهل دهند بر او‬
‫گران تمام شده و احساس حقارت می کند گرچه که جاهل و نادان‬
‫باشد‪.‬‬
‫‪-18‬جعفر بن محمد )جعفر صادق ‪ (/‬مننی گوینند‪ :‬والترینن درجننه‬
‫کمننال تفقننه در دیننن و شننکیبایی بننر رنننج و مشننقتها و تنندبیر امننور‬
‫زندگی است‪ ،‬و فرمود‪ :‬موت هیچ کس‪ ،‬ابلیس را بمانند موت عالم‬
‫و فقيه خوشحال نمی کند‪ ،‬یکی از حکماء می گوید‪ :‬از ادله فضیلت‬
‫و شننرافت عالمننان ایننن اسننت کننه مردمننان دوسننت دارننند از آنهننا‬
‫سننب و ادب و جننوانمردی‬ ‫ح َ‬
‫اطاعت کنند‪ ،‬و گفته اند‪ :‬علم بننالترین َ‬
‫سب است‪ ،‬و همچنین گفتننه شننده اسننت‪ :‬مثننال علمنناء و‬ ‫بالترین ن َ َ‬
‫دانشمندان مانند آب است هر جا بیفتد سود می رساند‪.‬‬
‫‪-19‬ابوالسود الدؤلی )نحوی معروف( می گوید‪ :‬پادشان فرمان‬
‫روایان بر مردم اند و علماء فرمان روایان بننر ملننوک و پادشنناهان‪،‬‬
‫بننه بزرگمهننر گفتننه شنند‪ :‬چننه کسننی از فضننیلت و برتننری بیشننتری‬
‫برخوردار است اغنیاء یا علماء؟ گفت‪ :‬علما‪ ،‬گفتننه شنند‪ :‬پننس چننرا‬
‫علماء در خانه توانگران واغنیاء می روننند؟ گفننت‪ :‬بننه خنناطر اینکننه‬
‫﴿‪﴾23‬‬
‫علمنناء فضننل‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫غنی را می شناسند ولی اغنیاء از فضل علماء بی خبرند‪ ،‬بعضی از‬
‫حکماء گفته اند‪ :‬برترین و والترین علمننی کننه بننرای بدسننت آوردن‬
‫آن سعی و تلش و با دیگران برسد آن رقابت شود علمی است که‬
‫بر دینداری و نحوت و جوانمری انسان بیفزاید‪.‬‬
‫مَبرد )صاحب کتاب الکامل( مننی گوینند‪ :‬گفتننه اننند‪ :‬علننم را‬ ‫‪ُ -20‬‬
‫بیاموزید زیرا علم راهنمای بسوی دیننن‪ ،‬و هشننیار کننننده مننردان‪ ،‬و‬
‫همدم هنگام ترس و وحشننت و همننراه انسننان در غربننت‪ ،‬و وصننل‬
‫کننده انسان به دیگران در مجالس و سبب جلب مننال و وسننیله ای‬
‫است برای رفع نیازها‪.‬‬
‫و عبدالله بن مقفع می گوید‪ :‬علم را در هر صورت بطلبینند اگننر‬
‫پادشاه باشید بر وجهه تان مننی افزاینند‪ ،‬و اگننر از عنامه بودینند مننی‬
‫توانینند بخننوبی زننندگی کنینند و گفتننه شننده اسننت‪ :‬سننه چیزاننند کننه‬
‫صاحبان آن باید سروری کنند‪ :‬فقه‪ ،‬امانت داری و ادب‪.‬‬
‫به لقمان حکیم گفته شنند‪ :‬افضننلترین مننردم چننه کسننی اسننت؟‬
‫گفت‪ :‬مؤمن عالم و دانا که اگر خیری از او طلبیده شود یافت مننی‬
‫شود‪ .‬حجاج ثقفی به خالنند بننن صننفوان گفننت‪ :‬سننرور اهننل بصننره‬
‫کیست؟ در جواب حجاج گفت‪ :‬حسن )بصری( حجاج گفت‪ :‬چگننونه‬
‫چنین چیزی ممکن اسننت در حننالی کننه او غلم آزاد شننده ایسننت؟‬
‫گفت‪ :‬مردم در امور دین به او نیاز دارند و او از مننال و دنیننای آنهننا‬
‫بی نیازی می کند‪ ،‬هیچ یک از اشراف بصره را ندیده ام مگر اینکننه‬
‫سعی منی کننند تننا د رحلقننه درس او شننرکت کننند و بننه سننخنان او‬
‫گوش فرا دهد و علمش را بنگارد‪ ،‬حجاج گفت‪ :‬سوگند به خنندا کننه‬
‫سخن درست همین است‪.‬‬
‫‪-21‬کعب می گوید‪ :‬خداوند عزوجل به موسی ؛ وحی نمننود کننه‪:‬‬
‫خیننر و نیکننی را بینناموز و بننه دیگننران آمننوزش بننده زیننرا مننن قننبر‬
‫آموزش دهندگان علم و کسانی را که در پی یننادگیری علننم هسننتند‬
‫را برایشان منور می سازم تا در آن دچار وحشت نشوند‪ ،‬شخصننی‬
‫هاي به برادرش نوشت‪ :‬بدان که به تو علم داده شننده اسننت‬ ‫در نام ‌‬
‫پننس نننور علمننت را بننا تاریکیهننای گننناه خنناموش مگننردان تننا در‬
‫تاریکیهای روزی که اهل علم و معرفت با نننور علمشننان بننه سننوی‬
‫بهشت گام بر می دارند از قافله عقب بمانی‪.‬‬
‫هاي ارزشننمندتر از‬ ‫و گفته اند‪» :‬هیچ شخصننی بننه بننرادرش هنندی ‌‬
‫سخن حکمت آموزی نداده است که خداوند بوسیله آن بر هنندایتش‬
‫بیفزاید و ناگواری را از او دور گرداند«‪.‬‬

‫سفر برای طلب علم‬


‫نبی الله موسی ‪ ‬برای گوش فرا دادن به سننخنان خضننر ‪ ‬و‬
‫افزودن علمش رنج سفر بجان خرید و رخت سفر بر بست‪ ،‬و ایننن‬
‫﴿‪﴾24‬‬
‫راه و رسنننننم‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫صالحین است‪.‬‬
‫امام قرطبی می گوید‪ :‬از این داستان بر می آید که عالم بننرای‬
‫ازدیاد علم و معرفتش رخت سفر ببندد و در ایننن راه مننی تواننند از‬
‫یار و خادمی طلب کمک کند‪ ،‬و فرصت دیدار با علمنناء و فضننلء را‬
‫غنیمت شمارد اگر چه خانه و کاشانه آنها دور باشد‪ ،‬روش و سنننت‬
‫گذشتگان صالح و نیکوکار چنین بوده اسننت‪ .‬و بسننبب سننفر اسننت‬
‫که مسننافران بننه بهننره و سننود برتننر نننائل مننی شننوند و بننه سننعی‬
‫کامیننابی دسننت مننی یابننند و قدمهایشننان در علننم راسننخ و شننهره‬
‫وصیت شان بر زبانها می افتد و به اجر و پنناداش و عننزت کرامننت‬
‫می رسند‪.‬‬
‫امام بخاری ‪ /‬می گوید‪ :‬جابر بن عبدالله مسیر یک مناه را بنرای‬
‫سفر به سوی عبدالله بن انیس پیمود تا به حنندیثی کننه نننزد او بننود‬
‫دست یابد‪.‬‬
‫سعید بنن المسنیب )تنابعی مشنهور( منی گویند‪ :‬حاضنرم بنرای‬
‫رسیدن به یک حدیث شبها و روزها سفر کنم‪.‬‬
‫شعبی می گوید‪ :‬کسی را در این شهرها و سرزمینها کوشاتر از‬
‫مسروق در طلب علم نمی شناسنم‪.‬‬
‫و از مالک بن دینار روایت است که می گوید‪ :‬خداوند عزوجل به‬
‫موسی ‪ ‬وحی نمود که‪ :‬کفش و عصایی از آهن تهیه کن و سپس‬
‫علم را بطلب و رنج و سختی را تحمننل کنن تنا اینکننه کفشنهایت را‬
‫کهنه کنی و یا کفشهایت کهنه و فرسوده شوند و عصایت بشکند‪.‬‬
‫امام شعبی می گوید‪ :‬اگر مردی از آن سوی سرزمین شننام بننه‬
‫آن سوی سرزمین یمن سفر کند تا یک سخن حکمت آموز )حنندیث‬
‫پیامبر ‪ (‬را بشنود گمان نمی کنم که سفرش بیهوده بوده است‪.‬‬
‫ُبسر بن عبیدالله حضرمی می گوید‪ :‬من برای شنیدن یک حدیث‬
‫به شهرهای دوردست سفر می کردم و مسروق برای شنننیدن یننک‬
‫حرف سفر می کرد کما اینکه ابوسعید نیز چنین می کرد‪.‬‬
‫عبدالله بن عباس ب می گوید‪ :‬بننه منا خنبر منی رسنید کننه نننزد‬
‫های از گفتننه هننای پیننامبر ‪ ‬وجننود دارد اگننر مننی‬ ‫فلن صحابی گفت ‌‬
‫خواستم می توانستم قاصدی را نزد وی بفرستم تا پیش ما بیاینند و‬
‫آن حدیث را برای ما بیان کند‪ ،‬و لیکن من نزد او می رفتم و بننر در‬
‫خانه اش قیلوله می کننردم تننا اینکننه از خننانه اش خننارج شننود وآن‬
‫حدیث را به من بگوید‪.‬‬
‫شعبی روایت می کند و می گوینند‪ :‬ابننوبرده از پنندرش بننرای مننا‬
‫روایت کرده که رسننول اللننه‪ ‬فرمننوده‪» :‬اگننر شخصننی کنیزکننی‬
‫داشته باشد و آن کنیزک را به نیکی تعلیم دهد و به او ادب بینناموزد‬
‫و سننپس آزادش کننند و بننا او ازدواج کننند )نننزد خداوننند( دو اجننر و‬
‫پاداش دارد‪ ،‬و هم چنین اگننر شخصننی از اهننل کتنناب بننه پیننامبرش‬
‫﴿‪﴾25‬‬
‫ایمننننان آورده‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫باشد و بعد به من ایمان آورد دو ثواب دارد و هر غلمی که حق آقا‬
‫و سننرورش و حننق پروردگننارش را رعننایت کننند دو اجننر و پنناداش‬
‫دارد«‪.1‬‬
‫این علم را بدون اجر و مزد بردار زیرا مردانی بودند که بخنناطر‬
‫چیزهایی کمتر از این هم به منندینه سننفر مننی کردننند‪ ،‬ایننن سننخنی‬
‫است که شعبی آنرا گفت‪.‬‬

‫علم چگونه حاصل می گردد؟‬


‫ابوالحوص روایت می کند که عبدالله بن عمرو فرمننود‪ :‬شننخص‬
‫عالم به دنیا نمی آید بلکه علننم بننا آمننوزش و جسننتجو حاصننل مننی‬
‫شود‪.‬‬
‫شبیب می گوید‪ :‬هیچ طبع و سرشتی بنندون ادب ارزش ننندارد و‬ ‫َ‬
‫هیچ علمی بدون خواستن هم بدست نمی آید‪.‬‬
‫علی ‪ ‬می گوید‪ :‬علم گمشده مننؤمن اسننت‪ ،‬علننم و دانننش را‬
‫برگیرید اگر چه نزد مشرکان باشد‪ ،‬هیچ یک از شما خودش را برتر‬
‫از آن نداند که حکمتی را بردارد‪ ،‬از هر کس که آنرا شنید‪.‬‬
‫و همچنیننن مننی فرماینند‪ :‬بننه زیننارت و دینندار هننم دیگننر روینند و‬
‫ههای رسول الله ‪ ‬را با هم مننذاکره کنینند وإل آمننوخته هایتننان‬ ‫گفت ‌‬
‫را از دست خواهید داد‪.‬‬
‫ابن جریج می گوید‪ :‬آنچه )احادیثی( را که استخراج کننرده ام بننه‬
‫آسانی بدست نیامده است بلکه با صننبر و بردبنناری توانسننته ام بننه‬
‫آن دست یابم‪.‬‬
‫علقمه میگوید‪ :‬احادیث را به هننم یننادآور شننوید زیننرا زنننده نگننه‬
‫داشتن حدیث با یاد آوری و مذاکره آن میسر است‪.‬‬
‫ابن مسعود ‪ ‬می فرماید‪ :‬احادیث را بننا یکنندیگر مننذاکره کنینند‬
‫زیرا با مذاکره بعضی از احادیث‪ ،‬حدیثهای دیگننری در ذهننن تننداعی‬
‫می شود‪.‬‬
‫اسماعیل بن رجاء برای اینکه احادیث در ذهنش بمانند و آنهننا را‬
‫یرفت و احادیث را به آنها عرضه‬ ‫فراموش نکند به مکتب بچه ها م ‌‬
‫یکرد‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫یگوید‪ :‬شنیدم کننه ابراهیننم مننی گوینند‪ :‬اگننر‬ ‫عیسی بن مسیب م ‌‬
‫حدیثی را شنیدی در همان حین که آنرا می شنننوی آنننرا بننازگو کننن‬
‫حتی برای کسی که خواستار شنیدن آن نیست‪ ،‬زیرا بنندین صننورت‬
‫‪ -1‬روایت بخاری‪.‬‬
‫﴿‪﴾26‬‬
‫در ذهنننننننننت‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫ماندگا رمی شود‪.‬‬
‫از یزید بن عبدالرحمن بن ابی لیلی روایت است که مننی گوینند‪:‬‬
‫زنده نگهداشتن حدیث )در ذهن( با یادآوری آن اسننت‪ ،‬عبنندالله بننن‬
‫شداد به وی گفت‪ :‬رحمت خدا بر تو باد که چه احادیث فراوانننی را‬
‫در سینه من زنده نگهداشتی‪.‬‬
‫از بعضی از حکماء پرسیدند‪ :‬با چه اسبابی علم بدست می آینند‪،‬‬
‫گفت‪ :‬با حرص بر آن جسننتجو مننی شننود‪ ،‬و بننا دوسننت داشننتن آن‬
‫شنیده می شود و با وقت گذاشتن برای آن گردآورده می شود‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬عبدالله بن عباس ب برای مننا حنندیث‬ ‫و سعید بن جبیر م ‌‬
‫نقل می کننرد‪ ،‬اگننر مننی گذاشننت کننه بننرای ایننن کننارش سننر او را‬
‫ببوسم البته این کار را می کردم‪ ،‬خلیل بن احمنندی فراهینندی )پنندر‬
‫علم بلغت( می گوید‪ :‬بر آنچه که در سینه داری بیشتر از آنچه کننه‬
‫در کتابهایت هست مواظبت داشننته بنناش‪ .‬یعنننی اعتمننادت بننر آنهننا‬
‫بیشتر از اعتمادت بر کتابهایت باشد‪.‬‬
‫عون بن عبدالله بن عتبه می گوید‪ :‬نزد ام درداء رفتیم و ایشان‬
‫آنجا برای ما از فقه و حدیث سخن می گفننت‪ ،‬گفننتیم‪ :‬ای ام درداء‬
‫تو را خسته کردیم‪ ،‬در جننواب گفننت‪ :‬مننرا ملننول و خسننته نکردینند‪،‬‬
‫عبادت و پرستش خدا را در هر کاری جستجو کردم ولی هیچ کنندام‬
‫مانند مذاکره علم و فقه به من رضایت نفس و آرامش دل عنننایت‬
‫نکرد‪.‬‬
‫ریاشی می گوید‪ :‬شنیدم که کسننی بننه اصننمامی گفننت‪ :‬چگننونه‬
‫حفظ کردی ولی یارانت فرامننوش کردننند؟ گفننت‪ :‬مننن بننه درس و‬
‫تدریس مشغول شدم ولی آنها ترک کردند‪.‬‬
‫فراء می گوید‪ :‬دلم به حال دو شخص بیش از هر کس دیگر می‬
‫سوزد‪ :‬یکی به شخصی که علم را می طلبد ولی آنرا نمی فهمنند و‬
‫دیگری بر کسی که می فهمد ولی آنننرا نمننی طلبنند‪ ،‬و تعجننب مننی‬
‫کنننم از کسننی کننه اسننتعداد علننم را دارد ولننی در پننی آمننوختن آن‬
‫نیست‪.‬‬
‫به بزرگمهننر گفتننه شنند‪ :‬بننا چننه چیننز بننه اینهمننه علننم و حکمننت‬
‫رسیدی؟ گفت‪ :‬با سحر خیزی مانند سننحر خیننزی کلغ و بننا صننبری‬
‫مثل صننبر و بردبنناری الغ و بننا حننرص و آزی بننه مانننند حننرص و آز‬
‫خنزیر‪.‬‬
‫و مردی به ابوهریره ‪ ‬گفت‪ :‬می خواهم علم بیاموزم ولی می‬
‫ترسم که آنرا از دست بنندهم‪ ،‬ابننوهریره ‪ ‬گفننت‪ :‬بننرای از دسننت‬
‫دادن آن همین بس که آنرا ترک کنی‪.‬‬
‫شاعری می گوید‪:‬‬
‫العلم‬ ‫فحیاة‬ ‫أدم للعلم مذاکرة‬
‫مذاکرته‬
‫﴿‪﴾27‬‬
‫علننننم را بننننا‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫یادآوری ادامه بده‪ ،‬زیرا جاودانگی علم در یادآوری آن نهفته است‪.‬‬
‫و قصه موسی ‪ ‬با خضر بهترین دلیل بر این مدعاست که علم‬
‫با راحت طلبی و سستی بدست نخواهد آمد‪.‬‬
‫﴿‪﴾28‬‬
‫صبر بر‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫مشقتها و ادامه طلب‬
‫موسی ‪ ‬به علمی که داشت اکتفا ننمود لذا خانه و کاشننانه را‬
‫با صبر و شکیبایی و امید پاداش از خداوند ترک نمود و پا بر مرکب‬
‫دریا نهاد‪ ،‬و وقتی با خضر ملقات نمود به وی گفت‪:‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪) ﴾   ‬کهف‪ (69-66 :‬یعنی‪» :‬آیا می‬
‫توانم از پی تو بیایم به این امید که از علمی کننه بننه تننو داده شننده‬
‫است به من بیاموزی؟ )خضر( گفت‪ :‬تو هرگننز نمننی تننوانی همپننای‬
‫من صبر و شکیبایی کنی – و چگننونه مننی تننوانی بننر چیننزی کننه بننر‬
‫شناخت آن احاطه نداری شکیبا باشننی؟ )موسننی ‪ (‬فرمننود‪ :‬مننرا‬
‫ان شاء الله شکیبا خواهی یافت و از دستور تننو سننرپیچی نخننواهم‬
‫کرد«‪.‬‬

‫و مالک بن انس می گفت‪ :‬زیبنده نیست کسننی کننه علمننی دارد‬


‫آنرا ترک کند )یعنی با عمل نکردن و تعلیم ندادن آن به دیگران(‬
‫در روایتی ابن عباس ب می گوید‪ :‬دو گرسنه هیچگنناه گرسنننگی‬
‫شان رفع نمی شود‪ :‬یکنی طنالب و جویننده علنم و دیگنری طنالب‬
‫دنیا‪.‬‬
‫روایت شده که به عیسی ‪ ‬گفته شد‪ :‬تا کی باینند بننرای طلننب‬
‫علم سعی نمود‪ .‬فرمود‪ :‬تا زمانی که زندگی هست‪.‬‬
‫بگفته شاعر‪ :‬ز گهواره تا گور دانش بجوی‪.‬‬
‫از عبدالله بن مبارک پرسیده شد‪ :‬تا کی مننی خننواهی در طلننب‬
‫علم باشی؟ گفت‪ :‬تا دم مرگ اگر خدا بخواهنند‪ .‬بنناری دیگننر همیننن‬
‫سؤال از وی پرسیده شد‪ ،‬گفت‪ :‬شاید آن سخن و کلمه ای کننه بننه‬
‫من نفع برساند را هنوز ننوشته ام‪.‬‬
‫از سفیان بن عینیه پرسیده شد‪ :‬چه کسننی شایسننتگی بیشننتری‬
‫دارد که در پی علم باشد؟ گفت‪ :‬کسی که عالم تر است زیننرا اگننر‬
‫عالم خطا کند‪ ،‬خطایش زشت تر و زننده تر جلوه می کند‪.‬‬
‫منصور بن المهدی به مأمون گفت‪ :‬آیننا نکوسننت کننه سننالخورده‬
‫در پی علم رود؟ گفت‪ :‬اگر جهل و نادانی برایش عیب و عار است‬
‫پس در پی تعلیم رفتن برایش نکوست‪.‬‬
‫و ابن أبی غسان می گوید‪ :‬زمانی به تو عالم گفته می شود کننه‬
‫همواره جویای علم باشی‪ ،‬اگر خود را از فراگیننری بننی نینناز بنندانی‬
‫پس جاهل و نادانی‪.‬‬
‫﴿‪﴾29‬‬
‫و ابوهریره ‪‬‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫می گوید‪ :‬مردم بر من خورده می گیرند که ابننوهریره زینناد روایننت‬
‫می کند‪ ،‬اگر این دو آیه در کتاب خدا نمی بود یک حدیث هم روایت‬
‫نمننی کننردم سننپس آن دو آیننه را تلوت نمننود‪  ﴿ :‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪) ﴾  ‬بقره‪» (159 :‬کسانی‬
‫که آیات روشن و رهنمودهایی را که ما نازل کرده ایننم کتمننان مننی‬
‫کنند«‬
‫و این آیه که می فرماینند‪   ﴿ :‬‬
‫‪﴾     ‬‬
‫)بقره‪ (174 :‬یعنی‪» :‬کسانی که آنچه را که خداوند از کتنناب نننازل‬
‫کرده پنهان می دارند«‪.‬‬
‫و گفت‪ :‬برادران مهاجر ما مشغول کار و بار زندگی بودننند ولننی‬
‫ابوهریره پیوسته در مجلس پیامبر با تمام وجودش حاضر بود و بننه‬
‫سیر شدن شکمش قننناعت مننی کننرد‪ ،‬و در جننایی کننه بقیننه غننایب‬
‫بودند او حضور داشت‪.‬‬
‫ابو عمر می گوید‪ :‬از این روایت معانی فقهی بسیاری اسننتنباط‬
‫می شود‪ ،‬از آن جمله‪ :‬حکم روایت کردن حدیث از پیامبر اکننرم ‪‬‬
‫حکم کتاب نازل شده خداوند است‪ ،‬و اظهننار علننم و نشننر و تعلیننم‬
‫آن به دیگران‪ ،‬ملزمت مجننالس علمنناء و قننناعت کننردن بننه اننندک‬
‫برای حصول علم‪ ،‬و طلب علم را بر مشغول شدن به دنیا و کسب‬
‫آن ترجیح دادن‪.‬‬
‫یگوینند‪ :‬دینندم کننه‬
‫ابن ابی الزناد از پدرش روایت می کند کننه م ‌‬
‫عمر بننن عبنندالعزیز نننزد عبینندالله بننن عبنندالله مننی آمنند و از علننم‬
‫پدرش )ابن عبنناس ب( سننؤال مننی کننرد و عبینندالله گنناهی بننه وی‬
‫اجازه ورود می داد و گاهی او را بر مننی گرداننند‪ .‬امننام مالننک مننی‬
‫گفت‪ :‬این کار دست یننافتنی نیسننت تننا اینکننه طعننم فقننط چشننیده‬
‫نشود‪ ،‬و سننپس موضننوع تنگدسننت شنندن ربیعننه را در طلننب علننم‬
‫متذکر شد تا جایی که مجبور شده بود چوبهای سننقف خننانه اش را‬
‫در این راه بفروشد‪ ،‬و حتی گنناهی از شنندت فقننر ناچننار شننده بننود‬
‫برای سد رمقش از اشغالهای مدینه خوراکی جمع کننند و بخننورد‪ .‬و‬
‫یگوید‪ :‬علم برای کسانی که تا حد سیری می خورند و یا‬ ‫سحنون م ‌‬
‫به شستن لباسهایشان اهتمام می ورزند به دست آوردنی نیست‪.‬‬
‫و گفته اند‪ :‬کسی که نمی تواند یک ساعت خودش را اسیر قلننم‬
‫کند تا ابد اسیر جهل می ماند‪.‬‬
‫علی ‪ ‬در یکی از خطبه هایش چنین می گوید‪ :‬بدانید که مردم‬
‫فرزندان کسانی اند که نیکی می کنند‪ ،‬و قدر و منزلت هننر شننخص‬
‫بستگی به احسانش دارد‪ ،‬و از روی علم و دانننش سننخن گویینند تننا‬
‫قدر ارزشتان آشکار گردد‪.‬‬
‫﴿‪﴾30‬‬
‫و قتننناده منننی‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫گوید‪ :‬اگر کسی به گوشه ای از علم بسنده می کننرد البتننه موسننی‬
‫چنین می کرد و لیکن خطاب به خضر ‪ ‬فرمننود‪ ﴿ :‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫یتوانم تو را همراهی کنم تا از آن‬
‫‪)﴾‬کهف‪ (66 :‬یعنی‪» :‬آیا م ‌‬
‫علمی که به تو داده به من هم بیاموزی«‪.‬‬

‫تواضع و فروتنی در طلب علم‬


‫سفر موسی ‪ ‬بننرای شنننیدن سننخنان خضننر نشننانگر تواضننع و‬
‫فروتنی آنحضننرت اسننت‪ ،‬همننه مننی دانیننم کننه موسننی ‪ ‬یکننی از‬
‫پیامبران اولوالعزم است و همه به اتفاق معتقدند که رتبه ایشان از‬
‫خضر برتر و بالتر است‪ ،‬و هر یکی علمی داشت کننه دیگننری آن را‬
‫نمی دانست‪ ،‬موسی ‪ ‬قدر و قیمت تواضع را درک کرده بود‪ ،‬لننذا‬
‫هیچگاه به علمش مغرور نشده بود‪ ،‬و حب و دوستی برتری جننویی‬
‫و ریاست را از او دور کرد‪ ،‬و هر کس بنرای خداوننند تواضنع اختینار‬
‫کند خداوند به او رفعت و عزت می بخشد‪ ،‬در روایتی ابننوهریره ‪‬‬
‫ل‪،‬‬‫مننا ٍ‬
‫ن َ‬‫من ْ‬ ‫ة ِ‬ ‫صند َقَ ٌ‬
‫ت َ‬ ‫صن ْ‬ ‫ق َ‬ ‫یگوید که‪ :‬رسول الله ‪ ‬فرمود‪َ » :‬‬
‫مننا ن َ َ‬ ‫م ‌‬
‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬
‫ه‬ ‫ح ند ٌ ل ِل نهِ إل َرفَعَ ن ُ‬
‫ه اللن ن ُ‬ ‫ضعَ أ َ‬ ‫وا َ‬ ‫ما ت َ َ‬
‫عّزا‪ ،‬وَ َ‬
‫فوٍ إل ِ‬‫دا ب ِعَ ْ‬
‫ه عَب ْ ً‬
‫ما َزاد َ اللـ ُ‬ ‫وَ َ‬
‫‪1‬‬ ‫َ‬
‫ت ََعالى« ‪.‬‬
‫ت‬‫یعنی‪» :‬صدقه از مال نمی کاهد‪ ،‬خداوند در ازای عفو و گذش ن ِ‬
‫بنده بر عزت او مننی افزاینند‪ ،‬و هننر کننس بخنناطر خنندا تواضننع کننند‬
‫خداوند به او رفعت می بخشد«‪.‬‬
‫عمر بن الخطاب ‪ ‬می گوینند‪ :‬بنننده اگننر بخنناطر اللننه فروتنننی‬
‫پیشه کند خداوند با حکمتش به او رفعت و منزلت می بخشد‪ .‬به او‬
‫گفته شد‪ :‬سرزنده باش تا خدا تو را سرزنده و خوشحال نگهنندارد‪.‬‬
‫چنین انسانی خودش را کوچک مننی شننمارد ولننی در چشننم خلیننق‬
‫بزرگ است‪.‬‬
‫ایوب سختیانی می گوید‪ :‬شایسته است که عالم بخاطر تواضننع‬
‫الله بر سرش خاک بگذارد‪.‬‬
‫و گفتننه اننند‪ :‬جوینننده علننم فروتننن و متواضننع و علمننش بیشننتر‬
‫تتر بیشتر از دیگننر امنناکن آب‬ ‫نتر و پس ‌‬ ‫است‪ ،‬کما اینکه زمین پایی ‌‬
‫دارد‪.‬‬
‫و ابن عبدوس می گوید‪ :‬هر گاه عالم خود را بلند و بال بشننمارد‬
‫خودبینی در وی سریعتر رشد مننی کننند مگننر کسننی را کننه خداوننند‬
‫بتوفیق خود او را حفاظت نموده و او حننب برتننری و ریاسننت را از‬
‫خود دور کند‪.‬‬

‫‪ -1‬روایت بخاری و مسلم و ترمذی‪.‬‬


‫﴿‪﴾31‬‬
‫از فضننیل بننن‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫عیاض درباره تواضع سننؤال شنند و ایشننان در پاسننخ گفننت‪ :‬تواضننع‬
‫یعنی اینکه در مقابل حق گننردن نهننی و از هننر کسننی آنننرا شنننیدی‬
‫مطیع آن شوی حتی اگر شخصی که حق را از او شنیدی جاهلترین‬
‫باشد و بر تو لزم است که حرفش را بپذیری‪.‬‬
‫عمر ‪ ‬می فرماید‪ :‬بیشترین چیزی که دربنناره شننما از آن بیننم‬
‫دارم این است که سه خصلت باعث هلکت و بربننادی شننما گننردد‪:‬‬
‫اطاعت از نفس در بخل‪ ،‬و پیروی از هوای نفس و خودپسندی‪.‬‬
‫مسروق می گوید‪ :‬برای عالم بننودن شننخص همیننن بننس کننه از‬
‫خداوند بترسد‪ ،‬کما اینکه برای جهالت و نننادانی همنان بننس کننه بننه‬
‫علم خود ببالد و مغرور شود‪ .‬و ابو نعیم می گوید‪ :‬سننوگند بننه خنندا‬
‫هیچ کس هلک نشده مگر در حب و ریاست و برتری جویی‪.‬‬
‫و گفته شده‪ :‬هر کس به رأی و نظننر خننود مغننرور شننود گمننراه‬
‫گردد‪ ،‬و هر کس به عقل خود بسنده کند می لغزد‪ ،‬و هننر کننس بننر‬
‫یگردد‪ ،‬و هر کس با جنناهلن و فرومایگننان‬ ‫مردم تکبر ورزد خوار م ‌‬
‫مخالطت کند حقیر مننی شننود و هننر کننس بننا علمنناء و دانشننمندان‬
‫مخالطت کند با وقار می شود‪.‬‬
‫و علی ‪ ‬می گوید‪ :‬آفننت عنناقلن خودپسننندی اسننت و دیگننری‬
‫یگوید‪ :‬خودپسندی شخص‪ ،‬دلیل ضعف عقل اوست‪.‬‬ ‫م ‌‬

