Professional Documents
Culture Documents
مقدمه
10/7/88
1
﴿﴾2 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
مبحث اول
صحابه كرام ش
ديدگاه اهل سنت در مورد اصحاب
همانا ديدگاه اهل سنت درباره اصحاب رسول اللهص در درجه اول اهميت قرار دارد
یباشد ،در غير اينصورت ،اگر که برای مطالعه تاريخ اصحاب لزم و ضروری م
یشود.و بخاطر مسأله اصحاب در عقيده کنار گذاشته شود ،انحراف و تشويش ايجاد م
اهميت همين مسأله در همه کتابهای عقيدتی اهل سنت اين موضوع را بگونهای آشکار
یبينيم ،يعنی امکان ندارد که کتابی از اهل سنت را پيدا کنيد که به همه جوانب عقيده
م
پرداخته باشد ولی به اين موضوع نپرداخته باشد ،مانند :کتاب »شرح أصول اعتقاد أهل
السنة« نويسنده :للکائی ،کتاب» :السنة« نويسنده :ابن ابی عاصم ،و
کتاب» :السنة« نويسنده :عبدال احمد ابن حنبل ،و کتاب» :البانة« نويسنده :ابن
بطه ،و کتاب» :عقيده السلف أصحاب الحديث« نويسنده :صابونی
یکند اگرچه در و . ...بلکه هر امامی از امامان اهل سنت وقتی عقيده خويش را بيان م
یکند ،و آن هم يا از جهت يک ورقه و يا کمتر هم باشد حتمًا به موضوع اصحاب اشاره م
فضيلت آنها است ،و يا فضيلت خلفای راشدين ،و يا عدالت آنها بحث خواهند نمود ،و سب
و دشنام دادن آنها را نهی کردهاند ،و از اختلفات و اختلف نظر آنها زبان فروبستهاند).(1
دليل عدالت صحابه در قرآن کريم
یتوان گفت اين عدالت صحابه نزد اهل سنت از مسايل قطعی عقيده م
یباشد و يا م
موضوع در دين بطور ضروری معلوم و مشخص است و برای اين ادعا از قرآن و سنت
یکند.
یشود و دليل بسياری از اين دو منبع وجود دارند که آنرا ثابت م
دليل آورده م
دليل قرآني:
آيه نخست:
یفرمايد ﴿ :
م خداونننننننننننننننند
) ﴾ الفتح» (18 :خداوند از مؤمنان راضی گرديد همان دم که در زير درخت با تو
یدانست آنچه را که در درون دلهايشان نهفته بود ،لذا اطمينننان خنناطری بيعت کردند .خدا م
به دلهايشان داد ،و فتح نزديکی را پاداششان کرد« .جابر بن عبدال گفت :ما هزار و
یکند بر اينکه خداوند آنان را چهارصد نفر بوديم) .(2اين آيه بطور آشکار و روشن دللت م
یتواننند بننر آن آگنناه باشنند ،زيننرا ايننن
تزکيه نموده است ،تزکيهای که بجننز خداوننند کسننی نم
ه(
)( )برای نمونه به کتاب شرح اصول اعتقاد اهل سنت ،للکائی )ت 418 1
مراجعه نمائید ،که نویسنده در آن به عقیده ده نفر از بـزرگان اهل سنت اشاره
نموده و آنچه من اشاره نمودم ذکر کرده ) ،(186 – 10/151دکتر احمد سعد
حمدان الغامدی بر این کتاب تحقیق نموده است(.
﴿﴾3 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
یباشنند ،و بهميننن خنناطر از تزکيه ،تزکيه باطن و درون ،و آنچه در دلهايشان نهفته اسننت م
آنان راضی شد؛ و کسی که خداوند از او راضی شود غير ممکن است که بر کفننر بميننرد،
چون در اين جا ملک رضايت خدا بر وفات است ،زيرا رضايت خدا در رابطه بننا کسننانی
یکند :روايتی است یداند مسلمان خواهند مرد) .(1آنچه که اين ديدگاه را ثابت م است که م
که مسلم در صحيح خود آورده که پيامبر فرمودهاند» :ل يدخل النار إن شششاء
الله من أصحاب الشجرة أحد؛ الذين بايعوا تحتها«) .(2هيچ
فردي از اصحاب شجره كه با رسول اللهص بيعت كردند به دوزخ داخل نخواهد شد .ابن
یباشد و تنهننا از بننندگانی اعلم رضننايت تيميه :گفته است ،رضا از صفات قديمی خداوند م
یکنننند و خداوننند از هننر کسننی راضننی یداند موجبات رضای خنندا را فراهننم م یکند که م
م
یگننردد ،و خداوننند رضننايت خننود را از هننر کننس اعلم شود ،هيچ وقت بر او خشمگين نم
کرده باشد؛ بطور يقيننن آنشننخص بهشننتی اسننت؛ و اگننر اعلم رضننايت خنندا بعنند از ايمننان
شخص باشد ،ايننن بخنناطر ذکننر منندح و سننتايش او اسننت ،و اگننر خداوننند بداننند کننه بعنند از
یآيد).(3یشود جزو آنان بحساب نم کارهای نيک ،فرد دچار کارهای ناشايست م
یداند و از آنننان یگويد :آنجا که خداوند فرموده :آنچه در دلهايشان هست م ابن حزم :م
راضی گشته است و آرامش خويش را بر آنان وارد فرموده است ،برای هيننچ کننس درسننت
نيست که دربارهی آن توقف نمايد و يا شکی به دل راه دهد).(4
آيه دوم:
یفرمايننننند ﴿ :
خداونننننند متعنننننال م
فتح (29 )﴾
»محمد فرستاده خداست; و كسانی كه با او هستند در برابر كفار سرسخت و شديد ،و در
ميان خود مهربانند; پيوسته آنها را در حال ركننوع و سننجود ميبينننی در حننالی كننه همننواره
فضل خدا و رضای او را ميطلبند; نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمايان است; ايننن
)( )صحیح بخاری :کتاب المغازی ،باب غزوة الحدیبیة ،حدیث ] ،[4154فتح الباری: 2
– 7/507چاپ ریان(.
)( الصواعق المحرقة :ص .316 1
)( صحیح مسلم :کتاب فضائل الصحابة ،باب من فضائل أصحاب الشجرة :حدیث ) 2
الدین عبدالحمید(.
)( )الفصل فی الملل والنحل.(4/148 : 4
﴿﴾4 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
توصيف آنان در تورات و توصيف آنان در انجيل است ،همانند زراعتی كه جوانههای خود
را خارج ساخته ،سپس به تقويت آن پرداخته تا محكم شده و بر پننای خننود ايسننتاده اسننت و
بقدری نمو و رشد كرده كه زارعان را به شگفتی واميدارد; اين برای آن است كننه كننافران
را به خشم آورد )ولی( كسانی از آنها را كه ايمان آورده و كارهننای شايسننتهانجام دادهاننند،
یگوينند اسننت :شنننيدم کننه
خداوند وعده آمننرزش و اجننر عظيمننی داده اسننت«.امننام مالننک م
نصاری به هنگام فتح شننام وقننتی کننه اصننحابش را ديدند،گفتهاند :به خدا قسم اينها از
حواريون مسيح بهتراند.
آيه سوم:
یفرمايننند ﴿ : خداونننند م
) ﴾ الحشر» (8 :همچنين غنايم از آ ِ
ن فقرای مهاجرينی است که از خانه و کاشانه و
یخواهننند ،و
اموال خود بيرون رانده شدهاند ،آن کسانی کننه فضننل خنندا و خشنننودی او را م
یدهننند ،اينننان راسننتانند«.تننا آيننه 10سوره حشر كه خداخنندا و پيغمننبرش را ينناری م
يفرماينننننننننننننننننننند ﴿ : م
) ﴾ الحشر » (10/کسانی که پس از مهاجرين و انصار به دنيا
یگويند :پروردگارا! مننا را و بننرادران مننا را کننه در ايمننان آوردن بننر مننا پيشننی
یآيند ،م
م
گرفتهاند بيامرز ،وکينهای نسبت به مؤمنان در دلهايمان جننای مننده ،پروردگننارا! تننو دارای
رأفت و رحمت فراوانی هستی.« ...
آيه چهارم:
یفرمايننننند ﴿ : خداونننننند م
﴾
)التوبه» (100 :پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار ،و كسانی كه به نيكی از آنها
پيروی كردند ،خداوند از آنها خشنود گشت ،و آنها )نيز( از او خشنود شدند; و باغهايی از
بهشت برای آنان فراهم ساخته ،كه نهرها از زيننر درختننانش جنناری اسننت; جنناودانه در آن
خواهند ماند; و اين است پيروزی بزرگ!«
﴿﴾5 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
یگويد :خداوند بدون هرگننونه شننرطی از سننابقين راضننی گشننته ولننی بننرای ابن تيميه م
تابعين شرط احسان را در نظر گرفته ،و از جمله تبعيت بننا احسننان ايننن اسننت کننه از آنننان
اظهار رضايت نموده و برايشان طلب مغفرت نمود) .(1آيات زيادي در كلم پاك الهي در
مورد اصحاب رسول آمده است كه در اينجا به همين آيات بسنده ميكنيم.
ل ،حدیث .3673ومسلم :کتاب فضائل الصحابة ،باب تحریم سب الصحابة، خلی ً
حدیث 2541 :صحیح مسلم .4/1967
3
)( صحیح البخاری :فتح الباری ح 3983 :و مسلم ح.2494 :
4
)( بخاری ،ح (3650) :ومسلم ،ح (2535) :و اين لفظ بخاري است.
﴿﴾6 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
1
)( صحیح مسلم ،ح.(2531) :
2
)( امام احمد ،نسائی وحاکم با سند صحیح ونگا :مشکاه المصابیح.3/1695 :
ونگا :مسند امام احمد ،تحقیق احمد شاکر.1/112 :
3
هاند و
یشيبة 12/178 :وابن أبی عاصم 2/630 :در »السنة« روایت کرد )( ابن اب
طبرانی در الکبیر ،22/85و أبونعيم در معرفة الصحابة ،1/133و حافظ ابن
حجر در الفتح 7/5 :سند آن را حسن دانسته ،وهيثمي در مجمع الزوائد ،10/20
وطبراني با طرق بسيارى روايت كرده كه يكي از طريقها رجال آن صحيح است.
﴿﴾7 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
1
)( »امام احمد 127 – 4/126 :واصحاب سنن ودارمی این حدیث را روایت
هاند .نگا :جامع العلوم
هاند ،و جماعتی از محدثین این حدیث را صحیح دانست
کرد
ه .و نگاه:
والحکم :ابن رجب حدیث (38) :ص ،387 :دارالفرقان ،طبع اول 1411
الرواء حديث ).(8/107 ،(2544
2
)( الصارم المسلول .561
3
)( الرد علی الرافضة :ص .19
﴿﴾8 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
مالمؤمنين عايشهل
حکم سب ا
مالمؤمنين عايشه را به چيزی سب نمايد که خداوند در اما کسی که ا
قرآن او را تبرئه و پاکی او را اعلم نموده است ،بدون خلف کافر
هاند بدون هرگونه یشود .و بر اين حکم ائمه بطور اجماع حکم نمود م
اختلف نظری! از امام مالک روايت شده که فرمود :هر کس ابوبکرس
یشود و هر کس عايشه را سب نمايد کشته را دشنام دهد حد زده م
خواهد شد ،پرسيدند چرا؟ فرمود :هر کس او را متهم نمايد با قرآن
مالمؤمنين وجود دارند، مخالفت ورزيده) (3دليلی که بر کفر بودن سب ا
صريح و ظاهر هستند از جمله:
یفرمايد :اين
یکند که م ل :آنچه که امام مالک به آن استدلل م
او ً
تکذيب قرآن است که بطور صريح و روشن برائت عايشه را اعلم کرده
قالقول
یگويد :تمام علماء متف
و تکذيب قرآن کفر است .ابن کثير م
هستند که هر کس عايشه را به چيزی که در قرآن برائتش آمده متهم
نمايد کافر است ،چون چنين کسی مخالف قرآن است).(4
1
)( الصارم المسلول .587 – 586
2
)( )الصارم المسلول ص .(586
3
)( )الصارم المسلول ص .566 ،566نگا :المحلى .(415 ،11/414
4
)( )تفسیر ابن کثير (3/276 :نزد آيه 23سوره النور .و در البداية والنهاية ،8/95
دار الكتب العلمية اجماع علما بر آن است.
﴿﴾9 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
دشمني با صحابهش:
﴿﴾12 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
دشمني با اهل سنت امر تـازه اي نيسـت بلكـه ريشـه بسـيار طـولني
دارد حتي بــه قــرن اول ميرســد ،يعنــي بــاخود صــحابه پيامبرص ـكه شــيعه
معتقد است همــه آنــان از دائره اســلم خارجنــد! بجزســه نفــر كــه ثقة
السلم كلينــي دركتــاب كــافي خــود آنهــا را اســتثناء كــرده اســت چنــانكه
ميفرمايد :همه مردم بعداز پيامبر ص مرتد شدند بجزسه نفر ،مقــداد بــن
اسود ،سلمان فارسي و ابوذرغفاري) .روضــة الكــافي .(8/246حــال ايــن
چه معمايي است ,بنا به قول شهيد مولنـا محمـد عمــر ســربازي آيـا ايـن
قابل حل ميباشد كه امروزه در دانشگاهها و حوزه هــاي اســلمي ضــريب
قبولي حدود 70تا 90درصد ميباشد ,آنگاه مكتب رسول الله ص فقط 3
شاگرد را بعد از 23سال نبوت به جامعه تحويــل داده اســت!!! ؟! يعنــي
دستاورد پيامبرص در تمام بيست و ســه ســال زنــدگي رســالت و دعــوت
فقط همين ســه نفــر بــوده اســت؟ چــرا پيــامبر عظيــم الشــان اســلمص
باچنين مشــكلي مــواجه شــدند؟! اگــر از يهــود بپرســند كــه در ديــن شــما
بهترين افراد پس از پيامبر شما چه كساني هســتند خواهنــد گفــت :يــاران
حضرت موسي؛ ،نصاري خواهند گفت :حواريون حضرت عيسي؛،ولي اگر
از شيعيان بپرسند كــه بــدترين افــراد درديــن شــما پــس از پيــامبرص چــه
كساني هستند ؟ خواهند گفت :اصحاب پيامبرص براستي من از اين معما
سردر نميــآورم ،بزرگــترين اصــحاب پيامبرص ـكه در واقــع ديــن را پــس از
رحلت ايشان نه تنها حفاظت كه از آن دفاع كردند و آنرا تا اقصــي نقــاط
جهان رساندند ،مورد بــدترين حملــه هـا قــرار گرفتــه انــد.حــتي همســران
پيــامبرص كــه اهــل بيــت درجــه اول ايشــان هســتند وطبــق فرمــان الهــي
مــادران ﴿) ﴾ الحـــزاب (6/از
تــوهين و ناســزا محفــوظ نمانــده انــد ،لــذا در دعــاي معــروف تشــيع كــه
بنام$دعاي صنمي قريش #شــهرت دارد و دركتــب معتبرايشــان از قبيــل
بحــار النــوار و مفتــاح كفعمــي و غيــره درج گرديــده چنيــن آمــده اســت
)اللهششم العششن صششنمى قريششش وجبتيهمششا وطاغوتيهمششا
وابنتيهما( كه منظوراز دوصنم قريش و دو جّبت و دو طاغوت ابــوبكر
و عمرب پدر زنان پيامبرص و منظور از ابنتبهما عائشــه و حفصــه –ســلم
الله عليهم اجمعين -همسران پيامبرص هستند .از حمزه بن محمد طيــار
نقل شده كه فرمود :در مجلس امام صادق؛ بوديم كــه صــحبت از محمــد
پسر ابوبكر بميان آمد فرمودند“ :خدايش رحمت كند” ،روزي خطــاب بــه
اميــر المــؤمنين؛ فرمــود“ :دســتتان را بدهيــد كــه بــا شــما بيعــت كنــم”،
پرسيدند :مگربيعت نكرده اي؟ فرمود :چرا بيعت كرده ام ولي براي امــر
ديگري ميخواهم بيعت كنم ،اميرالمؤمنين دستشان را دراز كردند ،محمــد
دســت حضــرت اميــر را گرفــت وفرمــود ) :أشششهد انششك امششام
مفترض طاعته و أن أبي فى النار( گواهي ميــدهم كــه شــما
امام واجب الطــاعت هســتي و پــدرم در دوزخ اســت).رجــال كشــي ص/
.(61از شعيب نقل گرديده كه امــام صــادق؛ فرمودنــد :هيــچ خــانواده اي
نيست مگر اينكه درآنها شــخص نجيــبي از خودشــان وجــود دارد ،و نجيــب
﴿﴾13 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
ترين شخص از بدترين خانواد ،محمد بن ابــوبكر اســت) .رجــال كشي ص/
.(61علوه بــرآن ايــن واقعيــت را حــد أقــل مــا ايرانيــان ميــدانيم كــه
درشهركاشان زيارتي است كه به نام بابا شجاع شهرت دارد و بسياري از
مردم از دور و نزديك براي ديدن اين زيــارت ميآينــد ،تقريبــا چيــزي شــبيه
قبر سرباز گمنامي است كه در بعضي كشــورهاي غربــي وجــود دارد ايــن
قبرخيالي گويا قبر ابولؤلؤ مجوسي قاتل عمر بن خطابس اســت ،بــر درو
ديــواراين زيــارت كلمــاتي از قبيــل مــرگ برابــوبكرمرگ بــر عمــر مــرگ
برعثمان را ميتوانيد مشاهده كنيد.
كليني از امام باقر؛ روايت ميكند كه فرمودند :شيخين -ابوبكر و
عمرب -در حالي از دنيا رفتند كه آنچه با اميرالمــؤمنين كــرده بودنــد بيــاد
نياوردند و ازآن توبه ننمودند ،لعنت خدا و فرشتگان و همــه مــردم برآنـان
باد).روضة الكافي .(8/246و اما عثمان بن عفان كه دو دخــتر پيــامبرص
را به همسري گرفته بود ،از علي بــن يــونس بياضــي روايــت اســت كــه :
عثمان نامرد بود كه با او بازي مي شد) .الصــراط المســتقيم .(2/30امــا
عائشهل همسر پيامبرص كه چنــد آيــه از ســوره نــور در إثبــات پاكــدامني
ايشان نازل شد ،ابن رجب البرسي ميگويد" :عائشه چهل دينار از خيــانت
جمع كرده بود).مشارف انـوار اليقيـن ص (86/سـؤال اينجاسـت كـه اگـر
خلفاي سه گانه داراي چنين صفاتي بودند ،پس چرا اميرالمؤمنين؛ با آنان
بيعت كرد ،و چرا در تمام مدت خلفت آنان به عنوان يك وزير مشــاور بــا
آنان همكاري كرد ،آيا از آنان ميترسيد .آيــا ايــن عمــل او مخــالف دســتور
الهــــــــــــي نيســــــــــــت؟ ﴿
) ﴾المائدة$ (2/و یکدیگر را بر انجام کارهای خیر و
پرهیزکاری یاری نمایید ،و یکدیگر را بر گناه و تجاوز یاری ندهید.#
آيا اين كار حضرت تعاون با اثم و عــدوان نيســت؟ و چــرا دخــترش ام
كلثوم را بــه ازدواج عمــرس داد در حــالي كــه عمــرس چنيــن بيمــاري اي
داشت ،يا اينكه اميرالمــؤمنين ازايـن بيمـاري عمــرس اطلع نداشــت امــا
نعمــت اللــه جــزائري اطلع پيــدا كــرد!؟ .فقــط انــدكي فكــر و تأمــل لزم
است ،مسأله بسياي روشن است بشرطيكه كسـي بخواهــد از عقــل كــار
بگيرد.
كليني حديث نقل ميكندكه :جز شيعيان ما همه مردم نطفة زنا هستند.
)روضة الكافي .(8/135به همين علت است كه علماي تشيع خون و مــال
سني ها را مباح دانســته انــد .از داود ابـن فرقــد روايــت اســت كــه گفــت
خدمت امام صادق؛ عــرض كــردم كـه نظــر شــما در بــاره كشــتن ناصــبي
چيست؟ فرمودند :حلل الدم است،ولي ميترســم بــه توضــرري برســانند،
اگر بتواني او را زير ديوار كني يا در آب غرق كني كه برعليــه تــو گــواهي
ندهــد ايــن كــار را بكــن) .وسششائل الشششيعة ،18/463بحــار النــوار
.(27/231
خلصه اين بخش را بــا مطلــبي جــامع و مهــم از نعمــت اللــه جــزائري
درباره حكم نواصب بپايان ميبرم ،كه ميگوید:آنها به اجماع علمــاي شــيعه
﴿﴾14 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
امامي كافر و نجس هستند و از يهود و نصاري بدترند ،از علمات ناصــبي
اين است كه غير علي را در امــامت بــر او مقــدم دارد).النــوار النعمانيــة
ص206/و (207
خلصه گفتار
پس اعتقاد ما به عدالت صحابهش مستلزم عصمت نيست ،بلکه
یباشد .و ماحصل آن به گروهی عدالت يعنی استقامت سيره و دين م
یگردد که متحمل تقوی و پرهيزگاری هستند تا اينکه راسخ در نفس بر م
یشود؛ تازه شرط نيست که انسان ثقه و اعتبار به صداقت آنها ايجاد م
از همه گناهان معصوم باشد).(1
با وجود همه اينها واجب است از ذکر معايب آنان زبان فرو بنديم و
اگر ضرورتا ً نياز بود آن را بازگو کنيم بايد در مقابل آن منزلت و مقام آن
صحابی ،توبه ،جهاد و سوابق ايمانی او را هم در کنارش بياوريم ،مثل ً اين
ظلم خواهد بود اشتباه حاطب بن بلتعه را بياوريم ولی ذکری از
های که او کرده است نياوريم).(2 توب
انسان بخاطر اشتباه کوچکی که مرتکب شده و در طول زندگی
یشود ،بلکه در اينجا به انتهای خويش از آن توبه کرده باشد سرزنش نم
یرود ،تازه اگریشود و اوايل زندگی از بين نم زندگی نگاه کرده م
حسنات و مناقب بزرگی هم داشته باشد و کسی او را تزکيه ننمايد ،پس
چگونه اگر پروردگارش او را مورد تزکيه قرار داده باشد که از دلش آگاه
است؟!
آري ،كساني كه درتمامي ميدانهاي دعوت وجهاد در كنار پيامبر
ايستاده بودند! وپيامبرص را در طول 23سال نبوت ياري كردند اينگونه
مورد توهين و سب قرار ميگيرند».پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در
ايمان بر ما پيشی گرفتند بيامرز ،و در دلهايمان حسد و كينهای نسبت به
مؤمنان قرار مده! پروردگارا ،تو مهربان و رحيمی!« .وما علينا إل
البلغ....
