You are on page 1of 192

‫به روشني آفتاب‬

‫«ازدواج اميرالمومنين عمرس با ام کلثومك»‬

‫تاليف‪:‬‬
‫ابوبكر بن حسين‬

‫فهرست‬

‫ص‬ ‫موضوع‬ ‫ش‬


‫‪1‬‬ ‫الف مقدمه‬
‫‪3‬‬ ‫ب بررسي‪ $‬شبهات‬
‫‪6‬‬ ‫جواب شبهه‪ :‬دختري به نام ام كلثوم بنت فاطمهك وجود‪ $‬نداشته است؟‬ ‫‪1‬‬
‫‪9‬‬ ‫جواب شبهه‪ :‬آيا حضرت عبدهللا بن جعفرب از سيدة زينبك فرزندي داشته اند؟؟‬ ‫‪2‬‬
‫‪13‬‬ ‫جواب شبهه‪ :‬كالم عالمان شيعه در تاييد اين که فاطمهك؛ دختري به نام ام کلثومك نداشته!‬ ‫‪3‬‬
‫‪21‬‬ ‫جواب شبهه‪ :‬شواهد اين ديدگاه که فاطمهك فرزندي به اسم ام کلثوم کبري نداشته!‬ ‫‪4‬‬
‫﴿‪﴾2‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬
‫‪24‬‬ ‫جواب شبهه‪ :‬عبد هللا بن جعفرب با چه كسي ازدواج كرده است‬ ‫‪5‬‬
‫‪26‬‬ ‫جواب شبهه‪ :‬يک خطبه با نام دو نفر‬ ‫‪6‬‬
‫‪31‬‬ ‫جواب شبهه‪ :‬عزاداري و نوحه خواني ام كلثومك براي حضرت زهرا سالم هللا‬ ‫‪7‬‬
‫عليها‬
‫‪34‬‬ ‫شبهه‪ :‬امير مؤمنان؛ در شب ضربت خوردن‪ ،‬مهمان چه كسي بود؟‬ ‫جواب‬ ‫‪8‬‬
‫‪41‬‬ ‫شبهه‪ :‬ام كلثوم بهترين دختر امير مؤمنان ؛‬ ‫جواب‬ ‫‪9‬‬
‫‪42‬‬ ‫شبهه‪ :‬معاويه‪ ،‬از دختر چه كسي خواستگاري كرد؟‬ ‫جواب‬ ‫‪10‬‬
‫‪44‬‬ ‫شبهه‪ :‬در شام چه كسي دفن شده است؟‬ ‫جواب‬ ‫‪11‬‬
‫‪51‬‬ ‫شبهه‪ :‬چه كساني از زنان اهل بيت‪ ،‬در كربال اسير شدند؟‬ ‫جواب‬ ‫‪12‬‬
‫‪52‬‬ ‫شبهه‪ :‬ميراث فاطمه‪$‬ك‪ ،‬فقط به ام كلثومك رسيد‪.‬‬ ‫جواب‬ ‫‪13‬‬
‫‪53‬‬ ‫شبهه‪ :‬ازدواج عمرس با حضرت زينب عليها السالم!!!‬ ‫جواب‬ ‫‪14‬‬
‫‪54‬‬ ‫شبهه‪ :‬ام كلثومك در كربال حضور داشت‪.‬‬ ‫جواب‬ ‫‪15‬‬
‫‪57‬‬ ‫شبهه‪ :‬منكرين ازدواج در اهل بيت به اقرار علماي اهل سنت‬ ‫جواب‬ ‫‪16‬‬
‫‪61‬‬ ‫بخش دوم از شبهات‬ ‫‪17‬‬
‫‪61‬‬ ‫شبهه‪ :‬ام كلثوم دختر ابوبكر‪$‬س‪ ،‬يا ام كلثوم دختر امير مؤمنان؛؟‬ ‫جواب‬ ‫‪18‬‬
‫‪63‬‬ ‫شبهه‪ :‬اعتراف مهم‌ترين شارح صحيح مسلم‪ :‬عمر داماد أبو بكرب‬ ‫جواب‬ ‫‪19‬‬
‫‪67‬‬ ‫جواب شبهه‪ :‬تحليل روايت جعلي رد خواستگاري عمر از دختر أبو بكرس توسط عايشهك‬ ‫‪20‬‬
‫‪73‬‬ ‫شبهه‪ :‬يك روايت از دو ام كلثوم!‬ ‫جواب‬ ‫‪21‬‬
‫‪81‬‬ ‫شبهه‪ :‬ام كلثومك پس از عمرك با چه كسي ازدواج كرد؟‬ ‫جواب‬ ‫‪22‬‬
‫‪88‬‬ ‫شبهه‪ :‬سن ام كلثومك هنگام ازدواج‬ ‫جواب‬ ‫‪23‬‬
‫‪96‬‬ ‫شبهه‪ :‬مقدار مهريه ام كلثومك‬ ‫جواب‬ ‫‪24‬‬
‫‪100‬‬ ‫شبهه‪ .4 :‬آيا عمر از ام كلثومك فرزندي داشته است؟‬ ‫جواب‬ ‫‪25‬‬
‫‪107‬‬ ‫شبهه‪ :‬زيد اصغر بزرگتر‪ $‬از زيد اكبر!!!‬ ‫جواب‬ ‫‪26‬‬
‫‪114‬‬ ‫شبهه‪ :‬عمرس‪ ،‬دخترش رقيه را به ازدواج ابراهيم بن نعيم آورد‬ ‫جواب‬ ‫‪27‬‬
‫‪115‬‬ ‫شبهه‪ :‬تاريخ وفات ام كلثومك و زيد و نحوه وفات آنها‬ ‫جواب‬ ‫‪28‬‬
‫‪117‬‬ ‫شبهه‪ :‬شبهه‪ :‬آيا زيد‪ ،‬فرزند‪ $‬داشت؟‬ ‫جواب‬ ‫‪29‬‬
‫‪121‬‬ ‫شبهه‪ :‬چه كسي بر جنازه زيد و ام كلثوم نماز خواند؟‬ ‫جواب‬ ‫‪30‬‬
‫‪127‬‬ ‫شبهه‪ :‬ازدواج عمرس با ام كلثومك يا با حضرت زينبك ؟‬ ‫جواب‬ ‫‪31‬‬
‫‪135‬‬ ‫شبهه‪ :‬عمرس در مقابل اهانت مغيره به ام كلثوم‪ ،‬سكوت كرد‬ ‫جواب‬ ‫‪32‬‬
‫‪138‬‬ ‫شبهه‪ :‬محور پنجم‪ :‬بررسي‪ $‬و تحليل بهانه عمرس براي ازدواج‬ ‫جواب‬ ‫‪33‬‬
‫‪140‬‬ ‫شبهه‪ :‬محور ششم‪ :‬مخالفت با سنت رسول خداص‬ ‫جواب‬ ‫‪34‬‬
‫‪141‬‬ ‫شبهه‪:‬رد خواستگاري‪ $‬ابو بكر و عمر توسط رسول خداص‬ ‫جواب‬ ‫‪35‬‬
‫‪145‬‬ ‫شبهه‪ :‬احياء سنت جاهلي توسط‪ $‬عمرس‬ ‫جواب‬ ‫‪36‬‬
‫‪157‬‬ ‫شبهه‪ :‬محور هفتم‪ :‬عمرس با ام كلثومك «كفو» نبود‬ ‫جواب‬ ‫‪37‬‬
‫‪165‬‬ ‫شبهه‪:‬عدم كفائت سني عمرس با ام كلثومك‪:‬‬ ‫جواب‬ ‫‪38‬‬
‫‪170‬‬ ‫شبهه‪ :‬عدم صالحيت اخالقي عمرس براي ازدواج با ام كلثومك‬ ‫جواب‬ ‫‪39‬‬
‫‪173‬‬ ‫شبهه‪ :‬عمرس همسرش را كتك مي‌زد‬ ‫جواب‬ ‫‪40‬‬
‫﴿‪﴾3‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬
‫‪175‬‬ ‫جواب شبهه‪ :‬عدم كفائت ديني عمرس با ام كلثومك‬ ‫‪41‬‬
‫جواب شبهه‪ :‬امير مؤمن‪$$‬ان؛‪ $،‬خليفه دوم را ف‪$$‬اجر‪ ،‬س‪$$‬تمگر‪ ،‬دروغگ‪$$‬و‪ ،‬خيانتك‪$$‬ار و‪176 ...‬‬ ‫‪42‬‬
‫مي‌داند‬
‫‪184‬‬ ‫جواب شبهه‪ :‬شراب خواري‪ $‬خليفه‪ ،‬دليل بر عدم كفائت‬ ‫‪43‬‬
‫‪186‬‬ ‫جواب شبهه‪ :‬بدعت‌گذار با دختر عفيفه‪ ،‬كفو نيست‬ ‫‪44‬‬
‫‪196‬‬ ‫جواب شبهه محور هشتم‪ :‬ازدواج با تهديد و زورگويي‪$‬‬ ‫‪45‬‬
‫‪198‬‬ ‫جواب شبهه كلينی در كتاب كافی اين روايات را نقل می‌كند‬ ‫‪46‬‬
‫‪217‬‬ ‫جواب شبهه در حال ضرورت‪ ،‬ازدواج با كافر نيز جايز است‬ ‫‪47‬‬
‫‪224‬‬ ‫جواب شبهه ازدواج اجباري عمر با عاتكه‬ ‫‪48‬‬
‫‪232‬‬ ‫جواب شبهه روايت جنيه در كتاب‌هاي سني‬ ‫‪49‬‬
‫‪237‬‬ ‫جواب آخرين شبهه‬ ‫‪50‬‬
‫‪242‬‬ ‫مآخذ کتاب(مهترينشان)‬ ‫‪51‬‬
‫‪244‬‬ ‫‪52‬‬
‫بسم هللا ال ّرحمن ال ّرحيم‬
‫مقدمه ‪:‬‬
‫فهل يصح في اآلذهان شیء‪                    ‬إذا احتاج النهار إلى دليل؟‬
‫اگر روز ني‪$$‬از به دليل داش‪$$‬ته باشد آيا مي ت‪$$‬وان چ‪$$‬يزي را اثب‪$$‬ات و ص‪$$‬حت آن‪$$‬را ب‪$$‬راي ذهنها‬
‫روشن كرد؟‬

‫احلمدهلل وحده والصالة والسالم علی من ال نبی بعده‪..‬‬


‫در چند س‪$‬ال اخ‪$‬ير علم‪$‬اي اهل تش‪$‬يع پشت پا بر همه قواعد زده و واض‪$‬حات ت‪$‬اريخ اس‪$‬الم را‬
‫منکر ميشوند چنانکه به وقت مباحثه بارها ديده ايم‪ ،‬يار غار بودن حضرت ابوبکر صديقس و‬
‫ازدواج سيدنا عثمانس با دو دختر حض‪$$‬رت رس‪$$‬ولص را منکر ميش‪$$‬وند و جدي‪$$‬داً کارش‪$$‬ان ب‪$$‬اال‬
‫گرفته تا جايي که ازدواج حض‪$$‬رت عمرس با ام کلثوم‪$‬ك‪ ،‬دخ‪$$‬تر و عزي‪$$‬زه حض‪$$‬رت عليس را‬
‫نيزمنکر ميشوند! نه تنها اين ازدواج را‪ ،‬بلکه وجود ام کلثومك را انکار ميکنند!‬
‫اين دکان‪$$‬دارن مغ‪$$‬رض چ‪$$‬ون دکانه‪$$‬اي‪ $‬خ‪$$‬ود را در مع‪$$‬رض خطر و خ‪$$‬ود را نزديک به ور‬
‫شکستگي‪ $‬ديدند مصمم شده تا به هر نح‪$$‬وي اين ازدواج را م‪$$‬ردود اعالم ک‪$$‬رده تا به اين ترفند‪$‬‬
‫سائالن و حقيقت جويان را دست به سر کرده و چند صباحي بر عمر واليت فقيهشان (بخوانيد‬
‫قبيحشان) بيافزايند‪$.‬‬
‫براي نابود‪ $‬کردن حق حتي حاضرند‪ $‬حضرت علي؛ را به ب‪$$‬دترين ص‪$$‬فات موص‪$$‬وف‪ $‬کنند ولي‬
‫حاضر‪ $‬به بس‪$$‬تن دکانه‪$$‬اي خ‪$$‬ود نيس‪$$‬تند! حض‪$$‬رت علي؛ را به دي‪$$‬وثي! به بي عرضه گي‪ ،‬به‬
‫ترسويي‬
‫و دهها صفت زشت و ناپسند‪ ،‬به صورت خواسته و ناخواسته متهم کرده اند تا شايد بدينوسيله‬
‫چند صباحي بر عمر دولت خود بيافزايند!!‬
‫البته اين را نيز بدانيد‪ :‬اين انک‪$$‬ار چ‪$$‬يز عجي‪$$‬بي نيست که از اين ع‪$$‬الم نماها سر زده! بلکه آنها‬
‫در رد حق‪$$‬ايق اس‪$$‬تادند‪ 1‬و هر روز چ‪$$‬يز جدي‪$$‬دي را کشف ميکنند که علم‪$$‬اي ‪ 1000‬س‪$$‬ال پيش‬
‫حتي به ذهن آنها خطور نميکرده و اصوالً جرات چنين ه‪$$‬ذيان گ‪$$‬ويي ها را نداش‪$$‬ته ان‪$$‬د‪ .‬چ‪$$‬ون‬
‫ميدانس‪$$‬تند‪ $‬زير رگب‪$$‬ار مشت و لگ‪$$‬د" علم ت‪$$‬اريخ" دوام‪ $‬نخواهند آورد و مض‪$$‬حکه همه خواهند‬
‫گرديد!‬
‫در اک‪$$‬ثر متن اين ش‪$$‬بهات خواهيد ديد که بزرگ‪$$‬ترين س‪$$‬رمايه آنه‪$$‬ا! اختالف‪$$‬ات في ما بين علما‬
‫است ولي غافل از آن هستند که اختالف بين علما چيز بسيار پيش پا افت‪$$‬اده ايست و ميب‪$$‬نيم که‬
‫علماي شيعه به همين موضوع اعتراف و از آن به اين شکل گله ميکنند‪:‬‬
‫فيض کاشاني‪ :‬تراهم خيتلفون يف املسألة الواحدة علی عشرين قوالً‪ ،‬أو ثالثني قوالً‪ ،‬أو أزيد‪ ،‬بل لو‬
‫‪2‬‬
‫شئت أقول‪ :‬مل تبق مسألة فرعية مل خيتلفوا فيها‪ ،‬أو يف بعض متعلقاهتا‪.‬‬
‫ُ‬

‫‪ - 1‬چه بسا تا چند سال دیگر بر خورشید نیز لکه سیاهی پیدا کنند!!‬
‫‪ - 2‬الوافی املقدمة‪ ،‬ص ‪. 9‬و مانند این شکایت در هتذیب االحکام طوسی‪ ،‬ج‪ 1‬ص ‪ ،2‬اساس االصول لکهنوی ص ‪ 51‬ومستدرک‬
‫الوسائل نوری‪ ،‬الذریعه آقا بزرگ طهرانی‬
‫﴿‪﴾2‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫فيض کاشاني مينويسد‪ :‬مي بيني که آنها در يک مسئله بيست قول مختلف يا سي قول يا بيش‪$$‬تر‪$‬‬
‫از آن دارن‪$$‬د‪ ،‬بلکه مي ت‪$$‬وانم بگ‪$$‬ويم هيچ مس‪$$‬ئله اي ف‪$$‬رعي نيست که در آن يا در بعضي از‬
‫متعلقات آن اختالف نکرده باشند‪.‬‬

‫ولي آقاي قزويني و همدس‪$$‬تانش‪ $‬گويا به اين رواي‪$$‬ات عمل ميکنند که ش‪$$‬يخ ص‪$$‬دوق از علي بن‬
‫اسباط روايت (کذب نقل) ميكند كه گفت‪:‬‬

‫به امام رضا؛ گفتم‪ «:‬گاهي مسئله اي پيش مي آيد كه فهميدن آن الزم است‪ ،‬و در شهري كه‬
‫من هستم كسي از شيعيان شما نيست كه از او فتوي بگيرم‪.‬‬

‫امام فرمودند‪ :‬نزد فقيه همان شهر برو و از او فتوي‪ $‬بخواه‪ ،‬هرچه جواب داد(فخ ذ خبالف ه ف إن‬
‫احلق فيه)بر عكس آن عمل كن كه حق در همين است!»‪ 1‬و همچ‪$$‬نين از ام‪$$‬ام ص‪$$‬ادق‪$‬؛ در ب‪$$‬اره‬
‫دو حديث متعارض پرسيدند که گفت‪ :‬آنها را با روايات عامه(اهل سنت)مطابقت دهيد‪ ،‬آنچه با‬
‫‪2‬‬
‫روايات آنان مخالف بود به آن عمل كنيد»‬

‫آنها اصل را بر ک‪$$‬افر ب‪$$‬ودن حض‪$$‬رت عمرس (زبانش‪$$‬ان الل) گذاش‪$$‬ته و به وس‪$$‬يله همين فکر‬
‫تمام شبهات خنده دار و بعضا ً شرم آور خود را بنا نهاده اند‪ .‬قصد تاليف اين کتاب نيز ج‪$$‬واب‬
‫دادن به شبهات آنهاست‪ .‬و من هللا توفيق‬

‫الزم به ذکر است که متن ش‪$$$‬بهه از دو مقاله س‪$$$‬ايت وليعصر‪ $‬گرفته ش‪$$$‬ده که يکي مختصر و‬
‫دومي‪ $‬مفصل است! و ما به دليل طوالني‪ $‬بودنشان در هر بحثي فقط اصل شبهه را نقل ميکنيم‬
‫تا خواننده بهتر بفهمد و باعث گنگ بودن موضوع نشود‪$.‬‬
‫در اين تحقيق به چند سوال و شبهه جواب گفته و آن را بررسي‪ $‬کرده ايم‪:‬‬
‫‪ -1‬دختری به نام ام كلثومك وجود نداشته است؟‬
‫‪ -2‬حضرت عمرس با ام کلثوم دختر ابوبکر صديقس ازدواج کرد يا با دختر سيدنا عليس ؟‬
‫‪-3‬آيا تعارضها و اختالفات موجود در اين ماجرا به اصل ازدواج صدمه ميزند؟‬
‫‪-4‬اهانت به ناموس رسول خداص؟!!!؟‬
‫‪ -5‬بررسي‪ $‬و تحليل دليل حضرت عمر س براي ازدواج‬
‫‪-6‬آيا اين ازدواج با سنت پيامبر‪$‬ص در تضاد است؟‬
‫‪ -7‬امير المومنين عمرس با ام کلثومك هم کفو نبود؟‬
‫‪-8‬ازدواج با تهديد و زور؟؟‬
‫‪-9‬بررسي‪ $‬سند روايات اين ماجرا‬

‫بررسي شبهات‪:‬‬

‫‪ - 1‬علل الشرایع شیخ صدوق ج‪ 2‬ص ‪ 531‬؛و عیون أخبار الرضا ج ‪ 2‬ص‪ 249‬؛ هتذیب االحکام شیخ طوسی ج ‪ 6‬ص ‪ 295‬؛‬
‫وسائل الشیعه حر عاملی ج ‪ 27‬ص ‪ 116‬و فصول املهمة حر عاملی ص ‪575‬‬
‫‪ -2‬وسائل الشیعه حر عاملی ج ‪ 27‬ص ‪ 118‬؛ الفصول املهمة حر عاملی ص ‪577‬‬
‫﴿‪﴾3‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫دست ان‪$$‬در ک‪$$‬اران س‪$$‬ايت وليعص‪$$‬ر(آيت هللا! قزوي‪$$‬ني)‪ $‬در ابت‪$$‬داي بحث ميگوين‪$$‬د‪ $:‬ت‪$$‬اريخ بش‪$$‬ر‪،‬‬
‫هميشه در معرض تحريف‪ $‬س‪$$‬ردمداران و سياست ‌م‪$$‬داران ب‪$$‬وده اس‪$$‬ت‪ ......‬يكي از افس‪$$‬انه‌هايي‬
‫كه دودمان بني اميه به تاريخ افزوده‌اند‪ ،‬ازدواج ام كلثوم با عمر بن خطاب است‪.‬‬
‫جواب‪:‬‬
‫اگر بني اميه اين روايت را جعل کرده اند‪ ..‬پس بايد به آنها آف‪$‬رين ها گفت!‪ ..‬چ‪$‬را که ميب‪$‬نيم‬
‫ايشان تا به آن حد در کار خود مهارت داشته اند که حتي ائمه(به زعم شيعه) معصوم و ع‪$$‬الم‬
‫الغيب هم گول خورده و گمان بر صحت اين ماجرا برده اند!‬
‫کلي‪$$‬ني با س‪$$‬ند ص‪$$‬حيح ‪ 4‬روايت را از آنها نقل ميکند که مال ب‪$$‬اقر مجلسي دو تا از آنها را‬
‫حسن(م رآة العق ول ج‪ 20‬ص‪ .24‬فص ل ت زوج ام کلث وم) و يکي را موثق‪ $‬و ديگري‪ $‬را ص‪$$‬حيح‬
‫ميدان‪$$‬د!( م رآة العق ول‪ 21/197‬ب اب املت ويف عنه ا زوجه ا املدخول هبا أين تعت ّد‪.).‬و ميگوي‪$$‬د‪ $:‬اما‬
‫رواياتي که داللت بر ازدواج حضرت عمر و ام کلثوم عليها السالم ميکند صحيح ب‪$$‬وده و هيچ‬
‫‪1‬‬
‫شکي در آن نيست!‬
‫گذشته از اين بني اميه به چه علت بايد اين ماجرا را جعل ميکردن‪$$‬د؟؟ مگ ‪$‬ر ش‪$$‬ما نميگوييد که‬
‫امويها از س‪$$‬يدنا علي؛ ب‪$$‬دگويي‪ $‬و او را لعن و نف‪$$‬رين ميکردند و ميخواس‪$$‬تند‪ $‬علي؛ را از چشم‬
‫م‪$$‬ردم بياندازند‪$‬؟ح‪$$‬اال چه ل‪$$‬زومي داش‪$$‬ته روايت‪$‬ي جعل کنند به اين خ‪$$‬اطر که ث‪$$‬ابت شود علي‬
‫رضي‪ $‬هللا عنه با حضرت عمرس خوب بوده است؟؟!!‬
‫مگ ‪$‬ر ش‪$$‬ما نميگوييد‪ :‬هر وقت معاويه در نامه هايش از س‪$$‬يرت و روش خلفا ص‪$$‬حبت ميک‪$$‬رد‬
‫حض‪$$‬رت عليس ح‪$$‬رفش را تاييد ميکردند تا بهانه دس‪$$‬تش نياي‪$‬د که ف‪$$‬ردا بگويد‪ :‬ميبينيد! علي با‬
‫خلفاي قبل از خودش هم مش‪$$‬کل داش‪$‬ته‪ ،‬چه برس‪$‬د به من!! ح‪$‬اال چ‪$‬را بايد چ‪$‬نين اشخاصي‪ $‬بر‬
‫خالف نيت خودشان( که به قول شيعه قصد داشتند علي رو دشمن خلفاي ثالثه جلوه ب‪$$‬دن تا از‬
‫اين راه خود رو تثبيت کنند) روايتي‪ $‬جعل کنند که نشانه محبت بين علي؛ و عمرس است؟؟!‬
‫دکتر!سيد‪ $‬جعفر شهيدي‪ $‬شيعي در کتاب خودش "علي از زبان علي" ميگوي‪$$‬د‪ $:‬معاويه اش‪$$‬خاص‬
‫م‪$$‬زدوري را م‪$$‬زد مي‪$$‬داد تا در فض‪$$‬يلت خلف‪$$‬اي ثالثه و در ق‪$$‬دح حض‪$$‬رت علي؛ روايت جعل‬
‫کنند!!‬
‫حاال چرا معاويه و بني اميه روايتي جعل ميکنند که هم فضيلتي ب‪$$‬راي حض‪$$‬رت عمرس و س‬
‫هم فضيلتي براي حضرت علي س است؟؟!! (شايد شيعه اين را فضيلت نداند ولي بني اميه که‬
‫ميدانسته!)‬
‫آق‪$$‬اي قزوي‪$$‬ني در ادامه ميگوي‪$$‬د‪ :‬ب‪$$‬رخی ديگ‪$$‬ر‪ ،‬وق‪$$‬وع تع‪$$‬ارض در رواي‪$$‬ات ازدواج را دليلی‬
‫واضح ب‪$$$‬رای بطالن م‪$$$‬دعای اهل س‪$$$‬نت در ب‪$$$‬اره اين ازدواج می‌دانن‪$$$‬د؛ از جمله ش‪$$$‬يخ مفيد‬
‫رضوان هللا تعالی عليه در دو رساله مجزا به نام‌های (املسائل العُكربية و املسائل السروية) چنين‬
‫‪2‬‬
‫ميگويد‪$.‬‬

‫‪- 1‬البته هببودی دو تا از آهنا را ضعیف دانسته که جمبور به قبول آنیم چون‪ :‬جرح مقدم است بر تعدیل‬
‫‪- 2‬در اینجا از ناصر حسنی اهلندی نیز نام برده که او از معاصرشیعه است و البته به شبهاتی که آقای قزوینی به تبعیت از ایشان علم‬
‫کرده اند جواب خواهیم داد‪ .‬ان شا اهلل‬
‫﴿‪﴾4‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫جواب‪ :‬اين دروغي بيش نيست! چون شيخ مفيد‪ ،‬هر چند در کتاب مس ائل الس روية (ونه مس ائل‬
‫العکربية) وق‪$$‬وع‪ $‬ازدواج را م‪$$‬ردود ميداند ولي بعد از اين کت‪$$‬اب به اش‪$$‬تباه و واهي ب‪$$‬ودن داليل‬
‫خود پي برده و بعد از نوشتن کتاب مسائل العکربية ‪ 1‬وقوع‪ $‬ازدواج را معترف‪ $‬ميشود‪ .‬و آن را‬
‫به دليل تهديد و حفظ اسالم دانسته‪ 2‬ولي مدعي به دروغ‪ $‬نام اين رساله را هم ذکر کرده!!‬

‫پس ديگر از علماي قديم‪ $‬اهل تش‪$$‬يع(بخوانيد‪ $‬اهل تش‪$$‬نج!) هيچ منک‪$$‬ري ب‪$$‬اقي نمي ماند و ب‪$$‬دون‬
‫شک گردانندگان سايت وليعصر و ديگر مدعيان‪ ،‬از تغيير عقيده ش‪$$‬يخ مفيد با خ‪$$‬بر بودند‪ $‬ولي‬
‫چون به نفعشان نبوده خود را به ناداني زده و بيش از پيش خود را رسوا‪ $‬کرده اند!‬
‫‪ -‬اينجا جا دارد نظر محمد باقر‪ $‬مجلسي را در مورد ادعاي شيخ مفيد ببينيم‪:‬‬
‫مجلسي‪«:‬إنکار املفيد – أصل الواقعة إمنا هو لبيان أنه مل يثبت ذلک من طريقهم و إال فبعد ورود ما‬
‫م ر من األخب ار إنک ار ذل ک عجيب و ق د روي الکلي ين عن محي د بن زي اد عن أيب مساعة عن حمم د بن‬
‫زياد عن عبداهلل بن سنان و معاوية بن عمار عن ايب عبداهلل‪ ‬؛ قال‪ :‬إن عليا ملا تويف عمر أيت ام کلثوم‬
‫ف انطلق هبا إيل بيت ه‪ .‬و روي حنو ذل ک عن حمم د بن حييي و غ ريه عن أمحد بن حمم د بن عيس ي‪ ،‬عن‬
‫‪3‬‬
‫احلسني بن سعيد‪ ،‬عن النضر بن سويد‪ ،‬عن هشام بن سامل‪ ،‬عن سليمان بن خالد عن أيب عبداهلل ؛»‬
‫يع‪$$‬ني‪« :‬انک‪$$‬ار ش‪$$‬يخ مفيد – که خ‪$$‬داي رحمتش کند – درب‪$$‬ارة اصل واقعه (ازدواج خليفه با ام‬
‫کلثوم) تنها مربوط به آنست که اين حادثه از طريق آنان (اهل سنّت) ث‪$$‬ابت نمي ش‪$$‬ود و گرن‪$$‬ه‪،‬‬
‫پس از ورود اخباري‪ $‬که (از طريق‪ $‬اماميه) گذشت انک‪$‬ار اين ام‪$‬ر‪ ،‬ش‪$‬گفت اس‪$‬ت! و کلي‪$‬ني به‬
‫سند خود (سلسله سند) از ابو عبدهللا ص‪$‬ادق‪$‬؛ گ‪$$‬زارش نم‪$‬وده که گفت‪ :‬چ‪$‬ون عمر وف‪$‬ات ي‪$$‬افت‬
‫علي؛ نزد ا ّم کلثوم رفت و او را به خانة خود برد‪ .‬و همانند اين روايت با س‪$$‬ند ديگر (س‪$$‬ند را‬
‫ذکر مي کند) از ابو عبدهللا صادق؛ نيز گزارش شده است»‪.‬‬
‫الزم به ذکر است که آقاي مجلسي اين ازدواج را بر تقيه گرفته است!! چنان که در ش‪$$‬رح‬
‫اصول و فروع کافي به ن‪$$‬ام «م رآة العق ول» پ‪$$‬يرامون آن مفص‪$‬الً بحث ک‪$$‬رده و بعد از ج‪$$‬واب‬
‫دادن به منکر ازدواج و با قبول اين نکاح مي نويس‪$$‬د‪« :‬واالص ل يف اجلواب ان ذل ک وق ع علي‬
‫‪4‬‬
‫سبيل التقية واالضطرار»‬
‫يعني‪ :‬جواب اصلي اين است که نکاح ام کلثومك با عمرس واقعيت دارد‪ ،‬اما بنا بر اض‪$$‬طرار‪$‬‬
‫و تقيه واقع شده است‪.‬‬

‫دهکدهای نزدیک بغداد‬


‫‌‬ ‫‪-1‬‬
‫‪ - 2‬املسائل العكربیة‪،‬شیخ مفید ص‪ ،61‬دار املفید للطباعة والنشر والتوزیع‪ ،‬بریوت‬
‫‪ - 3‬حبار األنوار‪ ،‬ج ‪ ،42‬ص ‪109‬‬
‫‪ - 4‬مرآة العقول ‪ ،3‬ص ‪ ،448 ،449‬باب "تزویج ام کلثوم"‪ ،‬چاپ قدمی هتران‬
‫﴿‪﴾5‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫و نيز جناب مجلسي معترف‪ $‬است که‪« :‬ت ارة ي روي أن ه ک ان عن اختي ار و إيث ار» يعني‪« :‬گ‪$‬اهي‬
‫‪1‬‬
‫روايت شده که اين ازدواج از روي‪ $‬اختيار و ايثار انجام گرفته است»!!‬
‫ولي آقاي قزويني فقط از مخالفان صحبت کرده و از موافقان اسمي نيست!!‬
‫پس ثابت شد که از قدماي‪ $‬اهل تشيع هيچ منکري وجود‪ $‬ندارد‪ ،‬و اما منکران معاصر!!‬
‫به منکران معاصر‪ ،‬اين سخن سيد مرتضي‪ $‬شيعي را تقديم ميکنم که همين آنها را بس است‪:‬‬
‫سيد مرتضي‪ $:‬فأما من جحد من غفلة أصحابنا وقوع هذا العقد ونقل هذا البيت وأهنا ولدت أوالدا‬
‫" من عمر معلوم مشهور‪ .‬وال جيوز أن يدفعه إال جاهل أو معاند‪ ،‬وما احلاجة بنا إلی دفع الضرورات‬
‫‪2‬‬
‫واملشاهدات يف أمر له خمرج من الدين‪.‬‬

‫«اما کس‪$$‬اني از اص‪22‬حاب غافل م‪22‬ا!‪ ،‬وق‪$$‬وع‪ $‬اين عقد را انک‪$$‬ار کرده‌ان‪$$‬د‪ .‬اين ازدواج و انتق‪$$‬ال‬
‫امکلثوم به خانه عمر و آوردن فرزنداني ب‪$$‬راي او معل‪22‬وم و مش‪22‬هور است و آن را جز "جاهل‬ ‫‌‬
‫نميکند و ما در مس‪$$‬ئله‌اي از دين که راه خ‪$$‬روجي‪ $‬ب‪$$‬راي آن هس‪$$‬ت‪ ،‬ني‪$$‬ازي‪$‬‬ ‫يا معان‪22‬د" انک‪$$‬ار ‌‬
‫نداريم‪ $‬که مسائل ضروري و آشکار را انکار کنيم‪»!.‬‬
‫بعد از اين ببينيم و بخنديم‪،‬داليل اصحاب غافل و جاهل و معاند آقاي سيد مرتضي‪ $‬را!!‬

‫شبهه‪ :‬دختری به نام ام كلثوم بنت فاطمه وجود نداشته است؟‬


‫‪.....‬کسانی که فرزندان امير مؤمنان از فاطمه زهرا را پنج نفر؛ يعنی امام حسن‪ ،‬امام حس‪$$‬ين‪،‬‬
‫محسن‪ ،‬زينب و ا ّم‌كلثوم‪ $‬معرفی کرده‌ان‪$$‬د‪ ،‬تنها به مض‪$$‬امين رواي‪$$‬ات نظر داش‪$$‬ته‌اند که در آن‌ها‬
‫گاهی نام زينب آم‪$‬ده و گ‪$‬اهی ا ّم‌كلث‪$‬وم‪ $.‬به همين س‪$$‬بب ن‪$$‬ام هر دو را آورده‌ان‪$$‬د؛ غافل از اين‌که‬
‫ا ّم‌كلثوم‪ $‬کنيه زينب کبری است؛ چنانچه اين مطلب در بسياری از کتب انس‪$$‬اب ش‪$$‬يعه ذکر ش‪$$‬ده‬
‫است‪.‬‬
‫جواب‪:‬‬
‫اگر شيعيان به همين راحتي ميتوانند بگويند‪ $:‬ام کلثوم کنيه زينب کبري ب‪$$‬وده و فاطمه‪$‬ك دخ‪$$‬تر‬
‫ديگري‪ $‬نداشته ما هم ميتوانيم بگوييم‪:‬‬
‫زينب کنيه ام کلثوم ‪$‬ك همسر عمرس ب‪$$‬وده و حض‪$$‬رت فاطمه‪$$‬ك دخ‪$$‬تري به ن‪$$‬ام زينب ک‪$$‬بري‬
‫نداشته!!! و البته چندين قرائن نيز ميتوان ذکر کرد‪ ..‬از جمله‪:‬‬
‫ش‪$$‬يخ مفيد و مجلسي و النم‪$$‬ازي و مح‪$$‬دث قمي و‪ 3 ...‬ميگوين‪$$‬د‪ $:‬فاطمه‪$‬ك دو دخ‪$$‬تر داش‪$$‬ته يکي‬
‫زينب و ديگري‪ $‬ام کلثوم که کنيه اش زينب صغري‪ $‬بوده و همسر حضرت عمرس است‪!!.‬‬
‫محدث قمي مي نويسد‪ $:‬پيغمبر ب‪$$‬راي ش‪$$‬باهت حض‪$$‬رت اُم کلثوم‪$‬ك به خاله اش اُم کلث‪$$‬وم دخ‪$$‬تر‬
‫پيامبر‪$‬ص‪ ،‬او را هم اُم کلثوم کنيه نهاد‪.‬‬
‫‪ - 1‬حبار األنوار‪ ،‬ج ‪ ،42‬ص ‪.107‬‬
‫‪ - 2‬السیداملرتضی(م‪436‬ق)‪ ,‬رسائل ج‪ ،3‬ص‪ ،150‬حتقیق سید امحد احلسینی‪ ,‬اعداد سیدمهدی الرجایی‪ ,‬دارالقرآن‪ ,‬قم‪1405 ,‬ق‪,‬‬
‫‪- 3‬االمالی شیخ املفید‪،‬ج‪ ،1‬ص‪354‬؛‪،‬و العمدة ابن البطریق ص ‪ 30‬؛ مستدرك سفینة البحار ج ‪ 4‬ص ‪ 313‬علی النمازی‬
‫الشاهرودی؛ قاموس الرجال ج‪ 12‬ص ‪ 216‬حممد تقی تسرتی؛ اعیان الشیعه حمسن امنی ج ‪ 1‬ص ‪ 326‬؛ الفصول املهمه فی معرفة‬
‫االئمه ابن صباغ‪ ،‬حاشیه ج ‪ 1‬ص ‪ _، 647‬دار احلدیث للطباعة والنشر ؛ حمدث قمی در نفس املهموم ص ‪ 431‬؛حبار االنوار ج‪42‬‬
‫ص ‪74‬‬
‫﴿‪﴾6‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫در اينجا من ميگويم‪ :‬نه ب‪$$‬رادر! تنها يک دخ‪$$‬تر ب‪$$‬وده‪ ،‬يع‪$$‬ني فقط ام کلثوم‪$‬ك همسر حض‪$$‬رت‬
‫عمرس واقعي‪ $‬است و زينب کبري وجود خارجي‪ $‬نداشته!! و دليل ديگر نيز ميتوان گفت ک‪$$‬ه‪:‬‬
‫در روايتي از ابن بابويه قمي اينگونه ميخوانيم‪:‬‬
‫فاطمه‪$‬ك حسنس را در آغوش راس‪$$‬تش و حس‪$$‬ينس را در آغ‪$$‬وش چپش حمل ك‪$$‬رد و دست چپ‬
‫امكلثومك را با دست راستش گرفت‪ ،‬س‪$$‬پس به حج‪$$‬ره پ‪$$‬درش رفت!!!‪( 1‬خواس‪$$‬تگاري از دخت‬
‫ابوجهل)‪ ..‬و نامي از زينب به ميان نمي آورد!! پس نتيجه ميگيريم که زينبي در ک‪$$‬ار نب‪$$‬وده!!‬
‫مگر اينکه بگوييد‪:‬زينب‪ $‬از ام کلثوم کوچک‪$$‬تر‪ $‬ب‪$$‬وده که البته آق‪$$‬اي قزوي‪$$‬ني اين راه را بر خ‪$$‬ود‬
‫بسته و در شبهاتش عکس اين موضوع‪ $‬را گفته است!‬
‫در تاييد روايت فوق‪،‬آق‪$$‬اي قزوي‪$$‬ني‪ $‬زحمت ما را کم ک‪$$‬رده و خودش‪$$‬ان کمي جل‪$$‬وتر ق‪$$‬ول آق‪$$‬اي‬
‫مرعشي را به اين شکل نقل کرده اند‪:‬‬
‫حضرت امير المؤمنين علی را هفده فرزند بوده وبه رواي‪$$‬تی بيست فرزن‪$$‬د‪ ،‬ام‪$$‬ام حس‪$$‬ن‪ ،‬ديگر‬
‫ام‪$$‬ام حس‪$$‬ين‪ ،‬ديگر محسن ‪ -‬درطفلی وف‪$$‬ات ك‪$$‬رده ‪ -‬ديگر ام كلث‪$$‬وم واين هر چه‪$$‬ار از فاطمه‬
‫‪2‬‬
‫بوده‌اند‪.‬‬
‫ديديد که ايشان نيز از زينب نامي به ميان نياورده و فقط ام کلث‪$$‬وم را ش‪$$‬مرده ان‪$$‬د‪ ...‬پس نتيجه‬
‫ميگيريم‪ $‬که زينبي‪ $‬در کار نبوده!!!‬
‫و باز هم آقاي مرعشي در کتابش قولي‪ $‬را نقل کرده که در آن ن‪$$‬ام ام کلث‪$$‬وم‪ $‬و حسن و حس‪$$‬ين‬
‫آمده ولي از زينب خبري نيست!!!‪ 3‬و يا اين روايتي‪ $‬که آقاي قزويني در شبهاتش به اين ش‪$$‬کل‬
‫از محمد فتال نيشابوري نقل کرده اند که‪:‬‬

‫هنگامی كه فاطمه از دنيا رفت‪ ،‬مردم مدينه يكپارچه صدای ناله سر دادند‪...،‬مردم دسته دس‪$$‬ته‬
‫به نزد علي آمده در حالی كه حسن و حسين در جلوی آنحض‪$$‬رت نشس‪$$‬ته و گريه می كردند و‬
‫مردم نيز از گريه آن دو گريان می شدند‪.‬‬

‫ا ّم‌كلثوم ‪2‬ك در ح‪22‬الی كه روبند بر چه‪22‬ره داشت و چ‪22‬ادر ع‪22‬ربی برس‪22‬رش افكن‪22‬ده ب‪22‬ود‪ ،‬از خانه‬
‫بيرون آمد و فري‪$$‬اد‪ $‬می‌زد‪ :‬ای جد بزرگ‪$$‬وار! و ای رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا! اكن‪$$‬ون به حق تو را از دست‬
‫‪4‬‬
‫دادم كه هيچگاه ديگر تو را نخواهيم ديد‪....‌،‬‬
‫همينطور که مالحظه کرديد‪ $‬در اين روايت نيز نامي از زينب نيست!!‬
‫نتيجه اينکه زينبي‪ $‬در کار نبوده که در آن روز در سوگ مادر گريه کند و اگر خيلي خوشبين‬
‫باشيم ميگوييم‪ $‬او در آن روزها‪ $‬دختر کوچکي بوده که اين چيزها را درک نميکرده!!‬
‫و اما اگر بگوييد‪ :‬پس زني که در حوادث کربال از آن ياد شده که بود؟ام کلثوم که قبل از آن‬
‫ماجرا فوت شد‪.‬‬
‫ميتوان گفت‪ :‬روايتي که ميگويد‪ :‬ام کلثومك در زمان خالفت معاويهس همراه پسرش ف‪$$‬وت شد‬
‫صحيح نيست‪ ،‬بلکه صحيح آن است که او بعد از واقعه کربال از دنيا رفت و سند نيز اينگونه‬
‫است‪:‬‬

‫‪ - 1‬علل الشرایع‪ ،‬إبنبابویه‪ ،‬ص‪ ،186-185‬چاپ جنف ‪ -‬مهنی روایت را شیخ جملسى نیز در كتابش جالءالعیون آورده است‪.‬‬
‫‪ - 2‬شرح إحقاق احلق مرعشی‪ ،‬ج ‪ 30‬ص ‪172‬‬
‫‪ - 3‬رجوع کنید‪:‬شرح إحقاق احلق‪ ،‬ج ‪ 8‬ص ‪289‬‬
‫‪ - 4‬روضة الواعظنی‪،‬فتال نیشابوری ص ‪ ،152‬منشورات الرضی قم‬
‫﴿‪﴾7‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫علي محمد علي شيعي والدت ام کلثوم را س‪$$‬ال ششم هج‪$$‬ري و وف‪$$‬ات او را چه‪$$‬ار م‪$$‬اه پس از‬
‫‪1‬‬
‫بازگشت کاروان اسرا از شام دانسته است و ماجرا را نيز نقل ميکند‪..‬‬
‫پس اين موضوع ن‪$$‬يز حل ميش‪$‬ود‪ $‬و ب‪$$‬از هم دست آق‪$‬اي قزوي‪$$‬ني‪ $‬درد نکند که زحمت ما را کم‬
‫کرده!!‬
‫آقاي قزويني ميگوين‪$$‬د‪ $:‬در ک‪$$‬ربال خطبه اي اي‪$$‬راد ش‪$$‬ده که بعضي آن را از زينب و بعضي آن‬
‫را از ام کلثوم دانسته اند!‬
‫بنده نيز ميگويم‪ $:‬آقا ديديد؟ اين هم يک دليل ديگر که زينبي‪ $‬وجود‪ $‬نداشته! بلکه آن خطبه از ام‬
‫کلثوم است که نام او زينب صغري‪ $‬است و مولفين و راويان را به اشتباه انداخته است!‬
‫و در مورد‪ $‬ازدواج عبدهللا بن جعفر نيز مانند شيعه ها ميگوييم‪ $:‬عبدهللا بن جعفر(استغفرهللا) با‬
‫جنيه اي ازدواج ک‪$$‬رده است‪ !2‬و فرزن‪$$‬داني که ب‪$$‬رايش نوش‪$$‬ته اند همه آنها خي‪$$‬االتي هس‪$$‬تند که‬
‫راويان و مولفين تراشيده اند و براي اثبات اين حرف‪ ،‬داليلي مانند داليل آقاي قزويني و طبق‬
‫استدلها و اصول ايشان اينچنين ارائه ميکنيم‪.‬‬
‫داليل‪( :‬به قول قزويني) تعارض در بعضي روايات و اختالفات در تعداد فرزن‪$$‬دان آنه‪$$‬ا‪ ،‬اصل‬
‫چنين ازدواجي‪ $‬را زير سوال ميبرد!!‬
‫آيا حضرت عبدهللا بن جعفرب از سيدة زينبس فرزندي داشته اند؟؟‬
‫علما در اين مورد بسيار‪ $‬سر گردان هس‪$$‬تند تا به آنجا که قولها‪ $‬بس‪$$‬يار متف‪$$‬اوت و جمع بين آنها‬
‫ممکن نيست! بعضي‪ $‬يک پسر و بعضي دو پسر و بعضي يک پسر و يک دختر و‪ .....‬ح‪$$‬داقل‬
‫‪3‬‬
‫‪ 9‬قول متفاوت را درج کرده اند‪.‬‬
‫‪ -1‬تنها يک پسر‪:‬‬
‫شيخ نويري‪ $‬که آقاي قزويني در ادامه آن را گ‪$$‬واه گرفته تنها يک فرزند‪ $‬ب‪$$‬راي زينب و عبدهللا‬
‫بن جعفر ذکر کرده اند!!! و نويري مينويسد‪:‬‬
‫‪4‬‬
‫وتزوج‪ $‬زينب عبد هللا بن جعفر فماتت عنده‪ ،‬وولدت له علي بن عبد هللا بن جعفر‪!!....‬‬
‫‪5‬‬
‫و صفدي مينويسد‪ :‬زينب تزوجها عبد هللا بن جعفر بن أبي طالب فولدت له عليا ً‪!....‬‬
‫ابن ح‪$$‬زم اندلسي مينويس‪$$‬د‪ :‬زوج زينب بنت علي عبد هللا بن جعفر بن أبي ط‪$$‬الب‪ ،‬فول‪$$‬دت له‬
‫‪6‬‬
‫علي بن عبد هللا‪ ،‬له عقب‬

‫‪ -2‬فقط دو پسر‪:‬‬

‫‪ - 1‬اعالم النساء علی حممدعلی‪ ،‬صص‪ 238‬ـ ‪247‬‬


‫‪ - 2‬ماجرای جنیه بس جالب و خنده دار است که شیعیان برای رد ازدواج حضرت عمر با ام کلثوم از آن استفاده میکنندو ما در‬
‫اواخر کتاب به آن پرداخته امی‪.‬‬
‫‪ - 3‬علمایی که در این مورد از نظر آهنا استفاده میشود‪ ،‬اکثراً آهنایی هستند که جناب قزوینی در شبهه ای به نام" آیا عمر از ام‬
‫كلثوم فرزندی داشته است؟" از آهنا استفاده کرده است!!‬
‫‪ - 4‬هنایة األرب فی فنون األدب النویری‪ ،‬ج ‪ ،18‬ص ‪142‬‬
‫‪ - 5‬الوافی بالوفیات الصفدی‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪79‬‬
‫‪ - 6‬جوامع السریة ابن حزم ص‪ _ 40‬دار املعارف ‪ -‬مصر‬
‫﴿‪﴾8‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫ام‪$$‬ام بيهقي در م‪$$‬ورد اوالد زينب و عبدهللا بن جعفر مينويس‪$$‬د‪ :‬فاما زينب فتزوجها‪ $‬عبد هللا بن‬
‫‪1‬‬
‫جعفر فماتت عنده وقد‪ $‬ولدت له علی بن عبد هللا بن جعفر واخا له آخر يقال له عون‪...‬‬
‫ابن کث‪$$‬ير در س‪$$‬يرة النبوي‪$$‬ه‪ :‬ت‪$$‬زوج زينب ه‪$$‬ذه ابن عمها عبدهللا بن جعفر فول‪$$‬دت له عليا وعونا‬
‫وماتت عنده‬
‫و احمد طبري‪ $‬به نقل از ابن ش‪$$‬هاب‪:‬ت‪$$‬زوج زينب بنت علي عبدهللا بن جعفر فم‪$$‬اتت عن‪$$‬ده و قد‬
‫‪2‬‬
‫ولدت له عليا وعونا‬
‫‪ -3‬يک پسر و يک دختر!‪:‬‬
‫ابن اسحاق (م‪ 151 .‬هجري قمري‪ )$‬در كتاب خود فرزندان آنان را دو نفر به ن‪$$‬ام ه‪$$‬ای علی و‬
‫ام ابيها ذكر كرده است‪.‬‬
‫‪ -4‬يک پسر و دو دختر‬
‫‪3‬‬
‫وقال الدار قطين ولدت له عليا وأم كلثوم ورقية‪.‬‬

‫‪ -5‬سه پسر و يک دختر‬


‫ذهبي مينويسد‪ :‬زينب بنت علي بن أبيط الب‪ ...‬ول دت من عبداهلل بن جعف ر علي اً و عون اً و عباس اً و‬
‫‪4‬‬
‫أمکلثوم …‬
‫‪ -6‬سه پسر و دو دختر!‬
‫زبيری (م‪ 236 .‬هج‪$$‬ري قم‪$‬ري) از سه پسر به ن‪$$‬ام ه‪$$‬ای جعفراك‪$$‬بر‪ ،‬علی‪ ،‬ع‪$$‬ون اك‪$$‬بر و دو‬
‫‪5‬‬
‫دختر به نام های ام كلثوم و ام عبدهللا نام برده است‪.‬‬
‫‪ -7‬فقط چهار پسر‬
‫عمری (م‪ 490 .‬هجري قمري ) اسامی فرزندان آنان را عباس‪ ،‬جعفر‪ ،‬ابراهيم و علی اص‪$‬غر‪،‬‬
‫‪6‬‬
‫كه به زينبيون معروف‪ $‬بودند ذكر كرده است‪.‬‬
‫‪ -8‬چهار پسر و يک دختر‬
‫ابن س عد‪«:‬زينب بنت علي ابن أيب ط الب بن هاش م‪ ،.‬و أمه ا «فاطم ة» بنت رس ول اهلل ص‬
‫تزوجها«عبد اهلل بن جعفر بن أيب طالب بن عبد املطلب» فولدت له‪ :‬عليا‪ ،‬و عونا‪ ،‬و عباسا‪ ،‬و حممد‪،‬‬
‫‪7‬‬
‫و أم كلثوم‪».‬‬

‫‪ - 1‬سنن الكربى البیهقی ج ‪ ،7‬ص ‪ ،70‬دار الفکر‬


‫‪- 2‬ذخائر العقبی حمب الدین طربی ص ‪167‬‬
‫‪- 3‬ذخائر العقبی‪ ،‬در مورد رقیه گفته شده‪ :‬ورقیة ماتت قبل أن تبلغ احللم‪ ،‬واهلل أعلم‪ ..‬إمتاع األمساع‪ /‬مقریزی ج‪5‬ص ‪_ 371‬‬
‫بریوت‬
‫‪ - 4‬جترید امساء الصحابه‪ ،‬ج‪ ،2‬ص‪ 273‬؛ الکوکب الدری‪ ,‬االسنوی شافعی ج ‪ ،2‬ص ‪ 213‬و مصادر حبار االنوار‪ ،‬ابن علی فضل‬
‫بن حسن طربسی‬
‫‪ - 5‬مصعب بن عبداهلل الزبریى‪ ,‬نسب قریش ص ‪( .82‬داراملعارف للطباعه و النشر)‪,‬‬
‫‪ - 6‬اجملدى ىف انساب الطالبینی ص‪ ،279 .‬ابن احلسن على بن حممد العمرى‬
‫‪- 7‬طبقات الکربی ابن سعد ج‪ 8‬ص ‪ 465‬و موسوعة اإلمام علی بن أبی طالب ج‪ 1‬ص ‪،122‬حممد الریشهری شیعی‬
‫﴿‪﴾9‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫امام نووي به نقل از ابن قتيبه‪ :‬قال ابن قتيبة‪ :‬ولد عبد اهلل بن جعفر سبعة عشر ابنً ا وبنتني‪ ،‬وهم‪:‬‬
‫جعف ر األك رب‪ ،‬وعلی‪ ،‬وع ون األك رب‪ ،‬وعب اس‪ ،‬وأم كلث وم‪ ،‬أمهم زينب بنت علی بن أبی ط الب من‬
‫‪1‬‬
‫فاطمة‬
‫عص امي‪ :‬وت زوجت زينب بنت فاطم ة ابن عمه ا عب د اهلل بن جعف ر بن أيب ط الب وم اتت عن ده‪ ،‬وق د‬
‫‪2‬‬
‫ولدت له علياً وعوناً وجعفراً وعباساً وأم كلثوم‪.‬‬

‫‪ -9‬پنج پسر و يک دختر‬


‫بالذري‪ $‬اس‪$$‬امی آن‪$$‬ان را علی‪ ،‬ع‪$$‬ون اك‪$$‬بر‪ ،‬جعفراص‪$$‬غر‪ ،‬عب‪$$‬اس‪ ،‬محمد و ام كلث‪$$‬وم ثبت ك‪$$‬رده‬
‫است‪.‬‬
‫ولد عبد هللا بن جعفر‪ :‬حممداً وبه كان يكنی‪ ،‬وأمه حمشية من بين أسد‪ .‬وعلي اً‪ ،‬وعون األكرب‪ ،‬وجعفر‬
‫‪3‬‬
‫األصغر‪ ،‬وعباساً‪ ،‬وأم كلثوم؛ أمهم زينب بنت علي بن أيب طالب‪ ،‬وأمها فاطمة‬
‫*****‬
‫بعد از مالحظه کردن اين همه تعارض!! بد نيست براي ق‪$$‬انع ش‪$$‬دن خوانن‪$$‬ده تعارض‪$$‬ها‪ $‬و بلکه‬
‫درگيريهايي‪ $‬که در مورد‪ $‬مکان قبر زينب وجود‪ $‬دارد را نقل کنيم که موضوع‪ $‬را بيش از پيش‬
‫ثابت کند!‬

‫قبر حضرت زينب کجاست؟؟‬


‫از ق‪$$‬ديم‪ $‬االي‪$$‬ام سه مك‪$$‬ان به عن‪$$‬وان ق‪$$‬بر زينب س‪$$‬اختگي! مط‪$$‬رح ش‪$$‬ده است و هرك‪$$‬دام ن‪$$‬يز‬
‫طرفدارانی‪ $‬دارد و ما اين اختالفات را نقل ميکنيم تا خواننده خود شاهد باشد‪.‬‬

‫‪ -1‬محلی كه در شهر قاهره پايتخت مصر به ن‪22‬ام «زينبي‪22‬ه» مش‪22‬هور است‪ .‬نسابه عبي‪$$‬دلی در‬
‫كتاب «اخبار الزينبات‪ ،‬ص ‪ $» .122 $-125‬شش روايت نقل كرده است كه بر اساس مضمون‬
‫آنها بايد حضرت زينب عليهاالسالم درمصر دفن شده باشد‪.‬‬
‫‪ -2‬قبری كه در شهرك زينبيه امروز در ن‪2‬زديكی دمش‪2‬ق‪ ،‬پ‪2‬ايتخت فعلی كش‪2‬ور س‪2‬وريه وج‪2‬ود‬
‫دارد‪.‬‬
‫علمای ق‪$$‬ديم از اين مك‪$$‬ان (ش‪$$‬هرك زينبي‪$$‬ه) به «غوط‪$$‬ه» يا «راوي‪$$‬ه» تعب‪$$‬ير آوردهان‪$$‬د‪ $.‬زائ‪$$‬ران‬
‫ايرانی كه جهت زيارت به سوريه میروند‪ $،‬اين مكان را زيارت میكنند‪.‬‬
‫مهمترين سندي که طرفداران اين قضيه به آن استناد ميکنند‪ ،‬رحله ابن بطوطه است‪.‬‬
‫ابن بطوطه مينويسد‪« :‬و بقري ة قبلي البل د(أى دمش ق) و على فرس خ منه ا مش هد أمکلث وم بنت علي‬
‫بن أبيط الب من فاطم ة ـ عليه ا الس الم ـ و يق ال‪ :‬إن امسها زينب و کنّاه ا الن يب ص أمکلث وم لش بهها‬

‫‪- 1‬هتذیب االمساء امام نووی ج‪ 1‬ص ‪362‬‬


‫‪ - 2‬مسط النجوم العوالی فی أنباء األوائل والتوالی ص ‪،224‬العصامی‬
‫‪ - 3‬بالذرى‪ ،‬انساب االشراف ص‪ 271‬و ابن اثری در اسد الغابة‬
‫﴿‪﴾10‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫يسميه أهل‬
‫خبالتها أمکلثوم بنت رسول اللهص و عليه مسجد کبري و حوله مساکن و له أوقاف‪ .‬و ّ‬
‫‪1‬‬
‫الست أمکلثوم؛‬
‫دمشق قرب ّ‬
‫يعني‪ :‬در روستايي در يک فرس‪$$‬خي دمشق م‪$$‬زار امکلث‪$$‬وم‪ $‬دخ‪$$‬تر علي بن ابيط‪$$‬الب؛ و فاطمه‬
‫عليه‪$‬ا الس‪$‬الم اس‪$‬ت‪ .‬ميگوين‪$‬د‪ $:‬ن‪$‬ام او زينب است و کنيه «امکلث‪$‬وم»‪ $‬را پي‪$‬امبرص بر او نه‪$‬اد؛‬
‫زيرا او شباهت به خالهاش امکلثوم‪ $‬دختر پيامبرص داشت‪.‬‬

‫بر م‪$$‬زار او مس‪$$‬جد ب‪$$‬زرگي‪ $‬بنا گردي‪$$‬ده و خانهه‪$$‬ايي در اط‪$$‬راف آن است و داراي موقوف‪$$‬اتي‬
‫ميباشد‪ $.‬گروهي از شيعيان آنجا را قبر زينب کبري ميدانند»‪.‬‬

‫‪ -3‬شهر مدينه نيز به عنوان محل دفن حضرت زينب عليها السالم معرفی شده است‪،‬‬
‫سيد محسن امين معتقد است كه حض‪$$‬رت زينب عليها الس‪$$‬الم در مدينه دفن ش‪$$‬ده است و ب‪$$‬رای‬
‫اين مطلب دليل میآورد‪ $‬كه‪ :‬بازگشتحضرت‪ $‬زينب عليها الس‪$$‬الم پس از فاجعه ك‪$$‬ربال به مدين‪$$‬ه‪،‬‬
‫قطعی‪ $‬و مسلم است اما خروج مجدد او از اين شهر ث‪$$‬ابت نش‪$$‬ده اس‪$$‬ت‪ ،‬بن‪$$‬ابراين بايد گفت‪ :‬در‬
‫مدينه وف‪$$‬ات يافته و در همانجا دفن ش‪$$‬ده اس‪$$‬ت‪ ،‬گرچه ت‪$$‬اريخ وف‪$$‬ات و محل دفنش دقيقا روشن‬
‫‪2‬‬
‫نباشد‪.‬‬

‫بنده بعد از ذکر اين اختالف ها سخني مانند سخن آقاي قزويني را به خودش ميگويم‪$:‬‬
‫اين اختالفاتي که ذکر شد به آن مع‪22‬ني است که چ‪22‬نين ازدواجي رخ ن‪22‬داده بلکه چ‪22‬نين دخ‪22‬تري‬
‫(زينب) براي حضرت فاطمه ثابت نميشود که حاال قبري هم داشته باشد!!‬
‫از اين ح‪$$‬رف من تعجب نکني‪$$‬د!! ب‪$$‬اور‪ $‬کنيد آق‪$$‬اي قزوي‪$$‬ني‪ $‬بعد از ذکر چ‪$$‬نين اختالف‪$$‬اتي نتجيه‬
‫گرفته که ازدواج ام کلث‪$$‬وم با عمر غلط و م‪$$‬ردود‪ $‬اس‪$$‬ت‪ ،‬من هم در اين م‪$$‬ورد به ايش‪$$‬ان اقت‪$$‬دا‬
‫کردم!!‬
‫ضمنا ً اين مطالبي‪ $‬که ذکر شد فقط و فقط در جواب اراجيفات قزويني‪ $‬بود و گرنه هيچ شخص‬
‫عاقل و آگاهي منکر وج‪$$‬ود‪ $‬دخ‪$$‬تران فاطم‪$$‬ه‪،‬نه ام کلث‪$$‬وم و نه زينب نميش‪$$‬ود!! و فقط قصد‪ $‬اين‬
‫بود تا به خواننده بفهمانيم که تاريخ بسيار‪ $‬دروغگوست و اگر کسي قصد‪ $‬کند مانند قزوي‪$$‬ني‪ $‬ها‬
‫پيش برود!ميتواند خيلي از واضحات اسالم را رد کند!‬
‫و اکنون ببينيد(و بخنديد) شبهات آقاي قزويني‪ $‬و جواب آن را‪:‬‬

‫شبهه‪:‬كالم عالمان شيعه در تاييد اين که فاطمه؛ دختري به نام ام کلثوم نداشته!‪:‬‬
‫رضی‪ $‬الدين حلی از عالمان بزرگ شيعه در قرن هشتم هجری در باره فرزندان امير مؤمن‪$$‬ان‬
‫عليه الس‪$$‬الم می‌نويسد‪ :‬تع‪$$‬داد فرزن‪$$‬دان علي عليه الس‪$$‬الم از دخ‪$$‬تر و پسر بيست و هفت نفر‬
‫است‪ .‬حسن‪ ،‬حسين و زينب كبری كه كنيه وی ا ّم‌كلثوم‪ $‬است‪ ،‬همگی از فرزندان دخت گ‪$$‬رامی‬
‫رسول خدا ص بوده‌اند‪.‬‬

‫‪- 1‬رحلة ابن بطوطه‪ ،‬بریوت‪ ،‬ص‪.117‬‬


‫‪ - 2‬اعیان الشیعه سید حمسن امنی ج ‪ ،7‬ص ‪ _ 140‬بریوت‬
‫﴿‪﴾11‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫جواب‪:‬‬
‫‪-1‬رضي الدين حلي متوفي‪ 705 $‬مي باشند که به هيچ وجه نميتوان اين ادعا را از ايشان قبول‬
‫کرد مگر اينکه داليل خود را ذکر کنند!‬
‫‪-2‬ايش‪$$$‬ان درست يک ص‪$$$‬فحه قبل از ذکر نامه‪$$$‬اي فرزن‪$$$‬دان حض‪$$$‬رت علي؛ و بعد از ذکر‬
‫ماجراي‪ $‬ضربت خوردن حضرت عليس به دست ابن ملجم مينويسد‪:‬‬
‫فصاحت ام كلثوم بنت أمير المؤمنين؛ ي ا ع دو اهلل ال ب أس علی أيب واهلل جيزي ك وبكت‪ ،‬فق ال هلا‬
‫ابن ملجم‪ :‬فعالم تبكني‪ ،‬ف و اهلل لق د ض ربته بس يف اش رتيته ب ألف ومسمته ب ألف درهم‪ ،‬ف ان خ اننی‬
‫فأبعده اهلل‪ ........،‬مث قال لبنيه‪ :‬يا بين ان هلكت فالنفس بالنفس‪ ،‬اقتلوه كما قتلين‪ .....،‬وصاحت‬
‫‪1‬‬
‫زينب بنت أمير المؤمنين يا ملعون قتلت أمري املؤمنني‪ ،‬فقال‪ :‬امنا قتلت أباك‪ ،‬مث حبسوه‪....‬‬
‫در اول روايت ميگوي‪$$‬د‪ :‬ام کلث‪$$‬وم دخ‪$$‬تر اميرالموم‪$$‬نين علي؛ فرم‪$$‬ود‪ !!!.‬و بعد از آن به فرزند‬
‫ايشان که منظور‪،‬سيدنا‪ $‬حسن؛ مي باشند اشاره ميکند و بعد از آن ن‪$$‬يز ميگوي‪$$‬د‪ $:‬و زينب دخ‪$$‬تر‬
‫امير فرمود!!!!!‬
‫ميبينيم‪ $‬که در اينجا از دو دختر حضرت علي رضي هللا عنه نام برده و همه تصريح ک‪$$‬رده اند‬
‫که ام کلث‪$$‬وم فرزند‪ $‬علي و فاطمه ب‪$$‬وده که در آن زم‪$$‬ان با پ‪$$‬درش در يک خانه ب‪$$‬وده‪( .‬که به‬
‫وقتش ذکر خواهد شد‪) .‬‬
‫اين به چه معناس‪$$‬ت؟؟ يا جن‪$$‬اب حلي نادانس‪$$‬ته اين اش‪$$‬تباه را انج‪$$‬ام داده ان‪$$‬د!! و يا اينکه کت‪$$‬اب‬
‫مذکور‪ $‬دستخوش تحريف‪ $‬شده و تحريف‪ $‬کنندگان اين قسمت را از قلم انداخته اند!!‬
‫و اگر اين دو احتمال مقبول حضرات نيافتاد‪ $..‬ميگوييم‪ :‬به فرض که هيچ اش‪$$‬تباهي رخ ن‪$$‬داده و‬
‫آق‪$$‬اي حلي بر اين عقي‪$$‬ده ب‪$$‬وده که س‪$$‬يده فاطمه فقط يک دخ‪$$‬تر داش‪$$‬ته!! اين س‪$$‬خن هيچ ارزش‬
‫علمي نخواهد داشت چون ايشان هر چه نوشته اند از کتابهاي‪ $‬نويس‪$$‬ندگان ما قبل خ‪$$‬ود اس‪$$‬تفاده‬
‫کرده اند و ما بايد ببينيم علمايي که مستقيماً با راويان در ارتب‪$$‬اط ب‪$$‬وده اند چه ميگوين‪$$‬د!! و از‬
‫جمله آنها ش‪$$‬يخ مفيد و طبرسي‪ $‬هس‪$$‬تند‪ ،‬که ايش‪$$‬ان زينب ص‪$$‬غري(همسر حض‪$$‬رت عمرس) را‬
‫‪2‬‬
‫مکني به ام کلثوم ميدانند نه زينب کبري را!‬
‫«البته در يک صورت ميتوان به س‪$‬خن ايش‪$‬ان اس‪$‬تناد ک‪$‬رد آن هم در مق‪$‬ام تاييد يک س‪$‬خن از‬
‫علماي قديم و يا در صورتي‪ $‬که متقدمين در آن مورد سخني نگفته باشند‪».‬‬

‫ادامه شبهه‪ :‬و آيت هللا مرعشی در شرح احقاق الحق به نقل از فضل بن روزبهان از عالم‪$$‬ان‬
‫قرن دهم هجری می‌نويسد‪:‬‬
‫وحضرت‪ $‬امير المؤمنين علی را هفده فرزند‪ $‬بوده وبه روايتی‪ $‬بيست فرزند‪ ،‬ام‪$$‬ام حس‪$$‬ن‪ ،‬ديگر‬
‫ام‪$$‬ام حس‪$$‬ين‪ ،‬ديگر محسن ‪ -‬درطفلی وف‪$$‬ات ك‪$$‬رده ‪ -‬ديگر ام كلث‪$$‬وم واين هر چه‪$$‬ار از فاطمه‬
‫بوده‌اند‪.‬‬
‫جواب‪:‬‬

‫‪ - 1‬العدد القویة لدفع املخاوف الیومیة‪ ،‬احللی ص‪ ،241‬مكتبة املرعشى ـ قم‪ ،‬ط‪ 1408 ،1‬هـ‪.‬‬

‫‪ - 2‬االرشاد شیخ املفید‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪354‬؛ اعالم الوری باعالم اهلدی طربسی ص‪203‬‬
‫﴿‪﴾12‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫ديديد؟؟ در اين سخن نامي از زينب کبري نيست!!! پس به همين راح‪$$‬تي ميت‪$$‬وان زينب ک‪$$‬بري‬
‫را خط زد!! ولي آقاي قزوي‪$‬ني‪ $‬با کم‪$‬ال ش‪$‬هامت و حم‪$‬اقت آن را ذکر ک‪$‬رده و به نفع خ‪$‬ود به‬
‫کار ميبندند!!‬
‫ملخص جواب اينکه آقاي مرعشي نيز سخن خود را از فضل بن روزبهان گرفته اند که ايشان‬
‫از علم‪$$‬اي ق‪$$‬رن ‪ 10‬هس‪$$‬تند و هم‪$$‬انطور که گفتيم س‪$$‬خن ايش‪$$‬ان هيچ ارزشي ن‪$$‬دارد و بايد ديد‬
‫مقربين به ق‪$$‬رن اول و دوم چه نوش‪$‬ته ان‪$‬د! البته پر واضح است که نوش‪$‬ته فضل بن روزبه‪$$‬ان‬
‫هيچ خدشه اي بر موجوديت سيدة ام کلثوم وارد نميکند‪.‬‬
‫و الزم به ذکر است که جناب مرعشي در همين کتاب مينويسد‪:‬‬
‫أحب اإلمام علي زوجته سيدة النساء‪ ،‬وعاشا عيشة راضية‪ ،‬ورزقت منه مخسة أوالد‪ ،‬ثالثة ذكور‪:‬‬
‫‪1‬‬
‫وهم حسن وحسني وحمسن‪ ،‬وبنتان‪ :‬أم كلثوم وزينب‪ ،‬وقد مات حمسن صغريا‪.‬‬
‫ام‪$$‬ام علي؛ در مي‪$$‬ان همس‪$$‬رانش حض‪$$‬رت فاطمه؛ را بيش‪$$‬تر‪ $‬دوست داش‪$$‬تند‪ ...‬که ب‪$$‬راي او پنج‬
‫فرزند به دنيا آورد‪،‬سه پسر‪:‬حسن و حس‪$$‬ين و محسن و دو دخ‪$$‬تر‪:‬ام کلث‪$$‬وم و زينب!! و محسن‬
‫در کوچکي فوت شد‪.‬‬
‫آقاي قزويني شما اين را نديده ايد که آقاي مرعشي در ذکر اوالد حضرت علي؛ نوشته ان‪$$‬د؟؟يا‬
‫ديده ايد و خود را به نديدن زده ايد؟‬
‫ادامه شبهه‪ :‬باقر‪ $‬شريف القرشی‪ ،‬محقق معاصر‪ $‬و از مف‪$$‬اخر ش‪$$‬يعه س‪$$‬اكن نجف در اين ب‪$$‬اره‬
‫می‌گويد‪$:‬‬
‫صديقه طاهره‪ ،‬دختری‪ $‬غير از حضرت زينب نداشته است و همو كنيه‌اش ا ّم‌كلثوم‪ $‬بوده اس‪$$‬ت؛‬
‫چنانچه برخی از محققين نيز بر اين عقيده هس‪$‬تند‪ .‬به هر ح‪$$‬ال من ب‪$$‬دون ترديد‪ $‬عقي‪$$‬ده دارم كه‬
‫صديقه طاهره دختری به نام ا ّم‌كلثوم‪ $‬نداشته است‪.‬‬

‫جواب‪:‬‬
‫همينطور که خودتان گفتيد اين آقا معاصر است و ايشان سعي کرده اند که ازدواج مورد بحث‬
‫را مردود اعالم کنند پس ميپرسم‪ $:‬آيا دزد ميتواند‪ $‬شريکش را به نفع خود شاهد بگ‪$$‬يرد؟؟ خ‪$$‬ير‬
‫بلکه بايد داليل آنها را ديد‪ (.‬وخنديد)‬
‫و دوباره به يادتان مي آورم‪ $‬سخن سيد مرتضي را که در شان چنين شخصي ميگويد‪$:‬‬
‫«اما کس‪$$‬اني از اص‪22‬حاب غافل م‪22‬ا!‪ ،‬وق‪$$‬وع‪ $‬اين عقد را انک‪$$‬ار کرده‌ان‪$$‬د‪ .‬اين ازدواج و انتق‪$$‬ال‬
‫امکلثوم به خانه عمر و آوردن فرزنداني ب‪$$‬راي او معل‪22‬وم و مش‪22‬هور است و آن را جز "جاهل‬ ‫‌‬
‫نميکند و ما در مس‪$$‬ئله‌اي از دين که راه خ‪$$‬روجي‪ $‬ب‪$$‬راي آن هس‪$$‬ت‪ ،‬ني‪$$‬ازي‪$‬‬ ‫يا معان‪22‬د" انک‪$$‬ار ‌‬
‫‪2‬‬
‫نداريم‪ $‬که مسائل ضروري و آشکار را انکار کنيم‪»!.‬‬
‫و به قول ع‪$$‬الم معاصر‪ $‬ش‪$$‬يعي و يکي از برجس‪$$‬ته ت‪$$‬رين آنها هيچ اختالفي‪ $‬در م‪$$‬ورد‪ $‬وج‪$$‬ود ام‬
‫کلثوم وجود‪ $‬ندارد‪.‬‬
‫دک‪$$‬تر س‪$$‬يد جعفر ش‪$$‬هيدي‪ $‬در کت‪$$‬اب زن‪$$‬دگاني فاطمه الزاه‪$$‬راك در ب‪$$‬اب "فرزن‪$$‬دان فاطمه ‪$‬ك"‬
‫مينويسد‪:‬‬

‫‪ - 1‬شرح إحقاق احلق املرعشی‪ ،‬ج ‪ 25‬پاورقی ص ‪360‬‬


‫‪ - 2‬رسائل السیداملرتضی‪ ،‬ج‪ ،3‬ص‪150‬‬
‫﴿‪﴾13‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫چنانكه میدانيم و هر آشنا بتاريخ اسالم میدان‪$‬د‪ ،‬دخ‪$‬تر پيغم‪$‬بر را از علیس فرزن‪$$‬دانی‪ $‬اس‪$‬ت‪ .‬دو‬
‫پسر بنامهای‪ $‬حسن و حسينب و دو دختر بنام زينب و ام كلثومب‪.‬‬
‫هيچيك از نويسندگان سيره و مؤلفان تاريخ در وجود اين چهار فرزند ترديدی‪ $‬ندارد‪.‬‬
‫و مينويسد‪ :‬در اينكه علیس از فاطمه‪$‬ك ص‪$$‬احب دو دخ‪$$‬تر ب‪$$‬وده اس‪$$‬ت‪ ،‬بين مورخ‪$$‬ان و ت‪$$‬ذكره‬
‫نويسان اختالفی‪ $‬ديده نمیشود‪.‬‬
‫پس تنها ميتوانيم تاسف بخوريم بر حال اصحاب جاهل و معاند و غافل جن‪$$‬اب س‪$$‬يد مرتضي و‬
‫ياران نا آشنا به تاريخ جناب سيد جعفر!!‬

‫ادامه ش‪22‬بهه‪ :‬ص‪$$‬الحی ش‪$$‬امی در س‪$$‬بل اله‪$$‬دی و الرش‪$$‬اد می‌نويسد‪ :$‬فرزن‪$$‬دان عليس از فاطمه‬
‫زهرا؛ حسن‪ ،‬حسين‪ ،‬محسن و زينب كبری بود و از ديگر زنانش فرزندان زيادی داشت‪.‬‬
‫جواب‪:‬‬
‫اگر قزويني‪ $‬انصاف داشت و دو خط جلوتر را نيز ميخواند ميديد که ايشان ام کلثوم ک‪$$‬بري را‬
‫ن‪$$‬يز نقل ک‪$$‬رده اند‪ .‬و ص‪$$‬الحي ش‪$$‬امي اين بحث را به ذکر ن‪$$‬ام فرزن‪$$‬دان و م‪$$‬ادران آنها که از‬
‫حض‪$$‬رت علي س هس‪$$‬تند‪ ،‬اختص‪$$‬اص ن‪$$‬داده و اين از آنجا مش‪$$‬خص است که به جز فاطمه از‬
‫ديگر همسران حض‪$$‬رت عليس ن‪$$‬ام ن‪$$‬برده ولي همينکه ن‪$$‬ام ام کلث‪$$‬وم الک‪$$‬بري را که همه آن را‬
‫ميشناسيم ذکر کرده خود دليل بر آن است که ادعاي قزويني بي اساس است!!‬
‫گذشته از آن جناب صالحي شامي (مانند رضي الدين حلي) ماجراي‪ $‬شهادت حض‪$$‬رت علي س‬
‫را ذکر کرده و از ام کلثومك در آن ماجراها نام برده‪ 1..‬و همچ‪$$‬نين م‪$$‬اجراي‪ $‬تقس‪$$‬يم پارچه‌ه‪$$‬ا؛‬
‫که عمرس به روزگار حک‪$‬ومت خ‪$‬ود پارچه‌ه‪$‬ايي را مي‪$‬ان زن‪$‬ان مدينه تقس‪$‬يم ک‪$‬رد‪ .‬ب‪$‬رخي از‬
‫حاضران پيشنهاد‪ $‬کردند که مقداري از آن پارچه را به ام‌کلثوم‪ $‬بده‪$$‬د‪ .‬عمرس گفت‪ :‬ام‌س‪$$‬ليط‪ $‬که‬
‫‪2‬‬
‫روز‪ $‬جنگ احد براي ما آب مي‌آورد‪ ،‬به اين پارچه سزاوارتر‪ $‬است‪.‬‬
‫و ماجرا را اينگونه مينويسد‪ :‬أن عم ر بن اخلط ابس قس م مروط ا بني نس اء أه ل املدين ة‪ ،‬فبقي منه ا‬
‫مرط جيد‪ ،‬فقال له بعض من عنده‪ :‬يا أمري املؤمنني أعط هذا بنت رسول اهلل صاليت عندك ‪ -‬يري<<د‬
‫أم كلثوم بنت علی ‪ -‬فقال عمرس‪...........‬‬
‫تا به حال هيچ کس به فرزندان حضرت علي س نگفته فرزند رسول خدا!! اال به فرزنداني که‬
‫از فاطمه ‪$‬ك متولد ش‪$$‬ده ان‪$$‬د! و ميبي‪$$‬نيم که ص‪$$‬الحي ش‪$$‬امي ن‪$$‬يز از آن به عن‪$$‬وان فرزند رس‪$$‬ول‬
‫خداص ياد کرده که مراد ام کلثوم دختر علي؛ از حضرت فاطمهك است!! که به عقد حضرت‬
‫عمرس در آمد و اين از روايت فوق‪ $‬کامالً مشهود‪ $‬است‪.‬‬
‫و جالبتر از همه اين متني است که جناب صالحي شامي نقل ميکنند‪:‬‬
‫عمر بن الخط‪222‬ابس أنه خطب الی علي أم كلث‪222‬وم فتزوجها ف‪222‬أتی عمر المه‪222‬اجرين فق‪222‬ال‪ :‬أال‬
‫‪3‬‬
‫تهنئوني بأم كلثوم ابنة فاطمة‪.‬‬
‫يعني‪ :‬حضرت عمرس ام کلثوم را از حضرت عليس خواستگاري کرد و او ام کلثومك را به‬
‫ازدواجش‪ $‬در آورد و حضرت عمرس پيش مهاجرين رفت و گفت به من تهنيت بگوييد به‬

‫‪ - 1‬سبل اهلدى والرشاد فی سریة خری العباد الصاحلی الشامی‪ ،‬ج ‪ 11‬ص ‪307‬‬
‫‪- 2‬سبل اهلدی ج‪ 4‬ص ‪220‬‬
‫‪ - 3‬سبل اهلدی ج ‪ 10‬ص ‪459‬‬
‫﴿‪﴾14‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫خاطر ام کلثوم دختر فاطمهك!!!!!!‬

‫و در جايي نيز در همين کتاب و در ذکر اوالد حضرت علي؛ مينويسد‪ :‬ق ال الليث بن س عد ‪-‬‬
‫رمحه اهلل تع الی ‪ -‬ت زوج علي فاطم ة ك فول دت حس نا وحس ينا وحمس نا ‪-‬ش‪ -‬وزينب وأم كلث <<وم‬
‫ورقية ش مات حمسن سقطا‪ ،‬وأن كلث<<وم ك<<انت عن<<د عم<<ر بن الخط<<اب س وول<<دت ول<<دا قال أبو‬
‫عمر‪ :‬ولدت أم كلثوم بنت فاطمة ش قبل وفاة سيدنا رسول اهلل ص وتزوجت زينب بنت فاطمة ك‬
‫‪1‬‬
‫عبد اهلل بن جعفر ش فماتت عنده وقد ولدت له عليا‪........‬‬

‫يعني‪ :‬ليث بن سعد که رحمت خدا بر او ب‪$$‬اد گفت‪ :‬حض‪$$‬رت عليس با فاطمه ‪$‬ك ازدواج ک‪$$‬رد و‬
‫متولد شد از او حسن و حسين و محسن‪ ....‬و زينب و ام کلثوم و رقيه‪$‬ش!! که محسن س‪$$‬قط شد‬
‫و همانا ام کلث‪$$‬وم همسر عمرس شد و فرزن‪$$‬داني ب‪$$‬رايش آورد و اب‪$$‬وعمر ن‪$$‬يز گفته ام کلثوم ‪$‬ك‬
‫دخ‪$$‬تر فاطمه‪$$‬ك قبل از وف‪$$‬ات محمدص متولد شده و زينب دخ‪$$‬تر فاطمه با عبدهللا بن جعفرش‬
‫ازدواج کرد و در نکاح او بود که وفات کرد‪ ..‬الخ‬

‫خوب است بدانيد که صالحي ش‪$$‬امي اين اق‪$$‬وال را در ب‪$$‬اب ذکر اوالد حض‪$$‬رت علي ع نوش‪$$‬ته‬
‫(السادس عشر‪ :‬في أوالده‪$$‬ا) و مت‪$$‬ني که نقل شد تنها س‪$$‬خني ب‪$$‬ود که در م‪$$‬ورد‪ $‬اوالد فاطمه در‬
‫اين باب ذکر شده بود به جز توضيحاتي که در مورد‪ $‬زينب ذکر کرده بود که ما نقل نکرديم!‬
‫پس شيعيان آگاه باشند که گير چه آدمهاي کذاب و خدا نترسي‪ $‬افتاده اند!‬

‫ادامه شبهه‪ :‬و شهاب الدين قلي‪$$‬وبی‪( $‬متوف‪$$‬اي‪1069‬هـ) در حاش‪$$‬يه‌ای كه بر ش‪$$‬رح جالل ال‪$$‬دين‬
‫محلی بر منهاج الطالبين دارد‪ ،‬فرزندان ام‪$$‬ير مؤمن‪$$‬ان عليه الس‪$$‬الم را سه نفر ذكر ك‪$$‬رده و از‬
‫جالل الدين سيوطی نيز همين مطلب را نقل می‌كند‪:‬‬

‫اين سخن كه فرزند‪ $‬به پدر نسبت داده می شود‪ ،‬صحيح اس‪$$‬ت؛ مگر در حق رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا ص؛‬
‫چون فرزندان فاطمه؛ يعنی حسن و حسين و فرزن‪$$‬دان پسر اين دو به آن حض‪$$‬رت نس‪$$‬بت داده‬
‫می شود كه در عرف مردم مصر به آنان اشراف می‌گويند؛ اگر چه اش‪$$‬راف لق‪$‬بی است ب‪$‬رای‬
‫هر يك از اهل بيت‪.‬‬

‫و اما فرزندان زينب دختر فاطمه و همچ‪$$‬نين فرزن‪$$‬دان دخ‪$$‬تران حسن و حس‪$$‬ين و اوالد اين دو‬
‫كه از غ‪$$‬ير اهل بيت هس‪$$‬تد به پدرانش‪$$‬ان نس‪$$‬بت داده می ش‪$$‬وند؛ اگر چه به همه آن‪$$‬ان زريه و‬
‫فرزندان رسول خدا ص نيز گفته می‌شود‪.‬‬

‫جالل الدين سيوطی گفته است‪ :‬رسول خ‪$$‬داص فرزن‪$$‬دی‪ $‬غ‪$$‬ير از فاطمه‪$‬ك نداش‪$$‬ت‪ ‌،‬و فاطمه‪$‬ك‬
‫پس از ادواج با عليس فرزن‪$$‬دانی‪ $‬به ن‪$$‬ام حس‪$$‬ن‪ ،‬حس‪$$‬ين و زينبش به دنيا آورد‪ ‌،‬و زينب با پسر‬
‫عمويش عبد اللهس ازدواج كرد كه از وی فرزندی‪ $‬به ن‪$$‬ام علي‪ ،‬ع‪$$‬ون اك‪$$‬بر‪ ،‬عب‪$$‬اس‪ ،‬محمد و‬

‫‪- 1‬سبل اهلدی ج‪ 11‬ص‪ 50‬و ‪51‬‬


‫﴿‪﴾15‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫ا ّم‌كلثوم‪$‬ش داشت‪ .‬به تمام فرزندان فاطم‪$$‬ه‪ ،‬فرزن‪$$‬دان رس‪$$‬ول خ‪$‬دا ص ن‪$‬يز می گوين‪$‬د؛ ولی فقط‬
‫فرزندان پسر از اوالد حسن و حسين می‌گويند به آن حضرت نسبت داده می شود؛ چون خ‪$$‬ود‬
‫پيامبر‪ $‬بر اين موضوع تصريح فرموده است‪.‬‬
‫جواب‪:‬‬
‫متن ف‪$$‬وق‪ $‬در م‪$$‬ورد‪ $‬س‪$$‬يد و س‪$$‬ادات و در همين بحث نقل ش‪$$‬ده است و منظ‪$$‬ور‪ $‬جالل ال‪$$‬دين‬
‫سيوطي نيز اين نبوده که سيدة فاطمهك دخ‪$$‬تري‪ $‬به ن‪$$‬ام ام کلثوم‪$‬ك نداش‪$$‬ته بلکه به اين منظ‪$$‬ور‪$‬‬
‫است که ذريه ام کلث‪$$‬وم وحض‪$$‬رت عمرس ادامه نداش‪$$‬ته تا الزم باشد ن‪$$‬ام آنها را در اين بحث‬
‫ذکر کنند‪.‬‬
‫همانطور که در متن آمده جناب قليوني به قول عالمه سيوطي استناد ک‪$$‬رده اند و ما با بررسي‪$‬‬
‫کتابهاي‪ $‬شيخ سيوطي‪ $‬پرده از اين دروغ قزويني نيز بر ميداريم‪.‬‬
‫عالمه سيوطي‪ $‬در تاريخ الخلفا از فرزندان حض‪$$‬رت علي عليه الس‪$$‬الم ن‪$$‬امي ن‪$$‬برده ولي مرثيه‬
‫اي را از ابي االسود‪ $‬نقل کرده اند که ماجراي شهادت حضرت علي ع و گريه کردن ام کلثوم‬
‫را بيان ميکند!‬
‫و در تفسير خود(الدر المنثور) ماجراي‪ $‬ازدواج حضرت عمرس را با ام کلثوم مينويسند‪.‬‬
‫لم<<ا ت<<زوج عم<<رس أم كلث<<وم رض<<ي اهلل عنه<<ا بنت علي اجتمع عليه أصحاهبش فباركوا له دعوا له‪،‬‬
‫فق ال‪ :‬لق د تزوجته ا وم ا يب حاج ة إلی النس اء‪ ،‬ولك ين مسعت رس ول اهلل ص يق ول « إن ك ل نس ب‬
‫‪1‬‬
‫وسبب ينقطع يوم القيامة إال سبيب ونسيب‪ ،‬فاحببت أن يكون بيين وبني رسول اهلل صنسب »‪.‬‬
‫پس جالل الدين سيوطي نه تنها منکر وجود‪ $‬س‪$$‬يدة ام کلثوم ‪$‬ك نش‪$$‬ده بلکه م‪$$‬اجراي‪ $‬ازدواج وي‬
‫را ن‪$$‬يز نقل ک‪$$‬رده است و در م‪$$‬ورد‪ $‬قلي‪$$‬وني ن‪$$‬يز هر چند که ايش‪$$‬ان وج‪$$‬ود‪ $‬ام کلثوم ‪$‬ك را نفي‬
‫نکردند‪ $‬ولي اگر هم چنين باشد ميگوييم ح‪$$‬رف ايش‪$$‬ان در اين م‪$$‬ورد‪ $‬حجت نيست زي‪$$‬را ايش‪$$‬ان‬
‫مت‪$$‬وفي‪ 1298 $‬هس‪$$‬تند که غ‪$$‬ير ممکن است به‪$$‬تر از بالذري و ط‪$$‬بري و کلي‪$$‬ني! و‪ ...‬از اوالد‬
‫حضرت علي؛ با خبر باشند‪.‬‬
‫ادامه شبهه‪ :‬و شيخ محمد خضری از دانش‪$$‬مندان اهل س‪$$‬نت مصر ن‪$$‬يز فرزن‪$$‬دان فاطمه زه‪$$‬را‬
‫سالم هللا عليها را فقط سه نفر می‌داند‪:‬‬
‫در سال دوم پس از هج‪$$‬رت‪ ،‬علي كه بيست و يك س‪$$‬ال داشت با فاطمه كه پ‪$$‬انزده س‪$$‬ال داشت‬
‫ازدواج كرد و فرزندان رسول خدا؛ يعنی حسن‪ ،‬حسين و زينب نتيجه اين ازدواج بودند‪.‬‬
‫جواب‪:‬‬
‫شيخ محمد خضري‪ $‬متوفي ‪ 1069‬هستند و سخن ايشان نيز بدون ذکر سند حجت نيست!‬
‫گذش‪$$$‬ته از اين آق‪$$$‬اي خض‪$$$‬ري از محسن‪ ،‬فرزند‪ $‬حض‪$$$‬رت علي عليه الس‪$$$‬الم که چن‪$$$‬دي بعد‬
‫ازتولد(گفته شده ‪ 7‬سال) از دنيا رفت‪ .‬نامي نبرده‪.‬‬
‫ض‪$$$‬مناً‪،‬ايش‪$$$‬ان به غ‪$$$‬ير از اين سه فرزند ن‪$$$‬ام هيچ يک از فرزن‪$$$‬دان ديگر حض‪$$$‬رت علي را‬
‫نياورده‪ .‬و اين کتاب که نامش "ن ور اليقني يف س رية س يد املرس لني" است‪ ،‬کتابي است که اح‪$$‬وال‬
‫حضرت محمدص و زندگي ايشان را بررسي‪ $‬کرده است و نه چيز ديگر‪.‬‬

‫‪ -1‬تفسری در املنثور ج ‪ 3‬ص ‪ ،33‬دار املعرفة للطباعة والنشر‪ ،‬بریوت‪ ،‬لبنان‬


‫﴿‪﴾16‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫ولي جالب است!‪ ،‬چرا آقاي قزويني در اين مورد از سخنان علماي سلف استفاده نميکنند؟؟ آيا‬
‫علماي هم عصر علم غيب دارند که بدون استفاده از مرجعي خود به خود بگويند فالن شخص‬
‫فالن تع‪$$‬داد فرزند‪ $‬داش‪$$‬ته و فالني فرزند او نيست؟!! آيا به‪$$‬تر نيست که در اين م‪$$‬ورد‪ $‬به کتب‬
‫انساب مراجعه کنيم؟کتبي‪ $‬که کمترين فاصله را با قرن ‪ 1‬و ‪ 2‬هجري دارند؟‬

‫آقاي قزويني پريشان حال غافل از کتب انساب‪ ..‬در اول بحث ضعف خود را با استناد به کتب‬
‫م ‪$‬ولفين معاصر و يا چند ق‪$$‬رن قبل‪ ،‬نش‪$$‬ان ميدهد ولي از کتب س‪$$‬لف ث‪$$‬ابت است که حض‪$$‬رت‬
‫‪1‬‬
‫فاطمه دو دختر داشته اند‪..‬‬
‫اما ب‪$$‬دبختي قزوي‪$$‬ني از اين است که ح‪$$‬تي علم‪$$‬اي معاصر‪ $‬ش‪$$‬يعه ن‪$$‬يز ام کلث‪$$‬وم را در رديف‪$‬‬
‫فرزندان حضرت فاطمه ذکر کرده اند و همه او را در اين مورد‪ $‬تنها گذاشته اند به جز چندي‬
‫از همدستان خودش(شرکاي دزد) که گفتم‪ :‬شاهدي شريک دزد‪ ،‬به نفع دزد مقبول نيست‪.‬‬

‫شبهه‪:‬شواهد اين ديدگاه که فاطمه فرزندي به اسم ام کلثوم کبري نداشته!‬


‫در هيچ روايت صحيح السندي بين نام ام كلثوم و زينب جمع نشده است‪:‬‬
‫نخستين شاهد اين است كه در هيچ روايت صحيح الس‪$$‬ندی در من‪$$‬ابع ش‪$$‬يعه‪ ،‬در ب‪$$‬اره فرزن‪$$‬دان‬
‫فاطمه زهرا سالم هللا عليها و ماجراهايی که به ايشان مربوط می‌شود‪ $،‬ن‪$$‬ام زينب و ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪ $‬با‬
‫هم نيامده؛ بلکه تنها يا نام زينب آمده است و يا نام ا ّم‌كلثوم‪$.‬‬
‫و نيز در هيچ روايت صحيح السندی از روايات ش‪$$‬يعيان به اين مطلب تص‪$$‬ريح نش‪$$‬ده است كه‬
‫خليفه دوم با دختر فاطمه زهرا سالم هللا عليها ازدواج كرده باش‪$$‬د؛ بلكه تم‪$$‬ام رواي‪$$‬ات ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪$‬‬
‫را دختری در خانه امام علي معرفی‪ $‬كرده‌اند‪.‬‬
‫و تنها چيزی كه به عنوان مدرك به آن استدالل شده است‪ ،‬اجتهادات و سخنان ب‪$$‬رخی از علما‬
‫است كه اين هم نمی‌تواند برای ديگران حجت باشد‪.‬‬
‫جواب‪:‬‬
‫چندين روايت را نقل ميکنيم تا ايشان رسوا‪ $‬ش‪$$‬وند‪ $‬و خوانن‪$$‬دگان يقين پي‪$$‬دا کنند که س‪$$‬يده فاطمه‬
‫دو دختر (ام کلثوم و زينب)داشته اند‪.‬‬

‫‪ -1‬محمد بن سليمان كوفی شيعي‪( 2‬ح‪:)300‬‬


‫أخربنا معن بن عيسی قال‪ :‬حدثنا مالك بن أنس عن جعفر بن حممد عن أبيه قال‪ :‬وزنت [ فاطمة ]‬
‫بنت رسول اهلل صلی اهلل عليه وسلم شعر حسن وحسني وزينب وأم كلثوم فتصدقت بزنته فضة‪.‬‬
‫امام باقر؛ گويد‪:‬حض‪$$‬رت فاطمه‪$‬ك م‪$$‬وی حسن و حس‪$$‬ين و زينب و امكلث‪$$‬ومب را وزن ك‪$$‬رد و‬
‫هموزن آن را نقره داد‪.‬‬

‫‪ - 1‬مثالً‪:‬ابن‌سعدج‪ ،8‬ص‪463‬؛ الذریة الطاهرة دوالبی‪ ,‬ص‪113‬ـ‪،118‬دار السلفیه ؛ اجملدی فی انساب الطالبینی العلوی‪ ،‬ص‪ 11‬؛‬
‫بالذری ج‪ ،2‬ص‪411‬؛ االرش اد الشیخ املفید ج‪ ،1‬ص‪354‬؛ مجه رة انس اب الع رب ابن‌ح زم‪ ،‬ص‪ 37‬؛ طربی ج‪ ،4‬ص‪118‬؛ ت اریخ‬
‫الیعقوبی‪ ،‬ج‪ ،2‬ص‪ 213‬؛مروج الذهب املسعودی ج‪ ،3‬ص‪ 63‬؛ املنمق حممدبن حبیب‪ ،‬ص‪426‬؛ خباری؛ تاریخ دمشق ابنعساکر‪ ,‬ج‬
‫‪ ،3‬ص‪ 179‬و مناقب اإلمام أمری املؤمننی ؛‪ ،‬حممد بن سلیمان الكوفی ‪ -‬ج ‪ - 2‬ص ‪ 48‬و‪ ...‬منابع دیگر‬
‫‪ - 2‬مناقب اإلمام أمری املؤمننی ؛ حممد بن سلیمان الكوفی‪ ،‬ج ‪ ،2‬پاورقى ص ‪272‬‬
‫﴿‪﴾17‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫‪1‬‬
‫‪ -2‬شيخ صدوق (م‪)381‬‬
‫أيب ‪ -‬رمحه اهلل ‪ -‬ق ال‪ :‬ح دثنا س عد بن عب د اهلل‪ ،‬عن أمحد بن حمم د بن خال د‪ ،‬عن أبي ه‪ ،‬عن ابن أيب‬
‫عمري‪ ،‬عن مجيل بن صاحل‪ ،‬عن حممد بن مروان‪ ،‬قال‪ :‬قلت أليب عبد اهلل عليه السالم هل قال رسول‬
‫اهلل ص‪ " :‬إن فاطم ة أحص نت فرجه ا فح رم اهلل ذريته ا علی الن ار " ؟ ق ال‪ :‬نعم‪ ،‬ع نی ب ذلك احلس ن‬
‫واحلسني وزينب وأم كلثوم‪.‬‬

‫محمد بن مروان میگويد‪ :‬به امام صادق‪$‬؛ عرض كردم‪ :‬آيا پيامبرص فرمود‪ :‬فاطمه پ‪$$‬اك اس‪$$‬ت‪،‬‬
‫پس خداوند‪ $‬آتش را بر ذريّه او حرام ك‪$$‬رده اس‪$$‬ت؟ ام‪$$‬ام؛ فرم‪$$‬ود‪ :‬بل‪$$‬ه‪ ،‬م‪$$‬راد پي‪$$‬امبر‪$‬ص از اين‬
‫سخن‪ ،‬حسن و حسين و زينب و امكلثومش است‪.‬‬

‫‪3‬ـ شيخ صدوق‪:2‬‬


‫ح دثنا حمم د بن احلس ن بن أمحد بن الولي د ‪ -‬رمحه اهلل ‪ -‬ق ال‪ :‬ح دثنا حمم د بن احلس ن الص فار‪ ،‬ق ال‪:‬‬
‫ح دثنا العب اس بن مع روف‪ ،‬عن علي بن مهزي ار‪ ،‬عن احلس ن بن علي الوش اء‪ ،‬عن حمم د بن قاس م بن‬
‫الفضيل‪ ،‬عن محاد بن عثمان‪ ،‬قال‪ :‬قلت أليب عبد اهلل عليه السالم‪ :‬جعلت فداك‪ ،‬ما معنی قول رسول‬
‫اهلل صلی اهلل عليه وآله‪ " :‬إن فاطمة أحصنت فرجها فحرم اهلل ذريتها علی النار " ؟ فقال‪ :‬املعتقون من‬
‫النار هم ولد بطنها‪ :‬احلسن‪ ،‬واحلسني‪ ،‬وزينب‪ ،‬وأم كلثوم‪.‬‬

‫حماد بن عثمان گويد‪:‬به امام صادق؛ عرض كردم‪ :‬فدايت گردم‪ ،‬معن‪$$‬ای اين س‪$$‬خن پي‪$$‬امبرص‬
‫چيست كه فرمود‪ :‬فاطمه پاك اس‪$$‬ت‪ ،‬پس خداوند آتش را بر ذ ّريّه او ح‪$$‬رام ك‪$$‬رد؟ ام‪$$‬ام؛ ج‪$$‬واب‬
‫داد‪ :‬رهاشدگان از آتش فرزندان او هستند‪ :‬حسن و حسين و زينب و امكلثوم‪.‬‬

‫‪3‬‬
‫‪4‬ـ محمد بن اسحاق (م‪)151‬‬
‫ولدت فاطمة لعلي الحسن و الحسين و محس‪$$‬ن‪ ،‬ف‪$$‬ذهب محسن ص‪$$‬غيرا"‪ ،‬و ول‪$$‬دت له أمكلث‪$$‬وم‪ $‬و‬
‫زينب؛ فاطمه[س] برای علی؛اين فرزندان را به دنيا آورد‪ :‬حسن و حسين و محسنﻹ ـ كه در‬
‫كوچكی‪ $‬از دنيا رفت ـ و امكلثوم و زينب‪.‬‬

‫‪ - 1‬معانی األخبار الشیخ الصدوق‪ ،‬ص ‪ .. 106‬با سندی صحیح‬


‫‪ - 2‬معانی األخبار الشیخ الصدوق‪ ،‬ص ‪ 106‬و ‪ .. 107‬با سندی حمکم‬
‫‪ - 3‬سریة ابن إسحاق‪ ،‬ج ‪ - 5‬ص ‪231‬‬
‫﴿‪﴾18‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫‪4‬‬
‫‪ -5‬حسين بن حمدان (م‪:)334‬‬
‫حض‪$$‬رت علي؛ فرم‪$$‬ود‪ ...« $:‬و اب‪$$‬نی الحسن و الحس‪$$‬ين و ابن‪$$‬تی زينب و امكلث‪$$‬وم‪..$.‬؛ دو پس‪$$‬رم‪$‬‬
‫حسن و حسين و دو دخترم زينب و امكلثوم‪.»$‬‬

‫‪ -6‬اسرار الفاطميه‪:‬‬
‫در آخ‪$$‬رين لحظ‪$$‬ات عمر حض‪$$‬رت علي؛‪ :‬ثق ل عليه ا املرض‪ ،‬واإلم ام ال يفارقه ا‪ ،‬وأمساء مترض ها‪،‬‬
‫‪2‬‬
‫واحلسن واحلسني وزينب وام كلثوم عندها‪..‬‬
‫بعد از غسل دادن حضرت علی؛‪ :‬وامساء يف تلك الليلة مث نادی‪ :‬يا ام كلثوم‪ ،‬يا زينب يا حسن‪ ،‬يا‬
‫حس ني‪ ،‬هلم وا ت زودوا من امكم فه ذا الف راق واللق اء واجلن ة‪ ،‬وبع د قلي ل حناههم ام ري الؤم نني علي ه‬
‫‪3‬‬
‫السالم‪....‬‬
‫‪4‬‬
‫سپس اسماء در آن شب ندا زد‪ :‬اي ام کلثوم‪ ،‬اي زينب!‪ ،‬اي حسن‪ ،‬اي حسين‪.....‬‬
‫‪5‬‬
‫‪-7‬بحار االنوار مجلسي‪:‬‬
‫«‪ ..‬علی و فاطمة و ابنيهما الحسن و الحسين و ابنتيهما زينب و امكلثوم‪...‬؛‬
‫علی و فاطمه و حسين‪ ،‬و دو دختر آنها زينب و امكلثوم‪.»$‬‬
‫و چون مدعي از روايت صحيح دم ميزند‪ ..‬شرح حال راويان نقل اول را ذکر ميکنم‪.‬‬
‫معن بن عيسی بن يحيی بن دينار األشجعی موالهم‪ ،‬أبو يحيی المدنی القزاز‪:‬‬
‫شرح حال‪ :‬االمام‪ ،‬ثقة ثبت‪ ،‬قال أبو حاتم‪ :‬هو أثبت أصحاب مالك‪ ...‬از اين باالتر؟؟‬
‫مالک ابن انس‪:‬‬
‫شرح حال‪ :‬إمام دار الهجرة‪ ،‬رأس المتقنين‪ ،‬و كبير المتثبتين حتی قال البخ‪$$‬اری‪ :‬أصح األس‪$$‬انيد‪$‬‬
‫كلها‬
‫‪6‬‬
‫و در معرفة الرجال خويي از او به عنوان اصحاب امام صادق‪$‬؛ ياد شده‪.‬‬
‫جعفر بن محمد بن علی بن الحسين بن علی بن أبی طالب القرشی الهاشمی‪ ،‬أبو عبد هللا المدنی‬
‫الصادق‪$:‬‬
‫شرح حال‪ (:‬امام صادق‪ $‬؛) صدوق‪ ،‬فقيه‪ ،‬إمام و قال أبو حنيفة‪ :‬ما رأيت أفقه منه!‬

‫‪ - 4‬ـ اهلدایة الكربى‪ ،‬حسنی بنحمدان خصیىب (م‪334‬ق) ص‪ _ 163‬بریوت‬


‫‪- 2‬اسرار الفاطمیه حممد فاضل املسعودی ص‪،334‬باب حلظات عمرها األخریة‬
‫‪ - 3‬البحار االنوار‪ ،‬ج ‪ 43‬ص ‪ 179‬و اسرار الفاطمیه ص‪،335‬باب التشییع و الدفن‬
‫‪- 4‬در جواب این ادعا روایات بسیاری موجود بود‪ ..‬که چند روایتی که گذشت قطره ای از دریا حمسوب میشود‪.‬‬
‫‪ - 5‬حباراالنوار‪ ،‬ج‪ ،30‬ص‪290‬‬
‫‪ - 6‬معجم رجال احلدیث خوئی ج ‪ 15‬ص ‪165‬‬
‫﴿‪﴾19‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫و ابوجعفر يعني امام باقر‪$‬؛!‪:‬‬


‫‪1‬‬
‫فقيها‪ ،‬فاضالً و‪...‬‬
‫چنين روايت محکم و صحيحي نقل شد آيا مدعي باز هم پروا ندارد؟؟؟‬
‫و بس‪$$‬ياری‪ $‬من‪$$‬ابع هنگ‪$$‬امی كه ن‪$$‬ام فرزن‪$$‬دان اميرالمؤم‪$$‬نين؛ را با هم ذكر میكنن‪$$‬د‪ ،‬از زينب و‬
‫امكلثوم‪ $‬هر دو نام میبرند و بسياری از آنها تصريح كردهاند‪ $‬كه مادر هر دو حضرت فاطمهك‬
‫‪2‬‬
‫است‪.‬‬
‫جالبتر اينکه زينب کبري خودش دختري به اسم خواهرش يع‪$$‬ني ام کلث‪$$‬وم داش‪$$‬ته که از عبدهللا‬
‫بن جعفر اس‪$$‬ت!! و بع‪$$‬دها با اب‪$$‬ان پسر حض‪$$‬رت عثم‪$$‬انس ازدواج ک‪$$‬رد!‪3‬و ج‪$$‬الب نيست که‬
‫‪4‬‬
‫شخصي‪ $‬نام خودش را بر فرزندش بنهد!‬

‫شبهه‪ :‬عبد هللا بن جعفر با چه كسي ازدواج كرده است‪:‬‬


‫‪ ‬اهل س‪$$‬نت با س‪$$‬ند‌های‪ $‬ص‪$$‬حيح نقل كرده‌اند كه عبد هللا بن جعفر همزم‪$$‬ان با يكی از همس‪$$‬ران‬
‫امير مؤمنان و دخ‪$$‬تر آن حض‪$$‬رت ازدواج ك‪$$‬رده اس‪$$‬ت‪ .‬در ب‪$$‬رخی از رواي‪$$‬ات‪ ،‬ن‪$$‬ام اين دخ‪$$‬تر‬
‫ا ّم‌كلثوم‪ $‬و در برخی ديگر نام او زينب نقل شده است‪.‬‬
‫بخاری‪ $‬می‌نويسد‪:‬عبد‪ $‬هللا بن جعفر با همسر علي و دختر علي همزمان ازدواج کرد‪.‬‬
‫در شرح اين روايت‪ ،‬برخی از عالمان اهل سنت اين دختر را زينب معرفی‪ $‬کرده‌اند‪:‬‬
‫ابن حجر‪:‬عبد هللا بن جعفر با يكی از همسران علي و دختر او ازدواج كرد‪ .‬اما همسر او ليلی‬
‫بنت مسعود‪ $‬و دخترش زينب بود‪.‬‬
‫سعيد بن منصور‪ :‬عده‌ای ن‪$$‬يز او را ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪ $‬مع‪$$‬رفی‪ $‬کرده‌ان‪$$‬د‪:‬عبد هللا بن جعفر بين ليلی دخ‪$$‬تر‬
‫مسعود‪ $‬نهشلی كه در زمانی همسر علي بود و بين دخترش ا ّم‌كلثوم‪ $‬فرزند فاطمه يادگار‪ $‬رسول‬
‫خدا ص جمع كرد و هر دو در يك زمان همسران عبد هللا بودند‪$.‬‬
‫در جمع بين اين دو روايت عالمان اهل سنت ـ چون می‌دانس‪$$‬ته‌اند اگر زينب را هم‪$$‬ان ا ّم‌كلث‪$$‬وم‬
‫معرفی‪ $‬کنند‪ ،‬دچار مشکل می‌شوند‪ $‬ـ توجيه شگفت‌آور و صد البته غير قابل قبولی كرده‌اند‪.‬‬
‫ابن حجر عس‪$$‬قالنی می‌نويس‪$$‬د‪:‬مناف‪$$‬اتی‪ $‬بين دو روايت نيست که در يکی زينب و در ديگ‪$$‬ری‌ام‪$‬‬
‫کلثوم آم‪$$‬ده اس‪$$‬ت؛ زي‪$$‬را عبد هللا بن جعفر با هر يك پس از ديگ‪$$‬ری ازدواج ک‪$$‬رد (نه اينکه در‬
‫زمان واحد با دو خواهر ازدواج کرده باشد)‪.‬‬
‫بعضي گوين‪$‬د‪:‬زينب را طالق داد و بعد با ام کلث‪$‬وم ازدواج ک‪$‬رد و بعضي گويند بعد از وف‪$‬ات‬
‫زينب چنين شد‪.‬‬

‫‪- 1‬برای تفصیل بیشرت به کتب رجال‪ ،‬از مجله هتذیب الکمال شیخ مزی مراجعه کنید‪.‬‬
‫‪ - 2‬ـ سنن الكربى للبیهقى ج‪ ،7‬ص‪70‬؛ تاریخ دمشق ابنعساكر‪ ،‬ج‪ ،3‬ص‪ 179‬و ج‪ ،69‬ص‪176‬؛ هتذیب الكمال املزى ج‪ ،20‬ص‬
‫‪479‬؛ هتذیب التهذیب ابنحجر‪،‬ج ‪ ،7‬ص‪295‬؛ التنبیه و االشراف مسعودى‪ ،‬ص‪258‬؛ البدایة و النهایه ابنكثری‪ ،‬ج‪ ،5‬ص‪ 314‬و ج‬
‫‪ ،7‬ص‪367‬؛ كشف الغمه اربلى ج‪ ،2‬ص‪68‬؛ انساب االشراف بالذرى‪ ،‬ج‪ ،2‬ص‪411‬؛ تاریخ طربى‪ ،‬ج‪ ،5‬ص‪153‬؛ الكامل ىف‬
‫الت اریخ ابناثری‪ ،‬ج‪ ،2‬ص‪440‬؛ اس دالغابه ابناثری‪ ،‬ج‪ ،5‬ص‪70‬؛‪ ،‬ارش اد ش یخ مفید‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪355‬؛ ت اریخ یعق وىب ج‪ ،2‬ص‪213‬؛‬
‫تاجاملوالید طربسى‪ ،‬ص ؛‪ 23‬االصابه ابنحجر‬
‫‪ - 3‬الشیعة وأهل البیت ‪ .141‬طبقات ج ‪ 8‬ص ‪ ..465‬و انظر‪ :‬األخوة و األخوات دارقطنی ص ‪ 29‬رقم‪ .15‬و اإلصابة ابن حجر‬
‫رقم ‪508‬‬
‫‪ - 4‬البته در تاریخ موجود هست که شخصی نام خود را بر فرزندش بگزارد ولی بسیار قلیل است‪.‬‬
‫﴿‪﴾20‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫جواب‪:‬‬
‫خود قزويني ميبيند که علما در اين مورد‪ $‬در عجب هستند و هر کدام نظ‪$$‬ري دارند ولي با اين‬
‫وج‪$$‬ود ميخواهد‪ $‬از آب گل آل‪$$‬ود م‪$$‬اهي بگ‪$$‬يرد و اين اختالف‪$$‬ات را دليلي بر نفي ازدواج و نفي‬
‫موجود‪ $‬بودن ام کلثوم بگيرد!!(بخنديد به اين هذيان)!‬
‫به راحتي ميتوانيم اينگونه بگوييم‪ :‬ما در باال ثابت کرديم که حضرت فاطمهك دختري‪ $‬مش‪$$‬هور‪$‬‬
‫به زينب کبري نداش‪$$‬ته و فقط يک دخ‪$$‬تر به ن‪$$‬ام ام کلثوم‪$‬ك از او ث‪$$‬ابت است که کنيه او زينب‬
‫است و علما ن‪$$$‬يز به خي‪$$$‬ال اينکه فاطمه دو دخ‪$$$‬تر داش‪$$$‬ته در بعضي رواي‪$$$‬ات زينب را و در‬
‫بعضي ام کلثوم نوشته اند و اين ن‪$$‬يز خ‪$$‬ود دليلي است بر اينکه زينب ک‪$$‬بري وج‪$$‬ود‪ $‬نداش‪$$‬ته!!!‬
‫(به همين راحتي)‬

‫و اما حقيقت ماجرا‪:‬‬


‫ما طبق همين استداللهايي‪ $‬که آقاي قزوي‪$$‬ني دارن‪$$‬د‪ ،‬معتق‪$$‬ديم که ام کلثوم‪$‬ك به ازدواج حض‪$$‬رت‬
‫عبدهللا بن جعفرب در نيامده که به شرح آن نيز ميپردازيم‪$.‬‬
‫آقاي قزويني اقوالي‪ $‬را که به نفع او بودند را نقل کرد ولي نميگويد که‪:‬‬
‫‪-1‬بسياري از ت‪$$‬ذکره نويس‪$$‬ان مينويس‪$$‬ند‪ $‬که ام کلث‪$$‬وم فقط با حض‪$$‬رت عمر و محمد و ع‪$$‬ون بن‬
‫‪1‬‬
‫جعفر ازدواج کرده و بس‪.‬‬
‫‪-2‬عبدهللا بن جعفرب در حيات حضرت عليس با زينب ‪$‬ك ازدواج ک‪$$‬رد و هيچ روايت ص‪$$‬حيحي‪$‬‬
‫وجود‪ $‬ندارد که او زينبك را طالق داده باشد و بلکه اکثر تذکره نويسان ميگوين‪$$‬د‪ $:‬او در نک‪$$‬اح‬
‫عبدهللا ابن جعفرب بود تا وقتي‪ $‬که وفات کرد‪.‬‬
‫پس عبدهللا بن جعفرب به هيچ وجه نميتوانسته با هر دو خواهر ازدواج کند‪.‬‬
‫و به اميد خ‪$$$‬دا‪ ،‬در بحث ام كلثوم‪$$$‬ك پس از عمرس با چه كسي ازدواج ك‪$$$‬رد؟ به ص‪$$$‬ورت‬
‫مفصلتر به ازدواجهاي‪ $‬حضرت ام کلثومك ميپرداز‪$‬يم تا خواننده به حقيقت ماجرا پي ببرد‪.‬‬
‫البته در باال با نقل روايات متعدد ثابت شد که زينب و ام کلثومب هر دو يک نفر نيستند‪.‬‬

‫شبهه‪ :‬يک خطبه با نام دو نفر‪:‬‬


‫در باره خطبه حضرت زينب در کوفه و شام‪ ،‬در کتاب‌ه‪$$‬ای ت‪$$‬اريخی يک خطبه با دو عن‪$$‬وان‬
‫ذکر شده است «خطب ة ام کلث وم بنت علی» و «خطب ة زينب بنت علی»؛ يعنی همان خطبه‌ای كه‬
‫برای حضرت زينب نقل شده‪ ،‬دقيقا ً عين همان خطبه برای ا ّم‌كلثوم نيز ذكر شده است‪.‬‬
‫ابن طيفور‪ $‬از عالمان قرن چهارم‪ $‬در كتاب بالغات النساء‪ ،‬ابوسعد اآلبی در نثر ال‪$‬درر‪ ،‬و ابن‬
‫حمدون در التذكرة الحمدونية‪ ،‬خطبه ا ّم‌كلثوم را در كوفه اين گونه نقل می‌كنند‪:‬‬
‫ا ّم‌كلثوم‪ $‬را ديدم و ديگر همانند او سخنوری نديدم؛ گويا از زبان علي س‪$$‬خن می‌گفت‪ ‌،‬به م‪$$‬ردم‬
‫اشاره كرد تا ساكت شوند و چون ساكت ش‪$‬دند و زنگ‌ها از حرکت ايس‪$$‬تاد‪ ،‬گفت‪ :‬س‪$$‬خنم را با‬
‫ستايش پروردگار‪ $‬و با دورود‪ $‬و سالم بر جدم رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا آغ‪$$‬از می‌كنم‪ ‌،‬ای م‪$$‬ردم كوفه و ای‬
‫اهل نيرنگ و خدعه‪ ،‬اشك چشمانتان هميشه جاری باد‪ ،‬و ناله ‌هاي ‌اندوه ش‪$$‬ما هيچ وقت پاي‪$$‬ان‬
‫نيابد‪َ ،‬مثَل شما‪َ ‌،‬مثَل كسی است كه رشته خود را پس از محكم شدن از هم می‌گسست‪....‬‬

‫‪ - 1‬رجوع شود به قاموس الرجال ص ‪ 96‬ج ‪ .8‬ذخائر العقبی ج ‪ 1‬ص‪ 117‬و امتاع االمساع املقریزی ج‪ 5‬ص ‪370‬‬
‫﴿‪﴾21‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫در حالی كه شيخ مفيد و برخی ديگر از علم‪$$‬ا‪ ،‬همين خطبه را از زب‪$$‬ان حض‪$$‬رت زينب س‪$$‬الم‬
‫هللا عليها نقل كرده‌اند‪:‬‬
‫زينب دختر علي را ديدم و همانند او سخنوری نديدم؛‪...‬‬
‫همچ‪$$‬نين در قض‪$$‬يه منع كودك‪$$‬ان اهل بيت از خ‪$$‬وردن ص‪$$‬دقات كوفي‪$$‬ان‪ ،‬ب‪$$‬رخی از علما آن را‬
‫برای ا ّم‌كلثوم‪ $‬و برخی برای حضرت زينب سالم هللا عليها نقل كرده‌اند؛ چنانچه شيخ انص‪$$‬اری‪$‬‬
‫رضوان هللا تعالی عليه در اين باره می‌نويسد‪$:‬‬
‫داستان ممانعت اسيران از خوردن صدقه اهل كوفه توسط حضرت زينب يا ا ّم‌كلثوم‪ $‬معروف و‬
‫مشهور‪ $‬است كه چون گرفتن صدقه بر اهل بيت حرام بود‪ ،‬منع می كردند‪.‬‬

‫جواب‪:‬‬
‫با رجوع به کتابهاي‪،‬بالغات النس‪$‬ا‪ ،‬ت‪$‬ذکره الحمدونيه و ن‪$‬ثر ال‪$‬درر از کتب ش‪$‬يعه اي که آق‪$‬اي‬
‫قزوي‪$$‬ني‪ $‬از آنها ن‪$$‬ام بردن‪$$‬د‪ ،‬متوجه ميش‪$$‬ويم‪ $‬که در هر سه کت‪$$‬اب خطبه به ن‪$$‬ام ام کلثوم‪$‬ك ثبت‬
‫شده! اما‪!!.....‬؟‬
‫‪-1‬منظ‪$$‬ور نويس‪$$‬ندگان اين کتب اين نب‪$$‬وده که ام کلث‪$$‬وم هم ‪$‬ان زينب است‪ ..‬چ‪$$‬را؟؟ چونکه آنها‬
‫خطبه اي غير از اين خطبه را ب‪$$‬راي حض‪$$‬رت زينب‪$‬ك نقل ک‪$$‬رده اند که خط‪$$‬اب به يزيد اي‪$$‬راد‬
‫شده‪ .‬و ميبينيم که در هر کدام از اين کتب از هر دو ن‪$$‬ام ب‪$$‬رده ش‪$$‬ده ولي آن خطبه فقط به اسم‬
‫يک نفر ثبت ش‪$$‬ده‪ .‬و ص‪$$‬احبان اين کتب ب‪$$‬راي ام کلث‪$$‬وم و زينب هر ک‪$$‬دام ت‪$$‬ذکره جداپانه اي‬
‫نوشته اند‪.‬‬

‫‪ -2‬نکته ج‪$$$‬البي که در اين دو نقل قابل توجه است اين است ک‪$$$‬ه‪ ،‬اين روايت از شش نفر نقل‬
‫شده! وهر ‪ 6‬نفر س‪$$‬خن خ‪$$‬ود را با اين جمله ش‪$$‬روع‪ $‬ميکنن‪$$‬د‪" :‬ام کلث‪$$‬وم"‪ $‬يا "زينب" را دي‪$$‬دم و‬
‫مثل او سخنراني‪ $‬نديدم‪.‬گويا‪ $‬از زبان علي سخن ميگفت‪.‬‬

‫الف‪ :‬در بالغات النسا از جعفر بن محمد عن آبائه ﻹ‪ :‬ورأيت أم كلثوم عليها السالم ومل أر خفرة‬
‫واهلل أنطق منها كأمنا تنطق وتفرغ علی لسان أمري املؤمنني؛‬

‫ب‪ :‬در احتجاج از حذيم االسدي‪ :1‬قال حذمي االسدي‪ :‬مل ارواهلل خفرة قط انطق منها‪ ،‬كأهنا تنطق‬
‫وتفرغ علی لسان علی؛‬

‫پ‪ :‬در معالم المدرستين‪ :‬وق ال بش ري بن ح ذمي االسدی‪ :‬نظ رت إلی زينب بنت علی يومئ ذ ‪ -‬ومل‬
‫أر خفرة قط انطق منها كأمنا تنطق عن لسان أمري املؤمنني علي بن أيب طالب؛‪..‬‬

‫‪ - 1‬احتجاج طربسی ج‪ 2‬ص ‪ 29‬و االخالق احلسینیه ص ‪ ،54‬جعفربیاتی‬


‫﴿‪﴾22‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫ت‪ :‬در االمالي شيخ مفيد‪ 1‬از‪ :‬حذمل بن ستري قال‪ :‬قدمت الكوفة يف احملرم سنة إحدی‪ ...‬قال (حذمل‬
‫بن ستري)‪ :‬ورأيت زينب بنت علي عليهما السالم ومل أر خفرة قط أنطق منها كأهنا تفرغ عن لسان‬
‫أمري املؤمنني عليه السالم‬

‫ث‪ :‬در الفتوح ابن اعثم کوفي‪ 2$‬از‪:‬خزميه االسدي‪ :‬قال خزمية األسدی‪ :‬ونظرت إلی زينب بنت علی‬
‫رضي اهلل عنه يومئذ ومل أر حفرة قط أفصح منها كأهنا تنطق عن لسان أمري املؤمنني علی بن أبی طالب‬
‫س‬
‫ج‪:‬در پاورقي‪ $‬همين کتاب(الفتوح) ‪ 3‬تص‪$$‬ريح ش‪$$‬ده که اين ق‪$$‬ول از بشر بن ح‪$$‬ريم نقل ش‪$$‬ده‪ :‬عن‬
‫الدر المنثور في طبقات ربات الخدود‪ ،‬وباألصل‪ :‬بشر بن حريم‪.‬‬

‫ديديد که توسط شش راوي اين روايت نقل ش‪$$$$‬ده و هر ‪ 6‬نفر با اين جمالت س‪$$$$‬خن خ‪$$$$‬ود را‬
‫شروع‪ $‬ميکنند‪ :‬زينب يا ا ّم‌كلثوم را ديدم و ديگر همانند او س‪$‬خنوری‪ $‬ندي‪$‬دم؛ گويا از زب‪$‬ان علي‬
‫سخن می‌گفت‪.‬‬

‫آيا عجيب نيست که هر شش راوي به مثل هم‪ ،‬س‪$$‬خنان زينب يا ام کلث‪$$‬وم را اينگونه توص‪$$‬يف‪$‬‬
‫ميکنند؟ چگونه ميشود هر ‪ 6‬نفر در مورد آن سخنان يک نظر را داشته باش‪$$‬ند و هر شش آنها‬
‫کلماتي مانند هم را در توصيف‪ $‬آن سخنان به کار ببرند؟‬

‫نتيجه‪:‬يا اين روايات ساخته م‪$$‬ولفين اس‪$$‬ت! و يا س‪$$‬اخته راوي‪$$‬اني‪ $‬که اين روايت را از اين شش‬
‫نفر نقل کرده اند!! و يا حداقل ‪ 5‬طريق از اين روايات ک‪$$‬ذب است و فقط يکي از آنها ص‪$$‬حت‬
‫دارد! که يا به ام کلثوم يا به زينب ميرسد!!و هللا اعلم‬

‫‪ -3‬در كت‪$$‬اب" الله‪$$‬وف في قتلی الطف‪$$‬وف"‪ 4‬نوش‪$$‬تة مح‪$$‬دث و م‪$$‬ورخ ش‪$$‬يعي‪ ،‬آية هللا س‪$$‬يدبن‬
‫طاووس‪ $‬حسني (متوفای ‪ $)664‬اينچنين آمده‪ :‬حض‪$$‬رت حس‪$$‬ين ؛ زم‪$$‬انی‪ $‬كه اش‪$$‬عار (يا دهر اُ ّ‬
‫ف‬
‫ّ‬
‫عليهن الس‪$$‬الم فري‪$$$‬اد به گريه و ناله‬ ‫لك من خلي‪$$$‬ل‪ )...‬را اي‪$$$‬راد فرم‪$$‬ود و زينب و اهل ح‪$$‬رم‬
‫برداشتند‪ ،‬حضرت آنان را امر به صبر كرده و فرمود‪:‬‬

‫انت يا فاطمة‪ ،‬و ِ‬


‫انت يا رباب‪ ،‬اُنْظُ ْر َن إ ذا‬ ‫انت يا رقية‪ ،‬و ِ‬ ‫«يا اختاه يا ّام كلثوم‪ ،‬و ِ‬
‫انت يا زينب‪ ،‬و ِ‬
‫ت فال تشققن علی َجيبا و ال ختمشن علی وجها وال تقلن علی هجرا»‪.‬‬ ‫ِ‬
‫انا قُت ْل ُ‬

‫‪ - 1‬األمالی الشیخ املفید‪ ،‬ص ‪321‬‬


‫‪- 2‬كتاب الفتوح أمحد بن أعثم الكوفی متوفی ‪ ،314‬ج ‪ 5‬ص ‪121‬‬
‫‪ - 3‬الفتوح ابن اعثم ج ‪ 5‬پاورقى (‪ )1‬ص ‪121‬‬
‫‪ - 4‬ـ هلوف‪ ،‬ابنطاووس ص ‪50‬‬
‫﴿‪﴾23‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫يعنی‪ :‬خواهرم اي ام كلثوم‪ ،‬و تو ای زينب‪ ،‬و تو ای رقي‪$$‬ه‪ ،‬و تو ای فاطم‪$$‬ه‪ ،‬و تو ای رب‪$$‬اب‪،‬‬
‫زمانی‪ $‬كه من به قتل رسيدم‪ $‬در مرگم گريبان چ‪$$‬اك نزنيد و روی نخراش‪$$‬يد‪ $‬و كالمی ن‪$$‬اروا‪ $‬بر‬
‫زبان نرانيد‪.‬‬

‫و مؤيد اين نق‪$$‬ل‪ ،‬مطل‪$$‬بی است كه س‪$$‬ليمان بن اب‪$$‬راهيم قن‪$$‬دوزی‪( ،‬متوفّ‪$$‬ای‪1294 $‬هـ) به نقل از‬
‫مقتل مس‪ّ $$$$$$$$$‬می به ابومخنف پس از ش‪$$$$$$$$$‬رح كيفيت ش‪$$$$$$$$$‬هادت طفل شش ماهه مينويسد‪.‬‬
‫عليكن ِمنّی‬
‫ّ‬ ‫<وم‪َ ،‬و ي ا َس كينةُ‪ ،‬و ي ا رقي ة‪َ ،‬و ي ا عاتِ َك ةُ َوي<<ا زينب؛ ي ا اءه َل بَي تی‬
‫ثُم نادی‪« :‬ي<<ا اُم ُكلث< َ‬
‫الم‪»1‬‬
‫ُ‬ ‫الس‬
‫َّ‬
‫يعني‪:‬آنگاه فرياد برآورد‪ :‬ای ام كلث‪22‬وم و ای س‪$‬كينه و ای رقي‪$‬ه! و ای عاتكه و ای زينب‪ ،‬ای‬
‫اهل بيت من‪ ،‬من نيز رفتم‪ ،‬خداحافظ‪.‬‬

‫و مانند آن در‪ :‬منتخب طريحی‪2،‬؛ حباراالنوار‪3‬؛ الدمعة الساكبه ‪ 4‬و‪...‬‬


‫‪5‬‬
‫همچنين امام حسين در آن روز در جای ديگر فرمود‪« :‬يا زينب و يا امكلثوم و يا سكينة و‪»...‬‬
‫‪ -‬وق‪$$‬تی قافله به ك‪$$‬ربال رس‪$$‬يد ام‪$$‬ام جملهای فرم‪$$‬ود‪ $‬كه از آن اس‪$$‬تفاده میشد حض‪$$‬رت در آن‬
‫سرزمين به شهادت میرسد‪ .‬حضرت زينبك عرض كرد‪:‬‬
‫فقالت زينب‪ :‬و اثكلتاه ينعی احلسني؛ إلی‬
‫ْ‬ ‫«يا اخی هذا كالم َمن أيقن بالقتل‪ .‬فقال‪ :‬نعم يا أختاه‪.‬‬
‫جعلت أمكلثوم تنادی‪ :‬وا‬
‫ْ‬ ‫اخلدود و ش ققن اجليوب و‬
‫َ‬ ‫لطمن‬
‫نفسه‪ .‬قال (ال راوی)‪ :‬و بكی النسوةُ و َ‬
‫‪6‬‬
‫حممداه وا علياه وا أماه وا أخاه وا حسيناه‪...‬؛‬
‫يعني‪ :‬حضرت زينب گفت‪ :‬اي برادرم‪ ،‬اين سخن كسی است كه يقين به كشته شدن دارد! امام؛‬
‫فرمود‪ :‬بله خ‪$$‬واهرم‪ $.‬زينب گفت‪ :‬ای وای! حس‪$$‬ين از م‪$$‬رگ خ‪$$‬ود خ‪$$‬بر میده‪$$‬د‪ .‬راوی میگوي‪$$‬د‪:‬‬
‫زنان گريه سر دادند و به صورت‪ $‬زدند و گريبان دريدند‪ .‬امكلثوم‪ $‬فرياد ب‪$$‬رآورد وا محم‪$$‬دا‪ ،‬وا‬
‫عليا‪ ،‬وا اما‪ ،‬وا اخا‪ ،‬وا حسينا‪»..‬‬
‫پس مش‪$$‬خص شد که ام کلث‪$$‬وم و زينب هر دو يک نفر نيس‪$$‬تند بلکه هر دوي آنها در ص‪$$‬حراي‪$‬‬
‫کربال همراه برادرشان‪،‬سيدنا حسين؛ حضور‪ $‬داشته اند‪!!.‬‬
‫حال اين سوال پيش مي آيد ک‪$‬ه‪ :‬چط‪$$‬ور ممکن است؟ مگ‪$‬ر حض‪$‬رت ام کلث‪$‬وم ك قبل از واقعه‬
‫کربال فوت نشدند؟ پس آنجا چه ميکردند؟؟‪$‬‬

‫املودة ج‪ 3‬ص ‪( 79‬دار األسوة للطباعة والنشر) و احقاق احلق ج ‪ 11‬ص‪633‬‬


‫‪ -‬ینابیع ّ‬
‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬منتخب طریحى ص‪440‬‬


‫‪ - 3‬حباراالنوار‪ ،‬ج‪ ،45‬ص‪47‬‬
‫‪ - 4‬الدمعة الساكبه‪ ،‬ج‪ ،4‬ص‪336‬‬
‫‪ -5‬ـ الدمعة الساكبه‪ ،‬ج‪ ،4‬ص‪351‬؛ معاىل السبطنی‪ ،‬ج‪ ،2‬ص‪22‬؛ ذریعة النجاه‪ ،‬ص‪139‬‬
‫‪ -6‬ـ هلوف ابن طاووس‪ ،‬ص‪.49‬‬
‫﴿‪﴾24‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫جواب ساده است‪ ،‬اين ام کلثوم بنت علي بن ابيطالب‪ ،‬دختر حضرت فاطم‪$$‬ه( س‪$$‬الم هللا عليه‪$$‬ا)‬
‫نيستند‪ $‬و طبق کتب ت‪$$‬اريخ و انس‪$$‬اب حض‪$$‬رت علي؛دو دخ‪$$‬تر ديگ‪$‬ر هم به اسم ام کلث‪$$‬وم داش‪$$‬ته‬
‫‪1‬‬
‫اند‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫ام کلثوم(احتم‪$‬اال ام کلث‪$$‬وم وس‪$‬طي) بنت ام س‪$$‬عد دخ‪$‬تر ع‪$$‬روة بن مس‪$‬عود‪ $‬الثقفيةب و ام کلث‪$‬وم‬
‫‪3‬‬
‫الصغري‪( $‬همسر كثير ابن عباسس) دختر ام ولد‪..‬‬
‫اربلي از علم‪$$‬اي تش‪$$‬يع اس‪$$‬امي دخ‪$$‬تران علي؛ را اينگونه مينويس‪$$‬د‪« :‬زينب الك ربی و امكلث وم‬
‫الك ربی و اماحلس ن و رمل ة الك ربی امه انی و ميمون ه و زينب الص غری و رمل ة الص غری و امكلث وم‬
‫‪4‬‬
‫الصغری و رقية و‪ »....‬در ادامه اشاره میكند كه مادر امكلثوم دوم ام ولد بوده است‪.‬‬

‫با در نظر داشتن اقوال اهل فن ميتوان حداقل صحت وج‪$‬ود دو ام کلث‪$‬وم را قطعي‪ $‬دانس‪$‬ت‪ .‬که‬
‫حول ام کلثوم کبري دختر فاطمه الزهرا هيچ ترديدي‪ $‬نيست‪.‬‬

‫پس بدون شک ام کلثومي‪ $‬که در کربال حضور داش‪$$‬ته دخ‪$$‬تر حض‪$$‬رت فاطمه ‪$‬ك نب‪$$‬وده بلکه ام‬
‫کلثوم صغري‪ $‬بوده که در آن واقعه حضور‪ $‬داشته است‪.‬‬