‫ندانستی بگو نمی دانم‬


‫موسنی ‪ ‬منورد عتناب قننرار گرفنت‪ ،‬زمنانی کننه از موسننی‪‬‬
‫پرسیده شد که عالمترین شخص روی زمین کیسننت گفننت‪ :‬مننن‪ ،‬و‬
‫این عتاب بخاطر این بود کننه علننم دانسننتن عننالمترین انسننان روی‬
‫زمین را به خداوند نسپرد‪ ،‬حال آنکه نسبت دادن علم آن به خداوند‬
‫حتر است‪ ،‬خداوننند پیننامبر ‪ ‬را از منندت زمننانی کننه اصننحاب‬
‫صحی ‌‬
‫کهف در آن غار بسر بردند باخبر ساخت و با این وجود آن حضننرت‬
‫‪ ‬امر نمود که دانستن مدت زمان بقاء آنها در غننار را بننه خداوننند‬
‫واگنننننذارد‪ ،‬خداونننننند منننننی فرمایننننند‪  ﴿ :‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪     ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪) ﴾  ‬کهف‪.(26-25 :‬‬
‫معنی این آیات قبل ً ذکر شد‪ ،‬از اینجانست که هر گاه سؤالی از‬
‫علماء پرسیده شنود در پاینان پاسنخ بنه سنوال منی گوینند‪) :‬واللنه‬
‫اعلم(‪.‬‬
‫و خداوند سبحان سخنی را که ناآگاهانه به وی نسبت داده شننود‬
‫را حنننرام قنننرار داده اسنننت و فرمنننوده‪  ﴿ :‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪   ‬‬
‫﴿‪﴾32‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫‪      ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾  ‬نحل‪ .(116 :‬یعنی‪» :‬شما نباینند از‬
‫پیش خود به دروغ چیزی را حلل و چیننزی را حننرام کننرده بننه خنندا‬
‫نسبت دهید‪ ،‬تا بر خدا دروغ بندید‪ ،‬آنانکه بر خدا دروغ بندننند هرگننز‬
‫رستگار نخواهند شد«‪.‬‬
‫و خداوند سننبحان مننی فرماینند‪  ﴿ :‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪) ﴾ ‬اعراف‪ (33 :‬یعنی‪» :‬بگو )ای پیننامبر(‬
‫که‪ :‬خدای من هرگونه اعمال زشت را چه در آشکار و چه در پنهان‬
‫و گناهکاری و ستم بناحق و شرک به خدا را که برای آن هیچ دلیلی‬
‫ندارید و اینکه چیزی را که نمی دانند از روی جهنالت و ناآگناهی بنه‬
‫خدا نسبت دهید را حرام کرده است«‬
‫یکی از گذشتگان می گوید‪ :‬پرهیز و دوری کنید از اینکه بگویینند‪:‬‬
‫خداوند این را حلل کنرده و اینن دیگنری را حنرام کنرده تنا بنه وی‬
‫گفته نشود‪ :‬دروغ گفتی‪ ،‬نه این را حلل کرده ام و آن را حرام‪.‬‬
‫رسول اللننه ‪ ‬فرماننندهش بریننده را نهننی کننرد اگننر بننا دشننمن‬
‫درگیر شد و آنها را محاصره کرد بگوید‪ :‬با حکم خدا بننا شننما رفتننار‬
‫می شود‪ ،‬و فرمود‪» :‬زیرا نمی دانی واقعا ً آنچه را حکم کننرده ایننی‬
‫مطابق حکم خداست یا خیننر و لیکننن بنا آنهننا بننر طبننق رای خننود و‬
‫همراهانت برخورد کن«‪ ،‬و باید بدانیم که میان حکننم خنندا و اجتهنناد‬
‫فرمانروا و حاکم فرق وجود دارد‪ ،‬مجتهنند در اجتهنناد و اظهننار نظننر‬
‫خود احتمال دارد سخنی درست گفته باشد و یا اشتباه کننند‪ ،‬و ایننن‬
‫تصور در مننورد حکننم خنندا هرگننز جننائز نیسننت زیننرا حکننم خداوننند‬
‫همیشه درست است‪.‬‬
‫مفتیان پیش از پاسخ به پرسشها تأمل و تلبننث داشننته باشننند‪ ،‬و‬
‫باید در نظر داشته باشند که دارند از طرف خدا امضنناء مننی کنننند‪،‬‬
‫اگر چیزی را نمی داند بی درنگ بگوید‪ :‬نمی دانم‪ ،‬و سننخن درسننت‬
‫همان است که اگر انسان مسئله ای را نمی داند بننی مهابننا اظهننار‬
‫های در زبان عننرب هسننت کننه‬ ‫بی اطلعی کند‪ ،‬در این رابطه مقول ‌‬
‫می گوید‪» :‬من قال ل أدری فقد أفتی« هر کس )در پاسخ سننؤالی‬
‫که آن را نمی داند( بگوید‪ :‬نمی دانم گویا فتوا داده است‪.‬‬
‫خداوند عزوجل می فرماینند‪   ﴿ :‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪) ﴾    ‬اسنننننننننراء‪.(36 :‬‬
‫﴿‪﴾33‬‬
‫یعنی‪» :‬هرگننز‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫بر آنچه علم و اطمینان نداری دنبال مکن )بی تحقیق در پی سخنی‬
‫مرو و کسی را نیک و بنند مخننوان و احنندی را ندانسننته نکننوهش یننا‬
‫ستایش مکن و به کسی ظن بد مبر( که )در پیشگاه خدا( چشننم و‬
‫گوش و دل همه مسئولند«‪.‬‬
‫عبدالرحمن ابن ابنی لیلنی منی گویند‪» :‬یکصند و بیسنت نفنر از‬
‫اصحاب رسول الله ‪ ‬را دریافتم و هیچگاه نشد که از آنها سننؤالی‬
‫پرسیده شود مگر اینکه دوست داشتند پاسخ آن سننؤال را بننرادری‬
‫دیگر بدهد‪ ،‬و هر گاه حدیثی را روایت می کردند باز دوست داشتند‬
‫که شخص دیگری این حدیث را روایت می کرد«‪.‬‬
‫های کننه‬
‫و عبدالله بن عباسب می گوید‪» :‬هر کس در هننر مسننئل ‌‬
‫از او پرسیده می شود برای مردم فتوی صادر کند دیننوانه اسننت«‪.‬‬
‫و چنین قولی از عبدالله بن مسعود س نیز روایت شده است‪.‬‬
‫و یحیی بن سعید می گوید‪ :‬بی پننروا تریننن مننردم در فتننوا دادن‬
‫کم علم ترین آنهاست‪ .‬و بعضی با اندک علمی که دارند می پندارند‬
‫که حق همان است که نزد اوست‪.‬‬

‫علم و دانشی که هر مرد و زن مسلمان باید بداند‬


‫ْ‬ ‫انس بن مالک ‪ ‬می گوید‪ :‬رسول الله ‪ ‬فرمود‪» :‬ط َل َ ُ ْ‬
‫ب العِلم ِ‬
‫سل ِم ٍ«‪.1‬‬
‫م ْ‬ ‫ة عََلى ك ُ ّ‬
‫ل ُ‬ ‫ض ٌ‬ ‫فَ ِ‬
‫ري َ‬
‫یعنی‪» :‬طلب علم بر هر مسلمانی واجب است«‪.‬‬
‫و در حدیث دیگری که سننند آن ضننعیف ولننی معنننای آن درسننت‬
‫است‪ ،‬آمده که طلب علم بر هر مرد و زن مسلمان واجب است‪.‬‬
‫صننین« در‬ ‫م وَ َلو ِفی ال ّ‬
‫اما این روایت که می گوید‪» :‬اطلبوا العل َ‬
‫پس علم روید حتی اگر در چین باشد‪ ،‬نسننبت دادن ایننن مقننوله بننه‬
‫یباشد‪ ،‬زیرا صحت روایتش ثابت نشده اسننت‪.‬‬ ‫پیامبر ‪ ‬درست نم ‌‬
‫امام ابن تیمیه ‪ /‬می گوید‪ :‬بر امر کننده به معروف و ناهی از منکر‬
‫واجب نیست که برای انجام وظیفه به هر نقطه از جهان سننر بزننند‬
‫و یا نزد تک تک افراد برود‪ ،‬زیرا انجام چنین کاری مقدور نیست‪ ،‬نه‬
‫او بلکه انبیاء ‡ از انجام چنین کاری عاجز بودند‪ ،‬بلکه ایننن مردمننند‬
‫که اگر شنیدند در فلن مکان عالمی هسننت کننه مننردم را ارشنناد و‬
‫‪ -1‬امام نووي و دیگران این حدیث را ضعیف قرار دادند ‪.‬‬
‫﴿‪﴾34‬‬
‫راهنمایی مننی‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫کند باید نزدش بروند و از محضر او کسب فیض کنند و با فراگیننری‬
‫علم از او جهل و نادانی را از خود دور کنند‪ ،‬اگر تقدیم اهم بر مهم‬
‫درعلم و عمل و دعوت إلی الله امننر واجننبی اسننت پننس باینند فننرد‬
‫ی آن‬ ‫مسلمان علم و دانش آموختن خود را با توحید و آنچه که مناف ِ‬
‫اسننت یعنننی شننرک‪ ،‬و سننپس فننرائض و اینکننه چننه اعمننالی در آن‬
‫درست و چه اعمالی نادرسننت اسننت‪ ،‬مانننند نمنناز و روزه و حننج و‬
‫دانستن حلل و حرام‪ ،‬و اموری که مایه اصلح قلب می گردد مانند‬
‫صبر و شکر و اخلص‪ ،‬و دانستن شبهه ها و طریقه دفع آن از بنناب‬
‫دانستن شر نه برای برپایی شر بلکه دوری از آن‪ ،‬بقول شاعر‪:‬‬
‫ومن ل یعرف‬ ‫عرفت الشر ل للشر و لکن لتوقیه‬
‫الشر من الخیر یقع فیه‬
‫شر را شناختم نه برای شر بلکه برای حذر از آن و هر کس شر‬
‫و خیر را از هم تشخیص ندهد در آن خواهد افتاد‪.‬‬
‫حذیفه بن یمان ‪ ‬می گوید‪» :‬مردم از پیننامبر ‪ ‬از امننور خیننر‬
‫)یعنی انجام چه کاری خوب است( می پرسیدند و من از ایشننان از‬
‫امور شر می پرسیدم از ترس اینکه به آن مبتل شوم«‪.1‬‬
‫سپس بعد از آن فرد مسلمان باید احکام معاشرت و برخننورد و‬
‫تعاملی را کننه میننان او و دیگننران انجننام مننی پننذیرد را بننه صننورت‬
‫عموم و خصننوص بشناسنند‪ ،‬و ایننن مسننئله هننم بننا اختلف حنناکم و‬
‫محکننوم و کشنناورز و صنناحب حرفننه و کاسننبان و هننر یننک از آنهننا‬
‫های‬ ‫بحسب کار و حرفه اش فرق می کند‪ .‬و با هر یک باینند بننه گننون ‌‬
‫که شایسته مقام و منزلت اوست برخورد و تعامل داشت‪.‬‬

‫یطلبد‬‫علم عمل م ‌‬
‫علم عمل را می خواهد وإل از دست می رود‪ ،‬علم یعنننی تقننوی‬
‫و خداترسی‪ ،‬و بدون شک و تردید کننه انبینناء و مرسننلین عننالمترین‬
‫خلقننت و در نننتیجه از همننه تقننوای بیشننتر و خنندا ترسننی بیشننتری‬
‫داشتند‪ .‬و علم زیادی را از مردم نطلبیدند مگر آنچه کننه آنهننا را بننه‬
‫سوی خدا راهنمایی کند و به آن عمل کنند‪ ،‬این بود که سعادتمندان‬
‫و بندگان شایسته خدا راه و روش آنها را برگزیدند‪ ،‬و هننر کننس بننر‬
‫علم خود بیفزاید و در عمل کوتاهی کند مانند الغی است که بنناری‬
‫از کتاب بر پشت خود دارد‪ .‬و گفته اند‪ :‬عالم بی عمل به چه ماند؟‬
‫گفتند‪ :‬به زنبور بی عسل‪.‬‬
‫خداوننننننند مننننننی فرماینننننند‪ ﴿ :‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪) ﴾     ‬صننننف‪-2 :‬‬

‫‪ -1‬بخاری‪.‬‬
‫﴿‪﴾35‬‬
‫»ای‬ ‫‪.(3‬‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫مؤمنان چرا چیزی را که می گویید که به آن عمل نمی کنید )یعنننی‬
‫چرا مردم را به انجام کنناری دعننوت مننی کننند ولننی خننود خلف آن‬
‫عمل می کنید( اینکه شما چیزی را بگویید و عکننس آن عمننل کنینند‬
‫باعث برانگیخته شدن خشم و غضب فراوان خدا می شود«‪.‬‬

‫یعنی اگر خدای ناکرده کردار شما خلف گفتار شما باشد این‬
‫گناه بسیار بزرگی است که اینگنونه خداونند را بخشنم منی آورد‪ .‬و‬
‫در جایی دیگر خداوننند سننبحان مننی فرماینند‪﴿ :‬‬
‫‪‬‬‫‪   ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪) ﴾    ‬بقنننننننره‪:‬‬
‫‪ (44‬یعنی‪» :‬آیا مردم را بننه نیکوکنناری دسننتور مننی دهینند و خننود را‬
‫فراموش می کنید‪ ،‬حال آنکه شما کتاب خدا را می خوانینند چننرا در‬
‫آن اندیشه و تأمل نمی کنید« )تا گفتارتان را بننا کردارتننان سننازگار‬
‫باشنند( و در جننایی دیگننر از زبننان هننود ‪ ‬مننی فرماینند‪﴿ :‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾  ‬هننود‪» .(88 :‬نمننی خننواهم در‬
‫آنچه که شما را از آن باز می دارم با شما مخالفت کنننم« یعنننی در‬
‫شأن من نیست که شما را از چیزی منع کنم و باز خود مرتکننب آن‬
‫شوم‪.‬‬
‫روایت می شود که خداوند عزوجل در کتابهننای پیشننین و یننا بننر‬
‫انبینناء گذشننته وحننی نمننوده کننه‪» :‬قننل للننذين يتفقهننون لغيننر اللننه‬
‫ويتعلمون لغير العمل ويطلبون الدنيا بعمل الخرة ويلبسون للننناس‬
‫مسوك الكباش وقلوبهم قلوب الذئاب ألسنتهم أحلننى مننن العسننل‬
‫وقلوبهم أمر من الصبر أوبى يخدعون أوبى يستهزءون بى حلفت ل‬
‫يتحن فتنننة تننذر الحليننم فيهننم حيننران« »بگننو بننه کسننانی کننه دیننن‬
‫آموزیشان برای دین داری و علم آنها برای عمل نیست و با تظنناهر‬
‫به دین داری در پی کسب دنیا می باشند و برای زهد نمننایی لبنناس‬
‫گوسفند می پوشند ولی دلهایشان دل گرگ است‪) ،‬بعبننارت دیگننر‪:‬‬
‫نتر و دلهایشننان از‬ ‫گرگانی در لباس میش( زبانشان از عسل شیری ‌‬
‫ختر‪ :‬آیا با این اعمالشان می خواهند مرا فریب دهننند و مننرا‬ ‫زهر تل ‌‬
‫مسخره کنند؟ سوگند که آنها را به چنان فتنه و بلیی گرفتار سازم‬
‫که بردبار هم در آن حیران بماند«‪.‬‬
‫و ابودرداء ‪ ‬می گوید‪» :‬وای بنر کسنی کننه نمنی دانند و عمنل‬
‫نمی کند‪ ،‬یکبار و وای بر کسی که می داند و عمل نمی کند‪ ،‬هفننت‬
‫بار«‪.‬‬
‫از برخی از سلف روایت شده که گفته اند‪ :‬کسننی کننه مننردم را‬
‫پننند و نصننیحت مننی کننند و خننودش را فرامننوش مننی سننازد مانننند‬
‫﴿‪﴾36‬‬
‫چراغننی اسننت‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫ن دیگران‪.‬‬‫که سوختنش از آن اوست و روشنی اش از آ ِ‬
‫و ابن مسعود ‪ ‬می گوینند‪ :‬علمتننان بننرای درک فهننم باشنند نننه‬
‫فقط برای روایت کردن آن‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬علم را به اندازه ای که مننی خواهینند‬ ‫معاذ بن جبل س م ‌‬
‫فرا بگیرید‪.‬‬
‫و بدانید خداوند تا زمانی که شما به علمتان عمل نکرده اینند بننه‬
‫شما اجر و پاداش نمی دهد و گفته اند‪ :‬که حکمت گفته‪ :‬ای انسان‬
‫هر جا مرا بطلبی مرا خواهی یافت‪ ،‬خلصه آن دو حرف است‪ :‬بننه‬
‫بهترین آنچه می دانی عمل کن و از بدترین آنچه می دانی پرهیز‪ ،‬و‬
‫سفیان ثوری میگوید‪ :‬علماء کسانی اند که اگر چیننزی را بدانننند بننه‬
‫آن عمل می کنند و اگر عمل کنند به فکننر مننی افتننند و وقننتی هننم‬
‫بفکر بیفتند می بینند کننه چیزهننای بسننیاری را از دسننت داده اننند و‬
‫وقتی که به این مسئله پی بردند دنبال آن می روند و وقتی هم بننه‬
‫دنبال آن بروند دوان دوان از پی آن می روند‪.‬‬
‫و مالک بن دینار می گوید‪ :‬عالمی که به علمش عمل نکند پند و‬
‫اندرزش بر دل ننشیند همانگونه که قطره آن بننر سنننگ صنناف بننند‬
‫نیاید‪ .‬و همچنین گفته اند‪» :‬سخنی کننه ز دل بننر آینند لجننرم بننر دل‬
‫نشیند‪ ،‬و سخنی که از زبان برآید زگوشها فراتر نرود«‪.‬‬
‫و حلوت قرآن اگر بر قلب بیفتد در آن رسوخ نموده و سننودمند‬
‫گردد‪ ،‬حذیفه بن یمان ‪ ‬می گفت‪ :‬اگر بخواهینند شننما را از اولیننن‬
‫علمی که محو می شود باخبر می سازم و آن ترس از خداسننت‪ ،‬و‬
‫ترس از خدا میوه علم با برکت است‪.‬‬
‫و علی کرم الله وجهنه منی گویند‪ :‬ای حناملن علنم بنه علمتنان‬
‫عمل کنید‪ ،‬زیرا عالم کسی اسننت کننه علننم داشننته باشنند و سننپس‬
‫بدان عمل کند و علم و عملش یکی باشند‪ ،‬و اقنوامی خواهنند آمند‬
‫علم را بننا خننود حمننل مننی کنننند ولننی از حنجننره آنهنا فراتننر نننرود‪،‬‬
‫پنهاهشان عکس آشکارشان است و عملشان بننر خلف علمشننان‪،‬‬
‫حلقه های درسشان برای مباهات و تفاخر با یکنندیگر اسننت‪ ،‬و اگننر‬
‫شخصی که در مجلسش حاضر مننی شنند بننه مجلننس دیگننری بننرود‬
‫خشمگین می گردد‪ ،‬اینان کسننانی اننند کننه اعمالشننان نننزد خداوننند‬
‫ارزش ندارد‪.‬‬

‫آداب عالم و متعلم‬


‫در این گفتار اشاره ایی خننواهیم داشننت بننه بعضننی از آداب کننه‬
‫شایسته است هر عالم و متعلمی بدان آراسته گردد‪ ،‬مانند نرمی با‬
‫متعلم و صبر و بردباری بر معلم و آموزگار و توقیر و احترام وی‪...‬‬
‫امام بخاری ‪ /‬در کتاب الدب المفننرد حنندیثی را از پیننامبر ‪ ‬بننه‬
‫نقل از ابننن عبنناس ب روایننت مننی کننند کننه مننی فرماینند‪» :‬عَل ّ ُ‬
‫مننوا‬
‫﴿‪﴾37‬‬
‫سنننننُروا وَل َ‬
‫وَي َ ّ‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫س نُروا )ثلثننا(« یعنننی‪» :‬آمننوزش دهینند وآسننان بگیننرد و سننخت‬ ‫ت ُعَ ّ‬
‫مگیرید‪ ،‬این گفته را سه بار تکرار فرمود« و همچنین روایننت شننده‬
‫که‪ :‬سکون و وقار را بیاموزید و در برابر کسنی کننه از او علنم فننرا‬
‫می گیرینند تواضننع داشننته باشننید‪ ،‬و عننالم بنندخلق و خننود و زورگننو‬
‫نباشید‪.‬‬
‫هتر از حلننم در علننم نمننی‬ ‫و عطا بن یسار می گوید‪ :‬چیزی زیبند ‌‬
‫بینم‪.‬‬
‫و ابراهیم بن ادهم ‪ /‬می گوید‪ :‬چیننزی سننخت تننر بننر شننیطان از‬
‫عالم حلیم و بردبنار نیسنت‪ ،‬زینرا اگنر عنالم سنخن بگویند دانسنته‬
‫یگوید و اگر سکوت کند سکوتش از روی حلننم و بردبنناری‬ ‫سخن م ‌‬
‫است‪ ،‬و شیطان به اعننوانش مننی گوینند‪ :‬بننه او )عننالم( بنگرینند کننه‬
‫سخنش از سکوتش بر من سنگین تر است‪.‬‬
‫و رجاء بن حیوه می گوید‪ :‬گفته شده که‪ :‬اسلم چه زیبا خواهنند‬
‫بود اگر آراسته به ایمان باشنند‪ ،‬و ایمننان چننه زیبننا خواهنند بننود اگننر‬
‫آراسته به تقوی باشد‪ ،‬و تقوی چه نیکو خواهد بننود اگننر آراسننته بننه‬
‫علم باشد‪ ،‬و علم چه نیکو خواهد بود اگر مزین به حلم باشد و حلم‬
‫چه زیبا و نکو خواهد بود اگر آراسته به رفق و نرمی باشد‪.‬‬
‫از ابو جحیفه روایت است که مننی گوینند‪ :‬گفتننه اننند‪ :‬بننا بزرگننان‬
‫مجالست و با علماء همنشینی و با حکماء مخالطت داشته باشید‪.‬‬
‫و ابننو درداء مننی گوینند‪ :‬از نشننانه هننای علننم و دانننش شننخص‬
‫نشست و برخاست و مجالست وی با اهل علم است‪.‬‬
‫و امنام شننافعی ‪ /‬منی گوینند‪ :‬هننر کننس قننرآن را حفنظ کنند بننه‬
‫حرمتش افننزوده گننردد و هننر کننس در پننی علننم دانننش رود قنندر و‬
‫شأنش بال رود‪ ،‬و آنکه حدیث را شناسد حجننت و اسننتدللش قننوی‬
‫گردد‪ ،‬و هر که در نحو نظر کند طبع و سرشتش نرم گردد و هر که‬
‫از خویش پاسداری نکند علم نیز او را حفاظت نکند‪.‬‬
‫و عمر مولی غفره می گوید‪ :‬فرد پیوسته عالم است تننا زمننانی‬
‫که در کارها همیشه به رای خود عمل نکنند و ازاینکنه بنرای کسنب‬
‫فیض و علم و خرد پیش عالم تر از خود برود شرم نکننند‪ ،‬و حسننن‬
‫بصری می گوید‪ :‬این نشانه ها در چشننم و گننوش و خشننوع طننالب‬
‫علم آشکار بودند‪.‬‬
‫و از وهب بن منبه روایت اسننت کننه مننی گوینند‪ :‬همننانگونه مننال‬
‫طغیان و سرکشی دارد علم نیز چنیننن اسننت‪ ،‬یعنننی همننانگونه کننه‬
‫مال اگر صاحبش تقوی و خداترسی نداشته باشنند او را سننرکش و‬
‫عصیانگر می سازد‪ ،‬علم نیز اگر بخاطر خنندا نباشنند و حننق خنندا در‬
‫آن اعمال نشود سبب هلکت و طغیان صاحبش گردد‪.‬‬
‫روزی عبدالله بن عباسب دست به رکاب زید بن ثنابت س شند‪،‬‬
‫و زید گفت‪ :‬ای پسر عمننوی رسننول اللننه ‪ ‬آنننرا رهننا کننن‪ ،‬و ابننن‬
‫﴿‪﴾38‬‬
‫عبنننننننناس ب‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫فرمود‪ :‬با علماء و بزرگان اینگونه باید تعامل کرد‪.‬‬
‫و طاوس )تابعی( می گویند‪ :‬احنترام و بزرگداشنت عنالم سننت‬
‫است‪.‬‬
‫سلمه بسیار با ابن عباس ب بحث و مجننادله‬ ‫َ‬ ‫و زهری می گوید‪َ :‬‬
‫می کرد‪ ،‬لذا از علم زیادی محروم گشت‪.‬‬
‫این است که گویند‪ :‬بی ادب محروم گشت از فضل رب‪.‬‬
‫و علی ‪ ‬می فرماید‪ :‬حق عالم این است کننه در سننوال کننردن‬
‫از او زیاده روی نکنی و در جواب عناد نورزی‪ ،‬و هرگاه خسننته بننود‬
‫هات پافشاری نکن‪ ،‬و آنگاه که بلند شد لباسننش را مگیننر‪،‬‬ ‫درخواست ‌‬
‫و رازش را برمل مکن در حضور او از کسنی غیبنت نکنن‪ ،‬و در پنی‬
‫خطاهننایش مبنناش‪ ،‬اگننر خطننایی از او سننر زد عننذرش را بپننذیر‪ ،‬و‬
‫مادام که بر حکم خدا پایبند است عزت و احترامش را بجننای آر‪ ،‬و‬
‫هنگام نشستن پیش رویش بشین‪ ،‬و اگر نیازی پیدا کنرد در خندمت‬
‫به او از دیگران سبقت بجوی‪.‬‬
‫و سیدنا حسن بن علننی ب خطنناب بننه پسننرش فرمننود‪ :‬اگننر بننا‬
‫علمنناء مجالسننت داشننتی بیشننتر بننر گننوش دادن بننه سخنانشننان‬
‫مواظبت کن تا بر سخن گفتن‪ ،‬و آنگونه کننه نکننو خاموشننی را مننی‬
‫آموزی نیکو گوش فرا دادن را نیز بیاموز‪ ،‬هیچگنناه سننخن کسننی را‬
‫قطع مکن هر چند که سخنش به درازا کشد تا اینکه خننود از سننخن‬
‫گفتن باز آید‪.‬‬
‫و شعبی می گوید‪ :‬با علماء نشست و برخاسننت کنینند زیننرا اگننر‬
‫خوبی کنید شما را می ستایند و اگر بدی کردید کرده شما را تاویل‬
‫کنند و شما را معذور می دارند و اگر اشتباه کردینند شننما را توبیننخ‬
‫یآموزند‪ ،‬و اگننر بننرای شننما‬‫نکنند‪ ،‬اگر چیزی را ندانستید به شما م ‌‬
‫شهادت دهند به شما نفع و سود رسانند‪.‬‬
‫امام نووی در کتاب )التبیان فی آداب حمل نة القننرآن( خننود مننی‬
‫گوید‪ :‬عالم و متعلم باید از این عمل خود رضای خداوننند را منندنظر‬
‫داشته باشند‪ ،‬و جائز نیست که انسننان علننم را وسننیله رسننیدن بننه‬
‫اهننداف دنیننوی مانننند مننال و جنناه منصننب و شننهرت و تفنناخر بننر‬
‫همسالن و مدح و ثنای مردم و جلب انظار به سوی خود کند‪.‬‬
‫و هشدار سپس هشدار به آنهایی که قصدشان جمننع کننردن هننر‬
‫چه بیشتر مردم گرد خود و یا خود را قاضی و فیصله کننننده مننردم‬
‫می دانند‪ ،‬حال آنکننه باینند خننود را آراسننته بننه رنننگ و بننوی شننرع و‬
‫خصلت های پسندیده کنند و خلق و خوی نیکو مانند زهنند در دنیننا و‬
‫سخاوت و مکارم اخلق و خنده رو بودن و سکون و وقار و اجتناب‬
‫از خنده را اختیار کرده تو زا بوی بد و خلق و خننوی زشننت اجتننناب‬
‫ورزند‪.‬‬
‫﴿‪﴾39‬‬
‫کمننننا اینکننننه‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫برحننذر باشننند از اینکننه دچننار حسنند و ریننا و خودپسننندی و حقیننر‬
‫شمردن دیگران شوند‪ ،‬و بر کسانی که به آنها علم می آموزند باینند‬
‫رفتاری نرم داشته باشند و آنها را از پند و اندرزهای خود بهره مننند‬
‫سازند‪ ،‬و پله پله در تربیت آنها بکوشننند‪ ،‬و علننم را خننوار منندارد‪ ،‬و‬
‫شایسته است که قلبش را از پلیدی و زشتی پاک کند تا برای قبول‬
‫قننرآن آمنناده گننردد و بتواننند قننرآن را پنناس دارد و بننر آن سننرمایه‬
‫گننذاری کننند‪ ،‬و باینند مطیننع اسننتاد و معلننم خننویش باشنند‪ ،‬و اگننر‬
‫یخواهد چیزی را بیاموزد باید آن را از کسی بیاموزد کننه اهننل آن‬ ‫م ‌‬
‫باشد و دیانتش عیان و علم و معرفتش ثابت و شهره اش همه جننا‬
‫گسترده‪ .‬امام محمد بن سیرین و مالنک بنن أننس و دیگننر بزرگنان‬
‫گذشته امت می گویند‪ :‬این علننم دیننن اسننت پننس باینند بنگرینند کننه‬
‫دینتان از چه کسی فرا می گیرید‪ .‬و باینند بننه اسننتاد و معلمننش بننه‬
‫دیده احترام بنگرد‪ ،‬و معتقد باشد کننه اسننتادش شایسننتگی علننم را‬
‫دارد و برهم دوره هایش دسننت برتننر‪ ،‬زینرا نفنع و سننودش بننه وی‬
‫نزدیکتر است‪ ،‬بعضی از گذشتگان وقتی مننی خواسننتند نننزد اسننتاد‬
‫یدادند و می گفتند‪ :‬خداوند عیب اسننتادم‬ ‫خویش روند قبل ً صدقه م ‌‬
‫را بر من بپوشان و برکت علم او را از من مستان‪...‬‬