1
)( المستصفى :الغزالي ،1/157و براى توضيح بيشتر نگا :منهج النقد عند
المحدثين :العظمي 23ـ .29
2
ینعیم .341 ،340ومنهاج السنة .6/207 )( المامة ،أب
﴿﴾15 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
مبحث دوم
مختصری در مورد تقیه
در اینجا لزم میدانم مطالبی هر چند کوتاه در مورد بحث تقیه خــدمت
شما دوستان عزیز عارض شوم.این مبحث در قرآن از آیــه 28ســوره آل
عمـــران ثـــابت میشـــود .خداونـــد عظیـــم الشـــان میفرمایـــد ﴿ :
$ ﴾ مؤمنان نباید کافران را بــه جــای اهــل ایمــان،
سرپرست و دوست بگیرند؛ و هر کس چنین کنــد در هیــچ پیونــد و رابطــه
ای با خدا نیست مگر آنکه از ایشان پرهیز کند ،پرهیز کردنی و خـدا شـما
را از ]عــذاب[ خــود بــر حــذر مــی دارد ،و بازگشــت ]همــه[ بــه ســوی
خداست#
در تفسیر تبین الفرقان از علمه شهید مولنا محمد عمر سربازی
)رحمه الله( اینگونه بیان شده است که :لفظ تقه به معنای نجات دادن
است ،بر وزن قضاه که قاعده آن در صرف مثل قضات است .در کل
تقیه به معنای ترسیدن ،نجات دادن و پرهیز کردن است .در باره تقیه و
مراتب آن علماء سه گره میباشند.
-1این گروه منکر تقیه بوده آن را بطور قطع رد میکنند ،حال به هر
نوع میخواهد باشد) .مذهب خوارج(
-2این گروه بر عکس گروه اول به آن خیلی اهمیت قائل میشوند و
آن را جزء عقاید مهم مذهبی خود میدانند) .اهل تشیع(
-3گروه سوم اهل سنت می باشند که قائل اند تقیه همچون مدارات
به سه صورت جائز و یک صورت ممنوع میباشد.
اقسام مدارات
مدارات به چهار قسمت تقسیم میشود:
-1بخش اول یعنی مدارات کردن بخاطر دفع ضرر و زیان ،ظاهر
سازی
-2بخش دوم بنابر مصلحت دینی میباشد که شاید به وسیله آن
امیدی برای اسلم آوردن یکی از آنها باشد)منظور یهود و نصاری(
-3بخش سوم اکرام یک کافر میباشد که طبق دستور رسول خدا
جائز می باشد.
-4بخش چهارم مدارات کردن جهت کسب منفعت دینی و عزت
دنیوی است که بطور قطع نا جائز می باشد.
خلصه گفتار
برای درک راحتتر این مسئله نکاتی را یاد آور میشوم:
اگر تمام معادلت اهل تشیع در مورد تقیه درست میباشد ،میتوان
گفت تقیه در جائی که موجب ترویج بطلن باشد ناجائز است .حال اگر
حضرت علیس به خاطر جلوگیری از به پاشیدگی امت اسلم بیست و
شش سال سکوت کرد ،چرا امت اسلمی امروزه بخاطر جلوگیری از به
هم پاشیدگی امت اسلم تقیه نمیکند؟ آیا اینها مصلحت امت اسلم را
بهتر از حضرت علیس درک میکنند؟ چرا در کتب تشیع بیشتر اعمال
پیامبرص حمل بر تقیه شده ؟ اینها سوالتی است که هیچ جوابی نمیتوان
برای آن یافت مگر با تقیه!!!! وما علینا ال البلغ.....
مبحث سوم
جانشيني بعد از پيامبرص
-تحفة العوام طبع نو لكشور ص 5و ،6علوه بر دوازده امام ،شيعه جناب 1
رسول الله rو حضرت فاطمه الزهرال را هم معصوم مي دانند .به اين چهارده
نفر »چهارده معصوم« گفته مي شود .شيعيان ،تا امام ششم از اين دوازده امام
اتفاق دارند .در تعيين ائمه پس از او در ميان شيعه اختلف شديدي وجود دارد و
به سبب تعيين آنان ،فرقه هاي بي شماري در شيعه ،پديدار شد .الملل و النحل
للشهرستاني ،1/361تحفه اثنا عشريه و غيره.
-ابوالحسن سيدنا علي بن ابيطالب المرتضي ) 40 _..هـ( ابو محمد الحسن بن 2
علي الزكي ) 50 _ 3هـ( ابو عبدالله الحسين بن علي الشهيد ) 61 _ 4هـ( ابو
محمد علي بن الحسين زين العابدين ) 95 _ 38هـ( ابو جعفر محند بن علي الباقر
) 114 _ 57هـ( ابو عبدالله جعفر بن محمد الصادق ) 148 _ 83هـ( ابو ابراهيم
موسي بن جعفر الكاظم ) 183 _ 128هـ( ابوالحسن علي موسي الرضا )_ 148
202هـ( ابوجعفر محمد بن علي الجواد التقي ) 220 _ 195هـ( ابوالحسن علي
ابن محمد الهادي النقي ) 253 _ 212هـ( ابو محمد الحسن ابن علي العسكري )
260 _ 232هـ( ابوالقاسم محمد بن الحسن المهدي ) 260_ 256هـ( ]المامة
عند الجمهور والفرق المختلفة للدكتور علي احمد السالوس ص ) .[25اما محمد
بن حسن عسکری مهدی مزعوم ،وجود خارجی ندارد ،چون حسن عسکری پسری
نداشت(.
﴿﴾19 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
صديق ،tو سيدنا عمر فاروق tو سيدنا عثمان غني tبيعت كرده بودند
صر وگناهكار نمي دانند .اما شيعه ،خلفت و امامت بلفصل را حق را مق ّ
حضرت علي tمي دانند وبيشترصحابهش و تابعين اين حق را به ايشان
واگذار نكردند .بنابراين ،آنان يا كافر هستند يا فاسق) (1).نعوذ بالله من
ذلك(
.10نزد اهل سنت ،بيعت حضرت علي tبا خلفاي ثلثه پيش از خلفت
خويش ،و بيعت حضرت حسن tعلوه بر خلفاي ثلثه با حضرت معاويه
،tو بيعت نه امام ديگر با خلفاي زمان خود ،بدور از مداهنت ،نفاق،
بزدلي ،كذب و تقيه بود .اهل سنت عقيده دارند كه بيعت اين حضرات كه
با آگاهي تمام صورت گرفته بود ،كامل ً مطابق با احكام شريعت و موافق
با مصلحت امت بود .قطعا ً بر هيچ يك از آن بزرگان ،هيچ اتهامي وارد
نمي آيد .اما نزد شيعه بيعت يازده امام با خلفاي زمان خويش از صميم
قلب نبوده ،بلكه آنان تقيه )حفاظت در پيش(كار گرفته بودند .بنابر
همين ،شيعه »تقيه« را به عنوان مهمترين جزو دين خود مي شناسد.
چرا كه بدون اثبات تقيه ،تهمت زدائي از شأن آن بزرگان ممكن نيست.
.11همانطور كه گفته شد از ديدگاه اهل سنت ،تعيين ائمه بر الله
تعالي واجب نيست و نه تعداد آنان را تا ظهور قيامت مشخص كرده
است .اما شيعه بر اين اعتقاد است كه الله تعالي تا آمدن قيامت،
دوازده امام مقرر كرده است كه يازده امام به رحمت حق پيوسته اند و
امام دوازدهم محمد مهدي ،امام منتظر مي باشد و معتقدند كه ايشان
پس از تولد ،فعل ً غايب هستند -در وقتي معين ظهور خواهد كرد و جهان
را پر از عدل و انصاف خواهد نمود .شيعه بنابر همين عقيدة خود كه ائمه
دوازده نفر هستند مجبور گشت كه به زنده بودن امام دوازدهم قائل
شود) .در سال 256هـ تولد؛ و در سال 260هـ در چهار سالگي در
غاري واقع در شهر »سر من رأي« غايب شد(.و تاكنون زنده است ،و از
ظلم ظالمان پنهان شده است .گويا عمرشان بطور غير طبيعي طولني
شده است) .عمر طولني اي كه ما براي آن نظير و همانندي نداريم(.
-حق اليقين عربى لعبدالله بن شبر ،المبحث الخامس في ذكر المتاع 1
آييييييييييه اول ﴿:
»اي ) ﴾ النسششششاء(59:
کساني که ايمان آوردهايد! فرمانبرداري كنيد خدا را و فرمــانبرداري كنيــد
پيغمبر را و فرمان روايــان را از جنــس خــويش ،و هرگــاه در چيــزي نــزاع
داشتيد آن را به خدا و پيــامبر خــدا بازگردانيــد اگــر بــه خــدا و روز آخــرت
ايمان داريد! اين )کار( براي شما بهتر ،و عاقبت و پايانش نيکوتر است«
خميني در كشف السرار صفحه 137مي نويسد :اينك به ذكر
بعضي از آيات كه در موضوع امامت وارد شده مي پردازيم و از خرد كه
فرستاده نزديك خداست داوري ميخواهيم.ايشان پس از نقل بخش
ابتدايي آيه ،با استفاده از قياسهاي عقلي و دليل ذهني كوشيده است تا
ثابت كند كه در اين آيه مراد از »اولي المر« دوازده امام است .سؤال
اين است كه آيا عقيده مذهبي را مي توان با قياسهاي عقلي به اثبات
رسانيد در حالي كه در تمام قرآن كريم ،ذكري از آن به ميان نيامده
باشد؟ بالخصوص وقتي كه بخش دوم آيه كه خميني آن را ذكر نكرده
چنين مي فرمايد كه» :پس هرگاه در چيزي نزاع داشتيد آن را به خدا و
پيامبرص خدا بازگردانيد «.از آن معلوم مي شود كه اگر بين حكام و
مردم ،اختلف واقع شود ،فيصله خدا و رسول خداص در اين اختلف،
﴿﴾21 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
»حرف آخر« تلقي خواهد شد نه حرف اولي المر .اگر مراد از اولي
المر ،ائمه معصومين باشند پس مراجعه به قرآن و سنت با ترك رأي
معصومين چطور؟ در حاليكه نزد شيعه ،رأي معصومين هم مثل
خودشان ،هميشه معصوم مي باشد .آنان نمي توانند چيزي غير از قرآن
و سنت بگويند .بنابراين ،اثبات عقيده امامت ،از اين آيه بدون ترديد بي
اندازه غلط و نادرست است (1).بلكه تحت همين آيه ،علمه سيوطي
)رحمه الله( در تفسير خود »الدر المنثور« قولي از حضرت علي tنقل
كرده كه با توجه به آن اعتقاد به »ائمه معصومين« نفي مي شود بلكه از
آن ،مسلك اهل سنت و جماعت در مسئله امامت ،بطور كلي تأييد مي
گردد ).اخرج البيهقي عن علي بن ابيطالب قال :ل
يصلح الناس ال امير برا و فاجر قالوا :هذا البر فكيف
بالفاجر ،قال :ان الفاجر يؤمن الله به السبل ويجاهد
به العدو ،ويجبي به الفئ ويقام به الحدود ،ويحج به
البيت ويعبد الله فيه آمنا حتى يأتيه أجله( .
)(2
تفسير آمده بيجا نيست كه يهوديي به سيدنا حضرت عمر فاروق tگفت :اي امير
المومنين در كتاب الله شما چنان آيه اي است كه اگر به ما يهوديان نازل مي شد
روز نزول آن را عيد مي گرفتيم .سيدنا عمر فاروق tپرسيد :كدام آيه است؟ آن
يهودي اين آيه را خواند﴿
) ﴾ المائدة (3:سيدنا عمر فاروق tفرمود:
من مي دانم كه اين آيه چه روزي و چه جايي نازل شد .روز عرفه روز جمعه در
عرفه نازل شد هنگامي كه حضرت رسول اكرم rدر ميدان عرفات وقوف كرده
بودند) .يعني نزولش در حجه الوداع جمعه بود .روز عرفه بود ،ميدان عرفات بود.
عيدي بزرگتر از اين چه مي تواند باشد؟( )تفسير قرطبي 6/61به حواله مسلم
شريف ،نسائي و ديگر كتب حديث – نيز مسلم شريف مترجم طبع قرآن محل
كراچي (3/976
-تفسير ابن كثير 2/13 2
-روح المعاني ،61 :6نصيحه الشيعه از مولنا احتشام الحسن كاندهلوي ص 547 3
تا .598
-تفسير ابن كثير 14 :2 4
﴿﴾23 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
$ای پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده اسننت) ،بننه مننردم( برسننان!
واگر چنين نكردي،رسالت او را انجام ندادهاي ،خداوند تننو را از مردمننان نگنناه منني دارد،
هر آيينه خداوند گروه كافران را هدايت نمي كند .#شيعه مي گويد اين آيه كمي پيش از
خطبه غدير خم ) 18ذي الحجه سال دهم هجرت( نازل شد .پيش از اين ،حكم امامت علي
بر حضرت رسول اكرمص نازل شده بود ولي ايشان بنا به دليلي ،از رسانيدن آن حكم
مي ترسيدند تا اينكه اين آيه نازل شد و به حضرت رسول اكرمص دستور داده شدكه حكم
امامت علي را در بين مردم اعلم نماييد ما شما را حفاظت خننواهيم كننرد.حضننرت رسننول
اكرمص مطابق با اين آيه در تاريخ 18ذي الحجه سال دهم هجري در محلي بنام غدير
خم امامت حضرت عليس را اعلم كردند و از مردمان حاضر در آنجا به دست حضرت
1
علي tبيعت گرفتند .نويسندگان ديگر شيعه هم همين موقف را دارند.
ما بجاي تفسير و تشريح كامل آيه ،توجه شما را به چند نكته جلننب منني كنيننم كننه از آن
ماهيت و حقيقت استدلل شيعه ان شاء ال واضح خواهد شد:
.1در اين آيه كريمه مطلبي كه قبل از هر چيز ،قابل توجه مي باشد
اين است كه شيعه درصدد اثبات عقيده امامت بلفصل علي tاز اين آيه
است ،در حالي كه در اين آيه ،نه ذكري از علي tاست و نه حرفي از
امامت؛ بلكه به طور عام به حضرت رسول اكرم ص حكم داده شده كه
شما در تبليغ احكام خداوندي از هيچ كوششي دريغ نورزيد .الله تعالي
شما را حفاظت خواهد كرد .كافران بپذيرند يا نپذيرند شأن تبليغ شما از
آن متأثر نمي گردد .چرا كه هدايت كافران در دست الله است نه به
دست شما.
اين خلصه و مطلب اين آيه .از الفاظ ،ترجمه ،سياق و سباق اين آيه،
با احتمالت بسيار بعيد هم ،نه عقيده امامت ثابت مي شود و نه امامت
بلفصل علي .tبنابراين اثبات عقيده امامت از اين آيه ،آيا افتراي محض
بر قرآن نيست؟ )اما درباره روايات غدير خم ،ان شاء الله در صفحات
بعد ،بحث و گفتگو خواهيم كرد(.
.2طبق رأي علمه ابن تيميه و جمهور مفسرين ،اين آيه ،عقيده
امامت شيعه را رد مي كند .چرا كه در اين آيه ،به حضرت رسول
اكرمص دستور داده شده تمام احكام دين را برساند .پس اگر عقيده
امامت حكمي از احكام دين مي بود چگونه ممكن است كه حضرت
رسول اكرمص ،آن حكم را در مل عام ،واضح و روشن به امت بيان
نكرده باشند .به همين خاطر ،حضرت عائشهل مي فرمايد :شخصي كه
گمان برد حضرت محمد مصطفيص چيزي از وحي را مخفي نگهداشته
دروغگوست .چرا كه الله تعالي به رسول اكرمص دستور داد ،تمام دين
را به امت ابلغ كند.و همچنين اگر حكم عقيدة امامت يا امامت بلفصل
سيدنا علي tرا رسول اكرمص به امت رسانيده باشند چگونه ممكن
است كه امت بر آن حكم ،عمل نكنند يا حداقل به هنگام اختلف ،از آن
حكم استدلل نشود .در حالي كه پس از وفات رسول اكرمص صحابه
-كشف اسرار خميني ص 164تا ،165حق اليقين فارسي از محمد باقر 1
مجلسي بحث اثبات امامت علي و حق اليقين عربي از عبدالله شبر ص 139و
غيره.
﴿﴾25 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
وارد شده ،همگي ادعاي نويسندگان شيعه مبني بر نزول اين آيه در حجة
الوداع را نفي مي كند .از رواياتي كه علمه ابن جرير طبري ،امام
ثعالبي ،امام فخر الدين رازي ،علمه قرطبي ،علمه آلوسي و جمهور
مفسرين از عبدالله بن شفيق ،عائشه و عبدالله بن عباس yذكر كرده
اند ،معلوم مي شود كه اين آيه خيلي قبل از حجة الوداع نازل شده بود.
كي است .ولي بيشتر از بعضي از روايات چنين برمي آيد كه اين آيه م ّ
مفسرين ،اين آيه را مدني مي دانند .علمه قرطبي )رحمه الله( مي
نويسد :دليل مدني بودن اين آيه روايتي است كه امام مسلم در صحيح
خويش از حضرت ل نقل كرده است .حضرت عايشه ل مي فرمايد :پس
از آمدن به مدينه ،شبي رسول الله ص بيدار بودند و فرمودند :كاش يكي
از اصحابم ،از من نگهباني مي كرد .حضرت عايشه )رضي الله عنها( مي
فرمايد :در اين هنگام صداي تصادم شمشيرها به گوش رسيد .حضرت
رسول اكرم ص پرسيدند :كيستي؟ گفت :سعد بن ابي وقاص هستم.
حضرت رسول اكرم ص فرمودند :براي چه آمدي؟ گفت :احساس كردم
خطري متوجه شماست .براي حفاظت و نگاهباني از شما آمده ام.
حضرت رسول اكرم ص در حق وي دعا كردند و خوابيدند .علوه بر
صحيح مسلم در روايات ديگري مي آيد كه در اين هنگام ،آواز شمشيرها
را شنيديم .حضرت رسول اكرمص پرسيدند :كيستي؟ پاسخ دادند :ما
سعد و حذيفه هستيم .براي نگاهباني از شما آمده ايم .رسول الله rبه
خواب رفتند حتي كه ما آواز خواب ايشان را شنيديم و اين آيه ﴿
﴾
نازل شد .حضرت رسول اكرم ص سر از خيمة پوستي بيرون آورده
فرمودند :اي مردم برگرديد؛ چرا كه الله تعالي مرا خود حفاظت مي
1
كند.
علمه فخرالدين رازي )رحمه الله( در شأن نزول اين آيه ،ده وجه
نوشته است .دهمين وجه اين است كه طبق بعضي از روايات ،اين آيه در
مورد فضليت حضرت علي ) tنه امامت ايشان( نازل شده بود .امام
رازي پس از ذكر ده وجه مي نويسد :اگر چه تعداد اين روايات ،مختلف
و بسيار است اما در مورد اين آيه بهتر همين است كه بر حفاظت از مكر
و فريب يهوديان و مسيحيان ،حمل كرده شود و با بي پروايي از آنها
دستور به تبليغ داده شده است .براي اينكه در قبل و بعد اين آيه ،روي
سخن با يهوديان و مسيحيان است .براي همين قائل شدن به وجوهاتي
كه اين آيه را از سياق و سباق منفك و منقطع مي گرداند ممتنع به نظر
مي رسد2.علمه آلوسي )رحمه الله( ،پس از بحثي طولني درباره خطبه
غدير خم و روايات شيعه در ضمن اين آيه ،در خاتمه مينويسد:رواياتي از
اهل سنت كه بيانگر نزول اين آيه در فضيلت علي tاست اگر پذيرفته
شود كه درست و قابل استدلل هستند باز هم از آنها فضيلت علي t
ثابت مي شود يا كه طبق اين روايات علي tمحبوب مؤمنين است و ما
هرگز اين را انكار نمي كنيم بلكه هركس )فضليت علي tو محبوبيت
1
ايشان را( انكار كند او را ملعون مي دانيم.
.5آخــر ايــن آيــه ﴿ :
) ﴾المائدة» (67:و خدا شما را از مردمان محفوظ نگه خواهـد داشـت،
فار را هدايت نمي دهد« خود دليلي است بر اينكه مــراد از همانا خداوند ك ّ
اين آيه ،ابلغ عقيدة امامت در حضور صــحابة كــرام yنمــي توانــد باشــد.
چونكه بنا به قول شيعه ،حضرت رسول اكرمص در ابلغ عقيدة امامت از
مخالفت صحابة كرام yبيمناك بودند؛ و در اين آيه ذكري از صحابة كــرام
نيست بلكه از كافران سخن بـه ميـان آمـده اسـت .بنـابراين چطـور مـي
توان صحابه كرامش را از اين آيه مراد گرفت .مگر اينكه شخصي گستاخ
صحابة كرامش را نعوذ بالله كافر قــرار دهــد )چنــانكه از شــيعيان منقــول
است( آناني كــه قــرآن در مــورد ايشــان مــي فرمايــد ﴿ :
) ﴾ المائدة$ (119:خدا از آنان
خشنود و آنان از خدا خشنودند #خلصه كلم آنكه ،از هر جهت به اين آيه
نظر افكنده شود ،و به الفاظ و ترجمة آن نظر شود ،وسياق و سـباق آن
بررسي شود ،و روايات شأن نزولش مورد بررســي قــرار گيــرد بــه هيــچ
نحوي ،از اين آيه ،عقيدة امامت بلفصــل علــي tبــه اثبــات نمــي رســد و
اثبات اين عقيده از آيات مذكور ،در واقع چيزي جز تحريف معنــوي قــرآن
مجيد نيست.
.2احاديث
حديث غدير
اما حديث غدير» :من كنت موله فعلششى مششوله« نويســندگان
شيعي ،اين حديث را مهمترين دليل براي اثبات مدعاي خــود مــي داننــد و
تمام آيات قرآني را كه درباره عقيده امامت ارائه مي دهند حول و حوش
همين حديث ذكر كرده مي كوشند تا به مقصود خود دست يابند .به همين
سبب مناسب مي دانيم كه در مورد اين حديث ،معلومات مستند ،محكــم
و دقيقي ارائه شود.