‫اما اگر م‪$$‬دعيان لج‪$$‬اجت کنند و بگوين‪$$‬د‪ $:‬نه آن ام کلث‪$$‬وم حاضر‪ $‬در ص‪$$‬حراي‪ $‬ک‪$$‬ربال‪ ،‬ام کلث‪$$‬وم‬
‫صغري‪ $‬نبوده‪ .‬ما هم با ايشان همصدا ميشويم‪ $‬و ميگوييم‪ $:‬شما درست ميفرماييد‪ ،‬اصالً ام کلثوم‬
‫کبري‪ ،‬خواهر حضرت زينب در آن واقعه حضور‪ $‬داش‪$$‬ته و م‪$$‬اجراي وف‪$$‬ات ايش‪$$‬ان در دوران‬
‫خالفت معاويه اش‪$$‬تباه است ولي اين به آن مع‪$$‬ني نيست که زينب و ام کلث‪$$‬وم يک نفر هس‪$$‬تند‬
‫زيرا از متن روايات فوق ثابت شد که در آن ماجرا هم بانوي زينب نام و هم ام کلث‪$$‬وم ن‪$$‬امي‬
‫حضور‪ $‬داشته است‪.‬‬

‫يعني اگر بالفرض ماجرا وف‪$$‬ات ايش‪$$‬ان در دوران معاويه ص‪$$‬حيح نباشد ن‪$$‬يز هيچ خدشه اي بر‬
‫موجوديت سيدة ام کلثوم وارد نميشود‪.‬‬

‫شبهه‪ :‬عزاداري و نوحه خواني ام كلثوم براي حضرت زهرا سالم هللا عليها‪:‬‬
‫فتال نيشابوری‪ $‬در روضة الواعظين می‌نويسد‪$:‬‬
‫هنگامی كه فاطمه از دنيا رفت‪ ،‬مردم مدينه يكپارچه صدای ناله سر دادند‪ ،‬زنان بنی هاشم در‬
‫خانه آن حضرت گردآمدند و صدای شيون آنان در همه جا پيچيد؛ آن چنان كه مدينه از فري‪$$‬اد‪$‬‬
‫و ناله آنان به لرزه درآمد و می‌گفتند‪ :‬ای سيد و سرور‪ $‬ما و ای دختر رسول خدا ص‪.‬‬

‫‪ - 1‬تا چهار ام کلثوم نیز ذکر شده که دو تن از آهنا امسشان ام کلثوم و دو تن دیگر کنیه آهنا ام کلثوم بوده ولی به نظر صحیح منی‬
‫آید‪ ..‬واهلل اعلم!‬
‫‪ - 2‬مراجعه شود به الکامل ابن اثری ج ‪ 3‬ص ‪ 395‬و اعیان الشیعة ج‪ ،3‬ص‪484‬ـ‪485‬‬

‫‪ - 3‬ـ تاریخ موالید االئمه(تاج املوالید) طربسی‪ ،‬ص‪15‬؛ تاریخ مدینه دمشق‪ ،‬ج‪ ،70‬ص‪35‬‬
‫‪ - 4‬ـ كشفالغمه‪ ،‬ج‪ ،2‬ص‪ 69‬ـ ‪68‬‬
‫﴿‪﴾25‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫مردم دسته دسته به نزد علي آمده در ح‪$$‬الی كه حسن و حس‪$$‬ين در جل‪$‬وی آنحض‪$$‬رت نشس‪$‬ته و‬
‫گريه می كردند‪ $‬و مردم نيز از گريه آن دو گريان می شدند‪.‬‬
‫ا ّم‌كلثوم‪ $‬در حالی كه روبند‪ $‬بر چهره داشت و چادر عربی برسرش‪ $‬افكنده بود‪ ،‬از خانه ب‪$$‬يرون‬
‫آمد و فرياد‪ $‬می‌زد‪ :‬ای جد بزرگوار! و ای رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا! اكن‪$$‬ون به حق تو را از دست دادم كه‬
‫هيچگ‪$$‬اه ديگر تو را نخ‪$$‬واهيم‪ $‬دي‪$$‬د‪ ‌،‬م‪$$‬ردم مدينه همه جمع ش‪$$‬ده بودند و منتظر بودند‪ $‬تا جن‪$$‬ازه‬
‫فاطمه را ب‪$$$‬يرون بياورند‪ $‬تا بر وی نم‪$$$‬از بخوانن‪$$$‬د‪ ،‬اب‪$$$‬وذر از خانه ب‪$$$‬يرون آمد و گفت‪ :‬همه‬
‫برگرديد و متفرق شويد؛ زي‪$$‬را امشب ب‪$$‬دن زه‪$$‬را دفن نمی ش‪$$‬ود و به ت‪$$‬أخير افت‪$$‬اد‪ ،‬م‪$$‬ردم همه‬
‫متفرق شدند‪.‬‬
‫در اين روايت چند نكته قابل توجه است‪:‬‬
‫‪ .1‬تنها نام حسن‪ ،‬حسين و ا ّم‌كلثوم‪ $‬به عن‪$$‬وان فرزن‪$$‬دان و داغدي‪$$‬دگان حض‪$$‬رت زه‪$$‬را س‪$$‬الم هللا‬
‫عليها ذكر شده و نامی از حضرت زينب سالم هللا عليها كه به اتف‪$$‬اق همه بزرگ‪$$‬تر‪ $‬از ا ّم‌كلث‪$$‬وم‬
‫بوده برده نشده است‪.‬‬
‫‪ .2‬ا ّم‌كلثوم‪ $‬در زمان شهادت حضرت زهرا سالم هللا عليه‪$$‬ا‪ ،‬طبق نظر م‪$$‬دعيان وج‪$$‬ود‪ $‬ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪$‬‬
‫كه گفته‌اند در واپس‪$‬ين س‪$‬ال‌های عمر پي‪$‬امبر‪ $‬به دنيا آم‪$‬ده‪ ،‬در خوش‪$‬يبنانه‌ترين ح‪$‬الت‪ ،‬دو س‪$‬ال‬
‫داشته است‪ .‬با توجه به اين نكته چگونه می‌توانيم‪ $‬تفاصيل ذكر ش‪$$‬ده در روايت (از جمله نوحه‬
‫سرائی‪ $‬و پوشيدن برقع و‪ )...‬را بر ا ّم‌كلثوم‪ $‬حمل نم‪$$‬اييم‪ .‬بن‪$‬ابراين تردي‪$$‬دی وج‪$$‬ود ن‪$$‬دارد كه اين‬
‫ا ّم‌كلثوم‪ $‬همان حضرت زينب سالم هللا عليها است‪.‬‬

‫جواب‪:‬‬
‫قزويني ميگويد‪ $:‬اتفاق همه بر اين است که زينبك از ام کلثومك بزرگتر‪ $‬بوده است که ي‪$$‬اوه اي‬
‫بيش نيست‪.‬زيرا در مورد تولد ام کلثوم ‪$‬ك تنها يک ق‪$$‬ول دقيق‪ $‬نقل ش‪$$‬ده و آن هم اينکه وي در‬
‫‪1‬‬
‫سال ششم هجري تولد يافت‬
‫ذهبي و ابن کثير و مولف شيعه موسوعه ام‪$$‬ام علي با ابيط‪$$‬الب؛ به نقل از ذه‪$$‬بي مينويس‪$$‬ند‪ :‬أم‬
‫كلث وم بنت علي بن أيب ط الب اهلامشية ابن عب د املطلب بن هاش م اهلامشية‪ ،‬ش قيقة احلس ن‬
‫واحلسني‪.‬ولدت‪ :‬في حدود سنة ست من الهج<<رة‪ ،‬ورأت النبيص ومل ترو عنه شيئا‪.‬خطبها عمر بن‬
‫‪2‬‬
‫اخلطاب‪.‬‬

‫و ابن حجر عسقالني نيز مينويسد‪ :‬أم كلثوم بنت علي بن أيب طالب اهلامشية أمها فاطمة بنت رسول‬
‫اهلل ص ولدت يف أواخر عهد النيب ص وتزوجها عمر بن اخلطابس و هلا عشر سنني او اکثر‪.3‬‬

‫ا ّم‌كلث‪$$‬وم دخ‪$$‬تر علي بن ابی ط‪$$‬الب هاش‪$$‬می‪ ،‬م‪$$‬ادرش فاطمه دخ‪$$‬تر رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا ص؛ در اواخر‬
‫ص به دنيا آمده و عمرك با او ازدواج كرد؛ وی در هنگ‪$$‬ام ازدواج ده س‪$$‬ال يا‬
‫زندگانی‪ $‬پيامبر ‌‬

‫‪ - 1‬موسوعة االمام علی‌بن ابی‌طالب‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪126‬؛ اعالم النساء ص‪238‬؛ سری اعالم النبالء الذهبی ج‪ ,3‬ص‪500‬‬
‫‪ - 2‬سری اعالم النبالء الذهبی‪ , ,‬ج‪ ,3‬ص‪ 500‬؛ بدایه و النهایة ابن کثری ج‪5‬ص ‪ 330‬و سریة النبویه ابن کثری‬
‫‪ - 3‬اإلیثار مبعرفة رواة اآلثار ابن حجر عسقالنی ج ‪ 1‬ص ‪ ،211‬دار الكتب العلمیة‪ ،‬بریوت‬
‫﴿‪﴾26‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫بيش‪$$$‬تر‪ $‬داشت و ب‪$$$‬رای عمرك زيد را به دنيا آورد و او و فرزن‪$$$‬دش زيد در يك روز‪ $‬از دنيا‬
‫رفتند‪$.‬‬

‫و به ج‪$$‬رات ميت‪$$‬وان گفت ام کلثوم ‪$‬ك از زينب ‪$‬ك بزرگ‪$$‬تر‪ $‬ب‪$$‬ود‪.‬که ق‪$$‬ديميترين علما از جمله ابن‬
‫اسحاق (متوفي‪ )151‬همين قول را ارجح ميدانند‪.1‬‬
‫ولي در م‪$‬ورد‪ $‬ت‪$‬اريخ والدت حض‪$‬رت زينب‪$‬ك اق‪$‬وال زي‪$$‬ادي مانند پنجم جم‪$$‬ادي‌االولي‪ $‬در س‪$$‬ال‬
‫پنجم يا ششم‪ ،‬شعبان سال ششم‪ ،‬سال چهارم و اواخر رمضان سال نهم پس از جنگ تبوک هم‬
‫هس‪$$‬ت‪ 2،‬که معل‪$$‬وم نيست ک‪$$‬دام ص‪$$‬حيتر است ولي طبق ق‪$$‬رائن او از ام کلث‪$$‬وم کوچک‪$$‬تر‪ $‬ب‪$$‬وده‪.‬‬
‫قرائني‪ $‬مانند همين روايتي که آقاي قزويني‪ $‬نقل کرده ان‪$$‬د!که در آن ن‪$$‬امي از زينب نيست و به‬
‫احتمال او در آن سالها کوچکتر‪ $‬از اين بوده که در اين ماجراها داخل شود‪.‬‬
‫و يا روايتي‪ $‬که قبالً از ابن بابويه نقل کرديم‪ $‬که ميگفت‪:‬فاطمه ك حسن را در آغ‪$$‬وش راس‪$$‬تش‬
‫و حس‪$$‬ينب را در آغ‪$$‬وش چپش حمل ك‪$$‬رد و دست چپ امكلثوم‪$‬ك را با دست راس‪$$‬تش گ‪$$‬رفت‪،‬‬
‫سپس به حجره پ‪$$‬درش رفت!!! ‪( 3‬خواس‪$$‬تگاري از دخت ابوجه‪$$‬ل)‪ ..‬و ن‪$$‬امي از زينب به مي‪$$‬ان‬
‫نمي آورد!! که احتماالً در آن سالها نيز او يا به دنيا نيامده بود و يا خيلي کوچک بوده!‬

‫و اين روايت را که مال باقر‪ $‬مجلسي از امام صادق؛ روايت ميکند که فرمودند‪:‬‬
‫فاطمه سالم هللا عليها در لحظه احتضار به علي عليه السالم فرمود‪ $:‬وقتي از دنيا رفتم‪ ،‬خودت‬
‫غسل مرا به عهده بگير‪ ،‬كفن بر من بپوش‪$$‬ان‪ ،‬بر پيك‪$$‬رم‪ $‬نم‪$$‬از بخ‪$$‬وان‪ ،‬م‪$$‬را در ق‪$$‬بر ق‪$$‬رار ده‪،‬‬
‫سنگ لحد را بگذار‪ ،‬خاك روی‪ $‬بدنم بريز‪ ،‬باالی سرم بنشين و قرآن و دعا زياد بخوان؛ چون‬
‫در آن لحظه ميت به همنشين زندگان بسيار‪ $‬محتاج است‪ .‬و تو را ای علي به خ‪$$‬دا می‌س‪$$‬پارم و‬
‫سفارش می‌كنم كه به فرزندانم خوبی كن‪ .‬سپس فاطمه‪ ،‬ا ّم‌كلثوم‪ $‬را به خودش چسپاند و فرمود‪$:‬‬
‫هنگامی كه اين دخترم به سن رشد و بلوغ رس‪$‬يد‪ ،‬وس‪$‬ائل م‪$‬نزل م‪$‬ال او است و او را به خ‪$‬دا‬
‫‪4‬‬
‫می‌سپارم‪.‬‬
‫پس مشخص است که ام کلثوم بزرگتر‪ $‬از زينببوده اند که س‪$$‬يدة فاطم‪$$‬ه‪ ،‬ام کلث‪$$‬وم را بر س‪$$‬يدة‬
‫زينب مقدم ميدارند‪$.‬‬

‫و شواهد ديگري مانند خواستگاري حضرت فاروقس‪ ،‬از او‪ ،‬و همن‪$$‬امي او با ن‪$$‬ام اولين دخ‪$$‬تر‬
‫درگذشته رس‪$$‬ول خ‪$‬دا ص (بهص اين مع‪$‬ني که حض‪$‬رت فاطمه ن‪$$‬ام خ‪$$‬واهرش را روي‪ $‬فرزند‪$‬‬
‫خود گذاشته باشد) به سال دوم هجري‪ ،‬به نظر مي‌رسد او به سن از حضرت زينب؛ بزرگ‌تر‪$‬‬
‫باشد‪.‬‬
‫قرينه ديگر اين است که حضرت علي؛ در پاسخ به خواستگاري‪ $‬حض‪$$‬رت عمر از امکلث‪$$‬وم‪،‬‬
‫به کوچک بودن ام‌کلثوم‪ $‬استدالل کرده و عمر به اين استدالل اعتراض نکرده و نگفتهاست که‬
‫پس دختر ديگرت زينب را به من بده! چون‪:‬‬
‫‪ - 1‬ابن‌اسحاق ج‪ ،5‬ص‪،231‬دمشق ؛ سری اعالم النبالء ج‪5‬ص‪500‬‬
‫‪ - 2‬الرمحانی اهلمدانی‪ ,‬امحد‪ ,‬فاطمة زهراء شادمانی دل پیامرب‪ ،‬ترمجه سیدحسنی افتخارزاده‪ ,‬بی‌تا‪ ,‬بیجا‪1373 ,‬ش‪ ,‬ص‪918‬؛‬
‫القزوینی‪ ,‬السیدحممدکاظم‪ ,‬فاطمة الزهراء من املهد الی اللحد‪ ،‬داراالنصار‪ ,‬بی‌جا‪1422 ,‬ق‪ ,‬ص‪169‬ـ‪170‬‬
‫‪ - 3‬علل الشرایع‪ ،‬إبنبابویه‪ ،‬ص‪ ،186-185‬چاپ جنف ‪ -‬مهنی روایت را شیخ جملسى نیز در كتابش جالءالعیون آورده است‪.‬‬
‫‪ - 4‬حبار األنوار جملسی‪ ،‬ج ‪ 79‬ص ‪27‬‬
‫﴿‪﴾27‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫اوالً‪ ،‬اگر زينبك بزرگ‌تر‪ $‬مي‌بود‪ ،‬عمرس بايستي از او خواستگاري مي‌ک‪$$‬رد نه از ام‌کلثوم ‪$‬ك‪.‬‬
‫خواس‪$$‬تگاري‪ $‬از خ‪$$‬واهر ک‪$$‬وچک‌تر با علم به کوچک ب‪$$‬ودن او‪ ،‬با وج‪$$‬ود خ‪$$‬واهر بزرگ‌ت‪$$‬ر‪،‬‬
‫بي‌معناست‪ $.‬ضمن اينکه در زمان اين خواس‪$$‬تگاري‪ $‬هن‪$$‬وز حض‪$$‬رت زينب‪$‬ك همسر عبدهللا‪ ،‬پسر‬
‫جعفرس‪ ،‬نبوده است‪.‬‬
‫ثاني‪$‬اً‪ ،‬اگر زينب‪$‬ك بزرگ‌تر‪ $‬مي‌ب‪$$‬ود‪ ،‬بايد حض‪$$‬رت عمرس در رد اس‪$$‬تدالل س‪$$‬يدنا عليس به اين‬
‫مطلب استدالل مي‌کرد‪.‬‬
‫همچنين قرائني‪ $‬وجود‪ $‬دارد‪ ،‬مانند «مستنى امي‌حيدرة» که حضرت علي؛ در جنگ خيبر فرمود‪$:‬‬
‫من هم‪$‬انم که م‪$‬ادرم ن‪$‬امم را حي‪$‬در(ش‪$‬ير) نه‪$‬اد‪ ،‬که م‪$‬ردان ع‪$‬رب‪ ،‬قبل از اس‪$‬الم و در ص‪$‬در‬
‫اسالم‪ ،‬امر نامگذاري‪ $‬فرزندان را به زنانشان وا مي‌گذاشتند‪$.‬‬

‫ن‪$$‬ام دو تن از دخ‪$$‬تران رس‪$$‬ول خ‪$$‬داص و خ‪$$‬واهران به سن بزرگ‌تر‪ $‬از حض‪$$‬رت فاطمه س‬


‫ام‌کلثوم‪ $‬و زينب است‪.‬گويا آن حضرت براي زنده نگه‌داشتن ياد و خاطره خواهرش ام‌کلثوم‪ $‬که‬
‫همسر حضرت عثم‪$$‬انس ب‪$$‬ود و به س‪$$‬ال دوم هج‪$$‬ري همزم‪$$‬ان با جنگ ب‪$$‬در از دنيا رفت‪ ،‬ن‪$$‬ام‬
‫نخستين دخ‪$$‬ترش را ام‌کلثوم‪$‬ك گذاش‪$$‬ت‪ .‬ن‪$$‬يز والدت حض‪$$‬رت زينبس‪ ،‬دخ‪$$‬تر دوم آن حض‪$$‬رت‪،‬‬
‫‪1‬‬
‫همزمان با فوت خواهر ديگرش زينب بود و از اين‌رو نام او را زينب نهاد‪.‬‬

‫پس ث‪$$‬ابت شد که ام کلث‪$$‬وم از حض‪$$‬رت زينبس بزرگ‪$$‬تر‪ $‬ب‪$$‬وده و يا ح‪$$‬داقل اينکه در س‪$$‬ال ‪12‬‬
‫هجري تا به آن حدسن داشته اند که چادر و برقع بپوشد‪( $.‬با توجه به اقوال علما ميتوان سن ‪6‬‬
‫سال را عنوان کرد‪ ،‬که به وقت خواستگاري‪ $‬ميشود ‪ 11‬يا ‪ 12‬سال)‬
‫شبهه‪ :‬امير مؤمنان در شب ضربت خوردن‪ ،‬مهمان چه كسي بود؟‬
‫روايات متعددی‪ $‬وجود دارد كه ام‪$$‬ير مؤمن‪$$‬ان عليه الس‪$$‬الم در م‪$$‬اه رمض‪$$‬ان‪ ،‬هر شب در خانه‬
‫يكی از فرزن‪$$‬دانش افط‪$‬ار‪ $‬می‌كردن‪$‬د‪ $.‬ش‪$‬بی در خانه ام‪$‬ام حسن و ش‪$‬بی در خانه ام‪$‬ام حس‪$‬ين و‬
‫ش‪$$‬بی در خانه عبد هللا بن جعفر (ش‪$$‬وهر حض‪$$‬رت زينب)‪ .‬و در شب ش‪$$‬هادت ن‪$$‬يز طبق تم‪$$‬ام‬
‫نقل‌ها در خانه ا ّم‌كلثوم بوده است؛ ا ّم‌كلثوم همسر کداميک از افراد نام برده شده است؟‬
‫شيخ مفيد در كتاب شريف اإلرشاد‪ $‬می‌نويسد‪$:‬‬
‫و چون ماه مبارك رمضان فرارسيد‪ ،‬امير مؤمنان عليه الس‪$$‬الم ش‪$$‬بی را ن‪$$‬زد حسن و ش‪$$‬بی را‬
‫نزد حسين و شبی هم خانه عبد هللا بن جعفر (شوهر حضرت زينب سالم هللا عليه‪$$‬ا) می‌گذراند‪$‬‬
‫و بيش از سه لقمه غ‪$$‬ذا نمی‌خ‪$$‬ورد‪ ،‬در يكی از ش ‪$‬ب‌های رمض‪$$‬ان س‪$$‬ؤال شد كه چ‪$$‬را غ‪$$‬ذا كم‬
‫می‌خوريد؟ فرمود‪ :‬فرمان خدا (كنايه از مرگ و شهادت) مرا درخواهد ي‪$$‬افت و دوست دارم با‬
‫شكم گرسنه به مالقات بروم‪ ،‬يك شب يا دو شب بيش باقی نمان‪$$‬ده ب‪$$‬ود كه در آخر شب ف‪$$‬رقش‪$‬‬
‫را با شمشير‪ $‬شكافتند‪$.‬‬
‫عالمان اهل سنت (ابن اثير و زمخش‪$$‬ري! و ن‪$$‬ويري) ن‪$$‬يز همين روايت را به اين ص‪$$‬ورت‪ $‬نقل‬
‫كرده‌اند‪:‬‬
‫ماه رمضان كه فرا می‌رسيد‪ ،‬علي يك شب را نزد حسن و شبی را نزد حسين و شبی هم ن‪$$‬زد‬
‫عبد هللا بن جعف‪$$‬ر‪( ،‬همسر زينب) افط‪$$‬ار می ك‪$$‬رد‪ ‌،‬و بيش از سه لقمه غ‪$$‬ذا نمی خ‪$$‬ورد و می‬
‫گفت‪ :‬دوست دارم با شكم گرسنه به ديدار معبودم‪ $‬بشتام‪.‬‬

‫‪ - 1‬السیدة زینب فی تاریخ االسالم الغروی‪ ,‬الشیخ حممدهادی شیعی(معاصر)‪ ،‬ص‪.18‬‬


‫﴿‪﴾28‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫و از طرف‪ $‬ديگر‪ ،‬طبق عده‌ای از روايات‪ ،‬امير مؤمنان عليه السالم در آخ‪$$‬رين ش‪$$‬ب‪ ،‬مهم‪$$‬ان‬
‫ا ّم‌كلثوم‪ $‬سالم هللا عليها بوده است‪:‬‬
‫مال باقر مجلسي‪ :‬ام کلث‪$$‬وم عليه ا الس الم‪:‬چ‪$$‬ون شب ن‪$$‬وزدهم‪ $‬رمض‪$$‬ان ف‪$$‬را رس‪$$‬يد‪ ،‬هنگ‪$$‬ام افط‪$$‬ار‬
‫سفره‌ای پهن كردم كه دو قرص نان جو و ظرفی شير و مقدار نمك در آن بود‪.‬‬
‫حال چگونه می‌توان بين اين رواي‪$$‬ات جمع ك‪$$‬رد؟ يا بايد بگ‪$$‬وييم‪ $‬برنامه اميرمؤمن‪$$‬ان علي عليه‬
‫السالم اين بوده است كه يك شب در خانه حسن و يك شب در خانه حس‪$$‬ين و يك شب در خانه‬
‫زينب و يك شب در خانه ا ّم‌كلثوم‪ $‬سالم هللا عليهم باشد‪ ،‬كه منافات با نص روايت مذكور دارد؛‬
‫و يا بايد خانه ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪ $‬را يكی از اين سه خانه به حس‪$$‬اب آوريم‪ ،‬كه تنها می‌تواند‪ $‬خانه عبد هللا‬
‫بن جعفر باشد‪ .‬يعنی همسر عبد هللا بن جعفر‪ ،‬زينب سالم هللا عليها همان ا ّم‌كلثوم‪ $‬است‪.‬‬
‫و نكته ديگر اين كه اگر ا ّم‌كلث‪$‬ومی وج‪$‬ود‪ $‬داش‪$‬ته اس‪$‬ت‪ ،‬چ‪$‬را ام‪$‬ير مؤمن‪$‬ان ش‪$‬بی را به ايش‪$‬ان‬
‫اختصاص نداده‌اند؟‬
‫جواب‪:‬‬
‫در اين مورد چند نکته حائز اهميت است‪.‬‬
‫‪-1‬اين روايت به دو شکل و متن نقل ش‪$$‬ده که در اک‪$$‬ثر آنها به ج‪$$‬اي عبدهللا بن جعفر از عبدهللا‬
‫بن عباس ياد شده‪..‬‬
‫تعداد کثيري‪ $‬از علما اينچنين مينويسند‪$:‬‬
‫الس الم يتعشی ليلة عند احلسن‪،‬‬
‫عثمان بن املغرية قال‪ :‬ملا دخل شهر رمضان كان امري املؤمنني عليه ٌ‬
‫وليلة عند احلسني‪ ،‬وليلة عند عبد اهلل بن العباس‪ ،‬وكان ال يزيد علی ثالث لقم‪...‬‬
‫‪1‬‬

‫چون ماه رمضان فرارسيد‪ $،‬امير مؤمنان عليه السالم شبی را نزد حسن و شبی را ن‪$$‬زد حس‪$$‬ين‬
‫و شبی را نزد عبد هللا بن عباس (پسر عمويش) می‌گذراند‪ $‬و بيش از سه لقمه نمی‌خورد‪!.$‬‬
‫حال من از ايشان ميپرسم‪ :‬اگر ام کلثوم را خط بزنيم! شما بين اين روايت و رواي‪$$‬تي که خ‪$$‬ود‬
‫نقل کرده ايد چگونه جمع ميکني‪$$‬د؟؟ من ميگ‪$$‬ويم‪ $:‬در اين روايت فقط از حسن و حس‪$$‬ين اسم به‬
‫ميان آمده در حالي که زينب نيز در آن شهر بود‪ ،‬چرا از او نامي نيست؟؟ پس نتيجه ميگيريم‬
‫که حضرت علي عليه السٌالم اصالً فرزندي به جز حسن و حسين از فاطمه نداشته! اگر چ‪$$‬نين‬
‫بگويم‪ $‬به من نميخنديد؟‪$‬‬

‫‪ -2‬حض‪$$$‬رت علي؛ در آن وقت‪ 4 ،‬همسر در نک‪$$$‬اح داش‪$$$‬ته اند‪ ،2‬آيا حض‪$$$‬رت علي؛ بعد از‬
‫خوردن افطاري شب را هم پيش دختر يا پس‪$$‬رش ميماند و همانجا ميخوابي ‪$‬د؟؟( انه ک‪$$‬ان ظلوما‬
‫جهوال!!) يعني در ‪ 30‬روز رمضان با همسر و منزل خود قطع رابطه ميکرد؟‬

‫‪ - 1‬مناقب اإلمام أمری املؤمننی ج ‪ 2‬ص ‪71‬؛ شرح األخبار قاضی نعمان مغربی ج‪ 2‬ص ‪ 291‬و ص‪430‬؛ و روضة الواعظنی فتال‬
‫نیشابوری ص ‪ 135‬؛تاریخ دمشق ابن عساکر ج ‪ 42‬ص ‪ 555‬؛ كشف الغمة ج‪ 2‬ص ‪62‬؛األنوار البهیة‪ ،‬عباس قمی ص ‪75‬‬
‫(موسسه نشر اسالمی)؛الدرجات الرفیعة فی طبقات الشیعة‪ ،‬سید علی خان مدنی ص ‪ 118‬؛شرح احقاق احلق مرعشی ج ‪ 18‬ص‬
‫‪ 249‬؛هنج السعادة شیخ حممودی ج ‪ 7‬ص ‪ 100‬؛ کنز العمال متقی هندی ج ‪ 13‬ص‪ 195‬ح‪ 36583‬؛نظم درر السمطنی‬
‫الزرندی احلنفی ص ‪ 137‬و‪...‬‬
‫‪- 2‬امامه بنت ابی العاص و لیلی بنت مسعود و امسا بنت عمیس و ام البننی ‪ ..‬نگا‪ :‬الفصول املهمة فی معرفة األئمة ابن صباغ ج‪ 1‬ص‬
‫‪ _ 648‬دار احلدیث للطباعة والنشر‬
‫﴿‪﴾29‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫‪-3‬طبق نص تاريخ حضرت علي؛ در نماز صبح ضربت خ‪$$‬ورد‪ $‬و بعد از ض‪$$‬ربت خ‪$$‬وردن او‬
‫‪1‬‬
‫را به سوي خانه خودش حمل کردند‪ ...‬و محل علی الی منزله‬
‫او را به سوي خانه خودش حمل کردند‪ $‬نه خانه فرزندانش!‬

‫و اينکه در روايت آن خانه را خانه اي گفته اند که ام کلثوم در آن حضور‪ $‬داش‪$$‬ته اند چ‪$$‬يزي‬
‫خالف حقيقت نيست‪،‬چونکه‪:‬در سال ‪ 40‬هجري که حضرت علي؛ در آن س‪$$‬ال ش‪$$‬هيد شد محمد‬
‫بن جعفر همسر دوم ام کلثوم شهيد شده بود (در ص‪$$‬فين‪ .)2‬و به علت اينکه س‪$$‬ال ازدواج ع‪$$‬ون‬
‫بن جعفر با ام کلثومك مشخص نيست‪ ،‬ميتوان گفت در آن س‪$‬ال ام کلثوم‪$‬ك ش‪$‬وهري نداش‪$‬ته و‬
‫در خانه پدرشان ساکن بوده اند‪.‬‬

‫(همانطور‪ $‬که بعد از شهادت حضرت ف‪$$‬اروق‪$‬س‪ ،‬حض‪$$‬رت عليس دخ‪$$‬ترش را به خانه خ‪$$‬ودش‬
‫آورد‪ ،‬ميتوان گفت‪ :‬بعد از شهادت محمد بن جعفر نيز همين کار را کرده اند‪).‬‬

‫‪ -4‬در روايتي آم‪$$‬ده که حض‪$$‬رت ام کلثوم‪$‬ك ش‪$$‬بي که پ‪$$‬در ايش‪$$‬ان به ش‪$$‬هادت رس‪$$‬يدند در خانه‬
‫حضرت عليس بودند‪ (.‬و همانطور‪ $‬که گفتيم ج‪$$‬الب نيس‪$$‬ت‪ ،‬ف‪$$‬ردي‪ $‬در هر ‪ 30‬روز رمض‪$$‬ان تا‬
‫صبح در خانه فرزندانش به سر ببرد‪،‬آن هم در صورتي که خود داراي منزل هستند!)‬

‫‪ -5‬در ادعايي که مدعي ذکر ک‪$$‬رده اند نوش‪$$‬ته ش‪$$‬ده‪ :‬حض‪$$‬رت عليس روزي‪ $‬در خانه حسن؛ و‬
‫روز‪$‬ي نزد حسين؛ و روزي نزد عبدهللا بن جعفرب و زينبك افطاري ميکرده اند‪.‬‬

‫به جرات ميتوان گفت‪:‬ام کلثوم در خانه خود حضرت علي؛ زندگي ميکرده که ذک‪$$‬ري از خانه‬
‫مستقلي براي او نيست تا حضرت عليس مهمان خانه او شده باشند!!‬

‫و در روايات اينگونه آمده‪:‬‬


‫(بعد از ض‪$$‬ربت خ‪$$‬وردن حض‪$$‬رت عليس و بعد از انتق‪$$‬ال ايش‪$$‬ان به خانه خودش‪$$‬ان) ام کلث‪$$‬وم‬
‫دختر حضرت علي با گريه و شيون خط‪$‬اب به ابن ملجم گفت‪ :‬اي دش‪$‬من خ‪$‬دا‪ ،‬هيچ زي‪$‬اني‪ $‬به‬
‫نميرسد و خداوند‪ $‬متعال تو را خ‪$$‬وار و ذليل خواهد س‪$$‬اخت‪ (.‬إذ نادت ه أم كلث وم بنت علی‬
‫پدرم ‌‬
‫وهی تبكی أي عدو اهلل ال بأس علی أبی واهلل خمزيك )‬
‫ابن ملجم گفت‪ :‬پس چرا گريه مي‌کني؟ به خدا آن (شمشير) را با هزار دينار خريدم و با هزار‬
‫دينار آن را زهرآگين س‪$$‬اختم‪ .‬و اگر اين ض‪$$‬ربه بر همه اهل مصر وارد مي‌آم‪$$‬د‪ ،‬کسي از آنها‬
‫‪3‬‬
‫زنده نمي‌ماند‪.‬‬

‫‪- 1‬بدایه و النهایه ج‪ 7‬ص ‪ 327‬و ‪ 328‬و الوجیز املفید ص ‪ 70‬و تراجم الشهدا ص ‪ 26‬و جزء حدیثی ص‪125‬‬
‫‪ - 2‬انساب االشراف ج‪ ،2‬ص‪299‬ـ‪ 300‬و ج‪ ،3‬ص‪ 98‬؛ اإلصابة ج‪ 6‬ص ‪ 7‬رقم ‪7780‬؛ اعالم الزرکلی ج‪ 6‬ص ‪ ..69‬در مورد‬
‫شهادت حممد بن جعفر و عون بن جعفر‪ ،‬مهسر دوم و سوم ام کلثوم در حبث "ام کلثوم پس از عمر با چه کسی ازدواج کرد"مفصالً‬
‫صحبت خواهد شد‪.‬‬
‫‪ -3‬تاریخ طربی ج ‪ 4‬ص ‪112‬‬
‫﴿‪﴾30‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫همانطور که قبالً نيز گفتيم حض‪$$‬رت عليس را بعد از ض‪$$‬ربت خ‪$$‬وردن به خانه خودش‪$$‬ان حمل‬
‫کردند‪ $.‬و نيز نقل شد که حضرت ام کلثوم ‪$‬ك در آن خانه حض‪$$‬ور داش‪$$‬ته اند که اولين شخصي‬
‫که با ابن ملجم سخن ميگويد ايشان بوده اند‪.‬‬

‫سوال‪ :‬اگر ام کلثومك در خانه مستقلي زندگي ميکرده اند و حضرت عليس نيز بعد از ضربت‬
‫به خانه خودش‪$$‬ان(نه خانه فرزن‪$$‬دان) منتقل ش‪$$‬ده ان‪$$‬د‪ .‬ام کلثوم‪$$‬ك در آنجا چه ميک‪$$‬رده اند و يا‬
‫چگونه به آن س‪$$‬رعت به آنجا خ‪$$‬ود را رس‪$$‬انيده اند و چط‪$$‬ور‪ $‬زينب ‪$‬ك قبل از وي آنجا نب‪$$‬وده و‬
‫چطور‪$...‬‬

‫پس ش‪$$$$‬کي نيست که خانه اي که حض‪$$$$‬رت عليس به آنجا انتق‪$$$$‬ال داده شد خانه اي ب‪$$$$‬ود که‬
‫دخ‪$$‬ترش ن‪$$‬يز در آن هم‪$$‬راه پ‪$$‬درش زن‪$$‬دگي‪ $‬ميک‪$$‬رد و گرنه مورخ‪$$‬ان نميگفتن‪$$‬د‪:‬حمل علي الي‬
‫المنزله مينوشتند‪:‬به سوي خانه دخترش ام کلثوم حمل شد‪.‬‬

‫‪ -6‬به فرض که ام کلثومك خانه اي براي خود داشته باش‪$$‬ند‪ ،‬آن وقت ن‪$$‬يز نميت‪$$‬وان گفت که او‬
‫با همسر زندگي ميکرده!‬

‫شيخ مفيد و طوسي‪ $‬در کتب خ‪$$‬ود و مجلسي در بح‪$$‬اراالنوار‪ 1$‬و مح‪$$‬دث قمي در منتهي اآلم‪$$‬ال‬
‫ص ‪ 170‬إلي ص ‪ 185‬از حضرت اُم کلثوم (عليها السالم) رواي‪$$‬تي را نقل مي کنند که ايش‪$$‬ان‬
‫ميفرمايند‪:$‬‬
‫چون شب نوزدهم ماه رمضان شد حضرت علي؛ به خانه آمدند و به نم‪$$‬از ايس‪$$‬تادند‪ ،‬يک طبق‬
‫غذا (افطاري) شامل دو قرص نان جو و يک کاسه ش‪$$‬ير و مق‪$$‬داري نمک جهت افط‪$$‬ار‪ $‬ايش‪$$‬ان‬
‫آماده کردم چون ايشان از نماز فارغ شدند چشمشان بر طبق افت‪$$‬اد‪ ،‬گريستـند و گفتـند آيا نمي‬
‫داني من از پسر عمم متابعـت مي کنم و فرمودند‪« :‬يا بنية! ما من رجل ٍ طاب مطعمه و مشربه و‬
‫ملبسه إال طال وقوفه بني يدي اهلل عزوجل يوم القيام‪ ،‬يا بنية إن الدنيا يف حالهلا حساب و يف حرامها‬
‫اب»‬ ‫عق‬
‫اي دختر! هرکس خوراک و پوشاکش‪ $‬در اين دنيا نيکوتر‪ ،‬توقفش در روز قيامت بيشتر‪ $‬است‪،‬‬
‫بر مال حالل حساب و بر مال حرام عذاب است‪ ............‬و فرمودن‪$‬د‪ :‬اي فرزن‪$‬دم‪ $‬به خ‪$‬دا قسم‬
‫چيزي نميخورم تا يکي از دو خورشت را برداري‪( $.‬ي ا بني ة واهلل ال آک ل ش يئاً ح يت ت رفعني اح د‬
‫االدامين)‬

‫همانطور که مالحظه کرديد‪ ،‬دو قرص نان و دو خورشت‪ $‬سر سفره ب‪$$‬وده‪ ،‬ولي چ‪$$‬را فقط دو‬
‫خورشت‪ $‬و دوقرص‪ $‬نان ؟؟ اگر حضرت ام کلثوم در خانه همسر بودند‪ $‬بدون شک همسرش‪$$‬ان‬
‫ن‪$$‬يز بر سر س‪$$‬فره ميب‪$$‬ود‪ ،‬و به ج‪$$‬اي دو خورشت‪ $‬سه خورشت و به ج‪$$‬اي دو ق‪$$‬رص ن‪$$‬ان سه‬
‫قرص الزم بود‪ ،‬پس اين موضوع نيز دليلي ديگر است که ثابت ميکن‪$$‬د‪ ،‬ام کلث‪$$‬وم در آن وقت‬
‫همسري‪ $‬نداشته اند تا با آنان سر يک سفره بنشيند‪.‬‬

‫‪- 1‬حبار االنوار جملسی ج ‪ 42‬ص ‪ 276‬به اختصار‬


‫﴿‪﴾31‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫و مجلسي در چند صفحه بعد نيز چنين روايتي‪ $‬را نقل ميکند که‪:‬حضرت علي؛ بعد از ضربت‬
‫خ‪$$$$$$$$‬وردن ام‪$$$$$$$$‬ام حسن؛ را به ج‪$$$$$$$$‬اي خود گذاشت تا با م‪$$$$$$$$‬ردم نم‪$$$$$$$$‬از گ‪$$$$$$$$‬ذارد‪.‬‬
‫امام حسن؛ وقتي‪ $‬از نماز فارغ‪ $‬شدند باالي سر حض‪$$‬رت آمدند و گريس‪$$‬تند‪ $...‬و آن حض‪$$‬رت را‬
‫در حج‪$$‬ره نزديک مص‪$$‬الي خ‪$$‬ود خوابانيدند‪ $‬حض‪22‬رت زينب؛ و حض‪22‬رت اُم کلث‪22‬وم ؛ آمدند و در‬
‫پيش آن حض‪$$$$‬رت نشس‪$$$$‬تند‪ $‬و نوحه و زاري ب‪$$$$‬راي آن حض‪$$$$‬رت مي کردند‪ $‬حض‪$$$$‬رت علي‬
‫فرمود‪:‬اي دخترانم‪$.....‬‬
‫(مث ادخ ل علي ه الس الم إلی حجرت ه وجلس يف حمراب ه‪ .‬ق ال ال راوي‪ :‬واقبلت زينب وام كلث وم ح تی‬
‫‪1‬‬
‫جلستا معه علی فراشه‪ ،‬وأقبلتا تند بانه وتقوالن‪ :‬يا أبتاه)‬
‫آقاي قزويني! خوب خواندي؟؟‪ $‬حضرت زينب و ام کلثومب‪ ،‬يعني دو دختر حض‪$$‬رت فاطمه ‪$‬ك‬
‫که به وقت ضربت خوردن نزد پدرشان آمدند‪ .‬ش‪$$‬ايد ش‪$$‬ما اين روايت را ندي‪$$‬ده ايد و يا دي‪$$‬ده و‬
‫توان خواندن آن را نداشته ايد؟‬
‫و مجلسي در چند ص‪$$‬فحه بعد مينويس‪$$‬د‪ :‬فعن د ذل ك ص رخت زينب بنت علی؛ وام كلث وم ومجي ع‬
‫نسائه ‪!!!2‬‬
‫و در صفحه بعدش ضمن روايتي‪ $‬مينويسد‪ :‬ثم نادی الحسن عليه السالم باخته زينب و ام كلث‪$$‬وم‬
‫وقال‪ :‬يا اخت‪$‬اه‪ = 3..‬س‪$‬پس س‪$‬يدنا حسن عليه الس‪$‬الم خ‪$‬واهرش زينب و ام کلث‪$‬وم را ص‪$‬دا زد و‬
‫گفت‪ :‬اي خواهرانم‪!!...‬‬
‫و ما علينا إال البالغ‪ ،‬و ما علی الکاذب اال خجل‬
‫و براي اينکه ديگر نگويند ام کلثومك در آن وقت در آنجا حضور نداش‪$‬ته اين دو ق‪$‬ول را ن‪$‬يز‬
‫نقل ميکنيم‪:‬‬
‫‪4‬‬
‫طلق األعمی عن جدته قالت‪ :‬كنت أنوح أنا وأم كلثوم بنت علي علی علی‪ ،‬؛‪.‬‬
‫طلق اعمی‪ ،‬از قول مادر بزرگش نقل می كند كه می گفته است‪ :‬من هم همراه ام كلثوم دخ‪$$‬تر‬
‫علی عليه السالم برای آن حضرت نوحه سرايی می كردم‪.‬‬
‫ابن عبدالبر نيز شعري را از ام هيثم دختر عريان نغعي نقل ميکند که به اين ترتيب است‪:‬‬
‫أال يا عني وحيك أسعدينا‪ ...‬أال تبكی أمري املؤمنيا‬
‫تبكي أم ٍ‬
‫كلثوم عليه‪ ...‬بعبرتها وقد رأت اليقينا‬
‫أال قل للخوارج حيث كانوا‪ ...‬فال قرت عيون الشامتينا‬
‫‪5‬‬
‫أفی شهر الصيام فجعتمونا‪ ...‬خبري الناس طراً أمجعينا‬
‫‪- 1‬حباراالنوار جملسی ج‪ 42‬ص‪289‬‬
‫‪- 2‬حباراالنوار ج‪ 42‬ص‪293‬‬
‫‪- 3‬حباراالنوارج‪ 42‬ص ‪294‬‬
‫‪- 4‬طبقات الکربی ابن سعد ج‪ 3‬ص ‪ 38‬و انساب االشراف‪ ،‬مقتل امریاملومننی علی ابن ابیطالب‬
‫‪ - 5‬االستیعاب ابن عبدالرب ج‪ 3‬ص ‪ 1132‬؛ حبار االنوار جملسی ج ‪ 44‬ص ‪299‬؛ جوهرة فی نسب اإلمام علی وآله‪ ،‬الربی ص‬
‫‪123‬؛ اعیان الشیعه ج‪ 3‬ص ‪ 488‬؛ و شرح احقاق احلق مرعشی؛ اسد الغابة ابن اثری ج ‪ 4‬ص ‪ 39‬؛ هتذب الکمال املزی ج‪ 20‬ص‬
‫﴿‪﴾32‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫اي چشم‪ ،‬واي بر تو‪ ،‬ما را خوشبخت کن‪ ،‬آيا بر اميرالمؤمنين گريه نمي‌کني؟‬
‫ميکند که او يقينا ً (مرگ او) را ديده است‪.‬‬
‫اشکريزان بر او گريه ‌‬‫‌‬ ‫ام کلثوم‬
‫به خوارج بگو‪ ،‬هر جا که هستند‪ ،‬خوشحالي‪ $‬به خود نبينند‪.‬‬
‫آيا در ماه رمضان ما را جمع کرده‌ايد؟! شما‪ ،‬به‪$$‬ترين کسي را که بر چهارپاي‪$$‬ان س‪$$‬وار‪ $‬مي‌شد‬
‫ميپوشيد و سورههاي‪ $‬مثاني و مئين را‬ ‫ميشد و کفش ‌‬ ‫و آنها را رام مي‌کرد و سوار بر کشتي ‌‬
‫خوانده است‪ ،‬کشتيد!‬
‫نتيجه‪ :‬ام کلثومك در آن تاريخ بيوه و س‪$$‬اکن خانه پدرش‪$$‬ان ب‪$$‬وده ان‪$$‬د‪ ،‬و بعد از ش‪$$‬هادت پ‪$$‬در و‬
‫سرپرستشان‪ ،‬پسر عموي ايشان با وي ازدواج ميکند‪(.‬وهللا اعلم)‬

‫شبهه‪ :‬ام كلثوم بهترين دختر امير مؤمنان عليه السالم‪:‬‬


‫قاضی‪ $‬نعمان مغربی‪ ،‬از دانشمندان قرن چهارم‪ $‬ش‪$‬يعه در ض‪$‬من نقل رواي‪$‬تی از ام‪$‬ير مؤمن‪$‬ان‬
‫عليه السالم‪ ،‬ا ّم‌كلثوم‪ $‬را بهترين دختر آن حضرت معرفی‪ $‬می‌كند‪:‬‬
‫ق الت‪ :‬ق ال علي علي ه الس الم يوم ا البنت ه أم كلثوم ـ وك<<انت خ<<ير بناته ـ‪ :‬ي ا بني ة م ا أرانى إال أق ل م ا‬
‫أصحبك‪.....‬‬
‫علي ؛ روزی به دخترش ا ّم‌كلثوم كه بهترين دخ‪22‬ترانش ب‪22‬ود‪ ،‬فرم‪$$‬ود‪ :‬دي‪$$‬دار من و تو خيلی كم‬
‫است‪....‬‬
‫در حالی كه ترديدی وجود‪ $‬ندارد كه زينب كربی‪ ،‬عقيلة اهلامشية‪ ،‬برترين دختر آن حضرت بوده‬
‫است‪.‬‬
‫جواب‪:‬‬
‫ً‬
‫نميدانم‪ $‬آق‪$‬اي قزوي‪$‬ني‪ $‬واقع‪$‬ا ن‪$‬ادان هس‪$‬تند و يا اينکه خ‪$‬ود را به ن‪$‬اداني زده ان‪$‬د! چ‪$‬ون در نقل‬
‫روايت گفته شده‪ :‬وك انت خ ري بناته = بهترين دختران و نه بهترين دختر!! آيا فرق‪ $‬بين اين دو‬
‫را نميدانيد؟؟ اين به آن معني است که ام کلثوم بين همه دختران حضرت عليس (که تعدادش‪$$‬ان‬
‫از ‪ 15‬تا ‪ 28‬نفر مختلف است) يکي از بهترين آنها ب‪$$‬ود و نه به‪$$‬ترين آنها و گذش‪$$‬ته از آن اين‬
‫س‪$$‬خن نظر شخصي‪ $‬ولي‪$$‬دة(راوي م‪$$‬اجرا) و يا خ‪$$‬ود نويس‪$$‬نده کت‪$$‬اب است چ‪$$‬ون که ميبي‪$$‬نيم‪ $‬اين‬
‫جمله‪" :‬و کانت خري بناته " در پرانتز‪ $‬ذکر شده‪.‬‬
‫ضمناً‪ :‬سوالي دارم خدمت جناب قزويني‪ ،‬که معي‪$$‬ار برت‪$$‬ري چيس‪$$‬ت؟ آيا انس‪$$‬ان ميتواند بين دو‬
‫فرد نيک کردار‪( $‬نعوذ باهلل) خدايي کند و يکي را بر ديگري برتري‪ $‬دهد؟؟ اين کار خداست يا‬
‫بشر؟خداوند ميفرمايد‪:‬‬
‫﴿‪( ﴾          ‬احلجرات‪)١٣ :‬‬
‫«بيگمان‪،‬گرامي ترين شما در نزد خداوند پرهيزگار ترين ش‪22‬ما ست‪ ،‬حقا كه خداوند دانا وآگ‪$$‬اه‬
‫است»‪.‬‬
‫و خداست که عبادتهاي ما را مي سنجد نه من و شما!!‬

‫‪ 489‬؛الوافی بالوفیات صفدی ج‪ 21‬ص ‪ 182‬و سبل اهلدی صاحلی شامی ج‪ 11‬ص ‪ 307‬و تاریخ اخللفا سیوطی؛ و هنایة األرب‬
‫فی فنون األدب نویری و‪...‬‬
‫﴿‪﴾33‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫گذشته از آن اگر برداشت مضحک شما صحيح باشد و منظ‪$$‬ور اين است که ام کلث‪$$‬وم به‪$$‬ترين‬
‫دختر است باز هم ميگويم اين چه ربطي به بحث دارد؟ يع‪$$‬ني اگر کسي ام کلث‪$$‬وم را بر زنيب‬
‫برتري‪ $‬داد شما نتيجه ميگيريد که ام کلثومي‪ $‬وجود نداشته اس‪$$‬ت؟؟!! آفريــــــن! ‪ 20‬و احس‪$$‬نت‬
‫و صد رحمت بر مخ گنجشک!‬

‫شبهه‪ :‬معاويه‪ ،‬از دختر چه كسي خواستگاري كرد؟‬


‫طبق نظر اهل س‪$$‬نت‪ ،‬معاوي‪$$‬ه بن ابوس‪$$‬فيان‪ ،‬از دخ‪$$‬تر عبد هللا بن جعفر ب‪$$‬رای پس‪$$‬رش يزيد‬
‫خواستگاری كرد؛ اما با دخالت امام حس‪$$‬ين عليه الس‪$$‬الم نقشه معاويه خن‪$$‬ثی شد و ام‪$$‬ام حس‪$$‬ين‬
‫عليه السالم او را به ازدواج قاسم‪ $‬بن محمد بن جعفر درآورد‪.‬‬
‫اين كه اين دخ‪$$‬تر چه كسی اس‪$$‬ت‪ ،‬به دو ص‪$$‬ورت نقل ش‪$$‬ده اس‪$$‬ت‪ .1 :‬ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪ $‬دخ‪$$‬تر حض‪$$‬رت‬
‫زينب دختر حضرت زهرا سالم هللا عليها؛ ‪ .2‬زينب دختر ا ّم‌كلثوم‪ $‬دختر حض‪$$‬رت زه‪$$‬را س‪$$‬الم‬
‫هللا عليها‪.‬‬
‫بالذری‪ $‬و حموی اعتقاد دارند كه اين دخ‪$$‬تر‪ ،‬فرزند‪ $‬حض‪$$‬رت زينب س‪$$‬الم هللا عليها از عبد هللا‬
‫بن جعفر بوده‪:‬‬
‫معاويه‪ ،‬در نامه‌ای به مروان كه از طرف او والی مدينه بود‪ ‌،‬نوشت تا از ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪ $‬دخ‪$$‬تر عبد‬
‫هللا بن جعفر كه م‪$$‬ادرش زينب دخ‪$$‬تر علي و م‪$$‬ادرش فاطمه دخ‪$$‬تر رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا اس‪$$‬ت‪ ،‬ب‪$$‬رای‬
‫پسرش يزيد خواستگاری نمايد‪.‬‬
‫اما برخی ديگر از عالمان اهل سنت‪ ،‬آن را دختر ا ّم‌كلثوم از عبد هللا بن جعفر دانسته‌اند‪.‬‬
‫أبو الفرج نهروانی‪ $‬و ابن عساکر از علماي اهل سنت می‌نويسد‪:‬‬
‫دخ‪$$$‬تر مس‪$$$‬ور‪ $‬بن مخرمه از پ‪$$$‬درش نقل ك‪$$$‬رده است كه گفت‪ :‬معاويه به م‪$$$‬روان والی مدينه‬
‫ن‪$$‬امه‌ای نوشت تا از دخ‪$$‬تر عبد هللا بن جعفر به ن‪$$‬ام زينب كه م‪$$‬ادرش ا ّم‌كلث‪$$‬وم دخ‪$$‬تر علي و‬
‫فاطمه دخت گرامی رسول خدا ص بود‪ ،‬خواستگاری‪ $‬نمايد‪.‬‬

‫جواب‬
‫‪-1‬در سلسه راويان روايت دوم(روايت ابن عس‪$‬اکر ) دو ش‪$‬خص دروغگو دي‪$‬ده ميش‪$‬وند‪ $‬اولي‪،‬‬
‫اب‪$$$‬والعز‪ $‬ابن ک‪$$$‬ادش اس‪$$$‬ت‪ ،‬که ابن نج‪$$$‬ار در م‪$$$‬وردش‪ $‬ميگوي‪$$$‬د‪:‬در‪ $‬نقل روايت ض‪$$$‬عيف‪،‬‬
‫مخطلط‪،‬دروغگو است و احتياجي به او نيست‪.‬عبد الوهاب األنماطي گويد‪ :‬مخطلت است‪.‬‬
‫إبراهيم بن سليمان ميگفت‪ :‬شنيدم از ابالعز ابن کادش که ميگفت‪ :‬بر حضرت رسول‪$‬ص ح‪$$‬ديث‬
‫وضع کرده ام!‬
‫ابي القاس‪$$‬م‪ ،‬علي بن حس‪$$‬ين حافظ گوي‪$$‬د‪ :‬اين دليلي بر جهل ابن ک‪$$‬ادش است چ‪$$‬ون او افتخ‪$$‬ار‬
‫‪1‬‬
‫ميکند که حديث دروغ‪ $‬به پيامبر‪$‬ص نسبت ميدهد‪!.‬‬
‫و دومين ش‪$$‬خص‪ ،‬محمد بن عمر واق‪$$‬دي‪ $‬است که بخ‪$$‬اري ميگوي‪$$‬د‪:‬او‪ $‬م‪$$‬تروک الح‪$$‬ديث است و‬
‫احمد و ابن مبارک و ابن نمير و اسماعيل بن زکريا‪ $‬او را ت‪$$‬رک ک‪$$‬رده ان‪$$‬د‪ .‬و در ج‪$$‬ايي ديگر‬
‫امام احمد او را دروغگو‪ $‬و يحيي بن معين او را ضعيف‪ $‬و امام مسلم و نس‪$$‬ائي او را م‪$$‬تروک‬
‫و غير ثقه ميدانند‪ 2 .‬و همينطور‪ $‬روايت اول از(بالذري‪ $‬و حموي) نيز ک‪$$‬ذب است چ‪$$‬ون در آن‬
‫روايت هم واقدي وجود‪ $‬دارد که شرح حالش گذشت‪.‬‬
‫‪- 1‬سری اعالم النبالء ج ‪ 38‬ص ‪ 20‬؛لسان املیزان ابن حجر ج‪ 1‬ص ‪ ،218‬بریوت‪ ،‬لبنان‪1971،‬م‬
‫‪- 2‬هتذیب التهذیب ابن حجر عسقالنی ج‪ 9‬ص ‪ 324‬رقم ‪ 606‬؛ هتذیب الکمال املزی ج ‪ 26‬ص ‪181-180‬‬
‫﴿‪﴾34‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫پس در درجه اول چ‪$$‬نين رواي‪$$‬اتي‪ $‬که سندش‪$$‬ان تا به اين حد مج‪$$‬روح است غ‪$$‬ير قابل اس‪$$‬تناد‬
‫هستند‪ ،‬ولي جداي از سند متن آن نيز پر از اشکال است‪ .‬چون همينطور‪ $‬که آقاي قزوي‪$$‬ني‪ $‬نقل‬
‫کرده اند اين روايت به دو شکل زير نقل شده‪:‬‬
‫‪(-1‬روايت بالذري‪ $‬و حموي)معاوي‪$$‬ه‪ ،‬در ن‪$$‬امه‌ای به م‪$$‬روان كه از ط‪$$‬رف او والی مدينه ب‪$$‬ود‪‌،‬‬
‫نوشت تا از ا ّم‌كلث‪22‬وم‪ 2‬دخ‪$$‬تر عبد هللا بن جعفر كه م‪22‬ادرش زينب دخ‪$$‬تر علي و م‪$$‬ادرش فاطمه‬
‫دختر رسول خدا است‪ ،‬برای پسرش يزيد خواستگاری‪ $‬نمايد‪.‬‬
‫‪(-2‬روايت ابن عساکر و نهرواني)دختر مس‪$$‬ور بن مخرمه از پ‪$$‬درش نقل ك‪$$‬رده است كه گفت‪:‬‬
‫معاويه به م‪$$$‬روان والی مدينه ن‪$$$‬امه‌ای نوشت تا از دخ‪$$$‬تر عبد هللا بن جعفر به ن‪222‬ام زينب كه‬
‫مادرش ا ّم‌كلثوم دختر علي و فاطمه دخت گرامی رسول خدا ص بود‪ ،‬خواستگاری نمايد‪.‬‬
‫مشخص است که روايت دوم دروغ‪ $‬محض است(البته اگه هر دو دروغ‪ $‬نباشند!) چونکه‪:‬‬
‫اوالً‪ :‬حضرت عبدهللا بن جعفر از سيده زينب(اگر ام کلثوم را همان زينب فرض کنيم) دختري‪$‬‬
‫به اسم زينب نداشته است!! و اين بدون بحث و جدل ثابت است‪.‬‬
‫چنانچه قبال گفته ش‪$$‬د‪ ،‬علما در ذکر فرزن‪$$‬دان زينب اختالفها‪ $‬ک‪$$‬رده اند ولي خوش‪$$‬بينانه ت‪$$‬رين‬
‫موضع آن است که حضرت زينبك دو دخ‪$$‬تر داش‪$$‬ته به نامه‪$$‬اي ام كلث‪$$‬وم و ام عب‪$$‬داللهب‪ 1‬پس‬
‫اين زينب از کجا آمد که معاويه بخواهد به خواستگاري‪ $‬او بيايد؟‬
‫حضرت عبدهللا بن جعفرب نه تنها از زينب کبري بلکه از هيچ کدام از همسرانش فرزندي‪ $‬به‬
‫نام زينب نداشته اند‪.‬‬

‫ابن قتيبه ميگويد‪:‬‬


‫ولد عبد اهلل بن جعفر سبعة عشر ابنً ا وبنتني‪ ،‬وهم‪ :‬جعفر األكرب‪ ،‬وعلی‪ ،‬وعون األكرب‪ ،‬وعباس‪ ،‬وأم‬
‫كلث<<وم‪ ،‬أمهم زينب بنت علی بن أبی طالب من فاطمة بنت رسول اللهص‪ ,‬وحممد‪ ،‬وعبيد اهلل‪ ،‬وأبو‬
‫بك ر‪ ،‬أمهم اخلوص اء بنت حفص ة أح د ب نی تيم اهلل بن ثعلب ة‪ .‬وص احل‪ ،‬وموس ی‪ ،‬وه ارون‪ ،‬وحييی‪ ،‬وأم‬
‫أبيها‪ ،‬أمهم ليلی بنت مسعود بن خالد النهشلی‪ ،‬تزوجها بعد علی بن أبی طالب‪ .‬ومعاوية‪ ،‬وإمساعيل‪،‬‬
‫وإسحاق‪ ،‬والقاسم ألمهات أوالد‪ ،‬واحلسن‪ ،‬وعون األصغر‪ ،‬وأمهما مجانة بنت املسيب الفزارية‪ .‬قال‪:‬‬
‫‪2‬‬
‫والعقب من ولد عبد اهلل بن جعفر إلمساعيل‪ ،‬وإسحاق‪ ،‬وعلی‪ ،‬ومعاوية‪.‬‬

‫ح‪$$‬ال اگر به ف‪$$‬رض مح‪$$‬ال هر دوي اينه‪$$‬ا(زينب وام کلث‪$$‬وم بنت علي؛) يک نفر باش‪$$‬ند چگونه‬
‫ميت‪$$‬وان بين اين دو روايت را جمع ک‪$$‬رد؟؟ ن‪$$‬ام دخ‪$$‬تري که از او خواس‪$$‬تگاري ش‪$$‬ده چيس‪$$‬ت؟؟‬
‫زينب يا ام کلثوم؟؟ ترديدي نيست که عبدهللا بن جعفر دختري به اسم زينب نداش‪$$‬ته پس نتيجت ‪$‬ا ً‬
‫روايت دوم کذب محض است‪ ..‬گذشته از آن ب‪$$‬از هم ميگ‪$$‬ويم ک‪$$‬ه‪ :‬اگر ش‪$$‬ما به همين راح‪$$‬تي با‬
‫اين دو روايت منکر ام کلث‪$$$‬وم ميش‪$$$‬ويد ما هم ميت‪$$$‬وانيم‪ $‬منکر زينب ش‪$$$‬ويم! آن هم به وس‪$$$‬يله‬
‫رواياتي که ام کلثوم را نيز در رديف‪ $‬همسران عبدهللا بن جعفرب قرار داده اند!!!‬
‫‪ - 1‬مصعب بن عبداهلل الزبریى‪ ,‬نسب قریش ص ‪ .82‬داراملعارف للطباعه و النشر‬
‫‪- 2‬رجوع شود به‪ :‬هتذیب االمساء امام نووی ج‪ 1‬ص‪/ 362‬انساب االشراف ج‪ 1‬ص ‪ 67‬و ‪ 68‬و مهچننی مجهرة أنساب العرب ابن‬
‫حزم ؛ نسب قریش مصعب زبریی در باب ولد جعفر بن ابی طالب‬
‫﴿‪﴾35‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫شبهه‪ :‬در شام چه كسي دفن شده است‪:‬‬


‫در رحلة ابن بطوطة (متوفاي‪779‬هـ) در هنگام س‪$$‬فر به ش‪$$‬ام به ج‪$$‬ای زي‪$$‬ارت ق‪$$‬بر زينب بنت‬
‫علي می‌گويد‪ $‬قبر ا ّم‌كلثوم دختر علي در نزديکی دمشق و‪...‬‬
‫ابن بطوطه‪ :‬در نزديكی شهر و يك فرسخ مانده به آن‪ ،‬بارگاه ا ّم‌كلثوم‪ $‬دختر علي بن أبی طالب‬
‫از فاطمه عليهم السالم قرار‪ $‬دارد‪ ،‬برخی گفته‌اند كه اسم او زينب بوده و چون شباهت به خاله‬
‫آن حضرت داشته‪ ،‬رسول خداص كنيه او را ا ّم‌كلثوم‪ $‬نهاده است‪.‬‬
‫از س‪$$‬خن ابن بطوطه به اين نتيجه می‌رس‪$$‬يم كه اين م‪$$‬دفن متعلق به ا ّم‌كلث‪$$‬وم است و ا ّم‌كلث‪22‬وم‬
‫هم‪22‬ان حض‪22‬رت زينب س‪22‬الم هللا عليها است كه رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا اين كنيه را به خ‪$$‬اطر ش‪$$‬باهت به‬
‫دخترش به او داده اس‪$$‬ت‪ .‬و نمی‌تواند ا ّم‌كلث‪$$‬وم دخ‪$$‬تر حض‪$$‬رت زه‪$$‬را باش‪$$‬د؛ چ‪$$‬را كه طبق نظر‬
‫افرادی‪ $‬كه ا ّم‌كلثوم‪ $‬را غير از حضرت زينب می‌دانند‪ ،‬ا ّم‌كلثوم‪ $‬در مدينه دفن شده نه در شام‪.‬‬
‫حم‪$$‬وی در معجم البل‪$$‬دان ن‪$$‬يز اين بارگ‪$$‬اه را متعلق به ا ّم‌كلث‪$$‬وم می‌دان‪$$‬د‪:‬ق‪$$‬بر ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪ $‬در راويه‬
‫دمشق است‪.‬‬
‫ابن جبير اندلسی نيز در سفرنامه خود‪ ،‬آن را مدفن ا ّم‌كلثوم‪ $‬می‌داند‪:‬‬
‫از زيارتگاه‌ه‪$$$‬ای اهل بيت؛ محل دفن ا ّم‌كلث‪$$$‬وم دخ‪$$$‬تر علي عليه الس‪$$$‬الم است كه بر او زينب‬
‫ص‪$$‬غری می‌گويند و ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪ $‬ك‪$$‬نيه‌ای است كه رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا به او داده اس‪$$‬ت؛ چ‪$$‬ون به دخ‪$$‬ترش‬
‫ا ّم‌كلثوم‪ $‬ش‪$$‬باهت داش‪$$‬ته اس‪$$‬ت‪ .‬اين زيارتگ‪$$‬اه در روس‪$$‬تای يك فرس‪$$‬خی‪ $‬دمشق است كه مس‪$$‬جدی‪$‬‬
‫بزرگ و موقوفاتی دارد‪ ‌،‬من آن جا را زيارت كرده و شبی آن جا ماندم‪.‬‬
‫و عبد الرزاق بيط‪$$‬ار‪ ،‬از عالم‪$$‬ان ق‪$$‬رن چه‪$$‬اردهم‪ ،‬تص‪$‬ريح می‌كند كه ا ّم‌كلث‪$‬وم‪ $‬هم‪$‬ان حض‪$$‬رت‬
‫زينب و اين مدفن مربوط به آن حضرت است‪:‬‬
‫راوي‪$$‬ه‪ ،‬در س‪$$‬مت قبله و ش‪$$‬رق ش‪$$‬ام روس‪$$‬تای‪ $‬است كه سه مايل با ش‪$$‬ام فاص‪$$‬له دارد‪ .‬در اين‬
‫روستا‪ $‬زينب دختر علي بن ابوطالب و فاطمه زهرا كه كنيه‌اش ا ّم‌كلثوم‪ $‬است‪ ،‬دفن شده است‪.‬‬
‫در ت‪$$‬اريخ مدينه دمشق ن‪$$‬يز وی را ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪ $‬می‌خوان‪$$‬د؛ اما می‌گويد نمی‌دانم‪ $‬اين دخ‪$$‬تر ک‪$$‬دام‬
‫ا ّم‌كلثوم‪ $‬است؛ زيرا ا ّم‌كلثوم دختر علي همسر عمر در مدينه مرده است‪:‬‬
‫ابن عساکر‪:‬مسجد راويه‪ ،‬مس‪$$‬جدی‪ $‬است ت‪$$‬ازه تأس‪$$‬يس و تجديد بنا ش‪$$‬ده بر ق‪$$‬بر ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪ ‌،‬و اين‬
‫ا ّم‌كلثوم‪ $‬دختر رسول خداص كه همسر عثمان بوده نيست؛ چون او در زمانی‪ $‬زندگی پيامبر‪ $‬از‬
‫دنيا رفت و در مدينه دفن شد‪ ‌،‬و نيز دختر علي از فاطمه كه همسر عمر بود نيز نيست؛ زيرا‬
‫او با فرزندش زيد در يك روز‪ $‬از دنيا رفتند‪ $‬كه در بقيع دفن شده‌اند‪.‬‬
‫بهترين راه حل اين است كه ا ّم‌كلثوم‪ $‬همان حضرت زينب باشد‪.‬‬

‫جواب‪:‬‬
‫همه اق‪$$‬والي که آق‪$$‬اي قزوي‪$$‬ني‪ $‬نقل کردند به جز ق‪$$‬ول ابن عس‪$$‬اکر و عب‪$$‬دالرزاق‪ $‬بيط‪$$‬ار(مت‪$$‬وفي‬
‫‪)1335‬ص‪$$‬ريحا ً از ام کلث‪$‬وم ک‪$$‬بري ص‪$‬حبت ميکنند نه زينب ک‪$‬بري ولي چگونه آق‪$‬اي قزوي‪$$‬ني‪$‬‬
‫نتيجه گرفته اند که اين قبر زينب است‪ ،‬نميدانم!!‬
‫اوالً‪:‬ابن بطوطه و ابن جبير ميگوين‪$$‬د‪:‬اين ق‪$$‬بر‪ ،‬ق‪$$‬بر زينب ص‪$$‬غري است که کنيه اش ام کلث‪$$‬وم‬
‫بود‪.‬‬
‫﴿‪﴾36‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫و ميرزا علي خان امير الدوله نيز متني که بر سنگ نوشتهای كه از آن مق‪$$‬بره اس‪$$‬تخراج ش‪$$‬ده‬
‫است را اينگونه مينويسد‪«:‬ه ذا ق رب زينب الص<<غری املكن اة ب ام كلث وم ابنت علی بن ابوط الب؛ امه ا‬
‫‪1‬‬
‫فاطمةك البتول سيدة نساء العاملني ابنتسيد املرسلني حممد خامت النبيينص»‬
‫اين قبر زينب صغري! است که کنيه او ام کلثوم و دختر علي س از فاطمه‪$‬ك‪،‬سرور زن‪$$‬ان دو‬
‫جهان و دختر سرور پيامبران و آخرين پيامبر‪ ،‬محمدص است‪.‬‬

‫و امروزه نيز‪ ،‬قبل از ورود‪ $‬به مرقد‪ ،‬اين تابلو نصب است که روي‪ $‬آن نوشته‪:‬‬

‫«ه ذا ض ريح س يدة زينب الص<<غري الملقب<<ة ب<<ام‬


‫کلث< < <<وم بنت االم ام علي ابن ابيط الب عليهم ا‬
‫السالم»‪.‬‬

‫هم‪$$$‬انطور‪ $‬که مالحظه کرديد ن‪$$$‬ام ص‪$$$‬احب‬


‫مرقد‪ $‬را زينب صغري نوش‪$$‬ته اند و نه زينب‬
‫ک‪$$$‬بري! و تا به ح‪$$$‬ال کسي زينب ک‪$$$‬بري را‬
‫زينب ص‪$$‬غري‪ $‬نخوان‪$$‬ده!(اال قزوي‪$$‬ني‪ $‬ه‪$$‬ا!) و‬
‫همانطور که قبالً طبق گفته علماي اهل تشيع گذشت‪ ،‬اسم س‪$‬يده ام کلث‪$‬وم‪ ،‬زينب ص‪$‬غري‪ $‬ب‪$‬وده‬
‫اس‪$$‬ت‪.‬که از جمله آنها ش‪$$‬يخ مفيد و طبرسي‪ $‬هس‪$$‬تند‪ ،‬که ايش‪$$‬ان زينب ص‪$$‬غري(همسر حض‪$$‬رت‬
‫‪2‬‬
‫عمرس) را مکني به ام کلثوم ميدانند نه زينب کبري را!‬
‫ابن البطريق‪ $‬به وقت نام بردن از فرزن‪$$‬دان حض‪$$‬رت علي؛ مينويس‪$$‬د‪ :‬وأوالده أم ري املؤم نني علي ه‬
‫السالم سبعة وعشرون ذكرا وأنثی‪ 1( :‬و‪ )2‬احلسن واحلسني عليهما السالم‪ )3( .‬زينب الكربی‪)4( .‬‬
‫زينب الصغری المكناة أم كلثوم‪ .‬أمهم فاطمة البتول سيدة نساء العاملني ابنة سيد املرسلني حممد خامت‬
‫‪3‬‬
‫النبيني‪...‬‬

‫شيخ مفيد ن‪$$‬يز ن‪$$‬ام فرزن‪$$‬دان اميرالمؤم‪$$‬نين؛ را اين گونه برمیش‪$$‬مرد‪« $:‬احلس ن و احلس ني و زينب‬
‫‪4‬‬
‫الكربی و زينب الصغری املكنّاة امكلثوم ّأمهم فاطمة البتول سيدة نساء العاملني‪» .‬‬

‫‪ - 1‬سفرنامه حج‪ ،‬مریزا علىخان امنی الدوله صدراعظم‪ ،‬مقدمه كتاب‪ ،‬ص ‪.3‬‬
‫‪ - 2‬االمالی شیخ املفید‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪354‬؛ اعالم الوری طربسی‪ ,‬ص‪203‬‬
‫‪ - 3‬العمدة ابن البطریق ص ‪31 – 30‬‬
‫‪ -4‬ـ کشف الغمه‪،‬ج‪ 2‬ص‪ 67‬؛ االمالی شیخ مفید‪،‬حاشیه ص ‪322‬‬
‫﴿‪﴾37‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫طبرسی‪ $‬نيز مینويسد‪« :‬كان لفاطمة؛ مخسة اوالد ذكر و انثی‪ :‬احلسن و احلسني؛ و زينب الكربی و‬
‫‪1‬‬
‫زينب الصغری المكناة بأمكلثوم؛ و ولد ذكر قد أسقطْته فاطمةك بعد النبیص‪»..‬‬

‫پس به هيچ وجه نميتوان آن قبر را قبر زينب کبري همسر عبدهللا بن جعفر دانست مگر اينکه‬
‫نام او را از زينب کبري به زينب صغري تغيير دهيم! (که از امثال قزويني‪ $‬بعيد نيست!)‬

‫در ضمن ام کلثوم همسر حضرت عمرس شبيه به ام کلثوم بنت نبيص بوده اند چنانکه مح‪$$‬دث‬
‫قمي در نفس المهم‪$$$‬وم ص ‪ 431‬نقل از ابن بطوطة در کت‪$$$‬اب تحفة الـنـّظــّـار في غ‪$$$‬رائب‬
‫األمص‪$$‬ار مي نويس‪$$‬د‪ $:‬پيغم‪$$‬بر ب‪$$‬راي ش‪$$‬باهت حض‪$$‬رت اُم کلث‪$$‬وم؛ به خاله اش اُم کلث‪$$‬وم دخ‪$$‬تر‬
‫پيامبر‪$‬ص‪ ،‬او را هم اُم کلثوم کنيه نهاد‪.‬‬

‫و همانطور‪ $‬که ثابت شد ام کلث‪$$‬وم لقب همسر حض‪$$‬رت عمرس ب‪$$‬وده است و چنانچه در ع‪$$‬رب‬
‫متداول است‪ ،‬کنيه جاي اسم را گـرفـتـه‪ ،‬بـه جـاي ايـنکه زينب صغـري عليها الس‪$$‬الم نامـيده‬
‫شـوند‪ $‬به اُم کلثوم عليها السالم معروف گرديده اند‪.‬‬

‫دوماً‪ :‬در هيچ روايتي ذکر نشده که حضرت زينب کبري از مدينه خارج و به شام رفته باشند‪.‬‬

‫چنانکه سيد محسن امين‪ ،‬صاحب "اعيان الشيعه" ميگوي‪$$‬د‪ :‬اما ق‪$$‬بری كه در دهس‪$$‬تان راوية در‬
‫نزديك دمشق وجود‪ $‬دارد‪ ،‬منسوب به زينب صغري مكنی به ام كلثوم اس‪$$‬ت‪.‬چن‪$$‬ان كه من خ‪$$‬ود‬
‫نيز آن را بر سنگی كه بر قبر اين زن بود مشاهده كردم و نيز ابن جب‪$$‬ير ب‪$$‬دان اش‪$$‬ارت ك‪$$‬رده‬
‫اس‪$$‬ت‪.‬اگر چ‪$$‬نين باشد اين زينب خ‪$$‬واهر ام‪$$‬ام حس‪$$‬ين؛ است(منظ‪$$‬ور‪ $‬محسن امين زينب ک‪$$‬بري‬
‫است)‪.‬اما چگونه او به شام رفته و در آنجا وفات يافته و دفن شده‪،‬خداوند بر صحت اين قول‬
‫داناتر اس‪22‬ت!در ت‪22‬اريخ و آث‪22‬ار ب‪22‬اقی مان‪22‬ده در ن‪22‬زد م‪22‬ا‪،‬هيچ گونه اش‪22‬ارهای بر اين واقعه دي‪22‬ده‬
‫‪2‬‬
‫نمیشود‪.‬‬

‫و در ج‪$$‬ايي ديگر ميگوي‪$‬د‪ $:‬بازگشتحض‪$$‬رت‪ $‬زينب عليها الس‪$$‬الم پس از فاجعه ک‪$‬ربال به مدين‪$‬ه‪،‬‬
‫قطعي‪ $‬و مسلم است اما خروج مجدد او از اين شهر ث‪$$‬ابت نش‪$$‬ده اس‪$$‬ت‪ ،‬بن‪$$‬ابراين بايد گفت‪ :‬در‬
‫مدينه وف‪$$‬ات يافته و در همانجا دفن ش‪$$‬ده اس‪$$‬ت‪ ،‬گرچه ت‪$$‬اريخ وف‪$$‬ات و محل دفنش دقيقاً روشن‬
‫‪3‬‬
‫نباشد‪.‬‬
‫و باز هم ميگويد‪ $:‬وقد جرت عادة كثري من الناس إذا رأوا ما ال يعلمون وجهه أن خيرتعوا له وجها‬
‫فتارة يكون له صورة ظاهرية وتارة يكون خرافيا وتارة يزيد علی اخلرافة كهذا فبعض الناس ملا زعموا‬

‫‪ - 1‬ـ تاجاملوالید طربسی‪ ،‬ص‪ 18‬و ‪32‬؛ حباراالنوارجملسی‪ ،‬ج‪ ،42‬ص‪ 74‬و‪ 89‬؛العمده ابن البطریق ص ‪ 29‬؛ عمده الطالب‪ ،‬ص‪29‬‬
‫؛ املستجاد من اإلرشاد‪ ،‬حلی ص ‪ _ 139‬قم‬
‫‪- 2‬اعیان الشیعه ج‪ 1‬ص ‪327‬‬
‫‪ - 3‬اعیان الشیعه‪ ،‬ج ‪ ،7‬ص ‪ 136‬و ‪.137‬‬
‫﴿‪﴾38‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫أن القرب املنسوب إلی السيدة زينب بقرية راوية بقرب دمشق هو منسوب إلی زينب العقيلة اخرتعوا‬
‫‪1‬‬
‫لذلك وجوها من التأويل الباطل‪.‬‬

‫و عادت عده زيادي از مردم اين است‪،‬در صورتي‪ $‬که علم ندارند چيزي را اختراع ميکنند که‬
‫اين اختراعات چندين ص‪$‬ورت‪ $‬اس‪$‬ت‪ :‬بعضي آن را به ص‪$‬ورت ظ‪$‬اهري‪ $‬و بعضي به ص‪$‬ورت‬
‫خرافه و بعضي بيشتر‪ $‬از خرافات‪ ،‬چنانکه بعضي از مردم مي پندارن‪$$‬د‪ ،‬ق‪$$‬بري که منس‪$$‬وب به‬
‫س‪$$‬يده زينب در روس‪$$‬تاي‪ $‬راويه نزديک دمشق اس‪$$‬ت‪،‬آن زينب را زينب عقيل‪$$‬ه(دخ‪$$‬تر حض‪$$‬رت‬
‫علي) ميدانند و اين را اختراع کرده و چندين شکل از تاويالت باطل در اين مورد‪ $‬کرده اند!!‬

‫خالصه اينکه آقاي قزويني‪ $‬ب‪$$‬راي بررسي اين م‪$$‬ورد‪ $‬به کت‪$$‬اب اعي‪$$‬ان الش‪$$‬يعه س‪$$‬يد محسن امين‬
‫مراجعه کنند تا با سر و کله زدن با ادله ه‪$$‬اي هم مذهبش‪$$‬ان‪ ،‬يک راهي ب‪$$‬راي خودش‪$$‬ان ب‪$$‬از‬
‫کنند! تا مشخص شود که جناب قزويني مخترع هستند و جزء هم‪$$‬ان ع‪$$‬ده کث‪$$‬يري‪ $‬از م‪$$‬ردم بي‬
‫علم به حساب مي آيند و يا اينکه اين صفات به محسن امين(صاحب اعيان الشيعه)برميگردد!!‬

‫س‪$$‬وماً‪ :‬هم‪$$‬انطور که قبالً ن‪$$‬يز اش‪$$‬اره شد در اينکه ق‪$$‬بر زينب ک‪$$‬بري در چه ش‪$$‬هري‪ $‬است بين‬
‫علماي اهل تشيع درگيري! هايي وجود‪ $‬دارد که ع‪$$‬ده اي آن را در مدينه و بعضي در مصر و‬
‫بعضي در شام ميدانند!‬
‫در مورد مق‪$‬بره ش‪$‬ام ش‪$‬کي نيست که آن ق‪$‬بر‪ ،‬ق‪$‬بر زينب ک‪$‬بري نيس‪$‬ت‪ .‬ولي ق‪$‬بر ام کلث‪$‬وم هم‬
‫نيست‪ ،‬همانطور که ابن عساکر ميگويد‪$:‬‬
‫« مسجد راوية مستجد علي (قرب) أمکلثوم‪ .‬و أمکلثوم هذه ليست بنت رسول اللهص اليت کانت‬
‫عند عثمان؛ ألن تلک ماتت يف حياة النبيص و دفنت باملدينة و ال هي أمکلثوم بنت علي من فاطمة‬
‫التی تزوجه ا عم ر بن اخلط ابس ألهنا م اتت هي و ابنه ا زي د بن عم ر باملدين ة فی ي وم واح د و دفن ا‬
‫‪2‬‬
‫بالبقيع‪ .‬و إمنا هي امرأة من أهل البيت مسيت هبذا االسم و الحيفظ نسبها‬
‫مسجد راويه بر قبر امکلثوم‪ $‬است‪ .‬اين امکلث‪$$‬وم‪ $‬دخ‪$$‬تر رس‪$$‬ول خ‪$$‬داص نيست که همسر عثم‪$$‬ان‬
‫بود؛ زي‪$‬را او در زم‪$‬ان حي‪$‬ات پي‪$‬امبرص از دنيا رفت و در مدينه دفن گردي‪$‬د‪ .‬همچ‪$‬نين دخ‪$‬تر‬
‫علي؛ از فاطمه‪$$‬ك نيست که عمر بن خط‪$$‬ابس با او ازدواج ک‪$$‬رد؛ زي‪$$‬را او و پس‪$$‬رش زيد بن‬
‫عمر در مدينه و در يک روز‪ $‬درگذش‪$$‬تند و در بقيع م‪$$‬دفون گرديدند ‪.‬اين ش‪$$‬خص زني از اهل‬
‫بيت به نام امکلثوم‪ $‬است که نسبش حفظ نشده است»‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫و همچنين در تذکره زينب کبري از محل دفن ايشان صحبتي نميکند‪.‬‬

‫چهارم ‪$‬اً‪ :‬ق‪$$‬ديمي‪ $‬ت‪$$‬رين منبعي که در م‪$$‬ورد‪ $‬اين ق‪$$‬بر س‪$$‬خن گفته ابن عس‪$$‬اکر است و ما قبل او‬
‫کسي به آن قبر اشاره اي نداشته است که به احتمال قوي‪ $‬قبل از آن تاريخ کسي ادعايي نکرده‬

‫‪ - 1‬أعیان الشیعة ج ‪ 5‬ص ‪17‬‬


‫‪ - 2‬تاریخ مدینة دمشق‪ ،‬ج‪ ،2‬ص‪ 309‬ـ ‪.310‬‬
‫‪ - 3‬تاریخ مدینة دمشق‪ ،‬ج‪ ،69‬ص‪ 174‬به بعد‪.‬‬
‫﴿‪﴾39‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫که آن قبر از آن اهل بيت است‪.‬و همينطور‪ $‬تا قبل از قرن نه"‪ "9‬هيچ شخصي ادعا نک‪$$‬رده که‬
‫اين مقبره بر قبر حضرت زينب کبري همسر عبدهللا بن جعفرب بنا شده است‪ .‬و ادعاه‪$$‬ايي که‬
‫در اين مورد شده همه مربوط به قرن ‪ 9‬به بعد است که طبق ادله هاي موج‪$$‬ود‪ $‬ادع‪$$‬اي ايش‪$$‬ان‬
‫پوچ است‪.‬‬
‫نتيجه‪:‬همانطور که در محل قبر زينب کبري اختالف هست در مورد قبر ام کلثوم نيز اختالفي‪$‬‬
‫مش‪$$‬اهده ميش‪$$‬ود و اين چ‪$$‬يز بس‪$$‬يار ع‪$$‬ادي است چونکه ميبي‪$$‬نيم‪ $‬در م‪$$‬ورد محل دفن سر س‪$$‬يدنا‬
‫حسين؛ شش قول!! وجود دارد‪.‬‬
‫‪ -1‬علي بن حسين عليه السالم همراه زنان (از شام) خارج شد و سر حسين ؛ را به کربال باز‬
‫‪1‬‬
‫گرداند‪$.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -2‬کنار قبر حضرت علي؛ دفن شد‪.‬‬
‫‪ -3‬مسجد رقه در کنار فرات ‪ -4‬بقيع نزد قبر مادرش فاطمه عليها‌السالم‪ -5 $‬دمشق ‪ $ -6‬ق‪$$‬اهره‬
‫‪3‬‬

‫براي ما ثابت است که قبر ام کلثوم؛ در بقيع است همانطور که ابن عس‪$$‬اکر فرمودند‪ :‬أمکلث وم‬
‫بنت علي من فاطمة التى تزوجها عمر بن اخلطابس ألهنا ماتت هى و ابنها زيد بن عمر باملدينة فى يوم‬
‫‪4‬‬
‫واحد و دفنا بالبقيع‬
‫ام کلثوم دختر علي؛ از فاطمهك که عمر بن خط‪$$‬ابس با او ازدواج ک‪$$‬رد؛ او و پس‪$$‬رش زيد بن‬
‫عمرس در مدينه و در يک روز‪ $‬درگذشتند‪ $‬و در بقيع مدفون گرديدند‪.‬‬

‫خالصه اينکه آن قبر يا ساختگيست و نيت س‪$‬ازنده هم(احتم‪$$‬االً )خ‪$‬الي ک‪$‬ردن جيب زائ‪$‬رين از‬
‫همه جا بي خ‪$$‬بر ب‪$$‬وده اس‪$$‬ت‪ 5.‬و يا هم‪$$‬انطور‪ $‬که ابن عس‪$$‬اکر فرمودن‪$$‬د‪ :‬ق‪$$‬بر‪ $‬يکي از اهل بيت‬
‫است که نسبش ثبت نشده‪ ،‬ولي به احتمال قوي‪ $‬اين قبر از آن ام کلثوم صغري‪ $‬دخ‪$$‬تر حض‪$$‬رت‬
‫علي؛ مي باشد که در کربال نيز حضور‪ $‬داشته و به همين دليل نيز کنار قبر سيدة سکينه دختر‬
‫سيدنا حسين؛ که از حاضرين در واقعه ي کربال بوده دفن شده اند‪.‬‬

‫‪ - 1‬االمالی صدوق‪،‬جملس سی‌ و یکم‪ ،‬ص ‪232‬؛ روضة الواعظنی ص‪ ‌192‬؛ و حباراالنوار‪ ،‬ج ‪ ،45‬ص ‪140‬‬
‫‪ - 2‬کامل الزیارات ابن قولویه قمی‪ ،‬ص ‪ 84‬مؤسسة نشر الفقاهة؛ الکافی کلینی‪ ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪572 -571‬؛ هتذیب االحکام‬
‫طوسی‪ ،،‬ج ‪ ،6‬ص ‪ 36 -35‬و ابن شهر آشوب‪ ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪.85‬‬
‫‪ - 3‬تذکرة اخلواص‪ ،‬سبط ابن جوزی‪،‬ص ‪266 ،265‬؛ اعیان الشیعه‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ 626،627‬و مهو‪ ،‬لواعج االشجان‪ ،‬ص ‪-247‬‬
‫‪250‬؛ حممدامنی امینی‪ ،‬ج ‪ ،6‬ص‪.337 ،321‬‬
‫‪ - 4‬تاریخ مدینة دمشق‪ ،‬ج‪ ،2‬ص‪ 309‬ـ ‪.310‬‬
‫‪- 5‬ابن بطوطه میگوید‪ :‬و علیه مسجد کبری و حوله مساکن و ‪ /...‬رحلة ابن بطوطه‪ ،‬بریوت‪ ،‬ص‪ .117‬و بر آن قرب مسجد بزرگی‬
‫ساخته اند‪ ....‬این از گمراهی اهل تشیع است زیرا با این کار لعنت پیامربص را برای خود میخرند‪ ،‬حممدص فرمودند‪:‬لعنة اهلل على‬
‫الیهود والنصارى اختذوا قبور أنبیائهم مساجد(صحیحنی وص وسائل الشیعه ج‪3‬ص‪ 235‬و من الحیضره‪،‬حبار االنوار و‪)..‬‬
‫﴿‪﴾40‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫شبهه‪ :‬چه كساني از زنان اهل بيت‪ ،‬در كربال اسير شدند‬
‫قاضی‪ $‬نعمان مغربی‪ $‬در ش‪$$‬رح األخب‪$$‬ار‪ ،‬ن‪$‬ام تم‪$‬ام اس‪$$‬يران ك‪$$‬ربال را نقل می‌كن‪$$‬د؛ اما در مي‪$‬ان‬
‫آن‌ها نامی از حضرت زينب س‪$$‬الم هللا عليها نمی‌ب‪$$‬رد‪:‬اف‪$$‬رادی‪ $‬كه در روز عاش‪$$‬ورا به اس‪$$‬ارت‬
‫گرفته شدند‪ ،‬يكی از آنان علي بن حس‪$$‬ين عليه الس‪$$‬الم است كه بيم‪$$‬ار ب‪$$‬ود و از زن‪$$‬ان ا ّم‌كلث‪$$‬وم‬
‫دخ‪$$‬تر علي بن أبی ط‪$$‬الب است و ا ّم‌حسن دخ‪$$‬تر علي بن ابوط‪$$‬الب و فاطمه و س‪$$‬كينه دخ‪$$‬تران‬
‫حسين بن علي عليه السالم بوده‌اند‪.‬‬
‫با توجه به كنيه حض‪$‬رت زينب كه ا ّم‌كلث‪$‬وم ب‪$‬وده‪ ،‬به احتم‪$‬ال زي‪$‬اد‪ ،‬مقص‪$‬ود از ا ّم‌كلث‪$‬وم‪ $‬هم‪$‬ان‬
‫حضرت زينب باشد؛ چرا كه به اتفاق همگان حضرت زينب در كربال حض‪$$‬ور داش‪$$‬ته است و‬
‫وجود‪ $‬ا ّم‌كلثوم دختر ديگر امير مؤمنان عليه السالم جای ترديد‪ $‬دارد‪.‬‬

‫جواب‪:‬‬
‫در متني که قزويني نقل کرده اند اسم دو تن از فرزندان حض‪$$‬رت علي؛به نامه‪$$‬اي ام کلث‪$$‬وم و‬
‫ام الحسن آمده است‪.‬‬
‫در مورد ام کلثوم‪ ،‬قبالً در جواب شبهه يک خطبه به نام دو نفر توض‪$$‬يح داديم که او ام کلث‪$$‬وم‬
‫دختر فاطمه نيست‪.‬و اما اينکه چرا نام زينب در ميان اسرا ذکر نشده؟‬
‫محض اطالع آق‪$$‬اي قزوي‪$$‬ني!!! معروف‪$$‬ترين و بي ش‪$$‬بهه ت‪$$‬رين کنيه حض‪$$‬رت زينب؛ ام الحسن‬
‫است‪.‬‬
‫در انساب الطالبيين ميخوانيم‪ $":‬زينب کبري دختر اميرمومنان؛ که کنيهاش "ام الحسن" بود‪ ،‬از‬
‫مادرش زهرا؛ روايت ميکرد‪.‬‬
‫سيدجعفر‪ $‬آل بحر العل‪$$‬وم در تحفة الع‪$$‬الم ميگوي‪$$‬د‪ :‬زينب الك‪$$‬بری زوجة عبد هللا بن جعفر تك‪$$‬نی‬
‫‪1‬‬
‫"أم الحسن"‬
‫‪- 1‬به نقل از زینب الكربى‪ ،‬للنقدی ص‪ 22‬و‪ .29‬و از قول شیخ نقدی ص ‪ 17-16‬و مراجعه شود به فضائل زینب‪ .‬سید امحد‬
‫موسوی‬
‫﴿‪﴾41‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫و تقريبا ً در اکثر کت‪$‬بي که از اس‪$‬راي ک‪$‬ربال ن‪$‬ام ب‪$‬رده ان‪$‬د‪،‬ن‪$‬ام سه دخ‪$‬تر حض‪$‬رت علي؛ آم‪$‬ده‬
‫است‪ :‬زينب همسر عبدهللا بن جعفر‪ ،‬ام کلثوم‪ ،‬و فاطمه‪ 1‬پس منظور‪ $‬قاضي نعمان از ام الحسن‬
‫بنت علي؛ همان حضرت زينب هستند‪.‬‬
‫هر کس که نداند وبداند‪ $‬که نداند‪ ...‬لنگان خرک لنگ به مقصد برساند‬
‫هر کس که نداند ونداند‪ $‬که نداند‪ ...‬نــــادان مــــرکب ابدالــــدهر بماند‬

‫شبهه‪ :‬ميراث فاطمه‪ ،‬فقط به ام كلثوم رسيد‪:‬‬


‫عالمه مجلسی رضوان هللا عليه به نقل از مصباح األنوار‪ $‬می‌نويسد‪$:‬‬
‫فاطمه سالم هللا عليها در لحظه احتضار به علي عليه السالم فرمود‪ $:‬وقتي از دنيا رفتم‪ ،‬خودت‬
‫غسل مرا به عهده بگير‪ ،‬كفن بر من بپوش‪$$‬ان‪ ،‬بر پيك‪$$‬رم‪ $‬نم‪$$‬از بخ‪$$‬وان‪ ،‬م‪$$‬را در ق‪$$‬بر ق‪$$‬رار ده‪،‬‬
‫سنگ لحد را بگذار‪ ،‬خاك روی‪ $‬بدنم بريز‪ ،‬باالی سرم بنشين و قرآن و دعا زياد بخوان؛ چون‬
‫در آن لحظه ميت به همنشين زندگان بسيار‪ $‬محتاج است‪ .‬و تو را ای علي به خ‪$$‬دا می‌س‪$$‬پارم و‬
‫سفارش می‌كنم كه به فرزندانم خوبی كن‪ .‬سپس فاطمه‪ ،‬ا ّم‌كلثوم‪ $‬را به خودش چسپاند و فرمود‪$:‬‬
‫هنگامی كه اين دخترم به سن رشد و بلوغ رس‪$‬يد‪ ،‬وس‪$‬ائل م‪$‬نزل م‪$‬ال او است و او را به خ‪$‬دا‬
‫می‌سپارم‪.‬‬
‫طبق متن روايت‪ ،‬وسائل خانه حضرت زهرا سالم هللا عليها فقط به ا ّم‌كلثوم رسيده است؛ ح‪$$‬ال‬
‫چگونه می‌توان آن را طبق نظر افرادی كه ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪ $‬و زينب را دو نفر می‌دانن‪$$‬د‪ ،‬توجيه ك‪$$‬رد؛‬
‫با اين كه طبق نظر آن‌ها حضرت زينب از ا ّم‌كلثوم‪ $‬بزرگتر‪ $‬بوده است‪.‬‬

‫جواب‬
‫در اين شبهه نيز تکيه بر دروغي شده که قبالً ک‪$‬ذب ب‪$‬ودنش ث‪$‬ابت شد و آن هم اينکه ام کلث‪$‬وم‬
‫از زينب کوچک‪$$‬تر‪ $‬ب‪$$‬وده!!! و روايت ف‪$$‬وق‪ $‬ن‪$$‬يز ش‪$$‬اهدي ديگر بر ادع‪$$‬اي ما و بر دروغ‪ $‬ب‪$$‬ودن‬
‫ادعاي مدعي است‪.‬‬
‫گذشته از اينها روايت نقل شده به کلي دروغ است چون در روايت آمده که فاطمه ‪$‬ك وص‪$$‬يتش‪$‬‬
‫را به علي؛ گفت ولي صحيح آن است که وصيت را به اسماء بنت عميسك گفت‪ 2‬و در روايت‬
‫فوق‪ $‬آمده که خطاب به علي؛ فرمود‪:‬خودت غسل دادنم را بر عهده بگير ولي ش‪$$‬يعه نقل ميکند‬
‫که اس‪$$‬ما بنت عميس‪$‬ك در اين ک‪$$‬ار ش‪$$‬رکت داشت‪ 3‬و البته در بعضي رواي‪$$‬ات ک‪$$‬ذب ديگر نقل‬
‫ش‪$$‬ده که فاطمه ك قبل از وف‪$$‬ات‪ ،‬خودش‪$$‬ان خ‪$$‬ود را غسل داده و گفته اند که من خ‪$$‬ود را غسل‬
‫‪4‬‬
‫داده ام پس بعد از وفاتم مرا غسل ندهيد!!‬

‫‪- 1‬قصه کربال‪ ،‬ص ‪ 405‬؛ تنقیح املقال‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ 24‬و‪ 72‬و ‪ 79‬و ج‪ 3‬ص ‪72‬؛ الکامل ابن اثری‪ ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪ 88‬؛نفس املهموم‪،‬‬
‫ص ‪456‬؛العقدالفریه‪ ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪ 171‬؛مقاتل الطالبینی‪ ،‬ص ‪ 119‬؛ریاحنی الشریعه‪ ،‬ج ‪،3‬ص‪ 15‬و ‪307‬و ‪ 308‬و ‪ 317‬و ج‬
‫‪4‬ص ‪ 225‬و ‪255‬؛ابصارالعنی‪ ،‬ص ‪ ... 130‬بعضی از علما سه دخرت دیگر حضرت علی؛ به نامهای رقیه(‪3‬ساله)و ام هانی و‬
‫صفیه را نیز جزء اسرا نام برده اند و اهلل اعلم‪.‬‬

‫‪ - 2‬األماىل‪ ،‬طوسى‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪.107‬‬


‫‪ - 3‬األماىل‪ ،‬شیخ طوسى‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪ -107‬جالءالعیون‪ ،‬جملسى‪ ،‬ص‪242-235‬‬
‫‪- 4‬حبار االنوار‪ ،‬ج ‪ 43‬صص ‪ 172‬و ‪ 183‬و ‪.187‬‬
‫﴿‪﴾42‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫شبهه‪ :‬ازدواج عمر با حضرت زينب سالم هللا عليها!!!‬


‫ب‪$$‬رخی از عالم‪$$‬ان اهل س‪$$‬نت تص‪$$‬ريح كرده‌اند كه خليفه دوم با حض‪$$‬رت زينب س‪$$‬الم هللا عليها‬
‫ازدواج كرده است!!!‪.‬‬
‫عبد الحی كتانی می‌نويسد‪$:‬‬
‫مختار كنتی به نقل از دميری می‌نويسد‪ $:‬بزرگترين مهريه‌ای كه تاكنون شنيده‌ايم‪ ‌،‬مهريه‌ای بود‬
‫كه عمر ب‪$$‬رای ازدواج با زينب دخ‪$$‬تر علي ق‪$$‬رار‪ $‬داد‪ ‌،‬مبلغ اين مهريه عب‪$$‬ارت ب‪$$‬ود از چهل‬
‫ه‪$$‬زار دين‪$$‬ار‪ .‬وهنگ‪$$‬امی‪ $‬كه از اين مهريه س‪$$‬نگين از وی س‪$$‬ؤال شد گفت‪ :‬من ميلی به زن‪$$‬ان‬
‫ندارم؛‌ ولی از رسول خدا شنيدم‪ $‬كه فرم‪$$‬ود‪ $:‬تم‪$$‬ام نس‪$‬ب‌ها و س‪$$‬بب‌ها در قي‪$$‬امت قطع می‌ش‪$$‬ود؛‬
‫مگر سبب و نسبت داشتن با من؛ بنابراين دوست داشتم تا نسبت بين من و رسول خدا محكم و‬
‫استوار‪ $‬بماند و ل‪$$‬ذا با دخ‪$$‬تر وی همانگونه كه با دخ‪$$‬تر من ازدواج ك‪$$‬رد‪ ‌،‬ازدواج نم‪$$‬ودم‪ $‬و اين‬
‫مهريه سنگين را هم به جهت دامادی رسول خدا به عهده گرفتم‪$.‬‬
‫اين نيز نشان می‌دهد كه ا ّم‌كلثوم‪ $‬و حضرت زينب س‪$$‬الم هللا عليها يك نفر بوده‌اند و با توجه به‬
‫اين كه می‌دانيم حضرت زينب سالم هللا عليها با خليفه دوم ازدواج نكرده‌است‌‪ ،‬نتيجه می‌گ‪$$‬يريم‪$‬‬
‫كه اصل ازدواج خليفه با دختر امير مؤمنان عليه السالم افسانه‌ای بيش نيست‪.‬‬
‫جواب‪:‬‬
‫اوالً ش‪$$‬يخ عب‪$$‬دالحي مت‪$$‬وفي‪ 1382 $‬و نزديک به عصر ماست و بايد گفت ايش‪$$‬ان از کجا چ‪$$‬نين‬
‫سخني را آورده اند؟؟ آيا تا به اين حد عاجزيد که دنبال اشتباهات و س‪$$‬هوهاي‪ $‬علما ميگرديد تا‬
‫به مقصد خود برسيد؟؟ گذش‪$$‬ته از آن هم‪$$‬انطور‪ $‬که قبالً ن‪$$‬يز گفتم کنيه ام کلث‪$$‬وم زينب ص‪$$‬غري‬
‫بوده است‪.‬و منظور‪ $‬شيخ نيز زينب الصغري‪ $‬المکناه بام کلثوم بوده اس‪$‬ت‪ .‬چنانکه در نقل ش‪$$‬يخ‬
‫الدميري‪ $‬که ايشان به آن ارجاع داده اند صريحاً‪ $‬ام کلثوم آمده‪:‬‬
‫‪1‬‬
‫وتزوج‪ $‬عمر أم كلثوم بنت علي رضي‪ $‬هللا عنه‪ ،‬وأصدقها‪ $‬أربعين ألف درهم‬
‫پس اصل مرجع نيز به ازدواج با سيدة ام کلثوم تصريح ک‪$$‬رده است و منظ‪$$‬ور ش‪$$‬يخ عب‪$$‬دالحي‬
‫هم همان زينب الصغري‪ $‬است که گفتيم کنيه ام کلثوم بوده است‪.2‬‬

‫شبهه‪ :‬ام كلثوم در كربال حضور داشت‪:‬‬


‫افرادی‪ $‬كه ا ّم‌كلثوم‪ $‬را غير از حض‪$$‬رت زينب س‪$$‬الم هللا عليها می‌دانن‪$$‬د‪ ،‬معتقدند كه ا ّم‌كلث‪$$‬وم در‬
‫زمان ام‪$$‬ام حسن عليه الس‪$$‬الم در مدينه از دنيا رفته و در بقيع به خ‪$$‬اك س‪$$‬پرده ش‪$$‬ده اس‪$$‬ت؛ اما‬
‫طبق برخی از مدارك موجود در كتاب‌های اهل س‪$‬نت‪ ،‬ا ّم‌كلث‪$$‬وم در قض‪$‬يه ك‪$‬ربال ن‪$$‬يز حض‪$‬ور‪$‬‬
‫داشته است‪.‬‬
‫چنانچه از خطبه ا ّم‌كلثوم در كوفه به نقل از بالغات النساء آمده بود‪:‬‬
‫قالت أبدأ حبمد اهلل والصالة والسالم علی جدی أما بعد يا أهل الكوفة‪...‬‬
‫چنين گفت كه‪ :‬با ستايش خدا آغاز به سخن می كنم و درود و سالم بر ج‪ّ $‬د خ‪$$‬ويش می‌فرس‪$$‬تم‪$.‬‬
‫ای اهل كوفه!‪...‬‬
‫و جمال الدين بغدادی از عالمان قرن ششم اهل سنت در بستان الواعظين می‌نويسد‪$:‬‬
‫‪ - 1‬حیاة احلیوان الكربى‪،‬دمریی ص ‪،482‬دار الكتب العلمیة‪ ،‬بریوت‪ ،‬لبنان‪ 2003 ،‬م‬
‫‪ - 2‬الشیخ املفید‪،‬ج‪ ،1‬ص‪354‬؛ و العمدة ابن البطریق ص ‪ 30‬؛ مستدرك سفینة البحار ج ‪ 4‬ص ‪313‬؛ حبار االنوار ج‪ 42‬ص‪ 74‬؛‬
‫مستدركات علم رجال احلدیث ج‪ 8‬ص‪ 559‬؛ قاموس الرجال ج‪ 12‬ص ‪ 216‬؛اعیان الشیعه ج ‪ 1‬ص ‪ 326‬؛الفصول املهمه فی‬
‫معرفة االئمه ابن صباغ حاشیه ج ‪ 1‬ص ‪ _،647‬دار احلدیث للطباعة والنشر؛حمدث قمی در نفس املهموم ص ‪431‬‬
‫﴿‪﴾43‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫«فظللن ورأس احلسني بينهن مصلوب تسع ساعات من النهار وإن أم كلثوم رفعت رأسها فرأت رأس‬
‫احلس ني فبكت وق الت ي ا ج داه تري د رس ول اهلل ص لی اهلل علي ه وس لم ه ذا رأس حبيب ك احلس ني‬
‫مصلوب»‪.‬‬
‫سر مبارك امام حسين عليه السالم را حدود ‪ 9‬ساعت در برابر اسيران باالی نيزه قرار دادن‪$$‬د‪،‬‬
‫ا ّم‌كلثوم‪ $‬به باال نگاه كرد‪ ،‬سر پدر را در برابر آفتاب باالی نی مشاهده كرد عرضه داش‪$$‬ت‪ :‬ای‬
‫جد بزرگوار‪ $‬و ای رسول خدا ص اين سر محبوبت حسين است كه باالی نی قرار دارد‪.‬‬
‫ص را جد خ‪$$‬ويش مع‪$$‬رفی‪ $‬می‌كن‪$$‬د؛ و اگر قب‪$$‬ول ك‪$$‬نيم كه‬
‫در اين روايات‪ ،‬ا ّم‌كلثوم‪ ،‬رسول خدا ‌‬
‫طبق نظر مشهور‪ $‬اهل سنت‪ ‌،‬ا ّم‌كلثوم در زمان حيات امام حسن و ام‪$$‬ام حس‪$$‬ين عليهما الس‪$$‬الم‪،‬‬
‫از دنيا رفته است‪ ‌،‬اين رواي‪$‬ات هيچگونه ت‪$‬وجيهی جز حمل ا ّم‌كلث‪$‬وم‪ ،‬بر حض‪$‬رت زينب عليها‬
‫السالم ندارد‬

‫جواب‪:‬‬
‫‪4‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪-1‬وقتي از روايات ش‪$$‬يعه وس‪$$‬ني در من‪$$‬ابع ح‪$$‬ديثي‪ ،‬فقهي و ت‪$$‬اريخي‪ $‬و فت‪$$‬واي‪ $‬علما خ‪$$‬بر‬
‫داده‌اند که ام‌کلثوم‪ $‬و پسرش زيد در يک روز و قبل از واقعه کربال از دنيا رفته اند‪.‬ديگر همه‬
‫اين رواي‪$$‬ات ارزش خ‪$$‬ود را از دست ميدهند مانند روايت بالغ‪$$‬ات النسا که پ‪$$‬وچ ب‪$$‬ودنش قبالً‬
‫آشکار شد‪.‬‬
‫شما دقت کنيد به متن ترجمه آقاي قزويني آنجا که مينويسند‪ :‬ا ّم‌كلثوم‪$‬ك به ب‪$$‬اال نگ‪$$‬اه ك‪$$‬رد‪ ،‬سر‬
‫پدر را در برابر آفتاب باالی نی مشاهده كرد‪.‬‬

‫اگر نفهميديد دوباره بخوانيد! آقاي قزويني ميگويند‪ :‬ام کلثوم سر پدر خود را باالي ني مشاهده‬
‫کرد يعني اين ام کلثوم دختر امام حسين؛ است که سر امام حس‪$$‬ين؛ را آنجا مش‪$$‬اهده کردند پس‬
‫واضح است که حضرت رسول‪$‬ص جد دختران سيدنا حسين؛ محسوب ميشوند‪.‬‬
‫در روايت تص‪$$‬ريح نش‪$$‬ده که اين ام کلث‪$$‬وم ک‪$$‬دام ام کلث‪$$‬وم است ولي آق‪$$‬اي قزوي‪$$‬ني خودش‪$$‬ان‬
‫تصريح کردند‪ $‬که اين ام کلثوم دختر سيدنا حسين؛ هستند‪.‬‬
‫به اين ميگويند چوب خدا که انصافا ً صدا ندارد! اما‪!...‬‬
‫اما ما دختري‪ $‬به نام ام کلثومك براي سيدنا حسين؛ نميشناسيم که در کربال نيز حض‪$$‬ور‪ $‬داش‪$$‬ته‬
‫باشند و نمي‪$$‬دانم آق‪$$‬اي قزوي‪$$‬ني چگونه اينگونه ترجمه ک‪$$‬رده ان‪$$‬د‪ .‬ولي بين اس‪$$‬راي زن‪$$‬ان ازب‪$$‬ني‬
‫‪ - 1‬هتذیب االحکام الطوسی ‪ ,‬ج‪ ،9‬ص‪362‬؛ وسائل الشیعه احلر العاملی‪ ,‬ج‪ ،26‬ص‪314‬؛ سنن الدارمی‪ ,‬ج‪ ،2‬ص‪379‬؛‬
‫مستدرک احلاکم‪ ,‬ج‪ ،4‬ص‪( 346‬هذا حدیث اسناده صحیح و فیه فوائد منها)؛ السنن الدارقطنی‪ ,‬ج‪ ،4‬ص‪ 40‬دارالکتب اسالمیه؛‬
‫سنن الکربی بیهقی‪ ,‬ج‪ ،6‬ص‪ 222‬و املصنف ابن ابی شیبه ج‪ 4‬ص ‪133‬‬
‫‪ - 2‬مسالک االفهام الشهید الثانی ‪ ,‬ج‪ ،13‬ص‪270‬؛ جواهر الکالم‪،‬جواهری ‪ ,‬ج‪ ،39‬ص‪308‬؛ ‪ ,‬کشف اللثام الفاضل اهلندی ج‬
‫‪ ،2‬ص‪ ,312‬مکتبة املرعشی‪ ,‬قم؛ املدونة الکربی االمام مالک‌ ج‪ ،3‬ص‪ ،385‬مطبعة السعادة مصر ؛ املغنی ابن‌قدام ة‪ ,‬عبدهلل‌بن حممد‬
‫احلنبلی ج‪ ،7‬ص‪ ,187‬دارالکتاب‌ العربی‪ ,‬بریوت ؛الشرح الکبری ابن‌قدامه‪ ,‬عبدالرمحن ج‪ ،7‬ص‪،156‬دارالکتاب العربی‪ ,‬بریوت‬
‫‪ - 3‬املنمق‪ ،‬البغدادی ص‪310‬‬
‫‪ - 4‬منابع فقهی مشاره قبل؛ ریاض املسائل(ط ق حجریه) الطباطبایی‪ ,‬ج‪ ،2‬ص‪380‬؛ مستند الشیعة(طج)‪ ،‬النراقی ج‪ ،19‬ص‪,452‬‬
‫موسسه آل البیت‪ ,‬قم‪1419 ,‬ق‪ ,‬و منابع دیگر‪...‬‬
‫﴿‪﴾44‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫هاشم در واقعه کربال ام کلثوم ديگري نيز وجود‪ $‬دارد که او ام کلثوم دختر عبدهللا بن جعفر از‬
‫زينب ک‪$$$‬بري مي باشد که هم‪$$$$‬راه همس‪$$$‬رش قاسم‪ $‬بن محمد بن جعفر آنجا حض‪$$$‬ور‪ $‬داشت و‬
‫شوهرش‪ $‬نيز جزو شهداي کربال هستند‪ .‬پس در اينجا دو احتمال وجود‪ $‬دارد‪.‬‬
‫‪-1‬اين ام کلثوم دختر سيدنا حسين؛ است به تصريح جناب قزويني!!‬
‫‪-2‬اين ام کلث‪$$‬وم دخ‪$$‬تر زينب ک‪$$‬بري؛ هس‪$$‬تند که ايش‪$$‬ان ن‪$$‬يز ميتوانند‪ $‬حض‪$$‬رت رس‪$$‬ولص را به‬
‫عنوان جد خود محسوب کنند‪.‬‬
‫که در صورت‪ $‬صحت اين روايت بي سند‪ ،‬گزينه دو بر حقيقت نزديکتر خواهد بود‪.‬‬

‫نتيجه گيري قزويني!‪:‬‬


‫با توجه به شواهدی كه ذكر شد‪ ،‬دختری‪ $‬به نام ا ّم‌كلثوم از حضرت زهرا سالم هللا عليها‪ ،‬جای‬
‫ترديد‪ $‬دارد؛ بلكه می‌توان گفت كه ا ّم‌كلثوم همان حضرت زينب س‪$$‬الم هللا عليها اس‪$$‬ت‪ .‬هنگ‪$$‬امی‬
‫كه ا ّم‌كلث‪$$‬وم و حض‪$$‬رت زينب يك نفر ش‪$$‬دند‪ ،‬اصل ازدواج با عمر منتفی می‌ش‪$$‬ود؛‪ $‬زي‪$$‬را همه‬
‫می‌دانند‪ $‬که عبد هللا بن جعفر همسر آن حضرت بوده است و نه كسی ديگر‪.‬‬

‫جواب‪:‬‬
‫طبق شواهدي‪ $‬که ما ذکر کرديم حضرت فاطمه؛ دو دختر داشته اند و همينطور در کربال ن‪$$‬يز‬
‫دختري‪ $‬به نام زينب و دختري به نام ام کلثوم حض‪$$‬ور داش‪$$‬ته ان‪$$‬د‪ ،‬پس اگر رواي‪$$‬تي‪ $‬خالف اين‬
‫حقايق تاريخي باشد آن روايات مردود ميشوند‪ $‬نه اينکه بر حقايق تاريخي‪ $‬خللي وارد شود‪.‬‬
‫﴿ ‪(﴾           ‬االسراء‪.) 81‬‬
‫و بگو حق آمد و باطل نابود شد آری باطل همواره نابودشدنی است‪.‬‬

‫شبهه‪ :‬منكرين ازدواج در اهل بيت به اقرار علماي اهل سنت‪:‬‬


‫از عبارت ب‪$$‬رخی از عالم‪$$‬ان اهل س‪$$‬نت اس‪$$‬تفاده می‌ش‪$$‬ود كه در مي‪$$‬ان اهل بيت و س‪$$‬ادات ن‪$$‬يز‬
‫كسانی بوده‌اند كه اين ازدواج را منكر شده‌اند‪.‬‬
‫ابن حجر هيثمی پس از نقل روايتی در باره ازدواج با سند ض‪$$‬عيف‪ $‬از اهل بيت عليهم الس‪$$‬الم‬
‫در الصواعق احملرقة می‌نويسد‪$:‬‬
‫در رواي‪$$‬تی كه آن را بيهقی و دارقط‪$$‬نی‪ $‬با س‪$$‬ندی كه راوي‪$$‬ان آن از بزرگ‪$$‬ان اهل بيت هس‪$$‬تند‪،‬‬
‫چنين آمده است كه علي دختران خ‪$$‬ويش را ب‪$$‬رای ازدواج با فرزن‪$$‬دان جعفر نگ‪$$‬اه داش‪$$‬ته ب‪$$‬ود؛‬
‫عمر او را در راه ديده و گفت‪ :‬ای اباالحسن‪ ،‬دخترت ا ّم‌كلثوم‪ $‬از فاطمه دختر رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا ص‬
‫را به ازدواج من در آور؛ او فرم‪$$‬ود‪ :‬من دخ‪$$‬تران خ‪$$‬ود را ب‪$$‬رای ازدواج با فرزن‪$$‬دان ب‪$$‬رادرم‪$‬‬
‫جعفر نگ‪$$‬اه داش‪$$‬ته ام؛ عمر در پاسخ گفت‪ :‬قسم به خداوند بر روی زمين كسی نيست كه قصد‬
‫داشته باشد مانند من با او به بهترين وجه زندگی كند؛ او را به ازدواج من در آور‪.‬‬
‫علي گفت‪ :‬او را به ازدواج تو در آوردم؛ عمر به مسجد پيامبر بازگش‪$$‬ته و گفت‪ :‬به من تبريك‬
‫ازدواج بگوييد؛ گفتند با چه كسی ازدواج كرده اي؟‬
‫در پاسخ گفت‪ :‬با ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪ $‬دخ‪$$‬تر علي و س‪$$‬پس چ‪$$‬نين گفت كه از پي‪$$‬امبر ص ش‪$$‬نيده است كه‬
‫فرمود «هر سبب و نسبی در روز‪ $‬قي‪$$‬امت قطع می گ‪$$‬ردد‪ ،‬جز س‪$$‬بب و نسب من» و گفته ب‪$$‬ود‬
‫كه من از اصحاب پيامبر بودم‪ ،‬دوست داشتم كه ارتباط سببی نيز داشته باشم!!!‬
‫﴿‪﴾45‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫و با اين روايت كه از طريق‪ $‬اهل بيت نقل ش‪$$$$‬ده اس‪$$$$‬ت‪ ‌،‬تعجب ما از انك‪$$$$‬ار ازدواج عمر با‬
‫ا ّم‌كلثوم‪ $‬توسط جم‪$$‬اعتی از اهل بيت در زم‪$$‬ان م‪$$‬ا‪ ،‬بيش‪$$‬تر‪ $‬می ش‪$$‬ود؛ اما ج‪$$‬ای تعج‪$$‬بی ن‪$$‬دارد ؛‬
‫زي‪$$‬را آن‌ها با علما معاش‪$$‬رت نداش‪$$‬ته و ن‪$$‬ادانی رافضه بر عقل آن‌ها مس‪$$‬تولی ش‪$$‬ده است و در‬
‫عقل خويش نادانی را وارد كرده‌اند؛ و به همين س‪$$‬بب در اين م‪$$‬ورد از روافض تقليد نم‪$$‬وده و‬
‫نمی دانند كه س‪$$‬خن روافض در اين زمينه دروغ‪ $‬محض و انك‪$$‬ار حس‪$$‬يات اس‪$$‬ت!!! زي‪$$‬را كسی‬
‫كه ممارست با علوم داشته و كتاب‌های اخب‪$‬ار و س‪$‬نن را مطالعه كن‪$‬د‪ ،‬علم ض‪$‬روری‪ $‬پي‪$‬دا می‬
‫كند كه علي ا ّم‌كلثوم‪ $‬را به ازدواج عمر در آورده است و انكار اين مطلب نادانی‪ ،‬عناد‪ ،‬انك‪$$‬ار‬
‫بديهيات و نيز بيماری عقلی و فساد‪ $‬در دين است!!!‬
‫جالب اينجاست كه با وجود‪ $‬ادعای ابن حجر‪ ،‬چنين روايت با چنين مضمونی را نه بيهقی و نه‬
‫دارقطنی نقل نكرده‌اند!!! تنها روايتی كه پيدا شد‪ ،‬روايتی است كه در س‪$$‬يره ابن اس‪$$‬حاق با يك‬
‫سند و در سنن دارقطنی با دو سند مرسل آمده (كه يكی از آن‌ها را از سيره ابن اسحاق گرفته‬
‫است) و آن نيز با اين متن اختالف‌های فراوان دارد!!!‬
‫(س‪$$‬نن الک‪$$‬بري) هنگ‪$$‬امی كه عمر بن خط‪$$‬اب با ا ّم‌كلث‪$$‬وم دخ‪$$‬تر علي ازدواج ك‪$$‬رد‪ ،‬به جلسه‬
‫مهاجرين در مسجد رسول خداص بين قبر و منبر آمده و آن‌ها برای او دعا به بركت كردند‪.‬‬
‫ص ش‪$$‬نيدم‪ $‬كه می‬ ‫عمر گفت‪ :‬قسم به خدا من را به ازدواج او مايل نكرد‪ ،‬مگر اينكه از پي‪$$‬امبر ‌‬
‫گفت هر سبب و نسبی در روز‪ $‬قيامت قطع می شود مگر سبب و نسب من‪.‬‬
‫اين روايت متن روايت ابن اسحاق است و مرسل نيكو است!!!‬
‫ش‪$$‬گفت‌آور آست كه ابن حج‪$$‬ر‪ ،‬مرسل ب‪$$‬ودن روايت را ندي‪$$‬ده و تنها و تنها به اين علت كه در‬
‫سند روايت‪ ،‬نام ائمه ش‪$$‬يعه آم‪$$‬ده اس‪$$‬ت‪ ،‬می گويد چ‪$$‬را اهل بي‪$$‬تی كه منكر اين ازدواج هس‪$$‬تند‪،‬‬
‫نظر اهل سنت را قبول نمی كنند!!! و ايش‪$$‬ان را متهم به ن‪$$‬ادانی می كن‪$$‬د‪ ،‬با اينكه قب‪$$‬ول چ‪$$‬نين‬
‫روايتی‪ $‬عين نادانی است‪.‬‬
‫ما نيز از اين همه توهين ابن حجر نسبت به منكرين ازدواج‪ ،‬تعجب نمی‌ك‪$$‬نيم؛ چ‪$$‬را كه او در‬
‫مكتبی رشد يافته است كه از اهل بيت عليهم السالم و آموزه‌های آن‌ها سودی نبرده‌اند‪.‬‬
‫خود همين توهين‌ها نشان‌دهنده آن است كه اصل ازدواج دروغ و سخن منك‪$$‬رين حقيقت داش‪$$‬ته‬
‫باشد؛ چرا كه اگر ابن حجر از نظريه خود مطمئن بود‪ ،‬هرگز به توهين و جس‪$‬ارت به ط‪$‬رف‪$‬‬
‫مقابل پناه نمی‌آورد و با دليل و مدرك نظر مخالف را رد می‌كرد‪$.‬‬
‫آن چه از كالم او اس‪$$$‬تفاده می‌ش‪$$$‬ود‪ ،‬اين است كه در مي‪$$$‬ان اهل بيت كس‪$$$‬انی بوده‌اند كه اين‬
‫ازدواج را قبول نداشته‌اند و همين برای ما مهم است‪.‬‬

‫جواب‪:‬‬
‫منص‪$$‬فان خ‪$$‬ود متن اع‪$$‬تراف را خوانديد‪ $‬آنجا که هيثمي ميگوي‪$$‬د‪ $:‬و با اين روايت که از طريق‬
‫اهل بيت نقل ش‪$$‬ده اس‪$$‬ت‪ ،‬تعجب ما از انک‪$$‬ار ازدواج عمر با ام کلث‪$$‬وم توسط جم‪22‬اعتي از اهل‬
‫بيت در زمان ما‪،‬بيشتر ميشود‪ ،‬اما ج‪$$‬اي تعج‪$$‬بي ن‪$$‬دارد‪ ،‬زي‪$$‬را آنها با علما معاش‪$$‬رت نداش‪$$‬ته و‬
‫ناداني رافضه بر عقل آنها مستولي شده است و در عقل خويش ن‪$$‬اداني را وارد ک‪$$‬رده اند و به‬
‫همين س‪$$$‬بب در اين م‪$$‬ورد‪ $‬از رافضه تقليد نم‪$$‬وده و نميدانند‪ $‬که س‪$$$‬خن روافض در اين زمينه‬
‫دروغ‪ $‬محض و انکار حسيات است‪...‬‬
‫هيثمي ميگوي‪22‬د‪ :‬جم‪$$‬اعتي از اهل بيت در زم‪$$‬ان م‪$$‬ا!!! ح‪$$‬ال ميپرسم‪ $‬ابن حجر هيثمي در چه‬
‫سالي ميزيسته اند؟ جواب‪ :‬از سال ‪ 909‬تا ‪ ..974‬ح‪$‬ال ع‪$‬اقالن خ‪$‬ود فکر کنند که منظ‪$‬ور وي‬
‫از اهل بيت چه کساني بوده!! آيا کسي غير از سيد و سادات؟؟ و به ق‪$‬ول هيثمي‪ :‬آنها اهل علم‬
‫﴿‪﴾46‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫نبوده و با علما رفت و آمد نداشته و تحت تاثير اهل رفض قرار‪ $‬گرفته اند‪ .‬خب ح‪$$‬اال يکي که‬
‫تحت تاثير دروغهاي‪ $‬امثال قزويني حرف ناصواب بزند سخنش مقبول است؟‬

‫قزويني در ادامه ميگويد‪ :‬جالب اينجاست كه با وجود‪ $‬ادعای ابن حج‪$$‬ر‪ ،‬چ‪$$‬نين روايت با چ‪$$‬نين‬
‫مضمونی را نه بيهقی و نه دارقطنی‪ $‬نقل نكرده‌اند!!!‪....‬‬
‫ج‪ :‬اوالً سند امام بيهقي مرسل حسن است و بد نيست آقاي قزويني‪ $‬تحقيق مختصري در م‪$$‬ورد‪$‬‬
‫تعريف‪ $‬اهل س‪$$‬نت در م‪$$‬ورد رواي‪$$‬ات مرسل بکنند چ‪$$‬ون گر چه علي بن حس‪$$‬ين؛اين م‪$$‬اجرا را‬
‫نديده اند ولي چون ايشان از اهل بيت مي باشند بدون شک از اين ماجرا آگ‪$$‬اه ب‪$$‬وده اند پس به‬
‫همين علت اين مرسل را حسن گويند‪$.‬‬
‫گذشته از آن به جز اين روايت‪ ،‬رواي‪$$‬ات زي‪$$‬اد ديگ‪$$‬ري از اهل بيت ن‪$$‬يز ذکر ش‪$$‬ده که ص‪$$‬حيح‬
‫هستند مثالً‪:‬‬

‫حاکم در مستدرک علي الصحيحين رواي‪$$‬تي را در م‪$$‬ورد‪ $‬وف‪$$‬ات ام کلث‪$$‬وم و فرزن‪$$‬دش‪ $‬از محمد‬
‫بن جعفر نقل ميکند که وي ميگويد‪ $:‬ه ذا ح ديث ص حيح اإلس ناد‪ ،‬ومل خيرج اه = اسناد اين حديث‬
‫‪1‬‬
‫صحيح است ولي شيخين‪ ،‬بخاري و مسلم آن را نقل نکرده اند‪.‬و ذهبي نيز با آن موافق‪ $‬است‬
‫و همچنين در «کنز العمال متقي هندي عن ابن احلنفية قال‪ :‬دخل عمر بن اخلطاب وأنا عند أخيت أم‬
‫‪2‬‬
‫كلثوم بنت علي فضمين وقال‪ :‬الطفيه يا كلثوم»‬
‫‪4‬‬
‫و همچنين از سيدنا حسن؛‪ 3‬و امام صادق از امام باقر‪$‬؛‬
‫و به يادداشته باشيد جوابي را که ش‪$$‬يخ مجلسي به ش‪$$‬يخ مفيد دادند و همينط‪$$‬ور‪ $‬رواي‪$$‬اتي‪ $‬که از‬
‫ديگر اهل بيت در کتب شيعه موجود است‪.‬‬
‫پس ببينيد انصاف‪ $‬اين قزويني‪ $‬را!!‬

‫‪- 1‬املستدرك على الصحیحنی للحاكم مع تعلیقات الذهبی فی التلخیص ح ‪8009‬‬


‫‪ - 2‬ح ‪ 37515‬کنز العمال‬
‫‪ - 3‬سنن الکربی بیهقی ج‪ 7‬ص‪64‬و ‪114‬‬
‫‪- 4‬سنن الکربی امام بیهقی ج ‪ 6‬ص ‪222‬‬
‫﴿‪﴾47‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫بخش دوم از شبهات‬


‫ام كلثوم دختر ابوبكر‪ ،‬يا ام كلثوم دختر امير مؤمنان عليه السالم؟‬
‫بر خالف ادع‪$$‬ای اهل س‪$$‬نت که اين دخ‪$$‬تر را فرزند ام‪$$‬ير مؤمن‪$$‬ان از فاطمه زه‪$$‬را مع‪$$‬رفی‬
‫کرده‌ان‪$$‬د‪ ،‬در هيچ رواي‪$$‬تی‪ $‬از رواي‪$$‬ات ش‪$$‬يعيان به اين مطلب اش‪$$‬اره نش‪$$‬ده است که اين دخ‪$$‬تر‬
‫فرزند امير مؤمنان از فاطمه زه‪$$‬را (س‪$$‬الم هللا عليهم‪$$‬ا) ب‪$$‬وده اس‪$$‬ت؛ و تنها به اين نکته اش‪$$‬اره‬
‫دارد که دخ‪$$‬تری‪ $‬به ن‪$$‬ام ا ّم‌كلث‪$$‬وم که در خانه ام‪$$‬ير مؤمن‪$$‬ان زن‪$$‬دگی می‌ک‪$$‬رده‪ ،‬به ازدواج عمر‬
‫(آنهم به زور) در آمده و امير مؤمنان پس از مرگ عمر‪ ،‬او را به خانه خود برگردانده است‪.‬‬
‫بنابراين می‌گوييم‪ :‬ممکن است که اين دختر فرزند‪ $‬امير مؤمنان عليه السالم باشد؛ اما از ديگر‬
‫همسران آن حضرت‪ .‬در نتيجه اين توجيه احساسی‪ $‬که وی فرزند فاطمه زهرا (س) بوده است‬
‫نيز کارگر‪ $‬نخواهد شد‪.‬‬
‫يا اين كه به احتمال زياد و طبق اعتراف بزرگان اهل س‪$$‬نت‪ ،‬اين دخ‪$$‬تر‪ ،‬ربيبه آن حض‪$$‬رت و‬
‫دختر ابوبكر‪ $‬باشد‪.‬‬

‫جواب‪:‬‬
‫‪ -1‬علت خواستگاري حضرت عمرس فاميل شدن دوباره با خاندان نب‪$$‬وي ب‪$$‬ود و از آن مهم‪$$‬تر‬
‫داش‪$$‬تن فرزن‪$$‬دي‪ $‬از آن خان‪$$‬دان و اين منظ‪$$‬ور محقق نميشد مگر با ازدواج با دخ‪$$‬تر حض‪$$‬رت‬
‫فاطمه‪$‬ك‪.‬‬
‫‪ -2‬محمد باقر مجلسي در جواب شيخ مفيد ميگويد‪« ::‬انکار شيخ مفيد – که خداي رحمتش کند‬
‫– درب‪$$‬ارة اصل واقعه (ازدواج خليفه با ام کلث‪$$‬وم دخ‪$$‬تر فاطمه) تنها مرب‪$$‬وط به آنست که اين‬
‫حادثه از طريق‪ $‬آنان (اهل سنّت) ثابت نمي شود و گرنه‪ ،‬پس از ورود‪ $‬اخب‪$$‬اري‪ $‬که (از طريق‪$‬‬
‫اماميه) گذشت انکار اين امر‪ ،‬شگفت است! و کليني به سند خود (سلسلة س‪$$‬ند را مي آورد) از‬
‫ابو عبدهللا صادق ‪-‬عليه السالم‪ -‬گزارش نم‪$$‬وده که گفت‪ :‬چ‪22‬ون عمر وف‪22‬ات ي‪22‬افت علي؛ ن‪22‬زد ا ّم‬
‫﴿‪﴾48‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫کلثوم رفت و او را به خانة خود برد‪ .‬و همانند اين روايت با سند ديگر (سند را ذکر مي کن‪$$‬د)‬
‫‪1‬‬
‫از ابو عبدهللا صادق‪ $‬؛ نيز گزارش شده است»‪.‬‬

‫توجه کنيد که بحث سر ازدواج ام کلث‪$‬وم دخ‪$‬تر فاطمه با حض‪$‬رت عمرس است و مجلسي ن‪$‬يز‬
‫روايت فوق‪ $‬را دليل بر صحت اين ازدواج ميگيرد!! و حرف آقاي قزويني‪ $‬خ‪$$‬ود را به خ‪$$‬واب‬
‫زدن است!‬

‫‪ -3‬تقريبا ً همه علماي قديم شيعه به هنگ‪$$‬ام ذکر اين ازدواج تص‪$$‬ريح ک‪$$‬رده اند که اين دخ‪$$‬تر از‬
‫حضرت فاطمه است‪.‬‬

‫‪-4‬اگر دختر حضرت علي؛ از غير فاطمه بوده‪ ،‬اين نيز خود نشانه رابطه نيکو بين ف‪$$‬اروق و‬
‫حيدر است‪ ،‬البته متذکر ميشوم‪ $‬که حضرت علي؛ در سال ‪ 17‬هج‪$$‬ري هيچ دخ‪$$‬تري نداش‪$$‬ته اند‬
‫و اگر هم داشته اند آن دختر نميتواند‪ $‬بيش از ‪ 3‬سال سن داشته باشد‪ ،‬که جلوتر ما به شرح آن‬
‫ميپردازيم‪(.‬ان شا هللا)‬

‫‪-5‬در روايتي اينچنين آمده است‪ :‬أن عم ر قسم مروط ا بني نساء أه ل املدينة فبقي منه ا م رط جيد‪،‬‬
‫فقال بعض من عنده يا أمري املؤمنني أعط هذا ابنة رسول اهلل صاليت عندك ‪ -‬يريد أم كلثوم بنت علي‬
‫‪2‬‬
‫‪ -‬فقال‪ :‬أم سليط أحق به‪ ،‬فإهنا من بايع رسول اهلل ص‪ ،‬وكانت تزفن لنا القرب يوم أحد‪.‬‬

‫س‪$$$‬يدنا عمرس پارچه ه‪$$$‬ايي را بين زن‪$$$‬ان اهل مدينه تقس‪$$$‬يم ميک‪$$$‬رد‪ ،‬پس ب‪$$$‬رخي گفتن‪$$$‬د‪ :‬اي‬
‫اميرالمومنين اين قسمت ب‪$$‬اقي مان‪$$‬ده را به دخ‪$$‬تر رس‪$$‬ول خ‪$$‬داص اعطا کن – م‪$$‬راد ام کلثوم‪$‬ك‬
‫دختر عليس است‪........-‬‬

