You are on page 1of 552

‫سالگردها و مناسبت های‬

‫ناروا‬
‫البدع الحولية‬
‫ترجمه‪:‬‬
‫بدعت های سالگرد‬

‫هکننده‪:‬‬
‫تهی ‌‬
‫عبدالله بن عبدالعزیز بن أحمد تویجری‬
‫‪‬‬
‫های مهم و تحقیقی اسللت کلله مؤلللف‬ ‫این کتاب رسال ‌‬
‫در دانشگاه‪ /‬پوهنتون امام محمللدبن سللعود دانشللکدة‬
‫عقیده بللرای اخللذ فللوق لیسللانس نوشللته اسللت و در‬
‫سللال ‪ 1406‬هل ل ‪ .‬ق بللا درجللة ممتللاز موفللق بلله اخللذ‬
‫مدرک فوق لیسانس شده است‪.‬‬
‫‪3‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫فهرست مطالب‬
‫صفحه‬ ‫عنوان‬ ‫شما‬
‫ره‬
‫‪6‬‬ ‫مقدمه‬ ‫‪1‬‬
‫‪9‬‬ ‫دلیل انتخاب موضوع‬ ‫‪2‬‬
‫‪20‬‬ ‫تمهــــــــــید‬ ‫‪3‬‬
‫‪20‬‬ ‫تعریف بدعت‬ ‫‪4‬‬
‫‪31‬‬ ‫حکم بدعت در اسلم‬ ‫‪5‬‬
‫‪46‬‬ ‫اسباب پیدایش بدعت ها‬ ‫‪6‬‬
‫‪102‬‬ ‫اولین بدعتی که در دین اسلم پیدا شد‬ ‫‪7‬‬
‫‪104‬‬ ‫اسباب و دلیل انتشار بدعت ها‬ ‫‪8‬‬
‫‪109‬‬ ‫تأثیرا بدعت بر جامعه‬ ‫‪9‬‬
‫‪118‬‬ ‫وسایل محفوظ شدن از بدعت‬ ‫‪10‬‬
‫‪136‬‬ ‫بدعت های سالگردی‬ ‫‪11‬‬
‫‪140‬‬ ‫فصل اول – ماه محرم‬ ‫‪12‬‬
‫‪141‬‬ ‫بعضی از آثار وارده در مورد ماه محرم‬ ‫‪13‬‬
‫‪150‬‬ ‫بدعت عزاداری در ماه محرم نزد رافضی ها‬ ‫‪14‬‬
‫‪164‬‬ ‫بدعت خوشحالی در روز عاشورا نزد گروه ناصبی‬ ‫‪15‬‬
‫‪174‬‬ ‫فصل دوم – ماه صفر‬ ‫‪16‬‬
‫‪175‬‬ ‫بعضی از آثار وارده در مورد ماه صفر‬ ‫‪17‬‬
‫‪177‬‬ ‫بدعت بدشگونی به ماه صفر‬ ‫‪18‬‬
‫‪195‬‬ ‫فصل ســوم – مــاه ربیــع الول )بــدعت جشــن تولــد‬ ‫‪19‬‬
‫پیامبر‪(‬‬
‫‪196‬‬ ‫اولین کسی که این بدعت را بوجود آورد‬ ‫‪20‬‬
‫‪207‬‬ ‫وضعیت جامعه در آن زمان‬ ‫‪21‬‬
‫‪215‬‬ ‫بعضی از شبهه های تایید کنندگان این بدعت‬ ‫‪22‬‬
‫‪236‬‬ ‫روش احیای میلد‬ ‫‪23‬‬
‫‪248‬‬ ‫حقیقت محبت با پیامبر‬ ‫‪24‬‬
‫‪259‬‬ ‫دیدگاه اهل سنت در رابطه با این بدعت‬ ‫‪25‬‬
‫‪278‬‬ ‫فصل چهارم – ماه رجب‬ ‫‪26‬‬
‫‪279‬‬ ‫بعضی از آثار وارده در مورد ماه رجب‬ ‫‪27‬‬
‫‪291‬‬ ‫بزرگداشت ماه رجب توسط کفار‬ ‫‪28‬‬
‫‪294‬‬ ‫عتیره )ذبح( ماه رجب‬ ‫‪29‬‬
‫‪302‬‬ ‫تخصیص ماه رجب برای روزه و عبادت‬ ‫‪30‬‬
‫‪315‬‬ ‫بدعت بودن صلة الرغائب‬ ‫‪31‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪4‬‬

‫‪355‬‬ ‫بدعت بودن مراسم شب معراج‬ ‫‪32‬‬


‫‪372‬‬ ‫فصل پنجم – ماه شعبان‬ ‫‪33‬‬
‫‪373‬‬ ‫بعضی از آثار وارده در مورد ماه شعبان‬ ‫‪34‬‬
‫‪380‬‬ ‫بدعت بودن مراسم شب نیمه شعبان‬ ‫‪35‬‬
‫‪392‬‬ ‫صلة اللفیه‬ ‫‪36‬‬
‫‪401‬‬ ‫فصل ششم – ماه رمضان‬ ‫‪37‬‬
‫‪402‬‬ ‫فضایل این ماه‬ ‫‪38‬‬
‫‪437‬‬ ‫بعضی از بدعت های که در این ماه ‪...‬‬ ‫‪39‬‬
‫‪464‬‬ ‫فصل هفتم – ماه شوال‬ ‫‪40‬‬
‫‪465‬‬ ‫بعضی از آثار وارده در مورد آن‬ ‫‪41‬‬
‫‪472‬‬ ‫اعتقاد به اینکه ازدواج در این ماه ‪..‬‬ ‫‪42‬‬
‫‪475‬‬ ‫بدعت بودن عید ابرار‬ ‫‪43‬‬
‫‪477‬‬ ‫فصل هشتم – ماه ذی الحجه‬ ‫‪44‬‬
‫‪478‬‬ ‫بعضی از آثار وارده در مورد آن‬ ‫‪45‬‬
‫‪494‬‬ ‫بدعت مراسم شب عرفه‬ ‫‪46‬‬
‫‪506‬‬ ‫بدعت عید غدیر خم‬ ‫‪47‬‬
‫‪513‬‬ ‫فصل نهم – مشـابهت مســلمانان بــا کفـار در اعیـاد‬ ‫‪48‬‬
‫شان‬
‫‪522‬‬ ‫تشکیل مراسم برای عید میلد مسیح‬ ‫‪49‬‬
‫‪525‬‬ ‫مراسم جشن نوروز‬ ‫‪50‬‬
‫‪530‬‬ ‫تشکیل مراسم عیدهای میلد‬ ‫‪51‬‬
‫‪535‬‬ ‫مراسم و جشن های نو پیدا‬ ‫‪52‬‬
‫‪537‬‬ ‫تشکیل مراسم برای ابتدای سال هجری‬ ‫‪53‬‬
‫‪542‬‬ ‫جشن گرفتن ابتدای قرن هجری‬ ‫‪54‬‬
‫‪545‬‬ ‫مراسم برای یادبودعلماء و دانشمندان‬ ‫‪55‬‬
‫‪550‬‬ ‫مشروعیت مخالفت اهل کتاب‬ ‫‪56‬‬
‫‪607‬‬ ‫مهمترین نتایج‬ ‫‪57‬‬
‫‪5‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫مقدمه‬
‫ن الحمد لله نحمده ونستعینه ونستهدیه‪ ،‬ونســتغفره ونتــوب‬ ‫إ ّ‬
‫إلیه ونعوذ بالله من شــرور أنفســنا‪ ،‬ومــن سـّیئات أعمالنــا مــن‬
‫یهده الله فل مضل له‪ ،‬ومن یضلل فلهادی له‪ ،‬وأشهدأن ل إلــه‬
‫إل الله وحده لشــریک لــه‪ ،‬وأشــهد أن محمــدا ً عبــده ورســوله‪،‬‬
‫صلی الله علیه وعلی آله وأصحابه والتابعین لهم بإحســان إلــی‬ ‫‌‬
‫یوم الدین‪ ،‬وسلم تسلیما ً کثیًرا‪.‬‬
‫اما بعد‪:‬‬
‫‪ ‬از دنیـا رفـت و بـه رفیـق اعلـی‬ ‫شکی نیست که پیامبر اسلم‬
‫پیوست در حالی که خداوند ایــن دیــن پــاک را کامــل گردانیــد و‬
‫تمام و کامل در اختیار مردم گذاشت‪ .‬قال الله تعالی‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪ ‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪﴾     ‬‬
‫)مائده‪(3 :‬‬
‫»امروزه دین شما را برایتان کامل کــردم و بــا )عــزت بخشــیدن بــه‬
‫مهایتــان( نعمــت خــود را بــر شــما تکمیــل‬
‫شما و اســتوار داشــتن گا ‌‬
‫نمودم و اسلم را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم«‪.‬‬
‫و فرستادة خود حضرت محمد‪ ‬را به عنوان خاتم پیامبر قــرار‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫داد‪ ،‬خداوند م ‌‬
‫‪  ‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬‫‪ ‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪ ‬‬
‫‪‬‬‫‪ ‬‬
‫)احزاب‪(40 :‬‬
‫‪ ‬پدر هیچ یک از مــردان شــما نبــوده‪ ،‬بلکــه فرســتادة خــدا و‬
‫»محمد‬
‫آخرین پیغمبران است و خدا از همه چیز آگاه بوده و هست«‪.‬‬
‫و این دین اسلم که بر پایة قرآن و سنت پیـامبر‪ ‬اسـتوار اسـت‬
‫هدار و‬
‫برای هر زمان و مکانی صلحیت و شایستگی دارد که عهــد ‌‬
‫فکنندة تمام نیازهای بشری باشد‪ ،‬به همیـن خـاطر خداونـد‬
‫برطر ‌‬
‫ما را به تبعیت و پیروی از این دین امر نموده و فرموده است ‪:‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪6‬‬

‫‪    ‬‬


‫‪ ‬‬
‫‪‬‬‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪ ‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪  ‬‬
‫)انعام‪(153 :‬‬

‫»این )که من آن را برایتان ترسیم و بیــان کـردم( راه مســتقیم مــن‬


‫یگـردد پـس( ازآن پیـروی‬ ‫است )و منتهی به سعادت هر دو جهان م ‌‬
‫هام( پیــروی‬ ‫ههــای )بــاطلی کــه شــما را از آن نهــی کــرد ‌‬
‫کنید و از را ‌‬
‫یســازند‪ ،‬اینهــا‬‫نکنیــد کــه شــما را از راه خــدا منحــرف و پراکنــده م ‌‬
‫یکنــد تــا پرهیزگــار‬‫چیزهایی است که خداوند شما را بدان توصــیه م ‌‬
‫شوید«‪.‬‬
‫و به ما دستور داده است که از رسـول و فرسـتادة او حضـرت‬
‫یفرماید‪:‬‬‫محمد‪ ‬پیروی کنیم‪ ،‬در این مورد خداوند م ‌‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪   ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪)  ‬حشر‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪(7‬‬
‫»چیزهایی که پیغمبر برای شما )از احکام الهی( آورده است اجــراء‬
‫کنید‪ ،‬و از چیزهایی که شما را از آن بازداشته است‪ ،‬دست بکشــید‪.‬‬
‫از خدا بترسید که خدا عقوبت سختی دارد«‪.‬‬
‫خداوند به ما دستور داده است که تمام اختلفات را بــه خــدا و‬
‫رسول خدا‪ ‬برگردانیم‪ ،‬و م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪ ‬‬‫‪‬‬‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫)نساء‪(59 :‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪ ‬‬
‫‪7‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫»و اگر در چیزی اختلف داشتید )و در اموری کشمکش پیدا کردیــد(‬


‫آن را به خدا )با عرضة بـه قـرآن( و پیغمـبر او )بـا رجـوع بــه سـنت‬
‫نبوی‪ (‬برگردانید‪) ،‬تا در پرتو قرآن و سنت حکم آن را بدانید؛ چــرا‬
‫که خدا قرآن را نازل‪ ،‬و پیغمبر آن را بیــان و روشــن داشــته اســت‪.‬‬
‫باید چنین عمل کنید( اگر به خدا و روز رســتاخیز ایمــان داریــد‪ .‬ایــن‬
‫متر‬
‫کار )یعنی رجوع به قرآن و سنت( برای شما بهتر و خوش فرجا ‌‬
‫است«‪.‬‬
‫پس مادامی که دین کامل است‪ ،‬و نیازی بــه اضــافه نمــودن‬
‫ندارد‪ ،‬هیچ احتیاجی به ایجاد بدعت در دین نداریم تا بوسیلة آن‬
‫به خدا نزدیک شویم‪ ،‬و هر کس بدعتی را درســت کنــد و آن را‬
‫نیکــو بشــمارد‪ ،‬در واقــع شــرع و دیــن اضــافی آورده اســت‪ ،‬و‬
‫شریعت مقــدس اســلم را بــه نقصــان و کاســتی متهــم نمــوده‬
‫است‪ ،‬و مثل این اســت کــه کــار خــدا و رســول‪ ‬او را کامــل‬
‫کرده است‪ ،‬که این بدترین عمل است‪ ،‬ولی متأسفانه دشمنان‬
‫تها را بــرای مــردم نیکــو و‬ ‫هتــوزان بعضــی از بــدع ‌‬ ‫اسلم و کین ‌‬
‫لهای فریبنــده بــه مــردم‬ ‫هاند‪ ،‬و آنهــا را بــا شــک ‌‬
‫خوب جلوه داد ‌‬
‫یاللــه و محبــت‬ ‫یکننــد‪ ،‬و بــه عنــوان زهــد و تقــرب ال ‌‬ ‫عرضه م ‌‬
‫یدهنــد و قصــد و هدفشــان‬ ‫پیامبر‪ ‬آنها را برای مردم جلوه م ‌‬
‫فاسد نمودن دین و آیین آنهاست‪ ،‬و در واقع بوســیلة آنچــه کــه‬
‫ت و نامشروع است‪ ،‬چیزهــای مشــروع و اصــل دیــن را رد‬ ‫بدع ‌‬
‫تهای پیامبر‪ ‬درمیان مردم غریب و ناشــناخته‬ ‫یکنند‪ ،‬تا سن ‌‬ ‫م ‌‬
‫تها جای آنها را بگیرند!‬ ‫شوند و بدع ‌‬
‫تها را ترویــج‬ ‫و متأسفانه بعضی از عالمــان ســوء ایــن بــدع ‌‬
‫تهــای صــوفیه کــه بــه ایــن‬ ‫هاند‪ ،‬و همچنیــن صــاحبان طریق ‌‬ ‫داد ‌‬
‫هاند و کســب مــال و ثــرو ‌‬
‫ت‬ ‫وســیله بــه ریاســت مــردم رســید ‌‬
‫یداننــد و اعلم‬ ‫تها را کارهــای مشــروع م ‌‬ ‫هانــد ایــن بــدع ‌‬‫کرد ‌‬
‫یکنند که واجــب اســت آنهــا را محفــوظ نگــه داریــم‪ .‬ایــن در‬ ‫م ‌‬
‫تهای مشــروع و صــحیح پیــامبر‪ ‬را‬ ‫حالی است که اکــثر ســن ‌‬
‫هاند!!‬ ‫ترک کرد ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪8‬‬

‫تها کــاری‬ ‫پایبندی به سنت صحیح پیامبر‪ ‬و مبارزه با بــدع ‌‬


‫است که بر عموم مسلمانان واجب است‪ ،‬مخصوصـا ً ایــن کــار‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫وظیفة علما و طلب علوم دینی م ‌‬
‫ت از منکراتی است که تغییر آن بر اساس توانایی یــا بــا‬ ‫بدع ‌‬
‫دست یا با زبان و یا با قلب واجب و ضروری است‪.‬‬
‫براساس این دیدگاه‪ ،‬و به همین خاطر نوشتن در ایـن مــورد‬
‫تهای‬ ‫را انتخاب کردم و این موضوع )البدع الحولیة( یعنی بدع ‌‬
‫ســـالگردی و تکـــراری را برگزیـــدم‪ .‬منظـــور از بـــدع حـــولیه‬
‫تهایی است که هــر ســال در وقــت و زمــان معیــن تکــرار‬ ‫بدع ‌‬
‫یشوند‪ .‬این موضــوع را انتخــاب کــردم تـا بــه انــدازة تــوان و‬ ‫م ‌‬
‫اطلعــات محــدود خــود وظیفــه و مســئولیت خــود را ادا کــرده‬
‫تها در‬ ‫یالخصوص در این زمان کــه بســیاری از بــدع ‌‬ ‫باشم‪ ،‬عل ‌‬
‫هاند‪.‬‬
‫اکثر کشورهای اسلمی منتشر و شایع شد ‌‬
‫تها و‬ ‫ولی الحمدلله خداوند ســرزمین حجــاز را از ایــن بــدع ‌‬
‫یها مصون داشته‪ ،‬و همچنین امام محمدبن عبــدالوهاب‬ ‫گمراه ‌‬
‫هکن کردن آنهـا‬ ‫تها و ریش ‌‬ ‫هالله برای از بین بردن این بدع ‌‬‫رحم ‌‬
‫تها و برگشــت‬ ‫تأثیر بسزایی داشته و برای مبارزه با ایــن بــدع ‌‬
‫های سالم و صحیح زحمــات فراوانــی را متحمــل‬ ‫مردم به عقید ‌‬
‫شده است‪.‬‬

‫دلیل انتخاب این موضوع‬


‫بنابر اینکه اینجانب یکی از محصلین ‪ /‬دانشــجویان دانشــکدة‬
‫یباشــم‪ ،‬و در بخــش عقیــده و‬ ‫اصــول دیــن در شــهر ریــاض م ‌‬
‫مــذاهب معاصــر مشــغول درس هســتم‪ ،‬و مقــررات تحصــیلت‬
‫عالی در این دانشگاه این اســت کــه دانشــجو بایــد بعــد از یــک‬
‫سال مقدماتی یک تحقیق علمی که در بخش تخصــص او باشــد‬
‫ارائه کنــد‪ ،‬بــه همیــن خــاطر تمــام ســعی و تلش خــود را بــر‬
‫موضــوعی اختصــاص دادم تــا از آن اســتفادة علمــی و خــوبی‬
‫شود‪ .‬و علیرغم اینکه موضوع و بحث در این مورد مشــکلت و‬
‫یهایی دارد ولی باز به دلیل زیر آن را انتخاب کردم‪:‬‬ ‫سخت ‌‬
‫‪9‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫تها در کشــورهای اســلمی‪ ،‬حــتی‬ ‫‪ -1‬انتشار بسیاری از بدع ‌‬


‫تها را سـنت‬ ‫بعضی از مردم در این مناطق بعضی از این بـدع ‌‬
‫یشــمارند‪ ،‬مثــل‬ ‫یکنند و محافظت بــر آنهــا را واجــب م ‌‬ ‫تلقی م ‌‬
‫جشن تولد پیامبر‪ ‬و امثال آن‪.‬‬
‫تها‬ ‫‪ -2‬از مهمــترین دلیــل انتشــار و شــایع شــدن ایــن بــدع ‌‬
‫تها را‬ ‫یباشد کــه ایــن بــدع ‌‬ ‫سکوت علما و طلب علوم دینی م ‌‬
‫یکنند‪ ،‬و انتخاب این موضوع از طرف اینجانب در ایــن‬ ‫انکار نم ‌‬
‫تها‪.‬‬
‫مورد کمکی است برای مشارکت در مبارزه با این بدع ‌‬
‫بهـا‬ ‫تها بـه صـورت متفـرق در کتا ‌‬ ‫‪ -3‬از آنجا کـه ایـن بـدع ‌‬
‫یشود‪ ،‬دوست داشتم آنها را در یک جا جمــع کنــم و بــه‬ ‫یافت م ‌‬
‫تها‬ ‫ذهن خواننده نزدیک کنم‪ ،‬و بوسیلة نظرات علما ایــن بــدع ‌‬
‫را رد کنم‪.‬‬
‫و همچنین تحقیق و بررسی در مورد اموری که خود علما در‬
‫مورد آنها اختلف نظر دارند‪ :‬مثل حکم گوســفندی کــه در مــاه‬
‫یشود‪ ،‬و یا اجتماع مــردم در مســاجد بــرای دعــای‬ ‫رجب ذبح م ‌‬
‫شب عرفه‪ ،‬و امثال این کاره‌ا‪.‬‬
‫‪ -4‬اشاره به بعضی از محافل و مجالس بدعت که علما هــم‬
‫هاند و در میان مسلمانان –مگر آنکه اللــه او را‬ ‫آن را بیان نکرد ‌‬
‫نهای تولــد‪ ،‬و یــا‬ ‫حفظ نموده‪ -‬رواج پیدا کرده است‪ ،‬مثل جش ـ ‌‬
‫تهای دیگر‪.‬‬ ‫جشن ابتدای سال هجری‪ ،‬و بدع ‌‬
‫‪ -5‬شوق و علقه و اشاره به تألیفات علمــا در ایــن موضــوع‬
‫هی توان‪.‬‬ ‫به انداز ‌‬
‫هام‪:‬‬
‫و برای تهیة این موضوع موارد زیر را در نظر گرفت ‌‬
‫مقدمه‪ ،‬تمهید‪ ،‬نه فصل‪ ،‬و یک خاتمه‪.‬‬
‫هام‪ ،‬و دلیــل‬ ‫اما مقدمه‪ :‬در آن اهمیت موضوع را بیــان کــرد ‌‬
‫هام‪ ،‬و منهج و روشــی کــه بــرای‬ ‫انتخاب موضوع را در آن نوشت ‌‬
‫هام بیان شده است‪.‬‬ ‫معالجه موضوع پیمود ‌‬
‫ت صـحبت‬ ‫هسـازی موضـوع؛ تمهیـد‪ :‬در آن از بـدع ‌‬ ‫و اما آماد ‌‬
‫هام‪:‬‬
‫کرد ‌‬
‫‪ -1‬تعریف بدعت‪ ،‬لغتا ً و اصطلحا‪ً.‬‬
‫‪ -2‬حکم بدعت در اسلم‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪10‬‬

‫‪ -3‬اسباب و دلیل به وجود آمدن بدعت‪.‬‬


‫‪ -4‬اولین بدعتی که در اسلم به وجود آمد‪.‬‬
‫تها‪.‬‬ ‫‪ -5‬اسباب و دلیل انتشار بدع ‌‬
‫‪ -6‬تأثیرات بدعت بر مجتمع‪.‬‬
‫تها‪.‬‬‫‪ -7‬وسایل محفوظ ماندن از بدع ‌‬
‫تهای سالگردی و تکراری‪.‬‬ ‫‪ -8‬بدع ‌‬
‫سپس نه فصل به صورت زیر‪:‬‬
‫فصل اول‪:‬‬
‫یشود‪:‬‬ ‫ماه محرم‪ :‬که شامل سه بحث م ‌‬
‫بحث اول‪ :‬بعضی از آثار وارده در مورد آن‪.‬‬
‫یها‪.‬‬
‫بحث دوم‪ :‬بدعت حزن و ماتم در ماه محرم نزد رافض ‌‬
‫بحث سوم‪ :‬بدعت خوشحالی در این ماه نزد نواصب‪.‬‬
‫فصل دوم‪:‬‬
‫یشود‪:‬‬ ‫ماه صفر‪ :‬که شامل دو بحث م ‌‬
‫بحث اول‪ :‬بعضی از آثار وارده در مورد آن‪.‬‬
‫بحث دوم‪ :‬بدعت شومی و بدفالی به آن‪.‬‬
‫فصل سوم‪:‬‬
‫عالول‪ :‬بدعت جشن تولد پیامبر‪ ‬که شامل ‪ 6‬بحــث‬ ‫ماه ربی ‌‬
‫یشود‪:‬‬‫م ‌‬
‫بحث اول‪ :‬اولین کسی که این بدعت را بوجود آورد‪.‬‬
‫بحث دوم‪ :‬وضعیت جامعه در این عصر و زمانه‪.‬‬
‫بحث سوم‪ :‬ارائه بعضی شبهات که قائلین ایــن بــدعت آن را‬
‫یکنند و جواب آنها‪.‬‬‫عرضه م ‌‬
‫بحث چهارم‪ :‬روش زنده کردن تولد‪.‬‬
‫بحث پنجم‪ :‬حقیقت محبت پیامبر‪.‬‬
‫ت‪.‬‬
‫بحث ششم‪ :‬موقف اهل سنت در مورد این بدع ‌‬
‫فصل چهارم‪:‬‬
‫یشود‪:‬‬ ‫ماه رجب‪ :‬که شامل پنج بحث م ‌‬
‫بحث اول‪ :‬بعضی از آثار وارده در این مورد‪.‬‬
‫بحث دوم‪ :‬که شامل دو مطلب است‪:‬‬
‫مطلب اول‪ :‬تعظیم کفار برای ماه رجب‪.‬‬
‫‪11‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫مطلب دوم‪ :‬سر بریدن گوسفند در ماه رجب‪.‬‬


‫هداری‬ ‫بحث سوم‪ :‬تخصیص ماه رجب برای روزه و شب زنـد ‌‬
‫و حکم عمره در این ماه و زیارت رجبیه‪.‬‬
‫بحث چهارم‪ :‬بدعت صلة الرغائب‪.‬‬
‫بحــث پنجــم‪ :‬بــدعت مجلــس گرفتــن بــرای شــب اســراء و‬
‫معراج‪.‬‬
‫فصل پنجم‪:‬‬
‫یباشد‪:‬‬ ‫ماه شعبان‪ :‬که شامل ‪ 3‬بحث م ‌‬
‫بحث اول‪ :‬بعضی از آثار وارده در مورد آن‪.‬‬
‫هی شعبان‪.‬‬ ‫بحث دوم‪ :‬بدعت مجلس گرفتن برای شب نیم ‌‬
‫بحث سوم‪ :‬بدعت نماز الفیه )الصلة اللفیة(‪.‬‬
‫فصل ششم‪:‬‬
‫ماه رمضان‪ :‬که شامل دو بحث است‪:‬‬
‫بحث اول‪ :‬فضیلت ایــن مــاه و آنچــه در مــورد آن وارد شــده‬
‫است‪.‬‬
‫تهایی کــه در ایــن مــاه برپــا‬ ‫بحــث دوم‪ :‬بعضــی از بــدع ‌‬
‫یشوند‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫‪ -1‬قرائت سورة انعام‪.‬‬
‫‪ -2‬بدعت خواندن نماز تروایح بعد از مغرب‪.‬‬
‫‪ -3‬بدعت نماز قدر )صلة القدر(‪.‬‬
‫هداری هنگام ختم قرآن در ماه رمضان و‬ ‫ب زند ‌‬
‫‪ -4‬بدعت ش ‌‬
‫ههای تلوت قرآن در یک رکعت‪.‬‬ ‫انجام دادن تمام سجد ‌‬
‫‪ -5‬بدعت خواندن تمام آیات دعا‪.‬‬
‫‪ -6‬بدعت ذکر بعد از سلم دادن از نماز تراویح‪.‬‬
‫تها در شب ختم قرآن‪.‬‬ ‫‪ -7‬انجام دادن بعضی از بدع ‌‬
‫‪ -8‬بدعت مردم را برای سحری بیدار کردن )بوسیلة بلنــدگو‬
‫در مساجد(‪.‬‬
‫تهایی که متعلق به رؤیت ماه رمضان است‪.‬‬ ‫‪ -9‬بدع ‌‬
‫‪ -10‬بدعت نوشتن اوراقی که در آخرین جمعه رمضان آن را‬
‫ینامند‪.‬‬
‫ینویسند و آن را حفائظ م ‌‬ ‫م ‌‬
‫‪ -11‬بدعت کوبیدن بر مس در آخرین روز ماه رمضان‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪12‬‬

‫‪ -12‬بدعت خداحافظی با رمضان‪.‬‬


‫‪ -13‬بدعت یادبود غزوة بدر‪.‬‬
‫فصل هفتم‪:‬‬
‫یشود‪:‬‬‫ماه شوال‪ :‬که شامل سه بحث م ‌‬
‫بحث اول‪ :‬بعضی از آثار وارده در مورد آن‪.‬‬
‫بحث دوم ‪ :‬بدعت شومی ازدواج در این ماه‪.‬‬
‫بحث سوم ‪ :‬بدعت جشن ابرار‪.‬‬
‫فصل هشتم‪:‬‬
‫یالحجه‪ :‬شامل ‪ 3‬بحث است‪:‬‬ ‫ماه ذ ‌‬
‫بحث اول‪ :‬بعضی از آثار وارده دربارة آن‪.‬‬
‫یها در مساجد برای انجــام‬ ‫بحث دوم‪ :‬بدعت اجتماع غیرحاج ‌‬
‫یدهند‪.‬‬‫یها در روز عرفه انجام م ‌‬ ‫مناسکی که حاج ‌‬
‫بحث سوم‪ :‬بدعت عید غدیر خم‪.‬‬
‫فصل نهم‪:‬‬
‫تشــابه مســلمانان بــه کفــار در اعیــاد خودشــان‪ ،‬کــه شــامل‬
‫یشود‪:‬‬‫هشت بحث م ‌‬
‫بحث اول‪ :‬جشن میلد مسیح‪.‬‬
‫بحث دوم‪ :‬جشن نوروز‪.‬‬
‫بحث سوم‪ :‬جشن تولدها‪.‬‬
‫یکنند‪.‬‬
‫نهایی که ایجاد م ‌‬ ‫بحث چهارم‪ :‬مجالس و جش ‌‬
‫بحث پنجم‪ :‬یادبود و جشن اول سال هجری‪.‬‬
‫بحث ششم ‪ :‬یادبود و جشن اول قرن هجری‪.‬‬
‫بحث هفتم‪ :‬یادبود بعضی از علما‪.‬‬
‫بحث هشتم‪ :‬مشروعیت مخالفات اهل کتاب‪.‬‬

‫خاتمه و پایان کتاب‬


‫که در آن مهمترین نتایج و فوایــدی کــه از خلل ایــن بحــث و‬
‫هام‪.‬‬‫هام بیان نمود ‌‬
‫موضوع به آن دست یافت ‌‬
‫‪13‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫روش من برای تهیه و آماده نمودن این بحث‬


‫هام‪ ،‬کــه در‬ ‫‪ -1‬برای هر ماهی یک فصل خاصی اختصاص داد ‌‬
‫هام‪،‬‬ ‫هی آن بعضی از آثار وارده را در مـورد آن بیـان کـرد ‌‬ ‫مقدم ‌‬
‫هها تعــدادی از احــادیث موضــوع در مــورد‬ ‫در مورد بعضی از ما ‌‬
‫بهـای‬ ‫ههــا از کتا ‌‬ ‫هام‪ ،‬و در مـورد بعضـی از ما ‌‬ ‫آنها را بیان کــرد ‌‬
‫عالول‪.‬‬ ‫هام مثل ماه ربی ‌‬ ‫حدیث چیزی در مورد فضیلت آنها نیافت ‌‬
‫ههای ســال‬ ‫تهایی که در هر ماهی از ما ‌‬ ‫‪ -2‬مشهورترین بدع ‌‬
‫هی اعلم‬ ‫هام و بــر کلم و گفتــار ائم ‌‬ ‫هجری وجود دارد بیان کرد ‌‬
‫هام‪ ،‬مبنی بـر اینکـه ایـن کارهـا‬ ‫و بعضی از علما استشهاد نمود ‌‬
‫بــدعت هســتند و در کتــاب و ســنت و اجمــاع اصــل و اساســی‬
‫هها وجود دارنـد کــه بـا تـوجه بـه‬ ‫ندارند‪ .‬و همچنین بعضی از ما ‌‬
‫هام کــه چیــزی از‬ ‫آگاهی محدود خود هیــچ یــک از علمــا را نیــافت ‌‬
‫عالثانی و یا ماه‬ ‫تها را در آن بیان کرده باشد‪ ،‬مثل ماه ربی ‌‬ ‫بدع ‌‬
‫جمادالولی و جمادالثانی و یا ماه ذوالقعده‪.‬‬
‫‪ -3‬در مــورد اختلفــات علمــا – بــه انــدازة تــوان و قــدرتم –‬
‫دربارة بعضی امور مثل ذبح گوسفند برای مــاه رجــب‪ ،‬و شــب‬
‫نیمة شعبان‪ ،‬و اجتماع مردم در مساجد در روز عرفــه‪ ،‬تحقیــق‬
‫هام‬ ‫هام‪ ،‬و نظــر و آرائی را کــه ترجیــح داد ‌‬ ‫و بررســی لزم کــرد ‌‬
‫هام‪.‬‬
‫بیان نمود ‌‬
‫نهای جدید و تــازه پیــدا شــده را‬ ‫‪ -4‬بعضی از مجالس و جش ‌‬
‫هام؛ مجالس و محافلی که تقلید از اهــل کتــاب و غیــر‬ ‫بیان کرد ‌‬
‫یباشد‪ ،‬بعدا برای رد و باطل بودن آنها دلیلــی از کتــاب‪،‬‬ ‫ً‬ ‫آنها م ‌‬
‫سنت و آثــاری کــه از تشــبه و تقلیــد از اهــل کتــاب بــه صــورت‬
‫یالخصوص تقلیــد از آنهــا‬ ‫هام‪ ،‬عل ‌‬ ‫یکنند ذکر کرد ‌‬ ‫عمومی نهی م ‌‬
‫نها و اعیاد‪.‬‬ ‫در جش ‌‬
‫هام‪:‬‬
‫‪ -5‬آیات و احادیث و آثار را به صورت زیر تخریج کرد ‌‬
‫هام‪.‬‬ ‫به نسبت آیات‪ :‬سوره و رقم آیه را ذکر کرد ‌‬
‫به نسبت احادیث و آثار‪ :‬راوی حدیث یا اثــر و اســم کتــاب و‬
‫هام‪.‬‬
‫شمارة جلد و صفحه و حدیث را بیان نمود ‌‬
‫قعلیــه باشــد‪ :‬فقــط روایــت‬ ‫و بــه نســبت احــادیثی کــه متف ‌‬
‫هام‪.‬‬‫شیخین؛ مسلم و بخاری را بیان کرد ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪14‬‬

‫ث وجود داشته و گنگ و غریب باشــند‬ ‫‪ -6‬کلماتی که در و بح ‌‬


‫بهایی که بــه‬ ‫هام‪ ،‬و برای تفسیر و معنی آنها به کتا ‌‬ ‫معنی نمود ‌‬
‫هاند‪ ،‬و یا به کتب لغت معتــبر‬ ‫بالحدیث و اثر پرداخت ‌‬ ‫تفسیر غری ‌‬
‫هام‪.‬‬ ‫مراجعه کرد ‌‬
‫هاند بـه صـورت‬ ‫مهایی که در ایـن بحــث ذکــر شــد ‌‬ ‫‪ -7‬تمام نا ‌‬
‫مختصر اســم‪ ،‬تاریــخ وفــات و ولدت و بعضــی صفاتشــان و یــا‬
‫هام و بــرای ســهولت آن‬ ‫هاند بیان نمود ‌‬ ‫تألیفات آنها را اگر داشت ‌‬
‫بهــای معتــبر‬ ‫هام‪ ،‬برای ایــن کــار بــه کتا ‌‬ ‫را در پاورقی جای داد ‌‬
‫هام شــرح‬ ‫مهــا را کــه نتوانســت ‌‬ ‫هام‪ .‬و بعضــی از نا ‌‬ ‫مراجعه نمــود ‌‬
‫هام‪.‬‬‫حال آنها را بیان کنم به آن نیز اشاره کرد ‌‬
‫هام‪ .‬بــرای‬ ‫‪ -8‬فهرستی شامل و کامل برای این رساله نوشت ‌‬
‫آیات فهرستی و برای احــادیث و آثــار فهرســتی‪ ،‬و بــرای اعلم‬
‫ههــا و‬‫فهرستی و برای اماکن و شــهرها فهرســتی و بــرای گرو ‌‬
‫هها فهرستی و بــرای مصــادر و مراجــع بحــث فهرســتی‪ ،‬و‬ ‫دست ‌‬
‫هام‪ ،‬کـه‬ ‫فهرستی هم بــرای موضـوعات بطــور جــداگانه گذاشـت ‌‬
‫هی اینها در اصل و متن رساله به اتمام رسیده اســت‪ ،‬ولــی‬ ‫هم ‌‬
‫به خاطر ترس از طولنی شدن بحث به ذکر فهرســت مصــادر‬
‫هام‪.‬‬
‫بحث و همچنین فهرست موضوعات اکتفا نمود ‌‬
‫هام که برای هر موضوعی از این بحث‬ ‫‪ -9‬خود را ملزم نمود ‌‬
‫بــه انــدازة امکــان حــق آن را بیــان کنــم‪ ،‬بــا اینکــه در بعضــی‬
‫موضوعات مطلب طولنی هم بشود‪.‬‬
‫هام کــه اســلوب‬ ‫‪ -10‬تمام تلش و توان خود را بــه خــرج داد ‌‬
‫مطلب درست و صحیح بیان شود‪ ،‬تا عبارت آن ساده و ترکیب‬
‫آن هماهنگ و معنی آن واضح باشد‪ .‬و برای هر مطلبی که بیان‬
‫هام‬ ‫هام مراجعی را که به آنها استناد کرده و استفاده نمــود ‌‬ ‫کرد ‌‬
‫هام تا در صورت لزم مراجعه خواننده به آنها ســهل‬ ‫اشاره کرد ‌‬
‫و ساده باشد‪.‬‬
‫اما بعد‪:‬‬
‫یکنـم کـه هـر گـاه بـه ایـن رسـاله‬ ‫اینجانب قاطعانه اعلم م ‌‬
‫مراجعه و نظر افکنم‪ ،‬هر دفعه نیاز به تعدیل و تبــدیل و تقــدیم‬
‫یگویم‪:‬‬ ‫و تأخیر دارد ولی م ‌‬
‫‪15‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫این تلش انــدک و نــاچیز مــن اســت‪ ،‬اگــر صــحیح و درســت‬


‫است این توفیق و فضل خداوند است و سپاســگزار او هســتم‪،‬‬
‫و هر آنچه خطا و نادرست باشد از طرف من و شیطان است‪،‬‬
‫و از خداونـــد بـــرای خطـــا و لغزشـــم طلـــب اســـتغفار دارم‪.‬‬
‫ینقصی و کمــال مطلــق فقــط بــرای خداســت‪ ،‬عصــمت هــم‬ ‫ب ‌‬
‫خاص انبیا و فرســتادگان اوســت‪ ،‬و هــر کتــابی جــز کتــاب خــدا‬
‫خالی از خطا و لغزش نیست‪ ،‬کتاب خداست که‪:‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)فصلت ‪(42 /‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬
‫یگــردد‪.‬‬
‫چگونه باطلی‪ ،‬از هیچ جهتی و نظری‪ ،‬متوجه قــرآن نم ‌‬ ‫»هی ‌‬
‫)نه غلطی و تناقضــی در الفــاظ و مفــاهیم آن اســت‪ ،‬و نــه علــوم‬
‫راستین و اکتشافات درست پیشنیان و پسینیان مخالف با آن‪ ،‬و نه‬
‫یرســد‪ .‬چــرا کــه( قــرآن‬
‫دســت تحریــف بــه دامــان بلنــدش م ‌‬
‫فروفرستادة خداوندی است که با حکمت و ستوده است«‪.‬‬
‫یفرماید ‪:‬‬
‫و همچنین م ‌‬
‫‪     ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)نساء ‪(82 /‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬
‫»و اگــر از ســوی غیرخــدا آمــده بــود در آن تناقضــات و اختلفــات‬
‫یکردند«‪.‬‬
‫فراوانی پیدا م ‌‬
‫نها حــاکم‬ ‫پس شکی نیست که نقص و کاستی بر تمام انسا ‌‬
‫است مگر کسی که خداوند او را مصون و معصوم قرار دهد‪.‬‬
‫از آنجا که لزم است به آنچــه کــه زیبــا و نیکوســت اعــتراف‬
‫ههــای ورود‬ ‫یدارم که خدای خود را شاکرم که را ‌‬ ‫کنیم‪ ،‬اعلم م ‌‬
‫به این بحث را برای من هموار کرد‪ ،‬و همچنین از تمام کسانی‬
‫یهــای لزم را‬ ‫که برای این کار بــه مــن کمــک کردنــد و راهنمای ‌‬
‫یکنم‪.‬‬
‫بذل نمودند تشکر م ‌‬
‫مخصوصا ً استاد عالیقدر فهــدبن حمیــن الفهــد‪ ،‬کــه نــاظر ایــن‬
‫ههای‬ ‫رساله و استاد دانشکدة اصول دین بودند‪ ،‬علیرغم مشــغل ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪16‬‬

‫زیادش وقت و تلش بسیاری را صرف اینجــانب نمــود و کمــال‬


‫همکاری و همیاری را با من داشت‪ ،‬و بــا ســعة صــدر و تواضــع‬
‫فراوان مرا یاری نمود‪ ،‬که بعد از خداوند بهترین راهنما و معین‬
‫یخــواهم‬ ‫هی ایــن مطلــب بودنــد‪ .‬از خداونــد م ‌‬ ‫مــن بــرای ارائ ‌‬
‫بترین و نیکوترین اجر و ثواب را به ایشان عطــا فرمایــد و‬ ‫خو ‌‬
‫هی خیر و برکت برای اسلم و مسلمانان شود‪.‬‬ ‫مای ‌‬
‫هبن محمــد آل‬ ‫همچنین از استاد محترم عبدالعزیز بن عبــدالل ‌‬
‫یکنم‪ ،‬کــه قبــل از‬ ‫شیخ استاد دانشکده شریعت ریاض تشکر م ‌‬
‫اینکه رساله را تحویل دانشگاه دهم به ایشان دادم کــه بعضــی‬
‫ملحظــات بــر آن داشــت کــه مــرا از علــم و وقــت و مشــورت‬
‫یبهره نکرد‪ ،‬با اینکه کارهای فراوانی داشــت‪ .‬خداونــد‬ ‫خویش ب ‌‬
‫بترین و بهترین اجر خویش را شامل حال ایشان گرداند‪.‬‬ ‫خو ‌‬
‫همچنین تقدیر و تشکر خود را برای دانشکداه اصول دیــن و‬
‫یالخصوص اعضای بخش عقیده‬ ‫تمام استادان عالیقدر دارم عل ‌‬
‫هی این موضــوع بــه ایــن صــورت‬ ‫و مذاهب معاصر که برای تهی ‌‬
‫بزرگترین تأثیر و توجیهات داشتند‪.‬‬
‫در آخر‪:‬‬
‫بار دیگر برای هر خطا و یا تقصیر و نقصی که در این رساله‬
‫یخواهم این کــار مــرا‬ ‫یطلبم‪ ،‬از خداوند م ‌‬ ‫وجود دارد پوزش م ‌‬
‫خالصانه به خاطر خودش قبول فرماید و سبب نفع و خیر برای‬
‫دیگران شود که او قادر و تواناست‪.‬‬
‫وصلی‌الله وسلم علی نبّینا محمد و آله وصحبه وسلم‬
‫مؤلف‬
‫تمهید‬
‫تها‬
‫بدع ‌‬

‫تعریف بدعت در لغت و اصطلح‪.‬‬ ‫‪-1‬‬


‫حکم بدعت در اسلم‪.‬‬ ‫‪-2‬‬
‫تها‪.‬‬
‫بها و دلیل به وجود آمدن بدع ‌‬ ‫سب ‌‬ ‫‪-3‬‬
‫اولین بدعتی که در اسلم به وجود آمد‪.‬‬ ‫‪-4‬‬
‫تها‪.‬‬
‫بها و دلیل انتشار بدع ‌‬‫سب ‌‬ ‫‪-5‬‬
‫آثار بدعت بر جامعه‪.‬‬ ‫‪-6‬‬
‫تها‪.‬‬
‫وسایل پیشگیری از بدع ‌‬ ‫‪-7‬‬
‫تهای سالگردی و تکراری‪.‬‬ ‫بدع ‌‬ ‫‪-8‬‬

‫اول‪ :‬تعریف بدعت‬


‫‪ -1‬بدعت در لغت‬
‫ً‬
‫یگوید‪ :‬بدع الشیء بدعا وابتــدعه‪ :‬یعنــی آن را‬‫ابن منظور م ‌‬
‫بوجود آورد و پیدا کرد‪.‬‬
‫البدیع والبدع‪ :‬یعنـی چیـزی کـه اولیـن بـار اسـت کـه بوجـود‬
‫آمده‪.‬‬
‫در قرآن آمده است‪:‬‬
‫‪     ‬‬
‫)احقاف ‪(9 /‬‬ ‫‪ ‬‬
‫»مــن اولیــن رســول‪ ‬و فرســتاده نبــود ‌‬
‫هام )بلکــه قبــل از مــن‬
‫هاند(«‪.‬‬‫فرستادگان و رسولن زیادی وجود داشت ‌‬
‫و فلن بدع فی هذه المر‪ :‬یعنی اولین کسی بوده که دســت‬
‫به این کار زده است و هیــچ کــس از او پیشــی نگرفتــه اســت‪.‬‬
‫قال الله تعالی‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬
‫)حدید ‪(27 /‬‬ ‫‪ ‬‬
‫»پیروان او رهبانیت سختی را پدید آوردند«‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪18‬‬

‫یگوید‪:‬‬ ‫رؤبه م ‌‬
‫فلیـــس وجـــه الحـــق أن‬ ‫إن کنــــت ِللــــه الّتقــــی‬
‫تبـــــــــــــــــــــــــــــدعا‬ ‫الطوعــــــــــــــــــــــــا‬

‫اگر تو پرهیزگار فرمانبردار هستی‪ ،‬راه حق ایــن نیســت کــه‬


‫بدعت بوجود آور ی‪.‬‬
‫ه‪ :‬او را به بدعت نسبت داد‪.‬‬ ‫وبد ّعَ ُ‬
‫والبدیع‪ :‬یعنی ایجادکنندة عجیب‪ ،‬یعنی مبدع؛ بوجودآورنده‪.‬‬
‫فکردم‬ ‫ت الشیئ‪ :‬یعنی چیزی را بوجودآوردم و کش ‌‬ ‫وأبدع ُ‬
‫که نمونه و مثالی ندارد‪.‬‬
‫مهای خداونــد اســت‪ .‬چــون تمــام اشــیاء را او‬ ‫والبدیع‪ :‬از اس ‌‬
‫بوجــــود آورده اســــت‪ .‬او بوجودآورنــــدة اول قبــــل از همــــة‬
‫چیزهاست‪.‬‬
‫و درست است که به معنــی مبــدع باشــد‪ ،‬یــا از بــدع الخلــق‬
‫باشد که یعنی خلق را بوجود آورد‪ .‬چنانکه خداونــد متعــال مــی‬
‫فرماید‪:‬‬
‫‪    ‬‬
‫)بقره‪(117 :‬‬ ‫‪‬‬
‫نها و زمین«‪.‬‬
‫»خالق و بوجودآورندة آسما ‌‬
‫نهاســت کــه قبل ً‬ ‫ق و مخترع زمیــن و آسما ‌‬ ‫خداوند سبحان خال ِ‬
‫هاند‪.‬‬
‫نمونه و مثالی نداشت ‌‬
‫سقاء بدیع‪ :‬یعنی جدید و تازه‪.‬‬
‫ل‪ :‬یعنی شتر در راه به خاطر لغری یا مریضی‬ ‫ت الب ُ‬
‫و أبدع ِ‬
‫یا خستگی به زمین زانو زد و خوابید‪.‬‬
‫و أبدعت هی‪ :‬یعنی خســته شــد یــا سســت و نــاتوان شــد‪ .‬و‬
‫گفته شده است که خستگی و ناتوانی شتر جز با لنگی صورت‬
‫یگیرد‪.‬‬
‫نم ‌‬
‫و أبدع و أبدع به و أبدع‪ :‬یعنی شترش خسته یا ناتوان‬
‫شد و نتوانست راه را طــی کنــد‪ .‬و آن را خســته نمــود‪ ،‬یــا آن را‬
‫متوقف کرد‪ .‬در حدیث آمده است‪ :‬که مردی نزد پیامبر‪ ‬آمــد و‬
‫‪19‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫ملنی‪ .1‬یعنــی‬ ‫ُ‬


‫ح ِ‬ ‫بیفللا ْ‬
‫‌‬ ‫ع‬
‫د َ‬
‫گفت‪ :‬ای رسول خــدا‪ ‬إنی أْبل ِ‬
‫حیوان من )اسب یا شتر( به هلکت رسید‪ ،‬سواری دیگری را بــه‬
‫من بدهید‪ ،‬یعنی در حالی که سیر و حرکــت عــادت او بــود قطــع‬
‫‪2‬‬
‫شد و هلکت آن چیزی است که تازه بوجود آمده است‪.‬‬
‫ً‬
‫از توضیحات داده شده روشن شد که معنی ب َد َعَ غالبا ایجــاد‬
‫یباشد که مثل و مانندی ندارد‪.‬‬ ‫و اختراعی م ‌‬
‫إبداع البل‪ :‬یعنی خستگی و به زانو نشستن شتر کـه حـالتی‬
‫است جدید چون قبل ً این حالت و عادت را نداشته است‪ .‬چون‬
‫عادت آن استمرار و دوام در رفتن بود‪ .‬پس بدعت اســم هیئت‬
‫یباشد ماننــد رفعــة از ارتفــاع و‬ ‫و صورتی از ابتداع و اختراع م ‌‬
‫یشــود کــه ســابقا ً‬ ‫منظور از بدعت هر چیزی است که ایجــاد م ‌‬
‫‪3‬‬
‫مثل و مانندی ندارد‪.‬‬
‫‪ -2‬بدعت در اصطلح‬
‫علما در معنی اصطلحی بدعت اختلف نظــر دارنــد‪ ،‬بعضــی‬
‫هاند‪ ،‬و بعضی دیگر آن را‬ ‫از آنها آن را در مقابل سنت قرار داد ‌‬
‫هانــد کــه بــدعت شــامل تمــام چیزهــایی‬ ‫عــام قــرار داده و گفت ‌‬
‫یشود چه نیکو و پسندیده یــا مــذموم و بــد باشــد کــه بعــد از‬ ‫م ‌‬
‫زمان پیامبر‪ ‬بوجود آمـده باشـد‪ .‬و مـا بـه صـورت زیـر آن را‬
‫یکنیم‪:‬‬
‫بیان م ‌‬
‫نظر اول‪:‬‬
‫هر چیزی کـه بعـد از وفـات پیـامبر‪ ‬بـه وجـود آمـده باشـد‬
‫بدعت است‪ ،‬حال چه خوب و چه بد باشد‪ .‬که این نظر و قــول‬
‫امام شافعی و عزبن عبدالسلم‪ ،‬قرافی‪ ،‬غزالی در احیاء‪ ،‬ابــن‬
‫‪5‬‬
‫یباشد‪.‬‬‫أثیر در نهایه‪ 4‬و نووی در شرح مسلم م ‌‬
‫هاللــه‬
‫یکند کــه از امــام شــافعی رحم ‌‬ ‫حرمله بن یحیی نقل م ‌‬
‫یفرماید‪ :‬بدعت دو نوع است‪:‬‬ ‫شنیدم که م ‌‬

‫رواه مسلم‪ ،‬حدیث شماره‪ ،(1893) :‬کتاب المارة‪.‬‬ ‫‪-‬‬ ‫‪1‬‬

‫لسان العرب‪ ،‬ماده بدع‪(8-8/6) ،‬‬ ‫‪-‬‬ ‫‪2‬‬

‫کتاب البدعة‪ ،‬تألیف دکتر عزة عطیة‪ ،‬ص )‪(157‬‬ ‫‪-‬‬ ‫‪3‬‬

‫النهایة فی غریب الحدیث والثر‪(106-1/107) ،‬‬ ‫‪-‬‬ ‫‪4‬‬

‫شرح مسلم نووی‪(155-6/154) ،‬‬ ‫‪-‬‬ ‫‪5‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪20‬‬

‫بدعت محمــود و پســندیده‪ ،‬بــدعت مــذموم و قبیــح‪ .‬هــر چــه‬


‫موافق سنت پیامبر‪ ‬باشد محمود است و آنچه مخالف سنت‬
‫‪1‬‬
‫باشد مذموم‪.‬‬
‫یفرمایــد‪ :‬هــر فعــل و‬‫عزبن عبدالسلم در تعریــف بــدعت م ‌‬
‫‪2‬‬
‫کاری که در عهد و زمان پیامبر‪ ‬نبوده باشد‪.‬‬
‫‪ ‬اســتدلل کرد ‌‬
‫هانــد کــه در‬ ‫و برای این تعریف به گفتار عمــر‬
‫مورد نماز تراویح‬

‫بترین بدعت بود‪.3‬‬ ‫فرمود‪) :‬نعمت البدعة هذه( این خو ‌‬


‫نظر دوم‪:‬‬
‫یشود‪.‬‬‫بدعت به آنچه که مخالف سنت باشد اطلق نم ‌‬
‫امام شاطبی‪ ،‬ابن حجــر عســقلنی‪ ،‬ابــن حجــر هیثمــی‪ ،‬ابــن‬
‫ب حنبلی‪ ،‬شیخ السلم ابن تیمیــه‪ ،‬زرکشــی ایــن نظریــه را‬ ‫رج ‌‬
‫قبول دارند‪.‬‬
‫یفرمایــد‪ :‬در مــورد‬‫هاللــه – م ‌‬
‫شــیخ الســلم ابــن تیمیــه ‪ -‬رحم ‌‬
‫هایم که‪ :‬بدعت در دین این اســت‬ ‫قاعدة سنت و بدعت مقرر کرد ‌‬
‫که خداوند و رسولش‪ ‬آن را مشروع نکرده اند و نه به واجب و‬
‫هانـد‪ ،‬امـا آنچـه کـه بـه صـورت‬ ‫نه به مستحب بـودن آن امـر کرد ‌‬
‫واجب و یا مستحب امر شــده اســت و ادلــة شــرعی آن را ثــابت‬
‫کرده این امر دین و شرعی است‪ ،‬اگرچه اولــوالمر در بعضــی از‬
‫این موارد اختلف نظر هم داشته باشند‪ ،‬و چه این چیزها در زمان‬
‫پیامبر‪ ‬صورت گرفته باشند یا خیر‪ .‬آنچه که بعد از پیــامبر ‪ ‬بــه‬
‫دستور او انجام شده باشد مثل جنگ با مرتدین و خوارج‪ 4‬و جهــاد‬
‫ینعیم‪ ،(9/113) ،‬فتح الباری‪(253-13) ،‬‬ ‫‪ - 1‬حلیة الولیاء‪ ،‬أب ‌‬
‫‪ - 2‬قواعد الحکام‪(2/113) ،‬‬
‫‪ - 3‬به روایت صحیح بخاری مطبوع در ضمن فتح الباری )‪(250 /4‬‬
‫کتاب صلة التراویح‪ ،‬حدیث شماره‪.2010 :‬‬
‫موطأ امام مالک )‪.(114 /1‬‬
‫‪ - 4‬خوارج‪ :‬اولین کسانی بودند که از جماعت مسلمانان جدا شدند‪ ،‬که اهل‬
‫بدعت و مارق بودند‪ ،‬معتقد به تکفیر حضرت عثمان و علی بودند و آن را‬
‫یکردند و هر‬ ‫یشمردند و ح َ‬
‫کمین را نیز تکفیر م ‌‬ ‫بر هر عبادتی مقدم م ‌‬
‫یشد‪ .‬و مرتکبین گناهان کبیره را کافر‬ ‫کسی به آن راضی بود نیز تکفیر م ‌‬
‫‪21‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫علیـــه فـــارس و تـــرک و روم و یـــا اخـــراج یهـــود و نصـــاری از‬


‫جزیرةالعــرب و غیــره همــة اینهــا از ســنت پیــامبر ‪ ‬بــه شــمار‬
‫‌‬
‫‪1‬‬
‫یروند‪.‬‬‫م ‌‬
‫یفرمایــد‪ :‬بــدعت اخــتراع و‬‫امــام شــاطبی در تعریــف بــدعت م ‌‬
‫یدهـد و‬‫روشی در دیـن اسـت کـه بـه شـریعت و دیـن شـباهت م ‌‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫هدفش از انجام آن مبالغه در تعبد خداوند م ‌‬
‫این طبق نظر کسی است که عادات را در معنی بدعت داخــل‬
‫یداند‪.‬‬
‫یکند بلکه بدعت را مخصوص عبادات م ‌‬ ‫نم ‌‬
‫اما کسی کـه اعمـال و کارهــای عـادی را داخـل معنــی بــدعت‬
‫یگوید‪ :‬بدعت طریقه و روشــی اســت ایجــاد شــده کــه‬ ‫یکند‪ ،‬م ‌‬‫م ‌‬
‫یدهد و هدفش از انجام آن همــان طریقــه‬ ‫خود را شرعی جلوه م ‌‬
‫‪2‬‬
‫یباشد‪.‬‬
‫و روش شرعی م ‌‬

‫دلیل گویندگان نظر دوم‬


‫الف( از سنت‪:‬‬
‫یالله عنهمــا – قال‪) :‬کللان‬
‫‪ -1‬حدیث جابربن عبدالله – رض ‌‬
‫ه‪ ،‬وعل‬ ‫رسللول الللله‪ ‬إذا خطللب احمللر ْ‬
‫ت عینللا ُ‬
‫ش‬
‫ه‪ ،‬حللتی کللأنه منللذُر جی ل ٍ‬‫صللوته‪ ،‬واشللتد غضللب ُ‬
‫یقللول‪ :‬صللبحکم ومسللاکم ویقللول‪» :‬بعثللت أنللا‬
‫ن بیللن أصللبعیه السللبابة‬‫والساعة کهللاتین ویقللر ُ‬
‫ث‬‫والوسطی‪ ،‬ویقول‪ :‬أملا بعلدُ فلإن خیلر الحلدی ِ‬
‫کتللاب الللله وخیللر الهللدی هللدی محمللد ‪ ‬وش لّر‬
‫المور محدثاتها‪ ،‬وکل بدعة ضللة ثم یقلول‪ :‬أنلا‬

‫یکرد‬
‫یدانستند‪ ،‬و خارج شدن از فرمان امام را اگر مخالف سنت عمل م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یشمردند‪ ،‬که خوارج چند دسته بودند‪ .‬الفرق بین الفرق‪ ،‬بغدادی‪،‬‬
‫واجب م ‌‬
‫ص ) ‪ ،(55‬الملل و النحل‪ ،‬شهرستانی‪ ،‬ص ) ‪ ،(137 -114‬مجموع الفتاوی‬
‫ابن تیمیه‪(3/349 ) ،‬‬
‫‪ -‬مجموعه الفتاوی‪ ،‬ابن تیمیه‪(108-4/107) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬العتصام‪ ،‬شاطبی‪(1/37) ،‬‬ ‫‪2‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪22‬‬

‫أولللی بکللل مللؤمن مللن نفسلله‪ ،‬مللن تللرک مللال ً‬


‫ی«‪.‬‬‫ی وعل ّ‬‫فلهله‪ ،‬ومن ترک دینا ً أو ضیاعا ً فإل ّ‬
‫‪1‬‬

‫یکــرد چشــمانش قرمــز‬ ‫های ایــراد م ‌‬‫پیامبر‪ ‬زمــانی کــه خطب ‌‬


‫یشــد‪ ،‬گویــا کــه مــردم را از‬ ‫یشدند‪ ،‬صدایش بلند‪ ،‬و عصبانی م ‌‬ ‫م ‌‬
‫ی گوید‪ :‬صبح هنگام و یا شام هنگام‬ ‫یترساند و م ‌‬‫هجوم لشکری م ‌‬
‫یفرمـود‪ :‬مـن و قیـامت ایـن طـور‬ ‫بر شما حمله ور میشـوند و م ‌‬
‫هایم‪ ،‬سپس انگشت اشاره و انگشــت وســطش را بــا‬ ‫مبعوث شد ‌‬
‫فهــا کتــاب خــدا و‬ ‫بترین حر ‌‬ ‫هم جفت کرد و فرمودند‪ :‬پــس خــو ‌‬
‫بترین راه‪ ،‬راه محمد‪ ‬است و بدترین کارها اعمــالی اســت‬ ‫خو ‌‬
‫یشـوند و هـر بـدعتی ضـللت اسـت‪ ،‬مـن بـرای‬ ‫که تازه ایجـاد م ‌‬
‫متر هستم‪ ،‬هــر کــس‬ ‫یتر و مقد ‌‬ ‫انسان مؤمن از نفس خودش اول ‌‬
‫مال و ثروتی را ترک کند برای اهــل و عیــالش اســت و هــر کــس‬
‫قرض یا کالیی را ترک کند بسوی من اســت و )ادای آن( بــر مــن‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫ً‬ ‫ً‬
‫‪ -2‬مــا رواه ابــن مســعود‪ ‬مرفوع ـا وموقوف ـا أنــه ‪ ‬کــان‬
‫یقــول‪» :‬إنمــا همــا اثنتــان الکلم والهــدی‪ ،‬فأحســن الکلم کلم‬
‫الله‪ ،‬وأحسن الهدی هدی محمد‪ ‬أل وإیاکم ومحدثات المــور‪،‬‬
‫ة‬
‫ل بدع ـ ٍ‬‫ة‪ ،‬وک ـ ّ‬‫ل محدث ـةٍ بدع ـ ٌ‬‫فــإن ش ـّر المــور محــدثاتها‪ ،‬وک ـ ُ‬
‫‪2‬‬
‫ضللة«‪.‬‬
‫ابــن مســعود‪ ‬بــه صــورت مرفــوع و موقــوف از پیــامبر‪‬‬
‫بترین و‬ ‫یکند که‪ :‬دو چیز وجود دارد؛ کلم و راه‪ ،‬خــو ‌‬ ‫روایت م ‌‬
‫نیکــوترین کلم و گفتــار کلم خداســت‪ ،‬و نیکــوترین راه‪ ،‬راه‬
‫یباشــد‪ ،‬هوشــیار باشــید کــه در دیــن هیــچ‬ ‫حضــرت محمــد‪ ‬م ‌‬
‫تترین کارهــا اضــافه‬ ‫چیزی را ایجاد نکنید‪ ،‬چون بــدترین و زشـ ‌‬

‫‪ -‬صحیح مسلم مطبوع با شرح نووی )‪ ،(154 -153 /6‬کتاب الجمعة‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫ورواه النسائی فی سننه‪ ،(3/189) ،‬کتاب صلة العیدین و ابن ماجه‬


‫در مقدمه ی سنن خود )‪.(1/17‬‬
‫‪ -‬رواه ابن ماجه فی سننه مرفوعا ً إلی النبی‪ (، (1/18‬المقدمه‪ ،‬در‬ ‫‪2‬‬

‫یگوید مستور‬‫سند آن عبیدة بن میمون الدنی است که ابن حجر م ‌‬


‫است‪) .‬تقریب التهذیب ‪.(545 /1‬‬
‫‪23‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫کردن به دین اسـت‪ ،‬و هـر اضـافه کردنـی بـدعت اسـت و هـر‬
‫یباشد‪.‬‬‫بدعتی گمراهی و ضللت م ‌‬
‫یکنــد کــه‪ :‬روزی بـا پیــامبر‪‬‬ ‫‪ -3‬عرباض بن ساریه روایت م ‌‬
‫های ایراد نمود کــه اشــک را‬ ‫نماز ‌خواندیم‪ ،‬سپس رو به ما خطب ‌‬
‫بها را ترساند‪ ،‬شخصــی گفــت‪:‬‬ ‫یآورد‪ ،‬و قل ‌‬‫مها پایین م ‌‬ ‫از چش ‌‬
‫هی خــداحافظی‬ ‫ای رسول خدا‪ !‬گویا که این مــوعظه و خطب ‌‬
‫بــود پــس چــه نصــیحت و ارشــادی بــرای مــا داری؟ فقــال‪:‬‬
‫»أوصیکم بتقوی‌الله والسمع والطاعة‪ ،‬وإن عبــدا ً حبشــیًا‪ ،‬فــإنه‬
‫من یعش منکــم فســیری اختلفـا ً کــثیرا ً فعلیکــم بســنتی وســنة‬
‫ضوا علیها بالنواجــذ‬ ‫الخلفاء الراشدین المهدیین‪ ،‬تمسکوا بها وع ّ‬
‫وإیــاکم و محــدثات المــور فــإن کــل محدثــة بدعــة وکــل بدعــة‬
‫‪1‬‬
‫ضللة«‪.‬‬
‫پیـــامبر‪ ‬فرمـــود‪ :‬شـــما را بـــه تقـــوای خـــدا و اطـــاعت و‬
‫یکنم‪ ،‬اگرچه آن امیر یک نفر‬ ‫فرمانبرداری از امرای دین توصیه م ‌‬
‫هپوست حبشـی باشـد‪ ،‬هـر کـس از شـما زنـده بمانـد شـاهد‬ ‫سیا ‌‬
‫یشود‪ ،‬پس بر شما لزم است در ایــن ایــام بــه‬ ‫اختلفات زیادی م ‌‬
‫هانـد ملـتزم‬ ‫سـنت مـن و سـنت خلفـای راشـدین کـه هـدایت یافت ‌‬
‫تها چنگ بزنید و با دندان آن را حفظ کنیــد و از‬ ‫باشید‪ ،‬به این سن ‌‬
‫اضافه کردن بـه دیـن و چیزهـای تـازه خـودداری کنیـد‪ ،‬چـون هـر‬
‫اضافه کردنی بـدعت اسـت و هـر بـدعتی ضـللت و گمراهـی بـه‬
‫یرود‪.‬‬
‫شمار م ‌‬
‫ب( دلیل آثار‪:‬‬
‫‪ -1‬از ابن عباس‪ ‬روایت شده اســت کــه گفتــه اســت‪ :‬هــر‬
‫یکنند و ســنتی از‬ ‫یگذرد بدعتی را ایجاد م ‌‬ ‫سالی که بر مردم م ‌‬
‫تها‬‫یبرند‪ ،‬به صــورتی کــه بــدع ‌‬ ‫تهای پیامبر‪ ‬را از بین م ‌‬ ‫سن ‌‬
‫‪2‬‬
‫تهای پیامبر‪ ‬خاموش م ‌‬
‫یشوند‪.‬‬ ‫زنده و سن ‌‬

‫‪ -‬رواه امام احمد فی مسنده‪ ،(127-4/126) ،‬رواه ابوداود فی سننه‬ ‫‪1‬‬

‫المطبوع مع شرحه عون المعبود‪ (360-12/358) ،‬کتاب الفتن‪ ،‬و‬


‫لفظ حدیث از ابوداود است‪.‬‬
‫‪ -‬هیثمی در مجمع الزوائد گفته است‪ :‬رواه الطبرانی فی الکبیر و‬ ‫‪2‬‬

‫رجاله موثوقون‪ ،‬مجمع الزوائد‪ ،(1/188) ،‬باب فی البدع والهواء‪ .‬و‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪24‬‬

‫‪ -2‬از ابن مسعود روایت شده است‪ :‬از خدا و رسول خدا‪‬‬
‫یکند و هیچ چیزی را ایجــاد و‬ ‫پیروی کنید چون کفایت شما را م ‌‬
‫‪1‬‬
‫اضافه نکنید و دین کامل و تمام برای شما آمده است‪.‬‬
‫آنچه از احادیث و آثار بیان شد بر این مطلب دللت دارد که‬
‫بدعت جــز بــه صــورت مــذموم و ناپســند در شــرع وارد نشــده‬
‫است‪.‬‬
‫پس قول راجح – والله اعلم – این است کـه بــدعت تنهـا بــه‬
‫یشود که مخالف سنت است‪ ،‬و بدعت محمــود‬ ‫چیزی اطلق م ‌‬
‫هاللــه –‬‫و نیکــو وجــود نــدارد‪ .‬شــیخ الســلم ابــن تیمیــه – رحم ‌‬
‫یگوید‪ :‬استدلل به اینکه هر چیزی‬ ‫یفرماید‪ :‬این قاعده که م ‌‬‫م ‌‬
‫های بــزرگ و مهــم اســت‪ ،‬و‬ ‫بــدعت باشــد کراهــت دارد‪ ،‬قاعــد ‌‬
‫یشــود‪:‬‬ ‫یگویند‪ :‬بدعت بــه دو نــوع تقســیم م ‌‬ ‫بعضی از مردم م ‌‬
‫مبندی‬ ‫بدعت حسنه و بدعت قبیحه‪ ،‬و دلیلشان برای این تقســی ‌‬
‫یباشد که فرمــود‪) :‬نعمــت‬ ‫قول عمر‪ ‬در مورد نماز تراویح م ‌‬
‫‪2‬‬
‫بترین بدعت است‪.‬‬ ‫البدعة هذه( این خو ‌‬
‫یگویند‪ :‬هر بدعتی ضللت نیست‪.‬‬ ‫و در نتیجه مخالفین م ‌‬
‫اما جواب‪:‬‬
‫یفرماید‪» :‬إن ش ـّر المــور محــدثاتها‪،‬‬ ‫فرمودة پیامبر‪ ‬که م ‌‬
‫وأن کل بدعة ضللة وکل ضللة فـي النــار« )بــدترین کارهــا در‬
‫دیــن چیزهــایی اســت کــه تــازه و نوپیــدا هســتند و هــر بــدعتی‬
‫ضللت است و هر ضللت و گمراهی در آتش جهنم(‪.‬‬
‫هشدار و ترسـاندن مـردم از طـرف پیـامبر‪ ‬از ایـن امـور‬
‫یباشد‪ ،‬پس برای هیــچ کســی‬ ‫صی صریح از طرف پیامبر‪ ‬م ‌‬ ‫ن ّ‬
‫حلل و جایز نیست مــذموم و ناپســند بــودن را از بــدعت کنــار‬
‫بزند‪ ،‬و آن را حسن و نیکو بداند‪ ،‬و هر کس ایــن کــار را انجــام‬
‫دهد مکابر و سرگردان است‪.‬‬

‫هی‪ 39 :‬روایت نموده است‪.‬‬ ‫آنرا ابن وضاح در کتاب البدع صفح ‌‬
‫‪ -‬مجمع الزوائد‪ (1/188) ،‬باب اقتدا به سلف‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه‪ ،‬کتاب صلة التراویح‪ ،‬حدیث ) ‪ ،(2010‬و رواه‬ ‫‪2‬‬

‫مالک فی الموطأ‪(1/114 ) ،‬‬


‫‪25‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫و همچنین برای هیچ احدی حلل نیست که با این گفتار جامع‬


‫یفرمایــد هــر بــدعتی ضــللت و‬ ‫و کامل حضرت رسول‪ ‬که م ‌‬
‫گمراهی است مقابله کند و بگوید‪ :‬هر بــدعتی ضــللت نیســت‪،‬‬
‫این نظریه مخالفت و جنگ با رسول‪ ‬خداســت و تأویــل نمــی‬
‫‪1‬‬
‫باشد‪.‬‬
‫اما نماز تراویح در شریعت اسلم بدعت نیست‪ ،‬بلکـه سـنت‬
‫یباشد و به صورت قولی و عملی آن را بیــان کـرده‬ ‫پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫است‪ .‬و خواندن آن هم به صورت جماعت بدعت نیســت بلکــه‬
‫سنت است و پیامبر‪ ‬آن را بــه صــورت جمــاعت در اول مــاه‬
‫رمضان سه شب پشت سر هم انجام داد ولی در شــب چهــارم‬
‫فرمود‪ :‬متوجه آمدن شما به مسجد بودم‪ ،‬اما ترســیدم کــه بــر‬
‫شما واجب شود و شما هم توان انجام آن را نداشــته باشــید و‬
‫عاجز و ناتوان شوید به همیــن خــاطر آن را بــه صــورت فــردی‬
‫‪2‬‬
‫خواندم‪.‬‬
‫پس پیامبر ‪ ‬به علت خوف از فرضیت نماز تراویح آنــرا بــا‬
‫جماعت برگزار نکردنـد‪ ،‬و اگـر تـرس فـرض شـدن را نداشـت‬
‫یرفــت و آن را بــه صــورت جمــاعت بــا مــردم انجــام‬ ‫حتم ـا ً م ‌‬
‫یداد‪ .‬زمانی که عمر‪ ‬مردم را جمع کرد و امامی‪ 3‬را تعیین‬ ‫م ‌‬
‫غهای مسجد را روشن کرد‪ ،‬ایــن حــالت کــه قبل ً آن‬ ‫نمود و چرا ‌‬
‫یدادنــد بــدعت نامیــده شــد‪ ،‬کــه‬‫را بــه ایــن صــورت انجــام نم ‌‬
‫هدفشان بدعت لغوی بود نه اصطلحی‪ ،‬چون سنت آن را تأیید‬
‫یکند‪ ،‬و همچنین ترس فرض شدن با فــوت پیــامبر‪ ‬از بیــن‬ ‫م ‌‬
‫رفت به همین خاطر زمینة انجام آن به صورت جماعت فراهم‬
‫‪4‬‬
‫بود‪.‬‬

‫‪ -‬اقتضاء الصراط المستقیم‪) ،‬شیخ السلم ابن تیمیه‪(588-2/582 ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری‪ ،(4/251) ،‬کتاب صلة التراویح‪ ،‬حدیث‪ ،(2012) :‬و‬ ‫‪2‬‬

‫هم چنین در جاهای دیگر‪.‬‬


‫‪ -‬آن امام که توسط حضرت عمر تعیین شد أبی بن کعب بود‪ .‬موطأ‪،‬‬ ‫‪3‬‬

‫)‪(1/114‬‬
‫‪ -‬به کتاب اقتضاء الصراط المستقیم‪ ،‬ابن تیمیه مراجعه شود‪) ،‬‬ ‫‪4‬‬

‫‪(591-2/588‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪26‬‬

‫اما قول عمر‪ ‬کــه فرمــود‪) :‬نعمت البدعة هللذه( اگــر‬


‫بخواهیم حکمی را به قول عمــر فــاروق ‪ ‬ثــابت کنیــم مخــالفین‬
‫یگویند که این گفته حجت نیست پس چگونه زمانی که مخــالف‬ ‫م ‌‬
‫قول پیامبر‪ ‬و سنت او باشد حجــت شــده مــی توانــد؟‪ .‬و اینکــه‬
‫ینامد‪ ،‬منظورش بدعت لغوی است نه‬ ‫عمر فاروق آن را بدعت م ‌‬
‫اصطلحی و شـرعی‪ ،‬چـون بـدعت لغـوی شـامل تمـام کارهـایی‬
‫یشود که قبل ً نظیر و مثلی نداشته است‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫اما بدعت شرعی‪ :‬بدعتی است که هیچ دلیــل شــرعی بــرای‬
‫انجام آن وجود ندارد‪ ،‬زمانی که پیــامبر‪ ‬بــه طــور شــفاف در‬
‫مورد چیزی دســتور داده اســت دللــت بــر مســتحب یــا واجــب‬
‫بودن آن کار بعد از فوت پیامبر‪ ‬دللت دارد‪ ،‬و اگر چنانچه به‬
‫تها عمل شود مثل قرار دادن صدقه از طــرف ابــوبکر‬ ‫این سن ‌‬
‫تها بعــد از فــوت پیــامبر‪‬‬ ‫‪ ،‬زمــانی کــه عمــل بــه ایــن ســن ‌‬
‫صورت گیرد صحیح اســت در لغــت بــه آن بــدعت گفتــه ‌شــود‪،‬‬
‫چون کاری است تـازه و ابتــدائی‪ .‬نمـاز تراویــح یــا جمـع کــردن‬
‫قرآن در یک مصحف‪ ،‬و یا تبعید یهود خیبر‪ 1‬و نصاری نجــران‪ 2‬و‬
‫امثال آنها از منطقه جزیرة العرب از طرف عمر فاروق ‪ ‬نیز‬
‫به همین صورت است‪.‬‬

‫‪ -‬خیبر هشت برد از مدینه –در مسیر شام‪ -‬دور است‪ ،‬که هفت قلعه‬ ‫‪1‬‬

‫و مزارع و باغ خرمای فراوانی داشت‪ ،‬خیبر به زبان یهودی یعنی دژ و‬


‫قلعه که پیامبر‪ ‬در سال هفتم یا هشتم هجری آن را فتح کرد و در‬
‫زمان عمر فاروق ‪ ‬اهل آن به شام تبعید شدند‪ .‬معجم البلدان‪) ،‬‬
‫‪ (410 -2/409‬و فعل خیبر بخشی از ولیت مدینة منوره است‬
‫‪ -‬نجران در طرف مقابل یمن قرار گرفته است‪ ،‬به خاطر نجران بن‬ ‫‪2‬‬

‫یعرب قحطان به این نام نامگذاری شده چون او آنجا را آباد کرد‪،‬‬
‫های بزرگ دارد در زمان رسول خدا کعبه ای نیز در آنجا وجود‬ ‫در ‌‬
‫فهایی داشت که پیامبر‪ ‬آنها را به مباهله فراخواند‪ ،‬در‬‫داشت‪ ،‬اسق ‌‬
‫آنجا گودال اخدود ایجاد شد که تا اکنون بقایای آن وجود دارد‪.‬‬
‫نجران اکنون تابع عربستان سعودی و ولیت مستقلی است که از‬
‫ریاض )پایتخت( از مسیر وادی دواسر حدود نه صد کیلومتر دور است‬
‫و به زراعت شهرت یافته است‪ .‬معجم البلدان ‪.270-266 /5‬‬
‫‪27‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫دوم‪ -‬حکم بدعت در اسلم‬


‫مبندی آن مختلــف‬ ‫حکــم بــدعت بــه خــاطر اختلف در تقســی ‌‬
‫است‪:‬‬
‫بعضی از علما که بر حسب احکام تکلیفی بدعت را به پنج نـوع‬
‫هاند‪ ،‬مانند عزبن عبدالسلم و غیره نــزد آنهــا در حکــم‬ ‫تقسیم کرد ‌‬
‫بدعت اشکالی وجــود نــدارد‪ ،‬بــدعت نــزد آنهــا بــه بــدعت واجــب‪،‬‬
‫یشود‪.‬‬ ‫مندوب‪ ،‬مباح‪ ،‬مکروه و بدعت حرام تقسیم م ‌‬
‫بــدعت واجــب حکــم آن واجــب و بــدعت منــدوب حکمــش‬
‫مستحب است و هکذا انواع دیگر‪.‬‬
‫هاش‬ ‫یگوینــد بــدعت هم ‌‬ ‫و اما بر اساس قــول کســانی کــه م ‌‬
‫مــذموم و ناپســند اســت – کــه ایــن نظریــه قــول راجــح علمــا‬
‫یباشد – آنها معتقد هستند که هر بدعتی حــرام اســت‪ ،‬ولــی‬ ‫م ‌‬
‫تحریم آن متفاوت است‪:‬‬
‫تها کفر است و جای تأویل وجود ندارد‪،‬‬ ‫الف‪ -‬بعضی از بدع ‌‬
‫یکنــد‪ ،‬خداونــد‬‫مثــل بــدعت جــاهلی کــه قــرآن آن را بیــان م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬‫م ‌‬
‫‪         ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪     ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪    ‬‬ ‫‪‬‬
‫)انعام ‪(136 /‬‬ ‫‪       ‬‬
‫تپرســتان همیشــه دچــار اوهــام خرافــات هســتند‪ .‬مثل ً اینگــونه(‬ ‫»)ب ‌‬
‫مشرکان سهمی از زراعت و چهارپایانی را کــه خــدا آنهــا را آفریــده‬
‫یگوینــد‪ :‬ایــن بــرای‬ ‫یدهند و به گمان خــود م ‌‬ ‫است برای خدا قرار م ‌‬
‫یجوئیم( و این برای شــرکاء‬ ‫خداست )و با این سهم به خدا تقرب م ‌‬
‫تهــا و اصــنام تقــرب‬ ‫)و معبودهــای( ماســت )و بــا ایــن ســهم بــه ب ‌‬
‫یجوئیم«‪.‬‬‫م ‌‬
‫و فرمودة خداوند‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪     ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪28‬‬

‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬


‫)انعام ‪(139 /‬‬ ‫‪ ‬‬
‫یگویند جنینی که در شکم این حیوانات است ویژة مردان ماســت و‬ ‫»م ‌‬
‫مـرده متولـد شـود‪ ،‬همـه در آن‬
‫ُ‬ ‫جنیـن‬ ‫اگـر‬ ‫و‬ ‫اسـت‪،‬‬ ‫حـرام‬ ‫مـا‬ ‫زنان‬ ‫بر‬
‫شریک هستند«‪.‬‬
‫و فرمودة خداوند‪:‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬
‫)مائده‪(103 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪ ‬‬
‫»خداوند بحیره‪ ،‬سائبه‪ ،‬وصیله و حامی را مشــروع و مقــرر نداشــته‬
‫است«‪.‬‬
‫هی حفــظ نفــس و مــال‬ ‫و بدعت منــافقین کــه دیــن را وســیل ‌‬
‫تها و‬‫یدانند‪ ،‬همین طور است و چیزهای شبیه این نوع بــدع ‌‬ ‫م ‌‬
‫انواع کفرهای موجود نیز چنین هستند‪.‬‬
‫تها جزو معاصی و گناهانی است که کفــر‬ ‫ب‪ -‬بعضی از بدع ‌‬
‫نیستند‪ ،‬یا حداقل علما در مورد آن اختلف دارند که کفر است‬
‫‪29‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یــا خیــر؟ مثــل بــدعت خــوارج و قــدریه‪ 1‬و مــرجئه‪ 2‬و ســایر‬
‫ههای گمراه دیگر‪.‬‬ ‫گرو ‌‬
‫تها معصــیت و گنــاه اســت‪ ،‬مثــل بــدعت‬ ‫ج‪ -‬بعضــی از بــدع ‌‬
‫ازدواج نکــردن یـا روزه گرفتــن بــه خـاطر تشــنگی زیـاد و زیـر‬
‫هها را بریدن( به قصد‬ ‫آفتاب رفتن‪ ،‬و یا خود را اخته کردن )خای ‌‬
‫قطع شهوت‪.‬‬
‫تها مکــروه اســت‪ ،‬ماننــد بــدعت تعریــف‬ ‫د‪ -‬بعضــی از بــدع ‌‬
‫)یعنی اجتماع مردم در مساجد برای دعای شب عرفه( یا مثــل‬
‫ههــای جمعــه و امثــال ایـن‬ ‫ذکــر نــام ســلطین و حکــام در خطب ‌‬
‫تها‪.‬‬
‫بدع ‌‬
‫تها در یک رتبــه قــرار ندارنــد و حکــم آنهــا یکــی‬‫که این بدع ‌‬
‫نیست‪.‬‬
‫همانطور که بعضی از گناهان صغیره و بعضی دیگر کبیره به‬
‫هاند‪ .‬کــه ایــن مراتــب‬‫تها هم به همین گون ‌‬ ‫یروند‪ ،‬بدع ‌‬ ‫شمار م ‌‬

‫‪ -‬قدریه گروهی بودند که صفات ازلی خدا مانند علم‪ ،‬قدرت‪ ،‬حیات و‬ ‫‪1‬‬

‫یکردند و معتقد بودند که خدا نه اسم و نه‬ ‫سمع و بصر را انکار م ‌‬


‫یشود‪ ،‬کلم خدا حادث و مخلوق است‪ ،‬یا‬ ‫صفت دارد‪ .‬و خدا دیده نم ‌‬
‫معتقد بودند که خداوند خالق کارهای مردم نیست و مردم خودشان‬
‫یکردند به همین خاطر به‬ ‫خالق کار خود هستند‪ ،‬قضا و قدر را انکار م ‌‬
‫یگفتند‪ .‬بدعت آنها در آخر عصر صحابه ی کر ام بوجود‬ ‫آنها قدریه م ‌‬
‫آمد و بیشتر آنها در سرزمین شام بوده و در بصره و مدینه نیز وجود‬
‫داشتند‪ .‬اصل این بدعت را مجوسی از اهل بصره ابداع کرده و سپس‬
‫معبد جهنی از او فرا گرفت‪ .‬صحابه ی کرام بدعت آنها را به سختی‬
‫مورد تردید قرار دادند‪ .‬برای تفصیل بیشتر مراجعه شود به‪ :‬الفرق‬
‫بین الفَرق ص‪ (94 -93) :‬و مجموع الفتاوی )‪ (386 384 -7‬و )‪-13‬‬
‫‪.(37 -36‬‬
‫یگفتند‪ :‬با وجود ایمان معصیت و‬ ‫‪ -‬مرجئه گروهی گمراه بودند که م ‌‬ ‫‪2‬‬

‫گناه ضرری ندارد‪ ،‬همانطور که عبادت با وجود کفر معنی ندارد‪ .‬ارجاء‬
‫یعنی تأخیر‪ ،‬به آنها مرجئه گفتند چون عمل را از نّیت به تأخیر انداختند‬
‫و یا حکم مرتکب کبیره را تا روز قیامت به تأخیر انداختند‪ ،‬و معتقد‬
‫یشود و ایمان در قلب و زبان می باشد‪.‬‬ ‫بودند که ایمان کم و زیاد نم ‌‬
‫برای تفصیل بیشتر مراجعه شود به‪ :‬الفرق بین الفَرق ص‪-190) :‬‬
‫‪ (195‬و الملل والنحل از شهرستانی ص‪.(146 - 139) :‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪30‬‬

‫بوســیلة واقــع شــدن آن در ضــروریات‪ ،‬حاجیــات )نیازهــا( و‬


‫یشوند‪.‬‬‫تحسینیات شناخته م ‌‬
‫اگر بدعت در دایرة ضروریات باشد مثل‪ :‬بدعت برای حفــظ‬
‫دیــن‪ ،‬جــان‪ ،‬نســل‪ ،‬عقــل‪ ،‬مــال‪ ،‬از بزرگــترین گناهــان کــبیره‬
‫یشوند‪ ،‬و اگر داخل تحسینیات باشد بــدون اشــکال‬ ‫محسوب م ‌‬
‫نتر و اگر واقع در حاجیــات باشــد حــالت متوســط‬ ‫هاش‪ ،‬پایی ‌‬ ‫رتب ‌‬
‫بین آنها را دارد‪.‬‬
‫یباشد‪ ،‬و همچنان کــه مشــخص‬ ‫بدعت هم از جملة گناهان م ‌‬
‫است تفاوت در گناهان هم ثابت شــده اســت‪ ،‬بــه همیــن دلیــل‬
‫تها هم متفاوتند و درجة گناهانشان نیز مختلف است‪.‬‬ ‫بدع ‌‬
‫تها در دایرة ضروریات‪ ،‬بعضــی در حاجیــات و‬ ‫بعضی از بدع ‌‬
‫یشوند‪.‬‬ ‫بعضی دیگر در تحسینیات واقع م ‌‬
‫یشــوند‪ :‬آن اســت کــه در‬ ‫آنچــه در رتبــة ضــروریات واقــع م ‌‬
‫یشود‪.‬‬ ‫دایرة دین‪ ،‬نفس‪ ،‬نسل‪ ،‬عقل و یا مال واقع م ‌‬
‫های برای واقع شدن بدعت در دایرة دیــن‪ :‬آنچــه را کــه در‬ ‫نمون ‌‬
‫‪ ‬گذشــت‬ ‫مــورد اخــتراع کفــار و تغییــر دیــن حضــرت ابراهیــم‬
‫یفرماید‪:‬‬‫یتوان نام برد‪ ،‬آنجا که خداوند م ‌‬ ‫م ‌‬
‫‪     ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪)   ‬مائده ‪(103 /‬‬
‫»خداوند بحیره‪ ،‬سائبه‪ ،‬وصیله و حامی را مشــروع و مقــرر نداشــته‬
‫است«‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬بحیره‪ :‬شــتری اســت کــه شــیر آن‬ ‫سعیدبن مسیب م ‌‬
‫تها بود‪ ،‬و هیچ کس از مردم حــق نوشــیدن از‬ ‫مخصوص طاغو ‌‬
‫آن را نداشت‪.‬‬
‫تهــا( آن را‬
‫سائبه‪ :‬شتری بود که بــه خــاطر خــدایان خــود )ب ‌‬
‫یشد‪.‬‬‫رها می کردند و هیچ کس سوار آن نم ‌‬
‫وصیله‪ :‬شــتر جــوانی اســت‪ ،‬کــه اولیــن زاد آن مــاده باشــد‪،‬‬
‫سپس برای بار دوم هم ماده شتر دیگر نتیجة آن باشد‪ ،‬اگر بــه‬
‫یشد به خاطر‬ ‫این صورت دو دفعه پشت سر هم ماده متولد م ‌‬
‫یکردند‪.‬‬‫تهای خود آنها را رها م ‌‬‫طاغو ‌‬
‫‪31‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫حام‪ :‬شتر نر و مذکری است کــه بــرای چنــد بــار او را بــالی‬


‫یکنند و از او نسل گیــری مــی نماینــد‪ ،‬زمــانی‬ ‫شتر ماده بال م ‌‬
‫که این کار را تکمیل کرد و آن را برای طواغیت تخصیص دادند‬
‫و از بارکشی و سوار شدن معاف نمودنــد‪ ،‬چیــزی بــر او حمــل‬
‫‪1‬‬
‫ینامیدند‪.‬‬
‫نکرده و آن را حامی م ‌‬
‫یکنــد‪ ،‬چــون‬ ‫های کــه گذشــت کــار جــاهلیت را مــردود م ‌‬ ‫آی ‌‬
‫چیزهایی را از خود اختراع و ایجاد کردند و آن را به دین نسبت‬
‫یشمردند‪.‬‬ ‫دادند و آن را جزو شعائر خود م ‌‬
‫هی بدعت در نفس‪ :‬چیزهایی اســت کــه دربــارة‬ ‫مثال و نمون ‌‬
‫عقیدة هند‌وها از لغر کردن جسم و بدن خود و تعــذیب و قتــل‬
‫بها را به وحشــت‬ ‫یشود‪ ،‬که قل ‌‬ ‫ههای مختلف ذکر م ‌‬ ‫آن به شیو ‌‬
‫یدهند تا بــه گمــان خــود‬ ‫هی این کارها را انجام م ‌‬ ‫یاندازد‪ ،‬هم ‌‬ ‫م ‌‬
‫ههــای دیگــر‬
‫هی اعلی مــرگ در آخــرت برســند‪ .‬از نمون ‌‬ ‫بــه درج ‌‬
‫بها در زمان جاهلیت بــه خــاطر‬ ‫بدعت در نفس این بود که عر ‌‬
‫ترس از فقر و ناداری و یا عار و ننگ‪ ،‬فرزندان خود را به قتــل‬
‫یفرماید‪:‬‬‫یرساندند‪ ،‬خداوند م ‌‬ ‫م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬‫‪ ‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪‬‬
‫‪)‬اسراء‪(31 :‬‬
‫»فرزندانتان را از ترس فقر و تنگدستی نکشید‪ .‬مــا آنــان و شــما را‬
‫یدهیم«‪.‬‬ ‫روزی م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫)تکویر‪(9-8 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫یشــود‪ ،‬بــه ســبب‬
‫»و هنگامی که از دختر زنــده بــه گــور پرســیده م ‌‬
‫کدامین گناه کشته شده است؟«‪.‬‬
‫جهــای دوران‬‫هی بــدعت در نســل‪ :‬نکــاح و ازدوا ‌‬ ‫مثال و نمون ‌‬
‫یالله عنهــا روایــت شــده کــه‪:‬‬
‫یباشد‪ ،‬از عایشــه رض ـ ‌‬‫جاهلی م ‌‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(2/283) ،‬کتاب‬ ‫‪1‬‬

‫تفسیر‪ ،‬حدیث‪(4623) :‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪32‬‬

‫ازدواج در زمان جاهلیت به چهار صورت بــود‪ :‬یــک نــوع ازدواج‬


‫همیــن ازدواج امــروزی مــردم بــود‪ ،‬مــرد بــه خواســتگاری زن‬
‫یکــرد‪،‬‬ ‫یرفت و آن را از ولی و سرپرست او خواســتگاری م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکردنــد ســپس بــا هــم ازدواج‬ ‫مهریــه را تعییــن و پرداخــت م ‌‬
‫یکردند‪.‬‬‫م ‌‬
‫نوع دیگر این بود که مــرد بعــد از اینکــه همســرش از حیــض‬
‫یگفــت‪ :‬دنبــال فلن نفــر )مــورد نظــر‬ ‫یشــد بــه او م ‌‬‫پــاک م ‌‬
‫خودشان( بفرست و با او آمیــزش کــن‪ ،‬و خــودش از آن دوری‬
‫یشـد از او‬ ‫یکرد و تا زمانی که برایـش صددرصـد معلـوم نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکرد‪ ،‬و چون مطمئن‬ ‫باردار شده است با او آمیزش دوباره نم ‌‬
‫می شدند که زن باردار شده است‪ ،‬مرد هرگــاه میخواســت بــا‬
‫یداد که‬ ‫او آمیزش می کرد‪ .‬و این کار را به این خاطر انجام م ‌‬
‫فرزنــدش نجیــب و اصــیل باشــد‪ .‬کــه ایــن ازدواج را ازدواج‬
‫ینامیدند‪.‬‬ ‫هگیری از عضو خاص( م ‌‬ ‫استبضاع )بهر ‌‬
‫ازدواج دیگری به این صورت بود کــه جمــاعتی از یــک گــروه‬
‫یکردنــد‪ ،‬زمــانی کــه‬ ‫کمتر از ده تن با هم با یــک زن نزدیکــی م ‌‬
‫یگذشــت‬ ‫ینمود و چنــد روز م ‌‬ ‫یشد و وضع حمل م ‌‬ ‫زن حامله م ‌‬
‫یکردند و هیچ یک از ایــن مردهــا کــه بــا آن زن‬ ‫آنها را احضار م ‌‬
‫یتوانست سرپیچی کند و حاضر نشود‪ ،‬بــه‬ ‫نزدیکی کرده بود نم ‌‬
‫یشـدند‪ ،‬آن زن بــه آنهـا‬ ‫طوری کـه همگــی نــزد آن زن جمـع م ‌‬
‫های را بــه دنیــا آوردم‪،‬‬ ‫یگفت‪ :‬دانستید که چه کار کردیــد‪ ،‬بچ ‌‬ ‫م ‌‬
‫ای فلن کس این پسر شماست‪ ،‬آن زن هر یک از ایــن مــردان‬
‫یگفــت‬ ‫یکــرد و م ‌‬ ‫را که دوست داشت به اختیار خود انتخاب م ‌‬
‫یشــد و آن مــرد‬ ‫این پسر شماست در نتیجه بچــه بــه او داده م ‌‬
‫یتوانست از آن خودداری کند‪.‬‬ ‫هم نم ‌‬
‫ازدواج چهارم‪ :‬به این صورت بود کــه عــدة زیــادی از مــردم‬
‫یرفتنــد آن زن هیــچ کــس را منــع کنــد‪ ،‬و آنهــا زنــان‬ ‫نزد زنی م ‌‬
‫مهایی بــه عنــوان علمــت و نشــانه روی‬ ‫فاحشه بودند‪ ،‬آنها پرچ ‌‬
‫یکردند‪ ،‬هر کس دوســت داشــت نــزد آنهــا‬ ‫درهایشان آویزان م ‌‬
‫ً‬
‫یشد و بعدا وضع حمل‬ ‫یرفت‪ ،‬هر زمان یکی از آنها حامله م ‌‬ ‫م ‌‬
‫هشناس هــم‬ ‫یکردند و یک قیاف ‌‬ ‫یکرد مردم را برای او جمع م ‌‬ ‫م ‌‬
‫‪33‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یداد کــه بــه قیــافه و‬‫یشد‪ ،‬پــس بچــه را بــه کســی م ‌‬‫دعوت م ‌‬
‫شـــکل او نزدیکـــی و شـــباهت بیشـــتری داشـــت و او هـــم‬
‫یتوانست سرپیچی کند‪.‬‬ ‫نم ‌‬
‫زمانی که حضرت محمد‪ ‬به پیامبری مبعوث شد تمام این‬
‫جهای دوران جاهلی را نابود کرد و از بین برد و فقط ایــن‬ ‫ازدوا ‌‬
‫‪1‬‬
‫ازدواج امروزی که مرسوم است باقی مانده‪.‬‬
‫مثال بدعت در عقل‪ :‬شریعت اســلم بیــان کــرده اســت کــه‬
‫حکم خـدا بـر بنــدگان فقـط توسـط آنچــه کـه در دیـن از زبـان‬
‫یباشــد‪ ،‬لــذا خداونــد‬ ‫پیــامبران آمــده اســت جــایز و صــحیح م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)نساء‪(59 :‬‬ ‫‪  ‬‬
‫»و اگر در چیزی اختلف داشتید آن را به خدا )با رجوع بــه قــرآن( و‬
‫پیغمبر )با رجوع به سنت نبوی( برگردانید«‪.‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫و خداوند م ‌‬
‫‪)      ‬انعام‪(57 :‬‬
‫»حکم و دستور فقط در دست خداست«‪.‬‬
‫بعضی از اقوام ازاین اصل خـارج شـدند و گمـان کردنــد کـه‬
‫نگذاری مجال و مکانی دارد و گفتنــد‬ ‫عقل نیز در تشریع و قانو ‌‬
‫که حسن و قبح عقلی داریــم‪ ،‬در نــتیجه در دیــن خــدا چیــزی را‬
‫بوجود آوردند که در آن وجود نداشت‪.‬‬
‫هی کفار در مورد معامله‪:‬‬ ‫و نمونة بدعت در مال و ثروت‪ :‬گفت ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)بقره‪(275 :‬‬ ‫‪  ‬‬
‫»خرید و فروش مانند ربا است«‪.‬‬
‫چون آنها عمل بــه آن را جــایز مــی پنداشــتند بــه قیــاس فاســد‬
‫استدلل نمــوده و گفتنــد‪ :‬چــون اگــر مبلــغ ده درهــم –مثل‪ -‬کــه‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(9/182) ،‬کتاب‬ ‫‪1‬‬

‫نکاح‪ ،‬حدیث‪ .(5127) :‬و به روایت سنن ابوداود )‪ (2/702‬کتاب‬


‫الطلق‪ ،‬حدیث شماره‪.2272 :‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪34‬‬

‫چیزی را با آن تا پانزده روز خریده بــود فســخ کــرده و آنــرا بــه‬


‫پانزده درهم افزایش می داد و مدت آنرا تـا یکمــاه تمدیــد مــی‬
‫نمود گویا آنرا به پانزده درهم تا دو ماه خریــده اســت‪ .‬خداونــد‬
‫متعال ایشان را تکذیب فرموده‪ ،‬بر آنها تردید کرد و فرمود‪:‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)بقره‪(275 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫»آن به خاطر این بود که آنها گفتند خرید و فروش مثــل رباســت )و‬
‫فرقی باهم ندارند( و حــال آن کــه خداونــد خریــد و فــروش را حلل‬
‫کرده است و ربا را حرام نموده است«‪) .‬یعنی خرید و فروش مثــل‬
‫ربا نیست(‪.‬‬
‫هند و بــه یــک‬ ‫این چیزی است که خودشان آن را بوجود آورد ‌‬
‫تهایی است کــه‬ ‫یکنند‪ ،‬این از جمله بدع ‌‬ ‫رأی فاسد استدلل م ‌‬
‫هاند که بر پایه و اســاس خطــر و‬ ‫در خرید و فروش بوجود آورد ‌‬
‫یباشند‪.‬‬ ‫ضرر استوار م ‌‬
‫تها چیزی اســت کــه از امــوال خــود بــرای‬ ‫از جمله این بدع ‌‬
‫مهــای مختلــف روی آن‬ ‫یدهند و نا ‌‬‫امیر و حاکم مملکت قرار م ‌‬
‫یکند‪:‬‬‫هاند‪ ،‬که شاعر در شعر زیر نام آنها را ذکر م ‌‬ ‫گذاشت ‌‬
‫وحکمــــــک والنشــــــیطة‬ ‫لــــک المربــــاع فیهــــا‬
‫والفضـــــــــــــــــــــــــو ُ‬
‫ل‬ ‫والصــــــــــــــــــــــفایا‬