‫رفتار متعلم در مقابل عالم‬


‫نننننبی اللننننه موسننننی ‪ ‬بننننه خضننننر ‪ ‬فرمننننود‪ ﴿ :‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪) ﴾    ‬کهنننف‪» .(69 :‬اگنننر خننندا‬
‫بخواهنند مننرا صننبور و بردبننار خننواهی یننافت و دسننتوری از تننو را‬
‫نافرمانی نخواهم کرد«‪.‬‬
‫و هنننننم چنینننننن فرمنننننود‪   ﴿ :‬‬
‫‪   ‬‬
‫﴾ )کهف‪» .(76 :‬گفت‪ :‬اگر بعد از این درباره چینزی از تنو سننوال‬
‫کردم با من همراهی نکن«‬
‫یگوینند‪ :‬از هیبننت امننام‬‫ربیع شاگرد امام شافعی رحمهما اللننه م ‌‬
‫شافعی جرأت نکردم که پیش روی ایشان آب بنوشم در حننالی کننه‬
‫یکرد‪ ،‬و امام شافعی علیرغم ضعف جسننم از‬ ‫ایشان به من نگاه م ‌‬
‫هیبت شدیدی برخوردار بننود‪ ،‬گفتننه شننده کننه‪ :‬هیبننت امننام بخنناطر‬
‫رابطه ایشان با خدایش بود‪ ،‬زیرا آنها زمانی کننه رابطننه خننود را بننا‬
‫پروردگارشان مستحکم کردند و امر خدا را پاس داشتند خداوند نیز‬
‫هیبت آنها را در قلوب خلئق انداخت‪.‬‬
‫ابن عباس ب می گوید‪ :‬در دو چیز شک داشننتم و مننی خواسننتم‬
‫درباره آنها از عمر سوال کنم و برای این کار بمدت یکسننال دنبننال‬
‫﴿‪﴾40‬‬
‫فرصنننت منننی‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫گشتم که از ایشان درباره دو زنی که علیه پیامبر اکننرم ص بننا هننم‬
‫اتفاق کردند‪ ،‬بپرسم که آنها که بودند‪ ،‬ولی زمان و مکننان مناسننبی‬
‫نمی یافتم تا اینکه برای ادای مناسک عزم سفر نمود و مننن نیننز بننا‬
‫وی همسفر شدم و وقتی به منطقه مر الظهران رسیدم عمر برای‬
‫قضای حاجت تشریف بردند و به من گفت که‪ :‬برایشان ظرف آبی‬
‫حاضر کنم‪ ،‬و پس از اینکه رفع حاجت کرد و بازگشت ظرف آب را‬
‫آوردم و شروع کردم بر ریختن آب برای ایشان‪ ،‬فرصت را غنیمننت‬
‫شمردم و گفتم‪ :‬ای امیر المؤمنین آن دو زنی که علیه رسول اللننه‬
‫‪ ‬با هم همدست شدند و تبانی کردند که بودنند؟ هننوز سنخنم بنه‬
‫پایان نرسیده بود که گفت‪ :‬آن دو زن یکی عایشه و دیگری حفصننه‬
‫ب بودند‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬حضرت ابن عباس نب از هیبننت عمننر س و‬ ‫ابن عمر ب م ‌‬
‫احترام به او نتوانسته بود این همه مدت مسئله ای را کننه در ذهننن‬
‫داشت با ایشان مطرح کننند و ایننن موضننوع در حنندیث ابننن شننهاب‬
‫آمده است‪.‬‬
‫و سعید بن مسننیب مننی گوینند‪ :‬بننه سننعد بننن مالننک گفتننم‪ :‬مننی‬
‫خواهم از تو سوالی بکنم و لکن از تننو بیننم دارم‪ ،‬گفننت‪ :‬ای فرزننند‬
‫برادرم‪ ،‬از من بیم نداشته باش‪ ،‬اگر می دانی کننه علمننی نننزد مننن‬
‫یگوینند‪ :‬گفتننم‪:‬‬ ‫هست درباره آن از من بپرس‪ .‬سعید بننن مسننیب م ‌‬
‫درباره این گفته رسننول اللننه ‪ :‬ای علننی‪ ،‬آیننا راضننی نیسننتی کننه‬
‫نسبت به من بمنزله هارون نسبت موسی باشی‪.‬‬
‫سننى‬ ‫مو َ‬ ‫ة الل ّهِ عَلي َْنا وَعَلننى ُ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫م ُ‬‫ح َ‬‫در حدیث صحیحی آمده است‪َ» :‬ر ْ‬
‫ة ﴿‪‬‬ ‫من ٌ‬
‫ما َ‬‫حب ِهِ ذ َ َ‬
‫صننا ِ‬
‫ن َ‬
‫من ْ‬‫ه ِ‬ ‫ه أَ َ‬
‫خذ َت ْ ُ‬ ‫ب وَل َك ِن ّ ُ‬
‫ج َ‬
‫َ‬
‫ل ل ََرأى ال ْعَ َ‬
‫ج َ‬‫ه عَ ّ‬
‫َ‬
‫ل َوْل َ أن ّ ُ‬
‫‪    ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫ب «‪.‬‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ج َ‬
‫صب ََر لَرأى العَ َ‬
‫‪ ﴾ ‬وَلوْ َ‬
‫یعنی‪» :‬رحمت خدا بر ما و موسی باشند‪ ،‬اگنر عجلنه نمنی کنرد‬
‫چیزهای تعجب آوری می دید و لکن با رفیقش عهد بسننته بننود )کننه‬
‫اگر بار دیگر از او سوال کرد می تواند بننا وی همراهننی نکننند( اگننر‬
‫صبر می کرد چیزهای عجیبی می دید«‪.‬‬
‫م‬ ‫در بخاری روایتی از پینامبر ‪ ‬آمنده اسنت کنه فرمنود‪» :‬ي َْر َ‬
‫حن ُ‬
‫قص عَل َينا م َ‬
‫ما«‪.‬‬
‫مرِهِ َ‬
‫نأ ْ‬‫َْ ِ ْ‬ ‫حّتى ي ُ َ ّ‬ ‫سى‪ ،‬ل َوَدِد َْنا ل َوْ َ‬
‫صب ََر َ‬ ‫مو َ‬ ‫الّلن ُ‬
‫ه ُ‬
‫یعنی‪» :‬خدا رحمت کند موسی را دوست داشتیم کننه صننبر مننی‬
‫کرد تا خداوند عاقبت کار آنها را برایمان بیان می کرد«‪.‬‬
‫﴿‪﴾41‬‬
‫آیا باید‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫متعلم نزد معلم مثل میت پیش غسل دهنده باشد؟‬
‫شایسته است که متعلم گوش به حننرف اسننتاد خننویش باشنند و‬
‫درکارها با او مشوره کند و سننخنش را بپنذیرد همنانگونه کننه بیمنار‬
‫سخن طنبیب دلسنوز و تجربنه کنار را منی پنذیرد‪ ،‬و اینن اولنی تنر‬
‫است‪.‬‬
‫خضنننننر ‪ ‬بنننننه موسنننننی ‪ ‬گفنننننت‪  ﴿ :‬‬
‫‪) ﴾    ‬کهنننف‪(67 :‬‬
‫»تو هرگز نمی توانی با من صبر کنی«‬
‫یعنی ای موسی تو توان صبر کننردن بننر علمننی کننه از مننن مننی‬
‫بینی را نداری‪ ،‬زیرا علم ظاهر تو چنین چیزهننایی را نمننی پننذیرد‪ ،‬و‬
‫یتوانی بر کاری که آنرا اشتباه می بینی شننکیبایی کنننی و‬‫چگونه م ‌‬
‫از حکمت و درستی آن باخبر نیستی‪ ،‬و این همننان گفتننه خضننر ‪‬‬
‫اسنننت کنننه گفنننت‪   ﴿ :‬‬
‫‪) ﴾    ‬کهننننننننننننننف‪(68 :‬‬
‫»چگونه می تننوانی بننر کنناری کننه از حقیقننت آن بننی خنبری شننکیبا‬
‫باشی«‪.‬‬
‫انبیاء ‡ نمی توانننند از عمننل منکننر چشننم پوشننی کنننند و چشننم‬
‫پوشی هم در چنین مواردی جائز نیست‪ ،‬یعنی بنابر عادت و حکمی‬
‫که داری مجال سکوتی برایشان نیست‪.‬‬
‫و موسی ‪ ‬چون از آینده بی خبر بنود و مناهیت کارهنای خضنر‬
‫‪ ‬را نمنننی دانسنننت گفنننت‪  ﴿ :‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪)﴾ ‬کهننف‪» (69 :‬اگر خدا بخواهنند مننرا صننبور و شننکیبا خننواهی‬
‫یافت«‬
‫ولی نتوانست صبر کند در نتیجه اعتراض کرد و پرسننید‪ .‬امننام‬
‫قرطبی می گوید‪ :‬علمنناء گفتننه اننند‪ :‬ایننن سننخنی بننود کننه موسننی؛‬
‫گفننت‪ ،‬زیننرا صننبر امننری اسننت کننه بننه آینننده تعلننق دارد و شننخص‬
‫یداند که حال وی در آن چگونه خواهد بود‪ ،‬و نفی معصیت کاری‬ ‫نم ‌‬
‫است تمام شده برای او در زمان حال‪ ،‬و استثناء در چنین حالتی با‬
‫عزم و اراده قوی منافات دارد‪ ،‬و یننا مننی شننود اینگننونه میننان آنهننا‬
‫فرق قائل شد که صننبر امننری اکتسننابی نیسننت و بننر خلف انجننام‬
‫معصیت و ترک آن‪ ،‬که امری است اکتسابی‪ .‬والله اعلم‪.‬‬
‫بعضی معتقدند که مرید با مرشد و بعبارتی پیر خننود باینند مانننند‬
‫میت پیش روی غسال باشد‪ .‬اگر منظور از این گفته‪ ،‬این باشد کننه‬
‫مرید نزد مرشدش نرم و آرام و گوش به سخن و فرمانبردار باشد‬
‫اشننکالی ننندارد‪ ،‬امننا اگننر اطنناعت و فرمننانبرداری از او معصننیت و‬
‫نافرمانی خدا را در پی داشته باشد چنین کاری جننائز نیسننت‪ ،‬زیننرا‬
‫اطاعت در کار خیر است نه در کننار شننر‪ ،‬زیننرا سننمع و طنناعت در‬
‫﴿‪﴾42‬‬
‫آنچنننننه منننننی‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫پسندد و نمی پسندد تننا زمننانی اسننت کننه امننر بننه معصننیت نشننده‬
‫باشد‪ ،‬هر گاه امر به معصیت شد در این حال دیگر سمع و طاعتی‬
‫صننی َةِ‬
‫مع ْ ِ‬
‫ی َ‬ ‫خُلننو ِ‬
‫ق ِفنن ْ‬ ‫ة ل ِل ْ َ‬
‫م ْ‬ ‫نیسننت‪ ،‬زیننرا قاعننده میگوینند‪َ» :‬ل طاعنن َ‬
‫ق« اطاعت از مخلوق در نافرمانی خالق جائز نیست‪.‬‬ ‫اْلن َ‬
‫خال ِ ِ‬
‫و علماء گفته اند‪ :‬هر گاه به حدیث صننحیحی برخوردینند )کننه بننر‬
‫خلف رای و اجتهاد ما بود( آن حدیث مذهب من است‪ .‬و سخن هر‬
‫یتواند پذیرفته شود یا ترک گردد مگر گفتننه رسننول اللننه‬ ‫انسانی م ‌‬
‫یدانیم که همه راهها بسته اند مگر راه رسول الله ‪.‬‬ ‫‪ .‬و م ‌‬

‫علم آموزی فاضل از مفضول‬


‫در این داستان دلیلی است بر اینکه متعلم تابع عالم است گرچه‬
‫یرود کننه در تعلننم موسننی‬ ‫درجاتشان فرق داشته باشد‪ ،‬و گمان نم ‌‬
‫‪ ‬از خضر ‪ ‬دلیلی بر فضیلت خضر؛ بر موسننی باشنند‪ ،‬چننه بسننا‬
‫برخی از اموری را که مفضول منی داننند بننر فاضنل پوشنیده شنده‬
‫ن کسی است که خداوند بننه او فضننل و‬ ‫باشد‪ ،‬و فضل و برتری از آ ِ‬
‫برتری داده باشد‪ .‬خضر ‪ ‬گرچه ولی است‪ ،‬ولی موسننی ‪ ‬از او‬
‫برتر است‪ ،‬زیرا موسی ‪ ‬نبی است و نبی برتننر از ولننی اسننت‪ .‬و‬
‫اگر نبی هم باشد ولی موسی ‪ ‬فضیلتش بر رسالت است‪ .‬در هر‬
‫صورت حکمننت گمشنندة مننؤمن اسننت و هننر جننا کننه یننافتش از آن‬
‫اوست‪ .‬و هیچ انسانی نیست مگر اینکه سنتی از سنتهای پیامبر ‪‬‬
‫بر او پوشیده می ماند‪ ،‬لذا انسان نباید ننگ و عننار داشننته باشنند از‬
‫اینکه از کمتر از خود چیزی را بیاموزد‪ ،‬وال خیر کثیری را از دسننت‬
‫می دهد‪ ،‬این است که گفتننه اننند‪ :‬پیننش از آنکننه بننه جناه و مقننامی‬
‫برسید علم و بینش حاصل کنید‪ ،‬و هم چنین گفته اند‪ :‬علم و دانش‬
‫فرا گیری پیش از آنکه به مرحله سیادت و آقایی برسید‪ ،‬و نصیحت‬
‫را بپذیرید گرچه که از طرف کافری باشد‪ ،‬به گفته خوب عمل نمننا‬
‫گرچه که کوچکی تو را بدان راهنمایی کرده باشد‪.‬‬
‫و عمر ‪ ‬به عبدالله بن عباسب اجننازه مننی داد کننه در مجلننس‬
‫بزرگان سخن بگوید‪ ،‬و عبدالله بن عبناس بنا وجننود سننن کمننی کننه‬
‫داشت ولی عالمی توانمند با دریایی از فهم و دانش و مفسر قرآن‬
‫و فقیهی عالی قدر بود‪.‬‬
‫از حجاج بننن عمننرو بننن غزیننه روایننت اسننت کننه مننی گوینند‪ :‬در‬
‫مجلس زید بن ثابت نشسته بودم که ابن فهد ]مردی از یمن[ نننزد‬
‫وی آمد و گفت‪ :‬ای ابا سعید بغیر از همسننرانم کنیزکننانی نیننز دارم‬
‫ولی نمی پسندم که همه از من باردار شوند‪ ،‬زینند بننن ثننابت رو بننه‬
‫من کننرد و گفننت‪ :‬ای حجنناج جننوابش را بننده‪ ،‬گفتننم‪ :‬خنندا شننما را‬
‫یشویم تا از علم شما بهره مند‬ ‫بیامرزد ما در مجلس شما حاضر م ‌‬
‫شویم‪ ،‬دوباره گفت‪ :‬ای حجناج جنواب سنوالش را بننده‪ ،‬بننه سننوال‬
‫﴿‪﴾43‬‬
‫کننننده گفتننم‪:‬‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫آنهننا بننه مثننابه کشننتزار تننو هسننتند و تننو هننم در آبینناری کشننتزارت‬
‫مختاری‪ .‬و این سخن را از زید بن ثابت ‪ ‬شنیده بودم‪ ،‬زید گفننت‪:‬‬
‫راست گفتی‪.‬‬
‫و شواهد بسیاری در سخن گفتن شخص نزد عالمتر و فاضلتر از‬
‫خود و پاسخ به مسننائل دینننی وجننود دارد‪ ،‬از آن جملننه اینکننه مننادر‬
‫امام اعظم ابوحنیفه ‪ /‬به فرزندش می گفت‪ :‬بنه مجلنس عمنر بنن‬
‫ذر ]از شاگردان امام[ برویم و ایشان مادرشان را به مجلس عمننر‬
‫یکرد‪ ،‬و ایشننان‬ ‫بن ذر می برد‪ ،‬و مادر امام از عمر بن ذر سوال م ‌‬
‫هم از اینکه در حضور استاد ارجمننندش سننخن بگوینند خجننالت مننی‬
‫کشید‪ ،‬و امام فرمود‪ :‬او از من ]مننادرم[ ایننن را خواسننته اسننت‪ ،‬و‬
‫عمر بن ذر جواب را از امام می پرسننید‪ ،‬سننپس عمننر بننن ذر مننی‬
‫گفت‪ :‬سخن همان است که امام فرمود‪ .‬رحمننت خنندا بننر همننه آن‬
‫بزرگواران باد‪.‬‬

‫عالم و فقیه و مفتی برحق‬


‫علی بن ابی طالب مننی فرماینند‪ :‬آیننا شننما را از فقیننه واقعننی و‬
‫کامل باخبر نسازم؟ گفتند‪ :‬آری‪ ،‬فرمود‪ :‬فقیه واقعی کسننی اسننت‬
‫که مردم را از رحمت خداوند و از امید به درگاه او مأیوس و ناامید‬
‫نکننند‪ ،‬و آنهننا را از تنندبیر و گرفننت خداوننند در امننان نسننازد‪ ،‬و بننا‬
‫یرغبتی از قرآن به چیز دیگری روی نیاورد‪ ،‬ای مردم آگنناه باشننید‬ ‫ب ‌‬
‫در عبادتی که در آن علم و دانش نباشد خیری نیسننت و کمننا اینکننه‬
‫در علمی که در آن درک و فهم نباشد و در قرائتی کننه در آن تأمننل‬
‫و تدبر نباشد خیر و برکتی نیست‪.‬‬
‫یکند که موسی فرمود‪ :‬پروردگارا! کدام بنده تننو‬ ‫کعب روایت م ‌‬
‫یگوینند‪ :‬یعنننی‬ ‫داناتر است‪ .‬فرمود‪ :‬عالم غرثان علننم‪ .‬ابننن وهننب م ‌‬
‫یشننود‪ .‬در روایننت دیگننر از عمننر مننولی‬ ‫عالمی که از علم سیر نم ‌‬
‫غفره آمده است که موسی گفت‪ :‬پروردگارا! کدام بنننده تننو داننناتر‬
‫است؟ فرمود‪ :‬آنکه در پی علم مردم است تننا آن را بننر علننم خننود‬
‫بیفزاید‪.‬‬
‫به لقمان گفته شد‪ :‬کدامیک از مردم غنی تر است؟ گفت‪ :‬آنکننه‬
‫به آنچه که داده شده است قناعت کننند‪ ،‬گفتننند‪ :‬پننس کنندامین آنهننا‬
‫داناتر است؟ گفت‪ :‬کسی که از علم مردم بر علم خود بیفزاید‪.‬‬
‫از مجاهد درباره معنی آیه‪  ﴿ :‬‬
‫‪) ﴾   ‬ذارینننات‪:‬‬
‫‪» .(56‬من جن و انسانها را نیافریدم مگر اینکه مرا عبننادت کنننند«‬
‫پرسیده شد‪ ،‬گفت‪ :‬تا مرا بشناسند‪.‬‬
‫ابن جریح در تفسیر این آیه می گوید‪ :‬یعنی تا بدانند که من آنهننا‬
‫را بر چه سرشت شهوانی و ربانی آفریده ام‪.‬‬
‫﴿‪﴾44‬‬
‫و قتننننننننننناده‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫یگوید‪ :‬کسی که اختلف را نشاند بوی فقه به مشنامش نرسنیده‬ ‫م ‌‬
‫قتر از‬ ‫است و کسی هم که عالم به اختلف مردم نباشد علم موثننو ‌‬
‫آنچه که نزدش هست را از دست داده است‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬جسورترین مننردم در فتننوی دادن‬ ‫و ابو ایوب سختیانی م ‌‬
‫ناآشناترین آنها بننه اختلف علمنناء اسننت‪ ،‬کننم جننرأت تریننن آنهننا در‬
‫یگوینند‪:‬‬ ‫فتوی‪ ،‬داناترین آنها به اختلف علماء است‪ ،‬و ابننن عیینننه م ‌‬
‫یکند‪.‬‬
‫عالم کسی است که حق سخن را ادا م ‌‬
‫یگفتننند‪ :‬شننخص دربنناره‬ ‫یگوینند‪ :‬در قنندیم م ‌‬
‫ابننن الماجشننون م ‌‬
‫رویداد حاضر نمننی تواننند نظننر دهنند تننا زمننانی کننه از گذشننته خننبر‬
‫نداشته باشد‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬کسی که دنبال احادیث شنناذ و‬ ‫و عبدالرحمن بن مهدی م ‌‬
‫نادر باشد و یا هر سخنی را که شنننیده بننازگو کننند‪ ،‬یننا از هننر کننس‬
‫روایت کند نمی تواند پیشوا و راهنمای مردم باشد‪.‬‬
‫خلیل بن احمد فراهیدی می گوید‪ :‬مردم بر چهار دسته اند‪ ،‬یکی‬
‫شخصی است که می داند که نمی داند این شخص ناآگنناه و جاهننل‬
‫است پس باید به او آموخت‪ ،‬دیگری شخصننی اسننت کننه مننی داننند‬
‫ولی نمی داند که می داند چنین شخصی غافل است پس باید او را‬
‫متوجه ساخت‪ ،‬و سومی شخصی است که نمی داند ولی نمی داند‬
‫که نمی داننند چنیننن فننردی احمننق اسننت از او برحننذر باینند شنند‪ .‬و‬
‫چهارمی شخصی است که می داند و می داند کننه مننی داننند چنیننن‬
‫فردی عالم است پس از او باید پرسید‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬هیچ عالم و شریف و صنناحب فضننلی‬ ‫سعید بن مسیب م ‌‬
‫نیست که خالی از عیب باشد‪ ،‬و لیکن کسی که فضلش از عیننب و‬
‫نقصش بیشتر باشد عیب و نقص او نادیده گرفتنی است کما اینکنه‬
‫کسی که عیب و نقص او غالب باشد فضل او را از بین می برد‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬علم از چهار شخص فننرا گرفتننه نمننی‬ ‫و مالک بن أنس م ‌‬
‫شود‪ :‬سفیهی که سفاهتش آشکار باشد و صاحب هوی و هوس که‬
‫مردم را به سوی آن فرا خواند‪ ،‬شخصی کننه میننان مننردم بننه دروغ‬
‫شهرت داشته باشنند گرچننه کننه بننر رسننول اللننه ‪ ‬دروغ نگوینند‪ ،‬و‬
‫یداننند چننه بگوینند‪ .‬و بدانینند کننه‬‫دیگری صاحب فضل و صلح که نم ‌‬
‫فتوای مفتی و حکم حاکم و قضاوت قاضی نه حرامی را حلل مننی‬
‫سازد و نه حللی را حرام‪.‬‬

‫زیارت و دیدار اهل خیر و مجالست و همراهی با آنان‬


‫امام نووی ‪ /‬بر استحباب زیارت اهننل علننم و مجالسننت آنهننا بننه‬
‫یکند از آن جمله‪ :‬بننه ایننن گفتننه هننای‬
‫استدلل های زیادی استناد م ‌‬
‫خداونننننننند‪    ﴿ :‬‬
‫﴿‪﴾45‬‬
‫‪‬‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫‪   ‬‬
‫‪) ﴾    ‬کهف‪ .(60 :‬تا این آیننه‪﴿ :‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪) ﴾  ‬کهف‪.(66 :‬‬
‫و همچنیننن ایننن آیننه‪  ﴿ :‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪﴾  ‬‬
‫)کهف‪ .(28 :‬و معانی این آیات به ترتیب چنین است‪:‬‬
‫»پیوسته به راهم ادامه خواهم داد تننا اینکننه بننه مجمننع البحریننن‬
‫برسم گرچه این سفر دهها سال طول بکشد« ‪» -‬موسی به خضننر‬
‫یتوانم از پی تو بیایم تا از آنچه که به تننو آمننوخته شننده‬ ‫گفت‪ :‬آیا م ‌‬
‫به من نیز بینناموزی« ‪» -‬پیوسننته خننویش را بننر همراهننی و محبننت‬
‫کسانی کننه صننبح و شننام خنندا را مننی خوانننند و خوشنننودی خنندا را‬
‫یطلبند وادار کن«‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫و از آن جمله حدیث ابوهریره ‪ ‬که از پیامبر ‪ ‬روایت می کند‬
‫َ‬
‫ه ع َل َننى‬
‫ه ل َن ُ‬
‫صند َ الّلـن ُ‬ ‫ه ِفى قَْري َةٍ أ ُ ْ‬
‫خنَرى فَأْر َ‬ ‫جل ً َزاَر أ َ ً‬
‫خا ل َ ُ‬
‫َ‬
‫که فرمود‪» :‬أ ّ‬
‫ن َر ُ‬
‫هنذ ِهِ‬ ‫خنا ِلنى ِفنى َ‬ ‫ل‪ :‬أ ُِريند ُ أ َ ً‬ ‫ريد ُ َقنا َ‬ ‫ِ‬ ‫ن تُ‬
‫كا فَل َما أ َتى ع َل َيه َقا َ َ‬
‫ل‪ :‬أي ْ َ‬ ‫ْ ِ‬ ‫ّ َ‬ ‫مل َ ً‬
‫جت ِهِ َ‬ ‫مد َْر َ‬ ‫َ‬
‫ّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬
‫ه فِننى اللنهِ‬ ‫ُ‬ ‫ن‬‫ُ‬ ‫ت‬ ‫ْ‬ ‫ب‬‫َ‬ ‫ب‬‫ح‬‫ْ‬ ‫أ‬ ‫نى‬ ‫ّ‬ ‫أ‬ ‫ر‬
‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ي‬ ‫غ‬ ‫ل‬ ‫ل‬ ‫قا‬ ‫ها‬ ‫ّ‬
‫ُ َ‬ ‫ب‬‫ر‬ ‫َ‬ ‫ت‬ ‫ٍ‬ ‫ة‬‫م‬‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ع‬‫ِ‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫ْ‬ ‫م‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ه‬‫ْ‬ ‫ي‬ ‫ل‬‫َ‬ ‫ع‬ ‫ك‬ ‫ل‬ ‫ل‬ ‫َ‬ ‫ه‬ ‫ل‬ ‫قا‬ ‫ة‪.‬‬‫ِ‬ ‫َ‬ ‫ي‬‫ر‬‫ا ْ‬
‫َ‬ ‫ق‬ ‫ل‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬
‫ه‬
‫حب َب ْت َن ُ‬
‫مننا أ ْ‬
‫حب ّنك ك َ‬ ‫ه قَند ْ أ َ‬ ‫ن اللن َ‬ ‫ل اللنهِ إ ِلي ْنك ب ِنأ ّ‬ ‫سننو ُ‬ ‫ل‪ :‬فَإ ِّنى َر ُ‬ ‫ل‪َ .‬قا َ‬ ‫ج ّ‬‫ع َّز وَ َ‬
‫ِفيِه«‪.1‬‬
‫»مردی به ملقننات بننرادرش )دینننی( بننه روسننتایی دیگننر رفننت‪،‬‬
‫های دسننتور داد کننه بننر سننر راهننش بایسننتد‪ ،‬آن‬ ‫خداوننند بننه فرشننت ‌‬
‫شخص وقتی به کنننار آن فرشننته رسننید‪ ،‬آن فرشننته خطنناب بننه او‬
‫های؟ گفننت‪ :‬مننی خننواهم نننزد بننرادرم در ایننن‬ ‫گفت‪ :‬قصد کجا کرد ‌‬
‫روستا بروم‪ ،‬فرشننته پرسننید‪ :‬آیننا از وی طلننبی داری کننه طلبننت را‬
‫بدهد؟ گفت‪ :‬خیر‪ ،‬بجز اینکه من او را بخاطر خداوند دوسننت دارم‪،‬‬
‫فرشته گفت‪ :‬من هم قاصد خداوندم آمده ام که به تننو بگننویم کننه‪:‬‬
‫خداوند تو را دوست دارد همانگونه کنه تنو اینن بننرادرت را دوسننت‬
‫داری«‪.‬‬
‫ن‬
‫من ْ‬‫و ابوهریره س روایت می کند که رسول اللننه ‪ ‬فرمننود‪َ » :‬‬
‫َ‬ ‫ضننا أ َوْ َزاَر أ َ ً‬
‫ب‬‫ت وَط َننا َ‬
‫ن ط ِب ْن َ‬
‫من َننادٍ أ ْ‬ ‫ه فِننى الل ّنهِ ن َننا َ‬
‫داهُ ُ‬ ‫خننا ل َن ُ‬ ‫ري ً‬‫م ِ‬ ‫عَنناد َ َ‬
‫من ْزِل « ‪» .‬هر کس به عیادت مریضی یا‬ ‫ً ‪2‬‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫م َ‬
‫جن ّةِ َ‬‫ن الن َ‬ ‫م َ‬ ‫ت ِ‬‫شاك وَت َب َوّأ َ‬ ‫م ْ‬ ‫َ‬
‫به ملقات برادری دینننی بننرود خداوننند بننه او نننداد مننی دهنند‪ :‬نیکننو‬
‫گننردی و قنندم نهننادنت نکننو گردننند‪ ،‬منزلننی در بهشننت بننرای خننود‬
‫های«‪.‬‬ ‫ساخت ‌‬