‫مالحظه کرديد که ميگويند‪ :‬دختر رسول اللهص که پ‪$$‬درش حض‪$$‬رت عليس ب‪$$‬وده است و تا به‬
‫امروز‪ $‬به هيچ کدام از فرزندان حض‪$$‬رت عليس فرزند رس‪$$‬ول نگفته اند اال فرزن‪$$‬دان حض‪$$‬رت‬
‫فاطمه‪$‬ك را‪.‬‬

‫و همينطور‪ $‬ماجراي دفاع زيدبن عمر از جدش نيز روايت فوق را تاييد ميکند‪:‬‬
‫بسر بن ارط اة نزد معاويه ب‪$$‬ود كه بعلی ناس‪$$‬زا ميگفت‪ :‬زيد بن عمرب در آنجا نشس‪$$‬ته ب‪$$‬ود كه‬
‫مادرش ام كلثوم دختر علیس بود زيد(که از زيباترين مردم بود) عصا را برداشت و سخت بر‬

‫‪ - 1‬حبار األنوار‪ ،‬ج ‪ ،42‬ص ‪.109‬‬


‫‪ - 2‬کنز العمال متقی هندی ج ‪ 13‬ص ‪ 623‬ح ‪ // 37584‬صحیح البخاری ج‪ 5‬ص ‪ //36‬سبل اهلدی و الرشاد ج‪ 4‬ص ‪ 220‬و‬
‫ابن اثری در جامع االصول فی احادیث الرسول مهچننی املنتظم البن جوزی و ریاض النضره حمب الطربی و‪...‬‬
‫﴿‪﴾49‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫سر او زد و سر او را شكست معاويه به زيد گفت‪ :‬تو بزرگ و س‪$$‬الخورده از ق‪$$‬ريش را زدی‬
‫كه او خواجه و ساالر اهل شام است‪ .‬بعد بخود بسر گفت‪ :‬تو بعلی ناسزا ميگوئی‪ $‬و حال اينكه‬
‫او جد زيد است و زيد فرزند‪ $‬فاروق‪$‬س است و تو اين دشنام را در مالء ع‪$$‬ام می دهی و گم‪$$‬ان‬
‫ميك‪$$‬نی كه بتواند تحمل كن‪$$‬د؟ معاويه هر دو را راضی و آرام ك‪$$‬رد‪ .‬و زيد ميگوي‪$$‬د‪« $:‬أن ا ابن‬
‫‪1‬‬
‫اخلليفتني» من فرزند دو خليفه ام‬
‫البته روايات اينچنيني‪ $‬زياد هستند ولي آقاي قزويني‪ $‬قصد بيدار شدن را ندارند و گرنه اش‪$$‬اره‬
‫اي براي ايشان کافي بود‪ ،‬به قول شيخ سعدي‪:‬‬
‫از اين به نصحيت نگويد کست‪ ...‬اگر عاقلي يک اشارت بست‬

‫شبهه‪ :‬اعتراف مهم‌ترين شارح صحيح مسلم‪ :‬عمر داماد أبو بكر‬
‫ب‪$$‬رخی از عالم‪$$‬ان اهل س‪$$‬نت اع‪$$‬تراف كرده‌اند كه ا ّم‌كلث‪$$‬ومی كه با عمر ازدواج ك‪$$‬رده‪ ،‬دخ‪$$‬تر‬
‫ابوبكر‪ $‬بوده نه دختر امير مؤمنان عليه السالم‪.‬‬
‫محی ال‪$$‬دين ن‪$$‬ووی‪ ،‬مهم‪$$‬ترين ش‪$$‬ارح ص‪$$‬حيح مس‪$$‬لم در کت‪$$‬اب ته‪$$‬ذيب االس‪$$‬ماء می‌گويد عمر با‬
‫ا ّم‌كلثوم‪ $‬دختر ابوبکر ازدواج کرده است!!!‬
‫أختا عائشة‪ ،...:‬وأم كلثوم هذه تزوجها عمر بن الخطاب‪ ،‬رضی‪ $‬هللا عنه‪.‬‬
‫دو خواهر عائشه؛ همان دو نفری كه مقصود ابوبكر صديق! از س‪$$‬خنانش به عائشه بودن‪$$‬د‪ ،‬كه‬
‫به او گفت «دو ب‪$$$$‬رادرت و دو خ‪$$$$‬واهرت (از من ارث می برن‪$$$$‬د)؛ عائشه گفت‪ :‬اين دو نفر‬
‫برادران من هستند؛ اما دو خواهر من چه كسانی هستند (من كه يك خواهر بيش‪$$‬تر‪ $‬ن‪$$‬دارم)؛ در‬
‫پاسخ گفت‪ :‬آن كسی كه در شكم دختر خارجه است؛ من گمان دارم كه او نيز دختر اس‪$$‬ت؛ اين‬
‫ماجرا را در باب هبه كتاب مهذب آورده است‪.‬‬
‫و سخن در باره آن دو در اسماء الرجال در باب چهارم‪ $‬در خواهران گذشت؛ اين دو خ‪$$‬واهر‪،‬‬
‫اسماء دختر ابوبكر و ا ّم‌كلثوم دختر ابوبكر‪ $‬هس‪$$‬تند؛ و او است كه در ش‪$$‬كم م‪$$‬ادرش ب‪$$‬ود؛ و در‬
‫آنجا توضيح ماجرا گذشت؛ و همين ا ّم‌كلثوم است كه عمر با او ازدواج كرده است‪.‬‬
‫با توجه به اين اع‪$$‬تراف‪ ،‬بس‪$$‬ياری‪ $‬از حق‪$$‬ايق روشن و ث‪$$‬ابت می‌ش‪$$‬ود كه ازدواج دخ‪$$‬تر ام‪$$‬ير‬
‫مؤمنان عليه السالم با عمر‪ ،‬افسانه‌ای بيش نيست‪.‬‬
‫اين ازدواج با واقعيت‌های ت‪$$‬اريخی ن‪$$‬يز س‪$$‬ازگارتر‪ $‬اس‪$$‬ت؛ چ‪$$‬را كه خليفه اول دوم هم پيم‪$$‬ان و‬
‫دوست قديم‪ $‬يكديگر بودند‪ ،‬با مرگ ابوبكر‪ ،‬طبيعی‪ $‬است كه خليفه دوم احساس مسؤوليت‪ $‬كرده‬
‫و بخواهد خانواده او را تحت تكفل خود دربياورد و ازدواج با دختر اب‪$$‬وبكر‪ $‬به‪$$‬ترين راه ب‪$$‬وده‬
‫است‪.‬‬

‫جواب‪:‬‬
‫در مورد کالم امام نووي(رح‪$‬مه هللا) چيزي نيست جز يک اشتباه ساده که به هيچ وجه ص‪$$‬حت‬
‫ندارد ايشان مت‪$‬وفي س‪$‬ال ‪ 676‬هـــ هس‪$‬تند‪ ،‬پس بايد ديد که ايش‪$‬ان اين ح‪$‬رف را از چه ج‪$‬ايي‬
‫گرفته اند‪ ..‬که ميبينيم‪ $‬هيچ کجاي تاريخ به ازدواج بنت ابي بکر با عمرس ح‪$$‬تي اش‪$$‬اره اي هم‬
‫نکرده اند‪.‬‬
‫و داليل در اين باره بسيار‪ $‬زيادند‪:‬‬

‫‪ - 1‬تاریخ دمشق ابن‌عساکر‪ ,‬ج‪ ،19‬ص‪ / 484‬سری اعالم النبالء ذهبی‪،‬ج‪ ،6‬ص‪( 2‬شبیه آن)‬
‫﴿‪﴾50‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫‪-1‬ام کلثوم دختر حضرت صديقس طبق نص تاريخ و گفته امام نووي‪ ،‬بعد از وف‪$$‬ات ص‪$$‬ديقس‬
‫به دنيا آمد‪.‬‬
‫يعني اواخر سال ‪ 13‬هجري!! و مورخين متفقند که ازدواج عمرس با دخت علي س س‪$$‬ال ‪17‬‬
‫هجري‪ 1‬صورت‪ $‬گرفته! يعني زماني‪ $‬که ام کلثوم دختر ابي بکر فقط و فقط ‪ 3‬يا ‪ 4‬سال داشته‬
‫است!!!!!!!!!!‬
‫‪ -2‬فکر کنيد!‪ ،‬چط‪$$$‬ور‪ $‬يک دخ‪$$$‬تر ‪ 4‬س‪$$$‬اله ميفهمد که اخالق خليفه چگونه اس‪$$$‬ت؟ و يا اينکه‬
‫دختر ‪ 4‬ساله فهم و درک آن را دارد که در مورد‪ $‬ازدواجش با او مشورت‪ $‬شود؟؟!!!‬
‫‪-3‬حضرت عمرس زماني که به خواستگاري دختر علي؛ ميرود‪ ،‬علت اين قصد‪ $‬را خويش‪$$‬اوند‪$‬‬
‫شدن با خاندان پيامبر‪$‬ص اعالم کرد و به حديث‪ :‬ك ل س بب ونس ب منقط ع ي وم القيام ة إال س ببی‬
‫ونس بی‪ 2‬اس‪$$‬تناد ک‪$$‬رد‪ ..‬س‪$$‬وال اينجاست که آي‪$$‬ا‪ ،‬ازدواج حض‪$$‬رت ف‪$$‬اروق‪$‬س با دخ‪$$‬تر اب‪$$‬وبکر‪،$‬‬
‫حض‪$$‬رت عمر را به خواس‪$$‬ته اش ميرس‪$$‬اند؟ يع‪$$‬ني خويش‪$$‬اونديش‪ $‬با خان‪$$‬دان نب‪$$‬ودت محکم‪$$‬تر‬
‫ميشد؟؟!!‬

‫‪ -4‬بر اساس بسياري‪ $‬از متون تاريخي ثابت ميشود که سيدنا فاروق‪ $‬اعظمس از همان آغ‪$‬از و‬
‫بدون بردن نامي از عمرو بن عاص به خواستگاري دختر حيدر ک‪$$‬رار؛ رفته اس‪$$‬ت‪ 3.‬و اين به‬
‫آن معني است که حتي ماجراي خواستگاري از دختر ابوبکر هم صحت ندارد‪.‬‬

‫‪ -5‬ام کلثوم بنت صديقس با طلحه بن عبيداللهس به عن‪$$‬وان يک دخ‪$$‬تر ب‪$$‬اکره ازدواج ميکنند و‬
‫قبل از طلحهس نيز با کسي ازدواج نکرده بود‪.‬‬

‫‪ -6‬اسناد رواي‪$‬ات مربوطه متصل نيس‪$$‬تند‪ ،‬چنانچه ابن قدامه‪ 4‬ميفرماي‪$$‬د‪« :‬ومل أق ف علی من رواه‬
‫بإسناد متصل» اسناد روايات مربوط‪ $‬به اين خواستگاري متصل نيستند‪$.‬‬

‫‪-7‬آق‪$$‬اي قزوي‪$$‬ني‪ $‬از کتب اهل س‪$$‬نت(وح‪$$‬تي ش‪$$‬يعه)فقط و فقط يک ش‪$$‬اهد دارد که آن هم طبق‬
‫اقوال فوق‪ $‬بي ارزش است ولي بنده از کتب شيعه از قديم‪ $‬تا به ام‪$$‬روز ‪ 100‬ها ش‪$$‬اهد ميت‪$$‬وانم‪$‬‬
‫بي‪$$$‬اورم ولي مگر آق‪$$$‬اي قزوي‪$$$‬ني‪ $‬از رو ميرون‪$$$‬د؟‪ $‬مگر اين آقا آن همه اع‪$$$‬تراف را در کتب‬
‫خودشان نميبينند‪ $‬که هو هو کنان جلو مي آيد و ميگويد‪ $:‬اعتراف بزرگترين شارح‪....‬؟؟‬

‫‪ - 1‬الیعقوبی‪،‬ج‪ ،2‬ص‪149‬؛ طربی‪ ،‬ج‪ ،3‬ص‪168‬؛ الکامل ابن اثری‪ ،‬ج‪ ،2‬ص‪537‬‬
‫‪ - 2‬حدیث ابن عباس‪ :‬أخرجه الطرباىن (‪ ،11/243‬رقم ‪ .)11621‬حدیث عمر‪ :‬أخرجه الطرباىن ىف األوسط (‪،5/376‬رقم‬
‫أیضا‪ :‬الطرباىن(‪،3/45‬‬
‫‪ ،)5606‬والبیهقى (‪ ،7/64‬رقم ‪ ،)13172‬والضیاء(‪ ،1/197‬رقم ‪ ،)101‬وقال‪ :‬إسناده حسن ‪ .‬وأخرجه ً‬
‫رقم ‪ ،)2634‬وأبو نعیم (‪ ،)7/314‬وقال‪ :‬غریب‪ .‬والدیلمى (‪ ،3/255‬رقم ‪. )4755‬حدیث املسور‪ :‬أخرجه الطرباىن(‪،20/27‬‬
‫رقم ‪.)33‬به نقل از جامع االحادیث سیوطی‪/‬ش ‪ 15633‬و مورد اتفاق شیعه و سنی است‪.‬‬
‫‪ - 3‬ابن اسحاق‪ ,‬ج‪ ،5‬ص‪231‬ـ‪233‬؛ البدایة والنهایة‪ ،‬ج‪ ،7‬ص‪ 157‬و دیگر منابع یاد شده در منت‪.‬‬
‫‪ - 4‬املغىن ابن قدامة ج ‪ 6‬ص ‪ ،491‬مكتبة اجلمهوریة‪ ،‬القاهرة ‪..‬‬
‫﴿‪﴾51‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫‪ -8‬اگر باز هم شيعه بچه شود و بگوي‪$$‬د‪ :‬به ما چه ع‪$$‬الم خودت‪$$‬ان گفته اس‪$$‬ت‪ ،‬ميگ‪$$‬ويم‪ :‬من صد‬
‫نفر از علماي شما را نام ميبرم‪ $‬که اين ازدواج را صحيح دانسته اند به جز عده اي که به قول‬
‫سيد مرتضي‪ $‬اصحاب جاهل ايشان هستند! گذشته از آن ن‪$$‬يز ميگ‪$$‬ويم‪ $:‬مش‪$$‬هور است که خمي‪$$‬ني‬
‫در تحرير الوسيله ج‪ 2‬مساله ‪ 12‬ح‪$$‬تي فت‪$$‬واي‪ $‬ج‪$$‬ائز ب‪$$‬ودن ازدواج با دخ‪$$‬تر ش‪$$‬يرخواره! را هم‬
‫داده اند‪ ،‬حاال بعد از اين ما بگوييم‪ $:‬اين هم يکي از بزرگترين عالم و مراجعه تقليد خودت‪$$‬ان و‬
‫سخنش‪ ،‬چرا شما به فتواي‪ $‬وي عمل نميکنيد؟ چرا همه به ش‪$$‬کلي ميخواهيد آن را توجيه و رد‬
‫کني‪$$‬د؟؟ مس‪$$‬لٌم است که ميگويي‪$$‬د‪ $:‬او که معص‪$$‬وم و ع‪$$‬اري از خطا نب‪$$‬وده و مس‪$$‬لما ً ما هم همين‬
‫جواب را ميدهيم‪.‬‬

‫بيش از ‪ 30‬عالم شيعي‪ ،‬معتقد بوده اند که قرآن تحريف‪ $‬شده ولي چرا شما آن همه اعتراف را‬
‫رد ميکنيد و به خ‪$$‬ود نميگيري‪$$‬د؟؟ پس کمي به خ‪$$‬ود بياييد و دست از اين بازيه‪$$‬اي کودکانه بر‬
‫داريد‪.‬‬

‫خالصه اينکه ازدواج که ج‪$$$‬اي خ‪$$$‬ود دارد ح‪$$$‬تي خواس‪$$$‬تگاري حض‪$$$‬رت عمرس از دخ‪$$$‬تر‬
‫ابوبکر‪$‬س ماجراي جعلي بيش نيست‪ ،‬و الباقي ماجرا هم خود به خود باطل ميشود‪$.‬‬

‫در پاي‪$$‬ان‪ :‬به ف‪$$‬رض مح‪$$‬ال که ازدواج با دخ‪$$‬تر حض‪$$‬رت ص‪$$‬ديقس ث‪$$‬ابت ش‪$$‬ود(که غ‪$$‬ير ممکن‬
‫اس‪$$$‬ت) هيچ خللي در ازدواج حض‪$$$‬رت عمرس با دخ‪$$$‬تر عليس وارد نميکند چونکه روايت و‬
‫احاديث صحيح خبر از اين ازدواج داده اند و در صورتي که قبول کنيم حضرت عمرس با ام‬
‫کلثوم بنت صديقس ازدواج کرده آن وقت شما آن همه روايات را چگونه توجيه ميکنيد؟ دخ‪$$‬تر‬
‫ابوبکر‪$‬س در خانه حضرت عليس چه کار ميکرده؟ چه وقتي با س‪$$‬يدنا طلحهس ازدواج ک‪$$‬رده؟‬
‫و ميپرسم مگر اش‪$$‬کالي دارد که حض‪$$‬رت عمرس هم با دخ‪$$‬تر اب‪$$‬وبکر‪ $‬و هم با دخ‪$$‬تر عليب‬
‫ازدواج کرده باشد؟؟ خود ام‪$$‬ام ن‪$$‬ووي‪ $‬در همين کت‪$$‬اب "ته‪$$‬ذيب االس‪$$‬ماء" از ازدواج عمر با ام‬
‫کلثومب بنت علي و فاطمه و فرزند آنها سخن ميگويد و در تذکره ام کلث‪$$‬وم بنت علي از س‪$$‬يدة‬
‫فاطمه‪$‬ش مينويسند‪$:‬‬
‫«أم كلثوم بنت علی بن أبی طالب‪ ،‬رضی اهلل عنه وعنها‪ :‬مذكورة فی صالة امليت من املهذب‪ ،‬هی‬
‫بض م الك اف‪ ،‬وهی بنت فاطم ة‪ ،‬رض ی اهلل عنه ا‪ ،‬بنت رس ول اهلل ص‪ ،‬ول دت فی حي اة رس ول اهلل‬
‫زيدا‪ ،‬ورقية‪ ،‬وتوفيت أم كلثوم هی وابنها‬
‫ص‪ ،‬تزوجها عمر بن اخلطاب‪ ،‬رضی اهلل عنه‪ ،‬فولدت له ً‬
‫‪1‬‬
‫زيد بن عمر فی يوم واحد‪».‬‬
‫به وقت شمارش اوالد حضرت عمر مينويس‪$$‬ند‪ :‬وفاطمة‪ 2‬وزي د أمهم ا أم كلث وم بنت علی بن أبی‬
‫‪3‬‬
‫طالب من فاطمة‪ ،‬رضی اهلل عنهم‬

‫‪- 1‬هتذیب االمسا نووی ج ‪ 3‬ص ‪263‬‬


‫‪- 2‬فاطمه مهان رقیه دخرت حضرت عمر و سیده ام کلثوم است به گواهی ابن قتیبه‬
‫‪ - 3‬هتذیب األمساء ج‪ 2‬ص ‪5‬‬
‫﴿‪﴾52‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫‪4‬‬
‫و در تذکره حضرت فاطمهك ‪ :‬وأما أم كلثوم فتزوجها‪ $‬عمر بن الخطابس‪ ،‬فولدت له زيدًا‬
‫‪2‬‬
‫و همينطور‪ $‬در تذکره زيد بن عمر بن خطابس‬
‫پس اين هم سخن امام نووي‪ $‬که ازدواج با دختر حضرت علي از فاطمه را عن‪$$‬وان ميکن‪$$‬د‪ ،‬آيا‬
‫اين سخن را ميپذيريد؟‬

‫شبهه‪ :‬تحليل روايت جعلي رد خواستگاري عمر از دختر أبو بكر توسط عايشه‪:‬‬
‫البته برخی س‪$$‬عی كرده‌اند كه بگويند‪ $‬عمر فقط از او خواس‪$$‬تگاری‪ $‬ك‪$$‬رده است و ازدواج اتف‪$$‬اق‬
‫نيفتاده؛ اما ماجرای اين خواس‪$$‬تگاری‪ $‬را به ص‪$‬ورتی نقل كرده‌اند که نه ش‪$$‬يعه قب‪$‬ول دارد و نه‬
‫سنی می‌تواند‪ $‬بپذيرد‪.‬‬
‫عالمان اهل سنت نقل كرده‌اند كه عمر از دختر ابوبکر خواستگاری‪ $‬کرد؛ اما ا ّم‌كلثوم‪ $‬و عائشه‬
‫با اين خواستگاری‪ $،‬به خاطر اخالق تند و خشونت ذاتی عمر مخ‪$$‬الفت كردن‪$$‬د‪ .‬و س‪$$‬پس عايشه‬
‫به عمرو عاص متوسل شد و عمرو عاص كه دشمنی‪ $‬او با خان‪$$‬دان ام‪$$‬ير مؤمن‪$$‬ان عليه الس‪$$‬الم‬
‫روشن‌تر‪ $‬از خورشيد است‪ ،‬دختر امير مؤمنان عليه السالم را پشنهاد‪ $‬كرد‪.‬‬
‫(ط‪$$‬بري و‪:)..‬عمر بن خط‪$$‬اب ابت‪$$‬دا به خواس‪$$‬تگاری‪ $‬ا ّم‌كلث‪$$‬وم دخ‪$$‬تر اب‪$$‬وبكر‪ $‬رفت‪ ،‬عايشه اين‬
‫پيشنهاد‪ $‬را با خ‪$$‬واهرش مط‪$$‬رح ك‪$$‬رد‪ .‬در پاسخ گفت‪ :‬م‪$$‬را با او ك‪$$‬اری نيس‪$$‬ت‪ .‬عايشه گفت‪ :‬آيا‬
‫اميرالمؤمنين را نمی خواهی؟ گفت‪ :‬آری نمی خواهم‪ ،‬او در زندگی‪ $‬س‪$$‬خت و خشن و با زن‪$$‬ان‬
‫تندخو‪ $‬و بد رفتار است‪.‬‬
‫عايشه كسی را نزد عمرو عاص فرستاد‪ $‬و ماجرا را برای او بازگو‪ $‬كرد‪ .‬عم‪$$‬رو ع‪$‬اص گفت‪:‬‬
‫من ماجرا را درست می كنم‪ ،‬آن گاه نزد عمر رفت و گفت‪ :‬ای ام‪$$‬ير مؤمن‪$$‬ان خ‪$$‬بری ش‪$$‬نيده‌ام‬
‫كه خ‪$$‬دا كند درست نباش‪$$‬د‪ ،‬عمر گفت‪ :‬چيس‪$$‬ت؟ گفت‪ :‬ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪ $‬دخ‪$$‬تر اب‪$$‬وبكر را خواس‪$$‬تگاری‬
‫كرده‌ای؟ گفت‪ :‬بل‪$$‬ه‪ ،‬م‪$$‬را ب‪$$‬رای او نمی‌پس‪$$‬ندی‪ $‬يا او را ب‪$$‬رای من نمی‌پس‪$$‬ندی؟ گفت‪ :‬هيچك‪$$‬دام‪،‬‬
‫ولی او نوسال است و در سايه ا ّم‌المؤمنين عايشه با ماليمت و مدارا بزرگ شده و تو تندخويی‬
‫و ما از تو می ترسيم‪ $‬و نمی توانيم‪ $‬هيچيك از عادات تو را بگردانيم‪ ...‬و من بهتر از او را به‬
‫تو نشان می دهم‪ :‬ا ّم‌كلثوم‪ $‬دختر علي بن ابوطالب را‪...‬‬
‫آيا اهل س‪$$$‬نت اين نكته را قب‪$$$‬ول می كنند كه خواس‪$$$‬تگاری عمر از دخ‪$$$‬تر اب‪$$$‬وبكر آن ق‪$$$‬در‬
‫وحشتناك‪ $‬بوده است كه عمرو عاص از آن به خدا پناه می‌برد! اما همين شخص پشنهاد می‌كند‬
‫كه از دختر امير مؤمنان خواستگاری كن‪$$‬د‪ .‬يع‪$$‬نی اح‪$$‬ترام اب‪$$‬وبكر واجب است و نبايد دخ‪$$‬تر او‬
‫آزرده خاطر شود؛ اما حضرت زهرا احترام ندارد و آزردن دختر او نيز اشكالی ندارد!!!‬
‫آيا اهل س‪$$‬نت متل‪$$‬زم به اين مس‪$$‬أله می‌ش‪$$‬وند‪ $‬كه آزردن روح اب‪$$‬وبكر مهم‪$$‬تر از آزردن روح‬
‫حضرت زهرا سالم هللا عليها است؛ با اين كه طبق روايات صحيح السند موجود در كتاب‌های‬
‫اهل سنت‪ ،‬آزردن فاطمه‪ ،‬آزردن رسول خدا اس‪$$‬ت؛ اما در ب‪$$‬اره اب‪$$‬وبكر‪ $‬چ‪$$‬نين رواي‪$$‬تی نيام‪$$‬ده‬
‫است‪.‬‬
‫مگر اهل س‪$$‬نت از عمر نقل نمی‌کنند که گفت‪ :‬بس‪$$‬تگان رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا از بس‪$$‬تگان من ب‪$$‬رای من‬
‫مهمتر هستند؟‬

‫‪- 4‬هتذیب االمساء امام نووی ج ‪ 3‬ص ‪250‬‬


‫‪- 2‬هتذیب االمساء امام نووی ج‪ 1‬ص ‪276‬‬
‫﴿‪﴾53‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫آيا اهل سنت قبول می‌کنند‪ $‬که بگويند‪ $‬که عمر حرمت بستگان ابوبکر را مراعات می‌کند؛ ولی‬
‫ح‪$$‬رمت خان‪$$‬دان پي‪$$‬امبر‪ $‬را مراع‪$$‬ات نمی‌کن‪$$‬د!!! به خ‪$$‬اطر خش‪$$‬ونت ذاتی از ازدواج با دخ‪$$‬تر‬
‫ابوبکر‪ $‬امتناع؛ اما برای ازدواج با ناموس رسول خدا اصرار می‌کند!!!‬
‫اگر اين روايت را صحيح بدانيم‪ ،‬اش‪$$‬كاالت گفته ش‪$$‬ده بر اهل س‪$$‬نت وارد می ش‪$$‬ود؛ و اگر اين‬
‫روايت جعلي باشد (كه چنين است) علت جعل آن مش‪$$‬خص اس‪$$‬ت؛ در زم‪$$‬ان جعل اين افس‪$$‬انه‪،‬‬
‫اين ديدگاه در بين مردم شيوع داشت که عمر با دخ‪$$‬تر اب‪$$‬وبکر ازدواج ک‪$$‬رده است و نه دخ‪$$‬تر‬
‫علي؛ خواستند بگويند‪ $‬يک خواستگاری‪ $‬س‪$$‬اده ص‪$$‬ورت‪ $‬گرفته است و س‪$$‬پس در پی دخ‪$$‬تر علي‬
‫رفته است!!! (همان دروغ‌ه‪$‬ايی که در بس‪$‬ياری‪ $‬از ازدواج ها گفته می‌ش‪$‬ود!!! که اين آقا پيش‬
‫از اين همسر نداشته و تنها يک خواس‪$$‬تگاری‪ $‬س‪$$‬اده ب‪$$‬وده؛ اما مش‪$$‬خص می‌ش‪$$‬ود‪ $‬که زن داش‪$$‬ته‬
‫و‪)...‬‬
‫جواب‪:‬‬
‫مختص‪$$‬ر‪ $:‬ما در اين م‪$$‬ورد‪ $‬با آق‪$$‬اي قزوي‪$$‬ني همص‪$$‬دا ميش‪$$‬ويم‪ $‬و ميگ‪$$‬وييم‪ $‬چ‪$$‬نين خواس‪$$‬تگاري‪$‬‬
‫ص‪$$$‬ورت نگرفته است و اص‪$$$‬والً خواس‪$$$‬تگاري‪ $‬از دخ‪$$$‬تر ‪ 3‬يا ‪ 4‬س‪$$$‬اله در عقل گنجشک هم‬
‫نميگنجد چه برسد به ازدواج با آن!!! البته ش‪$$‬ما عقل آق‪$$‬اي قزوي‪$$‬ني‪ $‬را با عقل گنجشک مقايسه‬
‫نکنيد‪ ،‬دور از جان گنجشک!!‬
‫"با درک اين حقيقت‪ ،‬الباقي تاويالت آقاي قزويني‪ $‬باطل ميشود‪$".‬‬

‫ادامه شبهه‪:‬نسب شناسان شيعه نيز همين کالم نووی‪ $‬را قبول داشته و ا ّم‌كلث‪$$‬وم همسر عمر را‬
‫از نسل اميرمؤمنان نمی‌دانند‪.‬‬

‫آية هللا مرعشی که تم‪$$‬ام ش‪$$‬جره نامه‌ه‪$$‬ای موج‪$$‬ود‪ $‬خان‪$$‬دان اهل بيت در اختي‪$$‬ار ايش‪$$‬ان ب‪$$‬ود در‬
‫حاشيه شرح احقاق الحق همين مطلب را اشاره کرده و آن را نظر محققين می‌دانند‪$.‬‬

‫«هاجرت مع زوجها إلی احلبشة‪ ،‬مث إلی املدينة املنورة‪ ،‬تزوجها بعد جعفر أبو بكر‪ ،‬فتولدت له منها‬
‫عدة أوالد منهم أم كلثوم وهي اليت رباها أمري املؤمنني عليه السالم وتزوجها الثانی‪ ،‬فكانت ربيته عليه‬
‫السالم ومبنزلة إحدی بناته‪ ،‬وكان عليه السالم خياطب حممد بابين وأم كلثوم هذه بنيت‪ ،‬فمن مث سری‬
‫الوهم إلی عدة من احملدثني واملؤرخني فكم هلذه الشبهة من نظري‪ ،‬ومنشأ األكثر االشرتاك يف االسم أو‬
‫الوصف‪ ،‬مث بعد موت أيب بكر تزوجها موالنا علي عليه السالم»‬

‫هم‪$$‬راه با ش‪$$‬وهرش به حبشه هج‪$$‬رت ك‪$$‬رده و س‪$$‬پس به مدينه آم‪$$‬د؛ پس از جعفر اب‪$$‬وبكر‪ $‬با او‬
‫ازدواج كرده و چند فرزند‪ $‬برای او آورد كه از جمله آن‌ها ا ّم‌كلثوم‪ $‬است؛ كه اميرمؤمن‪$$‬ان عليه‬
‫الس‪$$‬الم او را ب‪$$‬زرگ ك‪$$‬رده و خليفه دوم ن‪$$‬يز با او ازدواج ك‪$$‬رد؛ او دخ‪$$‬تر خوان‪$$‬ده حض‪$$‬رت و‬
‫مانند يكی از دخ‪$$‬تران ايش‪$$‬ان ب‪$$‬ود؛ و آن حض‪$$‬رت محمد را پسر خ‪$$‬ويش و ا ّم‌كلث‪$$‬وم را دخ‪$$‬تر‬
‫خويش خطاب می كردند؛ و به همين سبب عده ای از محدثين و مورخين به توهم افتاده‌ان‪$$‬د؛ و‬
‫اين اشتباه‪ ،‬مشابهات بسيار‪ $‬دارد كه منشا آن‌ها اشتراك در اسم يا وصف بوده اس‪$$‬ت؛ و پس از‬
‫مردن ابوبكر‪ ،‬اميرمؤمنان با اسماء ازدواج كردند‪$.‬‬
‫﴿‪﴾54‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫حال اين دختر چطور در خانه اميرمؤمن‪$‬ان ب‪$‬وده اس‪$‬ت؟ واضح اس‪$‬ت؛ هنگ‪$‬امی كه اب‪$‬وبکر از‬
‫دنيا رفت‪ ،‬بعضی همس‪$$‬ران اب‪$$‬وبکر‪ $‬با اميرمؤمن‪$$‬ان ازدواج کردن‪$$‬د؛ و به همين س‪$$‬بب ايش‪$$‬ان و‬
‫تعدادی فرزندان ابوبکر در خانه حضرت بزرگ شده‌اند‪ ،‬مانند محمد بن ابی بکر؛ ا ّم‌كلث‪$$‬وم هم‬
‫يکی از ايشان‪.‬‬

‫جواب‪:‬‬
‫ببينيد قسمت قيچي شده متن آقاي مرعشي را‪:‬‬
‫«هی أمساء بنت عميس بن معب د بن احلارث اخلثعمي ة الص حابية الش هرية اجلليل ة من امله اجرات األول‬
‫وأخت ميمونة ألمها‪ ،‬يروي عنها ابناها عبد اهلل عون ابنا جعفر الطيار ومجاعة‪ ،‬هاجرت مع زوجها‬
‫إلی احلبش ة‪ ،‬مث إلی املدين ة املن ورة‪ ،‬تزوجه ا بع د جعف ر أب و بك ر‪ ،‬فتول دت ل ه منه ا ع دة أوالد منهم أم‬
‫‪1‬‬
‫كلثوم وهي اليت رباها أمري املؤمنني عليه السالم وتزوجها الثاين‪ ،‬فكانت ربيته‪.» ....‬‬

‫آق‪$$‬اي قزوي‪$$‬ني اگر اين است نظر محققين ش‪$$‬يعه پس واي به ح‪$$‬ال اين محقيقن!! آق‪$$‬اي مرعشي‬
‫م‪$$‬ادر ام کلث‪$$‬وم را اس‪$$‬ما بنت عميس ميدان‪$$‬د! بعد ش‪$$‬ما به ق‪$$‬ول او اس‪$$‬تناد ميکني‪$$‬د؟ به کسي که‬
‫خودش توهم زده ولي مح‪$$‬دثين و م‪$$‬ورخين را متهم ميکن‪$$‬د؟! در کليه کتب ت‪$$‬واريخ و انس‪$$‬اب و‬
‫تراجم که بگرديد براي اسما بنت عميس تنها يک فرزند(محمد) از حضرت صديقس نوشته اند‬
‫و همه آنها مادر ام کلثوم را حبيبه بنت خارجه نوشته اند ولي گويا اين آقا در موقع نوشتن اين‬
‫سطور‪ $‬حالت عادي نداشته اند! و خودشان توهم زده بودند!‬

‫سخن بعضي از بزرگان در تذکره حبيبه بنت خارجه و ام کلثوم بنت ابي بکرش‪:‬‬
‫طبري‪ :‬وتزوج أيضا يف االسالم حبيبة بنت خارجة ابن زيد بن أبی زهري من بنی احلارث بن اخلزرج‬
‫وكانت نسأ حني توفی أبو بكر فولدت له بعد وفاته جارية مسيت أم كلثوم‬
‫‪2‬‬

‫ابن سعد‪ :‬وحبيبة ابنة خارجة بن زيد بن أيب زهري من بلحارث بن اخلزرج‪ ،‬وهي أم أم كلثوم وكانت‬
‫‪3‬‬
‫هبا نسأ حني تويف أبو بكر‪ ،‬رمحه اهلل‪.‬‬
‫ابن جوزي‪ :‬والزوجة الثانية‪ :‬حبيبة بنت خارجة بن زيد‪ ،‬فولدت له أم كلثوم بعد وفاته‪ :‬وكان أبو‬
‫‪4‬‬
‫بكر ملا هاجر إلی املدينة نزل علی أبيها خارجة بن زيد فتزوجها‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫ذهبي‪ :‬وحبيبة بنت خارجة والدة أم كلثوم‪.‬‬

‫‪ - 1‬شرح إحقاق احلق ج ‪ 3‬شرح ص ‪315‬‬


‫‪- 2‬تاریخ الطربی ج ‪ 2‬ص ‪616‬‬
‫‪ - 3‬الطبقات الكربى ابن سعد ج‪ 3‬ص ‪210‬‬
‫‪- 4‬املنتظم ابن جوزی‬
‫‪- 5‬تاریح االسالم ذهبی‬
‫﴿‪﴾55‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫ابن حجر عس‪22‬قالني‪ :‬حبيب ة بنت خارج ة بن زي د أو بنت زي د بن خارج ة اخلزرجي ة زوج أيب بكر‬
‫‪1‬‬
‫الصديق ووالدة أم كلثوم ابنته التی مات أبو بكر‪.‬‬
‫ابن عبدالبر در تذکره خارجه بن زيد‪ :‬ابنته حتت أبی بكر وفيها قال‪ :‬أبوبكر‪-‬حني حضرته الوفاة‪:‬‬
‫إن ذا بطن بنت خارج ة أراه ا جاري ة‪ ،‬واس م ابنته زوج ة أيب بك ر حبيب ة وذو بطنه ا أم كلث وم بنت أيب‬
‫‪2‬‬
‫بكر‪.‬‬
‫بدر الدين العيني‪ :‬أم كلث‪$$‬وم بنت أبی بكر الص‪$$‬ديق التيمية القرش‪$$‬ية‪ :‬أمها حبيبة بنت خارجة أخت‬
‫‪3‬‬
‫زيد بن خارجة‪.‬‬
‫ابن حزم آندلسي‪ :‬خارج ة بن زي د بن أيب زه ري‪ ،‬وك انت ابنت ه حتت أيب بك ر الص ديق‪ ،‬فول دت ل ه أم‬
‫‪4‬‬
‫كلثوم‪.‬‬
‫صالحي ش‪2‬امي‪ :‬وزوجت ه الثاني ة يف االس الم حبيب ة بنت خارج ة بن زي د‪ ،‬فول دت ل ه أم كلث وم بع د‬
‫‪5‬‬
‫وفاته‪.‬‬
‫عصامي در ذکر فرزندان ابوبکرس ‪ :‬وأم كلث وم‪ ،‬وهي أص غر بناهتك وهي التی تركه ا أب و بك ر يف‬
‫‪6‬‬
‫بطن بنت خارجة‪.‬‬
‫ترجمه کلي آنها نشان ميدهد که‪ :‬دومين همسرحضرت‪ $‬ابوبکر ص‪$$‬ديقس در اس‪$$‬الم حبيبه دخ‪$$‬تر‬
‫خارجه بوده که به هنگام وفات ابوبکر‪$‬س او دخ‪$$‬تري در ش‪$$‬کم داش‪$$‬ته اند که حض‪$$‬رت اب‪$$‬وبکر‪$‬‬
‫پيش از به دنيا آمدن وي او را ام کلثوم نام نهاد‪.‬‬

‫براي اينکه دل آقاي قزوي‪$$‬ني‪ $‬نش‪$$‬کند اين س‪$$‬خن را از آق‪$$‬اي مرعشي قب‪$$‬ول ميک‪$$‬نيم و ميگ‪$$‬وييم‪$:‬‬
‫آري آن ام کلث‪$$‬وم فرزند‪ $‬خوان‪$$‬ده حض‪$$‬رت علي؛و دخ‪$$‬تر اس‪$$‬ما بنت عميس‪$$‬ك! ب‪$$‬وده که تحت‬
‫سرپرستي حضرت عليك بزرگ شده اند‪.‬‬

‫حال ما ميگوييم‪:‬چطور حضرت عليك به خودش‪$$‬ان اج‪$$‬ازه دادند دخ‪$$‬تري‪ $‬را که خودش‪$$‬ان آن را‬
‫تربيت کرده و مسلما ً آن را مومن بار آورده اند به عقد و نک‪$$‬اح يک ف‪$$‬رد ک‪$$‬افر(نع‪$$‬وذ‪ $‬باهلل) در‬
‫آورند؟؟ آيا حضرت عليك حق داشته اند دختر خوانده خ‪$$‬ود را وادار به زنا ک‪$$‬ردن بکنن‪$$‬د؟ کما‬
‫اينکه ازدواج با شخص کافر‪ $‬به مثابه زنا و از گناهان کبيره است‪.‬‬

‫‪- 1‬االصابه ابن حجر ج‪ 8‬ص‪ 80‬رقم ‪11029‬‬


‫‪- 2‬االستیعاب ابن عبدالرب ج‪ 2‬ص‪ 417‬رقم ‪590‬‬
‫‪ - 3‬مغاىن األخیار ىف شرح أسامى رجال معاىن اآلثار بدرالدین العینی رقم ‪4306‬‬
‫‪- 4‬جوامع السریه ابن حزم ج‪ 1‬ص ‪130‬‬
‫‪- 5‬سبل اهلدی والرشاد ج‪ 11‬ص ‪251‬‬
‫‪ - 6‬مسط النجوم العوالی فی أنباء األوائل والتوالی‪ ،‬العصامی‬
‫﴿‪﴾56‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫پس م‪$$‬اجرا هم‪$$‬ان است که همه مي‪$$‬دانيم‪ $‬و ام کلثوم ‪$‬ك دخ‪$$‬تر س‪$$‬يدة فاطمه ‪$‬ك و همسر حض‪$$‬رت‬
‫عمرك بوده است‪ .‬و به هر تاويل و ترتيبي نتيجه همان ميشود‪ $‬يعني محبتي که بين آن بزرگ‪$$‬ان‬
‫بوده و ﴿ر َُح َما ُء َب ْي َن ُه ْم﴾ (الفتح‪)29/‬‬

‫ادامه شبهه‪ :‬در مقابل اين نظر تنها يك اشكال وج‪$$‬ود‪ $‬دارد؛ ب‪$$‬رخی ادعا كرده‌اند كه اين دخ‪$$‬تر‬
‫نمی‌تواند ربيبه امير مؤمنان عليه السالم باشد؛ چرا كه طبق روايات اهل س‪$$‬نت‪ ،‬م‪$$‬ادر ا ّم‌كلث‪$$‬وم‬
‫حبيبة بن خارجة بوده و او نيز پس از م‪$$‬ردن اب‪$$‬وبكر‪ $‬با خ‪$$‬بيب بن أس‪$$‬اف ازدواج ك‪$$‬رده‪ ،‬نه با‬
‫امير مؤمن‪$$‬ان‪ ‌،‬در پاسخ می‌گ‪$$‬وييم‪ $‬كه ازدواج م‪$$‬ادر ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪ $‬با اين ش‪$$‬خص ن‪$$‬يز از دروغ‪ $‬ه‪$$‬ای‬
‫جاعل اين قصه است‪ ،‬تا تمام راه های كشف حقيقت را ببندد؛ زمانی‪ $‬پرده از دروغ ب‪$$‬ودن اين‬
‫قصه برداشته می شود كه مشخص شود منابع قديم تاريخ نزد اهل س‪$$‬نت‪ ،‬خ‪$$‬بيب بن أس‪$$‬اف در‬
‫جنگ يمامه و در زمان ابوبكر كشته شده است‪.‬‬
‫محمد بن حبيب بغدادی در المحبّر می‌نويسد‪:‬‬
‫خبيب بن اساف در روز‪ $‬يمامه (جنگ با مسيلمه كذاب) كشته شد‪.‬‬

‫جواب‪:‬‬
‫در باال گفتيم که آقاي مرعشي دچ‪$$‬ار ت‪$$‬وهم ش‪$$‬ده اند و ميبينيد که آق‪$$‬اي قزوي‪$$‬ني‪ $‬هم ميگويند‪ $‬که‬
‫م‪$$‬ادر ام کلث‪$$‬وم حبيبه بنت خارجه ب‪$$‬وده‪ .‬و خودش‪$$‬ان س‪$$‬خن آق‪$$‬اي مرعشي را که ح‪$$‬امي آق‪$$‬اي‬
‫قزويني مي باشد نفي ميکند و البته چه خوب حامياني هستند!!‬
‫آق‪$$$‬اي قزوي‪$$$‬ني ادعا ميکنن‪$$$‬د‪ ،‬حبيبه بعد از اب‪$$$‬وبکرس با خ‪$$$‬بيب ازدواج نک‪$$$‬رده ما ميگ‪$$$‬وييم‪:‬‬
‫قبول(البته فعالً) حبيبه با خبيب ازدواج نک‪$$‬رده ولي در م‪$$‬ورد‪ $‬ازدواج حض‪$$‬رت عليس با حبيبه‬
‫کوچکترين‪ $‬نصي وج‪$$‬ود ن‪$$‬دارد و ح‪$$‬تي اش‪$$‬اره اي هم به آن نش‪$$‬ده اس‪$$‬ت‪ ،‬پس اين ادع‪$$‬اي آق‪$$‬اي‬
‫قزويني مستلزم‪ $‬آن است که ايشان عالم به امور گذش‪$$‬ته باش‪$$‬ند و غيب بدانند که البته از ايش‪$$‬ان‬
‫اين کرامات بعيد نيست!‬
‫ولي بر عکس حضرت عليس در روايات متع‪$$‬دد و از علم‪$$‬اي انس‪$$‬اب و ت‪$$‬راجم ث‪$$‬ابت است که‬
‫خبيب با حبيبه ازدواج کرد‪ 1.‬تا وقتي‪ $‬که او در زمان خالفت حضرت عثم‪$$‬انس وف‪$$‬ات ي‪$$‬افت و‬
‫نقل محمد بن ح‪$$‬بيب بغ‪$$‬دادي ن‪$$‬يز در اين مق‪$$‬ام بي ارزش است چونکه وف‪$$‬ات خ‪$$‬بيب در زم‪$$‬ان‬
‫خالفت عثم‪$$‬ان با ديگر ش‪$$‬واهد ت‪$$‬اريخي‪ $‬همخ‪$$‬واني‪ $‬دارد که از جمله آنها همين ازدواج با حبيبه‬
‫بنت خارجهب است و دوستي و پيمان ب‪$$‬رادري‪ $‬خ‪$$‬بيب با حض‪$$‬رت اب‪$$‬وبکرس و همينط‪$$‬ور‪ $‬ابن‬
‫کثير زماني‪ $‬که شهداي جنگ يمامه را ذکر ميکند از خبيب نامي نمي آورد‪.‬‬

‫اما خبيب بن اساف‪ ،‬و تاريخ وفات ايشان‪:‬‬


‫خبيب بن إساف‪...‬وشهد بدراً وأحداً واخلندق واملشاهد كلها مع رسول اللهص وم<<ات في خالف<<ة‬
‫‪2‬‬
‫عثمان س‪.‬‬

‫‪ - 1‬قال أبو عمر‪:‬خبیب بن إساف هذا تزوج حبیبة بنت خارجة بن زید بن أبی زهری بعد أن توفی عنها أبو بكر الصدیق‪ .‬طبقات‬
‫الکربی ابن سعد ج‪ 8‬ص ‪ 360‬؛ استیعاب فی معرفة اصحاب‪،‬تذکره حبیبه بنت خارجه ج‪ 4‬ص‪ 1807‬رقم‪ 3287‬و مهچننی تذکره‬
‫خبیب بن اساف؛ اسد الغابة ابن اثری؛ الوافی بالوفیات و اجلوهرة فی نسب للربی‬
‫‪ - 2‬امتاع األمساع مقریزی ج‪ 11‬ص ‪345‬؛ اإلستیعاب ابن عبدالرب ؛اسد الغابة ابن اثری ؛ و روض االنف و‪...‬‬
‫﴿‪﴾57‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫ال روض االن ف‪ :‬م<<ات خ<<بيب في خالف<<ة عثم<<انس وه و ج د خ بيب بن عب د ال رمحن ال ذي ي روي عن ه‬
‫مالك يف موطئه‪.‬‬
‫خ‪$$‬بيب بن إس‪$$‬اف در جنگ ب‪$$‬در و احد و خن‪$$‬دق حض‪$$‬ور‪ $‬داشت و همه اينها را هم‪$$‬راه رس‪$$‬ول‬
‫اللهص مشاهده کرد و در زمان خالفت عثمانس وفات يافت‪.‬‬
‫گذش‪$$‬ته از اين ث‪$$‬ابت است که بعد از وف‪$$‬ات حض‪$$‬رت اب‪$$‬وبکر‪$‬س سرپرس‪$$‬تي‪ $‬ام کلث‪$$‬وم بر عه‪$$‬ده‬
‫عايشهس بود و او بود که او را به خانه ش‪$$‬وهر(س‪$$‬يدنا‪ $‬طلح‪$$‬ه) فرس‪$$‬تاد و هم او ب‪$$‬ود که بعد از‬
‫شهادت شوهرش‪ $‬او را از آن خانه خارج کرد و با خود برد‪.‬‬

‫باز هم ميگويم‪ :‬به فرض محال که از آقايان تونل زمان گذشته! قبول کرديم که حض‪$$‬رت علي؛‬
‫با حبيبه بنت خارجه ازدواج کرده! در جواب ميگويم‪ $:‬چنانچه گذشت‪،‬ام کلثوم در سال ‪ 17‬تنها‬
‫‪ 3‬يا ‪ 4‬س‪$$$$‬ال داش‪$$$$‬ته اس‪$$$$‬ت! چگونه ازدواج با او و به دنيا آم‪$$$$‬دن دو فرزند‪ $‬از او را ممکن‬
‫ميداني‪$$‬د؟؟ ح‪$$‬ال اينکه گف‪$$‬تيم ام کلث‪$$‬وم تحت سرپرس‪$$‬تي حض‪$$‬رت عايشه ب‪$$‬وده و او با طلحه بن‬
‫عبيدهللا ازدواج کرده تا وقتي‪ $‬که او در وقايع‪ $‬جنگ جمل شهيد شد‪.‬‬

‫تنها همسر ابوبکرس که بعد از وفاتش با حضرت عليس ازدواج کرد‪ ،‬اسما بنت عميس بود و‬
‫او از حض‪$$$‬رت اب‪$$$‬وبکر‪ $‬ص‪$$$‬ديقس فقط يک پسر به ن‪$$$‬ام محمد داش‪$$$‬ت‪ ،‬پس اگر ف‪$$$‬ردا روزي‪$‬‬
‫بخواهند‪ $‬به اين ازدواج اشاره کنند پيشاپيش گفته باشيم که خودتان را بيش از اين رسوا‪ $‬نکنيد‪.‬‬

‫شبهه‪ :‬يك روايت از دو ام كلثوم‪:‬‬


‫با مراجعه به منابع اهل سنت مشاهده می‌كنيم‪ $‬كه گاهی يك روايت از يك راوی‪ $‬به دو صورت‪$‬‬
‫نقل شده است‪ :‬در يك نقل آن را از ا ّم‌كلثوم دختر ابوبكر‪ $‬و در نقل ديگر از ا ّم‌كلثوم‪ $‬دختر امير‬
‫مؤمنان عليه الس‪$$‬الم آورده‌اند و اين نش‪$$‬ان می‌دهد كه دخ‪$$‬تری‪ $‬كه مش‪$$‬هور‪ $‬به ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪ $‬بنت علي‬
‫است‌‪ ،‬در حقيقت همان ا ّم‌كلثوم‪ $‬دختر ابوبكر است‪.‬‬
‫ابن أبی شيبه‪ ،‬روايت ذيل را از ا ّم‌كلثوم‪ $‬دختر ابوبكر نقل می‌كند‪:‬‬
‫عفان برای ما روايت ك‪$‬رد كه حم‪$‬اد بن س‪$$‬لمه ب‪$‬رای او روايت ك‪$‬رده است كه ج‪$$‬بر بن ح‪$‬بيب‬
‫برای او روايت كرده است كه ا ّم‌كلثوم دختر ابوبكر‪ $‬از عائشه روايت كرده است كه‪...‬‬

‫در حالی كه اسحاق بن راهويه‪ ،‬همين روايت را از ا ّم‌كلثوم‪ $‬دختر امير مؤمنان عليه الس‪$$‬الم به‬
‫نقل از عائشه نقل كرده است‪ :‬نضر برای ما روايت كرده است كه شعبه برای او روايت كرده‬
‫است كه جبر بن حبيب برای او روايت كرده است كه از ا ّم‌كلثوم‪ $‬دختر علي شنيده است كه‪...‬‬

‫جواب‪:‬‬
‫اوال متن و سند دو روايت مانند هم نيستند‪.‬‬
‫ً‬
‫ً‬
‫دوم ‪$‬ا‪:‬در روايت نقل ش‪$$‬ده از ام کلثوم ‪$‬ك بنت عليس ش‪$$‬عبه بن حج‪$$‬اج وج‪$$‬ود‪ $‬دارد و ايش‪$$‬ون با‬
‫اينکه در علم حديث بسيار‪ $‬شهره و اصدق الناس هستند ولي در اس‪$$‬ماء الرج‪$$‬ال خطاه‪$$‬اي‪ $‬کمي‬
‫مرتکب شدند چنانکه‪ ،‬ذهبي و ابوداود‪ $‬و احمد بن عبدهللا العجلي‪ ...‬در مورد‪ $‬ايشون ميگويند‪$:‬‬
‫أمير المؤمنين فی الحديث‪......‬و كان يخطیء فی أسماء الرجال قليال‪...‬‬
‫در علم حديث امير المومنان است و در مورد اسمهاي راويان خطاهاي کمي مرتکب ميشده‪.‬‬
‫﴿‪﴾58‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫پس ميتوان احتمال داد که اين ماجرا هم از اشتباهات ايشان بوده و به جاي ام کلثوم بنت ابي‬
‫بکر گفته اند ام کلثوم بنت علي‪.‬‬

‫ما‪ :‬بالفرض که اشتباهي رخ نداده و اين عين سخن جبر بن ح‪$$‬بيب ب‪$$‬وده و يک ب‪$‬ار از بنت‬ ‫سو ً‬
‫علي و يکبار از بنت ابي بکر نقل کرده اند‪ ،‬ميگويم‪ :‬چه اشکال دارد؟؟ در ب‪$$‬اال ش‪$$‬ما به خطبه‬
‫اي استناد کرديد که از ‪ 6‬نفر با يک روش توصيف نقل ش‪$‬ده ب‪$‬ود‪،‬آيا ش‪$‬ما آن شش نفر را يک‬
‫نفر ميدانيد؟؟ البته از شما بعيد نيست‪.‬‬

‫روايت غ‪$$$‬دير خم را بيش از ‪ 100‬نفر نقل ک‪$$$‬رده اند که در بين آنها ‪ 20‬نفر عبدهللا ن‪$$$‬ام (‪15‬‬
‫صحابي‪ $‬و ‪ 5‬تابعي) وجود دارند‪.‬‬

‫اين بسيار‪ $‬قابل تصور است که‪ :‬حضرت عايشهك در جمعي از زنان و دختران که ام کلثوم‪$$‬ك‬
‫خواهرش و ام کلثومك دخ‪$$‬تر حض‪$$‬رت عليس هم در آن جمع حاضر‪ $‬ب‪$$‬وده اند اين ق‪$$‬ول را نقل‬
‫کرده باشند و جبير بن حبيبس نيز اين روايت را از هر دو شنيده باشد‪.‬‬

‫گذشته از آن‪ :‬خودتان را خس‪$$‬ته نکنيد چ‪$$‬ون هيچ ش‪$$‬خص عاقل و ب‪$$‬الغ و پ‪$$‬اک دلي‪ ،‬ازدواج با‬
‫دختر سه يا چهار ساله و دو بار باردار‪ $‬شدن او را باور نميکند! مگر قزويني‪ $‬و امثال او!!!!‬

‫شبهه‪:‬محور سوم‪ :‬تعارض‌های موجود در نقل قضيه‪:‬‬

‫يكی از دالئل افسانه بودن اين ازدواج‪ ،‬اين است كه اختالف‌های و تناقض‌های ش‪$$‬ديدی در نقل‬
‫ماجراهاي‪ $‬آن ديده می‌شود‪ .‬اين تناقض‌ها به حدی است كه مانع اطمينان انسان به صحت آن‌ها‬
‫و سبب اطمينان به افسانه بودن آن می‌شود‪.‬‬

‫ش‪$$‬يخ مفيد رض‪$$‬وان هللا تع‪$$‬الی عليه در ب‪$$‬اره اين اختالف‌ها و تناقض‌ها می‌نويس‪$$‬د‪ :‬خ‪$$‬ود همين‬
‫روايت اختالف‌های‪ $‬بسيار دارد؛‌ گاهی روايت می شود كه خود اميرمؤمن‪$$‬ان عقد ا ّم‌كلثوم ‪$‬ك را‬
‫به عهده گرفت‪ ،‬و در بعضی رواي‪$‬ات آم‪$‬ده است كه عباس‪$‬س اين ك‪$‬ار را به عه‪$‬ده گ‪$‬رفت‪ .‬در‬
‫بعضی رواي‪$$‬ات آم‪$$‬ده است كه اين عقد ص‪$$‬ورت‪ $‬نگ‪$$‬رفت‪ ،‬مگر پس از تهديد عمرس و تهديد‬
‫شدن بنی هاش‪$‬م؛ و در بعضی ديگر آم‪$‬ده است كه اين عقد به اختي‪$‬ار و از روی‪ $‬ميل ص‪$$‬ورت‬
‫گرفت‪.‬‬

‫بعضی از راويان می گويند‪ $‬كه عمرس از او صاحب فرزندی‪ $‬به نام زيد شد؛ عده‌ای می‌گويند‪$‬‬
‫كه او پيش از نزديكی‪ $‬با ا ّم‌كلثوم‪$‬ك كشته شد‪ ،‬عده ای می گويند كه از زيد بن عم‪$$‬ر‪ ،‬نس‪$$‬لی بر‬
‫جای ماند؛ عده ای می گويند كه زيد بن عمر كشته شد و فرزن‪$$‬دی نداش‪$$‬ت؛ ع‪$$‬ده ای می گويند‪$‬‬
‫كه او و مادرش با هم كشته شدند‪ .‬عده ای می گويند‪ $‬كه مادرش پس از او باقی مان‪$‬د؛ ع‪$‬ده ای‬
‫﴿‪﴾59‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫می گويند عمر مهر او را چهل هزار درهم قرار داد‪ ،‬عده ای می گويند چهار ه‪$$‬زار درهم‪ ،‬و‬
‫عده ای می گويند پانصد‪ $‬درهم‪.‬‬

‫و همين اختالف در حديث‪ ،‬سبب بطالن آن می شود و بنابراين‪ ،‬اين روايت هيچ اثری ن‪$$‬دارد‪.‬‬
‫از آن ج‪$$$‬ايی كه اين اختالف‌ها بس‪$$$‬يار گس‪$$$‬ترده است و اين مقاله گنج‪$$$‬ايش نقل تم‪$$$‬ام آن‌ها را‬
‫ندارد‪ ،‬فقط به چند مورد محدود‪ $‬اشاره و مدارك آن از كتاب‌های اهل سنت ارائه می‌شود‪$.‬‬

‫جواب‪:‬‬
‫اوالً‪ :‬قبال گفتيم که شيخ مفيد از موضع خود برگشته اند و در ضمن جواب شيخ مفيد به وسيله‬ ‫ً‬
‫مال باقر مجلسي داده شده است‪،‬که قبالً نقل شد‪ ،‬مراجعه کنيد‪.‬‬
‫دوم‪$$$‬اً‪ :‬اگر اين تناقض‪$$$‬ات که اک‪$$$‬ثراً اختالف نظر بين علما است را دليل بر ع‪$$$‬دم وق‪$$$‬وع‪ $‬اين‬
‫ازدواج ميدانيد‪،‬درمورد اسراء و معراج چه ميگوييد؟‪ $‬در آن م‪$$‬ورد‪ $‬که اختالف‪$$‬ات هم در م‪$$‬ورد‪$‬‬
‫تاريخ آن و هم در مورد نحوه آن بسيار‪ $‬بسيار باالست آيا شما اين حقيقت را انکار ميکني‪$$‬د؟ و‬
‫يا آن همه تناقض بين روايات (نه نظر علما) در افسانه شهادت چه ميگويي‪$‬د؟‪ $‬آن هم اختالف‪$‬اتي‬
‫که فقط در مورد قسمتي‪ $‬از يک روز‪ $‬است (فقط چند ساعت!) در حالي که اختالف‪$$‬اتي‪ $‬که ش‪$$‬ما‬
‫نقل ميکنيد بحث پيرامون حدود ‪ 40‬سال اس‪$$‬ت! از زم‪$$‬ان وق‪$$‬وع‪ $‬ازدواج تا زن‪$$‬دگاني‪ $‬ن‪$$‬وه ه‪$$‬اي‬
‫حضرت عمرس! با اين وجود‪ $‬اختالف نظر هاي علما با اختالف روايات افس‪$$‬انه ش‪$$‬هادت غ‪$$‬ير‬
‫قابل قياس هس‪$$‬تند که ما ش‪$‬مه اي از آن را در زير نقل ميک‪$‬نيم‪.‬تا‪ $‬رس‪$‬وا‪ $‬ش‪$‬ود آنکه در او غش‬
‫‪1‬‬
‫باشد‪.‬‬
‫در روايات افسانه شهادت ‪ 4‬نفر ضارب فاطمهك معرفي‪ $‬شده اند!‬
‫‪-1‬خالد بن وليد‪-2 ،‬مغيره بن شعبه!‪-3 ،‬حضرت عمر‪-4 ،‬غالم عمر(قنفذ)‪.‬‬
‫‪-1‬عبدالزهرا مهدي مينويسد‪:‬‬
‫‪2‬‬
‫يف رواية ضربها المغيرة بن شعبة حتی أدماها‪ ،‬أو دفع الباب علی بطنها‪..‬‬
‫و طبرسي ميگوي‪$$‬د‪:‬از‪ $‬ام‪$$‬ام حسن بن عليس روايت ش‪$$‬ده است که ايش‪$$‬ان خط‪$$‬اب به مغ‪$$‬يره بن‬
‫شعبه گفتند‪ :‬تو کسي هستي که دختر رسول هللا را زدي و او را خون آلود کردي و آن چه در‬
‫شکم ايش‪$$‬ان ب‪$$‬ود س‪$$‬قط ش‪$$‬د‪ .‬اين اه‪$$‬انتي نس‪$$‬بت به رس‪$$‬ول هللا و مخ‪$$‬الفت امر ايش‪$$‬ان ب‪$$‬ود‪ .‬زي‪$$‬را‬
‫حضرت رسول هللا ص فرموده بودند‪ « :‬تو (اي فاطمه) س‪$$‬يده نس‪$$‬اء اهل بهشت هس‪$$‬تي‪ (».‬وهللا‬
‫‪3‬‬
‫مصيرك‪ $‬إلی النار) به خدا که جايگاه تو (مغيره بن شعبه) جهنم است‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫‪ :2‬و عبدالزهرا ميگويد‪ :‬وفي ع ّدة من الروايات‪ :‬ضرب عمر بالغالف علی جنبها‪.‬‬
‫و در بعضي از روايات‪ :‬عمرس با غالف شمشير‪ $‬بر پهلوي فاطمه زد‪.‬‬
‫‪ - 1‬در این قسمت از کتاب هجوم علی بیت فاطمه‪ ،‬نوشته عبد الزهراء مهدی چاپ اول سال ‪ 1421‬استفاده میکنم‪.‬که ایشان‬
‫روایات این افسانه را در کتابش گرد آورده تا رحلت را به شهادت تبدیل کند‪.‬‬

‫‪- 2‬هجوم علی بیت فاطمه ص‪126‬‬


‫‪ - 3‬االحتجاج طربسی ص ‪414‬‬
‫‪ - 4‬اهلجوم على بیت فاطمة ؛ ص‪ / 127‬عبدالزهرا! مهدی ‪ ..‬میتوانید با مراجعه به این کتاب به مهه این تناقضات دسرتسی داشته‬
‫باشید‪.‬‬
‫﴿‪﴾60‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫‪ :3‬وفي‪ $‬رواية‪ :‬ض <<ربها خال <<د بن الوليد ايض اً بغالف الس يف‪ .‬ويف رواي ة‪ :‬ض غطها خال د بن الولي د‬
‫‪1‬‬
‫خلف الباب فصاحت‪ ..‬ولذا أسند بعض الثقات إسقاط احلمل إلی خالد أيضاً‪.‬‬
‫و در رواي‪$$‬تي‪:‬خالد‪ $‬بن وليد با غالف شمش‪$$‬ير چ‪$$‬نين ک‪$$‬رد و در رواي‪$$‬تي خالد بن وليد فاطمه را‬
‫پشت در فشار‪ $‬داد و لذا بعضي از معتمدين سقط محسن را به خالد نسبت ميدهند!‬
‫‪ :4‬فأمر عمر قنفذاً أن يضربها بس<<وطه‪ ،‬فضرهبا بالسوط علی ظهرها وجنبيها إلی أن أهنكها وأثر يف‬
‫‪2‬‬
‫جسمها الشريف‪.‬‬

‫اين از اين‪!..‬‬
‫در بعضي رواي‪$$‬ات حض‪$$‬رت عليس مق‪$$‬اومت ميکند و غ‪$$‬الب ميش‪$$‬ود‪ $‬و در بعضي حض‪$$‬رت‬
‫عمرس ميترسد‪ $‬و وارد معرکه نميشود و در بعضي حضرت عليس تا آنجا ضعيف‪ $‬است که او‬
‫را مغلوب کرده وطناب در گردنش ميزنند‪!!$‬‬
‫سليم بن قيس می‌نويسد‪$:‬‬
‫عمرس آتش طلبيد و آن را بر در خانه شعلهور ساخت و سپس در را فشار داد و ب‪$$‬از ك‪$$‬رد و‬
‫داخل شد! حضرت زهرا عليها السّالم به طرف‪ $‬عمرس آمد و فرياد زد‪ :‬يا ابتاه‪ ،‬يا رسول هَّللا !‬
‫عمر شمشير‪ $‬را در حالی كه در غالفش بود بلند كرد و بر پهل‪$$‬وی فاطمه زد‪ .‬آن حض‪$$‬رت ناله‬
‫كرد‪ :‬يا ابتاه! عمرس تازيانه را بلند كرد و بر بازوی‪ $‬حضرت زد‪ .‬آن حضرت صدا زد‪:‬‬
‫يا رسول هَّللا ‪ ،‬ابوبكر‪ $‬و عمر با بازماندگانت‪ $‬چه بد رفتار می‌كنند»!‬
‫سالم ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را به ش‪22‬دت كش‪22‬يد و بر‬ ‫علي عليه ال ّ‬
‫‪3‬‬
‫زمين زد و بر بينی و گردنش كوبيد و خواست او را بكشد‪.‬‬
‫طبرسي‪ $‬در احتج‪$$‬اج ض‪$$‬من رواي‪$$‬تي‪ $‬م‪$$‬دعي ميش‪$$‬ود‪ $‬که عمرس از حض‪$$‬رت عليس ميترس‪$$‬يد و‬
‫وارد معرکه نشد!‪ ،‬طبرسي مينويسد‪:‬‬
‫آنان هيزم‌ها را اطراف‌‪‌ $‬‬
‫خانه‬ ‫اي از اطرافيانش‌ دستور‪ $‬داد تا هيزم‌ جمع‌ کنند‪‌ ،‬‬ ‫به عده‌ ‌‬‫«عمرس ‌‬
‫گفت (تا‬ ‫خانه بودند‪ ،‬عمر با ص‪$$‬داي‌ بلند ‌‬ ‫حسن و حسين‌ در ‌‬ ‫‌‬ ‫علي‪ ،‬فاطمه‌‪،‬‬
‫حالي كه‌ ‌‬
‫‌‬ ‫نهادند و در‬
‫بيعت كنيد وگرنه‌ خ‪$$‬انه‌ را‬‫‌‬ ‫«به خدا قسم‌! خارج‌ شويد‪ $‬و با جانشين‌ رسول‌ هللا ص‬ ‫علي بشنود)‪‌ :‬‬ ‫‌‬
‫علي با شمش‪22‬يرش‌ خ‪22‬ارج‌‬ ‫كه مب‪22‬ادا ‌‬‫ميترس‪22‬يد ‌‬
‫ميزنم‌»‪ .‬س‪$‬پس‌ ن‪$‬زد اب‪$‬وبكر‪ $‬آمد و ‌‬ ‫آتش ‌‬‫بر ش‪$‬ما ‌‬
‫‪$‬انهاش‬ ‫اش داخل‌ ش‪$$‬و‪ ،‬اگر امتن‪$$‬اع‌ ورزي‪$$‬د‪ ،‬خ‪‌ $‬‬
‫خانه ‌‬
‫به ‌‬ ‫گفت‪« :‬اگر خارج‌ نشد ‌‬ ‫به قنفذ ‌‬ ‫گاه ‌‬
‫شود‪ .‬آن‌ ‌‬
‫بزن»‪.‬قنفذ و همراه‪$$‬انش‌ ب‪$$‬دون‌ اج‪$$‬ازه‌ داخل‌ خ‪$$‬انه‌ ش‪$$‬دند‪ ،‬علي‌ ش‪$$‬تافت‌ تا شمش‪$$‬يرش‌‪ $‬را‬ ‫آتش ‌‬‫را ‌‬
‫آنحض‪$$‬رت‌ ريس‪$$‬مان‌‬ ‫علي را برداش‪$$‬تند‪ $‬و بر گ‪$$‬ردن‌ ‌‬
‫ب‪$$‬ردارد‪ ،‬اما آن‪$$‬ان‌ پيشي‌ گرفتند و شمش‪$$‬ير ‌‬
‫‪4.‬‬
‫سياهي‌ انداختند‪».‬‬
‫ً‬
‫ح‪$$‬اال ببينيد که يعق‪$$‬وبي ک‪$$‬امال بر عکس نقل اولي و متن‪$$‬اقض با دو روايت ف‪$$‬وق‪ $‬اينچ‪$$‬نين نقل‬
‫ميکند‪:‬‬
‫‪- 1‬مهان ص ‪126‬‬
‫‪- 2‬مهان ص‪126‬‬
‫‪ - 3‬كتاب سلیم بن قیس اهلاللی‪ ،‬ص‪ ،568‬انتشارات هادى ـ قم‬

‫‪- 4‬االحتجاج ص ‪107‬‬


‫﴿‪﴾61‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫خانهي‌‬
‫طالب در ‌‬ ‫بن ابي‌ ‌‬ ‫گروهي از مهاجران‌ و انصار با علي‌ ‌‬ ‫‌‬ ‫«ابوبكر‪ $‬و عمرب خبر يافتند‪ $‬كه‌‬
‫پس با گ‪$$‬روهي‌ آمدند و به‌ خ‪$$‬انه‌ هج‪$$‬وم‌ آوردن‪$$‬د‪$،‬‬
‫فاطمه‌ دختر پيامبر‪ $‬خدا ص ف‪$$‬راهم‌‪ $‬گش‪$$‬ته‌اند ‪‌ ،‬‬
‫‪1‬‬

‫(وخ‪$$‬رج علي ومعه الس‪$$‬يف‪ ،‬فلقيه عم‪$$‬ر‪ ،‬فص‪$$‬ارعه عمر فص‪$$‬رعه‪ ،‬وكسر‪ $‬س‪$$‬يفه =) "و ‌‬
‫علي‬
‫پس عمر با او برخورد و با او ُكشتي‌ گ‪22‬رفت‌ و او را بر‬ ‫داشت‪‌ ،‬‬‫‌‬ ‫شمشيري حمايل‌‬
‫‌‬ ‫‌‬
‫بيرون آمد و‬
‫گفت‪« :‬به‌‬
‫گاه ف‪$$‬اطمه‌ ب‪$$‬يرون‌ آمد و ‌‬ ‫آن ‌‬‫به خ‪22‬انه‌ ريختن‪22‬د"‪‌ ،‬‬
‫شكست و ‌‬
‫‌‬ ‫‌‬
‫شمشيرش را‬ ‫‌‬
‫زمين زد و‬
‫مينم‪$$‬ايم‌» پس‌‬
‫‪$‬اله و زاري‌ ‌‬ ‫ميسازم‌! و نزد خ‪$$‬دا ن‪‌ $‬‬
‫خدا قسم‌ بيرون‌ برويد‪ ،‬اگرنه‌ مويم‌ را برهنه‌ ‌‬
‫‪2‬‬
‫خانه بود برفت‌ و چند روزي‌ بماندند‪» $.‬‬
‫بيرون‌ رفتند‪ $‬و هر كه‌ در ‌‬

‫و يا اين روايت از خود سليم بن قيس‪:‬‬


‫هنگاميكه امام علي؛ از بيعت با ابوبكر‪ $‬سرباز زدند‪ ،‬ابوبكر‪ $‬قنفذ را به سراغ ايش‪$$‬ان فرس‪$$‬تادند‪.‬‬
‫قنفذ و يارانش به خانه امام علي؛ حمله كرده و وارد آن شدند‪ .‬ام‪22‬ام علي؛ به محض دي‪22‬دن آنها‬
‫به س‪22‬راغ شمش‪22‬ير خ‪22‬ود رفتند‪ .‬اما آنها ايش‪22‬ان را گرفته و طن‪22‬ابي به گ‪22‬ردن ايش‪22‬ان انداختند و‬
‫امام؛ را به طرف در كشيدند‪ .‬فاطمه‪$‬ك خواستند جلوي آنها را بگيرند‪ $.‬اما قنفذ ملعون با ش‪$$‬القي‪$‬‬
‫كه در دست داشت ضربه محكمي به ايشان زد و امام علي؛ را با كش‪$$‬يدن طن‪$$‬ابي‪ $‬كه به گ‪$$‬ردن‬
‫ايشان انداخته بود نزد ابوبكر‪ $‬برد‪..‬‬
‫تناقضات‪ $‬بسيار است و مختصر آن اين ميشود‪:‬‬
‫همينطور که گفتيم‪،‬در اثناي روايات متفاوت ‪ 4‬نفر ضارب! و قاتل! معرفي‪ $‬شده اند‪.‬‬
‫در بعضي روايت ض‪$$‬ربه به وس‪$$‬يله تازيانه است و در بعضي به وس‪$$‬يله فش‪$$‬ار‪ $‬دادن در و در‬
‫بعضي غالف شمشير‪ $‬و در بعضي لگد و در بعضي سيلي و بعضي هم ميخ در خانه!!!!‬
‫دربعضي عمر و در بعضي خالد با غالف شمش‪$$‬ير‪ $‬ض‪$$‬ربه ميزند و در بعضي وقت که فاطمه‬
‫پشت در ب‪$$$$‬ود خالد در را فش‪$$$$‬ار داده و پهل‪$$$$‬وي او را ميش‪$$$$‬کند! و در بعضي رواي‪$$$$‬ات اين‬
‫عمل(فشار دادن در) از قنفذ و حضرت عمر صادر‪ $‬ميشود‪.‬‬
‫در بعضي رواي‪$$‬ات‪ ،‬خان‪$$‬ه‪ ،‬خانه عايشه است و در بعضي خانه فاطم‪$$‬ه!در بعضي خانه فاطمه‬
‫همان خانه ايست که پي‪$$‬امبرص به آنها داد و در بعضي ادعاها اين خانه خانه اي ديگر و دور‬
‫از مسجد النبي مي باشد!‬
‫در بعضي عمر با فيتيله از مس‪$$$$‬جد به س‪$$$$‬وي خانه مي آيد و در بعضي به وقت رس‪$$$$‬يدن از‬
‫افرادش آتش و هيزم ميطلبد!‬
‫در بعضي عمر غالب است و علي مغلوب و در بعضي بر عکس اين!‬
‫در بعضي مصارعه بين علي و عمر است و در بعضي بين س‪$‬لمه و يا خالد بن وليد با علي و‬
‫يا با زبير!‬
‫در بعضي عمر ميگويد‪ :‬خانه را آتش ميزنم و در بعضي ميگويد‪ $‬خانه را ويران ميکنم‪.‬‬
‫در بعضي عمر نزد ابوبکر است و در بعضي عمر سر لوکيشن حضور‪ $‬دارد!‬
‫در بعضي روايات ابوبکر در مسجد است و در بعضي سر صحنه حاضر‪ $‬است‪.‬‬
‫در بعضي اب‪$$$‬وبکر‪ $‬به قنفذ دس‪$$$‬تور‪ $‬ميدهد تا به س‪$$$‬وي خانه علي ب‪$$$‬رود و در بعضي عمر اين‬
‫دستور‪ $‬را ميدهد!‬
‫‪- 1‬معلوم نیست اعضاء آن گروه که ها بودند و چگونه در آن اتاق کوچک جا شدند آن هم در صورتی که حضرت فاطمه حضور‬
‫داشتند!‬
‫‪ - 2‬تاریخ‌ الیعقوبی‌‪ :‬ج‪ ،‌2‬ص‌ ‪ .126‬دار صادر ‪ -‬بریوت ‪ -‬لبنان‬
‫﴿‪﴾62‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫در بعضي ب‪$$‬راي حض‪$$‬رت عمرس دي‪$$‬الوگي را ط‪$$‬رح ميکنند و در رواي‪$$‬تي‪ $‬هم‪$$‬ان دي‪$$‬الوگ را‬
‫براي حضرت ابوبکر‪$‬س مينويسند!‬
‫در بعضي رواي ‪$‬ات بعد از وارد ش‪$$‬دن به خانه ب‪$$‬دون زدن فاطمه ‪$‬ك و با اين ح‪$$‬رف فاطمه که‬
‫ّ‬
‫الکشفن ش‪$$‬عري‪ " $‬يا ب‪$$‬يرون برويد يا موه‪$$‬ايم‪ $‬را برهنه ميکنم! از اين‬ ‫گفت‪ ":‬و هللا لتخرجنّن او‬
‫تهديد ترسيدن و خ‪$$‬ارج ش‪$$‬دن و در بعضي رواي‪$$‬ات فاطمه‪$‬ك را زدن‪$‬د و علي را کش‪$$‬ان کش‪$$‬ان‬
‫بردند‪.$‬‬
‫در بعضي رواي‪$$$‬ات طن‪$$$‬اب در گ‪$$$‬ردن و در بعضي هم خ‪$$$‬ود علي بي هيچ زور‪ $‬و ج‪$$$‬بري به‬
‫مسجد آمد!‬
‫در بعضي روايات خانه را آتش زدند و در بعضي فقط تهديد کردند‪.‬‬
‫در بعضي به زور‪ $‬از علي بيعت گرفتند و در بعضي اص‪$$$‬الً بيعت نگرفتند‪ $‬و فقط م‪$$$‬ذاکره اي‬
‫صورت‪ $‬گرفت!‬
‫در بعضي روايات‪ ،‬زب‪$$‬ير با شمش‪$$‬ير‪ $‬خ‪$$‬ارج ميش‪$$‬ود‪ $‬ولي پ‪$$‬ايش ميلغ‪$$‬زد! و در بعضي رواي‪$$‬ات‬
‫افراد مهاجم بعد از درگيري شمشير‪ $‬را از دستش ميگيرند و لغزيدني در کار نيست‪.‬‬
‫در بعضي رواي‪$$‬ات عمرك شمش‪$$‬ير را ميگ‪$$‬يرد‪ $‬و در بعض‪$$‬ي‪ ،‬ديگ‪$$‬ران شمش‪$$‬ير را ميگيرند‪..‬‬
‫جالب است که در مورد‪ $‬همين يک شمشير نيز چندين قول دارند‪:‬‬
‫بعضي اوقات گفته اند شمشير‪ $‬را به ديوار زدند و شکست! (فض‪$$‬رب به الج‪$$‬دار) و بعض‪$$‬ي‪ :‬به‬
‫زمين زدند و شکس‪$$‬ت! (فض رب ب ه األرض فكس ره)‪ ..‬بعضي اق‪$$‬وال ميگوين‪$$‬د‪ :‬به س‪$$‬نگ س‪$$‬ختي‬
‫زدند و شکست! (فضرب به حجراً فكسره) و در بعضي بين دو س‪$$‬نگ شکست!( كس روا س يفه‬
‫بني حج رين) و بعضي وقتا‪ $‬ادعا ميکنند به صخره زدند و شکست!! (فض رب ب ه ص خرة) و در‬
‫بعضي فقط به شکستن آن اشاره شده(كس ر س يف)در بعضي نيز‪،‬بيوگرافي‪ $‬اين شمشير را نيمه‬
‫کاره رها ميکنند و فقط به گرفتن شمشير از دست زبير يا علي بسنده ميکنند!‬
‫در روايتي نامي از حاملگي نيست و در روايتي‪ $‬محسن سقط ميشود!!!‬
‫‪$‬برداري! يک روز‪ $‬بعد از دفن پي‪$$‬امبرص است و در بعضي چند روز‬
‫ِ‬ ‫در رواي‪$$‬تي‪ $‬ص‪$$‬حنه فيلم‪$‬‬
‫بعد از آن‪.‬‬
‫در بعضي طلحه نيز در خانه حضرت علي حضور‪ $‬دارد و در بعضي نامي از او نيست‪.‬‬
‫در بعضي خانه اص‪$$$‬الً در ن‪$$$‬دارد و در بعضي دري بس‪$$$‬يار‪ $‬محکم دارد که فقط با آتش زدن‬
‫ميتوان از آن گذشت!‬
‫خالصه زياد ميبينيم که آقاي عبدالزهرا مهدي(مولف کتاب هجوم علي بيت فاطمه) ميگويد‪:‬‬
‫ويف بعض الرواي ات‪ :‬ق ال أب و بك ر ـ وفی بعض ها ق ال عم ر‪ :‬ـ إذاً واهلل ال ذي ال إل ه إالّ ه و نض رب‬
‫عنقك‪!!.‬‬
‫و يا ميگويد‪ $:‬قال أبو بكر أو عمر ـ علی اختالف النصوص ـ ّأم ا عبد اهلل فنعم‪ّ ،‬أم ا أخا رسول اهلل‬
‫فال‪.‬‬
‫همينطور ميگويد‪ $:‬وفي بعض الروايات و في بعض الروايات و في‪.....‬‬
‫ب‪$$$$$‬رادر‪ $‬عزيز اينهمه اختالف که ما نقل ک‪$$$$$‬رديم‪ $‬فقط و فقط در م‪$$$$$‬ورد يک روز‪ $‬و همه اين‬
‫اختالف‪$$‬ات بر گرفته از رواي‪$$‬ات اس‪$$‬ت‪ (.‬نه نظر علم‪$$‬ا!) در ص‪$$‬ورتي که تناقض‪$$‬اتي که آق‪$$‬اي‬
‫﴿‪﴾63‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫قزويني از آنها ياد ميکند‪ ،‬اکثراً نظر شخصي‪ $‬علما و راويان است و ضمنا ً اين اختالف‪$$‬ات طي‬
‫ح‪$$‬داقل ‪ 40‬س‪$$‬ال اس‪$$‬ت!! مقايسه کني‪$$‬د!‪ :‬يک روز‪ $‬را با چهل س‪$$‬ال و نظر علما را با رواي‪$$‬ات‬
‫تاريخي! و ببينيد انصاف آقاي قزويني را!‬

‫فکر کنم بعد از نقل اين همه اختالف در بزرگترين افس‪$$‬انه ش‪$$‬يعيان ديگر الزم به ج‪$$‬واب دادن‬
‫ايرادات آقاي قزويني‪ $‬نباشد ولي ب‪$$‬راي اينکه حجت را بر آنها تم‪$$‬ام ک‪$$‬رده باش‪$$‬يم به بررسي‪ $‬آن‬
‫اختالفات نيز ميپردازيم‪ .‬و من هللا توفيق‪$‬‬

‫شبهه‪ :‬ام كلثوم پس از عمر با چه كسي ازدواج كرد؟‬


‫از آن جايی كه اهل سنت می‌دانسته‌اند‪ $‬كه ا ّم‌كلثوم‪ $‬پس از عمر زنده مان‪$$‬ده اس‪$$‬ت‪ ،‬ب‪$$‬رای اين كه‬
‫ثابت كنند ا ّم‌كلثومی بوده‪ ،‬شوهران بسياری‪ $‬برای وی تراشيده‌اند‪.‬‬
‫نخس‪$$$‬تين كسی كه از اهل س‪$$$‬نت اين افس‪$$$‬انه را دامن زده‪ ،‬محمد بن س‪$$$‬عد زه‪$$$‬ری ( متوف‪$$$‬ای‪$‬‬
‫‪230‬هـ) در الطبق‪$‬ات الك‪$‬بری اس‪$‬ت‪ .‬بقيه عالم‪$‬ان اهل س‪$‬نت ن‪$‬يز چشم بس‪$‬ته و ب‪$‬دون اين كه به‬
‫تناقض‌ه‪$$‬ای‪ $‬موج‪$$‬ود در اين نقل توجه كنن‪$$‬د‪ ،‬آن را در كتاب‌ه‪$$‬ای ذكر كرده‌ان‪$$‬د‪ .‬محمد بن س‪$$‬عد‬
‫می‌نويسد‪:‬‬
‫ا ّم‌كلثوم‪ ،‬دختر علي بن أبی ط‪$$‬الب‪ ...‬كه م‪$$‬ادرش فاطمه دخ‪$$‬تر رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا ص‪$$‬لی هللا عليه وآله‬
‫وسلم بود‪ ...‬عمر بن خط‪$$‬اب با او ازدواج ك‪$$‬رد؛ در ح‪$$‬الی هن‪$$‬وز به سن بل‪$$‬وغ نرس‪$$‬يده ب‪$$‬ود! تا‬
‫زم‪$$‬انی‪ $‬كه عمر كش‪$$‬ته نش‪$$‬ده ب‪$$‬ود در كن‪$$‬ار او به سر می‌ب‪$$‬رد‪ $‬و زيد بن عمر و رقيه را به دنيا‬
‫آورد‪ .‬پس از عم‪$$$‬ر‪ ،‬با ع‪$$$‬ون بن جعفر بن أبی ط‪$$$‬الب و پس از آن با محمد بن جعفر ازدواج‬
‫ك‪$$‬رد‪ .‬هنگ‪$$‬امی كه محمد بن جعفر از دنيا رفت با ب‪$$‬رادرش‪ $‬عبد هللا بن جعفر پس از حض‪$$‬رت‬
‫زينب ازدواج كرد‪...‬‬
‫در اين حديث آمده است كه ا ّم‌كلثوم پس از كش‪$‬ته ش‪$‬دن عمر بن خط‪$‬اب با پسر عم‪$‬ويش ع‪$‬ون‬
‫بن جعفر پس از عون با برادر‪ $‬او محمد و سپس با عبدهللا بن جعفر برادر‪ $‬ديگر آن دو ازدواج‬
‫كرد؛ در حالی كه راوی‪ $‬فراموش كرده كه عون و محمد هر دو در جنگ شوش‪$$‬تر‪ $‬س‪$$‬ال ‪ 16‬يا‬
‫‪ 17‬هجری در زمان خليفه دوم كشته ش‪$$‬ده‌اند؛ يع‪$$‬نی همسر دوم و س‪$$‬وم ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪ $‬پيش از همسر‬
‫اول فوت كرده‌اند!‬
‫ابن حجر در االصابه می‌گويد‪$:‬‬
‫عون بن جعفر در جنگ شوشتر‪ $‬در زمان عمر شهيد شد و هيچ فرزندی‪ $‬از او بر جای نماند‌‪.‬‬
‫و ج‪$$‬الب اين است كه ابن حجر عس‪$$‬قالنی در ج‪$$‬ای ديگر از همين كت‪$$‬ابش در ترجمه محمد بن‬
‫جعفر می‌گويد‪:‬‬
‫محمد بن جعفر بن ابی ط‪$$$‬الب بن عبد المطلب‪ ...‬كنيه او ابوالقاسم ب‪$$$‬ود و او پس از عم‪$$$‬ر‪ ،‬با‬
‫ا ّم‌كلثوم‪ 2‬دختر علي ازدواج كرده و در تستر شهيد شد!‬
‫از ق‪$$‬ديم گفته‌اند كه دروغگو فرام‪$$‬وش‪ $‬ك‪$$‬ار اس‪$$‬ت‪ .‬اگر محمد و ع‪$$‬ون در زم‪$$‬ان عمر در جنگ‬
‫تستر شهيد شده‌اند‪ ،‬چگونه پس از عمر دوباره زنده شده و با ا ّم‌كلثوم ازدواج كرده‌اند؟!!!‬
‫افزون بر اين كه ازدواج ا ّم‌كلثوم‪ $‬با عبد هللا جعفر ش‪$$‬وهر‪ $‬حض‪$$‬رت زينب امك‪$$‬ان پ‪$$‬ذير نيست و‬
‫مضمون روايت جمع بين دو خواهر می‌باشد؛ زيرا حضرت زينب تا پس از واقعه كربال زنده‬
‫و همسر عبد هللا بن جعفر بوده است‪.‬‬
‫﴿‪﴾64‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫و پس از حضرت زينب نيز نمی‌تواند‪ $‬با عبد هللا بن جعفر ازدواج كند؛ زي‪$$‬را طبق اعتق‪$$‬اد اهل‬
‫سنت‪ ،‬ا ّم‌كلثوم‪ $‬در زمان حيات امام حسن عليه الس‪$$‬الم در مدينه از دنيا رفته اس‪$$‬ت‪ .‬م‪$$‬دارك اين‬
‫مطلب را پيش از اين بيان كرديم‪$.‬‬
‫برخی ديگر از عالمان اهل سنت كه متوجه دروغ ب‪$$‬ودن ازدواج ا ّم‌كلث‪$$‬وم با ع‪$$‬ون و محم‪$$‬د‪ ،‬و‬
‫عدم سازگاری آن با واقعيت‌های‪ $‬تاريخی بوده‌ان‪$$‬د‪ ‌،‬ادعا كرده‌اند كه ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪ $‬پس از عمر با عبد‬
‫هللا بن جعفر ازدواج كرده است‪.‬‬
‫زبير بن بکار مينويسد‪:‬‬
‫عمر از دنيا رفته و همسر او ا ّم‌كلث‪$$$$‬وم‪ $‬با عبد هللا بن جعفر ازدواج ك‪$$$$‬رد اما از او ص‪$$$$‬احب‬
‫فرزند نشد‪.‬‬
‫در حالی كه اين مطلب را هرگز نمی‌توان پذيرفت؛ چرا كه به اتف‪$$‬اق ش‪$$‬يعه و س‪$$‬نی‪ ،‬حض‪$$‬رت‬
‫زينب سالم هللا عليها در زمان امير مؤمنان عليه السالم با عبد هللا بن جعفر ازدواج ك‪$$‬رده و تا‬
‫آخر عمر همسر او بوده است‪.‬‬

‫جواب‪:‬‬
‫طبق همين استداللهايي که ايشان دارند ما معتقديم که ام کلثومك به ازدواج حض‪$$‬رت عبدهللا بن‬
‫جعفرب در نيامده که به شرح آن نيز ميپردازيم‪$.‬‬
‫به نظر بالذري (که قزويني‪ $‬امانت‪$$‬دار‪ $‬تنها يک ق‪$$‬ول را از او نقل ک‪$$‬رده! آن هم ق‪$$‬ولي‪ $‬که خ‪$$‬ود‬
‫بالذري‪ $‬قبولش ندارد‪ ،).‬خبر شهادت آن دو در جنگ شوشتر‪ $‬را ابواليقظ‪$$‬ان بص‪$$‬ري‪ $‬نقل ک‪$$‬رده‬
‫و اين نقل نادرست اس‪$$‬ت‪ .‬وي دو خ‪$$‬بر ديگر در خص‪$$‬وص ت‪$$‬اريخ ش‪$$‬هادت اين دو ب‪$$‬رادر نقل‬
‫کرده که بنابر يکي از آنها آن دو در صفين و بنا بر ديگري‪ $‬در کربال شهيد شده‌اند‪.‬‬
‫بالذري‪ :‬ويقال‪ :‬إن عون بن جعفر بن أيب طالب وأخاه حممداً قتال مع علي بن أيب طالب بصفني‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫ويقال‪ :‬إهنما قتال مع احلسني عليهم السالم‬
‫اک‪$$‬ثر ت‪$$‬ذکره نويس‪$$‬ان مينويس‪$$‬ند‪ $‬که ام کلثوم‪$‬ك فقط با حض‪$$‬رت عمرك و محمد و ع‪$$‬ون ازدواج‬
‫‪2‬‬
‫کرده و بس‪.‬‬
‫به اين شکل که‪ :‬ام کلثومك بعد از حض‪$$‬رت عمرك با محمد بن جعفرس ازدواج ک‪$$‬رد و او در‬
‫جنگ صفين شرکت داشت و در همانجا نيز ش‪$$‬هيد شد‪ 3.‬و بعد از وي با ع‪$$‬ون بن جعفر که او‬
‫‪4‬‬
‫در کربال شهيد شد‪.‬‬

‫‪- 1‬انساب االشراف بالذری ص ‪323‬‬


‫‪ - 2‬رجوع شود به ذخائر العقبی ج ‪ 1‬ص‪ 117‬و امتاع االمساع املقریزی ج‪ 5‬ص ‪ 370‬و اعالم الزرکلی دمشقی ج‪ 6‬ص ‪ 69‬و‬
‫ریاض النضره فی مناقب عشره ذکر دخرتان حضرت علی؛ ص ‪ .. 298‬ابن اسحاق نیز مهنی را گفته ولی عون را بر حممد مقدم داشته‬
‫و از عبداهلل نامی نربده‪ .‬و از معاصر رجوع شود به کتاب الفتنة فی عهد اخللفاء الراشدین رضی اهلل عنهم ص ‪ 36‬و قاموس الرجال‬
‫الشیخ حممد تقی التسرتی ‪ -‬ج ‪ - 12‬ص ‪ ،217‬این هم از معاصر شیعه بود آقای قزوینی هم از معاصر است!‬
‫‪ - 3‬بالذری‪ ,‬ج‪ ،2‬ص‪299‬ـ‪ 300‬و ج‪ ،3‬ص‪ 98‬؛ اإلصابة ج‪ 6‬ص ‪7‬؛ اعالم زرکلی ج‪ 6‬ص ‪69‬‬
‫ابنفندق ج‪ ،1‬ص‪ 361‬و ‪ 396‬مکتبه املرعشی النجفی‪ ,‬قم‬ ‫‪ - 4‬لباب االنساب و االلقاب و االعقاب‪‌ ,‬‬
‫﴿‪﴾65‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫ابنفن‪$$‬دق‪ $‬ش‪$$‬هادت محمد‌بن جعفر را در ص‪$$‬فين و در سن بين سي تا چهل س‪$$‬الگي و ش‪$$‬هادت‬‫‌‬


‫‪1‬‬
‫عونبن جعفر را در کربال دانسته است‪ .‬عالمه اميني شيعي ص‪$$‬احب کت‪$$‬اب الغ‪$$‬دير ن‪$$‬يز محمد‬
‫‌‬
‫‪3‬‬ ‫‪2‬‬
‫بن جعفر را از شهداي صفين ميدان‪$‬د! س‪22‬يد خ‪22‬ويي ن‪$‬يز او را از ش‪$‬هداي ص‪$‬فين ميدان‪$‬د! ابن‬
‫‪4‬‬
‫عقده کوفي‪ $‬نيز ضمن ذکر ماجرايي‪ ،‬شهادت محمد بن جعفر را در صفين نشان ميدهد‬

‫ابن حلي شهادت او (محمد بن جعفر) را در کربال دانسته است‪ 5‬ولي تفرشي و بروج‪$$‬ردي و‪...‬‬
‫نظ‪$$‬رش را رد ک‪$$‬رده و گفته ان‪$$‬د‪ :‬او محمد بن جعفر را با محمد بن عبدهللا بن جعفر اش‪$$‬تباهي‬
‫گرفته و صحيترين قول اين است که محمد بن جعفر در صفين شهيد شده است‪.6‬‬

‫زرکلي نيز شهادت وي را در صفين نوشته است‪ 7.‬ابن کثير نيز نقل ميکند که وي در زم‪$$‬ان‬
‫حضرت عثمان در قيد حي‪$$‬ات ب‪$$‬وده اس‪$$‬ت‪ 8.‬و همچ‪$$‬نين ابن ابي الحديد‪ 9‬از او در زم‪$$‬ان خالفت‬
‫حضرت علي ياد ميکند و مال باقر مجلسي نيز در ب‪$$‬اب بيعة ام‪$$‬ير الموم‪$$‬نين‪ ...‬از او ن‪$$‬ام ب‪$$‬رده‬
‫يعني او تا آن وقت در حيات بوده‪ 10‬شيخ طوسي‪ $‬و ابن داوود‪ $‬حلي ميگويند‪ $:‬او هم‪$$‬راه با علي؛‬
‫به کوفه آمد ‪ .11‬و همچنين ابن حاتم عاملي و شيخ جعفر نقدي و‪ ...‬نيز در ماجراي جنگ جمل‬
‫‪12‬‬
‫از او ياد ميکنند‪.‬‬
‫ابن عنبه مينويسد‪( :‬أول‪$$‬د) جعفر بن أبي ط‪$$‬الب ثمانية ب‪$$‬نين وهم عبد هللا وع‪$$‬ون ومحمد‪$‬؛ األك‪$$‬بر‬
‫ومحمد‪ $‬األص‪$$‬غر‪ $‬وحميد وحس‪$$‬ين وعبد هللا األص‪$$‬غر وعبد هللا األك‪$$‬بر وأمهم أجمع أس‪$$‬ماء بنت‬
‫عميس الخثعمية (أما محم‪22‬د) األك‪22‬بر فقتل مع عمه أم‪22‬ير المؤم‪22‬نين علي؛بص‪22‬فين‪ ،‬وأما ع‪22‬ون‬
‫‪13‬‬
‫ومحمد األصغر فقتال مع ابن عمهما الحسين عليه السالم يوم الطف‬

‫‪ ,- 1‬لباب االنساب ابن‌فندق ج‪ ،1‬ص‪ 361‬و ‪396‬‬


‫‪ - 2‬الغدیر امینی ج‪ 9‬ص ‪368‬‬
‫‪ - 3‬معجم رجال حدیث خویی ج ‪ 16‬ص ‪166‬‬
‫‪-4‬فضائل أمری املؤمننی ؛ ابن عقدة الكوفی ص ‪96‬‬
‫‪ - 5‬رجال ابن داوود حلی ص ‪ ..167‬البته در حاشیه تصحیح شده‪.‬‬
‫‪ - 6‬نقد الرجال تفرشی ج ‪4‬ص‪158‬؛طرائف املقال الربوجردی ج ‪ 2‬ص‪ 107‬مكتبة املرعشی‪،‬قم ؛ معجم رجال حدیث خویی ج‬
‫‪16‬ص‪ 166‬و حممد علی اردبیلی نیز به این اشتباه اشاره میکنددر جامع الرواة ج‪2‬ص‪ 83‬مكتبة املرعشی‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‬
‫‪ - 7‬الزرکلی ج‪ 6‬ص ‪69‬‬
‫‪- 8‬البدایه و النهایه ج ‪ 7‬ص ‪248‬‬
‫‪- 9‬شرح هنج البالغه ابن ابی احلدید ج ‪ 4‬ص‪8‬‬
‫‪- 10‬حبار االنوار ج ‪ 32‬ص ‪85‬‬
‫‪ - 11‬رجال الطوسی ص ‪ 48‬و مهچننی رجال ابن داوود ص ‪167‬‬
‫‪ - 12‬الدر النظیم العاملی ص ‪ 340‬؛ األنوار العلویة جعفر النقدی ص ‪ 459‬؛موسوعة اإلمام علی بن أبی طالب حممد الریشهری ج ‪5‬‬
‫ص ‪ 140‬و ‪ 147‬و ‪165‬؛ و حممد ریشهری به نقل از کتب مناقب ابن آشوب ج ‪ 3‬ص‪ 151‬و حبار االنوار جملسی ج ‪ 32‬صص‬
‫‪ 84‬و ‪ 56‬و شرح هنج البالغه ابن ابی احلدید ج‪ 14‬ص‪8‬‬
‫‪ - 13‬عمدة الطالب ابن عنبة‪ ،‬ص ‪36‬‬
‫﴿‪﴾66‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫ابن حجر(که آق‪$$‬اي قزوي‪$$‬ني تنها ق‪$$‬ولي‪ $‬که به نفعش ب‪$$‬ود را نقل ک‪$$‬رد ولو ابن حجر آن ق‪$$‬ول را‬
‫ترک کرده باشد!) قول واقدي‪ $‬يعني شهادت در شوشتر را رد کرده‪.‬‬

‫و ميگويد‪ :‬گويند‪ $‬که(محمد بن جعفر) با علي؛ در جنگ صفين شرکت داش‪$$‬ته اس‪$$‬ت‪ .‬دار قط‪$$‬ني‬
‫گفته است که محم‪$‬د‌بن جعفر در جنگ ص‪$$‬فين حض‪$$‬ور‪ $‬داش‪$$‬ته و با عبيد هللا ‌بن عمر در مي‪$$‬دان‬
‫ن‪$$‬برد پيک‪$$‬ار ک‪$$‬رده و هر يک ديگ‪$$‬ري را کش‪$$‬ته است‪ 1 ...‬عجيب اين است که خ‪$$‬ود واق‪$$‬دي در‬
‫کت‪$$‬ابش س‪$$‬خن خ‪$$‬ود را رد ميکند و از محمد بن جعفر در زم‪$$‬ان خالفت حض‪$$‬رت عثم‪$$‬ان ي‪$$‬اد‬
‫ميکند!!‪ ..2‬مقريزي نيز از محمد و عون نام برده و محمد را بر عون مقدم داشته و م‪$$‬رگ ام‪-‬‬
‫کلثوم را زماني دانسته که همسر عون بوده است‪ 3.‬و ابن عب‪$$‬دالبر و‪ ...‬ن‪$$‬يز محمد بن جعفر را‬
‫(نه عون را) شوهر‪ $‬دوم ام کلثوم و بعد از حضرت عمرس دانس‪$$‬ته ان‪$$‬د‪ 4.‬و همچ‪$$‬نين ابن حجر‬
‫ميگوي‪$$‬د‪ :‬اب‪$$‬وعمر از واق‪$$‬دي ذکر ميکند که محمد بن جعفر ملقب به ابوالقاسم ب‪$$‬وده که بعد از‬
‫‪5‬‬
‫عمر (نه بعد از عون) با ام کلثوم ازدواج کرد‪.‬‬

‫شيخ محمد تقي تستري نيز بعد از بررسي‪ $‬نسبتا ً دقيق ح‪$$‬ول ش‪$$‬هادت محمد و ع‪$$‬ون بن جعف‪$$‬ر‪،‬‬
‫در مورد‪ $‬عون ميگويد‪ $:‬عون برادر‪ $‬محمد بن جعفر بوده که همراه حسين بوده و نه خود محمد‬
‫بن جعف‪$$‬ر!‪ 6‬و هر که مايل است در اين م‪$$‬ورد‪ $‬بيش‪$$‬تر بداند به کت‪$$‬اب وي مراجعه کند تا روشن‬
‫شود!!( آقاي قزويني با شما هستم)‬

‫سيدعليبن معصوم‪ ،‬مؤلف الدرجات الرفيعة‪ ،‬پس از نقل شهادت محمد‌بن جعفر با واژه «قيل»‬ ‫‌‬
‫مينويسد‪« :‬‬
‫و نقل سخن صاحب االستيعاب داير بر ش‪$$‬هادت هر دو ب‪$$‬رادر‪ $‬در جنگ شوش‪$$‬تر‪‌ ،‬‬
‫مج‪$$$$‬السالمؤمنين نظر اس‪$$$$‬تيعاب را ت‪$$$$‬رجيح داده و ق‪$$$$‬بر محمد را در يک‬
‫‌‬ ‫قاضي‪ $‬نورهللا در‬
‫فرسخي دزفول‪ $‬از توابع شوشتر دانسته است و اين احتمال را مطرح ک‪$$‬رده که ش‪$$‬ايد محمد در‬
‫شوشتر ش‪$$‬هيد ش‪$$‬ده و ب‪$$‬دن او به دزف‪$$‬ول منتقل ش‪$$‬ده اس‪$$‬ت‪ .‬ن‪$$‬يز گفته است که محمد‌بن جعفر به‬
‫افتخار‪ $‬دامادي امام علي؛ و شوهري‪ $‬ام‌کلثوم دست يافته است»‪.‬‬

‫سپس خود نوشته است‪« :‬جعفر‌بن ابي‌طالب دو پسر به نام محمد داشته اس‪$$‬ت‪ :‬يکي محمد اک‪$$‬بر‬
‫امکلثوم بوده و در صفين در رکاب عمويش امام علي؛ شهيد ش‪$$‬ده است‪ .‬دومي‪ $‬محمد‬ ‫که شوهر ‌‬
‫اصغر که در جنگ شوشتر يا در کربال شهيد شده است و مؤلف عمدة الط‪$$‬الب گفته که وي به‬
‫امکلث‪$$‬وم محمد اک‪$$‬بر است و اين از قاضي‬
‫سن بل‪$$‬وغ نرس‪$$‬يده اس‪$$‬ت‪ .‬پس روشن شد که ش‪$$‬وهر ‌‬
‫‪ - 1‬االصابة ابن‌حجر‪ ،‬ج‪ ،6‬ص‪ .7‬و ابوالفرج اصفهانی نیز در کتاب مقاتل الطالبنی به نقل از نصر بن مزاحم شهادت حممد بن جعفر‬
‫را در جنگ صفنی به دست عبیداهلل بن عمر دانسته‪.‬‬
‫‪- 2‬فتوح الشام واقدی ج‪ 2‬ص ‪ _ 308‬دار اجلیل‬
‫‪ - 3‬امتاع االمساع مقریزی‪ ،‬ج‪ ،5‬ص‪370‬‬
‫‪- 4‬االس تیعاب ج ‪3‬ص ‪ 1367‬؛ االعالم خریال دین ال زرکلی ج‪ 6‬ص ‪ 69‬؛ أس د الغاب ة ابن اث ری ج‪ 2‬ص ‪ ..481‬و التحف ة اللطیف ة‬
‫سخاوی ج ‪ 2‬ص‪ 139‬و تاریخ اإلس الم ذهبی ج ‪ 3‬ص‪ .. 355‬البته ذه بی در مهنی کت اب طبق نظ رات دیگ ران ازدواج ب ا ه ر سه‬
‫برادر را و عون قبل از حممد را نیز نقل کرده که صحیح نیست‪.‬‬
‫‪- 5‬االصابه فی معرفة الصحابه ج ‪ 6‬ص ‪7‬‬
‫‪ - 6‬قاموس الرجال شیخ حممد تقی تسرتی ج ‪ 9‬صص ‪ 159‬و ‪160‬‬
‫﴿‪﴾67‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫پنهان مانده و گمان ک‪$$‬رده که جعفر تنها يک محمد داش‪$$‬ته و از اين رو ق‪$$‬ول به ش‪$$‬هادت او در‬
‫‪1‬‬
‫شوشتر را ترجيح داده است‪».‬‬
‫‪2‬‬
‫و همچنين در کتاب شرح االخبار قاضي نعمان اينچنين آمده‪:‬‬
‫قال صاحب العمدة‪ :‬إن جعفر خلف ولدين‪ :‬حممد األكرب الذی استشهد يف صفني‪ .‬وحممد األصغر‬
‫استشهد يف كربالء‪.‬‬
‫و عون نيز در کربال و واقعه الطف شهيد شد‪..‬‬
‫ابن عنبه ميگويد او شهيد الطف است‪ 3‬سيد علي خان المدني ن‪$$‬يز ميگوي‪$$‬د‪ $:‬او در الطف هم‪$$‬راه‬
‫حسين؛ ش‪$$‬هيد شد‪ 4‬ح‪$$‬اج حس‪$$‬ين ش‪$$‬اکري ن‪$$‬يز ش‪$$‬هادتش را در ک‪$$‬ربال و فاجعه الطف ميدان‪$$‬د‪ 5.‬و‬
‫تفرشي از او به عن‪$$$‬وان اص‪$$$‬حاب علي عليه الس‪$$$‬الم ي‪$$$‬اد ميکند‪( 6‬اص‪$$$‬حاب جمل و ص‪$$$‬فين و‬
‫‪7‬‬
‫نهروان)‪ .‬شيخ علي نمازي شاهرودي نيز شهادتش را سال ‪ 57‬ميداند‪.‬‬

‫خالصه اينکه محمد بن جعفر در صفين شهيد شد و برادرش‪"،‬عون بن جعفر" همراه حض‪$$‬رت‬
‫حسين؛ در کربال شهيد شد‪.‬‬
‫و هم‪$$‬انطور که گف‪$$‬تيم ام کلث‪$$‬وم ابت‪$$‬دا به ازدواج س‪$$‬يدنا ف‪$$‬اروق؛ در آم‪$$‬ده و بعد از ش‪$$‬هادتش به‬
‫ازدواج محمد بن جعفر و بعد از شهادتش به ازدواج عون بن جعفر و در نکاح عون ب‪$$‬وده که‬
‫از دنيا رفته اند‪.‬‬
‫چنانکه محب طبري مينويسد‪:‬‬
‫وأم كلثوم بنت فاطمة كانت حتت عمر بن اخلطاب س فمات عنها فتزوجها بعده حممد بن جعفر بن‬
‫أبی طالب فمات عنها وتزوجها بعده عون بن جعفر بن أبی طالب وماتت عنده ‪( 8‬اسمي از عبدهللا‬
‫بن جعفر نيست)‬
‫و همچنين در رياض النضره نيز مينويسد‪ :‬وأم كلث وم بنت فاطم ة ك انت حتت عم ر بن اخلط اب؛‬
‫فمات عنها‪ ،‬فتزوجها بعده حممد بن جعفر بن أيب طالب‪ ،‬فمات عنها فتزوجها بعده عون بن جعفر بن‬
‫‪9‬‬
‫أيب طالب‪ ،‬فماتت عند‪.‬‬

‫‪ - 1‬الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعة‪ ،‬ص‪185‬؛شیخ حممد تقی التسرتی نیز در کتابش چننی حبثی‪ ،‬قاموس الرجال ج ‪ 9‬ص ‪159‬‬
‫‪ 160 -‬و او شهادت در شوشرت را باطل میداند‪.‬‬
‫‪ - 2‬شرح األخبار القاضی النعمان املغربی‪ ،‬ج ‪ - 3‬پاورقى ص ‪198‬‬
‫‪- 3‬عمدة الطالب ابن عنبه ص ‪37‬‬
‫‪ - 4‬الدرجات الرفیعة فی طبقات الشیعة ص ‪184‬‬
‫‪ - 5‬العقیلة والفواطم حاج حسنی الشاكری(معاصر)ص ‪ ،75‬چاپخانه ستاره‬
‫‪- 6‬نقد الرجال تفرشی ج ‪ 3‬ص ‪382‬‬
‫‪ - 7‬مستدركات علم رجال احلدیث شیخ علی النمازی ج‪ 6‬ص‪142‬‬
‫‪- 8‬ذخائر العقبی حمب طربی ص ‪117‬‬
‫‪- 9‬ریاض النضره فی مناقب عشره‪ ،‬حمب طربی ‪ ..‬ذکر دخرتان حضرت علی؛ ص ‪298‬‬
‫﴿‪﴾68‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫و همچ‪$$$‬نين مقري‪$$$‬زي‪ :‬ولما قتل عمرس عن أم كلث‪$$$‬وم‪ ،‬تزوجها محمد بن جعفر بن أبي ط‪$$$‬الب‬
‫‪1‬‬
‫فمات عنها‪ ،‬فتزوجها‪ $‬عون بن جعفر ابن أبي طالب فماتت عنده رحمها هللا‪.‬‬
‫شيخ محمد تقي تستري از شيعيان معاصر‪ $‬نيز سخن ابن قتيبه را قبول کرده‪ ،‬به اين شکل‪:‬‬
‫ويف معارف ابن قتيبة‪ :‬تزوجها بعد عمر "حممد بن جعفر" فمات عنها‪ ،‬مث تزوجها " عون بن جعفر "‬
‫‪2‬‬
‫فماتت عنده‪.‬‬
‫يعني‪:‬ام کلثومك با حضرت عمرس ازدواج ک‪$$‬رد و بعد از ش‪$$‬هادت حض‪$$‬رت ف‪$$‬اروقس با محمد‬
‫بن جعفر ازدواج کرد و بعد از شهادت وي نيز با عون ازدواج کرد و در نکاح ع‪$$‬ون ب‪$$‬ود که‬
‫فوت کرده است‪.‬‬

‫عبدهللا بن جعفرب نيز فقط با زينب ازدواج کرده و همانطور که گف‪$$‬تيم ادع‪$$‬اي ازدواج او با ام‬
‫کلثومك پ‪$$‬وچ است و به احتم‪$$‬ال ق‪$$‬وي‪ $‬اينکه در بعضي اق‪$$‬وال ن‪$$‬ام زينب و در بعضي ام کلث‪$$‬وم‬
‫ذکر ش‪$$‬ده به آن دليل است که ام کلث‪$$‬وم‪ ،‬دخ‪$$‬تر فاطمه؛ (هم‪$$‬انطور‪ $‬که از طبرسي و ش‪$$‬يخ مفيد‬
‫نقل شد) نام او زينب صغري‪ $‬است‪ ..‬پس ممکن است که آنها به خي‪$$‬ال اينکه عبدهللا بن جعفرب‬
‫با زينب صغري‪ ( $‬که همان ام کلثوم باشد) ازدواج کرده‪ ،‬به جاي ن‪$$‬ام زينب کنيه او را نوش‪$$‬ته‬
‫اند!‪ ...‬و هللا اعلم!‬

‫و خدا را شکر در باال با ذکر روايات متع‪$$‬دد ج‪$$‬واب داده شد که زينب و ام کلث‪$$‬وم هر دو يک‬
‫نفر نيس‪$‬تند‪ $‬و ج‪$$‬البتر اينکه زينب الک‪$$‬بري ن‪$‬ام يکي از دخ‪$‬ترانش را ام کلث‪$$‬وم گذاش‪$‬ته است که‬
‫‪3‬‬
‫پدرش عبدهللا بن جعفر و شوهرش‪ $‬ابان پسر حضرت عثمانس است!‬

‫در ضمن آنهايي که شهادت عون و محمد را در تستر دانسته اند خودشان نيز ازدواج ام کلثوم‬
‫با آن دو را هم ذکر کرده اند و نتيجتاً آنها چون ق‪$$‬ول ديگ‪$$‬ري در م‪$$‬ورد‪ $‬ش‪$$‬هادت آن دو به آنها‬
‫نرسيده بوده من باب امانتداري آن را نقل کرده اند‪.‬‬

‫شبهه‪ :‬سن ام كلثوم هنگام ازدواج‬


‫در اين كه ا ّم‌كلثوم‪ $‬در هنگام ازدواج با عمر چند سال داشته‪ ،‬اختالف‌های شديدی‪ $‬ميان عالم‪$$‬ان‬
‫سنی وجود‪ $‬دارد‪ .‬آن جايی كه دفاع از آبروی‪ $‬خليفه در ميان است‪ ،‬او را آن ق‪$$‬در كوچك جل‪$$‬وه‬
‫می‌دهند كه بوسيدن‪ ،‬در بغل گرفتن و حتی برهنه كردن ساقش حرام نيست‪.‬‬
‫هنوز به حدي نرسيده بود كه شهوت را برانگيزد‪:‬‬
‫ابن حجر هيثمی در الصواعق المحرقه می‌نويسد‪$:‬‬
‫بوسيدن ا ّم‌كلثوم‪ $‬و در آغوش گرفتن او‪ ،‬به خاطر اكرام ب‪$$‬وده اس‪$$‬ت؛ زي‪$$‬را او به خ‪$$‬اطر كوچك‬
‫ب‪$$‬ودن به ح‪$$‬دی نرس‪$$‬يده ب‪$$‬ود كه س‪$$‬بب ب‪$$‬رانگيختن ش‪$$‬هوت ش‪$$‬ود تا اين ك‪$$‬ار در ب‪$$‬اره او ح‪$$‬رام‬
‫باشد!!!‬
‫‪ - 1‬امتاع االمساع املقریزی‪ ,‬ج‪ ،5‬ص‪370‬‬
‫‪ - 2‬قاموس الرجال‪،‬حممد تقی التسرتی‪ ،‬ج ‪ 12‬ص ‪217‬‬
‫‪ - 3‬الشیعة وأهل البیت ‪ .141‬طبقات ج ‪ 8‬ص‪ ..465‬و انظر‪ :‬األخوة و األخوات الدارقطنی ص ‪ 29‬رقم ‪ .15‬و اإلصابةابن حجر‬
‫رقم ‪508‬‬
‫﴿‪﴾69‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫جواب‪:‬‬
‫از آبرو و مقام حض‪$$‬رت عمرس خ‪$$‬داي عزوجل در ق‪$$‬رآن ک‪$$‬ريمش دف‪$$‬اع ميکند ولي از عقي‪$$‬ده‬
‫ش‪$$‬ما چه چ‪$$‬يزي دف‪$$‬اع ميکن‪$$‬د؟ چه‪$$‬ار تا روايت موض‪$$‬وع‪ $‬و دروغين‪ ،‬آن هم با کلي تاويل و‬
‫تفسير!؟‬
‫در مورد بوسيدن و‪ ....‬ما در بحث مربوط آن که در جواب به شبهه"اهانت به ن‪$$‬اموس رس‪$$‬ول‬
‫خداص" است جواب گفته ايم (کمي جلوتر‪ $‬خواهد آم‪$$‬د)‪ .‬فقط نکته اينک‪$$‬ه‪ :‬اگر ش‪$$‬ما آن رواي‪$$‬ات‬
‫را صحيح ميدانيد بايد اين را هم قبول کنيد که هم‪$$‬ان راوي‪$$‬ان ک‪$$‬ذاب در م‪$$‬ورد حض‪$$‬رت عليس‬
‫ميگويند‪ $:‬او دخترش را آرايش و مزين ک‪$$‬رده و او را به س‪$$‬وي اميرالموم‪$$‬نين‪$‬س فرس‪$$‬تاد‪،‬که اين‬
‫کار او عجيبتر از کاريست که براي حضرت عمرس تراش‪$$‬يده ان‪$$‬د! و ض‪$$‬منا ً ما در ب‪$$‬اال ث‪$$‬ابت‬
‫کرديم‪ $‬که ام کلثوم از زينب بزرگتر‪ $‬بوده وبه هنگام ازدواج ‪ 11‬و يا ‪ 12‬ساله بوده اند‪.‬‬

‫ادامه شبهه‪ :‬دختري كوچك و غير بالغ كه با ديگر دختران بازي مي كرد‪:‬‬
‫عبد الرزاق‪ $‬صنعانی او را دختر خردسالی‪ $‬معرفی می‌كند كه با كنيزكان بازی می‌كرد‪.$‬‬
‫تزوج عمر بن اخلطاب أم كلثوم بنت علي بن أيب طالب وهي جارية تلعب مع اجلواري‪....‬‬

‫جواب‪:‬‬
‫عب‪$$‬دالرزاوق‪ $‬چ‪$$‬نين ادع‪$$‬ايي نک‪$$‬رده بلکه رواي‪$$‬تي را در اين م‪$$‬ورد نقل ک‪$$‬رده و نظ‪$$‬ري‪ $‬در اين‬
‫مورد‪ $‬نداده است‪.‬پس اين دروغ‪ $‬است که اگر بگوييم او چ‪$‬نين عقي‪$‬ده اي داش‪$‬ته‪.‬ض‪$$‬منا ً س‪$‬ند اين‬
‫روايت نيز بي اشکال نيست‪.‬‬
‫ادامه ش‪22‬بهه‪ :‬محمد بن س‪$$‬عد زه‪$$‬ری‪ ،‬او را دخ‪$$‬تری‪ $‬كه هن‪$$‬وز به سن بل‪$$‬وغ نرس‪$$‬يده‪ ،‬مع‪$$‬رفی‪$‬‬
‫می‌كند‪:‬‬
‫عمر با ا ّم‌كلثوم ازدواج كرد؛ در حالی كه هنوز ا ّم‌كلثوم‪ $‬به سن بلوغ نرسيده بود‪.‬‬
‫و در روايت ديگر او را «صبية؛ كودك» می‌دان‪$‬د‪ :‬زم‪$‬انی‪ $‬كه عم‪$‬ر‪ ،‬ا ّم‌كلث‪$‬وم‪ $‬را از علي (عليه‬
‫السالم) خواستگاری كرد‪ ،‬علي؛ فرمود‪ $:‬ای امير مؤمنان‪ ،‬او كودكی‪ $‬بيش نيست‪ .‬ابن عساکر و‬
‫ابن جوزي‪ $‬نير چنين گفته اند‪.‬‬

‫جواب‪:‬‬
‫ابن سعد با توجه به روايت فوق که آقاي قزويني‪ $‬نقل ک‪$‬رده ان‪$‬د‪ ،‬ام کلثوم‪$‬ك را ک‪$‬ودک تص‪$‬ور‪$‬‬
‫ک‪$$$‬رده اند ولي آن روايت از محمد بن عمر واق‪$$$‬دي‪ $‬نقل ش‪$$$‬ده که اوالً روايتش‪ $‬مرسل است و‬
‫‪1‬‬
‫دوما ً محمد بن عمر واقدي همانطور که قبالً گفتيم مجروح و غير قابل اعتماد است‪.‬‬
‫و ابن عس‪$$‬اکر ن‪$$‬يز از محمد بن عمر واق‪$$‬دي نقل ک‪$$‬رده و ابن ج‪$$‬وزي‪ $‬ن‪$$‬يز س‪$$‬ندي ب‪$$‬راي اين‬
‫موضوع ارائه نداده که به احتمال قوي او از ابن سعد پيروي‪ $‬کرده است‪.‬‬
‫ادامه ش‪22‬بهه‪ :‬بالذری‪ ،‬ابن عبد ال‪$$‬بر‪ ،‬زمخش‪$$‬ری و‪ ...‬گفته‌اند كه او در هنگ‪$$‬ام ازدواج با عمر‬
‫«صغيرة» بوده است‪.‬‬

‫‪- 1‬البته تعدادی از علما نیز او را ثقه دانسته اند ولی در علم رجال مهیشه جرح مقدم است بر تعدیل و در صف منتقدان او حییی بن‬
‫معنی وجود دارد که امام صادق؛ در موردش میفرماید‪ :‬او عاملرتین شخص به علم رجال است و مهینطور ام ام امحد و خباری و ابن‬
‫مبارک و‪ ....‬هم جزء خمالفان او هستند و او را ترک کرده و مهانطور که گفتیم‪،‬بعضی او را دروغگو میدانند‪.‬‬
‫﴿‪﴾70‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫خطب عمر بن اخلطاب أم كلثوم بنت علیش فقال‪ :‬إهنا صغرية‪.‬‬


‫عمر از ا ّم‌كلثوم دختر علي خواستگاری كرده و علي به او گفت‪ :‬او دختری‪ $‬كوچك است‪.‬‬

‫جواب‪:‬‬
‫ً‬ ‫‪1‬‬
‫بالذري‪ $‬از هشام بن محمدکلبي‪ $‬و او از پدرش محمد بن سائب کلبي نقل ميکند که تقريب‪$$‬ا همه‬
‫علما آن دو را ترک کرده و رافضي‪ $‬و متهم به کذب هستند‪.‬‬
‫محمد بن سائب کلبي‪ :‬به جرات ميتوان گفت که او در نزد علماي رجال مشهورترين دروغگو‬
‫است‪ .‬تا جايي که أبی عمرو ابن العالء در موردش ميگويد‪ :$‬أش هد أن الكل بی ك افر = گ‪$$‬واهي‬
‫ميدهم که کلبي کافر‪ $‬است!‬
‫و ابوجعفر عقيلي ميگويد او از اصحاب عبدهللا بن سبا است يع‪$$‬ني او علي پرست اس‪$$‬ت!(فرقه‬
‫‪2‬‬
‫سبائيه)‬
‫ابن عبدالبر و زمخشري نيز فقط روايتي را در اين مورد‪ $‬نقل کرده اند و نظ‪$$‬ري در آن م‪$$‬ورد‬
‫نداده اند‪.‬‬
‫اما علت اينکه بعضي بر اين گمان ب‪$$‬وده اند که س‪$$‬يده ام کلثوم‪$‬ك به وقت خواس‪$$‬تگاري‪ $‬ک‪$$‬ودک‬
‫ب‪$$$‬وده است رواي‪$$$‬تي است که در آن حض‪$$$‬رت علي؛ در ج‪$$$‬واب درخواست‪ $‬حض‪$$$‬رت عمر؛‬
‫ميفرماين‪$$‬د‪:‬دخ‪$$‬ترم‪ $‬کوچک اس‪$$‬ت‪ .‬ما ب‪$$‬راي رفع اين ش‪$$‬بهه رواي‪$$‬تي‪ $‬را که در موثق‪$$‬ترين کت‪$$‬اب‬
‫سيرت موجود‪ $‬است را نقل ميکنيم‪.‬‬
‫امکلثوم‪$$‬ك را از علي؛ خواس‪$$‬تگاري ک‪$$‬رد و آن حض‪$$‬رت؛ در‬ ‫ابن اس‪$$‬حاق(م‪151‬ق)‪ :3‬عمرس ‌‬
‫‪4‬‬
‫نميخ‪$$‬واهي او را به من ب‪$$‬دهي‪.‬‬
‫جواب فرمود‪ $:‬او کوچک است‪ .‬عمر گفت‪ :‬کوچک نيست‪ .‬تو ‌‬
‫امکلث‪$$‬وم داد و او‬
‫ميگويي او را پيش من بفرست تا او را ب‪$$‬بينم‪ .‬علي؛ پ‪$$‬ارچه‌اي به ‌‬‫اگر راست ‌‬
‫را ن‪$‬زد عمر فرس‪$‬تاد‪ $‬و گفت‪ :‬ب‪$‬رو به او بگو آيا اين پارچه را مي‌پس‪$‬ندي؟ عمرس او را ديد و‬
‫گوشه چ‪$$‬ادرش (نه س‪$$‬اق پ‪$$‬ايش و‪ )...‬را گ‪$$‬رفت‪ .‬ام‌کلث‪$$‬وم چ‪$$‬ادرش را کش‪$$‬يد و گفت‪ :‬رها کن‪.‬‬
‫عمرس چادرش را رها کرد و گفت‪ :‬بسيار‪ $‬نجيب است‪ ،‬برو به پ‪$‬درت بگو چن‪$‬ان که تو گف‪$$‬تي‬
‫نيست‪ .‬پس از آن‪ ،‬اميرمؤمنان او را به ازدواج عمرس در آورد‪ .‬ابن‌اسحاق در نقل ديگري‪ $‬که‬
‫راوي‪ $‬آن از خان‪$$‬دان حض‪$$‬رت عمرس اس‪$$‬ت‪ ،‬آورده است که علي؛ در پاسخ عمرس گفت‪ :‬بايد‬
‫امکلثوم‪$$‬ك را ن‪$$‬زد‬‫مش‪$$‬ورت‪ $‬کنم و با پس‪$$‬رانش مش‪$$‬ورت‪ $‬ک‪$$‬رد و آنها م‪$$‬وافقت کردند و س‪$$‬پس ‌‬
‫عمرس فرستاد‪ .‬در اين نقل سخني از کوچکي‪ $‬ام‌کلثوم مطرح نيست‪.‬‬
‫در صورت صحت اين روايت چند نکته قابل توجه است‪.‬‬
‫‪ -1‬حضرت عمرس ميگويد‪ :‬چنانکه گفتي نيست‪ ،‬يعني کوچک نيست‪.‬‬
‫‪-2‬ام کلثومك چادر بر سر داشت و اين نشان ميدهد که به سن تکليف رسيده بودند‪.‬‬
‫‪- 1‬در مورد او مراجعه کنید به سری اعالم النبالء امام ذهبی ج ‪ 19‬ص ‪83‬‬
‫‪- 2‬هتذیب التهذیب ابن حجر‪ ،‬ج‪ 9‬ص ‪ 159 – 157‬؛ و هتذیب الکمال املزی ج ‪ 25‬ص ‪252 - 247‬‬
‫‪ - 3‬ابن اسحاق‪ ،‬ج‪ ،5‬ص‪231‬ـ ‪233‬؛ نیز نک‪ ,‬السریة النبویة ابن کثری ج‪ ،4‬ص‪ _611 ،582‬داراملعرفة‪ ,‬بریوت‪1396 ,‬ق‪ ,‬و‬
‫منابع دیگر‪.‬‬
‫‪- 4‬چون خود حضرت علی؛ در روایت دیگری فرموده بود‪ :‬او را برای پسر برادرم(جعفر)میخواهم‪.‬‬
‫﴿‪﴾71‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫‪-3‬اگر واقعا ً ام کلثومك کوچکتر‪ $‬از زينب بود‪ ،‬حضرت عمرس بايد در جواب حضرت عليس‬
‫ميفرمود‪ $:‬اگر ام کلثومك کوچک است پس زينب را که بزرگتر‪ $‬است به عقد من در آور!‬

‫‪ -4‬بالفرض که کوچک باشد‪ ،‬اصالً ميگوييم‪ 5 $‬ساله بوده‪ ،‬اگر اين کار حضرت عمرس اش‪$$‬تباه‬
‫بوده ک‪$$‬ار پ‪$$‬در او که ولي و سرپرست‪ $‬دخ‪$$‬ترش مي باشد اش‪$$‬تباه تر است و اگر ظلمي در ک‪$$‬ار‬
‫باشد ظلمي است که حضرت عليس در حق دخترش رو داشته‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫گذش‪$$‬ته از آن مگر خ‪$$‬ود حض‪$$‬رت علي؛ به خواس‪$$‬تگاري حض‪$$‬رت فاطمه ‪ 7‬س‪$$‬اله نرفتند و يا‬
‫پيامبر‪ $‬ص به خواستگاري حضرت عايشه ‪ 6‬ساله نرفتند؟؟‪ $‬و يا دختر عمويش‪$$‬ان را به ازدواج‬
‫ابن ابي س‪$‬لمه در نياوردن‪$$‬د‪ ،‬در ص‪$‬ورتي که هر دو آنها نا ب‪$$‬الغ بودن‪$$‬د؟ و همينط‪$‬ور اص‪$$‬حابي‬
‫مانند عبدهللا بن مسعود‪ $‬و ع‪$$‬روه بن زب‪$‬ير ن‪$$‬يز دخ‪$‬تران خ‪$‬ود را در زم‪$$‬اني که سن آنها به سن‬
‫بلوغ نرسيده بود به شوهري دادند‪.‬‬
‫س نن س عيد بن منص ور در بايب(ب اب الرج ل ي زوج ابنه وه و صغري ح ‪ )775‬مينويس د‪ :‬ح دثنا سعيد‬
‫حدثنا محاد بن زيد عن هشام بن عروة عن أبيه‪ :‬أنه زوج ابنة أخيه ابن أخيه ومها صغريان‬

‫ادامه شبهه‪ :‬ده سال يا بيشتر داشت‪:‬‬


‫و زمانی كه نياز دارند وجود فرزندی را برای ا ّم‌كلثوم ثابت و از عدم تناسب س‪$$‬نی او با عمر‬
‫پاسخ دهند‪ ،‬او را ده ساله و حتی بيشتر‪ $‬معرفی می‌كنند‪:‬‬
‫ابن حجر عسقالني‪ :‬ا ّم‌كلثوم‪ $‬دختر علي بن ابی طالب هاشمی‪ ،‬مادرش فاطمه دختر رسول خ‪$$‬دا‬
‫ص به دنيا آم‪$$‬ده و عمر با او ازدواج ك‪$$‬رد؛ وی در هنگ‪$$‬ام‬ ‫ص؛ در اواخر زن‪$$‬دگانی‪ $‬پي‪$$‬امبر ‌‬
‫ازدواج ده سال يا بيشتر‪ $‬داشت و ب‪$$‬رای عمر زيد را به دنيا آورد و او و فرزن‪$$‬دش زيد در يك‬
‫روز‪ $‬از دنيا رفتند‪$.‬‬
‫ذهبی در يك كتابش اعتقاد دارد كه او در سال ششم هجری به دنيا آمده است‪:‬‬
‫ا ّم‌كلثوم‪ $‬دختر علي بن ابوط‪$$‬الب‪ ،‬خ‪$$‬واهر حسن و حس‪$$‬ين‪ ‌،‬در ح‪$$‬دود س‪$$‬ال ششم هج‪$$‬رت به دنيا‬
‫آمد‪ ،‬رسو‪ $‬ل خدا را ديد؛ ولی از او روايتی‪ $‬نقل نكرده است‪ ،‬عمر از او خواستگاری كرد؛ در‬
‫حالی كه هنوز خردسال‪ $‬بود‪.‬‬
‫و اگر ازدواج را مطابق نظر اهل سنت در س‪$$‬ال هف‪$$‬دهم يا هج‪$$‬دهم ب‪$$‬دانيم‪ ،‬او ي‪$$‬ازده يا دوازده‬
‫ساله بوده است!!!‬
‫با اين حال ذهبی در كتاب ديگرش می‌گويد‪:$‬‬
‫ا ّم‌كلثوم‪ $‬دختر علي بن ابی طالب هاشمی‪ ،‬در زمان حي‪$$‬ات پ‪$$‬در ب‪$$‬زرگش به دنيا آمد و عمر در‬
‫حالی كه او كوچك بود‪ ،‬با او ازدواج كرد‪.‬‬
‫با توجه به آن چه كه از ابن س‪$$‬عد گذشت كه ا ّم‌كلث‪$$‬وم «ص‪$$‬بيه» ب‪$$‬وده و يا به حد بل‪$$‬وغ نرس‪$$‬يده‬
‫بوده‪ ،‬چگونه می‌توان پذيرفت كه او در سال ششم هجری به دنيا آمده باشد!!‪.‬‬
‫جواب‪:‬‬
‫در مورد ت‪$‬اريخ تولد وي تنها ت‪$‬اريخ دقيقي که نقل ش‪$‬ده س‪$‬ال ‪ 6‬هج‪$‬ري است که هم‪$‬انطور که‬
‫خودتان هم گفتيد بزرگاني چ‪$$‬ون ذه‪$$‬بي و ابن کث‪$$‬ير و ابن حجر و مولف ش‪$$‬يعه موس‪$$‬وعه ام‪$$‬ام‬
‫علي ابن ابيطالب بر اين عقيده هستند‪.‬‬