‫مرباع‪ :‬یک چهارم غنیمت‪ ،‬صفایا‪ :‬مقدار چیزی بـود کـه امیـر‬
‫یکرد‪ .‬نشیطه‪ :‬چیــزی بــود کــه ســربازان در‬ ‫برای خود تعیین م ‌‬
‫یکردند‪.‬‬‫یآوردند و غنیمت م ‌‬ ‫راه بدست م ‌‬
‫فضول‪ :‬غنیمــتی بــود کــه امکــان تقســیم آن نبــود بــه خــاطر‬
‫کشتن آن‪ ،‬و خاص امیر بود‪ .‬زمانی که خداوند تقســیم غنیمــت‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫را دستور داد آنجا که م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪)  ‬انفال‪(41 :‬‬
‫‪35‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫هی غنــائمی را کــه )در جنــگ بدســت‬ ‫»)ای مسلمانان( بدانید کــه هم ‌‬
‫یباشــد«‪ .‬بـا‬
‫یآورید( یک پنجم آن متعلق بـه خــدا و پیغمـبر و ‪ ...‬م ‌‬‫م ‌‬
‫‪1‬‬
‫تها از بین رفتند ‪.‬‬ ‫این حکم خدا تمام این بدع ‌‬
‫امام شاطبی معتقد است که بدعت صغیره وجود ندارد مگر‬
‫اینکه چند شرط در آن وجود داشته باشد از آن جمله‪:‬‬
‫‪ -1‬بر آن مدوامت نشــود‪ .‬چــون گناهــان صــغیره در صــورت‬
‫یشوند‪ ،‬و اصرار بــر بــدعت صــغیره آن را‬ ‫دوام بر آنها کبیره م ‌‬
‫یکشاند‪.‬‬‫به کبیره م ‌‬
‫‪ -2‬شخص مبتدع نباید برای بــدعت خــود دعــوت ‌کنــد‪ ،‬چــون‬
‫بدعت بعضی اوقات صغیره است ولی شخص مبتدع بــا تکــرار‬
‫آن در میان مردم و عمل به آن باعث ترویج آن در میان مــردم‬
‫هی مــردم نیــز بــه گــردن او‬ ‫یشــود و گنــاه بقی ‌‬ ‫و عمل بــه آن م ‌‬
‫یافتد‪.‬‬‫م ‌‬
‫نهــایی کــه‬ ‫هاند یــا مکا ‌‬
‫‪ -3‬در جاهــایی کــه مــردم جمــع شــد ‌‬
‫یشـود و یـا اینکـه شـعائر دینـی بیـان‬ ‫تهای پیامبر‪ ‬اجـرا م ‌‬ ‫سن ‌‬
‫یگردد نباید آن بدعت را انجــام دهــد‪ ،‬در صــورتی کــه در میــان‬ ‫م ‌‬
‫اجتماع مردم آن را انجام دهد و انجام دهنده جزو کسانی بود که‬
‫یکردند یا نســبت بــه او حســن ظــن داشــتند‪،‬‬ ‫مردم به او اقتدا م ‌‬
‫انجام چنین بــدعتی از مضــرترین چیزهــایی اســت کــه بــه ســنت‬
‫یزنـد‪ ،‬چـون اگـر مـردم بـه او اقتـدا کننـد بـدعت‬ ‫اسلم ضربه م ‌‬
‫یشود چـون عـوام النـاس بـه او اقتـدا‬ ‫صغیره در حق او کبیره م ‌‬
‫یکنند که آنچه بیان کرده اســت‬ ‫هاند‪ ،‬و یا اینکه مردم گمان م ‌‬ ‫کرد ‌‬
‫یشود پس مثل این است کــه بگویــد‬ ‫از شعائر اسلم محسوب م ‌‬
‫این کار سنت پیامبر‪ ‬است و از آن پیروی کنید‪.‬‬
‫‪ -4‬نباید بدعت را کوچک و ناچیز بداند‪ ،‬چون ســبک شــمردن‬
‫متــر اســت و گنــاه صــغیره را‬ ‫گناه از انجــام گنــاه بزرگــتر و مه ‌‬
‫تبدیل به کبیره می گرداند‪.‬‬
‫هر زمـان ایـن شـرایط در بـدعت صـغیره جمـع شـوند امیـد‬
‫است صغیره محسوب گردد و هر زمان یکی از شرایط مذکور‬
‫یشــود‪ ،‬همـانطور‬ ‫یا بیشتر در آن جمع شود کــبیره محســوب م ‌‬
‫‪ -‬به اعتصام شاطبی‪ (48-2/37) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪36‬‬

‫‪1‬‬
‫که گناهان نیز چنین هستند‪.‬‬
‫بعد از اینکه حکــم بــدعت را بیــان کردیــم بــه صــورت خیلــی‬
‫کوتاه‪ ،‬موضع و نظر سلف صالح را در مورد بدعت بــه صــورت‬
‫یکنیــم و هشــدار آنهــا نســبت بــه آن را بیــان‬ ‫عمــومی بیــان م ‌‬
‫ینمائیم‪ .‬به طور مثال‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫ن مــن‬ ‫یفرماید‪» :‬القتصاد فی السّنة‪ ،‬أحس ُ‬ ‫ابن مسعود‪ ‬م ‌‬
‫‪2‬‬
‫الجتهاد فی البدعة«‪.‬‬
‫»بسنده کردن بر سنت پیامبر‪ ‬و انجــام دادن آنهــا بهــتر از‬
‫ایجاد و اجتهاد در بدعت کردن است«‪.‬‬
‫یفرماید‪» :‬ما أتی علی الناس عام إل أحدثوا‬ ‫ابن عباس‪ ‬م ‌‬
‫‪3‬‬
‫فیه بدعة‪ ،‬وأماتوا فیه سّنة حتی تحیا البدع‪ ،‬وتموت السنن«‪.‬‬
‫یکننـد‪ ،‬و‬‫یگــذرد مـردم بــدعتی را ایجـاد م ‌‬ ‫»هر سالی کــه م ‌‬
‫یبرنــد‪ ،‬بــه طــوری کــه‬‫تهای پیامبر‪ ‬را از بین م ‌‬ ‫سنتی از سن ‌‬
‫یمیرند«‪.‬‬‫تها م ‌‬
‫یشوند و سن ‌‬ ‫تها زنده م ‌‬‫بدع ‌‬
‫یفرماید ‪» :‬اتبعــوا ولتبتــدعوا‬ ‫ابن مسعود‪ ‬در جای دیگر م ‌‬
‫‪4‬‬ ‫فقد ُ‬
‫کفیتم«‬
‫»از رســول خــدا‪ ‬پیــروی کنیــد و بــدعت را در دیــن ایجــاد‬
‫نکنید‪ ،‬چون آنچه پیامبر‪ ‬از قرآن و سنت برایتــان بیــان کــرده‬
‫است شما را کافی است«‪.‬‬

‫و معاذبن جبل‪ ‬گفته است‪» :‬إن من ورائکم فتنا یکثر فیهــا‬


‫ن والمنــافق‪،‬‬‫المــال‪ ،‬ویفتــح فیهــا القــرآن‪ ،‬حــتی یأخ ـذ َهُ المــؤم ُ‬
‫ل والمرأةُ والصغیُر والکبیُر والعبد والح ـّر‪ ،‬فیوشــک قــائل‬ ‫والرج ُ‬
‫ن؟ ماهم بمتبعی‬ ‫أن یقول‪ :‬ما للّناس لیتبعونی وقد قرأت القرآ َ‬
‫‪ -‬به کتاب اعتصام‪ ،‬امام شاطبی مراجعه شود‪(72-2/65) .‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬حاکم آن را در مستدرک کتاب علم )‪ (1/103‬بیان کرده و گفته‬ ‫‪2‬‬

‫است‪ :‬حدیثی صحیح بر شرط شیخین است‪.‬‬


‫‪ -‬هیثمی آن را مجمع الزوائد بیان کرده است‪ ،(1/188) .‬طبرانی در‬ ‫‪3‬‬

‫کبیر آن را آورده است و راویان آن مطمئن هستند‪ .‬و ابن وضاح در‬
‫کتاب البدع والنهی عنها ص‪ 38 :‬آنرا رواست نموده است‪.‬‬
‫‪ -‬دارمی آن را در سنن خود آورده است‪(1/69) .‬‬ ‫‪4‬‬
‫‪37‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫حتی أبتدع لهم غیره‪ .‬فإیاکم وما ابتـدع‪ ،‬فـان مـا ابتـدع ضـللة‪،‬‬
‫م زیغة الحکیم‪ ،1‬فإن الشیطان قد یقول کلمــة الضــللة‬ ‫َوأحذرک ُ ْ‬
‫‪2‬‬
‫علی لسان الحکیم‪ ،‬وقد یقول المنافق کلمة الحق«‪.‬‬
‫یکنــد‪ ،‬مــال و‬ ‫»در آینده فتنه و بلهای زیادی شما را تهدید م ‌‬
‫یشــود‪ ،‬قــرآن بــاز شــده و آن را‬ ‫ههــا زیــاد م ‌‬
‫ثــروت در آن فتن ‌‬
‫یخوانند‪ ،‬به طوری که مؤمن و منــافق‪ ،‬مــرد و زن‪ ،‬بــزرگ و‬ ‫م ‌‬
‫یکنند‪ ،‬ممکــن اســت فــردی‬ ‫کوچک‪ ،‬عبد و آزاده آن را تلوت م ‌‬
‫یکنند‬‫یآیند و از من پیروی نم ‌‬ ‫بگوید که چرا مردم دنبال من نم ‌‬
‫یخوانم؟ آنهــا هرگــز از مــن پیــروی‬ ‫در حالی که من قرآن را م ‌‬
‫یکنند مگــر اینکــه بــدعتی را ایجــاد کنــم و چیــزی غیــر از آن‬ ‫نم ‌‬
‫برای آنها بیاورم‪ ،‬پس بترسید از ایجاد بــدعت و اضــافه نمــودن‬
‫به دین‪ ،‬چون هر بدعتی ضــللت و گمراهــی اســت‪ ،‬شــما را از‬
‫یترســانم‪ ،‬شــیطان از زبــان‬ ‫منحرف شدن عالم دینی از حق م ‌‬
‫یکنــد‪ ،‬و بعضــی‬ ‫هکننده را بیان م ‌‬ ‫عالم دینی گفتار فاسد و گمرا ‌‬
‫یآورد«‪.‬‬ ‫اوقات منافق حق را بر زبان م ‌‬
‫موقف و نظر سلف صــالح در مــورد بــدعت صــریح و واضــح‬
‫یباشد‪ ،‬که آن هم ترســاندن از بــدعت اســت‪ ،‬و آنهــا شــدیدا ً‬ ‫م ‌‬
‫حریصند بر تمسک به سنت نبوی و چنگ زدن به آن‪ ،‬بــه همیــن‬
‫هانــد‪ :‬کــه‬ ‫هی اسلم مانند‪ :‬ســفیان ثــوری و غیــره گفت ‌‬ ‫خاطر ائم ‌‬
‫بتر اســت‪،‬‬ ‫بدعت در نظر ابلیس از انجام معصیت بهــتر و خــو ‌‬
‫یشود توبه کرد ولــی صــاحب بــدعت‬ ‫چون از معصیت و گناه م ‌‬
‫توبه نمی کند‪.‬‬
‫یتوان از بدعت توبه کرد این است که‪:‬‬ ‫منظور آنها از اینکه نم ‌‬
‫شخص مبتدع؛ آن کسی که عبادتی را بوجود آورده که خداوند آن‬
‫را تشریع نکرده است و پیــامبر‪ ‬آن را نیــاورده اســت‪ ،‬عمــل و‬
‫یبینــد‪ ،‬تــا‬
‫یدهد و آن را نیکو و خــوب م ‌‬ ‫کار خود را مزین جلوه م ‌‬
‫زمانی که آن را نیکو و خوب احساس کند تـوبه نمـی کنـد‪ ،‬چـون‬

‫‪ -‬یعنی انحراف دانشمند و عالم از حق‪ ،‬هر زمان عالم از حق‬ ‫‪1‬‬

‫یشود‪ .‬به کتاب عون المعبود‪(12/342) ،‬‬


‫منصرف شد از او پیروی نم ‌‬
‫مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬ابوداود آن را در سنن خود روایت کرده است‪(5/17) .‬‬ ‫‪2‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪38‬‬

‫اولین شرط قبول توبه علم و آگاهی به زشت بودن آن اســت‪ .‬و‬
‫یباشــد آن را تــرک‬ ‫یا اینکه کاری که خوب‪ ،‬واجــب و مســتحب م ‌‬
‫کرده است‪ ،‬تا زمانی که کار و فعل خود را نیکــو ببینــد و آن کــار‬
‫در واقع زشت و بد باشد او توبه نمی کند‪.‬‬
‫ولی توبه از بدعت امکان دارد‪ ،‬به این صورت که خداونــد او‬
‫را هدایت دهد و حق و حقیقت برای او روشن شـود‪ ،‬همـانطور‬
‫که خداوند بعضی از کفار و منافقین و بعضی از اهــل بــدعت و‬
‫‪1‬‬
‫ضللت و گمراهی را هدایت داده است‪.‬‬
‫هالله سؤال شد ‪ :‬مردی کــه روزه‬ ‫از امام احمدبن حنبل رحم ‌‬
‫یآورد نزد شما بهتر است؟ یا کسی‬ ‫یگیرد و اعتکاف به جا م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکند؟‬
‫که اهل بدعت را رد م ‌‬
‫یکنــد‬‫یخوانــد و اعتکــاف م ‌‬ ‫امام جواب داد‪ :‬کسی که نماز م ‌‬
‫یباشد‪ ،‬و اما زمانی که از اهل بدعت و بدی آن‬ ‫برای خودش م ‌‬
‫یکند این کار به نفع مسلمانان است‪ ،‬در نتیجه بهتر و‬ ‫صحبت م ‌‬
‫‪2‬‬
‫یباشد‪.‬‬
‫لم ‌‬‫افض ‌‬
‫هالله – بیان کرده است که‪ :‬به‬ ‫شیخ السلم ابن تیمیه – رحم ‌‬
‫اتفاق تمام مسلمانان ترساندن مــردم از بــدعت و بــدعتیان بــر‬
‫یباشــد‪ .‬و همچنیــن در جــای دیگــر‬ ‫همــة مســلمانان واجــب م ‌‬
‫یفرمایــد‪ :‬بــر اســاس ســنت و اجمــاع‪ ،‬اهــل بــدعت از اهــل‬ ‫م ‌‬
‫معصیت های شــهوانی بــدتر هســتند‪ ،‬چــون پیــامبر‪ ‬بــه جنــگ‬
‫هی ظــالم نهــی‬ ‫کــردن بــا خــوارج دســتور داد و از جنــگ بــا ائم ‌‬
‫یشــود‬ ‫فرمود‪ .‬و در مورد کسی که شراب نوشیده و مســت م ‌‬
‫ه«‪» 3‬او را لعنت نکــن‬ ‫ب الله ورسول َ ُ‬ ‫یگوید‪» :‬لتلعن ْ ُ‬
‫ه فإنه یح ُ‬ ‫م ‌‬
‫چون او خدا و رسول‪ ‬را دوست دارد«‪.‬‬
‫َ‬
‫م‬ ‫ضئ ْ ِ‬
‫ضــیِء هــذا أقــوا ٌ‬ ‫ن ِ‬ ‫مـ ْ‬‫ج ِ‬‫وقال فی ذی الخویصـرة‪» :‬یخـر ُ‬
‫یقرأون القرآن لیجاوُز حنـاجرهم‪ ،‬یمرقـون مـن الـدین – وفـی‬
‫هی فتاوای ابن تیمیه مراجعه شود‪.(28/231) .‬‬ ‫‪ -‬به مجموع ‌‬ ‫‪1‬‬

‫هی فتاوای ابن تیمیه مراجعه شود‪(28/231) .‬‬ ‫‪ -‬به مجموع ‌‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه‪ ،(12/75) ،‬کتاب الحدود‪ ،‬حدیث شماره‪) :‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪ .(6780‬و لفظ آن‪» :‬ل تلعنوه‪ ،‬فوالله ما علمت أنه یحب الله‬
‫ورسوله«‪.‬‬
‫‪39‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫روایة )مـن السـلم( – کمــا یمـرق السـهم مـن الرمیــة‪ ،‬یحقـر‬


‫أحدکم صلته مع صــلتهم‪ ،‬وصــیامه مــع صــیامهم‪ ،‬وقراءتــه مــع‬
‫ن فی قتلهم أجًرا عندالله‬ ‫قراءتهم‪ ،‬أینما لقیتموهم فاقتلوهم‪ ،‬فإ ّ‬
‫‪1‬‬
‫ِلمن قتلهم یوم القیامه«‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬در مورد ذوالخویصره فرمودند‪:‬‬
‫یشــوند کــه قــرآن را تلوت‬ ‫»از نســل ایــن‪ ،‬اقــوامی پیــدا م ‌‬
‫یشــوند‬ ‫یگزرد‪ ،‬از دیــن خــارج م ‌‬ ‫یکنند ولی از حنجرة آنها نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫یرود‪ ،‬هر یک از شما نمــاز و‬ ‫همانطور که تیر از کمان بیرون م ‌‬
‫هی آنهــا ســبک و حقیــر‬ ‫هاش را بــا مقایســه بــا نمــاز و روز ‌‬‫روز ‌‬
‫یشمارد‪ ،‬و تلوت خویش را در مقایســه بــا تلوت آنهــا حقیــر‬ ‫م ‌‬
‫یبیند‪ ،‬هر کجا به آنها رسیدید آنهــا را بــه قتــل برســانید چــون‬ ‫م ‌‬
‫یکشد نــزد خــدا در روز قیــامت اجــر و‬ ‫برای کسی که آنها را م ‌‬
‫ثواب قصد دارد‪.‬‬
‫گناه اهل معاصی انجــام بعضــی چیزهــایی اســت کــه از آنهــا‬
‫هاند‪ ،‬مثل‪ :‬دزدی‪ ،‬زنا‪ ،‬شراب نوشی‪ ،‬و یا خوردن مــال‬ ‫نهی شد ‌‬
‫مردم به ناحق‪.‬‬
‫ولی گنــاه اهــل بــدعت‪ ،‬پیــروی نکــردن از ســنت پیــامبر‪ ‬و‬
‫هاند ‪ ،‬و اصل بدعت‬ ‫جماعت مسلمانان است که به آن امر شد ‌‬
‫خوارج این بود کــه اطــاعت از پیــامبر‪ ‬در آنچــه ظــاهر قــرآن‬
‫است را جایز نمی پنداشتند‪ ،‬که این ترک یک واجب بود‪.‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری‪ ،‬با اختلف اندک در بعضی الفاظ )‪ ،(6/376‬کتاب‬ ‫‪1‬‬

‫النبیاء‪ ،‬حدیث شماره‪ ،(3344) :‬و مسلم با شرح نووی‪-7/160) ،‬‬


‫‪ (167‬با الفاظ و طرق مختلف‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪40‬‬

‫یها‪ 1‬هــم اصــحاب را عــادل نم ‌‬


‫یداننــد و محبــت و‬ ‫رافضــ ‌‬
‫یدانند که این هم ترک نمــودن‬‫استغفار برای آنان را درست نم ‌‬
‫‪2‬‬
‫واجب است‪.‬‬

‫تها‬‫سوم‪ :‬اسباب پیدایش بدع ‌‬


‫ابتداع یعنی ایجـاد کـردن و اضـافه نمـودن بـه دیـن‪ ،‬ایجـاد و‬
‫بهایی دارد‪ ،‬از جمله‪:‬‬ ‫اضافه نمودن به دین سب ‌‬
‫‪ -1‬جهل به وسایل فهم‪.‬‬
‫‪ -2‬جهل به مقاصد و منظورها‪.‬‬
‫‪ -3‬حسن ظن نسبت به عقل‪.‬‬
‫‪ -4‬تبعیت از هوا و هوس‪.‬‬
‫‪ -5‬بدون علم و آگاهی از دیــن صــحبت کــردن و قبــول آن از‬
‫گوینده‪.‬‬
‫‪ -6‬عدم آگــاهی بــه ســنت پیــامبر‪ ،‬کــه شــامل مــوارد زیــر‬
‫یشود‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫الف‪ -‬عدم آگاهی به احادیث صحیح و غیرصحیح‪.‬‬
‫ب‪ -‬جهل و عدم آگاهی به جایگاه سنت در اسلم‪.‬‬
‫هروی متشابهات‪.‬‬ ‫‪ -7‬پیروی و دنبال ‌‬

‫یگویند پیامبر‪ ‬بر خلفت‬ ‫های گمراه هستند که م ‌‬ ‫‪ -‬رافضی ها فرق ‌‬ ‫‪1‬‬

‫یگویند علی معصوم بوده و هر کس‬ ‫علی نص صریح نموده است‪ ،‬و م ‌‬
‫با او مخالفت کند کافر است‪ ،‬مهاجرین و انصار حق را کتمان کردند‪،‬‬
‫و دنبال هوا و هوس خود رفتند‪ ،‬دین و شریعت را تغییر دادند‪ .‬و معتقد‬
‫یگویند‪ :‬ابوبکر و عمر منافق‬ ‫هستند اصحاب پیامبر‪ ‬مرتد شدند‪ ،‬م ‌‬
‫بودند‪ ،‬یا ایمان آوردند بعدا ً کافر شدند – والعیاذ بالله –‪ .‬روافض در‬
‫طول تاریخ با کفار‪ ،‬یهود و نصارا بر علیه مسلمانان همدست بوده اند‪.‬‬
‫ریشه ی زندقه و نفاق از بین آنها سر زده است مانند‪ :‬زندقه ی‬
‫قرامطه‪ ،‬باطنیه و دیگران‪ .‬و جای هیچ تردیدی نیست که آنها از‬
‫خوارج بدتر هستند‪ .‬روافض به فرقه های زیادی تقسیم شده اند‪.‬‬
‫هالله – )‪-356/ 3‬‬ ‫به مجموعة الفتاوی شیخ السلم ابن تیمیه – رحم ‌‬
‫‪ (357‬و الفرق بین الفرق ص‪ (17 -15) :‬مراجعه شود‪.‬‬
‫هالله – مراجعه شود‪) .‬‬ ‫‪ -‬به مجموعة الفتاوی ابن تیمیه – رحم ‌‬ ‫‪2‬‬

‫‪(105-20/103‬‬
‫‪41‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫‪ -8‬تمسک به چیزهایی برای اثبات احکــام کــه شــارع آنهــا را‬


‫قبول ندارد‪.‬‬
‫‪ -9‬غلوّ در شخصیت بعضی اشخاص‪.‬‬
‫یشوند و گاهی‬ ‫بها با هم جمع م ‌‬ ‫بعضی اوقات تمام این سب ‌‬
‫یشوند‪.‬‬ ‫اوقات دو یا سه سبب با هم جمع م ‌‬
‫یشــوند بــه‬‫تها م ‌‬‫بها و دلیلی که باعث پیدا شدن بــدع ‌‬ ‫سب ‌‬
‫یگردند‪:‬‬
‫شرح زیر مشخص م ‌‬

‫سبب اول‪ :‬جهل و عدم آگاهی به وسایل و ادوات فهم‬


‫خداوند سبحان قرآن را بــه زبــان عربــی نــازل کــرده اســت‪،‬‬
‫یباشــد‪ ،‬و‬
‫شهــای آن بــه زبــان عربــی م ‌‬‫الفــاظ و معــانی و رو ‌‬
‫خداوند در قرآن آن را بیان کرده است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫)یوسف‪(2 :‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫»ما آن قرآن را )به زبان( عربی فرو فرستادیم«‪.‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫و خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬
‫)زمر‪(28 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬‫‪ ‬‬
‫»قرآن فصیحی که به زبان عربی )نازل شده( است و خــالی از هــر‬
‫گونه کژی و نادرستی است«‪.‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫و خداوند م ‌‬
‫‪     ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪   ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬‫‪‬‬
‫)شعراء‪(195-193 :‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬
‫مدهنــدگان‬
‫»جبرئیل آن را فروآورده است‪ ،‬بر قلب تو‪ ،‬تا از زمرة بی ‌‬
‫باشی‪ ،‬با زبان عربی روشن و آشکار«‪.‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫و خداوند م ‌‬
‫‪   ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪     ‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪42‬‬

‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬


‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)نحل‪(103 :‬‬ ‫‪   ‬‬
‫یگویند‪) :‬این‬ ‫یزنند و( ایشان م ‌‬‫یدانیم که )کفار مکه تهمت م ‌‬ ‫»ما م ‌‬
‫یآموزد و بلکه( آن را انسانی )بــه‬ ‫آیات قرآنی را خدا به محمد‪ ‬نم ‌‬
‫یآموزد‪ ،‬زبان کسی کــه )آمــوزش قــرآن را(‬ ‫نام جبر رومی( به او م ‌‬
‫یدهند‪ ،‬گنگ و غیرعربی است و این )قرآن( بــه زبــان‬ ‫به او نسبت م ‌‬
‫بهــا هــم در برابــر‬
‫عربی گویا و روشــنی اســت )کــه حــتی شــما عر ‌‬
‫هاید(«‪.‬‬
‫فصاحت و بلغت آن حیران و درماند ‌‬
‫یفهمیم که قرآن به زبــان عربــی بــر‬ ‫پس با بیان این آیات م ‌‬
‫پیامبر‪ ‬نازل شده است‪ ،‬تا اول اعراب‪ ،‬سپس تمام مردم بــه‬
‫صورت عمومی انذار یابند‪ ،‬و روشن است کــه جــز بــا دانســتن‬
‫زبان عربی شریعت اسلم فهم نخواهد شــد‪ ،‬خداونــد هــم ایــن‬
‫یکند‪:‬‬
‫مطلب را با این تعبیر بیان م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)رعد‪(37 :‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬‫‪ ‬‬
‫بهــای آســمانی را بــرای پیغمــبران پیشــین‬ ‫»همــانگونه )کــه کتا ‌‬
‫فرستادیم( قرآن را هـم بــه عنــوان داور )بــه زبـان( عربــی )بــر تــو(‬
‫فرستادیم«‪.‬‬
‫تها مبعوث شــده‬ ‫تها و مل ‌‬ ‫زمانی که پیامبر‪ ‬برای تمام ام ‌‬
‫نهــا را تــابع زبــان عربــی‬
‫تها و زبا ‌‬
‫است‪ ،‬پس خداوند تمام مل ‌‬
‫قرار داده است‪ ،‬پس مادامی که این طور باشد فهم کتاب خدا‬
‫)قرآن( جز از طریقی که بدان نازل شده ممکن نیست‪.‬‬
‫برای فهم مقاصد و معانی قرآن آلت و وسایلی وجود دارند‪،‬‬
‫از جمله‪:‬‬
‫یشــود‪ ،‬مثــل ایــن‬‫‪ -1‬خطاب عمــومی کــه ظــاهر آن اراده م ‌‬
‫فرمودة خداوند متعال‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)هود‪(6 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫ی آن‪ ،‬بــر عهــدة خــدا‬
‫های در زمین نیست مگر اینکه روز ِ‬
‫»هیچ جنبند ‌‬
‫است«‪.‬‬
‫‪43‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫این آیه عمومیتی ظاهر دارد که هیچ خصوصیتی در آن دیــده‬


‫یشود‪.‬‬‫نم ‌‬
‫‪ -2‬خطــاب عمــومی اســت‪ ،‬ولــی از جهــتی عــام و از جهــتی‬
‫یباشد‪ ،‬مثل‪:‬‬‫خاص م ‌‬
‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪ ‬‬ ‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫﴿‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)حجرات‪(13 :‬‬ ‫‪﴾ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫هایم‪ ،‬و شــما را تیــره‬
‫»ای مردمان! ما شما را از مرد و زنــی آفریــد ‌‬
‫هایم تا همدیگر را بشناسید«‪.‬‬ ‫تیره و قبیله قبیله نمود ‌‬
‫این یک عمومیت است که هیچ احدی از مردم از آن خارج و‬
‫یشود‪ ،‬چون هر انسانی از یــک مــذکر و مؤنــثی بــه‬
‫مستثنی نم ‌‬
‫وجود آمــده اســت‪ ،‬بــه جــز حضــرت عیســی‪ ‬ســپس خداونــد‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫م ‌‬
‫‪    ‬‬
‫)حجرات‪(13 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫یترین شما نزد خداوند باتقو‌اترین شماست«‪.‬‬
‫یگمان گرام ‌‬
‫»ب ‌‬
‫یباشد‪ ،‬چون تقوی خاص انسانی اســت‬ ‫این قسمت خاص م ‌‬
‫که مکلف و عاقــل باشــد‪ ،‬پــس در آیــه عــامی وجــود دارد و آن‬
‫خلقت انسان و تیره و قبیله اســت و خاصــی در آن وجــود دارد‬
‫که تقوا است‪.‬‬
‫یباشــد‪،‬‬
‫‪ -3‬خطاب عام است ولی منظــور و هــدف خــاص م ‌‬
‫مثل‪:‬‬
‫‪    ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫لعمران‪(173 :‬‬
‫)آ ‌‬
‫»آن کسانی که مردمان بدیشان گفتند‪ :‬مردمـان بـر ضـد شـما گـرد‬
‫هاند‪ ،‬پس از ایشان بترسید«‪.‬‬
‫یکدیگر فراهم آمد ‌‬
‫مقصود و هدف از ناس دوم در این آیه خاص است نه عــام‪،‬‬
‫هاند‪ ،‬آنها هم نــاس‬
‫چون آن کسانی که مردم علیه آنها جمع شد ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪44‬‬

‫هاند‪ ،‬ولی لفظ ناس هــم بــر‬ ‫هستند‪ ،‬در حالی که آنها خارج شد ‌‬
‫یشود‪.‬‬‫سه نفر هم بر همه مردم و یا بین آنها اطلق م ‌‬
‫‪ -4‬بعضــی اوقــات از خطــاب ظــاهری غیــر ظــاهر آن مــراد‬
‫یباشد‪ ،‬مثل فرمودة خداوند‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫‪                        ‬‬
‫)انبیاء‪(11 :‬‬ ‫‪        ‬‬
‫یهـای ســتمگری را )بــه ســبب‬
‫»بسیار بوده اسـت کـه )اهـالی( آباد ‌‬
‫هایم«‪.‬‬
‫کفرشان( نابود کرد ‌‬
‫زمانی که فرمود‪    :‬‬
‫بر این دللت دارد که منظورش اهل آن است‪.‬‬
‫با اثبات این مسائل‪ ،‬بر کسی که در حوزة دین و شریعت در‬
‫یآورد‪ ،‬دو‬ ‫یکند و صحبت به میان م ‌‬ ‫اصول و فروع آن تحقیق م ‌‬
‫چیز واجب است‪:‬‬
‫‪ -1‬باید به زبانی عربی مسلط باشد‪ ،‬و مثل یک عرب به این‬
‫هی لغت‪ 1‬بر زبـان عربـی‬ ‫زبان آگاهی داشته باشد‪ ،‬و یا مثل ائم ‌‬
‫تسلط داشته باشد‪.‬‬
‫منظور این نیست که دقیقا ً مثل آنها باشد‪ ،‬بلکه منظـور ایـن‬
‫است که در کل فهم آن کامل ً عربی باشد‪.‬‬
‫‪ -2‬هــر زمــان در قــرآن و حــدیث پیــامبر ‪ ‬مشــکلی در فهــم‬
‫لفظی پیش آمد‪ ،‬نباید عقل و نظــر خـود را پیشــقدم کنــد‪ ،‬بلکــه‬
‫باید به کسی دیگر که به علم عربــی و فهــم آنهــا بیشــتر تســلط‬
‫دارد مراجعه کند‪ ،‬چون ممکن است بعضی اوقــات بــا اینکــه بــر‬
‫زبان عربی هم مسلط باشد ولی فهم آن مطلب بر او مخفی و‬
‫پوشیده باشد‪ ،‬پس لزم است در این موارد احتیاط کند‪ ،‬بعضــی‬
‫یباشد‪ ،‬ولــی فهــم بعضــی‬ ‫اوقات فرد یک عرب خالص و عالم م ‌‬
‫معانی برای او واضح نیست و لزم است در مورد آن سؤال کند‬
‫و توضیح بخواهد‪ ،‬همانطور که معنی آیــة ﴿فــاطر الســماوات﴾‬
‫برای ابن عباس پوشیده و مخفی بود‪.‬‬

‫لبن احمد‪ ،‬سیبویه‪ ،‬کسائی‪ ،‬فّراء‪.‬‬


‫‪ -‬مثل خلی ‌‬ ‫‪1‬‬
‫‪45‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫تا اینکه یکــی از عربهــای بــادیه نشــین در مــورد خصــومت و‬


‫ی‪ :‬أنــا ابتــدئتها‪.‬‬
‫دشمنی به خاطر یک چاه گفــت‪ :‬أنــا فطرتهــا أ ْ‬
‫‪1‬‬
‫یعنی من آن را به وجود آوردم‪ ،‬یعنی من آن را شروع کردم‪.‬‬
‫لهایی که بــه خــاطر کوتــاهی در معــانی لغــات و فهــم‬ ‫از مثا ‌‬
‫شهــای آن‪ ،‬معــانی قــرآن تحریــف و تغییــر یــافته‬ ‫اســلوب و رو ‌‬
‫یگوینــد بــرای مــرد‬ ‫اســت‪ ،‬زعــم و گمــان کسـانی اســت کــه م ‌‬
‫درست است که ن ُــه زن داشــته باشــد‪ ،‬و بــه ایـن آیــه اســتدلل‬
‫یکنند‪:‬‬
‫م ‌‬
‫‪      ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪(3‬‬ ‫‪)   ‬نساء‪:‬‬
‫»با زنان دیگری که برای شما حللند و دوست دارید‪ ،‬با دو یــا ســه‬
‫یا چهار تا ازدواج کنید«‪.‬‬
‫چون چهار‪ ،‬ســه‪ ،‬دو در آن آمــده اســت‪ ،‬پــس جمــع آنهــا ن ُــه‬
‫یشود‪ ،‬کــه معنــی فعــال و مفعــل را در کلم عــرب نفهمیــده‬ ‫م ‌‬
‫است‪ ،‬که معنی آیه این است اگر دوست داشــتید بــا دو زن یــا‬
‫‪2‬‬
‫سه یا چهار ازدواج کنید‪.‬‬

‫سبب دوم‪:‬‬
‫جهل و نادانی نسبت به مقاصد شریعت‬
‫دو چیــز بــر کســانی کــه در مــورد شــریعت اســلم صــحبت‬
‫یکنند واجب است‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫‪ -1‬مـورد اول ایـن اسـت کـه ایـن فـرد معتقـد باشـد دیـن و‬
‫چگونه نقصــی نــدارد‪،‬‬‫شریعت اسلم صددرصد کامل است و هی ‌‬
‫و باید ارتباط او با دین در عبادات و معــاملت و عــادات در حــد‬
‫اطاعت و اطمینان و ایمان باشد‪ ،‬و از حد و مرز شریعت خارج‬
‫یشود‪ ،‬چـون کمـال‬ ‫نشود‪ ،‬چون خروج از آن ارتداد محسوب م ‌‬
‫و تمام بودن شریعت ثابت شده است‪ ،‬پس کسی که چیــزی را‬

‫‪ -‬به تفسیر ابن کثیر‪ (3/546) ،‬تفسیر سوره فاطر مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به اعتصام شاطبی‪ (304-2/293) ،‬و به کتاب البدعة والمصالح‬ ‫‪2‬‬

‫المرسلة ص‪ (131 -125) :‬مراجعه شود‪.‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪46‬‬

‫بــر آن بیفزایــد و یــا چیــزی را از آن کــم کنــد مبتــدع محســوب‬


‫یشود‪ .‬شریعت اسلم بصورت کامل آمــده اســت‪ ،‬و دیــن از‬ ‫م ‌‬
‫طرف خداوند به اتمام رسیده و او تعــالی بــه آن راضــی شــده‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫است‪ ،‬خداوند م ‌‬
‫‪       ‬‬ ‫‪      ‬‬ ‫﴿‪   ‬‬
‫‪          ‬‬
‫‪     ‬‬ ‫‪   ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫)مائده‪(3 :‬‬ ‫‪﴾       ‬‬
‫»امروزه )احکام( دین شما را برایتان کامل کــردم و نعمــت خــود را‬
‫بر شما تکمیل نمودم‪ ،‬و اسلم را به عنوان آئین خداپسند برای شما‬
‫برگزیدم«‪.‬‬
‫و پیـــامبر مـــا ‪ ‬خـــاتم پیـــامبران اســـت‪ ،‬خداونـــد متعـــال‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫‪             ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪   ‬‬ ‫‪      ‬‬
‫‪                  ‬‬
‫)احزاب‪(40 :‬‬ ‫‪       ‬‬
‫»محمد‪ ‬پدر )نسبی( هیچ یک از مردان شما )نه زید و نــه دیگــری(‬
‫نبوده‪ ،‬بلکه فرستادة خدا و آخرین پیغمبران است«‪.‬‬
‫آنحضرت ‪ ‬در واقع آخرین رسالت و کاملترین را آوردنــد و‬
‫محال است خداوند چیــزی را در ایــن دیــن بــدون توضــیح تــرک‬
‫کــرده باشــد‪ ،‬و یــا چیــزی را بیــان نکــرده باشــد‪ ،‬اوســت کــه‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫م ‌‬
‫‪      ‬‬
‫)اسراء‪(15 :‬‬ ‫‪   ‬‬
‫»و ما )هیچ شخص و قومی( را مجازات نخــواهیم کــرد‪ ،‬مگــر اینکــه‬
‫پیغمبری را روان سازیم«‪.‬‬
‫مگر غیراین است که این شریعت و دین که حضــرت محمــد‬
‫‪ ‬آن را آورده است‪ ،‬شریعتی است باقی و مانــدگار‪ ،‬صــالح و‬
‫هی‬ ‫نها و ادوار بــر هم ‌‬
‫کافی و کامل‪ ،‬تا روز قیامت در تمام زما ‌‬
‫ً‬
‫یباشد‪ .‬و خداوند سبحان مستقیما حفــظ‬ ‫مردم حجت و دلیل م ‌‬
‫‪47‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫این رسالت را بعهده گرفته است‪ ،‬تا از هر گونه شــک و شــبهه‬


‫و گمان و ظن به دور باشد‪ ،‬و از هــر عیــبی در امــان بمانــد‪ ،‬تــا‬
‫تعالیم و قوانین آن پیوسته پاک و صاف باشــد و دســت و فکــر‬
‫مریض انسان و هــوا و هــوس او در آن دخــالت نداشــته باشــد‪.‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫خداوند سبحان م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)حجر‪(9 :‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫یباشیم«‪.‬‬
‫هایم و خود ما پاسدار آن م ‌‬
‫»ما خود قرآن را فرستاد ‌‬
‫)و تــا روز قیــامت آن را از دســتبرد دشــمنان و از هــر گــونه‬
‫یداریم(‪.‬‬‫تغییر و تبدیل زمان محفوظ و مصون م ‌‬
‫بعد از همة این مسائل‪ ،‬واجــب اســت نســبت بــه دســتورات‬
‫این شریعت تسلیم‪ ،‬و به کامل بــودن‪ ،‬و کــافی بــودن آن بــرای‬
‫تمام نیازهای بشری تــا قیــامت اعتقــاد جــازم و قطعــی داشــته‬
‫هی دیگــری نــوعی برگشــت‬ ‫باشیم‪ ،‬غیر از این عقیده‪ ،‬هر عقید ‌‬
‫یرود‪.‬‬ ‫از این دین و ابتداع به شمار م ‌‬
‫چگــونه‬
‫‪ -2‬مورد دوم‪ :‬بین آیات قرآن و بین احادیث نبــوی‪ ،‬هی ‌‬
‫هی آنهــا از یــک منبــع‬‫تضــاد و مخــالفتی وجــود نــدارد‪ ،‬بلکــه هم ‌‬
‫یگیرند‪ ،‬و یک شرع و‬ ‫غدان نور م ‌‬ ‫سرچشمه گرفته و از یک چرا ‌‬
‫هدف واحد آن را تنظیم کرده است‪ ،‬پس هر انسانی نسبت بـه‬
‫این مطلب جاهل باشد‪ ،‬این جهل و نـادانی منجــر بــه خــروج از‬
‫یشود‪ .‬توضیح این مسأله به این صورت اســت‪:‬‬ ‫دین و ابتداع م ‌‬
‫کفار که اهل فصاحت و بلغت بودند‪ ،‬و در بیان و ادبیات عربی‬
‫اســتاد بودنــد‪ ،‬در کمیــن پیــامبر‪ ‬بــرای اثبــات اینکــه قــرآن از‬
‫طرف خودش بوده و خداونــد آن را نــازل نکــرده بــود ایســتاده‬
‫یفرماید‪:‬‬‫بودند‪ ،‬خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫)نساء‪(82 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪48‬‬

‫یاندیشــند )و معــانی و مفــاهیم آن را‬


‫هی قرآن نم ‌‬
‫»آیا )منافقان( دربار ‌‬
‫یکنند تا به وجوب طاعت خدا و پیروی امر تو پــی ببرنــد( و‬ ‫بررسی نم ‌‬
‫اگر از سوی غیر خدا آمـده بـود در آن تناقضـات و اختلفـات فراوانـی‬
‫یکردند«‪.‬‬‫پیدا م ‌‬
‫هاللــه –‬
‫هاللــه – از ســعیدبن جــبیر – رحم ‌‬
‫امام بخــاری – رحم ‌‬
‫یکند که‪ :‬مردی به ابن عباس‪ ‬گفت‪ :‬بعضی مســائل‬ ‫روایت م ‌‬
‫را در قرآن سراغ دارم که بـه نظـر مـن بـا هـم اختلف دارنـد‪،‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)مؤمنون‪(101 :‬‬ ‫‪  ‬‬
‫چگــونه‬
‫»)هنگــامی کــه بــرای بــار دوم در صــور دمیــده شــد(‪ ،‬هی ‌‬
‫یمانـــد‪ ،‬و در آن روز از‬
‫خویشـــاوندی و نســـبتی در میـــان آنـــان نم ‌‬
‫یپرسند«‪.‬‬ ‫همدیگر نم ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫و خداوند م ‌‬
‫‪   ‬‬
‫‪)  ‬صافات‪:‬‬
‫‪(27‬‬
‫یکنند«‪.‬‬
‫ینمایند و همدیگر را بازخواست م ‌‬
‫»بعضی رو به بعضی م ‌‬
‫و فرمودة خداوند‪:‬‬
‫‪    ‬‬
‫)نساء‪(42 :‬‬ ‫‪‬‬
‫یتوانند )کردار یا (گفتاری را از خدا پنهان سازند«‪.‬‬
‫»)در آن روز( نم ‌‬
‫و فرمودة خداوند‪:‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪   ‬‬
‫)انعام‪(23 :‬‬ ‫‪‬‬
‫هاند‪.‬‬
‫» پروردگارا ما مشرک نبود‌هایم«‪ ،‬و در این آیه کتمان کرد ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫و خداوند م ‌‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
49 ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

  


    
(30-27 / ‫)نازعات‬  
،‫خلقــت آســمان را قبــل از خلقــت زمیــن بیــان کــرده اســت‬
:‫یگوید‬‌ ‫سپس م‬
   
   
    

   
   
     
  
  
  

  
  
   
      
  
(11-9 :‫)فصلت‬  
‫نها بیــان‬
‌ ‫که در این آیه خلقت زمین را قبل از خلقــت آســما‬
.‫یکند‬
‌ ‫م‬
:‫یفرماید‬‌ ‫و خداوند م‬
(27 :‫)نساء‬     
(165 :‫)نساء‬    
(134 :‫)نساء‬    
‫یشود که خداوند صاحب ایــن صــفات بــوده‬ ‌ ‫این طور فهمیده م‬
.‫بعدا ً تمام شده است‬
:‫ فرمود‬‫ابن عباس‬
   
 
(101 :‫)مؤمنون‬  
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪50‬‬

‫نها و‬
‫هی دوم هر چـه در آسـما ‌‬ ‫هی اول است‪ ،‬در نفخ ‌‬ ‫در نفخ ‌‬
‫یشوند‪ ،‬مگر کسی که خدا بخواهد‪ ،‬در ایــن‬ ‫زمین است نابود م ‌‬
‫یپرسند‪ ،‬سپس‬ ‫هنگام خویشاوندی وجود ندارد‪ ،‬و از همدیگر نم ‌‬
‫یکنند و همدیگر را بازخواســت‬ ‫هی آخر رو به همدیگر م ‌‬ ‫در نفخ ‌‬
‫یکنند‪.‬‬
‫م ‌‬
‫‪) ﴾  ‬انعام‪:‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫اما فرمودة خداوند‪﴿ :‬‬
‫‪(23‬‬

‫هاش‪:‬‬
‫و فرمود ‌‬
‫‪    ‬‬
‫)نساء‪(42 :‬‬ ‫‪‬‬
‫یکند‪،‬‬‫یگذرد و آنها را عفو م ‌‬ ‫خداوند از گناهان اهل اخلص م ‌‬
‫هایم‪ ،‬در ایــن‬
‫یگوییم مشرک نبود ‌‬ ‫یگویند‪ :‬بیایید م ‌‬
‫و مشرکین م ‌‬
‫یشــود کــه نتواننــد حــرف‬
‫هنگام بر دهانهــای شــان مهــر زده م ‌‬
‫یآیــد و حــرف‬‫بزنند‪ ،‬و به جای آنهــا دســتهای شــان بــه نطــق م ‌‬
‫ییــابیم کــه خداونــد هیــچ ســخنی را کتمــان‬‫یزنــد‪ ،‬پــس درم ‌‬
‫م ‌‬
‫یکند‪ ،‬و نزد خداوند‪:‬‬‫نم ‌‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬‫‪ ‬‬
‫‪   ‬‬
‫)نساء‪(42 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫»در آن روز کســانی کــه کفــر را برگزیــده و از فرمــان پیغمــبر ســر‬
‫یدارند که کـاش زمیــن را بـر روی آنـان صــاف‬ ‫هاند‪ ،‬دوست م ‌‬
‫برتافت ‌‬
‫یشــدند( در آن روز‬ ‫مردگــان در خــاک پنهــان م ‌‬ ‫ُ‬ ‫همچون‬ ‫)و‬ ‫یکردند‬‫م ‌‬
‫یتوانند کردار یا گفتاری را از خدا پنهان سازند«‪.‬‬ ‫آنان نم ‌‬
‫و خداونــد زمیــن را در دو روز )دو مرحلــه( بــه وجــود آورد‪،‬‬
‫نها را خلــق نمــود‪ ،‬و آنهــا را در دو روز دیگــر‬‫ســپس آســما ‌‬
‫منسجم کرد‪ ،‬سپس زمین را گسترانید و گسترش آن ایــن بــود‬
‫هها‬
‫یها و تپ ‌‬‫هها و زیبای ‌‬
‫که آب و مرتع را از آن بیرون آورد‪ ،‬و کو ‌‬
‫‪51‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫را میان آنها در دو روز دیگر خلق کرد‪ .‬این است فرمــوده ی او‬
‫تعالی‪:‬‬
‫)نازعات‪(30 :‬‬ ‫‪        ‬‬
‫و‬
‫‪                       ‬‬
‫)فصلت‪(9 :‬‬ ‫‪‬‬
‫زمین و آنچه در آن وجود دارد بــه چهــار روز )چهــار مرحلــه(‬
‫نها را در دو روز )دو مرحله( خلق نمود‪.‬‬ ‫قرار داد‪ ،‬و آسما ‌‬
‫‪                  ‬‬
‫)نساء‪(96 :‬‬ ‫‪‬‬
‫یبرد«‪.‬‬
‫»خداوند خود را بخشنده نام م ‌‬
‫یعنی پیوسته بخشنده و غفــور اســت‪ ،‬خداونــد آنچــه را اراده‬
‫یگیرد‪ ،‬پس نباید تصور کنیم که میان آیات‬ ‫یفرماید صورت م ‌‬‫م ‌‬
‫هی آن از طــرف خــدا آمــده‬ ‫قرآن اختلف وجود دارد‪ ،‬چــون هم ‌‬
‫‪1‬‬
‫است‪.‬‬
‫حسن ظن نسبت به عقل‬
‫سبب سوم‪ُ :‬‬
‫ت‪ ،‬حسن ظن به عقــل و تکیــه‬ ‫بهای بوجود آمدن بدع ‌‬ ‫از سب ‌‬
‫یکنیم‪:‬‬‫بر آن است‪ ،‬که آن را به سه صورت زیر بیان م ‌‬
‫صورت اول‪:‬‬
‫لهــا حــد و مــرزی قــرار داده‬ ‫خداونــد بــرای درک و فهــم عق ‌‬
‫است که از آن تجاوز نخواهند کــرد‪ .‬و در هــر چیــزی کــه مــورد‬
‫یتوانند صاحب درک و فهــم‬ ‫نظرشان باشد و در تمام چیزها نم ‌‬
‫یشــود‬ ‫باشند‪ ،‬اگر چنین بود و در تمام چیزهایی که بوده و یا م ‌‬
‫یفهمیدنــد بــا‬‫یشود دسترسی داشته باشــند و آنهــا را م ‌‬ ‫و یا نم ‌‬

‫‪ - 1‬به صحیح بخاری )فتح الباری(‪ ،(559-8/555) ،‬کتاب تفسیر مراجعه‬


‫شود‪ .‬بخاری آنرا تعلیقا روایت نموده سپس در آخر آن گفته است‪:‬‬
‫)یوسف بن عدی به من گفت‪ :‬عبید الله بن عمرو از زید بن ابی انیسه‬
‫از منهال این طور روایت کرده است(‪ .‬و منهال آنرا از سعید بن جبیر‬
‫از ابن عباس روایت کرده است‪.‬‬
‫به اعتصام شاطبی‪ (317-2/304) ،‬و هم چنین به کتاب البدعة والمصالح‬
‫المرسلة ص‪ (142 -133) :‬مراجعه شود‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪52‬‬

‫یشدند‪ .‬علــم خــدا پایــان نــدارد ولــی‬ ‫خداوند سبحان مساوی م ‌‬


‫علم و آگاهی بندگان محــدود و انتهــا دارد‪ ،‬در نــتیجه چیــزی کــه‬
‫یتواند با چیزی که پایان دارد مساوی باشد‪.‬‬ ‫پایان ندارد‪ ،‬نم ‌‬
‫یشــوند‪،‬‬ ‫در این کلیت چیزهای دیگر نیز بــه تفصــیل داخــل م ‌‬
‫مانند صفات و احوال و افعال و احکام آن‪.‬‬
‫یدانــد‪ ،‬و‬‫مثل ً یک چیز از جمله چیزهایی کــه خداونــد آن را م ‌‬
‫به صورت کامل و تمام از آن آگاهی دارد‪ ،‬به طوری که از علم‬
‫او تعالی نه در ذات و نه در صفات و نه در احــوال و احکــام آن‬
‫های کم و کاست وجود ندارد‪ ،‬بــه خلف‬ ‫چیز به اندازة مثقال ذر ‌‬
‫علم بندگان‪ ،‬که علم و آگاهی آنان نسبت به یــک چیــز نــاقص و‬
‫کم اســت‪ ،‬کــه ایــن امــر در انســان خیلــی واضــح و محســوس‬
‫یباشد‪ .‬و هیچ عاقلی در آن شکی ندارد‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫یشوند‪:‬‬ ‫معلومات نزد علما به سه دسته تقسیم م ‌‬
‫‪ - 1‬ضروری‪ :‬که در آن شک و گمان امکان ندارد‪ ،‬مثــل علــم‬
‫انســان بــه وجــود خــودش‪ ،‬و یــا علــم اینکــه یــک کمــتر از دو‬
‫یباشد‪.‬‬‫م ‌‬
‫‪ - 2‬بخشی دیگر از معلومــات بــه هیــچ عنــوان انســان آن را‬
‫یداند مگر اینکه به او گفته شود و یا راهــی بــرای آگــاهی او‬ ‫نم ‌‬
‫قرار داده شود‪ :‬مثل علم بــه عــالم غیــب‪ ،‬و فرقــی نــدارد ایــن‬
‫مسائل غیبی از او دور باشند یا نزدیک باشند‪.‬‬
‫‪ - 3‬قسمتی دیگر از معلومات نظری هستند‪:‬‬
‫ممکن است انسان آن را بداند و ممکــن اســت آن را ندانــد‪،‬‬
‫یشــوند و بــه‬ ‫یشود کــه بواســطه درک م ‌‬ ‫که شامل ممکناتی م ‌‬
‫یشوند‪ .‬اهل عقل و معرفــت اعتقــاد دارنــد‬ ‫خودی خود درک نم ‌‬
‫که امکان ندارد بتوان بر نظریات اتفــاق نظــر پیــدا کــرد‪ ،‬چــون‬
‫نها مختلف هستند‪ ،‬پــس زمــانی کــه‬ ‫آراء و طبایع و افکار انسا ‌‬
‫میان انسان اختلف واقع شد لزم است خــبر دهنــده ی حــق و‬
‫حقیقت را بیان کند و یــا اینکــه مجتهــدی آنچــه را کــه صــحیح و‬
‫درست باشــد بیــان نمایــد‪ .‬و بعضــی اوقــات بــه خــاطر تضــاد و‬
‫لهــا بــاهم تضــاد و مخــالفت میــان ادلــه هــم پیــدا‬
‫مخــالفت عق ‌‬
‫یشود‪ ،‬چون از دو مجتهد که نظریة مخالف دارند‪ ،‬یکــی حــق‬ ‫م ‌‬
‫‪53‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یشود‪ ،‬نتیجتا ً مخبری را لزم داریم کــه‬ ‫و دیگری دچار اشتباه م ‌‬


‫چگــونه دروغ و ضــللتی در آن نباشــد‪،‬‬ ‫صادق باشد و احتمال هی ‌‬
‫این صفت هم جز در وحی و علم الهی که پیامبر‪ ‬آن را بیــان‬
‫کرده است ممکن نخواهد شد‪.‬‬
‫صورت دوم‪:‬‬
‫هنگامی کــه قصــور و کوتــاهی عقــل در ادراک و فهــم ثــابت‬
‫شد‪ ،‬ثابت شد کــه بعضــی اوقــات عقــل چیــزی را درک و فهــم‬
‫یکنــد‪،‬‬ ‫یکنـد‪ ،‬و بعضــی اوقـات هــم چیـزی را درک و فهــم نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫چون علم و آگاهی بشر محــدود اســت و شــمولیت نــدارد‪ ،‬هــر‬
‫یتوانــد تمــام احکــام‬ ‫انــدازه مــدعی علــم و معرفــت باشــد‪ ،‬نم ‌‬
‫شرعی را بصورت کامل و شامل درک کند‪ ،‬چون ممکن اســت‬
‫از جهتی آن را درک کند ولــی از جهــتی دیگــر بــرای او مبهــم و‬
‫نامعلوم باشد‪.‬‬
‫دلیــل و مــدرک بــرای اثبــات ایــن مطلــب‪ :‬حــال و احــوال‬
‫مردمانی که در میان فاصلة مــرگ یــک پیــامبر تــا پیــامبر دیگــر‬
‫یگرفتند‪ ،‬آنها به مقتضای سیاست خودشان برای مردم‬ ‫قرار م ‌‬
‫یگذاشتند که دارای هیچ اصل منظمی نبود‪،‬‬ ‫احکام و قوانینی م ‌‬
‫و قاعــده و قــوانینی مرتــب و فراگیــر نداشــتند‪ ،‬بلکــه امــور و‬
‫مسائلی را با عقل خــوب و نیکــو جلــوه داده بودنــد ولــی بعــدا ً‬
‫شــرع و دیــن آنهــا را مــردود اعلم کــرد‪ ،‬و آن را جهــالت و‬
‫گمراهی دانست‪ ،‬البته بعضــی اوقــات شــریعت اعــتراف کــرده‬
‫هانــد بــا‬
‫است که بعضی مسائل را که مردم بــا عقــل درک کرد ‌‬
‫شریعت موافق است و یا آن را تأیید و تصحیح نموده است‪ .‬بــا‬
‫اینکــه ایشــان دارای فهــم و درک فــراوان و نظــرات پــاک و‬
‫سازنده در مسائل دنیوی بودند‪ ،‬اما عقلی که داشتد به نســبت‬
‫اموری که به آن نرسیده بودند و نظرشان درســت نبــود خیلــی‬
‫کم و اندک بود‪ ،‬به همین دلیــل معــذور بــودن آنهــا نــزد خداونــد‬
‫یرسید‪ ،‬لذا خداوند برای برطــرف کــردن ایــن‬ ‫صحیح به نظر م ‌‬
‫عذرها‪ ،‬پیامبران را فرســتاد تــا مــردم را از طرفــی مــژده و از‬
‫طرفی بترسانند‪ ،‬تا بعد از ارســال پیــامبران مــردم هیــچ دلیلــی‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪54‬‬

‫بــرای ندانســتن نداشــته باشــند‪ ،‬و معلــوم اســت کــه بــالترین‬


‫یباشد‪.‬‬‫گم ‌‬ ‫لها از آن خداوند بزر ‌‬ ‫تها و دلی ‌‬ ‫نعم ‌‬
‫انسان هر انــدازه عاقــل و عــالم و مبتکــر باشــد بــاز هــم در‬
‫یشود‪ ،‬و آرزو‬ ‫یآورد و نیاز به غیر برای او ثابت م ‌‬ ‫اموری کم م ‌‬
‫دارد که آن کار برایش تکرار شود و آن را دوباره ملحظه کنــد‬
‫و آنچه از او پنهان بوده با نظــر صــحیح آن را درســت کنــد‪ ،‬کــه‬
‫این خود دلیل کوتاهی عقل و قصور آن است‪ ،‬ولــی شــریعت و‬
‫دیانت به خلف این است‪ ،‬چون از طرف کسی آمده است کــه‬
‫یباشــد‪ ،‬و علــم او هــر چیــزی را‬ ‫حکیم و آگــاه بــه همــه چیــز م ‌‬
‫یباشــد‪،‬‬‫احاطه کرده‪ ،‬و هر چیزی نزد او بــه مقــدار و انــدازه م ‌‬
‫مالغیب و بزرگ و برتر است‪.‬‬ ‫عال ‌‬

‫صورت سوم‪:‬‬
‫یشــود‪:‬‬ ‫علم و آگاهی در زندگی ما بــه دو قســمت تقســیم م ‌‬
‫بدیهی و ضروری‪ ،‬غیر از این دو قسمت نظــر کســبی اســت‪ ،‬و‬
‫یشـود‪ .‬آن هـم یـا بـا‬ ‫نظری جز از طریـق ضـروری دانسـته نم ‌‬
‫واسطه یا بدون واسطه‪ ،‬چون تمام علما اتفاق نظر دارنــد کــه‬
‫یها کســبی هســتند‪ ،‬کــه بــرای تحصــیل آن دو‬ ‫علــوم و دانســتن ‌‬
‫یباشد‪ ،‬اگـر آن دو مقـدمه ضـروری باشـند پـس‬ ‫مقدمه لزم م ‌‬
‫معلوم است‪ ،‬ولی اگر کسبی باشند‪ ،‬پس برای کســب هــر یــک‬
‫هی دیگــر لزم و ضــروری اســت‪ ،‬بــه همیــن‬ ‫از آنهــا دو مقــدم ‌‬
‫صورت اگر یکی ضروری و دیگری کسبی باشد برای کسبی دو‬
‫مقدمه لزم است‪ ،‬اگر به ضروری رسیدیم به مطلوب و هــدف‬
‫یگیــرد‬‫هایم در غیر این صورت دور و تسلســل صــورت م ‌‬ ‫رسید ‌‬
‫کــه هــر دو هــم محــال هســتند‪ .‬پــس امکــان نــدارد کــه غیــر از‬
‫هایــم و‬‫ضروری چیزی را بدانیم جز از طریق آنچه که فهــم کرد ‌‬
‫هایم‪ .‬مثــل درد و یــا لــذت دیــدن از‬
‫نســبت بــه آن آگــاهی داشــت ‌‬
‫چیزی‪ ،‬و یا اینکه آن چیز برای عقل بدیهی و معلوم است مثــل‬
‫م ما به وجود خودمان‪ ،‬و یا چیزهــایی مشــابه ایــن مثــال کــه‬ ‫عل ‌‬
‫یرسد‪ ،‬اما چیزهایی که برای ما عــادی‬ ‫برای ما عادی به نظر م ‌‬
‫یرســد‪ ،‬قبــل از پیــامبران مــا نســبت بــه آن علــم و‬‫به نظــر نم ‌‬
‫‪55‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫معرفت نداشتیم‪ ،‬زمانی که پیامبران آمدند و مسائل و امــوری‬


‫را آوردنــد مــا بــه آنهــا علــم و آگــاهی نداشــتیم‪ ،‬و آنهــا را بــه‬
‫یهای خود افزودیــم‪ ،‬بــه همیــن خــاطر مــردم پیــامبران را‬ ‫آگاه ‌‬
‫یدانســتند‪ ،‬مثــل تبــدیل‬ ‫قبــول نکردنــد‪ ،‬چــون آن مســائل را نم ‌‬
‫شدن عصا به مار و اژدها و یا دو قسمت شدن دریا‪.‬‬
‫بر این اساس درک دو مطلب لزم و ضروری است‪:‬‬
‫یتوانــد کامــل و‬ ‫‪ -1‬عقل به علت اینکــه خیلــی مســائل را نم ‌‬
‫یتوانــد حــاکم مطلــق باشــد‪ ،‬بلکــه حــاکم‬ ‫شــامل درک کنــد نم ‌‬
‫مطلق شریعت است‪ ،‬بلکه بر انسان عاقل واجب اســت آنچــه‬
‫را که حقّ تقــدم دارد و آن شــرع اســت بــر خــود و عقــل خــود‬
‫مقدم سازد‪ ،‬و آنچه را حقّ آن تأخیر است و آن عقل اســت در‬
‫هی بعدی قرار دهــد‪ ،‬چــون تقــدیم نــاقص بــر کامــل‬ ‫مرتبه و رتب ‌‬
‫هرگز درست نیست‪ ،‬چون خلف معقول و منقول است‪.‬‬
‫‪ -2‬هــر گــاه انســان در شــریعت اســلم چیــزی را شــنید کــه‬
‫قالعاده بود و چیزی بود که تا به حال چنین چیزی را‬ ‫ظاهرا ً خار ‌‬
‫نشنیده و سابقه هم نداشته است‪ ،‬برای او درســت نیســت کــه‬
‫هی اول آن را انکار کند‪ ،‬بلکه دو چیز در پیش دارد‪:‬‬ ‫در مرحل ‌‬
‫∗ یا طبق آنچه که آمده است آن را تأیید و قبول کند‪ ،‬و علم‬
‫و آگاهی آن را به کســی واگــذار کنــد کــه بــه آن علــم و آگــاهی‬
‫یکنــد آنجــا کــه‬‫دارد‪ ،‬که ظاهر این آیه همین مطلب را ثــابت م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬‫م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪      ‬‬
‫لعمران‪(7 :‬‬
‫)آ ‌‬ ‫‪‬‬
‫هی آنهــا ایمــان‬
‫یگویند‪ :‬مــا بــه هم ‌‬
‫»وارستگان و فرزانگان در علم م ‌‬
‫داریم‪ ،‬و همه از سوی خدای ماست«‪.‬‬
‫∗ همراه با اقــرار و اعــتراف بــه ظــاهر آن را بــه چیــزی کــه‬
‫یباشد تأویل کند‪.‬‬ ‫امکان دارد و صحیح م ‌‬
‫قالعاده زیاد هستند‪ ،‬از جمله‪:‬‬ ‫مثال برای کارهای خار ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪56‬‬

‫وزن اعمال در روز قیامت‪ ،‬عذاب قــبر‪ ،‬حــرف زدن اعضــای‬


‫بــدن انســان بــه عنــوان شــاهد در روز قیــامت‪ ،‬دیــدن خــدا در‬
‫‪1‬‬
‫آخرت‪.‬‬
‫خلصه شایسته نیست عقــل مقــدم بــر شــرع و دیــن باشــد‪،‬‬
‫چــون دیـن چیـزی اسـت کــه خــدا و رســول ‪ ‬او آن را مقـدم‬
‫هاند‪.2‬‬
‫کرد ‌‬

‫سبب چهارم‪ :‬پیروی کردن از هوا و هوس‬


‫منظور از هوا‪ ،‬هــوای نفــس اســت‪ .‬و هــوای نفــس‪ ،‬منظــور‬
‫یباشد‪ .‬که جمــع آن اهــواء اســت‪ ،‬هــوا‬
‫تهای نفسانی م ‌‬‫خواس ‌‬
‫یباشد کــه بــر قلبــش آن غلبــه‬
‫محبت انسان نسبت به چیزی م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫یکند‪ ،‬خداوند م ‌‬
‫م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)نازعات‪(40 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫»نفس را از شهوات منع کرد«‪.‬‬
‫یعنــی آنــرا از شــهوتها و گناهــان آن جلــوگیری نمــود‪ ،‬و بــه‬
‫یشــود کــه مــذموم و بــد‬ ‫صورت کلی هوا بر چیزهایی اطلق م ‌‬
‫‪3‬‬
‫باشند‪.‬‬
‫هاند‪ ،‬چــون از‬ ‫به همین خاطر به اهل بدعت‪ ،‬اهل الهواء گفت ‌‬
‫یکنند‪ ،‬و بر آرا و نظرات خود اعتمــاد‬ ‫هوا و هوسشان پیروی م ‌‬
‫هی شــرعی را منظــور‬ ‫یورزنــد‪ ،‬و بعــد از نظــرات خــود ادل ‌‬ ‫م ‌‬
‫‪4‬‬
‫هاند‪.‬‬‫هاند و آنها را در درجة دوم قرار دا‌د ‌‬
‫کر‌د ‌‬
‫تبعیــت و پیـروی کـردن از هـوا و هـوس در مسـائلی نمایــان‬
‫یشود‪ ،‬که نتایج و عواقب خطرناکی دارند‪ ،‬از این مظاهر‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫‪ -1‬انحراف از صراط مستقیم‪ ،‬که فرمودة خداوند به پیــامبر‬
‫یکند‪:‬‬ ‫‪ ‬خود حضرت محمد‪ ‬این مطلب را اثبات م ‌‬

‫‪ -‬به اعتصام شاطبی مراجعه شود‪. (331-2/328) .‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به اعتصام شاطبی مراجعه شود‪.(337-2/318) .‬‬ ‫‪2‬‬

‫هی )هوا( مراجعه شود‪.‬‬


‫‪ -‬به لسان العرب‪ ،(373 /15/372) ،‬ماد ‌‬ ‫‪3‬‬

‫‪ -‬به اعتصام‪ (2/176) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪4‬‬


‫‪57‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬


‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫)جاثیه‪(18 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫»سپس ما تـورا )مبعـوث کردیـم و( بـر آئیـن و راه روشـنی از دیـن‬
‫هایم‪ ،‬پس‪ ،‬از این آئین پیروی کن و بدین راه روشن بــرو‪ ،‬و‬ ‫قرار داد ‌‬
‫سهای کسانی پیروی مکن که آگاهی ندارند«‪.‬‬ ‫از هوا و هو ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫و خداوند م ‌‬
‫‪    ‬‬
‫‪   ‬‬
‫)شوری‪(15 :‬‬ ‫‪   ‬‬
‫سهای آنهــا پیــروی مکــن‪ ،‬و بگــو مــن بــه هــر‬
‫تها و هو ‌‬
‫»و از خواس ‌‬
‫کتابی که از سوی خدا نازل شده باشد ایمان دارم«‪.‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫و خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫)انعام‪:‬‬ ‫‪   ‬‬
‫»و از هــوا و هــوس کســانی پیــروی مکــن کــه آیــات مــا را تکــذیب‬
‫یآورند و برای پروردگار خــود همتــا و‬‫ینمایند و به آخرت ایمان نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫یدهند«‪.‬‬
‫همطراز قرار م ‌‬
‫خداوند به رسول‪ ‬خود حضرت محمد‪ ‬امــر کــرده اســت‬
‫که از شریعت پیروی کند و از تبعیت هوا و هوس دوری گزینــد‪،‬‬
‫و هرگز به هوا و هوس مردم تمایــل پیــدا نکنــد‪ ،‬چــون هــر گــاه‬
‫چنین کند از صراط مستقیم منحرف خواهد شد‪.‬‬
‫‪ -2‬دنبــال آیــات متشــابه رفتــن و تــرک محکمــات؛ چــون در‬
‫متشابهات تأویل وجود دارد‪ ،‬و آنچه که در درونشان و قلبشــان‬
‫وجــود دارد ماننــد شــهوت و مــرض و فتنــه و فســاد ارضــاء‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫یشود‪ ،‬خداوند م ‌‬
‫م ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪58‬‬

‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬


‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫لعمران‪:‬‬
‫‪)    ‬آ ‌‬
‫‪(7‬‬
‫هانگیــزی و‬‫لهایشــان کــژی اســت‪ ،‬بــرای فتن ‌‬‫»و اما کسانی کــه در د ‌‬
‫یافتنــد‪ ،‬در حــالی کـه تأویــل‬‫تأویل )نادرست( به دنبال متشــابهات م ‌‬
‫یداند«‪.‬‬‫)درست( آنها را جز خدا کسی دیگر نم ‌‬
‫‪ -3‬مقید بودن به شهوات و کـار بــرای آنهـا‪ ،‬و دنبــال زنــدگی‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫پوچ و ترک اوامر خداوند رفتن‪ ،‬خداوند م ‌‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)نجم‪(23 :‬‬ ‫‪   ‬‬
‫یکننــد‬
‫یاساس و از هواهای نفس پیروی نم ‌‬ ‫نهای ب ‌‬
‫»آنان جز از گما ‌‬
‫در حالی که هدایت و رهنمود از ســوی پروردگارشــان بــرای ایشــان‬
‫آمده است«‪.‬‬
‫یباشــد و از آن پیــروی‬
‫‪ -4‬کســی کــه دنبــال هــوا و هــوس م ‌‬
‫یکند‪ ،‬کور وکر و لل است‪ ،‬هر چه خیر و پســندیده باشــد آن‬ ‫م ‌‬
‫یشنود و هرگز حرف درست و‬ ‫یبیند‪ ،‬نصیحت و پند را نم ‌‬ ‫را نم ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫یآورد‪ ،‬خداوند م ‌‬‫خیر را بر زبان نم ‌‬
‫‪   ‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪    ‬‬
‫)جاثیه‪(23 :‬‬ ‫‪‬‬
‫‪59‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫های کسی را که هوا و هوس خود را به خدائی خود گرفتــه‬ ‫»هیچ دید ‌‬
‫است‪ ،‬و با وجود آگاهی )از حق و باطل‪ ،‬آرزوپرستی کرده اســت و(‬
‫خدا او را گمــراه ســاخته اســت‪ ،‬و بــر دل و گــوش او مهــر گذاشــته‬
‫های انداخته است؟ پس چه کســی جــز خــدا‬ ‫است و بر چشمش پرد ‌‬
‫یکنید؟«‪.‬‬
‫یتواند او را راهنمایی کند؟ آیا تفکر نم ‌‬‫م ‌‬
‫یرود و از آن پیــروی‬ ‫‪ -5‬کســی کــه دنبــال هــوا و هــوس م ‌‬
‫یکند منافق است‪ ،‬چون هر چه هوا و هوس او بخواهد آن را‬ ‫م ‌‬
‫یدهــد‪ ،‬در میــان مــردم خــود را جــدی و قــاطع نشــان‬
‫انجــام م ‌‬
‫یدهــد‪.‬‬
‫یدهد‪ ،‬ولی در درون و خلوت چیز دیگــری را انجــام م ‌‬ ‫م ‌‬
‫خداوند خیلی خوب اهل هوا و هوس را تعریف کرده است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)محمد‪(16 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫»در میــان منافقــان کســانی هســتند کــه بــه ســخنانت گــوش فــرا‬
‫یروند‪ ،‬به کسانی کـه بـه‬ ‫یدهند‪ ،‬اما هنگامی که از نزد تو بیرون م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یگویند این مرد الن چــه گفــت؟‬ ‫آنها علم و دانش بخشیده است‪ ،‬م ‌‬
‫یارزش و یــاوه اســت( آنــان کســانی هســتند کــه‬
‫یگویــد ب ‌‬
‫)آنچــه م ‌‬
‫سهایشــان‬ ‫لهایشان مهر نهاده اســت‪ ،‬و از هواهــا و هو ‌‬ ‫خداوند بر د ‌‬
‫یکنند«‪.‬‬ ‫پیروی م ‌‬
‫به همین خاطر کسی که دنبال هوا و هوس باشد در معــرض‬
‫هی ایـن خطرهـا قـرار دارد و خـود و دیگـران را بـه هلکـت‬‫هم ‌‬
‫یرساند‪ ،‬به این دلیل است که در قرآن و حدیث نبوی مــردم‬ ‫م ‌‬
‫‪1‬‬
‫داند‪.‬‬
‫تا این اندازه از هوا و هوس ترسانده ش ‌‬
‫مثال برای اعراض از دلیل و اعتماد به صاحبان هوا و هــوس‬
‫در ایجاد بدعت فراوان و زیاد است‪ ،‬و خــارج شــدن از منهــج و‬

‫‪ -‬به اعتصام‪ ،‬جلد ‪ ،2‬ص ‪ 346 – 337‬و کتاب البدعة والمصالح‬ ‫‪1‬‬

‫المرسلة ص‪ (150 -149) :‬مراجعه شود‪.‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪60‬‬

‫روش اصحاب‪ ،‬تابعین و سلف صالح ســبب شــده اســت کــه از‬
‫راه راست و هدایت منحرف شوند‪.‬‬
‫هی‬‫یباشــد‪ :‬گفت ‌‬
‫لها که بــدترین آنهــا نیــز م ‌‬
‫هی این مثا ‌‬‫از جمل ‌‬
‫کسی است که پیروی کــردن از پــدران و نیاکــان را اصــل دیــن‬
‫یدهد‪ ،‬حتی به خاطر آن دلیل رســالت و قــرآن و عقــل‬ ‫قرار م ‌‬
‫را ر‌دکردند‪ ،‬و گفتند‪:‬‬
‫‪   ‬‬
‫)زخرف‪(22 :‬‬ ‫‪  ‬‬
‫هایم‪ .‬و مــا نیــز در پــی آنــان‬
‫»ما پدران و نیاکان خود را بر آئینی یافت ‌‬
‫یرویم«‪.‬‬
‫م ‌‬
‫یشوند که‪:‬‬
‫زمانی که به فرمودة خداوند آگاه م ‌‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)زخرف‪(24 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫یگفت‪ ( :‬آیا اگر من آئینی را هم بــرای شــما‬ ‫»)پیغمبرشان به آنها م ‌‬
‫هایــد‬
‫آورده باشم که از آئینی که پــدران و نیاکــان خــود را بــر آن یافت ‌‬
‫یکنید؟(«‪.‬‬ ‫تتر باشد )باز هم از گذشتگان خود پیروی م ‌‬ ‫هدای ‌‬
‫جواب آنان جز انکــار و رد آن چیــز دیگــری نبــود‪ ،‬آن هــم بــه‬
‫خاطر تبعیت از هوا و هوس و اعتماد بر آن و دور انــداختن هــر‬
‫تها‬‫یباشد‪ ،‬که چنین چیزی در تمــام شــریع ‌‬ ‫چه غیر آن است م ‌‬
‫و ادیان مذموم و ناپسند است‪ ،‬همچنان که خداوند از قوم نوح‬
‫‪ ‬حکایت م ‌‬
‫یکند‪:‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)مؤمنون‪(24 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫یخواسـت )پیـامبری را بـه میـان مـا روانـه کنـد( حتمـا ً‬
‫»اگر خـدا م ‌‬
‫یفرستاد‪ .‬ما چنین چیزی را در )تاریخ( پدران پیشین‬ ‫فرشتگانی را م ‌‬
‫هایم«‪.‬‬
‫خود نشنید ‌‬
‫و یا از قوم ابراهیم‪ ‬حکایت م ‌‬
‫یکند‪:‬‬
‫‪61‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬


‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)شعراء‪(74-72 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫یخوانیــد‪ ،‬صــدای شــما را‬ ‫»گفت‪ :‬آیا هنگامی که آنهــا را بــه کمــک م ‌‬
‫یکننــد؟ یــا ســودی بــه شــما‬ ‫یشــنوند و نیازتــان را بــرآورده م ‌‬‫م ‌‬
‫یگویند‪) :‬چیزی از این‬ ‫یسازند‪ ،‬م ‌‬‫یرسانند‪ ،‬یا زیانی متوجه شما م ‌‬ ‫م ‌‬
‫هایم‬
‫یتوانند بکنند( فقط ما پــدران و نیاکــان خــود را دیــد ‌‬‫کارها را نم ‌‬
‫یکردند«‪.‬‬
‫که این چنین م ‌‬
‫یباشند‪ ،‬پــس ایــن‬‫و سایر آیاتی که در همین رابطه و معنا م ‌‬
‫کار مذموم و ناپسند است که حق تابع آنها باشد‪ ،‬و توجه نکننــد‬
‫‪1‬‬
‫که حق بر هر چیزی مقدم است و اولویت دارد‪.‬‬

‫سبب پنجم‪ :‬سخن گفتللن در دیللن بللدون علللم و آگللاهی و‬


‫قبول آن از گوینده‬
‫خداونــد مــردم را از صــحبت کــردن بــدون علــم و آگــاهی‬
‫یفرماید‪:‬‬‫ترسانده‪ ،‬و آن را حرام کرده است‪ ،‬در قرآن م ‌‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪    ‬‬
‫)اعراف ‪(33 /‬‬ ‫‪  ‬‬
‫»بگو ‪ :‬خداوند حرام کرده است کارهای زشــت را‪ ،‬خــواه آن چیــزی‬
‫که آشکارا انجام پذیرد و ظاهر گردد‪ ،‬و خواه آن چیزی کــه پوشــیده‬
‫انجــام گیــرد و پنهــان مانــد‪ ،‬و هـر )نــوع( بزهکـاری و ســتمگری )بــر‬
‫مردم( به هیچ وجه درست نیست‪ ،‬و اینکه چیزی را شریک خدا کنیــد‬

‫‪ -‬به اعتصام‪ ،‬جلد ‪ ،2‬ص ‪ 347‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪62‬‬

‫بدون دلیل و برهانی که از سوی خدا مبنــی بــر حقــانیت آن چیــز در‬
‫دست باشد‪ ،‬و اینکه به دروغ از زبان خدا چیزی را بیان دارید که آن‬
‫یدانید«‪.‬‬
‫را نم ‌‬
‫خداوند در این آیــه ســخن گفتــن بــدون علــم و آگــاهی را بــر‬
‫شرک به خدا عطف کرده است که همین مطلب برای مــذموم‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫بودن آن و ترس از آن کافی م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫و خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪     ‬‬ ‫‪       ‬‬ ‫‪   ‬‬
‫‪       ‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪         ‬‬
‫‪       ‬‬ ‫‪     ‬‬ ‫‪    ‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪)             ‬انعام‪:‬‬
‫‪(144‬‬
‫متر از کســی اســت کــه بــر خــدا دروغ ببنــدد تــا‬
‫»پس چه کسی ظال ‌‬
‫مردمان را از روی جهل گمراه سازد؟«‪.‬‬
‫سخن گفتــن بــدون علــم و آگــاهی دروغ اســت‪ ،‬و دروغ هــم‬
‫یباشد‪ .‬در حالی که خداند مــا را‬ ‫حرام‪ ،‬و اطاعت از شیطان م ‌‬
‫یترســاند‪ ،‬خداونــد جــل جللــه‬
‫از پیــروی کــردن از شــیطان م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫م ‌‬
‫‪            ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪    ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪    ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪    ‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪              ‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪    ‬‬ ‫‪     ‬‬
‫‪     ‬‬
‫)بقرة‪(169-168 :‬‬ ‫‪   ‬‬
‫»ای مردم از آنچه که در زمین است و حلل و پاکیزه است‪) ،‬و خدا‬
‫یگمــان‬
‫آن را تحریم نکرده( بخورید‪ ،‬و پا به پای شیطان راه نروید ب ‌‬
‫او دشمن آشــکار شماســت‪ .‬او تنهــا شــما را بــه ســوی زشــتکاری و‬
‫‪63‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یدانیــد‬
‫یدارد کــه آنچــه را نم ‌‬
‫یدهد و شما را وام ‌‬
‫گناهکاری فرمان م ‌‬
‫به خدا نسبت دهید«‪.‬‬
‫احادیثی هم از پیامبر‪ ‬وارد شده است که از فتوا و یا حکم‬
‫بر چیزی بدون علم و آگاهی به شدت مردم را ترسانده است‪،‬‬
‫یباشند‪ ،‬پیامبر‬ ‫مخصوصا ً در مورد مسائلی که مربوط به دین م ‌‬
‫ن‬
‫مـ ْ‬ ‫علــی َ‬ ‫ه َ‬‫مــ ُ‬
‫ن إث ُ‬
‫ن أفــتی بغیــر علــم ٍ کــا َ‬‫مــ ْ‬‫یفرمایــد‪َ » :‬‬ ‫‪‬م ‌‬
‫‪1‬‬
‫أفتاه«‪.‬‬
‫ه بــه‬ ‫لکننــد ‌‬
‫»هر کسی بدون علم و آگاهی فتوا دهد‪ ،‬گناه عم ‌‬
‫آن‪ ،‬بر کسی است که آن فتوا را صادر کرده است«‪.‬‬
‫یفرمایــد‪» :‬القضــاة ثلثــة‪ :‬واح ـد ٌ فــی الجن ّــة‪،‬‬ ‫و پیــامبر‪ ‬م ‌‬
‫ل عرف الحق فقضی‬ ‫وإثنان فی النار‪ ،‬فأما الذی فی الجن ّةِ فرج ٌ‬
‫ل‬‫جـ ٌ‬ ‫ل عرف الحقّ فجار فی الحکم فهو فــی النــار‪ ،‬و ر ُ‬ ‫به‪ ،‬ورج ٌ‬
‫‪2‬‬
‫ل فهو فی النار«‪.‬‬ ‫قضی للناس علی جه ٍ‬
‫هاند‪ :‬از این سـه گــروه فقـط یـک گـروه بـه‬ ‫»قضاة سه دست ‌‬
‫یرونــد‪ ،‬آن قاضــی‬ ‫یروند و دو گروه دیگر به جهنــم م ‌‬ ‫بهشت م ‌‬
‫یرود کسی اســت کــه حــق را شــناخته و آن را‬ ‫که به بهشت م ‌‬
‫یکنــد‪ ،‬قاضــی بعــدی کســی‬ ‫یداند و فقــط بــه آن قضــاوت م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکند‬ ‫یداند ولی ظالم است و به آن حکم نم ‌‬ ‫است که حق را م ‌‬
‫که در آتش جهنم است‪ ،‬قاضی سوم کسی است که با جهــل و‬
‫یکند که او هم در آتــش جهنــم‬ ‫نادانی در میان مردم قضاوت م ‌‬
‫است«‪.‬‬
‫ســخن گفتــن بــدون علــم و آگــاهی در مــورد مســائل دینــی‬
‫ضــللت و گمراهــی اســت‪ ،‬و کســی کــه بــا ایــن ســخن گمــراه‬
‫یگیرد که بــدون‬ ‫یشود گناه او هم بر عهدة گویندة آن قرار م ‌‬ ‫م ‌‬

‫‪ -‬رواه ابوداود فی سننه‪ ،(4/5) ،‬کتاب العلم‪ ،‬حدیث شماره‪.(3657) :‬‬ ‫‪1‬‬

‫و حاکم در المستدرک )‪ (126 /1‬کتاب علم آنرا روایت نموده و گفته‬


‫است‪ :‬این حدیث بر شرط شیخین )بخاری و مسلم( می باشد‪.‬‬
‫‪ -‬رواه ابوداود فی سننه‪ ،(4/5) ،‬کتاب القضیه‪ ،‬حدیث شماره‪) :‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ (3573‬و رواه ابن ماجه فی سننه‪ ،(2/776) ،‬کتاب الحکام‪ ،‬حدیث‬


‫شماره‪ ،(2315) :‬و سیوطی در الجامع الصغیر )‪ (264 /2‬شماره‪) :‬‬
‫‪ (6189‬آنرا روایت کرده و اشاره نموده که صحیح است‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪64‬‬

‫علم و آگاهی سخن گفته است‪ ،‬چون ســبب گمراهــی او شــده‬


‫یفرماید‪:‬‬
‫است‪ ،‬خداوند م ‌‬
‫‪     ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬
‫)نحل‪(25-24 :‬‬
‫یشود‪ :‬پروردگار‬ ‫یدین( گفته م ‌‬ ‫»هنگامی که به مستکبران )کافر و ب ‌‬
‫هآمیزانه‬ ‫شما )بر محمد‪ (‬چه چیزهایی نازل کرده اســت؟ )مســخر ‌‬
‫ههای گذشــتگان‬ ‫غهــا( و افســان ‌‬‫یگوینــد‪) :‬ایــن درو ‌‬‫هتــوزانه( م ‌‬
‫و کین ‌‬
‫است‪ ،‬آنان باید در روز قیامت بار گناهان خـود را )بـه سـبب پیـروی‬
‫نکردن از پیامبر‪ (‬به تمام و کمال بر دوش کشند‪ ،‬و هــم برخــی از‬
‫گناهان کسانی را حمل نمایند که ایشان را بدون )دلیــل و برهــان و(‬
‫هاند‪ ،‬هــان )ای مردمــان بدانیــد کــه آنــان چــه کــار‬ ‫آگهی گمراه ساخت ‌‬
‫یکشند«‪.‬‬ ‫یکنند و( چه بار گناهان بدی را بر دوش م ‌‬ ‫زشتی م ‌‬
‫یدانــم‪،‬‬
‫یداند واجب است بگوید‪ :‬نم ‌‬‫بر کسی که چیزی را نم ‌‬
‫یا اینکه از کس دیگری که به آن چیز علم و آگاهی دارد ســؤال‬
‫کند‪ ،‬پیامبر‪ ‬اسوة حسنه ماست‪ ،‬زمانی که در باره ی بدترین‬
‫‪1‬‬
‫یدانم‪.‬‬ ‫یشود ‪ :‬فرمود‪» ،‬ل أدری« نم ‌‬‫سرزمین از او سؤال م ‌‬

‫‪ -‬احمد در مسندش آن را روایت کرده )‪ (1/81‬و حاکم در مستدرک‬ ‫‪1‬‬

‫آن را روایت کرده است‪ (1/89) .‬و گفته است‪ :‬به رواة این حدیث‬
‫احتجاج میشود مگر عبد الله بن محمد بن عقیل‪ ،‬و حافظ ذهبی در‬
‫رابطه به او سکوت نموده است‪ .‬طبرانی در معجم الکبیر )‪(128 /2‬‬
‫شماره‪ (1546 ،1545) :‬و خطیب بغدادی در الفقیه والمتفقه )‬
‫‪ (2/170‬آنرا روایت نموده اند‪ .‬هیثمی در مجمع الزوائد گفته است‪:‬‬
‫این حدیث را احمد‪ ،‬ابویعلی‪ ،‬طبرانی و بزار روایت نموده اند‪ ،‬رجال‬
‫سند بجز عبد الله بن محمد بن عقیل رجال صحیح هستند و در او کلم‬
‫است‪ .‬مراجعه شود‪ :‬مجمع الزوائد )‪.(76 /4‬‬
‫‪65‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫وقال علیه الصلة والسلم‪» :‬ما أدری أ ت ُب ّـعٌ ل َِعیــن هــو أم ل‪،‬‬
‫‪1‬‬
‫وما أدری أ عزیٌر نبی هو أم ل«‪.‬‬
‫یدانم عزیر‬ ‫یدانم آیا تبع اسم چشمه است یا خیر‪ ،‬و نم ‌‬ ‫»نم ‌‬
‫یالله‬‫پیامبر‪ ‬است یا خیر؟« و آن زمان که از ابن عمر – رض ‌‬
‫های سؤال شد گفــت‪» :‬لعلــم لــی بهــا‪،‬‬ ‫عنهما – در مورد مسأل ‌‬
‫ل عما‬ ‫سئ ِ َ‬
‫م ما قال ابن عمر‪ُ :‬‬ ‫فلما أدبر الرجل قال ابن عمر‪ِ :‬نع َ‬
‫یدانــم‪ ،‬هنگــامی کــه آن‬ ‫لیعلم فقال‪ :‬لعلم لی به‪» «2‬آن را نم ‌‬
‫مرد سؤال کنند رفت ابن عمر گفت‪ :‬ابن عمــر بهــترین چیــز را‬
‫یدانم«‪.‬‬ ‫یشود و گفت نم ‌‬ ‫یداند سؤال م ‌‬ ‫گفت ‪ :‬از چیزی که نم ‌‬
‫هر گاه شخص جاهل و نادان به علم‪ ،‬آگاهی و مهارت اندکی‬
‫پیــدا کــرد‪ ،‬و در مســائل دینــی عمــدی یــا غیرعمــدی فتــوا داد‪،‬‬
‫یشود‪ :‬یکی‬ ‫یشود‪ ،‬و به دو دلیل مبتدع محسوب م ‌‬ ‫بدعتگزار م ‌‬
‫اینکه ادعای علم کرده است‪ ،‬و دیگری اینکه در دیــن چیــزی را‬
‫بوجود آورده است که مخــالف شــریعت اســت‪ ،‬کــه انتشــار آن‬
‫یشــود‪،‬‬ ‫سبب نــابودی علــم و منتشــر شــدن جهــل و تــاریکی م ‌‬
‫یفرماید‪» :‬إن الله لیقبض العلم إنتزاعا ً ینتزعه مــن‬ ‫پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫ً‬
‫العباد‪ ،‬ولکن یقبض العلماء‪ ،‬حتی إذا لم یبق عالما‪ ،‬اتخذ النــاس‬
‫‪3‬‬
‫رؤوسا ً جهال ً فسئلوا فأفتوا بغیر علم ٍ فضّلوا وأضلو«‪.‬‬
‫»خداوند علم را به شیوة در کشیدن و ســلخی از بنــدگانش‬
‫یدارد و قبــض روح‬ ‫یگیرد‪ ،‬بلکــه علمــا را از میــان آنهــا بــرم ‌‬
‫نم ‌‬

‫‪ -‬ابوداود در سنن خود آن را آورده است‪ ،‬جلد ‪ ،5‬ص ‪ ،35-34‬حدیث‬ ‫‪1‬‬

‫شماره )‪.(4674‬‬
‫‪ -‬به روایت حاکم در المستدرک )‪ (561 /3‬کتاب معرفة الصحابه‪ ،‬و‬ ‫‪2‬‬

‫بر صحت و سقم آن تعلیق نکرده است‪ ،‬و همینطور ذهبی نیز چیزی‬
‫نگفته است‪ .‬و دارمی در سنن خود )‪ (63 /1‬و ابن عبدالبر در جامع‬
‫بیان العلم وفضله )‪ (52 /2‬آن را روایت نموده اند‪.‬‬
‫‪ -‬بخاری آن را در صحیح خود که با فتح الباری چاپ شده است آورده‬ ‫‪3‬‬

‫است‪ ،‬جلد ‪ ،1‬ص ‪ ،194‬کتاب العلم‪ ،‬حدیث‪ ،‬شماره )‪ .(100‬و مسلم‬


‫آن را در صحیح خود )مطبوع با شرح نووی( )‪ (224 ،223 /16‬کتاب‬
‫العلم روایت نموده‪ .‬و در روایت مسلم آمده است‪» :‬حتی إذا لم یترک‬
‫عالما«‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪66‬‬

‫یماند‪ ،‬و مردم‬ ‫یکند‪ ،‬بطوری که حتی یک عاِلم دینی باقی نم ‌‬ ‫م ‌‬


‫یکننــد‪ ،‬از آنهــا ســؤال‬
‫رؤسای جاهل را بر خودشــان انتخــاب م ‌‬
‫یدهنــد و در‬ ‫ینمایند و آنهــا هــم بــدون علــم و آگــاهی فتــوا م ‌‬‫م ‌‬
‫یکنند«‪.‬‬‫نتیجه خود و مردم را گمراه م ‌‬
‫کسی که علم دارد و نسبت بــه مســائل آگــاه اســت بــه ایــن‬
‫معنی نیست که جهل نسبت به او منتفــی باشــد و هرگــز دچــار‬
‫یشــود‬ ‫یشود‪ ،‬بلکه بعضی اوقات جهل شامل کســی م ‌‬ ‫جهل نم ‌‬
‫یکنـد و ایـن جـرأت را بـه‬ ‫که علم زیاد هم دارد‪ ،‬ولـی تجـاوز م ‌‬
‫یدهد که بدون دلیل واضح و اجتهاد مقبول فتوا دهد‪.‬‬ ‫خرج م ‌‬
‫هی آنهــا منجــر بــه‬‫لهای جهل و نادانی بســیارند‪ ،‬کــه هم ‌‬ ‫شک ‌‬
‫یشوند‪ ،‬از جمله ‪:‬‬‫ایجاد بدعت م ‌‬
‫• جهل و نادانی نسبت به اسلوب و روش لغت‪.‬‬
‫• جهل و عدم آگاهی نسبت به سنت پیــامبر ‪ ‬کــه در آینــده از‬
‫یکنیم‪.‬‬‫آن صحبت م ‌‬

‫سبب ششم‪ :‬جهل و نادانی نسبت به سنت نبوی‬


‫یشود‪:‬‬
‫که شامل موارد زیر م ‌‬

‫ب‪ -‬جهل به جایگاه سنت در شریعت اسلم‪.‬‬

‫الف‪ -‬جهل به جدایی میان احادیث صحیح و غیرصحیح‬


‫مالحــدیث را‬‫منظور آن است کــه آن شــخص مصــطلح و علو ‌‬
‫یدانــد‪ ،‬و آگــاهی و توانــایی جــدایی بیــن احــادیث صــحیح و‬
‫نم ‌‬
‫ضعیف و موضوع را ندارد‪ ،‬در اثر این جهل و نادانی بر احادیث‬
‫ینمایــد در‬
‫دروغین اعتماد کرده‪ ،‬و احادیث ضعیف را انتخــاب م ‌‬
‫یکنــد و حکــم و‬‫نتیجه آنها را مصدر و منشأ شریعت معرفــی م ‌‬
‫یکند مبنی بر این که این کارهــای‬ ‫فتوا را براساس آنها صادر م ‌‬
‫بدعت‪ ،‬سنت پیامبر‪ ‬هستند‪.‬‬
‫تمام علما بر این متفقند که احادیث موضوع اعتبار ندارند‪ ،‬و‬
‫درست نیست نــه در فضــائل اعمــال و نــه در غیــر آن‪ ،‬بعنــوان‬
‫‪67‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫دلیل آورده شوند چون جزو شریعت نیستند‪ ،‬و آثار اصحاب هم‬
‫یکنند‪.‬‬
‫این مطلب را تأیید م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬‫خداوند م ‌‬
‫‪     ‬‬
‫)اسراء‪(36 :‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫هروی مکن«‪.‬‬
‫»از چیزی که از آن آگاهی ندارد دنبال ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫و خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫)بقره‪(169 :‬‬ ‫‪  ‬‬
‫یدهــد )و‬
‫»او تنها شما را به سوی زشــتکاری و گناهکــاری فرمــان م ‌‬
‫یدانید به خدا نسبت دهید«‪.‬‬ ‫یدارد بر( اینکه آنچه را نم ‌‬
‫شما را وام ‌‬
‫ی متعمــدا ً فلیتبــوأ‬
‫یفرمایــد‪» :‬مــن کــذب علــ ّ‬ ‫و پیــامبر‪ ‬م ‌‬
‫‪1‬‬
‫مقعده من النار«‪.‬‬
‫»هر کس عمـدی بـر مـن دروغـی ببنـدد‪ ،‬جایگـاه خـود را در‬
‫آتش پیدا کند«‪.‬‬
‫ی‬
‫ی فــإنه مــن کــذب عل ـ ّ‬ ‫یفرماید‪» :‬لتکذبوا عل ّ‬ ‫و پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫‪2‬‬
‫فلیلج النار«‪.‬‬
‫»بر من دروغ نبندید‪ ،‬چون هر کس دروغی را به من نســبت‬
‫دهد حتما ً داخل آتش جهنم خواهد شد«‪.‬‬
‫هانــد‪ ،‬شــیخ ابومحمــد‬ ‫و علما هم به شدت از این کار نهــی کرد ‌‬
‫یگوید‪ :‬کسی که عمدا ً بر پیامبر ‪ ‬دروغ ببندد و‬ ‫جوینی شافعی م ‌‬
‫یشود‪ ،‬ولی‬ ‫به او نسبت دهد با اینکه آن را حلل هم نداند کافر م ‌‬
‫یشــود و تمـام‬ ‫یدانند‪ ،‬بلکــه فاســق م ‌‬
‫جمهور علما آن را کافر نم ‌‬

‫‪ -‬صحیح بخاری با فتح الباری‪ ،‬جلد ‪ ،1‬ص ‪ ،202‬کتاب العلم‪ ،‬حدیث‬ ‫‪1‬‬

‫شماره )‪ (110‬و مسلم در مقدمه‪.(68 ،1/67) ،‬‬


‫‪ -‬بخاری روایت کرده که با فتح الباری چاپ شده است‪،(1/199) ،‬‬ ‫‪2‬‬

‫کتاب العلم‪ ،‬حدیث شماره‪ (106) :‬و مسلم‪ (1/66) ،‬مقدمه‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪68‬‬

‫تهای آن مردود تلقی خواهـد شـد‪ ،‬و احتجـاج بـه تمـام آنهـا‬ ‫روای ‌‬
‫‪3‬‬
‫یشود‪.‬‬
‫باطل م ‌‬
‫یشــوند‪ ،‬ایجا‌دکننــدگان آن بــر‬ ‫تهایی کــه پیــدا م ‌‬ ‫تمــام بــدع ‌‬
‫یورزند‪ ،‬و یا اینکه آن احادیث موضوع‬ ‫احادیث ضعیف اعتماد م ‌‬
‫و دروغین هستند‪ .‬مانند کسانی که اذکار و دعاهــایی مخصــوص‬
‫ههــا‬‫هاند‪ ،‬و یــا بعضــی از ما ‌‬‫هها بوجود آورد ‌‬ ‫را برای بعضی از ما ‌‬
‫هروی در‬ ‫هاند‪ ،‬و یا مانند زیاد ‌‬‫را به روزه و یا عمره اختصاص داد ‌‬
‫مورد اهل بیت در ایام عاشورا و سـرمه کــردن در آن و از حنـا‬
‫تهای دیگری کــه موضــوع بحــث مــا مــی‬ ‫استفاده کردن و بدع ‌‬
‫باشند‪ ،‬اگر آنها به سنت پیامبر‪ ‬علم و آگــاهی داشــتند‪ ،‬هرگــز‬
‫یکردنــد‪ ،‬چــون احــادیث‬ ‫بــر ایــن احــادیث موضــوع اعتمــاد نم ‌‬
‫موضوع نه در باب فضائل اعمال و نه در غیــر آن قابــل اعتمــاد‬
‫یباشند‪.‬‬‫نم ‌‬
‫تها دعوت کنــد‪ ،‬و بــر ایــن‬ ‫اما کسی که مردم را به این بدع ‌‬
‫غ بودن آنها‬ ‫احادیث موضوع اعتماد و تکیه کند در حالیکه به درو ‌‬
‫هم آگاهی داشته باشد‪ ،‬این فرد از جمله کســانی اســت کــه از‬
‫هی‬ ‫یکنــد کــه بحــث آن گذشــت و از جمل ‌‬ ‫هوا و هوس پیــروی م ‌‬
‫یرود‪ ،‬کــه هــدفش نــابود‬ ‫کسانی است که دنبال آیات متشابه م ‌‬
‫یباشــد‪ .‬و‬ ‫ساختن دین اسلم و مبارزه بــا مســلمانان واقعــی م ‌‬
‫شها اذهان مردم را تشویق کند‪ ،‬تا‬ ‫یخواهد با این کارها و رو ‌‬ ‫م ‌‬
‫تها و بـه دنبـال آن واجبـات را تـرک کننـد‪ .‬و‬ ‫با این وسیله سـن ‌‬
‫یکند‪.‬‬
‫تها اکتفا م ‌‬ ‫برای این کار به ایجاد این بدع ‌‬

