Professional Documents
Culture Documents
تاليف:
ابوبكر بن حسين
فهرست
- 1چه بسا تا چند سال دیگر بر خورشید نیز لکه سیاهی پیدا کنند!!
- 2الوافی املقدمة ،ص . 9و مانند این شکایت در هتذیب االحکام طوسی ،ج 1ص ،2اساس االصول لکهنوی ص 51ومستدرک
الوسائل نوری ،الذریعه آقا بزرگ طهرانی
﴿﴾2 در روشنی آفتاب
فيض کاشاني مينويسد :مي بيني که آنها در يک مسئله بيست قول مختلف يا سي قول يا بيش$$تر$
از آن دارن$$د ،بلکه مي ت$$وانم بگ$$ويم هيچ مس$$ئله اي ف$$رعي نيست که در آن يا در بعضي از
متعلقات آن اختالف نکرده باشند.
ولي آقاي قزويني و همدس$$تانش $گويا به اين رواي$$ات عمل ميکنند که ش$$يخ ص$$دوق از علي بن
اسباط روايت (کذب نقل) ميكند كه گفت:
به امام رضا؛ گفتم «:گاهي مسئله اي پيش مي آيد كه فهميدن آن الزم است ،و در شهري كه
من هستم كسي از شيعيان شما نيست كه از او فتوي بگيرم.
امام فرمودند :نزد فقيه همان شهر برو و از او فتوي $بخواه ،هرچه جواب داد(فخ ذ خبالف ه ف إن
احلق فيه)بر عكس آن عمل كن كه حق در همين است!» 1و همچ$$نين از ام$$ام ص$$ادق$؛ در ب$$اره
دو حديث متعارض پرسيدند که گفت :آنها را با روايات عامه(اهل سنت)مطابقت دهيد ،آنچه با
2
روايات آنان مخالف بود به آن عمل كنيد»
آنها اصل را بر ک$$افر ب$$ودن حض$$رت عمرس (زبانش$$ان الل) گذاش$$ته و به وس$$يله همين فکر
تمام شبهات خنده دار و بعضا ً شرم آور خود را بنا نهاده اند .قصد تاليف اين کتاب نيز ج$$واب
دادن به شبهات آنهاست .و من هللا توفيق
الزم به ذکر است که متن ش$$$بهه از دو مقاله س$$$ايت وليعصر $گرفته ش$$$ده که يکي مختصر و
دومي $مفصل است! و ما به دليل طوالني $بودنشان در هر بحثي فقط اصل شبهه را نقل ميکنيم
تا خواننده بهتر بفهمد و باعث گنگ بودن موضوع نشود$.
در اين تحقيق به چند سوال و شبهه جواب گفته و آن را بررسي $کرده ايم:
-1دختری به نام ام كلثومك وجود نداشته است؟
-2حضرت عمرس با ام کلثوم دختر ابوبکر صديقس ازدواج کرد يا با دختر سيدنا عليس ؟
-3آيا تعارضها و اختالفات موجود در اين ماجرا به اصل ازدواج صدمه ميزند؟
-4اهانت به ناموس رسول خداص؟!!!؟
-5بررسي $و تحليل دليل حضرت عمر س براي ازدواج
-6آيا اين ازدواج با سنت پيامبر$ص در تضاد است؟
-7امير المومنين عمرس با ام کلثومك هم کفو نبود؟
-8ازدواج با تهديد و زور؟؟
-9بررسي $سند روايات اين ماجرا
بررسي شبهات:
- 1علل الشرایع شیخ صدوق ج 2ص 531؛و عیون أخبار الرضا ج 2ص 249؛ هتذیب االحکام شیخ طوسی ج 6ص 295؛
وسائل الشیعه حر عاملی ج 27ص 116و فصول املهمة حر عاملی ص 575
-2وسائل الشیعه حر عاملی ج 27ص 118؛ الفصول املهمة حر عاملی ص 577
﴿﴾3 در روشنی آفتاب
دست ان$$در ک$$اران س$$ايت وليعص$$ر(آيت هللا! قزوي$$ني) $در ابت$$داي بحث ميگوين$$د $:ت$$اريخ بش$$ر،
هميشه در معرض تحريف $س$$ردمداران و سياست م$$داران ب$$وده اس$$ت ......يكي از افس$$انههايي
كه دودمان بني اميه به تاريخ افزودهاند ،ازدواج ام كلثوم با عمر بن خطاب است.
جواب:
اگر بني اميه اين روايت را جعل کرده اند ..پس بايد به آنها آف$رين ها گفت! ..چ$را که ميب$نيم
ايشان تا به آن حد در کار خود مهارت داشته اند که حتي ائمه(به زعم شيعه) معصوم و ع$$الم
الغيب هم گول خورده و گمان بر صحت اين ماجرا برده اند!
کلي$$ني با س$$ند ص$$حيح 4روايت را از آنها نقل ميکند که مال ب$$اقر مجلسي دو تا از آنها را
حسن(م رآة العق ول ج 20ص .24فص ل ت زوج ام کلث وم) و يکي را موثق $و ديگري $را ص$$حيح
ميدان$$د!( م رآة العق ول 21/197ب اب املت ويف عنه ا زوجه ا املدخول هبا أين تعت ّد.).و ميگوي$$د $:اما
رواياتي که داللت بر ازدواج حضرت عمر و ام کلثوم عليها السالم ميکند صحيح ب$$وده و هيچ
1
شکي در آن نيست!
گذشته از اين بني اميه به چه علت بايد اين ماجرا را جعل ميکردن$$د؟؟ مگ $ر ش$$ما نميگوييد که
امويها از س$$يدنا علي؛ ب$$دگويي $و او را لعن و نف$$رين ميکردند و ميخواس$$تند $علي؛ را از چشم
م$$ردم بياندازند$؟ح$$اال چه ل$$زومي داش$$ته روايت$ي جعل کنند به اين خ$$اطر که ث$$ابت شود علي
رضي $هللا عنه با حضرت عمرس خوب بوده است؟؟!!
مگ $ر ش$$ما نميگوييد :هر وقت معاويه در نامه هايش از س$$يرت و روش خلفا ص$$حبت ميک$$رد
حض$$رت عليس ح$$رفش را تاييد ميکردند تا بهانه دس$$تش نياي$د که ف$$ردا بگويد :ميبينيد! علي با
خلفاي قبل از خودش هم مش$$کل داش$ته ،چه برس$د به من!! ح$اال چ$را بايد چ$نين اشخاصي $بر
خالف نيت خودشان( که به قول شيعه قصد داشتند علي رو دشمن خلفاي ثالثه جلوه ب$$دن تا از
اين راه خود رو تثبيت کنند) روايتي $جعل کنند که نشانه محبت بين علي؛ و عمرس است؟؟!
دکتر!سيد $جعفر شهيدي $شيعي در کتاب خودش "علي از زبان علي" ميگوي$$د $:معاويه اش$$خاص
م$$زدوري را م$$زد مي$$داد تا در فض$$يلت خلف$$اي ثالثه و در ق$$دح حض$$رت علي؛ روايت جعل
کنند!!
حاال چرا معاويه و بني اميه روايتي جعل ميکنند که هم فضيلتي ب$$راي حض$$رت عمرس و س
هم فضيلتي براي حضرت علي س است؟؟!! (شايد شيعه اين را فضيلت نداند ولي بني اميه که
ميدانسته!)
آق$$اي قزوي$$ني در ادامه ميگوي$$د :ب$$رخی ديگ$$ر ،وق$$وع تع$$ارض در رواي$$ات ازدواج را دليلی
واضح ب$$$رای بطالن م$$$دعای اهل س$$$نت در ب$$$اره اين ازدواج میدانن$$$د؛ از جمله ش$$$يخ مفيد
رضوان هللا تعالی عليه در دو رساله مجزا به نامهای (املسائل العُكربية و املسائل السروية) چنين
2
ميگويد$.
- 1البته هببودی دو تا از آهنا را ضعیف دانسته که جمبور به قبول آنیم چون :جرح مقدم است بر تعدیل
- 2در اینجا از ناصر حسنی اهلندی نیز نام برده که او از معاصرشیعه است و البته به شبهاتی که آقای قزوینی به تبعیت از ایشان علم
کرده اند جواب خواهیم داد .ان شا اهلل
﴿﴾4 در روشنی آفتاب
جواب :اين دروغي بيش نيست! چون شيخ مفيد ،هر چند در کتاب مس ائل الس روية (ونه مس ائل
العکربية) وق$$وع $ازدواج را م$$ردود ميداند ولي بعد از اين کت$$اب به اش$$تباه و واهي ب$$ودن داليل
خود پي برده و بعد از نوشتن کتاب مسائل العکربية 1وقوع $ازدواج را معترف $ميشود .و آن را
به دليل تهديد و حفظ اسالم دانسته 2ولي مدعي به دروغ $نام اين رساله را هم ذکر کرده!!
پس ديگر از علماي قديم $اهل تش$$يع(بخوانيد $اهل تش$$نج!) هيچ منک$$ري ب$$اقي نمي ماند و ب$$دون
شک گردانندگان سايت وليعصر و ديگر مدعيان ،از تغيير عقيده ش$$يخ مفيد با خ$$بر بودند $ولي
چون به نفعشان نبوده خود را به ناداني زده و بيش از پيش خود را رسوا $کرده اند!
-اينجا جا دارد نظر محمد باقر $مجلسي را در مورد ادعاي شيخ مفيد ببينيم:
مجلسي«:إنکار املفيد – أصل الواقعة إمنا هو لبيان أنه مل يثبت ذلک من طريقهم و إال فبعد ورود ما
م ر من األخب ار إنک ار ذل ک عجيب و ق د روي الکلي ين عن محي د بن زي اد عن أيب مساعة عن حمم د بن
زياد عن عبداهلل بن سنان و معاوية بن عمار عن ايب عبداهلل ؛ قال :إن عليا ملا تويف عمر أيت ام کلثوم
ف انطلق هبا إيل بيت ه .و روي حنو ذل ک عن حمم د بن حييي و غ ريه عن أمحد بن حمم د بن عيس ي ،عن
3
احلسني بن سعيد ،عن النضر بن سويد ،عن هشام بن سامل ،عن سليمان بن خالد عن أيب عبداهلل ؛»
يع$$ني« :انک$$ار ش$$يخ مفيد – که خ$$داي رحمتش کند – درب$$ارة اصل واقعه (ازدواج خليفه با ام
کلثوم) تنها مربوط به آنست که اين حادثه از طريق آنان (اهل سنّت) ث$$ابت نمي ش$$ود و گرن$$ه،
پس از ورود اخباري $که (از طريق $اماميه) گذشت انک$ار اين ام$ر ،ش$گفت اس$ت! و کلي$ني به
سند خود (سلسله سند) از ابو عبدهللا ص$ادق$؛ گ$$زارش نم$وده که گفت :چ$ون عمر وف$ات ي$$افت
علي؛ نزد ا ّم کلثوم رفت و او را به خانة خود برد .و همانند اين روايت با س$$ند ديگر (س$$ند را
ذکر مي کند) از ابو عبدهللا صادق؛ نيز گزارش شده است».
الزم به ذکر است که آقاي مجلسي اين ازدواج را بر تقيه گرفته است!! چنان که در ش$$رح
اصول و فروع کافي به ن$$ام «م رآة العق ول» پ$$يرامون آن مفص$الً بحث ک$$رده و بعد از ج$$واب
دادن به منکر ازدواج و با قبول اين نکاح مي نويس$$د« :واالص ل يف اجلواب ان ذل ک وق ع علي
4
سبيل التقية واالضطرار»
يعني :جواب اصلي اين است که نکاح ام کلثومك با عمرس واقعيت دارد ،اما بنا بر اض$$طرار$
و تقيه واقع شده است.
و نيز جناب مجلسي معترف $است که« :ت ارة ي روي أن ه ک ان عن اختي ار و إيث ار» يعني« :گ$اهي
1
روايت شده که اين ازدواج از روي $اختيار و ايثار انجام گرفته است»!!
ولي آقاي قزويني فقط از مخالفان صحبت کرده و از موافقان اسمي نيست!!
پس ثابت شد که از قدماي $اهل تشيع هيچ منکري وجود $ندارد ،و اما منکران معاصر!!
به منکران معاصر ،اين سخن سيد مرتضي $شيعي را تقديم ميکنم که همين آنها را بس است:
سيد مرتضي $:فأما من جحد من غفلة أصحابنا وقوع هذا العقد ونقل هذا البيت وأهنا ولدت أوالدا
" من عمر معلوم مشهور .وال جيوز أن يدفعه إال جاهل أو معاند ،وما احلاجة بنا إلی دفع الضرورات
2
واملشاهدات يف أمر له خمرج من الدين.
«اما کس$$اني از اص22حاب غافل م22ا! ،وق$$وع $اين عقد را انک$$ار کردهان$$د .اين ازدواج و انتق$$ال
امکلثوم به خانه عمر و آوردن فرزنداني ب$$راي او معل22وم و مش22هور است و آن را جز "جاهل
نميکند و ما در مس$$ئلهاي از دين که راه خ$$روجي $ب$$راي آن هس$$ت ،ني$$ازي$ يا معان22د" انک$$ار
نداريم $که مسائل ضروري و آشکار را انکار کنيم»!.
بعد از اين ببينيم و بخنديم،داليل اصحاب غافل و جاهل و معاند آقاي سيد مرتضي $را!!
در اينجا من ميگويم :نه ب$$رادر! تنها يک دخ$$تر ب$$وده ،يع$$ني فقط ام کلثوم$ك همسر حض$$رت
عمرس واقعي $است و زينب کبري وجود خارجي $نداشته!! و دليل ديگر نيز ميتوان گفت ک$$ه:
در روايتي از ابن بابويه قمي اينگونه ميخوانيم:
فاطمه$ك حسنس را در آغوش راس$$تش و حس$$ينس را در آغ$$وش چپش حمل ك$$رد و دست چپ
امكلثومك را با دست راستش گرفت ،س$$پس به حج$$ره پ$$درش رفت!!!( 1خواس$$تگاري از دخت
ابوجهل) ..و نامي از زينب به ميان نمي آورد!! پس نتيجه ميگيريم که زينبي در ک$$ار نب$$وده!!
مگر اينکه بگوييد:زينب $از ام کلثوم کوچک$$تر $ب$$وده که البته آق$$اي قزوي$$ني اين راه را بر خ$$ود
بسته و در شبهاتش عکس اين موضوع $را گفته است!
در تاييد روايت فوق،آق$$اي قزوي$$ني $زحمت ما را کم ک$$رده و خودش$$ان کمي جل$$وتر ق$$ول آق$$اي
مرعشي را به اين شکل نقل کرده اند:
حضرت امير المؤمنين علی را هفده فرزند بوده وبه رواي$$تی بيست فرزن$$د ،ام$$ام حس$$ن ،ديگر
ام$$ام حس$$ين ،ديگر محسن -درطفلی وف$$ات ك$$رده -ديگر ام كلث$$وم واين هر چه$$ار از فاطمه
2
بودهاند.
ديديد که ايشان نيز از زينب نامي به ميان نياورده و فقط ام کلث$$وم را ش$$مرده ان$$د ...پس نتيجه
ميگيريم $که زينبي $در کار نبوده!!!
و باز هم آقاي مرعشي در کتابش قولي $را نقل کرده که در آن ن$$ام ام کلث$$وم $و حسن و حس$$ين
آمده ولي از زينب خبري نيست!!! 3و يا اين روايتي $که آقاي قزويني در شبهاتش به اين ش$$کل
از محمد فتال نيشابوري نقل کرده اند که:
هنگامی كه فاطمه از دنيا رفت ،مردم مدينه يكپارچه صدای ناله سر دادند...،مردم دسته دس$$ته
به نزد علي آمده در حالی كه حسن و حسين در جلوی آنحض$$رت نشس$$ته و گريه می كردند و
مردم نيز از گريه آن دو گريان می شدند.
ا ّمكلثوم 2ك در ح22الی كه روبند بر چه22ره داشت و چ22ادر ع22ربی برس22رش افكن22ده ب22ود ،از خانه
بيرون آمد و فري$$اد $میزد :ای جد بزرگ$$وار! و ای رس$$ول خ$$دا! اكن$$ون به حق تو را از دست
4
دادم كه هيچگاه ديگر تو را نخواهيم ديد....،
همينطور که مالحظه کرديد $در اين روايت نيز نامي از زينب نيست!!
نتيجه اينکه زينبي $در کار نبوده که در آن روز در سوگ مادر گريه کند و اگر خيلي خوشبين
باشيم ميگوييم $او در آن روزها $دختر کوچکي بوده که اين چيزها را درک نميکرده!!
و اما اگر بگوييد :پس زني که در حوادث کربال از آن ياد شده که بود؟ام کلثوم که قبل از آن
ماجرا فوت شد.
ميتوان گفت :روايتي که ميگويد :ام کلثومك در زمان خالفت معاويهس همراه پسرش ف$$وت شد
صحيح نيست ،بلکه صحيح آن است که او بعد از واقعه کربال از دنيا رفت و سند نيز اينگونه
است:
- 1علل الشرایع ،إبنبابویه ،ص ،186-185چاپ جنف -مهنی روایت را شیخ جملسى نیز در كتابش جالءالعیون آورده است.
- 2شرح إحقاق احلق مرعشی ،ج 30ص 172
- 3رجوع کنید:شرح إحقاق احلق ،ج 8ص 289
- 4روضة الواعظنی،فتال نیشابوری ص ،152منشورات الرضی قم
﴿﴾7 در روشنی آفتاب
علي محمد علي شيعي والدت ام کلثوم را س$$ال ششم هج$$ري و وف$$ات او را چه$$ار م$$اه پس از
1
بازگشت کاروان اسرا از شام دانسته است و ماجرا را نيز نقل ميکند..
پس اين موضوع ن$$يز حل ميش$ود $و ب$$از هم دست آق$اي قزوي$$ني $درد نکند که زحمت ما را کم
کرده!!
آقاي قزويني ميگوين$$د $:در ک$$ربال خطبه اي اي$$راد ش$$ده که بعضي آن را از زينب و بعضي آن
را از ام کلثوم دانسته اند!
بنده نيز ميگويم $:آقا ديديد؟ اين هم يک دليل ديگر که زينبي $وجود $نداشته! بلکه آن خطبه از ام
کلثوم است که نام او زينب صغري $است و مولفين و راويان را به اشتباه انداخته است!
و در مورد $ازدواج عبدهللا بن جعفر نيز مانند شيعه ها ميگوييم $:عبدهللا بن جعفر(استغفرهللا) با
جنيه اي ازدواج ک$$رده است !2و فرزن$$داني که ب$$رايش نوش$$ته اند همه آنها خي$$االتي هس$$تند که
راويان و مولفين تراشيده اند و براي اثبات اين حرف ،داليلي مانند داليل آقاي قزويني و طبق
استدلها و اصول ايشان اينچنين ارائه ميکنيم.
داليل( :به قول قزويني) تعارض در بعضي روايات و اختالفات در تعداد فرزن$$دان آنه$$ا ،اصل
چنين ازدواجي $را زير سوال ميبرد!!
آيا حضرت عبدهللا بن جعفرب از سيدة زينبس فرزندي داشته اند؟؟
علما در اين مورد بسيار $سر گردان هس$$تند تا به آنجا که قولها $بس$$يار متف$$اوت و جمع بين آنها
ممکن نيست! بعضي $يک پسر و بعضي دو پسر و بعضي يک پسر و يک دختر و .....ح$$داقل
3
9قول متفاوت را درج کرده اند.
-1تنها يک پسر:
شيخ نويري $که آقاي قزويني در ادامه آن را گ$$واه گرفته تنها يک فرزند $ب$$راي زينب و عبدهللا
بن جعفر ذکر کرده اند!!! و نويري مينويسد:
4
وتزوج $زينب عبد هللا بن جعفر فماتت عنده ،وولدت له علي بن عبد هللا بن جعفر!!....
5
و صفدي مينويسد :زينب تزوجها عبد هللا بن جعفر بن أبي طالب فولدت له عليا ً!....
ابن ح$$زم اندلسي مينويس$$د :زوج زينب بنت علي عبد هللا بن جعفر بن أبي ط$$الب ،فول$$دت له
6
علي بن عبد هللا ،له عقب
-2فقط دو پسر:
ام$$ام بيهقي در م$$ورد اوالد زينب و عبدهللا بن جعفر مينويس$$د :فاما زينب فتزوجها $عبد هللا بن
1
جعفر فماتت عنده وقد $ولدت له علی بن عبد هللا بن جعفر واخا له آخر يقال له عون...
ابن کث$$ير در س$$يرة النبوي$$ه :ت$$زوج زينب ه$$ذه ابن عمها عبدهللا بن جعفر فول$$دت له عليا وعونا
وماتت عنده
و احمد طبري $به نقل از ابن ش$$هاب:ت$$زوج زينب بنت علي عبدهللا بن جعفر فم$$اتت عن$$ده و قد
2
ولدت له عليا وعونا
-3يک پسر و يک دختر!:
ابن اسحاق (م 151 .هجري قمري )$در كتاب خود فرزندان آنان را دو نفر به ن$$ام ه$$ای علی و
ام ابيها ذكر كرده است.
-4يک پسر و دو دختر
3
وقال الدار قطين ولدت له عليا وأم كلثوم ورقية.
امام نووي به نقل از ابن قتيبه :قال ابن قتيبة :ولد عبد اهلل بن جعفر سبعة عشر ابنً ا وبنتني ،وهم:
جعف ر األك رب ،وعلی ،وع ون األك رب ،وعب اس ،وأم كلث وم ،أمهم زينب بنت علی بن أبی ط الب من
1
فاطمة
عص امي :وت زوجت زينب بنت فاطم ة ابن عمه ا عب د اهلل بن جعف ر بن أيب ط الب وم اتت عن ده ،وق د
2
ولدت له علياً وعوناً وجعفراً وعباساً وأم كلثوم.
-1محلی كه در شهر قاهره پايتخت مصر به ن22ام «زينبي22ه» مش22هور است .نسابه عبي$$دلی در
كتاب «اخبار الزينبات ،ص $» .122 $-125شش روايت نقل كرده است كه بر اساس مضمون
آنها بايد حضرت زينب عليهاالسالم درمصر دفن شده باشد.
-2قبری كه در شهرك زينبيه امروز در ن2زديكی دمش2ق ،پ2ايتخت فعلی كش2ور س2وريه وج2ود
دارد.
علمای ق$$ديم از اين مك$$ان (ش$$هرك زينبي$$ه) به «غوط$$ه» يا «راوي$$ه» تعب$$ير آوردهان$$د $.زائ$$ران
ايرانی كه جهت زيارت به سوريه میروند $،اين مكان را زيارت میكنند.
مهمترين سندي که طرفداران اين قضيه به آن استناد ميکنند ،رحله ابن بطوطه است.
ابن بطوطه مينويسد« :و بقري ة قبلي البل د(أى دمش ق) و على فرس خ منه ا مش هد أمکلث وم بنت علي
بن أبيط الب من فاطم ة ـ عليه ا الس الم ـ و يق ال :إن امسها زينب و کنّاه ا الن يب ص أمکلث وم لش بهها
يسميه أهل
خبالتها أمکلثوم بنت رسول اللهص و عليه مسجد کبري و حوله مساکن و له أوقاف .و ّ
1
الست أمکلثوم؛
دمشق قرب ّ
يعني :در روستايي در يک فرس$$خي دمشق م$$زار امکلث$$وم $دخ$$تر علي بن ابيط$$الب؛ و فاطمه
عليه$ا الس$الم اس$ت .ميگوين$د $:ن$ام او زينب است و کنيه «امکلث$وم» $را پي$امبرص بر او نه$اد؛
زيرا او شباهت به خالهاش امکلثوم $دختر پيامبرص داشت.
بر م$$زار او مس$$جد ب$$زرگي $بنا گردي$$ده و خانهه$$ايي در اط$$راف آن است و داراي موقوف$$اتي
ميباشد $.گروهي از شيعيان آنجا را قبر زينب کبري ميدانند».
-3شهر مدينه نيز به عنوان محل دفن حضرت زينب عليها السالم معرفی شده است،
سيد محسن امين معتقد است كه حض$$رت زينب عليها الس$$الم در مدينه دفن ش$$ده است و ب$$رای
اين مطلب دليل میآورد $كه :بازگشتحضرت $زينب عليها الس$$الم پس از فاجعه ك$$ربال به مدين$$ه،
قطعی $و مسلم است اما خروج مجدد او از اين شهر ث$$ابت نش$$ده اس$$ت ،بن$$ابراين بايد گفت :در
مدينه وف$$ات يافته و در همانجا دفن ش$$ده اس$$ت ،گرچه ت$$اريخ وف$$ات و محل دفنش دقيقا روشن
2
نباشد.
بنده بعد از ذکر اين اختالف ها سخني مانند سخن آقاي قزويني را به خودش ميگويم$:
اين اختالفاتي که ذکر شد به آن مع22ني است که چ22نين ازدواجي رخ ن22داده بلکه چ22نين دخ22تري
(زينب) براي حضرت فاطمه ثابت نميشود که حاال قبري هم داشته باشد!!
از اين ح$$رف من تعجب نکني$$د!! ب$$اور $کنيد آق$$اي قزوي$$ني $بعد از ذکر چ$$نين اختالف$$اتي نتجيه
گرفته که ازدواج ام کلث$$وم با عمر غلط و م$$ردود $اس$$ت ،من هم در اين م$$ورد به ايش$$ان اقت$$دا
کردم!!
ضمنا ً اين مطالبي $که ذکر شد فقط و فقط در جواب اراجيفات قزويني $بود و گرنه هيچ شخص
عاقل و آگاهي منکر وج$$ود $دخ$$تران فاطم$$ه،نه ام کلث$$وم و نه زينب نميش$$ود!! و فقط قصد $اين
بود تا به خواننده بفهمانيم که تاريخ بسيار $دروغگوست و اگر کسي قصد $کند مانند قزوي$$ني $ها
پيش برود!ميتواند خيلي از واضحات اسالم را رد کند!
و اکنون ببينيد(و بخنديد) شبهات آقاي قزويني $و جواب آن را:
شبهه:كالم عالمان شيعه در تاييد اين که فاطمه؛ دختري به نام ام کلثوم نداشته!:
رضی $الدين حلی از عالمان بزرگ شيعه در قرن هشتم هجری در باره فرزندان امير مؤمن$$ان
عليه الس$$الم مینويسد :تع$$داد فرزن$$دان علي عليه الس$$الم از دخ$$تر و پسر بيست و هفت نفر
است .حسن ،حسين و زينب كبری كه كنيه وی ا ّمكلثوم $است ،همگی از فرزندان دخت گ$$رامی
رسول خدا ص بودهاند.
جواب:
-1رضي الدين حلي متوفي 705 $مي باشند که به هيچ وجه نميتوان اين ادعا را از ايشان قبول
کرد مگر اينکه داليل خود را ذکر کنند!
-2ايش$$$ان درست يک ص$$$فحه قبل از ذکر نامه$$$اي فرزن$$$دان حض$$$رت علي؛ و بعد از ذکر
ماجراي $ضربت خوردن حضرت عليس به دست ابن ملجم مينويسد:
فصاحت ام كلثوم بنت أمير المؤمنين؛ ي ا ع دو اهلل ال ب أس علی أيب واهلل جيزي ك وبكت ،فق ال هلا
ابن ملجم :فعالم تبكني ،ف و اهلل لق د ض ربته بس يف اش رتيته ب ألف ومسمته ب ألف درهم ،ف ان خ اننی
فأبعده اهلل ........،مث قال لبنيه :يا بين ان هلكت فالنفس بالنفس ،اقتلوه كما قتلين .....،وصاحت
1
زينب بنت أمير المؤمنين يا ملعون قتلت أمري املؤمنني ،فقال :امنا قتلت أباك ،مث حبسوه....
در اول روايت ميگوي$$د :ام کلث$$وم دخ$$تر اميرالموم$$نين علي؛ فرم$$ود !!!.و بعد از آن به فرزند
ايشان که منظور،سيدنا $حسن؛ مي باشند اشاره ميکند و بعد از آن ن$$يز ميگوي$$د $:و زينب دخ$$تر
امير فرمود!!!!!
ميبينيم $که در اينجا از دو دختر حضرت علي رضي هللا عنه نام برده و همه تصريح ک$$رده اند
که ام کلث$$وم فرزند $علي و فاطمه ب$$وده که در آن زم$$ان با پ$$درش در يک خانه ب$$وده( .که به
وقتش ذکر خواهد شد) .
اين به چه معناس$$ت؟؟ يا جن$$اب حلي نادانس$$ته اين اش$$تباه را انج$$ام داده ان$$د!! و يا اينکه کت$$اب
مذکور $دستخوش تحريف $شده و تحريف $کنندگان اين قسمت را از قلم انداخته اند!!
و اگر اين دو احتمال مقبول حضرات نيافتاد $..ميگوييم :به فرض که هيچ اش$$تباهي رخ ن$$داده و
آق$$اي حلي بر اين عقي$$ده ب$$وده که س$$يده فاطمه فقط يک دخ$$تر داش$$ته!! اين س$$خن هيچ ارزش
علمي نخواهد داشت چون ايشان هر چه نوشته اند از کتابهاي $نويس$$ندگان ما قبل خ$$ود اس$$تفاده
کرده اند و ما بايد ببينيم علمايي که مستقيماً با راويان در ارتب$$اط ب$$وده اند چه ميگوين$$د!! و از
جمله آنها ش$$يخ مفيد و طبرسي $هس$$تند ،که ايش$$ان زينب ص$$غري(همسر حض$$رت عمرس) را
2
مکني به ام کلثوم ميدانند نه زينب کبري را!
«البته در يک صورت ميتوان به س$خن ايش$ان اس$تناد ک$رد آن هم در مق$ام تاييد يک س$خن از
علماي قديم و يا در صورتي $که متقدمين در آن مورد سخني نگفته باشند».
ادامه شبهه :و آيت هللا مرعشی در شرح احقاق الحق به نقل از فضل بن روزبهان از عالم$$ان
قرن دهم هجری مینويسد:
وحضرت $امير المؤمنين علی را هفده فرزند $بوده وبه روايتی $بيست فرزند ،ام$$ام حس$$ن ،ديگر
ام$$ام حس$$ين ،ديگر محسن -درطفلی وف$$ات ك$$رده -ديگر ام كلث$$وم واين هر چه$$ار از فاطمه
بودهاند.
جواب:
- 1العدد القویة لدفع املخاوف الیومیة ،احللی ص ،241مكتبة املرعشى ـ قم ،ط 1408 ،1هـ.
- 2االرشاد شیخ املفید ،ج ،1ص354؛ اعالم الوری باعالم اهلدی طربسی ص203
﴿﴾12 در روشنی آفتاب
ديديد؟؟ در اين سخن نامي از زينب کبري نيست!!! پس به همين راح$$تي ميت$$وان زينب ک$$بري
را خط زد!! ولي آقاي قزوي$ني $با کم$ال ش$هامت و حم$اقت آن را ذکر ک$رده و به نفع خ$ود به
کار ميبندند!!
ملخص جواب اينکه آقاي مرعشي نيز سخن خود را از فضل بن روزبهان گرفته اند که ايشان
از علم$$اي ق$$رن 10هس$$تند و هم$$انطور که گفتيم س$$خن ايش$$ان هيچ ارزشي ن$$دارد و بايد ديد
مقربين به ق$$رن اول و دوم چه نوش$ته ان$د! البته پر واضح است که نوش$ته فضل بن روزبه$$ان
هيچ خدشه اي بر موجوديت سيدة ام کلثوم وارد نميکند.
و الزم به ذکر است که جناب مرعشي در همين کتاب مينويسد:
أحب اإلمام علي زوجته سيدة النساء ،وعاشا عيشة راضية ،ورزقت منه مخسة أوالد ،ثالثة ذكور:
1
وهم حسن وحسني وحمسن ،وبنتان :أم كلثوم وزينب ،وقد مات حمسن صغريا.
ام$$ام علي؛ در مي$$ان همس$$رانش حض$$رت فاطمه؛ را بيش$$تر $دوست داش$$تند ...که ب$$راي او پنج
فرزند به دنيا آورد،سه پسر:حسن و حس$$ين و محسن و دو دخ$$تر:ام کلث$$وم و زينب!! و محسن
در کوچکي فوت شد.
آقاي قزويني شما اين را نديده ايد که آقاي مرعشي در ذکر اوالد حضرت علي؛ نوشته ان$$د؟؟يا
ديده ايد و خود را به نديدن زده ايد؟
ادامه شبهه :باقر $شريف القرشی ،محقق معاصر $و از مف$$اخر ش$$يعه س$$اكن نجف در اين ب$$اره
میگويد$:
صديقه طاهره ،دختری $غير از حضرت زينب نداشته است و همو كنيهاش ا ّمكلثوم $بوده اس$$ت؛
چنانچه برخی از محققين نيز بر اين عقيده هس$تند .به هر ح$$ال من ب$$دون ترديد $عقي$$ده دارم كه
صديقه طاهره دختری به نام ا ّمكلثوم $نداشته است.
جواب:
همينطور که خودتان گفتيد اين آقا معاصر است و ايشان سعي کرده اند که ازدواج مورد بحث
را مردود اعالم کنند پس ميپرسم $:آيا دزد ميتواند $شريکش را به نفع خود شاهد بگ$$يرد؟؟ خ$$ير
بلکه بايد داليل آنها را ديد (.وخنديد)
و دوباره به يادتان مي آورم $سخن سيد مرتضي را که در شان چنين شخصي ميگويد$:
«اما کس$$اني از اص22حاب غافل م22ا! ،وق$$وع $اين عقد را انک$$ار کردهان$$د .اين ازدواج و انتق$$ال
امکلثوم به خانه عمر و آوردن فرزنداني ب$$راي او معل22وم و مش22هور است و آن را جز "جاهل
نميکند و ما در مس$$ئلهاي از دين که راه خ$$روجي $ب$$راي آن هس$$ت ،ني$$ازي$ يا معان22د" انک$$ار
2
نداريم $که مسائل ضروري و آشکار را انکار کنيم»!.
و به قول ع$$الم معاصر $ش$$يعي و يکي از برجس$$ته ت$$رين آنها هيچ اختالفي $در م$$ورد $وج$$ود ام
کلثوم وجود $ندارد.
دک$$تر س$$يد جعفر ش$$هيدي $در کت$$اب زن$$دگاني فاطمه الزاه$$راك در ب$$اب "فرزن$$دان فاطمه $ك"
مينويسد:
چنانكه میدانيم و هر آشنا بتاريخ اسالم میدان$د ،دخ$تر پيغم$بر را از علیس فرزن$$دانی $اس$ت .دو
پسر بنامهای $حسن و حسينب و دو دختر بنام زينب و ام كلثومب.
هيچيك از نويسندگان سيره و مؤلفان تاريخ در وجود اين چهار فرزند ترديدی $ندارد.
و مينويسد :در اينكه علیس از فاطمه$ك ص$$احب دو دخ$$تر ب$$وده اس$$ت ،بين مورخ$$ان و ت$$ذكره
نويسان اختالفی $ديده نمیشود.
پس تنها ميتوانيم تاسف بخوريم بر حال اصحاب جاهل و معاند و غافل جن$$اب س$$يد مرتضي و
ياران نا آشنا به تاريخ جناب سيد جعفر!!
ادامه ش22بهه :ص$$الحی ش$$امی در س$$بل اله$$دی و الرش$$اد مینويسد :$فرزن$$دان عليس از فاطمه
زهرا؛ حسن ،حسين ،محسن و زينب كبری بود و از ديگر زنانش فرزندان زيادی داشت.
جواب:
اگر قزويني $انصاف داشت و دو خط جلوتر را نيز ميخواند ميديد که ايشان ام کلثوم ک$$بري را
ن$$يز نقل ک$$رده اند .و ص$$الحي ش$$امي اين بحث را به ذکر ن$$ام فرزن$$دان و م$$ادران آنها که از
حض$$رت علي س هس$$تند ،اختص$$اص ن$$داده و اين از آنجا مش$$خص است که به جز فاطمه از
ديگر همسران حض$$رت عليس ن$$ام ن$$برده ولي همينکه ن$$ام ام کلث$$وم الک$$بري را که همه آن را
ميشناسيم ذکر کرده خود دليل بر آن است که ادعاي قزويني بي اساس است!!
گذشته از آن جناب صالحي شامي (مانند رضي الدين حلي) ماجراي $شهادت حض$$رت علي س
را ذکر کرده و از ام کلثومك در آن ماجراها نام برده 1..و همچ$$نين م$$اجراي $تقس$$يم پارچهه$$ا؛
که عمرس به روزگار حک$ومت خ$ود پارچهه$ايي را مي$ان زن$ان مدينه تقس$يم ک$رد .ب$رخي از
حاضران پيشنهاد $کردند که مقداري از آن پارچه را به امکلثوم $بده$$د .عمرس گفت :امس$$ليط $که
2
روز $جنگ احد براي ما آب ميآورد ،به اين پارچه سزاوارتر $است.
و ماجرا را اينگونه مينويسد :أن عم ر بن اخلط ابس قس م مروط ا بني نس اء أه ل املدين ة ،فبقي منه ا
مرط جيد ،فقال له بعض من عنده :يا أمري املؤمنني أعط هذا بنت رسول اهلل صاليت عندك -يري<<د
أم كلثوم بنت علی -فقال عمرس...........
تا به حال هيچ کس به فرزندان حضرت علي س نگفته فرزند رسول خدا!! اال به فرزنداني که
از فاطمه $ك متولد ش$$ده ان$$د! و ميبي$$نيم که ص$$الحي ش$$امي ن$$يز از آن به عن$$وان فرزند رس$$ول
خداص ياد کرده که مراد ام کلثوم دختر علي؛ از حضرت فاطمهك است!! که به عقد حضرت
عمرس در آمد و اين از روايت فوق $کامالً مشهود $است.
و جالبتر از همه اين متني است که جناب صالحي شامي نقل ميکنند:
عمر بن الخط222ابس أنه خطب الی علي أم كلث222وم فتزوجها ف222أتی عمر المه222اجرين فق222ال :أال
3
تهنئوني بأم كلثوم ابنة فاطمة.
يعني :حضرت عمرس ام کلثوم را از حضرت عليس خواستگاري کرد و او ام کلثومك را به
ازدواجش $در آورد و حضرت عمرس پيش مهاجرين رفت و گفت به من تهنيت بگوييد به
- 1سبل اهلدى والرشاد فی سریة خری العباد الصاحلی الشامی ،ج 11ص 307
- 2سبل اهلدی ج 4ص 220
- 3سبل اهلدی ج 10ص 459
﴿﴾14 در روشنی آفتاب
و در جايي نيز در همين کتاب و در ذکر اوالد حضرت علي؛ مينويسد :ق ال الليث بن س عد -
رمحه اهلل تع الی -ت زوج علي فاطم ة ك فول دت حس نا وحس ينا وحمس نا -ش -وزينب وأم كلث <<وم
ورقية ش مات حمسن سقطا ،وأن كلث<<وم ك<<انت عن<<د عم<<ر بن الخط<<اب س وول<<دت ول<<دا قال أبو
عمر :ولدت أم كلثوم بنت فاطمة ش قبل وفاة سيدنا رسول اهلل ص وتزوجت زينب بنت فاطمة ك
1
عبد اهلل بن جعفر ش فماتت عنده وقد ولدت له عليا........
يعني :ليث بن سعد که رحمت خدا بر او ب$$اد گفت :حض$$رت عليس با فاطمه $ك ازدواج ک$$رد و
متولد شد از او حسن و حسين و محسن ....و زينب و ام کلثوم و رقيه$ش!! که محسن س$$قط شد
و همانا ام کلث$$وم همسر عمرس شد و فرزن$$داني ب$$رايش آورد و اب$$وعمر ن$$يز گفته ام کلثوم $ك
دخ$$تر فاطمه$$ك قبل از وف$$ات محمدص متولد شده و زينب دخ$$تر فاطمه با عبدهللا بن جعفرش
ازدواج کرد و در نکاح او بود که وفات کرد ..الخ
خوب است بدانيد که صالحي ش$$امي اين اق$$وال را در ب$$اب ذکر اوالد حض$$رت علي ع نوش$$ته
(السادس عشر :في أوالده$$ا) و مت$$ني که نقل شد تنها س$$خني ب$$ود که در م$$ورد $اوالد فاطمه در
اين باب ذکر شده بود به جز توضيحاتي که در مورد $زينب ذکر کرده بود که ما نقل نکرديم!
پس شيعيان آگاه باشند که گير چه آدمهاي کذاب و خدا نترسي $افتاده اند!
ادامه شبهه :و شهاب الدين قلي$$وبی( $متوف$$اي1069هـ) در حاش$$يهای كه بر ش$$رح جالل ال$$دين
محلی بر منهاج الطالبين دارد ،فرزندان ام$$ير مؤمن$$ان عليه الس$$الم را سه نفر ذكر ك$$رده و از
جالل الدين سيوطی نيز همين مطلب را نقل میكند:
اين سخن كه فرزند $به پدر نسبت داده می شود ،صحيح اس$$ت؛ مگر در حق رس$$ول خ$$دا ص؛
چون فرزندان فاطمه؛ يعنی حسن و حسين و فرزن$$دان پسر اين دو به آن حض$$رت نس$$بت داده
می شود كه در عرف مردم مصر به آنان اشراف میگويند؛ اگر چه اش$$راف لق$بی است ب$رای
هر يك از اهل بيت.
و اما فرزندان زينب دختر فاطمه و همچ$$نين فرزن$$دان دخ$$تران حسن و حس$$ين و اوالد اين دو
كه از غ$$ير اهل بيت هس$$تد به پدرانش$$ان نس$$بت داده می ش$$وند؛ اگر چه به همه آن$$ان زريه و
فرزندان رسول خدا ص نيز گفته میشود.
جالل الدين سيوطی گفته است :رسول خ$$داص فرزن$$دی $غ$$ير از فاطمه$ك نداش$$ت ،و فاطمه$ك
پس از ادواج با عليس فرزن$$دانی $به ن$$ام حس$$ن ،حس$$ين و زينبش به دنيا آورد ،و زينب با پسر
عمويش عبد اللهس ازدواج كرد كه از وی فرزندی $به ن$$ام علي ،ع$$ون اك$$بر ،عب$$اس ،محمد و
ا ّمكلثوم$ش داشت .به تمام فرزندان فاطم$$ه ،فرزن$$دان رس$$ول خ$دا ص ن$يز می گوين$د؛ ولی فقط
فرزندان پسر از اوالد حسن و حسين میگويند به آن حضرت نسبت داده می شود؛ چون خ$$ود
پيامبر $بر اين موضوع تصريح فرموده است.
جواب:
متن ف$$وق $در م$$ورد $س$$يد و س$$ادات و در همين بحث نقل ش$$ده است و منظ$$ور $جالل ال$$دين
سيوطي نيز اين نبوده که سيدة فاطمهك دخ$$تري $به ن$$ام ام کلثوم$ك نداش$$ته بلکه به اين منظ$$ور$
است که ذريه ام کلث$$وم وحض$$رت عمرس ادامه نداش$$ته تا الزم باشد ن$$ام آنها را در اين بحث
ذکر کنند.
همانطور که در متن آمده جناب قليوني به قول عالمه سيوطي استناد ک$$رده اند و ما با بررسي$
کتابهاي $شيخ سيوطي $پرده از اين دروغ قزويني نيز بر ميداريم.
عالمه سيوطي $در تاريخ الخلفا از فرزندان حض$$رت علي عليه الس$$الم ن$$امي ن$$برده ولي مرثيه
اي را از ابي االسود $نقل کرده اند که ماجراي شهادت حضرت علي ع و گريه کردن ام کلثوم
را بيان ميکند!
و در تفسير خود(الدر المنثور) ماجراي $ازدواج حضرت عمرس را با ام کلثوم مينويسند.
لم<<ا ت<<زوج عم<<رس أم كلث<<وم رض<<ي اهلل عنه<<ا بنت علي اجتمع عليه أصحاهبش فباركوا له دعوا له،
فق ال :لق د تزوجته ا وم ا يب حاج ة إلی النس اء ،ولك ين مسعت رس ول اهلل ص يق ول « إن ك ل نس ب
1
وسبب ينقطع يوم القيامة إال سبيب ونسيب ،فاحببت أن يكون بيين وبني رسول اهلل صنسب ».
پس جالل الدين سيوطي نه تنها منکر وجود $س$$يدة ام کلثوم $ك نش$$ده بلکه م$$اجراي $ازدواج وي
را ن$$يز نقل ک$$رده است و در م$$ورد $قلي$$وني ن$$يز هر چند که ايش$$ان وج$$ود $ام کلثوم $ك را نفي
نکردند $ولي اگر هم چنين باشد ميگوييم ح$$رف ايش$$ان در اين م$$ورد $حجت نيست زي$$را ايش$$ان
مت$$وفي 1298 $هس$$تند که غ$$ير ممکن است به$$تر از بالذري و ط$$بري و کلي$$ني! و ...از اوالد
حضرت علي؛ با خبر باشند.
ادامه شبهه :و شيخ محمد خضری از دانش$$مندان اهل س$$نت مصر ن$$يز فرزن$$دان فاطمه زه$$را
سالم هللا عليها را فقط سه نفر میداند:
در سال دوم پس از هج$$رت ،علي كه بيست و يك س$$ال داشت با فاطمه كه پ$$انزده س$$ال داشت
ازدواج كرد و فرزندان رسول خدا؛ يعنی حسن ،حسين و زينب نتيجه اين ازدواج بودند.
جواب:
شيخ محمد خضري $متوفي 1069هستند و سخن ايشان نيز بدون ذکر سند حجت نيست!
گذش$$$ته از اين آق$$$اي خض$$$ري از محسن ،فرزند $حض$$$رت علي عليه الس$$$الم که چن$$$دي بعد
ازتولد(گفته شده 7سال) از دنيا رفت .نامي نبرده.
ض$$$مناً،ايش$$$ان به غ$$$ير از اين سه فرزند ن$$$ام هيچ يک از فرزن$$$دان ديگر حض$$$رت علي را
نياورده .و اين کتاب که نامش "ن ور اليقني يف س رية س يد املرس لني" است ،کتابي است که اح$$وال
حضرت محمدص و زندگي ايشان را بررسي $کرده است و نه چيز ديگر.
ولي جالب است! ،چرا آقاي قزويني در اين مورد از سخنان علماي سلف استفاده نميکنند؟؟ آيا
علماي هم عصر علم غيب دارند که بدون استفاده از مرجعي خود به خود بگويند فالن شخص
فالن تع$$داد فرزند $داش$$ته و فالني فرزند او نيست؟!! آيا به$$تر نيست که در اين م$$ورد $به کتب
انساب مراجعه کنيم؟کتبي $که کمترين فاصله را با قرن 1و 2هجري دارند؟
آقاي قزويني پريشان حال غافل از کتب انساب ..در اول بحث ضعف خود را با استناد به کتب
م $ولفين معاصر و يا چند ق$$رن قبل ،نش$$ان ميدهد ولي از کتب س$$لف ث$$ابت است که حض$$رت
1
فاطمه دو دختر داشته اند..
اما ب$$دبختي قزوي$$ني از اين است که ح$$تي علم$$اي معاصر $ش$$يعه ن$$يز ام کلث$$وم را در رديف$
فرزندان حضرت فاطمه ذکر کرده اند و همه او را در اين مورد $تنها گذاشته اند به جز چندي
از همدستان خودش(شرکاي دزد) که گفتم :شاهدي شريک دزد ،به نفع دزد مقبول نيست.
- 1مثالً:ابنسعدج ،8ص463؛ الذریة الطاهرة دوالبی ,ص113ـ،118دار السلفیه ؛ اجملدی فی انساب الطالبینی العلوی ،ص 11؛
بالذری ج ،2ص411؛ االرش اد الشیخ املفید ج ،1ص354؛ مجه رة انس اب الع رب ابنح زم ،ص 37؛ طربی ج ،4ص118؛ ت اریخ
الیعقوبی ،ج ،2ص 213؛مروج الذهب املسعودی ج ،3ص 63؛ املنمق حممدبن حبیب ،ص426؛ خباری؛ تاریخ دمشق ابنعساکر ,ج
،3ص 179و مناقب اإلمام أمری املؤمننی ؛ ،حممد بن سلیمان الكوفی -ج - 2ص 48و ...منابع دیگر
- 2مناقب اإلمام أمری املؤمننی ؛ حممد بن سلیمان الكوفی ،ج ،2پاورقى ص 272
﴿﴾17 در روشنی آفتاب
1
-2شيخ صدوق (م)381
أيب -رمحه اهلل -ق ال :ح دثنا س عد بن عب د اهلل ،عن أمحد بن حمم د بن خال د ،عن أبي ه ،عن ابن أيب
عمري ،عن مجيل بن صاحل ،عن حممد بن مروان ،قال :قلت أليب عبد اهلل عليه السالم هل قال رسول
اهلل ص " :إن فاطم ة أحص نت فرجه ا فح رم اهلل ذريته ا علی الن ار " ؟ ق ال :نعم ،ع نی ب ذلك احلس ن
واحلسني وزينب وأم كلثوم.
محمد بن مروان میگويد :به امام صادق$؛ عرض كردم :آيا پيامبرص فرمود :فاطمه پ$$اك اس$$ت،
پس خداوند $آتش را بر ذريّه او حرام ك$$رده اس$$ت؟ ام$$ام؛ فرم$$ود :بل$$ه ،م$$راد پي$$امبر$ص از اين
سخن ،حسن و حسين و زينب و امكلثومش است.
حماد بن عثمان گويد:به امام صادق؛ عرض كردم :فدايت گردم ،معن$$ای اين س$$خن پي$$امبرص
چيست كه فرمود :فاطمه پاك اس$$ت ،پس خداوند آتش را بر ذ ّريّه او ح$$رام ك$$رد؟ ام$$ام؛ ج$$واب
داد :رهاشدگان از آتش فرزندان او هستند :حسن و حسين و زينب و امكلثوم.
3
4ـ محمد بن اسحاق (م)151
ولدت فاطمة لعلي الحسن و الحسين و محس$$ن ،ف$$ذهب محسن ص$$غيرا" ،و ول$$دت له أمكلث$$وم $و
زينب؛ فاطمه[س] برای علی؛اين فرزندان را به دنيا آورد :حسن و حسين و محسنﻹ ـ كه در
كوچكی $از دنيا رفت ـ و امكلثوم و زينب.
4
-5حسين بن حمدان (م:)334
حض$$رت علي؛ فرم$$ود ...« $:و اب$$نی الحسن و الحس$$ين و ابن$$تی زينب و امكلث$$وم..$.؛ دو پس$$رم$
حسن و حسين و دو دخترم زينب و امكلثوم.»$
-6اسرار الفاطميه:
در آخ$$رين لحظ$$ات عمر حض$$رت علي؛ :ثق ل عليه ا املرض ،واإلم ام ال يفارقه ا ،وأمساء مترض ها،
2
واحلسن واحلسني وزينب وام كلثوم عندها..
بعد از غسل دادن حضرت علی؛ :وامساء يف تلك الليلة مث نادی :يا ام كلثوم ،يا زينب يا حسن ،يا
حس ني ،هلم وا ت زودوا من امكم فه ذا الف راق واللق اء واجلن ة ،وبع د قلي ل حناههم ام ري الؤم نني علي ه
3
السالم....
4
سپس اسماء در آن شب ندا زد :اي ام کلثوم ،اي زينب! ،اي حسن ،اي حسين.....
5
-7بحار االنوار مجلسي:
« ..علی و فاطمة و ابنيهما الحسن و الحسين و ابنتيهما زينب و امكلثوم...؛
علی و فاطمه و حسين ،و دو دختر آنها زينب و امكلثوم.»$
و چون مدعي از روايت صحيح دم ميزند ..شرح حال راويان نقل اول را ذکر ميکنم.
معن بن عيسی بن يحيی بن دينار األشجعی موالهم ،أبو يحيی المدنی القزاز:
شرح حال :االمام ،ثقة ثبت ،قال أبو حاتم :هو أثبت أصحاب مالك ...از اين باالتر؟؟
مالک ابن انس:
شرح حال :إمام دار الهجرة ،رأس المتقنين ،و كبير المتثبتين حتی قال البخ$$اری :أصح األس$$انيد$
كلها
6
و در معرفة الرجال خويي از او به عنوان اصحاب امام صادق$؛ ياد شده.
جعفر بن محمد بن علی بن الحسين بن علی بن أبی طالب القرشی الهاشمی ،أبو عبد هللا المدنی
الصادق$:
شرح حال (:امام صادق $؛) صدوق ،فقيه ،إمام و قال أبو حنيفة :ما رأيت أفقه منه!
- 1برای تفصیل بیشرت به کتب رجال ،از مجله هتذیب الکمال شیخ مزی مراجعه کنید.
- 2ـ سنن الكربى للبیهقى ج ،7ص70؛ تاریخ دمشق ابنعساكر ،ج ،3ص 179و ج ،69ص176؛ هتذیب الكمال املزى ج ،20ص
479؛ هتذیب التهذیب ابنحجر،ج ،7ص295؛ التنبیه و االشراف مسعودى ،ص258؛ البدایة و النهایه ابنكثری ،ج ،5ص 314و ج
،7ص367؛ كشف الغمه اربلى ج ،2ص68؛ انساب االشراف بالذرى ،ج ،2ص411؛ تاریخ طربى ،ج ،5ص153؛ الكامل ىف
الت اریخ ابناثری ،ج ،2ص440؛ اس دالغابه ابناثری ،ج ،5ص70؛ ،ارش اد ش یخ مفید ،ج ،1ص355؛ ت اریخ یعق وىب ج ،2ص213؛
تاجاملوالید طربسى ،ص ؛ 23االصابه ابنحجر
- 3الشیعة وأهل البیت .141طبقات ج 8ص ..465و انظر :األخوة و األخوات دارقطنی ص 29رقم .15و اإلصابة ابن حجر
رقم 508
- 4البته در تاریخ موجود هست که شخصی نام خود را بر فرزندش بگزارد ولی بسیار قلیل است.
﴿﴾20 در روشنی آفتاب
جواب:
خود قزويني ميبيند که علما در اين مورد $در عجب هستند و هر کدام نظ$$ري دارند ولي با اين
وج$$ود ميخواهد $از آب گل آل$$ود م$$اهي بگ$$يرد و اين اختالف$$ات را دليلي بر نفي ازدواج و نفي
موجود $بودن ام کلثوم بگيرد!!(بخنديد به اين هذيان)!
به راحتي ميتوانيم اينگونه بگوييم :ما در باال ثابت کرديم که حضرت فاطمهك دختري $مش$$هور$
به زينب کبري نداش$$ته و فقط يک دخ$$تر به ن$$ام ام کلثوم$ك از او ث$$ابت است که کنيه او زينب
است و علما ن$$$يز به خي$$$ال اينکه فاطمه دو دخ$$$تر داش$$$ته در بعضي رواي$$$ات زينب را و در
بعضي ام کلثوم نوشته اند و اين ن$$يز خ$$ود دليلي است بر اينکه زينب ک$$بري وج$$ود $نداش$$ته!!!
(به همين راحتي)
- 1رجوع شود به قاموس الرجال ص 96ج .8ذخائر العقبی ج 1ص 117و امتاع االمساع املقریزی ج 5ص 370
﴿﴾21 در روشنی آفتاب
در حالی كه شيخ مفيد و برخی ديگر از علم$$ا ،همين خطبه را از زب$$ان حض$$رت زينب س$$الم
هللا عليها نقل كردهاند:
زينب دختر علي را ديدم و همانند او سخنوری نديدم؛...
همچ$$نين در قض$$يه منع كودك$$ان اهل بيت از خ$$وردن ص$$دقات كوفي$$ان ،ب$$رخی از علما آن را
برای ا ّمكلثوم $و برخی برای حضرت زينب سالم هللا عليها نقل كردهاند؛ چنانچه شيخ انص$$اری$
رضوان هللا تعالی عليه در اين باره مینويسد$:
داستان ممانعت اسيران از خوردن صدقه اهل كوفه توسط حضرت زينب يا ا ّمكلثوم $معروف و
مشهور $است كه چون گرفتن صدقه بر اهل بيت حرام بود ،منع می كردند.
جواب:
با رجوع به کتابهاي،بالغات النس$ا ،ت$ذکره الحمدونيه و ن$ثر ال$درر از کتب ش$يعه اي که آق$اي
قزوي$$ني $از آنها ن$$ام بردن$$د ،متوجه ميش$$ويم $که در هر سه کت$$اب خطبه به ن$$ام ام کلثوم$ك ثبت
شده! اما!!.....؟
-1منظ$$ور نويس$$ندگان اين کتب اين نب$$وده که ام کلث$$وم هم $ان زينب است ..چ$$را؟؟ چونکه آنها
خطبه اي غير از اين خطبه را ب$$راي حض$$رت زينب$ك نقل ک$$رده اند که خط$$اب به يزيد اي$$راد
شده .و ميبينيم که در هر کدام از اين کتب از هر دو ن$$ام ب$$رده ش$$ده ولي آن خطبه فقط به اسم
يک نفر ثبت ش$$ده .و ص$$احبان اين کتب ب$$راي ام کلث$$وم و زينب هر ک$$دام ت$$ذکره جداپانه اي
نوشته اند.
-2نکته ج$$$البي که در اين دو نقل قابل توجه است اين است ک$$$ه ،اين روايت از شش نفر نقل
شده! وهر 6نفر س$$خن خ$$ود را با اين جمله ش$$روع $ميکنن$$د" :ام کلث$$وم" $يا "زينب" را دي$$دم و
مثل او سخنراني $نديدم.گويا $از زبان علي سخن ميگفت.
الف :در بالغات النسا از جعفر بن محمد عن آبائه ﻹ :ورأيت أم كلثوم عليها السالم ومل أر خفرة
واهلل أنطق منها كأمنا تنطق وتفرغ علی لسان أمري املؤمنني؛
ب :در احتجاج از حذيم االسدي :1قال حذمي االسدي :مل ارواهلل خفرة قط انطق منها ،كأهنا تنطق
وتفرغ علی لسان علی؛
پ :در معالم المدرستين :وق ال بش ري بن ح ذمي االسدی :نظ رت إلی زينب بنت علی يومئ ذ -ومل
أر خفرة قط انطق منها كأمنا تنطق عن لسان أمري املؤمنني علي بن أيب طالب؛..
ت :در االمالي شيخ مفيد 1از :حذمل بن ستري قال :قدمت الكوفة يف احملرم سنة إحدی ...قال (حذمل
بن ستري) :ورأيت زينب بنت علي عليهما السالم ومل أر خفرة قط أنطق منها كأهنا تفرغ عن لسان
أمري املؤمنني عليه السالم
ث :در الفتوح ابن اعثم کوفي 2$از:خزميه االسدي :قال خزمية األسدی :ونظرت إلی زينب بنت علی
رضي اهلل عنه يومئذ ومل أر حفرة قط أفصح منها كأهنا تنطق عن لسان أمري املؤمنني علی بن أبی طالب
س
ج:در پاورقي $همين کتاب(الفتوح) 3تص$$ريح ش$$ده که اين ق$$ول از بشر بن ح$$ريم نقل ش$$ده :عن
الدر المنثور في طبقات ربات الخدود ،وباألصل :بشر بن حريم.
ديديد که توسط شش راوي اين روايت نقل ش$$$$ده و هر 6نفر با اين جمالت س$$$$خن خ$$$$ود را
شروع $ميکنند :زينب يا ا ّمكلثوم را ديدم و ديگر همانند او س$خنوری $ندي$دم؛ گويا از زب$ان علي
سخن میگفت.
آيا عجيب نيست که هر شش راوي به مثل هم ،س$$خنان زينب يا ام کلث$$وم را اينگونه توص$$يف$
ميکنند؟ چگونه ميشود هر 6نفر در مورد آن سخنان يک نظر را داشته باش$$ند و هر شش آنها
کلماتي مانند هم را در توصيف $آن سخنان به کار ببرند؟
نتيجه:يا اين روايات ساخته م$$ولفين اس$$ت! و يا س$$اخته راوي$$اني $که اين روايت را از اين شش
نفر نقل کرده اند!! و يا حداقل 5طريق از اين روايات ک$$ذب است و فقط يکي از آنها ص$$حت
دارد! که يا به ام کلثوم يا به زينب ميرسد!!و هللا اعلم
-3در كت$$اب" الله$$وف في قتلی الطف$$وف" 4نوش$$تة مح$$دث و م$$ورخ ش$$يعي ،آية هللا س$$يدبن
طاووس $حسني (متوفای $)664اينچنين آمده :حض$$رت حس$$ين ؛ زم$$انی $كه اش$$عار (يا دهر اُ ّ
ف
ّ
عليهن الس$$الم فري$$$اد به گريه و ناله لك من خلي$$$ل )...را اي$$$راد فرم$$ود و زينب و اهل ح$$رم
برداشتند ،حضرت آنان را امر به صبر كرده و فرمود:
يعنی :خواهرم اي ام كلثوم ،و تو ای زينب ،و تو ای رقي$$ه ،و تو ای فاطم$$ه ،و تو ای رب$$اب،
زمانی $كه من به قتل رسيدم $در مرگم گريبان چ$$اك نزنيد و روی نخراش$$يد $و كالمی ن$$اروا $بر
زبان نرانيد.
و مؤيد اين نق$$ل ،مطل$$بی است كه س$$ليمان بن اب$$راهيم قن$$دوزی( ،متوفّ$$ای1294 $هـ) به نقل از
مقتل مسّ $$$$$$$$$می به ابومخنف پس از ش$$$$$$$$$رح كيفيت ش$$$$$$$$$هادت طفل شش ماهه مينويسد.
عليكن ِمنّی
ّ <ومَ ،و ي ا َس كينةُ ،و ي ا رقي ةَ ،و ي ا عاتِ َك ةُ َوي<<ا زينب؛ ي ا اءه َل بَي تی
ثُم نادی« :ي<<ا اُم ُكلث< َ
الم»1
ُ الس
َّ
يعني:آنگاه فرياد برآورد :ای ام كلث22وم و ای س$كينه و ای رقي$ه! و ای عاتكه و ای زينب ،ای
اهل بيت من ،من نيز رفتم ،خداحافظ.
جواب ساده است ،اين ام کلثوم بنت علي بن ابيطالب ،دختر حضرت فاطم$$ه( س$$الم هللا عليه$$ا)
نيستند $و طبق کتب ت$$اريخ و انس$$اب حض$$رت علي؛دو دخ$$تر ديگ$ر هم به اسم ام کلث$$وم داش$$ته
1
اند.
2
ام کلثوم(احتم$اال ام کلث$$وم وس$طي) بنت ام س$$عد دخ$تر ع$$روة بن مس$عود $الثقفيةب و ام کلث$وم
3
الصغري( $همسر كثير ابن عباسس) دختر ام ولد..
اربلي از علم$$اي تش$$يع اس$$امي دخ$$تران علي؛ را اينگونه مينويس$$د« :زينب الك ربی و امكلث وم
الك ربی و اماحلس ن و رمل ة الك ربی امه انی و ميمون ه و زينب الص غری و رمل ة الص غری و امكلث وم
4
الصغری و رقية و »....در ادامه اشاره میكند كه مادر امكلثوم دوم ام ولد بوده است.
با در نظر داشتن اقوال اهل فن ميتوان حداقل صحت وج$ود دو ام کلث$وم را قطعي $دانس$ت .که
حول ام کلثوم کبري دختر فاطمه الزهرا هيچ ترديدي $نيست.
پس بدون شک ام کلثومي $که در کربال حضور داش$$ته دخ$$تر حض$$رت فاطمه $ك نب$$وده بلکه ام
کلثوم صغري $بوده که در آن واقعه حضور $داشته است.
اما اگر م$$دعيان لج$$اجت کنند و بگوين$$د $:نه آن ام کلث$$وم حاضر $در ص$$حراي $ک$$ربال ،ام کلث$$وم
صغري $نبوده .ما هم با ايشان همصدا ميشويم $و ميگوييم $:شما درست ميفرماييد ،اصالً ام کلثوم
کبري ،خواهر حضرت زينب در آن واقعه حضور $داش$$ته و م$$اجراي وف$$ات ايش$$ان در دوران
خالفت معاويه اش$$تباه است ولي اين به آن مع$$ني نيست که زينب و ام کلث$$وم يک نفر هس$$تند
زيرا از متن روايات فوق ثابت شد که در آن ماجرا هم بانوي زينب نام و هم ام کلث$$وم ن$$امي
حضور $داشته است.
يعني اگر بالفرض ماجرا وف$$ات ايش$$ان در دوران معاويه ص$$حيح نباشد ن$$يز هيچ خدشه اي بر
موجوديت سيدة ام کلثوم وارد نميشود.
شبهه :عزاداري و نوحه خواني ام كلثوم براي حضرت زهرا سالم هللا عليها:
فتال نيشابوری $در روضة الواعظين مینويسد$:
هنگامی كه فاطمه از دنيا رفت ،مردم مدينه يكپارچه صدای ناله سر دادند ،زنان بنی هاشم در
خانه آن حضرت گردآمدند و صدای شيون آنان در همه جا پيچيد؛ آن چنان كه مدينه از فري$$اد$
و ناله آنان به لرزه درآمد و میگفتند :ای سيد و سرور $ما و ای دختر رسول خدا ص.
- 1تا چهار ام کلثوم نیز ذکر شده که دو تن از آهنا امسشان ام کلثوم و دو تن دیگر کنیه آهنا ام کلثوم بوده ولی به نظر صحیح منی
آید ..واهلل اعلم!
- 2مراجعه شود به الکامل ابن اثری ج 3ص 395و اعیان الشیعة ج ،3ص484ـ485
- 3ـ تاریخ موالید االئمه(تاج املوالید) طربسی ،ص15؛ تاریخ مدینه دمشق ،ج ،70ص35
- 4ـ كشفالغمه ،ج ،2ص 69ـ 68
﴿﴾25 در روشنی آفتاب
مردم دسته دسته به نزد علي آمده در ح$$الی كه حسن و حس$$ين در جل$وی آنحض$$رت نشس$ته و
گريه می كردند $و مردم نيز از گريه آن دو گريان می شدند.
ا ّمكلثوم $در حالی كه روبند $بر چهره داشت و چادر عربی برسرش $افكنده بود ،از خانه ب$$يرون
آمد و فرياد $میزد :ای جد بزرگوار! و ای رس$$ول خ$$دا! اكن$$ون به حق تو را از دست دادم كه
هيچگ$$اه ديگر تو را نخ$$واهيم $دي$$د ،م$$ردم مدينه همه جمع ش$$ده بودند و منتظر بودند $تا جن$$ازه
فاطمه را ب$$$يرون بياورند $تا بر وی نم$$$از بخوانن$$$د ،اب$$$وذر از خانه ب$$$يرون آمد و گفت :همه
برگرديد و متفرق شويد؛ زي$$را امشب ب$$دن زه$$را دفن نمی ش$$ود و به ت$$أخير افت$$اد ،م$$ردم همه
متفرق شدند.
در اين روايت چند نكته قابل توجه است:
.1تنها نام حسن ،حسين و ا ّمكلثوم $به عن$$وان فرزن$$دان و داغدي$$دگان حض$$رت زه$$را س$$الم هللا
عليها ذكر شده و نامی از حضرت زينب سالم هللا عليها كه به اتف$$اق همه بزرگ$$تر $از ا ّمكلث$$وم
بوده برده نشده است.
.2ا ّمكلثوم $در زمان شهادت حضرت زهرا سالم هللا عليه$$ا ،طبق نظر م$$دعيان وج$$ود $ا ّمكلث$$وم$
كه گفتهاند در واپس$ين س$الهای عمر پي$امبر $به دنيا آم$ده ،در خوش$يبنانهترين ح$الت ،دو س$ال
داشته است .با توجه به اين نكته چگونه میتوانيم $تفاصيل ذكر ش$$ده در روايت (از جمله نوحه
سرائی $و پوشيدن برقع و )...را بر ا ّمكلثوم $حمل نم$$اييم .بن$ابراين تردي$$دی وج$$ود ن$$دارد كه اين
ا ّمكلثوم $همان حضرت زينب سالم هللا عليها است.
جواب:
قزويني ميگويد $:اتفاق همه بر اين است که زينبك از ام کلثومك بزرگتر $بوده است که ي$$اوه اي
بيش نيست.زيرا در مورد تولد ام کلثوم $ك تنها يک ق$$ول دقيق $نقل ش$$ده و آن هم اينکه وي در
1
سال ششم هجري تولد يافت
ذهبي و ابن کثير و مولف شيعه موسوعه ام$$ام علي با ابيط$$الب؛ به نقل از ذه$$بي مينويس$$ند :أم
كلث وم بنت علي بن أيب ط الب اهلامشية ابن عب د املطلب بن هاش م اهلامشية ،ش قيقة احلس ن
واحلسني.ولدت :في حدود سنة ست من الهج<<رة ،ورأت النبيص ومل ترو عنه شيئا.خطبها عمر بن
2
اخلطاب.
و ابن حجر عسقالني نيز مينويسد :أم كلثوم بنت علي بن أيب طالب اهلامشية أمها فاطمة بنت رسول
اهلل ص ولدت يف أواخر عهد النيب ص وتزوجها عمر بن اخلطابس و هلا عشر سنني او اکثر.3
ا ّمكلث$$وم دخ$$تر علي بن ابی ط$$الب هاش$$می ،م$$ادرش فاطمه دخ$$تر رس$$ول خ$$دا ص؛ در اواخر
ص به دنيا آمده و عمرك با او ازدواج كرد؛ وی در هنگ$$ام ازدواج ده س$$ال يا
زندگانی $پيامبر
- 1موسوعة االمام علیبن ابیطالب ،ج ،1ص126؛ اعالم النساء ص238؛ سری اعالم النبالء الذهبی ج ,3ص500
- 2سری اعالم النبالء الذهبی , ,ج ,3ص 500؛ بدایه و النهایة ابن کثری ج5ص 330و سریة النبویه ابن کثری
- 3اإلیثار مبعرفة رواة اآلثار ابن حجر عسقالنی ج 1ص ،211دار الكتب العلمیة ،بریوت
﴿﴾26 در روشنی آفتاب
بيش$$$تر $داشت و ب$$$رای عمرك زيد را به دنيا آورد و او و فرزن$$$دش زيد در يك روز $از دنيا
رفتند$.
و به ج$$رات ميت$$وان گفت ام کلثوم $ك از زينب $ك بزرگ$$تر $ب$$ود.که ق$$ديميترين علما از جمله ابن
اسحاق (متوفي )151همين قول را ارجح ميدانند.1
ولي در م$ورد $ت$اريخ والدت حض$رت زينب$ك اق$وال زي$$ادي مانند پنجم جم$$ادياالولي $در س$$ال
پنجم يا ششم ،شعبان سال ششم ،سال چهارم و اواخر رمضان سال نهم پس از جنگ تبوک هم
هس$$ت 2،که معل$$وم نيست ک$$دام ص$$حيتر است ولي طبق ق$$رائن او از ام کلث$$وم کوچک$$تر $ب$$وده.
قرائني $مانند همين روايتي که آقاي قزويني $نقل کرده ان$$د!که در آن ن$$امي از زينب نيست و به
احتمال او در آن سالها کوچکتر $از اين بوده که در اين ماجراها داخل شود.