سند حديث غدير
اين حديث ،اگر چه نه متواتر است و نه متفق عليه؛ حتي برخي از
محدثين بزرگوار در صحت آن ،كلم كرده اند و با دلئل قوي اين حديث
را ضعيف قرار داده اند؛ 2و ليكن طبق قول راجح ،حديث صحيح است و
-مثل ً علمه ابن تيميه ،ابو داوود سجستاني ،ابو حاتم الرازي و غيره ،منهاج السنة 2
با طرق متعدد روايت شده است كه اصطلحا ً بعضي از آنها در درجه
»صحيح« و بعضي در درجه »حسن« قرار دارد .بنابر روايت شدن با
طرق متعدد ،اين حديث از زمره »مشهور« بشمار مي آيد .شهادت و
گواهي علمه ابن حجر عسقلني )رحمه الله( و علمه ابن حجر هيثمي
)رحمه الله( ،براي صحت سند اين حديث كافي مي باشد.علمه ابن حجر
عسقلني )رحمه الله( در كتاب ارزنده و قابل افتخار خويش »فتح
الباري« مي نگارد» :وأما حديث من كنت موله فعلي موله
فقد أخرجه الترمذي والنسائي وهو كثير الطرق جدًا،
وقد استوعبها ابن عقده في كتاب مفرد ،وكثير من
أسانيدها صحاح وحسان«1حديث »من كنت موله فعلي
موله« را ترمذي و نسائي بيان كرده اند ،و با طرق مختلف ،روايت
شده است .ابن عقده در كتابي مستقل ،همه طرق را جمع آوري كرده
است .خيلي از اسانيد اين حديث در رتبه »صحيح« و »حسن« قرار
دارند.و علمه ابن حجر هيثمي مكي )رحمه الله( مي فرمايد»:و بيانه
أنه حديث صحيح ل مرية فيه وقد أخرجه جماعة
كالترمذي والنسائي وأحمد وطرقه كثيرة جدا ً ومن ثم
رواه ستة عشر صحابيًا ،و في رواية لحمد :أنه سمعه
من النبي rثلثون صحابيًا ،و شهدوا به لعلي لما نوزع
أيام خلفه كم مر وسيأتي ،و كثير من أسانيدها صحاح
وحسان ول التفات لمن قدح في صحته ول لمن رده
بان عليا ً كان باليمن لثبوت رجوعه منها وادراكه الحج
مع النبي rوقول بعضهم :إن زيادة اللهم وال من
واله الخ موضوعة مردود فقط ورد ذلك من طرق
صحح الذهبي كثيرا ً منها«
بدون ترديد اين حديث ،صحيح است .جماعتي از محدثين مانند
ترمذي ،نسائي و احمد )رحمهم الله( اين حديث را تخريج كرده اند .اين
حديث اسانيد بسيار دارد .شانزده صحابي ،اين حديث را روايت كرده اند
و مطابق با يك روايت مسند احمد سي صحابي ،اين حديث را از رسول
الله rشنيده اند .هنگامي كه در دوره خلفت علي ،tبا وي مخالفت شد،
اصحاب به وسيله همين حديث گواهي دادند .بسياري از اسانيدش ،به
درجه »صحيح و حسن« رسيده اند .حرف شخصي كه بر صحت اين
حديث ،اعتراض كند يا با اين گفتار كه در آن وقت علي tدر يمن بود رد
كند بي اعتبار است .چرا كه بازگشت حضرت علي tاز يمن و شركتش
همراه رسول الله ص در حجه الوداع ،به ثبوت رسيده است .حرف
جماعت بزرگي از صحابه جــان نثــار در ايــن ســفر ،هــم ركــاب رســول
اللهص بودند .به هميــن خــاطر رســول اكرمـص در جــاي جــاي ايــن ســفر
خطبه فرمودند .در اين خطبه ها نـبي اكرمـص بـار بـار بـه اصـول بنيـادي
دين ،توصيه و تأ كيـد كردنـد .بـراي اينكـه امـت در آينـده از گمراهـي هـا،
مصــون و محفــوظ بمانــد .نصــايح مهــم و بــا ارزش ايــراد فرمودنــد و بــا
يادآوري امور تنــازعي و اختلفــات از دور جــاهليت تــا كنــون ،قــول فصــل
اظهار داشــتند تــا اينكــه امــت از اختلفــات درونــي ،محفــوظ مانــده و بــر
)(2
»صراط مستقيم« گام بردارد.
رسول اكرمص در خطبه تاريخي حجه الوداع كه در ميدان عرفات
ايراد نمودند امور سياسي دين اسلم و نصايحي كه در آينده به كار امت
آيد را متذكر شدند و خصومتهاي قديمي را كه در آينده احتمال داشت
شعله ور شود حل و فصل نمودند.هنگام بازگشت از حجه الوداع ،كنار
چشمه ای بين مكه و مدينه ،نزديك جحفه ،زير سايه درختان اتراق
كردند .اين منطقه ،معروف به »وادي خم« و »غدير خم«) (3بود .اعلن
شد كه نماز ظهر خوانده مي شود .ظهر را اول وقت خواندند .پس از
آن ،رسول اكرمص خطبه ايراد كردند .همين خطبه ،به نام »حديث
-خطبه حجه الوداع و خطبات كريمه ديگر اين سفر ،سيرت ابن كثير ،خطبات 2
محمدي قسمت پنجم ،حجة الوداع الشيخ محمد زكريا الكاندهلوي )رحمه الله(
-قال الصمعي :لم يولد بغدير خم أحد إلي أن يحتلم إل أن يتحول 3
غدير« مشهور گشت .آن روز يكشنبه هجدهم ذي الحجه بود در حالي كه
)(1
روز چهارشنبه چهاردهم ذي الحجه ،از مكه مكرمه روانه شده بودند.
محرك و عوامل ايراد خطبه:
چه چيزي باعث شد تا در اين محل ،خطبه ايراد شود و هدف اساسي
از اين خطبه چه بود؟محرك و عامل ايراد اين خطبه ،اين بود كه وقتي
رسول الله ،rچهاردهم ذي الحجه هنگام حجه الوداع به مكه مكرمه
رسيدند؛ پس از اداي عمره ،تا چهار روز در مكه مكرمه اقامت گزيدند.
در همين مدت ،علي tكه رمضان سال دهم هجري به يمن تشريف برده
بود خود را به مكه رسانيد و خمسي ) 5/1مال غنيمت( را كه حضرت
رسول اكرم ،rاو را براي دريافت آن به يمن فرستاده بودند به حضرت
رسول اكرم rتحويل داد .در اين سفر بعضي از ياران علي ،tاز دست
وي شكايتهايي داشتند.پس از بازگشت از يمن ،اين شكايات نزد رسول
اكرم rمطرح شد .اين شكايات چه بودند؟ در اين باره ،روايتهاي
مختلفي آمده است .ظاهرا ً چنين معلوم مي شود كه ياران مختلف،
شكايات جداگانه اي داشته اند .در »البداية و النهاية« حافظ ابن كثير
)رحمه الله( در باب »بعث رسول الله ص على ابن أبى
طالب وخالد بن الوليد إلى اليمن قبل حجة الوداع« آن
روايات را جمع كرده است .خلصه آن روايات اين است:
.1حضرت بريده اسلمي مي فرمايد :كه در دلم نسبت به علي t
كمي كدورت بود .اتفاقا ً در همان روزها قرار شد كه به يمن برويم .علي
tاز طرف حضرت رسول اكرم ص مأمور وصول اموال خمس بود .وي
كنيزكي را از خمس براي خود برداشت.
خبر به حاكم يمن – خالد بن وليد – tرسيد .اين خبر باعث ناراحتي
وي شد .شكايت نامه اي به نام رسول الله rنوشته فرستاد .نامه رسان
من بودم .در حاليكه نامه را به دست داشتم در خدمت رسول اكرم ص
حاضر شدم .نامه را براي رسول الله ص داشتم مي خواندم و تأييد هم
مي كردم كه در اين اثناء حضرت رسول اكرمص دستم را گرفته و
فرمودند :آيا كدورتي در دلت نسبت به علي وجود دارد؟ عرض كردم:
بله .فرمودند :با او كينه نداشته باش ،اگر به او محبت مي ورزي
بيشترش كن .چون كه قسم به آن ذاتي كه جان محمد به دست اوست
سهم خانواده علي از اموال خمس بيش از يك كنيز است .بريده مي
گويد :پس از اين فرمان حضرت رسول اكرم ص هيچكس ،محبوب تر از
2
علي برايم نبود.
-السيرة النبوية لبن كثير 4/414طبع دار إحياء التراث العربي ،نيز أصح السير و 1
ديگر كتب سيرت و حجة الوداع الشيخ محمد زكريا الكاندهلوي ص 193
-به حواله بخاري و البداية والنهاية لبن كثير 5/104جامع ترمذي باب مناقب 2
علي و مسند احمد به روايت عمران بن حصين ،5/351 ،5/350 ،5/347 ،4/437
﴿﴾31 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
ما به سختي رفتار كرده .رسول اكرمص خاموش به حرفهايم گوش مي
دادند .نزديكتر رفتم .به شكاياتم از دست علي ادامه دادم .در اثناي كلم،
ايشان دست مبارك خويش را بر رانم زده فرمودند :اي سعد بن مالك!
شكايات برادرت علي را بگذار .قسم به خدا! مي دانم كه او في سبيل
الله ،بهترين كار را انجام داده است .سعد بن مالك مي گويد :در دلم
گفتم :مادرم بر من بگريد .به خدا قسم! پس از اين ،هرگز علي را به
ً1
بدي ياد نخواهم كرد نه جهرا ً نه سرا.
.4روايتي از يزيد بن طلحه است كه سبب خشم و ناراحتي لشكريان
علي ،tاين بود كه وي جانشيني براي خود تعيين كرده و خود نزد رسول
اكرمص رفت .اين جانشين ،براي هر يك از افراد لشكر ،يك دست لباس
داد .زماني كه حضرت علي ،tبه لشكر رسيد ديد كه هر كدام از افراد
لشكريك دست لباس پوشيده اند علي tفرمود :چرا پيش از آنكه نزد
رسول اكرمص برسانيم اين كار را كرديد؟ لباسها را از همه پس گرفت.
هنگامي كه لشكريان ،به خدمت حضرت رسولص رسيدند شكايات خود
2
را از حضرت علي tمطرح كردند.
.5طبق روايت ترمذي از عمران بن حصين ،tرسول اللهص لشكري
به فرماندهي علي بن ابيطالب tروانه كرد .به آنجا كه رسيد قصه جاريه
پيش آمد .مردم اعتراض كردند .چهار صحابي با هم تصميم گرفتند وقتي
نزد رسول اللهص رفتيم به ايشان عرض خواهيم كرد كه علي چكار
كرده؟ مسلمانان ،پس از مراجعت از سفر ،قبل از هر چيز ،به ملقات
رسول اكرمص مي شتافتند سپس به خانه هاي خود مي رفتند .اين قافله
هم ،پس از بازگشت ،جهت عرض سلم به خدمت رسول اكرمص حاضر
شدند .يكي از آن چهار صحابي بلند شد و عرض كرد :يا رسول الله! شما
علي را نديديد چكارها كه نكرد؟ رسول اللهص با شنيدن حرفش ،روي از
او برگردانيدند .دومي بلند شد و شكايت خود را مطرح كرد .رسول
اكرمص از اين هم اعراض كردند .سومي بلند شد .او هم از دست علي
tشكايت كرد .رسول اكرمص توجهي به حرفهايش نكردند .آنگاه
چهارمي بلند شد و حرفهايي مانند سه نفر قبلي زد .پس از آن ،رسول
اللهص در حالي كه خشم بر چهره مباركشان نمايان بود رو به طرف
اينها كرده فرمود :شما از علي چه مي خواهيد؟ شما از علي چه مي
خواهيد؟ شما از علي چه مي خواهيد؟ همانا علي از من است و من از
اويم .بعد از من ،او محبوب هر مؤمن است(3) .
توجه :از روايت واقدي در كتاب المغازي ،چنين بر مي آيد كه علي ،t
هنگام بازگشت از يمن ،همراه تمام لشكر بود .البته وقتي كه لشكر به
جايي به نام »فتق« رسيد )روستايي در نزديكي طائف( علي tابو رافع
را جانشين خود قرار داده خود با عجله به مكه رفت تا به خدمت رسول
-اسناد جيد علي شرط النسائي به حواله بيهقي – البداية والنهاية .105 :5 1
-بيجا نخواهد بود اگر در اينجا مقوله معروف امام مشهور اهل سنت ابوحنيفه 2
)رحمه الله( تكرار شود :ان تفضل الشيخين و تحب الختنين ،يعني همراه با اعتقاد
به فضيلت شيخين محبت با دو داماد )عثمان و علي )رضي الله عنهما(( نيز
ضروري است.
﴿﴾34 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
قسمت اول خطبه تحت عنوان »حديث ثقلين« مي پردازيم؛ آنگاه به
توضيح و تبيين قسمت دوم خطبه »حديث موالت« ان شاء الله خواهيم
پرداخت.
حديث ثقلين:
حضرت رسول اكرمص در ابتداي اين خطبه چنين فرمودند) :أما
بعد ،أل أيها الناس ،فإنما أنا بشر يوشك أن ياتي
رسول ربي فأجيب وأنا تارك فيكم ثقلين – أولهما
كتاب الله فيه الهدي والنور ،فخذوا كتاب الله
واستمسكوا به فحث علی كتاب الله ورغب فيه ثم
قال وأهل بيتي ،أذكركم الله في أهل بيتي ،أذكركم
الله في أهل بيتي ،أذكركم الله في أهل بيتي(.
»هان اي مردم! همانا من فردي از بشر هستم .نزديك است كه پيك
پروردگارم )مرگ( به سراغم بيايد و من اجابتش كنم .در ميان شما دو
چيز گرانبها مي گذارم .يكي كتاب الله است كه در آن هدايت و نور مي
باشد .پس از آن ،رسول اكرم ،rمردم را تشويق به چنگ زدن به كتاب
الله كردند .سپس فرمودند :ديگري اهل بيت من است .درباره اهل بيتم،
خدا را ياد آور شما مي شوم ،درباره اهل بيتم ،خدا را ياد آور شما مي
)(1
شوم ،درباره اهل بيتم ،خدا را ياد آور شما مي شوم«.
)إني قد تركت فيكم الثقلين :أحدهما أكبر من الخر ،كتاب
الله )حبل ممدود من السماء إلى الرض( وعترتي أهل بيتي،
فانظروا كيف تخلفوني فيهما ،فإنهما لن يتفرقا حتى يردا علی
الحوض(.
من در ميان شما دو چيز گرانقدر كه يكي از ديگري بزرگتر است
گذاشتم .كتاب الله و خاندانم )اهل بيتم( اكنون ببينيد پس از مرگ ،شما
با آنان چگونه رفتار مي كنيد؟ چرا كه اين دو از هم جدا نمي شوند تا
2
اينكه در حوض كوثر نزد من بيايند.
حديث ثقلين و ترجمه آن ،پيش روي شماست .چنانكه شما هم مي
بينيد رسول الله rدر اين خطبه اش ،ثقلين يعني دو چيز گرانبها را ذكر
فرمودند و خاطر نشان ساختند كه من دو چيز ،گذاشته و مي روم ،اولي
كتاب الله است .آنگاه توجه مردم را به چنگ زدن به كتاب الله و عمل بر
آن مبذول داشتند و فرمودند :مقام كتاب الله ،والتر از هر چيز ديگر
است ،پس از بيان فضائل كتاب الله ،از اهل بيت ذكر به ميان آورده
فرمودند :درباره اهل بيتم خدا را يادآور شما مي شوم.تنها چيزي كه از
روايت مسلم معلوم مي شود اين است كه مقصود از ذكر اهل بيت،
شناساندن حقوق اهل بيت و خوش رفتاري مردم با آنهاست .به همين
خاطر ،ايشان )طبق روايت مسلم( درباره آنها فرمودند :درباره اهل بيتم
خدا را يادآوري تان مي كنم ،اما روايت نسائي و مسند احمد ،آشكارا
نشان مي دهد كه ذكر اهل بيت به عنوان دومين چيز گرانبها از ثقلين مي
باشد .بنابراين اولي كتاب الله و دومي اهل بيت شد.در اينجا ممكن است
در ذهن خواننده گرامي ،اين اشكال پيدا شود كه از آيات بي شمار كتاب
الله و از احاديث طيبه ،چنين معلوم مي شود كه بعد از كتاب الله ،مقام
دوم از آن سنت رسول الله rاست .براي همين است كه در جاهاي
َ
عوا الل ّ َ
ه طي ُ
متعدد با تعبيرات مختلف اين مطلب عنوان شده است ﴿:أ ِ
َ
ص
ع ِ
من ي َ ْ
و َ
هَ -
سول ِ ِ
وَر ُ مُنوا ِبالل ّ ِ
ه َ سو َ
ل-آ ِ عوا الّر ُطي ُ
وأ ِ َ
ه ﴾ ...و در اينجا پس از كتاب الله ،اهل بيت مطرح َ
سول ُ
وَر ُه َ ّ
الل َ
شده است .پاسخ چيست؟پاسخ آن كامل ً واضح است .بدون ترديد،
گرانبهاترين چيز بعد از كتاب الله ،سنت رسول اللهص مي باشد.
در اين ،جاي هيچگونه شكي وجود ندارد .اهل اسلم نيز در اين باره
اختلف نظر ندارند كه مقام دوم پس از كتاب الله به چه چيزي اختصاص
دارد .منظور از ذكر اهل بيت در حديث ثقلين ،سنت رسول اللهص مي
باشد .سخن همين است و بس .براي اينكه اهل بيت ،عاشقان راستين
سنت نبوي بودند .همين ها بودند كه با صدق دل بر آن عمل مي كردند.
بنابراين ،ذكر اهل بيت در واقع ،قائم مقام ذكر سنت نبوي است.روايات
موطاي امام مالك و مستدرك حاكم نيز ،اين مطلب را تأييد مي كنند.در
موطاي امام مالك )رحمه الله( چنين آمده است) :عن مالك انه
بلغه ان رسول الله rقال تركت فيكم امرين لن
تضلوا ما تمسكتم بهما كتاب الله و سنة نبيه( .يعني :به
امام مالك ،اين روايت رسيده است كه رسول اللهص فرمودند :من در
ميان شما دو چيز مي گذارم تا زماني كه به آن چنگ خواهيد زد هرگز
گمراه نخواهيد شد :كتاب الله و سنت پيغمبرش1.در مستدرك حاكم،
روايتي از حضرت ابوهريره tاست كه رسول الله rدر حالي كه در حجه
الوداع خطبه ايراد مي كردند فرمودند»:اني قد تركت فيكم
شيئين لن تضلوا بعد هما ،كتاب الله و سنتى ،و لن
يتفرقا حتى يردا على الحوض« .همانا من در ميان شما دو
چيز گذاشته ام كه با وجود آن دو ،هرگز گمراه نخواهيد شد :كتاب الله و
-موطا امام مالك باب النهي عن القول في القدر ،مولنا محمد زكريا 1
در بحثى بر سند اين حديث و ديگر روايات مي فرمايد :قال الزرقاوي
بلغه صحيح كما قال ابن عيينه و قد اخرجه ابن عبدالبر من حديث
كثير بن عبدالله بن عمرو بن عوف عن ابيه عن جده و قال في
التجويد هذا حديث محفوظ مشهور عن النبي rعند اهل العلم شهره
يكاد يستغني بها عن السناد ،و قد ذكرناه مسندا ً في كتاب التمهيد
قلت و ذكر الحديث صاحب المشكوه عن مالك مرسل ً كما في الموطا
اوجز المسالك ج 14ص 100
﴿﴾36 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
در زبان عربي ،به اهل خانه اهل بيت گفته مي شود يعني افرادي كه
بطور مستقل و دائمي در خانه سكونت دارند .چنانچه در عرف عام،
وقتي اهل خانه گفته مي شود ،زن فرزندان نابالغ و غيره را شامل مي
شود .فرزنداني كه ازدواج كرده در خانه اي ديگر ،سكونت داشته باشند
عموما ً در اهل خانه خود بشمار نمي آيند .منظور از اهل بيت ،در لغت و
عرف عام همين است .و اما با توجه به قرآن و سنت ،علوه از ازواج
مطهرات رسول الله ص در اهل بيت و عترت ،دختران ايشان ،داماد
ايشان حضرت علي ،tنوه هاي ايشان حضرت حسن tو حضرت حسين
) tو عموي ايشان حضرت عباس tو فرزندان آنها و ديگر بستگان( هم
داخل هستند.ازواج مطهرات در اهل بيت ،او ً
ل :به اين دليل داخل هستند
كه بطور حتم همسران در عرف از جمله اهل بيت )اهل خانه( به شمار
مي آيند .ثانيا ً به اين دليل كه شموليت ازواج مطهرات )رضي الله عنهن(
در اهل بيت ،از نص قطعي قرآن كريم به اثبات مي رسد .قرآن كريم با
صراحت مي فرمايد:
﴿
) ﴾ الحزاب» (34-33:و بمانيــد در
خانه هاي خويش و اظهار تجمل نكنيد مانند اظهار تجمــل كــه در جــاهليت
پيشين بود و بر پا داريد نماز را و فرمانبرداري خدا و رسول او كنيــد .جــز
اين نيست كه خداوند مي خواهد دور كند پليدي را از شما اي اهل بيــت و
پاك كند شما را پاك كردني و ياد كنيد آنچـه خوانــده مـي شـود و در خـانه
-قد رواه الحاكم في المستدرك عن ابن عباس و عن ابي هريره و 1
هاي شما از آيتهاي خدا و از حكمت .هر آيئنه خــدا هســت لطــف كننــده و
خبردار«.
1
اين آيه درباره اينكه ازواج مطهرات ،از جمله اهل بيت محســوب مــي
شوند صريح مي باشد .چرا كه اين آيه از آيات آخري يك ركوع مــي باشــد
– اين ركوع از آيه ﴿ :28
﴾ )الحزاب (28/شروع و در آيه مذكور به اتمام رسيده است .مخاطب تمام
اين آيات ،ازواج مطهرات هستند .در اين ركوع ،از اول گرفته تــا آخــر 26
صيغه و ضمير مونث آورده شده است كه همگي بدون شك و ترديد راجع
به طرف ازواج مطهرات هستند 2.بنابراين ،از اين نص قطعي قرآن مجيد
به ثبوت رسيد كه ازواج مطهرات در اهل بيت داخــل هســتند .امـا شــامل
بودن علي ،فاطمه ،حسن و حسين yاز احاديث صحيح بــه اثبــات مــي
رسد .حديثي در صحيح مسلم اســت :عن سعد بششن ابششي وقششاص
اليششه ﴿: قال لمششا انزلششت هششذا
)﴾ آل عمــران (61:دعششا رسششول
اللهص عليا ً و فششاطمه و حسششنا ً و حسششينا ً وقششال :اللهششم
هؤلء أهل بيتي .رواه مسلم … و عن عائشهل قششالت:
خرج النبيص غدات و عليه مرط مرحل من شششعر أسششود
فجاء الحسن بن علي فأدخله ثم جاء الحسششين فششادخله
معه ،ثم جاءت فاطمه فادخلها ثم جاء علي فادخله ثششم
قشششششششششال ﴿ :
﴾ از حضــرت ســعد ابــن ابــي وقــاص tروايــت
اســـت كـــه وقـــتي ايـــن آيــــه ﴿ :
) ﴾ آل عمران (61:نازل شد ،رســول
اللهص ،علي ،فاطمه ،حسن و حسين yرا فرا خوانده فرمودند :اي اللــه!