‫ب‪ -‬جهل به جایگاه سنت در شریعت اسلم‬


‫زمانی که جهل و نادانی به قواعد علم حدیث )که بر اســاس‬
‫یشــود(‬ ‫این قواعد حکم به صحت و مردود بودن حدیث داده م ‌‬
‫با این ادعا که باید با عقل موافق باشند و غیره منجر به پیروی‬
‫از احادیث موضــوع و قبــول کــردن چیــزی کــه ســنت نیســت و‬
‫یشــود‪ ،‬همچنیــن جهــل بــه‬
‫مبارزه با آنچــه کــه ســنت اســت‪ ،‬م ‌‬
‫جایگاه سنت در دین سبب خارج شدن از پیروی از فرمان خدا‬
‫‪ -‬به شرح نووی بر صحیح مسلم‪ ،(1/69) ،‬مقدمه مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪3‬‬
‫‪69‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یشود‪ ،‬که قرآن و حدیث پیامبر‪ ‬هم بــه آنهــا‬ ‫و رسول‪ ‬او م ‌‬
‫هاند‪.‬‬
‫اشاره کرد ‌‬
‫از مشهورترین این مواقف که به این موضوع مرتبط اســت‪،‬‬
‫موضوع انکار آنچه که به سنت صحیح صراحتا ً ثــابت شــده‪ ،‬بــه‬
‫گمان اینکه با عقل موافق نیست‪ ،‬مثل رد کردن رؤیت خداونــد‬
‫در آخرت‪ ،‬یا پایین آمـدن حضـرت عیسـی‪ ‬در آخـر زمـان‪ ،‬یـا‬
‫عذاب قبر و امثال آنها‪.‬‬
‫یهای خــود از ســنت بــه دو گــروه‬ ‫عگیر ‌‬ ‫مبتــدعین در موضــ ‌‬
‫یشوند‪:‬‬ ‫تقسیم م ‌‬
‫‪ -1‬گروهی که هر چه غیر از قرآن باشد کلی و جــزئی آن را‬
‫یکنند‪.‬‬‫قبول ندارند و انکار م ‌‬
‫‪ -2‬و گروهی هم احادیث و اخبار آحاد را قبول ندارند‪.‬‬
‫امــا گــروه اول‪ :‬بــرای ادعــای خــود بــه مــوارد زیــر اســتدلل‬
‫یکنند‪:‬‬
‫م ‌‬
‫‪ -1‬در قرآن هر چیزی بیان شده‪ ،‬و به بیان غیر آن ضــرورتی‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫وجود ندارد‪ .‬خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)نحل‪(89 :‬‬ ‫‪    ‬‬
‫هایم که بیانگر همه چیز )و وسیلة‬
‫»و ما این کتاب را بر تو نازل کرد ‌‬
‫هرسان مسلمانان( است«‪.‬‬ ‫هی رحمت و مژد ‌‬ ‫هدایت و مای ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫و خداوند م ‌‬
‫‪    ‬‬
‫)انعام‪(38 :‬‬ ‫‪  ‬‬
‫هایم«‪.‬‬
‫»در کتاب هیچ چیز را فروگذار نکرد ‌‬
‫‪ -2‬فرمودة خداوند‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)حجر‪(9 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫»ما خود قــرآن را نــازل کردیــم و خــود از آن محــافظت و نگهــداری‬
‫یکنیم«‪.‬‬
‫م ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪70‬‬

‫یگویند‪ :‬اگر سنت حجت و دلیل بود خداوند مثــل قــرآن از‬ ‫م ‌‬
‫ی تقــدیم جــار و‬
‫ه ‌‬
‫یکــرد‪ .‬و بوســیل ‌‬
‫آن محــافظت و نگهــداری م ‌‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫مجرور ـ له ـ حفاظت خاص و منحصر به قرآن م ‌‬
‫‪1‬‬
‫‪ -3‬دلیل منکرین خبر واحد‪:‬‬
‫یاســاس اســت و هیــچ دلیلــی‬ ‫هاند ب ‌‬
‫آنچه به آن استدلل کرد ‌‬
‫ندارنــد‪ ،‬چــون ســنت بیــان و توضــیح قــرآن اســت‪ ،‬خداونــد‬
‫یفرماید‪:‬‬‫م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪     ‬‬
‫)نحل‪(44 :‬‬ ‫‪‬‬
‫»و قرآن را بر تو نازل کردیم تا اینکه چیزی را بــرای مــردم روش ـ ‌‬
‫ن‬
‫سازی که برای آنان فرستاده شده است«‪.‬‬
‫عمل به سنت پیامبر‪ ‬چیزی جز عمــل بــه قــرآن نیســت‪ ،‬و‬
‫یباشــد و بــدون ســنت‬‫سنت در بیشتر اوقــات توضــیح قــرآن م ‌‬
‫پیامبر‪ ‬فهم آیات قرآن ممکن نیست و در نتیجه عمــل بــه آن‬
‫نیز میسر نخواهد شد‪.‬‬
‫مثال برای اثبات این موضوع‪:‬‬
‫هی نماز امر شده است‪،‬‬ ‫در قرآن به صورت عمومی به اقام ‌‬
‫در حالی که سنت زنان حائضه و قاعده را خارج کرده است‪ ،‬و‬
‫سنت است که عدد رکعات نماز را تعیین کــرده و کیفیــت ادای‬
‫نماز را بیان نموده است‪ ،‬و سایر موارد دیگر‪.‬‬
‫قرآن احکام ارث را به صورت عمومی بین مســلمانان بیــان‬
‫کرده است‪ ،‬ولی سنت قاتل را از ارث منع کرده است‪.‬‬
‫یکنــد‬
‫هبن مسعود آن را روایــت م ‌‬ ‫در حدیث صحیح که عبدالل ‌‬
‫آمده است‪ :‬زمانی که این آیه نازل شد‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)انعام‪(82 :‬‬ ‫‪  ‬‬

‫مدی در کتاب احکام خود ذکر کرده است‪-2/67) ،‬‬ ‫‪ -‬این دلیل را آ ِ‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(71‬هم چنین مراجعه شود به کتاب‪ :‬السنة ومکانتها فی التشریع‬


‫السلمی ص‪.(168) :‬‬
‫‪71‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫»و ایمان خود را به ظلم نیامیخته باشند«‪.‬‬


‫اصحاب پیامبر ‪ ‬گفتند‪ :‬کدام یک از ما ظلــم نکــرده اســت؟‬
‫به دنبال آن این آیه نازل شد‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪         ‬‬ ‫‪       ‬‬
‫)لقمان‪(13 :‬‬ ‫‪      ‬‬
‫»واقعا ً شرک ظلم و ستم بزرگی است«‪.1‬‬
‫هبن مســـعود ‪ ‬گفـــت‪» :‬لعـــن اللـــه الواشـــمات‬ ‫عبـــدالل ‌‬
‫والمستوشــمات والمتنمصــات والمتفلجــات للحســن المغیــرات‬
‫خلق الله تعالی‪ ،‬فقالت امرأة کانت تقرأ القرآن ـ أی تحفظه ـ ـ‬
‫تسمی أم یعقوب‪ :‬ما هذا؟ فقال عبــدالله‪ :‬ومــالی ل ألعــن مــن‬
‫لعنه رسول‌الله‪ ‬وهو فی کتاب الله؟ قالت‪ :‬والله لقــد قــرأت‬
‫مــابین اللــوحین فمــا وجــدته فقــال عبــدالله‪ :‬واللــه لئن قرأتیــه‬
‫وجدتیه‪:‬‬
‫‪                    ‬‬
‫‪     ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪   ‬‬
‫‪2‬‬
‫)حشر‪(7 :‬‬ ‫‪«        ‬‬
‫یکنــد و یــا خواســتار آن‬‫لکوبی م ‌‬ ‫»خداونــد کســی را کــه خـا ‌‬
‫یکنــد و کسـی کــه میــان‬ ‫باشــد و کســی کــه موهــای ابــرو را م ‌‬
‫نها فاصله می اندازد‪ ،‬و به منظور زیبایی و خلقت خــدا را‬ ‫دندا ‌‬
‫یدهند لعنت کرده است‪ ،‬زنی که حافظ قــرآن بــود کــه‬ ‫تغییر م ‌‬
‫أم یعقوب نام داشت گفت‪ :‬این چه حرف و ســخنی اســت کــه‬
‫یآوری؟ عبدالله گفت‪ :‬چرا کسی را لعنــت نکنــم کــه‬ ‫بر زبان م ‌‬
‫رسول خدا‪ ‬آن را لعنت کــرده اســت‪ ،‬و ایــن در قــرآن وجــود‬
‫هام چنیــن‬ ‫دارد‪ ،‬آن زن گفت‪ :‬قسم به خدا تمام قرآن را خوانــد ‌‬
‫هام‪ ،‬عبــدالله گفــت‪ :‬قســم بــه خــدا اگــر آن را‬ ‫چیــزی را نیــافت ‌‬
‫یفرماید‪ :‬چیزهــایی کــه‬ ‫ییافتی‪ ،‬خداوند م ‌‬ ‫خوانده بودی آن را م ‌‬

‫‪ -‬بخاری با فتح الباری‪ ،(8/294) ،‬کتاب تفسیر‪ ،‬حدیث شماره‪) :‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪.(4629‬‬
‫‪ -‬بخاری با فتح الباری‪ ،(8/630) ،‬کتاب تفسیر‪ ،‬حدیث شماره‪) :‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ (4889‬و مسلم با شرح نووی‪ ،(14/105) ،‬کتاب لباس و زینت‪.‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪72‬‬

‫پیامبر‪ ‬آورده است به آن دست گیرید و از چیزهایی که شــما‬


‫را بازداشته است‪ ،‬دست بکشید‪.«1‬‬
‫نبــن حصــین از‬ ‫از حسن روایت شــده اســت کــه گفــت‪ :‬عمرا ‌‬
‫یکــرد‪ ،‬مــردی گفــت‪ :‬ای ابونجیــد! از‬ ‫ســنت پیــامبر‪ ‬صــحبت م ‌‬
‫قرآن برای ما سخن بگو‪ ،‬عمران گفت‪ :‬شما و دوستانت قرآن را‬
‫یکنــد؟ آیــا از‬
‫یخوانید! آیا از نماز و حــد و حــدود آن صــحبت م ‌‬
‫م ‌‬
‫یکنـد؟ سـپس‬ ‫زکات طل و شتر و گاو و اصـناف مـال صــحبت م ‌‬
‫گفت‪ :‬رسول خدا‪ ‬در زکات این صورت و آن صورت )کــه آنهــا‬
‫را بیان کرد( فرض و واجب کرده است‪.‬‬
‫آن مرد گفت‪ :‬زنده باشی مرا زنده کردی و حیات بخشیدی‪،‬‬
‫‪2‬‬
‫حسن گفت‪ :‬آن مرد یکی از فقهای مسلمانان شد‪.‬‬
‫یخوانــد‪ ،‬ابــن‬ ‫طاوس بعد از نماز عصر دو رکعت دیگــر نمــاز م ‌‬
‫عباس به او گفت‪ :‬آنها را ترک کن‪ ،‬گفت بــه ایــن خــاطر از آن دو‬
‫رکعت نهی کرد تا مردم بوسیلة آنها دچار غرور نشوند‪ ،‬ابن عباس‬
‫گفت‪ :‬حضرت محمد‪ ‬از نماز خوانــدن بعــد از نمــاز عصــر نهــی‬
‫یبینـی یـا‬ ‫یدانـم بـه خـاطر آن عـذاب م ‌‬ ‫فرمـوده اسـت‪ ،‬ولـی نم ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫پاداش؟ چون خداوند م ‌‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)احزاب‪(36 :‬‬ ‫‪  ‬‬
‫»هیچ مرد و زن مؤمنی‪ ،‬در کاری که خـدا و پیغمــبرش داوری کـرده‬
‫باشند اختیاری از خود در آن ندارند«‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬هم مردم و مســلمانان را بــه شــدت از ایــن بــدعت‬
‫ترسانده و تنفر خود را بیان نموده است‪ .‬از جمله‪:‬‬

‫‪ -‬برای تفصیل بیشتر معانی کلمات حدیث به کتاب‪ :‬النهایة فی غریب‬ ‫‪1‬‬

‫الحدیث والثر )‪ 119 ،189 /5‬و ‪ (468‬مراجعه شود‪.‬‬


‫‪ -‬حاکم در مستدرک روایت کرده است‪ ،(110-1/109) ،‬کتاب العلم و‬ ‫‪2‬‬

‫آنرا صحیح دانسته‪ ،‬و ابوداود مثل آن را روایت کرده )‪ (2/211‬کتاب‬


‫الزکاة‪ ،‬حدیث )‪.(61 /15‬‬
‫‪73‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یکند که مردم دور پیــامبر‪ ‬را احــاطه‬ ‫یرافع ‪ ‬روایت م ‌‬ ‫اب ‌‬


‫کرده بودند و پیامبر‪ ‬فرمود ‪» :‬لأعرفن أحدکم یأتیه أمٌر مــن‬
‫ت عنـه‪ ،‬وهــو متکیـٌء علــی أریکتـه‪،‬‬ ‫أمری قد أمــرت بــه أو نهیـ ُ‬
‫‪1‬‬
‫فیقول‪ :‬ما وجدنا فی کتاب الله عملنا به وإل فل«‪.‬‬
‫»نبینم کسی از امتم را در حالی که امری از اوامر مــن کــه بــه‬
‫هام بیاید و اعلم شــود‪ ،‬ولــی‬ ‫هام و یا از آن نهی کرد ‌‬ ‫آن دستور داد ‌‬
‫در مقابل او در جایگاه خود نشسته و بگوید‪ :‬آنچه در قرآن یــافتیم‬
‫یکنیم ولی هر چه غیر آن باشد خیر«‪.‬‬ ‫به آن عمل م ‌‬
‫یباشــد(‬ ‫اما آنچه که مدعیان این بدعت )منظور انکــار ســنت م ‌‬
‫یکنــد‪،‬‬
‫یکنند آیات قرآن‪ ،‬ادعــای آنهــا را ثــابت نم ‌‬ ‫به آن استدلل م ‌‬
‫چون بیان قرآن در مورد هر چیز به نسبت چیزهـایی اسـت کـه از‬
‫هی آنهــا‬ ‫اصول ادله به آنها اشاره کرده است‪ ،‬آن دلیلی که بوسیل ‌‬
‫یشود‪ ،‬و یا دانسـتن حکـم چیـزی کـه نـص‬ ‫اجمال قرآن فهمیده م ‌‬
‫قرآنی صراحتا ً دربارة آن بیان نشده اسـت‪ .‬اولیـن اصـول و دلیـل‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫بعد از قرآن‪ ،‬سنت نبوی شریف م ‌‬
‫و منظور از کتاب در آیة‪:‬‬
‫‪    ‬‬
‫)انعام‪(38 :‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪2‬‬
‫یباشد‪.‬‬‫لوح المحفوظ م ‌‬
‫هی‪:‬‬ ‫و حصر در آی ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)حجر‪(9 :‬‬ ‫‪ ‬‬

‫‪ -‬ابوداود در سننش روایت کرده است‪ ،(5/12) ،‬حدیث شماره‪) :‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ (4605‬کتاب السنة‪ ،‬ترمذی در سننش روایت کرده است‪(4/144) ،‬‬


‫سن است‪،‬‬ ‫ابواب العلم‪ ،‬حدیث شماره‪ (2800) :‬و گفته‪ :‬این حدیث ح َ‬
‫حاکم در المستدرک )‪ (108 /1‬کتاب العلم روایت نموده و گفته است‪:‬‬
‫بر شرط شیخین )بخاری و مسلم( صحیح می باشد اما آنرا روایت‬
‫نکرده اند‪ ،.‬و آجری در کتاب الشریعة ص‪ 50 :‬آنرا روایت کرده است‪.‬‬
‫‪ -‬به جامع الحکام قرطبی‪ (6/420) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪74‬‬

‫حصر حقیقی نیســت چــون خداونــد چیزهــای دیگــری غیــر از‬


‫یفرماید‪:‬‬
‫قرآن را حفظ کرده است‪ ،‬خداوند م ‌‬
‫‪                        ‬‬
‫)بقره‪(255 :‬‬
‫»زمین و آسمان را محفوظ نگه داشته است«‪.‬‬
‫)مائده‪(67 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪ (‬از مردم محفوظ م ‌‬
‫یکند«‪.‬‬ ‫»خداوند شما را )محمد‬
‫یکننــد‪ :‬ادلــه‬‫و آنچــه از انکــار خــبر واحــد بــه آن اســتدلل م ‌‬
‫یالخصوص‬ ‫یکند‪ ،‬عل ‌‬‫منکرین و رد خبر واحد بحث را طولنی م ‌‬
‫که بــه موضــوع بحــث مــا ربطــی نــدارد ولــی بــه خــاطر فایــده‬
‫یکنیم‪:‬‬‫های از رد آنها را بیان م ‌‬ ‫خلص ‌‬
‫یفرماید‪ :‬تمام تابعین عمل به خبر واحــد‬ ‫∗ خطیب بغدادی م ‌‬
‫یدانستند و بعد از تابعین فقهای بعد از آنهــا در تمــام‬ ‫را جایز م ‌‬
‫ننشین تا امروز ـ زمان ما هم ـ ـ بــه خــبر واحــد‬ ‫مناطق مسلما ‌‬
‫هایم‪ ،‬که خــبر واحــد را‬ ‫یکردند‪ ،‬از هیچ یک از آنها نشنید ‌‬ ‫عمل م ‌‬
‫هاند‪ ،‬پــس‬ ‫چگونه اعتراضی بر آن نداشــت ‌‬ ‫انکار کرده باشند‪ ،‬و هی ‌‬
‫یشــود کــه بــه اتفــاق تمــام آنهــا عمــل بــه آن واجــب‬ ‫ثــابت م ‌‬
‫یدانســت‬ ‫یشود‪ ،‬چون اگر یکی از آنها عمل به آن را جایز نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫‪1‬‬
‫یرسید )والله اعلم(‪.‬‬ ‫خبرآن به ما م ‌‬
‫‪ -‬از جمله جهلی کــه بــه جایگــاه ســنت در شــریعت اســلمی‬
‫وجود دارد‪:‬‬
‫مقدم نمودن چیزهایی دیگر بر سنت اســت کــه ثــابت شــدن‬
‫یگیــرد‪ ،‬ماننــد‬ ‫آنها و حجت بودنشــان بوســیله ســنت صــورت م ‌‬
‫قیاس‪ ،‬استحسان و امثال آنها‪ ،‬منظور از استحسان تقدیم رأی‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫بر نص م ‌‬
‫اجتهــاد در شــریعت اســلمی لزم و ضــروری اســت کــه بــر‬
‫اساس نص باشد و نص بر تمام چیزهای دیگر حــق تقــدم دارد‪،‬‬
‫های که نصی وجود داشــته باشــد لزم اســت از آن‬ ‫در هر مسأل ‌‬
‫پیروی کنیم‪.‬‬

‫‪ -‬به کتاب الکفایة فی علم الروایة‪ ،‬ص ‪ 72‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫‪75‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫‪ ‬و همچنین آثار سلف صالح مــا‬ ‫آیات قرآنی و احادیث پیامبر‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫یکنند‪ .‬خداوند م ‌‬
‫را به این قضیه راهنمایی م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪ ‬‬
‫)مائده‪(44 :‬‬
‫یا‬
‫)مائده‪(45 :‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫یا‬
‫)مائده‪(47 :‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫»هر کس بر آن چیزی کــه خداونــد نــازل کــرده اســت حکــم‬
‫یگمان کافرنــد‪ .‬یــا ســتمگر و ظالمنــد‪ ،‬یــا‬ ‫نکند‪ ،‬او و امثال او ب ‌‬
‫متمرد و فاسقند«‪.‬‬
‫در حدیث آمده است‪» :‬لم یزل أمر بنی‌إسرائیل معتدل ً حتی‬
‫وا وأضلوا«‪.‬‬ ‫بدا فیهم أبناء سبایا المم‪ ،‬فأفتوا بالرأی فضل ّ ُ‬
‫‪1‬‬

‫یاســرائیل بــه آرامــی و حــالت اعتــدال‬ ‫»پیوســته امــور بن ‌‬


‫تها پیدا شد‪ ،‬ســپس‬ ‫یگذشت تا زمانی که فرزندان اسیر مل ‌‬ ‫م ‌‬
‫با رأی و نظــر خــود فتــوا دادنــد در نــتیجه هــم خودشــان و هــم‬
‫دیگران را گمراه کردند«‪.‬‬
‫نبن مهران روایت شده است کــه گفــت‪ :‬هــر زمــان‬ ‫از میمو ‌‬
‫مــردم از ابــوبکر صــدیق‪ ‬حکــم چیــزی را ســوال مــی کردنــد‬
‫یکرد‪ ،‬اگر در آن وجود داشــت آن را‬ ‫ایشان به قرآن مراجعه م ‌‬
‫یکــرد‪ ،‬بــه ســنت‬ ‫یکرد‪ ،‬اگر آن را در کتاب خدا پیدا نم ‌‬ ‫اعلم م ‌‬
‫ییافت بوسیله‬ ‫ینمود‪ ،‬اگر آن را در سنت م ‌‬ ‫پیامبر‪ ‬مراجعه م ‌‬
‫یکرد‪ ،‬اگر آن چیز برای او گنگ و مبهـم بـود و آن را‬ ‫آن حکم م ‌‬
‫یگفــت‪ :‬آیــا شــما‬ ‫یکــرد؛ و م ‌‬ ‫یدانســت از مــردم ســؤال م ‌‬ ‫نم ‌‬
‫یدانید که رسول خدا‪ ‬در مورد این چیز چه حکمــی را داده‬ ‫م ‌‬
‫یگفتنــد‪:‬‬ ‫یشدند و م ‌‬ ‫است؟ خیلی اوقات بعضی از مردم بلند م ‌‬

‫‪ -‬ابن ماجه روایت کرده است‪ (1/21) ،‬مقدمه‪ ،‬حدیث‪ (56 ) :‬و در زوائد‬ ‫‪1‬‬

‫گفته که سندش ضعیف است‪ .‬به کتاب مصباح الزجاجة فی زوائد ابن‬
‫ماجه )‪ (1/11‬مراجعه شود‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪76‬‬

‫در مورد آن چنین و چنان حکم فرموده است‪ .‬اگر سنت پیامبر‬
‫یکــرد‪ ،‬بزرگــان و‬ ‫ییــافت و چیــزی را در آن پیــدا نم ‌‬ ‫‪ ‬را نم ‌‬
‫یکرد‪ ،‬هــر گــاه بــر‬‫ینمود و با آنها مشورت م ‌‬ ‫عالمان را جمع م ‌‬
‫یدادند بر آن قضاوت و حکــم‬ ‫یکردند و رأی م ‌‬ ‫یک چیز توافق م ‌‬
‫یکرد‪.‬‬‫م ‌‬
‫یکــرد‪ ،‬هــر گــاه حکــم چیــزی را‬ ‫ر فاروق ‪ ‬نیز چنیــن م ‌‬ ‫عم ‌‬
‫یکـرد از مــردم‬ ‫یدانسـت و آن را در کتـاب و سـنت پیـدا نم ‌‬ ‫نم ‌‬
‫یپرسید‪ :‬آیا ابوبکر در مــورد آن حکمــی صــادر کــرده اســت؟‬ ‫م ‌‬
‫اگر ابوبکر در مورد آن حکمی صادر کرده بود بــه همــان رأی و‬
‫ینمود‪ ،‬در غیر این صــورت او هــم تمــام‬ ‫نظر حکم و قضاوت م ‌‬
‫یشــنید و‬ ‫یکرد‪ ،‬نظــر آنهــا را م ‌‬‫عالمان و دانشمندان را جمع م ‌‬
‫‪1‬‬
‫ینمود‪.‬‬
‫به آن حکم م ‌‬
‫ث قبض علم و محو شدن آن در میان مردم پیامبر ‪‬‬ ‫در حدی ِ‬
‫یمانند‪ ،‬از آنها طلب فتوا‬ ‫فرمود‪ :‬مردمی جاهل و ناآگاه باقی م ‌‬
‫ً‬
‫یدهند‪ ،‬نتیجت ـا خــود‬ ‫یشود‪ ،‬آنها هم به رأی و نظر خود فتوا م ‌‬ ‫م ‌‬
‫‪2‬‬
‫یکنند ‪.‬‬‫و دیگران را گمراه م ‌‬
‫ن إل وهو ش ـّر مــن‬ ‫ابن مسعود‪ ‬فرمود‪» :‬لیأتی علکیم زما ٌ‬
‫الذی قبله‪ ،‬أما إنی لأقول أمیر خیـٌر مــن أمیــر ولعــام أخصــب‬
‫من عام‪ ،‬ولکن فقهاؤکم یذهبون ثم لتجدون منهم خلفا ً ویجیــئ‬
‫‪3‬‬
‫قوم یقیسون المور برأیهم«‪.‬‬

‫‪ -‬دارمی در سننش آن را روایت کرده است‪ (1/58) ،‬باب الفتیا و‬ ‫‪1‬‬

‫مافیه من شدة‪ .‬به اعلم الموقعین‪ (1/62) ،‬مراجعه شود‪.‬‬


‫‪ -‬بخاری با فتح الباری )‪ (282 /13‬کتاب العتصام بالکتاب والسنة‪،‬‬ ‫‪2‬‬

‫حدیث شماره‪ ،(7307) :‬مسلم نیز همانند آن را روایت نموده‪،‬‬


‫مراجعه شود به صحیح مسلم با شرح نووی )‪ (225 /16‬کتاب العلم‪.‬‬
‫‪ -‬دارمی در سننش آن را روایت کرده است‪ (1/65) ،‬باب تغییر‬ ‫‪3‬‬

‫الزمان‪ ،‬ابن عبدالبر در بیان علم‪ ،‬باب ذم القول فی دین الله بالرأی‬
‫والظن والقیاس آن را روایت کرده است‪ .(2/135) ،‬هیثمی در مجتمع‬
‫الزوائد )‪ (1/180‬گفته است‪ :‬طبرانی آنرا در المعجم الکبیر روایت‬
‫کرده و در سند آن مجالد بن سعید است که در آخر عمر در حافظه ی‬
‫او دگرگونی بوجود آمده است‪.‬‬
‫‪77‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یگــذرد از زمــان قبــل از‬ ‫های که بر شما م ‌‬ ‫»هر زمانی و دور ‌‬


‫یباشــد‪ ،‬ولــی منظــورم ایــن نیســت کــه امیــر و‬ ‫شــما بــدتر م ‌‬
‫پادشاهی خوبتر از دیگری است و همچنین هدفم این نیست که‬
‫تتــر‬
‫سالی به نسبت سالی دیگر سرســبزتر و پــر از نــاز و نعم ‌‬
‫یرونــد و‬‫است‪ ،‬منظورم این است که فقهــا و عالمــان شــما م ‌‬
‫یمانـد‪ ،‬و اقـوام و مردمـانی‬ ‫بعد از آنها فقیه وعـالمی بـاقی نم ‌‬
‫یآیند که مسائل و امور خود را با رأی و نظر خود‬ ‫بعد از آنها م ‌‬
‫یکنند«‪.‬‬ ‫مقایسه م ‌‬
‫علما در مورد رأی و نظری کــه در آثـار گذشــته آمــده اســت‬
‫یگویند‪ :‬صحبت کــردن در مــورد‬ ‫های م ‌‬ ‫اختلف نظر دارند‪ ،‬دست ‌‬
‫مسائل عقیدتی است که مخالف سنت است‪ ،‬چون آنهــا رأی و‬
‫هانــد‪ ،‬حــتی بــه احــادیث‬‫نظــر خــود را در رد احــادیث بکــار برد ‌‬
‫یزننــد‪ ،‬ماننــد‬
‫هاند‪ ،‬طعنــه م ‌‬ ‫مشهوری کــه بــه حــد تــواتر رســید ‌‬
‫هاند‪ ،‬و این را کــه اگــر فــردی‬ ‫احادیثی که در مورد شفاعت آمد ‌‬
‫وارد آتش جهنم شـود بعـدا ً از آن خـارج شـود‪ ،‬و حـوض کـوثر‪،‬‬
‫میزان‪ ،‬و عذاب قبر و سایر موارد دیگر‪ ،‬در مورد صفات خدا و‬
‫یگوینــد‪ :‬رأی و‬ ‫یکننــد‪ ،‬اکــثر اهــل علــم م ‌‬ ‫علم و رؤیت را رد م ‌‬
‫نظــر مــذموم‪ ،‬کــه درســت نیســت بــه آن مشــغول بــود‪ ،‬رأی و‬
‫تها باشد‪.‬‬ ‫نظری است که از اقسام این بدع ‌‬
‫هالله – فرموده است‪ :‬کمتر کســی‬ ‫نحنبل – رحم ‌‬ ‫امام احمدب ‌‬
‫یکنــد‬‫را می یابیم که در امور دین رأی و عقــل خــود را بیــان م ‌‬
‫مگر اینکه در قلب او فساد وجود دارد‪.‬‬
‫یفرماینــد‪ :‬رأی و نظــر مــذموم کــه در آثــار‬ ‫جمهــور علمــا م ‌‬
‫اصــحاب آمــده اســت‪ ،‬رأی و نظــر در مــورد احکــام بوســیلة‬
‫یباشــد‪ ،‬و مشــغول شــدن بــه چیزهــای غلــط و‬ ‫استحســان م ‌‬
‫نادرست و رد کردن بعضی از فرعیات‪ ،‬بدون اینکــه بــه اصــول‬
‫تها و دلیل آن نظر افکند رأی خــود‬ ‫سنن مراجعه کند و در عل ‌‬
‫یکند‪ ،‬و با رأی و نظری که مشابه ظن و گمان است‬ ‫را بیان م ‌‬
‫یزنــد‪ .‬مشــغول شــدن‬ ‫یدهد و حرف م ‌‬ ‫در مورد آن نظر نظر م ‌‬
‫امام بخاری اول این حدیث را در صحیح خود )مطبوع با فتح الباری( )‬
‫‪ (19 /13‬کتاب الفتن‪ ،‬حدیث شماره‪ (7068) :‬روایت نموده است‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪78‬‬

‫به این کارها و غرق شدن در آنها سبب تعطیــل ســنت نبــوی و‬
‫یشود‪ ،‬و سبب ترک کردن چیــزی کــه لزم‬ ‫عدم آگاهی از آن م ‌‬
‫‪1‬‬
‫یشود‪.‬‬
‫است در آنها نظر افکند و تحقیق کند م ‌‬

‫سبب هفتم ‪ :‬دنبال متشابهات رفتن‬


‫تها ‪ :‬دنبــال متشــابهات‬‫بها و دلیل قــوی ایجــاد بــدع ‌‬
‫از سب ‌‬
‫رفتن به قصد ایجاد فتنه از طرف عالمان مبتـدع‪ ،‬و تأویـل آنهـا‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫منما م ‌‬‫از طرف جاهلن عال ‌‬
‫یکند ‪:‬‬
‫این سبب و دلیل را قرآن کریم بیان م ‌‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪  ‬‬‫‪‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪ ‬‬‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫لعمران ‪(7 /‬‬
‫)آ ‌‬ ‫‪ ‬‬

‫»اوست که کتاب )قرآن( را بـر تـو نـازل کـرده اسـت‪ ،‬بخشـی از آن‪،‬‬
‫ههای محکمات است )و معانی مشخص و اهـداف روشـنی دارنـد و(‬ ‫آی ‌‬
‫ههای متشابهات‬ ‫آنها اصل و اساس این کتاب هستند‪ ،‬و بخشی از آن آی ‌‬
‫یرود(‪ .‬و‬
‫است‪) ،‬و معانی دقیقی دارند و احتمالت مختلفــی در آنهــا م ‌‬
‫لهایشـان کـژی اسـت‪) ،‬و گریـز از حـق‪ ،‬زوایـای‬ ‫اما کسـانی کـه در د ‌‬
‫‪ -‬مراجعه شود به )بیان العلم و فضله(‪ (139-2/138) ،‬النهی عن‬ ‫‪1‬‬

‫کثرة المسائل‪ ،‬ابن حجر فی فتح الباری )‪ (290-13/289‬کتاب‬


‫العتصام بالکتاب والسنة آن را بیان کرده است‬
‫‪79‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫هانگیزی و تأویل )نادرسـت( بـه‬ ‫وجودشان را فراگرفته است( برای فتن ‌‬


‫یافتند‪ ،‬در حالی که تأویل )درست( آنها را جــز خــدا‬‫دنبال متشابهات م ‌‬
‫تقدمان( در دانش هســتند‪) ،‬ایــن‬ ‫یداند و کسانی که راسخان و )ثاب ‌‬‫نم ‌‬
‫یگویند‪ :‬ما به همة آنها ایمان داریم )و‬‫چنین وارستگان و فرزانگانی( م ‌‬
‫یدانیم که محکمات و متشابهات( همه از سوی خدای‬ ‫در پرتو دانش م ‌‬
‫یشوند«‪.‬‬
‫ماست‪ .‬و )این را( جز صاحبان عقل متذکر نم ‌‬
‫امام شاطبی متشابه را به دو قسم تقسیم کرده است‪:‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫‪ -1‬حقیقی‪ :‬که همان مقصود خداوند است که م ‌‬
‫‪   ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪)  ‬آ ‌‬
‫لعمران‪(7 :‬‬
‫متشابهات چیزهایی هستند که راهی بــرای فهـم معـانی آنهـا‬
‫برای ما وجود ندارد‪ ،‬و چیــزی کــه مقصــود و هــدف آن را بیــان‬
‫کند در دسترس ما نیســت‪ ،‬لــذا جــز ایمــان و تســلیم شــدن در‬
‫برابر آنها راهی نداریم‪.‬‬
‫‪ -2‬اضافی‪ :‬منظور این است کـه نظردهنــده در اجتهـاد خـود‬
‫کوتاهی کرده یا از طریق بیان منحرف شده است‪ ،‬آن هــم بــه‬
‫خاطر تبعیت از هوا و هوس‪ ،‬پس نباید اشتباه را به ادله نسبت‬
‫داد‪ ،‬بلکه باید آن را به نظردهندگان جاهــل و نــادان نســبت داد‬
‫هاند‪ ،‬اینجاســت کــه گفتــه‬
‫کــه دلیــل و مواقــع آنهــا را ندانســت ‌‬
‫یتوان بــه‬‫هاند‪ .‬از این گروه م ‌‬‫یشود آنها دنبال متشابهات رفت ‌‬ ‫م ‌‬
‫‪1‬‬
‫معتزله‬

‫صترین صفت‬ ‫یگفتند‪ :‬خدا قدیم است‪ ،‬و قدیم بودن خا ‌‬ ‫‪ -‬معتزله‪ :‬م ‌‬ ‫‪1‬‬

‫یگفتند‬
‫یکردند‪ ،‬م ‌‬‫ذات خداست‪ ،‬و صفات قدیمی خدا را انکار م ‌‬
‫خداوند عالم به ذات‪ ،‬قادر به ذات و حی به ذات است‪ ،‬به علم و‬
‫قدرت و حیات نیست چون صفات قدیمی هستند و اگر صفات در‬
‫قدیم بودن مشارکت داشته باشند در الوهیت هم مشارکت دارند‪ ،‬و‬
‫یگفتند‪ :‬کلم خدا مخلوق و پیدا شده است‪ ،‬آنچه در مصحف وجود‬ ‫م ‌‬
‫هاند چون از مجلس‬ ‫مگذاری شد ‌‬ ‫یکند‪ .‬معتزله نا ‌‬
‫دارد از آن حکایت م ‌‬
‫هگیری کردند‪ ،‬به‬‫حسن بصری به خاطر رأی منزله بین منزلین کنار ‌‬
‫الملل والنحل‪ ،‬تألیف شهرستانی‪ ،‬ص ‪ 48-43‬مراجعه شود‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪80‬‬

‫و خوارج‪ 2‬و غیر آنها‪ 3‬اشاره کرد‪.‬‬


‫یفرماید‪ :‬کســانی کــه‬ ‫هالله‪ -‬م ‌‬
‫شیخ السلم ابن تیمیه – رحم ‌‬
‫در میان اهل سنت شهرت و نام زشتی دارند‪ ،‬کســانی هســتند‬
‫که تأویلت باطلی از متشابهات دارنــد چـون تأویـل آنهـا را جـز‬
‫تها هسـتند‪ ،‬ماننـد‬ ‫یدانـد‪ ،‬آنهـا همـان اهـل بـدع ‌‬ ‫خدا کسـی نم ‌‬
‫جهمیه‪ 3‬و قدریه که از گروه معــتزله هســتند و غیــر آنهــا‪ ،‬ایــن‬
‫‪4‬‬

‫ههــا بــا رأی و نظــر فاســد خــود در تأویــل قــرآن ســخن‬ ‫گرو ‌‬

‫‪ -‬خوارج‪ :‬اولین گروهی بودند که از جماعت مسلمانان جدا شدند و از‬ ‫‪2‬‬

‫تگزاران مارق بودند‪ ،‬معتقد به تکفیر عثمان و علی بودند و آن را‬ ‫بدع ‌‬
‫یکردند و‬ ‫یشمردند‪ ،‬همچنین حکمین را تکفیر م ‌‬ ‫بر هر عبادتی مقدم م ‌‬
‫یشد‪ .‬کسانی را که‬ ‫هر کسی به حکمیت هم راضی بود تکفیر م ‌‬
‫یشمردند‪ ،‬معتقد بودند اگر‬ ‫یشدند کافر م ‌‬ ‫مرتکب گناهان کبیره م ‌‬
‫امام با سنت مخالفت کند جنگ علیه او واجب است‪ .‬که آنها هم چند‬
‫نالفرق‪ ،‬بغدادی‪ ،‬ص ‪ ،55‬الملل‬ ‫فرقه و گروه بودند‪ ،‬به الفرق بی ‌‬
‫والنحل‪ ،‬شهرستانی‪ ،‬ص ‪ 137-114‬یا مجموعة الفتاوی ابن تیمیه‪) ،‬‬
‫‪ (3/349‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬به کتاب الموافقات‪ (56-3/55) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪3‬‬

‫یباشند‪ .‬که معتقد به اجبار در کارها‬ ‫مبن صفوان م ‌‬ ‫‪ -‬جهمیه‪ :‬پیروان جه ‌‬ ‫‪3‬‬

‫یکرد و معتقد‬ ‫تها را رد م ‌‬ ‫یها و استطاع ‌‬ ‫و اعمال بود و تمام توانای ‌‬


‫یگفت ایمان فقط شناخت‬ ‫یروند‪ ،‬و م ‌‬ ‫نم ‌‬‫بود که بهشت و جهنم از بی ‌‬
‫یگفت فعل و عمل برای هیچ کسی‬ ‫خداست و کفر‪ ،‬جهل به خدا‪ ،‬و م ‌‬
‫جز خدا وجود ندارد‪ ،‬و به صورت مجاز اعمال به مردم نسبت داده‬
‫یکرد‪ ،‬و کلم‬ ‫یشود‪ .‬علم خدا حادث است‪ ،‬صفات خدا را انکار م ‌‬ ‫م ‌‬
‫نالقرق‪ ،‬ص ‪ 200-199‬مراجعه‬ ‫یدانست‪ ،‬به الفرق بی ‌‬ ‫خدا نیز حادث م ‌‬
‫شود‪.‬‬
‫‪ -‬قدریه‪ :‬گروهی گمراه بودند که صفات ازلی خدا را مانند علم و‬ ‫‪4‬‬

‫یگفتند خدا اسم و‬ ‫یکردند و م ‌‬ ‫قدرت و حیات و سمع و بصر نفی م ‌‬


‫یشود‪ ،‬کلم خدا حادث و مخلوق است‪ ،‬خداوند‬ ‫صفتی ندارد‪ ،‬دیده نم ‌‬
‫هاند‪،‬‬
‫خالق اعمال مردم نیست‪ ،‬مردم خود اعمال خود را بوجود آور‌د ‌‬
‫یکردند‪ ،‬به همین خاطر به قدریه شهرت‬ ‫قضا و قدر را انکار م ‌‬
‫گرفتند‪ ،‬که در آخر عصر صحابه پیدا شدند‪ ،‬اکثر آنها در شام و بصره و‬
‫مدینه بودند‪ .‬اصل این بدعت را یک مجوسی از بصره بوجود آورد‬
‫سپس معبد الجهنی آن را گسترش داد‪ .‬ولی اصحاب‪ ‬آن را رد کردند‬
‫نالفرق‪ ،‬ص ‪ 94-93‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫و با او مقابله نمودند‪ .‬به الفرق بی ‌‬
‫‪81‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یگفتند‪ ،‬که این اصــل معــروف میــان اهــل بــدعت اســت کــه‬ ‫م ‌‬
‫یکننـد‪ ،‬و تأویـل‬ ‫قرآن را بـه رأی و نظـر عقلـی خـود تفسـیر م ‌‬
‫یدهند‪ ،‬تفسیرهای معتزله پــر از تــأویل‌‬ ‫لغوی را مدنظر قرار م ‌‬
‫یکنند و یا قضا و‬ ‫نصوصی است که صفات را برای خدا ثابت م ‌‬
‫هانــد حمــل‬ ‫قدر را به غیر آنچه که خدا و رسول‪ ‬او اراده کرد ‌‬
‫ینمایند‪ ،‬به خاطر همین تــأویلت فاســد ســلف صــالح و ائمــه‬ ‫م ‌‬
‫یکننــد و قبــول ندارنــد‪ .‬همــانطور کــه امــام‬ ‫آنهــا را انکــار م ‌‬
‫نحنبل در کتابی که در رد زنادقه و جهمیه نوشته اســت‪،‬‬ ‫احمدب ‌‬
‫یکنــد‪،‬‬
‫از متشابه قرآن و تأویل نادرست آن شــکایت و گلیــه م ‌‬
‫این تأویلت نادرست است که سلف صالح و ائمــه آن را قبــول‬
‫هاند‪.‬‬
‫نداشته و رد نمود ‌‬
‫بعد از آنها جماعتی آمدند و خود را بــه ســنت نســبت دادنــد‪،‬‬
‫چگــونه آگــاهی و مهــارتی در ســنت نداشــتند‪ ،‬و گمــان‬ ‫ولــی هی ‌‬
‫یکردنــد‬ ‫یداند‪ ،‬و فکــر م ‌‬‫کردند که متشابه را جز خدا‪ ،‬کسی نم ‌‬
‫کــه معنــی تأویــل انتقــال لفــظ از احتمــال راجــح بــه مرجــوح‬
‫یباشــد‪ ،‬پــس در موقعیــتی قــرار گرفتنــد و گفتنــد کــه تأویــل‬ ‫م ‌‬
‫ً‬
‫یدانــد‪ ،‬ولــی بعــدا از چنــد جهــت دچــار‬‫متشابه را فقــط خــدا م ‌‬
‫تناقض شدند‪:‬‬
‫یآیــد‪ ،‬و‬‫یگویند‪ :‬در نصوص‪ ،‬ظاهر آنها به حساب م ‌‬ ‫‪ -1‬آنها م ‌‬
‫یشــود‪ ،‬بــه همیــن‬ ‫از معنی ظاهری آن چیزی بــر آن اضــافه نم ‌‬
‫خــاطر هــر تــأویلی را کــه مخــالف ظــاهر آن باشــد انکــار و رد‬
‫یکنند‪ ،‬و بر معنـی ظـاهری آن اصـرار دارنـد‪ ،‬همـراه بـا ایـن‬ ‫م ‌‬
‫نظریــه معتقدنــد نــص تــأویلی دارد کــه جــز خــدا کســی آن را‬
‫یداند‪ ،‬و تأویل نزد آنها یعنی چیزی که با ظاهر تنــاقض دارد‪،‬‬ ‫نم ‌‬
‫پس چگونه تأویلی دارد که مخالف ظــاهر اســت‪ ،‬در حــالی کــه‬
‫هاند؟!‬
‫معنی ظاهر را مقرر و ثابت کرد ‌‬
‫ضهای آنها‪:‬‬ ‫از جمله تناق ‌‬
‫دریافتیم که همــة آنهــا نصــی را کــه مخــالف قولشــان باشــد‬
‫هی اصــلی و نــه فرعــی‪،‬‬ ‫بعنوان دلیل قبول ندارند‪ ،‬نه در مســأل ‌‬
‫هی نص آن را با تأویلتی نادرست که در حد تحریــف‬ ‫هنگام ارائ ‌‬
‫یکنند‪ ،‬مثل تأویلت گروه جهمیه و قدریه‪ ،‬کــه‬ ‫یباشد تأویل م ‌‬ ‫م ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪82‬‬

‫یکنند که تأویــل درســت نیســت و معــانی‬ ‫از یک طرف اعلم م ‌‬


‫یداند‪ ،‬و از طرفــی خودشــان‬ ‫متشابه را جز خدا کسی دیگر نم ‌‬
‫یباشــد بــا ایــن تــأویلت‬ ‫ایــن نصــوص را کــه علیــه خــود آنهــا م ‌‬
‫یکنند؟!‬‫نادرست‪ ،‬تأویل م ‌‬
‫هالله – است که پیشــوای اهــل‬ ‫نحنبل – رحم ‌‬ ‫این امام احمدب ‌‬
‫ه صابر و‬ ‫یباشد که در مقابل محنت و شکنج ‌‬ ‫سنت و جماعت م ‌‬
‫پا برجا بود‪ ،‬آن زمان کــه در رد زنــادقه و جهمیــه کــه در مــورد‬
‫یکننـد‪ ،‬و آن را تأویــل نادرســت‬ ‫متشــابهات قــرآن شــک پیـدا م ‌‬
‫یکنــد‪ ،‬از معــانی متشــابهات کــه‬ ‫ینماینــد‪ ،‬کتــابی تــألیف م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یرونــد‪ ،‬ســخن بــه‬ ‫گمراهان به خاطر فتنه و فساد دنبال آنهــا م ‌‬
‫یکنــد و آنهــا‬ ‫هالله معانی آنها را بیان م ‌‬ ‫یآورد‪ ،‬امام رحم ‌‬ ‫میان م ‌‬
‫ینماید تا تأویلت فاسد و نادرست گمراهان را بیان‬ ‫را تفسیر م ‌‬
‫یشـود‪ ،‬قـرآن‬ ‫کند‪ ،‬و با دلیل و حجت ثابت کند که خـدا دیـده م ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬و بــا دلیــل‬ ‫غیرمخلوق است و خداوند بــالی عــرش م ‌‬
‫ینماید‪ .‬و تمام دلیل عقلی و نقلی‬ ‫عقلی و نقلی آنها را ثابت م ‌‬
‫یکند‪ ،‬و معــانی آیــاتی را کــه متشــابه خوانــده‬ ‫مخالفین را رد م ‌‬
‫یشوند معنی می کند‪ .‬آیــه بــه آیــه و یــا حــدیث بــه حــدیث را‬ ‫م ‌‬
‫یکنــد‪.‬‬ ‫توضیح می دهد‪ ،‬و معانی نادرســت گمراهــان را بیــان م ‌‬
‫هاللــه – طریقــه و روش اهــل بــدعت را رد‬ ‫امــام احمــد ‪ -‬رحم ‌‬
‫یکننــد‬ ‫یکند که قرآن را به رأی و نظر خود تأویل و تفســیر م ‌‬ ‫م ‌‬
‫لالله‪ ‬و اقـوال صـحابه و تـابعین‬ ‫بدون اینکـه بـه سـنت رسـو ‌‬
‫تــوجه کننــد؛ آن تــابعینی کــه اصــحاب معــانی قــرآن را بــه آنهــا‬
‫هانــد‪،‬‬‫هاند‪ ،‬همــانطور کــه الفــاظ آن را تحویــل آنهــا داد ‌‬ ‫رســاند ‌‬
‫هاند‪ ،‬ولـی‬ ‫معانی را مانند الفـاظ انتقـال داده و بــه آنهـا رسـاند ‌‬
‫اهــل بــدعت نصــوص را نادرســت و بــر خلف مقصــود خــدا و‬
‫یدارنــد کــه ایــن همــان‬ ‫یکنند‪ ،‬و اعلم م ‌‬ ‫رسول خدا‪ ‬تأویل م ‌‬
‫یداننــد‪ ،‬ولــی‬ ‫یالعلــم و آگاهــان م ‌‬ ‫تأویلتی است که راسخون ف ‌‬
‫یالخصــوص تــأویلت گــروه‬ ‫ایــن ادعایشــان باطــل اســت‪ ،‬عل ‌‬
‫‪1‬‬
‫قرامطه و باطنیه که گروهی گمراه و کافر بودند‪.‬‬
‫ههایی بودند که از اسلم خارج شده بودند‪،‬‬
‫‪ -‬قرامطه و باطنیه‪ :‬از گرو ‌‬ ‫‪1‬‬

‫معتقد بودند که یکی از صانعین قدیم است و آن خدای فاعل است‪،‬‬


‫‪83‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫هی اهــل کلم کــه در واقــع‬ ‫و همیــن طــور بــود نظــر و عقیــد ‌‬
‫سخنگوی گروه جهمیه و قدریه و غیره بودند‪.‬‬
‫یکردند‬ ‫ولی فرق آنها با بقیه این بود که اهل کلم اعتراف م ‌‬
‫یدانند‪ ،‬و هدفشان این بود‪ :‬که بگویند ظاهر این‬ ‫که تأویل را نم ‌‬
‫یشــود‪ ،‬ولــی احتمــال دارد مثل ً چنیــن و چنــان‬ ‫آیــه فهمیــده نم ‌‬
‫باشد‪ ،‬و اگر چنـانچه یکـی از آنهـا آن را بـه یـک تأویـل معیـن و‬
‫یدانسـت کـه آن مـراد و مقصـود‬ ‫یکرد‪ ،‬او نم ‌‬‫مشخص تأویل م ‌‬
‫خدا و رسول‪ ‬خداست‪ .‬بلکه درســت بــود کــه منظــور خــدا و‬

‫إله نفس را آفریده است‪ ،‬إله اول و نفس دوم است‪ ،‬و هر دو مدبر‬
‫ینامند‪ ،‬سپس‬ ‫این جهان هستند‪ ،‬و بعضی اوقات آنها را عقل و نفس م ‌‬
‫گفتند عقل و نفس این جهان را به تدبیر ستارگان هفتگانه‬
‫یچرخانند‪ ،‬که این سخن عینا ً سخن مجوس بود‪ ،‬چون مؤسس‬ ‫م ‌‬
‫نبن دیصان مشهور به قداح بود‬ ‫هی باطنیه مجوسی بود که میمو ‌‬ ‫فرق ‌‬
‫ن بود از کسانی که دعوت این مجوسی را قبول‬ ‫که او هم جد عبیدیی ‌‬
‫کرد حمدان قرمط بود که قرامطه را نسبت به او دادند و گروهی از‬
‫یها به دین گذشتگان خود تمایل داشتند‪ ،‬ولی‬ ‫باطنیه بودند‪ ،‬این مجوس ‌‬
‫به خاطر ترس از شمشیر مسلمانان جرأت اظهار آن را نداشتند‪ ،‬آنها‬
‫یکردند‪ ،‬و مذهب خود را بر امور‬ ‫اسلم را آشکار و کفر را پنهان م ‌‬
‫زیر تأسیس کرده بودند‪ :‬و آن امور را سابق‪ ،‬تالی‪ ،‬أساس‪ ،‬حجج‪،‬‬
‫ینامیدند‪ .‬و ترتیب دعوت آنها هفت درجه بود‬ ‫دعاوی و امثال اینها م ‌‬
‫که آخرین آنها بلغ اکبر و ناموس اعظم بود‪ ،‬و آیات قرآن را بر این‬
‫یکردند‬ ‫یکردند‪ ،‬احکام شریعت را به صورتی تأویل م ‌‬ ‫مراتب تأویل م ‌‬
‫یشد‪ ،‬یا مانند احکام مجوسی تأویل‬ ‫که سبب از بین رفتن آن م ‌‬
‫یکردند‪ ،‬برای پیروان خود ازدواج با دختر و خواهر خود را حلل‬ ‫م ‌‬
‫یکردند‬ ‫کردند‪ ،‬نوشیدن خمر و سایر لذات را مباح نمودند‪ ،‬و ادعا م ‌‬
‫که قدرت از مسلمانان در آینده سلب خواهد شد و به مجوس‬
‫هترین راه برای‬ ‫یرسد‪ ،‬و منتظر آن بودند‪ ،‬و دریافته ‌بودند که ساد ‌‬ ‫م ‌‬
‫جلب مسلمانان بسوی خود اظهار تشیع و اظهار محبت آل بیت‬
‫یکردند از‬ ‫هی آنها حکام مصر بودند که گمان م ‌‬ ‫یباشد‪ ،‬از جمل ‌‬‫م ‌‬
‫‪ ‬هستند‪ ،‬هدف باطنیه دعوت‬ ‫هی فاطمه دختر حضرت محمد‬ ‫سلل ‌‬
‫بسوی دین مجوسی بود‪ ،‬آنهم بوسیله تأویلت نادرستی که از قرآن و‬
‫احادیث پیامبر‪ ‬داشتند‪.‬‬
‫به الفتاوی ابن تیمیه‪ (144-35/120) ،‬الفرق بین الفرق‪ ،‬ص ‪299-265‬‬
‫و فضائح الباطنیه‪ ،‬ص ‪ 14-11‬مراجعه شود‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪84‬‬

‫رسول‪ ‬او نزد آنها چیز دیگری باشد‪ ،‬مانند همان تأویلتی کــه‬
‫هاند‪ ،‬همانطور که در این آیــه‬
‫در نصوص کتاب و سنت بیان کرد ‌‬
‫یکنند‪:‬‬
‫بیان م ‌‬
‫‪   ‬‬
‫)فجر‪(22 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫»و پروردگارت بیاید و فرشتگان صف صف حاضرند«‪.‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫)طه‪(5 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫»خداوند مهربانی است که بر تخت سلطنت قرار گرفته است«‪.‬‬
‫‪     ‬‬
‫)نساء‪(164 :‬‬
‫»خداوند حقیقتا ً با موسی سخن گفت«‪.‬‬
‫)فتح‪(6 :‬‬ ‫‪    ‬‬

‫یگردد«‪.‬‬
‫»و خداوند بر ایشان خشمگین م ‌‬
‫ل ربنا ‪) « ...‬هر‬
‫‪1‬‬
‫یفرماید ‪» :‬وینز ُ‬ ‫و یا فرمودة پیامبر‪ ‬که م ‌‬
‫‪2‬‬
‫یآید و ‪. (...‬‬‫شب خداوند به آسمان دنیا م ‌‬

‫سبب هشتم‪ :‬در پیش گرفتللن راه و روشللی بللرای اثبللات‬


‫احکام که شریعت چنین روشی را قبول ندارد‬
‫تها‪،‬‬
‫بها و دلیــل بــه وجــود آمــدن بــدع ‌‬‫یکــی دیگــر از ســب ‌‬
‫های بــرای اثبــات احکــام اســت‬‫استفاده کردن از روش و طریق ‌‬
‫که شریعت آن را قبول ندارد‪ ،‬که این مطلب با استناد به دیدن‬
‫یشــود‪ ،‬و گرفتــن احکــام از او در‬ ‫پیامبر‪ ‬در خــواب نمایــان م ‌‬
‫خواب و انتشار آن در میان مردم‪ ،‬و عمل کــردن بــه آن بــدون‬
‫آنکه با شریعت مقایسه شود که آیا موافق یا مخالف آن است‪،‬‬

‫‪ -‬صحیح بخاری با فتح الباری )‪ (3/29‬کتاب التهجد‪ ،‬حدیث شماره‪) :‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(1145‬صحیح مسلم )‪ (521 /1‬کتاب صلة المسافرین وقصرها‪،‬‬


‫حدیث شماره‪.(758) :‬‬
‫‪ -‬به مجموع فتاوی شیخ السلم ابن تیمیه )‪ (416 -412 /17‬مراجعه‬ ‫‪2‬‬

‫شود‪.‬‬
‫‪85‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫و این اشتباه بزرگیست‪ ،‬چون خواب دیدن غیر پیامبران به هیچ‬


‫وجه قابل اعتبار نیست و در شریعت جایگاهی ندارد‪ ،‬چه رســد‬
‫بــه اینکــه وارد شــریعت شــود‪ ،‬اگــر آن خــواب موافــق بــود‪ ،‬و‬
‫یشود‪ ،‬در غیــر‬ ‫یدانست به آن عمل م ‌‬ ‫شریعت آن را درست م ‌‬
‫یتواند یک‬ ‫این صورت ترک آن واجب می باشد‪ .‬که فایدة آن م ‌‬
‫مــژده و یــا یــک زنــگ خطــر بــرای بیننــده و غیــره باشــد‪ ،‬ولــی‬
‫های برای احکام شرعی ندارد‪.‬‬ ‫فاید ‌‬
‫اگر گفتــه شــود کــه خــواب دیــدن از اجــزاء نبــوت محســوب‬
‫یشود‪ ،‬و لزم است اهمــال نشــود‪ ،‬و همچنیــن ممکــن اســت‬ ‫م ‌‬
‫خبردهنــده در خــواب حضــرت محمــد‪ ‬باشــد‪ ،‬و ایشــان هــم‬
‫من رآنی فی المنام فقد رآنی‪ ،‬فإن الشــیطان‬ ‫فرموده است‪َ » :‬‬
‫لیتمثل بی«‪» 1‬هر کس مرا در خواب ببنید‪ ،‬در واقع مــرا دیــده‬
‫یتواند خود را به شکل من درآورد«‪.‬‬ ‫است چون شیطان نم ‌‬
‫پس زمانی که ایـن طـور باشـد دسـتور و فرمـان ایشـان در‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫خواب مثل دستور و فرمان ایشان در حال بیداری م ‌‬
‫جواب این سؤال به صورت زیر است‪:‬‬
‫اگر رؤیا و خواب دیدن از اجــزاء نبــوت باشــد بــه نســبت مــا‬
‫یباشد‪ ،‬و جــزء در‬ ‫کمال وحی نیست بلکه جزئی از اجزاء آن م ‌‬
‫تها‬‫ینشــیند‪ ،‬بلکــه در بعضــی صــور ‌‬ ‫تها جای کل نم ‌‬ ‫تمام صور ‌‬
‫ینشیند‪ ،‬که به صورت مژده و انــذار اشــاره کــردم و‬ ‫جای آن م ‌‬
‫این مثال کافی است‪.‬‬
‫و همچنین‪ :‬خواب دیدن که جـزئی از اجـزاء نبـوت اسـت‪ ،‬از‬
‫شرایط آن این اســت کـه یــک خــواب نیکــو و بیننــدة آن فــردی‬
‫صالح و متقی باشد‪ ،‬که باید جامع این شرایط باشد‪ .‬که بعضی‬
‫اوقات این شرطها وجود دارد و بعضی اوقات هم وجود ندارد‪.‬‬
‫حلـم یعنـی‬ ‫یشود‪ُ :‬‬ ‫و همچنین‪ :‬خواب به اقسام زیر تقسیم م ‌‬
‫یباشد‪ .‬حدیث نفــس یعنــی ســخن‬ ‫خیال که از طرف شیطان م ‌‬
‫گفتن با خود‪ ،‬که سبب آن بعضی چیزهــای گونــاگون و مختلــف‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(12/383) ،‬کتاب‬ ‫‪1‬‬

‫التعبیر‪ ،‬حدیث شماره‪ ،(6994) :‬رواه مسلم فی صحیحه‪-4/260) ،‬‬


‫‪(261‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪86‬‬

‫یتوان از میان آنهــا آنچــه بــه آن اعتبــار‬ ‫یباشد‪ ،‬پس چگونه م ‌‬ ‫م ‌‬


‫یشود و صلحیت دارد تعیین شود و غیر آن ترک شــود؟ و بــا‬ ‫م ‌‬
‫یگیــرد کــه بــه‬ ‫این ادعا بعد از پیامبر‪ ‬تجدید وحــی صــورت م ‌‬
‫‪1‬‬
‫اجماع از آن نهی شده است‪.‬‬
‫هی معنی حــدیث »مــن رآنــی‬ ‫هالله – دربار ‌‬ ‫امام نووی – رحم ‌‬
‫یفرمایــد‪:‬‬ ‫فی المنام فقد رآنی‪ ،‬فإن الشیطان لیتمثــل بــی« م ‌‬
‫بهــای آشــفته و درهــم‬ ‫دیدن پیــامبر‪ ‬صــحیح اســت‪ ،‬و از خوا ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬ولــی درســت‬ ‫برهــم نیســت‪ ،‬و التبــاس بــا شــیطان نم ‌‬
‫نیست که یک حکم شرعی را بــا آن بــه اثبــات برســانیم‪ ،‬چــون‬
‫یتواند یک حالت درست و محکــم باشــد‪،‬‬ ‫حالت خواب دیدن نم ‌‬
‫ثشناســان‬ ‫یباشد‪ ،‬و جمهور حدی ‌‬ ‫بلکه یک تحقیق برای بیننده م ‌‬
‫اتفــاق نظــر دارنــد بــر اینکــه از شــرایط کســی کــه روایــت و‬
‫یشود ایــن اســت کــه بیــدار باشــد‪ ،‬و غافــل‪،‬‬ ‫شهادتش قبول م ‌‬
‫هی آن دچــار‬ ‫بدحافظه نباشد و زیاد اشتباه نکنــد و نبایــد حــافظ ‌‬
‫اختلل شود‪ ،‬در حالی که شخص خوابیده این صفات و شرایط‬
‫هاش‬ ‫را ندارد در نتیجه روایتــش قبــول نیســت‪ ،‬چــون در حــافظ ‌‬
‫هی اینهــا در مــورد خــوابی اســت کــه بــه‬ ‫اختلل وجود دارد‪ ،‬هم ‌‬
‫اثبات حکمی بــر خلف حکــم علمــای شــریعت باشــد‪ .‬امــا اگــر‬
‫خــوابی ببینــد کــه در آن پیــامبر‪ ‬او را بــه انجــام کــاری ســنت‬
‫دستور دهد‪ ،‬یا از چیزی که نهی شده است نهی فرمایــد‪ ،‬یــا او‬
‫را به انجام کاری صالح و خوب راهنمایی کنــد‪ ،‬در عمــل کــردن‬
‫به آن اختلفی وجود ندارد‪ ،‬چون ایــن کــار‪ ،‬حکــم بــه مجــرد آن‬
‫‪2‬‬
‫هاعلم(‪.‬‬ ‫خواب نیست‪ ،‬بلکه اثبات اصل آن چیز است )والل ‌‬
‫از چیزهایی که لزم است از آنها دوری کــرد و بــرای بعضــی‬
‫یآید‪ ،‬این است کــه پیــامبر‪ ‬را در خــواب‬ ‫از مردم هم پیش م ‌‬
‫یدارد‪،‬‬ ‫یکند و یا از چیزی بــازم ‌‬ ‫یبیند که او را به چیزی امر م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یشود‪ ،‬به مجرد بیدار شدن اقدام بــه انجــام‬ ‫از خوابش بیدار م ‌‬
‫ینمایــد بــدون اینکــه بــه قــرآن و ســنت پیــامبر‪‬‬ ‫یا تــرک آن م ‌‬

‫‪ -‬به اعتصام شاطبی‪ (261-1/260) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به شرح نووی بر صحیح مسلم‪ (1/115) ،‬مقدمه مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫‪87‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫ماللــه نظــر‬
‫مراجعه کند‪ ،‬و یا به راه و روش سلف صــالح رحمه ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫افکند‪ ،‬خداوند م ‌‬
‫‪                 ‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪ ‬‬
‫)نساء ‪(59 /‬‬ ‫‪‬‬
‫»اگر در چیزی اختلف پیدا کردید به قرآن و سنت پیامبر‪ ‬مراجعــه‬
‫کنید«‪.‬‬
‫معنــی‪      :‬‬
‫»کتاب خدا«‪.‬‬
‫و معنی‪    :‬‬
‫»پیامبر‪ ‬در زمان حیاتش و سنتش بعد از وفاتش«‪.‬‬
‫که تمام علما ایــن نظــر را دارنــد‪ ،‬بــا اینکــه دیــدن پیــامبر‪ ‬در‬
‫خــواب حقیقــت اســت و شــکی در آن نیســت‪ ،‬چــون پیــامبر‪‬‬
‫من رآنی فــی المنــام فقــد رآنــی‪ ،‬فــإن الشــیطان‬ ‫یفرماید‪َ » :‬‬‫م ‌‬
‫لیتمثل بی« ولی خداونــد بنــدگان خــود را بــه آنچــه در خــواب‬
‫‪1‬‬

‫م عن‬ ‫یفرماید‪ُ» :‬رفع القل ُ‬‫یبینند مکلف نکرده است‪ .‬پیامبر م ‌‬ ‫م ‌‬


‫ثلثة«‪ 2‬تکلیف از سه گروه برداشــته شــده اســت‪ ،‬کــه یکــی از‬
‫ایـن سـه گـروه شـخص خوابیـده اسـت تـا آن زمـان کـه بیـدار‬
‫یشود‪ .‬چون تا هنگامی که خواب باشد مکلف نیست‪ ،‬پس به‬ ‫م ‌‬
‫یشود‪.‬‬ ‫یبیند توجهی نم ‌‬ ‫آنچه که در خواب م ‌‬
‫صورت دوم‪ :‬این اسـت کـه علـم و روایـت فقـط از کسـانی‬
‫یشــود کــه بیــدار و حاضــر العقــل باشــند‪ ،‬و شــخص‬ ‫گرفتــه م ‌‬
‫خوابیده این چنین نیست‪.‬‬

‫‪ -‬سند آن گذشت‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به روایت امام احمد در مسند‪ (6/100) ،‬از عائشه رضی الله عنها‪،‬‬ ‫‪2‬‬

‫و ابوداود در سنن‪ (4/559) ،‬کتاب الحدود به روایت عائشه رضی الله‬


‫عنها‪ ،‬و سنن ترمذی )‪ (438 /2‬ابواب الحدود‪ ،‬حدیث شماره‪(1446) :‬‬
‫سن غریب ا ست‪،‬‬ ‫به روایت علی‪ ،‬ترمذی گفته است‪ :‬این حدیث ح َ‬
‫و سنن ا بن ماجه )‪ (658 /1‬کتاب الطلق‪ ،‬حدیث شماره‪ (2041) :‬به‬
‫روایت عائشه رضی الله عنها‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪88‬‬

‫صورت سوم‪ :‬عمل کردن به خــواب مخــالف ســخن صــاحب‬


‫ت فیکم الثقلین لــن‬ ‫یباشد‪» :‬ترک ُ‬ ‫شریعت حضرت محمد‪ ‬م ‌‬
‫تضلوا ما تمسکتم بهما کتاب الله وسنتی«‪» 1‬دو چیز مهــم و‬
‫هام‪ ،‬هر گاه آنها را محکم بگیریــد‬ ‫محکم را میان شما جا گذاشت ‌‬
‫یشوید ‪ :‬قرآن و سنت )صحیح( من«‪.‬‬ ‫هرگز گمراه نم ‌‬
‫پیامبر‪ ‬رهــایی از ضــللت و گمراهــی را در گــرو تمســک و‬
‫چنــگ زدن بــه ایـن دو چیــز مهــم کــه ســومی نــدارد قــرار داده‬
‫یبیند اهمیت و اعتبار دهد‬ ‫است‪ ،‬و هر کس بر آنچه در خواب م ‌‬
‫در واقع به این دو چیز مهم یعنی قرآن و حدیث پیــامبر‪ ‬چیــز‬
‫سومی را بدون دلیل افزوده است‪.‬‬
‫پس بر این اساس هر کس پیامبر‪ ‬را در خواب دید و او را‬
‫به چیزی دستور داد یا او را از چیــزی نهــی فرمــود‪ ،‬بــر او لزم‬
‫است آن را با قرآن و احــادیث صــحیح پیــامبر‪ ‬مقایســه کنــد‪،‬‬
‫چون پیامبر‪ ‬امت خود را به پیروی کردن از آنها مکلف نموده‬
‫است‪ .‬اگر خواب او با شریعت پیامبر‪ ‬موافــق بــود بدانــد کــه‬
‫خوابش حق است‪ ،‬و سخنش حقیقت دارد و خوابش مونس او‬
‫خواهد شد‪ ،‬و اگر با شریعت مخالفت داشت‪ ،‬بدانـد کـه خـواب‬
‫حق است ولی آن سخن و کلمی که در خواب به او القاء شده‬
‫است از طرف شیطان و نفس اماره بوده که آن را در ذهن او‬
‫انداخته است‪ .‬چون نفس و شیطان که در حال بیداری انســان‬
‫یکنند‪ ،‬در حال خواب این کار بیشتر از طرف آنها‬ ‫را وسوسه م ‌‬
‫یگیرد‪.‬‬ ‫صورت م ‌‬

‫‪ -‬رواه الحاکم فی المستدرک‪ ،(1/93) ،‬کتاب علم‪ ،‬حاکم سکوت‬ ‫‪1‬‬

‫نموده و از صحت و ضعف آن چیزی نگفته است‪ ،‬ابن عبدالبر در بیان‬


‫العلم و فضله )‪ (2/24‬باب معرفة أصول العلم آن را روایت نموده‪ .‬و‬
‫در روایت حاکم و ابن عبدالبر واژه ی )الثقلین( نیامده است‪ .‬امام‬
‫مالک آنرا در مؤطا )‪ (899 /2‬تعلیقا روایت نموده است‪ .‬البانی رحمه‬
‫الله گفته‪ :‬این حدیث صحیح است‪ .‬مراجعه شود به‪ :‬صحیح الجامع‬
‫الصغیر )‪ (39 /3‬حدیث شماره‪ ،(2934) :‬وسلسلة الحادیث الصحیحة‬
‫)‪ (361 -355 /4‬حدیث شماره‪.(1761) :‬‬
‫‪89‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫و اگر چنانچه خواب دیدن از مســایلی بــود کـه بــه آن اعتبــار‬


‫یشد حتما ً پیــامبر‪ ‬آن را بیــان‬ ‫یشد و یا عبادت محسوب م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکرد‪ ،‬همانطور که به‬ ‫یکرد‪ ،‬و یا حداقل یکبار به آن اشاره م ‌‬ ‫م ‌‬
‫‪1‬‬
‫چیزهای دیگری اشاره کرده است‪.‬‬
‫شــریک بــن عبــدالله قاضــی‪ ،‬نــزد مهــدی‬ ‫یکنند که ُ‬
‫حکایت م ‌‬
‫رفت‪ ،‬آنگاه که او را دید گفت‪ :‬بر مــن لزم اســت بــا شمشــیر‬
‫رالمؤمنین؟ گفــت‪:‬‬ ‫گردن شما را بزنم‪ ،‬شریک گفت‪ :‬چرا یا امی ‌‬
‫یکــردی و از مــن روی‬ ‫در خواب دیدم زیرانداز مرا لگــدکوب م ‌‬
‫بهــا را‬
‫گــردان بــودی‪ ،‬خــواب را بــرای کســی کــه تعــبیر خوا ‌‬
‫یدانست تعریف کردم‪ ،‬او گفت ‪ :‬در ظــاهر از شــما اطــاعت‬ ‫م ‌‬
‫ینمایــد‪ ،‬شــریک در‬ ‫یکند ولــی در بـاطن از شــما ســرپیچی م ‌‬ ‫م ‌‬
‫جواب به او گفت‪ :‬به خــدا قســم خــواب شــما خــواب حضــرت‬
‫‪ ‬نیســت و تعبیرکننــدة خــواب شــما هــم حضــرت‬ ‫ابراهیم خلیل‬
‫بهای آشفته و‬ ‫یوسف صدیق‪ ‬نبوده است‪ ،‬پس چطور با خوا ‌‬
‫یزنی؟ مهدی از این سخن شــرم و‬ ‫دروغ گردن مسلمانان را م ‌‬
‫‪2‬‬
‫حیا نمود و گفت‪ :‬بیرون برو‪.‬‬

‫سبب نهم‪ :‬غلو و افراط در بعضی افراد‬


‫تها غلو در تعظیم شیوخ و‬ ‫بهای دیگر پیدا شدن بدع ‌‬ ‫از سب ‌‬
‫های کــه لیــاقت آن را نــدارد‪،‬‬ ‫اشخاصی است که آنها را بــه درج ‌‬
‫یکنند که هیچ ولــی‬ ‫یرسانند‪ ،‬بعضی از مردم این طور فکر م ‌‬ ‫م ‌‬
‫از اولیا از فلن شخص بزرگتر وجود نـدارد‪ ،‬و خیلـی اوقـات دِر‬
‫ولیت را بر روی مردم به جز برای این افراد مشخص مســدود‬
‫یکنند غیر از آنها ولی وجــود نــدارد‪ ،‬کــه ایــن‬ ‫یکنند و اعلم م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬و یــک بــدعت‬ ‫تفکر‪ ،‬تفکــری باطــل و اشــتباه محــض م ‌‬
‫تهــای متــأخر‬ ‫یباشد‪ ،‬چون امکان ندارد هیچ وقت ام ‌‬ ‫فاحش م ‌‬
‫نهــا‬
‫بترین اهــل قر ‌‬ ‫به منزلــت و مقــام متقــدمین برســند‪ ،‬خــو ‌‬
‫کسانی هستند که پیامبر‪ ‬را دیدند و به ایشان ایمــان آوردنــد‪،‬‬
‫یآینــد بــه همیــن‬‫بعد از آنهــا کســانی هســتند کــه بعــد از آنهــا م ‌‬
‫‪ -‬به المدخل ابن حاج‪ (288-4/286) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به اعتصام‪ (262-1/261) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪90‬‬

‫یترین مردمــان در‬ ‫یکند تا روز قیامت‪ ،‬قــو ‌‬


‫صورت ادامه پیدا م ‌‬
‫دین و اعمال و یقیـن‪ ،‬همـان کسـانی بودنــد کــه در اول اسـلم‬
‫مکم دچــار نقــص‬ ‫بودند‪ ،‬سپس پیوسته تا آخر دنیا این سلسله ک ‌‬
‫یشود‪ ،‬ولی نه به این معنی کــه کل ً از بیــن بــرود و‬ ‫و کاستی م ‌‬
‫چیزی نماند‪ ،‬بلکه لزم است کــه گروهــی نســبت بــه آن اقــدام‬
‫کنند‪ ،‬به آن اعتقاد داشته باشند و به مقتضــای آن عمــل نماینــد‬
‫هاند‪ ،‬چون اگــر‬ ‫درست به همان صورت که گذشتگان بر آن بود ‌‬
‫‪1‬‬
‫حــد طل انفــاق‬ ‫یک فرد متأخر از زمان اصحاب به اندازه کوه ا ُ ُ‬
‫لالله‪ ‬حتی به نصف‬ ‫کند‪ ،‬هرگز به درجه و مقام اصحاب رسو ‌‬
‫یرسد‪ ،‬پس اگر در مسائل مــادی و مــال ایــن طــور‬ ‫آنها هم نم ‌‬
‫ههای ایمان نیز چنین است‪.‬‬ ‫باشد در سایر شعب ‌‬
‫ً‬
‫یکنند که مثل فلن کــس بــا حضــرت‬ ‫بعضی از مردم گمان م ‌‬
‫محمــد‪ ‬در مقــام و منزلــت مســاوی و برابــر اســت‪ ،‬و فقــط‬
‫یآیــد‪ ،‬مثــل‬
‫فرقشان این است که این شخص برایش وحــی نم ‌‬
‫‪2‬‬
‫ههای امامی‪.‬‬
‫شیع ‌‬

‫حد در سال ‪ 3‬هجری همانجا رخ داد‪ ،‬و‬ ‫‪ -‬نام کوهی است که غزوه ا ُ ُ‬ ‫‪1‬‬

‫فاصله آن با مدینه یک میل است‪ ،‬به معجم البلدان‪ (1/109) ،‬مراجعه‬


‫شود‪.‬‬
‫یباشند‪ ،‬که اکثر مذاهب‬ ‫‪ -‬کسانی هستند که پیروان دوازده امام م ‌‬ ‫‪2‬‬

‫یشوند‪ ،‬و معتقد هستند که امامت برای‬ ‫شیعه جهان از آن منشعب م ‌‬


‫یباشد‪ ،‬و نص بر آن دللت دارد‪ ،‬و همین طور این نص‬ ‫علی ‪ ‬ثابت م ‌‬
‫ً‬
‫برای حسن و بعدا حسین و الی آخر وجود دارد‪ ،‬هر امامی برای امام‬
‫یآورد‪ ،‬و به ‪ 24‬فرقه تقسیم شدند‪ ،‬امامت نزد آنها‬ ‫بعدی نصی م ‌‬
‫رکنی از ارکان اسلم است‪ .‬امامت منصب و مقامی از طرف خدا‬
‫یدهد‪ ،‬و‬ ‫یباشد که مثل نبوت به هر کسی که دوست داشته باشد م ‌‬ ‫م ‌‬
‫معتقد هستند که امام در ظاهر و باطن از هر گناه و خطا و نسیانی‬
‫یدانند‪ ،‬و‬‫قالعادات را برای امام جایز م ‌‬ ‫یباشد‪ .‬و خوار ‌‬ ‫معصوم م ‌‬
‫یکنند اکثر‬ ‫یگویند علم امام هر چیزی را احاطه داده است‪ ،‬گمان م ‌‬ ‫م ‌‬
‫ههای آنها‬ ‫اصحاب بعد از پیامبر‪ ‬گمراه شد ‌‬
‫هاند‪ ،‬و بعضی از فرق ‌‬
‫معتقد هستند علی ‪ ‬خدا است‪ ،‬بالی ابر سکونت دارد‪ ،‬صدای رعد و‬
‫یگویند‪:‬‬ ‫برق صدای اوست‪ ،‬و هر گاه صدای رعد و برق را بشنوند م ‌‬
‫یها و‬‫هها هم مانند سبائ ‌‬‫السلم علیک یا امیرالمؤمنین‪ ،‬بعضی از فرق ‌‬
‫هها از اسلم خارج شدند‪.‬‬ ‫هها و خطابی ‌‬
‫بنانی ‌‬
‫‪91‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫اگر چنانچه غلو در دین و هجــوم بــرای پیــدا کــردن مــذهب و‬


‫لها ایـن چنیـن وسـعت‬ ‫تها نبود‪ ،‬عق ‌‬ ‫هلک شدن در محبت بدع ‌‬
‫یکردند‪ ،‬ولی پیامبر‪ ‬فرمود‪» :‬لتتبعــن ســنن مــن کــان‬ ‫پیدا نم ‌‬
‫‪1‬‬
‫قبلکم شبرا ً بشبرٍ وذراعا ً بذراٍع ‪.«...‬‬
‫شهای کسانی که قبــل از‬ ‫»بدون شک شما دنبال عادات و رو ‌‬
‫مهای نادرست را وجب به‬ ‫یروید‪ ،‬و این راه و رس ‌‬ ‫هاند م ‌‬ ‫شما بود ‌‬
‫یکنید«‪.‬‬ ‫وجب و متر به متر دنبال م ‌‬
‫یها که در شخصیت حضرت عیســی‬ ‫این گروه همانند مسیح ‌‬
‫‪ ‬غلو کردند و گفتند‪ :‬الله مسیح پسر مریم اســت‪ ،‬و خداونــد‬
‫هم فرمود‪:‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)مائده ‪(77 /‬‬ ‫‪  ‬‬
‫»ای اهل کتاب به ناحق در دین خود راه افراط و تفریط مپوئید و از‬
‫هاند‪ ،‬و بســیاری را‬
‫اهواء و امیال گروهی که پیش از این گمراه شــد ‌‬
‫هاند‪ ،‬پیروی نکنید«‪.‬‬‫هاند و از راه راست منحرف گشت ‌‬
‫گمراه کرد ‌‬
‫پیامبر‪ ‬هم م ‌‬
‫یفرماید‪ :‬بیش از اندازه مرا تعریــف و تمجیــد‬
‫نکنید‪ ،‬همان طور که نصاری حضرت مســیح‪ ‬را بیــش از حــد‬
‫خود ستودند‪ ،‬بلکه بگویید‪ ،‬عبدالله و رسول‪ ‬او‪،2‬‬

‫برای تفصیل بیشتر مراجعه شود به‪ :‬اعتقادات فرق المسلمین‬


‫والمشرکین ص‪ ،(66 -52) :‬و الفرق بین الفرق ص‪ (54 -38) :‬و‬
‫الملل والنحل از علمه شهرستانی ص‪.(173 -162) :‬‬
‫‪ - 1‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری )‪) ،(300 /13‬کتاب اعتصام‬
‫به کتاب و سنت‪ ،‬حدیث شماره‪ ،(732 :‬صحیح مسلم مطبوع با شرح‬
‫نووی )‪ (219 /16‬کتاب العلم‪ ،‬و لفظ حدیث از امام مسلم است‪.‬‬
‫‪ - 2‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(6/478) ،‬حدیث شماره‪:‬‬
‫)‪ ،(3445‬کتاب النبیاء‪ .‬مسند امام احمد )‪ ،(25 ،24 ،23 /1‬و سنن‬
‫دارمی )‪ (320 /2‬کتاب الرقائق‪ ،‬و شرح السنة بغوی )‪(246 /13‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪92‬‬

‫یها بگویند عیســی خــدا‬


‫غلو در اشخاص سبب شد که مسیح ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬‫یا پسر خدا یا سومین خداست‪ ،‬خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪)    ‬مائده‪:‬‬
‫‪(72‬‬
‫یگویند ‪ :‬خــدا همــان مســیح پســر مریــم اســت‬
‫یگمان کسانی که م ‌‬
‫»ب ‌‬
‫کافر شدند«‪.‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪‬‬
‫)توبه‪(31 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫»یهودیان و ترسایان علوه از خدا‪ ،‬علما دینی و پارسایان خود را هم‬
‫یشمارند«‪.‬‬‫هاند‪ ،‬مسیح پسر مریم را هم خدا م ‌‬‫به خدائی پذیرفت ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫)توبه‪(30 :‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪ ‬‬
‫یگویند مسیح پسر خداست«‪.‬‬
‫یها م ‌‬
‫»و مسیح ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫)مائده‪(73 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫یگویند‪ :‬خداوند یکی از ســه خــدا‬
‫یگمان کافر شدند کسانی که م ‌‬
‫»ب ‌‬
‫است«‪.‬‬
‫غلو چیزی اســت کــه یهــود را وادار کــرد بگوینــد عزیــر پســر‬
‫خداست‪.‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)توبه‪(30 :‬‬ ‫‪   ‬‬

‫کتاب الفضائل و گفته‪ :‬این حدیث صحیح است‪.‬‬


‫‪93‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یها گفتند عزیر پسر خداست«‪.‬‬


‫»یهود ‌‬
‫غلو و افراط در اشخاص یکی از اســباب پیــدا شــدن بــدعت‬
‫هم در عصر و زمان قدیم و هــم در عصــر مــا اســت و پیوســته‬
‫‪1‬‬
‫ادامه پیدا خواهد کرد‪.‬‬

‫چهارم‪ -‬اولین بدعتی که در دین اسلم پیدا شد‪:‬‬


‫اولیــن تفرقــه و بــدعتی کــه در اســلم پیــدا شــد‪ ،‬بعــد از بــه‬
‫هی مسـلمانان بـود‪،‬‬ ‫نبن عفـان‪ ‬و تفـرق ‌‬ ‫شهادت رسیدن عثما ‌‬
‫آن زمــان کــه علــی‪ ‬و معــاویه‪ ‬بــرای حکمیــت توافــق پیــدا‬
‫کردند‪ ،‬خوارج آن را قبــول نکردنــد و گفتنــد‪ :‬حکــم فقــط حکــم‬
‫خداست‪ ،‬و از جماعت مسلمانان جدا شدند‪ ،‬ابن عباس را نــزد‬
‫آنها فرستادند با آنها مناظره کرد که نصف آنها برگشــتند‪ ،‬ولــی‬
‫بقیه سرپیچی کردنــد و بــه مــردم حملــه نمودنــد‪ ،‬خــون آنهــا را‬
‫حلل کردند‪ ،‬ابن خباب را کشتند‪ ،‬و گفتند مــا او را کشــتیم‪ ،‬در‬
‫نتیجه علی ‪ ‬با آنها به جنگ پرداخت‪.‬‬
‫اصل و اســاس مــذهب خــوارج ایــن اســت‪ :‬تعظیــم قــرآن و‬
‫پیروی از آن‪ ،‬ولی علیه سنت و جماعت مسلمانان قیام کردنــد‬
‫و از آنها خارج شدند‪ .‬آنهــا معتقــد هســتند کــه پیــروی از ســنت‬
‫یکننــد کــه مخــالف قــرآن اســت‪ ،‬مثــل‬ ‫واجب نیست‪ ،‬و فکــر م ‌‬
‫رجم‪ ،‬حــد ســرقت و غیــره و بــر اســاس ایــن طــرز تفکرشــان‬
‫گمراه شدند‪ ،‬چون حضرت محمد‪ ‬به آنچه که از طــرف خــدا‬
‫هتر و دانــاتر اســت‪ ،‬و خداونــد قــرآن و‬ ‫نــازل شــده اســت آگــا ‌‬
‫یداننــد کــه‬
‫حکمت را بر او نازل کرده است‪ .‬جایز و درســت م ‌‬
‫حضرت محمد‪ ‬ظالم باشد‪ ،‬در نتیجه از حکم و دستور ایشان‬
‫فرمانبرداری نکردند‪ ،‬و به همان صورت برای جانشینان او هــم‬
‫مطیع و فرمانبردار نشدند‪ .‬بلکه گفتند‪ :‬علی و عثمان و کسانی‬
‫که آن دو نفر آنها را بزرگ کردند بــه غیــر آنچــه کــه خــدا نــازل‬
‫کرده است حکم کردند‪:‬‬

‫‪ -‬به اعتصام‪ (259-1/258) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪94‬‬

‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬


‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)مائده‪(44 :‬‬ ‫‪   ‬‬
‫»هر کس برابر آنچه که خداوند نــازل کــرده اســت حکــم نکنــد‪ ،‬او و‬
‫امثال او کافرند«‪.‬‬
‫مسلمانان را با این آیه و آیات دیگر تکفیر کردند‪ ،‬تکفیر آنهــا‬
‫یباشد‪:‬‬ ‫هی باطل زیر م ‌‬ ‫و سایر اهل بدعت بر اساس دو مقدم ‌‬
‫‪ -1‬این مخالف قرآن است‪.‬‬
‫یشـود‪ ،‬بـا‬ ‫‪ -2‬اینکه هر کس بـا قـرآن مخـالفت کنـد کـافر م ‌‬
‫اینکه این مخالفت به صورت خطا و اشــتباه باشــد‪ ،‬یـا گناهکــار‬
‫باشد و به وجوب و حرام بودن هم معتقد باشد‪ ،‬گروه دیگر که‬
‫همطراز و همتای خوارج بودند و پیدا شدند شیعه بودند‪.‬‬
‫در شخصــیت امــام غلــو کردنــد‪ ،‬آنهــا را معصــوم شــمردند‪،‬‬
‫یداننــد‪ ،‬و در تمــام‬ ‫معتقــد بودنــد کــه امــامن هــر چیــزی را م ‌‬
‫چیزهایی که پیامبر‪ ‬آن را آورده ‌اســت بایــد بــه آنهــا مراجعــه‬
‫یرونــد‪ ،‬بلکــه بسـوی قـول و‬ ‫کرد‪ ،‬بــه ســوی قـرآن و سـنت نم ‌‬
‫یکنند معصوم است‪.‬‬ ‫یروند که گمان م ‌‬ ‫سخن کسی م ‌‬
‫که نهایتا ً امامت بــه امــام بــودن کســی کــه وجــود و حقیقــت‬
‫هتر هستند‪ ،‬چون خــوارج‬ ‫ندارد خاتمه یافت‪ ،‬آنها از خوارج گمرا ‌‬
‫یکردنـد بـا اینکــه در آن دچــار‬ ‫به قرآن کــه حـق اســت حکــم م ‌‬
‫هها بــه هیــچ کــدام از قــرآن و ســنت‬ ‫هاند‪ ،‬ولی شــیع ‌‬ ‫اشتباه شد ‌‬
‫یگردند‪ ،‬بلکه از چیزی نامعلوم و ناپیدا کــه حقیقــت نــدارد‬ ‫برنم ‌‬
‫هها بر آنها نقــل‬ ‫مرد ‌‬‫یکنند‪ ،‬بلکه به چیزی که از بعضی ُ‬ ‫پیروی م ‌‬
‫یجویند‪ ،‬به نقلی کــه درســت نیســت تمســک‬ ‫یشود تمسک م ‌‬ ‫م ‌‬
‫های که غیرمعصــوم اســت‪ ،‬بــه ایــن‬ ‫لکنند ‌‬ ‫یکنند‪ ،‬آن هم از نق ‌‬‫م ‌‬
‫یباشــند‪ .‬خــوارج‬ ‫ههــا م ‌‬
‫غگــوترین گرو ‌‬ ‫لترین و درو ‌‬‫دلیل از باط ‌‬
‫حترین سخنان است که قرآن‬ ‫صادق هستند و سخنشان از صحی ‌‬
‫‪1‬‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫غترین سخنان م ‌‬ ‫هها از درو ‌‬ ‫یباشد‪ ،‬ولی سخن شیع ‌‬ ‫م ‌‬

‫هالله ‪ (209-13/208) -‬و کتاب‬


‫‪ -‬به مجموعه الفتاوی ابن تیمیه – رحم ‌‬ ‫‪1‬‬

‫الفرقان بین الحق و الباطل‪ ،‬ابن تیمیه‪ ،‬ص ‪ 227‬مراجعه شود‪.‬‬


‫‪95‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫ب و دلیل انتشار بدعت‪‌:‬‬ ‫پنجم‪ -‬اسبا ‌‬


‫تها اسباب و دلیلی دارد از آن جمله‪:‬‬ ‫انتشار بدع ‌‬
‫هکننــده‪،‬‬ ‫تهای گمرا ‌‬ ‫‪ -1‬سکوت اکثر علمای دینی بر این بــدع ‌‬
‫یسواد هم زمانی کــه ســکوت عــالم دینــی را‬ ‫و مردم عوام و ب ‌‬
‫یکننــد کــه ایــن کــار بــا‬ ‫ینماینــد‪ ،‬گمــان م ‌‬ ‫برکــاری مشــاهده م ‌‬
‫شریعت مخالفت ندارد‪.‬‬
‫یباشـد ایـن اسـت کـه‬ ‫چیزی که از این بیشـتر جـای تعجـب م ‌‬
‫بعضی از علمای دینی نیــت و هدفشــان فاســد شــده‪ ،‬دنیــا را بــر‬
‫هانــد و‬‫تها کرد ‌‬ ‫هاند‪ ،‬شروع بــه ترویــج ایـن بــدع ‌‬ ‫آخرت ترجیح داد ‌‬
‫یدهند‪ ،‬تــا بــا ایــن‬ ‫آنها را برای مسلمانان نیکو و پسندیده جلوه م ‌‬
‫کار به شهرت و نامی دست یابند‪ ،‬که ایــن مشــهور شــدن ســبب‬
‫یشــود‪ ،‬و در نهــایت‬ ‫جمع شدن ثروت و اموال دنیوی برای آنها م ‌‬
‫یرســند‪ ،‬آن‬ ‫بــه ریاســت ایــن مــردم غافــل و ناآگــاه و ســاده م ‌‬
‫یکنند هر سفیدی پیه است و هر ســیاهی‬ ‫هلوحانی که فکر م ‌‬ ‫ساد ‌‬
‫خرماست‪.‬‬
‫‪ -2‬عمل نمودن یک عالم دینی بــر بــدعت و تقلیــد مــردم از او‪،‬‬
‫یشود که مردم گمان ‌کنند این کار مشروع و جایز اســت‪،‬‬ ‫سبب م ‌‬
‫چون اطمینان دارند که یک عالم دینی آنچـه کـه صـحیح و درسـت‬
‫یدهد‪ .‬به همین خاطر گفته شده است‪ :‬بــه عمــل‬ ‫نباشد‪ ،‬انجام نم ‌‬
‫عالم نگاه نکن‪ ،‬بلکــه از او ســؤال کــن او هــم صــادقانه آنچــه کــه‬
‫یگوید‪.‬‬ ‫صحیح است به شما م ‌‬
‫یکنند‪ ،‬و آنهــا را تأییــد و‬ ‫تها را درست م ‌‬ ‫‪ -3‬حاکمان هم بدع ‌‬
‫تها موافــق هــوا و هــوس‬ ‫یدهنــد‪ ،‬چــون ایــن بــدع ‌‬ ‫انتشــار م ‌‬
‫آنهاست‪ ،‬همان طور که این کار از مأمون روی داد و بعــد از او‬
‫از کسی که گفت‪ :‬قرآن مخلوق است‪ ،‬و این بــدان جهــت بــود‬
‫هها بر مأمون مســلط شــدند و او را از راه‬ ‫که گروهی از معتزل ‌‬
‫حق منحرف کردند و بسوی باطل کشــاندند‪ .‬و نظریــة مخلــوق‬
‫بودن قرآن و نفــی صــفات از خداونــد را بــرای او خــوب جلــوه‬
‫یامیــه گرفتــه تــا‬ ‫دادنــد‪ ،‬در میــان خلفــا قبــل از مــأمون از بن ‌‬
‫شها را‬ ‫یعباس همگی سیاست شمشیر کشیدن بر همین رو ‌‬ ‫بن ‌‬
‫داشتند‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪96‬‬

‫شــر‬ ‫نالرشید گفته است‪ :‬خبر به من رسیده است که ب ِ ْ‬ ‫هارو ‌‬


‫یبرد که قرآن مخلوق است‪ ،‬اگر خداونــد مــرا‬ ‫مریسی گمان م ‌‬
‫توفیق دهد بر من واجب اســت او را بـه قتـل برســانم‪ ،‬آن هـم‬
‫‪1‬‬
‫کشتنی که تا به حال هیچ کسی چنین به قتل نرسیده باشد‪.‬‬
‫نالرشید بــه مــدت بیســت ســال‬ ‫شر در ایام و روزگار هارو ‌‬ ‫بِ ْ‬
‫نالرشید درگذشت‪ ،‬سپس بعــد از مــرگ او‬ ‫متواری شد تا هارو ‌‬
‫ظاهر شد و بسوی ضللت و گمراهی دعوت کرد و باعث بلهــا‬
‫‪2‬‬
‫تهای فراوانی شد‪.‬‬ ‫و مصیب ‌‬
‫آن زمان که مأمون به خلفت رسید‪ ،‬بــا جمــاعتی از معــتزله‬
‫از جمله ِبشربن غیاث مریســی هــم صــحبت شــد‪ ،‬او را فریــب‬
‫دادند و یــک مــذهب باطــل و نادرســتی را گذاشــتند و مــردم را‬
‫بســوی آن دعــوت و بــا زور آن را بــه مــردم تحمیــل کردنــد‪ ،‬از‬
‫نائب خود اسحاق بن ابراهیم بن مصعب‪ 3‬خواست که در بغـداد‬
‫هی حدیث را جمع کنــد‪ ،‬کــه ایــن مــذهب را تأییــد‬ ‫گروهی از ائم ‌‬
‫نمایند‪ ،‬او هم آنها را جمع کرد آنها از تأیید آن امتناع کردند‪ ،‬آنها‬
‫را به شکنجه و قطــع آذوقــه و ارزاق تهدیــد کــرد‪ ،‬اکــثر آنهــا بــا‬
‫اکــراه و اجبــار آن را تأییــد کردنــد‪ ،‬امــا امــام احمــدبن حنبــل و‬
‫محمدبن نوح جندیشابوری امتناع و مقاومت کردنــد‪ ،‬آنهــا را در‬
‫حالی که با زنجیر بسته بودند بر یـک شــتر ســوار کردنــد و نــزد‬
‫هانـد‪.‬‬ ‫خلیفه بردند به این خاطر کـه از فرمـان او سـرپیچی کرد ‌‬
‫بهــا کــه از‬ ‫هنگامی که در سرزمین رحبه‪ 4‬بودنــد مــردی از عر ‌‬
‫طرفداران خلیفه بود نزد آنها آمد‪ ،‬بر امام احمــد ســلم کــرد و‬
‫هی تمام مردم هستی‪ ،‬پس الگــویی‬ ‫گفت‪ :‬ای مرد! شما نمایند ‌‬
‫بد و شوم برای آنها مباش‪ ،‬امروز شما پیشوای مــردم هســتی‪،‬‬
‫‪ -‬به مناقب امام احمد بن حنبل‪ ،‬ص ‪ 358‬و المنهج الحمد‪(1/81) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬به مناقب امام احمد بن حنبل‪ ،‬ص ‪ 385‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -‬به البدایة والنهایة ) ‪ (356 /10‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪ -‬سرزمینی است که تا دمشق ‪ 8‬روز فاصله دارد‪ ،‬از حلب ‪ 5‬روز‪ ،‬و تا‬ ‫‪4‬‬

‫بغداد یک صد فرسخ‪ ،‬میان رقة و بغداد در سواحل فرات قرار دارد‪ .‬که‬
‫کبن طوق بن عثاب تغلبی در زمان مأمون آن را احداث کرده بود‪ .‬به‬ ‫مال ‌‬
‫معجم البلدان )‪ (385 -374 /3‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪97‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫مواظب باش و پرهیز کن که جواب مثبت به آنها دهی‪ ،‬و نهایتا ً‬


‫ی آنهــا را تحمــل نمــایی‪ ،‬اگــر خــدا را‬ ‫ه ‌‬
‫در روز آخــرت گنــاه هم ‌‬
‫یگویی و هستی صـبر داشـته بـاش‪،‬‬ ‫دوست داری بر آنچه که م ‌‬
‫میان شما و بهشــت قتــل و کشــتن شــما وجــود دارد‪ ،‬اگــر هــم‬
‫مرد‪ ،‬و اگـر هـم زنـده بمـانی‪ ،‬بـا عـزت و‬ ‫کشته نشوی خواهی ُ‬
‫هالله – گفت‪ :‬ایــن‬ ‫کرامت زنده خواهی ماند‪ ،‬امام احمد – رحم ‌‬
‫سخن او عزم و ارادة مرا بر آنچه که هسـتم قــوی کــرد‪ .‬آنگـاه‬
‫که به لشکر خلیفـه نزدیـک شـدند و کمـی مانـده بـه او آنهـا را‬
‫پایین آوردند‪ ،‬یکی از خدمتگزاران خلیفه در حالی که اشــکانش‬
‫یگفت‪ :‬ای اباعبدالله بر من سخت‬ ‫یکرد م ‌‬ ‫را با لباسش پاک م ‌‬
‫و گران است‪ ،‬مأمون شمشیر را کشیده کــه قبل ً آن را از نیــام‬
‫لالله‪ ‬قســم‬ ‫درنیاورده بود‪ ،‬و او به خویشاوندی خود به رســو ‌‬
‫یکند‪ ،‬که اگر مخلوق بــودن قــرآن را تأییــد نکنــی‪ ،‬بــا ایـن‬ ‫یاد م ‌‬
‫شمشیر حتما شما را به قتل خواهد رساند‪ ،‬گفت‪ :‬امام احمد –‬ ‫ً‬
‫هالله – به زانو نشست و با چشمانش به آسمان نگاه کــرد‬ ‫رحم ‌‬
‫و گفت‪ :‬خداوند بزرگم! صبر و حلم تو این فاجر و فاسد را بــر‬
‫یخواهد آنها را بزنــد و بــه قتــل‬ ‫اولیای تو جرأت داده است و م ‌‬
‫یباشد اگر غیر مخلوق‬ ‫برساند‪ ،‬خداوندا اگر قرآن که کلم تو م ‌‬
‫است ما را از شر و ناراحتی او نجــات بــده‪ ،‬او گفــت‪ :‬در ثلــث‬
‫مرده است‪ ،‬احمد‬ ‫اخیر شب خبر رسید و فریاد زدند که مأمون ُ‬
‫گفت‪ :‬خوشحال شدیم‪ .‬ایــن محنــت و نــاراحتی ادامــه یــافت و‬
‫تقویت آن از طرف خلیفه معتصم استمرار داشت‪ ،‬بلکــه او در‬
‫هروی‬ ‫هاللــه – زیــاد ‌‬
‫تعــذیب و شــکنجة امــام احمــد حنبــل – رحم ‌‬
‫کرده و طوری او را شکنجه و مورد ضرب قرار داد تا حدی که‬
‫هی ایـن کارهـا بــه ایــن‬ ‫هی خود را از دســت داد‪ ،‬هم ‌‬ ‫امام حافظ ‌‬
‫خاطر بود که امام موافقت کند و بگوید قرآن مخلوق است‪.‬‬
‫یاللــه بــه‬ ‫این مصیبت و بل ادامه یــافت تــا اینکــه متوکــل عل ‌‬
‫خلفت رسید‪ ،‬مــردم بــه خلفــت او خوشــحال شــدند‪ ،‬چــون او‬
‫دوستدار سنت و اهل سنت و جماعت بــود‪ ،‬و ایـن محنــت و بل‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪98‬‬

‫را از مردم برداشت‪ ،‬به تمام نقاط نامه فرستاد که هیــچ کــس‬
‫‪1‬‬
‫حق ندارد در مورد مخلوق بودن قرآن حرف بزند‪.‬‬
‫هگذار و ســازندة ایــن بــدعت نبودنــد کــار بــه‬ ‫اگر این خلفا پای ‌‬
‫یرســید‪ ،‬و کــار بــه شــکنجه و‬ ‫یبایســت برســد‪ ،‬نم ‌‬ ‫آنجــا کــه نم ‌‬
‫هی اعلم و بزرگوار بــه ســبب امتنــاع از ایــن بــدعت‬ ‫تعذیب ائم ‌‬
‫یرسید‪.‬‬ ‫نم ‌‬
‫‪2‬‬
‫امثــال ایــن خلفــا در عصــر حاضــر و قــدیم زیــاد هســتند‪ ،‬آنهــا‬
‫هی دور ســاختن‬ ‫یاند که درست کردن بدعت را راه و وســیل ‌‬ ‫کسان ‌‬
‫یداننــد‪ ،‬و در نهــایت ریاســت و‬ ‫مردم از دیــن صــحیح و درســت م ‌‬
‫حکمرانی بر آنها و انتشار مـذاهب و عقایـد باطـل و پـوچ خـود در‬
‫میان آنها ترویج دادند‪.‬‬
‫‪ -4‬تبدیل کردن بدعت به عادت‪ ،‬بــه طــوری کــه انصــراف از‬
‫آن مگر با تلش بسیار زیاد‪ ،‬سخت و دشوار باشد‪.‬‬
‫‪ -5‬سازگار بودن بدعت با هــوا و هــوس و غرایــز مــردم‪ ،‬کــه‬
‫های‬ ‫دین خواستار تنظیم و کنترل این غرایز است‪ ،‬و حد و انداز ‌‬
‫برای آنها گذاشته است‪ .‬و از طرفی چیزی وجود ندارد که مانع‬
‫سهــا‬‫انتشــار آن شــود‪ ،‬و خطــر و ســرعت گرفتــن آن در نف ‌‬
‫‪3‬‬
‫یکند‪.‬‬‫گسترش پیدا م ‌‬