‫‪- 1‬اگر تاریخ تولد حضرت فاطمه را طبق سلیقه شیعه در سال ‪ 5‬بعد از بعثت بدانیم سن هنگام ازدواج ایشان ‪ 7‬یا ‪8‬سال میشود‪.‬‬
‫﴿‪﴾72‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫و اما سخن امام ذهبي که آقاي قزويني سعي دارند از دو قول ايشان يک تن‪$$‬اقض را اس‪$$‬تخراج‬
‫کنند!(البته خود را به خنگي زده اند!)‬
‫امام ذهبي در نقل اول (در سير اعالم النبالء)ميفرمايند‪« :‬ول دت يف ح دود س نة س ت من اهلج رة‬
‫و رأت النيب ص و مل ترو عنه شيئا‪.‬خطبها عمر بن اخلطابس و هي صغيرة»‪.‬‬
‫و در نقل دوم (در تاريخ االسالم) ميفرمايند‪ :‬أم كلث وم بنت علي بن أيب ط الب اهلامشية‪ .‬ول دت يف‬
‫حياة جدها ص‪ ،‬وتزوجها عمر و هي صغرية‪.‬‬
‫ميبنيد که امام ذهبي در هر دو نقل ام کلثومك را صغيره معرفي‪ $‬ميکنند يعني ايشون ميگوين‪$$‬د‪$:‬‬
‫دختر حضرت عليس در زمان ازدواج صغيره بوده و ‪ 11‬يا ‪ 12‬سال سن داشته ان‪$$‬د‪ .‬و ايش‪$$‬ون‬
‫چيز عجيبي نفرموده اند و فکر نکنم کسي به دختر ‪ 11‬يا ‪ 12‬ساله دختر بزرگ سال بگويد‪.‬‬
‫تف‪$$‬اوت بين نقل اول و دوم در اين است که در نقل اول ام کلثوم‪$‬ك متولد س‪$$‬ال ‪ 6‬هج‪$$‬ري است‬
‫ولي در نقل دوم ت‪$$‬اريخ تولد ذکر نش‪$$‬ده و تنها گفته اند که وي در حي‪$$‬ات ن‪$$‬بيص متولد ش‪$$‬ده اند‬
‫که اين هيچگونه تضادي‪ $‬را نميرساند چون همه ميدانيم‪ $‬که س‪$$‬ال شش هج‪$$‬ري ن‪$$‬يز س‪$$‬الي است‬
‫که حضرت رسولص در آن سال در قيد حيات بوده اند! وهللا من نفهميدم آق‪$$‬اي قزوي‪$$‬ني‪ $‬از نقل‬
‫اين دو قول چه نتيجه اي خواستند‪ $‬بگيرند!‬
‫در مورد ابن س‪$$‬عد‪ 1‬ن‪$$‬يز در ج‪$$‬واب ميگ‪$$‬ويم‪ :‬با توجه به س‪$$‬خن ام‪$$‬ام ذه‪$$‬بي و‪ ...‬چگونه ميت‪$$‬وان‬
‫قب‪$$‬ول ک‪$‬رد که ام کلث‪$$‬وم در آن س‪$‬الها ص‪$$‬بيه و نا ب‪$$‬الغ ب‪$$‬وده ان‪$$‬د؟؟ در ص‪$‬ورتي که همه ق‪$$‬رائن‬
‫گواهي بر صدق ادعاي امام ذه‪$$‬بي دارن‪$$‬د‪ ،‬قرائ‪$$‬ني‪ $‬از قبيل برقع و روبند پوش‪$$‬يدن حض‪$$‬رت ام‬
‫کلثومك در روز وفات مادر گراميشان‪.‬‬
‫ميبنيد که آقاي قزويني‪ $‬هيچ اختالفي را در مورد‪ $‬ت‪$$‬اريخ تولد س‪$$‬يدة ام کلثوم ‪$‬ك نتوانس‪$$‬تند ث‪$$‬ابت‬
‫کنند و ما در جواب شبهه" عزاداري و نوحه خواني ام كلث‪$$‬وم ب‪$$‬راي حض‪$$‬رت زه‪$$‬را س‪$$‬الم هللا‬
‫عليها " ث‪$$‬ابت ک‪$$‬رديم که س‪$$‬يدة ام کلث‪$$‬وم به وقت ازدواج ‪ 11‬يا ‪ 12‬س‪$$‬اله ب‪$$‬وده ان‪$$‬د‪ ،‬اما ب‪$$‬راي‬
‫روشن ش‪$$‬دن قض‪$$‬يه ب‪$$‬راي خوانن‪$$‬ده قط‪$$‬ره اي از اختالف‪$$‬اتي که در م‪$$‬ورد سن و ت‪$$‬اريخ تولد‬
‫محبوبترين بانوي اسالم ذکر شده را نقل ميکنيم‪.‬‬
‫در مورد سال تولد حضرت فاطمه؛ اختالفات بسيار‪ $‬زي‪$‬اد است و فاص‪$‬له ح‪$‬داقل و اک‪$‬ثر آن به‬
‫حدود ‪ 17‬سال ميرسد‪ .‬يعني حداقل سنّي که براي حضرت‪$‬س هنگام رحلت ذکر ش‪$$‬ده ‪ 18‬س‪$$‬ال!!‬
‫و حداکثر ‪ 35‬سال!! ميباشد‪.$‬‬
‫اين گفتهها با مح‪$‬ور‪ $‬ق‪$‬رار دادن ت‪$‬اريخ بعثت پي‪$‬امبر‪$‬ص در سن ‪ 40‬س‪$‬الگي و ‪ 13‬س‪$‬ال قبل از‬
‫هجرت‪ ،‬به دو بخش تقس‪$$‬يم ميگ‪$$‬ردد‪ $.‬ع‪$$‬دهاي والدت س‪$$‬يدة فاطمه را پيش از مبعث و دس‪$$‬تهاي‪$‬‬
‫بعد از آن ميدانند‪.‬‬

‫دسته اول‪ :‬پيش از بعثت‪:‬‬


‫‪-1‬حداکثر تاريخي که در اين بخش از نظرات‪ ،‬يع‪$$‬ني والدت فاطمه ‪$‬ك ‪ ،‬پيش از بعثت‪ ،‬وج‪$$‬ود‪$‬‬
‫دارد‪ 12 ،‬سال است‪ 2‬که بدين ترتيب عمرس حضرت فاطمه‪$‬ك به ‪ 35‬سال ميرسد!‬

‫‪- 1‬که گفتیم ایشون فقط روایتی مردود را نقل کرده اند و از آن روایت چنان برداشت منوده اند‪.‬‬
‫‪ 2‬ـ تارخیاخلمیس‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪ ،278‬و ذخائرالعقبی‪ ،‬ص‪.52‬‬
‫﴿‪﴾73‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫سن حضرتك هنگام رحلت ‪30‬‬ ‫‪-2‬بعضي آن را سال هفتم قبل از مبعث دانستهاند‪ 1$‬که بنابراين ّ‬
‫سال خواهد شد‪،‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -3‬و عدهاي ديگر رحلت فاطمه؛ را در ‪ 29‬سالگي يعني ‪ 6‬سال پيش از بعثت شمردهاند‪.$‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ -4‬برخي نيز ‪ 25‬سال را ذکر کردهاند‪.‬‬
‫‪ -5‬ولي آنچه که در ميان مورخين ما (اهل سنت)‪ ،‬بيشتر‪ $‬شهرت دارد سال پنجم قبل از مبعث‬
‫است‪ .‬و عدهاي تصريح به همزماني آن با سال تجديد بناء کعبه يعني س‪$$‬ال پنجم پيش از مبعث‬
‫‪4‬‬
‫نمودهان‪$‬د‪.‬‬
‫ّ‬
‫بر طبق اين قول‪ ،‬سن حضرت‪$‬ك هنگام وفات ‪ 28‬سال بوده است‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫سن ‪ 27‬سال را ذکر کردهاند‪.‬‬ ‫‪ -6‬برخي نيز ّ‬

‫دسته دوم‪ :‬بعد از بعثت‬


‫سال نخست بعثت‪:‬‬
‫‪6‬‬
‫‪-7‬اين گفته‪ ،‬مربوط‪ $‬به عدهاي است که سال نخست بعثت را سال تولد قرار دادهاند‬
‫‪ -8‬و بعضي نيز تولد را در سن ‪ 41‬سالگي پيامبر‪$‬ص دانسته اند‪.‬‬
‫سال دوم بعثت‪:‬‬
‫‪-9‬قول دوم که در بين ش‪$$‬يعه طرف‪$$‬داران‪$‬ي چ‪$$‬ون ش‪$$‬يخ مفيد دارد‪ ،‬والدت را در ‪ 20‬جماديالث‪$$‬اني‪$‬‬
‫سال دوم بعثت ميدانند‪ .‬چن‪$‬ان که ابنط‪$‬اووس به نقل از کت‪$‬اب ح‪$‬دائق الري‪$‬اض ش‪$‬يخ مفيد آورده‬
‫است‪ 7.‬و نيز خود شيخ مفيد در رساله «مسا ّر الشيعه» به اين مطلب تصريح کرده است‪:‬‬
‫«و يف اليوم العشرين منه سنة اثنتني من املبعث کان مولد السيدة (موالتنا خ‪.‬ل) الزهراء فاطمة بنت‬
‫رسول اللّهص و هو يوم شريف يتجدَّد فيه سرور املؤمنني و يستحب فيه التطوع باخلريات و الصدقة‬
‫‪8‬‬
‫علي املساکني»‬
‫«والدت حضرت فاطمه زهرا‪ ،‬دختر رسول خداص که سالم بر آنها باد در روز بيستم از اين‬
‫ماه (جماديالثاني) در سال دوم مبعث بوده است‪ .‬و آن روز‪ $‬شريفي است که خوشحالي‪ $‬مؤم‪$$‬نين‬
‫تجديد ميشود‪ $‬و در اين روز انجام خيرات و پرداخت صدقه به تنگدستان مستحب است‪».‬‬

‫کفعمي نيز در کتاب مصباح خود همين قول را ترجيح داده است و قول سوم را که خواهد آمد‬
‫‪9‬‬
‫با تعبير «قيل» بيان کرده است‪.‬‬
‫‪ - 1‬تارخیاخلمیس‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪ ،278‬و ذخائرالعقبی‪ ،‬ص‪.52‬‬
‫‪- 2‬ـ از مجله مقتلاحلسنی‪ ،‬خوارزمی‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪ ،83‬و تارخیاخلمیس‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪ ،278‬و ذخائرالعقبی‪ ،‬ص‪52‬‬
‫‪- 3‬مشکل اآلثار‪ ،‬طحاوی‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪47‬‬
‫‪- 4‬تارخیاخلمیس‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪ ،277‬و ذخائرالعقبی‪ ،‬ص‪ 52‬و مقاتلالطالبینی‪ ،‬ص‪48‬‬
‫‪- 5‬مقتلاحلسنی‪ ،‬خوارزمی‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪83‬‬
‫‪- 6‬ـ از مجله‪ :‬تارخیاخلمیس‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪ ،277‬و ذخائرالعقبی‪ ،‬ص‪ ،52‬و حباراالنوار‪ ،‬ج‪ ،43‬ص‪8‬‬
‫‪- 7‬ـ اقبالاالعمال‪ ،‬ج‪ ،3‬ص‪ ،162‬نشر مرکز انتشارات دفرت تبلیغات اسالمی‪.‬‬
‫مسار الشیعه‪ ،‬ص‪ ،54‬نشر کنگره جهانی بزرگداشت هزارمنی سال وفات شیخ مفید‪.‬‬
‫‪ّ -‬‬
‫‪8‬‬

‫‪ 9‬ـ حباراالنوار‪ ،‬ج‪ ،43‬ص‪9‬‬


‫﴿‪﴾74‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫شيخ طوسي‪ $‬در ضمن بيان مناسبتهاي‪ $‬ماه جماديالثاني‪ $‬اين عبارت را آورده است‪:‬‬
‫«في الي‪$$‬وم العش‪$$‬رين من جم‪$$‬ادي اآلخ‪$$‬رة س‪$$‬نة اثن‪$$‬تين من المبعث‪ ،‬ک‪$$‬ان مولد فاطمه؛في بعض‬
‫الرواي‪$$‬ات‪ ،‬و في رواية اخ‪$$‬ري س‪$$‬نة خمس من المبعث و العامة ت‪$$‬روي ّ‬
‫ان مول‪$$‬دها قبل المبعث‬
‫‪1‬‬
‫لخمس سنين‪.‬‬
‫«والدت فاطمه‪$‬ك بر اساس برخي روايات‪ ،‬روز ‪ 20‬ماه جماديالثاني از سال دوم مبعث آم‪$$‬ده‪،‬‬
‫و در رواي‪$$$‬تي ديگ‪$$$‬ر‪ ،‬س‪$$$‬ال پنجم ذکر ش‪$$$‬ده است و اهل س‪$$$‬نّت روايت ميکنند که والدت آن‬
‫حضرت‪$‬ك ‪ 5‬سال پيش از مبعث بوده است‪».‬‬
‫‪2‬‬
‫عباس قمي‪ ،‬اين قول را ظاهراً‪ ،‬نظر اکثر علماء شيعه ميداند‪.‬‬
‫بر اساس اين قول‪ ،‬حضرت فاطمه ك در ‪ 21‬سالگي رحلت فرموده است‪.‬‬

‫سال پنجم بعثت‪:‬‬


‫‪-10‬ق‪$$‬ول س‪$$‬وم که به نظر ميرسد مش‪$$‬هور‪ $‬بين علم‪$$‬اء ش‪$$‬يعه اس‪$$‬ت‪ ،‬س‪$$‬ال پنجم بعد از مبعث را‬
‫هنگام والدت ميداند‪ 3.‬در ميان معتقدين به اين نظر‪ ،‬از شخصيتهايي چون ابن ابيالثلج بغ‪$$‬دادي‪،‬‬
‫متوفاي ‪ 325‬هجري‪ ،4‬کليني متوفاي ‪ 328‬يا ‪ ،329‬محمد بنجرير‪ $‬طبري امامي‪ ،‬صاحب کتاب‬
‫«دالئل االمامة»‪ ،‬ابنشهر آشوب در کتاب «المناقب»‪ ،‬طبرسي‪ $‬در «تاجالمواليد‪»5‬و شيخ به‪$$‬ايي‬
‫در «توضيح المقاصد‪ »6‬ميتوان نام برد‪.‬‬
‫نتيجه اينکه اختالفات در مورد تاريخ تولد سيدة فاطمه‪$‬س بيش از ‪ 10‬مورد است‪.‬‬
‫حال بنده بعد از اين تحليل(تقريبا ً دقي‪$$‬ق) ميگ‪$$‬ويم‪ :‬ديدي‪$$‬د؟ ديديد اين همه اختالف را ؟؟ اين همه‬
‫اختالف نشان دهنده اين است که محمدص با خديجه ازدواج نک‪$$‬رده که ح‪$$‬اال بخواهد فاطمه از‬
‫آنها به دنيا بيايد!!‬
‫اگر خندتون گرفت به من نخنديد‪ ،‬من مجبورم! آنها اراجيف و بيراه گفتند‪ ،‬ج‪$$‬واب اراجيف هم‬
‫همين بود!‬
‫آقاي قزويني نظر شما چيست؟ در مورد اين همه اختالف در مورد‪ $‬سن حضرت فاطمهك نظر‬
‫ش‪$$$‬ما چيس‪$$$‬ت؟ آيا نتيجه اي که در م‪$$$‬ورد ام کلثوم‪$$$‬ك و ازدواجش گرفتي‪$$$‬د‪ ،‬ميتوانيد‪ $‬اينجا هم‬
‫بگيريد؟؟ ض‪$‬منا ً اختالف‪$‬اتي‪ $‬که قبالً در م‪$‬ورد‪ $‬ت‪$‬اريخ تولد س‪$‬يدة زينب نقل شد را ن‪$‬يز فرام‪$‬وش‪$‬‬
‫نکنيد‪.‬‬

‫شبهه‪ :‬مقدار مهريه ام كلثومك‬


‫در مقدار مهريه ا ّم‌كلثوم نيز اختالف‌های‪ $‬چشمگيری وجود‪ $‬دارد‪ ،‬برخی ده هزار دينار و اك‪$$‬ثر‬
‫عالمان سنی آن را چهل هزار درهم ذكر كرده‌اند‪.‬‬

‫‪ 1‬ـ مهان‬
‫‪ - 2‬منتهیاآلمال‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪ ،168‬باب دوم‬
‫‪- 3‬حباراالنوار‪ ،‬ج‪ ،43‬صص‪ 6‬ـ ‪10‬‬
‫‪ 4‬ـ تارخیاالئمه‪ ،‬ضمن جمموعه نفیسه‪ ،‬ص ‪ ،6‬نشر بصریتی‬
‫‪- 5‬تاجاملوالید‪ ،‬ضمن جمموعه نفیسه‪ ،‬ص‪97‬‬
‫‪ - 6‬توضیحاملقاصد‪ ،‬ضمن جمموعه نفیسه‪ ،‬ص‪526‬‬
‫﴿‪﴾75‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫الف‪ :‬ده هزار دينار‪:‬‬


‫يعق‪$$‬وبی در ت‪$$‬اريخ خ‪$$‬ود می‌نويس‪$$‬د‪:‬عمر با او ازدواج ك‪$$‬رده و ده ه‪$$‬زار دين‪$$‬ار ب‪$$‬رای او مهريه‬
‫تعيين كرد‪.‬‬
‫جواب‪:‬‬
‫يعق‪$$‬وبي ش‪$$‬يعي نظر شخصي‪ $‬خ‪$$‬ود را در اين م‪$$‬ورد گفته اند و ايش‪$$‬ون ن‪$$‬يز معص‪$$‬وم‪ $‬نيس‪$$‬تند و‬
‫ادعاي عصمت نيز نکرده اند‪ ،‬و در اين موراد‪ $‬يعني به وقت اختالف بين يک نص تاريخي‪ $‬و‬
‫نظر مولفين هميشه نص بر نظر مولف ميچربد‪.‬که در اين مورد‪ $‬نيز صدق ميکند‪.‬‬
‫ب‪ :‬چهل هزار دينار‪:‬‬
‫الکتاني(نظام احلکومة) متوفي ‪ 1382‬مينويسد‪:‬‬
‫هنگامی كه عمر با زينب دختر علي ازدواج كرد‪ ،‬به او چهل هزار دينار مهريه داد!!!‬
‫جواب‪:‬‬
‫شيخ عبدالحي الکتاني متوفي ‪ 1382‬هجري هستند‪ ،‬به احتمال قوي يک اشتباه س‪$$‬هوي ب‪$$‬وده و‬
‫گرنه کس ديگ ‪$‬ري را س‪$$‬راغ ن‪$$‬داريم که چ‪$$‬نين رقمي را ذکر ک‪$$‬رده باشد و س‪$$‬خن ع‪$$‬الم عصر‬
‫حاضر‪ $‬در اين مورد براي ما حجت نيست چرا که ايشان با وقايع ‪ 1300‬سال پيش هيچ رابطه‬
‫اي نداشته اند مگر از طريق اقوال ديگر بزرگان که اين ادعاي ايشان در هيچ يک از س‪$$‬خنان‬
‫علماي سلف جايي ندارد!‪..‬‬
‫ايشان متن فوق را ارجاع به کتاب "االجوب ة املهمة" از شيخ مخت‪$$‬ار الکن‪$$‬تي داده اند که ايش‪$$‬ان‬
‫نيز متوفي‪ 1226 $‬هستند‪ .‬متاسفانه کتاب شيخ مخت‪$$‬ار در دس‪$$‬ترس نب‪$$‬ود تا بررسي ش‪$$‬ود ولي به‬
‫تصريح شيخ کت‪$‬اني‪ ،‬ش‪$‬يخ مخت‪$‬ار الکن‪$‬تي از حافظ‪ $‬ال‪$‬دميري نقل ک‪$‬رده ان‪$‬د‪ .‬و ما با مراجعه به‬
‫کتاب شيخ دميري اين جمله را در آن مي يابيم‪:‬‬
‫‪1‬‬
‫وتزوج‪ $‬عمر أم كلثومك بنت عليس‪ ،‬وأصدقها أربعين ألف درهم‬
‫پس همانطور که در ابتدا گفتيم‪:‬نوشتن دينار به جاي درهم‪ ،‬تنها يک اشتباه سهوي ب‪$$‬وده که در‬
‫کتب سلف نيز هيچ جايي ندارد‪.‬‬

‫ج‪ :‬چهل هزار درهم‪:‬‬


‫بسياری‪ $‬از بزرگان اهل سنت با چندين سند نقل كرده‌اند كه مهريه ا ّم‌كلثومك‪ ،‬چهل هزار درهم‬
‫بوده است‪:‬‬
‫(ابن ابي شيبه‪ ،‬ابن سعد‪ ،‬ابن عبدالبر و ابن حجر) ‪ :‬عمر با ا ّم‌كلثوم دخ‪$$‬تر علي در مقابل چهل‬
‫هزار درهم مهر ازدواج كرد‪.‬‬
‫جدای از تناقض‌های موجود در مقدار مهريه‪ ،‬مشكل ديگر در زياد بودن مهريه ا ّم‌كلثوم‪ $‬است؛‬
‫با اينكه طبق روايات ص‪$$‬حيح الس‪$$‬ندی كه در كتاب‌ه‪$$‬ای اهل س‪$$‬نت وج‪$$‬ود دارد‪ ،‬خ‪$$‬ود خليفه از‬
‫تعيين مهريه كالن جلوگيری می‌كرده است‪.‬‬
‫ابن ماجه قزوينی در سنن خود می‌نويسد‪$:‬‬
‫عمر بن خطابس گفت‪ :‬مهر زنان را باال نگيريد؛ زيرا اگر باال بودن مهر‪ ،‬سبب كرامت دي‪$$‬نی‬
‫شده و يا جزو تقوا به حس‪$$‬اب می آم‪$$‬د‪ ،‬س‪$$‬زاوار‌ترين ش‪$$‬خص به اين ك‪$$‬ار‪ ،‬پي‪$$‬امبر ص ب‪$$‬ود كه‬
‫برای هيچ زنی از همسران و يا دخترانش بيش از دوازده اوقيه قرار نداده است‪.‬‬

‫‪ - 1‬حیاة احلیوان الكربى دمریی ص ‪،482‬دار الكتب العلمیة‪ ،‬بریوت‪ ،‬لبنان‪ 2003 ،‬م‬
‫﴿‪﴾76‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫و به درستی‪ $‬كه م‪$$‬رد هنگ‪$‬امی كه مهريه زن را ب‪$‬اال ب‪$‬برد‪ ،‬در دل دش‪$$‬منی او را پي‪$$‬دا ك‪$$‬رده و‬
‫می‌گويد‪ $‬من به خاطر تو مجبور به كارهای سخت شدم‪ ،‬با اينكه من مردی ع‪$$‬رب ب‪$$‬وده و نمی‬
‫دانستم‪ $‬سختی كار چيست!!!‬
‫آلبانی اين روايت را در صحيح ابن ماجه شماره ‪ 1532‬تصحيح كرده است‪.‬‬
‫بنابراين‪ ،‬مقدار مهريه ا ّم‌كلثوم در قدم نخست مخالف با سنت رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا اس‪$$‬ت؛ چ‪$$‬را كه طبق‬
‫رواياتی كه گذشت‪ ،‬رسول خدا مهريه هيچ يك از زنان و دخترانش را زياد نمی‌گذاشته‪.‬‬
‫وثانياً‪ $:‬مخالف سيره و سنت خود عمر اس‪$$‬ت‪ .‬آيا اهل س‪$$‬نت می توانند‪ $‬چ‪$$‬نين نس‪$$‬بتی را به عمر‬
‫بدهند با اينكه اين مطلب مصداق‪ $‬اين آيه كريمه است كه خداوند‪ $‬می‌فرمايد‪$:‬‬
‫﴿ ‪            ‬‬
‫‪( ﴾      ‬الصف ‪ 2 /‬و ‪)3‬‬
‫ای افرادی كه ايمان آوردهايد! چرا سخنی میگوييد كه عمل نمیكني‪$$‬د؟!‪ .‬ن‪$$‬زد خ‪$$‬دا بس‪$$‬يار ب‪$$‬اعث‬
‫خشم است كه سخنی بگوييد كه عمل نمیكنيد!‬
‫جواب‪:‬‬
‫همانطور که خود ايشان معترفند‪ ،‬اجم‪$$‬اع بر ‪ 40‬ه‪$$‬زار درهم اس‪$$‬ت‪.‬و ايش‪$$‬ون اجم‪$$‬اع را ميداند‬
‫ولي قصدي‪ $‬ندارد جز اينکه صفحات را سياه و خواننده را دچار وهم کند!‬
‫ميگوييم‪ $:‬اص‪$‬الً ش‪$$‬ما فکر کنيد عمر هيچ مهريه اي ن‪$$‬داده و يا ‪ 10‬ها ه‪$$‬زار درهم داده اين چه‬
‫ربطي‪ $‬به اصل واقعه دارد؟؟‬
‫فکر کنيد آقاي «‪ »x‬از خانمي خواستگاري ميکند و بعد از قب‪$$‬ول ط‪$$‬رفين مق‪$$‬دار مهريه ‪1000‬‬
‫سکه!! مقرر ميشود‪ $‬و فردا روزي‪ $‬بعد از اينکه آقاي «‪ »x‬و هم‪$$‬ان خ‪$$‬انم ف‪$$‬وت ش‪$$‬دند‪،‬شخصي‪$‬‬
‫پيدا شود و بگويد‪ :‬نه آقا مهريه آنها ‪ 100‬سکه بوده!! و ديگري بگويد‪ :‬نه ‪ 2000‬سکه بوده! و‬
‫يکي ‪ 5‬سکه را عنوان کن‪$$‬د‪ .....‬آيا ش‪$$‬خص عاقل در اين م‪$$‬ورد اينگونه برداشت ميکند ک‪$$‬ه‪ :‬بابا‬
‫اينا اصالً از بيخ بي اساسه!! ازدواجي نبوده اصالً اون خانم وجود‪ $‬خارجي نداشته که آق‪$$‬اي «‬
‫‪ »x‬بخواهد با او ازدواج کند که حاال مهريه هم بخواهند‪ $‬برايش تعيين کنند!!‬
‫ميدانم مضحک است ولي هميشه جواب سخن چرت! چرت است!‬
‫در مورد سخن حضرت عمرس که فرموده بود‪ :‬مهريه زنان را زياد نکني‪$$‬د‪ (.‬که ح‪$$‬رفي پر از‬
‫حکمت اس‪$$‬ت) و بعد از آن به آيه ق‪$$‬رآن اس‪$$‬تناد ک‪$$‬رده ايد که ميفرماي‪$$‬د‪ :‬ای اف‪$$‬رادی‪ $‬كه ايم‪$$‬ان‬
‫آوردهايد چرا سخنی میگوييد‪ $‬كه خود به آن عمل نمیكنيد؟! نزد خدا بسيار‪ $‬باعث خشم است كه‬
‫سخنی بگوييد‪ $‬كه عمل نمیكنيد!‬
‫اوالً‪ :‬حضرت عمرس‪ ،‬خطاب به والدين ميگويد که شما بر داماد سخت نگيريد‪ $‬و مهر را ب‪$$‬اال‬
‫نبريد ولي در م‪$‬ورد‪ $‬ازدواج حض‪$‬رت عمرس با بنت ف‪$‬اطمه‪$‬س اين حض‪$‬رت عمر ب‪$$‬ود که ‪40‬‬
‫ه‪$$‬زار درهم مهريه را بر خ‪$$‬ود ف‪$$‬رض ک‪$$‬رد و حض‪$$‬رت علي؛ دخ‪$$‬التي نداش‪$$‬تند و خطبه س‪$$‬يدنا‬
‫عمرس هيچ منافاتي‪ $‬با اين قضيه ندارد‪ .‬ايشون در ادامه خطبه ميفرمايند‪«:‬اگر چنين کنيد ف‪$$‬ردا‬
‫روزي‪ $‬مرد به زنش ميگويد‪ :‬من به خاطر تو مجبورم‪ $‬کارهاي س‪$$‬خت بکنم»‪ ..‬در ص‪$$‬ورتي که‬
‫مهريه ام کلثوم را خود حضرت عمرس تعيين کرده بودند‪ $‬و ام کلثومك هيچ دخالتي نداشته اند‬
‫که در آينده چنين مشکلي پيش بيايد‪ .‬پس مانند ديگر داليلتان اين دليل نيز بچه گانه است!‬
‫دوم‪$$‬اً‪ :‬در نظر داش‪$$‬ته باش‪$$‬يد يک ع‪$$‬الم دين ميگوي‪$$‬د‪ :‬ص‪$$‬دقه بدهيد که ص‪$$‬دقه ب‪$$‬اعث دفع بال‬
‫ميشود!! ولي خود اين عالم به کسي صدقه نميدهد! چرا؟؟؟ چون ندارد که بده‪$$‬د! ح‪$$‬ال ب‪$$‬از هم‬
‫شما ميگوييد‪ :‬چرا کاري رو که خودت انجام نميدهي مردم را به اون دعوت ميکني؟؟‬
‫﴿‪﴾77‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫سوماً‪ :‬اگر آق‪$$‬اي قزوي‪$$‬ني‪ $‬منص‪$$‬ف! اين روايت را به ش‪$$‬کل ک‪$$‬املي که علما نقل ک‪$$‬رده ان‪$$‬د‪ ،‬نقل‬
‫ميکرد‪ ،‬ديگر هيچ جاي شبهه اي نبود‪ ،‬ولي ايشون طبق ذات خودشان روايت را به ش‪$$‬کلي که‬
‫به نفعش مي باشد نقل کرده است‪.‬‬
‫ام‪$$‬ام ابن کث‪$$‬ير (در تفس‪$$‬يرش) در ادامه اين روايت را اينگونه مي آورد ک‪$$‬ه‪ :‬بعد از ص‪$$‬حبت‬
‫حضرت عمر س زني اع‪$$‬تراض ک‪$$‬رد و گفت‪ :‬تو حق ن‪$$‬داري چ‪$$‬نين ک‪$$‬ني‪ .‬عمرس گفت‪ :‬چ‪$$‬را؟‬
‫زن گفت‪ :‬به خ‪$$$‬اطر اين که خداوند فرم‪$$$‬وده اس‪$$$‬ت‪   ﴿ :‬‬
‫‪( ﴾   ‬نساء‪)20 :‬‬
‫«هر چند مال هنگفتي مهر يکي از آنان داده بوديد‪ ،‬از آن چيزي باز نگيريد‪»$‬‬
‫آنگاه عمرس گفت‪ :‬زني درست گفت و مردي خطا نمود‪ .‬و همينط‪$$‬ور هيثمي در مجمع الزوائد‪$‬‬
‫اين ماجرا را کاملتر نقل ميکند و مينويسد که حضرت عمرس بعد از ص‪$$‬حبت آن زن فرم‪$$‬ود‪$:‬‬
‫بار الها! مرا ببخش و اف‪$$‬زود‪ $:‬همه از عمرس فقيه تر هس‪$$‬تند‪ .‬س‪$$‬پس بر من‪$$‬بر رفت و گفت‪ :‬اي‬
‫مردم! من شما را از افزايش مهريه ها منع کرده ب‪22‬ودم ولي اکن‪22‬ون اعالن مي کنم که هر کس‬
‫به هر ان‪22‬دازه اي که مي تواند و توافق مي کند مهريه بدهد و هيچ مح‪22‬دوديتي نيس‪22‬ت‪« .‬أيه ا‬
‫الناس إين كنت هنيتكم أن تزيدوا النساء يف صدقاهتن علی أربعمائة درهم فمن شاء أن يعطی من ماله‬
‫‪1‬‬
‫ما أحب»‬
‫مطمئناً‪ $‬آقاي قزويني‪ $‬از اين روايت مشهور‪ $‬با خبر ب‪$$‬وده اند ولي نقل نک‪$$‬رده اند چ‪$$‬ون اگر نقل‬
‫ميکردند‪ $‬کل اس‪$$‬تناد ايش‪$$‬ان باطل ميشد و به ج‪$$‬اي اينکه اين روايت به نفعش باشد به ض‪$$‬ررش‪$‬‬
‫ميشد و اين روايت نيز يکي از شواهدي است که آزادي بيان در زمان اميرالمومنين فاروق را‬
‫اثبات ميکند‪.‬‬
‫گذشته از آن حضرت عمرس از مال خودش داده است و خالف شرع نيز نک‪$$‬رده است و آن‬
‫هم به نيت اکرام و احترام اهل بيت اين مهريه را بر خود تحميل کرده است‪ ..‬آيا شما با اک‪$$‬رام‬
‫و احترام نسبت به اهل بيت مخالفيد؟؟‬
‫در ضمن اگر عمل حضرت عمرس مخالف با سنت ص بوده است بايد بگوييم که در رواي‪$$‬ات‬
‫شيعي آمده است که حضرت حسن؛ براي يکي از همسرانش ‪ 100‬کنيز مهريه داد که هر کنيز‬
‫او ‪ 1000‬درهم همراه داشت!!‬
‫أيب جعف ر حمم د بن علي إ‪ ،‬أن ه ق ال‪« :‬ت زوج احلس ن بن علي إ ام رأة‪ ،‬فأرس ل إليه ا مبائ ة جاري ة‪ ،‬م ع ك ل‬
‫‪2‬‬
‫جارية ألف درهم»‪.‬‬
‫و شايد هم راضي‪ $‬به مهريه کم بوديد‪ $‬تا اينکه بعدها م‪$$‬اجرايي‪ $‬که بين حض‪$$‬رت علي؛ و فاطمه‬
‫پيش آمد‪ ،‬تکرار شود؟؟‬

‫‪- 1‬جممع الزوائد و منبع الفوائد ج‪ 4‬صص ‪ 283‬و ‪ ،284‬دار الكتب العلمیة ‪ -‬بریوت ‪ -‬لبنان‬
‫‪ - 2‬مستدرك الوسائل النوری ‪ -‬ج ‪ - 15‬ص ‪ 70‬و ایشان به نقل از دعائم االسالم ج‪ 2‬ص ‪ 222‬ح ‪ 827‬و حبار االنوار جملسی ج‬
‫‪ 3‬ص ‪ 349‬مناقب ابن شهر آشوب ج ‪ 4‬ص ‪20‬‬
‫﴿‪﴾78‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫چنانکه کتب ش‪$‬يعه درج ک‪$‬رده ان‪$‬د‪ :‬ايب عب د اهلل علي ه الس الم ق ال‪ :‬إن فاطم ة عليه ا الس الم ق الت‬
‫‪3‬‬
‫لرسول اهلل ص‪ :‬زوجتين باملهر اخلسيس‪.........‬‬

‫شبهه‪ :‬آيا عمر از ام كلثوم فرزندي داشته است؟‬


‫يكی از چيزهايی‪ $‬که اصل وقوع اين ازدواج را زير س‪$$‬ؤال می‌ب‪$$‬رد‪ ،‬فرزن‪$$‬دانی است كه ب‪$$‬رای‬
‫ا ّم‌كلثوم‪ $‬تراشيده‌اند‪ .‬برخی فرزندی برای ا ّم‌كلثوم‪ $‬ذكر نكرده‌ان‪$‬د‪ ،‬ب‪$‬رخی فقط ب‪$‬رای او يك فرزند‬
‫به نام زيد‪ ،‬برخی رقيه را نيز اضافه كرده و برخی سه فرزند به نام‌های‪ :‬زي‪$$‬د‪ ،‬رقيه و فاطمه‬
‫نقل كرده‌اند‪.‬‬
‫فرزندي نداشت‪:‬‬
‫مسعودی شافعی‪ $‬در باره اوالد عمر می‌نويسد‪$:‬‬
‫صو‬‫فرزن‪$$‬دان عم‪$$‬ر‪ :‬او فرزن‪$$‬دانی‪ $‬به ن‪$$‬ام ه‪$$‬ای ذيل داش‪$$‬ت‪ :‬عبد هللا و حفصه همسر پي‪$$‬امبر ‌‬
‫عاصم و عبيد هللا و زيد از يك م‪$$$$‬ادر؛ و عبد ال‪$$$$‬رحمن و فاطمه و دخ‪$$$$‬ترانی ديگ‪$$$$‬ر‪ ،‬و عبد‬
‫ال‪$$‬رحمن اص‪$$‬غر وهمو است كه به خ‪$$‬اطر ش‪$$‬رابخواری حد خ‪$$‬ورده و مع‪$$‬روف‪ $‬به ابی ش‪$$‬حمه‬
‫است‪ ،‬اين ها هم از يك مادر هستند‪.‬‬
‫طبق اين نقل خليفه دوم فقط يك پسر به ن‪$$‬ام زيد داش‪$$‬ته كه او هم ب‪$$‬رادر عاصم و عبيد هللا ب‪$$‬ود‬
‫كه مادر آن‌ها ا ّم‌كلثوم بنت ج‪$$‬رول است و هيچ ن‪$$‬امی از فرزن‪$$‬دان عمر از ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪ $‬در اين نقل‬
‫ديده نمی‌شود‪.‬‬
‫جواب‪:‬‬
‫ميبينيد‪ $‬که او نام همه فرزندان حضرت عمرس را نياورده و از همسرانش نيز ي‪$$‬ادي نک‪$$‬رده و‬
‫در م‪$$‬ورد دخ‪$$‬ترانش ن‪$$‬يز بعد از ن‪$$‬ام ب‪$$‬ردن چند نفرش‪$$‬ان ميگوي‪$$‬د‪ ( $:‬و بن‪$$‬ات آخ‪$$‬ر) و دخ‪$$‬تراني‬
‫ديگر!!‬
‫البته اگر به ديگر کتب مسعودي سري بزنيم‪ $‬ميبنيم که ايشان از دو زيد نام برده اند‪.‬‬
‫مسعودي در تنبيه و االشراف‪ $‬مينويسد‪:‬‬
‫وك ان لعم ر من الب نني تس عة‪ ،‬عب د اهلل وعب د ال رمحن األك رب وزي <<د األك <<بر وعبي د اهلل املقت ول بص فني‬
‫وعاصم وزي<<د األص<<غر وعبد الرمحن األصغر وعياض وعبد اهلل األصغر‪ ،‬املعقبون منهم أربعة عبد اهلل‬
‫‪2‬‬
‫األكرب وعاصم وعبيد اهلل وعبد الرمحن األصغر‪....،‬‬
‫پس مس‪$$‬عودي چ‪$$‬نين چ‪$$‬يزي نگفت‪$$‬ه‪ ،‬مگر اينکه به دروغ به آن نس‪$$‬بت دهي‪$$‬د‪ .‬و يا خ‪$$‬ود را به‬
‫خواب بزنيد‪.‬‬
‫ادامه شبهه‪:‬يك فرزند داشت‪:‬‬
‫بسياری‪ $‬از بزرگان اهل سنت فقط يك فرزند‪ $‬را برای عمر نقل كرده‌اند‪:‬‬
‫بيهقی در سنن كبرای خود می‌نويسد‪:‬‬

‫‪- 3‬جامع أحادیث الشیعة‪ ،‬الربوجردی ج ‪ - 21‬ص ‪ 198‬؛ حبار االنوار ج ‪ 43‬ص ‪ 144‬؛الكافی ج ‪ 5‬ص ‪ 378‬؛ وسائل الشیعة‬
‫ج ‪ 21‬ص ‪241‬‬
‫‪ - 2‬التنبیه واإلشراف املسعودی ص ‪ .. 252 – 251‬ناشر‪ :‬دار صعب ‪ -‬بریوت ‪ -‬لبنان‬
‫﴿‪﴾79‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫ا ّم‌كلثوم‪ ،‬عمر با او ازدواج كرده و برای او زيد بن عمر را به دنيا آورد كه در شب درگ‪$$‬يری‪$‬‬
‫ابن مطيع‪ ،‬ضربه ای به او وارد شده و تا زمان مردن‪ ،‬از اين ضربه در رنج بود؛ س‪$$‬پس پس‬
‫از عمر‪ ،‬عون بن جعفر با ا ّم‌كلثوم‪ $‬ازدواج كرد اما از او صاحب فرزندی‪ $‬نشد تا از دنيا رفت‪.‬‬
‫و نويری در نهاية األرب و صفدی و ابن کثير نيز‪ ،‬فقط يك فرزند‪ $‬برای ا ّم‌كلثوم نقل می‌كنند‪.‬‬

‫جواب‪:‬‬
‫اگر سنن بيهقي براي شما حجت است ميبينيم که او به وقت ش‪$$‬مردن فرزند‪$‬ان زينب کبري‪$‬ك از‬
‫عبدهللا بن جعفرب‪ ،‬فقط عبدهللا وعون را نام ميبرد!‬
‫فاما زينبك فتزوجها عبد هللا بن جعفر فماتت عنده وقد‪ $‬ول‪$$‬دت له علی بن عبد هللا بن جعفر واخا‬
‫‪1‬‬
‫له آخر يقال له عون ‪ -‬واما ام كلثوم فتزوجها عمر‪...‬‬
‫و شيخ نويري و صفدي که آقاي قزويني آنها را گواه گرفته نيز تنها يک فرزند‪ $‬براي زينب و‬
‫عبدهللا بن جعفر ذکر کرده ان‪$$‬د!!! و مينويس‪$$‬ند‪ $:‬ن‪$‬ويري‪ $:‬وت‪$‬زوج‪ $‬زينب عبد هللا بن جعفر فم‪$‬اتت‬
‫‪2‬‬
‫عنده‪ ،‬وولدت له علي بن عبد هللا بن جعفر‪ ،‬وتزوج أم كلثوم عمر‪!!....‬‬
‫‪3‬‬
‫صفدي‪ :‬زينب تزوجها عبد هللا بن جعفر بن أبي طالب فولدت له عليا ً‪!....‬‬
‫و آخرين گواه آقاي قزويني عالمه ابن کثير است که ايشان نيز فقط از زيد نام برده و زينب و‬
‫‪4‬‬
‫عبدهللا بن جعفر را بدون فرزند‪ $‬ذکر کرده است!!!‬
‫ديديد که در همين آدرسهايي که خودتان داده اي‪$‬د‪ ،‬در م‪$‬ورد‪ $‬فرزن‪$$‬دان زينب اختالف بيش‪$$‬تر از‬
‫فرزندان ام کلثوم است‪،‬و تقريبا ً هيچ کدام از آنها ق‪$$‬ول مش‪$$‬هور و اجم‪$$‬اع را نقل نک‪$$‬رده اند که‬
‫‪5‬‬
‫همان " ‪ "4‬فرزند باشد‪..‬‬
‫پس آيا ش‪$$‬ما اين اختالف‪$$‬ات را در جهت رد ک‪$$‬ردن ازدواج زينب ک‪$$‬بري با عبدهللا بن جعفر به‬
‫کار ميبريد؟؟‬
‫ادامه شبهه‪ :‬دو فرزند داشت‪:‬‬
‫اكثر عالمان س‪$$‬نی‪ ،‬گفته‌اند كه دو فرزند داش‪$$‬ته اس‪$$‬ت؛ آن‌ها در ذكر فرزن‪$$‬دان عمر از ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪$‬‬
‫چنين گفته‌اند‪:‬‬
‫مصعب زبيري‪:‬‬
‫و زيد اكبر‪ ،‬فرزن‪$$‬دی‪ $‬نداشت و رقي‪$$‬ه؛ م‪$$‬ادر اين دو ا ّم‌كلث‪$$‬وم دخ‪$$‬تر علي بن ابی ط‪$$‬الب بن عبد‬
‫ص است‪.‬‬ ‫المطلب بن هاشم است و مادر او نيز فاطمه دختر رسول خدا ‌‬
‫و ابن حبان و طبري‪ $‬و ابن اثير نيز چنين نوشته اند‪.‬‬
‫سه فرزند داشت‪:‬‬
‫بالذری‪ $‬در انساب األشراف دخ‪$$‬تران ا ّم‌كلث‪$$‬وم از عمر را دو نفر مع‪$‬رفی‪ $‬می كند كه با زيد سه‬
‫فرزند می شوند‪:‬‬

‫‪ - 1‬سنن الكربى‪،‬بیهقی‪ ،‬ج ‪ ،7‬ص ‪،70‬دار الفکر‬


‫‪ - 2‬هنایة األرب فی فنون األدب‪،‬نویری ج ‪ ،18‬ص ‪ _ 142‬بریوت‬
‫‪ - 3‬الوافی بالوفیات صفدی‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ _ ،79‬بریوت‬
‫‪- 4‬البدایه و النهایه ج ‪ 5‬ص ‪330‬‬
‫‪- 5‬البته مهانطور که گفتم اختالفات در مورد فرزندان حضرت زینب بسیار زیاد است و این قول نیز به نظر بنده از مهه صحیحرت بود‬
‫واهلل اعلم بالصواب‪.‬‬
‫﴿‪﴾80‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫عبد الرحمن بن زيد بن خطاب‪ ،‬همسر او فاطمه دختر عمر بود كه مادرش ا ّم‌كلثوم‪ $‬دختر علي‬
‫بن ابی طالب و مادر بزرگش فاطمه دختر رسول خدا ص است‪ .‬برادر‪ $‬پدری و مادری‪ $‬او زيد‬
‫بن عمر است و برای عبد الرحمن‪ ،‬فرزندی‪ $‬به نام عبد هللا و يك دختر به دنيا آورد‪.‬‬
‫اب‪$$‬راهيم بن نح‪$$‬ام بن عبد هللا بن اس‪$$‬يد بن عبد بن ع‪$$‬وف بن عبيد بن ع‪$$‬ويج بن ع‪$$‬دی بن كعب‪‌،‬‬
‫همسر او رقيه دختر عمر ب‪$$‬ود‪ ،‬خ‪$$‬واهر پ‪$$‬دری حفص‪$$‬ه؛ و م‪$$‬ادرش ا ّم‌كلث‪$$‬وم دخ‪$$‬تر علي بن ابی‬
‫طالب‪.‬‬
‫جواب‪:‬‬
‫باز هم خ‪$$‬ود آق‪$$‬اي قزوي‪$$‬ني اجم‪$$‬اع اهل س‪$$‬نت را ميدانند ولي ب‪$$‬از هم م‪$$‬وش و گربه ب‪$$‬ازي راه‬
‫انداخته اند‪ .‬در عجبم از کار جناب استاد!‬
‫در م‪$$‬ورد‪ $‬س‪$$‬خن بالذري‪ $‬هم ميگ‪$$‬ويم‪ :‬ايش‪$$‬ون اش‪$$‬تباه ک‪$$‬رده اند هم‪$$‬انطور که در مس‪$$‬ائل زي‪$$‬ادي‪$‬‬
‫اشتباه کرده اند مانند ذکر فرزندان حضرت علي و عبدهللا بن جعفرش و‪....‬‬
‫ايشان ب‪$$‬راي زينب ک‪$$‬بري ‪ 6‬فرزند نوش‪$$‬ته ان‪$$‬د! و تع‪$$‬داد دخ‪$$‬تران حض‪$$‬رت علي؛ را ‪ 20‬دخ‪$$‬تر‬
‫نوشته اند!!‬
‫و در اينجا هم فاطمه‪$‬ك را دختر ام کلثوم دانسته است که صحيح نيست بلکه فاطمهك دخ‪$$‬تر أم‬
‫حكيم بنت حارث بن هشام بن مغيرة است که با عبدالرحمن بن زيد بن خطابش ازدواج کرد‪.‬‬
‫و همانطور‪ $‬که در اول کتاب گفتيم‪ ،‬علما در مورد تعداد فرزندان زينب کبري نيز بسيار‪ $‬ج‪$$‬دل‬
‫داش‪$$$‬ته اند که بعضي تنها يک پسر و بعضي دو پسر و بعضي يک پسر و يک دخ‪$$$‬تر‪،‬و يک‬
‫پسر و دو دخ‪$$‬تر‪،‬و سه پسر و يک دخ‪$$‬تر‪،‬و سه پسر و دو دخ‪$$‬تر‪ ،‬و فقط چه‪$$‬ار پس‪$$‬ر‪،‬و چه‪$$‬ار‬
‫پسر و يک دختر‪ ،‬و پنج پسر و يک دختر را ذکر ک‪$$‬رده اند که البته بيش از اين ن‪$$‬يز اختالف‬
‫کرده اند مثالً‪ :‬ابن سعد و امام نووي‪ $‬و ابن قتيبه براي زينب ‪ 4‬پسر و يک دختر نوش‪$$‬ته اند به‬
‫اين شکل‪:‬‬
‫ابن س‪$$‬عد‪« :‬زينب بنت علي ابن أبي ط‪$$‬الب بن هاش‪$$‬م‪ ،.‬و أمها «فاطم‪$$‬ة» بنت رس‪$$‬ول هللا ص‬
‫تزوجها«عبد‪ $‬هللا بن جعفر بن أبي طالب بن عبد المطلب» فولدت له‪ :‬علي‪2‬ا‪ ،‬و عون‪2‬ا‪ ،‬و عباس‪22‬ا‪،‬‬
‫‪1‬‬
‫و محمد‪ ،‬و أم كلثوم‪».‬‬
‫ام‪$$‬ام ن‪$$‬ووي به نقل از ابن قتيب‪$$‬ه‪ :‬ق‪$$‬ال ابن قتيب‪$$‬ة‪ :‬ولد عبد هللا بن جعفر س‪$$‬بعة عشر ابنًا وبن‪$$‬تين‪،‬‬
‫وهم‪ :‬جعفر األك‪22‬بر‪ ،‬وعلی‪ ،‬وع‪22‬ون األك‪22‬بر‪ ،‬وعب‪22‬اس‪ ،‬وأم كلث‪22‬وم‪ ،‬أمهم زينب بنت علی بن أبی‬
‫‪2‬‬
‫طالب من فاطمة‬
‫ابن سعد فرزندي به نام محمد ب‪$$‬راي آنها مينويسد و ام‪$$‬ام ن‪$$‬ووي و ابن قتيبه به ج‪$$‬اي او جعفر‬
‫اکبر را نوشته اند!!!‬
‫‪3‬‬
‫و در اينجا جا دارد که اختالف علما را در ذکر تع‪$$‬داد دخ‪$$‬تران حض‪$$‬رت علي؛ ن‪$$‬يز مت‪$$‬ذکر‬
‫شويم‪ $‬که اين اختالف از ‪ 15‬تا ‪ 28‬دختر!! متفاوت هستند‪:‬‬

‫‪- 1‬طبقات الکربی ابن سعد ج‪ 8‬ص ‪465‬‬


‫‪- 2‬هتذیب االمساء امام نووی ج‪ 1‬ص ‪362‬‬
‫‪- 3‬در بنی علمای شیعه (و سنی) در این مورد اختالف بسیار باالست!! تا حدی که بعضی (شیخ مفید) فرزندان پسر و دخرت‬
‫حضرت علی را ‪ 17‬نوشته اند و بعضی(مسعودی) ‪ 25‬تن و بعضی تا ‪ 33‬فرزند هم پیش رفته اند!!‬
‫﴿‪﴾81‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫(مختصراً) مسعودي‪ $‬پانزده دخ‪$$‬تر را ذکر ک‪$$‬رده‪1،‬مقدسي پ‪$$‬انزده‪ 2،‬ابن‌قتيبه ش‪$$‬انزده‪ 3،‬ش‪$$‬يخ مفيد‬
‫‪8‬‬
‫شانزده‪ 4،‬علوي نسابه هفده‪ 5‬يعقوبي هجده‪ 6‬طبري و ابن سعد نوزده‪ 7،‬سبط ابن‌ج‪$‬وزي ن‪$$‬وزده‪،‬‬
‫‪10‬‬
‫و بالذري بيست دختر ‪ 9‬و سيدابن طقطقي بيست و هشت!!‬
‫آقاي قزويني اين اختالفات بسيار‪ $‬ج‪$$‬زئي در م‪$$‬ورد‪ $‬فرزن‪$$‬دان س‪$$‬يدة ام کلثوم‪$‬ك را دليل بر ع‪$$‬دم‬
‫وقوع‪ $‬ازدواج گرفته اند‪ .‬و ما با استفاده از قديمي‪ $‬ترين کتب ثابت ک‪$$‬رديم که اين اختالف‪$$‬ات در‬
‫م‪$$‬ورد‪ $‬دخ‪$$‬تران عبدهللا بن جعفرب و حض‪$$‬رت علي؛ ن‪$$‬يز چن‪$$‬دين برابر وج‪$$‬ود‪ $‬دارد‪ .‬پس طبق‬
‫برداشت آقاي قزويني ميشود‪ $‬گفت‪:‬حض‪$$‬رت عليس اص‪$‬الً ازدواج نک‪$$‬رده اند که بچه اي داش‪$$‬ته‬
‫باشد! زين‪$$‬بي در ک‪$$‬ار نب‪$$‬وده که عبدهللا بن جعفرب بخواهد با وي ازدواج بکن‪$$‬د!!! ح‪$$‬اال اگر ما‬
‫اينگونه بگوييم شما به ما نميخنديد؟؟؟ ميخنديد؟! پس اولي تر است که اول بخودتان بخنديد!‬
‫در ض‪$$‬من ق‪$$‬ديمي‪ $‬ت‪$$‬رين ت‪$$‬اريخي‪ $‬که زيد و رقيه را فرزند‪ $‬حض‪$$‬رت عمرس از ام کلث‪$$‬وم ميداند‬
‫سيره ابن اسحاق شيعي است پس حتما ً او بوده که اين فرزندان را تراشيده!؟!‬
‫شبهه‪ :‬زيد برادر عمر بود يا پسر عمر؟‬
‫ابن عساكر دمش‪$$‬قی‪ ،‬رواي‪$$‬تی‪ $‬را نقل می‌كند كه طبق آن‪ ،‬ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪ $‬همسر خط‪$$‬اب ب‪$$‬وده‪ ،‬نه عمر‬
‫بن الخطاب‪.‬‬
‫وحدثني‪ $‬عمر بن أبي بكر المؤملي حدثني سعيد بن عبد الكب‪$$‬ير عن عبد الحميد بن عبد ال‪$$‬رحمن‬
‫بن زيد بن الخطاب وأمه أم كلثوم بنت علي بن أبي طالب وكان س‪$$‬بب ذلك أن حربا وقعت فيما‬
‫بين عدي بن كعب‬
‫‪ ...‬از عبد الحميد بن عبد ال‪$$‬رحمن بن زيد بن خط‪$$‬اب كه م‪$$‬ادرش ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪ $‬دخ‪$$‬تر علي بن ابی‬
‫طالب است روايت شده است كه‪...‬‬
‫جواب‪:‬‬
‫بدون شک اين سهوي از ط‪$$‬رف ابن عس‪$$‬اکر ب‪$$‬وده و به ج‪$$‬اي زيد بن عمربن خط‪$$‬اب‪ ،‬زيد بن‬
‫خطاب نوشته و اين ادعا از اينجا ثابت ميشود‪ $‬که او در مورد‪ $‬زيد بن عمر دقيقاً مينويسد‪:‬‬
‫زيد بن عمر بن الخط‪$$‬اب بن نفيل ابن عبد الع‪$$‬زی بن ري‪$$‬اح بن عبد هللا بن ق‪$$‬رط‪ $‬ابن رزاح بن‬
‫عدي بن كعب القرشي العدوي‪ $‬وأمه أم كلثوم بنت علي بن أبي ط‪$$‬الب وأمها فاطمة بنت رس‪$$‬ول‬
‫‪11‬‬
‫هللا ص ‪ -‬وأمها خديجة بنت خويلد‪.‬‬
‫‪ - 1‬مروج الذهب املسعودی‪ ،‬ج‪ 3‬ص‪63‬ـ‪64‬‬
‫‪- 2‬البدء والتاریخ‪ ،‬البلخی‪ ،‬ج‪ ،2‬ص‪145‬ـ‪ ،146‬دارالکتب العلمیة‪،‬بریوت‪1997 ،‬م‪,‬‬
‫‪ - 3‬املعارف ابن قتیبه ص‪210‬ـ‪211‬‬
‫‪ - 4‬االرشاد شیخ املفید‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪354‬‬
‫‪ - 5‬اجملدی فی انساب الطالبینی العلوی النسابه‪ ،‬ص‪11‬‬
‫‪ - 6‬تاریخ الیعقوبی‪ ،‬ج‪ ،2‬ص‪213‬‬
‫‪ - 7‬تاریخ طربی‪ ،‬ج‪ ،4‬ص‪118‬‬
‫‪ - 8‬تذکرة اخلواص سبط‌بن اجلوزی ص‪ 57‬قم‪1376،‬ش‬
‫‪ - 9‬انساب االشراف البالذری‪ ،‬ج‪ ،2‬ص‪411‬ـ‪414‬‬
‫‪ - 10‬االصیلی فی انساب الطالبینی ابن طقطقی ص‪59‬ـ‪ .60‬ابن طقطقی معتقد است حضرت علی ع سه دخرت به نام ام کلثوم داشته‬
‫است!‬
‫‪ - 11‬تاریخ دمشق ابن عساكر‪ ،‬ج ‪ 19‬ص ‪482‬‬
‫﴿‪﴾82‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫گذشته از اين در همين صفحه اي که آقاي قزوي‪$‬ني‪ $‬آدرس داده اند ابن عس‪$‬اکر م‪$‬اجراي‪ $‬وف‪$‬ات‬
‫زيد بن عمر و ام کلثوم در يک روز را ذکر کرده است‪.‬‬
‫ض‪$$‬منا ً هر بچه طلبه اي ميداند که خط‪$$‬اب س‪$$‬الها قبل از تولد ام کلث‪$$‬وم از دنيا رفته ان‪$$‬د‪ ،‬و زيد‬
‫بن خط‪$$‬اب ن‪$$‬يز در جنگ يمامه ش‪$$‬هيد ش‪$$‬د‪ .‬و قزوي‪$$‬ني‪ $‬مثالً اس‪$$‬تاد همه اينها را ميداند ولي فقط‬
‫دوست دارد صفحات را از اراجيف پر کند تا خواننده را گيج کند!‬
‫متن مورد‪ $‬تاکيد آقاي قزوي‪$$‬ني‪ $‬اين اس‪$$‬ت‪ :‬عبد الحميد بن عبد ال‪$$‬رحمن بن زيد بن الخط‪$$‬اب وأمه‬
‫أم كلثوم بنت علي بن أبي طالب‬
‫و اين واضح است که مادر زيد بن خطاب اسماء بنت وهب است‪.‬‬
‫و ابن عساکر مينويسد‪:‬‬
‫عبد ال‪$$‬رحمن بن زيد بن الخط‪$$‬اب بن نفيل ابن عبد الع‪$$‬زی القرشي الع‪$$‬دوي‪ $‬ابن أخي عمر بن‬
‫الخطابس أدرك النبيص‬
‫در ث‪$$‬اني در بين همس‪$$‬ران خط‪$$‬اب هيچ ام کلث‪$$‬وم ن‪$$‬امي وج‪$$‬ود ن‪$$‬دارد که اش‪$$‬تباه اس‪$$‬مي رخ داده‬
‫باشد‪ .‬پس تنها يک اشتباه سهوي‪ $‬بوده و بس‪.‬‬
‫به گمانم شايسته باشد در اين محل علت نامگذاري زيد بن عمر؛ به اين نام را عنوان کنيم‪.‬‬
‫علت اين نامگذاري آن است که حضرت عمر؛ برادرش زيد را بي نهايت دوست داشت‪:‬‬
‫اميرالمومنين عمرس به حدي او را دوست مي‌داشت كه هرگاه در قلب شب‌ها به ي‪$$‬اد ب‪$$‬رادرش‬
‫زيد مي‌افتاد‪ $،‬از درازي‪ $‬شب‌ها گله مي‌كرد‪« :‬يا طُوهِل ا ِم ْن لَيلَ ٍة!! ‪»1‬‬
‫و در سحرگاه به محض اين كه نمازش را مي‌خواند بالفاصله به دي‪$$‬دن او مي‌ش‪$$‬تافت و وي را‬
‫‪2‬‬
‫در آغوش مي‌گرفت‬
‫و وقتي برادرش‪( $‬زيد) در جنگ هولناك يمامه (در عهد ابوبکر صديق)به درجه شهادت رسيد‬
‫فاروقس از شدت غم و تأثر به ح‪$$‬الت بيهوشي‪ $‬درآمد و بعد از گذشت چند س‪$$‬ال از ش‪$$‬هادت او‬
‫روزي‪ $‬مرد كوتاه قدي به نزد فاروق‪$‬س آمد و ش‪$$‬عرهايي كه در مرثيه ب‪$$‬رادر خ‪$$‬ود س‪$$‬روده ب‪$$‬ود‬
‫براي فاروق رضي‪ $‬هللا عنه خواند و شهادت زيد به ياد ف‪$$‬اروق‪ $‬س آمد و ف‪$$‬اروق‪ $‬س در ح‪$$‬الي‬
‫كه به شدت گريه مي‌كرد‪ ،‬مي‌گفت‪:‬‬
‫«اي كاش من هم مثل شما مي‌توانس‪$$‬تم‪ $‬ش‪$‬عر بگ‪$$‬ويم و ش‪$‬عرهايي‪ $‬را در مرثيه ب‪$$‬رادرم (زي‪$$‬د)‬
‫مي‌گفتم!» ‪ 3‬تا جايي ب‪$‬رادرش را دوست داشت که دائم‪$‬ا ً ميگفت‪ :‬ب‪$‬اد ص‪$‬با نمي وزد مگر اينکه‬
‫بوي زيد را به من ميرساند‪$(.‬م ا هبت الص با إال وج دت منه ا ريح زيد)= و ف‪$$‬اروق‪ $‬ن‪$$‬يز به علت‬
‫‪4‬‬
‫احترام و عالقه زياد به برادرش او را زيد ناميد‪.‬‬

‫شبهه‪ :‬زيد اصغر بزرگتر از زيد اكبر!!!‬


‫اهل س‪$$‬نت ب‪$$‬رای عمر بن الخط‪$$‬اب دو فرزند به ن‪$$‬ام‌ زيد ذكر كرده‌ان‪$$‬د‪ ،‬يكی از ا ّم‌كلث‪$$‬وم بنت‬
‫جرول و يكی از ا ّم‌كلثوم دختر امير مؤمنان‪ .‬ا ّم‌كلثوم‪ $‬بنت جرول در جاهليت زن عمر بود و با‬
‫اسالم آوردن عمر از او جدا شد و سپس با شخص ديگری‪ $‬ازدواج كرد‪.‬‬
‫‪1‬ـ اخبار عمر به نقل ابن اجلوزی‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪ 346‬و ج‪ ،2‬ص‪.166‬و تاریخ بغداد‬
‫‪2‬ـ اخبار عمر به نقل ابن اجلوزی‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪ 346‬و ج‪ ،2‬ص‪.166‬‬
‫‪3‬ـ عبقریات‪ ،‬عقاد‪ ،‬ص‪.497‬‬
‫‪ - 4‬االصابه و ابن سعد به نقل اخبار عمر‪ ،‬ص‪.394‬به نقل از سیمای صادق فاروق اعظم‪،‬حاج عبداهلل امحدیان‬
‫﴿‪﴾83‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫انصاري‪ $‬مينويسد‪ :‬مادر عبيد هللا مشهور به ا ّم‌كلثوم‪ ،‬نام او مليكه دختر جرول خزاعی است؛ و‬
‫هنگ‪$$‬امی كه آيه ﴿‪( ﴾    ‬املمتحن ة‪ )10/‬ن‪$$‬ازل ش‪$$‬د‪ ،‬او ك‪$$‬افر ب‪$$‬اقی‬
‫مان‪$$‬د؛ عمر او را طالق داد و اب‪$$‬وفهم بم حذيف‪$$‬ه‪ ،‬با او ازدواج ك‪$$‬رد كه در اول كت‪$$‬اب ذكر او‬
‫گذشت‪.‬‬
‫و ابن حجر عسقالنی می‌نويسد‪:‬‬
‫زيد بن عمر بن خط‪$$‬اب قرشی‪ $‬ع‪$$‬دوی‪ ،‬ب‪$$‬رادر‪ $‬عبد هللا بن عمر اص‪$$‬غر؛ م‪$$‬ادر آن دو ا ّم‌كلث‪$$‬وم‬
‫دخ‪$$$$$‬تر ج‪$$$$$‬رول است كه همسر عمر ب‪$$$$$‬وده و هنگ‪$$$$$‬امی كه آيه ﴿‪  ‬‬
‫‪( ﴾ ‬املمتحنة‪ )10/‬نازل شد‪ ،‬اسالم بين آن دو جدايی انداخت؛ سپس ابوجهم بن حذيفه با‬
‫او ازدواج كرد؛ و پيش از او عمر همسر او بود؛ زب‪$$‬ير و غ‪$$‬ير او اين مطلب را ذكر كرده‌اند‬
‫و اين نشان می دهد كه زيد (اصغر) در حيات پيامبر به دنيا آمده است‪.‬‬
‫نكته جالب توجه در اين نقل اين است كه پسر ا ّم‌كلثوم بنت جرول را كه در زمان رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا‬
‫به دنيا آمده‪« ،‬زيد اصغر» ناميده‌اند و زيد پسر ا ّم‌كلثوم‪ $‬دختر امير مؤمنان را «زيد اكبر»‪ .‬اين‬
‫مطلب اصل وجود‪ $‬فرزندی‪ $‬به نام زيد از ا ّم‌كلثوم‪ $‬دختر امير مؤمنان عليه السالم را زير سؤال‬
‫می‌ب‪$$$‬رد‪ $.‬چگونه می‌ش‪$$$‬ود‪ $‬كه پسر بزرگ‪$$$‬تر را «زيد اص‪$$$‬غر» ناميد و پسر كوچك‪$$$‬تر‪ $‬را «زيد‬
‫اكبر»!!!‪.‬‬
‫عالمان اهل سنت بدون توجه به اين نكته‪ ،‬اين چنين گفته‌اند‪:‬‬
‫ابن ج‪$$‬وزي‪ :‬و زيد اك‪$$‬بر و رقي‪$$‬ه‪ ،‬م‪$$‬ادر آن دو ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪ $‬دخ‪$$‬تر علي بن ابی ط‪$$‬الب و م‪$$‬ادر او‬
‫ص است؛ و زيد اصغر و عبيد هللا مادر آن دو ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪ $‬دخ‪$$‬تر ج‪$$‬رول‬ ‫فاطمه دختر رسول خدا ‌‬
‫است؛ و اسالم سبب جدايی عمر و ا ّم‌كلثوم دختر جرول شد‪.‬‬
‫بنابراين با کالم عالمان اهل سنت ث‪$$‬ابت شد که ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪،‬دخ‪$$‬تر‪ $‬اب‪$$‬وبکر است و زيد فرزند‪ $‬عمر‬
‫هم از ا ّم‌كلثوم‪ $‬بنت جرول بوده‪ ،‬نه از ا ّم‌كلثوم دختر ام‪$$‬ير مؤمن‪$$‬ان عليه الس‪$$‬الم و اهل س‪$$‬نت با‬
‫استفاده از همين تشابه اسمی‪ ،‬اين افسانه را ساخته‌اند‪.‬‬
‫البته برخی از عالم‪$$‬ان س‪$$‬نی‪ ،‬همسر ديگ‪$$‬ری به ن‪$$‬ام ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪ $‬را ن‪$$‬يز ب‪$$‬رای عمر ذكر كرده‌ان‪$$‬د‪.‬‬
‫عاصمی مكی در تعداد زنان عمر می‌نويسد‪$:‬‬
‫چهارمين فرزند عمر‪ ،‬عاصم است؛ مادر او ا ّم‌كلث‪$‬وم‪ $‬جميله دخ‪$‬تر عاصم بن ث‪$‬ابت بن ابی افلح‬
‫است‪.‬‬
‫يعنی خليفه دوم چهار زن به نام «ا ّم‌كلثوم» داشته‪ .1 :‬ا ّم‌كلثوم‪ $‬دخ‪$$‬تر ج‪$$‬رول؛ ‪ .2‬ا ّم‌كلث‪$$‬وم دخ‪$$‬تر‬
‫ابوبكر؛ ‪ .3‬ا ّم‌كلثوم‪ $‬دختر عاصم بن ثابت؛ ‪ .4‬ا ّم‌كلثوم‪ $‬دختر امير مؤمنان‪.!!!.‬‬
‫گويا عالم‪$$‬ان اهل س‪$$‬نت با اس‪$$‬تفاده از اين تش‪$$‬ابهات اس‪$$‬می‪ ،‬ا ّم‌كلث‪$$‬وم دخ‪$$‬تر ام‪$$‬ير مؤمن‪$$‬ان عليه‬
‫السالم را نيز اضافه كرده باشند‪.‬‬

‫جواب‪:‬‬
‫اثبات وجود زيد االصغر‪ $‬پر از ابهام است‪.‬‬
‫علمايي که از زيد اصغر ن‪$$‬ام ميبرند‪ $‬آن را با کلمه «قي‪$$‬ل» (گفته ش‪$$‬ده) فرزند‪ $‬ام کلث‪$$‬وم(مليک‪$$‬ه)‬
‫بنت جرول نوشته اند‪ ،‬ولي!!‬
‫‪-1‬در اکثر کتب وقتي نامي از بنت جرول به مي‪$$‬ان آم‪$$‬ده او را فقط به عن‪$$‬وان همسر حض‪$$‬رت‬
‫عمرس و مادر عبيدهللا معرفي کرده اند‪ .‬و از زيدنامي‪ $‬نميبرند‪.‬‬
‫‪-2‬در ذکر نام همسر و فرزندان حضرت عمرس اينگونه آمده‪:‬‬
‫﴿‪﴾84‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫ابن کثري‪ :‬وتزوج مليكة بنت جرول فولدت له عبيد اهلل فطلقها يف اهلدنة‪ ،‬فخلف عليها أبو اجلهم بن‬
‫‪1‬‬
‫حذيفه‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫امام نووي‪ :‬مليكة بنت جرول اخلزاعي‪ ،‬تزوجها عمر بن اخلطابس فأولدها ابنه عبيد اهلل‬
‫‪3‬‬
‫ابن اسحاق‪:‬وأم كلثوم بنت جرول أم عبيد اهلل بن عمر اخلزاعية فتزوجها أبو جهم بن حذيفة بن غامن‬
‫‪4‬‬
‫ابن حجر عسقالني‪ :‬أم كلثوم بنت جرول والدة عبيد اهلل بن عمر بن اخلطابش‪.‬‬
‫عبدالسالم هارون‪ :‬وأم كلثوم بنت جرول أم عبيد اهلل بن عمر اخلزاعية فتزوجها أبو جهم بن حذيفة‬
‫‪5‬‬
‫بن غامن رجال من قومه ومها علی شركهما‪.‬‬
‫ابن قتيبه ن‪$$$‬يز در ذکر فرزن‪$$$‬دان حض‪$$$‬رت عمرس اس‪$$$‬مي از زيد اص‪$$$‬غر ني‪$$$‬اورده و اينگونه‬
‫مينويسد‪:‬‬
‫ول د عم ر بن اخلط ابس لص لبه وأعق اهبم‪ :‬و ول د عم ر بن اخلط اب عب د اهلل وحفص ة أمهم ا زينب بنت‬
‫مظعون‪ ،‬وعبيد اهلل وأمه مليكة بنت جرول الخزاعية‪ ،‬وعاصما وأمه مجيلة بنت عاصم بن ثابت محی‬
‫ال دبر‪ ،‬وفاطم ة وزي <<دا وأمهم <<ا أم كلث <<وم بنت علي بن أبي ط <<الب من فاطم ة بنت رس ول اهلل ص‪،‬‬
‫‪6‬‬
‫ويقال إن اسم بنت أم كلثوم من عمر رقية‪ ،‬و‪....‬‬
‫و همانطور‪ $‬که ديديد از يک زيد نام برده يع‪$$‬ني زيد از ام کلث‪$$‬وم دخ‪$$‬تر فاطمه‪$‬ك و در ص‪$$‬فحه‬
‫بعد کتابش نيز در شرح حال فرزندان عمرس شرح حال وي را ذکر ميکند به اين شکل‪:‬‬
‫زيد بن عمر بن الخطاب‪ :‬وأما زيد بن عمر بن اخلطاب فرمي حبجر يف حرب كانت بني بين عويج‬
‫وبني بين رزاح فمات وال عقب له‪ ،‬ويقال إنه مات وأمه أم كلثوم يف ساعة واحدة فلم يرث واحد‬
‫منهم ا من ص احبه‪ ،‬وص لی عليهم ا عب د اهلل بن عم ر فق دم زي دا وأخ ر أم كلث وم فج رت الس نة بتق دمي‬
‫الرجال‪.‬‬
‫ميبينيم‪ $‬که نه اسمي از زيد اک‪$$‬بر و نه زيد اص‪$$‬غر به مي‪$$‬ان آم‪$$‬ده!! و فقط ن‪$$‬ام زيد را ب‪$$‬دون قيد‬
‫اصغر يا اکبر ذکر کرده است‪.‬‬

‫‪- 1‬بدایة و النهایة ج‪ 7‬ص ‪ 139‬البته در ادامه مینویسد‪ :‬وقال الواقدی‪ :‬هی أم كلثوم بنت جرول فولدت له عبید اهلل وزیدا االصغر‪.‬‬
‫که گفتیم واقدی شخصی غری ثقه و مرتوک هستند‪.‬‬

‫‪ - 2‬املنهاج شرح صحیح مسلم بن احلجاج امام النووی ج‪ 5‬ص ‪205‬‬


‫‪- 3‬سریت ابن اسحاق‬
‫‪ - 4‬اإلصابة فی معرفة الصحابة ج‪ 4‬ص‪ 141‬رقم ‪4826‬‬
‫‪ - 5‬هتذیب سریت ابن هشام‪ ،‬عبد السالم هارون‪ ،‬ذکر مسری الی خیرب‬
‫‪ - 6‬املعارف ابن قتیبه در ذکر فرزندان حضرت عمر رضی اهلل عنه‬
‫﴿‪﴾85‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫ام‪22‬ام ن‪22‬ووي ن‪22‬يز در ته‪22‬ذيب االس‪22‬ما ميگويد‪ :‬وأوالد عم ر‪ :‬عب د اهلل‪ ،‬وحفص ة‪ ،‬أمهم ا زينب بنت‬
‫مظع ون‪" ،‬وعبي د اهلل أم ه مليك ة بنت ج رول اخلزاعي ة‪ "،‬وعاص م أم ه مجيل ة بنت عاص م بن ث ابت محی‬
‫النحل‪ ،‬وفاطمة(رقيه‪ ،‬مهانطور که ابن قتيبه شرح داد) و زيد أمهما أم كلثوم بنت علی بن أبی طالب‬
‫‪1‬‬
‫من فاطمة ش‪...،‬‬
‫ايشان نيز براي بنت جرول فقط يک فرزند و آن هم عبيدهللا را ثبت ک‪$$‬رده اند و هيچ ن‪$$‬امي از‬
‫زيد اکبر و اصغر نيست بلکه تنها يک زيد را نام برده آن هم پسر ام کلثوم بنت عليس!!‬
‫و اک‪$$‬ثر آنه‪$$‬ايي که دو زيد را ب‪$$‬راي حض‪$$‬رت عمر نوش‪$$‬ته اند از محمد بن عمر واق‪$$‬دي‪ $‬تبعيت‬
‫ميکنند که قبالً گفتيم او شخصي‪ $‬متروک و غير ثقه مي باشد‪.‬‬
‫‪ -‬ابن اثري‪ :‬وتزوج مليكة بنت جرول اخلزاعي يف اجلاهلية‪ ،‬فولدت له عبيد اهلل بن عمر‪ ،‬ففارقها يف‬
‫اهلدنة‪ ،‬فخلف عليها أبو جهم بن حذيفة‪ ،‬وقتل عبيد اهلل بصفني مع معاوية‪ ،‬وقيل‪ :‬كانت أمه أم‬
‫‪2‬‬
‫زيد األصغر أم كلثوم بنت جرول اخلزاعي‪ ،‬وكان اإلسالم فرق بينها وبني عمر‪.‬‬

‫همانطور که سخن ابن اث‪$$‬ير را خواندي‪$$‬د‪ $:‬کس‪$$‬اني مانند او( و ذه‪$$‬بي در ت‪$$‬اريخ االس‪$$‬الم و‪ )..‬که‬
‫ذکر از فرزندان عمرس کرده اند در مورد زيد االصغر‪ $‬با کلمه «قيل» ياد ميکنند!‬
‫به اين معني که عده اي گفته اند که زيد اصغر نيز فرزند‪ $‬حضرت عمرس بوده! هم‪$$‬انطور که‬
‫در ذکر فرزندان عليس هم اختالفات بسيار شديد است‪ .‬و کلمه قيل ن‪$$‬يز به نش‪$$‬انه احتم‪$$‬ال است‬
‫و مورخ نيز فقط به خاطر امانتداري آن را ذکر کرده است‪.‬‬
‫حاج عبدهللا احمديان رحمه هللا نقل ميکند که حضرت عمرس جهت ابراز نه‪$$‬ايت محبت نس‪$$‬بت‬
‫به برادر شهيدش(زيد‪ $‬بن خطاب)‪ ،‬او را "زيد" ناميد‪ 3.‬و مي‪$$‬دانيم که زيد بن خط‪$$‬اب در جنگ‬
‫يمامه شهيد ش‪$$‬دند و اين را هم مي‪$$‬دانيم که علم‪$$‬ايي که از زيد اص‪$$‬غر ن‪$$‬ام ميبرند تولد او را در‬
‫حي‪$$‬ات رس‪$$‬ول اللهص ميدانن‪$$‬د‪ ،‬يع‪$$‬ني قبل از ش‪$$‬هادت زيد بن خط‪$$‬اب‪ ،‬پس اين موض‪$$‬وع ث‪$$‬ابت‬
‫ميکند که زيد اص‪$$‬غري در ک‪$$‬ار نب‪$$‬وده و تنها وج‪$$‬ود‪ $‬زيد ن‪$$‬وه حض‪$$‬رت علي؛ ص‪$$‬حت دارد‪ .‬که‬
‫سالها بعد از شهادت زيد بن خطاب به دنيا آمده است‪.‬‬
‫‪ -‬آقاي قزويني ايراد گرفته اند که چرا زيد کوچکتر را اکبر و زيد بزرگتر را(در صورت‬
‫صحت البته) اصغر ميناميم!‬
‫ج‪ :‬پسوند‪ $‬هاي اکبر و اصغر و اوسط‪ $‬را اکثراً بعدها علماي انساب براي تشخيص فرزندان به‬
‫کار برده اند و چ‪$$‬ون از بعضي گفته ها بر مي آيدکه حض‪$$‬رت عمرس خ‪$$‬ود شخص ‪$‬ا ً فرزند‪ $‬ام‬
‫کلثومك را زيد اکبر ناميد‪ 4،‬علماي انس‪$‬اب ن‪$‬يز پسر بنت ج‪$‬رول راکه زيد ن‪$‬ام داشت و پس‪$‬وند‪$‬‬

‫‪- 1‬هتذیب االمساء امام نووی‪ ،‬ج‪ 2‬ص‪5‬‬


‫‪ - 2‬الکامل ابن اثری ج‪ 3‬ص‪53‬‬
‫‪- 3‬سیمای صادق فاروق اعظم‪،‬حاج عبداهلل امحدیان؛ با این سند‪ :‬االصابه و ابن سعد به نقل اخبار عمر‪ ،‬ص‪.394‬‬
‫‪- 4‬حاج عبداهلل امحدیان در سیمای صادق فاروق اعظم میگوید‪:‬حضرت عمرسبه علت حبی که نسبت به برادرش زید داشت فرزند‬
‫ام کلثوم بنت علی را زید اکرب نامید‪ .‬و اهلل اعلم‪.‬‬
‫﴿‪﴾86‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫اکبر و يا اصغر ن‪$$‬يز نداش‪$$‬ت‪ ،‬زيد اص‪$$‬غر گفتن‪$$‬د‪(.‬البته آنه‪$$‬ايي که به وج‪$$‬ود زيد اص‪$$‬غر اعتق‪$$‬اد‬
‫داشته اند‪).‬‬
‫قاضي‪ $‬م‪$$‬روزي از علم‪$$‬اي اهل تش‪$$‬يع مينويس‪$$‬د‪ :‬به نظر مي‌رسد‪ $‬در زم‪$$‬ان حي‪$$‬ات حض‪$$‬رت‬
‫فاطمه‪$‬س‪ ،‬حضرات زينب و ام‌کلثوم‪$‬ب ملقب به ک‪$$‬بري نبوده‌اند و اين پس‪$$‬وند بع‪$$‬دها به ن‪$$‬ام آنها‬
‫افزوده شده است‪ .‬همچنين در عرف عرب نامگ‪$‬ذاري ش‪$‬ماري‪ $‬از فرزن‪$$‬دان به يک ن‪$‬ام (گ‪$‬اهي‬
‫‪1‬‬
‫پنج تا ده تن به يک نام) رايج و معمول بود‪.‬‬
‫گذشته از آن در بين دختران و فرزندان حضرت علي؛ نيز اين اشتباه مشهود است‪ ..‬مثال‪ً:‬‬
‫شيخ مفيد و ابن البطريق‪ $‬و طبرسي‪ $‬نقل ميکنند که نام ام کلثوم‪ ،‬زينب صغري‪ $‬بوده!‬
‫ولي ما ثابت کرديم‪ $‬که ام کلثوم از زينب‪$‬ك بزرگ‪$$‬تر ب‪$$‬وده‪ ،‬ح‪$$‬ال ش‪$$‬يعيان اين تن‪$$‬اقض را چگونه‬
‫حل ميکنند؟؟ هر طور حل کردند‪ $‬ما هم به همان شيوه عمل ميکنيم!‬
‫و يا اينکه ب‪$$‬راي حض‪$$‬رت علي؛ دخ‪$$‬تر ديگ‪$$‬ري به جز ام کلث‪$$‬وم الک‪$$‬بري که نامش‪$$‬ان زينب‬
‫صغري‪ $‬بوده‪،‬دختر ديگري نيز با نام زينب صغري نوشته اند!‬
‫‪ -‬ابن البطري ق‪ :‬وأوالده أم ري املؤم نني علي ه الس الم س بعة وعش رون ذك را وأن ثی‪1( :‬و‪ )2‬احلس ن‬
‫واحلس ني عليهم ا الس الم‪ )3( .‬زينب الك ربی‪ )4( .‬زينب الص <<غری املكن اة أم كلث وم‪ .‬أمهم‬
‫فاطم ة البت ول س يدة نس اء الع املني ابن ة س يد املرس لني حمم د خ امت النب يني‪ ....‬نفيس ة‪ ،‬زينب‬
‫‪2‬‬
‫الصغری‪ ،‬رقية الصغری‪..‬‬
‫در اين حال چگونه ميتوان ام کلث‪$$‬وم را (اگر او را کوچک‪$$‬تر از زينب ک‪$$‬بري بگ‪$$‬يريم) زينب‬
‫صغري‪ $‬خواند؟؟ مگر نبايد در اين ص‪$‬ورت او زينب االوسط‪ $‬نامي‪$‬ده ميش‪$‬د؟؟ مگر دو دخ‪$‬تر با‬
‫يک اسم و يک پسوند‪ $‬ميشود؟‬
‫اينها همه ج‪$$$‬دلهاي علم‪$$$‬اي انس‪$$$‬اب و ت‪$$$‬راجم است و هيچ ربطي‪ $‬به ازدواج آن دو بزرگ‪$$$‬وار‪$‬‬
‫ندارد‪ ..‬ما نميتوانيم‪ $‬با اشتباهات چند "عالم" کل ازدواج را منکر شويم‪ $‬اگر اينگونه بود ازدواج‬
‫حضرت علي و عبدهللا بن جعفر و ام حسن؛ و‪ ..‬همه و همه را ميتوان زير سوال برد!!‬
‫و به همين دليل است که علماي اهل تشيع در اين مورد تعجبها کرده اند و مينويسند‪$:‬‬
‫ام کلث‪22‬وم زينب الص‪22‬غري‪ ،‬او الوس‪22‬طي بنت موالنا اميرالموم‪$$‬نين و فاطمة الزه‪$$‬را ص‪$$‬لوات هللا‬
‫‪3‬‬
‫عليهما‪..‬‬
‫ام کلث‪$$‬وم زينب الص‪$$‬غري‪ ،‬يا زينب وس‪$$‬طي‪ $‬دخ‪$$‬تر اميرالموم‪$$‬نين و فاطمة الزه‪$$‬را ص‪$$‬لوات هللا‬
‫عليهما‪...‬‬
‫و آق‪$$‬اي محمد تقي تس‪$$‬تري‪ $‬ن‪$$‬يز بعد از ذکر ق‪$$‬ول ش‪$$‬يخ مفيد ميگوي‪$$‬د‪ $:‬اين زينب ص‪$$‬غري‪ $‬نيست‬
‫‪4‬‬
‫چون کوچکتر از او نيز زينب هست و اين زينب وسطي است و نه صغري!!‬
‫در مستدرک سفينة البحار ميخوانيم‪:‬‬

‫‪ - 1‬الفخری فی انساب الطالبنی املروزی ص‪ 245‬ـ‪247‬‬


‫‪ - 2‬العمدة ابن البطریق ص ‪31 – 30‬‬
‫‪ - 3‬مستدركات علم رجال احلدیث ج‪ 8‬ص‪559‬‬
‫‪ - 4‬قاموس الرجال حممد تقی تسرتی ج ‪ 12‬ص ‪216‬‬
‫﴿‪﴾87‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫يف كت اب الس يدة زينب ق ال‪ :‬زينب الوس طی بنت أم ري املؤم نني ؛امه ا وام إخوهتا احلس ن واحلس ني‬
‫وحمس ن وزينب الك ربی ورقي ة فاطم ة الزه راء (عليه ا الس الم) كناه ا الرس ول ب ام كلث وم‪ .‬وأم ا زينب‬
‫الصغری بنت أمري املؤمنني وامها ام ولد تزوجت ابن عمها حممد بن عقيل‪.....‬‬
‫ميبينيد‪ $‬که ايشان زينب الصغري‪ $‬همسر حضرت عمرس را زينب وسطي نوشته اند‪.‬‬
‫و يا اين اشتباه شيخ طبرسي که در ذکر اوالد حضرت علي؛مينويسد‪:‬‬
‫‪ -‬وأم<<ا زينب الص<<غری فكانت عند حممد بن عقيل فولدت له عبد اهلل وفيه العتب من ولد عقيل‪.‬‬
‫وأما أم هانئ‪...‬وأما نفيسة فكانت عند عبد اهلل األكرب بن عقيل فولدت له أم عقيل‪ .‬وأما زينب‬
‫‪1‬‬
‫الصغری فكانت عند عبد الرمحن بن عقيل فولدت له سعدا وعقيال‪.‬‬
‫و همينطور‪ $‬در ذکر فرزندان حضرت عمر س نيز چنين چيزي موج‪$$‬ود است چنانکه ابن اث‪$$‬ير‬
‫در الکامل مينويسد‪:‬‬
‫«وتزوج هلية امرأة من اليمن‪ ،‬فولدت له عبد الرمحن األوسط‪ ،‬وقيل األصغر»‬
‫و حضرت عمرس با هلية ازدواج کرد که زني از يمن بود و عب‪$$‬دالرحمن االوسط از او به دنيا‬
‫آمد و گفته اند االصغر( ونه االوسط)‪.‬‬

‫البته به طور قطع نميتوان وجود‪ $‬زيد فرزند‪ $‬ام کلثوم بنت ج‪$$‬رول را منکر شد ولي اين ج‪$$‬دلها‪،‬‬
‫جدلهاي ما بين علماي انساب است و مسعوي‪ $‬نقل صحيح را اينگونه مينويسد‪:‬‬
‫وكان لعمر من البنين تسعة‪ ،‬عبد هللا وعبد الرحمن األكبر وزيد األكبر وعبيد هللا المقتول بصفين‬
‫وعاصم وزيد األصغر وعبد الرحمن األصغر وعياض وعبد هللا األص‪$$‬غر‪ ،‬المعقب‪$$‬ون منهم أربعة‬
‫‪2‬‬
‫عبد هللا األكبر وعاصم وعبيد هللا وعبد الرحمن األصغر‪....،‬‬
‫زيد االکبر را همراه عبيدهللا فرزند‪ $‬ام کلثومك بنت ج‪$$‬رول مي آورد و ميبي‪$$‬نيم‪ $‬که او بر خالف‬
‫خيلي ها پسوند اکبر را ب‪$$‬راي او به ک‪$$‬ار مي‪$$‬برد که ش‪$$‬اهدي ديگر باشد بر اينکه اين اختالف‪$$‬ات‬
‫ربطي‪ $‬به اصل ازدواج ندارد بلکه همه و همه اختالفات علماست‪.‬‬
‫بعد از اينها آقاي قزوي‪$‬ني‪ $‬هو هو کن‪$‬ان جلو آم‪$‬ده ميگوي‪$‬د‪ $:‬حض‪$‬رت عمرس ‪ 4‬همسر به ن‪$‬ام ام‬
‫کلثوم داشته!!‬
‫در مورد ام کلثومك بنت ابي بکر که صحبت کرديم و رسوا شد آنکه هميشه رو سياه است‪.‬‬
‫و بعد قزويني گفته‪ :‬علماي اهل سنت با استفاده از اين تشابه اسمي ام کلثوم دختر علي را ن‪$$‬يز‬
‫داخل همسران عمر کرده اند!!‬

‫‪-1‬ما نفهميديم باالخره حضرت علي دختري به اسم ام کلثوم داشت يا نداشت؟!!‬

‫‪- 1‬إعالم الورى بأعالم اهلدى الطربسی ج ‪ - 1‬ص ‪397‬‬


‫‪ - 2‬التنبیه واإلشراف املسعودی‪ ،‬ص ‪ .. 252 – 251‬دار صعب ‪ -‬بریوت ‪ -‬لبنان‬
‫﴿‪﴾88‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫‪-2‬چرا اينگونه نگفتيد‪ :‬علماي اهل سنت به اشتباه!! نام دوم ام کلث‪$$‬وم ديگر را ن‪$$‬يز در کن‪$$‬ار ام‬
‫کلثوم بنت علي شامل همسران حضرت عمرس قرار‪ $‬داده اند و گ‪$$‬ول تش‪$$‬ابه اس‪$$‬مي را خ‪$$‬ورده‬
‫اند؟؟؟ آيا اگر کسي اينچنين بگويد شما به او نميخنديد؟؟‪$‬‬
‫‪-3‬گفتيد علماي اهل سنت اين را اضافه کرده اند‪ ..‬هزار بار گفتم باز هم ميگويم‪ $‬اگر کسي اين‬
‫را اضافه کرده باشد امام ص‪$$‬ادق‪$‬؛ است که روايت ص‪$$‬حيح در اين م‪$$‬ورد از او منق‪$$‬ول است و‬
‫بعد از او نيز‪،‬ابن اسحاق از علماي اهل تشيع است که او اولين شخصي بود که اين م‪$$‬اجرا را‬
‫نقل کرد‪.‬‬
‫‪-4‬آيا من ميت‪$$‬وانم‪ $‬با توجه به اينکه حض‪$$‬رت محمدص با دو زينب يع‪$$‬ني‪ :‬زينب بنت جحش‪$‬ك و‬
‫زينب بنت خزيمهك ازدواج کرده بگويم‪ :‬نه فقط يکي از آن دو ص‪$$‬حت دارد و آن يکي اش‪$$‬تباه‬
‫علماست که گول تشابه اسمي را خورده اند و همينطور اراجيف ببافم‪ $...‬بخنديد به خودتان!‬
‫شبهه‪ :‬عمر‪ ،‬دخترش رقيه را به ازدواج ابراهيم بن نعيم آورد‪:‬‬
‫يكی از شواهد دروغ‪ $‬بودن اين مدعا آن است كه برخی از عالم‪$$‬ان اهل س‪$$‬نت ادعا كرده‌اند كه‬
‫خود عمر بن الخطاب دخترش رقيه را كه از ا ّم‌كلث‪$‬وم ب‪$‬وده به ازدواج شخصی‪ $‬به ن‪$‬ام اب‪$‬راهيم‬
‫بن نعيم درآورده است‪ .‬ابن قتيبه دينوری می‌گويد‪$:‬‬
‫و گفته شده است كه نام دختر ا ّم‌كلثوم‪ $‬از عمر‪ ،‬رقيه ب‪$‬ود كه عمر او را به ازدواج اب‪$$‬راهيم بن‬
‫نعيم نحام در آورده و او نيز نزد ابراهيم از دنيا رفته برای او فرزندی‪ $‬نياورد‪.‬‬
‫و ابن اثير جزری و ابن حجر عسقالني نيز می‌گوي‪$‬ند‪:‬‬
‫زبير بن ابی بكر گفته است كه عمر بن خطاب دختر خويش را به ازدواج اب‪$$‬راهيم بن نعيم بن‬
‫عبد هللا نحام در آورد‪.‬‬
‫با توجه به آن چه كه در محور‪ $‬پيشين گفته شد‪ ،‬خليفه دوم در سال هفدهم و يا هيجدهم هجرت‬
‫با ا ّم‌كلثوم ازدواج كرده است و در سال ‪ 23‬هجرت از دنيا رفت‪$‬ه؛ يع‪$‬نی حد اك‪$‬ثر شش س‪$‬ال با‬
‫ا ّم‌كلثوم‪ $‬زندگی كرده است‪.‬‬
‫و نيز با توجه به اين كه زيد بن عم‪$$‬ر‪ ،‬فرزند ديگر ا ّم‌كلث‪$$‬وم!!! از او بزرگ‪$$‬تر ب‪$$‬وده و زيد در‬
‫واپسين س‪$$‬ال عمر پ‪$$‬درش به دنيا آم‪$$‬ده‪ ،‬چگونه می‌ت‪$$‬وان پ‪$$‬ذيرفت كه عمر بتواند رقيه را كه با‬
‫خوشبينانه‌ترين وضعيت فقط يك يا دو سال داشته‪ ،‬به ازدواج كسی دربياورد؟‪$‬‬
‫ابن حجر در باره تاريخ تولد زيد می‌گويد‪:‬‬
‫تولد او در آخر عمر پدرش در سال بيست و سه بوده است‪.‬‬
‫جواب‪:‬‬
‫اوالً‪ :‬اين موض‪$$‬وع ربطي‪ $‬به بحث ن‪$$‬دارد چونک‪$$‬ه‪ :‬حض‪$$‬رت عمرس ازدواج ک‪$$‬رده و رقيه از‬
‫همسرش متولد شده و تمام‪ ..‬ديگر ماجراهاي بعدش هيچ ربطي به اين موضوع‪ $‬ندارد‪.‬‬
‫مثل اين است که من با همين داليلي که شما در مورد‪ $‬ازدواج حضرت ام کلثوم‪$‬ك با حض‪$$‬رت‬
‫عمرس ذکر ميکنيد و آن را منکر ميشويد‪ ،‬بگوييم‪$:‬‬
‫ببينيد در مورد دختر حضرت عليس چقدر اختالف هست؟ آخر او با حضرت عمرس ازدواج‬
‫کرد يا نکرد؟ بچه اي به دنيا آورد يا ن‪$$‬ه؟ و بعد بگ‪$$‬ويم‪ :‬اينها همه دال بر اين است که ازدواج‬
‫حضرت عليك با فاطمهك افسانه اي بيش نيست!‬
‫يا اينکه بگوييم‪:‬‬
‫﴿‪﴾89‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫تعداد همسران امام حسن؛ معلوم نيست!! بعضي‪ 8 $‬نفر شمرده اند بعضي ‪ 13‬بعضي ‪ 70‬نفر و‬
‫ح‪$$‬تي بعضي تا ح‪$$‬دود ‪ 300‬و ‪ 400‬همس‪$$‬ر!‪ 1‬ن‪$$‬يز پيش رفته ان‪$$‬د‪ .‬يع‪$$‬ني اختالف از ‪ 8‬همسر تا‬
‫‪ 400‬همسر است (که در تاريخ نظير چنين اختالفي را سراغ نداريم!!)‪.‬‬
‫حال ما بگوييم‪ $:‬اين خود دليلي است بر اينکه حضرت علي؛ با فاطمه ازدواج نکرده!!!؟؟‬
‫شما را به خدا اين داليل خن‪$$‬ده دار نيس‪$$‬ت؟؟ ازدواج ک‪$$‬ردن رقيه و يا ازدواج نک‪$$‬ردن رقيه چه‬
‫ربطي‪ $‬به ازدواج پ‪$$‬درش دارد؟؟ اگر من بگ‪$$‬ويم‪« $‬دخ‪$$‬تر ‪ » x‬با «‪ »y‬ازدواج ک‪$$‬رده و ش‪$$‬ما با‬
‫سند اين گفته من را رد کنيد! ميتوان نتيجه گرفت که‪ :‬آقا اصالً «‪ »x‬ازدواج نک‪$$‬رده که ح‪$$‬اال‬
‫دختري‪ $‬هم داشته باشد!!!‬
‫اين را ميگويند‪ :‬عذر بدتر از گناه!و مانند جُکي است که مادر ت‪$$‬ازه فرزند‪ $‬م‪$$‬رده را ن‪$$‬يز به قه‬
‫قهه وا ميدارد‪.‬‬
‫شبهه‪ .5 :‬تاريخ وفات ام كلثوم و زيد و نحوه وفات آنها‪:‬‬
‫مختصراً‪$:‬‬
‫مرگ‪ ،‬پس از واقعه ك‪$$‬ربال‪ :‬طبق خطبه‌ای كه ابن طيف‪$$‬ور‪ $‬از آن حض‪$$‬رت در كوفه نقل ك‪$$‬رده‪،‬‬
‫ثابت می‌كند كه ا ّم‌كلثوم‪ $‬تا پس از قضيه كربال زنده بوده‌اند‪:‬‬
‫چ‪$$‬نين گفت ك‪$$‬ه‪ :‬با س‪$$‬تايش خ‪$$‬دا آغ‪$$‬از به س‪$$‬خن می كنم و درود و س‪$$‬الم بر ج‪ّ $$‬د خ‪$$‬ويش می‬
‫فرستم‪.‬ای اهل كوفه!‪...‬‬
‫جواب‪:‬‬
‫در مورد کذب ب‪$$‬ودن اين خطبه و يا انتس‪$$‬اب آن به ام کلث‪$$‬وم ک‪$$‬بري در بحث يک خطبه از دو‬
‫نفر جواب گفتيم‪ .‬مراجعه شود‪.‬‬
‫ادامه شبهه‪:‬‬
‫صنعاني‪ $:‬مرگ در زمان حكومت عبد الملك بن مروان (‪ 73‬ـ ‪86‬هـ)‬
‫روايت مشهور‪ $‬اهل سنت(ابن حجر و صفدي)‪:‬مرگ در زمان امارت س‪$$‬عيد بن الع‪$$‬اص (‪ 48‬ـ‬
‫‪54‬هـ)‬
‫بين اين دو نقل بيش از بيست سال تفاوت وجود دارد!!!‪.‬‬
‫‪ .6‬نحوه وفات ام كلثوم و زيد‪:‬‬
‫در باره نحوه وفات ا ّم‌كلثوم و زيد نيز اختالف‌های وجود‪ $‬دارد‬
‫‪( -1‬محمد بن حبيب بغدادي و ابن عساکر)‪:‬مرگ بر اثر مريضي‬
‫جواب‪:‬‬
‫منکر آن نيس‪$$‬تم که در اين م‪$$‬ورد اختالف‪$$‬اتي وج‪$$‬ود دارد ولي م‪$$‬رگ به علت بيم‪$$‬اري ش‪$$‬امل‬
‫اختالفات نميشود‪ $،‬و علت اين بيماري نيز همان ض‪$$‬ربه خ‪$$‬وردن زيد بن عمر است و م‪$$‬ادرش‬
‫نيز به علت غصه خوردن بيمار شد‪.‬‬
‫‪(-2‬ابن حبان)‪:‬مرگ بر اثر اصابت سنگ‬
‫ابن قتيبه دينوری‪ $‬اعتقاد دارد كه زيد در جنگی كه بين ب‪$$‬نی ع‪$$‬ويج و ب‪$$‬نی رزاح اتف‪$$‬اق افت‪$$‬اده‪،‬‬
‫كشته شده است‪ .‬و ب‪$$‬رخی ديگر از عالم‪$$‬ان اهل س‪$$‬نت نوش‪$$‬ته‌اند كه زيد در جنگی كه بين قبيله‬
‫بنی عدی اتفاق افتاده كشته شده است‪:‬‬

‫‪- 1‬خواننده این را به حساب بنده نگزارد زیرا این موضوع مشهور و معروف است و میتوانید به دعائم اإلسالم قاضی نعمان ج ‪2‬‬
‫ص ‪ 192‬و مستدرک وسائل مریزا نوری ج ‪ 14‬ص ‪ 294‬رجوع کنید‪.‬‬
‫﴿‪﴾90‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫‪(-3‬سهيلي)‪:‬مرگ بر اثر اصابت تير‬


‫‪(-4‬عبدالرزاق)‪:‬مرگ بر اثر خوردن سم‬
‫جواب‪:‬‬
‫ب‪$$‬راي ما ف‪$$‬رقي‪ $‬نميکند که ام کلث‪$$‬وم و زيدب به چه ص‪$$‬ورت‪ $‬ف‪$$‬وت ش‪$$‬ده باش‪$$‬ند‪ ،‬تنها چ‪$$‬يز مهم‬
‫وقوع‪ $‬اين ازدواج است و بس و همين موضوع‪ $‬پايه هاي م‪$$‬ذهب بي پايه تش‪$$‬يع را به ل‪$$‬رزه در‬
‫آورده است!‬
‫ما در ب‪$$‬اال در م‪$$‬ورد‪ $‬ت‪$$‬اريخ وف‪$$‬ات محمد و ع‪$$‬ون بن جعفر طي‪$$‬ار بحث ک‪$$‬رديم و اختالف‪$$‬ات را‬
‫مشاهده کرديم‪.‬‬
‫و براي اينکه خواننده از اين اختالفات تعجب نکند ما تم‪$$‬ام اق‪$$‬والي که در م‪$$‬ورد ت‪$$‬اريخ وف‪$$‬ات‬
‫محمد بن جعفرس گفته شده را بازگو ميکنيم‪:‬‬
‫‪-1‬در تستر(شوشتر) در زمان حضرت عمرس شهيد شد‪.‬‬
‫‪-2‬در صفين با مبارزه با عبيدهللا بن عمر‪،‬همراه حضرت علي؛ شهيد شد‪.‬‬
‫‪-3‬در کربال‪ ،‬فاجعه الطف‪ ،‬همراه سيدنا حسين؛ شهيد شد‪.‬‬
‫‪-4‬در مصر نزد محمد بن ابي بکر بود و همانجا از دنيا رفت‪.‬‬
‫‪ -5‬در فلسطين بود و آنجا وفات يافت‪.‬‬
‫همانطور که مشاهده کرديد‪ $‬پنج قول در مورد‪ $‬وفات يا شهادت او ذکر شده که معلوم شد اصح‬
‫اقوال شهادت در صفين است‪.‬‬
‫ح‪$‬ال ميگ‪$‬ويم‪ :‬آيا اين اختالف‪$‬ات ب‪$‬اعث ميش‪$‬ود‪ $‬که ش‪$‬خص بي خ‪$‬ردي بگوي‪$‬د‪ :‬اينها دليل بر اين‬
‫است که محمد بن جعفرب اصالً از بيخ به دنيا نيامده؟؟!‬
‫خودتان را مضحکه کرده ايد به خدا!‬
‫اصح اقوال را خ‪$‬ود قزوي‪$‬ني‪ $‬با س‪$‬ندهاي‪ $‬متف‪$‬اوت نقل ک‪$‬رده‪ :‬ا ّم‌كلثوم‪$‬ك و فرزن‪$‬دش‪ $‬زيد در يك‬
‫زمان از دنيا رفتند؛ زيد در جنگی شبانه بين بنی عدی برای آشتی دادن آن‌ها رفته بود اما در‬
‫تاريكی‪ $‬يكی از آن‌ها ضربتی به سر او زده او را زخمی كرد‌‪.‬‬
‫زيد چند روز پس از اين م‪$$‬اجرا زن‪$$‬ده ب‪$$‬ود‪ ،‬تا اينكه در يك زم‪$$‬ان به هم‪$$‬راه م‪$$‬ادرش از دنيا‬
‫‪1‬‬
‫رفتند؛ و ابن عمرب بر آن دو نماز خواند‪.‬‬
‫و اينکه بعضي به جاي سنگ تير نوشته و يا ض‪$$‬ربه اي نوش‪$$‬ته و بعضي آن را به عمد گرفته‬
‫و بعضي ناگهاني اينها در اصل ماجرا تاثير ندارد‪ .‬چون همانطور که گفتيم در مورد محمد بن‬
‫جعفرس ن‪$$‬يز بعضي او را ش‪$$‬هيد و بعضي مت‪$$‬وفي نوش‪$$‬ته اند و همينط‪$$‬ور‪ $‬در م‪$$‬ورد ثعلبه بن‬
‫حاطبس يکي از اصحاب چنين اختالفي وجود‪ $‬دارد‪ ،‬که بعضي او را متوفي در زم‪$$‬ان خالفت‬
‫عثمانس و بعضي او را شهيد جنگ خيبر و يا احد ميدانند‪.‬‬

‫شبهه‪ :‬آيا زيد‪ ،‬فرزند داشت؟‬


‫فرزندي نداشت‪:‬‬
‫نميري‪ :‬زيد اكبر ‪ -‬فرزندی‪ $‬نداشت ‪ -‬و رقيه‪ ،‬مادر آن دو ا ّم‌كلثوم‪ $‬دختر علي بن ابی ط‪$$‬الب بن‬
‫عبد المطلب بن هشام و مادر ا ّم‌كلثوم‪ ،‬فاطمه دختر رسول خدا است‪.‬‬
‫چندين فرزند داشت‪:‬‬
‫ابن قدامه مقدسی‪ ،‬فقيه مشهور‪ $‬حنابله اعتقاد دارد كه او فرزندانی داشته است‪:‬‬

‫‪ - 1‬االستیعاب‪ ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪ 1956‬؛ أسد الغابة‪ ،‬ج ‪ ،7‬ص ‪425‬‬


‫﴿‪﴾91‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫زيد بن عمر كه پسر ا ّم‌كلثوم دختر علي است كه نماز ميت او با م‪$$‬ادرش‪ ،‬با هم برگ‪$$‬زار‪ $‬ش‪$$‬د؛‬
‫او مردی بود كه فرزندانی‪ $‬داشت‪.‬‬
‫ابن عساكر دمشقی نيز می‌گويد‪:‬‬
‫زبير گفته است كه زيد بن عمر بن خطاب‪ ،‬از او فرزن‪$$‬دانی به جا مان‪$$‬د؛ اما نسل او منق‪$$‬رض‬
‫شد‪.‬‬

‫جواب‪:‬‬
‫در اينجا هم نقل کرده اند که بعضي گفته اند زيد فرزند داشت و بعضي اين را رد کرده ان‪$$‬د!!‬
‫که اصح آن است که او فرزندي داشت‪.‬‬
‫ً‬
‫ولي نتيجه گ‪$$‬يري ايش‪$$‬ان خن‪$$‬ده دار است که ميخواهند بگوين‪$$‬د‪ $:‬پس نتيجت‪$$‬ا او اصال موج‪$$‬ود‬
‫نبوده!!‬
‫من هم ميگويم‪ :‬در مورد امام حسن عسکري؛اختالف(بايد گفت درگيري) شديد است!‬
‫از معاصر شيعه (که به رحمت خدا هدايت شده هس‪$$‬تند) مانن‪$$‬د‪ :‬احمد ک‪$$‬اتب و عالمه ب‪$$‬رقعي‪ $‬و‬
‫حسين موسوي‪ $‬و‪....‬گفته اند که او فرزندي نداشته و همچنين از قدماي‪ $‬اهل تش‪$$‬يع ش‪$$‬يخ طوسي‪$‬‬
‫‪ 1‬ش‪$$‬يخ مفيد‪ 2‬طبرسي‪3‬اش‪$$‬عري‪ 4‬کلي‪$$‬ني‪ 5‬و‪...‬رواي‪$$‬تي را نقل ميکنند که همين موض‪$$‬وع را ث‪$$‬ابت‬
‫ميکند‪.‬‬
‫پس ما نتيجه ميگيريم که خود امام حسن عسکري؛ اصالً وج‪$$‬ود‪ $‬نداش‪$$‬ته چه برسد که فرزن‪$$‬دي‬
‫هم داشته باشند!!!!!‬

‫‪ .8‬سن زيد هنگام وفات‪:‬‬


‫خردسال بود‪:‬‬
‫أبی ح‪$$‬اتم رازی در الج‪$$‬رح و التع‪$$‬ديل و ابن عس‪$$‬اكر دمش‪$$‬قی در ت‪$$‬اريخ مدينه دمش‪$$‬ق‪ ،‬او را‬
‫«صغير»‪ $‬ناميده‌اند‪:‬‬
‫زيد بن عمر بن خطابس‪ ،‬كه مادرش ا ّم‌كلثوم‪$‬ك دختر عليس بود‪ :‬از پدرم ش‪$$‬نيدم كه اين را می‬
‫گفت و می افزود‪ $‬كه او در حالی كه كودك بود به همراه مادرش در يك زم‪$$‬ان از دنيا رفتند و‬
‫مشخص نشد كه كداميك زودتر مرده است‪.‬‬
‫جوان بود‪:‬‬
‫ذهبی و ابن حجر‪ ،‬او را «شاب؛ جوان» ناميده‌اند‪.‬‬
‫عطاء خراسانی‪ $‬گفته است كه او در جوانی از دنيا رفته و فرزندی نداشت‪.‬‬
‫و ابن حجر می‌گويد‪:‬‬
‫زيد بن عمر بن خطابب قرشی‪ $‬عدوی؛ مادر او ا ّم‌كلثوم ‪$‬ك دخ‪$$‬تر علي بن ابی ط‪$$‬الب؛ است كه‬
‫به همراه مادرش در يك روز از دنيا رفت‪.‬‬

‫‪ - 1‬الغیبة طوسی ص‪74‬‬


‫‪ - 2‬االرشاد شیخ مفید ص‪354‬‬
‫‪ - 3‬اعالم الوری طربسی ص‪380‬‬
‫‪ - 4‬املقاالت و الفرق اشعری قمی ص ‪102‬‬
‫‪ - 5‬اصول كافی ج‪ 1‬كتاب احلجة ص‪505‬‬
‫﴿‪﴾92‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫والدت او در آخر عمر پ‪$$$‬درش در س‪$$$‬ال ‪ 23‬ب‪$$$‬ود و در ج‪$$$‬وانی در زم‪$$$‬ان خالفت معاويه و‬
‫حكومت سعيد بن العاص بر مدينه از دنيا رفت‪.‬‬
‫بزرگسال بود‪:‬‬
‫خطيب بغداد می‌نويسد‪$:‬‬
‫ا ّم‌كلثوم‪$‬ك‪ ،‬برای عمرس‪ ،‬زيد را به دنيا آورد و زيد زنده ماند تا اينكه مردی ش‪$$‬ده و س‪$$‬پس از‬
‫دنيا رفت‪.‬‬
‫ابن عس‪$$‬اكر دمش‪$$‬قی داس‪$$‬تان كتك ك‪$$‬اری زيد با بسر بن أبی أرط اة را در حض‪$$‬ور معاويه نقل‬
‫می‌كند‪ .‬از اين داستان استفاده می‌شود‪ $‬كه زيد بزرگسال‪ $‬باشد‪:‬‬
‫يكی از انص‪$$‬ار از پ‪$$‬درش روايت ك‪$$‬رد كه او به هم‪$$‬راه زيد بن عمر بن خط‪$$‬ابس كه م‪$$‬ادرش‬
‫ا ّم‌كلثوم‪$‬ك دختر علي بن ابی طالبس و دختر فاطمه زهراك است‪ ،‬به نزد معاوية بن ابی س‪$$‬فيان‬
‫رفتند‪$.‬‬
‫معاويه او را به همراه خويش بر تخت نشاند‪ .‬زيد در آن زمان از زيباترين مردمان بود‪.‬‬
‫در اين هنگام كه زيد بر تخت بود‪ ،‬بسر به او گفت‪ :‬ای پسر ابوتراب!‬
‫زيد گفت‪ :‬آيا مقص‪$$‬ود تو من هس‪$$‬تم؟ ای بی م‪$$‬ادر؟ قسم به خ‪$$‬دا من از تو به‪$$‬تر و پ‪$$‬اكيزه تر و‬
‫برتر هستم‪.‬‬
‫و آن قدر سخن بين آن دو رد و بدل ش‪$$‬د‪ ،‬تا اينكه زيد از تخت پ‪$$‬ايين آم‪$$‬ده و بسر را به زمين‬
‫زد و بر روی سينه او نشست!‬
‫معاويه از تخت خويش پايين آمده و بين آن دو واسطه شد و عمامه زيد افتاد‪.‬‬
‫زيد گفت‪ :‬ای معاويه‪ ،‬نيكی های ما را سزای خوبی ندادی؛ و الطافی‪ $‬را كه از جانب ما به تو‬
‫شده بود‪ ،‬به خوبی حفظ نكردی؛ و بنده ای از بنی عامر را بر من مسلط ساخته ای!‬
‫معاويه گفت‪ :‬اما اينكه به من گفتی نيكی های ما را سزای خوبی ندادی‪ ‌،‬بدان كه پدرت من را‬
‫به كار نگرفت مگر به خاطر اينكه او به من محتاج بود!‬
‫اما اينكه گفتی الطافی‪ $‬كه از جانب شما به ما رسيده بود را به خوبی حفظ نكرديم‪ ،‬قسم به خدا‬
‫كه ما با بستگان شما وصلت ايجاد كرده و حقوق شما را ادا ك‪$$‬رده‌ايم و ش‪$$‬ما اكن‪$$‬ون در هم‪$$‬ان‬
‫جايگاه سابق هستيد‪.‬‬
‫زيد گفت‪ :‬من پسر دو خليفه هستم! قسم به خدا ديگر مرا نخواهی ديد كه به ن‪$$‬زد تو آيم! و می‬
‫دانم كه اين سخن و برخورد بُسر‪ ،‬جز طبق نقشه تو نبوده است!‬
‫سپس زيد در حالی كه موهايش آشفته و عمامه اش افتاده بود‪ ،‬به نزد ما آمد‪.‬‬
‫همين داس‪$$‬تان را بالذری‪ $‬در انس‪$$‬اب األش‪$$‬راف‪ ،‬زمخش‪$$‬ری‪ $‬در ربيع األب‪$$‬رار‪ ،‬ابن حم‪$$‬دون در‬
‫التذكرة الحمدونية‪ ،‬ابن أثير در الكامل فی التاريخ و ذهبی در سير اعالم النبالء‪ ،‬با اختص‪$$‬ار و‬
‫تفاوت‌های در متن نقل كرده‌اند‪.‬‬
‫آيا زيد می تواند در ك‪$$‬ودكی و نوج‪$$‬وانی‪ $‬چ‪$$‬نين س‪$$‬خنوری‪ $‬ك‪$$‬رده و بسر را كه فرمان‪$$‬ده لش‪$$‬كر‬
‫معاويه‪$‬س بود‪ ،‬اينچنين به زمين بزند؟‬
‫نيز گذشت كه اهل سنت ادعا كرده بودند‪ $‬زيد در واپسين س‪$$‬ال وف‪$$‬ات عمر به دنيا آم‪$$‬ده اس‪$$‬ت؛‬
‫ح‪$$‬ال اگر م‪$$‬رگ او را در زم‪$$‬ان س‪$$‬عيد بن الع‪$$‬اص ب‪$$‬دانيم‪ ،‬بيش از ‪ 28‬س‪$$‬ال و اگر توسط‪ $‬عبد‬
‫الملك بن مروان مسموم‪ $‬شده باشد‪ ،‬بيش از ‪ 50‬سال سن داشته است!‬
‫جواب‪:‬‬
‫﴿‪﴾93‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫اين اختالفات در بين علماي انساب بسيار جزئي تلقي ميشود‪ ،‬چونکه چنين اختالفاتي‪ $‬در مورد‪$‬‬
‫س‪$$‬يد زن‪$$‬ان اهل بهش‪$$‬ت‪ ،‬حض‪$$‬رت فاطمه‪$‬ك و همچ‪$$‬نين در م‪$$‬ورد‪ $‬س‪$$‬عد بن ابي وقاص‪$‬س که از‬
‫عشره مبشرهش هس‪$$‬تند و همينط‪$$‬ور‪ $‬خيلي از بزرگ‪$$‬ان ديگر که مج‪$$‬ال شرحش‪$$‬ان اينجا نيس‪$$‬ت‪،‬‬
‫موجود‪ $‬است‪.‬‬
‫در مورد سعد بن ابي وقاص شيخ المزي در تهذيب االحکام اينگونه مينويسند‪:‬‬
‫«و اختلف فی تاريخ وفاته و مبلغ سنه‪ ،‬فقيل‪ :‬مات سنة مخس و مخسني و هو املهشور‪ .‬و قيل‪ :‬سنة‬
‫إحدی و مخسني‪ .‬و قيل‪ :‬سنة ست و مخسني‪ .‬و قيل‪ :‬سنة‬
‫سبع و مخسني‪ .‬و قيل‪ :‬سنة مثان و مخسني ; و هو ابن بضع و سبعني‪ ،‬و قيل‪ :‬ابن ثالث و سبعني‪ ،‬و‬
‫قيل‪ :‬أربع و سبعني‪ ،‬و قيل‪ :‬ابن اثنتني و مثانني‪ ،‬و قيل‪ :‬ابن ثالث و مثانني‪.‬‬
‫و هو آخر العشرة وفاة»‪.‬‬
‫و ابن حجر عسقالني نيز اين را اضافه ميکند‪ :‬و قال الفالس و غريه‪ :‬مات سنة أربع و مخسني‪.‬‬

‫همانطور که مشاهده کرديد‪ ،‬بعضي گفته اند سال ‪ 51‬بعضي ‪ 54‬يا ‪ ....58 ،56 ،55‬و س‪$$‬نش‬
‫هم همينطور‪ $‬متغير است‪83،88 ،74..‬‬
‫در مورد سن وفات حضرت فاطمة الزهرا رضي‪ $‬هللا عنها ن‪$$‬يز اختالف‪$$‬ات بس‪$$‬يار‪ $‬ش‪$$‬ديدتر‪ $‬است‬
‫البته در مورد تاريخ وفات ايشان اخالفات باال نيست (حداکثر ‪ 8‬م‪$$‬اه و ح‪$$‬داقل ‪ 45‬روز)‪ ،‬بلکه‬
‫اختالف آرا در س‪$$‬ال تولد آن حض‪$$‬رت‪$‬ك است و فاص‪$$‬له ح‪$$‬داقل و اک‪$$‬ثر آن به ح‪$$‬دود ‪ 17‬س‪$$‬ال‬
‫ميرسد‪ $.‬يعني حداقل سنّي که براي حضرتك هنگ‪$$‬ام رحلت ذکر ش‪$$‬ده ‪ 18‬س‪$$‬ال!! و ح‪$$‬داکثر ‪35‬‬
‫س‪$$$‬ال!! ميباش‪$$$‬د‪ .‬که ما قبل از اين آن اختالف‪$$$‬ات را که تقريب‪$$$‬ا ً ‪ 10‬ق‪$$$‬ول مختلف بودند را نقل‬
‫کرديم‪$.‬‬
‫اما در مورد‪ $‬زيد بن عمرس به هيچ وجه صحيح نيست که او در ک‪$$‬ودکي از دنيا رفته باشد به‬
‫چند دليل‪:‬‬
‫‪-1‬ک‪$$‬ودک را ب‪$$‬راي آش‪$$‬تي دادن دو ق‪$$‬وم دع‪$$‬وت نميکنن‪$$‬د‪ ،‬و از اق‪$$‬وال ث‪$$‬ابت است که زيد بن‬
‫عمرس براي حل اختالف بين دو قوم‪ $‬دعوت شده بود‪ .‬و احترام خاصي نيز بين آنها داشت‪.‬‬
‫‪-2‬همين ماجراي بسربن ارطاه که آقاي قزويني‪ $‬نقل کردند و توضيحاتي‪ $‬که دادند‪.‬‬
‫‪-3‬تاريخ وفات زيد بن عمرس نيز ميگويد‪ $‬که زيد به وقت وفات کودک نبوده است‪.‬‬
‫و اما اينکه او به وقت بزرگسالي وفات يافته اين نيز صحيح نيست و م‪$$‬اجراي سم خ‪$$‬وردن او‬
‫از داستانهاي‪ $‬جعلي است که هيچ سندي نيز ندارد و مخالف با قول جمهور علما نيز مي باشد‪.‬‬
‫پس اصح آن است که او در سنين جواني همراه مادرشان وفات يافتند‪.‬‬

‫شبهه‪ :‬چه كسي بر جنازه زيد و ام كلثوم نماز خواند؟‬


‫عبد هللا بن عمر‬
‫ابن حجر عسقالنی‪ ،‬می گويد‪:‬‬
‫با سند صحيح روايت شده است كه ابن عمر بر ا ّم‌كلثوم‪ $‬و فرزن‪$$‬دش‪ $‬زيد نم‪$$‬از خواند و زيد را‬
‫در جانب امام قرار داده و چهار تكبير گفت‪.‬‬
‫﴿‪﴾94‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫و محمد بن حسن شيباني و ابن سعد و صنعاني‪ $‬و همچنين بخاري در ت‪$‬اريخ االوس‪$‬ط‪ ،‬رواي‪$$‬تي‬
‫مانند آن را نقل کرده اند‪.‬‬
‫البته با توجه به اين سعيد بن العاص در آن زم‪$$‬ان ام‪$$‬ير مدينه ب‪$$‬وده‪ ،‬نم‪$$‬از خوان‪$$‬دن عبد هللا بن‬
‫عمر بر جنازه زيد و ا ّم‌كلثوم بعيد به نظر می‌رسد‪.‬‬
‫سعيد بن العاص‪:‬‬
‫ابن أبی شيبه می‌نويسد‪$:‬‬
‫عمار غالم بني هاشم گفت‪:‬من در ن‪$$‬زد ب‪$$‬نی هاشم ب‪$$‬ودم و دي‪$$‬دم كه ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪ $‬و زيد بن عمر هر‬
‫دو در يك زمان از دنيا رفتند؛ مردم آن دو را بيرون آورده و سعيد بن العاص بر آن دو نم‪$$‬از‬
‫خواند؛ زيد را در جانب خويش گذاشت و ا ّم‌كلثوم را پس از زيد‪.‬‬
‫در آن روز‪ $‬در ميان مردم گروهی‪ $‬از اصحاب رسول خدا ص و حسن و حسين نيز بودند‪.‬‬
‫و احمد بن حنبل و محمد بن علي شوکاني(م‪ )1255$‬نيز مانند آن را نقل کرده اند‪.‬‬
‫نكته جالب در اين روايت‪ ‌،‬اين است كه از قول شعبی نقل ش‪$$‬ده است كه ام‪$$‬ير مدينه بر جن‪$$‬ازه‬
‫آن دو نماز خوانده اس‪$$‬ت؛ در ح‪$$‬الی كه پيش از اين رواي‪$$‬اتی‪ $‬از او گذشت كه عبد هللا بن عمر‬
‫نماز جنازه را خوانده است‪ .‬و اين يعنی اين كه فقط از شعبی دو قول نقل شده است‪.‬‬
‫نسائی در المجتبی كه يكی از صحاح سته اهل سنت به حساب می‌آيد‪ ،‬در اين باره می‌نويسد‪$:‬‬
‫جنازه ا ّم‌كلثوم دختر علي همسر عمر بن خطاب و فرزند او را كه نامش زيد ب‪$$‬ود‪ ،‬با هم روی‪$‬‬
‫زمين نهادند‪.‬‬
‫امام جماعت در آن روز سعيد بن عاص بود‪ ،‬و در ميان م‪$$‬ردم عبد هللا بن عم‪$$‬ر‪ ،‬اب‪$$‬وهريره و‬
‫ابوسعيد‪ $‬و ابوقتاده نيز بودند‪ $.‬جنازه جوان را در جانب امام جماعت نهادند‪.‬‬
‫و مالك بن أنس و همچنين عبدالرزاق‪ $‬صنعاني روايتي‪ $‬مانند آن را نقل کرده اند‪.‬‬
‫ابن ملقن انصاری‪ ،‬روايت نماز خواندن سعيد بن العاص را صحيح می‌داند‪:‬‬
‫روايتی‪ $‬كه می گويد سعيد بن عاص بر زيد بن عمر بن خطاب و م‪$$‬ادرش ا ّم‌كلث‪$$‬وم دخ‪$$‬تر علي‬
‫نماز خوانده است و جوان را در كنار امام و زن را بعد از او نهادند و در مي‪$$‬ان م‪$$‬ردم بيش‪$$‬تر‪$‬‬
‫ص بوده و اين كار را تاييد ك‪$$‬رده و گفتند اين چ‪$$‬نين مس‪$$‬تحب‬ ‫از هشتاد نفر از اصحاب پيامبر‪‌ $‬‬
‫است؛ اين روايت را بيهقی نقل كرده و شبيه آن را ابوداوود و نسائی با سند صحيح آورده‌اند‪.‬‬
‫‪ .10‬حضور أبو قتاده بدري در صف نماز جماعت‪:‬‬
‫يكی از تناقض‌های‪ $‬موجود در نقل وفات ا ّم‌كلثوم‪ ،‬حضور ابوقتاده بدری است؛ در ح‪$$‬الی كه او‬
‫س‪$$‬الها پيش از اين واقعه از دنيا رفته اس‪$$‬ت‪ .‬اب‪$‬وبكر‪ $‬بيهقی در كت‪$$‬اب معرفة الس‪$$‬نن واآلث‪$‬ار‪ ،‬به‬
‫اين اشكال اشاره كرده است‪:‬‬
‫در كتاب جنائز‪ ،‬روايتی‪ $‬از نافع غالم عمر در باره كنار هم نهادن جن‪$$‬ازه ها نقل ش‪$$‬ده است به‬
‫اين صورت‪ $‬كه جنازه ا ّم‌كلثوم دختر علي همسر عمر و فرزن‪$$‬دش‪ $‬زيد را در كن‪$$‬ار هم نهادند و‬
‫امام آن روز‪ $‬سعيد بن عاص بود و در ميان مردم ابن عباس و ابوهريره و ابوسعيد‪ $‬و ابوقت‪$$‬اده‬
‫بودند‪ $‬و جوان را در جانب امام نهاده و س‪$$‬پس از ص‪$$‬حابه س‪$$‬ؤال ش‪$$‬د؛ آن‌ها پاسخ دادند كه اين‬
‫كار مستحب است‪.‬‬
‫و ما گفته‌ايم كه حك‪$$‬ومت س‪$$‬عيد بن ع‪$$‬اص از س‪$$‬ال ‪ 48‬تا س‪$$‬ال ‪ 54‬ب‪$$‬وده اس‪$$‬ت؛ در اين روايت‬
‫صحيح آمده است كه ابی قتاده در اين ماجرا كه سعيد بن عاص در زمان حك‪$$‬ومت خ‪$$‬ويش در‬
‫مدينه بر آن نماز خوانده است‪ ،‬حاضر‪ $‬بوده است‪.‬‬
‫﴿‪﴾95‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫اين روايت نشان می دهد كه روايت موسی‪ $‬بن عبد هللا و تابعين او در باره م‪$$‬رگ ابوقت‪$$‬اده در‬
‫زمان خالفت علي اشتباه است؛ و احتماالً روايت درست‪ ،‬قتاده بن نعمان يا ديگر كس‪$$‬انی است‬
‫كه پيش از ابوقتاده مرده‌اند‪.‬‬
‫زيرا قتادة بن نعم‪$$‬ان بس‪$$‬يار‪ $‬پيش از اين زم‪$$‬ان از دنيا رفته اس‪$$‬ت؛ و اوست كه در جنگ ب‪$$‬در‬
‫شركت داشته است‪.‬‬
‫اما مش‪$$‬كل اينجا است كه واق‪$$‬دی‪ $‬می گويد او در زم‪$$‬ان خالفت عمر م‪$$‬رده است و عمر بر او‬
‫نماز خوانده است؛ و اين راوی‪ $‬گفته است كه علي بر ابوقتاده نماز خوانده اس‪$$‬ت؛ و نمی ت‪$$‬وان‬
‫بين اين دو قول جمع كرد‪.‬‬
‫يعنی در طبق روايات اهل سنت‪ ،‬ابوقتادة در زمان اميرمؤمنان از دنيا رفته و آن حض‪$$‬رت بر‬
‫او نماز خوانده‌اند؛ اما طبق اين روايت ابوقتاده در بين كسانی بوده است‪ ،‬كه بر ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪ $‬نم‪$$‬از‬
‫خوانده‌اند؛ بيهقی برای حل تعارض می گويد روايت نماز اميرمؤمنان بر ابوقتاده اشتباه اس‪$$‬ت؛‬
‫و ما می گوييم كه طبق قرائن‪ ،‬اين روايت‪ ،‬يعنی نماز خواندن بر ا ّم‌كلثوم و زي‪$$‬د‪ ،‬اش‪$$‬تباه ب‪$$‬وده‬
‫و چنين مطالبی زاييده ذهن خيال‌پردازان است‪.‬‬
‫‪ .12‬چه كسي امام جماعت را مقدم كرد؟‬
‫چن‪$$‬دين ق‪$$‬ول نقل ش‪$$‬ده‪ ،‬در بعضي ام‪$$‬ام حسن ام‪$$‬ام را مق‪$$‬دم داش‪$$‬ت‪ ،‬در بعضي حس‪$$‬ين ع و در‬
‫بعضي مردم‪.‬‬
‫جواب‪:‬‬
‫دو ق‪$$$‬ول را نقل ک‪$$$‬رده يک اينکه ام‪$$$‬ام عبدهللا بن عمرب ب‪$$$‬وده ولي او گفته چ‪$$$‬ون س‪$$$‬عيد بن‬
‫عاصس در آن زمان امير بوده اين ادعا بعيد اس‪$$‬ت‪ ..‬ج‪$$‬واب اين است که هيچ هم بعيد نيس‪$$‬ت!‬
‫چون در زمان وفات سيده فاطمه‪$‬ك امير حضرت ابوبکر صديقس بود و در رواي‪$$‬تي نيام‪$$‬ده که‬
‫ابوبکرصديق‪$‬؛ امام جماعت گروهي بوده که بر پيکر فاطمه نماز خوانده اند!!‬
‫و بعد از اين گفته س‪$$‬عيد بن عاص ‪$‬س بر جن‪$$‬ازه زيد و ام کلثوم ‪$‬ك نم‪$$‬از گ‪$$‬زارد‪ .‬که خ‪$$‬ودش با‬
‫کمال کم عقلي ج‪$$‬واب خ‪$$‬ودش را ميدهد اينگونه که از ابن حجر نقل ميکن‪$$‬د‪ :‬ابوقت‪$$‬اده پشت سر‬
‫سعيد بن عاص‪$‬س بر زيد و ام کلث‪$$‬ومش نم‪$$‬از خوان‪$$‬د‪ ...‬او در جنگ ب‪$$‬در و يا در دوره خالفت‬
‫حضرت عمرس شهيد شده است!‬
‫پس خودت‪$$‬ان بريديد‪ $‬و دوختيد‪ $‬و خ‪$$‬ود را رس‪$$‬وا کرديد‪ $‬و غ‪$$‬ير مس‪$$‬تقيم ث‪$$‬ابت کرديد که ام‪$$‬امت‬
‫عبدهللا بن عمر صحيح است‪.‬‬
‫البته باز هم ميگويم براي ما فرقي‪ $‬نميکند که امام جماعت که بوده‪ ،‬عبدهللا بن عمرب يا س‪$$‬عيد‬
‫بن عاص و اين اختالف خدشه اي بر اصل م‪$$‬اجرا وارد نميکند و هم‪$$‬انطور‪ $‬که در م‪$$‬ورد زيد‬
‫و مادرش چنين اختالفي هست در مورد خيلي از بزرگان ن‪$‬يز چ‪$‬نين مش‪$‬هود‪ $‬اس‪$‬ت‪ ،‬به عن‪$‬وان‬
‫نمونه‪:‬‬
‫در ن‪$$‬زد اهل تش‪$$‬يع مش‪$$‬هور‪ $‬است که ام‪$$‬ام را فقط ام‪$$‬ام غسل ميدهد و بر او قبل از همه نم‪$$‬از‬
‫ميگزارد‪$.‬‬

‫و اينچنين ميگويند‪ $:‬ا ّن االمام اليلي امره االّ امام مثله‬


‫مراسم‪( $‬غسل و کفن و نماز) امام بايد توسط امام مانند آن‪ ،‬انجام گيرد‪.‬‬
‫مي نويسند‪:‬‬
‫اليغسله االّ امام»‬
‫«املروي فی أحاديث کثرية أ ّن االمام ّ‬
‫﴿‪﴾96‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫در احاديث زيادي‪ $‬آمده که غسل امام را جز امام انجام نمي دهد‪.‬‬
‫صاحب حدائق مي نويسد‪:‬‬
‫‪1‬‬
‫اليغسله االّ امام مثله»‬
‫«حت ّقق عندنا من أ ّن االمام ّ‬
‫در نزد ما شيعه مسلم است که غسل امام را جز امام عهده دار نخواهد بود‪.‬‬
‫اليغسله االّ امام»…‪.2‬‬
‫«ملا ثبت أ ّن االمام ّ‬
‫اين ثابت است که امام رانبايد جز امام‪،‬غسل دهد‪.‬‬
‫حاج آقارضا همداني مي نويسد‪:‬‬
‫‪3‬‬
‫اليغسله االّ ص ّديق»‪.‬‬
‫«ملا روي يف االخبار املستفيضة‪ ،‬من أ ّن الص ّديق ّ‬
‫در اخبار مستفيض و متعدد آمده‪ :‬غسل ص ّديق‪ $‬را جز ص ّديق نبايد عهده دار شود‪.‬‬
‫خوئي مي نويسد‪:‬‬
‫‪4‬‬
‫اليغسله االّ معصوم مثله‪.‬‬
‫ملا ورد يف غري واحد من الروايات من أ ّن املعصوم ّ‬
‫در روايات بسيار وارد شده که‪ :‬معصوم‪ $‬را نبايد جز معصوم غسل دهد‪.‬‬
‫طبق اين چند قولي که گذشت‪ ،‬بايد هر ‪ 11‬امام را يک امام مانند خودش (يع‪$$‬ني معص‪$$‬وم‪،‬طبق‬
‫عقيده شيعه) غسل و کفن و بر او نماز بگزارد‪ .‬اما!!!‬
‫مسعودي در مروج الذهب مينويسد‪ :‬قبض حممد بن علي بن موسی بن جعفر بن علي بن احلسني بن‬
‫علي بن أيب طالب‪ ،‬وذلك خلمس خلون من يف احلجة‪ ،‬ودفن ببغداد يف اجلانب الغريب مبقابر قريش مع‬
‫وصلّی عليه الواثق‪.‬‬
‫جده موسی بن جعفر‪َ ،‬‬
‫چنانکه ديديد‪ :‬مسعودي‪ $‬ميگويد‪ :‬واثق بر محمد بن علي بن موسي(امام جواد) نم‪$$‬از گ‪$$‬زارد‪ .‬اما‬
‫مجلسي بر اين قول ايراد گرفته و آن را مخالف تاريخ ميداند و ميگويد‪$:‬‬
‫«کون شهادته ؛ يف ايام خالفة الواثق خمالف للتواريخ املشهورة; ألهّن م اتّفقوا علي أ ّن الواثق بويع يف‬
‫شهر ربيع االول سنة سبع عشرين و مأتني ومل يقل أحد ببقائه ايل ذلک الوقت‪ ,‬لکن ذکر هذا القول‪:‬‬
‫املسعودي يف مروج الذهب حيث قال اوالً‪ :‬يف سنة تسع عشرة و مائتني»‬
‫احلج ة وص لّي علي ه الواث ق وه و ابن مخس و‬ ‫قبض حمم د بن على بن موس ى؛ خلمس خل ون من ذي ّ‬
‫‪5‬‬
‫عشرين سنة‬
‫وقوع‪ $‬شهادت حضرت جواد؛ در دوران خالفت واثق‪ ,‬مخالف با تمام تاريخهاي‪ $‬مش‪$$‬هور اس‪$$‬ت‪.‬‬
‫زي‪$$‬را مورخ‪$$‬ان همگي بر اين عقي‪$$‬ده اند که واثق در ربيع االول س‪$$‬ال‪ 217‬هج‪$$‬ري قم‪$$‬ري‪ $‬به‬