و يا روايتي $که قبالً از ابن بابويه نقل کرديم $که ميگفت:فاطمه ك حسن را در آغ$$وش راس$$تش
و حس$$ينب را در آغ$$وش چپش حمل ك$$رد و دست چپ امكلثوم$ك را با دست راس$$تش گ$$رفت،
سپس به حجره پ$$درش رفت!!! ( 3خواس$$تگاري از دخت ابوجه$$ل) ..و ن$$امي از زينب به مي$$ان
نمي آورد!! که احتماالً در آن سالها نيز او يا به دنيا نيامده بود و يا خيلي کوچک بوده!
و اين روايت را که مال باقر $مجلسي از امام صادق؛ روايت ميکند که فرمودند:
فاطمه سالم هللا عليها در لحظه احتضار به علي عليه السالم فرمود $:وقتي از دنيا رفتم ،خودت
غسل مرا به عهده بگير ،كفن بر من بپوش$$ان ،بر پيك$$رم $نم$$از بخ$$وان ،م$$را در ق$$بر ق$$رار ده،
سنگ لحد را بگذار ،خاك روی $بدنم بريز ،باالی سرم بنشين و قرآن و دعا زياد بخوان؛ چون
در آن لحظه ميت به همنشين زندگان بسيار $محتاج است .و تو را ای علي به خ$$دا میس$$پارم و
سفارش میكنم كه به فرزندانم خوبی كن .سپس فاطمه ،ا ّمكلثوم $را به خودش چسپاند و فرمود$:
هنگامی كه اين دخترم به سن رشد و بلوغ رس$يد ،وس$ائل م$نزل م$ال او است و او را به خ$دا
4
میسپارم.
پس مشخص است که ام کلثوم بزرگتر $از زينببوده اند که س$$يدة فاطم$$ه ،ام کلث$$وم را بر س$$يدة
زينب مقدم ميدارند$.
و شواهد ديگري مانند خواستگاري حضرت فاروقس ،از او ،و همن$$امي او با ن$$ام اولين دخ$$تر
درگذشته رس$$ول خ$دا ص (بهص اين مع$ني که حض$رت فاطمه ن$$ام خ$$واهرش را روي $فرزند$
خود گذاشته باشد) به سال دوم هجري ،به نظر ميرسد او به سن از حضرت زينب؛ بزرگتر$
باشد.
قرينه ديگر اين است که حضرت علي؛ در پاسخ به خواستگاري $حض$$رت عمر از امکلث$$وم،
به کوچک بودن امکلثوم $استدالل کرده و عمر به اين استدالل اعتراض نکرده و نگفتهاست که
پس دختر ديگرت زينب را به من بده! چون:
- 1ابناسحاق ج ،5ص،231دمشق ؛ سری اعالم النبالء ج5ص500
- 2الرمحانی اهلمدانی ,امحد ,فاطمة زهراء شادمانی دل پیامرب ،ترمجه سیدحسنی افتخارزاده ,بیتا ,بیجا1373 ,ش ,ص918؛
القزوینی ,السیدحممدکاظم ,فاطمة الزهراء من املهد الی اللحد ،داراالنصار ,بیجا1422 ,ق ,ص169ـ170
- 3علل الشرایع ،إبنبابویه ،ص ،186-185چاپ جنف -مهنی روایت را شیخ جملسى نیز در كتابش جالءالعیون آورده است.
- 4حبار األنوار جملسی ،ج 79ص 27
﴿﴾27 در روشنی آفتاب
اوالً ،اگر زينبك بزرگتر $ميبود ،عمرس بايستي از او خواستگاري ميک$$رد نه از امکلثوم $ك.
خواس$$تگاري $از خ$$واهر ک$$وچکتر با علم به کوچک ب$$ودن او ،با وج$$ود خ$$واهر بزرگت$$ر،
بيمعناست $.ضمن اينکه در زمان اين خواس$$تگاري $هن$$وز حض$$رت زينب$ك همسر عبدهللا ،پسر
جعفرس ،نبوده است.
ثاني$اً ،اگر زينب$ك بزرگتر $ميب$$ود ،بايد حض$$رت عمرس در رد اس$$تدالل س$$يدنا عليس به اين
مطلب استدالل ميکرد.
همچنين قرائني $وجود $دارد ،مانند «مستنى اميحيدرة» که حضرت علي؛ در جنگ خيبر فرمود$:
من هم$انم که م$ادرم ن$امم را حي$در(ش$ير) نه$اد ،که م$ردان ع$رب ،قبل از اس$الم و در ص$در
اسالم ،امر نامگذاري $فرزندان را به زنانشان وا ميگذاشتند$.
پس ث$$ابت شد که ام کلث$$وم از حض$$رت زينبس بزرگ$$تر $ب$$وده و يا ح$$داقل اينکه در س$$ال 12
هجري تا به آن حدسن داشته اند که چادر و برقع بپوشد( $.با توجه به اقوال علما ميتوان سن 6
سال را عنوان کرد ،که به وقت خواستگاري $ميشود 11يا 12سال)
شبهه :امير مؤمنان در شب ضربت خوردن ،مهمان چه كسي بود؟
روايات متعددی $وجود دارد كه ام$$ير مؤمن$$ان عليه الس$$الم در م$$اه رمض$$ان ،هر شب در خانه
يكی از فرزن$$دانش افط$ار $میكردن$د $.ش$بی در خانه ام$ام حسن و ش$بی در خانه ام$ام حس$ين و
ش$$بی در خانه عبد هللا بن جعفر (ش$$وهر حض$$رت زينب) .و در شب ش$$هادت ن$$يز طبق تم$$ام
نقلها در خانه ا ّمكلثوم بوده است؛ ا ّمكلثوم همسر کداميک از افراد نام برده شده است؟
شيخ مفيد در كتاب شريف اإلرشاد $مینويسد$:
و چون ماه مبارك رمضان فرارسيد ،امير مؤمنان عليه الس$$الم ش$$بی را ن$$زد حسن و ش$$بی را
نزد حسين و شبی هم خانه عبد هللا بن جعفر (شوهر حضرت زينب سالم هللا عليه$$ا) میگذراند$
و بيش از سه لقمه غ$$ذا نمیخ$$ورد ،در يكی از ش $بهای رمض$$ان س$$ؤال شد كه چ$$را غ$$ذا كم
میخوريد؟ فرمود :فرمان خدا (كنايه از مرگ و شهادت) مرا درخواهد ي$$افت و دوست دارم با
شكم گرسنه به مالقات بروم ،يك شب يا دو شب بيش باقی نمان$$ده ب$$ود كه در آخر شب ف$$رقش$
را با شمشير $شكافتند$.
عالمان اهل سنت (ابن اثير و زمخش$$ري! و ن$$ويري) ن$$يز همين روايت را به اين ص$$ورت $نقل
كردهاند:
ماه رمضان كه فرا میرسيد ،علي يك شب را نزد حسن و شبی را نزد حسين و شبی هم ن$$زد
عبد هللا بن جعف$$ر( ،همسر زينب) افط$$ار می ك$$رد ،و بيش از سه لقمه غ$$ذا نمی خ$$ورد و می
گفت :دوست دارم با شكم گرسنه به ديدار معبودم $بشتام.
و از طرف $ديگر ،طبق عدهای از روايات ،امير مؤمنان عليه السالم در آخ$$رين ش$$ب ،مهم$$ان
ا ّمكلثوم $سالم هللا عليها بوده است:
مال باقر مجلسي :ام کلث$$وم عليه ا الس الم:چ$$ون شب ن$$وزدهم $رمض$$ان ف$$را رس$$يد ،هنگ$$ام افط$$ار
سفرهای پهن كردم كه دو قرص نان جو و ظرفی شير و مقدار نمك در آن بود.
حال چگونه میتوان بين اين رواي$$ات جمع ك$$رد؟ يا بايد بگ$$وييم $برنامه اميرمؤمن$$ان علي عليه
السالم اين بوده است كه يك شب در خانه حسن و يك شب در خانه حس$$ين و يك شب در خانه
زينب و يك شب در خانه ا ّمكلثوم $سالم هللا عليهم باشد ،كه منافات با نص روايت مذكور دارد؛
و يا بايد خانه ا ّمكلث$$وم $را يكی از اين سه خانه به حس$$اب آوريم ،كه تنها میتواند $خانه عبد هللا
بن جعفر باشد .يعنی همسر عبد هللا بن جعفر ،زينب سالم هللا عليها همان ا ّمكلثوم $است.
و نكته ديگر اين كه اگر ا ّمكلث$ومی وج$ود $داش$ته اس$ت ،چ$را ام$ير مؤمن$ان ش$بی را به ايش$ان
اختصاص ندادهاند؟
جواب:
در اين مورد چند نکته حائز اهميت است.
-1اين روايت به دو شکل و متن نقل ش$$ده که در اک$$ثر آنها به ج$$اي عبدهللا بن جعفر از عبدهللا
بن عباس ياد شده..
تعداد کثيري $از علما اينچنين مينويسند$:
الس الم يتعشی ليلة عند احلسن،
عثمان بن املغرية قال :ملا دخل شهر رمضان كان امري املؤمنني عليه ٌ
وليلة عند احلسني ،وليلة عند عبد اهلل بن العباس ،وكان ال يزيد علی ثالث لقم...
1
چون ماه رمضان فرارسيد $،امير مؤمنان عليه السالم شبی را نزد حسن و شبی را ن$$زد حس$$ين
و شبی را نزد عبد هللا بن عباس (پسر عمويش) میگذراند $و بيش از سه لقمه نمیخورد!.$
حال من از ايشان ميپرسم :اگر ام کلثوم را خط بزنيم! شما بين اين روايت و رواي$$تي که خ$$ود
نقل کرده ايد چگونه جمع ميکني$$د؟؟ من ميگ$$ويم $:در اين روايت فقط از حسن و حس$$ين اسم به
ميان آمده در حالي که زينب نيز در آن شهر بود ،چرا از او نامي نيست؟؟ پس نتيجه ميگيريم
که حضرت علي عليه السٌالم اصالً فرزندي به جز حسن و حسين از فاطمه نداشته! اگر چ$$نين
بگويم $به من نميخنديد؟$
-2حض$$$رت علي؛ در آن وقت 4 ،همسر در نک$$$اح داش$$$ته اند ،2آيا حض$$$رت علي؛ بعد از
خوردن افطاري شب را هم پيش دختر يا پس$$رش ميماند و همانجا ميخوابي $د؟؟( انه ک$$ان ظلوما
جهوال!!) يعني در 30روز رمضان با همسر و منزل خود قطع رابطه ميکرد؟
- 1مناقب اإلمام أمری املؤمننی ج 2ص 71؛ شرح األخبار قاضی نعمان مغربی ج 2ص 291و ص430؛ و روضة الواعظنی فتال
نیشابوری ص 135؛تاریخ دمشق ابن عساکر ج 42ص 555؛ كشف الغمة ج 2ص 62؛األنوار البهیة ،عباس قمی ص 75
(موسسه نشر اسالمی)؛الدرجات الرفیعة فی طبقات الشیعة ،سید علی خان مدنی ص 118؛شرح احقاق احلق مرعشی ج 18ص
249؛هنج السعادة شیخ حممودی ج 7ص 100؛ کنز العمال متقی هندی ج 13ص 195ح 36583؛نظم درر السمطنی
الزرندی احلنفی ص 137و...
- 2امامه بنت ابی العاص و لیلی بنت مسعود و امسا بنت عمیس و ام البننی ..نگا :الفصول املهمة فی معرفة األئمة ابن صباغ ج 1ص
_ 648دار احلدیث للطباعة والنشر
﴿﴾29 در روشنی آفتاب
-3طبق نص تاريخ حضرت علي؛ در نماز صبح ضربت خ$$ورد $و بعد از ض$$ربت خ$$وردن او
1
را به سوي خانه خودش حمل کردند ...و محل علی الی منزله
او را به سوي خانه خودش حمل کردند $نه خانه فرزندانش!
و اينکه در روايت آن خانه را خانه اي گفته اند که ام کلثوم در آن حضور $داش$$ته اند چ$$يزي
خالف حقيقت نيست،چونکه:در سال 40هجري که حضرت علي؛ در آن س$$ال ش$$هيد شد محمد
بن جعفر همسر دوم ام کلثوم شهيد شده بود (در ص$$فين .)2و به علت اينکه س$$ال ازدواج ع$$ون
بن جعفر با ام کلثومك مشخص نيست ،ميتوان گفت در آن س$ال ام کلثوم$ك ش$وهري نداش$ته و
در خانه پدرشان ساکن بوده اند.
(همانطور $که بعد از شهادت حضرت ف$$اروق$س ،حض$$رت عليس دخ$$ترش را به خانه خ$$ودش
آورد ،ميتوان گفت :بعد از شهادت محمد بن جعفر نيز همين کار را کرده اند).
-4در روايتي آم$$ده که حض$$رت ام کلثوم$ك ش$$بي که پ$$در ايش$$ان به ش$$هادت رس$$يدند در خانه
حضرت عليس بودند (.و همانطور $که گفتيم ج$$الب نيس$$ت ،ف$$ردي $در هر 30روز رمض$$ان تا
صبح در خانه فرزندانش به سر ببرد،آن هم در صورتي که خود داراي منزل هستند!)
-5در ادعايي که مدعي ذکر ک$$رده اند نوش$$ته ش$$ده :حض$$رت عليس روزي $در خانه حسن؛ و
روز$ي نزد حسين؛ و روزي نزد عبدهللا بن جعفرب و زينبك افطاري ميکرده اند.
به جرات ميتوان گفت:ام کلثوم در خانه خود حضرت علي؛ زندگي ميکرده که ذک$$ري از خانه
مستقلي براي او نيست تا حضرت عليس مهمان خانه او شده باشند!!
- 1بدایه و النهایه ج 7ص 327و 328و الوجیز املفید ص 70و تراجم الشهدا ص 26و جزء حدیثی ص125
- 2انساب االشراف ج ،2ص299ـ 300و ج ،3ص 98؛ اإلصابة ج 6ص 7رقم 7780؛ اعالم الزرکلی ج 6ص ..69در مورد
شهادت حممد بن جعفر و عون بن جعفر ،مهسر دوم و سوم ام کلثوم در حبث "ام کلثوم پس از عمر با چه کسی ازدواج کرد"مفصالً
صحبت خواهد شد.
-3تاریخ طربی ج 4ص 112
﴿﴾30 در روشنی آفتاب
همانطور که قبالً نيز گفتيم حض$$رت عليس را بعد از ض$$ربت خ$$وردن به خانه خودش$$ان حمل
کردند $.و نيز نقل شد که حضرت ام کلثوم $ك در آن خانه حض$$ور داش$$ته اند که اولين شخصي
که با ابن ملجم سخن ميگويد ايشان بوده اند.
سوال :اگر ام کلثومك در خانه مستقلي زندگي ميکرده اند و حضرت عليس نيز بعد از ضربت
به خانه خودش$$ان(نه خانه فرزن$$دان) منتقل ش$$ده ان$$د .ام کلثوم$$ك در آنجا چه ميک$$رده اند و يا
چگونه به آن س$$رعت به آنجا خ$$ود را رس$$انيده اند و چط$$ور $زينب $ك قبل از وي آنجا نب$$وده و
چطور$...
پس ش$$$$کي نيست که خانه اي که حض$$$$رت عليس به آنجا انتق$$$$ال داده شد خانه اي ب$$$$ود که
دخ$$ترش ن$$يز در آن هم$$راه پ$$درش زن$$دگي $ميک$$رد و گرنه مورخ$$ان نميگفتن$$د:حمل علي الي
المنزله مينوشتند:به سوي خانه دخترش ام کلثوم حمل شد.
-6به فرض که ام کلثومك خانه اي براي خود داشته باش$$ند ،آن وقت ن$$يز نميت$$وان گفت که او
با همسر زندگي ميکرده!
شيخ مفيد و طوسي $در کتب خ$$ود و مجلسي در بح$$اراالنوار 1$و مح$$دث قمي در منتهي اآلم$$ال
ص 170إلي ص 185از حضرت اُم کلثوم (عليها السالم) رواي$$تي را نقل مي کنند که ايش$$ان
ميفرمايند:$
چون شب نوزدهم ماه رمضان شد حضرت علي؛ به خانه آمدند و به نم$$از ايس$$تادند ،يک طبق
غذا (افطاري) شامل دو قرص نان جو و يک کاسه ش$$ير و مق$$داري نمک جهت افط$$ار $ايش$$ان
آماده کردم چون ايشان از نماز فارغ شدند چشمشان بر طبق افت$$اد ،گريستـند و گفتـند آيا نمي
داني من از پسر عمم متابعـت مي کنم و فرمودند« :يا بنية! ما من رجل ٍ طاب مطعمه و مشربه و
ملبسه إال طال وقوفه بني يدي اهلل عزوجل يوم القيام ،يا بنية إن الدنيا يف حالهلا حساب و يف حرامها
اب» عق
اي دختر! هرکس خوراک و پوشاکش $در اين دنيا نيکوتر ،توقفش در روز قيامت بيشتر $است،
بر مال حالل حساب و بر مال حرام عذاب است ............و فرمودن$د :اي فرزن$دم $به خ$دا قسم
چيزي نميخورم تا يکي از دو خورشت را برداري( $.ي ا بني ة واهلل ال آک ل ش يئاً ح يت ت رفعني اح د
االدامين)
همانطور که مالحظه کرديد ،دو قرص نان و دو خورشت $سر سفره ب$$وده ،ولي چ$$را فقط دو
خورشت $و دوقرص $نان ؟؟ اگر حضرت ام کلثوم در خانه همسر بودند $بدون شک همسرش$$ان
ن$$يز بر سر س$$فره ميب$$ود ،و به ج$$اي دو خورشت $سه خورشت و به ج$$اي دو ق$$رص ن$$ان سه
قرص الزم بود ،پس اين موضوع نيز دليلي ديگر است که ثابت ميکن$$د ،ام کلث$$وم در آن وقت
همسري $نداشته اند تا با آنان سر يک سفره بنشيند.
و مجلسي در چند صفحه بعد نيز چنين روايتي $را نقل ميکند که:حضرت علي؛ بعد از ضربت
خ$$$$$$$$وردن ام$$$$$$$$ام حسن؛ را به ج$$$$$$$$اي خود گذاشت تا با م$$$$$$$$ردم نم$$$$$$$$از گ$$$$$$$$ذارد.
امام حسن؛ وقتي $از نماز فارغ $شدند باالي سر حض$$رت آمدند و گريس$$تند $...و آن حض$$رت را
در حج$$ره نزديک مص$$الي خ$$ود خوابانيدند $حض22رت زينب؛ و حض22رت اُم کلث22وم ؛ آمدند و در
پيش آن حض$$$$رت نشس$$$$تند $و نوحه و زاري ب$$$$راي آن حض$$$$رت مي کردند $حض$$$$رت علي
فرمود:اي دخترانم$.....
(مث ادخ ل علي ه الس الم إلی حجرت ه وجلس يف حمراب ه .ق ال ال راوي :واقبلت زينب وام كلث وم ح تی
1
جلستا معه علی فراشه ،وأقبلتا تند بانه وتقوالن :يا أبتاه)
آقاي قزويني! خوب خواندي؟؟ $حضرت زينب و ام کلثومب ،يعني دو دختر حض$$رت فاطمه $ك
که به وقت ضربت خوردن نزد پدرشان آمدند .ش$$ايد ش$$ما اين روايت را ندي$$ده ايد و يا دي$$ده و
توان خواندن آن را نداشته ايد؟
و مجلسي در چند ص$$فحه بعد مينويس$$د :فعن د ذل ك ص رخت زينب بنت علی؛ وام كلث وم ومجي ع
نسائه !!!2
و در صفحه بعدش ضمن روايتي $مينويسد :ثم نادی الحسن عليه السالم باخته زينب و ام كلث$$وم
وقال :يا اخت$اه = 3..س$پس س$يدنا حسن عليه الس$الم خ$واهرش زينب و ام کلث$وم را ص$دا زد و
گفت :اي خواهرانم!!...
و ما علينا إال البالغ ،و ما علی الکاذب اال خجل
و براي اينکه ديگر نگويند ام کلثومك در آن وقت در آنجا حضور نداش$ته اين دو ق$ول را ن$يز
نقل ميکنيم:
4
طلق األعمی عن جدته قالت :كنت أنوح أنا وأم كلثوم بنت علي علی علی ،؛.
طلق اعمی ،از قول مادر بزرگش نقل می كند كه می گفته است :من هم همراه ام كلثوم دخ$$تر
علی عليه السالم برای آن حضرت نوحه سرايی می كردم.
ابن عبدالبر نيز شعري را از ام هيثم دختر عريان نغعي نقل ميکند که به اين ترتيب است:
أال يا عني وحيك أسعدينا ...أال تبكی أمري املؤمنيا
تبكي أم ٍ
كلثوم عليه ...بعبرتها وقد رأت اليقينا
أال قل للخوارج حيث كانوا ...فال قرت عيون الشامتينا
5
أفی شهر الصيام فجعتمونا ...خبري الناس طراً أمجعينا
- 1حباراالنوار جملسی ج 42ص289
- 2حباراالنوار ج 42ص293
- 3حباراالنوارج 42ص 294
- 4طبقات الکربی ابن سعد ج 3ص 38و انساب االشراف ،مقتل امریاملومننی علی ابن ابیطالب
- 5االستیعاب ابن عبدالرب ج 3ص 1132؛ حبار االنوار جملسی ج 44ص 299؛ جوهرة فی نسب اإلمام علی وآله ،الربی ص
123؛ اعیان الشیعه ج 3ص 488؛ و شرح احقاق احلق مرعشی؛ اسد الغابة ابن اثری ج 4ص 39؛ هتذب الکمال املزی ج 20ص
﴿﴾32 در روشنی آفتاب
اي چشم ،واي بر تو ،ما را خوشبخت کن ،آيا بر اميرالمؤمنين گريه نميکني؟
ميکند که او يقينا ً (مرگ او) را ديده است.
اشکريزان بر او گريه ام کلثوم
به خوارج بگو ،هر جا که هستند ،خوشحالي $به خود نبينند.
آيا در ماه رمضان ما را جمع کردهايد؟! شما ،به$$ترين کسي را که بر چهارپاي$$ان س$$وار $ميشد
ميپوشيد و سورههاي $مثاني و مئين را ميشد و کفش و آنها را رام ميکرد و سوار بر کشتي
خوانده است ،کشتيد!
نتيجه :ام کلثومك در آن تاريخ بيوه و س$$اکن خانه پدرش$$ان ب$$وده ان$$د ،و بعد از ش$$هادت پ$$در و
سرپرستشان ،پسر عموي ايشان با وي ازدواج ميکند(.وهللا اعلم)
489؛الوافی بالوفیات صفدی ج 21ص 182و سبل اهلدی صاحلی شامی ج 11ص 307و تاریخ اخللفا سیوطی؛ و هنایة األرب
فی فنون األدب نویری و...
﴿﴾33 در روشنی آفتاب
گذشته از آن اگر برداشت مضحک شما صحيح باشد و منظ$$ور اين است که ام کلث$$وم به$$ترين
دختر است باز هم ميگويم اين چه ربطي به بحث دارد؟ يع$$ني اگر کسي ام کلث$$وم را بر زنيب
برتري $داد شما نتيجه ميگيريد که ام کلثومي $وجود نداشته اس$$ت؟؟!! آفريــــــن! 20و احس$$نت
و صد رحمت بر مخ گنجشک!
جواب
-1در سلسه راويان روايت دوم(روايت ابن عس$اکر ) دو ش$خص دروغگو دي$ده ميش$وند $اولي،
اب$$$والعز $ابن ک$$$ادش اس$$$ت ،که ابن نج$$$ار در م$$$وردش $ميگوي$$$د:در $نقل روايت ض$$$عيف،
مخطلط،دروغگو است و احتياجي به او نيست.عبد الوهاب األنماطي گويد :مخطلت است.
إبراهيم بن سليمان ميگفت :شنيدم از ابالعز ابن کادش که ميگفت :بر حضرت رسول$ص ح$$ديث
وضع کرده ام!
ابي القاس$$م ،علي بن حس$$ين حافظ گوي$$د :اين دليلي بر جهل ابن ک$$ادش است چ$$ون او افتخ$$ار
1
ميکند که حديث دروغ $به پيامبر$ص نسبت ميدهد!.
و دومين ش$$خص ،محمد بن عمر واق$$دي $است که بخ$$اري ميگوي$$د:او $م$$تروک الح$$ديث است و
احمد و ابن مبارک و ابن نمير و اسماعيل بن زکريا $او را ت$$رک ک$$رده ان$$د .و در ج$$ايي ديگر
امام احمد او را دروغگو $و يحيي بن معين او را ضعيف $و امام مسلم و نس$$ائي او را م$$تروک
و غير ثقه ميدانند 2 .و همينطور $روايت اول از(بالذري $و حموي) نيز ک$$ذب است چ$$ون در آن
روايت هم واقدي وجود $دارد که شرح حالش گذشت.
- 1سری اعالم النبالء ج 38ص 20؛لسان املیزان ابن حجر ج 1ص ،218بریوت ،لبنان1971،م
- 2هتذیب التهذیب ابن حجر عسقالنی ج 9ص 324رقم 606؛ هتذیب الکمال املزی ج 26ص 181-180
﴿﴾34 در روشنی آفتاب
پس در درجه اول چ$$نين رواي$$اتي $که سندش$$ان تا به اين حد مج$$روح است غ$$ير قابل اس$$تناد
هستند ،ولي جداي از سند متن آن نيز پر از اشکال است .چون همينطور $که آقاي قزوي$$ني $نقل
کرده اند اين روايت به دو شکل زير نقل شده:
(-1روايت بالذري $و حموي)معاوي$$ه ،در ن$$امهای به م$$روان كه از ط$$رف او والی مدينه ب$$ود،
نوشت تا از ا ّمكلث22وم 2دخ$$تر عبد هللا بن جعفر كه م22ادرش زينب دخ$$تر علي و م$$ادرش فاطمه
دختر رسول خدا است ،برای پسرش يزيد خواستگاری $نمايد.
(-2روايت ابن عساکر و نهرواني)دختر مس$$ور بن مخرمه از پ$$درش نقل ك$$رده است كه گفت:
معاويه به م$$$روان والی مدينه ن$$$امهای نوشت تا از دخ$$$تر عبد هللا بن جعفر به ن222ام زينب كه
مادرش ا ّمكلثوم دختر علي و فاطمه دخت گرامی رسول خدا ص بود ،خواستگاری نمايد.
مشخص است که روايت دوم دروغ $محض است(البته اگه هر دو دروغ $نباشند!) چونکه:
اوالً :حضرت عبدهللا بن جعفر از سيده زينب(اگر ام کلثوم را همان زينب فرض کنيم) دختري$
به اسم زينب نداشته است!! و اين بدون بحث و جدل ثابت است.
چنانچه قبال گفته ش$$د ،علما در ذکر فرزن$$دان زينب اختالفها $ک$$رده اند ولي خوش$$بينانه ت$$رين
موضع آن است که حضرت زينبك دو دخ$$تر داش$$ته به نامه$$اي ام كلث$$وم و ام عب$$داللهب 1پس
اين زينب از کجا آمد که معاويه بخواهد به خواستگاري $او بيايد؟
حضرت عبدهللا بن جعفرب نه تنها از زينب کبري بلکه از هيچ کدام از همسرانش فرزندي $به
نام زينب نداشته اند.
ح$$ال اگر به ف$$رض مح$$ال هر دوي اينه$$ا(زينب وام کلث$$وم بنت علي؛) يک نفر باش$$ند چگونه
ميت$$وان بين اين دو روايت را جمع ک$$رد؟؟ ن$$ام دخ$$تري که از او خواس$$تگاري ش$$ده چيس$$ت؟؟
زينب يا ام کلثوم؟؟ ترديدي نيست که عبدهللا بن جعفر دختري به اسم زينب نداش$$ته پس نتيجت $ا ً
روايت دوم کذب محض است ..گذشته از آن ب$$از هم ميگ$$ويم ک$$ه :اگر ش$$ما به همين راح$$تي با
اين دو روايت منکر ام کلث$$$وم ميش$$$ويد ما هم ميت$$$وانيم $منکر زينب ش$$$ويم! آن هم به وس$$$يله
رواياتي که ام کلثوم را نيز در رديف $همسران عبدهللا بن جعفرب قرار داده اند!!!
- 1مصعب بن عبداهلل الزبریى ,نسب قریش ص .82داراملعارف للطباعه و النشر
- 2رجوع شود به :هتذیب االمساء امام نووی ج 1ص/ 362انساب االشراف ج 1ص 67و 68و مهچننی مجهرة أنساب العرب ابن
حزم ؛ نسب قریش مصعب زبریی در باب ولد جعفر بن ابی طالب
﴿﴾35 در روشنی آفتاب
جواب:
همه اق$$والي که آق$$اي قزوي$$ني $نقل کردند به جز ق$$ول ابن عس$$اکر و عب$$دالرزاق $بيط$$ار(مت$$وفي
)1335ص$$ريحا ً از ام کلث$وم ک$$بري ص$حبت ميکنند نه زينب ک$بري ولي چگونه آق$اي قزوي$$ني$
نتيجه گرفته اند که اين قبر زينب است ،نميدانم!!
اوالً:ابن بطوطه و ابن جبير ميگوين$$د:اين ق$$بر ،ق$$بر زينب ص$$غري است که کنيه اش ام کلث$$وم
بود.
﴿﴾36 در روشنی آفتاب
و ميرزا علي خان امير الدوله نيز متني که بر سنگ نوشتهای كه از آن مق$$بره اس$$تخراج ش$$ده
است را اينگونه مينويسد«:ه ذا ق رب زينب الص<<غری املكن اة ب ام كلث وم ابنت علی بن ابوط الب؛ امه ا
1
فاطمةك البتول سيدة نساء العاملني ابنتسيد املرسلني حممد خامت النبيينص»
اين قبر زينب صغري! است که کنيه او ام کلثوم و دختر علي س از فاطمه$ك،سرور زن$$ان دو
جهان و دختر سرور پيامبران و آخرين پيامبر ،محمدص است.
و امروزه نيز ،قبل از ورود $به مرقد ،اين تابلو نصب است که روي $آن نوشته:
شيخ مفيد ن$$يز ن$$ام فرزن$$دان اميرالمؤم$$نين؛ را اين گونه برمیش$$مرد« $:احلس ن و احلس ني و زينب
4
الكربی و زينب الصغری املكنّاة امكلثوم ّأمهم فاطمة البتول سيدة نساء العاملني» .
- 1سفرنامه حج ،مریزا علىخان امنی الدوله صدراعظم ،مقدمه كتاب ،ص .3
- 2االمالی شیخ املفید ،ج ،1ص354؛ اعالم الوری طربسی ,ص203
- 3العمدة ابن البطریق ص 31 – 30
-4ـ کشف الغمه،ج 2ص 67؛ االمالی شیخ مفید،حاشیه ص 322
﴿﴾37 در روشنی آفتاب
طبرسی $نيز مینويسد« :كان لفاطمة؛ مخسة اوالد ذكر و انثی :احلسن و احلسني؛ و زينب الكربی و
1
زينب الصغری المكناة بأمكلثوم؛ و ولد ذكر قد أسقطْته فاطمةك بعد النبیص»..
پس به هيچ وجه نميتوان آن قبر را قبر زينب کبري همسر عبدهللا بن جعفر دانست مگر اينکه
نام او را از زينب کبري به زينب صغري تغيير دهيم! (که از امثال قزويني $بعيد نيست!)
در ضمن ام کلثوم همسر حضرت عمرس شبيه به ام کلثوم بنت نبيص بوده اند چنانکه مح$$دث
قمي در نفس المهم$$$وم ص 431نقل از ابن بطوطة در کت$$$اب تحفة الـنـّظــّـار في غ$$$رائب
األمص$$ار مي نويس$$د $:پيغم$$بر ب$$راي ش$$باهت حض$$رت اُم کلث$$وم؛ به خاله اش اُم کلث$$وم دخ$$تر
پيامبر$ص ،او را هم اُم کلثوم کنيه نهاد.
و همانطور $که ثابت شد ام کلث$$وم لقب همسر حض$$رت عمرس ب$$وده است و چنانچه در ع$$رب
متداول است ،کنيه جاي اسم را گـرفـتـه ،بـه جـاي ايـنکه زينب صغـري عليها الس$$الم نامـيده
شـوند $به اُم کلثوم عليها السالم معروف گرديده اند.
دوماً :در هيچ روايتي ذکر نشده که حضرت زينب کبري از مدينه خارج و به شام رفته باشند.
چنانکه سيد محسن امين ،صاحب "اعيان الشيعه" ميگوي$$د :اما ق$$بری كه در دهس$$تان راوية در
نزديك دمشق وجود $دارد ،منسوب به زينب صغري مكنی به ام كلثوم اس$$ت.چن$$ان كه من خ$$ود
نيز آن را بر سنگی كه بر قبر اين زن بود مشاهده كردم و نيز ابن جب$$ير ب$$دان اش$$ارت ك$$رده
اس$$ت.اگر چ$$نين باشد اين زينب خ$$واهر ام$$ام حس$$ين؛ است(منظ$$ور $محسن امين زينب ک$$بري
است).اما چگونه او به شام رفته و در آنجا وفات يافته و دفن شده،خداوند بر صحت اين قول
داناتر اس22ت!در ت22اريخ و آث22ار ب22اقی مان22ده در ن22زد م22ا،هيچ گونه اش22ارهای بر اين واقعه دي22ده
2
نمیشود.
و در ج$$ايي ديگر ميگوي$د $:بازگشتحض$$رت $زينب عليها الس$$الم پس از فاجعه ک$ربال به مدين$ه،
قطعي $و مسلم است اما خروج مجدد او از اين شهر ث$$ابت نش$$ده اس$$ت ،بن$$ابراين بايد گفت :در
مدينه وف$$ات يافته و در همانجا دفن ش$$ده اس$$ت ،گرچه ت$$اريخ وف$$ات و محل دفنش دقيقاً روشن
3
نباشد.
و باز هم ميگويد $:وقد جرت عادة كثري من الناس إذا رأوا ما ال يعلمون وجهه أن خيرتعوا له وجها
فتارة يكون له صورة ظاهرية وتارة يكون خرافيا وتارة يزيد علی اخلرافة كهذا فبعض الناس ملا زعموا
- 1ـ تاجاملوالید طربسی ،ص 18و 32؛ حباراالنوارجملسی ،ج ،42ص 74و 89؛العمده ابن البطریق ص 29؛ عمده الطالب ،ص29
؛ املستجاد من اإلرشاد ،حلی ص _ 139قم
- 2اعیان الشیعه ج 1ص 327
- 3اعیان الشیعه ،ج ،7ص 136و .137
﴿﴾38 در روشنی آفتاب
أن القرب املنسوب إلی السيدة زينب بقرية راوية بقرب دمشق هو منسوب إلی زينب العقيلة اخرتعوا
1
لذلك وجوها من التأويل الباطل.
و عادت عده زيادي از مردم اين است،در صورتي $که علم ندارند چيزي را اختراع ميکنند که
اين اختراعات چندين ص$ورت $اس$ت :بعضي آن را به ص$ورت ظ$اهري $و بعضي به ص$ورت
خرافه و بعضي بيشتر $از خرافات ،چنانکه بعضي از مردم مي پندارن$$د ،ق$$بري که منس$$وب به
س$$يده زينب در روس$$تاي $راويه نزديک دمشق اس$$ت،آن زينب را زينب عقيل$$ه(دخ$$تر حض$$رت
علي) ميدانند و اين را اختراع کرده و چندين شکل از تاويالت باطل در اين مورد $کرده اند!!
خالصه اينکه آقاي قزويني $ب$$راي بررسي اين م$$ورد $به کت$$اب اعي$$ان الش$$يعه س$$يد محسن امين
مراجعه کنند تا با سر و کله زدن با ادله ه$$اي هم مذهبش$$ان ،يک راهي ب$$راي خودش$$ان ب$$از
کنند! تا مشخص شود که جناب قزويني مخترع هستند و جزء هم$$ان ع$$ده کث$$يري $از م$$ردم بي
علم به حساب مي آيند و يا اينکه اين صفات به محسن امين(صاحب اعيان الشيعه)برميگردد!!
س$$وماً :هم$$انطور که قبالً ن$$يز اش$$اره شد در اينکه ق$$بر زينب ک$$بري در چه ش$$هري $است بين
علماي اهل تشيع درگيري! هايي وجود $دارد که ع$$ده اي آن را در مدينه و بعضي در مصر و
بعضي در شام ميدانند!
در مورد مق$بره ش$ام ش$کي نيست که آن ق$بر ،ق$بر زينب ک$بري نيس$ت .ولي ق$بر ام کلث$وم هم
نيست ،همانطور که ابن عساکر ميگويد$:
« مسجد راوية مستجد علي (قرب) أمکلثوم .و أمکلثوم هذه ليست بنت رسول اللهص اليت کانت
عند عثمان؛ ألن تلک ماتت يف حياة النبيص و دفنت باملدينة و ال هي أمکلثوم بنت علي من فاطمة
التی تزوجه ا عم ر بن اخلط ابس ألهنا م اتت هي و ابنه ا زي د بن عم ر باملدين ة فی ي وم واح د و دفن ا
2
بالبقيع .و إمنا هي امرأة من أهل البيت مسيت هبذا االسم و الحيفظ نسبها
مسجد راويه بر قبر امکلثوم $است .اين امکلث$$وم $دخ$$تر رس$$ول خ$$داص نيست که همسر عثم$$ان
بود؛ زي$را او در زم$ان حي$ات پي$امبرص از دنيا رفت و در مدينه دفن گردي$د .همچ$نين دخ$تر
علي؛ از فاطمه$$ك نيست که عمر بن خط$$ابس با او ازدواج ک$$رد؛ زي$$را او و پس$$رش زيد بن
عمر در مدينه و در يک روز $درگذش$$تند و در بقيع م$$دفون گرديدند .اين ش$$خص زني از اهل
بيت به نام امکلثوم $است که نسبش حفظ نشده است».
3
و همچنين در تذکره زينب کبري از محل دفن ايشان صحبتي نميکند.
چهارم $اً :ق$$ديمي $ت$$رين منبعي که در م$$ورد $اين ق$$بر س$$خن گفته ابن عس$$اکر است و ما قبل او
کسي به آن قبر اشاره اي نداشته است که به احتمال قوي $قبل از آن تاريخ کسي ادعايي نکرده
که آن قبر از آن اهل بيت است.و همينطور $تا قبل از قرن نه" "9هيچ شخصي ادعا نک$$رده که
اين مقبره بر قبر حضرت زينب کبري همسر عبدهللا بن جعفرب بنا شده است .و ادعاه$$ايي که
در اين مورد شده همه مربوط به قرن 9به بعد است که طبق ادله هاي موج$$ود $ادع$$اي ايش$$ان
پوچ است.
نتيجه:همانطور که در محل قبر زينب کبري اختالف هست در مورد قبر ام کلثوم نيز اختالفي$
مش$$اهده ميش$$ود و اين چ$$يز بس$$يار ع$$ادي است چونکه ميبي$$نيم $در م$$ورد محل دفن سر س$$يدنا
حسين؛ شش قول!! وجود دارد.
-1علي بن حسين عليه السالم همراه زنان (از شام) خارج شد و سر حسين ؛ را به کربال باز
1
گرداند$.
2
-2کنار قبر حضرت علي؛ دفن شد.
-3مسجد رقه در کنار فرات -4بقيع نزد قبر مادرش فاطمه عليهاالسالم -5 $دمشق $ -6ق$$اهره
3
براي ما ثابت است که قبر ام کلثوم؛ در بقيع است همانطور که ابن عس$$اکر فرمودند :أمکلث وم
بنت علي من فاطمة التى تزوجها عمر بن اخلطابس ألهنا ماتت هى و ابنها زيد بن عمر باملدينة فى يوم
4
واحد و دفنا بالبقيع
ام کلثوم دختر علي؛ از فاطمهك که عمر بن خط$$ابس با او ازدواج ک$$رد؛ او و پس$$رش زيد بن
عمرس در مدينه و در يک روز $درگذشتند $و در بقيع مدفون گرديدند.
خالصه اينکه آن قبر يا ساختگيست و نيت س$ازنده هم(احتم$$االً )خ$الي ک$ردن جيب زائ$رين از
همه جا بي خ$$بر ب$$وده اس$$ت 5.و يا هم$$انطور $که ابن عس$$اکر فرمودن$$د :ق$$بر $يکي از اهل بيت
است که نسبش ثبت نشده ،ولي به احتمال قوي $اين قبر از آن ام کلثوم صغري $دخ$$تر حض$$رت
علي؛ مي باشد که در کربال نيز حضور $داشته و به همين دليل نيز کنار قبر سيدة سکينه دختر
سيدنا حسين؛ که از حاضرين در واقعه ي کربال بوده دفن شده اند.
- 1االمالی صدوق،جملس سی و یکم ،ص 232؛ روضة الواعظنی ص 192؛ و حباراالنوار ،ج ،45ص 140
- 2کامل الزیارات ابن قولویه قمی ،ص 84مؤسسة نشر الفقاهة؛ الکافی کلینی ،ج ،4ص 572 -571؛ هتذیب االحکام
طوسی ،،ج ،6ص 36 -35و ابن شهر آشوب ،ج ،4ص .85
- 3تذکرة اخلواص ،سبط ابن جوزی،ص 266 ،265؛ اعیان الشیعه ،ج ،1ص 626،627و مهو ،لواعج االشجان ،ص -247
250؛ حممدامنی امینی ،ج ،6ص.337 ،321
- 4تاریخ مدینة دمشق ،ج ،2ص 309ـ .310
- 5ابن بطوطه میگوید :و علیه مسجد کبری و حوله مساکن و /...رحلة ابن بطوطه ،بریوت ،ص .117و بر آن قرب مسجد بزرگی
ساخته اند ....این از گمراهی اهل تشیع است زیرا با این کار لعنت پیامربص را برای خود میخرند ،حممدص فرمودند:لعنة اهلل على
الیهود والنصارى اختذوا قبور أنبیائهم مساجد(صحیحنی وص وسائل الشیعه ج3ص 235و من الحیضره،حبار االنوار و)..
﴿﴾40 در روشنی آفتاب
شبهه :چه كساني از زنان اهل بيت ،در كربال اسير شدند
قاضی $نعمان مغربی $در ش$$رح األخب$$ار ،ن$ام تم$ام اس$$يران ك$$ربال را نقل میكن$$د؛ اما در مي$ان
آنها نامی از حضرت زينب س$$الم هللا عليها نمیب$$رد:اف$$رادی $كه در روز عاش$$ورا به اس$$ارت
گرفته شدند ،يكی از آنان علي بن حس$$ين عليه الس$$الم است كه بيم$$ار ب$$ود و از زن$$ان ا ّمكلث$$وم
دخ$$تر علي بن أبی ط$$الب است و ا ّمحسن دخ$$تر علي بن ابوط$$الب و فاطمه و س$$كينه دخ$$تران
حسين بن علي عليه السالم بودهاند.
با توجه به كنيه حض$رت زينب كه ا ّمكلث$وم ب$وده ،به احتم$ال زي$اد ،مقص$ود از ا ّمكلث$وم $هم$ان
حضرت زينب باشد؛ چرا كه به اتفاق همگان حضرت زينب در كربال حض$$ور داش$$ته است و
وجود $ا ّمكلثوم دختر ديگر امير مؤمنان عليه السالم جای ترديد $دارد.
جواب:
در متني که قزويني نقل کرده اند اسم دو تن از فرزندان حض$$رت علي؛به نامه$$اي ام کلث$$وم و
ام الحسن آمده است.
در مورد ام کلثوم ،قبالً در جواب شبهه يک خطبه به نام دو نفر توض$$يح داديم که او ام کلث$$وم
دختر فاطمه نيست.و اما اينکه چرا نام زينب در ميان اسرا ذکر نشده؟
محض اطالع آق$$اي قزوي$$ني!!! معروف$$ترين و بي ش$$بهه ت$$رين کنيه حض$$رت زينب؛ ام الحسن
است.
در انساب الطالبيين ميخوانيم $":زينب کبري دختر اميرمومنان؛ که کنيهاش "ام الحسن" بود ،از
مادرش زهرا؛ روايت ميکرد.
سيدجعفر $آل بحر العل$$وم در تحفة الع$$الم ميگوي$$د :زينب الك$$بری زوجة عبد هللا بن جعفر تك$$نی
1
"أم الحسن"
- 1به نقل از زینب الكربى ،للنقدی ص 22و .29و از قول شیخ نقدی ص 17-16و مراجعه شود به فضائل زینب .سید امحد
موسوی
﴿﴾41 در روشنی آفتاب
و تقريبا ً در اکثر کت$بي که از اس$راي ک$ربال ن$ام ب$رده ان$د،ن$ام سه دخ$تر حض$رت علي؛ آم$ده
است :زينب همسر عبدهللا بن جعفر ،ام کلثوم ،و فاطمه 1پس منظور $قاضي نعمان از ام الحسن
بنت علي؛ همان حضرت زينب هستند.
هر کس که نداند وبداند $که نداند ...لنگان خرک لنگ به مقصد برساند
هر کس که نداند ونداند $که نداند ...نــــادان مــــرکب ابدالــــدهر بماند
جواب
در اين شبهه نيز تکيه بر دروغي شده که قبالً ک$ذب ب$ودنش ث$ابت شد و آن هم اينکه ام کلث$وم
از زينب کوچک$$تر $ب$$وده!!! و روايت ف$$وق $ن$$يز ش$$اهدي ديگر بر ادع$$اي ما و بر دروغ $ب$$ودن
ادعاي مدعي است.
گذشته از اينها روايت نقل شده به کلي دروغ است چون در روايت آمده که فاطمه $ك وص$$يتش$
را به علي؛ گفت ولي صحيح آن است که وصيت را به اسماء بنت عميسك گفت 2و در روايت
فوق $آمده که خطاب به علي؛ فرمود:خودت غسل دادنم را بر عهده بگير ولي ش$$يعه نقل ميکند
که اس$$ما بنت عميس$ك در اين ک$$ار ش$$رکت داشت 3و البته در بعضي رواي$$ات ک$$ذب ديگر نقل
ش$$ده که فاطمه ك قبل از وف$$ات ،خودش$$ان خ$$ود را غسل داده و گفته اند که من خ$$ود را غسل
4
داده ام پس بعد از وفاتم مرا غسل ندهيد!!
- 1قصه کربال ،ص 405؛ تنقیح املقال ،ج ،2ص 24و 72و 79و ج 3ص 72؛ الکامل ابن اثری ،ج ،4ص 88؛نفس املهموم،
ص 456؛العقدالفریه ،ج ،4ص 171؛مقاتل الطالبینی ،ص 119؛ریاحنی الشریعه ،ج ،3ص 15و 307و 308و 317و ج
4ص 225و 255؛ابصارالعنی ،ص ... 130بعضی از علما سه دخرت دیگر حضرت علی؛ به نامهای رقیه(3ساله)و ام هانی و
صفیه را نیز جزء اسرا نام برده اند و اهلل اعلم.
«فظللن ورأس احلسني بينهن مصلوب تسع ساعات من النهار وإن أم كلثوم رفعت رأسها فرأت رأس
احلس ني فبكت وق الت ي ا ج داه تري د رس ول اهلل ص لی اهلل علي ه وس لم ه ذا رأس حبيب ك احلس ني
مصلوب».
سر مبارك امام حسين عليه السالم را حدود 9ساعت در برابر اسيران باالی نيزه قرار دادن$$د،
ا ّمكلثوم $به باال نگاه كرد ،سر پدر را در برابر آفتاب باالی نی مشاهده كرد عرضه داش$$ت :ای
جد بزرگوار $و ای رسول خدا ص اين سر محبوبت حسين است كه باالی نی قرار دارد.
ص را جد خ$$ويش مع$$رفی $میكن$$د؛ و اگر قب$$ول ك$$نيم كه
در اين روايات ،ا ّمكلثوم ،رسول خدا
طبق نظر مشهور $اهل سنت ،ا ّمكلثوم در زمان حيات امام حسن و ام$$ام حس$$ين عليهما الس$$الم،
از دنيا رفته است ،اين رواي$ات هيچگونه ت$وجيهی جز حمل ا ّمكلث$وم ،بر حض$رت زينب عليها
السالم ندارد
جواب:
4 3 2 1
-1وقتي از روايات ش$$يعه وس$$ني در من$$ابع ح$$ديثي ،فقهي و ت$$اريخي $و فت$$واي $علما خ$$بر
دادهاند که امکلثوم $و پسرش زيد در يک روز و قبل از واقعه کربال از دنيا رفته اند.ديگر همه
اين رواي$$ات ارزش خ$$ود را از دست ميدهند مانند روايت بالغ$$ات النسا که پ$$وچ ب$$ودنش قبالً
آشکار شد.
شما دقت کنيد به متن ترجمه آقاي قزويني آنجا که مينويسند :ا ّمكلثوم$ك به ب$$اال نگ$$اه ك$$رد ،سر
پدر را در برابر آفتاب باالی نی مشاهده كرد.
اگر نفهميديد دوباره بخوانيد! آقاي قزويني ميگويند :ام کلثوم سر پدر خود را باالي ني مشاهده
کرد يعني اين ام کلثوم دختر امام حسين؛ است که سر امام حس$$ين؛ را آنجا مش$$اهده کردند پس
واضح است که حضرت رسول$ص جد دختران سيدنا حسين؛ محسوب ميشوند.
در روايت تص$$ريح نش$$ده که اين ام کلث$$وم ک$$دام ام کلث$$وم است ولي آق$$اي قزوي$$ني خودش$$ان
تصريح کردند $که اين ام کلثوم دختر سيدنا حسين؛ هستند.
به اين ميگويند چوب خدا که انصافا ً صدا ندارد! اما!...
اما ما دختري $به نام ام کلثومك براي سيدنا حسين؛ نميشناسيم که در کربال نيز حض$$ور $داش$$ته
باشند و نمي$$دانم آق$$اي قزوي$$ني چگونه اينگونه ترجمه ک$$رده ان$$د .ولي بين اس$$راي زن$$ان ازب$$ني
- 1هتذیب االحکام الطوسی ,ج ،9ص362؛ وسائل الشیعه احلر العاملی ,ج ،26ص314؛ سنن الدارمی ,ج ،2ص379؛
مستدرک احلاکم ,ج ،4ص( 346هذا حدیث اسناده صحیح و فیه فوائد منها)؛ السنن الدارقطنی ,ج ،4ص 40دارالکتب اسالمیه؛
سنن الکربی بیهقی ,ج ،6ص 222و املصنف ابن ابی شیبه ج 4ص 133
- 2مسالک االفهام الشهید الثانی ,ج ،13ص270؛ جواهر الکالم،جواهری ,ج ،39ص308؛ ,کشف اللثام الفاضل اهلندی ج
،2ص ,312مکتبة املرعشی ,قم؛ املدونة الکربی االمام مالک ج ،3ص ،385مطبعة السعادة مصر ؛ املغنی ابنقدام ة ,عبدهللبن حممد
احلنبلی ج ،7ص ,187دارالکتاب العربی ,بریوت ؛الشرح الکبری ابنقدامه ,عبدالرمحن ج ،7ص،156دارالکتاب العربی ,بریوت
- 3املنمق ،البغدادی ص310
- 4منابع فقهی مشاره قبل؛ ریاض املسائل(ط ق حجریه) الطباطبایی ,ج ،2ص380؛ مستند الشیعة(طج) ،النراقی ج ،19ص,452
موسسه آل البیت ,قم1419 ,ق ,و منابع دیگر...
﴿﴾44 در روشنی آفتاب
هاشم در واقعه کربال ام کلثوم ديگري نيز وجود $دارد که او ام کلثوم دختر عبدهللا بن جعفر از
زينب ک$$$بري مي باشد که هم$$$$راه همس$$$رش قاسم $بن محمد بن جعفر آنجا حض$$$ور $داشت و
شوهرش $نيز جزو شهداي کربال هستند .پس در اينجا دو احتمال وجود $دارد.
-1اين ام کلثوم دختر سيدنا حسين؛ است به تصريح جناب قزويني!!
-2اين ام کلث$$وم دخ$$تر زينب ک$$بري؛ هس$$تند که ايش$$ان ن$$يز ميتوانند $حض$$رت رس$$ولص را به
عنوان جد خود محسوب کنند.
که در صورت $صحت اين روايت بي سند ،گزينه دو بر حقيقت نزديکتر خواهد بود.
جواب:
طبق شواهدي $که ما ذکر کرديم حضرت فاطمه؛ دو دختر داشته اند و همينطور در کربال ن$$يز
دختري $به نام زينب و دختري به نام ام کلثوم حض$$ور داش$$ته ان$$د ،پس اگر رواي$$تي $خالف اين
حقايق تاريخي باشد آن روايات مردود ميشوند $نه اينکه بر حقايق تاريخي $خللي وارد شود.
﴿ (﴾ االسراء.) 81
و بگو حق آمد و باطل نابود شد آری باطل همواره نابودشدنی است.
و با اين روايت كه از طريق $اهل بيت نقل ش$$$$ده اس$$$$ت ،تعجب ما از انك$$$$ار ازدواج عمر با
ا ّمكلثوم $توسط جم$$اعتی از اهل بيت در زم$$ان م$$ا ،بيش$$تر $می ش$$ود؛ اما ج$$ای تعج$$بی ن$$دارد ؛
زي$$را آنها با علما معاش$$رت نداش$$ته و ن$$ادانی رافضه بر عقل آنها مس$$تولی ش$$ده است و در
عقل خويش نادانی را وارد كردهاند؛ و به همين س$$بب در اين م$$ورد از روافض تقليد نم$$وده و
نمی دانند كه س$$خن روافض در اين زمينه دروغ $محض و انك$$ار حس$$يات اس$$ت!!! زي$$را كسی
كه ممارست با علوم داشته و كتابهای اخب$ار و س$نن را مطالعه كن$د ،علم ض$روری $پي$دا می
كند كه علي ا ّمكلثوم $را به ازدواج عمر در آورده است و انكار اين مطلب نادانی ،عناد ،انك$$ار
بديهيات و نيز بيماری عقلی و فساد $در دين است!!!
جالب اينجاست كه با وجود $ادعای ابن حجر ،چنين روايت با چنين مضمونی را نه بيهقی و نه
دارقطنی نقل نكردهاند!!! تنها روايتی كه پيدا شد ،روايتی است كه در س$$يره ابن اس$$حاق با يك
سند و در سنن دارقطنی با دو سند مرسل آمده (كه يكی از آنها را از سيره ابن اسحاق گرفته
است) و آن نيز با اين متن اختالفهای فراوان دارد!!!
(س$$نن الک$$بري) هنگ$$امی كه عمر بن خط$$اب با ا ّمكلث$$وم دخ$$تر علي ازدواج ك$$رد ،به جلسه
مهاجرين در مسجد رسول خداص بين قبر و منبر آمده و آنها برای او دعا به بركت كردند.
ص ش$$نيدم $كه می عمر گفت :قسم به خدا من را به ازدواج او مايل نكرد ،مگر اينكه از پي$$امبر
گفت هر سبب و نسبی در روز $قيامت قطع می شود مگر سبب و نسب من.
اين روايت متن روايت ابن اسحاق است و مرسل نيكو است!!!
ش$$گفتآور آست كه ابن حج$$ر ،مرسل ب$$ودن روايت را ندي$$ده و تنها و تنها به اين علت كه در
سند روايت ،نام ائمه ش$$يعه آم$$ده اس$$ت ،می گويد چ$$را اهل بي$$تی كه منكر اين ازدواج هس$$تند،
نظر اهل سنت را قبول نمی كنند!!! و ايش$$ان را متهم به ن$$ادانی می كن$$د ،با اينكه قب$$ول چ$$نين
روايتی $عين نادانی است.
ما نيز از اين همه توهين ابن حجر نسبت به منكرين ازدواج ،تعجب نمیك$$نيم؛ چ$$را كه او در
مكتبی رشد يافته است كه از اهل بيت عليهم السالم و آموزههای آنها سودی نبردهاند.
خود همين توهينها نشاندهنده آن است كه اصل ازدواج دروغ و سخن منك$$رين حقيقت داش$$ته
باشد؛ چرا كه اگر ابن حجر از نظريه خود مطمئن بود ،هرگز به توهين و جس$ارت به ط$رف$
مقابل پناه نمیآورد و با دليل و مدرك نظر مخالف را رد میكرد$.
آن چه از كالم او اس$$$تفاده میش$$$ود ،اين است كه در مي$$$ان اهل بيت كس$$$انی بودهاند كه اين
ازدواج را قبول نداشتهاند و همين برای ما مهم است.
جواب:
منص$$فان خ$$ود متن اع$$تراف را خوانديد $آنجا که هيثمي ميگوي$$د $:و با اين روايت که از طريق
اهل بيت نقل ش$$ده اس$$ت ،تعجب ما از انک$$ار ازدواج عمر با ام کلث$$وم توسط جم22اعتي از اهل
بيت در زمان ما،بيشتر ميشود ،اما ج$$اي تعج$$بي ن$$دارد ،زي$$را آنها با علما معاش$$رت نداش$$ته و
ناداني رافضه بر عقل آنها مستولي شده است و در عقل خويش ن$$اداني را وارد ک$$رده اند و به
همين س$$$بب در اين م$$ورد $از رافضه تقليد نم$$وده و نميدانند $که س$$$خن روافض در اين زمينه
دروغ $محض و انکار حسيات است...
هيثمي ميگوي22د :جم$$اعتي از اهل بيت در زم$$ان م$$ا!!! ح$$ال ميپرسم $ابن حجر هيثمي در چه
سالي ميزيسته اند؟ جواب :از سال 909تا ..974ح$ال ع$اقالن خ$ود فکر کنند که منظ$ور وي
از اهل بيت چه کساني بوده!! آيا کسي غير از سيد و سادات؟؟ و به ق$ول هيثمي :آنها اهل علم
﴿﴾46 در روشنی آفتاب
نبوده و با علما رفت و آمد نداشته و تحت تاثير اهل رفض قرار $گرفته اند .خب ح$$اال يکي که
تحت تاثير دروغهاي $امثال قزويني حرف ناصواب بزند سخنش مقبول است؟
قزويني در ادامه ميگويد :جالب اينجاست كه با وجود $ادعای ابن حج$$ر ،چ$$نين روايت با چ$$نين
مضمونی را نه بيهقی و نه دارقطنی $نقل نكردهاند!!!....
ج :اوالً سند امام بيهقي مرسل حسن است و بد نيست آقاي قزويني $تحقيق مختصري در م$$ورد$
تعريف $اهل س$$نت در م$$ورد رواي$$ات مرسل بکنند چ$$ون گر چه علي بن حس$$ين؛اين م$$اجرا را
نديده اند ولي چون ايشان از اهل بيت مي باشند بدون شک از اين ماجرا آگ$$اه ب$$وده اند پس به
همين علت اين مرسل را حسن گويند$.
گذشته از آن به جز اين روايت ،رواي$$ات زي$$اد ديگ$$ري از اهل بيت ن$$يز ذکر ش$$ده که ص$$حيح
هستند مثالً:
حاکم در مستدرک علي الصحيحين رواي$$تي را در م$$ورد $وف$$ات ام کلث$$وم و فرزن$$دش $از محمد
بن جعفر نقل ميکند که وي ميگويد $:ه ذا ح ديث ص حيح اإلس ناد ،ومل خيرج اه = اسناد اين حديث
1
صحيح است ولي شيخين ،بخاري و مسلم آن را نقل نکرده اند.و ذهبي نيز با آن موافق $است
و همچنين در «کنز العمال متقي هندي عن ابن احلنفية قال :دخل عمر بن اخلطاب وأنا عند أخيت أم
2
كلثوم بنت علي فضمين وقال :الطفيه يا كلثوم»
4
و همچنين از سيدنا حسن؛ 3و امام صادق از امام باقر$؛
و به يادداشته باشيد جوابي را که ش$$يخ مجلسي به ش$$يخ مفيد دادند و همينط$$ور $رواي$$اتي $که از
ديگر اهل بيت در کتب شيعه موجود است.
پس ببينيد انصاف $اين قزويني $را!!
جواب:
-1علت خواستگاري حضرت عمرس فاميل شدن دوباره با خاندان نب$$وي ب$$ود و از آن مهم$$تر
داش$$تن فرزن$$دي $از آن خان$$دان و اين منظ$$ور محقق نميشد مگر با ازدواج با دخ$$تر حض$$رت
فاطمه$ك.
-2محمد باقر مجلسي در جواب شيخ مفيد ميگويد« ::انکار شيخ مفيد – که خداي رحمتش کند
– درب$$ارة اصل واقعه (ازدواج خليفه با ام کلث$$وم دخ$$تر فاطمه) تنها مرب$$وط به آنست که اين
حادثه از طريق $آنان (اهل سنّت) ثابت نمي شود و گرنه ،پس از ورود $اخب$$اري $که (از طريق$
اماميه) گذشت انکار اين امر ،شگفت است! و کليني به سند خود (سلسلة س$$ند را مي آورد) از
ابو عبدهللا صادق -عليه السالم -گزارش نم$$وده که گفت :چ22ون عمر وف22ات ي22افت علي؛ ن22زد ا ّم
﴿﴾48 در روشنی آفتاب
کلثوم رفت و او را به خانة خود برد .و همانند اين روايت با سند ديگر (سند را ذکر مي کن$$د)
1
از ابو عبدهللا صادق $؛ نيز گزارش شده است».
توجه کنيد که بحث سر ازدواج ام کلث$وم دخ$تر فاطمه با حض$رت عمرس است و مجلسي ن$يز
روايت فوق $را دليل بر صحت اين ازدواج ميگيرد!! و حرف آقاي قزويني $خ$$ود را به خ$$واب
زدن است!
-3تقريبا ً همه علماي قديم شيعه به هنگ$$ام ذکر اين ازدواج تص$$ريح ک$$رده اند که اين دخ$$تر از
حضرت فاطمه است.
-4اگر دختر حضرت علي؛ از غير فاطمه بوده ،اين نيز خود نشانه رابطه نيکو بين ف$$اروق و
حيدر است ،البته متذکر ميشوم $که حضرت علي؛ در سال 17هج$$ري هيچ دخ$$تري نداش$$ته اند
و اگر هم داشته اند آن دختر نميتواند $بيش از 3سال سن داشته باشد ،که جلوتر ما به شرح آن
ميپردازيم(.ان شا هللا)
-5در روايتي اينچنين آمده است :أن عم ر قسم مروط ا بني نساء أه ل املدينة فبقي منه ا م رط جيد،
فقال بعض من عنده يا أمري املؤمنني أعط هذا ابنة رسول اهلل صاليت عندك -يريد أم كلثوم بنت علي
2
-فقال :أم سليط أحق به ،فإهنا من بايع رسول اهلل ص ،وكانت تزفن لنا القرب يوم أحد.
س$$$يدنا عمرس پارچه ه$$$ايي را بين زن$$$ان اهل مدينه تقس$$$يم ميک$$$رد ،پس ب$$$رخي گفتن$$$د :اي
اميرالمومنين اين قسمت ب$$اقي مان$$ده را به دخ$$تر رس$$ول خ$$داص اعطا کن – م$$راد ام کلثوم$ك
دختر عليس است........-
مالحظه کرديد که ميگويند :دختر رسول اللهص که پ$$درش حض$$رت عليس ب$$وده است و تا به
امروز $به هيچ کدام از فرزندان حض$$رت عليس فرزند رس$$ول نگفته اند اال فرزن$$دان حض$$رت
فاطمه$ك را.
و همينطور $ماجراي دفاع زيدبن عمر از جدش نيز روايت فوق را تاييد ميکند:
بسر بن ارط اة نزد معاويه ب$$ود كه بعلی ناس$$زا ميگفت :زيد بن عمرب در آنجا نشس$$ته ب$$ود كه
مادرش ام كلثوم دختر علیس بود زيد(که از زيباترين مردم بود) عصا را برداشت و سخت بر
سر او زد و سر او را شكست معاويه به زيد گفت :تو بزرگ و س$$الخورده از ق$$ريش را زدی
كه او خواجه و ساالر اهل شام است .بعد بخود بسر گفت :تو بعلی ناسزا ميگوئی $و حال اينكه
او جد زيد است و زيد فرزند $فاروق$س است و تو اين دشنام را در مالء ع$$ام می دهی و گم$$ان
ميك$$نی كه بتواند تحمل كن$$د؟ معاويه هر دو را راضی و آرام ك$$رد .و زيد ميگوي$$د« $:أن ا ابن
1
اخلليفتني» من فرزند دو خليفه ام
البته روايات اينچنيني $زياد هستند ولي آقاي قزويني $قصد بيدار شدن را ندارند و گرنه اش$$اره
اي براي ايشان کافي بود ،به قول شيخ سعدي:
از اين به نصحيت نگويد کست ...اگر عاقلي يک اشارت بست
شبهه :اعتراف مهمترين شارح صحيح مسلم :عمر داماد أبو بكر
ب$$رخی از عالم$$ان اهل س$$نت اع$$تراف كردهاند كه ا ّمكلث$$ومی كه با عمر ازدواج ك$$رده ،دخ$$تر
ابوبكر $بوده نه دختر امير مؤمنان عليه السالم.
محی ال$$دين ن$$ووی ،مهم$$ترين ش$$ارح ص$$حيح مس$$لم در کت$$اب ته$$ذيب االس$$ماء میگويد عمر با
ا ّمكلثوم $دختر ابوبکر ازدواج کرده است!!!
أختا عائشة ،...:وأم كلثوم هذه تزوجها عمر بن الخطاب ،رضی $هللا عنه.
دو خواهر عائشه؛ همان دو نفری كه مقصود ابوبكر صديق! از س$$خنانش به عائشه بودن$$د ،كه
به او گفت «دو ب$$$$رادرت و دو خ$$$$واهرت (از من ارث می برن$$$$د)؛ عائشه گفت :اين دو نفر
برادران من هستند؛ اما دو خواهر من چه كسانی هستند (من كه يك خواهر بيش$$تر $ن$$دارم)؛ در
پاسخ گفت :آن كسی كه در شكم دختر خارجه است؛ من گمان دارم كه او نيز دختر اس$$ت؛ اين
ماجرا را در باب هبه كتاب مهذب آورده است.
و سخن در باره آن دو در اسماء الرجال در باب چهارم $در خواهران گذشت؛ اين دو خ$$واهر،
اسماء دختر ابوبكر و ا ّمكلثوم دختر ابوبكر $هس$$تند؛ و او است كه در ش$$كم م$$ادرش ب$$ود؛ و در
آنجا توضيح ماجرا گذشت؛ و همين ا ّمكلثوم است كه عمر با او ازدواج كرده است.
با توجه به اين اع$$تراف ،بس$$ياری $از حق$$ايق روشن و ث$$ابت میش$$ود كه ازدواج دخ$$تر ام$$ير
مؤمنان عليه السالم با عمر ،افسانهای بيش نيست.
اين ازدواج با واقعيتهای ت$$اريخی ن$$يز س$$ازگارتر $اس$$ت؛ چ$$را كه خليفه اول دوم هم پيم$$ان و
دوست قديم $يكديگر بودند ،با مرگ ابوبكر ،طبيعی $است كه خليفه دوم احساس مسؤوليت $كرده
و بخواهد خانواده او را تحت تكفل خود دربياورد و ازدواج با دختر اب$$وبكر $به$$ترين راه ب$$وده
است.
جواب:
در مورد کالم امام نووي(رح$مه هللا) چيزي نيست جز يک اشتباه ساده که به هيچ وجه ص$$حت
ندارد ايشان مت$وفي س$ال 676هـــ هس$تند ،پس بايد ديد که ايش$ان اين ح$رف را از چه ج$ايي
گرفته اند ..که ميبينيم $هيچ کجاي تاريخ به ازدواج بنت ابي بکر با عمرس ح$$تي اش$$اره اي هم
نکرده اند.
و داليل در اين باره بسيار $زيادند:
- 1تاریخ دمشق ابنعساکر ,ج ،19ص / 484سری اعالم النبالء ذهبی،ج ،6ص( 2شبیه آن)
﴿﴾50 در روشنی آفتاب
-1ام کلثوم دختر حضرت صديقس طبق نص تاريخ و گفته امام نووي ،بعد از وف$$ات ص$$ديقس
به دنيا آمد.
يعني اواخر سال 13هجري!! و مورخين متفقند که ازدواج عمرس با دخت علي س س$$ال 17
هجري 1صورت $گرفته! يعني زماني $که ام کلثوم دختر ابي بکر فقط و فقط 3يا 4سال داشته
است!!!!!!!!!!
-2فکر کنيد! ،چط$$$ور $يک دخ$$$تر 4س$$$اله ميفهمد که اخالق خليفه چگونه اس$$$ت؟ و يا اينکه
دختر 4ساله فهم و درک آن را دارد که در مورد $ازدواجش با او مشورت $شود؟؟!!!
-3حضرت عمرس زماني که به خواستگاري دختر علي؛ ميرود ،علت اين قصد $را خويش$$اوند$
شدن با خاندان پيامبر$ص اعالم کرد و به حديث :ك ل س بب ونس ب منقط ع ي وم القيام ة إال س ببی
ونس بی 2اس$$تناد ک$$رد ..س$$وال اينجاست که آي$$ا ،ازدواج حض$$رت ف$$اروق$س با دخ$$تر اب$$وبکر،$
حض$$رت عمر را به خواس$$ته اش ميرس$$اند؟ يع$$ني خويش$$اونديش $با خان$$دان نب$$ودت محکم$$تر
ميشد؟؟!!
-4بر اساس بسياري $از متون تاريخي ثابت ميشود که سيدنا فاروق $اعظمس از همان آغ$از و
بدون بردن نامي از عمرو بن عاص به خواستگاري دختر حيدر ک$$رار؛ رفته اس$$ت 3.و اين به
آن معني است که حتي ماجراي خواستگاري از دختر ابوبکر هم صحت ندارد.
-5ام کلثوم بنت صديقس با طلحه بن عبيداللهس به عن$$وان يک دخ$$تر ب$$اکره ازدواج ميکنند و
قبل از طلحهس نيز با کسي ازدواج نکرده بود.
-6اسناد رواي$ات مربوطه متصل نيس$$تند ،چنانچه ابن قدامه 4ميفرماي$$د« :ومل أق ف علی من رواه
بإسناد متصل» اسناد روايات مربوط $به اين خواستگاري متصل نيستند$.
-7آق$$اي قزوي$$ني $از کتب اهل س$$نت(وح$$تي ش$$يعه)فقط و فقط يک ش$$اهد دارد که آن هم طبق
اقوال فوق $بي ارزش است ولي بنده از کتب شيعه از قديم $تا به ام$$روز 100ها ش$$اهد ميت$$وانم$
بي$$$اورم ولي مگر آق$$$اي قزوي$$$ني $از رو ميرون$$$د؟ $مگر اين آقا آن همه اع$$$تراف را در کتب
خودشان نميبينند $که هو هو کنان جلو مي آيد و ميگويد $:اعتراف بزرگترين شارح....؟؟
- 1الیعقوبی،ج ،2ص149؛ طربی ،ج ،3ص168؛ الکامل ابن اثری ،ج ،2ص537
- 2حدیث ابن عباس :أخرجه الطرباىن ( ،11/243رقم .)11621حدیث عمر :أخرجه الطرباىن ىف األوسط (،5/376رقم
أیضا :الطرباىن(،3/45
،)5606والبیهقى ( ،7/64رقم ،)13172والضیاء( ،1/197رقم ،)101وقال :إسناده حسن .وأخرجه ً
رقم ،)2634وأبو نعیم ( ،)7/314وقال :غریب .والدیلمى ( ،3/255رقم . )4755حدیث املسور :أخرجه الطرباىن(،20/27
رقم .)33به نقل از جامع االحادیث سیوطی/ش 15633و مورد اتفاق شیعه و سنی است.