‫‪ -‬به البدایة و النهایة‪ (385-10/374) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫هها‪ :‬عبیدیون بودند‪ ،‬و مجالس و جشن تولدهای زیادی‬ ‫‪ -‬از این گرو ‌‬ ‫‪2‬‬

‫هاند‪ ،‬هدفشان‬ ‫هاند و حکم خود را در مصر آشکار کرد ‌‬ ‫درست کرد ‌‬
‫یخواستند مردم را‬ ‫انتشار مذهب باطنی آنها در میان مردم بود‪ ،‬و م ‌‬
‫از دینشان غافل سازند‪ .‬برای استمرار و تقویت این بدعت مادی و‬
‫تها را‬‫هگذاری کردند در نتیجه اکثر مردم جاهل این بدع ‌‬ ‫معنوی سرمای ‌‬
‫تهایی است که باید آن را‬ ‫معتبر شمردند و فکر کردند که این سن ‌‬
‫نهای مسیحیان‪،‬‬ ‫ل‪ :‬مجالس مولودخوانی پیامبر‪ ،‬جش ‌‬ ‫حفظ نمود‪ .‬مث ً‬
‫وغیره ‪ ...‬که عبیدیون اولین کسانی بودند این در را بر روی بدعت باز‬
‫کردند‪ .‬به کتاب مقریزی )الخطط و الثار( مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬به کتاب البدعة‪ ،‬ص ‪ 255-254‬و تحذیر المسلمین‪ ،‬ص ‪ 21‬مراجعه‬ ‫‪3‬‬

‫شود‪.‬‬
‫‪99‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫تها بــود‪ ،‬کــه بطــور‬


‫این مسائل بعضی از دلیل انتشار بــدع ‌‬
‫مختصر آنها را بیان کردیم‪ ،‬چون هدف ما فقط اشــاره بــود نــه‬
‫تفصیل مطلب والله اعلم‪.‬‬

‫ششم‪ -‬تأثیرات بدعت بر جامعه‪:‬‬


‫تها تأثیراتی در جوامع دارند‪ ،‬ولی ایــن‬ ‫شکی نیست که بدع ‌‬
‫یشود‪ ،‬بلکه خاص کسانی اســت‬ ‫تأثیرات شامل تمام جامعه نم ‌‬
‫یکننــد‪ ،‬و یــا مــردم را بــرای عمــل‬
‫که به آن اعتراف و عمــل م ‌‬
‫یکنند‪ ،‬این تعداد هم از مردم و‬ ‫کردن به آن تشویق و دعوت م ‌‬
‫یشوند‪ ،‬و این تأثیرات به صورت آشکار‬ ‫جزو مردم محسوب م ‌‬
‫یشود‪ ،‬ولی عدم انکــار‬ ‫بر افراد مبتدع و پیروان آنها مشاهده م ‌‬
‫یشــود کــه‬ ‫تها ســبب م ‌‬ ‫آنهــا‪ ،‬و مبــارزه نکــردن بــا ایــن بــدع ‌‬
‫تأثیراتشان تمام جامعه را فرا بگیرد‪ ،‬بعضــی از ایــن تــأثیرات و‬
‫هها خاص افراد مبتدع و بعضی دیگــر شــامل تمــام جــامعه‬ ‫پدید ‌‬
‫یشود‪ .‬به صــورت مختصــر ایــن تــأثیرات شــامل مــوارد زیــر‬ ‫م ‌‬
‫است‪:‬‬
‫هروی کردن متشابهات‬ ‫‪ -1‬پیروی و دنبال ‌‬
‫شـــخص مبتـــدع و بـــدعتگزار سرشـــت و طـــبیعتش فاســـد‬
‫یشـــود‪ ،‬و راه صـــحیح و درســـت را بســـوی راه ضـــللت و‬ ‫م ‌‬
‫گمراهی ترک کرده است‪ ،‬که این حالت از روش و منطق آنهــا‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫یشود‪ ،‬خداوند م ‌‬ ‫فهمیده م ‌‬
‫‪   ‬‬
‫)محمد‪(30 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫»تو قطعا ً آنان را از روی طرز سخن و نحوة گفتار م ‌‬
‫یشناسی«‪.‬‬
‫یباشــد‪ ،‬و‬
‫اولین علمت این صــفت‪ ،‬دنبــال متشــابه رفتــن م ‌‬
‫خداونــد هــم مــا را متــوجه ایــن مطلــب کــرده اســت‪ ،‬خداونــد‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪100‬‬

‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫لعمران ‪/‬‬
‫‪)    ‬آ ‌‬
‫‪(7‬‬
‫هانگیــزی و‬‫لهایشــان کــژی اســت بــرای فتن ‌‬
‫»و اما کســانی کــه در د ‌‬
‫یافتنــد‪ ،‬در حــالی کـه تأویــل‬
‫تأویل )نادرست( به دنبال متشــابهات م ‌‬
‫یداند«‪.‬‬‫)درست( آنها را جز خداوند کسی دیگر نم ‌‬
‫مثال دیگر ‪ :‬شهادت دادن خوارج بر ابطال حکمیت‪ ،‬به دلیل‬
‫آیه‪:‬‬
‫‪)      ‬انعام ‪(57 /‬‬
‫»فرمان و حکمرانی فقط از آن خداست و بس«‪.‬‬
‫یفرماید‪» :‬فإذا رأیت الذین یتبعون ماتشاب َ َ‬
‫ه‬ ‫و پیامبر‪ ‬نیز م ‌‬
‫‪1‬‬
‫ه فأولئک الذین سمی‌الله فاحذروهم«‪.‬‬ ‫من ُ‬
‫یروند بــدان کــه‬ ‫»اگر کسانی را دیدی که دنبال متشابهات م ‌‬
‫این افراد خداوند به آنها اشــاره کــرده اســت از آنهــا بترســید و‬
‫دوری کنید«‪.‬‬
‫‪ -2‬از بین بردن سنت پیامبر‪‬‬
‫یکی دیگــر از تــأثیرات بــد بــدعت‪ :‬از میــان برداشــتن ســنت‬
‫یباشد‪ ،‬چــون هــر زمــان بــدعتی پیــدا‬ ‫حضرت رسول اکرم‪ ‬م ‌‬
‫یرود‪ ،‬بــدعت زمــانی‬ ‫تهای پیامبر‪ ‬از بیــن م ‌‬ ‫شود یکی از سن ‌‬
‫تهای‬ ‫ییابد که مردم سنتی از سن ‌‬ ‫یشود و گسترش م ‌‬ ‫ظاهر م ‌‬
‫هی تــرک ســنت‬ ‫هاند‪ ،‬ظهــور بــدعت نشــان ‌‬ ‫صحیح را کنار گذاشــت ‌‬
‫یفرماید‪» :‬ما أتــی علــی النــاس عــام إل‬ ‫است‪ .‬ابن عباس‪ ‬م ‌‬
‫ت‬‫أحــدثوا فیــه بدعــة و أمــاتوا س ـّنة‪ ،‬حــتی تحیــا البــدعُ و تمــو ُ‬
‫‪2‬‬
‫ن«‪.‬‬
‫السن ُ‬

‫‪ -‬صحیح بخاری با فتح الباری‪ ،(8/209) ،‬کتاب تفسیر‪ ،‬حدیث شماره‪:‬‬ ‫‪1‬‬

‫)‪ (4547‬و مسلم با شرح نووی‪ ،(16/217) ،‬کتاب العلم‪ ،‬با لفظ »إذا‬
‫رأیتم«‪.‬‬
‫‪ -‬رواه الطبرانی فی الکبیر‪ ،‬و راویان آن مورد اطمینان هستند‪ .‬به‬ ‫‪2‬‬

‫مجمع الزوائد هیثمی )‪ (188 /1‬مراجعه شود‪.‬‬


‫‪101‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یگــذرد بــدعتی را در آن ایجــاد‬‫»هــر ســالی کــه بــر مــردم م ‌‬


‫ییابد تا اینکــه‬
‫یبرند‪ ،‬این کار ادامه م ‌‬
‫یکنند و سنتی را از بین م ‌‬‫م ‌‬
‫یروند«‪.‬‬
‫تها از بین م ‌‬
‫یشوند و سن ‌‬ ‫تها زنده م ‌‬
‫بدع ‌‬
‫‪ -3‬جدل‬
‫تها‪ ،‬مجادله کردن بــدون دلیــل و بــه‬ ‫از دیگر تأثیرات بد بدع ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬در حــالی کــه خداونــد‬ ‫نــاحق‪ ،‬و خصــومت در دیــن م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫مسلمانان را از این حالت ترسانده و م ‌‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬
‫لعمران‪(105 :‬‬
‫)آ ‌‬ ‫‪ ‬‬
‫‪ ‬‬
‫»و مانند کسانی نشوید که پراکنده شدند و اختلف ورزیدند پــس از‬
‫ههای روشن به آنها رسید«‪.‬‬
‫آنکه نشان ‌‬
‫خداوند از تفرقه و اختلف نهی فرموده است‪ ،‬آن هم بعد از‬
‫تهــای قبلــی‬ ‫آمــدن دلیــل روشــن؛ قــرآن و ســنت‪ ،‬تــا مثــل ام ‌‬
‫تها و هوا و هوسشــان‬ ‫نباشیم که آنها به دلیل دنبال رفتن بدع ‌‬
‫یفرمایــد‪» :‬إن‌اللــه‬‫دچــار اختلف و تفرقــه شــدند‪ .‬پیــامبر‪ ‬م ‌‬
‫یرضــی لکــم ثلثـا ً ویکــره لکــم ثلث ـًا‪ ،‬فیرضــی لکــم أن تعبــدوه‬
‫ولتشرکوا به شیئًا‪ ،‬وأن تعتصــموا بحبل‌اللــه جمیع ـا ً ولتفرقــوا‪،‬‬
‫‪1‬‬
‫ویکره لکم‪ :‬قیل وقال وکثرة السؤال‪ ،‬وإضاعة المال«‪.‬‬
‫یشــود‪ ،‬و‬ ‫»خداوند از انجام دادن سه چیز از شــما راضــی م ‌‬
‫یشــود‪ .‬از شــما راضــی‬ ‫از انجــام دادن ســه چیــز نــاراحت م ‌‬
‫یشود به شرطی که‪ :‬او را تنها عبـادت کنیــد و هیـچ شــریکی‬ ‫م ‌‬
‫برای او قــرار ندهیــد‪ ،‬بــه ریســمان خداونــد چنــگ زنیــد و دچــار‬
‫یشود‪ :‬از قیل و قال‬ ‫تفرقه نشوید‪ ،‬و از سه چیز هم ناراحت م ‌‬
‫و ســخنان بیهــوده‪ ،‬بیــش از حــد ســؤال کــردن و ضــایع نمــودن‬
‫اموال و دارایی«‪.‬‬

‫‪ -‬رواه مالک فی الموطأ‪ ،(2/990) ،‬کتاب الکلم‪ ،‬حدیث شماره‪) :‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(20‬رواه مسلم‪ ،(3/1340) ،‬کتاب أقضیه‪ ،‬حدیث )‪.(1715‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪102‬‬

‫َ‬
‫ل إلــی اللــه الَلــد ّ‬ ‫یفرمایــد‪» :‬أبغــ ُ‬
‫ض الرجــا ِ‬ ‫و پیــامبر‪ ‬م ‌‬
‫‪1‬‬
‫خصم«‪.‬‬ ‫ال ْ‬
‫»متنفرتریــن مــردان نــزد خداونــد کســی اســت کــه بشــدت‬
‫یورزد«‪.‬‬
‫دشمنی ‌م ‌‬
‫خصــم یعنــی دشــمنی شــدید‪ ،‬واللــدد یعنــی خصــومت‬ ‫الل َد ّ ال ْ‬
‫شدید‪.‬‬
‫‪ -4‬پیروی کردن از هوا و هوس‬
‫از آثــار بــدعت‪ :‬پیــروی کــردن اهــل بــدعت از هــوا و هــوس‬
‫یباشد و عدم پایبندی آنها به شریعت و قــانون خداســت‪ ،‬کــه‬ ‫م ‌‬
‫یباشــد‪ .‬خداونــد‬ ‫شکی نیســت ایــن عیــن ضــللت و گمراهــی م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪  ‬‬
‫)قصص‪(50 :‬‬ ‫‪‬‬
‫هتر از آن اســت کـه از هــوا و هــوس‬ ‫هتر و سرگشــت ‌‬‫»چه کسی گمرا ‌‬
‫خود پیروی کند‪ ،‬بدون اینکــه رهنمــودی از جــانب خــدا )بــدان شــده(‬
‫باشد؟«‪.‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫و خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪  ‬‬
‫)جاثیه‪(23 :‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫های کسی را که هوا و هوس خــود را بــه خــدائی گرفتــه‬
‫»هیچ دید ‌‬
‫است و با وجود آگاهی )از حق و باطل‪ ،‬آرزوپرســتی کــرده اســت‬
‫و( خدا او را گمراه ساخته است«‪.‬‬
‫یباشــد‬‫پیروی کردن از هوا و هوس امری باطنی و درونی م ‌‬
‫یشود‪ ،‬ولی با عرضه کردن اعمــال صــاحب آن بــر‬‫که ظاهر نم ‌‬
‫یشود‪ ،‬هنگام برابری آن با شــریعت‬‫شریعت اسلم مشخص م ‌‬
‫یبینیم که این کار جز از یک فرد جاهل و مبتدع صــادر‬
‫اسلم م ‌‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(13/180) ،‬کتاب احکام‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫حدیث شماره‪ (7188) :‬و مسلم با شرح نووی )‪ (2054 /4‬کتاب‬


‫العلم‪ ،‬حدیث‪.(2668) :‬‬
‫‪103‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یشود که در مورد کارها و امور مختلف بدون علم و آگــاهی‬ ‫نم ‌‬


‫یالخصوص در امر دین بدون علم و آگاهی‬ ‫یگوید و عل ‌‬‫سخن م ‌‬
‫یدهد‪.‬‬‫نظر م ‌‬
‫‪ -5‬از جماعت جدا شدن‬
‫از آثار بدعت‪ ،‬جدا شدن اهل بدعت از جماعت مســلمانان و‬
‫به وجود آوردن تمرد و ســرپیچی در میــان جمــاعت مســلمانان‬
‫یورزنــد‪ ،‬و هــر‬
‫یباشد‪ .‬چون بر هــوا و هــوس خــود اعتمــاد م ‌‬ ‫م ‌‬
‫کس از هوا و هوس پیروی کند از جادة صحیح و مستقیم خارج‬
‫یشود‪ ،‬و خداوند هم از این کار ما را ترسانده است‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫لعمران‪(105 :‬‬
‫)آ ‌‬ ‫‪ ‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫و خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪)  ‬انعام‪(153 :‬‬
‫هام( پیروی نکنید که‬
‫ههای )باطل که شما را از آن نهی کرد ‌‬‫»و از را ‌‬
‫یسازد«‪.‬‬ ‫شما را از راه خدا )منحرف و( پراکنده م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫و خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪   ‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪)    ‬روم‪:‬‬
‫‪(32-31‬‬
‫»و از زمرة مشرکان نگردید‪ ،‬از آن کسانی که آئین خود را پراکنــده‬
‫ههــای گونــاگونی تقســیم‬
‫هها و گرو ‌‬
‫هاند و به دســت ‌‬
‫و بخش بخش کرد ‌‬
‫هاند‪ .‬هــر گروهــی هــم از روش و آئینــی کــه دارد خرســند و‬ ‫شــد ‌‬
‫خوشحال است«‪.‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫و خداوند م ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪104‬‬

‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬


‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪)     ‬انعام‪:‬‬
‫‪(159‬‬
‫یگمان کسـانی کــه آئیــن )یکتاپرســتی راســتین( خــود را پراکنــده‬‫»ب ‌‬
‫چوجــه از‬
‫یشــوند‪ ،‬تــو بــه هی ‌‬
‫یدارند و دسته دسته و گروه گــروه م ‌‬ ‫م ‌‬
‫آنان نیستی«‪.‬‬
‫یفرمایند‪» :‬افترقت الیهـود علـی إحـدی أو ثنـتین‬ ‫پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫ن فرقة وتفرقت النصاری علی إحــدی أو ثنــتین وســبعین‬ ‫وسبعی َ‬
‫‪1‬‬
‫فرقة وتفترقُ أمتی علی ثلث وسبعین فرقة«‪.‬‬
‫یها به هفتاد و یک یا هفتاد و دو گروه تقسیم شــدند‬ ‫»مسیح ‌‬
‫یها به هفتاد و یک یا هفتاد و دو گــروه تقسـیم شــدند‪ ،‬و‬ ‫و یهود ‌‬
‫یشوند«‪.‬‬ ‫امت من هم به هفتاد و سه دسته تقسیم م ‌‬
‫ة‪ :‬وهــی‬ ‫در روایتی آمــده اســت‪» :‬کلهــا فــی النــار‪ ،‬إل واحــد ٌ‬
‫‪2‬‬
‫الجماعة«‪.‬‬
‫»همگی در آتــش جهنــم هســتند‪ ،‬مگــر یــک گــروه‪ ،‬و آن یــک‬
‫گروه جماعت مسلمانان است«‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬از اختلف و تفرقه میان امت خود خبر داده اســت‪،‬‬
‫ههــا و اختلفــات مخــالفت کــردن اهــل هــوا و‬ ‫و سبب این تفرق ‌‬
‫یها و‬‫ههای قــدریه‪ ،‬خــوارج‪ ،‬رافض ـ ‌‬ ‫هوس و گمراهان مانند گرو ‌‬
‫امثال آنها با آنچه که اهل ســنت و جمــاعت بــر آن اتفــاق نظــر‬
‫دارند‪ ،‬مثل عدل و توحید‪ ،‬وعد و وعید‪ ،‬قدرِ خیر و شر‪ ،‬اراده و‬
‫مشیت‪ ،‬رؤیت و ادراک و صفات و اسماء خداوند‪ ،‬و غیــره‪ ،‬کــه‬
‫سبب مخالفت و جدایی آنها با جماعت مسلمانان‪ ،‬ایجاد کــردن‬

‫‪ -‬رواه امام احمد فی مسنده‪ ،(2/332) ،‬رواه ابوداود فی سننه‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(5/4‬کتاب السنة‪ ،‬حدیث شماره‪ ،(4596) :‬و ترمذی فی سننه‪) ،‬‬


‫‪ (134-4/135‬ابواب ایمان‪ ،‬حدیث شماره‪ ،(2778) :‬رواه ابن ماجه‬
‫فی سننه )‪ ،(1321 /2‬کتاب الفتن‪ ،‬حدیث )‪.(3991‬‬
‫‪ -‬رواه ابن ماجه فی سننه‪ ،(2/1322) ،‬کتاب الفتن‪ ،‬حدیث شماره‪) :‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ ،(3993‬و در زوائد ابن ماجه گفته است‪ :‬اسناد آن صحیح و رجال آن‬
‫ثقه هستند‪.‬‬
‫‪105‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫بدعت از طرف آنها بدون اینکه دلیلی از قرآن و ســنت داشــته‬


‫‪1‬‬
‫یباشد‪.‬‬
‫باشند‪ ،‬م ‌‬
‫‪ -6‬گمراه کردن مردم‬
‫یکی دیگر از آثار شوم بدعت این اسـت کـه‪ :‬گمراهـی شـخص‬
‫یگردد‪ ،‬بلکه آن را در میان مردم انتشار‬ ‫مبتدع تنها به خود او برنم ‌‬
‫یکننـد‪ ،‬و بـا‬‫یدهند‪ ،‬و با قول و عمـل مـردم را بـه آن دعـوت م ‌‬ ‫م ‌‬
‫هکننده که از روی هوا و هوس بــر آنهــا‬ ‫دلیل باطل و تأویلت گمرا ‌‬
‫ینمایند‪ ،‬در نتیجه گنـاه آنـان و گنـاه هـر‬
‫مسلط شده آن را بیان م ‌‬
‫یکند تا روز قیامت به آن بــدعتگزار‬ ‫کسی که به آن بدعت عمل م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫یرسد و باید آن را تحمل کند‪ ،‬خداوند م ‌‬ ‫م ‌‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪)     ‬نحل‪:‬‬
‫»آنان باید در روز قیامت بار گناهان خود را )به سبب پیروی نکــردن‬
‫از پیغمــبر( بــه تمــام و کمــال بــر دوش کشــند‪ ،‬و هــم برخــی از بــار‬
‫گناهان کسانی را حمل نمایند که ایشان را بدون )دلیــل و برهــان و(‬
‫هاند«‪.‬‬
‫آگهی گمراه ساخت ‌‬
‫تهــایی بــرای خــود‬ ‫ههــا و جماع ‌‬ ‫ههــا و گرو ‌‬‫بــدعتگزاران فرق ‌‬
‫هانــد‪ ،‬و بــدون اینکــه درک و فهمــی داشــته باشــند‬ ‫تشــکیل داد ‌‬
‫هی اول اهــل بــدعت‬ ‫یدهنــد‪ ،‬در مــرحل ‌‬ ‫بــدعت خــود را ادامــه م ‌‬
‫یشــوند‪ ،‬ســپس مــردم دور آنهــا جمــع‬ ‫بصورت فــردی ظــاهر م ‌‬
‫یدهند‪ ،‬و از ضللت و گمراهی خــود‬ ‫یشوند و آنها را فریب م ‌‬ ‫م ‌‬
‫ینماینــد‪ ،‬و بــرای ایــن‬‫یکنند‪ ،‬آن را میان مردم پخش م ‌‬ ‫دفاع م ‌‬
‫کار جز پیروی کردن از هوا و هوس و تقلید از ائمه و پیشوایان‬
‫مبتدع خود دلیل دیگری ندارند‪.‬‬
‫هی بدعت و عدم رجوع از آن‪:‬‬ ‫‪ -7‬استمرار بر ادام ‌‬
‫از دیگر تأثیرات بدعت‪ :‬بدعتگزار زمانی که به ایــن مریضــی‬
‫یگردد‪ ،‬بلکه بــر آن دوام دارد‪ ،‬او را از راه‬ ‫مبتل شد از آن برنم ‌‬

‫‪ -‬به کتاب الفرق بین الفرق‪ ،‬ص ‪ 7-4‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪106‬‬

‫یســازد‪ ،‬بطــوری کــه برگشــت و تــوبه از آن ســخت‬ ‫حق دور م ‌‬


‫یشود‪ ،‬مگر کســی کــه مــورد لطــف و رحمــت خداونــد قــرار‬ ‫م ‌‬
‫یفرماید ‪» :‬إن بعدی مـن أمـتی – أو سـیکو ُ‬
‫ن‬ ‫گیرد‪ ،‬پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫بعــدی مــن أمــتی – قوم ـا ً یقــرأون القــرآن ولیجــاوز حلــوقهم‪،‬‬
‫م من الرمی ّــة‪ ،‬ثــم لیعــودون‬ ‫یمرقون من الدین کما یمرق السه ُ‬
‫‪1‬‬
‫فیه‪ ،‬هم شرار الخلق والخلیقة«‪.‬‬
‫یشوند قــرآن‬ ‫»بعد از من از میان امتم قوم و گروهی پیدا م ‌‬
‫یرود‪ ،‬از دیـن‬ ‫نتر نم ‌‬ ‫یکنند ولی از حلقـوم آنهـا پـایی ‌‬‫را تلوت م ‌‬
‫ً‬
‫یرود‪ ،‬بعدا هــم بــه‬ ‫یروند همان طور که تیر از کمان در م ‌‬ ‫در م ‌‬
‫یگردند‪ ،‬این گروه بدترین و شرورترین مردم هستند«‪.‬‬ ‫آن برنم ‌‬
‫شــخص بــدعتگزار توبــة بــرای بــدعتش وجــود نــدارد‪ ،‬و اگــر‬
‫چنانچه بدعتی را ترک کند بسوی بــدعتی بــدتر از بــدعت اولــی‬
‫یکند ولی در باطن بر‬ ‫یرود‪ ،‬و یا اینکه در ظاهر آن را ترک م ‌‬ ‫م ‌‬
‫آن اصرار دارد‪.‬‬
‫عــدم تــوبه شــخص بــدعتگزار دلیــل و اســبابی دارد‪ ،‬از آن‬
‫جمله‪:‬‬
‫‪ -1‬زیر بار تکالیف رفتن در شریعت بر نفس انســان ســخت‬
‫است‪ ،‬چون بــا هــوا و هــوس مخــالفت‪ ،‬و بــا شــهوات دشــمنی‬
‫دارد‪ ،‬و جدا ً برای او سنگین است‪ ،‬و نفس با چیزی که موافــق‬
‫یکند‪ ،‬نه به چیزی که مخالف آن اســت‪،‬‬ ‫آن است نشاط پیدا م ‌‬
‫و هر بدعتی راهی در هــوا و نفــس دارد‪ ،‬چــون بــه رأی و نظــر‬
‫بدعت گزار است نه رأی و نظر خداوند‪.‬‬
‫‪ -2‬مبتدع لزم است بــرای بــدعتش دلیــل غیرواقعــی داشــته‬
‫باشد و آن را به شارع نسبت دهد‪ ،‬و ادعا ‌کنــد کــه آنچــه کــه او‬
‫یباشد‪ ،‬در نتیجه هوا‬ ‫ذکر کرده است هدف و مقصود خداوند م ‌‬
‫و هوس او به گمان خود با دلیل شرعی مقصود و هدف است‪،‬‬
‫یدارد؟‬
‫پس چگونه از آن دست برم ‌‬

‫‪ -‬رواه ابن ماجه فی سننه‪ (1/60) ،‬المقدمه‪ ،‬حدیث شماره )‪ ،(170‬و‬ ‫‪1‬‬

‫حدیث مارقین از دین متفق علیه می باشد‪.‬‬


‫‪107‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫هی‬‫یکند‪ ،‬تــا بوســیل ‌‬


‫‪ -3‬مبتدع برای بدعت خود بسیار تلش م ‌‬
‫آن بـــه بزرگـــی و ثـــروت و مقـــام و غیـــره برســـد‪ ،‬خداونـــد‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪     ‬‬
‫‪        ‬‬ ‫‪    ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪      ‬‬ ‫‪     ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪          ‬‬
‫‪    ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪)     ‬کهف‪(104-103 :‬‬
‫»)ای پیامبر ‪ (‬بگو‪ :‬آیا شما را از زیانکارترین مــردم بــاخبر ســازم؟‬
‫آنــان کســانی هســتند کــه تلش و تکاپویشــان در زنــدگی دنیــا هــدر‬
‫یکنند«‪.‬‬ ‫یبرند که به بهترین وجه کار نیک م ‌‬‫یرود و خود گمان م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یفرماید ‪:‬‬
‫و خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪   ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫)غاشیه‪(4-2 :‬‬ ‫‪  ‬‬
‫»مردمــانی‪ ،‬در آن روز خــوار و زبــون خواهنــد شــد‪ ،‬دائم ـا ً خواهنــد‬
‫کوشید و رنج خواهند کشید‪ ،‬بـه آتـش بـس سـوزان و گـدازان دوزخ‬
‫درخواهند آمد و خواهند سوخت«‪.‬‬
‫به خــاطر آنکــه هــوا و هــوس زیــاد در درون آنهــا وجــوددارد‪،‬‬
‫یباشــد‪ ،‬و بــرای آن‬‫شخص مبتدع بــدان بــدعت کـامل ً ملــتزم م ‌‬
‫نشاط دارد‪ ،‬چون هر چه سخت و سنگین باشد بوســیلة بــدعت‬
‫یکنند‪ ،‬و اعمال خود را از عمــل دیگــران‬ ‫آن را سهل و ساده م ‌‬
‫یدانند‪:‬‬
‫بهتر و خوبتر م ‌‬
‫‪     ‬‬
‫‪   ‬‬
‫)مدثر‪(31 :‬‬ ‫‪‬‬
‫یسازد‪ ،‬و هر کس را‬
‫»این گونه خداوند هر کس را بخواهد گمراه م ‌‬
‫یبخشد«‪.‬‬
‫بخواهد هدایت م ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪108‬‬

‫هفتم‪ -‬وسایل محفوظ شدن از بدعت‪:‬‬


‫بــرای محفــوظ شــدن از بــدعت وســایلی وجــود دارنــد‪ ،‬بــه‬
‫یکنیم‪:‬‬‫صورت مختصر بعضی از این وسایل را بیان م ‌‬
‫‪ -1‬تمسک به قرآن و سنت‪ ،‬و انتشار و تبلیللغ آنهللا بللا‬
‫تمام توان و قدرت ممکن‪:‬‬
‫دســتور و امــر بــه تمســک و اعتصــام بــه قــرآن و ســنت بــه‬
‫صورت خیلی صریح بیان شده است‪ ،‬از آن جمله‪:‬‬
‫فرمودة خداوند ‪:‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫لعمران‪(103 :‬‬
‫)آ ‌‬
‫لاللــه‬
‫»همگی به ریسمان خداوند چنگ زنید و متفرق نشوید‪ .‬که حب ‌‬
‫همان قرآن است«‪.‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫و خداوند م ‌‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)ص‪(29 :‬‬ ‫‪  ‬‬
‫»)ای محمد‪ !‬این قرآن( کتاب پرخیر و برکتی است و آن را بــرای‬
‫ههــایش بیندیشــند‪ ،‬و خردمنــدان پنــد‬
‫تــو فروفرســتادیم تــا دربــارة آی ‌‬
‫گیرند«‪.‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫و خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)فاطر ‪(29 /‬‬ ‫‪   ‬‬
‫یخواننــد‪ ،‬و نمــاز را پــا برجــای‬‫»کسانی که کتاب خــدا )قــرآن را( م ‌‬
‫هایم‪ ،‬پنهان و آشــکار‪ ،‬بــذل و‬ ‫یدارند‪ ،‬و از چیزهائی که بدیشان داد ‌‬‫م ‌‬
‫هانــد کــه هرگــز‬
‫ینمایند آنان چشم امیــد بــه تجــارتی دوخت ‌‬ ‫بخشش م ‌‬
‫یرود«‪.‬‬‫یشود و از میان نم ‌‬ ‫یرونق نم ‌‬
‫ب ‌‬
‫‪109‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یفرماید‪:‬‬
‫و خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪                      ‬‬
‫‪      ‬‬ ‫‪      ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫)فاطر ‪(32 /‬‬ ‫‪     ‬‬
‫»ســپس کتــاب )قــرآن( را بــه بنــدگان برگزیــدة خــود )یعنــی امــت‬
‫محمدی ‪ (‬عطا کردیم«‪.‬‬
‫در این مورد آیات زیاد هستند که آوردن آنها ساده نیســت‪ ،‬و‬
‫هدف آگاهی بود نه اینکه تمام آیات را ذکر کنیم‪.‬‬
‫ه‬
‫ل علمـ ُ‬ ‫یفرماید ‪» :‬لحسد إل فـی اثنـتین‪ :‬رجـ ٌ‬ ‫و پیامبر ‪ ‬م ‌‬
‫الله القرآن فهو یتلوه آناء اللیل وآنــاء النهــار‪ ،‬فســمعه جــار لــه‬
‫ت مثلمـــا أوتـــی فلن فعملـــت مثـــل مـــا‬ ‫فقـــال‪ :‬لیتنـــی أوتیـــ ُ‬
‫‪1‬‬
‫یعمل ‪.«...‬‬
‫»حسادت درست نیست مگر در دو چیز‪ :‬یکــی اینکــه مــردی‬
‫خداوند به او لطف داشته قرآن را یاد گرفته است و او شــب و‬
‫یشــنود و‬ ‫هاش تلوت او را م ‌‬ ‫یکنــد‪ ،‬همســای ‌‬
‫روز آن را تلوت م ‌‬
‫یدانســتم و‬ ‫یگوید‪ :‬ای کاش من هم مانند فلن کس قــرآن م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکردم ‪. «...‬‬‫یخواندم و مثل او عمل م ‌‬ ‫آن را م ‌‬
‫‪2‬‬
‫یفرماید ‪» :‬خیرکم من تعلم القرآن وعلمه«‪.‬‬ ‫و پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫یگیــرد و آن را‬ ‫»بهترین شما کسی است که قــرآن را یــاد م ‌‬
‫یدهد«‪ .‬و در روایتی آمده است ‪» :‬إن أفضــلکم‬ ‫به مردم یاد م ‌‬
‫‪3‬‬
‫من تعلم القرآن وعلمه«‪.‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(9/73) ،‬کتاب‬ ‫‪1‬‬

‫فضایل قرآن‪ ،‬حدیث شماره‪ ،(5026) :‬و مسلم‪ ،‬کتاب صلة‬


‫المسافرین‪ ،‬حدیث‪.(815) :‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(9/74) ،‬کتاب‬ ‫‪2‬‬

‫فضایل قرآن‪ ،‬حدیث شماره‪ ،(5027) :‬و ابوداود فی سننه )‪(147 /2‬‬
‫کتاب الصلة‪ ،‬حدیث شماره‪ ،(1452) :‬و سنن ترمذی )‪ (264 /4‬کتاب‬
‫سن‬‫فضائل القرآن‪ ،‬حدیث شماره‪ (3071) :‬و گفته‪ :‬این حدیث ح َ‬
‫صحیح است‪.‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(9/74) ،‬کتاب‬ ‫‪3‬‬

‫فضایل قرآن‪ ،‬حدیث شماره‪ ،(5028) :‬و سنن ترمذی )‪ (264 /4‬کتاب‬
‫سن‬ ‫فضائل القرآن‪ ،‬حدیث شماره‪ (3072) :‬و گفته‪ :‬این حدیث ح َ‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪110‬‬

‫لترین شما کسی است کــه قــرآن را یــاد بگیــرد و یــاد‬ ‫»فاض ‌‬
‫بدهد«‪.‬‬
‫یفرماید‪» :‬تعاهدوا القرآن‪ ،‬فوالذی نفسی بیده‬ ‫و پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫‪1‬‬
‫لهو بیده لهو أشد تفصیا ً من إل بل فی عقولها«‪.‬‬
‫»بــه قــرآن تــوجه کنیــد و در حفــظ و نگهــداری آن بکوشــید‪،‬‬
‫قسم به کسی که جــان مــن در دســت اوســت‪ ،‬قــرآن از یــاد و‬
‫یشود«‪.‬‬ ‫یرود همانطور که شتر از بند رها م ‌‬ ‫حفظ م ‌‬
‫ت مــن بیــوت‬ ‫م فی بی ـ ٍ‬ ‫یفرماید ‪» :‬ما اجتمع قو ٌ‬ ‫و پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫الله یتلون کتاب‪ ،‬ویتدارسونه بینهــم‪ ،‬إل نزلــت علیهــم الســکینة‬
‫فتهــم الملئکــة وذکرهــم اللــه فیمــن‬ ‫وغشــیتهم الرحمــة‪ ،‬وح ّ‬
‫‪2‬‬
‫عنده ‪.«...‬‬
‫ههــای خداونــد جمــع شــوند‪ ،‬و‬ ‫های از خان ‌‬‫»هر گروهی در خان ‌‬
‫قرآن را تلوت کنند‪ ،‬و آن را میان خود مدارسه نمایند‪ ،‬آرامش‬
‫یشــوند‪ ،‬و ملئکــه‬ ‫یشود و غــرق رحمــت خــدا م ‌‬ ‫بر آنها نازل م ‌‬
‫یکننــد و نــام‬‫یگیرنــد و نــزد خــدا آنهــا را یــاد م ‌‬ ‫دور آنهــا را م ‌‬
‫یبرند«‪.‬‬‫م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫خداوند م ‌‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫)نحل‪(44 :‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪ ‬‬

‫»)پیغمبران( را همراه با دلیل روشن و معجزات آشکار‪ ،‬و همراه با‬


‫هایم تا اینکه چیزی را‬
‫هایم‪ ،‬و قرآن را بر تو نازل کرد ‌‬
‫بها فرستاد ‌‬
‫کتا ‌‬
‫ن سازی که برای آنان فرستاده شده است«‪.‬‬ ‫برای مردم روش ‌‬

‫صحیح است‪.‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری‪ ،(9/79) ،‬کتاب فضایل قرآن‪ ،‬حدیث شماره )‪(5033‬‬ ‫‪1‬‬

‫و رواه مسلم‪ ،(1/545) ،‬حدیث )‪(791‬‬


‫‪ -‬رواه مسلم فی صحیحه‪ ،(4/2074) ،‬کتاب ذکر و دعا‪ ،‬حدیث‬ ‫‪2‬‬

‫شماره‪ ،(2699) :‬رواه ابوداود فی سننه‪ ،(149-2/148) ،‬حدیث‪) :‬‬


‫‪ ،(1455‬سنن ابن ماجه )‪ (82 /1‬مقدمه‪ ،‬حدیث شماره‪.(225) :‬‬
‫‪111‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫سنت‪ ،‬تفسیر و بیان قــرآن اســت‪ ،‬همــانطور کــه محــافظت‬


‫قــرآن واجــب اســت محــافظت بــر ســنت نیــز واجــب اســت‪- ،‬‬
‫همانطور که دلیل آن گذشت – اهمیت سنت که تفســیر قــرآن‬
‫است از اهمیت قرآن کمتر نیست‪.‬‬
‫و پیــامبر‪ ‬واجــب بــودن تبلیــغ ســنت و انتشــار آن در میــان‬
‫مردم با تمــام تــوان را بیــان کــرده اســت‪ ،‬فقــال علیــه الصــلة‬
‫والسلم‪» :‬بّلغوا عنی ولو آیة‪ ،‬وحدثوا عن بنی‌اسرائیل ولحرج‪،‬‬
‫ی متعمدا ً فلیتبوأ مقعــده مــن النــار«‪» 1‬از طــرف‬ ‫ومن کذب عل ّ‬
‫های‬ ‫های هــم باشــد آن را ابلغ کنیــد )و بــا اینکــه جمل ‌‬
‫من اگر آی ‌‬
‫کوچــک هــم باشــد از مــن چیــزی را تبلیــغ کنیــد(‪ ،‬و در مــورد‬
‫یاسرائیل سخن بگویید‪ ،‬گنــاهی نــدارد‪ ،‬و هــر کــس بــه طــور‬ ‫بن ‌‬
‫عمدی دروغی به مــن نســبت دهــد جایگــاه خــود را در جهنــم و‬
‫آتش بیابد«‪.‬‬
‫یفرمایــد‪» :‬لیبّلــغ الشــاهد ُ الغــائب« »حتمــا ً‬
‫‪2‬‬
‫و پیــامبر‪ ‬م ‌‬
‫حاضرین مطالب را به غائبین برسانند«‪.‬‬
‫یفرمایــد‪» :‬فعلیکــم بســنتی وســنة الخلفــاء‬ ‫و پیــامبر‪ ‬م ‌‬
‫ضــوا علیهــا بالنواجــذ‪ ،‬وإیــاکم ومحــدثات‬ ‫الراشدین المهدیین‪ ،‬ع ّ‬
‫‪3‬‬
‫المور‪ ،‬فإن کل محدثة بدعة وکل بدعة ضللة«‪.‬‬
‫»بر شما لزم و واجب اســت از ســنت مـن و ســنت خلفــای‬
‫راشدین هدایت شده محافظت کنید و آنها را بـا چنـگ و دنــدان‬
‫بگیرید‪ ،‬هان آگاه باشید که در امور دین چیزی که از آن نیســت‬

‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ ،(2/159) ،‬و صحیح بخاری با فتح الباری‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(6/496‬کتاب النبیاء‪ ،‬حدیث شماره )‪ ،(3461‬و سنن ترمذی)‪/4‬‬


‫‪ (147‬ابواب العلم‪ ،‬حدیث شماره‪.(2807) :‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(1/158) ،‬کتاب علم‪،‬‬ ‫‪2‬‬

‫حدیث )‪ ،(67‬و صحیح مسلم )‪ ،(988 /2‬کتاب حج‪ ،‬حدیث‪(1354) :‬‬


‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ ،(4/126) ،‬رواه ابوداود فی سننه‪) ،‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪ ،(15-5/13‬کتاب السنة‪ ،‬حدیث شماره )‪ ،(4607‬و سنن ترمذی )‪/4‬‬


‫‪ (150 -149‬ابواب العلم‪ ،‬حدیث شماره‪ (2816) :‬و گفته‪ :‬حدیث‬
‫سن صحیح است‪ ،‬و سنن ابن ماجه )‪ (16 /1‬ابواب العلم‪ ،‬حدیث‬ ‫ح َ‬
‫شماره‪.(43 ،42) :‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪112‬‬

‫ایجاد نکنید‪ ،‬چون چیزی را ایجاد و اضافه کنیــد بــدعت اســت و‬


‫یباشد«‪.‬‬ ‫هر بدعتی ضللت و گمراهی م ‌‬
‫ضــرالله امــرءا ً ســمع منــا حــدیثا ً‬
‫یفرمایــد‪» :‬ن ّ‬ ‫و پیــامبر‪ ‬م ‌‬
‫‪1‬‬
‫فحفظه حتی یبلغه غیره«‪.‬‬
‫»خداوند چهرة آن شخص را شاداب گرداند که حدیثی از مــا‬
‫بشنود‪ ،‬آن را حفظ کند و به غیر خود برساند«‪.‬‬
‫این نصوصی که بیان شد‪ ،‬دللت بــر واجــب بــودن تمســک و‬
‫اعتصام به قرآن و ســنت و انتشــار و تبلیــغ آنهــا دارد‪ ،‬چــون بــا‬
‫یشود‪.‬‬ ‫تها گرفته م ‌‬ ‫انتشار و تبلیغ آنها جلو ایجاد و احداث بدع ‌‬
‫‪ -2‬تطبیق سنت بر رفتار فرد و جامعه‪:‬‬
‫ی شناخت انسان از ســنت در تمــام‬ ‫ه ‌‬‫این تطبیق هم به وسیل ‌‬
‫یگیرد‪ ،‬تطبیق و عملــی‬ ‫تهای زندگی صورت م ‌‬ ‫مجالت و فرص ‌‬
‫کردن سنت پیــامبر‪ ‬بــدعت را در میــان جــامعه بــد و ناپســند‬
‫یســازد‪ ،‬و‬ ‫یکند‪ ،‬و منظر و صورت زشت بدعت را آشــکار م ‌‬ ‫م ‌‬
‫خود به خود قبیح بــودن و تهدیــد آن بــرای اســلم و مســلمانان‬
‫یدهد کــه از بــدعت‬ ‫یشود‪ ،‬مردم را در حالتی قرار م ‌‬ ‫روشن م ‌‬
‫یشـود‪ ،‬تصــدیق‬ ‫متنفر باشند و کسـی را کـه مرتکـب بـدعت م ‌‬
‫ننمایند‪.‬‬
‫چون اصحاب پیامبر‪ ‬در تمام تصرفات و افعال خود ســنت‬
‫یکردند بدعت در میانشان هرگــز‬ ‫پیامبر‪ ‬را تطبیق و عملی م ‌‬
‫یشد فورا ً و به سرعت نسبت به‬ ‫ظاهر نشد‪ .‬و هر گاه ظاهر م ‌‬
‫های‬ ‫یشد‪ ،‬چون مبتدع با انجــام آن بــدعت در جــامع ‌‬ ‫آن اقدام م ‌‬
‫یشــد‪ ،‬لــذا راســت کــردن و‬ ‫یکــرد جــدا و تنهــا م ‌‬‫کــه زنــدگی م ‌‬
‫هدایت او سهل و ساده بود‪ .‬ولی در آخر زمــان وضــعیت تغییــر‬
‫لالله‪‬‬ ‫کرده است‪ ،‬تمسک و التزام به دین خدا و ســنت رســو ‌‬
‫یشــوند‪،‬‬ ‫هی آتش است‪ ،‬و در جامعه غریــب م ‌‬ ‫مثل گرفتن شعل ‌‬

‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ ،(1/437) ،‬رواه ابوداود فی سننه‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(69-4/68‬کتاب علم‪ ،‬حدیث شماره )‪ ،(2660‬و سنن ترمذی )‪/4‬‬


‫سن‬
‫‪ (142‬ابواب العلم‪ ،‬حدیث شماره‪ (2795) :‬و گفته‪ :‬حدیث ح َ‬
‫صحیح است‪.‬‬
‫‪113‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫م غریب ـا ً وســیعود‬
‫یفرماید‪» :‬بدأ الســل ُ‬ ‫همانطور که پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫‪1‬‬
‫کما بدأ غریبًا‪ ،‬فطوبی للغرباء«‪.‬‬
‫»اسلم در ابتدا میــان مــردم چیــزی غریــب بــود و بــا غربــت‬
‫یشود‪،‬‬ ‫شروع شد در آینده هم در میان مردم و جامعه غریب م ‌‬
‫بها«‪.‬‬ ‫پس خوشبختی و رستگاری برای غری ‌‬
‫‪ -3‬امر به معروف و نهی از منکر‪:‬‬
‫یشوند‪ ،‬فــردی آن را‬ ‫تها در ابتدا کوچک سپس بزرگ م ‌‬ ‫بدع ‌‬
‫یکنـــد فـــورا ً اهـــل هـــوا و هـــوس دور و بـــر او را‬‫ایجـــاد م ‌‬
‫یگیرند‪ ،‬چون این بــدعت بــا هــوا و هــوس و شــهوت آنهــا‬ ‫فرام ‌‬
‫سازگاری و موافقت دارد‪ ،‬و آنها را از بعضی تکــالیف شــریعت‬
‫عگیری در مقابــل آن‬ ‫یسازد‪ ،‬پس باید چه موقف و موضــ ‌‬ ‫رها م ‌‬
‫داشته باشیم؟‬
‫باید امر به معروف و نهی از منکر کنیم و خداونــد هــم آن را‬
‫بر ما واجب کرده است‪:‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫لعمران‪(104 :‬‬
‫)آ ‌‬ ‫‪  ‬‬
‫»باید از میان شما گروهی باشند )که تربیت لزم را ببینند و قــرآن و‬
‫سنت و احکام شریعت را بیاموزنــد و مردمــان را( دعــوت بــه نیکــی‬
‫کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند و آنان خود رستگارند«‪.‬‬
‫خداوند امر به معروف و نهی از منکر را بــه صــورت کفــائی‬
‫ک تک افراد بعینــه واجــب نیســت‪،‬‬
‫بر ما واجب کرده است‪ ،‬بر ت ‌‬

‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (1/398) ،‬و رواه مسلم فی صحیحه‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(1/130‬کتاب ایمان‪ ،‬حدیث )‪ ،(145‬و سنن ترمذی )‪ (145 /4‬ابواب‬


‫سن غریب است‪ ،‬و‬ ‫الیمان‪ ،‬حدیث شماره‪ (2764) :‬و گفته‪ :‬حدیث ح َ‬
‫سنن ابن ماجه )‪ (1319،1320 /2‬کتاب الفتن‪ ،‬حدیث شماره‪) :‬‬
‫‪.(3986‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪114‬‬

‫نها بــه حســب و‬ ‫هر گاه هیچ کس آن را انجام نداد‪ ،‬تمام انســا ‌‬
‫یشوند‪ ،‬چــون امــر بــه معــروف و‬ ‫میزان قدرت خود گناهکار م ‌‬
‫نهــی از منکــر بــر هــر انســانی بــه حســب توانــایی او واجــب‬
‫یفرمایــد‪» :‬مــن رأی منکــم‬ ‫یشود‪ ،‬همانطور کــه پیــامبر‪‌ ‬م ‌‬ ‫م ‌‬
‫منکرا ً فلیغّیره بیده‪ ،‬فإن لم یستطع فبلسانه‪ ،‬فــإن لــم یســتطع‬
‫‪1‬‬
‫ف الیمان«‪.‬‬‫فبقلبه‪ ،‬وذلک أضع ُ‬
‫»هر کس از شــما منکــری را مشــاهده کـرد بـا دسـت آن را‬
‫تغییر دهد‪ ،‬اگر قدرت نداشت و نتوانست با دســت آن را تغییــر‬
‫دهد با زبان آن را تغییر دهد‪ ،‬اگر با زبان هم نتوانست بــا قلــب‬
‫هی ایمــان بــه‬
‫نترین درج ‌‬ ‫نسبت به آن ناراحت شود که این پــایی ‌‬
‫‪2‬‬
‫یآید«‪.‬‬
‫حساب م ‌‬
‫هی امــر بــه معــروف و نهــی از منکــر امــت‬ ‫خداونــد بوســیل ‌‬
‫حضــرت محمــد‪ ‬را بهــترین امــت قــرار داده اســت‪ .‬خداونــد‬
‫یفرماید ‪:‬‬‫م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬‫‪‬‬
‫لعمران‪(110 :‬‬
‫)آ ‌‬ ‫‪ ‬‬
‫»شــما )ای پیــروان محمــد‪ (‬بهــترین امــتی هســتید کــه بــه ســود‬
‫هاید )مادام که( امر به معروف و نهــی از منکــر‬ ‫نها آفریده شد ‌‬‫انسا ‌‬
‫یکنید و به خدا ایمان دارید«‪.‬‬
‫م ‌‬
‫امام ابوهریره‪ ‬فرمود‪:‬‬

‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (3/10) ،‬و رواه مسلم فی صحیحه‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(1/69‬کتاب ایمان‪ ،‬حدیث شماره‪ ،(49) :‬سنن ابی داود‪(1/677) ،‬‬


‫کتاب الصلة‪ ،‬حدیث شماره‪ ،(1140) :‬و سنن ترمذی )‪،317 /3‬‬
‫سن‬‫‪ (318‬ابواب الفتن‪ ،‬حدیث شماره‪ (2263) :‬و گفته‪ :‬حدیث ح َ‬
‫صحیح است‪ ،‬و سنن نسائی )‪ (112 ،111 /8‬کتاب الیمان‪ ،‬و سنن‬
‫ابن ماجه )‪ (406 /1‬کتاب إقامة الصلة‪ ،‬حدیث شماره‪.(1275) :‬‬
‫‪ -‬به مجموع فتاوی شیخ السلم ابن تیمیه )‪ (126 ،125 /28‬مراجعه‬ ‫‪2‬‬

‫شود‪.‬‬
‫‪115‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫‪‬‬ ‫‪   ‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪    ‬‬


‫در‬ ‫‪          ‬ایشان را زنجیر‬
‫گردن می آورید تا در اسلم داخل شوند‪.1‬‬
‫در فرمودة ابوهریره‪ ‬امر بــه معــروف و نهــی از منکــر بــه‬
‫یشــود‪ ،‬جهــاد در راه خــدا و تبلیــغ بــرای‬
‫معنی کامل آن دیده م ‌‬
‫یشود‪.‬‬ ‫رسالت اسلم با تمام وسایل ممکن جایز م ‌‬
‫خداوند امر به معروف و نهی از منکر را از صــفات مــؤمنین‬
‫ة آن‬ ‫یآورد کــه بوســیل ‌‬
‫یدهد‪ ،‬و از چیزهایی به حساب م ‌‬ ‫قرار م ‌‬
‫یشوند‪ ،‬همانطور که امر به منکــر و نهــی از‬ ‫از غیر خود جدا م ‌‬
‫یدهد و بــا ایــن صــفت از‬ ‫معروف را از صفات منافقین قرار م ‌‬
‫یشــوند‪ .‬خداونــد در مــورد صــفات مــؤمنین‬ ‫غیــر خــود جــدا م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬‫م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪    ‬‬
‫)توبه‪(71 :‬‬
‫»مــردان و زنــان مــؤمن‪ ،‬برخــی دوســتان و یــاوران برخــی دیگرنــد‪.‬‬
‫یدارند«‪.‬‬
‫یخوانند و از کار بد بازم ‌‬
‫همدیگر را به کار نیک م ‌‬
‫یکند‪:‬‬
‫و خداوند منافقین را چنین توصیف م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫)توبه‪(67 :‬‬ ‫‪  ‬‬

‫‪ -‬صحیح بخاری با فتح الباری )‪ (224 /8‬کتاب التفسیر‪ ،‬حدیث‬ ‫‪1‬‬

‫شماره‪ ،4557 :‬و مستدرک حاکم )‪ (84 /4‬کتاب معرفة الصحابة‪ ،‬و‬
‫گفته‪ :‬سند این حدیث صحیح است اما شیخین آنرا روایت نکرده اند‪،‬‬
‫ذهبی گفته است‪ :‬حدیث صحیح می باشد‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪116‬‬

‫»مردان و زنان منافق همه از یک گروه )و یک قماش( هستند‪ .‬آنــان‬


‫یدارند«‪.‬‬ ‫یخوانند و از کار خوب باز م ‌‬
‫همدیگر را به کار زشت فرا م ‌‬
‫شکی نیست که ترساندن مردم از بدعت و نهـی از آن‪ ،‬امـر‬
‫یشود‪ ،‬و ایجاد و احــداث‬ ‫به معروف و نهی از منکر محسوب م ‌‬
‫تها و دعــوت مــردم بســوی آن از امــر بــه منکــر کــه از‬‫بــدع ‌‬
‫یآید‪.‬‬
‫خصوصیات منافقین و پیروان آنها است به حساب م ‌‬
‫خداوند با نص صریح امــر بــه معــروف و نهــی از منکــر را از‬
‫یدانــد‪،‬‬‫خصوصــیات رســالت محمــدی ‪ ‬و اهــداف بــارز آن م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪       ‬‬ ‫‪         ‬‬
‫‪       ‬‬ ‫‪      ‬‬ ‫‪   ‬‬
‫‪                 ‬‬
‫‪      ‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪    ‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪     ‬‬ ‫‪    ‬‬
‫)اعراف‪(157 :‬‬ ‫‪        ‬‬
‫یدهم بــه( کســانی کــه پیــروی‬‫»)به ویژه رحمت خود را اختصاص م ‌‬
‫یکننــد از فرســتادة )خــدا محمــد ‪ ‬مصــطفی( پیغمــبر امــی کــه‬ ‫م ‌‬
‫یدانــد و وصــف او را( در تــورات و انجیــل‬ ‫)خوانــدن و نوشــتن نم ‌‬
‫یدهــد و از کــار‬
‫ییابنــد‪ .‬او آنــان را بــه کــار نیــک دســتور م ‌‬
‫نگاشته م ‌‬
‫یدارد«‪.‬‬ ‫زشت بازم ‌‬
‫حضرت رسول اکرم‪ ‬در احادیثی به عموم امر به معــروف‬
‫و نهی از منکر و شامل بودن آن بر عهدة هر مسلمانی اشــاره‬
‫کرده است‪ ،‬فقال ‪» :‬من رأی منکم منکرا ً فلیغیره بیده‪ ،‬فإن‬
‫ف‬
‫لم یســتطع فبلســانه‪ ،‬فــإن لــم یســتطع فبقلبــه‪ ،‬وذلــک أضــع ُ‬
‫‪1‬‬
‫الیمان«‪.‬‬
‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (3/10) ،‬و رواه مسلم فی صحیحه‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(1/69‬کتاب ایمان‪ ،‬حدیث شماره‪ ،(49) :‬سنن ابی داود‪(1/677) ،‬‬


‫کتاب الصلة‪ ،‬حدیث شماره‪ ،(1140) :‬و سنن ترمذی )‪،317 /3‬‬
‫سن‬‫‪ (318‬ابواب الفتن‪ ،‬حدیث شماره‪ (2263) :‬و گفته‪ :‬حدیث ح َ‬
‫صحیح است‪ ،‬و سنن نسائی )‪ (112 ،111 /8‬کتاب الیمان‪ ،‬و سنن‬
‫ابن ماجه )‪ (406 /1‬کتاب إقامة الصلة‪ ،‬حدیث شماره‪.(1275) :‬‬
‫‪117‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫‪ ‬امر به معروف و نهی از منکر را بــر کســی کــه ســر‬ ‫پیامبر‬


‫ینشیند واجب کرده است و بیان فرمــوده کــه ایـن‬ ‫راه مردم م ‌‬
‫راه حق است‪ ،‬فقال علیه الصلة والســلم‪» :‬إیــاکم والجلــوس‬
‫ث فیهــا‪،‬‬ ‫علی الطرقات« فقالوا مالنا ب ُد ّ إّنما هی مجالسنا نتحد ُ‬
‫قال‪» :‬فــإذا أتیتــم إلــی المجــالس فــاعطوا الطریــق حُقهــا«‬
‫فقـالوا ومـاحق الطریـق؟ قـال‪ :‬غـض البصـر وکـف الذی‪ ،‬ورد ّ‬
‫‪1‬‬
‫السلم‪ ،‬والمر بالمعروف والنهی عن المنکر«‪.‬‬
‫ههــا خــودداری کنیــد‪،‬‬ ‫»پیــامبر‪ ‬فرمــود‪ :‬از نشســتن در را ‌‬
‫های نداریم‪ ،‬اینها جای نشستن ماست‪ ،‬آنجــا‬ ‫اصحاب گفتند‪ :‬چار ‌‬
‫یکنیم‪ ،‬پیــامبر‪ ‬فرمــود ‪ :‬هــر‬ ‫یزنیم و صحبت م ‌‬ ‫با هم حرف م ‌‬
‫ینشــینید حــق راه را ادا کنیــد‪ ،‬گفتنــد ‪ :‬حــق راه‬ ‫زمــان آنجــا م ‌‬
‫چیســت؟ فرمــود ‪ :‬نگــاه نکــردن بــه زن نــامحرم‪ ،‬آزار و اذیــت‬
‫نکردن مردم‪ ،‬جواب ســلم دادن و امــر بــه معــروف و نهــی از‬
‫منکر است«‪.‬‬
‫و قال‪» :‬إنکـم منصـورون ومصـیبون ومفتـوح لکـم‪ ،‬فمـن‬
‫أدرک ذاک منکم فلیتق الله ولیأمر بالمعروف ولینه عن المنکر‪،‬‬
‫‪2‬‬
‫ی متعمدا ً فلیتبوأ مقعده من النار«‪.‬‬ ‫ومن یکذب عل ّ‬
‫یشــوید و‬ ‫یفرمایــد ‪ :‬در آینــده شــما پیــروز م ‌‬ ‫»پیــامبر‪ ‬م ‌‬
‫یکنیـد و بـه بل و مصـیبت هـم گرفتـار‬ ‫بسیاری از جاها رافتح م ‌‬
‫خواهید شد‪ ،‬پس هر کس از شما به ایــن زمــان رســید‪ ،‬تقــوای‬
‫خدا را داشته باشد‪ ،‬امر به معروف و نهی از منکــر کنــد‪ ،‬و هــر‬
‫کس عمدی و آگاهانه دروغی را به من نسبت دهد جایگاه خــود‬
‫را در جهنم و آتش بیابد«‪.‬‬
‫ل القــائم علـی حـدود اللــه‪،‬‬ ‫وقال علیه الصلة والسلم‪» :‬مثـ ُ‬
‫والمدهن فیها‪ ،‬کمثــل قــوم اســتهموا علــی ســفینة فــی البحــر‪،‬‬

‫‪ -‬صحیح بخاری با فتح الباری‪ ،(5/112) ،‬کتاب مظالم‪ ،‬حدیث شماره‪:‬‬ ‫‪1‬‬

‫)‪ (3465‬و مسلم با شرح نووی )‪ ،(1675 /3‬حدیث شماره‪.(2121) :‬‬


‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (1/389) ،‬و رواه الترمذی فی سننه‪) ،‬‬ ‫‪2‬‬

‫سن صحیح‬ ‫‪ (3/357‬ابواب الفتن‪ ،‬حدیث )‪ (2358‬و گفنه‪ :‬این حدیث ح َ‬


‫می باشد‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪118‬‬

‫فأصاب بعضهم أعلها وأصاب بعضهم أسفلها‪ ،‬فکان الذین فــی‬


‫أسفلها یصــعدون فیســتقون المـاء‪ ،‬فیصـیبون علـی الــذین فـی‬
‫أعلها‪ ،‬فقال الــذین فــی أعلهــا‪ :‬ل نــدعکم تصــعدون فتؤذوننــا‪،‬‬
‫فقال الذین فی أسفلها‪ ،‬فإننا ننقبها فی أسفلها فنســتقی‪ ،‬فــان‬
‫أخذوا علی أیدیهم فمنعوهم نجــوا جمیع ـًا‪ ،‬وإن ترکــوهم غرقــوا‬
‫‪1‬‬
‫جمیعا ً«‪.‬‬
‫یفرماید‪ :‬کسی که به اوامر و دستورات خداوند‬ ‫»پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫پایبند است و کسی کـه بــه اوامــر او الــتزام نــدارد بــه گروهــی‬
‫یشــوند‪ ،‬تعــدادی در‬ ‫شباهت دارند که در دریــا ســوار کشــتی م ‌‬
‫یگیرنــد‪ ،‬آن کســانی کــه‬ ‫پایین و تعدادی در بالی کشتی قرار م ‌‬
‫یرونــد و درخواســت آب بــرای‬ ‫پایین کشتی قــرار دارنــد بــال م ‌‬
‫ینماینــد‪ ،‬و مشــکلتی را بــرای گــروه بــال بوجــود‬ ‫نوشــیدن م ‌‬
‫یگوینــد‪:‬‬‫یآورند‪ ،‬آن گروه که در بــالی کشــتی قــرار دارنـد م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یدهیم شما بال بیایید و ما را اذیت کنید‪ ،‬گـروه پـایینی‬ ‫اجازه نم ‌‬
‫یکنیــم و آب خــواهیم‬ ‫یگویند‪ :‬ما هم کشتی را ســوراخ م ‌‬ ‫هم م ‌‬
‫نوشید‪ ،‬اگر جلو آنها را نگیرند و آنها را از سوراخ کردن کشــتی‬
‫یشــوند«‪ .‬در ایــن حــدیث پیــامبر‪‬‬ ‫منــع نکننــد همگــی غــرق م ‌‬
‫تها‬ ‫مســـلمانان را از ســـکوت در مقابـــل منکـــرات و بـــدع ‌‬
‫یدهــد‪ .‬پیــامبر‪ ‬یــک کشــتی و‬ ‫یترساند و بــه آنهــا هشــدار م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یآورد‪ ،‬چــه مثــال قشــنگ و‬ ‫سرنشــینان آن را بطــور مثــال م ‌‬
‫زیبــایی! ســکوت در مقابــل اهــل منکــر و فســاد و بــدعت‪ ،‬بــه‬
‫یانجامد‪ ،‬بطــوری‬ ‫تها در جامعه م ‌‬ ‫گسترش این منکرات و بدع ‌‬
‫ینمایــد‪ ،‬و هــر گــاه عــذاب و‬ ‫که همگــی را ســزاوار مجــازات م ‌‬
‫مدهندة آن کار و شامل کسی که راضی‬ ‫عقاب بیاید شامل انجا ‌‬
‫ً‬
‫مدهنــده مســتقیما آن را انجــام‬ ‫یشــود‪ ،‬انجا ‌‬‫به آن کــار اســت م ‌‬
‫داده اســت‪ ،‬و دومــی بــه خــاطر ســکوت از انکــار آن مجــازات‬
‫یشود‪.‬‬ ‫م ‌‬

‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ ،(1/268) ،‬سنن ترمذی‪(3/318) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫سن صحیح‬‫ابواب الفتن‪ ،‬حدیث شماره )‪ ،(2264‬و گفته‪ :‬حدیث ح َ‬


‫است‪.‬‬
‫‪119‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یفرمایــد‪» :‬والــذی نفســی بیــده‬ ‫پیــامبر ‪ ‬در جــای دیگــر م ‌‬


‫لتأمرن بــالمعروف ولتنهــون عــن المنکــر‪ ،‬أو لیوشــکن اللــه أن‬
‫‪1‬‬
‫یبعث علیکم عقابا ً منه فتدعونه فلیستجیب لکم«‪.‬‬
‫قسم به کسی که جان من در دست اوست‪ ،‬یــا اینکــه حتم ـا ً‬
‫یکنیــد‪ ،‬یــا اینکــه در صــورت‬
‫امر به معروف و نهــی از منکــر م ‌‬
‫یکند‪ ،‬و شما‬ ‫ترک آن خداوند عذاب و عقابی را بر شما نازل م ‌‬
‫یکنید و دعای شما مستجاب نخواهد شد‪.‬‬ ‫هم دعا م ‌‬
‫یکنند‪:‬‬
‫اما بعضی از مردم به این آیه استدلل م ‌‬
‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪‬‬‫‪ ‬‬‫‪ ‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬
‫)مائده‪(105 :‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬

‫»ای مؤمنــان! مــواظب خــود باشــید )و خویشــتن را از معاصــی و‬


‫یهــای جــامعه شــما را‬ ‫گناهان بدور دارید و هوشیار باشید کــه آلودگ ‌‬
‫نیالید( هنگامی که شما هدایت یافتید )و راه خداشناسی را در پیش‬
‫گرفتید و دیگران را نیز به کار نیک خواندید و از کــار بــد بازداشــتید(‬
‫یرساند«‪.‬‬‫گمراهی گمراهان به شما زیانی نم ‌‬
‫یکنند که انسان فقــط مســئول خــود و‬ ‫به این آیه استدلل م ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬و در مقابــل دیگــران و کــار آنهــا هیــچ‬
‫تصرفات خــود م ‌‬
‫مسئولیتی ندارد‪.‬‬
‫جــواب ایــن شــبه همــان چیــزی اســت کــه ابــوبکر صــدیق‪‬‬
‫فرموده است‪) :‬ای مردم شما این آیه‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪)    ‬مائده‪:‬‬
‫‪(105‬‬

‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (389 ،1/388) ،‬و رواه الترمذی‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ (317 ،3/316‬ابواب الفتن‪ ،‬حدیث شماره )‪ ،(2259‬و گفته‪ :‬این‬


‫سن می باشد‪.‬‬ ‫حدیث ح َ‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪120‬‬

‫یفرمــود‪:‬‬ ‫هایم م ‌‬‫لالله‪ ‬شــنید ‌‬ ‫یخوانید‪ ،‬و مــن از رســو ‌‬ ‫را م ‌‬


‫»إن الناس إذا رأو الظــالم فلــم یأخــذوا علــی یــدیه أوشــک أن‬
‫‪1‬‬
‫یعمهم الله بعقاب منه«‪.‬‬
‫»هر زمان مردم‪ ،‬ظالم و ستمگری را مشاهده کردند و مانع‬
‫او نشوند و جلو او را نگیرند نزدیک است که خداوند بــه خــاطر‬
‫آن برای همگی عذاب بفرستد و عذاب عمومی شود«‪.‬‬
‫بــا تــوجه بــه آیــات و احــادیثی کــه گذشــت دلیلــی روشــن و‬
‫آشکاری هستند بر اینکه امر به معروف و نهی از منکر بــر هــر‬
‫یباشد‪ .‬البته هــر شخصــی بــه انــدازة تــوان و‬ ‫شخصی واجب م ‌‬
‫یهـای امــت‬ ‫قدرت خودش‪ ،‬و معلوم شد که این صفت از ویژگ ‌‬
‫یباشـــد و تـــرک آن از خصوصـــیت و‬ ‫حضـــرت محمـــد‪ ‬م ‌‬
‫یهای منافقین است‪ .‬و هر گاه مــردم امــر بــه معــروف و‬ ‫ویژگ ‌‬
‫نهــی از منکــر را تــرک کننــد نســبت بــه خــود جنــایت کــرده و‬
‫مستحق عذاب خواهند شد‪.‬‬
‫شــکی نیســت کــه بــدعت از بزرگــترین منکــرات محســوب‬
‫یشــود کــه واجــب اســت از آن نهــی شــود‪ .‬و هــر گــونه‬ ‫م ‌‬
‫یکنــد‪ ،‬و همچنیــن کوتــاهی‬ ‫لانگاری به گسترش آن کمک م ‌‬ ‫سه ‌‬
‫یشود مردم فکر کنند کــه اگــر ایــن‬ ‫تها سبب م ‌‬ ‫در مقابل بدع ‌‬
‫کار عملی منکر بود عموم مــردم و بخصــوص علمــا از آن نهــی‬
‫یکردند‪ ،‬پس سکوت علما دلیــل مــوافقت آنهـا بــا ایــن عمــل‬ ‫م ‌‬
‫یباشد‪ ،‬چون اگر مخــالف بودنــد آن را انکــار‬ ‫مخالف شریعت م ‌‬
‫یکردند‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫امر به معروف التزام به قــرآن و ســنت‪ ،‬و نهــی از منکــر از‬
‫تها اســت‪ ،‬و نقــش‬ ‫ههای محفوظ شدن از بدع ‌‬ ‫مهمترین وسیل ‌‬
‫هی کسانی قرار دهــد‬ ‫اساسی دارد‪ ،‬خداوند ما و شما را از جمل ‌‬
‫یکنند‪ ،‬و این کــار را تنهــا و‬‫که امر به معروف و نهی از منکر م ‌‬
‫مخلصانه برای خداوند انجام دهیم والله اعلم‪.‬‬
‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (1/7) ،‬و ترمذی فی سننه‪(4/322) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫ابواب تفسیر قرآن‪ ،‬حدیث شماره‪ ،(5050) :‬و گفته‪ :‬این حدیث‬
‫سن صحیح می باشد‪ ،‬و سنن ابوداود‪ ،‬کتاب الملحم )‪،509 /4‬‬‫ح َ‬
‫‪ (510‬حدیث شماره‪.(4338) :‬‬
‫‪121‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫ب بدعت‪:‬‬ ‫‪ -4‬خشکاندن اسبا ‌‬


‫تها گذشت و از آنهــا صــحبت‬ ‫اسباب و دلیل پیدا شدن بدع ‌‬
‫هی موارد زیر ممکــن اســت از‬ ‫کردیم‪ ،‬و جلوگیری از آنها بوسیل ‌‬
‫آن جمله‪:‬‬
‫الف‪ -‬جلوگیری از اینکــه عمــوم مــردم در مــورد دیــن ســخن‬
‫بگویند و نظر دهنــد‪ ،‬و عــدم اعتبــار آراء و نظــرات آنهــا در هــر‬
‫درجه و مقام دنیوی که باشند‪.‬‬
‫ب‪ -‬رد نمودن تمام حملت ظاهری و سری کــه متــوجه دیــن‬
‫یکنند‪ ،‬و پرده برداشتن از مظاهر بــدعت‪ ،‬و روشــن کــردن و‬ ‫م ‌‬
‫توضیح دادن آن از طریق قرآن و سنت‪ ،‬تا مانع انتشار آن شود‬
‫و مانع غفلت مردم گردد‪.‬‬
‫هی ســنت‪،‬‬ ‫ج‪ -‬خــودداری کــردن از خــارج شــدن از محــدود ‌‬
‫اگرچه تأثیر آن کم یا کوچک باشد‪.‬‬
‫یگردانــی از جریانــات فکــری و اعتقــادی کــه انســان‬ ‫د‪ -‬رو ‌‬
‫مسلمان نیازی به آنها ندارد‪ ،‬بلکه آنها را با نص صریح رد کند و‬
‫مردم را از آنها بترساند‪ ،‬مانند آراء و نظریــات غیــر مســلمانان‬
‫که به عقیده ارتبــاط داشــته باشــد‪ ،‬یــا بــه امــور غیــبی و غیــره‬
‫یفرماید‪:‬‬‫مرتبط باشد‪ .‬خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪ ‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫لعمران‪:‬‬
‫)آ ‌‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪(100‬‬
‫هاید‪ ،‬اگر از گروهی از کسـانی کـه کتـاب‬ ‫»ای کسانی که ایمان آورد ‌‬
‫بــه ایشــان داده شــده اســت پیــروی کنیــد‪ ،‬شــما را پــس از ایمــان‬
‫یگردانند«‪.‬‬ ‫آوردنتان به کفر باز م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫و خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪    ‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪122‬‬

‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬


‫)بقره‪:‬‬ ‫‪   ‬‬
‫‪(109‬‬
‫»بســیاری از اهــل کتــاب‪ ،‬از روی رشــک و حســدی کــه در‬
‫وجودشان ریشه دوانیده است‪ ،‬آرزو دارنــد اگــر بشــود شــما را‬
‫بعد از پذیرش ایمان بازگردانند )به جانب کفــر و حــال ســابقی‬
‫که داشتید!( با اینکه حقــانیت )اســلم( برایشــان کــامل ً روشــن‬
‫گشته است«‪.‬‬
‫یفرماید‪» :‬لتتبعن سنن من کــان قبلکــم شــبرا ً‬ ‫و پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫ب تبعتموهم« قلنا‪ :‬یا‬ ‫شبرا ً وذراعا ً ذراعا ً حتی لو دخلوا جحر ض ٍ‬
‫رسول الله! الیهود والنصاری؟ قال‪» :‬فمــن؟«‪» .1‬راه و رســم‬
‫هاند وجب به وجب و متر به مــتر‬ ‫کسانی را که قبل از شما بود ‌‬
‫ینمایید‪ ،‬به طوری که اگــر آنهــا‬ ‫یکنید و از آنها پیروی م ‌‬ ‫دنبال م ‌‬
‫یکنیــد«‪.‬‬ ‫داخل سوراخ سوسمار شــده باشــند از آنهــا پیــروی م ‌‬
‫ل خــدا‪ ‬منظــور و هــدف شــما از‬ ‫اصــحاب گفتنــد‪ :‬ای رســو ‌‬
‫یباشد! پیامبر‪‬‬ ‫هاند یهود و نصاری م ‌‬ ‫کسانی که قبل از ما بود ‌‬
‫فرمود‪» :‬پس چه کسانی غیر از آنها است؟«‪ .‬حضــرت رســول‬
‫‪ ‬از پیروی نمــودن از آداب و رســوم آنهــا مــردم را ترســانده‬
‫است‪ ،‬و از افتادن در آنها و تقلید نمودن از آنها بــدون تفکــر در‬
‫ههای نبــوت ایشــان‬ ‫آن هشدار داده است‪ ،‬که این یکی از نشــان ‌‬
‫یدهد که در اکثر چیزهــا از‬ ‫یباشد‪ .‬واقعیت حال ما شهادت م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکنیــم‪ ،‬حــتی مســلمانان در عیــدهای‬ ‫آنهــا تقلیــد و پیــروی م ‌‬
‫هی‬ ‫یکننــد‪ ،‬و از تقالیــد دیگــر آنهــا در بقی ‌‬ ‫یها شــرکت م ‌‬ ‫مســیح ‌‬
‫ینماینــد‪ ،‬بعضــی از علمــای معاصــر‬ ‫مســایل زنــدگی پیــروی م ‌‬
‫بهایی در مورد مسائلی که مسلمانان به مشرکان شباهت‬ ‫کتا ‌‬
‫‪2‬‬
‫هاند‪.‬‬
‫ینمایند نوشت ‌‬
‫هاند و از آنها تقلید م ‌‬ ‫پیدا کرد ‌‬
‫‪ -‬صحیح بخاری با فتح الباری )‪ (300 /13‬کتاب العتصام بالکتاب‬ ‫‪1‬‬

‫والسنة‪ ،‬حدیث شماره‪ ،7320 :‬صحیح مسلم )‪ (2054 /4‬کتاب العلم‪،‬‬


‫حدیث شماره‪.2669 :‬‬
‫‪ -‬مثل کتاب‪ :‬الیضاح والتبیین لما وقع فیه الکثرون من مشابهة‬ ‫‪2‬‬

‫المشرکین‪ ،‬تألیف شیخ حمودبن عبدالله تویجری‪ ،‬طبع اول آن در سال‬


‫‪123‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یها و غیــر‬ ‫یها و مســیح ‌‬‫تها به خاطر تقلید از یهود ‌‬ ‫اکثر بدع ‌‬
‫‪1‬‬
‫هاند‪.‬‬
‫آنها بوجود آمد ‌‬
‫ه‪ -‬در مسائل عقیدتی فقط بر قــرآن و ســنت اعتمــاد شــود‪،‬‬ ‫‌‬
‫چون در عقیده مجالی برای اجتهاد و استحسان و قیاس وجــود‬
‫ندارد‪ .‬و نباید همانند اهل ضللت و گمراهی به عقل و مثــل آن‬
‫تتر از آن کــه وجــود دارد‪،‬‬ ‫اعتماد کرد‪ .‬و یا بــه چیزهــایی سس ـ ‌‬
‫بها و غیره ‪. ...‬‬ ‫مثل خوا ‌‬
‫و‪ -‬تــرک فرورفتــن و بحــث نمــودن بیــش از حــد در مــورد‬
‫هی اهــل‬ ‫متشــابهات‪ ،‬چــون فرورفتــن در آنهــا علمــت و نشــان ‌‬
‫تها بــرای‬ ‫ضللت و گمراهی است‪ .‬و سبب تمام بلها و مصــیب ‌‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫مسلمانان م ‌‬
‫آنچه ذکر کردیــم بعضــی از مســائلی بــود کــه تــأثیر بســزایی‬
‫برای جلوگیری از بوجود آمدن اسباب بدعت دارند‪ ،‬این مسائل‬
‫یتوانند سبب تحقق هدف شوند‪ ،‬بلکه تلش علمــا‬ ‫به تنهایی نم ‌‬
‫و طلب دینی برای تطبیق دعــوت و شــریعت و تشــویق مــردم‬
‫تها‬‫برای التزام به آن سهم مــؤثری در پیشــگیری از ایــن بــدع ‌‬
‫دارد‪ ،‬تا به هدف مطلوب و مقصود برسیم‪ ،‬واللــه الهــادی إلــی‬
‫سواء السبیل‪.‬‬

‫تهای سالگردی‪:‬‬ ‫هشتم‪ -‬بدع ‌‬


‫تهایی اســت کــه هــر‬ ‫تهای ســالگردی‪ :‬بــدع ‌‬ ‫منظور از بــدع ‌‬
‫یشوند‪ ،‬و امکان ندارد فقــط‬ ‫سال در همان روز‪ ،‬یکبار تکرار م ‌‬
‫یک سال تکرار شود و تمام گردد‪ ،‬مثل ً بدعت حــزن و نــاراحتی‬
‫یها در روز عاشورا – دهم محرم – هر ســال در ایــن‬ ‫نزد رافض ‌‬
‫لها ارتبــاطی بــه آن‬
‫یشود‪ ،‬و تغییر روزها میــان ســا ‌‬ ‫روز برپا م ‌‬
‫ندارد‪ ،‬امکان ندارد که آنها موسم و گردهمــایی خــود را در روز‬
‫نهم یا مثل ً بیستم قرار دهند‪ ،‬بلکه هر سال در روز دهم از مــاه‬
‫یکنند‪.‬‬
‫محرم آن را برپا م ‌‬

‫‪ 1384‬هـ‪ ،‬سپس طبع دوم با تصحیح در سال ‪ 1405‬هـ به نشر رسیده‬


‫است‪.‬‬
‫‪ -‬به کتاب البدعة‪ ،‬ص ‪ 425 ،424‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪124‬‬

‫هی شــعبان‪ ،‬هــر ســال در‬ ‫و همچنین بدعت اجتماع شــب نیم ‌‬
‫یدهند‪.‬‬ ‫خود آن شب آن اجتماع را تشکیل م ‌‬
‫و به همان صورت نمــاز الرغــائب کــه تاریــخ و زمــان معینــی‬
‫هی ماه رجب اســت‪ ،‬کــه‬ ‫ندارد‪ ،‬بلکه متعلق به شب اولین جمع ‌‬
‫گاهی مصادف با روز اول یا روز دوم یا سوم یا چهــارم و ‪ ...‬از‬
‫هی ماه رجــب‬ ‫یباشد‪ ،‬هر سال در شب اولین جمع ‌‬ ‫ماه رجب م ‌‬
‫یشود‪.‬‬ ‫تکرار م ‌‬
‫حول و سنه و عام یک معنی دارند یعنی ســال‪ ،‬کــه هــر ســه‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫هاند‪ ،‬خداوند م ‌‬
‫اسم در قرآن آمد ‌‬
‫‪    ‬‬
‫)عنکبوت‪(14 :‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫»او نهصد و پنجاه سال در میان آنان ماندگار شد«‪.‬‬
‫در یک آیه هم سنه و هم عام آورده است‪.‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫و خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫)بقره‪(233 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫یدهند«‪.‬‬
‫»مادران دو سال تمام فرزندان خود را شیر م ‌‬
‫بعضــی اوقــات ســنه بــرای خشکســالی و عــام بــرای ســالی‬
‫یفرماید‪:‬‬‫یرود‪ ،‬خداوند م ‌‬
‫سرسبز و خرم بکار م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫)اعراف‪(130 :‬‬
‫»ما فرعون و فرعونیان را به خشکسالی و قحطی و تنگی معیشت‬
‫و کمبود ثمرات و غلت گرفتار ساختیم«‪.‬‬
‫هی لفظ ســنین از خشکســالی تعــبیر نمــوده اســت‪ .‬و‬ ‫بوسیل ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪125‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫‪    ‬‬


‫)یوسف‪(49 :‬‬
‫لهای خشـــک و ســـخت( ســـالی‬ ‫»ســـپس بعـــد از آن )ســـا ‌‬
‫نهــای فــراوان بــرای مــردم بارانــده و بــه‬
‫یرســد کــه بارا ‌‬
‫فرام ‌‬
‫یشود و در آن شیرة )انگور‪ ،‬زیتــون و ‪(...‬‬ ‫فریادشان رسیده م ‌‬
‫یگیرند«‪.‬‬‫را م ‌‬
‫با لفــظ عــام از ســالی خــوش و سرســبز و خــرم نــام بــرده‬
‫است‪ .‬و گاهی و بـا لفـظ سـنین از سـال سرسـبز و خـرم هـم‬
‫یفرماید‪:‬‬‫تعبیر شده است‪ ،‬خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬
‫)یوسف‪:‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬
‫‪(47‬‬
‫»)یوسف( گفت‪ :‬باید هفت ســال پــی در پــی )بــا تلش زیــاد‬
‫یکنیــد )جــز انــدکی کــه‬
‫گندم و جو( بکارید و آنچه را کــه درو م ‌‬
‫هی خود نگاه داریــد«‪ .‬امــا لفــظ حــول هــم‬ ‫یخورید( در خوش ‌‬ ‫م ‌‬
‫یرود‪.‬‬ ‫برای خشکسالی و هم برای سال سرسبز و خرم بکار م ‌‬
‫سنه – حول‪ -‬دو نوع است‪ :‬طبیعی و اصطلحی‪.‬‬
‫طبیعیه‪:‬‬
‫سال قمری اســت‪ ،‬اولیــن روز آن از اولیــن روز مــاه محــرم‬
‫یشود و آخرین روز آن با سپری شدن آخرین روز ماه‬ ‫شروع م ‌‬
‫یباشـــد‪ ،‬خداونـــد‬
‫ییابـــد‪ ،‬دوازده مـــاه م ‌‬
‫یالحجـــه پایـــان م ‌‬ ‫ذ ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫‪     ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪)   ‬توبه‪(36 :‬‬

‫ههای )سال قمــری( در حکــم و تقــدیر خــدا در‬‫هی ما ‌‬


‫»شمار ‌‬
‫نها و زمین را آفریده اســت‬ ‫کتاب آفرینش از آن روز که آسما ‌‬
‫دوازده ماه است«‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪126‬‬

‫تعداد روزهایش‪ :‬سیصد و پنجــاه و چهــار روز‪ ،‬و یــک پنجــم و‬


‫یباشد‪ ،‬این یک پنجــم و یــک ششــم‬ ‫یک ششم یک روز تقریبا ً م ‌‬
‫یشــود‪ ،‬و جمعـا ً سیصــد و‬ ‫روز در هر سه ســال بـا هــم جمـع م ‌‬
‫یشود‪ .‬و همین طور بعــد از ایــن روز چیــزی‬ ‫پنجاه و پنج روز م ‌‬
‫یشــود و هکــذا‬‫یشود در ســال ششــم یــک روز جمــع م ‌‬ ‫جمع م ‌‬
‫یشود‪،‬‬ ‫ییابد‪ ،‬با تمام شدن سی سال یازده روز جمع م ‌‬ ‫ادامه م ‌‬
‫ینامند‪.‬‬
‫لها را کبائس العرب م ‌‬ ‫این سا ‌‬
‫منظور از اصطلحیه‪:‬‬
‫ههــای آن مثــل ســال طــبیعی دوازده‬ ‫سال شمسی است‪ ،‬ما ‌‬
‫‪1‬‬
‫هانــد ‪،‬‬
‫ههــا عــدم تغییــر آن را رعــایت کرد ‌‬‫ماه است‪ ،‬تمام طائف ‌‬
‫هها سیصد و شصــت و‬ ‫تعداد روزهای آن نزد تمام گروه و طایف ‌‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫پنج روز تمام و یک چهارم یک روز م ‌‬

‫زیاد بودن آن بــر ماههــای عربــی )طــبیعی( ده روز و هشــت‬


‫یباشد‪.2‬‬
‫دهم یک روز و پنج ششم یک روز م ‌‬
‫ههــای ســال‬ ‫تهایی که در هــر مـاه از ما ‌‬‫در این کتاب به بدع ‌‬
‫یکنیم‪ ،‬از ماه محرم شــروع و بــا‬ ‫یشوند اشاره م ‌‬ ‫هجری پیدا م ‌‬
‫هها هم وجــود‬ ‫یدهیم‪ .‬بعضی از ما ‌‬ ‫یالحجه آن را خاتمه م ‌‬ ‫ماه ذ ‌‬
‫دارند که بــه حســب قــدرت و توانــایی خــود نتوانســتیم از هیــچ‬
‫بدعتی در آن اطلعی پیــدا کنیــم‪ ،‬بــه همیــن خــاطر آن را بیــان‬
‫یالولی و الثــانیه و‬ ‫عالثانی‪ ،‬و ماه جمــاد ‌‬‫هایم‪ ،‬مثل ماه ربی ‌‬ ‫نکرد ‌‬
‫یالقعده‪ .‬از خداوند کمک و پیروزی را خواستاریم‪ ،‬چون او بر‬ ‫‌ذ ‌‬
‫هر چیزی قادر و توانا است‪.‬‬

‫‪ -‬مراد از این طوائف فارسی زبانان‪ ،‬قبطیان و سریانیان می باشند‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به کتاب صبح العشی )‪ (397 -396 /2‬و کتاب نهایة الرب )‪/1‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ (164‬مراجعه شود‪.‬‬
‫فصل اول‬
‫ماه محرم‬
‫بحث اول‪ :‬بعضی از آثار وارده در‬
‫مورد ماه محرم‪.‬‬
‫یها‬
‫بحلث دوم‪ :‬بدعلت های رافض ‌‬
‫در ماه محرم‪.‬‬
‫بحث سوم‪ :‬بدعت خوشحالی گروه‬
‫ناصبی در ماه محرم‪.‬‬
‫بحث اول‬
‫بعضی از آثار وارده در مورد ماه محرم‬
‫‪ -1‬از ابوبکر‪ ‬از پیامبر‪ ‬روایت شده است کــه فرمودنــد‪:‬‬
‫»إن الزمــان قــد اســتدار کهیئتــه یــوم خلــق اللــه الســماوات‬
‫ث‬‫ة حــرم‪ :‬ثل ٌ‬ ‫والرض‪ ،‬والســنة اثنــا عشــر شــهرًا‪ ،‬منهــا أربعــ ٌ‬
‫ت ذوالقعده وذوالحجه والمحرم‪ ،‬ورجب مضر الذی بیــن‬ ‫متوالیا ٌ‬
‫‪1‬‬
‫جمادی وشعبان«‪.‬‬
‫یچرخد بر همــان شــکلی کــه آن روز‬ ‫یزند و م ‌‬ ‫»زمان دور م ‌‬
‫خداوند زمین و آسمان را آفرید‪ ،‬سال دوازده ماه است‪ ،‬از این‬
‫یشود‪ ،‬ســه‬ ‫ههای حرام محسوب م ‌‬ ‫دوازده ماه‪ ،‬چهار ماه از ما ‌‬
‫یآیند‪ ،‬ذوالقعده‪ ،‬ذوالحجه‬ ‫ههای حرام پشت سر هم م ‌‬ ‫ماه از ما ‌‬
‫و محرم و ماه رجب نیکو و سرسبز که میان جمادی و شــعبان‬
‫قرار دارد«‪.‬‬
‫‪ -2‬از ابوهریره‪ ‬روایت شــده اســت کــه پیــامبر‪ ‬فرمــود‪:‬‬
‫ل الصلة‬ ‫»أفضل الصیام بعد رمضان‪ ،‬شهُر الله المحرم‪ ،‬وأفض ُ‬
‫‪2‬‬
‫بعد الفریضة‪ ،‬صلة اللیل«‪.‬‬
‫هترین روزه بعد از روزة مــاه رمضــان‪،‬‬ ‫بترین و پسندید ‌‬ ‫»خو ‌‬
‫هترین‬ ‫بترین و پســندید ‌‬ ‫یباشــد‪ ،‬و خــو ‌‬ ‫روزة ماه خــدا محــرم م ‌‬
‫نماز بعد از نمازهای واجب‪ ،‬نماز شب است«‪.‬‬
‫یالله عنهــا – روایــت شــده اســت کــه‬ ‫‪ -3‬از عایشــه – رضــ ‌‬

‫‪ -‬رواه البخاری‪ ،‬کتاب الضاحی‪ ،‬حدیث شماره ) ‪ (5550‬و مسلم‪ ،‬کتاب‬ ‫‪1‬‬

‫القسامه‪ ،‬حدیث شماره ) ‪(1679‬‬


‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (2/303 ) ،‬و رواه مسلم فی صحیحه‪) ،‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ ،(3/821‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره ) ‪ ،(1163‬و سنن ابوداود ) ‪(811 /2‬‬


‫کتاب الصوم‪ ،‬حدیث شماره‪ ،(2429 ) :‬و سنن ترمذی ) ‪ (12 /2‬ابواب‬
‫الصوم‪ ،‬حدیث شماره‪ (737 ) :‬و گفته‪ :‬این حدیث حسن است‪ ،‬و سنن‬
‫نسائی ) ‪ (207 ،206 /3‬باب قیام اللیل‪ ،‬و سنن ابن ماجه ) ‪ (554 /1‬کتاب‬
‫الصیام‪ ،‬حدیث شماره‪.(1742 ) :‬‬
‫‪129‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫فرمـــود‪ :‬در زمـــان جـــاهلیت قریشـــ‪1‬روز عاشـــورا را روزه‬


‫یگرفتند‪ .‬آن زمان که پیامبر‪ ‬به مدینه‪ 2‬رفــت روز عاشــورا‬ ‫م ‌‬
‫را روزه گرفت و بر آن امر کرد‪ ،‬هنگامی که روزة ماه رمضان‬
‫واجب شد‪ ،‬روزة عاشورا را ترک کرد‪ ،‬هر کس دوست داشــت‬
‫یکــرد‪.‬‬
‫یگرفت و هر کس دوست نداشت آن را ترک م ‌‬ ‫روزه م ‌‬
‫‪3‬‬
‫متفق علیه ‪.‬‬

‫ههای عرب بودند‪ ،‬خداوند پیامبر‬ ‫یترین قبیل ‌‬ ‫‪ -‬قریش از مشهورترین و قو ‌‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ‬را میان آنان مبعوث کرد‪ ،‬پیامبر ‪ ‬فرمود‪) :‬خداوند از نواده های‬
‫اسماعیل کنانه را انتخاب کرد‪ ،‬و از میان کنانه قریش را برگزید‪ ،‬و از‬
‫یهاشم مرا برگزید(‪ ،‬رواه مسلم‪) ،‬‬ ‫یهاشم و از میان بن ‌‬ ‫میان قریش بن ‌‬
‫‪ ،(4/1782‬حدیث شماره )‪ .(2276‬علما در مورد اینکه چرا قریش به‬
‫یگویند منسوب‬ ‫هاند اختلف نظر دارند‪ ،‬بعضی م ‌‬ ‫این نام‪ ،‬نامگذاری شد ‌‬
‫به قریش بن بدر بن یخلد بن حارث بن یخلد بن نضر بن کنانه است‪ ،‬و‬
‫یگویند منسوب به نضر بن کنانه است و قریش نام برده‬ ‫بعضی هم م ‌‬
‫شده چون او را شدید وصاحب عزم میدانستند و قریش این معنی را‬
‫هاند قریش منسوب به حیوانی است که در دریا‬ ‫می دهد‪ ،‬و بعضی گفت ‌‬
‫یخورد‪ ،‬و بعضی‬ ‫یکند و قرش نام دارد و حیوانات دیگر را م ‌‬ ‫زندگی م ‌‬
‫یکرد و آنها‬ ‫هاند که نضربن کنانه از نیازها و احتیاجات مردم تفتیش م ‌‬ ‫گفت ‌‬
‫ینمود‪ .‬التقریش یعنی تفتیش‪،‬‬ ‫هی پول و ثروت خود برطرف م ‌‬ ‫را بوسیل ‌‬
‫یگویند منسوب به تقریش یعنی کاسبی و تجارت‪ ،‬و بعضی‬ ‫و بعضی م ‌‬
‫یگویند که منسوب به تقرش یعنی تجمع است‪ .‬ولی قول راجح –‬ ‫هم م ‌‬
‫والله اعلم – این است که قریش منسوب به نضربن کنانه است‪ ،‬هر‬
‫کس از نواده او باشد قریشی است‪ ،‬و هر کس از نواده او نباشد‬
‫قریشی نیست‪ .‬به تاریخ طبری‪ (265 -2/263) ،‬و البدایة والنهایة ) ‪/2‬‬
‫‪ (229 -218‬مراجعه شود‪.‬‬
‫لالله ‪ ‬است‪ ،‬و‬ ‫یشد‪ .‬شهر رسو ‌‬ ‫‪ -‬مدینه‪ :‬در جاهلیت یثرب نامیده م ‌‬ ‫‪2‬‬

‫شهر مهاجرین‪ ،‬احادیث زیادی در مورد فضل و بزرگی و اینکه شهر حرام‬
‫است وارد شده است‪ ،‬امام بخاری کتابی در صحیح خود به نام فضایل‬
‫مدینه قرار داده است‪ ،‬در این شهر مسجد پیامبر ‪ ‬و قبر و منبر او وجود‬
‫های از روضات جنت )بهشت( وجود‬ ‫دارد که میان قبر و منبر ایشان روض ‌‬
‫بترین امت حضرت محمد ‪ ‬مثل خلفای راشدین و‬ ‫و ‌‬
‫دارد‪ ،‬در این شهر خ ‌‬
‫نجا هم دفن شدند‪ ،‬در شمال آن کوه ا ُ ُ‬
‫حد‬ ‫هها قرار داشتند و هما ‌‬ ‫صحاب ‌‬
‫نجا واقع شد‪ ،‬دمای گرمای آن پایین و‬ ‫حد هما ‌‬ ‫ُ‬
‫قرار دارد که غزوه مشهور ا ُ‬
‫آرام است‪ ،‬درختان خرمای زیادی دارد و آب و مزارع فراوانی در آن قرار‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪130‬‬

‫یالله عنهمــا – روایــت شــده اســت کــه‬ ‫‪ -4‬از ابن عباس – رض ‌‬


‫فرمود‪ :‬هنگامی که پیامبر‪ ‬به مدینه رفتنــد‪ ،‬دیدنــد کــه یهود ‌‬
‫یهــا‬
‫های اســت کــه‬ ‫یگیرند‪ ،‬فرمــود‪ :‬ایــن چــه روز ‌‬‫روز عاشورا روزه م ‌‬
‫یگیرید؟ گفتند‪ :‬این روز نیکو است‪ ،‬این روزی است که خداونــد‬ ‫م ‌‬
‫یاســرائیل را از دشمنشــان نجــات داد و موســی‪ ‬آن را روزه‬ ‫بن ‌‬
‫گرفت‪ ،‬پیامبر‪ ‬نیز روزه گرفت‪ ،‬پیامبر ‪ ‬فرمود ‪» :‬فأنــا أحــق‬
‫بموسی منکم‪ ،‬فصامه وأمر بصیامه« متفــق علیه‪» . 1‬مــن از‬
‫شما به موسی سزاوارتر هستم‪ ،‬پــس روزه گرفــت و دســتور داد‬
‫که مسلمانان هم روزه بگیرند«‪.‬‬
‫‪ -5‬از ابی موسی‪ ‬روایت شده اســت کــه فرمــود‪ :‬یهــود روز‬
‫یگرفتنــد‪ ،‬پیــامبر ‪ ‬فرمــود ‪» :‬فصــوموه‬ ‫عاشــورا را جشــن م ‌‬
‫أنتــم« متفـــق علیه‪» 2‬شـــما مســـلمانان روز عاشـــورا را روزه‬
‫بگیرید«‪.‬‬
‫یکنــد کــه از معــاویه بــن‬ ‫نعبــدالرحمن روایــت م ‌‬ ‫‪ -6‬حمیدب ‌‬
‫یالله عنهما – شنیده است که روز عاشــورا –‬ ‫یسفیان – رض ‌‬ ‫أب ‌‬
‫یگفت‪ :‬ای اهل مدینه علمــای‬ ‫بعد از موسم حج – بالی منبر م ‌‬
‫یفرمود‪» :‬هذا یــوم‬ ‫شما کجایند؟ از رسول خدا‪ ‬شنیدم که م ‌‬

‫گرفته است‪ ،‬و در شمال مکه به اندازه ‪ 450‬کیلومتر از آن فاصله دارد‪،‬‬


‫مالبلدان‪ (88 -5/82 ) ،‬و صحیح بخاری‪ ،(225 -2/220 ) ،‬کتاب‬‫به معج ‌‬
‫فضایل مدینه مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(4/244) ،‬کتاب الصوم‪،‬‬ ‫‪3‬‬

‫حدیث شماره )‪ (2002‬و مسلم‪ ،(2/792) ،‬حدیث )‪ ،( ،(1125‬و سنن‬


‫ترمذی ) ‪ (127 /2‬ابواب الصوم‪ ،‬حدیث شماره‪ (750 ) :‬و گفته‪ :‬حدیث‬
‫عائشه حدیث صحیح بوده و اهل علم بر آن عمل کرده اند‪ ،‬اما صیام روز‬
‫عاشورا را واجب نمی دانند و صرف فضیلت را برای آن ثابت می کنند‪.‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(4/244) ،‬کتاب الصوم‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫حدیث شماره )‪ (2004‬و مسلم‪ ،(2/795) ،‬حدیث شماره‪.(1130) :‬‬


‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(4/244) ،‬کتاب الصوم‪،‬‬ ‫‪2‬‬

‫حدیث شماره )‪ (2005‬و مسلم‪ ،(2/796) ،‬حدیث )‪.(1131‬‬


‫‪131‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫عاشورا‪ ،‬ولم یکتب الله علیکم صیامه‪ ،‬وأنــا صــائم‪ ،‬فمــن شــاء‬
‫فلیصم ومن شاء فلیفطر«‪ .1‬متفق علیه‪.‬‬
‫»این روز عاشورا اســت‪ ،‬خداونــد روزة آن را واجــب نکــرده‬
‫است‪ ،‬و من روزه هستم‪ ،‬هر کــس دوســت دارد روزه بگیــرد و‬
‫هر کس دوست دارد افطار کند«‪.‬‬
‫‪ -7‬از ابن عباس‪ ‬روایت شده که فرمود‪» :‬ما رأیت النــبی‬
‫ضله علی غیره إل هــذا الیــوم عاشــوراء‪،‬‬ ‫‪ ‬یتحری صیام یوم ٍ ف ّ‬
‫‪2‬‬
‫وهذا الشهر«‪.‬‬
‫»هرگــز پیــامبر‪ ‬را ندیــدم کــه روزة روزی را بــر دیگــری‬
‫تفضیل و ترجیح دهد به جــز ایــن روز؛ روز عاشــورا و ایــن مــاه‬
‫یعنی ماه رمضان را‪ ،‬که آنها را بــر غیــر خــود ترجیــح و تفضــیل‬
‫یداد«‪.‬‬
‫م ‌‬
‫‪ -8‬از ُربیع دختر معوذ ‪-‬رضی الله عنها‪ -‬روایت شده که گفته‬
‫است‪ :‬پیامبر‪ ‬صبح زود روز عاشورا به روستاهای انصار پیــام‬
‫یفرستاد که‪» :‬من أصبح مفطرا ً فلیتم بقیة یومه‪ ،‬ومن أصبح‬ ‫م ‌‬
‫صائما ً فلیصم« »هر کس روزه نیست باقیماندة روز خود را به‬
‫هاش را تمــام کنــد و‬ ‫اتمام برساند و هر کــس روزه اســت‪ ،‬روز ‌‬
‫یگویــد‪ :‬از آن زمــان بــه بعــد مــا روزه‬‫روزه بگیــرد«‪ .‬ربیــع م ‌‬
‫یکردیــم‬ ‫ههایمان را نیز وادار به روزه گرفتن م ‌‬ ‫یگرفتیم و بچ ‌‬ ‫م ‌‬
‫یدادیم تا مشغول‬ ‫یهایی از پشم برای آنها قرار م ‌‬ ‫ب باز ‌‬ ‫و اسبا ‌‬
‫شوند‪ ،‬هر گاه یکی از آنها به خاطر گرسنگی و درخواست غــذا‬
‫یرسید‬ ‫یدادیم تا افطار فرا م ‌‬ ‫یکرد‪ ،‬آن پشم را به او م ‌‬ ‫گریه م ‌‬
‫‪3‬‬
‫)متفق علیه(‪.‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(4/244) ،‬کتاب الصوم‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫حدیث شماره )‪ (2003‬و مسلم‪ ،(2/795) ،‬حدیث شماره‪.(1129) :‬‬


‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(4/245) ،‬کتاب الصوم‪،‬‬ ‫‪2‬‬

‫حدیث شماره )‪ ،(2006‬رواه مسلم فی صحیحه‪ ،(2/797) ،‬کتاب‬


‫الصیام‪ ،‬حدیث )‪(1132‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(4/200) ،‬کتاب الصوم‪،‬‬ ‫‪3‬‬

‫حدیث شماره‪ ،(1690) :‬رواه مسلم فی صحیحه‪،(799 ،2/798) ،‬‬


‫کتاب الصیام‪(1136) ،‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪132‬‬

‫‪ -9‬سلمه بن اکوع ‪ ‬گفــت‪ :‬پیــامبر‪ ‬فرمــود‪ :‬پیــامبر‪ ‬بــه‬


‫هی أسلم دستور داد که در میان مردم اعلم کند‬ ‫مردی از طایف ‌‬
‫که هر کس در روز عاشورا چیزی خورده و روزه نگرفته است‬
‫هی روز‪ ،‬روزه باشــد‪ ،‬و هــر‬ ‫باقیمانــدة روز چیــزی نخــورد و بقی ‌‬
‫کس هم چیزی نخورده است‪ ،‬روزه باشد‪ ،‬چــون ایــن روز‪ ،‬روز‬
‫‪1‬‬
‫عاشورا است )متفق علیه(‪.‬‬
‫ل خدا‪ ‬روایت شده اســت کــه‬ ‫یقتاده ‪ ‬از رسو ‌‬ ‫‪ -10‬از اب ‌‬
‫ر‪ ،‬ورمضان إلی رمضان‪ ،‬فهذا صیام‬ ‫ث من کل شه ٍ‬ ‫فرمود‪» :‬ثل ٌ‬
‫الدهر کله‪ ،‬صیام یوم عرفة أحتسب علی اللــه أن یکفــر الســنة‬
‫التی قبله‪ ،‬والسنة التی بعده‪ ،‬وصیام یوم عاشورا أحتسب علی‬
‫الله أن یکفر السنة التی قبله«‪» 2‬سه روز روزه از هــر مــاهی‪،‬‬
‫و رمضــان تــا رمضــان دیگــر‪ ،‬مثــل روزه گرفتــن تمــام روزگــار‬
‫یکنم خداوند گناهان سال قبل و بعد از آن را به‬ ‫است‪ ،‬گمان م ‌‬
‫یبخشــد‪ ،‬و روزة روز عاشــورا اجــر و‬ ‫خاطر روزة روز عرفــه م ‌‬
‫هی آن‬ ‫یکنــم خداونــد بوســیل ‌‬
‫ثوابش به قدری است که گمــان م ‌‬
‫یبخشد‪.‬‬ ‫گناهان سال قبل از آن را م ‌‬
‫یکنــد کــه‬‫یالله عنهما – روایــت م ‌‬ ‫هبن عمر – رض ‌‬ ‫‪ -11‬عبدالل ‌‬
‫یگرفتنــد‪ ،‬و پیــامبر‪ ‬و‬ ‫اهــل جــاهلیت روز عاشــورا را روزه م ‌‬
‫مسلمانان نیز قبل از اینکه روزة ماه رمضان واجــب شــود روز‬
‫یگرفتنــد‪ ،‬هنگــامی کــه روزة مــاه رمضــان‬ ‫عاشــورا را روزه م ‌‬
‫واجب شد‪ ،‬پیامبر‪ ‬فرمود‪» :‬إن عاشوراء یوم من أیــام اللــه‪،‬‬
‫‪3‬‬
‫فمن شاء صامه‪ ،‬ومن شاء ترکه«‪.‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(4/245) ،‬کتاب الصوم‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫حدیث شماره‪ ،(2007) :‬رواه مسلم فی صحیحه‪ ،(2/798) ،‬کتاب‬


‫الصیام‪ ،‬حدیث )‪(1135‬‬
‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (297-5/296) ،‬و رواه مسلم فی صحیحه‪) ،‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ ،(819-3/818‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره )‪ ،(1163‬سنن ابوداود‪) ،‬‬


‫‪ (819 ،818 /3‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره‪ ،(3435) :‬سنن ترمذی‪،‬‬
‫)‪ (136 /3‬ابواب الصوم‪ ،‬حدیث شماره‪ ،(749) :‬صحیح ابن خزیمه )‬
‫‪ (288 /3‬ابواب الصوم التطوع‪ ،‬حدیث شماره‪.(2087) :‬‬
‫‪133‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫»روز عاشورا‪ ،‬روزی از روزهای خداست‪ ،‬هــر کــس دوســت‬


‫داشته باشد روزه بگیرد و هر کس دوست ندارد روزه نگیرد«‪.‬‬
‫یگویــد‪» :‬کــان رســول‌ُالله‪ ‬یأمرنــا‬ ‫ربن سمره‪ ‬م ‌‬ ‫‪ -12‬جاب ‌‬
‫بصیام یوم عاشوراء‪ ،‬ویحثنا علیه‪ ،‬ویتعاهدنا عنـده‪ ،‬فلمـا فـرض‬
‫‪1‬‬
‫رمضان‪ ،‬لم یأمرنا‪ ،‬ولم ینهنا‪ ،‬ولم یتعاهدنا عنده«‪.‬‬
‫یداد‪ ،‬و بــرای‬ ‫»پیامبر‪ ‬ما را به روزة روز عاشورا دستور م ‌‬
‫ینمــود کــه از آن‬‫ینمــود‪ ،‬و مــا را متــوجه م ‌‬‫آن ما را تشــویق م ‌‬
‫غفلت نکنیم‪ ،‬ولـی زمــانی کــه روزة مــاه رمضــان واجــب شــد‪،‬‬
‫برای روزة عاشورا به ما دستور نداد و ما را نیز نهی نکــرد کــه‬
‫روزه بگیــرد و از مــا هــم بــرای گرفتــن روزة عاشــورا تعهــد‬
‫نگرفت«‪.‬‬
‫‪ -13‬از ابن عمر‪ ‬روایت شـده اسـت کـه‪» :‬صـام النـبی‪‬‬
‫عاشوراء وأمر بصیامه‪ ،‬فلما فرض رمضان ترک‪ ،‬وکان عبــدالله‬
‫لیصومه إل أن یوافق صومه«‪ 2‬پیــامبر‪ ‬روز عاشــورا را روزه‬
‫ینمـود‪ ،‬زمـانی کـه‬ ‫یگرفت و به روزه گرفتـن آن نیـز امـر م ‌‬ ‫م ‌‬
‫ه هم آن‬ ‫روزة ماه رمضان واجب شد‪ ،‬آن را ترک کرد‪ ،‬و عبدالل ‌‬
‫یگرفت مگــر اینکــه بــا روزهــایی کــه عــادت او بــود‬‫را روزه نم ‌‬
‫روزه بگیرد اتفاق بیفتد«‪.‬‬
‫‪ -14‬از ابن عباس‪ ‬روایت شده که گفته است‪ :‬زمــانی کــه‬
‫لالله‪ ‬روزة عاشـورا را روزه گرفــت و بـه روزه گرفتــن‬ ‫رسو ‌‬
‫آن نیز دستور داد‪ ،‬گفتند‪ :‬ای رسـول خـدا‪ !‬ایـن روزی اسـت‬

‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (2/57) ،‬و رواه مسلم فی صحیحه‪-2/792) ،‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪ ،(793‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره‪ ،(1136) :‬سنن ابوداود‪/3) ،‬‬


‫‪ (818 ،817‬کتاب الصوم‪ ،‬حدیث شماره‪ ،(3443) :‬صحیح ابن خزیمه‬
‫)‪ (284 /3‬ابواب الصوم التطوع‪ ،‬حدیث شماره‪.(2082) :‬‬

‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (5/96) ،‬و رواه مسلم فی صحیحه‪-2/794) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(795‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره )‪ ،(1138‬صحیح ابن خزیمه )‪/3‬‬


‫‪ ،(285 ،284‬حدیث شماره‪.(2083) :‬‬
‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ ،(2/4) ،‬صحیح بخاری با فتح الباری )‪/4‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ ،(102‬کتاب الصوم‪ ،‬حدیث شماره )‪.(1892‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪134‬‬

‫یکننــد‪ ،‬پیــامبر‪‬‬‫یها آن را تعظیــم م ‌‬ ‫یهــا و مســیح ‌‬‫کــه یهود ‌‬


‫فرمــود‪» :‬فــإذا کــان العــام المقبــل إن شــاءالله‪ ،‬صــمنا الیــوم‬
‫التاسع« قال‪ :‬فلم یأت العام المقبل حتی تــوفی رســول‌الله‪‬‬
‫‪1‬‬
‫وفی روایة »لئن بقیت إلی قابل لصومن التاسع«‪.‬‬
‫»اگــر انشــاءالله ســال آینــده بیایــد روز نهــم را نیــز‪ ،‬روزه‬
‫یگوید سال آینده نرسید که پیامبر‬ ‫خواهیم گرفت‪ ،‬ابن عباس م ‌‬
‫‪ ‬فوت کردند‪ ،‬و در روایت دیگر آمده که پیامبر‪ ‬فرمود‪ :‬اگر‬
‫سال آینده باقی ماندیم حتما ً روز نهم را روزه خواهم گرفت«‪.‬‬
‫یالله‬‫یگویــد‪ :‬پیــش ابــن عبــاس )رضـ ‌‬ ‫‪ -15‬حکم بن أعــرج م ‌‬
‫عنهما( رفتم در حالی که او نزد آب زمزم تکیه داده بود‪ ،‬بــه او‬
‫گفتم‪ :‬از روزة روز عاشورا برایم بگو‪ .‬گفت‪ :‬هنگامی کــه هلل‬
‫ماه محرم را دیدی حساب کن و بشــمار‪ ،‬روز نهــم روزه بگیــر‪،‬‬
‫‪2‬‬
‫یگرفت؟ گفت‪ :‬بله‪.‬‬ ‫گفتم‪ ،‬آیا پیامبر‪ ‬روزه م ‌‬
‫یگوید‪» :‬أمر رســول‌الله‬ ‫یالله عنهما‪ -‬م ‌‬ ‫‪ -16‬ابن عباس ‪-‬رض ‌‬
‫‪3‬‬
‫‪ ‬بصوم یوم عاشوراء یوم العاشر«‪.‬‬
‫لالله‪ ‬دســـتور داد روز عاشـــورا روز دهـــم روزه‬ ‫»رســـو ‌‬
‫بگیرند«‪.‬‬

‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (1/236) ،‬و رواه مسلم فی صحیحه‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(798-2/797‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره )‪ ،(1134‬سنن ابوداود‪) ،‬‬


‫‪ (819 ،818 /2‬کتاب الصوم‪ ،‬حدیث شماره‪ ،(2445) :‬سنن ابن‬
‫ماجه‪ (552 /1) ،‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره‪(1736) :‬‬
‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (5/439) ،‬و رواه مسلم فی صحیحه‪) ،‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ ،(3/797‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره )‪ ،(1133‬سنن ابوداود‪/3) ،‬‬


‫‪ (820 ،819‬کتاب الصوم‪ ،‬حدیث شماره‪ ،(2446) :‬سنن ترمذی‪/2) ،‬‬
‫‪ (128 ،127‬ابواب الصوم‪ ،‬حدیث شماره‪ ،(751) :‬و رواه ابن خزیمه‪،‬‬
‫)‪ (3/291‬ابواب الصیام‪ ،‬حدیث شماره‪.(2096) :‬‬
‫‪ -‬رواه الترمذی فی سننه‪ (128-2/127) ،‬ابواب الصوم‪ ،‬حدیث‬ ‫‪3‬‬

‫شماره )‪ (751‬و گفته‪ :‬حدیث ابن عباس حدیث حسن صحیح است‪.‬‬
‫‪135‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫لالله‪» :‬صــوموا یــوم‬ ‫یگوید‪ :‬قــال رســو ‌‬ ‫‪ -17‬ابن عباس م ‌‬


‫عاشــوراء‪ ،‬وخــالفوا فیــه الیهــود‪ ،‬وصــوموا قبلــه یوم ـا ً أو بعــده‬
‫‪4‬‬
‫یوما ً«‪.‬‬
‫»پیامبر‪ ‬فرمود‪ :‬روز عاشورا روزه بگیرید‪ ،‬و در این روز با‬
‫یها مخالفت کنید‪ ،‬یک روز قبل از عاشورا یا یــک روز بعــد‬ ‫یهود ‌‬
‫از آن را نیز روزه بگیرید«‪.‬‬
‫یفرماید‪ :‬هر کس به مجموع روایــات ابــن‬ ‫ابن قیم جوزیه م ‌‬
‫عباس توجه و تأمل کند‪ ،‬هیــچ اشــکالی بــرای او بــاقی نخواهــد‬
‫یشود که ابن عباس چقدر آگاهی‬ ‫ماند و کامل ً برایش روشن م ‌‬
‫و وسعت علم و دانش دارد‪ ،‬او عاشورا را روز نهم قرار نــداده‬
‫است‪ ،‬بلکه به سائل گفت‪ :‬روز نهم روزه بگیــر‪ ،‬و بــه شــناخت‬
‫هی‬ ‫سائل اکتفــا کــرد کــه روز عاشــورا روز دهــم اســت کــه هم ‌‬
‫یکنــد کــه‬
‫لکننده را راهنمایی م ‌‬ ‫یدانند‪ ،‬سؤا ‌‬ ‫مردم آن را دهم م ‌‬
‫لالله‪ ‬هــم روز‬ ‫یکنــد کــه رســو ‌‬ ‫روز نهم روزه بگیرد‪ ،‬و بیان م ‌‬
‫یداد یــا اینکــه بــه آن‬‫یگرفت‪ ،‬یــا آن را انجــام م ‌‬ ‫نهم را روزه م ‌‬
‫یداد‪ ،‬و در آینــده هــم بــرای انجــام آن عــزم و اراده‬ ‫دســتور م ‌‬
‫یفرمایــد‪:‬‬ ‫داشت‪ ،‬دلیل بر ایــن عــزم و اراده ایــن اســت کــه م ‌‬
‫»صوموا یوما ً قبله أو یوما ً بعده« »یک روز قبل یا یک روز بعــد‬
‫ـولالله ‪‬‬‫یکند کــه »أمــر رسـ ‌‬ ‫از آن روزه بگیرید«‪ ،‬و روایت م ‌‬
‫بصوم یوم عاشوراء یوم العاشر«‪.‬‬
‫»پیامبر‪ ‬به روزة روز دهم روز عاشورا دستور داد«‪.‬‬
‫روایت تمام این آثار بعضی‪ ،‬بعضـی دیگـر را تصـدیق و تأییـد‬
‫لترین‬ ‫یباشد‪ :‬کــام ‌‬ ‫یکنند‪ ،‬مراتب روزة عاشورا سه مرحله م ‌‬ ‫م ‌‬
‫آنها این است که یک روز قبل از عاشورا و یــک روز بعــد از آن‬
‫روزه گرفته شود‪ ،‬بعد از آن این است که روز نهم و دهم روزه‬
‫گرفته شـود‪ ،‬کـه اکــثر احــادیث بـر ایـن مـورد دللـت دارنــد‪ ،‬و‬

‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ ،(1/241) ،‬رواه ابن خزیمة فی صحیحه‪) ،‬‬ ‫‪4‬‬

‫‪ ،(291-3/290‬حدیث شماره‪ ،(2095) :‬مصنف عبدرزاق )‪(287 /4‬‬


‫شماره‪ (7839) :‬موقوف بر ابن عباس‪ ،‬سنن بیهقی )‪ (287 /4‬به‬
‫صورت مرفوع‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪136‬‬

‫هی سوم این است کـه روز دهــم بــه تنهــایی روزه گرفتــه‬ ‫مرحل ‌‬
‫شود‪ ،‬اما اینکه فقط روز نهم به تنهایی روزه گرفته شــود‪ ،‬ایــن‬
‫فهــم نــاقص و ناتمــام اســت‪ ،‬و ســبب عــدم بررســی الفــاظ و‬
‫‪1‬‬
‫یباشد‪.‬‬‫ههای آثار م ‌‬‫را ‌‬
‫یفرماید‪» :‬فإن اشــتبه علیــه أول‬ ‫هالله – م ‌‬‫امام حنبل – رحم ‌‬
‫الشهر صام ثلثة أیام‪ ،‬وإنمــا یفعــل ذلــک لیــتیقن صــوم التاســع‬
‫‪2‬‬
‫والعاشر«‪.‬‬
‫»اگر برای کسی اول ماه محرم نامعلوم بود‪ ،‬سه روز روزه‬
‫یشــود تــا روزة روز نهــم و‬‫بگیرد‪ ،‬این کار هم به ایــن خــاطر م ‌‬
‫دهم بطور یقین گرفته شود«‪.‬‬

‫‪ -‬به زادالمعاد‪ (76-2/75) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به المغنی‪ (3/174) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬


‫‪137‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫بحث دوم‬
‫‪1‬‬
‫یها‬
‫بدعت عزاداری در ماه محرم نزد رافض ‌‬
‫در روز دهم از ماه محــرم‪ ،‬کــه بــه عاشــورا مشــهور اســت‪،‬‬
‫یالله عنهما – به شــهادت‬ ‫یطالب – رض ‌‬ ‫حسین پسر علی بن اب ‌‬
‫رسید‪ ،‬که این حادثه در سال ‪ 61‬هجــری روی داد‪ ،‬و شــهادتش‬
‫هاش بال رفت‪ ،‬او‬ ‫باعث بال رفتن مقام و منزلت او شد‪ ،‬و درج ‌‬
‫و برادرش حسن بزرگان جوانان اهـل بهشـت هســتند‪ ،‬مقـام و‬
‫یآینــد‪،‬‬
‫تهای بال و مهم جز با بل و مصــیبت بــه دســت نم ‌‬ ‫منزل ‌‬
‫همانطور که از پیامبر‪ ‬ســؤال شــد‪» :‬أیّ النــاس بلًء؟ فقــال‪:‬‬
‫النبیاء ثــم الصــالحون ثــم المثــل فالمثــل یبتلــی الرجــل علــی‬
‫حسب دینه‪ ،‬فإن کان فی دینه صــلبة زیــد فــی بلئه‪ ،‬وإن کــان‬
‫ة خفف عنــه‪ ،‬ولیــزال البلء بــالمؤمن حــتی یمشــی‬ ‫فی دینه رق ً‬
‫‪2‬‬
‫علی الرض‪ ،‬ولیس علیه خطیئة«‪.‬‬ ‫‌‬
‫یشــوند؟‬ ‫»کدام گروه از مردم بیشــتر دچــار بل و مصــیبت م ‌‬
‫نهای صــالح‬ ‫پیامبر‪ ‬فرمود‪ :‬انبیا و پیامبران‪ ،‬بعد از آنهــا انســا ‌‬
‫نتر هســتند بــه همیــن‬ ‫بعد از آنها کسانی که از نظر تقــوی پــایی ‌‬
‫یگویند پیامبر‪ ‬با نص صریح‬ ‫های گمراه هستند که م ‌‬ ‫‪ - 1‬رافضی فرق ‌‬
‫برای نماندن عذر و بهانه علی‪ ‬را به خلفت برگزیده است‪ ،‬و‬
‫یگویند که امام معصوم است‪ ،‬و هر کس با او مخالفت کند کافر‬ ‫م ‌‬
‫یشود‪ ،‬و معتقد هستند مهاجرین و انصار آن را کتمان کردند‪ ،‬و‬ ‫م ‌‬
‫دنبال هوا و هوس رفتند‪ ،‬و دین و شریعت را تغییر دادند‪ ،‬و اصحاب‬
‫یالله عنهما – پیوسته‬
‫یگویند ابوبکر و عمر – رض ‌‬ ‫کافر شدند‪ ،‬و م ‌‬
‫یگویند ایمان آوردند بعدا ً کافر شدند – والعیاذ بالله‬
‫منافق بودند‪ ،‬یا م ‌‬
‫یها در طول تاریخ همکار یهود و مسیحیت و مشرکین علیه‬ ‫–‪ .‬رافض ‌‬
‫گترین زنادق و کافرها مانند‬ ‫مترین و بزر ‌‬‫یباشند‪ ،‬مه ‌‬ ‫مسلمانان م ‌‬
‫قرامطه و باطنیه و امثال آنها از این گروه بوجود آمدند که از خوارج‬
‫بدتر هستند‪ .‬آن ها به فرقه های مختلف تقسیم شده اند‪.‬‬
‫به مجموع فتاوی شیخ السلم ابن تیمیه )‪ (356 ،357 /3‬و الفرق بین‬
‫الفرق ص‪ (17 -15) :‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ - 2‬رواه احمد فی مسنده‪ ،(1/172) ،‬رواه الترمذی فی سننه‪(4/28) ،‬‬
‫سن صحیح‬ ‫ابواب زهد‪ ،‬حدیث شماره‪ (2509) :‬و گفته‪ :‬این حدیث ح َ‬
‫است‪ ،‬سنن دارمی )‪ (320 /2‬کتاب الرقاق‪ ،‬سنن ابن ماجه )‪/2‬‬
‫‪ (1334‬کتاب الفتن‪ ،‬حدیث شماره‪.(4023) :‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪138‬‬

‫ترتیب تا آخر‪ ،‬انسان بر اساس تقوی و اندازة دینداریش دچــار‬


‫یشود‪ ،‬اگر دینی محکم داشته باشد‪ ،‬دچــار بل و‬ ‫بل و مصیبت م ‌‬
‫یشود‪ ،‬و اگر دینداریش سست و انــدک باشــد‬ ‫مصیبت بیشتر م ‌‬
‫یشود‪ ،‬و انسان مؤمن تا زمانی که بر روی زمیــن‬ ‫کمتر دچار م ‌‬
‫یرود پیوسته دچار بل و مصیبت هم خواهــد شــد‬ ‫هست و راه م ‌‬
‫یگردد«‪.‬‬‫یماند و پاک م ‌‬ ‫تا اینکه هیچ گناهی بر او نم ‌‬
‫تهــای عــالی‬‫حسن و حسین از طرف خداونــد مقــام و منزل ‌‬
‫هی این بل و مصیبت به مقام و منزلــتی رســیدند‬ ‫داشتند‪ ،‬بوسیل ‌‬
‫های نرســیدند‪ ،‬هنگــامی بــه‬‫که گذشتگان پاک آنها به چنین مرتب ‌‬
‫دنیا آمدند که اسلم در اوج عزت و اقتدار بود‪ ،‬در حال عزت و‬
‫کرامــت تربیــت شــدند‪ ،‬مســلمانان آنــان را احــترام و بــزرگ‬
‫یشمردند‪ ،‬هنگامی که پیامبر‪ ‬فوت کرد آنها به ســن تمییــز‬ ‫م ‌‬
‫نرسیده بودند‪ ،‬نعمت و لطف خداوند بر آنها این بود که خــود و‬
‫هاشان به چنین بلیی مبتل شوند‪ ،‬همانطور کــه کســی از‬ ‫خانواد ‌‬
‫متر بــود بــه بل و مصــیبت گرفتــار شــد‪،‬‬ ‫لتر و بلند مقا ‌‬ ‫آنها افض ‌‬
‫لتر بود‪ ،‬در حالی که شــهید شــد‪،‬‬ ‫گتر و افض ‌‬ ‫علی‪ ‬از آنها بزر ‌‬
‫ههــایی در میــان مــردم شــد‪،‬‬‫و کشتن حسین ســبب بلهــا و فتن ‌‬
‫همــانطور کــه کشــته شــدن عثمــان ذی النــورین ‪ ‬ســبب‬
‫هها و بلها شد‪ ،‬و به خاطر آن بود که مســلمانان‬ ‫گترین فتن ‌‬‫بزر ‌‬
‫تا امروز دچار تفرقه و اختلف شدند‪ .‬هنگامی کــه عبــدالرحمن‬
‫بن ملجم‪ ،‬امیرالمؤمنین علی ‪ ‬را به قتل رســاند‪ ،‬اصــحاب بــا‬
‫حسن پسر او بیعت کردند‪ ،‬همان حسنی که پیامبر‪ ‬در مــورد‬
‫او فرمود ‪» :‬إن ابنــی هــذا سـید وسیصـلح اللـه بـه بیـن فئتیـن‬
‫‪1‬‬
‫عظیمتین من المسلمین«‪.‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪،(307-5/306) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫کتاب صلح‪ ،‬حدیث شماره )‪ ،(2704‬مسند امام احمد )‪ ،(49 /5‬سنن‬


‫ابوداود )‪ (49 ،48 /5‬کتاب السنة‪ ،‬حدیث شماره‪ ،(4662) :‬سنن‬
‫ترمذی )‪ (323 /5‬ابواب المناقب‪ ،‬حدیث شماره‪ (3862) :‬و گفته‪:‬‬
‫این حدیث حسن صحیح است‪ ،‬سنن نسائی )‪ (107 /3‬کتاب الجمعة‪،‬‬
‫باب )‪.(27‬‬
‫‪139‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫هی او بین‬ ‫»پسرم حسن سید است و در آینده خداوند بوسیل ‌‬


‫یکند«‪.‬‬ ‫دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح ایجاد م ‌‬
‫حسن از ولیت پایین آمد‪ ،‬و خداوند بــا ایــن کــار او میــان دو‬
‫گروه بزرگ صلح ایجاد کــرد‪ ،‬ســپس او فــوت کــرد‪ ،‬و طــوایفی‬
‫قیام کردند و به حسین نامه نوشـتند کـه اگـر کـار را بـه عهـده‬
‫یگفتنــد‪،‬‬ ‫بگیرد او را کمک خواهند کرد‪ ،‬ولی در واقع راســت نم ‌‬
‫اما هنگامی که پســر عمــویش مســلم بــن عقیــل را پیــش آنهــا‬
‫فرستاد خلف وعده کردند و عهد و پیمان خود را نقض کردنــد‪،‬‬
‫و دشمن او را کمک کردند‪ ،‬و با او جنگیدند‪.‬‬
‫بنظران و دوســتان حســین ‪ ‬مثــل ابــن عبــاس‪ ،‬ابــن‬ ‫صاح ‌‬
‫عمر‪ ،‬و غیره به او گفتند که نزد اهــل کــوفه نــرود‪ ،‬و نظرشــان‬
‫این بود که مصلحت نیست پیش آنها بــرود‪ ،‬و همیــن طــور هــم‬
‫بود که گفتند‪ ،‬ولی ارادة خــدا بایــد صــورت گیــرد‪ .‬هنگــامی کــه‬
‫حسین ‪ ‬خارج شد و دید که همه چیز تغییر کرده است‪ ،‬از او‬
‫خواسته شد برگردد‪ ،‬یا به مرزهای کشور اسلمی پناه بــبرد یــا‬
‫های مــانع او شــدند‪ ،‬تــا‬ ‫نزد پسر عمویش یزیــد بــرود‪ ،‬ولــی عــد ‌‬
‫اینکه او را محاصره کردند‪ ،‬و به قتــل رســاندند‪ ،‬و گروهـی هــم‬
‫که با او بودنــد آنهــا را هــم بــه قتــل رســاندند‪ ،‬و مظلومــانه بــه‬
‫شهادت رسید‪ ،‬و خداونــد او را بــه اهــل بیــت پـاک خــود ملحــق‬
‫نمود‪.‬‬
‫این کار سبب شر و اختلف میان مردم شد‪ ،‬گروهــی جاهــل‬
‫و ظــالم یــا ملحــد و منــافق شــدند‪ ،‬یــا گمــراه و ســرکش‪ ،‬کــه‬
‫یکردند‪ ،‬روز عاشورا را روز مــاتم‬ ‫دوستی اهل بیت را ظاهر م ‌‬
‫یدهند‪ ،‬شعائر جاهلیت‬ ‫و حزن و ناراحتی و گریه و زاری قرار م ‌‬
‫ینمایند‪ ،‬مثـل زدن بـه صـورت و پـاره کـردن یقـه و‬ ‫را ظاهر م ‌‬
‫لباس و تعزیه گرفتن شبیه آنچــه کــه در دوران جــاهلیت انجــام‬
‫‪1‬‬
‫یشد‪.‬‬‫م ‌‬
‫یفرماید‪ :‬قتل حسین‬ ‫هالله – م ‌‬ ‫شیخ السلم ابن تیمیه – رحم ‌‬
‫‪ ‬سبب شد که شــیطان دو بــدعت را در میــان مــردم بوجــود‬
‫‪ -‬به مجموع الفتاوی شیخ السلم ابن تیمیه‪ (307-25/302) ،‬مراجعه‬ ‫‪1‬‬

‫شود‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪140‬‬

‫آورد‪ :‬بدعت حـزن و نـاراحتی و گریـه و زاری در روز عاشـورا‪،‬‬


‫مثل زدن به سر و صورت و فریــاد زدن‪ ،‬گریــه کــردن‪ ،‬خــود را‬
‫هســرایی و آنچــه کــه بــه دشــنام دادن‬ ‫تشــنه نگــه داشــتن‪ ،‬مرثی ‌‬
‫یانجامد‪ ،‬و داخل کردن کســی کــه در‬ ‫سلف صالح و لعن آنها م ‌‬
‫این گنــاه دخــالتی نداشــته اســت‪ ،‬بطــوری کــه ســابقین اول را‬
‫یدهند‪ ،‬و خواندن اخباری کــه اکــثر آنهــا کــذب و دروغ‬ ‫دشنام م ‌‬
‫هانــد بــاز‬
‫تها را بوجــود آورد ‌‬ ‫است‪ ،‬و هدف کسانی که این بدع ‌‬
‫کــردن در فتنــه و تفرقــه بــر روی مســلمانان و امــت پیــامبر ‪‬‬
‫یباشد‪ .‬که این کارها به اتفاق تمام مسلمانان نه واجب و نــه‬ ‫م ‌‬
‫گتریــن محرمــات و‬ ‫مســتحب هســتند‪ ،‬بلکــه ایــن کارهــا از بزر ‌‬
‫‪1‬‬
‫یباشند‪.‬‬
‫گناهان م ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬آنچــه کــه‬ ‫این کارها مخالف شریعت و قانون خــدا م ‌‬
‫هانــد – اگــر‬‫خدا و رسول‪ ‬او هنگام مصیبت به آن دســتور داد ‌‬
‫آن مصیبت تازه و جدید باشد – تنها صبر و رجوع به سوی خــدا‬
‫یفرماید‪:‬‬‫یباشد‪ ،‬خداوند م ‌‬ ‫و مقاومت م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫)بقره‪(157-155 :‬‬ ‫‪ ‬‬

‫»و مژده بده به بردباران‪ ،‬آن کسانی که هنگامی کــه بلئی بــه آنــان‬
‫یگردیم‪ .‬آنـان‬ ‫یگویند‪ :‬ما از آن خدائیم و بسـوی او بـازم ‌‬‫یرسد‪ ،‬م ‌‬
‫م ‌‬
‫)همان بردباران با ایمان هستند کــه( الطــاف و رحمــت و احســان و‬
‫یگــردد‪ ،‬و مســلما ً آنــان‬‫مغفــرت خدایشــان شــامل حــال آنهــا م ‌‬
‫هیافتگان )به جادة حق و حقیقت( هستند«‪.‬‬ ‫را ‌‬

‫‪ -‬به منهاج السنة النبویة‪ (323-2/322) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫‪141‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یفرمایــد‪:‬‬‫در حدیث صــحیح از پیــامبر‪ ‬روایــت شــده کــه م ‌‬


‫»لیــس منــا مــن لطــم الخــدود‪ ،‬وشــق الجیــوب‪ ،‬ودعــا بــدعوی‬
‫‪1‬‬
‫الجاهلیة«‪.‬‬
‫یزند‪ ،‬و یقه و لباس خــود‬ ‫»کسی که به سر و صورت خود م ‌‬
‫یدهــد از مــا‬
‫ههــای جــاهلیت را ســر م ‌‬‫یکنــد و نوح ‌‬
‫را پــاره م ‌‬
‫نیست«‪.‬‬

‫یفرمایــد ‪» :‬أنــا بریــئ مــن الصــالقة والحالقــة‬ ‫و پیــامبر‪ ‬م ‌‬


‫‪2‬‬
‫والشاقة«‪.‬‬
‫یفرماید ‪» :‬من از کسی که هنگــام بل و مصــیبت‬ ‫پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫یکَند و لباسش را پــاره‬ ‫َ‬ ‫یکند و موهایش را م ‌‬ ‫صدایش را بلند م ‌‬
‫یکند بری هستم و از امت من نیســت«‪ .‬و قــال‪» :‬النائحـ ُ‬
‫ة‬ ‫م ‌‬
‫ل مــن‬‫م یــوم القیامــة وعلیهــا ســربا ٌ‬ ‫إذا لم تتب قبــل موتهــا تقــا ُ‬
‫‪3‬‬
‫قطران و درٍع من جرب«‪.‬‬
‫یکنـــد و‬
‫»زنـــی کـــه هنگـــام مصـــیبت صـــدایش را بلنـــد م ‌‬
‫ینماید‪ ،‬اگر قبل از مرگش توبه نکند‪ ،‬روز قیامت‬ ‫هخوانی م ‌‬ ‫نوح ‌‬
‫یشــود در حــالی کــه پیراهنــش از مــس ذوب شــده و‬ ‫زنــده م ‌‬
‫یشود بر تن خواهد داشت«‪.‬‬ ‫لباسی که باعث گرمی م ‌‬
‫در حدیث صحیح از پیـامبر‪ ‬روایـت شـده اسـت‪» :‬مـا مـن‬
‫مسلم ٍ یصاب بمصیبة فیقول‪ :‬إنا لله و إنا إلیــه راجعــون‪ ،‬اللهــم‬
‫أجرنی فی مصیبتی واخلــف لــی خیــرا ً منهـا إل آجــره ُ اللــه فــی‬
‫‪4‬‬
‫مصیبته وأخلفه خیرا ً منها«‪.‬‬
‫‪ -‬صحیح البخاری المطبوع مع فتح الباری‪ ،(3/163) ،‬کتاب جنائز‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫حدیث شماره )‪.(1294‬‬


‫‪ -‬رواه مسلم فی صحیحه‪ ،(1/100) ،‬کتاب ایمان‪ ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪2‬‬

‫‪(104‬‬
‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (342/5) ،‬و مسلم فی صحیحه‪،(2/644) ،‬‬ ‫‪3‬‬

‫کتاب جنائز‪ ،‬حدیث شماره )‪(934‬‬


‫‪ -‬رواه مالک فی الموطأ‪ ،(1/236) ،‬کتاب جنائز‪ ،‬حدیث شماره )‪(43‬‬ ‫‪4‬‬

‫و رواه احمد‪ ،(6/309) ،‬صحیح مسلم )‪ (633 ،632 /2‬کتاب الجنائز‪،‬‬


‫حدیث شماره‪ ،(918) :‬سنن ابوداود )‪ (488 /2‬کتاب الجنائز‪ ،‬حدیث‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪142‬‬

‫»هر مسلمانی که به مصـیبت و بلیـی گرفتـار شـود و بگویـد‪:‬‬


‫إنــالله و إنــا إلیــه راجعــون )خــدا مــا از آن تــوئیم و بســوی تــو‬
‫یگردیم( خداوندا بخاطر مصــیبت و بلیــی کـه بـه آن گرفتـار‬ ‫برم ‌‬
‫بتر از آن را برایــم جــایگزین‬ ‫هام مرا اجر و ثواب بــده و خــو ‌‬ ‫شد ‌‬
‫بتر را برایش‬ ‫کن‪ ،‬خداوند به او اجر و ثواب خواهد داد و چیز خو ‌‬
‫یکند«‪.‬‬‫جایگزین م ‌‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪» :‬أربع فی أمتی من أمر الجاهلیة لیترکونهن‪:‬‬
‫الفخر بالحساب‪ ،‬والطعـن فـی النسـاب‪ ،‬والستسـقاُء بـالنجوم‪،‬‬
‫‪1‬‬
‫ة علی المیت«‪.‬‬ ‫والنیاح ُ‬
‫»چهار چیز از عادات زمان جاهلیت در میان امت من وجــود‬
‫یکنند‪ :‬افتخار و تکبر به پــدران و نیاکــان‪،‬‬ ‫دارد و آنها را ترک نم ‌‬
‫عیب جویی و طعنه زدن به اصل و نســب یکــدیگر‪ ،‬درخواســت‬
‫مرده«‪.‬‬‫هسرایی بر ُ‬ ‫هگان‪ ،‬نوح ‌‬‫هی ستار ‌‬‫باران بوسیل ‌‬
‫پس چطور اگر بــا ایــن همــه ظلــم بــر مســلمانان را برنــامه‬
‫ریزی نماید‪ ،‬و آنها را لعن و نفرین کند‪ ،‬و اهـل کفـر و الحـاد را‬
‫بر اهدافشان کمــک کنــد و آنچــه فســاد اســت وارد دیــن کنــد و‬
‫ســایر مقاصــد خــبیث و خطرنــاکی کــه فقــط خداونــد آنهــا را‬
‫یداند‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫از چیزهایی که شیطان آن را برای اهل ضــللت و گمراهــی‬
‫و سرکشی زینت داده است‪ ،‬گرفتــن روز عاشــورا بعنــوان روز‬
‫هســرایی‬ ‫یباشد‪ ،‬و آنچه از سر و صدا و نوح ‌‬ ‫ماتم و عزاداری م ‌‬
‫تکننــده‪ ،‬و‬‫هها و ســرودهای ناراح ‌‬ ‫یدهند‪ ،‬و ایجاد قصید ‌‬ ‫انجام م ‌‬
‫یباشــند و جــز‬ ‫ً‬
‫درست کردن روایات و اخباری که اکثرا دروغ م ‌‬
‫ایجاد حزن و تعصب و پیدا کردن کینــه و جنــگ و فتنــه انــداختن‬
‫هی‬ ‫میان مسلمانان چیز دیگــری در آنهــا وجــود نــدارد‪ ،‬و بوســیل ‌‬
‫آنها به نفریــن و دشــنام دادن بــه ســابقین اول و دروغ گفتــن و‬
‫یپردازند‪.‬‬
‫هانگیزی م ‌‬ ‫فتن ‌‬

‫شماره‪.(3119) :‬‬
‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (343-5/342) ،‬و رواه مسلم‪،(2/644) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫کتاب جنائز‪ ،‬حدیث شماره‪(934) :‬‬


‫‪143‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫نتر برای کفــار‬ ‫مپیما ‌‬


‫هانگیزتر و ه ‌‬‫مسلمانان‪ ،‬دروغگوتر و فتن ‌‬
‫علیــه اســلم را از ایــن گــروه گمــراه و ســرکش )روافــض(‪،‬‬
‫یشناســند‪ ،‬آنهــا از خــوارج بدترنــد‪ ،‬آنهــا کســانی‬‫هانــد و نم ‌‬
‫ندید ‌‬
‫هستند که پیامبر‪ ‬در مــورد آنهــا گفتــه اســت‪» :‬یقتلــون أهــل‬
‫السلم ویدعون أهــل الوثــان«‪» 1‬اهــل اســلم و مســلمانان را‬
‫یکنند«‪.‬‬
‫تپرستان را رها م ‌‬ ‫کشند و ب ‌‬ ‫ی ُ‬
‫م ‌‬
‫یها و مشرکین را علیه اهل بیت پیــامبر‪‬‬ ‫آنها یهود و مسیح ‌‬
‫یکنند‪ ،‬همانطور که دشــمنان اســلم را‬ ‫و امت اسلمی کمک م ‌‬
‫بر آنچه که در بغداد و غیــره در مــورد خــانوادة نبــوت و معــدن‬
‫رسالت اولد عباس بن مطلب و سایر اهل بیــت و مســلمانان‪،‬‬
‫‪2‬‬
‫از قتل و اسارت و تخریب اماکن انجام دادند کمک کردند‪.‬‬
‫‪ - 1‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪،(416-13/415) ،‬‬
‫کتاب توحید‪ ،‬حدیث شماره )‪ ،(7432‬صحیح مسلم )‪ (741 ،742‬کتاب‬
‫الزکاة حدیث شماره‪.(1064) :‬‬
‫‪ - 2‬آنها‪ :‬قوم تاتار بودند‪ ،‬در سال ‪ 599‬هجری وارد شام شدند‪ ،‬اول‬
‫مردم را امان دادند‪ ،‬سپس زن و بچه مسلمانان را نزدیک به یکصد‬
‫هروی کردند‪ ،‬زنان‬ ‫هزار نفر اسیر کردند‪ ،‬و در قتل و اسارت زیاد ‌‬
‫مسلمان را در مساجد و غیره مثل مسجدألقصی و مسجد جامع‬
‫یکردند‪ ،‬نماز‬
‫اموی مورد تجاوز قرار دادند‪ ،‬مساجد را منهدم م ‌‬
‫یکردند‪ ،‬بدترین اهل‬ ‫یخواندند‪ ،‬زنادق و منافقین از آنها پیروی م ‌‬‫نم ‌‬
‫یکردند‪ ،‬و آن را با‬ ‫بدعت بودند‪ ،‬پادشاه خود چنگیزخان را تعظیم م ‌‬
‫یدانستند‪ ،‬در حالی که چنگیزخان کافری‬ ‫رسول خدا‪ ‬مساوی م ‌‬
‫مشرک و از بزرگترین آنها بود‪ .‬بلکه فراتر از آن معتقد بودند او پسر‬
‫خدا است‪ ،‬و خورشید مادر او را حامله کرده است‪ ،‬و هنگام غذا‬
‫یآوردند‪ ،‬و کشتن کسی را‬ ‫خوردن و نوشیدن شکر چنگیز را به جا م ‌‬
‫یدانستند‪ ،‬و اکثر‬‫که با آن کافر یعنی چنگیز مخالفت کند حلل م ‌‬
‫هی یهود بودند که خود را به اسلم منسوب‬ ‫وزیران او فلسف ‌‬
‫یکردند‪ ،‬و رافضی نیز بودند‪ ،‬خلصه هیچ نفاق‪ ،‬زندقه و الحادی نبود‬ ‫م ‌‬
‫که تاتاری ها از آن خالی باشند‪.‬‬
‫روافض )شیعیان( تاتاری ها و حکومت آنها را دوست دارند؛ زیرا در‬
‫سایه ی حکومت تاتاری ها به خودمختاری و نعمت رسیدند‪ ،‬و تمام‬
‫توان خویش را صرف کردند و هر نوع همکاری نمودند تا شهرهای‬
‫مسلمانها به تصرف تاتار در آیند‪ ،‬و در کشتن و اسیر نمودن مسلمین‬
‫بدست تاتاری ها تلشهای فراوان نمودند‪ .‬طوسی‪ ،‬ابن علقمی و‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪144‬‬

‫شر و بدی و ضرر آنها برای اهل اسلم را هیچ مــرد عاقــل و‬
‫‪1‬‬
‫یتواند توصیف کند‪.‬‬ ‫فصیح و بلیغی نم ‌‬
‫ههــا بــه صــورت‬‫یها ‪ :‬از میان تمــام گرو ‌‬ ‫این گروه یعنی رافض ‌‬
‫خاص به نفرین و دشنام دادن به خلفای راشدین ابوبکر و عمر –‬
‫یالله عنهما – و لعنت فرستادن بر آنها و بغض و تکفیر آنها –‬ ‫رض ‌‬
‫العیاذ بالله – مشهور هستند‪ ،‬بــه همیــن خـاطر بــه امـام احمــد –‬
‫هالله – گفته شد‪ :‬رافضی کیست؟ گفت ‪ :‬کسی که ابوبکر و‬ ‫رحم ‌‬
‫‪2‬‬
‫عمر را دشنام دهد‪.‬‬
‫آنها به این خاطر رافضی نامیده شدند‪ ،‬چون آنها زیدبن علی‬
‫را به خاطر اینکه او دو خلیفة راشد )ابوبکر و عمر( را دوســت‬
‫یداشت ترک کردند و تنها گذاشتند‪ ،‬چون آنها ابــوبکر و عمــر‬ ‫م ‌‬
‫هی آنهــا را داشــته باشــد‬‫را دوست ندارند‪ ،‬کسی که بغض و کین ‌‬
‫هاند‪ ،‬به این خاطر رافضی گفته‬ ‫رافضی است‪ ،‬و بعضی هم گفت ‌‬
‫یالله عنهمــا – را تــرک‬ ‫یشــوند چــون ابــوبکر و عمــر– رضــ ‌‬ ‫م ‌‬
‫هاند‪.‬‬‫کرد ‌‬
‫یباشند‪ ،‬عبدالله بــن‬ ‫اصل و ریشة رافضه از منافقین مرتد م ‌‬
‫سبأ کافر آن را بوجود آورد‪ ،‬و بــا ادعــای امــامت علــی بــا نــص‬
‫صــریح و ادعــای عصــمت بــرای او غل ـوّ را در شخصــیت علــی‬
‫بوجود آورد‪.‬‬
‫یباشــد‪ ،‬بعضــی‬ ‫به همین خاطر مبدأ و ابتدای رافضه از نفاق م ‌‬
‫ب و دوسـت داشـتن ابـوبکر و عمـر‬ ‫یگویند‪ :‬حـ ّ‬ ‫از علمای سلف م ‌‬
‫ب و دوســتی داشــتن‬ ‫هی آنهــا نفــاق اســت‪ ،‬حـ ّ‬‫ایمان و بغض و کین ‌‬
‫‪3‬‬
‫یهاشم ایمان و بغض آنها نفاق است ‪.‬‬ ‫بن ‌‬

‫رشید )که هر سه شیعه بودند( در دستگاه تاتاری ها سمت وزارت‬


‫داشتند‪.‬‬
‫برای تفصیل بیشتر به‪ :‬به مجموع الفتاوی شیخ السلم ابن تیمیه‪) ،‬‬
‫‪ (530-28/509‬و المنتقی ص‪ (326 ،325) :‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ - 1‬به مجموع الفتاوی شیخ السلم ابن تیمیه‪ (309-25/302) ،‬مراجعه‬
‫شود‪.‬‬
‫‪ - 2‬به مجموع الفتاوی شیخ السلم ابن تیمیه‪ (4/435) ،‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ - 3‬به مجموع الفتاوی شیخ السلم ابن تیمیه‪ (4/435) ،‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪145‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫این گروه‪ ،‬همان گروهی هستند که شیخ السلم ابن تیمیه –‬


‫یکنــد‪:‬‬
‫هی خــویش توصــیف م ‌‬ ‫هاللــه – آنهــا را بــا ایــن گفت ‌‬
‫رحم ‌‬
‫یها ملتی هستند کــه نــه عقــل صــریح و نــه نقــل صــحیح‬ ‫رافض ‌‬
‫دارند‪ ،‬دینی مقبول و دنیایی موفق ندارند‪ ،‬بلکه دروغگــوترین و‬
‫یباشند‪ ،‬و هر کــافر و مرتــدی داخــل دیــن‬ ‫لترین طوایف م ‌‬ ‫جاه ‌‬
‫‪2‬‬ ‫‪1‬‬
‫یشود‪ ،‬همانطور که گروه نصــیریه و اســماعیلیه و غیــر‬ ‫آنها م ‌‬
‫آنها داخل دین آنها شدند‪.‬‬
‫یگیرنــد و‬‫بترین امت محمد‪ ‬را نشــانه م ‌‬ ‫آنها بهترین و خو ‌‬
‫یورزند و دشمنان خدا از جمع یهــود و نصــاری‬ ‫با آنها دشمنی م ‌‬
‫و مشرکین را دوست دارند‪ ،‬آنچه که صحیح بــودن آن مســلم و‬
‫یکننــد‪ ،‬و آنچــه کــه‬
‫متواتر است‪ ،‬قبــول ندارنــد و آن را کنــار م ‌‬
‫‪ - 1‬گروهی از باطنیة بودند‪ ،‬که به محمدبن نصر نمیری منتسب هستند‪،‬‬
‫و معتقد به الوهیت علی‪ ‬هستند آنها از یهود و نصاری کافرتر‬
‫یدانند‪ ،‬که‬ ‫لبیت م ‌‬
‫هستند‪ ،‬چون به اسلم تظاهر کرده و خود را پیرو آ ‌‬
‫در حقیقت به خدا‪ ،‬پیامبر‪ ،‬قرآن‪ ،‬امر و نهی‪ ،‬ثواب و عقاب‪ ،‬بهشت‬
‫یخواهند‬ ‫و جهنم‪ ،‬و پیامبران گذشته‪ ،‬ایمان ندارند‪ ،‬و به هر شکلی م ‌‬
‫انکار ایمان و شریعت اسلم را کنند‪ ،‬شناخت اسرارشان نمازهای‬
‫هی آنهاست و روزه کتمان اسرار آنها و زیارت شیوخ حج‬ ‫پنجگان ‌‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫آنهاست‪ ،‬ظاهر مذهب آنها رفض و باطنش کفر خالص م ‌‬
‫به مجموع الفتاوی شیخ السلم ابن تیمیه‪ (161 -35/145) ،‬و الشیعة‬
‫والتشیع ص‪ (258 -255) :‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ - 2‬اسماعیلیه‪ :‬گروهی هستند منسوب به محمدبن اسماعیل بن جعفر‪،‬‬
‫یکنند امامت به او ختم شده است چون نفر هفتم است‪ ،‬و‬ ‫گمان م ‌‬
‫نها هفت هستند و ایام هفته هم‬ ‫یگویند آسما ‌‬
‫دلیلشان این است که م ‌‬
‫یگویند که محمدبن اسماعیل شریعت حضرت‬ ‫هفت روز است‪ ،‬و م ‌‬
‫محمدبن عبدالله‪ ‬را نسخ کرده است‪ ،‬که این بزرگترین کفر است‪،‬‬
‫یکنند‪ ،‬واجبات و‬ ‫یگویند عالم و جهان قدیم است‪ ،‬معاد را انکار م ‌‬ ‫م ‌‬
‫هی باطنی هستند که از یهود‬ ‫محرمات را قبول ندارند‪ ،‬از گروه قرامط ‌‬
‫و نصاری و مشرکین عرب کافرتر هستند‪ ،‬سخن و قولشان مرکب از‬
‫شپرستان است‪ ،‬و تشیع را به خاطر نفاق آشکار‬ ‫گفتار فلسفه و آت ‌‬
‫یکنند‪ ،‬مشهورترین آنها‪ ،‬عبیدیون هستند که مدتی زیاد بر مصر و‬ ‫م ‌‬
‫شام حکمرانی کردند‪.‬‬
‫به مجموع الفتاوی شیخ السلم ابن تیمیه‪ (162 -35/131) ،‬و تلبیس‬
‫ابلیس ص‪ (102) :‬مراجعه شود‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪146‬‬

‫یکننــد‪،‬‬‫دروغ و افترا و فاسد است قبول دارند و آن را دنبال م ‌‬


‫این گروه‪ ،‬همان کسانی هستند که شعبی ـ رحمه ‌الله ـ کســی‬
‫یشــناخت‪ ،‬در مــورد آنهــا‬ ‫هی مــردم بیشــتر آنهــا را م ‌‬ ‫کــه از هم ‌‬
‫یشدند‪ ،‬و‬ ‫یگوید‪ :‬اگر آنها حیوان بودند جزو خرها محسوب م ‌‬ ‫م ‌‬
‫‪1‬‬
‫یشدند‪.‬‬ ‫هها بودند لشخور م ‌‬ ‫اگر از پرند ‌‬
‫اما در زمان حاضر‪ ،‬بعضی از کسانی کــه خــود را بــه اســلم‬
‫یدهند در بعضی از منــاطق از مــاه محــرم بــا حــزن و‬ ‫نسبت م ‌‬
‫یکننــد‪ ،‬قــبری را از‬ ‫اندوه و غم و خرافات و اباطیل استقبال م ‌‬
‫گهــای مختلــف مزیــن‬ ‫یکننــد‪ ،‬و آن را بــا رن ‌‬ ‫چــوب درســت م ‌‬
‫‪2‬‬
‫ینامنــد‪ ،‬و یــا آن را کــربل‬ ‫یکننــد‪ ،‬و آن را قــبر حســین م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یدهند‪ ،‬و اسم تعزیــه را بــر‬ ‫ینامند‪ ،‬و دو قبر را در آن قرار م ‌‬ ‫م ‌‬
‫سهــای کهنــه یــا رنــگ‬ ‫هها را با پوشــیدن لبا ‌‬ ‫یگذارند‪ ،‬و بچ ‌‬ ‫آن م ‌‬
‫ینامند‪.‬‬
‫یکنند و آنها را فقیران حسین م ‌‬ ‫سبز جمع م ‌‬
‫یکننــد و وســایل و‬ ‫ههــا را جــارو م ‌‬ ‫روز اول مــاه محــرم‪ ،‬خان ‌‬
‫ینمایند‪ ،‬ســپس طعــام و غــذا‬ ‫یشویند و نظافت م ‌‬ ‫سها را م ‌‬ ‫لبا ‌‬
‫یشـود‪ ،‬سـورة فـاتحه و اوایـل سـورة بقـره‪ ،‬سـورة‬ ‫گذاشته م ‌‬
‫یشود‪ ،‬سپس بــر‬ ‫کافرون‪ ،‬اخلص‪ ،‬فلق و ناس بر آن خوانده م ‌‬
‫یشود‪ ،‬و بعدا ً اجــر و ثــواب طعــام‬ ‫پیامبر‪ ‬صلوات فرستاده م ‌‬
‫مردگان می شود‪.‬‬ ‫هی ُ‬ ‫هدی ‌‬
‫یشود‪ ،‬زنــان‬ ‫در طول این ماه آرایش و زینت دادن ممنوع م ‌‬
‫یگذارنـــد‪ ،‬مـــردم گوشـــت‬ ‫زینـــت و زیبـــایی خـــود را کنـــار م ‌‬
‫یدارنــد‪ ،‬عقــد‬ ‫نها و مجالس شــادی را برپــا نم ‌‬ ‫یخورند‪ ،‬جش ‌‬ ‫نم ‌‬
‫یگیرد‪ ،‬اگر از ازدواج زن و مــرد بیــش‬ ‫ازدواج در آن صورت نم ‌‬
‫یشوند‪ ،‬زدن به صــورت و‬ ‫از دو ماه نگذشته باشد از هم منع م ‌‬
‫هســرایی در ایــن مــاه زیــاد‬ ‫ســینه و پــاره کــردن لبــاس و نوح ‌‬
‫‪ -‬به مجموع الفتاوی شیخ السلم ابن تیمیه‪ ،(472-4/471) ،‬و منهاج‬ ‫‪1‬‬

‫صل از ابن حزم )‪(188 -179 /4‬‬‫ف َ‬


‫السنة النبویة )‪ (20 -3 /1‬و ال ِ‬
‫مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬موضعی در نزدیکی کوفه در عراق کنونی‪ ،‬حسین بن علی در اینجا‬ ‫‪2‬‬

‫شهید شده و قبر او در مکانی به اسم طف نزدیک نهر کربل است‪ .‬به‬
‫کتاب معجم ما استعجم )‪ (1123 /4‬و استشهاد الحسین ص‪(134) :‬‬
‫مراجعه شود‪.‬‬
‫‪147‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫هها‬‫یشود‪ .‬و لعنت بر معاویه و یاران او و یزید و سایر صــحاب ‌‬ ‫م ‌‬


‫یشود‪.‬‬ ‫شروع م ‌‬
‫یشــود‪ ،‬و مــردم از‬ ‫در ده روز اول این مـاه‪ ،‬آتـش روشـن م ‌‬
‫یپیماینــد و‬ ‫ههــا را م ‌‬ ‫ههــا و را ‌‬ ‫ههــا‪ ،‬کوچ ‌‬ ‫یپرنــد‪ ،‬و بچ ‌‬ ‫روی آن م ‌‬
‫یزنند یا حسین یا حسین‪ ،‬هر کــس در ایــن مــاه متولــد‬ ‫فریاد م ‌‬
‫یگردد‪ ،‬در بعضــی منــاطق طبــل و دف را‬ ‫شود بدشوم تلقی م ‌‬
‫ههایی‬ ‫م و نشان ‌‬ ‫یکنند‪ ،‬و پرچ ‌‬ ‫یزنند‪ ،‬صدای موسیقی را بلند م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یدهنــد‪ ،‬مــردان و زنــان و‬ ‫ینماینــد‪ ،‬قــبری را قــرار م ‌‬ ‫را بلنــد م ‌‬
‫مهــا را مســح کــرده و بــه آن‬ ‫یگذرنــد‪ ،‬پرچ ‌‬ ‫ههــا از زیــر آن م ‌‬ ‫بچ ‌‬
‫یجویند‪ ،‬معتقد هستند که با این کار دچار هیچ مریضــی‬ ‫تبرک م ‌‬
‫یگـردد‪ .‬در بعضـی کشـورها‬ ‫یشـوند و عمرشـان طـولنی م ‌‬ ‫نم ‌‬
‫یشــوند‪ ،‬هــر دو چشــم‬ ‫مردم در شب عاشورا از منزل خارج م ‌‬
‫یپیماینــد‪ ،‬هــر‬ ‫ههــا را م ‌‬ ‫ههــا و را ‌‬ ‫یبندند و کوچ ‌‬ ‫یک شخصی را م ‌‬
‫یگردند‪.‬‬ ‫ههایشان برم ‌‬ ‫گاه طلوع خورشید نزدیک شد به خان ‌‬
‫یشــود‪ ،‬از‬ ‫مهای خاصی پختــه م ‌‬ ‫در روز عاشورا غذاها و طعا ‌‬
‫روســتاها و شــهرهای دیگــر بــه مکــان خاصــی کــه آن را کــربل‬
‫هانــد‬‫یرونــد‪ ،‬دور قــبری کــه آن را آنجــا قــرار داد ‌‬ ‫یگوینــد م ‌‬ ‫م ‌‬
‫فهــا‬‫لهــا و د ‌‬ ‫یجوینــد‪ ،‬طب ‌‬ ‫مها تبرک م ‌‬ ‫یکنند و به پرچ ‌‬ ‫طواف م ‌‬
‫یآینــد‪ ،‬هرگــاه خورشــید غــروب کــرد آن قــبر دفــن‬ ‫به صدا درم ‌‬
‫ههایشـان‬ ‫یشــود‪ ،‬و مـردم بـه خان ‌‬ ‫یشود‪ ،‬یا در آب انــداخته م ‌‬ ‫م ‌‬
‫ینشـــینند‪ ،‬و‬ ‫ههـــا م ‌‬ ‫یگردنـــد‪ ،‬و بعضـــی مـــردم هـــم در را ‌‬ ‫برم ‌‬
‫یدهنــد و‬ ‫ینامنــد قــرار م ‌‬ ‫یهایی کــه آن را سلســبیل م ‌‬ ‫نوشــیدن ‌‬
‫یدهنــد‪ ،‬و بعضــی از‬ ‫مجــانی آن را در اختیــار مــردم قــرار م ‌‬
‫یکننــد و‬ ‫واعظیــن در ده روز اول مــاه محــرم مجلــس بــر پــا م ‌‬
‫یهای معاویه و یزید را برای مــردم‬ ‫محاسن حسین را بیان و بد ‌‬
‫یفرســتند‪ .‬و در‬ ‫ینماینــد‪ ،‬و بــر او و اصــحاب او لعنــت م ‌‬ ‫بیان م ‌‬
‫مورد فضــل و بزرگــی مـاه محــرم احــادیثی موضــوع و ضــعیف‬
‫یکنند‪.‬‬ ‫وروایاتی دروغ نقل م ‌‬
‫یگذرد‪ ،‬یک روز کــه آن را‬ ‫و بعد از چهل روز که از عاشورا م ‌‬
‫یکننــد و‬ ‫یشوند‪ ،‬در آن روز پول جمع م ‌‬ ‫ینامند جمع م ‌‬ ‫اربعین م ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪148‬‬

‫یخرنــد و مــردم را بــرای خــوردن آن‬ ‫با آن غذاهای خاصی را م ‌‬


‫یکنند‪.‬‬
‫دعوت م ‌‬
‫تها در هنــد‪ ،‬پاکســتان و در کشــورهایی کــه شــیعه‬ ‫این بــدع ‌‬
‫یالخصوص در ایران و عراق و بحرین انجــام‬ ‫اقامت دارند و عل ‌‬
‫‪1‬‬
‫یشوند‪.‬‬‫م ‌‬
‫هزنی‬ ‫هسرایی و گریه و ســین ‌‬ ‫آنها این مجالس عزاداری و نوح ‌‬
‫و چیزهای دیگر را در روز عاشورا و قبــل از آن بــه ایــن خــاطر‬
‫یدهنــد چــون معتقدنــد بــا ایــن کارهــا بــه خــدا نزدیــک‬ ‫انجــام م ‌‬
‫یشود کــه در طــول‬ ‫یشوند و سبب کفارة تمام گناهان آنها م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یدانند که ایــن کارهــای‬ ‫هاند‪ ،‬در حالی که نم ‌‬ ‫این سال انجام داد ‌‬
‫یشود‪.‬‬ ‫آنها سبب طرد و دوری از رحمت الهی م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫خداوند در قرآن کریم م ‌‬
‫‪                       ‬‬
‫‪                  ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪         ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪   ‬‬
‫)فاطر‪(8 :‬‬ ‫‪        ‬‬
‫نصــفتان( در‬ ‫لهای بدش )توسط شیطان و شیطا ‌‬ ‫»آیا کسی که عم ‌‬
‫یبینــد‪،‬‬
‫نظرش زینت و آراسته شده اســت و آن را زیبــا و آراســته م ‌‬
‫یکنـد و هـر کـس را بخواهـد‬ ‫خداونــد هـر کـس را بخواهـد گمـراه م ‌‬
‫ینماید«‪.‬‬
‫راهیاب م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫و خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪    ‬‬
‫‪      ‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪    ‬‬ ‫‪      ‬‬
‫‪         ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪)     ‬کهف‪(104-103 :‬‬
‫‪ ‬به کافران( بگو‪ :‬آیا شما را از زیانکارترین مــردم آگــاه‬
‫»)ای پیامبر‬
‫سازم؟ آنان کسانی هستند که تلش و تکاپویشان )بــه ســبب تبــاهی‬

‫‪ -‬به کتاب تحذیر المسلمین عن البتداع والبدع فی الدین‪ ،‬ص ‪-280‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ 281‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪149‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یشــود(‬
‫یســود م ‌‬‫یرود )و ب ‌‬
‫عقیده و باورشان( در زندگی دنیا هدر م ‌‬
‫یکنند«‪.‬‬‫یبرند که به بهترین وجه کار نیک م ‌‬
‫و خود گمان م ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪150‬‬

‫بحث سوم‬
‫بدعت خوشحالی در روز عاشورا نزد گروه‬
‫‪2 1‬‬
‫ناصبی‬
‫در بحث گذشــته بــدعت حــزن و انــدوه در روز عاشــورا نــزد‬
‫نشاءالله – از کســانی کــه‬ ‫یها بیان شد‪ ،‬در این بحث – ا ‌‬ ‫رافض ‌‬
‫یکنند حــرف خــواهیم زد‪ ،‬ایــن‬ ‫یها مقابله و مخالفت م ‌‬ ‫با رافض ‌‬
‫یدهنــد‪ ،‬ایــن گــروه‬
‫گــروه روز عاشــورا را روز شــادی قــرار م ‌‬
‫نواصب هستند که نسبت به حسین و اهل بیت پیامبر‪ ‬تعصب‬
‫یدهند‪ ،‬از جملة جاهلن هستند که فاســد را بــا فاســد‪،‬‬ ‫نشان م ‌‬
‫دروغ را با دروغ‪ ،‬شــر و بــدی را بــا شــر و بــدی و بــدعت را بــا‬
‫هها و شــعایری کــه نشــانگر ســرور و‬ ‫یکنند‪ ،‬نشــان ‌‬‫بدعت دفع م ‌‬
‫یدهنــد‪ ،‬مثــل ســرمه‬ ‫خوشحالی است در روز عاشورا انجــام م ‌‬
‫‌زدن‪ ،‬رنگ زدن‪ ،‬خرج اضافی برای خانواده‪ ،‬پختن غــذاهایی کــه‬
‫مها‬ ‫نها و مراس ـ ‌‬
‫عادت ندارند‪ ،‬و سایر چیزهای دیگر که در جش ‌‬
‫یشــوند‪ ،‬ایــن گــروه روز عاشــورا را ماننــد مراســم و‬ ‫انجــام م ‌‬
‫‪3‬‬
‫هاند‪.‬‬
‫مجالس شادی قرار داد ‌‬
‫اولین ظهور آنها در زمان پیــامبر‪ ‬بــود‪ ،‬ابوســعید خــدری‪‬‬
‫یکند که‪ :‬علی‪ - ‬کمی طل – برای پیامبر‪ ‬فرستاد‪،‬‬ ‫روایت م ‌‬
‫پیامبر‪ ‬هم آن را میان چهار نفر تقسیم کرد‪ :‬أقرع بن حــابس‬
‫هبن بدر فزاری و زید طــائی‬ ‫هی مجاشعی‪ ،‬عیین ‌‬ ‫حنظلی از طایف ‌‬

‫‪ -‬نواصب یا ناصبی‪ :‬اغلب آنها از خوارج هستند‪ ،‬اولین کسانی بودند‬ ‫‪1‬‬

‫که از جماعت مسلمانان جدا شدند‪ ،‬کسانی هستند که عثمان و علی‬


‫یکنند‪ ،‬مرتکبین گناهان کبیره را کافر‬
‫و سایر اهل جماعت را تکفیر م ‌‬
‫یدانند‪ ،‬و معتقد هستند که اگر امام با سنت مخالفت کرد خارج‬ ‫م ‌‬
‫شدن از فرمان او واجب و حق است‪ ،‬به مجموعة الفتاوی شیخ‬
‫السلم ابن تیمیه‪ ،(3/349) ،‬و الملل و النحل‪ ،‬شهرستانی‪ ،‬ص ‪-114‬‬
‫‪ 138‬مراجعه شود‪.‬‬
‫هی علمای‬ ‫‪ -‬قابل یاد آوری است که با تلشها و کوششهای مخلصان ‌‬ ‫‪2‬‬

‫اهل سنت فعل این گروه )نواصب( وجود خارجی نداشته و جزء تاریخ‬
‫شده اند‪ .‬مصحح‪.‬‬
‫‪ -‬به مجموعه الفتاوی ابن تیمیه‪ (310-25/309) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪3‬‬
‫‪151‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫هی بـــن علثـــه العـــامری از‬ ‫ینبهـــان‪ ،‬و علقم ‌‬‫هی بن ‌‬‫از طـــایف ‌‬
‫یکلب‪.‬‬ ‫بن ‌‬
‫قریش و انصار عصبانی شدند‪ ،‬گفتند‪ :‬بـه بزرگــان اهـل نجـد‬
‫یکند! پیامبر‪ ‬فرمود‪» :‬إنمــا أتــأّلفهم«‬ ‫یدهد و ما را ترک م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یخواهم به آنها محبت نشان دهم و رابطه برقــرار نمــایم«‪.‬‬ ‫»م ‌‬
‫مـــردی کـــه چشـــمانش در کاســـة چشـــمش فرورفتـــه بـــود‪،‬‬
‫ههایش بال آمده بود‪ ،‬پیشانیش برجسته بود‪ ،‬ریشی پــر امــا‬ ‫گون ‌‬
‫تراشیده داشت‪ ،‬رو به پیامبر‪ ‬نمــود و گفــت‪ :‬ای محمــد‪ ‬از‬
‫یطعالله إذا عصــیت؟ أیــأمننی‬‫‌‬ ‫خدا بترس! پیامبر‪ ‬گفت‪» :‬من‬
‫الله علی أهل الرض ولتأمنونی؟« »زمانی کــه مــن نافرمــانی‬
‫کنم پس چه کسی از خدا اطاعت می کند؟ آیا خدا مرا بر تمام‬
‫اهــل زمیــن امیــن قــرار نــداده اســت؟ و شــما مــرا امیــن‬
‫یدانید؟«‪ .‬مردی درخواست قتل آن مرد را نمود – به گمانم‬ ‫نم ‌‬
‫خالدبن ولید بود‪ -‬پیامبر‪ ‬او را منع کــرد‪ ،‬آنگــاه آن مــرد رفــت‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪» :‬إن من ضئضیء هـذا – أو فـی عقــب هـذا –‬
‫قــوم یقــرأون القــرآن لیجــاوُز حنــاجرهم‪ ،‬یمرقــون مــن الــدین‬
‫مروق السهم من الرمیــة یقتلــون أهــل الســلم ویــدعون اهــل‬
‫الوثان‪ ،‬لئن أنا أدرکتهم لقتلهم قتل عادٍ«‪» 1‬از نسل ایــن مــرد‬
‫یکنند ولــی از گلویشــان‬ ‫قومی خواهد آمد که قرآن را تلوت م ‌‬
‫یشــوند همــانطور کــه‬ ‫یرود‪ ،‬از دین و ایمان خارج م ‌‬ ‫نتر نم ‌‬ ‫پایی ‌‬
‫یجنگنــد و آنهــا‬
‫یرود‪ ،‬با اهل اسلم و ایمــان م ‌‬ ‫تیر از کمان درم ‌‬
‫یکنند‪ ،‬اگر به آنهـا برسـم و‬ ‫تپرستان را رها م ‌‬‫یکشند‪ ،‬و ب ‌‬ ‫را م ‌‬
‫در زمان آنهــا باشــم‪ ،‬آنهــا را هماننــد کشــتن قــوم عــاد خــواهم‬
‫کشت«‪.‬‬ ‫ُ‬
‫در روایـتی کـه مســلم آن را آورده اســت‪ ،‬آمــده‪ :‬روزی نــزد‬
‫پیامبر‪ ‬بودیم در حالی که او چیزی را میــان اصــحاب تقســیم‬
‫یتمیــم‬‫یکرد‪ ،‬سهمی را به ذوالخویصره که یکی از مــردان بن ‌‬ ‫م ‌‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(6/376) ،‬کتاب‬ ‫‪1‬‬

‫النبیاء‪ ،‬حدیث شماره )‪ (3344‬و مسلم فی صحیحه مع شرح نووی‪) ،‬‬


‫‪ ،(162-7/161‬کتاب زکاة‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪152‬‬

‫لالله‪‬‬ ‫بود داد‪ ،‬گفت ‪ :‬ای رسـول خـدا‪ !‬عـادل بـاش! رسـو ‌‬
‫ت إن‬ ‫ت وخســر ُ‬ ‫فرمود‪» :‬ویلک‪ ،‬ومن یعدل إن لم أعدل‪ ،‬قد خب ُ‬
‫لم أعدل«‪.‬‬
‫یتواند عــادل باشــد اگــر مــن عــادل‬ ‫»وای بر تو‪ ،‬چه کسی م ‌‬
‫نباشــم؟ اگــر عــدالت نداشــته باشــم ضــررمند و ناکــام خــواهم‬
‫شد«‪.‬‬
‫عمربــن خطــاب‪ ‬گفــت‪ :‬ای رســول خــدا‪ !‬اجــازه دهیــد‬
‫گردنش را بزنم‪ ،‬پیامبر‪ ‬فرمود‪» :‬دعه فإن لــه أصــحابا ً یحقــر‬
‫أحدکم صلته مع صلتهم‪ ،‬وصیامه مع صیامهم‪ ،‬ویقرأون القرآن‬
‫م مــن‬ ‫لیجاوز تراقیهم یمرقون مــن الســلم کمــا یمــرق الســه ُ‬
‫الرمیة‪ ،‬ینظُر إلی نصله فلیوجد فیه شیٌء ثم ینظر إلی رصافه‬
‫فلیوجد فیه شیٌء‪ ،‬ثم ینظر إلــی نضــیه فلیوج ـد ُ فیــه شــیٌء‪- ،‬‬
‫وهو القدح – ثــم ینظــر إلــی قــذذه فلیوجـد ُ فیــه شــیء‪ ،‬ســبق‬
‫ث والدم‪ .‬آیتهم رجل أسود إحدی عضدیه مثل ثدی المرأة‪،‬‬ ‫الفر َ‬
‫‪1‬‬
‫أو مثل البضعة تدردر‪ ،‬یخرجون علی حین فرفة من الناس«‪.‬‬
‫»کاری به او نداشته باش‪ ،‬دوستانی دارد که هر یــک از شــما‬
‫اگر نماز و روزة خودتان را با روزه و نماز آنها مقایسه کنیــد از‬
‫یخواننــد‬ ‫یدانید‪ ،‬قرآن را م ‌‬ ‫یشمارید و کم م ‌‬ ‫خودتان را حقیر م ‌‬
‫یشــوند‬ ‫یرود‪ ،‬از اســلم خـارج م ‌‬ ‫نتر نم ‌‬
‫ولـی از گلویشــان پــایی ‌‬
‫یرود‪ ،‬به سرنیزة خــود نگــاه‬ ‫همانطور که تیر از کمان بیرون م ‌‬
‫یکند‬ ‫یبیند‪ ،‬به محل داخل شدن تیر نگاه م ‌‬ ‫یکند‪ ،‬چیزی را نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکنــد چیــزی را پیــدا‬ ‫ییابد‪ ،‬به نیام شمشیر نگــاه م ‌‬ ‫چیزی را نم ‌‬
‫یشــود‪ ،‬از‬ ‫یکند چیــزی در آن پیــدا نم ‌‬‫یکند‪ ،‬به پر تیر نگاه م ‌‬ ‫نم ‌‬
‫محتویات درون شکمبه و از خون پیشی گرفته است‪ ،‬علمت و‬
‫هی این گروه‪ ،‬این است که در میان آنها مــردی ســیاه کــه‬ ‫نشان ‌‬
‫یکی از بازوهایش مثل پستان زن است‪ ،‬یا مثل قطعه گوشــتی‬
‫یکنــد‪ ،‬وجــود دارد‪ ،‬زمــانی ایــن گــروه پیــدا‬ ‫است که حرکــت م ‌‬
‫یشوند که مردم تفرقــه و اختلف داشــته باشــند«‪ .‬ابوســعید‬ ‫م ‌‬

‫‪ -‬رواه مسلم فی صحیحه‪ ،(745-2/744) ،‬کتاب زکاة‪ ،‬حدیث شماره‬ ‫‪1‬‬

‫)‪(1064‬‬
‫‪153‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یدهــم کــه مــن ایــن ســخن را از پیــامبر‪‬‬ ‫گفــت ‪ :‬شــهادت م ‌‬


‫یبن ابیطالب‪ ‬با آنها جنگیــد‬ ‫یدهم که عل ‌‬ ‫شنیدم‪ ،‬و شهادت م ‌‬
‫و من با او بودم‪ ،‬ایشان دستور فرمود که در مورد این مرد کـه‬
‫پیــامبر‪ ‬توصــیف نمــوده جســتجو کننــد‪ ،‬جســتجو کردنــد او را‬
‫یافتند‪ ،‬او را آوردند به او نگاه کردم‪ ،‬درست همان اوصــافی را‬
‫داشت که پیامبر‪ ‬بیان کرد‪.1‬‬
‫یگویــد‪ :‬در کــوفه قــومی از شــیعه‬ ‫شیخ السلم ابن تیمیــه م ‌‬
‫وجود داشتند که رئیسشان مختاربن عبید دروغگو بود‪ ،‬و قومی‬
‫از ناصبه وجود داشتند که نسبت به علــی‪ ‬و اولدش بغــض و‬
‫جبن یوسف ثقفی از این گروه اســت‪ ،2‬در‬ ‫کینه داشتند‪ ،‬که حجا ‌‬
‫ن فی‬ ‫یفرماید‪» :‬سیکو ُ‬ ‫حدیث صحیح آمده است که پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫ثقیف کذاب ومبیر«‪ 3‬در میان قوم ثقیف یک نفر بسیار دروغگو‬
‫و یــک نفــر هلک شــده پیــدا خواهــد شــد‪ ،‬فــرد بســیار دروغگــو‬
‫مختاربن عبید ثفقی و هلک شده هم حجاج بن یوسف بود‪.‬‬
‫یکنند‪ ،‬یــک گــروه‬‫یک گروه حزن و اندوه و ناراحتی را برپا م ‌‬
‫ســرور و شــادی و خوشــحالی را‪ ،‬کــه هــر دو گــروه بــه خــاطر‬
‫تها را انجــام‬‫بهای باطل نســبت بــه حســین‪ ‬ایــن بــدع ‌‬ ‫تعص ‌‬
‫یدهند‪ ،‬و هـر بـدعتی هـم گمراهـی اسـت‪ ،‬کـه هیـچ کـدام از‬ ‫م ‌‬
‫هی اربعه و هیچ کس غیـر از آنهـا نیـز بـه ایـن کارهـا اجـازه‬ ‫ائم ‌‬
‫نداده است و هیچ دلیل و حجت شــرعی هــم بــرای انجــام ایــن‬
‫‪4‬‬
‫کارها وجود ندارد‪.‬‬
‫یها کارشان بــدعت‪ ،‬خطــا‬ ‫یها و رافض ‌‬ ‫شکی نیست که ناصب ‌‬
‫و اشتباه است‪ ،‬و خارج از چهارچوب ســنت حضــرت رســول‪‬‬
‫یباشند‪ .‬چون پیامبر‪ ‬فرموده است‪» :‬علیکم بسنتی وســنة‬ ‫م ‌‬

‫‪ -‬برای تفصیل واقعه به کتاب البدایة والنهایة )‪ (316 /7‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬با آنهم حجاج بن یوسف ثقفی خدمات شایانی از جمله تقویت‬ ‫‪2‬‬

‫خلفت اسلمی مقتدر و یک پارچه‪ ،‬سرکوب فتنه های داخلی و‬


‫مصحح(‬ ‫فتوحات درخشان خارجی برای مسلمانها انجام داده است‪ُ ) .‬‬
‫‪ -‬رواه مسلم فی صحیحه‪ ،(1972-4/1971) ،‬کتاب فضایل صحابه‪،‬‬ ‫‪3‬‬

‫حدیث شماره )‪(2545‬‬


‫‪ -‬به منهاج السنة النبویة‪ (3/333) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪4‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪154‬‬

‫الخلفــاء الراشــدین المهــدیین‪ ،‬تمســکوا بهــا‪ ،‬وعضــوا علیهــا‬


‫ة‪ ،‬وکــل‬‫بالنواجذ‪ ،‬وإیاکم ومحدثات المور‪ ،‬فأن کل محدثــة بدعـ ٌ‬
‫بدعــة ضــللة«‪ 1‬بــر شــما واجــب اســت از ســنت مــن و ســنت‬
‫‪(‬‬ ‫خلفای راشدین هدایت شده )ابوبکر و عمر و عثمان و علــی‬
‫تبعیت و پیروی کنید‪ ،‬به آنها تمسک کنید‪ ،‬با چنگ و دهان محکم‬
‫آنها را بگیرید‪ ،‬و از کارها و اعمالی که در دیــن وجــود ندارنــد و‬
‫تازه هستند خودداری کنید‪ ،‬چون هر چه در دیــن نباشــد و آن را‬
‫وارد کنیــد بــدعت اســت‪ ،‬و هــر بــدعتی ضــللت و گمراهــی‬
‫یباشد‪.‬‬‫م ‌‬
‫پیامبر‪ ‬و خلفای راشدین در روز عاشــورا هیــچ یــک از ایــن‬
‫هاند‪ ،‬نــه حــزن و نــاراحتی و‬ ‫کارها را انجام نداده و توصیه نکرد ‌‬
‫نه ســرور و خوشــحالی را‪ ،‬بلکــه وقــتی پیــامبر‪ ‬پــا بــه مــدینه‬
‫یگیرند‪ ،‬فرمــود‪ :‬ایــن‬‫گذاشت‪ ،‬یهود را دید روز عاشورا روزه م ‌‬
‫چیست؟ گفتند‪ :‬این روزی است که خداوند در آن موسـی را از‬
‫یگیریم‪ ،‬پیامبر‪ ‬فرمود‪:‬‬ ‫غرق شدن نجات داد‪ ،‬پس ما روزه م ‌‬
‫ما نسبت به موسی بیشتر حق داریم‪ ،‬آن روز را روزه گرفت و‬
‫‪2‬‬
‫به روزة آن دستور داد‪.‬‬
‫و قریـــش هـــم در زمـــان جـــاهلیت ایـــن روز را بـــزرگ‬
‫یشمردند‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫آن روزی را که پیامبر‪ ‬مردم را به روزة آن دستور داد یــک‬
‫عالول وارد مدینه شد‪ ،‬سال آینــده‬ ‫روز بود‪ ،‬پیامبر‪ ‬در ماه ربی ‌‬
‫روز عاشــورا روزه گرفــت‪ ،‬و بــه روزة آن دســتور داد‪ ،‬ســپس‬
‫همان سال روزة ماه رمضان واجب شــد و واجــب بــودن روزة‬
‫روز عاشورا نسخ شد‪.‬‬
‫علما بر سر اینکه آیا روزة این روز واجب است‪ ،‬یا مســتحب‬
‫اختلف دارنـــد‪ .‬در ایـــن بـــاره دو قـــول مشـــهور وجـــود دارد‪،‬‬
‫حترین آنها‪ ،‬این است کــه اول واجــب بــود‪ ،‬بعــد از واجــب‬ ‫صحی ‌‬

‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪(127-4/126) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬بخاری با فتح الباری‪ ،(4/244) ،‬کتاب الصوم‪ ،‬حدیث شماره‪) :‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ (2004‬و لفظ حدیث از بخاری است‪ ،‬و صحیح مسلم )‪(795 /2‬‬
‫کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره )‪(1130‬‬
‫‪155‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یگرفت به عنــوان ســنت‬ ‫شدن رمضان‪ ،‬هر کس آن را روزه م ‌‬


‫یداد‪ ،‬آن سال دیگر پیامبر‪ ‬به روزة‬ ‫و مستحب آن را انجام م ‌‬
‫آن دستور نداد‪ ،‬بلکه فرمود‪» :‬هــذا یــوم عاشــوراء‪ ،‬وأنــا صــائم‬
‫فیه‪ ،‬فمن شاء صام« متفق علیه‪.1‬‬
‫ایــن روز‪ ،‬روز عاشــورا اســت‪ ،‬مــن روزه هســتم‪ ،‬هــر کــس‬
‫دوست دارد روزه بگیرد‪.‬‬
‫وقال علیه الصلة والسلم‪» :‬صوم یوم عاشوراء یکفر سنة‪،‬‬
‫وصوم یوم عرفة یکفر سنتین« روزة روز عاشورا باعث کفارة‬
‫گناهــان یــک ســال و روزة روز عرفــه بــاعث کفــاره گناهــان دو‬
‫سال خواهد شد‪ .‬آن زمــان کــه پیــامبر‪ ‬بــه آخــر عمــر نزدیــک‬
‫یگیرنــد‪،‬‬‫شده بود‪ ،‬به او خبر رسید که یهود این روز را جشن م ‌‬
‫‪2‬‬
‫ل لصومن التاسع«‪.‬‬ ‫ت إلی قاب ٍ‬‫پیامبر‪ ‬فرمود‪» :‬لئن عش ُ‬
‫یگیرم«‪.‬‬ ‫»اگر سال آینده زنده باشم‪ ،‬روز نهم را نیز روزه م ‌‬
‫ن و شــادی آنهــا‬‫یها مخالفت کند و به جش ـ ‌‬ ‫تا با این کار با یهود ‌‬
‫شباهت پیدا نکند‪.‬‬
‫یشــدند کـه ایـن روز‬ ‫هها و علما کسانی پیدا م ‌‬ ‫در میان صحاب ‌‬
‫یدانستند‪ ،‬بلکــه فقـط‬ ‫یگرفتند‪ ،‬و آن را مستحب نم ‌‬ ‫را روزه نم ‌‬
‫یدانســتند‪ ،‬همچنــان کــه ایــن‬ ‫روزه گرفتن این روز را مکروه م ‌‬
‫سخن از گروهی از علما نقل شده است‪ ،‬و بعضی از علمــا آن‬
‫یدانند‪.‬‬
‫را سنت و مستحب م ‌‬
‫قول صحیح ایــن اســت کــه روزة آن مســتحب اســت‪ ،‬و روز‬
‫هی ایشان در مــورد‬ ‫نهم هم روزه بگیرد‪ ،‬چون این آخرین توصی ‌‬
‫ل لصومن التاســع«‪.‬‬ ‫ت إلی قاب ٍ‬ ‫روزة آن بوده است‪» ،‬لئن عش ُ‬
‫ً‬
‫»اگــر ســال آینــده زنــده باشــم حتمــا روز نهــم را نیــز روزه‬
‫یگیرم«‪.‬‬
‫م ‌‬
‫‪ -‬بخاری با فتح الباری‪ ،(4/244) ،‬کتاب الصوم‪ ،‬حدیث شماره‪) :‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(2003‬و صحیح مسلم )‪ (795 /2‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره )‬


‫‪.(1129‬‬

‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (1/236) ،‬و رواه مسلم فی صحیحه‪) ،‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ ،(798-2/797‬حدیث شماره )‪(1134‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪156‬‬

‫این تنها چیــزی اســت کــه پیــامبر ‪ ‬بــرای ایــن روز گذاشــته‬
‫است‪ ،‬اما سـایر امـور ماننـد گذاشــتن و آمـاده کـردن غـذاهای‬
‫سها را تازه کردن‪ ،‬و یا خرج بیشتر نمــودن‪ ،‬یــا‬ ‫غیرعادی‪ ،‬یا لبا ‌‬
‫یهای این سال‪ ،‬یا عبادتی مخصوص انجام دادن‬ ‫خریدن نیازمند ‌‬
‫مانند نماز مخصوص آن‪ ،‬یا نیت ذبــح کــردن‪ ،‬یــا ذخیــره نمــودن‬
‫یها تا حبوب با آن پخته نماید‪ ،‬یــا ســرمه نمــودن‪،‬‬ ‫گوشت قربان ‌‬
‫رنگ کردن‪ ،‬حمام نمودن‪ ،‬بــه دیــدار یکــدیگر رفتــن و مصــافحه‬
‫نها و غیــره ‪ ...‬و‬
‫نمــودن‪ ،‬و یــا رفتــن بــه مســاجد و قبرســتا ‌‬
‫تهایی منکــر و‬ ‫هی ایـن کارهـا از بـدع ‌‬ ‫مسایلی از این قبیــل هم ‌‬
‫بدی هستند که پیامبر‪ ‬آنها را بعنوان سنت قرار نداده اســت‪،‬‬
‫هی مســلمین آن را‬ ‫و همچنین هیچ یک از خلفای راشــدین و ائم ‌‬
‫‪1‬‬
‫یدانند‪.‬‬
‫مستحب و درست نم ‌‬
‫بر انسان واجب است از خدا و رسول‪ ‬او اطــاعت کنــد‪ ،‬و‬
‫از راه دین او پیروی کند‪ ،‬و هدایت و راه او را بپیماید‪ ،‬و خدا را‬
‫به خاطر بزرگی نعمتش شکر کند‪.‬‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫خداوند بــر مؤمنــان منــت نهــاد و تفضــل کــرد بــدانگاه کــه در‬ ‫»یقینا ً‬
‫‪‬‬
‫میانشان پیامبری از جنس خودشان برانگیخت‪) ،‬پیامبری که( بر آنان‬
‫یخواند و ایشان را )از عقاید نادرست و اخلق زشــت(‬ ‫آیات او را م ‌‬
‫یداشــت و بدیشــان کتــاب )قــرآن و بــه تبــع آن خوانــدن و‬
‫پــاکیزه م ‌‬
‫یآموخت‪ ،‬هر چند که پیــش از آن در گمراهــی‬ ‫نوشتن( و فرزانگی م ‌‬
‫آشکاری بودند«‪.‬‬
‫ثبن سعد‪ ،‬اوزاعی‪،‬‬ ‫‪ -‬مثل‪ :‬ابوحنیفه‪ ،‬مالک‪ ،‬شافعی‪ ،‬احمد‪ ،‬ثوری‪ ،‬لی ‌‬ ‫‪1‬‬

‫اسحاق بن راهویه رحمهم الله تعالی‪ .‬به مجموعة الفتاوی ابن تیمیه‪) ،‬‬
‫‪ (25/312‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪157‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫ی‬ ‫و قــال‪» :‬إن خیــر الکلم کل ُ‬


‫م اللــه‪ ،‬وخیــَر الهــدی هــد ُ‬
‫‪2 1‬‬
‫ة« ‪.‬‬‫د‪ ،‬وشر المور محدثاتها‪ ،‬وکل بدعةٍ ضلل ٌ‬ ‫محم ٍ‬
‫بترین کلم و ســخن‪ ،‬ســخن و کلم‬ ‫پیــامبر‪ ‬فرمــود ‪ :‬خــو ‌‬
‫بترین و بهــترین راه‪ ،‬راهــی اســت کــه‬ ‫خداونــد اســت‪ ،‬و خــو ‌‬
‫حضرت محمد‪ ‬بر آن قرار داشته‪ ،‬و بدترین کارهــا‪ ،‬چیزهــایی‬
‫یشوند و هر بــدعتی ضــللت و گمراهــی‬ ‫هستند که وارد دین م ‌‬
‫است‪.‬‬

‫‪ -‬رواه مسلم فی صحیحه‪ ،(2/592) ،‬کتاب جمعه‪ ،‬حدیث شماره‪) :‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(867‬سنن ابن ماجه )‪ (17 /1‬مقدمه‪ ،‬حدیث شماره‪.45 :‬‬


‫‪ -‬برای تفصیل به‪ :‬مجموعة الفتاوی ابن تیمیه‪ (314 -25/310) ،‬و‬ ‫‪2‬‬

‫زاد المعاد )‪ 77 -66 /2‬مراجعه شود‬


‫فصل دوم‬
‫ماه صفر‬
‫بحث اول‪ :‬بعضی از آثار وارده در‬
‫مورد ماه صفر‪.‬‬
‫بحث دوم‪ :‬بدعت به فال بد گرفتن‬
‫آن‪.‬‬
‫بحث اول‬
‫بعضی از آثار وارده در مورد ماه صفر‬
‫لالله‪ :‬قــال‪» :‬لعــدوی‬ ‫ن رســو ‌‬ ‫یهریره‪ ‬قــال‪ :‬أ ّ‬ ‫ناب ‌‬
‫‪ -1‬ع ‌‬
‫ی‪ :‬یا رسول‌الله‪ :‬فما با ُ‬
‫ل إبلــی‬ ‫ولصفر ولهامة« فقال أعراب ٌ‬
‫ن فی الرمل کأنمــا الظبــاء‪ ،‬فیــأتی البعیــر الجــرب فیــدخل‬ ‫تکو ُ‬
‫‪1‬‬
‫بینها یجربها؟ فقال‪» :‬فمن أعدی الول« متفق علیه‪.‬‬
‫یکنــد کــه فرمــود‪ :‬بیمــاری‬‫ابــوهریره‪ ‬از پیــامبر‪ ‬روایــت م ‌‬
‫تکننده وجــود نــدارد‪ ،‬بدشــومی بــه مــاه صــفر‬ ‫مسری و ســرای ‌‬ ‫ُ‬
‫درست نیست و جغد بدشوم نیســت‪ ،‬مــردی از اعــراب گفــت‪:‬‬
‫ل خدا‪ !‬پس چرا شتر من هنگامی که در میــان شــن‬ ‫ای رسو ‌‬
‫و ماسـه قـرار دارد مثـل آهـو اسـت و هیـچ بیمـاری نـدارد امـا‬
‫یگیــرد؟‬‫یرود که گــری دارد آن را م ‌‬ ‫هنگامی که میان شتری م ‌‬
‫پیامبر‪ ‬فرمــود پــس چـه کســی آن را بــه اولـی ســرایت داده‬
‫است؟‬
‫یهریــره روایــت شــده اســت کــه پیــامبر‪ ‬فرمــود‪:‬‬ ‫‪ -2‬از اب ‌‬
‫‪2‬‬
‫فر« متفق علیه‪.‬‬ ‫»لعدوی ولطیرة ول هامة ولص َ‬
‫تکننده و آنچه را به فال بـد گیرنـد و بدشـومی‬ ‫بیماری سرای ‌‬
‫جغد و بدشومی ماه صفر‪ ،‬هیــچ کــدام وجــود ندارنــد و درســت‬
‫نیستند‪.‬‬
‫هاللــه – آن را روایــت کــرده‬‫در روایتی که امام مسلم – رحم ‌‬
‫است آمده است‪ :‬پیامبر‪‬‬
‫‪3‬‬
‫فرمود ‪» :‬لعدوی‪ ،‬ولغول‪ ،‬ولصفر«‪.‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه‪ ،(10/171) ،‬کتاب طب‪ ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(5717‬و صحیح مسلم )‪ (1743 ،1742 /4‬کتاب السلم‪ ،‬حدیث )‬


‫‪.(2220‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه‪ ،(10/215) ،‬کتاب طب‪ ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪2‬‬

‫‪(5757‬‬
‫‪ -‬رواه مسلم فی صحیحه‪ ،‬کتاب سلم‪ ،‬حدیث شماره )‪(2222‬‬ ‫‪3‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪160‬‬

‫مسری و غول )دیو( و بدشومی ماه صفر هیچ کــدام‬ ‫بیماری ُ‬


‫وجود ندارند‪.‬‬
‫‪ -3‬از ابن مسعود‪ ‬روایت شده که روزی پیامبر‪ ‬بلند شد‬
‫و گفت‪» :‬لیعدی شیئا ً شیئا ً« هیچ چیزی به چیز دیگر سرایت‬
‫یکند‪ ،‬یک نفر از اعراب گفــت‪ :‬ای رســول خــدا‪ !‬هــر گــاه‬ ‫نم ‌‬
‫شتری که آلت تناســلی آن گــری گرفتــه اســت آن را بــه محــل‬
‫یبریم تمام شترهای دیگــر نیــز دچــار‬ ‫استراحت شتران دیگر م ‌‬
‫یشوند؟ پیامبر‪ ‬فرمود‪» :‬فمن أجرب الول« پس چه‬ ‫گری م ‌‬
‫کسی اولی را دچار گری کرده است؟ »لعدوی ولصفر‪ ،‬خلــق‬
‫‪1‬‬
‫س فکتب حیاتها ورزقها‪ ،‬ومصائبها«‪.‬‬ ‫الله کل نف ٍ‬
‫یها و شومی ماه صفر وجود نــدارد‪ ،‬خداونــد‬ ‫»سرایت بیمار ‌‬
‫تهای‬ ‫هر نفسی را که آفریده است‪ ،‬حیات‪ ،‬روزی‪ ،‬بل و مصــیب ‌‬
‫آن را نیز تعیین کرده است«‪.‬‬
‫یالله عنهمــا – روایــت شــده اســت‪:‬‬ ‫‪ -4‬از ابن عباس – رض ـ ‌‬
‫ن أن العمرة فی أشهر الحج مــن أفجــر الفجــور فــی‬ ‫)کانوا یرو َ‬
‫الرض‪ ،‬ویجعلون المحرم صفر‪ ،‬ویقولون‪ :‬إذا بــرأ الــدبر‪ ،‬وعفــا‬
‫ت العمــرة لمــن اعتمــر‪ .‬قــدم النــبی‪‬‬ ‫الثر‪ ،‬وانسخ صــفر‪ ،‬حل ّـ ِ‬
‫وأصحابه صبیحة رابعة مهلین بالحج فأمرهم أن یجعلوها عمرة‪،‬‬
‫رسولالله‪ !‬أیّ الحــل؟ قــال‪:‬‬‫‌‬ ‫م ذلک عندهم‪ ،‬فقالوا‪ :‬یا‬ ‫فتعاظ َ‬
‫‪2‬‬
‫ل کّله(‪.‬‬
‫ح ٌ‬
‫ِ‬
‫یگوید‪ :‬اهل جاهلیت فکر می کردند کــه عمــره‬ ‫ابن عباس م ‌‬
‫ههای حج از بدترین گناهان اســت‪ ،‬و مــاه محــرم را‬ ‫رفتن در ما ‌‬
‫یگفتنــد‪ :‬هــر گــاه زخــم پشــت شــتر‬ ‫یدادنــد‪ ،‬و م ‌‬ ‫صفر قــرار م ‌‬
‫درست شد و اثرش از بین رفت و ماه صفر تمام شــد‪ ،‬عمــره‬
‫‪ -‬رواه امام احمد فی مسنده‪ (1/440) ،‬و رواه ترمذی فی سننه‬ ‫‪1‬‬

‫ابواب القدر‪ ،‬حدیث شماره )‪ ،(2230‬شرح معانی الثار از طحاوی )‬


‫‪ (308 /4‬با اسناد صحیح‪ ،‬به سلسلة الحادیث الصحیحة )‪(143 /3‬‬
‫حدیث شماره‪ (1152) :‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(3/422) ،‬کتاب حج‪،‬‬ ‫‪2‬‬

‫حدیث شماره‪ (1564) :‬و مسلم )‪ ،910 ،909 /2‬کتاب حج‪ ،‬حدیث‬
‫شماره‪.(1240) :‬‬
‫‪161‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یشــود‪.‬‬ ‫یخواهــد عمــره انجــام دهــد حلل م ‌‬ ‫برای کســی کــه م ‌‬


‫پیامبر‪ ‬و یارانش روز چهارم بــه نیــت حــج تمتــع آمدنــد‪ ،‬بعــدا ً‬
‫پیامبر‪ ‬دســتور داد‪ ،‬نیــت عمــره نماینــد‪ ،‬ایــن کــار و تغییــر آن‬
‫برایشان سخت بود‪ ،‬گفتند‪ :‬ای رسول خدا‪ !‬کدام حلل شدن‬
‫هاش حلل‬ ‫و کدام بیرون آمدن از احرام؟ پیـامبر‪ ‬فرمــود‪ :‬هم ‌‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫است و درست م ‌‬
‫ثبن مســکین‬ ‫‪ -5‬ابوداود گفت‪ :‬من شاهد بودم که برای حار ‌‬
‫یگوید‪ :‬از مالــک پرســیده شــد معنــی‬ ‫خوانده شد‪ :‬که أشهب م ‌‬
‫»لصفر« چیست؟ گفت‪ :‬اهل جاهلیت ماه صــفر را مــاه حلل‬
‫یدادند‪ ،‬یک سال آن را ماه حلل و یک سال مــاه حــرام‬ ‫قرار م ‌‬
‫یدادنــد‪ ،‬پیــامبر‪ ‬فرمــود ‪» :‬لصــفر« مــاه صــفر‬
‫‪1‬‬
‫قــرار م ‌‬
‫بدشگون نیست‪.‬‬
‫‪ -6‬امام بخاری – رحم‌هالله – در صحیح خود بــاب »لص ـَفر«‬
‫یفرماید‪ :‬صفر یک نوع مریضی و بیماری اسـت کـه شـکم را‬ ‫م ‌‬
‫‪2‬‬
‫یگیرد‪.‬‬‫دربرم ‌‬

‫یداود‪ ،(3/233) ،‬کتاب طب‪ ،‬حدیث شماره‪(3914) :‬‬ ‫‪ -‬به سنن اب ‌‬ ‫‪1‬‬

‫مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬صحیح البخاری المطبوع مع فتح الباری‪ ،(10/171) ،‬کتاب طب‪،‬‬ ‫‪2‬‬

‫باب‪ 25 :‬مراجعه شود‪.‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪162‬‬