‫‪ -1‬روایت مسلم‪.‬‬
‫‪ -2‬روایت ترمذی‪ ،‬و می گوید‪ :‬حدیث نیکویی است‪.‬‬
‫﴿‪﴾46‬‬
‫ابنننو موسنننی‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫ل‬‫مَثن ُ‬‫منا َ‬ ‫یکنند کننه نننبی اکنرم ‪ ‬فرمنود‪» :‬إ ِن ّ َ‬ ‫اشنعری ‪ ‬رواینت م ‌‬
‫ر‪،‬‬‫كي ن ِ‬ ‫ْ‬
‫ك وََنافِ نِخ ال ِ‬ ‫س ِ‬ ‫م ْ‬ ‫ْ‬
‫ل الن ن ِ‬ ‫من ِ‬ ‫حا ِ‬ ‫َ‬
‫س نوِْء ك َ‬ ‫س ال ّ‬ ‫صال ِِح َواْلن َ‬ ‫اْلن َ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫جِلي ِ‬ ‫َ‬
‫س ال ّ‬ ‫جِلي ِ‬
‫ه‬
‫من ْن ُ‬
‫جند َ ِ‬ ‫ن تَ ِ‬ ‫منا أ ْ‬ ‫ه وَإ ِ ّ‬ ‫مْنن ُ‬ ‫ن ت َب َْتاعَ ِ‬‫ما أ ْ‬ ‫ك وَإ ِ ّ‬ ‫حذِي َ َ‬ ‫ن يُ ْ‬‫ما أ ْ‬ ‫ك إِ ّ‬
‫س ِ‬ ‫م ْ‬ ‫ل اْلن ِ‬ ‫م ُ‬‫حا ِ‬ ‫فَ َ‬
‫حننا‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ة وََنافِن ُ‬ ‫َ‬
‫ج ند َ ِري ً‬‫ن تَ ِ‬ ‫مننا أ ْ‬ ‫ح نرِقَ ث َِياب َنك وَإ ِ ّ‬ ‫ن يُ ْ‬‫مننا أ ْ‬ ‫كي نرِ إ ِ ّ‬
‫خ ال ِ‬ ‫حننا طي ّب َن ً‬ ‫ِري ً‬
‫ة« ‪.‬‬‫)‪(1‬‬
‫خِبيث َ ً‬‫َ‬
‫یعنی‪» :‬مثال همنشین خوب و همنشین بد مانند عطر فننروش و‬
‫یکند و یننا از او‬ ‫آهنگر است‪ ،‬و عطر فروش یا عطری به تو هدیه م ‌‬
‫یرسنند‪،‬‬ ‫یخری‪ ،‬و یا اینکه بوی خوشی از او به مشامت م ‌‬ ‫عطری م ‌‬
‫و اما آهنگر یا لباسهایت را می سوزند و یا اینکه بننوی بنندش بننه تننو‬
‫یرسد«‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫عبدالله بن عباس ب روایت می کند که رسننول اللننه ‪ ‬خطنناب‬
‫َ‬ ‫به جبریل ‪ ‬فرمود‪» :‬ما يمنع َ َ‬
‫ما ت َُزوُرَنا«‪» .2‬چننه‬ ‫م ّ‬‫ن ت َُزوَرَنا أك ْث ََر ِ‬ ‫كأ ْ‬ ‫َ َ ْ َُ‬
‫چیزی تو را باز می دارد از اینکه بیشتر از این به دیدار ما بیننایی؟«‬
‫ایننننن آینننننه ننننننازل شننننند‪  ﴿ :‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪﴾      ‬‬
‫)مریم‪ .(64 :‬یعنی‪» :‬ما فرشننتگان و فرسننتادگان خنندا جنز بنه امنر‬
‫یآییم‪ ،‬اوست که به همننه جهانهننای پیننش رو و‬ ‫پروردگار تو فرود نم ‌‬
‫پشت سر ما و هر چه در این میان هست احاطه دارد‪ ،‬و خنندای تننو‬
‫هرگز چیزی را فراموش نخواهد کرد«‬
‫و اهل خیر همان لشکریان خدایند که خود را وقننف عبننادت خنندا‬
‫کرده اند و پناهشان را به او برده و به شرف علم و عمل خالصننانه‬
‫دست یافته اند‪ ،‬و هر کس خننویش را بننه ملننت و گروهننی شننباهت‬
‫دهد از آنهاسنت‪ ،‬سنپاهیان خداونند همنان سنعادتمندان هسنتند کنه‬
‫یشننوند‪ .‬خداوننند مننا را بننر حننب آنهننا‬
‫همنشننینان آنهننا نگننونبخت نم ‌‬
‫بمیران و روز قیامت ما را در زمره آنها محشور بدار‪.‬‬
‫و موسی ‪ ‬عزم را جزم نمود تا با خضر ‪ ‬در مجمنع البحرینن‬
‫ملقات کند گرچه کننه رسننیدن بننه او دههننا سننال زمننان بننرد‪ ،‬گفتننه‬
‫یشود‪ :‬موسی در سفر خود به سوی مجمع البحرین هرگز خسته‬ ‫م ‌‬
‫نشد تا اینکه از آن محل عبور کرد‪ ،‬وقتی که از آن وعده گاه عبننور‬
‫کرد و به اندازه یک شب و یک روز تا ظهر به سننفر خننود ادامننه داد‬
‫خستگی و گرسنگی به او دست یافت‪.‬‬
‫ابننن علن در تفسنننیر آینننه ‪ 66‬سنننوره کهننف ﴿‪ ‬‬
‫‪ ﴾   ‬می گوید‪ :‬در این آیه دلیننل‬
‫است بر زیارت اهل علم و نیکی در دیار و کاشانه آنها و همراهی و‬

‫‪ - 1‬روایت مسلم‪.‬‬
‫‪ -2‬روایت بخاری‪.‬‬
‫﴿‪﴾47‬‬
‫مجالسنننننت و‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫تواضع با آنهاست‪.‬‬

‫نگو‪ :‬غلم من و کنیز من‪ ،‬بگو‪ :‬خدمتکار من‬


‫جننوان ذکننر شننده در ایننن گفتننه خداوننند‪ ﴿ :‬‬
‫‪) ﴾    ‬کهف‪.(60 :‬‬
‫یعنی‪» :‬و یاد کن آنگاه کننه موسننی بننه خنندمتکارش گفننت‪ :‬از پننا‬
‫نمی نشینم‪ «...‬یوشع بن نون یکی از انبیاء ‡ بنننی اسننرائیل بعنند از‬
‫موسی ‪ ‬است‪ .‬و یوشع همان کسی است کننه خورشننید بننرای او‬
‫یگویند‪ :‬که همیشه همراه موسی بود و خدمت‬ ‫نگه داشته شد‪ ،‬و م ‌‬
‫یکرد‪ ،‬و فتی در زبان عرب به معنی جوان‪ ،‬و از آنجایی‬ ‫ایشان را م ‌‬
‫حسننن‬ ‫که بیشتر خدمت گذاران جوانند این است که به آنها از روی ُ‬
‫یگویننند‪ ،‬در شننریعت نیننز ایننن کنناری‬ ‫ادب فننتی یننا همننان جننوان م ‌‬
‫َ‬
‫دي‬ ‫حد ُك ُ ْ‬
‫م‪ :‬عَب ْ ِ‬ ‫لأ َ‬ ‫پسندیده است‪ ،‬رسول اکرم ‪ ‬می فرماید‪» :‬ل ي َ ُ‬
‫ق ْ‬
‫َ‬
‫ل‪ :‬وَفََتايَ وَفَت َنناِتي« »کسننی از شننما ]بننه غلم و کنیننز‬ ‫ق ْ‬ ‫وََل أ َ‬
‫مِتي وَل ِی َ ُ‬
‫خود[ نگوید غلم من و کنیز من بلکه باید بگوینند‪ :‬خنندمتکارم«‪ .‬ایننن‬
‫کار نشنانه تواضنع اسنت‪ .‬و گفتنه شنده کنه آن جنوان ینا خندمتکار‬
‫موسی خواهر زاده اش بوده است و چننون خنندمت آن حضننرت ‪‬‬
‫را می کرده بعنوان فتی در قرآن از او یاد شده است‪.‬‬
‫خداونننند منننی فرمایننند‪  ﴿ :‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪) ﴾‬یوسننننف‪ .(62 :‬یعنننننی‪» :‬یوسننننف ‪ ‬بننننه‬
‫خدمتکارانش گفت‪ :‬متاع آنها ]کنعانیان[ را دربارهایشان بگذارید«‪.‬‬
‫خداوند می فرماینند‪  ﴿ :‬‬
‫‪) ﴾‬یوسنننف‪ .(30 :‬یعننننی‪» :‬قصننند منننراوده بنننا‬
‫خدمتکارش را ]برای کام جننویی[ داشنته« ابنن العربنی منی گوینند‪:‬‬
‫یکند که شخص ذکر شننده در داسننتان موسننی؛‬ ‫ظاهر آیه اقتضاء م ‌‬
‫خدمتکار ایشان بوده است‪ .‬ودر روایت آمده که وی یوشع بن نننون‬
‫یباشد و در تفاسیر آمننده کننه وی خننواهرزاده موسننی ‪ ‬بننوده‬ ‫؛م ‌‬
‫است‪ ،‬نمی شود به هر دو گفته بطور یقین استناد کرد پننس توقننف‬
‫یماند یک مسئله‪ :‬اگر این روایت کننه‬ ‫حتر می باشد‪ .‬و م ‌‬ ‫در آن صحی ‌‬
‫یگوید شخص مذکور در آیه یوشع بن نون بننوده نمننی شننود نننص‬ ‫م ‌‬
‫صریح را به امری احتمالی یا سنخن و رأی بعضنی از علمناء رحمنه‬
‫الله علیهم ترک کرد‪.‬‬
‫یگوینند‪ :‬از‬‫امام سیوطی در کتاب )الکلیل فی أحکام التنزیل( م ‌‬
‫یشود که همراه بردن دوست و خادم به‬ ‫این آیه اینگونه استنباط م ‌‬
‫سفر اشکالی ندارد و همچنین استحباب سننفر بننرای طلننب علننم و‬
‫افزودن عالم به علم خود و تواضع متعلم در مقابل کسی کننه از او‬
‫یگینرد گرچنه کنه در مقابنل خنود از رتبنه و مقنام‬ ‫چینزی را فنرا م ‌‬
‫﴿‪﴾48‬‬
‫کمنننننننننننتری‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫برخوردار باشد‪.‬‬

‫شیطان مصلحت انسان را از یادش می برد‬


‫خداوننند مننی فرماینند‪   ﴿ :‬‬
‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪) ﴾ ‬کهننف‪» .(61 :‬چننون موسننی و رفیقننش بننه‬
‫مجمع البحرین )محل دیدار موسی و خضر( رسیدند ماهی )غننذای(‬
‫خود را فراموش کردند‪ ،‬آن ماهی هننم راهننش را در دریننا گرفننت و‬
‫رفت«‪.‬‬
‫یگویند که‪ :‬ماهی وقننتی از سننبد بیننرون‬ ‫جمهور مفسرین م ‌‬
‫جست و داخل دریا شد و اثر راهی کننه در دریننا پیمننود خننالی بناقی‬
‫ماند و موسننی ‪ ‬همیننن راه را از پنی منناهی گرفننت تننا اینکننه بننه‬
‫های در دریا رسید و در آنجا با خضر ‪ ‬ملقات نمود‪ ،‬و ظنناهر‬ ‫جزیر ‌‬
‫یآید اینن اسنت کنه موسنی و‬ ‫روایات و آنچه از کتاب ]قرآن[ بر م ‌‬
‫خضر بر کناره دریا به هم رسیدند‪.‬‬
‫و ایننن گفتننه کننه‪ ﴾ ﴿ :‬یعنننی‪» :‬آن‬
‫ی خود را فراموش کردند«‪ ،‬ولی در واقع نسننیان از طننرف‬ ‫دو‪ ،‬ماه ِ‬
‫همراه موسی؛ بود‪ ،‬و گفته شده که‪ :‬منظور این که فرامننوش کننرد‬
‫که موسی ‪ ‬را از آنچه که مشاهده کرده بود باخبر سازد‪ ،‬نسننبت‬
‫دادن نسیان به هر دو بخاطر همراهی آن دو با هم بننود‪ ،‬در روایننت‬
‫َ‬ ‫فت َنناهُ ل َ أ ُك َل ّ ُ‬
‫ث‬‫حي ْن ُ‬
‫خب َِرن ِننى ب ِ َ‬ ‫ك إ ِل ّ أ ْ‬
‫ن تُ ْ‬ ‫فن َ‬ ‫ل لِ َ‬‫قننا َ‬ ‫بخاری آمننده اسننت‪» :‬فَ َ‬
‫ت ك َِثيًرا« »به خدمتکارش گفت‪ :‬فقننط‬ ‫ف َ‬ ‫ّ‬
‫ما ك َل ْ‬ ‫ل َ‬‫ت‪َ .‬قا َ‬ ‫ك اْلن ُ‬
‫حو ُ‬ ‫فارِقُ َ‬
‫يُ َ‬
‫های منرا بناخبر‬ ‫یخواهم هر گاه دیدی که مناهی را گنم کنرد ‌‬ ‫از تو م ‌‬
‫ساز‪ ،‬همراه موسی ؛ گفت‪ :‬این که در خواست سنگینی نیست«‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬زمانی که او در سایه تختننه سنننگی در‬ ‫در ادامه روایت م ‌‬
‫جایی که زمین خیس بود ناگاه ماهی به حرکننت در آمنند و موسننی؛‬
‫در آن هنگام در خواب بود ]همراه موسی؛ با خود[ گفننت‪ :‬موسننی؛‬
‫را الن بیدار نمی کنننم ]تننا خننود بینندار شننود[ و وقننتی بینندار شنند و‬
‫فرامننوش کننرد کننه موسننی ‪ ‬را از موضننوع بنناخبر سننازد‪ ،‬منناهی‬
‫غلطان غلطان وارد دریا شد و خداوننند هننم راهننی را کننه منناهی بننا‬
‫شکافتن آب در پیش گرفته و رفته بود بر همان حالت نگننه داشننت‬
‫گویا نقشی بر سنگ است‪.‬‬
‫و در روایتی آمده‪ :‬و خداوند راه شکافته شده ماهی را محفننوظ‬
‫نگهداشت بمانند ریسمانی‪ ،‬و وقتی موسننی ‪ ‬بینندار شنند رفیقننش‬
‫فراموش کرد قصه منناهی را بننه موسننی؛ بگوینند‪ ،‬و آن دو بقیننه آن‬
‫روز و آن شب را به راه خود ادامه دادند‪ .‬روز بعد کننه شنند موسننی‬
‫بننننننننه خننننننننادمش گفننننننننت‪  ﴿ :‬‬
‫﴿‪﴾49‬‬
‫‪‬‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫‪     ‬‬
‫‪) ﴾   ‬کهنننننف‪.(62 :‬‬
‫یعنی‪» :‬موسی به آن جوان گفت‪ :‬غذای چاشت ما را بینناور کننه مننا‬
‫در این سفر رنج و سختی فراوان کشیده ایم«‪.‬‬
‫جنننوان بنننه موسنننی گفنننت‪  ﴿ :‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪) ﴾   ‬کهننننننننف‪:‬‬
‫‪» .(63‬یادت هست وقننتی کننه کنننار آن صننخره )بننرای اسننتراحت(‬
‫منزل گرفتیم‪ ،‬من همانجا منناهی را فرامننوش کننردم‪ ،‬و شننیطان از‬
‫یادم برد که این مطلب را به شما متذکر شوم«‪.‬‬
‫و گفته شننده‪ :‬فراموشننی از سننوی هننر دو طننرف بننوده زیننرا او‬
‫]موسی[ بوده کننه بننه او ]همراهننش[ امننر کننرده بننود‪ ،‬وقننتی بننراه‬
‫افتادند آن جوان ماهی را با خود حمل می کرد تا اینکه ]بننرای رفننع‬
‫خستگی[ به تخته سنگی روی آوردند و کنار آن نشستند ﴿‪‬‬
‫‪﴾  ‬‬
‫)کهننف‪» (62 :‬پننس آنگنناه کننه از آن مکننان گذشننتند « و منناهی را‬
‫فراموش کردند ]ترک کردند[ وقتی موسی ‪ ‬از همراهننش غننذا را‬
‫طلبید به خود نسبت داد‪ ،‬اینکه خداوند می فرماید‪ :‬آن دو فراموش‬
‫کردند‪ ،‬یعنی رسیدن به مجمع البحرین جایی که قرار بود موسننی و‬
‫خضرإ به دیدار هم رسند در جننای تختننه سنننگ‪ ،‬خننود موسننی ‪ ‬در‬
‫فراموش کردن مجمع البحرین شریک بننود‪ ،‬وقننتی کننه بننه راه خننود‬
‫ادامه دادند موضوع ماهی به ذهن هیچیک خطور نکرد‪ ،‬که آن را بننا‬
‫خود حمل کنند‪ ،‬پس در چنین صورتی نسبت دادن فراموشی به هر‬
‫دو نفر درست می باشد‪.‬‬
‫از آنجایی که شیطان بر قلننب بننندگان زانننو زده و کننار و حرفننه‬
‫اش فراموشنناندن مصننالح بننندگان از یادشننان اسننت پننس هننر گنناه‬
‫انسان غافل شد و دغدغه های دنیا او را به خننود مشننغول سنناخت‪،‬‬
‫یگوید راهی جز این نداری مگننر‬ ‫همانگونه که عبدالله بن عباسب م ‌‬
‫اینکه بیشتر خدا را ذکر کنی‪ ،‬خداوند مننی فرماینند‪﴿ :‬‬
‫‪) ﴾   ‬کهف‪» (24 :‬هر گاه ]بننه دنیننا‬
‫مشغول شدی و مصننالحت را[ فراموشننی کننردی خنندا را بینناد آر«‪.‬‬
‫یگوینند‪ :‬و بگننو‪ :‬خداوننندا! ای‬ ‫ابننن عبنناس ب در ادامننه سننخن م ‌‬
‫های را بنه سنلمت بناز‬ ‫های! هنر بنه سنفر رفت ‌‬‫پروردگار هنر گمشند ‌‬
‫گردان«‪.‬‬

‫توشه راه برداشتن با توکل منافات ندارد‬


‫موسی ‪ ‬در سفرش منناه ‌‬
‫یای را در سننبدی بننا خننود برداشننت‬
‫آنگونه که در حدیث قصه موسی و خضر إ آمده اسننت‪ ،‬خداوننند بننه‬
‫﴿‪﴾50‬‬
‫موسنننننننی ‪‬‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫دستور داد‪» :‬ماهی ای را در زنبیلی کرده با خود بردار و هر جا کننه‬
‫ماهی را گم کردی آن بنننده صننالح همانجاسننت‪ ،‬موسننی وقننتی کننه‬
‫گرسنه شد فرمود‪) ﴾ ﴿ :‬کهف‪.(62 :‬‬
‫یعنننی‪» :‬خننوراک نهارمننان را بینناور«‪ .‬و در ایننن دلیلننی اسننت بننرای‬
‫برداشتن توشه در سفر‪ ،‬و این فعنل موسنی کلینم اللنه اسنت‪ ،‬بنا‬
‫وجود توکل و شناختی که به خدا داشت توشه راهش را برداشت‪.‬‬

‫در صحیح بخاری آمده است‪» :‬مردمی از اهل یمن به قصد حننج‬
‫یگفتننند‪ :‬مننا توکننل‬
‫یداشننتند و م ‌‬
‫یرفتند ولی توشننه راه را بننر نم ‌‬‫م ‌‬
‫یکنیم‪ ،‬و وقتی که ]مکه[ می رسیدند برای رفع نیازهننای خننود از‬ ‫م ‌‬
‫یکردند‪ ،‬این بود که خداوند این آیه را نازل کننرد‪﴿ :‬‬ ‫مردم سؤال م ‌‬
‫‪   ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾‬بقره‪ .(197 :‬یعنی‪» :‬توشه راه بردارید و بهننترین‬
‫توشه هم تقوی و خداترسی است«‪.‬‬
‫و از زبننننننان موسننننننی ‪ ‬مننننننی فرماینننننند‪﴿ :‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾  ‬کهننف‪ (62 :‬یعنننی‪» :‬نهارمننان را‬
‫بیاور که از سفرمان خسته شدیم«‪.‬‬
‫منظور از خستگی در این آیه یعنی‪ :‬گرسنه شدیم‪ ،‬و همچنین در‬
‫این آیه دلیلی است برای باخبر ساختن دیگران به رنننج و زحمننت و‬
‫گرسنگی و تشنگی و بیماری که انسان به آن دچار می شود‪ ،‬و این‬
‫با رضایت و تسلیم شدن در برابر تقدیر خداوندی منافات ننندارد بننه‬
‫شرطی که از روی ناراحتی اظهار نارضایتی نباشد‪.‬‬
‫و حقیقت توکل یعنی‪ :‬اعتماد قلبی بر خداوننند در بننه دسننت‬
‫آوردن آنچه که مایه سود بندگان در دین و دنیا و دفع ضننرر دینننی و‬
‫دنیوی‪ ،‬و در کنار این اعتماد‪ ،‬باید اسباب آنننرا نیننز فراهننم کننند‪ ،‬وإل‬
‫خلف امر شرع و حکمت عمل کرده است‪ ،‬و نباینند انسننان عجننز و‬
‫ناتوانی خود را توکننل و نننه تننوکلش را عجننز بحسنناب بینناورد‪ ،‬زیننرا‬
‫برنداشتن اسباب قدح و عیب بر شریعت و اعتقاد است و با توحید‬
‫منافننات دارد‪ ،‬و مننا بننه اننندازه گرسنننگی و تشنننگی کننه داریننم‬
‫ینوشیم تا تشنگی و گرسنگی را از خود دور کنیم‪ ،‬و‬ ‫یخوریم و م ‌‬‫م ‌‬
‫هر دو از تقدیرات خداوندی است‪.‬‬
‫و برداشتن اسننباب در کننل امننری اسننت فطننری و ضننروری کننه‬
‫کسی چاره ای جز آن ندارد حتی چهارپایان‪ ،‬بلکه نفس توکل کردن‬
‫یعنی برداشتن اسباب آنگونه که خداوند عزوجل می فرماینند‪﴿ :‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾ ‬طلق‪ .(3 :‬یعنی‪» :‬هر کننس بننر خنندا توکننل‬
‫کند خداوند برای او کافی است«‪.‬‬
‫﴿‪﴾51‬‬
‫انسان با توکل‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫یکننند و‬‫به الله سبحانه و تعالی از کارهای مکروه و ناپسند دوری م ‌‬
‫برخی از علمنناء توکننل را بسننببی از اسننباب مانننند خنناموش کننردن‬
‫چراغ و بستن در‪ ،‬تفسیر کننرده و گفتننه اننند‪ :‬عملننت اینجننا باشنند و‬
‫نظرت به سوی آسمان و بدان که خالق سبب‪ ،‬قادر است کننه آنننرا‬
‫از کار بیندازد‪ ،‬و بننرای تحقننق هنندف نیازمننند فضننل بننزرگ خداوننند‬
‫هستیم‪.‬‬

‫آیا خضر ؛ نبی است یا ولی‬


‫آن بنده مذکور در آیه‪:‬‬
‫﴾‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‌﴿‬
‫های از بندگان ما را« نزد جمهور علماء‬ ‫)کهف‪» (65 :‬پس یافتند بند ‌‬
‫همان خضر ‪ ‬است و از مقتضای روایات ثابت شده نیز چنیننن بننر‬
‫یآید‪.‬‬‫م ‌‬
‫یگوینند‪:‬‬ ‫امام ترمذی روایتی از ابوهریره ‪ ‬نقل مننی کننند کننه م ‌‬
‫س عَل َننى ف نْروَ ٍ‬ ‫َ‬
‫ة‬ ‫َ‬ ‫جل َن َ‬
‫ه َ‬
‫ضَر لن ّ ُ‬ ‫ى اْلن َ‬
‫خ ِ‬ ‫م َ‬
‫س ّ‬
‫ما ُ‬ ‫رسول الله ‪ ‬فرمود‪» :‬إ ِن ّ َ‬
‫ضاَء َفاهْت َّز ْ‬
‫‪1‬‬
‫ضَراَء« ‪» .‬خضر بدین سبب خضننر نامگننذاری‬ ‫خ ْ‬‫ه َ‬
‫حت َ ُ‬
‫ت تَ ْ‬ ‫ب َي ْ َ‬
‫شنند کننه بننر روی فننروه بیضنناء )روی زمیننن( نشسننت پننس ناگنناه‬
‫همانجایی که نشسته بود جنبید و سبز شد«‪.‬‬
‫و جمهور علماء بر آنند که خضر؛ نبی است‪ ،‬این قننول صننحیح از‬
‫اقوال اهل علم است‪ ،‬و اموری چند مؤید این نظریه است‪:‬‬
‫از آن جمله این گفته خداوند دربنناره خضننر‪ ﴿ :‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪﴾       ‬‬
‫)کهف‪ .(65 :‬یعنی‪» :‬او را از لطف ورحمت خود برخوردار ساختیم‬
‫و هم از جانب خود به او علم لدنی )اسرار غیب الهی( آموختیم«‪.‬‬
‫هم موسی و هم خضرإ از جانب خداوند علننم و دانشننی داشننتند‬
‫که هر یکی از علم دیگری ناآگنناه بننود‪ ،‬آنگننونه کننه در حنندیث آمننده‬
‫اسننت‪ ،‬زیننرا بنناطن و حقیقننت کارهننای خضننر بنندون وحننی شنندنی‬
‫یدانسننت کننه آن پسننر بچننه وقننتی‬ ‫نیسننت‪ ،‬وإل خضننر ‪ ‬از کجننا م ‌‬
‫یگردد و با کفر و طغیانش باعث رنننج و زحمننت‬ ‫بزرگ شود کافر م ‌‬
‫یشننود‪ ،‬جننز ایننن اسننت کننه بوسننیله وحننی از چنیننن‬ ‫والنندینش م ‌‬
‫موضوعی باخبر شده است‪ ،‬و خود )خضر؛( در پایان قصه میگوینند‪:‬‬
‫﴿‪) ﴾   ‬کهننننننف‪:‬‬
‫‪» .(82‬آنچه را انجام دادم از طرف خودم نبود« پس کارهایش بننه‬
‫یدانیم که وحی جز بر أنبیاء و‬ ‫امر و دستور خداوند بوده است‪ ،‬و م ‌‬
‫مرسلین نازل نمی شود‪.2‬‬

‫‪ -1‬روایت بخاری‪.‬‬
‫‪ -2‬منظور از وحی در اینجا وحی تشریعی است‪ -‬مترجم‪.‬‬
‫﴿‪﴾52‬‬
‫و امننا دربنناره‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫وحی ذکننر شننده در ایننن آیننه‪  ﴿ :‬‬
‫‪) ﴾ ‬نحل‪» .(68 :‬ما به زنبور عسل وحی کردیم«‬
‫و اینننننننننن آینننننننننه ﴿‪   ‬‬
‫‪) ﴾ ‬قصص‪» .(7 :‬و ما به مننادر موسننی وحننی کردیننم«‬
‫باید گفت که‪ :‬وحی ذکر شننده در ایننن آیننات یعنننی الهننام فطننری و‬
‫غریزه ای است‪ .‬و وحی ذکر شده در این گفته خداوننند‪﴿ :‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪) ﴾   ‬انعنننام‪:‬‬
‫‪ .(121‬یعنی‪» :‬و شيطانها به دوستان خويش القا مىكنند تا بننا شننما‬
‫خصومت ورزند« این وحی بمعنننی وسوسننه اسننت‪ ،‬و امننا بننر اولیننا‬
‫بدون داشتن نبوت وحی نمی شود‪.‬‬
‫یگویند‪ :‬وحی خداوند بننر انبینناء ‡ همننان‬ ‫و علماء و دانشمندان م ‌‬
‫کلم نننازل شننده اللننه عزوجننل بننر پیننامبران ‡ اسننت‪ .‬و امننا الهننام‬
‫شعوری است داخلی که نفس با یقین به آن به سوی نیازش سننوق‬
‫داده می شود بدون اینکه بداند این شعور و احساس از کجا آمد! و‬
‫این الهام شبیه به احساس انسان بننه گرسنننگی و تشنننگی و غننم و‬
‫خوشی است‪.‬‬
‫و رحمت یاد شده در این گفته خداوننند‪﴿ :‬‬
‫‪ ﴾   ‬یعنننننی‪ :‬رحمننننت‬
‫نبوت‪ .‬و اطلق این کلمه بر نبوت در چندین مننورد در قننرآن تکننرار‬
‫‪ ‬‬ ‫شنننده اسنننت‪ .‬مثنننل اینننن آینننه‪﴿ :‬‬
‫‪) ﴾  ‬زخنننرف‪ (32 :‬یعننننی‪» :‬آینننا اینهنننا‬
‫رحمت پروردگارت را تقسیم می کنند«‪.‬‬
‫زمانی که مشرکان به نبوت آن حضرت اعتراض کردند و خود را‬
‫شایسته آن دانستند و اما علم ذکر شده در این آیننه‪﴿ :‬‬
‫‪) ﴾       ‬کهنننف‪(65 :‬‬
‫یعنی علم با وحی و در چند جای قرآن تکننرار شننده اسننت‪ ،‬مثننل‪﴿ :‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾     ‬نسنناء‪» (113 :‬و آنچننه را نمننی دانسننتی بننه تننو‬
‫آموخت؛ و همواره فضل خدا بر تو بزرگ است« و این آیه ﴿‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾ ‬یوسف‪» (68 :‬و او به خاطر تعلیمی که ما‬
‫به او دادیم‪ ،‬علم فراوانی داشت«‬