- 3ابن اسحاق ,ج ،5ص231ـ233؛ البدایة والنهایة ،ج ،7ص 157و دیگر منابع یاد شده در منت.
- 4املغىن ابن قدامة ج 6ص ،491مكتبة اجلمهوریة ،القاهرة ..
﴿﴾51 در روشنی آفتاب
-8اگر باز هم شيعه بچه شود و بگوي$$د :به ما چه ع$$الم خودت$$ان گفته اس$$ت ،ميگ$$ويم :من صد
نفر از علماي شما را نام ميبرم $که اين ازدواج را صحيح دانسته اند به جز عده اي که به قول
سيد مرتضي $اصحاب جاهل ايشان هستند! گذشته از آن ن$$يز ميگ$$ويم $:مش$$هور است که خمي$$ني
در تحرير الوسيله ج 2مساله 12ح$$تي فت$$واي $ج$$ائز ب$$ودن ازدواج با دخ$$تر ش$$يرخواره! را هم
داده اند ،حاال بعد از اين ما بگوييم $:اين هم يکي از بزرگترين عالم و مراجعه تقليد خودت$$ان و
سخنش ،چرا شما به فتواي $وي عمل نميکنيد؟ چرا همه به ش$$کلي ميخواهيد آن را توجيه و رد
کني$$د؟؟ مس$$لٌم است که ميگويي$$د $:او که معص$$وم و ع$$اري از خطا نب$$وده و مس$$لما ً ما هم همين
جواب را ميدهيم.
بيش از 30عالم شيعي ،معتقد بوده اند که قرآن تحريف $شده ولي چرا شما آن همه اعتراف را
رد ميکنيد و به خ$$ود نميگيري$$د؟؟ پس کمي به خ$$ود بياييد و دست از اين بازيه$$اي کودکانه بر
داريد.
خالصه اينکه ازدواج که ج$$$اي خ$$$ود دارد ح$$$تي خواس$$$تگاري حض$$$رت عمرس از دخ$$$تر
ابوبکر$س ماجراي جعلي بيش نيست ،و الباقي ماجرا هم خود به خود باطل ميشود$.
در پاي$$ان :به ف$$رض مح$$ال که ازدواج با دخ$$تر حض$$رت ص$$ديقس ث$$ابت ش$$ود(که غ$$ير ممکن
اس$$$ت) هيچ خللي در ازدواج حض$$$رت عمرس با دخ$$$تر عليس وارد نميکند چونکه روايت و
احاديث صحيح خبر از اين ازدواج داده اند و در صورتي که قبول کنيم حضرت عمرس با ام
کلثوم بنت صديقس ازدواج کرده آن وقت شما آن همه روايات را چگونه توجيه ميکنيد؟ دخ$$تر
ابوبکر$س در خانه حضرت عليس چه کار ميکرده؟ چه وقتي با س$$يدنا طلحهس ازدواج ک$$رده؟
و ميپرسم مگر اش$$کالي دارد که حض$$رت عمرس هم با دخ$$تر اب$$وبکر $و هم با دخ$$تر عليب
ازدواج کرده باشد؟؟ خود ام$$ام ن$$ووي $در همين کت$$اب "ته$$ذيب االس$$ماء" از ازدواج عمر با ام
کلثومب بنت علي و فاطمه و فرزند آنها سخن ميگويد و در تذکره ام کلث$$وم بنت علي از س$$يدة
فاطمه$ش مينويسند$:
«أم كلثوم بنت علی بن أبی طالب ،رضی اهلل عنه وعنها :مذكورة فی صالة امليت من املهذب ،هی
بض م الك اف ،وهی بنت فاطم ة ،رض ی اهلل عنه ا ،بنت رس ول اهلل ص ،ول دت فی حي اة رس ول اهلل
زيدا ،ورقية ،وتوفيت أم كلثوم هی وابنها
ص ،تزوجها عمر بن اخلطاب ،رضی اهلل عنه ،فولدت له ً
1
زيد بن عمر فی يوم واحد».
به وقت شمارش اوالد حضرت عمر مينويس$$ند :وفاطمة 2وزي د أمهم ا أم كلث وم بنت علی بن أبی
3
طالب من فاطمة ،رضی اهلل عنهم
4
و در تذکره حضرت فاطمهك :وأما أم كلثوم فتزوجها $عمر بن الخطابس ،فولدت له زيدًا
2
و همينطور $در تذکره زيد بن عمر بن خطابس
پس اين هم سخن امام نووي $که ازدواج با دختر حضرت علي از فاطمه را عن$$وان ميکن$$د ،آيا
اين سخن را ميپذيريد؟
شبهه :تحليل روايت جعلي رد خواستگاري عمر از دختر أبو بكر توسط عايشه:
البته برخی س$$عی كردهاند كه بگويند $عمر فقط از او خواس$$تگاری $ك$$رده است و ازدواج اتف$$اق
نيفتاده؛ اما ماجرای اين خواس$$تگاری $را به ص$ورتی نقل كردهاند که نه ش$$يعه قب$ول دارد و نه
سنی میتواند $بپذيرد.
عالمان اهل سنت نقل كردهاند كه عمر از دختر ابوبکر خواستگاری $کرد؛ اما ا ّمكلثوم $و عائشه
با اين خواستگاری $،به خاطر اخالق تند و خشونت ذاتی عمر مخ$$الفت كردن$$د .و س$$پس عايشه
به عمرو عاص متوسل شد و عمرو عاص كه دشمنی $او با خان$$دان ام$$ير مؤمن$$ان عليه الس$$الم
روشنتر $از خورشيد است ،دختر امير مؤمنان عليه السالم را پشنهاد $كرد.
(ط$$بري و:)..عمر بن خط$$اب ابت$$دا به خواس$$تگاری $ا ّمكلث$$وم دخ$$تر اب$$وبكر $رفت ،عايشه اين
پيشنهاد $را با خ$$واهرش مط$$رح ك$$رد .در پاسخ گفت :م$$را با او ك$$اری نيس$$ت .عايشه گفت :آيا
اميرالمؤمنين را نمی خواهی؟ گفت :آری نمی خواهم ،او در زندگی $س$$خت و خشن و با زن$$ان
تندخو $و بد رفتار است.
عايشه كسی را نزد عمرو عاص فرستاد $و ماجرا را برای او بازگو $كرد .عم$$رو ع$اص گفت:
من ماجرا را درست می كنم ،آن گاه نزد عمر رفت و گفت :ای ام$$ير مؤمن$$ان خ$$بری ش$$نيدهام
كه خ$$دا كند درست نباش$$د ،عمر گفت :چيس$$ت؟ گفت :ا ّمكلث$$وم $دخ$$تر اب$$وبكر را خواس$$تگاری
كردهای؟ گفت :بل$$ه ،م$$را ب$$رای او نمیپس$$ندی $يا او را ب$$رای من نمیپس$$ندی؟ گفت :هيچك$$دام،
ولی او نوسال است و در سايه ا ّمالمؤمنين عايشه با ماليمت و مدارا بزرگ شده و تو تندخويی
و ما از تو می ترسيم $و نمی توانيم $هيچيك از عادات تو را بگردانيم ...و من بهتر از او را به
تو نشان می دهم :ا ّمكلثوم $دختر علي بن ابوطالب را...
آيا اهل س$$$نت اين نكته را قب$$$ول می كنند كه خواس$$$تگاری عمر از دخ$$$تر اب$$$وبكر آن ق$$$در
وحشتناك $بوده است كه عمرو عاص از آن به خدا پناه میبرد! اما همين شخص پشنهاد میكند
كه از دختر امير مؤمنان خواستگاری كن$$د .يع$$نی اح$$ترام اب$$وبكر واجب است و نبايد دخ$$تر او
آزرده خاطر شود؛ اما حضرت زهرا احترام ندارد و آزردن دختر او نيز اشكالی ندارد!!!
آيا اهل س$$نت متل$$زم به اين مس$$أله میش$$وند $كه آزردن روح اب$$وبكر مهم$$تر از آزردن روح
حضرت زهرا سالم هللا عليها است؛ با اين كه طبق روايات صحيح السند موجود در كتابهای
اهل سنت ،آزردن فاطمه ،آزردن رسول خدا اس$$ت؛ اما در ب$$اره اب$$وبكر $چ$$نين رواي$$تی نيام$$ده
است.
مگر اهل س$$نت از عمر نقل نمیکنند که گفت :بس$$تگان رس$$ول خ$$دا از بس$$تگان من ب$$رای من
مهمتر هستند؟
آيا اهل سنت قبول میکنند $که بگويند $که عمر حرمت بستگان ابوبکر را مراعات میکند؛ ولی
ح$$رمت خان$$دان پي$$امبر $را مراع$$ات نمیکن$$د!!! به خ$$اطر خش$$ونت ذاتی از ازدواج با دخ$$تر
ابوبکر $امتناع؛ اما برای ازدواج با ناموس رسول خدا اصرار میکند!!!
اگر اين روايت را صحيح بدانيم ،اش$$كاالت گفته ش$$ده بر اهل س$$نت وارد می ش$$ود؛ و اگر اين
روايت جعلي باشد (كه چنين است) علت جعل آن مش$$خص اس$$ت؛ در زم$$ان جعل اين افس$$انه،
اين ديدگاه در بين مردم شيوع داشت که عمر با دخ$$تر اب$$وبکر ازدواج ک$$رده است و نه دخ$$تر
علي؛ خواستند بگويند $يک خواستگاری $س$$اده ص$$ورت $گرفته است و س$$پس در پی دخ$$تر علي
رفته است!!! (همان دروغه$ايی که در بس$ياری $از ازدواج ها گفته میش$ود!!! که اين آقا پيش
از اين همسر نداشته و تنها يک خواس$$تگاری $س$$اده ب$$وده؛ اما مش$$خص میش$$ود $که زن داش$$ته
و)...
جواب:
مختص$$ر $:ما در اين م$$ورد $با آق$$اي قزوي$$ني همص$$دا ميش$$ويم $و ميگ$$وييم $چ$$نين خواس$$تگاري$
ص$$$ورت نگرفته است و اص$$$والً خواس$$$تگاري $از دخ$$$تر 3يا 4س$$$اله در عقل گنجشک هم
نميگنجد چه برسد به ازدواج با آن!!! البته ش$$ما عقل آق$$اي قزوي$$ني $را با عقل گنجشک مقايسه
نکنيد ،دور از جان گنجشک!!
"با درک اين حقيقت ،الباقي تاويالت آقاي قزويني $باطل ميشود$".
ادامه شبهه:نسب شناسان شيعه نيز همين کالم نووی $را قبول داشته و ا ّمكلث$$وم همسر عمر را
از نسل اميرمؤمنان نمیدانند.
آية هللا مرعشی که تم$$ام ش$$جره نامهه$$ای موج$$ود $خان$$دان اهل بيت در اختي$$ار ايش$$ان ب$$ود در
حاشيه شرح احقاق الحق همين مطلب را اشاره کرده و آن را نظر محققين میدانند$.
«هاجرت مع زوجها إلی احلبشة ،مث إلی املدينة املنورة ،تزوجها بعد جعفر أبو بكر ،فتولدت له منها
عدة أوالد منهم أم كلثوم وهي اليت رباها أمري املؤمنني عليه السالم وتزوجها الثانی ،فكانت ربيته عليه
السالم ومبنزلة إحدی بناته ،وكان عليه السالم خياطب حممد بابين وأم كلثوم هذه بنيت ،فمن مث سری
الوهم إلی عدة من احملدثني واملؤرخني فكم هلذه الشبهة من نظري ،ومنشأ األكثر االشرتاك يف االسم أو
الوصف ،مث بعد موت أيب بكر تزوجها موالنا علي عليه السالم»
هم$$راه با ش$$وهرش به حبشه هج$$رت ك$$رده و س$$پس به مدينه آم$$د؛ پس از جعفر اب$$وبكر $با او
ازدواج كرده و چند فرزند $برای او آورد كه از جمله آنها ا ّمكلثوم $است؛ كه اميرمؤمن$$ان عليه
الس$$الم او را ب$$زرگ ك$$رده و خليفه دوم ن$$يز با او ازدواج ك$$رد؛ او دخ$$تر خوان$$ده حض$$رت و
مانند يكی از دخ$$تران ايش$$ان ب$$ود؛ و آن حض$$رت محمد را پسر خ$$ويش و ا ّمكلث$$وم را دخ$$تر
خويش خطاب می كردند؛ و به همين سبب عده ای از محدثين و مورخين به توهم افتادهان$$د؛ و
اين اشتباه ،مشابهات بسيار $دارد كه منشا آنها اشتراك در اسم يا وصف بوده اس$$ت؛ و پس از
مردن ابوبكر ،اميرمؤمنان با اسماء ازدواج كردند$.
﴿﴾54 در روشنی آفتاب
حال اين دختر چطور در خانه اميرمؤمن$ان ب$وده اس$ت؟ واضح اس$ت؛ هنگ$امی كه اب$وبکر از
دنيا رفت ،بعضی همس$$ران اب$$وبکر $با اميرمؤمن$$ان ازدواج کردن$$د؛ و به همين س$$بب ايش$$ان و
تعدادی فرزندان ابوبکر در خانه حضرت بزرگ شدهاند ،مانند محمد بن ابی بکر؛ ا ّمكلث$$وم هم
يکی از ايشان.
جواب:
ببينيد قسمت قيچي شده متن آقاي مرعشي را:
«هی أمساء بنت عميس بن معب د بن احلارث اخلثعمي ة الص حابية الش هرية اجلليل ة من امله اجرات األول
وأخت ميمونة ألمها ،يروي عنها ابناها عبد اهلل عون ابنا جعفر الطيار ومجاعة ،هاجرت مع زوجها
إلی احلبش ة ،مث إلی املدين ة املن ورة ،تزوجه ا بع د جعف ر أب و بك ر ،فتول دت ل ه منه ا ع دة أوالد منهم أم
1
كلثوم وهي اليت رباها أمري املؤمنني عليه السالم وتزوجها الثاين ،فكانت ربيته.» ....
آق$$اي قزوي$$ني اگر اين است نظر محققين ش$$يعه پس واي به ح$$ال اين محقيقن!! آق$$اي مرعشي
م$$ادر ام کلث$$وم را اس$$ما بنت عميس ميدان$$د! بعد ش$$ما به ق$$ول او اس$$تناد ميکني$$د؟ به کسي که
خودش توهم زده ولي مح$$دثين و م$$ورخين را متهم ميکن$$د؟! در کليه کتب ت$$واريخ و انس$$اب و
تراجم که بگرديد براي اسما بنت عميس تنها يک فرزند(محمد) از حضرت صديقس نوشته اند
و همه آنها مادر ام کلثوم را حبيبه بنت خارجه نوشته اند ولي گويا اين آقا در موقع نوشتن اين
سطور $حالت عادي نداشته اند! و خودشان توهم زده بودند!
سخن بعضي از بزرگان در تذکره حبيبه بنت خارجه و ام کلثوم بنت ابي بکرش:
طبري :وتزوج أيضا يف االسالم حبيبة بنت خارجة ابن زيد بن أبی زهري من بنی احلارث بن اخلزرج
وكانت نسأ حني توفی أبو بكر فولدت له بعد وفاته جارية مسيت أم كلثوم
2
ابن سعد :وحبيبة ابنة خارجة بن زيد بن أيب زهري من بلحارث بن اخلزرج ،وهي أم أم كلثوم وكانت
3
هبا نسأ حني تويف أبو بكر ،رمحه اهلل.
ابن جوزي :والزوجة الثانية :حبيبة بنت خارجة بن زيد ،فولدت له أم كلثوم بعد وفاته :وكان أبو
4
بكر ملا هاجر إلی املدينة نزل علی أبيها خارجة بن زيد فتزوجها.
5
ذهبي :وحبيبة بنت خارجة والدة أم كلثوم.
ابن حجر عس22قالني :حبيب ة بنت خارج ة بن زي د أو بنت زي د بن خارج ة اخلزرجي ة زوج أيب بكر
1
الصديق ووالدة أم كلثوم ابنته التی مات أبو بكر.
ابن عبدالبر در تذکره خارجه بن زيد :ابنته حتت أبی بكر وفيها قال :أبوبكر-حني حضرته الوفاة:
إن ذا بطن بنت خارج ة أراه ا جاري ة ،واس م ابنته زوج ة أيب بك ر حبيب ة وذو بطنه ا أم كلث وم بنت أيب
2
بكر.
بدر الدين العيني :أم كلث$$وم بنت أبی بكر الص$$ديق التيمية القرش$$ية :أمها حبيبة بنت خارجة أخت
3
زيد بن خارجة.
ابن حزم آندلسي :خارج ة بن زي د بن أيب زه ري ،وك انت ابنت ه حتت أيب بك ر الص ديق ،فول دت ل ه أم
4
كلثوم.
صالحي ش2امي :وزوجت ه الثاني ة يف االس الم حبيب ة بنت خارج ة بن زي د ،فول دت ل ه أم كلث وم بع د
5
وفاته.
عصامي در ذکر فرزندان ابوبکرس :وأم كلث وم ،وهي أص غر بناهتك وهي التی تركه ا أب و بك ر يف
6
بطن بنت خارجة.
ترجمه کلي آنها نشان ميدهد که :دومين همسرحضرت $ابوبکر ص$$ديقس در اس$$الم حبيبه دخ$$تر
خارجه بوده که به هنگام وفات ابوبکر$س او دخ$$تري در ش$$کم داش$$ته اند که حض$$رت اب$$وبکر$
پيش از به دنيا آمدن وي او را ام کلثوم نام نهاد.
براي اينکه دل آقاي قزوي$$ني $نش$$کند اين س$$خن را از آق$$اي مرعشي قب$$ول ميک$$نيم و ميگ$$وييم$:
آري آن ام کلث$$وم فرزند $خوان$$ده حض$$رت علي؛و دخ$$تر اس$$ما بنت عميس$$ك! ب$$وده که تحت
سرپرستي حضرت عليك بزرگ شده اند.
حال ما ميگوييم:چطور حضرت عليك به خودش$$ان اج$$ازه دادند دخ$$تري $را که خودش$$ان آن را
تربيت کرده و مسلما ً آن را مومن بار آورده اند به عقد و نک$$اح يک ف$$رد ک$$افر(نع$$وذ $باهلل) در
آورند؟؟ آيا حضرت عليك حق داشته اند دختر خوانده خ$$ود را وادار به زنا ک$$ردن بکنن$$د؟ کما
اينکه ازدواج با شخص کافر $به مثابه زنا و از گناهان کبيره است.
پس م$$اجرا هم$$ان است که همه مي$$دانيم $و ام کلثوم $ك دخ$$تر س$$يدة فاطمه $ك و همسر حض$$رت
عمرك بوده است .و به هر تاويل و ترتيبي نتيجه همان ميشود $يعني محبتي که بين آن بزرگ$$ان
بوده و ﴿ر َُح َما ُء َب ْي َن ُه ْم﴾ (الفتح)29/
ادامه شبهه :در مقابل اين نظر تنها يك اشكال وج$$ود $دارد؛ ب$$رخی ادعا كردهاند كه اين دخ$$تر
نمیتواند ربيبه امير مؤمنان عليه السالم باشد؛ چرا كه طبق روايات اهل س$$نت ،م$$ادر ا ّمكلث$$وم
حبيبة بن خارجة بوده و او نيز پس از م$$ردن اب$$وبكر $با خ$$بيب بن أس$$اف ازدواج ك$$رده ،نه با
امير مؤمن$$ان ،در پاسخ میگ$$وييم $كه ازدواج م$$ادر ا ّمكلث$$وم $با اين ش$$خص ن$$يز از دروغ $ه$$ای
جاعل اين قصه است ،تا تمام راه های كشف حقيقت را ببندد؛ زمانی $پرده از دروغ ب$$ودن اين
قصه برداشته می شود كه مشخص شود منابع قديم تاريخ نزد اهل س$$نت ،خ$$بيب بن أس$$اف در
جنگ يمامه و در زمان ابوبكر كشته شده است.
محمد بن حبيب بغدادی در المحبّر مینويسد:
خبيب بن اساف در روز $يمامه (جنگ با مسيلمه كذاب) كشته شد.
جواب:
در باال گفتيم که آقاي مرعشي دچ$$ار ت$$وهم ش$$ده اند و ميبينيد که آق$$اي قزوي$$ني $هم ميگويند $که
م$$ادر ام کلث$$وم حبيبه بنت خارجه ب$$وده .و خودش$$ان س$$خن آق$$اي مرعشي را که ح$$امي آق$$اي
قزويني مي باشد نفي ميکند و البته چه خوب حامياني هستند!!
آق$$$اي قزوي$$$ني ادعا ميکنن$$$د ،حبيبه بعد از اب$$$وبکرس با خ$$$بيب ازدواج نک$$$رده ما ميگ$$$وييم:
قبول(البته فعالً) حبيبه با خبيب ازدواج نک$$رده ولي در م$$ورد $ازدواج حض$$رت عليس با حبيبه
کوچکترين $نصي وج$$ود ن$$دارد و ح$$تي اش$$اره اي هم به آن نش$$ده اس$$ت ،پس اين ادع$$اي آق$$اي
قزويني مستلزم $آن است که ايشان عالم به امور گذش$$ته باش$$ند و غيب بدانند که البته از ايش$$ان
اين کرامات بعيد نيست!
ولي بر عکس حضرت عليس در روايات متع$$دد و از علم$$اي انس$$اب و ت$$راجم ث$$ابت است که
خبيب با حبيبه ازدواج کرد 1.تا وقتي $که او در زمان خالفت حضرت عثم$$انس وف$$ات ي$$افت و
نقل محمد بن ح$$بيب بغ$$دادي ن$$يز در اين مق$$ام بي ارزش است چونکه وف$$ات خ$$بيب در زم$$ان
خالفت عثم$$ان با ديگر ش$$واهد ت$$اريخي $همخ$$واني $دارد که از جمله آنها همين ازدواج با حبيبه
بنت خارجهب است و دوستي و پيمان ب$$رادري $خ$$بيب با حض$$رت اب$$وبکرس و همينط$$ور $ابن
کثير زماني $که شهداي جنگ يمامه را ذکر ميکند از خبيب نامي نمي آورد.
- 1قال أبو عمر:خبیب بن إساف هذا تزوج حبیبة بنت خارجة بن زید بن أبی زهری بعد أن توفی عنها أبو بكر الصدیق .طبقات
الکربی ابن سعد ج 8ص 360؛ استیعاب فی معرفة اصحاب،تذکره حبیبه بنت خارجه ج 4ص 1807رقم 3287و مهچننی تذکره
خبیب بن اساف؛ اسد الغابة ابن اثری؛ الوافی بالوفیات و اجلوهرة فی نسب للربی
- 2امتاع األمساع مقریزی ج 11ص 345؛ اإلستیعاب ابن عبدالرب ؛اسد الغابة ابن اثری ؛ و روض االنف و...
﴿﴾57 در روشنی آفتاب
ال روض االن ف :م<<ات خ<<بيب في خالف<<ة عثم<<انس وه و ج د خ بيب بن عب د ال رمحن ال ذي ي روي عن ه
مالك يف موطئه.
خ$$بيب بن إس$$اف در جنگ ب$$در و احد و خن$$دق حض$$ور $داشت و همه اينها را هم$$راه رس$$ول
اللهص مشاهده کرد و در زمان خالفت عثمانس وفات يافت.
گذش$$ته از اين ث$$ابت است که بعد از وف$$ات حض$$رت اب$$وبکر$س سرپرس$$تي $ام کلث$$وم بر عه$$ده
عايشهس بود و او بود که او را به خانه ش$$وهر(س$$يدنا $طلح$$ه) فرس$$تاد و هم او ب$$ود که بعد از
شهادت شوهرش $او را از آن خانه خارج کرد و با خود برد.
باز هم ميگويم :به فرض محال که از آقايان تونل زمان گذشته! قبول کرديم که حض$$رت علي؛
با حبيبه بنت خارجه ازدواج کرده! در جواب ميگويم $:چنانچه گذشت،ام کلثوم در سال 17تنها
3يا 4س$$$$ال داش$$$$ته اس$$$$ت! چگونه ازدواج با او و به دنيا آم$$$$دن دو فرزند $از او را ممکن
ميداني$$د؟؟ ح$$ال اينکه گف$$تيم ام کلث$$وم تحت سرپرس$$تي حض$$رت عايشه ب$$وده و او با طلحه بن
عبيدهللا ازدواج کرده تا وقتي $که او در وقايع $جنگ جمل شهيد شد.
تنها همسر ابوبکرس که بعد از وفاتش با حضرت عليس ازدواج کرد ،اسما بنت عميس بود و
او از حض$$$رت اب$$$وبکر $ص$$$ديقس فقط يک پسر به ن$$$ام محمد داش$$$ت ،پس اگر ف$$$ردا روزي$
بخواهند $به اين ازدواج اشاره کنند پيشاپيش گفته باشيم که خودتان را بيش از اين رسوا $نکنيد.
در حالی كه اسحاق بن راهويه ،همين روايت را از ا ّمكلثوم $دختر امير مؤمنان عليه الس$$الم به
نقل از عائشه نقل كرده است :نضر برای ما روايت كرده است كه شعبه برای او روايت كرده
است كه جبر بن حبيب برای او روايت كرده است كه از ا ّمكلثوم $دختر علي شنيده است كه...
جواب:
اوال متن و سند دو روايت مانند هم نيستند.
ً
ً
دوم $ا:در روايت نقل ش$$ده از ام کلثوم $ك بنت عليس ش$$عبه بن حج$$اج وج$$ود $دارد و ايش$$ون با
اينکه در علم حديث بسيار $شهره و اصدق الناس هستند ولي در اس$$ماء الرج$$ال خطاه$$اي $کمي
مرتکب شدند چنانکه ،ذهبي و ابوداود $و احمد بن عبدهللا العجلي ...در مورد $ايشون ميگويند$:
أمير المؤمنين فی الحديث......و كان يخطیء فی أسماء الرجال قليال...
در علم حديث امير المومنان است و در مورد اسمهاي راويان خطاهاي کمي مرتکب ميشده.
﴿﴾58 در روشنی آفتاب
پس ميتوان احتمال داد که اين ماجرا هم از اشتباهات ايشان بوده و به جاي ام کلثوم بنت ابي
بکر گفته اند ام کلثوم بنت علي.
ما :بالفرض که اشتباهي رخ نداده و اين عين سخن جبر بن ح$$بيب ب$$وده و يک ب$ار از بنت سو ً
علي و يکبار از بنت ابي بکر نقل کرده اند ،ميگويم :چه اشکال دارد؟؟ در ب$$اال ش$$ما به خطبه
اي استناد کرديد که از 6نفر با يک روش توصيف نقل ش$ده ب$ود،آيا ش$ما آن شش نفر را يک
نفر ميدانيد؟؟ البته از شما بعيد نيست.
روايت غ$$$دير خم را بيش از 100نفر نقل ک$$$رده اند که در بين آنها 20نفر عبدهللا ن$$$ام (15
صحابي $و 5تابعي) وجود دارند.
اين بسيار $قابل تصور است که :حضرت عايشهك در جمعي از زنان و دختران که ام کلثوم$$ك
خواهرش و ام کلثومك دخ$$تر حض$$رت عليس هم در آن جمع حاضر $ب$$وده اند اين ق$$ول را نقل
کرده باشند و جبير بن حبيبس نيز اين روايت را از هر دو شنيده باشد.
گذشته از آن :خودتان را خس$$ته نکنيد چ$$ون هيچ ش$$خص عاقل و ب$$الغ و پ$$اک دلي ،ازدواج با
دختر سه يا چهار ساله و دو بار باردار $شدن او را باور نميکند! مگر قزويني $و امثال او!!!!
يكی از دالئل افسانه بودن اين ازدواج ،اين است كه اختالفهای و تناقضهای ش$$ديدی در نقل
ماجراهاي $آن ديده میشود .اين تناقضها به حدی است كه مانع اطمينان انسان به صحت آنها
و سبب اطمينان به افسانه بودن آن میشود.
ش$$يخ مفيد رض$$وان هللا تع$$الی عليه در ب$$اره اين اختالفها و تناقضها مینويس$$د :خ$$ود همين
روايت اختالفهای $بسيار دارد؛ گاهی روايت می شود كه خود اميرمؤمن$$ان عقد ا ّمكلثوم $ك را
به عهده گرفت ،و در بعضی رواي$ات آم$ده است كه عباس$س اين ك$ار را به عه$ده گ$رفت .در
بعضی رواي$$ات آم$$ده است كه اين عقد ص$$ورت $نگ$$رفت ،مگر پس از تهديد عمرس و تهديد
شدن بنی هاش$م؛ و در بعضی ديگر آم$ده است كه اين عقد به اختي$ار و از روی $ميل ص$$ورت
گرفت.
بعضی از راويان می گويند $كه عمرس از او صاحب فرزندی $به نام زيد شد؛ عدهای میگويند$
كه او پيش از نزديكی $با ا ّمكلثوم$ك كشته شد ،عده ای می گويند كه از زيد بن عم$$ر ،نس$$لی بر
جای ماند؛ عده ای می گويند كه زيد بن عمر كشته شد و فرزن$$دی نداش$$ت؛ ع$$ده ای می گويند$
كه او و مادرش با هم كشته شدند .عده ای می گويند $كه مادرش پس از او باقی مان$د؛ ع$ده ای
﴿﴾59 در روشنی آفتاب
می گويند عمر مهر او را چهل هزار درهم قرار داد ،عده ای می گويند چهار ه$$زار درهم ،و
عده ای می گويند پانصد $درهم.
و همين اختالف در حديث ،سبب بطالن آن می شود و بنابراين ،اين روايت هيچ اثری ن$$دارد.
از آن ج$$$ايی كه اين اختالفها بس$$$يار گس$$$ترده است و اين مقاله گنج$$$ايش نقل تم$$$ام آنها را
ندارد ،فقط به چند مورد محدود $اشاره و مدارك آن از كتابهای اهل سنت ارائه میشود$.
جواب:
اوالً :قبال گفتيم که شيخ مفيد از موضع خود برگشته اند و در ضمن جواب شيخ مفيد به وسيله ً
مال باقر مجلسي داده شده است،که قبالً نقل شد ،مراجعه کنيد.
دوم$$$اً :اگر اين تناقض$$$ات که اک$$$ثراً اختالف نظر بين علما است را دليل بر ع$$$دم وق$$$وع $اين
ازدواج ميدانيد،درمورد اسراء و معراج چه ميگوييد؟ $در آن م$$ورد $که اختالف$$ات هم در م$$ورد$
تاريخ آن و هم در مورد نحوه آن بسيار $بسيار باالست آيا شما اين حقيقت را انکار ميکني$$د؟ و
يا آن همه تناقض بين روايات (نه نظر علما) در افسانه شهادت چه ميگويي$د؟ $آن هم اختالف$اتي
که فقط در مورد قسمتي $از يک روز $است (فقط چند ساعت!) در حالي که اختالف$$اتي $که ش$$ما
نقل ميکنيد بحث پيرامون حدود 40سال اس$$ت! از زم$$ان وق$$وع $ازدواج تا زن$$دگاني $ن$$وه ه$$اي
حضرت عمرس! با اين وجود $اختالف نظر هاي علما با اختالف روايات افس$$انه ش$$هادت غ$$ير
قابل قياس هس$$تند که ما ش$مه اي از آن را در زير نقل ميک$نيم.تا $رس$وا $ش$ود آنکه در او غش
1
باشد.
در روايات افسانه شهادت 4نفر ضارب فاطمهك معرفي $شده اند!
-1خالد بن وليد-2 ،مغيره بن شعبه!-3 ،حضرت عمر-4 ،غالم عمر(قنفذ).
-1عبدالزهرا مهدي مينويسد:
2
يف رواية ضربها المغيرة بن شعبة حتی أدماها ،أو دفع الباب علی بطنها..
و طبرسي ميگوي$$د:از $ام$$ام حسن بن عليس روايت ش$$ده است که ايش$$ان خط$$اب به مغ$$يره بن
شعبه گفتند :تو کسي هستي که دختر رسول هللا را زدي و او را خون آلود کردي و آن چه در
شکم ايش$$ان ب$$ود س$$قط ش$$د .اين اه$$انتي نس$$بت به رس$$ول هللا و مخ$$الفت امر ايش$$ان ب$$ود .زي$$را
حضرت رسول هللا ص فرموده بودند « :تو (اي فاطمه) س$$يده نس$$اء اهل بهشت هس$$تي (».وهللا
3
مصيرك $إلی النار) به خدا که جايگاه تو (مغيره بن شعبه) جهنم است.
4
:2و عبدالزهرا ميگويد :وفي ع ّدة من الروايات :ضرب عمر بالغالف علی جنبها.
و در بعضي از روايات :عمرس با غالف شمشير $بر پهلوي فاطمه زد.
- 1در این قسمت از کتاب هجوم علی بیت فاطمه ،نوشته عبد الزهراء مهدی چاپ اول سال 1421استفاده میکنم.که ایشان
روایات این افسانه را در کتابش گرد آورده تا رحلت را به شهادت تبدیل کند.
:3وفي $رواية :ض <<ربها خال <<د بن الوليد ايض اً بغالف الس يف .ويف رواي ة :ض غطها خال د بن الولي د
1
خلف الباب فصاحت ..ولذا أسند بعض الثقات إسقاط احلمل إلی خالد أيضاً.
و در رواي$$تي:خالد $بن وليد با غالف شمش$$ير چ$$نين ک$$رد و در رواي$$تي خالد بن وليد فاطمه را
پشت در فشار $داد و لذا بعضي از معتمدين سقط محسن را به خالد نسبت ميدهند!
:4فأمر عمر قنفذاً أن يضربها بس<<وطه ،فضرهبا بالسوط علی ظهرها وجنبيها إلی أن أهنكها وأثر يف
2
جسمها الشريف.
اين از اين!..
در بعضي رواي$$ات حض$$رت عليس مق$$اومت ميکند و غ$$الب ميش$$ود $و در بعضي حض$$رت
عمرس ميترسد $و وارد معرکه نميشود و در بعضي حضرت عليس تا آنجا ضعيف $است که او
را مغلوب کرده وطناب در گردنش ميزنند!!$
سليم بن قيس مینويسد$:
عمرس آتش طلبيد و آن را بر در خانه شعلهور ساخت و سپس در را فشار داد و ب$$از ك$$رد و
داخل شد! حضرت زهرا عليها السّالم به طرف $عمرس آمد و فرياد زد :يا ابتاه ،يا رسول هَّللا !
عمر شمشير $را در حالی كه در غالفش بود بلند كرد و بر پهل$$وی فاطمه زد .آن حض$$رت ناله
كرد :يا ابتاه! عمرس تازيانه را بلند كرد و بر بازوی $حضرت زد .آن حضرت صدا زد:
يا رسول هَّللا ،ابوبكر $و عمر با بازماندگانت $چه بد رفتار میكنند»!
سالم ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را به ش22دت كش22يد و بر علي عليه ال ّ
3
زمين زد و بر بينی و گردنش كوبيد و خواست او را بكشد.
طبرسي $در احتج$$اج ض$$من رواي$$تي $م$$دعي ميش$$ود $که عمرس از حض$$رت عليس ميترس$$يد و
وارد معرکه نشد! ،طبرسي مينويسد:
آنان هيزمها را اطراف $
خانه اي از اطرافيانش دستور $داد تا هيزم جمع کنند ، به عده «عمرس
گفت (تا خانه بودند ،عمر با ص$$داي بلند حسن و حسين در علي ،فاطمه،
حالي كه
نهادند و در
بيعت كنيد وگرنه خ$$انه را «به خدا قسم! خارج شويد $و با جانشين رسول هللا ص علي بشنود) :
علي با شمش22يرش خ22ارج كه مب22ادا ميترس22يد
ميزنم» .س$پس ن$زد اب$وبكر $آمد و آتش بر ش$ما
$انهاش اش داخل ش$$و ،اگر امتن$$اع ورزي$$د ،خ $
خانه
به گفت« :اگر خارج نشد به قنفذ گاه
شود .آن
بزن».قنفذ و همراه$$انش ب$$دون اج$$ازه داخل خ$$انه ش$$دند ،علي ش$$تافت تا شمش$$يرش $را آتش را
آنحض$$رت ريس$$مان علي را برداش$$تند $و بر گ$$ردن
ب$$ردارد ،اما آن$$ان پيشي گرفتند و شمش$$ير
4.
سياهي انداختند».
ً
ح$$اال ببينيد که يعق$$وبي ک$$امال بر عکس نقل اولي و متن$$اقض با دو روايت ف$$وق $اينچ$$نين نقل
ميکند:
- 1مهان ص 126
- 2مهان ص126
- 3كتاب سلیم بن قیس اهلاللی ،ص ،568انتشارات هادى ـ قم
خانهي
طالب در بن ابي گروهي از مهاجران و انصار با علي «ابوبكر $و عمرب خبر يافتند $كه
پس با گ$$روهي آمدند و به خ$$انه هج$$وم آوردن$$د$،
فاطمه دختر پيامبر $خدا ص ف$$راهم $گش$$تهاند ،
1
(وخ$$رج علي ومعه الس$$يف ،فلقيه عم$$ر ،فص$$ارعه عمر فص$$رعه ،وكسر $س$$يفه =) "و
علي
پس عمر با او برخورد و با او ُكشتي گ22رفت و او را بر داشت ، شمشيري حمايل
بيرون آمد و
گفت« :به
گاه ف$$اطمه ب$$يرون آمد و آن به خ22انه ريختن22د" ،
شكست و
شمشيرش را
زمين زد و
مينم$$ايم» پس
$اله و زاري ميسازم! و نزد خ$$دا ن $
خدا قسم بيرون برويد ،اگرنه مويم را برهنه
2
خانه بود برفت و چند روزي بماندند» $.
بيرون رفتند $و هر كه در
در بعضي ب$$راي حض$$رت عمرس دي$$الوگي را ط$$رح ميکنند و در رواي$$تي $هم$$ان دي$$الوگ را
براي حضرت ابوبکر$س مينويسند!
در بعضي رواي $ات بعد از وارد ش$$دن به خانه ب$$دون زدن فاطمه $ك و با اين ح$$رف فاطمه که
ّ
الکشفن ش$$عري " $يا ب$$يرون برويد يا موه$$ايم $را برهنه ميکنم! از اين گفت ":و هللا لتخرجنّن او
تهديد ترسيدن و خ$$ارج ش$$دن و در بعضي رواي$$ات فاطمه$ك را زدن$د و علي را کش$$ان کش$$ان
بردند.$
در بعضي رواي$$$ات طن$$$اب در گ$$$ردن و در بعضي هم خ$$$ود علي بي هيچ زور $و ج$$$بري به
مسجد آمد!
در بعضي روايات خانه را آتش زدند و در بعضي فقط تهديد کردند.
در بعضي به زور $از علي بيعت گرفتند و در بعضي اص$$$الً بيعت نگرفتند $و فقط م$$$ذاکره اي
صورت $گرفت!
در بعضي روايات ،زب$$ير با شمش$$ير $خ$$ارج ميش$$ود $ولي پ$$ايش ميلغ$$زد! و در بعضي رواي$$ات
افراد مهاجم بعد از درگيري شمشير $را از دستش ميگيرند و لغزيدني در کار نيست.
در بعضي رواي$$ات عمرك شمش$$ير را ميگ$$يرد $و در بعض$$ي ،ديگ$$ران شمش$$ير را ميگيرند..
جالب است که در مورد $همين يک شمشير نيز چندين قول دارند:
بعضي اوقات گفته اند شمشير $را به ديوار زدند و شکست! (فض$$رب به الج$$دار) و بعض$$ي :به
زمين زدند و شکس$$ت! (فض رب ب ه األرض فكس ره) ..بعضي اق$$وال ميگوين$$د :به س$$نگ س$$ختي
زدند و شکست! (فضرب به حجراً فكسره) و در بعضي بين دو س$$نگ شکست!( كس روا س يفه
بني حج رين) و بعضي وقتا $ادعا ميکنند به صخره زدند و شکست!! (فض رب ب ه ص خرة) و در
بعضي فقط به شکستن آن اشاره شده(كس ر س يف)در بعضي نيز،بيوگرافي $اين شمشير را نيمه
کاره رها ميکنند و فقط به گرفتن شمشير از دست زبير يا علي بسنده ميکنند!
در روايتي نامي از حاملگي نيست و در روايتي $محسن سقط ميشود!!!
$برداري! يک روز $بعد از دفن پي$$امبرص است و در بعضي چند روز
ِ در رواي$$تي $ص$$حنه فيلم$
بعد از آن.
در بعضي طلحه نيز در خانه حضرت علي حضور $دارد و در بعضي نامي از او نيست.
در بعضي خانه اص$$$الً در ن$$$دارد و در بعضي دري بس$$$يار $محکم دارد که فقط با آتش زدن
ميتوان از آن گذشت!
خالصه زياد ميبينيم که آقاي عبدالزهرا مهدي(مولف کتاب هجوم علي بيت فاطمه) ميگويد:
ويف بعض الرواي ات :ق ال أب و بك ر ـ وفی بعض ها ق ال عم ر :ـ إذاً واهلل ال ذي ال إل ه إالّ ه و نض رب
عنقك!!.
و يا ميگويد $:قال أبو بكر أو عمر ـ علی اختالف النصوص ـ ّأم ا عبد اهلل فنعمّ ،أم ا أخا رسول اهلل
فال.
همينطور ميگويد $:وفي بعض الروايات و في بعض الروايات و في.....
ب$$$$$رادر $عزيز اينهمه اختالف که ما نقل ک$$$$$رديم $فقط و فقط در م$$$$$ورد يک روز $و همه اين
اختالف$$ات بر گرفته از رواي$$ات اس$$ت (.نه نظر علم$$ا!) در ص$$ورتي که تناقض$$اتي که آق$$اي
﴿﴾63 در روشنی آفتاب
قزويني از آنها ياد ميکند ،اکثراً نظر شخصي $علما و راويان است و ضمنا ً اين اختالف$$ات طي
ح$$داقل 40س$$ال اس$$ت!! مقايسه کني$$د! :يک روز $را با چهل س$$ال و نظر علما را با رواي$$ات
تاريخي! و ببينيد انصاف آقاي قزويني را!
فکر کنم بعد از نقل اين همه اختالف در بزرگترين افس$$انه ش$$يعيان ديگر الزم به ج$$واب دادن
ايرادات آقاي قزويني $نباشد ولي ب$$راي اينکه حجت را بر آنها تم$$ام ک$$رده باش$$يم به بررسي $آن
اختالفات نيز ميپردازيم .و من هللا توفيق$
و پس از حضرت زينب نيز نمیتواند $با عبد هللا بن جعفر ازدواج كند؛ زي$$را طبق اعتق$$اد اهل
سنت ،ا ّمكلثوم $در زمان حيات امام حسن عليه الس$$الم در مدينه از دنيا رفته اس$$ت .م$$دارك اين
مطلب را پيش از اين بيان كرديم$.
برخی ديگر از عالمان اهل سنت كه متوجه دروغ ب$$ودن ازدواج ا ّمكلث$$وم با ع$$ون و محم$$د ،و
عدم سازگاری آن با واقعيتهای $تاريخی بودهان$$د ،ادعا كردهاند كه ا ّمكلث$$وم $پس از عمر با عبد
هللا بن جعفر ازدواج كرده است.
زبير بن بکار مينويسد:
عمر از دنيا رفته و همسر او ا ّمكلث$$$$وم $با عبد هللا بن جعفر ازدواج ك$$$$رد اما از او ص$$$$احب
فرزند نشد.
در حالی كه اين مطلب را هرگز نمیتوان پذيرفت؛ چرا كه به اتف$$اق ش$$يعه و س$$نی ،حض$$رت
زينب سالم هللا عليها در زمان امير مؤمنان عليه السالم با عبد هللا بن جعفر ازدواج ك$$رده و تا
آخر عمر همسر او بوده است.
جواب:
طبق همين استداللهايي که ايشان دارند ما معتقديم که ام کلثومك به ازدواج حض$$رت عبدهللا بن
جعفرب در نيامده که به شرح آن نيز ميپردازيم$.
به نظر بالذري (که قزويني $امانت$$دار $تنها يک ق$$ول را از او نقل ک$$رده! آن هم ق$$ولي $که خ$$ود
بالذري $قبولش ندارد ،).خبر شهادت آن دو در جنگ شوشتر $را ابواليقظ$$ان بص$$ري $نقل ک$$رده
و اين نقل نادرست اس$$ت .وي دو خ$$بر ديگر در خص$$وص ت$$اريخ ش$$هادت اين دو ب$$رادر نقل
کرده که بنابر يکي از آنها آن دو در صفين و بنا بر ديگري $در کربال شهيد شدهاند.
بالذري :ويقال :إن عون بن جعفر بن أيب طالب وأخاه حممداً قتال مع علي بن أيب طالب بصفني.
1
ويقال :إهنما قتال مع احلسني عليهم السالم
اک$$ثر ت$$ذکره نويس$$ان مينويس$$ند $که ام کلثوم$ك فقط با حض$$رت عمرك و محمد و ع$$ون ازدواج
2
کرده و بس.
به اين شکل که :ام کلثومك بعد از حض$$رت عمرك با محمد بن جعفرس ازدواج ک$$رد و او در
جنگ صفين شرکت داشت و در همانجا نيز ش$$هيد شد 3.و بعد از وي با ع$$ون بن جعفر که او
4
در کربال شهيد شد.
ابن حلي شهادت او (محمد بن جعفر) را در کربال دانسته است 5ولي تفرشي و بروج$$ردي و...
نظ$$رش را رد ک$$رده و گفته ان$$د :او محمد بن جعفر را با محمد بن عبدهللا بن جعفر اش$$تباهي
گرفته و صحيترين قول اين است که محمد بن جعفر در صفين شهيد شده است.6
زرکلي نيز شهادت وي را در صفين نوشته است 7.ابن کثير نيز نقل ميکند که وي در زم$$ان
حضرت عثمان در قيد حي$$ات ب$$وده اس$$ت 8.و همچ$$نين ابن ابي الحديد 9از او در زم$$ان خالفت
حضرت علي ياد ميکند و مال باقر مجلسي نيز در ب$$اب بيعة ام$$ير الموم$$نين ...از او ن$$ام ب$$رده
يعني او تا آن وقت در حيات بوده 10شيخ طوسي $و ابن داوود $حلي ميگويند $:او هم$$راه با علي؛
به کوفه آمد .11و همچنين ابن حاتم عاملي و شيخ جعفر نقدي و ...نيز در ماجراي جنگ جمل
12
از او ياد ميکنند.
ابن عنبه مينويسد( :أول$$د) جعفر بن أبي ط$$الب ثمانية ب$$نين وهم عبد هللا وع$$ون ومحمد$؛ األك$$بر
ومحمد $األص$$غر $وحميد وحس$$ين وعبد هللا األص$$غر وعبد هللا األك$$بر وأمهم أجمع أس$$ماء بنت
عميس الخثعمية (أما محم22د) األك22بر فقتل مع عمه أم22ير المؤم22نين علي؛بص22فين ،وأما ع22ون
13
ومحمد األصغر فقتال مع ابن عمهما الحسين عليه السالم يوم الطف
ابن حجر(که آق$$اي قزوي$$ني تنها ق$$ولي $که به نفعش ب$$ود را نقل ک$$رد ولو ابن حجر آن ق$$ول را
ترک کرده باشد!) قول واقدي $يعني شهادت در شوشتر را رد کرده.
و ميگويد :گويند $که(محمد بن جعفر) با علي؛ در جنگ صفين شرکت داش$$ته اس$$ت .دار قط$$ني
گفته است که محم$دبن جعفر در جنگ ص$$فين حض$$ور $داش$$ته و با عبيد هللا بن عمر در مي$$دان
ن$$برد پيک$$ار ک$$رده و هر يک ديگ$$ري را کش$$ته است 1 ...عجيب اين است که خ$$ود واق$$دي در
کت$$ابش س$$خن خ$$ود را رد ميکند و از محمد بن جعفر در زم$$ان خالفت حض$$رت عثم$$ان ي$$اد
ميکند!! ..2مقريزي نيز از محمد و عون نام برده و محمد را بر عون مقدم داشته و م$$رگ ام-
کلثوم را زماني دانسته که همسر عون بوده است 3.و ابن عب$$دالبر و ...ن$$يز محمد بن جعفر را
(نه عون را) شوهر $دوم ام کلثوم و بعد از حضرت عمرس دانس$$ته ان$$د 4.و همچ$$نين ابن حجر
ميگوي$$د :اب$$وعمر از واق$$دي ذکر ميکند که محمد بن جعفر ملقب به ابوالقاسم ب$$وده که بعد از
5
عمر (نه بعد از عون) با ام کلثوم ازدواج کرد.
شيخ محمد تقي تستري نيز بعد از بررسي $نسبتا ً دقيق ح$$ول ش$$هادت محمد و ع$$ون بن جعف$$ر،
در مورد $عون ميگويد $:عون برادر $محمد بن جعفر بوده که همراه حسين بوده و نه خود محمد
بن جعف$$ر! 6و هر که مايل است در اين م$$ورد $بيش$$تر بداند به کت$$اب وي مراجعه کند تا روشن
شود!!( آقاي قزويني با شما هستم)
سيدعليبن معصوم ،مؤلف الدرجات الرفيعة ،پس از نقل شهادت محمدبن جعفر با واژه «قيل»
مينويسد« :
و نقل سخن صاحب االستيعاب داير بر ش$$هادت هر دو ب$$رادر $در جنگ شوش$$تر ،
مج$$$$السالمؤمنين نظر اس$$$$تيعاب را ت$$$$رجيح داده و ق$$$$بر محمد را در يک
قاضي $نورهللا در
فرسخي دزفول $از توابع شوشتر دانسته است و اين احتمال را مطرح ک$$رده که ش$$ايد محمد در
شوشتر ش$$هيد ش$$ده و ب$$دن او به دزف$$ول منتقل ش$$ده اس$$ت .ن$$يز گفته است که محمدبن جعفر به
افتخار $دامادي امام علي؛ و شوهري $امکلثوم دست يافته است».
سپس خود نوشته است« :جعفربن ابيطالب دو پسر به نام محمد داشته اس$$ت :يکي محمد اک$$بر
امکلثوم بوده و در صفين در رکاب عمويش امام علي؛ شهيد ش$$ده است .دومي $محمد که شوهر
اصغر که در جنگ شوشتر يا در کربال شهيد شده است و مؤلف عمدة الط$$الب گفته که وي به
امکلث$$وم محمد اک$$بر است و اين از قاضي
سن بل$$وغ نرس$$يده اس$$ت .پس روشن شد که ش$$وهر
- 1االصابة ابنحجر ،ج ،6ص .7و ابوالفرج اصفهانی نیز در کتاب مقاتل الطالبنی به نقل از نصر بن مزاحم شهادت حممد بن جعفر
را در جنگ صفنی به دست عبیداهلل بن عمر دانسته.
- 2فتوح الشام واقدی ج 2ص _ 308دار اجلیل
- 3امتاع االمساع مقریزی ،ج ،5ص370
- 4االس تیعاب ج 3ص 1367؛ االعالم خریال دین ال زرکلی ج 6ص 69؛ أس د الغاب ة ابن اث ری ج 2ص ..481و التحف ة اللطیف ة
سخاوی ج 2ص 139و تاریخ اإلس الم ذهبی ج 3ص .. 355البته ذه بی در مهنی کت اب طبق نظ رات دیگ ران ازدواج ب ا ه ر سه
برادر را و عون قبل از حممد را نیز نقل کرده که صحیح نیست.
- 5االصابه فی معرفة الصحابه ج 6ص 7
- 6قاموس الرجال شیخ حممد تقی تسرتی ج 9صص 159و 160
﴿﴾67 در روشنی آفتاب
پنهان مانده و گمان ک$$رده که جعفر تنها يک محمد داش$$ته و از اين رو ق$$ول به ش$$هادت او در
1
شوشتر را ترجيح داده است».
2
و همچنين در کتاب شرح االخبار قاضي نعمان اينچنين آمده:
قال صاحب العمدة :إن جعفر خلف ولدين :حممد األكرب الذی استشهد يف صفني .وحممد األصغر
استشهد يف كربالء.
و عون نيز در کربال و واقعه الطف شهيد شد..
ابن عنبه ميگويد او شهيد الطف است 3سيد علي خان المدني ن$$يز ميگوي$$د $:او در الطف هم$$راه
حسين؛ ش$$هيد شد 4ح$$اج حس$$ين ش$$اکري ن$$يز ش$$هادتش را در ک$$ربال و فاجعه الطف ميدان$$د 5.و
تفرشي از او به عن$$$وان اص$$$حاب علي عليه الس$$$الم ي$$$اد ميکند( 6اص$$$حاب جمل و ص$$$فين و
7
نهروان) .شيخ علي نمازي شاهرودي نيز شهادتش را سال 57ميداند.
خالصه اينکه محمد بن جعفر در صفين شهيد شد و برادرش"،عون بن جعفر" همراه حض$$رت
حسين؛ در کربال شهيد شد.
و هم$$انطور که گف$$تيم ام کلث$$وم ابت$$دا به ازدواج س$$يدنا ف$$اروق؛ در آم$$ده و بعد از ش$$هادتش به
ازدواج محمد بن جعفر و بعد از شهادتش به ازدواج عون بن جعفر و در نکاح عون ب$$وده که
از دنيا رفته اند.
چنانکه محب طبري مينويسد:
وأم كلثوم بنت فاطمة كانت حتت عمر بن اخلطاب س فمات عنها فتزوجها بعده حممد بن جعفر بن
أبی طالب فمات عنها وتزوجها بعده عون بن جعفر بن أبی طالب وماتت عنده ( 8اسمي از عبدهللا
بن جعفر نيست)
و همچنين در رياض النضره نيز مينويسد :وأم كلث وم بنت فاطم ة ك انت حتت عم ر بن اخلط اب؛
فمات عنها ،فتزوجها بعده حممد بن جعفر بن أيب طالب ،فمات عنها فتزوجها بعده عون بن جعفر بن
9
أيب طالب ،فماتت عند.
- 1الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعة ،ص185؛شیخ حممد تقی التسرتی نیز در کتابش چننی حبثی ،قاموس الرجال ج 9ص 159
160 -و او شهادت در شوشرت را باطل میداند.
- 2شرح األخبار القاضی النعمان املغربی ،ج - 3پاورقى ص 198
- 3عمدة الطالب ابن عنبه ص 37
- 4الدرجات الرفیعة فی طبقات الشیعة ص 184
- 5العقیلة والفواطم حاج حسنی الشاكری(معاصر)ص ،75چاپخانه ستاره
- 6نقد الرجال تفرشی ج 3ص 382
- 7مستدركات علم رجال احلدیث شیخ علی النمازی ج 6ص142
- 8ذخائر العقبی حمب طربی ص 117
- 9ریاض النضره فی مناقب عشره ،حمب طربی ..ذکر دخرتان حضرت علی؛ ص 298
﴿﴾68 در روشنی آفتاب
و همچ$$$نين مقري$$$زي :ولما قتل عمرس عن أم كلث$$$وم ،تزوجها محمد بن جعفر بن أبي ط$$$الب
1
فمات عنها ،فتزوجها $عون بن جعفر ابن أبي طالب فماتت عنده رحمها هللا.
شيخ محمد تقي تستري از شيعيان معاصر $نيز سخن ابن قتيبه را قبول کرده ،به اين شکل:
ويف معارف ابن قتيبة :تزوجها بعد عمر "حممد بن جعفر" فمات عنها ،مث تزوجها " عون بن جعفر "
2
فماتت عنده.
يعني:ام کلثومك با حضرت عمرس ازدواج ک$$رد و بعد از ش$$هادت حض$$رت ف$$اروقس با محمد
بن جعفر ازدواج کرد و بعد از شهادت وي نيز با عون ازدواج کرد و در نکاح ع$$ون ب$$ود که
فوت کرده است.
عبدهللا بن جعفرب نيز فقط با زينب ازدواج کرده و همانطور که گف$$تيم ادع$$اي ازدواج او با ام
کلثومك پ$$وچ است و به احتم$$ال ق$$وي $اينکه در بعضي اق$$وال ن$$ام زينب و در بعضي ام کلث$$وم
ذکر ش$$ده به آن دليل است که ام کلث$$وم ،دخ$$تر فاطمه؛ (هم$$انطور $که از طبرسي و ش$$يخ مفيد
نقل شد) نام او زينب صغري $است ..پس ممکن است که آنها به خي$$ال اينکه عبدهللا بن جعفرب
با زينب صغري ( $که همان ام کلثوم باشد) ازدواج کرده ،به جاي ن$$ام زينب کنيه او را نوش$$ته
اند! ...و هللا اعلم!
و خدا را شکر در باال با ذکر روايات متع$$دد ج$$واب داده شد که زينب و ام کلث$$وم هر دو يک
نفر نيس$تند $و ج$$البتر اينکه زينب الک$$بري ن$ام يکي از دخ$ترانش را ام کلث$$وم گذاش$ته است که
3
پدرش عبدهللا بن جعفر و شوهرش $ابان پسر حضرت عثمانس است!
در ضمن آنهايي که شهادت عون و محمد را در تستر دانسته اند خودشان نيز ازدواج ام کلثوم
با آن دو را هم ذکر کرده اند و نتيجتاً آنها چون ق$$ول ديگ$$ري در م$$ورد $ش$$هادت آن دو به آنها
نرسيده بوده من باب امانتداري آن را نقل کرده اند.
جواب:
از آبرو و مقام حض$$رت عمرس خ$$داي عزوجل در ق$$رآن ک$$ريمش دف$$اع ميکند ولي از عقي$$ده
ش$$ما چه چ$$يزي دف$$اع ميکن$$د؟ چه$$ار تا روايت موض$$وع $و دروغين ،آن هم با کلي تاويل و
تفسير!؟
در مورد بوسيدن و ....ما در بحث مربوط آن که در جواب به شبهه"اهانت به ن$$اموس رس$$ول
خداص" است جواب گفته ايم (کمي جلوتر $خواهد آم$$د) .فقط نکته اينک$$ه :اگر ش$$ما آن رواي$$ات
را صحيح ميدانيد بايد اين را هم قبول کنيد که هم$$ان راوي$$ان ک$$ذاب در م$$ورد حض$$رت عليس
ميگويند $:او دخترش را آرايش و مزين ک$$رده و او را به س$$وي اميرالموم$$نين$س فرس$$تاد،که اين
کار او عجيبتر از کاريست که براي حضرت عمرس تراش$$يده ان$$د! و ض$$منا ً ما در ب$$اال ث$$ابت
کرديم $که ام کلثوم از زينب بزرگتر $بوده وبه هنگام ازدواج 11و يا 12ساله بوده اند.
ادامه شبهه :دختري كوچك و غير بالغ كه با ديگر دختران بازي مي كرد:
عبد الرزاق $صنعانی او را دختر خردسالی $معرفی میكند كه با كنيزكان بازی میكرد.$
تزوج عمر بن اخلطاب أم كلثوم بنت علي بن أيب طالب وهي جارية تلعب مع اجلواري....
جواب:
عب$$دالرزاوق $چ$$نين ادع$$ايي نک$$رده بلکه رواي$$تي را در اين م$$ورد نقل ک$$رده و نظ$$ري $در اين
مورد $نداده است.پس اين دروغ $است که اگر بگوييم او چ$نين عقي$ده اي داش$ته.ض$$منا ً س$ند اين
روايت نيز بي اشکال نيست.
ادامه ش22بهه :محمد بن س$$عد زه$$ری ،او را دخ$$تری $كه هن$$وز به سن بل$$وغ نرس$$يده ،مع$$رفی$
میكند:
عمر با ا ّمكلثوم ازدواج كرد؛ در حالی كه هنوز ا ّمكلثوم $به سن بلوغ نرسيده بود.
و در روايت ديگر او را «صبية؛ كودك» میدان$د :زم$انی $كه عم$ر ،ا ّمكلث$وم $را از علي (عليه
السالم) خواستگاری كرد ،علي؛ فرمود $:ای امير مؤمنان ،او كودكی $بيش نيست .ابن عساکر و
ابن جوزي $نير چنين گفته اند.
جواب:
ابن سعد با توجه به روايت فوق که آقاي قزويني $نقل ک$رده ان$د ،ام کلثوم$ك را ک$ودک تص$ور$
ک$$$رده اند ولي آن روايت از محمد بن عمر واق$$$دي $نقل ش$$$ده که اوالً روايتش $مرسل است و
1
دوما ً محمد بن عمر واقدي همانطور که قبالً گفتيم مجروح و غير قابل اعتماد است.
و ابن عس$$اکر ن$$يز از محمد بن عمر واق$$دي نقل ک$$رده و ابن ج$$وزي $ن$$يز س$$ندي ب$$راي اين
موضوع ارائه نداده که به احتمال قوي او از ابن سعد پيروي $کرده است.
ادامه ش22بهه :بالذری ،ابن عبد ال$$بر ،زمخش$$ری و ...گفتهاند كه او در هنگ$$ام ازدواج با عمر
«صغيرة» بوده است.
- 1البته تعدادی از علما نیز او را ثقه دانسته اند ولی در علم رجال مهیشه جرح مقدم است بر تعدیل و در صف منتقدان او حییی بن
معنی وجود دارد که امام صادق؛ در موردش میفرماید :او عاملرتین شخص به علم رجال است و مهینطور ام ام امحد و خباری و ابن
مبارک و ....هم جزء خمالفان او هستند و او را ترک کرده و مهانطور که گفتیم،بعضی او را دروغگو میدانند.
﴿﴾70 در روشنی آفتاب
جواب:
ً 1
بالذري $از هشام بن محمدکلبي $و او از پدرش محمد بن سائب کلبي نقل ميکند که تقريب$$ا همه
علما آن دو را ترک کرده و رافضي $و متهم به کذب هستند.
محمد بن سائب کلبي :به جرات ميتوان گفت که او در نزد علماي رجال مشهورترين دروغگو
است .تا جايي که أبی عمرو ابن العالء در موردش ميگويد :$أش هد أن الكل بی ك افر = گ$$واهي
ميدهم که کلبي کافر $است!
و ابوجعفر عقيلي ميگويد او از اصحاب عبدهللا بن سبا است يع$$ني او علي پرست اس$$ت!(فرقه
2
سبائيه)
ابن عبدالبر و زمخشري نيز فقط روايتي را در اين مورد $نقل کرده اند و نظ$$ري در آن م$$ورد
نداده اند.
اما علت اينکه بعضي بر اين گمان ب$$وده اند که س$$يده ام کلثوم$ك به وقت خواس$$تگاري $ک$$ودک
ب$$$وده است رواي$$$تي است که در آن حض$$$رت علي؛ در ج$$$واب درخواست $حض$$$رت عمر؛
ميفرماين$$د:دخ$$ترم $کوچک اس$$ت .ما ب$$راي رفع اين ش$$بهه رواي$$تي $را که در موثق$$ترين کت$$اب
سيرت موجود $است را نقل ميکنيم.
امکلثوم$$ك را از علي؛ خواس$$تگاري ک$$رد و آن حض$$رت؛ در ابن اس$$حاق(م151ق) :3عمرس
4
نميخ$$واهي او را به من ب$$دهي.
جواب فرمود $:او کوچک است .عمر گفت :کوچک نيست .تو
امکلث$$وم داد و او
ميگويي او را پيش من بفرست تا او را ب$$بينم .علي؛ پ$$ارچهاي به اگر راست
را ن$زد عمر فرس$تاد $و گفت :ب$رو به او بگو آيا اين پارچه را ميپس$ندي؟ عمرس او را ديد و
گوشه چ$$ادرش (نه س$$اق پ$$ايش و )...را گ$$رفت .امکلث$$وم چ$$ادرش را کش$$يد و گفت :رها کن.
عمرس چادرش را رها کرد و گفت :بسيار $نجيب است ،برو به پ$درت بگو چن$ان که تو گف$$تي
نيست .پس از آن ،اميرمؤمنان او را به ازدواج عمرس در آورد .ابناسحاق در نقل ديگري $که
راوي $آن از خان$$دان حض$$رت عمرس اس$$ت ،آورده است که علي؛ در پاسخ عمرس گفت :بايد
امکلثوم$$ك را ن$$زدمش$$ورت $کنم و با پس$$رانش مش$$ورت $ک$$رد و آنها م$$وافقت کردند و س$$پس
عمرس فرستاد .در اين نقل سخني از کوچکي $امکلثوم مطرح نيست.
در صورت صحت اين روايت چند نکته قابل توجه است.
-1حضرت عمرس ميگويد :چنانکه گفتي نيست ،يعني کوچک نيست.
-2ام کلثومك چادر بر سر داشت و اين نشان ميدهد که به سن تکليف رسيده بودند.
- 1در مورد او مراجعه کنید به سری اعالم النبالء امام ذهبی ج 19ص 83
- 2هتذیب التهذیب ابن حجر ،ج 9ص 159 – 157؛ و هتذیب الکمال املزی ج 25ص 252 - 247
- 3ابن اسحاق ،ج ،5ص231ـ 233؛ نیز نک ,السریة النبویة ابن کثری ج ،4ص _611 ،582داراملعرفة ,بریوت1396 ,ق ,و
منابع دیگر.
- 4چون خود حضرت علی؛ در روایت دیگری فرموده بود :او را برای پسر برادرم(جعفر)میخواهم.
﴿﴾71 در روشنی آفتاب
-3اگر واقعا ً ام کلثومك کوچکتر $از زينب بود ،حضرت عمرس بايد در جواب حضرت عليس
ميفرمود $:اگر ام کلثومك کوچک است پس زينب را که بزرگتر $است به عقد من در آور!
-4بالفرض که کوچک باشد ،اصالً ميگوييم 5 $ساله بوده ،اگر اين کار حضرت عمرس اش$$تباه
بوده ک$$ار پ$$در او که ولي و سرپرست $دخ$$ترش مي باشد اش$$تباه تر است و اگر ظلمي در ک$$ار
باشد ظلمي است که حضرت عليس در حق دخترش رو داشته.
1
گذش$$ته از آن مگر خ$$ود حض$$رت علي؛ به خواس$$تگاري حض$$رت فاطمه 7س$$اله نرفتند و يا
پيامبر $ص به خواستگاري حضرت عايشه 6ساله نرفتند؟؟ $و يا دختر عمويش$$ان را به ازدواج
ابن ابي س$لمه در نياوردن$$د ،در ص$ورتي که هر دو آنها نا ب$$الغ بودن$$د؟ و همينط$ور اص$$حابي
مانند عبدهللا بن مسعود $و ع$$روه بن زب$ير ن$$يز دخ$تران خ$ود را در زم$$اني که سن آنها به سن
بلوغ نرسيده بود به شوهري دادند.
س نن س عيد بن منص ور در بايب(ب اب الرج ل ي زوج ابنه وه و صغري ح )775مينويس د :ح دثنا سعيد
حدثنا محاد بن زيد عن هشام بن عروة عن أبيه :أنه زوج ابنة أخيه ابن أخيه ومها صغريان
- 1اگر تاریخ تولد حضرت فاطمه را طبق سلیقه شیعه در سال 5بعد از بعثت بدانیم سن هنگام ازدواج ایشان 7یا 8سال میشود.
﴿﴾72 در روشنی آفتاب
و اما سخن امام ذهبي که آقاي قزويني سعي دارند از دو قول ايشان يک تن$$اقض را اس$$تخراج
کنند!(البته خود را به خنگي زده اند!)
امام ذهبي در نقل اول (در سير اعالم النبالء)ميفرمايند« :ول دت يف ح دود س نة س ت من اهلج رة
و رأت النيب ص و مل ترو عنه شيئا.خطبها عمر بن اخلطابس و هي صغيرة».
و در نقل دوم (در تاريخ االسالم) ميفرمايند :أم كلث وم بنت علي بن أيب ط الب اهلامشية .ول دت يف
حياة جدها ص ،وتزوجها عمر و هي صغرية.
ميبنيد که امام ذهبي در هر دو نقل ام کلثومك را صغيره معرفي $ميکنند يعني ايشون ميگوين$$د$:
دختر حضرت عليس در زمان ازدواج صغيره بوده و 11يا 12سال سن داشته ان$$د .و ايش$$ون
چيز عجيبي نفرموده اند و فکر نکنم کسي به دختر 11يا 12ساله دختر بزرگ سال بگويد.
تف$$اوت بين نقل اول و دوم در اين است که در نقل اول ام کلثوم$ك متولد س$$ال 6هج$$ري است
ولي در نقل دوم ت$$اريخ تولد ذکر نش$$ده و تنها گفته اند که وي در حي$$ات ن$$بيص متولد ش$$ده اند
که اين هيچگونه تضادي $را نميرساند چون همه ميدانيم $که س$$ال شش هج$$ري ن$$يز س$$الي است
که حضرت رسولص در آن سال در قيد حيات بوده اند! وهللا من نفهميدم آق$$اي قزوي$$ني $از نقل
اين دو قول چه نتيجه اي خواستند $بگيرند!
در مورد ابن س$$عد 1ن$$يز در ج$$واب ميگ$$ويم :با توجه به س$$خن ام$$ام ذه$$بي و ...چگونه ميت$$وان
قب$$ول ک$رد که ام کلث$$وم در آن س$الها ص$$بيه و نا ب$$الغ ب$$وده ان$$د؟؟ در ص$ورتي که همه ق$$رائن
گواهي بر صدق ادعاي امام ذه$$بي دارن$$د ،قرائ$$ني $از قبيل برقع و روبند پوش$$يدن حض$$رت ام
کلثومك در روز وفات مادر گراميشان.
ميبنيد که آقاي قزويني $هيچ اختالفي را در مورد $ت$$اريخ تولد س$$يدة ام کلثوم $ك نتوانس$$تند ث$$ابت
کنند و ما در جواب شبهه" عزاداري و نوحه خواني ام كلث$$وم ب$$راي حض$$رت زه$$را س$$الم هللا
عليها " ث$$ابت ک$$رديم که س$$يدة ام کلث$$وم به وقت ازدواج 11يا 12س$$اله ب$$وده ان$$د ،اما ب$$راي
روشن ش$$دن قض$$يه ب$$راي خوانن$$ده قط$$ره اي از اختالف$$اتي که در م$$ورد سن و ت$$اريخ تولد
محبوبترين بانوي اسالم ذکر شده را نقل ميکنيم.
در مورد سال تولد حضرت فاطمه؛ اختالفات بسيار $زي$اد است و فاص$له ح$داقل و اک$ثر آن به
حدود 17سال ميرسد .يعني حداقل سنّي که براي حضرت$س هنگام رحلت ذکر ش$$ده 18س$$ال!!
و حداکثر 35سال!! ميباشد.$
اين گفتهها با مح$ور $ق$رار دادن ت$اريخ بعثت پي$امبر$ص در سن 40س$الگي و 13س$ال قبل از
هجرت ،به دو بخش تقس$$يم ميگ$$ردد $.ع$$دهاي والدت س$$يدة فاطمه را پيش از مبعث و دس$$تهاي$
بعد از آن ميدانند.