‫بحث دوم‬
‫بدعت بدشگونی به ماه صفر‬
‫در حدیث آمده است که پیامبر ‪ ‬فرمود‪» :‬لعدوی ولطیرة‬
‫فر«‪ 1‬علمــا در مــورد »لعــدوی« اختلف نظــر‬ ‫ول هامــة ولص ـ َ‬
‫دارند‪ ،‬که آیا مراد و منظور نهی است یا نفی؟‬
‫یگویــد‪ :‬احتمــال دارد هــم نفــی و هــم نهــی‬ ‫مجوزیه م ‌‬ ‫ابن قی ‌‬
‫باشــد‪ ،‬یعنــی ایــن کــار را نکنیــد و بــه آن معتقــد نباشــید‪ ،‬ولــی‬
‫فر ول هامــة« بــر نفــی دللــت دارنــد‪ ،‬و ابطــال‬ ‫»لعدوی ولص َ‬
‫یرساند کــه مــردم در زمــان جــاهلیت بــا آن دچــار‬ ‫کارهای را م ‌‬
‫غتر اســت‪ ،‬چــون نفــی بطلن‬ ‫بوده اند‪ ،‬نفی در اینجا از نهی بلی ‌‬
‫‪2‬‬
‫یرساند‪ ،‬ولی نهی دللت بر منع آن دارد‪.‬‬ ‫آن را م ‌‬
‫ابــن رجــب گفتــه اســت‪ :‬در معنــی »لعــدوی« اختلف پیــدا‬
‫حترین گفتــه در ایــن رابطــه ایــن‬ ‫نترین و صــحی ‌‬ ‫هانــد‪ ،‬روشـ ‌‬ ‫کرد ‌‬
‫است‪ ،‬که هدف نفی آنچه که اهل جاهلیت به آن معتقد بودنــد‪،‬‬
‫یهــا بــه طبــع‬
‫یباشد‪ ،‬از این جهت که معتقد بودند ایــن بیمار ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکننــد و تقــدیر خداونــد در آن تــأثیر نــدارد‪ ،‬و‬‫خــود ســرایت م ‌‬
‫هی پیامبر‪ ‬بر این مطلــب دللــت دارد ‪» :‬فمــن أعــدی‬ ‫فرمود ‌‬
‫الول؟« پس چــه کســی آن بیمــاری را بــه اولــی ســرایت داده‬
‫ی آن به سبب قضا و قدر‬ ‫یکند که گر ِ‬ ‫است؟‪ ،‬به اولی اشاره م ‌‬
‫الهی بوده است‪ ،‬به همین صورت دومی و مابعــد آن بــه تقــدیر‬
‫‪3‬‬
‫د‪.‬‬‫یباش ‌‬‫الهی م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫خداوند م ‌‬
‫‪                   ‬‬
‫‪                   ‬‬
‫‪              ‬‬
‫‪    ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫)حدید ‪(22 /‬‬ ‫‪   ‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه‪ ،(10/215) ،‬کتاب طب‪ ،‬حدیث )‪(5757‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به مفتاح دارالسعادة مراجعه شود‪(2/234) ،‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -‬به لطائف المعارف‪ ،‬ص ‪ 68‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪3‬‬


‫‪163‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یپیونــدد‪ ،‬یــا بــه شــما دســت‬


‫»هیــچ رخــدادی در زمیــن بــه وقــوع نم ‌‬
‫یدهد‪ ،‬مگر اینکه پیش از آفرینــش زمیــن و خــود شــما‪ ،‬در کتــاب‬ ‫نم ‌‬
‫بزرگ و مهمی )به نام لوح محفوظ ثبت و ضبط( بوده است«‪.‬‬
‫اما فرمودة پیامبر‪» :‬لعدوی« در تفسیر آن اختلف نظــر‬
‫دارند‪:‬‬
‫یگوینــد‪ :‬الصــفر دردی در‬ ‫اول‪ :‬بسیاری از علمای متقــدم م ‌‬
‫یشود کرمی بزرگ ماننــد مارهــا در شــکم‬ ‫شکم است‪ ،‬گفته م ‌‬
‫بهــا معتقــد هســتند ایــن بیمــاری از گــری‬‫یشود‪ ،‬که عر ‌‬ ‫پیدا م ‌‬
‫یباشد‪ ،‬پیامبر‪ ‬هم آن را رد کرد‪ ،‬عالمانی که این‬ ‫یتر م ‌‬‫مسر ‌‬
‫نظر را دارند عبارتند از‪ :‬ابن عیینه‪ ،‬امام احمد‪ ،‬امام بخــاری‪ ،‬و‬
‫‪1‬‬
‫طبری‪.‬‬
‫یگویند منظور از صفر‪ ،‬مار است‪ ،‬ولی منظور از‬ ‫و بعضی م ‌‬
‫نفی‪ ،‬نفی و رد این عقیده بود که اگر به آنهــا نیــش بزنــد آن را‬
‫یرساند‪ ،‬شارع )خداوند( آن را رد کرد‪ ،‬بـه ایـن علــت‬ ‫به قتل م ‌‬
‫یرسد مگر با تمام شدن اجل‪.‬‬ ‫که مرگ فرانم ‌‬
‫یباشد روایــت‬ ‫این تفسیر از جابر که یکی از راویان حدیث م ‌‬
‫شده است‪.2‬‬
‫هانــد‪ ،‬منظــور از صــفر همــان مــاه صــفر‬ ‫دوم‪ :‬گروهــی گفت ‌‬
‫است‪ ،‬سپس در تفسیر آن دو نظر دارند‪:‬‬
‫یدادنــد مثــل‬‫الف‪ -‬منظور رد آنچه که اهل جــاهلیت انجــام م ‌‬
‫اینکــه محـرم را حلل و بـه جـای آن صـفر را مـاه حـرام قــرار‬
‫‪3‬‬
‫یباشد‪.‬‬‫هی امام مالک م ‌‬ ‫یدادند‪ ،‬این گفت ‌‬ ‫م ‌‬
‫ب‪ -‬منظور اهـل جـاهلیت اسـت کـه مـاه صـفر را بدشـگون‬
‫یدانستند‪ ،‬پیــامبر‪ ‬هــم آن را باطــل اعلم کــرد‪ .‬ابــن رجــب‬ ‫م ‌‬
‫‪4‬‬
‫حنبلی این قول را ترجیح داده است ‪ .‬درست است که منظــور‬
‫جانورانی باشند که در شکم وجود دارند‪ ،‬کــه بــه گمــان آنهــا از‬

‫‪ -‬به لطائف المعارف‪ ،‬ص ‪ 74‬و فتح الباری‪ (10/171) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به فتح الباری‪ ،(10/171) ،‬و صحیح مسلم )‪ (1745 /4‬کتاب‬ ‫‪2‬‬

‫السلم‪ ،‬حدیث شماره‪ (2222) :‬مراجعه شود‪.‬‬


‫‪ -‬به لطائف المعارف‪ ،‬ص ‪ 74‬و فتح الباری‪ (10/171) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪ -‬به لطائف المعارف‪ ،‬ص ‪ 74‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪4‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪164‬‬

‫یتر است‪ ،‬و یا اینکه منظور از تأخیر حرام بودن بــه‬ ‫گری مسر ‌‬
‫ینامنــد‪ ،‬و هــر‬ ‫ماه صفر به جای محرم باشد که آن را نسیء م ‌‬
‫دو باطل هستند و اصل و اساســی ندارنــد و هیــچ دلیلــی بــرای‬
‫این منظورها وجود ندارند‪.‬‬
‫و همچنین درست است که منظور رد بدشومی به ماه صفر‬
‫باشد‪ ،‬چون بدشگونی ماه صــفر بــدفالی اســت کــه از آن نهــی‬
‫یفرماید‪» :‬ل طیـرة« بدشـومی و‬ ‫شده است‪ ،‬چون پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫بـــدفالی وجـــود نـــدارد و درســـت نیســـت‪ ،‬و در جـــای دیگـــر‬
‫ک«‪ 1‬بدشــومی شــرک‬ ‫ک‪ ،‬طیــرة شــر ٌ‬ ‫یفرماید‪» :‬طیــرة شــر ٌ‬ ‫م ‌‬
‫است بدشومی شــرک اســت‪ .‬و گفتــه پیــامبر‪» :‬لصــفر« از‬
‫قبیل عطف خــاص بــر عــام اســت‪ ،‬و آن را بــه خــاطر مشــهور‬
‫بودنش ذکر کرده است‪ .‬نفی – والله اعلم ‪ -‬تمام معانی را کــه‬
‫یشــود‪ ،‬چــون‬ ‫هاند شامل م ‌‬ ‫علما در مورد تفسیر »لصفر« گفت ‌‬
‫هی ایــن کارهــا باطــل هســتند و اصــل و اساســی ندارنــد‪.‬‬ ‫هم ‌‬
‫یداننــد‪ ،‬و‬
‫نهای جاهل مــاه صــفر را بدشــوم م ‌‬ ‫بسیاری از انسا ‌‬
‫یداننــد‪ ،‬بعضــی از‬ ‫خیلی اوقات سفر کردن در آن را درست نم ‌‬
‫هاند که در هر‬ ‫یگویند‪ ،‬بعضی از عارفان بیان کرد ‌‬ ‫این جاهلن م ‌‬
‫هی‬ ‫یشــوند‪ ،‬هم ‌‬ ‫سال سیصد و بیست هزار بل و مصیبت نازل م ‌‬
‫یشــوند‪ ،‬ایــن روز‬ ‫هی آخــر مــاه صــفر پیــدا م ‌‬‫آنهــا در چهارشــنب ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬پــس‬ ‫هی روزهای ســال م ‌‬ ‫لترین هم ‌‬‫تترین و مشک ‌‬ ‫سخ ‌‬
‫هر کس در این روز چهار رکعت نماز بخواند‪ ،‬در هر رکعت یــک‬
‫دفعــه ســوره فــاتحه‪ ،‬و ســورة کــوثر را هفــده مرتبــه‪ ،‬ســوره‬
‫اخلص را پانزده مرتبه‪ ،‬معوذتین را یک مرتبه‪ ،‬بخواند و بعــد از‬

‫‪ -‬رواه امام احمد فی مسنده‪ (1/440) ،‬و ابوداود فی سننه‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(4/230‬کتاب طب‪ ،‬حدیث شماره )‪ ،(3910‬سنن ترمذی )‪/3‬‬


‫‪ (84،85‬ابواب السیر‪ ،‬حدیث شماره‪ (1663) :‬و گفته‪ :‬حدیث حسن‬
‫صحیح است‪ ،‬سنن ابن ماجه )‪ (1170 /2‬کتاب الطب‪ ،‬حدیث شماره‪:‬‬
‫)‪ ،(3538‬و مستدرک حاکم )‪ (18 ،17 /1‬و گفته‪ :‬سند آن صحیح و‬
‫روات آن ثقه هستند‪ ،‬و ذهبی نیز در این گفته با او موافقت کرده‬
‫است‪.‬‬
‫‪165‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫سلم دادن دعای زیر را بخواند‪ ،‬خداوند به لطف و کرم خود او‬
‫یشــوند‬ ‫تها کــه در ایــن روز نــازل م ‌‬
‫را از تمــام بلهــا و مصــیب ‌‬
‫یدارد و هیــچ بلیــی در ایــن ســال بــه او نزدیــک‬ ‫محفــوظ م ‌‬
‫یشود‪ .‬آن دعا این است‪:‬‬ ‫نم ‌‬
‫»بعد البسملة ‪ ...‬اللهم یا شدید القوة‪ ،‬ویا شدید المحــال‪ ،‬یــا‬
‫عزیُز‪ ،‬یا من ذلت لعزتک جمیع خلقک اکفنی من شّر خلقک‪ ،‬یــا‬
‫محسن یا مجمل یا متفضل‪ ،‬یا منعم یا متکرم‪ ،‬یــا مــن لإلــه إل‬
‫أنت‪ ،‬ارحمنی برحمتک یا أرحــم الراحمیــن‪ ،‬اللهــم بسرالحســن‬
‫وأخیه وجده وأبیه وأمه و بنیه‪ ،1‬اکفنی شر هذا الیوم ومــا ینــزل‬
‫فیه یا کافی المهمات ویـا دافـع البلیــات‪ ،‬فســیکفیهم اللــه وهــو‬
‫وصلیالله علی سیدنا محمد وعلی آله وصــحبه‬ ‫‌‬ ‫السمیع العلیم‪،‬‬
‫‪2‬‬
‫أجمعین(‬
‫یگویــد‪ :‬خــدایا‪ ،‬ای‬ ‫مالله الرحمن الرحیم گفتن م ‌‬ ‫»بعد از بس ‌‬
‫خدایی که بسیار نیرومنــد هســتی‪ ،‬ای خــدای بســیار قــوی و بــا‬
‫تناپذیر‪ ،‬ای کســی کــه بــرای عــزت تــو‬ ‫تدبیر‪ ،‬ای خدای شکسـ ‌‬
‫یشــوند‪ ،‬از شــر مخلوقــات خــودت مــرا‬ ‫تمام مخلوقات ذلیل م ‌‬
‫محفوظ کن‪ ،‬ای نیکوکار ای کســی کــه فضــل و رحمــت داری‪،‬‬
‫ه هستی‪ ،‬ای کسی که هیچ إله و معبــودی‬ ‫تدهنده و بخشند ‌‬ ‫نعم ‌‬
‫جز تو وجود ندارد‪ ،‬به رحمت خود مرا مورد رحمت قــرار بــده‪،‬‬
‫خداوندا به حق حســن و بــرادرش و پــدربزرگ و پــدر و مــادر و‬
‫فرزندانش از شر این روز مــرا محفــوظ کــن‪ ،‬و ای کســی کــه‬
‫تها هستی از بلهای نازل شــده در ایــن روز‬ ‫دافع بلها و مصیب ‌‬
‫هی آنها بس اســت‪ ،‬شــنوا و‬ ‫مرا محفوظ بدار‪ ،‬خداوند برای هم ‌‬
‫یالله علــی ســیدنا محمــد وعلــی آلــه وصــحبه‬ ‫آگاه است‪ ،‬و صل ‌‬
‫أجمعین«‪.‬‬

‫کآمیز به خدا نزدیک‬


‫لهای شر ‌‬‫‪ -‬آیا انسان با این الفاظ و توس ‌‬ ‫‪1‬‬

‫یشود؟ این دلیل واضح و روشنی برای بدعت و گمراهی این دعاها‬ ‫م ‌‬
‫یها و امثال ایشان این دعاها را‬
‫نهای جاهل از صوف ‌‬
‫یباشد‪ ،‬که انسا ‌‬ ‫م ‌‬
‫هاند‪.‬‬
‫درست کرد ‌‬
‫هی الضمآن فی فضائل الشهر والیام‪ ،‬ص ‪ 4‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪ -‬به رسال ‌‬ ‫‪2‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪166‬‬

‫و همچنیــن بعضــی از مــردم در اجتمــاع خودشـان در آخریـن‬


‫هی ماه صفر بین مغرب و عشاء در بعضی از مســاجد‬ ‫چهارشنب ‌‬
‫یشوند که بر روی اوراق آیات سلم بر هفت‬ ‫دور کسی جمع م ‌‬
‫ینویسند‪ ،‬مثل فرمودة خداوند‪:‬‬ ‫پیامبر را م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪   ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)صافات ‪(79 /‬‬ ‫‪   ‬‬
‫»درود بر نوح در میان جهانیان«‪.‬‬
‫یدهنــد‪ ،‬و از آب‬ ‫فهایی قرار م ‌‬ ‫هها را در ظر ‌‬ ‫سپس آن نوشت ‌‬
‫هها در ایـن‬ ‫ینوشند‪ ،‬و معتقــد هســتند کــه ســر ایــن نوشــت ‌‬ ‫آن م ‌‬
‫یبرند‪.‬‬
‫هها م ‌‬‫وقت است‪ ،‬سپس آن را به خان ‌‬
‫و نظیر و مشابه این مسئله‪ ،‬در بعضی از کشورهای اسلمی‬
‫یگیرند و آن را‬ ‫عیادت بیما‌رها را در روز چهارشنبه به فال بد م ‌‬
‫یدانند‪ .1‬شکی نیست که بدشومی بــه مــاه‬ ‫در این روز نحس م ‌‬
‫صفر یا به یکی از روزهای آن از جنس طیره و بدشومی است‬
‫که از آن نهی شده است‪ ،2‬پیامبر‪ ‬فرموده اســت‪» :‬لعــدوی‬
‫فر« که معنی آن گذشت‪.‬‬ ‫ولطیرة ول هامة ولص َ‬
‫یفرماید‪» :‬لعدوی ولطیــرة ویعجبنــی الفــأل«‬ ‫و پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫‪3‬‬
‫قالوا وما الفأل؟ قال‪) :‬کلمة طیبة(‪.‬‬
‫تکننده نیست‪ ،‬بدشومی وجود ندارد‪ ،‬و از فــال‬ ‫بیماری سرای ‌‬
‫یکنــم‪ ،‬گفتنــد‪ :‬فـال گرفتـن چیســت؟ فرمـود‪:‬‬ ‫گرفتن تعجـب م ‌‬
‫سخن خوب‪.‬‬
‫یگفت‪» :‬طیرة شرک‪ ،‬طیرة شرک«‪.‬‬ ‫و پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫بدشوم قرار دادن چیــزی شــرک اســت‪ ،‬بدشــوم قــرار دادن‬
‫چیزی شرک است‪.‬‬

‫‪ -‬به کتاب اصلح المساجد‪ ،‬ص ‪ 116‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به کتاب تیسیر العزیز الحمید‪ ،‬ص ‪ 380‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(10/244) ،‬کتاب‬ ‫‪3‬‬

‫طب‪ ،‬حدیث شماره )‪ (5776‬و رواه مسلم )‪ ،(1746 /4‬کتاب سلم‪،‬‬


‫حدیث شماره )‪(2224‬‬
‫‪167‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یفرماید‪» :‬من ردته الطیــرة عــن حــاجته فقــدأ‬ ‫و پیامبر‪ ‬م ‌‬


‫شرک« قالوا‪ :‬فما کفارة ذلک؟ قال‪» :‬أن تقول اللهم لخیــر إل‬
‫‪1‬‬
‫خیرک‪ ،‬ولطیر إل طیرک‪ ،‬ولإله غیرک«‪.‬‬
‫یفرماید‪ :‬هر کس بدشومی چیزی او را از انجــام‬ ‫پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫هی آن‬ ‫کاری منصرف کند دچار شرک شده اســت‪ ،‬گفتنــد کفــار ‌‬
‫چیست؟ فرمود‪ :‬بگوید‪ :‬خداوندا! هیچ خیر و برکتی جــز خیــر و‬
‫برکت تو وجود ندارد‪ ،‬و هیچ نحسی و بدشومی جز به خواســت‬
‫تو وجود ندارد‪ ،‬هیچ معبودی جز تو وجود ندارد‪.‬‬
‫و احادیث دیگری که در مورد نهی از بدشومی و فال گرفتن‬
‫نهای مشخص‪ ،‬مثل مــاه‬ ‫هاند‪ .‬خاص کردن بدشومی به زما ‌‬ ‫آمد ‌‬
‫نهــا را خــدا خلــق‬ ‫صفر و غیره درست نیست‪ ،‬چــون همــة زما ‌‬
‫یشود‪ ،‬پس‬ ‫نها در آن انجام م ‌‬ ‫کرده است‪ ،‬افعال و کردار انسا ‌‬
‫هر زمانی که انسان مؤمن در آن به عبادت خدا مشغول شــود‬
‫مبارک است‪ ،‬و هر زمانی که انسان در آن به معصــیت و گنــاه‬
‫مشغول شود بدشوم است‪.‬‬
‫بدشــومی در حقیقــت معصــیت خــدا‪ ،‬و مرتکــب شــدن در‬
‫یباشد‪ ،‬ارتکاب گناهان‪ ،‬معصیت است کــه خداونــد را‬ ‫گناهان م ‌‬
‫هاش عصــبانی شــود‬ ‫یکند‪ ،‬و هر گاه خداوند از بنــد ‌‬ ‫خشمگین م ‌‬
‫یشود‪ ،‬همانطور که اگر از او راضــی‬ ‫در دنیا و آخرت بدبخت م ‌‬
‫شود سعادتمند دنیا و قیامت خواهد شد‪.‬‬
‫انسان گناهکار نسبت به نفس خود و دیگران بدشوم اســت‪،‬‬
‫یشود و همه ی مردم را در‬ ‫چون ایمان ندارد که عذاب نازل م ‌‬
‫یالخصــوص کســی کــه بــه خــاطر انجــام آن از‬ ‫بر می گیرد‪ ،‬عل ‌‬
‫‪2‬‬
‫یشــود ‪ ،‬کــه دوری از ایــن انســان‬ ‫طرف دیگران تــذکر داده نم ‌‬
‫باید حتمی باشد‪.‬‬

‫‪ -‬رواه امام احمد فی مسنده‪ (2/220) ،‬و رواه ابن السنی فی عمل‬ ‫‪1‬‬

‫الیوم و اللیلة‪ ،‬و الطبرانی‪ ،‬و در این سند ابن لهیعه آمده است‪ ،‬و در‬
‫او ضعف است‪ ،‬و راویان دیگر این سند ثقه اند‪ .‬برای تفصیل به میزان‬
‫العتدال )‪ (482 /2‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬به کتاب لطائف المعارف‪ ،‬ص ‪ 77-74‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪168‬‬

‫هی پیــامبر‪» :‬لعــدوی ولطیــرة‪ ،‬والشــؤم فــی‬ ‫اما فرمــود ‌‬


‫‪1‬‬
‫ث‪ :‬المرأة والدار‪ ،‬والدابة«‪.‬‬‫ثل ٍ‬
‫تکننده و بدشومی وجــود نــدارد‪ ،‬و بدشــومی‬ ‫»بیماری سرای ‌‬
‫در سه چیز است‪ :‬زن‪ ،‬خانه‪ ،‬حیوان«‪.‬‬
‫علما در تفسیر این حدیث اختلف نظر دارند‪:‬‬
‫الف‪ -‬از عایشه روایت شده است که انکار کرده اســت ایــن‬
‫یفرماینــد کــه پیــامبر‪‬‬‫حــدیث کلم پیــامبر‪ ‬باشــد‪ ،‬ایشــان م ‌‬
‫ن‪ :‬الطیرة فی المرأة والــدار‬ ‫فرمود‪» :‬کان اهل الجاهلیة یقولو َ‬
‫والدابة« رواه امام احمد فی مسنده‪.(6/246) ،‬‬
‫یگفتنــد ‪ :‬بدشــومی در زن و خــانه و حیــوان‬ ‫اهل جــاهلیت م ‌‬
‫است‪ .‬سپس عایشه این آیه را تلوت کرد‪:‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫)حدید‪(22 :‬‬ ‫‪   ‬‬
‫معمر گفته است‪ :‬از کسی شنیدم که ایــن حــدیث را تفســیر‬
‫یگفت‪ :‬بدشومی زن زمانی است که صاحب فرزنــد‬ ‫یکرد‪ ،‬م ‌‬
‫م ‌‬
‫هی‬ ‫نشود‪ ،‬و بدشومی اسب زمانی است که در راه خــدا بوســیل ‌‬
‫هی بد است‪.‬‬ ‫آن جهاد نشود‪ ،‬و بدشومی منزل و خانه‪ ،‬همسای ‌‬
‫هاند ‪ :‬از پیامبر‪ ‬روایت شده که فرموده‬ ‫ب‪ -‬بعضی هم گفت ‌‬
‫‪2‬‬
‫م‪ ،‬وقد یکون الیمن فی الدار والمرأة والفرس«‪.‬‬ ‫اند‪» :‬لشؤ َ‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(10/212) ،‬کتاب‬ ‫‪1‬‬

‫طب‪ ،‬حدیث )‪ (5753‬و صحیح مسلم )‪ ،(1747 ،1746 /4‬کتاب‬


‫سلم‪ ،‬حدیث )‪.(2225‬‬
‫‪ -‬رواه الترمذی فی سننه‪ (4/209) ،‬ابواب الستئذان والداب‪ ،‬حدیث‬ ‫‪2‬‬

‫شماره‪ (2980) :‬و سنن ابن ماجه‪ ،‬کتاب النکاح حدیث )‪،(1993‬‬
‫بوصیری در زوائد گفته است‪ :‬سند این حدیث صحیح و راویان آن ثقه‬
‫هستند‪ .‬برای تفصیل بیشتر به‪ :‬مصباح الزجاجة فی زوائد ابن ماجه )‬
‫‪ (120 /2‬و فتح الباری )‪ (62 /6 /2‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪169‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫بدشومی وجود نــدارد‪ ،‬و بعضــی اوقــات خــانه و زن و اســب‬


‫یشوند‪.‬‬‫سبب خیر و برکت م ‌‬
‫با تحقیــق و بررســی در مــورد اثبــات بدشــومی در ایــن ســه‬
‫مورد باید گفته شود که‪ :‬نهی از وارد شدن مریــض بــر شــخص‬
‫سالم‪ ،1‬فرار از کسی که جذام دارد‪ ،2‬و یا فرار از جا و مکــانی‬
‫که طاعون در آن شایع شده است‪ 3‬مــی باشــد‪ .‬ایــن ســه نــوع‬
‫هی آنهــا‬ ‫سبب هستند که خداوند بدشومی و یا خــوبی را بوســیل ‌‬
‫مقدر نموده است‪.‬‬
‫یشود که بــه آنهــا‬ ‫بدشومی با این سه چیز به کسی ملحق م ‌‬
‫یشود‪ ،‬و کسی که بر‬ ‫یدهد‪ ،‬پس بدی آن علیه او م ‌‬ ‫بدشومی م ‌‬
‫خدا توکل کند دچار بدشومی و بدفالی نخواهد شد‪ ،‬کــه حــدیث‬
‫انس بر این مطلب دللت دارد‪:‬‬
‫‪4‬‬
‫»الطیرةُ علی من تطّیر«‪.‬‬
‫بدشومی برای کســی اســت کــه آن چیــز را بدشــوم بدانــد و‬
‫یباشــد‪ .‬خداونــد بدشــوم قــرار دادن‬ ‫ضــررش علیــه خــودش م ‌‬
‫یداند‪ ،‬همانطور که توکل بر‬ ‫چیزی را سبب دچار شدن به آن م ‌‬
‫او‪ ،‬و اطمینان به خدا‪ ،‬و تنهــا از او ترســیدن و تنهــا بــه او امیــد‬
‫یدانـــد کـــه شـــر و بل و‬ ‫بها م ‌‬
‫گتریـــن ســـب ‌‬‫داشـــتن را از بزر ‌‬
‫یکنــد و انســان را از آنهــا نجــات‬‫بدشومی را از انســان دفــع م ‌‬
‫یدهد‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫یها این است که شرک بــه خــدا و‬ ‫سّر و حقیقت این بدشوم ‌‬ ‫ِ‬
‫ترس از غیر او و عدم توکل و عدم اطمینان به خدا را به وجود‬
‫‪ -‬به صحیح مسلم )‪ (1744 ،1743 /4‬کتاب السلم‪ ،‬حدیث شماره‪) :‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ (2221‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬صحیح البخاری با فتح الباری تعلیقا )‪ (158 /10‬کتاب الطب‪ ،‬حدیث‬ ‫‪2‬‬

‫شماره‪ .(5707) :‬به فتح الباری )‪ (158 /10‬مراجعه شود‪.‬‬


‫‪ -‬صحیح بخاری با فتح الباری )‪ (179 ،178 /10‬کتاب الطب‪ ،‬حدیث‬ ‫‪3‬‬

‫شماره‪ ،(5728) :‬و صحیح مسلم )‪ (1741 ،1737 /4‬حدیث شماره‪:‬‬


‫)‪.(2219‬‬
‫‪ -‬رواه ابن حبان فی صحیحه‪ ،‬به موارد الظمآن‪ ،‬ص )‪،(346-345‬‬ ‫‪4‬‬

‫یگوید در صحت این حدیث نظر‬


‫حدیث شماره )‪ ،(1428‬ابن حجر م ‌‬
‫وجود دارد‪ ،‬به فتح الباری )‪ (36 /6‬مراجعه شود‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪170‬‬

‫یرود هدف تیرهای شــر‬ ‫یها م ‌‬


‫یآورد‪ ،‬کسی که دنبال بدشوم ‌‬ ‫م ‌‬
‫ییابنــد‪،‬‬
‫یگیــرد‪ ،‬و نفــوذ بلهـا بســوی او ســرعت م ‌‬‫و بل قرار م ‌‬
‫هاند‪ ،‬و نفــس هــم‬‫چون خود را با توحید و توکل بر خدا نپوشاند ‌‬
‫لزم است که فال بگیرد‪ ،‬ولــی مــؤمنی کــه دارای ایمــان قــوی‬
‫باشد با توکل بر الله هر چه را که سبب فال و بدشومی‪ ،‬شــود‬
‫یکند‪ ،‬هر کس تنها بر خدا توکــل کنــد از‬ ‫یبرد و دفع م ‌‬‫از بین م ‌‬
‫یشود و خداونــد بــرای او کــافی‬ ‫ینیاز م ‌‬
‫همه کس و همه چیز ب ‌‬
‫است‪.‬‬
‫یفرماید‪:‬‬‫خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪)   ‬نحل‪(100-98 :‬‬
‫‪ ‬‬
‫ههای شــیطانی‬ ‫»هنگــامی کــه خواســتی قــرآن بخــوانی‪ ،‬از وسوس ـ ‌‬
‫مطرود )از رحمت پروردگار( به خدا پنــاه بــبر )تــا شــیطان تــو را از‬
‫یگمان شیطان هیــچ گــونه‬ ‫فهم معنی قرآن و عمل بدان بازندارد(‪ .‬ب ‌‬
‫تسلطی بر کسانی ندارد که ایمــان دارنــد و بــر پروردگارشــان تکیــه‬
‫ینمایند‪ .‬بلکه تنها تســلط شــیطان بــر کســانی اســت کــه او را بــه‬
‫م ‌‬
‫‪1‬‬
‫یورزند«‪.‬‬
‫یگیرند‪ ،‬و به واسطة او شرک م ‌‬ ‫دوستی م ‌‬
‫یگوید‪ :‬اینکه پیامبر‪ ‬به بدشومی این سه چیز‬ ‫ابن جوزی م ‌‬
‫خبر داده است اثبات بدشومی و فال گرفتــن نیســت کــه از آن‬
‫نهی کرده است‪ ،‬بلکــه هــدفش ایــن اســت کــه خداونــد بعضــی‬
‫یرود‬‫یشود و یا آنجــا م ‌‬
‫اوقات برای کسی چون به آن نزدیک م ‌‬
‫یآورد و بعضی اوقــات کســی کــه‬ ‫بدشومی را برای او بوجود م ‌‬
‫یشــود‪.‬‬
‫چگــونه شــر و بلیــی نم ‌‬
‫یشــود دچــار هی ‌‬‫به آن نزدیک م ‌‬
‫‪ -‬به کتاب مفتاح دارالسعادة‪ (2/256) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪171‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫درست مثل این است کــه خداونــد بــه پــدر و مــادری‪ ،‬فرزنــدی‬
‫یبیننــد‪ ،‬ولــی‬‫یبخشد و از او خیر و خوشــی م ‌‬ ‫پرخیر و برکت م ‌‬
‫یدهد‪ ،‬همین طور اســت‬ ‫به پدر و مادر دیگری چنین فرزندی نم ‌‬
‫خانه و زن و اسب‪ ،‬خداوند سبحان آفرینندة خیر و شــر اســت‪،‬‬
‫یدهد‪ ،‬همانطور که‬ ‫و با تقدیر خود آن را در میان مردم قرار م ‌‬
‫خداوند سایر اسباب را خلق کرده است‪ ،‬و آنها را بــه مســببات‬
‫مختلف و متضاد قرار داده است‪ ،‬همانطور که مشک و غیر آن‬
‫را از حامل ارواح طیبه خلق کرده است و کســی از مــردم بــه‬
‫یبرنــد‪ ،‬و ضــد آن را نیــز خلــق‬ ‫آن نزدیــک شــوند از آن لــذت م ‌‬
‫یدهــد کــه بــه آن‬ ‫کرده است و آن را سبب اذیت کسی قرار م ‌‬
‫یشــود‪،‬‬ ‫نزدیک شود‪ .‬که فرق میان این دو نوع بــا حــس درک م ‌‬
‫به همیــن صــورت در مــورد خــانه و زن و اســب‪ ،‬ایــن صــورتی‬
‫‪1‬‬
‫است و بدشومی و فال شرکی صورت دیگر‪.‬‬
‫یخواهــد‬ ‫به همیــن خــاطر درســت اســت بــرای کســی کــه م ‌‬
‫صاحب زن یا جاریه و یا اسب شود از خدا بخواهد آنچــه کــه از‬
‫آنها خیر و برکت است نصیب او شود‪ ،‬و از شر آنها بر خدا پناه‬
‫ببرد‪ ،‬همچنان که این مطلب از پیامبر‪ ‬روایت شده است‪ ،2‬و‬
‫های سکونت کند لزم است‬ ‫یخواهد در خان ‌‬‫همچنین کسی که م ‌‬
‫های ساکن‬ ‫این کار را انجام دهد‪ ،‬و پیامبر‪ ‬قومی را که در خان ‌‬
‫شدند سپس تعداد و مال و ثروتشان کم شــد دســتور داد آن را‬
‫‪3‬‬
‫ترک کنند‪.‬‬
‫ییابــد‪ ،‬مثــل خــانه یــا‬
‫ترک آنچه که انسان برکت را در آن نم ‌‬
‫همسر یـا اســب و مرکــب‪ ،‬از آن نهــی شــده اســت‪ ،‬بــه همیـن‬
‫یکند ولــی ســود‬ ‫صورت کسی که در چیزی معامله و تجارت م ‌‬
‫‪ -‬به کتاب مفتاح دارالسعادة‪ (2/257) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬رواه ابوداود فی سننه‪ ،(617-2/616) ،‬کتاب نکاح‪ ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪2‬‬

‫‪ (2160‬و ابن ماجه‪ ،‬حدیث )‪ ،(1918‬و عمل الیوم واللیلة ص‪224 :‬‬
‫حدیث شماره‪ ،605 :‬مستدرک حاکم )‪ (186 ،185 /2‬کتاب النکاح و‬
‫گفته‪ :‬این حدیث صحیح است‪ ،‬ذهبی نیز با او موافقت کرده است‪.‬‬
‫‪ -‬رواه مالک فی الموطأ‪ ،(2/972) ،‬کتاب استئذان‪ ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪3‬‬

‫‪ (23‬و ابوداود‪ ،‬کتاب طب‪ ،‬حدیث )‪ ،(3924‬سنن بیهقی )‪(140 /8‬‬


‫کتاب القسامة‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪172‬‬

‫دکم رزق فــی‬ ‫ن لح ـ ُ‬


‫یفرماید‪» :‬إذا کا َ‬ ‫یبرد‪ ،‬چون پیامبر‪ ‬م ‌‬ ‫نم ‌‬
‫‪1‬‬
‫ه أو یتنکر له« هر گاه رزق و روزی‬ ‫ّ‬ ‫شیٍء فلیدعه حتی یتغیَر ل ُ‬
‫یدهــد آن را‬ ‫یکی از شما در چیزی بود که مورد معامله قرار م ‌‬
‫ترک نکند تا اینکه آن کار تغییر یابد و یا اینکه سود نبرد‪.‬‬
‫بدشومی و بدفالی به وقت و زمــان یــا خــانه و غیــره شــرک‬
‫است‪ ،‬همانطور که در احادیث گذشته از پیامبر‪ ‬ایــن مطلــب‬
‫ثابت شد‪.‬‬
‫یباشــد کــه در میــان مــردم‬ ‫بدشومی از اعتقادات جــاهلی م ‌‬
‫انتشار یــافته اســت‪ ،‬و متأســفانه در میــان مســلمانان جاهــل و‬
‫هی جهل آنها به دین به صورت‬ ‫نادان پخش شده است‪ ،‬که نتیج ‌‬
‫هی توحیــدی آنهـا بــه صـورت خصوصــی‬ ‫عمومی و ضعف عقیـد ‌‬
‫یباشد‪ ،‬دلیل و سبب این جهل‪ ،‬نادانی‪ ،‬نقص توحید و ضــعف‬ ‫م ‌‬
‫ایمان‪ ،‬عدم انتشار آگاهی صحیح و اختلط آنها با اهل بدعت‪ ،‬و‬
‫کــم بــودن کســانی کــه آنهــا را بــه راه مســتقیم هــدایت کننــد‪،‬‬
‫یباشد‪ .‬مثل بیان کردن آنچه کـه واجـب اســت بـه آن معتقـد‬ ‫م ‌‬
‫باشد و یا لزم است به آن معتقد نباشد‪ ،‬آنچه کــه شــرک اکــبر‬
‫یســازد‪ ،‬و یــا آنچــه کــه‬ ‫است و مســلمان را از اســلم خــارج م ‌‬
‫شرک اصغر است‪ ،‬و یا چیزی که سرانجامش شرک است و با‬
‫کمــال توحیــد منافــات دارد‪ ،‬و در نهــایت او را بــه شــرک اکــبر‬
‫یرساند‪ ،‬آن شرک اکبری که اگر صاحبش بمیرد و توبه نکنــد‬ ‫م ‌‬
‫الله متعــال او را نخواهــد بخشــید‪ ،‬و بــرای ابــد در آتــش جهنــم‬
‫یرونــد‪ ،‬خداونــد‬ ‫خواهد ماند‪ ،‬و تمام اعمــال صــالح او از بیــن م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)مائده‪(72 :‬‬ ‫‪ ‬‬

‫‪ -‬رواه امام احمد فی مسنده‪ (6/246) ،‬و ابن ماجه فی سننه‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(2/727‬کتاب تجارات‪ ،‬حدیث )‪(2148‬‬


‫‪173‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یگمان هر کس شریکی برای خدا قرار دهد‪ ،‬خدا بهشت را بــر او‬ ‫»ب ‌‬
‫حرام کرده است‪ ،‬و جایگاه او آتش )دوزخ( است‪ .‬و ســتمکاران یــار‬
‫و یاوری ندارند«‪.‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫و خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪    ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬‫‪   ‬‬
‫)نساء‪(48 :‬‬
‫یبخشد‪ ،‬ولــی گناهــان‬
‫یگمان خداوند )هرگز( شرک به خود را نم ‌‬‫»ب ‌‬
‫یبخشد‪ .‬و هر کـه بـرای خـدا‬ ‫جز آن را از هر کس که خود بخواهد م ‌‬
‫شریکی قائل گردد‪ ،‬گناه بزرگی را مرتکب شده است«‪.‬‬
‫ولی با این حــال پیوســته بســیاری ازمــردم بدشــومی انجــام‬
‫یدهند‪ ،‬مثل بدشومی به ماه صفر‪ .‬ســفر کــردن در آن‪ ،‬هیــچ‬ ‫م ‌‬
‫یدهنـد‪ ،‬هـر‬ ‫مناسبتی و یا مجلس شادی را در این ماه انجام نم ‌‬
‫گــاه آخــر مــاه صــفر رســید در آخریــن چهارشــنبه آن جمــع‬
‫یشوند‪ ،‬غـذاهای مخصـوص و حلـوا را در خـارج از شـهرها و‬ ‫م ‌‬
‫یها بــر‬ ‫یکنند‪ ،‬و برای رهایی و شفا از بیمار ‌‬ ‫روستاها درست م ‌‬
‫‪1‬‬
‫یروند‪.‬‬
‫روی گیاهان راه م ‌‬
‫شکی وجود ندارد که انجام این کارهــا جهــل و نــادانی اســت‬
‫یســازد‪ ،‬و از‬ ‫که انســان را – العیــاذ بــالله – بــه شــرک دچــار م ‌‬
‫هی‬ ‫یروند‪ ،‬و به ســلمت عقیــد ‌‬ ‫کآمیز به شمار م ‌‬ ‫تهای شر ‌‬ ‫بدع ‌‬
‫هاشــان‬ ‫یزنند‪ ،‬این کارها جز از کسانی که عقید ‌‬ ‫انسان ضربه م ‌‬
‫یشود‪ ،‬آن امــوری‬ ‫به بعضی امور شرکی آشفته باشد صادر نم ‌‬
‫لهای‬ ‫یکنــد‪ ،‬مثــل توســ ‌‬‫کــه بعضــی‪ ،‬بعضــی دیگــر را جلــب م ‌‬
‫شرکی‪ ،‬تبرک به مخلوقات‪ ،‬و استغاثه و فریادرسی از آنها‪.‬‬
‫ة ســالم و صــحیح بــه او‬ ‫اما کســی کــه خداونــد متعــال عقیــد ‌‬
‫بخشیده است‪ ،‬این افراد دائما ً و پیوسته بــر خــدا توکــل دارنــد‪،‬‬
‫تنها بر او اعتماد کرده‪ ،‬یقین دارند که آنچه بایــد بــه آنهــا برســد‬

‫‪ -‬به کتاب تحذیر المسلمین‪ ،‬ص ‪ 281‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪174‬‬

‫یتواند جلو آن را بگیرد‪ ،‬و آنچه که قـرار اسـت بـه‬ ‫هیچ کس نم ‌‬


‫او نرسد هرگــز بــه او نخواهــد رســید‪ ،‬و بدشــومی و بــدفالی و‬
‫اعتقاد نفع و ضرر از غیر خدا و سایر موارد دیگر همگی شــرک‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫یباشند‪ ،‬خداوند م ‌‬ ‫هستند و بزرگترین ظلم م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪        ‬‬ ‫‪      ‬‬
‫)لقمان‪(13 :‬‬ ‫‪      ‬‬
‫»واقعا ً شرک ستم بزرگی است«‪.‬‬
‫بدشــومی بــا تثــبیت توحیــد منافــات دارد‪ ،‬و تثــبیت و تحقیــق‬
‫توحید بعضی اوقات واجب و بعضی اوقات مستحب است‪.‬‬
‫اما واجب‪ :‬توحیــد واجــب‪ ،‬توحیــدی اســت کــه از شــوائب‬
‫شرک‪ ،‬بدعت و معاصی خالی باشد‪ ،‬به صورت کلی شرک ضد‬
‫یبــرد‪ ،‬و‬‫توحید است‪ ،‬بدعت‪ ،‬کمــال واجــب توحیــد را از بیــن م ‌‬
‫یزنــد و اجــر و ثــواب آن را نــاقص‬ ‫معاصــی بــه آن لطمــه م ‌‬
‫یگرداند‪.‬‬
‫م ‌‬
‫یشــود مگــر اینکــه از شــرک‬ ‫توحید برای هیچ عبدی ثابت نم ‌‬
‫‪1‬‬
‫اکبر و اصغر دور باشد و از بدعت و معاصی در امان باشد‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫یباشد ‪،‬‬ ‫و مستحب‪ :‬توحید مستحب‪ ،‬توحید مقربین الهی م ‌‬
‫هی محبــت‪،‬‬ ‫و آن جــذب روح بســوی خداســت‪ ،‬آن هــم بوســیل ‌‬
‫تــرس‪ ،‬تــوبه بســوی او‪ ،‬توکــل بــر او‪ ،‬دعــا و اخلص و اجلل و‬
‫هیبت برای او‪ ،‬و تعظیم و پرستش برای این ذات‪ ،‬هیــچ چیــزی‬
‫های بــرای آنچــه‬ ‫برای غیر خدا در دل و قلب ندارد‪ ،‬عــزم و اراد ‌‬
‫که خداوند حرام کرده است نــدارد‪ ،‬و هیــچ کراهــت و نــاراحتی‬
‫برای انجام آنچــه کــه خداونــد بــه آن دســتور داده اســت در دل‬
‫‪3‬‬
‫یباشد‪.‬‬
‫ندارد‪ ،‬که این حقیقت لاله اله الله م ‌‬

‫هی الشیخ ابن قاسم بر کتاب توحید‪ ،‬ص ‪ 37‬مراجعه‬ ‫‪ -‬به کتاب حاشی ‌‬ ‫‪1‬‬

‫شود‪.‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫‪ -‬مقربین کسانی هستند که خداوند در مورد آنها م ‌‬ ‫‪2‬‬

‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬


‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪‬‬
‫‪) ‬واقعه‪.(11-10 :‬‬
‫‪‬‬‫‪ ‬‬
‫‪ -‬به کتاب تیسیر العزیز الحمید‪ ،‬ص ‪ 76‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪3‬‬
‫‪175‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫هاللــه – در کتــاب التوحیــد‬ ‫شیخ محمــدبن عبــدالوهاب – رحم ‌‬


‫یگوید‪ :‬کسی که توحید حقیقی داشته باشــد بــدون حســاب و‬ ‫م ‌‬
‫یشــود‪ ،‬و حــدیثی را از ابــن عبــاس –‬ ‫کتــاب وارد بهشــت م ‌‬
‫یفرمایــد‪:‬‬ ‫یکنــد کــه پیــامبر‪ ‬م ‌‬ ‫یالله عنهمــا – روایــت م ‌‬‫رض ـ ‌‬
‫ُ‬
‫م‪ ،‬فأخذ النبی یمر معــه المــة‪ ،‬والنــبی یمــر‬ ‫»عرضت علی الم ُ‬
‫معه النفُر‪ ،‬والنبی یمر معه العشرة‪ ،‬والنبی یمر معـه الخمســة‪،‬‬
‫ل!‬ ‫ت‪ :‬یـا جبریـ ُ‬ ‫ت فــإذا ســواد ٌ کــثیر‪ ،‬قلـ ُ‬
‫النبی یمّر وحده‪ ،‬فنظــر ُ‬
‫ت فإذا ســواد‬ ‫هؤلِء أمتی؟ قال‪ :‬ل ولکن انظر إلی الفق‪ ،‬فنظر ُ‬
‫کثیر قال‪ :‬هؤلء أمتک قال‪ :‬هـؤلء أمتـک‪ ،‬وهـؤلء سـبعون ألفـا ً‬
‫دامهم لحســاب علیهــم ولعــذاب‪ .‬قلــت‪ :‬ولــم؟ قــال‪ :‬کــانوا‬ ‫قـ ّ‬
‫‪1‬‬
‫ن وعلی ربهم یتوکلون ‪«...‬‬ ‫ن ولیتطیرو َ‬ ‫لیکتوون ولیسترقو َ‬
‫»پیروان پیامبران گذشته به من نشــان داده شــده‪ ،‬پیــامبری‬
‫بود کــه جمــاعتی بــا او بودنــد‪ ،‬پیــامبری چنــد نفــر بــا او بودنــد‪،‬‬
‫پیامبری ده نفر با او بود‪ ،‬پیامبری پنج نفــر‪ ،‬پیــامبری تنهــا بــود‪،‬‬
‫بعدا ً نگاه کردم سیاهی زیادی را دیدم‪ ،‬گفتم ای جبریل آیا ایــن‬
‫امت من است؟ جبریل گفت خیر ولی به افق نگاه کن‪ ،‬پیــامبر‬
‫یفرمایــد‪ :‬نگــاه کــردم و ســیاهی خیلــی زیــادی را دیــدم‪،‬‬ ‫‪‬م ‌‬
‫جبرئیل فرمود ‪ :‬این امت شماست‪ ،‬و با آنها هفتاد هــزار دیگــر‬
‫هم وجود دارند‪ ،‬که نه حساب و کتاب دارند و نــه دچــار عــذاب‬
‫یشــوند ـــ‪ ،‬گفتــم‪:‬‬ ‫یشوند ـ یعنی بدون حساب وارد بهشت م ‌‬ ‫م ‌‬
‫چرا؟ گفت‪ :‬چون آنها به خاطر تسلیم شــدن در مقابــل قضــا و‬
‫یکردند که آنها را داغ کنند‪ ،‬و یا‬ ‫قدر خداوند از دیگران طلب نم ‌‬
‫بــرای شــفا و رهــایی از بیمــاری درخواســت رقیــه ـ ـ تعویــذ ـ ـ‬
‫یکردند‪ ،‬بلکه بر پروردگــار‬ ‫یکردند‪ ،‬و بدشومی و بد فالی نم ‌‬ ‫نم ‌‬
‫ینمودند‪.‬‬‫خود توکل م ‌‬
‫حضرت رسول اکرم‪ ‬صفات کسانی را که بدون حســاب و‬
‫یشوند بدشوم قرار ندادن چیزهــا و‬ ‫بدون عذاب وارد بهشت م ‌‬
‫یکنند‪ ،‬توکــل بــر‬ ‫یدهد‪ ،‬و بر خدا توکل م ‌‬ ‫لگیری قرار م ‌‬ ‫عدم فا ‌‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪،(406-11/405) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫کتاب الرقاق‪ ،‬حدیث شماره )‪ (6541‬و رواه مسلم‪ ،‬کتاب ایمان‪،‬‬


‫حدیث شماره )‪(220‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪176‬‬

‫خــدا اصــل جــامعی اســت کــه تمــام چیزهــا از آن منشــعب‬


‫یشوند‪.‬‬
‫م ‌‬
‫هی کلم این است که‪ ،‬بدشوم قرار دادن مــاه صــفر و‬ ‫خلص ‌‬
‫یباشــند‪ ،‬کــه‬
‫کآمیز م ‌‬
‫تهای شر ‌‬ ‫نهای دیگر از بدع ‌‬ ‫یا سایر زما ‌‬
‫واجــب اســت از آنهــا دوری کــرد‪ ،‬چــون در مــورد ایــن مســائل‬
‫بهای زیادی آمده است – والله اعلم‪.‬‬ ‫ترغیب و ترهی ‌‬
‫فصل سوم‬
‫عالول‬
‫ماه ربی ‌‬
‫رررر ررر رررر رررررر ‪ : ‬رر رررر رر ررر‬
‫ررررر ‪:‬‬‫ر ‌‬
‫بحث اول‪ :‬اولین کسی که این بدعت‬
‫را بوجود آورد‪.‬‬
‫بحث دوم‪ :‬وضعیت جامعه در آن زمان‪.‬‬
‫بحث سوم‪ :‬وارد کردن بعضی از‬
‫شبهات کسانی که معتقد به این بدعت‬
‫هستند و جواب آنها‪.‬‬
‫هی احیاء‬
‫بحث چهارم‪ :‬روش و طریق ‌‬
‫جشن تولد‪.‬‬
‫بحث پنجم‪ :‬حقیقت محبت حضرت‬
‫محمد ‪.‬‬
‫بحث ششم‪ :‬دیدگاه اهل سنت نسبت‬
‫به این بدعت‪.‬‬
‫بحث اول‬
‫اولین کسی که این بدعت‌ را بوجود آورد‬
‫بــا گذشــت قــرن اول‪ ،‬دوم‪ ،‬و ســوم در هیــچ کتــاب تــاریخی‬
‫نوشته نشد که هیچ یک از اصــحاب یــا تــابعین یــا تــابع تــابعین و‬
‫هاند با اینکه نهایت محبت با پیــامبر‪‬‬ ‫کسانی که بعد از آنها آمد ‌‬
‫هترین مردم نسبت بــه ســنت پیــامبر‪ ‬بودنــد و‬ ‫را داشتند و آگا ‌‬
‫صترین مردم برای تبعیت از شریعت این پیامبر‪ ،‬ولی بــا‬ ‫حری ‌‬
‫این حال نقل نشده که جشن و اجتماعی را برای تولــد ایشــان‬
‫هی عبید‬ ‫بگیرند‪ .‬اولین کسی که این بدعت را بوجود آورد‪ ،‬طایف ‌‬
‫ینامیدنـد‪ ،‬و بـه فرزنـد‬ ‫القداح‪ 1‬بودنـد‪ ،‬کـه خـود را فـاطمیین م ‌‬
‫یدادند‪ ،‬آنهــا در حقیقــت مؤســس‬ ‫یابن ابیطالب‪ ‬نسبت م ‌‬ ‫عل ‌‬
‫دعوت باطنیه بودند‪ ،‬جد آنها ابن دیصان مشهور به قداح بود‪ ،‬و‬
‫غلم و بردة جعفربن محمد صادق و اهل اهواز‪ 2‬بود‪ ،‬و یکــی از‬
‫سکنندگان مذهب باطنیه بــود‪ ،‬کــه در آن زمــان در عــراق‬ ‫تأسی ‌‬
‫بود‪ ،‬سپس به مغرب کوچ کرد و در آن ناحیه خود را بــه عقیــل‬
‫یکرد کــه از نســل او اســت‪،‬‬ ‫بن ابیطالب نسبت داد‪ ،‬و گمان م ‌‬
‫آن زمان که گروهی از تنــدروان رافضــی بــه او پیوســتند‪ ،‬ادعــا‬
‫هی محمدبن اسماعیل بن جعفر صادق است و آنها‬ ‫کرد از طایف ‌‬
‫هم قبول کردنــد‪ ،‬در حــالی کــه محمــدبن اســماعیل بــن جعفــر‬
‫مــرد و هیــچ فرزنــدی بعــد از خــود نداشــته اســت‪ .3‬و از‬ ‫صادق ُ‬
‫کسانی که دنبال او رفــت و از او پیــروی کــرد‪ :‬حمــدان قرمــط‬

‫یآورد آن را‬‫یگفتند چون هر گاه چشمی آب مروارید م ‌‬ ‫‪ - 1‬به او قداح م ‌‬


‫سرمه می کشید و علج می کرد‪.‬‬
‫برای تفصیل به‪ :‬وفیات العیان )‪ (118 /3‬و البدایه والنهایه )‪،(202 /11‬‬
‫لسان العرب )‪ (556 /2‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ - 2‬اهواز یکی از شهرهای ایران بین بصره و فارس قرار دارد‪ ،‬بازار‬
‫هاند اهل اهواز‬‫اهواز را ابوموسی اشعری افتتاح کرده است‪ ،‬گفت ‌‬
‫یباشند‪ ،‬بیماری تب در آن شایع‬ ‫قترین آنها م ‌‬
‫لترین مردم و احم ‌‬
‫بخی ‌‬
‫است‪ ،‬به کتاب معجم البلدان‪ (1/384) ،‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ - 3‬به کتاب فضائح الباطنیة‪ ،‬ص ‪ 16‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪179‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫بود‪ ،‬که گروه قرامطــه منســوب بــه او هســتند‪ ،‬ســپس بعــد از‬
‫اینکه روزگـار طــولنی بــر آنهــا گذشــت یکــی دیگــر از آنهــا کـه‬
‫هبن میمــون بــن‬ ‫مشهور به سعیدبن حسین بن احمد بن عبــدالل ‌‬
‫دیصان قداح بود ظاهر شد و بعدا ً اســم و نســب خــود را تغییــر‬
‫داد و به پیروان خود گفت‪ :‬من عبیدالله بن حسین بن محمدبن‬
‫اسماعیل بن جعفر صادق هستم‪ ،‬و سپس فتنــه و فســاد او در‬
‫‪1‬‬
‫مغرب ظهور کرد‪.‬‬
‫یگویــد‪ :‬فرزنــدان او امــروز بــر مصــر تســلط پیــدا‬ ‫بغدادی م ‌‬
‫‪2‬‬
‫هاند‪.‬‬
‫کرد ‌‬
‫یگوید‪ :‬اهل علم و محققین در انســاب‪ ،‬ادعــای‬ ‫ابن خلکان م ‌‬
‫‪3‬‬
‫یکنند‪.‬‬
‫او را در مورد نسبش تکذیب م ‌‬
‫ه جمعـــی از علمـــا و قضـــات و اشـــراف و‬ ‫در ســـال ‪‌ 402‬‬
‫هی‬ ‫صالحین و فقها و محدثین مقالتی نوشتند کــه مضــمون هم ‌‬
‫آنها طعن و اعــتراض در نســبت فــاطمیین ـ ـ عبیــدیین ـ ـ بــود و‬
‫یکــرد و حــاکم‬ ‫شهادت دادند که کسی که در مصر حکمرانی م ‌‬
‫آنجا بود‪ ،‬منصور بن نــزار ملقــب بــه »حـاکم« بــود کــه خداونــد‬
‫حکــم بــه نــابودی و خــواری و بــدبختی او دهــد‪ ،‬ابــن معــدبن‬
‫اسماعیل بن عبدالله بن سعید )خداوند او را خوشــبخت نکنــد(‪،‬‬
‫آنگاه که به ســرزمین مغــرب رفــت خــود را عبیــدالله خوانــد و‬
‫لقب خود را مهدی گذاشــت‪ ،‬و گذشــتگان او ادعــای خــوارج را‬
‫چگــونه‬‫داشتند‪ ،‬و نســبت بــه فرزنــدان علــی بــن ابیطــالب‪ ‬هی ‌‬
‫ارتباط و نسبتی نداشتند‪ ،‬و هیــچ کــس ایشــان را از اهــل بیــت‬
‫یهای دروغگویی هســتند‪ ،‬و رد‬ ‫علی‪ ‬نم ‌‬
‫یداند‪ ،‬بلکه آنها خارج ‌‬
‫ادعای باطل آنها در حرمین شایع بود‪ ،‬و در ابتــدای کارشــان در‬
‫مغرب شناخته شدند و نتوانستند کسی را فریب دهند‪ ،‬و کسی‬
‫آنها را تصدیق نکرد‪ .‬این حــاکم مصــر‪ ،‬او و پیروانــش‪ ،‬کــافران‬
‫فاسق و فاسد بودند‪ ،‬ملحد و مرتد و منکــر اســلم بودنــد و بــه‬

‫‪ -‬به کتاب الفرق بین الفرق‪ ،‬ص ‪ 266‬و بیان مذهب الباطنیه و بطلنه‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫ص ‪ 21-20‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬به کتاب الفرق بین الفرق‪ ،‬ص ‪ 267‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -‬به کتاب وفیات العیان مراجعه شود‪(118-3/117) ،‬‬ ‫‪3‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪180‬‬

‫تپرستی معتقد بودند‪ ،‬تمام حــدودی را کــه‬ ‫مذهب مجوسی و ب ‌‬


‫در قرآن آمده بــود‪ ،‬تعطیــل کردنــد‪ ،‬روابــط نامشــروع را مبــاح‬
‫نهــا را بــه نــاحق‬‫کرده‪ ،‬مشــروبات الکلــی را حلل نمــوده‪ ،‬خو ‌‬
‫یگفتنــد‪ ،‬علمــا و‬ ‫یریختنــد‪ ،‬پیــامبران را فحــش و ناســزا م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یفرستادند‪ ،‬ادعــای ربــوبیت و خــدایی‬ ‫صلحای سلف را لعنت م ‌‬
‫یکردنــد‪ ،‬و در ســال ‪ 402‬هجــری ایــن ادعاهــا را نوشــت‪ ،‬و‬ ‫م ‌‬
‫‪1‬‬
‫جماعت زیادی نیز آن را نوشتند و از او پیروی کردند‪.‬‬
‫هی آنهــا نوشــت و آن را‬ ‫و قاضــی البــاقلنی کتــابی در رد هم ‌‬
‫)کشف السرار وهتک الستار( نامید‪ .‬در آن تمام افتضــاحات و‬
‫یگویــد‪ :‬آنهــا‬
‫قبایح آنها را بیان کــرده اســت‪ ،‬و در مــورد آنهــا م ‌‬
‫ی بــودن را آشــکار و کفــر خــالص را‬ ‫گروهی هســتند کــه رافضـ ‌‬
‫ینمایند‪.2‬‬
‫پنهان م ‌‬
‫هالله – در مورد آنهـا سـؤال‬ ‫از شیخ السلم ابن تیمیه – رحم ‌‬
‫یباشند‪،‬‬ ‫قترین و کافرترین مردم م ‌‬ ‫شد‪ ،‬جواب داد‪ :‬آنها از فاس ‌‬
‫ح بودن نسب آنها شــهادت‬ ‫و هر کس به ایمان‪ ،‬تقوی‪ ،‬و یا صحی ‌‬
‫دهــد بــه چیــزی شــهادت داده اســت کــه بــه آن علــم و آگــاهی‬
‫یفرماید‪:‬‬‫نداشته است‪ ،‬و خداوند هم م ‌‬
‫‪             ‬‬
‫)اسراء‪(36 :‬‬ ‫‪        ‬‬
‫هروی مکن که از آن ناآگاهی«‪.‬‬
‫»از چیزی دنبال ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫و خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫)زخرف‪(86 :‬‬ ‫‪   ‬‬
‫‪ - 1‬از جمله‪ :‬از علویین‪ :‬مرتضی‪ ،‬رضی‪ ،‬ابن الرزق الموسوی‪ ،‬ابوطاهر‬
‫ییعلی‪.‬‬
‫بن ابی الطیب‪ ،‬محمدبن عمرو بن اب ‌‬
‫از قضات‪ :‬ابومحمدبن الکفانی‪ ،‬ابوالقاسم الجزری‪ ،‬ابوالعباس بن‬
‫الشیوری‪.‬‬
‫از فقهاء‪ :‬ابوحامد السفرایینی‪ ،‬ابومحمدبن الکسفلی‪ ،‬ابوالحسین‬
‫القدوری‪ ،‬ابوعبدالله الصمیری و ابوعبدالله البیضاوی و ابوعلی بن‬
‫حکمان‪.‬‬
‫از شهود‪ :‬ابوالقاسم التنوفی‪ .‬به البداية والنهاية مراجعه شود‪(11/386) ،‬‬
‫‪ - 2‬به البدایه والنهایه )‪ (387 /11‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪181‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫»مگر کسانی که آگاهانه بر حق شهادت و گواهی داده باشند«‪.‬‬


‫یدهنــد کــه ایــن‬
‫تمام علما و ائمه و جمهور امــت شــهادت م ‌‬
‫گروه منافق و مرتد هسـتند‪ ،‬اسـلم را آشـکار و کفـر را پنهـان‬
‫یکنند‪ ،‬کسی که بــر ایمــان آنهــا شــهادت دهــد بــه چیــزی کــه‬ ‫م ‌‬
‫آگاهی و علم ندارد شهادت داده است‪ ،‬زیــرا دلیــل زیــاد بــرای‬
‫نفاق و زندیق بودن آنها وجود دارد‪.‬‬
‫به همین صورت در مورد نسب آنها‪ ،‬جمهــور امــت در نســب‬
‫یکننــد از طــرف‬ ‫یزنند و آن نسبی که آنهــا ادعــا م ‌‬ ‫آنها طعنه م ‌‬
‫یگویند آنها از فرزندان مجوس یا یهــود‬ ‫یشود‪ ،‬و م ‌‬ ‫جمهور رد م ‌‬
‫یهــا و‬
‫یهــا و مالک ‌‬ ‫یباشند‪ ،‬که این نظریه از جمــاعتی از حنف ‌‬ ‫م ‌‬
‫یهــا و اهــل حــدیث و اهــل کلم و علمــای‬ ‫یها و حنبل ‌‬‫شــافع ‌‬
‫یباشــد‪ .‬و‬ ‫بشناس و عموم مردم و ‪ ...‬مشهور و مشهود م ‌‬ ‫نس ‌‬
‫ن اخبار مردم و روزگار‬ ‫فکنندگا ِ‬‫این مطلبی است که عموم تألی ‌‬
‫هاند‪ ،‬بصورتی که بعضی در این مســئله توقــف‬ ‫آنها‪ ،‬آن را نوشت ‌‬
‫هاند‪ ،‬مثل ابــن اثیــر موصــلی در‬ ‫کرده و آن را شرح و بسط داد ‌‬
‫کتــاب تــاریخش‪ ،‬ایشــان آنچــه را کــه دانشــمندان مســلمان در‬
‫هاند بیان کرده است‪.‬‬ ‫طعنه در نسب آنها نوشت ‌‬
‫اما جمهور مصنفین از قدیم و جدید‪ ،‬حتی قاضی ابن خلکــان‬
‫یکننــد‪ ،‬بــه همیــن‬‫در تاریــخ خــود‪ ،‬بطلن نســب آنهــا را بیــان م ‌‬
‫صورت ابن جوزیه و ابوشامه و غیر آنها از اهل علــم نیــز آن را‬
‫یکنند‪ .‬حتی بعضی از علما در مورد کشــف اســرار آنهــا و‬ ‫رد م ‌‬
‫هاند‪ ،‬مثــل قاضــی‬ ‫برمل کردن مسائل پنهــانی آنهــا کتــاب نوشــت ‌‬
‫ابوبکر باقلنی در کتاب مشهور خود در )کشف اسرارهم وهتک‬
‫استارهم( بیان کرده است که آنها از فرزندان مجوس هســتند‪،‬‬
‫و مذهب آنها از مــذاهب یهــود و نصــاری بــدتر و شــرتر اســت‪،‬‬
‫وکنندگان که الوهیت یا نبــوت علــی را‬ ‫حتی از مذاهب بسیار غل ‌‬
‫یکنند‪ ،‬بدتر و و ایشان از غلو کننــدگان کــافرتر هســتند‪.‬‬ ‫تأیید م ‌‬
‫همچنین قاضی ابویعلی در کتابش )المعتمد( یک فصل طــولنی‬
‫را در شرح کــافر بــودن آنهــا نوشــته اســت‪ .‬ابوحامــد غزالــی –‬
‫هالله – هــم در کتــابش کــه آن را )فضــائل المســتظهریه و‬ ‫رحم ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪182‬‬

‫یگوید‪ :‬ظاهر مذهب آنها رافضــی‬ ‫فضائح الباطنیه( نام نهاده‪ ،‬م ‌‬
‫‪1‬‬
‫یباشد ‪.‬‬‫است و باطن و درون آن کفر خالص م ‌‬
‫قاضی عبدالجبار بن احمــد و امثــال او کــه معــتزله و متشــیع‬
‫یدهنــد‪ ،‬بلکــه هــر‬ ‫هستند‪ ،‬و هیچ کس را بر علی ‪ ‬تفضــیل نم ‌‬
‫یهــا‬ ‫یدانند‪ ،‬باطن ‌‬ ‫کس را که با او بجنگد اگر توبه نکند فاسق م ‌‬
‫یشـــمارند‪ ،‬ایـــن ســـخن‬ ‫را از بزرگـــان منـــافقین و زنـــادق م ‌‬
‫یها در حــق آنهاســت‪ ،‬پــس نظــر و ســخن اهــل ســنت و‬ ‫معتزل ‌‬
‫جماعت باید در مورد آنها چگونه باشد؟!‬
‫هنظرترین مردم هســتند‪،‬‬ ‫یهای امامی هم‪ ،‬با اینکه کوت ‌‬ ‫رافض ‌‬
‫و نه عقل و نه نقلی دارند‪ ،‬و از دین صحیح ودرستی برخــوردار‬
‫قهای منافق‪ ،‬و ســخن ایــن‬ ‫یدانند که سخن این زندی ‌‬ ‫نیستند‪ ،‬م ‌‬
‫یکنند‬ ‫یها از سخن کسانی که در شخصیت علی ‪ ‬غلو م ‌‬ ‫باطن ‌‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫یدانند‪ ،‬بدتر و شرتر م ‌‬ ‫و او را خدا م ‌‬
‫اما رد نسب آنها از جمهور علمای امت از تمام طوایف نقل‬
‫هاند‪.‬‬‫شده و آن را به اتفاق رد کرد ‌‬
‫تمام علمای امت که از نظــر علمــی و دینــی جــای اطمینــان‬
‫هی بنوعبیــد‬ ‫یباشند در نســب و دیــن ایــن افــراد یعنــی طــایف ‌‬ ‫م ‌‬
‫هانــد‪ ،‬آنهــا را بــه‬
‫القداح طعنــه زده و عیــب آنهــا را آشــکار کرد ‌‬
‫یکننــد‪ ،‬چــون در ایــن مــورد‬ ‫خاطر رافضی و شیعه بودن ذم نم ‌‬
‫موافقان بسیاری دارند‪ ،‬بلکــه آنهــا را قرامطــه و بــاطنیه قــرار‬
‫یدهند‪ ،‬که اســماعیلیه و نصــیریه و منــافقین دیگــر جــزو آنهــا‬ ‫م ‌‬
‫یدارند‪،‬‬ ‫هستند؛ آن کسانی که اسلم را ظاهر و کفر را پنهان م ‌‬
‫آن کسانی که بعضی از اقوال مجوس و فلسفه را گرفته و به‬
‫یکنند‪ .‬هر کس به صحت نسب و ایمان آنها شهادت‬ ‫آن عمل م ‌‬
‫دهد‪ ،‬کمترین حد شهادتش این است که ایـن شــهادت را بــدون‬
‫علم و آگاهی داده اســت‪ ،‬و بــه چیــزی کــه علــم نداشــته حکــم‬
‫نموده است‪ ،‬که این کار به اتفاق تمام علما حرام است‪ ،‬البتــه‬
‫الحاد و نفاق و دشمنی ایشان با آنچه که پیامبر‪ ‬آورده اســت‬
‫یهــا‬‫دلیــل و حجــت بــر بطلن منســوب بــودن آنهــا بــه فاطم ‌‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫به کتاب فضائح الباطنیه ص‪ (37) :‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪183‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫چون کسی که از نزدیکان پیــامبر‪ ‬باشــد‪ ،‬و جانشــین او در‬


‫میان امت باشد‪ ،‬با دین و آیینــی کــه او آورده اســت مثــل اینهــا‬
‫یامیــه کســی را‬ ‫یهاشــم و بن ‌‬ ‫یورزد‪ ،‬در میــان بن ‌‬‫دشــمنی نم ‌‬
‫یشناسیم که انکار دین اسلم را بکند چه رسد به اینکه با او‬ ‫نم ‌‬
‫دشمنی ورزد‪ ،‬بــه همیــن خــاطر تمــام کســانی کــه در ظــاهر و‬
‫هاند دشمن این گروه هســتند‪،‬‬ ‫باطن بر دین اسلم اطمینان یافت ‌‬
‫تنها کســانی آنهــا را دوســت دارنــد کــه ملحــد و دشــمن خــدا و‬
‫رسول‪ ‬او باشند‪ ،‬و یا اینکه نسبت به دین و آنچه کــه رســول‬
‫خدا‪ ‬آورده است جاهل و نــادان باشــند‪ ،‬کــه ایــن دلیــل کــافر‬
‫یباشد‪.1‬‬‫غگو بودن آنها در اصل و نسبشان م ‌‬ ‫بودن و درو ‌‬
‫اولین کسی که بدعت جشن تولــد پیــامبر‪ ‬را مطــرح کــرد‪،‬‬
‫گروه باطنیه بودند که با این کار خواستند دیــن مــردم را تغییــر‬
‫دهند‪ ،‬و چیزی را وارد آن کنند که دین نیست‪ ،‬چون از دین خود‬
‫تها برای از بین بردن‬ ‫دور هستند‪ ،‬مشغول شدن مردم به بدع ‌‬
‫سنت پیامبر‪ ‬و دور شدن از شریعت و دین خــدا راه ســهل و‬
‫های است‪.‬‬ ‫ساد ‌‬
‫عبیدیین در سال ‪ 362‬هجری پنجم رمضان وارد مصر شــدند‬
‫‪2‬‬
‫و این ابتدای تسلط آنها بر آنجا بود‪.‬‬
‫هشــنبه هفتــم رمضــان ســال‬ ‫یگوینــد‪ :‬روز س ‌‬ ‫و بعضی هــم م ‌‬
‫‪ 362‬هجری وارد مصر شدند‪ ،‬که بدعت جشــن تولــد پیــامبر‪‬‬
‫یها پیــدا شــد‪ ،‬و‬‫به صورت عمومی و خصوصی در زمــان عبیــد ‌‬
‫قبل از آنها هیچ احدی این کار را انجام نداده بود‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬یادبود روزهایی که خلفای فاطمی آنهــا را‬ ‫مقریزی م ‌‬
‫یگیرند وضعیت مردم را خوب و نعمـت آنهـا‬ ‫جشن و مراسم م ‌‬
‫یگرداند‪.‬‬
‫را فراوان م ‌‬
‫نها و مراسـ ‌‬
‫م‬ ‫یها در طــول ســال جشـ ‌‬ ‫و برای خلفای فاطم ‌‬
‫زیادی وجود داشت‪ ،‬از آن جمله ‪:‬‬

‫‪ -‬به مجموع الفتاوی شیخ السلم ابن تیمیه مراجعه شود‪-35/120) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪(121‬‬
‫‪ -‬به البداية والنهاية‪ (11/306) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪184‬‬

‫مراســم اول و ابتــدای ســال‪ ،‬روز عاشــورا‪ ،‬میلد پیــامبر‪،‬‬


‫هی‬ ‫یبن ابیطالب‪ ‬میلد حسن و حســین‪ ،‬میلد فــاطم ‌‬ ‫میلد عل ‌‬
‫هی‬ ‫هی حاضر‪ ،‬شب اول مــاه رجــب‪ ،‬شــب نیم ‌‬ ‫زهرا‪ ،‬میلد خلیف ‌‬
‫هی شعبان‪ ،‬مراسم شب‬ ‫رجب‪ ،‬شب اول ماه شعبان‪ ،‬شب نیم ‌‬
‫ههای رمضــان‪ ،‬شــب ختــم‪،‬‬ ‫رمضــان‪ ،‬ابتــدای رمضــان‪ ،‬حاشــی ‌‬
‫مراسم عید فطر‪ ،‬مراسم عید قربان‪ ،‬عید غــدیر خــم‪ ،‬مراســم‬
‫لباس پوشیدن زمستان و تابستان‪ ،‬مراسم فتــح خلیــج‪ ،‬نــوروز‪،‬‬
‫عیــد یــادبود غســل تعمیــد حضــرت عیســی‪ ،‬میلد مســیح‪،‬‬
‫پنجشنبة عــدس‪ ،‬و روزهــای ســوارکاران‪ .1‬ســپس هــر کــدام از‬
‫یدهد‪.‬‬ ‫نها و مراسم آن را توضیح م ‌‬ ‫جش ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬و او از‬ ‫این شــهادتی واضــح و آشــکار از مقریــزی م ‌‬
‫یکند از منتسبین علی بــن ابیطــالب‪‬‬ ‫کسانی است که ادعا م ‌‬
‫یکنــد کــه‬ ‫یباشد و از مدافعین آنهــا اســت‪ ،‬مقریــزی ثــابت م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یها ســبب بل و مصــیبت در میــان مســلمانان شــدند‪ ،‬آنهــا‬ ‫عبید ‌‬
‫تطلبان باز کردنــد‪،‬‬ ‫م بدعت را بر روی فرص ‌‬ ‫بودند که درِ مراس ‌‬
‫یها را جشــن‬ ‫یها و مســیح ‌‬ ‫نهای مجوس ـ ‌‬ ‫حتی آنها اعیاد و جش ‌‬
‫یگرفتنــد‪ ،‬مثــل نــوروز‪ ،‬غســل تعمیــد حضــرت عیســی‪ ،‬میلد‬ ‫م ‌‬
‫مسیح‪ ،‬خمیــس العــدس‪ ،‬کــه ایــن از دلیلــی اســت کــه آنهــا از‬
‫هاند‪ ،‬بــا‬
‫هانــد‪ ،‬و بــا آن جنگیــده و دشــمنی داشــت ‌‬ ‫اســلم دور بود ‌‬
‫هاند‪.‬‬‫اینکه آن را آشکار نکرد ‌‬
‫نهای مــذکور از‬ ‫و اینها دلیل است بر اینکه زنده کــردن جشـ ‌‬
‫جمله میلد پیامبر‪ ‬همانطور که بــه گمــان خودشــان محبــت و‬
‫یدهند‪ ،‬و برای عموم مــردم‬ ‫هاشان را به پیامبر‪ ‬نشان م ‌‬ ‫علق ‌‬
‫یکنند که برای محبت است‪ ،‬بلکه قصــد و‬ ‫هلوحان بیان م ‌‬ ‫و ساد ‌‬
‫یهــای مــذهب اســماعیلی‬ ‫هدف آنهــا در ایــن کــار انتشــار ویژگ ‌‬
‫ههای فاســد خــود در میــان مــردم‬ ‫باطنی بــوده‪ ،‬و پخــش عقیــد ‌‬
‫هی درسـت‬ ‫یباشد‪ ،‬و دور کردن مردم از دین صـحیح و عقیــد ‌‬ ‫م ‌‬
‫م و امــر نمــودن بــه زنــده نگــه‬ ‫هی ایــن مراس ـ ‌‬ ‫است‪ ،‬که بوسیل ‌‬
‫داشتن آنها و تحریک مــردم بــرای انجــام آنهــا و خــرج و صــرف‬

‫‪ -‬به الخطط المقریزیه‪ (1/409) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫‪185‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫نمــودن پــول زیــادی در ایــن راه از صــراط مســتقیم منحــرف‬


‫یکنند‪.‬‬‫م ‌‬
‫هی آنچه که گذشت این است‪ ،‬اولین کســانی کــه میلد‬ ‫خلص ‌‬
‫پیامبر‪ ‬را جشن گرفتند بنوعبیــد قــداح – فاطم ‌‬
‫یهــا – بودنــد‪،‬‬
‫دلیل این ادعاه‌ا‪ :‬آنچه کــه مقریــزی در کتــاب خــود بیــان کــرده‬
‫است و قلقشندی نیز در کتاب خود به نام )صبح العشی( ایــن‬
‫مطالب را بیان کرده است‪.‬‬
‫و جمــاعتی از علمــای متــأخر نیــز بــه ایــن مطــالب تصــریح‬
‫‪1‬‬
‫هاند‪.‬‬‫کرد ‌‬
‫و اما آنچه ابوشامه در کتابش بـه نـام – البـاعث علـی انکـار‬
‫البدع والحوادث – از تعریف و تأیید جشــن میلد پیــامبر‪ ‬ذکــر‬
‫بترین چیزی است که در‬ ‫یگوید‪ :‬از نیکوترین و خو ‌‬ ‫یکند و م ‌‬ ‫م ‌‬
‫‪2‬‬
‫مو‬ ‫زمان خود ایجاد شده است ‪ ،‬و اولین کسی که ایــن مراســ ‌‬
‫مجلس را تشکیل داد در موصل‪ 3‬بود‪ ،‬و شــیخ عمــر بــن محمــد‬
‫المل یکی از صالحین مشهور‪ ،‬و در این کار صاحب إربل ‪ 4‬به او‬
‫اقتدا کرد‪ .‬که این دلیل بر این نیست که اولین کسی که جشن‬
‫میلد پیامبر‪ ‬را گرفت صاحب إربل بوده است‪ :‬به دو دلیل‪:‬‬
‫‪ -‬از جمله‪ :‬محمد بخیت المطیعی در کتابش احسن الکلم‪ ،‬ص )‪،(44‬‬ ‫‪1‬‬

‫علی محفوظ در کتابش البداع‪ ،‬ص )‪ ،(251‬حسن سندوبی در کتابش‬


‫تاریخ الحتفال بالمولد النبی‪ ،‬ص )‪ ،(62‬علی الجندی در کتاب نفخ‬
‫الزهار‪ ،‬ص ‪ ،185‬اسماعیل النصاری در کتاب القول الفصل‪ ،‬ص )‬
‫‪ ،(64‬و مؤلفین دیگر در این موضوع‪.‬‬
‫یگوید جشن تولد پیامبر‪ ‬چیز‬ ‫‪ -‬آنچه ابوشامه بیان کرده است و م ‌‬ ‫‪2‬‬

‫خوبی است‪ ،‬خطا و اشتباه واضحی است‪ ،‬مخالف نظر تمام علمای‬
‫یباشد‪ .‬خدا ما و او‬‫امت است‪ ،‬و یکی از خطاها و اشتباهات علما م ‌‬
‫را ببخشد‪.‬‬
‫یباشد‪.‬‬‫‪ -‬یکی از شهرهای عراق م ‌‬ ‫‪3‬‬

‫یباشد‪ ،‬اربل‬
‫‪ -‬إربل‪ :‬از ربل یا ریبال است‪ ،‬نوعی از انواع نبات م ‌‬ ‫‪4‬‬

‫های بلند از خاک است‪ ،‬که کار‬ ‫های محکم و شهری بزرگ بر تپ ‌‬ ‫قلع ‌‬
‫یباشد‪ ،‬میان موصل و اربل دور روز فاصله وجود دارد‪،‬‬ ‫یها م ‌‬
‫موصل ‌‬
‫که امیر کوکبوری آن را آباد کرد‪ ،‬و آنجا اقامت گزید‪ ،‬اکثر اهل اربل‬
‫کرد هستند‪ ،‬در شمال عراق‪ ،‬شرق موصل قرار دارد‪ .‬به معجم‬ ‫ُ‬
‫البلدان‪ (139-5/122) ،‬مراجعه شود‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪186‬‬

‫هاللــه – ایــن اولــویت را مقیــد بــه ایــن‬ ‫اول‪ :‬ابوشــامه – رحم ‌‬


‫کــرده اســت کــه اولیــن کســی کــه مراســم میلد نــبی‪ ‬را در‬
‫موصل برپا کرده بود او صاحب إربل بود‪ 1‬که بــه شــیخ عمربــن‬
‫محمد المل اقتـدا کـرد و از او پیـروی نمـود‪ .‬در آن هیـچ دلیلـی‬
‫وجود ندارد که صاحب إربل اولین کسی باشـد کـه مطلقــا ایـن‬
‫بدعت را بوجود آورده است‪.‬‬
‫حســن‬ ‫هالله – در کتــاب خــود بــه نــام – ُ‬ ‫ولی سیوطی – رحم ‌‬
‫یگویــد‪ :‬اولیــن کســی مراســم‬ ‫المقصــد فــی عمــل المولــد – م ‌‬
‫جشن تولد پیامبر‪ ‬را بوجــود آورد صــاحب إربــل ملــک مظفــر‬
‫نالــدین علــی بــن بکتکیــن یکــی از‬ ‫ابوســعید کوکبــوری بــن زی ‌‬
‫‪2‬‬
‫پادشاهان بزرگ بود‪.‬‬
‫یگویـد‪ :‬ایـن بـدعت – میلد‬ ‫شیخ محمدبن ابراهیم آل شیخ م ‌‬
‫پیامبر‪ - ‬در قــرن ششــم هجــری توســط ابوســعید کوکبــوری‬
‫بوجود آمد‪.3‬‬
‫یگوید‪ :‬مراسم جشن میلد پیــامبر‪‬‬ ‫شیخ حمود التویجری م ‌‬
‫بدعتی است در دیــن اســلم‪ ،‬کــه ســلطان إربــل در آخــر قــرن‬
‫‪4‬‬
‫ششم هجری یا در اوایل قرن هفتم هجری آن را ایجاد کرد‪.‬‬
‫یها‬‫زمانی که این حقایق را دانستیم‪ ،‬شکی نیست کــه عبیــد ‌‬
‫اولین کسانی بودند که مراسم جشن میلد پیامبر‪ ‬را به وجود‬
‫بهای تاریخ و ســیره آمــده‬ ‫آوردند‪ ،‬آن هم طبق آنچه که در کتا ‌‬
‫هی دوم قــرن چهــارم هجــری وارد‬ ‫یها در نیم ‌‬ ‫است‪ ،‬چون عبیــد ‌‬
‫هگــذاری کردنـد‪ ،‬و تـا قــرن‬ ‫مصر شــدند و پادشـاهی خــود را پای ‌‬
‫پنجم و نصف قرن ششم هجری ادامه یافت‪.‬‬

‫‪ -‬به الباعث الحثیث ص‪ (21) :‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به کتاب الحاوی‪ (1/189) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -‬به فتاوی و رسائل الشیخ محمد بن ابراهیم )‪ (59 /3‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪ -‬به کتاب الرد القوی‪ ،‬ص ‪ 89‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪4‬‬


‫‪187‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫معز معدبن اسماعیل در سال ‪ 362‬هجری‪ 1‬در مــاه رمضــان‬


‫وارد قاهره شد‪ ،‬که این ابتدای حکمرانی آنها در مصــر بــود‪ .2‬و‬
‫هی آنهــا‬‫یگوینــد در ســال ‪ 363‬بــود‪ .3‬آخریــن خلیف ‌‬‫بعضی هم م ‌‬
‫‪4‬‬
‫عاضد بود‪ ،‬که در سال ‪ 567‬هجری درگذشت ‪.‬‬
‫و اما مظفرالدین صاحب إربـل‪ ،‬ولدتـش سـال ‪ 549‬هجـری‬
‫بود‪ ،‬و در سال ‪ 630‬هجری درگذشت‪.5‬‬
‫یها بــرای ایجــاد‬
‫این دلیل بسیار قاطعی است بر اینکه عبیــد ‌‬
‫بدعت از صاحب إربل جلوتر هستند‪.‬‬
‫صاحب إربل اولیـن کسـی نیسـت کـه ایـن بـدعت را بوجـود‬
‫هاند‪ ،‬ولــی‬ ‫یها نزدیک دو قرن از او پیشی گرفت ‌‬ ‫آورد‪ ،‬بلکه عبید ‌‬
‫این مانعی نـدارد کـه صـاحب إربـل اولیـن کســی باشـد کـه در‬
‫موصـــل جشـــن میلد پیـــامبر‪ ‬را انجـــام داده باشـــد‪ ،‬چـــون‬
‫یها در دولتشـــان در مصـــر بـــوده اســـت‪،‬‬ ‫مهای عبیـــد ‌‬‫مراســـ ‌‬
‫بهای تاریخ ذکر شده است والله اعلم‪.‬‬ ‫همانطور که در کتا ‌‬

‫‪ - 1‬به البدایه والنهایه )‪ (306 /11‬و اتعاظ الحنفا )‪ (134 /1‬مراجعه‬


‫شود‪.‬‬
‫‪ - 2‬اولین کسی که از آنها حکومت را بدست گرفت‪ :‬مهدی عبید الله‬
‫)در سال ‪ 296‬هـ( بود و مهدیه را در المغرب بنا کرد‪ ،‬بعد از او‬
‫پسرش القائم محمد‪ ،‬سپس پسرش المنصور اسماعیل‪ ،‬سپس‬
‫پسرش المعز معد آمده و او اولین کسی از آنهاست که به سرزمین‬
‫مصر داخل شده و در آنجا پادشاهی کرد‪.‬‬
‫به البدایه والنهایه )‪ (283 /11‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ - 3‬به اخبار ملوک بنی عبید ص‪ 88 :‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ - 4‬به البدایه والنهایه )‪ (280 /11‬و اتعاظ الحنفا )‪(332،334 /1‬‬
‫مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ - 5‬به کتاب وفیات العیان )‪ (120 /4‬مراجعه شود‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪188‬‬

‫بحث دوم‬
‫وضعیت جامعه در آن زمان‬
‫یها یــک چیــز بــود‪ ،‬و آن کــار و‬ ‫سیاست و هــدف تمــام عبیــد ‌‬
‫تلش جدی برای ملزم کردن مردم به مذهب خود و انتشــار آن‬
‫در تمام نقاط مصر و جاهای دیگر که بر آن تسلط داشتند و یــا‬
‫با آنها همسایه بودند‪.‬‬
‫یهــا مهربــان بــود‪،‬‬ ‫یها و یهود ‌‬ ‫عبــدالعزیز نســبت بــه مســیح ‌‬
‫همچنان که پدرش – معز معد ابوتمیم – قبل از او با آنها چنیــن‬
‫نتر بود‪ ،‬چون با آنهــا‬ ‫یها مهربا ‌‬ ‫بود‪ ،‬ولی عزیز نسبت به مسیح ‌‬
‫‪1‬‬
‫ارتباط نسبی داشت‪.‬‬
‫عبــدالعزیز‪ ،‬عیســی بــن نســطورس را بــه کرســی وزارت‬
‫رساند‪ ،‬همچنان که منشأ یهودی را والی و استاندار شام نمود‪،‬‬
‫تهای خود را آشــکارا بــرای‬ ‫ابن نسطورس و منشأ یهودی محب ‌‬
‫تهای دولــتی منصــوب‬ ‫ت خود ابراز نمودنــد‪ ،‬آنهــا را در پس ـ ‌‬ ‫مل ‌‬
‫کردند و مسلمانان را از آن مناصــب دور نمودنــد‪ ،‬و مســلمانان‬
‫تها به غیر مســلمانان‬ ‫هم اعتراضات خود را به خاطر این محب ‌‬
‫یها به جایی رسید کــه‬ ‫آشکار کردند‪ ،‬و این اعتراضات و ناراحت ‌‬
‫های به عزیز نوشت‪ :‬به آن کسی که یهود را به وســیلة‬ ‫زنی نام ‌‬
‫یبن نســطورس عــزت و‬ ‫هی عیسـ ‌‬ ‫یها را بوســیل ‌‬
‫منشأ و مسیح ‌‬
‫هی تو دچار ذلــت و خــواری‬ ‫مقام بخشید‪ ،‬و مسلمانان را بوسیل ‌‬
‫‪2‬‬
‫نمود ‪. ...‬‬
‫های بــه‬ ‫در نتیجه عزیز جلو ابــن نســطورس را گرفــت و نــام ‌‬
‫شــام نوشــت کــه منشــأ و غیــر او از مســئولین یهــودی برکنــار‬
‫تها و کارهــا بــر اســاس کتــاب‬ ‫شوند‪ ،‬و دســتور داد کــه قضــاو ‌‬
‫هی دولت قضاتی‬ ‫مسلمانان باشد‪ ،‬و در تمام نقاط تحت سیطر ‌‬
‫را برای نظارت بر کارهای آنان تعیین نمود‪ .‬ولکن امیــره ســت‬

‫‪ -‬با یک زن مسیحی ازدواج کرد‪ ،‬و دو برادر زنش را بر بعضی کلیساها‬ ‫‪1‬‬

‫بعنوان مسئول قرار داد‪ .‬به کتاب الدولة الفاطمیة‪ ،‬ص ‪ 202‬مراجعه‬
‫شود‪.‬‬
‫‪ -‬به البداية والنهاية )‪ (358 /11‬و المنتظم )‪ (190 /7‬و اتعاظ الحنفاء‬ ‫‪2‬‬

‫)‪ (297 /1‬مراجعه شود‪.‬‬


‫‪189‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫ه شفاعت ابن نسطورس را کــرد‪ ،‬و عزیــز او‬ ‫الملک دختر خلیف ‌‬
‫را بــرای بــار دوم بــه وزارت رســاند‪ ،‬و از او تعهــد گرفــت کــه‬
‫مسلمانان را در مشاغل حکومتی استخدام کند‪.‬‬
‫سترین و‬ ‫در زمـــان عزیـــز )‪ (376-365‬اهـــل کتـــاب حســا ‌‬
‫بزرگترین مناصــب و مســئولیتها را بدســت گرفتنــد‪ ،‬و در زمــان‬
‫ههـــایی کـــه بعـــد از او آمدنـــد‬
‫مستنصـــر )‪ (487-427‬و خلیف ‌‬
‫مترین مناصب مالی را در دولت بدست گرفتنــد و بــه مقــام‬ ‫مه ‌‬
‫وزارت هم رسیدند‪.‬‬
‫این معامله تنها به آنچه گذشت منحصر نشد‪ ،‬بلکه بعضــی از‬
‫ه) در زیــارت و بازدیــد‬ ‫خلفای عبیــدی مثــل حــافظ )‪‌ 544-524‬‬
‫یها اشتیاق فــراوان داشــتند‪ ،‬و خلیفــه المــر )‪-495‬‬ ‫دیر مسیح ‌‬
‫یداد‪ ،‬و در‬ ‫ه) به بعضی از راهبان ده هزار درهــم هــدیه م ‌‬ ‫‪‌ 524‬‬
‫‪1‬‬
‫یها درآمد کلیساهای مصر بسیار زیاد شد‪.‬‬ ‫زمان عبید ‌‬
‫یها بســیار بــا مهربــانی و محبــت و علقــه‬ ‫یها با مسیح ‌‬ ‫عبید ‌‬
‫عگیری‬ ‫یکردنــد‪ ،‬پــس زمــانی کــه موقــف و موضــ ‌‬ ‫برخــورد م ‌‬
‫یها این چنین باشد‪ ،‬ببینیم موقف‬ ‫یها و مسیح ‌‬ ‫یها با یهود ‌‬ ‫عبید ‌‬
‫ی آنها در مقابل اهل سنت چگونه است؟!‬ ‫عگیر ‌‬ ‫و موض ‌‬
‫یها هر سه خلیفه – ابوبکر – عمــر ‪ -‬عثمــان‪ ‬و ســایر‬ ‫عبید ‌‬
‫یگفتنــد دشــمن آنهــا دشــمن‬ ‫یکردند‪ ،‬چون م ‌‬ ‫اصحاب را لعن م ‌‬
‫یباشــد‪ .‬و فضــایل علــی و فرزنــدانش را بــر روی‬ ‫علی‪ ‬نیز م ‌‬
‫بهــای آنــان بــر‬
‫ینوشــتند‪ ،‬و خطی ‌‬ ‫سکه و دیوارهــای مســاجد م ‌‬
‫یکردند‪.‬‬
‫تمام منبرهای مصر اصحاب را لعن م ‌‬
‫یها تمام مسئولین مصری را ملزم و اجبار کرده بودنــد‬ ‫عبید ‌‬
‫که مذهب عبیــدی بــاطنی را بپذیرنــد‪ ،‬همــانطور کــه قضــات را‬
‫ملزم کرده بودند که احکام را طبق قـوانین مـذهب آنهـا صـادر‬
‫کننــد‪ .‬بلکــه رســیدن بــه مناصــب دولــتی مشــروط بــه پــذیرش‬
‫‪2‬‬
‫یهـا‬‫مذهب تشیع بود‪ ،‬بطوری که سبب شـد کـه بعضـی از ذم ‌‬

‫‪ -‬به کتاب تاریخ الدولة الفاطمیة )‪ (216 -202‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫یها‪ :‬نسبت به ذمه و ذمام است‪ ،‬که به معنی عهد‪ ،‬امان‪،‬‬ ‫‪ -‬ذم ‌‬ ‫‪2‬‬

‫یشوند چون وارد‬‫یباشند‪ ،‬اهل ذمه نامیده م ‌‬


‫ضمانت‪ ،‬حرکت و حق م ‌‬
‫یشوند‪ ،‬که آنها اهل کتاب یهودی و‬‫عهد و امان مسلمانان م ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪190‬‬

‫اســلم را قبــول کننــد و مــذهب تشــیع را بــرای خــود انتخــاب‬


‫نمایند‪.1‬‬
‫و از جمله دشمنی و عداوت آنهــا بــا ســنت پیــامبر‪ ‬و اهــل‬
‫ه دسـتور صـادر کـرد کـه در تمـام‬ ‫سنت ‪ :‬عزیز در سـال ‪‌ 372‬‬
‫ن مصــر نمــاز تراویــح را تــرک کننــد‪ ،‬در ســال ‪‌ 393‬‬
‫ه‬ ‫ســرزمی ‌‬
‫سیزده مرد را دستگیر کردند که به زیبایی شهرت داشتند و بــه‬
‫یدادنــد ســه روز زنــدانی‬
‫خاطر اینکه صله الضحی را انجــام م ‌‬
‫شدند‪ ،‬و آنها را مورد ضرب و شتم قرار دادنــد‪ ،‬در ســال ‪381‬‬
‫ه مردی را در مصر زدند و اذیت کردنــد و او را در تمــام شــهر‬ ‫‌‬
‫گرداندند به این خاطر که کتاب الموطأ امام مالـک بـن انــس –‬
‫هالله – نزد او پیدا شده بود‪.‬‬ ‫رحم ‌‬
‫ه در ماه صفر در تمام مساجد و حتی مســجد‬ ‫در سال ‪‌ 395‬‬
‫‪2‬‬
‫جامع العتیق مصر در قســمت ظــاهر و بــاطن و تمــام جــوانب‬
‫گها و قبرهــا‪ ،‬دشــنام و فحــش و‬ ‫آنهــا‪ ،‬بــر روی دیوارهــا و ســن ‌‬
‫ناسزا و لعنت به سلف صــالح نوشــته شــد‪ ،‬و آن را بـا نقــش و‬
‫نگار با رنگ و طلکوبی آرایش دادند‪ ،‬بر روی درهــا و بازا‌رهــای‬
‫سرپوشیده و پاساژها نیز این ناسزاها را نوشتند و مردم را بــه‬
‫یکردند‪.3‬‬ ‫این کار با اجبار وادار م ‌‬
‫لعــن اهــل ســنت و بزرگــان دیــن در تمــام دوران حکمــران ‌‬
‫ی‬
‫یها در تمام نقاط مصر در منبرهـا بـر زبـان مــردم جـاری‬ ‫عبید ‌‬
‫بود و تمام مردم آن را بر زبان داشــتند‪ ،‬حــتی عاضــد – آخریــن‬
‫های بسـیار شــدید و متعصـب بــود‪ ،‬در‬ ‫یها – شــیع ‌‬
‫خلفـای عبیــد ‌‬

‫یباشند‪ ،‬چون آنها شبه کتاب دارند‪ ،‬به‬‫یها و همچنین مجوس م ‌‬‫مسیح ‌‬
‫نهایه در غریب الحدیث و الثر‪ (2/168) ،‬مراجعه شود‪ ،‬و به کتاب‬
‫الفصاح لبن هبیره‪ (2/292) ،‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬به کتاب تاریخ الدولة الفاطمیة )‪ (218‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬این مسجد در شهر فسطاط مصر قرار دارد‪ ،‬به آن تاج الجوامع و‬ ‫‪2‬‬

‫یگویند‪ ،‬که بعد از فتح‪ ،‬اولین مسجدی‬‫مسجد عمرو بن عاص ‪ ‬نیز م ‌‬


‫است که در زمان اسلم در مصر ساخته شد‪ .‬به الخطط مقریزی‪) ،‬‬
‫‪ (2/246‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬به الخطط مقریزی )‪ (341 /2‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪3‬‬
‫‪191‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫سب و فحش صحابه‪ ‬بســیار غلــو داشــت‪ ،‬هــر گــاه یــک نفــر‬
‫‪1‬‬
‫یکرد‪.‬‬ ‫یدید خونش را حلل م ‌‬ ‫سنی را م ‌‬
‫هی اینها مهمـتر و شـدیدتر ایـن بـود کـه حـاکم عبیـدی‬ ‫از هم ‌‬
‫یکرد‪ ،‬به مردم دســتور داده بــود کــه هــر گــاه‬ ‫ادعای الوهیت م ‌‬
‫یآورد بــه خــاطر تعظیــم و‬ ‫خطیــب بــر روی منــبر نــام او را م ‌‬
‫احترام او بلند شوند و بایستند‪ ،‬که در سایر ممالک دیگــر تحــت‬
‫یشد‪ ،‬حـتی در حرمیـن شـریفین‪ ،‬و‬ ‫سیطره او این کار انجام م ‌‬
‫به اهل مصر به صورت خصوصــی دســتور داده بــود هرگــاه بــه‬
‫خاطر ذکر نام او بلند شدند سجده هم ببرند‪ ،‬حــتی آن کســانی‬
‫یدادند ولی در کوچه و بازار حضور‬ ‫که نماز جمعه هم انجام نم ‌‬
‫داشتند باید با آنها سجده ببرند‪ ،‬در حالی که بــرای خــدا ســجده‬
‫یبردنــد‪ .‬حــتی بعضــی از‬ ‫یبردند ولی باید بــرای او ســجده م ‌‬ ‫نم ‌‬
‫یگفتند‪ :‬ای کســی‬ ‫یدیدند م ‌‬ ‫جاهلن و نادانان زمانی که او را م ‌‬
‫هکننده و ای میراننده‪.‬‬ ‫که تنهایی‪ ،‬ای زند ‌‬
‫به سودان امــر کــرد کــه مصــر را بســوزانند‪ ،‬تمــام امــوال و‬
‫یهای آنها را غارت کنند‪ ،‬آنها هم امر او را اطاعت کردند‪،‬‬ ‫دارای ‌‬
‫زنان را اسیر کردند‪ ،‬فحشا و فساد و منکرات زیــادی را انجــام‬
‫‪2‬‬
‫دادند‪ ،‬یک سوم مصر را سوزاندند و نصف آن را غارت کردند‪.‬‬
‫از آنچه که گذشت آگاهی کوتاهی نسبت به وضعیت و حالت‬
‫یهایی کــه‬ ‫یشــود؛ آن عبیــد ‌‬ ‫یها داده م ‌‬‫جــامعه در زمــان عبیــد ‌‬
‫اولین کسانی بودند که مجالس جشــن میلد پیــامبر‪ ‬را ایجــاد‬
‫کردند‪ ،‬و مشخص گردید کــه برگــزاری ایــن مجــالس از محبــت‬
‫یگیرد‪ ،‬چون کســی کــه آنچــه را یــاد آور‬ ‫پیامبر‪ ‬سرچشمه نم ‌‬
‫شدیم انجام دهد – با اینکه ادعای محبت پیامبر‪ ‬را نیز بکند –‬
‫یگوید و صادق نیست و معقول هم نیست کــه چنیــن‬ ‫راست نم ‌‬
‫چیزهـایی از او صـادر شـود‪ ،‬بلکـه تنهـا هـدف آنهـا رسـیدن بـه‬
‫اغراض سیاسی خودشان‪ ،‬و انتشار مــذهب اســماعیلی بــاطنی‬
‫بود و تمایل پیدا کــردن مــردم بــرای برپــا کــردن مجالســی کــه‬

‫‪ -‬به وفیات العیان‪ (3/110) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به کتاب النهایه و البدایه‪ (11-12/10) ،‬و کتاب المنتظم‪(7/298) ،‬‬ ‫‪2‬‬