اينها اهل بيت من هستند .عائشهل مي فرمايد :باري صبح هنگام ،رســول
اكرمص از خانه بيرون رفتند .چــادري رنگيــن بــا تارهــاي ســياه روي خــود
انداخته بودند .حسن بــن علــي آمــد .او را در چــادر داخــل كردنــد .ســپس
حسين آمد .او را هم به چادر داخل كردنــد .آنگــاه فــاطمه آمــد .او را نيــز
داخل كردند .قدري بعد علي آمد .او را هم داخل چادر كردند .سپس ايــن
آيــــــه را خواندنــــــد ﴿ :
. ﴾ يعنــي اللــه تعــالي
مي خواهد پليدي را از شما دور گرداند و شما را پاكيزه نگهــدارد3.از ايــن
-تفسير معارف القرآن از محمد ادريس كاند هلوي ج 5ص 495 2
-مشكوه المصابيح ،باب مناقب اهل بيت النبي ) rمرقات ج 11ص (370 3
﴿﴾38 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
احاديث صحيحه ،واضح شد كه در اهل بيت ،نه تنهــا ازواج مطهــرات )آيــه
قرآن به اين امر ،صراحتا ً دللت مــي كنــد( بلكــه علــي ،فــاطمه ،حســن و
حسين yهم داخل مـي باشـند) .چـرا كـه تصـريح آن در احـاديث صـحيحه
آمده است( .بلكـه فراتـر از ايـن ،بسـتگان نزديـك ديگـر رسـول اكرمـص
يعني :عموي ايشان عباس tو فرزندانش و ديگر پســر عموهــاي ايشــان،
در اهل بيتي كه حكم به تكريم و احترام آنها داده شــده ،درجــه بــه درجــه
داخل هستند .به اينان »بنو هاشم« گفته مي شود و گرفتــن زكــات بــراي
آنها شرعا ً ناجايز است .از زيد بن ارقم كه راوي حديث ثقليــن مــي باشــد
پرســيده شــد :آيــا ازواج مطهــرات در اهــل بيــت رســول اكرم ـص داخــل
نيستند؟ حضرت زيد بن ارقــم فرمــود»:نساوه مششن اهشل بيتششه و
لكن اهل بيته من حرم الصششدقه بعششده قششال و مششن هششم
قال هم آل علي و آل عقيششل و آل جعفششر و آل عبششاس
قال كل هولء حرم الصدقه قال نعششم )مسششلم( و فششي
الكمال شرح مسلم :قد جاء ذلك عن زيد مفسرا فششي
غير هذا و قيل من آل محمد قششال الششذين ل تحششل لهششم
الصدقه الخ«.
ازواج مطهرات از اهل بيت ايشان هستند )ولي در اينجا مــراد از اهــل
بيت كه دستور به اكرام آنها داده مــي شــود( كســاني هســتند كــه گرفتــن
صدقه )زكات( بر آنان حرام است وآنهــا آل علــي ،آل عقيــل ،آل جعفــر و
آل عباس مي باشند1.خلصه اينكه در اهل بيتي كــه حقوقشــان در حــديث
ثقلين يادآوري شده ،محبت و اكــرام آنـان بــر امــت لزم گردانيــده شـده،
ازواج مطهرات رسول الله ص ،دختران ايشان ،دامــاد ايشــان ،نــوه هــاي
ايشــان ،عمــوي ايشــان و پســر عموهــاي ايشــان مرتبــه بــه مرتبــه داخــل
هستند .اهل بيتي كه هر يك بنا بر فضائل منصوص خود استحقاق احترام،
تعظيم ،عظمت و مرتبــه اي را داراســت كــه رســول اللــه ص در احـاديث
صحيح براي آنان ثابت كرده و به آنان دستور داده اســت.البتــه بــه خــاطر
بايد سپرد كه اگر چه تمام اهل بيت ،في الجمله مستحق اكرام ،تعظيم و
ما در ميان آنها فرق مراتب هم هست و اين فــرق مراتــب محبت هستند ا ّ
فقط از احاديث صحيح ثابت است) .اينجا مجال تفصــيل آن نيســت( .مثل ً
براي ما هر چهار دختر رسول اللهص ،قابل احترام ،قابل تعظيــم و اكــرام
هســتند امــا از ميــان ايــن چهــار مقــامي كــه ســيده فاطمه ـل دارد بنــات
مكرمات ديگر ندارند .چرا كه رسول اكرمص ،به فاطمه ل لقب »سيدة
2
نساء اهل الجنة« )سرور زنان بهشت( دادند.
حديث الموالت
-إكمال اكمال المعلم به شرح صحيح المام مسلم 226 :6نيز تفسير مظهري 1
عربي 7/341
-جامع الترمذي به نقل از مشكوة )مرقاة .(11/407 2
﴿﴾39 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
-قال الترمذي :هذا حديث غريب ل نعرفه إل من حديث جعفر بن 1
)رحمه الله( بعد از بيان روايت ،اين راوي شيعه را معرفي كرده است) .ترمذي
5/296طبع دار الفكر بيروت( و نيز امام ابن تيميه )رحمه الله رح( و ديگر تمام
شراح حديث اضافه اين لفظ ))بعد از من(( را غلط و تصرف راوي شيعه قرار
مي دهند .بنابراين ،الفاظ ابتدايي اين روايت با توجه به روايات ديگر درست هم
باشد باز هم در اين روايت ،اضافه ))بعد از من(( نزد محدثين درست نيست) .به
حاشيه عربي گذشته نگاه كنيد كه در آن دليل نيز مذكور است( بنده به عرض مي
رساندم كه اين اضافه درست باشد يا نه اما از اين حديث استدلل شيعه بر
عقيده امامت و خلفت بلفصل علي اصل ً به هيچ نحوي درست نيست .چنانكه به
خوانندگان ان شاء الله واضح خواهد شد .محمود عفي الله عنه.
﴿﴾41 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
-درباره اين صحيفه نيز )صحيفه علي (tشيعيان ،حرفهاي عجيب و بي سر و تهي 2
ل :قرآن در آن با ترتيب نزولي اصل خود نوشته شده بود(مشهور كرده اند) .مث ً
در حاليكه اين صحيفه علي tمجموعه اي از احاديث نبوي rبود .چنانكه
))الصحيفة الصادق(( عبدالله بن عمرو بن العاص ب)) ،صحيفه جابر(( جابر بن
﴿﴾42 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
لعنت خداست بر كسي كه براي غير الله ذبح كند و لعنت خداست بر آن
شخصي كه نشانه هاي زمين را بدزدد – مطابق با روايت ديگر بر آن
شخصي كه نشانه هاي زمين را تغيير دهد – و خدا لعنت كندكسي را كه
به والدينش را لعنت فرستد و لعنت خدا بر آن كسي كه مجرمي را پناه
)(1
دهد.
.3عن ابن عباس )رضي الله عنها( قال :كان رسول الله r
عبدا ً مأمورا ً ما اختصنا دون الناس بشئ إل بثلث :أمرنا أن
نسبغ الوضوء وأل نأكل الصدقة وأن ل نتري حمارا ً على فرس.
از حضرت عبدالله بن عباسبروايت است كه رسول اللهص بنده اي
بودند مأمور؛ به ايشان دستور داده شده بود )تمام احكام دين را به مردم
ابلغ نمايند( كه در هيچ چيزي نسبت به عموم مردم قائل به خصوصيت
ما )اهل بيت( نشوند مگر در سه مورد (1) :به ما دستور داده شد كه
بطور كامل و به نحو احسن وضو بگيريم (2) .مال صدقه نخوريم(3) .
)( 2
خر را )براي جفتگيري( بر اسب ماده سوار نكنيم.
اعتبار تسلسل كلم نبوي .استدلل شيعه غلط است هم عقل ً وهم با
توجه به اقوال اهل بيت ,نق ً
ل ،به ترتيب به تفصيل اينها مي پردازيم!
کتب لغت
لفظ ولي باشد يا مولي يا اولي؛ هر سه از وليت گرفته شده اند.
معناي وليت در زبان عربي ،قرب ،تعلق و ارتباط بين دو چيز است خواه
1
آن قرب و تعلق به اعتبار مكان باشد يا به اعتبار نسبت يا به اعتبار دين.
معناي ولي در زبان عربي :ياور ،دوست ،محب و محبوب است .جمعش
اولياء است) .مانند ولي الله ،اولياء الله و غيره( .لفظ ولي در قرآن
مجيد براي الله تعالي نيز بكار رفته است:
﴿ ص ) ﴾ البقــرة» (257:اللــه دوســت
مردماني كه ايمان آورده اند است« .و براي مؤمنين نيز استعمال شده و
بطرف الله تعالي مضاف شده است.
﴿
)﴾ يونس» (62:آگاه! دوستان
الله را نه ترسي هست و نه غمگين مــي شــوند« .و هميــن لفــظ در حــق
مؤمنين بكار رفته در حالي كه به طرف مؤمنين ديگــر نســبت داده شــده
است:
﴿
) ﴾ ﴾ التوبة» (71:مردان و
زنان با ايمان ياور ودوست همديگرنــد« .لفــظ »مــولي« بــه ســبب كــثرت
معاني ،در احاديث مختلف به معاني مختلف استعمال شده است.
علمه ابن الثير جزري در كتاب لغت مشهور خود »النهايه فــي غريــب
الحديث« مي نويسد:
»و هو اسم يقع علي جماعة كثيره فهو الرب ،و المالك ،و
السيد و المنعم ،و المعتق ،و الناصر ،و المحب ،و التابع ،و
الجار ،و ابن العم ،و الحليف ،و العقيد ،الصهر ،و العبد ،و
المعتق ،و المنعم عليه وأكثرها قد جاءت في الحديث فيضاف
كل واحد إلى ما يقتضيه الحديث الوارد فيه … و منه الحديث
»من كنت موله فعلى موله« يحمل على أكثر السماء
المذكورة«.
و اين لفظ »مولي« اسمي است كه بر بسياري از معاني اطلق مي
شود.پس معناي مولي :پروردگار ،مالك ،سردار ،محسن ،آزاد كننده،
ياور ،محبت كننده ،فرمانبردار ،همسايه ،پسر عمو ،عهد كننده ،عقد
كننده ،داماد ،غلم ،غلم آزاد شده و احسان شونده ,مي آيد .بيشتر اين
معاني در احاديث بكار رفته است .و مطابق با مقتضاي هر حديث ،معناي
مرادي آن معلوم مي شود .همين لفظ در حديث »من كنت موله فعلي
اسماعيليان قم -ايران
-ابن ماجه. 2
﴿﴾45 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
-ذكره العلمه ابن حجر الهيثمي الشافعي عن ابي نعيم ،في الصواعق المحرقه 1
)ص ،(48و ذكره ايضا ً محب الدين الخطيب في حاشية العواصم من القواصم
)ص ،(168ناقل عن الحافظ البيهقي و الحافظ ابن عساكر ،و نقله العلمه آلوسي
في روح المعاني ) ،(6/195عن أبي نعيم .قلت :ذكر الحافظ ابن عساكر في
التاريخ الكبير و قال :رواه البيهقي من طرق متعدده في بعضها زيادة وفي بعضها
نقصان والمعني واحد) .التاريخ الكبير طبع روضه الشام .(4/166
﴿﴾46 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
اهل بيت ش از خطبه غدير چه فهميده اند .از صفحات گذشته ،بحمد الله
اين هم به اثبات رسيد كه اگر درستي تمام روايات خطبه غدير كه در
ذخيره حديث ،محفوظ هستند ،پذيرفته شود باز هم استدلل فرقه شيعه
از اين روايات به هيچ وجه درست نيست.
خلصه گفتار:
اگر به دليلي كه در مورد عقيده امامت و خطبه غدير ،در اين تحرير،
بطور اختصار تقديم شد به ديده انصاف نگاه شود هيچ شك و ترديدي در
اين باره باقي نمي ماند كه موقف شيعه ،با كتاب الله و سنت رسول الله
rو اجماع صحابهش و تعامل اهل بيت ,كامل ً مخالف است .شيعه براي
اثبات موقف خود ،از قرآن و سنت ،هيچ دليل واضحي ندارد .مگر اينكه
تكيه بر روايتهاي موضوعي بكنند كه خودشان در كتابهايشان جمع كرده
اند.ما در اين نوشته خود ،حقيقت و ماهيت دلئل شيعه به ويژه نحوه
استدللشان را از حديث غدير براي اثبات اين عقيده را بحمد الله تعالي
مختصرا ً به حضورتان تقديم كرديم .از الله تعالي اميدواريم كه براي يك
خواننده بي طرف ،اين تحرير مختصر ,كافي باشد) .تقبله الله تعالي و
نفع به( .وماعلينا إل البلغ.......
د
ك جريان َف َ
فدك يك مكاني است در نزديكي خيبر و حدود 142كيلومتري شهر
مدينه .اين باغ با وجود حاصلخيزي بسيار در زمان فتح خيبر به عنوان
جزيه توسط يهوديان آن منطقه به حضرت پيامبرص داده شد.(1) .
ه پيامبرصواگذار نمودند ).(2ك را ب
ف فد
ن نص يها ميگويند :يهوديا بعض
ي ميباشند به يهوديان و ساكنان آن ي خيرخواه ه
ه اسو پيامبرص ما ك
منطقه اجازه دادند در همانجا به امرارمعاش بپردازند و در مقابل نيمي
ل پيامبر ص به ك جزو اموا
س فد از درآمد را به ايشان پرداخت نمايند .پ
ل» :كان فيما ن قا
ن الحدثا سب ن أو
كب
ن مال يآمد ).(3ع شمار م
احتج به عمر أنه قال :كانت لرسول اللهص ثلث
صفايا :بنو النضير ،وخيبر وفدك؛ فأما بنو النضير
فكانت حبسا ً لنوائبه ،وأما فدك فكانت حبسا ً لبناء
السبيل ،وأما خيبر فجزأها رسول اللهص ثلثة أجزاء:
جزأين بين المسلمين وجزءا ً نفقة لهله فما فضل
عن نفقة أهله جعله بين فقراء المهاجرين« ).(4يعني آنچ
ه
نك
ه ت كرد اي ن حج هآ سب( ب ي و عبا ت نزاع عل ت عمر ) در وق حضر
5
ت:
ه صفيه ) ( داش پيامبرص س
ت پيامبرص مانند پذيراي
ي م و احتياجا ي امور مه ه برا ي النضير؛ ك .1بن
ن در را
ه ي مسافرا ه برا ك؛ ك
يباشد.2.فد فم ن و ساير امور صر مهمانا
ه بود؛ دو
ه جزء كرد ن را س ه پيامبرص آ يشد.3.خيبر ك فم ه صر ماند
ش .هرگا
ه ل و عيال ج اه ي خر ش برا
ن و جزء سوم ي مسلمانا ش برا جزئ
ي مهاجري
ن ن فقرا ن را بي يماند آ هم ل اضاف ل و عيا ي اه
ه ي از نفق چيز
يكرد. مم تقسي
في ء چيست؟
يآيد و متعلق تم ه دس گ ازكفار ب
ن جن
ه بدو تك
ي اس يء ) :(6غنيمت ف
ن وجود ندارد ،البت
ه ت كرد س و قسم خم ن ُ
ه در آ
ت ،ك ن اس ه مسلمانا ب
م در يخواهي هم ك« نيز ك يباشد» .فد ت پيامبرص م ن در دس اختيار آ
م پيامبرص شد. ه تسلي تك يء« اس ل »ف
ي از اموا م يك ث كني
ن بح مورد آ
1
ص .35 ج«
ي در »خرا م قرش ن آد يب ل از يحي ه نق -ب
2
ص .707 ج ،2 ي :
-المغاز
3
ص .82 ه زهراء ،نصير پور، ي فاطم -زندگان
ح .4062 ح : ح .2967مشكاة المصابي -ابو داود : 4
ي خود برگزيند.م برا ن غنائ م كرد ل از تقسي م قب ه اما ه :آنچ -صفي 5
6
م و يا
ق تسلي
گ و از طري ن جن ن بدو ه از دشم هك
ج ،آنچ ت و خرا يء :غنيم -ف
گ عميد(.ل) .فرهن ن يا اموا م از زمي ه شود ،اع ن گرفت ه و عقد پيما مصالح
﴿﴾48 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
ت پيامبرص:
س از وفا
كپ
فد
ه رسول هب يك ك و ديگر اموال غ فد مص با ل اكر ت رسو س از وفا پ
ع بر ل تشي ل قرار گرفتند .اه تالما ي جزو بي ت ،همگ ق داش م ص تعل ّ اكر
ه بود اما ابوبكر آن ه بخشيد ه فاطم ك را ب غ فد ه پيامبرص با ن باورند ك اي
م و ستم م را ظل ن اقدا ع اي ل تشي ن اه ت .نويسندگا س گرف هپ را از فاطم
ه ،همچو
ن يكنند و انگار آنها حقدارتر از فاطم يم ه تلق ه فاطم يب بزرگ
يپردازند .در يم ه ن قضي ه اي نب ن زد ه دام دايه مهربان تر از مادر ب
س از گفتگو با حضرت ي پ ت عل ت فاطمهل و حضر ه خود حضر يك حال
ن منص
ف ض نكردند اكثر موّرخا ع شدند و اعترا ي زود قان ابوبكر خيل
يكنند: ه بازگو م نگون ه را اي ن قضي اي
ت ،به ي برگش ـ ل عــاد ه حا ت و فاطمه ب ت ياف ه پيامبرص وفا يك هنگام
ن ش ابوالحس ـ ي شــوهر ه همــراه ن رو ب ش افتــاد .از اي ث پدر فكر ميرا
ش را ق آمدنــد و درخواســت ت ابوبكر صــدي ن ،حضر ي مسلمي ه نزد خليف
ت ابــوبكر بــا كمــا
ل ح كــرد.حضــر ش مطر ث پدر ل و ميرا در مورد اموا
ه فرمودنــد :كس ـي مك هاي ت شنيد ب فرمود :ما از پدر بزرگوار م و اد احترا
ن صــدق
ه ه عنــوا يمانــد ب يم ه از ما باق يبرد ،و آنچ ث نم ن ار از ما پيامبرا
م عايشـ
ه ه فرزنــد ه شــما و ن تن ن عل ه همي ت) .ب ن اسـ ه مسلمانا قب متعل
قتــا
ن ل حقو ت المــا يبــرد ،امــا از بي ي نم ه ،چيــز ه همسر پيــامبرص بــود ك
ه خشنود شــد
ه ي خليف ن راهنماي ه ل از اي ت فاطم يباشد(.حضر ظم محفو
ه راي زاهــدان ه زنــدگ ن گذشــت ت و همچــو ي خود برگش ه ه خان تب و با قناع
ه دنيــا را ي بــود ك ت كسـ ي زيــر دسـ ه ت يــافت ه او تــربي اختيار نمــود؛ چـراك
ب العي
ن ت را نصــ ن آيــا ه اي ه بــود .فــاطم ي آورد ت رو ه آخــر هوب گذاشــت
ه﴿ ه بــود ك ش قــرار داد خــوي
ي دنيا اند
ك ]﴾نساء» [77 /بگو,كال
ي به
« او بــرا
ه پرهيزگــار باشــد بهــتر اســت يك ي كس ـ ت بــرا
ت و آخر اس
ي از زنــان ل نكرد ،و همانند بعض گ و جد ي ،جن ت و داراي ن ثرو ت آورد دس
ل او را زيـر م خـدا و رسـو ت ،حك
ل و باغا ه پو
نب ت يافت ي دس ي برا امروز
ن آخــر
ت ي آباد كــرد
ن برا
ن دورا ش در اي
يا م سع ه او تما ت ،بلك پا نگذاش
ك بــود ﴿. ت او نيز نزدي ي پيامبرص رحل ه
ق مژد ه طب بود؛ چراك
سك
ه ] ﴾ اســـراء [19 /و هـــر ك
ن ،تلشن( آ
گ آورد
ي )فـرا چن ت را بخواهـد و بـرا ي( آخـر
ه ي جاودان )دنيا
ن چنين
ن باشــد ،اي
ه مــؤم
ن دهــد ،در حــالي ك
ن را از خــود نشــا ســزاوار آ
يماند..ياجر( نم س )و ب
يسپا نب ششا ي ،تل كسان
ح :
ح .4063 ح .2972مشكاة المصابي
-ابو داود : 1
﴿﴾50 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
ي از ما م و كس ي مرد ه ي هم ت برا ه اس يماند ،صدق يم ه جا نب پيامبرا
)(1
يبرد« . ث نم ار
ه او در مقاب
ل يگيرند ك قم ل را از ابوبكر صدي ن اشكا ع اي ل تشي اه
ك فرد ك
ه تي ه رواي ث پيامبر ص بود ،ب ه وار ي زهراء ك ه ت فاطم درخواس
ها
م ل الله ص شنيد ن از رسو ت :م ج نمود و گف ش بود احتجا م خود نه آ
ي از ما ه كس مون يگيري ثم ي ميرا ه از كس نن ه فرمود» :ما پيامبرا ك
ص قرآ
ن فن ي ابوبكر صريحا ً مخال ه ن گفت ه اي ل آنك يبرد« حا ثم ميرا
ت» .خداوند در باره فرزندانتان به شما سفارش میكند كه سهم اس
م است ،و ص عا نن )ميراث( پسر ،به اندازه سهم دو دختر باشد« زيرا اي
ن مخال
ف يباشد ] :نساء .[11 /همچني ل پيامبر و غير پيامبر م شام
ل (16 / ن و سليمان وارث داوود شد) نم يباشد .همچو ص ديگرنيز م نصو
وپس از نزد خويش وارثی به من ببخش كه از من ميراث برد و ]نيز[
م شد ك
ه ه معلو ن آي س ،از اي م 5 /و .[6پ ميراثبر آل يعقوب باشد ]مري
ل
ن بود دلي يشود .اي ث برده م ن ار م از آنا يبرند و ه ثم م ار انبياء ه
ن انتقاد بر ابوبكر صديق. ع در اي ل تشي اه
-سنن ترمذي ح ،3812آلباني می گوید که این حدیث ضعیف است) .تصحیح 2
کننده(.