‫‪ - 1‬حدائق‪ ,‬ج ‪ 3‬ص ‪391‬‬


‫‪- 2‬طهارت‪ ,‬شیخ انصاری ص ‪ , 282‬املقصد الرابع فی غسل االموات‪.‬‬
‫‪- 3‬مصباح الفقیه‪ ,‬کتاب طهارت ص ‪.358‬‬
‫‪- 4‬التنقیح فی شرح العروة الوثقی‪ ,‬ج‪ 8‬ص ‪142‬‬
‫‪- 5‬حباراالنوار‪ ,‬ج ‪ 50‬ص ‪ 12‬؛ شرح احقاق احلق مرعشی ج ‪ 19‬ص ‪586‬‬
‫﴿‪﴾97‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫کرسي‪ $‬خالفت نشست و هيچ يک از آن‪$$‬ان ننوش‪$$‬ته اند که ام‪$$‬ام ج‪$$‬واد؛ تا اين زم‪$$‬ان زن‪$$‬ده ب‪$$‬وده‬
‫است‪....‬‬
‫در مورد حسن بن علي ابن ابيطالب نيز نقل است که سعيد بن عاص بر او نماز گزارد‪ :‬و قال‬
‫معروف بن خربوذ و غري واحد‪ ،‬عن أبی جعفر حممد بن علی‪ :‬مات احلسن بن علی و هو ابن سبع و‬
‫‪1‬‬
‫أربعني سنة‪ .‬زاد بعضهم‪ :‬و صلی عليه سعيد بن العاص‪ ،‬و هو أمري املدينة‪.‬‬

‫در مورد امام رضا؛ سخنان جالب و کمي خنده دار گفته اند‪:‬‬
‫طبق تاريخ و روايات بر پيکر حضرت امام کاظم؛ سندي شهاک نماز گ‪$$‬زارد ولي اين بر اهل‬
‫تشيع گران آمده و به رد اين موضوع پرداخته و روايتي‪ $‬اينچنين خيالي را جعل کرده اند‪:‬‬
‫شيخ صدوق‪ $‬در عيون‪ ،‬نقل کرده که‪:‬‬
‫امام کاظم؛ سه روز‪ $‬قبل از وفاتش به مسيب فرمود‪ :‬من عزم سفر به مدينه ج ‪ّ $‬دم رس‪$$‬ول اک‪$$‬رم‬
‫ص دارم تا وصيتهاي‪ $‬الزم را به فرزندم‪ $‬علي بنمايم‪.‬‬
‫مسيب مي گويد‪ :‬تمام درها بسته است و مأمورين زندان‪ ،‬مراقب هستند‪.‬‬
‫حض‪$$‬رت مي فرماي‪$$‬د‪ :‬اي مس‪$$‬يب! گويا يقين تو درب‪$$‬اره خ‪$$‬دا و ما اهل بيت ض‪$$‬عيف‪ $‬اس‪$$‬ت‪ .‬من‬
‫همان نام بزرگ خداوند‪ $‬را که آصف بن برخيا خواند و تاج و تخت بلقيس را در کمتر از يک‬
‫چشم به هم زدن‪ ،‬نزد سليمان آورد‪ ،‬مي خوانم و در مدينه به ديدار فرزندم‪ $‬مي روم‪.$‬‬

‫مسيب گويد‪ :‬ديدم که حضرت بعد از خواندن دعايي‪ ,‬در جايگاه خ‪$$‬ويش نيست و پس از م ‪ّ $‬دتي‬
‫حض‪$$‬رت برگشت و با دست خ‪$$‬ود‪ ,‬زنج‪$$‬ير را به پ‪$$‬اي خ‪$$‬ويش بست و خ‪$$‬دا را س‪$$‬پاس به بج‪$$‬اي‬
‫آوردم‪ $‬که بدين وسيله ايمان مرا نسبت به اهل بيت عصمت و طهارت فزوني‪ $‬بخشيد‪.‬‬
‫مسيب مي گويد حضرت کاظم؛ در شب ش‪$$‬هادتش به من فرم‪$$‬ود‪( $:‬ي ا مس يب! إ ّن ه ذا ال رجس‪،‬‬
‫السندي بن شاهک‪ ،‬سيزعم أنّه يتويّل غسلي ودفين‪ ،‬هيهات! هيهات! أن يکون ذلک أبداً)‪.‬‬
‫اي مس‪$$‬يب! س‪$$‬ندي بن ش‪$$‬اهک اين م‪$$‬رد پليد‪ ،‬چ‪$$‬نين مي پن‪$$‬دارد‪ $‬که مراسم‪ $‬غسل و دفن م‪$$‬را او‬
‫عهده دار خواهد بود‪ ،‬هرگز اين چنين نخواهد شد‪.‬‬

‫مسيب مي گويد‪ :‬يک لحظه شخصي‪ $‬را ديدم که شبيه ترين اف‪$$‬راد به حض‪$$‬رت ک‪$$‬اظم؛ در کن‪$$‬ار‬
‫حضرت نشسته و به ذهنم رسيد که او حضرت رضا؛ است‪.‬‬

‫به خدا سوگند! تمام مراسم‪ $‬غسل و دفن حضرت را فرزند گرامش انجام داد و دست س‪$$‬ندي بن‬
‫‪2‬‬
‫شاهک و مأمون به بدن مقدس حضرت نرسيد‪ ،‬گرچه چنين مي پنداشتند‪.‬‬
‫همانطور که ديديد‪ ،‬در مورد‪ $‬اين بزرگان نيز تناقض‪$$‬اتي‪ $‬وج‪$$‬ود دارد‪ ،‬ولي هيچ آدم ع‪$$‬اقلي اين‬
‫اختالفات را دليل بر عدم موجود ب‪$$‬ودن آن بزرگ‪$$‬واران نميگ‪$$‬يرد(البته به جز قزوي‪$$‬ني‪ $‬و دار و‬
‫دسته اش)‬

‫‪- 1‬هتذیب الکمال املزی‬


‫‪- 2‬عیون االخبار رضا شیخ صدوق ج‪ 1‬ص‪96 - 95‬‬
‫﴿‪﴾98‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫و اينکه چه کسي امام را مق‪$$‬دم ک‪$$‬رده باشد ن‪$$‬يز مهم نيست هم‪$‬انطور که در ن‪$$‬زد ش‪$‬يعه گذش‪$$‬تن‬
‫امام رضا؛ از نگهبانان زندان و حضور‪ $‬داشتن در مراسم غسل پدرش‪$$‬ان؛ ب‪$$‬دون اينکه کسي به‬
‫جز مسيب او را ببيند‪ ،‬و همينطور پيمودن راه بين مدينه و بغداد در يک شب!! مهم نيس‪$$‬ت‪ .‬تا‬
‫آنجا که علماي! اهل تشيع مينويسند‪$:‬‬

‫سيد شبٌر‪ :‬پيمودن امام؛ مسير مي‪$$‬ان مدينه و ط‪$$‬وس و يا مدينه و بغ‪$$‬داد و حض‪$$‬ور ي‪$$‬افتن ب‪$$‬راي‬
‫انجام مراسم‪ $‬غسل و کفن و دفن پيکر پاک پدر بزرگوار‪ $‬خويش يک امر ممکن ب‪$$‬وده و انک‪$$‬ار‬
‫آن بي پايه و کوته نظري‪ $‬است و با توجه به معج‪$$‬زات و کرام‪$$‬ات قطعي‪ $‬که از آن‪$$‬ان ص‪$$‬ورت‬
‫گرفته‪ ،‬نپذيرفتن اين امر‪ ،‬دور از حقيقت است‪!!!!1.‬‬

‫شبهه‪ :‬ازدواج عمر با ام كلثوم يا با حضرت زينبك‬


‫اختالف و تناقض در روايات اهل س‪$$‬نت به ح‪$$‬دی است كه خودش‪$$‬ان هم نمی‌دانند عمر با ك‪$$‬دام‬
‫دختر ام‪$$‬ير مؤمن‪$$‬ان عليه الس‪$$‬الم ازدواج ك‪$$‬رده اس‪$$‬ت‪ .‬عبد الحی كت‪$$‬انی اعتق‪$$‬اد دارد كه عمر با‬
‫حضرت زينب سالم هللا عليها ازدواج كرده است!!!‬
‫کتاني در نظام الحکومة اينگونه مينويسد‪:‬‬
‫مختار كنتی به نقل از دميری می‌نويسد‪ $:‬بزرگترين مهريه‌ای كه تاكنون شنيده‌ايم‪ ‌،‬مهريه‌ای بود‬
‫كه عمر برای ازدواج با زينب دختر علي قرار داد(ص داق عم ر ملا ت زوج زينب بنت علی)‪ ‌،‬مبلغ‬
‫اين مهريه عبارت بود از چهل هزار دين‪$$‬ار‪ .‬وهنگ‪$$‬امی كه از اين مهريه س‪$$‬نگين از وی س‪$$‬ؤال‬
‫شد گفت‪ :‬من ميلی به زنان ندارم؛‌ ولی از رسول خدا شنيدم كه فرمود‪ $:‬تمام نس‪$‬ب‌ها و س‪$$‬بب‌ها‬
‫در قيامت قطع می‌شود؛ مگر سبب و نسبت داشتن با من؛ بن‪$‬ابراين دوست داش‪$$‬تم تا نس‪$$‬بت بين‬
‫من و رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا محكم و اس‪$$‬توار بماند و ل‪$$‬ذا با دخ‪$$‬تر وی همانگونه كه با دخ‪$$‬تر من ازدواج‬
‫كرد‪ ‌،‬ازدواج نمودم و اين مهريه سنگين را هم به جهت دامادی رسول خدا به عهده گرفتم‪.‬‬
‫جواب‪:‬‬
‫اوالً‪ :‬شيخ کتاني متوفي ‪ 1382‬هستند و در اين مورد‪ $‬سخن ايشان حجت نيست‪.‬‬
‫دوماً‪ :‬همانطور که قبالً نيز در بحث مق‪$$‬دار مهريه حض‪$$‬رت ام کلث‪$$‬وم گف‪$$‬تيم‪،‬ايش‪$$‬ان اين متن از‬
‫کتابش‪$$‬ان را ارج‪$$‬اع به کت‪$$‬اب «االجوب ة املهمة» ش‪$$‬يخ مخت‪$$‬ار الکن‪$$‬تي مت‪$$‬وفي ‪ 1226‬داده اند و‬
‫ايشان نيز از حافظ‪ $‬الدميري نقل کرده اند‪.‬‬
‫و ما با مراجعه به کتاب شيخ دميري‪ $‬اين جمله را در آن مي يابيم‪:‬‬
‫‪2‬‬
‫وتزوج عمر أم كلثوم بنت علی س‪ ،‬وأصدقها أربعني ألف درهم‬
‫و حضرت عمرس با ام کلثوم دختر عليس با مهريه ‪ 40000‬درهم ازدواج کرد‪.‬‬
‫پس منظور‪ $‬شيخ کتاني همان ام کلثوم دختر فاطمه بوده که به تص‪$$‬ريح بزرگ‪$$‬ترين علم‪$$‬اي اهل‬
‫تشيع نام او زينب صغري‪ $‬بوده است‪(.‬همانطور‪ $‬که قبالً از طبرسي‪ $‬و شيخ مفيد و‪ ...‬نقل شد)‬

‫‪- 1‬مصباح االنوار‪ ,‬ج‪251/2‬‬


‫‪ - 2‬حیاة احلیوان الكربى‪،‬دمریی ص ‪،482‬دار الكتب العلمیة‪ ،‬بریوت‪ ،‬لبنان‪ 2003 ،‬م‬
‫﴿‪﴾99‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫‪3‬‬
‫محور چهارم‪ :‬اهانت به ناموس رسول خدا‬
‫اينكه ازدواج عمر و ام كلثوم را ثابت كنند‪ ،‬روايات ساختگي فراواني را نقل‬ ‫اهل سنت براي ‌‬
‫ميشود‪.‬‬
‫كردهاند كه از شنيدن و خواندن آن‌ها عرق شرم از پيشاني‌‪$‬انسان جاري ‌‬ ‫‌‬
‫ما از اهل سنت مي‌پرسيم‪ $:‬اثبات حسن روابط به چه قيمتي‪ $‬؟ آيا اين قدر ارزش دارد كه چ‪$$‬نين‬
‫رواياتي جعل و چنين تعابير‪ $‬زشت و زننده‌اي مطرح كنند ؟‬
‫ازدواج ام كلثوم با عمر عوارضي‪ $‬دارد كه كمترين عارضه آن خيانت به ن‪$$‬اموس رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا‬
‫ميپذيريد ؟‬
‫است‪ ،‬آيا شما اين عوارض را ‌‬
‫آنها‬
‫ابن حجر عس‪$$$$$‬قالني كه يكي از اس‪$$$$$‬توانه‌هاي علمي اهل س‪$$$$$‬نت و حافظ علي االطالق ‌‬
‫است‪،‬در كتاب االصابة نقل مي‌كند‪:‬‬
‫‌‬
‫از محمد بن علي روايت ش‪$$‬ده است كه عمر ام كلث‪$$‬وم را از علي (عليه الس‪$$‬الم) خواس‪$$‬تگاري‬
‫كرد‪ ،‬ام‪$‬ام خردس‪$‬ال‪ $‬ب‪$‬ودن او را ي‪$‬ادآوري ك‪$‬رد‪ .‬به عمر گفته ش‪$‬د‪ :‬علي تو را بي‌پاسخ گذاش‪$‬ته‬
‫ميفرس‪$$‬تم‪،‬‬‫است‪ ،‬دوباره نزد وي برو‪ .‬امام علي عليه السالم فرمود‪ $:‬من ام كلثوم را به نزد تو ‌‬
‫اگر خوشت آمد‪ ،‬او را به همس‪$$‬ري خ‪$$‬ود انتخ‪$$‬اب كن‪ .‬ام‪$$‬ام عليه الس‪$$‬الم ام كلث‪$$‬وم را ن‪$$‬زد عمر‬
‫فرستاد‪ ،‬عمر ساق پاي ام كلثوم را برهنه ك‪$$‬رد! ام كلث‪$$‬وم فرم‪$$‬ود‪:‬اگر خليفه نب‪$$‬ودي چش‪$$‬مت را‬
‫ميكردم!‬
‫كور ‌‬
‫و نيز ذهبي يكي ديگر از استوانه‌هاي علمي اهل سنت در سير أعالم النبالء نقل مي‌كند‪:‬‬
‫ميگوي‪$$$‬د‪ :‬عمر به علي ( عليه الس‪$$$‬الم ) گفت‪ :‬ام كلث‪$$$‬وم را به همس‪$$$‬ري من در‬ ‫ابن عبد ال‪$$$‬بر ‌‬
‫ميخواهم به وسيله اين ازدواج به كرامتي‪ $‬برسم كه احدي نرسيده است‪ .‬ام‪$$‬ام گفت‪:‬‬ ‫بياور‪ ،‬من ‌‬
‫من او را نزد تو مي‌فرستم‪ ،‬اگر رض‪$$‬ايتش را جلب‪  ‬ك‪$$‬ردي‪ ،‬او را به عق‪$$‬دت درمي‌آورم ـ گر‬
‫چه ام كلثوم به خاطر خردس‪$‬ال‪ $‬ب‪$‬ودن بهانه ‌آورد ـ ام‪$$‬ام (عليه الس‪$$‬الم) ام‪  ‬كلث‪$$‬وم را به هم‪$‬راه‬
‫پارچهاي نزد عمر فرستاد و به او گفت‪ :‬از جانب من به عمر بگ‪$$‬و‪ ،‬اين پ‪$$‬ارچه‌اي است كه به‬ ‫‌‬
‫تو گفته بودم‪ ،‬ام كلث‪$$‬وم ن‪$$‬يز س‪$$‬خن ام‪$$‬ام را به عمر رس‪$$‬اند‪ $.‬عمر گفت‪ :‬به پ‪$$‬درت از ج‪$$‬انب من‬
‫بگو‪ ،‬من راضي شدم خدا از تو راضي باشد‪ .‬بعد عمر دستش را بر س‪$$‬اق ام كلث‪$$‬وم نه‪$$‬اد و آن‬
‫ميشكستم‪ .‬بعد‬ ‫را برهنه كرد‪ .‬ام كلثوم گفت‪ :‬چرا چنين مي‌كني ؟ اگر خليفه نبودي‪ ،‬دماغت را ‌‬
‫ن‪$$‬زد پ‪$$‬درش رفت و او را از عمل عمر خ‪$$‬بردار ك‪$$‬رد و گفت‪ :‬م‪$$‬را به ن‪$$‬زد پ‪$$‬ير م‪$$‬رد ب‪$$‬دي‬
‫همچنين خطيب بغدادي در كتاب تاريخ بغداد زشت‌ترين تعبيرات را به كار ب‪$$‬رده و در حقيقت‬
‫تهمت زشتي را به امير المؤمنين؛ مي‌زند‪:‬‬
‫علي؛ دخ‪$$‬ترش را آرايش ك‪$$‬رد و ن‪$$‬زد عمر فرس‪$$‬تاد‪ ،‬عمر وق‪$$‬تي‪ $‬او را دي‪$$‬د‪ ،‬به س‪$$‬وي او آمد و‬
‫ساق پاي او را گرفت و به او گفت‪ :‬به پدرت بگو‪ ،‬راضي شدم‪ ،‬راضي شدم‪ ،‬راضي ش‪$$‬دم‪ .‬و‬
‫ام كلثوم نزد پدرش آمد‪ ،‬امام از او سؤال كرد‪ :‬عمر به تو چه گفت‪ :‬ام كلثوم عرض كرد‪ :‬مرا‬
‫صدا زد‪ ،‬و بوس‪$$‬يد!‪ ،‬وق‪$$‬تي كه بلند ش‪$$‬دم‪ ،‬س‪$$‬اق پ‪$$‬ايم را گ‪$$‬رفت!‪  ‬گفت‪ :‬از ج‪$$‬انب من به پ‪$$‬درت‬
‫بگو‪ ،‬راضي شدم‪.‬‬
‫اين تع‪$$‬ابير آن ق‪$$‬در زشت و زنن‪$$‬ده است كه ح‪$$‬تي ص‪$$‬داي بعضي از علم‪$$‬اي اهل س‪$$‬نت را ن‪$$‬يز‬
‫درآورده است‪ .‬به قول معروف آش آن قدر شور شده است كه صداي آشپز هم در آمده است‪.‬‬
‫سبط ابن ‪ ‬الجوزي‪ $‬در اين باره مي‌گويد‪:‬‬

‫‪- 3‬این شبهه را از مقاله ای از مقاالت آقای قزوینی استخراج کرده امی‪ ،‬چون مقاله ای که در حال نقد آن هستیم این شبهه را بیش‬
‫از حد طوالنی نوشته بود‪.‬‬
‫﴿‪﴾100‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫ج ّد من در كتاب منتظم نقل كرده است كه علي؛ام كلثوم را ن‪$$‬زد عمر فرس‪$$‬تاد‪ $‬تا او را بنگ‪$$‬رد؛‬
‫اما عمر ساق پايش را برهنه كرد و با دستش آن را لمس كرد‪ .‬به خدا قسم چ‪$$‬نين چ‪$$‬يزي ق‪$$‬بيح‬
‫اس‪$$‬ت‪ ،‬ح‪$$‬تي اگر او كن‪$$‬يز ب‪$$‬ود‪ ،‬عمر حق نداشت اين ك‪$$‬ار را انج‪$$‬ام دهد؛ چ‪$$‬را كه به اجم‪$$‬اع‬
‫مسلمين دست زدن به زن نامحرم‪ $‬جايز نيست‪.‬‬
‫آنجايي كه بزرگ‪$$‬ترين علم‪$$‬اي اهل س‪$$‬نت اين‬ ‫ما به جعلي بودن اين روايات يقين داريم؛ اما از ‌‬
‫آنها مي‌پرسيم‪$:‬‬
‫كردهاند‪ ،‬از ‌‬
‫‌‬ ‫مطالب را مطرح‬
‫آيا سزاوار است كه به ام‪$‬ير المؤم‪$‬نين؛ چ‪$‬نين نس‪$‬بت‌هاي ن‪$‬اروايي‪ $‬داده ش‪$‬ود ؟ آيا آن حض‪$‬رت‬
‫دخترش را قبل از ازدواج و محرميت به چنين ديدار شرم آوری می فرستد ؟‬
‫چگونه است كه يك دختر خردسال زش‪$$‬تي‪ $‬چ‪$$‬نين عملي را درك می كند؛ اما خليفه مس‪$$‬لمين آن‬
‫را درك نمی كند ؟‬
‫آيا سزاوار است كه خليفه رسول خ‪$$‬داص چ‪$$‬نين عمل زش‪$$‬تي‪ $‬را انج‪$$‬ام دهد ؟ و آيا چ‪$$‬نين كسي‬
‫ميتواند خلق خدا را به صراط مستقيم الهي هدايت كند ؟‬ ‫‌‬
‫اگر كسي با خواهر شما‪ ،‬دختر شما و يا ح‪$$‬تي م‪$$‬ادر ش‪$$‬ما ( نه با ن‪$$‬اموس رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا ) چ‪$$‬نين‬
‫عمل زشتي را انجام مي‌داد‪ ،‬چه نظري در باره وي پيدا مي‌كرديد‪ $‬؟‬
‫ميكنيد ؟‬‫اگر اين عمل را نمي‌پسنديد‪ ،‬چرا آن را در حق ناموس رسول خدا نقل ‌‬

‫جواب‪:‬‬
‫عينا از کت‪$$$‬اب «ف‪222‬رار از واقعيت تا کي» نقل ميکنم که مولف مح‪$$$‬ترم‪( $‬مجيب‬ ‫ً‬ ‫اين قس‪$$$‬مت را‬
‫شاهوزهي) به خوبي آن را جواب گفته اند و مينويسند‪:‬‬
‫در اينجا رفع يک اش‪$$$‬تباه که داراي ن‪$$$‬وعيت علمي است الزم است ترجمه عب‪$$$‬ارات را هم‬
‫مصلحتا ٌ نمي توان نوشت بنا براين خوانندگان عزيز رنجيده خاطر نشوند‪.‬‬
‫در بعضي رواي‪$$‬ات منس‪$$‬وب به ام‪$$‬ام محمد ب‪$$‬اقر يک واقعه رفتن ام کلثوم‪$$‬ك به خانه عمر‬
‫فاروقس نقل شده که طعن کنندگان حضرت فاروقس اعظم يک طعن بزرگ را اض‪$$‬افه ک‪$$‬رده‬
‫اند؛ گر چه ضمنا ٌ عزت و وقار حضرت عليس و دخ‪$$‬ترانش ن‪$$‬يز زير س‪$$‬ؤال مي‌رود و خدشه‬
‫دار مي گ‪$$‬ردد‪ ،‬ليکن بي اعتنا به اين نکته بي پ‪$$‬روا بغض و ع‪$$‬داوت ب‪$$‬اطني خودش‪$$‬ان را در‬
‫شکل عبارات زشت اظهار کرده اند‪.‬‬
‫در مورد اين روايات چند تبصره ي مفيد خدمت خوانندگان بدين شرح معروض مي دارم‪:‬‬
‫اول‪ :‬در مي‪$$$‬ان مح‪$$$‬دثان اين امر مت‪$$$‬داول است که پس از مالحظه ي يک واقعه در مروي‪$$$‬ات‪$‬‬
‫متعدد به اصل حقيقت پي مي برند‪ .‬از اين روش فراز‪ $‬و نشيب و کم و زياد «اصل چيز عيان‬
‫خواهد شد»‪.‬‬
‫با بک‪$$‬ار ب‪$$‬ردن اين روش ارزي‪$$‬ابي‪ $‬ح‪$$‬ديثي در مس‪$$‬أله ي ب‪$$‬اال‪ ،‬روشن مي ش‪$$‬ود که از ط‪$$‬رف‪$‬‬
‫راوي‪$$$‬ان در اينجا ادراج في الرواية ص‪$$$‬ورت‪ $‬گرفته اس‪$$$‬ت‪ .‬اگر ب‪$$$‬راي اين امر ني‪$$$‬از به قرينه‬
‫هست‪ ،‬پس در روايت طبقات ابن سعد (متوفي‪ 230 $‬تا ‪ 235‬هجري) تذکره ي ام کلثوم‪$$‬ك بنت‬
‫علي مرتضي‪ $‬س موجود اس‪$$‬ت‪ ،‬مي ت‪$$‬وان به آن مراجعه ک‪$‬رد‪ .‬در اينجا فقط قس‪$‬مت ض‪$$‬روري‪$‬‬
‫آن بيان مي شود که اصل واقعه از آن خوب واضح مي شود‪:‬‬
‫«‪ ...‬ف<<أمر< به<<ا علي س فص<نّعت< ثم ام<<ر ب<<برد فط<<واه و ق<<ال انطلقي به<<ذا الي ام<<ير الموم<<نين فق<<ولی‬
‫ارس<لني ابي يق<رأک الس<الم و يق<ول ان رض<يت ال<برد فامس<که و ان س<خطه ف<رده‪ .‬فلم<ا اتت عم<ر‬
‫﴿‪﴾101‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫<ک و في ابي ِ‬
‫<ک‪ ،‬ق<د رض<ينا‪ .‬ق<ال ف<رجعت الي ابيه<ا فق<الت‪ :‬م<ا نش<ر ال<برد و ال‬ ‫س قال‪ :‬ب<ارک في ِ‬
‫نظ<<ر االّ الي‪ .‬فزوجه<ا< اي<<اه فول<<دت ل<<ه غالم<<ا يق<<ال ل<<ه زيد» (طبقات ابن سعد‪ – 304 / 8 :‬چاپ‬
‫ليدن يورپ)‬
‫در پرتو اين روايات معل‪$$‬وم مي ش‪$$‬ود که اصل م‪$$‬اجرا فقط همين ق‪$$‬در ب‪$$‬وده که در اين روايت‬
‫بيان شده است و اين واقعه را اگر کسي در صورت الفاظ زشت و منکر در ج‪$$‬اي ديگر بي‪$$‬ان‬
‫کرده‪ ،‬بايد دانست که چيزي جز اضافات از طرف‪ $‬راويان آن نيست‪.‬‬
‫دوم‪ :‬تمام روايات مبين اين واقعه که در آن ها تعبير زشت ديده مي شود‪ ،‬از نظر س‪$$‬ند منقطع‬
‫و در متن شاذ هستند که به محمد باقر‪$‬؛ منسوب شده اند‪ .‬در مقابل‪ ،‬رواياتي که ما براي اثب‪$$‬ات‬
‫اصل مسأله ياد آور شديم ن‪$$‬يز از ام‪$$‬ام محمد ب‪$$‬اقر؛م‪$‬روي‪ $‬هس‪$‬تند که در آنها بط‪$‬ور‪ $‬کلي الف‪$$‬اظ‬
‫منکر و عنوان زشت وجود‪ $‬ندارد‪.‬‬
‫پس در اين صورت ملحوظ‪ $‬داشتن آن ضابطه که براي اين گونه مواقع نوشته اند‪ ،‬الزم است‪.‬‬
‫ابن حجر مکي هيثمي در کتاب خودش «الزواج ر عن اق رتاف الکب ائر» (ص‪ ،28 :‬تحت عنوان‬
‫«الکب رية االويل» باب االول «يف الکب ائر الباطنة») و نيز عالمه ابن عابدين شامي در «رد احملت ار‬
‫حاشية ّدر املختار» ( ج‪ / 3 :‬باب‪ :‬المرتدين) اين قاعده را چنين نوشته اند‪:‬‬
‫«واذا اختلف کالم اإلمام‪ ،‬فيوخد مبا وافق االدلة الظاهرة ويعرض عما خالفها»‬
‫(هنگامي که در کالم امامي اختالف ديده شد‪ ،‬پس آن قول که اليق و مناسب ديانت و امانت و‬
‫تقواي بزرگان است‪ ،‬قابل قبول خواهد بود و آن چه که معارض با شأن ايشان اس‪$$‬ت‪ ،‬شايس‪$$‬ته‬
‫ي اعراض و اغماض و طرد است‪).‬‬
‫س‪$$‬وم‪ :‬علم‪$$‬اي اص‪$$‬ول ح‪$$‬ديث ض‪$$‬ابطه اي بي‪$$‬ان فرم‪$$‬وده اند که هنگ‪$$‬ام متقابل و مع‪$$‬ارض ش‪$$‬دن‬
‫روايات‪ ،‬آن را ملحوظ‪ $‬مي دارند و آن اينست‪:‬‬
‫«رواي‪$$‬تي که موافق عقل و ع‪$$‬ادت باش‪$$‬د‪ ،‬س‪$$‬زاوار‪ $‬قب‪$$‬ول ک‪$$‬ردن است و رواي‪$$‬تي‪ $‬که با عقل و‬
‫عادت موافق‪ $‬نباشد و بلکه بر عکس آن باشد‪ ،‬قابل اعتنا نخواهد شد‪ ».‬عب‪$$‬ارت زير را در اين‬
‫قاعده ي اصولي مالحظه فرماييد‪$:‬‬
‫احلس‬ ‫ِ‬
‫«ومنه ا قرين هٌ يف املروی کمخالفت ه ملقتض ي العق ل حبيث ال يقب ل التأوي ل ويلح ق مبا يدفع ه ّ‬
‫واملشاهدة او العادة وکمنافاته لداللة الکتاب القطعية او السنّة املتواترة او االمجاع القطعي»‬
‫(تنزيه الشريعة املرفوعة‪ ،‬از علي بن حممد عراق کناين‪ ،‬متويف ‪ ،963‬ص‪ –6 :‬چاپ مصر‪-‬منقول از‬
‫کتاب «رمحاء بينهم‪)»220 :2 :‬‬
‫چهارم‪ :‬در گذشته بيان شد که آن روايات که در آن ها الفاظ منکر وجود‪ $‬دارد و به امام محمد‬
‫باقر‪$‬؛منسوب هستند و مجتهدان شيعه به وسيله ي روايات معتبر و مستند ثابت کرده اند که در‬
‫مروي‪$$‬ات‪ $‬ام‪$$‬ام محمد ب‪$$‬اقر‪$‬؛ چيزه‪$$‬ايي‪ $‬که او بي‪$$‬ان ک‪$$‬رده‪ ،‬ت‪$$‬دليس و تخطيط ش‪$$‬ده و به ج‪$$‬انب او‬
‫منسوب شده اند و بدين طريق‪ $‬بر او افتراء شده اس‪$$‬ت؛ چن‪$$‬ان که در «رج‪$$‬ال کش‪$$‬ي» و «تنقيح‬
‫المقال مامقاني» آمده است‪:‬‬
‫﴿‪﴾102‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫دس يف کتب اص حاب ايب‬


‫عيد َّ‬‫«عن الص ادق؛ا ّن لک ل رج ل منّ ا يک ذب علي ه وعن ه ا ّن املغ رية بن س ٍ‬
‫احاديث مل حي ّدث هبا ايب فاتقواهلل و ال يقبلوا علينا ما خالف قول ربنا و سنّة نبينا»‪.‬‬
‫(رجال کشي‪ -146:‬چاپ بمبي‪ +‬تذکره ي مغيره‪-195:‬چاپ جديدتهران‪+‬تنقيح المق‪$$‬ال از عبدهللا‬
‫مامقاني‪ /174:‬المقام الثالث من المقدمة)‪.‬‬
‫براي عاقالن ج‪$$‬واب اين س‪$$‬وال روشن است که وق‪$$‬ايعي که در خانه پيش بيايد توسط چه کسي‬
‫در خانه افشا مي ش‪$$‬ود؟ چ‪$$‬ون اين ک‪$$‬ار به دو طريق ممکن است ص‪$$‬ورت گ‪$$‬يرد‪ .‬مثالً در اين‬
‫م‪$$‬ورد يا توسط ام کلث‪$$‬وم رضي‪ $‬هللا عنها افشا ش‪$$‬ده است و يا عمر ف‪$$‬اروق‪ $‬س؛ اما ب‪$$‬دون شک‬
‫اين افشا از اين دو بزرگ‪$$‬وار ص‪$$‬ورت نگرفته اس‪$$‬ت‪ ،‬زي‪$$‬را خالف فهم و قي‪$$‬اس و ع‪$$‬ادت و‬
‫شرافت ش‪$$‬رافتمندان اس‪$$‬ت! (فت دبّر) ل‪$$‬ذا اين روايت بنا بر متض‪$$‬اد ب‪$$‬ودن با قي‪$‬اس و ع‪$‬ادت‪ ،‬بي‬
‫اصل ثابت شده و قابل رد است‪.‬‬
‫«کم من قصة اخرتعوها وکم من وقاحة نسبوها اليه وإنه بريئ منها والقرآن يشهد بدينهم وديانتهم‬
‫وصالحهم »‪.‬‬
‫پنجم‪ :‬علي سبيل التنزل بايد گفت‪ :‬فرضا ً وتقديرا‪ – $‬بنا بر گمان طعن کنن‪$$‬دگان – اگر اين قصه‬
‫را شخصي قبول هم بکند پس مي تواند در جواب طاعنين بگويد‪:‬‬
‫«اين گناهي است که در شهر شما نيز مي کنن‪$$‬د»‪ .‬يع‪$$‬ني س‪$$‬رزدن اين ن‪$$‬وع کارها را علمايت‪$$‬ان‬
‫(علماي اهل تشيع) از خود جناب مستطاب علي مرتضي‪ $‬س هم با جرأت بيان کرده ان‪$$‬د‪ .‬ع‪$$‬الم‬
‫مشهور‪ $‬دنياي شيعي‪ ،‬عبدهللا بن جعفر حميري در تص‪$$‬نيف خ‪$$‬ود «ق‪$$‬رب االس‪$$‬ناد» (ص‪/ 49 :‬‬
‫تحت مرويات‪ $‬الحسن بن علوان – چاپ تهران) مي نويسد‪:‬‬
‫«‪ ...‬عن جعف ر عن ابي ه؛ عن علي؛ ان ه ک ان اذا أراد ان يبت اع اجلاري ة‪ ،‬يکش <<ف عن س <<اقها فينط <<ر‬
‫اليها‪!!!».‬‬
‫حاال دوستان شيعه اختيار دارند براي دف‪$$‬اع از حي‪$$‬ثيت علي مرتضي؛هر ج‪$$‬وابي را که دوست‬
‫دارند‪ ،‬مرتب فرمايند‪ $‬و بدانند که همان جواب دوستان شيعه بعينه جواب ما از ط‪$$‬رف‪ $‬عم‪$$‬ربن‬
‫خطاب س به طاعنين او است‪.‬‬
‫نزد ما اهل سنت نه آن س‪$$‬خن ص‪$$‬حيح است که دوس‪$$‬تان بر علي مرتضي‪ $‬س تراش‪$$‬يده اند و نه‬
‫اين واقعه که بر ف‪$$‬اروق اعظم س اخ‪$$‬تراع ک‪$$‬رده ان‪$$‬د‪ .‬البته اين همه تج‪$$‬ويزات‪ $‬ب‪$$‬راي داغ دار‬
‫کردن چادر بي داغ ِ ورع و تق‪$$‬واي اين بزرگ‪$$‬واران رض‪$$‬وان هللا عليهم اجمعين اس‪$$‬ت‪ .‬خداوند‬
‫متعال به همه عمل کردن بر «خذ ما صفا ودع ما کدر » را نصيب فرمايد‪ $.‬آمين‪.‬‬

‫******************‬
‫جواب کافي و وافي‪ $‬وشافي‪ $‬استاد مجيب شاهوزهي را خوانديد‪ ،‬بنده نيز چند بند اض‪$$‬افه ميکنم‬
‫که (در ص‪$$‬ورت‪ $‬ص‪$$‬حت اين رواي‪$$‬ات رکي‪$$‬ک‪ )،‬در رواي‪$$‬ات اينچ‪$$‬نين ميخ‪$$‬وانيم‪ $:‬زم‪$$‬اني‪ $‬که ام‬
‫کلثوم به خانه‪ ،‬نزد پدر بازگشت و م‪$$‬اجرا را گفت‪ ..‬حض‪$$‬رت علي؛ در ج‪$$‬واب فرم‪$$‬ود‪ :‬يا بنية‬
‫فإنه زوجك = اي فرزندم‪ $‬او همسر توست!!‬
‫و باز هم در روايت خوانديم که حضرت عمرس خواست تا ام کلثوم را نزد او بفرستد تا ببيند‬
‫که آيا واقعاً‪ $‬کم سن است يا خير! و ازدواجي ص‪$$‬ورت نگرفته ب‪$$‬ود‪ .‬چگونه حض‪$$‬رت علي؛ در‬
‫﴿‪﴾103‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫ج‪$$‬واب دخ‪$$‬ترش ميگوي‪$$‬د‪ :‬او ش‪$$‬وهر تو اس‪$$‬ت؟ اگر آن وقت که به خانه حض‪$$‬رت عمرس وارد‬
‫شده ب‪$$‬ود‪،‬به عقد حض‪$$‬رت عمر ؛در آم‪$‬ده ب‪$$‬ود که به کل طعنها بر ب‪$$‬اد ميرون‪$$‬د!چ‪$$‬ون حض‪$‬رت‬
‫عمر؛ با همسر خ‪$$‬ود چ‪$$‬نين رفت‪$$‬اري‪ $‬را ک‪$$‬رده و اگر بگويي‪$$‬د‪ :‬نه تا آن زم‪$$‬ان ازدواج ص‪$$‬ورت‪$‬‬
‫نگرفته ب‪$$‬ود(که ص‪$$‬حيح هم همين اس‪$$‬ت) ميگ‪$$‬وييم‪ :‬پس چ‪$$‬را حض‪$$‬رت علي؛ به دخ‪$$‬ترش چ‪$$‬يز‬
‫ديگري‪ $‬گفت!‪ ..‬اين تناقض به چه معناست؟ جز به معني کذب بودن اين روايات؟‬
‫گذش‪$$‬ته از آن‪ ،‬طبق فت‪$$‬واي مرجع تقليد ش‪$‬يعه آيت العظمي! س‪$‬يد محمد ص‪$$‬ادق روح‪$$‬اني‪ $‬که در‬
‫سايتشان موجود‪ $‬است‪ ،‬حتي ديدن ب‪$$‬دن لخت يک دخ‪$$‬تر قبل از ازدواج هيچ مش‪$$‬کلي ن‪$$‬دارد‪ ،‬به‬
‫اين شرط که مرد قصد ازدواج داشته باشد!!‬

‫‪http://www.istefta.net/ans.php?stfid=5179&subid=9‬‬

‫‪1‬‬
‫البته شکي نيست که روايت مربوطه کذب محض است و اين دو قول نيز محض تذکر بود‪.‬‬
‫اگر هم بگوييد‪ $‬چ‪$$‬را علم‪$$‬اي اهل س‪$$‬نت اين روايت را در کتابهايش‪$$‬ان‪ $‬نقل ميکنند ميگ‪$$‬وييم به‬
‫همان دليلي که عالم ش‪$‬يعي «عبدهللا بن جعفر حم‪$‬يري»‪ $‬در کت‪$$‬ابش آن روايت را نقل ميکن‪$$‬د! و‬
‫به هم‪$$‬ان دليلي که ش‪$$‬يخ کلي‪$$‬ني نقل ميکند که حض‪$$‬رت علي ؛ رواي‪$$‬تي را از يک االغ!!!! نقل‬
‫ميکند‪.‬‬
‫تعجب نکنيد چون واقعاً‪ $‬جناب کليني در معت‪$‬برترين کت‪$‬اب اهل تش‪$‬يع رواي‪$‬تي‪ $‬را نقل ک‪$$‬رده که‬
‫در سلسله راوي‪$$‬انش‪ 5 $‬االغ وج‪$$‬ود دارند که معل‪$$‬وم نيست ثقه هس‪$$‬تند يا ن‪$$‬ه‪ ،‬دروغگو‪ $‬هس‪$$‬تند يا‬
‫صادق! و ضمنا ً شرح حال اين االغها در کتب رجال نيامده است!‬
‫متن روايت اينگونه است‪:‬‬

‫‪- 1‬از این قبیل روایات دروغ و زشت در کتب شیعه بی هنایت موجود است که چون خالف ادب است منتوانیم آن را نقل کنیم!‪..‬‬
‫مشا میتوانید به کتاب اهل بیت از خود دفاع میکنند(ترمجه هلل مث تاریخ) باب توهنی به پیامربص و امریاملومنین و فاطمهك و حسن و‬
‫حسینب و ‪ ...‬مراجعه کنید‪.‬‬
‫﴿‪﴾104‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫«وروي أن أمري املؤمنني عليه السالم قال‪ :‬إن ذلك احلمار كلم رسول اهلل صلی اهلل عليه وآله فقال‪:‬‬
‫بأيب أنت وأمي إن أيب حدثين‪ ،‬عن أبيه‪ ،‬عن جده‪ ،‬عن أبيه أنه كان مع نوح يف السفينة فقام إليه نوح‬
‫فمس ح علی كفل ه مث ق ال‪ :‬خيرج من ص لب ه ذا احلم ار محار يركب ه س يد النب يني وخ امتهم‪ ،‬فاحلم د هلل‬
‫‪1‬‬
‫الذي جعلين ذلك احلمار»‬
‫از امير المؤمنين؛ روايت است كه االغ پيامبر‪ $‬صلي هللا عليه و آله(که ن‪$‬امش غف‪$‬ير ب‪$‬ود!) به‬
‫ايشان گفت‪:‬‬
‫« (پدر و مادرم‪ $‬فدايت باد) اي رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا! پ‪22‬درم از پ‪22‬در ب‪22‬زرگم و او از پ‪22‬درش و او از پ‪22‬در‬
‫بزرگش روايت ميكنندكه‪:‬او با نوح عليه السالم در كش‪$$‬تي ب‪$$‬ود ن‪$$‬وح پشت او را دست كش‪$$‬يد و‬
‫فرمود از نسل اين االغ‪ ،‬االغي پيدا خواهد شد كه سرور وخ‪$$‬اتم پي‪$$‬امبران بر او س‪$$‬وار‪ $‬ميش‪$$‬ود‪$‬‬
‫پس خدا را سپاس ميگويم كه اين افتخار را به من بخشيد»‬
‫و همينطور‪ $‬روايات رکيک و بسيار زشتي‪ $‬که به خدا بنده شرم دارم که آنها را نقل کنم!‬

‫شبهه‪ :‬عمر در مقابل اهانت مغيره به ام كلثوم‪ ،‬سكوت كرد‪:‬‬


‫اهل سنت ادعا می‌كنند كه عمر با ا ّم‌كلثوم‪ $‬ازدواج كرده است‪ ،‬اگر چنين مطل‪$$‬بی ص‪$$‬حت دارد‪،‬‬
‫چ‪$$‬را هنگ‪$$‬امی كه مغ‪$$‬يرة بن ش‪$$‬عبه به ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪ $‬ت‪$$‬وهين می‌كن‪$$‬د‪ ،‬غ‪$$‬يرتش به ج‪$$‬وش نمی‌آيد و از‬
‫همسرش دفاع نمی‌كند‪$.‬‬
‫ابن خلكان در وفيات األعيان می‌نويسد‪:‬‬
‫ام جميل (كسی كه سه نفر شهادت دادند مغيره با او زنا كرده است‪ ،‬و به خ‪$$‬اطر امتن‪$$‬اع ش‪$$‬اهد‬
‫چهارم‪ $‬از شهادت‪ ،‬از حد رهايی يافت) در حج‪ ،‬با عمر همراه شده و مغيره ن‪$$‬يز در آن زم‪$$‬ان‬
‫در مكه بود‪ .‬عمر به مغيره گفت‪ :‬آيا اين زن را می شناسي؟‬
‫مغيره در پاسخ گفت‪ :‬آری اين ا ّم‌كلثوم‪ $‬دختر علي است!‬
‫عمر گفت‪ :‬آيا خودت را به بی خبری می زنی؟ قسم به خ‪$$‬دا من گم‪$$‬ان می كنم كه اب‪$$‬وبكرة‌ در‬
‫باره تو دروغ‪ $‬نگفته است؛ و هر زمان كه تو را می بينم می‌ترسم‪ $‬كه از آسمان س‪$$‬نگی بر سر‬
‫من فرود‪ $‬آيد!‬
‫و ابوالفرج اصفهانی می‌نويسد‪:‬‬
‫مجالد از ش‪$$‬عبي نقل ميکند که او گفت‪:‬ام جميل هم‪$$‬ان كسی است كه مغ‪$$‬يره را به زن‪$$‬ای با او‬
‫متهم كردند‪ $‬و در كوفه به ن‪$$‬زد مغ‪$$‬يره رفته و كاره‪$$‬ای‪ $‬او را انج‪$$‬ام می داد! اين زن در زم‪$$‬ان‬
‫حج با مغيره و عمر همراه شد‪ .‬عمر به مغيره گفت‪ :‬آيا اين زن را مي‌شناس‪$$‬ی؟ پاسخ داد‪ :‬آری‬
‫اين ا ّم‌كلثوم‪ $‬دختر علي است!‬
‫عمر گفت‌‪ :‬آيا در مقابل من خ‪$$$‬ود را به بي‌خ‪$$$‬بری می‌زني؟‪ $‬قسم به خ‪$$$‬دا من گم‪$$$‬ان ن‪$$$‬دارم كه‬
‫ابوبكرة در باره تو دروغ گفته باشد! و تو را نمی‌بينم‪ ،‬مگر آنكه می‌ترسم از آسمان س‪$$‬نگی بر‬
‫سر من فرود‪ $‬آيد!‬
‫‪-------------‬‬

‫‪- 1‬اصول کافی کلینی ج‪ 1‬ص ‪ 237‬؛ علل الشرائع‪،‬شیخ صدوق ج‪ 1‬ص ‪ 167‬؛حبار االنوار ج‪ 17‬ص ‪ 405‬و‪..‬‬
‫﴿‪﴾105‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫زنا ك‪$$‬ردن مغ‪$$‬يره با ا ّم‌جمي‪$$‬ل‪ ،‬مش‪$$‬هور‪ $‬و مع‪$$‬روف و ا ّم‌جميل به ب‪$$‬دكاره ب‪$$‬ودن ش‪$$‬هره ش‪$$‬هر و‬
‫انگشت نمای عام و خاص بود‪ .‬چرا هنگامی كه مغيرة بن ش‪$$‬عبه‪ ،‬ام کلث‪$$‬وم را که دخ‪$$‬تر دخ‪$$‬تر‬
‫رسول خدا بود‪ ،‬با چنين زن زناكاری‪ $‬مقايسه می‌كند‪،‬و خليفه دوم او را مجازات نمی‌كند؟‬
‫اگر همسر او بود‪ ،‬بايد غيرتش به جوش می‌آمد و از همسرش دفاع می‌كرد‪$.‬‬

‫جواب‪:‬‬
‫‪1‬‬
‫بايد بگويم‪ $‬که‪ :‬روايتي‪ $‬که آقاي قزويني به آن متوسل شده اند سندش مجروح است!‬
‫در آن مجالد بن سعيد بن عمير بن بسطام موجود‪ $‬است که‪:‬‬
‫«قال البخاری‪ :‬كان حييی بن سعيد يضعفه‪ ،‬و كان عبد الرمحن بن مهدی ال يروی عنه شيئا‪ .‬و كان‬
‫ابن حنبل ال يراه شيئا يقول‪ :‬ليس بشیء»‪.‬‬
‫و قال علی ابن املدينی‪ :‬قلت ليحيی بن سعيد‪ :‬جمالد ؟ قال‪ :‬فی نفسی منه شیء‪.....‬‬
‫و ق ال عم رو بن علی‪ :‬مسعت حييی بن س عيد يق ول لعبي د اهلل‪ :‬أين ت ذهب ؟ ق ال‪ :‬أذهب إلی وهب بن‬
‫جرير أكتب السرية‪ ،‬يعنی عن أبيه‪ ،‬عن جمالد‪ .‬قال‪ :‬تكتب كذبا كثريا‪ ،‬لو شئت أن جيعلها لی جمالد‬
‫كلها عن الشعبی‪ ،‬عن مسروق‪ ،‬عن عبد اهلل فعل‪.‬‬
‫حييی بن معني‪ :‬ال حيتج حبديثه‪.‬قال ابن سعد‪ :‬كان ضعيفا فی احلديث‬

‫اگر هم روايت صحيح باشد عمرس نميتواند او را مجازات کند‪ ،‬چون در آن زم‪$$‬ان همه زن‪$$‬ان‬
‫با نق‪$$‬ابي ص‪$$‬ورت‪ $‬خ‪$$‬ود را ميپوش‪$$‬يدند و مغ‪$$‬يرهس هم ص‪$$‬ورت‪ $‬ش‪$$‬خص را ندي‪$$‬ده از کجا دقيق‪$‬ا ً‬
‫بشناسد؟‪ $‬مغيرهس با خود گفته همسر محبوب حضرت فاروق‪$‬س ام کلثومك است و حتما ً اوست‬
‫که با او همراه است!‬
‫‪ -‬ب‪$$‬الفرض که مغ‪$$‬يره ميدانس‪$$‬ته که آن زني که حض‪$$‬رت عمرس به آن اش‪$$‬اره ميکند هم‪$$‬ان ام‬
‫جميل است! و سيدنا عمرس نيز از اين موضوع‪ $‬مطلع بود‪ ،‬او چگونه ميتوانست اين موضوع‬
‫را ثابت کند؟ اگر اين را ثابت ميک‪$$‬رد‪ ،‬مغ‪$$‬يرهس را به چه ج‪$$‬رمي مج‪$$‬ازات ميک‪$$‬رد؟ به ج‪$$‬رم‬
‫دروغگويي؟؟‬
‫ش‪$$‬ايد اگر خ‪$$‬ود آق‪$$‬اي قزوي‪$$‬ني‪ $‬بودن‪$$‬د‪ ،‬چ‪$$‬نين ميکردند ولي آن موقع نميگفتند که اميرالموم‪$$‬نين‬
‫قانون را براي همه يکسان نميداند؟‬

‫گذشته از همه اينها‪ ،‬شما معتقديد که حضرت عمرس‪ ،‬سيده فاطمه ‪$‬ك را جل‪$$‬وي چشم حض‪$$‬رت‬
‫عليس مضروب‪ $‬و بچه اش را سقط کرده‪ ،‬چرا حضرت عليس در آن موقع هيچ عکس العملي‬
‫نداشتند؟‪ $‬آيا من ميتوانم‪ $‬به پيروي‪ $‬از شما بگويم‪ :‬اگر سيده فاطمهك همسر حضرت عليس ب‪$‬ود‪،‬‬
‫بايد غ‪$$‬يرتش به ج‪$$‬وش می‌آمد و از همس‪$$‬رش دف‪$$‬اع کن‪$$‬د‪ ،‬پس اينکه از او دف‪$$‬اع نک‪$$‬رده به اين‬
‫معنيست که اص‪$$‬الً س‪$$‬يده فاطمه‪$$‬ك همسر حض‪$$‬رت عليس نب‪$$‬وده و اال مي بايست غ‪$$‬يرتش به‬
‫جوش مي آمد!!!!‬
‫‪- 1‬رجوع شود به‪ :‬مغاىن األخیار ىف شرح أسامى رجال بدر الدین العیىن رقم ‪ 2213‬؛ و هتذیب التهذیب ج ‪ 10‬ص ‪ 37-36‬و‬
‫هتذیب الکمال املزی‬
‫﴿‪﴾106‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫متن باال به بي ربطيه شبهه آق‪$$‬اي قزوي‪$$‬ني مي باش‪$$‬د‪ ،‬و نه ميت‪$$‬وان با ادع‪$$‬اي خي‪$$‬الي مض‪$$‬روب‪$‬‬
‫ک‪$$‬ردن س‪$$‬يده فاطمه‪$$‬ك ازدواج حض‪$$‬رت عليس را با وي منکر شد و نه ميت‪$$‬وان با اس‪$$‬تناد به‬
‫روايتي‪ $‬که آقاي قزويني نقل کردند‪ ،‬ازدواج سيده ام کلثم را با حضرت عمرس مردود دانست‪.‬‬
‫در ضمن آقاي قزويني گفته اند‪ :‬زنا كردن مغيره با ا ّم‌جمي‪$$‬ل‪ ،‬مش‪$$‬هور‪ $‬و مع‪$$‬روف و ا ّم‌جميل به‬
‫بدكاره بودن شهره شهر و انگشت نمای عام و خاص بود‪.‬‬
‫ولي از اين آيه قرآن نا آگاه است که ميفرمايد‪:‬‬
‫﴿ ‪         ‬‬
‫‪( ﴾      ‬نور ‪)13 /‬‬
‫«چرا نمي‌بايست‪ $‬آنان چهار شاهد حاضر‪ $‬را بياورند تا بر سخن ايشان گواهي دهند؟ اگر چنين‬
‫گواهاني‪ $‬را حاضر‪ $‬نمي‌آوردند‪ ،‬آنان برابر حکم خدا دروغگو هستند»‪.‬‬
‫ميفرمايد‪ $‬چهار شاهد که در مورد مغيرة چهار شاهد حاضر نشدند‪.‬‬
‫خداوند‪ $‬ميفرمايد‪:‬‬
‫﴿ ‪           ‬‬
‫‪( ﴾  ‬نور ‪« )16 /‬چرا نمي‌بايستي‪ $‬وقتي که آن را مي‌شنيديد‪ ،‬مي‌گفتيد‪ :‬ما را‬
‫نسزد که زبان بدين تهمت بگشائيم‪ ،‬سبحان‌هللا! اين بهتان بزرگي‪ $‬است»‪.‬‬
‫و مي‌فرمايد‪$:‬‬
‫﴿ ‪           ‬‬
‫‪( ﴾          ‬نور ‪)19 /‬‬
‫«بيگمان کساني که دوست مي‌دارند‪ $‬گناهاني بزرگي در مي‪$$‬ان مومن‪$$‬ان پخش گ‪$$‬ردد‪ ،‬ايش‪22‬ان در‬
‫دنيا و آخرت‪ ،‬شکنجه و عذاب دردناکي دارند‪ .‬خداوند‪ $‬مي‌داند‪ ،‬و شما نمي‌دانيد»‪.‬‬
‫پس آقاي قزويني يا چهار ش‪$$‬اهد رو کنيد و يا از گفته خ‪$$‬ود توبه کنيد و يا اينکه منتظر‪ $‬ع‪$$‬ذاب‬
‫دردناک الهي باشيد!‬

‫شبهه‪ :‬محور پنجم‪ :‬بررسي و تحليل بهانه عمر براي ازدواج‪:‬‬


‫طبق ادعای اهل سنت‪ ،‬هنگامی كه خليفه دوم به خواستگاری ا ّم‌كلثوم‪ $‬رفت‪ ،‬امير مؤمن‪$$‬ان عليه‬
‫السالم خردسال‪ $‬بودن او را بهانه و از پذيرش ازدواج خودداری كرد؛ اما خليفه دوم اصرار و‬
‫دليلی آورد كه امير مؤمنان پذيرفت!!!‪.‬‬
‫عبد الرزاق‪ $‬صنعانی می‌نويسد‪:‬‬
‫عمر بن خطاب با ا ّم‌كلثوم‪ $‬دختر علي بن ابی طالب ازدواج كرد‪ .‬ا ّم‌كلثوم دختری‪ $‬كوچك بود كه‬
‫با ديگر دختران بازی می كرد! عمر به نزد ياران خ‪$$‬ويش آم‪$$‬ده و آن‌ها ب‪$$‬رای او طلب ب‪$$‬ركت‬
‫كردند‪$.‬‬
‫عمر گفت‪ :‬علت ازدواج من به خ‪$$‬اطر ش‪$$‬ور و ش‪$$‬وق‪ $‬ج‪$$‬وانی نيس‪$$‬ت! اما از رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا ص‬
‫شنيده‌ام كه می فرمود‪ :‬هر سبب و نس‪$$‬بی در روز‪ $‬قي‪$$‬امت قطع خواهد ش‪$$‬د‪ ،‬مگر س‪$$‬بب و نسب‬
‫من! و من دوست داشتم كه بين من و پيامبر‪ $‬سبب و نسبی باشد‪.‬‬
‫در حالی كه به اتفاق شيعه و سنی‪ ،‬رس‪$‬ول خ‪$$‬دا ص با دخ‪$‬تر عمر ازدواج ك‪$$‬رده است و نسب‬
‫عمر از اين طريق با رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا متصل ش‪$$‬ده اس‪$$‬ت؛ بن‪$$‬ابراين چه دليلی دارد كه دو ب‪$$‬اره با‬
‫ا ّم‌كلثوم‪ $‬ازدواج نمايد‪.‬‬
‫﴿‪﴾107‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫فرقی نمی‌كند‪ $‬كه شما داماد كسی باشی يا او داماد شما باشد‪ ،‬در هر حال خويش‪$$‬اوندی‪ $‬برق‪$$‬رار‪$‬‬
‫می‌ش‪$$‬ود و اگر خويش‪$$‬اوندی رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا در قي‪$$‬امت ب‪$$‬رای كسی فاي‪$$‬ده داش‪$$‬ته باش‪$$‬د‪ ،‬با ازدواج‬
‫حفصه با رسول خدا محقق شده است‪.‬‬
‫بنابراين‪ ،‬بهانه خويشاوندی با رسول خ‪$$‬دا از طريق ازدواج عمر با ا ّم‌كلث‪$$‬وم دروغ‪ $‬است و اين‬
‫سبب می‌شود كه اصل ازدواج نيز دروغ‪ $‬باشد‪.‬‬
‫سيد ناصر‪ $‬حسين لكنوی شيعي از معاصر در اين باره می‌گويد‪$:‬‬
‫اما آنچه در اين روايت دروغين آم‪$$‬ده اس‪$$‬ت‪ ،‬كه عمر به ي‪$$‬اران خ‪$$‬ويش گفت‪ :‬به درس‪$$‬تی كه‬
‫رسول خدا فرمودن‪$$‬د‪ :‬تم‪$$‬ام س‪$$‬بب و نسب ها در روز قي‪$$‬امت جز س‪$$‬بب و نسب من قطع خواهد‬
‫شد؛ و من از صحابه حضرت بودم‪ $‬و دوست داشتم كه سبب و نسب هم داشته باشم!‬
‫اين به طور قطع باطل است؛ زيرا اتصال س‪$‬ببی بين عمر و رس‪$‬ول خ‪$$‬دا ص پس از ص‪$‬حابی‪$‬‬
‫شدن او‪ ،‬بدون هيچ شبهه ای نزد اهل سنت از ط‪$$‬رف‪ $‬دخ‪$$‬تر عمر حفص‪$$‬ه‪ ،‬حاصل ش‪$$‬ده اس‪$$‬ت‪.‬‬
‫زيرا او از همسران رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا ص ب‪$$‬وده است و همين يك اتص‪$$‬ال‪ ،‬در ص‪$$‬ورتی‪ $‬كه عمر به‬
‫سخنان رسول خدا ص ايمان داشته باشد‪ ،‬برای ايجاد ارتباط‪ $‬با رسول خدا كفايت می كرد‪.‬‬

‫ص ايمان نداشت‪ ،‬تكرار اين اتصال ب‪$$‬رای او‪ ،‬با خواس‪$$‬تگاری‪ $‬از‬
‫و اگر به سخنان رسول خدا ‌‬
‫دختر علي ن‪$$‬يز فاي‪$$‬ده ای به او نمی رس‪$$‬اند؛ ج‪$$‬دای از اينكه ازدواح با اين دخ‪$$‬تر از چند جهت‬
‫برای عمر حرام بوده است؛ و كسی كه بهره ای از ايمان ب‪$$‬رده باش‪$$‬د‪ ،‬به خ‪$‬وبی اين مطلب را‬
‫درك می كند (اشاره به بحث عدم كفائت كه به صورت مفصل بحث خواهد شد)‬

‫جواب‪:‬‬
‫اهل س‪$$‬نت ادع‪$$‬ايي نک‪$$‬رده اند و اين رواي‪$$‬ات است که ميگوي‪$$‬د‪ :‬حض‪$$‬رت عليس کوچک ب‪$$‬ودن‬
‫دخترش را بهانه آورد و البته در بعضي روايات ن‪$‬يز ب‪$$‬دون هيچ بح‪$$‬ثي دخ‪$‬ترش را به ازدواج‬
‫عمرس در آورد و همينطور در روايتي با فرزندانش‪ $‬مشورت کرد و سپس جواب مثبت دادند‪.‬‬
‫و گويا ايشان منظور حديث را درک نکرده اند! منظور‪ $‬از نسب اين است که سيدنا عمرس از‬
‫خاندان نبوت فرزندي داشته باشد‪.‬‬
‫محدثين اين حديث را اينگونه شرح داده اند‪.‬‬
‫المناوي‪ $‬در فيض القدير‪( :‬غري نسيب وسبيب) النسب بالوالدة والسبب بالزواج أصله من السبب وهو‬
‫احلبل الذي يتوصل به إلی املاء مث استعري لكل ما يوصل ألي شئ (وصهري) الفرق بينه وبني النسب‬
‫‪1‬‬
‫أن النسب راجع لوالدة قريبة جلهة اآلباء والصهر من خلطة تشبه القرابة حيدثها التزويج‪.‬‬

‫و باز هم المناوي‪( $:‬ك ل س بب ونس ب منقط ع ي وم القيام ة إال س ببی ونسبی) ويف رواي ة ب دل ونسبی‬
‫وصهري قال الديلمی‪ :‬السبب هنا الوصلة واملودة وكل ما يتوصل به إلی الشئ عنك فهو سبب وقيل‬
‫السبب يكون بالتزويج والنسب بالوالدة وهذا ال يعارضه حسنه يف أخبار أخر ألهل بيته علی خوف‬
‫اهلل واتقائ ه وحتذيرهم الدنيا وغروره ا وإعالمهم بأنه ال يغ ين عنهم من اهلل شيئا ألن معن اه أنه ال ميلك‬

‫‪- 1‬فیض القدیر شرح جامع الصغری مناوی ج ‪ 4‬ص ‪ 554‬ح ‪،5834‬دار الكتب العلمیة ‪ -‬بریوت‬
‫﴿‪﴾108‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫هلم نفع ا لكن اهلل ميلك ه نفعهم بالش فاعة العام ة واخلاص ة فه و ال ميل ك إال م ا ملك ه رب ه فقول ه ال أغ ين‬
‫عنكم أي مبجرد نفس ی من عري ما يكرمنی اهلل تعالی به أو كان قبل علمه بأنه يشفع وملا خفي طريق‬
‫‪1‬‬
‫اجلمع علی بعضهم تأوله بأن معناه أن أمته تنسب له يوم القيامة خبالف أمم األنبياء‪.‬‬

‫‪2‬‬
‫ابن عابدين ميگويد‪ $:‬والنسب باالنتساب و لو باملصاهرة و الرضاع‬
‫اين شرح اينگونه تاييد ميشود‪ $‬که ميبينيم‪ $‬که شيخ شيعي(بحراني) اينگونه روايت را نقل ميکند‪:‬‬
‫وروی الش‪$$‬يخ في كت‪$$‬اب األم‪$$‬الي (‪ )3‬بس‪$$‬نده عن الرضا عليه الس‪$$‬الم عن آبائه عليهم الس‪$$‬الم عن‬
‫‪4‬‬
‫النبيص قال‪ :‬كل نسب وصهر منقطع يوم القيامة إال سببي ونسبي "‪.‬‬
‫ميبينيد‪ $‬که در قسمت اول روايت صهر (دامادي) نوشته و در قسمت دوم نسبي!‬
‫و همينطور‪ $‬است که در بعضي روايات اينگونه آمده‪:‬كل سبب ونسب وصهر منقطع يوم القيامة‬
‫‪5‬‬
‫إال سببي ونسبي‪ $‬وصهري‬
‫پس نتيجتاً‪ :‬حضرت عمرس ميخواسته داماد آن خاندان پاک شود تا از آنها اوالدي داشته باشد‪.‬‬
‫پس ادعاي آقاي قزوي‪$$‬ني و همدست ايش‪$$‬ان خ‪$$‬ود را به خ‪$$‬واب زدن است و ما هم ب‪$$‬راي بي‪$$‬دار‬
‫شدن ايشان دعا ميکنيم‪.‬‬

‫شبهه‪ :‬محور ششم‪ :‬مخالفت با سنت رسول خداص‪:‬‬


‫خداوند‪ $‬در قرآن كريم خطاب به همه مؤمنين فرموده است‪:‬‬
‫﴿ ‪            ‬‬
‫‪( ﴾     ‬األحزاب ‪)21 /‬‬
‫مسلّما ً برای شما در زن‪$$‬دگی رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا سرمشق نيك‪$$‬ويی ب‪$$‬ود؛ ب‪$$‬رای آن‌ها كه اميد به رحمت‬
‫خدا و روز‪ $‬رستاخيز‪ $‬دارند و خدا را بسيار‪ $‬ياد میكنند‪.‬‬
‫در اين آيه خداوند‪ $‬خطاب به مؤمنين می‌فرمايد‪ $‬كه پيامبر‪ $‬در همه جا ب‪$$‬رای ش‪$$‬ما اس‪$$‬وه است و‬
‫مقصود از اسوه در باره رسول خ‪$$‬داص پ‪$$‬يروی ك‪$$‬ردن از او اس‪$$‬ت‪ ،‬و اگر تعب‪$$‬ير به ﴿﴿ ‪‬‬
‫‪ ﴾     ‬شده است و استقرار و استمرار‪ $‬در گذشته را افاده میكن‪$$‬د‪ ،‬ب‪$$‬رای‬
‫اين است كه اشاره كند اين وظيفه هميشه ثابت است‪ ،‬و هميشه بايد آن حضرتص الگ‪$$‬وی ش‪$$‬ما‬
‫باشد‪ .‬و نيز معنای آيه اين است كه يكی از فلسفه‌های رسالت رسول خداص و ايمان آوردن به‬
‫او‪ ،‬اين است كه به ايشان تأسی كنيد‪ ،‬هم در گفتارش و هم در رفتارش‪$.‬‬

‫رد خواستگاري أبو بكر و عمر توسط رسول خدا ص‪:‬‬


‫اين مطلب نيز قطعی است كه هنگامی كه عمر و ابوبكر به خواستگاری‪ $‬حضرت زهرا س‪$$‬الم‬
‫هللا عليها آمدن‪$$‬د‪ ،‬پي‪$$‬امبر اس‪$$‬الم دست رد بر س‪$$‬ينه آن‌ها زد و از آن‌دو روی گردان‪$$‬د‪ .‬در حقيقت‬
‫‪- 1‬فیض القدیر شرح جامع الصغری مناوی ج ‪ 5‬ص ‪ 27‬ح ‪6309‬‬
‫‪- 2‬حاشیة رد احملتار ابن عابدین ج ‪ 2‬ص ‪ _ 215‬دار الفكر للطباعة والنشر والتوزیع ‪ -‬بریوت ‪ -‬لبنان‬
‫‪- 3‬الوسائل الشیعه ج ‪ 20‬ص ‪38‬‬
‫‪- 4‬احلدائق الناضرة‪،‬حمقق البحرانی(م‪ )1186‬ج‪23‬ص‪،154‬نشر اإلسالمی التابعة جلماعة املدرسنی بقم ‪.‬‬
‫‪ - 5‬ذخائر العقىب ص ‪ 168‬؛ شرح هنج البالغه ابن ابی احلدید ج ‪ 12‬ص ‪106‬‬
‫﴿‪﴾109‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫می‌خواست‪ $‬به آن دو بگويد كه ش‪$$$‬ما لي‪$$$‬اقت اين را نداريد كه با خ‪$$$‬انواده رس‪$$$‬ول خ‪$$$‬دا رابطه‬
‫خويشاوندی‪ $‬برقرار‪ $‬كنيد‪ ،‬نه تناسب سنی با حضرت زه‪$$‬را داريد و نه تناسب دي‪$$‬نی ايم‪$$‬انی‪ ،‬و‬
‫نه اخالقی و نسبی و‪...‬‬
‫ابن حجر هيثمی در باب ‪ 11‬از صواعق محرقه كه آن را بر ضد شيعه نوشته است‪ ‌،‬می‌گويد‪:‬‬
‫ابو داوود سجستانی‪ $‬نقل ك‪$$‬رده است كه اب‪$$‬وبكر از حض‪$$‬رت زه‪$$‬را خواس‪$$‬تگاری ك‪$$‬رد‪ ،‬رس‪$$‬ول‬
‫گ‪$$‬رامی اس‪$$‬الم از او روی‪ $‬گردان‪$$‬د‪ ،‬س‪$$‬پس عمر خواس‪$$‬تگاری ك‪$$‬رد و رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا از او ن‪$$‬يز‬
‫روي‌گرداند‪$...‬‬
‫ابن حبان در صحيحش و نسائی در سننش می‌نويسند‪:‬‬
‫عبد هللا بن بريده از پدرش نقل می‌كند كه ابوبكر و عمر از فاطمه خواستگاری كردند‪ ،‬پي‪$$‬امبر‪$‬‬
‫اسالم صلی هللا عليه وآله وسلم به آن‌ها فرمود‪ :‬فاطمه خردسال اس‪$$‬ت‪ ،‬س‪$$‬پس علي عليه الس‪$$‬الم‬
‫خواستگاری نمود‪ ،‬پيامبر‪ $‬او را به ازدواج علي عليه السالم درآورد‪$.‬‬
‫حاكم نيشابوری‪ $‬پس از نقل اين حديث می‌گويد‪:‬‬
‫هذا حديث صحيح علی شرط الشيخين ولم يخرجاه‪.‬‬
‫اين حديث‪ ،‬طبق شرائطی‪ $‬كه بخاری‪ $‬و مسلم در ص‪$$‬حت روايت قائل بودند ص‪$$‬حيح؛ اما آن‌ دو‬
‫نقل نكرده‌اند‪.‬‬
‫بنابراين‪ ،‬طبق آن چه گذشت‪ ،‬سنت رسول خدا صلی هللا عليه وآله ن‪$$‬دادن دخ‪$$‬تری‪ $‬از اهل بيت‬
‫به ابوبكر و عمر است و امكان ندارد كه اميرمؤمن‪$$‬ان عليه الس‪$$‬الم با اين س‪$$‬نت مخ‪$$‬الفت ك‪$$‬رده‬
‫باشد‪.‬‬

‫جواب‪:‬‬
‫اگر استدالل شما به اين شکل است‪ ،‬پس ميگوييم‪ $:‬سنت حض‪$$‬رت محمدص اين ب‪$$‬وده که دخ‪$$‬تر‬
‫به عثمان بدهد! پس اگر به جاي حضرت عمرس‪ ،‬عثمانس به خواستگاري‪ $‬ام کلثوم‪$$‬ك مي آمد‬
‫و جواب مثبت ميگرفت‪ ،‬شما چيزي نداشتيد‪ $‬که بگوييد؟؟؟آيا‪ $‬در آنموقع‪ $‬سکوت ميکرديد؟‬

‫طبق استدالل شما جايز نيست که تا قيامت کسي زن بگ‪$$‬يرد!! چ‪$$‬ون محمدص فقط به حض‪$$‬رت‬
‫علي؛ و حضرت عثمانس دختر داده اند!! و باز هم ميگ‪$$‬وييم‪ $:‬س‪$$‬نت رس‪$$‬ول هللا!! ص اين ب‪$$‬وده‬
‫که از ابوبکر‪ $‬و عمرب و ابوسفيان و‪ ...‬دختر بگيرد‪ ..‬پس ج‪$$‬ايز نيست که تا قي‪$$‬امت به جز از‬
‫خاندان آنها از کسي دختر گرفته شود!!‬

‫ولي آقاي قزويني (نعوذ باهلل) عالم الغيب نيت حضرت محمدص را هم تعيين کرده اند‪.‬‬
‫اگر شيخين به خاطر سنشان ازطرف‪ $‬حض‪$$‬رت رس‪$$‬ولص ج‪$$‬واب مثبت نگرفتند‪ $‬پس اين را چه‬
‫ميگوييد‪$:‬‬
‫‪1‬‬
‫يعقوبي در تاريخش ميگويد‪ :‬گروهي‪ $‬از مهاجران فاطمهك را از پدرش خواستگاري کردند‪.$‬‬
‫آيا همه آنها سنشان باال بود؟ همه اين گروه مهاجران؟‬
‫گذشته از آن اين ادعاي ايشان اشاره به مطلب است‪ ،‬همين موض‪$$‬وع به ص‪$$‬ورت عکسش ن‪$$‬يز‬
‫ميتواند‪ $‬مطرح شود‪ .‬يعني اينکه بگوييم‪ :‬حضرت عمرس هيچ وقت با سنت حض‪$$‬رت رس‪$$‬ول‪$‬ص‬
‫مخالفت نکرده اند و به همين دليل است که حضرت علي؛ حاضر ش‪$$‬دند دخ‪$$‬تر خودش‪$$‬ان را به‬

‫‪- 1‬تاریخ یعقوبی ج ‪ 2‬ص ‪.31‬‬


‫﴿‪﴾110‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫ازدواج آن حض‪$$‬رت س در بياورن‪$$‬د‪ .‬که اگر خالف اين ب‪$$‬ود حض‪$$‬رت علي؛ حاضر‪ $‬نميش‪$$‬دند‪$‬‬
‫دختر خود را به عقد ايشان در آورند‪.‬‬
‫و اما اينکه دليل آنحضرت در رد کردن حضرت صديق‪ $‬و فاروقس چه بود‪..‬‬
‫‪1‬‬
‫أزوج فاطمة من علي»‬
‫در اين مورد خود آن حضرتص فرمودند‪« :‬إن اهلل أمرني أن ِّ‬
‫«همانا خداوند مرا امر کرد که فاطمهك را به ازدواج علي درآورم»‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫و در کتب شيعه با اين کلمات‪ :‬يا علی إن اهلل أمرنی أن أزوجك فاطمة‬
‫در تخيل نميگنجد که پيامبرص دانسته‪،‬خالف امر خداوند عمل کند!‬
‫پس اين همه داس‪$$‬تان ب‪$$‬افي ه‪$$‬اي بچه گانه همه و همه از الهام‪$$‬اتي است که ش‪$$‬يطان به م‪$$‬دعي‬
‫الهام کرده است!‬
‫مثال ‪:‬‬
‫ً‬ ‫ضمنا ً اين نوع وصلت(امر از سوي خدا) را چندين بار در روايات ميبينيم‪،$‬‬
‫پيامبر‪$‬ص خطاب به همسر محبوبش سيده عايشه؛ فرمودند‪« :‬سه شب تو را در خواب دي‪$‬دم كه‬
‫فرشته تو را در ح‪$‬الي كه در پارچه اي ابريش‪$‬مي‪ $‬پيچان‪$‬ده ش‪$‬ده ب‪$$‬ودي‪ ،‬ن‪$‬زد من مي آورد‪ ،‬من‬
‫پارچه را از چه‪$$‬ره ات برداش‪$$‬تم‪ $‬دي‪$$‬دم كه تو هس‪$$‬تي‪ ،‬وگفتم‪ :‬اگر از ج‪$$‬انب خ‪$$‬دا است اين ك‪$$‬ار‬
‫‪3‬‬
‫انجام خواهد گرفت»‬
‫و همينطور‪ $‬است ازدواج زينب با رسول اللهص که خداوند‪ $‬در آن م‪$$‬ورد‪ $‬آيه ن‪$$‬ازل ک‪$$‬رد و در‬
‫‪4‬‬
‫اين مورد‪ $‬زينبس بر ديگر همسران رسول اللهص فخر ميفروخت‬
‫‪5‬‬
‫گمان ميکنم شايسته باشد ماجراي خواستگاري و ازدواج حضرت علي ع را نقل کنيم ‪:‬‬
‫در اكثر كتب شيعه‪ ،‬جريان خواستگاری عليس از فاطمه ك و نقش أب‪$$‬وبكر و عمر و عثم‪$$‬انش‬
‫را در اين رابطه آوردهاند‪ $..‬همگی نقل كردهاند كه اين ابوبكر‪ $‬و عمرب بودهاند كه ازدواج با‬
‫ف‪$$$$‬اطمهس را به علیس پيش‪$$$$‬نهاد كردند‪ $‬و او را وادار و تش‪$$$$‬جيع كردند‪ $‬كه به خواس‪$$$$‬تگاری‬
‫فاطمه‪$‬س برود‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫در روايت آم‪$$‬ده است ‪« :‬زم‪$$‬انی كه أب‪$$‬وبكرس‪ ،‬س‪$$‬خنانی در همين رابطه به علیس گفت‪ ،‬علی‬
‫گريه ك‪$$$‬رد و گفت‪ :‬ولی من از فقر و تنگدس‪$$$‬تی‪ $‬ش‪$$$‬رم میكنم؛ به همين جهت نمیت‪$$$‬وانم آن را‬
‫اظهار نمايم‪ ..‬در اين وقت‪ ،‬عمر و أبوبكرب با اص‪22‬رار زي‪22‬اد و با تس‪2‬لّیدادن در رابطه با فقر و‬
‫تنگدس‪2222222‬تی و اطميناندادن در كمك و مس‪2222222‬اعدتش‪ ،‬او را راضی و تش‪$$$$$$$‬جيع كردند‪ $‬تا به‬
‫خواستگاری فاطمه نزد پي‪$$‬امبر‪$‬ص ب‪$$‬رود‪ ...‬زم‪$$‬انی كه علی خواس‪$$‬تگاری نم‪$$‬ود و ج‪$$‬واب مثبت‬
‫شنيد‪ ،‬با خوشحالی‪ $‬زياد بيرون آمد و خود میگويد‪ :‬بالفاصله نزد أبوبكر و عمرب رفتم‪ ،‬به من‬
‫گفتند‪ :‬چه شد؟! پس گفتم‪ :‬رس‪$$‬ول خ‪$$‬داص دخ‪$$‬ترش فاطمه را به ازدواج من درآورد!‪ ...‬پس آن‬

‫میگوید‪ :‬طربانی آن را روایت کرده و راویانش ثقه‌اند‪.‬‬


‫‪ _1‬هیثمی در «جممع الزوائد»‪ ،‬به مشاره ‪‌ 15208‬‬
‫‪- 2‬االحتجاج الطربسی ج ‪ - 1‬پاورقى ص ‪ ،171‬حبار االنوار ج ‪ 43‬ص ‪،120‬مستدرک سفینة البحار ج‪ 4‬ص ‪ 336‬و با تفاوت‬
‫اندکی در منت‪ :‬مدینة املعاجز حبرانی ج‪ 4‬ص‪ _ 443‬قم و‪....‬‬
‫‪ _ 3‬خباری در جاهای خمتلفی این حدیث را ذكر فرموده است مثال در مناقب االنصار‪ ،‬باب تزویج النبی عایشه وقدومها املدینة به‬
‫مشاره ‪ 3895‬این حدیث را بیان داشته است‪.‬‬
‫‪ _4‬خباری باب و کان عرشه علی املاء ج ‪ ،4‬ص ‪ 388‬مشاره ‪.7420‬‬
‫‪- 5‬این قسمت را از کتاب استاد ابراهیم حممدی به نام"عیانات" نقل میکنیم‪.‬‬
‫‪ - 6‬األماىل‪ ،‬شیخ طوسى‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪.38‬‬
‫﴿‪﴾111‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫دو بسيار خوشحال شدند و همراه من به مسجد برگشتند (ففرحا بذلك فرحا ش<<ديدا و رجع<<ا إلی‬
‫المسجد) ‪...1‬‬
‫سپس پيامبرص ‪ ،‬أبوبكر و عمر و عثمان را برای شاهد بودن در عقدشان‪ ،‬فراخواند‪ $‬و گفت‪:‬‬
‫«من دخترم‪ $‬فاطمه را به ازدواج علی پسر أبوط‪$$‬الب درآوردم‪ $‬و ش‪$$‬ما را بر اين ام‪$$‬ر‪ ،‬ش‪$$‬اهد و‬
‫گواه میگ‪$$‬يرم»‪ .2‬و در روايت ديگر آم‪$$‬ده است كه به أنس فرم‪$$‬ود‪ $:‬ای أنس! جبرئيل به من امر‬
‫كرد كه فاطمه را به ازدواج علی درآورم‪ ،‬پس برو دنب‪$$‬ال أب‪$$‬وبكر و عمر و عثم‪$$‬ان و طلحة و‬
‫زب‪$$‬ير و چند نفر هم از انص‪$$‬ار! أنس‪$‬س میگوي‪$$‬د‪ :‬رفتم و آنها را دع‪$$‬وت ك‪$$‬ردم‪ .‬زم‪$$‬انی كه جمع‬
‫شدند‪ ،‬رسول خداص بعد از حمد و ثنای خدا فرمود‪ $:‬من شما را شاهد میگ‪$$‬يرم‪ $‬كه فاطمه ‪$‬ك را‬
‫به ازدواج علی بر ‪ 400‬مثقال نقره درآوردهام»‪.3$‬‬
‫آنگاه هركدام از آنها‪ ،‬در تهيّه جهيزيّه برای فاطمهك به علی كمك كردند‪ $..‬چنانچه آوردهان‪$$‬د‪:‬‬
‫«علی زرهاش را نزد عثمان برد تا از او بخرد‪ .‬عثم‪$$‬انس به علی گفت‪ :‬زره را ب‪$$‬رای خ‪$$‬ودت‬
‫نگهدار و چهارصد درهم نيز به او بخش‪$$‬يد‪ .‬علی میگوي‪$$‬د‪« $:‬أقبلت إلی رس‪22‬ول هللا ص فط‪22‬رحت‬
‫الدرع و الدراهم بين يديه و أخبرته بما ك‪22‬ان من أمر عثم‪22‬ان ف‪22‬دعا له بخ‪22‬ير‪»...‬؛ «ن‪$$‬زد پي‪$$‬امبر‬
‫ص رفتم‪ $‬و زره و درهمها را مقابلش گذاشتم‪ $‬و كار عثمان و هديهاش را برايش بازگو ك‪$$‬ردم‪،‬‬
‫‪4‬‬
‫پس پيامبر‪$‬ص برايش دعای خير كرد»‪.‬‬
‫«پيامبر‪$‬ص‪ ،‬بوبكر‪$‬س را وكيل خريداری اسباب ازدواج فاطمهك كرد و فرمود‪ $:‬اين را بگير و‬
‫برای فاطمه‪ ،‬لباس و اثاث منزل بخر! و عماربنياسرب و چند نفر ديگر را با اب‪$$‬وبكرس روانه‬
‫ك‪$$‬رد و به ب‪$‬ازار رس‪$$‬يدند‪ ،‬ه‪$$‬ركس چ‪$$‬يزی را ن‪$$‬زد اب‪$‬وبكر‪$‬س میآورد‪ ،‬اگر آن را خ‪$‬وب میدي‪$‬د‪،‬‬
‫میخريد‪ $‬و اگر خ‪$$‬وب نمیدي‪$$‬د‪ ،‬میگفت‪ :‬آن را برگرداني‪$$‬د! پس از پاي‪$$‬ان خريدش‪$$‬ان‪ ،‬اب‪$$‬وبكر‪$‬س‬
‫بعضی از كاال را خود حمل كرد و بقيه را‪ ،‬اصحابی‪ $‬كه با او بودند‪ ،‬حمل كردند»‪.‬‬
‫پس خود در مورد اين ازدواج و خواستگاري‪ $‬قضاوت کنيد‪.‬‬

‫*******************‬

‫شبهه‪ :‬احياء سنت جاهلي توسط عمر‬


‫يكی ديگر از ع‪$$‬وارض اثب‪$$‬ات ازدواج ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪ $‬با عم‪$$‬ر‪ ،‬اين است كه ث‪$$‬ابت می‌كن‪$$‬د‪ ،‬عمر بن‬
‫الخطاب پس از گذشت سی سال از بعثت نبی مكرم اسالم و چندين س‪$$‬ال خالفت بر مس‪$$‬لمين و‬
‫جانشينی‪ $‬رسول خدا صلی هللا عليه وآله وس‪$$‬لم‪ ،‬هن‪$$‬وز مبلّغ س‪$$‬نت‌های ج‪$$‬اهلی ب‪$$‬وده و نتوانس‪$$‬ته‬
‫سنت‌های زشت جاهلی را فراموش كند؛‌ با اين كه رسول خ‪$$‬دا ص‪$$‬لی هللا عليه وآله ص‪$$‬ريحاً‪ $‬او‬
‫و ديگر مسلمانان را از همان سنت جاهلی منع كرده است‪.‬‬
‫‪ - 1‬جالءالعیون‪ ،‬جملسى‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪ ،176-169‬چاپ هتران ‪ -‬مناقب‪ ،‬إبنشهرآشوب مازندراىن‪ ،‬ج‪ ،2‬ص‪ ،20‬حتت عنوان «تزویج‬
‫فاطمه با على»‪ ،‬چاپ هند‪.‬‬
‫‪ - 2‬مناقب‪ ،‬خوارزمى‪ ،‬ص‪ -252-251‬كشف الغمة أربلى‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪ ،358‬چاپ تربیز‪ ،‬جالءالعیون‪ ،‬جملسى‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪-184‬‬
‫حباراألنوار‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪39-38‬‬
‫‪ - 3‬كشفالغمة‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪ -349-348‬حباراألنوار‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪48-47‬‬
‫‪ - 4‬جالءالعیون جملسى‪ ،‬فصل تزویج امریاملؤمننی و فاطمه‪ ،‬ص‪ -104-103‬حباراألنوار‪ ،‬ج‪ ،43‬ص‪ 93‬و‪ -119-130‬األماىل‪ ،‬ج‬
‫‪ ،1‬ص‪ -39‬كشف الغمة‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪471-359‬تا‪ -484‬مناقب‪ ،‬خوارزمى‪ ،‬فصل‪ ،20‬ص‪253-252‬‬
‫﴿‪﴾112‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫ابن س‪$$$$‬عد در الطبق‪$$$$‬ات الك‪$$$$‬بری می‌نويس‪$$$$‬د‪ :‬پس از آن كه عمر ا ّم‌كلث‪$$$$‬وم را از ام‪$$$$‬ام علي؛‬
‫خواستگاری كرد‪ ،‬به مهاجرين و انصاری كه در كنار قبر پيامبر‪$‬ص نشسته بودند‪ $‬گفت‪:‬‬
‫«رفئونی فرفؤوه وقالوا مبن يا أمري املؤمنني قال بابنة علی بن أبی طالب»‬
‫به من تبريك بگوييد‪ ،‬پس به او تبريك گفته و پرسيدند‪ ،‬در ب‪$$‬اره چه كسی تبريك بگ‪$$‬وييم؟ عمر‬
‫گفت‪ :‬به خاطر ازدواج با دختر علي‪.‬‬
‫و سعيد بن منصور‪ $‬و ابن عبدالبر و همچ‪$‬نين ابن حم‪$‬دون و ابن اث‪$‬ير و انص‪$‬اري در ج‪$‬وهره‬
‫في نسب النبي و صفدي و ابن حجر عسقالني مانند آن را نقل کرده اند‪.‬‬
‫تبريك گفتن با عبارت « رفئ وين» ي ا « بالرف اء والب نني » در زمان جاهليت مرسوم بود؛ هنگامی‬
‫كه پيامبر اسالمص مبعوث شدند‪ ،‬از اين عمل نهی كردند؛ چنانچه نووی‪ $‬تصريح می‌كند‪:‬‬
‫تبريك گفتن جاهليت به اين صورت بود كه می‌گفتن‪$‬د‪ « :‬بالرف اء والب نني »‪ ،‬س‪$$‬پس پي‪$$‬امبر اس‪$$‬الم‬
‫ص از آن نهی كرد‪.‬‬
‫و عينی‪ ،‬يكی ديگر از شارحين صحيح بخاری‪ $‬در كتاب عمدة القاری می‌نويسد‪$:‬‬
‫« ب ارك اهلل ل ك» س‪$$‬خنی است كه گفتن « بالرف اء والب نني» را رد می‌كن‪$$‬د؛ چ‪$$‬را كه اين جمله از‬
‫سخنان عصر جاهليت بوده است و پيامبر اسالمص از گفتن اين كلمه ب‪$$‬دش می‌آمد و دليل نهی‬
‫پيامبر‪ $‬هم به جهت مخالفت با سنن جاهلی بود‪.‬‬
‫ج‪$$‬الب اينجاست كه طبق رواي‪$$‬ات اهل س‪$$‬نت‪ ،‬عقيل بن ابی ط‪$$‬الب‪ ،‬كه در س‪$$‬ال هش‪$$‬تم هج‪$$‬رت‬
‫ك‪$$$‬رده و پس از آن به علت مريضی از بس‪$$$‬ياری‪ $‬از ح‪$$$‬وادث و وق‪$$$‬ايع آن زم‪$$$‬ان دور ماند و‬
‫بسياری‪ $‬از س‪$$‬خنرانی ه‪$$‬ای رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا را درك نك‪$$‬رد‪ ،‬از اين تح‪$$‬ريم‪ $‬با خ‪$$‬بر اس‪$$‬ت! اما طبق‬
‫روايات اهل سنت عمر و اطرافيان‪ $‬او و مهاجرين نخستين‪ ،‬از اين نهی خبر ندارند!‬
‫احمد بن حنبل در مسند خود می‌نويسد‪$:‬‬
‫عقيل بن ابی ط‪$$‬الب ازدواج ك‪$$‬رد؛ ما به او گف‪$$‬تيم «بالرف‪$$‬اء والب‪$$‬نين»؛ به ما گفت‪ :‬ه‪$$‬ان! مب‪$$‬ادا‬
‫چنين بگوييد؛ كه پيامبر‪ $‬ص ما را از گفتن اين سخنان نهی كرده است؛ بگوييد خداوند به تو و‬
‫به آن زن بركت دهد‪.‬‬
‫آيا اهل سنت قبول می كنند كه عمر بر خالف سنت رسول خ‪$$‬داص تالش می‌كند كه س‪$$‬نت‌های‬
‫عصر جاهلی را دو باره زنده كند؟ مگر پيامبرص از اين عمل نهی نكرده بود؟‬
‫جالب اين است كه برخی از عالمان اهل سنت كه از زشتی‪ $‬اين كار به خ‪$‬وبی آگ‪$‬اه ب‪$‬وده و آن‬
‫را مخالف سنت قطعی‪ $‬رسول خدا تشخيص داده‌اند‪ ،‬برای دفاع از آبروی‪ $‬خليفه دوم‪ ،‬توجيهات‬
‫شگفت‌آور‪ ،‬خنده داری كرده و عذری بدتر از اصل گناه آورده‌اند‪.‬‬
‫حلبی در سيره خود می‌نويسد‪$:‬‬
‫أن س يدنا عم ر بن اخلط اب رض ي اهلل عن ه ج اء إلی جملس امله اجرين األولني يف الروض ة فق ال رفئ وين‬
‫فق الوا م اذا ي ا أم ري املؤم نني ق ال ت زوجت أم كلث وم بنت علی ه ذا كالم ه ولع ل النهی مل يبل غ ه ؤالء‬
‫الصحابة حيث مل ينكروا قوله كما مل يبلغ سيدنا عمرش‪.‬‬
‫سرور‪ $‬ما عمر بن خطاب به مجلس مهاجرين نخستين بين قبر شريف‪ $‬و محراب پيامبر آم‪$$‬ده و‬
‫گفت‪ :‬به من بگوييد «بالرفاء والبنين»‪.‬‬
‫﴿‪﴾113‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫آنان گفتن‪$$‬د‪ :‬ای اميرمؤمن‪$$‬ان! چه ش‪$$‬ده اس‪$$‬ت؟ در پاسخ گفت‪ :‬من با ا ّم‌كلث‪$$‬وم دخ‪$$‬تر علي ازدواج‬
‫كرده ام‪.‬‬

‫شايد نهی رسول خدا ص به اين گروه از ص‪$‬حابه نرس‪$‬يده است كه به عمر اش‪$$‬كال نگرفته‌ان‪$$‬د!‬
‫همانطور كه به سرور‪ $‬ما عمر! نيز نرسيده است‪.‬‬
‫اين توجيه حلبی در حقيقت توهينی‪ $‬بدتر از اصل ماجرا است؛ چ‪$$‬را كه ث‪$$‬ابت می‌كند خليفه دوم‬
‫پس از چندين سال حكومت بر مسلمانان و جانشينی رسول خدا‪ ،‬هنوز با مسائل و احكام ش‪$$‬ايع‬
‫الهی آشنائی ندارد‪ .‬آيا چ‪$$‬نين كسی می‌تواند‪ $‬بر مس‪$$‬ند خالفت نشس‪$$‬ته و مس‪$$‬لمانان را به ص‪$$‬راط‬
‫مستقيم الهی رهنمون سازد؟‬
‫و شگفت‌آور‌تر اين كه ادعا شده «مهاجرين األولين» نيز از اين حكم با خبر نبوده‌اند!!!‪.‬‬
‫آيا می‌توان پذيرفت ص‪$$‬حابه‌ای كه بيش از بيست س‪$$‬ال با رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا زن‪$$‬دگی كرده‌‌ان‪$$‬د‪ ،‬از اين‬
‫حكم خداوند بی خبر باشند؟‬
‫آيا چنين كسانی می‌توانند‪ $‬مرجعيت دينی مسلمانان را پس از رسول خدا ص به عهده بگيرند؟‬
‫از كجا معلوم كه ديگر احكام الهی نيز به همين سرنوشت دچار نشده باشد؟‬

‫جواب‬
‫بعد از خوان‪$$‬دن اين ش‪$$‬بهه اين ض‪$$‬رب المثل به خ‪$$‬اطرم آم‪$$‬د‪ :‬حسن و حس‪$$‬ين هر سه دخ‪$$‬تران‬
‫معاويه هستند!!‬
‫اصال اين روايت و اين بحث ربطي‪ $‬به موضوع ندارد‪ ،‬آيا اين موضوع‪ $‬ازدواج حضرت عمر‬ ‫ً‬
‫را رد ميکند؟؟‬
‫‪ -‬حضرت عمرس ميفرمايند‪ :‬رفئونى = به من تبريک بگوييد‪$.‬‬
‫اش‪$$‬کالش چيست که کسي بگوي‪$$‬د‪ :‬به من تبريک بگويي‪$$‬د؟‪ $‬اگر برداشت ش‪$$‬ما از نهي حض‪$$‬رت‬
‫رسول‪$‬ص اينگونه است‪ ،‬پس بايد بگوييم‪ $‬که همه ما به اين سنت جاهلي برگش‪$$‬ته ايم‪ ،‬خصوص ‪$‬ا‪ً$‬‬
‫ما ايراني ها‪.‬‬
‫پيامبر‪$‬ص در مورد‪ $‬نحوه تبريک گفتن نهي کرده‪ .‬نه در خواست تبريک گفتن‪.‬‬
‫سخن حض‪$‬رت رس‪$‬ول‪$‬ص اين است که چ‪$‬ون ب‪$‬رادري از ش‪$‬ما تقاض‪$‬اي تبريک گفتن ک‪$‬رد و يا‬
‫خبري داد که الزم به تبريک گفتن است‪ ،‬شما تنها نگوييد مب‪$$‬ارک ب‪$$‬اد‪ ،‬بلکه ع‪$$‬وض آن ب‪$$‬راي‬
‫طرف‪ $‬دعاي خير کنيد‪.‬‬

‫ابن اثير ميگويد‪:$‬نهي شده كه به كسي كه ازدواج مي كند گفته شود (بالرّفاء والبنين) بلكه موقع‬
‫تبريك (طبق حديث ص‪$$‬حيح نب‪$$‬وي‪ ،‬مس‪$$‬ند ام‪$$‬ام احمد ح ‪) 8943‬بگوييد‪ :‬ب ارك اهلل ل ك وعلي ك‪،‬‬
‫ومجع بينكما علی خري = خداوند‪ $‬به شماها بركت دهد و بينتان را بوسيله خيرو‪ $‬م‪$$‬ودت جمع كند‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫و رسول اللهص مي فرمايند هنگام تبريك بهترين كلمات را انتخاب كنيد و يا دعا كنيد‪.‬‬
‫و حضرت عمرس به کسي تبريک نگفتند که حاال نحوه تبريک گفتنشان ش‪$$‬بيه به تبريک گفتن‬
‫عهد جاهليت باشد! بلکه آن حضرت طلب تبريک کرد و اصحاب نبيص هم عالمترين افراد به‬
‫سنت و ش‪$‬يوه رس‪$‬ول اللهص بودند و به همين دليل هم آنها در ج‪$‬واب س‪$‬يدنا ف‪$‬اروق‪ $‬س ب‪$‬راي‬
‫‪ - 1‬النهایة ج ‪ 2‬ص ‪ 240‬؛ کنز العمال ح ‪ 37587‬و مهچننی در إمتاع األمساع املقریزى ج ‪ 5‬ص ‪369‬‬
‫﴿‪﴾114‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫وي دعاي خير کردند‪:‬چنانچه در سيرة ابن اسحاق آم‪$$‬ده‪ :‬ف دعوا ل ه بالربكة‪( 1‬پس دعا ک‪$$‬ردن به‬
‫‪2‬‬
‫خير و به برکت) و در تفسير در المنثور عالمه سيوطي‪ :‬فباركوا له دعوا له‬
‫و تحريف معني قزوينيها‪ $‬در ترجمه قول حلبي نيز واقع ‪$‬ا ً تاسف برانگ‪$$‬يز است زي‪$$‬را حض‪$$‬رت‬
‫عمرس ميفرماي‪$$‬د‪( :‬رفئ ونی) ولي قزوي‪$$‬ني مينويس‪$$‬د‪( :‬بالرف ا و الب نني)‪ ،‬و بعد از درک ص‪$$‬حيح‬
‫حديث نبوي و همينطور قول حض‪$$‬رت عمرس و روايت م‪$$‬ذکور ت‪$$‬وجيهي که آق‪$‬اي قزوي‪$$‬ني‪ $‬از‬
‫شيخ حلبي نقل کرده اند‪ ،‬نفي ميشود‪.‬‬
‫از آن تا اين بسي فرق است زنهار‪ ...‬به ناداني مکن خود را گرفتار‬
‫محمود‪ $‬شبستري‪$‬‬

‫شبهه‪ :‬جمع بين دختر رسول خداص و دختر دشمن خدا حرام است!‪:‬‬
‫دانشمندان اهل سنت برای خرده گيری از اميرمؤمنان عليه السالم نقل كرده‌اند كه آن حض‪$$‬رت‬
‫در زمانی كه فاطمه سالم هللا عليها همسر او بود‪ ،‬دختر ابوجهل را نيز خواستگاری ك‪$$‬رد‪ .‬اين‬
‫امر باعث شد كه ص‪$$‬ديقه ط‪$$‬اهره ن‪$$‬اراحت ش‪$$‬ده و ش‪$$‬كايت خ‪$$‬ود را پيش پي‪$$‬امبر‪ $‬ب‪$$‬برد!! پي‪$$‬امبر‬
‫اسالمص هنگامی كه از اين قضيه با خبر شدند‪ ،‬با عصبانيت به مسجد آمد و فرمود‪$:‬‬
‫فاطمه پاره تن من است‪ ،‬دوست ندارم چيزی ناراحتش كند‪ ،‬به خدا سوگند! دختر رسول خدا و‬
‫دخ‪$$‬تر دش‪$$‬من خ‪$$‬دا در يكجا جمع نمی‌ش‪$$‬وند‪ $.‬پس از اين ب‪$$‬ود كه علي از خواس‪$$‬تگاری دخ‪$$‬تر‬
‫ابوجهل منصرف‪ $‬شد‪.‬‬
‫و در روايت دوم آمده است كه آن حضرت فرمود‪:‬‬
‫فرزندان هشام بن مغيره اجازه گرفتند‪ $‬تا دخترشان را به همسری علي در آورند‪ ،‬اجازه ندادم‪،‬‬
‫اجازه ندادم‪ ،‬اجازه ندادم‪ ،‬مگر آنكه علي بخواهد دخترم را طالق دهد و با دخ‪$$‬تر آن‪$$‬ان ازدواج‬
‫كند‪ .‬فاطمه پاره تن من است‪ ،‬هرچيز او را ناراحت كند مرا ن‪$$‬اراحت ك‪$$‬رده اس‪$$‬ت‪ ،‬هرچ‪$$‬يز او‬
‫را اذيت كند‪ ،‬مرا اذيت كرده است‪.‬‬
‫از آن‌جايی كه بحث تنقيص مقام اميرمؤمنان عليه السالم در ميان است‪ ،‬عالمان اهل س‪$$‬نت اين‬
‫قض‪$$‬يه را با آب و ت‪$$‬اب ف‪$$‬راوانی نقل ك‪$$‬رده و آن را دليل بر غضب فاطمه س‪$$‬الم هللا عليها بر‬
‫اميرمؤمنان عليه السالم دانسته‌اند‪.‬‬
‫حال پرسش ما اين است كه اگر واقعاً‪ $‬جمع بين دخ‪$$‬تر رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا و دخ‪$$‬تر دش‪$$‬من خ‪$$‬دا ح‪$$‬رام‬
‫است و رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا به همين خ‪$$‬اطر اميرمؤمن‪$$‬ان را از خواس‪$$‬تگاری دخ‪$$‬تر ابوجهل بازداش‪$$‬ته‬
‫است‌‪ ،‬چرا خليفه دوم اين عمل را مرتكب شده است‪.‬‬
‫فاطمه دختر وليد بن مغيره‪ ،‬از كسانی است كه خليفه دوم با او در سال هيجدهم هجری؛ يعنی‬
‫در همان زمانی كه ا ّم‌كلثوم همسر او بوده‪ ،‬ازدواج كرده است‪.‬‬
‫و وليد بن مغيره‪ ،‬از روسای كفار قريش‪ ،‬و از كسانی است كه در جنگ بدر كشته ش‪$$‬ده و در‬
‫ذم او آيه ﴿ ‪( ﴾    ‬املدثر‪ )11/‬نازل شده است!‬
‫ابن سعد در الطبقات الكبری می نويسد‪:‬‬

‫‪- 1‬سریت ابن اسحاق و مصنف عبد الرزاق ح‪10354‬‬


‫‪ - 2‬تفسری در املنثور ج ‪ 3‬ص ‪ ،33‬دار املعرفة للطباعة والنشر‪ ،‬بریوت‪ ،‬لبنان‬
‫﴿‪﴾115‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫عبد ال‪$$‬رحمن بن ح‪$$‬ارث بن هش‪$$‬ام بن مغ‪$$‬يرة‪ ...‬م‪$$‬ادر او فاطمه دخ‪$$‬تر وليد بن مغ‪$$‬يره اس‪$$‬ت؛‬
‫هنگامی كه رسول خدا از دنيا رفت ده ساله بود؛ پدرش حارث بن هشام‪ ،‬در طاعون عم‪$$‬واس‬
‫در سال ‪ 18‬از دنيا رفت و عمر با همسر او فاطمه دختر وليد بن مغيره كه مادر عبد الرحمن‬
‫بود ازدواج كرد!‬
‫ابن حجر عس‪$$‬قالنی ن‪$$‬يز در ترجمه عبد ال‪$$‬رحمن بن الح‪$$‬ارث بن هش‪$$‬ام ش‪$$‬بيه همين س‪$$‬خنان را‬
‫تكرار می كند‪.‬‬
‫اگر جمع بين دختر رسول خ‪$$‬دا و دش‪$$‬من خ‪$$‬دا ح‪$$‬رام اس‪$$‬ت‪ ،‬چ‪$$‬را خليفه دوم اين ك‪$$‬ار ح‪$$‬رام را‬
‫انجام داده است؟‬
‫وليد بن مغيره و ابوجه‪$$‬ل‪ ‌،‬از سرس‪$$‬خت‌ترين دش‪$$‬منان رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا بوده‌ان‪$$‬د‪ ،‬پس اگر ازدواج با‬
‫دختر ابوجهل برای اميرمؤمنان عليه الس‪$‬الم ح‪$‬رام ب‪$‬وده‪ ،‬ازدواج با دخ‪$‬تر وليد بن مغ‪$‬يره ن‪$‬يز‬
‫برای خليفه دوم حرام است‪.‬‬
‫آيا اهل سنت می‌پذيرند كه خليفه دوم مرتكب اين عمل حرام شده باشد؟‬

‫جواب‪:‬‬
‫ميگوييد‪ $‬داستان خواستگاري از ابوجهل را اهل سنت به خاطر تنقيض مقام حضرت علي؛ نقل‬
‫ميکنند‪.‬‬
‫در جواب بايد گفت‪:‬‬
‫اگر تنقيض و نفي حکمتي رخ داده باشد علماي اهل تشيع هم در اين مورد‪ $‬با ما همراه هس‪$$‬تند‬
‫چنانکه ابن بابويه قمي و مجلسي هر دو اين ماجرا را با آب و تاب و در حدود يک ص‪$$‬فحه و‬
‫‪1‬‬
‫نيم آن را نقل کرده اند‪.‬‬
‫و اما اصل جواب شبهه ايشان‪:‬‬
‫مختص‪$$‬ر‪:‬حض‪$$‬رت عمرس با فاطمه بنت وليد ازدواج نک‪$$‬رده بلکه با دخ‪$$‬تر فاطمه بنت وليد بن‬
‫مغيره که پدرش حارث بن هشام بوده است‪،‬ازدواج نموده‪.‬‬
‫و اما شواهد‪:‬‬
‫‪-1‬در ذکر همسر و فرزندان حض‪$$‬رت عمرس اسم ‪ 7‬يا ‪ 8‬همسر نوش‪$$‬ته ش‪$$‬ده‪ ..‬که يکي از آنها‬
‫أم حكيم بنت ح‪$$‬ارث بن هش‪$$‬ام بن مغ‪$$‬يرة بن عبد هللا بن عمر بن مخ‪$$‬زومش است که م‪$$‬ادر او‬
‫فاطمة بنت الوليد بن المغ‪$$$$‬يرة بن عبد هللا بن عمر بن مخ‪$$$$‬زوم که او م‪$$$$‬ادر فاطمه بنت عمر‬
‫‪2‬‬
‫است‪.‬‬
‫آق‪$$‬اي قزوي‪$$‬ني م‪$$‬دعي است که عمرس با فاطمه بنت وليد ازدواج ک‪$$‬رده ولي در ذکر همس‪$$‬ران‬
‫حضرت عمرس نام فاطمهك نيست بلکه نام دختر فاطمه‪$‬ك (ام حکيم) نوشته شده‪.‬‬
‫‪ -2‬طبق گفته آقاي قزويني حض‪$$‬رت عمرس در س‪$$‬ال ‪ 18‬يا بعد از آن با فاطمه ازدواج ک‪$$‬رده‬
‫است‪.‬‬

‫‪ -1‬علل الشرایع‪ ،‬إبنبابویه‪ ،‬ص‪ ،186-185‬چاپ جنف ‪ -‬مهنی روایت را شیخ جملسى نیز در كتابش جالءالعیون آورده است‪.‬‬
‫‪ - 2‬طبقات ج ‪ 3‬ص ‪ 266‬؛ تاریخ املدینة البن شبة ج‪ 2‬ص ‪ 654‬و ‪ 655‬؛ مسط النجوم ص ‪ 463‬؛ ریاض النضره ص ‪ 199‬و‬
‫‪ 200‬؛ تاریخ طربی ج ‪ 3‬ص ‪ 271 – 269‬؛ تاریخ اإلسالم ذهبی ج‪3‬ص ‪ 247‬؛امتاع االمسا املقریزی ج ‪6‬ص ‪ 219‬انساب‬
‫االشراف ج ‪ 3‬ص ‪ 449‬؛نسب قریش مصعب زبریی ص ‪ 115‬؛ بدایه و النهایه و از معاصر‪ :‬حقبه من تاریخ عثمان مخیس ص ‪88‬‬
‫دار النشر‪ :‬مكتبة اإلمام البخاری‬
‫﴿‪﴾116‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫ال‪22‬ف‪ :‬گف‪$$‬تيم حض‪$$‬رت عمرس بعد از ام کلث‪$$‬وم يع‪$$‬ني بعد از س‪$$‬ال ‪ 17‬هج‪$$‬ري ديگر با کسي‬
‫‪1‬‬
‫ازدواج نکرده‪.‬‬
‫ب‪ :‬در همين سال يعني س‪$‬الي که همسر فاطمه بنت ولي‪$‬د(ح‪$$‬ارث بن هش‪$‬ام) بر اثر ط‪$‬اعون از‬
‫دنيا رفت حضرت عمرس با دختر او يعني ام حکيم ازدواج کرد‪:‬‬
‫فش هد احلارث بن هش ام فح ل وأجن ادين وم ات بالش ام يف ط اعون عم واس س نة مثاين عش رة‪ ،‬ف<<تزوج‬
‫عم<<ر بن الخط<<اب ابنت<<ه أم حكيم بنت الح<<ارث‪ ،‬وهي أخت عب<<د ال<<رحمن بن الح<<ارث‪ ،‬فك ان عب د‬
‫الرمحن بن احلارث يقول‪ :‬ما رأيت ربيبا خريا من عمر بن اخلطاب‪ .‬وكان عبد الرمحن بن احلارث من‬
‫‪2‬‬
‫أشراف قريش واملنظور إليه‪ ،‬وله دار باملدينة ربة‪ ،‬يعين كبرية كثرية األهل‪..‬‬
‫و مهچ نني املزي ن يز مينويس د‪ :‬فش هد احلارث فح ل‪ ،‬وأجن ادين‪ ،‬وم ات بالش ام يف ط اعون عم واس‪،‬‬
‫ف< <<تزوج عم< <<ر بن الخط< <<اب ابنت< <<ه أم حكيم بنت الح< <<ارث بن هش< <<ام وهي أخت عب< <<د الرحم< <<ان بن‬
‫‪3‬‬
‫الحارث ‪ ،‬فكان عبد الرمحان يقول‪ :‬ما رأيت ربيبا خريا من عمر بن اخلطاب‪.‬‬
‫در هر دو ق‪$$$‬ول آم‪$$$‬ده که حض‪$$$‬رت عمرس با دخ‪$$$‬تر ح‪$$$‬ارث بن هش‪$$$‬ام(ام حکيم) و خ‪$$$‬واهر‬
‫عبدالرحمن بن حارث که مادرشان فاطمه بنت وليد باشد ازدواج کرد و ن‪$‬ه با م‪$$‬ادر ام حکيم و‬
‫همسر حارث بن‬

‫هشام(فاطمه)‪ .‬و طربي (و اکثر علما) مينويسند‪:‬‬


‫«وتزوج أم حكيم بنت احلارث بن هشام بن املغرية بن عبداهلل بن عمر بن خمزوم يف اإلسالم فولدت له‬
‫‪4‬‬
‫فاطمة فطلقها قال املدائين وقد قيل مل يطلقها»‬
‫ام حكيم دختر حارث بن هشام مخ‪$$‬زومی‪ $‬را در اس‪$‬الم به زنی گ‪$‬رفت كه فاطمه را از او آورد‬
‫سپس طالقش داد‪ .‬مداينی گويد‪ :‬بقولی او را طالق نداد‪.‬‬

‫پ‪ :‬قرائن بسيار‪ $‬ديگري نيز وجود‪ $‬دارد که حضرت عمر با دختر آن دو ازدواج کرده است‪:‬‬
‫ابن عساکر نوشته‪« :‬أم عب د ال رمحن بن احلارث وأخت ه أم حكيم بنت احلارث فاطم ة بنت الولي د بن‬
‫املغ رية وليس للح ارث بن هش ام ول د إال من عب د ال رمحن ومن أم حكيم ك انت حتت عكرم ة ابن أيب‬
‫جهل فقتل عنها يوم الريموك شهيدا فخلف عليها خالد بن سعيد بن العاص فقتل عنها يوم مرج الصفر‬

‫‪- 1‬عبقریه عمر‪ ،‬حممود عقاد‪ ،‬ص‪.684‬‬


‫‪ - 2‬اجلزء املتمم لطبقات ابن سعد رقم ‪132‬‬
‫‪ - 3‬هتذیب الكمال املزی ج ‪ 5‬ص ‪299‬‬
‫‪- 4‬تاریخ الطربی ج‪ 2‬ص‪ 564‬دار الكتب العلمیة ‪ -‬بریوت‬
‫﴿‪﴾117‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫ش هيدا فتزوجه ا عم ر بن اخلط اب فول دت ل ه فاطم ة بنت عم ر ف تزوج فاطم ة عب د ال رمحن بن زي د بن‬
‫‪3‬‬
‫اخلطاب فولدت له عبد اهلل ‪ 1‬و مانند مهني را شيخ املزی به نقل از زبري بن بکار نوشته‪ 2‬و ابن نعيم»‬
‫مادر عبدالرحمن بن حارث و خواهرش ام حکيم بنت حارث‪ ،‬فاطمه دختر وليد بن مغيره ب‪$$‬وده‬
‫است و فرزن‪$$$‬دان ح‪$$$‬ارث بن هش‪$$$‬ام فقط از عب‪$$$‬دالرحمن و ام حکيم ب‪$$$‬وده اند که ام حکيم به‬
‫همسري‪ $‬عکرمه پسر ابوجهل در آمد و او در روز‪ $‬يرم‪$‬وک ش‪$‬هيد شد و بعد از او با ‪4‬خالد بن‬
‫سعيد ازدواج کرد که او نيز در روز‪ $‬مرج الصفر‪ 5‬شهيد شد و بعد از او عمر بن خطاب با او‬
‫ازدواج کرد و فاطمه بنت عمر از او متولد شد که او به ازدواج عبدالرحمن‪..............‬‬
‫نکت‪$$‬ه‪ :‬بعضي اين ازدواج را س‪$$‬ال ‪ 18‬هج‪$$‬ري دانس‪$$‬ته اند که اصح آن است که اين ازدواج در‬
‫سال ‪ 15‬با ام حکيم رخ داده است‪ ،‬چون علما گفته ان‪$$‬د‪ :‬حض‪$$‬رت عمرس بعد از ام کلثوم ‪$‬ك با‬
‫کسي ازدواج نکرد‪ 6‬يع‪$$‬ني بعد از س‪$$‬ال ‪ 17‬هج‪$$‬ري‪ ،‬پس طبق اين ق‪$$‬ول ازدواج با ام حکيم قبل‬
‫از ‪ 17‬هجري بوده و قرائني نيز موجود‪ $‬است‪.‬‬
‫ش‪$$‬وهر دوم ام حکيم يع‪$$‬ني خالد بن س‪$$‬عيد در واقعه م‪$$‬رج الص‪$$‬فر که در س‪$$‬ال ‪ 14‬هج‪$$‬ري ب‪$$‬ود‬
‫شهيد شد‪ .‬و در مورد وفات پدر ام حکيم نيز دو قول موجود است که به نظر قول ابن عبدالبر‬
‫و ابن اثير صحيحتر است که او در س‪$$‬ال ‪ 15‬هج‪$$‬ري از دنيا رفت‪ 7‬و هم‪$$‬انطور که اش‪$$‬اره شد‬
‫در س‪$$$‬الي که ح‪$$$‬ارث بن هش‪$$$‬ام‪ ،‬همسر فاطمه بنت ولي‪$$$‬د‪،‬ف‪$$$‬وت‪ $‬ش‪$$$‬دند حض‪$$$‬رت عمرس با‬
‫دخترشان(ام حکيم) ازدواج کرد‪.‬‬
‫‪ -3‬ثابت است که بعد از حارث بن هشام سيدنا عثمانس با همسر ح‪$$‬ارث ازدواج ک‪$$‬رد و از او‬
‫فرزندي نيز داشت‪.‬‬
‫خليفه بن خياط مينويسد‪:‬سعيد بن عثم‪$$‬ان بن عف‪$‬ان أمه فاطمة بنت الوليد بن المغ‪$$‬يرة بن عبد هللا‬
‫‪8‬‬
‫بن عمر بن مخزوم‪$‬‬
‫و ابن عساکر نيز به نقل از زبير بن بکار و خليفه بن خياط و محمد بن سعد مينويس‪$$‬د‪« :‬الزب ري‬
‫بن بكار قال يف تسمية ولد عثمان بن عفان قال والوليد وسعيد وأم عثمان أمهم فاطمة بنت الوليد بن‬
‫عب د مشس بن املغ رية بن عب د اهلل بن عم ر بن خمزوم» و کمي جلوتر‪ $‬مينويسد‪« :‬خليف ة بن خي اط ق ال‬
‫سعيد بن عثمان بن عفان أمه فاطمة بنت الوليد بن املغرية بن عبد اهلل بن عمر بن خمزوم‪ ...‬حممد بن‬

‫‪- 1‬تاریخ دمشق ج‪ 70‬ص ‪ 225‬و مهینطور در ج ‪ 34‬ص ‪271‬‬


‫‪- 2‬هتذیب الکمال املزی ج‪ 17‬ص ‪40‬‬
‫‪- 3‬معرفة الصحابه ابن نعیم ج ‪ 1‬ص ‪ 54‬ح ‪210‬‬
‫‪ - 4‬در بعضی روایات اشاره شده که یزید بن معاویه هم به خواستگاریش آمد ولی او به خالد بن سعید جواب مثبت داد‪.‬‬
‫‪- 5‬واقعه مرج الصفر در سال ‪ 14‬هجری و در خالفت امری املومننی عمرسرخ داد‪ .‬خمتصر تاریخ دمشق‪ ،‬ابن منظور ج ‪ 8‬ص ‪329‬‬
‫‪- 6‬عبقریه‪ ،‬عمر‪ ،‬حممود عقاد‪ ،‬ص‪.684‬‬
‫‪- 7‬اسد الغابة ابن اثری ج ‪ 1‬ص ‪ 223‬و معرفة الصحابة ابن نعیم ج ‪ 2‬ص ‪762‬‬
‫‪- 8‬تاریخ خلیفه‬
‫﴿‪﴾118‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫س عد ق ال يف الطبق ة األولی من أه ل املدين ة س عيد بن عثم ان بن عف ان بن أبی الع اص بن أمي ة بن عب د‬


‫‪1‬‬
‫مشس بن عبد مناف وأمه فاطمة بنت الوليد»‬
‫و همينطور‪ $‬شيخ عصامي در ذکر فرزن‪$$‬دان حض‪$$‬رت عثم‪$$‬ان مينويس‪$$‬د‪« :‬وس عيد والولي د أمهم ا‬
‫‪2‬‬
‫فاطمة بنت الوليد»‬
‫و ابن اثير نيز در ذکر ازواج و اوالدش مينويسد‪« :‬ت زوج رقي ة وأم كلث وم ابن يت رس ول اهلل ص‬
‫‪3‬‬
‫وتزوج فاطمة بنت الوليد بن املغرية املخزومية ولدت له الوليد وسعيدا وأم سعيد»‪..‬‬
‫نتيجه‪:‬خالد بن سعيد(شوهر‪ $‬ام حکيم) در سال ‪ 14‬هجري و هشام بن حارث(پ‪$$‬در ام حکيم) در‬
‫سال ‪ 15‬هج‪$$‬ري از دنيا رفت و در همين س‪$$‬ال حض‪$$‬رت عمرس با دخ‪$$‬تر ح‪$$‬ارث بن هش‪$$‬ام از‬
‫فاطمه بنت وليد ازدواج کرد و از او صاحب دختري‪ $‬به نام فاطمه شد و حض‪$$‬رت عثم‪$$‬ان ن‪$$‬يز‬
‫با مادر ام حکيم (فاطمه بنت وليد) ازدواج کرد و از او صاحب دو فرزند شد‪.‬‬
‫و خداوند در قرآن کريم نيز فرموده‪:‬‬
‫﴿ ‪      ‬‬
‫‪        ‬‬
‫‪( ﴾       ‬نساء‪)23/‬‬
‫«يع‪$$‬ني‪[ :‬نك‪$$‬اح اين‪$$‬ان] بر ش‪$$‬ما ح‪$$‬رام ش‪$$‬ده است‪:‬مادرانت‪$$‬ان و دخترانت‪$$‬ان و خواهرانت‪$$‬ان و‬
‫عمههايتان و خاله هايتان و دخ‪$$‬تران ب‪$$‬رادر و دخ‪$$‬تران خ‪$$‬واهر و مادرهايت‪$$‬ان‪ $‬كه به ش‪$$‬ما ش‪$$‬ير‬
‫دادهاند و خواهران رضاعی شما و مادران زنانت‪22‬ان و دخ‪22‬تران همس‪22‬رانتان كه [آنها دخ‪22‬تران]‬
‫در دامان شما پرورش يافتهاند و‪.» .‬‬
‫پس غ‪$$‬ير ممکن است که حض‪$$‬رت عمرس با دخ‪$$‬تر فاطمه بنت وليد ازدواج ک‪$$‬رده و از او‬
‫صاحب فرزند‪ $‬شود و بعد از او نيز با م‪$$‬ادرش ازدواج کند‪ .‬و اين اش‪$$‬تباه ت‪$$‬اريخ نگ‪$$‬اران است‬
‫که در بعضي روايات به جاي دختر حارث بن هشام نوشته اند همسر حارث بن هشام‪.‬‬
‫و ام‪$$‬ا‪ :‬به ف‪$$$‬رض مح‪$$$‬ال اگر حض‪$$‬رت عمرس با فاطمه بنت وليد ازدواج ک‪$$‬رده باشد اين هم‬
‫اشکالي بوجود‪ $‬نمي آورد چونکه‪ :‬محمدص اين امر را تحريم نکرده بلکه در آن ش‪$$‬رايط‪ $‬آن را‬
‫براي دختر خود نپسنديده‪ ،‬حضرت علي؛ در آن زم‪$‬ان ف‪$‬ردي فق‪$‬ير ب‪$‬ود که ح‪$‬تي ق‪$‬درت خريد‬
‫يک کن‪$$‬يز را ن‪$$‬يز نداشت و به همين خ‪$$‬اطر ن‪$$‬يز فاطمه‪$$‬ك بس‪$$‬يار به زحمت مي افت‪$$‬اد و از‬
‫پدرشان‪$‬ص طلب کنيز ميکردند‪.‬‬
‫به اين فکر کنيد که حضرت علي؛ با آن وضع مالي و با داشتن چند فرزند همسر ديگري‪ $‬ن‪$$‬يز‬
‫اختيار کند آن موقع چه ميشد؟ آيا قوز‪ $‬ب‪$$‬اال ق‪$$‬وز‪ $‬نميشد؟!! پس حض‪$$‬رت محمد ص که عقل ُکل‬
‫بود عواقب اين ازدواج را نيز در نظر گرفته بوده و حضرت علي؛ را منع کرد‪ .‬گذشته از آن‬
‫فاطمه بنت وليد هر چند که پدرش دش‪$$‬من اس‪$$‬الم ب‪$$‬ود ولي در نظر داش‪$$‬ته باش‪$$‬يد که ب‪$$‬رادرش‪،‬‬
‫شمشير‪ $‬اس‪$$‬الم ب‪$$‬ود‪(.‬خالد بن وليدس = س‪$$‬يف هللا) پس قي‪$$‬اس اين دو با هم و با در نظر گ‪$$‬رفتن‬
‫شرايط منصفانه نيست و هم‪$$‬انطور که گفتيم محمدص اين ن‪$$‬وع ازدواج را ح‪$$‬رام ندانس‪$$‬ته بلکه‬
‫براي دختر خود نپسنديده که هر مرد عاقلي نميپسندد که بر سر دخترش هوو بيايد‪!!.‬‬
‫‪ - 1‬و ابن عساکر در تاریخ دمشق ج ‪ 21‬ص ‪221‬‬
‫‪ - 2‬مسط النجوم شیخ عصامی‪،‬ذکر اوالد حضرت عثمان‬
‫‪ - 3‬الکامل ابن اثری ج‪ 3‬صص ‪186 _ 185‬‬
‫﴿‪﴾119‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫‪----------‬‬
‫محض اطالع‪ :‬در اينجا آقاي قزوي‪$$‬ني‪ $‬يک اش‪$$‬تباه بعيد را م‪$$‬رتکب ش‪$$‬ده ان‪$$‬د!!‪ :‬و اينکه ايش‪$$‬ان‪،‬‬
‫وليد بن عتبه را با وليد بن مغيره اشتباهي گرفته است!!!‬
‫ابن حجر عسقالني مينويسد‪:‬‬
‫‪1‬‬
‫فاطمة بنت الوليد بن عتبة بن ربيعة بن عبد مشس العبشمية قتل أبوها ببدر كافراً‬
‫فاطمه بنت وليد بن عتبه پدرش در جنگ بدر به کفر کشته شد‪.‬‬
‫ولي وليد بن مغيره در سال ‪ 1‬هجري در مکه مرد و عمرش به جنگ ب‪$$‬در نکش‪$$‬يد!! و گذش‪$$‬ته‬
‫از آن او در سالهاي اول بعثت آنقدر ضعيف و پير ب‪$$‬ود که ح‪$$‬تي نميتوانست س‪$$‬جده بکند و در‬
‫کتب تاريخ در ذکر سالهاي اول بعثت از او به عنوان پيرمردي فرتوت! ياد شده‪.‬‬

‫ادامه شبهه و نتيجه گيري آقاي قزويني‪:‬‬


‫با اين توضيحات‪ ،‬آيا امكان دارد كه اميرمؤمنان عليه السالم بر خالف سنت رسول خدا كاری‬
‫را انجام دهد؛ با اين كه خود امام علي عليه السالم در نهج البالغه‪ ،‬خطبه قاصعه می‌فرمايد‪$:‬‬
‫من دنبال او میرفتم همان گونه كه بچه شتر دنبال مادرش میرود‪ ،‬آن بزرگوار هر روز ب‪$$‬رای‬
‫من پرچمی‪ $‬از اخالق فاضله خود بر میافراشت و مرا به پيروی از آن دستور‪ $‬میداد‪.‬‬
‫در نتيجه قب‪$$‬ول چ‪$$‬نين ازدواجی از س‪$$‬وی اميرمؤمن‪$$‬ان عليه الس‪$$‬الم مخ‪$$‬الفت با س‪$$‬نت رس‪$$‬ول‬
‫خداص محسوب می‌شود و امكان ندارد كه اميرمؤمنان عليه السالم با سنت رسول خدا مخالفت‬
‫كرده باشد‪.‬‬

‫جواب‪:‬‬
‫اوالً‪ :‬ثابت شد که حضرت عمر و همينطور‪ $‬حضرت علي؛ در اين م‪$$‬اجرا خالف س‪$$‬نت رفت‪$$‬ار‪$‬‬
‫نکرده اند‪.‬‬
‫دوماً‪ :‬اين ادعا که حضرت عليس از سنت عدول نکرده نيز همان ادع‪$‬اي عص‪$‬مت است که به‬
‫هيچ وجه مقب‪$$$‬ول نيس‪$$$‬ت‪ .‬و همه ميدانند که حض‪$$$‬رت علي؛ ابن س‪$$$‬با و پ‪$$$‬يروانش را در آتش‬
‫س‪$$‬وزاند و اين خالف س‪$$‬خن پي‪$$‬امبر‪$‬ص است که فرم‪$$‬ود‪ $:‬با ع‪$$‬ذاب الهي(آتش) م‪$$‬ردم را ع‪$$‬ذاب‬
‫مکنيد‪.‬‬
‫هر چند اين نتيجه گيري آقاي قزويني با توض‪$$‬يح و ت‪$$‬وجيهي‪ $‬که در م‪$$‬ورد شبهاتش‪$$‬ان رفت بي‬
‫ارزش ميشود‪ $‬ولي بد نيست در اين مورد‪ $‬نظر خود حضرت علي؛را نيز جويا شويم‪:‬‬
‫امام احمد(ح‪ )1003‬از عبد خ‪$$‬ير ش‪$$‬اگرد و به اص‪$$‬طالح ش‪$$‬يعه خ‪$$‬اص عليس روايت مي کندکه‬
‫حضرت عليس در جمع عمومي باالي منبر خطابه اي ايراد فرمودند‪ $‬که پاره اي از آن به اين‬
‫قرار‪ $‬است‪:‬‬
‫قبض رسول اللهص واستخلف أبو بكرس فعمل بعمله وسار بسريته حتی قبضه اهلل عز وجل علی‬
‫ذل ك مث اس تخلف عمرس علی ذل ك فعم ل بعملهم ا وس ار بس ريهتما ح تی قبض ه اهلل ع ز وج ل علی‬
‫ذلك‪..‬‬

‫‪- 1‬اإلصابة ج ‪ 8‬صص ‪ 278 ،277‬رقم ‪11613‬‬


‫﴿‪﴾120‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫«رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا ش ف‪$$‬وت ک‪$$‬رد و اب‪$$‬وبکرس بخالفت رس‪$$‬يد او بس‪22‬ان عمل آن ص عمل ک‪22‬رد و‬
‫بس‪22‬يرت و روش وي رفت‪22‬ار ک‪22‬رد تا آنکه حق تع‪$$‬الي وي را به همين من‪$$‬وال قبض روح ک‪$$‬رد‪.‬‬
‫سپس عمر س خليفه شد‪ .‬او بسان عمل آن دو و بسيرت آنان رفتار کرد تا آنکه حق تعالي وي‬
‫را بـر هميـن منوال قبض روح کرد‪».‬‬

‫و در روايات اهل تشيع‪:‬‬


‫حض‪$$‬رت علي؛ در نامه اي كه ّ‬
‫توس‪$‬ط‪« $‬قيسبن س‪$$‬عدبن عب‪$$‬اده» فرمان‪$$‬دار‪ $‬مص‪$$‬ر‪ ،‬به اهل مصر‬
‫مینويسد اينگونه ميفرمايد‪:‬‬
‫«بس م اهلل ال رمحن ال رحيم من عب د اهلل علي أم ري املؤم نني‪....‬أن بعث حمم دا ‪ -‬ص لی اهلل علي ه وآل ه ‪-‬‬
‫[ إليهم ] فعلمهم الكت اب واحلكم ة والس نة والف رائض‪ ،‬وأد هبم لكيم ا يهت دوا‪ ،‬ومجعهم لكيم ا [ ال ]‬
‫يتفرق وا‪ ،‬وزك اهم لكيم ا يتطه روا‪ ،‬فلم ا قض ی من ذل ك م ا علي ه قبض ه اهلل [ إلي ه فعلي ه ] ص لوات اهلل‬
‫وسالمه ورمحته ورضوانه إنه محيد جميد‪ .‬مث إن املسلمني من بعده استخلفوا امرأين منهم صاحلني عمال‬
‫بالكتاب وأحسنا السرية ومل يتعديا السنة مث توفامها اهلل فرمحهما اهلل‪» ......‬‬

‫«‪ ...‬همانا خداوند‪ ،‬مح ّمد را به سويشان برانگيخت و به آنها كتاب و حكمت و سنّت و واجبات‬
‫را ياد داد و آنها را تربيت كرد تا هدايت شوند‪ ،‬و آن‪$$‬ان را جمع ك‪$$‬رد تا متف‪$‬رّق و گروهگ‪$$‬روه‬
‫نشوند‪ ،‬و آنها را پاك گردانيد‪ $‬تا اينكه پاك شدند‪ .‬زمانی كه رسالتش را به پايان رسانيد‪ ،‬خداوند‪$‬‬
‫او را ميراند كه درود و س‪$$‬الم و رحمت و رض‪$$‬وان خ‪$$‬دا بر او ب‪$$‬اد كه به راس‪$$‬تی‪ $‬او حميد و‬
‫مجيد است‪ .‬سپس مسلمانان بعد از او‪ ،‬دو م‪22‬رد ص‪22‬الح را در بين خودش‪22‬ان به خالفت برگزيدند‬
‫كه هر دو به كتاب عمل كردند و بسيار نيكو سيرت بودند و از سنّت (پيامبر) تج‪22‬اوز نكردند و‬
‫‪1‬‬
‫آنگاه خداوند‪ $‬هر دوی آنان را نيز ميراند كه رحمت خدا بر هر دوشان باد!»‪..‬‬
‫خوانديم‪ $‬که خود حضرت علي؛ حضرت عمرس را شخصي‪ $‬ص‪$$‬الح ميداند و معتقد است که او‬
‫از سيرت و سنت رسول اللهص خارج نشده است(فعمل بعمله وسار بسريته‪...‬ومل يتعديا السنة)‪،‬‬
‫پس اين سخن حضرت علي؛ را بايد چون سيلي بر صورت‪ $‬قزويني‪ $‬ها بزنيم‪.‬‬

‫شبهه‪ :‬محور هفتم‪ :‬عمر با ام كلثوم «كفو» نبود‪:‬‬

‫‪ - 1‬الغارات‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪ 210‬حتقیق سید جالل الدین احلسینی األرموی احملدث؛ ناسخ التواریخ‪ ،‬مریزا تقى سپهر‪ ،‬ج‪ ،3‬كتاب ‪ ،2‬ص‬
‫‪ ،241‬چاپ ایران ؛ الدرجات الرفیعة‪ ،‬سیدعلىخان شوشرتى‪ ،‬ص‪ -336‬؛ إبنأبىاحلدید در شرح هنجالبالغة و شیخ جملسى در‬
‫جممعالبحار خود‪ ،‬با كمى تفاوت‪« :‬أمریین صاحلنی عمال بالكتاب والسنة و أحسنا السریة و مل یعدوا السنة مث توفامها اللّه عزوجل ب»‬
‫آوردهاند‪ ..‬و در وقعة الصفنی‪ ،‬ص‪ –201‬القاهرة‪ ،‬چننی آمده است‪« :‬أحسنا السریة و عدال ىف األمة»؛ «آن دو رفتار نیكو داشته و‬
‫در بنی ّامت‪ ،‬عدالت كردند»‪..‬‬
‫﴿‪﴾121‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫غير هاشمي‪ ،‬كفو هاشمي نيست‪:‬‬