- 1که گفتیم ایشون فقط روایتی مردود را نقل کرده اند و از آن روایت چنان برداشت منوده اند.
2ـ تارخیاخلمیس ،ج ،1ص ،278و ذخائرالعقبی ،ص.52
﴿﴾73 در روشنی آفتاب
سن حضرتك هنگام رحلت 30 -2بعضي آن را سال هفتم قبل از مبعث دانستهاند 1$که بنابراين ّ
سال خواهد شد،
2
-3و عدهاي ديگر رحلت فاطمه؛ را در 29سالگي يعني 6سال پيش از بعثت شمردهاند.$
3
-4برخي نيز 25سال را ذکر کردهاند.
-5ولي آنچه که در ميان مورخين ما (اهل سنت) ،بيشتر $شهرت دارد سال پنجم قبل از مبعث
است .و عدهاي تصريح به همزماني آن با سال تجديد بناء کعبه يعني س$$ال پنجم پيش از مبعث
4
نمودهان$د.
ّ
بر طبق اين قول ،سن حضرت$ك هنگام وفات 28سال بوده است.
5
سن 27سال را ذکر کردهاند. -6برخي نيز ّ
کفعمي نيز در کتاب مصباح خود همين قول را ترجيح داده است و قول سوم را که خواهد آمد
9
با تعبير «قيل» بيان کرده است.
- 1تارخیاخلمیس ،ج ،1ص ،278و ذخائرالعقبی ،ص.52
- 2ـ از مجله مقتلاحلسنی ،خوارزمی ،ج ،1ص ،83و تارخیاخلمیس ،ج ،1ص ،278و ذخائرالعقبی ،ص52
- 3مشکل اآلثار ،طحاوی ،ج ،1ص47
- 4تارخیاخلمیس ،ج ،1ص ،277و ذخائرالعقبی ،ص 52و مقاتلالطالبینی ،ص48
- 5مقتلاحلسنی ،خوارزمی ،ج ،1ص83
- 6ـ از مجله :تارخیاخلمیس ،ج ،1ص ،277و ذخائرالعقبی ،ص ،52و حباراالنوار ،ج ،43ص8
- 7ـ اقبالاالعمال ،ج ،3ص ،162نشر مرکز انتشارات دفرت تبلیغات اسالمی.
مسار الشیعه ،ص ،54نشر کنگره جهانی بزرگداشت هزارمنی سال وفات شیخ مفید.
ّ -
8
شيخ طوسي $در ضمن بيان مناسبتهاي $ماه جماديالثاني $اين عبارت را آورده است:
«في الي$$وم العش$$رين من جم$$ادي اآلخ$$رة س$$نة اثن$$تين من المبعث ،ک$$ان مولد فاطمه؛في بعض
الرواي$$ات ،و في رواية اخ$$ري س$$نة خمس من المبعث و العامة ت$$روي ّ
ان مول$$دها قبل المبعث
1
لخمس سنين.
«والدت فاطمه$ك بر اساس برخي روايات ،روز 20ماه جماديالثاني از سال دوم مبعث آم$$ده،
و در رواي$$$تي ديگ$$$ر ،س$$$ال پنجم ذکر ش$$$ده است و اهل س$$$نّت روايت ميکنند که والدت آن
حضرت$ك 5سال پيش از مبعث بوده است».
2
عباس قمي ،اين قول را ظاهراً ،نظر اکثر علماء شيعه ميداند.
بر اساس اين قول ،حضرت فاطمه ك در 21سالگي رحلت فرموده است.
1ـ مهان
- 2منتهیاآلمال ،ج ،1ص ،168باب دوم
- 3حباراالنوار ،ج ،43صص 6ـ 10
4ـ تارخیاالئمه ،ضمن جمموعه نفیسه ،ص ،6نشر بصریتی
- 5تاجاملوالید ،ضمن جمموعه نفیسه ،ص97
- 6توضیحاملقاصد ،ضمن جمموعه نفیسه ،ص526
﴿﴾75 در روشنی آفتاب
- 1حیاة احلیوان الكربى دمریی ص ،482دار الكتب العلمیة ،بریوت ،لبنان 2003 ،م
﴿﴾76 در روشنی آفتاب
و به درستی $كه م$$رد هنگ$امی كه مهريه زن را ب$اال ب$برد ،در دل دش$$منی او را پي$$دا ك$$رده و
میگويد $من به خاطر تو مجبور به كارهای سخت شدم ،با اينكه من مردی ع$$رب ب$$وده و نمی
دانستم $سختی كار چيست!!!
آلبانی اين روايت را در صحيح ابن ماجه شماره 1532تصحيح كرده است.
بنابراين ،مقدار مهريه ا ّمكلثوم در قدم نخست مخالف با سنت رس$$ول خ$$دا اس$$ت؛ چ$$را كه طبق
رواياتی كه گذشت ،رسول خدا مهريه هيچ يك از زنان و دخترانش را زياد نمیگذاشته.
وثانياً $:مخالف سيره و سنت خود عمر اس$$ت .آيا اهل س$$نت می توانند $چ$$نين نس$$بتی را به عمر
بدهند با اينكه اين مطلب مصداق $اين آيه كريمه است كه خداوند $میفرمايد$:
﴿
( ﴾ الصف 2 /و )3
ای افرادی كه ايمان آوردهايد! چرا سخنی میگوييد كه عمل نمیكني$$د؟! .ن$$زد خ$$دا بس$$يار ب$$اعث
خشم است كه سخنی بگوييد كه عمل نمیكنيد!
جواب:
همانطور که خود ايشان معترفند ،اجم$$اع بر 40ه$$زار درهم اس$$ت.و ايش$$ون اجم$$اع را ميداند
ولي قصدي $ندارد جز اينکه صفحات را سياه و خواننده را دچار وهم کند!
ميگوييم $:اص$الً ش$$ما فکر کنيد عمر هيچ مهريه اي ن$$داده و يا 10ها ه$$زار درهم داده اين چه
ربطي $به اصل واقعه دارد؟؟
فکر کنيد آقاي « »xاز خانمي خواستگاري ميکند و بعد از قب$$ول ط$$رفين مق$$دار مهريه 1000
سکه!! مقرر ميشود $و فردا روزي $بعد از اينکه آقاي « »xو هم$$ان خ$$انم ف$$وت ش$$دند،شخصي$
پيدا شود و بگويد :نه آقا مهريه آنها 100سکه بوده!! و ديگري بگويد :نه 2000سکه بوده! و
يکي 5سکه را عنوان کن$$د .....آيا ش$$خص عاقل در اين م$$ورد اينگونه برداشت ميکند ک$$ه :بابا
اينا اصالً از بيخ بي اساسه!! ازدواجي نبوده اصالً اون خانم وجود $خارجي نداشته که آق$$اي «
»xبخواهد با او ازدواج کند که حاال مهريه هم بخواهند $برايش تعيين کنند!!
ميدانم مضحک است ولي هميشه جواب سخن چرت! چرت است!
در مورد سخن حضرت عمرس که فرموده بود :مهريه زنان را زياد نکني$$د (.که ح$$رفي پر از
حکمت اس$$ت) و بعد از آن به آيه ق$$رآن اس$$تناد ک$$رده ايد که ميفرماي$$د :ای اف$$رادی $كه ايم$$ان
آوردهايد چرا سخنی میگوييد $كه خود به آن عمل نمیكنيد؟! نزد خدا بسيار $باعث خشم است كه
سخنی بگوييد $كه عمل نمیكنيد!
اوالً :حضرت عمرس ،خطاب به والدين ميگويد که شما بر داماد سخت نگيريد $و مهر را ب$$اال
نبريد ولي در م$ورد $ازدواج حض$رت عمرس با بنت ف$اطمه$س اين حض$رت عمر ب$$ود که 40
ه$$زار درهم مهريه را بر خ$$ود ف$$رض ک$$رد و حض$$رت علي؛ دخ$$التي نداش$$تند و خطبه س$$يدنا
عمرس هيچ منافاتي $با اين قضيه ندارد .ايشون در ادامه خطبه ميفرمايند«:اگر چنين کنيد ف$$ردا
روزي $مرد به زنش ميگويد :من به خاطر تو مجبورم $کارهاي س$$خت بکنم» ..در ص$$ورتي که
مهريه ام کلثوم را خود حضرت عمرس تعيين کرده بودند $و ام کلثومك هيچ دخالتي نداشته اند
که در آينده چنين مشکلي پيش بيايد .پس مانند ديگر داليلتان اين دليل نيز بچه گانه است!
دوم$$اً :در نظر داش$$ته باش$$يد يک ع$$الم دين ميگوي$$د :ص$$دقه بدهيد که ص$$دقه ب$$اعث دفع بال
ميشود!! ولي خود اين عالم به کسي صدقه نميدهد! چرا؟؟؟ چون ندارد که بده$$د! ح$$ال ب$$از هم
شما ميگوييد :چرا کاري رو که خودت انجام نميدهي مردم را به اون دعوت ميکني؟؟
﴿﴾77 در روشنی آفتاب
سوماً :اگر آق$$اي قزوي$$ني $منص$$ف! اين روايت را به ش$$کل ک$$املي که علما نقل ک$$رده ان$$د ،نقل
ميکرد ،ديگر هيچ جاي شبهه اي نبود ،ولي ايشون طبق ذات خودشان روايت را به ش$$کلي که
به نفعش مي باشد نقل کرده است.
ام$$ام ابن کث$$ير (در تفس$$يرش) در ادامه اين روايت را اينگونه مي آورد ک$$ه :بعد از ص$$حبت
حضرت عمر س زني اع$$تراض ک$$رد و گفت :تو حق ن$$داري چ$$نين ک$$ني .عمرس گفت :چ$$را؟
زن گفت :به خ$$$اطر اين که خداوند فرم$$$وده اس$$$ت ﴿ :
( ﴾ نساء)20 :
«هر چند مال هنگفتي مهر يکي از آنان داده بوديد ،از آن چيزي باز نگيريد»$
آنگاه عمرس گفت :زني درست گفت و مردي خطا نمود .و همينط$$ور هيثمي در مجمع الزوائد$
اين ماجرا را کاملتر نقل ميکند و مينويسد که حضرت عمرس بعد از ص$$حبت آن زن فرم$$ود$:
بار الها! مرا ببخش و اف$$زود $:همه از عمرس فقيه تر هس$$تند .س$$پس بر من$$بر رفت و گفت :اي
مردم! من شما را از افزايش مهريه ها منع کرده ب22ودم ولي اکن22ون اعالن مي کنم که هر کس
به هر ان22دازه اي که مي تواند و توافق مي کند مهريه بدهد و هيچ مح22دوديتي نيس22ت« .أيه ا
الناس إين كنت هنيتكم أن تزيدوا النساء يف صدقاهتن علی أربعمائة درهم فمن شاء أن يعطی من ماله
1
ما أحب»
مطمئناً $آقاي قزويني $از اين روايت مشهور $با خبر ب$$وده اند ولي نقل نک$$رده اند چ$$ون اگر نقل
ميکردند $کل اس$$تناد ايش$$ان باطل ميشد و به ج$$اي اينکه اين روايت به نفعش باشد به ض$$ررش$
ميشد و اين روايت نيز يکي از شواهدي است که آزادي بيان در زمان اميرالمومنين فاروق را
اثبات ميکند.
گذشته از آن حضرت عمرس از مال خودش داده است و خالف شرع نيز نک$$رده است و آن
هم به نيت اکرام و احترام اهل بيت اين مهريه را بر خود تحميل کرده است ..آيا شما با اک$$رام
و احترام نسبت به اهل بيت مخالفيد؟؟
در ضمن اگر عمل حضرت عمرس مخالف با سنت ص بوده است بايد بگوييم که در رواي$$ات
شيعي آمده است که حضرت حسن؛ براي يکي از همسرانش 100کنيز مهريه داد که هر کنيز
او 1000درهم همراه داشت!!
أيب جعف ر حمم د بن علي إ ،أن ه ق ال« :ت زوج احلس ن بن علي إ ام رأة ،فأرس ل إليه ا مبائ ة جاري ة ،م ع ك ل
2
جارية ألف درهم».
و شايد هم راضي $به مهريه کم بوديد $تا اينکه بعدها م$$اجرايي $که بين حض$$رت علي؛ و فاطمه
پيش آمد ،تکرار شود؟؟
- 1جممع الزوائد و منبع الفوائد ج 4صص 283و ،284دار الكتب العلمیة -بریوت -لبنان
- 2مستدرك الوسائل النوری -ج - 15ص 70و ایشان به نقل از دعائم االسالم ج 2ص 222ح 827و حبار االنوار جملسی ج
3ص 349مناقب ابن شهر آشوب ج 4ص 20
﴿﴾78 در روشنی آفتاب
چنانکه کتب ش$يعه درج ک$رده ان$د :ايب عب د اهلل علي ه الس الم ق ال :إن فاطم ة عليه ا الس الم ق الت
3
لرسول اهلل ص :زوجتين باملهر اخلسيس.........
- 3جامع أحادیث الشیعة ،الربوجردی ج - 21ص 198؛ حبار االنوار ج 43ص 144؛الكافی ج 5ص 378؛ وسائل الشیعة
ج 21ص 241
- 2التنبیه واإلشراف املسعودی ص .. 252 – 251ناشر :دار صعب -بریوت -لبنان
﴿﴾79 در روشنی آفتاب
ا ّمكلثوم ،عمر با او ازدواج كرده و برای او زيد بن عمر را به دنيا آورد كه در شب درگ$$يری$
ابن مطيع ،ضربه ای به او وارد شده و تا زمان مردن ،از اين ضربه در رنج بود؛ س$$پس پس
از عمر ،عون بن جعفر با ا ّمكلثوم $ازدواج كرد اما از او صاحب فرزندی $نشد تا از دنيا رفت.
و نويری در نهاية األرب و صفدی و ابن کثير نيز ،فقط يك فرزند $برای ا ّمكلثوم نقل میكنند.
جواب:
اگر سنن بيهقي براي شما حجت است ميبينيم که او به وقت ش$$مردن فرزند$ان زينب کبري$ك از
عبدهللا بن جعفرب ،فقط عبدهللا وعون را نام ميبرد!
فاما زينبك فتزوجها عبد هللا بن جعفر فماتت عنده وقد $ول$$دت له علی بن عبد هللا بن جعفر واخا
1
له آخر يقال له عون -واما ام كلثوم فتزوجها عمر...
و شيخ نويري و صفدي که آقاي قزويني آنها را گواه گرفته نيز تنها يک فرزند $براي زينب و
عبدهللا بن جعفر ذکر کرده ان$$د!!! و مينويس$$ند $:ن$ويري $:وت$زوج $زينب عبد هللا بن جعفر فم$اتت
2
عنده ،وولدت له علي بن عبد هللا بن جعفر ،وتزوج أم كلثوم عمر!!....
3
صفدي :زينب تزوجها عبد هللا بن جعفر بن أبي طالب فولدت له عليا ً!....
و آخرين گواه آقاي قزويني عالمه ابن کثير است که ايشان نيز فقط از زيد نام برده و زينب و
4
عبدهللا بن جعفر را بدون فرزند $ذکر کرده است!!!
ديديد که در همين آدرسهايي که خودتان داده اي$د ،در م$ورد $فرزن$$دان زينب اختالف بيش$$تر از
فرزندان ام کلثوم است،و تقريبا ً هيچ کدام از آنها ق$$ول مش$$هور و اجم$$اع را نقل نک$$رده اند که
5
همان " "4فرزند باشد..
پس آيا ش$$ما اين اختالف$$ات را در جهت رد ک$$ردن ازدواج زينب ک$$بري با عبدهللا بن جعفر به
کار ميبريد؟؟
ادامه شبهه :دو فرزند داشت:
اكثر عالمان س$$نی ،گفتهاند كه دو فرزند داش$$ته اس$$ت؛ آنها در ذكر فرزن$$دان عمر از ا ّمكلث$$وم$
چنين گفتهاند:
مصعب زبيري:
و زيد اكبر ،فرزن$$دی $نداشت و رقي$$ه؛ م$$ادر اين دو ا ّمكلث$$وم دخ$$تر علي بن ابی ط$$الب بن عبد
ص است. المطلب بن هاشم است و مادر او نيز فاطمه دختر رسول خدا
و ابن حبان و طبري $و ابن اثير نيز چنين نوشته اند.
سه فرزند داشت:
بالذری $در انساب األشراف دخ$$تران ا ّمكلث$$وم از عمر را دو نفر مع$رفی $می كند كه با زيد سه
فرزند می شوند:
عبد الرحمن بن زيد بن خطاب ،همسر او فاطمه دختر عمر بود كه مادرش ا ّمكلثوم $دختر علي
بن ابی طالب و مادر بزرگش فاطمه دختر رسول خدا ص است .برادر $پدری و مادری $او زيد
بن عمر است و برای عبد الرحمن ،فرزندی $به نام عبد هللا و يك دختر به دنيا آورد.
اب$$راهيم بن نح$$ام بن عبد هللا بن اس$$يد بن عبد بن ع$$وف بن عبيد بن ع$$ويج بن ع$$دی بن كعب،
همسر او رقيه دختر عمر ب$$ود ،خ$$واهر پ$$دری حفص$$ه؛ و م$$ادرش ا ّمكلث$$وم دخ$$تر علي بن ابی
طالب.
جواب:
باز هم خ$$ود آق$$اي قزوي$$ني اجم$$اع اهل س$$نت را ميدانند ولي ب$$از هم م$$وش و گربه ب$$ازي راه
انداخته اند .در عجبم از کار جناب استاد!
در م$$ورد $س$$خن بالذري $هم ميگ$$ويم :ايش$$ون اش$$تباه ک$$رده اند هم$$انطور که در مس$$ائل زي$$ادي$
اشتباه کرده اند مانند ذکر فرزندان حضرت علي و عبدهللا بن جعفرش و....
ايشان ب$$راي زينب ک$$بري 6فرزند نوش$$ته ان$$د! و تع$$داد دخ$$تران حض$$رت علي؛ را 20دخ$$تر
نوشته اند!!
و در اينجا هم فاطمه$ك را دختر ام کلثوم دانسته است که صحيح نيست بلکه فاطمهك دخ$$تر أم
حكيم بنت حارث بن هشام بن مغيرة است که با عبدالرحمن بن زيد بن خطابش ازدواج کرد.
و همانطور $که در اول کتاب گفتيم ،علما در مورد تعداد فرزندان زينب کبري نيز بسيار $ج$$دل
داش$$$ته اند که بعضي تنها يک پسر و بعضي دو پسر و بعضي يک پسر و يک دخ$$$تر،و يک
پسر و دو دخ$$تر،و سه پسر و يک دخ$$تر،و سه پسر و دو دخ$$تر ،و فقط چه$$ار پس$$ر،و چه$$ار
پسر و يک دختر ،و پنج پسر و يک دختر را ذکر ک$$رده اند که البته بيش از اين ن$$يز اختالف
کرده اند مثالً :ابن سعد و امام نووي $و ابن قتيبه براي زينب 4پسر و يک دختر نوش$$ته اند به
اين شکل:
ابن س$$عد« :زينب بنت علي ابن أبي ط$$الب بن هاش$$م ،.و أمها «فاطم$$ة» بنت رس$$ول هللا ص
تزوجها«عبد $هللا بن جعفر بن أبي طالب بن عبد المطلب» فولدت له :علي2ا ،و عون2ا ،و عباس22ا،
1
و محمد ،و أم كلثوم».
ام$$ام ن$$ووي به نقل از ابن قتيب$$ه :ق$$ال ابن قتيب$$ة :ولد عبد هللا بن جعفر س$$بعة عشر ابنًا وبن$$تين،
وهم :جعفر األك22بر ،وعلی ،وع22ون األك22بر ،وعب22اس ،وأم كلث22وم ،أمهم زينب بنت علی بن أبی
2
طالب من فاطمة
ابن سعد فرزندي به نام محمد ب$$راي آنها مينويسد و ام$$ام ن$$ووي و ابن قتيبه به ج$$اي او جعفر
اکبر را نوشته اند!!!
3
و در اينجا جا دارد که اختالف علما را در ذکر تع$$داد دخ$$تران حض$$رت علي؛ ن$$يز مت$$ذکر
شويم $که اين اختالف از 15تا 28دختر!! متفاوت هستند:
(مختصراً) مسعودي $پانزده دخ$$تر را ذکر ک$$رده1،مقدسي پ$$انزده 2،ابنقتيبه ش$$انزده 3،ش$$يخ مفيد
8
شانزده 4،علوي نسابه هفده 5يعقوبي هجده 6طبري و ابن سعد نوزده 7،سبط ابنج$وزي ن$$وزده،
10
و بالذري بيست دختر 9و سيدابن طقطقي بيست و هشت!!
آقاي قزويني اين اختالفات بسيار $ج$$زئي در م$$ورد $فرزن$$دان س$$يدة ام کلثوم$ك را دليل بر ع$$دم
وقوع $ازدواج گرفته اند .و ما با استفاده از قديمي $ترين کتب ثابت ک$$رديم که اين اختالف$$ات در
م$$ورد $دخ$$تران عبدهللا بن جعفرب و حض$$رت علي؛ ن$$يز چن$$دين برابر وج$$ود $دارد .پس طبق
برداشت آقاي قزويني ميشود $گفت:حض$$رت عليس اص$الً ازدواج نک$$رده اند که بچه اي داش$$ته
باشد! زين$$بي در ک$$ار نب$$وده که عبدهللا بن جعفرب بخواهد با وي ازدواج بکن$$د!!! ح$$اال اگر ما
اينگونه بگوييم شما به ما نميخنديد؟؟؟ ميخنديد؟! پس اولي تر است که اول بخودتان بخنديد!
در ض$$من ق$$ديمي $ت$$رين ت$$اريخي $که زيد و رقيه را فرزند $حض$$رت عمرس از ام کلث$$وم ميداند
سيره ابن اسحاق شيعي است پس حتما ً او بوده که اين فرزندان را تراشيده!؟!
شبهه :زيد برادر عمر بود يا پسر عمر؟
ابن عساكر دمش$$قی ،رواي$$تی $را نقل میكند كه طبق آن ،ا ّمكلث$$وم $همسر خط$$اب ب$$وده ،نه عمر
بن الخطاب.
وحدثني $عمر بن أبي بكر المؤملي حدثني سعيد بن عبد الكب$$ير عن عبد الحميد بن عبد ال$$رحمن
بن زيد بن الخطاب وأمه أم كلثوم بنت علي بن أبي طالب وكان س$$بب ذلك أن حربا وقعت فيما
بين عدي بن كعب
...از عبد الحميد بن عبد ال$$رحمن بن زيد بن خط$$اب كه م$$ادرش ا ّمكلث$$وم $دخ$$تر علي بن ابی
طالب است روايت شده است كه...
جواب:
بدون شک اين سهوي از ط$$رف ابن عس$$اکر ب$$وده و به ج$$اي زيد بن عمربن خط$$اب ،زيد بن
خطاب نوشته و اين ادعا از اينجا ثابت ميشود $که او در مورد $زيد بن عمر دقيقاً مينويسد:
زيد بن عمر بن الخط$$اب بن نفيل ابن عبد الع$$زی بن ري$$اح بن عبد هللا بن ق$$رط $ابن رزاح بن
عدي بن كعب القرشي العدوي $وأمه أم كلثوم بنت علي بن أبي ط$$الب وأمها فاطمة بنت رس$$ول
11
هللا ص -وأمها خديجة بنت خويلد.
- 1مروج الذهب املسعودی ،ج 3ص63ـ64
- 2البدء والتاریخ ،البلخی ،ج ،2ص145ـ ،146دارالکتب العلمیة،بریوت1997 ،م,
- 3املعارف ابن قتیبه ص210ـ211
- 4االرشاد شیخ املفید ،ج ،1ص354
- 5اجملدی فی انساب الطالبینی العلوی النسابه ،ص11
- 6تاریخ الیعقوبی ،ج ،2ص213
- 7تاریخ طربی ،ج ،4ص118
- 8تذکرة اخلواص سبطبن اجلوزی ص 57قم1376،ش
- 9انساب االشراف البالذری ،ج ،2ص411ـ414
- 10االصیلی فی انساب الطالبینی ابن طقطقی ص59ـ .60ابن طقطقی معتقد است حضرت علی ع سه دخرت به نام ام کلثوم داشته
است!
- 11تاریخ دمشق ابن عساكر ،ج 19ص 482
﴿﴾82 در روشنی آفتاب
گذشته از اين در همين صفحه اي که آقاي قزوي$ني $آدرس داده اند ابن عس$اکر م$اجراي $وف$ات
زيد بن عمر و ام کلثوم در يک روز را ذکر کرده است.
ض$$منا ً هر بچه طلبه اي ميداند که خط$$اب س$$الها قبل از تولد ام کلث$$وم از دنيا رفته ان$$د ،و زيد
بن خط$$اب ن$$يز در جنگ يمامه ش$$هيد ش$$د .و قزوي$$ني $مثالً اس$$تاد همه اينها را ميداند ولي فقط
دوست دارد صفحات را از اراجيف پر کند تا خواننده را گيج کند!
متن مورد $تاکيد آقاي قزوي$$ني $اين اس$$ت :عبد الحميد بن عبد ال$$رحمن بن زيد بن الخط$$اب وأمه
أم كلثوم بنت علي بن أبي طالب
و اين واضح است که مادر زيد بن خطاب اسماء بنت وهب است.
و ابن عساکر مينويسد:
عبد ال$$رحمن بن زيد بن الخط$$اب بن نفيل ابن عبد الع$$زی القرشي الع$$دوي $ابن أخي عمر بن
الخطابس أدرك النبيص
در ث$$اني در بين همس$$ران خط$$اب هيچ ام کلث$$وم ن$$امي وج$$ود ن$$دارد که اش$$تباه اس$$مي رخ داده
باشد .پس تنها يک اشتباه سهوي $بوده و بس.
به گمانم شايسته باشد در اين محل علت نامگذاري زيد بن عمر؛ به اين نام را عنوان کنيم.
علت اين نامگذاري آن است که حضرت عمر؛ برادرش زيد را بي نهايت دوست داشت:
اميرالمومنين عمرس به حدي او را دوست ميداشت كه هرگاه در قلب شبها به ي$$اد ب$$رادرش
زيد ميافتاد $،از درازي $شبها گله ميكرد« :يا طُوهِل ا ِم ْن لَيلَ ٍة!! »1
و در سحرگاه به محض اين كه نمازش را ميخواند بالفاصله به دي$$دن او ميش$$تافت و وي را
2
در آغوش ميگرفت
و وقتي برادرش( $زيد) در جنگ هولناك يمامه (در عهد ابوبکر صديق)به درجه شهادت رسيد
فاروقس از شدت غم و تأثر به ح$$الت بيهوشي $درآمد و بعد از گذشت چند س$$ال از ش$$هادت او
روزي $مرد كوتاه قدي به نزد فاروق$س آمد و ش$$عرهايي كه در مرثيه ب$$رادر خ$$ود س$$روده ب$$ود
براي فاروق رضي $هللا عنه خواند و شهادت زيد به ياد ف$$اروق $س آمد و ف$$اروق $س در ح$$الي
كه به شدت گريه ميكرد ،ميگفت:
«اي كاش من هم مثل شما ميتوانس$$تم $ش$عر بگ$$ويم و ش$عرهايي $را در مرثيه ب$$رادرم (زي$$د)
ميگفتم!» 3تا جايي ب$رادرش را دوست داشت که دائم$ا ً ميگفت :ب$اد ص$با نمي وزد مگر اينکه
بوي زيد را به من ميرساند$(.م ا هبت الص با إال وج دت منه ا ريح زيد)= و ف$$اروق $ن$$يز به علت
4
احترام و عالقه زياد به برادرش او را زيد ناميد.
انصاري $مينويسد :مادر عبيد هللا مشهور به ا ّمكلثوم ،نام او مليكه دختر جرول خزاعی است؛ و
هنگ$$امی كه آيه ﴿( ﴾ املمتحن ة )10/ن$$ازل ش$$د ،او ك$$افر ب$$اقی
مان$$د؛ عمر او را طالق داد و اب$$وفهم بم حذيف$$ه ،با او ازدواج ك$$رد كه در اول كت$$اب ذكر او
گذشت.
و ابن حجر عسقالنی مینويسد:
زيد بن عمر بن خط$$اب قرشی $ع$$دوی ،ب$$رادر $عبد هللا بن عمر اص$$غر؛ م$$ادر آن دو ا ّمكلث$$وم
دخ$$$$$تر ج$$$$$رول است كه همسر عمر ب$$$$$وده و هنگ$$$$$امی كه آيه ﴿
( ﴾ املمتحنة )10/نازل شد ،اسالم بين آن دو جدايی انداخت؛ سپس ابوجهم بن حذيفه با
او ازدواج كرد؛ و پيش از او عمر همسر او بود؛ زب$$ير و غ$$ير او اين مطلب را ذكر كردهاند
و اين نشان می دهد كه زيد (اصغر) در حيات پيامبر به دنيا آمده است.
نكته جالب توجه در اين نقل اين است كه پسر ا ّمكلثوم بنت جرول را كه در زمان رس$$ول خ$$دا
به دنيا آمده« ،زيد اصغر» ناميدهاند و زيد پسر ا ّمكلثوم $دختر امير مؤمنان را «زيد اكبر» .اين
مطلب اصل وجود $فرزندی $به نام زيد از ا ّمكلثوم $دختر امير مؤمنان عليه السالم را زير سؤال
میب$$$رد $.چگونه میش$$$ود $كه پسر بزرگ$$$تر را «زيد اص$$$غر» ناميد و پسر كوچك$$$تر $را «زيد
اكبر»!!!.
عالمان اهل سنت بدون توجه به اين نكته ،اين چنين گفتهاند:
ابن ج$$وزي :و زيد اك$$بر و رقي$$ه ،م$$ادر آن دو ا ّمكلث$$وم $دخ$$تر علي بن ابی ط$$الب و م$$ادر او
ص است؛ و زيد اصغر و عبيد هللا مادر آن دو ا ّمكلث$$وم $دخ$$تر ج$$رول فاطمه دختر رسول خدا
است؛ و اسالم سبب جدايی عمر و ا ّمكلثوم دختر جرول شد.
بنابراين با کالم عالمان اهل سنت ث$$ابت شد که ا ّمكلث$$وم،دخ$$تر $اب$$وبکر است و زيد فرزند $عمر
هم از ا ّمكلثوم $بنت جرول بوده ،نه از ا ّمكلثوم دختر ام$$ير مؤمن$$ان عليه الس$$الم و اهل س$$نت با
استفاده از همين تشابه اسمی ،اين افسانه را ساختهاند.
البته برخی از عالم$$ان س$$نی ،همسر ديگ$$ری به ن$$ام ا ّمكلث$$وم $را ن$$يز ب$$رای عمر ذكر كردهان$$د.
عاصمی مكی در تعداد زنان عمر مینويسد$:
چهارمين فرزند عمر ،عاصم است؛ مادر او ا ّمكلث$وم $جميله دخ$تر عاصم بن ث$ابت بن ابی افلح
است.
يعنی خليفه دوم چهار زن به نام «ا ّمكلثوم» داشته .1 :ا ّمكلثوم $دخ$$تر ج$$رول؛ .2ا ّمكلث$$وم دخ$$تر
ابوبكر؛ .3ا ّمكلثوم $دختر عاصم بن ثابت؛ .4ا ّمكلثوم $دختر امير مؤمنان.!!!.
گويا عالم$$ان اهل س$$نت با اس$$تفاده از اين تش$$ابهات اس$$می ،ا ّمكلث$$وم دخ$$تر ام$$ير مؤمن$$ان عليه
السالم را نيز اضافه كرده باشند.
جواب:
اثبات وجود زيد االصغر $پر از ابهام است.
علمايي که از زيد اصغر ن$$ام ميبرند $آن را با کلمه «قي$$ل» (گفته ش$$ده) فرزند $ام کلث$$وم(مليک$$ه)
بنت جرول نوشته اند ،ولي!!
-1در اکثر کتب وقتي نامي از بنت جرول به مي$$ان آم$$ده او را فقط به عن$$وان همسر حض$$رت
عمرس و مادر عبيدهللا معرفي کرده اند .و از زيدنامي $نميبرند.
-2در ذکر نام همسر و فرزندان حضرت عمرس اينگونه آمده:
﴿﴾84 در روشنی آفتاب
ابن کثري :وتزوج مليكة بنت جرول فولدت له عبيد اهلل فطلقها يف اهلدنة ،فخلف عليها أبو اجلهم بن
1
حذيفه.
2
امام نووي :مليكة بنت جرول اخلزاعي ،تزوجها عمر بن اخلطابس فأولدها ابنه عبيد اهلل
3
ابن اسحاق:وأم كلثوم بنت جرول أم عبيد اهلل بن عمر اخلزاعية فتزوجها أبو جهم بن حذيفة بن غامن
4
ابن حجر عسقالني :أم كلثوم بنت جرول والدة عبيد اهلل بن عمر بن اخلطابش.
عبدالسالم هارون :وأم كلثوم بنت جرول أم عبيد اهلل بن عمر اخلزاعية فتزوجها أبو جهم بن حذيفة
5
بن غامن رجال من قومه ومها علی شركهما.
ابن قتيبه ن$$$يز در ذکر فرزن$$$دان حض$$$رت عمرس اس$$$مي از زيد اص$$$غر ني$$$اورده و اينگونه
مينويسد:
ول د عم ر بن اخلط ابس لص لبه وأعق اهبم :و ول د عم ر بن اخلط اب عب د اهلل وحفص ة أمهم ا زينب بنت
مظعون ،وعبيد اهلل وأمه مليكة بنت جرول الخزاعية ،وعاصما وأمه مجيلة بنت عاصم بن ثابت محی
ال دبر ،وفاطم ة وزي <<دا وأمهم <<ا أم كلث <<وم بنت علي بن أبي ط <<الب من فاطم ة بنت رس ول اهلل ص،
6
ويقال إن اسم بنت أم كلثوم من عمر رقية ،و....
و همانطور $که ديديد از يک زيد نام برده يع$$ني زيد از ام کلث$$وم دخ$$تر فاطمه$ك و در ص$$فحه
بعد کتابش نيز در شرح حال فرزندان عمرس شرح حال وي را ذکر ميکند به اين شکل:
زيد بن عمر بن الخطاب :وأما زيد بن عمر بن اخلطاب فرمي حبجر يف حرب كانت بني بين عويج
وبني بين رزاح فمات وال عقب له ،ويقال إنه مات وأمه أم كلثوم يف ساعة واحدة فلم يرث واحد
منهم ا من ص احبه ،وص لی عليهم ا عب د اهلل بن عم ر فق دم زي دا وأخ ر أم كلث وم فج رت الس نة بتق دمي
الرجال.
ميبينيم $که نه اسمي از زيد اک$$بر و نه زيد اص$$غر به مي$$ان آم$$ده!! و فقط ن$$ام زيد را ب$$دون قيد
اصغر يا اکبر ذکر کرده است.
- 1بدایة و النهایة ج 7ص 139البته در ادامه مینویسد :وقال الواقدی :هی أم كلثوم بنت جرول فولدت له عبید اهلل وزیدا االصغر.
که گفتیم واقدی شخصی غری ثقه و مرتوک هستند.
ام22ام ن22ووي ن22يز در ته22ذيب االس22ما ميگويد :وأوالد عم ر :عب د اهلل ،وحفص ة ،أمهم ا زينب بنت
مظع ون" ،وعبي د اهلل أم ه مليك ة بنت ج رول اخلزاعي ة "،وعاص م أم ه مجيل ة بنت عاص م بن ث ابت محی
النحل ،وفاطمة(رقيه ،مهانطور که ابن قتيبه شرح داد) و زيد أمهما أم كلثوم بنت علی بن أبی طالب
1
من فاطمة ش...،
ايشان نيز براي بنت جرول فقط يک فرزند و آن هم عبيدهللا را ثبت ک$$رده اند و هيچ ن$$امي از
زيد اکبر و اصغر نيست بلکه تنها يک زيد را نام برده آن هم پسر ام کلثوم بنت عليس!!
و اک$$ثر آنه$$ايي که دو زيد را ب$$راي حض$$رت عمر نوش$$ته اند از محمد بن عمر واق$$دي $تبعيت
ميکنند که قبالً گفتيم او شخصي $متروک و غير ثقه مي باشد.
-ابن اثري :وتزوج مليكة بنت جرول اخلزاعي يف اجلاهلية ،فولدت له عبيد اهلل بن عمر ،ففارقها يف
اهلدنة ،فخلف عليها أبو جهم بن حذيفة ،وقتل عبيد اهلل بصفني مع معاوية ،وقيل :كانت أمه أم
2
زيد األصغر أم كلثوم بنت جرول اخلزاعي ،وكان اإلسالم فرق بينها وبني عمر.
همانطور که سخن ابن اث$$ير را خواندي$$د $:کس$$اني مانند او( و ذه$$بي در ت$$اريخ االس$$الم و )..که
ذکر از فرزندان عمرس کرده اند در مورد زيد االصغر $با کلمه «قيل» ياد ميکنند!
به اين معني که عده اي گفته اند که زيد اصغر نيز فرزند $حضرت عمرس بوده! هم$$انطور که
در ذکر فرزندان عليس هم اختالفات بسيار شديد است .و کلمه قيل ن$$يز به نش$$انه احتم$$ال است
و مورخ نيز فقط به خاطر امانتداري آن را ذکر کرده است.
حاج عبدهللا احمديان رحمه هللا نقل ميکند که حضرت عمرس جهت ابراز نه$$ايت محبت نس$$بت
به برادر شهيدش(زيد $بن خطاب) ،او را "زيد" ناميد 3.و مي$$دانيم که زيد بن خط$$اب در جنگ
يمامه شهيد ش$$دند و اين را هم مي$$دانيم که علم$$ايي که از زيد اص$$غر ن$$ام ميبرند تولد او را در
حي$$ات رس$$ول اللهص ميدانن$$د ،يع$$ني قبل از ش$$هادت زيد بن خط$$اب ،پس اين موض$$وع ث$$ابت
ميکند که زيد اص$$غري در ک$$ار نب$$وده و تنها وج$$ود $زيد ن$$وه حض$$رت علي؛ ص$$حت دارد .که
سالها بعد از شهادت زيد بن خطاب به دنيا آمده است.
-آقاي قزويني ايراد گرفته اند که چرا زيد کوچکتر را اکبر و زيد بزرگتر را(در صورت
صحت البته) اصغر ميناميم!
ج :پسوند $هاي اکبر و اصغر و اوسط $را اکثراً بعدها علماي انساب براي تشخيص فرزندان به
کار برده اند و چ$$ون از بعضي گفته ها بر مي آيدکه حض$$رت عمرس خ$$ود شخص $ا ً فرزند $ام
کلثومك را زيد اکبر ناميد 4،علماي انس$اب ن$يز پسر بنت ج$رول راکه زيد ن$ام داشت و پس$وند$
اکبر و يا اصغر ن$$يز نداش$$ت ،زيد اص$$غر گفتن$$د(.البته آنه$$ايي که به وج$$ود زيد اص$$غر اعتق$$اد
داشته اند).
قاضي $م$$روزي از علم$$اي اهل تش$$يع مينويس$$د :به نظر ميرسد $در زم$$ان حي$$ات حض$$رت
فاطمه$س ،حضرات زينب و امکلثوم$ب ملقب به ک$$بري نبودهاند و اين پس$$وند بع$$دها به ن$$ام آنها
افزوده شده است .همچنين در عرف عرب نامگ$ذاري ش$ماري $از فرزن$$دان به يک ن$ام (گ$اهي
1
پنج تا ده تن به يک نام) رايج و معمول بود.
گذشته از آن در بين دختران و فرزندان حضرت علي؛ نيز اين اشتباه مشهود است ..مثالً:
شيخ مفيد و ابن البطريق $و طبرسي $نقل ميکنند که نام ام کلثوم ،زينب صغري $بوده!
ولي ما ثابت کرديم $که ام کلثوم از زينب$ك بزرگ$$تر ب$$وده ،ح$$ال ش$$يعيان اين تن$$اقض را چگونه
حل ميکنند؟؟ هر طور حل کردند $ما هم به همان شيوه عمل ميکنيم!
و يا اينکه ب$$راي حض$$رت علي؛ دخ$$تر ديگ$$ري به جز ام کلث$$وم الک$$بري که نامش$$ان زينب
صغري $بوده،دختر ديگري نيز با نام زينب صغري نوشته اند!
-ابن البطري ق :وأوالده أم ري املؤم نني علي ه الس الم س بعة وعش رون ذك را وأن ثی1( :و )2احلس ن
واحلس ني عليهم ا الس الم )3( .زينب الك ربی )4( .زينب الص <<غری املكن اة أم كلث وم .أمهم
فاطم ة البت ول س يدة نس اء الع املني ابن ة س يد املرس لني حمم د خ امت النب يني ....نفيس ة ،زينب
2
الصغری ،رقية الصغری..
در اين حال چگونه ميتوان ام کلث$$وم را (اگر او را کوچک$$تر از زينب ک$$بري بگ$$يريم) زينب
صغري $خواند؟؟ مگر نبايد در اين ص$ورت او زينب االوسط $نامي$ده ميش$د؟؟ مگر دو دخ$تر با
يک اسم و يک پسوند $ميشود؟
اينها همه ج$$$دلهاي علم$$$اي انس$$$اب و ت$$$راجم است و هيچ ربطي $به ازدواج آن دو بزرگ$$$وار$
ندارد ..ما نميتوانيم $با اشتباهات چند "عالم" کل ازدواج را منکر شويم $اگر اينگونه بود ازدواج
حضرت علي و عبدهللا بن جعفر و ام حسن؛ و ..همه و همه را ميتوان زير سوال برد!!
و به همين دليل است که علماي اهل تشيع در اين مورد تعجبها کرده اند و مينويسند$:
ام کلث22وم زينب الص22غري ،او الوس22طي بنت موالنا اميرالموم$$نين و فاطمة الزه$$را ص$$لوات هللا
3
عليهما..
ام کلث$$وم زينب الص$$غري ،يا زينب وس$$طي $دخ$$تر اميرالموم$$نين و فاطمة الزه$$را ص$$لوات هللا
عليهما...
و آق$$اي محمد تقي تس$$تري $ن$$يز بعد از ذکر ق$$ول ش$$يخ مفيد ميگوي$$د $:اين زينب ص$$غري $نيست
4
چون کوچکتر از او نيز زينب هست و اين زينب وسطي است و نه صغري!!
در مستدرک سفينة البحار ميخوانيم:
يف كت اب الس يدة زينب ق ال :زينب الوس طی بنت أم ري املؤم نني ؛امه ا وام إخوهتا احلس ن واحلس ني
وحمس ن وزينب الك ربی ورقي ة فاطم ة الزه راء (عليه ا الس الم) كناه ا الرس ول ب ام كلث وم .وأم ا زينب
الصغری بنت أمري املؤمنني وامها ام ولد تزوجت ابن عمها حممد بن عقيل.....
ميبينيد $که ايشان زينب الصغري $همسر حضرت عمرس را زينب وسطي نوشته اند.
و يا اين اشتباه شيخ طبرسي که در ذکر اوالد حضرت علي؛مينويسد:
-وأم<<ا زينب الص<<غری فكانت عند حممد بن عقيل فولدت له عبد اهلل وفيه العتب من ولد عقيل.
وأما أم هانئ...وأما نفيسة فكانت عند عبد اهلل األكرب بن عقيل فولدت له أم عقيل .وأما زينب
1
الصغری فكانت عند عبد الرمحن بن عقيل فولدت له سعدا وعقيال.
و همينطور $در ذکر فرزندان حضرت عمر س نيز چنين چيزي موج$$ود است چنانکه ابن اث$$ير
در الکامل مينويسد:
«وتزوج هلية امرأة من اليمن ،فولدت له عبد الرمحن األوسط ،وقيل األصغر»
و حضرت عمرس با هلية ازدواج کرد که زني از يمن بود و عب$$دالرحمن االوسط از او به دنيا
آمد و گفته اند االصغر( ونه االوسط).
البته به طور قطع نميتوان وجود $زيد فرزند $ام کلثوم بنت ج$$رول را منکر شد ولي اين ج$$دلها،
جدلهاي ما بين علماي انساب است و مسعوي $نقل صحيح را اينگونه مينويسد:
وكان لعمر من البنين تسعة ،عبد هللا وعبد الرحمن األكبر وزيد األكبر وعبيد هللا المقتول بصفين
وعاصم وزيد األصغر وعبد الرحمن األصغر وعياض وعبد هللا األص$$غر ،المعقب$$ون منهم أربعة
2
عبد هللا األكبر وعاصم وعبيد هللا وعبد الرحمن األصغر....،
زيد االکبر را همراه عبيدهللا فرزند $ام کلثومك بنت ج$$رول مي آورد و ميبي$$نيم $که او بر خالف
خيلي ها پسوند اکبر را ب$$راي او به ک$$ار مي$$برد که ش$$اهدي ديگر باشد بر اينکه اين اختالف$$ات
ربطي $به اصل ازدواج ندارد بلکه همه و همه اختالفات علماست.
بعد از اينها آقاي قزوي$ني $هو هو کن$ان جلو آم$ده ميگوي$د $:حض$رت عمرس 4همسر به ن$ام ام
کلثوم داشته!!
در مورد ام کلثومك بنت ابي بکر که صحبت کرديم و رسوا شد آنکه هميشه رو سياه است.
و بعد قزويني گفته :علماي اهل سنت با استفاده از اين تشابه اسمي ام کلثوم دختر علي را ن$$يز
داخل همسران عمر کرده اند!!
-1ما نفهميديم باالخره حضرت علي دختري به اسم ام کلثوم داشت يا نداشت؟!!
-2چرا اينگونه نگفتيد :علماي اهل سنت به اشتباه!! نام دوم ام کلث$$وم ديگر را ن$$يز در کن$$ار ام
کلثوم بنت علي شامل همسران حضرت عمرس قرار $داده اند و گ$$ول تش$$ابه اس$$مي را خ$$ورده
اند؟؟؟ آيا اگر کسي اينچنين بگويد شما به او نميخنديد؟؟$
-3گفتيد علماي اهل سنت اين را اضافه کرده اند ..هزار بار گفتم باز هم ميگويم $اگر کسي اين
را اضافه کرده باشد امام ص$$ادق$؛ است که روايت ص$$حيح در اين م$$ورد از او منق$$ول است و
بعد از او نيز،ابن اسحاق از علماي اهل تشيع است که او اولين شخصي بود که اين م$$اجرا را
نقل کرد.
-4آيا من ميت$$وانم $با توجه به اينکه حض$$رت محمدص با دو زينب يع$$ني :زينب بنت جحش$ك و
زينب بنت خزيمهك ازدواج کرده بگويم :نه فقط يکي از آن دو ص$$حت دارد و آن يکي اش$$تباه
علماست که گول تشابه اسمي را خورده اند و همينطور اراجيف ببافم $...بخنديد به خودتان!
شبهه :عمر ،دخترش رقيه را به ازدواج ابراهيم بن نعيم آورد:
يكی از شواهد دروغ $بودن اين مدعا آن است كه برخی از عالم$$ان اهل س$$نت ادعا كردهاند كه
خود عمر بن الخطاب دخترش رقيه را كه از ا ّمكلث$وم ب$وده به ازدواج شخصی $به ن$ام اب$راهيم
بن نعيم درآورده است .ابن قتيبه دينوری میگويد$:
و گفته شده است كه نام دختر ا ّمكلثوم $از عمر ،رقيه ب$ود كه عمر او را به ازدواج اب$$راهيم بن
نعيم نحام در آورده و او نيز نزد ابراهيم از دنيا رفته برای او فرزندی $نياورد.
و ابن اثير جزری و ابن حجر عسقالني نيز میگوي$ند:
زبير بن ابی بكر گفته است كه عمر بن خطاب دختر خويش را به ازدواج اب$$راهيم بن نعيم بن
عبد هللا نحام در آورد.
با توجه به آن چه كه در محور $پيشين گفته شد ،خليفه دوم در سال هفدهم و يا هيجدهم هجرت
با ا ّمكلثوم ازدواج كرده است و در سال 23هجرت از دنيا رفت$ه؛ يع$نی حد اك$ثر شش س$ال با
ا ّمكلثوم $زندگی كرده است.
و نيز با توجه به اين كه زيد بن عم$$ر ،فرزند ديگر ا ّمكلث$$وم!!! از او بزرگ$$تر ب$$وده و زيد در
واپسين س$$ال عمر پ$$درش به دنيا آم$$ده ،چگونه میت$$وان پ$$ذيرفت كه عمر بتواند رقيه را كه با
خوشبينانهترين وضعيت فقط يك يا دو سال داشته ،به ازدواج كسی دربياورد؟$
ابن حجر در باره تاريخ تولد زيد میگويد:
تولد او در آخر عمر پدرش در سال بيست و سه بوده است.
جواب:
اوالً :اين موض$$وع ربطي $به بحث ن$$دارد چونک$$ه :حض$$رت عمرس ازدواج ک$$رده و رقيه از
همسرش متولد شده و تمام ..ديگر ماجراهاي بعدش هيچ ربطي به اين موضوع $ندارد.
مثل اين است که من با همين داليلي که شما در مورد $ازدواج حضرت ام کلثوم$ك با حض$$رت
عمرس ذکر ميکنيد و آن را منکر ميشويد ،بگوييم$:
ببينيد در مورد دختر حضرت عليس چقدر اختالف هست؟ آخر او با حضرت عمرس ازدواج
کرد يا نکرد؟ بچه اي به دنيا آورد يا ن$$ه؟ و بعد بگ$$ويم :اينها همه دال بر اين است که ازدواج
حضرت عليك با فاطمهك افسانه اي بيش نيست!
يا اينکه بگوييم:
﴿﴾89 در روشنی آفتاب
تعداد همسران امام حسن؛ معلوم نيست!! بعضي 8 $نفر شمرده اند بعضي 13بعضي 70نفر و
ح$$تي بعضي تا ح$$دود 300و 400همس$$ر! 1ن$$يز پيش رفته ان$$د .يع$$ني اختالف از 8همسر تا
400همسر است (که در تاريخ نظير چنين اختالفي را سراغ نداريم!!).
حال ما بگوييم $:اين خود دليلي است بر اينکه حضرت علي؛ با فاطمه ازدواج نکرده!!!؟؟
شما را به خدا اين داليل خن$$ده دار نيس$$ت؟؟ ازدواج ک$$ردن رقيه و يا ازدواج نک$$ردن رقيه چه
ربطي $به ازدواج پ$$درش دارد؟؟ اگر من بگ$$ويم« $دخ$$تر » xبا « »yازدواج ک$$رده و ش$$ما با
سند اين گفته من را رد کنيد! ميتوان نتيجه گرفت که :آقا اصالً « »xازدواج نک$$رده که ح$$اال
دختري $هم داشته باشد!!!
اين را ميگويند :عذر بدتر از گناه!و مانند جُکي است که مادر ت$$ازه فرزند $م$$رده را ن$$يز به قه
قهه وا ميدارد.
شبهه .5 :تاريخ وفات ام كلثوم و زيد و نحوه وفات آنها:
مختصراً$:
مرگ ،پس از واقعه ك$$ربال :طبق خطبهای كه ابن طيف$$ور $از آن حض$$رت در كوفه نقل ك$$رده،
ثابت میكند كه ا ّمكلثوم $تا پس از قضيه كربال زنده بودهاند:
چ$$نين گفت ك$$ه :با س$$تايش خ$$دا آغ$$از به س$$خن می كنم و درود و س$$الم بر جّ $$د خ$$ويش می
فرستم.ای اهل كوفه!...
جواب:
در مورد کذب ب$$ودن اين خطبه و يا انتس$$اب آن به ام کلث$$وم ک$$بري در بحث يک خطبه از دو
نفر جواب گفتيم .مراجعه شود.
ادامه شبهه:
صنعاني $:مرگ در زمان حكومت عبد الملك بن مروان ( 73ـ 86هـ)
روايت مشهور $اهل سنت(ابن حجر و صفدي):مرگ در زمان امارت س$$عيد بن الع$$اص ( 48ـ
54هـ)
بين اين دو نقل بيش از بيست سال تفاوت وجود دارد!!!.
.6نحوه وفات ام كلثوم و زيد:
در باره نحوه وفات ا ّمكلثوم و زيد نيز اختالفهای وجود $دارد
( -1محمد بن حبيب بغدادي و ابن عساکر):مرگ بر اثر مريضي
جواب:
منکر آن نيس$$تم که در اين م$$ورد اختالف$$اتي وج$$ود دارد ولي م$$رگ به علت بيم$$اري ش$$امل
اختالفات نميشود $،و علت اين بيماري نيز همان ض$$ربه خ$$وردن زيد بن عمر است و م$$ادرش
نيز به علت غصه خوردن بيمار شد.
(-2ابن حبان):مرگ بر اثر اصابت سنگ
ابن قتيبه دينوری $اعتقاد دارد كه زيد در جنگی كه بين ب$$نی ع$$ويج و ب$$نی رزاح اتف$$اق افت$$اده،
كشته شده است .و ب$$رخی ديگر از عالم$$ان اهل س$$نت نوش$$تهاند كه زيد در جنگی كه بين قبيله
بنی عدی اتفاق افتاده كشته شده است:
- 1خواننده این را به حساب بنده نگزارد زیرا این موضوع مشهور و معروف است و میتوانید به دعائم اإلسالم قاضی نعمان ج 2
ص 192و مستدرک وسائل مریزا نوری ج 14ص 294رجوع کنید.
﴿﴾90 در روشنی آفتاب
زيد بن عمر كه پسر ا ّمكلثوم دختر علي است كه نماز ميت او با م$$ادرش ،با هم برگ$$زار $ش$$د؛
او مردی بود كه فرزندانی $داشت.
ابن عساكر دمشقی نيز میگويد:
زبير گفته است كه زيد بن عمر بن خطاب ،از او فرزن$$دانی به جا مان$$د؛ اما نسل او منق$$رض
شد.
جواب:
در اينجا هم نقل کرده اند که بعضي گفته اند زيد فرزند داشت و بعضي اين را رد کرده ان$$د!!
که اصح آن است که او فرزندي داشت.
ً
ولي نتيجه گ$$يري ايش$$ان خن$$ده دار است که ميخواهند بگوين$$د $:پس نتيجت$$ا او اصال موج$$ود
نبوده!!
من هم ميگويم :در مورد امام حسن عسکري؛اختالف(بايد گفت درگيري) شديد است!
از معاصر شيعه (که به رحمت خدا هدايت شده هس$$تند) مانن$$د :احمد ک$$اتب و عالمه ب$$رقعي $و
حسين موسوي $و....گفته اند که او فرزندي نداشته و همچنين از قدماي $اهل تش$$يع ش$$يخ طوسي$
1ش$$يخ مفيد 2طبرسي3اش$$عري 4کلي$$ني 5و...رواي$$تي را نقل ميکنند که همين موض$$وع را ث$$ابت
ميکند.
پس ما نتيجه ميگيريم که خود امام حسن عسکري؛ اصالً وج$$ود $نداش$$ته چه برسد که فرزن$$دي
هم داشته باشند!!!!!
والدت او در آخر عمر پ$$$درش در س$$$ال 23ب$$$ود و در ج$$$وانی در زم$$$ان خالفت معاويه و
حكومت سعيد بن العاص بر مدينه از دنيا رفت.
بزرگسال بود:
خطيب بغداد مینويسد$:
ا ّمكلثوم$ك ،برای عمرس ،زيد را به دنيا آورد و زيد زنده ماند تا اينكه مردی ش$$ده و س$$پس از
دنيا رفت.
ابن عس$$اكر دمش$$قی داس$$تان كتك ك$$اری زيد با بسر بن أبی أرط اة را در حض$$ور معاويه نقل
میكند .از اين داستان استفاده میشود $كه زيد بزرگسال $باشد:
يكی از انص$$ار از پ$$درش روايت ك$$رد كه او به هم$$راه زيد بن عمر بن خط$$ابس كه م$$ادرش
ا ّمكلثوم$ك دختر علي بن ابی طالبس و دختر فاطمه زهراك است ،به نزد معاوية بن ابی س$$فيان
رفتند$.
معاويه او را به همراه خويش بر تخت نشاند .زيد در آن زمان از زيباترين مردمان بود.
در اين هنگام كه زيد بر تخت بود ،بسر به او گفت :ای پسر ابوتراب!
زيد گفت :آيا مقص$$ود تو من هس$$تم؟ ای بی م$$ادر؟ قسم به خ$$دا من از تو به$$تر و پ$$اكيزه تر و
برتر هستم.
و آن قدر سخن بين آن دو رد و بدل ش$$د ،تا اينكه زيد از تخت پ$$ايين آم$$ده و بسر را به زمين
زد و بر روی سينه او نشست!
معاويه از تخت خويش پايين آمده و بين آن دو واسطه شد و عمامه زيد افتاد.
زيد گفت :ای معاويه ،نيكی های ما را سزای خوبی ندادی؛ و الطافی $را كه از جانب ما به تو
شده بود ،به خوبی حفظ نكردی؛ و بنده ای از بنی عامر را بر من مسلط ساخته ای!
معاويه گفت :اما اينكه به من گفتی نيكی های ما را سزای خوبی ندادی ،بدان كه پدرت من را
به كار نگرفت مگر به خاطر اينكه او به من محتاج بود!
اما اينكه گفتی الطافی $كه از جانب شما به ما رسيده بود را به خوبی حفظ نكرديم ،قسم به خدا
كه ما با بستگان شما وصلت ايجاد كرده و حقوق شما را ادا ك$$ردهايم و ش$$ما اكن$$ون در هم$$ان
جايگاه سابق هستيد.
زيد گفت :من پسر دو خليفه هستم! قسم به خدا ديگر مرا نخواهی ديد كه به ن$$زد تو آيم! و می
دانم كه اين سخن و برخورد بُسر ،جز طبق نقشه تو نبوده است!
سپس زيد در حالی كه موهايش آشفته و عمامه اش افتاده بود ،به نزد ما آمد.
همين داس$$تان را بالذری $در انس$$اب األش$$راف ،زمخش$$ری $در ربيع األب$$رار ،ابن حم$$دون در
التذكرة الحمدونية ،ابن أثير در الكامل فی التاريخ و ذهبی در سير اعالم النبالء ،با اختص$$ار و
تفاوتهای در متن نقل كردهاند.
آيا زيد می تواند در ك$$ودكی و نوج$$وانی $چ$$نين س$$خنوری $ك$$رده و بسر را كه فرمان$$ده لش$$كر
معاويه$س بود ،اينچنين به زمين بزند؟
نيز گذشت كه اهل سنت ادعا كرده بودند $زيد در واپسين س$$ال وف$$ات عمر به دنيا آم$$ده اس$$ت؛
ح$$ال اگر م$$رگ او را در زم$$ان س$$عيد بن الع$$اص ب$$دانيم ،بيش از 28س$$ال و اگر توسط $عبد
الملك بن مروان مسموم $شده باشد ،بيش از 50سال سن داشته است!
جواب:
﴿﴾93 در روشنی آفتاب
اين اختالفات در بين علماي انساب بسيار جزئي تلقي ميشود ،چونکه چنين اختالفاتي $در مورد$
س$$يد زن$$ان اهل بهش$$ت ،حض$$رت فاطمه$ك و همچ$$نين در م$$ورد $س$$عد بن ابي وقاص$س که از
عشره مبشرهش هس$$تند و همينط$$ور $خيلي از بزرگ$$ان ديگر که مج$$ال شرحش$$ان اينجا نيس$$ت،
موجود $است.
در مورد سعد بن ابي وقاص شيخ المزي در تهذيب االحکام اينگونه مينويسند:
«و اختلف فی تاريخ وفاته و مبلغ سنه ،فقيل :مات سنة مخس و مخسني و هو املهشور .و قيل :سنة
إحدی و مخسني .و قيل :سنة ست و مخسني .و قيل :سنة
سبع و مخسني .و قيل :سنة مثان و مخسني ; و هو ابن بضع و سبعني ،و قيل :ابن ثالث و سبعني ،و
قيل :أربع و سبعني ،و قيل :ابن اثنتني و مثانني ،و قيل :ابن ثالث و مثانني.
و هو آخر العشرة وفاة».
و ابن حجر عسقالني نيز اين را اضافه ميکند :و قال الفالس و غريه :مات سنة أربع و مخسني.
همانطور که مشاهده کرديد ،بعضي گفته اند سال 51بعضي 54يا ....58 ،56 ،55و س$$نش
هم همينطور $متغير است83،88 ،74..
در مورد سن وفات حضرت فاطمة الزهرا رضي $هللا عنها ن$$يز اختالف$$ات بس$$يار $ش$$ديدتر $است
البته در مورد تاريخ وفات ايشان اخالفات باال نيست (حداکثر 8م$$اه و ح$$داقل 45روز) ،بلکه
اختالف آرا در س$$ال تولد آن حض$$رت$ك است و فاص$$له ح$$داقل و اک$$ثر آن به ح$$دود 17س$$ال
ميرسد $.يعني حداقل سنّي که براي حضرتك هنگ$$ام رحلت ذکر ش$$ده 18س$$ال!! و ح$$داکثر 35
س$$$ال!! ميباش$$$د .که ما قبل از اين آن اختالف$$$ات را که تقريب$$$ا ً 10ق$$$ول مختلف بودند را نقل
کرديم$.
اما در مورد $زيد بن عمرس به هيچ وجه صحيح نيست که او در ک$$ودکي از دنيا رفته باشد به
چند دليل:
-1ک$$ودک را ب$$راي آش$$تي دادن دو ق$$وم دع$$وت نميکنن$$د ،و از اق$$وال ث$$ابت است که زيد بن
عمرس براي حل اختالف بين دو قوم $دعوت شده بود .و احترام خاصي نيز بين آنها داشت.
-2همين ماجراي بسربن ارطاه که آقاي قزويني $نقل کردند و توضيحاتي $که دادند.
-3تاريخ وفات زيد بن عمرس نيز ميگويد $که زيد به وقت وفات کودک نبوده است.
و اما اينکه او به وقت بزرگسالي وفات يافته اين نيز صحيح نيست و م$$اجراي سم خ$$وردن او
از داستانهاي $جعلي است که هيچ سندي نيز ندارد و مخالف با قول جمهور علما نيز مي باشد.
پس اصح آن است که او در سنين جواني همراه مادرشان وفات يافتند.
و محمد بن حسن شيباني و ابن سعد و صنعاني $و همچنين بخاري در ت$اريخ االوس$ط ،رواي$$تي
مانند آن را نقل کرده اند.
البته با توجه به اين سعيد بن العاص در آن زم$$ان ام$$ير مدينه ب$$وده ،نم$$از خوان$$دن عبد هللا بن
عمر بر جنازه زيد و ا ّمكلثوم بعيد به نظر میرسد.
سعيد بن العاص:
ابن أبی شيبه مینويسد$:
عمار غالم بني هاشم گفت:من در ن$$زد ب$$نی هاشم ب$$ودم و دي$$دم كه ا ّمكلث$$وم $و زيد بن عمر هر
دو در يك زمان از دنيا رفتند؛ مردم آن دو را بيرون آورده و سعيد بن العاص بر آن دو نم$$از
خواند؛ زيد را در جانب خويش گذاشت و ا ّمكلثوم را پس از زيد.
در آن روز $در ميان مردم گروهی $از اصحاب رسول خدا ص و حسن و حسين نيز بودند.
و احمد بن حنبل و محمد بن علي شوکاني(م )1255$نيز مانند آن را نقل کرده اند.
نكته جالب در اين روايت ،اين است كه از قول شعبی نقل ش$$ده است كه ام$$ير مدينه بر جن$$ازه
آن دو نماز خوانده اس$$ت؛ در ح$$الی كه پيش از اين رواي$$اتی $از او گذشت كه عبد هللا بن عمر
نماز جنازه را خوانده است .و اين يعنی اين كه فقط از شعبی دو قول نقل شده است.
نسائی در المجتبی كه يكی از صحاح سته اهل سنت به حساب میآيد ،در اين باره مینويسد$:
جنازه ا ّمكلثوم دختر علي همسر عمر بن خطاب و فرزند او را كه نامش زيد ب$$ود ،با هم روی$
زمين نهادند.
امام جماعت در آن روز سعيد بن عاص بود ،و در ميان م$$ردم عبد هللا بن عم$$ر ،اب$$وهريره و
ابوسعيد $و ابوقتاده نيز بودند $.جنازه جوان را در جانب امام جماعت نهادند.
و مالك بن أنس و همچنين عبدالرزاق $صنعاني روايتي $مانند آن را نقل کرده اند.
ابن ملقن انصاری ،روايت نماز خواندن سعيد بن العاص را صحيح میداند:
روايتی $كه می گويد سعيد بن عاص بر زيد بن عمر بن خطاب و م$$ادرش ا ّمكلث$$وم دخ$$تر علي
نماز خوانده است و جوان را در كنار امام و زن را بعد از او نهادند و در مي$$ان م$$ردم بيش$$تر$
ص بوده و اين كار را تاييد ك$$رده و گفتند اين چ$$نين مس$$تحب از هشتاد نفر از اصحاب پيامبر $
است؛ اين روايت را بيهقی نقل كرده و شبيه آن را ابوداوود و نسائی با سند صحيح آوردهاند.
.10حضور أبو قتاده بدري در صف نماز جماعت:
يكی از تناقضهای $موجود در نقل وفات ا ّمكلثوم ،حضور ابوقتاده بدری است؛ در ح$$الی كه او
س$$الها پيش از اين واقعه از دنيا رفته اس$$ت .اب$وبكر $بيهقی در كت$$اب معرفة الس$$نن واآلث$ار ،به
اين اشكال اشاره كرده است:
در كتاب جنائز ،روايتی $از نافع غالم عمر در باره كنار هم نهادن جن$$ازه ها نقل ش$$ده است به
اين صورت $كه جنازه ا ّمكلثوم دختر علي همسر عمر و فرزن$$دش $زيد را در كن$$ار هم نهادند و
امام آن روز $سعيد بن عاص بود و در ميان مردم ابن عباس و ابوهريره و ابوسعيد $و ابوقت$$اده
بودند $و جوان را در جانب امام نهاده و س$$پس از ص$$حابه س$$ؤال ش$$د؛ آنها پاسخ دادند كه اين
كار مستحب است.
و ما گفتهايم كه حك$$ومت س$$عيد بن ع$$اص از س$$ال 48تا س$$ال 54ب$$وده اس$$ت؛ در اين روايت
صحيح آمده است كه ابی قتاده در اين ماجرا كه سعيد بن عاص در زمان حك$$ومت خ$$ويش در
مدينه بر آن نماز خوانده است ،حاضر $بوده است.
﴿﴾95 در روشنی آفتاب
اين روايت نشان می دهد كه روايت موسی $بن عبد هللا و تابعين او در باره م$$رگ ابوقت$$اده در
زمان خالفت علي اشتباه است؛ و احتماالً روايت درست ،قتاده بن نعمان يا ديگر كس$$انی است
كه پيش از ابوقتاده مردهاند.
زيرا قتادة بن نعم$$ان بس$$يار $پيش از اين زم$$ان از دنيا رفته اس$$ت؛ و اوست كه در جنگ ب$$در
شركت داشته است.
اما مش$$كل اينجا است كه واق$$دی $می گويد او در زم$$ان خالفت عمر م$$رده است و عمر بر او
نماز خوانده است؛ و اين راوی $گفته است كه علي بر ابوقتاده نماز خوانده اس$$ت؛ و نمی ت$$وان
بين اين دو قول جمع كرد.
يعنی در طبق روايات اهل سنت ،ابوقتادة در زمان اميرمؤمنان از دنيا رفته و آن حض$$رت بر
او نماز خواندهاند؛ اما طبق اين روايت ابوقتاده در بين كسانی بوده است ،كه بر ا ّمكلث$$وم $نم$$از
خواندهاند؛ بيهقی برای حل تعارض می گويد روايت نماز اميرمؤمنان بر ابوقتاده اشتباه اس$$ت؛
و ما می گوييم كه طبق قرائن ،اين روايت ،يعنی نماز خواندن بر ا ّمكلثوم و زي$$د ،اش$$تباه ب$$وده
و چنين مطالبی زاييده ذهن خيالپردازان است.
.12چه كسي امام جماعت را مقدم كرد؟
چن$$دين ق$$ول نقل ش$$ده ،در بعضي ام$$ام حسن ام$$ام را مق$$دم داش$$ت ،در بعضي حس$$ين ع و در
بعضي مردم.
جواب:
دو ق$$$ول را نقل ک$$$رده يک اينکه ام$$$ام عبدهللا بن عمرب ب$$$وده ولي او گفته چ$$$ون س$$$عيد بن
عاصس در آن زمان امير بوده اين ادعا بعيد اس$$ت ..ج$$واب اين است که هيچ هم بعيد نيس$$ت!
چون در زمان وفات سيده فاطمه$ك امير حضرت ابوبکر صديقس بود و در رواي$$تي نيام$$ده که
ابوبکرصديق$؛ امام جماعت گروهي بوده که بر پيکر فاطمه نماز خوانده اند!!
و بعد از اين گفته س$$عيد بن عاص $س بر جن$$ازه زيد و ام کلثوم $ك نم$$از گ$$زارد .که خ$$ودش با
کمال کم عقلي ج$$واب خ$$ودش را ميدهد اينگونه که از ابن حجر نقل ميکن$$د :ابوقت$$اده پشت سر
سعيد بن عاص$س بر زيد و ام کلث$$ومش نم$$از خوان$$د ...او در جنگ ب$$در و يا در دوره خالفت
حضرت عمرس شهيد شده است!
پس خودت$$ان بريديد $و دوختيد $و خ$$ود را رس$$وا کرديد $و غ$$ير مس$$تقيم ث$$ابت کرديد که ام$$امت
عبدهللا بن عمر صحيح است.
البته باز هم ميگويم براي ما فرقي $نميکند که امام جماعت که بوده ،عبدهللا بن عمرب يا س$$عيد
بن عاص و اين اختالف خدشه اي بر اصل م$$اجرا وارد نميکند و هم$$انطور $که در م$$ورد زيد
و مادرش چنين اختالفي هست در مورد خيلي از بزرگان ن$يز چ$نين مش$هود $اس$ت ،به عن$وان
نمونه:
در ن$$زد اهل تش$$يع مش$$هور $است که ام$$ام را فقط ام$$ام غسل ميدهد و بر او قبل از همه نم$$از
ميگزارد$.
در احاديث زيادي $آمده که غسل امام را جز امام انجام نمي دهد.
صاحب حدائق مي نويسد:
1
اليغسله االّ امام مثله»
«حت ّقق عندنا من أ ّن االمام ّ
در نزد ما شيعه مسلم است که غسل امام را جز امام عهده دار نخواهد بود.
اليغسله االّ امام»….2
«ملا ثبت أ ّن االمام ّ
اين ثابت است که امام رانبايد جز امام،غسل دهد.
حاج آقارضا همداني مي نويسد:
3
اليغسله االّ ص ّديق».
«ملا روي يف االخبار املستفيضة ،من أ ّن الص ّديق ّ
در اخبار مستفيض و متعدد آمده :غسل ص ّديق $را جز ص ّديق نبايد عهده دار شود.
خوئي مي نويسد:
4
اليغسله االّ معصوم مثله.