‫علم لدنی‬
‫خداوند دربنناره خضننر مننی فرماینند‪﴿ :‬‬
‫‪) ﴾      ‬کهف‪ .(65 :‬یعنننی‪» :‬مننا از‬
‫﴿‪﴾53‬‬
‫جانب خننود بننه‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫او علننم آموخننتیم«‪ .‬اسننتدللهای زینناد و در غیننر محننل از ایننن آیننه‬
‫های تا جایی پیش رفته اند که با استدلل‬ ‫صورت می گیرد‪ ،‬حتی عد ‌‬
‫به وساوس نفس القاءات قلننبی عمل خننود را از شننریعت بننی نینناز‬
‫می بینند‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫شیخ امینی شنقیطی می گوید‪» :‬از واضح تریننن ادلننه در اینکننه‬
‫رحمت و علمی که خداوند آنرا به بنده اش خضر ‪ ‬عنایت نمود از‬
‫طریق نبوت و وحی بود«‪.‬‬
‫خداونننننننند بنننننننه نقنننننننل از او منننننننی فرمایننننننند‪﴿ :‬‬
‫‪) ﴾  ‬کهننف‪ (82 :‬یعنننی‬
‫آنچه را که انجام دادم به امر خداوند بود‪.‬‬
‫ییابنند‪ ،‬زینرا راهنی‬ ‫و امر خداوند بر بنده از طریق وحی تحقق م ‌‬
‫برای شناخت امر و نهننی خداوننند جننز از طریننق وحننی از جننانب او‬
‫یگناه در ظاهر امر‪ ،‬و هم چنیننن معیننوب‬ ‫نیست‪ .‬بویژه قتل نفس ب ‌‬
‫ساختن سفینه با سوراخ کردن آن زیرا ضرر رساندن بننه انسننانهای‬
‫یگناه چه در نفس و چه در مالهایشان بجز از راه وحی خداوننندی‬ ‫ب ‌‬
‫جائز نیست‪.‬‬
‫ً‬
‫و خداوند متعال پیامها و اندرزهایش را منحصرا از طریننق وحننی‬
‫به مردم ابلغ نموده است‪ ،‬خداوند عزوجل در قرآن می فرماید ‪﴿ :‬‬
‫‪) ﴾     ‬انبیننننننناء‪:‬‬
‫‪ .(45‬یعنی‪» :‬بگو ]ای محمد[ جز این نیست که من از طریق وحی‬
‫شما را هشدار می دهم«‪ ،‬و کلمه )إنما( صیغه حصر است‪.‬‬
‫و اگر گفته شود شاید این پیام از راه الهام باشد؟‬
‫یآید کننه‬‫جواب‪ :‬از آنچه که در علم اصول مقرر شده است بر م ‌‬
‫نباید از الهام به اولیا در رسیدن بننه هیننچ مسننئله شننرعی اسننتدلل‬
‫کرد‪ ،‬بخاطر عدم عصمت و نبودن دلیننل بننر جننواز اسننتدلل بننه آن‪،‬‬
‫بلکه عکس آن ثابت شده است‪ ،‬و ما اسننتدلل بعضننی از صننوفیان‬
‫مبنی بر صحت عمل به الهام در حق کسی که به او الهام شننده‪ ،‬و‬
‫هم چنین این پندار برخی از جبریه بر جواز احتجاج به الهام در حننق‬
‫ملهم و غیره که الهام را به منزلننه وحننی مسننموع قننرار داده و بننه‬
‫ظنناهر ایننن آیننه اسننتدلل مننی کنننند کننه مننی فرماینند‪﴿ :‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪﴾ ‬‬
‫)انعام‪» .(125 :‬هر که را خدا بخواهد تا هنندایت دهنند دلننش را بننه‬
‫نور اسلم روشن و گشاده می گرداند«‪.‬‬
‫ُ‬ ‫ن فَ نإ ِن ّ ُ‬
‫ه ي َن ْظ نُر‬ ‫مؤْ ِ‬ ‫ْ‬
‫م ِ‬ ‫ة الن ُ‬
‫س َ‬
‫قوا فَِرا َ‬
‫و این روایت که می فرماید‪» :‬ات ّ ُ‬
‫ه« »از زیرکی و هوش مؤمن بترسننید‪ ،‬زیننرا مننؤمن بننا نننور‬ ‫ب ُِنورِ الل ّ ِ‬
‫]الهام[ خدا می نگرد«‪ .‬استدلل به همه اینها باطل اسننت و بننه آن‬

‫‪ -1‬اضواء البیان ج ‪ 4‬ص ‪.158‬‬


‫﴿‪﴾54‬‬
‫تکیننننه نمننننی‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫شود‪ ،‬چون دلیلی بر آن نیست‪ ،‬کما اینکه نمیشود از دسیسننه هننای‬
‫شیطان در امان بود‪.‬‬
‫هدایت از راه پیروی کردن از شریعت تضمین شننده اسننت‪ ،‬امننا‬
‫در مننورد هنندایت از طریننق پیننروی از الهننام و امثننال آن تضننمینی‬
‫نیست‪.‬‬
‫و الهام در اصطلح یعنی‪ :‬وقوع چیننزی در دل انسننان کننه بنناعث‬
‫سردی آن گردد بدون اینکننه دلیلننی بننر اسننتدلل بننر آن در وحننی و‬
‫حجت عقلی داشته باشد و خداوند آنرا بر دل هر کس از بننندگانش‬
‫یکند‪ ،‬و اما الهام بر انبیاء ‡ غیر از الهامی است که‬ ‫بخواهد القاء م ‌‬
‫بر سایر بننندگان مننی شننود‪ .‬زیننرا پیننامبران ‡ بننر خلف بقیننه بشننر‬
‫معصومند‪.‬‬
‫و در کل بر کسننانی کننه الهننامی در شننناخت دیننن اسننلم دارننند‬
‫پوشیده نیست که راهی برای شننناخت اوامننر و نننواهی و آنچننه کننه‬
‫یشود جننز از‬ ‫انجام و یا ترک آن موجب تقرب به درگاه خداوندی م ‌‬
‫راه وحی نیست‪ .‬و کسی که ادعا کند که برای رسیدن به رضامندی‬
‫خداوند نیازی حتی به یک مسئله از آنچننه کننه پیننامبران ‡ آورده اننند‬
‫ندارد زندیق است و از دایره دین خارج‪ ،‬و آیاتی که مؤید این سخن‬
‫است بسیارند و غیر قابل شمارش‪.‬‬
‫خداوند مننی فرماینند‪     ﴿ :‬‬
‫‪) ﴾        ‬اسنننرا‪(15 :‬‬
‫یعنی‪» :‬و ما تا رسول نفرستیم ]اتمام حجت نکنیم[ کسی را عذاب‬
‫نخواهیم کرد«‪ .‬و نفرموده تا زمانی که بر قلبها الهام نکرده ایم‪.‬‬
‫و مننننننننی فرماینننننننند‪    ﴿ :‬‬
‫‪    ‬‬ ‫‪ ‬‬‫‪ ‬‬
‫‪) ﴾      ‬نسنننننننننناء‪:‬‬
‫‪ .(165‬یعنی‪» :‬و رسولن را فرستاد که ]نیکان را به رحمت ابنندی[‬
‫مژده دهند و ]بدان را از قهر و عذاب سننوزان[ بترسننانند‪ ،‬تننا آنکننه‬
‫پس از فرستادن این همه رسولن مردم را بننر خندا حجنت و بهنانه‬
‫ای نباشد«‪.‬‬
‫پس در ایننن صننورت باینند بنندانیم کننه ادعننای جنناهلن و منندعیان‬
‫تصننوف بننر اینکننه آنهننا و پیننروان و بزرگانشننان در بنناطن راه و‬
‫روشهایی دارند که با حقیقتی که نزد خداونند اسننت همخنوانی دارد‬
‫گرچه که به ظاهر مخالف شرع باشد‪ ،‬مانننند کارهننای خضننر کننه در‬
‫ظاهر مخالفت علمی بننود کننه موسننی ‪ ‬داشننت‪ ،‬چنیننن منندعیانی‬
‫زندیق و کارشان ذریعه ای برای انحلل و ابطننال کلننی دیننن اسننلم‬
‫است‪ ،‬فقط با این پندار کننه حننق در امننور بنناطنی خلف ظنناهر آن‬
‫است‪.‬‬
‫﴿‪﴾55‬‬
‫نظننننر امننننام‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫قرطننبی دربناره کسننی کنه منندعی اسننت آنچننه را کننه از راه قلننب‬
‫یسازد‪.‬‬ ‫یکند او را از شریعت بی نیاز م ‌‬ ‫احساس م ‌‬
‫یگوینند‪:‬‬ ‫امام قرطبی ‪ /‬در تفسیرش کننه نننص آن چنیننن اسننت م ‌‬
‫»شیخ ما ابوالعباس می گوید‪ :‬قومی از زندیقان باطنی و معتقد به‬
‫راه و رسمی هستند که آنها را ملزم به احکام شریعت نمی کننند‪ ،‬و‬
‫یگویند‪ :‬که احکام عمومی شرع بر انبیاء ‡ و عامه مردم الزامننی‬ ‫م ‌‬
‫است‪ ،‬و اما اولیاء و خاصان را به چنیننن نصوصننی نیننازی نیسننت‪ .‬و‬
‫آنچه که از آنها خواسته مننی شننود آن چیننزی اسننت کننه در دلشننان‬
‫یکننند و‬‫یافتد و احساسات قلبی آنها بر آنها غالب است و حکم م ‌‬ ‫م ‌‬
‫می پندارند‪ :‬این بخاطر پاکی و بننی آلیشننی دلهایشننان از پلینندی‪ ،‬و‬
‫خالی بودن آن از غیر خداست‪ ،‬که در نتیجه علوم خنندایی و حقننایق‬
‫ربانی بر آنها آشکار می شود‪ .‬این است که بر اسرار کائنات آگاهی‬
‫یدانند بنننابراین نیننازی بننه احکننام کلننی‬
‫دارند‪ .‬و احکام جزئیات را م ‌‬
‫شرع پینندا نمننی کنننند‪ ،‬آنگننونه کننه بننرای خضننر رخ داد زیننرا وی بننا‬
‫علومی که برایش متجلی گشت از علم و مفنناهیم و برداشننتی کننه‬
‫نزد موسی ‪ ‬بود بی نیاز گشت‪ .‬و برخی به ایننن گفتننه )بننه قلبننت‬
‫یکنننند‪ .‬و پننر‬‫رجوع کن گرچه مفتیان فتوی داده باشند( اسننتدلل م ‌‬
‫واضح است که در این گفته و یا گفته های مانند آن دلیلی بر معتبر‬
‫بودن الهامات قلبی و شبهاتی که در آن هست وجود ندارد‪ .‬و امننام‬
‫یگوید‪ :‬این سخن )بسنننده کننردن بننه الهامننات‬ ‫قرطبی ‪ /‬در ادامه م ‌‬
‫قلبی و بننی نیننازی بننه احکننام شننرع( سننخن کفننر آمیننز و از عقاینند‬
‫های سزایشننان قتننل‬ ‫زندیقان است‪ ،‬گوینده و یا صاحبان چنین عقید ‌‬
‫است بدون آنکه از آنها طلب توبه و بازگشننت بننه دیننن شننود‪ ،‬زیننرا‬
‫چنین افرادی احکام واضح و آشکار دین را انکار نموده اند‪ ،‬و سنت‬
‫و روش خداوندی و حکمتش بر این اساس نهاده شده که احکامش‬
‫جز بواسطه پیننام آورانننش کننه همننان سننفیران بیننن او و بننندگانش‬
‫یشوند‪ .‬و پیامبران تنها مبلغان پیام و کلم خداوند‬ ‫هستند دانسته نم ‌‬
‫و شرح دهندگان شریعتها و احکام وی هستند‪ ،‬و برای اینن کنار نینز‬
‫آنهنننا را برگزینننده اسنننت‪ .‬خداونننند عزوجنننل منننی فرمایننند‪﴿ :‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪         ‬‬
‫‪﴾ ‬‬
‫)حننج‪ (75 :‬یعنننی‪» :‬خداوننند از میننان انسننانها و فرشننتگان پیننام‬
‫رسانانی را بر می گزیند همانا خداوند شنوا و بیناست«‪.‬‬
‫و می فرماینند‪   ﴿ :‬‬
‫یداننند کننه‬
‫‪) ﴾‬انعام‪» .(124 :‬خداوند بهننتر م ‌‬
‫پیامش را به چه کسی بسپارد«‪.‬‬
‫در کل به این نتیجه قطعننی و یقینننی کامننل رسننیدیم کننه اجمنناع‬
‫سلف و خلف بر این است که شننناخت ذات خداوننند و احکننام دیننن‬
‫﴿‪﴾56‬‬
‫خداوننننند کننننه‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫شننامل اوامننر و نننواهی اسننت جننز از راه پیننامبران و انبینناء میسننر‬
‫نیسننت‪ ،‬و هننر آنکننه منندعی باشنند کننه راههننای دیگننری غیننر از راه‬
‫پیامبران برای شناخت امر و نهی خداوند وجننود دارد کننه انسننان را‬
‫یسننازد چنیننن شخصننی کننافر و مهنندور النندم‬ ‫ینینناز م ‌‬
‫از پیامبران ب ‌‬
‫است از وی خواسته نمی شود کننه تننوبه کننند و نننه مننورد سننؤال و‬
‫یگیرد‪ ،‬و این ایده متضمن این اعتقاد اسننت کننه غیننر‬ ‫جواب قرار م ‌‬
‫از پیامبر اسلم که خاتم النبیاء است پیامبران دیگری خواهند آمد‪.‬‬
‫معنای این عقیده که می گوینند‪ :‬الهامننات قلننبی را مننی پننذیرد و‬
‫یکند حکم خداست و بننر اسنناس آن‬ ‫آنچه را که قلب به وی الهام م ‌‬
‫یکند و در نتیجه نیازی نه بننه کتنناب پینندا مننی کننند و نننه بننه‬ ‫عمل م ‌‬
‫سنت‪ ،‬گویا صفت نبوت را برای خود اثبات کرده‪ ،‬و این بمثابه ایننن‬
‫قول نبی اکرم ‪ ‬که فرمننوده‪» :‬جبریننل در دل مننن اینگننونه القنناء‬
‫کرد‪ «...‬تفسیر قرطبی‪.‬‬

‫حقیقت و شریعت و ظاهر و باطن‬


‫حقیقت یعنننی حقیقننت دیننن‪ ،‬و دیننن رب العنالمین همننان چیننزی‬
‫است که همه انبیاء و مرسننلین بننر آن اتفنناق دارننند گرچننه کننه )در‬
‫بعضی از فروعات( هر یکی راه و روش خاص خود را داشته است‪،‬‬
‫و راه و روش هر پیامبری همان شریعت است‪.‬‬
‫خداوننند مننی فرماینند‪  ﴿ :‬‬
‫‪) ﴾ ‬مائده‪ .(48 :‬یعنی‪» :‬برای‬ ‫‪‬‬
‫هر یک از شما ]امتها[ شریعت و منهجی قرار داده ایم«‪.‬‬
‫و هننننم چنیننننن مننننی فرماینننند‪ ﴿ :‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪‬‬
‫‪    ‬‬ ‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾    ‬جننناثیه‪-18 :‬‬
‫‪.(19‬‬
‫یعنی‪» :‬سپس تو را ]ای محمد[ بننر شننریعتی از امننر دیننن قننرار‬
‫یدانننند‬
‫دادیم پس آنرا پیروی کن و از هوا و هوسهای کسانی که نم ‌‬
‫پیروی نکن‪ .‬قطعا ً آنان چیزی را در برابر خدا از تو دفع نمی کنند«‪.‬‬
‫و منهاج یعنی راه و روش‪ ،‬و هدفی که باید به آن رسید حقیقننت‬
‫دین است‪ ،‬و آن یعنی پرستش خدای یگانه بی همتا‪ ،‬و حقیقت دین‬
‫اسلم یعنی یکتا پرستی‪ ،‬و اسلم یعنی تسلیم شدن بنننده در برابننر‬
‫رب العالمین و نه در برابر غیر او‪ ،‬و هننر کننس در مقابننل غیننر خنندا‬
‫تسلیم شود )یعنی امر و نهی او را بدون تردد و چون و چننرا قبننول‬
‫کند(‪ 1‬مشرک محسوب مننی گننردد‪ ،‬و خداوننند هننم هرگننز از شننرک‬

‫مترجم‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫﴿‪﴾57‬‬
‫یگنننننذرد و‬ ‫نم ‌‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫مشرک را نمی آمرزد‪ ،‬و هر کس تسلیم امر خداوننند نشننود و تکننبر‬
‫ورزد و خود را از پرستش خداوند بالتر بداند از جمله کسانی است‬
‫‪ ‬‬ ‫کنننه خداونننند عزوجنننل دربننناره آنهنننا فرمنننوده‪﴿ :‬‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾    ‬غافر‪ .(60 :‬یعنی‪» :‬بتحقیق کسننانی کننه از عبننادت مننن‬
‫خود را برتر و بننالتر مننی دانننند‪ ،‬بننه زودی بننا خفننت و خننواری وارد‬
‫دوزخ شوند«‪ .‬و دین اسلم دیننن اولیننن و آخریننن انبینناء و مرسننلین‬
‫است‪.‬‬
‫و خداوننند عزوجننل مننی فرماینند‪  ﴿ :‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪﴾  ‬‬
‫)آل عمران‪.(85 :‬‬
‫یعنی‪» :‬و هر که غیر از اسلم دین دیگننری بننرای خننود برگزیننند‪،‬‬
‫هرگننز از او پننذیرفته نیسننت«‪ .‬و ایننن بننه صننورت عمننوم اسننت و‬
‫منحصننر بننه زمننان و مکننان معینننی نیسننت‪ ،‬و اسنناس ادیننان همننه‬
‫پیننامبران‪ ،‬امثننال نننوح و ابراهیننم و یعقننوب و اسننباط و موسننی و‬
‫عیسی ‡ و حواریون دین اسلم بوده اسننت‪ ،‬یعنننی همننان پرسننتش‬
‫خداوند یکتا و شرک نورزیدن به وی‪.‬‬
‫در صننحیحین از پیننامبر اکننرم ‪ ‬روایننتی آمننده اسننت کننه مننی‬
‫شَر ال َن ْب ِي َنناِء ِدیننننا َواح ند ٌ«‪ .‬یعنننی‪» :‬دیننن مننا گننروه‬
‫مَعا ِ‬
‫فرماید‪ » :‬إ ِّنا َ‬
‫انبیاء یکی است«‪.‬‬
‫یدانیم که پیامبر ع حنق تبلینغ دینن را ادا نمنود و منا را‬ ‫و همه م ‌‬
‫براهی واضح و روشن گذاشت که شبش بمانند روز روشننن اسننت‪،‬‬
‫و کسی در این راه سرگردان نمی شود مگر آنکه خود سرگردان و‬
‫هلک شده است‪ ،‬و به ما دستور داده شننده کننه اسننلم را بننا تمننام‬
‫وجود بپذیریم‪.‬‬
‫یآید که دین را به بخش ظنناهر‬ ‫های گوارا م ‌‬ ‫پس چگونه برای عد ‌‬
‫و باطن و عبادت را به دو قسم حقیقت و شریعت تقسیم کنند‪.‬‬
‫گذشتگان امت بشمول ائمه و بقیه اولیا بر این متفق القولند که‬
‫انبیاء از اولیایی که نبی نیستند برتر و افضلترند‪ ،‬و ایمان داشتن بننه‬
‫همه آنچه که انبینناء ‡ از جننانب خداوننند آورده اننند واجننب اسننت‪ ،‬و‬
‫یکنند الزامی است بر خلف‬ ‫اطاعت از آنها در آنچه که بدان امر م ‌‬
‫یکنند واجب‬ ‫اولیا‪ ،‬زیرا اطاعت از اولیا در همه آنچه که بدان امر م ‌‬
‫نیست‪ ،‬و نه همچنین باور داشتن همننه آنچننه کننه مننا را از آن بناخبر‬
‫می سازند‪ ،‬بلکه گفتار و رفتار آنها بننر اسنناس کتنناب خنندا و سنننت‬
‫یشنود‪ ،‬در ننتیجه آنچنه را کنه بنا قنرآن و‬ ‫رسول الله ‪ ‬سنجیده م ‌‬
‫سنت همخوانی دارد را می پذیریم و در غینر اینصنورت سنخن آنهنا‬
‫پذیرفتنی نیست‪ .‬اگر چننه کننه گوینننده چنیننن سننخنی از اولینناء اللننه‬
‫﴿‪﴾58‬‬
‫باشد‪ ،‬و سخن‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫وی را حمل بر اجتهادش نموده و او را معذور می داریم‪ ،‬لیکن اگننر‬
‫گفتار و یا کردارش برخلف کتاب و سنت باشد‪ .‬کننرده اش اشننتباه‬
‫است و اشتباهش هم آمرزیده شده است اگر صاحب چنیننن کننار و‬
‫گفتاری قدر مستطاع تقوی و خداترسی به خرج داده باشد‪ .‬خداوند‬
‫عزوجننننننننننننل مننننننننننننی فرماینننننننننننند‪  ﴿ :‬‬
‫‪) ﴾ ‬تغابن‪ .(16 :‬یعنی‪» :‬تننا تننوان دارینند از‬
‫خداوند عزوجل پروا بدارید و تقوی پیشه کنید«‪.‬‬
‫لذا شایسته نیست که هیچ ولی ادعای علم لدنی کننند و نننه هیننچ‬
‫انسننانی معتقنند بننر ایننن باشنند کننه اهننل حقیقننت ]بننه گمننان وی[‬
‫یتوانند بر خلف شرع عمل کنند و یا چیزهننایی را در دیننن داخننل‬ ‫م ‌‬
‫کند که هیچ اصل و اساسی در آن ندارند‪ ،‬و فقهاء را علمای ظنناهر‬
‫بیننن وصننف کننند و فقننط صننوفیان و امثننال آنهننا را علمننای بنناطن‬
‫بداند!!! خداوند ما را از شر تبعیض در دین و فرقه گرایی در آن در‬
‫‪‬‬ ‫امان بدارد‪ .‬خداوند عزوجل می فرماینند‪﴿ :‬‬
‫‪    ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪) ﴾‬البقرة‪ (85/‬یعنی‪» :‬آیا به بعضی از آیننات‬
‫‪ ‬‬
‫یآورینند و برخننی‬
‫کتاب ]که آنها را به نفع خننود مننی دانینند[ ایمننان م ‌‬
‫دیگر را انکار می کنید‪ ،‬پس نیست سزای کسانی از شما که چنیننن‬
‫کنند مگر خفت و خنواری در زننندگی دنیننا و روز قیننامت در بنندترین‬
‫عذاب انداخته می شوند‪ ،‬و خداوند از کرده شما غافل نیست«‪.‬‬

‫اگر موسی و خضر إ زنده می بودند‬


‫راهی جز اتباع و پیروی از رسول الله ع را نداشتند‬
‫در روایننتی آمننده اسننت کننه پیننامبر ص وقننتی دینند کننه عمننر ‪‬‬
‫برگهننایی از کتنناب تننورات را در دسننت دارد خشننم کننرد و فرمننود‪:‬‬
‫ذا وأ َنا حی بی َ‬ ‫َ‬
‫ة‪َ ،‬والل نهِ ل َن ْ‬
‫و‬ ‫قي ّن ً‬
‫ضنناَء ن َ ِ‬ ‫جئ ْت ُك ُ ْ‬
‫م ب ِهَننا ب َي ْ َ‬ ‫قد ْ ِ‬‫م‪ ،‬ل َ َ‬
‫ن أظ ْهُرِک ُ ْ‬‫»أه َ َ َ َ َ ّ َ ْ َ‬
‫َ‬
‫یشننود‬ ‫ن ي َت ّب ِعَِنى« یعنی‪» :‬آیا چنیننن م ‌‬ ‫ه إ ِل ّ أ ْ‬‫ل لَ ُ‬
‫ح ّ‬‫ما َ‬ ‫حّیا َ‬
‫سی َ‬‫مو َ‬
‫ن ُ‬
‫کا َ‬
‫و من هنوز زنده ام و میان شما هستم‪ ،‬من این دیننن و شننریعت را‬
‫واضح و روشن ]مثل آفتاب[ برایتننان آورده ام‪ ،‬سننوگند بننه خداوننند‬
‫اگر موسی ‪ ‬زنده می بود راهی جز پیروی از مننرا نمننی یننافت«‪.‬‬
‫حال چه برسد به خضر و یا اولیایی پایین از او‪.‬‬
‫پس هر کس که ادعا کند ]آنگننونه کننه شننیخ السننلم ابننن تیمیننه‬
‫یگوید[ )یا اصحاب و مریدانش مدعی شوند( که او ولی خداست‬ ‫م ‌‬
‫یگوینند‬ ‫و بر او الهام می شود‪ ،‬و پیروان و مریدان باید هر چننه را م ‌‬
‫﴿‪﴾59‬‬
‫بپذیرند و بننا او‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫مخالفت نکنند‪ ،‬تسلیم امر وی شوند بدون اینکه گفتننار و کننردارش‬
‫را بر میزان کتاب و سنت بسنجند‪ .‬پس چنین منندعیانی و پیننروان و‬
‫مرینندانش راه خطننا را رفتننه اننند و اینگننونه افننراد از گمننراه تریننن‬
‫مردمانند‪ .‬به عمر بن الخطاب امیر المننؤمنین س نکه از همننه چنیننن‬
‫افرادی بالتر و برتر است بنگرینند کننه مننردم احیانننا بننا او مخننالفت‬
‫یکردند در حالیکه همه آنها عامل به کتناب و سننت بودنند‪ .‬و هنم‬ ‫م ‌‬
‫چنین گذشتگان امت و امامان و پیشوایان آنها بر ایننن گفتننه متفننق‬
‫اند که‪ :‬گفته هننر انسننانی را میشننود قبننول کننرد یننا نکننرد‪ ،‬ال گفتننه‬
‫رسول الله ‪ ،‬پس بر اولیاء الله است که بننه کتنناب خنندا و سنننت‬
‫رسول الله ‪ ‬چنگ زنند‪ ،‬و کسی غیر از رسننول اکننرم ‪ ‬معصننوم‬
‫نیست که بشود به گفتار و کردار و الهامات قلبی اش بدون ارجنناع‬
‫آن به کتاب و سنت اعتماد نمود و بسنده کرد‪ ،‬و اولیای واقعننی بننر‬
‫این عقیده متفق اند و هر کس خلف اینن عقیننده باورهنای دیگنری‬
‫داشته باشد از جمله آن اولیاء الله نیست که خداوند امر به پیننروی‬
‫از آنها نموده است بلکه چنین شخصننی ینا کنافر اسننت ینا در جهنل‬
‫مفرطی بسر می برد‪ .‬در اینجا به سخنان برخننی از علمنناء در ایننن‬
‫باره اشاره می کنیم‪:‬‬
‫یگوید‪ :‬گاهی گفته های بعضی از آنهننا‬ ‫شیخ ابو سلمان دارانی م ‌‬
‫را می شنوم ولی تا زمانی که گواهی از کتاب و سنت بننر آن نیننابم‬
‫آنرا نمی پذیرم‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬علم ما مقید به کتاب و سنت است‪،‬‬ ‫ابو القاسم جنید ‪ /‬م ‌‬
‫و هر کس قرآن را نخوانده و به علم حدیث نپرداختننه نباینند دربنناره‬
‫علم ما سخن گوید‪ ،‬یا این که فرموده‪ :‬نباید به او اقتدا کرد‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬هر کس سنننت را بننر نفننس خننود‬ ‫ابو عثمان نیشابوری م ‌‬
‫حاکم کند چه در قول و چه در فعل حکیمننانه سننخن گفتننه اسننت و‬
‫اما هر کس هننوای نفننس را بننر قننول و فعننل خننود حنناکم کننند‪ ،‬راه‬
‫یفرمایند‪﴿ :‬‬ ‫بدعت را برگزیده اسنت زینرا خداونند متعنال م ‌‬
‫‪) ﴾ ‬نور‪ .(54 :‬یعنی‪» :‬اگر از‬
‫او ]پیامبر[ اطاعت کنید راه می یابید«‪.‬‬
‫های کنه تائینندی از کتناب و‬ ‫یگوید‪ :‬هنر ینافت ‌‬ ‫شیخ ابو عمر نجید م ‌‬
‫سنت نداشته باشد باطل و مردود است‪.‬‬
‫یگویننند‪:‬‬
‫یگیرننند کننه م ‌‬ ‫بعضی از صوفیان بر اهل سنت خورده م ‌‬
‫یپرسند‪ :‬فلنننی‬ ‫فلنی از فلنی برای ما روایت کرده اند‪ ،‬صوفیان م ‌‬
‫یگویننند‪:‬‬‫یگویند‪ :‬مرده است‪ ،‬فلن بعنندی کجاسننت؟ م ‌‬ ‫کجاست؟ م ‌‬
‫یگنوییم‪ ،‬قلبنم از پروردگنارم رواینت‬ ‫مرد است‪ ،‬اما منا صنوفیان م ‌‬
‫یآید کننه ایننن شننخص از کجننا یقیننن‬ ‫یکند‪ .‬حال این سؤال پیش م ‌‬ ‫م ‌‬
‫کرده کننه تصننورات قلننبی اش از جننانب خداسننت‪ ،‬حننال آنکننه درب‬
‫وحی بسته شده اسننت و دیگننر وحیننی در کننار نیسننت زیننرا بعنند از‬
‫﴿‪﴾60‬‬
‫پیامبر اکرم ‪‬‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫پیامبری نخواهد آمد‪ ،‬و از کجا بدانیم که الهامنناتی کننه او منندعی آن‬
‫زل‬ ‫من ِ‬
‫است وساوس نفس و شیطان نباشد‪ ،‬و چرا به تصدیق وحی ُ‬
‫بر رسول الله ‪ ‬اکتفا نکرده است‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬مرتبه و منزله صدیق بننالتر از منزلننه‬ ‫امام ابن تیمیه ‪ /‬م ‌‬
‫یگوید و انجننام مننی‬ ‫الهام شده است‪ ،‬زیرا صدیق در هر آنچه که م ‌‬
‫ملهننم چیزهننایی را‬ ‫دهد بر اساس سنت پیامبر معصوم ÷ اسننت‪ ،‬و ُ‬
‫از قلبش می گیرد و قلبش هم معصننوم نیسننت پننس نینناز دارد کننه‬
‫آنرا بر معیار آنچننه کننه نننبی معصننوم ‪ ‬آورده اسننت بسنننجد‪ ،‬ایننن‬
‫است که می بینیم عمر ‪ ‬با صنحابه ش بحنث و مشنوره میکنند و‬
‫یکند و آنها در برخی مسائل با او‬ ‫در بعضی از امور به آنها رجوع م ‌‬
‫با استناد به کتاب و سنت مخالفت می کنند و او نیننز بننا اسننتناد بننه‬
‫کتاب و سنت به آنها پاسخ می دهد و یا سخن آنها را مننی پننذیرد‪ ،‬و‬
‫هیچگاه نشده که بگوید‪ :‬به من الهام شده و یا قلبننم بننه مننن چنیننن‬
‫گفته یا از غیب به من چنین رسیده است و شما هم باید بپذیرینند و‬
‫مخالفت نکنید‪.‬‬