﴿﴾51 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
2
ص ت :ج،3
س .أشعةاللمعا
ي النضير و كتاب الخم
ي ،قصة بن
ب المغاز
ي :كتا -بخار
.477-479
﴿﴾52 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
ن أب
ي يع
ن البختر ي الكافي ع يف
ب الراز
ن يعقو روی محمد ب
ن العلماء ورثة ل»:إ ق أن
ه قا ن محمد الصاد عبدالله جعفر اب
ي نسخة( ل
م ن النبياء ل يورثوا )وف كأ النبياء وذل
ثم
ن يرثوا درهما ً ول دينارا ً وإنما أورثوا أحادي
ظ وافر«. ح ٍ
ء منها فقد أخذ ب َي ٍ
ن أخذ بش م فم أحاديثه
ه فرمود: هك ت شد ق رواي م جعفر صاد ي از اما ق بختر ي از طري در كاف
ه انبيا وارثي ناند؛ چراك ن پيامبرا ي ،وارثا ن و رّبان ي راسخي ت علما ه حقيق ب
ه ار
ث ي را ب م و دينار ن دره ي ديگر( آنا ها ي( ندارند ،و )در نسخ )ماد
ي چيز
ي ه اگر كس ي دارند ك نبهاي ت گرا ث و بيانا ه احادي هاند ،بلك نگذاشت
ظ »إنما« به ت.لف ه اس ي را برد ي فراوان ه ت آورد بهر ه دس از آنها را ب
هآمده ه در آيه 55مائد ت و قطعا چنانچ ً م مفيد حصر اس هها ه ف شيع اعترا
ي را ب
ه چ چيز ديگر ث ،هي م و احادي ه غير از عل م شد ك س معلو است ،پ
ه خبر پيغمبر ص در ي ديگر اينك ه هاند .مسئل ي نداد ه كس ثب ن ميرا عنوا
ي اس
ت م يقين ه باشد ،عل ت ص شنيد نحضر ه از آ ه بل واسط يك ق كس ح
ي خوي
ش ه ه شنيد نب ل كرد ي او عم ي ،و برا ها ك و شبه چش ن هي بدو
ن شيع
ه ع اصوليي ه .اجما ن را بشنود يا ن مآ يه ه از ديگر ت ،خوا ب اس واج
هآ
ن تب ه متواتر غير متواتر نسب م خبر ب ه تقسي تك ن اس ي بر اي و سن
ي ديگرا
ن ه ه واسط هاند و ب ه نكرد ه پيامبر ص را مشاهد تك ي اس افراد
ه و بدو
ن ه نمود ه پيامبرص را مشاهد يك ه آنان هاند ،ن خبر او را شنيد
م متواتر، ي حك قو ن خبر در ح ه اي تك ه اس ي شنيد ي خبر ه از و واسط
ن نتيج
ه ه اي تب ن توضيحا س از اي لپ ت .حا ه بالتر از متواتر اس بلك
ش مستقيما از پيامبرص اي
ن ً ن خود ق چو ه ابوبكر صدي م رسيد ك خواهي
س و جو از ديگر
ي ش و پر ه تفتي يب ه بود ،ديگر نياز ث را شنيد حدي
ه ظاهرا دال بر اي
ن ً نداشت) ( .باشد.و اما در مورد آيه 16سوره نمل ك 1
ث برد
ه ن ار يبرند و هم از آنا ثم ن ار م از ديگرا ه انبيا ه تك اس
ت ما
ل ه وراث تن ي اس ت عرفان ت و كمال م و نبو ت عل ن وراث ه اي يشودك م
ت
ن وراث ت بر همي م دلل ل اما ق قو ي نيز مطاب ه ،از نظر عقل و متروك
س
ت ،پ ث پدر اس ه پسر ،وار يدانند ك هم ه را هم ن نكت ن اي دارد؛ همچني
يباشد ت نم ن جزو لغويا ن ذكر شود ،آيا اي ي اي م اله ه در كل ي آنك ه جا چ
ح اشار
ه ه طور صري هب س از آن آي ت؟! پ ه اس ك و منز ن پا ن از آ ه قرآ ك
)(2
ه گرفتيم ت نتيج ن توضيحا س از اي م است .پ ت عل ن وراث ه اي يفرمايد ك م
ه را ن مسئل ه اي ل عمد ه دلي ه بود و س ه عطا نشد ه فاطم ك« ب ه »فد ك
ينمايد: نم روش
هو ل كرد ن نق س حدثا ن او كب ن را از مال م ابوداود آ ه اما يك 1ـ احاديث
ه بود ك
ه ه او رسيد هب ه سين هب ه سين ن عبدالعزيز ك ن عمرب سخنا
ت. ه اس ه فاطمه نداد ك را ب پيامبرص فد
ص 562ـ .559
ء اثنا عشرية :
ج ،2 ع كنيد به تحفه
ل بيشتر رجو
ت تفصي -جه 2
﴿﴾53 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
ه به ل فاطم ه بود ،جزو اموا ه فاطمه داد ك را ب 2ـ اگر پيامبرص فد
ك و خيبر ث مرا از فد ت :ار يگف ش نم ه در سخنان يآمد و فاطم شمار م
م او نبود
ه ه اس ه قبل ً ب يكند ك تم ه ثاب ن خود فاطم س سخنا بدهيد .پ
ت.
اس
ي از طر
ف ها ه باشد ،هب ه عطا شد ه فاطم غ قبل ً ب ن با ه اگر اي 3ـ اينك
ف در ن طر تآ ت ملكي ّ ض تح ض قب ه مح هب ت و هب ل اللهص اس رسو
ن را قبل ً ب
ه س اگر آ ه ندارد .پ ه دهند ل هب ه اموا يب يآيد و ديگر كار م
چ وجه ه هي يدانستند و ب نم ن زما مآ ي مرد ه ه بود ،هم ه بخشيد فاطم
ن گون
ه ج نمايند هما ه خار ت فاطم يتوانستند از ملكي ّ ابوبكر و غير او نم
ت از او ل پيامبر ص اس ه جزو اموا م اينك ه نا ي او را ب ه ه نتوانستند حجر ك
ي عايشه و ازوا
ج ه
ي فاطمه همانند حجر ه م حجر يداني يم بگيرند.همگ
ن رسو
ل ي ،اما چو ل عل ه ما ي پيامبر ص بود ن هها ت جزو خان مطهرا
هاي را ه همسرانش و نيز حجر شب ن خوي هها را در زما ن حجر مصآ اكر
ت آنها در آمد و از ت ملكي ّ ه بود ،تح ه داد ه اسام ي را ب ه ويك ه فاطم ب
ج شد. ل پيامبر ص خار اموا
و...
ت علي
ل شهاد
م قبو
م :عد
ل دو
اشکا
هبراي ه فاطم يكنند اينك حم ع مطر ل تشي ن اه ه برادرا يك ل ديگر اشكا
ه ابوبكر توب ه گفتگو پرداخ ت و با او ب ك نزد ابوبكر رف ن فد بازگرداند
سآ
ن ه ،پ ن عطا نمود هم شب ن حيات ك را در زما ل خدا ص فد ت:رسو گف
ت داد هل شهاد ي گفتار فاطم ي نيز بر راست ن .عل ن بازگردا هم را ب
ن« خدمتكار م ايم ُ
ت» .ا ي ديگر خواس ت و شاهد ي ابوبكرس نپذيرف ول
ي دختر ه :ا خ داد ك ه پاس ي خليف ت ول ت برخاس ه شهاد پيامبر ص نيز ب
ت و بدي
ن ن روا نيس ك مرد و دو ز ت جز با دو مرد و يا ي پيامبر ص شهاد
ك صحب
ت ي تر ت ناراحت ه از شد ّ ه را رد كرد ) ( .فاطم
1
ي فاطم ل ادعا شك
ي كه پيامبر ص فرموده بود» :فاطمة با ابوبكرس را نمود در حال
نم
ن يت ه ه پار ى« .فاطم ن أغضبها أغضبن ى فم بضعة من
ت.ه اس ن كرد م آورد مرا خشمگي ه خش س او را ب ت ،هر ك اس
جواب اهل سنت در اين اشکال:
ي ت عل ت حضر ي فدك و شهاد ه ي زهرال در مورد هب ه
ي فاطم ادعا
ت اصل ً ل سن ب اه
ت در كت ف الرويا ي اختل ن ،عل ن يا حسني م ايم وا
ن حا
ل يشود .با اي تم ع ياف
ل تشي ع اه ط در مناب ت ،اينها فق موجود نيس
ه در ت ،بلك ت اس ل سفاه ن ،كما م نمود ن ملز ب داد ه جوا ت را ب ل سن اه
ت
ح از رواي ت .در مشكاة المصابي ن موجود اس فآ ت خل ل سن ب اه كت
ن عبدالعزيز پسر عبدالعزيز ب
ن ن عمرب ه چو هك ه آورد ابوداود از مغير
ه فد
ك ت ...:فاطم ع نمود و گف ن را جم ل مروا ت رسيد ،آ ه خلف ن ،ب مروا
ه طور ثب ن حدي ت) ...اي ت كرد ،اما پيامبر نپذيرف را از پيامبر ص درخواس
ص .83
ه زهرا ،نصيرپور:
ي فاطم
-زندگان 1
﴿﴾54 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
ص .479
ج ،3
ت : -أشعة اللمعا 2
﴿﴾55 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
ن طور ك
ه نتر بود ،و هما
ن آسا
ن اي
ت زيرا جبرا
ب را گرف ن جان بگيرد.همي
يگرف
ت ب ديگر را م
ي آورد .اما اگر جان ه جا ً
ت او را بعدا ب
ت رضاي گذش
ينمود.يم ن رو فساد در دي
ص .213
ج ،2
م :
-رحماء بينه 1
﴿﴾58 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
ص ،142 ج3 ك« ) ق( در »المستدر م 405هـ . ي) م نيشابور .2حاك
يكند ظ ذكر م ي تغيير در الفا ن را با اندك ن جريا ل علي (همي ب فضاي با
ت«. ح السناد اس ث صحي ن حدي يگويد» :اي و در آخر م
ت (825جريان ج 7رواي ل« ) ي در »كنز العما ي هند ي متق ه عل .3علم
ل
ن منصور نق ه از سعد ب ت عمررا همانند آنچ م و حضر مكلثو جا ازدوا
ت. ه اس ه ،ذكر كرد شد
ل بي
ت ل اه ص 173در فض ج ،9 ع الزوائد : ي در مجم ن حجر هيثم .4اب
ت.
ه اس ن را آورد آ
م (236در كتا
ب ن عبدالله الزبيري ) ب اب .5ابو عبدالله المصع
ب« چاپ ي طال ن اب يب ن »ولد عل ت عنوا ص ،41تح ش« ) ب قري »نس
ن
ن جعفر ب ي از عبدالله ب ي دختر عل ب كبر ت :زين ه اس ن( آورد تهرا
ب ن الخطا ي عمر ب ي برا م كبر مكلثو ه دنيا آورد و ا ب فرزند ب يطال اب
هل دختر ه فاطم م( سيد مكلثو بوا ه دنيا آورد .و مادر هر دو )زين فرزند ب
يباشد. ل الله ص م رسو
ي)
م ي بغداد ن عمرو الهاشم هب ن امي بب ن حبي .6ابو جعفر محمد ب
ي« چا
پ ن »اصهار عل ت عنوا ص 56تح ب »المحّبر« ) 245هـ( در كتا
ي عمر ب
ن ت عل ن داماد حضر ت :دومي ه اس ن( نوشت حيدرآباد دك
س از هبدر نكاحش بود .پ ي و فاطم م دختر عل م كلثو ها تك ب اس خطا
ن جعفر ب
ن س از او نيز با عبدالله ب ن جعفر و پ نب ت عمرس ،با عو شهاد
ج كرد. ب ازدوا ي طال اب
م (276در كتا
ب ه دينوري ) ن ُقتيب مب .7ابو محمد عبدالله مسل
پ مصر( ي« چا ي المرتض ت عل ن »بنا ت عنوا ص 94تح ف« ) »المعار
ي زهراءلبود ،در نكا
ح ه ه دختر فاطم يك م كبر مكلثو ت :اما ا ه اس نوشت
ه دنيا آورد.... ت و از او فرزندي ب ن خطاب قرار داش عمر ب
ت
ب« )تح ب »جمهرة النسا م (456در كتا ي) م اندلس ن حز .8اب
م دختر فاطمه
ل مكلثو ت:ا ه اس ب( نوشت ي طال ن اب يب ن اولد عل عنوا
ك پسر و ج كرد و از او ي ن خطابس ازدوا ل الله ص با عمر ب دختر رسو
ن و بعد از او با محمد س از عمر با عو مپ م كلثو ه دنيا آمد .ا ك دختر ب ي
)(1
ج كرد . ن جعفر ازدوا ب
يفرمايد: ي 774هـ (.م ن كثير )متوف لب ه ابوالفداء ،اسماعي .9علم
بو يطال ن اب ي اب م دختر عل مكلثو ش با ا ن خلفت ب در زما ن خطا عمرب
ل
م قرار داد و چه ش از حد ّ مورد احترا ج نمود ،و او را بي ه ازدوا فاطم
ه او از خاندا
ن ه خاطر آنك ي او مقّرر فرمود ،ب ه ،برا م مهري هزار دره
)(2
پيامبرص بود .
يفرمايد: ي 597هـ (.م ي )متوف ن جوز نب ج عبدالرحم م ابوالفر .10اما
مكلثو
م نا ه مادرشا ه هستند ك ت عمر ،زيد اكبر و رقي ن حضر از فرزندا
ل تشيع
ج در آثار اه
منابع اين ازدوا
ي 284 ييعقوب يعقوبي)) (4متوف ن اب ي ،احمد ب خ مشهور شيع .1موّر
ب رايطال ن اب يب م دختر عل مكلثو
ل ،عمر ،ا ن سا يفرمايد :و در اي هـ( م
يطال
ب ن اب
يب ه دختر پيامبر خداص بود از عل ش فاطم ه مادر ك
ت:ت .عمر گف ك اس ه او هنوز كود ت :ك ي گف س عل ي كرد .پ خواستگار
ه فرمود: مك ها ن خود از پيامبر خداص شنيد م .ليك ي نخواست ه پنداشت آنچ
م القيامة إل سبب
ى ع يو ب ينقط ب ونس ل سب »ك
يشود،هم
ي در روز رستاخيز بريد ى« هر بستگ
ي و خويشاوند وصهر
يو ه مرا بستگ مك س خواست ن.پ يم ي و داماد ي و خويش جز بستگ
ه هزار دينار تود ه زني گرف س او را ب ي با پيامبر خداص باشد؛ پ داماد
)(5
ه داد« . بدو مهري
)(6
ي را
يفرمايد :عمر پيك ه« م ج البلغ ح نه يالحديد در »شر ن اب .2اب
ي عطر م همسر عمر ،با چند دينار مقدار مكلثو م فرستاد .ا ه رو نزد پادشا
مب
ه ه رو ي همسر پادشا ه قرار داد و برا ن را در دو شيش خريد ،و آ
ص .131 ك :ج،4 م والملو خ الم ي تاري مف -المنتظ 1
يگويد: يم خ يعقوب ه تاري ي« در مقدم خ يعقوب م »تاري ي ،مترج م آيت -محمد ابراهي 4
يداند ،البداية والنهاية ) (233/13و در يم ي غال ه ي را شيع نكثير و 655 -هـ( .اب
ي و در فرو
ع ل معتزل ي در اصو ه» :و ن آمد ي چني گ اسلم ف بزر »دائرة المعار
ه بود«. ن و تشيع برگزيد ن تسن ي ميا ه مشرب تك ه اس ه شد ي بود و گفت شافع
ي ).(641/2 گ اسلم ف بزر دائرة المعار
﴿﴾60 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
ه ُپر از جواهر ب
ه م( آمد و دو شيش م كلثو ك نزد )ا ه فرستاد .پي ت هدي صور
م(
مكلثو ه )ا يك ه در حال ه وارد شد ه خان ن اثناء عمر ب او داد .در اي
ه بود) .عمر( پرسيد :اينها را از كجا ن خود ريخت جواهرها را در دام
ه جواهرها را از او ت ،عمر بلفاصل م( عمر را باخبر ساخ م كلثو ي؟)ا آورد
ه؟! اينها ت :چگون م( گف مكلثو ن مسلمانانند) .ا ت و فرمود :اينها از آ ِ گرف
ت قضاو
ت ن و تو پدر نم ت» :ميا ن هستند!)عمر( گف هم ض هدي عو
يتواني تم ش دينارهاي ه ارز ي فرمودند:تو از جواهرها ب يكند.عل م
ن را نآ ك مسلمانا ه پي ت ،چ ن اس ن مسلمانا ن از آ ِ يآ ه ي و باقيماند بردار
ت .
)(1
ه اس ل نمود حم
ي 328 :هـ (.در »صحي
ح ي )متوف ي راز ب كلين ن يعقو ه محمد ب .3علم
ي عبدالله ه از اب يكند ك تم ن عمار رواي هب يفرمايد :معاوي ي« م الكاف
ه را ب
ه ش عد ي خود ه يكند ،آيا در خان تم ش وفا ه شوهر يك م:زن پرسيد
يخواهد .پ
س هم يخواهد؟ فرمود :هر كجا ك هم ن برساند يا هر كجا ك پايا
ه
ي ه خان م آمد و او را ب م كلثو ي نزد ا ت نمود ،عل ه عمر وفا از آنك
ه از ابي عبدالله يكند ك تم ن خالد رواي نب ش برد .همچنين سليما خود
م برساند؟ ه اتما ه را ب يميرد در كجا عد شم ه شوهر يك م :زن پرسيد
يخواهد؟فرمود: هم ي نمايد يا هر كجا ك ه را سپر ش عد ه شوهر در خان
ت نمود .علي ه عمر وفا س فرمود :زماني ك يخواهد .سپ هم ه هر كجا ك بل
ش برد .لزم )(2
ه خوي ه خان ت او را ب ش را گرف م آمد و دست مكلثو نزد ا
ن ،حّر عاملي ن الحس خ محمدب ق را شي ت فو ه روايا تك ي اس به يادآور
)(3
لالشريعة ،و ل مسائ ی تحصي ل الشيعة إل ي 1104ه (.در وسائ )متوف
4
ي 460 :ه.(. ن طوسي ) ( )متوف ن الحس خ الطائفة أبوجعفر محمد ب شي
5
ي ) 328هـ (.درالفرو
ع ي متوف ب كلين ن يعقو در الستبصار« ) ( ،و محمدب
م 1266هـ (.در جواهر الكل
م ي) ن نجف خ محمد حس ن الكافي ) ،(6و شي م
)(7
هاند. م ،نيز آورد ع السل ح شرائ ي شر ف
ص ج ،19 يالحديد : ن اب ه اب جالبلغ ح نه ل از شر ه نق يب ت ،نعمان ي شهاد ه -افسان 1
.351
ص 122ـ .121 ي :ج،3 ح الكاف ل از صحي ه نق يب ت ،نعمان ي شهاد ه -افسان 2
ج ،15 ل الشرعية : ل مسائ ي تحصي ل الشيعة إل ن ،وسائ ن حس ي ،محمدب -حر عامل 3
ي،
ث العرب ي والنفقة ،دار إحياء الترا ت السكن م ثبو ب عد ق ،با ب الطل ص 457كتا
ت.
بيرو
ص ن الخبار :ج،3 فم ن ،الستبصار فيما اختل ن حس ي ،ابوجعفر ،محمدب -طوس 4
ن.ش ،تهرا ب السلمية 1362 ،ه. م ،دارالكت مكلثو جا تزوي
ص 280ـ ج ،32ص م : ح شرائع السل ي شر مف ن ،جواهر الكل ي ،محمد حس -نجف 7
ي
ث العرب ي عدة الوفاء ،دار إحياء الترا سف ل الخام ق ،الفص 279كتاب الطل
م. 1981
﴿﴾61 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
ث ).(1295 ي حدي ه
،362شمار
ص ن :ج،3
ن و نوجوانا
ي كودكا
ه
گ نام
ل از فرهن ه نق يب ت ،نعمان ي شهاد ه -افسان 2
.324
﴿﴾62 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
م،
ي اسل هي ندا
ه پيشتر در مجل
يشود ك لم ن ،نق م زاهدا
س دارالعلو
ي ،مدّر نعمان
ه بود.
ل منتشر شد ل او
م ،سا
ه سو شمار
﴿﴾64 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
ي روايات ه نقد و بررس ن رو ،ما ب ن اعتماد ندارند.از اي هآ مب ايشان ه
هاند در ن پرداخت لآ ه نق عب ي تشي ي از علما ه برخ مك يپردازي يم متعدد
ه ميا
ن نب ي از آ ش ذكر ب خوي ن در كت هنويسا ن و سير ه محدثا يك حال
ن دارد.نخستين نآ ي بود ياساس ت بر ب ن امر خود دلل ه اي هاند ،ك نياورد
ت، ي زهرال پرداخ ه ت فاطم ت حضر ن شهاد ل داستا ه جع هب يك كس
ي نظامي
ه ه م ) 160ـ 231هـ ،(.رئيس فرق ن يسار نظا مب ابراهي
ي 548هـ (.در ي )متوف م شهرستان ن عبدالكري ح محمد ب ه ابوالفت بود.علم
نب
ه ت او ،توهي ن مورد از تفّردا يگويد» :يازدهمي ل« م ل والنح »المل
ت :عمر در ل كرد و گف ن جع ي دروغي ي داستان ن صحابهش بود...؛ و بزرگا
ن كرد ،و فرياد ط جني ه را زد و او سق ت فاطم م حضر ت ،شك روز بيع
ي، ه جز عل يك ن بسوزانيد« در حال نآ ه را با ساكنا ي فاطم ه يزد» :خان م
ه نبود« .
)(1
ي ديگر در خان ن كس ن و حسي ه ،حس فاطم
ه نقد آراء ه« ب جالبلغ ح نه ي در »شر ي شيع يالحديد معتزل ن اب ه اب علم
ه او در يگويد»:اما آنچ هم نبار ه و در اي م پرداخت م نظا و عقايد ابراهي
ن را ع نمودند تا آ م جم ه هيز ه و اينك ه ذكر كرد ي فاطم ه ه خان هب مورد حمل
ه در تن ل استناد نيس ق و قاب ه مورد توثي تك ي اس بسوزاند ،خبر واحد
ه اثبا
ت ه عدالتش ب يك ك از مسلمانان چي ه در مورد هي هش و ن مورد صحاب
ت« .)(2
ه اس رسيد
ي« بدون خ يعقوب ي در »تاري ب يعقوب ييعقو ن اب ن را احمد ب ن داستا همي
يگويد»:ابوبكر و عمر خبر يكند و م لم ي ديگر نق ها ه گون ذكر سند ب
ي فاطم
ه ه ب در خان يطال ن اب يب ن و انصار با عل ه مهاجرا ه گرو يافتند ك
ه خان
ه ي آمدند و ب س با گروه هاند ،پ م گشت دختر پيامبر خدا ص فراه
ت ،پس عمر با ل داش ي حماي ن آمد و شمشير ي بيرو م آوردند ،و عل هجو
ش را ن زد و شمشير ت و او را بر زمي ي گرف او برخورد و با او كشت ُ
ه خدا ت» :ب ن آمد و گف ه بيرو ه فاطم ن گا ه ريختند ،آ ه خان توب شكس
ه و زار
ي م و نزد خدا نال يساز هم م را برهن ه موي ن رويد ،اگرن م بيرو قس
ت و چند روز
ي ه بود برف ه در خان ن رفتند و هر ك س بيرو م« پ ينماي م
س از ي جز پ ن عل ت كردند ،ليك ي بيع س از ديگر يپ س يك بماندند .سپ
ت نكرد« .