‫برخی از عالم‪$$‬ان اهل س‪$$‬نت تص‪$$‬ريح كرده‌اند كه در ازدواج‪ ،‬تناسب دي‪$$‬نی و ح‪$$‬تی نس‪$$‬بی ن‪$$‬يز‬
‫ضرور است و غير قريش نمی‌توانند‪ $‬با دختران قرشی و همچنين غ‪$$‬ير ب‪$$‬نی هاشم نمی‌توانند‪ $‬با‬
‫دختران بنی هاشم ازدواج كنند؛ چرا كه بنی هاشم به خاطر وجود رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا ص‪$$‬لی هللا عليه‬
‫وآله قوم‪ $‬برتر هستند و هيچ قومی‪ $‬از نظر فضيلت با آن‌ها برابری نمی‌كند‪$.‬‬
‫به همين دليل بود كه اميرمؤمنان عليه السالم می‌فرمود‪ :‬من دخ‪$$‬ترانم را ب‪$$‬رای فرزن‪$$‬دان جعفر‬
‫كنار گذاشته‌ام و جز به آن‌ها به كسی ديگر دختر نخواهم داد‪.‬‬
‫ابن سعد و سعيد بن منصور‪ $‬مينويسند‪$:‬‬
‫عمر بن خطاب‪ ،‬از علي بن ابی ط‪$‬الب دخ‪$‬ترش ا ّم‌كلث‪$‬وم‪ $‬را خواس‪$‬تگاری ك‪$‬رد؛ علي در پاسخ‬
‫گفت‪ :‬من دختران خويش را برای ازدواج با پسران جعفر از ازدواج منع كرده ام‪.‬‬
‫بجيرمی‪ $‬شافعی‪ ،‬از دانشمندان متأخر اهل سنت (متوف‪$$‬ای ‪1221‬هـ) تص‪$$‬ريح می‌‌كند كه امتن‪$$‬اع‬
‫رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا از دادن حض‪$$‬رت زه‪$$‬را به خليفه اول و دوم به خ‪$$‬اطر اين ب‪$$‬ود كه آن‌ها از نظر‬
‫نسبی با خاندان رسول خدا همتا نبودند‪$:‬‬
‫در شرح خصائص آمده است كه «از خصوص‪$$‬يات‪ $‬پي‪$$‬امبر‪$‬ص آن است كه هيچ كس با خان‪$$‬دان‬
‫او در ازدواج هم شان نيست؛ اما در باره ازدواج علي با فاطمه‪ ،‬گفته شده است كه فاطمه جز‬
‫او همتايی نداشت و به خاطر امر الهی با او ازدواج كرد‪ .‬زيرا طبرانی‪ $‬از ابن مس‪$$‬عود‪ $‬روايت‬
‫می‌كند كه هنگامی كه ابوبكر‪ $‬و عمر از فاطمه خواس‪$‬تگاری كردن‪$$‬د‪ ،‬رس‪$‬ول خ‪$$‬دا آن دو را رد‬
‫ك‪$$‬رده و فرم‪$$‬ود خداوند‪ $‬به من دس‪$$‬تور‪ $‬داده است كه فاطمه را به ازدواج علي در آوردم؛ و او‬
‫را در غي‪$$‬اب علي كه برگزي‪$$‬ده خ‪$$‬دا ب‪$$‬رای اين ازدواج ب‪$$‬ود‪ ،‬به همس‪$$‬ری‪ $‬او در آورد؛ و ممكن‬
‫است كه رسول خدا شخصی‪ $‬را وكيل در قبول ازدواج از ج‪$$‬انب علي ك‪$$‬رده باش‪$$‬د؛ و هنگ‪$$‬امی‬
‫كه پيامبر به علي گفت كه خداوند‪ $‬او را به اين كار مامور‪ $‬كرده است‪ ،‬راضی‪ $‬شد‪.‬‬
‫و در حاشيه خود بر منهج الطالب می‌نويسد‪$:‬‬
‫نسب تنها از جانب پدران به حساب می آيد؛ مگر در فرزندان دختر پيامبر صلی هللا عليه وآله‬
‫وس‪$$‬لم‪ .‬زي‪$$‬را اين دخ‪$$‬تران به رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا منس‪$$‬وب ب‪$$‬وده و به همين س‪$$‬بب غ‪$$‬ير از ايش‪$$‬ان كسی‬
‫همتايشان نيست‪ .‬كالم رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا كه فرموده‌اند «خداوند‪ $‬من را از ب‪$$‬نی هاشم برگزي‪$$‬د»‪ $‬داللت‬
‫بر مق‪$$‬داری از اين م‪$$‬دعا دارد‪ ،‬يع‪$$‬نی غ‪$$‬ير هاش‪$$‬می كفو هاش‪$$‬می و غ‪$$‬ير مطل‪$$‬بی‪ ،‬كفو مطل‪$$‬بی‬
‫نيست!‬
‫طبق سخن بجيرمی‪ ،‬رسول خدا به اين دليل فاطمه زه‪$$‬را س‪$$‬الم هللا عليها را به آن دو ن‪$$‬داد كه‬
‫از نظر قومی با بنی هاشم كفو نبودند؛ پس ندادن دختر هاش‪$$‬می به غ‪$$‬ير هاش‪$$‬می س‪$$‬نت رس‪$$‬ول‬
‫خدا است‪ .‬آيا اميرمؤمنان عليه السالم می‌تواند‪ $‬بر خالف اين سنت عمل نمايد؟‬
‫مقدسی حنبلی به نقل از احمد بن حنبل می‌نويسد‪:‬‬
‫از احمد بن حنبل نقل شده است كه غير قريش‪$$‬ی‪ ،‬كفو قريشی‪ $‬نيس‪$$‬ت؛ و غ‪$$‬ير بني‌هاش‪$$‬می‪ ،‬كفو‬
‫بني‌هاش‪$$‬می‪ $‬نيس‪$$‬ت؛ زي‪$$‬را رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا ص فرمودن‪$$‬د‪ :‬خداوند‪ $‬من را از كنانه از نسل اس‪$$‬ماعيل‬
‫برگزيد؛‪ $‬و از ميان كنانه قريش را برگزيد‪ $‬و از مي‪$$‬ان ق‪$$‬ريش ب‪$$‬نی هاشم را برگزيد‪ $‬و از مي‪$$‬ان‬
‫بنی هاشم من را برگزيد‪$.‬‬

‫شهاب الدين قليوبی نيز تصريح می‌كند كه هيچ قومی با احرار بنی هاشم نمی‌توانند كفو باشند‪:‬‬
‫﴿‪﴾122‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫س‪$$‬اداتی كه آزاد باش‪$$‬ند‪ ،‬هيچ كس كفو آن‪$$‬ان نيس‪$$‬ت‪ .‬قيد آزاد‪ ،‬م‪$$‬وردی را اس‪$$‬تثنا می كند كه يك‬
‫هاشمی‪ ،‬با يك كنيز ازدواج كند؛ اما موال ش‪$$‬رط كند كه فرزند‪ $‬غالم او باش‪$$‬د؛ اگر اين ش‪$$‬خص‬
‫دخ‪$$‬تری‪ $‬به دنيا آورد‪ ،‬اين دخ‪$$‬تر‪ ،‬كن‪$$‬يز ص‪$$‬احب م‪$$‬ادرش می ش‪$$‬ود؛ و مالك می تواند او را به‬
‫برده و يا شخصی با نسب پايين تزويج كند‪ .‬حتی اگر هاشمی باشد؛ زي‪$$‬را او ب‪$$‬رده اس‪$$‬ت‪ .‬و به‬
‫همين سبب حتی اگر سلطان بخواهد او را به عقد غير هاشمی در آورد نمی تواند! (زيرا برده‬
‫سلطان نيست)‬
‫آيا می‌ت‪$$$‬وان خ‪$$$‬انواده و نسب عمر را با نسب ا ّم‌كلث‪$$$‬وم‪ $‬مقايسه ك‪$$$‬رد؟ آيا ص‪$$$‬هاك با حض‪$$$‬رت‬
‫خديجه‪ ،‬و حنتمه با حضرت زهرا كه سيده زن‪$$‬ان اهل بهشت اس‪$$‬ت‪ ،‬می‌تواند‪ $‬يكس‪$$‬ان باش‪$$‬د؟ آيا‬
‫خطّاب را می‌توان با رسول اكرم و اميرمؤمنان عليهما السالم برابر دانست؟‬
‫اگر ا ّم‌كلث‪$$‬وم را دخ‪$$‬تر اميرمؤمن‪$$‬ان ب‪$$‬دانيم‪ ،‬به هيچ وجه نمی ت‪$$‬وان ادعا ك‪$$‬رد كه عمر با آن‬
‫حضرت كفو بوده است!!!‬
‫جالب اين است كه حتی خود خليفه دوم ن‪$$‬يز كف‪$$‬ائت نس‪$$‬بی را ش‪$$‬رط ازدواج می‌داند و از پيوند‪$‬‬
‫افرادی‪ $‬كه از خانواده پست بودند‪ $‬با خانواده‌های‪ $‬اصيل جلوگيری می‌كردند‪.‬‬
‫سرخسی‪ $‬حنفی از بزرگان اهل سنت در كتاب المبسوط‪ $‬می‌نويسد‪$:‬‬
‫از عمر روايت شده كه می‌گفت‪ :‬من از ازدواج زنان جلوگيری می‌كنم؛ مگر اين كه با همت‪$$‬ای‬
‫او ( هم كفو او) باشد و اين دليل بر اين است كه در ازدواج همتا بودن معتبر است‪.‬‬
‫و عبد الرزاق صنعانی‪ $‬می‌نويسد‪$:‬‬
‫از ابراهيم بن محمد بن طلحه نقل شده است كه عمر می‌گفت‪ :‬من از ازدواج افرادی كه دارای‬
‫شرافت خانوادگی هستند منع می‌كنم؛ مگر با همتای او باشد‪.‬‬

‫اما آيا خليفه دوم ن‪$$‬يز به اين مس‪$$‬أله پايبند ب‪$$‬ود؟ آيا بين خليفه دوم و ا ّم‌كلث‪$$‬وم تناسب ق‪$$‬ومی و‬
‫كفائت نسبی رعايت شده است؟‬

‫جواب‪:‬‬
‫ابتدا روايتي که قزويني‪ $‬در شروع‪ $‬نقل کرده اند را به طور کامل از ابن سعد با هم ميخوانيم‪:‬‬
‫انس بن عياض ليثی از جعفر بن محمد؛ از پدرش ما را خبر داد كه می فرموده است عمر بن‬
‫خط‪$$‬اب ام كلث‪$‬وم دخ‪$$‬تر علی؛ را از او خواس‪$‬تگاری ك‪$$‬رد‪ ،‬علیس فرم‪$$‬ود‪ $‬من دخ‪$‬تران خ‪$‬ود را‬
‫ب‪$$‬رای پس‪$$‬ران ب‪$$‬رادرم جعفر نگه داش‪$$‬ته ام‪ ،‬عمرس گفت او را به ازدواج من درآور به خ‪$$‬دا‬
‫سوگند‪ $‬بر روی‪ $‬زمين مردی ي‪$$‬افت نمی ش‪$$‬ود كه به ان‪$$‬دازه من در خ‪$$‬وش رفت‪$$‬اری‪ $‬با او باش‪$$‬د‪.‬‬
‫علیس فرمود اين ك‪$‬ار را انج‪$‬ام می دهم‪ ،‬عمرس خ‪$‬ود را به انجمن مه‪$‬اجران كه مي‪$‬ان ق‪$‬بر و‬
‫منبر رسول خداص می نشستند‪ $‬رساند‪....‬‬
‫از اين روايت اينگونه اس‪$$‬تفاده ميش‪$$‬ود‪ $‬که حض‪$$‬رت علي؛ ب‪$$‬دون هيچ دلخ‪$$‬وري‪ ،‬دخ‪$$‬ترش را به‬
‫ازدواج حضرت عمر؛ در آورد‪.‬و‪ $‬نه تنها ارعاب و خوفي‪ $‬در کار نب‪$$‬ود بلکه حض‪$$‬رت عمرس‬
‫قول به اکرام و ارج نهادند ميدهد‪.‬‬
‫اما آن اق‪$$‬والي‪ $‬که در م‪$$‬ورد‪ $‬برت‪$$‬ري‪ $‬ب‪$$‬ني هاشم نقل ک‪$$‬رده اند و نه تح‪$$‬ريم ازدواج غ‪$$‬ير ب‪$$‬ني‬
‫هاشمي با بني هاشمي!!‬
‫اين اقوال غير معقول و خالف با آي‪$$‬ات و ش‪$$‬رع اس‪$$‬الم و واض‪$$‬حات است و به ق‪$$‬ول حض‪$$‬رت‬
‫علي؛‪« :‬به کالم نگ‪$$$‬اه کن و نه به متکلم»‪ ...‬و اين متکلم‪$$$‬ان س‪$$$‬خن ن‪$$$‬احق گفته اند و برداشت‬
‫نادرست ک‪$$‬رده ان‪$$‬د(البته نه همه آنها و در بعضي آق‪$$‬اي قزوي‪$$‬ني خي‪$$‬انت ک‪$$‬رده اس‪$$‬ت)‪ ،‬و البته‬
‫﴿‪﴾123‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫بعضي از علما نيز از اين حديث رس‪$$‬ول‪$‬ص اينگونه برداشت ک‪$$‬رده اند که ع‪$$‬رب از عجم برتر‬
‫است!! آيا شما اين برداشت را قبول ميکنيد؟؟ نه چون چنين چيزي معقول نيست و خدا برتري‬
‫را در نژاد قرار‪ $‬نداده است‪.‬‬
‫و اما داليل رد اين برداشت‪:‬‬
‫الف‪ :‬حضرت محمدص دو دختر خود را به سيدنا عثمانس ‪$‬داد که او از ب‪$$‬ني اميه ب‪$$‬ود‪.‬يا‪ $‬ديگر‬
‫دختر خودش را (زينب) به همسري‪ $‬ابوالعاص در آورد‪.‬‬
‫ب‪-‬خ‪$$‬ود حض‪$$‬رت محمدص از دخ‪$$‬تر ابوس‪$$‬فيان خواس‪$$‬تگاري‪ $‬ک‪$$‬رد يع‪$$‬ني از ب‪$$‬ني امي‪$$‬ه!! و با‬
‫عايشهك ازدواج کرد که او از طايفه هاي مشهور قريش نبود و حفصهك نيز مانند او و‪.....‬‬
‫پس طبق استدالل شما محمدص خالف سنت خودشان!!!!!عمل کرده اند!!‬
‫پ‪-‬حضرت علي؛ نيز از غير بني هاشم زن گرفته و همينطور‪ $‬حسن و حسين و‪.....‬‬
‫همه اينها خالف سنت عمل کرده اند؟؟؟‬
‫با اين طرز استدالل‪ ،‬هيچ سيدي حق ندارد با غير از سيد و سادات ازدواج کند‪!!.‬‬
‫ت‪ :‬شيخ االسالم ابن تيميه (در رد ابن مطهر حلي شيعي) در مورد‪ $‬اين روايت ميگويد‪:‬‬
‫اين به آن معني نيست که بني هاشم و ق‪$$‬ريش از همه برتر هس‪$$‬تند‪ ،‬بلکه در ديگر قبايل ع‪$$‬رب‬
‫مومنيني‪ $‬هستند که از آنها برترند‪ $‬مثالً‪ :‬سابقون االول‪$$‬ون که تع‪$$‬داد ان‪$$‬دکي آنها از ب‪$$‬ني هاشم و‬
‫قريش هستند و اکثر قريشيان در فتح مکه اسالم آوردند!‪ ........‬و اهل بدر افضل بر ب‪$‬ني هاشم‬
‫هستند که در اين جنگ فقط ‪ 3‬نفر از بني هاشم بوده اند(حمزه و علي و جعفرش) در صورتي‬
‫که اهل ب‪$$‬در ‪ 313‬نفر ب‪$$‬وده ان‪$$‬د‪ .‬و اينها افضل هس‪$$‬تند بر کل ب‪$$‬ني هاشم که در ب‪$$‬در حض‪$$‬ور‬
‫‪1‬‬
‫نداشته اند‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫ج‪ :‬گذشته از آن ابو لهب نيز از ب‪$$‬ني هاشم ب‪$$‬ود‪ ..‬آيا او ن‪$$‬يز افضل اس‪$$‬ت؟؟ کسي که خ‪$$‬دا در‬
‫مورد‪ $‬او و زنش سوره تبت(المسد) را نازل کرد‪:‬‬
‫﴿ ‪             ‬‬
‫‪﴾   ‬‬
‫(املسد‪)3-1/‬‬
‫بريده باد دو دست اب‪$$‬ولهب و م‪$$‬رگ بر او ب‪$$‬اد (‪ )1‬دارايی او و آنچه اندوختس‪$$‬ودش‪ $‬نك‪$$‬رد (‪)2‬‬
‫بزودی‪ $‬در آتشی پرزبانه درآيد (‪)3‬‬
‫دين خ‪$$‬دا پ‪$$‬ارتي ب‪$$‬ازي قب‪$$‬ول نميکند و اب‪$$‬راهيم؛ که فرزند آذر بت س‪$$‬از و بت پرست ب‪$$‬ود‪،‬اين‬
‫نسبت براي او ذمي محسوب نميشود‪ $‬و فرزندي چون ابراهيم؛ براي پ‪$$‬درش هيچ نفعي نميتواند‪$‬‬
‫داشته باشد‪ .‬و همينطور است حال و روز‪ $‬فرزند‪ $‬نوح ؛ (يام)که از دعوت پ‪$$‬در روي‪ $‬برگرداند‪$‬‬
‫و شاعر نيز ميسرايد‪$:‬‬
‫پسر نوح با بــدان بنشست ‪ ...‬خـــــاندان نبوتش گــــم شد‬
‫سگ اصحاب كهف روزی چند‪ ...‬پی نيكان گرفت و مردم شد(گلستان سعدي)‬
‫و موالنا‪:‬‬
‫پور آن بو جهل شد مومن عيان‪ ...‬پور آن نوح نبی از گمرهان (مثنوي معنوي)‬
‫و همينط‪$$‬ور‪،‬ق‪$$‬ارون که بعضي او را پسر عم‪$$‬وي حض‪$$‬رت موسي‪$‬؛ و بعضي او را عم‪$$‬وي آن‬
‫حضرت؛ دانسته اند‪.‬‬

‫‪- 1‬منهاج السنة النبویة ج ‪ 7‬ص ‪ /135‬ابن تیمیه ‪/‬حمقق‪:‬د‪ .‬حممد رشاد سامل‪/‬ناشر‪:‬مؤسسة قرطبة‬
‫‪- 2‬در هر قبیله بیش و کم و خوب و زشت هست ‪ ..‬مرغی کالغ الشخور و دیگری مهاست‪ ،‬پروین اعتصامی‬
‫﴿‪﴾124‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫ح‪ :‬شيطان هم خود را برتر از آدم ميدانست ولي خداوند‪ $‬ميفرمايد‪:‬‬


‫﴿ ‪        ‬‬
‫‪            ‬‬
‫‪( ﴾ ‬احلجرات‪)١٣ :‬‬
‫«اي انسانها! ما شما را از مرد و زني ( آدم وحواء)آفري‪$$‬ديم‪ $‬وش‪$$‬ما را نژادها وقبايل گرداني‪$$‬ديم‪$‬‬
‫تا همديگر را بشناسيد‪ $،‬بيگمان گرامي ترين شما در نزد خداوند پرهيزگار ترين شما ست‪ ،‬حقا‬
‫كه خداوند دانا وآگاه است»‪.‬‬
‫پرهيزگارترين‪ $‬نه خوش اصل و نسب ترين!!! افال تتفکرون؟؟ آيا تفکر نميکنيد؟‬
‫گويا اين سخنان ديکته شده توسط شيطان نژاد پرست است و با همان طرز فکر نگارش ش‪$$‬ده‪،‬‬
‫کما اينکه شيطان نيز ميگفت‪:‬‬
‫﴿ ‪(﴾            ‬ص‪)76/‬‬
‫من از او (آدم) بهترم‪ ،‬مرا از آتش آفريدهای‪ $‬و او را از گل آفريدهای!!‬
‫خ‪ :‬جناب قزويني جواب بدهيد‪ :‬سبب عزت دار شدن لقمان حکيم و يا حضرت بالل چه بود؟؟‬
‫‪1‬‬
‫ابن عباسسگويد‪ :‬لقمان برده حبشي نژاد بود که پيشه نجاري داشت‬
‫سعيد بن مسيبس‪ :‬لقمان از سياهان مصر بود که صاحب لب هاي بزرگي‪ $‬بود و خداوند به وي‬
‫‪2‬‬
‫حکمت داد و به مقام پيامبريش ارجمند نمود‬
‫‪3‬‬
‫از ليث چنين نقل است‪ :‬حکمت لقمان نبوت بود‪ . .‬و او از ب‪$$‬رده ب‪$$‬ودنش هم عبا نداشت چنانچه‬
‫وقتي‪ $‬از او ميپرسيدند‪ $:‬آيا تو برده فالني نبودي‪$‬؟ بدون ناراحتي‪ $‬جواب مثبت ميداد‪.‬‬
‫حال وقت آن است که بپرسيم‪:‬آيا‪ $‬لقمان نسب نيکو داشت؟؟ و آيا بني هاشمي ها از لقم‪$$‬ان برتر‬
‫هستند؟؟‬
‫‪4‬‬
‫چه خوش گفته پيامبرص که فرمود‪«$:‬من بطأ به عمله مل يسرع به نسبه»‪.‬‬
‫کسيکه عملش او را عقب بيندازد‪ ،‬نسبش نمي تواند او را سبقت دهد‪.‬‬
‫و باز هم در يکي از خطبه هايشان ميفرمايند‪( :‬اي مردم قريش‪ :‬خداوند‪ $‬تكبر و غرور جاهليت‬
‫و افتخار به پدران را از شما دور كرده اس‪$$‬ت‪ ،‬همه م‪22‬ردم از آدم عليه الس‪22‬الم‪ ،‬و آدم از خ‪22‬اك‬
‫‪5‬‬
‫آفريده شده است)‬
‫ولي گويا آن غرور و تکبر جاهليت به آقاي قزويني سرايت کرده است!!‬
‫پيامبر‪ $‬اسالم ص به ابوذر‪$‬س فرمودند‪:‬اي ابوذر! بدان كه تو بهتر از سرخ رنگ و س‪$$‬ياه رنگ‬
‫‪6‬‬
‫نيستي‪ ،‬مگر اينكه در پرهيز گاري بر او برتري‪ $‬داشته باشي‬

‫‪_1‬ابن ابی الدنیا در کتاب اململوکنی‬


‫‪ _2‬و در منثوره ‪5/161‬‬
‫‪ _3‬مرجع سابق‬
‫‪ - 4‬ابن حبان (‪ ،3/45‬رقم ‪ . )768‬أخرجه أبو داود (‪ ،3/317‬رقم ‪ ،)3643‬واحلاكم (‪ ،1/165‬رقم ‪ . )299‬أخرجه أمحد (‬
‫‪ ،2/252‬رقم ‪ ،)7421‬ومسلم (‪ ،4/2074‬رقم ‪ ،)2699‬وأبو داود (‪ ،4/287‬رقم ‪ ،)4946‬والرتمذى (‪ ،5/195‬رقم‬
‫‪ ،)2945‬وابن ماجه (‪ ،1/82‬رقم ‪ ،)225‬وابن حبان (‪ ،2/292‬رقم ‪. )534‬به نقل از جامع االحادیث‪/‬رقم ‪ 20487‬و ‪20013‬‬
‫و ‪24066‬‬
‫‪ _5‬سنن ابو داود ح‪5116‬‬
‫‪ _6‬مسند امام امحد ج ‪ 5‬ص‪158‬‬
‫﴿‪﴾125‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫و مشهور است که محمدص خطاب به خانواده و خويشاوندانش‪ $‬اعالن نم‪$$‬ود ك‪$$‬ه‪« :‬أن اعمل <<وا‬
‫ال أغ <<ني لكم من اهلل ش< <<يئا»=به دستورات‪ $‬هللا‌ و رسول‪$‬ص عمل كنيد كه من نمي‌توانم‪ $‬براي ش‪$$‬ما‬
‫در برابر هللا كاري بكنم‪.‬‬
‫َ‬
‫البته قزويني و دوستانش حق دارند چنين ادعاهاي ب‪$$‬اطلي را َعلم کنن‪$$‬د‪ ،‬چ‪$$‬ون اين بدعتهايش‪$$‬ان‬
‫است که آنها را وادار به گفتن چنين سخناني کرده است‪ ،‬خداوند ميفرمايد‪:‬‬
‫﴿‪(﴾      ‬آل عمران ‪)24 /‬‬
‫و بدعت هايشان آنان را در دينشان مغرور كرده است‪.‬‬
‫جالب است که سخنان آقاي قزويني بسيار‪ $‬ش‪$$‬باهت دارد با س‪$$‬خنان مش‪$$‬رکين مکه که در م‪$$‬ورد‪$‬‬
‫بعثت پي‪$$‬امبرص ميگفتن‪$$‬د‪ :‬خداوند ب‪$$‬راي عه‪$$‬ده‌دار ش‪$$‬دن رس‪$$‬الت خ‪$$‬ويش کسي را جز اين ي‪$$‬تيم‬
‫مسکين نيافت؟! اين درست نب‪$‬ود که خ‪$‬دا بزرگ‪$‬ان و س‪$‬ران مکه و ط‪$$‬ائف را کن‪$$‬ار بزند و اين‬
‫بينوا را فرستادة خويش قرار‪ $‬دهد‪:‬‬
‫﴿ ‪﴾          ‬‬
‫(زخرف‪)31 /‬‬
‫«چرا اين قرآن بر يکي از مردان بزرگ يکي از اين دو شهر بزرگ فرود‪ $‬نيامده است؟!»‬
‫و خداوند هم چنين جواب دادند و ما هم آن را تقديم آقاي قزويني ميکنيم‪:‬‬
‫﴿ ‪(﴾     ‬زخرف‪)32 /‬‬
‫«مگر اينان متصدّي توزيع رحمت خداي تو‌اند؟!»‬
‫خالصه کالم اينکه‪:‬‬
‫ز ادب پرس‪ ،‬مپرس از نسب و ثروت‪ ...‬ز هنر گوي‪ ،‬مگوي از پدر و مادر‬
‫(پروين‬
‫اعتصامي)‬
‫يا به قول عالمه اقبال الهوري‪:‬‬
‫نه افغانيم و نه ترک و نه تتاريم‪ ...‬چمن زاريم‪ $‬و از يک شاخساريم‪$‬‬
‫تميز رنگ و بو بر ما حرام است‪ ...‬که ما پرورده يک نو بهاريم‪$‬‬
‫و باز هم به قول اقبال‪:‬‬
‫مسلم استي دل به اقليمي مبند‪ ...‬گم مشو اندر جهان چون و چند‬
‫مي نگنجد مسلم اندر مرز و بوم‪ ...‬در دل او ياوه گردد شام و روم‪$‬‬
‫و به قول موالنا‪:‬‬
‫اي بسا هندو و ترک همزبان‪ ...‬اي بسا دو ترک چون بيگانگان‬
‫پس زبان همدلي خود ديگر است‪ ...‬همدلي از همزباني‪ $‬خوشتر اس‪$$‬ت‪(.‬همزب‪$$‬اني را هم ن‪$$‬ژادي‬
‫بخوانيد!)‬
‫******************‬
‫در پاي‪$$‬ان اين بحث ب‪$$‬راي تاييد ح‪$$‬رف پ‪$$‬وچ خودش‪$$‬ان چند روايت را از حض‪$$‬رت عمرس نقل‬
‫کرده اند که همه آنها يا کذب و يا ضعيف هستند‪.‬‬

‫‪ -1‬اولين روايت را از سرخسي‪ $‬نقل ک‪$$‬رده که جن‪$$‬اب سرخسي‪ $‬ب‪$$‬راي اين روايت س‪$$‬ندي ذکر‬
‫نکرده و احتماالً منظور‪ $‬او اين روايت بوده است‪:‬‬
‫﴿‪﴾126‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫زن جوانی را كه با پ‪$$‬يرمردی‪ $‬ازدواج ك‪$$‬رده ب‪$$‬ود و س‪$$‬پس ش‪$$‬وهرش‪ $‬را كش‪$$‬ته ب‪$$‬ود‪ ،‬ن‪$$‬زد عمر‬
‫آوردند‪ $،‬حضرت عمرس فرمود‪ :$‬اي مردم از خدا بترسيد‪‌،‬هر مردي بايد بازني همسان خ‪$$‬ودش‬
‫‪1‬‬
‫(هم كفو خودش ) ازدواج كند و هر زني نيز بايد با مردي ازدواج كند كه همسان او هست‪.‬‬

‫راوي‪ $‬آن‪ :‬أبو بكر بن عبد هللا بن أبي مريم الغسانی الشامی است‬
‫«ق ال ح رب إمساعيل‪ :‬مسعت أمحد بن حنب ل‪ ،‬و س ئل عن أبی بك ر بن أبی مرمي‪ ،‬فق ال‪ :‬ض عيف‪ ،‬ك ان‬
‫عيسی ال يرضاه‪.‬و قال أبو عبيد اآلجری‪ ،‬عن أبی داود‪ :‬مسعت أمحد يقول‪ :‬ليس بشیء‪» .‬‬
‫قال أبو داود‪ :‬سرق له حلی‪ ،‬فأنكر عقله‪ .‬و قال أبو حامت‪ :‬سألت حييی بن معني عن أبی بكر بن أبی‬
‫م رمي‪ ،‬فض عفه‪ .‬و ق ال أب و زرع ة ال رازی‪ :‬ض عيف‪ ،‬منك ر احلديث‪ .‬و ق ال أب و ح امت‪ :‬ض عيف احلديث‪،‬‬
‫طرق ه لص وص فأخ ذوا متاع ه فاختل ط‪ .‬و ق ال إب راهيم بن يعق وب اجلوزج انی‪ :‬ليس ب القوی‪ .‬و ق ال‬
‫‪2‬‬
‫النسائی‪ ،‬و الدارقطنی‪ :‬ضعيف‪....‬‬
‫و خنده دار است که چ‪$$‬نين باش‪$$‬د!! يع‪$$‬ني حض‪$$‬رت عمرس در آن اوض‪$$‬اع‪ $‬که يک م‪$$‬رد به قتل‬
‫رسيده به جاي اجراي حد و سرزنش قاتل به دفاع از قاتل ميپردازد!؟‬
‫‪ -2‬و دومين روايت را از مصنف عبدالرزاق نقل ميکند که از ابراهيم بن محمد بن طلحه نقل‬
‫شده‪.‬‬
‫اين روايت منقطع است چون ابراهيم بن محمد بن طلحه حضرت عمرس را نديده است‪.‬‬
‫و محمد ناصر الدين آلباني مينويسد‪ :‬ألن جعفر بن عون ثقة من رجال الشيخني إال أن العلة األولی‬
‫‪3‬‬
‫ال تزال قائمة وهي االنقطاع فهو ضعيف علی كل حال‬
‫جالب است که روايتي با همين الفاظ از قول حضرت محمدص نيز نقل شده‪ :‬ال تنكح وا النس اء‬
‫إال من االكفاء‪...‬‬
‫که اين روايت نيز موضوع‪ $‬است چ‪$$‬ون‪ :‬وفي ه مبش ر بن عتي ك وه و م رتوك = در آن مبشر بن‬
‫عتيک( يا بن عبي‪$$‬د) وج‪$$‬ود دارد که علما او را ت‪$$‬رک ک‪$$‬رده اند‪ 4‬و دارقط‪$$‬ني او را دروغگو‪$‬‬
‫‪5‬‬
‫ميداند‪ .‬و ابن طاهر نيز در مورد‪ $‬اين روايت ميگويد‪ :‬فيه مبشر بن عبيد يروي‪ $‬الموضوعات‬

‫‪ - 1‬تاریخ املدینة‪ ،‬ج‪ ،2‬ص ‪ ،769‬كنز العمال‪ ،‬ج‪ ،15‬ص ‪ ،716‬ح ‪. 42857‬‬
‫‪- 2‬هتذیب الکمال املزی ج ‪ 33‬ص ‪ 109‬رقم ‪ .. 7241‬و هتذیب التهذیب ابن حجر ج ‪ 12‬ص‪29‬‬
‫‪ - 3‬إرواء الغلیل فی ختریج أحادیث منار السبیل آلبانی ج ‪ 6‬ص‪ _ 266‬املكتب اإلسالمی _ بریوت‬
‫‪ - 4‬جممع الزوائد هیثمی ج‪ 4‬ص ‪ 317‬ح ‪ 7446‬و حسنی سلیم اسد نیز میگوید‪:‬اسنادش ضعیف است = مسند أبی یعلى ج ‪ 4‬ص‬
‫‪ 72‬ح ‪ _ 2094‬دار املأمون للرتاث – دمشق‬
‫‪ - 5‬معرفة التذكرة‪،‬ابن طاهر مقدسی ح ‪ _969‬طبعة مؤسسة الكتب الثقافیة‬
‫﴿‪﴾127‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫و ابن جوزي(رحمه هللا) نيز اين روايت را در کت‪$$‬اب الموض‪$$‬وعات آورده و مينويس‪$$‬د‪ :‬ق‪$$‬ال أبو‬
‫أحمد بن ع‪$‬دی‪ :‬ه‪$$‬ذا الح‪$‬ديث مع اختالف ألفاظه في المت‪$‬ون واختالف إس‪$$‬ناده باطل ال يرويه إال‬
‫‪6‬‬
‫مبشر‪.‬‬

‫شبهه‪ :‬عدم كفائت سني عمر با ام كلثوم‪:‬‬


‫رعايت تناسب سنی يكی از مسائلی است كه بايد در ازدواج رع‪$$‬ايت ش‪$$‬ود‪ .‬و اتفاقاً خ‪$$‬ود خليفه‬
‫دوم با ازدواج پيرمردان با دختران جوان مخالف بوده است‪.‬‬
‫سعيد بن منصور در سنن خود می‌نويسد‪$:‬‬
‫زنی جوانی را كه با پيرمردی‪ $‬ازدواج ك‪$$‬رده ب‪$$‬ود و س‪$$‬پس ش‪$$‬وهرش‪ $‬را كش‪$$‬ته ب‪$$‬ود‪ ،‬ن‪$$‬زد عمر‬
‫آوردند‪ $،‬عمر گفت‪ :‬ای مردم از خ‪$$‬دا بترس‪$$‬يد‪ ‌،‬هر م‪$$‬ردی بايد ب‪$$‬ازنی‪ $‬همس‪$$‬ان خ‪$$‬ودش (هم كفو‬
‫خودش ) ازدواج كند و هر زنی نيز بايد با مردی ازدواج كند كه همسان او هست‪.‬‬
‫آيا تناسب سنی بين عمر و ا ّم‌كلثوم رعايت شده است؟‬
‫بنا به نقل اهل س‪$$‬نت اين ازدواج در س‪$$‬ال هف‪$$‬ده هج‪$$‬ری اتف‪$$‬اق افت‪$$‬اده اس‪$$‬ت؛ چنانچه ابن أث‪$$‬ير‬
‫جزری‪ $‬نيز می‌نويسد‪$:‬‬
‫در سال هفدهم عمر با ا ّم‌كلثوم دختر علي بن ابی طالب كه فرزند فاطمه دختر رسول خدا ص‬
‫بود ازدواج كرده و در ماه ذی القعدة با او عروسی كرد!‬
‫ا ّم‌كلثوم‪ $‬نيز كه در واپسين سال زندگی‪ $‬نبی مكرم به دنيا آمده است در زمان خواستگاری‪ $‬عمر‬
‫هفت يا هشت سال بيشتر نداشته است‪ .‬چنانچه ابن سعد در طبقات به اين حقيقت اشاره كرده و‬
‫می‌نويسد‪:‬‬
‫عمر با ا ّم‌كلثوم ازدواج كرد؛ در حالی كه هنوز ا ّم‌كلثوم‪ $‬به سن بلوغ نرسيده بود‪.‬‬
‫از ط‪$$‬رف ديگر عمر بن الخط‪$$‬اب هنگ‪$$‬امی كه در س‪$$‬ال ‪ 23‬هـ كش‪$$‬ته ش‪$$‬د‪ ،‬شصت و سه س‪$$‬ال‬
‫داشته؛ پس در سال ‪ 17‬هـ‪ ،‬پنجاه و هفت ساله بوده؛ يعنی بين ا ّم‌كلثوم و عمر بيش از ‪ 50‬سال‬
‫فاصله سنی وجود داشته است‪.‬‬
‫پرسش ما از اهل سنت اين است كه چه تناس‪$$‬بی بين ا ّم‌كلثوم ‪$‬ك هفت س‪$$‬اله و عمر بن خط‪$$‬ابس‬
‫پنجاه و هفت ساله وجود‪ $‬داشته است؟‬
‫هنگ‪$$‬امی كه اب‪$$‬وبكر و عمر از م‪$$‬ادرش حض‪$$‬رت زه‪$$‬را س‪$$‬الم هللا عليها خواس‪$$‬تگاری‪ $‬كردن‪$$‬د‪،‬‬
‫پيامبر‪ $‬عدم تناسب سنی را دليل بر رد خواستگاری آن‌ها دانست‪.‬‬
‫ابن حبان در صحيحش و نسائی در سننش می‌نويسند‪:‬‬
‫عبد هللا بن بريده از پدرش نقل می‌كند كه ابوبكر و عمر از فاطمه خواستگاری كردند‪ ،‬پي‪$$‬امبر‪$‬‬
‫اسالم ص به آن‌ها فرمود‪ $:‬فاطمه خردسال‪ $‬است‪ ،‬سپس علي؛ خواستگاری‪ $‬نم‪$$‬ود‪ ،‬پي‪$$‬امبرص او‬
‫را به ازدواج علي عليه السالم درآورد‪$.‬‬
‫آيا اين تناسب سنی‪ ،‬پس از س‪$$‬ال‌ها بين كوچك‪$$‬ترين فرزند حض‪$$‬رت زه‪$$‬را و ش‪$$‬يخين به وج‪$$‬ود‬
‫آمده بود؟‬
‫اميرمؤمنان عليه السالم‪ ،‬چ‪$$‬ون موافق‪ $‬با اين ازدواج نب‪$$‬ود‪ ،‬عين هم‪$$‬ان س‪$$‬خن پي‪$$‬امبر را كه در‬
‫هنگام خواس‪$$‬تگاری‪ $‬از حض‪$$‬رت زه‪$$‬راك در پاسخ آن دو فرم‪$$‬وه ب‪$$‬ود‪ ،‬بي‪$$‬ان ك‪$$‬رده و می‌گوي‪$$‬د‪:‬‬
‫«ا ّم‌كلثوم‪ $‬هنوز خردسال است »‬

‫‪- 6‬املوضوعات و الكامل فی ضعفاء الرجال‪ ،‬اجلرجانی ج‪ 6‬ص‪ ،418‬دار الفكر‪ ،‬بریوت‬
‫﴿‪﴾128‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫ما از اين عالمان س‪$$‬نی می‌پرس‪$$‬يم‪ ،‬چه س‪$$‬نخيت و چه ش‪$$‬باهتی بين عمر ‪ 57‬س‪$$‬اله و ا ّم‌كلث‪$$‬وم ‪7‬‬
‫ساله وجود‪ $‬داشته است؟‬
‫چگونه است كه طبق رواي‪$$‬ات اهل س‪$$‬نت‪ ،‬خليفه دوم رع‪$$‬ايت تناسب س‪$$‬نی را ب‪$$‬رای ديگ‪$$‬ران‬
‫ضروری می‌دانند‪ $‬و از ازدواج پيرمردان با دختران جوان جلوگيری می‌كنن‪$$‬د؛ اما خ‪$$‬ود به اين‬
‫قانون پايبند نيست و با دختری كه هنوز به سن بلوغ شرعی نرسيده است‪ ،‬ازدواج می‌كند؟‬
‫آيا اين عمل مصداق‪ $‬اين آيه نمی‌شود‪:‬‬
‫﴿ ‪        ‬‬
‫‪( ﴾  ‬البقره‪)44/‬‬
‫آيا م‪$$‬ردم را به نيكی دع‪$$‬وت میكني‪$$‬د؛ اما خودت‪$$‬ان را فرام‪$$‬وش‪ $‬مینمايي‪$$‬د؛ با اين كه ش‪$$‬ما كت‪$$‬اب‬
‫(آسمانی) را میخوانيد! آيا نمیانديشيد؟!‬

‫جواب‪:‬‬
‫روايتي‪ $‬را که از سعيد بن منصور نقل کرده اند‪ ،‬قبالً ضعفش مشخص شد‪.‬‬
‫گفته اند حضرت عمرس در سال ‪ 17‬هجري ‪ 57‬ساله بوده اند (صحيح) و افزوده‪ :‬و عمر ‪50‬‬
‫سال از ام کلثوم بزرگتر‪ $‬بوده!!!(کذب)‬
‫هم‪$$‬انطور‪ $‬که قبالً ن‪$$‬يز گف‪$$‬تيم‪ :‬در م‪$$‬ورد‪ $‬تولد ام کلثوم‪$‬ك تنها يک ق‪$$‬ول دقيق نقل ش‪$$‬ده و آن هم‬
‫اينکه وي در س‪$$‬ال ششم هج‪$$‬ري تولد ي‪$$‬افت‪ 1‬و چنانکه گفته شد او از زينب ‪$‬ك بزرگ‪$$‬تر‪ $‬ب‪$$‬ود و‬
‫زماني‪ $‬که حضرت عمرس به خواستگاري‪ $‬ام کلثومك رفت وي ‪ 11‬يا ‪ 12‬سال داشت‪.‬‬
‫بعضي از علما گفته اند ام کلثوم‪$$$‬ك در اواخر عمر حض‪$$$‬رت رس‪$$$‬ولص به دنيا آم‪$$$‬د‪ .‬و آق‪$$$‬اي‬
‫قزويني با اين قول گفته اند که ام کلثوم حتما ً در سال ‪ 10‬يا ‪ 11‬به دنيا آمده اند که درس‪$$‬ال ‪17‬‬
‫هجري ‪ 6‬يا ‪7‬ساله خواهند بود‪.‬‬
‫ميگوييم‪ $:‬اين سخن هيچ تناقضي‪ $‬با سخن امام ذهبي و ابن کثير و ديگران ندارد زيرا‪..‬‬
‫اصوالً عمر آدمي را ميتوان به سه قسمت کلي تقسيم کرد‪.‬‬
‫‪-1‬اوايل عمر و ‪ -2‬اواسط‪ $‬عمر و ‪ -3‬اواخر عمر‬
‫حض‪$$‬رت رس‪$$‬ول اک‪$$‬رمص‪ 63‬س‪$$‬ال عمر داش‪$$‬ته اند و ميت‪$$‬وان اوايل عمرش‪$$‬ان را از سن ‪ 1‬تا‬
‫‪10‬سالگي گفت و اواسط آن را از ‪30‬تا ‪ 40‬و اواخر آن را از ‪ 55‬سالگي تا ‪ 63‬س‪$$‬الگي‪(.‬مثالً‬
‫البته)‬
‫و حض‪$$‬رت ام کلث‪$$‬وم در س‪$$‬ال ‪ 6‬هج‪$$‬رت به دنيا آم‪$$‬ده اند يع‪$$‬ني زم‪$$‬اني‪ $‬که پي‪$$‬امبرص ‪ 57‬س‪$$‬ال‬
‫داشته و در اواخر عمرشان به سر مي بردند‪$.‬‬
‫پس اين ادعايي که آقاي قزويني از آن دفاع ميکنند سر خود را زير برف کردن است‪.‬‬
‫و اما اينکه حضرت محمدص چرا دختر خود ا به شيخين نداد‪.‬‬

‫در نزد اهل سنت مشهور‪ $‬است که حضرت فاطمه‪$‬ك ‪ 5‬سال قبل از بعثت متولد شد‪ 2 .‬يع‪$$‬ني در‬
‫هنگام وفات ‪ 28‬سال سن داشت و در وقت ازدواج حدود ‪( 17‬يا ‪)18‬سال سن داشته اند‪.‬‬
‫‪ - 1‬موسوعة االمام علی‌بن ابی‌طالب‪ ،‬ج‪ 1‬ص‪126‬؛ اعالم النساء‪ ،‬ص‪238‬؛ سیر اعالم النبالء ج‪ 3‬ص‪500‬‬
‫‪- 2‬تارخیاخلمیس‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪ ،277‬و ذخ ائرالعقبی‪ ،‬ص‪ 52‬و مقاتلالط البینی‪ ،‬ص‪ .48‬مش کل اآلث ار‪ ،‬طح اوی‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪ ...47‬البت ه‬
‫بعض ی ن یز ‪ 12‬س ال قب ل از بعثت(تارخیاخلمیس‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪ ،278‬و ذخ ائرالعقبی‪ ،‬ص‪ ).52‬و بعض ی ‪ 7‬س ال را ن یز ذک ر ک رده‬
‫اند(مهان)‪.‬‬
‫﴿‪﴾129‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫و در ن‪$$‬زد اهل تش‪$$‬يع مش‪$$‬هور است که فاطمه‪$‬ك ‪ 5‬س‪$$‬ال بع‪$$‬د! از بعثت به دنيا آم‪$$‬د‪ 1 .‬يع‪$$‬ني در‬
‫هنگام وفات ‪ 18‬سال و در وقت ازدواج حدود ‪ 7‬سال سن داشته اند!‬
‫و چ‪$$‬ون ط‪$$‬رف‪ $‬بحث ما اهل تش‪$$‬يع هس‪$$‬تند ما نظر آنها را قب‪$$‬ول ميک‪$$‬نيم که طبق آن‪ ،‬حض‪$$‬رت‬
‫علي؛ در سن ‪ 24‬سالگي (يا کمي باال يا پايين تر) با حض‪$$‬رت فاطمه‪$‬ك ‪ 7‬س‪$$‬اله(يا کمي ب‪$$‬اال و‬
‫پايين تر!) ازدواج کرده که اختالف سني بين آنها ‪ 16‬سال ب‪$$‬وده است و مهم اينکه فاطمه ‪$‬ك به‬
‫سن بلوغ نيز نرسيده بوده اند!!‬
‫ولي تنها دليل حضرت محمدص اختالف سني نبود و اصل دليل ايشان امر خداوند بود‪.‬‬
‫حال ميپرسم‪ :‬اگر شما اختالف سني را دليل بر اين ماجرا ميدانيد‪ ..‬حضرت علي؛ نيز با امامه‬
‫بنت ابي العاص(خواهر‪ $‬زاده فاطم‪$$‬ه) اختالف س‪$$‬ني داشت اين را چگونه توجيه ميکني‪$$‬د؟آيا اين‬
‫را هم خالف سنت ميدانيد!!؟‬
‫گذشته از اينها شخصي بهتر از ابوبکر و عمر چنين ازدواجي کرده اند‪ ..‬يع‪$$‬ني حض‪$$‬رت خ‪$$‬ير‬
‫البشر‪ ،‬محمدص‪ ،‬زماني‪ $‬که به خواستگاري‪ $‬عايشهك رفت‪ ...‬ام المومنين فقط ‪ 6‬سال داش‪$$‬تند! و‬
‫حض‪$$‬رت محمدص ح‪$$‬دود ‪ 50‬س‪$$‬ال از عايشهك بزرگ‪$$‬تر‪ $‬بودن‪$$‬د‪ $...‬آيا به محمدص هم خ‪$$‬ورده‬
‫ميگيريد؟؟!‬
‫سنت چيست؟؟ روش و شيوه زندگي‪ $‬محمدص‪ ..‬وقتي شما ميگوييد عمرس از سنت تخلف کرد‬
‫يعني خالف عمل رسول اللهص عمل کرد ولي عمرس عين عمل ايشون را م‪$$‬رتکب ش‪$$‬دند‪ .‬به‬
‫تعبيري‪ $‬ايشون سنت رسول اللهص را زن‪$$‬ده کردند‪ $‬و ازدواجي‪ $‬مانند ازدواج ايش‪$$‬ان انج‪$$‬ام داده‬
‫اند!‬
‫حض‪$$$‬رت علي؛ ن‪$$$‬يز به تبعيت از حض‪$$$‬رت ص‪$$$‬ديقس دخ‪$$$‬تر خودش‪$$$‬ان را به عمر س دادند‬
‫همانطور که حضرت ابوبکر ص دختر خود را به ازدواج رسول اللهص در آوردند!‬
‫‪2‬‬
‫و از حضرت رسول‪$‬ص ثابت است که فرمود‪ $:‬اقتدوا باللذين من بعدي أبی بكر وعمر‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫بعد از من به ابوبکر و عمرب اقتدا کنيد‬

‫اگر حضرت محمدص علت ندادن دخترش را فقط اختالف سني بيان ميکند‪.‬چگونه خود ايش‪$$‬ان‬
‫اين امر را هنگام ازدواج با سيدة عايشه فراموش‪ $‬ميکنن‪$$‬د؟؟ اينجاست که گويا ش‪$$‬يعه اين آيه را‬
‫با کمال بي شرمي در مورد حضرت محمدص ميدانند که‪:4‬‬

‫‪ - 1‬ابن ابیالثلج بغدادی‪ ،‬م (تارخیاالئمه‪ ،‬ضمن جمموعه نفیسه‪ ،‬ص ‪ ،6‬نشر بصریتی‪ ،).‬کلینی ؛ حممد بنجریر طربی امامی‪ ،‬صاحب‬
‫کتاب «دالئل االمامة»‪ ،‬ابنشهر آشوب در کتاب «املناقب»‪،‬طربسی در «تاجاملوالید(ضمن جمموعه نفیسه‪ ،‬ص‪»).97‬و شیخ هبایی در‬
‫«توضیح املقاصد»میتوان نام برد‪ .‬البته بعضی از علمای اهل سنت نیز سال ‪ 5‬بعد از بعثت را ذکر کرده اند‪.‬‬
‫‪- 2‬ح دیث حذیف ة‪ :‬أخرج ه أمحد (‪ ،5/382‬رقم ‪ ،)23293‬والرتم ذى (‪ ،5/609‬رقم ‪ ،)3662‬وابن ماج ه (‪ ،1/37‬رقم ‪. )97‬‬
‫وأخرج ه أیض اً‪ :‬ال بزار (‪ ،7/248‬رقم ‪ ،)2827‬والط رباىن ىف األوس ط (‪ ،4/140‬رقم ‪ ،)3816‬واحلاكم (‪ ،3/79‬رقم ‪،)4454‬‬
‫وال بیهقى (‪ ،5/212‬رقم ‪ . )9836‬وابن عس اكر (‪. )5/14‬ح دیث أنس‪ :‬أخرج ه ابن عس اكر (‪. )44/233‬ح دیث ابن مس عود‪:‬‬
‫أخرج ه ابن عس اكر (‪ . )30/228‬وأخرج ه أیض اً‪ :‬الط رباىن ىف األوس ط (‪ ،7/168‬رقم ‪ . )7177‬ب ه نق ل از ج امع االح ادیث‬
‫سیوطی ‪ ..‬این روایت از طرق متعدد نقل شده که هیچ شکی در صحتش باقی منیگزارد‪.‬‬
‫‪- 3‬و نقل شده که آن حضرتص فرمود‪:‬به سنت من و سنت خلفای هدایت شده و هدایت کننده بعد از من عمل کنید‪ ...‬بغیة‬
‫الباحث عن زوائد مسند احلارث‪ ،‬احلافظ نور الدین اهلیثمی ح ‪ ،55‬ترمذی آن را حسن صحیح و ابن حبان آن را صحیح میداند‪.‬‬
‫﴿‪﴾130‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫﴿ ‪        ‬‬


‫‪( ﴾  ‬البقره‪)44/‬‬
‫آيا م‪$$‬ردم را به نيكی دع‪$$‬وت میكنيد؛ اما خودت‪$$‬ان را فرام‪$$‬وش‪ $‬مینماييد؛ با اين كه ش‪$$‬ما كت‪$$‬اب‬
‫(آسمانی) را میخوانيد! آيا نمیانديشيد‪ $‬؟!!‬
‫اين دکاندارن شرايط‪ $‬و فرهنگ عرب را فرام‪$$‬وش ک‪$$‬رده ان‪$$‬د‪ ،‬خن‪$$‬ده دار است که اينها ازدواج‬
‫عمرس را خالف س‪$$‬نت ميدانند ولي در م‪$$‬ورد‪ $‬ازدواج محمدص با عايشه؛ س‪$$‬کوت ک‪$$‬رده ان‪$$‬د!‬
‫چ‪$$‬ون ميدانند در اين ص‪$$‬ورت‪ $‬ارتب‪$$‬اط‪ $‬خ‪$$‬ود را به وس‪$$‬يله قيچي ن‪$$‬امرئي با اس‪$$‬الم قطع خواهند‬
‫کرد‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫حضرت محمدص به خواستگاري‪ $‬دختر ‪ 6‬ساله ميرود‪ ..‬حضرت عليس نيز فاطمه ‪ 7‬س‪$$‬اله را‬
‫به زني ميگيرد‪.‬‬
‫پس اين ايراد نيز پوچ است‪.‬‬
‫ً‬
‫و دليل آنحضرت‪$‬ص در رد کردن حضرت صديق‪ $‬و فاروق همان بود که قبال نقل کرديم‪$:‬‬
‫‪2‬‬
‫أزوج فاطمة من علی»‬‫حضرت‪$‬ص فرمودند‪« :‬إن اهلل أمرنی أن ِّ‬
‫«همانا خداوند مرا امر کرد که فاطمه را به ازدواج علي درآورم»‪$.‬‬
‫و همچ‪$$‬نين کلي‪$$‬ني مينويس‪$$‬د‪ :‬فق‪$$‬ال لها رس‪$$‬ول اللهص‪ :‬م ا ان ا زوجت ک و لکن اهلل زوج ک من‬
‫‪3‬‬
‫السماء‪.....‬‬
‫پس رسول خداص خطاب به فاطمه‪$‬س فرمود‪ :‬من تو را به ازدواج علي؛ در نياوردم بلکه خدا‬
‫از آسمان شما را به ازدواج هم در آورد‪.‬‬

‫شبهه‪ :‬عدم صالحيت اخالقي عمر براي ازدواج با ام كلثوم‪:‬‬


‫خودداري دختر عتبه از ازدواج با عمر به خاطر برخورد تند او‪:‬‬
‫مطابق‪ $‬نقل بالذری‪ ،‬طبری‪ ،‬ابن اث‪$‬ير و ابن كث‪$‬ير هنگ‪$‬امی كه يزيد بن ابوس‪$‬فيان از دنيا رفت‪،‬‬
‫عمر از همسرش ا ّم‌ابان ـ دخ‪$$‬تر عتبه ـ خواس‪$$‬تگاری ك‪$$‬رد؛ وی نپ‪$$‬ذيرفت و علّت آن را چ‪$$‬نين‬
‫بيان كرد‪:‬‬
‫ويقل خريه‪.‬‬
‫ألنّه يدخل عابساً‪ ،‬وخيرج عابساً‪ ،‬يغلق أبوابه‪ّ ،‬‬
‫عمر بن خطابس عبوس و ترش‪ ‬رو وارد منزل می‪ ‬ش‪$$‬ود و عب‪$$‬وس و اخمو خ‪$$‬ارج می‪ ‬گ‪$$‬ردد؛‬
‫در خانه را می‪ ‬بن‪$$‬دد‪( .‬و اج‪$$‬ازه ب‪$$‬يرون رفتن به همس‪$$‬رش نمی‪ ‬ده‪$$‬د) و خ‪$$‬يرش (رس‪$$‬يدگی به‬
‫ِ‬
‫همسرش) اندك است‪.‬‬

‫جواب‪:‬‬

‫‪- 4‬کمی قبلرت حضرات شیعه میگویند‪ :‬خود حضرت عمر با ازدواجی که اختالف سنی در آن باشد خمالف بوده ولی خودش چننی‬
‫ازدواجی کرده و این آیه را نشان میدهند!‬
‫‪ - 1‬البته اگر تاریخ تولد وی را طبق سلیقه شیعه‪،‬سال پنج بعد از بعثت بدانیم‬
‫میگوید‪ :‬طربانی آن را روایت کرده و راویانش ثقه‌اند‪.‬‬
‫‪ _2‬هیثمی در «جممع الزوائد»‪ ،‬به مشاره ‪‌ 15208‬‬
‫‪ - 3‬الكافی کلینی ج ‪ 5‬ص ‪ 378‬و وسائل الشیعة حر عاملی ج ‪ 21‬ص ‪241‬‬
‫﴿‪﴾131‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫الزم به ذکر است که ام ابان خواستگارهاي‪ $‬زيادي‪ $‬داشته من جمله‪ :‬حضرت عمرس‪ ،‬حضرت‬
‫زبيرس‪ ،‬حضرت علي؛ و سيدنا طلحه؛‪.‬‬
‫حاکم در المستدرک خود با سند صحيح و همچ‪$‬نين ابن عس‪$‬اکر‪،‬خواس‪$‬تگاري هر چه‪$‬ار نفر را‬
‫اينگونه نقل ميکنند‪:‬‬
‫موسي بن ابي طلحه گفت که عمر بن الخطابس از ام اب‪$$‬ان دخ‪$$‬تر عتبه بن ربيعه خواس‪$$‬تگاري‬
‫ک‪$$$‬رد اما ام اب‪$$$‬ان‪ ،‬ابا ورزيد‪ ،‬به وي گفتند که چ‪$$$‬را خواس‪$$$‬تگاريش‪ $‬را نپ‪$$$‬ذيرفتي؟ گفت‪ :‬او به‬
‫دليرمندي داخل مي ش‪$$‬ود وبه دليرمن‪$$‬دي خ‪$$‬ارج مي گ‪$$‬ردد امر آخ‪22‬رتش وي را از امر دني‪22‬ايش‬
‫ربوده است گويا ربش(خدايش) را به دو چشمش مي نگرد‪.‬‬
‫سپس زب‪$$‬ير بن الع‪$$‬وامس از وي خواس‪$$‬تگاري‪ $‬مي نماي‪$$‬د‪ ،‬ام اب‪$$‬ان از ازدواج ب‪$$‬اوي امتن‪$$‬اع مي‬
‫ورزد‪ $‬وي را از علت اين امتن‪$$$$‬اع مي پرس‪$$$$‬ند گفت‪ :‬اش‪$$$$‬اره اي از وي را در ت‪$$$$‬ار هايي که‬
‫همسرش با آن مو هاش را گره مي بندد نمي بيند‪.‬‬
‫سپس عليس از وي خواستگاري کرد اما وي نپ‪$$‬ذيرفت‪ $‬گفته شد که چ‪$$‬را؟ (ق الت‪ :‬ليس لزوجت ه‬
‫منه إال قضاء حاجته‪ ،‬ويقول‪ :‬كيت وكيت‪ ،‬وكان وكان) گفت‪ :‬همسرش از وي به جز همبستري‬
‫چ‪22‬يزي ديگر را نمي بيند و چ‪22‬نين وچن‪22‬ان مي گويد س‪$$‬پس طلحه از وي خواه‪$$‬ان ازدواج مي‬
‫گ‪$$$$‬ردد وي مي گويد اين همانا همس‪$$$$‬رم است گفتند چ‪$$$$‬را؟ گفت‪ :‬من اخالقش را مي شناسم‬
‫هنگامي که وارد مي شود خنده کنان وارد مي شود و هنگام خروج تبسم نقش بر لبانش است‬
‫و اگر چ‪$$‬يزي بخ‪$$‬واهم مي دهد واگر س‪$$‬کوت نم‪$$‬ايم آغ‪$$‬از مي نمايد واگر عملي را انج‪$$‬ام دهم‬
‫ممن‪$$‬ونم‪ $‬مي گ‪$$‬ردد واگر گن‪$$‬اهي کنم مي بخشد وهنگ‪$$‬امي‪ $‬که آن دو ازدواج نمودند‪ ،‬علي؛ گفت‪:‬‬
‫اي ابا محمد(طلح‪$$‬ه) اگر اج‪$$‬ازه دهي‪ ،‬با ام اب‪$$‬ان ص‪$$‬حبت نم‪$$‬ايم‪ ،‬گفت‪ :‬با وي س‪$$‬خن بگ‪$$‬و‪ ،‬از‬
‫پرده حجله اش گ‪$‬رفت و گفت‪ :‬س‪$‬المتي ب‪$$‬اد برتو‪ $‬اي کسي که نفسش عزيز اس‪$‬ت‪ ،‬گفت‪ :‬بر تو‬
‫س‪$$‬الم‪ ،‬علي؛ گفت‪ :‬اميرالموم‪$$‬نين از تو خواس‪$$‬تگاري ک‪$$‬رد وي را نپ‪$$‬ذيرفتي‪ ،$‬گفت‪ :‬اين چ‪$$‬نين‬
‫بود‪ ،‬علي؛ گفت‪ :‬زبير پسر عمه رسول اللهص و يکي از دو حواريش‪ $‬از تو خواستگاري کرد‬
‫اما تو امتناع ورزيدي‪ ،‬گفت‪ :‬بلي چنين بود‪ ،‬گفت‪ :‬من با قراب‪$$‬تي که با رس‪$$‬ول هللا ص دارم از‬
‫تو خواس‪$$$‬تگاري‪ $‬ک‪$$$‬ردم و ابا ک‪$$$‬ردي‪ ،‬گفت‪ :‬بلي‪ .‬علي؛ گفت‪ :‬قسم به هللا که زيب‪$$$‬اترين‪ $‬ما را و‬
‫‪1‬‬
‫انفاق کننده ترين ما را ازدواج نموده اي اين چنين عطا مي کند)‬
‫پس ديديد که ام ابان در م‪$$‬ورد حض‪$$‬رت علي؛ چه گفت؟!؟؟ اگر حض‪$$‬رت عمرس خشک است‬
‫و به دنيا رغب‪$$‬تي ن‪$$‬دارد و آنچن‪$$‬ان خ‪$$‬دايش را عب‪$$‬ادت ميکند که گ‪$$‬ويي او را با دو چشم خ‪$$‬ود‬
‫ميبيند‪ ...‬حضرت علي؛ به گفته ام ابان همسرانش از او به جز همخوابي‪ $‬چيزي نميبينند!!!!‬
‫و حاال ما هم سخن ام ابان را وحي منزل گرفته و مانند شيعه ها فلسفه بافي کنيم و بگوييم‪:‬‬
‫﴿‪( ﴾      ‬بقره‪)228 ،‬‬
‫«و براي همسران (حقوق و واجباتي) است (که بايد شوهران ادا بکنن‪$$‬د) همانگونه که بر آن‪$$‬ان‬
‫(حقوق و واجباتي) است که (بايد همسران اداء بکنند) به گونه‌اي شايسته‪».‬‬

‫‪ - 1‬مستدرک حاکم ح ‪5629‬؛ تاریخ دمشق ج ‪ 25‬ص ‪ 97‬و ج ‪ 70‬ص ‪198‬؛ و کنز العمال ح ‪ 36592‬و در بعضی کتب نیز‬
‫به صورت گذرا به این خواستگاریها اشاره شده‪ :‬االصابه ج ‪ 8‬ص ‪ 354‬رقم ‪ 11888‬و االستیعاب ج ‪ 4‬ص ‪ 1924‬رقم‪ 4118‬و‬
‫اسد الغابة ج ‪ 3‬ص ‪426‬‬
‫﴿‪﴾132‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫و بگوييم‪ :‬حضرت علي به همسران خود نميرس‪$$‬يده و حق‪$$‬وق آنها را ادا نميک‪$$‬رده و اين خالف‬
‫‪2‬‬
‫امر الهي است و‪....‬‬
‫و آقاي قزويني‪ $‬با کمال حماقت آدرس به کتاب بالذري‪ $‬و ابن قتيبه و‪ ..‬داده اس‪$$‬ت‪.‬بد نب‪$$‬ود تم‪$$‬ام‬
‫ماجرا را ميخواندند!که آنها اينگونه نوشته اند‪:‬‬
‫«ابن قتيبه و بالذري‪ :‬خطب عمر بن اخلطّاب ّأم أبان بنت عتبة بن ربيعة بعد أن مات عنها يزيد بن‬
‫أيب س فيان‪ ،‬فق الت‪ :‬ال ي دخل إال عابس اً وال خيرج إال عابس اً‪ ،‬يغل ق أبواب ه ويق ّل خ ريه‪ .....‬وخطبه ا‬
‫‪2‬‬
‫ظ إال أن يقعد بني شعبهن األربع ال يصنب منه غريه‪» .‬‬ ‫علي‪ ،‬فقالت‪ :‬ليس للنساء منه ح ّ‬
‫ّ‬
‫عمر بن الخط‪$$‬اب از ام اب‪$$‬ان دخ‪$$‬تر عتبه بن ربيعه بعد از وف‪$$‬ات ش‪$$‬وهرش يزيد بن ابي س‪$$‬فيان‬
‫خواستگاري کرد‪ ،‬ام ابان گفت‪ :‬وي هنگام ورود و خروج چهره اش گرفته است درب ه‪$$‬ايش‬
‫را مي بن‪$$‬دد و خ‪$$‬يرش کم اس‪$$‬ت‪ ....‬س‪$$‬پس علي از وي خواس‪$$‬تگاري‪ $‬ک‪$$‬رد گفت زن‪$$‬ان به جز‬
‫همبستري‪ $‬ديگر حقي از وي ندارند‪!!$.‬‬
‫اين هم يک نمونه از کاربرد قيچي شيعه ها بود!!‬
‫ابن عبدالبر و ابن اثير اين خواستگاري ها را ذکر کرده و اينگونه مينويسند‪:‬‬
‫«أم أب ان بنت عتب ة بن ربيع ة بن عب د مشس بن عب د من اف ملا ق دمت من الش ام خطبه ا عم ر وعلي‬
‫‪3‬‬
‫والزبري‪ ،‬وطلحة‪ ،‬فأبت من كل واحد منهم إال طلحة‪ ،‬فتزوجها طلحة بن عبيد اهلل ال أعلم له رواية»‪.‬‬
‫«ابن حجر‪ :‬أم أبان بنت عتبة بن ربيعة بنت عبد مشس العبشمية خالة معاوية‪.‬قال أبو عمر‪ :‬ملا قدمت‬
‫‪4‬‬
‫من الشام خطبها عمر وعلي والزبري وطلحة فأبت إال من طلحة فتزوجها‪ .‬ال أعلم هلا رواية»‪.‬‬

‫شبهه‪ :‬امتناع دختر ابو بكر از ازدواج با عمر به خاطر اخالق تند او‪:‬‬
‫مطابق‪ $‬نقل ابن عبدالبر‪ ،‬ا ّم‌كلثوم‪ $‬دختر ابوبكر به خواهرش عايشه گفت‪:‬‬
‫تو می‪ ‬خ‪$$$‬واهی من به ازدواج كسی درآيم كه تن‪$$$‬دخويی و س‪$$$‬خت‪ ‬گ‪$$$‬يری او را در زن‪$$$‬دگی‪$‬‬
‫می‪ ‬دانی؟!‬
‫سپس افزود‪ :‬به خدا سوگند‪ $‬اگر مرا به اين كار وادار كنی‪ ،‬كنار قبر رسول خدا صلی هللا عليه‬
‫وآله وسلم می‪ ‬روم و آنجا (به عنوان اعتراض) فرياد‪ $‬خواهم كشيد‪.‬‬
‫می بينيم كه حتی دختر كم ّ‬
‫سن و سالی همانند ا ّم‌كلثوم دختر اب‪$$‬وبكر‪ ،‬با آن كه عم‪$$‬ر‪ ،‬هم خليفه‬
‫مسلمين است و هم با پدرش ابوبكر‪ $‬بسيار دوست و هم‪$‬راه ب‪$‬ود؛ ولی حاضر‪ $‬به ازدواج با وی‬
‫نمی شود‪.‬‬
‫حال چگونه امكان دارد كه امير مؤمنان عليه السالم اين ويژگی‪ $‬اخالقی عمر را نادي‪$$‬ده بگ‪$$‬يرد‬
‫و دختر خردسالش به دست او بسپارد؟‬

‫‪- 2‬البته اگر در این مورد خبواهیم مطلب بنویسیم و قصد متهم کردن سیدنا علی را داشته باشیم(نعوذ باهلل) قرائن زیادی در روایات‬
‫شیعه موجود است که البته به جز زندیق و رافضی به آن مجله روایات متوسل منیشود‪.‬‬
‫‪ - 2‬أنساب األشراف ج ‪ 3‬ص ‪260‬؛ عیون األخبار ابن قتیبة ج ‪ 1‬ص ‪379‬‬
‫‪ - 3‬اإلستیعاب ج ‪ 4‬ص ‪ 1924‬رقم‪ 4118‬و أسد الغابة ج ‪ 3‬ص ‪426‬‬
‫‪ - 4‬اإلصابة فی معرفة الصحابة ج ‪ 8‬ص ‪ 354‬رقم ‪11888‬‬
‫﴿‪﴾133‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫جواب‪:‬‬
‫در باال ثابت شد که ماجراي‪ $‬خواس‪$$‬تگاري حض‪$$‬رت عمرس از ام کلث‪$$‬وم بنت ص‪$$‬ديقس جعلي‬
‫است و بسيار بعيد است که دختر‪ 3‬يا ‪ 4‬ساله چنين حرفهايي بزند‪!!.‬‬
‫و چه راست گفت‪ ،‬پي‪$‬امبر‪ $‬ص آنجا كه فرم‪$‬ود‪« $:‬إذا مل تس تح‪ ،‬فاص نع م ا ش ئت»‪« 1‬هرگ‪$‬اه ش‪$‬رم‬
‫نكردی‪ ،‬هرچه كه بخواهی انجام ده!»‪.‬‬
‫شبهه‪ :‬عمر همسرش را كتك می‌زد‪:‬‬
‫يكی از ويژگي‌ه‪$$‬ای اخالقی خليفه دوم اين ب‪$$‬ود كه هم‪$$‬واره زن‪$$‬انش را كتك می زد‪ .‬ابن ماجه‬
‫قزوينی در سنن خود كه يكی از صحاح سته اهل سنت است می‌نويسد‪:‬‬
‫از اشعث بن قيس نقل شده است كه گفت‪:‬‬
‫شبی مهمان عمر بودم‪ $‬نيمه‪ ‬های شب ديدم همسرش را كتك می زند؛ برخاستم‪ $‬و او را از كتك‬
‫زدن همسرش منع كردم‪ .‬هنگامی كه به بسترش برگشت گفت‪:‬‬
‫ای اشعث! جمله‌ای از رسول خدا شنيده‌ام‪ ،‬آن را به خاطرت بسپار‪( $‬آن جمله اين است)‪ :‬كسی‬
‫حق ندارد از مرد بپرسيد‪ $‬كه چرا همسرت را كتك می‌زنی‪.‬‬
‫شبيه همين روايت در مسند احمد بن حنبل نيز موجود است‪.‬‬
‫آيا هيچ عاقلی حاضر‪ $‬می‌شود دخ‪$$‬ترش را به كسی بدهد كه می‌داند او دخ‪$$‬ترش را كتك خواهد‬
‫زد؟‬
‫با اين وضعيت اخالقی عمر‪ ،‬چگونه ممكن است اميرمؤمنان عليه السالم دخ‪$$‬ترش را به چ‪$$‬نين‬
‫فرد خشن و بد اخالق بدهد و با تن دادن به اين ازدواج اسباب آزار و اذيت روح رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا‬
‫و حضرت زهرا سالم هللا عليهما را فراهم كند؟‬

‫جواب‪:‬‬
‫آلب‪$$‬اني در کت‪$$‬اب ص‪$$‬حيح وض‪$$‬عيف‪ $‬س‪$$‬نن ابن ماجة و در زير همين روايت مينويس‪$$‬د‪ :‬ض‪$$‬عيف‪،‬‬
‫اإلرواء ( ‪ ،) 2034‬الضعيفة ( ‪ ) 4776‬ضعيف‪ $‬الجامع ( ‪ ) 6218‬و همچنين در سنن ابن ماجه‬
‫که آقاي قزويني‪ $‬آدرس داده اند نيز‪ ،‬محقق نوشته اند‪ :‬قال الش‪$$‬يخ األلب‪$$‬اني‪ :‬ض‪$$‬عيف ‪ 2‬و ن‪$$‬يز به‬
‫مسند امام احمد بن حنبل آدرس داده اند که در آن‪ ،‬از قول محقق اين چنين نوش‪$$‬ته ش‪$$‬ده‪ :‬تعليق‬
‫شعيب األرنؤوط‪ $:‬إسناده ضعيف‪ 3$‬و همينطور‪ $‬به کتاب اح‪$$‬اديث المخت‪$$‬اره مقدسي آدرس داده اند‬
‫که ايش‪$‬ان ن‪$‬يز نوش‪$‬ته‪ :‬إس‪$‬ناده ض‪$‬عيف‪ .$‬ب‪$‬راي تفص‪$‬يل بيش‪$‬تر‪ $‬مراجعه کنيد به کت‪$‬اب «النافل ة يف‬
‫‪4‬‬
‫األحاديث الضعيفة والباطلة»‬

‫و شايد شيعه بگويد‪ :‬اين روايت در کتاب شما موجود‪ $‬است به ما چه!!! در جواب ميگويم‪ $:‬اگر‬
‫بنا به اين است ما ميتوانيم از کتب شيعه چنين رواياتي‪ $‬و بدتر از اين را استخراج کنيم‪.‬مثالً‪:‬‬
‫در االمالي شيخ طوسي و‪ ....‬از قول حضرت فاطمه‪$‬س خطاب به سيدنا علي؛ آمده‪:‬‬

‫‪ - 1‬صحیح خبارى‪ ،‬شرح فتح البارى‪ ،‬كتاب أحادیث األنبیاء‪ ،‬باب بینما امرأة ترضع ابنها‪ ،‬حدیث مشاره ‪3483‬‬
‫ِّس ِاء‪ ،‬دار الفكر‪ ،‬بریوت‬ ‫‪ - 2‬سنن ابن ماجه‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ 639‬ح‪ ،1986‬باب َ ِ‬
‫ض ْرب الن َ‬ ‫َ‬
‫‪ - 3‬مسند إمام امحد ج ‪ ،1‬ص ‪ 20‬و مهینطور در کتاب خمتصر كتاب الوتر املقریزی ص‪ ،50‬مكتبة املنار‪ ،‬األردن‪،‬الزرقاء‬
‫‪ - 4‬النافلة فی األحادیث الضعیفة والباطلة أبو إسحاق احلوینی‪ ،‬ص ‪ ،6‬دار الصحابة للرتاث‬
‫﴿‪﴾134‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫‪1‬‬
‫يا ابن أبي طالب! اشتملت مشيمة الجنين وقعدت‪ $‬حجرة الظنين‬
‫« اي فرزند‪ $‬ابو طالب! خلق خوي انسان درتو‪ $‬نيست!و اينك متهم وغير قابل اعتماد هستي!‪».‬‬
‫حال مانند شيعه ها نتيجه بگيريم که‪ :‬حضرت علي؛ تا آن حد فاطمهك را ناراحت کرده بود که‬
‫او علي عليه السالم را آدم نميداند!!!!‬
‫و روايت ديگري که آقاي كليني در فروع‪ $‬آورده است كه‪:‬‬
‫« حض‪$$‬رت زه‪$$‬راء‪ -‬س‪$$‬الم هللا عليه‪$$‬ا‪ -‬از ازدواجش‪ $‬با عليس راضي‪ $‬نب‪$$‬ود! چ‪$$‬ون پ‪$$‬درش داخل‬
‫خانه گرديد‪ $‬ديدكه گريه ميكند فرمود‪ ( $:‬ما يبكيك؟ فواهلل لو كان يف أهلي خري منه ما زوجتكه‪ ،‬وما‬
‫أن ا زوجت ك ولكن اهلل زوجك) چرا گريه ميكني بخدا قسم اگر در فاميل من بهتر از او كسي را‬
‫پيدا مي كردم او را دام‪$$‬ادم مي ك‪$$‬ردم‪ ،‬من ت‪$$‬را به زني او ن‪$$‬داده ام خداوند ت‪$$‬را به زني او داده‬
‫‪2‬‬
‫است »‬
‫اربلي‪ :‬پس از ازدواج كه حضرتش‪$‬ص با بري‪$$‬ده ن‪$$‬زد حض‪$$‬رت زه‪$$‬راءك رفتند‪ $‬تا پ‪$$‬درش را ديد‬
‫چشمانش اشك آلود شد حضرت فرمودند‪ :‬ما يبكيك يا بنية ؟ " قالت‪ :‬قلة الطعام وكثرة اهلم وشدة‬
‫الس قم‪ « = 3‬دخترم!چرا‪ $‬گريه مي كني ؟ فرمود‪ :‬بدليل قلّت طع‪$$‬ام‪ ،‬و ك‪$$‬ثرت ناراحتيها‪ $‬و ش‪$$‬دت‬
‫غمها»‬
‫و در روايت ديگري‪ $‬هست كه فرمود‪« :‬واهلل لقد اشتد حزين واشتدت فاقيت وطال سقمی»‬
‫‪4‬‬
‫«بخدا قسم ناراحتي ام شدت گرفته‪،‬تنگدستي ام زياد شده‪ ،‬وبيماري‪ $‬ام طوالني‪ $‬گرديده است»‬
‫که البته در کذب بودنشان شکي نيست‪.‬‬
‫شبهه‪ :‬عدم كفائت ديني عمر با ام كلثوم‪:‬‬
‫طبق نظر اهل سنت‪ ،‬رعايت كفائت دينی نيز يكی از شرائط‪ $‬ازدواج است‪.‬‬
‫ابو طالب مكی به نقل از سفيان ثوری می‌نويسد‪:‬‬
‫ثوری‪ $‬می گفت‪ :‬هنگ‪$$‬امی كه م‪$$‬ردی خواس‪$$‬تگاری ك‪$$‬رده و بگويد كه اين زن چق‪$$‬در م‪$$‬ال دارد‪،‬‬
‫بدانيد كه او دزد است! و به او دختر ندهيد!‬
‫همچنين به بدعت گذار و به فاسق‪ $‬و ستمگر‪ ،‬و شارب خمر و رباخوار نبايد دختر داد‪.‬‬
‫اگر كسی چنين كند‪ ،‬دين خويش را نابود‪ $‬كرده و رحم خويش را قطع كرده و سرپرستی‪ $‬دختر‬
‫خويش را به خوبی انج‪$$‬ام ن‪$‬داده اس‪$$‬ت؛ زي‪$‬را او نيكی به اين دخ‪$$‬تر را ت‪$$‬رك ك‪$‬رده اس‪$‬ت! اينها‬
‫همتای دختر آزاد مسلمان عفيف نيستند!‬

‫‪ - 1‬مس تدرك س فینة البح ار ج ‪ 6‬ص ‪57‬؛ االم الی طوس ی ج ‪ 1‬ص ‪ 683‬؛ االحتج اج طربس ی ج ‪ 1‬ص ‪ 145‬؛ من اقب ابن ش هر‬
‫آشوب ج ‪ 2‬ص ‪ 50‬؛ حبار االنوار ج ‪ 43‬ص ‪ 148‬؛ الدر النظیم ابن حامت عاملی ص ‪ 478‬؛ بیت األحزان عباس قمی ص ‪150‬‬
‫‪ - 2‬الكافی ج ‪ 5‬ص ‪378‬؛ وسائل الشیعة ج ‪ 21‬ص ‪ 241‬و حبار األنوار جملسی ج ‪ 43‬ص ‪144‬‬
‫‪ - 3‬کشف الغمة ج ‪ 1‬ص ‪ 148‬؛ شرح إحقاق احلق مرعشی ج ‪ 15‬ص ‪338‬؛ خمتصر تاریخ دمشق ابن منظور ج ‪ 5‬ص ‪ 386‬و‬
‫فضائل الصحابة امحد بن حنبل ح ‪1304‬‬
‫‪ - 4‬كش ف الغمة اإلربلی ج ‪ 1‬ص‪ 148‬؛فضائل أمری املؤمننی ؛ ابن عقده ک وفی پ اورقی( ‪ )1‬ص ‪ 24‬؛ و مسند ام ام امحد ج ‪ 5‬ص‬
‫‪ 26‬؛ جممع الزوائد هیثمی ج ‪ 9‬ص ‪ 101‬؛ تاریح دمشق ابن عساکر ج ‪ 42‬ص ‪ 126‬؛ فتح امللك‪،‬املغربی ص ‪ _ 66‬مكتبة اإلمام‬
‫أمری املؤمننی علی ؛ العامة – اصفهان‬
‫﴿‪﴾135‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫ابن قدامه مقدسی‪ ،‬برترين فقيه حنابله تصريح می‌كند كه «كفائت ديني» در ازدواج شرط است‬
‫و فاسق نمی‌تواند با عفيفه ازدواج نماي‪$$$‬د‪ .‬و س‪$$$‬پس به نقل از احمد بن حنبل می‌نويسد‪ $‬كه هيچ‬
‫قومی‪ $‬با بنی هاشم كفو نيستند‪ $‬و نمی‌توانند با آن‌ها ازدواج نمايند‪:‬‬
‫همتا كسی است كه دين دار و ص‪$$$‬احب رتبه باش‪$$$‬د؛ به همين س‪$$$‬بب فاسق‪ $‬همت‪$$$‬ای زن عفيف‬
‫نيست؛ زيرا شهادت فاسق‪ $‬مردود است‪...‬‬
‫و از احمد بن حنبل نقل شده است كه غير قريشی‪ ،‬كفو قريشی‪ $‬نيست؛ و غير بني‌هاش‪$$‬می‪ ،‬كفو‬
‫بني‌هاش‪$$‬می‪ $‬نيس‪$$‬ت؛ زي‪$$‬را رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا ص فرمودن‪$$‬د‪ :‬خداوند‪ $‬من را از كنانه از نسل اس‪$$‬ماعيل‬
‫برگزيد؛‪ $‬و از ميان كنانه قريش را برگزيد‪ $‬و از مي‪$$‬ان ق‪$$‬ريش ب‪$$‬نی هاشم را برگزيد‪ $‬و از مي‪$$‬ان‬
‫بنی هاشم من را برگزيد‪$.‬‬
‫َس َق ِع» از‬ ‫ِ‬
‫روايت م‪$$‬ورد اس‪$$‬تدالل ابن قدامه را مس‪$$‬لم نيش‪$$‬ابوری در ص‪$$‬حيحش از « َواثلَ ةَ بن اأْل ْ‬
‫رسول خدا ص‪ ،‬نقل كرده است‪.‬‬
‫جواب‪:‬‬
‫خب که چه؟ اجماع اهل سنت بر اين است که برتري‪$‬ن انسانها بعد از پي‪$$‬امبران اب‪$$‬وبکر‪ $‬و عمر‬
‫هستند‪ .‬در مورد بني هاشم و غير بني هاشم نيز قبالً سخن رفت‪.‬‬
‫ترمذي‪ $‬از ابي سعيد خدري اينگونه نقل ميکند‪:‬‬
‫َّج َم‬ ‫ول اللَّ ِه ص «إِ َّن أَه ل ال د ِ‬ ‫أَبِی س عِ ٍ‬
‫َّر َجات الْعُلَی لََي َر ُاه ْم َم ْن حَتَْت ُه ْم َك َم ا َت َر ْو َن الن ْ‬
‫ْ َ َ‬ ‫يد قَ َال قَ َال َر ُس ُ‬ ‫َ‬
‫‪1‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫الطَّالِ َع فی أُفُ ِق َّ‬
‫الس َماء َوإِ َّن أَبَا بَ ْك ٍر َوعُ َمَر مْن ُه ْم َوأَْن َع َما»‪.‬‬ ‫ِ‬
‫«از ابي س‪$$$‬عيد (الخ‪$$$‬دري) س روايت ش‪$$$‬ده که رس‪$$$‬ول اللهص گفت‪ :‬اهل درج‪$$$‬ات العلي را‬
‫اشخاصي‪ $‬که تحتش‪$$‬ان هس‪$$‬تند مثل نجم ط‪$$‬الع در افق س‪$$‬ماء رؤيت مي کنند و ابا بکر و عمرب‬
‫از آنها (يعني از اهل درجات العلي) هستند و افضلند»‪.‬‬
‫اهل درجات العلي يعني اشخاصي که داراي درجه و مرتبه عليا و بزرگ هستند و به قولي‪$‬‬
‫بلندمرتبه مي باشند‪ .‬رسول اللهص بيان مي کند که تفاوت درجه اين افراد با اف‪$$‬راد معم‪$$‬ولي‪ $‬به‬
‫مقدار فاصله نجم تا سطح ارض است يا به ق‪$‬ول عاميانه تف‪$$‬اوت آنها از آس‪$$‬مان تا زمين اس‪$$‬ت‪.‬‬
‫رسول اللهص مي گويد که‪ :‬در بين اهل درج‪$$‬ات العلي ن‪$$‬يز اب‪$$‬وبکر و عمرب داراي درجه اي‬
‫عليا هستند‪.‬‬
‫و ابن ماجه نيز نقل ميکند که‪:‬‬
‫‪2‬‬
‫َّاس َب ْعد أَيِب بَكْر عُ َمر»‪.‬‬ ‫َّاس بعد رس ِ‬
‫ول اللَّه ص‪ ،‬أَبُو بَكْر َو َخْيُر الن ِ‬ ‫« َعلِيّاً َي ُق ُ‬
‫ول‪َ :‬خْيُر الن ِ َ ْ َ ُ‬
‫«از علي بن ابي طالب عليه السالم روايت شده که گفت‪ :‬بهترين مردم بعد از رس‪$$‬ول هللا ص‪،‬‬
‫ابوبکر‪ $‬است و بهترين مردم بعد از ابي بکر‪ ،‬عمر»‪.‬‬
‫و در کتب اهل تشيع نيز بسيار مانند آن موجود است که مجال نقل آنها نيست‪.‬‬

‫شبهه‪ :‬امير مؤمنان؛‪ ،‬خليفه دوم را فاجر‪ ،‬ستمگر‪ ،‬دروغگو‪ ،‬خيانتكار و‪ ...‬می‌داند‬
‫طبق س‪$$‬خن ابن قدام‪$$‬ه‪ ،‬خليفه دوم به هيچ وجه نمی‌تواند با دخ‪$$‬تر ام‪$$‬ير مؤمن‪$$‬ان عليه الس‪$$‬الم‬
‫ازدواج كند؛ چرا كه نه از بنی هاشم است و از نظر دينی شباهتی با ا ّم‌كلثوم دارد‪.‬‬

‫‪- 1‬سنن الرتمذی(باب مناقب ابوبکر صدیقس) ج‪ 5‬ص ‪ _ .. 268‬بریوت _ لبنان‬


‫‪-‬سنن ابن ماجه‪ ،‬ألبی عبد اهلل حممد بن یزید الربعی‪ ،‬کتاب فضائل أصحاب َر ُسول اللَّه ص‪ ،‬باب فَ ْ‬
‫ض ُل ُع َمَر‬ ‫‪2‬‬
‫﴿‪﴾136‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫اين كه از بنی هاشم نيست‪ ،‬ج‪$$‬ای پرسش ن‪$$‬دارد؛ اما دليل اين كه از نظر دي‪$$‬نی ن‪$$‬يز با ا ّم‌كلث‪$$‬وم‬
‫همش‪$$‬أن نيس‪$$‬ت‪ ،‬رواي‪$$‬ات ص‪$$‬حيح الس‪$$‬ندی در كتاب‌ه‪$$‬ای اهل س‪$$‬نت آن را به اثب‪$$‬ات می‌رس‪$$‬اند‌؛‬
‫هرچند كه ممكن است با وجود‪ $‬صحت سند‪ ،‬اين مطالب را قبول نداشته باشند؛ اما اين رواي‪$‬ات‬
‫در صحيح‌ترين كتاب‌ه‪$$‬اي آن‌ها با س‪$$‬ند ص‪$$‬حيح نقل ش‪$$‬ده است و اين اهل س‪$$‬نت هس‪$$‬تند كه بايد‬
‫جوابگوي اين مطالب باشند‪.‬‬
‫روايت اول (ظالم فاجر)‪:‬‬
‫عبد الرزاق‪ $‬صنعانی با سند صحيح از خود خليفه دوم نقل ك‪$$‬رده كه خط‪$$‬اب به عب‪$$‬اس و ام‪$$‬ير‬
‫مؤمنان عليه السالم گفت كه شما مرا فاجر‪ $‬می‌دانيد‪:‬‬
‫صنعاني‪ $:‬من بعد از ابوبكر دو سال حكومت كردم و روش رس‪$$‬ولص و اب‪$$‬وبكر‪ $‬را ادامه دادم؛‬
‫اما شما دو نفر مرا ستمگر و فاجر می‌دانستيد‪.‬‬
‫روايت دوم ( َكا ِذبًا آثِ ًما َغا ِد ًرا َخائِنًا)‪:‬‬
‫مسلم نيشابوری‪ $‬نيز به نقل از عمر بن الخطاب در صحيحش می‌نويسند‪ $‬كه وی خطاب به امام‬
‫علي عليه السالم و عمويش عباس گفت‪:‬‬
‫پس از مرگ ابوبكر‪ ‌،‬من جانشين پيامبر و ابوبكر شدم‪ ،‬شما دو نفر مرا خ‪$$‬ائن‪ ،‬دروغگو‪ $‬حليه‬
‫گر و گناهكار‪ $‬خوانديد‪.‬‬
‫اين اعتقاد واقعی‪ $‬اميرمؤمن‪$$‬ان عليه الس‪$$‬الم نس‪$$‬بت به خليفه اول و دوم ب‪$$‬وده اس‪$$‬ت؛ زي‪$$‬را ام‪$$‬ير‬
‫مؤمن‪$$‬ان عليه الس‪$$‬الم گفت‪$$‬ار خليفه را انك‪$$‬ار نك‪$$‬رد‪ ،‬هم چ‪$$‬نين تع‪$$‬دادی از اص‪$$‬حاب ب‪$$‬زرگ كه‬
‫حضور‪ $‬داشتند همانند‪ :‬عثمان بن عفان‪ ،‬عبد ال‪$$‬رحمن بن ع‪$$‬وف‪ ،‬زب‪$$‬ير بن ع‪$$‬وام‪ ،‬س‪$$‬عد بن أبی‬
‫وقاص و‪ ...‬اين قضيه را انكار نكردند؛ بويژه اين كه اين س‪$$‬خن اواخر خالفت عمر بن خط‪$$‬اب‬
‫انجام گرفته است و داللت می كند كه حضرت تا آن زمان بر اين عقيده پايبند بوده است‪.‬‬
‫حال آيا امكان دارد كه شخص عاقل دخ‪$$‬تر ن‪$$‬ازنينش‪ $‬را به ف‪$$‬ردی‪ $‬دروغگ‪$$‬و‪ ،‬خ‪$$‬ائن‪ ،‬حيله‌گر و‬
‫گناهكار‪ $‬بدهد؟‬
‫طبق روايتی‪ $‬كه بخاری‪ $‬در صحيح‌ترين كتاب اهل سنت پس از قرآن‪ ،‬نقل كرده است‪،‬‬
‫منافق‪ $‬چهار خصلت دارد‪ :‬دروغگو‪ ،‬خ‪$$‬ائن‪ ،‬فريبك‪$$‬ار و ف‪$$‬اجر اس‪$$‬ت‪ .‬و طبق دو رواي‪$$‬تی كه از‬
‫كتاب‌های اهل س‪$$‬نت گذش‪$$‬ت‪ ،‬تم‪$$‬ام اين چه‪$$‬ار خص‪$$‬لت در خليفه دوم ب‪$$‬وده و اميرمؤمن‪$$‬ان عليه‬
‫السالم آن‌ها را تأييد كرده است‪:‬‬
‫بخاري‪:‬از پيامبر ص روايت شده است كه فرم‪$‬ود‪ :‬عالمت من‪$‬افق‪ $‬سه چ‪$‬يز اس‪$$‬ت؛ هنگ‪$‬امی كه‬
‫سخن بگويد‪ ،‬دروغ‪ $‬می‌گويد؛ و هنگامی كه وعده بدهد‪ ‌،‬خلف وع‪$$‬ده می‌كن‪$$‬د؛ و هنگ‪$$‬امی كه به‬
‫او اطمينان شود‪ ،‬خيانت می‌كند!‬
‫از رسول خدا ص روايت ش‪$$‬ده است كه فرمودند‪ $‬چه‪$$‬ار عالمت است كه اگر در كسی باشد او‬
‫منافق‪ $‬خالص است! و اگر كسی يكی از آن‌ها را داشته باشد‪ ،‬در او يكی از عالمت های نف‪$$‬اق‬
‫است مگر آنكه اين خصوصيت را ترك كند؛ هنگامی كه به او اطمينان می‌شود خيانت می‌كند؛‬
‫و هنگامی كه سخن بگويد‪ ،‬دروغ‪ $‬می‌گويد؛ و هنگامی كه پيمان ببندد‪ ،‬حيله می‌كند؛ و هنگامی‬
‫كه دشمنی كند‪ ،‬مرتكب فجور می‌شود!‬
‫پس طبق رواي‪$$‬اتي‪ $‬كه در كتاب‌ه‪$$‬اي اهل س‪$$‬نت با س‪$$‬ند ص‪$$‬حيح نقل ش‪$$‬ده اس‪$$‬ت‪ ،‬خليفه دوم اين‬
‫ويژگي‌ها را داشته است؛ بنابراين از آن‌ها مي‌پرسيم‪ $‬كه آيا منافق‪ $‬می‌تواند‪ $‬همشأن دختر رسول‬
‫خدا صلی هللا عليه وآله باشد؟‬
‫طبق اين روايات كه اهل سنت آن را نقل كرده‌اند‪ ،‬خليفه دوم همشأن ا ّم‌كلثوم‪ $‬نيست و نمی‌تواند‬
‫با او ازدواج كند‪.‬‬
‫﴿‪﴾137‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫‪1‬‬
‫جواب‬
‫قبل از جواب‪ ،‬بياييد روايت را بصورت کامل ببينيم‪:‬‬
‫مالک بن اوس‪$$‬س روايت مي کند که عمر بن خط‪$$‬ابس کسي را به دنب‪$$‬الم فرس‪$$‬تاد‪ $‬که بيا! پس‬
‫آم‪$$‬دم در حاليکه در وسط‪ $‬روز‪ ،‬او را در خانه اش ي‪$$‬افتم‪ $‬که بر تختش‪ ،‬بر روي‪ $‬حص‪$$‬يري از‬
‫‪$‬الش چ‪$$‬رمي تکيه داده ب‪$$‬ود‪.‬پس بمن گفت اي مال‪$$‬ک! بعضي از‬ ‫برگ خرما‪ ،‬نشسته بود و بر ب‪ِ $‬‬
‫اهل قبيله تو را‪ ،‬فقر به پيش من کش‪$$‬اند و برايش‪$$‬ان مق‪$$‬داري طع‪$$‬ام اختص‪$$‬اص دادم‪ ،‬بگ‪$$‬ير و‬
‫بينشان تقسيم کن‪.‬گفتم اگر کسي ديگر غير از من را مامور اين ک‪$$‬ار ميکردي‪$$‬د‪ ،‬گفت اي مالک‬
‫بگيرش! پس در اين اثن‪$$‬اء برقا آمد و گفت‪ :‬اي ام‪$$‬ير المؤم‪$$‬نين آيا به عثم‪$$‬ان و عب‪$$‬دالرحمن بن‬
‫عوف و زبير و سعدش اجازه دخول ميدهي‪$$‬د؟ فرم‪$$‬ود‪:‬بله پس آنها داخل ش‪$$‬دند‪ ،‬بعد ب‪$$‬از آمد که‬
‫آيا به عباس و عليش اجازه دخول ميدهيد؟گفت بله بياييد‪ .‬و آن دو داخل شدند و عباس(عم‪$$‬وي‬
‫حضري‪ $‬عليش) فوراً‪ $‬گفت‪ :‬اي امير المومنين بين من و اين دروغگو‪ ،‬گناهکار‪ ،‬پيم‪$$‬ان ش‪$$‬کن‪،‬‬
‫و‪ ‬خائن قضاوت کن (منظورش‪ $‬علي بود! و بر سر مساله فدک با هم نزاع داشتند)‬
‫حاضرين در مجلس گفتند‪ :‬بس‪$$‬يار خ‪$$‬وب اي اميرالموم‪$$‬نين بين آنها قض‪$$‬اوت کن و به آنها رحم‬
‫کن!‬
‫عمرس به حاض‪$$‬رين گفت‪ :‬قسم مي‪$$‬دهم ش‪$$‬ما را به خ‪$$‬دايي که با اج‪$$‬ازه او آس‪$$‬مانها و زمين پا‬
‫برجاست‪ .‬آيا اطالع داريد که رسول اللهص فرمو‪$‬د‪( :‬ما انبياء از خودمان ارث باقي نميگذاريم‪$‬‬
‫و چيزي که از ما ماند جزء صدقات است)؟گفتند‪ :‬بله‪.‬‬
‫پس رو به عباس و علي کرد و گفت‪ :‬قسم‪ $‬ميدهم ش‪$$‬ما را به خ‪$$‬دايي که با اج‪$$‬ازه او آس‪$$‬مانها و‬
‫زمين پا برجاست‪ .‬آيا اطالع داريد که رسول اللهص فرمود‪( $:‬ما انبي‪$$‬اء از خودم‪$$‬ان ارث ب‪$$‬اقي‬
‫نميگذاريم و چيزي که از ما ماند جزء صدقات است)؟ آندو گفتند‪ :‬بله‪.‬‬
‫پس عمرس گفت‪ :‬هللا عزوجل به پيامبرش‪ ،‬ويژگي هايي داد که به احدي غير از او نداد و هللا‬
‫فرمو‪$‬د‪( ﴾          ﴿ :‬الحش‪$$$‬ر‪)7/‬‬
‫= آنچه را خداوند از اهل اين آباديها به رسولش‪ $‬بازگرداند‪ ،‬آن مال خدا و رسول است‪.‬‬
‫راوي‪ $‬مي گويد يادم نمي آيد که آيا آيه ما قبلش را نيز تالوت کرد يا نه‪.‬‬
‫عمرس در ادامه گفت‪ :‬پس رسول اللهص بين شما مال بني نضير‪ $‬را تقسيم کرد قسم به هللا که‬
‫کسي را بر شما در اين مال مقدم نمي دانم و تا وقتيکه اين مال هست آن‪$$‬را از ش‪$$‬ما نمي گ‪$$‬يرم‬
‫و رسول اللهص از آن خرج يکسال را بر ميداشت و باقي را به بيت المال ميداد‪.‬‬
‫پس عمرس گفت‪ :‬آيا اين را ميدانيد؟ گفتند بله‪.‬‬
‫پس عمرس گفت‪ :‬وقتي رسول اللهص وفات کرد ابوبکر‪$‬س گفت‪ :‬من مس‪$$‬ئول کاره‪$$‬اي‪ $‬رس‪$$‬ول‬
‫اللهص هس‪$$‬تم‪ ،‬پس ش‪$$‬ما دو نفر (علي و عباس‪$$‬ب) آم‪$$‬ده ايد تا م‪$$‬يراث پسر ب‪$$‬رادرت (رس‪$$‬ول‬
‫اللهص ) و (تو اي عليس) م‪$$$$$‬يراث زنت را از پ‪$$$$$‬درش‪ ،‬طلب کني‪$$$$$‬د‪ ،‬پس اب‪$$$$$‬وبکر‪$‬س از‬
‫پيامبر‪$‬صنقل کرده که پيامبر‪ $‬صفرمود؛ ما انبياء از خودمان ارث باقي نميگذاريم جز صدقه‪.‬‬
‫پس شما دو نفر (علي وعباسب) نظرتان اين بود که ابوبکر دروغگو‪،‬گناهک‪$$‬ار‪،‬پيم‪$$‬ان ش‪$$‬کن و‬
‫خائن بود‪،‬و خدا مي داند که او راست گفت‪،‬و تابع حق بود‪ ،‬پس چون ابوبکر‪$‬س فوت کرد من‬
‫ولي رسول اللهص و ولي ابوبکرس هس‪$$‬تم‪ ،‬اما نظر ش‪$$‬ما درم‪$$‬ورد‪ $‬من ب‪$$‬ود که من دروغگ‪$$‬و‪،‬‬

‫‪- 1‬جواب برگرفته از سایت اسالم تکس با کمی اضافه‬


‫﴿‪﴾138‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫گناهکار‪ ،‬پيمان شکن و خائن هستم ولي خدا ميداند که من راست ميگفتم و درس‪22‬تکار و راشد‬
‫و تابع حق بودم‪.‬‬
‫تا تو اي عباس! با اين علي آمدي و همه شما يک راي داش‪$$‬تيد و گفتيد مس‪$$‬ئوليت و اراده م‪$$‬ال‬
‫فدک را به ما بده و گفتم اگر بخواهيد به شما ميدهم‪ .‬اما به يک شرط!به شرط اينکه همانطور‬
‫در آن دخل و تصرف‪ $‬کنيد که رس‪$$‬ول اللهص ميک‪$‬رد و با اين ش‪$$‬رط م‪$‬ال را از من گرفتيد آيا‬
‫اينطور‪ $‬نيست؟‬
‫عباس و علي گفتند بله!‬
‫عمر گفت پس ح‪$$$‬اال آمديد بين ش‪$$$‬ما دو نفر داوري کنم نه وهللا به غ‪$$$‬ير از اين ش‪$$$‬رط تا روز‪$‬‬
‫قي‪$$‬امت بين ش‪$$‬ما قض‪$$‬اوت نمي کنم اگر ش‪$$‬ما از اداره ف‪$$‬دک ع‪$$‬اجز هس‪$$‬تيد پس آن‪$$‬را به من‬
‫برگردانيد»!‬

‫*********************‬

‫حاال اي مسلمانان!‬
‫آيا ديديد کار شيعه را که اول داستان را بريده و آخرش را هم بريده تا بحث علمي کند؟!!!‬
‫حاال بياييم و شرح اين روايت را ببينيم!‬
‫حضرت عمرس از دعواي عباس و عليب و از روش آن دو درباره مس‪$$‬ئله ف‪$$‬دک و از رفت‪$$‬ار‪$‬‬
‫عباس و عليب عصباني شدند و انسان در حالت غضب حرفهاي ميزند و کاره‪$$‬ايي مي کند که‬
‫در حالت عادي نه مي گويد و نه مي کند!‬
‫حضرت موسي؛ در حالت غضب‪ ،‬کالم هللا را بر زمين کوبيد‪ $‬و مو و ريش يک پيغمبر ديگر‬
‫را به ناحق کشيد و او را به زمين زد حاال بياييم از اين کوه بسازيم؟‪!$‬‬
‫آري شيعه هميشه هميگونه عمل مي کند و خجالت هم نمي کشد‪.‬‬
‫حضرت عمرس عين حرفهاي عباسس را که خطاب به عليس گفته بود‪ ،‬تکرار کرد که نوعي‬
‫کنايه است که شما از اول درباره اين م‪$$‬ال‪ ،‬از اين حرفها ميزدي‪$$‬د! در م‪$$‬ورد من و اب‪$$‬وبکرس‬
‫هم ميگفتيد! عصبانيت عمرس از اين بود که حاال که فدک را به شما دادم چرا دعوايتان پايان‬
‫نمي يايد؟!‬
‫توجه کنيد که عباس و عليب اين الفاظ به عمر نگفتن‪$$‬د! بلکه ح‪$$‬رف ه‪$$‬اي عمر را در مجم‪$$‬وع‬
‫تاييد کردند‪ $‬يعني قبول کردند که نظر عمرس از اول هم درباره فدک درست بود‪.‬‬
‫اين به اين ميماند که من دوستي‪ $‬را نص‪$$‬حيت کنم که اين ماش‪$$‬ين را نخر و او بخ‪$$‬رد بع‪$$‬دش به‬
‫پيش من بيايد و ش‪$$‬کايت کند که ماش‪$$‬ين اين و آن عيب را دارد و من به او بگ‪$$‬ويم تو از اول‬
‫مرا خر و دروغگو تصور‪ $‬ميکردي؟ و نصيحت مرا قبول نکردي‪!$‬‬
‫و شيعه که نبايد از اين حرف اثبات کند که دوستم‪ $‬م‪$$‬را خر و دروغگو ميداند او که نگفته اين‬
‫زبان محاروه است‪ ،‬اما شيعه براي کوبيدن صحابهش هيچ فرصتي را از دست نمي دهد!‬
‫اين اصطالحات زبان است‪.‬‬

‫اما اگر يک يار پيامبر‪$‬ص‪ ،‬به فارسي‪ $‬بگويد‪ :‬پايم لعزيد و زمين خوردم‪.‬‬
‫شيعه از لغزيدن نتيجه مي گيرد که گناه کرد!!! و از زمين خوردن نتيجه مي گيرد که اين يار‬
‫پيامبر‪ $‬آدميزاد نيست عوض آنکه ميوه و غذا بخورد زمين را ميخورد‪!!!$‬‬
‫شيعه اگر خجالت مي کشيد هرگز اين ايراد هاي بني اسرائيلي را مطرح نمي کرد‪.‬‬
‫﴿‪﴾139‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫و انگهي اگر واقعا ً آنها عمر را دروغگو‪ ،‬گناهکار‪ ،‬پيمان شکن و خ‪22‬ائن ميدانس‪22‬تند پس چ‪22‬را‬
‫براي قض‪22‬اوت‪ ،‬به پيش او آمدن‪22‬د؟مگر نه اينکه قاضي بايد ع‪22‬ادل و ع‪22‬الم و ق‪22‬ادر و ص‪22‬ادق و‬
‫مورد قبول دو طرف(در اينجا حضرت علي و عباسش) باشد؟‬

‫ما پنهان نمي ک‪$$‬نيم که در يک مرحله در ابت‪$$‬داء؛ فاطمه و علي و عب‪$$‬اس با اب‪$$‬وبکر‪$‬ش درب‪$$‬اره‬
‫فدک مجادله کردند‪ $‬واس‪$‬تدالل اب‪$‬وبکر‪$‬س را نپذيرفتند‪ $‬اما خيلي زود به اش‪$‬تباه خ‪$‬ود پي بردند‪ $‬و‬
‫ديدند ابوبکر‪ $‬و بعد از او عمرش‪ ،‬دارند به روش پيامبرص حکومت مي کنند‪.‬‬
‫و عمرس‪ ،‬هنگاميکه اهل بيت گفتند‪ :‬ما فدک را به روش رسول اللهص تقس‪$$‬يم مي ک‪$$‬نيم‪ ،‬م‪$$‬ال‬
‫را به آنها داد و ديگر از عمر چه مي خواهيد؟‬
‫اما اهل البيت باز خودشان آمدند که باز اختالف داريم بين ما قضاوت کن!!‬
‫چيزي که شيعه از درک آن عاجز است و تا عينک غلو را از چشم خود برن‪$$‬دارد همچن‪$$‬ان از‬
‫درک آن ع‪$$‬اجز خواهد ماند اين است که علي و ف‪$$‬اطمهب معص‪$$‬وم نبودند‪ $‬آيا نديديد‪ $‬در همين‬
‫مجلس عب‪$$$‬اس عم‪$$$‬وي عليش چگونه با عص‪$$$‬بانيت عليس را با کلم‪$$$‬اتي نا مناسب وصف مي‬
‫کند؟!!‬

‫اصالً عمرس کلمات را از عباسس عاريت گرفته که شما در بين خود که ن‪$$‬ه!! به ما هم همين‬
‫برچسب ها را ميزديد! و در روايت بخ‪$$‬اري‪ $‬ح ‪ 4033‬آم‪$$‬ده که حض‪$$‬رت عليس ن‪$$‬يز عب‪$$‬اس را‬
‫سب کرد «فاستب علي وعباس» پس علي و عباس همديگر را دشنام دادند‪.‬‬

‫بعد اگر حديث را از ما نقل مي کنيد خب عباس هم صريحاً‪ $‬به علي گفت دروغگو‪ ،‬گناهک‪$$‬ار‪،‬‬
‫پيمان شکن و خ‪$$‬ائن‪ .‬و حض‪$$‬رت علي هم عم‪$$‬وي خ‪$$‬ود را ناس‪$$‬زا گفت (که الف‪$$‬اظش در روايت‬
‫ذکر نشده)‬

‫ح‪$‬اال ما مثل ش‪$‬ما اين کلم‪$‬ات را دليل بگ‪$‬يريم که عب‪$‬اس عم‪$‬وي عليب ب‪$‬ود و علي عباس‪$‬ب را‬
‫آزار داد و پي‪$$‬امبرص فرم‪$$‬ود‪ $‬که عمو ج‪$$‬اي پ‪$$‬در است آيا پس نتيجه بگ‪$$‬يريم‪ $‬که علي با آزار‬
‫عب‪$$$‬اس م‪$$$‬ردي را که بمنزله پ‪$$$‬درش ب‪$$$‬ود را آزار داده و پس يع‪$$$‬ني رس‪$$$‬ول اللهص را آزار‬
‫داده؟؟!!‬
‫با اين روش باور نمي کنم که شيعه راه را پيدا کند!‬
‫در ض‪$$$‬من خ‪$$$‬ود حض‪$$$‬رت عليس در م‪$$$‬ورد‪ $‬اين آي‪$$$‬ه‪      ﴿ :‬‬
‫‪          ‬‬
‫‪( ﴾          ‬زمر ‪)33-32‬‬
‫يع‪$$$‬ني‪ :‬چه كسی س‪$$$‬تمگرتر‪ $‬از آن كسی كه بر خ‪$$$‬دا دروغ میبن‪$$$‬دد و راس‪$$$‬تی و حقيقت را كه‬
‫(پيامبر) نزد او آورد‪ ،‬تكذيب میكند؟ آيا منزل و جايگاه كافران در دوزخ نخواهد ب‪$$‬ود؟ و كسی‬
‫كه با راس‪$$‬تی و ص‪$$‬داقت آمد (منظ‪$$‬ور‪ $‬پي‪$$‬امبر‪ $‬ص)‪ ،‬و كسی كه او را تص‪$$‬ديق داش‪$$‬ته (منظ‪$$‬ور‬
‫ابوبكر‪ $‬صديقس)‪ ،‬آنان همان پرهيزگاران واقعی‪ $‬هستند)‪..‬‬
‫ميفرماي‪$$‬د‪ :‬م‪$$‬راد از ﴿‪ ﴾   ‬رس‪$$‬ول خداست و م‪$$‬راد از﴿‪﴾ ‬‬
‫‪1‬‬
‫ابوبكر‪ $‬ص ّديق است كه او را تصديق نمود»‪.‬‬
‫‪ - 1‬تفسری جممع البیان‪ ،‬شیخ طربسى‪ ،‬ذیل مهان آیه‪ .‬و مهچننی تفسری آلوسی و تفسری البحر و تفسری رازی و در املنثور و ثعالبی و‪...‬‬
‫و نه تنها حضرت علی؛ بلکه ابوالعالیه و کلبی و مجاعت مفسرین بر این عقیده هستند‪.‬‬
‫﴿‪﴾140‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫چگونه ممکن است خالف سخن خود که در تفسير آيه قرآن عرض ک‪$$‬رده حض‪$$‬رت ص‪$$‬ديق‪ $‬را‬
‫کاذب بداند!( هذا هبتان عظيم)‬
‫و در مورد‪ $‬اين روايت چه ميگوييد؟‪ $:‬عروه بنعبدهّللا از امام باقر درباره تذهيب شمش‪$$‬ير‪ $‬با طال‬
‫پرسيد‪ $:‬آيا درست است؟ فرمود‪ $:‬هيچ اشكالی ندارد؛ زيرا ابوبكر ص ّديقس‪ ،‬شمشيرش‪ $‬را با طال‬
‫تذهيب كرده بود‪ ..‬ع‪$$‬روهس میگوي‪$$‬د‪ :‬گفتم‪ :‬تو میگ‪$$‬ويی‪ $:‬ص‪22‬ديق؟! فرم‪22‬ود‪ :‬آری! ص‪2‬دّيق! و هر‬
‫كس به او صدّيق نگويد‪ ،‬سخن خدا را در دنيا و آخرت‪ ،‬تص‪22‬ديق نك‪22‬رده است!»يا خ‪$$‬دا در دنيا‬
‫‪1‬‬
‫و آخرت سخنش را تصديق‪ $‬نميکند!‪.‬‬
‫و «بحرانی» نيز در تفسير خود از علیبن إبراهيم روايت ك‪$$‬رده كه گفت‪« :‬پ‪$$‬درم ب‪$$‬رايم از چند‬
‫نفر بازگو كرده كه آنها از أبیعبدهّللا شنيدهاند‪ $‬كه فرمود‪ :‬زمانی كه رسول خداص با ابوبكر در‬
‫غار بودند‪ ،‬به او گفت‪ :‬ای ابوبكر! انگار من كش‪$$‬تی جعفر و ي‪$$‬ارانش را كه بر آب دريا روان‬
‫است‪ ،‬میبينم! همچنين انصار‪ $‬را میبينم كه متواضعانه و با قلبی سرش‪$$‬ار از محبّت‪ ،‬به اس‪$$‬تقبال‬
‫ما میآيند و جل‪$$‬وی درب خانهش‪$$‬ان چش‪$$‬مبه راه ما هس‪$$‬تند! أب‪$$‬وبكر‪ $‬گفت‪ :‬و تو آنها را میبي‪$$‬نی يا‬
‫رس‪$$$‬ول هّللا ؟! فرم‪$$$‬ود‪ $:‬آری! أب‪$$$‬وبكر‪ $‬گفت‪ :‬آنها را به من ن‪$$$‬يز نش‪$$$‬ان ب‪$$$‬ده! پس پي‪$$$‬امبر‪$‬ص بر‬
‫‪2‬‬
‫چشمانش دست كشيد و آنها را ديد و سپس فرمود‪ $:‬به راستی‪ $‬كه تو ص ّديق هستی»‪.‬‬

‫ميبينيم که هم محمدصو هم حضرت عليس و هم امام صادق؛و امام باقر؛‪ ،‬هر چهار نفر او را‬
‫صديق ميدانستند!! چگونه ممکن است کسي بر خالف سخن رس‪22‬ول اللهص اب‪22‬وبکر ص‪22‬ديقس‬
‫را کذاب بداند؟؟!‬
‫و اگر بگوييد‪ $:‬حضرت عليس ابوبکر‪ $‬و عمرب را به خاطر ف‪$$‬دک دروغگو‪ $‬ميپنداش‪$$‬ت‪ ...‬خ‪$$‬ود‬
‫روايت شما را رسوا‪ $‬ميکند‪..‬‬
‫‪3‬‬
‫آنجا که آم‪$$$$$‬ده‪:‬آيا ميدانيد که رس‪$$$$$‬ول اللهص فرم‪$$$$$‬ود‪ $‬انبي‪$$$$$‬اء ارث نمي گذارند‪ $‬؟؟ گفتن‪$$$$$‬د‪:‬‬
‫بله‪........‬ومن بين شما مانند عمل رسول اللهص عمل مي کنم آيا اينطور‪ $‬نيست ؟گفتند بلي‪...‬‬
‫چرا سيدنا عليس او را تصديق کرد؟؟ آيا عمل رسول خداص بر اساس دروغ‪ $‬بود؟؟‬

‫‪ - 1‬كشف الغمة ىف معرفة األئمة‪ ،‬ج‪ ،2‬ص‪.147‬‬


‫‪ - 2‬الربهان‪ ،‬حبراىن‪ ،‬ج‪ ،2‬ص‪.125‬‬
‫‪ - 3‬این روایت(ما ترکناه صدقه)در کتب شیعه هم ذکر شده‪:،‬در كتاب كاىف از امام باقر ؛روایت شده است ‪ :‬قال رسول اللهص‪:‬‬
‫فضل العامل على العابد كفضل القمر على سائر النجوم لیلة البدر‪ ،‬و إن العلماء ورثة األنبیاء مل یورثوا دینارا و ال درمها‪ ،‬ولكن أورثوا‬
‫العلم‪ ،‬فمن أخذ منه أخذ حبظ وافر»‪.‬رسول خداص فرمود‪ :‬برترى عامل به عابد‪ ،‬مهچون برترى ماه بر سایر ستارههاى شب بدر‬
‫است‪ ،‬و مهانا علماء‪ ،‬وارثان پیامربان هستند و پیامربان هرگز نه دینارى و نه درمهى از خود به ارث منىگذارند‪ ،‬بلكه علم را بر جاى‬
‫مىگذارند‪ .‬پس هركس از آن گرفت‪ ،‬استفاده فراواىن برده است‪ /‬اصول كاىف‪ ،‬كلیىن‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪ ،34‬كتاب فضل العلم‪ ،‬باب ثواب‬
‫العامل املتعلم‪ ..» .‬و از امام صادق؛ روایت شده‪« :‬إن العلماء ورثة األنبیاء‪ ،‬و ذاك أن األنبیاء مل یورثوا دینارا و ال درمها‪ ،‬و إمنا أورثوا‬
‫أحادیث من أحادیثهم»‪«.‬مهانا علماء‪ ،‬وارثان پیامربان هستند و اینكه آهنا‪ ،‬هرگز درهم و دینار را بر جاى منىگذارند‪ ،‬بلكه احادیثى از‬
‫احادیث خود را به ارث وامىگذارند»‪ ..‬کافی‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪ ،32‬باب صفة العلم وفضله و فضل العلماء‪ .‬و مخینی در مورد این حدیث‬
‫میگوید‪( :‬احلدیث صحیح) و حتی ابو علی بن ابراهیم (ابراهیم بن هاشم) فهو من كبار الثقات نقل احلدیث‪ /‬احلكومه اإلسالمیه لإلمام‬
‫اخلمینی ص (‪.)93‬پس اگ ر حض رت ابوبکرسنس بت ب ه روایت م ا ترکن اه ص دقه دروغ گفت ه باشد‪ .‬ام ام ب اقر و ام ام ص ادقإ ؛ هم‬
‫دروغگو هستند (نعوذ باهلل)!‬
‫﴿‪﴾141‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫اگر عليس در ابوبکر‪$‬س اين ص‪$$‬فات را مي بينيد مش‪$$‬خص ميش‪$$‬ود که علي معص‪$$‬وم نيست (که‬
‫به حق هم نيس‪$$‬ت) وخطا مي کن‪$$‬د‪ ،‬زي‪$$‬را اب‪$$‬وبکر‪$‬س درمقابل طلب فاطمه‪$‬ك؛ به ح‪$$‬ديث ص‪$$‬حيح‬
‫استناد مي کند که خيل عظيمي از اصحاب روايتش کردند‪ $‬ودر همين ح‪$$‬ديث هم حض‪$$‬رت علي‬
‫و عب‪$$$‬اس آن روايت را تاييد ميکنن‪$$$‬د‪،‬پس دروغگو خوان‪$$$‬دن حض‪$$$‬رت اب‪$$$‬وبکرس آن هم در‬
‫ص‪$$$‬ورتي که خ‪$$$‬ود آنها گ‪$$$‬واهي به ص‪$$$‬حت ادع‪$$$‬ايش ميدهند ن‪$$$‬وعي سر در گمي است که از‬
‫صاحت پاک آن حضرتس‪ $‬به دور است‪.‬‬
‫ضمناً‪ :‬چرا حرفهاي‪ $‬عباس در مورد‪ $‬عليب را نمي بيند ولي در همان ح‪$$‬ديث حرفه‪$$‬اي‪ $‬س‪$$‬والي‬
‫عمرس برعليه خ‪$$‬ودش را مي بين‪$$‬د؟!يا تم‪$$‬ام ح‪$$‬ديث را قب‪$$‬ول کنيد يا ما را به ح‪$$‬ال خ‪$$‬ود م‪$$‬ان‬
‫بگذاريد!‬
‫اميدارم‪ $‬اين شبهه را ديگر مطرح نکنيد و عرض خود نبريد و زحمت ما روا مداريد!‬

‫شبهه‪ :‬شراب خواري خليفه‪ ،‬دليل بر عدم كفائت‪:‬‬


‫طبق نظر عالم‪$$‬ان اهل س‪$$‬نت‪ ،‬دادن دخ‪$$‬تر به كسی كه ش‪$$‬ارب خمر است ج‪$$‬ايز نيست ش‪$$‬ارب‬
‫خمر نمی‌تواند با دخ‪$$‬تر مس‪$$‬لمان كفو باشد و كسی كه اين ك‪$$‬ار را انج‪$$‬ام ده‪$$‬د‪ ،‬در حقيقت قطع‬
‫رحم كرده است‪.‬‬
‫عبد الرزاق‪ $‬صنعانی كه استاد بخاری محسوب می‌شود‪ $‬در المصنف‪ $‬می‌نويسد‪$:‬‬
‫عمر بن خطاب در سفر همراه مردی روزه دار ب‪$$‬ود؛ موقع افط‪$$‬ار‪ ،‬م‪$$‬رد از مشك عمر كه در‬
‫آن ش‪$$‬راب ب‪$$‬ود و ش‪$$‬تر آن را تك‪$$‬ان داده ب‪$$‬ود نوش‪$$‬يد و مست ش‪$$‬د! عمر او را حد زد! آن م‪$$‬رد‬
‫گفت‪ :‬من از مشك تو نوشيدم!‬
‫عمر در پاسخ گفت‪ :‬من تو را به خاطر مست شدن حد زدم!‬
‫ابن عبد ربه در عقد الفريد می‌نويسد‪$:‬‬
‫شعبی گفته است كه بيابانگردی‪ ،‬از مشك عمر نوشيد‪ $‬و مست شد؛ و عمر او را حد زد؛ و حد‬
‫زدن او به خاطر مست شدن بود و نه به خاطر نوشيدن شراب!‬
‫حال پرسش ما از ب‪$$‬رادران اهل س‪$$‬نت اين است اگر خليفه دوم ش‪$$‬ارب خمر نب‪$$‬وده‪ ،‬ش‪$$‬راب در‬
‫مشك او چه می‌ك‪$$‬رده اس‪$$‬ت؟ احتم‪$$‬اال چ‪$$‬ون اين ش‪$$‬خص مشك خليفه را خ‪$$‬الی ك‪$$‬رده‪ ،‬بر او حد‬
‫جاری شده است‪.‬‬

‫همان طور‪ $‬كه مالحظه كرديد‪ ،‬ما اين رواي‪$$‬ات را از من‪$$‬ابع اهل س‪$$‬نت نقل ك‪$$‬رديم‪ $‬نه از من‪$$‬ابع‬
‫شيعه؛ لذا اين اهل سنت هستند كه بايد پاسخگوی‪ $‬اين مسائل باشند‪.‬‬

‫جواب‪:‬‬
‫قبل از سخن در مورد اين روايت بايد گفت‪ :‬اين ماجرا از دو طريق‪ $‬نقل شده‪.‬‬
‫طريق‪ $‬اول‪ :‬از طرف «س عيد بن ذی لعوة» مي باشد که مجهول الحال است و ام‪$$‬ام بخ‪$$‬اري در‬
‫م‪$$‬ورد‪ $‬خ‪$$‬ود و روايتش‪ $‬ميگوي‪$$‬د‪ :‬س عيد بن ذی لعوة عن عم ر يف النبي ذ خيالف الن اس يف حديث ه‪ ،‬ال‬
‫يعرف‪.‬‬
‫﴿‪﴾142‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫طريق‪ $‬دوم از س‪$$‬مت حس‪$$‬ان بن مخ‪$$‬ارق است که او ن‪$$‬يز مس‪$$‬تور‪ $‬است و آلب‪$$‬اني در م‪$$‬وردش‬
‫ميگويد‪« $:‬حسان بن خمارق‪ ،‬فهو مستور مل يوثقه أحد غري ابن حبان»‬
‫گذشته از اين هر دو راوي نام آن شخص اعرابي را ذکر نکرده اند و اين ن‪$‬يز خ‪$‬ود بر ج‪$‬رح‬
‫روايت مي افزايد‪.‬‬
‫و اما متن روايت‪:‬‬
‫بايد پرس‪$$‬يد‪ :‬از کج‪$$‬اي اين روايت ش‪$$‬راب خ‪$$‬واري حض‪$$‬رت عمرس (خ‪$$‬اکم به ده‪$$‬ان) ث‪$$‬ابت‬
‫ميشود؟؟‪ $‬حضرت عمرس خودشان شخصي‪ $‬را که مست شد! حد ميزند‪ ،‬آنوقت خ‪$$‬ودش ش‪$$‬راب‬
‫خوار است؟؟!!! آن هم عمري که به خاطر مست شدن‪ ،‬پس‪$$‬رش را آنق‪$$‬در تازيانه ميزند که در‬
‫‪1‬‬
‫زير آن بميرد؟؟‬

‫خداوند‪ $‬ميفرمايد﴿ ‪        ‬‬
‫‪( ﴾       ‬نور ‪)13 /‬‬
‫«چرا نمي‌بايست آنان چهار شاهد حاضر‪ $‬را بياورند تا بر سخن ايشان گواهي دهند؟ اگر چنين‬
‫گواهاني‪ $‬را حاضر‪ $‬نمي‌آوردند‪ ،‬آنان برابر حکم خدا دروغگو هستند»‪.‬‬
‫پس اي دروغگ‪$$‬و! کجاست آن ‪ 4‬ش‪$$‬اهد ت‪$$‬و؟؟ آق‪$$‬اي مثالً آيت هللا!! اگر عمرس خ‪$$‬ودش ش‪$$‬ارب‬
‫خمر بود!که آن مرد عرب‪ ،‬شاکي ميشد و استداللي چون استدالل شما را ميکرد!‬
‫وانگهي‪ $‬در متن روايت‪ ،‬آن ش‪$$‬ربت را نبيذ‪ 2‬گفته اند ولي آق‪$$‬اي قزوي‪$$‬ني با کم‪$$‬ال پر رويي در‬
‫ترجمه آن کلمه عاميانه شراب را به کار برده اند‪.‬‬
‫و اما نبيذ‪ :‬از روايات ص‪$$‬حيح ث‪$$‬ابت است که خ‪$$‬وردن نبيذ نه تنها ح‪$$‬رام و مک‪$$‬روه نيست بلکه‬
‫ش‪$$‬ربتي است که خ‪$$‬ود پي‪$$‬امبرص از آن نوش‪$$‬يده اند و همينط‪$$‬ور ديگر ص‪$$‬حابهش از جمله ابن‬
‫عباسس‪ .‬و ابن مسعود‪ $‬نيز آن را حالل دانسته است‪.‬‬
‫اما در اين حلت اختالفاتي‪ $‬وجود دارد و قول اجماع آن است که خوردن نبيذ ح‪$$‬رام نيست ولي‬
‫اگر اين خوردن به ح‪$$‬دي باشد که ب‪$$‬اعث مست ش‪$$‬دن باش‪$$‬د‪ ،‬آن وقت حد بر آن ش‪$$‬خص ج‪$$‬اري‬
‫ميشود‪ ،$‬همانطور که استفاده ترياک به اندازه نيازدارويي‪3$‬چون ضرري ن‪$$‬دارد‪ ،‬اش‪$$‬کالي ن‪$$‬دارد‬
‫ولي اگر اس‪$$‬تفاده از آن به ان‪$$‬دازه اي باشد که م‪$$‬وجب زيانه‪$$‬ايي بر ب‪$$‬دن گ‪$$‬ردد ح‪$$‬رام و گن‪$$‬اه‬
‫است‪.‬ولي در مورد خمر اينگونه نيست و ذره اي از آن حرام و مستوجب حد است‪ ،‬ح‪$$‬تي اگر‬
‫ذره اي از آن را با چيزي خلط کنند نيز ح‪$$‬رام اس‪$‬ت‪ .‬اين ادع‪$$‬اي ما ش‪$‬بيه س‪$$‬خن ع‪$‬الم ش‪$$‬يعي‪،‬‬
‫«شيخ محمد حسن نجفي» است که در جواهر الکالم‪ 4‬ميگويد‪:‬‬

‫‪- 1‬البته بعضی با استدالل به چندی از روایات معتقدند که پسرش در زیر تازیانه منرد و بعد از آن ماجرا چندی زنده بود و بعضی هم‬
‫به کل ماجرای تازیانه را نفی میکنند و میگویند‪ :‬تنها سیلی بر صورت فرزندش زده و بس چونکه قبالً حد او جاری شده بود!! ‪ ..‬و‬
‫اهلل اعلم‬
‫‪ " - 2‬نبیذ" عبارت ازاین بوده كه مقدارى خرما یا كشمش را در ظرىف كه مقدارى آب در آن بود مى رخیتند و چند روزى مى‬
‫گذاشتند‪ ،‬و سپس مى نوشیدند گرچه رمساً شراب نبود‪ ،‬وىل بر اثر گرمى هوا مواد قندى آن تبدیل به الكل خفیفى مى شد (تفسری‬
‫منونه مکارم شریازی)‬
‫‪- 3‬مانند داروی استامینوفن کدئنی که بسیار رایج و مشهور است‪.‬و مهینطور فنتانیل که نوعی مسکن است!‬
‫‪ - 4‬جواهر الكالم‪ ،‬شیخ حممد حسن جنفی‪ ،‬جلد ‪ 41‬ص ‪ 450‬به بعد ‪.‬انتشارات اسالمیه هتران‬
‫﴿‪﴾143‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫(به اختص‪$$$$$‬ار) در خمر کم و زي‪$$$$$‬ادش ف‪$$$$$‬رق نمي‌کند‪ $‬اگر يک جرعه از خمر هم بنوشد حد‬
‫مي‌خورد اما در نبيذ اين جور نيست بايد سکرآور‪ $‬باشد به قدري‪ $‬بخ‪$‬ورد‪ $‬که مست بش‪$‬ود‪ $‬تا حد‬
‫واجب شود و ما ديروز‪ $‬عب‪$‬ارت مرح‪$‬وم ص‪$‬دوق‪ $‬را كه قائل به تفص‪$‬يل ب‪$‬ود مط‪$‬رح ك‪$‬رديم‪ .‬و‬
‫روايتي‪ $‬نيز به اين شکل نزد اهل تشيع موجود‪ $‬است‪ :‬ص‪$$‬حيحه‌ي ابي الص‪$$‬باح کن‪$$‬اني‪ 1‬عن ابي‬
‫عبدهللا؛ «از ام‪$$‬ام س‪$$‬وال ک‪$$‬ردم چه نظر مي دهي‪$‬د‪ ،‬اگر ش‪$$‬ارب نبيذ را دس‪$$‬تگيرش‪ $‬کردند اما با‬
‫خوردن نبيذ مست نشده بود‪ .‬حكم چيست؟ (أيجلد قال ال) امام فرمود‪ $‬نه حد نمي خورد»‪$.‬‬
‫و دکتر سيد سابق در کتاب فقه السنة خود به نقل از بداية اجملتهد ابن رشد اينگونه مينويسد‪:‬‬
‫و‪  ‬اتف‪$$‬اق‪  ‬كرده‌اند ب‪$$‬ر‪ ‬اينكه «نبيذ» خ‪$$‬وردن م‪$$‬ادامي‌ ك‪$$‬ه‪ ‬ش‪$$‬دت‪ ‬ط‪$$‬رب‪ ‬و‪ ‬مس‪$$‬تي«خم‪$$‬ر» در‪ ‬آن‬
‫پديد‪ ‬نيايد حالل‪ ‬است‪ ‬چه‪  ‬پيامبرص فرموده‪ ‬است‌‪« :‬فانتبذوا»‪ $‬و كل مسكر حرام‪[ ‬از نبيذ اس‪$$‬تفاده‬
‫‌كنيد‪  ‬ولي‪  ‬هر‪  ‬چيزي ‌كه‪  ‬مست ‌كننده‪  ‬باشد حرام‪  ‬است‌]‌‪.‬‬
‫و‪ ‬ث‪$$‬ابت ش‪$$‬ده‪ ‬اس‪$‬ت‌كه‪ ‬پي‪$$‬امبرص مي‌س‪$$‬اخت‪ ‬و آب‪ ‬مي‪$$‬وه‪ ‬مي‌گ‪$$‬رفت‪ $‬و در روزه‪$$‬اي‪ ‬دوم و‪ ‬س‪$$‬وم‪ ‬‬
‫آن‪ ‬را‪ ‬مي‌ريخت‌‪.‬‬
‫و‪ ‬درب‪$$‬اره‪ ‬دو‪ ‬مس‪$$‬ئله‪ ‬ب‪$$‬ا‪ ‬هم اختالف‪ ‬كرده‌ان‪$$‬د‪ ،‬يكي در‌ب‪$$‬اره ظروفي‌كه درآنها «نبيذ» س‪$$‬اخته‪ ‬‬
‫مي‌شود‪ $‬و‪  ‬بعم‪$$‬ل‪ ‬مي‌آي‪$$‬د‪.‬و‪ ‬دوم‪ ‬درب‪$$‬اره‪ ‬س‪$$‬اختن«نبيذ»از‪ ‬دو‪ ‬چيزمانن‪$‬د‪ $‬دو‪ ‬ن‪$$‬وع‪ ‬خرم‪$$‬اي‪« ‬بس‪$‬ر‌«‪ ‬‬
‫‪2‬‬
‫و‪«‌ ‬رطب‌« و‪«‌ ‬خرما»‪  ‬و‪«‌ ‬مويز‪»$‬‬
‫بعد از اين دو قول از دو عالم از دو فرقه‪ ،‬به جواب حض‪$$‬رت عمر توجه کنيد که در ج‪$$‬واب‬
‫جبهه گ‪$$‬يري م‪$$‬رد ع‪$$‬رب ميگوي‪$$‬د‪:‬من تو را به خ‪$$‬اطر مست ش‪$$‬دن حد زدم‪(.‬نه به خ‪$$‬اطر نبيذ‬
‫خوردن)‬
‫پس اگر نبيذ حرام بود آن اعرابي جبهه نميگرفت و حضرت عمر چنين استدالل نميکرد‪.‬‬
‫ضمنا ً اگر نبيذ حکم خمر را داشت پس بايد کسي که از آن استفاده کند فاسق محسوب شود و‬
‫سخنانش را ترک گفت ولي ميبنيم که يکي از بزرگترين راويان اهل تش‪$$‬يع نبيذ مينوش‪$$‬يده ولي‬
‫نه تنها جرح نشده بلکه بر سر او هزاران مدحها مي نهند‪.‬‬
‫اين راوي‪ $‬که ابو حمزه ثمالي‪ ،‬ثابت بن دينار باشد‪ .‬در کتب رج‪$$‬ال اهل تش‪$$‬يع از او به عن‪$$‬وان‬
‫اجاٌل ي اصحاب اماميه ياد شده‪ .‬او کسي است که صدوق‪ $‬گواهي به عدالت او داده و نجاشي او‬
‫را از به‪$$$‬ترين اص‪$$$‬حاب اماميه ميداند و از ام‪$$$‬ام رضا؛ روايت ميکنند که او گفت‪ :‬أبو حم‪$$$‬زة‬
‫الثم‪$$‬الي في زمانه كلقم‪$$‬ان في زمانه = ابو حم‪$$‬زه ثم‪$$‬الي در زم‪$$‬انش مانند "لقم‪$$‬ان" در زم‪$$‬ان‬
‫خ‪$$‬ودش اس‪$$‬ت!!! و همينط‪$$‬ور‪ $‬از ام‪$$‬ام ص‪$$‬ادق؛ نقل ميکنند که گفت‪ :‬أبو حم‪$$‬زة في زمان‪$$‬ه‪ ،‬مثل‬
‫س‪$$‬لمان في زمانه = ابو حم‪$$‬زه در زم‪$$‬انش مانند س‪$$‬لمان فارسي در زم‪$$‬ان خ‪$$‬ودش اس‪$$‬ت! و اما‬
‫همين شخصي‪ $‬که شخصيتي‪ $‬همچ‪$$‬ون زراره و هش‪$$‬ام در ن‪$$‬زد اهل تش‪$$‬يع است نبيذ مينوش‪$$‬يده و‬
‫استفاده ميکرده است!!‬
‫حال ميپرسيم‪ $‬اگر شما نبيذ را همچون خمر ميدانيد پس بايد ابوحمزه به علت فسق‪ ،‬جرح ميشد‬
‫و نه اين همه مدح!!! چرا در سخن خود صادق نيستيد؟؟‬