ملا ورد يف غري واحد من الروايات من أ ّن املعصوم ّ
در روايات بسيار وارد شده که :معصوم $را نبايد جز معصوم غسل دهد.
طبق اين چند قولي که گذشت ،بايد هر 11امام را يک امام مانند خودش (يع$$ني معص$$وم،طبق
عقيده شيعه) غسل و کفن و بر او نماز بگزارد .اما!!!
مسعودي در مروج الذهب مينويسد :قبض حممد بن علي بن موسی بن جعفر بن علي بن احلسني بن
علي بن أيب طالب ،وذلك خلمس خلون من يف احلجة ،ودفن ببغداد يف اجلانب الغريب مبقابر قريش مع
وصلّی عليه الواثق.
جده موسی بن جعفرَ ،
چنانکه ديديد :مسعودي $ميگويد :واثق بر محمد بن علي بن موسي(امام جواد) نم$$از گ$$زارد .اما
مجلسي بر اين قول ايراد گرفته و آن را مخالف تاريخ ميداند و ميگويد$:
«کون شهادته ؛ يف ايام خالفة الواثق خمالف للتواريخ املشهورة; ألهّن م اتّفقوا علي أ ّن الواثق بويع يف
شهر ربيع االول سنة سبع عشرين و مأتني ومل يقل أحد ببقائه ايل ذلک الوقت ,لکن ذکر هذا القول:
املسعودي يف مروج الذهب حيث قال اوالً :يف سنة تسع عشرة و مائتني»
احلج ة وص لّي علي ه الواث ق وه و ابن مخس و قبض حمم د بن على بن موس ى؛ خلمس خل ون من ذي ّ
5
عشرين سنة
وقوع $شهادت حضرت جواد؛ در دوران خالفت واثق ,مخالف با تمام تاريخهاي $مش$$هور اس$$ت.
زي$$را مورخ$$ان همگي بر اين عقي$$ده اند که واثق در ربيع االول س$$ال 217هج$$ري قم$$ري $به
کرسي $خالفت نشست و هيچ يک از آن$$ان ننوش$$ته اند که ام$$ام ج$$واد؛ تا اين زم$$ان زن$$ده ب$$وده
است....
در مورد حسن بن علي ابن ابيطالب نيز نقل است که سعيد بن عاص بر او نماز گزارد :و قال
معروف بن خربوذ و غري واحد ،عن أبی جعفر حممد بن علی :مات احلسن بن علی و هو ابن سبع و
1
أربعني سنة .زاد بعضهم :و صلی عليه سعيد بن العاص ،و هو أمري املدينة.
در مورد امام رضا؛ سخنان جالب و کمي خنده دار گفته اند:
طبق تاريخ و روايات بر پيکر حضرت امام کاظم؛ سندي شهاک نماز گ$$زارد ولي اين بر اهل
تشيع گران آمده و به رد اين موضوع پرداخته و روايتي $اينچنين خيالي را جعل کرده اند:
شيخ صدوق $در عيون ،نقل کرده که:
امام کاظم؛ سه روز $قبل از وفاتش به مسيب فرمود :من عزم سفر به مدينه ج ّ $دم رس$$ول اک$$رم
ص دارم تا وصيتهاي $الزم را به فرزندم $علي بنمايم.
مسيب مي گويد :تمام درها بسته است و مأمورين زندان ،مراقب هستند.
حض$$رت مي فرماي$$د :اي مس$$يب! گويا يقين تو درب$$اره خ$$دا و ما اهل بيت ض$$عيف $اس$$ت .من
همان نام بزرگ خداوند $را که آصف بن برخيا خواند و تاج و تخت بلقيس را در کمتر از يک
چشم به هم زدن ،نزد سليمان آورد ،مي خوانم و در مدينه به ديدار فرزندم $مي روم.$
مسيب گويد :ديدم که حضرت بعد از خواندن دعايي ,در جايگاه خ$$ويش نيست و پس از م ّ $دتي
حض$$رت برگشت و با دست خ$$ود ,زنج$$ير را به پ$$اي خ$$ويش بست و خ$$دا را س$$پاس به بج$$اي
آوردم $که بدين وسيله ايمان مرا نسبت به اهل بيت عصمت و طهارت فزوني $بخشيد.
مسيب مي گويد حضرت کاظم؛ در شب ش$$هادتش به من فرم$$ود( $:ي ا مس يب! إ ّن ه ذا ال رجس،
السندي بن شاهک ،سيزعم أنّه يتويّل غسلي ودفين ،هيهات! هيهات! أن يکون ذلک أبداً).
اي مس$$يب! س$$ندي بن ش$$اهک اين م$$رد پليد ،چ$$نين مي پن$$دارد $که مراسم $غسل و دفن م$$را او
عهده دار خواهد بود ،هرگز اين چنين نخواهد شد.
مسيب مي گويد :يک لحظه شخصي $را ديدم که شبيه ترين اف$$راد به حض$$رت ک$$اظم؛ در کن$$ار
حضرت نشسته و به ذهنم رسيد که او حضرت رضا؛ است.
به خدا سوگند! تمام مراسم $غسل و دفن حضرت را فرزند گرامش انجام داد و دست س$$ندي بن
2
شاهک و مأمون به بدن مقدس حضرت نرسيد ،گرچه چنين مي پنداشتند.
همانطور که ديديد ،در مورد $اين بزرگان نيز تناقض$$اتي $وج$$ود دارد ،ولي هيچ آدم ع$$اقلي اين
اختالفات را دليل بر عدم موجود ب$$ودن آن بزرگ$$واران نميگ$$يرد(البته به جز قزوي$$ني $و دار و
دسته اش)
و اينکه چه کسي امام را مق$$دم ک$$رده باشد ن$$يز مهم نيست هم$انطور که در ن$$زد ش$يعه گذش$$تن
امام رضا؛ از نگهبانان زندان و حضور $داشتن در مراسم غسل پدرش$$ان؛ ب$$دون اينکه کسي به
جز مسيب او را ببيند ،و همينطور پيمودن راه بين مدينه و بغداد در يک شب!! مهم نيس$$ت .تا
آنجا که علماي! اهل تشيع مينويسند$:
سيد شبٌر :پيمودن امام؛ مسير مي$$ان مدينه و ط$$وس و يا مدينه و بغ$$داد و حض$$ور ي$$افتن ب$$راي
انجام مراسم $غسل و کفن و دفن پيکر پاک پدر بزرگوار $خويش يک امر ممکن ب$$وده و انک$$ار
آن بي پايه و کوته نظري $است و با توجه به معج$$زات و کرام$$ات قطعي $که از آن$$ان ص$$ورت
گرفته ،نپذيرفتن اين امر ،دور از حقيقت است!!!!1.
3
محور چهارم :اهانت به ناموس رسول خدا
اينكه ازدواج عمر و ام كلثوم را ثابت كنند ،روايات ساختگي فراواني را نقل اهل سنت براي
ميشود.
كردهاند كه از شنيدن و خواندن آنها عرق شرم از پيشاني$انسان جاري
ما از اهل سنت ميپرسيم $:اثبات حسن روابط به چه قيمتي $؟ آيا اين قدر ارزش دارد كه چ$$نين
رواياتي جعل و چنين تعابير $زشت و زنندهاي مطرح كنند ؟
ازدواج ام كلثوم با عمر عوارضي $دارد كه كمترين عارضه آن خيانت به ن$$اموس رس$$ول خ$$دا
ميپذيريد ؟
است ،آيا شما اين عوارض را
آنها
ابن حجر عس$$$$$قالني كه يكي از اس$$$$$توانههاي علمي اهل س$$$$$نت و حافظ علي االطالق
است،در كتاب االصابة نقل ميكند:
از محمد بن علي روايت ش$$ده است كه عمر ام كلث$$وم را از علي (عليه الس$$الم) خواس$$تگاري
كرد ،ام$ام خردس$ال $ب$ودن او را ي$ادآوري ك$رد .به عمر گفته ش$د :علي تو را بيپاسخ گذاش$ته
ميفرس$$تم،است ،دوباره نزد وي برو .امام علي عليه السالم فرمود $:من ام كلثوم را به نزد تو
اگر خوشت آمد ،او را به همس$$ري خ$$ود انتخ$$اب كن .ام$$ام عليه الس$$الم ام كلث$$وم را ن$$زد عمر
فرستاد ،عمر ساق پاي ام كلثوم را برهنه ك$$رد! ام كلث$$وم فرم$$ود:اگر خليفه نب$$ودي چش$$مت را
ميكردم!
كور
و نيز ذهبي يكي ديگر از استوانههاي علمي اهل سنت در سير أعالم النبالء نقل ميكند:
ميگوي$$$د :عمر به علي ( عليه الس$$$الم ) گفت :ام كلث$$$وم را به همس$$$ري من در ابن عبد ال$$$بر
ميخواهم به وسيله اين ازدواج به كرامتي $برسم كه احدي نرسيده است .ام$$ام گفت: بياور ،من
من او را نزد تو ميفرستم ،اگر رض$$ايتش را جلب ك$$ردي ،او را به عق$$دت درميآورم ـ گر
چه ام كلثوم به خاطر خردس$ال $ب$ودن بهانه آورد ـ ام$$ام (عليه الس$$الم) ام كلث$$وم را به هم$راه
پارچهاي نزد عمر فرستاد و به او گفت :از جانب من به عمر بگ$$و ،اين پ$$ارچهاي است كه به
تو گفته بودم ،ام كلث$$وم ن$$يز س$$خن ام$$ام را به عمر رس$$اند $.عمر گفت :به پ$$درت از ج$$انب من
بگو ،من راضي شدم خدا از تو راضي باشد .بعد عمر دستش را بر س$$اق ام كلث$$وم نه$$اد و آن
ميشكستم .بعد را برهنه كرد .ام كلثوم گفت :چرا چنين ميكني ؟ اگر خليفه نبودي ،دماغت را
ن$$زد پ$$درش رفت و او را از عمل عمر خ$$بردار ك$$رد و گفت :م$$را به ن$$زد پ$$ير م$$رد ب$$دي
همچنين خطيب بغدادي در كتاب تاريخ بغداد زشتترين تعبيرات را به كار ب$$رده و در حقيقت
تهمت زشتي را به امير المؤمنين؛ ميزند:
علي؛ دخ$$ترش را آرايش ك$$رد و ن$$زد عمر فرس$$تاد ،عمر وق$$تي $او را دي$$د ،به س$$وي او آمد و
ساق پاي او را گرفت و به او گفت :به پدرت بگو ،راضي شدم ،راضي شدم ،راضي ش$$دم .و
ام كلثوم نزد پدرش آمد ،امام از او سؤال كرد :عمر به تو چه گفت :ام كلثوم عرض كرد :مرا
صدا زد ،و بوس$$يد! ،وق$$تي كه بلند ش$$دم ،س$$اق پ$$ايم را گ$$رفت! گفت :از ج$$انب من به پ$$درت
بگو ،راضي شدم.
اين تع$$ابير آن ق$$در زشت و زنن$$ده است كه ح$$تي ص$$داي بعضي از علم$$اي اهل س$$نت را ن$$يز
درآورده است .به قول معروف آش آن قدر شور شده است كه صداي آشپز هم در آمده است.
سبط ابن الجوزي $در اين باره ميگويد:
- 3این شبهه را از مقاله ای از مقاالت آقای قزوینی استخراج کرده امی ،چون مقاله ای که در حال نقد آن هستیم این شبهه را بیش
از حد طوالنی نوشته بود.
﴿﴾100 در روشنی آفتاب
ج ّد من در كتاب منتظم نقل كرده است كه علي؛ام كلثوم را ن$$زد عمر فرس$$تاد $تا او را بنگ$$رد؛
اما عمر ساق پايش را برهنه كرد و با دستش آن را لمس كرد .به خدا قسم چ$$نين چ$$يزي ق$$بيح
اس$$ت ،ح$$تي اگر او كن$$يز ب$$ود ،عمر حق نداشت اين ك$$ار را انج$$ام دهد؛ چ$$را كه به اجم$$اع
مسلمين دست زدن به زن نامحرم $جايز نيست.
آنجايي كه بزرگ$$ترين علم$$اي اهل س$$نت اين ما به جعلي بودن اين روايات يقين داريم؛ اما از
آنها ميپرسيم$:
كردهاند ،از
مطالب را مطرح
آيا سزاوار است كه به ام$ير المؤم$نين؛ چ$نين نس$بتهاي ن$اروايي $داده ش$ود ؟ آيا آن حض$رت
دخترش را قبل از ازدواج و محرميت به چنين ديدار شرم آوری می فرستد ؟
چگونه است كه يك دختر خردسال زش$$تي $چ$$نين عملي را درك می كند؛ اما خليفه مس$$لمين آن
را درك نمی كند ؟
آيا سزاوار است كه خليفه رسول خ$$داص چ$$نين عمل زش$$تي $را انج$$ام دهد ؟ و آيا چ$$نين كسي
ميتواند خلق خدا را به صراط مستقيم الهي هدايت كند ؟
اگر كسي با خواهر شما ،دختر شما و يا ح$$تي م$$ادر ش$$ما ( نه با ن$$اموس رس$$ول خ$$دا ) چ$$نين
عمل زشتي را انجام ميداد ،چه نظري در باره وي پيدا ميكرديد $؟
ميكنيد ؟اگر اين عمل را نميپسنديد ،چرا آن را در حق ناموس رسول خدا نقل
جواب:
عينا از کت$$$اب «ف222رار از واقعيت تا کي» نقل ميکنم که مولف مح$$$ترم( $مجيب ً اين قس$$$مت را
شاهوزهي) به خوبي آن را جواب گفته اند و مينويسند:
در اينجا رفع يک اش$$$تباه که داراي ن$$$وعيت علمي است الزم است ترجمه عب$$$ارات را هم
مصلحتا ٌ نمي توان نوشت بنا براين خوانندگان عزيز رنجيده خاطر نشوند.
در بعضي رواي$$ات منس$$وب به ام$$ام محمد ب$$اقر يک واقعه رفتن ام کلثوم$$ك به خانه عمر
فاروقس نقل شده که طعن کنندگان حضرت فاروقس اعظم يک طعن بزرگ را اض$$افه ک$$رده
اند؛ گر چه ضمنا ٌ عزت و وقار حضرت عليس و دخ$$ترانش ن$$يز زير س$$ؤال ميرود و خدشه
دار مي گ$$ردد ،ليکن بي اعتنا به اين نکته بي پ$$روا بغض و ع$$داوت ب$$اطني خودش$$ان را در
شکل عبارات زشت اظهار کرده اند.
در مورد اين روايات چند تبصره ي مفيد خدمت خوانندگان بدين شرح معروض مي دارم:
اول :در مي$$$ان مح$$$دثان اين امر مت$$$داول است که پس از مالحظه ي يک واقعه در مروي$$$ات$
متعدد به اصل حقيقت پي مي برند .از اين روش فراز $و نشيب و کم و زياد «اصل چيز عيان
خواهد شد».
با بک$$ار ب$$ردن اين روش ارزي$$ابي $ح$$ديثي در مس$$أله ي ب$$اال ،روشن مي ش$$ود که از ط$$رف$
راوي$$$ان در اينجا ادراج في الرواية ص$$$ورت $گرفته اس$$$ت .اگر ب$$$راي اين امر ني$$$از به قرينه
هست ،پس در روايت طبقات ابن سعد (متوفي 230 $تا 235هجري) تذکره ي ام کلثوم$$ك بنت
علي مرتضي $س موجود اس$$ت ،مي ت$$وان به آن مراجعه ک$رد .در اينجا فقط قس$مت ض$$روري$
آن بيان مي شود که اصل واقعه از آن خوب واضح مي شود:
« ...ف<<أمر< به<<ا علي س فص<نّعت< ثم ام<<ر ب<<برد فط<<واه و ق<<ال انطلقي به<<ذا الي ام<<ير الموم<<نين فق<<ولی
ارس<لني ابي يق<رأک الس<الم و يق<ول ان رض<يت ال<برد فامس<که و ان س<خطه ف<رده .فلم<ا اتت عم<ر
﴿﴾101 در روشنی آفتاب
<ک و في ابي ِ
<ک ،ق<د رض<ينا .ق<ال ف<رجعت الي ابيه<ا فق<الت :م<ا نش<ر ال<برد و ال س قال :ب<ارک في ِ
نظ<<ر االّ الي .فزوجه<ا< اي<<اه فول<<دت ل<<ه غالم<<ا يق<<ال ل<<ه زيد» (طبقات ابن سعد – 304 / 8 :چاپ
ليدن يورپ)
در پرتو اين روايات معل$$وم مي ش$$ود که اصل م$$اجرا فقط همين ق$$در ب$$وده که در اين روايت
بيان شده است و اين واقعه را اگر کسي در صورت الفاظ زشت و منکر در ج$$اي ديگر بي$$ان
کرده ،بايد دانست که چيزي جز اضافات از طرف $راويان آن نيست.
دوم :تمام روايات مبين اين واقعه که در آن ها تعبير زشت ديده مي شود ،از نظر س$$ند منقطع
و در متن شاذ هستند که به محمد باقر$؛ منسوب شده اند .در مقابل ،رواياتي که ما براي اثب$$ات
اصل مسأله ياد آور شديم ن$$يز از ام$$ام محمد ب$$اقر؛م$روي $هس$تند که در آنها بط$ور $کلي الف$$اظ
منکر و عنوان زشت وجود $ندارد.
پس در اين صورت ملحوظ $داشتن آن ضابطه که براي اين گونه مواقع نوشته اند ،الزم است.
ابن حجر مکي هيثمي در کتاب خودش «الزواج ر عن اق رتاف الکب ائر» (ص ،28 :تحت عنوان
«الکب رية االويل» باب االول «يف الکب ائر الباطنة») و نيز عالمه ابن عابدين شامي در «رد احملت ار
حاشية ّدر املختار» ( ج / 3 :باب :المرتدين) اين قاعده را چنين نوشته اند:
«واذا اختلف کالم اإلمام ،فيوخد مبا وافق االدلة الظاهرة ويعرض عما خالفها»
(هنگامي که در کالم امامي اختالف ديده شد ،پس آن قول که اليق و مناسب ديانت و امانت و
تقواي بزرگان است ،قابل قبول خواهد بود و آن چه که معارض با شأن ايشان اس$$ت ،شايس$$ته
ي اعراض و اغماض و طرد است).
س$$وم :علم$$اي اص$$ول ح$$ديث ض$$ابطه اي بي$$ان فرم$$وده اند که هنگ$$ام متقابل و مع$$ارض ش$$دن
روايات ،آن را ملحوظ $مي دارند و آن اينست:
«رواي$$تي که موافق عقل و ع$$ادت باش$$د ،س$$زاوار $قب$$ول ک$$ردن است و رواي$$تي $که با عقل و
عادت موافق $نباشد و بلکه بر عکس آن باشد ،قابل اعتنا نخواهد شد ».عب$$ارت زير را در اين
قاعده ي اصولي مالحظه فرماييد$:
احلس ِ
«ومنه ا قرين هٌ يف املروی کمخالفت ه ملقتض ي العق ل حبيث ال يقب ل التأوي ل ويلح ق مبا يدفع ه ّ
واملشاهدة او العادة وکمنافاته لداللة الکتاب القطعية او السنّة املتواترة او االمجاع القطعي»
(تنزيه الشريعة املرفوعة ،از علي بن حممد عراق کناين ،متويف ،963ص –6 :چاپ مصر-منقول از
کتاب «رمحاء بينهم)»220 :2 :
چهارم :در گذشته بيان شد که آن روايات که در آن ها الفاظ منکر وجود $دارد و به امام محمد
باقر$؛منسوب هستند و مجتهدان شيعه به وسيله ي روايات معتبر و مستند ثابت کرده اند که در
مروي$$ات $ام$$ام محمد ب$$اقر$؛ چيزه$$ايي $که او بي$$ان ک$$رده ،ت$$دليس و تخطيط ش$$ده و به ج$$انب او
منسوب شده اند و بدين طريق $بر او افتراء شده اس$$ت؛ چن$$ان که در «رج$$ال کش$$ي» و «تنقيح
المقال مامقاني» آمده است:
﴿﴾102 در روشنی آفتاب
******************
جواب کافي و وافي $وشافي $استاد مجيب شاهوزهي را خوانديد ،بنده نيز چند بند اض$$افه ميکنم
که (در ص$$ورت $ص$$حت اين رواي$$ات رکي$$ک )،در رواي$$ات اينچ$$نين ميخ$$وانيم $:زم$$اني $که ام
کلثوم به خانه ،نزد پدر بازگشت و م$$اجرا را گفت ..حض$$رت علي؛ در ج$$واب فرم$$ود :يا بنية
فإنه زوجك = اي فرزندم $او همسر توست!!
و باز هم در روايت خوانديم که حضرت عمرس خواست تا ام کلثوم را نزد او بفرستد تا ببيند
که آيا واقعاً $کم سن است يا خير! و ازدواجي ص$$ورت نگرفته ب$$ود .چگونه حض$$رت علي؛ در
﴿﴾103 در روشنی آفتاب
ج$$واب دخ$$ترش ميگوي$$د :او ش$$وهر تو اس$$ت؟ اگر آن وقت که به خانه حض$$رت عمرس وارد
شده ب$$ود،به عقد حض$$رت عمر ؛در آم$ده ب$$ود که به کل طعنها بر ب$$اد ميرون$$د!چ$$ون حض$رت
عمر؛ با همسر خ$$ود چ$$نين رفت$$اري $را ک$$رده و اگر بگويي$$د :نه تا آن زم$$ان ازدواج ص$$ورت$
نگرفته ب$$ود(که ص$$حيح هم همين اس$$ت) ميگ$$وييم :پس چ$$را حض$$رت علي؛ به دخ$$ترش چ$$يز
ديگري $گفت! ..اين تناقض به چه معناست؟ جز به معني کذب بودن اين روايات؟
گذش$$ته از آن ،طبق فت$$واي مرجع تقليد ش$يعه آيت العظمي! س$يد محمد ص$$ادق روح$$اني $که در
سايتشان موجود $است ،حتي ديدن ب$$دن لخت يک دخ$$تر قبل از ازدواج هيچ مش$$کلي ن$$دارد ،به
اين شرط که مرد قصد ازدواج داشته باشد!!
http://www.istefta.net/ans.php?stfid=5179&subid=9
1
البته شکي نيست که روايت مربوطه کذب محض است و اين دو قول نيز محض تذکر بود.
اگر هم بگوييد $چ$$را علم$$اي اهل س$$نت اين روايت را در کتابهايش$$ان $نقل ميکنند ميگ$$وييم به
همان دليلي که عالم ش$يعي «عبدهللا بن جعفر حم$يري» $در کت$$ابش آن روايت را نقل ميکن$$د! و
به هم$$ان دليلي که ش$$يخ کلي$$ني نقل ميکند که حض$$رت علي ؛ رواي$$تي را از يک االغ!!!! نقل
ميکند.
تعجب نکنيد چون واقعاً $جناب کليني در معت$برترين کت$اب اهل تش$يع رواي$تي $را نقل ک$$رده که
در سلسله راوي$$انش 5 $االغ وج$$ود دارند که معل$$وم نيست ثقه هس$$تند يا ن$$ه ،دروغگو $هس$$تند يا
صادق! و ضمنا ً شرح حال اين االغها در کتب رجال نيامده است!
متن روايت اينگونه است:
- 1از این قبیل روایات دروغ و زشت در کتب شیعه بی هنایت موجود است که چون خالف ادب است منتوانیم آن را نقل کنیم!..
مشا میتوانید به کتاب اهل بیت از خود دفاع میکنند(ترمجه هلل مث تاریخ) باب توهنی به پیامربص و امریاملومنین و فاطمهك و حسن و
حسینب و ...مراجعه کنید.
﴿﴾104 در روشنی آفتاب
«وروي أن أمري املؤمنني عليه السالم قال :إن ذلك احلمار كلم رسول اهلل صلی اهلل عليه وآله فقال:
بأيب أنت وأمي إن أيب حدثين ،عن أبيه ،عن جده ،عن أبيه أنه كان مع نوح يف السفينة فقام إليه نوح
فمس ح علی كفل ه مث ق ال :خيرج من ص لب ه ذا احلم ار محار يركب ه س يد النب يني وخ امتهم ،فاحلم د هلل
1
الذي جعلين ذلك احلمار»
از امير المؤمنين؛ روايت است كه االغ پيامبر $صلي هللا عليه و آله(که ن$امش غف$ير ب$ود!) به
ايشان گفت:
« (پدر و مادرم $فدايت باد) اي رس$$ول خ$$دا! پ22درم از پ22در ب22زرگم و او از پ22درش و او از پ22در
بزرگش روايت ميكنندكه:او با نوح عليه السالم در كش$$تي ب$$ود ن$$وح پشت او را دست كش$$يد و
فرمود از نسل اين االغ ،االغي پيدا خواهد شد كه سرور وخ$$اتم پي$$امبران بر او س$$وار $ميش$$ود$
پس خدا را سپاس ميگويم كه اين افتخار را به من بخشيد»
و همينطور $روايات رکيک و بسيار زشتي $که به خدا بنده شرم دارم که آنها را نقل کنم!
- 1اصول کافی کلینی ج 1ص 237؛ علل الشرائع،شیخ صدوق ج 1ص 167؛حبار االنوار ج 17ص 405و..
﴿﴾105 در روشنی آفتاب
زنا ك$$ردن مغ$$يره با ا ّمجمي$$ل ،مش$$هور $و مع$$روف و ا ّمجميل به ب$$دكاره ب$$ودن ش$$هره ش$$هر و
انگشت نمای عام و خاص بود .چرا هنگامی كه مغيرة بن ش$$عبه ،ام کلث$$وم را که دخ$$تر دخ$$تر
رسول خدا بود ،با چنين زن زناكاری $مقايسه میكند،و خليفه دوم او را مجازات نمیكند؟
اگر همسر او بود ،بايد غيرتش به جوش میآمد و از همسرش دفاع میكرد$.
جواب:
1
بايد بگويم $که :روايتي $که آقاي قزويني به آن متوسل شده اند سندش مجروح است!
در آن مجالد بن سعيد بن عمير بن بسطام موجود $است که:
«قال البخاری :كان حييی بن سعيد يضعفه ،و كان عبد الرمحن بن مهدی ال يروی عنه شيئا .و كان
ابن حنبل ال يراه شيئا يقول :ليس بشیء».
و قال علی ابن املدينی :قلت ليحيی بن سعيد :جمالد ؟ قال :فی نفسی منه شیء.....
و ق ال عم رو بن علی :مسعت حييی بن س عيد يق ول لعبي د اهلل :أين ت ذهب ؟ ق ال :أذهب إلی وهب بن
جرير أكتب السرية ،يعنی عن أبيه ،عن جمالد .قال :تكتب كذبا كثريا ،لو شئت أن جيعلها لی جمالد
كلها عن الشعبی ،عن مسروق ،عن عبد اهلل فعل.
حييی بن معني :ال حيتج حبديثه.قال ابن سعد :كان ضعيفا فی احلديث
اگر هم روايت صحيح باشد عمرس نميتواند او را مجازات کند ،چون در آن زم$$ان همه زن$$ان
با نق$$ابي ص$$ورت $خ$$ود را ميپوش$$يدند و مغ$$يرهس هم ص$$ورت $ش$$خص را ندي$$ده از کجا دقيق$ا ً
بشناسد؟ $مغيرهس با خود گفته همسر محبوب حضرت فاروق$س ام کلثومك است و حتما ً اوست
که با او همراه است!
-ب$$الفرض که مغ$$يره ميدانس$$ته که آن زني که حض$$رت عمرس به آن اش$$اره ميکند هم$$ان ام
جميل است! و سيدنا عمرس نيز از اين موضوع $مطلع بود ،او چگونه ميتوانست اين موضوع
را ثابت کند؟ اگر اين را ثابت ميک$$رد ،مغ$$يرهس را به چه ج$$رمي مج$$ازات ميک$$رد؟ به ج$$رم
دروغگويي؟؟
ش$$ايد اگر خ$$ود آق$$اي قزوي$$ني $بودن$$د ،چ$$نين ميکردند ولي آن موقع نميگفتند که اميرالموم$$نين
قانون را براي همه يکسان نميداند؟
گذشته از همه اينها ،شما معتقديد که حضرت عمرس ،سيده فاطمه $ك را جل$$وي چشم حض$$رت
عليس مضروب $و بچه اش را سقط کرده ،چرا حضرت عليس در آن موقع هيچ عکس العملي
نداشتند؟ $آيا من ميتوانم $به پيروي $از شما بگويم :اگر سيده فاطمهك همسر حضرت عليس ب$ود،
بايد غ$$يرتش به ج$$وش میآمد و از همس$$رش دف$$اع کن$$د ،پس اينکه از او دف$$اع نک$$رده به اين
معنيست که اص$$الً س$$يده فاطمه$$ك همسر حض$$رت عليس نب$$وده و اال مي بايست غ$$يرتش به
جوش مي آمد!!!!
- 1رجوع شود به :مغاىن األخیار ىف شرح أسامى رجال بدر الدین العیىن رقم 2213؛ و هتذیب التهذیب ج 10ص 37-36و
هتذیب الکمال املزی
﴿﴾106 در روشنی آفتاب
متن باال به بي ربطيه شبهه آق$$اي قزوي$$ني مي باش$$د ،و نه ميت$$وان با ادع$$اي خي$$الي مض$$روب$
ک$$ردن س$$يده فاطمه$$ك ازدواج حض$$رت عليس را با وي منکر شد و نه ميت$$وان با اس$$تناد به
روايتي $که آقاي قزويني نقل کردند ،ازدواج سيده ام کلثم را با حضرت عمرس مردود دانست.
در ضمن آقاي قزويني گفته اند :زنا كردن مغيره با ا ّمجمي$$ل ،مش$$هور $و مع$$روف و ا ّمجميل به
بدكاره بودن شهره شهر و انگشت نمای عام و خاص بود.
ولي از اين آيه قرآن نا آگاه است که ميفرمايد:
﴿
( ﴾ نور )13 /
«چرا نميبايست $آنان چهار شاهد حاضر $را بياورند تا بر سخن ايشان گواهي دهند؟ اگر چنين
گواهاني $را حاضر $نميآوردند ،آنان برابر حکم خدا دروغگو هستند».
ميفرمايد $چهار شاهد که در مورد مغيرة چهار شاهد حاضر نشدند.
خداوند $ميفرمايد:
﴿
( ﴾ نور « )16 /چرا نميبايستي $وقتي که آن را ميشنيديد ،ميگفتيد :ما را
نسزد که زبان بدين تهمت بگشائيم ،سبحانهللا! اين بهتان بزرگي $است».
و ميفرمايد$:
﴿
( ﴾ نور )19 /
«بيگمان کساني که دوست ميدارند $گناهاني بزرگي در مي$$ان مومن$$ان پخش گ$$ردد ،ايش22ان در
دنيا و آخرت ،شکنجه و عذاب دردناکي دارند .خداوند $ميداند ،و شما نميدانيد».
پس آقاي قزويني يا چهار ش$$اهد رو کنيد و يا از گفته خ$$ود توبه کنيد و يا اينکه منتظر $ع$$ذاب
دردناک الهي باشيد!
فرقی نمیكند $كه شما داماد كسی باشی يا او داماد شما باشد ،در هر حال خويش$$اوندی $برق$$رار$
میش$$ود و اگر خويش$$اوندی رس$$ول خ$$دا در قي$$امت ب$$رای كسی فاي$$ده داش$$ته باش$$د ،با ازدواج
حفصه با رسول خدا محقق شده است.
بنابراين ،بهانه خويشاوندی با رسول خ$$دا از طريق ازدواج عمر با ا ّمكلث$$وم دروغ $است و اين
سبب میشود كه اصل ازدواج نيز دروغ $باشد.
سيد ناصر $حسين لكنوی شيعي از معاصر در اين باره میگويد$:
اما آنچه در اين روايت دروغين آم$$ده اس$$ت ،كه عمر به ي$$اران خ$$ويش گفت :به درس$$تی كه
رسول خدا فرمودن$$د :تم$$ام س$$بب و نسب ها در روز قي$$امت جز س$$بب و نسب من قطع خواهد
شد؛ و من از صحابه حضرت بودم $و دوست داشتم كه سبب و نسب هم داشته باشم!
اين به طور قطع باطل است؛ زيرا اتصال س$ببی بين عمر و رس$ول خ$$دا ص پس از ص$حابی$
شدن او ،بدون هيچ شبهه ای نزد اهل سنت از ط$$رف $دخ$$تر عمر حفص$$ه ،حاصل ش$$ده اس$$ت.
زيرا او از همسران رس$$ول خ$$دا ص ب$$وده است و همين يك اتص$$ال ،در ص$$ورتی $كه عمر به
سخنان رسول خدا ص ايمان داشته باشد ،برای ايجاد ارتباط $با رسول خدا كفايت می كرد.
ص ايمان نداشت ،تكرار اين اتصال ب$$رای او ،با خواس$$تگاری $از
و اگر به سخنان رسول خدا
دختر علي ن$$يز فاي$$ده ای به او نمی رس$$اند؛ ج$$دای از اينكه ازدواح با اين دخ$$تر از چند جهت
برای عمر حرام بوده است؛ و كسی كه بهره ای از ايمان ب$$رده باش$$د ،به خ$وبی اين مطلب را
درك می كند (اشاره به بحث عدم كفائت كه به صورت مفصل بحث خواهد شد)
جواب:
اهل س$$نت ادع$$ايي نک$$رده اند و اين رواي$$ات است که ميگوي$$د :حض$$رت عليس کوچک ب$$ودن
دخترش را بهانه آورد و البته در بعضي روايات ن$يز ب$$دون هيچ بح$$ثي دخ$ترش را به ازدواج
عمرس در آورد و همينطور در روايتي با فرزندانش $مشورت کرد و سپس جواب مثبت دادند.
و گويا ايشان منظور حديث را درک نکرده اند! منظور $از نسب اين است که سيدنا عمرس از
خاندان نبوت فرزندي داشته باشد.
محدثين اين حديث را اينگونه شرح داده اند.
المناوي $در فيض القدير( :غري نسيب وسبيب) النسب بالوالدة والسبب بالزواج أصله من السبب وهو
احلبل الذي يتوصل به إلی املاء مث استعري لكل ما يوصل ألي شئ (وصهري) الفرق بينه وبني النسب
1
أن النسب راجع لوالدة قريبة جلهة اآلباء والصهر من خلطة تشبه القرابة حيدثها التزويج.
و باز هم المناوي( $:ك ل س بب ونس ب منقط ع ي وم القيام ة إال س ببی ونسبی) ويف رواي ة ب دل ونسبی
وصهري قال الديلمی :السبب هنا الوصلة واملودة وكل ما يتوصل به إلی الشئ عنك فهو سبب وقيل
السبب يكون بالتزويج والنسب بالوالدة وهذا ال يعارضه حسنه يف أخبار أخر ألهل بيته علی خوف
اهلل واتقائ ه وحتذيرهم الدنيا وغروره ا وإعالمهم بأنه ال يغ ين عنهم من اهلل شيئا ألن معن اه أنه ال ميلك
- 1فیض القدیر شرح جامع الصغری مناوی ج 4ص 554ح ،5834دار الكتب العلمیة -بریوت
﴿﴾108 در روشنی آفتاب
هلم نفع ا لكن اهلل ميلك ه نفعهم بالش فاعة العام ة واخلاص ة فه و ال ميل ك إال م ا ملك ه رب ه فقول ه ال أغ ين
عنكم أي مبجرد نفس ی من عري ما يكرمنی اهلل تعالی به أو كان قبل علمه بأنه يشفع وملا خفي طريق
1
اجلمع علی بعضهم تأوله بأن معناه أن أمته تنسب له يوم القيامة خبالف أمم األنبياء.
2
ابن عابدين ميگويد $:والنسب باالنتساب و لو باملصاهرة و الرضاع
اين شرح اينگونه تاييد ميشود $که ميبينيم $که شيخ شيعي(بحراني) اينگونه روايت را نقل ميکند:
وروی الش$$يخ في كت$$اب األم$$الي ( )3بس$$نده عن الرضا عليه الس$$الم عن آبائه عليهم الس$$الم عن
4
النبيص قال :كل نسب وصهر منقطع يوم القيامة إال سببي ونسبي ".
ميبينيد $که در قسمت اول روايت صهر (دامادي) نوشته و در قسمت دوم نسبي!
و همينطور $است که در بعضي روايات اينگونه آمده:كل سبب ونسب وصهر منقطع يوم القيامة
5
إال سببي ونسبي $وصهري
پس نتيجتاً :حضرت عمرس ميخواسته داماد آن خاندان پاک شود تا از آنها اوالدي داشته باشد.
پس ادعاي آقاي قزوي$$ني و همدست ايش$$ان خ$$ود را به خ$$واب زدن است و ما هم ب$$راي بي$$دار
شدن ايشان دعا ميکنيم.
میخواست $به آن دو بگويد كه ش$$$ما لي$$$اقت اين را نداريد كه با خ$$$انواده رس$$$ول خ$$$دا رابطه
خويشاوندی $برقرار $كنيد ،نه تناسب سنی با حضرت زه$$را داريد و نه تناسب دي$$نی ايم$$انی ،و
نه اخالقی و نسبی و...
ابن حجر هيثمی در باب 11از صواعق محرقه كه آن را بر ضد شيعه نوشته است ،میگويد:
ابو داوود سجستانی $نقل ك$$رده است كه اب$$وبكر از حض$$رت زه$$را خواس$$تگاری ك$$رد ،رس$$ول
گ$$رامی اس$$الم از او روی $گردان$$د ،س$$پس عمر خواس$$تگاری ك$$رد و رس$$ول خ$$دا از او ن$$يز
رويگرداند$...
ابن حبان در صحيحش و نسائی در سننش مینويسند:
عبد هللا بن بريده از پدرش نقل میكند كه ابوبكر و عمر از فاطمه خواستگاری كردند ،پي$$امبر$
اسالم صلی هللا عليه وآله وسلم به آنها فرمود :فاطمه خردسال اس$$ت ،س$$پس علي عليه الس$$الم
خواستگاری نمود ،پيامبر $او را به ازدواج علي عليه السالم درآورد$.
حاكم نيشابوری $پس از نقل اين حديث میگويد:
هذا حديث صحيح علی شرط الشيخين ولم يخرجاه.
اين حديث ،طبق شرائطی $كه بخاری $و مسلم در ص$$حت روايت قائل بودند ص$$حيح؛ اما آن دو
نقل نكردهاند.
بنابراين ،طبق آن چه گذشت ،سنت رسول خدا صلی هللا عليه وآله ن$$دادن دخ$$تری $از اهل بيت
به ابوبكر و عمر است و امكان ندارد كه اميرمؤمن$$ان عليه الس$$الم با اين س$$نت مخ$$الفت ك$$رده
باشد.
جواب:
اگر استدالل شما به اين شکل است ،پس ميگوييم $:سنت حض$$رت محمدص اين ب$$وده که دخ$$تر
به عثمان بدهد! پس اگر به جاي حضرت عمرس ،عثمانس به خواستگاري $ام کلثوم$$ك مي آمد
و جواب مثبت ميگرفت ،شما چيزي نداشتيد $که بگوييد؟؟؟آيا $در آنموقع $سکوت ميکرديد؟
طبق استدالل شما جايز نيست که تا قيامت کسي زن بگ$$يرد!! چ$$ون محمدص فقط به حض$$رت
علي؛ و حضرت عثمانس دختر داده اند!! و باز هم ميگ$$وييم $:س$$نت رس$$ول هللا!! ص اين ب$$وده
که از ابوبکر $و عمرب و ابوسفيان و ...دختر بگيرد ..پس ج$$ايز نيست که تا قي$$امت به جز از
خاندان آنها از کسي دختر گرفته شود!!
ولي آقاي قزويني (نعوذ باهلل) عالم الغيب نيت حضرت محمدص را هم تعيين کرده اند.
اگر شيخين به خاطر سنشان ازطرف $حض$$رت رس$$ولص ج$$واب مثبت نگرفتند $پس اين را چه
ميگوييد$:
1
يعقوبي در تاريخش ميگويد :گروهي $از مهاجران فاطمهك را از پدرش خواستگاري کردند.$
آيا همه آنها سنشان باال بود؟ همه اين گروه مهاجران؟
گذشته از آن اين ادعاي ايشان اشاره به مطلب است ،همين موض$$وع به ص$$ورت عکسش ن$$يز
ميتواند $مطرح شود .يعني اينکه بگوييم :حضرت عمرس هيچ وقت با سنت حض$$رت رس$$ول$ص
مخالفت نکرده اند و به همين دليل است که حضرت علي؛ حاضر ش$$دند دخ$$تر خودش$$ان را به
ازدواج آن حض$$رت س در بياورن$$د .که اگر خالف اين ب$$ود حض$$رت علي؛ حاضر $نميش$$دند$
دختر خود را به عقد ايشان در آورند.
و اما اينکه دليل آنحضرت در رد کردن حضرت صديق $و فاروقس چه بود..
1
أزوج فاطمة من علي»
در اين مورد خود آن حضرتص فرمودند« :إن اهلل أمرني أن ِّ
«همانا خداوند مرا امر کرد که فاطمهك را به ازدواج علي درآورم».
2
و در کتب شيعه با اين کلمات :يا علی إن اهلل أمرنی أن أزوجك فاطمة
در تخيل نميگنجد که پيامبرص دانسته،خالف امر خداوند عمل کند!
پس اين همه داس$$تان ب$$افي ه$$اي بچه گانه همه و همه از الهام$$اتي است که ش$$يطان به م$$دعي
الهام کرده است!
مثال :
ً ضمنا ً اين نوع وصلت(امر از سوي خدا) را چندين بار در روايات ميبينيم،$
پيامبر$ص خطاب به همسر محبوبش سيده عايشه؛ فرمودند« :سه شب تو را در خواب دي$دم كه
فرشته تو را در ح$الي كه در پارچه اي ابريش$مي $پيچان$ده ش$ده ب$$ودي ،ن$زد من مي آورد ،من
پارچه را از چه$$ره ات برداش$$تم $دي$$دم كه تو هس$$تي ،وگفتم :اگر از ج$$انب خ$$دا است اين ك$$ار
3
انجام خواهد گرفت»
و همينطور $است ازدواج زينب با رسول اللهص که خداوند $در آن م$$ورد $آيه ن$$ازل ک$$رد و در
4
اين مورد $زينبس بر ديگر همسران رسول اللهص فخر ميفروخت
5
گمان ميکنم شايسته باشد ماجراي خواستگاري و ازدواج حضرت علي ع را نقل کنيم :
در اكثر كتب شيعه ،جريان خواستگاری عليس از فاطمه ك و نقش أب$$وبكر و عمر و عثم$$انش
را در اين رابطه آوردهاند $..همگی نقل كردهاند كه اين ابوبكر $و عمرب بودهاند كه ازدواج با
ف$$$$اطمهس را به علیس پيش$$$$نهاد كردند $و او را وادار و تش$$$$جيع كردند $كه به خواس$$$$تگاری
فاطمه$س برود.
6
در روايت آم$$ده است « :زم$$انی كه أب$$وبكرس ،س$$خنانی در همين رابطه به علیس گفت ،علی
گريه ك$$$رد و گفت :ولی من از فقر و تنگدس$$$تی $ش$$$رم میكنم؛ به همين جهت نمیت$$$وانم آن را
اظهار نمايم ..در اين وقت ،عمر و أبوبكرب با اص22رار زي22اد و با تس2لّیدادن در رابطه با فقر و
تنگدس2222222تی و اطميناندادن در كمك و مس2222222اعدتش ،او را راضی و تش$$$$$$$جيع كردند $تا به
خواستگاری فاطمه نزد پي$$امبر$ص ب$$رود ...زم$$انی كه علی خواس$$تگاری نم$$ود و ج$$واب مثبت
شنيد ،با خوشحالی $زياد بيرون آمد و خود میگويد :بالفاصله نزد أبوبكر و عمرب رفتم ،به من
گفتند :چه شد؟! پس گفتم :رس$$ول خ$$داص دخ$$ترش فاطمه را به ازدواج من درآورد! ...پس آن
دو بسيار خوشحال شدند و همراه من به مسجد برگشتند (ففرحا بذلك فرحا ش<<ديدا و رجع<<ا إلی
المسجد) ...1
سپس پيامبرص ،أبوبكر و عمر و عثمان را برای شاهد بودن در عقدشان ،فراخواند $و گفت:
«من دخترم $فاطمه را به ازدواج علی پسر أبوط$$الب درآوردم $و ش$$ما را بر اين ام$$ر ،ش$$اهد و
گواه میگ$$يرم» .2و در روايت ديگر آم$$ده است كه به أنس فرم$$ود $:ای أنس! جبرئيل به من امر
كرد كه فاطمه را به ازدواج علی درآورم ،پس برو دنب$$ال أب$$وبكر و عمر و عثم$$ان و طلحة و
زب$$ير و چند نفر هم از انص$$ار! أنس$س میگوي$$د :رفتم و آنها را دع$$وت ك$$ردم .زم$$انی كه جمع
شدند ،رسول خداص بعد از حمد و ثنای خدا فرمود $:من شما را شاهد میگ$$يرم $كه فاطمه $ك را
به ازدواج علی بر 400مثقال نقره درآوردهام».3$
آنگاه هركدام از آنها ،در تهيّه جهيزيّه برای فاطمهك به علی كمك كردند $..چنانچه آوردهان$$د:
«علی زرهاش را نزد عثمان برد تا از او بخرد .عثم$$انس به علی گفت :زره را ب$$رای خ$$ودت
نگهدار و چهارصد درهم نيز به او بخش$$يد .علی میگوي$$د« $:أقبلت إلی رس22ول هللا ص فط22رحت
الدرع و الدراهم بين يديه و أخبرته بما ك22ان من أمر عثم22ان ف22دعا له بخ22ير»...؛ «ن$$زد پي$$امبر
ص رفتم $و زره و درهمها را مقابلش گذاشتم $و كار عثمان و هديهاش را برايش بازگو ك$$ردم،
4
پس پيامبر$ص برايش دعای خير كرد».
«پيامبر$ص ،بوبكر$س را وكيل خريداری اسباب ازدواج فاطمهك كرد و فرمود $:اين را بگير و
برای فاطمه ،لباس و اثاث منزل بخر! و عماربنياسرب و چند نفر ديگر را با اب$$وبكرس روانه
ك$$رد و به ب$ازار رس$$يدند ،ه$$ركس چ$$يزی را ن$$زد اب$وبكر$س میآورد ،اگر آن را خ$وب میدي$د،
میخريد $و اگر خ$$وب نمیدي$$د ،میگفت :آن را برگرداني$$د! پس از پاي$$ان خريدش$$ان ،اب$$وبكر$س
بعضی از كاال را خود حمل كرد و بقيه را ،اصحابی $كه با او بودند ،حمل كردند».
پس خود در مورد اين ازدواج و خواستگاري $قضاوت کنيد.
*******************
ابن س$$$$عد در الطبق$$$$ات الك$$$$بری مینويس$$$$د :پس از آن كه عمر ا ّمكلث$$$$وم را از ام$$$$ام علي؛
خواستگاری كرد ،به مهاجرين و انصاری كه در كنار قبر پيامبر$ص نشسته بودند $گفت:
«رفئونی فرفؤوه وقالوا مبن يا أمري املؤمنني قال بابنة علی بن أبی طالب»
به من تبريك بگوييد ،پس به او تبريك گفته و پرسيدند ،در ب$$اره چه كسی تبريك بگ$$وييم؟ عمر
گفت :به خاطر ازدواج با دختر علي.
و سعيد بن منصور $و ابن عبدالبر و همچ$نين ابن حم$دون و ابن اث$ير و انص$اري در ج$وهره
في نسب النبي و صفدي و ابن حجر عسقالني مانند آن را نقل کرده اند.
تبريك گفتن با عبارت « رفئ وين» ي ا « بالرف اء والب نني » در زمان جاهليت مرسوم بود؛ هنگامی
كه پيامبر اسالمص مبعوث شدند ،از اين عمل نهی كردند؛ چنانچه نووی $تصريح میكند:
تبريك گفتن جاهليت به اين صورت بود كه میگفتن$د « :بالرف اء والب نني » ،س$$پس پي$$امبر اس$$الم
ص از آن نهی كرد.
و عينی ،يكی ديگر از شارحين صحيح بخاری $در كتاب عمدة القاری مینويسد$:
« ب ارك اهلل ل ك» س$$خنی است كه گفتن « بالرف اء والب نني» را رد میكن$$د؛ چ$$را كه اين جمله از
سخنان عصر جاهليت بوده است و پيامبر اسالمص از گفتن اين كلمه ب$$دش میآمد و دليل نهی
پيامبر $هم به جهت مخالفت با سنن جاهلی بود.
ج$$الب اينجاست كه طبق رواي$$ات اهل س$$نت ،عقيل بن ابی ط$$الب ،كه در س$$ال هش$$تم هج$$رت
ك$$$رده و پس از آن به علت مريضی از بس$$$ياری $از ح$$$وادث و وق$$$ايع آن زم$$$ان دور ماند و
بسياری $از س$$خنرانی ه$$ای رس$$ول خ$$دا را درك نك$$رد ،از اين تح$$ريم $با خ$$بر اس$$ت! اما طبق
روايات اهل سنت عمر و اطرافيان $او و مهاجرين نخستين ،از اين نهی خبر ندارند!
احمد بن حنبل در مسند خود مینويسد$:
عقيل بن ابی ط$$الب ازدواج ك$$رد؛ ما به او گف$$تيم «بالرف$$اء والب$$نين»؛ به ما گفت :ه$$ان! مب$$ادا
چنين بگوييد؛ كه پيامبر $ص ما را از گفتن اين سخنان نهی كرده است؛ بگوييد خداوند به تو و
به آن زن بركت دهد.
آيا اهل سنت قبول می كنند كه عمر بر خالف سنت رسول خ$$داص تالش میكند كه س$$نتهای
عصر جاهلی را دو باره زنده كند؟ مگر پيامبرص از اين عمل نهی نكرده بود؟
جالب اين است كه برخی از عالمان اهل سنت كه از زشتی $اين كار به خ$وبی آگ$اه ب$وده و آن
را مخالف سنت قطعی $رسول خدا تشخيص دادهاند ،برای دفاع از آبروی $خليفه دوم ،توجيهات
شگفتآور ،خنده داری كرده و عذری بدتر از اصل گناه آوردهاند.
حلبی در سيره خود مینويسد$:
أن س يدنا عم ر بن اخلط اب رض ي اهلل عن ه ج اء إلی جملس امله اجرين األولني يف الروض ة فق ال رفئ وين
فق الوا م اذا ي ا أم ري املؤم نني ق ال ت زوجت أم كلث وم بنت علی ه ذا كالم ه ولع ل النهی مل يبل غ ه ؤالء
الصحابة حيث مل ينكروا قوله كما مل يبلغ سيدنا عمرش.
سرور $ما عمر بن خطاب به مجلس مهاجرين نخستين بين قبر شريف $و محراب پيامبر آم$$ده و
گفت :به من بگوييد «بالرفاء والبنين».
﴿﴾113 در روشنی آفتاب
آنان گفتن$$د :ای اميرمؤمن$$ان! چه ش$$ده اس$$ت؟ در پاسخ گفت :من با ا ّمكلث$$وم دخ$$تر علي ازدواج
كرده ام.
شايد نهی رسول خدا ص به اين گروه از ص$حابه نرس$يده است كه به عمر اش$$كال نگرفتهان$$د!
همانطور كه به سرور $ما عمر! نيز نرسيده است.
اين توجيه حلبی در حقيقت توهينی $بدتر از اصل ماجرا است؛ چ$$را كه ث$$ابت میكند خليفه دوم
پس از چندين سال حكومت بر مسلمانان و جانشينی رسول خدا ،هنوز با مسائل و احكام ش$$ايع
الهی آشنائی ندارد .آيا چ$$نين كسی میتواند $بر مس$$ند خالفت نشس$$ته و مس$$لمانان را به ص$$راط
مستقيم الهی رهنمون سازد؟
و شگفتآورتر اين كه ادعا شده «مهاجرين األولين» نيز از اين حكم با خبر نبودهاند!!!.
آيا میتوان پذيرفت ص$$حابهای كه بيش از بيست س$$ال با رس$$ول خ$$دا زن$$دگی كردهان$$د ،از اين
حكم خداوند بی خبر باشند؟
آيا چنين كسانی میتوانند $مرجعيت دينی مسلمانان را پس از رسول خدا ص به عهده بگيرند؟
از كجا معلوم كه ديگر احكام الهی نيز به همين سرنوشت دچار نشده باشد؟
جواب
بعد از خوان$$دن اين ش$$بهه اين ض$$رب المثل به خ$$اطرم آم$$د :حسن و حس$$ين هر سه دخ$$تران
معاويه هستند!!
اصال اين روايت و اين بحث ربطي $به موضوع ندارد ،آيا اين موضوع $ازدواج حضرت عمر ً
را رد ميکند؟؟
-حضرت عمرس ميفرمايند :رفئونى = به من تبريک بگوييد$.
اش$$کالش چيست که کسي بگوي$$د :به من تبريک بگويي$$د؟ $اگر برداشت ش$$ما از نهي حض$$رت
رسول$ص اينگونه است ،پس بايد بگوييم $که همه ما به اين سنت جاهلي برگش$$ته ايم ،خصوص $اً$
ما ايراني ها.
پيامبر$ص در مورد $نحوه تبريک گفتن نهي کرده .نه در خواست تبريک گفتن.
سخن حض$رت رس$ول$ص اين است که چ$ون ب$رادري از ش$ما تقاض$اي تبريک گفتن ک$رد و يا
خبري داد که الزم به تبريک گفتن است ،شما تنها نگوييد مب$$ارک ب$$اد ،بلکه ع$$وض آن ب$$راي
طرف $دعاي خير کنيد.
ابن اثير ميگويد:$نهي شده كه به كسي كه ازدواج مي كند گفته شود (بالرّفاء والبنين) بلكه موقع
تبريك (طبق حديث ص$$حيح نب$$وي ،مس$$ند ام$$ام احمد ح ) 8943بگوييد :ب ارك اهلل ل ك وعلي ك،
ومجع بينكما علی خري = خداوند $به شماها بركت دهد و بينتان را بوسيله خيرو $م$$ودت جمع كند.
1
و رسول اللهص مي فرمايند هنگام تبريك بهترين كلمات را انتخاب كنيد و يا دعا كنيد.
و حضرت عمرس به کسي تبريک نگفتند که حاال نحوه تبريک گفتنشان ش$$بيه به تبريک گفتن
عهد جاهليت باشد! بلکه آن حضرت طلب تبريک کرد و اصحاب نبيص هم عالمترين افراد به
سنت و ش$يوه رس$ول اللهص بودند و به همين دليل هم آنها در ج$واب س$يدنا ف$اروق $س ب$راي
- 1النهایة ج 2ص 240؛ کنز العمال ح 37587و مهچننی در إمتاع األمساع املقریزى ج 5ص 369
﴿﴾114 در روشنی آفتاب
وي دعاي خير کردند:چنانچه در سيرة ابن اسحاق آم$$ده :ف دعوا ل ه بالربكة( 1پس دعا ک$$ردن به
2
خير و به برکت) و در تفسير در المنثور عالمه سيوطي :فباركوا له دعوا له
و تحريف معني قزوينيها $در ترجمه قول حلبي نيز واقع $ا ً تاسف برانگ$$يز است زي$$را حض$$رت
عمرس ميفرماي$$د( :رفئ ونی) ولي قزوي$$ني مينويس$$د( :بالرف ا و الب نني) ،و بعد از درک ص$$حيح
حديث نبوي و همينطور قول حض$$رت عمرس و روايت م$$ذکور ت$$وجيهي که آق$اي قزوي$$ني $از
شيخ حلبي نقل کرده اند ،نفي ميشود.
از آن تا اين بسي فرق است زنهار ...به ناداني مکن خود را گرفتار
محمود $شبستري$
شبهه :جمع بين دختر رسول خداص و دختر دشمن خدا حرام است!:
دانشمندان اهل سنت برای خرده گيری از اميرمؤمنان عليه السالم نقل كردهاند كه آن حض$$رت
در زمانی كه فاطمه سالم هللا عليها همسر او بود ،دختر ابوجهل را نيز خواستگاری ك$$رد .اين
امر باعث شد كه ص$$ديقه ط$$اهره ن$$اراحت ش$$ده و ش$$كايت خ$$ود را پيش پي$$امبر $ب$$برد!! پي$$امبر
اسالمص هنگامی كه از اين قضيه با خبر شدند ،با عصبانيت به مسجد آمد و فرمود$:
فاطمه پاره تن من است ،دوست ندارم چيزی ناراحتش كند ،به خدا سوگند! دختر رسول خدا و
دخ$$تر دش$$من خ$$دا در يكجا جمع نمیش$$وند $.پس از اين ب$$ود كه علي از خواس$$تگاری دخ$$تر
ابوجهل منصرف $شد.
و در روايت دوم آمده است كه آن حضرت فرمود:
فرزندان هشام بن مغيره اجازه گرفتند $تا دخترشان را به همسری علي در آورند ،اجازه ندادم،
اجازه ندادم ،اجازه ندادم ،مگر آنكه علي بخواهد دخترم را طالق دهد و با دخ$$تر آن$$ان ازدواج
كند .فاطمه پاره تن من است ،هرچيز او را ناراحت كند مرا ن$$اراحت ك$$رده اس$$ت ،هرچ$$يز او
را اذيت كند ،مرا اذيت كرده است.
از آنجايی كه بحث تنقيص مقام اميرمؤمنان عليه السالم در ميان است ،عالمان اهل س$$نت اين
قض$$يه را با آب و ت$$اب ف$$راوانی نقل ك$$رده و آن را دليل بر غضب فاطمه س$$الم هللا عليها بر
اميرمؤمنان عليه السالم دانستهاند.
حال پرسش ما اين است كه اگر واقعاً $جمع بين دخ$$تر رس$$ول خ$$دا و دخ$$تر دش$$من خ$$دا ح$$رام
است و رس$$ول خ$$دا به همين خ$$اطر اميرمؤمن$$ان را از خواس$$تگاری دخ$$تر ابوجهل بازداش$$ته
است ،چرا خليفه دوم اين عمل را مرتكب شده است.
فاطمه دختر وليد بن مغيره ،از كسانی است كه خليفه دوم با او در سال هيجدهم هجری؛ يعنی
در همان زمانی كه ا ّمكلثوم همسر او بوده ،ازدواج كرده است.
و وليد بن مغيره ،از روسای كفار قريش ،و از كسانی است كه در جنگ بدر كشته ش$$ده و در
ذم او آيه ﴿ ( ﴾ املدثر )11/نازل شده است!
ابن سعد در الطبقات الكبری می نويسد:
عبد ال$$رحمن بن ح$$ارث بن هش$$ام بن مغ$$يرة ...م$$ادر او فاطمه دخ$$تر وليد بن مغ$$يره اس$$ت؛
هنگامی كه رسول خدا از دنيا رفت ده ساله بود؛ پدرش حارث بن هشام ،در طاعون عم$$واس
در سال 18از دنيا رفت و عمر با همسر او فاطمه دختر وليد بن مغيره كه مادر عبد الرحمن
بود ازدواج كرد!
ابن حجر عس$$قالنی ن$$يز در ترجمه عبد ال$$رحمن بن الح$$ارث بن هش$$ام ش$$بيه همين س$$خنان را
تكرار می كند.
اگر جمع بين دختر رسول خ$$دا و دش$$من خ$$دا ح$$رام اس$$ت ،چ$$را خليفه دوم اين ك$$ار ح$$رام را
انجام داده است؟
وليد بن مغيره و ابوجه$$ل ،از سرس$$ختترين دش$$منان رس$$ول خ$$دا بودهان$$د ،پس اگر ازدواج با
دختر ابوجهل برای اميرمؤمنان عليه الس$الم ح$رام ب$وده ،ازدواج با دخ$تر وليد بن مغ$يره ن$يز
برای خليفه دوم حرام است.
آيا اهل سنت میپذيرند كه خليفه دوم مرتكب اين عمل حرام شده باشد؟
جواب:
ميگوييد $داستان خواستگاري از ابوجهل را اهل سنت به خاطر تنقيض مقام حضرت علي؛ نقل
ميکنند.
در جواب بايد گفت:
اگر تنقيض و نفي حکمتي رخ داده باشد علماي اهل تشيع هم در اين مورد $با ما همراه هس$$تند
چنانکه ابن بابويه قمي و مجلسي هر دو اين ماجرا را با آب و تاب و در حدود يک ص$$فحه و
1
نيم آن را نقل کرده اند.
و اما اصل جواب شبهه ايشان:
مختص$$ر:حض$$رت عمرس با فاطمه بنت وليد ازدواج نک$$رده بلکه با دخ$$تر فاطمه بنت وليد بن
مغيره که پدرش حارث بن هشام بوده است،ازدواج نموده.
و اما شواهد:
-1در ذکر همسر و فرزندان حض$$رت عمرس اسم 7يا 8همسر نوش$$ته ش$$ده ..که يکي از آنها
أم حكيم بنت ح$$ارث بن هش$$ام بن مغ$$يرة بن عبد هللا بن عمر بن مخ$$زومش است که م$$ادر او
فاطمة بنت الوليد بن المغ$$$$يرة بن عبد هللا بن عمر بن مخ$$$$زوم که او م$$$$ادر فاطمه بنت عمر
2
است.
آق$$اي قزوي$$ني م$$دعي است که عمرس با فاطمه بنت وليد ازدواج ک$$رده ولي در ذکر همس$$ران
حضرت عمرس نام فاطمهك نيست بلکه نام دختر فاطمه$ك (ام حکيم) نوشته شده.
-2طبق گفته آقاي قزويني حض$$رت عمرس در س$$ال 18يا بعد از آن با فاطمه ازدواج ک$$رده
است.
-1علل الشرایع ،إبنبابویه ،ص ،186-185چاپ جنف -مهنی روایت را شیخ جملسى نیز در كتابش جالءالعیون آورده است.
- 2طبقات ج 3ص 266؛ تاریخ املدینة البن شبة ج 2ص 654و 655؛ مسط النجوم ص 463؛ ریاض النضره ص 199و
200؛ تاریخ طربی ج 3ص 271 – 269؛ تاریخ اإلسالم ذهبی ج3ص 247؛امتاع االمسا املقریزی ج 6ص 219انساب
االشراف ج 3ص 449؛نسب قریش مصعب زبریی ص 115؛ بدایه و النهایه و از معاصر :حقبه من تاریخ عثمان مخیس ص 88
دار النشر :مكتبة اإلمام البخاری
﴿﴾116 در روشنی آفتاب
ال22ف :گف$$تيم حض$$رت عمرس بعد از ام کلث$$وم يع$$ني بعد از س$$ال 17هج$$ري ديگر با کسي
1
ازدواج نکرده.
ب :در همين سال يعني س$الي که همسر فاطمه بنت ولي$د(ح$$ارث بن هش$ام) بر اثر ط$اعون از
دنيا رفت حضرت عمرس با دختر او يعني ام حکيم ازدواج کرد:
فش هد احلارث بن هش ام فح ل وأجن ادين وم ات بالش ام يف ط اعون عم واس س نة مثاين عش رة ،ف<<تزوج
عم<<ر بن الخط<<اب ابنت<<ه أم حكيم بنت الح<<ارث ،وهي أخت عب<<د ال<<رحمن بن الح<<ارث ،فك ان عب د
الرمحن بن احلارث يقول :ما رأيت ربيبا خريا من عمر بن اخلطاب .وكان عبد الرمحن بن احلارث من
2
أشراف قريش واملنظور إليه ،وله دار باملدينة ربة ،يعين كبرية كثرية األهل..
و مهچ نني املزي ن يز مينويس د :فش هد احلارث فح ل ،وأجن ادين ،وم ات بالش ام يف ط اعون عم واس،
ف< <<تزوج عم< <<ر بن الخط< <<اب ابنت< <<ه أم حكيم بنت الح< <<ارث بن هش< <<ام وهي أخت عب< <<د الرحم< <<ان بن
3
الحارث ،فكان عبد الرمحان يقول :ما رأيت ربيبا خريا من عمر بن اخلطاب.
در هر دو ق$$$ول آم$$$ده که حض$$$رت عمرس با دخ$$$تر ح$$$ارث بن هش$$$ام(ام حکيم) و خ$$$واهر
عبدالرحمن بن حارث که مادرشان فاطمه بنت وليد باشد ازدواج کرد و ن$ه با م$$ادر ام حکيم و
همسر حارث بن
پ :قرائن بسيار $ديگري نيز وجود $دارد که حضرت عمر با دختر آن دو ازدواج کرده است:
ابن عساکر نوشته« :أم عب د ال رمحن بن احلارث وأخت ه أم حكيم بنت احلارث فاطم ة بنت الولي د بن
املغ رية وليس للح ارث بن هش ام ول د إال من عب د ال رمحن ومن أم حكيم ك انت حتت عكرم ة ابن أيب
جهل فقتل عنها يوم الريموك شهيدا فخلف عليها خالد بن سعيد بن العاص فقتل عنها يوم مرج الصفر
ش هيدا فتزوجه ا عم ر بن اخلط اب فول دت ل ه فاطم ة بنت عم ر ف تزوج فاطم ة عب د ال رمحن بن زي د بن
3
اخلطاب فولدت له عبد اهلل 1و مانند مهني را شيخ املزی به نقل از زبري بن بکار نوشته 2و ابن نعيم»
مادر عبدالرحمن بن حارث و خواهرش ام حکيم بنت حارث ،فاطمه دختر وليد بن مغيره ب$$وده
است و فرزن$$$دان ح$$$ارث بن هش$$$ام فقط از عب$$$دالرحمن و ام حکيم ب$$$وده اند که ام حکيم به
همسري $عکرمه پسر ابوجهل در آمد و او در روز $يرم$وک ش$هيد شد و بعد از او با 4خالد بن
سعيد ازدواج کرد که او نيز در روز $مرج الصفر 5شهيد شد و بعد از او عمر بن خطاب با او
ازدواج کرد و فاطمه بنت عمر از او متولد شد که او به ازدواج عبدالرحمن..............
نکت$$ه :بعضي اين ازدواج را س$$ال 18هج$$ري دانس$$ته اند که اصح آن است که اين ازدواج در
سال 15با ام حکيم رخ داده است ،چون علما گفته ان$$د :حض$$رت عمرس بعد از ام کلثوم $ك با
کسي ازدواج نکرد 6يع$$ني بعد از س$$ال 17هج$$ري ،پس طبق اين ق$$ول ازدواج با ام حکيم قبل
از 17هجري بوده و قرائني نيز موجود $است.
ش$$وهر دوم ام حکيم يع$$ني خالد بن س$$عيد در واقعه م$$رج الص$$فر که در س$$ال 14هج$$ري ب$$ود
شهيد شد .و در مورد وفات پدر ام حکيم نيز دو قول موجود است که به نظر قول ابن عبدالبر
و ابن اثير صحيحتر است که او در س$$ال 15هج$$ري از دنيا رفت 7و هم$$انطور که اش$$اره شد
در س$$$الي که ح$$$ارث بن هش$$$ام ،همسر فاطمه بنت ولي$$$د،ف$$$وت $ش$$$دند حض$$$رت عمرس با
دخترشان(ام حکيم) ازدواج کرد.
-3ثابت است که بعد از حارث بن هشام سيدنا عثمانس با همسر ح$$ارث ازدواج ک$$رد و از او
فرزندي نيز داشت.
خليفه بن خياط مينويسد:سعيد بن عثم$$ان بن عف$ان أمه فاطمة بنت الوليد بن المغ$$يرة بن عبد هللا
8
بن عمر بن مخزوم$
و ابن عساکر نيز به نقل از زبير بن بکار و خليفه بن خياط و محمد بن سعد مينويس$$د« :الزب ري
بن بكار قال يف تسمية ولد عثمان بن عفان قال والوليد وسعيد وأم عثمان أمهم فاطمة بنت الوليد بن
عب د مشس بن املغ رية بن عب د اهلل بن عم ر بن خمزوم» و کمي جلوتر $مينويسد« :خليف ة بن خي اط ق ال
سعيد بن عثمان بن عفان أمه فاطمة بنت الوليد بن املغرية بن عبد اهلل بن عمر بن خمزوم ...حممد بن
----------
محض اطالع :در اينجا آقاي قزوي$$ني $يک اش$$تباه بعيد را م$$رتکب ش$$ده ان$$د!! :و اينکه ايش$$ان،
وليد بن عتبه را با وليد بن مغيره اشتباهي گرفته است!!!
ابن حجر عسقالني مينويسد:
1
فاطمة بنت الوليد بن عتبة بن ربيعة بن عبد مشس العبشمية قتل أبوها ببدر كافراً
فاطمه بنت وليد بن عتبه پدرش در جنگ بدر به کفر کشته شد.
ولي وليد بن مغيره در سال 1هجري در مکه مرد و عمرش به جنگ ب$$در نکش$$يد!! و گذش$$ته
از آن او در سالهاي اول بعثت آنقدر ضعيف و پير ب$$ود که ح$$تي نميتوانست س$$جده بکند و در
کتب تاريخ در ذکر سالهاي اول بعثت از او به عنوان پيرمردي فرتوت! ياد شده.
جواب:
اوالً :ثابت شد که حضرت عمر و همينطور $حضرت علي؛ در اين م$$اجرا خالف س$$نت رفت$$ار$
نکرده اند.
دوماً :اين ادعا که حضرت عليس از سنت عدول نکرده نيز همان ادع$اي عص$مت است که به
هيچ وجه مقب$$$ول نيس$$$ت .و همه ميدانند که حض$$$رت علي؛ ابن س$$$با و پ$$$يروانش را در آتش
س$$وزاند و اين خالف س$$خن پي$$امبر$ص است که فرم$$ود $:با ع$$ذاب الهي(آتش) م$$ردم را ع$$ذاب
مکنيد.
هر چند اين نتيجه گيري آقاي قزويني با توض$$يح و ت$$وجيهي $که در م$$ورد شبهاتش$$ان رفت بي
ارزش ميشود $ولي بد نيست در اين مورد $نظر خود حضرت علي؛را نيز جويا شويم:
امام احمد(ح )1003از عبد خ$$ير ش$$اگرد و به اص$$طالح ش$$يعه خ$$اص عليس روايت مي کندکه
حضرت عليس در جمع عمومي باالي منبر خطابه اي ايراد فرمودند $که پاره اي از آن به اين
قرار $است:
قبض رسول اللهص واستخلف أبو بكرس فعمل بعمله وسار بسريته حتی قبضه اهلل عز وجل علی
ذل ك مث اس تخلف عمرس علی ذل ك فعم ل بعملهم ا وس ار بس ريهتما ح تی قبض ه اهلل ع ز وج ل علی
ذلك..
«رس$$ول خ$$دا ش ف$$وت ک$$رد و اب$$وبکرس بخالفت رس$$يد او بس22ان عمل آن ص عمل ک22رد و
بس22يرت و روش وي رفت22ار ک22رد تا آنکه حق تع$$الي وي را به همين من$$وال قبض روح ک$$رد.
سپس عمر س خليفه شد .او بسان عمل آن دو و بسيرت آنان رفتار کرد تا آنکه حق تعالي وي
را بـر هميـن منوال قبض روح کرد».