‫نظری بر عقاید صوفیان‬


‫یحد و مرز که از میدان تربیت آغاز شده تا‬ ‫تصوف بلیی است ب ‌‬
‫رسیده به ساختن احادیث دروغین و افساد و تباهی عقینده و شنرع‬
‫و باز کنردن در خرافنات و بنندعات و سنپس شننرکیات و فلسننفیات‬
‫هلک کنننده ماننند قننول بوحنندةالوجود و سنپس رفنع تکلینف وکنار‬
‫متصوفان بننه گوشننه نشننینی در خرابننه هننا و قبرسننتانها و دوری از‬
‫مجالست با مردم و زیر آفتاب نشستن و تعذیب نفس و اذکننار بننی‬
‫اصل و اساس و رقص و موسیقی و گوش فرا دادن به گفتننه هننای‬
‫شیطانی و ترک نظافت و عزلت و مانند آنها خاتمه نمی یابنند بلکننه‬
‫به بزرگتر از آن هم کشیده شننده اسننت‪ ،‬و اگننر بشنننویم کننه ازهننر‬
‫شریف تفسیر ابننن عربننی )صننوفی( را بخنناطر کفرینناتی کننه در آن‬
‫است مصادره کرده تعجب نکنیم‪ ،‬گرچه که امام ابن تیمیه ‪ /‬بعضی‬
‫از منسوب شدگان به تصننوف امثننال جنینند بغنندادی و ینا عبنندالقادر‬
‫یگویند کنه‪ :‬او از‬ ‫جیلنی را ستوده است ولی دربناره ابنن عربنی م ‌‬
‫صننوفیان ملحنند اسننت‪ ،‬و بعضننی از طریقننه هننای صننوفیه بننرای‬
‫مشنابهت بننا یهننود و نصنناری بننر طریقننه هننای خننود اسننم موسننویه‬
‫محمدیه و عیسویه محمدیه نهاده اند‪ .‬و اعتقنناد وحنندة الوجننود ابننن‬
‫عربی کار را به پشت انداختن شریعت و ظهور تاتار کشاند که آنهم‬
‫مصیبت را بر سر مسلمانها آوردند‪.‬‬
‫و اساس دین و عقیده صوفیه تعظیننم گنبنند و بارگنناه و قبرهننا و‬
‫عبادت و تعظیم مردگان و نذر و قربانی برای آنها و طلب رفع و بل‬
‫﴿‪﴾61‬‬
‫و نیننننننننناز از‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫آنهاست‪ ،‬با این پندار که ما اولیاء را دوسننت داریننم‪ ،‬و بننر ایننن کننار‬
‫خود جاهلنه و باطلنه به این آیننه قننرآن اسننتناد مننی کنننند کننه مننی‬
‫فرماینننننننند‪      ﴿ :‬‬
‫‪    ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪   ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾   ‬یننونس‪ .(63-62 :‬یعنننی‪» :‬هننان ]ای مننردم بدانینند[ کننه‬
‫اولیاء الله نه ترسننی بننر آنهاسننت و نننه غننم و اننندوهی‪ .‬آنهننایی کننه‬
‫ایمان آوردند و تقوی پیشه کردند«‪.‬‬
‫و به این مسئله پی نبردند کننه هننر مننؤمنی ولیننی از اولینناء اللننه‬
‫است برحسب ایمان و خدا ترسی اش ]چه این مؤمن زنده باشد و‬
‫یا مرده[ در هر حال نباید عبننادت را کننه مختننص خداوننند اسننت بننه‬
‫دیگننران نیننز کشنناند حننال آن شننخص نننبی باشنند یننا ولننی‪ ،‬خداوننند‬
‫عزوجنننل خطننناب بنننه ننننبی اکنننرم‪ ‬منننی فرمایننند‪ ﴿ :‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪) ﴾    ‬زمر‪ .(65 :‬یعنی‪]» :‬ای محمنند[ اگننر شننرک بننورزی بننی‬
‫یرود و البته از زبان باران خواهی شد«‪.‬‬ ‫گمان که اعمالت بر باد م ‌‬
‫منهنناج صننوفیان در فراگیننری بننر پننایه فتوحننات و کشننفیات‬
‫های از آنها کننه طریقننه خننود‬‫وخوابهایی است که می بینند‪ ،‬مگر عد ‌‬
‫را مقید به کتاب و سنت می دانند‪ ،‬و امام ابن تیمیننه نتنناج فلسننفی‬
‫همه فلسفه مانند کندی و فارابی و ابن سننینا را رد کننرده و بطلن‬
‫ایده بهم ربط دادن قرآن و فلسفه را واضح نموده است‪ ،‬کما اینکه‬
‫بسیاری از تفسیرات غلننط امننام غزالننی را کننه در آن آراء و افکننار‬
‫فلسفه یونان باستان را وارد اسلم کرده است را رد مننی نماینند و‬
‫در عین حنال بعضنی از فصنلهای کتناب )احیناء علننوم الندین( مثننل‬
‫یگوید که‪ :‬امام غزالننی ‪/‬‬ ‫فصل مهلکات و منجیات را می ستاید و م ‌‬
‫در طلب حقیقت مخلص بود ولی در بین محدثین نشو و نمننا نیننافته‬
‫و حدیث را از اصحاب حدیث فرا نگرفته بننود‪ .‬ایننن اسننت کننه خننود‬
‫امام غزالی ‪ /‬درباره خود می گوید‪ :‬بضاعت من در حدیث مزجننات‬
‫و اندک است‪ .‬و زمانی هم که دارفانی را وداع گفننت کتنناب صننحیح‬
‫بخاری را بر سینه داشت‪ .‬و اگر به اصل و آغاز تصوف بنگریم مننی‬
‫بینیم که دخیل در فرهنگ اسلمی و عربننی اسننت و اصننلی در آنهننا‬
‫ندارد‪ ،‬و آغاز ظهور آن از نیمه دوم قننرن دوم هجننری اسننت و قبل ً‬
‫در محیطهای غیر عربی مشهور بوده که ادیان شرک و الحاد امثننال‬
‫بودایی و براهمایی و افکار یونانی در آنها منتشر بننوده اسننت‪ .‬و در‬
‫های بننه کلمننه تصننوف ینا صننوفی بننه معنننایی کننه‬
‫زبان عننرب اشننار ‌‬
‫بزرگان تصوف آنرا معرفی مننی کنننند نشننده اسننت‪ ،‬کمننا اینکننه در‬
‫های به تصوف چه بلفظ و چه به معنا نشده‬ ‫کتاب و سنت هیچ اشار ‌‬
‫است‪ .‬و از اسباب و جودی دیگننر تصننوف ظهننور برتننری مننوالی از‬
‫﴿‪﴾62‬‬
‫میننننان غیننننر‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫مسلمانان بویژه ایرانیان و ترجمه کتب فارسی قنندیم و روم و هننند‬
‫است‪ ،‬و ال تصوف بننر ایننن نحننو و شننکل را محیننط عربننی قبننل از‬
‫اسلم نمی شناسد‪ ،‬و احتجاج و استناد بنه خلنوت گزیننی پینامبر ÷‬
‫پیش از بعثت هیچگاه دیننده نشننده کنه در غننار و ینا غیننر آن خلننوت‬
‫گزیند و یا عمدا ً ریاضت بکشد‪ -‬مترجم‪.-‬‬
‫کما اینکه این گمان و پندار بعضی که معتقدند که فقننط تصننوف‬
‫جانب عاطفی و رفتاری را اختیار کرده است عناری از صنحت منی‬
‫باشد‪ ،‬زیرا در اسلم نقصی نبوده که آنها بخواهند آنرا کامل کنند‪ ،‬و‬
‫هم چنین جائز نیست که فقط به گوشه ای از تعالیم دین توجه کرد‬
‫و گوشه های دیگر آنرا کنار گذاشت‪ .‬و اسلم یعنی دعوت به فننرار‬
‫از زندگی و پناه بردن به خرابه ها و عزلننت گزینننی از دنیننا نیسننت‪،‬‬
‫یتواننند وارد مینندان نننزاع بننا فکننر فلسننفی‬‫لذلک تفکر صننوفیانه نم ‌‬
‫غرب شود و یا با نظریات اجتماعی و اقتصادی آن مقابله کند‪ .‬و در‬
‫های شده اننند بننرای مقننابله بننا‬‫عصر حاضر تصوف و صوفیان وسیل ‌‬
‫یشننود بخننوبی در‬ ‫دعوت سلفیت و اسلم اصیل‪ ،‬این موضننوع را م ‌‬
‫این امور مشاهده کرد‪:‬‬
‫)‪ :(1‬اهتمننام سننازمانهای استشننراق و مستشننرقین در مجننال‬
‫علمی اکادیمی بنه تصنوف در اسنلم بصنورت عمنوم و گرایشنهای‬
‫منحرف بخصوص‪.‬‬
‫)‪ :(2‬همزیستی مسالمت آمیز بین مشننایخ صننوفیه وسننازمانهای‬
‫استعمارگر و دشمن اسلم و برحذر داشتن مردم از دعننوت توحینند‬
‫گرایان و روح اصیل اسلمی‪.‬‬
‫)‪ :(3‬علماء و دانشمندان غرب جننل خشمشننان بننر سننر مشننایخ‬
‫توحید گرا و بدعت ستیز دارای فکر اصیل اسلمی است در حالیکه‬
‫منندح و ثنایشننان در حننق کسننانی امثننال حلج و ابننن عربننی و ابننن‬
‫الفارض و ابن سینا در زمینه فلسفه و علم کلم و تصوف است‪.‬‬
‫ما با این وجود خواهان خیر و صلح صوفیان و هر مسلمان بلکه‬
‫همه بشننریت هسننتیم‪ ،‬و راه نجننات را در بازگشننت بننه روح اصننیل‬
‫اسلم که پیامبر ÷ و یارانش بر آن بودند می دانیننم چننه در علننم و‬
‫چه در عمل و چه در اعتقاد‪.‬‬
‫هر خیری نهفته در پیروی از پیشینیان است و هر شری نهفته در‬
‫بدعتهای پسینیان‪.‬‬
‫و آنچه را که در صدر اسلم دین شمرده نمیشده امروز نیز جزو‬
‫یگوید‪ :‬آخر این امت اصلح نخواهد شنند‬ ‫دین نیست‪ .‬امام مالک ‪ /‬م ‌‬
‫مگر به آنچه که آغازین این امت را اصلح کرد‪.‬‬

‫یهای تصوف‬
‫گمراه ‌‬
‫﴿‪﴾63‬‬
‫علمنننننننناء در‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫گذشته و حال کتابهایی در رد انحرافات صوفیان نگاشننته اننند از آن‬
‫جملننه‪ :‬کتنناب تلننبیس ابلیننس از حننافظ عبنندالرحمن ابننن الجننوزی‬
‫بغدادی‪ ،‬و از بزرگان دیگری که در گذشننته ایننن افکننار منحرفننانه و‬
‫یتننوان‬ ‫گمراه کننده را افشاء و مردم را از آن برحذر داشننته اننند م ‌‬
‫به امام ابن تیمیه و برهان الدین بقاعی‪ ،‬اشاره کرد که دو کتاب در‬
‫رد بر صوفیان نوشته است و آنها عبارتند از‪:‬‬
‫)‪ :(1‬تنبیه الغبی بر تکفیر ابن عربی )لزم به ذکر است که ابننن‬
‫عربی با ابن العربی از علمای مالکیه و ائمه اهل سنننت فننرق دارد‪،‬‬
‫اولی محی الدین ابننن عربننی و دیگننری قاضننی ابننوبکر بننن العربننی‬
‫اندلسی است(‪.‬‬
‫)‪ :(2‬تحذیر العباد من أهل العناد ببدعة التحاد‪.‬‬
‫و این دو کتاب را شیخ عبدالرحمن وکیل ضمن تحقیق آنها را بننه‬
‫صورت یک کتاب و به اسم )شکست تصوف( چاپ و منتشننر کنرده‬
‫است کما اینکه خود شیخ عبدالرحمن وکیل خود کتاب مسننتقلی در‬
‫رد افکار صوفیان به نام )این است تصننوف( نگاشننته اسننت‪ ،‬و هننم‬
‫چنینن شنیخ عبندالرحمن عبندالخالق کتنابی در رد اعتقنادات باطنل‬
‫تصوف نوشته است‪ ،‬و هم چنین فتاوای دار الفتاء مصننر و فتنناوای‬
‫کمیته دائمی فتاوی در عربستان در توضننیح عقاینند ایننن فرقننه و در‬
‫شبهات و پندارهای آن کافی است‪.‬‬
‫و هدف ما از این پند و اندرزهای خلصه شده بیان حقیقت و بننر‬
‫نگیر‬ ‫حذر داشتن مردم از گمراهی هایی است کننه متأسننفانه گریبننا ‌‬
‫عده زیادی از مسلمانان است‪ ،‬شیخ سعید حوی از علمننای معاصننر‬
‫و وابسته به یکی از حرکتهننای اسننلمی معاصننر ‪ /‬در کتنناب )تربیتنننا‬
‫الروحیة( خود با این نص می نویسد‪» :‬انکار کرامننات گروههننایی از‬
‫صننوفیان انکنناری غیننر علمننی و بننی محننل اسننت‪ ،‬و بیشننترین و‬
‫مهمترین این انکارها طریقه رفاعیه را هنندف قننرار داده اسننت کننه‬
‫یکنند در حالیکه خننود را بننا تیننر هنندف‬ ‫معتقدند گلوله بر آنها اثر نم ‌‬
‫یکوبننند ولننی‬ ‫قرار می دهند و یا با شمشیر بر سننر و فننرق خننود م ‌‬
‫هیچ تأثیری ندارد‪ ،‬و این موضوعی است مشننهور و منتشننر شننده و‬
‫محسوس که بسیاری از منکرین وقتی آنرا مشاهده کرده اند تغییر‬
‫عقیننده داده وآنننرا پننذیرفته اننند‪ ...‬و اسننتدلل اصننلی منکننران ایننن‬
‫موضوع‪ ،‬این است که می گویند‪ :‬این کراماتی کننه شننما منندعی آن‬
‫هستید از دست فاجران و فاسقان این طریقه هم آشکار می شننود‬
‫یآید و همیننن گننونه نیننز‬ ‫همانگونه که از دست صالحان آنها نیز بر م ‌‬
‫هست‪ ،‬و پاسخ این شبهه و استدلل این است که ایننن کرامننات در‬
‫واقع از آن افرادی که این کرامات بر دست آنها نمننودار مننی شننود‬
‫ن شیخ آنهاست کننه خداوننند بننه آنننان افتخننار چنیننن‬ ‫نیست بلکه از آ ِ‬
‫کرامنناتی را عنننایت نمننوده و اسننتمرار آن را در میننان پیننروان و‬
‫﴿‪﴾64‬‬
‫مرینننننندان آن‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫شیخ نهاده است‪ .‬و ما به نوبه خود از شیخ سعید حوی ‪ /‬و امثال او‬
‫می پرسیم‪ :‬اگر دجال را ببینی که ظهور کرده و این خارق العادات‬
‫بر دستش آشکار می شود ]آنگونه که در روایات آمده است[ آیا به‬
‫یآورید؟!‬‫او ایمان م ‌‬
‫یتواننند میننان کرامننات خنندایی و‬ ‫و چگونه شخصی مانند شما نم ‌‬
‫خوارق شیطانی فرق بگذارد؟!‬
‫یگوید‪ :‬اگر شخصی را دیدی که بننر روی آب راه‬ ‫لیث بن سعد م ‌‬
‫یرود کرده اش را باور مکن تا اینکه عملش را در میزان کتنناب و‬ ‫م ‌‬
‫سنت بسنجی‪ ،‬ضابطه کرامات استقامت بر کتاب و سنت است‪.‬‬
‫و از کجا معلوم این خوارقی که برای پیروان طریقه رفنناعیه رخ‬
‫می دهد سببش سحر و جادو و حیله های دیگننر نباشنند‪ ،‬آنگننونه کننه‬
‫یگویند‪ :‬زمنانی کنه صنوفیان را بنر صندق‬ ‫شیخ السلم ابن تیمیه م ‌‬
‫دعاویشننان بننه چننالش کشننید و در نننتیجه بطلن عقاینند و ادعاهننای‬
‫دروغین آنها را به اثبات رساند آنگاه کننه از آنننان خواسننت پیننش از‬
‫لمس آتش بدنهای خود را با آب گننرم و سننرکه بشننویند ]زیننرا آنهننا‬
‫مدعی بودند آتش بدن آنها را نمی سوزاند[ ولی آنها قبننول نکردننند‬
‫و از آن ترسیدند‪ ،‬زیرا امننام حیلننه آنهننا را کشننف کننرده بننود و مننی‬
‫های ضد آتننش کننه ترکیننبی از روغننن غوربنناقه و‬ ‫دانست که آنها ماد ‌‬
‫‪1‬‬
‫لیننه داخلننی پوسننت نارنننج و سنننگ طلق را بننر بنندنهای خننود مننی‬
‫یداشننت‪ .‬پننس بیایینند ای‬ ‫مالیدننند کننه آنهننا را از آتننش محفننوظ م ‌‬
‫برادران مسلمان! بر سخن راست و درستی متفق شویم‪ ،‬نخسننت‬
‫به توحید و یکتا پرسننتی چنننگ زنیننم و کلمننه توحینند پیننش از توحینند‬
‫کلمه‪ ،‬و اوراق بهم ریخته اولویننات را دوبنناره سننازمان دهیننم‪ ،‬زیننرا‬
‫تقدیم اهم بر مهم در میدان علم و عمل و دعنوت النی اللنه امنری‬
‫های جز رجوع به کتاب و‬ ‫واجب است‪ ،‬و برای نیل به این هدف چار ‌‬
‫سنت براساس فهم سلف این امننت و علمننایی کننه راه را بصننورت‬
‫شمولی چننه از لحنناظ توحینند و اتبنناع و تزکیننه پیمودننند و در بنناتلق‬
‫شننرک ظنناهر و تنناویلت باطننل و رفتارهننای گمراهننانه و اراجیننف‬
‫صوفیان نیفتادند نیست‪ ،‬پس شایسته است پس از صننحابه کننرام و‬
‫های اقتدا نمود‪.‬‬
‫تابعین به چنین افراد واراسته و فرزان ‌‬

‫تفسیر مسائل پیش آمده بین موسی و خضرإ از دیدگاه‬


‫نتیمیه‪/‬‬‫امام اب ‌‬
‫های بنام )الفرقان بیننن أولینناء الرحمننن‬
‫امام ابن تیمیه ‪ /‬در رسال ‌‬
‫وأولیاء الشیطان( میگوید‪» :‬اگننر منظننور از لفننظ شننرع و شننریعت‬
‫کتاب و سنت باشد هیچکس حق ندارد از چهارچوب آن خارج شننود‬
‫چه این شخص ولی الله باشد یا کسی دیگر‪ ،‬و اگر کسی را عقیننده‬
‫‪ -1‬نوعی سنگ معدنی که خاصیتی همچون صابون دارد‪.‬‬
‫﴿‪﴾65‬‬
‫بننر ایننن باشنند‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫که کسانی از اولیاء الله راه و روش رسیدن به اللننه غیننر از پیننروی‬
‫کردن از پیامبر اکننرم ‪ ‬چننه در ظنناهر و چننه در بنناطن را دارننند و‬
‫ملزم به پیروی ظاهر یا باطنی از ایشان نیسننتند سننخن کفننر گفتننه‬
‫است‪ ،‬و کسی که برای این پندار خود بننه داسننتان موسننی و خضننر‬
‫استدلل کند از دو ناحیه اشتباه کرده است‪.‬‬
‫اول‪ :‬موسی ‪ ‬بعنوان پیامبر به سوی خضر ‪ ‬فرستاده نشننده‬
‫بود و نه اینکه خضر ‪ ‬از پیروان موسننی‪ ،‬بلکننه موسننی ‪ ‬پیننامبر‬
‫فرستاده شده به سوی بنی اسرائیل بننود‪ ،‬امننا محمنند ‪ ‬فرسننتاده‬
‫شده به سوی همه بشننر و همننه جنیننان بننود و اگننر کسننی بننالتر از‬
‫مقام خضر ‪ ‬امثال ابراهیننم و موسننی و عیسننی در زمنان ایشننان‬
‫های جز تبعیت از آنحضرت ‪ ‬را نداشتند چه رسد بننه‬ ‫یبودند چار ‌‬
‫م ‌‬
‫خضر‪ ،‬چه نبی باشد و چه ولی‪ ،‬لهذا خضر ‪ ‬خطاب به موسننی ‪‬‬
‫گفت‪» :‬علمی از جانب خداوند به مننن رسننیده اسننت کننه تننو آن را‬
‫نمی دانی‪ ،‬کما اینکه از جانب خداوند به تو علمی رسیده است کننه‬
‫من از آن بی خبرم«‪.‬‬
‫و کسی از جن و انس که رسالت محمدی بدو رسیده باشد حننق‬
‫گفتن چنین سخنی را ندارد که بگوید از جننانب اللننه بننه مننن علمننی‬
‫داده شده که به محمد ‪ ‬داده نشده است‪.‬‬
‫یداد مخننالف بننا شننریعت‬ ‫دوم‪ :‬کارهننایی کننه خضننر ‪ ‬انجننام م ‌‬
‫موسننی ‪ ‬نبننود‪ ،‬بلکننه موسننی سننبب جننواز چنیننن اعمننالی را‬
‫یدانست‪ ،‬و وقتی که خضر ‪ ‬او را از حقیقت کارهننایش مطلننع‬ ‫نم ‌‬
‫سنناخت موسننی ‪ ‬اعمننالش را تایینند کننرد‪ ،‬زیننر سننوراخ کننردن و‬
‫معیوب ساختن کشتی و سپس تعمیننر آن بخنناطر تننرس از پادشنناه‬
‫ظالم بود که مبادا آن را غصب کند و این در واقع احسننانی بننود در‬
‫حق فقرا و مساکین و این کار درستی است‪ ،‬و امننا کشننتن انسننان‬
‫نابکار گرچه که خردسال باشد جائز است‪ .‬اگر کسی در پی به کفر‬
‫کشاندن پدر و مادر باشد و راهی جز قتل برای بازداشننتنش وجننود‬
‫نداشته باشد قتلش جائز است‪.‬‬
‫و اما نیکی کردن به یتیمان بدون مزد و پاداش و صبر در مقابننل‬
‫گرسنگی از جمله اعمال صننالحه اننند و عمننل خلف شننرعی در آن‬
‫دیده نمی شود‪.‬‬
‫و اما اگر مراد از شرع قنانون حکنام و فرمانرواینان باشند پنس‬
‫یتواننند فرمننانش‬ ‫یتواند ظالم باشد یا عالم یا عادل و یننا م ‌‬ ‫حاکم م ‌‬
‫درست باشد یا نادرست‪ ،‬و اگر مراد از شرع ائمه فقه امثننال امننام‬
‫ابننوحنیفه و ثننوری و مالننک بننن انننس و اوزاعننی و لیننث بننن سننعد‬
‫وشافعی و احمد و اسحاق و داود ظاهری و غیره باشند پس زمانی‬
‫یشود کنه بنا کتناب و سننت همخنوانی‬ ‫به گفته های آنها استدلل م ‌‬
‫داشته باشد‪ ،‬وپیروی شخص معینی از این ائمننه کننرام امننر واجننبی‬
‫﴿‪﴾66‬‬
‫بننننرای همننننه‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫امت نیست آنگونه که پیروی از پیامبر ‪ ‬برای هر فرد لزم اسننت‪،‬‬
‫کما اینکه تقلید از یکننی از آنهننا هننم حننرام نیسننت‪ ،‬و امننا تبعیننت از‬
‫کسی که بغیر علم سننخن بگوینند و یننا گفتننه اش دلیلننی از کتنناب و‬
‫سنت نداشته باشد حرام است‪.‬‬
‫و امنا اضنافه کنردن چینزی بنه شنریعت کننه از آن نباشنند ماننند‬
‫احادیث و روایات دروغین و یا تاویلت نابجای نصوص شننرع کننه بننر‬
‫خلف منظنور الهنی باشند اینن ننوعی از تبندیل حکنم اللنه بشنمار‬
‫یرود‪ ،‬پس باید میان شرعی که خداوند نازل کرده و شننرعی کننه‬ ‫م ‌‬
‫بر اساس تاویل و یا تبدیل باشد فرق قننائل شنند‪ ،‬آنگننونه کننه میننان‬
‫های کننه دلیننل‬ ‫کونی و حقیقت دستورات دینی یا میان مسئل ‌‬ ‫حقیقت َ‬
‫و برهان از کتاب و سنت دارد با آنچه که برداشت شخصننی انسننان‬
‫است فرق وجود دارد‪.‬‬

‫مدارا با فرمانروا برای حفظ مال یتیم‬


‫در روایتی که در صحیح مسلم و بخاری آمده است پینامبر اکنرم‬
‫‪ ‬درباره داستان خضر وموسی می فرماید‪» :‬آن دو ]پننس از بهننم‬
‫های از آنجا مننی گذشننت‪ ،‬از‬ ‫رسیدن[ کنار ساحل براه افتادند‪ ،‬سفین ‌‬
‫صاحبان سفینه خواستند که آنها را بننا خننود ببرننند‪ ،‬اصننحاب سننفینه‬
‫خضر را شناختند و آنها را بدون مزد و کرایه سننوار کردننند‪ ،‬پننس از‬
‫اینکه سوار کشتی شدند چیزی نگذشته بود کننه بناگنناه موسننی دینند‬
‫های از کشننتی را در آورده اسننت‪ .‬خطنناب بننه او‬ ‫که خضر با تبر تخت ‌‬
‫گفت‪ :‬این مردم ما را بنندون کرایننه سننوار کننرده اننند و حننال تننو بننا‬
‫های که همه را هلک سننازی؟ واقعنا ً کننار بنندی‬ ‫کشتی آنها چنین کرد ‌‬
‫مرتکننننب شننننده ای‪     ﴿ ،‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪   ‬‬
‫‪﴾    ‬‬
‫)کهف‪ .(73-72 :‬یعنی‪» :‬خضر ]در جواب موسی[ گفت‪ :‬مگر به تو‬
‫نگفته بودم که هرگز تاب شکیبایی با مرا نننداری‪] .‬موسننی[ گفننت‪:‬‬
‫مرا در آنچه فراموش کرده ام مؤاخذه مکن و مننرا مکلننف بننه کننار‬
‫سخت و طاقت فرسا مفرما«‪.‬‬
‫رسول الله ‪ ‬در ادامه مننی فرماینند‪» :‬اعننتراض اول موسننی از‬
‫روی فراموشی بود«‪ .‬و فرمود‪] :‬در حینی که آندو سوار بننر کشننتی‬
‫بودند[ گنجشکی آمد و بر کناره کشتی نشست و نننوک در دریننا زد‪،‬‬
‫خضر خطاب به موسی گفت‪ :‬علم و دانش من و تننو در کنننار علننم‬
‫خداوند به اندازه آبی است کننه ایننن بننا نننوکش از دریننا برداشننت«‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬زمانی که خضر ‪ ‬کشتی را سوراخ کرد کسننی‬ ‫ابوالعالیه م ‌‬
‫غیر از موسی ‪ ‬متوجه کارش نشد‪ ،‬و خضر ‪ ‬خاصیتی از جننانب‬
‫﴿‪﴾67‬‬
‫خداوند داشت‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫یخواست کسننی‬ ‫یدیدند مگر آنگاه که خداوند م ‌‬ ‫که چشمها او را نم ‌‬
‫او را ببیند‪ ،‬زیرا اگننر بقیننه سننواران کشننتی او را در حننالت سننوراخ‬
‫یداشتند‪ .‬و برخی‬ ‫یدیدند یقینا ً او را از این کار باز م ‌‬
‫کردن کشتی م ‌‬
‫گفته اند‪ :‬زمانی که خضر دست به چنین کنناری زد صنناحبان کشننتی‬
‫های پیاده شده بودند و کسی جز آنها در کشتی نبننود‪ .‬و در‬ ‫در جزیر ‌‬
‫سوراخ کشتی بوسیله خضر دلیلی است کننه ولنی اگنر صنلح ببینند‬
‫یتواند به مال یتیم نقصان دهد‪ ،‬مثل ً اینکه ببیند اگننر مننال یننتیم را‬ ‫م ‌‬
‫به حال خود بگذارد ممکن است ظالمی آنرا ببرد ولی اگننر معیننوب‬
‫باشنند شنناید کسننی بننه آن رغبننت نشننان ندهنند‪ .‬و امننام ابویوسننف‬
‫یتواند با دادن بخشی از مننال یننتیم بننه‬ ‫میگوید‪ :‬ولی و سرپرست م ‌‬
‫حاکم بعنوان مدارا بقیه مال یتیم را حفظ کند‪.‬‬