‫مراجعه شود‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪192‬‬

‫مهای ظاهری و رسیدن بــه هــدایای‬ ‫بواسطة این مجالس احترا ‌‬


‫ههای‬ ‫نفیسی از پول و جــوایزی بــرای شــعرا و علمــا و نویســند ‌‬
‫دربــاری و همچنیــن احســان نســبت بــه فقــرا و برپــا کــردن‬
‫یها نمایش می دادند‪ .‬همة ایــن مســائل بــه ایــن خــاطر‬ ‫عروس ‌‬
‫یشد که مردم بیشتر به مذهب آنها تمایل پیدا کنند و آن‬ ‫برپا م ‌‬
‫مذهب را قبول نمایند‪.‬‬
‫جهــای کــه آنهــا بــرای برپــا کــردن ایــن‬‫ر ‌‬‫ههــا و خ ‌‬ ‫تمــام هزین ‌‬
‫یکردند‪ ،‬به خــاطر دشــمنی و جنــگ بــا خــدا و‬ ‫مجالس صرف م ‌‬
‫رسول خدا‪ ،‬و دور کـردن مـردم از عقیــدة صــحیح و منهـج و‬
‫هی سالم بود‪ ،‬در نتیجه خداونــد آنهــا را بــه گرســنگی و از‬ ‫برنام ‌‬
‫هجــات مبتل کــرد‪ ،‬علیرغــم اینکــه مصــر‬ ‫بین بردن امــوال و میو ‌‬
‫سرزمینی سرسبز و حاصــلخیز بــود‪ ،‬و منــابع بزرگــی داشــت و‬
‫یها ذخیره شــده بــود‪ ،‬تمــام ایــن‬ ‫هی عبید ‌‬ ‫اموال زیادی در خزان ‌‬
‫تها را در شهوترانی و هوسرانی خــود و مجــالس‬ ‫اموال و ثرو ‌‬
‫یکردنــد‪ ،‬مــردم مصــر دچــار گرســنگی‬ ‫منکر و بدعت صــرف م ‌‬
‫بهای تاریخ آن را ثبت کردند‪ ،‬از جمله ابن جوزی در‬ ‫شدند‪ .‬کتا ‌‬
‫ه در زمــان خلفــت‬ ‫کتــاب )المنتظــم( در حــوادث ســال ‪‌ 462‬‬
‫یالقعــده تعــداد زیــادی‬‫یکند‪) :‬در ماه ذ ‌‬ ‫المستنصر آن را بیان م ‌‬
‫از مردان و زنان مصر و شام‪ ،‬به خاطر فقیری و گرانــی فــرار‬
‫کردنــد‪ ،‬و اعلم کردنــد کــه در مصــر افــراد زیــادی بــه خــاطر‬
‫گرسنگی و مرگ نمانده است‪ ،‬و بعضی از مردم بعضــی دیگــر‬
‫هها و زنان را ذبــح کــرده و‬ ‫یخورند‪ ،‬شخصی تعدادی از بچ ‌‬ ‫را م ‌‬
‫گوشــت آنهــا را پختــه و آن را فروختــه بــود‪ ،‬ســپس گــودالی را‬
‫کنده‪ ،‬سرها و دســتها و پاهایشــان را در آن دفــن کــرده بــود‪ ،‬و‬
‫بعدا ً کشته شد‪ ،‬چهارپایان خورده شدند و جز ســه اســب بــرای‬
‫حاکم مصر – المستنصر – باقی نماند‪ ،‬با اینکه هــزاران حیــوان‬
‫گها پنــج‬
‫مردنــد‪ ،‬س ـ ‌‬ ‫لها ُ‬
‫قبل از این وضعیت وجود داشت‪ ،‬و فی ‌‬
‫یشــدند‪ ،‬یــک اوقیــه )‪ 214‬گــرم( روغــن یــک‬ ‫دینــار فروختــه م ‌‬
‫‪1‬‬
‫یشد‪.‬‬
‫قیراط؛ یعنی یک بیست و چهارم ) ‪ ( 24‬دینار فروخته م ‌‬
‫‪193‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫بادام و شکر به وزن دینار بود‪ ،‬انــدکی آب بــه ده دینــار بــود‪،‬‬


‫کشیدن آب از چاه برای شستن لباس یک دینار بود‪ ،‬وزیر حاکم‬
‫مصر نزد سلطان رفت‪ ،‬از قاطرش پیاده شد به خاطر نداشتن‬
‫غذا و طعام جز یک غلم کسی دیگــر بــا او نبــود‪ ،‬نــزد ســلطان‬
‫رفت و آن جوان به خاطر گرســنگی و نـاتوانی از قــاطر غافـل‬
‫شد و سه نفـر قـاطر را گرفتنـد و بردنـد‪ ،‬آن را ذبـح نمودنـد و‬
‫خوردند‪ ،‬این کار به حــاکم مصــر خــبر داده شــد‪ ،‬بــه قتــل و بــه‬
‫صلیب کشیدن آنها دستور داد و به صلیب آویخته شدند‪ ،‬فردای‬
‫نهای‬ ‫آن روز که به دار آویخته شده بودنــد‪ ،‬دیدنــد کــه اســتخوا ‌‬
‫هاند و مــردم‬ ‫د ‌‬‫آنــان پوســیده شــده و زیــر درخــت انــداخته ش ـ ‌‬
‫های را کـه بـه‬ ‫گوشت آنها را خورده بودند‪ ،‬مردی در مصـر خـان ‌‬
‫‪1‬‬
‫قیمت نهصد دینار خریده بود به یک لنگه آرد فروخته بود‪.‬‬
‫یها هنگــامی کــه وارد مصــر شــدند و‬ ‫د ‌‬
‫خلصللة کلم‪ :‬عبیــ ‌‬
‫خواستند مذهب باطنی خود را منتشر نماینــد‪ ،‬تشــیع را بعنــوان‬
‫پوششی که دیــدگاه مــردم را نســبت بــه حقیقــت دعــوت خــود‬
‫عوض کنند‪ ،‬گرفتند‪ .‬در این راه انواع وسایل را بــه کــار بردنــد‪:‬‬
‫عموم مردم را فریب دادند‪ ،‬و مردم را با دادن هدایا و مجالس‬
‫یها مثل وسایلی از وسایل انتشار مذهب خود فریــب‬ ‫و عروس ‌‬
‫دادند‪ ،‬و در مقابل کسانی از اهل سنت که حقیقت دعوت آنهــا‬
‫یایســتادند و مخــالفت‬ ‫رادرک کــرده بودنــد و در مقابــل آنهــا م ‌‬
‫هها را در حــق آنهــا بکــار‬ ‫یکردنــد‪ ،‬قتــل و زنــدان و شــکنج ‌‬ ‫م ‌‬
‫یبردند‪.‬‬
‫م ‌‬
‫عموم مردم از این مجالس بدعتی اطلع داشتند‪ ،‬و چون در‬
‫یشــد آنهــا بــه آن نیــاز‬‫آن مجــالس مــال و امــوال بخشــیده م ‌‬
‫یخواستند کمی در آرامــش باشــند‪ ،‬و همچنیــن بــه‬ ‫داشتند‪ ،‬و م ‌‬
‫خاطر ترس از سلطان و حاکم کسی که به بدعت بودن آن هم‬
‫یتوانست با آن مخالفت کند چــون در صــورت‬ ‫آگاهی داشت نم ‌‬
‫مخالفت انتظار هلکت و شکنجه را داشت‪.‬‬

‫‪ -‬به کتاب المنتظم‪ (258-8/257) ،‬و کتاب وفیات العیان‪،(5/230) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫و البدایه والنهایه )‪ (107 /12‬و اتعاظ الحنفا )‪(299 -296 ،279 /1‬‬
‫مراجعه شود‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪194‬‬

‫تها‪ ،‬عــادت دادن‬ ‫پــس میــدانی مناســب بــرای انتشــار بــدع ‌‬


‫یدانســتند کــه‬‫تها بــود‪ ،‬چــون م ‌‬
‫مردم و پیوند آنها بــا ایــن بــدع ‌‬
‫یکنــد‪ .‬علوه‬ ‫سلطان ظالم برای این کارها تشویق و ترغیــب م ‌‬
‫یکردنــد کــه‬
‫بــر آن بــه نظــر خودشــان – واللــه اعلــم – ادعــا م ‌‬
‫منسوب به نسب شریف هستند‪ ،‬و گمان کردند – آن گمان هم‬
‫تحقیق پیدا کرد – که برپا نمودن جشــن میلد پیــامبر‪ ‬صــحت‬
‫یکنــد‪ ،‬در نــتیجه ایــن‬
‫نسب و انتساب آنها به آل بیت را ثابت م ‌‬
‫بدعت جشن تولد پیامبر‪ ‬را به وجود آوردند و برای ترویــج آن‬
‫مال و ثروت زیادی را صرف نمودند – والله اعلم‪.‬‬
‫‪195‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫بحث سوم‬
‫ههایی که تأییدکنندگان این بدعت‬
‫بعضی از شبه ‌‬
‫یکنند و جواب آنها‬‫مطرح م ‌‬
‫ت تشــکیل جشــن میلد پیــامبر‪ ‬در عصــر‬ ‫آن زمان که بــدع ِ‬
‫عبیدیین به وجود آمد‪ ،‬و به خـاطر فراغـت روحـی و بــدنی ایـن‬
‫بدعت در میان مردم انتشار یافت‪ ،‬و همچنین مســلمانان جهــاد‬
‫را ترک کرده بودند‪ ،‬و در نتیجه این بدعت در روح مردم ریشــه‬
‫هی بسیاری از جاهلن و نادانان شد‪.‬‬ ‫دواند و جزئی از عقید ‌‬
‫هالله – ناچار شد بــا‬‫بعضی از اهل علم مثل سیوطی – رحم ‌‬
‫هها را مطرح نمود که بــا ایــراد‬
‫آن مبارزه نکند و بعضی از شبه ‌‬
‫یتوان بر درست بودن ایــن بــدعت شــهادت داد‪،‬‬ ‫هها م ‌‬ ‫این شبه ‌‬
‫یکــرد‪ ،‬و‬ ‫که این کار از طرفی رضایت عام و خــاص را جلــب م ‌‬
‫توجیهی برای رضایت علمایی بود که به آن معتقــد بودنــد‪ ،‬و از‬
‫طرفی سکوت آنها از مخالفت با این بدعت به خاطر تــرس از‬
‫هی مردم بود‪.‬‬ ‫حکام و عام ‌‬
‫هها عبارتند از‪:‬‬‫این شب ‌‬

‫هی اول‪:‬‬ ‫‪ -1‬شبه ‌‬


‫یگویــد‪ :‬امــام حــافظین ابوالفضــل‬ ‫هاللــه – م ‌‬
‫سیوطی – رحم ‌‬
‫احمدبن حجر – العســقلنی – میلد پیــامبر‪ ‬را یکــی از اصــول‬
‫یداند‪ ،‬از شیخ السلم حافظ العصــر ابوالفضــل احمــد‬ ‫سنت م ‌‬
‫بــن حجــر – العســقلنی – از برپــا کــردن جشــن میلد پیــامبر‪‬‬
‫سؤال شد‪ ،‬ایشان با عبارت زیر جواب داد‪:‬‬
‫اصل عمل جشن میلد پیامبر‪ ‬بدعت است و از هیچ یک از‬
‫سلف صالح )سه قرن مشهود بالخیر( نقل نشده است‪ ،‬امـا بـا‬
‫ایــن حــال محاســن و معــایبی دارد‪ ،‬هــر کــس در انجــام آن در‬
‫جستجوی محاسن باشد‪ ،‬و از معایب و منکــرات آن دوری کنــد‬
‫این یک بدعت حسنه و خوب است‪ ،‬در غیر این صورت درست‬
‫یگوید‪ :‬شــده و بــه تخریــج آن بــر یــک اصــل‬‫هم ‌‬ ‫نیست‪ .‬در ادام ‌‬
‫ثابت برایم روشن شــده‪ ،‬و آن ایــن اســت‪ :‬در صــحیحین آمــده‬
‫است که پیامبر‪ ‬هنگامی که وارد مدینه شــد یهود ‌‬
‫یهــا را دیــد‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪196‬‬

‫کــه روز عاشــورا روزه هســتند‪ ،‬از آنهــا پرســید کــه چــرا روزه‬
‫هستند؟ گفتنــد‪ :‬ایــن روز‪ ،‬روزی اســت کــه خداونــد فرعــون را‬
‫غرق نمود‪ ،‬و موسی‪ ‬را نجات داد‪ ،‬پس به خــاطر شــکر خــدا‬
‫یشــود کــه‬‫یگیریم‪ ،‬از این حدیث فهمیــده م ‌‬ ‫بر این کار روزه م ‌‬
‫شکر خدا بر چیزی که خداوند در آن روز معین بعنوان نعمت و‬
‫یا دفع بل ارزانی بخشیده اســت درســت اســت‪ ،‬ایــن میلد هــم‬
‫نظیر چنین روزهایی است‪ ،‬و شکر خدا با انواع عبادت صــورت‬
‫یگیــرد‪ ،‬مثــل ســجده‪ ،‬روزه‪ ،‬صــدقه‪ ،‬تلوت قــرآن‪ ،‬پــس چــه‬ ‫م ‌‬
‫نعمتی از پیدا شدن این پیامبر‪ ‬رحمــت بزرگــتر اســت کــه در‬
‫آن روز متولد شده است‪.‬‬
‫بر این اساس‪ ،‬لزم است که عین آن روز را که پیـامبر‪ ‬در‬
‫آن متولد شده است پیدا کنیم‪ ،‬تا با قصه و داســتان موســی‪‬‬
‫در روز عاشــورا مطــابقت پیــدا کنــد‪ ،‬و هــر کــس ایــن نکتــه را‬
‫رعایت نکند به جشن میلد پیــامبر‪ ‬تــوجهی نــدارد کــه در چــه‬
‫روزی از ماه باشد‪ ،‬حتی اقوامی آن را به روزی از سال انتقال‬
‫هاند که اعتراضاتی بر آن وارد است‪ ،‬این اصــل انجــام دادن‬ ‫داد ‌‬
‫‪1‬‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫جشن میلد پیامبر‪ ‬م ‌‬

‫جواب این شبهه از چند جهت‪:‬‬


‫هالله – در ابتدای جواب خــود‬ ‫صورت اول‪ :‬ابن حجر – رحم ‌‬
‫صراحتا ً بیان کرده است که انجام جشن میلد پیــامبر‪ ‬بــدعت‬
‫است و تا قرن سوم از هیچ یک از سـلف صــالح روایــت نشـده‬
‫است‪ ،‬کــه ایــن ســخن بــرای ذم جشــن گرفتــن میلد پیــامبر‪‬‬
‫کافی است‪ ،‬چون اگر خیر و نیکی در آن بود اصــحاب و تــابعین‬
‫یگرفتند‪ ،‬و یا اینکه‬ ‫یدادند و بر این کار سبقت م ‌‬ ‫آن را انجام م ‌‬
‫یدادند‪.‬‬‫هی علم و هدایت بعد از آنها آن را انجام م ‌‬ ‫ائم ‌‬
‫صورت دوم‪ :‬قیــاس و اســتخراج جشــن تولــد پیــامبر‪ ‬در‬
‫چگــونه مناســبتی‬‫فتوای ابن حجــر بــر حــدیث روزه عاشــورا‪ ،‬هی ‌‬
‫یگویــد ایــن عمــل بــدعت‬ ‫ندارند‪ ،‬چون در ابتدای سخن خــود م ‌‬
‫است‪ ،‬و از هیچ یک از سلف صالح در قرن سوم روایت نشــده‬
‫‪ -‬به کتاب الحاوی‪ ،(1/169) ،‬کتاب شماره )‪ (24‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪197‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫اســت‪ ،‬عــدم عمــل ســلف صــالح اعتبــار ایــن فهــم را صــحیح‬


‫یشد و حتما ً‬ ‫یداند‪ ،‬چون اگر صحیح بود از فهم آنها غایب نم ‌‬ ‫نم ‌‬
‫یآمدنــد نیــز آن را‬
‫یفهمیدند و کسانی که بعد از آنهــا م ‌‬ ‫آن را م ‌‬
‫یفهمیدند‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫یتواند دلیل این بــدعت‬ ‫از طرف دیگر این حدیث عاشورا نم ‌‬
‫یکردنــد‪،‬‬
‫باشد‪ ،‬چون اگر دلیل بود سلف صــالح بــر آن عمــل م ‌‬
‫این استنباط ابن حجر هم از جهت فهم و هم از جهت عمل بــه‬
‫آن‪ ،‬مخالف اجماع سلف صالح است‪ ،‬و هر چه مخــالف اجمــاع‬
‫سلف صالح باشد خطا و اشتباه است‪ ،‬چون ســلف صــالح جــز‬
‫یکنند‪.‬‬
‫بر هدایت بر چیز دیگری اجماع نم ‌‬
‫هالله – سخن را برای تثبیت ایــن قاعــده‬ ‫امام شاطبی – رحم ‌‬
‫در کتاب خود به نام الموافقات در اصول احکام بیشــتر توضــیح‬
‫‪1‬‬
‫و بسط داده است‪.‬‬
‫صللورت سللوم‪ :‬اســتنباط و اســتخراج بــدعت جشــن میلد‬
‫پیامبر‪ ‬از حدیث روزة عاشــورا‪ ،‬تکلفــی مــردود اســت‪ ،‬چــون‬
‫مبنا و اساس عبــادات شــرع مقــدس و پیــروی از آن اســت نــه‬
‫‪2‬‬
‫رأی و نظر و استحسان و ابتداع‪.‬‬
‫صورت چهارم‪ :‬روزة روز عاشورا را پیامبر‪ ‬انجام داد‪ ،‬و‬
‫مردم را برای انجام آن تشویق کرد‪ ،‬به خلف جشن تولد خود‪،‬‬
‫بــه عنــوان روز جشــن و شــادی‪ ،‬پیــامبر‪ ‬آن را انجــام نــداده‬
‫است‪ ،‬و کسی را برای انجام آن تشویق نکــرده اســت‪ ،‬اگــر در‬
‫آن خیر و برکتی وجود داشت قطعا ً آن را برای امت خود بیــان‬
‫یکرد‪ ،‬چون هیچ خیری و خوبی نبوده مگر اینکــه آن را بــرای‬ ‫م ‌‬
‫مردم بیــان کــرده اســت‪ ،‬و مــردم را بــرای آن تشــویق نمــوده‬
‫اســت‪ ،‬و هــر شــری کــه وجــود داشــته اســت مــردم را از آن‬
‫ترسانده و آن را برایشان بیــان فرمــوده اســت‪ ،‬بــدعت هــم از‬
‫شرهایی بوده که مردم را از آن نهی فرموده است‪ ،‬و مردم را‬

‫هی‬
‫هی سیزدهم از کتاب ‪ :‬ادل ‌‬‫‪ -‬به الموافقات‪ (42-3/41) ،‬مسأل ‌‬ ‫‪1‬‬

‫شرعی‬
‫‪ -‬به کتاب الرد القوی‪ ،‬ص ‪ 32‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪198‬‬

‫یفرماید‪» :‬وإیاکم و محــدثات‬ ‫از آن ترسانده است‪ ،‬پیامبر‪ ‬م ‌‬


‫‪1‬‬
‫ة« ‪.‬‬‫ل بدعةٍ ضلل ٌ‬ ‫ة‪ ،‬وک ُ‬ ‫المور‪ ،‬فإن کل محدثةٍ بدع ٌ‬
‫از بوجود آوردن چیزهای جدید در دین خودداری کنیــد‪ ،‬چــون‬
‫هر چیزی را که در دین نیست به وجود آوریــد بــدعت اســت‪ ،‬و‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫هر بدعتی ضللت و گمراهی م ‌‬
‫یفرماید ‪ :‬اما بعد ‪» :‬فإن خیر الحدیث کتاب الله‪،‬‬ ‫پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫ة‬
‫ل بدعـ ٍ‬ ‫د‪ ،‬وش ـّر المــورِ محــدثاتها‪ ،‬وکـ ّ‬ ‫وخیر الهدی هــدیُ محم ـ ٍ‬
‫‪2‬‬
‫ضللة«‪.‬‬
‫بترین راه‪ ،‬راه حضرت محمــد‬ ‫و ‌‬‫بترین سخن‪ ،‬قرآن و خ ‌‬ ‫خو ‌‬
‫یباشد‪ ،‬و بدترین کارها‪ ،‬کارهایی است کــه در دیــن وجــود‬ ‫‪‬م ‌‬
‫یآیند و هــر بــدعتی ضــللت وگمراهــی‬ ‫ً‬
‫ندارند و بعدا به وجود م ‌‬
‫یباشد‪.‬‬‫م ‌‬
‫هی دوم‪:‬‬ ‫‪ -2‬شبه ‌‬
‫یکند که ابن حجر‬ ‫هالله – بعد از اینکه بیان م ‌‬ ‫سیوطی – رحم ‌‬
‫عمل جشــن میلد پیــامبر‪ ‬را از روزة روز عاشــورا اســتخراج‬
‫یگوید‪ :‬برای من روشن شده است که بــر اصــل‬ ‫کرده است م ‌‬
‫یشود‪ ،‬و آن این است‪ :‬بیهقی روایت کرده‬ ‫دیگری نیز قیاس م ‌‬
‫یفرماید‪ :‬پیامبر‪ ‬بعد از نبــوت بــرای خــود‬ ‫است که انس‪ ‬م ‌‬
‫عقیقه انجام داد‪ .3‬با اینکه روایت شــده اســت کــه پــدربزرگش‬
‫عبدالمطلب در روز هفتم تولدش بــرای او عقیقــه انجــام داد و‬
‫گوسفندی را سر برید‪ ،‬و معلوم اســت کــه عقیقــه تکــرار نمــی‬
‫شود‪ ،‬پس این کار پیامبر‪ ‬دلیل بر اظهــار شــکر خــدا ــ بــرای‬
‫یباشد‪ .‬همچنان که‬ ‫اینکه او را رحمة للعالمین قرار داده بودـ م ‌‬
‫یفرستاد‪ ،‬پـس بـرای مـا مسـتحب اسـت بـه‬ ‫بر خود صلوات م ‌‬
‫خاطر اظهار شــکر خــدا جشــن میلد پیــامبر‪ ‬را بگیریــم و بــه‬
‫‪ -‬مقدمه ی سنن ابن ماجه مرفوعا ً الی النبی‪.(، (1/18‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (3/310) ،‬و رواه مسلم فی صحیحه‪) ،‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ ،(2/592‬کتاب جمعه‪ ،‬حدیث )‪ ،(867‬و سنن نسائی )‪(188 ،189 /3‬‬


‫کتاب صلة العیدین‪ ،‬باب کیف الخطبة‪ ،‬و مقدمه ی سنن ابن ماجه )‪/1‬‬
‫‪ ،(17‬حدیث شماره‪.(45) :‬‬
‫‪ -‬رواه البیهقی فی سننه‪ ،(9/300) ،‬کتاب ضحایا‪.‬‬ ‫‪3‬‬
‫‪199‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫نیازمندان طعام دهیم و سایر موارد دیگر کــه بــاعث تقــرب بــه‬
‫‪1‬‬
‫یهای دیگر‪.‬‬
‫یشود و یا سایر شاد ‌‬
‫خدا م ‌‬

‫جواب این شبهه‪:‬‬


‫صحت این حدیث نزد اهل علم ثابت نشده است‪.‬‬
‫یگویــد‪ :‬عبــدالله‬ ‫الف‪ -‬عبدالرزاق در یکی از تألیفــات خــود م ‌‬
‫یکنــد کــه پیــامبر‪ ‬بعــد از‬ ‫بن محرر از قتاده از انس روایت م ‌‬
‫نبوت برای خود عقیقه انجام داد‪ ،2‬ابن قیم جوزی بعــد از ایــراد‬
‫یگویــد‪ :‬ابــن محــرر را‬ ‫این حدیث و نسبت آن بــه عبــدالرزاق م ‌‬
‫‪3‬‬
‫هاند‪.‬‬
‫بخاطر روایت این حدیث ترک کرد ‌‬
‫ب‪ -‬حافظ ‌ابن حجــر در فتــح البــاری بیــان کــرده اســت کــه‪:‬‬
‫صحت این حدیث ثـابت نشــده اســت‪ ،‬و آن را بــه بــزار نســبت‬
‫یدهند‪ ،‬و تنها عبدالله بن محرر آن را روایت کرده است و او‬ ‫م ‌‬
‫‪4‬‬
‫ضعیف است‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬اما‬ ‫ج‪ -‬امام نووی در کتاب المجموع شرح المهذب م ‌‬
‫هی پیامبر‪ ‬بعد از نبوت بیان شده‬ ‫آن حدیثی که در مورد عقیق ‌‬
‫است‪ ،‬بیهقی به روایت از عبدالله بـن محــرر از قتـاده از انــس‬
‫روایت کرده است که پیامبر‪ ‬بعد از نبوت بــرای خــود عقیقــه‬
‫انجام داده است این حدیث باطل است‪ ،‬و عبــدالله بــن محــرر‬
‫ضعیف است و بــر ضــعیف بــودن او اتفــاق نظــر وجــود دارد‪ ،‬و‬
‫‪5‬‬
‫حافظان حدیث گفته اند‪ :‬متروک است والله اعلم‪.‬‬
‫د‪ -‬ذهبی در میزان العتدال‪ ،‬بعد از اینکه شرح حال عبــدالله‬
‫یکنــد‪ ،‬و نظرحفــاظ حــدیث را در مــورد او‬ ‫بن محرر را بیــان م ‌‬
‫یگویــد‪ :‬او مــتروک اســت‪ ،‬و جــای اطمینــان‬ ‫یکنــد‪ ،‬م ‌‬‫بیــان م ‌‬
‫تهای عبدالله بن محرر ایــن اســت کــه‬ ‫نیست‪ ،‬و از بل و مصیب ‌‬

‫به کتاب الحاوی‪ ،(1/196) ،‬شماره )‪ (24‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪-‬‬ ‫‪1‬‬

‫رواه عبدالرزاق فی مصنفه‪ ،(4/329) ،‬حدیث شماره )‪(7960‬‬ ‫‪-‬‬ ‫‪2‬‬

‫به کتاب تحفة المودود‪ ،‬ص )‪ (88‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪-‬‬ ‫‪3‬‬

‫به فتح الباری‪ (9/595) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪-‬‬ ‫‪4‬‬

‫به المجموع شرح المهذب‪ (432-8/431) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪-‬‬ ‫‪5‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪200‬‬

‫از قتاده از انس روایت کرده است که بعد از اینکه پیامبر ‪ ‬به‬
‫‪1‬‬
‫پیامبری مبعوث شد برای خود عقیقه انجام داد‪.‬‬

‫هی سوم‪:‬‬ ‫‪ -3‬شبه ‌‬


‫سالدین ابــن‬‫یگویــد‪ :‬امــام القــّراء حــافظ شــم ‌‬
‫ســیوطی م ‌‬
‫الجزری در کتاب خود به نام )عرف التعریف بالمولد الشــریف(‬
‫یگوید ـ که این عین نص آن است ـ‪ :‬ابولهب بعد از مرگــش‬ ‫م ‌‬
‫در خواب دیده شد‪ ،‬به او گفته شد حالت چطور است؟ گفــت‪:‬‬
‫در آتش‪ ،‬ولی هر شب دو مرتبه این آتش بر مــن تخفیــف داده‬
‫یمکــم‪،‬‬‫یشود‪ ،‬از میان انگشتانم به اندازة سر انگشت آب م ‌‬ ‫م ‌‬
‫های به نام ثویبه‪ ،‬تولد پیــامبر‪ ‬را‬‫به این خاطر هنگامی که برد ‌‬
‫به من خبر داد او را آزاد کردم‪ ،‬و به این خاطر که او به پیــامبر‬
‫‪ ‬شیر داد‪ .‬پــس زمــانی کــه ابــولهب کــافر‪ ،‬کســی کــه قــرآن‬
‫یشود ولی به‬ ‫یپردازد‪ ،‬در آتش سزا داده م ‌‬ ‫صراحتا ً به ذم او م ‌‬
‫خـــاطر خوشـــحالی از تولـــد پیـــامبر‪ ‬برایـــش تخفیـــف داده‬
‫یشود‪ ،‬پس حال مسلمان موحد از امت محمد‪ ‬که به تولــد‬ ‫م ‌‬
‫او خوشحال شود و به خاطر محبت او هــر چــه در قــدرت دارد‬
‫یخــورم کــه پــاداش او از‬
‫ببخشــد بایــد چگــونه باشــد؟ قســم م ‌‬
‫طرف خدا این است که به لطــف خــودش او را داخــل بهشــت‬
‫‪2‬‬
‫یکند‪.‬‬‫م ‌‬

‫رد این شبهه‪:‬‬


‫امام بخاری این خبر را به صورت مرسل و رها شده در باب‬
‫﴿‪) ﴾  ‬النســــاء‪ (23 :‬و‬
‫ن النسب« در کتاب صحیح خـود‬ ‫م َ‬
‫م ِ‬
‫م من الرضاع ما یحر ُ‬‫»یحر ُ‬
‫بیان کرده اسـت‪ .‬و بعــد از اینکـه ایــن حــدیث را بـا ســندش از‬
‫یکند‪ ،‬که زینب دختر أبی سلمه به او خبر‬ ‫ه بن زبیر بیان م ‌‬
‫عرو ‌‬
‫یسفیان بــه او گفتــه اســت‪ :‬ای‬ ‫داده است که أم حبیبه دختر اب ‌‬
‫یسفیان ازدواج کن‪ ،‬پیامبر‪‬‬ ‫رسول خدا‪ !‬با خواهرم دختر اب ‌‬
‫‪ -‬به کتاب میزان العتدال‪ (2/500) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به کتاب الحاوی‪ (197-1/196) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬


‫‪201‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫گفت ‪ :‬آیــا خــودت آن را )ازدواج( دوســت داری؟ گفتــم ‪ :‬بلــه‪،‬‬


‫یدهــم‪ ،‬و دوســت‬ ‫برای شما مخالف نیستم و بخــالت نشــان نم ‌‬
‫دارم خواهرم در این خیر شریک مــن باشــد‪ ،‬پیــامبر ‪ ‬فرمــود‪:‬‬
‫ایــن بــرای مــن حلل نیســت‪ ،‬گفتــم‪ :‬مــا مــی گــوییم کــه شــما‬
‫یسلمه ازدواج کنــی‪ ،‬پیــامبر‪ ‬گفــت‪:‬‬ ‫یخواهی که با دختر اب ‌‬ ‫م ‌‬
‫‪1‬‬
‫دختر ام سلمه؟ گفتم‪ :‬بله‪ ،‬فرمود‪) :‬لو أنها لم تکن ربیبتی فی‬
‫حجری ما حلت لی‪ ،‬إنها لبنة أخی من الرضاعة‪ ،‬أرضعتنی وأبــا‬
‫‪2‬‬
‫ن(‪.‬‬
‫ی بناتکن ولأخواتک ّ‬ ‫سلمة ثویبة‪ ،‬فل تعرضن عل ّ‬
‫هام نیــز نبــود بـاز بــرای مـن حلل‬ ‫اگر او ربیبة مــن و در خـان ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬بــه مــن و ابــا‬
‫نیست‪ ،‬چون دختر برادر رضــاعی مــن م ‌‬
‫سلمه‪ ،‬ثویبه شیر داده پس دختران و خواهران خود را به قصد‬
‫ازدواج بر من عرضه نکنید‪.‬‬
‫عروه گفت‪ :‬ثویبه کنیز ابولهب بــود‪ ،‬ابــولهب او را آزاد کــرد‪،‬‬
‫او هم به پیامبر‪ ‬در دوران کودکی شیر داد‪ ،‬زمانی که ابولهب‬
‫مرد بعضی از خویشاوندانش او را خواب دیدند که بدترین حال‬
‫و وضعیت دارد‪ ،‬به او گفتنــد‪ :‬بــه چــه چیــزی رســیدی؟ ابــولهب‬
‫گفت‪ :‬بعد از شما به هیچ چیزی نرسیدم‪ ،‬به جــز اینکــه بــه مـن‬
‫آب داده شد به این خاطر که این بیوه زن را آزاد کردم و او به‬
‫‪3‬‬
‫محمد‪ ‬شیر داد‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬ایــن روایــت دللــت دارد بــر اینکــه‬ ‫حافظ ابن حجر م ‌‬
‫بعضی اوقات در آخرت عمل صالح او بــرای کــافر نفــع خواهــد‬
‫داشت‪.‬‬
‫یفرماید‪:‬‬‫اما این نظر مخالف ظاهر قرآن است‪ ،‬خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬

‫‪ -‬ربیبة ‪ :‬یعنی دختر زنی که از زوج و همسر حاضر او نباشد‪ .‬به‬ ‫‪1‬‬

‫النهایه )‪ (180 /2‬مراجعه شود‪.‬‬


‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(9/140) ،‬کتاب‬ ‫‪2‬‬

‫نکاح‪ ،‬حدیث شماره )‪ (5101‬و مسلم‪ ،‬حدیث شماره )‪.(1449‬‬


‫‪ -‬رواه البخاری‪ ،(9/140) ،‬کتاب نکاح‪ ،‬حدیث شماره )‪(5101‬‬ ‫‪3‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪202‬‬

‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬


‫)فرقان‪(23 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫»ما به سراغ تمام اعمالی که )به ظاهر نیــک بــوده و در دنیــا( آنــان‬
‫یرویم‪ ،‬و همه را همچون ذرات غبار پراکنده در هوا‬ ‫هاند م ‌‬
‫انجام داد ‌‬
‫یکنیم‪ ،‬چرا که‬ ‫یسازیم )و ایشان را از اجر و پاداش آن محروم م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یاعتبــار شــدن‬ ‫نداشــتن ایمــان مــوجب محــو و نــابودی احســان‪ ،‬و ب ‌‬
‫یگردد(«‪.‬‬‫اعمال خوب انسان م ‌‬
‫یشود‪:‬‬ ‫به چند صورت دیگر نیز جواب داده م ‌‬
‫الف‪ -‬این حدیث مرسل است ‪-‬که عروه بیــان نکــرده کــه از‬
‫چه کسی آن را گرفته است – همچنان که بیان شد‪.‬‬
‫ب‪ -‬بر فرض اینکه حـدیث مرسـل هـم نباشـد‪ ،‬آنچـه در ایـن‬
‫یتوانــد حجــت‬ ‫خبر وجود دارد یک خواب است که خواب هم نم ‌‬
‫و دلیل باشد‪ ،‬و ممکن است آن شخصی که این خواب را دیــده‬
‫یشود‪،‬‬ ‫است آن زمان مسلمان هم نباشد‪ ،‬پس به آن اعتبار نم ‌‬
‫یتواند حجت باشد‪.1‬‬ ‫و نم ‌‬
‫ج‪ -‬آنچه در مرسل عروه وارد شده مبنــی بــر اینکــه ابــولهب‬
‫ثویبه را آزاد کرده است‪ ،‬این آزاد کردن قبــل از شــیر دادن بــه‬
‫پیامبر‪ ‬بوده اســت‪ ،‬ولــی آنچــه کــه ابــن الجــزری بیــان کــرده‬
‫است‪ ،‬این اســت هنگــامی کــه در مــورد ولدت پیــامبر‪ ‬بــه او‬
‫مــژده داده شــد او را آزاد کــرد‪ ،‬کــه ایــن نظریــه مخــالف نظــر‬
‫خنویسان اســت‪ ،‬چــون ایــن آزاد کــردن خیلــی بعــد از شــیر‬ ‫تاری ‌‬
‫یگوید‪ :‬محمدبن عمــر – الواقــدی‬ ‫دادن بوده است‪ .‬ابن سعد م ‌‬
‫یکنــد کــه‬ ‫– از تعــداد زیــادی از اهــل علــم و دانــش روایــت م ‌‬
‫یگویند‪ :‬پیامبر‪ ‬آن زمان که در مکه بود نزد مــادر رضــاعی‬ ‫م ‌‬
‫یگرفــت‪ ،‬آن زمــان‬ ‫یرفت‪ ،‬و خدیجه احترام ایشان را م ‌‬ ‫خود م ‌‬
‫هنــوز آن زن بــرده بــود‪ ،‬و خــدیجه از ابــولهب خواســت او را‬
‫بفروشد تا ایشان را آزاد کند‪ ،‬ولی ابولهب قبول نکرد‪ .‬هنگامی‬
‫که پیامبر‪ ‬به مدینه هجرت کردنــد‪ ،‬ابــولهب او را آزاد کــرد‪ .‬و‬
‫یفرســتاد‪ ،‬تــا‬‫یپرسید و برایش لباس م ‌‬ ‫پیامبر‪ ‬احوال او را م ‌‬

‫‪ -‬به فتح الباری )‪ (145 /9‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫‪203‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یگشت سال هفتم هجری‬ ‫زمانی که پیامبر‪ ‬از جنگ خیبر برم ‌‬
‫‪1‬‬
‫خبر فوت او را شنید‪.‬‬
‫ظابن عبــدالبر در شــرح حــال پیــامبر‪ ‬بعــد از بیــان‬ ‫حــاف ‌‬
‫یگوید‪ :‬ابولهب بعد از اینکه پیامبر‬ ‫شیردادن ثویبه به پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫‪2‬‬
‫تکردند او را آزاد ‌کرد‪.‬‬ ‫‪ ‬به مدینه هجر ‌‬
‫یگویــد‪ :‬مــادر رضــاعی پیــامبر‪ ‬بعــد از اینکــه‬ ‫ابن جــوزی م ‌‬
‫یرفــت‪ ،‬و خــدیجه و‬ ‫پیــامبر‪ ‬بــا خــدیجه ازدواج کــرد نــزد او م ‌‬
‫یگذاشتند‪ ،‬آن زن آن زمان بــرده بــود‪،‬‬ ‫پیامبر‪ ‬به او احترام م ‌‬
‫‪3‬‬
‫سپس ابولهب او را آزاد کرد‪.‬‬
‫د‪ -‬از هیچ منبع صــحیحی ثــابت نشــده اســت کــه ابــولهب بــه‬
‫ولدت پیامبر‪ ‬خوشحال شــده باشــد‪ ،‬و شــنیده نشــده کــه آن‬
‫زن به او مژده داده است کــه پیــامبر‪ ‬متولــد شــده اســت‪ ،‬و‬
‫ابولهب هم آن زن را به خاطر تولد پیامبر‪ ‬آزاد کــرده اســت‪،‬‬
‫یکنــد کــه اینهــا‬
‫هاند‪ ،‬هر کــس ادعــا م ‌‬ ‫اینها هیچ کدام ثابت نشد ‌‬
‫هاند باید برای ادعای خود دلیل بیاورد‪ ،‬که هرگز دلیــل‬ ‫ثابت شد ‌‬
‫‪4‬‬
‫یتواند پیدا کند‪.‬‬‫صحیح ودرستی را نم ‌‬

‫هی چهارم‪:‬‬ ‫‪ -4‬شبه ‌‬


‫ههایی که به استناد آن جشــن میلد نــبی‪‬‬ ‫یکی دیگر از شبه ‌‬
‫یکنند‪ :‬حدیثی است که امام مسلم در صــحیح خــود‬ ‫را توجیه م ‌‬
‫یکنــد‪ ،‬کــه در آن آمــده‪ :‬و از روزة روز‬‫یقتــاده روایــت م ‌‬ ‫از اب ‌‬
‫ت‬ ‫یشــود؟ پیــامبر‪ ‬فرمــود‪» :‬ذاک یــو ٌ‬
‫م ولــد ُ‬ ‫دوشنبه ســؤال م ‌‬
‫‪5‬‬
‫ل علیه فیه«‪.‬‬ ‫ُ‬
‫ت« أو »أنز َ‬ ‫فیه‪ ،‬ویوم بعث ُ‬

‫‪ -‬به کتاب الطبقات‪ (109-1/108) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به کتاب الستیعاب‪ (1/12) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -‬به کتاب الوفا بأحوال المصطفی‪(179-1/178) ،‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪ -‬به کتاب الرد القوی‪ ،‬ص ‪ 57‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪4‬‬

‫‪ -‬مسند امام احمد )‪ ،(297 /5‬و رواه مسلم فی صحیحه‪-2/819) ،‬‬ ‫‪5‬‬

‫‪ ،(820‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره )‪ ،(1162‬و صحیح ابن خزیمه )‪/3‬‬


‫‪ (299 ،298‬حدیث شماره‪.(2117 :‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪204‬‬

‫پیــامبر‪ ‬فرمــود‪ :‬دوشــنبه روزی اســت کــه مــن در آن روز‬


‫هام‪ ،‬یا فرمودند‪ :‬وحــی‬‫هام‪ ،‬و به پیامبری مبعوث شد ‌‬ ‫متولد شد ‌‬
‫بر من نازل شده است‪ .‬گفتند این دلیل بر این است که پیــامبر‬
‫‪ ‬روز تولــد خــود را بــزرگ دانســته اســت‪ ،‬و ایــن بزرگــی و‬
‫احترام را در روزه گرفتن آن روز بیـان کـرده اســت‪ ،‬و ایـن در‬
‫‪1‬‬
‫یباشد‪.‬‬
‫معنی جشن گرفتن آن روز م ‌‬

‫جواب این شبهه‪:‬‬


‫الــف‪ -‬پیــامبر‪ ‬روز ولدت خــودش روزه نگرفــت‪ ،‬کــه روز‬
‫یباشــد – اگــر ایــن تاریــخ صــحیح باشــد –‬ ‫عالول م ‌‬ ‫دوازدهم ربی ‌‬
‫یشــد‬ ‫بلکه پیامبر‪ ‬دوشنبة هر ماهی را که چهـار بــار تکـرار م ‌‬
‫یگرفت‪ ،‬پس بر ایــن اســاس تخصــیص روزة دوازدهــم‬ ‫روزه م ‌‬
‫عالول به کاری که غیر از دوشنبة هر هفته باشــد اســتدراک‬ ‫ربی ‌‬
‫یباشد‪ ،‬و ایــن کــار خیلــی قبیــح و‬ ‫بر شارع و تصحیح کار خدا م ‌‬
‫‪2‬‬
‫زشت است!! و العیاذ بالله‪.‬‬
‫ب‪ -‬پیامبر‪ ‬تنها روز دوشــنبه را بــه روزه گرفتــن اختصــاص‬
‫جشــنبه را خــوب و‬ ‫نداده است‪ ،‬بلکه روزة روزهای دوشنبه و پن ‌‬
‫‪3‬‬
‫ض العمال یــوم‬ ‫شایسته دانسته است ‪ ،‬و فرموده است‪ُ) :‬تعر ُ‬
‫‪4‬‬
‫م(‪.‬‬
‫ض عملی وأنا صائ ٌ‬ ‫ب أن یعر َ‬ ‫ح ُ‬ ‫الثنین والخمیس‪ ،‬فأ ّ‬
‫جشــنبه بــه حضــور اللــه‬ ‫اعمال انســان روزهــای دوشــنبه و پن ‌‬
‫یشوند‪ ،‬پس دوست دارم عمــل مــن عرضــه شــود در‬ ‫عرضه م ‌‬
‫حالی که روزه هستم‪.‬‬

‫‪ -‬به کتاب المدخل لبن الحاج‪ ،(3-2/2) ،‬و حوار مع المالکی ص‪) :‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(47‬و الرد القوی ص‪ (61) :‬مراجعه شود‪.‬‬


‫‪ -‬به کتاب النصاف للجزائری‪ ،‬ص ‪ 44‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -‬رواه امام احمد فی مسنده‪ (6/80) ،‬و رواه الترمذی فی سننه‪) ،‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪ (2/124‬ابواب الصوم‪ ،‬حدیث شماره )‪.(742‬‬


‫‪ -‬رواه امام احمد فی مسنده‪ (5/201) ،‬و رواه ابوداود فی سننه‪) ،‬‬ ‫‪4‬‬

‫‪ (2/814‬ابواب الصوم‪ ،‬حدیث شماره )‪ ،(2436‬و سنن ترمذی )‪/2‬‬


‫‪ ،(124‬ابواب الصوم حدیث شماره‪ (744) :‬و گفته‪ :‬حدیثی حسن‬
‫غریب است‪ ،‬سنن نسائی )‪ ،(202 ،201 /4‬کتاب الصیام‪.‬‬
‫‪205‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫استدلل بــه روزة دوشــنبه بــرای جــایز بــودن جشــن گرفتــن‬


‫یباشد‪.‬‬‫میلد پیامبر ‪ ‬در نهایت تکلف و دوری م ‌‬
‫ج‪ -‬اگر مراد از برپا کردن جشن تولد پیامبر‪ ‬شکر خــدا بــر‬
‫نعمت ولدت نبی‪ ‬باشد‪ ،‬عقل و نقل این را ثابت م ‌‬
‫یکنــد کــه‬
‫آن شـــکر بایـــد از نـــوع شـــکری باشـــد کـــه پیـــامبر‪ ‬شـــکر‬
‫پروردگارش را بــا آن نــوع و شــیوه انجــام داده اســت‪ ،‬آن هــم‬
‫روزه گرفتن بود‪ ،‬پس ما هم همانطور که او روزه گرفته است‬
‫باید روزه بگیریم‪ ،‬در حالی که قائلین به برپا کردن جشن میلد‬
‫یگیرند‪ ،‬چون روزه بــاعث مقــاومت در برابــر‬ ‫پیامبر‪ ‬روزه نم ‌‬
‫شـــهوات نفـــس و محـــروم شـــدن نفـــس از لـــذت طعـــام و‬
‫یخواهند‪ ،‬پس دو‬ ‫یشود‪ ،‬و آنها هم این لذایذ را م ‌‬ ‫یها م ‌‬ ‫نوشیدن ‌‬
‫یگیرنــد‪ ،‬و آنچــه کـه خودشــان‬ ‫هدف در مقابل یکــدیگر قــرار م ‌‬
‫دوســت دارنــد را بــر آنچــه کــه خداونــد دوســت دارد ترجیــح‬
‫گتریـن خطـا و لغــزش نــزد اهـل بصـیرت‬ ‫یدهند‪ ،‬که این بزر ‌‬ ‫م ‌‬
‫‪1‬‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫د‪ -‬پیــامبر‪ ‬بــه روزه‪ ،‬جشــن گرفتــن را اضــافه نکــرد‪ ،‬مثــل‬
‫یگیرند‪ ،‬مثل‬ ‫جشن گرفتن کسانی که میلد پیامبر‪ ‬را جشن م ‌‬
‫یها‪ ،‬و غــــذا خــــوردن و‬‫یها‪ ،‬ســــرو‌دخوان ‌‬‫تجمعــــات‪ ،‬مــــداح ‌‬
‫یها‪ ،‬آیا برای مردم کافی نیست آنچه کــه پیــامبر‪ ،‬آن‬ ‫نوشیدن ‌‬
‫را برای مردم کافی دانسته است؟ آیا شایسته است که انسان‬
‫عاقل بگوید‪ :‬خیر‪ .‬پس چرا بر ضد خداوند فتوا دهیــم‪ ،‬و چیــزی‬
‫یفرماید‪:‬‬‫هی او اضافه کنیم‪ ،‬در حالیکه م ‌‬ ‫را بر برنام ‌‬
‫‪                       ‬‬
‫‪             ‬‬
‫)حشر‪(7 :‬‬ ‫‪     ‬‬
‫»چیزهایی را که پیامبر‪ ‬برای شــما )از احکـام الهــی( آورده اسـت‬
‫اجرا کنید‪ ،‬و از چیزهایی کــه شــما را از آن بازداشــته اســت‪ ،‬دســت‬
‫بکشید«‪.‬‬
‫یگوید‪:‬‬
‫و خداوند م ‌‬

‫‪ -‬به کتاب النصاف‪ ،‬ص ‪ 44‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪206‬‬

‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬


‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪     ‬‬
‫)حجرات‪(1 :‬‬ ‫‪‬‬‫‪ ‬‬
‫هاید‪ ،‬بر خدا و پیـامبرش پیشـی نگیریـد و‬‫»ای کسانی که ایمان آورد ‌‬
‫پیشدستی نکنید‪ ،‬و از خدا بترسید و پروا داشته باشید‪ ،‬چرا کــه خــدا‬
‫یباشد«‪.‬‬ ‫شنوا و آگاه م ‌‬
‫یفرمایــد‪» :‬إیــاکم ومحــدثات المــور‪ ،‬فــإن کــل‬ ‫و پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫‪1‬‬
‫ة«‪.‬‬‫محدثةٍ بدعة‪ ،‬وکل بدعةٍ ضلل ٌ‬
‫از ایجــاد کارهــای جدیــد خــودداری و پرهیــز کنیــد‪ ،‬چــون هــر‬
‫چیزی که در دین نباشد و بر آن اضافه کنید بدعت است‪ ،‬و هــر‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫بدعتی ضللت و گمراهی م ‌‬
‫یفرمایــد‪» :‬إن اللــه حــد ّ حــدودا ً فل تعتــدوها‪،‬‬ ‫و پیــامبر‪ ‬م ‌‬
‫وفرض لکم فــرائض فل تضــیُعوها‪ ،‬وحــرم أشــیاَء فل تنتهکوهــا‪،‬‬
‫ة لکــم فاقبلوهــا ول‬ ‫ن ولکــن رحمـ ً‬ ‫وترک أشــیاء فــی غیــر نســیا ٍ‬
‫تبحثوا عنها«‪» 2‬خداوند حد و مرزهایی قرار داده اســت از آنهــا‬
‫تجاوز نکنید‪ ،‬فرائض و واجباتی برای شما قرار داده است‪ ،‬آنها‬
‫را ضایع نکنید و از دست ندهید‪ ،‬و چیزهایی را نیز حــرام کــرده‬
‫اســت‪ ،‬آنهــا را انجــام ندهیــد‪ ،‬و چیزهــایی را هــم نــه بــه خــاطر‬
‫نسیان و فراموشی بلکه به خــاطر لطــف و رحمــت خــود بیــان‬
‫نکرده است پس از آنها بحث نکنید و آنها را قبول کنید«‪.‬‬

‫‪ -‬مقدمه ی سنن ابن ماجه مرفوعا ً إلی النبی‪.(، (1/18‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬رواه البیهقی فی سننه‪ ،(13-10/12) ،‬کتاب الضحایا‪ ،‬یک دفعه‬ ‫‪2‬‬

‫مرفوع و یک دفعه موقوف‪ ،‬نووی هم در کتاب اربعین آن را آورده‬


‫است‪ .‬به جامع العلوم والحکم‪ ،‬ص‪ ،242 :‬حدیث شماره‪ 30 :‬مراجعه‬
‫شود‪.‬‬
‫‪207‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫هی پنجم‪:‬‬‫‪ -5‬شبه ‌‬


‫ههایی که مؤیدین جشن میلد پیــامبر‪ ‬آن را مطــرح‬ ‫از شبه ‌‬
‫یگویند‪ :‬خوشحالی بــه وجــود پیــامبر‪‬‬‫یکنند این است که م ‌‬‫م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬‫امر و دستور قرآن است‪ ،‬خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪   ‬‬ ‫‪      ‬‬ ‫‪   ‬‬
‫‪          ‬‬ ‫‪       ‬‬
‫)یونس‪(58 :‬‬ ‫‪         ‬‬
‫»به فضل و رحمت خدا – به همین نــه چیــز دیگــری – بایــد مردمــان‬
‫شادمان شوند«‪.‬‬
‫خداوند به ما دستور داده است که به رحمت خــدا خوشــحال‬
‫یباشـــد‪ ،‬خداونـــد‬ ‫باشـــیم‪ ،‬و پیـــامبر‪ ‬بزر ‌‬
‫گتریـــن رحمـــت م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪   ‬‬ ‫‪        ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫)انبیاء‪:‬‬ ‫‪          ‬‬
‫‪(107‬‬
‫»مــا شــما )ای پیــامبر ‪ (‬را بعنــوان رحمــت بــرای تمــام عالمیــان‬
‫هایم«‪.1‬‬
‫فرستاد ‌‬

‫جواب این شبهه‪:‬‬


‫استدلل به این آیه برای مشروعیت بخشیدن به جشن میلد‬
‫پیامبر‪ ،‬حمل کردن کلم خدا بر چیزی است که سلف صــالح‬
‫هاند‪ ،‬و عمل کردن به چیـزی اسـت کــه بــه آن‬ ‫آن را حمل نکرد ‌‬
‫هاند‪ ،‬که این کار شایســته نیســت‪،‬‬ ‫عمل نکرده و بر آن راه نرفت ‌‬
‫امــام شــاطبی در کتــاب خــود بــه نــام – الدلــة الشــرعیة مــن‬
‫الموافقات – آن را بیان کرده است‪ ،‬و آن اینکه صــورتی کــه از‬
‫سلف صالح برای عمل به نصی ثابت شده‪ ،‬از کسانی کــه بعــد‬
‫یکنند که سلف صالح نصــی را‬ ‫هاند و ادعا م ‌‬ ‫از سلف صالح آمد ‌‬
‫یشــود‪ ،‬چــون اگــر‬ ‫جا گذاشته باشند یا نفهمیده باشند قبول نم ‌‬
‫یمانــد تــا‬
‫دلیلی وجود داشت از فهم اصحاب و تابعین پنهان نم ‌‬

‫‪ -‬برای تفصیل این شبهه به کتاب‪ :‬القول الفصل ص‪(32،33) :‬‬ ‫‪1‬‬

‫مراجعه شود‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪208‬‬

‫بعــدا ً دیگــران آن را بفهمنــد‪ ،‬کــردار ســابقین اول چگــونه بــا‬


‫یآیــد؟ و اگــر ایــن عمــل تــرک‬
‫مقتضای این مفهوم درست درم ‌‬
‫یکنند که مخــالف‬ ‫شده باشد‪ ،‬چگونه متأخرین به چیزی عمل م ‌‬
‫اجماع اولین است‪ ،‬و هر کسی با اجماع مخالفت کنــد خطاکــار‬
‫یباشــد‪ ،‬و امــت حضــرت محمــد‪ ‬بــر گمراهــی و‬ ‫و عاصــی م ‌‬
‫ضللت اجماع نخواهند کرد‪ ،‬این امــت بــر عمــل کــردن بــه هــر‬
‫چیزی یا ترک عمــل بــر آن اتفــاق نظــر داشــته باشــند ســنت و‬
‫یباشد‪ ،‬معلوم است که کارها یــا‬ ‫امری معتبر است و هدایت م ‌‬
‫صحیح و یا غیر صحیح هستند‪ ،‬هر کسی که با ســلف صــالح بــه‬
‫مخــالفت بپــردازد ایــن فــرد راه خطــا و اشــتباه را دربرگرفتــه‬
‫است‪ ،‬و این برای او کافی است‪ .‬و بیشتر اوقات اهل بدعت و‬
‫یکنند‪ ،‬و آن را طبق مــراد‬ ‫گمراهی به قرآن و سنت استدلل م ‌‬
‫یکنند‪ ،‬و در میان مـردم آیـات متشـابه را‬ ‫و مذهب خود حمل م ‌‬
‫یکننــد‪،‬‬
‫یبرند که راه حــق را طــی م ‌‬ ‫یکنند‪ ،‬و گمان م ‌‬ ‫مطرح م ‌‬
‫لهای زیادی وجود دارد‪ ،‬از آن جمله‪:‬‬ ‫برای این ادعا مثا ‌‬
‫‪1‬‬
‫استدلل گروه تناسخّیه برای صحت گمان خود به آیة‪:‬‬
‫‪      ‬‬
‫)انفطار‪(8 :‬‬ ‫‪ ‬‬

‫‪ -‬تناسخیه‪ :‬گروهی هستند که از دین اسلم خارج شدند‪ ،‬آنها معتقدند‬ ‫‪1‬‬

‫یروند و از شخصی به شخص دیگر منتقل‬ ‫که ارواح به اجساد دیگر م ‌‬


‫یرسد به خاطر‬ ‫یشود‪ ،‬و آنچه از راحتی و یا ناراحتی به انسان م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یدانند که روح انسان به سگ منتقل‬ ‫همین انتقال است‪ ،‬و جایز م ‌‬
‫شود‪ ،‬و یا برعکس‪ ،‬معتقد هستند که ارواح صدقین در نور صبحگاهی‬
‫یبرند‪ ،‬و ارواح اهل‬ ‫بالی فلک در سرور و خوشحالی دائم بسر م ‌‬
‫یروند و به اجسام حیوانات راه پیدا‬ ‫ضلل و گمراهی به پایین م ‌‬
‫یباشند‪،‬‬‫یهای افراطی م ‌‬ ‫یکنند‪ ،‬این گروه ترکیبی از قدریه و رافض ‌‬‫م ‌‬
‫مثل گروه بیانیه‪ ،‬خطابیه‪ ،‬و راوندیه‪ ،‬اولین کسی که این نظریه را در‬
‫یها بود‪ ،‬چون آنها ادعا‬‫دولت اسلم بیان کرد گروه السبابیه از رافض ‌‬
‫کردند که علی به إله تبدیل شده چون روح خدا در آن قرار گرفته و‬
‫هها معتقد هستند که روح خدا در میان انبیا‬ ‫حل شده است‪ ،‬بیانی ‌‬
‫یآید‪ .‬به کتاب الفرق بین الفرق‪،‬‬ ‫یگردد‪ ،‬سپس به میان امت نیز م ‌‬ ‫م ‌‬
‫ص ‪ 259-253‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪209‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫»و آنگاه به هر شــکلی کــه خواســته اســت تــو را درآورده اســت‪ ،‬و‬
‫ترکیب بسته است«‪.‬‬
‫یآورد‪ ،‬یـا چیـز‬ ‫استدلل هر کسی کـه بــدعتی را بــه وجـود م ‌‬
‫یشــمارد در‬ ‫جدیــدی را کــه در دیــن نبــوده ولــی آن را نیکــو م ‌‬
‫هاند‪ ،‬این اســت کــه ســلف‬ ‫حالیکه سلف صالح آن را انجام نداد ‌‬
‫هاند که در زمان پیامبر‪ ‬وجود‬ ‫صالح چیزهایی را به وجود آورد ‌‬
‫بهــا‪ ،‬گذاشــتن و‬ ‫هاند‪ ،‬مثــل نوشــتن قــرآن‪ ،‬نوشــتن کتا ‌‬ ‫نداشــت ‌‬
‫اســتفاده از داروهــا‪ ،‬بکــارگیری صــنعت‪ ،‬و ســایر چیزهــایی کــه‬
‫یکننـد‪ ،‬ولـی‬ ‫یها در اصـل مصـالح مرسـله آن را بیـان م ‌‬ ‫اصـول ‌‬
‫لها اشتباه و غلـط هسـتند‪ ،‬و در واقـع دنبـال‬ ‫هی این استدل ‌‬ ‫هم ‌‬
‫هی‬ ‫یباشــند‪ ،‬کــه هم ‌‬ ‫یروند‪ ،‬و دنبــال فتنــه م ‌‬ ‫متشابهات فقهی م ‌‬
‫ایــن کارهــا خطــا وارد کــردن بــه دیــن اســت‪ ،‬و پیــروی از راه‬
‫هانــد‬ ‫یباشد‪ ،‬این کسانی که این مســائل را درک کرد ‌‬ ‫ملحدین م ‌‬
‫یکنند‪ ،‬یا چیزهایی را از شــریعت درک‬ ‫شها را تعبیر م ‌‬ ‫و این رو ‌‬
‫هاند‪ ،‬و یا اینکه هیــچ‬ ‫هاند که سابقین اولین آن را درک نکرد ‌‬ ‫کرد ‌‬
‫هانــد‪،‬‬ ‫هانــد و از فهــم آن دور بود ‌‬ ‫چیزی از شریعت را درک نکرد ‌‬
‫ن سلف صالح‬ ‫یباشد‪ ،‬چون پیشقدما ِ‬ ‫که احتمال دومی صحیح م ‌‬
‫هو‬ ‫هاند‪ ،‬و آنچه را که از ادلــه فهــم کــرد ‌‬ ‫بر صراط مستقیم بود ‌‬
‫هانــد‪ ،‬ایــن چیزهــای جدیــد در‬ ‫هاند را انجــام داد ‌‬ ‫بر آن واقف بود ‌‬
‫هانــد‪،‬‬ ‫دین و بدعت‪ ،‬در میان آنها نبوده و بــه آن هــم عمــل نکرد ‌‬
‫یباشــد و‬ ‫پس عمل آنها دلیلــی اجمــاعی علیــه ایــن مبتــدعان م ‌‬
‫یکند که این بــدعت گــزاران خــاطی و مخــالفین ســنت‬ ‫ثابت م ‌‬
‫‪1‬‬
‫پیامبر‪ ‬هستند )الی آخر(‪.‬‬
‫هاند‪ ،‬ولی در‬ ‫ب‪ -‬مفسران بزرگ قرآن این آیه را تفسیر کرد ‌‬
‫تفسیرشان این که مقصود و هدف از رحمت در این آیه رسول‬
‫هی‬ ‫خدا محمد‪ ‬باشد‪ ،‬نیست بلکه مقصود چیــزی اســت کــه آی ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫سابق به آن اشاره کرده است‪ ،‬که م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪    ‬‬

‫‪ -‬به موافقات امام شاطبی مراجعه شود‪(44-3/41) ،‬‬ ‫‪1‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪210‬‬

‫‪                ‬‬


‫‪      ‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪      ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪     ‬‬
‫)یونس‪(58-57 :‬‬
‫»ای مردمان! از سوی پروردگارتــان بــرای شــما انــدرزی و درمــانی‬
‫هها اســت )همچــون کفــر و نفــاق و کینــه‬‫برای چیزهایی کــه در ســین ‌‬
‫و ‪ (...‬آمده است‪ ،‬و هدایت و رحمت بــرای مؤمنــان اســت‪ ،‬بگــو بــه‬
‫فضل و رحمت خدا – به همین )نه چیز دیگر( باید مردمــان شــادمان‬
‫یآورند«‪.‬‬‫شوند‪ .‬این بهتر از چیزهایی است که گرد م ‌‬
‫یفرمایــد‪ :‬در تأویــل ایــن آیــه‬
‫ابــن جریــر در تفســیر خــود م ‌‬
‫ل( ای‬ ‫یگویـد‪ُ) :‬قـ ْ‬
‫یگوید‪ :‬خداوند به پیامبر‪ ‬خـود م ‌‬ ‫ابوجعفر م ‌‬
‫محمد‪ ‬به کسانی که تو را و آنچه را از طرف خدا بر تو نازل‬
‫ل الله( ای مردم! خداوند‬ ‫یکنند بگو‪) ،‬بفض ‌‬‫شده است تکذیب م ‌‬
‫به شما فضل و رحمت بخشیده و آن اسلم است‪ ،‬آن را بــرای‬
‫یکند‪) ،‬وبرحمتــه(‬ ‫شما بیان کرده و شما را بسوی آن دعوت م ‌‬
‫آن رحمتی که نــزول قـرآن و وحـی اسـت‪ ،‬و از کتـاب خــودش‬
‫یدانستید‪ ،‬که بوســیلة‬ ‫چیزهایی به شما یاد داد که قبل ً آن را نم ‌‬
‫آن بینش شما را نسبت به دینتــان زیــاد کــرد‪ ،‬کــه همــان قــرآن‬
‫است‪:‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪      ‬‬
‫)یونس‪(58 :‬‬
‫یکنــد‪ ،‬و‬
‫یگویــد‪ :‬اســلمی کــه آنهـا را بســوی آن دعــوت م ‌‬‫م ‌‬
‫جهــا و امــوال‬
‫قرآنی که برای آنها نازل شده اســت‪ ،‬از تمــام گن ‌‬
‫‪1‬‬
‫فانی دنیا بهتر هستند‪.‬‬
‫هالله – در تفسیر خود به نام )الجـامع لحکـام‬ ‫قرطبی – رحم ‌‬
‫یفرماید‪ :‬فرمودة خداوند‪:‬‬‫القرآن( م ‌‬

‫‪ -‬به تفسیر ابن جریر الطبری‪ (15/105) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫‪211‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬


‫)یونس‪(58 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫ل اللــه قــرآن‬ ‫ابوسعید خدری و ابن عباس‪ ‬م ‌‬
‫یگوینــد‪ :‬فض ـ ِ‬
‫یفرماینــد‪:‬‬
‫یباشــد‪ ،‬و همچنیــن م ‌‬ ‫است‪ ،‬و رحمت خــدا قــرآن م ‌‬
‫فضل الله قرآن است‪ ،‬و رحمت خدا این است که شما را اهل‬
‫و لیق قرآن قرار داده است‪ .‬از حسن‪ ،‬ضحاک‪ ،‬مجاهد و قتاده‬
‫روایت شده است که‪ :‬فضل الله ایمــان اســت‪ ،‬و رحمــت خــدا‬
‫‪1‬‬
‫یباشد‪ ،‬برعکس قول اول‪.‬‬ ‫قرآن م ‌‬
‫یگوید‪ :‬خداوند به آنچه که از قرآن‬ ‫ابن کثیر در تفسیر خود م ‌‬
‫عظیم بر مخلوقات خود نــازل کــرده اســت بــر رســول‪ ‬خــود‬
‫یگذارد‪:‬‬‫منت م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)یونس‪(57 :‬‬ ‫‪  ‬‬
‫یکند‪.‬‬
‫یعنی چیزی که انسان را از فواحش دور م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)یونس‪(57 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫یها‬
‫یعنــی از شــک و شــبهه‪ ،‬و آن از میــان برداشــتن پلیــدی و زشــت ‌‬
‫یباشد‪.‬‬‫م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)یونس‪(57 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫یشود‪.‬‬
‫یعنی به وسیلة آن رحمت و هدایت خداوند حاصل م ‌‬
‫که این بــرای مؤمنــان و کســانی اســت کــه آیــات خداونــد را‬
‫یکننــد و بــه آن یقیــن و اطمینــان دارنــد‪ ،‬فرمــودة‬
‫تصــدیق م ‌‬
‫خداوند‪:‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪   ‬‬
‫)اسراء‪(82 :‬‬
‫‪ -‬به تفسیر الجامع لحکام القرآن‪(8/353) ،‬‬ ‫‪1‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪212‬‬

‫لهـا از‬
‫یفرسـتیم کـه مایـة بهبـودی )د ‌‬ ‫»مـا آیـاتی را از قـرآن فروم ‌‬
‫نها از کثافــات هــوی‬
‫کسازی درو ‌‬ ‫یهای نادانی و گمراهی‪ ،‬و پا ‌‬‫بیمار ‌‬
‫و هــوس( و رحمــت مؤمنــان اســت‪ ،‬ولــی بــر ســتمگران جــز زیــان‬
‫یافزاید«‪.‬‬‫نم ‌‬
‫فرموده خداوند‪:‬‬
‫‪                      ‬‬
‫)فصلت‪(44 :‬‬ ‫‪         ‬‬
‫فرموده خداوند‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪    ‬‬ ‫‪   ‬‬
‫‪       ‬‬ ‫‪       ‬‬
‫‪     ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪   ‬‬
‫‪1‬‬
‫)یونس‪(58 :‬‬ ‫‪          ‬‬
‫یعنی به آنچه از طرف خدا از هدایت و دین حق برای آنها آمــد‪ ،‬بایــد‬
‫به آن خوشحال و شاد شوند‪ ،‬چون ایــن هــدایت و دیــن از چیزهــایی‬
‫یباشند‪.‬‬‫بتر م ‌‬
‫دیگر بهتر و خو ‌‬
‫ابن قیم جوزی در تفسیر این آیه‪:‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫)یونس‪(58 :‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫م ‌‬
‫یزند که فضــل اللــه و‬ ‫اقوال سلف صالح بر این معنی دور م ‌‬
‫‪2‬‬
‫یباشد‪.‬‬‫رحمت او اسلم و سنت پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫ابــن عبــدالهادی در کتــاب الصــارم المنکــی فــی الــرد علــی‬
‫یگوید‪ ...) :‬تأویل در آیه و حدیثی که در عهــد ســلف‬ ‫السبکی م ‌‬
‫صالح نبوده است درســت نیســت‪ ،‬چــون ایــن تأویــل از طــرف‬
‫سلف صالح برای امت بیان نشده است‪ ،‬چنین تــأویلتی کــه در‬
‫عهد سلف صــالح نبــوده ولــی بعــدا ً پیــدا شــد ‌‬
‫هاند ایــن را ثــابت‬
‫هاند‪،‬‬
‫یکند که آنها نسبت به حق جاهــل بــوده و آن را ندانســت ‌‬ ‫م ‌‬

‫‪ -‬به تفسیر ابن کثیر‪ (2/420) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به کتاب اجتماع الجیوش السلمیه‪ ،‬ص ‪ 6‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬


‫‪213‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫هاند! پس زمــانی کــه تأویــل مخــالف‬ ‫ولی متأخرین آن را فهمید ‌‬


‫‪3‬‬
‫تأویل آنها باشد و آن را نقض کند چگونه است؟ ‪.(...‬‬
‫ههایی که بعنوان دلیل و سند برای جشن میلد پیامبر ‪‬‬ ‫شبه ‌‬
‫هی‬ ‫یتــوانیم بــه هم ‌‬‫یکنند زیاد هستند‪ ،‬کــه در اینجــا نم ‌‬‫مطرح م ‌‬
‫آنها اشاره کنیم‪ ،‬چون بررســی و ذکــر آنهــا نیــاز بــه یــک کتــاب‬
‫هها بود‪ ،‬و‬ ‫خاص دارد‪ ،‬در اینجا هدف اشاره به بعضی از این شب ‌‬
‫به صورت خیلی کوتاه رد علما بر ایــن شــبهات را بیــان کــردم‪،‬‬
‫هها دلیلی برای درسـت بـودن جشـن‬ ‫که در هیچ یک از این شبه ‌‬
‫تها‬ ‫میلد نبی‪ ‬وجود نداشت‪ ،‬ولــی کســانی کــه بــه ایــن بــدع ‌‬
‫یخواهند رنگ شرعی بـه ایـن کارهـای بــدعتی‬ ‫معتقد هستند‪ ،‬م ‌‬
‫یکننــد‪ ،‬و بــه صــورتی کــه‬ ‫بدهند‪ ،‬به این دلیل واهی استدلل م ‌‬
‫یکنند‪ ،‬و عقیدة آنهــا‬ ‫یخواهد آنها را تفسیر م ‌‬ ‫هوا و هوسشان م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫یباشد‪ ،‬آنها این چنین هستند که خداوند م ‌‬ ‫فاسد م ‌‬
‫‪      ‬‬
‫‪         ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪     ‬‬
‫)جاثیه‪(23 :‬‬ ‫‪   ‬‬ ‫‪  ‬‬

‫های کسی را که هوا و هوس خود را به خدائی خود گرفتــه‬ ‫»هیچ دید ‌‬
‫است‪ ،‬و با وجود آگاهی )از حق و باطل‪ ،‬آرزوپرســتی کــرده اســت(‬
‫خدا او را گمراه ساخته است‪ ،‬وبر گوش و دل او مهر گذاشته و بــر‬
‫های انداخته است؟ پس چه کسی جز خــدا )و خــدا هــم‬ ‫چشمش پرد ‌‬
‫یتوانــد او را راهنمــایی کنــد؟ آیــا پنــد‬
‫یگــردان اســت( م ‌‬‫از وی رو ‌‬
‫یشوید؟«‪.‬‬ ‫یگیرید و بیدار نم ‌‬‫نم ‌‬
‫والله اعلم‪.‬‬

‫‪ -‬به کتاب الصارم المکنی‪ ،‬ص ‪ 427‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪3‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪214‬‬

‫بحث چهارم‬
‫روش احیای میلد‬
‫مقریزی درکتاب »الخطط« نشسـتن خلیفـه را در میلدهـای‬
‫عالول فــرا‬ ‫یکند‪ :‬هر گــاه روز دوازدهــم ربی ‌‬‫ششگانه توصیف م ‌‬
‫‪1‬‬
‫یداد کــه در دارالفطــره مــوارد زیــر‬ ‫یرسید‪ ،‬خلیفه دستور م ‌‬ ‫م ‌‬
‫آماده شود‪ :‬از سیصد کیلو شـکر حلـوائی خوشـمزه را درسـت‬
‫کنند‪ ،‬و در سیصد سینی مسی گذاشته شده و آماده شــود‪ ،‬کــه‬
‫یها که هر سینی در یــک‬ ‫این اعداد مولد پیامبر‪ ‬بود‪ ،‬این سین ‌‬
‫چرم یا کاغذ گرد قرار داشت‪ ،‬در میان ارباب رسوم با توجه به‬
‫یشــدند ‪ ،‬اولیــن‬ ‫مرتبه و مقام ‪ ،‬از ابتدای روز تا ظهر پخــش م ‌‬
‫ارباب رسوم قاضی القضــاة بــود‪ ،‬ســپس رئیــس دعــوتگران‪ ،‬و‬
‫یشدند‪ ،‬و ائمــه ی مســاجد و‬ ‫شامل قاریان قرآن و خطبا هم م ‌‬
‫یشدند‪.‬‬ ‫رؤسای عشایر و طوایف هم شامل م ‌‬
‫و چــون خلیفــه نمــاز مــی خوانــد‪ ،‬قاضــی القضــاة و تمــام‬
‫یکردند‪ ،‬و با آنها تمام‬ ‫حاضرین به سوی جامع الزهر‪ 2‬حرکت م ‌‬
‫کسانی که این سیصد سینی به آنها داده شده بــود نیــز حرکــت‬
‫ینشســتند‪ ،‬بعــدا ً قاضــی‬ ‫یکردند‪ ،‬به اندازة یک ختــم قــرآن م ‌‬ ‫م ‌‬
‫بپاشــی شــده‬ ‫القضاة و همراهان او در حالی که راه جــارو و آ ‌‬
‫یشوند‪ ،‬بالی کوه – که در آنجا نگهبانان پاسداری می‬ ‫دعوت م ‌‬
‫کننـد– بـا شـنی زرد پوشـانده شـده‪ ،‬بـه ایـن قلـه کـوه نزدیـک‬
‫یشوند‪ ،‬قبل از رسیدن به آنجا در چند قدمی آن با پای پیــاده‬ ‫م ‌‬
‫یشــوند و ســاکت‬ ‫یروند‪ ،‬زیر قله به مدت یک ساعت جمع م ‌‬ ‫م ‌‬
‫ههــا بــاز‬
‫ینشینند و منتظر آمدن خلیفه هســتند‪ ،‬یکــی از پنجر ‌‬ ‫م ‌‬
‫یشود‪ ،‬که از آن صورت خلیفه ظــاهر خواهــد شــد‪ ،‬و عمامــة‬ ‫م ‌‬

‫‪ - 1‬دارالفطره در خارج قصر قرار داشت‪ ،‬عزیز بالله آن را ساخت‪ ،‬که‬


‫یکرد‪ ،‬به‬
‫یکرد و در روزهای عید در آن با مردم ملقات م ‌‬‫در آن کار م ‌‬
‫الخطط مقریزی‪ (1/425) ،‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ - 2‬اولین مسجدی بود که در قاهره تأسیس شد که آنرا جوهر صقلی‬
‫مولی معزلدین الله ساخت‪ ،‬کار بنای آنرا در سال ‪ 359‬هـ شروع‬
‫کرده و در سال ‪ 361‬هـ آن را به پایه ی اکمال رسانید‪.‬‬
‫به الخطط مقریزی ‪ 273 /2‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪215‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫های از خــــدمتگزاران و‬ ‫یشــــود‪ ،‬و بــــا او عــــد ‌‬ ‫آن نمایــــان م ‌‬


‫فرمــانبرداران اســت و خــواص دیگــر بــا او هســتند‪ ،‬بعضــی از‬
‫یکنند‪ ،‬سر و دســت راســتش را‬ ‫های را باز م ‌‬ ‫خدمتگزاران پنجر ‌‬
‫یآورد و از آن بســوی جمعیــت اشــاره شــده و گفتــه‬ ‫بیــرون م ‌‬
‫یکنــد‪ .‬ابتــدا بــه قاضــی‬ ‫یشود‪ :‬امیرالمؤمنین بر شما سلم م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکنــد‪ ،‬و بعــد از او بــه صــاحب‬ ‫القضاة با وصف خاصی سلم م ‌‬
‫الباب‪ ،‬و بعدا ً به باقی جماعت قسمت قسمت بدون تعیین هیچ‬
‫یکنند‪ ،‬که آنها در صف‬ ‫فردی‪ .‬قاریان حاضر شروع به قرائت م ‌‬
‫یگیرنــد‪ ،‬رو بــه حاضــرین و‬ ‫اول بــه صــورت ایســتاده قــرار م ‌‬
‫‪1‬‬
‫هی قله کوه‪ ،‬خطیب جامع النور معروف بــه‬ ‫پشتشان به دیوار ‌‬
‫یکنــد بــه آن‬
‫جامع الحاکم همچنان که بالی منبر خطبه ایــراد م ‌‬
‫ینمایــد‪ ،‬تــا اینکــه ذکــر نــام پیــامبر‪ ‬را‬ ‫صورت خطبــه ایــراد م ‌‬
‫یگوید‪ :‬این روز تولد پیامبر‪ ‬است‪ ،‬که با رسالت‬ ‫ینماید و م ‌‬‫م ‌‬
‫ً‬
‫او بر امت منت گذاشته است‪ ،‬بعدا سخن خود را با دعــا بــرای‬
‫یگــردد‪ ،‬بعــد از او‬
‫یدهــد و بــه عقــب صــف برم ‌‬ ‫خلیفه خاتمه م ‌‬
‫یکنــد‪ ،‬بعــد از او هــم‬‫خطیب جامع الزهر مثل او خطبه ایراد م ‌‬
‫یخوانــد‪ ،‬و قاریــان در میــان ایــن‬ ‫خطیب جامع القمر‪ 2‬خطبه م ‌‬
‫یپردازند‪.‬‬‫هها به قرائت م ‌‬ ‫خطب ‌‬
‫ههــا‪ ،‬اســتاد ســر و دســتش را از پــرده و‬ ‫بعد از انتهــای خطب ‌‬
‫یکنــد‪ ،‬ســپس هــر دو‬ ‫یکند و بر جماعت سلم م ‌‬ ‫پنجره خارج م ‌‬
‫یشوند‪ ،‬پنج جشن تولد‬ ‫یشوند و مردم متفرق م ‌‬ ‫پنجره بسته م ‌‬

‫‪ - 1‬این مسجد بیرون باب الفتوح –یکی از دروازه های قاهره‪ -‬واقع‬
‫است‪ ،‬عزیز بالله اولین کسی است که آنرا تأسیس کرد‪ ،‬در آن برای‬
‫مردم خطبه ایراد کرده و نماز جمعه خواند‪ ،‬سپس فرزند او الحاکم‬
‫بأمر الله آن را تکمیل نمود‪ ،‬تأسیس این مسجد در سال ‪ 380‬هـ بوده‬
‫است و در سال ‪ 403‬هـ په پایه ی اکمال رسید‪.‬‬
‫به الخطط مقریزی ‪ 277 /2‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ - 2‬آمر در سال ‪ 519‬هـ دستور بنای آن را به وزیر خویش مأمون بن‬
‫البطانجی صادر کرد‪ ،‬و اولین نماز جمعه که در آن خوانده شد سال‬
‫‪ 799‬هـ بود که امیر اربلیغا از امرای ظاهری این مسجد را دوباره‬
‫تعمیر کرد‪.‬‬
‫به الخطط مقریزی ‪ 290 /2‬مراجعه شود‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪216‬‬

‫یشــوند‪ ،‬و بــدون‬ ‫باقیماندة دیگر به همین روش و نظام پیاده م ‌‬


‫‪1‬‬
‫یشوند‪.‬‬‫کم و زیاد تا اتمام آنها اجرا م ‌‬
‫ابن خلکان در توصـیف جشـن گرفتــن مظفرالـدین ابوسـعید‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫کوکبوری حاکم و فرمانروای إربل برای تولد پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫یگرفــت و‬ ‫نهایی که ایــن حــاکم بــرای میلد پیــامبر‪ ‬م ‌‬ ‫جش ‌‬
‫های از‬ ‫یتوان آن را توصیف کــرد‪ ،‬ولــی گوش ـ ‌‬ ‫یداد نم ‌‬ ‫تشکیل م ‌‬
‫یکنیم‪:‬‬ ‫آن را بیان م ‌‬
‫تمام مردم منطقه شنیده بودند که این حاکم بــه ایــن جشـن‌‬
‫خیلی اعتقــاد دارد‪ ،‬هــر ســال از شــهرهای نزدیــک إربــل مــردم‬
‫یها و وعــاظ و قاریــان و شــعرا نــزد او‬ ‫زیادی از فقهــا و صــوف ‌‬
‫عالول رفــت‬ ‫یآمدند‪ ،‬و پیوسته از ماه محرم تا اوایل مــاه ربی ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکردند‪ ،‬مظفرالدین اقدام به نصب گنبــدهای از چــوب‬ ‫و آمد م ‌‬
‫یکرد‪ ،‬هر گنبدی چهار یا پنج طبقه بود‪ ،‬حدود بیســت گنبـد یـا‬ ‫م ‌‬
‫یکرد‪ ،‬یک گنبد مخصوص خودش بــود‪ ،‬و بــاقی‬ ‫بیشتر درست م ‌‬
‫گنبدها برای امراء و اعیان دولتش برای هر کــدام گنبــدی بــود‪،‬‬
‫یرســید‪ ،‬ایــن گنبــدها را بــا انــواع‬ ‫هر گــاه اول مــاه صــفر فرام ‌‬
‫یدادنــد‪ ،‬و در هــر گنبــدی‬ ‫هکننده و زیبـا آرایــش م ‌‬ ‫تهای خیر ‌‬ ‫زین ‌‬
‫ینشستند‪ ،‬و گروهــی از‬ ‫گروهی از نوازندگان و سرودخوانان م ‌‬
‫ههــا جــا‬ ‫خیالبافان نیز حضور دارند‪ ،‬که هیچ گروهی از این گرو ‌‬
‫یشــوند‪ ،‬و هــر کــدام در گنبــد مخصــوص خــود قــرار‬ ‫گذشته نم ‌‬
‫یشــود‪،‬‬ ‫یگیرند‪ ،‬زندگی و کاروبار مردم در این ایام تعطیل م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یای جز شادی و شادمانی ندارند‪ ،‬مظفرالــدین‬ ‫و کار و سرگرم ‌‬
‫یآمــد‪ ،‬گنبــد بــه گنبــد بازدیــد‬ ‫هر روز بعد از نماز عصر بیرون م ‌‬
‫یداد‪ ،‬و‬ ‫یایستاد‪ ،‬آوازهای آنهــا را گــوش م ‌‬ ‫یکرد و کنار آنها م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یدادنــد‬ ‫بــا گــوش دادن بــه خیــالت و آنچــه در گنبــدها انجــام م ‌‬
‫یکــرد‪ ،‬در‬ ‫یشــد‪ ،‬و در خانقــاه اســتراحت م ‌‬ ‫خوشحال و شــاد م ‌‬
‫خانقاه سماع که روشی عرفانی برای اصلح قلب است انجــام‬
‫یشـد و بـه شـکار‬ ‫یداد‪ ،‬و بعـد از نمـاز صـبح سـوار اسـب م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یرفت‪ ،‬و قبل از ظهر به قلعه که مکان اســتقرار خــودش در‬ ‫م ‌‬
‫یگشت‪.‬‬ ‫إربل بود بر م ‌‬
‫‪ -‬به کتاب الخطط المقریزی‪ (1/433) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪217‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫به همین صورت هر روز تا شــب میلد پیــامبر‪ ‬ایــن کــار را‬
‫یکرد‪ .‬او این کار را سالی در هشتم ماه و ســال دیگــر‬ ‫تکرار م ‌‬
‫یداد‪ ،‬چون در این تاریخ اختلف وجــود‬ ‫در دوازدهم ماه انجام م ‌‬
‫داشت‪ .‬دو روز قبل از میلد پیامبر‪ ‬تعداد زیــادی از شــتران و‬
‫یآوردنــد‪ ،‬آنهــا‬‫گاوها و گوسفندان که غیر قابل شماره بودنــد م ‌‬
‫لها و نوازندگان و آوازخوانانی که نزد او بودند به‬ ‫را با تمام طب ‌‬
‫یکردنــد‪ ،‬و‬ ‫یبردند‪ ،‬سپس شروع به ذبح نمودن آنها م ‌‬ ‫میدانی م ‌‬
‫تها را به انــواع مختلــف‬ ‫یدادند و گوش ‌‬ ‫گهای بزرگی قرار م ‌‬ ‫دی ‌‬
‫یرسید بعد از نماز مغرب در‬ ‫یپختند‪ ،‬هر گاه شب میلد فرام ‌‬ ‫م ‌‬
‫قلعــه عمــل ســماع )ذکــری مخصــوص اهــل طریقــت( صــورت‬
‫عهای‬ ‫یآمــد و در جلــو رویــش شــم ‌‬ ‫یگرفت‪ ،‬ســپس بیــرون م ‌‬ ‫م ‌‬
‫روشن زیادی وجود داشت‪ ،‬و در دو طرف آن دو شمع یا چهــار‬
‫عهایی کـه در دســت‬ ‫شمع ـ در عدد آن مشکوک هستم ـ و شــم ‌‬
‫بسواران قرار داشت وجود داشت‪ ،‬آن شمعی که هــر یــک‬ ‫اس ‌‬
‫از آنها بر قـاطری قــرار داشــت‪ ،‬کــه مــردی آن را هـدایت مـی‬
‫کرد‪ ،‬و آن شمع بر پشت قاطر بسته شــده بــود‪ ،‬تــا بــه خانقــاه‬
‫یرسید‪ ،‬صبح روز میلد رفتن از قلعــه بســوی خانقـاه شــروع‬ ‫م ‌‬
‫های وجــود داشــت‪ ،‬و‬ ‫یشده که بر روی دست هر صوفی بقچ ‌‬ ‫م ‌‬
‫یرونــد‪ ،‬کــه تعدادشــان بســیار زیــاد اســت‪ ،‬در‬ ‫پشت سر هم م ‌‬
‫یگیرند‪ ،‬اعیان و رؤســا و تعــداد زیــادی از مــردم‬ ‫خانقاه قرار م ‌‬
‫هکننــدگان قــرار‬ ‫یهایی بــرای موعظ ‌‬ ‫یشــوند‪ ،‬صــندل ‌‬ ‫آنجا جمع م ‌‬
‫ههای‬ ‫ب که پنجر ‌‬ ‫یشود‪ ،‬و برای مظفرالدین برجی از چو ‌‬ ‫داده م ‌‬
‫هاند قرار داده شده اســت‪،‬‬ ‫آن رو به میدانی که مردم جمع شد ‌‬
‫هاند و ایــن کــار در روز صــورت‬ ‫لشــکری در آنجــا جمــع شــد ‌‬
‫های بــه لشــکر و ســربازان نگــاه‬ ‫یگیــرد‪ ،‬مظفرالــدین دفع ‌‬ ‫م ‌‬
‫هکننـدگان نگــاه‬ ‫های بـه سـوی مــردم و موعظ ‌‬ ‫یاندازد و مـرتب ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکند تا اینکــه ســربازان از ســان‬ ‫یکند‪ ،‬به این صورت نگاه م ‌‬ ‫م ‌‬
‫ههایی در میــدان بــرای‬ ‫یشــوند‪ ،‬بعــد از آن ســفر ‌‬ ‫دادن تمــام م ‌‬
‫ههایی عمومی نیز‬ ‫یشد‪ ،‬و سفر ‌‬ ‫مستمندان و فقیران تشکیل م ‌‬
‫یشــد‪،‬‬ ‫برای طعام و خیرات که قابل شمارش نبودند تشکیل م ‌‬
‫یشــدند تشــکیل‬ ‫هی دیگر در خانقاه که نزد صندلی جمع م ‌‬ ‫سفر ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪218‬‬

‫هکننــدگان‪،‬‬ ‫یشــد‪ ،‬موعظ ‌‬ ‫یشد‪ ،‬که آخر آن بــا چشــم دیــده نم ‌‬ ‫م ‌‬


‫یکی یکی توسط اعیان و رؤسا و نمایندگان این مراســم طلــب‬
‫یکردند‪ ،‬بعدا ً‬ ‫یشدند و هر کدام موعظه و پیام خود را بیان م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یگشت‪ ،‬هر گاه تمام این مراحل به‬ ‫هر کدام به مکان خود برم ‌‬
‫یکردنــد و هــر کــدام را بــه‬ ‫هها را حاضر م ‌‬ ‫یرسید سفر ‌‬ ‫اتمام م ‌‬
‫یبردند‪ ،‬که تا عصــر یــا بعــد از عصــر آن را انجــام‬ ‫منزل خود م ‌‬
‫یکردنــد‪ ،‬و تــا‬ ‫یدادند سپس آن شب همــان جــا اســتراحت م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکردند‪ ،‬هر ســال ایــن کــار را‬ ‫صبح زود عمل سماع را انجام م ‌‬
‫یکردند‪ ،‬صورت و حالت این جشن بــه صــورت خلصــه بیــان‬ ‫م ‌‬
‫یکشد‪ ،‬هر زمان مراســم بــه‬ ‫شد‪ ،‬چون بیان واقعی آن طول م ‌‬
‫یکرد و بــه شــهر خــود‬ ‫یرسید‪ ،‬هر کس خود را آماده م ‌‬ ‫پایان م ‌‬
‫یگشت و به هر نفر چیــزی بــه عنــوان هــدیه و انفــاق داده‬ ‫برم ‌‬
‫‪1‬‬
‫یشد‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫یگوید‪ :‬سبط‬ ‫ابن کثیر در مورد شرح حال مظفر کوکبوری م ‌‬
‫نهای میلد پیــامبر‬ ‫‌گفت‪ :‬بعضی از کسانی که در بعضی از جش ‌‬
‫هها‬ ‫یگوینــد‪ :‬ایــن ســفر ‌‬ ‫‪ ‬در ســفرة مظفــر حضــور داشــتند م ‌‬
‫شامل پنج هزار سر بریــان شــده‪ ،‬ده هــزار مــرغ‪ ،‬یکصــد هــزار‬
‫یگویــد‬ ‫ظرف سفالی روغن‪ ،‬سی هزار بشقاب حلوا‪ ،‬بود‪ .‬او م ‌‬
‫یها بــا او‬ ‫با مظفرالدین در جشــن میلد علمــای بــزرگ و صــوف ‌‬
‫یکردند‪ ،‬به آنها خلعت های گران بهــا مــی داد‪ ،‬بــا‬ ‫حضور پیدا م ‌‬
‫یداد و‬ ‫یها از ظهر تــا فجــر عمــل ســماع و ذکــر انجــام م ‌‬ ‫صوف ‌‬
‫یپرداخت‪ ،‬هر سال برای جشــن میلد‬ ‫شخصا ً با آنها به رقص م ‌‬
‫های بــرای‬ ‫یکــرد‪ ،‬خــان ‌‬‫پیــامبر‪ ‬سیصــد هــزار دینــار خــرج م ‌‬
‫یآمدند آماده کــرده بــود‪ ،‬بــرای‬ ‫مهمانانی که از نقاط مختلف م ‌‬
‫‪2‬‬
‫یکرد‪.‬‬ ‫این مهمانان در هر سال یکصد هزار دینار خرج م ‌‬
‫‪ - 1‬به کتاب وفیات العیان‪ (119-4/117) ،‬مراجعه شود‪ ،‬اشتیاق ملک‬
‫مظفر به مولد نبوی به حدی بود که چون ابوالخطاب بن دحیه کتابی‬
‫به اسم کتاب التنویر فی مولد البشیر النذیر نوشت‪ ،‬ملک مظفر به او‬
‫هزار دینار بخشش داد‪.‬‬
‫به وفیات العیان ‪ 450 ،499 /3‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ - 2‬به کتاب البداية والنهاية‪ ،(13/131) ،‬و الحاوی سیوطی‪-1/189) ،‬‬
‫‪ (190‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪219‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یگویــد‪ :‬در ســال‬ ‫سندوبی در توصیف جشن میلد نبــوی‪ ‬م ‌‬


‫ه یک عالم انگلیسی به نام ادوارد ولیم لین بــود کــه بــه‬ ‫‪‌ 1250‬‬
‫یآمد‪ ،‬جشن میلد نبی‪ ‬را دید‪ ،‬آن را خیلــی طــولنی‬ ‫قاهره م ‌‬
‫یگویــد‪:‬‬ ‫فکرده است‪ .‬ولیــم لیــن م ‌‬ ‫و به تفصیل توصیف و تعری ‌‬
‫ههــای ســال هجــری‪،‬‬ ‫عالول و ماه ســوم از ما ‌‬ ‫در ابتدای ماه ربی ‌‬
‫یکننــد‪ ،‬بزرگــترین‬ ‫خود را بــرای جشــن میلد پیــامبر‪ ‬آمــاده م ‌‬
‫میادین ایــن مراســم قســمت جنــوب غربــی معــروف بــه برکــه‬
‫یباشد‪ ،‬در این میدان چادرهای زیادی برای دراویــش‬ ‫الزبکیه م ‌‬
‫یشد‪ ،‬هر شب در آن چادرها برای ذکر به منظور جشــن‬ ‫برپا م ‌‬
‫یشدند‪ ،‬میان این چادرها ستونی نصب بود کــه بــا‬ ‫میلد جمع م ‌‬
‫نها‬ ‫یشد‪ ،‬دوازده چراغ یــا بیشــتر بــه آن ســتو ‌‬ ‫ریسمان بسته م ‌‬
‫یشد‪ ،‬که این‬ ‫ن حلقة ذکر برپا م ‌‬ ‫یشد‪ ،‬و دور این ستو ‌‬ ‫آویزان م ‌‬
‫یشد‪.‬‬‫هها معمول از پنجاه تا شصت درویش تشکیل م ‌‬ ‫ً‬ ‫حلق ‌‬
‫در روز دوم این ماه از آماده کــردن وســایل لزم بــرای برپــا‬
‫یشــدند‪ ،‬ســپس در روزهــای بعــدی‬ ‫کــردن جشــن میلد تمــام م ‌‬
‫شب و روز تا شــب دوازدهــم کــه شــب میلد بــزرگ اســت بــه‬
‫شهــا و ســایر چیزهــای دیگــر‬ ‫هها و شــعر شــاعران و نمای ‌‬ ‫برنام ‌‬
‫یکردند‪.‬‬ ‫یدادند و نگاه م ‌‬ ‫گوش م ‌‬
‫اما آوازها و نوازندگی را حکومت آنها را پسند نکرد‪ ،‬و رقص‬
‫م این سال اثــری از آنهــا‬ ‫و امثال آن را ترک کردند‪ ،‬و در مراس ‌‬
‫نهای آینــده گذشــته ســاز و آواز بســیار بــوده و‬ ‫نبود‪ ،‬و در جش ‌‬
‫مردم شادمانی های زیاد می کردند‪.‬‬
‫نهایی که محدوة میــدان جشــن میلد‬ ‫اما در شب تمام خیابا ‌‬
‫یشــدند‪ ،‬کــه‬ ‫غهای زیادی نورانی م ‌‬ ‫را احاطه کرده بودند با چرا ‌‬
‫ههــای‬ ‫یشــد‪ ،‬و در مغاز ‌‬ ‫سهایی از چوب استفاده م ‌‬ ‫غالبا ً با فانو ‌‬
‫بهای حلوا تــا صــبح قــرار داده‬ ‫خوراکه فروشی‪ ،‬سینی و بشقا ‌‬
‫ن شـــعرا و‬ ‫نها و امـــاک ‌‬‫یشـــدند‪ ،‬و در بعضـــی از ســـاختما ‌‬ ‫م ‌‬
‫یگذشــت و‬ ‫سخنگویان قرار داشتند و هــر کســی کــه از آنجــا م ‌‬
‫یتوانســت نــزد آنهــا بــرود و بــه آنهــا گــوش‬ ‫دوســت داشــت م ‌‬
‫فرادهد‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪220‬‬

‫اما در دو شب مانده بــه میلد‪ ،‬مراســم بیشــتر ازدحــام پیــدا‬


‫بهای‬ ‫یکرد‪ ،‬و اسباب شادی و رفاه و سرگرمی بیشتر از ش ‌‬ ‫م ‌‬
‫‪1‬‬
‫یشد‪.‬‬ ‫گذشته م ‌‬
‫در ادامه مؤلف انگلیســی – ادوارد ولیــم لیــن – یــک مجلــس‬
‫کامل از مجالس ذکر که در ایــام میلد نــبی‪ ‬و غیــره تشــکیل‬
‫یگویــد‪ :‬در شــب میلد بــزرگ بــه‬ ‫یکنــد و م ‌‬‫یشــد توصــیف م ‌‬ ‫م ‌‬
‫میدان بزرگ مراسم رفتم‪ ،‬مجلس ذکـری را دیـدم کـه شصـت‬
‫درویش آن را برپا کرده بودند‪ ،‬دور ســتونی را گرفتــه بودنــد‪ ،‬و‬
‫نــور کــافی بــرای روشــن نمــودن آن میــدان وجــود داشــت‪ ،‬و‬
‫یگفتند‪:‬‬ ‫ههای مختلف بودند و م ‌‬ ‫شهای دور ستون از طایف ‌‬ ‫دروی ‌‬
‫یکردند و همگی با هم نزدیــک‬ ‫یا الله‪ ،‬سپس سرشان را بلند م ‌‬
‫یزدند‪ ،‬و میان حلقة ذکر آنها مردم زیادی بــر‬ ‫صورتشان کف م ‌‬
‫روی زمین نشسته بودند‪ ،‬ذاکرین بــه ایــن صــورت نزدیــک نیــم‬
‫ههــایی تقســیم‬ ‫یکردنــد‪ ،‬ســپس بــه دســته و گرو ‌‬ ‫ساعت ذکر م ‌‬
‫یشــد‪ ،‬و همــه‬ ‫یشدند‪ ،‬هر گروه از پنج یا شش نفر تشکیل م ‌‬ ‫م ‌‬
‫های وســیع را تشــکیل دهنــد‪ ،‬ســپس‬ ‫یشــدند تــا حلق ‌‬‫مانــدگار م ‌‬
‫یچســبیدند بــه جــز نفــر اول‪ ،‬دســت‬ ‫افراد آن جماعت به هم م ‌‬
‫یداد‪ ،‬و دســت‬ ‫راســتش را بــر پشــت نفــر چــپ خــود قــرار م ‌‬
‫خودش را بر شانة چپ نفر بعد‪ ،‬با این حــالت بــه خــارج حلقــه‬
‫یآوردنــد کــه مــردم آنهــا را مشــاهده کننــد و شــروع‬ ‫روی م ‌‬
‫یگفتند‪ ،‬و با ایــن‬ ‫یکردند با صدایی بسیار بلند و عمیق الله م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یآمدند‪ ،‬تمام حلقه‬ ‫حالت یک قدم به جلو و یک قدم به عقب م ‌‬
‫یزد‪ ،‬و تمام این افراد حلقه دســت راستشــان‬ ‫کند دور م ‌‬ ‫خیلی ُ‬
‫یکردنــد‪ ،‬و‬ ‫هی ســلم و مرحبــا بســوی مــردم دراز م ‌‬ ‫را به نشان ‌‬
‫یفرســتادند‪ ،‬و بعضــی هــم دســت آنهــا را‬ ‫اغلب بر آنها سلم م ‌‬
‫یگرفــت‬ ‫یبوسیدند‪ ،‬و زمانی که آن ذکر دور ستون صورت م ‌‬ ‫م ‌‬
‫‪2‬‬
‫یکردند‪.‬‬ ‫بعضی وجود داشتند که ساکت و باوقار و آرام ذکر م ‌‬
‫سندوبی دوباره در کتابش »تاریــخ الحتفــال بالمولــد النبــوی‬
‫بهای بسیار قشنگ و زیبــایی کــه تــا زنــده‬ ‫یگوید‪ :‬از ش ‌‬ ‫‪ «‬م ‌‬
‫‪ ،‬ص ‪ 177-174‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬به تاریخ الحتفال بالمولد النبوی‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به تاریخ الحتفال بالمولد النبوی‪ ،‬ص ‪ 189 -188‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫‪221‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫عالول ســال‬ ‫یکنم‪ ،‬شب دوازدهم ربی ‌‬ ‫هستم‪ ،‬آن را فراموش نم ‌‬