« ...همانا خداوند ،مح ّمد را به سويشان برانگيخت و به آنها كتاب و حكمت و سنّت و واجبات
را ياد داد و آنها را تربيت كرد تا هدايت شوند ،و آن$$ان را جمع ك$$رد تا متف$رّق و گروهگ$$روه
نشوند ،و آنها را پاك گردانيد $تا اينكه پاك شدند .زمانی كه رسالتش را به پايان رسانيد ،خداوند$
او را ميراند كه درود و س$$الم و رحمت و رض$$وان خ$$دا بر او ب$$اد كه به راس$$تی $او حميد و
مجيد است .سپس مسلمانان بعد از او ،دو م22رد ص22الح را در بين خودش22ان به خالفت برگزيدند
كه هر دو به كتاب عمل كردند و بسيار نيكو سيرت بودند و از سنّت (پيامبر) تج22اوز نكردند و
1
آنگاه خداوند $هر دوی آنان را نيز ميراند كه رحمت خدا بر هر دوشان باد!»..
خوانديم $که خود حضرت علي؛ حضرت عمرس را شخصي $ص$$الح ميداند و معتقد است که او
از سيرت و سنت رسول اللهص خارج نشده است(فعمل بعمله وسار بسريته...ومل يتعديا السنة)،
پس اين سخن حضرت علي؛ را بايد چون سيلي بر صورت $قزويني $ها بزنيم.
- 1الغارات ،ج ،1ص 210حتقیق سید جالل الدین احلسینی األرموی احملدث؛ ناسخ التواریخ ،مریزا تقى سپهر ،ج ،3كتاب ،2ص
،241چاپ ایران ؛ الدرجات الرفیعة ،سیدعلىخان شوشرتى ،ص -336؛ إبنأبىاحلدید در شرح هنجالبالغة و شیخ جملسى در
جممعالبحار خود ،با كمى تفاوت« :أمریین صاحلنی عمال بالكتاب والسنة و أحسنا السریة و مل یعدوا السنة مث توفامها اللّه عزوجل ب»
آوردهاند ..و در وقعة الصفنی ،ص –201القاهرة ،چننی آمده است« :أحسنا السریة و عدال ىف األمة»؛ «آن دو رفتار نیكو داشته و
در بنی ّامت ،عدالت كردند»..
﴿﴾121 در روشنی آفتاب
شهاب الدين قليوبی نيز تصريح میكند كه هيچ قومی با احرار بنی هاشم نمیتوانند كفو باشند:
﴿﴾122 در روشنی آفتاب
س$$اداتی كه آزاد باش$$ند ،هيچ كس كفو آن$$ان نيس$$ت .قيد آزاد ،م$$وردی را اس$$تثنا می كند كه يك
هاشمی ،با يك كنيز ازدواج كند؛ اما موال ش$$رط كند كه فرزند $غالم او باش$$د؛ اگر اين ش$$خص
دخ$$تری $به دنيا آورد ،اين دخ$$تر ،كن$$يز ص$$احب م$$ادرش می ش$$ود؛ و مالك می تواند او را به
برده و يا شخصی با نسب پايين تزويج كند .حتی اگر هاشمی باشد؛ زي$$را او ب$$رده اس$$ت .و به
همين سبب حتی اگر سلطان بخواهد او را به عقد غير هاشمی در آورد نمی تواند! (زيرا برده
سلطان نيست)
آيا میت$$$وان خ$$$انواده و نسب عمر را با نسب ا ّمكلث$$$وم $مقايسه ك$$$رد؟ آيا ص$$$هاك با حض$$$رت
خديجه ،و حنتمه با حضرت زهرا كه سيده زن$$ان اهل بهشت اس$$ت ،میتواند $يكس$$ان باش$$د؟ آيا
خطّاب را میتوان با رسول اكرم و اميرمؤمنان عليهما السالم برابر دانست؟
اگر ا ّمكلث$$وم را دخ$$تر اميرمؤمن$$ان ب$$دانيم ،به هيچ وجه نمی ت$$وان ادعا ك$$رد كه عمر با آن
حضرت كفو بوده است!!!
جالب اين است كه حتی خود خليفه دوم ن$$يز كف$$ائت نس$$بی را ش$$رط ازدواج میداند و از پيوند$
افرادی $كه از خانواده پست بودند $با خانوادههای $اصيل جلوگيری میكردند.
سرخسی $حنفی از بزرگان اهل سنت در كتاب المبسوط $مینويسد$:
از عمر روايت شده كه میگفت :من از ازدواج زنان جلوگيری میكنم؛ مگر اين كه با همت$$ای
او ( هم كفو او) باشد و اين دليل بر اين است كه در ازدواج همتا بودن معتبر است.
و عبد الرزاق صنعانی $مینويسد$:
از ابراهيم بن محمد بن طلحه نقل شده است كه عمر میگفت :من از ازدواج افرادی كه دارای
شرافت خانوادگی هستند منع میكنم؛ مگر با همتای او باشد.
اما آيا خليفه دوم ن$$يز به اين مس$$أله پايبند ب$$ود؟ آيا بين خليفه دوم و ا ّمكلث$$وم تناسب ق$$ومی و
كفائت نسبی رعايت شده است؟
جواب:
ابتدا روايتي که قزويني $در شروع $نقل کرده اند را به طور کامل از ابن سعد با هم ميخوانيم:
انس بن عياض ليثی از جعفر بن محمد؛ از پدرش ما را خبر داد كه می فرموده است عمر بن
خط$$اب ام كلث$وم دخ$$تر علی؛ را از او خواس$تگاری ك$$رد ،علیس فرم$$ود $من دخ$تران خ$ود را
ب$$رای پس$$ران ب$$رادرم جعفر نگه داش$$ته ام ،عمرس گفت او را به ازدواج من درآور به خ$$دا
سوگند $بر روی $زمين مردی ي$$افت نمی ش$$ود كه به ان$$دازه من در خ$$وش رفت$$اری $با او باش$$د.
علیس فرمود اين ك$ار را انج$ام می دهم ،عمرس خ$ود را به انجمن مه$اجران كه مي$ان ق$بر و
منبر رسول خداص می نشستند $رساند....
از اين روايت اينگونه اس$$تفاده ميش$$ود $که حض$$رت علي؛ ب$$دون هيچ دلخ$$وري ،دخ$$ترش را به
ازدواج حضرت عمر؛ در آورد.و $نه تنها ارعاب و خوفي $در کار نب$$ود بلکه حض$$رت عمرس
قول به اکرام و ارج نهادند ميدهد.
اما آن اق$$والي $که در م$$ورد $برت$$ري $ب$$ني هاشم نقل ک$$رده اند و نه تح$$ريم ازدواج غ$$ير ب$$ني
هاشمي با بني هاشمي!!
اين اقوال غير معقول و خالف با آي$$ات و ش$$رع اس$$الم و واض$$حات است و به ق$$ول حض$$رت
علي؛« :به کالم نگ$$$اه کن و نه به متکلم» ...و اين متکلم$$$ان س$$$خن ن$$$احق گفته اند و برداشت
نادرست ک$$رده ان$$د(البته نه همه آنها و در بعضي آق$$اي قزوي$$ني خي$$انت ک$$رده اس$$ت) ،و البته
﴿﴾123 در روشنی آفتاب
بعضي از علما نيز از اين حديث رس$$ول$ص اينگونه برداشت ک$$رده اند که ع$$رب از عجم برتر
است!! آيا شما اين برداشت را قبول ميکنيد؟؟ نه چون چنين چيزي معقول نيست و خدا برتري
را در نژاد قرار $نداده است.
و اما داليل رد اين برداشت:
الف :حضرت محمدص دو دختر خود را به سيدنا عثمانس $داد که او از ب$$ني اميه ب$$ود.يا $ديگر
دختر خودش را (زينب) به همسري $ابوالعاص در آورد.
ب-خ$$ود حض$$رت محمدص از دخ$$تر ابوس$$فيان خواس$$تگاري $ک$$رد يع$$ني از ب$$ني امي$$ه!! و با
عايشهك ازدواج کرد که او از طايفه هاي مشهور قريش نبود و حفصهك نيز مانند او و.....
پس طبق استدالل شما محمدص خالف سنت خودشان!!!!!عمل کرده اند!!
پ-حضرت علي؛ نيز از غير بني هاشم زن گرفته و همينطور $حسن و حسين و.....
همه اينها خالف سنت عمل کرده اند؟؟؟
با اين طرز استدالل ،هيچ سيدي حق ندارد با غير از سيد و سادات ازدواج کند!!.
ت :شيخ االسالم ابن تيميه (در رد ابن مطهر حلي شيعي) در مورد $اين روايت ميگويد:
اين به آن معني نيست که بني هاشم و ق$$ريش از همه برتر هس$$تند ،بلکه در ديگر قبايل ع$$رب
مومنيني $هستند که از آنها برترند $مثالً :سابقون االول$$ون که تع$$داد ان$$دکي آنها از ب$$ني هاشم و
قريش هستند و اکثر قريشيان در فتح مکه اسالم آوردند! ........و اهل بدر افضل بر ب$ني هاشم
هستند که در اين جنگ فقط 3نفر از بني هاشم بوده اند(حمزه و علي و جعفرش) در صورتي
که اهل ب$$در 313نفر ب$$وده ان$$د .و اينها افضل هس$$تند بر کل ب$$ني هاشم که در ب$$در حض$$ور
1
نداشته اند.
2
ج :گذشته از آن ابو لهب نيز از ب$$ني هاشم ب$$ود ..آيا او ن$$يز افضل اس$$ت؟؟ کسي که خ$$دا در
مورد $او و زنش سوره تبت(المسد) را نازل کرد:
﴿
﴾
(املسد)3-1/
بريده باد دو دست اب$$ولهب و م$$رگ بر او ب$$اد ( )1دارايی او و آنچه اندوختس$$ودش $نك$$رد ()2
بزودی $در آتشی پرزبانه درآيد ()3
دين خ$$دا پ$$ارتي ب$$ازي قب$$ول نميکند و اب$$راهيم؛ که فرزند آذر بت س$$از و بت پرست ب$$ود،اين
نسبت براي او ذمي محسوب نميشود $و فرزندي چون ابراهيم؛ براي پ$$درش هيچ نفعي نميتواند$
داشته باشد .و همينطور است حال و روز $فرزند $نوح ؛ (يام)که از دعوت پ$$در روي $برگرداند$
و شاعر نيز ميسرايد$:
پسر نوح با بــدان بنشست ...خـــــاندان نبوتش گــــم شد
سگ اصحاب كهف روزی چند ...پی نيكان گرفت و مردم شد(گلستان سعدي)
و موالنا:
پور آن بو جهل شد مومن عيان ...پور آن نوح نبی از گمرهان (مثنوي معنوي)
و همينط$$ور،ق$$ارون که بعضي او را پسر عم$$وي حض$$رت موسي$؛ و بعضي او را عم$$وي آن
حضرت؛ دانسته اند.
- 1منهاج السنة النبویة ج 7ص /135ابن تیمیه /حمقق:د .حممد رشاد سامل/ناشر:مؤسسة قرطبة
- 2در هر قبیله بیش و کم و خوب و زشت هست ..مرغی کالغ الشخور و دیگری مهاست ،پروین اعتصامی
﴿﴾124 در روشنی آفتاب
و مشهور است که محمدص خطاب به خانواده و خويشاوندانش $اعالن نم$$ود ك$$ه« :أن اعمل <<وا
ال أغ <<ني لكم من اهلل ش< <<يئا»=به دستورات $هللا و رسول$ص عمل كنيد كه من نميتوانم $براي ش$$ما
در برابر هللا كاري بكنم.
َ
البته قزويني و دوستانش حق دارند چنين ادعاهاي ب$$اطلي را َعلم کنن$$د ،چ$$ون اين بدعتهايش$$ان
است که آنها را وادار به گفتن چنين سخناني کرده است ،خداوند ميفرمايد:
﴿(﴾ آل عمران )24 /
و بدعت هايشان آنان را در دينشان مغرور كرده است.
جالب است که سخنان آقاي قزويني بسيار $ش$$باهت دارد با س$$خنان مش$$رکين مکه که در م$$ورد$
بعثت پي$$امبرص ميگفتن$$د :خداوند ب$$راي عه$$دهدار ش$$دن رس$$الت خ$$ويش کسي را جز اين ي$$تيم
مسکين نيافت؟! اين درست نب$ود که خ$دا بزرگ$ان و س$ران مکه و ط$$ائف را کن$$ار بزند و اين
بينوا را فرستادة خويش قرار $دهد:
﴿ ﴾
(زخرف)31 /
«چرا اين قرآن بر يکي از مردان بزرگ يکي از اين دو شهر بزرگ فرود $نيامده است؟!»
و خداوند هم چنين جواب دادند و ما هم آن را تقديم آقاي قزويني ميکنيم:
﴿ (﴾ زخرف)32 /
«مگر اينان متصدّي توزيع رحمت خداي تواند؟!»
خالصه کالم اينکه:
ز ادب پرس ،مپرس از نسب و ثروت ...ز هنر گوي ،مگوي از پدر و مادر
(پروين
اعتصامي)
يا به قول عالمه اقبال الهوري:
نه افغانيم و نه ترک و نه تتاريم ...چمن زاريم $و از يک شاخساريم$
تميز رنگ و بو بر ما حرام است ...که ما پرورده يک نو بهاريم$
و باز هم به قول اقبال:
مسلم استي دل به اقليمي مبند ...گم مشو اندر جهان چون و چند
مي نگنجد مسلم اندر مرز و بوم ...در دل او ياوه گردد شام و روم$
و به قول موالنا:
اي بسا هندو و ترک همزبان ...اي بسا دو ترک چون بيگانگان
پس زبان همدلي خود ديگر است ...همدلي از همزباني $خوشتر اس$$ت(.همزب$$اني را هم ن$$ژادي
بخوانيد!)
******************
در پاي$$ان اين بحث ب$$راي تاييد ح$$رف پ$$وچ خودش$$ان چند روايت را از حض$$رت عمرس نقل
کرده اند که همه آنها يا کذب و يا ضعيف هستند.
-1اولين روايت را از سرخسي $نقل ک$$رده که جن$$اب سرخسي $ب$$راي اين روايت س$$ندي ذکر
نکرده و احتماالً منظور $او اين روايت بوده است:
﴿﴾126 در روشنی آفتاب
زن جوانی را كه با پ$$يرمردی $ازدواج ك$$رده ب$$ود و س$$پس ش$$وهرش $را كش$$ته ب$$ود ،ن$$زد عمر
آوردند $،حضرت عمرس فرمود :$اي مردم از خدا بترسيد،هر مردي بايد بازني همسان خ$$ودش
1
(هم كفو خودش ) ازدواج كند و هر زني نيز بايد با مردي ازدواج كند كه همسان او هست.
راوي $آن :أبو بكر بن عبد هللا بن أبي مريم الغسانی الشامی است
«ق ال ح رب إمساعيل :مسعت أمحد بن حنب ل ،و س ئل عن أبی بك ر بن أبی مرمي ،فق ال :ض عيف ،ك ان
عيسی ال يرضاه.و قال أبو عبيد اآلجری ،عن أبی داود :مسعت أمحد يقول :ليس بشیء» .
قال أبو داود :سرق له حلی ،فأنكر عقله .و قال أبو حامت :سألت حييی بن معني عن أبی بكر بن أبی
م رمي ،فض عفه .و ق ال أب و زرع ة ال رازی :ض عيف ،منك ر احلديث .و ق ال أب و ح امت :ض عيف احلديث،
طرق ه لص وص فأخ ذوا متاع ه فاختل ط .و ق ال إب راهيم بن يعق وب اجلوزج انی :ليس ب القوی .و ق ال
2
النسائی ،و الدارقطنی :ضعيف....
و خنده دار است که چ$$نين باش$$د!! يع$$ني حض$$رت عمرس در آن اوض$$اع $که يک م$$رد به قتل
رسيده به جاي اجراي حد و سرزنش قاتل به دفاع از قاتل ميپردازد!؟
-2و دومين روايت را از مصنف عبدالرزاق نقل ميکند که از ابراهيم بن محمد بن طلحه نقل
شده.
اين روايت منقطع است چون ابراهيم بن محمد بن طلحه حضرت عمرس را نديده است.
و محمد ناصر الدين آلباني مينويسد :ألن جعفر بن عون ثقة من رجال الشيخني إال أن العلة األولی
3
ال تزال قائمة وهي االنقطاع فهو ضعيف علی كل حال
جالب است که روايتي با همين الفاظ از قول حضرت محمدص نيز نقل شده :ال تنكح وا النس اء
إال من االكفاء...
که اين روايت نيز موضوع $است چ$$ون :وفي ه مبش ر بن عتي ك وه و م رتوك = در آن مبشر بن
عتيک( يا بن عبي$$د) وج$$ود دارد که علما او را ت$$رک ک$$رده اند 4و دارقط$$ني او را دروغگو$
5
ميداند .و ابن طاهر نيز در مورد $اين روايت ميگويد :فيه مبشر بن عبيد يروي $الموضوعات
- 1تاریخ املدینة ،ج ،2ص ،769كنز العمال ،ج ،15ص ،716ح . 42857
- 2هتذیب الکمال املزی ج 33ص 109رقم .. 7241و هتذیب التهذیب ابن حجر ج 12ص29
- 3إرواء الغلیل فی ختریج أحادیث منار السبیل آلبانی ج 6ص _ 266املكتب اإلسالمی _ بریوت
- 4جممع الزوائد هیثمی ج 4ص 317ح 7446و حسنی سلیم اسد نیز میگوید:اسنادش ضعیف است = مسند أبی یعلى ج 4ص
72ح _ 2094دار املأمون للرتاث – دمشق
- 5معرفة التذكرة،ابن طاهر مقدسی ح _969طبعة مؤسسة الكتب الثقافیة
﴿﴾127 در روشنی آفتاب
و ابن جوزي(رحمه هللا) نيز اين روايت را در کت$$اب الموض$$وعات آورده و مينويس$$د :ق$$ال أبو
أحمد بن ع$دی :ه$$ذا الح$ديث مع اختالف ألفاظه في المت$ون واختالف إس$$ناده باطل ال يرويه إال
6
مبشر.
- 6املوضوعات و الكامل فی ضعفاء الرجال ،اجلرجانی ج 6ص ،418دار الفكر ،بریوت
﴿﴾128 در روشنی آفتاب
ما از اين عالمان س$$نی میپرس$$يم ،چه س$$نخيت و چه ش$$باهتی بين عمر 57س$$اله و ا ّمكلث$$وم 7
ساله وجود $داشته است؟
چگونه است كه طبق رواي$$ات اهل س$$نت ،خليفه دوم رع$$ايت تناسب س$$نی را ب$$رای ديگ$$ران
ضروری میدانند $و از ازدواج پيرمردان با دختران جوان جلوگيری میكنن$$د؛ اما خ$$ود به اين
قانون پايبند نيست و با دختری كه هنوز به سن بلوغ شرعی نرسيده است ،ازدواج میكند؟
آيا اين عمل مصداق $اين آيه نمیشود:
﴿
( ﴾ البقره)44/
آيا م$$ردم را به نيكی دع$$وت میكني$$د؛ اما خودت$$ان را فرام$$وش $مینمايي$$د؛ با اين كه ش$$ما كت$$اب
(آسمانی) را میخوانيد! آيا نمیانديشيد؟!
جواب:
روايتي $را که از سعيد بن منصور نقل کرده اند ،قبالً ضعفش مشخص شد.
گفته اند حضرت عمرس در سال 17هجري 57ساله بوده اند (صحيح) و افزوده :و عمر 50
سال از ام کلثوم بزرگتر $بوده!!!(کذب)
هم$$انطور $که قبالً ن$$يز گف$$تيم :در م$$ورد $تولد ام کلثوم$ك تنها يک ق$$ول دقيق نقل ش$$ده و آن هم
اينکه وي در س$$ال ششم هج$$ري تولد ي$$افت 1و چنانکه گفته شد او از زينب $ك بزرگ$$تر $ب$$ود و
زماني $که حضرت عمرس به خواستگاري $ام کلثومك رفت وي 11يا 12سال داشت.
بعضي از علما گفته اند ام کلثوم$$$ك در اواخر عمر حض$$$رت رس$$$ولص به دنيا آم$$$د .و آق$$$اي
قزويني با اين قول گفته اند که ام کلثوم حتما ً در سال 10يا 11به دنيا آمده اند که درس$$ال 17
هجري 6يا 7ساله خواهند بود.
ميگوييم $:اين سخن هيچ تناقضي $با سخن امام ذهبي و ابن کثير و ديگران ندارد زيرا..
اصوالً عمر آدمي را ميتوان به سه قسمت کلي تقسيم کرد.
-1اوايل عمر و -2اواسط $عمر و -3اواخر عمر
حض$$رت رس$$ول اک$$رمص 63س$$ال عمر داش$$ته اند و ميت$$وان اوايل عمرش$$ان را از سن 1تا
10سالگي گفت و اواسط آن را از 30تا 40و اواخر آن را از 55سالگي تا 63س$$الگي(.مثالً
البته)
و حض$$رت ام کلث$$وم در س$$ال 6هج$$رت به دنيا آم$$ده اند يع$$ني زم$$اني $که پي$$امبرص 57س$$ال
داشته و در اواخر عمرشان به سر مي بردند$.
پس اين ادعايي که آقاي قزويني از آن دفاع ميکنند سر خود را زير برف کردن است.
و اما اينکه حضرت محمدص چرا دختر خود ا به شيخين نداد.
در نزد اهل سنت مشهور $است که حضرت فاطمه$ك 5سال قبل از بعثت متولد شد 2 .يع$$ني در
هنگام وفات 28سال سن داشت و در وقت ازدواج حدود ( 17يا )18سال سن داشته اند.
- 1موسوعة االمام علیبن ابیطالب ،ج 1ص126؛ اعالم النساء ،ص238؛ سیر اعالم النبالء ج 3ص500
- 2تارخیاخلمیس ،ج ،1ص ،277و ذخ ائرالعقبی ،ص 52و مقاتلالط البینی ،ص .48مش کل اآلث ار ،طح اوی ،ج ،1ص ...47البت ه
بعض ی ن یز 12س ال قب ل از بعثت(تارخیاخلمیس ،ج ،1ص ،278و ذخ ائرالعقبی ،ص ).52و بعض ی 7س ال را ن یز ذک ر ک رده
اند(مهان).
﴿﴾129 در روشنی آفتاب
و در ن$$زد اهل تش$$يع مش$$هور است که فاطمه$ك 5س$$ال بع$$د! از بعثت به دنيا آم$$د 1 .يع$$ني در
هنگام وفات 18سال و در وقت ازدواج حدود 7سال سن داشته اند!
و چ$$ون ط$$رف $بحث ما اهل تش$$يع هس$$تند ما نظر آنها را قب$$ول ميک$$نيم که طبق آن ،حض$$رت
علي؛ در سن 24سالگي (يا کمي باال يا پايين تر) با حض$$رت فاطمه$ك 7س$$اله(يا کمي ب$$اال و
پايين تر!) ازدواج کرده که اختالف سني بين آنها 16سال ب$$وده است و مهم اينکه فاطمه $ك به
سن بلوغ نيز نرسيده بوده اند!!
ولي تنها دليل حضرت محمدص اختالف سني نبود و اصل دليل ايشان امر خداوند بود.
حال ميپرسم :اگر شما اختالف سني را دليل بر اين ماجرا ميدانيد ..حضرت علي؛ نيز با امامه
بنت ابي العاص(خواهر $زاده فاطم$$ه) اختالف س$$ني داشت اين را چگونه توجيه ميکني$$د؟آيا اين
را هم خالف سنت ميدانيد!!؟
گذشته از اينها شخصي بهتر از ابوبکر و عمر چنين ازدواجي کرده اند ..يع$$ني حض$$رت خ$$ير
البشر ،محمدص ،زماني $که به خواستگاري $عايشهك رفت ...ام المومنين فقط 6سال داش$$تند! و
حض$$رت محمدص ح$$دود 50س$$ال از عايشهك بزرگ$$تر $بودن$$د $...آيا به محمدص هم خ$$ورده
ميگيريد؟؟!
سنت چيست؟؟ روش و شيوه زندگي $محمدص ..وقتي شما ميگوييد عمرس از سنت تخلف کرد
يعني خالف عمل رسول اللهص عمل کرد ولي عمرس عين عمل ايشون را م$$رتکب ش$$دند .به
تعبيري $ايشون سنت رسول اللهص را زن$$ده کردند $و ازدواجي $مانند ازدواج ايش$$ان انج$$ام داده
اند!
حض$$$رت علي؛ ن$$$يز به تبعيت از حض$$$رت ص$$$ديقس دخ$$$تر خودش$$$ان را به عمر س دادند
همانطور که حضرت ابوبکر ص دختر خود را به ازدواج رسول اللهص در آوردند!
2
و از حضرت رسول$ص ثابت است که فرمود $:اقتدوا باللذين من بعدي أبی بكر وعمر.
3
بعد از من به ابوبکر و عمرب اقتدا کنيد
اگر حضرت محمدص علت ندادن دخترش را فقط اختالف سني بيان ميکند.چگونه خود ايش$$ان
اين امر را هنگام ازدواج با سيدة عايشه فراموش $ميکنن$$د؟؟ اينجاست که گويا ش$$يعه اين آيه را
با کمال بي شرمي در مورد حضرت محمدص ميدانند که:4
- 1ابن ابیالثلج بغدادی ،م (تارخیاالئمه ،ضمن جمموعه نفیسه ،ص ،6نشر بصریتی ،).کلینی ؛ حممد بنجریر طربی امامی ،صاحب
کتاب «دالئل االمامة» ،ابنشهر آشوب در کتاب «املناقب»،طربسی در «تاجاملوالید(ضمن جمموعه نفیسه ،ص»).97و شیخ هبایی در
«توضیح املقاصد»میتوان نام برد .البته بعضی از علمای اهل سنت نیز سال 5بعد از بعثت را ذکر کرده اند.
- 2ح دیث حذیف ة :أخرج ه أمحد ( ،5/382رقم ،)23293والرتم ذى ( ،5/609رقم ،)3662وابن ماج ه ( ،1/37رقم . )97
وأخرج ه أیض اً :ال بزار ( ،7/248رقم ،)2827والط رباىن ىف األوس ط ( ،4/140رقم ،)3816واحلاكم ( ،3/79رقم ،)4454
وال بیهقى ( ،5/212رقم . )9836وابن عس اكر (. )5/14ح دیث أنس :أخرج ه ابن عس اكر (. )44/233ح دیث ابن مس عود:
أخرج ه ابن عس اكر ( . )30/228وأخرج ه أیض اً :الط رباىن ىف األوس ط ( ،7/168رقم . )7177ب ه نق ل از ج امع االح ادیث
سیوطی ..این روایت از طرق متعدد نقل شده که هیچ شکی در صحتش باقی منیگزارد.
- 3و نقل شده که آن حضرتص فرمود:به سنت من و سنت خلفای هدایت شده و هدایت کننده بعد از من عمل کنید ...بغیة
الباحث عن زوائد مسند احلارث ،احلافظ نور الدین اهلیثمی ح ،55ترمذی آن را حسن صحیح و ابن حبان آن را صحیح میداند.
﴿﴾130 در روشنی آفتاب
جواب:
- 4کمی قبلرت حضرات شیعه میگویند :خود حضرت عمر با ازدواجی که اختالف سنی در آن باشد خمالف بوده ولی خودش چننی
ازدواجی کرده و این آیه را نشان میدهند!
- 1البته اگر تاریخ تولد وی را طبق سلیقه شیعه،سال پنج بعد از بعثت بدانیم
میگوید :طربانی آن را روایت کرده و راویانش ثقهاند.
_2هیثمی در «جممع الزوائد» ،به مشاره 15208
- 3الكافی کلینی ج 5ص 378و وسائل الشیعة حر عاملی ج 21ص 241
﴿﴾131 در روشنی آفتاب
الزم به ذکر است که ام ابان خواستگارهاي $زيادي $داشته من جمله :حضرت عمرس ،حضرت
زبيرس ،حضرت علي؛ و سيدنا طلحه؛.
حاکم در المستدرک خود با سند صحيح و همچ$نين ابن عس$اکر،خواس$تگاري هر چه$ار نفر را
اينگونه نقل ميکنند:
موسي بن ابي طلحه گفت که عمر بن الخطابس از ام اب$$ان دخ$$تر عتبه بن ربيعه خواس$$تگاري
ک$$$رد اما ام اب$$$ان ،ابا ورزيد ،به وي گفتند که چ$$$را خواس$$$تگاريش $را نپ$$$ذيرفتي؟ گفت :او به
دليرمندي داخل مي ش$$ود وبه دليرمن$$دي خ$$ارج مي گ$$ردد امر آخ22رتش وي را از امر دني22ايش
ربوده است گويا ربش(خدايش) را به دو چشمش مي نگرد.
سپس زب$$ير بن الع$$وامس از وي خواس$$تگاري $مي نماي$$د ،ام اب$$ان از ازدواج ب$$اوي امتن$$اع مي
ورزد $وي را از علت اين امتن$$$$اع مي پرس$$$$ند گفت :اش$$$$اره اي از وي را در ت$$$$ار هايي که
همسرش با آن مو هاش را گره مي بندد نمي بيند.
سپس عليس از وي خواستگاري کرد اما وي نپ$$ذيرفت $گفته شد که چ$$را؟ (ق الت :ليس لزوجت ه
منه إال قضاء حاجته ،ويقول :كيت وكيت ،وكان وكان) گفت :همسرش از وي به جز همبستري
چ22يزي ديگر را نمي بيند و چ22نين وچن22ان مي گويد س$$پس طلحه از وي خواه$$ان ازدواج مي
گ$$$$ردد وي مي گويد اين همانا همس$$$$رم است گفتند چ$$$$را؟ گفت :من اخالقش را مي شناسم
هنگامي که وارد مي شود خنده کنان وارد مي شود و هنگام خروج تبسم نقش بر لبانش است
و اگر چ$$يزي بخ$$واهم مي دهد واگر س$$کوت نم$$ايم آغ$$از مي نمايد واگر عملي را انج$$ام دهم
ممن$$ونم $مي گ$$ردد واگر گن$$اهي کنم مي بخشد وهنگ$$امي $که آن دو ازدواج نمودند ،علي؛ گفت:
اي ابا محمد(طلح$$ه) اگر اج$$ازه دهي ،با ام اب$$ان ص$$حبت نم$$ايم ،گفت :با وي س$$خن بگ$$و ،از
پرده حجله اش گ$رفت و گفت :س$المتي ب$$اد برتو $اي کسي که نفسش عزيز اس$ت ،گفت :بر تو
س$$الم ،علي؛ گفت :اميرالموم$$نين از تو خواس$$تگاري ک$$رد وي را نپ$$ذيرفتي ،$گفت :اين چ$$نين
بود ،علي؛ گفت :زبير پسر عمه رسول اللهص و يکي از دو حواريش $از تو خواستگاري کرد
اما تو امتناع ورزيدي ،گفت :بلي چنين بود ،گفت :من با قراب$$تي که با رس$$ول هللا ص دارم از
تو خواس$$$تگاري $ک$$$ردم و ابا ک$$$ردي ،گفت :بلي .علي؛ گفت :قسم به هللا که زيب$$$اترين $ما را و
1
انفاق کننده ترين ما را ازدواج نموده اي اين چنين عطا مي کند)
پس ديديد که ام ابان در م$$ورد حض$$رت علي؛ چه گفت؟!؟؟ اگر حض$$رت عمرس خشک است
و به دنيا رغب$$تي ن$$دارد و آنچن$$ان خ$$دايش را عب$$ادت ميکند که گ$$ويي او را با دو چشم خ$$ود
ميبيند ...حضرت علي؛ به گفته ام ابان همسرانش از او به جز همخوابي $چيزي نميبينند!!!!
و حاال ما هم سخن ام ابان را وحي منزل گرفته و مانند شيعه ها فلسفه بافي کنيم و بگوييم:
﴿( ﴾ بقره)228 ،
«و براي همسران (حقوق و واجباتي) است (که بايد شوهران ادا بکنن$$د) همانگونه که بر آن$$ان
(حقوق و واجباتي) است که (بايد همسران اداء بکنند) به گونهاي شايسته».
- 1مستدرک حاکم ح 5629؛ تاریخ دمشق ج 25ص 97و ج 70ص 198؛ و کنز العمال ح 36592و در بعضی کتب نیز
به صورت گذرا به این خواستگاریها اشاره شده :االصابه ج 8ص 354رقم 11888و االستیعاب ج 4ص 1924رقم 4118و
اسد الغابة ج 3ص 426
﴿﴾132 در روشنی آفتاب
و بگوييم :حضرت علي به همسران خود نميرس$$يده و حق$$وق آنها را ادا نميک$$رده و اين خالف
2
امر الهي است و....
و آقاي قزويني $با کمال حماقت آدرس به کتاب بالذري $و ابن قتيبه و ..داده اس$$ت.بد نب$$ود تم$$ام
ماجرا را ميخواندند!که آنها اينگونه نوشته اند:
«ابن قتيبه و بالذري :خطب عمر بن اخلطّاب ّأم أبان بنت عتبة بن ربيعة بعد أن مات عنها يزيد بن
أيب س فيان ،فق الت :ال ي دخل إال عابس اً وال خيرج إال عابس اً ،يغل ق أبواب ه ويق ّل خ ريه .....وخطبه ا
2
ظ إال أن يقعد بني شعبهن األربع ال يصنب منه غريه» . علي ،فقالت :ليس للنساء منه ح ّ
ّ
عمر بن الخط$$اب از ام اب$$ان دخ$$تر عتبه بن ربيعه بعد از وف$$ات ش$$وهرش يزيد بن ابي س$$فيان
خواستگاري کرد ،ام ابان گفت :وي هنگام ورود و خروج چهره اش گرفته است درب ه$$ايش
را مي بن$$دد و خ$$يرش کم اس$$ت ....س$$پس علي از وي خواس$$تگاري $ک$$رد گفت زن$$ان به جز
همبستري $ديگر حقي از وي ندارند!!$.
اين هم يک نمونه از کاربرد قيچي شيعه ها بود!!
ابن عبدالبر و ابن اثير اين خواستگاري ها را ذکر کرده و اينگونه مينويسند:
«أم أب ان بنت عتب ة بن ربيع ة بن عب د مشس بن عب د من اف ملا ق دمت من الش ام خطبه ا عم ر وعلي
3
والزبري ،وطلحة ،فأبت من كل واحد منهم إال طلحة ،فتزوجها طلحة بن عبيد اهلل ال أعلم له رواية».
«ابن حجر :أم أبان بنت عتبة بن ربيعة بنت عبد مشس العبشمية خالة معاوية.قال أبو عمر :ملا قدمت
4
من الشام خطبها عمر وعلي والزبري وطلحة فأبت إال من طلحة فتزوجها .ال أعلم هلا رواية».
شبهه :امتناع دختر ابو بكر از ازدواج با عمر به خاطر اخالق تند او:
مطابق $نقل ابن عبدالبر ،ا ّمكلثوم $دختر ابوبكر به خواهرش عايشه گفت:
تو می خ$$$واهی من به ازدواج كسی درآيم كه تن$$$دخويی و س$$$خت گ$$$يری او را در زن$$$دگی$
می دانی؟!
سپس افزود :به خدا سوگند $اگر مرا به اين كار وادار كنی ،كنار قبر رسول خدا صلی هللا عليه
وآله وسلم می روم و آنجا (به عنوان اعتراض) فرياد $خواهم كشيد.
می بينيم كه حتی دختر كم ّ
سن و سالی همانند ا ّمكلثوم دختر اب$$وبكر ،با آن كه عم$$ر ،هم خليفه
مسلمين است و هم با پدرش ابوبكر $بسيار دوست و هم$راه ب$ود؛ ولی حاضر $به ازدواج با وی
نمی شود.
حال چگونه امكان دارد كه امير مؤمنان عليه السالم اين ويژگی $اخالقی عمر را نادي$$ده بگ$$يرد
و دختر خردسالش به دست او بسپارد؟
- 2البته اگر در این مورد خبواهیم مطلب بنویسیم و قصد متهم کردن سیدنا علی را داشته باشیم(نعوذ باهلل) قرائن زیادی در روایات
شیعه موجود است که البته به جز زندیق و رافضی به آن مجله روایات متوسل منیشود.
- 2أنساب األشراف ج 3ص 260؛ عیون األخبار ابن قتیبة ج 1ص 379
- 3اإلستیعاب ج 4ص 1924رقم 4118و أسد الغابة ج 3ص 426
- 4اإلصابة فی معرفة الصحابة ج 8ص 354رقم 11888
﴿﴾133 در روشنی آفتاب
جواب:
در باال ثابت شد که ماجراي $خواس$$تگاري حض$$رت عمرس از ام کلث$$وم بنت ص$$ديقس جعلي
است و بسيار بعيد است که دختر 3يا 4ساله چنين حرفهايي بزند!!.
و چه راست گفت ،پي$امبر $ص آنجا كه فرم$ود« $:إذا مل تس تح ،فاص نع م ا ش ئت»« 1هرگ$اه ش$رم
نكردی ،هرچه كه بخواهی انجام ده!».
شبهه :عمر همسرش را كتك میزد:
يكی از ويژگيه$$ای اخالقی خليفه دوم اين ب$$ود كه هم$$واره زن$$انش را كتك می زد .ابن ماجه
قزوينی در سنن خود كه يكی از صحاح سته اهل سنت است مینويسد:
از اشعث بن قيس نقل شده است كه گفت:
شبی مهمان عمر بودم $نيمه های شب ديدم همسرش را كتك می زند؛ برخاستم $و او را از كتك
زدن همسرش منع كردم .هنگامی كه به بسترش برگشت گفت:
ای اشعث! جملهای از رسول خدا شنيدهام ،آن را به خاطرت بسپار( $آن جمله اين است) :كسی
حق ندارد از مرد بپرسيد $كه چرا همسرت را كتك میزنی.
شبيه همين روايت در مسند احمد بن حنبل نيز موجود است.
آيا هيچ عاقلی حاضر $میشود دخ$$ترش را به كسی بدهد كه میداند او دخ$$ترش را كتك خواهد
زد؟
با اين وضعيت اخالقی عمر ،چگونه ممكن است اميرمؤمنان عليه السالم دخ$$ترش را به چ$$نين
فرد خشن و بد اخالق بدهد و با تن دادن به اين ازدواج اسباب آزار و اذيت روح رس$$ول خ$$دا
و حضرت زهرا سالم هللا عليهما را فراهم كند؟
جواب:
آلب$$اني در کت$$اب ص$$حيح وض$$عيف $س$$نن ابن ماجة و در زير همين روايت مينويس$$د :ض$$عيف،
اإلرواء ( ،) 2034الضعيفة ( ) 4776ضعيف $الجامع ( ) 6218و همچنين در سنن ابن ماجه
که آقاي قزويني $آدرس داده اند نيز ،محقق نوشته اند :قال الش$$يخ األلب$$اني :ض$$عيف 2و ن$$يز به
مسند امام احمد بن حنبل آدرس داده اند که در آن ،از قول محقق اين چنين نوش$$ته ش$$ده :تعليق
شعيب األرنؤوط $:إسناده ضعيف 3$و همينطور $به کتاب اح$$اديث المخت$$اره مقدسي آدرس داده اند
که ايش$ان ن$يز نوش$ته :إس$ناده ض$عيف .$ب$راي تفص$يل بيش$تر $مراجعه کنيد به کت$اب «النافل ة يف
4
األحاديث الضعيفة والباطلة»
و شايد شيعه بگويد :اين روايت در کتاب شما موجود $است به ما چه!!! در جواب ميگويم $:اگر
بنا به اين است ما ميتوانيم از کتب شيعه چنين رواياتي $و بدتر از اين را استخراج کنيم.مثالً:
در االمالي شيخ طوسي و ....از قول حضرت فاطمه$س خطاب به سيدنا علي؛ آمده:
- 1صحیح خبارى ،شرح فتح البارى ،كتاب أحادیث األنبیاء ،باب بینما امرأة ترضع ابنها ،حدیث مشاره 3483
ِّس ِاء ،دار الفكر ،بریوت - 2سنن ابن ماجه ،ج ،1ص 639ح ،1986باب َ ِ
ض ْرب الن َ َ
- 3مسند إمام امحد ج ،1ص 20و مهینطور در کتاب خمتصر كتاب الوتر املقریزی ص ،50مكتبة املنار ،األردن،الزرقاء
- 4النافلة فی األحادیث الضعیفة والباطلة أبو إسحاق احلوینی ،ص ،6دار الصحابة للرتاث
﴿﴾134 در روشنی آفتاب
1
يا ابن أبي طالب! اشتملت مشيمة الجنين وقعدت $حجرة الظنين
« اي فرزند $ابو طالب! خلق خوي انسان درتو $نيست!و اينك متهم وغير قابل اعتماد هستي!».
حال مانند شيعه ها نتيجه بگيريم که :حضرت علي؛ تا آن حد فاطمهك را ناراحت کرده بود که
او علي عليه السالم را آدم نميداند!!!!
و روايت ديگري که آقاي كليني در فروع $آورده است كه:
« حض$$رت زه$$راء -س$$الم هللا عليه$$ا -از ازدواجش $با عليس راضي $نب$$ود! چ$$ون پ$$درش داخل
خانه گرديد $ديدكه گريه ميكند فرمود ( $:ما يبكيك؟ فواهلل لو كان يف أهلي خري منه ما زوجتكه ،وما
أن ا زوجت ك ولكن اهلل زوجك) چرا گريه ميكني بخدا قسم اگر در فاميل من بهتر از او كسي را
پيدا مي كردم او را دام$$ادم مي ك$$ردم ،من ت$$را به زني او ن$$داده ام خداوند ت$$را به زني او داده
2
است »
اربلي :پس از ازدواج كه حضرتش$ص با بري$$ده ن$$زد حض$$رت زه$$راءك رفتند $تا پ$$درش را ديد
چشمانش اشك آلود شد حضرت فرمودند :ما يبكيك يا بنية ؟ " قالت :قلة الطعام وكثرة اهلم وشدة
الس قم « = 3دخترم!چرا $گريه مي كني ؟ فرمود :بدليل قلّت طع$$ام ،و ك$$ثرت ناراحتيها $و ش$$دت
غمها»
و در روايت ديگري $هست كه فرمود« :واهلل لقد اشتد حزين واشتدت فاقيت وطال سقمی»
4
«بخدا قسم ناراحتي ام شدت گرفته،تنگدستي ام زياد شده ،وبيماري $ام طوالني $گرديده است»
که البته در کذب بودنشان شکي نيست.
شبهه :عدم كفائت ديني عمر با ام كلثوم:
طبق نظر اهل سنت ،رعايت كفائت دينی نيز يكی از شرائط $ازدواج است.
ابو طالب مكی به نقل از سفيان ثوری مینويسد:
ثوری $می گفت :هنگ$$امی كه م$$ردی خواس$$تگاری ك$$رده و بگويد كه اين زن چق$$در م$$ال دارد،
بدانيد كه او دزد است! و به او دختر ندهيد!
همچنين به بدعت گذار و به فاسق $و ستمگر ،و شارب خمر و رباخوار نبايد دختر داد.
اگر كسی چنين كند ،دين خويش را نابود $كرده و رحم خويش را قطع كرده و سرپرستی $دختر
خويش را به خوبی انج$$ام ن$داده اس$$ت؛ زي$را او نيكی به اين دخ$$تر را ت$$رك ك$رده اس$ت! اينها
همتای دختر آزاد مسلمان عفيف نيستند!
- 1مس تدرك س فینة البح ار ج 6ص 57؛ االم الی طوس ی ج 1ص 683؛ االحتج اج طربس ی ج 1ص 145؛ من اقب ابن ش هر
آشوب ج 2ص 50؛ حبار االنوار ج 43ص 148؛ الدر النظیم ابن حامت عاملی ص 478؛ بیت األحزان عباس قمی ص 150
- 2الكافی ج 5ص 378؛ وسائل الشیعة ج 21ص 241و حبار األنوار جملسی ج 43ص 144
- 3کشف الغمة ج 1ص 148؛ شرح إحقاق احلق مرعشی ج 15ص 338؛ خمتصر تاریخ دمشق ابن منظور ج 5ص 386و
فضائل الصحابة امحد بن حنبل ح 1304
- 4كش ف الغمة اإلربلی ج 1ص 148؛فضائل أمری املؤمننی ؛ ابن عقده ک وفی پ اورقی( )1ص 24؛ و مسند ام ام امحد ج 5ص
26؛ جممع الزوائد هیثمی ج 9ص 101؛ تاریح دمشق ابن عساکر ج 42ص 126؛ فتح امللك،املغربی ص _ 66مكتبة اإلمام
أمری املؤمننی علی ؛ العامة – اصفهان
﴿﴾135 در روشنی آفتاب
ابن قدامه مقدسی ،برترين فقيه حنابله تصريح میكند كه «كفائت ديني» در ازدواج شرط است
و فاسق نمیتواند با عفيفه ازدواج نماي$$$د .و س$$$پس به نقل از احمد بن حنبل مینويسد $كه هيچ
قومی $با بنی هاشم كفو نيستند $و نمیتوانند با آنها ازدواج نمايند:
همتا كسی است كه دين دار و ص$$$احب رتبه باش$$$د؛ به همين س$$$بب فاسق $همت$$$ای زن عفيف
نيست؛ زيرا شهادت فاسق $مردود است...
و از احمد بن حنبل نقل شده است كه غير قريشی ،كفو قريشی $نيست؛ و غير بنيهاش$$می ،كفو
بنيهاش$$می $نيس$$ت؛ زي$$را رس$$ول خ$$دا ص فرمودن$$د :خداوند $من را از كنانه از نسل اس$$ماعيل
برگزيد؛ $و از ميان كنانه قريش را برگزيد $و از مي$$ان ق$$ريش ب$$نی هاشم را برگزيد $و از مي$$ان
بنی هاشم من را برگزيد$.
َس َق ِع» از ِ
روايت م$$ورد اس$$تدالل ابن قدامه را مس$$لم نيش$$ابوری در ص$$حيحش از « َواثلَ ةَ بن اأْل ْ
رسول خدا ص ،نقل كرده است.
جواب:
خب که چه؟ اجماع اهل سنت بر اين است که برتري$ن انسانها بعد از پي$$امبران اب$$وبکر $و عمر
هستند .در مورد بني هاشم و غير بني هاشم نيز قبالً سخن رفت.
ترمذي $از ابي سعيد خدري اينگونه نقل ميکند:
َّج َم ول اللَّ ِه ص «إِ َّن أَه ل ال د ِ أَبِی س عِ ٍ
َّر َجات الْعُلَی لََي َر ُاه ْم َم ْن حَتَْت ُه ْم َك َم ا َت َر ْو َن الن ْ
ْ َ َ يد قَ َال قَ َال َر ُس ُ َ
1 ِ ِ الطَّالِ َع فی أُفُ ِق َّ
الس َماء َوإِ َّن أَبَا بَ ْك ٍر َوعُ َمَر مْن ُه ْم َوأَْن َع َما». ِ
«از ابي س$$$عيد (الخ$$$دري) س روايت ش$$$ده که رس$$$ول اللهص گفت :اهل درج$$$ات العلي را
اشخاصي $که تحتش$$ان هس$$تند مثل نجم ط$$الع در افق س$$ماء رؤيت مي کنند و ابا بکر و عمرب
از آنها (يعني از اهل درجات العلي) هستند و افضلند».
اهل درجات العلي يعني اشخاصي که داراي درجه و مرتبه عليا و بزرگ هستند و به قولي$
بلندمرتبه مي باشند .رسول اللهص بيان مي کند که تفاوت درجه اين افراد با اف$$راد معم$$ولي $به
مقدار فاصله نجم تا سطح ارض است يا به ق$ول عاميانه تف$$اوت آنها از آس$$مان تا زمين اس$$ت.
رسول اللهص مي گويد که :در بين اهل درج$$ات العلي ن$$يز اب$$وبکر و عمرب داراي درجه اي
عليا هستند.
و ابن ماجه نيز نقل ميکند که:
2
َّاس َب ْعد أَيِب بَكْر عُ َمر». َّاس بعد رس ِ
ول اللَّه ص ،أَبُو بَكْر َو َخْيُر الن ِ « َعلِيّاً َي ُق ُ
ولَ :خْيُر الن ِ َ ْ َ ُ
«از علي بن ابي طالب عليه السالم روايت شده که گفت :بهترين مردم بعد از رس$$ول هللا ص،
ابوبکر $است و بهترين مردم بعد از ابي بکر ،عمر».
و در کتب اهل تشيع نيز بسيار مانند آن موجود است که مجال نقل آنها نيست.
شبهه :امير مؤمنان؛ ،خليفه دوم را فاجر ،ستمگر ،دروغگو ،خيانتكار و ...میداند
طبق س$$خن ابن قدام$$ه ،خليفه دوم به هيچ وجه نمیتواند با دخ$$تر ام$$ير مؤمن$$ان عليه الس$$الم
ازدواج كند؛ چرا كه نه از بنی هاشم است و از نظر دينی شباهتی با ا ّمكلثوم دارد.
اين كه از بنی هاشم نيست ،ج$$ای پرسش ن$$دارد؛ اما دليل اين كه از نظر دي$$نی ن$$يز با ا ّمكلث$$وم
همش$$أن نيس$$ت ،رواي$$ات ص$$حيح الس$$ندی در كتابه$$ای اهل س$$نت آن را به اثب$$ات میرس$$اند؛
هرچند كه ممكن است با وجود $صحت سند ،اين مطالب را قبول نداشته باشند؛ اما اين رواي$ات
در صحيحترين كتابه$$اي آنها با س$$ند ص$$حيح نقل ش$$ده است و اين اهل س$$نت هس$$تند كه بايد
جوابگوي اين مطالب باشند.
روايت اول (ظالم فاجر):
عبد الرزاق $صنعانی با سند صحيح از خود خليفه دوم نقل ك$$رده كه خط$$اب به عب$$اس و ام$$ير
مؤمنان عليه السالم گفت كه شما مرا فاجر $میدانيد:
صنعاني $:من بعد از ابوبكر دو سال حكومت كردم و روش رس$$ولص و اب$$وبكر $را ادامه دادم؛
اما شما دو نفر مرا ستمگر و فاجر میدانستيد.
روايت دوم ( َكا ِذبًا آثِ ًما َغا ِد ًرا َخائِنًا):
مسلم نيشابوری $نيز به نقل از عمر بن الخطاب در صحيحش مینويسند $كه وی خطاب به امام
علي عليه السالم و عمويش عباس گفت:
پس از مرگ ابوبكر ،من جانشين پيامبر و ابوبكر شدم ،شما دو نفر مرا خ$$ائن ،دروغگو $حليه
گر و گناهكار $خوانديد.
اين اعتقاد واقعی $اميرمؤمن$$ان عليه الس$$الم نس$$بت به خليفه اول و دوم ب$$وده اس$$ت؛ زي$$را ام$$ير
مؤمن$$ان عليه الس$$الم گفت$$ار خليفه را انك$$ار نك$$رد ،هم چ$$نين تع$$دادی از اص$$حاب ب$$زرگ كه
حضور $داشتند همانند :عثمان بن عفان ،عبد ال$$رحمن بن ع$$وف ،زب$$ير بن ع$$وام ،س$$عد بن أبی
وقاص و ...اين قضيه را انكار نكردند؛ بويژه اين كه اين س$$خن اواخر خالفت عمر بن خط$$اب
انجام گرفته است و داللت می كند كه حضرت تا آن زمان بر اين عقيده پايبند بوده است.
حال آيا امكان دارد كه شخص عاقل دخ$$تر ن$$ازنينش $را به ف$$ردی $دروغگ$$و ،خ$$ائن ،حيلهگر و
گناهكار $بدهد؟
طبق روايتی $كه بخاری $در صحيحترين كتاب اهل سنت پس از قرآن ،نقل كرده است،
منافق $چهار خصلت دارد :دروغگو ،خ$$ائن ،فريبك$$ار و ف$$اجر اس$$ت .و طبق دو رواي$$تی كه از
كتابهای اهل س$$نت گذش$$ت ،تم$$ام اين چه$$ار خص$$لت در خليفه دوم ب$$وده و اميرمؤمن$$ان عليه
السالم آنها را تأييد كرده است:
بخاري:از پيامبر ص روايت شده است كه فرم$ود :عالمت من$افق $سه چ$يز اس$$ت؛ هنگ$امی كه
سخن بگويد ،دروغ $میگويد؛ و هنگامی كه وعده بدهد ،خلف وع$$ده میكن$$د؛ و هنگ$$امی كه به
او اطمينان شود ،خيانت میكند!
از رسول خدا ص روايت ش$$ده است كه فرمودند $چه$$ار عالمت است كه اگر در كسی باشد او
منافق $خالص است! و اگر كسی يكی از آنها را داشته باشد ،در او يكی از عالمت های نف$$اق
است مگر آنكه اين خصوصيت را ترك كند؛ هنگامی كه به او اطمينان میشود خيانت میكند؛
و هنگامی كه سخن بگويد ،دروغ $میگويد؛ و هنگامی كه پيمان ببندد ،حيله میكند؛ و هنگامی
كه دشمنی كند ،مرتكب فجور میشود!
پس طبق رواي$$اتي $كه در كتابه$$اي اهل س$$نت با س$$ند ص$$حيح نقل ش$$ده اس$$ت ،خليفه دوم اين
ويژگيها را داشته است؛ بنابراين از آنها ميپرسيم $كه آيا منافق $میتواند $همشأن دختر رسول
خدا صلی هللا عليه وآله باشد؟
طبق اين روايات كه اهل سنت آن را نقل كردهاند ،خليفه دوم همشأن ا ّمكلثوم $نيست و نمیتواند
با او ازدواج كند.
﴿﴾137 در روشنی آفتاب
1
جواب
قبل از جواب ،بياييد روايت را بصورت کامل ببينيم:
مالک بن اوس$$س روايت مي کند که عمر بن خط$$ابس کسي را به دنب$$الم فرس$$تاد $که بيا! پس
آم$$دم در حاليکه در وسط $روز ،او را در خانه اش ي$$افتم $که بر تختش ،بر روي $حص$$يري از
$الش چ$$رمي تکيه داده ب$$ود.پس بمن گفت اي مال$$ک! بعضي از برگ خرما ،نشسته بود و بر بِ $
اهل قبيله تو را ،فقر به پيش من کش$$اند و برايش$$ان مق$$داري طع$$ام اختص$$اص دادم ،بگ$$ير و
بينشان تقسيم کن.گفتم اگر کسي ديگر غير از من را مامور اين ک$$ار ميکردي$$د ،گفت اي مالک
بگيرش! پس در اين اثن$$اء برقا آمد و گفت :اي ام$$ير المؤم$$نين آيا به عثم$$ان و عب$$دالرحمن بن
عوف و زبير و سعدش اجازه دخول ميدهي$$د؟ فرم$$ود:بله پس آنها داخل ش$$دند ،بعد ب$$از آمد که
آيا به عباس و عليش اجازه دخول ميدهيد؟گفت بله بياييد .و آن دو داخل شدند و عباس(عم$$وي
حضري $عليش) فوراً $گفت :اي امير المومنين بين من و اين دروغگو ،گناهکار ،پيم$$ان ش$$کن،
و خائن قضاوت کن (منظورش $علي بود! و بر سر مساله فدک با هم نزاع داشتند)
حاضرين در مجلس گفتند :بس$$يار خ$$وب اي اميرالموم$$نين بين آنها قض$$اوت کن و به آنها رحم
کن!
عمرس به حاض$$رين گفت :قسم مي$$دهم ش$$ما را به خ$$دايي که با اج$$ازه او آس$$مانها و زمين پا
برجاست .آيا اطالع داريد که رسول اللهص فرمو$د( :ما انبياء از خودمان ارث باقي نميگذاريم$
و چيزي که از ما ماند جزء صدقات است)؟گفتند :بله.
پس رو به عباس و علي کرد و گفت :قسم $ميدهم ش$$ما را به خ$$دايي که با اج$$ازه او آس$$مانها و
زمين پا برجاست .آيا اطالع داريد که رسول اللهص فرمود( $:ما انبي$$اء از خودم$$ان ارث ب$$اقي
نميگذاريم و چيزي که از ما ماند جزء صدقات است)؟ آندو گفتند :بله.
پس عمرس گفت :هللا عزوجل به پيامبرش ،ويژگي هايي داد که به احدي غير از او نداد و هللا
فرمو$د( ﴾ ﴿ :الحش$$$ر)7/
= آنچه را خداوند از اهل اين آباديها به رسولش $بازگرداند ،آن مال خدا و رسول است.
راوي $مي گويد يادم نمي آيد که آيا آيه ما قبلش را نيز تالوت کرد يا نه.
عمرس در ادامه گفت :پس رسول اللهص بين شما مال بني نضير $را تقسيم کرد قسم به هللا که
کسي را بر شما در اين مال مقدم نمي دانم و تا وقتيکه اين مال هست آن$$را از ش$$ما نمي گ$$يرم
و رسول اللهص از آن خرج يکسال را بر ميداشت و باقي را به بيت المال ميداد.
پس عمرس گفت :آيا اين را ميدانيد؟ گفتند بله.
پس عمرس گفت :وقتي رسول اللهص وفات کرد ابوبکر$س گفت :من مس$$ئول کاره$$اي $رس$$ول
اللهص هس$$تم ،پس ش$$ما دو نفر (علي و عباس$$ب) آم$$ده ايد تا م$$يراث پسر ب$$رادرت (رس$$ول
اللهص ) و (تو اي عليس) م$$$$$يراث زنت را از پ$$$$$درش ،طلب کني$$$$$د ،پس اب$$$$$وبکر$س از
پيامبر$صنقل کرده که پيامبر $صفرمود؛ ما انبياء از خودمان ارث باقي نميگذاريم جز صدقه.
پس شما دو نفر (علي وعباسب) نظرتان اين بود که ابوبکر دروغگو،گناهک$$ار،پيم$$ان ش$$کن و
خائن بود،و خدا مي داند که او راست گفت،و تابع حق بود ،پس چون ابوبکر$س فوت کرد من
ولي رسول اللهص و ولي ابوبکرس هس$$تم ،اما نظر ش$$ما درم$$ورد $من ب$$ود که من دروغگ$$و،
گناهکار ،پيمان شکن و خائن هستم ولي خدا ميداند که من راست ميگفتم و درس22تکار و راشد
و تابع حق بودم.
تا تو اي عباس! با اين علي آمدي و همه شما يک راي داش$$تيد و گفتيد مس$$ئوليت و اراده م$$ال
فدک را به ما بده و گفتم اگر بخواهيد به شما ميدهم .اما به يک شرط!به شرط اينکه همانطور
در آن دخل و تصرف $کنيد که رس$$ول اللهص ميک$رد و با اين ش$$رط م$ال را از من گرفتيد آيا
اينطور $نيست؟
عباس و علي گفتند بله!
عمر گفت پس ح$$$اال آمديد بين ش$$$ما دو نفر داوري کنم نه وهللا به غ$$$ير از اين ش$$$رط تا روز$
قي$$امت بين ش$$ما قض$$اوت نمي کنم اگر ش$$ما از اداره ف$$دک ع$$اجز هس$$تيد پس آن$$را به من
برگردانيد»!
*********************
حاال اي مسلمانان!
آيا ديديد کار شيعه را که اول داستان را بريده و آخرش را هم بريده تا بحث علمي کند؟!!!
حاال بياييم و شرح اين روايت را ببينيم!
حضرت عمرس از دعواي عباس و عليب و از روش آن دو درباره مس$$ئله ف$$دک و از رفت$$ار$
عباس و عليب عصباني شدند و انسان در حالت غضب حرفهاي ميزند و کاره$$ايي مي کند که
در حالت عادي نه مي گويد و نه مي کند!
حضرت موسي؛ در حالت غضب ،کالم هللا را بر زمين کوبيد $و مو و ريش يک پيغمبر ديگر
را به ناحق کشيد و او را به زمين زد حاال بياييم از اين کوه بسازيم؟!$
آري شيعه هميشه هميگونه عمل مي کند و خجالت هم نمي کشد.
حضرت عمرس عين حرفهاي عباسس را که خطاب به عليس گفته بود ،تکرار کرد که نوعي
کنايه است که شما از اول درباره اين م$$ال ،از اين حرفها ميزدي$$د! در م$$ورد من و اب$$وبکرس
هم ميگفتيد! عصبانيت عمرس از اين بود که حاال که فدک را به شما دادم چرا دعوايتان پايان
نمي يايد؟!
توجه کنيد که عباس و عليب اين الفاظ به عمر نگفتن$$د! بلکه ح$$رف ه$$اي عمر را در مجم$$وع
تاييد کردند $يعني قبول کردند که نظر عمرس از اول هم درباره فدک درست بود.
اين به اين ميماند که من دوستي $را نص$$حيت کنم که اين ماش$$ين را نخر و او بخ$$رد بع$$دش به
پيش من بيايد و ش$$کايت کند که ماش$$ين اين و آن عيب را دارد و من به او بگ$$ويم تو از اول
مرا خر و دروغگو تصور $ميکردي؟ و نصيحت مرا قبول نکردي!$
و شيعه که نبايد از اين حرف اثبات کند که دوستم $م$$را خر و دروغگو ميداند او که نگفته اين
زبان محاروه است ،اما شيعه براي کوبيدن صحابهش هيچ فرصتي را از دست نمي دهد!
اين اصطالحات زبان است.
اما اگر يک يار پيامبر$ص ،به فارسي $بگويد :پايم لعزيد و زمين خوردم.
شيعه از لغزيدن نتيجه مي گيرد که گناه کرد!!! و از زمين خوردن نتيجه مي گيرد که اين يار
پيامبر $آدميزاد نيست عوض آنکه ميوه و غذا بخورد زمين را ميخورد!!!$
شيعه اگر خجالت مي کشيد هرگز اين ايراد هاي بني اسرائيلي را مطرح نمي کرد.
﴿﴾139 در روشنی آفتاب
و انگهي اگر واقعا ً آنها عمر را دروغگو ،گناهکار ،پيمان شکن و خ22ائن ميدانس22تند پس چ22را
براي قض22اوت ،به پيش او آمدن22د؟مگر نه اينکه قاضي بايد ع22ادل و ع22الم و ق22ادر و ص22ادق و
مورد قبول دو طرف(در اينجا حضرت علي و عباسش) باشد؟
ما پنهان نمي ک$$نيم که در يک مرحله در ابت$$داء؛ فاطمه و علي و عب$$اس با اب$$وبکر$ش درب$$اره
فدک مجادله کردند $واس$تدالل اب$وبکر$س را نپذيرفتند $اما خيلي زود به اش$تباه خ$ود پي بردند $و
ديدند ابوبکر $و بعد از او عمرش ،دارند به روش پيامبرص حکومت مي کنند.
و عمرس ،هنگاميکه اهل بيت گفتند :ما فدک را به روش رسول اللهص تقس$$يم مي ک$$نيم ،م$$ال
را به آنها داد و ديگر از عمر چه مي خواهيد؟
اما اهل البيت باز خودشان آمدند که باز اختالف داريم بين ما قضاوت کن!!
چيزي که شيعه از درک آن عاجز است و تا عينک غلو را از چشم خود برن$$دارد همچن$$ان از
درک آن ع$$اجز خواهد ماند اين است که علي و ف$$اطمهب معص$$وم نبودند $آيا نديديد $در همين
مجلس عب$$$اس عم$$$وي عليش چگونه با عص$$$بانيت عليس را با کلم$$$اتي نا مناسب وصف مي
کند؟!!
اصالً عمرس کلمات را از عباسس عاريت گرفته که شما در بين خود که ن$$ه!! به ما هم همين
برچسب ها را ميزديد! و در روايت بخ$$اري $ح 4033آم$$ده که حض$$رت عليس ن$$يز عب$$اس را
سب کرد «فاستب علي وعباس» پس علي و عباس همديگر را دشنام دادند.
بعد اگر حديث را از ما نقل مي کنيد خب عباس هم صريحاً $به علي گفت دروغگو ،گناهک$$ار،
پيمان شکن و خ$$ائن .و حض$$رت علي هم عم$$وي خ$$ود را ناس$$زا گفت (که الف$$اظش در روايت
ذکر نشده)
ح$اال ما مثل ش$ما اين کلم$ات را دليل بگ$يريم که عب$اس عم$وي عليب ب$ود و علي عباس$ب را
آزار داد و پي$$امبرص فرم$$ود $که عمو ج$$اي پ$$در است آيا پس نتيجه بگ$$يريم $که علي با آزار
عب$$$اس م$$$ردي را که بمنزله پ$$$درش ب$$$ود را آزار داده و پس يع$$$ني رس$$$ول اللهص را آزار
داده؟؟!!
با اين روش باور نمي کنم که شيعه راه را پيدا کند!
در ض$$$من خ$$$ود حض$$$رت عليس در م$$$ورد $اين آي$$$ه ﴿ :
( ﴾ زمر )33-32
يع$$$ني :چه كسی س$$$تمگرتر $از آن كسی كه بر خ$$$دا دروغ میبن$$$دد و راس$$$تی و حقيقت را كه
(پيامبر) نزد او آورد ،تكذيب میكند؟ آيا منزل و جايگاه كافران در دوزخ نخواهد ب$$ود؟ و كسی
كه با راس$$تی و ص$$داقت آمد (منظ$$ور $پي$$امبر $ص) ،و كسی كه او را تص$$ديق داش$$ته (منظ$$ور
ابوبكر $صديقس) ،آنان همان پرهيزگاران واقعی $هستند)..
ميفرماي$$د :م$$راد از ﴿ ﴾ رس$$ول خداست و م$$راد از﴿﴾
1
ابوبكر $ص ّديق است كه او را تصديق نمود».
- 1تفسری جممع البیان ،شیخ طربسى ،ذیل مهان آیه .و مهچننی تفسری آلوسی و تفسری البحر و تفسری رازی و در املنثور و ثعالبی و...
و نه تنها حضرت علی؛ بلکه ابوالعالیه و کلبی و مجاعت مفسرین بر این عقیده هستند.
﴿﴾140 در روشنی آفتاب
چگونه ممکن است خالف سخن خود که در تفسير آيه قرآن عرض ک$$رده حض$$رت ص$$ديق $را
کاذب بداند!( هذا هبتان عظيم)
و در مورد $اين روايت چه ميگوييد؟ $:عروه بنعبدهّللا از امام باقر درباره تذهيب شمش$$ير $با طال
پرسيد $:آيا درست است؟ فرمود $:هيچ اشكالی ندارد؛ زيرا ابوبكر ص ّديقس ،شمشيرش $را با طال
تذهيب كرده بود ..ع$$روهس میگوي$$د :گفتم :تو میگ$$ويی $:ص22ديق؟! فرم22ود :آری! ص2دّيق! و هر
كس به او صدّيق نگويد ،سخن خدا را در دنيا و آخرت ،تص22ديق نك22رده است!»يا خ$$دا در دنيا
1
و آخرت سخنش را تصديق $نميکند!.
و «بحرانی» نيز در تفسير خود از علیبن إبراهيم روايت ك$$رده كه گفت« :پ$$درم ب$$رايم از چند
نفر بازگو كرده كه آنها از أبیعبدهّللا شنيدهاند $كه فرمود :زمانی كه رسول خداص با ابوبكر در
غار بودند ،به او گفت :ای ابوبكر! انگار من كش$$تی جعفر و ي$$ارانش را كه بر آب دريا روان
است ،میبينم! همچنين انصار $را میبينم كه متواضعانه و با قلبی سرش$$ار از محبّت ،به اس$$تقبال
ما میآيند و جل$$وی درب خانهش$$ان چش$$مبه راه ما هس$$تند! أب$$وبكر $گفت :و تو آنها را میبي$$نی يا
رس$$$ول هّللا ؟! فرم$$$ود $:آری! أب$$$وبكر $گفت :آنها را به من ن$$$يز نش$$$ان ب$$$ده! پس پي$$$امبر$ص بر
2
چشمانش دست كشيد و آنها را ديد و سپس فرمود $:به راستی $كه تو ص ّديق هستی».
ميبينيم که هم محمدصو هم حضرت عليس و هم امام صادق؛و امام باقر؛ ،هر چهار نفر او را
صديق ميدانستند!! چگونه ممکن است کسي بر خالف سخن رس22ول اللهص اب22وبکر ص22ديقس
را کذاب بداند؟؟!
و اگر بگوييد $:حضرت عليس ابوبکر $و عمرب را به خاطر ف$$دک دروغگو $ميپنداش$$ت ...خ$$ود
روايت شما را رسوا $ميکند..
3
آنجا که آم$$$$$ده:آيا ميدانيد که رس$$$$$ول اللهص فرم$$$$$ود $انبي$$$$$اء ارث نمي گذارند $؟؟ گفتن$$$$$د:
بله........ومن بين شما مانند عمل رسول اللهص عمل مي کنم آيا اينطور $نيست ؟گفتند بلي...
چرا سيدنا عليس او را تصديق کرد؟؟ آيا عمل رسول خداص بر اساس دروغ $بود؟؟
اگر عليس در ابوبکر$س اين ص$$فات را مي بينيد مش$$خص ميش$$ود که علي معص$$وم نيست (که
به حق هم نيس$$ت) وخطا مي کن$$د ،زي$$را اب$$وبکر$س درمقابل طلب فاطمه$ك؛ به ح$$ديث ص$$حيح
استناد مي کند که خيل عظيمي از اصحاب روايتش کردند $ودر همين ح$$ديث هم حض$$رت علي
و عب$$$اس آن روايت را تاييد ميکنن$$$د،پس دروغگو خوان$$$دن حض$$$رت اب$$$وبکرس آن هم در
ص$$$ورتي که خ$$$ود آنها گ$$$واهي به ص$$$حت ادع$$$ايش ميدهند ن$$$وعي سر در گمي است که از
صاحت پاک آن حضرتس $به دور است.
ضمناً :چرا حرفهاي $عباس در مورد $عليب را نمي بيند ولي در همان ح$$ديث حرفه$$اي $س$$والي
عمرس برعليه خ$$ودش را مي بين$$د؟!يا تم$$ام ح$$ديث را قب$$ول کنيد يا ما را به ح$$ال خ$$ود م$$ان
بگذاريد!
اميدارم $اين شبهه را ديگر مطرح نکنيد و عرض خود نبريد و زحمت ما روا مداريد!
همان طور $كه مالحظه كرديد ،ما اين رواي$$ات را از من$$ابع اهل س$$نت نقل ك$$رديم $نه از من$$ابع
شيعه؛ لذا اين اهل سنت هستند كه بايد پاسخگوی $اين مسائل باشند.
جواب:
قبل از سخن در مورد اين روايت بايد گفت :اين ماجرا از دو طريق $نقل شده.
طريق $اول :از طرف «س عيد بن ذی لعوة» مي باشد که مجهول الحال است و ام$$ام بخ$$اري در
م$$ورد $خ$$ود و روايتش $ميگوي$$د :س عيد بن ذی لعوة عن عم ر يف النبي ذ خيالف الن اس يف حديث ه ،ال
يعرف.
﴿﴾142 در روشنی آفتاب
طريق $دوم از س$$مت حس$$ان بن مخ$$ارق است که او ن$$يز مس$$تور $است و آلب$$اني در م$$وردش
ميگويد« $:حسان بن خمارق ،فهو مستور مل يوثقه أحد غري ابن حبان»
گذشته از اين هر دو راوي نام آن شخص اعرابي را ذکر نکرده اند و اين ن$يز خ$ود بر ج$رح
روايت مي افزايد.