‫مسلمانان بر شرط خود پایبندند‬


‫در صحیحین و ترمذی آمده است که پیامبر ‪ ‬در ادامه داسننتان‬
‫موسی و خضر فرمود‪» :‬سپس آندو از کشتی پیاده شدند در همین‬
‫یزدننند خضننر چشننمش بننه پسننر‬ ‫حین که داشتند کنار ساحل قدم م ‌‬
‫یکننرد‪ ،‬خضننر ‪ ‬بننا‬
‫های افتاد که داشت با بقیه بچننه هننا بننازی م ‌‬
‫بچ ‌‬
‫دست سر آن پسر بچه را از تنش جدا کرد و او را کشننت‪ ،‬موسننی‬
‫‪ ‬با دینندن صننحنه ]بننه ظنناهر دلخننراش[ گفننت‪﴿ :‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪) ﴾ ‬کهف‪» .(75-74 :‬آیننا کشننتی نفننس پنناک و بننی‬
‫گناهی را بی گمان عمل بد و زشننتی را مرتکننب شنندی! ]خضننر در‬
‫جواب[ گفت‪ :‬آیا به تو نگفته بودم که تو هیچگنناه تننوان صننبر پیشننه‬
‫کردن با من را نداری؟« موسی این بار با لحنی عذر خواهانتر تر از‬
‫اول گفت‪]» :‬ای خضننر[ اگننر از ایننن بننه بعنند دربنناره چیننزی از تننو‬
‫سننوال کننردم بننا مننن همراهننی مکننن زیننرا تننو دیگننر در قبننال مننن‬
‫معذوری و می توانی از من جدا شوی«‪.‬‬
‫موسی ‪ ‬نخست فراموش کرد و عذرخواهی کرد زیرا نمیشود‬
‫فراموشی را مورد مؤاخذه قرار داد و تحت تکلیف قرار نمی گیرد‪،‬‬
‫های دیگر بود‪ ،‬و خضر هم قبل ً گفته بود‪:‬‬ ‫اما قضیه در بار دوم به گون ‌‬
‫﴿ ‪   ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪) ﴾    ‬کهنننف‪.(70 :‬‬
‫یکنی نباید درباره چیزی از من سوال‬ ‫یعنی‪» :‬اگر با من همراهی م ‌‬
‫کنی تا اینکه خود درباره آن با تو صحبت کنم«‪.‬‬
‫یعنی تا اینکه مننن حکمننت کننارم را بننرای تننو شننرح دهننم و ایننن‬
‫راهنمایی و ارشادی بود از جانب خضر ‪ ‬برای ادامه همراهی‪ ،‬اگر‬
‫﴿‪﴾68‬‬
‫موسنننننننی ‪‬‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫یکرد و برای استمرار رفقت سعی می نمود چیزهننای‬ ‫صبر پیشه م ‌‬
‫یکرد و لیکن اعتراض های متکرر سننبب شنند تننا‬
‫عجیبی مشاهده م ‌‬
‫ً‬
‫آنها از هم دیگر جدا شوند‪ .‬زیرا موسی ‪ ‬قبل متعهد شده و گفتننه‬
‫بننننننننننننننننننود‪     ﴿ :‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾    ‬کهننننننف‪:‬‬
‫‪ .(76‬یعنی‪» :‬اگر از این بعد چیزی از تو پرسننیدم بننا مننن همراهننی‬
‫نکن زیرا دیگر در قبال من عذری نداری«‪.‬‬
‫و مسلمان باید بر عهدی کننه بسننته پایبننند باشنند‪ ،‬و محننق تریننن‬
‫شرط هایی که باید به آنها وفا شود آن چیزی است کننه انبینناء ‡ آن‬
‫یگوید‪ :‬این آیننات‬ ‫را بر عهده گرفته اند‪ .‬علمه ابوبکر ابن العربی م ‌‬
‫دلیلی است بر پذیرفتن عذر در اول بننار بصننورت مطلننق‪ ،‬و اقننامه‬
‫حجت و پایان دادن موضوع از بار دوم به بعد‪.‬‬
‫لزم به تذکر است »شروط هم باید اساسننی در کتنناب و سنننت‬
‫داشته باشند وال لزم بننه وفننا نیسننتند گننر چننه بننه صنند شننرط هننم‬
‫قترین شروط بننه وفننا آن‬ ‫برسند« و هم چنین آمده است که‪» :‬مح ‌‬
‫شروطی می باشند که با آن همسرانتان را برای خود حلل سنناخته‬
‫اید«‪.‬‬

‫فوائد متعلق به داستان دیوار دو یتیم در قصه موسی‬


‫و خضر إ‬
‫یفرماینننند‪   ﴿ :‬‬ ‫خداوننننند م ‌‬
‫‪) ﴾ ‬کهف‪» (77 :‬تا اینکه به اهل روستایی رسیدند«‪.‬‬
‫در روایت صحیح مسلم از پیامبر اکرم ‪ ‬در معنی این آیه آمده‬
‫است‪ :‬تا اینکه به روستایی رسیدند که مردمانی لئیم و بننی عنناطفه‬
‫یکردند و به هر مجلسی سننر زدننند واز آنهننا طلننب‬
‫در آن زندگی م ‌‬
‫خننوراک کردننند‪  ﴿ :‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪﴾ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪    ‬‬
‫)کهف‪» .(77 :‬از اهل آن ِده طلب خوراک کردننند ولننی هیننچ کننس‬
‫حاضر به پذیرایی از آنها نشد‪] ،‬در همین حال[ دیننواری در آن قریننه‬
‫﴿‪﴾69‬‬
‫را دیدنننند کنننه‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫یریخت و ]خضر[ آن دیوار را راست گردانید«‪.‬‬ ‫داشت فرو م ‌‬
‫موسی این بار هم تحمل نکرد و گفت‪ :‬اینهننا مردمننی بودننند کننه‬
‫نزدشان رفتیم ولی کسی حاضر نشد از مننا پننذیرایی کننند و بننه مننا‬
‫خننننوراکی دهنننند ﴿‪   ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪    ‬‬
‫یتوانسننتی‬
‫یخواستی م ‌‬
‫‪) ﴾ ‬کهف‪» .(77-78 :‬اگر م ‌‬
‫بر این کارت مزد بگیری‪] .‬خضر[ فرمنود‪ :‬اینن اسنت جندایی مینان‬
‫من و تو ]ولی[ تو را از حکمت و تفسیر آنچننه کننه بننر آن شننکیبایی‬
‫یسازم«‪ .‬پیامبر خدا ‪ ‬فرمننوده‪» :‬رحمننت خداوننند‬ ‫نکردی باخبر م ‌‬
‫یکنرد تنا اینکنه حنوادث‬ ‫بر نبی الله موسی آرزو داشتم کنه صنبر م ‌‬
‫ینمود«‪.‬‬
‫بیشتری را برای ما تعریف م ‌‬

‫فوائد برگرفته از این داستان‬


‫اول‪ :‬موسی ‪ ‬در هجرت به مدین داوطلبانه بننرای گوسننفندان‬
‫دختران شعیب از چاه آب کشید و خوراکی نخواست و لکننن وقننتی‬
‫کننه بننا خضننر؛ وارد آن آبننادی شنند طلننب خننوراک کننرد‪ ،‬مفسننران‬
‫یگویند‪ :‬در سنفر بنه مندین موسنی؛ تنهنا بنود و در اینن سنفر بنا‬ ‫م ‌‬
‫یگویننند‪ :‬چننون سننفر اول‬ ‫شخص دیگننری همسننفر بننود‪ .‬و برخننی م ‌‬
‫موسی؛ سفر هجرت بود خداوند رنج و مشقتهای آن را بننر موسننی‬
‫‪ ‬آسان نمود ولی چنون سنفر دوم سنفری بنرای آمنوختن علنم و‬
‫ادب بود تحمل مشقتهای آن را بر عهده خود موسی نهاد‪.‬‬
‫و گفته شده است‪ :‬این گرسنگی موسی و ابراز آن شننباهت بننه‬
‫گرسنگی وی هنگام سفر با همراهش دارد که بننرای مراعنات حنال‬
‫همراهننش )یوشننع؛( پننس از اینکننه از طننولنی شنندن راه خسننته و‬
‫گرسنه شده بودند طلب خوراک کرد‪.‬‬
‫دوم‪ :‬در این دلیلی است بر اینکه اگر کسی دچار گرسنننگی شنند‬
‫و چیزی برای خوردن نداشت لزم است برای سد رمق خود طلننب‬
‫خوراک کند‪ .‬و اینگونه پیداست که پذیرایی از غریبه ها بر آن مننردم‬
‫واجب بننوده‪ ،‬لننذا خضننر و موسننیإ از آنهننا خواسننتند کننه بننه وظیفننه‬
‫مهمان نوازی خود عمل کرده و از ایشان پذیرایی بعمل آورند‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬بدترین ِده و آبادی آن است که نه مهمننان نننوازد‬ ‫قتاده م ‌‬
‫و نه حق مسافر را می دانند‪.‬‬
‫سوم‪ :‬انسان نباید کنار دیننواری کننه مایننل بننه سننقوط اسننت نننه‬
‫بنشننیند و نننه راه بننرود و اگننر راهننی جننز عبننور از چنیننن مکننانی را‬
‫نداشت باید به سرعت از آنجا عبور کند‪.‬‬
‫﴿‪﴾70‬‬
‫چهارم‪ :‬بعضی‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫بنا به قول مرجوحی معتقدند که خضر؛ ولی است اما نظننر صننحیح‬
‫بر آن است که ایشننان نننبی بننوده اسننت‪ .‬لننذا ایننن رخ دادهننا دلیننل‬
‫کرامات وی می باشد و کرامننات اولینناء هننم حننق اسننت و روایننات‬
‫ثابت شده و آیات بسیاری مؤید این فکر است و کسی جننز بنندعت‬
‫گنذار و منکنر نمنی توانند آنهنا را رد نمایند‪ ،‬و ضنابطه کرامنت هننم‬
‫استقامت بر وحی منزل است‪.‬‬
‫پنجننننننم‪ :‬در ایننننننن قننننننول خداوننننننند‪﴿ :‬‬
‫‪)﴾  ‬کهنننف‪ (77 :‬دلیلننی اسننت بننر جننواز‬
‫گرفتن مزد بر کار و این سنت انبیاء و اولیاء است‪.‬‬

‫انواع تأویل‬
‫خداوند متعال از زبان خضر ‪ ‬م ‌‬
‫یفرماینند‪﴿ :‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾  ‬کهنننننف‪ .(78 :‬یعننننننی‪]» :‬ای‬
‫موسی[ تو را از حکمت و تفسیر آنچه که بننر آن شننکیبایی ننمننودی‬
‫آگاه خواهم ساخت«‪.‬‬
‫تأویل یک چیز‪ ،‬یعنننی شننرح و توضننیح آن‪ ،‬خضننر ‪ ‬فرمننود‪ :‬ای‬
‫یگویم که چرا فلن کار را انجام دادم‪.‬‬‫موسی به تو م ‌‬
‫و در تفسیر آیاتی که گفتگوهای خضر و موسنی را آورده اسنت‪،‬‬
‫گفته اند که‪ :‬این آیات دلیلننی اسننت علیننه موسننی ‪ ،‬و تعجننب بننر‬
‫انگیز بودن کار وی‪ ،‬بنندینگونه کنه وقننتی موسنی ‪ ‬سنوراخ کننردن‬
‫کشتی را کاری زشت پنداشت ندا آمد کننه‪ :‬ای موسننی ایننن درک و‬
‫تدبیر تو کجا بننود زمننانی کننه در صننندوقی گذاشننته شنندی و در آب‬
‫انداخته شدی!! و وقتی هم که بر کشتن آن پسر بچه اعتراض کننرد‬
‫گفته شد‪ :‬ای موسی! این چه جای اعتراض دارد در حالی کننه خننود‬
‫قبل آن قبطی را بننا یننک مشننت از صننفحه هسننتی محننو کننردی!! و‬
‫وقتی هم بر مرمت آن دیوار اعننتراض نمننود‪ ،‬ننندا آمنند ای موسننی!‬
‫مگر نه این است که خودت پیش از این بنندون هیننچ چشننم داشننتی‬
‫﴿‪﴾71‬‬
‫سنننننننگ را از‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫سر چاه برای دختران شننعیب برداشننتی!! در پایننان داسننتان خضننر‬
‫خطننناب بنننه موسنننی فرمنننوده‪  ﴿ :‬‬
‫‪) ﴾    ‬کهنننف‪:‬‬
‫‪ .(78‬یعنی‪» :‬این تفسیر آن چیزی بود که بر آن صبر ننمودی«‪.‬‬

‫تأویل در معنی اصطلحی بر سه معنی مشترک اطلق می شود‬


‫اول‪ :‬آنچه که بیان کننده حقیقت یک چیز باشد‪ ،‬و در قرآن همین‬
‫معننننننننی منننننننراد اسنننننننت‪ .‬مثنننننننل‪ ﴿ :‬‬
‫‪) ﴾     ‬اسراء‪ .(35 :‬یعنی‪:‬‬
‫»ایننننن بهننننتر اسننننت و فرجننننامش نیکننننوتر«‪﴿ ،‬‬
‫‪) ﴾ ‬یونس‪ .(39 :‬یعنی‪» :‬هنوز‬
‫حقیقنننت آن برایشنننان آشنننکار نشنننده اسنننت«‪﴿ .‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪) ﴾   ‬اعراف‪ .(53 :‬یعنننی‪» :‬روزی کننه‬
‫حقیقت برایشان آشکار گننردد آنهننا کننه قبل ً فرامننوش کننرده بودننند‬
‫یگویند«‪.‬‬
‫م ‌‬
‫یشود‪ ،‬مانند قول ابن جریر‬ ‫دوم‪ :‬تأویل به معنی تفسیر اطلق م ‌‬
‫یگوید تأویل این آیه این است یعنی تفسیرش این است‪.‬‬ ‫که م ‌‬
‫سوم‪ :‬اما در اصننطلح اصننولیین تأویننل یعنننی برگرداننندن معنننی‬
‫ظاهری لفظ با دلیننل‪ .‬و برگرداننندن لفننظ از معنننی بنظننر آمننده از‬
‫ظاهر آن نزد علمای اصول سه حالت دارد‪:‬‬
‫)‪ :(1‬برگرداندن لفظ از معنی به نظننر آمننده از ظنناهر دلیلننی از‬
‫کتاب یا سنت چنین تأویلی درست و پذیرفته شننده اسننت و خلفننی‬
‫در آن نیست‪.‬‬
‫)‪ :(2‬برگرداندن معنی ظاهر به نظر آمده از لفظ بننه دلیلننی کننه‬
‫مجتهد آن را دلیل می پندارد ولی فی نفسه دلیل نیست‪ ،‬و بننه ایننن‬
‫یگویند‪.‬‬‫تأویل بعید یا فاسد م ‌‬
‫)‪ :(3‬امننا حمننل لفننظ بننر غیننر معنننی ظنناهر آن بنندون دلیننل‪ ،‬در‬
‫یگویند‪ ،‬بلکه به آن تلعب یا بازی بننا لفننظ‬ ‫اصطلح به این تأویل نم ‌‬
‫یگویند و این یعنی تلعب با قرآن و سنت پیامبر ÷‪ ،‬از جمله این‬ ‫م ‌‬
‫گونه تأویلت حمل آیات صفات به معننانی دیگننر کننه خداوننند بننر آن‬
‫هیچ دلیلی نفرستاده است‪.‬‬
‫مانننند تأویننل کلمننه اسننتوی در ﴿‪ ‬‬
‫‪) ﴾    ‬طه‪ .(5 :‬بمعنی اسننتیلء‪،‬‬
‫و تأویل دست به قدرت و تأویل نزول به نزول حکم‪ ،‬و این تلعننبی‬
‫است با کتاب خداوند عزوجل بدون دلیننل‪ ،‬و چنیننن کنناری ناجننائز و‬
‫تعدی بر کتاب رب العالمین است‪.‬‬
‫﴿‪﴾72‬‬
‫پنننس بنننر منننا‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫واجب است تا آنچننه را کنه خداونند بننر خنود و ینا پینامبرش ‪ ‬بنار‬
‫خداوند ثابت کرده است را ثابت بدانیم و آنچه را هم که خداوننند از‬
‫ذات خود و یا انبیاء کرام ‡ از ذات خداوننند نفننی کننرده اسننت نفننی‬
‫کنیم‪.‬‬
‫و خداوند رب العزت در هفننت موضننع در قننرآن خننود را اینگننونه‬
‫وصننننننف کننننننرده و فرمننننننوده‪ ﴿ :‬‬
‫‪) ﴾    ‬طه‪ (5 :‬و ما به آنچه کننه‬
‫خداوننننند فرمننننوده ایمننننان داریننننم بننننر اسنننناس ﴿‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾    ‬شننوری‪ (11:‬یعنننی‪» :‬هیننچ چیننز مثننل‬
‫خداوند نیست و او شنوا و بیناست«‪.‬‬
‫و همانگونه که ذات خداوند بککا ذات مخلوقککات شککباهت‬
‫ندارد همین گونه هم صفات خداوند با صککفات مخلوقککات‬
‫یکککی نیسککت‪ ،‬و بهمیککن منظککور امککام مالککک ‪ /‬تعککالی‬
‫یگویککد‪ :‬اسککتوی معلککوم و ثککابت اسککت و چگککونگی آن‬ ‫م ‌‬
‫مجهول است و ایمان بککه آن واجککب و سککؤال دربککاره آن‬
‫بدعت‪ ،‬و هر کس قائل بککه ایککن باشککد کککه اسککتوی یعنککی‬
‫اسککتیل‪ ،‬در واقککع در همککان معضککلی افتککاده اسککت کککه‬
‫یخواسککته از آن بگریککزد‪ ،‬زیککرا مخلککوق هککم مککی توانککد‬ ‫م ‌‬
‫مستولی شود‪.‬‬
‫و اگر استوا را به خداوند عزوجل نسبت دهیم در واقع عملننی را‬
‫خداوند انجننام داده اسننت کننه شایسننته صننفات کمننال وصننف جلل‬
‫اوست و اگر همین کلمننه را بننه بنننده نسننبت دهیننم یعنننی کنناری را‬
‫انجام داده که دللت بر ضعف و ناتوانی و محتاج بننودن او دارد‪ ...‬و‬
‫قس علی هذا‪.‬‬
‫یگننردد کننه بننه چننه چیننزی اضننافه‬
‫و معنی کلمه از آنجا آشکار م ‌‬
‫گردد مثل کلمه سر کوه و یا سرمایه و سر انسان‪ ...‬و همین گننونه‬
‫در رابطه با کلمه استواء‪ ،‬پس استواء خالق مانننند اسننتواء مخلننوق‬
‫نیست‪ ،‬وئ بقیه اسماء و صفات خداوند عزوجل را به همین منننوال‬
‫می توان قیاس نمود‪ ،‬پس نباید خالق را با مخلوق شباهت دهیننم و‬
‫نه هم چنین آنچه را که خداوند برای خود ثابت کرده مننا آن را نفننی‬
‫یخواهیم خدا را مننزه کنینم‪ ،‬خداونند‬ ‫کنیم به این زعم و پندار که م ‌‬
‫یفرماینننننننننننننننند‪   ﴿ :‬‬ ‫م ‌‬
‫‪   ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾ ‬اعراف‪:‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪ .(180‬یعنی‪» :‬خداوننند نامهننای نیکننو دارد پننس او را بننا ایننن نامهننا‬
‫یکنننند‬
‫بخوانید و کسانی را که در مننورد نامهننای خداوننند کجننروی م ‌‬
‫یکنند(‪.‬‬‫واگذارید«‪) .‬یعنی کسانی را که نامهای خداوند را تحریف م ‌‬
‫﴿‪﴾73‬‬
‫داستان موسی و خضر إ‬
‫مسکین بودن علیرغم داشتن کشتی‬
‫س‬ ‫َ‬
‫یگوینند کننه‪ :‬رسننول اللننه ‪ ‬فرمننود‪» :‬لْينن َ‬ ‫ابننوهریره ‪ ‬م ‌‬
‫مننا‬
‫ن‪ .‬إ ِن ّ َ‬
‫مَتا ِ‬ ‫ق َ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬
‫ة وَل الل ْ‬ ‫م ُ‬
‫ق َ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬
‫ن وَل الل ْ‬‫مَرَتا ِ‬
‫مَرةُ َوالت ّ ْ‬ ‫ذى ت َُرد ّهُ الت ّ ْ‬‫ن ال ّ ِ‬ ‫كي ُ‬
‫س ِ‬
‫م ْ‬‫ال ْ ِ‬
‫م‪ ﴿ :‬‬ ‫شننننننئ ْت ُ ْ‬‫ن ِ‬‫ف َواْقننننننَرُءوا إ ِ ْ‬‫فنننننن ُ‬ ‫ذى ي َت َعَ ّ‬ ‫ن اّلنننننن ِ‬‫كي ُ‬ ‫سنننننن ِ‬ ‫م ْ‬‫ال ْ ِ‬
‫‪) ﴾‬بقننننننننره‪.(273 :‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫»کسی که نیاز به یک یا دو دانه خرما و یا یک لقمه یا دو لقمه دارد‬
‫یرود بلکه مسکین کسی است که تعفف و عزت‬ ‫مسکین بشمار نم ‌‬
‫یگوید‪﴿ :‬‬ ‫نفس داشته باشد‪ ،‬اگر خواستید این آیه را بخوانید که م ‌‬
‫‪» ﴾ ‬از منننننردم بنننننا‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫اصرار چیزی نمی طلبند«‪.‬‬
‫و از لحاظ نیاز فرقی بین فقیر و مسکین نیسننت وهننر دو گننروه‬
‫یفرماید‪﴿ :‬‬ ‫یروند‪ .‬خداوند م ‌‬ ‫هم جزو مستحقین زکات بشمار م ‌‬
‫‪  ‬‬
‫‪) ﴾  ‬توبه‪» .(60 :‬جز این نیست که زکات‬
‫از آن فقرا و مساکین و ‪«...‬‬
‫مسکین شاید اندک مالی داشته باشد ولی کفایتش را نمی کننند‪،‬‬
‫یشننود‪ ،‬خداوننند مننی فرماینند‪﴿ :‬‬
‫این است که غنی شمرده نم ‌‬
‫‪    ‬‬
‫‪﴾‬‬ ‫‪  ‬‬
‫)کهف‪.(79 :‬‬
‫ن مسنناکینی بننود کننه در دریننا کننار مننی‬‫یعنننی‪» :‬امننا کشننتی از آ ِ‬
‫کردند«‪.‬‬
‫های مسننکین بودننند کننه نینناز بننه کمننک‬‫یعنی صاحبان کشتی عنند ‌‬
‫داشتند‪ .‬و به هر یک از دو گروه فقیر و مسکین بننر حسننب نیننازش‬
‫کمک شود‪.‬‬

‫رضایت در برابر قضاء‬


‫بر هر فرد واجب است که راضی به قضاء و قدر خداوننند باشنند‪،‬‬
‫یپسننندد‬‫زیرا فیصله و قضای خداوند در حق مؤمن در آنچننه کننه نم ‌‬
‫برای او بهتر از قضاء فیصله ای است که مؤمن آن را دوست دارد‪،‬‬
‫چننه کننه خداوننند مصننلحت بنننده اش را بهننتر از خننود آن بنننده‬
‫یشناسد‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫یفرماید‪﴿ :‬‬ ‫های که خضر ‪ ‬او را کشت م ‌‬ ‫خداوند درباره پسر بچ ‌‬
‫‪   ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪) ﴾ ‬کهننف‪» .(81 :‬خواسننتیم کننه خداوننند بجننای او‬
‫]فرزندی که او را کشتیم به آن پدر و مادر[ فرزندی عنایت کند کننه‬
‫نتر در حنق پندر و منادر«‪ .‬یعنننی از‬
‫هم پاک نهادتر باشند و مهننر بننا ‌‬
‫لحاظ دین و اخلق و صله رحم‪.‬‬
‫﴿‪﴾74‬‬
‫داستان موسی و خضر إ‬
‫یگوید‪ :‬پدر و مادرش هنگام ولدت وی خوشننحال شنندند‬ ‫قتاده م ‌‬
‫و وقتی که کشته شد ناراحت و غمگین‪ ،‬ولننی اگننر زنننده مننی ماننند‬
‫یگشت‪.‬‬ ‫سبب هلکت پدر و مادرش م ‌‬
‫از ابن جبیر و ابن جریننج روایننت شننده کننه‪ :‬بجننای آن پسننر بچننه‬
‫یگوینند‪ :‬پیننامبری‬ ‫خداوند به آنها فرزند دختری عنایت نمود‪ ،‬کلننبی م ‌‬
‫از پیامبران با آن دختر ازدواج کننرد و آن دخننتر پیننامبری را بننه دنیننا‬
‫آورد که خداوند بوسیله آن پیامبر امتی از امتها را هدایت کرد‪.‬‬
‫از ابن عباس ب روایت شده که‪ :‬در عوض دختری بدنیا آمنند کننه‬
‫متعاقبا ً آن دختری پیامبری را بدنیا آورد‪.‬‬
‫از این آیه درس آسان گرفتن مصیبت از دست دادن فرزننند کننه‬
‫یگیرینم‪ ،‬و هنر کنس تسنلیم امنر‬ ‫جگر گوشه انسان است را فرا م ‌‬
‫قضا شود عاقبت درخشانی را خواهد دید‪.‬‬
‫یپسندد دو درجه و پاداش نهفته است‪:‬‬ ‫برای بنده در آنچه که نم ‌‬
‫درجه صبر و شکیبایی و درجه رضایت‪ .‬و صبر بر هر مؤمنی واجننب‬
‫است و رضایت برای او فضیلت اسننت‪ ،‬در روایننتی از پیننامبر اکننرم‬
‫‪ ‬آمده است که فرموده‪» :‬وإن الل ّه إ َ َ‬
‫ن‬
‫من ْ‬ ‫م فَ َ‬‫مننا اب ْت َل َهُن ْ‬‫ب قَوْ ً‬ ‫حن ّ‬ ‫ذا أ َ‬ ‫َ ِ‬ ‫َِ ّ‬
‫ُ ‪1‬‬
‫خط« ‪ .‬یعنی‪ :‬خداوند عزوجننل‬ ‫س َ‬
‫ه ال ّ‬ ‫ط فَل َ ُ‬ ‫خ َ‬ ‫س ِ‬ ‫ن َ‬ ‫م ْ‬ ‫ضا وَ َ‬ ‫ه الّر َ‬ ‫ى فَل َ ُ‬ ‫ض َ‬ ‫َر ِ‬
‫هر کننه را دوسننت بنندارد او را بننا ابتل بننه رنننج و مصننیبتها آزمننایش‬
‫یکند‪ ،‬پس اگر راضی به رضای خداوند گشت خداوند از او راضی‬ ‫م ‌‬
‫یتابی بیقراری کرد و راضی بننه رضننای خداوننند‬ ‫یگردد ولی اگر ب ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکند‪.‬‬ ‫نشد‪ ،‬خداوند از او ناراض و بر او خشم م ‌‬
‫یگوینند‪ :‬رضننایت )در برابننر قضنناء(‬ ‫شننیخ عبدالواحنند بننن زینند م ‌‬
‫های از دروازه های رحمت خدا و بهشت دنیا و استراحت گنناه‬ ‫درواز ‌‬
‫عابدان است‪.‬‬
‫یگوینند‪:‬‬ ‫در صحیح بخاری از ابوهریره ‪ ‬روایتی ذکر شده کننه م ‌‬
‫دى‬ ‫عْننن ِ‬ ‫ن ِ‬ ‫م ِ‬‫مؤْ ِ‬ ‫دى اْلن ُ‬ ‫ما ل ِعَب ْ ِ‬ ‫ه ت ََعاَلى َ‬ ‫ل الّلـ ُ‬ ‫قو ُ‬‫رسول الله ‪ ‬فرمود‪» :‬ي َ ُ‬
‫َ‬
‫ة«‬ ‫جن ّ ُ‬‫ه إ ِل ّ اْلنن َ‬‫سنب َ ُ‬
‫حت َ َ‬‫ما ْ‬ ‫ل الند ّن َْيا ‪ُ ،‬ثن ّ‬ ‫ن أ ه ْن ِ‬ ‫من ْ‬‫ه ِ‬ ‫في ّ ُ‬
‫صن ِ‬ ‫ت َ‬ ‫ض ُ‬‫ذا قَب َ ْ‬ ‫جَزاٌء ‪ ،‬إ ِ َ‬ ‫َ‬
‫یعنی‪ :‬خداوند عزوجل می فرماید‪ :‬اگر عزیز و جگر گوشننه بنننده ام‬
‫از اهل دنیا را از او بگیرم و او صبر نموده و از خداوند امید پنناداش‬
‫های نننزد مننن پاداشننی جننز بهشننت نخواهنند‬ ‫داشته باشنند چنیننن بننند ‌‬
‫داشت‪ .‬در صحیحین از ام المؤمنین عایشه صدیقه ل روایننت شننده‬
‫م‬‫سل ِ َ‬ ‫م ْ‬ ‫ب اْلن ُ‬ ‫صي ُ‬ ‫صيب َةٍ ت ُ ِ‬‫م ِ‬ ‫ن ُ‬ ‫م ْ‬ ‫ما ِ‬ ‫یگوید‪ :‬رسول الله ‪ ‬فرمود‪َ » :‬‬ ‫که م ‌‬
‫شنناكَها« یعنننی‪» :‬هیننچ رنننج و‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫شنوْكةِ ي ُ َ‬ ‫حّتنى ال ّ‬ ‫ه‪َ ،‬‬ ‫ه ب َِها عَن ْن ُ‬ ‫ّ‬
‫فَر اللن ُ‬ ‫إ ِل ّ ك َ ّ‬
‫یآید مگر اینکه خداوند بوسیله آن گناهنانش‬ ‫مهنتی بر سر مؤمن نم ‌‬
‫یآمرزد حتی اگر خاری به پایش فرو رود«‪.‬‬ ‫را م ‌‬

‫‪ -1‬روایت ترمذی‪.‬‬
‫﴿‪﴾75‬‬
‫در حدیث آمده‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫ل ال ْبل َُء باْلنمؤْم َ‬
‫ه‬
‫مننال ِ ِ‬
‫سندِهِ وَفِننى َ‬
‫ج َ‬
‫من َةِ فِننى َ‬ ‫ن أوِ اْلن ُ‬
‫مؤْ ِ‬ ‫ِ ُ ِ ِ‬ ‫است‪» :‬ل َ ي ََزا ُ َ‬
‫ة« ‪» .‬بل پیوسننته بنر‬ ‫‪2‬‬
‫طيئ َ ٍ‬
‫خ ِ‬
‫ن َ‬ ‫من ْ‬‫ما عَل َي ْنهِ ِ‬‫ه وَ َ‬‫قى الل ّ َ‬
‫حّتى ي َل ْ َ‬
‫وَِفى وَل َدِهِ َ‬
‫یآید چه در جان و مال و فرزندش تا اینکه‬ ‫زن و مرد مؤمن فرود م ‌‬
‫یشننود و دیگننر گننناهی بننر وی بنناقی نمانننده‬ ‫نننزد خداوننند حاضننر م ‌‬
‫است«‪.‬‬
‫و اگر مؤمن به مصیبتی مبتل شود برای وی در آن مصننیبت سننه‬
‫نعمت است‪ -1 :‬اینکه به مصیبت بزرگتری مبتل نشده و دوم اینکننه‬
‫بلیی بود آمدنی و آمد‪ ،‬و سوم اینکننه ایننن بل و مصننیبت در دیننن او‬
‫نبود‪.‬‬
‫و بر مؤمن واجب اسننت کننه در مقابننل بلهننا مؤدبننانه بایسننتد و‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫اسننننننترجاع بخواننننننند ‪+‬‬
‫‪ _  ‬و از کسی که بر او رحننم‬
‫یکند شننکایت نننبرد‪ ،‬و بداننند کننه‬ ‫یکند نزد کسی که بر او رحم نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫خداوند بننا علننم و عنندلش خوشننی و راحننتی را در یقیننن و رضننایت‬