‫شيخ طوسي‪ $‬در مورد‪ $‬نبيذ ميگويد‪:‬‬

‫‪ - 1‬وسائل الشیعه احلر العاملی‪ ،‬ج‪ ،28‬ص‪ ،224‬باب ‪ 4‬از ابواب حد مسکر‪ ،‬ح‪4‬‬
‫‪ - 2‬بسر‪ :‬غوره خرما ‪ /‬رطب‪ :‬خرمای تازه ‪ /‬متر‪ :‬خرما ‪/‬مویز‪ :‬انگور خشك شده‬
‫﴿‪﴾144‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫« وال بأس بشرب النبيذ غري املسكر‪ ،‬وهو أن ينقع التمر أو الزبيب مث يشربه وهو حلو قبل أن يتغري»‬
‫‪1‬‬

‫و اما رواياتي که حالل بودن نبيذ را ميرساند‪:‬‬


‫احمد از بكر بن عبدهَّللا روايت نموده‪ ،‬كه اعرابي به ابن عباسبگفت‪ :‬چرا آل معاويه شربت آب‬
‫و عسل می دهند‪ ،‬و آل فالن شير می دهند‪ ،‬و ش‪$$‬ما ش‪$$‬ربت نبيذ می دهي‪$$‬د؟ آيا اين بر اثر بخل‬
‫ت‪$$‬ان اس‪$$‬ت‪ ،‬يا نيازمن‪$$‬دی داري‪$$‬د؟ ابن عباس ‪$‬س پاسخ داد‪ :‬نه ما بخيل هس‪$$‬تيم و نه هم نيازمن‪$$‬دی‪$‬‬
‫داريم‪ ،‬ولی پيامبر‪ $‬خداص روزی‪ $‬كه اسامه بن زيد ن‪$$‬يز در عقبش س‪$$‬وار‪ $‬ب‪$$‬ود‪ ،‬آمد و نوش‪$$‬يدنی‬
‫خواست و ما از اين ‪ -‬يع‪$$$‬نی ش‪$$$‬ربت نبيذ ‪ -‬به او داديم‪ ،‬و او از آن نوش‪$$$‬يد و گفت‪« :‬خ‪$$$‬وب‬
‫‪2‬‬
‫كرديد‪ ،‬اينطور‪ $‬بسازيد!»‬

‫از جعفر بن تمام روايت اس‪$$‬ت‪ ،‬كه گفت‪ :‬م‪$$‬ردی‪ $‬ن‪$$‬زد ابن عباس‪$‬ب آمد و گفت‪ :‬درب‪$$‬اره اين آب‬
‫كشمش كه ب‪$$‬رای م‪$‬ردم می دهيد چه فكر می ك‪$$‬نی؟ آيا اين س‪$‬نتی اس‪$$‬ت‪ ،‬كه از آن پ‪$$‬يروی می‬
‫كني‪$$‬د‪ ،‬يا اينكه اين را از ش‪$$‬ير و عسل بر خ‪$$‬ود آس‪$$‬انتر‪($‬ارزان‪$$‬تر)‪ $‬می بيني‪$$‬د؟ ابن عب‪$$‬اس گفت‪:‬‬
‫پيامبر‪ $‬خ‪$$‬دا ص ن‪$$‬زد عب‪$$‬اس در ح‪$$‬الی آمد كه وی به م‪$$‬ردم نوش‪$$‬يدنی‪ $‬می داد‪ ،‬و گفت‪« :‬به من‬
‫نوشيدنی بده‪ ،‬آن گاه عباس‪$‬س كاسه ه‪$$‬ای ب‪$$‬زرگی از نبيذ را خواس‪$$‬ت‪ ،‬و كاسه ای از آن ها را‬
‫برای رسول خدا ص داد و او نوشيد‪ ،‬و گفت‪« :‬خوب كرديد‪ ،‬اينطور بسازيد!» ابن عب‪$$‬اس می‬
‫گويد‪ :‬بنابراين خوشم‪ $‬نمی آيد كه اين شربت نبيذ برايم به شربت عسل و شير تبديل ش‪$$‬ود‪ ،‬البته‬
‫‪3‬‬
‫به خاطر قول رسول خدا ص‪« :،‬خوب كرديد‪ $‬اينطور بسازيد»‪$.‬‬

‫در تفسير عياشی( از تفاسير شيعه) از ابی الصباح از امام صادق؛ نقل ش‪$$‬ده كه فرم‪$$‬ود‪ :‬من از‬
‫آن جناب از" نبيذ" و" خمر" پرسيدم كه آيا هر دو به يك منزلت و هر دو حرامند؟ فرمود‪ :‬نه‪،‬‬
‫نبيذ به منزله خمر نيست‪ ،‬زيرا خدای تعالی خمر را ح‪$$‬رام ك‪$$‬رده چه كم باشد و چه زي‪$$‬اد‪ ،‬كما‬
‫اينكه ميته و خ‪$$‬ون و گوشت خ‪$$‬وك كم و زي‪$$‬ادش را ح‪$$‬رام نم‪$$‬وده‪ ،‬و رس‪$$‬ول هَّللا ص از هر‬
‫مشروبی مسكرش را تحريم كرده‪ ،‬و البته هر چه را كه رسول اللَّهص تح‪$$‬ريم كند خ‪$$‬دا تح‪$$‬ريم‪$‬‬
‫‪4‬‬
‫كرده است‪.‬‬

‫پس هم‪$$‬انطور‪ $‬که خوان‪$$‬ديم خمر کم و زي‪$$‬ادش ح‪$$‬رام است ولي نبيذ تا به مس‪$$‬تي نرسد مش‪$$‬کلي‬
‫ندارد‪.‬‬
‫و مجلسي نيز در قسمتي‪ $‬از روايتي‪ $‬اينگونه مينويسد‪:‬‬
‫منافقي كه در مجلس حضور داشت‪ ،‬به امام رضا عليه السالم گفت‪ :‬بعضی‪ $‬از شيعيان و‬
‫دوستان شما نبيذ می نوشند؟‪!$‬‬
‫‪5‬‬ ‫هّللا‬
‫حضرت فرمود‪ :‬بعضی از اصحاب رسول صلی هللا عليه و آله نيز چنين بودند‪.‬‬

‫‪-1‬النهایة طوسی ص ‪/ 592‬ناشر‪ :‬انتشارات قدس حممدی ‪ -‬قم‬


‫‪- 2‬ابن کثری با دو سند صحیح آن را روایت کرده است ‪ /‬بدایة والنهایه ج‪ 5‬ص ‪211‬‬
‫‪- 3‬طبقات ابن سعد ج‪ 4‬ص ‪ 26 – 25‬البته در این روایت ضعف مشاهده میشود‪.‬‬
‫‪- 4‬تفسری عیاشى ج ‪ 1‬ص ‪ 340‬ح ‪ .184‬به نقل از تفسری املیزان‬
‫‪ - 5‬حباراال نوار ج ‪،27‬ح ‪12‬‬
‫﴿‪﴾145‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫نتيجه‪ :‬صحت اين روايت در هاله اي از ابهام است و در صورت صحت نيز بايد گفت‪ ،‬ثابت‬
‫نيست که حضرت عمر از آن نبيذ براي نوشيدن استفاده کرده آن هم در صورتي که محمدص‬
‫آن را حرام ندانسته بلکه از آن نوشيده است‪ .‬پس از اين روايت فقط و فقط کينه توزي‪ $‬اهل‬
‫رفض مشهود است و ال غير‪.‬‬
‫ضمناً‪ :‬ما نيز ميتوانيم جوابي شبيه به جواب آقاي قزويني به ايشان بدهيم‪ ،‬اينگونه که بگوييم‪:‬‬
‫اگر حضرت عمرسشارب خمر بود به هيچ وجه ممکن نبود‪ ،‬حض‪$$‬رت علي؛ دخ‪$$‬ترش رابه او‬
‫بدهد‪ ،‬پس شکي نيست که آن حضرت‪$‬س خالف سنت و سيرت عمل نک‪$$‬رده اند و به همين دليل‬
‫نيز حضرت علي؛ راضي به اين وصلت شده اند‪.‬‬

‫شبهه‪ :‬بدعت‌گذار با دختر عفيفه‪ ،‬كفو نيست‬


‫طبق نظر عالم‪$$‬ان اهل س‪$$‬نت‪ ،‬بدعت‌گ‪$$‬ذار در دين‪ ،‬با دخ‪$$‬تر مس‪$$‬لمان و عفيف‪$$‬ه‪ ،‬كفو نيست و‬
‫نمی‌تواند با او ازدواج كند‪.‬‬
‫از طرف ديگ‪$‬ر‪ ،‬ب‪$‬دعت‌های خليفه دوم در كتاب‌ه‪$‬ای اهل س‪$‬نت و ح‪$‬تی در ص‪$‬حيح بخ‪$‬اری و‬
‫مسلم كه از صحيح‌ترين كتاب‌های اهل سنت پس از قرآن هستند‪ ،‬به صورت گسترده نقل ش‪$$‬ده‬
‫است‪.‬‬
‫محمد بن اسماعيل بخاری در صحيح خود می‌نويسد‪:‬‬
‫از عبد الرحمن بن عبد‌القاری روايت شده است كه گفت‪ :‬همراه با عمر در ش‪$$‬بی از شب ه‪$$‬ای‬
‫ماه رمضان به مس‪$‬جد رف‪$‬تيم و م‪$‬ردم را دي‪$‬ديم كه به ص‪$‬ورت‪ $‬پراكن‪$‬ده و گ‪$‬روهی به ص‪$‬ورت‬
‫فرادا و گروهی به صورت جماعت نماز مستحبی‪ $‬می خوانند!‬
‫عمر گفت‪ :‬به نظر من بايد اگر همه را پشت سر يك امام جمع كنيم شايس‪$$‬ته اس‪$$‬ت! س‪$$‬پس همه‬
‫را پشت سر ابی بن كعب آورد تا جماعت نماز بخوانند‪$.‬‬
‫شبی ديگر با او به مسجد رفتيم؛ مردم همگی پشت سر يك نفر نماز می‌خواندند‪.‬‬
‫عمر گفت اين كار خوب بدعتی است! و عبادت در آخر ش‪$$‬ب‪ ،‬به‪$$‬تر از اين است كه اول شب‬
‫عبادت كرده و آخر شب بخوابند‪.‬‬
‫ب‪$$‬دعت‌های كه خليفه دوم در اس‪$$‬الم بنيان‌گ‪$$‬ذار آن ب‪$$‬وده‪ ،‬بيش از آن است كه در اين مختصر‪$‬‬
‫بگنجد‪ ،‬طالبين می‌توانند به كت‪$‬اب ‪ ‬النص واإلجته اد مراجعه كنن‪$‬د‪ .‬مرح‪$‬وم‪ $‬ش‪$‬رف ال‪$‬دين در اين‬
‫كتاب موارد متعددی‪ $‬از بدعت‌های خلفا را از منابع اهل سنت نقل كرده است‪.‬‬

‫جواب‪:‬‬
‫سالهاي سال است که بزرگاني چون ابن تيميه و امام ذهبي و‪ ..‬به اين شبهه زنگ زده ش‪$$‬يعيان‬
‫جواب گفته اند ولي به روي‪ $‬مبارک نياورده و باز هم طوطي‪ $‬وار آن را مطرح ميکنند‪.‬‬
‫مختصر‪ $‬جوابي که در مورد تراويح ميتوان عرضه کرد اين است که‪:‬‬
‫‪1‬‬
‫‪-1‬خود حضرت رسول اک‪$‬رم ص اولين شخصي‪ $‬ب‪$‬وده اند که نم‪$‬از ت‪$‬راويح را خوان‪$‬ده و ک‪$‬ار‬
‫کساني را که اينچنين کرده اند تاييد کرده است‪.‬‬
‫امام بخاري(رحمه هللا) در صحيح خودش‪$$‬ان ح‪$$‬ديث ‪ 2012‬از ام الموم‪$$‬نين عايشه نقل ميکند که‬
‫فرمودند‪:‬‬

‫‪ - 1‬املغنی ابن قدامه‪ ،‬ج ‪ 2‬ص ‪.166‬‬


‫﴿‪﴾146‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫رسول خداص يک بار در نيمه هاي شب (رمضان) از خانه بيرون شد و در مسجد ش‪$$‬روع به‬
‫خواندن نماز ک‪$$‬رد‪ .‬گ‪$$‬روهي از م‪$$‬ردم به ايش‪$$‬ان اقت‪$$‬دا کردند و با يک‪$$‬ديگر در اين م‪$$‬ورد س‪$$‬خن‬
‫گفتند و شب بعد ع‪$$‬ده زي‪$$‬ادي‪ $‬جمع ش‪$$‬دند و پشت سر آن حض‪$$‬رتص نم‪$$‬از خواندن‪$$‬د‪ $.‬و در شب‬
‫س‪$$‬وم جمعيت زي‪$$‬ادتري جمع ش‪$$‬دند و در شب چه‪$‬ارم‪ $‬ک‪$‬ار بج‪$$‬ايي رس‪$‬يد که نم‪$‬ازگزاران داخل‬
‫مسجد جا نمي شدند ولي رسول خداص به مسجد نرفت تا اين که وقت نماز فجر رس‪$$‬يد‪ .‬و بعد‬
‫از نماز رو به مردم کرد و گفت‪ :‬من از اين که شما جمع شده بوديد‪ $‬بي خبر نبودم‪ $‬ولي بيم آن‬
‫مي رفت که اين نماز بر شما فرض گردد و آن گاه نتوانيد از عهده ي آن برآيي‪$$‬د‪ .‬عائشهك مي‬
‫گويد‪ :‬بعد از آن تا روزي‪ $‬که رسول خدا چشم از جهان فرو‪ $‬بست قض‪$$‬يه به همين من‪$$‬وال ب‪$$‬ود‪.‬‬
‫(يعني نماز تراويح‪ ،‬با جماعت خوانده مي شد و حکمش نسخ نشده بود)‪.‬‬
‫و همچنين ابوذر‪$‬س روايت کرده است که رسول خداص سه شب از شب‌هاي ليله القدر در ماه‬
‫رمضان نماز نوافل را با ما با جماعت خوانده است‪ 1‬و همچنين پي‪$$‬امبرص با ابن عب‪$$‬اس نم‪$$‬از‬
‫‪2‬‬
‫تهجد را با جماعت خوانده است‪.‬‬

‫و ابويعلی از جابربن عبداللَّهب روايت نموده‪ ،‬كه گفت‪ :‬ابن بي كعبس نزد رسول خ‪$$‬دا ص آمد‬
‫و گفت‪ :‬ای رسول خدا‪ ،‬امشب چ‪$‬يزی انج‪$‬ام دادم ‪ -‬البته در رمض‪$‬ان ‪ -‬پرس‪$‬يد‪« :‬آن چيست ای‬
‫ابی؟» گفت‪ :‬زنانی‪ $‬در منزلم گفتند‪ :‬نمی ت‪$$‬وانيم ق‪$$‬رآن بخ‪$$‬وانيم‪ ،‬بن‪$$‬ابراين پشت سر تو نم‪$$‬از می‬
‫گزاريم‪ ،‬افزود‪ $:‬بنابراين برای شان هشت ركعت نماز خواندم‪ $‬و وتر هم به جای آوردم‪ ،‬پي‪$$‬امبر‪$‬‬
‫‪3‬‬
‫ص بدان رضايت نشان داد و چيزی نگفت‪.‬‬
‫پس ثابت شد که حضرت رس‪$‬ول‪$‬ص نم‪$‬از ت‪$$‬راويح را به جا آورده اند و همينط‪$‬ور بر عمل ابن‬
‫ابي کعبس خورده نگرفته و نسبت به آن رضايت نشان دادند‪.‬‬

‫‪ -2‬حضرت علي؛ جداي از اينکه پشت سر آنها نم‪$$‬از ت‪$$‬راويح را ادا ميکردن‪$$‬د‪ ،‬به همين ش‪$$‬کل‬
‫در م‪$$‬دت خالفت خودش‪$$‬ان به آن پايبند بودند و آن را بر پا ميداش‪$$‬تند‪ $‬و از اس‪$$‬ماعيل بن زي‪$$‬اد‬
‫روايت است كه گفت‪:‬‬
‫وقتي علي بن ابي طالبس در ماه رمضان بر مساجد عبور مي‌کرد‪ $‬که در آن‌ها چ‪$$‬راغ روشن‬
‫مي‌شد مي‌فرم‪$$‬ود‪ :‬هللا س‪$$‬بحانه و تع‪$$‬الي ق‪$$‬بر عمرس را روشن و ن‪$$‬وراني‪ $‬گرداند همان‌گونه که‬
‫‪4‬‬
‫مساجد ما را نوراني‪ $‬و روشن کرد»‪.‬‬
‫و ابن ش‪$$‬اهين از ابواس‪$$‬حاق‪ $‬هم‪$$‬دانی روايت نم‪$$‬وده‪ ،‬كه گفت‪ :‬علی ابن بی ط‪$$‬البس در نخس‪$$‬تين‬
‫شب رمض‪$$$‬ان ب‪$$$‬يرون رفت‪ :‬و ديد كه چ‪$$$‬راغ ها روشن است و می درخشد‪ $‬و كت‪$$$‬اب خداوند‬

‫‪ -1‬ابوداود حدیث ‪ 1375‬باب قیام شهر رمضان‪ ،‬ص ‪ 214‬و الرتمذی‪ ،‬حدیث ‪ ،806‬باب ماجاء فی قیام شهر رمضان و قال هذا حدیث‬
‫حسن‪ ،‬ص ‪ 197‬و نسائی حدیث ‪ 1605‬باب قیام شهر رمضان‪ ،‬ص ‪ 265‬و ابن ماجه حدیث ‪ 1327‬باب ما جاء فی قیام شهر رمضان‪،‬‬
‫ص ‪.235‬‬
‫‪ -2‬خباری‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،95‬کتاب االذان‪ ،‬باب یقوم عن مینی االمام حبذائه‪.‬‬
‫‪ - 3‬هیثمى (‪ )74/2‬مى گوید‪ :‬این را ابویعلى و طرباىن به مانند آن در األوسط روایت منوده اند‪ ،‬و اسناد آن حسن است‪.‬‬
‫‪ - 4‬تاریخ دمشق ج‪ 44‬ص ‪280‬؛اسد الغابة ج‪ 1‬ص ‪828‬‬
‫﴿‪﴾147‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫تالوت می ش‪$$‬ود‪ ،‬فرم‪$$‬ود‪ :‬ای ابن خط‪$$‬اب! خداوند در ق‪$$‬برت ن‪$$‬ور و روش‪$$‬نايی‪ $‬بي‪$$‬اورد‪ $،‬چنانكه‬
‫‪1‬‬
‫مساجد خداوند‪ $‬تعالی را به قرآن منور‪ $‬و روشن ساختی‪.‬‬
‫و خطيب اين را در امالی خود از ابواس‪$$‬حاق هم‪$$‬دانی‪ ،‬و ابن عس‪$$‬اكر از اس‪$$‬ماعيل بن زي‪$$‬اد به‬
‫‪2‬‬
‫معنای آن به اختصار‪ ،‬روايت كرده اند‪ .‬چنانكه در منتخب الكنز (‪ )387/4‬آمده است‪.‬‬
‫امام ذهبي نيز در منهج االعتدال خود در اين مورد اينگونه مينويسد‪:‬‬
‫و اگر نماز ت‪$‬راويح ب‪$‬دعت ب‪$‬ود هر آئينه علي آن‪$‬را در كوفه باطل ميك‪$‬رد‪ .‬بلكه از علي روايت‬
‫ش‪$$‬ده كه گفت خ‪$$‬دا ق‪$$‬بر عمر را ن‪$$‬وراني كند چنانچه مس‪$$‬اجد ما را بر ما ن‪$$‬وراني‪ $‬ك‪$$‬رد‪ .‬و از‬
‫عبدالرحمن السلمي روايت شده كه علي ق‪$‬راء را در م‪$‬اه رمض‪$‬ان طلبيد و امر ك‪$‬رد م‪$‬ردي از‬
‫ايشان با مردم بيست ركعت نماز بخواند‪ $‬و علي وتر را با ايشان مي خواند‪ 3‬و از عرفجه ثقفي‬
‫روايت شده كه علي بن ابي ط‪$$‬الب به قي‪$$‬ام م‪$$‬اه رمض‪$$‬ان امر ميك‪$$‬رد و ب‪$$‬راي م‪$$‬ردان ام‪$$‬امي و‬
‫‪4‬‬
‫براي زنان امامي قرار ميداد و من امام زنان بودم‪.‬‬

‫‪-3‬حتي در زمان خالفت اميرالمومنين عمرس قبل از اقدام حضرتس نماز ت‪$$‬راويح به جم‪$$‬اعت‬
‫خوانده ميشد و اين از روايتي که آقاي قزويني‪ $‬به آن استناد ميکنند کامالً مشهود‪ $‬اس‪$$‬ت‪ .‬چنانکه‬
‫آقاي قزويني آن را اينگونه نقل کرده اند‪:‬‬

‫از عبد الرحمن بن عبد‌القاری روايت شده است كه گفت‪ :‬همراه با عمر در ش‪$$‬بی از شب ه‪$$‬ای‬
‫ماه رمضان به مس‪$‬جد رف‪$‬تيم و م‪$‬ردم را دي‪$‬ديم كه به ص‪$‬ورت‪ $‬پراكن‪$‬ده و گ‪$‬روهی به ص‪$‬ورت‬
‫فرادا و گروهی به صورت جماعت نم‪22‬از مس‪22‬تحبی می خوانند عمر گفت‪ :‬به نظر من اگر همه‬
‫را پشت سر يك ام‪$$‬ام جمع ك‪$$‬نيم شايس‪$$‬ته اس‪$$‬ت! س‪$$‬پس همه را پشت سر ابی بن كعب آورد تا‬
‫جماعت نماز بخوانند‪$.‬‬
‫مالحظه کرديد که در هم‪$$$‬ان موقع ن‪$$$‬يز ع‪$$$‬ده اي از اص‪$$$‬حاب نم‪$$$‬از ت‪$$$‬راويح را به جم‪$$$‬اعت‬
‫ميخواندند ولي فقط خدا ميداند که شيعه به کجا ميرود!‬
‫شيعه از اين ناراحت است که حضرت عمر دو دستگي که بين اص‪$$‬حاب ب‪$$‬وده را از بين ب‪$$‬رده‬
‫و هر دو گروه (فرادا خوان و به جم‪$$‬اعت خ‪$$‬وان) را پشت سر يک ام‪$$‬ام گ‪$$‬رد آورده و به آنها‬
‫نظم بخشيده است!‬
‫بعد از اين سه بند که گذشت بر خوانن‪$$‬ده آش‪$$‬کار ميش‪$$‬ود‪ $‬که به جم‪$$‬اعت خوان‪$$‬دن نم‪$$‬از نافله از‬
‫سيرت حضرت رسول ص ثابت است و سخن حض‪$$‬رت عمرس که اين نم‪$$‬از را ب‪$$‬دعت حس‪$‬نه‬
‫اي خواندند به معني ضاللت و گمراهي نيست بلکه خود کلمه بدعت در زبان ع‪$$‬رب به مع‪$$‬ني‬
‫چ‪$$$‬يز نو و جديد است و حض‪$$$‬رت عمرس ن‪$$$‬يز از نو عملي را اس‪$$$‬توار‪ $‬گردانيد که حض‪$$$‬رت‬
‫رسول‪$‬ص به خ‪$$‬اطر ت‪$$‬رس از ف‪$$‬رض ش‪$$‬دن آن عمل بر امتش آن را ادامه ندادن‪$$‬د‪ .‬و ض‪$$‬منا ً هيچ‬
‫کدام از اصحاب نيز با آن مخ‪$$‬الفت نکردند‪ $‬و همه به آن عمل کردن‪$$‬د‪.‬و در ص‪$$‬حيح مس‪$$‬لم آم‪$$‬ده‬
‫است که رسول اللهص فرمودند‪:‬‬

‫‪ - 1‬این چننی در الكنز (‪ )284/4‬آمده است‪.‬‬


‫‪- 2‬به نقل از حیات الصحابه‬
‫‪- 3‬سنن الکربی بیهقی ج ‪ 2‬ص ‪496‬‬
‫‪- 4‬سنن الکربی بیهقی ج ‪ 2‬ص ‪ 494‬ناشر‪:‬دار الفکر و در کنز العمال ح ‪23478‬‬
‫﴿‪﴾148‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫« من سن فی اإلسالم سنة حسنة فله أجرها وأجر من عمل هبا بعده من غري أن ينقص من أجورهم‬
‫شیء»‬
‫هركس در اسالم سنت حسنه‌اي زنده كند‪ ،‬پ‪$$‬اداش آن و پ‪$$‬اداش ه‪$$‬ركس به آن عمل كن‪$$‬د‪ ،‬ب‪$$‬دون‬
‫اين‌كه چيزي از پاداششان كم شود‪ ،‬به او داده مي‌شود‪.‬‬
‫و اين موضوع‪ $‬در مورد‪ $‬نماز تراويح نيز ص‪$$‬دق ميکند و ث‪$$‬واب و اج‪$$‬رش به مج‪$$‬دد آن‪ ،‬يع‪$$‬ني‬
‫سيدنا عمرس نيز ميرسد‪$.‬‬
‫و البته گذشته از همه اين بحثها‪ ،‬مشهور است که حضرت رسولص فرموده اند‪:‬‬
‫‪1‬‬
‫«فعليكم بسنيت وسنة اخللفاء املهديني الراشدين متسكوا هبا»‬
‫پس بر شما است (عمل به) سنت من و سنت خلفاي راشدين المهديين‪.‬‬
‫«حذيفة س قال كنا جلوسا عند النبيص فقال إين ال أدري ما بقائي فيكم فاقتدوا باللذين من بعدی‬
‫‪2‬‬
‫وأشار إلی أيب بكر وعمر»‬
‫«از حذيفه بن يمان س روايت شده که گفت‪ :‬نزد نبي ص نشس‪$$‬ته ب‪$$‬وديم که گفت‪ :‬من نمي دانم‬
‫که چق‪$$‬در بين ش‪$$‬ما ب‪$$‬اقي مي‌م‪$$‬انم پس به اشخاصي که بعد از من مي آيند اقت‪$$‬دا کنيد و اش‪$$‬اره‬
‫کردبه ابي بکر و عمر »‪.‬‬
‫***********‬
‫آق‪$$‬اي قزوي‪$$‬ني ميگوي‪$$‬د‪ $:‬حض‪$$‬رت عمرس ب‪$$‬دعت گ‪$$‬زار ب‪$$‬ود و به همين دليل هم کفو با س‪$$‬يده ام‬
‫کلثوم نيست!‬
‫ميگوييم‪ $:‬بل‪$$‬ه‪ ،‬حض‪$$‬رت عمرس ب‪$$‬دعت گ‪$$‬زار ب‪$$‬ود!! و از جمله ب‪$$‬دعتهاي او نم‪$$‬از ت‪$$‬راويح مي‬
‫باش‪$$$‬د!‪ ،‬معص‪$$$‬يتي ك‪$$$‬بري و کفري ص‪$$$‬ريح و واضح!! ب‪$$$‬دعتي که سي شب رمضان را ‪600‬‬
‫رکعت نماز بگزارد و هزاران سجده کند! آيا ظلم و معصيتي باالتر از اين همه نم‪$$‬از خوان‪$$‬دن‬
‫و اين همه س‪$$‬جده آوردن به درگ‪$$‬اه خداوند وج‪$$‬ود دارد؟؟؟! از همه ب‪$$‬دتر اينکه حض‪$$‬رت عليس‬
‫هم مجبور بودند‪ $‬هم‪$$‬راه آنها آن همه نم‪$$‬از را بخواند و م‪$$‬رتکب اين معص‪$$‬يت ک‪$$‬بري ش‪$$‬وند! و‬
‫همينطور در مدت خالفت خودشان مردم را به آن دعوت کنند!!‬
‫و يکي ديگر از بدعتهاي او آن است که مردم را از عبادت عظيم!و خ‪$$‬ير بي ح‪$$‬د! و ث‪$$‬واب ال‬
‫منتهاي متعه نهي کرد‪ ،‬عبادت و خيري که با يك بار متعه كردن مرتبه امام حسين حاصل مي‬
‫شود و از دوب‪$$‬ار‪ $‬درجه ام‪$$‬ام حسن و از سه ب‪$$‬ار مرتبه حض‪$$‬رت عليس و از چه‪$$‬ار ب‪$$‬ار مرتبه‬
‫حضرت رسولص!‪ 3‬آيا بدعتي بزرگتر‪ $‬از اين وجود دارد که مسلمانان را از انجام اين کار پر‬
‫فض‪$$‬يلت منع کنن‪$$‬د؟ عملي که تا به آن حد س‪$$‬خت و دش‪$$‬وار ب‪$$‬ود که خ‪$$‬ود پي‪$$‬امبرص و ائمه در‬
‫طول عمر مبارک خودشان حتي يکبار هم نتوانستند‪ $‬به آن عمل کنند!‬

‫‪- 1‬سنن ابو داوود ح ‪،3991‬مسند امام امحد ح ‪ 16522‬و‪..‬‬


‫‪- 2‬سنن ترمذی ح ‪ 3596‬؛ سنن ابن ماجه ح ‪ 94‬؛ فضائل الصحابه امام امحد ح ‪ 478‬با سند صحیح‬
‫‪- 3‬کسی نیست به آهنا بگوید‪ :‬اگر کسی ‪ 5‬بار متعه کرد چه مقامی به او تعلق میگرید؟؟ شاید مقام خدایی!! (نعوذ باهلل)‬
‫﴿‪﴾149‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫اين بود شمه اي از بدعتهاي حضرت عمرس که با انجام آنها باعث شد که مردم مرتکب گن‪$$‬اه‬
‫بسيار‪ $‬ش‪$$‬وند!‪،‬خصوص‪$‬ا ً در م‪$$‬اه رمض‪$$‬ان که ‪ 600‬رکعت نم‪$$‬از و ‪ 1220‬ب‪$$‬ار س‪$$‬جده به درگ‪$$‬اه‬
‫خداوند‪ $‬بياورند‪ $‬و با اين سجده ها!(البد)آتش جهنم را براي خود بخرند!(نعوذ‪ $‬باهلل)‬
‫اما عجيب است که ايشان اشهد ان علي‪$‬ا ً ولي هللا و س‪$$‬جده بر مهر و قمه زني و بر سر و مغر‬
‫خود کوبيدن و‪ ....‬را بدعت نميدانند‪ $‬ولي نماز تراويح که حضرت نبي اک‪$$‬رمص آل و اص‪$$‬حاب‬
‫کرامش به آن عمل کردند را بدعت ميدانند‪.‬‬
‫تنها در مورد‪« $‬اشهد ان علي اً ويل اهلل» يک نکته را عرض ميکنم و آنهم قول عالم شيعي ا ست‬
‫که صداي او از دست اين همه بدعت در آمده و ميگويد‪:‬‬
‫ابن بابويه قمي‪ :‬مفوضه كه لعن و نفرين خداوند بر آن‪22‬ان ش‪22‬ود‪ ،‬به وضع اخب‪$$‬ار پرداخته و در‬
‫اذان اين الفاظ «حمم د و آل حمم د خ ري الربي ة» (دو بار) و در بعضي رواي‪$‬ات‪« ،‬أش‪22‬هد أن علي‪2‬ا ً‬
‫ولي هللا» (دو بار) را اضافه كرده اند‪ .‬و بعضي از آنان بجاي «أشهد أن عليا ً ولي هللا» أش‪$$‬هد‬
‫‪1‬‬
‫أن عليا ً اميرالمومنين (دو بار) را اضافه كرده اند‪.‬‬
‫و يا ش‪$$‬هيد ث‪$$‬اني که ميگوي‪$$‬د‪( :‬وال جيوز اعتق اد ش رعية غ ري ه ذه ) الفص ول (فی األذان واإلقام ة‬
‫‪2‬‬
‫كالتشهد بالوالية ) لعلی عليه السالم‬
‫جايز نيست که ما اعتقاد داشته باشيم به مشروعيت غير از اين فصول‪( $‬منظور شهادتين است)‬
‫در اذان و اقامة‪ ،‬از جمله‪:‬گواهي دادن به واليت علي عليه السالم!!‬
‫فکر کنم همين مختصر ب‪$$‬راي رس‪$$‬وا‪ $‬ش‪$$‬دن آق‪$$‬اي قزوي‪$$‬ني و هم تيمي هايش‪$$‬ان ک‪$$‬افي باشد و در‬
‫م‪$$‬ورد ديگر تهمته‪$$‬ايي که ش‪$$‬يعيان مغ‪$$‬رض به آن حض‪$$‬رت‪$‬س وارد ک‪$$‬رده و ميکنن‪$$‬د‪ ،‬ميتوانيد‪ $‬به‬
‫کتب بس‪$$$‬ياري‪ $‬که در ج‪$$$‬اي ج‪$$$‬اي آنها به اين ش‪$$$‬بهات پرداخته اند مراجعه کنيد و از جمله آن‬
‫کتابها‪ :‬کتاب سيماي صادق فاروق اعظم نوش‪$$‬ته ح‪$$‬اج عبدهللا احم‪$$‬ديان (فصل ن‪$$‬وزدهم)‪ $‬است و‬
‫همچنين کتاب نقدي بر س‪$$‬يري در ص‪$‬حيحين از عب‪$‬دالغني ش‪$‬اهوزهي و همينط‪$‬ور منهج الس‪$$‬نة‬
‫شيخ االسالم ابن تيميه و منهاج االعتدال امام ذهبي و‪..‬‬
‫از همه اينها که بگ‪$$‬زريم‪ $‬ما مجب‪$$‬ور‪ $‬به ج‪$$‬واب دادن به ش‪$$‬بهات ف‪$$‬وق نب‪$$‬وديم‪ $‬و ميتوانس‪$$‬تيم به‬
‫راحتي در اين مورد(کفو نبودن) بگوييم‪:‬‬
‫تمام ادله هاي شما بر باد است چونکه ازدواج آن دو براي ما عيان و اظهر من الشمس و ادله‬
‫ه‪$$‬اي ش‪$$‬ما بي پايه و سست اس‪$$‬ت‪.‬چونکه اگر حض‪$$‬رت عمرس (نع‪$$‬وذ باهلل) ش‪$$‬راب خ‪$$‬وار و يا‬
‫بدعت گزار و‪ ....‬بودند حضرت علي؛ هيچ وقت حاضر نميشد دختر و عزيزه خود و پ‪$$‬اره تن‬
‫حضرت فاطمه‪$‬س را به ازدواج او در آورد‪ .‬و بدون شک حضرت علي؛ حض‪$$‬رت عمرس را‬
‫در شان خانواده خود ميدانسته که راضي‪ $‬به اين وصلت شده اند‪.‬‬
‫البته هم‪$$‬انطور‪ $‬که در ابت‪$$‬داي کت‪$$‬اب گف‪$$‬تيم آق‪$$‬اي قزوي‪$$‬ني به اين روايت جعلي عمل ميکنند که‬
‫ميگويد‪ $:‬هر چه موافق‪ $‬با اهل سنت بود را بگيريد‪ $‬که حق در آن است(فخ ذ خبالف ه ف إن احلق فيه‬

‫‪ - 1‬من ال حیضره الفقیه ابن بابویه قمی ج‪ 1‬ص ‪ 290‬باب فی األذان و اإلقامه و ثواب املوذننی چاپ دار األضواء بریوت و به ج‪1‬‬
‫ص ‪ 188‬چاپ هتران مراجعه كنید‪.‬‬
‫‪- 2‬شرح اللمعة شهید الثانی‪ ،‬ج ‪ 1‬ص ‪ ،573‬حتقیق‪:‬سید حممد کالنرت‪،‬منشورات جامعة النجف الدینیة‬
‫﴿‪﴾150‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫‪ )1‬چنانچه از اما صادق؛ نقل کرده اند که در مورد دو روايت متضاد‪ $‬گفتند‪ :‬آنها را با رواي‪$$‬ات‬
‫‪2‬‬
‫عامه(اهل سنت) مطابقت دهيد‪ ،‬آنچه با روايات آنان مخالف بود به آن عمل كنيد»‬
‫نکته‪ :‬آقاي قزويني قصد‪ $‬داشتن با استفاده از بعضي روايات حضرت عمر س را بدعت گ‪$$‬زار‬
‫و ش‪$$‬راب خ‪$$‬وار و‪ ....‬مع‪$$‬رفي کند تا بگوي‪$$‬د‪ :‬غ‪$$‬ير ممکن است با اين اوص‪$$‬اف‪ $‬حض‪$$‬رت علي؛‬
‫حاضر‪ $‬شده باشد دخترش را به چنين شخصي بدهد‪!.‬‬
‫تعجب من از اين است که چطور آقاي قزويني اينهمه خود را به دردسر‪ $‬انداخته و يک راست‬
‫نگفته اند‪ :‬عمرس مادر ام کلثومك و همسر حضرت عليس را به قتل رس‪$$‬انده! پس غ‪$$‬ير ممکن‬
‫است که حضرت عليس راضي به اين وصلت شود‪.‬‬
‫به راستي چرا اين موضوع‪ $‬را پيش نکش‪$$‬يدند؟؟ ج‪$$‬واب خيلي واضح است چ‪$$‬ون آق‪$$‬اي قزوي‪$$‬ني‬
‫ميداند که اگر اين موض‪$$‬وع‪ $‬را مط‪$$‬رح کنند ملت ميگوين‪$$‬د‪ $:‬بحث هم سر همين اس‪$$‬ت‪ ،‬يع‪$$‬ني ما‬
‫ميگوييم‪ $‬حضرت عمرس ص‪$$‬دمه اي به حض‪$$‬رت فاطمه‪$‬ك وارد نک‪$$‬رده و يکي از داليل ما هم‬
‫همين ازدواج است‪ .‬والعجب از خدع و مکر اهل رفض!‬

‫شبهه‪:‬محور هشتم‪ :‬ازدواج با تهديد و زورگويي‪:‬‬


‫در كتاب‌ه‪$$‬ای ش‪$$‬يعه ن‪$$‬يز رواي‪$$‬اتی‪ $‬در اين ب‪$$‬اب وج‪$$‬ود‪ $‬دارد؛ اما با بررسی‪ $‬تك تك آن‌ها متوجه‬
‫خواهيم شد كه اين روايات نه تنها روابط‪ $‬دوس‪$$‬تانه مي‪$$‬ان ام‪$$‬ير مؤمن‪$$‬ان عليه الس‪$$‬الم با عمر بن‬
‫خطاب را ثابت نمی‌كند؛ بلكه نشان‌دهنده روابط‪ $‬زور مدارانه و رسيدن به اهداف از راه توسل‬
‫به زور می باشد‪.‬‬
‫دو ع‪$$‬الم از اهل س‪$$‬نت‪،‬ط‪$$‬براني و هيثمي مي‌نويس‪$$‬ند‪ $:‬بعد از آن كه ام‪$$‬ام علي عليه الس‪$$‬الم با‬
‫عقيل‪ ،‬عباس و امام حسن مشورت‪ $‬ك‪$$‬رد‪ ،‬عقيل مخ‪$$‬الفت و به ام‪$$‬ام علي عليه الس‪$$‬الم اع‪$$‬تراض‬
‫كرد و گفت اگر اين كار را انجام دهي‪ ،‬چنين و چنان مي‌شود‪ .‬امام علي عليه السالم به عب‪$$‬اس‬
‫«واهلل ما ذلك منه نصيحة ولكن درة عمر أحرجته إلی ما تری»‪.‬‬
‫ميبي‪$$‬ني‬
‫آنچه ‌‬
‫به خ‪$$‬دا س‪$$‬وگند! در س‪$$‬خن او خ‪$$‬يري نب‪$$‬ود؛ بلكه ت‪$$‬رس از تازيانه عمر او را به ‌‬
‫واداشته است‪.‬‬
‫و نيز هيثمي و طبراني‪ $‬نوشته‌اند كه وقتي‪ $‬عمر از مخالفت عقيل با خبر شد‪ ،‬گفت‪:‬‬
‫ويح عقيل‪ ،‬سفيه أحمق‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫واي بر عقيل‪ ،‬او سفيه و احمق شده است‪.‬‬

‫جواب‪:‬‬
‫سه خيانت در مورد‪ $‬اين روايت انجام داده اند‪.‬‬
‫‪ -1‬روايت را نص‪$$‬فه نقل ک‪$$‬رده اند و با نقل کل روايت که در پاي‪$$‬ان خواهد آمد ايش‪$$‬ان رس‪$$‬وا‪$‬‬
‫خواهند شد‪.‬‬

‫‪ - 1‬علل الشرایع شیخ صدوق ج‪ 2‬ص ‪، 531‬و عیون أخبار الرضا ‪ 2/249‬و هتذیب االحکام شیخ طوسی ج ‪ 6‬ص ‪ 295‬و وسائل‬
‫الشیعه حر عاملی ج ‪ 27‬ص ‪ / 116‬و فصول املهمه حر عاملی ص ‪575‬‬
‫‪ - 2‬وسائل الشیعه حر عاملی ج ‪ 27‬ص ‪ 118‬الفصول املهمة حر عاملی ص ‪577‬‬
‫‪- 3‬آقای قزوینی این بندی که جوابش خواهد گذشت را از این مقاله حذف کرده اند‪،‬و ما آن را از مقاله دیگر ایشان نقل کرده‬
‫امی‪ ...‬ظاهراً خودشان به پوچی آن پی بردند ‪.‬‬
‫﴿‪﴾151‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫‪-2‬خواننده را به اشتباه انداخته اند‪ .‬آنجا که ميگويند‪ ،‬حضرت عليس فرمود‪ :‬بخ‪$$‬دا در س‪$$‬خن او‬
‫خيري نبود‪.‬‬
‫خواننده گمان ميبرد که در س‪$$‬خن حض‪$$‬رت عمرس خ‪$$‬يري نب‪$$‬وده اس‪$$‬ت‪ ،‬بلکه حقيقت م‪$$‬اجرا و‬
‫روايت اينگونه است که اين س‪$$‬خن حض‪$$‬رت علي؛ در م‪$$‬ورد‪ $‬س‪$$‬خنان ب‪$$‬رادرش‪ $‬است و اص ‪$‬الً‬
‫حضرت عمرس تکلم نکرده بودند‪ $‬که در مورد کالمش نظري داده شود‪.‬‬

‫‪-3‬در ترجمه متن نيز خيانتي کرده اند‪ ،‬آنجا که مينويس‪$$‬ند‪ $:‬بلكه ت‪$$‬رس از تازيانه عمر او را به‬
‫ميبيني واداشته است‪.‬‬
‫آنچه ‌‬‫‌‬
‫(درةَ عُ َم َر) به‬
‫ايشان کلمه "درة " را در اين قسمت به تازيانه مع‪$$‬ني ک‪$$‬رده اند در ص‪$$‬ورتي‪ $‬ک ه َّ‬
‫درة»‪ :‬خوبيه‪$$‬ای‪ $‬او از‬
‫مع‪$$‬ني خ‪$$‬ير و خ‪$$‬وبي عمر مي باشد هم‪$$‬انطور وق‪$$‬تي‪ $‬که ميگ‪$$‬وييم‪« $:‬هلل ٌ‬
‫درة را به خ‪$$‬ير و خ‪$$‬وبي ترجمه ميک‪$$‬نيم و نه به‬
‫درة»‪ :‬خير او زياد نش‪$$‬ود‪ٌ ...$‬‬
‫در ٌ‬
‫خداست يا «ال ٌ‬
‫تازيانه!!‬
‫درة" از مضمون روايت نيز هيچ نش‪$$‬انه اي از ج‪$$‬بر و زور بر نمي آي‪$$‬د‪.‬‬ ‫گذشته از معني کلمه" ٌ‬
‫چونکه‪:‬‬
‫تمام اين حرفها‪ $‬در جلو همه (علي و عمر و عقيلش و‪)..‬گفته ميشد‪ .‬پس اگر "درة" را به معني‬
‫تازيانه بگيريم‪ $‬بسيار عجيب است کهس چنين سخني را بي جواب بگزارند‪ !!$‬و چط‪$$‬ور‪ $‬ميش‪$$‬ود‬
‫از يک طرف ترس و جبر باشد و از يک طرف‪ $‬حضرت عليس علنا ً بگويد‪ :‬من چون ميترسم‪$‬‬
‫راضي‪ $‬به اين ازدواج ميشوم؟!!‬
‫و همينط‪$‬ور‪ $‬س‪$‬خن حض‪$‬رت عمرس خط‪$‬اب به عقيل ن‪$‬يز به منزله ش‪$‬وخي‪ $‬و م‪$‬زاح است زير‬
‫ايش‪$$‬ان قبل از اين س‪$$‬خن ميخندند و در حين خن‪$$‬ده و خوش‪$$‬حالي ميگوين‪$$‬د‪ $:‬عقيلس احمق وس‪$$‬فيه‬
‫شده است‪.‬‬
‫و اما متن روايت و رسوايي‪ $‬مدعي‪:‬‬
‫فساره مث قام علي فجاء الصفة فوجد‬
‫«أسلم مولی عمر قال‪ :‬دعا عمر بن اخلطاب علي بن أيب طالب ّ‬
‫العباس وعقيالً واحلسني فشاورهم يف تزويج عمر أم كلثوم فغضب عقيل وقال‪ :‬يا علي ما تزيدك األيام‬
‫والشهور والسنون إال العمی يف أمرك واهلل لئن فعلت ليكونن وليكونن ألشياء عددها‪ .‬ومضی جير ثوبه‬
‫فقال علي للعباس‪ :‬واهلل ما ذلك منه نصيحة ولكن درة عمر أحرجته إلی ما تری أما واهلل ما ذاك رغبة‬
‫فيك يا عقيل ولكن أخربين عمر بن اخلطاب يقول‪ :‬مسعت رسول اهلل صلی اهلل عليه وسلم يقول‪":‬كل‬
‫سبب ونسب منقطع يوم القيامة إال سببی ونسبی"‪ .‬فضحك عمر وقال‪ :‬ويح عقيل سفيه أمحق»‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫هيثمي گويد‪ :‬رواه الطبراني ورجاله رجال الصحيح‬
‫ترجم‪$$‬ه‪ :‬اس‪$$‬لم غالم عمر ميگوي‪$$‬د‪ :‬عمرس علي س را ف‪$$‬را خوان‪$$‬د‪ ،‬س‪$$‬پس علي به ص‪$$‬فه آمد و‬
‫عب‪$$$‬اس و عقيل و حس‪$$$‬ينش آن جا بودند پس علي با آن‪$$$‬ان (در م‪$$$‬ورد‪ $‬خواس‪$$$‬تگاري حض‪$$$‬رت‬
‫‪ - 1‬جممع الزوائد هیثمی ج ‪ 4‬ص ‪ ،271‬دار الكتب العلمیة‪ ،‬بریوت‪ ،‬لبنان ؛ و املعجم الكبری طربانی ج ‪ 3‬ص‪ 44‬ح‪ ،2633‬دار‬
‫إحیاء الرتاث العربی‬
‫﴿‪﴾152‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫عمرس) مشورت کرد‪.‬عقيل خشمگين شد و (خطاب به برادرش حض‪$$‬رت عليس) گفت‪ :‬به خ‪$$‬دا‬
‫سوگند‪ $‬که گذر زم‪$$‬ان فقط ک‪$$‬وري‪ $‬را در ک‪$$‬ارت ايج‪$$‬اد ک‪$$‬رده‪ ،‬به خ‪$$‬دا اگر انج‪$$‬ام دهي چ‪$$‬نين و‬
‫چنان ميشود‪ $‬و هرچيزي‪ $‬قدر و اندازه خودش را دارد‪.‬‬
‫حض‪$$‬رت علي؛ رو به عباس‪$$$‬س ميکنند و ميفرماين‪$$‬د‪ $:‬به خ‪$$$‬دا س‪$$$‬وگند که آنچه عقيل ميگفت‬
‫نصيحت نبود و بلکه اين صالحيت و خير و خ‪$$‬وبي (درٌه) عمر ب‪$$‬ود که ب‪$$‬اعث اين عمل شد و‬
‫اين رغبتي نيست که تو (اي عقيل) نشان ميدهي‪.‬‬
‫بلکه عمرس به من خ‪$$‬بر داد که پي‪$$‬امبر‪$‬ص فرمودن‪$$‬د‪ :‬هر س‪$$‬بب و نس‪$$‬بي روز قي‪$$‬امت از بين‬
‫ميرود‪ $‬اال سبب و نسب من‪.‬‬
‫پس سيدنا عمر؛ خنديد و گفت‪ :‬واي عقيل نادان و کم عقل است‪.‬‬

‫شبهه‪ :‬كلينی در كتاب كافی اين روايات را نقل می‌كند‪:‬‬


‫‪-1‬هشام بن سالم از امام صادق عليه السالم نقل می‌كند كه آن حضرت فرمود‪ $:‬زم‪$$‬انی كه عمر‬
‫بن الخطاب از ا ّم‌كلثوم خواستگاری‪ $‬كرد‪ ،‬اميرمؤمنان به او فرمود‪ :‬ا ّم‌كلثوم خردسال است‪ .‬امام‬
‫صادق‪ $‬می‌فرماي‪$$‬د‪ $:‬عمر با عب‪$$‬اس مالق‪$$‬ات ك‪$$‬رد و به او گفت‪ :‬من چگونه ام‪ ،‬آيا مش‪$$‬كلی دارم؟‬
‫عباس گفت‪ :‬تو را چه شده است؟ عمر گفت‪ :‬از برادر زاده‌ات دخترش را خواستگاری‪ $‬ك‪$$‬ردم‪،‬‬
‫دست رد بر سينه‌ام زد‪ ،‬قسم به خدا چشمه زمزم را پر خواهم كرد‪ ،‬هيچ كرامتی را برای شما‬
‫نمی‌گ‪$$‬ذارم؛ مگر اين كه آن را از بين ب‪$$‬برم‪ ،‬دو ش‪$$‬اهد بر می‌انگ‪$$‬يزم كه او س‪$$‬رقت ك‪$$‬رده و‬
‫دستش را قطع خواهم كرد‪ .‬عباس به به نزد اميرمؤمن‪$$‬ان عليه الس‪$$‬الم آم‪$$‬د‪ ،‬او را از م‪$$‬اجرا با‬
‫خبر ساخت و از او درخواست‪ $‬كرد كه تصميم‪ $‬در اين باره را بر عهده او نهد‪ ،‬حضرت ام‪$$‬ير‬
‫نيز مسأله ازدواج را به عهده عباس گذاشت‪.‬‬
‫جواب‪:‬‬
‫‪1‬‬
‫اوالً‪ :‬بهبودي (محقق "الکافي") اين روايت را ضعيف‪ $‬ميداند‬
‫دوماً‪ :‬در روايات شيعي ماجرايي طوالني‪ $‬نقل شده که در کل متضاد اين ادعا است‪:‬‬
‫مجتهد شيعي‪ ،‬مولوي دلدار علي در عماد االسالم مي نويسد‪ $‬كه در كتب اماميه‪ 2‬مروي‪ $‬است‪:‬‬
‫حق تعالي به پيغمبر‪$‬ص خود امر فرمود كه در مسجد نبوي دروازه هاي خانه هاي ص‪$$‬حابهش‬
‫هر ق‪$$$‬در كه هس‪$$$‬تند همه بس‪$$$‬ته ش‪$$$‬وند‪ ،‬به جز دروازه خانه عليس‪ .‬بعد از چند روز‪ $‬حض‪$$$‬رت‬
‫عباسس عم نبيص عرض كرد‪ :‬يا رسول اللهص دعا كن كه دروازه خانه من در مسجد گش‪$$‬اده‬
‫شود‪ .‬آنحضرت‪$‬ص فرمود‪ $:‬اين امر ممكن نيست‪ .‬حضرت عباسس عرض كرد كه ب‪$$‬راي م‪$$‬يزاب‬
‫من دعا كن‪ .‬اين درخواست حضرت عباسس باجابت رس‪$$‬يد و آنحض‪$$‬رتص بدست مب‪$$‬ارك خ‪$$‬ود‬
‫م‪$$‬يزاب حض‪$$‬رت عباس‪$$‬س را بر س‪$$‬قف خانه نصب ك‪$$‬رد آن م‪$$‬يزاب تا سه س‪$$‬ال در زمانه ي‬
‫خالفت حض‪$$‬رت عمرس ق‪$$‬ائم ب‪$$‬ود روزي آب از آن م‪$$‬يزاب م‪$$‬يريخت که بر لب‪$$‬اس حض‪$$‬رت‬
‫عمرس ريخت! پس او امر كرد كه اين ميزاب از جاي خ‪$$‬ود بركن‪$$‬ده ش‪$$‬ود و به نه‪$$‬ايت غيظ و‬
‫غضب گفت‪:‬‬

‫‪ - 1‬الكافی حتقیق اجمللسی والبهبودی هدیة الدمشقیة‪ /‬باب تزویج ام کلثوم حدیث مشاره ‪ ..2‬البته جملسی این روایت را حسن قرار‬
‫داده است‪ ،‬ولی مهیشه جرح مقدم است بر تعدیل!‬
‫‪- 2‬از مجله حبار االنوار جملسی ج‪ 30‬ص ‪366 – 363‬؛ انوار العلویه جعفر النقدی ص ‪ 58‬؛مستدرک سفینة البحار علی النمازی ج‬
‫‪ 7‬ص ‪ 75 – 74‬؛ و جممع النورین ابواحلسن املرندی ص ‪251-250‬‬
‫﴿‪﴾153‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫اگر كسي اين ميزاب را باز اينجا قائم كند گ‪$$‬ردنش را م‪$$‬يزنم!!‪ .‬حض‪$$‬رت عباس‪$‬س در آن وقت‬
‫بيمار بود ليكن در همان حالت بر فرزندان خود تكيه كرده بخدمت حضرت عليس آمد و فرياد‬
‫كرد كه مرا دو چشم بود يك رسول خداص و ديگري ذات ت‪$$‬و‪ .‬يك چشم من به حكم الهي رفت‬
‫و يك باقي است‪ .‬من نمي دانس‪$$‬تم كه در حي‪$$‬ات تو بر من اين چ‪$$‬نين ظلم خواهد ش‪$$‬د؟ حض‪$$‬رت‬
‫عليس فرمود‪ :‬اي عم بزرگوار به خانه خود به آرامي بنشين و ببين كه من چه ها مي كنم‪!!.‬‬
‫« مث نادي يا قنرب! علی بذي الفقار فتقلده مث خرج إيل املسجد والناس حوله وقال‪ :‬يا قنرب! اصعد ورد‬
‫امليزاب إيل مكانه فصعد قنرب فرده إيل موضعه وقال علی‪ :‬وحق صاحب هذا القرب واملنرب لئن قلعه قالع‬
‫ألض ربن عنق ه وعن ق األم ر ل ه ب ذلك وألص لبنهما يف الش مس ح يت ينف ذ‪ .‬فبل غ ذل ك عم ر بن اخلط اب‬
‫فنهض ودخل املسجد ونظر إلی امليزاب وهو يف موضعه‪ ،‬فقال‪ :‬ال يغضب أحد أبا احلسن فيما فعله‬
‫وتكفر عنه عن اليمني فلما كان من الغداة مض ی علی بن ابی طالب إيل عمه العباس فقال له‪ :‬كيف‬
‫أصبحت يا عم؟ قال‪ :‬بأفضل النعم ما دمت لی يا ابن اخی‪ .‬فقال له‪ :‬يا عم! طب نفسك وقر عينا‬
‫فواهلل ل و خاص مين أه ل االرض يف امليزاب خلص متهم مث لقتلتهم حبول اهلل وقوت ه وال ينال ك ض يم وال‬
‫غيم‪ .‬فقام العباس فقبل بني عينيه وقال‪ :‬يا ابن اخی! ما خاب من آنت ناصره‪ .‬فكان هذا فعل عمر‬
‫بالعب اس عم رس ول اللهص وق د ق ال يف غ ري م وطن وص ية من ه يف عم ه إن عمی العب اس بقي ة اآلب اء‬
‫واألج داد ف احفظونی في ه‪ ،‬ك ل يف كنفي وأن ا يف كن ف عمی العب اس‪ ،‬فمن آذاه فق د آذانی ومن ع اداه‬
‫فقد عادانی‪ ،‬فسلمه سلمی وحربه حربی‪.» ،‬‬
‫ترجمه‪ :‬پس حضرت عليس ندا داد اي قنبر‪ $‬ذوالفقار را بياور‪ $.‬پس حضرت عليس ذوالفقار را‬
‫حمائل س‪$$‬اخت و به مس‪$$‬جد رفت و مردم‪$$‬ان گ‪$$‬ردا گ‪$$‬رد او بودند و فرم‪$$‬ود كه اي قن‪$$‬بر‪ ،‬ب‪$$‬االي‬
‫سقف ب‪$$‬رو و م‪$$‬يزاب را بر ج‪$$‬اي او ق‪$$‬ائم كن چنانچه قن‪$$‬بر‪ $‬ب‪$$‬اال رفت و م‪$$‬يزاب را بر ج‪$$‬اي او‬
‫نصب ك‪$$‬رد و حض‪$$‬رت ام‪$$‬ير فرم‪$$‬ود‪ :‬س‪$$‬وگند بحق ص‪$$‬احب اين ق‪$$‬بر و من‪$$‬بر (يع‪$$‬ني حض‪$$‬رت‬
‫رس‪$$‬ول) كه اگر اين م‪22‬يزاب را كسي بركند ض‪22‬رور بالض‪22‬رور گ‪22‬ردنش خ‪22‬واهم زد و در آفت‪22‬اب‬
‫خواهم ان‪22‬داخت تا اينكه مع‪22‬دوم گ‪22‬ردد‪ .‬اين خ‪22‬بر به عمر بن خط‪22‬ابس رس‪22‬يد پس برخاست و در‬
‫مسجد درآمد و ميزاب را ديد كه در جاي خود است گفت كه خ‪22‬ير نيست كه ابوالحسن را كسي‬
‫در غضب آرد‪.‬‬
‫پس چ‪$$‬ون ص‪$$‬بح شد علي بن ابي ط‪$$‬البس بس‪$$‬وي‪ $‬عم خ‪$$‬ود عباس ‪$‬س رفت و با او گفت چگونه‬
‫صبح كردي اي عم؟ حضرت عباسس گفت‪ :‬در بزرگترين نعمتها صبح كردم اي برادرزاده ي‬
‫من‪ .‬حضرت عليس فرمود‪ $:‬اي عم خ‪$$‬وش دل و خنك چشم ب‪$$‬اش‪ .‬قسم بخ‪22‬دا اگر درب‪22‬اره ي اين‬
‫ميزاب جميع مردمان روي زمين با من جنگ مي نمودند من بر آنها غلبه مي ك‪22‬ردم و همه را‬
‫بحول هللا و قوته مي كشتم و ترا هيچ رنج و غم نمي رسيد‪ .‬پس حضرت عباسس برخاست و‬
‫در ميان دو چشم حضرت امير بوسه داد وگفت‪ :‬اي ب‪$$‬رادرزاده ي من‪ ،‬كسي كه م‪$$‬ددگارش‪ $‬تو‬
‫باشي او ناكام و نامراد نمي تواند شد‪.‬‬
‫پس اين بود فعل عمر با عباس عم رسول اللهص حال آنكه حض‪$$‬رت رس‪$$‬ول در مواقع متع‪$$‬دده‬
‫بطور‪ $‬وصيت در حق عم خود فرموده بود كه عم من عباسس از بقيه آبا واجداد من است له‪$$‬ذا‬
‫﴿‪﴾154‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫در حق او خاطر مرا ملحوظ‪ $‬داريد‪ .‬همه كسان در ظل من اند و من در ظل عم خ‪$$‬ود عباس‪$‬س‬
‫هس‪$‬تم‪ ،‬كسي كه او را اي‪$‬ذا داد م‪$‬را اي‪$‬ذا داد و كسي كه با اوع‪22‬داوت ك‪22‬رد با من ع‪22‬داوت ك‪22‬رد‪،‬‬
‫ص‪$$$$‬لح با او ص‪$$$$‬لح با من است و جنگ با او جنگ با من‪ ،‬و به تحقيق عمرس او را در سه‬
‫مواقع اي‪$$‬ذا داد كه آن هر سه مواقع ظ‪$$‬اهر اند پوش‪$$‬يده نيس‪$$‬تند‪ $‬از آن جمله قصه م‪$$‬يزاب اس‪$$‬ت‪.‬‬
‫واگر عمر از حضرت علي خائف نبود هرگز ميزاب را بر حال خود نميگزاشت‪ (.‬وقد آذاه عمر‬
‫يف ثلث م واطن ظ اهرة غ ري خفي ة منه ا قص ة امليزاب ول وال خوف ه من علی علي ه الس الم مل يرتك ه علي‬
‫حاله)‬
‫********‬
‫وق‪$$‬تي‪ $‬در چ‪$$‬نين م‪$$‬اجراي‪ $‬س‪$$‬اده اي حض‪$$‬رت عليس شمش‪$$‬ير را از رو ميبندند‪ $‬و اينچ‪$$‬نين خشم‬
‫گرفته و طلب شمشير‪ $‬ک‪$$‬رده و آم‪$$‬اده جنگ با خلائ‪$‬ق ميش‪$$‬وند! (البته طبق روايت ک‪$$‬ذب ش‪$$‬يعه)‬
‫بس‪$$$‬يار‪ $‬بعيد است که در م‪$$$‬اجراي به آن مهمي (تهديد خ‪$$$‬ودش و عم‪$$$‬ويش) دست روي دست‬
‫بگزارند‪ $‬و دخ‪$$‬تر عزيز خ‪$$‬ود را تس‪$$‬ليم کنن‪$$‬د! مگر در روايت ب‪$$‬اال در م‪$$‬ورد عم‪$$‬وي خ‪$$‬ود‬
‫نميگويد‪:‬هر که با او دشمني کند‪ ،‬با من دشمني‪ $‬کرده و مگر حضرت عمر را تهديد نميکند که‬
‫اگر ميزاب را از جايش بکن‪$$‬د( و خ‪$$‬اطر عم‪$$‬ويش را مک‪$$‬در کن‪$$‬د) او را خواهد کش‪$$‬ت؟ و مگر‬
‫شما نميگوييد که حضرت عمر از علي ميترسيد؟‪$‬‬
‫چگونه زم‪$$$‬اني که حض‪$$$‬رت عمر هر دوي آنها را تهديد ميکند آن هم به آن ش‪$$$‬دت‪ ،‬او دست‬
‫روي‪ $‬دست ميگزارد‪ $‬و از آن عجيبتر دختر خود را تقديم او ميکند! ولي در م‪$$‬اجراي به آن کم‬
‫اهميتي (ميزاب) آن همه غيض و غضب ميکنند و آنچنان تهديد و ارعاب مينمايند؟؟؟‬
‫همه اينها با ادعا و روايت ش‪$$‬ما در تض‪$$‬اد اس‪$$‬ت‪ .‬پس لطف ک ‪$‬رده و موضع خ‪$$‬ود را مش‪$$‬خص‬
‫کنيد‪.‬‬
‫ب‪$$‬از هم در روايت ديگ‪$$‬ري‪ $‬كه مجلسي آورده چ‪$$‬نين تناقضي پيداس‪$$‬ت‪ « :‬ابووائل نقل می كن‪$$‬د‪،‬‬
‫‪1‬‬

‫روزی‪ $‬همراه عمر بن خطاب بودم‪ ،‬عمرس برگشت‪ ،‬ترسناك به عقب نگاه كرد‪.‬‬

‫گفتم‪ :‬چرا ترسيدی‪ $‬؟‬


‫گفت‪ :‬وای بر تو! مگر شير درنده‪ ،‬انسان بخشنده‪ ،‬شكافنده صفوف شجاعان و كوبنده طغيان‬
‫گران و ستم پيشگان را نمی بينی ؟‬
‫گفتم‪ :‬او علی بن ابی طالب است‪.‬‬
‫گفت‪:‬شما او را به خوبی نشناخته ای! نزديك بيا از شجاعت و قهرمانی علی برای تو بگويم‪،‬‬
‫نزديك رفتم‪ ،‬گفت‪:‬‬
‫‪-‬در جنگ احد‪ ،‬با پيامبرص پيمان بستيم كه فرار‪ $‬نكنيم و هر كس از ما فرار كند‪ ،‬او گمراه‬
‫است و هر كدام از ما كشته شود‪ ،‬او شهيد است و پيامبر‪$‬ص سرپرست اوست‪ .‬هنگامی كه‬
‫آتش جنگ‪ ،‬شعله ور شد‪ ،‬هر دو لشكر به يكديگر‪ $‬هجوم بردند ناگهان! صد فرمانده دالور‪ ،‬كه‬
‫هر كدام صد نفر جنگجو در اختيار داشتند‪ ،‬دسته دسته به ما حمله كردند‪ ،‬به طوری‪ $‬كه توان‬
‫جنگی را از دست داديم و با كمال آشفتگی از ميدان فرار‪ $‬كرديم‪ .‬در ميان جنگ تنها ايشان‬
‫ماند‪ .‬ناگاه! علی را ديدم‪ ،‬كه مانند شير پنجه افكن‪ ،‬راه را بر ما بست‪ ،‬مقداری ماسه از زمين‬
‫بر داشت به صورت ما پاشيد‪ ،‬چشمان همه ما از ماسه صدمه ديد‪ ،‬خشمگينانه فرياد زد!‬
‫‪ - 1‬حیات القلوب مطبوعه لكهنو ص ‪ 347‬و مهچننی حبار‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ - 52‬ج ‪ ،41‬ص ‪73‬‬
‫﴿‪﴾155‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫زشت و سياه باد‪ ،‬روی شما به كجا فرار می كنيد؟ آيا به سوی جهنم می گريزيد؟‬
‫ما به ميدان برنگشتيم‪ .‬بار ديگر بر ما حمله كرد و اين بار در دستش ‍ اسلحه بود كه از آن‬
‫خون می چكيد! فرياد زد‪:‬‬
‫‪ -‬شما بيعت كرديد و بيعت را شكستيد‪ ،‬سوگند به خدا! شما سزاوارتر‪ $‬از كافران به كشته شدن‬
‫هستيد‪.‬‬
‫به چشم هايش نگاه كردم‪ ،‬گويی مانند دو مشعل زيتون بودند كه آتش از آن شعله می كشيد و‬
‫يا شبيه‪ ،‬دو پياله پر از خون‪ .‬يقين كردم به طرف‪ $‬ما می آيد و همه ما را می كشد! من از‬
‫همه اصحاب زودتر به سويش شتافتم و گفتم‪:‬ای ابوالحسن! خدا را! خدا را! عرب ها در‬
‫جنگ گاهی فرار می كنند و گاهی حمله می آورند‪ ،‬و حمله جديد‪ ،‬خسارت فرار‪ $‬را جبران‬
‫می كند‪.‬‬
‫گويا خود را كنترل كرد و چهره اش را از من برگردانيد‪ $.‬از آن وقت تاكنون همواره آن‬
‫وحشتی كه آن روز از هيبت علی ؛ بر دلم نشسته‪ ،‬هرگز فراموش نكرده ام!»‪.‬‬

‫ان‪$$‬دكي بيانديش‪$$‬يد‪،‬كسي‪ $‬كه از حض‪$$‬رت عليس چن‪$$‬ان مي ترس‪$$‬يدكه به مج‪$$‬رد دي‪$$‬دنش ح‪$$‬واس او‬
‫باخته مي ش‪$$$‬د‪ ،‬آيا چ‪$$$‬نين شخصي ميتواند‪ $‬دخ‪$$$‬تر آن جن‪$$$‬اب را غصب كند و تخويف‪ $‬و تهديد‬
‫‪1‬‬
‫نمايد؟‬

‫سوماً‪ :‬آيا کسي غير از ديوث را ميشناس‪$$‬يد‪ $‬که ناموسش‪ $‬را بدهد تا ج‪$$‬انش و آب‪$$‬رو و يا منسب‬
‫اش را از دست ندهد؟ آيا خود مدعي حاضر‪ $‬است دختر خود را قرباني‪ $‬کند؟ آن هم به دامادي‬
‫کسي که دشمن خودش و از بداخالقترين آدمها و در عين ح‪$$‬ال ک‪$$‬افر و مرتد اس‪$$‬ت(نع‪$$‬وذ باهلل)‬
‫؟؟‬

‫آن هم زماني‪ $‬که طبق عقيده مسلمانان‪ ،‬ازدواج و همخوابي با چنين فردي(کافر و مرتد) همانند‬
‫زناي واضح است!‬

‫شما حضرت عمر را دشمن آل علي ميدانيد(ناصبي) و از امام ص‪$$‬ادق؛ ن‪$$‬يز در م‪$$‬ورد‪ $‬ازدواج‬
‫‪2‬‬
‫با ناصبي سوال شد و او در جواب گفت‪ :‬ال وهللا ما يحل‬

‫پس بايد بدون شک گفت‪ :‬حضرت علي (زبانم الل و نعوذ باهلل از اين افترای‪ $‬ش‪$$‬نيع رافض‪$$‬ه)‬
‫ديوث بوده! زيرا حاضر‪ $‬ميشود دخترش نع‪$‬وذ باهلل زنا کند و او دم نزن‪$‬د! آن هم به اين خ‪$‬اطر‬
‫که او را تهديد کرده اند که دستش را قطع و مقام عمويش را از او ميگيرن‪$$‬د!! اع‪22‬وذ باهللا من‬
‫هذا االفتري‬

‫* ب‪$$‬الفرض‪ ،‬دخ‪$$‬تري‪ $‬که با س‪$$‬يدنا عمرس ازدواج ک‪$$‬رده دخ‪$$‬تر فاطمه و ح‪$$‬تي دخ‪$$‬تر حض‪$$‬رت‬
‫عليس نب‪$$‬وده‪ ،‬بلکه يکي از فرزند خوان‪$$‬دگان و ت‪$$‬ربيت ش‪$$‬دگان دست وي ب‪$$‬وده اس‪$$‬ت‪ ،‬در اين‬

‫‪- 1‬باز هم میگومی که این از روایت کذب شیعه معلوم است و عقیده ما این نیست‪ //‬از بس شیعه در سو استفاده کردن و قیچی‬
‫کردن اقوال بی شرم است ‪ ..‬جمبورم که هر بار عقیده خود را باز گو کنم!‬
‫‪ - 2‬وسائل الشیعة ج‪ 7‬ص‪ 424‬؛ الفروع من الكافی ج ‪ 3‬ص‪350‬‬
‫﴿‪﴾156‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫صورت‪ $‬نيز موضوع‪ $‬به همان شکل اس‪$$‬ت‪ ،‬زي‪$$‬را او وص‪$$‬لت بين يک مس‪$$‬لمان و يک ک‪$$‬افر‪ $‬را‬
‫برقرار کرده است که به اجماع مسلمين حرام و همخوابي‪ $‬با او به مثابه زنا مي باشد‪.‬‬
‫چهارم ‪$‬اً‪ :‬هم‪$$‬انطور که قبالً ن‪$$‬يز گفتيم‪ ،‬مجلسي مع‪$$‬ترف‪ $‬است ک‪$$‬ه‪« :‬ت‪$$‬ارة ي‪$$‬روي أنه ک‪$$‬ان عن‬
‫اختيار و إيثار» يعني‪« :‬گاهي روايت شده که اين ازدواج از روي‪ $‬اختيار و ايث‪$$‬ار انج‪$$‬ام گرفته‬
‫‪1‬‬
‫است»!!‬
‫پس اين اعتراف آقاي مجلسي نيز عکس اين روايت شماست‪.‬‬
‫پنجماً‪ :‬شما در شبهه خ‪$$‬ود به ص‪$$‬ورت خن‪$$‬ده داري عرضه داش‪$$‬تيد که اين ازدواج خالف س‪$$‬نت‬
‫نبوي است!(که جوابش گذشت) ما نيز به همان شيوه استدالل شما ميتوانيم‪ $‬بگوييم که‪:‬‬
‫اگر حض‪$$$‬رت عليس حاضر ش‪$$$‬ده دخ‪$$$‬تر خ‪$$$‬ود را تنها به دليل تهديد و تخويف‪ $‬به ازدواج‬
‫شخصي‪ $‬کافر(نعوذ‪ $‬باهلل) در آورد‪ ،‬اين با سنت نبوي ک‪$$‬امالً متض‪$$‬اد‪ $‬است و حض‪$$‬رت محمدص‬
‫زم‪$$‬اني که او را تهديد و ارع‪$$‬اب ميکردند او ب‪$$‬دون کوچک‪$$‬ترين‪ $‬تغي‪$$‬ير موضع و عقب نيش‪$$‬يني‪$‬‬
‫ميفرمودند‪ :‬واهلل ل و وض عوا الش مس يف ميينی والقم ر يف يس اری = بخدا اگر خورشيد‪ $‬را در دست‬
‫راس‪$$‬تم و م‪$$‬اه را در دست چپم بنهند زير ب‪$$‬ار نخ‪$$‬واهم رفت‪ ..‬چ‪$$‬را حض‪$$‬رت عليس ن‪$$‬يز چ‪$$‬نين‬
‫نفرمودند؟؟‪ $‬و زير بار رفتند؟‪$‬‬
‫حض‪$$‬رت رس‪$$‬ول‪$‬ص دو دخ‪$$‬تر خ‪$$‬ود را يکي پس از ديگ‪$$‬ري به ازدواج حض‪$$‬رت عثم‪$$‬ان ذي‬
‫الن‪$$‬ورين در آورده ان‪$$‬د‪ ،‬ش‪$$‬ايد آق‪$$‬اي قزوي‪$$‬ني‪ $‬فکر ميکند حض‪$$‬رت محمد ص هم بعد از تهديد و‬
‫ترعيب مجبور‪ $‬به رضايت به اين وصلت شدند؟(العياذ باهلل)‬

‫ادامه شبهه و روايت بعدي‪:‬‬


‫‪-2‬عبد هللا بن سنان و معاوية بن عمار می گويند‪ ‌:‬از امام ص‪$$‬ادق ؛ در ب‪$$‬اره زنی كه ش‪$$‬وهرش‪$‬‬
‫مرد پرسيدم‪ $‬كه در كجا عده نگه‌دارد؟ حضرت فرم‪$$‬ود‪ :‬هر جا كه بخواهد می‌تواند‪ $‬ع‪$$‬ده‌اش را‬
‫نگه دارد‪ .‬سپس فرمود‪ $:‬هنگامی كه عمر ُمرد‪ ،‬علي عليه السالم به نزد ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪ $‬آمد و دست او‬
‫را گرفت و به خانه خويش برد‪.‬‬

‫‪ .3‬س‪$$‬ليمان بن خالد می‌گوي‪$$‬د‪ $:‬از ام‪$$‬ام ص‪$$‬ادق عليه الس‪$$‬الم در ب‪$$‬اره زنی كه ش‪$$‬وهرش م‪$$‬رده‬
‫پرسيدم‪ $‬كه آيا در خانه ش‪$$‬وهرش‪ $‬ع‪$$‬ده نگه دارد يا هر جا كه دلش خواس‪$$‬ت؟ ام‪$$‬ام عليه الس‪$$‬الم‬
‫فرمود‪ :‬هر جا كه دلش می‌خواهد‪ ،‬سپس فرمود‪ $:‬هنگامی كه عمر از دنيا رفت‪ ،‬امام علي عليه‬
‫السالم دست ا ّم‌كلثوم را گرفت و به خانه‌اش آورد‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫جواب‪:‬‬
‫روايت اولي را دو محقق الکافي «مجلسي و بهبودي‪ »$‬به ترتيب موثق‪ $‬و ص‪$‬حيح دانس‪$‬ته ان‪$‬د!‬
‫‪3‬‬
‫و روايت دوم را نيز هر دو محقق صحيح گفته اند‪.‬‬
‫ولي من مانده ام که طرف بحث ما از کجاي اين روايت عالمت غصب و اجبار را فهميدند؟؟‬
‫اگر بگويند‪:‬چونکه دست دخترش را گرفت و به خانه خود برد!‬

‫‪ - 1‬حبار األنوار‪ ،‬ج ‪ 42‬ص ‪107‬‬


‫‪ - 2‬شعبی نقل میکند‪ :‬حضرت علی؛ ‪ 7‬شب بعد از شهادت امری املومننی دخرت خود را به خانه خود برد‪.‬‬
‫‪ - 3‬الكافی حتقیق اجمللسی والبهبودی‪،‬باب املتوىف عنها زوجها املدخول هبا أین تعتد و ما جیب علیها‪،‬روایت مشاره ‪ 1‬و ‪2‬‬
‫﴿‪﴾157‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫ميگويم‪ $:‬سيد ماس‪ ،‬حضرت عمر‪ ،‬آنقدر قانع بود که از مال دنيا چيزي ب‪$$‬راي ورثه و همسر‬
‫خود باقي نگذاشت‪ 1.‬که همسرش به وسيله آن روزگار بگزراند‪ $‬و ضمنا ً دو فرزند ص‪$$‬غير‪ $‬ن‪$$‬يز‬
‫داش‪$$‬ت‪،‬حض‪$$‬رت علي؛ن‪$$‬يز اين را دانس‪$$‬ته و ب‪$$‬اري ديگر سرپرس‪$$‬تي دخ‪$$‬تر خ‪$$‬ود را بر عه‪$$‬ده‬
‫ميگيرد‪$.‬‬
‫در ثاني اين موضوع‪ $‬چيز عادي بود چونکه ام المومنين عايشه صديقهس نيز زماني‪ $‬که س‪$$‬يدنا‬
‫طلحه؛ شهيد شدند دست خواهر خود را (ام کلثوم بنت صديقك) که در عقد س‪$$‬يدنا طلحه؛ ب‪$$‬ود‪،‬‬
‫ميگيرد‪ $‬و با خود ميبرد و حتي در همان موقع با او به سفر حج ميرود‪$.‬‬

‫ابن ابي شيبه در المصنف‪ $‬خود مينويسد‪:‬‬


‫من رخص للمتوفی عنها زوجها‪ $‬أن تخرج‬
‫حدثنا أبو بكر قال نا جرير بن عبد الحميد عن منصور‪ $‬عن الحكم ق‪$$‬ال‪ :‬نقل علي أم كلث‪$$‬وم حيث‬
‫‪2‬‬
‫قتل عمر ونقلت عائشة أختها حين قتل طلحة‪.‬‬
‫پس به هيچ وجه از اين روايت اجبار و غيض مشاهده نميشود‪.‬‬

‫ادامه شبهه و روايت بعدي‪:‬‬


‫ك َفرج غُ ِ‬‫ِ‬ ‫ٍ‬ ‫‪ .4‬أَيِب َعْب ِد اللَّ ِه (عليه السالم) يِف َتْز ِو ِ‬
‫صْبنَاه‪.‬‬ ‫يج أ ُِّم ُك ْلثُوم َف َق َال إِ َّن َذل َ ْ ٌ‬
‫از امام ص‪$$‬ادق‪ $‬عليه الس‪$$‬الم در ب‪$$‬اره ازدواج ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪ $‬پرس‪$$‬يدند‪ ،‬حض‪$$‬رت فرم‪$$‬ود‪ :‬او ناموسی‬
‫است كه از ما غصب كرده‌ان‪$$$‬د‪( .‬طبق يك مع‪$$$‬نی؛ اما طبق ترجمه ديگ‪$$$‬ر‪ ،‬اصل ازدواج زير‬
‫سؤال می رود؛ يعنی او زنی است كه به بهانه او ما را تحت فشار ق‪$$‬رار می دهن‪$$‬د؛ نكته قابل‬
‫توجه اين است كه حضرت با وجود فصاحت تمام‪ ،‬نفرموده‌اند ذلك فرج غصب منا؛ بلكه خ‪$$‬ود‬
‫را مغصوب معرفی كرده‌اند و فرموده‌اند غصبناه‪ ،‬و يا غصبنا عليه كه در مصادر‪ $‬ديگر شيعه‬
‫و مصادر سنی به نقل از شيعه اين چنين آمده است‪ ،‬و معنی غصبنا‪ ،‬آن است كه ما مغص‪$‬وب‬
‫شديم و نه آن فرج)‬

‫جواب‪:‬‬
‫بگزاريد‪ $‬من آب پاکي را روي‪ $‬دست شما بريزم!‬

‫‪ - 1‬سعد بن ابی وقاصس می گوید‪ :‬به خدا سوگند که عمر بن خطابس از نظر سابقه ی هجرت بر ما برتری نداشت فقط برتری‬
‫او به خاطر بی رغبتی اش به دنیا ب ود‪ .‬؛ ابن ابی شیبه ج‪،8‬ص‪،149‬تاریخ دمشق ج‪ 52‬ص‪ 244‬و هرگ اه كسی به او می گفت‪:‬‬
‫چ را ت ا این ان دازه خ ود را از خوش ی ه ای زن دگی حمروم ك رده ای؟ و این مهه مش قت و رنج ه ا را حتم ل می ك نی؟» در ج واب می‬
‫گفت‪« :‬ااگر یك ذره از راه دو یارم(حممدص وابوبکرس) منحرف شوم در آخرت به جایی می رسم كه آن ها در آن جا نیستند!؛‬
‫اخب ار عمرس‪ ،‬ص‪ ،302‬ابن اجلوزی‪ ،‬ص‪ ..125‬الزم ب ه ذک ر اس ت ک ه آن حض رت ن ه تنه ا م الی در دنیا نداش ت بلک ه ب دهی هم‬
‫داشت که پسرش را مامور پرداخت آهنا کرد و او نیز پرداخت‪ .‬و چنانکه ابن سعد ج‪ 3‬ص ‪ 353‬نقل میکند‪:‬وقتی حضرت عمر س‬
‫ضربت خورد‪ ،‬بردگانش را نیز آزاد کرد‪.‬‬
‫‪- 2‬املصنف ابن ابی شیبه ج‪ 4‬ص ‪ _ 133‬بریوت‬
‫﴿‪﴾158‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫روايت جعل شده با کم‪$$‬ال بي ش‪$$‬رمي‪ $‬ميگويد ذل ک "ف رج‪ "1‬غص بناه‪ ..‬يع‪$$‬ني آن ف‪$$‬رجي ب‪$$‬ود که‬
‫غصب شد‪ .‬آقاي قزويني‪ $‬فرج را به ناموس معني کرده تا به خيال خود خواننده را گول بزن‪$$‬د!‬
‫ولي همه ميدانند که معني کلمه فرج‪ ،‬همان آلت تناس‪$$‬لي زن مي باشد و نقل ک‪$$‬ردن اين روايت‬
‫از ط‪$$‬رف‪ $‬آق‪$$‬اي قزوي‪$$‬ني‪ $،‬بي ش‪$$‬رمي بي حد ايش‪$$‬ان را مي رس‪$$‬اند که حاض‪$$‬رند‪ $‬از هر روايت‬
‫کذبي به نفع خودشان استفاده کنند!‬

‫آقاي قزوي‪$$‬ني چند خط را زي‪$$‬اده گ‪$$‬ويي ک‪$$‬رده اند تا به پن‪$$‬دار خ‪$$‬ود اين حقيقت را بپوش‪$$‬انند‪ ..‬از‬
‫ايشان سوال دارم که اين جمله‪"" :‬ما مغصوب شديم""!! که ايشان نوش‪$$‬ته ان‪$$‬د‪،‬چه مع‪$$‬ني دارد؟‬
‫روايت دروغين از ط‪$$‬رف‪ $‬ام‪$$‬ام ص‪$$‬ادق‪$‬؛ ميگوي‪$$‬د‪ $:‬همانا آن ش‪$$‬رمگاهي ب‪$$‬ود که از ما به زور‪$‬‬
‫گرفته شد‪ .‬شما حرف اول و آخر چند خطتان هر دو به يک معني است‪ ،‬گمان کنم خودتان هم‬
‫نفهميديد که چه گفتيد‪.‬‬

‫در م‪$$‬ورد اين وص‪$$‬لت‪ ،‬روايت ديگ‪$$‬ري ن‪$$‬يز از ام‪$$‬ام ص‪$$‬ادق‪$‬؛ نقل ش‪$$‬ده که طبق محت‪$$‬واي آن‬
‫ميگوي‪$$‬د‪ $:‬حض‪$$‬رت عمرس با ام کلث‪$$‬وم ازدواج نک‪$$‬رده بلکه با جنيه اي يه‪$$‬ودي‪ $‬ازدواج ک‪$$‬رده‬
‫است‪ .‬که ان شا هللا تفصيل آن خواهد آمد‪.‬‬

‫ح‪$$‬ال بايد اين دو روايت را با هم قي‪$$‬اس ک‪$$‬رد و گفت‪ :‬يا آن ام کلثوم ‪$‬ك دخ‪$$‬تر حض‪$$‬رت عليس‬
‫بوده که از او غصب شده ويا جنيه اي بوده و غصبي در کار نبوده‪ ،‬ولي ب‪$$‬دبختي‪ $‬آن است که‬
‫آقاي قزويني به هر دو روايت اشاره دارد و از خود نميپرسد‪ :‬اگر ازدواج با جنيه انجام ش‪$$‬ده‪،‬‬
‫چطور‪ $‬امام صادق‪ $‬ميگويد‪ :‬آن فرجي بود که از ما غصب شد و اگر بگويي‪$$‬د‪ $:‬ازدواج با دخ‪$$‬تر‬
‫حض‪$$$‬رت علي ب‪$$$‬وده و لي به اجب‪$$$‬ار و تهدي‪$$$‬د‪ ،‬ميگ‪$$$‬وييم‪ :‬پس قصه جنيه اي که َعلَم ميکنيد‬
‫چيست؟؟ که به همين ترتيب يکي از اين دو داستان خود به خود باطل ميشود‪$.‬‬

‫* ثابت است که رسول اکرم ص (که بر کف پايش هزاران بوسه ها بايد زدن) دو دختر خ‪$$‬ود‬
‫را يکي پس از ديگري به عقد سيدنا عثمان ذي النورين‪ .2‬در آورد‪ ،‬نميدانم‪ ،‬شايد اين دو دختر‬
‫نيز (نعوذ باهلل) دو فرجي بودند‪ $‬که از حضرت رسولص غصب شده اند؟؟!!‬
‫‪3‬‬
‫آخر کالم اينکه اين روايت کذبي است که بهبودي «محقق الکافي» آن را ضعيف ميداند‪.‬‬

‫‪- 1‬فرج= آلت تناسلی زن ‪ ...‬در این مورد به هر فرهنگ لغتی که دوست داشتیدمراجعه کنید‪.‬‬
‫‪ - 2‬عبداهلل بن عمر بن أبان اجلعفی در مورد لقب سیدنا عثمانس گفته است‪ :‬دائیم‪ ،‬حسنی اجلَعفی به من گفت‪ :‬پسرم‪ ،‬آیا می دانی‬
‫چرا به عثمان‪"،‬ذی النورین" (=دارای دو نور) می گفتند؟ من گفتم‪ :‬نه منی دامن‪ ،‬او گفت‪ :‬زیرا تنها عثمان است که از خلقت آدم تا‬
‫روز قیامت با دو دخرت یک پیامرب ازدواج کرده است‪(.‬سنن البیهقی) که بنا به قول دکرت عاطف ملاضه خربی حسن است‪ .‬و از نزال‬
‫بن س ربه نق ل اس ت ک ه چ ون در م ورد عثم انس از علیس پرس یدند او پاس خ داد‪ :‬او م ردی اس ت ک ه فرش تگان او را «ذوالن ورین»‬
‫خوانند‪ .‬مهنی که رسول خداص دو دخرت خویش را به عقد او در آورد ثابت می‌کند که عثمانس از اهل هبشت است‪ .‬العقیدة فی‬
‫اهل البیت بنی اإلفراط و التفریط‪ ،‬ص‪ .227‬د‪ .‬سلیمان بن سامل بن رجاء سحیمی‪،‬چاپ اول ‪1420‬هـ‬
‫‪ - 3‬الكافی حتقیق اجمللسی والبهبودی‪ ،‬باب تزویج ام کلثوم حدیث مشاره ‪ ..1‬و جملسی این روایت را حسن قرار داده است‪ ،‬ولی باز‬
‫میگومی‪:‬مهیشه جرح مقدم است بر تعدیل!‬
‫﴿‪﴾159‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫ادامه ش‪22‬بهه‪ :‬اوالً‪ :‬هم‪$$‬ان ط‪$$‬ور كه پيش از اين گذش ‪$‬ت‌‌‪ ،‬از اين رواي‪$$‬ات اس‪$$‬تفاده نمی‌ش‪$$‬ود‪ $‬كه‬
‫ا ّم‌كلثوم‪ $‬اشاره شده در اين روايات و ديگر روايات شيعيان‪ ،‬همان ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪ $‬دخ‪$$‬تر ام‪$$‬ير مؤمن‪$$‬ان‬
‫عليه الس‪$‬الم از حض‪$‬رت زه‪$‬را س‪$‬الم هللا عليها ب‪$‬وده يا ا ّم‌كلث‪$‬وم‪ $‬دخ‪$‬تر اب‪$‬وبكر و يا ا ّم‌كلث‪$‬وم‪ $‬از‬
‫ديگر زنان امير مؤمنان عليه السالم؛ بلكه هر سه احتمال وجود دارد‪.‬‬
‫جواب‪:‬‬
‫‪ -‬همانطور که ثابت شد‪ ،‬حتي ماجراي‪ $‬خواستگاري‪ $‬از دخ‪$$‬تر اب‪$$‬وبکر‪$‬س ن‪$$‬يز جعلي است چه‬
‫برسد به ازدواج‪ ،‬آن هم با دختر ‪ 3‬يا ‪ 4‬ساله!!‬
‫گذش‪$$‬ته از آن در روايت ص‪$$‬حيحي‪ $‬که خودت‪$$‬ان نقل کردي‪$$‬د‪،‬حض‪$$‬رت عليس دست آن دخ‪$$‬تر را‬
‫ميگيرد‪ $‬و با خود به خانه خودش ميبرد‪ .‬ولي ام کلثوم بنت ابوبکر صديقس در آن زمان همسر‬
‫طلحه بن عبيدهللا بوده و بعد از طلحه ن‪$$‬يز تحت تکفل ام الموم‪$$‬نين عايشه ب‪$$‬وده است تا زم‪$$‬اني‬
‫که با عبد الرحم‪$$$‬ان بن عبد هللا بن ابی ربيعة ازدواج نم‪$$$‬ود‪ ،‬پس غ‪$$$‬ير ممکن است که اين ام‬
‫کلثوم‪$$‬ك دخ‪$$‬تر اب‪$$‬وبکر‪ $‬ص‪$$‬ديقس باشد که توسط س‪$$‬يدنا علي؛ ت‪$$‬ربيت ش‪$$‬ده و ش‪$$‬کي نيست که‬
‫حض‪$$‬رت علي؛ فقط با يکي از همس‪$$‬ران حض‪$$‬رت ص‪$$‬ديقس (اس‪$$‬ما بنت عميس) ازدواج ک‪$$‬رده‬
‫است‪ ،‬که او دختري‪ $‬به اسم ام کلثوم نداش‪$$‬ت‪ .‬و تنها يک فرزند‪ $‬پسر (محم‪$$‬د) ب‪$$‬ود که حض‪$$‬رت‬
‫علي آن را بزرگ کرد‪.‬‬
‫** و اين ادعا که شايد! آن ام کلثوم‪ ،‬همسر حضرت عمرس از ديگر همسران حضرت علي‬
‫رضي‪ $‬هللا عنه باشد!! بسيار‪ $‬بعيد و غير ممکنتر است چون‪:‬‬
‫ال‪22‬ف‪ :‬در س‪$$‬ال ‪ 17‬هج‪$$‬ري(موقع‪ $‬خواس‪$$‬تگاري)‪ $‬ديگر دخ‪$$‬تران حض‪$$‬رت عليس بس‪$$‬يار ص‪$$‬غيره‬
‫بودند‪ $‬و يا اصالً به دنيا نيامده بودند!‪.‬‬
‫حضرت علي؛بعد از فاطمه؛ با‪:‬‬
‫‪ -1‬امامه دختر ابي العاصس ازدواج کرد که از او تنها يک پسر (محمد االوس‪$$‬ط) به دنيا آم‪$$‬د‪.‬‬
‫پس از او با‬
‫‪1‬‬
‫‪ -2‬خوله بنت جعفر بن قيس ‪$‬س ازدواج ک‪$$‬رد که محمد بن حنفيهس که در س‪$$‬ال ‪ 16‬هج‪$$‬ري به‬
‫دنيا آمد از اوست‪،‬پس از او با‬
‫‪ -2‬ام البنين ازدواج نمود که او چه‪$$‬ار پسر به نامه‪$$‬اي‪ :‬عب‪$$‬اس‪ ،‬جعف‪$$‬ر‪ ،‬عبدهللا‪ ،‬عثم‪$$‬ان(که در‬
‫کربال شهيد شدند)داشت و هيچ دختري‪ $‬نداشت!! بعد از آن نيز با‬
‫‪ -3‬ليلي بنت مس‪$$$‬عود ازدواج نم‪$$$‬ود که او ن‪$$$‬يز دو پسر به نامه‪$$$‬اي‪ :‬اب‪$$$‬وبکر و عبدهللا (يا‬
‫عبيدهللا) داشت که اينها نيز هر دو در کربال شهيد شدند‪ .‬بعد از او‬
‫‪-5‬ام حبيب موسوم‪ $‬به صهباء‪ 2‬ازدواج ميکند که ايشان ن‪$$‬يز پس‪$$‬ري به ن‪$$‬ام عمر و دخ‪$$‬تري به‬
‫نام رقيه به دنيا مي آورند‪ $.‬بعد از آن با‬
‫‪-6‬اسما بنت عميسك (بعد از سال ‪ 14‬هـ) ازدواج کرد که از او نيز دو پسر به نامهاي‪ :‬يحيي‬
‫و عون داشت‪(.‬و گفته شده پسر ديگري‪ $‬به اسم محمد االوسط نيز از حضرت علي؛ داش‪$$‬ته‪ ..‬و‬

‫‪- 1‬مشهور است که حممد بن حنیفه میگفت‪ :‬سال هشتاد و یكم در آمد‪ ،‬من شصت و پنج سال دارم‪،‬و از سن پدرم گذشته ام‪....‬‬
‫‪!! 81-65=16‬‬
‫‪«- 2‬أمحبیب بنت ربیعة» ‪ -‬در جنگ عینالتمر‪ ،‬به فرماندهى خالدبنولید به اسارت گرفته شده بود‪ ،‬و حضرت صدیقس آنرا به على؛‬
‫هدیه داد ‪ .‬عمدةالطالب ىف أنساب آل أبىطالب‪ ،‬إبنعنبة‪ ،‬ص‪ ،361‬چاپ جنف و اإلرشاد شیخ مفید‪ ،‬ص‪ 186‬و شرح هنج البالغه ابن‬
‫ابی احلدید‬
‫﴿‪﴾160‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫هللا اعلم)‪ ،‬حضرت عليس تا اينجا هيچ دخ‪$$‬تري‪ $‬به جز زينب و ام کلث‪$$‬وم و رقيه ن‪$$‬دارد! بعد از‬
‫وي با‪ .....‬الخ‬

‫طبق گزارش فوق‪ $‬به جرات ميتوان گفت حض‪$$‬رت علي؛ در س‪$$‬ال ‪ 17‬هج‪$$‬ري به جز ام کلث‪$$‬وم‬
‫بنت فاطمه دختر ديگري‪ $‬با اين ن‪$$‬ام نداش‪$$‬ته است و چه بسا تا آن ت‪$‬اريخ هيچ دخ‪$‬تر ديگ‪$$‬ري به‬
‫جز ام کلثوم و زينب نداشته باشد و رقيه نيز بعد از آن تاريخ به دنيا آمده باشد!‬

‫و اگر فرض را بر اين بگيريم که حض‪$$‬رت علي؛ در س‪$$‬ال ‪12‬هج‪$$‬ري با ام ح‪$$‬بيب(م‪$$‬ادر رقيه‬
‫بنت علي) ازدواج ک‪$$‬رده و در س‪$$‬ال ‪ 14‬هج‪$$‬ري (بعد از پسر ام ح‪$$‬بيب)دخ‪$$‬ترش به دنيا بياي‪$$‬د‪،‬‬
‫غير ممکن است که اميرالمومنين س به خواس‪$$‬تگاري‪ $‬دخ‪$$‬تر ‪ 3‬س‪$$‬اله رفته باش‪$$‬ند و غ‪$$‬ير ممکن‬
‫تر است که اين دختر سه ساله که در هنگام شهادت حضرت فاروقس ‪ 10‬س‪$$‬اله ميش‪$$‬ود‪ $‬داراي‬
‫دو فرزند باش‪$$‬ند! و از آن غ‪$$‬ير ممکن تر آن است که حض‪$$‬رت علي؛ با اين وص‪$$‬لت م‪$$‬وافقت‬
‫کند!‬

‫ب‪ :‬حضرت عمرس دليل خواستگاري از دختر حضرت علي؛ را فاميل شدن با خان‪$$‬دان نب‪$$‬وت‬
‫اعالم ميکند‪ ،‬و ميخواستند فرزندي از آن خاندان داشته باشد و اين خويش‪$$‬اوندي‪ $‬به جز ازدواج‬
‫با دختر فاطمه؛ به طريق ديگري‪ $‬ميسر نميشد‪ .‬پس اين احتمال آقاي قزويني‪ $‬نشانه کوته فکري‬
‫ايشان است‪.‬‬
‫پ‪ :‬اتف‪$$‬اق علم‪$$‬اي اهل س‪$$‬نت و اهل تش‪$$‬يع بر اين ب‪$$‬وده که دخ‪$$‬تري که حض‪$$‬رت عمرس با او‬
‫ازدواج ک‪$$‬رده‪ ،‬ام کلث‪$$‬وم دخ‪$$‬تر فاطمه و حض‪$$‬رت عليس ب‪$$‬وده اس‪$$‬ت‪ ،‬هم‪$$‬انطور‪ $‬که محمد ب‪$$‬اقر‪$‬‬
‫مجلسي در ج‪$$‬واب ش‪$$‬يخ مفيد ميگويد‪« :‬انک‪$$‬ار ش‪$$‬يخ مفيد – که خ‪$$‬داي رحمتش کند – درب‪$$‬ارة‬
‫اصل واقعه (ازدواج خليفه با ام کلثوم) تنها مربوط به آنست که اين حادثه از طريق آنان (اهل‬
‫سنّت) ثابت نمي شود و گرن‪$$‬ه‪ ،‬پس از ورود‪ $‬اخب‪$$‬اري که (از طريق امامي‪$$‬ه) گذشت انک‪$$‬ار اين‬
‫ام‪$$‬ر‪ ،‬ش‪$$‬گفت اس‪$$‬ت! و کلي‪$$‬ني به س‪$$‬ند خ‪$$‬ود (سلس‪$$‬لة س‪$$‬ند را مي آورد) از ابو عبدهللا ص‪$$‬ادق‪$‬س‬
‫گزارش نم‪$$‬وده که گفت‪ :‬چ‪22‬ون عمرس وف‪22‬ات ي‪22‬افت عليس ن‪22‬زد ا ّم کلث‪22‬وم رفت و او را به خانة‬
‫خود برد‪ .‬و همانند اين روايت با س‪$$‬ند ديگر (س‪$$‬ند را ذکر مي کن‪$$‬د) از ابو عبدهللا ص‪$$‬ادق؛ ن‪$$‬يز‬
‫‪1‬‬
‫گزارش شده است»‪.‬‬

‫توجه کنيد که بحث سر ازدواج ام کلث‪$‬وم دخ‪$‬تر فاطمه با حض‪$‬رت عمرس است و مجلسي ن‪$‬يز‬
‫روايت فوق‪ $‬را دليل بر صحت اين ازدواج ميگيرد!!‬

‫ادامه شبهه‪:‬‬
‫ثانياً‪ :‬اهل س‪$‬نت هرگز به اين رواي‪$‬ات اس‪$‬تدالل نخواهند ك‪$‬رد؛ زي‪$‬را با كن‪$‬ارهم‪ $‬ق‪$‬رار دادن اين‬
‫روايات‪ ،‬حتی بر فرض وقوع اين ازدواج‪ ،‬هيچ خدمتی به حسن روابط‪ $‬بين ام‪$‬ام علي؛ و عمر‬
‫بن الخطاب نمی‌كند؛ بلكه سوء روابط‪ $‬را ثابت می‌كن‪$$‬د؛ زي‪$$‬را حد اك‪$$‬ثر چ‪$$‬يزی كه اين رواي‪$$‬ات‬
‫ثابت می‌كنند‪ ،‬ازدواج با تهديد و ارعاب؛ آن‌هم با دختر خردس‪$‬الی‪ $‬ب‪$‬وده است كه نه خ‪$‬ودش به‬
‫اين ازدواج راضی‪ $‬بوده و نه پدرش‪.‬‬
‫‪ - 1‬حبار األنوار‪ ،‬ج ‪ ،42‬ص ‪109‬‬
‫﴿‪﴾161‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫آيا چنين ازدواجی می‌تواند‪ $‬برای عمر بن خط‪$$‬اب فض‪$$‬يلت محس‪$$‬وب ش‪$$‬ود و آيا می‌تواند‪ $‬داللت‬
‫بر صميميت و دوستی‪ $‬ميان خليفه دوم و اميرمؤمنان داشته باشد؟‬
‫سيد مرتضی‪ $‬علم الهدی در اين باره می‌گويد‪:‬‬
‫اما در باره به ازدواج در آوردن ا ّم‌كلثوم‪ ‌،‬برای عم‪$$‬ر؛ ما در كت‪$$‬اب ش‪$$‬افی پاسخ از اين مطلب‬
‫را به صورت‪ $‬مفصل آورده و بيان كرده‌ايم كه آن حضرت‪ ،‬ازدواج عمر با دخ‪$$‬ترش را قب‪$$‬ول‬
‫ننمود‪ ،‬مگر پس از تهديد و تك‪$$‬رار اين درخواست‪ $‬و درگ‪$$‬يری‪ ،‬پس از س‪$$‬خنی ط‪$$‬والنی كه در‬
‫روايات آمده است‪....‬‬
‫آنچه كه در ازدواج ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪ $‬م‪$$‬ورد توجه بايد ق‪$$‬رار گ‪$$‬يرد‪ ،‬اين است كه اين ازدواج از روی‬
‫اختيار و ميل نبوده و پس از تكرار درخواست و زورگويی كه نزديك بود به درگيری آش‪$$‬كارا‬
‫بيانجامد‪ $‬صورت گرفت‪....‬‬
‫و ضرورت حتی خ‪$‬وردن م‪$$‬ردار و نوش‪$‬يدن ش‪$$‬راب را ج‪$‬ايز می كن‪$‬د؛ چه رسد به چ‪$‬يزی كه‬
‫كمتر از آن است‪.‬‬

‫جواب‬
‫درست اس‪$$‬ت‪ ،‬اهل س‪$$‬نت به رواي‪$$‬ات که ح‪$$‬تي خودت‪$$‬ان گ‪$$‬واهي به ض‪$$‬عف آن داده ايد اس‪$$‬تناد‬
‫نخواهد کرد ولي روايتي‪ $‬که محقيقين شما آن را صحيح ميدانند را نميتوانيد‪ $‬انکار کنيد و شکر‬
‫خدا ثابت شد که ادعاي تهديد و ارعاب چيزي به جز يک تهمت نيست‪.‬‬
‫و اما اينکه مدعي شديد‪،‬ام کلثوم به اين ازدواج راضي‪ $‬نبوده!!‬
‫اوال‪ :‬حضرت محمدص (و در جايي حضرت عمرس) ميفرمايند‪ :‬دختران خ‪$$‬ود را به اجب‪$$‬ار به‬ ‫ً‬
‫‪1‬‬
‫ازدواج کسي در نياوريد‪ ،‬زيرا آنچه شما دوست داريد آنها نيز دوست دارند‪.‬‬
‫دوماً‪ :‬ما در هيچ قس‪$$‬مت از زن‪$$‬دگي اين زن و ش‪$$‬وهر‪ $‬س‪$$‬راغ ن‪$$‬داريم که از يک‪$$‬ديگر گله ک‪$$‬رده‬
‫باشند‪ ،‬بلکه ميبينيم‪ $‬آنها همراه يکديگر حج ميکردند‪ $‬و بعضي شبها با همديگر به کمک فق‪$$‬را و‬
‫نيازمندان ميشتافتند چنانچه نقل شده‪:‬‬
‫عمرس شبي در حال گشت زني در محله هاي مدينه نگاهش به خيمه اي افتاد که روز‪ $‬قبل آن‬
‫را در آنجا نديده ب‪$$‬ود‪ .‬نزديک رفت دي‪$$‬د‪ ،‬م‪$$‬ردي ب‪$$‬يرون خيمه نشس‪$$‬ته و از داخل خيمه ص‪$$‬داي‬
‫ناله و فرياد زني به گوش مي رسد‪ .‬عمرس سالم کرد و مشخصات آن مرد را جويا شد‪.‬‬
‫گفت‪ :‬اهل باديه هس‪$$‬تم‪ ،‬به اينجا آم‪$$‬ده ام تا از اميرالموم‪$$‬نين چ‪$$‬يزي دري‪$$‬افت‪ $‬کنم‪ .‬عمرس گفت‪:‬‬
‫اين چه صدايي است که از داخل خيمه به گوش مي رسد؟ مرد گفت‪ :‬صداي زني است که در‬
‫حال زايمان است‪ .‬پرسيد‪ $:‬آيا او تنها است؟ گفت‪ :‬بلي تنها است‪ .‬آن گ‪$$‬اه عمرس ف‪$$‬وراً به م‪$$‬نزل‬
‫برگشت و به همس‪$$‬رش؛ ام کلثوم ‪$‬ك دخ‪$$‬تر عليس گفت‪ :‬آيا حاض‪$$‬ري‪ $‬در ک‪$$‬ار خ‪$$‬يري که خ‪$$‬دا‬
‫فراهم‪ $‬نموده است شرکت نمايي؟‬
‫ام کلثوم عليها السالم گفت‪ :‬چه کار خيري؟‬
‫عمرس گفت‪ :‬زني از اهل باديه بدون داشتن دايه در حال زايمان است‪.‬‬
‫ام کلثومك گفت‪ :‬با رضايت شما حاضر‪ $‬به کمک هستم‪.‬‬
‫آن گ‪$$‬اه به او گفت‪ :‬هر چه الزم است با خ‪$$‬ود ب‪$$‬ردار‪ $‬و خ‪$$‬ودش مق‪$$‬داري روغن و حبوب‪$$‬ات در‬
‫ديگي قرار‪ $‬داد و به راه افتاد‪ .‬وقتي‪ $‬آن جا رسيدند به همسرش گفت‪ :‬برو‪ $‬داخل خيمه و خودش‬

‫‪- 1‬از حضرت عمرس با این کلمات‪:‬ال تكرهوا فتیاتكم على الرجل القبیح فإنه حیبنب ما حتبون؛ سنن سعید بن منصور ح‪811‬‬
‫﴿‪﴾162‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫بيرون خيمه در کنار آن مرد نشست و به او دس‪$$‬تور داد تا آتش را روشن نماي‪$$‬د‪ .‬و بعد از اين‬
‫که آتش روشن شد‪ ،‬ديگ را روي آن گذاشت‪ .‬پس از لحظاتي‪ $‬نوزاد به دنيا آمد‪.‬‬
‫ام کلثوم ‪$‬ك گفت‪ :‬اي اميرالموم‪$$‬نين رفيق‪ $‬ات را به پسر بچه اي که خ‪$$‬دا به او داده است م‪$$‬ژده‬
‫بده‪ .‬وقتي‪ $‬آن مرد کلمه ي اميرالمومنين را شنيد‪ ،‬ترسيد‪ $‬و خود را عقب کشيد‪.‬‬
‫عمرس به او گفت‪ :‬نترس و سرجايت بنش‪$$‬ين و ديگ را از روي‪ $‬آتش برداشت و به همس‪$$‬رش‬
‫داد و گفت‪ :‬به آن زن غذا بده‪ .‬وقتي‪ $‬آن زن سير شد‪ ،‬باقيمان‪$$‬ده ي غ‪$$‬ذا را به م‪$$‬رد داد و گفت‪:‬‬
‫واي برتو! غذا بخور که تم‪$$‬ام شب را گرس‪$$‬نه و بي‪$$‬دار ب‪$$‬وده اي‪ .‬آن گ‪$$‬اه به همس‪$$‬رش گفت‪ :‬بيا‬
‫ب‪$$‬رويم و به آن م‪$$‬رد گفت‪ :‬ف‪$$‬ردا‪ $‬ن‪$$‬زد ما بيا تا به تو چ‪$$‬يزي ب‪$$‬دهيم‪ .‬روز بعد وق‪$$‬تي‪ $‬آن م‪$$‬رد به‬
‫‪1‬‬
‫محضر‪ $‬اميرالمومنين رسيد به او عطايائي داد و براي نوزادش‪ $‬حقوقي تعيين کرد‪.‬‬

‫امكلث‪$$‬وم‌ك دخ‪$$‬تر‬
‫بنخط‪$$‬ابس ‌در زم‪$$‬ان‌خالفتش ‌با ‌‬ ‫عالمه ابن کث‪$$‬ير(رحمه‌هللا) مي‌فرماي‪$$‬د‪«:‬عمر‪‌ $‬‬
‫ابيط‪$$‬البس ‌از فاطمه‪$$‬ك ‌ازدواج‌نم‪$$‬ود‪ ،‬و او را بيش ‌از ح‪ّ $$‬د م‪$$‬ورد اح‪$$‬ترام ‌ق‪$$‬رار‪ $‬داد و‬
‫ابن ‌‬
‫علي ‌‬
‫‌‬
‫‪2‬‬
‫آنكهاو از خاندان ‌پيامبرص بود»‬ ‫چهلهزار درهم‌مهريه‌‪ ،‬براي ‌او مقرّر فرمود‪ ،‬بخاطر ‌‬ ‫‌‬

‫ح‪$$‬اج مال عبدهللا احم‪$$‬ديان مينويسد‪ :‬حض‪$$‬رت عمرس ‪$‬به خ‪$$‬اطر اح‪$$‬ترام خاصي كه ب‪$$‬راي دخ‪$$‬تر‬
‫فاطمه س و يكي از نواده هاي پي‪$‬امبرص قائل ب‪$‬ود در رفت‪$‬ار خ‪$‬ود تغي‪$‬يرات زي‪$‬ادي‪ $‬به وج‪$‬ود‪$‬‬
‫آورد و در نهايت احترام و ابراز محبت با او رفتار مي كرد ‪ .3‬به گونه اي که در تاريخ چنين‬
‫رفتار‪ $‬محبت آم‪$$‬يزي از حض‪$$‬رت عمرس نس‪$$‬بت به ديگر همس‪$$‬رانش روايت نش‪$$‬ده و بعد از ام‬
‫‪4‬‬
‫کلثومك نيز با کسي ازدواج نکرد‬

‫از همه جالبتر اين چند روايت زير است که نهايت مهر سيده ام کلثومك را نسبت به همس‪$$‬رش‬
‫ثابت ميکند‪:‬‬
‫«عن س عد اجلاري موس ی عم ر بن اخلط اب أن ه دع ا أم كلث وم بنت علي بن أيب ط الب وك انت حتت ه‬
‫فوجدها تبكي‪ ،‬فقال‪ :‬ما يبكيك؟ فقالت‪ :‬يا أمري املؤمنني! هذا اليهودي تعين كعب االحبار‪.‬‬
‫يقول‪ :‬إنك علی باب من أبواب جهنم! فقال عمر‪ :‬ما شاء اهلل! واهلل إين الرجو أن يكون ريب خلقين‬
‫س عيدا! مث أرس ل إلی كعب ف دعاه‪ ،‬فلم ا ج اءه كعب ق ال‪ :‬ي ا أم ري املؤم نني! ال تعج ل علي‪ ،‬وال ذي‬
‫نفسي بيده ال ينسلخ ذو احلجة حتی تدخل اجلنة‪ :‬فقال عمر‪ :‬أي شئ هذا مرة يف اجلنة ومرة يف النار؟‬

‫‪- 1‬البدایه والنهایه ج ‪ 7‬ص‪ 153‬؛ابن اجلوزی‪ ،‬ص‪ 73‬و سامرات‪ ،‬ج‪ ،2‬ص‪ 49‬و عقد الفرید‪ ،‬ص‪ ،98‬الریاض النضره‪ ،‬ج‪ ،2‬ص‬
‫‪ 56‬و اخبار عمر‪ ،‬ص‪.375‬‬
‫‪- 2‬و به حق به سخن خود عمل کرد که فرمود‪ :‬هیچ کس بیشرت از من او را تکرمی خنواهد کرد‪.‬‬
‫‪- 3‬ابن سعد‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪ 190‬؛ ابن اثری‪ ،‬ج‪ ،3‬ص‪ 27‬؛ طربی‪ ،‬ج‪ ،5‬ص‪ ،17‬اخبار عمر‪ ،‬ص‪ .397‬تاریخ دمشق و انساب‬
‫االشراف ‪...‬‬
‫‪- 4‬عبقریه‪ ،‬عمر‪ ،‬حممود عقاد‪ ،‬ص‪.684‬به نقل از سیمای صادق فاروق اعظم‪ ،‬حاج عبداهلل امحدیان‬
‫﴿‪﴾163‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫فقال‪ :‬يا أمري املؤمنني! والذي نفسي بيده! إنا لنجدك يف كتاب اهلل علی باب من أبواب جهنم متنع‬
‫‪1‬‬
‫الناس أن يقعوا فيها‪ ،‬فإذا مت مل يزالوا يقتحمون فيها إلی يوم القيامة»‬
‫يعني‪ :‬سعد‌الجاري خدمتکار‪($‬و آزاد شده)حضرت عمرس مي‌گويد‪ :‬عم‪22‬ربن خط‪22‬ابس وارد م‪22‬نزل‬
‫همسرش ام‌کلثوم دختر علي‌بن ابيطالبس شد و او را گريان ديد!‬

‫از او سبب گريه‌اش را سؤال کرد؟‬


‫ام‌کلث‪$$‬وم‪ $‬گفت‪ :‬کعب‌األحب‪$$‬ار‪ $‬در م‪$$‬ورد‪ $‬تو گفت است ک‪$$‬ه‪ :‬عمر در جلو يکي از دره‪$$‬اي دوزخ‬
‫قرار‪ $‬گرفته (اما چيزي به پايان عمر او باقي نمانده است)‪.‬‬
‫عمر فاروقس به ام‌کلثوم گفت‪ :‬هر چه خداوند بخواهد همان مي‌شود‪ $،‬امي‪$$‬دوارم‪ $‬که خداوند‪ $‬م‪$$‬را‬
‫سعادتمند‪( $‬و اهل بهشت) آفريده باشد!‬
‫پس از آن او کسي را به دنب‪$$‬ال کعب‌األحب‪$$‬ار‪ $‬فرس‪$$‬تاد‪ ،‬وق‪$$‬تي‪ $‬آمد به حض‪$$‬رت عمرس گفت‪ :‬يا‬
‫امير‌المؤمنين! در مورد‪ $‬من با شتاب داوري مکن! سوگند به خداون‪$$‬دي‪ $‬که ج‪$$‬ان من در اختي‪$$‬ار‬
‫اوست پيش از پايان ماه ذي‌الحجه به بهشت خواهي رفت‪.‬‬
‫عمر ف‪$$‬اروق‪$‬س به او گفت‪ :‬اين چه ح‪$$‬رفي‪ $‬است که تو مي‌زني؟! يک ب‪$$‬ار م‪$$‬را به جهنم و ب‪$$‬ار‬
‫ديگر به بهشت مي‌بري؟!‬
‫کعب‌األحبار‪ $‬گفت‪ :‬يا امير‌المؤمنين! سوگند به خداوند درکتاب تورات در مورد تو خوان‪$$‬ده‌ام که‬
‫بر يکي از درهاي دوزخ ايستاده‌اي و از وارد شدن مردم به آن جلوگيري‪ $‬مي‌نم‪$$‬ايي!! و چ‪$$‬ون‬
‫بميری‪ $‬مردم تا روز‪ $‬قيامت همچنان كنار آن در ازدحام‪ $‬می كنند‪.‬‬

‫ابن سعد و ابن اثير و ابن عساکر حين نقل ماجراي شهادت حضرت عمرسمينويسند‪$:‬‬
‫ابو عبيد غالم ابن عباس‪$$‬س نقل می كند كه ابن عباس‪$$‬س می گفته است هم‪$$‬راه علی؛ ب‪$$‬ودم كه‬
‫صدای گريستن بر عمرس را شنيديم‪ $.‬گويد‪ :‬علی؛ برخاست و من هم برخاستم و وارد خانه ای‬
‫شديم كه عمرس آن جا بستری بود‪.‬‬

‫علی؛ پرسيد‪ :‬اين صداي(گريه براي)چيست؟ زنی به ايشان پاسخ داد كه ط‪$$‬بيب به عمرس نبيذ‬
‫داد از محل زخم ب‪$$‬يرون آم‪$$‬د‪ ،‬بعد ش‪$$‬ير داد آن هم از محل زخم ب‪$$‬يرون آمد و گفت خي‪$$‬ال نمی‬
‫كنم امروز را به شام برسانی‪ $‬هر كار كه داری انجام بده‪.‬‬

‫گويد‪ :‬در اين هنگ‪$$‬ام ام كلثوم‪$‬ك بانگ برداشت كه وا ُع َم‪$$‬را ْه‪ ،...‬افس‪$$‬وس و زن‪$$‬انی كه هم‪$$‬راه ام‬
‫كلثوم‪$‬ك بودند‪ ،‬همگی هم‪$$‬راه او گريس‪$$‬تند چنانكه خانه به ل‪$$‬رزه درآمد و س‪$$‬راپا گريه و ش‪$$‬يون‬
‫‪2‬‬
‫شد‪ (....‬وكان معها نسوة فبكني معها وارتج البيت بكاء)‬
‫و نقل شده که پس از ضربت خوردن علي؛ دختر ايشان‪ ،‬ام‌کلثوم‪ $‬فرمود‪$:‬‬
‫«مالی ولصالة الغداة قتل زوجی عمر أمري املؤمنني صالة الغداة وقتل أبی أمري املؤمنني صالة الغداة»‬

‫‪- 1‬طبقات الکربی ابن سعد ج‪ 3‬ص‪ 332‬؛انساب االشراف بالذری "باب نسب بنی عدی بن کعب "؛ تاریخ اخللفا سیوطی(فصل‬
‫فی نبذ من أخباره وقضایاه) ؛فتح الباری ابن حجر و کنز العمال و‪...‬‬
‫‪- 2‬طبقات الکربی ج‪ 3‬ص ‪ 352‬؛ تاریخ دمشق ج ‪ 44‬ص ‪ 426‬؛اسدالغابه‪ ،‬ج‪ ،4‬ص‪76‬‬
‫﴿‪﴾164‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫يعني‪«:‬نماز صبح از من چه مي‌خواهد؟!؛ شوهرم‪ $،‬عمر اميرالمومنين هنگام نماز ص‪$$‬بح کش‪$$‬ته‬
‫‪1‬‬
‫شد و پدرم‪،‬اميرالمومنين نيز هنگام نماز صبح کشته شد‪».‬‬
‫و در روايات آم‪$$‬ده که حض‪$$‬رت علي؛ به خانه دخ‪$$‬تر و دام‪$$‬اد خودش‪$$‬ان سر ميزدند‪ $‬چنانکه ابن‬
‫ابي الحديد مينويسد‪:‬‬
‫عمر‌بن خطابس قاصدي نزد پادشاه روم فرس‪$$‬تاد‪ $‬و چ‪$$‬ون ام‌کلثوم‪$‬ك همسر او از ح‪$$‬رکت قاصد‪$‬‬
‫آگ‪$$‬اه شد چند دين‪$$‬اري‪ $‬داد و عط‪$$‬ري خريد و آن را در دو شيشه ق‪$$‬رار‪ $‬داد و به قاصد‪ $‬داد تا به‬
‫عنوان هديه به همسر قيصر روم‪ $‬بدهد‪ .‬هنگامي که قاصد برگش‪$$‬ت‪ ،‬دو شيشه پر از ج‪$$‬واهرات‬
‫از طرف همسر قيصر‪ $‬آورد و به ام‌کلثوم داد و چون عمرس به خانه آمد و جواهرات را ديد‪،‬‬
‫پرسيد‪ $‬اينها از کجا آمده است‪ .‬ام‌کلثوم‪$‬ك م‪$$‬اجرا را گفت و عمرس ج‪$$‬واهرات را از او گ‪$$‬رفت‪.‬‬
‫ام‌کلثوم‪$‬ك به اع‪$$‬تراض گفت‪ :‬اين به ع‪$$‬وض هديه من اس‪$$‬ت‪ .‬عمرس گفت‪« :‬بي ين و بينك‌اب وك‌‪،‬‬
‫محله» يعني‪:‬‬
‫للمسلمنيمجلة‌ً‪ ،‬الن‌بريد املسلمني‌ ‌‬
‫‌‬ ‫السالم)‪ :‬لك‌منه‌بقيمة‌دينارك‌‪ ،‬و الباقي‌‬
‫ٌ(عليه ‌‬
‫فقالعل‌ی ‌‬
‫‌‬
‫داور ميان من و تو‪ ،‬پدرت باشد‪.‬‬
‫علي؛ به سود عمرس داوري‪ $‬کرد و فرمود‪ :‬به مقدار بهاي دينارهايي که عطر خري‪$$‬دي از اين‬
‫جواهرات مال توست و بقيه مال مسلمانان اس‪$$‬ت؛ زي‪$$‬را قاصد‪ $‬آن‪$$‬ان هديه تو را ب‪$$‬رد و اينها را‬
‫‪2‬‬
‫آورد‪.‬‬
‫پس اگر دلخوري و تهديد وجود داشت‪ ،‬اين رفت و آمدها و اين اعتماد وجود‪ $‬نداشت‪.‬‬

‫و محمد بن حنفيه نيز به آنها سر ميزد‪:‬‬


‫‪3‬‬
‫« ابن احلنفية يقول دخل عمر بن اخلطاب وأنا عند أخيت أم كلثومك بنت علي فضمين وقال باحللواء»‬
‫ابن حنفيه (فرزند‪ $‬عليس) فرم‪$$‬ود‪« :‬عمرس وارد شد در ح‪$$‬الي که من ن‪$$‬زد خ‪$$‬واهرم‪ $‬ام‌کلثوم ‪$‬ك‬
‫بنت علي؛ بودم‪ ،‬مرا در آغوش گرفت‪ ،‬سپس فرمود‪ $:‬با حلوا از او پذيرايي‪ $‬کن»‪.‬‬
‫و از روايات متعدد و بس‪$$‬ياري ث‪$$‬ابت است که حض‪$$‬رت علي؛حض‪$$‬رت اب‪$$‬وبکرس و عمرس را‬
‫افضل ميدانس‪$$$‬ته و از ‪ 80‬طريق‪ $‬از حض‪$$$‬رت علي؛ نقل است که ميفرم‪$$$‬ود‪ $:‬هر کس م‪$$$‬را بر‬
‫‪4‬‬
‫ابوبکر‪$‬س و عمرس برتري‪ $‬دهد بر او حد مفتري اجرا ميکنم‪.‬‬
‫و ابن تيميه در منه اج السنة خ‪$$‬ود و ابالقاسم نصر بن الص‪$$‬باح البلخي در کت‪$$‬اب «النقض علي‬
‫ابن الراوندي»‪ $‬مينويسند‪$:‬‬
‫از شريک ابن عبدهللا سؤال شد که‪« :‬کداميک افضل است‪ ،‬ابوبکر يا علي؟» و او ج‪$$‬واب داد‪:‬‬
‫ابوبکر‪« $.‬شخص دوباره پرسيد‪ :‬با اينکه شيعه هستي اين ح‪$‬رف را مي زني؟ و او ج‪$‬واب داد‪:‬‬
‫«آري‪ .‬اگر اين را نگويم‪ ،‬ش‪$$‬يعه نيس‪$$‬تم!! بخ‪$$‬دا س‪$$‬وگند که علي از اين من‪$$‬بر ب‪$$‬اال رفته و گفت‪:‬‬

‫‪ - 1‬بدایه و النهایه ج‪ ،8‬ص‪14‬‬


‫‪ - 2‬شرح هنج البالغة ابن ابی احلدید ج‪ ،19‬ص‪351‬‬
‫‪- 3‬تاریخ دمشق ج ‪ 54‬ص ‪ 331‬؛ سری اعالم النبالء ذهبی ج ‪ 7‬ص ‪ 122‬و مهینطور تاریخ االسالم ذهبی ج‪ 6‬ص ‪ 184‬و کنز‬
‫العمال ح ‪37515‬‬
‫‪- 4‬جمموع الفتاوی ‪185-35/184‬‬
‫﴿‪﴾165‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫«همانا بهترين افراد اين امت پس از رسول خداص اب‪$$‬وبکر و س‪$$‬پس عمر مي باش‪$$‬ند»‪ .‬پس آيا‬
‫‪1‬‬
‫من حرف او را زير پا گذشته و او را دروغگو بخوانم؟‪ $‬بخدا که او دروغگو‪ $‬نبود‬
‫و در ص‪$$‬حيح بخ‪$$‬اري است که از محمد بن الحنفيه (پسر علي بن ابي ط‪$$‬الب) روايت ش‪$$‬ده که‬
‫گفت‪ :‬به پدرم (علي بن ابي طالب) گفتم‪ :‬به‪$$‬ترين م‪$$‬ردم بعد از رس‪$$‬ول اللهص چه کسي اس‪$$‬ت؟‬
‫او گفت‪ :‬اب‪$$‬وبکر‪ $.‬گفتم‪ :‬بعد چه کسي اس‪$$‬ت؟ او گفت‪ :‬عمرس و ترس‪$$‬يدم‪ $‬که بعد از او عثم‪$$‬انش‬
‫را بگويد پس گفتم‪ :‬بعد از عمرش ش‪$$‬ما هس‪$$‬تيد؟ او گفت‪ :‬خ‪$$‬ير‪ ،‬من کسي نيس‪$$‬تم مگر يکي از‬
‫‪2‬‬
‫مسلمانان‪.‬‬

‫و در کتب اهل تشيع نيز اين رواي‪$$‬ات زي‪$$‬اد به چشم ميخورند از جمله خطبه هلل بالد فالن است‬
‫که حضرت علي ميفرمايد‪:‬‬
‫نقي الث وب‪ ،‬قلي ل‬
‫«هلل بالد فالن‪ ،‬فلق د ق ّوم األود‪ ،‬وداوی العم د‪ ،‬وأق ام الس نة‪ ،‬وخلّ ف الفتن ة؛ ذهب ّ‬
‫شرها‪.‬أدی إلی اهلل طاعته‪ ،‬واتقاه حبقه‪ ،‬رحل وتركهم يف طرق متشعبة‪ ،‬ال‬
‫ّ‬ ‫العيب‪ ،‬أصاب خريها وسبق‬
‫يهتدي هبا الضال‪ ،‬وال يستيقن املهتدی»‪.‬‬

‫«رحمت خدا بر فالني(حضرت عمرس) باد‪ .‬او کژي را راست نمود‪ ،‬بيم‪$$‬اري‪ $‬را م‪$$‬داوا ک‪$$‬رد‪،‬‬
‫س ‪$‬نّت را برپاداشت و فتنه بعد از او پديد آم‪$$‬د‪ .‬او پ‪$$‬اک ب‪$$‬ود و با ان‪$$‬دکي عيب از دنيا رفت‪ .‬از‬
‫خير آن بهره مند شد و قبل از آن که ش ّر فتنه دامن گير او شود‪ ،‬از جهان رخت بربست‪.‬‬
‫فرمان خدا را اطاعت نمود و به گونه شايسته اي تق‪$$‬واي الهي را رع‪$$‬ايت ک‪$$‬رد‪ .‬از دنيا رحلت‬
‫ک‪$$‬رد و آنها ‪ -‬مس‪$$‬لمانان ‪ -‬را بر دو راهي گذاشت که گم‪$$‬راه رس‪$$‬تگار نمي گ‪$$‬ردد‪ ،‬و رس‪$$‬تگار‪$‬‬
‫مطمئن نمي شود»‬

‫اين روايت به صورت واضح عقيده حض‪$$‬رت علي؛ را بي‪$$‬ان ميکن‪$$‬د‪ ،‬و ب‪$$‬راي منص‪$$‬فان واضح‬
‫است که حضرت عمر سنت را برپا داشته و مطيع فرمان خدا بوده است‪.‬‬
‫اينجا شايد شيعه بگوي‪$$‬د‪ :‬در متن خطبه «هلل بالد فالن» آم‪$$‬ده و ش‪$$‬ما از کجا فهميديد‪ $‬که منظ‪$$‬ور‪$‬‬
‫‪4‬‬
‫حضرت عمرس است؟ ميگويم‪ $:‬ابن ابي الحديد که به اعتراف شيخ عباس قمي‪ 3‬و خوانس‪$$‬اري‬
‫و آقا بزرگ طه‪$$‬راني‪ 5‬از علم‪$$‬اي اهل تش‪$$‬يع است و عالمه ابن کث‪$$‬ير ن‪$$‬يز او ار ش‪$$‬يعي غ‪$$‬الي‬
‫ميداند‪ 6.‬ميگويد‪:‬‬

‫‪- 1‬منهاج السنه ج‪ 1‬ص ‪13‬‬


‫‪- 2‬صحیح خباری ح ‪3395‬‬
‫‪- 3‬الکنی و االلقاب عباس قمی ج‪ 1‬ص ‪185‬‬
‫‪ - 4‬روضات اجلنات خوانساری ج‪ 5‬ص ‪21 – 20‬‬
‫‪ - 5‬الذریعة الی تصانیف الشیعه‪ ،‬آغا بزرك الطهرانی ج ‪ 41‬ص‪158‬‬
‫‪ - 6‬البدایة والنهایة ج ‪ 13‬ص‪ 233‬و مهینطور الیان سرکیس در معجم املطبوعات او ار از اکابر شیعه میداند و حاجی خلیفه نیز در‬
‫کشف الظنون او را شیعه معرفی میکند‪.‬‬
‫﴿‪﴾166‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫«منظ‪$$‬ور‪ $‬از فالني‪ ،‬در اين خطب‪$$‬ه‪ ،‬عمر بن خط‪$$‬اب مي‌باش‪$$‬د؛ «وق د وج دت النس خة ال يت خبط‬
‫الرض ی أبی احلس ن ج امع (هنج البالغ ة) وحتت (فالن) (عم ر) » من‪ ،‬نسخه‌ي خطي نهج‌البالغه را‬
‫كه به خط گردآوردن‪$$‬ده‌ي آن يع‪$$‬ني رضي ابي الحسن نوش‪$$‬ته ش‪$$‬ده ب‪$$‬ود‪ ،‬دي‪$$‬دم كه ذيل كلمه‌ي‬
‫فالني‪ ،‬عمر نوشته بود‪».‬‬
‫ابن‌ابي‌الحديد‪ ،‬هم‌چنين مي‌گويد‪« :‬در اين‌باره از ابوجعفر يح‪$$‬يي بن ابي‌زيد‪ $‬عل‪$$‬وي پرس‪$$‬يدم؛‪ $‬او‪،‬‬
‫ن‪$$‬يز به من گفت‪( :‬منظ‪$$‬ور‪ ،‬عمر بن خط‪$$‬اب اس‪$$‬ت‪ ).‬گفتم‪( :‬آيا امك‪$$‬ان دارد كه اميرالمؤم‪$$‬نين‬
‫‪1‬‬
‫اين‌گونه از عمر‪ ،‬تعريف كنند؟) ابوجعفر گفت‪( :‬آري)»‬
‫و ميثم بحراني در توجيه اين خطبه‪ ،‬مي‌نويسد‪:‬‬
‫«اين‌جا سؤالي براي شيعيان به‌وجود‪ $‬مي‌آيد كه اين‌گونه تعريف‪ $‬و تمجي‪$‬د‌ها درب‪$$‬اره‌ي‪ $‬اب‪$$‬وبكر‪ $‬و‬
‫عمرب‪ ،‬با اجماع و عقيده‌ي ما در خطاكار‪ $‬بودنشان به‌خاطر‪ $‬غصب خالفت‪ ،‬در تعارض قرار‬
‫دارد؛ از اين‌رو يا اين خطب‪$$‬ه‪ ،‬اص‪$‬الً از گفته‌ه‪$$‬اي ام‪$$‬ام نيست و يا اجم‪$$‬اع ما بر كينه‌ورزي به‬
‫ابوبكر‪ $‬و عمرب‪ ،‬نادرست مي‌باشد‪ ».‬وي‪ ،‬تقيه‌كاري امام را توجيه اين سؤال دانس‪$$‬ته و نوش‪$$‬ته‬
‫است‪« :‬امام از آن جهت به تعريف از اب‪$$‬وبكر يا عمرب پ‪$$‬رداخت كه م‪$$‬ردم‪ ،‬خالفت اب‪$$‬وبكر و‬
‫عمرب را درست مي‌پنداشتند؛ امام‪ ،‬اين كار را كرد تا از اين طريق‪ ،‬دل‌هاي مردم را به خود‬
‫‪2‬‬
‫جلب نمايد(يعني باز هم همان تقيه = دروغ خوش نام!)»‬
‫‪3‬‬
‫و همينطور‪ $‬دکتر علي شريعتي نيز اين خطبه را در حق حضرت عمرس ميداند‪.‬‬