و اما متن روايت:
بايد پرس$$يد :از کج$$اي اين روايت ش$$راب خ$$واري حض$$رت عمرس (خ$$اکم به ده$$ان) ث$$ابت
ميشود؟؟ $حضرت عمرس خودشان شخصي $را که مست شد! حد ميزند ،آنوقت خ$$ودش ش$$راب
خوار است؟؟!!! آن هم عمري که به خاطر مست شدن ،پس$$رش را آنق$$در تازيانه ميزند که در
1
زير آن بميرد؟؟
خداوند $ميفرمايد﴿
( ﴾ نور )13 /
«چرا نميبايست آنان چهار شاهد حاضر $را بياورند تا بر سخن ايشان گواهي دهند؟ اگر چنين
گواهاني $را حاضر $نميآوردند ،آنان برابر حکم خدا دروغگو هستند».
پس اي دروغگ$$و! کجاست آن 4ش$$اهد ت$$و؟؟ آق$$اي مثالً آيت هللا!! اگر عمرس خ$$ودش ش$$ارب
خمر بود!که آن مرد عرب ،شاکي ميشد و استداللي چون استدالل شما را ميکرد!
وانگهي $در متن روايت ،آن ش$$ربت را نبيذ 2گفته اند ولي آق$$اي قزوي$$ني با کم$$ال پر رويي در
ترجمه آن کلمه عاميانه شراب را به کار برده اند.
و اما نبيذ :از روايات ص$$حيح ث$$ابت است که خ$$وردن نبيذ نه تنها ح$$رام و مک$$روه نيست بلکه
ش$$ربتي است که خ$$ود پي$$امبرص از آن نوش$$يده اند و همينط$$ور ديگر ص$$حابهش از جمله ابن
عباسس .و ابن مسعود $نيز آن را حالل دانسته است.
اما در اين حلت اختالفاتي $وجود دارد و قول اجماع آن است که خوردن نبيذ ح$$رام نيست ولي
اگر اين خوردن به ح$$دي باشد که ب$$اعث مست ش$$دن باش$$د ،آن وقت حد بر آن ش$$خص ج$$اري
ميشود ،$همانطور که استفاده ترياک به اندازه نيازدارويي3$چون ضرري ن$$دارد ،اش$$کالي ن$$دارد
ولي اگر اس$$تفاده از آن به ان$$دازه اي باشد که م$$وجب زيانه$$ايي بر ب$$دن گ$$ردد ح$$رام و گن$$اه
است.ولي در مورد خمر اينگونه نيست و ذره اي از آن حرام و مستوجب حد است ،ح$$تي اگر
ذره اي از آن را با چيزي خلط کنند نيز ح$$رام اس$ت .اين ادع$$اي ما ش$بيه س$$خن ع$الم ش$$يعي،
«شيخ محمد حسن نجفي» است که در جواهر الکالم 4ميگويد:
- 1البته بعضی با استدالل به چندی از روایات معتقدند که پسرش در زیر تازیانه منرد و بعد از آن ماجرا چندی زنده بود و بعضی هم
به کل ماجرای تازیانه را نفی میکنند و میگویند :تنها سیلی بر صورت فرزندش زده و بس چونکه قبالً حد او جاری شده بود!! ..و
اهلل اعلم
" - 2نبیذ" عبارت ازاین بوده كه مقدارى خرما یا كشمش را در ظرىف كه مقدارى آب در آن بود مى رخیتند و چند روزى مى
گذاشتند ،و سپس مى نوشیدند گرچه رمساً شراب نبود ،وىل بر اثر گرمى هوا مواد قندى آن تبدیل به الكل خفیفى مى شد (تفسری
منونه مکارم شریازی)
- 3مانند داروی استامینوفن کدئنی که بسیار رایج و مشهور است.و مهینطور فنتانیل که نوعی مسکن است!
- 4جواهر الكالم ،شیخ حممد حسن جنفی ،جلد 41ص 450به بعد .انتشارات اسالمیه هتران
﴿﴾143 در روشنی آفتاب
(به اختص$$$$$ار) در خمر کم و زي$$$$$ادش ف$$$$$رق نميکند $اگر يک جرعه از خمر هم بنوشد حد
ميخورد اما در نبيذ اين جور نيست بايد سکرآور $باشد به قدري $بخ$ورد $که مست بش$ود $تا حد
واجب شود و ما ديروز $عب$ارت مرح$وم ص$دوق $را كه قائل به تفص$يل ب$ود مط$رح ك$رديم .و
روايتي $نيز به اين شکل نزد اهل تشيع موجود $است :ص$$حيحهي ابي الص$$باح کن$$اني 1عن ابي
عبدهللا؛ «از ام$$ام س$$وال ک$$ردم چه نظر مي دهي$د ،اگر ش$$ارب نبيذ را دس$$تگيرش $کردند اما با
خوردن نبيذ مست نشده بود .حكم چيست؟ (أيجلد قال ال) امام فرمود $نه حد نمي خورد»$.
و دکتر سيد سابق در کتاب فقه السنة خود به نقل از بداية اجملتهد ابن رشد اينگونه مينويسد:
و اتف$$اق كردهاند ب$$ر اينكه «نبيذ» خ$$وردن م$$ادامي ك$$ه ش$$دت ط$$رب و مس$$تي«خم$$ر» در آن
پديد نيايد حالل است چه پيامبرص فرموده است« :فانتبذوا» $و كل مسكر حرام[ از نبيذ اس$$تفاده
كنيد ولي هر چيزي كه مست كننده باشد حرام است].
و ث$$ابت ش$$ده اس$تكه پي$$امبرص ميس$$اخت و آب مي$$وه ميگ$$رفت $و در روزه$$اي دوم و س$$وم
آن را ميريخت.
و درب$$اره دو مس$$ئله ب$$ا هم اختالف كردهان$$د ،يكي درب$$اره ظروفيكه درآنها «نبيذ» س$$اخته
ميشود $و بعم$$ل ميآي$$د.و دوم درب$$اره س$$اختن«نبيذ»از دو چيزمانن$د $دو ن$$وع خرم$$اي« بس$ر«
2
و« رطب« و« خرما» و« مويز»$
بعد از اين دو قول از دو عالم از دو فرقه ،به جواب حض$$رت عمر توجه کنيد که در ج$$واب
جبهه گ$$يري م$$رد ع$$رب ميگوي$$د:من تو را به خ$$اطر مست ش$$دن حد زدم(.نه به خ$$اطر نبيذ
خوردن)
پس اگر نبيذ حرام بود آن اعرابي جبهه نميگرفت و حضرت عمر چنين استدالل نميکرد.
ضمنا ً اگر نبيذ حکم خمر را داشت پس بايد کسي که از آن استفاده کند فاسق محسوب شود و
سخنانش را ترک گفت ولي ميبنيم که يکي از بزرگترين راويان اهل تش$$يع نبيذ مينوش$$يده ولي
نه تنها جرح نشده بلکه بر سر او هزاران مدحها مي نهند.
اين راوي $که ابو حمزه ثمالي ،ثابت بن دينار باشد .در کتب رج$$ال اهل تش$$يع از او به عن$$وان
اجاٌل ي اصحاب اماميه ياد شده .او کسي است که صدوق $گواهي به عدالت او داده و نجاشي او
را از به$$$ترين اص$$$حاب اماميه ميداند و از ام$$$ام رضا؛ روايت ميکنند که او گفت :أبو حم$$$زة
الثم$$الي في زمانه كلقم$$ان في زمانه = ابو حم$$زه ثم$$الي در زم$$انش مانند "لقم$$ان" در زم$$ان
خ$$ودش اس$$ت!!! و همينط$$ور $از ام$$ام ص$$ادق؛ نقل ميکنند که گفت :أبو حم$$زة في زمان$$ه ،مثل
س$$لمان في زمانه = ابو حم$$زه در زم$$انش مانند س$$لمان فارسي در زم$$ان خ$$ودش اس$$ت! و اما
همين شخصي $که شخصيتي $همچ$$ون زراره و هش$$ام در ن$$زد اهل تش$$يع است نبيذ مينوش$$يده و
استفاده ميکرده است!!
حال ميپرسيم $اگر شما نبيذ را همچون خمر ميدانيد پس بايد ابوحمزه به علت فسق ،جرح ميشد
و نه اين همه مدح!!! چرا در سخن خود صادق نيستيد؟؟
- 1وسائل الشیعه احلر العاملی ،ج ،28ص ،224باب 4از ابواب حد مسکر ،ح4
- 2بسر :غوره خرما /رطب :خرمای تازه /متر :خرما /مویز :انگور خشك شده
﴿﴾144 در روشنی آفتاب
« وال بأس بشرب النبيذ غري املسكر ،وهو أن ينقع التمر أو الزبيب مث يشربه وهو حلو قبل أن يتغري»
1
از جعفر بن تمام روايت اس$$ت ،كه گفت :م$$ردی $ن$$زد ابن عباس$ب آمد و گفت :درب$$اره اين آب
كشمش كه ب$$رای م$ردم می دهيد چه فكر می ك$$نی؟ آيا اين س$نتی اس$$ت ،كه از آن پ$$يروی می
كني$$د ،يا اينكه اين را از ش$$ير و عسل بر خ$$ود آس$$انتر($ارزان$$تر) $می بيني$$د؟ ابن عب$$اس گفت:
پيامبر $خ$$دا ص ن$$زد عب$$اس در ح$$الی آمد كه وی به م$$ردم نوش$$يدنی $می داد ،و گفت« :به من
نوشيدنی بده ،آن گاه عباس$س كاسه ه$$ای ب$$زرگی از نبيذ را خواس$$ت ،و كاسه ای از آن ها را
برای رسول خدا ص داد و او نوشيد ،و گفت« :خوب كرديد ،اينطور بسازيد!» ابن عب$$اس می
گويد :بنابراين خوشم $نمی آيد كه اين شربت نبيذ برايم به شربت عسل و شير تبديل ش$$ود ،البته
3
به خاطر قول رسول خدا ص« :،خوب كرديد $اينطور بسازيد»$.
در تفسير عياشی( از تفاسير شيعه) از ابی الصباح از امام صادق؛ نقل ش$$ده كه فرم$$ود :من از
آن جناب از" نبيذ" و" خمر" پرسيدم كه آيا هر دو به يك منزلت و هر دو حرامند؟ فرمود :نه،
نبيذ به منزله خمر نيست ،زيرا خدای تعالی خمر را ح$$رام ك$$رده چه كم باشد و چه زي$$اد ،كما
اينكه ميته و خ$$ون و گوشت خ$$وك كم و زي$$ادش را ح$$رام نم$$وده ،و رس$$ول هَّللا ص از هر
مشروبی مسكرش را تحريم كرده ،و البته هر چه را كه رسول اللَّهص تح$$ريم كند خ$$دا تح$$ريم$
4
كرده است.
پس هم$$انطور $که خوان$$ديم خمر کم و زي$$ادش ح$$رام است ولي نبيذ تا به مس$$تي نرسد مش$$کلي
ندارد.
و مجلسي نيز در قسمتي $از روايتي $اينگونه مينويسد:
منافقي كه در مجلس حضور داشت ،به امام رضا عليه السالم گفت :بعضی $از شيعيان و
دوستان شما نبيذ می نوشند؟!$
5 هّللا
حضرت فرمود :بعضی از اصحاب رسول صلی هللا عليه و آله نيز چنين بودند.
نتيجه :صحت اين روايت در هاله اي از ابهام است و در صورت صحت نيز بايد گفت ،ثابت
نيست که حضرت عمر از آن نبيذ براي نوشيدن استفاده کرده آن هم در صورتي که محمدص
آن را حرام ندانسته بلکه از آن نوشيده است .پس از اين روايت فقط و فقط کينه توزي $اهل
رفض مشهود است و ال غير.
ضمناً :ما نيز ميتوانيم جوابي شبيه به جواب آقاي قزويني به ايشان بدهيم ،اينگونه که بگوييم:
اگر حضرت عمرسشارب خمر بود به هيچ وجه ممکن نبود ،حض$$رت علي؛ دخ$$ترش رابه او
بدهد ،پس شکي نيست که آن حضرت$س خالف سنت و سيرت عمل نک$$رده اند و به همين دليل
نيز حضرت علي؛ راضي به اين وصلت شده اند.
جواب:
سالهاي سال است که بزرگاني چون ابن تيميه و امام ذهبي و ..به اين شبهه زنگ زده ش$$يعيان
جواب گفته اند ولي به روي $مبارک نياورده و باز هم طوطي $وار آن را مطرح ميکنند.
مختصر $جوابي که در مورد تراويح ميتوان عرضه کرد اين است که:
1
-1خود حضرت رسول اک$رم ص اولين شخصي $ب$وده اند که نم$از ت$راويح را خوان$ده و ک$ار
کساني را که اينچنين کرده اند تاييد کرده است.
امام بخاري(رحمه هللا) در صحيح خودش$$ان ح$$ديث 2012از ام الموم$$نين عايشه نقل ميکند که
فرمودند:
رسول خداص يک بار در نيمه هاي شب (رمضان) از خانه بيرون شد و در مسجد ش$$روع به
خواندن نماز ک$$رد .گ$$روهي از م$$ردم به ايش$$ان اقت$$دا کردند و با يک$$ديگر در اين م$$ورد س$$خن
گفتند و شب بعد ع$$ده زي$$ادي $جمع ش$$دند و پشت سر آن حض$$رتص نم$$از خواندن$$د $.و در شب
س$$وم جمعيت زي$$ادتري جمع ش$$دند و در شب چه$ارم $ک$ار بج$$ايي رس$يد که نم$ازگزاران داخل
مسجد جا نمي شدند ولي رسول خداص به مسجد نرفت تا اين که وقت نماز فجر رس$$يد .و بعد
از نماز رو به مردم کرد و گفت :من از اين که شما جمع شده بوديد $بي خبر نبودم $ولي بيم آن
مي رفت که اين نماز بر شما فرض گردد و آن گاه نتوانيد از عهده ي آن برآيي$$د .عائشهك مي
گويد :بعد از آن تا روزي $که رسول خدا چشم از جهان فرو $بست قض$$يه به همين من$$وال ب$$ود.
(يعني نماز تراويح ،با جماعت خوانده مي شد و حکمش نسخ نشده بود).
و همچنين ابوذر$س روايت کرده است که رسول خداص سه شب از شبهاي ليله القدر در ماه
رمضان نماز نوافل را با ما با جماعت خوانده است 1و همچنين پي$$امبرص با ابن عب$$اس نم$$از
2
تهجد را با جماعت خوانده است.
و ابويعلی از جابربن عبداللَّهب روايت نموده ،كه گفت :ابن بي كعبس نزد رسول خ$$دا ص آمد
و گفت :ای رسول خدا ،امشب چ$يزی انج$ام دادم -البته در رمض$ان -پرس$يد« :آن چيست ای
ابی؟» گفت :زنانی $در منزلم گفتند :نمی ت$$وانيم ق$$رآن بخ$$وانيم ،بن$$ابراين پشت سر تو نم$$از می
گزاريم ،افزود $:بنابراين برای شان هشت ركعت نماز خواندم $و وتر هم به جای آوردم ،پي$$امبر$
3
ص بدان رضايت نشان داد و چيزی نگفت.
پس ثابت شد که حضرت رس$ول$ص نم$از ت$$راويح را به جا آورده اند و همينط$ور بر عمل ابن
ابي کعبس خورده نگرفته و نسبت به آن رضايت نشان دادند.
-2حضرت علي؛ جداي از اينکه پشت سر آنها نم$$از ت$$راويح را ادا ميکردن$$د ،به همين ش$$کل
در م$$دت خالفت خودش$$ان به آن پايبند بودند و آن را بر پا ميداش$$تند $و از اس$$ماعيل بن زي$$اد
روايت است كه گفت:
وقتي علي بن ابي طالبس در ماه رمضان بر مساجد عبور ميکرد $که در آنها چ$$راغ روشن
ميشد ميفرم$$ود :هللا س$$بحانه و تع$$الي ق$$بر عمرس را روشن و ن$$وراني $گرداند همانگونه که
4
مساجد ما را نوراني $و روشن کرد».
و ابن ش$$اهين از ابواس$$حاق $هم$$دانی روايت نم$$وده ،كه گفت :علی ابن بی ط$$البس در نخس$$تين
شب رمض$$$ان ب$$$يرون رفت :و ديد كه چ$$$راغ ها روشن است و می درخشد $و كت$$$اب خداوند
-1ابوداود حدیث 1375باب قیام شهر رمضان ،ص 214و الرتمذی ،حدیث ،806باب ماجاء فی قیام شهر رمضان و قال هذا حدیث
حسن ،ص 197و نسائی حدیث 1605باب قیام شهر رمضان ،ص 265و ابن ماجه حدیث 1327باب ما جاء فی قیام شهر رمضان،
ص .235
-2خباری ،ج ،1ص ،95کتاب االذان ،باب یقوم عن مینی االمام حبذائه.
- 3هیثمى ( )74/2مى گوید :این را ابویعلى و طرباىن به مانند آن در األوسط روایت منوده اند ،و اسناد آن حسن است.
- 4تاریخ دمشق ج 44ص 280؛اسد الغابة ج 1ص 828
﴿﴾147 در روشنی آفتاب
تالوت می ش$$ود ،فرم$$ود :ای ابن خط$$اب! خداوند در ق$$برت ن$$ور و روش$$نايی $بي$$اورد $،چنانكه
1
مساجد خداوند $تعالی را به قرآن منور $و روشن ساختی.
و خطيب اين را در امالی خود از ابواس$$حاق هم$$دانی ،و ابن عس$$اكر از اس$$ماعيل بن زي$$اد به
2
معنای آن به اختصار ،روايت كرده اند .چنانكه در منتخب الكنز ( )387/4آمده است.
امام ذهبي نيز در منهج االعتدال خود در اين مورد اينگونه مينويسد:
و اگر نماز ت$راويح ب$دعت ب$ود هر آئينه علي آن$را در كوفه باطل ميك$رد .بلكه از علي روايت
ش$$ده كه گفت خ$$دا ق$$بر عمر را ن$$وراني كند چنانچه مس$$اجد ما را بر ما ن$$وراني $ك$$رد .و از
عبدالرحمن السلمي روايت شده كه علي ق$راء را در م$اه رمض$ان طلبيد و امر ك$رد م$ردي از
ايشان با مردم بيست ركعت نماز بخواند $و علي وتر را با ايشان مي خواند 3و از عرفجه ثقفي
روايت شده كه علي بن ابي ط$$الب به قي$$ام م$$اه رمض$$ان امر ميك$$رد و ب$$راي م$$ردان ام$$امي و
4
براي زنان امامي قرار ميداد و من امام زنان بودم.
-3حتي در زمان خالفت اميرالمومنين عمرس قبل از اقدام حضرتس نماز ت$$راويح به جم$$اعت
خوانده ميشد و اين از روايتي که آقاي قزويني $به آن استناد ميکنند کامالً مشهود $اس$$ت .چنانکه
آقاي قزويني آن را اينگونه نقل کرده اند:
از عبد الرحمن بن عبدالقاری روايت شده است كه گفت :همراه با عمر در ش$$بی از شب ه$$ای
ماه رمضان به مس$جد رف$تيم و م$ردم را دي$ديم كه به ص$ورت $پراكن$ده و گ$روهی به ص$ورت
فرادا و گروهی به صورت جماعت نم22از مس22تحبی می خوانند عمر گفت :به نظر من اگر همه
را پشت سر يك ام$$ام جمع ك$$نيم شايس$$ته اس$$ت! س$$پس همه را پشت سر ابی بن كعب آورد تا
جماعت نماز بخوانند$.
مالحظه کرديد که در هم$$$ان موقع ن$$$يز ع$$$ده اي از اص$$$حاب نم$$$از ت$$$راويح را به جم$$$اعت
ميخواندند ولي فقط خدا ميداند که شيعه به کجا ميرود!
شيعه از اين ناراحت است که حضرت عمر دو دستگي که بين اص$$حاب ب$$وده را از بين ب$$رده
و هر دو گروه (فرادا خوان و به جم$$اعت خ$$وان) را پشت سر يک ام$$ام گ$$رد آورده و به آنها
نظم بخشيده است!
بعد از اين سه بند که گذشت بر خوانن$$ده آش$$کار ميش$$ود $که به جم$$اعت خوان$$دن نم$$از نافله از
سيرت حضرت رسول ص ثابت است و سخن حض$$رت عمرس که اين نم$$از را ب$$دعت حس$نه
اي خواندند به معني ضاللت و گمراهي نيست بلکه خود کلمه بدعت در زبان ع$$رب به مع$$ني
چ$$$يز نو و جديد است و حض$$$رت عمرس ن$$$يز از نو عملي را اس$$$توار $گردانيد که حض$$$رت
رسول$ص به خ$$اطر ت$$رس از ف$$رض ش$$دن آن عمل بر امتش آن را ادامه ندادن$$د .و ض$$منا ً هيچ
کدام از اصحاب نيز با آن مخ$$الفت نکردند $و همه به آن عمل کردن$$د.و در ص$$حيح مس$$لم آم$$ده
است که رسول اللهص فرمودند:
« من سن فی اإلسالم سنة حسنة فله أجرها وأجر من عمل هبا بعده من غري أن ينقص من أجورهم
شیء»
هركس در اسالم سنت حسنهاي زنده كند ،پ$$اداش آن و پ$$اداش ه$$ركس به آن عمل كن$$د ،ب$$دون
اينكه چيزي از پاداششان كم شود ،به او داده ميشود.
و اين موضوع $در مورد $نماز تراويح نيز ص$$دق ميکند و ث$$واب و اج$$رش به مج$$دد آن ،يع$$ني
سيدنا عمرس نيز ميرسد$.
و البته گذشته از همه اين بحثها ،مشهور است که حضرت رسولص فرموده اند:
1
«فعليكم بسنيت وسنة اخللفاء املهديني الراشدين متسكوا هبا»
پس بر شما است (عمل به) سنت من و سنت خلفاي راشدين المهديين.
«حذيفة س قال كنا جلوسا عند النبيص فقال إين ال أدري ما بقائي فيكم فاقتدوا باللذين من بعدی
2
وأشار إلی أيب بكر وعمر»
«از حذيفه بن يمان س روايت شده که گفت :نزد نبي ص نشس$$ته ب$$وديم که گفت :من نمي دانم
که چق$$در بين ش$$ما ب$$اقي ميم$$انم پس به اشخاصي که بعد از من مي آيند اقت$$دا کنيد و اش$$اره
کردبه ابي بکر و عمر ».
***********
آق$$اي قزوي$$ني ميگوي$$د $:حض$$رت عمرس ب$$دعت گ$$زار ب$$ود و به همين دليل هم کفو با س$$يده ام
کلثوم نيست!
ميگوييم $:بل$$ه ،حض$$رت عمرس ب$$دعت گ$$زار ب$$ود!! و از جمله ب$$دعتهاي او نم$$از ت$$راويح مي
باش$$$د! ،معص$$$يتي ك$$$بري و کفري ص$$$ريح و واضح!! ب$$$دعتي که سي شب رمضان را 600
رکعت نماز بگزارد و هزاران سجده کند! آيا ظلم و معصيتي باالتر از اين همه نم$$از خوان$$دن
و اين همه س$$جده آوردن به درگ$$اه خداوند وج$$ود دارد؟؟؟! از همه ب$$دتر اينکه حض$$رت عليس
هم مجبور بودند $هم$$راه آنها آن همه نم$$از را بخواند و م$$رتکب اين معص$$يت ک$$بري ش$$وند! و
همينطور در مدت خالفت خودشان مردم را به آن دعوت کنند!!
و يکي ديگر از بدعتهاي او آن است که مردم را از عبادت عظيم!و خ$$ير بي ح$$د! و ث$$واب ال
منتهاي متعه نهي کرد ،عبادت و خيري که با يك بار متعه كردن مرتبه امام حسين حاصل مي
شود و از دوب$$ار $درجه ام$$ام حسن و از سه ب$$ار مرتبه حض$$رت عليس و از چه$$ار ب$$ار مرتبه
حضرت رسولص! 3آيا بدعتي بزرگتر $از اين وجود دارد که مسلمانان را از انجام اين کار پر
فض$$يلت منع کنن$$د؟ عملي که تا به آن حد س$$خت و دش$$وار ب$$ود که خ$$ود پي$$امبرص و ائمه در
طول عمر مبارک خودشان حتي يکبار هم نتوانستند $به آن عمل کنند!
اين بود شمه اي از بدعتهاي حضرت عمرس که با انجام آنها باعث شد که مردم مرتکب گن$$اه
بسيار $ش$$وند!،خصوص$ا ً در م$$اه رمض$$ان که 600رکعت نم$$از و 1220ب$$ار س$$جده به درگ$$اه
خداوند $بياورند $و با اين سجده ها!(البد)آتش جهنم را براي خود بخرند!(نعوذ $باهلل)
اما عجيب است که ايشان اشهد ان علي$ا ً ولي هللا و س$$جده بر مهر و قمه زني و بر سر و مغر
خود کوبيدن و ....را بدعت نميدانند $ولي نماز تراويح که حضرت نبي اک$$رمص آل و اص$$حاب
کرامش به آن عمل کردند را بدعت ميدانند.
تنها در مورد« $اشهد ان علي اً ويل اهلل» يک نکته را عرض ميکنم و آنهم قول عالم شيعي ا ست
که صداي او از دست اين همه بدعت در آمده و ميگويد:
ابن بابويه قمي :مفوضه كه لعن و نفرين خداوند بر آن22ان ش22ود ،به وضع اخب$$ار پرداخته و در
اذان اين الفاظ «حمم د و آل حمم د خ ري الربي ة» (دو بار) و در بعضي رواي$ات« ،أش22هد أن علي2ا ً
ولي هللا» (دو بار) را اضافه كرده اند .و بعضي از آنان بجاي «أشهد أن عليا ً ولي هللا» أش$$هد
1
أن عليا ً اميرالمومنين (دو بار) را اضافه كرده اند.
و يا ش$$هيد ث$$اني که ميگوي$$د( :وال جيوز اعتق اد ش رعية غ ري ه ذه ) الفص ول (فی األذان واإلقام ة
2
كالتشهد بالوالية ) لعلی عليه السالم
جايز نيست که ما اعتقاد داشته باشيم به مشروعيت غير از اين فصول( $منظور شهادتين است)
در اذان و اقامة ،از جمله:گواهي دادن به واليت علي عليه السالم!!
فکر کنم همين مختصر ب$$راي رس$$وا $ش$$دن آق$$اي قزوي$$ني و هم تيمي هايش$$ان ک$$افي باشد و در
م$$ورد ديگر تهمته$$ايي که ش$$يعيان مغ$$رض به آن حض$$رت$س وارد ک$$رده و ميکنن$$د ،ميتوانيد $به
کتب بس$$$ياري $که در ج$$$اي ج$$$اي آنها به اين ش$$$بهات پرداخته اند مراجعه کنيد و از جمله آن
کتابها :کتاب سيماي صادق فاروق اعظم نوش$$ته ح$$اج عبدهللا احم$$ديان (فصل ن$$وزدهم) $است و
همچنين کتاب نقدي بر س$$يري در ص$حيحين از عب$دالغني ش$اهوزهي و همينط$ور منهج الس$$نة
شيخ االسالم ابن تيميه و منهاج االعتدال امام ذهبي و..
از همه اينها که بگ$$زريم $ما مجب$$ور $به ج$$واب دادن به ش$$بهات ف$$وق نب$$وديم $و ميتوانس$$تيم به
راحتي در اين مورد(کفو نبودن) بگوييم:
تمام ادله هاي شما بر باد است چونکه ازدواج آن دو براي ما عيان و اظهر من الشمس و ادله
ه$$اي ش$$ما بي پايه و سست اس$$ت.چونکه اگر حض$$رت عمرس (نع$$وذ باهلل) ش$$راب خ$$وار و يا
بدعت گزار و ....بودند حضرت علي؛ هيچ وقت حاضر نميشد دختر و عزيزه خود و پ$$اره تن
حضرت فاطمه$س را به ازدواج او در آورد .و بدون شک حضرت علي؛ حض$$رت عمرس را
در شان خانواده خود ميدانسته که راضي $به اين وصلت شده اند.
البته هم$$انطور $که در ابت$$داي کت$$اب گف$$تيم آق$$اي قزوي$$ني به اين روايت جعلي عمل ميکنند که
ميگويد $:هر چه موافق $با اهل سنت بود را بگيريد $که حق در آن است(فخ ذ خبالف ه ف إن احلق فيه
- 1من ال حیضره الفقیه ابن بابویه قمی ج 1ص 290باب فی األذان و اإلقامه و ثواب املوذننی چاپ دار األضواء بریوت و به ج1
ص 188چاپ هتران مراجعه كنید.
- 2شرح اللمعة شهید الثانی ،ج 1ص ،573حتقیق:سید حممد کالنرت،منشورات جامعة النجف الدینیة
﴿﴾150 در روشنی آفتاب
)1چنانچه از اما صادق؛ نقل کرده اند که در مورد دو روايت متضاد $گفتند :آنها را با رواي$$ات
2
عامه(اهل سنت) مطابقت دهيد ،آنچه با روايات آنان مخالف بود به آن عمل كنيد»
نکته :آقاي قزويني قصد $داشتن با استفاده از بعضي روايات حضرت عمر س را بدعت گ$$زار
و ش$$راب خ$$وار و ....مع$$رفي کند تا بگوي$$د :غ$$ير ممکن است با اين اوص$$اف $حض$$رت علي؛
حاضر $شده باشد دخترش را به چنين شخصي بدهد!.
تعجب من از اين است که چطور آقاي قزويني اينهمه خود را به دردسر $انداخته و يک راست
نگفته اند :عمرس مادر ام کلثومك و همسر حضرت عليس را به قتل رس$$انده! پس غ$$ير ممکن
است که حضرت عليس راضي به اين وصلت شود.
به راستي چرا اين موضوع $را پيش نکش$$يدند؟؟ ج$$واب خيلي واضح است چ$$ون آق$$اي قزوي$$ني
ميداند که اگر اين موض$$وع $را مط$$رح کنند ملت ميگوين$$د $:بحث هم سر همين اس$$ت ،يع$$ني ما
ميگوييم $حضرت عمرس ص$$دمه اي به حض$$رت فاطمه$ك وارد نک$$رده و يکي از داليل ما هم
همين ازدواج است .والعجب از خدع و مکر اهل رفض!
جواب:
سه خيانت در مورد $اين روايت انجام داده اند.
-1روايت را نص$$فه نقل ک$$رده اند و با نقل کل روايت که در پاي$$ان خواهد آمد ايش$$ان رس$$وا$
خواهند شد.
- 1علل الشرایع شیخ صدوق ج 2ص ، 531و عیون أخبار الرضا 2/249و هتذیب االحکام شیخ طوسی ج 6ص 295و وسائل
الشیعه حر عاملی ج 27ص / 116و فصول املهمه حر عاملی ص 575
- 2وسائل الشیعه حر عاملی ج 27ص 118الفصول املهمة حر عاملی ص 577
- 3آقای قزوینی این بندی که جوابش خواهد گذشت را از این مقاله حذف کرده اند،و ما آن را از مقاله دیگر ایشان نقل کرده
امی ...ظاهراً خودشان به پوچی آن پی بردند .
﴿﴾151 در روشنی آفتاب
-2خواننده را به اشتباه انداخته اند .آنجا که ميگويند ،حضرت عليس فرمود :بخ$$دا در س$$خن او
خيري نبود.
خواننده گمان ميبرد که در س$$خن حض$$رت عمرس خ$$يري نب$$وده اس$$ت ،بلکه حقيقت م$$اجرا و
روايت اينگونه است که اين س$$خن حض$$رت علي؛ در م$$ورد $س$$خنان ب$$رادرش $است و اص $الً
حضرت عمرس تکلم نکرده بودند $که در مورد کالمش نظري داده شود.
-3در ترجمه متن نيز خيانتي کرده اند ،آنجا که مينويس$$ند $:بلكه ت$$رس از تازيانه عمر او را به
ميبيني واداشته است.
آنچه
(درةَ عُ َم َر) به
ايشان کلمه "درة " را در اين قسمت به تازيانه مع$$ني ک$$رده اند در ص$$ورتي $ک ه َّ
درة» :خوبيه$$ای $او از
مع$$ني خ$$ير و خ$$وبي عمر مي باشد هم$$انطور وق$$تي $که ميگ$$وييم« $:هلل ٌ
درة را به خ$$ير و خ$$وبي ترجمه ميک$$نيم و نه به
درة» :خير او زياد نش$$ودٌ ...$
در ٌ
خداست يا «ال ٌ
تازيانه!!
درة" از مضمون روايت نيز هيچ نش$$انه اي از ج$$بر و زور بر نمي آي$$د. گذشته از معني کلمه" ٌ
چونکه:
تمام اين حرفها $در جلو همه (علي و عمر و عقيلش و)..گفته ميشد .پس اگر "درة" را به معني
تازيانه بگيريم $بسيار عجيب است کهس چنين سخني را بي جواب بگزارند !!$و چط$$ور $ميش$$ود
از يک طرف ترس و جبر باشد و از يک طرف $حضرت عليس علنا ً بگويد :من چون ميترسم$
راضي $به اين ازدواج ميشوم؟!!
و همينط$ور $س$خن حض$رت عمرس خط$اب به عقيل ن$يز به منزله ش$وخي $و م$زاح است زير
ايش$$ان قبل از اين س$$خن ميخندند و در حين خن$$ده و خوش$$حالي ميگوين$$د $:عقيلس احمق وس$$فيه
شده است.
و اما متن روايت و رسوايي $مدعي:
فساره مث قام علي فجاء الصفة فوجد
«أسلم مولی عمر قال :دعا عمر بن اخلطاب علي بن أيب طالب ّ
العباس وعقيالً واحلسني فشاورهم يف تزويج عمر أم كلثوم فغضب عقيل وقال :يا علي ما تزيدك األيام
والشهور والسنون إال العمی يف أمرك واهلل لئن فعلت ليكونن وليكونن ألشياء عددها .ومضی جير ثوبه
فقال علي للعباس :واهلل ما ذلك منه نصيحة ولكن درة عمر أحرجته إلی ما تری أما واهلل ما ذاك رغبة
فيك يا عقيل ولكن أخربين عمر بن اخلطاب يقول :مسعت رسول اهلل صلی اهلل عليه وسلم يقول":كل
سبب ونسب منقطع يوم القيامة إال سببی ونسبی" .فضحك عمر وقال :ويح عقيل سفيه أمحق».
1
هيثمي گويد :رواه الطبراني ورجاله رجال الصحيح
ترجم$$ه :اس$$لم غالم عمر ميگوي$$د :عمرس علي س را ف$$را خوان$$د ،س$$پس علي به ص$$فه آمد و
عب$$$اس و عقيل و حس$$$ينش آن جا بودند پس علي با آن$$$ان (در م$$$ورد $خواس$$$تگاري حض$$$رت
- 1جممع الزوائد هیثمی ج 4ص ،271دار الكتب العلمیة ،بریوت ،لبنان ؛ و املعجم الكبری طربانی ج 3ص 44ح ،2633دار
إحیاء الرتاث العربی
﴿﴾152 در روشنی آفتاب
عمرس) مشورت کرد.عقيل خشمگين شد و (خطاب به برادرش حض$$رت عليس) گفت :به خ$$دا
سوگند $که گذر زم$$ان فقط ک$$وري $را در ک$$ارت ايج$$اد ک$$رده ،به خ$$دا اگر انج$$ام دهي چ$$نين و
چنان ميشود $و هرچيزي $قدر و اندازه خودش را دارد.
حض$$رت علي؛ رو به عباس$$$س ميکنند و ميفرماين$$د $:به خ$$$دا س$$$وگند که آنچه عقيل ميگفت
نصيحت نبود و بلکه اين صالحيت و خير و خ$$وبي (درٌه) عمر ب$$ود که ب$$اعث اين عمل شد و
اين رغبتي نيست که تو (اي عقيل) نشان ميدهي.
بلکه عمرس به من خ$$بر داد که پي$$امبر$ص فرمودن$$د :هر س$$بب و نس$$بي روز قي$$امت از بين
ميرود $اال سبب و نسب من.
پس سيدنا عمر؛ خنديد و گفت :واي عقيل نادان و کم عقل است.
- 1الكافی حتقیق اجمللسی والبهبودی هدیة الدمشقیة /باب تزویج ام کلثوم حدیث مشاره ..2البته جملسی این روایت را حسن قرار
داده است ،ولی مهیشه جرح مقدم است بر تعدیل!
- 2از مجله حبار االنوار جملسی ج 30ص 366 – 363؛ انوار العلویه جعفر النقدی ص 58؛مستدرک سفینة البحار علی النمازی ج
7ص 75 – 74؛ و جممع النورین ابواحلسن املرندی ص 251-250
﴿﴾153 در روشنی آفتاب
اگر كسي اين ميزاب را باز اينجا قائم كند گ$$ردنش را م$$يزنم!! .حض$$رت عباس$س در آن وقت
بيمار بود ليكن در همان حالت بر فرزندان خود تكيه كرده بخدمت حضرت عليس آمد و فرياد
كرد كه مرا دو چشم بود يك رسول خداص و ديگري ذات ت$$و .يك چشم من به حكم الهي رفت
و يك باقي است .من نمي دانس$$تم كه در حي$$ات تو بر من اين چ$$نين ظلم خواهد ش$$د؟ حض$$رت
عليس فرمود :اي عم بزرگوار به خانه خود به آرامي بنشين و ببين كه من چه ها مي كنم!!.
« مث نادي يا قنرب! علی بذي الفقار فتقلده مث خرج إيل املسجد والناس حوله وقال :يا قنرب! اصعد ورد
امليزاب إيل مكانه فصعد قنرب فرده إيل موضعه وقال علی :وحق صاحب هذا القرب واملنرب لئن قلعه قالع
ألض ربن عنق ه وعن ق األم ر ل ه ب ذلك وألص لبنهما يف الش مس ح يت ينف ذ .فبل غ ذل ك عم ر بن اخلط اب
فنهض ودخل املسجد ونظر إلی امليزاب وهو يف موضعه ،فقال :ال يغضب أحد أبا احلسن فيما فعله
وتكفر عنه عن اليمني فلما كان من الغداة مض ی علی بن ابی طالب إيل عمه العباس فقال له :كيف
أصبحت يا عم؟ قال :بأفضل النعم ما دمت لی يا ابن اخی .فقال له :يا عم! طب نفسك وقر عينا
فواهلل ل و خاص مين أه ل االرض يف امليزاب خلص متهم مث لقتلتهم حبول اهلل وقوت ه وال ينال ك ض يم وال
غيم .فقام العباس فقبل بني عينيه وقال :يا ابن اخی! ما خاب من آنت ناصره .فكان هذا فعل عمر
بالعب اس عم رس ول اللهص وق د ق ال يف غ ري م وطن وص ية من ه يف عم ه إن عمی العب اس بقي ة اآلب اء
واألج داد ف احفظونی في ه ،ك ل يف كنفي وأن ا يف كن ف عمی العب اس ،فمن آذاه فق د آذانی ومن ع اداه
فقد عادانی ،فسلمه سلمی وحربه حربی.» ،
ترجمه :پس حضرت عليس ندا داد اي قنبر $ذوالفقار را بياور $.پس حضرت عليس ذوالفقار را
حمائل س$$اخت و به مس$$جد رفت و مردم$$ان گ$$ردا گ$$رد او بودند و فرم$$ود كه اي قن$$بر ،ب$$االي
سقف ب$$رو و م$$يزاب را بر ج$$اي او ق$$ائم كن چنانچه قن$$بر $ب$$اال رفت و م$$يزاب را بر ج$$اي او
نصب ك$$رد و حض$$رت ام$$ير فرم$$ود :س$$وگند بحق ص$$احب اين ق$$بر و من$$بر (يع$$ني حض$$رت
رس$$ول) كه اگر اين م22يزاب را كسي بركند ض22رور بالض22رور گ22ردنش خ22واهم زد و در آفت22اب
خواهم ان22داخت تا اينكه مع22دوم گ22ردد .اين خ22بر به عمر بن خط22ابس رس22يد پس برخاست و در
مسجد درآمد و ميزاب را ديد كه در جاي خود است گفت كه خ22ير نيست كه ابوالحسن را كسي
در غضب آرد.
پس چ$$ون ص$$بح شد علي بن ابي ط$$البس بس$$وي $عم خ$$ود عباس $س رفت و با او گفت چگونه
صبح كردي اي عم؟ حضرت عباسس گفت :در بزرگترين نعمتها صبح كردم اي برادرزاده ي
من .حضرت عليس فرمود $:اي عم خ$$وش دل و خنك چشم ب$$اش .قسم بخ22دا اگر درب22اره ي اين
ميزاب جميع مردمان روي زمين با من جنگ مي نمودند من بر آنها غلبه مي ك22ردم و همه را
بحول هللا و قوته مي كشتم و ترا هيچ رنج و غم نمي رسيد .پس حضرت عباسس برخاست و
در ميان دو چشم حضرت امير بوسه داد وگفت :اي ب$$رادرزاده ي من ،كسي كه م$$ددگارش $تو
باشي او ناكام و نامراد نمي تواند شد.
پس اين بود فعل عمر با عباس عم رسول اللهص حال آنكه حض$$رت رس$$ول در مواقع متع$$دده
بطور $وصيت در حق عم خود فرموده بود كه عم من عباسس از بقيه آبا واجداد من است له$$ذا
﴿﴾154 در روشنی آفتاب
در حق او خاطر مرا ملحوظ $داريد .همه كسان در ظل من اند و من در ظل عم خ$$ود عباس$س
هس$تم ،كسي كه او را اي$ذا داد م$را اي$ذا داد و كسي كه با اوع22داوت ك22رد با من ع22داوت ك22رد،
ص$$$$لح با او ص$$$$لح با من است و جنگ با او جنگ با من ،و به تحقيق عمرس او را در سه
مواقع اي$$ذا داد كه آن هر سه مواقع ظ$$اهر اند پوش$$يده نيس$$تند $از آن جمله قصه م$$يزاب اس$$ت.
واگر عمر از حضرت علي خائف نبود هرگز ميزاب را بر حال خود نميگزاشت (.وقد آذاه عمر
يف ثلث م واطن ظ اهرة غ ري خفي ة منه ا قص ة امليزاب ول وال خوف ه من علی علي ه الس الم مل يرتك ه علي
حاله)
********
وق$$تي $در چ$$نين م$$اجراي $س$$اده اي حض$$رت عليس شمش$$ير را از رو ميبندند $و اينچ$$نين خشم
گرفته و طلب شمشير $ک$$رده و آم$$اده جنگ با خلائ$ق ميش$$وند! (البته طبق روايت ک$$ذب ش$$يعه)
بس$$$يار $بعيد است که در م$$$اجراي به آن مهمي (تهديد خ$$$ودش و عم$$$ويش) دست روي دست
بگزارند $و دخ$$تر عزيز خ$$ود را تس$$ليم کنن$$د! مگر در روايت ب$$اال در م$$ورد عم$$وي خ$$ود
نميگويد:هر که با او دشمني کند ،با من دشمني $کرده و مگر حضرت عمر را تهديد نميکند که
اگر ميزاب را از جايش بکن$$د( و خ$$اطر عم$$ويش را مک$$در کن$$د) او را خواهد کش$$ت؟ و مگر
شما نميگوييد که حضرت عمر از علي ميترسيد؟$
چگونه زم$$$اني که حض$$$رت عمر هر دوي آنها را تهديد ميکند آن هم به آن ش$$$دت ،او دست
روي $دست ميگزارد $و از آن عجيبتر دختر خود را تقديم او ميکند! ولي در م$$اجراي به آن کم
اهميتي (ميزاب) آن همه غيض و غضب ميکنند و آنچنان تهديد و ارعاب مينمايند؟؟؟
همه اينها با ادعا و روايت ش$$ما در تض$$اد اس$$ت .پس لطف ک $رده و موضع خ$$ود را مش$$خص
کنيد.
ب$$از هم در روايت ديگ$$ري $كه مجلسي آورده چ$$نين تناقضي پيداس$$ت « :ابووائل نقل می كن$$د،
1
روزی $همراه عمر بن خطاب بودم ،عمرس برگشت ،ترسناك به عقب نگاه كرد.
زشت و سياه باد ،روی شما به كجا فرار می كنيد؟ آيا به سوی جهنم می گريزيد؟
ما به ميدان برنگشتيم .بار ديگر بر ما حمله كرد و اين بار در دستش اسلحه بود كه از آن
خون می چكيد! فرياد زد:
-شما بيعت كرديد و بيعت را شكستيد ،سوگند به خدا! شما سزاوارتر $از كافران به كشته شدن
هستيد.
به چشم هايش نگاه كردم ،گويی مانند دو مشعل زيتون بودند كه آتش از آن شعله می كشيد و
يا شبيه ،دو پياله پر از خون .يقين كردم به طرف $ما می آيد و همه ما را می كشد! من از
همه اصحاب زودتر به سويش شتافتم و گفتم:ای ابوالحسن! خدا را! خدا را! عرب ها در
جنگ گاهی فرار می كنند و گاهی حمله می آورند ،و حمله جديد ،خسارت فرار $را جبران
می كند.
گويا خود را كنترل كرد و چهره اش را از من برگردانيد $.از آن وقت تاكنون همواره آن
وحشتی كه آن روز از هيبت علی ؛ بر دلم نشسته ،هرگز فراموش نكرده ام!».
ان$$دكي بيانديش$$يد،كسي $كه از حض$$رت عليس چن$$ان مي ترس$$يدكه به مج$$رد دي$$دنش ح$$واس او
باخته مي ش$$$د ،آيا چ$$$نين شخصي ميتواند $دخ$$$تر آن جن$$$اب را غصب كند و تخويف $و تهديد
1
نمايد؟
سوماً :آيا کسي غير از ديوث را ميشناس$$يد $که ناموسش $را بدهد تا ج$$انش و آب$$رو و يا منسب
اش را از دست ندهد؟ آيا خود مدعي حاضر $است دختر خود را قرباني $کند؟ آن هم به دامادي
کسي که دشمن خودش و از بداخالقترين آدمها و در عين ح$$ال ک$$افر و مرتد اس$$ت(نع$$وذ باهلل)
؟؟
آن هم زماني $که طبق عقيده مسلمانان ،ازدواج و همخوابي با چنين فردي(کافر و مرتد) همانند
زناي واضح است!
شما حضرت عمر را دشمن آل علي ميدانيد(ناصبي) و از امام ص$$ادق؛ ن$$يز در م$$ورد $ازدواج
2
با ناصبي سوال شد و او در جواب گفت :ال وهللا ما يحل
پس بايد بدون شک گفت :حضرت علي (زبانم الل و نعوذ باهلل از اين افترای $ش$$نيع رافض$$ه)
ديوث بوده! زيرا حاضر $ميشود دخترش نع$وذ باهلل زنا کند و او دم نزن$د! آن هم به اين خ$اطر
که او را تهديد کرده اند که دستش را قطع و مقام عمويش را از او ميگيرن$$د!! اع22وذ باهللا من
هذا االفتري
* ب$$الفرض ،دخ$$تري $که با س$$يدنا عمرس ازدواج ک$$رده دخ$$تر فاطمه و ح$$تي دخ$$تر حض$$رت
عليس نب$$وده ،بلکه يکي از فرزند خوان$$دگان و ت$$ربيت ش$$دگان دست وي ب$$وده اس$$ت ،در اين
- 1باز هم میگومی که این از روایت کذب شیعه معلوم است و عقیده ما این نیست //از بس شیعه در سو استفاده کردن و قیچی
کردن اقوال بی شرم است ..جمبورم که هر بار عقیده خود را باز گو کنم!
- 2وسائل الشیعة ج 7ص 424؛ الفروع من الكافی ج 3ص350
﴿﴾156 در روشنی آفتاب
صورت $نيز موضوع $به همان شکل اس$$ت ،زي$$را او وص$$لت بين يک مس$$لمان و يک ک$$افر $را
برقرار کرده است که به اجماع مسلمين حرام و همخوابي $با او به مثابه زنا مي باشد.
چهارم $اً :هم$$انطور که قبالً ن$$يز گفتيم ،مجلسي مع$$ترف $است ک$$ه« :ت$$ارة ي$$روي أنه ک$$ان عن
اختيار و إيثار» يعني« :گاهي روايت شده که اين ازدواج از روي $اختيار و ايث$$ار انج$$ام گرفته
1
است»!!
پس اين اعتراف آقاي مجلسي نيز عکس اين روايت شماست.
پنجماً :شما در شبهه خ$$ود به ص$$ورت خن$$ده داري عرضه داش$$تيد که اين ازدواج خالف س$$نت
نبوي است!(که جوابش گذشت) ما نيز به همان شيوه استدالل شما ميتوانيم $بگوييم که:
اگر حض$$$رت عليس حاضر ش$$$ده دخ$$$تر خ$$$ود را تنها به دليل تهديد و تخويف $به ازدواج
شخصي $کافر(نعوذ $باهلل) در آورد ،اين با سنت نبوي ک$$امالً متض$$اد $است و حض$$رت محمدص
زم$$اني که او را تهديد و ارع$$اب ميکردند او ب$$دون کوچک$$ترين $تغي$$ير موضع و عقب نيش$$يني$
ميفرمودند :واهلل ل و وض عوا الش مس يف ميينی والقم ر يف يس اری = بخدا اگر خورشيد $را در دست
راس$$تم و م$$اه را در دست چپم بنهند زير ب$$ار نخ$$واهم رفت ..چ$$را حض$$رت عليس ن$$يز چ$$نين
نفرمودند؟؟ $و زير بار رفتند؟$
حض$$رت رس$$ول$ص دو دخ$$تر خ$$ود را يکي پس از ديگ$$ري به ازدواج حض$$رت عثم$$ان ذي
الن$$ورين در آورده ان$$د ،ش$$ايد آق$$اي قزوي$$ني $فکر ميکند حض$$رت محمد ص هم بعد از تهديد و
ترعيب مجبور $به رضايت به اين وصلت شدند؟(العياذ باهلل)
.3س$$ليمان بن خالد میگوي$$د $:از ام$$ام ص$$ادق عليه الس$$الم در ب$$اره زنی كه ش$$وهرش م$$رده
پرسيدم $كه آيا در خانه ش$$وهرش $ع$$ده نگه دارد يا هر جا كه دلش خواس$$ت؟ ام$$ام عليه الس$$الم
فرمود :هر جا كه دلش میخواهد ،سپس فرمود $:هنگامی كه عمر از دنيا رفت ،امام علي عليه
السالم دست ا ّمكلثوم را گرفت و به خانهاش آورد.
2
جواب:
روايت اولي را دو محقق الکافي «مجلسي و بهبودي »$به ترتيب موثق $و ص$حيح دانس$ته ان$د!
3
و روايت دوم را نيز هر دو محقق صحيح گفته اند.
ولي من مانده ام که طرف بحث ما از کجاي اين روايت عالمت غصب و اجبار را فهميدند؟؟
اگر بگويند:چونکه دست دخترش را گرفت و به خانه خود برد!
ميگويم $:سيد ماس ،حضرت عمر ،آنقدر قانع بود که از مال دنيا چيزي ب$$راي ورثه و همسر
خود باقي نگذاشت 1.که همسرش به وسيله آن روزگار بگزراند $و ضمنا ً دو فرزند ص$$غير $ن$$يز
داش$$ت،حض$$رت علي؛ن$$يز اين را دانس$$ته و ب$$اري ديگر سرپرس$$تي دخ$$تر خ$$ود را بر عه$$ده
ميگيرد$.
در ثاني اين موضوع $چيز عادي بود چونکه ام المومنين عايشه صديقهس نيز زماني $که س$$يدنا
طلحه؛ شهيد شدند دست خواهر خود را (ام کلثوم بنت صديقك) که در عقد س$$يدنا طلحه؛ ب$$ود،
ميگيرد $و با خود ميبرد و حتي در همان موقع با او به سفر حج ميرود$.
جواب:
بگزاريد $من آب پاکي را روي $دست شما بريزم!
- 1سعد بن ابی وقاصس می گوید :به خدا سوگند که عمر بن خطابس از نظر سابقه ی هجرت بر ما برتری نداشت فقط برتری
او به خاطر بی رغبتی اش به دنیا ب ود .؛ ابن ابی شیبه ج،8ص،149تاریخ دمشق ج 52ص 244و هرگ اه كسی به او می گفت:
چ را ت ا این ان دازه خ ود را از خوش ی ه ای زن دگی حمروم ك رده ای؟ و این مهه مش قت و رنج ه ا را حتم ل می ك نی؟» در ج واب می
گفت« :ااگر یك ذره از راه دو یارم(حممدص وابوبکرس) منحرف شوم در آخرت به جایی می رسم كه آن ها در آن جا نیستند!؛
اخب ار عمرس ،ص ،302ابن اجلوزی ،ص ..125الزم ب ه ذک ر اس ت ک ه آن حض رت ن ه تنه ا م الی در دنیا نداش ت بلک ه ب دهی هم
داشت که پسرش را مامور پرداخت آهنا کرد و او نیز پرداخت .و چنانکه ابن سعد ج 3ص 353نقل میکند:وقتی حضرت عمر س
ضربت خورد ،بردگانش را نیز آزاد کرد.
- 2املصنف ابن ابی شیبه ج 4ص _ 133بریوت
﴿﴾158 در روشنی آفتاب
روايت جعل شده با کم$$ال بي ش$$رمي $ميگويد ذل ک "ف رج "1غص بناه ..يع$$ني آن ف$$رجي ب$$ود که
غصب شد .آقاي قزويني $فرج را به ناموس معني کرده تا به خيال خود خواننده را گول بزن$$د!
ولي همه ميدانند که معني کلمه فرج ،همان آلت تناس$$لي زن مي باشد و نقل ک$$ردن اين روايت
از ط$$رف $آق$$اي قزوي$$ني $،بي ش$$رمي بي حد ايش$$ان را مي رس$$اند که حاض$$رند $از هر روايت
کذبي به نفع خودشان استفاده کنند!
آقاي قزوي$$ني چند خط را زي$$اده گ$$ويي ک$$رده اند تا به پن$$دار خ$$ود اين حقيقت را بپوش$$انند ..از
ايشان سوال دارم که اين جمله"" :ما مغصوب شديم""!! که ايشان نوش$$ته ان$$د،چه مع$$ني دارد؟
روايت دروغين از ط$$رف $ام$$ام ص$$ادق$؛ ميگوي$$د $:همانا آن ش$$رمگاهي ب$$ود که از ما به زور$
گرفته شد .شما حرف اول و آخر چند خطتان هر دو به يک معني است ،گمان کنم خودتان هم
نفهميديد که چه گفتيد.
در م$$ورد اين وص$$لت ،روايت ديگ$$ري ن$$يز از ام$$ام ص$$ادق$؛ نقل ش$$ده که طبق محت$$واي آن
ميگوي$$د $:حض$$رت عمرس با ام کلث$$وم ازدواج نک$$رده بلکه با جنيه اي يه$$ودي $ازدواج ک$$رده
است .که ان شا هللا تفصيل آن خواهد آمد.
ح$$ال بايد اين دو روايت را با هم قي$$اس ک$$رد و گفت :يا آن ام کلثوم $ك دخ$$تر حض$$رت عليس
بوده که از او غصب شده ويا جنيه اي بوده و غصبي در کار نبوده ،ولي ب$$دبختي $آن است که
آقاي قزويني به هر دو روايت اشاره دارد و از خود نميپرسد :اگر ازدواج با جنيه انجام ش$$ده،
چطور $امام صادق $ميگويد :آن فرجي بود که از ما غصب شد و اگر بگويي$$د $:ازدواج با دخ$$تر
حض$$$رت علي ب$$$وده و لي به اجب$$$ار و تهدي$$$د ،ميگ$$$وييم :پس قصه جنيه اي که َعلَم ميکنيد
چيست؟؟ که به همين ترتيب يکي از اين دو داستان خود به خود باطل ميشود$.
* ثابت است که رسول اکرم ص (که بر کف پايش هزاران بوسه ها بايد زدن) دو دختر خ$$ود
را يکي پس از ديگري به عقد سيدنا عثمان ذي النورين .2در آورد ،نميدانم ،شايد اين دو دختر
نيز (نعوذ باهلل) دو فرجي بودند $که از حضرت رسولص غصب شده اند؟؟!!
3
آخر کالم اينکه اين روايت کذبي است که بهبودي «محقق الکافي» آن را ضعيف ميداند.
- 1فرج= آلت تناسلی زن ...در این مورد به هر فرهنگ لغتی که دوست داشتیدمراجعه کنید.
- 2عبداهلل بن عمر بن أبان اجلعفی در مورد لقب سیدنا عثمانس گفته است :دائیم ،حسنی اجلَعفی به من گفت :پسرم ،آیا می دانی
چرا به عثمان"،ذی النورین" (=دارای دو نور) می گفتند؟ من گفتم :نه منی دامن ،او گفت :زیرا تنها عثمان است که از خلقت آدم تا
روز قیامت با دو دخرت یک پیامرب ازدواج کرده است(.سنن البیهقی) که بنا به قول دکرت عاطف ملاضه خربی حسن است .و از نزال
بن س ربه نق ل اس ت ک ه چ ون در م ورد عثم انس از علیس پرس یدند او پاس خ داد :او م ردی اس ت ک ه فرش تگان او را «ذوالن ورین»
خوانند .مهنی که رسول خداص دو دخرت خویش را به عقد او در آورد ثابت میکند که عثمانس از اهل هبشت است .العقیدة فی
اهل البیت بنی اإلفراط و التفریط ،ص .227د .سلیمان بن سامل بن رجاء سحیمی،چاپ اول 1420هـ
- 3الكافی حتقیق اجمللسی والبهبودی ،باب تزویج ام کلثوم حدیث مشاره ..1و جملسی این روایت را حسن قرار داده است ،ولی باز
میگومی:مهیشه جرح مقدم است بر تعدیل!
﴿﴾159 در روشنی آفتاب
ادامه ش22بهه :اوالً :هم$$ان ط$$ور كه پيش از اين گذش $ت ،از اين رواي$$ات اس$$تفاده نمیش$$ود $كه
ا ّمكلثوم $اشاره شده در اين روايات و ديگر روايات شيعيان ،همان ا ّمكلث$$وم $دخ$$تر ام$$ير مؤمن$$ان
عليه الس$الم از حض$رت زه$را س$الم هللا عليها ب$وده يا ا ّمكلث$وم $دخ$تر اب$وبكر و يا ا ّمكلث$وم $از
ديگر زنان امير مؤمنان عليه السالم؛ بلكه هر سه احتمال وجود دارد.
جواب:
-همانطور که ثابت شد ،حتي ماجراي $خواستگاري $از دخ$$تر اب$$وبکر$س ن$$يز جعلي است چه
برسد به ازدواج ،آن هم با دختر 3يا 4ساله!!
گذش$$ته از آن در روايت ص$$حيحي $که خودت$$ان نقل کردي$$د،حض$$رت عليس دست آن دخ$$تر را
ميگيرد $و با خود به خانه خودش ميبرد .ولي ام کلثوم بنت ابوبکر صديقس در آن زمان همسر
طلحه بن عبيدهللا بوده و بعد از طلحه ن$$يز تحت تکفل ام الموم$$نين عايشه ب$$وده است تا زم$$اني
که با عبد الرحم$$$ان بن عبد هللا بن ابی ربيعة ازدواج نم$$$ود ،پس غ$$$ير ممکن است که اين ام
کلثوم$$ك دخ$$تر اب$$وبکر $ص$$ديقس باشد که توسط س$$يدنا علي؛ ت$$ربيت ش$$ده و ش$$کي نيست که
حض$$رت علي؛ فقط با يکي از همس$$ران حض$$رت ص$$ديقس (اس$$ما بنت عميس) ازدواج ک$$رده
است ،که او دختري $به اسم ام کلثوم نداش$$ت .و تنها يک فرزند $پسر (محم$$د) ب$$ود که حض$$رت
علي آن را بزرگ کرد.
** و اين ادعا که شايد! آن ام کلثوم ،همسر حضرت عمرس از ديگر همسران حضرت علي
رضي $هللا عنه باشد!! بسيار $بعيد و غير ممکنتر است چون:
ال22ف :در س$$ال 17هج$$ري(موقع $خواس$$تگاري) $ديگر دخ$$تران حض$$رت عليس بس$$يار ص$$غيره
بودند $و يا اصالً به دنيا نيامده بودند!.
حضرت علي؛بعد از فاطمه؛ با:
-1امامه دختر ابي العاصس ازدواج کرد که از او تنها يک پسر (محمد االوس$$ط) به دنيا آم$$د.
پس از او با
1
-2خوله بنت جعفر بن قيس $س ازدواج ک$$رد که محمد بن حنفيهس که در س$$ال 16هج$$ري به
دنيا آمد از اوست،پس از او با
-2ام البنين ازدواج نمود که او چه$$ار پسر به نامه$$اي :عب$$اس ،جعف$$ر ،عبدهللا ،عثم$$ان(که در
کربال شهيد شدند)داشت و هيچ دختري $نداشت!! بعد از آن نيز با
-3ليلي بنت مس$$$عود ازدواج نم$$$ود که او ن$$$يز دو پسر به نامه$$$اي :اب$$$وبکر و عبدهللا (يا
عبيدهللا) داشت که اينها نيز هر دو در کربال شهيد شدند .بعد از او
-5ام حبيب موسوم $به صهباء 2ازدواج ميکند که ايشان ن$$يز پس$$ري به ن$$ام عمر و دخ$$تري به
نام رقيه به دنيا مي آورند $.بعد از آن با
-6اسما بنت عميسك (بعد از سال 14هـ) ازدواج کرد که از او نيز دو پسر به نامهاي :يحيي
و عون داشت(.و گفته شده پسر ديگري $به اسم محمد االوسط نيز از حضرت علي؛ داش$$ته ..و
- 1مشهور است که حممد بن حنیفه میگفت :سال هشتاد و یكم در آمد ،من شصت و پنج سال دارم،و از سن پدرم گذشته ام....
!! 81-65=16
«- 2أمحبیب بنت ربیعة» -در جنگ عینالتمر ،به فرماندهى خالدبنولید به اسارت گرفته شده بود ،و حضرت صدیقس آنرا به على؛
هدیه داد .عمدةالطالب ىف أنساب آل أبىطالب ،إبنعنبة ،ص ،361چاپ جنف و اإلرشاد شیخ مفید ،ص 186و شرح هنج البالغه ابن
ابی احلدید
﴿﴾160 در روشنی آفتاب
هللا اعلم) ،حضرت عليس تا اينجا هيچ دخ$$تري $به جز زينب و ام کلث$$وم و رقيه ن$$دارد! بعد از
وي با .....الخ
طبق گزارش فوق $به جرات ميتوان گفت حض$$رت علي؛ در س$$ال 17هج$$ري به جز ام کلث$$وم
بنت فاطمه دختر ديگري $با اين ن$$ام نداش$$ته است و چه بسا تا آن ت$اريخ هيچ دخ$تر ديگ$$ري به
جز ام کلثوم و زينب نداشته باشد و رقيه نيز بعد از آن تاريخ به دنيا آمده باشد!
و اگر فرض را بر اين بگيريم که حض$$رت علي؛ در س$$ال 12هج$$ري با ام ح$$بيب(م$$ادر رقيه
بنت علي) ازدواج ک$$رده و در س$$ال 14هج$$ري (بعد از پسر ام ح$$بيب)دخ$$ترش به دنيا بياي$$د،
غير ممکن است که اميرالمومنين س به خواس$$تگاري $دخ$$تر 3س$$اله رفته باش$$ند و غ$$ير ممکن
تر است که اين دختر سه ساله که در هنگام شهادت حضرت فاروقس 10س$$اله ميش$$ود $داراي
دو فرزند باش$$ند! و از آن غ$$ير ممکن تر آن است که حض$$رت علي؛ با اين وص$$لت م$$وافقت
کند!
ب :حضرت عمرس دليل خواستگاري از دختر حضرت علي؛ را فاميل شدن با خان$$دان نب$$وت
اعالم ميکند ،و ميخواستند فرزندي از آن خاندان داشته باشد و اين خويش$$اوندي $به جز ازدواج
با دختر فاطمه؛ به طريق ديگري $ميسر نميشد .پس اين احتمال آقاي قزويني $نشانه کوته فکري
ايشان است.
پ :اتف$$اق علم$$اي اهل س$$نت و اهل تش$$يع بر اين ب$$وده که دخ$$تري که حض$$رت عمرس با او
ازدواج ک$$رده ،ام کلث$$وم دخ$$تر فاطمه و حض$$رت عليس ب$$وده اس$$ت ،هم$$انطور $که محمد ب$$اقر$
مجلسي در ج$$واب ش$$يخ مفيد ميگويد« :انک$$ار ش$$يخ مفيد – که خ$$داي رحمتش کند – درب$$ارة
اصل واقعه (ازدواج خليفه با ام کلثوم) تنها مربوط به آنست که اين حادثه از طريق آنان (اهل
سنّت) ثابت نمي شود و گرن$$ه ،پس از ورود $اخب$$اري که (از طريق امامي$$ه) گذشت انک$$ار اين
ام$$ر ،ش$$گفت اس$$ت! و کلي$$ني به س$$ند خ$$ود (سلس$$لة س$$ند را مي آورد) از ابو عبدهللا ص$$ادق$س
گزارش نم$$وده که گفت :چ22ون عمرس وف22ات ي22افت عليس ن22زد ا ّم کلث22وم رفت و او را به خانة
خود برد .و همانند اين روايت با س$$ند ديگر (س$$ند را ذکر مي کن$$د) از ابو عبدهللا ص$$ادق؛ ن$$يز
1
گزارش شده است».
توجه کنيد که بحث سر ازدواج ام کلث$وم دخ$تر فاطمه با حض$رت عمرس است و مجلسي ن$يز
روايت فوق $را دليل بر صحت اين ازدواج ميگيرد!!
ادامه شبهه:
ثانياً :اهل س$نت هرگز به اين رواي$ات اس$تدالل نخواهند ك$رد؛ زي$را با كن$ارهم $ق$رار دادن اين
روايات ،حتی بر فرض وقوع اين ازدواج ،هيچ خدمتی به حسن روابط $بين ام$ام علي؛ و عمر
بن الخطاب نمیكند؛ بلكه سوء روابط $را ثابت میكن$$د؛ زي$$را حد اك$$ثر چ$$يزی كه اين رواي$$ات
ثابت میكنند ،ازدواج با تهديد و ارعاب؛ آنهم با دختر خردس$الی $ب$وده است كه نه خ$ودش به
اين ازدواج راضی $بوده و نه پدرش.
- 1حبار األنوار ،ج ،42ص 109
﴿﴾161 در روشنی آفتاب
آيا چنين ازدواجی میتواند $برای عمر بن خط$$اب فض$$يلت محس$$وب ش$$ود و آيا میتواند $داللت
بر صميميت و دوستی $ميان خليفه دوم و اميرمؤمنان داشته باشد؟
سيد مرتضی $علم الهدی در اين باره میگويد:
اما در باره به ازدواج در آوردن ا ّمكلثوم ،برای عم$$ر؛ ما در كت$$اب ش$$افی پاسخ از اين مطلب
را به صورت $مفصل آورده و بيان كردهايم كه آن حضرت ،ازدواج عمر با دخ$$ترش را قب$$ول
ننمود ،مگر پس از تهديد و تك$$رار اين درخواست $و درگ$$يری ،پس از س$$خنی ط$$والنی كه در
روايات آمده است....
آنچه كه در ازدواج ا ّمكلث$$وم $م$$ورد توجه بايد ق$$رار گ$$يرد ،اين است كه اين ازدواج از روی
اختيار و ميل نبوده و پس از تكرار درخواست و زورگويی كه نزديك بود به درگيری آش$$كارا
بيانجامد $صورت گرفت....
و ضرورت حتی خ$وردن م$$ردار و نوش$يدن ش$$راب را ج$ايز می كن$د؛ چه رسد به چ$يزی كه
كمتر از آن است.
جواب
درست اس$$ت ،اهل س$$نت به رواي$$ات که ح$$تي خودت$$ان گ$$واهي به ض$$عف آن داده ايد اس$$تناد
نخواهد کرد ولي روايتي $که محقيقين شما آن را صحيح ميدانند را نميتوانيد $انکار کنيد و شکر
خدا ثابت شد که ادعاي تهديد و ارعاب چيزي به جز يک تهمت نيست.
و اما اينکه مدعي شديد،ام کلثوم به اين ازدواج راضي $نبوده!!
اوال :حضرت محمدص (و در جايي حضرت عمرس) ميفرمايند :دختران خ$$ود را به اجب$$ار به ً
1
ازدواج کسي در نياوريد ،زيرا آنچه شما دوست داريد آنها نيز دوست دارند.
دوماً :ما در هيچ قس$$مت از زن$$دگي اين زن و ش$$وهر $س$$راغ ن$$داريم که از يک$$ديگر گله ک$$رده
باشند ،بلکه ميبينيم $آنها همراه يکديگر حج ميکردند $و بعضي شبها با همديگر به کمک فق$$را و
نيازمندان ميشتافتند چنانچه نقل شده:
عمرس شبي در حال گشت زني در محله هاي مدينه نگاهش به خيمه اي افتاد که روز $قبل آن
را در آنجا نديده ب$$ود .نزديک رفت دي$$د ،م$$ردي ب$$يرون خيمه نشس$$ته و از داخل خيمه ص$$داي
ناله و فرياد زني به گوش مي رسد .عمرس سالم کرد و مشخصات آن مرد را جويا شد.
گفت :اهل باديه هس$$تم ،به اينجا آم$$ده ام تا از اميرالموم$$نين چ$$يزي دري$$افت $کنم .عمرس گفت:
اين چه صدايي است که از داخل خيمه به گوش مي رسد؟ مرد گفت :صداي زني است که در
حال زايمان است .پرسيد $:آيا او تنها است؟ گفت :بلي تنها است .آن گ$$اه عمرس ف$$وراً به م$$نزل
برگشت و به همس$$رش؛ ام کلثوم $ك دخ$$تر عليس گفت :آيا حاض$$ري $در ک$$ار خ$$يري که خ$$دا
فراهم $نموده است شرکت نمايي؟
ام کلثوم عليها السالم گفت :چه کار خيري؟
عمرس گفت :زني از اهل باديه بدون داشتن دايه در حال زايمان است.
ام کلثومك گفت :با رضايت شما حاضر $به کمک هستم.
آن گ$$اه به او گفت :هر چه الزم است با خ$$ود ب$$ردار $و خ$$ودش مق$$داري روغن و حبوب$$ات در
ديگي قرار $داد و به راه افتاد .وقتي $آن جا رسيدند به همسرش گفت :برو $داخل خيمه و خودش
- 1از حضرت عمرس با این کلمات:ال تكرهوا فتیاتكم على الرجل القبیح فإنه حیبنب ما حتبون؛ سنن سعید بن منصور ح811
﴿﴾162 در روشنی آفتاب
بيرون خيمه در کنار آن مرد نشست و به او دس$$تور داد تا آتش را روشن نماي$$د .و بعد از اين
که آتش روشن شد ،ديگ را روي آن گذاشت .پس از لحظاتي $نوزاد به دنيا آمد.