‫حفاظت از فرزندان با نیکوکار بودن پدران‬


‫یکننرد و‬
‫سعید بن مسیب )تابعی مشهور( نمننازش را طننولنی م ‌‬
‫یگفت‪ :‬سوگند بننه خنندا مننن نمننازم را بننه ایننن امینند‬
‫به فرزندش م ‌‬
‫یکنم که از تو حفاظت کنم و این آیه را خواننند‪+ :‬‬ ‫طولنی م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪_     ‬‬
‫)کهننف‪ .(82 :‬یعنننی‪» :‬و پدرشننان نیکوکننار بننود لننذا پروردگننار تننو‬
‫خواست تا آن دو )یتیم( بزرگ شود و گنجینه خننود را بیننرون آورننند‬
‫بودآی«ن‪.‬نه جنند هفتننم‬ ‫پروردگارت‬
‫ایننن‬ ‫نر شننده در‬ ‫جانب‬ ‫رحمتی از‬
‫پدر ذکن‬ ‫تدبیر(م ‌‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫بن ومحمد‬
‫جعفرکار‬
‫)که این‬
‫یگوید‪ :‬جد دهم آنها بوده است‪ ،‬و خداوند بننا نیکننی‬ ‫بوده و مقاتل م ‌‬
‫پندران نسنل و فرزننندان آنهنا را حفناظت کنرده اسننت‪ .‬و اینن آیننه‬
‫مصداق این گفته رسننول اکننرم ‪ ‬اسننت کننه ابننن عبنناس ب آن را‬
‫ك«‬‫فظ ْن َ‬‫ح َ‬ ‫ظ الّلـن َ‬
‫ه يَ ْ‬ ‫فن ِ‬ ‫روایت کننرده‪ .‬آنحضننرت ‪ ‬منی فرماینند‪» :‬ا ْ‬
‫ح َ‬
‫یعنی‪» :‬حد و حدود خداوند را رعایت کن تا خداوننند از تننو حفنناظت‬
‫کننند«‪ ،‬پننس خداوننند بخنناطر اطنناعت و فرمننانبرداری و نیکوکنناری‬
‫یکند‪ ،‬و این بصورت عمننوم‬ ‫انسان از فرزندان و ذریه او حفاظت م ‌‬
‫است و موارد شاذ و نادری خلف این عموم هم شناید دیننده شننود‪،‬‬
‫یعنی چه بسا دیده می شنود کنه پندر و منادر انسنانهای شایسننته و‬
‫درستکار باشند و فرزندشان فاسد‪ ،‬مانند کنعان فرزند نننوح ‪ ‬کننه‬
‫کافر بود‪ ،‬و نوح ‪ ‬که از پیامبران اولوالعزم خداوند نیننز هسننت از‬
‫‪ -2‬روایت امام احمد وترمذی‪.‬‬
‫﴿‪﴾76‬‬
‫کنننافر بنننودن‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫یخبر بود و بهمین خاطر فرمننود‪  ﴿ :‬‬ ‫فرزند ب ‌‬
‫‪) ﴾ ‬هود‪.(45 :‬یعنی‪» :‬خداوندا فرزندم از اهل و پیننروان‬
‫مننن اسننت« و در جننواب گفتننه شنند‪ ﴿ :‬‬
‫‪) ﴾ ‬هود‪ (46 :‬یعنننی‪]» :‬ای نننوح او از اهننل و‬
‫پیروان تو نیست«‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬کنعان منافق بود‪ ،‬یعنی به ظاهر مؤمن‬‫حسن بصری ‪ /‬م ‌‬
‫ولی در واقع کافر بود‪.‬‬
‫یگویند‪ :‬در این آیه تسلی خاطری است بننرای مردمننی‬ ‫علماء م ‌‬
‫که با وجود درستکار بودنشان فرزندانی فاسد دارند‪.‬‬

‫آیا خضر÷ تاکنون زنده است؟‬


‫برخی از علماء معتقدند که خضر زنده است و از جملنه کسنانی‬
‫یتوان به قرطبی و نووی و ابن صننلح‬ ‫که مؤید این نظریه هستند م ‌‬
‫و غیره اشاره کرد‪ .‬و حکایاتی که صالحین دربنناره خضننر گفتننه اننند‬
‫یشمار است و مدعی اند که خضننر و الینناس إ هننر سننال بننه حننج‬ ‫ب ‌‬
‫یروند و اورادی را از آنها روایت مننی کنننند‪ ،‬و در ایننن رابطننه بننه‬ ‫م ‌‬
‫یکنند که صحت آنها به ثبوت نرسننیده‬ ‫احادیثی از انس ‪ ‬استناد م ‌‬
‫یترین استدللشان در مننورد زنننده بننودن خضننر نشننانه‬ ‫است‪ ،‬و قو ‌‬
‫یباشد و این مسئله را امننام‬ ‫هوی هنگام وفات پیامبر ‪ ‬م ‌‬ ‫های تعزی ‌‬
‫یگوید‪» :‬امننام نننووی و غیننره در‬ ‫یکند و م ‌‬
‫ابن کثیر این گونه بیان م ‌‬
‫مورد زنده بودن خضر تنا الن و سنپس تنا قینامت دو قنول را ذکنر‬
‫یکنند‪ ،‬و خود امام نووی و ابن صلح به همین نظریه تمایل دارننند‬ ‫م ‌‬
‫یکنننند کننه صننحت‬ ‫و در ایننن بنناره حکاینناتی از گذشننتگان ذکننر م ‌‬
‫هیچکدام از آنها ثابت نشده است که مشهورترین آنها همان حنندیث‬
‫تعزیه است که اسنادش ضعیف است‪.‬‬
‫یشننود یقیننن نمننود کننه‬
‫و به فرض صحت حدیث تعزیه‪ ،‬چگونه م ‌‬
‫تعزیه کننده خضر ‪ ‬بوده و جنی نبوده؟ و در حدیث نیامننده اسننت‬
‫که راویان خضر را دیده اند‪ ،‬و حال آنکه خداوند متعال دربنناره جننن‬
‫منننننننننی فرمایننننننننند‪   ﴿ :‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪) ﴾  ‬اعراف‪ .(27 :‬و شیخ امیننن شنننقیطی‬
‫در تفسننیر اضننواء البیننان نظریننه وفننات خضننر را ترجیننح داده و‬
‫استدللهایی بر این نظریه دارد از آن جمله‪:‬‬
‫)‪ :(1‬ظننناهر عمنننوم اینننن آینننه‪ ﴿ :‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪) ﴾  ‬انبینننننا‪.(34 :‬‬
‫‪    ‬‬
‫یعنی‪» :‬ما به هیچ بشری بیش از تو عمر جاودان نداده ایم پس آیننا‬
‫اگر تو بمیننری اینهننا عمننر جنناودان خواهننند یننافت«‪ .‬کلمننه »بشننر«‬
‫﴿‪﴾77‬‬
‫بصورت نکیره‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫و در سیاق نفی آمده که عموم بشر را شامل مننی شننود و بننالطبع‬
‫خضر از این قاعده مستثنی نیست‪.‬‬
‫)‪ :(2‬این گفته پیامبر ÷ که در غزوه بنندر اینگننونه دعننا فرمننود‪:‬‬
‫َ‬ ‫ةم َ‬
‫ض«‪.1‬‬ ‫سل َم ِ ل َ ت ُعْب َد ُ ِفى الْر ِ‬ ‫ل ال ِ ْ‬‫ن أه ْ ِ‬‫صاب َ َ ِ ْ‬‫ك هَذِهِ ال ْعِ َ‬ ‫ن ت ُهْل ِ ْ‬ ‫»الل ّهُ ّ‬
‫م إِ ْ‬
‫»بنار الهنا! اگنر اینن گنروه از اهننل اسننلم را ننابود کننی کسنی‬
‫نخواهد بود که بر روی زمین تننو را بپرسننتد« و اگننر خضننر بننر روی‬
‫زمین می بود پس خداوند بر روی زمین عبادت می شد‪.‬‬
‫)‪ :(3‬پیشگویی پیامبر ع به اینکه پس از صنند سننال از شننبی کننه‬
‫این سخن را گفت کسانی که در آن شب زنننده بننوده اننند دیگننر بننر‬
‫روی زمین نخواهند بود و اگر بالفرض خضر ‪ ‬در آن لحظننه زنننده‬
‫بوده دیگر نباید پس از صد سال از آن تاریخ زنده بماند‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬پیامبر ‪ ‬در آخر حیات خننود شننبی‬ ‫عبدالله بن عمر ب م ‌‬
‫پس از اینکه نماز عشاء را بر ما خواند و فننارغ گشننت‪ ،‬بلننند شنند و‬
‫ْ‬ ‫م هَذِهِ فَإ ّ َ‬ ‫َ َ‬
‫قننى‬‫من َْها ل َ ي َب ْ َ‬ ‫مائ َةِ َ‬
‫سن َةٍ ِ‬ ‫س ِ‬
‫ن عَلى َرأ ِ‬ ‫ِ‬ ‫م ل َي ْل َت َك ُ ْ‬
‫فرمود‪» :‬أَرأي ْت َك ُ ْ‬
‫حد ٌ« یعنننی‪» :‬از تاریننخ امشننب تننا رأس‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ضأ َ‬ ‫ن هُوَ عَلى ظهْرِ الْر ِ‬ ‫م ْ‬ ‫م ّ‬
‫ِ‬
‫صد سال دیگر کسی از آنهایی که بر روی زمیننن قننرار دارننند زنننده‬
‫نمی مانند«‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬مردم پس از شنیدن این گفته رسول اللننه‬ ‫ابن عمر ب م ‌‬
‫های دیگنر برداشنت کردنند‪،‬‬ ‫‪ ‬به وحشت افتاده و مسئله را به گون ‌‬
‫حال آنکه رسول الله ‪ ‬منظورش از اینکه پس از صد سال کسننی‬
‫زنده نخواهد ماند کسانی بودند که در آن روز بر روی زمین زننندگی‬
‫یروند‪.‬‬ ‫یکردند یعنی این نسل از بین م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یبننود از پیننروان آن‬ ‫)‪ :(4‬اگر خضر ‪ ‬تا زمان پیامبر ‪ ‬زنننده م ‌‬
‫یداد‪ ،‬زیننرا‬ ‫یجنگینند و او را ینناری م ‌‬ ‫یبود و در رکاب او م ‌‬ ‫حضرت م ‌‬
‫آنحضرت ع مبعوث برای همه انسانها و جنیان بود و آینناتی کننه دال‬
‫یفرمایند‪﴿ :‬‬ ‫بر عام بودن رسالتش است فراوانند مانند این آیه که م ‌‬
‫‪     ‬‬
‫‪) ﴾ ‬اعراف‪» .(158 :‬بگو‪ :‬ای مردم‬
‫من به سوی همه شما از جانب خدا فرستاده شده ام« و این آیه‪﴿ :‬‬
‫‪     ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫﴾‬
‫)سبا‪ .(28 :‬یعنی‪» :‬نفرستاده ایم تو را مگر برای همه مردم«‪.‬‬
‫و اگر موسی ‪ ‬هم تا زمان بعثت رسول الله ‪ ‬زنده مننی بننود‬
‫بر وی واجب بود که از آن حضرت ‪ ‬تبعیت کند و هم چنین خضننر‬
‫‪] ‬چه نبی می بود و چه ولی[ اگر در زمان رسننول اللننه ‪ ‬زنننده‬
‫می بود بهترین حالتش این بنود کنه ننزد پینامبر ‪ ‬م ‌‬
‫یآمند و بنه او‬
‫یگذاشت کنه دسنت هیننچ‬ ‫یداد و نم ‌‬
‫یآورد و او را نصرت م ‌‬
‫ایمان م ‌‬

‫روایت مسلم‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾78‬‬
‫دشننمنی بننه او‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫برسد‪ ،‬اگر خضر ولی باشد پس صنندیق از او افضننلتر اسننت و اگننر‬
‫نبی باشد پس موسی ‪ ‬از او برتر است‪.‬‬
‫یتننوان دربنناره خضننر ‪ ‬از‬ ‫و آنچه را که بصورت قطع و یقین م ‌‬
‫نگاه دین دانست همین است‪.‬‬
‫و پیامبر اکرم ع در پی بازگشت از سفر معراج نماز صبح را بننر‬
‫انبیاء ‡ امامت نمود‪ ،‬و می دانیننم کننه عیسننی ‪ ‬پننس از نننزول در‬
‫آخر الزمان با حکم شریعت اسلم حکم منی کنند و ننه از آن دوری‬
‫یکننند و نننه از چهننارچوب شننریعت محمنندی خننارج مننی شننود در‬ ‫م ‌‬
‫حالیکه ایشان از پیامبران اولوالعزم هستند پس نظریه وفات خضر‬
‫‪ ‬شباهت بیشتری به صحت و درستی دارد‪ ،‬اگر چه عقیده بعضی‬
‫از علماء بر خلف این پندار است در پایننان آنچننه را کننه باینند گفننت‬
‫این است که‪ :‬علماء و مشایخ نزد ما محبوب اند ولنی حنق از همننه‬
‫محبوتر‪.‬‬
‫﴿‪﴾79‬‬
‫خاتمه‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫گفته شده‪ :‬زمانی که خضر ‪ ‬رفت تا از موسننی ‪ ‬جنندا شننود‬
‫موسی÷ خطاب به وی گفت‪ :‬مننرا وصننیت کننن‪ ،‬خضننر ÷ فرمننود‪:‬‬
‫تبسم کننده باش نه خنده کننده‪ ،‬لجاجت را کنار بگذار‪ ،‬و بدون نیاز‬
‫به جایی مرو‪ ،‬و گناه و خطای خطاکاران را بر آنها عیب مگیر‪ ،‬و بر‬
‫خطاهایت گریه کن ای پسر عمران‪.‬‬
‫دوستان رسیدن به پایان این حکایت زیبا در نفس انسننان غننم و‬
‫یانگیننزد‪ ،‬و آرزوی قلننبی هننر انسننانی ایننن اسننت کننه‬
‫اندوه را بر م ‌‬
‫خاتمه اش به خیر باشد و سعی تلشش بر این است که نفسش را‬
‫یفرماینند‪﴿ :‬‬ ‫مطیع امر خداوند عزوجل نماید کننه م ‌‬
‫‪       ‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪) ﴾ ‬آل عمنننننننننران‪:‬‬ ‫‪     ‬‬
‫‪.(102‬‬
‫»ای مؤمنان آنگونه که حننق تقننوی و خنندا ترسننی اسننت از خنندا‬
‫بترسید و جز در حننالت مسننلمانی از دنیننا نروینند«‪ ،‬و دعننای مننؤمن‬
‫همیشننننننه ایننننننن اسننننننت‪ ﴿ :‬‬
‫‪) ﴾        ‬یوسف‪:‬‬
‫‪» .(101‬خداوندا مرا مسلمان بمیران و به زمره نیکوکاران ملحق‬
‫بگردان«‪.‬‬
‫از ابن عباس ب درباره حقیقننت گنجینننه دو یننتیم کننه زیننر دیننوار‬
‫یافت شده روایت است که فرموده‪ :‬علمننی بننوده نوشننته شننده در‬
‫صحیفه هایی مدفون شننده‪ .‬و هننم چنیننن از ایشننان نقننل شننده کننه‬
‫فرمود‪ :‬آن گنجینه لوحی طلیی بوده که بر آن نوشننته شننده بننوده‪:‬‬
‫یکنم از کسی که ایمان به قدر‬ ‫بسم الله الرحمن الرحیم‪ ،‬تعجب م ‌‬
‫یکنم از کسی که ایمان به‬ ‫یشود‪ ،‬تعجب م ‌‬ ‫دارد چگونه اندوهگین م ‌‬
‫یکنننم از کسننی کننه بننه‬ ‫یشود؟ تعجننب م ‌‬ ‫رزق دارد چگونه خسته م ‌‬
‫یکنم از‬ ‫یشود؟ تعجب م ‌‬ ‫مرگ یقین دارد چگونه سرمست و شاد م ‌‬
‫کسی کننه بننه حسنناب روز قیننامت ایمننان دارد چگننونه از آن غافننل‬
‫است؟ تعجب می کنم از کسی که به ناپایداری و بی وفایی دنیا بننه‬
‫یکننند؟ ل إلننه‬ ‫نسبت به اهل آن ایمان دارد چگونه به آن اطمینان م ‌‬
‫های‬ ‫إل الله و محمد رسننول اللننه‪ .‬و رابطننه بیننن آغنناز و پایننان رابط ‌‬
‫محکم است‪ ،‬فسادِ پایان از فساد ِ ابتدا اسننت‪ ،‬و اگننر آغنناز انسننانی‬
‫فاسد باشد پایانش نیز فاسد خواهد بود‪ .‬و اگر پایانش فاسنند باشنند‬
‫یشود‪ ،‬پس خوشبخت و توفیق یافته کسی‬ ‫چه بسا هلک و بر باد م ‌‬
‫است که خاتمه نیکویی داشته باشد‪.‬‬
‫خُر ك َل َ ِ‬
‫منهِ ل َ‬ ‫نآ ِ‬ ‫ن َ‬
‫كا َ‬ ‫در حدیثی از پیامبر اکرم ‪ ‬آمده است‪َ » :‬‬
‫م ْ‬
‫ة« »هر کس آخرین کلمش ]در دنیننا[ ل إلننه‬ ‫ل اْلن َ‬
‫جن ّ َ‬ ‫خ َ‬ ‫ه إ ِل ّ الّلـ ُ‬
‫ه دَ َ‬ ‫إ ِل َ َ‬
‫یرود«‪.‬‬‫إل الله باشد به بهشت م ‌‬
‫﴿‪﴾80‬‬
‫و وعننننننننظ و‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫ارشاد و پند و نصیحت اثر بزرگی در دست کشیدن بنننده از گننناه و‬
‫غفلت دارد‪ ،‬بویژه در لحظات جدایی و وداع رسول الله ‪ ‬در ایننن‬
‫ه« »بننه مردگانتننان‬ ‫ه ِإل الّلـن ُ‬ ‫م ل إ ِل َن َ‬ ‫موْت َنناك ُ ْ‬ ‫قن ُننوا َ‬ ‫یفرماینند‪» :‬ل َ ّ‬ ‫بنناره م ‌‬
‫]کسانی که در حالت مرگ اند[ کلمه ل إله إل الله را تلقین کنید«‪.‬‬
‫و خطاب به معاذ بن جبل س در حنالی کنه بنا او وداع منی کنرد‬
‫َ‬
‫ق‬ ‫خننال ِ ِ‬ ‫حهَننا وَ َ‬ ‫م ُ‬ ‫ة تَ ْ‬ ‫سن َ َ‬ ‫ح َ‬ ‫ة اْلنن َ‬ ‫سني ّئ َ َ‬ ‫ت وَأت ْب ِِع ال ّ‬ ‫ما ك ُن ْ َ‬ ‫حي ْث ُ َ‬ ‫ه َ‬ ‫ق الل ّ َ‬ ‫فرمود‪» :‬ات ّ ِ‬
‫ن« ‪.‬‬ ‫س بِ ُ ُ‬
‫س ٍ‬ ‫ح َ‬ ‫ق َ‬ ‫خل ٍ‬ ‫الّنا َ‬
‫یعنی‪» :‬هر کجا بودی تقوی و خداترسی پیشه کن‪ ،‬عمل بد را با‬
‫عمل نیکی بعد از آن محو و پاک گننردان و بننا مننردم بننا اخلق نیکننو‬
‫رفتار کن«‪.‬‬
‫و مسننتحب اسننت کننه مسننافر بننه بازماننندگانش چنیننن گوینند‪:‬‬
‫ه الننذى ل تضننيعُ َودائعُننه« »شننما را بننه خداوننندی‬ ‫عكم الل ن َ‬ ‫»َأسننتودِ ُ‬
‫یسپارم که سپرده شده هایش از بیننن نمننی روننند«‪ .‬و مقیننم بننه‬ ‫م ‌‬
‫م‪،‬‬ ‫ُ‬
‫مننال ِك ْ‬ ‫م أعْ َ‬ ‫خننواِتي َ‬ ‫م‪ ،‬وَ َ‬ ‫ُ‬
‫مننان َت َك ْ‬ ‫م‪َ ،‬وأ َ‬ ‫ُ‬
‫ه ِدين َك ن ْ‬ ‫ست َوْدِعُ الل َ‬ ‫مسافر بگوید‪» :‬أ ْ‬
‫ت عََلینکَ‬ ‫ُ‬
‫مننا كن ْن َ‬ ‫حي ْث ُ َ‬ ‫خي َْر َ‬ ‫ْ‬
‫سَر لنك الن ن َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫فَر ذ َن ْب َك وَي َ ّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫وى وَغ َ‬ ‫ق َ‬ ‫ك الله الت ّ ْ‬ ‫َزوّد َ َ‬
‫یسپارم بننه خداوننند‬ ‫ف« یعنی‪» :‬م ‌‬ ‫شَر ٍ‬ ‫ل َ‬ ‫علی ک ُ ّ‬ ‫وی اللهِ َوالّتکِبیرِ َ‬ ‫ب َِتق َ‬
‫دین و امانت و خاتمه اعمال تان را‪ ،‬خداوند تننو را بننه تقننوی مجهننز‬
‫کند‪ ،‬و گناهانت را بیامرزد‪ ،‬و هر کجا باشی خیر و خننوبی را برایننت‬
‫آسان گرداند‪ ،‬تقوی پیشه کننن و در سننر بننالیی هننا تکننبیر بگننو«‪ .‬و‬
‫م‬ ‫مسافر چون پشت کند مقیم بننرای او ایننن گننونه دعننا کننند‪» :‬الل ّهُن ّ‬
‫فَر«‪» .‬بننار الهننا‪ :‬دوری راه را برایننش‬ ‫س َ‬‫ن عَل َي ْهِ ال ّ‬ ‫ه ال ْب َِعيد َ وَهَوّ ْ‬ ‫اط ْوِ ل َ ُ‬
‫کوتاه و سختی سفر را برایش آسان بگردان«‪.‬‬
‫وپیننامبر هرگنناه از مجلسننی کننه بننا یننارانش نشسننته بننود بننر‬
‫ما‬ ‫ك َ‬ ‫شي َت ِ َ‬ ‫خ ْ‬ ‫ن َ‬ ‫م ْ‬ ‫م ل ََنا ِ‬ ‫س ْ‬ ‫م اقْ ِ‬ ‫یخواست اینگونه دعا می فرمود‪» :‬الل ّهُ ّ‬ ‫م ‌‬
‫ن‬ ‫قين ِ‬ ‫ن ال ْي َ ِ‬ ‫من َ‬‫ك وَ ِ‬ ‫جن ّت َن َ‬ ‫ما ت ُب َل ّغَُنا ب ِهِ َ‬ ‫ك َ‬ ‫طاعَت ِ َ‬ ‫ن َ‬ ‫م ْ‬ ‫ك وَ ِ‬ ‫صي َ‬ ‫مَعا ِ‬ ‫ن َ‬ ‫ل ب َي ْن ََنا وَب َي ْ َ‬ ‫حو ُ‬ ‫يَ ُ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫منا‬ ‫صنارَِنا وَقُوّت َِننا َ‬ ‫عَنا وَأب ْ َ‬ ‫ما ِ‬ ‫سن َ‬ ‫مت ّعَْننا ب ِأ ْ‬ ‫ت الد ّن َْيا وَ َ‬ ‫صيَبا ِ‬ ‫م ِ‬ ‫ن ب ِهِ عَل َي َْنا ُ‬ ‫ما ت ُهَوّ ُ‬ ‫َ‬
‫َ‬
‫ص نْرَنا عَلننى‬ ‫ن‬ ‫وا‬ ‫نا‬‫ن‬ ‫ن‬ ‫م‬ ‫َ‬ ‫ل‬‫َ‬ ‫ظ‬ ‫ن‬ ‫م‬ ‫لى‬ ‫َ‬ ‫ع‬ ‫نا‬ ‫ر‬ ‫ْ‬ ‫أ‬ ‫َ‬ ‫ث‬ ‫ْ‬
‫ل‬ ‫ع‬ ‫ج‬ ‫وا‬ ‫نا‬ ‫م‬ ‫ث‬ ‫ر‬ ‫وا‬ ‫ْ‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫ه‬‫ْ‬ ‫ل‬ ‫ع‬ ‫ج‬ ‫وا‬ ‫نا‬ ‫ت‬ ‫َ‬
‫َ ُ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ ْ َ‬ ‫ّ‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫ِ‬ ‫َ ْ َ ُ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫أ ْ َْ‬
‫ي‬ ‫ي‬ ‫ح‬
‫َ‬
‫من َننا وَل َ‬ ‫ل ال ند ّن َْيا أك ْب َنَر هَ ّ‬ ‫جعَ ن ِ‬ ‫صيب َت ََنا ِفى ِدين ِن َننا وَل َ ت َ ْ‬ ‫م ِ‬ ‫ل ُ‬ ‫جعَ ْ‬ ‫عاَداَنا وَل َ ت َ ْ‬ ‫ن َ‬ ‫م ْ‬ ‫َ‬
‫مَنا«‪.‬‬ ‫ْ ُ‬ ‫ح‬
‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ي‬ ‫َ‬ ‫ل‬ ‫ن‬
‫َ ْ‬ ‫م‬ ‫نا‬
‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ي‬ ‫َ‬ ‫ل‬ ‫َ‬ ‫ع‬ ‫ْ‬
‫ط‬ ‫ّ‬ ‫ل‬ ‫س‬‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ت‬ ‫َ‬ ‫ل‬ ‫َ‬ ‫و‬ ‫نا‬
‫َ‬ ‫م‬
‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫ل‬ ‫ع‬
‫ِ‬ ‫َ‬ ‫غ‬ ‫َ‬ ‫ل‬‫ْ‬ ‫ب‬ ‫م‬ ‫َ‬
‫های عنننایت کننن و‬ ‫»خداوندا مننا را از تننرس و خشننیت خننود بهننر ‌‬
‫بوسیله آن ما را از نافرمانی و معصیت تو دور گرداند و از اطنناعت‬
‫های عنایت فرما که ما را به بهشت تنو برسناند‪ ،‬و از یقینن‬ ‫خود بهر ‌‬
‫های عنایت نما تا مصیبتهای دنیا را بر ما آسان گردانی‪ ،‬خداوننندا‬ ‫بهر ‌‬
‫یداری ما را از نعمت گننوش و چشننم و تونننایی‬ ‫تا ما را زنده نگه م ‌‬
‫مان بهرمنده ساز‪ ,‬و ما را از وارثننان آن گننردان‪ ,‬و انتقننام مننا را از‬
‫کسانی بگیرد کننه بننر مننا ظلننم و سننتم روا داشننته اننند‪ ,‬و مننا را بننر‬
‫ده‪ ،‬و‬ ‫من ِ‬ ‫دشمنانمان پیروز بگردان‪ ،‬و مصیبتمان را در دینمننان قننرار َ‬
‫دنیا را بزرگترین هم و غم ما و منتهای علم مننا مگننردان‪ ،‬و کسننانی‬
‫﴿‪﴾81‬‬
‫را کنه بنر سنر‬ ‫داستان موسی و خضر إ‬
‫ما رحم و شفقت نداشته باشند بر ما مسلط مکن«‪.‬‬
‫خاتمه هر انسانی رقم خورده است‪ ،‬و غیننب را کسننی جننز اللننه‬
‫یگفت‪ :‬اگر بدانم کننه خداوننند از مننن‬ ‫نمی داند‪ ،‬لذلک ابن عمرب م ‌‬
‫های به استقبال مرگ رفته و ازآن‬ ‫های را پذیرفته است به گون ‌‬ ‫سجد ‌‬
‫یگشتم بیشتر از کسانی که گمشدة شان به سوی آنها‬ ‫خوشحال م ‌‬
‫برگشننننته باشنننند‪ .‬بنننندلیل ایننننن گفتننننه خداوننننند‪ ﴿ :‬‬
‫‪) ﴾      ‬منننننائده‪:‬‬
‫‪ .(27‬یعنی‪» :‬جز این نیست که خداوند عمل متقیان را می پذیرد«‪.‬‬
‫پس راهی جز رفتن بسوی خداوننند نیسننت کننه از روی رغبننت و‬
‫ترس از خدا و امید بننه رحمننت و خننوف از عننذابش باشنند‪ ،‬خداوننند‬
‫یفرمایننننننننننننننننننننند‪ ﴿ :‬‬ ‫م ‌‬
‫‪﴾    ‬‬
‫‪ ‬‬
‫یخواندننند و در‬
‫)انبیاء‪ .(90 :‬یعنی‪» :‬و ما را از روی رغبت و بیم م ‌‬
‫برابر ما خاشع بودند« و امیدواریم آنچه را که نوشتیم و ذکر کردیم‬
‫به ما نفع و سود بخشد در روزی که نه مال سنودمند خواهند بنود و‬
‫نه فرزندان مگر کسی که با قلب پاک نزد خداوند حاضر شود‪ ،‬و از‬
‫خداوند مسننئلت داریننم کننه بننه مننا اخلص در قننول و عمننل عنننایت‬
‫نماید‪ ،‬إنه ولی ذلک والقادر علیه‪.‬‬
‫و پایان سخن‪ :‬سنبحان اللنه وبحمنده‪ ،‬سنبحانک اللهنم وبحمندک‬
‫أشننهد أن ل إلننه إل أنننت أسننتغفرک وأتننوب إلیننک‪ .‬وسننلم علننی‬
‫المرسلین والحمدلله رب العالمین‪.‬‬

You might also like