)(3
ل روز بيع ي چه ه قول هوب ش ما ش
ي در آ
ن ها چ اشار ه هي يباشد ك هم ل توج ت قاب ن جه ي از آ ت يعقوب رواي
ي بزرگوار نشده ن بانو هآ هب ه و حمل ي فاطم ه ن خان ش زد در مورد آت
ي نبرد رست
م ه ه افسان هب ن مذكور بيشتر شبي ه داستا تك ن اس تآ .حقيق
ه حقيقت
ي هب هن ه« آورد ي در »شاهنام ه فردوس يماند ك ل و اسفنديار م زا
ه ،عبدالله ب
ن ن قتيب ن ،اب ن داستا ن اي ي ديگر از راويا ي!يك مستند و تاريخ
يگويد: ب »المامة والسياسة« م ه در كتا تك ي اس م دينور مسل
ن علي ه و پيرامو ي كرد ت با او خوددار ه از بيع يك ي گروه ه »ابوبكر دربار
ي عل
ي ه ه خان ن فرستاد .عمر ب ش آنا ه بودند ،پرسيد و عمر را پي گرد آمد
ص .71 ل :ج،1ل والنح
-المل 1
ص .34
يالحديد :ج،20
ن اب
ه اب ج البلغ
ح نه
-شر 2
تو م خواس ن نيامدند ،پس عمر هيز ن بيرو ي آنا ن را آواز داد ول آمد و آنا
ن نياييد ،خانه ت ،اگر بيرو ت اوس ن عمر در دس ه جا ه آنك ت» :سوگند ب گف
ه او گفتند» :اگر فاطمه م كشيد «،ب ش خواه ه آت تب ن اس ه در آ را با هر ك
ه جز عل
ي س هم ي اگر او در آنجا باشد« پ ت» :حت ه؟« گف در آنجا باشد چ
ت كردند« .
)(1
ن آمدند و بيع بيرو
م آنا
ن ه زع هب ب »المامة والسياسة« ك ي با استناد از كتا برخ
هاند تا ي نمود ه ،سع ك سني داشت ه مسل يك ه دينور ن قتيب ن اب هآ نويسند
ت برسانند ،در حالي ك
ه ه اثبا ت فاطمهل را ب ت حضر ق شهاد ن طري از اي
ت »المامة ه از رواي ل آنك ل وجود دارد .او ن استناد دو اشكا در اي
ه تهديد بسند
ه ت عمر صرفا ً ب ه حضر يآيد ك ن بر م والسياسة« چني
ن
ت سوزاند ت نمايند و در جه ت تا بيع ن را متقاعد ساخ نمود و مخالفا
ه اقدام
ي چگون ي هي ي گرام ن بانو هآ هب ه و حمل ت فاطم ي حضر ه خان
ه دينوري ن قتيب ف اب ب »المامة والسياسة« تألي ه كتا م آنك ننمود .دو
ي ترديد دارند.خيرالدي
ن ه دينور ن قتيب ه اب نب بآ يباشد و علما در انتسا نم
ن قتيبه ه اب بب ن كتا يگويد»:علما در انتساب اي م« م ي در »العل زركل
ت» :اي
ن ه اس ف السلمية« نيز آمد ترديد دارند« .در »دائرة المعار )(2
ف السلمية
ج ،1 م ،دائرة المعار
ي خورشيد ،ابراهي ي ،احمد ،زك -الشنتناو 3
ت،ه اس ه ما رسيد مب ن هشا ق اب ش از طري ن آثار ه همچني ه ،بلك نويسند
نهايي را ن داستا ي چني ه يالحديد ،مجموع ن اب س كار بگيريم« .و اب
)(1
اسا
يگويد»:كارها
ي ه« م ج البلغ ح نه يداند و در »شر ش نم ي بي ها افسان
ن قنفذ ب
ه ل :فرستاد يكنند ،از قبي ه بازگو م ه شيع ي را ك ت و ناپسند زش
ي بزرگوار ن بانو يآ ه زد و بازو ه قنفذ او را با تازيان هل و اينك ي فاطم ه خان
ن در و ديوار فشار مر او را ميا ي ماند .عُ َ ت او باق ش تا مو م كرد ،و اثر ور
ط جني
ن ه سق نگا ل خدا و آ ي رسو م ،ا ي پدر داد ،و او فرياد بر آورد :ا
يكشيدند و فاطم
ه ي انداختند و او را م يس ريسمان ن عل كرد .و برگرد
ن با آنا
ن ن و حسي ن حس يزد و فرزندانشا ت سر او فرياد م پش
ي را احضار كردند ،از او خواستند تا ه عل س از آنك يگريستند ،و پ م
ل تهديد نمودند ه قت ي را ب ت عل ن حضر ع ورزيد ،آنا ت كند ،اما او امتنا بيع
يكشيد؟ ل خدا را م ه خداوند و برادر رسو ي فرمود :آيا شما بند ه عل ن گا آ
ي تو و م ،اما برادر ل داري ي قبو ي خداوند هست ه ه بند ن گفتند :اينك آنا
م نمود و ق مته ه نفا ن را ب ن آنا ي بزرگا م .عل يپذيري ل خدا را نم رسو
ل خدا ه شتر رسو ب عقب ه در ش ه داشتند ك ه اراد ن را ك ت آنا ن خيان پيما
ه ييگويد :هم هم يالحديد در ادام ن اب ت« .اب ي دهند ،نوش ص را فرار
نن
ه يكند محدثا ي آنها را تأييد نم چ كس س هستند ،و هي ياسا اينها نزد ما ب
نها ه داستا نگون ي در مورد آنها دارند .اي ه اطلع هاند و ن ت كرد آنها را رواي
)(2
ينمايند« . ن نقل م ط شيعيا را فق
ن موضوع ت اي اشکال
همند بودند ك
ه ه پيامبر ص علق يب ه حد لالله ص ب ن رسو .1شاگردا
لآزردگ
ي يود ب ناخوشنود يدادند اسبا ه نم ه خود اجاز تب چ وق هي
ة بضعة ن »فاطم ُ ي آنا ه م نمايند .هم ت ص را فراه نحضر آ
يدادند ـ پيامبر ص را ه نم ه خود اجاز سب ه بودند .پ ي «...را شنيد من
ه هنوز ه
م ي از صحاب ش ـ بيازارند .جمع ي از رحلت ي اندك ه م با فاصل نه آ
هي ي بر روحي ه قدر ت پيامبرص ب ه رحل ه بودند؛ چراك ي برنگشت ل عاد ه حا ب
ن عاشقا
ن ه اي ل چگون ي نبود.حا ن باور كردن ه برايشا تك ن تأثير گذاش آنا
م عق
ل يشوند؟!كدا لم ن پيامبرص تبدي ه دشمنا تب بعد از چند ساع
يپذيرد؟! نسخنان را م م اي سلي
ت كامل ً ل بي ه اه تب ه نسب ه صحاب م« ديدگا ي »غدير خ ه س از واقع .2پ
ت را نگا
ه ل بي ي اه ي تمام م خاص ب و احترا ه بود و با اد ض شد عو
ل بيتش ت اه ه و منزل م جايگا خ ه پيامبرص در روز غدير ُ يكردند ،چراك م
ت
ن عل ه همي ه بود .ب ن نمود ي را بيا ت عل ت با حضر مخصوصا محب ً
ن پيامبرص بود. ت با خاندا ي و مود ّ ت و دوست ن محب ششا م تل ه تما صحاب
ه از آ
ن ه تنها چند ما ي غدير را ك ه ي واقع ن زود ه اي نب ه آنا چگون
يكنند؟! ه رفتار م ن گون ي اي ه و با عل ي سپرد ه فراموش تب يگذش م
خ. 57 ،
ع در مسير تاري - 1تشي
ص .60
يالحديد :ج،2
ناب
ه اب
جالبلغ
ح نه
- 2شر
ل.
ل او
م ،سا
ه سو
م ،شمار
ي اسل
ي ،ندا ه ،عبدالعزيز نعمان ت فاطم ي شهاد ه
افسان
﴿﴾68 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
خلصه گفتار
ن نبو
ت ه با خاندا يداد ك هم ت و اجاز ه خود جرأ ت عمرش ب ه حضر ن
ت عليس با آ
ن ه حضر ن كند و ن لالله ص چني ي رسو م با فرزندطلب نه آ
ه در وجود قدسي يك ت روحان ت و شوك ي و با آن قدر ت اسدالله شجاع
لالله ص ش ،دختر رسو ه همسر يداد تا ب لم ه عمرس مجا ت ،ب
داش
ه عزيز! به هر صورت اگر ن نمايد .خوانند ط جني ه سق ي وارد كند ك ها صدم
اين عمل امكان پذير باشد ,سكوت علي بن ابيطالب جاي سوال دارد ,در
جايي كه پيامبر فرمودند هميشه از خانواده خود در تمام مراحل
محافظت كنيد .چگونه حضرت علي طبق مطالبي كه بيان شد تن به
ازدواج قاتل مادر با دخترش را داد .آيا خود ام كلثوم حاضر به اين ازدواج
بود و چندين سوال ديگر كه هيچگاه بر آن جوابي نخواهيم يافت مگر با
تقيه!! وما علينا إل البلغ......
﴿﴾69 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
مبحث پنجم
ازدواج موقت
شايد خــالي از لطــف نمــي بــود تــا نــام ايــن مبحــث را " زن ازديــدگاه
تشيع"مي گذاشتيم ,اما منصرف شدم چون ديدم همه روايــاتي كــه كتــب
نقل كرده اند ،به رسول اكرم -صلي اللــه عليــه و آلــه -و اميرالمــؤمنين و
امام صادق وديگر ائمه -عليهم السلم -نسبت داده شده اســت ،بنــابراين
نخواستم كه آنها مورد طعن قرار گيرند ،چونكه در روايــات آنقــدر زشــتي
بچشم ميخورد كه حتي فردي از ما حاضر نيســت آنــرا بــراي خــودش روا
دارد ،چه رسد به اينكه اينگونه ســخنان زشــت را بــه پيــامبرگرامي-صــلي
الله وعليه وآله -وائمه ؛ نسبت داده شود.از صيغه يا ازدواج موقت بسيار
استفاده سوء به عمل آمده ،و از اين راه بدترين اهانتها به زن روا داشــته
شده است ،لذا مي بينيم كــه خيلــي هــا خواهشــات خــود شــان را در زيــر
پوشش ازدواج موقت وبه اسم دين ارضا مي كنند،گويا به گمان خودشان
به اين آيه كريمه عمل مي كننــدكه ﴿ :
) ﴾ النساء (24:روايات زيادي درترغيب صيغه آورده اند،
و پاداش و ثواب !بسياري جعل كرده اند وبراي كسي كه به آن عمل نكند
عــذاب و عقــوبت !ســختي در نظــر گرفتــه انــد ،بلكــه چنيــن شخصــي را
مسلمان بحساب نمي آورند!
شرط ايمان:
شيخ صدوق از امام جعفر صادق -عليه السلم -روايت مي كند كه
فرمودند ):إن المتعة ديني ودين آبائي ،فمن عمل بها
عمل بديننا ومن أنكرها أنكر ديننا واعتقد بغير ديننا(
يعني صيغه دين من و دين پدران من است كسي كه به آن عمل كند به
دين ما عمل كرده وكسيكه آنرا انكاركند دين ما را انكاركرده وبه دين
ديگري غير از دين ما معتقد شده است) .من ل يحضره الفقيه (3/366
ملحظه فرماييدكه بنابراين روايت هركس متعه نكند،يا آنرا قبول نداشته
باشد كافر است.
ثواب صيغه
ازامام صادق؛ پرسيده شد :آيا صيغه ثواب دارد ؟ فرمود :اگر
مقصودش از آن رضاي خدا باشد،در ازاي هر كلمه اي كه با او صبحت
كند يك نيكي برايش نوشته مي شود و هر باريكه به او نزديك شود
خداوندگناهي را از او ميبخشد ،وهرگاه غسل كند به انداره قطرات آبيكه
بربدنش ريخته خداوند گناهانش را مي آمرزد).من ليحضره الفقيه
.(3/366پيامبر خداص فرمودند» :من تمتع بامرأة مؤمنة كأنما
﴿﴾70 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
آنها منتقل شده است پس ممكن نيست أئمه به چيزي امر كنند كه
رسول خداص از آن منع فرموده است ،اگر امام صادق ؛ حكم حرام
بودن متعه را نمي دانست نمي فرمودند :نكاح بدون شاهد درست
نيست.بويژه اينكه سؤال اختصاصا در باره متعه است ،و ابو جعفر
طوسي چنانكه ذكر كرديم آنرا درباب متعه آورده است.
بدعت گذارکيست؟
پس ناممكن است كه امام صادق؛ و أئمه قبل و بعد از ايشان چيزي
را حلل كنند كه رسول اللهص آنرا حرام كرده است ،يا نعوذ بالله بدعتي
پديد آورندكه در عهد رسول خدا نبوده است .بنابراين مشخص شد كه
رواياتي كه به متعه يا صيغه ترغيب مي كند يك حرف آن از أئمه ؛ ثابت
نيست بلكه دشمنان قسم خورده اسلم كه منظور شان بد نام كردن
اهل بيت -عليهم السلم -و توهين به آنان بوده است اين گونه روايات را
جعل كرده اند ،و إل چگونه بايد توجيه كرد كه هر كس متعه نكند كافر
است ! ،در حالي كه حتي از يكي از أئمه اطهار و حتي يك مرتبه هم
ثابت نيست كه متعه كرده باشند ،يا اينكه به حلل بودن متعه حكم داده
باشند ،آيا نعوذ بالله آنها دين ديگري غير از دين اسلم داشته اند.پس
ديديم كه جعل كنندگان اين روايات جز دشمنان اسلم ودشمنان اهل بيت
نمي توانند باشند و إل نعوذ بالله از اين روايات تكفير اهل بيت ثابت
ميشود.
يك پارادوکس
كليني از امام صادق؛ روايت مي كند كه :زني نزد عمر ابن خطاب آمد
و گفت ) من زنا كرده ام عمرس دستور داد سنگسار شود ،به امير
المؤمنين ؛ خبر رسيد ،پرسيد چگونه زنا كردي؟ گفت به صحرا رفته بودم
خيلي تشنه شدم ،از يك اعرابي آب خواستم گفت تا مرا إرضا نكني آب
نمي دهم ،وقتي خيلي تشنه شدم و ترسيدم هلك شوم مجبورا ً به
خواسته او تن دادم ،امير المؤمنين فرمود ()تزويج و رب الكعبه ( قسم
به پروردگاركعبه اين ازدواج است !).فروع الكافي (2/198همچنانكه
روشن است متعه يا صيغه با رضايت و خشنودي طرفين انجام مي گيرد،
اما در اين روايت زن مجبور است ،و براي آنكه جان خودش را نجات دهد
به چنين كاري تن در مي دهد ،پس اينكه در حكم زنا نيست كه از عمرس
بخواهد او را سنگسار كند! ،عمرس هم فورا دستور صادركند! جالب
اينجاست كه روايت تحريم متعه را در خيبر خود امير المؤمنين از رسول
خداص نقل كرده اند باز چگونه اين روايت را به ايشان نسبت داده اند؟
گردد درحالي كه در اين روايات آنقدر توهين نسبت به آنان روا داشته
شده كه اگر كسي ذره اي ايمان در دل داشته باشد جرأت چنين
اهانتهايي را به آنان ندارد.در اين روايات حتي صيغه با زن شوهردار كه
شوهرش زنده و موجود است جايز دانسته شده ،كه اين خود براي ريشه
كن كردن بنياد خانواده كافي است ،دراين صورت هيچ مردي نمي تواند
به همسرش اعتماد كند ،چون هر زماني ممكن است او با مرد ديگري
صيغه كند ،اين جنايت آنقدر بزرگ است كه ابعاد آنرا نمي توان تصور
كرد ،اگر مردي بداند كه همسرش با مرد ديگري صيغه كرده واكنشش
چه خواهد بود؟! پدران وديگر اولياي خانواده نيز نمي توانند بر دختران
باكرة شان مطمئن باشند ،چون ممكن آنان بدون اطلع و رضايت
خانواده باكسي صيغه شوند ،و چه بسا ناگهان پدر متوجه ميشود كه
دخترش قبل از ازدواج حامله است چرا و چگونه؟ نمي داند ،آنچه
مشخص است اين است كه از يك مرد حامله شده ،اما اوگذاشته و
رفته! چون با چنين وضعي احساس مسئوليت ندارد .اكثر آقاياني كه
صيغه مي كنند براي خودشان اجازه ميدهند با آبروي مردم بازي كنند اما
اگر كسي براي صيغه با دختر يا يكي از نزديكانشان با آنان صحبت كند،
هرگز موافقت نخواهند كرد و راضي نخواهند شد ،چونكه اين ازدواج ! را
مثل زنا مي دانند و آنرا براي خودشان باعث ننگ و عار مي پندارند ،اگر
واقعا صيغه حلل و تا اين حد باعث اجر و ثواب و بلكه شرط ايمان است
پس چرا حاضر نمي شوند بقيه مردم با دختران آنان صيغه كنند ؟!صيغه
نه گواه دارد و نه اعلن ،و نه رضايت سرپرست زن شرط است ،ونه هم
زن از مردي كه او را صيغه كرده ميراث مي برد ،بلكه صرفا او يك متاع
كرايه اي است چنانكه اين ديدگاه را به امام صادق؛ منسوب كرده اند.
صيغه راه را براي زنان و مردان اوباش باز كرده تا اينكه هر فسق و
گناهي را به دين بچسبانند ،كه در نتيجه آبروي دين و دينداران به تاراج
رفته است .ازخلل آنچه ذكر كرديم به مضرات و مفاسد ديني واجتماعي
واخلقي صيغه ميتوان پي برد ،به همين دليل صيغه حرام گرديده است،
اگر درآن خير و مصلحتي مي بود حرام نمي شد ،علت اينكه رسول
اكرمص و امير المؤمنين؛ آنرا حرام كرده اند همين مفاسد و مضراتي
است كه آشكارا در آن بچشم مي خورد.
آنان را غنا بخشد .پس علج اين است كه انســان صــبر كنــد و خــودش را
ازآلوده كردن به چيزهاي ديگر پاك نگهدارد تا خداونــد شــرايط ازدواجــش
را ميسر كند ،اگر صيغه حلل مي بود ديگر لزومي نبود كـه بـه اسـتعفاف
وانتظار امركند آشكارا مي فرمود صيغه كنيد.
آيه دوم:
﴿
)﴾ النساء (25:و هركس ازشما تواناني
مالي نداشته باشد كــه بازنــاني آزاد و مــؤمن ازدواج كنــد – بهــتر اســت -
باملك يمينهايتان از كنيزان مؤمن تان ازداوج كند وخداوند به ايمــان شــما
داناتر است همه از يكديگريد پس با اجازه سرپرست شان با آنــان ازدواج
كنيــد و مهرهايشــان را بــه وجــه پســنديده بــه ايشــان بدهيــد در حــاليكه
پاكدامنان غير پليد كار باشند ودوست گيــران نهــاني نباشــند ،آنگــاه چــون
ازدواج كردند اگر مرتكب كــار ناشايســتي -زنــا -شــدند مجــازات آنــان بــه
اندازه نصف مجازاتيست كه بر زنان آزاد مقرر اسـت ،ايـن حكـم -ازدواج
با كنيزان -براي كسي از شما است كه از آليش گناه بترسد و شــكيبايي-
و پاكدامني -پيشه كــردن برايتــان بهــتر اســت وخداونــد آمرزگــار مهربــان
است .پس خداوند حكيــم در كلم پــاكش كســاني را كــه بــه علــت كمبــود
امكانات به ازدواج دسترسي ندارند دستور داده باكنيزها ازدواج كنند اگــر
به آن هم دسترســي نداشــتند صــبر كننــد ،اگــر متعــه حلل مــي بــود چــرا
دراينجا به عنوان آسانترين راه حل كه هر كس در هر شرايطي مي توانــد
به آن دسترسي داشته باشد طرح نگرديد؟!.
رأي امام صادق؛
ائمه -عليهم السلم -اين واقعيت را به خوبي مي دانستند و در
پرتوهمين واقعيت و فهم عميقي كه از قرآن داشتند ارشادات و
فرمايشاتشان در تحريم متعه صريح و روشن است .عبدالله بن سنان
ميگويد ازامام صادق؛ درباره متعه پرسيدم فرمودند):ل ُتدّنس
نفسك بها( نفس خود را با آن كثيف مگردان).بحار النوار /100
(318اگرمتعه حلل ميبود و اينقدر فضليت! ميداشت و شرط ايمان
﴿﴾75 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
ميبود)و اعتقد بغير ديننا( چرا امام صادق؛ چنين تعبيري از آن
بفرمايند؟ حضرت به اين نيز اكتفا نكردند بلكه با صراحت حكم حرام
بودن آنرا بيان فرمودند:از عمار روايت است كه گفت امام صادق ؛
فرمودند ) :قد حرمت عليكم المتعة( تحقيقا متعه برشما حرام
شده است).فروع كافي ،2/48وسائل الشعية .(14/450علوه برآن
امام صادق؛ اصحاب خودشان را همواره سرزنش مي كردند واز صيغه
كردن بر حذر مي داشتند لذا مي فرمودند :آيا يكي از شما خجالت نمي
كشد كه در جاي پنهان و شرم آوري ديده شود آنگاه اين كردار ناپسند او
به حساب برادران و ياران صالح و نيكو كارش گذاشته شود؟! )فروع
كافي ،2/44وسائل الشيعة .(450 /14
مخالفت با نص قرآن
﴿ .1
ن[
)﴾ البقرة» (222:از تو در باره عادت ماهانه ]زنا
ىپرسند ،بگو» :آن ،رنجى است .پس هنگــام عــادت ماهــانه ،از ]آميــزش بــا[ م
زنان كناره گيرى كنيد ،و به آنان نزديك نشويد تا پاك شوند« .اگــر نزديكــي بــا
﴿﴾77 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
همسر در دبر جايز مي بود خداوند فقــط دســتور دوري كــردن از فــرج را
صــادر مــي فرمــود و ميگفــت ﴿:
)﴾ البقرة (222:درحال حيض از نزديــك شــدن بــه
فرج همسرخوداري كنيد اما چونكه نزديكي به "دبر" حرام اســت خداونــد
مطلق فرمود)﴾ ﴿ :البقــرة (222:وبــه زنــان
نزديك نشويد,آنگاه خداوند بيان فرمود كه مرد چگونه به همسرش نزديك
شــــــــــود﴿
) ﴾ البقرة (222:هرگاه آنــان پــاك شــدند از
همان راهي كه خداوند به شما دستور داده به آنان نزديك شويد".
﴿ .2
) ﴾ البقرة» (223:همسران
شما براي شما كشتزارند ،هر طوري كه خواستيد مي توانيد به كشتزار
خود نزديك شويد« و كشتزار جايي است كه از آن اميد فرزند ميرود.
خلصه گفتار
پس هر مسلمان عاقلي به درستي ميداند كه صيغه حرام است و
بدليل مفاسد و مضرات بسياري كه در پي دارد و به دليل مخالفتش
باقرآن و سنت ،و سيرت و اقوال ائمه ؛ به هيچ عنوان قابل تحمل و
توجيه نيست ،با توجه به آنچه عرض كرديم نصوصي كه گويا از فضائل
وثواب متعه سخن مي گويند همه جعلي و قلبي است كه هيچ ارزش
شرعي نميتواند داشته باشد چونكه با قرآن و سنت رسول اكرمص و
عمل ائمه ؛ و عقل و فطرت سالم تضاد آشكاردارد ،فقط تصورآن براي
نفرت و انزجار از چنين عمل پليدي! كافي است .دين اسلم آمده است
كه به فضائل ترغيب كند و از رذايل باز دارد و مصالحي كه زندگي
انسانها بر اساس آن استوارگرديده و رونق مي يابد را ترسيم و تقويت
كند ،و صيغه بدون شك نه تنها بر قيام و توانمندي پايه هاي زندگي كمك
نمي كند ،كه آنرا سست تر و ناتوان تر مي كند و بر فرض اگر يك
مصلحت آني براي يك فرد تأمين كند مفاسد بيشمار ديگري را پديد مي
آورد كه پيامدهاي منفي آن كل جامعه را دچار سستي و ورشكستگي مي
گرداند.اميد است در اين گفتار اندك قبح وزشتی اين مسئله براي شما
خواننده عزيز روشن شده باشد .و ما علينا إل البلغ......