‫پس به کوري چشم اهل رفض ثابت شد که آن زن و ش‪$$‬وهر‪ $‬نس‪$$‬بت به هم مهر ميورزيدند‪ $‬و با‬
‫هم خوشبخت و هميشه يار يکديگر بودند‪ $‬و پ‪$$‬در ام کلث‪$$‬وم و پ‪$$‬در زن حض‪$$‬رت عمرس ن‪$$‬يز از‬
‫اين وصلت راضي‪ $‬و خرسند‪ $‬بود‪ ..‬پس بسوزد آنکه هميشه در حال سوختن است!‬

‫شبهه‪ :‬در حال ضرورت‪ ،‬ازدواج با كافر نيز جايز است‪:‬‬


‫شيخ مفيد رضوان هللا تعالی عليه در اين باره می‌گويد‪$:‬‬
‫اين ازدواج‪ ،‬اگر صحيح باشد‪ ،‬دو توجيه دارد كه با مذهب شيعه در باره گم‪$$‬راهی اف‪$$‬رادی‪ $‬كه‬
‫پيش از اميرمؤمنان بودند سازگار‪ $‬است‪:‬‬
‫‪ .1‬ش‪$$‬رط ازدواج‪ ،‬اس‪$$‬الم ظ‪$$‬اهری‪ $‬است كه ش‪$$‬هادتين و نم‪$$‬از به س‪$$‬وی قبله و اق‪$$‬رار ك‪$$‬ردن به‬
‫مجموعه ش‪$$$‬رايع اس‪$$$‬ت؛ اگر چه س‪$$$‬زاوارتر است كه تنها با كسی كه م‪$$$‬ومن اس‪$$$‬ت‪ ،‬وص‪$$$‬لت‬
‫صورت‪ $‬گيرد و با كسی كه به ظ‪$$‬اهر مس‪$$‬لمان است و گم‪$$‬راهی كه س‪$$‬بب خ‪$$‬روج او از اس‪$$‬الم‬
‫شود‪ ،‬ندارد‪ ،‬وصلت ننمود؛ اما هر زمان كه ض‪$$‬رورت اقتضا داشت كه با چ‪$$‬نين گم‪$$‬راهی‪ ،‬به‬
‫ش‪$$‬رط تظ‪$$‬اهر به اس‪$$‬الم‪ ،‬ازدواجی‪ $‬ص‪$$‬ورت گ‪$$‬يرد‪ ،‬ك‪$$‬راهت از بين رفته و اين ك‪$$‬ار ج‪$$‬ايز می‬
‫شود؛ و كاری كه در زمان اختيار مستحب نبود‪ ،‬در زمان اضطرار‪ ،‬جايز می شود‪.‬‬

‫‪ - 1‬شرح هنج البالغه ابن ابی احلدید ج‪ ،12‬ص ‪4 -3‬‬


‫‪ - 2‬هنج‌البالغه‪ ،‬به‌شرح ابن میثم حبرانی‪ ،‬ج‪ ،4‬ص‪ 98‬چاپ هتران‬
‫‪ - 3‬تشیع علوی و تشیع صفوی ‪ .‬دكرت علی شریعتی چاپ دوم ‪ 1378‬انتشارات چاپخش هتران‪ ،‬ص‪ 86 -85‬و البته در بعضی از‬
‫نسخ نیز هلل در عمر آمده است و در بعضی نیز هلل بالء فالن که در هر صورت مطلب تغیری منیکند و نتیجه مهان میشود‪.‬‬
‫﴿‪﴾167‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫اميرمؤمنان در آن زم‪$$‬ان‪ ،‬احتي‪$$‬اج داش‪$$‬تند كه ج‪$$‬ان ها را حفظ ك‪$$‬رده و ن‪$$‬زديكی ايج‪$$‬اد كنن‪$$‬د‪ .‬و‬
‫چنين ديد كه اگر همانند عمرس‪ ،‬در خواسته ای كه او مطرح كرده به اين عن‪$$‬وان كه با دخ‪$$‬تر‬
‫عليس ازدواج كن‪$$‬د‪ ،‬پافش‪$$‬اری‪ $‬نمايد (و دخ‪$$‬تر خ‪$$‬ويش را به او نده‪$$‬د) اين مطلب فس‪$$‬اد دي‪$$‬نی و‬
‫دنيوی‪ $‬خواهد داشت؛ و اگر اين كار را قبول كند‪ ،‬سبب صالح دي‪$$‬نی و دني‪$$‬وی‪ $‬خواهد ب‪$$‬ود؛ به‬
‫همين سبب بود كه خواسته او را برآورده كرد‪.‬‬

‫جواب‪:‬‬
‫اوالً ش‪$$‬ما که ميگوي‪$$‬د‪ :‬حض‪$$‬رت علي ع‪$$‬الم الغيب ب‪$$‬ود پس ح‪$$‬تي اگر حض‪$$‬رت عمر تظ‪$$‬اهر به‬
‫اسالم بکن‪$$‬د(و در حقيقت ک‪$$‬افر‪ $‬باش‪$$‬د‪ ،‬نع‪$$‬وذ باهلل) حض‪$$‬رت علي از قلب او با خ‪$$‬بر است و (به‬
‫زعم شيعه) ميداند که او کافر‪ $‬است!(نعوذ باهلل) پس به طريق اولي اين ازدواج و همخوابي‪ $‬در‬
‫آن همانطور‪ $‬که گفتيم به مثابه زنا است که به هيچ وجه در شريعت مقدس اس‪$$‬الم ج‪$$‬ايي ن‪$$‬دارد‬
‫و البته شما اهل تشيع و سخن شيخ مفيد را داخل در اين شرعيت مقدس محسوب نکنيد و بهتر‬
‫است آن را در شريعت عبدهللا بن سبا داخل کنيد‪ ،‬گمان کنم هم وزن هم باشند!‬
‫دوماً‪:‬از‪ $‬امام صادق‪$‬؛ نقل است که فرمودند‪:‬‬
‫«ان اهلل ف وض الی املومن ك ل ش ی ء اال اذالل ه نفسه‪( 1‬يا با اين کلم‪$$‬ات= ان اهلل ف وض إلی املؤمن‬
‫اموره كلها ومل يفوض إليه ان يكون ذليال»)‬
‫همانا خداوند هر ام‪$$‬ری را به م‪$$‬ومن تف‪$$‬ويض ك‪$$‬رده اما ذليل ك‪$$‬ردن نفس خ‪$$‬ود را به او اج‪$$‬ازه‬
‫نداده است‪.‬‬
‫آيا من ميتوانم در اين مقام بپرسم‪ $:‬چرا حضرت عليس از دس‪$$‬تور‪ $‬خ‪$$‬دا س‪$$‬رپيچي‪ $‬ک‪$$‬رد؟؟؟ چ‪$$‬را‬
‫نفس خود را ذليل کرد و تن به اين ازدواج داد؟؟‬
‫‪2‬‬
‫عجيب است! اجماع اهل تش‪$$‬يع بر آن است که ام‪$$‬ام بايد ش‪$$‬جاعترين م‪$$‬ردم باشد ‪ ،‬ميگ‪$$‬وييم اين‬
‫شجاعت کجاست؟؟‬

‫او که شير خدا بود چنين چيزي را بر خود پذيرفت ولي من که در مقابل ايش‪$$‬ان بچه گربه اي‬
‫هم نيستم اگر مرا ب ُکشند هم راضي‪ $‬به چنين وصلتي‪ $‬نميش‪$$‬وم‪ ،‬بخ‪$$‬دا ح‪$$‬يرانم از اين اق‪$$‬وال اهل‬
‫تشيع که آن را به اسم اسالم تمام ميکنند! بايد گفت‪ :‬اعوذ باهلل من الروافض الرجيم!!‬

‫همه داستانهاي‪ $‬شيعه به همين شکل است‪ ،‬در جايي حض‪$$‬رت علي کتک ميخ‪$$‬ورد‪ $‬و طن‪$$‬اب در‬
‫گردن او را ميبرند و در جايي او را تهديد ميکنند که دستت را قطع ميک‪$$‬نيم و‪ ....‬ولي در هيچ‬
‫کدام از اين سوانح عکس العملي نشان نميدهند‪( ،‬به زعم ش‪$$‬يعه) زن و پس‪$$‬رش را ميکشن ولي‬
‫او آخ نميگويد!‪ ،‬خالفت را از او ميگرند او دم نميزند! فدک را به او نميدهند ب‪$$‬از هم س‪$$‬کوت‬
‫‪ - 1‬هتذیب االحکام طوسی ج‪ 6‬ص ‪ 179‬؛ وسائل الشیعه ج ‪ 16‬ص ‪ 156‬؛ حبار االنوار ج‪ 64‬ص ‪ 72‬؛مشکاة االنوار طربسی‬
‫ص ‪ _174‬دار احلدیث ؛ میزان احلكمه ج ‪ ،3‬ص ‪ _ 1957‬دار احلدیث و‪.....‬‬
‫‪- 2‬از مجله شیخ مفید دراالقتصاد و جملسی در حبار االنوار و طوسی در تلخیص الشافی و انوار النعمانیه نعمة اهلل جزائری و شیخ‬
‫صدوق در اکمال الدین و‪ .....‬چننی میگویند‪.‬‬
‫﴿‪﴾168‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫ميکن‪$$‬د!طن‪$$‬اب در گ‪$$‬ردنش مي اندازند و او ميگوي‪$$‬د‪ :‬ي ا ابن ام إن الق وم استض عفوين وك ادوا‬
‫يقتلونين!!‪ 3‬حاال هم که او و عمويش را تهديد ميکنند او در عوض دخترش را دو دس‪$$‬تي تق‪$$‬ديم‬
‫ميکند!!!‬

‫اين هم‪$$‬ان عليس است که او را ف‪$$‬اتح خي‪$$‬بر و اسد هللا الغ‪$$‬الب ميخوانن‪$$‬د؟؟‪ $‬پس چه شد آن همه‬
‫شجاعت و قدرت؟ آن همه درايت چه شد؟؟ حتي نتوانست ناموس خود را نجات ده‪$$‬د؟؟ ش‪$$‬اعر‬
‫چه خوب سروده که ميگويد‪:‬‬
‫در تکــــاپوي‪ $‬بهر اين مطلوب‪ ...‬همه غالب شدند و او مغلوب‬
‫با چنين وهم و ظن ز ناداني‪ ...‬اسد هللا الغالبش خواني؟‬
‫(عبدالرح‬
‫من جامي)‬

‫ادامه شبهه‪:‬‬

‫‪ .2‬ادعا ك‪$$$‬نيم كه ازدواج با گم‪$$$‬راهی كه ام‪$$$‬امت را منكر ش‪$$$‬ده و آن را حق كسی می‌داند كه‬
‫مستحق‪ $‬آن نيست‪ ،‬حرام است؛ اما حتی طبق اين فرض ن‪$$‬يز زم‪$$‬انی كه انس‪$$‬ان بر ج‪$$‬ان و دين‬
‫خ‪$‬ويش بيمن‪$‬اك باش‪$‬د‪ ،‬می تواند اين ك‪$‬ار را انج‪$‬ام ده‪$‬د؛ هم‪$‬انطور‪ $‬كه در زم‪$‬ان تقيه می تواند‬
‫سخن شرك كه منافات با توحيد‪ $‬دارد‪ ،‬بر زبان آورد؛ و همانطور‪ $‬كه خوردن م‪$$‬ردار و گوشت‬
‫خوك در زمان ضرورت جايز است؛ با اينكه در زمان اختيار حرام بوده است‪.‬‬

‫اميرمؤمنان در اين زمان مضطر به قبول ازدواج ا ّم‌كلثوم با عمر ش‪$$‬دند؛ زي‪$$‬را او حض‪$$‬رت را‬
‫تهديد كرده و به همين سبب اميرمؤمنان بر ج‪$$‬ان خ‪$$‬ويش و ش‪$$‬يعيان بيمن‪$$‬اك بودن‪$$‬د؛ و به همين‬
‫سبب از روی‪ $‬ض‪$$‬رورت‪ ،‬خواس‪$$‬ته او را پذيرفتن‪$$‬د؛‪ $‬هم‪$$‬انطور‪ $‬كه ض‪$$‬رورت س‪$$‬بب ج‪$$‬واز گفتن‬
‫سخنان شرك آلود می ش‪$$‬ود‪ .‬خداوند‪ $‬در ق‪$$‬رآن فرم‪$$‬وده است «مگر اف‪$$‬رادی كه (به خ‪$$‬اطر س‪$$‬تم‬
‫ديگران) مجبور‪ $‬به انجام كاری شده و قلب آن‌ها با ايمان‪ ،‬محكم شده باشد »‬
‫جواب‪:‬‬
‫در مورد گوشت مردار‪ $‬دليل از آيه قرآن داريم که ميگويد‪$:‬‬
‫﴿‪( ﴾            ‬مائده‪:‬‬
‫‪)3‬‬
‫و هر كس دچار گرسنگی‪ $‬شود بیآنكه به گناه متمايل باشد [اگر از آنچه منع شده است بخورد]‬
‫بی ترديد خدا آمرزنده مهربان است‪.‬‬
‫ولي جواز ازدواج در صورت اجبار در هيچ جاي ق‪$$‬رآن وج‪$$‬ود ن‪$$‬دارد‪ ،‬نمي‪$$‬دانم‪ $‬دليل حلت اين‬
‫ازدواج آنها از کدام آيه است‪ ،‬شايد " کتاب الجفر آيه«‪! »x‬؟؟‬
‫ازدواج با مش‪$$‬رک و ک‪$$‬افر و من‪$$‬افق و قاتل و ب‪$$‬دعت گ‪$$‬زار و‪ ....‬که ش‪$$‬ما همه را در م‪$$‬ورد‪$‬‬
‫حضرت عمر ميدانيد حرام است و اگر چنين ازدواجي‪ $‬صورت بگ‪$$‬يرد‪ ،‬همخ‪$$‬وابي‪ $‬در آن‪ ،‬زنا‬

‫‪- 3‬احتجاج طربسی ج‪ 1‬ص ‪ _ 111‬جنف‬


‫﴿‪﴾169‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫محسوب ميشود‪ $.‬ولي شيخ مفيد(و قزوي‪$$‬ني) زنا را هم رديف گوشت م‪$$‬ردار‪ $‬و ش‪$$‬راب خ‪$$‬وردن‬
‫ميدانند!‬

‫خداوند‪ $‬ميفرمايد‪:‬‬
‫﴿‪( ﴾       ‬نس اء‪)141 :‬خداوند‪ $‬به‬
‫هيچ‪ ‬وجه‪ ‬و‪ ‬هرگز ب‪$$‬راي ‌ك‪$‬افران‪ ‬نس‪$$‬بت ب‪$$‬ه‪ ‬مومن‪$$‬ان راه‪ ‬تس‪$$‬لطي‪($‬ب‪$$‬راي ازدواج و‪ )...‬قرارن‪$$‬داده‬
‫است‪.‬‬
‫و در سوره ممتحنة‪:‬‬
‫﴿ ‪      ‬‬
‫‪         ‬‬
‫‪( ﴾            ‬ممتحنة‪)10 :‬‬
‫ای كسانی كه ايمان آوردهايد چون زنان با ايمان مهاجر نزد شما آيند آنان را بيازماييد خ‪$$‬دا به‬
‫ايمان آنان داناتر است پس اگر آنان را باايمان تشخيص داديد ديگر ايشان را به س‪$$‬وی ك‪$$‬افران‬
‫بازنگردانيد‪ $‬نه آن زنان بر ايشان(کافران) حاللند و نه آن [مردان کافر] بر اين زنان حالل‪.‬‬
‫پس از آيه ق‪$$‬رآن ح‪$$‬رام ب‪$$‬ودن ازدواج با ک‪$$‬افر معل‪$$‬وم است ولي خداوند‪ $‬در پاي‪$$‬ان آيه نفرم‪$$‬وده‬
‫اس‪$$‬ت‪ .‬در اض‪$‬طرار و يا وق‪$$‬تي ش‪$$‬ما را تهديد به کش‪$$‬تن و ي‪$‬ا‪(...‬ش‪$$‬ايد دست قطع ک‪$‬ردن) کردند‪$‬‬
‫براي شما اشکالي ندارد که رض‪$‬ايت دهيد دخترت‪$‬ان زنا کن‪$‬د! ف‪$‬ان هللا غف‪$‬وراً رحيم‪$‬ا!!!! ش‪$‬رم‬
‫آور است که بنده اين خطوط‪ $‬را بنويسم‪ $‬و باعث تاسف است که در مورد چيز به اين واضحي‬
‫بايد با کساني که آنها را مسلمان ميدانيم بحث کنيم و آيه قرآن را به کناري نهاده و گوش ج‪$$‬ان‬
‫به سخنان شيخ مفيد و امثالهم بسپاريم!!‬

‫مجيب شاهوزهي‪ :‬جاري کردن کلمه ي کفر بر زبان در وقت اکراه‪ ،‬يک امر م‪$$‬وقت و مس‪$$‬أله‬
‫ي اعتقادي است و کامالً مي توان در عين اجراي کلمه ي کفر بر زبان‪ ،‬ايم‪$$‬ان به خ‪$$‬دا را در‬
‫قلب پوش‪$$‬يده و به ص‪$$‬ورت محکم و ب‪$$‬دون کم وکاست محف‪$$‬وظ نگهداشت و ش‪$$‬رعا ً با وج‪$$‬ود‪$‬‬
‫تصديق‪ $‬قلبي به وح‪$‬دانيت خداوند‪ $‬متع‪$‬ال‪ ،‬ج‪$‬اري ک‪$‬ردن کلمه ي کفر بن‪$‬ابر ض‪$‬رورت رخصت‬
‫است‪ .‬بنابراين‪ ،‬نمي ت‪$$‬وان اين اض‪$$‬طرار‪ $‬را با عمل ازدواج که از يک ط‪$$‬رف‪ ،‬يک امر دائمي‬
‫است و از اعمالي است که به جوارح و ظاهر تعلق دارد و از طرف‪ $‬ديگ‪$$‬ر‪ ،‬مس‪$$‬لمان به حفظ‬
‫عفت و اجتناب از ازدواج با کافران و مشرکان دستور داده شده است‪ ،‬قياس کرد‪.‬‬
‫ج‪$‬اري ک‪$‬ردن کلمه کفر بر زب‪$‬ان در وقت اک‪$‬راه دال بر رض‪$‬ايت قل‪$‬بي نيس‪$‬ت‪ ،‬اما انج‪$‬ام يک‬
‫عمل به طور‪ $‬دوام و هميشگي و اصرار‪ $‬بر آن و بدون ظاهر شدن هيچ گونه کدورت و جدال‬
‫و نارض‪$$‬ايتي‪ $‬در ط‪$$‬ول زن‪$$‬دگي‪ $‬بين زوجين و خ‪$$‬انواده ي ط‪$$‬رفين و بلکه به ج‪$$‬اي آن‪ ،‬ظه‪$$‬ور‬
‫الفت و محبت بين هم‪$$‬ديگر و رفت و آمد خ‪$$‬انوادگي ک‪$$‬امالً به رض‪$$‬ايت قل‪$$‬بي و محبت متقابل‬
‫طرفين داللت دارد‪ .‬بنابراين‪ ،‬از اين ناحيه هم قي‪$$‬اس عمل عليس با اج‪$$‬راي کلمه کفر بر زب‪$$‬ان‬
‫در وقت ضرورت کامالً نادرست است‪.‬‬
‫با توجه به حرام بودن نکاح بين مسلمان و کافر در شريعت مقدس اسالم و ع‪$$‬دم انقع‪$$‬اد نک‪$$‬اح‬
‫در ميان زن و مرد‪ ،‬امکان ندارد که شير خدا و ف‪$$‬اتح خي‪$$‬بر و ص‪$$‬احب ذوالفق‪$$‬ار س مرع‪$$‬وب‬
‫زور‪ $‬و قدرت و تهديدات عمرس بشود و دخترش را ب‪$$‬راي اس‪$$‬تفاده ي ح‪$$‬رام ح‪$$‬تي ب‪$$‬راي يک‬
‫لحظه به او تحويل ده‪$$‬د‪ ،‬چه برسد ب‪$$‬راي هميشه‪ ،‬ظ‪$$‬اهر اس‪$$‬ت؛ در ص‪$$‬ورتي که عمرس ک‪$$‬افر‪$‬‬
‫بوده است (معاذ باهلل)‪ ،‬استفاده ي او از حضرت ام کلثوم‪$‬ك زنا محس‪$‬وب مي شد (العي‪$‬اذ باهلل)‬
‫﴿‪﴾170‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫و هر با ش‪$$‬عوري اين مطلب را خ‪$$‬وب مي فهمد و ني‪$$‬ازي به تفهيم ما ن‪$$‬دارد‪ ،‬هر چند م‪$$‬دعيان‬
‫‪1‬‬
‫دروغين محبت اهل بيت آن را با تکلف فراوان طبق ميل خود جلوه بدهند‪.‬‬

‫خواننده خود قضاوت‪ $‬کن‪$$‬د‪ ،‬آيا کسي حاضر‪ $‬ميش‪$$‬ود‪ $‬ن‪$$‬اموس و عزي‪$$‬زه خ‪$$‬ود را به يک ش‪$$‬خص‬
‫(زبانش‪$$‬ان الل) مرتد و ش‪$$‬راب خ‪$$‬وار و ب‪$$‬داخالق و قاتل و‪ .....‬خالص‪$$‬ه‪ ،‬يک ديو دو س‪$$‬ر!!(به‬
‫خيال شيعه!) بدهد؟ اصالً ميگوييم‪ $:‬بر روي‪ $‬تو شمش‪$$‬ير کش‪$$‬يده و بگوين‪$‬د‪ $:‬يا دخ‪$‬ترت را ب‪$‬ده يا‬
‫دستت را قطع ميکنيم‪ ،‬شما کدام را انتخ‪$$‬اب ميکني‪$$‬د؟؟ ازدواج دخترت‪$$‬ان با چن‪$$‬ان آدمي يا دست‬
‫خودتان؟؟ حاال بعد از جواب‪ ،‬اين وضعيت را در مورد‪ $‬حض‪$$‬رت عليس تص‪$$‬ور کني‪$$‬د‪ ،‬آيا اسد‬
‫هللا الغالب‪ ،‬فاتح خيبر و‪ ...‬چنين ننگي را بر خود ميپذيرد؟؟‪ $‬آيا ميپذيرد‪ $‬خودش س‪$$‬الم بماند ولي‬
‫‪2‬‬
‫دخترش زنا کند و نابود‪ $‬شود؟ آيا شريعتي‪ $‬وجود دارد که زنا را حالل بداند؟؟‬

‫ادامه شبهه (هذيان)‪:‬‬


‫و شيخ مفيد در كتاب المسائل العبكرية می‌نويسد‪$:‬‬
‫ازدواج با گمراه‪ ،‬توسط انبيا به صورت‪ $‬عملی با گمراه ازدواج كرده و ع‪$$‬ده ای (از موم‪$$‬نين)‬
‫را به ازدواج گمراه‪$$‬ان در آورده و گ‪$$‬اهی ن‪$$‬يز به اين ك‪$$‬ار دع‪$$‬وت كرده‌ان‪$$‬د؛ و گم‪$$‬راهی آن‪$$‬ان‬
‫سبب جلوگيری‪ $‬از اين ازدواج ها نشد؛ و نيز سبب نگشت كه انبيا آنان را دوست داشته باشند؛‬
‫و حتی داللت بر اين مطلب نيز نمی‌كند! آيا نمی بينيد كه پيامبر دو دختر خويش را به ازدواج‬
‫دو كافر‪ ،‬يعنی عتبة بن أبی لهب و أبوالعاص بن ربيع در آورد؛ اما اين كار منجر به گمراهی‬
‫پيامبر‪ $‬يا ه‪$$‬دايت آن دو نگردي‪$$‬د‪ $.‬و ح‪$$‬تی ازدواج دو دخ‪$$‬تر پي‪$$‬امبر‪ $‬با آنه‪$$‬ا‪ ،‬س‪$$‬بب جلوگ‪$$‬يری از‬
‫بيزاری‪ $‬پيامبر از دين آن‌ها نگرديد‪.‬‬
‫خداوند‪ $‬نيز در قرآن از لوط عليه السالم خبر داده است كه فرمود‪ «:‬ای قوم! اينان دختران من‬
‫برای شما پاكيزه ترند!»؛ او دختران خويش را در معرض ازدواج با كف‪$$‬ار ق‪$$‬وم‪ $‬خ‪$$‬ويش ق‪$$‬رار‬
‫داد آنهم زمانی‪ $‬كه خداوند‪ $‬اذن در هالك آن قوم‪ $‬داده بود! اما اين كار سبب دوستی‪ $‬بين ل‪$$‬وط و‬
‫قومش نشد‪ ،‬و سبب عدم دشمنی دينی قومش با او نگرديد‪$.‬‬
‫رسول خ‪$$‬دا ص ازدواج من‪$$‬افقين با زن‪$$‬ان م‪$$‬ومن را ج‪$$‬ايز دانس‪$$‬ت؛ و ازدواج موم‪$$‬نين با زن‪$$‬ان‬
‫منافق‪ $‬را نيز جايز دانست؛ اما اين كار سبب جدايی دينی دو گروه نمی شود!‬

‫جواب‪:‬‬
‫گويا ايشان موضوع‪ $‬را خوب نفهميده اند زيرا شيعيان حضرت عمرس را گم‪$$‬راه نميدانند‪ $‬بلکه‬
‫او را کافر‪ $‬و حتي از بدترين کفار ميدانند پس قياس اين دو با هم غير ممکن و غير قابل قبول‬
‫است‪.‬‬
‫در م‪$$‬ورد‪ $‬دخ‪$$‬تران پي‪$$‬امبر‪$‬ص ن‪$$‬يز بايد گفت‪ :‬ازدواج رقيه با عتب‪$$‬ه(پسر عم‪$$‬ويش) و ازدواج ام‬
‫کلثومس با عتبيه (پسر عم‪$‬ويش) و همينط‪$‬ور ازدواج ابوالع‪$$‬اص با زينب همه قبل از اس‪$$‬الم و‬
‫بعثت حضرت رسولص بوده يعني زماني که هيچ مسلماني وجود‪ $‬نداش‪$$‬ته اس‪$$‬ت‪ .‬و البته بعد از‬
‫بعثت هر سه دختر به شکلي از همسرانشان جدا شدند و فقط زينب ب‪$$‬ود که از ابوالع‪$$‬اص(پسر‪$‬‬

‫‪- 1‬فرار از واقعیت تا کی‪/‬جمیب شاهوزهی‬


‫‪- 2‬البته به جز شریعت اهل تشیع که زنا را به اسم صیغه‪ ،‬متعه و یا ازدواج موقت حالل میسازد!‬
‫﴿‪﴾171‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫خاله اش) جدا شد ولي بعد از اينکه ابوالعاص اسالم آورد دوباره نزد وي برگشت و دو فرزند‬
‫به نام هاي علي و امامه را ب‪$$‬راي او آورد‪ ..‬گذش‪$$‬ته از آن مگر ازدواجه‪$$‬اي‪ $‬دخ‪$$‬تران حض‪$$‬رت‬
‫محمدص از روي اجبار و نعوذ باهلل از روي تهديد و ارعاب بود؟؟!‬
‫و اما در مورد سخن حضرت لوط عليه السالم‪ ،‬بشنويم‪ $‬جوابش‪$$‬ان را از مرجع تقليد اهل تش‪$$‬يع‬
‫يعني آيت هللا مکارم شيرازي‪ $‬که در مورد همين آيه ميگويد‪:‬‬
‫ديگر اينكه مگر ازدواج دختر با ايمانی مانند دختران لوط با كفار بی ايمان جائز بود كه چنين‬
‫پيشنهادی را كرد؟! پاسخ اين سؤال را از دو راه گفته اند‪:‬‬
‫يكی اينكه در آئين لوط همانند آغاز اسالم تحريم چنين ازدواجی وجود نداش‪22‬ت‪ ،‬ل‪22‬ذا پي‪22‬امبرص‬
‫دخ‪22‬تر خ‪22‬ود را" زينب" به ازدواج" ابی الع‪22‬اص" قبل از آنكه اس‪22‬الم را بپ‪22‬ذيرد در آورد‪ ،‬ولی‬
‫بعدا اين حكم منسوخ گشت‪.‬‬
‫ديگر اينكه منظور" لوط" پيشنهاد‪ $‬ازدواج مشروط‪ $‬ب‪$$‬ود (مش‪$$‬روط به ايم‪$$‬ان) يع‪$$‬نی اين دخ‪$$‬تران‬
‫من است‪ ،‬بيائيد ايمان آوريد‪ $‬تا آنها را به ازدواج شما در آورم‪.‬‬
‫و از اينجا روشن می ش‪$$‬ود كه اي‪$$‬راد بر ل‪$$‬وط پي‪$$‬امبر‪$‬ص كه چگونه دخ‪$$‬تران پ‪$$‬اك خ‪$$‬ود را به‬
‫جمعی از اوباش پيشنهاد ك‪$$‬رد نادرست است زي‪$$‬را پيش‪$$‬نهاد او مش‪$$‬روط و ب‪$$‬رای اثب‪$$‬ات نه‪$$‬ايت‬
‫‪1‬‬
‫عالقه به هدايت آنها بود‪.‬‬
‫و همانطور‪ $‬که مک‪$$‬ارم ش‪$$‬يرازي‪ $‬گفتند در آن دوران ازدواج ک‪$$‬افر با مس‪$$‬لمان حالل ب‪$$‬وده است‬
‫چنانکه حض‪$$‬رت ل‪$$‬وط و حض‪$$‬رت ن‪$$‬وح با زن‪$$‬ان مش‪$$‬رکي ازدواج کردند‪ $‬و خداوند‪ $‬در م‪$$‬ورد‪$‬‬
‫حضرت لوط ميفرمايد‪:‬‬
‫﴿ ‪           ‬‬
‫‪          ‬‬
‫‪( ﴾     ‬تحريم‪)10 :‬‬
‫«خدا برای كسانی كه كفر ورزيدهاند آن ن‪$$‬وح و آن ل‪$$‬وط را مثل آورده [ك‪$$‬ه] هر دو در نك‪$$‬اح‬
‫دو بنده از بندگان شايسته ما بودند‪ $‬و به آنها خيانت كردند‪ $‬و كاری از دست [شوهران] آنها در‬
‫برابر خدا ساخته نبود و گفته شد با داخل شوندگان داخل آتش شويد‪» $.‬‬
‫اما در شريعت اسالم همانطور که آيات نيز گواهي دادند‪ ،‬ازدواج با ک‪$$‬افر‪ $‬ح‪$$‬رام و همبس‪$$‬تري‪$‬‬
‫در آن مانند زنا کردن است! پس قي‪$$‬اس اين دو ازدواج با هم قي‪$$‬اس ب‪$$‬اطلي است که بطالن آن‬
‫اظهر من الشمس است‪.‬‬
‫و اما ازدواج منافقيني‪ $‬که پيامبر‪$‬ص آنها را ج‪$$‬ايز دانس‪$$‬ته اس‪$$‬ت‪ ،‬نميخ‪$$‬واهم‪ $‬وارد اين موض‪$$‬وع‪$‬‬
‫شوم و همين بس که شما حضرت عمرس را ک‪$$‬افر‪ $‬ميدانيد و به راس‪$$‬تي کسي که حاضر ش‪$$‬ود‬
‫‪2‬‬
‫دختر پيامبر‪$‬ص را مضروب‪ $‬و پسرش را بکشد‪ ،‬مسلمان است؟؟‬
‫خنده دار است! قبل از اين به سخن س‪$$‬فيان و‪ ...‬اس‪$$‬تناد ک‪$$‬رده ايد که ازدواج با من‪$$‬افق را ج‪$$‬ايز‬
‫نداس‪$$‬نته اند و ح‪$$‬ال از مفيد بر عکس آن نقل ميکني‪$$‬د؟؟ من مان‪$$‬ده ام به ک‪$$‬دام س‪$$‬از ش‪$$‬ما بايد‬
‫رقص‪$$‬يد؟؟ ب‪$$‬دبختي اين است که خج‪$$‬الت هم نميکش‪$$‬يد! و اين همه حرفه‪$$‬اي مفت بخ‪$$‬ورد ملت‬
‫ميدهيد‪.‬‬

‫‪- 1‬تفس ری منون ه‪:‬ب دون ش ك دخ رتان ل وط تع داد حمدودى بودن د‪ ،‬و آن مجعیت اف راد زیادى‪ ،‬وىل ه دف ل وط این ب ود ك ه ب ه آهنا امتام‬
‫حجت كند و مهینطور به تفسری املیزان عالمه طباطبایی مراجعه کنید که شبهات را در این زمینه جواب گفته است‪.‬‬
‫‪- 2‬البته باز هم میگومی‪ :‬این که گفتم طبق عقیده شیعه است‪.‬‬
‫﴿‪﴾172‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫شبهه‪ :‬ازدواج اجباري عمر با عاتكه‪:‬‬


‫ازدواج با ا ّم‌كلثوم‪ ،‬نخستين ازدواج اجباری‪ $‬خليفه نيست؛ بلكه پيش از آن نيز اتفاق افت‪$$‬اده است‬
‫كه ازدواج با عاتكه دختر زيد از نمونه‌های آن است‪.‬‬
‫محمد بن سعد در الطبقات الكبری می‌نويسد‪:‬‬
‫علي بن زيد می‌گويد‪ $:‬عاتكه دخ‪$$‬تر زي‪$$‬د‪ ،‬همسر عبد هللا بن اب‪$$‬وبكر ب‪$$‬ود‪ ‌،‬و عبد هللا با او ش‪$$‬رط‬
‫كرده بود كه اگر او ُمرد‪ ،‬شوهر نكند‪ .‬عاتكه پس از م‪$$‬رگ عبد هللا ب‪$$‬دون ش‪$$‬وهر مان‪$$‬ده ب‪$$‬ود و‬
‫هر كس از وی خواس‪$$‬تگاری‪ $‬می‌‌ك‪$$‬رد‪ ،‬نمی‌پ‪$$‬ذيرفت‪ ،‬عمر به كسی كه واليت بر عاتكه داشت‬
‫گفت كه برای من از او خواس‪$$‬تگاری‪ $‬كن‪ ،‬آن زن عمر را ن‪$$‬يز قب‪$$‬ول نك‪$$‬رد‪ .‬عمر به سرپرست‬
‫او گفت‪ :‬تو او را به همسری من دربياور‪ .‬مراسم ازدواج انجام شد‪ ،‬عمر بر او وارد و با وی‬
‫درگير‪ $‬شد تا سرانجام با زور با وی همبستر شد‪ .‬هنگامی كه كارش تمام ش‪$$‬د‪ ،‬عاتكه با اظه‪$$‬ار‬
‫نف‪$$$‬رت چن‪$$$‬دين مرتبه گفت‪ :‬اُف اُف‪ ...1‬س‪$$$‬پس عمر خ‪$$$‬ارج شد و ن‪$$$‬زد وی بازنگشت تا آن كه‬
‫عاتكه كنيزش را فرستاد و به عمر گفت‪ :‬بيا من در اختيار تو هستم‪.‬‬
‫جواب‪:‬‬
‫‪2‬‬
‫‪ -1‬اوال سند آن منقطع و راويش مجروح است‪.‬‬ ‫ً‬
‫علی بن زيد بن عبد هللا بن زه‪$$‬ير بن عبد هللا بن ج‪$$‬دعان القرشی ال‪$$‬تيمی‪ ،‬أبو الحسن البص‪$$‬ری‪$‬‬
‫المكفوف‪...3‬‬
‫احمد بن عبدهللا عجلي و ابوحاتم‪ $‬در مورد‪ $‬او گويند‪ : $‬شيعه است‬
‫أبو أحمد بن عدي گويد‪ :‬در تشيع غلو ميکند‪ ..‬يزيد بن زريع گويد‪ :‬او رافضي‪ $‬است‪...‬‬
‫حماد بن زيد گويد‪ :‬او احاديث را تغيير ميداد‪ ..‬امام صادق‪$‬؛ ميگويد‪:‬علي بن زيد ضعيف‪ $‬اس‪$$‬ت‪.‬‬
‫احمد بن حنبل(رحمه هللا) ميگويد‪ :‬ضعيف است‪ ،‬يحيي بن معين گويد‪ :‬ضعيف در همه چيز و‬
‫نسائي گويد‪ :‬ضعيف‪ $‬است‪..‬‬
‫آيا به چنين شخصي ميتوان اعتماد کرد؟؟ کسي که هم شيعه غالي است و هم روايات را تغيير‬
‫ميداد و همه او را ترک کرده اند‪ ،‬مورد‪ $‬اعتماد است؟‬
‫‪-2‬چگونه مردم از وقوع اين ماجرا با خبر شدند؟؟ مگر آنها نيز در حجله آنها حض‪$$‬ور‪ $‬داش‪$$‬ته‬
‫اند؟؟ لعلکم تتفکرون؟؟ متاسفم براي کسي که اين داستانها‪ $‬را باور‪ $‬ميکند!!‬
‫‪-3‬ابن سعد اينگونه مينويسد‪ :‬عاتكهك دختر زيد بن عمرو بن نفيل كه همسر زب‪$$‬ير بن ع ‪$‬وّامس‬
‫ب‪$$‬ود و م‪$$‬ردم مدينه می گفتند هر كس می خواهد ش‪$$‬هيد ش‪$$‬ود با عاتكه ازدواج كند كه او قبال‬
‫همسر عبد هللا بن ابو بكرب ب‪$$‬ود كه كش‪$$‬ته ش‪$$‬د‪ ،‬س‪$$‬پس همسر عمر بن خط‪$$‬ابس شد كه او هم‬
‫كشته شد و سپس همسر زبير شد كه او هم كشته شد‪....‬‬

‫و باز هم در تذکره عاتکه(همان آدرس قزويني) اينچنين مينويسد‪:‬‬


‫عاتكه دختر زيد بن عم‪$$‬رو بن نفيل بن عبد الع‪$$‬زی بن رب‪$$‬اح بن عبد هللا بن ق‪$$‬رط بن رزاح بن‬
‫عدی بن كعب‪ ،‬مادرش ام كرز دختر حض‪$$‬رمی‪ $‬بن عم‪$$‬ار بن مالك بن ربيعة بن لك‪$$‬يز بن مالك‬
‫بن عوف است‪ ،‬عاتكه مسلمان شد و بيعت و هجرت كرد‪.‬‬
‫‪- 1‬با عرض معذرت!‪ :‬اینجا عمر میگوید‪ :‬اف اف نه عاتکه ‪ ...‬چون در روایت آمده‪ :‬و سپس(عمرس) از خانه بریون شد در نتیجه‬
‫او بود که قبل از این سخن میگفت!! حمض اطالع بود‪.‬‬
‫‪- 2‬رجوع به کنز العمال ج ‪ 13‬ص ‪ 608‬ح ‪ 37607‬و جامع االحادیث سیوطی ج ‪ 25‬ص ‪ 500‬ح ‪28438‬‬
‫‪- 3‬هتذیب الکمال املزی ج‪ 20‬ص ‪ 438- 437‬راوی مشاره ‪ 4070‬و سری اعالم النبالء ذهبی ج ‪ 9‬ص ‪ 240‬به بعد‬
‫﴿‪﴾173‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫يزيد بن هارون از محمد بن عمرو از يحيی بن عبد الرحمان بن حاطب ما را خ‪$‬بر داد كه می‬
‫گفته است عاتكه همسر عبد هللا پسر ابو بكرب ص‪$$‬ديق‪ $‬ب‪$$‬ود‪ ،‬عبد هللا بخشی از ام‪$$‬وال خ‪$$‬ود را‬
‫برای عاتكه قرار داد به شرط آنكه عاتكه پس از م‪$$‬رگ عبد هللا ازدواج نكن‪$$‬د‪ ،‬قضا را عبد هللا‬
‫پيش از عاتكه درگذشت‪ ،‬عمر بن خطاب به عاتكه پيام فرستاد و گفت چ‪22‬را آنچه را كه خداوند‬
‫بر تو روا داشته است بر خود حرام و ن‪22‬اروا س‪22‬اخته ای‪ ،‬آن م‪22‬الی را كه از عبد هللا گرفته ای‬
‫به خويش‪22‬انش برگ‪22‬ردان و ازدواج كن‪ ،‬عاتكه چن‪22‬ان ك‪22‬رد‪ ،‬عمر از او خواس‪22‬تگاری ك‪22‬رد و به‬
‫همسری گرفت‪..............‬‬
‫يزيد بن هارون‪ ،‬از محمد بن عمرو‪ ،‬از يح‪$$‬يی بن عبد الرحم‪$$‬ان بن ح‪$$‬اطب ما را خ‪$$‬بر داد كه‬
‫می گفته است ربيعة بن امية پيش عمر بن خط‪$$$$‬ابس آمد و گفت خ‪$$$$‬واب دي‪$$$$‬دم كه ابو بكرس‬
‫درگذشته است و تو پس از او زنده ای و به خالفت رسيده ای و به اين ب‪$$‬انوی‪ $‬پارس‪$$‬ای‪ $‬بري‪$$‬ده‬
‫از م‪$$‬ردم پي‪$$‬ام فرس‪$$‬تاده و او را به همس‪$$‬ری‪ $‬گرفته ای و او را به عن‪$$‬وان ع‪$$‬روس به خانه ات‬
‫آوردند‪ $‬و بر در خانه ات شتران تنومند با بار و بنه ايس‪$$‬تاده ان‪$$‬د‪ ،‬گويد آن زن ع‪$$‬اتكهس دخ‪$$‬تر‬
‫زيد بن عم‪$$$‬رو بن نفيل ب‪$$$‬ود كه همسر عبد هللا پسر اب‪$$$‬وبكر‪$‬س ب‪$$$‬ود و عبد اللهس روز‪ $‬جنگ‬
‫طائف كشته شد‪ ،‬عبد هللا بخشی از اموال خود را برای عاتكه قرار داده بود به شرطی كه پس‬
‫از او شوهر‪ $‬نگيرد‪ ،‬عمرس در پاسخ ربيعة بن اميه گفت سنگ بر ده‪$$‬انت ب‪$$‬اد چ‪$$‬نين نيست و‬
‫خداوند‪ $‬ابو بكرس را زن‪$$$‬ده و ما را از او به‪$$$‬ره مند می دارد و راهی ب‪$$$‬رای دسترسی به اين‬
‫ب‪$$‬انو نيس‪$$‬ت‪ ،‬چن‪$$‬ان شد كه ابو بكر درگذشت‪ $‬و عمرس به ج‪22‬ای او نشست و به عاتكه ‪2‬ك پي‪22‬ام‬
‫فرستاد كه چرا چيزی را كه خداوند بر تو روا داشته است بر خود ناروا می داری؟ مال را به‬
‫صاحبانش برگردان و ازدواج كن‪ ،‬او چنان كرد و عمرس او را خواس‪22‬تگاری و با او ازدواج‬
‫كرد‪.‬‬

‫و اما ص‪$$$‬حيحترين روايت آن است که ابن حجر عس‪$$$‬قالني آن را به نقل از ابن س‪$$$‬عد اينگونه‬
‫سعد بس<<ند حسن عن حييی بن عبد الرمحن بن حاطب‪ :‬كانت عاتكة حتب‬ ‫نقل ميکند‪« :‬وأخرج بن ٍ‬
‫عبد اهلل بن أيب بكر فجعل هلا طائفة من ماله علی أال تتزوج بعده ومات فأرسل عمر إلی عاتكة أن قد‬
‫‪1‬‬
‫حرمت ما أحل اهلل لك فردي إلی أهله املال الذي أخذته ففعلت فخطبها عمر فنكحها»‬
‫و ابن س‪$$‬عد ميگوي‪$$‬د‪ :‬يزيد بن ه‪$$‬ارون‪ ،‬از يح‪$$‬يی بن س‪$$‬عيد‪ ،‬از ابو بكر بن محمد بن عم‪$$‬رو بن‬
‫حزم‪ ،‬از عبد هللا بن عبد هللا بن عمرش ما را خبر داد كه می گفته است عاتكهك دختر زيد بن‬
‫عمرو بن نفيل همسر عمر بن خطابس عمر را كه روزه داشت بوس‪$$‬يد‪ $‬و عمرس او را از اين‬
‫كار منع نكرد‪.‬‬
‫معن بن عيسی‪ ،‬از مالك‪ ،‬از يحيی بن سعيد ما را خ‪$$‬بر داد كه می گفته است عاتكه دخ‪$$‬تر زيد‬
‫بن عمرو بن نفيل كه همسر عمر بن خط‪$$‬ابس ب‪$$‬ود‪ ،‬سر عمرس را كه روزه داشت می بوس‪$$‬يد‪$‬‬
‫و عمرس او را منع نمی كرد‪.‬‬
‫و ابن عبدالبر در االستيعاب مينويسد‪ $‬چون حضرت اميرالمومين‪ ،‬عمر ف‪$$‬اروق ش‪$$‬هيدس ش‪$$‬دند‪،‬‬
‫عاتکه گريه کرد و اينچنين سرود‪$:‬‬
‫مث قتل عنها عمر فقالت تبكيه‪:‬‬

‫‪- 1‬االصابه ابن حجر عسقالنی ج‪ 8‬ص ‪ 228‬رقم ‪11452‬‬


‫﴿‪﴾174‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫عني جودي بعربة وحنيب‪ ...‬ال متلي علی اإلمام النجيب‬


‫فجعتين املنون بالفارس املع‪ ...‬مل يوم اهلياج والتثويب‬
‫‪1‬‬
‫قل ألهل الضراء والبؤس موتوا‪ ...‬قد سقته املنون كأس شعوب‬

‫معني‪ :‬ای چشم با زاری گريه كن بر امام نجيب و هرگز خسته مباش‪ .‬مرگ او م‪$$‬را م‪$$‬اتم زده‬
‫كرده‪ .‬مرگ سوار دلير كه در كارزار‪ $‬دارای عالمت است اشتهار‪ $‬داشت‪.‬‬
‫او پناه مردم بود‪ .‬او حامی مردم از سختی روزگار و او باران و نعمت رهگذران و پناهندگان‬
‫بود‪.‬‬
‫بثروتمندان و تهی دستان بگو‪ .‬بميرند كه او جام مرگ كشنده را نوشيد‪$.‬‬
‫و اين مرثيه بسيار‪ $‬مشهور است چنانکه ابن حجر عسقالني در اين م‪$$‬ورد ميگ‪$$‬ود‪ :‬مث استش هد‬
‫‪2‬‬
‫عمر فرثته باألبيات املشهورة‬

‫و در روايتي‪ 3$‬درباره عمر چنين گفت‪:‬‬


‫فجعنی فريوز الدر دره بابيض تال للكتاب منيب‬
‫رؤف علی االدنی غليظ علی العدا اخی ثقة فی النائبات جميب‬
‫متی ما يقل ال يكذب القول فعله سريع الی اخلريات غري قطوب‬
‫يعنی‪ :‬فيروز(ابو لولوء مجوسي) كه خير نبيند و رس‪$$‬تگار نش‪$$‬ود‪ $‬م‪$$‬را ع‪$$‬زادار ك‪$$‬رده بمرگ يك‬
‫پرهيزگار و سفيد رو كه نزد خدا برگشته‪ ،‬او نسبت به نزديك‪$$‬ان رؤف‪ $‬و مهرب‪$$‬ان و نس‪$$‬بت ب‪$‬ه‬
‫دشمنان سخت گير و خشن بوده‪ ،‬مورد اعتماد و در مصائب و شدايد يار و مددگار اس‪$$‬ت‪ .‬اگر‬
‫می گفت راست می گفت و هرگز در فعل و قول او دروغ‪ $‬نبود‪ .‬او نسبت به نكوكاری‪ $‬و عمل‬
‫خير هميشه شتاب می كرد و هرگز ترش روئی‪ $‬نمی نمود‪.‬‬

‫‪- 1‬االستیعاب ابن عبدالرب‪ ،‬تذکره عاتکه بنت زید و به طور کلی عاتکه ‪ 5‬مرثیه در رثای حضرت فاروق س سروده است‪ .‬و مشه ای‬
‫الض ّر ِاء والَْبئُ ِ‬
‫وس ُموتُوا قَ ْد َس َقْتهُ‬
‫اِل‬ ‫تاب و امل ْح ِ‬
‫روب»«قُ ْل َ ْه ِل َ‬ ‫یث املْن ِ‬ ‫ِ‬
‫عنی َعلی الّ َدهر َْو َغ ُ‬ ‫ص َمةٌ ِ‬
‫الناس َو املُ ُ‬
‫ِ‬
‫از مهه آهنا به این شکل است‪«:‬ع ْ‬
‫َ‬ ‫ُ‬
‫ریـع اِلی‬
‫ب اهللُ‪َ ،‬ق ْولَهُ َس ٌ‬
‫ِ‬
‫»«م تی ما ی ُق ْل ال ی ْك ذ ُ‬
‫نیب َ‬
‫ظ علی الع دی اَخـی ثَِق ٍة فـی النائِ ِ‬
‫بات ُم ِ‬ ‫األدنی َغلی ُ َ َ‬ ‫وف َعلُی ْ‬ ‫»«رئُ ٌ‬ ‫ِ‬
‫أس ُش ُعوب َ‬‫املَنُو ُن َك َ‬
‫ذاك اجلَ َس ِد » عبقریات‪ ،‬عقاد‪ ،‬ص‪.673‬‬ ‫اهلل َعلی َ‬‫وب»«جس ٌد لُفِّف فـی اَ ْكفانِه رمْح ةُ ِ‬
‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫ََ‬ ‫ُ‬
‫اخل ِ‬
‫ریات َغری قَطُ ِ‬‫َ‬
‫‪ - 2‬االصابه ابن حجر ج‪ 8‬ص ‪ 228‬رقم ‪11452‬‬
‫‪- 3‬مستدرک حاکم ج‪ 3‬ص ‪ 95‬ح‪ 4500‬؛ تاریخ مدینه‪ ،‬ابن شبة النمریی ج‪ 3‬ص ‪ 948‬؛ الکامل ابن اثری ج‪ 3‬ص ‪ 61‬؛ بدایه و‬
‫النهایة ج ‪ 7‬ص ‪ 158‬و انساب االشراف بالذری و اجلوهرة فی نسب للربی‬
‫﴿‪﴾175‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫اگر ازدواج به آن شکل صورت گرفته بود اين همه محبت به هيچ وجه قابل تصور نيست‪.‬پس‬
‫در نتيجه اين دروغگويي‪ $‬قزويني‪ $‬و معاند بودن ايشان را ميرساند که به روشني آفتاب است‪.‬‬

‫شبهه‪ :‬ازدواج اجباري حجاج بن يوسف با دختر حضرت زينبك‬


‫طبق نظر اهل س‪$$‬نت‪ ،‬حض‪$$‬رت زينب س‪$$‬الم هللا عليها از عبد هللا بن جعفر دخ‪$$‬تری داشت كه‬
‫حجاج بن يوسف سقفی با اكراه با وی ازدوج كرد‪ .‬ابن حزم اندلسی می‌نويسد‪$:‬‬
‫زينب دختر علي از فاطمه‪$‬ك دختر رس‪$$‬ول خ‪$$‬دا ص با عبد هللا بن جعفر بن ابی ط‪$$‬الب ازدواج‬
‫كرد؛ و از او صاحب دختری شد كه حجاج بن يوسف با آن دختر ازدواج كرد!‬
‫ابن أبی طيفور در بالغات النساء‪ ،‬اآلبی در نثر الدرر‪ ،‬زمخشری‪ $‬در ربيع األب‪$$‬رار‪ ،‬و ب‪$$‬رخی‬
‫ديگر از بزرگان اهل سنت نقل كرده‌اند‪:‬‬
‫هنگامی كه دختر عبد هللا جعفر را برای زفاف نزد حجاج بردند‪ ،‬هنگامی كه به او نگاه ك‪$$‬رد‪،‬‬
‫ديد كه اشك‌های او بر گونه‌هايش جاری است‪ .‬گفت‪ :‬پدر و م‪$$‬ادرم ف‪$$‬دايت چ‪$$‬را گري‪$$‬انی؟ گفت‪:‬‬
‫از شرافتی‪ $‬كه خوار و حقير شد و از پستی كه بزرگی‪ $‬يافت‪.‬‬
‫آيا پس از آن همه ستم و جنايتی كه حجاج بن يوسف در باره خان‪$$‬دان پي‪$$‬امبر ص و ب‪$$‬نی هاشم‬
‫انجام داد‪ ،‬می توان به استناد اين ازدواج‪ ،‬تجاهل كرد كه روابط‪ $‬حج‪$$‬اج بن يوسف با اهل بيت‬
‫پيامبر‪$‬ص دوستانه بوده و او مرتكب هيچ ستم و جنايتی نسبت به آن‌ها نشده است؟!‬
‫جواب‪:‬‬
‫هر چند اين موض‪$$$‬وع‪ $‬ربطي به بحث ن‪$$$‬دارد ولي چ‪$$$‬ون ما خ‪$$$‬ود را موظف بر ج‪$$$‬واب دادن‬
‫شبهاتشان کرده ايم به اين نيز ميپردازيم‪ $‬و جواب مختصرش اين است‪:‬‬
‫اين دختر که از او نام ميبرند‪ $‬همان ام کلثوم بنت زينب است که در روايات اينچنين آمده‪:‬‬
‫دخ‪$$$‬تر زينب كبریك‪ ،‬ام كلث‪$$‬وم‪،‬را معاويه بن ابی س‪$$$‬فيانش در مقابل پ‪$$‬رداخت ِدين عبدهللا بن‬
‫جعفر‪ ،‬از وی خواستگاری‪ $‬كرد‪ ،‬ولی عبداللهس با بيان اين كه مرا ام‪$$‬يری است كه بی اذن او‬
‫ك‪$$‬اری نكنم‪ ،‬اختي‪$$‬ار دخ‪$$‬ترش را به حس‪$$‬ين بن علی؛ واگ‪$$‬ذار ك‪$$‬رد و حس‪$$‬ين؛‪ ،‬با وج‪$$‬ود اين كه‬
‫مروان بن حكم‪ ،‬به دستور‪ $‬معاويه‪ ،‬با عده ای از مردم برای جلب رضايت حسين بن علی؛ بر‬
‫در خانه او جمع ش‪$$$$‬ده بودند‪ ،$‬با گ‪$$$$‬رفتن وك‪$$$$‬الت از ام كلثوم‪$$$$‬ك‪ ،‬وی را به ازدواج قاسم‪ $‬بن‬
‫‪1‬‬
‫محم‪$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$‬دبن جعف‪$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$‬ردرآورد‪.‬‬
‫پس از وف‪$$$‬ات قاسم‪ ،‬حج‪$$$‬اج بن يوسف‪ ،$‬ام‪$$$‬ير مكه و مدينه‪ ،‬ام كلثوم‪$$$‬ك را به ازدواج خ‪$$$‬ود‬
‫درآورد‪ .‬گفته شده حجاج برای تحقير آل ابی طالب ام كلثوم‪$$‬ك را از عبدهللا بن جعفرب كه در‬
‫اين زمان فقير و محتاج شده بود‪ ،‬خواستگاری‪ $‬كرد‪ 2‬و برای او ‪ 90‬هزار دينار مهر قرار داد‪.‬‬
‫اما خالدبن يزيد به اين خواستگاری‪ $‬اع‪$$‬تراض ك‪$$‬رد و به عب‪$$‬دالملك بن م‪$$‬روان گفت‪ :‬ب‪$$‬رای من‬
‫قبيله ای دوست داش‪$$‬تنی‪ $‬تر از قبيله ق‪$$‬ريش وج‪$$‬ود‪ $‬ن‪$$‬دارد؛ چگونه اج‪$$‬ازه می دهی حج‪$$‬اج بن‬
‫يوسف‪ $‬كه غ‪$$$$‬ير قريشی‪ $‬و زير دست توست با ب‪$$$$‬نی هاشم ازدواج كن‪$$$$‬د‪ .‬به درخواست‪ $‬خالد‪،‬‬
‫عب‪$$‬دالملك به حج‪$$‬اج نامه نوشت و دس‪$$‬تور داد ام كلثوم ‪$‬ك را طالق ده‪$$‬د‪ 3.‬س‪$$‬يد علي خ‪$$‬ان در‬
‫درجات الرفيعه في طبقات الشيعه ص ‪:175‬بنابر تص‪$$‬ريح ت‪$$‬واريخ عبدهللا بن جعفر دو ميلي‪$$‬ون‬

‫‪ - 1‬نسب قریش مصعب بن عبداهلل الزبریى‪ ،‬ص‪،83‬داراملعارف للطباعه و النشر‬


‫‪ - 2‬مروج الذهب مسعودى ج ‪ ,1‬ص ‪،171‬ترمجه ابوالقاسم پاینده‪،‬انتشارات علمى و فرهنگى‪،‬هتران‪،‬ط‪5‬‬
‫‪ - 3‬عقدالفرید ابن عبدربه آندلسی ج ‪ 7‬ص ‪ ،132‬دار الكتب العلمیه‪ ،‬بریوت‪،‬ط‪1‬‬
‫﴿‪﴾176‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫درهم در پنهاني و پانصد‪ $‬هزار درهم آشکارا از حجاج گرفت که تمام آن‪$$‬را حج‪$$‬اج پ‪$$‬رداخت و‬
‫عبداللهس دختر خود را به عراق براي حجاج گسيل داشت‪.‬‬
‫پس مشخص شد که ازدواج به خاطر وضعيت مالي عبدهللا بن جعفرب بوده و هيچ اجباري از‬
‫سوي کسي صورت‪ $‬نگرفته است‪ .‬و اگر اجباري در اين موضوع‪ $‬مطرح باشد‪،‬اجبار عبدهللا بن‬
‫جعفرب بر دختر خودش است‪(.‬البته در صورت‪ $‬صحت اين روايات)‬
‫ولي قياس هاي آقاي قزويني‪ $‬واقعاً‪ $‬خنده دار است‪ ،‬چطور‪ $‬ممکن است حيدر کرار را با عبدهللا‬
‫بن جعفرب هم طراز‪ $‬قرار داد و گذشته از آن طبق اعتقاد ما اهل سنت حجاج بن يوسف‪ $‬ظ‪$$‬الم‬
‫بوده ولي ک‪$$‬افر نب‪$$‬وده و ازدواج با دخ‪$$‬تر عبدهللا بن جعفر ن‪$$‬يز به همين طريق ازدواج ش‪$$‬رعي‬
‫محسوب ميشود‪ $‬ولي طبق عقيده شيعه ازدواج حض‪$$‬رت عم‪$$‬ر(چنانکه گذش‪$$‬ت) مس‪$$‬اوي‪ $‬است با‬
‫زنا کردن!!‬

‫شبهه‪ :‬ازدواج اجباري مصعب بن زبير با سكينه بنت الحسين عليهما السالم‬
‫سبط بن جوزی‪ $‬در تذكرة الخواص در باره فرزندان امام حسين عليه السالم می‌نويسد‪:‬‬
‫وأما س‪$$‬كينة‪ :‬فتزوجها‪ $‬مص‪$$‬عب بن الزب‪$$‬ير فهلك عنه‪$$‬ا‪ ...‬وأول من تزوجها‪ $‬مص‪$$‬عب بن الزب‪$$‬ير‬
‫قهراً‪....‬‬
‫معصب بن زب‪$$‬ير با س‪$$‬كينه ازدواج ك‪$$‬رد و در ح‪$$‬الی كه همسر او ب‪$$‬ود‪ ،‬از دنيا رفت‪ .‬نخس‪$$‬تين‬
‫كسی كه با سكينه ازدواج كرد‪ ،‬معصب بود و اين ازدواج با اجبار صورت گرفت‪.‬‬
‫سبط بن الجوزي‪ $‬الحنفي‪ ،‬شمس الدين أبوالمظفر‪ $‬يوسف بن فرغلي بن عبد هللا البغدادي‪ ،‬ت‪$$‬ذكرة‬
‫الخواص‪ ،‬ص‪ 249‬ـ ‪ ،250‬ناشر‪ :‬مؤسسة أهل البيت ـ بيروت‪1401 ،‬هـ ـ ‪1981‬م‪.‬‬
‫جواب‪:‬‬
‫سخن سبط بن جوزي‪ $‬براي ما موثق‪ $‬نيست زيرا در مذهب او اختالف وجود دارد و گفته ش‪$$‬ده‬
‫به دين رافضيان مرده است‪.‬‬
‫ذهبي در شرح حال او ميگويد‪$:‬‬
‫روی عن جده وطائفة‪ ،‬وألف كتاب مرآة الزمان‪ ،‬فرتاه يأتی فيه مبناكري احلكايات‪ ،‬وما أظنه بثقة فيما‬
‫ينقله‪ ،‬بل جينف وجيازف‪ ،‬مث إنه ترفض‪ ....‬قال الشيخ حميی الدين السوسی‪ :‬ملا بلغ جدی موت سبط‬
‫‪1‬‬
‫ابن اجلوزی قال‪ :‬ال رمحه اهلل‪ ،‬كان رافضيا‪ (.‬اهلل او را نيامرزد چون بر مذهب رافضي مرد‪).‬‬
‫و همينطور‪ $‬امام ذهبي کتابي از او ديده که يقين بر شيعه بودن او ک‪$$‬رده است چنانکه ميگوي‪$$‬د‪:‬‬
‫‪2‬‬
‫ورأيت له مصنفا يدل علی تشيعه‪ ،‬وكان العامة يبالغون في التغالي في مجلسه‪.‬‬
‫در عجبم که چگونه خجالت نميکشند وچنين چيزهايي را مط‪$$‬رح ميکنن‪$$‬د‪ ،‬زي‪$$‬را ث‪$$‬ابت است که‬
‫حجاج ظالم بود و اين نيز ثابت است که مص‪$$‬عب بن زب‪$$‬يربو همينط‪$$‬ور عبدهللا بين زب‪$$‬يرب(که‬
‫ه‪$$‬زاران درود بر روان پ‪$$‬اکش ب‪$$‬اد)هر دو دش‪$$‬من حج‪$$‬اج ب‪$$‬وده اند و هر دو ن‪$$‬يز مانند س‪$$‬يدنا‬
‫حسين؛ در همين راه شهيد شدند‪ ،‬ح‪$$‬ال چ‪$$‬را بايد اين ازدواج اجب‪$$‬اري باش‪$$‬د؟ ش‪$$‬ايد مص‪$$‬عب هم‬
‫سيدنا حسين؛ را تهديد کرده بود که دستش را قطع ميکند؟؟‬

‫‪- 1‬میزان االعتدال ذهبی رقم ‪9880‬‬


‫‪- 2‬سری اعالم النبالء ذهبی در تذکره سبط بن جوزی ج ‪ 43‬ص ‪326‬‬
‫﴿‪﴾177‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫آقاي قزويني تنها به اين دو ازدواج که طبق ادعاي ايشان به زور‪ $‬ص‪$$‬ورت‪ $‬گرفته است اش‪$$‬اره‬
‫کردند‪ $‬ما چند ازدواج ديگر را که بين اص‪$‬حاب ک‪$‬رامش و يا فرزندانش‪$$‬ان و خ‪$$‬انواده حض‪$‬رت‬
‫علي؛ به قول آقاي قزويني به زور و غصبا ً صورت‪ $‬گرفته را نقل ميکنيم‪.‬‬
‫‪-1‬رمله دختر علي؛ در نکاح معاويه بن مروان بن حکم بود‪.1‬‬
‫‪2‬‬
‫‪-2‬خديجه دختر علي؛ در نکاح عبدالرحمن بن عامر اموي بود‪.‬‬
‫‪ -3‬ازدواج حسين‌بن علي‌بن ابي‌طالب‪$‬ب با ليلي يا آمنه دختر ابي‌مرّه‪.‬‬
‫ش‪$$‬يخ عب‪$$‬اس قمي‪ 3‬مي‌گوي‪$$‬د‪« $:‬يکي از همس‪$$‬ران حس‪$$‬ين؛ ليلي دخ‪$$‬تر ابي‌م‪$$‬ره ‌بن ع‪$$‬روه‌ بن‬
‫مسعود‪$‬س ثقفي است و مادرش ميمونه دختر ابوسفيان و او نيز مادر علي‌اک‪$$‬بر اس‪$$‬ت‪ .‬پس علي‬
‫‌اکبر از جهت پدرش هاشمي و‪  ‬از جهت مادرش ثقفي و اموي است‪.‬‬
‫ش‪$$‬ايد س‪$$‬يدنا حس‪$$‬ين؛ن‪$$‬يز مجب‪$$‬ور‪ $‬به اين ازدواج ب‪$$‬وده و شمش‪$$‬ير‪ $‬را بر مچ دست خ‪$$‬ود احس‪$$‬اس‬
‫ميکردند!!!!(پناه بر خدا)‬

‫‪ -4‬سکينه دختر حسين؛در نکاح زيد بن عمرو بن عثمان ذي النورين؛ ب‪$$‬ود و بعد از وف‪$$‬ات از‬
‫او ارث برد‪.4‬‬
‫‪5‬‬
‫‪-5‬نفيسه دختر زيد بن حسن بن عليس در نکاح وليد بن عبدالملک بن مروان بود‪.‬‬
‫‪-6‬و زيد بن حسن به همراه عموي خود حسين در کربال بوده و زينب بنت حسن مثني ن‪$$‬يز در‬
‫‪6‬‬
‫نکاح وليد بن عبدالملک األُموي بود‬
‫‪-7‬و فاطمه بنت حسين در نکاح عبدهللا بن عمرو بن عثمان بود و پسري به نام محمد براي او‬
‫‪7‬‬
‫آورد‪.‬‬
‫‪-8‬مورد ديگري که تمام تواريخ آورده اند‪ :‬ازدواج حسين بن علي با حفصه دخ‪$$‬تر عب‪$$‬دالرحمن‬
‫بن أبي بکر‪ ،‬نوة ابوبکر‪ $‬صديقس است که پس از شهادت امام حسين با عبدهللا بن زبير(ب‪$$‬رادر‬
‫مصعب) ازدواج کرد‪.‬‬
‫‪8‬‬
‫‪-9‬همچنين ام کلثوم دختر جعفر بن أبي طالب س همسر «أبان» پسر عثمان بن عفان بود ‪.‬‬
‫‪-10‬همچنين نوة حسين بن علي س أم قاسم‪ $‬دختر حسن مثني‪ ،‬همسر نوة ديگر عثمان؛‪ ،‬مروان‬
‫پسر أبان بن عثمان بود که او هم پسري‪ $‬به نام محمد به دنيا آورد‪.9‬‬

‫‪ - 1‬االرشاد شیخ مفید‪ ،‬ص ‪ ،186‬اعالم لوری طربسی‪ ،‬ص ‪203‬‬


‫‪ - 2‬االعالم طربسی‪ ،‬ص ‪ 67‬و االرشاد شیخ مفید‪ ،‬ص ‪68‬‬
‫‪ - 3‬منتهی اآلمال ص ‪654-653‬‬
‫‪ -4‬نسب قریش‪،‬ج ‪،4‬ص ‪ 120‬و املعارف ص ‪ 94‬ومجهرة انساب العرب‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ .860‬و طبقات ابن‌سعد‪ ،‬ج ‪ ،6‬ص ‪349‬‬
‫‪ - 5‬الطالب فی انساب ابی‌طالب‪ ،‬ص ‪ 70‬و طبقات ابن سعد‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪234‬‬
‫‪ - 6‬مجهرة انساب العرب‬
‫االولون‪ ،‬ص ‪11‬؛ مقاتل الطالبنی أبوالفرج إصفهانی‪ ،‬ص‪ 123‬؛ ناسخ التواریخ‪ ،‬مریزا تقی خان سپهر‪ ،‬ج‪ ،6‬ص‬
‫‪ -‬محله رسله االالم ّ‬
‫‪7‬‬

‫‪ 534‬؛ نسب قریش‪ ،‬ج‪ ،4‬ص‪ 114‬؛ املعارف‪ ،‬ص‪ 93‬؛ طبقات‪ ،‬ابن سعد ج‪ ،8‬ص‪348‬‬
‫‪ - 8‬املعارف ابن قتیبه دینوری‪ ،‬ص‪.86‬‬
‫‪ - 9‬نسب قریش ج‪ ،2‬ص‪ 53‬؛ مجهرة انساب ج‪ ،1‬ص‪ 85‬؛ کتاب احملرب‪ ،‬بغدادی‪ ،‬ص‪438‬‬
‫﴿‪﴾178‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫‪10‬‬
‫‪-11‬و رقيه دختر سيدنا حسن؛ که در نکاح عمرو بن زبير بن العوامب بوده است‪.‬‬
‫آيا تمامي اين پيوندهاي‪ $‬خويشاوندي به زور و ج‪$$‬بر و تهديد به دست قطع ک‪$$‬ردن! ب‪$$‬وده اس‪$$‬ت؟‬
‫شايد آقاي قزويني عقيده دارد‪ :‬اهل بيت آنقدر ضعيف‪ $‬بوده اند که هر که خواس‪$$‬ته با يک تهديد‬
‫س‪$$‬اده و به راح‪$$‬تي ميتوانس‪$$‬ته دخ‪$$‬تران آنها را به ازدواج خ‪$$‬ود در آورد و آنها هم هيچ ک‪$$‬اري‬
‫نتوانند‪ $‬بکنن‪$$‬د‪ .‬ولي ما اهل س‪$$‬نت بر اين عقي‪$$‬ده نيس‪$$‬تيم‪ $‬و ن‪$$‬زد خ‪$$‬دا ب‪$$‬رائت ميج‪$$‬وييم‪ $‬از اينکه‬
‫بخواهيم‪ $‬چنين تهمتي به اهل بيت پيامبر‪$‬ص بزنيم!‪.‬‬

‫شبهه‪ :‬روايت جنيه در كتاب‌هاي سني‪:‬‬


‫پيش از اين با استناد به روايات صحيح السندی از كتاب‌های اهل سنت‪ ،‬ث‪$$‬ابت ك‪$$‬رديم كه ام‪$$‬ير‬
‫مؤمن‪$$‬ان عليه الس‪$$‬الم‪ ،‬خليفه دوم را «ف‪$$‬اجر‪ ،‬س‪$$‬تمگر‪ ،‬دروغگ‪$$‬و‪ ،‬خيانتك‪$$‬ار‪ $،‬گناهك‪$$‬ار‪ $‬و پيم‪$$‬ان‬
‫شكن» می‌داند‪ ،‬و نيز ث‪$$‬ابت ك‪$$‬رديم‪ $‬كه اخالق تند و خش‪$$‬ونت ذاتی خليفه دوم‪ ،‬ش‪$$‬راب خ‪$$‬واری‪،‬‬
‫بدعت‌گذاری او دليل‌های محكمی در كتاب‌های اهل سنت دارد‪.‬‬
‫همچنين رفتار خليفه دوم با فاطمه زهرا سالم هللا عليها و به ش‪$$‬هادت رس‪$$‬اندن ب‪$$‬انوی دو ع‪$$‬الم‬
‫مسأله‌ای ثابت شده است و روايات صحيح السندی در كتاب‌های اهل سنت دارد‪.‬‬
‫بنابراين می‌گوييم ح‪$‬تی اگر چ‪$‬نين ازدواجی‪ $‬با تهديد و زورگويي‌ه‪$‬ای‪ $‬عمر اتف‪$‬اق افت‪$‬اده باش‪$‬د‪،‬‬
‫امكان ندارد كه امير مؤمنان اجازه داده باشد‪ ،‬دست خليفه دوم به ناموس رسول خدا برسد‪.‬‬
‫اهل سنت در قضيه زليخا و عزيز مصر و آسيه و فرعون اعتق‪$$‬اد دارند از آن ج‪$$‬ايی كه آس‪$$‬يه‬
‫قرار‪ $‬است در بهشت همسر رسول خدا باشد‪ ،‬دست فرعون هيچگاه به آسيه نرسيده است؛ بلكه‬
‫هر وقت كه فرعون قصد آسيه را كرده‪ ،‬خداوند جنيه‌ای را به صورت آسيه فرستاده است‪.‬‬
‫همچنين چون قرار‪ $‬بوده كه زليخا در آينده زن حضرت يوسف‪ $‬عليه السالم ش‪$$‬ود‌‪ ،‬هر وقت كه‬
‫عزيز مصر می‌خواست با زليخا خلوت كند‪ ،‬خداوند ج‪$$‬نيه‌ای را به ص‪$$‬ورت زليخا می‌فرس‪$$‬تاده‬
‫است‪.‬‬
‫عبد الرحمن صفوری در نزهة المجالس می‌نويسد‪:‬‬
‫گفته شده است كه زليخا از دختران پادشاهان بود و بين محل سكونت او با مصر‪ ،‬پانزده روز‬
‫راه ب‪$$‬ود؛ ش‪$$‬بی در خ‪$$‬واب يوسف‪ $‬را دي‪$$‬ده و مهر او در دلش نشس‪$$‬ت؛ و به همين س‪$$‬بب رنگ‬
‫رخس‪$$‬ارش تغي‪$$‬ير ي‪$$‬افت‪ .‬پ‪$$‬درش از او علت اين تغي‪$$‬ير رنگ را پرس‪$$‬يد؛ او در پاسخ گفت‪ :‬در‬
‫خواب چهره ای را ديدم كه از آن زيباتر را نديده ام؛ پ‪$$‬درش گفت‪ :‬اگر ب‪$$‬دانم كجاس‪$$‬ت‪ ،‬در پی‬
‫او خواهم رفت‪.‬‬
‫س‪$‬ال بعد در خ‪$‬واب يوسف‪ $‬را ديد و به او گفت‪ :‬قسم به حق كسی كه تو را آفري‪$‬د‪ ،‬به من بگو‬
‫كه هستي؟ در پاسخ گفت‪ :‬من همسر تو خواهم بود؛ مبادا غير من را برگزينی!‬
‫در همين حال از خواب بيدار شده و عقل از سرش رفته ب‪$$‬ود؛ به همين س‪$$‬بب پ‪$$‬درش او را به‬
‫بند كشيد‪.‬‬
‫در سال سوم او را در خ‪$$‬واب ديد و به او گفت‪ :‬قسم‪ $‬به حق كسی كه تو را آفري‪$$‬د‪ ،‬به من بگو‬
‫در كجايي؟ در پاسخ گفت‪ :‬من در مصر هستم‪.‬‬
‫در همين حال از خ‪$$‬واب بي‪$$‬دار ش‪$$‬ده و عقل او بازگش‪$$‬ت؛ و اين مطلب را به پ‪$$‬درش خ‪$$‬بر داد؛‬
‫پ‪$$‬درش بند را از او ب‪$$‬از ك‪$$‬رده و نامه ای به پادش‪$$‬اه مصر فرس‪$$‬تاد كه من دخ‪$$‬تری‪ $‬دارم كه‬
‫پادشاهان خواستگار او هستند؛ اما او دل به تو بسته است‪.‬‬

‫‪ - 10‬منتهی اآلمال و تراجم النساء حائری‬


‫﴿‪﴾179‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫در پاسخ نوشت كه ما نيز خواستار او هستيم؛ پدر زليخا او را به همراه ه‪$$‬زار كن‪$$‬يز و ه‪$$‬زار‬
‫برده و هزار شتر و هزار استر به مصر فرستاد؛ هنگامی كه به مصر رسيده و پادش‪$$‬اه مصر‬
‫با او ازدواج كرد‪ ،‬گريه بسيار‪ $‬كرده و صورت خويش را پنهان نمود؛ و به خادم خويش گفت‪:‬‬
‫اين آن كسی كه در خواب ديدم نيست! اما كنيز به او گفت‪ :‬بايد صبر كنی!‬

‫هنگامی كه پادشاه زليخا را ديد‪ ،‬فريفته او شد؛ اما هر زم‪$‬ان می‌خواست با او بخواب‪$$‬د‪ ،‬خداوند‬
‫جنيه ای را به صورت او در آورده و زليخا را برای يوسف نگاه داشت و هنگامی كه يوسف‬
‫با زليخا ازدواج كرد‪ ،‬متوجه شد كه او باكره است!!!‬

‫همانطور كه آسيه بنت مزاحم را از فرعون حفظ نمود؛ زيرا او از همسران پي‪$$‬امبر‪ $‬در بهشت‬
‫خواهد بود‪.‬و طبق روايات اهل سنت‪ ،‬هر اتفاقی كه در امت‌های پيشين صورت‪ $‬پذيرفته باش‪$$‬د‪،‬‬
‫در اين امت ن‪$$‬يز اتف‪$$‬اق خواهد افت‪$$‬اد؛ بن‪$$‬ابراين احتم‪$$‬ال خداوند‪ $‬ج‪$$‬نيه‌ای را به ص‪$$‬ورت‪ $‬ا ّم‌كلث‪$$‬وم‪$‬‬
‫برای خليفه فرستاده باشد؛ همان طور كه به جای آسيه و زليخا فرستاد!!!‬
‫جواب‪:‬‬
‫دروغگويي از تک تک جمالتش مي بارد و هيچ احدي تا به ح‪$‬ال نگفته چ‪$‬نين م‪$‬اجرايي‪ $‬را و‬
‫به هيچ وجه عقي‪$$‬ده اهل س‪$$‬نت اينگونه نيست و ايش‪$$‬ان ن‪$$‬يز تنها يک روايت ب‪$$‬دون س‪$$‬ند و بي‬
‫اعتبار را براي دفاع از بي آبرويي‪ $‬خودشان َعلَم کرده اند و بچگي خود را به رخ ما ميکشند‪.‬‬

‫اما داليل بطالن اين ماجرا‪:‬‬


‫‪-1‬اوالً اين کتاب يک کتاب ادبي است و نه فقهي و نه تاريخي‪ $‬و تفس‪$$‬ير و‪...‬و اين روايت ن‪$$‬يز‬
‫هيچ سند و مدرکي ندارد‪.‬‬
‫‪-2‬ايشان اين ماجرا را به صورت حکايت نقل کرده اند‪ .‬چنانکه اينگونه شروع ميکنند‪ :‬حكاية‪:‬‬
‫قيل كانت زليخا‪..‬‬
‫احتماالً فردا‪ ،‬پس فردا آقاي قزويني‪ $‬از اشعار ش‪$$‬اخدار‪ $‬ش‪$$‬اهنامه فردوسي‪ $‬ن‪$$‬يز عليه ما اس‪$$‬تفاده‬
‫ميکند!!‬
‫‪ -3‬متن اين نوشته فوق‪ $‬به چند دليل با واقعيت در تضاد است‪.‬‬
‫الف‪:‬ثابت است که "عزيز مص‪$$‬ر" با زليخا ازدواج ک‪$$‬رد که او فرمان‪$$‬ده ارتش مصر ب‪$$‬ود و به‬
‫همين دليل ن‪$$‬يز در ق‪$$‬رآن از او به عن‪$$‬وان ( ْام َرأَةُ الْ َع ِزي ِز) = همسر عزيز مصر ي‪$$‬اد ش‪$$‬ده و نه‬
‫همسر پادشاه مصر‪ ،‬چنانکه در متن حکايت فوق اينچنين آمده‪ :‬پدرش نامه اي به پادشاه مصر‬
‫نوش‪$$‬ت‪ ...‬پادش‪$$‬اه مصر با او ازدواج ک‪$$‬رد(وتزوجها‪ $‬الملك)‪ ...‬هنگ‪$$‬امي که پادش‪$$‬اه زليخا را ديد‬
‫و‪....‬‬
‫اين عالمت بطالن اين داس‪$‬تان اس‪$‬ت‪..‬وانگهي اين پادش‪$‬اه مصر ب‪$‬ود که از عزيز و زليخا ب‪$‬از‬
‫خواست کرد در مورد ظلمي که در حق حضرت يوسف؛ روا داش‪$$‬تند‪ .‬يع‪$$‬ني فرع‪$$‬ون از زليخا‬
‫و همسرش باز خواست کرد‪.‬و نه اينکه فرعون(پادشاه مصر) همسر زليخا باشد‪.‬‬
‫ب‪ :‬ث‪$$$$$‬ابت است وق‪$$$$$‬تي‪ $‬که يوسف‪ $‬وارد مصر شد عزيز مصر بالفاص‪$$$$$‬له او را خريد و آن‬
‫هنگامي بود که چند س‪$$‬ال قبل از آن عزيز مصر با زليخا ازدواج ک‪$$‬رده ب‪$$‬ود‪ ،‬ولي در داس‪$$‬تان‬
‫باال زماني که يوسف وارد مصر ميشود‪ ،‬زليخا هنوز ازدواج نکرده است!!‬
‫﴿‪﴾180‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫‪ -4‬شما ميگوييد‪ $:‬اهل سنت اعتقاد دارند‪ :‬حوادثي‪ $‬که در امتهاي پيش‪$$‬ين رخ داده دوب‪$$‬اره تک‪$$‬رار‬
‫خواهد شد‪.‬‬
‫هر چند اين موض‪$$‬وع‪ $‬خ‪$$‬ود ج‪$$‬اي بحث دارد ولي ما آن را ميپ‪$$‬ذيريم و ميگ‪$$‬وييم‪ $:‬آري حک‪$$‬ايت‬
‫ف‪$$‬وق‪ $‬ص‪$$‬حيح است و اين م‪$$‬اجراي جنيه ن‪$$‬يز در ت‪$$‬اريخ دوب‪$$‬اره رخ داده اس‪$$‬ت‪ .‬چ‪$$‬ون در خ‪$$‬ود‬
‫حکايت ميخوانيم که جنيه اي به شکل زليخا در آم‪$$‬ده و به ن‪$$‬زد عزيز مصر رفته و دهها س‪$$‬ال‬
‫بعد جنيه اي ن‪$$‬يز به ش‪$$‬کل آس‪$$‬يه در آم‪$$‬ده ب‪$$‬ود و آن واقعه دوب‪$$‬اره تک‪$$‬رار ش‪$$‬ده است پس ديگر‬
‫ني‪$$‬ازي‪ $‬نيست که احتم‪$$‬ال دهيم اين واقعه ب‪$$‬راي ب‪$$‬ار س‪$$‬وم ن‪$$‬يز رخ داده و جنيه اي از خ‪$$‬ود‬
‫بسازيم!‬
‫مثالً‪ :‬ماجراي قصد قرباني کردن حضرت اسماعيل؛ به دست پدرش‪(،‬حضرت اب‪$$‬راهيم) بس‪$$‬يار‪$‬‬
‫مش‪$$‬هور‪ $‬است و همينط‪$$‬ور مش‪$$‬هور‪ $‬است که عب‪$$‬دالمطلب قصد داشت که فرزند خ‪$$‬ود و پ‪$$‬در‬
‫حضرت محمدص يع‪$$‬ني "عبدهللا" را ذبح کند ولي طي م‪$$‬اجرايي به ج‪$$‬اي فرزن‪$$‬دش ‪ 100‬ش‪$$‬تر‬
‫قرباني کرد‪ 1.‬و به همين دليل نيز عبدهللا را ذبيح لقب دادند‪.‬‬

‫و اما اصل ماجرا‪:‬‬


‫شايد خواننده کمي گيج شده و بپرس‪$$‬د‪:‬اص‪$$‬والً‪ $‬اين ادع‪$$‬اي " جني‪$$‬ه" از کجا ظه‪$$‬ور‪ $‬ک‪$$‬رد و چ‪$$‬را‬
‫قزويني و امثالهم به اين موضوع تکيه ميکنند؟؟‬
‫ج‪$$‬واب آن است که غالي‪$$‬ان مجه‪$$‬ول الهويه اي از اهل تش‪$$‬يع چ‪$$‬ون اين ازدواج بر گ‪$$‬رده آنها‬
‫س‪$$$‬نگين آمد دست به جعل رواي‪$$$‬تي عجيب و غ‪$$$‬ريب زده اند تا ع‪$$$‬وام را ف‪$$$‬ريب داده و چند‬
‫صباحي‪ $‬از جواب دادن به سائالن فراغي حاصل کنند!‬
‫اما متن روايت به شکل زير است‪:‬‬
‫«الصفار عن أيب بصري‪ ،‬عن جذعان بن نصر‪ ،‬عن حممد بن مسعدة‪ ،‬عن حممد بن محوي ة بن إمساعيل‪،‬‬
‫عن أيب عبداهلل الربييب‪ ،‬عن عمر بن اُذينه قال‪ :‬قيل أليب عبداهلل؛‪ :‬إن الناس حيتجون علينا و يقولون‪ :‬إن‬
‫أمري املؤمنني؛ زوج فالنا ابنته ام کلثوم و کان متکئا فجلس و قال‪ .....:‬أرسل أمري املؤمنني؛ إلی جنية‬
‫من أه ل جنران يهودي ة يق ال هلا س حيفة بنت جريري ة فأمره ا فتمثلت يف مث ال ام کلث وم و حجبت‬
‫األبص ار عن أم کلث وم و بعث هبا إيل الرج ل‪ ،‬فلم ت زل عن ده ح يت أن ه اس رتاب هبا يوم ا فق ال‪ :‬م ا يف‬
‫األرض أهل بيت أسحر من بين هاشم‪ .‬مث أراد أن يظهر ذلک للناس فقتل و حوت املرياث و انصرفت‬
‫‪2‬‬
‫إيل جنران و أظهر أمري املؤمنني؛ أم الکلثوم»‬
‫يع‪$$‬ني‪« :‬ص‪$$‬فار از ابي بص‪$$‬ير از‪ ......‬از عمر بن اذين‪$$‬ه‪ ،‬روايت ک‪$$‬رده است که گفت‪ :‬به ابو‬
‫عبدهللا صادق‪$‬؛ گفتم‪ :‬م‪$$‬ردم بر ض‪ّ $‬د ما دليل ‌‬
‫مي آورند و مي‌ گوين‪$$‬د‪ :‬ام‪$$‬ير مؤمن‪$$‬ان؛ دخ‪$$‬ترش ام‬
‫کلثوم‪$‬ك را به همس‪$$‬ري‪ $‬فالن کس (عمر بن خط‪$$‬ابس) در آورد‪ .‬ام‪$$‬ام ص‪$$‬ادق‪ $‬که در اين هنگ‪$$‬ام‬

‫‪- 1‬برای تفصیل ماجرا به تاریخ طربی و سریت ابن هشام و دیگر کتب سریت و تاریخ رجوع کنید‪.‬‬
‫‪ - 2‬اخلرائج و اجلرائح قطب راوندی ج ‪ 2‬ص ‪ 825‬ح ‪ 39‬؛ األنوار النعمانیة ج‪ 1‬ص‪48 38‬؛ حبار األنوار ج ‪ ،42‬ص ‪ 88‬؛‬
‫مدینة املعاجز ح‪ 828‬و العوامل ج ‪ 11‬ص‪ 1006‬و للمعة البیضاء تربیزی انصاری ص ‪ 281‬؛ شیخ جعفر نقدی در کتاب االنوار‬
‫العلویة ص ‪ 436‬به این روایت استناد کرده است!‬
‫﴿‪﴾181‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫تکيه زده بود نشست و گفت‪.....:‬و امير مؤمنان؛ به س‪$$‬وي زني از جنّي ‌ه‪$$‬اي نج‪$$‬ران که او را‬
‫س‪$$‬حيفه دخ‪$$‬تر جريريه مي گفتند پي‪$$‬ام فرس‪$$‬تاد و امر ک‪$$‬رد که بص‪$$‬ورت ام کلث‪$$‬وم در آيد و ام‬
‫کلثومك از نظرها پنهان شد و عليس آن زن جنّي را به س‪$$‬وي خليفه فرس‪$$‬تاد‪ $‬و م‪ّ $‬دتي ن‪$$‬زد وي‬
‫ب‪$‬ود تا اينکه روزي خليفه در ک‪$‬ار آن زن به شک افت‪$‬اد و گفت‪ :‬در روي‪ $‬زمين ج‪$‬ادوگرتر‪ $‬از‬
‫بني هاشم کسي نيس‪$$‬ت! س‪$$‬پس خواست تا اين امر را بر م‪$$‬ردم آش‪$$‬کار کند ولي کش‪$$‬ته شد و آن‬
‫زن جنّي‪ ،‬م‪$$$‬يراث او را گرفته به نج‪$$$‬ران بازگشت و ام‪$$$‬ير مؤمن‪$$$‬ان؛ ا ّم کلث‪$$$‬وم را آش‪$$$‬کار‬
‫ساخت»‪!.‬‬
‫احتماالً جناب قزوي‪$$‬ني از نقل اين روايت ش‪$‬رمنده ميش‪$‬دند و به همين علت ن‪$‬يز متن روايت را‬
‫نقل نکردند‪ $‬تا عاقالن تصميم‪ $‬بر آن بگيرند‪.‬‬
‫و همانطور‪ $‬که در ابتدا گفتيم راويان اين روايت از جمله‪ :‬جذعان بن نصر و مح ّمد بن مس‪$$‬عده‬
‫و مح ّمد بن حموي‪$$‬ه‪ ،‬هر سه مجه‪$$‬ول هس‪$$‬تند و گذش‪$$‬ته از متن ن‪$$‬امعقول روايت س‪$$‬ند آن ن‪$$‬يز‬
‫مخدوش است‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫و عاملي از اکابر معاصر شيعه در کتابش اين روايت را رد ميکند‪.‬‬
‫و همه ميدانند که در دين اس‪$$$‬الم‪ ،‬اس‪$$$‬تغاثه و کمک گ‪$$$‬رفتن از جني‪$$$‬ان کفر است و حض‪$$$‬رت‬
‫رسول‪$‬ص ميگويد‪« :‬چنين شخصي‪ $‬وارد بهشت نميشود»‪ $‬و شيعيان بايد مواظب باش‪$$‬ند که با نقل‬
‫و استناد به اين روايات چه تهمتي به سيدنا علي؛ ميزنند‪.‬‬
‫گذش‪$$$‬ته از آن متولد ش‪$$$‬دن انس‪$$$‬اني از يک جن غ‪$$$‬ير ممکن است و با هيچ منطقي(اال منطق‬
‫غاليان) سازگار نيست‪.‬‬
‫در پايان نيز سخن شيخ عبدالحميد الخطي در اين مورد خالي از لطف نيست که ميگويد‪$:‬‬
‫وأما قولكم‪ :‬إن شيطانة تتشكل للخليفة عمر بن اخلطابس لتقوم مقام أم كلثوم‪ ،‬فهذا قول مضحك‬
‫ٍ‬
‫مبك‪ ،‬ال يستحق أن يعنی به وال يقام له‪ ،‬ولو تتبعنا مثل هذه اخلرافات اليت تنسج لََرأَينا منها الشيء‬
‫الكثري الذي يضحك ويبكي)‪ .‬اهـ‪.‬‬
‫ما هم نميدانيم‪ $‬که بخنديم‪ $‬يا بگرييم‪ $‬و فقط ميگوييم‪:‬فنسأل هللا أن يثبت علينا عقولنا وإيماننا‬
‫و از هللا ميخواهيم که عقل و ايمان ما را براي ما حفظ کند! (از شر اين خرافات)‬

‫آخرين شبهه‪:‬‬
‫آقاي قزويني‪ $‬بابي به عنوان‪« :‬بررسي‪ $‬رواي‪$$‬ات اهل تس‪$$‬نن» اختص‪$$‬اص داده است و در آن با‬
‫تاويل و تفس‪$$‬ير و خي‪$$‬انت قصد دارد روايت ص‪$$‬حيح‪ ،‬ص‪$$‬حيح بخ‪$$‬اري را رد کند تا به خي‪$$‬ال‬
‫خودش روايتي‪ $‬نماند که اهل سنت براي اثبات اين ازدواج به آن تکيه کنند‪.‬‬
‫متن روايت از زهري از ثعلبه بن مالک اينگونه است‪:‬‬
‫عمر‪ ،‬لباس يا روسري‌هايی‪ $‬را بين زنان مدينه تقسيم می‌كرد‪ ،‬يكی از لباس‌های ارزشمند ب‪$$‬اقی‬
‫مانده بود‪ ،‬گفتند اين سهم دختر پيامبر است كه نزد تو است‪ .‬مقصود‪ $‬ام کلثوم دختر علي (عليه‬
‫السالم) بود‪ .‬عمر گفت‪ :‬ا ّم‌سليط‪ $‬كه از زنان مدينه ب‪$$‬ود س‪$$‬زاوارتر اس‪$$‬ت؛ زي‪$$‬را او در روز‪ $‬احد‬
‫مشك‌های پاره را وسله می‌زد و می‌دوخ‪$‬ت‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫نزديک به همين متن را ابن ابي الحديد در شرح نهج البالغه اش نقل کرده است‬

‫‪- 1‬االنتصار عاملی ج‪ 6‬ص‪459‬‬


‫﴿‪﴾182‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫ما نميخواهيم در اين قسمت از مقام زه‪$‬ري که آق‪$‬اي قزوي‪$$‬ني‪ $‬او را مج‪$‬روح ميداند دف‪$$‬اع ک‪$‬نيم‬
‫زيرا مقام ايشان براي ما ثابت و بدون خدشه است ولي در ج‪$$‬واب خي‪$$‬ال و وهم آق‪$$‬اي قزوي‪$$‬ني‪$‬‬
‫چندين روايت صحيح را در م‪$$‬ورد‪ $‬اين ازدواج نقل ميک‪$$‬نيم تا مش‪$$‬تي بر ص‪$$‬ورت منک‪$$‬رين اين‬
‫ازدواج مبارک باشد‪.‬‬
‫‪ -1‬أس لم م ولی عم ر ق ال‪ :‬دع ا عم ر بن اخلط اب علي بن أيب ط الب فس ّاره مث ق ام علي فج اء الص فة‬
‫فوجد العباس وعقيالً واحلسني فشاورهم يف تزويج عمر أم كلثوم فغضب عقيل وقال‪ :‬يا علي ما‬
‫تزي دك األي ام والش هور والس نون إال العمی يف أم رك واهلل لئن فعلت ليك ونن وليك ونن ألش ياء‬
‫عددها‪ .‬ومضی جير ثوبه فقال علي للعباس‪ :‬واهلل ما ذلك منه نصيحة ولكن درة عمر أحرجته إلی‬
‫ما تری أما واهلل ما ذاك رغبة فيك يا عقيل ولكن أخربين عمر بن اخلطاب يقول‪ :‬مسعت رسول‬
‫اهلل صيقول‪" :‬كل سبب ونسب منقطع يوم القيامة إال سبيب ونسيب"‪ .‬فضحك عمر وقال‪ :‬ويح‬
‫‪1‬‬
‫عقيل سفيه أمحق‪.‬‬

‫هيثمي گويد‪ :‬رواه الطرباين ورجاله رجال الصحيح‬


‫ترجمه‪:‬اسلم غالم عمرس ميگوي‪$$‬د‪ $:‬عمرس علي س را ف‪$$‬را خوان‪$$‬د‪،‬س‪$$‬پس عليس به ص‪$$‬فه آمد و‬
‫عب‪$$$‬اس و عقيل و حس‪$$$‬ينش آن جا بودند پس علي با آن‪$$$‬ان (در م‪$$$‬ورد‪ $‬خواس‪$$$‬تگاري حض‪$$$‬رت‬
‫عمرس) مشورت کرد‪.‬عقيل خشمگين شد و (خطاب به ب‪$‬رادرش حض‪$‬رت علي؛) گفت‪ :‬به خ‪$‬دا‬
‫سوگند‪ $‬که گذر زم‪$$‬ان فقط ک‪$$‬وري‪ $‬را در ک‪$$‬ارت ايج‪$$‬اد ک‪$$‬رده‪ ،‬به خ‪$$‬دا اگر انج‪$$‬ام دهي چ‪$$‬نين و‬
‫چنان ميشود‪ $‬و هرچيزي‪ $‬قدر و اندازه خودش را دارد‪.‬‬
‫حض‪$$‬رت علي؛ رو به عباس‪$$$‬س ميکنند و ميفرماين‪$$‬د‪ $:‬به خ‪$$$‬دا س‪$$$‬وگند که آنچه عقيل ميگفت‬
‫نصيحت نبود و بلکه اين صالحيت و خير و خ‪$$‬وبي (درٌه) عمرس ب‪$$‬ود که ب‪$$‬اعث اين عمل شد‬
‫و اين رغبتي نيست که تو نشان ميدهي‪.‬‬
‫بلکه عمرس به من خبر داد که هر سبب و نسبي روز‪ $‬قيامت از بين ميرود‪ $‬اال سبب و نسب‬
‫من‪.‬‬
‫پس سيدنا عمر؛ خنديد و گفت‪ :‬واي عقيل نادان و کم عقل است‪.‬‬

‫‪- 2‬شرح هنج البالغه ابن ابی احلدید ج‪ 12‬ص ‪77_ 76‬‬
‫‪ - 1‬جممع الزوائد هیثمی ج‪ 4‬ص‪ 271‬و املعجم الكبری طربانی ج‪ 3‬ص‪44‬‬
‫﴿‪﴾183‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫‪ -2‬رواياتي که در مورد فوت مادر و پسر هر دو در يک روز‪ $‬و عدم توارث در کتب فريقين‬
‫‪2‬‬
‫نقل شده که به حد تواتر رسيده که جاي ترديدي در آن نيست‪ .‬چنانکه در منابع ح‪$$‬ديثي‪1،‬فقهي‬
‫‪4‬‬
‫و تاريخي ‪ 3‬و همينطور فتواي‪ $‬بعضي از علما بر اساس اين روايت بوده است‬

‫‪ -3‬روايت مربوط به عده آوردن سيده ام کلثوم است‪ :‬که فريقين آن را نقل کرده اند‪ 5.‬و فقه‪$$‬اي‬
‫فريقين ‪ 6‬نيز به استناد اين روايت به جواز انتقال زن شوهر‪ $‬مرده از خانه شوهر به خانه خود‬
‫يا پدرش فتوا داده‌اند‪.‬‬

‫‪-4‬رواياتي‪ $‬که در مورد مقدار مهرية اين ازدواج نقل شده که همه ص‪$$‬حيح هس‪$$‬تند و همينط‪$$‬ور‬
‫برخي از منابع فقهي و روايي فريقين نيز در مبحث مقدار ص‪$$‬داق زوجه و ج‪$$‬واز زي‪$$‬اد ب‪$$‬ودن‬
‫‪7‬‬
‫آن‪ ،‬به صداق تعيين شده از سوي عمر براي ام‌کلثوم‪ $‬استناد کرده‌اند‪.‬‬

‫‪ -5‬هديه همسر قيصر روم؛ به نقل ابن ابي الحديد‪8،‬عم‪$‬ر‌بن خط‪$$‬ابس قاص‪$$‬دي ن‪$$‬زد پادش‪$$‬اه روم‬
‫فرستاد و چون ام‌کلثومك همسر او از حرکت قاصد‪ $‬آگاه شد ديناري چند داد و عطري خريد و‬
‫آن را در دو شيشه ق‪$$$$‬رار داد و به قاصد داد تا به عن‪$$$$‬وان هديه به همسر قيصر روم‪ $‬بده‪$$$$‬د‪.‬‬
‫هنگ‪$$$‬امي که قاصد‪ $‬برگش‪$$$‬ت‪ ،‬دو شيشه پر از ج‪$$$‬واهرات از ط‪$$$‬رف همسر قيصر‪ $‬آورد و به‬
‫ام‌کلثوم‪$‬ك داد و چون عمرس به خانه آمد و جواهرات را ديد‪ ،‬پرس‪$$‬يد اينها از کجا آم‪$$‬ده اس‪$$‬ت‪.‬‬
‫ام‌کلثوم‪$‬ك ماجرا را گفت و عمرس جواهرات را از او گرفت‪ .‬ام‌کلثومك به اعتراض گفت‪ :‬اين‬
‫به عوض هديه من است‪ .‬عمرس گفت‪ :‬داور ميان من و تو پدرت باشد‪ .‬علي؛ به س‪$$‬ود عمرس‬
‫داوري‪ $‬کرد و فرمود‪ :‬به مقدار بهاي دينارهايي که عطر خريدي‪ $‬از اين جواهرات م‪$$‬ال توست‬
‫و بقيه مال مسلمانان است؛ زيرا قاصد آنان هديه تو را برد و اينها را آورد‪.‬‬
‫‪ -6‬دف‪$$‬اع زي‪$$‬دبن ام‌کلثوم ‪$‬ك از ج‪$$‬دش؛ در خ‪$$‬بري آم‪$$‬ده است که زيد پسر عمرس و ام‌کلثوم ‪$‬ك‬
‫همراه هيأتي از مدينه به دمشق نزد معاويه رفت‪ .‬معاويه او را کنار خ‪$$‬ود بر تخت نش‪$$‬اند و او‬

‫‪ - 1‬هتذیب االحکام الطوسی ج‪ ،9‬ص‪362‬؛ احلر العاملی‪ ,‬ج‪ ،26‬ص‪314‬؛ سنن الدارمی ج‪ ،2‬ص‪ 379‬مستدرک حاکم ج‪،4‬‬
‫صص ‪( 346_345‬هذا حدیث اسناده صحیح و فیه فوائد منها)؛ سنن الدارقطنی ج‪ ،4‬ص‪40‬؛سنن کربی البیهقی‪ ,‬ج‪ ،6‬ص‪222‬‬
‫‪ - 2‬مسالک االفهام شهید ثانی‪ ,‬ج‪ ،13‬ص‪270‬؛ جواهر الکالم ج‪ 39‬ص‪308‬؛ کشف اللثام هباء‌الدین حممدبن احلسن االصفهانی ج‬
‫‪ ،2‬ص‪ 312‬؛ املدونة الکربی امام مالک‌ ج‪ 3‬ص‪ ،385‬؛ مغنی ابن‌قدامه ج‪ 7‬ص‪ ,187‬عبدهلل‌بن حممد احلنبلی(م‪620‬ق) ؛ الشرح‬
‫الکبری ج‪7‬ص‪،156‬عبدالرمحن ابن‌قدامه‬
‫‪ - 3‬املنمق‪ ،‬البغدادی ص‪310‬‬
‫‪ - 4‬منابع فقهی مشاره قبل؛ ریاض املسائل(ط ق حجریه) الطباطبایی‪ ,‬ج‪ ،2‬ص‪380‬؛ مستند الشیعة(طج)‪ ،‬ج‪ ،19‬ص‪ 452‬و منابع‬
‫دیگر‬
‫‪ - 5‬الکلینی ج‪ 6‬ص‪115‬؛ هتذیب االحکام الطوسی ج‪ 8‬ص‪161‬؛ االستبصار الطوسی ج‪ 3‬ص‪352‬؛ النوری ج‪ 15‬ص‪365‬؛‬
‫جملسی ج‪ 101‬ص‪191‬؛ البیهقی ج‪ 7‬ص‪436‬؛ الصنعانی ج‪ 7‬ص‪30‬؛ املتقی اهلندی ج‪ 9‬ص‪694‬‬
‫‪ - 6‬البحرانی ج‪ 25‬ص‪528‬؛ کتاب االم امام الشافعی ج‪ 7‬ص‪ ،182‬دار الفکر؛ السرخسی ج‪ 6‬ص‪36‬‬
‫‪ - 7‬احلر العاملی‪ ,‬ج‪ ،15‬ص‪19‬؛ البیهقی‪ ،‬ج‪ ،7‬ص‪233‬؛ املغنی ابن‌قدامه ج‪ ،8‬ص‪5‬؛ الشرح الکبری ابن‌قدامه ج‪ ،8‬ص‪ .5‬و در‬
‫بسیاری از منابع تراجم و تارخیی این مطلب آمده است‪.‬‬
‫‪ - 8‬شرح هنج البالغة ابن ابی احلدید ج‪ ،19‬ص‪351‬‬
‫﴿‪﴾184‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫را احترام کرد‪ .‬بسر‌بن ارطاة که آنجا ب‪$$‬ود به علي؛ و جد زيد ناس‪$$‬زا گفت‪ .‬زيد از اين عمل بر‬
‫آش‪$$$‬فت و با عصا بر سر بسر کوبيد و سر او را شکس‪$$$‬ت‪ .‬معاويه به زيد گفت‪« :‬سر ش‪$$$‬يخ و‬
‫س‪$$‬يد ش‪$$‬ام را شکس‪$$‬تي»‪ $‬و به بسر گفت‪« :‬در حض‪$$‬ور او از علي؛ بد مي‌گ‪$$‬ويي‪ ،‬در ح‪$$‬الي که‬
‫علي؛ جد اوست‪ ».‬زيد پس از گفت‌وگو با معاويه به حالت قهر از مجلس معاويه ب‪$$‬يرون رفت‪.‬‬
‫م‪$$‬أمور‪ $‬معاويه به دنب‪$$‬ال زيد رفت و او را قسم داد و ب‪$$‬از گرداند و معاويه از عمر پ‪$$‬در زيد‬
‫‪1‬‬
‫تعريف‪ $‬کرد‪.‬‬
‫‪ -7‬در خبري آمده است که عمرس شبي در گشت‌و‌گذار‪ $‬خود به بيرون ش‪$$‬هر مدينه رفت و در‬
‫آنجا به چ‪$$‬ادري م‪$$‬ويين برخ‪$$‬ورد‪ $‬که زني در آن در ح‪$$‬ال زايي‪$$‬دن ب‪$$‬ود و از بي‌چ‪$$‬يزي ش‪$$‬کايت‬
‫مي‌کرد‪ $.‬عمر بي‌درنگ به خانه باز گشت و همراه با مقداري آرد و روغن به اتف‪$$‬اق همس‪$$‬رش‬
‫ام‌کلثوم ‪$‬ك بنت فاطمه با وس‪$$‬ايل الزم ب‪$$‬دان جا بازگش‪$$‬ت‪ .‬ام‌کلث‪$$‬وم‪ $‬در وضع حمل به زن کمک‬
‫‪2‬‬
‫کرد‪.‬‬
‫‪ -8‬نيز نقل شده است که پس از ضربت خ‪$$‬وردن ام‪$$‬ير مؤمن‪$$‬ان علي؛ ام‌کلث‪$$‬وم‪ $‬مي‌گفت‪« :‬نم‪$$‬از‬
‫صبح از من چه مي‌خواه‪$$‬د؛ ش‪$$‬وهرم عمر اميرالموم‪$$‬نين هنگ‪$$‬ام نم‪$$‬از ص‪$$‬بح کش‪$$‬ته شد و پ‪$$‬درم‬
‫‪3‬‬
‫اميرالمومنين نيز هنگام نماز صبح کشته شد‪».‬‬
‫‪ -9‬روايتي نيز به اين مضمون نقل شده است‪:‬‬
‫ابن الحنفية يق‪$$$‬ول دخل عمر بن الخط‪$$‬ابب وأنا عند أخ‪$$$‬تي أم كلث‪$$‬وم بنت علي فض‪$$$‬مني وق‪$$$‬ال‬
‫‪4‬‬
‫بالحلواء‬
‫ابن حنفيه (فرزند‪ $‬علي) فرمود‪« :‬عمرس وارد شد در ح‪$$‬الي که من ن‪$$‬زد خ‪$$‬واهرم ام‌کلث‪$$‬وم بنت‬
‫عليس بودم‪ ،‬مرا در آغوش گرفت‪ ،‬سپس فرمود‪ :‬با حلوا از او پذيرايي کن»‪.‬‬
‫اخبار در اين مورد بس‪$$‬يار زي‪$$‬اد هس‪$$‬تند که ب‪$$‬راي هر ش‪$$‬خص عاقل و با انص‪$$‬افي‪ $‬ج‪$$‬ايي ب‪$$‬راي‬
‫ترديد‪ $‬باقي نميگزارد‪.‬‬
‫و مال باقر‪ $‬مجلسي نيز در مرآة العقول خود و در باب تزويج ام کلثومك ميگويد‪ $:‬اما رواياتي که‬
‫داللت بر ازدواج عمرس و ام کلثوم؛ ميکند صحيح بوده و هيچ شکي در آن نيست!‬
‫در اينجا تمامي شبهات آقاي قزويني‪ $‬ج‪$$‬واب داده شد و خوانن‪$$‬ده خ‪$$‬ود به ج‪$$‬اي قاضي‪ $‬نشس‪$$‬ته و‬
‫قضاوت‪ $‬کند که‪ :‬چقدر اين ازدواج براي امثال قزويني‪ $‬گ‪$$‬ران تم‪$$‬ام ش‪$$‬ده است که حاض‪$$‬رند‪ $‬اين‬
‫همه ب‪$‬راي آن مايه و وقت بگزارند تا به خي‪$‬ال خودش‪$‬ان ش‪$‬يعيان و س‪$‬ائالني که در اين م‪$‬ورد‪$‬‬
‫تحقيق ميکنند را راضي‪ $‬کرده و آنها را ساکت کنند‪.‬‬
‫آنهايي که س‪$$‬الهاي س‪$$‬ال در بي خ‪$$‬بري ق‪$$‬رار‪ $‬داش‪$$‬ته ان‪$$‬د‪ ،‬وق‪$$‬تي‪ $‬به آنها ميگ‪$$‬وييم‪ :‬عمرس دام‪$$‬اد‬
‫حضرت عليس و فاطمهك بوده‪ ،‬بهت زده ميشوند‪ $‬و دنبال جوابي ب‪$$‬راي اين م‪$$‬اجرا ميگردند و‬
‫افرادي‪ $‬از آنها نيز جواب را آن دانسته اند که اصوالً م‪$$‬ذهب تش‪$$‬يع بي اس‪$$‬اس است و بين هيچ‬
‫ک‪$$‬دام از اص‪$$‬حاب ک‪$$‬رامش خصوص‪$$‬ا ً بين س‪$$‬يدنا عمرس و س‪$$‬يدنا علي؛ هيچ گونه ک‪$$‬دورت و‬

‫‪ - 1‬تاریخ دمشق ابن‌عساکر ج‪ ،19‬ص‪484‬؛ سری اعالم النبالء ذهبی ج‪ ،3‬ص‪502‬‬


‫‪ - 2‬البدایة والنهایة ج‪ ،7‬ص‪153‬‬
‫‪ - 3‬بدایة و النهایة ج‪ ،8‬ص‪14‬‬
‫‪- 4‬تاریخ دمشق ج ‪ 54‬ص ‪ 331‬و سری اعالم النبالء ذهبی ج ‪ 7‬ص ‪ 122‬و مهینطور تاریخ االسالم ذهبی ج‪ 6‬ص ‪ 184‬و کنز‬
‫العمال متقی هندی ح ‪37515‬‬
‫﴿‪﴾185‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫رنجشي‪ $‬نبوده است‪ .‬لذا وقتي به معزالدوله أحمد بن بويه که يکي از علم‪$$‬اي رافضي‪ $‬ب‪$$‬ود و به‬
‫صحابهش ناسزا ميگفت‪ ،‬گفته شد‪:‬‬
‫«أن علي اً علي ه الس الم زوج ابنت ه أم كلث وم لعم ر بن اخلط اب فاس تعظم ذل ك وق ال‪ :‬م ا علمت هبذا‪،‬‬
‫‪1‬‬
‫وتصدق بأكثر ماله‪ ،‬وأعتق ممالكيه‪ ،‬ورد كثرياً من املظامل‪ ،‬وبكی حتی غشي عليه»‪.‬‬
‫«قطعاً‪ $‬علي؛ دخ‪$$‬ترش ام کلثوم‪$‬ك را به عقد ازدواج عمرس درآورده‪ ،‬ايش‪$$‬ان مس‪$$‬أله را بس‪$$‬يار‪$‬‬
‫مهم تلقي کرد و گفت‪ :‬من اين را نفهميده‌ام! و بال فاصله توبه ک‪$$‬رد و قس‪$$‬مت عم‪$$‬دهي ام‪$$‬والش‬
‫را ص‪$$‬دقه داد و کنيزه‪$$‬ايش را آزاد ک‪$$‬رد‪ ،‬و بيش‪$$‬تر س‪$$‬تمها و مظ‪$$‬الم را به ص‪$$‬احبان اص‪$$‬لي‬
‫برگرداند و آن‌قدر‪ $‬گريست كه بيهوش شد‪ 2،‬چون م ‪ّ $‬دتي ط‪$$‬والني از عمرس خ‪$$‬ويش را در راه‬
‫ضربه زدن به حيثيت و اعتبار آن بزرگواران پاك سيرت ص‪$$‬رف ک‪$$‬رد‪ ،‬بن‪$$‬ابراين به ‌اين ج‪$$‬رم‬
‫ب‪$$‬زرگ خ‪$$‬ويش پي ب‪$$‬رد و علّت اين انح‪$$‬راف ب‪$$‬زرگ او هم فريفته ش‪$$‬دن به ش‪$$‬بهه‌هاي رافضه‬
‫‪3‬‬
‫بود‪.‬‬
‫امي‪$$‬دوارم ديگر ش‪$$‬يعيان ن‪$$‬يز بعد از درک اين واقعيت حق را در يابند و راه توبه را در پيش‬
‫بگيرند‪ $‬و دست از سب و لعن بهترين خاليق خدا که همان اصحاب پيامبرصباشند‪ ،‬بردارند‪.‬‬
‫مراد ما نصيحت بود و گفتيم‪ 2...‬حوالت با خدا کرديم و رفتيم‬
‫و آفرين بر شاعر زيبا سخن «خواجه فخر الدين» زنده دل که ميسرايد‪:‬‬
‫ام کلثوم همان دخت علي بود ‪ .......‬که عمر را چه اعال همسري بود‬
‫نميداني بدان تو اي مسلــمان ‪ .........‬که عمر هم دامـــــاد حيدري بود‬
‫آذر ماه‬
‫سال ‪1388‬‬

‫التماس دعا‬

‫‪ -‬املنتظم ابن اجلوزى ج ‪ 7‬صص ‪39 _38‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬املنتظم ابن اجلوزى ج ‪ 7‬صص ‪39 _38‬‬


‫‪ -3‬مذهب الشیعة ج ‪ 2‬ص‪.937‬‬
‫﴿‪﴾186‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫مآخذ کتاب(مهترينشان)‬
‫‪ -1‬قرآن الکريم‪،‬سخن خداوند‪$‬‬
‫‪ -2‬طبقات الکبري‪،‬محمد‪ $‬بن سعد (م‪ )230‬دار صادر‪ ،‬بيروت‪ ،‬طبعة ‪ 1968 ،1‬م‬
‫‪ -3‬المصنف‪،‬ابوبکر ابن ابي شيبه(م‪ )235‬دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع‪ ،‬بيروت‪،‬لبنان‬
‫‪ -4‬مصعب بن عبدهللا الزبيری(م‪ ,)236‬نسب قريش ص ‪ ،82‬دارالمعارف‪ $‬للطباعة و النشر‬
‫‪ -5‬مسند احمد‪ ،‬امام احمد بن حنبل (م‪ )241‬دار صادر‪ ،‬بيروت‪ ،‬لبنان‬
‫‪ -6‬المنمق‪ ،‬محمدبن حبيب بغدادي(م‪245‬ق)خورشيد احمد فاروق‪ ،$‬نسخة خمطوطة‬
‫‪ -7‬كتاب المحبر‪ ،‬محمد بن حبيب (م‪245‬ق)چاپخانه‪ :‬مطبعة الدائرة‪1361 ،‬‬
‫‪ -8‬المعارف ابن قتيبة (م‪ )276‬منشورات الشريف‪ $‬الرضي‪ ،‬قم‪ ،‬ط‪1415 1‬ق‬
‫‪ -9‬انساب االشراف‪ ،‬البالذري‪( $‬م‪279‬ق) ط ‪،1‬دار الفکر‪ ،‬بيروت‪1996 ،‬م‪,‬‬
‫‪ -10‬ت‪$$‬اريخ ط‪$$‬بري‪،‬ابن جرير ط‪$$‬بري(م‪)310$‬مؤسسة األعلمي للمطبوع‪$$‬ات‪،‬ب‪$$‬يروت‪،‬طبعة ‪،4‬‬
‫‪1983‬م‬
‫‪ -11‬مس‪$$$‬تدرک علي الص‪$$$‬حيحين‪ ،‬الح‪$$$‬اکم نيش‪$$$‬ابوري(م‪ )405‬اش‪$$$‬راف‪:‬يوسف عبد ال‪$$$‬رحمن‬
‫المرعشلي‬
‫‪ -12‬معرفة الصحابه ابن نعيم (م‪ )430‬دار الوطن للنشر‪ ،‬الرياض‪ ،‬األولی‪ 1998 ،‬م‬
‫ابنحزم آندلسي(م‪ )456‬دار الکتب العلمية‪ ،‬بيروت‪ ،‬ط‪1403 ،1‬ق‬
‫‪ -13‬مجهرة انساب العرب‪‌ ،‬‬
‫‪ -14‬جوامع السرية‪ ،‬ابن حزم آندلسي(م‪ )456‬دار المعارف‪ ،‬مصر‪ ،‬ط‪1،1900‬م‬
‫‪ -15‬االستيعاب في معرفة االصحاب ابن عبدالبر (م‪ )463‬دار الجيل‪،‬بيروت‪ ،‬ط‪1،1412‬‬
‫‪ -16‬تاريخ دمشق‪،‬ابنعساکر‪( $‬م‪ )571‬تحقيق علي شيري‪ ،‬دارالفکر‪ ،‬بيروت‪1995 ،‬م‬
‫‪ -17‬المغني ابن‌قدامه‪،‬عبدهلل‌بن محمد الحنبلي(م‪620‬ق)دارالکتاب‌ العربي‪،‬بيروت‬
‫‪ -18‬اسد الغابة في معرفة الصحابه‪ ،‬ابن اثير (م ‪)630‬دار الكتاب العربي‪ ،‬بيروت‬
‫‪ -19‬الكامل فی التاريخ‪ ،‬ابناثير‪( $‬م‪ )630‬دار صادر‪ - $‬دار بيروت‪1966 ،‬م‬
‫‪ -20‬تهذيب االسماء‪،‬امام نووي(م‪)676$‬تحقيق‪ :‬مصطفي عبدالقادر عطا‬
‫‪ -21‬ذخائر العقبي‪،‬احمد بن عبدهللا الطبري(م‪)694$‬مكتبة القدسی‪ ،‬القاهرة‪1356 ،‬‬
‫‪ -22‬منهاج السنة النبوية‪ ،‬ابن تيميه(م‪)728‬مؤسسة قرطبة‪ ،‬ط‪1،1406‬‬
‫‪ -23‬نهاية األرب في فنون األدب‪ ،‬النويري(م‪ )733‬دار الكتب العلمية‪ ،‬بريوت‪ ،‬ط‪1،2004‬م‬
‫‪ -24‬تهذيب الكمال‪،‬يوسف‪ $‬المزی (م‪ )742‬مؤسسه الرساله‪،‬بيروت‪،‬ط‪4،1985$‬م‬
‫‪ -25‬سير اعالم النبالء‪,‬شمس‌الدين ذهبي (م‪ ,)748‬موسسة الرسالة‪ ,‬بيروت‪ ,‬ط‪1413 ,9‬ق‬
‫‪ -26‬تاريخ اإلسالم‪،‬شمس الدين ذهبي(م‪ ،)748‬دار الكتاب العربي‪،‬بيروت‪،‬لبنان‪،‬ط‪1،1897‬م‬
‫‪ -27‬نظم درر السمطين‪،‬جمال الدين‪ ،‬الزرندي‪ $‬الحنفي (م‪)750‬ط‪1958 ،1‬م‬
‫﴿‪﴾187‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫‪ -28‬الوافي بالوفيات‪،‬الصفدي(م‪ ،)764‬دار إحياء التراث‪ ،‬بيروت‪2000 ،‬م‬


‫‪ -29‬البداية و النهايه‪ ،‬ابي الفداء ابنكثير‪( $‬م‪ )774‬بيروت‪ ،‬دار احياء التراث‪،‬ط‪1،1988‬م‬
‫‪ -30‬جوهرة يف نسب اإلمام علي وآله‪ ،‬البري(م‪.‬ق ‪ )7‬مكتبة النوري‪،‬دمشق‪،‬ط‪1،1402‬‬
‫‪ -31‬امتاع األسماع‪،‬مقريزي(م‪ )845‬دار الكتب العلمية‪ ،‬بيروت‪ ،‬ط‪1،1999‬م‬
‫‪ -32‬االصابه‪ ،‬ابنحجرعسقالني(م‪ )852‬بيروت‪ ،‬دارالكتب العلميه‪ ،‬ط‪1،1415‬‬
‫‪ -33‬تهذيب التهذيب‪ ،‬ابنحجر (م‪ )852‬دارالفكر‪ ،‬بيروت‪ ،‬لبنان‪،‬ط‪1984 ،1‬م‬
‫‪ -34‬سبل الهدی والرشاد‪،‬الصالحي‪ $‬الشامي (م‪)942‬دار الكتب العلمية‪ ،‬بريوت‪ ،‬الطبعة ‪1،1414‬‬

‫منابع اهل تشيع‬


‫‪ -1‬سيرة ابن إسحاق‪،‬محمد بن إسحاق بن يسار (م‪)151‬معهد الدراسات واألبحاث للتعريف‪$‬‬
‫‪ -2‬تاريخ اليعقوبي‪،‬يعقوبي(م‪ )284‬دار صادر‪،‬بيروت‪،‬لبنان‬
‫‪ -3‬مناقب اإلمام أميرالمؤمنين؛محمد بن سليمان الكوفي(حيات‪ ،)300‬جممع إحياء الثقافة اسالميه‪،‬‬
‫قم‬
‫‪ -4‬كت‪$$‬اب الفت‪$$‬وح‪،‬أحمد بن أعثم الك‪$$‬وفي (م‪ )314‬دار األض‪$$‬واء للطباعة والنشر‪ $‬والتوزي‪$$‬ع‪،‬ط‪$‬‬
‫‪1،1411‬‬
‫‪ -5‬الکافي کليني(م‪ )329‬دار الكتب اإلسالمية‪ ،‬طهران‪ ،‬ط‪1363 ،5‬‬
‫‪ -6‬فضائل أمير المؤمنين؛ابن عقدة الكوفي(م‪)333$‬تحقيق‪:‬عبد الرزاق محمد حسين فيض الدين‬
‫‪ -7‬الهداية الكبری‪،‬حسين بنحمدان خصيبی‪( $‬م‪334‬ق)بيروت‪ ،‬مؤسسه البالغ‪ ،‬ط‪ 1411 ،1‬ق‬
‫‪ -8‬التنبيه واإلشراف‪،‬المسعودي(م‪ )345‬دار صعب‪ ،‬بيروت‬
‫‪ -9‬مقاتل الطالبين‪،‬ابو الفرج اصفهاني(م‪)356‬منشورات املكتبة احليدرية ومطبعتها‪ ،‬النجف‪،‬ط‬
‫‪2،1965‬م‬
‫‪ -10‬ش‪$$‬رح األخب‪$$‬ار‪،‬القاضي النعم‪$$‬ان المغ‪$$‬ربي(م‪)363‬مؤسسة النشر اإلس المي التابع ة جلماعة‬
‫المدرسين بقم‪،‬ط‪2،1414‬‬
‫‪ -11‬علل الشرايع‪،‬صدوق‪($‬م‪ )381‬منشورات‪ $‬املكتبة احليدرية ومطبعتها‪ ،‬النجف‪1966،‬م‬
‫‪ -12‬مع‪$$‬اني األخب‪$$‬ار‪،‬ص‪$$‬دوق (م‪ )381‬مؤسسة النشر اإلس‪$$‬المي التابع ة جلماعة المدرس‪$$‬ين بقم‪،‬‬
‫‪1338‬ش‬
‫‪ -13‬األمالي‪،‬الصدوق(م‪ )381$‬مركز‪ $‬الطباعة والنشر يف مؤسسة البعثة‪ ،‬ط‪1417 ،1‬‬
‫‪ -14‬عيون أخبار الرضا‪،‬صدوق(م‪ )381‬مؤسسة األعلمي للمطبوعات‪ ،‬بيروت‪1984،‬م‬
‫‪ -15‬االرشاد‪،‬شيخ المفيد(م‪ )413‬دار المفيد للطباعة والنشر‪ $‬والتوزيع‪ ،‬بيروت‪ ،‬ط‪2،1993‬م‬
‫‪ -16‬رسائل‪ ،‬سيدالمرتضي(م‪436$‬ق)دارالقرآن‪ ،‬قم‪1405 ،‬ق‬
‫‪ -17‬تهذيب االحکام‪ ،‬طوسي (م‪ ،)460‬دار الكتب اإلسالمية‪ ،‬طهران‪ ،‬ط‪1364 ،3‬ش‬
‫‪ -18‬روضة الواعظين‪ ،‬فتال نيشابوري(م‪ )508‬منشورات‪ $‬الشريف الرضي‪ ،‬قم‬
‫﴿‪﴾188‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫‪ -19‬احتجاج‪،‬ابي منصور طبرسي(م‪ )548$‬دار النعمان للطباعة والنشر‪ ،‬النجف‪1966،‬م‬


‫‪ -20‬تاج المواليد في مواليد االئمه و وفاتيهم‪،‬طبرسي(م‪)548$‬مكتب المرعشي‪،‬قم‪1406،‬‬
‫‪ -21‬اعالم الوري باعالم الهدي‪،‬الفضل‌بن الحسن طبرسي(م‪548$‬ق)موسسه آل‌ال‪$$‬بيت‪،‬قم‪،‬ط‪1،14‬‬
‫‪17‬ق‬
‫‪ -22‬مناقب آل ابي طالب‪ ،‬ابن شهر آشوب(م‪ )588‬المكتبة الحيدرية‪ ،‬النجف‪1956،‬م‬
‫‪ -23‬العم دة عي ون ص حاح االخب ار يف من اقب ام ام االب رار‪ ،‬ابن البطري‪$$‬ق(م‪ )600$‬مؤسسة النشر‬
‫اإلسالمي التابعة جلماعة المدرسين بقم‪1407،‬‬
‫‪ -24‬الفخري في انساب الط‪$$‬البين‪ ،‬القاضي النس‪$$‬ابة اس‪$$‬ماعيل الم‪$$‬روزي (م‪ )614‬مکتبة النجفي‪،‬‬
‫قم‪ ،‬ط‪‌1409 ،1‬ق‬
‫‪ -25‬رجال الطوسي(م‪)460$‬مؤسسة النشر اإلسالمي التابعة جلماعة المدرسين بقم‪،‬ط‪1،1415‬‬
‫‪ -26‬شرح نهج البالغه‪،‬ابن ابي الحديد(م‪ )656‬دار الكتب العلمية – بيروت‪،‬ط‪1،1998‬م‬
‫‪ -27‬اللهوف في قتلی الطفوف‪ ،‬ابنطاووس(م‪ )664$‬نوار الهدی‪ ،‬قم‪،‬ط‪1،1417‬‬
‫‪ -28‬الدر النظيم‪،‬إبن حاتم عاملي(م‪)664‬مؤسسة النشر اإلسالمي التابعة جلماعة المدرسين بقم‬
‫‪ -29‬كشف الغمه‪ ،‬ابن أبي الفتح اإلربلي (م‪693‬ق) بيروت‪ ،‬دار االضواء‪،‬ط‪2،1985‬‬
‫‪ -30‬المجدي في انساب الطالبيين‪ ،‬العلوي النسابه(م‪ ،)709‬مکتبة املرعشي‪ ،‬قم‪،‬ط‪1،1409‬‬
‫‪ -31‬االصيلي في انساب الطالبيين‪،‬ابن طقطقي(م‪)709‬مکتبة المرعشي‪،‬قم‪ ،‬ط‪1،1378‬‬
‫‪ -32‬المستجاد من اإلرشاد‪،‬حلي(م‪ ،)726$‬مكتب المرعشي‪ ،‬قم‪1406،‬‬
‫‪ -33‬رجال ابن داوود‪ $‬حلي (م‪ )740‬منشورات مطبعة احليدرية‪ ،‬النجف‪1972،‬م‬
‫‪ -34‬عمدة الطالب‪ ،‬ابن عنبه (م‪ )828‬منشورات املطبعة احليدرية‪ ،‬نجف‪،‬ط‪2،1961‬م‬
‫‪ -35‬مسالک االفهام‪،$‬الشهيد الثاني(م‪ )966‬مؤسسة املعارف اإلسالمية‪ ،‬قم‪،‬ط‪1،1413‬‬
‫‪-36‬الوافي‪ ،‬الفيض الكاشاني(م‪ ،)1091$‬مكتبة علي بن أبي طالب‪ ،‬أصفهان‪،‬ط‪1،1406‬‬
‫‪ -37‬وسائل الشيعه(آل بيت)حر عاملي(م‪،)1104‬مؤسسة آل البيت‪،‬قم‪،‬ط‪2،1414‬‬
‫‪ -38‬فصول المهمه حر عاملي(‪ )1104‬مؤسسة معارف‪ $‬إسالمي إمام رضا؛ ط‪1376 ،1‬‬
‫‪ -39‬مدينة المعاجز‪،‬سيد‪ $‬هاشم بحراني(م‪ )1107‬مؤسسة المعارف‪ $‬اإلسالمية‪ ،‬قم‪،‬ط‪1،1413‬‬
‫‪ -40‬الدرجات الرفيعة‪ ،‬سيد علي خان مدني(م‪ )1120‬منشورات مكتبة بصيرتي‪ ،‬قم‪1397،‬‬
‫‪ -41‬کشف اللث‪$$$‬ام الفاضل الهن‪$$$‬دي بهاء‌ال‪$$$‬دين محم‪$$$‬دبن الحسن االص‪$$$‬فهاني(م‪1173‬ق) مکتبة‬
‫المرعشي‪ ،‬قم‪1405 ،‬ق‬
‫‪ -42‬نقد الرجال تفرشي(م‪،‬ق‪)11‬مؤسسة آل البيت عليهم السالم إلحياء ال‪$‬تراث‪ ،‬قم‪،‬ط‪1،1418‬‬
‫‪ -43‬مستند الشيعة(طج)‪ ،‬النراقي(م‪)1245$‬موسسه آل البيت‪،‬قم‪،‬ط‪1419 ،1‬‬
‫‪ -44‬جواهر الکالم‪،‬جواهري نجفي(م‪ )1266‬دار الكتب اإلسالمية‪ ،‬تهران‪،‬ط‪2،1365‬‬
‫‪ -45‬مستدرک الوسائل‪،‬نوري(م‪)1320‬مؤسسة آل البيت؛إلحياء الرتاث‪،‬بريوت‪،‬ط‪1‬حمققه‪1987،‬م‬
‫‪ -46‬األنوار العلوية‪ ،‬جعفر النقدي (م‪ )1370‬مكتبة الحيدرية‪ ،‬نجف‪،‬ط‪2،1962‬م‬
‫﴿‪﴾189‬‬ ‫در روشنی آفتاب‬

‫‪ -47‬اعيان الشيعة‪،‬سيد محسن امين(م‪ )1371‬دار التعارف‪ $‬للمطبوعات‪ ،‬بيروت‪1983،‬م‬


‫‪ -48‬الغدير‪ ،‬اميني (م‪)1392‬دار الكتاب العربي‪ ،‬بيروت‪،‬ط‪4،1977‬م‬
‫‪ -49‬مستدرك سفينة البحار‪ ،‬علي النمازي الشاهرودي(م‪ )1405‬مؤسسة النشر اإلسالمي التابعة‬
‫لجماعة المدرسين بقم‪1418،‬‬
‫‪ -50‬مس‪$‬تدركات علم رج‪$‬ال الح‪$‬ديث‪ ،‬علي النم‪$‬ازي الش‪$‬اهرودي(م‪ ،)1405‬چاپخان‪$‬ه‪ :‬حي‪$‬دري‪،‬‬
‫طهران‬
‫‪ -51‬شرح إحقاق احلق وإزهاق الباطل املرعشی (م‪)1411‬منشورات مكتبة املرعشي‪ ،‬قم‪،‬ط‪1،1417‬‬
‫‪ -52‬معجم رجال حديث‪،‬خويي(م‪ ،)1411‬ط‪ 1992 ،5‬م‬
‫‪ -53‬اعالم النساء‪،‬علي محمدعلي‪ ،‬الداراالسالمية‪ ،‬بيروت‪،‬ط‪3،1992‬م‬
‫‪ -54‬هجوم علي بيت فاطمه‪ ،‬عبد الزهراء مهدي(معاصر) ط‪1421 ،1‬‬
‫‪ -55‬موس‪$$‬وعة اإلم‪$$‬ام علي بن أبي ط‪$$‬الب‪ ،‬محمد الريش‪$$‬هري(معاص‪$$‬ر) دار الح‪$$‬ديث للطباعة‬
‫والنشر‪،‬ط‪1425 ،2$‬‬
‫‪ -56‬قاموس الرجال‪،‬محمد تقي تستري(معاصر)‪،‬موسسة النشر اإلسالمي التابعة جلماعة المدرسين‬
‫بقم‪ ،‬ط‪1،1419‬‬
‫‪ -57‬اسرار الفاطميه‪ ،‬محمد فاضل المسعودي(معاصر)چاپخانه امير‪ ،‬قم‪،‬ط‪ 2،2000‬م‬
‫‪ -58‬نهج السعادة شيخ محمودي(معاصر) مؤسسة األعلمي للمطبوعات‪،‬بيروت‬

You might also like