ام کلثوم $ك گفت :اي اميرالموم$$نين رفيق $ات را به پسر بچه اي که خ$$دا به او داده است م$$ژده
بده .وقتي $آن مرد کلمه ي اميرالمومنين را شنيد ،ترسيد $و خود را عقب کشيد.
عمرس به او گفت :نترس و سرجايت بنش$$ين و ديگ را از روي $آتش برداشت و به همس$$رش
داد و گفت :به آن زن غذا بده .وقتي $آن زن سير شد ،باقيمان$$ده ي غ$$ذا را به م$$رد داد و گفت:
واي برتو! غذا بخور که تم$$ام شب را گرس$$نه و بي$$دار ب$$وده اي .آن گ$$اه به همس$$رش گفت :بيا
ب$$رويم و به آن م$$رد گفت :ف$$ردا $ن$$زد ما بيا تا به تو چ$$يزي ب$$دهيم .روز بعد وق$$تي $آن م$$رد به
1
محضر $اميرالمومنين رسيد به او عطايائي داد و براي نوزادش $حقوقي تعيين کرد.
امكلث$$ومك دخ$$تر
بنخط$$ابس در زم$$انخالفتش با عالمه ابن کث$$ير(رحمههللا) ميفرماي$$د«:عمر $
ابيط$$البس از فاطمه$$ك ازدواجنم$$ود ،و او را بيش از حّ $$د م$$ورد اح$$ترام ق$$رار $داد و
ابن
علي
2
آنكهاو از خاندان پيامبرص بود» چهلهزار درهممهريه ،براي او مقرّر فرمود ،بخاطر
ح$$اج مال عبدهللا احم$$ديان مينويسد :حض$$رت عمرس $به خ$$اطر اح$$ترام خاصي كه ب$$راي دخ$$تر
فاطمه س و يكي از نواده هاي پي$امبرص قائل ب$ود در رفت$ار خ$ود تغي$يرات زي$ادي $به وج$ود$
آورد و در نهايت احترام و ابراز محبت با او رفتار مي كرد .3به گونه اي که در تاريخ چنين
رفتار $محبت آم$$يزي از حض$$رت عمرس نس$$بت به ديگر همس$$رانش روايت نش$$ده و بعد از ام
4
کلثومك نيز با کسي ازدواج نکرد
از همه جالبتر اين چند روايت زير است که نهايت مهر سيده ام کلثومك را نسبت به همس$$رش
ثابت ميکند:
«عن س عد اجلاري موس ی عم ر بن اخلط اب أن ه دع ا أم كلث وم بنت علي بن أيب ط الب وك انت حتت ه
فوجدها تبكي ،فقال :ما يبكيك؟ فقالت :يا أمري املؤمنني! هذا اليهودي تعين كعب االحبار.
يقول :إنك علی باب من أبواب جهنم! فقال عمر :ما شاء اهلل! واهلل إين الرجو أن يكون ريب خلقين
س عيدا! مث أرس ل إلی كعب ف دعاه ،فلم ا ج اءه كعب ق ال :ي ا أم ري املؤم نني! ال تعج ل علي ،وال ذي
نفسي بيده ال ينسلخ ذو احلجة حتی تدخل اجلنة :فقال عمر :أي شئ هذا مرة يف اجلنة ومرة يف النار؟
- 1البدایه والنهایه ج 7ص 153؛ابن اجلوزی ،ص 73و سامرات ،ج ،2ص 49و عقد الفرید ،ص ،98الریاض النضره ،ج ،2ص
56و اخبار عمر ،ص.375
- 2و به حق به سخن خود عمل کرد که فرمود :هیچ کس بیشرت از من او را تکرمی خنواهد کرد.
- 3ابن سعد ،ج ،1ص 190؛ ابن اثری ،ج ،3ص 27؛ طربی ،ج ،5ص ،17اخبار عمر ،ص .397تاریخ دمشق و انساب
االشراف ...
- 4عبقریه ،عمر ،حممود عقاد ،ص.684به نقل از سیمای صادق فاروق اعظم ،حاج عبداهلل امحدیان
﴿﴾163 در روشنی آفتاب
فقال :يا أمري املؤمنني! والذي نفسي بيده! إنا لنجدك يف كتاب اهلل علی باب من أبواب جهنم متنع
1
الناس أن يقعوا فيها ،فإذا مت مل يزالوا يقتحمون فيها إلی يوم القيامة»
يعني :سعدالجاري خدمتکار($و آزاد شده)حضرت عمرس ميگويد :عم22ربن خط22ابس وارد م22نزل
همسرش امکلثوم دختر عليبن ابيطالبس شد و او را گريان ديد!
ابن سعد و ابن اثير و ابن عساکر حين نقل ماجراي شهادت حضرت عمرسمينويسند$:
ابو عبيد غالم ابن عباس$$س نقل می كند كه ابن عباس$$س می گفته است هم$$راه علی؛ ب$$ودم كه
صدای گريستن بر عمرس را شنيديم $.گويد :علی؛ برخاست و من هم برخاستم و وارد خانه ای
شديم كه عمرس آن جا بستری بود.
علی؛ پرسيد :اين صداي(گريه براي)چيست؟ زنی به ايشان پاسخ داد كه ط$$بيب به عمرس نبيذ
داد از محل زخم ب$$يرون آم$$د ،بعد ش$$ير داد آن هم از محل زخم ب$$يرون آمد و گفت خي$$ال نمی
كنم امروز را به شام برسانی $هر كار كه داری انجام بده.
گويد :در اين هنگ$$ام ام كلثوم$ك بانگ برداشت كه وا ُع َم$$را ْه ،...افس$$وس و زن$$انی كه هم$$راه ام
كلثوم$ك بودند ،همگی هم$$راه او گريس$$تند چنانكه خانه به ل$$رزه درآمد و س$$راپا گريه و ش$$يون
2
شد (....وكان معها نسوة فبكني معها وارتج البيت بكاء)
و نقل شده که پس از ضربت خوردن علي؛ دختر ايشان ،امکلثوم $فرمود$:
«مالی ولصالة الغداة قتل زوجی عمر أمري املؤمنني صالة الغداة وقتل أبی أمري املؤمنني صالة الغداة»
- 1طبقات الکربی ابن سعد ج 3ص 332؛انساب االشراف بالذری "باب نسب بنی عدی بن کعب "؛ تاریخ اخللفا سیوطی(فصل
فی نبذ من أخباره وقضایاه) ؛فتح الباری ابن حجر و کنز العمال و...
- 2طبقات الکربی ج 3ص 352؛ تاریخ دمشق ج 44ص 426؛اسدالغابه ،ج ،4ص76
﴿﴾164 در روشنی آفتاب
يعني«:نماز صبح از من چه ميخواهد؟!؛ شوهرم $،عمر اميرالمومنين هنگام نماز ص$$بح کش$$ته
1
شد و پدرم،اميرالمومنين نيز هنگام نماز صبح کشته شد».
و در روايات آم$$ده که حض$$رت علي؛ به خانه دخ$$تر و دام$$اد خودش$$ان سر ميزدند $چنانکه ابن
ابي الحديد مينويسد:
عمربن خطابس قاصدي نزد پادشاه روم فرس$$تاد $و چ$$ون امکلثوم$ك همسر او از ح$$رکت قاصد$
آگ$$اه شد چند دين$$اري $داد و عط$$ري خريد و آن را در دو شيشه ق$$رار $داد و به قاصد $داد تا به
عنوان هديه به همسر قيصر روم $بدهد .هنگامي که قاصد برگش$$ت ،دو شيشه پر از ج$$واهرات
از طرف همسر قيصر $آورد و به امکلثوم داد و چون عمرس به خانه آمد و جواهرات را ديد،
پرسيد $اينها از کجا آمده است .امکلثوم$ك م$$اجرا را گفت و عمرس ج$$واهرات را از او گ$$رفت.
امکلثوم$ك به اع$$تراض گفت :اين به ع$$وض هديه من اس$$ت .عمرس گفت« :بي ين و بينكاب وك،
محله» يعني:
للمسلمنيمجلةً ،النبريد املسلمني
السالم) :لكمنهبقيمةدينارك ،و الباقي
ٌ(عليه
فقالعلی
داور ميان من و تو ،پدرت باشد.
علي؛ به سود عمرس داوري $کرد و فرمود :به مقدار بهاي دينارهايي که عطر خري$$دي از اين
جواهرات مال توست و بقيه مال مسلمانان اس$$ت؛ زي$$را قاصد $آن$$ان هديه تو را ب$$رد و اينها را
2
آورد.
پس اگر دلخوري و تهديد وجود داشت ،اين رفت و آمدها و اين اعتماد وجود $نداشت.
«همانا بهترين افراد اين امت پس از رسول خداص اب$$وبکر و س$$پس عمر مي باش$$ند» .پس آيا
1
من حرف او را زير پا گذشته و او را دروغگو بخوانم؟ $بخدا که او دروغگو $نبود
و در ص$$حيح بخ$$اري است که از محمد بن الحنفيه (پسر علي بن ابي ط$$الب) روايت ش$$ده که
گفت :به پدرم (علي بن ابي طالب) گفتم :به$$ترين م$$ردم بعد از رس$$ول اللهص چه کسي اس$$ت؟
او گفت :اب$$وبکر $.گفتم :بعد چه کسي اس$$ت؟ او گفت :عمرس و ترس$$يدم $که بعد از او عثم$$انش
را بگويد پس گفتم :بعد از عمرش ش$$ما هس$$تيد؟ او گفت :خ$$ير ،من کسي نيس$$تم مگر يکي از
2
مسلمانان.
و در کتب اهل تشيع نيز اين رواي$$ات زي$$اد به چشم ميخورند از جمله خطبه هلل بالد فالن است
که حضرت علي ميفرمايد:
نقي الث وب ،قلي ل
«هلل بالد فالن ،فلق د ق ّوم األود ،وداوی العم د ،وأق ام الس نة ،وخلّ ف الفتن ة؛ ذهب ّ
شرها.أدی إلی اهلل طاعته ،واتقاه حبقه ،رحل وتركهم يف طرق متشعبة ،ال
ّ العيب ،أصاب خريها وسبق
يهتدي هبا الضال ،وال يستيقن املهتدی».
«رحمت خدا بر فالني(حضرت عمرس) باد .او کژي را راست نمود ،بيم$$اري $را م$$داوا ک$$رد،
س $نّت را برپاداشت و فتنه بعد از او پديد آم$$د .او پ$$اک ب$$ود و با ان$$دکي عيب از دنيا رفت .از
خير آن بهره مند شد و قبل از آن که ش ّر فتنه دامن گير او شود ،از جهان رخت بربست.
فرمان خدا را اطاعت نمود و به گونه شايسته اي تق$$واي الهي را رع$$ايت ک$$رد .از دنيا رحلت
ک$$رد و آنها -مس$$لمانان -را بر دو راهي گذاشت که گم$$راه رس$$تگار نمي گ$$ردد ،و رس$$تگار$
مطمئن نمي شود»
اين روايت به صورت واضح عقيده حض$$رت علي؛ را بي$$ان ميکن$$د ،و ب$$راي منص$$فان واضح
است که حضرت عمر سنت را برپا داشته و مطيع فرمان خدا بوده است.
اينجا شايد شيعه بگوي$$د :در متن خطبه «هلل بالد فالن» آم$$ده و ش$$ما از کجا فهميديد $که منظ$$ور$
4
حضرت عمرس است؟ ميگويم $:ابن ابي الحديد که به اعتراف شيخ عباس قمي 3و خوانس$$اري
و آقا بزرگ طه$$راني 5از علم$$اي اهل تش$$يع است و عالمه ابن کث$$ير ن$$يز او ار ش$$يعي غ$$الي
ميداند 6.ميگويد:
«منظ$$ور $از فالني ،در اين خطب$$ه ،عمر بن خط$$اب ميباش$$د؛ «وق د وج دت النس خة ال يت خبط
الرض ی أبی احلس ن ج امع (هنج البالغ ة) وحتت (فالن) (عم ر) » من ،نسخهي خطي نهجالبالغه را
كه به خط گردآوردن$$دهي آن يع$$ني رضي ابي الحسن نوش$$ته ش$$ده ب$$ود ،دي$$دم كه ذيل كلمهي
فالني ،عمر نوشته بود».
ابنابيالحديد ،همچنين ميگويد« :در اينباره از ابوجعفر يح$$يي بن ابيزيد $عل$$وي پرس$$يدم؛ $او،
ن$$يز به من گفت( :منظ$$ور ،عمر بن خط$$اب اس$$ت ).گفتم( :آيا امك$$ان دارد كه اميرالمؤم$$نين
1
اينگونه از عمر ،تعريف كنند؟) ابوجعفر گفت( :آري)»
و ميثم بحراني در توجيه اين خطبه ،مينويسد:
«اينجا سؤالي براي شيعيان بهوجود $ميآيد كه اينگونه تعريف $و تمجي$دها درب$$ارهي $اب$$وبكر $و
عمرب ،با اجماع و عقيدهي ما در خطاكار $بودنشان بهخاطر $غصب خالفت ،در تعارض قرار
دارد؛ از اينرو يا اين خطب$$ه ،اص$الً از گفتهه$$اي ام$$ام نيست و يا اجم$$اع ما بر كينهورزي به
ابوبكر $و عمرب ،نادرست ميباشد ».وي ،تقيهكاري امام را توجيه اين سؤال دانس$$ته و نوش$$ته
است« :امام از آن جهت به تعريف از اب$$وبكر يا عمرب پ$$رداخت كه م$$ردم ،خالفت اب$$وبكر و
عمرب را درست ميپنداشتند؛ امام ،اين كار را كرد تا از اين طريق ،دلهاي مردم را به خود
2
جلب نمايد(يعني باز هم همان تقيه = دروغ خوش نام!)»
3
و همينطور $دکتر علي شريعتي نيز اين خطبه را در حق حضرت عمرس ميداند.
پس به کوري چشم اهل رفض ثابت شد که آن زن و ش$$وهر $نس$$بت به هم مهر ميورزيدند $و با
هم خوشبخت و هميشه يار يکديگر بودند $و پ$$در ام کلث$$وم و پ$$در زن حض$$رت عمرس ن$$يز از
اين وصلت راضي $و خرسند $بود ..پس بسوزد آنکه هميشه در حال سوختن است!
اميرمؤمنان در آن زم$$ان ،احتي$$اج داش$$تند كه ج$$ان ها را حفظ ك$$رده و ن$$زديكی ايج$$اد كنن$$د .و
چنين ديد كه اگر همانند عمرس ،در خواسته ای كه او مطرح كرده به اين عن$$وان كه با دخ$$تر
عليس ازدواج كن$$د ،پافش$$اری $نمايد (و دخ$$تر خ$$ويش را به او نده$$د) اين مطلب فس$$اد دي$$نی و
دنيوی $خواهد داشت؛ و اگر اين كار را قبول كند ،سبب صالح دي$$نی و دني$$وی $خواهد ب$$ود؛ به
همين سبب بود كه خواسته او را برآورده كرد.
جواب:
اوالً ش$$ما که ميگوي$$د :حض$$رت علي ع$$الم الغيب ب$$ود پس ح$$تي اگر حض$$رت عمر تظ$$اهر به
اسالم بکن$$د(و در حقيقت ک$$افر $باش$$د ،نع$$وذ باهلل) حض$$رت علي از قلب او با خ$$بر است و (به
زعم شيعه) ميداند که او کافر $است!(نعوذ باهلل) پس به طريق اولي اين ازدواج و همخوابي $در
آن همانطور $که گفتيم به مثابه زنا است که به هيچ وجه در شريعت مقدس اس$$الم ج$$ايي ن$$دارد
و البته شما اهل تشيع و سخن شيخ مفيد را داخل در اين شرعيت مقدس محسوب نکنيد و بهتر
است آن را در شريعت عبدهللا بن سبا داخل کنيد ،گمان کنم هم وزن هم باشند!
دوماً:از $امام صادق$؛ نقل است که فرمودند:
«ان اهلل ف وض الی املومن ك ل ش ی ء اال اذالل ه نفسه( 1يا با اين کلم$$ات= ان اهلل ف وض إلی املؤمن
اموره كلها ومل يفوض إليه ان يكون ذليال»)
همانا خداوند هر ام$$ری را به م$$ومن تف$$ويض ك$$رده اما ذليل ك$$ردن نفس خ$$ود را به او اج$$ازه
نداده است.
آيا من ميتوانم در اين مقام بپرسم $:چرا حضرت عليس از دس$$تور $خ$$دا س$$رپيچي $ک$$رد؟؟؟ چ$$را
نفس خود را ذليل کرد و تن به اين ازدواج داد؟؟
2
عجيب است! اجماع اهل تش$$يع بر آن است که ام$$ام بايد ش$$جاعترين م$$ردم باشد ،ميگ$$وييم اين
شجاعت کجاست؟؟
او که شير خدا بود چنين چيزي را بر خود پذيرفت ولي من که در مقابل ايش$$ان بچه گربه اي
هم نيستم اگر مرا ب ُکشند هم راضي $به چنين وصلتي $نميش$$وم ،بخ$$دا ح$$يرانم از اين اق$$وال اهل
تشيع که آن را به اسم اسالم تمام ميکنند! بايد گفت :اعوذ باهلل من الروافض الرجيم!!
همه داستانهاي $شيعه به همين شکل است ،در جايي حض$$رت علي کتک ميخ$$ورد $و طن$$اب در
گردن او را ميبرند و در جايي او را تهديد ميکنند که دستت را قطع ميک$$نيم و ....ولي در هيچ
کدام از اين سوانح عکس العملي نشان نميدهند( ،به زعم ش$$يعه) زن و پس$$رش را ميکشن ولي
او آخ نميگويد! ،خالفت را از او ميگرند او دم نميزند! فدک را به او نميدهند ب$$از هم س$$کوت
- 1هتذیب االحکام طوسی ج 6ص 179؛ وسائل الشیعه ج 16ص 156؛ حبار االنوار ج 64ص 72؛مشکاة االنوار طربسی
ص _174دار احلدیث ؛ میزان احلكمه ج ،3ص _ 1957دار احلدیث و.....
- 2از مجله شیخ مفید دراالقتصاد و جملسی در حبار االنوار و طوسی در تلخیص الشافی و انوار النعمانیه نعمة اهلل جزائری و شیخ
صدوق در اکمال الدین و .....چننی میگویند.
﴿﴾168 در روشنی آفتاب
ميکن$$د!طن$$اب در گ$$ردنش مي اندازند و او ميگوي$$د :ي ا ابن ام إن الق وم استض عفوين وك ادوا
يقتلونين!! 3حاال هم که او و عمويش را تهديد ميکنند او در عوض دخترش را دو دس$$تي تق$$ديم
ميکند!!!
اين هم$$ان عليس است که او را ف$$اتح خي$$بر و اسد هللا الغ$$الب ميخوانن$$د؟؟ $پس چه شد آن همه
شجاعت و قدرت؟ آن همه درايت چه شد؟؟ حتي نتوانست ناموس خود را نجات ده$$د؟؟ ش$$اعر
چه خوب سروده که ميگويد:
در تکــــاپوي $بهر اين مطلوب ...همه غالب شدند و او مغلوب
با چنين وهم و ظن ز ناداني ...اسد هللا الغالبش خواني؟
(عبدالرح
من جامي)
ادامه شبهه:
.2ادعا ك$$$نيم كه ازدواج با گم$$$راهی كه ام$$$امت را منكر ش$$$ده و آن را حق كسی میداند كه
مستحق $آن نيست ،حرام است؛ اما حتی طبق اين فرض ن$$يز زم$$انی كه انس$$ان بر ج$$ان و دين
خ$ويش بيمن$اك باش$د ،می تواند اين ك$ار را انج$ام ده$د؛ هم$انطور $كه در زم$ان تقيه می تواند
سخن شرك كه منافات با توحيد $دارد ،بر زبان آورد؛ و همانطور $كه خوردن م$$ردار و گوشت
خوك در زمان ضرورت جايز است؛ با اينكه در زمان اختيار حرام بوده است.
اميرمؤمنان در اين زمان مضطر به قبول ازدواج ا ّمكلثوم با عمر ش$$دند؛ زي$$را او حض$$رت را
تهديد كرده و به همين سبب اميرمؤمنان بر ج$$ان خ$$ويش و ش$$يعيان بيمن$$اك بودن$$د؛ و به همين
سبب از روی $ض$$رورت ،خواس$$ته او را پذيرفتن$$د؛ $هم$$انطور $كه ض$$رورت س$$بب ج$$واز گفتن
سخنان شرك آلود می ش$$ود .خداوند $در ق$$رآن فرم$$وده است «مگر اف$$رادی كه (به خ$$اطر س$$تم
ديگران) مجبور $به انجام كاری شده و قلب آنها با ايمان ،محكم شده باشد »
جواب:
در مورد گوشت مردار $دليل از آيه قرآن داريم که ميگويد$:
﴿( ﴾ مائده:
)3
و هر كس دچار گرسنگی $شود بیآنكه به گناه متمايل باشد [اگر از آنچه منع شده است بخورد]
بی ترديد خدا آمرزنده مهربان است.
ولي جواز ازدواج در صورت اجبار در هيچ جاي ق$$رآن وج$$ود ن$$دارد ،نمي$$دانم $دليل حلت اين
ازدواج آنها از کدام آيه است ،شايد " کتاب الجفر آيه«! »x؟؟
ازدواج با مش$$رک و ک$$افر و من$$افق و قاتل و ب$$دعت گ$$زار و ....که ش$$ما همه را در م$$ورد$
حضرت عمر ميدانيد حرام است و اگر چنين ازدواجي $صورت بگ$$يرد ،همخ$$وابي $در آن ،زنا
محسوب ميشود $.ولي شيخ مفيد(و قزوي$$ني) زنا را هم رديف گوشت م$$ردار $و ش$$راب خ$$وردن
ميدانند!
خداوند $ميفرمايد:
﴿( ﴾ نس اء)141 :خداوند $به
هيچ وجه و هرگز ب$$راي ك$افران نس$$بت ب$$ه مومن$$ان راه تس$$لطي($ب$$راي ازدواج و )...قرارن$$داده
است.
و در سوره ممتحنة:
﴿
( ﴾ ممتحنة)10 :
ای كسانی كه ايمان آوردهايد چون زنان با ايمان مهاجر نزد شما آيند آنان را بيازماييد خ$$دا به
ايمان آنان داناتر است پس اگر آنان را باايمان تشخيص داديد ديگر ايشان را به س$$وی ك$$افران
بازنگردانيد $نه آن زنان بر ايشان(کافران) حاللند و نه آن [مردان کافر] بر اين زنان حالل.
پس از آيه ق$$رآن ح$$رام ب$$ودن ازدواج با ک$$افر معل$$وم است ولي خداوند $در پاي$$ان آيه نفرم$$وده
اس$$ت .در اض$طرار و يا وق$$تي ش$$ما را تهديد به کش$$تن و ي$ا(...ش$$ايد دست قطع ک$ردن) کردند$
براي شما اشکالي ندارد که رض$ايت دهيد دخترت$ان زنا کن$د! ف$ان هللا غف$وراً رحيم$ا!!!! ش$رم
آور است که بنده اين خطوط $را بنويسم $و باعث تاسف است که در مورد چيز به اين واضحي
بايد با کساني که آنها را مسلمان ميدانيم بحث کنيم و آيه قرآن را به کناري نهاده و گوش ج$$ان
به سخنان شيخ مفيد و امثالهم بسپاريم!!
مجيب شاهوزهي :جاري کردن کلمه ي کفر بر زبان در وقت اکراه ،يک امر م$$وقت و مس$$أله
ي اعتقادي است و کامالً مي توان در عين اجراي کلمه ي کفر بر زبان ،ايم$$ان به خ$$دا را در
قلب پوش$$يده و به ص$$ورت محکم و ب$$دون کم وکاست محف$$وظ نگهداشت و ش$$رعا ً با وج$$ود$
تصديق $قلبي به وح$دانيت خداوند $متع$ال ،ج$اري ک$ردن کلمه ي کفر بن$ابر ض$رورت رخصت
است .بنابراين ،نمي ت$$وان اين اض$$طرار $را با عمل ازدواج که از يک ط$$رف ،يک امر دائمي
است و از اعمالي است که به جوارح و ظاهر تعلق دارد و از طرف $ديگ$$ر ،مس$$لمان به حفظ
عفت و اجتناب از ازدواج با کافران و مشرکان دستور داده شده است ،قياس کرد.
ج$اري ک$ردن کلمه کفر بر زب$ان در وقت اک$راه دال بر رض$ايت قل$بي نيس$ت ،اما انج$ام يک
عمل به طور $دوام و هميشگي و اصرار $بر آن و بدون ظاهر شدن هيچ گونه کدورت و جدال
و نارض$$ايتي $در ط$$ول زن$$دگي $بين زوجين و خ$$انواده ي ط$$رفين و بلکه به ج$$اي آن ،ظه$$ور
الفت و محبت بين هم$$ديگر و رفت و آمد خ$$انوادگي ک$$امالً به رض$$ايت قل$$بي و محبت متقابل
طرفين داللت دارد .بنابراين ،از اين ناحيه هم قي$$اس عمل عليس با اج$$راي کلمه کفر بر زب$$ان
در وقت ضرورت کامالً نادرست است.
با توجه به حرام بودن نکاح بين مسلمان و کافر در شريعت مقدس اسالم و ع$$دم انقع$$اد نک$$اح
در ميان زن و مرد ،امکان ندارد که شير خدا و ف$$اتح خي$$بر و ص$$احب ذوالفق$$ار س مرع$$وب
زور $و قدرت و تهديدات عمرس بشود و دخترش را ب$$راي اس$$تفاده ي ح$$رام ح$$تي ب$$راي يک
لحظه به او تحويل ده$$د ،چه برسد ب$$راي هميشه ،ظ$$اهر اس$$ت؛ در ص$$ورتي که عمرس ک$$افر$
بوده است (معاذ باهلل) ،استفاده ي او از حضرت ام کلثوم$ك زنا محس$وب مي شد (العي$اذ باهلل)
﴿﴾170 در روشنی آفتاب
و هر با ش$$عوري اين مطلب را خ$$وب مي فهمد و ني$$ازي به تفهيم ما ن$$دارد ،هر چند م$$دعيان
1
دروغين محبت اهل بيت آن را با تکلف فراوان طبق ميل خود جلوه بدهند.
خواننده خود قضاوت $کن$$د ،آيا کسي حاضر $ميش$$ود $ن$$اموس و عزي$$زه خ$$ود را به يک ش$$خص
(زبانش$$ان الل) مرتد و ش$$راب خ$$وار و ب$$داخالق و قاتل و .....خالص$$ه ،يک ديو دو س$$ر!!(به
خيال شيعه!) بدهد؟ اصالً ميگوييم $:بر روي $تو شمش$$ير کش$$يده و بگوين$د $:يا دخ$ترت را ب$ده يا
دستت را قطع ميکنيم ،شما کدام را انتخ$$اب ميکني$$د؟؟ ازدواج دخترت$$ان با چن$$ان آدمي يا دست
خودتان؟؟ حاال بعد از جواب ،اين وضعيت را در مورد $حض$$رت عليس تص$$ور کني$$د ،آيا اسد
هللا الغالب ،فاتح خيبر و ...چنين ننگي را بر خود ميپذيرد؟؟ $آيا ميپذيرد $خودش س$$الم بماند ولي
2
دخترش زنا کند و نابود $شود؟ آيا شريعتي $وجود دارد که زنا را حالل بداند؟؟
جواب:
گويا ايشان موضوع $را خوب نفهميده اند زيرا شيعيان حضرت عمرس را گم$$راه نميدانند $بلکه
او را کافر $و حتي از بدترين کفار ميدانند پس قياس اين دو با هم غير ممکن و غير قابل قبول
است.
در م$$ورد $دخ$$تران پي$$امبر$ص ن$$يز بايد گفت :ازدواج رقيه با عتب$$ه(پسر عم$$ويش) و ازدواج ام
کلثومس با عتبيه (پسر عم$ويش) و همينط$ور ازدواج ابوالع$$اص با زينب همه قبل از اس$$الم و
بعثت حضرت رسولص بوده يعني زماني که هيچ مسلماني وجود $نداش$$ته اس$$ت .و البته بعد از
بعثت هر سه دختر به شکلي از همسرانشان جدا شدند و فقط زينب ب$$ود که از ابوالع$$اص(پسر$
خاله اش) جدا شد ولي بعد از اينکه ابوالعاص اسالم آورد دوباره نزد وي برگشت و دو فرزند
به نام هاي علي و امامه را ب$$راي او آورد ..گذش$$ته از آن مگر ازدواجه$$اي $دخ$$تران حض$$رت
محمدص از روي اجبار و نعوذ باهلل از روي تهديد و ارعاب بود؟؟!
و اما در مورد سخن حضرت لوط عليه السالم ،بشنويم $جوابش$$ان را از مرجع تقليد اهل تش$$يع
يعني آيت هللا مکارم شيرازي $که در مورد همين آيه ميگويد:
ديگر اينكه مگر ازدواج دختر با ايمانی مانند دختران لوط با كفار بی ايمان جائز بود كه چنين
پيشنهادی را كرد؟! پاسخ اين سؤال را از دو راه گفته اند:
يكی اينكه در آئين لوط همانند آغاز اسالم تحريم چنين ازدواجی وجود نداش22ت ،ل22ذا پي22امبرص
دخ22تر خ22ود را" زينب" به ازدواج" ابی الع22اص" قبل از آنكه اس22الم را بپ22ذيرد در آورد ،ولی
بعدا اين حكم منسوخ گشت.
ديگر اينكه منظور" لوط" پيشنهاد $ازدواج مشروط $ب$$ود (مش$$روط به ايم$$ان) يع$$نی اين دخ$$تران
من است ،بيائيد ايمان آوريد $تا آنها را به ازدواج شما در آورم.
و از اينجا روشن می ش$$ود كه اي$$راد بر ل$$وط پي$$امبر$ص كه چگونه دخ$$تران پ$$اك خ$$ود را به
جمعی از اوباش پيشنهاد ك$$رد نادرست است زي$$را پيش$$نهاد او مش$$روط و ب$$رای اثب$$ات نه$$ايت
1
عالقه به هدايت آنها بود.
و همانطور $که مک$$ارم ش$$يرازي $گفتند در آن دوران ازدواج ک$$افر با مس$$لمان حالل ب$$وده است
چنانکه حض$$رت ل$$وط و حض$$رت ن$$وح با زن$$ان مش$$رکي ازدواج کردند $و خداوند $در م$$ورد$
حضرت لوط ميفرمايد:
﴿
( ﴾ تحريم)10 :
«خدا برای كسانی كه كفر ورزيدهاند آن ن$$وح و آن ل$$وط را مثل آورده [ك$$ه] هر دو در نك$$اح
دو بنده از بندگان شايسته ما بودند $و به آنها خيانت كردند $و كاری از دست [شوهران] آنها در
برابر خدا ساخته نبود و گفته شد با داخل شوندگان داخل آتش شويد» $.
اما در شريعت اسالم همانطور که آيات نيز گواهي دادند ،ازدواج با ک$$افر $ح$$رام و همبس$$تري$
در آن مانند زنا کردن است! پس قي$$اس اين دو ازدواج با هم قي$$اس ب$$اطلي است که بطالن آن
اظهر من الشمس است.
و اما ازدواج منافقيني $که پيامبر$ص آنها را ج$$ايز دانس$$ته اس$$ت ،نميخ$$واهم $وارد اين موض$$وع$
شوم و همين بس که شما حضرت عمرس را ک$$افر $ميدانيد و به راس$$تي کسي که حاضر ش$$ود
2
دختر پيامبر$ص را مضروب $و پسرش را بکشد ،مسلمان است؟؟
خنده دار است! قبل از اين به سخن س$$فيان و ...اس$$تناد ک$$رده ايد که ازدواج با من$$افق را ج$$ايز
نداس$$نته اند و ح$$ال از مفيد بر عکس آن نقل ميکني$$د؟؟ من مان$$ده ام به ک$$دام س$$از ش$$ما بايد
رقص$$يد؟؟ ب$$دبختي اين است که خج$$الت هم نميکش$$يد! و اين همه حرفه$$اي مفت بخ$$ورد ملت
ميدهيد.
- 1تفس ری منون ه:ب دون ش ك دخ رتان ل وط تع داد حمدودى بودن د ،و آن مجعیت اف راد زیادى ،وىل ه دف ل وط این ب ود ك ه ب ه آهنا امتام
حجت كند و مهینطور به تفسری املیزان عالمه طباطبایی مراجعه کنید که شبهات را در این زمینه جواب گفته است.
- 2البته باز هم میگومی :این که گفتم طبق عقیده شیعه است.
﴿﴾172 در روشنی آفتاب
يزيد بن هارون از محمد بن عمرو از يحيی بن عبد الرحمان بن حاطب ما را خ$بر داد كه می
گفته است عاتكه همسر عبد هللا پسر ابو بكرب ص$$ديق $ب$$ود ،عبد هللا بخشی از ام$$وال خ$$ود را
برای عاتكه قرار داد به شرط آنكه عاتكه پس از م$$رگ عبد هللا ازدواج نكن$$د ،قضا را عبد هللا
پيش از عاتكه درگذشت ،عمر بن خطاب به عاتكه پيام فرستاد و گفت چ22را آنچه را كه خداوند
بر تو روا داشته است بر خود حرام و ن22اروا س22اخته ای ،آن م22الی را كه از عبد هللا گرفته ای
به خويش22انش برگ22ردان و ازدواج كن ،عاتكه چن22ان ك22رد ،عمر از او خواس22تگاری ك22رد و به
همسری گرفت..............
يزيد بن هارون ،از محمد بن عمرو ،از يح$$يی بن عبد الرحم$$ان بن ح$$اطب ما را خ$$بر داد كه
می گفته است ربيعة بن امية پيش عمر بن خط$$$$ابس آمد و گفت خ$$$$واب دي$$$$دم كه ابو بكرس
درگذشته است و تو پس از او زنده ای و به خالفت رسيده ای و به اين ب$$انوی $پارس$$ای $بري$$ده
از م$$ردم پي$$ام فرس$$تاده و او را به همس$$ری $گرفته ای و او را به عن$$وان ع$$روس به خانه ات
آوردند $و بر در خانه ات شتران تنومند با بار و بنه ايس$$تاده ان$$د ،گويد آن زن ع$$اتكهس دخ$$تر
زيد بن عم$$$رو بن نفيل ب$$$ود كه همسر عبد هللا پسر اب$$$وبكر$س ب$$$ود و عبد اللهس روز $جنگ
طائف كشته شد ،عبد هللا بخشی از اموال خود را برای عاتكه قرار داده بود به شرطی كه پس
از او شوهر $نگيرد ،عمرس در پاسخ ربيعة بن اميه گفت سنگ بر ده$$انت ب$$اد چ$$نين نيست و
خداوند $ابو بكرس را زن$$$ده و ما را از او به$$$ره مند می دارد و راهی ب$$$رای دسترسی به اين
ب$$انو نيس$$ت ،چن$$ان شد كه ابو بكر درگذشت $و عمرس به ج22ای او نشست و به عاتكه 2ك پي22ام
فرستاد كه چرا چيزی را كه خداوند بر تو روا داشته است بر خود ناروا می داری؟ مال را به
صاحبانش برگردان و ازدواج كن ،او چنان كرد و عمرس او را خواس22تگاری و با او ازدواج
كرد.
و اما ص$$$حيحترين روايت آن است که ابن حجر عس$$$قالني آن را به نقل از ابن س$$$عد اينگونه
سعد بس<<ند حسن عن حييی بن عبد الرمحن بن حاطب :كانت عاتكة حتب نقل ميکند« :وأخرج بن ٍ
عبد اهلل بن أيب بكر فجعل هلا طائفة من ماله علی أال تتزوج بعده ومات فأرسل عمر إلی عاتكة أن قد
1
حرمت ما أحل اهلل لك فردي إلی أهله املال الذي أخذته ففعلت فخطبها عمر فنكحها»
و ابن س$$عد ميگوي$$د :يزيد بن ه$$ارون ،از يح$$يی بن س$$عيد ،از ابو بكر بن محمد بن عم$$رو بن
حزم ،از عبد هللا بن عبد هللا بن عمرش ما را خبر داد كه می گفته است عاتكهك دختر زيد بن
عمرو بن نفيل همسر عمر بن خطابس عمر را كه روزه داشت بوس$$يد $و عمرس او را از اين
كار منع نكرد.
معن بن عيسی ،از مالك ،از يحيی بن سعيد ما را خ$$بر داد كه می گفته است عاتكه دخ$$تر زيد
بن عمرو بن نفيل كه همسر عمر بن خط$$ابس ب$$ود ،سر عمرس را كه روزه داشت می بوس$$يد$
و عمرس او را منع نمی كرد.
و ابن عبدالبر در االستيعاب مينويسد $چون حضرت اميرالمومين ،عمر ف$$اروق ش$$هيدس ش$$دند،
عاتکه گريه کرد و اينچنين سرود$:
مث قتل عنها عمر فقالت تبكيه:
معني :ای چشم با زاری گريه كن بر امام نجيب و هرگز خسته مباش .مرگ او م$$را م$$اتم زده
كرده .مرگ سوار دلير كه در كارزار $دارای عالمت است اشتهار $داشت.
او پناه مردم بود .او حامی مردم از سختی روزگار و او باران و نعمت رهگذران و پناهندگان
بود.
بثروتمندان و تهی دستان بگو .بميرند كه او جام مرگ كشنده را نوشيد$.
و اين مرثيه بسيار $مشهور است چنانکه ابن حجر عسقالني در اين م$$ورد ميگ$$ود :مث استش هد
2
عمر فرثته باألبيات املشهورة
- 1االستیعاب ابن عبدالرب ،تذکره عاتکه بنت زید و به طور کلی عاتکه 5مرثیه در رثای حضرت فاروق س سروده است .و مشه ای
الض ّر ِاء والَْبئُ ِ
وس ُموتُوا قَ ْد َس َقْتهُ
اِل تاب و امل ْح ِ
روب»«قُ ْل َ ْه ِل َ یث املْن ِ ِ
عنی َعلی الّ َدهر َْو َغ ُ ص َمةٌ ِ
الناس َو املُ ُ
ِ
از مهه آهنا به این شکل است«:ع ْ
َ ُ
ریـع اِلی
ب اهللَُ ،ق ْولَهُ َس ٌ
ِ
»«م تی ما ی ُق ْل ال ی ْك ذ ُ
نیب َ
ظ علی الع دی اَخـی ثَِق ٍة فـی النائِ ِ
بات ُم ِ األدنی َغلی ُ َ َ وف َعلُی ْ »«رئُ ٌ ِ
أس ُش ُعوب َاملَنُو ُن َك َ
ذاك اجلَ َس ِد » عبقریات ،عقاد ،ص.673 اهلل َعلی َوب»«جس ٌد لُفِّف فـی اَ ْكفانِه رمْح ةُ ِ
َ َ َ ََ ُ
اخل ِ
ریات َغری قَطُ َِ
- 2االصابه ابن حجر ج 8ص 228رقم 11452
- 3مستدرک حاکم ج 3ص 95ح 4500؛ تاریخ مدینه ،ابن شبة النمریی ج 3ص 948؛ الکامل ابن اثری ج 3ص 61؛ بدایه و
النهایة ج 7ص 158و انساب االشراف بالذری و اجلوهرة فی نسب للربی
﴿﴾175 در روشنی آفتاب
اگر ازدواج به آن شکل صورت گرفته بود اين همه محبت به هيچ وجه قابل تصور نيست.پس
در نتيجه اين دروغگويي $قزويني $و معاند بودن ايشان را ميرساند که به روشني آفتاب است.
درهم در پنهاني و پانصد $هزار درهم آشکارا از حجاج گرفت که تمام آن$$را حج$$اج پ$$رداخت و
عبداللهس دختر خود را به عراق براي حجاج گسيل داشت.
پس مشخص شد که ازدواج به خاطر وضعيت مالي عبدهللا بن جعفرب بوده و هيچ اجباري از
سوي کسي صورت $نگرفته است .و اگر اجباري در اين موضوع $مطرح باشد،اجبار عبدهللا بن
جعفرب بر دختر خودش است(.البته در صورت $صحت اين روايات)
ولي قياس هاي آقاي قزويني $واقعاً $خنده دار است ،چطور $ممکن است حيدر کرار را با عبدهللا
بن جعفرب هم طراز $قرار داد و گذشته از آن طبق اعتقاد ما اهل سنت حجاج بن يوسف $ظ$$الم
بوده ولي ک$$افر نب$$وده و ازدواج با دخ$$تر عبدهللا بن جعفر ن$$يز به همين طريق ازدواج ش$$رعي
محسوب ميشود $ولي طبق عقيده شيعه ازدواج حض$$رت عم$$ر(چنانکه گذش$$ت) مس$$اوي $است با
زنا کردن!!
شبهه :ازدواج اجباري مصعب بن زبير با سكينه بنت الحسين عليهما السالم
سبط بن جوزی $در تذكرة الخواص در باره فرزندان امام حسين عليه السالم مینويسد:
وأما س$$كينة :فتزوجها $مص$$عب بن الزب$$ير فهلك عنه$$ا ...وأول من تزوجها $مص$$عب بن الزب$$ير
قهراً....
معصب بن زب$$ير با س$$كينه ازدواج ك$$رد و در ح$$الی كه همسر او ب$$ود ،از دنيا رفت .نخس$$تين
كسی كه با سكينه ازدواج كرد ،معصب بود و اين ازدواج با اجبار صورت گرفت.
سبط بن الجوزي $الحنفي ،شمس الدين أبوالمظفر $يوسف بن فرغلي بن عبد هللا البغدادي ،ت$$ذكرة
الخواص ،ص 249ـ ،250ناشر :مؤسسة أهل البيت ـ بيروت1401 ،هـ ـ 1981م.
جواب:
سخن سبط بن جوزي $براي ما موثق $نيست زيرا در مذهب او اختالف وجود دارد و گفته ش$$ده
به دين رافضيان مرده است.
ذهبي در شرح حال او ميگويد$:
روی عن جده وطائفة ،وألف كتاب مرآة الزمان ،فرتاه يأتی فيه مبناكري احلكايات ،وما أظنه بثقة فيما
ينقله ،بل جينف وجيازف ،مث إنه ترفض ....قال الشيخ حميی الدين السوسی :ملا بلغ جدی موت سبط
1
ابن اجلوزی قال :ال رمحه اهلل ،كان رافضيا (.اهلل او را نيامرزد چون بر مذهب رافضي مرد).
و همينطور $امام ذهبي کتابي از او ديده که يقين بر شيعه بودن او ک$$رده است چنانکه ميگوي$$د:
2
ورأيت له مصنفا يدل علی تشيعه ،وكان العامة يبالغون في التغالي في مجلسه.
در عجبم که چگونه خجالت نميکشند وچنين چيزهايي را مط$$رح ميکنن$$د ،زي$$را ث$$ابت است که
حجاج ظالم بود و اين نيز ثابت است که مص$$عب بن زب$$يربو همينط$$ور عبدهللا بين زب$$يرب(که
ه$$زاران درود بر روان پ$$اکش ب$$اد)هر دو دش$$من حج$$اج ب$$وده اند و هر دو ن$$يز مانند س$$يدنا
حسين؛ در همين راه شهيد شدند ،ح$$ال چ$$را بايد اين ازدواج اجب$$اري باش$$د؟ ش$$ايد مص$$عب هم
سيدنا حسين؛ را تهديد کرده بود که دستش را قطع ميکند؟؟
آقاي قزويني تنها به اين دو ازدواج که طبق ادعاي ايشان به زور $ص$$ورت $گرفته است اش$$اره
کردند $ما چند ازدواج ديگر را که بين اص$حاب ک$رامش و يا فرزندانش$$ان و خ$$انواده حض$رت
علي؛ به قول آقاي قزويني به زور و غصبا ً صورت $گرفته را نقل ميکنيم.
-1رمله دختر علي؛ در نکاح معاويه بن مروان بن حکم بود.1
2
-2خديجه دختر علي؛ در نکاح عبدالرحمن بن عامر اموي بود.
-3ازدواج حسينبن عليبن ابيطالب$ب با ليلي يا آمنه دختر ابيمرّه.
ش$$يخ عب$$اس قمي 3ميگوي$$د« $:يکي از همس$$ران حس$$ين؛ ليلي دخ$$تر ابيم$$ره بن ع$$روه بن
مسعود$س ثقفي است و مادرش ميمونه دختر ابوسفيان و او نيز مادر علياک$$بر اس$$ت .پس علي
اکبر از جهت پدرش هاشمي و از جهت مادرش ثقفي و اموي است.
ش$$ايد س$$يدنا حس$$ين؛ن$$يز مجب$$ور $به اين ازدواج ب$$وده و شمش$$ير $را بر مچ دست خ$$ود احس$$اس
ميکردند!!!!(پناه بر خدا)
-4سکينه دختر حسين؛در نکاح زيد بن عمرو بن عثمان ذي النورين؛ ب$$ود و بعد از وف$$ات از
او ارث برد.4
5
-5نفيسه دختر زيد بن حسن بن عليس در نکاح وليد بن عبدالملک بن مروان بود.
-6و زيد بن حسن به همراه عموي خود حسين در کربال بوده و زينب بنت حسن مثني ن$$يز در
6
نکاح وليد بن عبدالملک األُموي بود
-7و فاطمه بنت حسين در نکاح عبدهللا بن عمرو بن عثمان بود و پسري به نام محمد براي او
7
آورد.
-8مورد ديگري که تمام تواريخ آورده اند :ازدواج حسين بن علي با حفصه دخ$$تر عب$$دالرحمن
بن أبي بکر ،نوة ابوبکر $صديقس است که پس از شهادت امام حسين با عبدهللا بن زبير(ب$$رادر
مصعب) ازدواج کرد.
8
-9همچنين ام کلثوم دختر جعفر بن أبي طالب س همسر «أبان» پسر عثمان بن عفان بود .
-10همچنين نوة حسين بن علي س أم قاسم $دختر حسن مثني ،همسر نوة ديگر عثمان؛ ،مروان
پسر أبان بن عثمان بود که او هم پسري $به نام محمد به دنيا آورد.9
534؛ نسب قریش ،ج ،4ص 114؛ املعارف ،ص 93؛ طبقات ،ابن سعد ج ،8ص348
- 8املعارف ابن قتیبه دینوری ،ص.86
- 9نسب قریش ج ،2ص 53؛ مجهرة انساب ج ،1ص 85؛ کتاب احملرب ،بغدادی ،ص438
﴿﴾178 در روشنی آفتاب
10
-11و رقيه دختر سيدنا حسن؛ که در نکاح عمرو بن زبير بن العوامب بوده است.
آيا تمامي اين پيوندهاي $خويشاوندي به زور و ج$$بر و تهديد به دست قطع ک$$ردن! ب$$وده اس$$ت؟
شايد آقاي قزويني عقيده دارد :اهل بيت آنقدر ضعيف $بوده اند که هر که خواس$$ته با يک تهديد
س$$اده و به راح$$تي ميتوانس$$ته دخ$$تران آنها را به ازدواج خ$$ود در آورد و آنها هم هيچ ک$$اري
نتوانند $بکنن$$د .ولي ما اهل س$$نت بر اين عقي$$ده نيس$$تيم $و ن$$زد خ$$دا ب$$رائت ميج$$وييم $از اينکه
بخواهيم $چنين تهمتي به اهل بيت پيامبر$ص بزنيم!.
در پاسخ نوشت كه ما نيز خواستار او هستيم؛ پدر زليخا او را به همراه ه$$زار كن$$يز و ه$$زار
برده و هزار شتر و هزار استر به مصر فرستاد؛ هنگامی كه به مصر رسيده و پادش$$اه مصر
با او ازدواج كرد ،گريه بسيار $كرده و صورت خويش را پنهان نمود؛ و به خادم خويش گفت:
اين آن كسی كه در خواب ديدم نيست! اما كنيز به او گفت :بايد صبر كنی!
هنگامی كه پادشاه زليخا را ديد ،فريفته او شد؛ اما هر زم$ان میخواست با او بخواب$$د ،خداوند
جنيه ای را به صورت او در آورده و زليخا را برای يوسف نگاه داشت و هنگامی كه يوسف
با زليخا ازدواج كرد ،متوجه شد كه او باكره است!!!
همانطور كه آسيه بنت مزاحم را از فرعون حفظ نمود؛ زيرا او از همسران پي$$امبر $در بهشت
خواهد بود.و طبق روايات اهل سنت ،هر اتفاقی كه در امتهای پيشين صورت $پذيرفته باش$$د،
در اين امت ن$$يز اتف$$اق خواهد افت$$اد؛ بن$$ابراين احتم$$ال خداوند $ج$$نيهای را به ص$$ورت $ا ّمكلث$$وم$
برای خليفه فرستاده باشد؛ همان طور كه به جای آسيه و زليخا فرستاد!!!
جواب:
دروغگويي از تک تک جمالتش مي بارد و هيچ احدي تا به ح$ال نگفته چ$نين م$اجرايي $را و
به هيچ وجه عقي$$ده اهل س$$نت اينگونه نيست و ايش$$ان ن$$يز تنها يک روايت ب$$دون س$$ند و بي
اعتبار را براي دفاع از بي آبرويي $خودشان َعلَم کرده اند و بچگي خود را به رخ ما ميکشند.
-4شما ميگوييد $:اهل سنت اعتقاد دارند :حوادثي $که در امتهاي پيش$$ين رخ داده دوب$$اره تک$$رار
خواهد شد.
هر چند اين موض$$وع $خ$$ود ج$$اي بحث دارد ولي ما آن را ميپ$$ذيريم و ميگ$$وييم $:آري حک$$ايت
ف$$وق $ص$$حيح است و اين م$$اجراي جنيه ن$$يز در ت$$اريخ دوب$$اره رخ داده اس$$ت .چ$$ون در خ$$ود
حکايت ميخوانيم که جنيه اي به شکل زليخا در آم$$ده و به ن$$زد عزيز مصر رفته و دهها س$$ال
بعد جنيه اي ن$$يز به ش$$کل آس$$يه در آم$$ده ب$$ود و آن واقعه دوب$$اره تک$$رار ش$$ده است پس ديگر
ني$$ازي $نيست که احتم$$ال دهيم اين واقعه ب$$راي ب$$ار س$$وم ن$$يز رخ داده و جنيه اي از خ$$ود
بسازيم!
مثالً :ماجراي قصد قرباني کردن حضرت اسماعيل؛ به دست پدرش(،حضرت اب$$راهيم) بس$$يار$
مش$$هور $است و همينط$$ور مش$$هور $است که عب$$دالمطلب قصد داشت که فرزند خ$$ود و پ$$در
حضرت محمدص يع$$ني "عبدهللا" را ذبح کند ولي طي م$$اجرايي به ج$$اي فرزن$$دش 100ش$$تر
قرباني کرد 1.و به همين دليل نيز عبدهللا را ذبيح لقب دادند.
- 1برای تفصیل ماجرا به تاریخ طربی و سریت ابن هشام و دیگر کتب سریت و تاریخ رجوع کنید.
- 2اخلرائج و اجلرائح قطب راوندی ج 2ص 825ح 39؛ األنوار النعمانیة ج 1ص48 38؛ حبار األنوار ج ،42ص 88؛
مدینة املعاجز ح 828و العوامل ج 11ص 1006و للمعة البیضاء تربیزی انصاری ص 281؛ شیخ جعفر نقدی در کتاب االنوار
العلویة ص 436به این روایت استناد کرده است!
﴿﴾181 در روشنی آفتاب
تکيه زده بود نشست و گفت.....:و امير مؤمنان؛ به س$$وي زني از جنّي ه$$اي نج$$ران که او را
س$$حيفه دخ$$تر جريريه مي گفتند پي$$ام فرس$$تاد و امر ک$$رد که بص$$ورت ام کلث$$وم در آيد و ام
کلثومك از نظرها پنهان شد و عليس آن زن جنّي را به س$$وي خليفه فرس$$تاد $و مّ $دتي ن$$زد وي
ب$ود تا اينکه روزي خليفه در ک$ار آن زن به شک افت$اد و گفت :در روي $زمين ج$ادوگرتر $از
بني هاشم کسي نيس$$ت! س$$پس خواست تا اين امر را بر م$$ردم آش$$کار کند ولي کش$$ته شد و آن
زن جنّي ،م$$$يراث او را گرفته به نج$$$ران بازگشت و ام$$$ير مؤمن$$$ان؛ ا ّم کلث$$$وم را آش$$$کار
ساخت»!.
احتماالً جناب قزوي$$ني از نقل اين روايت ش$رمنده ميش$دند و به همين علت ن$يز متن روايت را
نقل نکردند $تا عاقالن تصميم $بر آن بگيرند.
و همانطور $که در ابتدا گفتيم راويان اين روايت از جمله :جذعان بن نصر و مح ّمد بن مس$$عده
و مح ّمد بن حموي$$ه ،هر سه مجه$$ول هس$$تند و گذش$$ته از متن ن$$امعقول روايت س$$ند آن ن$$يز
مخدوش است.
1
و عاملي از اکابر معاصر شيعه در کتابش اين روايت را رد ميکند.
و همه ميدانند که در دين اس$$$الم ،اس$$$تغاثه و کمک گ$$$رفتن از جني$$$ان کفر است و حض$$$رت
رسول$ص ميگويد« :چنين شخصي $وارد بهشت نميشود» $و شيعيان بايد مواظب باش$$ند که با نقل
و استناد به اين روايات چه تهمتي به سيدنا علي؛ ميزنند.
گذش$$$ته از آن متولد ش$$$دن انس$$$اني از يک جن غ$$$ير ممکن است و با هيچ منطقي(اال منطق
غاليان) سازگار نيست.
در پايان نيز سخن شيخ عبدالحميد الخطي در اين مورد خالي از لطف نيست که ميگويد$:
وأما قولكم :إن شيطانة تتشكل للخليفة عمر بن اخلطابس لتقوم مقام أم كلثوم ،فهذا قول مضحك
ٍ
مبك ،ال يستحق أن يعنی به وال يقام له ،ولو تتبعنا مثل هذه اخلرافات اليت تنسج لََرأَينا منها الشيء
الكثري الذي يضحك ويبكي) .اهـ.
ما هم نميدانيم $که بخنديم $يا بگرييم $و فقط ميگوييم:فنسأل هللا أن يثبت علينا عقولنا وإيماننا
و از هللا ميخواهيم که عقل و ايمان ما را براي ما حفظ کند! (از شر اين خرافات)
آخرين شبهه:
آقاي قزويني $بابي به عنوان« :بررسي $رواي$$ات اهل تس$$نن» اختص$$اص داده است و در آن با
تاويل و تفس$$ير و خي$$انت قصد دارد روايت ص$$حيح ،ص$$حيح بخ$$اري را رد کند تا به خي$$ال
خودش روايتي $نماند که اهل سنت براي اثبات اين ازدواج به آن تکيه کنند.
متن روايت از زهري از ثعلبه بن مالک اينگونه است:
عمر ،لباس يا روسريهايی $را بين زنان مدينه تقسيم میكرد ،يكی از لباسهای ارزشمند ب$$اقی
مانده بود ،گفتند اين سهم دختر پيامبر است كه نزد تو است .مقصود $ام کلثوم دختر علي (عليه
السالم) بود .عمر گفت :ا ّمسليط $كه از زنان مدينه ب$$ود س$$زاوارتر اس$$ت؛ زي$$را او در روز $احد
مشكهای پاره را وسله میزد و میدوخ$ت.
2
نزديک به همين متن را ابن ابي الحديد در شرح نهج البالغه اش نقل کرده است
ما نميخواهيم در اين قسمت از مقام زه$ري که آق$اي قزوي$$ني $او را مج$روح ميداند دف$$اع ک$نيم
زيرا مقام ايشان براي ما ثابت و بدون خدشه است ولي در ج$$واب خي$$ال و وهم آق$$اي قزوي$$ني$
چندين روايت صحيح را در م$$ورد $اين ازدواج نقل ميک$$نيم تا مش$$تي بر ص$$ورت منک$$رين اين
ازدواج مبارک باشد.
-1أس لم م ولی عم ر ق ال :دع ا عم ر بن اخلط اب علي بن أيب ط الب فس ّاره مث ق ام علي فج اء الص فة
فوجد العباس وعقيالً واحلسني فشاورهم يف تزويج عمر أم كلثوم فغضب عقيل وقال :يا علي ما
تزي دك األي ام والش هور والس نون إال العمی يف أم رك واهلل لئن فعلت ليك ونن وليك ونن ألش ياء
عددها .ومضی جير ثوبه فقال علي للعباس :واهلل ما ذلك منه نصيحة ولكن درة عمر أحرجته إلی
ما تری أما واهلل ما ذاك رغبة فيك يا عقيل ولكن أخربين عمر بن اخلطاب يقول :مسعت رسول
اهلل صيقول" :كل سبب ونسب منقطع يوم القيامة إال سبيب ونسيب" .فضحك عمر وقال :ويح
1
عقيل سفيه أمحق.
- 2شرح هنج البالغه ابن ابی احلدید ج 12ص 77_ 76
- 1جممع الزوائد هیثمی ج 4ص 271و املعجم الكبری طربانی ج 3ص44
﴿﴾183 در روشنی آفتاب
-2رواياتي که در مورد فوت مادر و پسر هر دو در يک روز $و عدم توارث در کتب فريقين
2
نقل شده که به حد تواتر رسيده که جاي ترديدي در آن نيست .چنانکه در منابع ح$$ديثي1،فقهي
4
و تاريخي 3و همينطور فتواي $بعضي از علما بر اساس اين روايت بوده است
-3روايت مربوط به عده آوردن سيده ام کلثوم است :که فريقين آن را نقل کرده اند 5.و فقه$$اي
فريقين 6نيز به استناد اين روايت به جواز انتقال زن شوهر $مرده از خانه شوهر به خانه خود
يا پدرش فتوا دادهاند.
-4رواياتي $که در مورد مقدار مهرية اين ازدواج نقل شده که همه ص$$حيح هس$$تند و همينط$$ور
برخي از منابع فقهي و روايي فريقين نيز در مبحث مقدار ص$$داق زوجه و ج$$واز زي$$اد ب$$ودن
7
آن ،به صداق تعيين شده از سوي عمر براي امکلثوم $استناد کردهاند.
-5هديه همسر قيصر روم؛ به نقل ابن ابي الحديد8،عم$ربن خط$$ابس قاص$$دي ن$$زد پادش$$اه روم
فرستاد و چون امکلثومك همسر او از حرکت قاصد $آگاه شد ديناري چند داد و عطري خريد و
آن را در دو شيشه ق$$$$رار داد و به قاصد داد تا به عن$$$$وان هديه به همسر قيصر روم $بده$$$$د.
هنگ$$$امي که قاصد $برگش$$$ت ،دو شيشه پر از ج$$$واهرات از ط$$$رف همسر قيصر $آورد و به
امکلثوم$ك داد و چون عمرس به خانه آمد و جواهرات را ديد ،پرس$$يد اينها از کجا آم$$ده اس$$ت.
امکلثوم$ك ماجرا را گفت و عمرس جواهرات را از او گرفت .امکلثومك به اعتراض گفت :اين
به عوض هديه من است .عمرس گفت :داور ميان من و تو پدرت باشد .علي؛ به س$$ود عمرس
داوري $کرد و فرمود :به مقدار بهاي دينارهايي که عطر خريدي $از اين جواهرات م$$ال توست
و بقيه مال مسلمانان است؛ زيرا قاصد آنان هديه تو را برد و اينها را آورد.
-6دف$$اع زي$$دبن امکلثوم $ك از ج$$دش؛ در خ$$بري آم$$ده است که زيد پسر عمرس و امکلثوم $ك
همراه هيأتي از مدينه به دمشق نزد معاويه رفت .معاويه او را کنار خ$$ود بر تخت نش$$اند و او
- 1هتذیب االحکام الطوسی ج ،9ص362؛ احلر العاملی ,ج ،26ص314؛ سنن الدارمی ج ،2ص 379مستدرک حاکم ج،4
صص ( 346_345هذا حدیث اسناده صحیح و فیه فوائد منها)؛ سنن الدارقطنی ج ،4ص40؛سنن کربی البیهقی ,ج ،6ص222
- 2مسالک االفهام شهید ثانی ,ج ،13ص270؛ جواهر الکالم ج 39ص308؛ کشف اللثام هباءالدین حممدبن احلسن االصفهانی ج
،2ص 312؛ املدونة الکربی امام مالک ج 3ص ،385؛ مغنی ابنقدامه ج 7ص ,187عبدهللبن حممد احلنبلی(م620ق) ؛ الشرح
الکبری ج7ص،156عبدالرمحن ابنقدامه
- 3املنمق ،البغدادی ص310
- 4منابع فقهی مشاره قبل؛ ریاض املسائل(ط ق حجریه) الطباطبایی ,ج ،2ص380؛ مستند الشیعة(طج) ،ج ،19ص 452و منابع
دیگر
- 5الکلینی ج 6ص115؛ هتذیب االحکام الطوسی ج 8ص161؛ االستبصار الطوسی ج 3ص352؛ النوری ج 15ص365؛
جملسی ج 101ص191؛ البیهقی ج 7ص436؛ الصنعانی ج 7ص30؛ املتقی اهلندی ج 9ص694
- 6البحرانی ج 25ص528؛ کتاب االم امام الشافعی ج 7ص ،182دار الفکر؛ السرخسی ج 6ص36
- 7احلر العاملی ,ج ،15ص19؛ البیهقی ،ج ،7ص233؛ املغنی ابنقدامه ج ،8ص5؛ الشرح الکبری ابنقدامه ج ،8ص .5و در
بسیاری از منابع تراجم و تارخیی این مطلب آمده است.
- 8شرح هنج البالغة ابن ابی احلدید ج ،19ص351
﴿﴾184 در روشنی آفتاب
را احترام کرد .بسربن ارطاة که آنجا ب$$ود به علي؛ و جد زيد ناس$$زا گفت .زيد از اين عمل بر
آش$$$فت و با عصا بر سر بسر کوبيد و سر او را شکس$$$ت .معاويه به زيد گفت« :سر ش$$$يخ و
س$$يد ش$$ام را شکس$$تي» $و به بسر گفت« :در حض$$ور او از علي؛ بد ميگ$$ويي ،در ح$$الي که
علي؛ جد اوست ».زيد پس از گفتوگو با معاويه به حالت قهر از مجلس معاويه ب$$يرون رفت.
م$$أمور $معاويه به دنب$$ال زيد رفت و او را قسم داد و ب$$از گرداند و معاويه از عمر پ$$در زيد
1
تعريف $کرد.
-7در خبري آمده است که عمرس شبي در گشتوگذار $خود به بيرون ش$$هر مدينه رفت و در
آنجا به چ$$ادري م$$ويين برخ$$ورد $که زني در آن در ح$$ال زايي$$دن ب$$ود و از بيچ$$يزي ش$$کايت
ميکرد $.عمر بيدرنگ به خانه باز گشت و همراه با مقداري آرد و روغن به اتف$$اق همس$$رش
امکلثوم $ك بنت فاطمه با وس$$ايل الزم ب$$دان جا بازگش$$ت .امکلث$$وم $در وضع حمل به زن کمک
2
کرد.
-8نيز نقل شده است که پس از ضربت خ$$وردن ام$$ير مؤمن$$ان علي؛ امکلث$$وم $ميگفت« :نم$$از
صبح از من چه ميخواه$$د؛ ش$$وهرم عمر اميرالموم$$نين هنگ$$ام نم$$از ص$$بح کش$$ته شد و پ$$درم
3
اميرالمومنين نيز هنگام نماز صبح کشته شد».
-9روايتي نيز به اين مضمون نقل شده است:
ابن الحنفية يق$$$ول دخل عمر بن الخط$$ابب وأنا عند أخ$$$تي أم كلث$$وم بنت علي فض$$$مني وق$$$ال
4
بالحلواء
ابن حنفيه (فرزند $علي) فرمود« :عمرس وارد شد در ح$$الي که من ن$$زد خ$$واهرم امکلث$$وم بنت
عليس بودم ،مرا در آغوش گرفت ،سپس فرمود :با حلوا از او پذيرايي کن».
اخبار در اين مورد بس$$يار زي$$اد هس$$تند که ب$$راي هر ش$$خص عاقل و با انص$$افي $ج$$ايي ب$$راي
ترديد $باقي نميگزارد.
و مال باقر $مجلسي نيز در مرآة العقول خود و در باب تزويج ام کلثومك ميگويد $:اما رواياتي که
داللت بر ازدواج عمرس و ام کلثوم؛ ميکند صحيح بوده و هيچ شکي در آن نيست!
در اينجا تمامي شبهات آقاي قزويني $ج$$واب داده شد و خوانن$$ده خ$$ود به ج$$اي قاضي $نشس$$ته و
قضاوت $کند که :چقدر اين ازدواج براي امثال قزويني $گ$$ران تم$$ام ش$$ده است که حاض$$رند $اين
همه ب$راي آن مايه و وقت بگزارند تا به خي$ال خودش$ان ش$يعيان و س$ائالني که در اين م$ورد$
تحقيق ميکنند را راضي $کرده و آنها را ساکت کنند.
آنهايي که س$$الهاي س$$ال در بي خ$$بري ق$$رار $داش$$ته ان$$د ،وق$$تي $به آنها ميگ$$وييم :عمرس دام$$اد
حضرت عليس و فاطمهك بوده ،بهت زده ميشوند $و دنبال جوابي ب$$راي اين م$$اجرا ميگردند و
افرادي $از آنها نيز جواب را آن دانسته اند که اصوالً م$$ذهب تش$$يع بي اس$$اس است و بين هيچ
ک$$دام از اص$$حاب ک$$رامش خصوص$$ا ً بين س$$يدنا عمرس و س$$يدنا علي؛ هيچ گونه ک$$دورت و
رنجشي $نبوده است .لذا وقتي به معزالدوله أحمد بن بويه که يکي از علم$$اي رافضي $ب$$ود و به
صحابهش ناسزا ميگفت ،گفته شد:
«أن علي اً علي ه الس الم زوج ابنت ه أم كلث وم لعم ر بن اخلط اب فاس تعظم ذل ك وق ال :م ا علمت هبذا،
1
وتصدق بأكثر ماله ،وأعتق ممالكيه ،ورد كثرياً من املظامل ،وبكی حتی غشي عليه».
«قطعاً $علي؛ دخ$$ترش ام کلثوم$ك را به عقد ازدواج عمرس درآورده ،ايش$$ان مس$$أله را بس$$يار$
مهم تلقي کرد و گفت :من اين را نفهميدهام! و بال فاصله توبه ک$$رد و قس$$مت عم$$دهي ام$$والش
را ص$$دقه داد و کنيزه$$ايش را آزاد ک$$رد ،و بيش$$تر س$$تمها و مظ$$الم را به ص$$احبان اص$$لي
برگرداند و آنقدر $گريست كه بيهوش شد 2،چون م ّ $دتي ط$$والني از عمرس خ$$ويش را در راه
ضربه زدن به حيثيت و اعتبار آن بزرگواران پاك سيرت ص$$رف ک$$رد ،بن$$ابراين به اين ج$$رم
ب$$زرگ خ$$ويش پي ب$$رد و علّت اين انح$$راف ب$$زرگ او هم فريفته ش$$دن به ش$$بهههاي رافضه
3
بود.
امي$$دوارم ديگر ش$$يعيان ن$$يز بعد از درک اين واقعيت حق را در يابند و راه توبه را در پيش
بگيرند $و دست از سب و لعن بهترين خاليق خدا که همان اصحاب پيامبرصباشند ،بردارند.
مراد ما نصيحت بود و گفتيم 2...حوالت با خدا کرديم و رفتيم
و آفرين بر شاعر زيبا سخن «خواجه فخر الدين» زنده دل که ميسرايد:
ام کلثوم همان دخت علي بود .......که عمر را چه اعال همسري بود
نميداني بدان تو اي مسلــمان .........که عمر هم دامـــــاد حيدري بود
آذر ماه
سال 1388
التماس دعا
مآخذ کتاب(مهترينشان)
-1قرآن الکريم،سخن خداوند$
-2طبقات الکبري،محمد $بن سعد (م )230دار صادر ،بيروت ،طبعة 1968 ،1م
-3المصنف،ابوبکر ابن ابي شيبه(م )235دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع ،بيروت،لبنان
-4مصعب بن عبدهللا الزبيری(م ,)236نسب قريش ص ،82دارالمعارف $للطباعة و النشر
-5مسند احمد ،امام احمد بن حنبل (م )241دار صادر ،بيروت ،لبنان
-6المنمق ،محمدبن حبيب بغدادي(م245ق)خورشيد احمد فاروق ،$نسخة خمطوطة
-7كتاب المحبر ،محمد بن حبيب (م245ق)چاپخانه :مطبعة الدائرة1361 ،
-8المعارف ابن قتيبة (م )276منشورات الشريف $الرضي ،قم ،ط1415 1ق
-9انساب االشراف ،البالذري( $م279ق) ط ،1دار الفکر ،بيروت1996 ،م,
-10ت$$اريخ ط$$بري،ابن جرير ط$$بري(م)310$مؤسسة األعلمي للمطبوع$$ات،ب$$يروت،طبعة ،4
1983م
-11مس$$$تدرک علي الص$$$حيحين ،الح$$$اکم نيش$$$ابوري(م )405اش$$$راف:يوسف عبد ال$$$رحمن
المرعشلي
-12معرفة الصحابه ابن نعيم (م )430دار الوطن للنشر ،الرياض ،األولی 1998 ،م
ابنحزم آندلسي(م )456دار الکتب العلمية ،بيروت ،ط1403 ،1ق
-13مجهرة انساب العرب ،
-14جوامع السرية ،ابن حزم آندلسي(م )456دار المعارف ،مصر ،ط1،1900م
-15االستيعاب في معرفة االصحاب ابن عبدالبر (م )463دار الجيل،بيروت ،ط1،1412
-16تاريخ دمشق،ابنعساکر( $م )571تحقيق علي شيري ،دارالفکر ،بيروت1995 ،م
-17المغني ابنقدامه،عبدهللبن محمد الحنبلي(م620ق)دارالکتاب العربي،بيروت
-18اسد الغابة في معرفة الصحابه ،ابن اثير (م )630دار الكتاب العربي ،بيروت
-19الكامل فی التاريخ ،ابناثير( $م )630دار صادر - $دار بيروت1966 ،م
-20تهذيب االسماء،امام نووي(م)676$تحقيق :مصطفي عبدالقادر عطا
-21ذخائر العقبي،احمد بن عبدهللا الطبري(م)694$مكتبة القدسی ،القاهرة1356 ،
-22منهاج السنة النبوية ،ابن تيميه(م)728مؤسسة قرطبة ،ط1،1406
-23نهاية األرب في فنون األدب ،النويري(م )733دار الكتب العلمية ،بريوت ،ط1،2004م
-24تهذيب الكمال،يوسف $المزی (م )742مؤسسه الرساله،بيروت،ط4،1985$م
-25سير اعالم النبالء,شمسالدين ذهبي (م ,)748موسسة الرسالة ,بيروت ,ط1413 ,9ق
-26تاريخ اإلسالم،شمس الدين ذهبي(م ،)748دار الكتاب العربي،بيروت،لبنان،ط1،1897م
-27نظم درر السمطين،جمال الدين ،الزرندي $الحنفي (م)750ط1958 ،1م
﴿﴾187 در روشنی آفتاب