﴿﴾78 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
مبحث ششم
توسل
تعریف اولیه
م ،روح مــردم را از ايــن عقايــد در صــدر اســلم پــاك گردانيــد اســل
ه جـان
ب ي خـود را شـناختند و ب ق يكتـا ي خـال م پس از چنــد بطوريكه مـرد
ه جســتند و پــا در ش را ن هــدايت ه ،از پرتو درخشا ش رو نهاد پروردگار خوي
هو ي را اختيار نكرد ه ديگر چ را ش گذاشتند و هي ن انحراف ن و بدو ه روش را
ي استمداد و استعانت نكردند؛ زيرا دانســتند ك
ه چ ـ ظاهرا ـ قدرتمند ً از هي
ي هســتند و تنهـا ف و فـان ن و ضـعي ه ناتوا ي ،هم ن زمين ي دروغي ن قدرتها اي
س؛ چــو
ن توب ن خداس ـ ن ،از آ ِ ه راســتي ي ،و تنهــا را ي و ابــد ت حقيق قدر
لب
ه ت .بــا اّتكــاء و تــوك ّ ت خداسـ ه دسـ ة اينهــا ب ه همـ ن دارنــد ك ديگر ايما
ة انســاني ن بـا شــيو ي زمي ي بر رو ي قو ه و دلهاي ي پاكيز ش ،با جانهاي قدرت
ي كــرد.بــا م پيشــرو ه اســل ن بود ك ن چني ه دادند و اي ش ادام ي خوي ه زندگ ب
ه خود را ج ه ،و تنها تو ّ ش رفت ي پروردگار خوي ه سو مب م ،مرد ي اسل پيشرو
م نيروهــا ي خود را با تما ش ،نيرو ه قدرت ف ساختند و با اّتكاء ب ه او معطو ب
ق خــدا، ي مخلــو ه همگ ي بردند ك نپ ن برابر ديدند؛ چو ي زمي و افراد بر رو
ه پروردگــار نب ي آورد هاند .بالخره بــا رو ي خود را از او گرفت ي نيرو همگ
ه إل ق »ل إل ي برافتــاد و بيــر تپرســت توب م وســاط ن رسـ ش ،ديگر آ خوي
ي مســلمانا
ن ههــا ن تود ف ـ در ميــا س ل تأ ّ ما ـ با كما ه گرديد.ا ّ ه« افراشت الل ّ
مو يكني هم ت را ملحظ ش و عبــــاد ي از پرســــت ههاي ي ،شــــيو امــــروز
ي بــر فســاد ه طور خطرناك هب
هك ع يافت ج و شيو ن روا ي در بينشا مسلكهاي
ن دلل
ت يشا ي فكر ي مقصود و مأوا ه و تفكر ،و نابسامان ّ ي عقيد و گمراه
مو ه بـرداري ن پـرد تآ ّ
ن بيمـاري و عل يپـروا از اي يكند .مـا ميخـواهيم ب م
ههاي ي در پاي ل و كاست ن خل م؛ زيرا كوچكتري ي را روا نداري ها ك مسامح اند
﴿﴾79 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
ه مركــز رهــبري يب ن جــاهلي ّت و تبــاه ه يــافت ي را ه معنــا عب توحيــد ،در واق
ف و مبــدأ و منتهــاي ة هــد ل و انگيز ه عام ن ،و يگان ن دي ي اي ي و عقيدت فكر
ن نفــر ه هــر روز هــزارا مك يكني هم ل ،مشاهد ن مثا ه عنوا ت.ب ن اس ن دي اي
يزنــد كه ي سر م ن اعمال يروند و از آنا يم ه افراد صالح ت آرامگا ه زيار ب
يك
ه ت ،در حــال ن بــر آنهــا گذاش ـ يتــوا ي را نم م ديگــر ت« نــا جــز »عبــاد
ك وظيفــة مي ي انجا ه برا يدانند و اگر چنانچ ي نم م چيز ن از اسل بيشترشا
ن و ...ــ ه فقــراء و يتيمــا ت ،كمك ب ي زكــا عآور ن جم ح ـ ـ همچــو ي صحي دين
تو ه خرافــا نب ي آورد ه در رو يگريزنــد! اگــر چ فــر م ه شوند ،بــا تن ّ خواند
ه ســريعتر از يآورنــد و بلك مم ع هجــو ي شــم ه ســو هوار ب ل ،پــروان ابــاطي
ه بدانيد، تك ي اس يچرخند!كاف نم ه دور آ يآورند و ب يم ه ،بدانها رو پروان
ي خود وفا كنند و دعــا و ه نذرها ن ،ب ح آنا يآيند تا در كنار ضراي هم يك آنهاي
ي را در ه كس يآورند و چ ه جاي م ي نذرها را ب ه كس يچ ش نمايند ،برا نياي
ي اســتمداد و اســتعان
ت ه كس ـ يخواننــد و از چ ت خــود م دعــا و درخواس ـ
فو س طــوا هك يچ يشــوند و بــرا لم ســ ي متو ّ ه كســ هچ يجوينــد و ب م
ي با آنان ن! وقت گ دي ن بزر ي فل ي امر ،برا ي! در باد يكنند؟! آر فم اعتكا
مــا ب
ه ت ،ا ّ ي خداس ـ ن نــذرها و دعاهــا بــرا يگوينــد :اي م ،م يكني هم مجــادل
يگويند :ما خدا را نيكــو و برتــر نم ه او!!بيشترشا س و از را نك ة اي وسيل
ت برتر و م مخلوقا ي ،از تما ه چيز ،قادر بر هر كار ق هم م و خال يشناسي م
ن او ه ،بنـــدگا ن افـــراد شايســـت ه اي مك يداني مم نه م ،و اي يداني بـــالتر م
م از اي
ن يخــواهي هم تك ن اسـ ط اي م فق يكني ه تنهــا مــا م يك هستند .كــار
بو ه نزد خدا مقــّر ن صالحش ـ ك ة بندگا ه وسيل م ،و ب ه خدا برسي قب طري
ه فــر
ض نب ن كلمشــا م!ا ي ب جــويي ه او تق ـّر ش هســتند ـ ـ ب آبرومند درگاه
ي داشــت
ه ها ن پنــدار و عقيــد ً
ت باشــد ،و حقيقت ـا چني ت و راس ـ ه درس ـ اينك
ن را نادرســ
ت م وجــود نــدارد و آ ه اصــل در اســل ً ن عقيــد مــا اي باشــند ،ا ّ
ن را بــا خــود به ه ديگــرا هك ن ـ از ما نخواســت يداند؛ زيرا خداوند ـ سبحا م
فو ن نــذر و دعــا و طــوا ك مــا را ـ ـ همچــو ل ني م تا اعمــا ش بياوري حضور
ي مــا از لغزشــها و ه كننــد ،يــا بــرا ش عرض ـ ه حضــور ف و ...ـ ـ را ب اعتكــا
ت داد
ن ن از دس ـ ن چني م ،اي ن كــري ب استغفار نماينــد .قــرآ ن طل گناههايما
يكنــد﴿ : حم ه و تقبي ش را مورد تهديد قرار داد يا توحيد وتباه
) ﴾ الفرقان» (18-17/و ]یاد کــن[ روزی را کــه
آنان را با معبودانی که به جای خدا می پرستیدند ،محشور می کنــد ،پــس
]به آن معبودان[ می گویـد :آیـا شـما ایـن بنـدگان مـرا گمـراه کردیـد ،یـا
ىگويند :منزهى تو ،ما را نســزد كــه جــز تــو
خودشان راه را گم کردند؟ م
﴿﴾80 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
ن را )از نعمتهــا( ن و پدرانشــا ن ،آنــا دوســتى بــراى خــود بگيريــم و ليك
ت( را فرامــو
ش ه يــاد و ذكــر )تــو و عبــادت ي ،تــا آنجــا ك ه برخــوردار نمــود
ش را ي ياد و ذكر خدا و توحيــد ه راست ي! ب هاند! «.آر ك گشت هاند و هل كرد
ع از اي
ن ي دفــا ش كردنــد .پس بــرا ت ـ ـ فرامــو ي ذكر خداس ـ ه مبنا نيز ـ ك
يشناســند و ن خــدا را م ه شــود :آنــا ه گفت تك ي نيســ ل كــاف افــراد جــاه
لو ت و عــام ي اس ـ ه و حــاجت ة هــر خواســت تكنند ه تنها ،او اجاب يدانند ك م
چ چيــزي ك هي ه غيــر او مــال يداننــد ك توم ي اسـ ة هر عفــو بخششـ انگيز
تك
ه ل اس ل قبو ه و قاب ي شايست ت ،وقت ت و شناخ ن معرف نيستند؛ زيرا اي
ي او روي ه ســو طب ه قرار گيرد و فق ج تنها خدا ـ و تنها او ـ مورد دعا و تو ّ
ت را ه معــرف ن گــون ه اي ن او باشــد؛ چنــانچ ل از آ ِ ص كــام ه شود و اخل آورد
ل نبــود ﴿ : ل قبــو مــا قــاب
هاند« ،ا ّ ي نيــز داشــت ن جــاهل مشــركي
) ﴾ يــونس(31/
شو ي بر گو ه كس يرساند؟ چ يم ه شما روز نب ي از آسما ه كس »بگو :چ
ه بيــرون ه را از زنــد ه را از مــرده و مــرد ي زند ه كس ت؟ چ چشمها تواناس
ت :خدا! « ..با ً
يكند؟ قطعا خواهند گف ي امور را تدبير م ه كس يآورد؟ چ م
ت ،و جوابشــا
ن ت خداس ـ ة اينهــا در دس ـ يگويند :هم ً
ه صراحتا م وجود اينك
ه حســاب نب
ل ،مــؤم ن قو ن اي ن با گفت ن مشركي ي اي ت ،ول ه اس ي يگان خدا
ت خــدا راه حقيق هاند .اگــر ب ه خــدا نداشــت يب
ن حقيق هاند؛ زيــرا ايمــا نيامد
ه او مربـــو
ط تب ن اوســـ ت و شـــؤو ه از صـــفا ي را ك يشـــناختند ،چيـــز م
ن در
ه قرآ تك ل اس ن دلي ه همي يدادند .ب ت نم ي نسب ه ديگر يساختند و ب م
يدهـــد ﴿ : هم ن ادام ه چني ن ،بلفاصـــل ه آنـــا بب خطـــا
يكنيد( چران چيزها اقرار م
م اي
ه تما
هب
لك
س بگو) :حا
﴾ )يونس » (33-32پ
ت كه ن ،خداس ـ يترســيد؟! آ ط از او( نم يكنيد و فق ت نم )تنها خدا را عباد
ل داريــد. ه خود قبو تك ن اس ه چني تك ت )و اوس ي شماس پروردگار حقيق
ل( .آيــا ســواي ح
ق ش غيــر او ،بــاط ت و پرست ق اس ش او نيز ح س پرست پ
ت«؟ ي اس جز گمراه
ن پروردگار تو ه فرما يشويد؟! همانگون هم ه در برد هب
ه از را س چگون پ
ه ايمــا
ن تك ه اســ يكننــد ،صــادر شــد يم ه ســرپيچ يك ة كســان دربــار
ه اســتخوانهاي يك ت قبور ي زيار ه برا
يك ه ،وقت م ناآگا ن مرد يآورند .اي نم
چ چيز خبر ندارنــد! ـ ـ دربردارنــد ،بــار و ه از هي ن خدا را ـ ك ي از بندگا بعض
ج
ه ش را متــو ّ
ي خوي ت و دعاها و نيازها ه نذورا يك ه هنگام يبندند و ب هم ُبن
يپندارنــد ،ب
ه يم ه اله ه بارگــا
ة ورود ب ن را درواز ه آنــا يكننــد ك يم كســان
﴿﴾81 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
ت پيــامبرص در ن جه ه همي يشــدند .ب تم ه عبــاد ي شــد ك ه اصــنام لب تبدي
م ل تجع
ل يفرمــود» :الله يكــرد و م ب دعــا م ل احتضــار ،مــرت ّ حــا
ل خــداص ه رســو هك ت آنچ ف اسـ ي تأس ي جا ى وثنا يعبد!« .بس قبر
ه اســل
م ي شديدا ً خود را معتقد و پايبنــد ب ه حت ّ يك ه ،مسلمانان ي فرمود نه
ح خــدا، ي از افــراد صــال يشوند و بر قبــور بعضـ بم يدهند ،مرتك نم نشا
ينشــينند ،بــر آنهــا فم ه اعتكــا نب يكننــد و در كنــار آ يم م برگــزار مراس
يدهنـد ،بـر آنهـا نم ن و زينتشا يسازند ،تزيي هم ه و بارگا ح و بنا و قب ضراي
ع روشـن غ و شـم يسازند ،چرا هم ب شد ي و تذهي ي طلي مسجد و گنبدهاي
يخواننــد و نــذر ً
ه و احيانـا نمــاز م ه ايســتاد ن خاضــعان يكنند ،در برابرشا م
يكننــد، ن واريــز م ب ضرايحشا ه حسا ت خود را ب يكنند ،انفاقها و صدقا م
ق ّ
ن تعل ي از انفاقها و صدقاتشا ن ـ فقير و ندار ـ چيز ه زندگا هب يك در حال
ن دس ـ
ت يكننــد ،بــر آ فم ن طــوا نآ ه پيرامــو ن كعب يگيرد ،و يا همچــو نم
ه، ه و نيازمنـــدان ن خاشـــعان ي در برابرشـــا يبوســـند ،و حت ّ يكشـــند و م م
ي مــريض ن و گشايش سختيها و شفا ي ديو ه و ادا ه نمود ه و استغاث ايستاد
يه
م يخواهنــد ،و بــرخ ن و...را م ي بــر دشــمنا ب فرزنــد و پيــروز و طل
ي، ت شـفاه ه صـور هب ب قـبر ،ن ي صـاح ش را برا ت خوي هها و حاجا خواست
ن دچــار شــر
ك ن چني ينويسند و اي ي كاغذ م ه!! رو ت نام ه صور ه كتبا ً ب بلك
يشوند! م
ه ظل
م ه بــا شــرك ك
يك
ن كســان ن )هما
ت؟!( و ظالما ي چيس ت و برا
كيس
ت[ي نيس چ يار و ياور
هاند( را هي
م كرد
ت ،بر خود ست
ي اس بزرگ
﴿
﴾
م[ ه بگير
ه روز
مك ها
ن نذر كرد ي مهربا ي خدا ن برا
)مريم ] (26/همانا م
﴿
ي( را
ي و گــرام ة قــديم
ة خــدا )خان ـ
ه تنها خان
)﴾ الحج] (29/و بايد ك
ف كنند[
طوا
﴿
م و اســـماعي
ل ه ابـــراهي
) ﴾ البقـــرة] (125/و ب
م را )از هــر گــونه ها ه خــان
م( ك
ن گذاشــتي
ة ايشا
م )و بر عهد ش كردي سفار
فكننــدگا
ن ه( طوا ن و از جمل تكننــدگا
ي )عباد
ي( برا ي وآلودگ ك وپليد
شر
ك و پــاكيز
ه ن( پــا
ن )نمــازگزارا ع و ســجودبرندگا ن و ركــو
فكنندگا و اعتكا
﴿
م را بــراي
ها
ن و خــان
ك مگــردا
ي را شــري
چ چيــز
م هي
﴾ )الحــج ] (26/و بــراي
ن پا
ك ن و سجود برندگا عكنندگا ن نماز و ركو
ن و به پادارندگا
فكنندگا طوا
ن[.گردا
ن ذب
ح هم ت شده كه پيامبرص فرمود»:لعن الل يس رواي از عل
ي كند!«.ازي غير خدا قربان ه برا
يك
ت خدا بر كس ه«» .لعن لغير الل
ف
ت» :ل تط ه اس ت شد
ق -رضي الله عنه -نيز رواي م جعفر صاد اما
بقبر«.
ه پيش يك
ل گروه ط مكنيد و از اهواء و اميا ي و افرا
هرو ن خود زياد در دي
ه اعــراض هانــد و از را
ه كرد ي را گمــرا هاند و بســيار ه شــد ن گمــرا
از اي
و
ل خــداص از غل ـ ّ ت ،رســو ن جه ه همي ي نكنيد [...ب هاند ،پيرو ف گشت
منحر
ت»:ل ه اســــ ي فرمــــود ش نه
ح و تعظيم ي در مــــد هرو در او و زيــــاد
م إنما أنششا ى ابن مري ى عيس ت النصار
ى كما أطر تطرون
ن غلــوّ و
ن چنــا ه«» .در حــقّ م
نآ ه ورسششول عبد فقولوا عبدالل
و
م غل ـ ّ
ي پســر مــري ن در مورد عيس ه مسيحيا هك ي نكنيد ،همانگون هرو زياد
ة خــدا وس بگوييــد :بنــد م ،پ ه هســت ك عبــد و بنــد ن تنهــا ي كردنــد .همانــا م
ي بــالترين ه دارا ل خــداص را -ك م نيــز ،رســو ن كــري ش« .قــرآ ها فرســتاد
ن مــوردت و در اي ه اسـ ه عبــد و بشــر يـاد كــرد ت ــ ب ت نــزد خداسـ درجـا
يكند كه»:ولما قششا
ل تم ي« رواي ت».نسائ ه اس ي آورد ت فراوان تأكيدا
ه نششدا مششا ى لل
ل :أجعلتن ت قششا ه وشئ ل :ما شاء الل ه رج ل
ت :اگــر خــدا و تــو
ه او گف
يب
ه مــرد ه؟« و هنگــام
يك ه وحد
شاء الل
ي؟! )بگو (:اگر خدا يگردان ي خدا م ك و همتا بخواهيد! فرمود :آيا مرا شري
ي پيــامبرص ه بــرا تك ي خواسـ ن فارسـ م ،ســلما ك بـار ه تنهــا بخواهــد«.ي
ي كرد و فرمود» :فل ن كار نه ل خداص او را از اي ما رسو ه نمايد ،ا ّ سجد
ي من ت«» .هــر گــز بــرا ي ل يمو ي الذ ى واسجد للح تسجد ل
تو ي اسـ ه و بـاق ه زند ه هميش نك هك ي سجد ي كس ه برا ن ،بلك ه نك سجد
مو ن گفــتي ن سخ ل از آ ل او ّ ه در فص ح؛ ك م نو ك قو يميرد!« .شر هرگز نم
ن قــرار بــود :بتهــاي ي از اي ه حــاك مك ل كردي س«ب نق ن عبا ي از »اب روايت
ن مــرد
م ن ،شيطا ه بعد از مرگشا هك ي بود ن صالح ي مردا م نوح؛ اسام قو
ن را بسيار ياد يشا ي از آنها بتراشند و اسام ههاي سم ه كرد تا مج ّ را وسوس
م آنهــا مك ي آمد و ك ل بعد ه نس يكردند تا اينك ش نم ي آنها را پرست كنند ،ول
هاند :وقتي ن گفت سري ه بعضي از مف ّ ت نيز نمودند و چنانچ م و عباد را تعظي
ت كردنــد و ه درس ـ ن رفتنــد و گنبــد و بارگــا آنها درگذشتند ،بر سر قبورشا
ت و تقــدي
س ي ،آنهــا را عبــاد دت س از م ـ ّ ن را تراشيدند و پ س صورتشا سپ
ه ناشـي ش از انــداز ت بي و« از محب ّ ه »غلـ ّ تك ن اسـ ت اي م كردند! حقيق ه
يفرمايــد ﴿ : مم ن كــري ه قــرآ نك يشود .چنــا م
) ﴾ البقــرة] (165/بــرخ
ي از مــرد
م
ن خــدا
ن را همچــو يگزيننــد و آنــا ي برم ههاي ه غير از خدا ،خداگون هستند ك
ن بــرا
ي ة محّبتشــا هانــد ،هم ـ
ن آورد ه ايمــا
يك يدارنــد ،و كســان تم دوس ـ
يدارند([ تم ن خدا را دوس ي او ،دوستا ه خاطر او و برا ت )و ب خداس
ن اس
ت يشود اي هم ه ديد ن آي
ه در اي يك م و جالب ة مه ...نكت
يدارنششد؛ تم ن خدا دوسشش ن را همچو ن افراد ،همتاهايشا ه :اي ك
ن افششراد ي چششو ت دارنشد ،ول ه آنها خدا را شديدا ً دوسش ي اينك يعن
هانششد و در ك كرد ت بششا خششدا شششري ن محب ّ ي را نيششز در اي ديگششر
ه خششداهك ه همششانگون ث شد ه باع هاند ك و نمود ن غل ّ
ن چنا محّبتشا
﴿﴾87 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
ه عنششوان
ت بدارنششد ،ب
يدارنششد ،آنهششا را نيششز دوسشش تم را دوسشش
ه همتاهششايك ه افراد ه رسد ب
سچ هاند .پ ه نشد ن پذيرفت
مسلما
ت بدارند؟!را از خدا بيشتر دوس
ت و درست ه راس يخواهد را هم سك ق ،هر ك ن حقاي ه اي هب ج س با تو ّپ
ص گرداند و تنها او را عبــادت كنــد ي خدا خال ن خود را برا ي كند و دي را ط
ي و ياور خود بداند ،بايد ك
ه ش نمايد و خدا را مول ل در رحمت و خود را داخ
ت ،از راه ن صــور ل ببرد! در غيــر اي ل شود و از غير او د س ه او متو ّ طب فق
ن ــي خداونــد ـ ـ ســبحا ي بــرا
ه و همتــاي ف شــد م منحــر ت و مســتقي راس ـ
ه« بــرا
ي ن »وســيل جســت مــا در مــورد ُ ت.و ا ّه اس ـ ك گشــت ه و مشر تراشيد
يفرمايـــد﴿ : نم م چني ن كـــري ه خـــدا ،قـــرآ يب
نـــزديك
] اي ) ﴾ المــــــائدة(35/
ه بجوييــد و در راه ه خــدا ،وســيل بب ي تقّر ه سازيد و برا ن! تقوا پيش مؤمني
ن ــ ي از مســلمانا ق( رستگار شــويد[ ...بــرخ ن طري او جهاد كنيد تا )از اي
ن و خــدا ن انســا ت« بي ه »وســاط هب ن آي ه« را در اي ة »وسيل ي ـ كلم امروز
ه خــدا ،نــاگزير نب ب جســت ي تقّر ن برا ي مؤمنا هاند؛ يعن تعبير و تفسير كرد
ه قــرار ن ــ را واسـط ن انبياء و اولياء و صالحا ش ـ همچو ص ن خا ّ بايد بندگا
حو ه خداونــد و صــل يب ي نــزديك ل بــرا ن عم ه اي دهنــد .آنهــا معتقدنــد ك
ه زعم ه« ـ ـ ب ي »وســيل ي از معنا ن تعبير ما چني يكند! ا ّ تم ي ،كفاي رستگار
ق ،آيــا
ت ة فــو ح آي ـ ت دارد.در توضــي م مغاير ص ـ با اسل ه اشخا نب سلي متو ّ
ن به او و ه خداونــد ،جــز بــا ايمــا يب يدهــد نــزديك نم ه نشا هك ي آمد ديگر
يگــردد ــ ب بدو م ت خدا و تقّر ب رضاي ه موج هـك ه و پسنديد ل پاكيز اعما
ه خــدايوب م مّتق هه س ــ هــر انــداز چك ت هي يآيــد و وســاط ت نم ه دسـ ب
ت ندارد﴿ : ي دخال تو ي و فلح ه خدا و رستگار بب ك باشد ـ در تقّر نزدي
) ﴾ الحج] (77/
ع و ســجده ش( ركــو ق خــوي ي خــال هايد! )تنها برا ن آورد ه ايما يك ي كسان ا
ش را )بهك افتيــد( و پروردگــار خــوي ه خــا ش بريد و ب م و كرن كنيد )و تعظي
م دهيد تــا رســتگار شــويد ،و در ك انجا ي ني ش نماييد و كارها ي( پرست تنهاي
ه خدا جهاد كنيد [ را
﴿) ﴾﴾﴾ العلــق ] (19/و )در
ك شــو![ پ
س ه او( نــزدي هب
ن وســيل ه بــبر و )بــدي ت ســجد برابــر پروردگــار
م اعمــا
ل ت و انجــا ه خــدا و روز آخــر نب ه خداونــد ،جــز بــا ايمــا يب نــزديك
يتوانــد
ه خــدا ،نم بب ي در تق ـّر ت كس ـ يآيد و وساط ت نم ه دس هب شايست
مــــــــؤثر باشــــــــد﴿
نو ) ﴾ طــه ] (75/و هــر ك
س بــا ايمــا
ي داراي
ن كســان ش بــرود ،چني
ش پروردگــار ه پي هب
ل نيكــو و شايســت عم
ي اعرا
ب تپرست كوب م با شر ي هستند[ ...اسل ت والي ب بال و درجا
مرات
ن بــردارد و
ش را از ميــا ن خدا و بنــدگان
ت بي ن وساط ي جنگيد تا همي جاهل
﴿﴾89 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
ة افــراد
ه گردانــد ،و همـ
ج
ه خــدا متــو ّ
هـب
ن واسط م را مستقيما ً ـ بدو مرد
ن برابر بداند.
ط با خالقشا بشر را در ارتبا
دعا و استغاثه
ن از
ت كرد ب نجا
ن و طل ه برد
ن ،پنا
ي خواست ن ،يار
ه فرياد خواند ب
ت ،مثلح و مقاما
ن ضراي
ن و صاحبا ن مردگا
ي غير از خدا ،همچو هر كس
ت،
ن مشكل ي فرزند ،گشود ض ،اعطا ن مري
ت ،شفا داد ن حاجا برآورد
﴿﴾91 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
ت
ي اس ي ديگر ه شركها ن و ...از جمل ي بر دشم ب پيروز ن ،طل ه برد پنا
ن نو
ع ه اي يك ه طور ت .ب ه اس ه ماند ي پوشيد م امروز ي مرد هها ه بر تود ك
ه:تك ن اس ن اي لآ ت!دلي ي اس ن كنون ك در جها ن شر يتري ك ،عموم شر
هو ت ندانست ه را عباد ه و استعاذ ه دعا و استغاث مك ن مرد ف گما برخل
يدانند ،در ج و...منحصر م هوح ت و روز ت را در نماز و زكا ط عباد فق
ت ـ البت
ه ي عباد م و معن يآيد ـ مفهو ن برم ت قرآ ه از آيا ه ـ چنانچ يك حال
ل خداص ق را دربردارد .رسو ي فو ل و نّيتها ة اعما ن ـ هم ي از آ بخش
ة«. ة«»...الدعاء هو العباد خ العباد يفرمايد»:الدعاء م م
ت«.پس خواند
ن ت اس ن عباد ت«»...دعا هما ت اس ح عباد »دعا مغز و رو
ه فرياد ل ـ را ب ي ـ متعا ه غير از خدا يك ت و كس ك اس غير خدا شر
ه و عبادتش نمود
ه ي گرفت ه خداي يشود؛ زيرا او را نيز ب كم بخواند ،مشر
ن،
م و تمد ّ ي عل م با وجود پيشرفتها ي مرد هها ل حاضر ،تود ت.در حا اس
ن و مكان
ي ي نيز همانند خدا در هر زما ه افراد ديگر يكنند ك لم هنوز خيا
ن كه لآ ت را بشنوند! و حا ة اصوا ن هم ه طور يكسا يتوانند ب حاضرند و م
همند هستند! ن نيز بهر مآ ي و تعالي ب آسمان ن از كتا اكثرشا
ن نيست م و گما ي از وه ي جز پيرو ن غير خدا ،چيز خواند
ه غيــر از خــدا نب ه مشــركي يك ن كسـان يدهنـد آ نم ن ،نشـا ت قـرآ آيا
يخواننــد ــ ه فريـاد م نب ت و نيازهايشا ي حاجا ت و برآور ع مشكل ي رف برا
ن قبــور ـ ـ اص ـل ً ت و صــاحبا ه اموا ي باشند و چ ت سنگ بب ه در قال لچ حا
ن ــ ه گمانشـا ل ــ ب ه فــرض محــا يشــنوند و اگــر ب ن را نم ي آنا صدا و دعا
ن را ي بديشــا ت و پاســخگوي ت اجــاب م بشنوند ،هرگــز قــدر ن را ه صدايشا
ت.
ك اس يشري هوب ص خداوند يگان ت تنها و تنها مخت ّ ن صفا ندارند؛ زيرا اي
نو ط از گما ي ندارند و فق چ دليل ن هي ن كارشا ي اي يگويد :آنها برا نم قرآ
هو ه ســاخت ي هســتند ك ن چيزهــاي ن معبــودا يكننــد و اي يم ن پيرو خيالتشا
ت ﴿: ن اســـــ هماتشـــــا ة تو ّپرداختـــــ
ه فريــاد
ي را ب
س بــا خــدا ،معبــود ديگــر ) ﴾المومنــون] (117/هــر ك
ن ندارد[
ي بر آ بخواند ،مسّلما ً هي
چ دليل
﴿
ه در
ه باشــيد هــر آنچــه ك
ن! آگــا
) ﴾﴾﴾ يــونس] (66/هــا
ي راه جــز خــدا ،معبــودان ت .كساني ك
ن خداس ت ،از آ ِ
ن اس آسمانها و زمي
ه دنبــال
ن جــز ب يكنند مگر از گمانها ،و ايشا
ي نم يخوانند ،پيرو ه فرياد م ب
ت[ن نيس غبست ن و درو نزد
ن جز تخمي
يروند و كارشا ل نم م و خيا
وه
﴿
﴿﴾92 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
يخبرنــد ،و فــرداي لوب ن غــاف ن از دعايشــا ن معبــودا يكننــد و اي يم پيرو
ه شــما يگوينــد :مــا ب ن را انكــار خواهنــد كــرد و م ي شركشــا ّ
ه كل تب قيام
ه ــك و من ـّز ه ما را با پروردگار ـ پــا مك ه بودي ه و نخواست ي نگفت ن چيز چني
ه ازن هســتيد ك ن خودتــا م و اي
ل نــداري ن قرار دهيد .مــا قبــو برابر و يكسا
هوتكنند ن خود ـ ما را شنوا و اجاب ه گما هايد و ـ ب ي كرد ت خود پيرو خيال
ت! بيخــود ي نيس ـ چ ارتباط هايد ،ما را با شما هي يدانست ه و...م ك و آگا نزدي
ن هسـتي
م ه ما دشـمنانتا س از ما دور شويد ك هايد! پ يداشت تم ما را دوس
م ﴿ : و از شــــــــما كــــــــامل ً بيــــــــزاري
) ﴾ فــــــــــاطر(14/
يشنوند و )بهي شما را نم ه فرياد بخوانيد ،هرگز دعا و صدا ] اگر آنها را ب
ه شــما را ندارنــد! و
تب
ي و اجــاب ت پاسخگوي م بشنوند ،قدر ض( اگر ه فر
س همچــو
ن چك يكننــد ،و هي ي شــما را انكــار م كورز
ت ،شــر در روز قيام
يسازد [ه ،تو را باخبر نم
خداوندِ آگا
﴿
ي گمراهـــتر از آ
ن ه كســـ
) ﴾ الحقـــاف ] (5/و چ
ن را
م ايشا ت )ه ه )اگر( تا روز قيام ه فرياد بخواند ك ي را ب
ه افراد تك اس
ه ســخنانش يدهنــد ،بلك ب نم ه تنها جوا يگويند )و ن ش نم صدا بزند( پاسخ
يخبرنــد! و هنگــامي كه ن غــافل و ب ً
يشنوند( و اص ـل از دعايشــا م نم را ه
ن،
هشــدگا
ه فريادخواست نب
يشــوند ،همي عم ت( جم م )در روز قيــام مــرد
يجوينــد( ويم ن بيــزار يشــوند )و از آنــا نم ه فريادخواهنــدگا نب دشــمنا
يكنند [ن را انكار م عبادتشا
﴿
ة مرد
م ي هم
) ﴾ يونس ] (28/ما روز
م :شما و يگويي هاند م ك ورزيد
ه شر يك ه كسان سب
م و سپ يآروي
را گرد م
مو يســازي م جــدا م ه آنهــا را از ه ي خــود بايســتيد .آنگــا ن در جــا معبودانتا
ي نفسـان
ي ت و هواهـا ل خيـال ه دنبـا يگويند :شــما )تنهــا ب نم معبودهايشا
هايد! [ت نكرد ل( ما را عباد ن رفتيد و اص ً خودتا
﴿
﴿﴾94 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
ه خــدا
ه مــا را ب
ن خــاطر ك
م ،مگر بدا
يكني
ت نم
ن را عباد
يگويند (:ما آنا م
ك گردانند[نزدي
ي است
م پشيمان
سرانجا
ت! زيــرا ي اس م پشيمان ه :سرانجا يكند ك هم ن اشار م همچني ن كري قرآ
ه آنــا
ن يگفتنــد ك ن داشــتند و م ه در مــورد معبودانشــا يك م خيــالت تمــا
يســازند و از آتش دوزخ ه او نــزديك م ي ما نزد خدايند و ما را ب هها واسط
يفهمنــد هم ه كار از كار گذشت س از اينك يروند و پ يدهند ،برباد م تم نجا
ه و تنهــا يــار وم بــود
ل و وه ه داشــتند ،خيــا هاند و هر چ ن بود ه از گمراها ك
ن ،تنهــا
ث المســتغثي س و غيــا ه ،تنهــا فريــادر هدهنــد ي و پنا يــاور ،تنهــا منج
س ﴿ : توب ق ،خداس معبود برح
) ﴾ القصـــــــــــــــــــــص) ] (64/ب
ه
ه فريــاد
ن خــود را ب
يشــود :معبــودا هم ه( گفت
لخــورد ن گو شكنندگا پرســت
يخواننــد ،ولي ه فريــاد م س آنهــا را ب
ي كننــد( .پ خوانيــد )تــا شــما را يــار
يبيننــد و )آرزو ب را م م( عــذا ن هنگــا يدهنــد) .در اي ن نم ي بــدانا
پاســخ
يبودند [ بم ه و راهيا تيافت ش! هداي يكنند( كا م
﴿
) ﴾ العراف ] (37/تا آنگا
ه
يآينــد تــا
نم ه سراغشــا ح( ب ض اروا ن قب
ي فرشتگا ن ما )يعن
ه فرستادگا ك
ن معبودهايي را يشود :آ هم ن( گفت م بديشا ن هنگا
ن را بگيرند) .بدي جانشا
م!( همگي يداني يگوينــد) :نم يخوانديد ،كجاينــد؟! م ه فرياد م ه جز خدا ب ك
ه( آنــا
ن تك هاند) .در اينجاســ ك ما گفت
ه تر هاند و ب
ن و ناپيدا شد از ما پنها
هاند [ ه كافر بود يكنند ك فم يدهند و اعترا يم ه خود گواه علي
﴿
) ﴾ النعام) ] (94/روز قيام
ت
ه ســوي مــا ك و تنهــا ب ن( شــما ت يفرمايــد :اكنــو مم ه مــرد
پروردگــار ب
ه شــما هب م و هــر چ ت شــما را آفريــدي ه روز نخسـ هك هايد ،همانگون برگشت
هايــد( وي اينجــا آمد ت خــال هايد )و دس ـ ي گذاشــت ه جا م ،از خود ب ه بودي داد
يبرديــد )در نــزد خــدا ب
ه ه گمــان م
مك يبيني ي را بــا شــما نم هگران واســط
ك هستند! ديگر پيونــد و ت( شما شري ن در )عباد يشتابند و( آنا نم فريادتا
﴿﴾96 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
ي از آنهــا
يبرديــد )كــار
ه گمــان م
يك ت و چيزهاي
ه اس ط شما گسيخت ارتبا
ت[
ه اس م و ناپديد گشت ت( از شما گ
ه اس
ساخت
﴿
ه غير از خدا،
م هستند ك ي از مرد
) ﴾ البقرة ] (167-165/برخ
يدارنــد ،و تم ن را همچــون خــدا دوس ـ يگزيننــد و آنــا ي برم ههاي خــداگون
ن كه )بــا ت .آنــا ي خداسـ ن بــرا ة محّبتشــا هانــد ،همـ ن آورد ه ايما يك كسان
ي را مشــاهد
ه يشد عــذاب شم يكنند ،كا مم ه خود( ست ن ،ب ك ورزيد شر
ه از ت ،هم ت و ســلطن ت و عظم يبيننــد ،قــدر م )رستاخيز( م ه هنگا كنند ك
ه )رســتاخيز مك ن هنگــا ت! در آ ي اس ب سخت ي عذا ت و خدا دارا ن خداس آ ِ
يخواهنــد كه هم هكننــد ن گمرا ه از پيــروا هشــد ن گمرا يرسد و پيــروا فرا م
يجوينــد )و يم ن خــود بيــزار ن از پيــروا س( رهــبرا ن دهنــد و ســپ نجاتشــا
ط )ويكنند ،و رواب هم ب را مشاهد يكنند( و عذا يم ن بيگانگ ه آنا تب نسب
يگــردد )و هم ه در دنيــا داشــتند( گســيخت يك ت و اطــاعت ي محب ّ پيونــدها
يشــود و در هم ي كوتــا ها س ،و از هر واسط هك ه جا و هم ن از هم دستشا
يداشتي
م ه دنيا( م ي )ب ش! بازگشت يگويند :كا نم ه( پيروا تك ع اس ن موق آ
ي جســتند! ن )امروز( از ما بيــزار ه آنا هك م ،همانگون ي جويي ن بيزار تا از آنا
ي نشــان تزا و انــدوهباز ة حســر ه گون ن را ب ن خداوند كردارهايشا ن چني اي
ن نخواهند آمد خ( بيرو ش )دوز ن هرگز از آت ه( آنا يدهد ،و )بالخر نم ايشا
[
﴿
﴾
يپرســتيدند(
ن را در دنيــا م
ي دروغي
ه معبودها
ن )ك
)الشعراء ] (102-96/آنا
يگوينــد:يپردازنــد و م يم ش و دشمن ه كشمك ن خود( ب در آنجا )با معبودا
ه شــما را بــانك ن زمــا م .آ
هاي
ي بــود
ي آشكار ه خدا سوگند! ما در گمراه ب
ش( برابــري و پرســت ت و فرمانبردار ت و اطاع ن )در عباد پروردگار جهانيا
ن و يــاورا
ن ن )و رؤســا و بزرگــا ه مــا را جــز گناهكــارا
م ،و البت
يدانســتي
م
﴿﴾97 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
هگراني بر ما! امروز( ما اصل ً واسط ي وا هاند) .ا ه نكراد ن( گمرا شياطي
ت!( و هيچ ه اسـ ن بــود
ل و گمــا ً
م )و تمامـا خيــا ي نــداري
تكنندگان و شــفاع
هاي ســر ي ما گري م ،برا تك م )تا دس م نداري يه ي و دلسوز ت صميم دوس
ة مؤمنــا
ن م از زمــر م تــا مــا ه
ي داشــتي ه دنيــا( برگشــت ش! )ب دهــد!( .كــا
م( [ يپرستيدي م )و تنها خدا را م يشدي م
خلصه گفتار
ت،ه اس م نكرد ي حرا ب جاهل ك را تنها بر اعرا پس بدانيد خداوند شر
م زمانها و مكانها ـ حرا
م ن خدا ـ در تما ة بندگا ب و هم ي غير اعرا ه برا بلك
ت پيش از ل جاهلي ّ ة اه ت دربار ن آيا يگويند :اي هم س اينك ت .پ ه اس نمود
ن اختصاص ه ديگرا هوب ب بدانها بود ت و تنها خطا ه اس ل شد م ناز اسل
مّيت
ي ن اه ّ ً
ه ما اصل بدا هك ت برخاست ت و حماق ن از جهال ن سخ ندارد ،اي
م بدا
ن نه ش از اي م و بي ل نيستي م قائ يه ن ارزش يآ م و برا يدهي نم
ي را روزيما
ن هپرست ه توحيد و يگان مك يخواهي م! از خداوند م يپردازي نم
ن همراه نآ ن ،با داشت ي و مرگما ن بميراند و زندگ گرداند و ما را بر آ
باشد .و ما علينا إل البلغ...........
﴿﴾100 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
مبحث هفتم
مسح یا غسل وضو؟
دراین گفتار اندک سعی میشوددرموردوضومباحثی مطــرح گــردد.امیــد
است خداوند درک حقیقی عطا نماید.خداوند درقرآن کریم می فرماید:
﴿
) ﴾ مائده (61
ترجمـۀ اهــل ســنت :ای ایمانــداران وقــتی بلنــد میشــوید بــه نمــاز پــس
بشویید صورتهای خودرا ودستهای خودرا تاآرنـج ومسـح کنیـد بـر سـرهای
خود و پا ها را تا کلۀ آن)شتالنگ(بشویید و) ....معارف القرآن ج (4/317
ترجمۀ اهل تشیع :ای کسانیکه ایمان آورده ایــدهنگامی کــه بــرای نمــاز
برخواستیدصـــــورت ودســـــتهای خودراتاآرنـــــج بشـــــویید وســـــروپاها
راتامفصل)برآمدگی پشت پا(مسح کنیدو) ....تفسیر نمونه ج (4/284
بحث اصلی دراین آیه درموردقسم چهارم وضو یعنی بخــش ﴿
﴾ میباشد .درعربی لفــظ
کعــب دو اطلق دارد :یکــی بــه قسـمتی میگوینــدکه بنــد کفــش را درآنجــا
سفت می بندند ودیگری در غسل رجلین که دو اســتخوان برجســته در دو
طرف بند پاهستند که پاشنه گفته میشود،که از نظر اهل سنت شستن پــا
تا این حدود فرض میباشد.اما مسئله بــه اینجــا خــاتمه نمــی یابــد؛ درنظــر
اعراب دراین کلمه،حرف»لم«سه قرائت متفاوت دارد:
(1رفع لم که ازحسن بصری)رحمه الله(بوده وفاقد اعتبار میباشد.
(2نصب وجر لم که هــردو ســعه متواترنــد.قــرائت نصــب لم قــراءت
نافع ،ابن عامر ،حفص،کسایی یعقوب است .قراءت جر لم ،قــرائت ابــن
کــثیروحمزه وابوعمروعاصــم میباشــد.اختلفــی کــه درموردمســح وغســل
رجلین میباشد به خاطر اختلف همین دو قرائت است .امام رازی )رحمه
الله( از علمه قفال شافعی نقل می کند که درتفسیر خود میگوید :ازابــن
عباس و ابن مالک وعکرمه شعبی وامام محمد باقر)رضی الله عنهــم(کــه
واجب درپاها مسح آن است که اهل تشیع قایل به همین میباشند.صــاحب
قول المعانی تمام این قول رامردود میداند ومیگوید علمه قفال شــافعی
آنهارا بدون حجت نقل کرده اند.اهل سنت قـرائت نصــب راتوجیـح داد.آن
را عطف به ایدیکم میداند پس شستن پا را واجب ولی تشیع قــرائت جــر
را لزم وآنرا عطف به رؤوسکم ميدانند وآنرا لزم میدانند.
دلئل اهل سنت:
ازدلیل زبان عرب فقط به همبن اکتفا کرده که نصب بر غســل حکــم
می دهد وجر برمسح که درمورد مســح مــوزه مــی باشــد.دلیلــی از اهــل
سنت در اینجا آورده میشودکه خود بیان کنندۀ حقیقت است:
-1حــدیث صــحیح ازامــام بخــاری وامــام مســلم مــی باشــدکه رســول
خــداص قــومی رادیدنــدکه بــه پشــت پایشــان آب نرســیده بــود ،ایشــان
﴿﴾101 انديشه نو )پیرامون اختلف مذهبی(
فرمودند هلکت باد بر پشت پایی که خشک مانــده باشــد ،وضــو را کامــل
کنید) .بخاری کتاب الوضوء بــاب غســل العقــاب ص /165مســلم کتــاب
الطهاره -باب غسل الرجلین بکمالها .(240
-(2محمــدبن حســن صفارازحضــرت زیــدبن علــی وازپــدرش امــام
حسینس روایت میکندکه پدرم علی ابن ابی طــالبس فرمــود):جلست
اتوضا قبششل رسششول الله شص فلمششا غسششلت قششدمی قششال
یششاعلی خلششل اصششابع رجلیششک( یعنــی یــک مرتبــه نشســته وضــو
میگرفتــم کــه آن حضــرتص آمدنــد،وقــتی کــه پاهــایم راشســتم آنحضــرت
فرمودندای علی درمیان انگشتان پا خلل کن) .استبصار-کتــاب الطهــارة-
باب وجوب مسح علی الرجلین حدیث 8ص 29چاپ بیروت(.
(3شریف رضی در نهج البلغه از حضرت علی حکایت وضــوی پیــامبر
را نقل میکند که درآن چنیــن آمــده کــه آن حضــرت ص پاهایشــان را مــی
شستند.
خلصۀ گفتار
درپایان بابیانی از علمه ابن بتمیه این موضوع راخاتمه میدهم :ایشــان
میفرمایند قسم به خداکسانی که شهادت داده اندکه طبق این آیه شستن
پاواجب می شود بیشتر ازکسانی هستند که شهادت داده انــدکه ایــن آیــه
ازقرآن می باشد.و ما علینا ال البلغ ...
تمت بالخير.
التماس دعا
آذر ماه 88