‫‪1‬‬
‫ه برابر با ‪ 24‬فوریه ســال ‪ 1945‬میلدی اســت‪ ،‬شــبی‬ ‫‪‌ 1363‬‬
‫که حقیقتا مثــال و نمــونه اســت کــه واجــب اســت جشـن میلد‬ ‫ً‬
‫پیامبر‪ ‬در هر سال بر این روش باشد‪ ،‬در میدان جشــن میلد‬
‫یهــای زیــادی را دیــدم نظـــم و نظــام بســـیار خــوب و‬ ‫زیبای ‌‬
‫ههای آن جالب و دیدنی بــود‪ ،‬در ایـن میــدان بــاز و بــزرگ‬ ‫برنام ‌‬
‫ههــای‬ ‫یهــا در پرد ‌‬ ‫دیوارهایی دور آن را فراگرفته بود‪ ،‬ایــن زیبای ‌‬
‫شهــایی کــه از مخمــل نــازک و‬ ‫تازه و دارای نقش و نگار و فر ‌‬
‫یشــود‪ ،‬در ایــن میــدان وســیع‬ ‫هاند نمایان م ‌‬ ‫گرانبها درست شد ‌‬
‫یهایی که طلکوب بودند ردیف شــده بودنــد‪ ،‬در‬ ‫لها و صندل ‌‬ ‫مب ‌‬
‫شهای قرار داده شده بود‪ ،‬و تورهای کــه از حریــر‬ ‫کنار آنها بال ‌‬
‫هها بــر آنهــا افراشــته‬ ‫درست شده بودند برای جلوگیری از پش ـ ‌‬
‫نهای آنها نام پادشــاهان بــزرگ آویــزان‬ ‫شده بود‪ ،‬بر روی ستو ‌‬
‫غهایی که بسیار نور داشتند آویــزان‬ ‫شده بود‪ .‬در داخل آنها چرا ‌‬
‫مها را‬ ‫شده بود‪ ،‬و در سقف و آسمان آنها لوسترهایی کـه چشـ ‌‬
‫یآورد آویزان بودند ‪ ،...‬همچنــان کــه زمیــن میــدان بــا‬ ‫به درد م ‌‬
‫شن زرد و قرمز پوشانده شده بود‪ ،‬و کنار درهای آن نگهبانــان‬
‫یدوزی پوشیده بودند ایستاده بودند‪.‬‬ ‫سهای زر ‌‬ ‫شاهی که لبا ‌‬
‫ههای علمــا!!‪ ،‬وکلی وزارت‬ ‫وزیران دولت‪ ،‬شیخ الزهر‪ ،‬گرو ‌‬
‫خانه ها‪ ،‬کارمندان بلندپایه‪ ،‬معتمــدان ملــت‪ ،‬بزرگــان مــردم‪ ،‬از‬
‫یرونــد و‬ ‫ی آنها به ایــن چادرهــا م ‌‬ ‫ه ‌‬
‫مها و القاب مختلف‪ ،‬هم ‌‬ ‫مقا ‌‬
‫باوقار و احترام خاص‪ ،‬منتظر تشریف فرمــایی پادشــاه معظــم‬
‫هســتند و یــا منتظــر نماینــدة او بــرای حضــور در جشــن میلد‬
‫یباشند‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫و تقریبا یک ساعت قبل از ظهــر در حــالی کــه ایــن جمعیــت‬ ‫ً‬
‫یرسد‪ ،‬و بــا‬ ‫زیاد در حال انتظار هستند‪ ،‬مرکب پادشاه مکرم م ‌‬
‫یگیرد‪ ،‬و با‬ ‫روی بشاش و نورانی در مقابل این جمعیت قرار م ‌‬
‫یفرستد‪ ،‬و بعــد‬ ‫دست مبارکش بصورت اشاره سلم و درود م ‌‬
‫تهای بــزرگ موجــود در چادرهــا بــه اســتقبال او‬ ‫از آن شخصــی ‌‬
‫یروند‪ ،‬و زمانی که مرکب پادشاه به گنبد و چــادر مخصــوص‬ ‫م ‌‬
‫‪ -‬زمان ملک فاروق )آخرین پادشاه مصر( بود‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪222‬‬

‫یشــود کــه ســلم و درود بــر‬ ‫یرسد‪ ،‬صــداهای شــنیده م ‌‬ ‫خود م ‌‬


‫یفرستند‪ ،‬و صدای نیروهــای نظــامی و لشــکری بلنــد‬ ‫پادشاه م ‌‬
‫یدهند‪ ،‬ســپس‬ ‫یشود و نــدای زنــده بــاد بــرای پادشــاه ســرم ‌‬ ‫م ‌‬
‫یشــود و بــا آوازهــای رســا بــر ملــک ســلم‬ ‫موسیقی شــروع م ‌‬
‫یکننـــد‪ ،‬و بعـــد از انتهـــای ســـان لشـــکر نظـــامی‪ ،‬مشـــایخ‬ ‫م ‌‬
‫تهای صوفیه با مردان و مریدانشــان از جلــو پادشــاه رد‬ ‫طریق ‌‬
‫هانــد‪ ،‬و هــر‬
‫یشوند‪ ،‬که نام و نشان خود را جلو خود قرار داد ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکنــد و فــاتحه را قــرائت‬ ‫شــیخی کنــار پادشــاه انــدکی صــبر م ‌‬
‫شهــای معــروف خودشــان بعضــی از دعاهــای‬ ‫ینماید و با رو ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکند‪ ،‬سپس همگی با هم سه مرتبه زنده بــاد‬ ‫مأثور را تلوت م ‌‬
‫یزنند‪ .‬آنگاه کــه مــرور صــاحبان طریقــت تمــام‬ ‫فاروق فریاد م ‌‬
‫یهای حلوا و‬ ‫یگردد‪ ،‬که سین ‌‬ ‫شد‪ ،‬پادشاه به چادر پادشاهی برم ‌‬
‫هاند‪ ،‬تمــام حاضــرین از آنهــا‬ ‫انــواع مــأکولت قــرار داده شــد ‌‬
‫یخورند‪ ،‬و بعد از مدتی کوتاه پادشاه‪ ،‬چادر پادشاهی خود را‬ ‫م ‌‬
‫‪1‬‬
‫یبــرد‪ ،‬هنگــام‬ ‫ترک کرده و به چادر سادات البکریه تشــریف م ‌‬
‫‪2‬‬
‫تهای صوفیه به احترام‬ ‫رسیدن او به چادر شیخ مشایخ طریق ‌‬
‫یشــود‪ ،‬و کنــار او جمعــی از بزرگــان مشــایخ بــرای‬ ‫او بلنــد م ‌‬
‫استقبال و ادای احترام بــه مقــام والی پادشــاه قــرار داشــتند‪،‬‬
‫یشود‪.‬‬ ‫سپس داستان میلد پیامبر‪ ‬بیان م ‌‬
‫یرســید پادشــاه بــه‬ ‫هر گاه گوینده به ذکر میلد پیــامبر‪ ‬م ‌‬
‫یایستاد‪ ،‬و با بلند شدن او مشایخ‬ ‫یشد و م ‌‬‫قصد احترام بلند م ‌‬
‫یایستادند‪ ،‬آن زمان که‬ ‫و مردم هم با کمال خشوع و احترام م ‌‬
‫یشــد‪ ،‬قاریـان‬ ‫یرسید و برای پادشاه دعــا م ‌‬ ‫داستان به اتمام م ‌‬
‫ینمودنــد‬ ‫قرآن با صدا و ترتیلی قشنگ شروع به تلوت قرآن م ‌‬
‫یخواندنــد‪ ،‬تمــام قاریــان از قاریــانی‬ ‫و به اندازة امکان قرآن م ‌‬
‫بودنــد کــه در دانســتن تجویــد و صــدای نیکــو اســتاد و مشــهور‬
‫بودند‪ ،‬دارای صداهای رسا و شیرین بودند‪ ،‬سپس خدمتگزاران‬

‫‪ -‬خانواده ساده بکریه در احیای جشن میلد نبوی‪ ‬نقش مهمی‬ ‫‪1‬‬

‫یکردند‪.‬‬
‫داشتند و به آن توجه خیلی زیاد م ‌‬
‫‪ -‬آن زمان شیخ المشایخ احمد مراد البکری بود‪ .‬به تاریخ الحتفال‬ ‫‪2‬‬

‫بالمولد النبوی‪ ،‬ص ‪ 190‬مراجعه شود‪.‬‬


‫‪223‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫مهای نوشیدنی از پادشاه پــذیرایی‬ ‫یهای پر از حلوا و جا ‌‬ ‫با سین ‌‬


‫یکردند تا آنچه را دوست دارد میل نماید‪ ،‬همچنان که بعــد از‬ ‫م ‌‬
‫یشد و هر کدام آنچه را کــه‬ ‫او از سایر حاضرین نیز پذیرایی م ‌‬
‫هی‬ ‫یخورد‪ ،‬در هنگــام ارائ ‌‬ ‫یبرد م ‌‬ ‫دوست داشت و از آن لذت م ‌‬
‫یکرد و بــا صــدای رســا و‬ ‫داستان شریف گوینده آن را قطع نم ‌‬
‫یکــرد‪،‬‬ ‫گویــا و نظمــی محکــم و ترتیــبی نایــاب آن را بیــان م ‌‬
‫همچنان که بلندگوها از طریق رادیو صدای داستان را به گوش‬
‫یرســاندند‪ ،‬و بعــد از اتمــام قصــه پادشــاه بلنــد‬ ‫هی مردم م ‌‬ ‫عام ‌‬
‫یکــرد و در ایــن قــرائت تمــام‬ ‫یشــد و فــاتحه را قــرائت م ‌‬ ‫م ‌‬
‫‪1‬‬
‫یکردند‪.‬‬‫حاضرین نیز شرکت م ‌‬
‫سندوبی – دوباره – در اثنای سـخن خـود دربـارة میلد سـال‬
‫عالول کارهــای‬ ‫یفرماید‪ :‬در صــبح روز دوازدهــم ربی ‌‬ ‫هم ‌‬‫‪‌ 1366‬‬
‫یشــد‪ ،‬بــه‬ ‫هها تعطیــل م ‌‬ ‫هها‪ ،‬دفترخانه‪ ،‬دادگا ‌‬ ‫دولتی در وزارتخان ‌‬
‫ههای مــالی و تجــاری نیــز بــه خــاطر گرفتــن‬ ‫همین صورت ادار ‌‬
‫‪2‬‬
‫یشدند‪.‬‬‫جشن میلد نبوی‪ ‬بر اساس عادت تعطیل م ‌‬
‫آنچـــه از توصـــیف روش احیـــای جشـــن میلد نبـــوی‪ ‬در‬
‫نهــای مختلــف بیــان شــد‪ ،‬ایــن مطلــب را بــرای مــا اثبــات‬ ‫زما ‌‬
‫م فقط برای ارضای شهوات و‬ ‫یکنند که این مجالس و مراس ‌‬ ‫م ‌‬
‫تهای نفســانی بیمــار مــردم بــوده اســت‪ ،‬و برپــا کــردن‬ ‫خواس ‌‬
‫مجالس فقط خوردن و نوشیدن و آوازخوانی‪ ،‬و اختلط زنان و‬
‫مردان‪ ،‬و کارهای لهو و لعب بوده است‪ ،‬و همچنین رسیدن بــه‬
‫بترین شاهد بر این ادعا‬ ‫شها خو ‌‬ ‫هها و بخش ‌‬ ‫منافع مادی و هدی ‌‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫یگویند بزرگداشت پیامبر‪‬‬ ‫قصد و هدف آنها همانطور که م ‌‬
‫و خوشحالی به ذکــر نــام او و یــا زنــده کــردن نــام او‪ ،‬و اثبــات‬
‫م مبتــدع نبــوده و‬ ‫هی این مراس ـ ‌‬ ‫محبتشان نسبت به او به وسیل ‌‬
‫نیست‪.‬‬
‫س کـاری اســت تـازه و بــدعت کــه‬ ‫م و مجال ‌‬ ‫وجود این مراس ‌‬
‫همیــن بــدعت بــودن بــرای ذم و دوری از آنهــا کــافی اســت‪،‬‬
‫‪ -‬به تاریخ الحتفال بالمولد النبوی‪ ،‬ص ‪ 200-196‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به تاریخ الحتفال بالمولد النبوی‪ ،‬ص ‪ 212‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪224‬‬

‫بخصوص کسی که آن را بوجود آورده است بــا نیــت و قصــدی‬


‫‪1‬‬
‫سوء و بد آن را ایجاد کرده است‪ ،‬همانطور که بیان شد‪.‬‬
‫بعضــی اوقــات بعضــی از مــردم از ایــن قاعــده مســتثنی‬
‫یدهنــد‪ ،‬امــا حســن‬ ‫یشوند‪ ،‬چون آن را با حسن نیت انجام م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکند‪ ،‬آن کسانی کــه قبــل از مــا‬ ‫نیت بدعت را در دین حلل نم ‌‬
‫تهای گذشته وجود داشتند آنها به قصــد تعظیــم و حســن‬ ‫از مل ‌‬
‫یکردنــد تــا اینکــه دینشــان بــه‬
‫نیــت در دینشــان بــدعتگزاری م ‌‬
‫صورتی درآمد کـه بـرخلف دیـن پیامبرشـان بـود‪ ،‬اگـر چنـانچه‬
‫یکردنــد اصــل دیــن مــا‬ ‫لانگاری م ‌‬ ‫سلف صالح ما مانند آنها سه ‌‬
‫یرفــت‪ ،‬بخصــوص کــه ایــن مراســم و‬ ‫یشد و از بیــن م ‌‬‫ضایع م ‌‬
‫س از شرک اکــبر خــالی نیســتند و آن توســل بــه حضــرت‬ ‫مجال ‌‬
‫محمد‪ ‬و استغاثه ازاو‪ ،‬و دعا و درخواست و پناه بــردن بــه او‬
‫یباشد‪ ،‬و معلوم و روشن است که شــرک اکــبر انســان را از‬ ‫م ‌‬
‫یسازد‪.‬‬ ‫دین خارج م ‌‬
‫هدار حفط این دین شده است‪ ،‬و ســلف‬ ‫اما خداوند خود عهد ‌‬
‫یکنند ســبب‬ ‫صالح و کسانی را که از روش و آثار آنها پیروی م ‌‬
‫حفظ ایـن دیـن قـرار داده اسـت‪ ،‬و محبـت حقیقـی وصــادقانه‬
‫نسبت به حضرت محمــد‪ ‬اطــاعت بــه آنچــه کــه دســتور داده‬
‫یباشــد‪ ،‬و خــدا فقــط‬ ‫است و ترک آنچه که از آن نهی نموده م ‌‬
‫آنچنان که فرموده و مقرر کرده عبادت شود‪ ،‬تعظیم و احــترام‬
‫هی صــلوات بــر او و الــتزام بــه ســنت ایشــان و‬ ‫پیامبر‪ ‬بوسیل ‌‬
‫یآیــد –‬
‫یباشــد‪ .‬در بحــثی کــه م ‌‬ ‫عمــل بــه آن و دفــاع از آن م ‌‬
‫نشا‌ءالله – آن را توضیح خواهیم داد والله اعلم‪.‬‬ ‫ا ‌‬

‫‪ -‬در مبحث اول از فصل سوم در همین کتاب‬ ‫‪1‬‬


‫‪225‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫بحث پنجم‬
‫حقیقت محبت پیامبر ‪‬‬
‫مردم در تفسیر محبت خدا و رسول خــدا حضــرت محمــد‪‬‬
‫ههای آنهــا در ایــن مــورد‬‫اختلف نظر دارند‪ ،‬و نظــرات و دیــدگا ‌‬
‫زیاد است‪ ،‬و در حقیقت اختلف در نحوة بیان و گفتــار نیســت‪،‬‬
‫یگویــد‪:‬‬
‫بلکه اختلف در کیفیت و چگونگی آن است‪ :‬ســفیان م ‌‬
‫لالله‪ ،‬مثل این است که‬ ‫محبت یعنی پیروی و تبعیت از رسو ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫سفیان متوجه این آیه شده است که م ‌‬
‫‪     ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪ ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫لعمران‪(31 :‬‬
‫)آ ‌‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪ ‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬

‫یدارید‪ ،‬از من پیروی کنید تـا خـدا شــما‬ ‫»بگو ‪ :‬اگر خدا را دوست م ‌‬
‫را دوســت بــدارد و گناهــان شــما را ببخشــاید‪ ،‬و خداونــد آمرزنــدة‬
‫مهربان است«‪.‬‬
‫هاند‪ :‬محبت رسول خدا‪ ‬اعتقاد نصــرت دیــن‬ ‫بعضی هم گفت ‌‬
‫او و دفــاع از ســنت او و تســلیم شــدن در برابــر او و تــرس از‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫مخالفت با او م ‌‬
‫هاند‪ :‬محبت دوام ذکر محبوب است‪.‬‬ ‫بعضی هم گفت ‌‬
‫یگویند‪ :‬ترجیح محبوب است‪.‬‬ ‫ی دیگر م ‌‬ ‫بعض ‌‬
‫یگویند‪ :‬محبت آماده کردن قلب برای مراد و هدف‬ ‫بعضی م ‌‬
‫پروردگار اســت‪ ،‬دوســت داشــته باشــد آنچــه را کــه او دوســت‬
‫یشــمارد او هــم ناپســند و‬
‫دارد‪ ،‬و آنچه را که ناپسند و زشت م ‌‬
‫زشت بداند‪.‬‬
‫یگویند‪ :‬محبت میل قلــب بــه ســوی چیــزی کــه‬ ‫بعضی هم م ‌‬
‫‪1‬‬
‫یباشد ‪ .‬اکثر عبارات گذشته اشــاره بــه نتایــج‬ ‫موافق اوست م ‌‬
‫محبت بود نه به حقیقت آن‪.‬‬
‫حقیقت محبت این است‪ :‬تمایل به چیزی که موافــق انســان‬
‫است‪ ،‬و این موافقت یــا بــه خــاطر ایــن اســت کــه از آن لــذت‬
‫‪ -‬به شرح الشفاء‪ (578-2/579) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪226‬‬

‫ههــای قشــنگ‪،‬‬ ‫یکنــد‪ ،‬مثــل محبــت قیاف ‌‬ ‫یبیند و آن را درک م ‌‬ ‫م ‌‬


‫یهای لذیــذ و چیزهــای مشــابه‬ ‫صداهای خــوش‪ ،‬غــذا و نوشــیدن ‌‬
‫آنها؛ از چیزهایی که هر طبیعت و سرشتی به آنهــا میــل دارد و‬
‫با آنها سازگار است‪ ،‬یا اینکه این معانی باطنی لذت را با عقــل‬
‫یکند‪ ،‬مثل محبت صالحین‪ ،‬علما‪ ،‬اهل معرفـت‬ ‫و قلبش درک م ‌‬
‫شهای نیکو و کا‌رهای خوب آنها‪ ،‬طبیعت انســان‬ ‫و یا محبت رو ‌‬
‫هگی آنها دارد بـه طـوری کـه بـه آن قـوم‬ ‫میل به عشق و شیفت ‌‬
‫یکند‪ ،‬و بعضی اوقات به خاطر آنها از خــاک و‬ ‫همبستگی پیدا م ‌‬
‫یدهد‪ .‬و این محبت به‬ ‫یکند و به خاطر آنها جان م ‌‬ ‫وطن کوچ م ‌‬
‫این خاطر است که طرف نسبت به او احسان و خــوبی دارد و‬
‫چیزی را بــه او داده اســت‪ ،‬و معلــوم اســت کــه نفــس انســان‬
‫یکنــد محبــت و علقــه‬ ‫نسبت به کسی کــه در حــق او خــوبی م ‌‬
‫دارد‪.‬‬
‫بها نظـر افکنـدم‪،‬‬ ‫با اثبـات ایـن مطلـب‪ ،‬بـه تمـام ایـن سـب ‌‬
‫همگی در وجود پیامبر‪ ‬وجود دارنــد‪ ،‬پــس برایــم معلــوم شــد‬
‫پیامبر‪ ‬جامع الشرایط برای هر سه مــوردی کــه بــاعث جلــب‬
‫یشـوند هسـت‪ ،‬جمـال ظـاهر‪ ،‬کمـال اخلق و بـاطنی‬ ‫محبت م ‌‬
‫یتریــن مــردم‬ ‫پــاک‪ ،‬و همچنیــن از نظــر محاســن و فضــایل اعل ‌‬
‫یهای او نسبت به امتــش‪ ،‬خداونــد‬ ‫یباشد‪ ،‬اما احسان و خوب ‌‬ ‫م ‌‬
‫در قرآن کریم در جاهای مختلف آن را بیان کرده اســت‪ ،‬از آن‬
‫جمله‪:‬‬
‫رحم و مهربانی او نسبت به امت‪ ،‬هدایت کردن آنهــا‪ ،‬نجــات‬
‫دادن آنهــا از آتــش جهنــم‪ ،‬نســبت بــه مــؤمنین رئوف و رحیــم‬
‫تکننــده‬
‫هدهنــده و ترســاننده‪ ،‬دعو ‌‬ ‫ة للعالمین و مژد ‌‬ ‫است‪ ،‬رحم ‌‬
‫بسوی خدا‪ ،‬چراغی نوردهنده‪ ،‬خوانندة آیــات قــرآن بــر مــردم‪،‬‬
‫یآمــوزد‪ ،‬و‬‫یدهد‪ ،‬قــرآن و حکمــت را بــه آنهــا م ‌‬ ‫آنها را تزکیه م ‌‬
‫یدهد‪.‬‬‫آنها را به صراط مستقیم هدایت م ‌‬
‫شتــر از ایــن‬
‫گتــر‪ ،‬بــا ارز ‌‬‫چــه احســان و خــوبی از ایــن بزر ‌‬
‫احسان که نسبت به تمام مؤمنین انجام داده است؟‬
‫چه فضل و احسانی به ایــن انــدازه وســعت دارد و – بعــد از‬
‫خدا – نسبت به تمــام مســلمانان بــه ایــن انــدازه فایــده دارد ؟‬
‫‪227‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫چون پیامبر‪ ‬وسیله بوده است که تمام مردم را هــدایت دهــد‬


‫و آنها را از گمراهی نجات دهد‪ ،‬آنها را بسوی رستگاری دعوت‬
‫کنــد‪ ،‬و آنهــا را بــه پروردگــار برســاند‪ ،‬و روز قیــامت شــفیع و‬
‫سخنگو و شاهد آنها باشد‪ ،‬پس برای شما روشن شد که پیامبر‬
‫هی محبـت حقیقـی شـرعی اسـت‪ ،‬چـون چنـد نـص‬ ‫‪ ‬شایسـت ‌‬
‫صراحتا ً این مسأله را بیان کرد ‌‬
‫هاند‪ .‬مانندة فرموده خداوند‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪   ‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪      ‬‬
‫‪           ‬‬
‫‪            ‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪      ‬‬
‫‪          ‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪   ‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪     ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫)توبه‪(24 :‬‬ ‫‪     ‬‬

‫»بگو‪ :‬اگر پدران و فرزنــدان و بــرادران و همســران و قــوم و قبیلــة‬


‫هاید‪ ،‬و بازرگانی و تجــارتی کــه از‬‫شما‪ ،‬و اموالی که فراچنگش آورد ‌‬
‫یترسید‪ ،‬و منازلی که مورد علقــة شــما‬ ‫یرونقی آن م ‌‬‫یبازاری و ب ‌‬
‫ب ‌‬
‫اســت‪ ،‬اینهــا در نظرتــان از خــدا و پیغمــبرش و جهــاد در راه خــدا‬
‫یکنــد‪) ،‬و‬‫بتر باشد‪ ،‬در انتظار باشید که خداوند کار خــود را م ‌‬ ‫محبو ‌‬
‫یفرستد( خداوند کســان نافرمــانبردار را )بــه‬ ‫عذاب خویش را فروم ‌‬
‫ینماید«‪.‬‬
‫راه سعادت( هدایت نم ‌‬
‫ب إلیــه مــن والــده‬
‫ن أحـ ّ‬
‫دکم حتی أکــو َ‬ ‫و قال‪» :‬لیؤم ُ‬
‫ن أح ُ‬
‫‪1‬‬
‫وولده والناس أجمعین«‪.‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(1/58) ،‬کتاب‬ ‫‪1‬‬

‫ایمان‪ ،‬حدیث شماره )‪ (15‬و مسلم با شرح نووی )‪ (67 /1‬کتاب‬


‫الیمان‪ ،‬حدیث شماره )‪(44‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪228‬‬

‫یشود مگر اینکــه مــرا از‬ ‫هیچ کدام از شما ایمانش کامل نم ‌‬
‫پدر و فرزندانش و تمام مردم بیشتر دوست داشته باشد‪.‬‬
‫ن‬
‫جـد َ حلوةَ الیمــان‪ :‬أن یکــو َ‬ ‫ن کُ ّ‬
‫ن فیــه وَ َ‬ ‫م ْ‬
‫ث َ‬‫و قال‪» :‬ثل ٌ‬
‫ه أحب إلیه مما سواهما ‪.«...‬‬ ‫الله ورسول ُ ُ‬
‫‪1‬‬

‫سه چیز در هر کس موجود باشد شــیرینی و لــذت ایمــان را‬


‫یچشد ‪ :‬یکی از آنها این است کـه خـدا و رسـول او حضـرت‬ ‫م ‌‬
‫محمد‪ ‬را از تمام موجــودات و هــر چــه غیــر آنهاســت بیشــتر‬
‫دوست داشته باشد‪.‬‬
‫‪ ‬آن زمــان کــه عمــر‬ ‫و فرمودة پیامبر‪ ‬بــه عمربــن خطــاب‬
‫بتر هستی‬ ‫گفت‪ :‬ای پیامبر‪ ‬شما از همه چیز برای من محبو ‌‬
‫ه‪ ،‬حــتی‬ ‫به جز خودم‪ ،‬پیامبر‪ ‬فرمود‪» :‬ل‪ ،‬والــذی نفســی بیــد ِ‬
‫أکون أحب إلیک من نفسک« نه‪ ،‬قســم بــه آن کســی کــه جــان‬
‫من در دست اوست‪ ،‬ایمانت کامل نیست تا زمـانی کـه مـن را‬
‫از جان خودت بیشتر دوســت نداشــته باشــی‪ .‬عمــر فــاروق ‪‬‬
‫فرمود‪ :‬حال قسم به خدا شما را از خودم بیشتر دوســت دارم‪،‬‬
‫پیامبر‪ ‬گفت ‪» :‬الن یا عمر«‪«» 2‬حال شد«‪.‬‬
‫هی محبت حقیقــی‬ ‫و به همین دلیل است که پیامبر‪ ‬شایست ‌‬
‫یکنــد‪ ،‬آن هــم بــه‬ ‫اســت و عــادت و فطــرت هــم آن را تأییــد م ‌‬
‫دلیلی کــه بیــان کردیــم‪ ،‬چــون احســان و جمــال عــام او بــرای‬
‫همگان فراگیر و عمومی اســت‪ ،‬انســان کســی را کــه بــا او در‬
‫یدهــد یــا او را‬ ‫دنیا یک مرتبه یا دو مرتبه خوبی و نیکی انجام م ‌‬
‫ههــا مــوقت و‬ ‫یدهد که همة این حادث ‌‬ ‫از هلکت یا ضرر نجات م ‌‬
‫زودگــذر هــم هســتند‪ ،‬ولــی بــا ایــن حــال او را دوســت خواهــد‬
‫داشــت‪ ،‬پــس آن کســی کــه بخشــش او و خــوبی او ســبب‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(1/60) ،‬کتاب‬ ‫‪1‬‬

‫ایمان‪ ،‬حدیث شماره )‪ (16‬و مسلم با شرح نووی )‪ (66 /1‬کتاب‬


‫الیمان‪ ،‬حدیث شماره )‪(43‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(11/523) ،‬کتاب‬ ‫‪2‬‬

‫ایمان و نذور‪ ،‬حدیث شماره )‪(6632‬‬


‫‪229‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫تهای ابدی و نجات از عذاب دردناک و ابدی باشد‪ ،‬محبــت‬ ‫نعم ‌‬


‫‪1‬‬
‫تداشتن او باید چگونه باشد؟‬ ‫و دوس ‌‬
‫ابــن بطــال و قاضــی عیــاض و غیــر آنهــا – رحمهــم ‌اللــه –‬
‫هاند‪ :‬محبت سه نوع اسـت‪ :‬نـوعی بـرای احـترام و بزرگـی‬ ‫گفت ‌‬
‫طرف است مثل احترام به پدر و مادر‪ ،‬نوعی محبــت مهربــانی‬
‫یباشد مثل محبت فرزندان‪ ،‬و نــوعی هــم بــه خــاطر‬ ‫و ترحم م ‌‬
‫توافق و همفکری است مثل محبت سایر مردم‪ ،‬پیامبر‪ ‬تمام‬
‫انواع محبت را در محبت خود جمع نموده است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫یگوید‪ :‬معنــی حــدیث ایــن اســت‬ ‫هالله – م ‌‬
‫ابن بطال – رحم ‌‬
‫یداند که پیامبر‪ ‬بر او حــق‬ ‫که هر کس ایمانش کامل باشد م ‌‬
‫دارد‪ ،‬حقی که از حق پدر‪ ،‬فرزند و تمــام مــردم بیشــتر اســت‪،‬‬
‫هایــم‪ ،‬و‬‫ه این پیامبر‪ ‬از آتش جهنم نجات پیدا کرد ‌‬ ‫چون بوسیل ‌‬
‫‪3‬‬
‫هایم‪.‬‬ ‫بوسیله او از گمراهی نجات پیدا کرد ‌‬
‫کســی کــه نســبت بــه محبــت پیــامبر‪ ‬صــادق باشــد‪ ،‬ایــن‬
‫ههای محبــت پیــامبر‪‬‬ ‫یشــود‪ ،‬نشــان ‌‬ ‫صــداقت در او نمایــان م ‌‬
‫عبارتند از‪:‬‬
‫تهای او‪ ،‬و‬ ‫الف‪ -‬اقتدا و پیروی از پیامبر‪ ‬و انجام دادن سن ‌‬
‫پیروی از افعال و اقوال ایشان‪ ،‬و اجرا نمــودن دســتورات او و‬
‫دوری نمودن از چیزهایی که ما را از آن نهی فرموده اســت‪ ،‬و‬
‫در هنگام ســختی و خوشــحالی و در تمــام اوقــات از او پیــروی‬
‫کنیم‪ ،‬تأییدکنندة این مطلب این آیه است‪:‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫لعمران ‪(31 :‬‬
‫)آ ‌‬ ‫‪  ‬‬

‫‪ -‬به کتاب الشفاء‪ ،‬للقاضی عیاض‪ (581-2/578) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫ب إلیه من والده وولده‬


‫ن أح ّ‬
‫دکم حتی اکو َ‬
‫ن أح ُ‬
‫‪ -‬حدیث‪» :‬لیؤم ُ‬
‫‪2‬‬

‫والناس أجمعین«‬
‫‪ -‬به شرح نووی بر صحیح مسلم‪ (17-2/16) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪3‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪230‬‬

‫یدارید‪ ،‬از من پیروی کنید تا خدا شما را‬‫»بگو‪ :‬اگر خدا را دوست م ‌‬
‫دوست بدارد و گناهان شما را ببخشاید‪ ،‬و خداوند آمرزنــدة مهربــان‬
‫است«‪.‬‬
‫ب‪ -‬انتخاب و ترجیح آنچه کــه پیــامبر‪ ‬آن را آورده‪ ،‬تشــریع‬
‫نموده‪ ،‬و برای انجام آن ما را تشویق کرده بــر هــوا و هــوس و‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫شهوات‪ ،‬خداوند م ‌‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪ ‬‬
‫)حشر‪(9 :‬‬
‫»آنانی که پیش از آمدن مهاجران خــانه و کاشــانة )آییــن اســلم( را‬
‫آمــاده کردنــد و ایمــان را )در دل خــود اســتوار داشــتند( کســانی را‬
‫هانــد‪ ،‬و در درون‬ ‫یدارند که به پیــش ایشــان مهــاجرت کرد ‌‬ ‫دوست م ‌‬
‫یکنند به چیزهــایی کــه بــه مهــاجران داده‬‫احساس و رغبت نیازی نم ‌‬
‫یدهنــد‪ ،‬هــر چنــد کــه خــود‬
‫شده است‪ ،‬و ایشان را بر خود ترجیــح م ‌‬
‫سخت نیازمند باشند«‪.‬‬
‫ج‪ -‬خیلی زیاد او را یاد کند و نام ببرد‪ ،‬هر کس چیزی را زیاد‬
‫یکنــد‪ ،‬خداونــد‬
‫دوســت داشــته باشــد زیــاد هــم از او یــاد م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫م ‌‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)احزاب‪(56 :‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪231‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫‪ ‬درود م ‌‬
‫یفرســتند‪ ،‬ای مؤمنــان!‬ ‫»خداوند و فرشتگان او‪ ،‬بر پیــامبر‬
‫شــما هــم بــر او درود بفرســتید و چنــان کــه شایســته اســت ســلم‬
‫بگویید«‪.‬‬
‫ههای محبت پیامبر‪ :‬محبت کسی است که‬ ‫د‪ -‬از دیگر نشان ‌‬
‫هی ایشــان‪ ،‬از‬ ‫پیامبر‪ ‬را دوست دارد‪ ،‬مثل اهل بیــت و صــحاب ‌‬
‫مهاجرین و انصار‪ ،‬و عداوت و دشــمنی بــا کســانی کــه بــا آنهــا‬
‫یورزند و نسبت به آنها بغض و کینه دارند‪.‬‬ ‫دشمنی و عداوت م ‌‬
‫کسی که شخصی را دوسـت داشـته باشـد‪ ،‬بـا دوسـتان او نیـز‬
‫محبت می کند‪ ،‬قــال‪» :‬اللــه اللــه فــی أصــحابی‪ ،‬لتتخــذوهم‬
‫غرضا ً بعدی‪ ،‬فمن أحبهم فبحبی أحبهم‪ ،‬ومن أبغضهم فبغضــبی‬
‫أبغضهم‪ ،‬و من آذاهم فقــد آذانــی‪ ،‬ومــن آذانــی فقــد آذی اللــه‪،‬‬
‫‪1‬‬
‫ومن آذی الله یوشک أن یأخذهُ«‪.‬‬
‫نسبت به اصحاب و یاران من از خـدا بترسـید‪ ،‬بعـد از فـوت‬
‫مهای ناشایست خود قرار ندهید‪،‬‬ ‫من آنها را هدف سخنان و کل ‌‬
‫هر کس آنها را دوست داشته باشد این بــه خــاطر محبــت مــن‬
‫است‪ ،‬و هر کس نسبت به آنها بغض و کینه نشان دهد‪ ،‬این بــه‬
‫این خاطر کینه و بغض نسبت به من است‪ ،‬و هــر کــس آنهــا را‬
‫اذیت دهد مرا اذیت کرده است‪ ،‬و هر کس مرا اذیت کنــد خــدا‬
‫را اذیت کرده است‪ ،‬و هر کس خدا را اذیت کند عذاب و خشم‬
‫خدا او را خواهد گرفت‪.‬‬
‫ض‬
‫ب النصــار وآیــة النفــاق ُبغــ ُ‬ ‫حــ ّ‬‫و قــال‪» :‬آیــة الیمــان ُ‬
‫‪2‬‬
‫النصار«‪.‬‬

‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (55-5/54) ،‬و سنن ترمذی‪،(5/358) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫حدیث شماره )‪ ،(3954‬و گفته‪ :‬این حدیث غریب است‪ ،‬جز از این‬
‫وجه این حدیث را نمی شناسیم‪.‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه‪ ،(7/113) ،‬کتاب مناقب انصار‪ ،‬حدیث‬ ‫‪2‬‬

‫شماره )‪ (3784‬و صحیح مسلم )‪ (85 /1‬کتاب ایمان‪ ،‬حدیث‪.(74) :‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪232‬‬

‫محبت انصار نشانة ایمان است و بغض و کینة انصــار نشــانة‬


‫نفاق است‪ .‬و قال‪» :‬النصار لیحبهــم إل مــؤمن‪ ،‬ولیبغضــهم‬
‫‪1‬‬
‫إل منافق‪ ،‬فمن أحبهم أحبه الله‪ ،‬ومن أبغضهم أبغضه الله«‬
‫»فقط مؤمنین‪ ،‬انصار را دوست دارند‪ ،‬و جز منافقین کســی‬
‫دیگر بغض و کینة آنها را ندارد‪ ،‬هر کس آنهــا را دوســت داشــته‬
‫یدارد‪ ،‬و هر کس هم کینه و بغض‬ ‫باشد خدا هم او را دوست م ‌‬
‫آنهــا را داشــته باشــد‪ ،‬خداونــد هــم کینــه و بغــض او را خواهــد‬
‫داشت«‪.‬‬
‫ههای محبــت پیــامبر‪ :‬بغــض و کینــه‬ ‫ه‪ -‬از علمــات و نشــان ‌‬
‫‌‬
‫نسبت به کسی که خدا و رسول‪ ‬او را دوســت نــدارد و کینــة‬
‫آنهــا را در دل دارد؛ کســی کــه بــا ســنت پیــامبر‪ ‬بــه دشــمنی‬
‫یپــردازد‪ ،‬و دوری از کســی کــه بــا ســنت پیــامبر‪ ‬مخــالفت‬ ‫م ‌‬
‫یگذارد و هر چه بــا آرزوهــای او‬‫یکند‪ ،‬و در دین خدا بدعت م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫یکند‪ .‬خداوند م ‌‬
‫موافق نباشد بر او سنگینی م ‌‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫)مجادله‪(22 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫»مردمانی را نخواهی یافت که به خــدا و روز قیــامت ایمــان داشــته‬
‫باشــند ولــی کســانی را بــه دوســتی بگیرنــد کــه بــا خــدا و پیــامبرش‬
‫دشمنی ورزیده باشند«‪.‬‬
‫و‪ -‬از دیگــر علمــات‪ :‬بایــد قرآنــی کــه بــر او نــازل شــده و‬
‫تهای او را دوست داشته باشد‪ ،‬و به آنها پایبند باشد‪.‬‬ ‫سن ‌‬
‫هی محبت خدا محبت قــرآن‬ ‫یگوید‪ :‬نشان ‌‬ ‫سهل بن عبدالله م ‌‬
‫هی محبــت قــرآن محبــت پیــامبر‪‬‬ ‫اســت‪ ،‬و علمــت و نشــان ‌‬
‫تهای‬‫یباشد‪ ،‬و علمت محبت پیــامبر‪ ‬دوســت داشــتن ســن ‌‬ ‫م ‌‬
‫اوســت‪ ،‬و علمــت و محبــت ســنت پیــامبر‪ ‬محبــت آخــرت و‬
‫قیامت است‪ ،‬و علمت محبت آخرت بغض و کینــة دنیاســت‪ ،‬و‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه‪ ،(7/113) ،‬کتاب مناقب انصار‪ ،‬حدیث‬ ‫‪1‬‬

‫شماره )‪ (3783‬و صحیح مسلم )‪ (85 /1‬کتاب ایمان‪ ،‬حدیث‪.(75) :‬‬


‫‪233‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫هی لزم چیـزی‬ ‫علمت بغض دنیا این است که به جز زاد و توش ‌‬
‫‪1‬‬
‫را ذخیره نکند و هدف رسیدن به آخرت باشد‪.‬‬
‫ییــابیم‪ ،‬آن کســانی کــه‬ ‫اگر به این علمات نظر افکنیم‪ ،‬درم ‌‬
‫هانــد و بــاعث ایــن بــدعت‬ ‫جشــن میلد نــبی‪ ‬را ایجــاد کرد ‌‬
‫هها را ندارنــد‪ ،‬و حــتی‬ ‫هاند‪ ،‬هیچ یک از این علمــات و نشــان ‌‬ ‫شد ‌‬
‫یک علمــت از ایـن علمـات‌ را ندارنـد‪ ،‬بلکــه صـفاتی ضــد ایــن‬
‫هها را دارنــد‪ ،‬در گفتــار و کــردار بــه ایــن پیــامبر‪ ‬اقتــدا‬ ‫نشــان ‌‬
‫هاند‪ ،‬و دستورات او را به وسیله تبعیت از سنت او بــه جــا‬ ‫نکرد ‌‬
‫هاند‪ ،‬بلکــه‬ ‫هاند‪ ،‬و از اضافه نکــردن بــه دیــن دوری نجســت ‌‬ ‫نیاورد ‌‬
‫سنت او را کنار گذاشـته و آنچــه را کـه دوســت دارنــد و هـوا و‬
‫هانــد‪ ،‬و بــه جـای یـاد‬ ‫هوس آنها خواستار آن اسـت پیـش انداخت ‌‬
‫هاند‪ ،‬و بــه‬ ‫پیــامبر‪ ‬بــه معصــیت و خوشــگذرانی مشــغول شــد ‌‬
‫اصحاب و یاران این پیامبر‪ ‬ناسزا گفته‪ ،‬بلکه فراتر از آن آنها‬
‫هاند‪ ،‬و این اعمال و برخوردهــا را بــه طــور علنــی‬ ‫را تکفیر کرد ‌‬
‫هاند‬‫هاند‪ ،‬به دشمنان خدا و رسول خدا‪ ‬نزدیک شد ‌‬ ‫اظهار کرد ‌‬
‫ینماینــد و آنهــا را‬ ‫و محبت و علقه و دوستی را با آنها ظــاهر م ‌‬
‫یدهند!‪.‬‬ ‫بر امور مسلمین بعنوان ولی و مسئول قرار م ‌‬
‫یماند کــه جشــن‬ ‫آیا کمترین شک در دروغگویی آنها باقی م ‌‬
‫یکننـد!! چـون‬ ‫میلد را برای بزرگداشت و یـاد پیـامبر‪ ‬برپـا م ‌‬
‫محبت واقعی و صادقانه به پیامبر‪ ‬اطاعت و پیــروی از آنچــه‬
‫دستور داده است‪ ،‬و دوری از آنچه که نهــی فرمــوده و تســلیم‬
‫یباشــد‪ ،‬خــدا را‬ ‫های کــه آورده اســت م ‌‬ ‫شــدن در مقابــل برنــام ‌‬
‫آنچنــان عبــادت کنــد کــه او فرمــوده اســت‪ ،‬خیلــی زیــاد بــر او‬
‫تهای او ملــتزم باشــد‪ ،‬بــه آنهــا‬ ‫صلوات بفرستد‪ ،‬به اجرای سن ‌‬
‫عمــل کنــد در اقــوال و افعــال از او پیــروی نمایــد‪ ،‬دســتور و‬
‫ههای دیگر ترجیح دهد؛‬ ‫فرمودة پیامبر‪ ‬را بر تمام اقوال و گفت ‌‬
‫چون هیچ کسی از افراد امت به جـز رســول خــدا‪ ‬از خطــا و‬
‫اشتباه معصوم نیستند‪.‬‬
‫ههای او را قبول کنــد و هیــچ یــک از‬ ‫پس لزم است تمام گفت ‌‬
‫آنهــا را کنــار نگــذارد‪ ،‬و امــور دیــن‪ ،‬قــرآن و ســنت پیــامبر‪‬‬
‫‪ -‬به کتاب الشفاء‪ (577-2/571) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪234‬‬

‫یباشد‪ ،‬پس جایی برای هوا و هوس و استحسان بدون دلیــل‬ ‫م ‌‬


‫یفرماید‪:‬‬
‫شرعی وجود ندارد‪ .‬خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫)نساء‪(59 :‬‬
‫هایــد‪ ،‬از خــدا )بــا پیــروی از قــرآن( و از‬
‫»ای کسانی که ایمــان آورد ‌‬
‫پیغمبر )حضرت محمد‪ ‬با پیــروی از ســنت او( اطــاعت کنیــد‪ ،‬و از‬
‫کارداران و فرماندهان مسلمان خود فرمانبرداری نمایید )مادام کــه‬
‫قگرا بوده و مجری احکام شریعت اســلم باشــند( و اگــر‬ ‫دادگر و ح ‌‬
‫در چیزی اختلف داشتید )و در امری از امور کشمکش پیدا کردیــد(‬
‫آن را به خدا )با عرضه به قرآن( و پیغمبر‪ ‬او )با رجــوع بــه ســنت‬
‫نبوی‪ (‬برگردانید‪ .‬اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید‪ .‬این کــار‬
‫متر‬‫)یعنی رجوع به قرآن و سـنت( بـرای شـما بهـتر و خـوش فرجـا ‌‬
‫است«‪.‬‬
‫‪235‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫بحث ششم‬
‫دیدگاه اهل سنت دربارة این بدعت‬
‫تمام علمای سلف صالح – رحمهم اللـه – اتفـاق نظـر دارنـد‬
‫م دیگر از ایــن قبیــل غیــر‬ ‫که جشن میلد نبوی‪ ‬و سایر مراس ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬و از‬ ‫شرعی هستند‪ ،‬و کاری نو پیدا و بدعت در دیــن م ‌‬
‫پیامبر‪ ‬و اصحاب و تابعین و تبع تابعین و علمای مشهور امت‬
‫هی اربعه و امثال آنها روایت نشده است و آن را انجام‬ ‫مثل ائم ‌‬
‫هاند‪.‬‬
‫نداد ‌‬
‫یکنیم‪ ،‬و‬ ‫بعضی از اقوال سلف صالح را در این مورد بیان م ‌‬
‫همچنین بعضی از اقوال علمای متــأخرین ایــن امــت را نیــز بــه‬
‫ینماییم‪:‬‬‫آنها اضافه م ‌‬
‫یگویــد‪ :‬امــا انجــام‬‫هاللــه – م ‌‬‫شیخ السلم ابــن تیمیــه – رحم ‌‬
‫م شــرعی‪،‬‬ ‫دادن و برپا کردن بعضــی از مراســم غیــر از مراس ـ ‌‬
‫بهایی کــه گفتــه‬ ‫عالول؛ آن ش ـ ‌‬ ‫بهای ماه ربی ‌‬‫مثل بعضی از ش ‌‬
‫بهای رجــب‪ ،‬یــا‬ ‫یشود میلد نبوی‪ ‬است‪ ،‬یــا بعضــی از ش ـ ‌‬ ‫م ‌‬
‫یالحجه‪ ،‬یا اولین جمعة ماه رجب‪ ،‬یا هشتم شوال کــه‬ ‫هشتم ذ ‌‬
‫تهایی‬ ‫ینامند‪ ،‬همه اینها بدع ‌‬ ‫جاهلن آن را عید و جشن ابرار م ‌‬
‫هستند که سلف صالح آنهـا را دوسـت نداشـته و آنهـا را انجـام‬
‫‪1‬‬
‫هاند‪ ،‬والله اعلم‪.‬‬ ‫نداد ‌‬
‫و همچنین در کتاب »إقتضاء الصــراط المســتقیم« در فصــل‬
‫یفرماید‪ :‬این اعیاد از‬ ‫م مبتدعه‪ ،‬م ‌‬ ‫منکرات سایر عیدها و مراس ‌‬
‫یشــوند‪ ،‬حــال ایــن‬ ‫منکراتــی کــه مکــروه هســتند محســوب م ‌‬
‫کراهت‪ ،‬کراهت تحریمی باشــند یــا غیــر تحریمــی‪ ،‬چــون بــه دو‬
‫مها نهی شده ایم‪:‬‬ ‫دلیل از اعیاد اهل کتاب و اعیاد عج ‌‬
‫اول‪ :‬چون در برپا کردن آنها شباهت به کفار وجود دارد‪.‬‬
‫مو‬ ‫دوم‪ :‬در زمرة بدعت ها داخل هستند‪ ،‬هر چــه از مراســ ‌‬
‫هاند منکر هستند‪ ،‬اگرچه در آنهــا مشــابهت‬ ‫نها که پیدا شد ‌‬ ‫جش ‌‬
‫به کفار هم وجود نداشته باشد‪ ،‬آن هم به خاطر دو دلیل‪:‬‬
‫م در معنــی و مفهــوم بــدعت و محــدثات قــرار‬ ‫‪ -1‬این مراس ‌‬
‫دارند‪ ،‬و داخل معنی و مفهـوم ایـن حـدیث کـه امـام مسـلم از‬
‫‪ -‬به مجموعه الفتاوی‪ (25/298) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪236‬‬

‫یگیرنــد‪» :‬کـان رسـ ‌ُ‬


‫ـول اللـه‪ ‬إذا‬ ‫یکنـد قــرار م ‌‬‫جابر روایت م ‌‬
‫ه‪ ،‬وعل صوته‪ ،‬واشتد غضبه‪ ،‬حتی کأنه منذر‬ ‫خطب احمرت عینا ُ‬
‫ت أنــا والســاعة‬‫ش یقــول صــبحکم ومســاکم‪ ،‬ویقــول‪ :‬بعث ـ ُ‬ ‫جی ـ ٍ‬
‫کهاتین – ویقرن بین أصبعیه‪ :‬السابة والوســطی – ویقــول‪ :‬أمــا‬
‫بعد‪ ،‬فإن خیر الحــدیث کتـاب اللــه‪ ،‬وخیــر الهـدی هـدی محمـد‪،‬‬
‫وشر المور محدثاتها‪ ،‬وکل بدعة صللة«‪ 1‬وفی روایة للنسائی‪:‬‬
‫‪2‬‬
‫»وکل بدعة فی النار«‪.‬‬
‫یکــرد‪ ،‬چشــمانش ســرخ‬ ‫های ایــراد م ‌‬‫پیــامبر‪ ‬هــر گــاه خطب ‌‬
‫ت ایشــان شــدت‬ ‫یکرد‪ ،‬خشم و عصبانی ‌‬ ‫یشد‪ ،‬صدایش را بلند م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یگرفت‪ ،‬مثل کسی بود که لشکری را انذار دهـد و بگویـد صـبح‬ ‫م ‌‬
‫هنگام‪ ،‬و )یا( عصر هنگـام دشـمن بـر شـما حملـه خواهـد آورد‪ ،‬و‬
‫هایم ــ و‬
‫یفرمود‪ :‬من و قیامت مثل این دو انگشت مبعوث شــد ‌‬ ‫م ‌‬
‫بین دو انگشت اشاره و وسط را به هم می چسباند‪ ،‬و منظورش‬
‫این بود که آمدن قیامت به اندازة فاصلة این دو سر انگشت از او‬
‫بترین ســخن قــرآن‪ ،‬و‬ ‫یگفــت‪ :‬امــا بعــد خــو ‌‬ ‫فاصــله دارد‪ .‬و م ‌‬
‫بترین راه‪ ،‬راهــی اســت کــه محمــد ‪ ‬آن را آورده اســت‪ ،‬و‬ ‫خــو ‌‬
‫بدترین کارها‪ ،‬اعمالی هستند که در دین وجود ندارد و آنها را ایجاد‬
‫یکنند‪ ،‬و هر بدعتی ضللت و گمراهی است‪ ،‬و در روایت نسائی‬ ‫م ‌‬
‫آمده است‪:‬‬
‫هر بدعت و گمراهی هم سرانجامش آتش جهنم است‪.‬‬
‫در حدیث دیگری که امام مسلم در صحیح خود آن را از عایشه‬
‫یفرمایــد‪» :‬من‬ ‫یکنــد پیــامبر ‪ ‬م ‌‬‫یالله عنهــا – روایــت م ‌‬‫– رض ـ ‌‬
‫عمل عمل ً لیــس علیــه أمرنــا فهــو رد«‪ 3‬وفــی لفــظ فــی‬
‫الصحیحین‪» :‬من أحدث فی أمرنا هذا ما لیــس منــه فهــو‬
‫‪4‬‬
‫رد«‪.‬‬

‫‪ -‬رواه مسلم فی صحیحه‪ ،(2/592) ،‬کتاب الجمعة‪ ،‬حدیث )‪(867‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬رواه النسائی فی سننه )‪(188 ،3/189‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -‬رواه مسلم فی صحیحه‪ ،(1344-3/1343) ،‬حدیث شماره )‪(1718‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(5/301) ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪4‬‬

‫‪(2697‬‬
‫‪237‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫هــر کــس کــاری را انجــام دهــد و بــرای انجــام آن دســتور و‬


‫فرمان ما در مورد آن وجود نداشته باشد آن عمل و کار مردود‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫است و در لفظی که در صحیحین آمده‪ ،‬چنین م ‌‬
‫هر کس در دین ما )اسلم( چیزی را اضافه و ایجاد کنــد‪ ،‬کــه از‬
‫دین نیست مردوداست‪.‬‬
‫در حدیث صحیحی که اهل سنن از عرباض بن ساریه روایت‬
‫یگویند‪ :‬آن حضرت ‪ ‬فرموده اند‪» :‬إنه من یعــش‬ ‫یکنند‪ ،‬م ‌‬
‫م ‌‬
‫منکــم فســیری اختلف ـا ً کــثیرا ً فعلیکــم بســنتی وســنة الخلفــاء‬
‫الراشدین المهدیین‪ ،‬تمسکوا بها‪ ،‬وعضو علیها بالنواجذ‪ ،‬وإیــاکم‬
‫‪1‬‬
‫ومحدثات المور‪ ،‬فإن کل محدثةٍ بدعة‪ ،‬وکل بدعة ضللة«‪.‬‬
‫هر کسی از شــما زنــده بمانــد در آینــده اختلفــات زیــادی را‬
‫یکند‪ ،‬در این اوقــات بــر شــما لزم‬ ‫میان مسلمانان مشاهده م ‌‬
‫است به سنت من و سنت خلفای راشدین هدایت شده تمسک‬
‫جویید‪ ،‬و با چنگ و دندان آنها را بگیرید‪ ،‬شما از به وجود آوردن‬
‫چیزهایی کــه در دیــن وجــود ندارنــد خــودداری کنیــد‪ ،‬چــون هــر‬
‫چیزی که اضافه شود و جدید باشد بدعت است‪ ،‬و هــر بــدعتی‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫ضللت و گمراهی م ‌‬
‫هانــد‪ ،‬و‬
‫هم ســنت و هــم اجمــاع بــه ایــن مســأله اشــاره کرد ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫همچنین قرآن کریم هم به آن اشاره دارد‪ .‬خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪   ‬‬ ‫‪     ‬‬ ‫‪          ‬‬
‫‪                 ‬‬
‫‪           ‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪   ‬‬
‫)شوری‪(21 :‬‬
‫»آیا آنان شریکان و معبودهایی دارند که برای ایشــان دینــی را پدیــد‬
‫هاند که خداوند به آن اجازه نداده است«‪.‬‬
‫آورد ‌‬
‫هر کس مردم را به چیزی فراخوانــد کــه بوســیلة آن بســوی‬
‫خدا تقرب جویند و یا با قول و فعــل خــود آن را واجــب گردانــد‬
‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (4/126) ،‬رواه ابوداود فی سننه‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ (15-5/13‬و رواه الترمذی فی سننه‪ (150-4/149) ،‬ابواب العلم‬


‫حدیث شماره‪ 2816 :‬و گفته‪ :‬حدیث حسن صحیح است‪ ،‬و مقدمه ی‬
‫سنن ابن ماجه )‪ (16 ،15 /1‬حدیث شماره‪ ،42 :‬مستدرک حاکم )‪/1‬‬
‫‪ (96 ،95‬کتاب العلم‪ ،‬و گفته‪ :‬حدیث صحیح و خالی از علت است‪ ،‬و‬
‫ذهبی نیز با او موافقت کرده است‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪238‬‬

‫بدون اینکه خداوند آن را واجب کرده باشد‪ ،‬در واقع برای دیــن‬
‫بــدون اجــازه و اذن خداونــد قانونگــذاری کــرده‪ ،‬و هــر کــس از‬
‫چنین شخصی پیروی کند برای خدا شریک قــرار داده اســت‪ ،‬و‬
‫‪1‬‬
‫بدون اجازة خداوند دین و شریعتی را تشریع نموده است‪.‬‬
‫یگویــد‪ :‬ســخن در مــورد ذم بــدعت در‬ ‫ابن تیمیه در ادامــه م ‌‬
‫غیــر ایــن موضــع بیــان شــده و مطلــب را بــا ذکــر آن طــولنی‬
‫م را‬‫تهای ایــن مراس ـ ‌‬ ‫هها و علم ‌‬ ‫یکنیم‪ ،‬بلکه بعضی از نشان ‌‬ ‫نم ‌‬
‫یکنیم ‪:‬‬‫بیان م ‌‬
‫همچنانکه گفتیم عید و جشن اسمیست بــرای نفــس مکــان‪،‬‬
‫یشود‪:‬‬ ‫زمان و اجتماع‪ ،‬از این سه گزینه چیزهایی پیدا م ‌‬
‫‪ -1‬روزی که اصل ً شریعت اسلم آن را تعظیــم نکــرده‪ ،‬و در‬
‫میــان ســلف هــم کــاری کــه مــوجب تعظیــم آن باشــد صــورت‬
‫جشــنبة مــاه رجــب‪ ،‬کــه شــب‬ ‫نگرفتــه اســت‪ ،‬ماننــد اولیــن پن ‌‬
‫یشود‪.‬‬ ‫های آن رغائب نامیده م ‌‬ ‫جمع ‌‬
‫یدهد‪ ،‬همچنان که در غیر‬ ‫های در آن روی م ‌‬ ‫‪ -2‬جایی که حادث ‌‬
‫یگیرد‪ ،‬بدون اینکه این حادثه بــاعث شــود کــه‬ ‫آن نیز صورت م ‌‬
‫این مکان جای عید و جشن شود‪ ،‬و علمای سلف هم آن جــا را‬
‫یالحجه‪ ،‬کــه پیــامبر‪ ‬در ایــن‬ ‫هاند‪ ،‬مثل هیجدهم ذ ‌‬ ‫تعظیم نکرد ‌‬
‫‪2‬‬
‫های ایــراد‬ ‫روز هنگام برگشتن از حجة‌الوداع در غــدیر خم خطب ‌‬
‫نمودند‪.‬‬
‫تمــام آن چیزهــایی کــه بعضــی از مــردم آن را بــه وجــود‬
‫یآورند بــه همیــن صــورت اســت‪ ،‬یــا بــه خــاطر مشــابهت بــه‬ ‫م ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬یــا بــه خــاطر محبــت‬‫یها در میلد عیســی‪ ‬م ‌‬ ‫مســیح ‌‬
‫یباشــد و خداونــد آنهــا را بــه خــاطر ایــن محبــت و‬ ‫پیــامبر‪ ‬م ‌‬
‫‪3‬‬
‫اجتهــاد ثــواب و اجــر دهــد نــه بــه نیــت و عمــل بــدعت )مولــد‬
‫‪ -‬به کتاب )اقتضاء الصراط المستقیم( مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬غدیر خم بین مکه و مدینه قرار گرفته است‪ ،‬که در همین کتاب از‬ ‫‪2‬‬

‫آن بحث خواهد شد‪.‬‬


‫‪ -‬شیخ ما حامد الفقی در تعلیق خود بر کتاب اقتضاء الصراط‬ ‫‪3‬‬

‫یگوید‪ :‬چگونه برای آنها‬


‫المستقیم‪ ،‬تألیف شیخ السلم ابن تیمیه م ‌‬
‫لالله‬
‫ثواب و اجر وجود خواهد داشت؟ در حالی که مخالف راه رسو ‌‬
‫‪ ‬هستند و مخالف راه صحابه هستند‪ ،‬اگر گفته شود اجتهاد کرد ‌‬
‫هاند‬
‫‪239‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫هانــد‪ ،‬بــا اینکــه مــوقعیت و‬


‫گرفتن(‪ .‬این کار را سلف انجام نداد ‌‬
‫شرایط برای آنها کامل ً آماده بود‪ ،‬و اگر چنیــن کارهــایی خیــر و‬
‫مطابق شریعت اسلم بودند هیچ مانعی برای انجام آنهــا وجــود‬
‫قتـر‪،‬‬‫نداشت‪ ،‬اگر خیر بــود سـلف –‪ - ‬از مـا بـر انجــام آن لی ‌‬
‫صتــر بودنــد‪ ،‬آنهـا بســیار بیشــتر از مــا محبــت‬
‫هتر‪ ،‬حری ‌‬
‫شایســت ‌‬
‫ینمودنــد‪ ،‬بــرای‬ ‫پیامبر‪ ‬را داشتند‪ ،‬از ما بیشتر او را تعظیم م ‌‬
‫انجام کارهای خیر بســیار حریــص بودنــد‪ ،‬امــا محبــت واقعــی و‬
‫کامــل‪ ،‬در پیــروی کــردن از پیــامبر‪ ،‬تعظیــم و تکریــم ایشــان‬
‫تهای او و نشر آنچه که او از طرف‬ ‫یباشد‪ ،‬زنده نمودن سن ‌‬ ‫م ‌‬
‫یباشد‪ .‬و باید از صمیم دل‬ ‫خدا آورده است دوستی با یشان م ‌‬
‫و بــا دســت و زبــان در ایــن راه تلش کنیــم‪ ،‬ایــن راه و روش‬
‫ســابقین اول از مهــاجرین و انصــار اســت‪ .‬و اکــثر کســانی کــه‬
‫برای انجام این بدعت حریص هستند – بــا اینکــه حســن نیــت و‬
‫اجتهادی که امید ثواب وجود داشته باشد را ندارند – اکــثر آنهــا‬
‫در اجــرای اوامــر و دســتورات ایـن پیــامبر‪ ‬ضـعیف‪ ،‬سســت‪،‬‬
‫یکنند‪ .‬آنهــا شــبیه کســی هســتند‬ ‫لانگار هستند و کوتاهی م ‌‬ ‫سه ‌‬
‫یدهد ولی در‬ ‫که مسجدی را به طور تمام و کمال زینت داده م ‌‬
‫ی خوانــد‪ ،‬و بــه‬‫یخواند‪ ،‬یـا خیلــی کــم در آن نمــاز م ‌‬
‫آن نماز نم ‌‬
‫یگوییم‪ :‬کدام اجتهاد؟ آیا نصوص عبادات مجال و‬ ‫هاند‪ ،‬م ‌‬
‫و به خطا رفت ‌‬
‫هاند؟ مطلب بسیار روشن و واضح‬ ‫میدانی را برای اجتهاد گذاشت ‌‬
‫است‪ ،‬این کار جز جهل و غالب شدن هوا و هوس چیز دیگری نیست‪،‬‬
‫یباشد و‬‫لالله‪ ‬م ‌‬ ‫و ‌‬
‫و متوجه کردن مردم برای پشت کردن به راه رس ‌‬
‫یها و مشرکان است‪ ،‬آیا محبت‬ ‫یها و یهود ‌‬ ‫روی آوردن به دین مسیح ‌‬
‫پیامبر‪ ‬و تعظیم او بوسیله اعراض از راه او و کراهیت از آنچه او‬
‫یگیرد و درست است؟‪.‬‬ ‫آورده است صورت م ‌‬
‫یها و مشرکین است‪ ،‬چه کسانی این اعیاد‬ ‫یها و یهود ‌‬‫و کمک به مسیح ‌‬
‫ی کنند؟ آیا آنها امام ابوحنیفه‪ ،‬امام شافعی‪ ،‬امام مالک و‬ ‫را زنده م ‌‬
‫امام احمد هستند؟ آیا مبتدعینی که این اعیاد را درست کرده اند از‬
‫یباشند؟ تا ما هم برای آنها و خطای آنها عذر بیاوریم؟‬ ‫هی هدایت م ‌‬ ‫ائم ‌‬
‫یها هستند که‬ ‫هی عبید ‌‬‫کآمیز ساخت ‌‬‫م شر ‌‬ ‫خیر‪ ،‬هرگز‪ ،‬بلکه این مراس ‌‬
‫تمام امت بر کافر بودن آنها اتفاق نظر دارند‪ ،‬و از یهود و نصاری‬
‫هاند‪.‬‬
‫کافرترند‪ ،‬و باعث بدبختی مسلمانان شد ‌‬
‫به‪ :‬تعلیق علی اقتضاء صراطا المستقیم ص‪ 295 -294 :‬مراجعه شود‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪240‬‬

‫ههای زیبــا و قشــنگ را‬ ‫غهـا و سـجاد ‌‬ ‫منزلة کسی است کـه چرا ‌‬
‫یهای دیگر که دســتور شــریعت بــر‬ ‫یکند و یا سایر زیبای ‌‬ ‫تهیه م ‌‬
‫یشوند و فرد را از چیــزی‬ ‫آنها وجود ندارد و باعث ریا و تکبر م ‌‬
‫یکند و در نتیجه حال و‬ ‫که مشروع و اصل کار است مشغول م ‌‬
‫‪1‬‬
‫یکشاند‪.‬‬ ‫وضعیت او را به فساد م ‌‬
‫• امام شاطبی در کتاب خود »العتصــام« بــدعت را تعریــف‬
‫یگوید‪ :‬بدعت روشی است در دیــن و ایجــاد کــردن‬ ‫یکند و م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یشــود‪ ،‬و هــدفش ایــن‬ ‫چیزی کــه بــه آن رنــگ شــریعت داده م ‌‬
‫است که با انجام آن در تعبد و عبادت خدا مبالغه نماید‪ ،‬کــه در‬
‫واقع کارش نه اینکه از شریعت نیست بلکــه ضــد آن اســت‪ .‬از‬
‫آن جمله‪ :‬گذاشتن حد و حــدو‌دهای اضــافی‪ ،‬مثل ً شخصــی نــذر‬
‫یکند ایستاده روزه بگیرد‪ ،‬و ننشیند‪ ،‬ویا اینکه در آفتاب باشد‬ ‫م ‌‬
‫و در سایه نرود‪ ،‬یا بــرای عبــادت خــود را از همــه چیــز منقطــع‬
‫کند‪ ،‬و یا بدون دلیل بــر گروهــی خــوردن و پوشــیدن را محــدود‬
‫ینمایند‪.‬‬‫م ‌‬
‫های معین و مشـخص‪ ،‬مثـل‬ ‫و یا ملزم شدن به کیفیت و قیاف ‌‬
‫هجمعی و بــا یــک صــدا‪ ،‬یــا روز میلد‬ ‫ذکر کردن به صورت دســت ‌‬
‫نبی‪ ‬را بعنوان روز جشن و شادی گرفتــن‪ ،‬و مــوارد دیگــر از‬
‫‪2‬‬
‫این قبیل‪.‬‬
‫• ابــن الحــاج در کتــاب المــدخل در مــورد میلد پیــامبر‪‬‬
‫هانــد ایــن جشــن میلد‬ ‫تهای که پیدا کرد ‌‬ ‫یگوید‪ :‬از جمله بدع ‌‬ ‫م ‌‬
‫اســت‪ ،‬و معتقــد هســتند کــه از بزرگــترین عبــادات اســت‪ ،‬و‬
‫عالول و‬ ‫مهمترین شعائر دینی را به زعــم خودشــان در مــاه ربی ‌‬
‫یدهند‪ ،‬که مرتکب بــدعت و محرمــات‬ ‫روز میلد نبی‪ ‬انجام م ‌‬
‫یشوند‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫تها و محرمــات‪ :‬آواز خوانــدن همــراه بــا‬ ‫از جملة ایــن بــدع ‌‬
‫آلت موسیقی مثل تار و عود و نی و غیره‪ ،‬دقت کن – خدا بــه‬
‫ما و شما رحم کند – و بـبین چطـور بـا سـنت مطهـر پیـامبر‪‬‬
‫یکنند و چقدر این کار قبیح و زشت است‪ ،‬و چگونه‬ ‫مخالفت م ‌‬
‫‪ -‬به اقتضاء الصراط المستقیم‪ (616-2/612) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به اعتصام‪ ،‬امام شاطبی‪ (1/39) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬


‫‪241‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یکشد‪ ،‬ببین که چطور آنها وقتی که با سنت‬ ‫به محرمات سر م ‌‬


‫یدارنــد‬‫یپردازند و جشن میلد را بــر پــا م ‌‬ ‫مطهر به مخالفت م ‌‬
‫یکنند بلکه اباطیل و محرمات متعدد‬ ‫فقط به انجام آن اکتفا نم ‌‬
‫یکننــد‪ ،‬خوشــبخت واقعــی کســی اســت کــه‬ ‫را به آن اضــافه م ‌‬
‫دستش را برای تسلیم شدن بـرای قـرآن و سـنت صـحیح دراز‬
‫کند و آن را محکم بگیرد و راه رسیدن به آنها را پیدا کند‪ ،‬و آن‬
‫نالله علیهــم ‪-‬‬ ‫راه هم پیروی و تبعیت از ســلف صــالح – رضــوا ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬چــون آنهــا بیشــتر از مــا بــه ســنت پیــامبر‪ ‬آگــاهی‬ ‫‌م ‌‬
‫داشتند‪ ،‬چون آنها به علم آگاه تر و نســبت بــه وضــعیت و حــال‬
‫‪1‬‬
‫پیامبر‪ ‬داناتر و هوشیارتر بودند‪.‬‬
‫جالدین عمربن علی اللخمی مشهور به فاکهانی بعد‬ ‫• شیخ تا ‌‬
‫یگویــد‪ :‬امــا‬‫از سپاسگزاری از خداوند و صلوات بر پیــامبر‪ ‬م ‌‬
‫بعد‪ :‬جماعتی در مــورد اجتمــاعی کــه بعضــی از مــردم در مــاه‬
‫ینامند از بنده‬ ‫یدهند و آن را میلد نبی‪ ‬م ‌‬ ‫عالول تشکیل م ‌‬ ‫ربی ‌‬
‫مکررا سوال کردند‪ ،‬آیا ایــن کــار در شــریعت اصــل و اساســی‬
‫دارد؟ یا اینکه بدعت است و به دین اضافه شده است؟ جــواب‬
‫را روشن و توضیح آن را خیلی واضح خواستند‪ ،‬من هم گفتم –‬
‫وبالله التوفیق‪.‬‬
‫برای این اجتماع و جشن میلد نــبی‪ ‬نــه در کتــاب و نــه در‬
‫سنت نبوی‪ ‬اصل و دلیلی را سراغ ندارم و قطع ـا ً هــم وجــود‬
‫ندارد‪ ،‬و این کار از هیچ یک از علمای امت‪ ،‬که در دیــن الگــو و‬
‫ه و به آثار گذشتگان سخت پایبنــد بودنــد نقــل نشــده‬ ‫نمونه بود ‌‬
‫است‪ ،‬بلکه این کار بدعت است و جاهلین و اهل هــوا و هــوس‬
‫هاند‪ ،‬و شهوت نفسانی است که فقط برای‬ ‫آن را به وجود آورد ‌‬
‫هاند‪ ،‬به این دلیل اگر ما احکام پنجگــانه‬ ‫خوردن آن را ایجاد کرد ‌‬
‫یگوییم‪ :‬یا واجب‪ ،‬یا ســنت‪ ،‬یــا مبــاح‪ ،‬یــا‬ ‫را بر آن جاری کنیم م ‌‬
‫مکروه و یا حرام است‪ ،‬بر اساس اجماع علما واجــب و ســنت‬
‫نیست‪ ،‬چون حقیقت ســنت ایــن اســت کــه شــریعت بــدون ذم‬
‫ترک آن‪ ،‬آن را خواسته باشــد‪ ،‬کــه شــریعت اصــل بــه ایــن کــار‬
‫اجازه نداده است‪ ،‬اصحاب کرام‪ ،‬تابعین و علمای متــدین آن را‬
‫‪ -‬به المدخل مراجعه شود‪(10-2/2) ،‬‬ ‫‪1‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪242‬‬

‫هاند‪ ،‬و این جواب من است و نزد خداوند هــم همیــن‬ ‫انجام نداد ‌‬
‫جواب را خواهم داد‪ .‬و جایز نیست که مباح هم باشد‪ ،‬چون بــه‬
‫اجماع تمام مسلمانان چیــزی کــه بــدعت باشــد مبــاح نیســت و‬
‫یمانــد کــه‬‫یشود‪ ،‬پس فقط مکروه یا حرام بودنش بــاقی م ‌‬ ‫نم ‌‬
‫یگــوییم‪ ،‬و اختلف بیــن دو حــالت‬ ‫در دو فصــل از آن ســخن م ‌‬
‫است‪:‬‬
‫یدهد و بــرای آن هزینــه‬ ‫‪ -1‬کسی که این جشن را تشکیل م ‌‬
‫هاش و‬ ‫یکند‪ ،‬این هزینه یا اینکه از عین مال خود برای خانواد ‌‬ ‫م ‌‬
‫یباشد‪ ،‬در این اجتماع هم فقــط غــذایی را‬ ‫دوستان و عیالش م ‌‬
‫یشوند‪ ،‬که این کاری اســت‬ ‫یخورند و مرتکب هیچ گناهی نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫آن را بدعت مکروه و زشــت نامیــدیم‪ ،‬چــون هیــچ یــک از اهــل‬
‫تقوی‪ ،‬آن کسـانی کــه فقهــای اسـلم و علمــای مــردم و چــراغ‬
‫هاند‪.‬‬‫زمان و زینت مکان بودند آن را انجام نداد ‌‬
‫‪ -2‬آنچه جنــایت و جــرم اســت داخــل آن مجــالس و مراســم‬
‫وجود دارد‪ ،‬حتی بصورتی که اگر یکی از آنها چیزی را بخشــید‪،‬‬
‫دل او دنبــا آن چیــز اســت‪ ،‬و قلبــش احســاس درد و نــاراحتی‬
‫هانـد گرفتـن‬ ‫یداند‪ .‬و علمـا هـم گفت ‌‬ ‫یکند‪ ،‬چون آن را حیف م ‌‬ ‫م ‌‬
‫مال از مردم به طــوری کــه آنهــا بــه خــاطر شــرم و حیــا آن را‬
‫بدهند ماننـد ایـن اسـت کـه بـا شمشـیر از آنهـا گرفتـه باشـی‪،‬‬
‫یشود زمانی که آواز و غنا به آن‬ ‫بخصوص این جنایت بزرگتر م ‌‬
‫اضافه شود‪ ،‬همراه با تار و نــی و ســایر آلت موســیقی باطــل‬
‫دیگر‪ ،‬و همچنین اختلط و اجتماع مردها با زنان و غــرق شــدن‬
‫یشــوند‬ ‫در لهــو و لعــب‪ ،‬و اگــر زنــان هــم بــه تنهــایی جمــع م ‌‬
‫یکننــد‪ ،‬و بــا‬‫صدایشان را هنگام خواندن ســرود و غیــره بلنــد م ‌‬
‫یشــوند‪ ،‬و‬ ‫خواندن این آوازها از تلوت و ذکر مشروع غافــل م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫فراموش کرده اند که خداوند م ‌‬
‫‪    ‬‬
‫ـان(‬
‫ایشـ‪14‬‬ ‫»مسلما ً پروردگار تو در کمیــن )مردمــان و مترصــد اعمــال‬
‫)فجر‪:‬‬ ‫‪‬‬
‫است«‪.‬‬
‫این اعمال چیزی نیستند که حــتی دو نفــر هــم در تحریــم آن‬
‫اختلف نظر داشته باشند‪ ،‬و کسانی که غیرت و مروت داشــته‬
‫‪243‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یداننــد‪ ،‬بلکــه تنهــا کســانی کــه‬ ‫باشــند آن را نیکــو و خــوب نم ‌‬


‫یتوانند از گناه و جنــایت دســت بردارنــد آن‬ ‫مرده و نم ‌‬ ‫قلبشان ُ‬
‫یدانند‪ ،‬و حتی نــه اینکــه آن را از‬ ‫را شیرین و جالب و صحیح م ‌‬
‫ینماینــد‪ ،‬إنــا‬
‫یدانند بلکه آن را عبادت تلقی م ‌‬ ‫منکرات حرام نم ‌‬
‫‪1‬‬
‫م غریبا ً و سیُعود ُ کما بدأ ‪«...‬‬‫لله وإنا إلیه راجعون‪» ،‬بدأ السل ُ‬
‫این در حالی است که آن ماهی که پیامبر‪ ‬در آن متولد شــده‬
‫عالول است‪ ،‬در همان ماه هــم فــوت کــرده‬ ‫است که همان ربی ‌‬
‫اســت‪ .‬پــس شــادی و خوشــحالی از حــزن و نــاراحتی بهــتر و‬
‫یتــر نیســت‪ ،‬ایــن مســایل را بایــد بیــان نمــائیم‪ .‬خداونــدا‬ ‫اول ‌‬
‫‪2‬‬
‫امیدواریم از ما قبول بفرمایی‪.‬‬
‫• محمد عبدالســلم خضــر الشــقیری در کتــاب خــود بــه نــام‬
‫عالول و بــدعت جشــن‬ ‫»السنن والمبتدعات« در مورد مــاه ربی ‌‬
‫یگوید‪ :‬این ماه به نماز‪ ،‬ذکر‪ ،‬عبادت‪ ،‬انفاق‪،‬‬ ‫تولد در این ماه م ‌‬
‫نهــایی‬ ‫صدقه اختصاص ندارد‪ ،‬و همچنیــن زمــان خاصــی از زما ‌‬
‫هها‬ ‫که اسلم آن را برای عبادتی مشخص کرده باشد مثل جمع ‌‬
‫و عیدها نیست‪ .‬در این ماه پیــامبر‪ ‬متولــد شــده و در آن هــم‬
‫یشوند ولــی‬ ‫فوت کرده است‪ ،‬پس چرا به تولدش خوشحال م ‌‬
‫یشوند؟‬ ‫برای فوتش ناراحت و محزون نم ‌‬
‫گرفتن جشن تولد برای پیامبر‪ ‬و تشکیل مراسم بــرای آن‬
‫یباشد‪ ،‬و ضــللت و گمراهــی اســت کــه‬ ‫بدعت و از منکرات م ‌‬
‫شرع و عقل آن را قبول ندارد‪ ،‬اگر در این کــار خیــر و احســان‬
‫وجود داشت پس چگونه ابــوبکر و عمــر و عثمــان و علــی‪ ‬از‬
‫آن غافــل بودنــد و آن را انجــام ندادنــد؟ و یــا ســایر اصــحاب و‬
‫تابعین و ائمه بعد از آنها و اتباع آنها چگونه آن را انجام ندادند؟‬
‫یهای که اهل خوردن و اهل باطــل‬ ‫شکی نیست که آن صوف ‌‬
‫هاند و مردم هــم از‬ ‫و بدعت هستند این اعمال را به وجود آورد ‌‬

‫‪ -‬مسند امام احمد )‪ ،(398 /1‬و صحیح مسلم )‪ (130 /1‬کتاب‬ ‫‪1‬‬

‫الیمان‪ ،‬حدیث شماره‪ ،145 :‬و سنن ترمذی )‪ (129 /4‬ابواب الیمان‪،‬‬
‫حدیث شماره‪ 2764 :‬و گفته‪ :‬حدیث حسن صحیح غریب است‪ ،‬و‬
‫سنن ابن ماجه )‪ (1320 /2‬کتاب الفتن‪ ،‬حدیث شماره‪.(3988) :‬‬
‫‪ -‬به الحاوی‪ ،‬سیوطی مراجعه شود‪(192-1/190) ،‬‬ ‫‪2‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪244‬‬

‫هاند مگر کسی که خداونــد او را مصــون داشــته‬ ‫آنها پیروی کرد ‌‬


‫باشد‪ ،‬و او را برای فهم حقایق اسلم توفیق داده باشد‪ .‬در این‬
‫های وجــود دارد؟ و چــه ثــواب و اجــری در ایــن‬ ‫م چه فاید ‌‬ ‫مراس ‌‬
‫یشــود وجــود دارد؟ خداونــد چگــونه از‬ ‫کارها که باعث اذیــت م ‌‬
‫اجتماع زنان و مردان رقاصه‪ ،‬و دهل زنــان و نــی زنــان راضــی‬
‫ههــای‬ ‫می شود؟‪ ،‬چه خیر و برکتی در جمع شدن صاحبان عمام ‌‬
‫قرمز و زرد و سیاه وجود دارد که نســبت بــه اســما‌ءالله الحــاد‬
‫هانــد‪ ،‬و همچنیــن صــداهای بلنــد و خرخــر کــردن و ســوت‬ ‫کرد ‌‬
‫یدهند‪ ،‬گو اینکه در جنگل هستند‪ ،‬و با کوبیدن‬ ‫کشیدن را سر م ‌‬
‫هها و چیزهای دیگــر و صــداهای عجیــب و غریــب مثــل‪:‬‬ ‫به کاس ‌‬
‫)بأح أح یا ابن المرة‪ ،‬أم أم‪ ،‬أن أن‪ ،‬یا رسول‌الله‪ ،‬یا صــاحب‬
‫نها‪ ،‬از ایــن ســر‬ ‫الفرح مدد‪ ،‬یا عم یا عم اللع اللع‪ ،(1‬مثل میمو ‌‬
‫هاش تنهــا ایــن اســت کــه بیگانگــان و‬ ‫و صداها چه فایده؟ فایــد ‌‬
‫اروپاییان به ما و دین و آیین اسلم مســخره کننــد‪ ،‬و صــورت و‬
‫شــکل ایــن اجتمــاع و مراســم را بــرای اروپاییــان بــه تصــویر‬
‫لالله‪- ‬‬ ‫یفهمند که محمد رســو ‌‬ ‫یکشند‪ ،‬آنها هم این طور م ‌‬ ‫م ‌‬
‫هاند‪ ،‬فإنا لله وإنــا إلیــه‬
‫حاشاه حاشاه – او و اصحابش چنین بود ‌‬
‫راجعون‪.‬‬
‫ایــن همــه خــراب و ویرانــی‪ ،‬علوه بــر آن ایــن همــه فقــر و‬
‫یهـا در میـان مـردم وجـود دارد‪ ،‬پـس‬ ‫گرسنگی و جهل و بیمار ‌‬
‫هها و‬ ‫تها را برای تأسیس و ساخت کارگا ‌‬ ‫چرا این اموال و ثرو ‌‬
‫ههایی صرف نکنیم که هزارهــا بیکــار در آن مشــغول بــه‬ ‫کارخان ‌‬
‫قهای بیهوده را برای ساخت تجهیــزات‬ ‫کار شوند؟ چرا این انفا ‌‬
‫جنگی بــرای مقــابله بــا دشــمنان اســلم هزینــه نکنیــم؟ چگــونه‬
‫علماء بر این مصیبت و شر سکوت نمــوده بلکــه آن را تقــویت‬
‫رسانده اند؟ و چطور حکومت های اسلمی بر این بــدبختی هــا‬
‫قها کــه ســرزمین اســلمی را بــه أعلــی علییــن‬ ‫و این همه انفا ‌‬
‫یرساند سکوت می کنند؟‬ ‫م ‌‬

‫‪ -‬احتمال این ها صداهای بوده که مؤلف از صوفی های زمان خویش‬ ‫‪1‬‬

‫شنیده است‪.‬‬
‫‪245‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫ردارند یا اینکه بــه جهــالت‬ ‫پس یا اینکه این منکر را از میان ب ‌‬


‫‪1‬‬
‫و نادانی گرفتار خواهند شد‪.‬‬
‫• شیخ محمدبن ابراهیم آل شیخ در جواب ســؤالی در مــورد‬
‫حکم جشن میلد پیامبر‪ ‬و آیا هیچ یک از اصــحاب پیــامبر‪ ‬و‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫هاند؟ م ‌‬
‫یا تابعین و سلف صالح این مراسم را برپا کرد ‌‬
‫شــکی نیســت کــه تشــکیل مراســم جشــن میلد نــبی‪ ‬از‬
‫تهای است که در دین ایجاد شده است‪ ،‬بعد از اینکه جهل‬ ‫بدع ‌‬
‫در جهان اسلم انتشــار یــافت‪ ،‬و میــدان بــرای گمــراه شــدن و‬
‫شهــا را کــور‬‫مها و بین ‌‬‫گمراه کردن و اوهام فراهم شــد و چشـ ‌‬
‫کرد‪ ،‬و تقلیـد کورکـورانه رواج پیـدا کـرد و قـوی شـد‪ ،‬و اغلـب‬
‫مردم به دلیل شرعی و حقیقی مراجعه نکردند‪ ،‬بلکه بــر گفتــة‬
‫فلن تکیــه نمودنــد‪ ،‬هیــچ اثــری از ایــن بــدعت منکــر در زمــان‬
‫لالله‪ ‬و تابعین و تبع تــابعین وجــود نداشــت‪ ،‬آن‬ ‫اصحاب رسو ‌‬
‫حضــرت ‪ ‬فرمــوده انــد‪» :‬علیکــم بســنتی وســنة الخلفــاء‬
‫الراشدین المهدیین‪ ،‬تمسکوا بها‪ ،‬وعضو علیها بالنواجذ‪ ،‬وإیــاکم‬
‫‪2‬‬
‫ومحدثات المور فإن کل محدثة بدعة‪ ،‬وکل بدعة ضللة«‪.‬‬
‫بر شما لزم و واجب اســت بــر ســنت مــن و ســنت خلفــای‬
‫راشدین هدایت شده ملتزم باشــید‪ ،‬بــه آنهــا دســت بگیریــد‪ ،‬بــا‬
‫چنگ و دهان از آنها محافظت کنید‪ ،‬بترسید از اضافه نمودن به‬
‫دین‪ ،‬چون هر چــه از دیــن نباشــد و بــه آن اضــافه کنیــد بــدعت‬
‫یباشد‪.‬‬
‫است و هر بدعتی هم ضللت و گمراهی م ‌‬

‫‪ -‬به کتاب السنن و المبتدعات‪ ،‬ص ‪ 143‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ ،(127-4/126) ،‬سنن ابوداود با عون‬ ‫‪2‬‬

‫المعبود )‪ (360 -358 /12‬کتاب الفتن‪ ،‬و لفظ حدیث از ابوداود است‪،‬‬
‫سنن ترمذی با تحفة الحوذی )‪ (442 -438 /7‬و گفته‪ :‬این حدیث‬
‫حسن صحیح است‪ ،‬و مقدمه ی سنن ابن ماجه )‪.(16 -15 /1‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪246‬‬

‫‪1‬‬
‫و قال‪َ» :‬من أحدث فی أمرنا هذا ما لیس منــه فهــو رد«‬
‫‪2‬‬
‫وفی روایة‪» :‬من عمل عمل ً لیس علیه أمرنا فهو رد«‪.‬‬
‫هر کس در این دین ما چیــزی اضــافه کنــد کــه از آن نیســت‬
‫یفرمایــد ‪ :‬هــر کــس کــاری‬
‫مردود است‪ .‬و در روایــتی دیگــر م ‌‬
‫انجام دهد که امر و دستور مـا بـرای آن وجـود نـدارد مـردود و‬
‫مورد قبول نیست‪.‬‬
‫اگر هدف آنها از برپا کردن جشــن میلد نــبی‪ ‬بزرگداشــت‬
‫مقام پیامبر‪ ،‬و زنده کردن یاد اوست‪ ،‬شکی نیست تقویت و‬
‫احترام و تعظیم او با بدون این جشــن میلد منکــر نیــز صــورت‬
‫یشــود‪ ،‬خداونــد‬‫مــی ‌گیــرد بلکــه بــا چیزهــای دیگــر حاصــل م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬‫م ‌‬
‫‪    ‬‬
‫)انشراح‪(8 :‬‬ ‫»و نام نیک و آوازة تو را بلند کردیم و بال بردیم«‪.‬‬
‫ههای نماز جمعــه و نمازهــای‬ ‫یاد او در اذان و اقامه‪ ،‬در خطب ‌‬
‫یشــود و‬‫پنجگانه‪ ،‬در تشهد و در دعا و هنگام ذکر نام او بلنــد م ‌‬
‫یشود‪ ،‬صحیح اســت کــه فرمــوده اســت ‪» :‬البخیـ ُ‬
‫ل‬ ‫از او یاد م ‌‬
‫ی« بخیل و حسود کســی اســت‬ ‫‪3‬‬
‫ت عنده فلم یص ّ‬
‫ل عل ّ‬ ‫ذکر ُ‬‫من ُ‬ ‫َ‬
‫یشــود ولــی بــر مــن صــلوات‬ ‫کــه نــزد او نــام مــن بــرده م ‌‬
‫یفرستد‪.‬‬ ‫نم ‌‬
‫تعظیم پیامبر‪ ‬بوسیلة اطــاعت از دســتورات او‪ ،‬و تصــدیق‬
‫آنچه که آورده اســت و دوری از چیزهــایی کــه نهــی فرمــوده و‬
‫همچنین به وسیلة عبادت خداوند به آنچـه کـه مشـروع دانسـته‬
‫یگیرد‪.‬‬
‫است صورت م ‌‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(5/301) ،‬کتاب‬ ‫‪1‬‬

‫صلح‪ ،‬حدیث شماره )‪ (2697‬و صحیح مسلم )‪ ،(1343 /3‬کتاب‬


‫القضیة‪ ،‬حدیث‪.(1718) :‬‬
‫‪ -‬رواه مسلم فی صحیحه )‪ (1344 ،1343 /3‬کتاب القضیة‪ ،‬حدیث‬ ‫‪2‬‬

‫شماره‪.(1718) :‬‬
‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (1/201) ،‬و رواه الترمذی فی سننه‪،‬‬ ‫‪3‬‬

‫حدیث )‪ (3614‬ابواب الدعوات‪ ،‬حدیث شماره‪ 3614 :‬و گفته‪ :‬این‬


‫حدیث حسن غریب صحیح است‪.‬‬
‫‪247‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫متر است از اینکه ســالی یکبــار از او‬ ‫گتر و مه ‌‬‫این خیلی بزر ‌‬
‫یاد شود و مجالسی برای او تشکیل شود‪ .‬اگــر چنــانچه در ایــن‬
‫م و مجالس خیر کمی هم بود و یا نفع کمــی هــم داشــت‬ ‫مراس ‌‬
‫سلف صـالح‪ ‬بـرای برپـایی و تشـکیل چنیـن مراسـمی از مـا‬
‫قتر بودند‪ ،‬آنها بسیار بیشتر از ما محبت پیــامبر‬ ‫هتر و لی ‌‬
‫شایست ‌‬
‫ینمودنــد‪ ،‬و بــرای‬ ‫‪ ‬را داشتند و بیشــتر از مــا او را تعظیــم م ‌‬
‫صتــر بودنــد‪ ،‬امــا عملکــرد کســانی کــه ایــن‬ ‫انجام کار خیر حری ‌‬
‫یکنند در این قول اهل علــم داخــل اســت کــه‬ ‫م را برپا م ‌‬ ‫مراس ‌‬
‫یگویند‪ :‬مردم زمانی که دچار عوامل ضعف و سستی شدند‪،‬‬ ‫م ‌‬
‫م و مجــالس‌ تکــراری ائمــه و‬ ‫ینمایند بــا مراسـ ‌‬ ‫خود را راحت م ‌‬
‫شهــای‬ ‫یکننــد‪ ،‬بــدون اینکــه راه و رو ‌‬ ‫بزرگان خود را تعظیــم م ‌‬
‫درست آنها را عملی کنند‪ ،‬و بدون اینکــه کارهــایی انجــام دهنــد‬
‫که باعث عزت دینشان ‌شود‪.‬‬
‫ّ‬
‫و شــکی نیســت کــه تعظیــم حقیقــی اطــاعت از معظــم‪ ،‬و‬
‫انجام دادن کارهای که او دستور داده است می باشد‪.‬‬
‫تهای بعد از خود بسیار بیشتر پیــامبر‪ ‬و‬ ‫سلف صالح از ام ‌‬
‫یکردنــد‪ ،‬علوه بــر‬ ‫سپس خلفای راشدین را تعظیم و تکریــم م ‌‬
‫تعظیم‪ ،‬جان و مال خود را در این راه فــدا کردنــد‪ ،‬امــا تعظیــم‬
‫آنها برای پیامبر‪ ‬و خلفای راشــدین‪ ‬ماننــد تعظیــم مردمــان‬
‫قرن اخیــر نبـود؛ تعظیـم آن کسـانی کـه طریقـه و راه و روش‬
‫ســلف صــالح را ضــایع کــرده و آن را گــم کردنــد و راه و روش‬
‫ضـــللت و گمراهـــی را در پیـــش گرفتنـــد‪ ،‬آن هـــم بوســـیلة‬
‫هترین‬ ‫مهای میان تهی‪ ،‬و شکی نیست که پیامبر‪ ‬شایست ‌‬ ‫تعظی ‌‬
‫مخلوقات برای تعظیم و احــترامی اســت کــه مناســب شــأن و‬
‫مقام ایشان باشد‪ ،‬اما از یاد نبریم که تعظیم و احــترام او ایــن‬
‫نیست که در دیــن بــدعت وارد کنیــم‪ ،‬آن را زیــاد یــا کــم کنیــم‪،‬‬
‫تبدیل و تغییر در آن ایجاد نماییم‪ ،‬همچنان که تعظیــم پیــامبر‪‬‬
‫مهـا را صـرف‬ ‫این نیست که برای ایشان انواع عبـادات و تعظی ‌‬
‫کنیم و انجام دهیم که جز برای خداوند درست نیست‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪248‬‬

‫تهای منکــر‬ ‫خلصة مطلب اینکه‪ :‬مراسم جشن میلد از بــدع ‌‬


‫یشــود‪ ،‬کــه کتــابی مســتقل در مــورد آن‬ ‫محســوب م ‌‬
‫هایــم )واللــه ولــی‬‫هایم و آن را بیشــتر توضــیح داد ‌‬ ‫نوشــت ‌‬
‫‪1‬‬
‫التوفیق(‪.‬‬
‫با توجه به این شواهد از آثار سلف صالح‪ ،‬و کســانی کــه بــر‬
‫یشود که همــة آنهــا‬ ‫هاند‪ ،‬برای ما روشن م ‌‬ ‫راه و روش آنها رفت ‌‬
‫اتفاق نظر دارند برپا کردن جشن میلد نبــوی‪ ‬بــدعت اســت‪،‬‬
‫نالله علیهــم –‬ ‫نه از پیامبر‪ ‬و نه از هیچ یک از صحابه – رضوا ‌‬
‫و نه از تابعین و نه تابع تابعین مانند ائمه اعلم از ســلف صــالح‬
‫هالله علیهم‪ -‬چنین چیزی روایت نشده و نیامده است‪.‬‬ ‫– رحم ‌‬
‫بدعت هم اگر تمام مردم به آن عمل کنند‪ ،‬زمــان زیــادی بــر‬
‫یکند به آن عمل نمایــد و‬ ‫آن بگذرد و یا کسی که ادعای علم م ‌‬
‫به آن راضی باشد امکان ندارد کــه روزی ســنت شــود و بــرای‬
‫م را‬‫انجام آن به اجــر و ثــواب برســند‪ .‬کســانی کــه ایــن مراسـ ‌‬
‫یدهند در واقع اقوال و گفتار اشخاص گمراه و جاهل‬ ‫تشکیل م ‌‬
‫را بر قرآن و حدیث پیــامبر‪ ‬ترجیــح داد ‌‬
‫هانــد‪ ،‬اگــر چنــانچه بــه‬
‫یکردند معانی و مفهوم آنهــا‬ ‫قرآن و سنت پیامبر‪ ‬استدلل م ‌‬
‫را بــر آنچــه کــه موافــق شــهوات و هــوای نفــس اســت ترجیــح‬
‫یدادند‪ ،‬تعصب آنها به اقوال مشایخ گمــراه خــود شــاهد ایــن‬ ‫م ‌‬
‫یکننــد از‬‫یخواهنــد و جســتجو م ‌‬ ‫ادعا است‪ ،‬اگر آنهــا حــق را م ‌‬
‫یخواســتند کــه حــق را‬ ‫یکردنــد و از آنهــا م ‌‬
‫اهل علــم ســؤال م ‌‬
‫یکردنــد‪ ،‬و‬ ‫برایشان توضیح دهند‪ ،‬و ادله و براهین را جستجو م ‌‬
‫هنگــامی کــه راه مســتقیم و حــق برایشــان روشــن شــد از آن‬
‫یکردند‪ ،‬اما عناد و تکبر ســلح انســان جاهــل‬ ‫تبعیت و پیروی م ‌‬
‫یگیرد‪.‬‬ ‫است که بوسیلة آن نفس خود را نشانه م ‌‬
‫و خداوند بزرگ مرتبه در کتاب محکمش راست گفت که‪:‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬

‫‪ -‬به الفتاوی و رسائل الشیخ محمدبن إبراهیم‪ (56-3/54) ،‬مراجعه‬ ‫‪1‬‬

‫شود‪ ،‬و شیخ در این رابطه رسائل و فتاوای بسیاری نوشته اند‪ ،‬به‬
‫جلد سوم فتاوای ایشان مراجعه شود‪.‬‬
249 ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

   


      
 
   
  
 
  
    
  
 
  
  
  
    
  
 
  
  
   
 
  
  
 
  
  
  
 
(52-47 :‫)نور‬  
‫ ایمان داریم و از )اوامرشـان( اطـاعت‬‫یگویند به خدا و پیامبر‬ ‌ ‫»م‬
‫یگــردان‬ ‌ ‫ گروهــی از ایشــان رو‬،‫یکنیــم امــا پــس از ایــن ادعــا‬ ‌ ‫م‬
‫ و هنگامی که ایشــان بــه‬.‫ و آنان در حقیقت مؤمن نیستند‬،‫یشوند‬ ‌ ‫م‬
‌ ‫ فراخوانده م‬‫سوی خدا و رسولش‬
‫یشــوند تــا در میانشــان داوری‬
‫یدانند حــق بــه‬
‌ ‫ )زیرا که م‬،‫یگردند‬
‌ ‫یگردان م‬ ‌ ‫ بعضی از آنان رو‬،‫کند‬
‫یفرمایــد و حــق‬‌ ‫ هم دادگرانه عمل م‬‫جانب ایشان نیست و پیامبر‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ 250

‫ ولــی اگــر حــق داشــته باشــند )چــون‬.(‫یدهــد‬


‌ ‫را بــه صــاحب حــق م‬
‫یدانند داوری به نفع آنها خواهد بود( با نهایت تســلیم بــه ســوی او‬ ‌ ‫م‬
‫لهایشان بیماری است؟ یا )در حقانیت قرآن( شــک‬ ‌ ‫ آیا در د‬.‫یآیند‬‌ ‫م‬
‫یترسند خدا و پیامبرش بر آنان ستم کنند؟ بلکــه‬ ‌ ‫و تردید دارند؟ یا م‬
‫ مؤمنان هنگامی که به سوی خدا و پیــامبرش‬.‫خودشان ستمگرند‬
‫ سخنشان تنهــا ایــن اســت‬،‫فراخوانده شوند تا میان آنان داوری کند‬
‫یگوینــد شــنیدیم و اطــاعت کردیــم و رســتگار واقعــی ایشــان‬ ‌ ‫کــه م‬
‫ پیروی کند و از خدا بترسد و‬‫ و هر کس از خدا و پیامبرش‬.‫هستند‬
‫ ایــن چنیــن کســانی )بــه رضــایت و‬،‫از )مخالفت فرمان( او بپرهیــزد‬
.«‫محبت خدا و نعیم بهشت و( به مقصود خود خواهند رسید‬
:‫یفرماید‬
‌ ‫و گویندة پاک و منزه و بلندمرتبه م‬
     
 
  
   
  
  
   
   
  
    
   
   
 
 
   
   

   
   
    
  
    
 
  
‫‪251‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫‪   ‬‬


‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬‫‪‬‬
‫)نساء‪(65-60 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫یگوینــد کــه آنــان‬‫یکنی از کسانی که م ‌‬ ‫»)ای پیامبر‪ (‬آیا تعجب نم ‌‬
‫بدانچه بر تو نازل شده و بدانچه پیش از تو نازل شـده ایمـان دارنـد‬
‫بهــای آســمانی‪ ،‬بــه هنگــام اختلف(‬ ‫)ولــی بــا وجــود تصــدیق کتا ‌‬
‫یخواهند داوری را به پیش طــاغوت ببرنــد )و حکــم او را بــه جــای‬ ‫م ‌‬
‫حکم خدا بپذیرند( و حال آنکه به آنها فرمان داده شده است کــه بــه‬
‫یخواهد ایشــان را گمــراه‬ ‫طاغوت ایمان نداشته باشند‪ ،‬و اهریمن م ‌‬
‫کند‪ .‬و زمانی که به آنها گفته شود به سوی چیزی بیایید کــه خداونــد‬
‫آن را )بــر محمــد‪ (‬نــازل کــرده اســت و بــه ســوی پیــامبر‪ ‬روی‬
‫آورید‪) ،‬تا قرآن را برای شما بخواند و رهنمودتان سازد( منافقــان را‬
‫یکنند‪ .‬اما چگونه است که چون‬ ‫خواهی دید که سخت به تو پشت م ‌‬
‫به سبب )خبــث نفــوس و ســوء( اعمالشــان بلئی بــه آنـان رســد )و‬
‫یآینــد و بــه خــدا ســوگند‬
‫پناهی جز تو نداشته باشند( بــه پیــش تــو م ‌‬
‫یخورند که ما )از اقوال و اعمال خود منظــوری و( مقصــودی جــز‬ ‫م ‌‬
‫هایم‪ .‬آنــان کســانی هســتند‬ ‫خیرخواهی )مردم( و اتحاد )ملت( نداشت ‌‬
‫هگیری‬ ‫لهایشان چیست‪ ،‬پس از ایشان کنــار ‌‬ ‫یداند در د ‌‬
‫که خداوند م ‌‬
‫کن )و به سخنانشان توجه مکن و بــه ســوی حــق دعوتشــان کــن( و‬
‫اندرزشان بده و با گفتار رسائی کــه بــه )اعمــاق( درونشــان رســوخ‬
‫هایم مگــر بــدین‬ ‫کند با آنان سخن بگوی‪ .‬و هیچ پیــامبری را نفرســتاد ‌‬
‫منظور که به فرمان خدا از او اطاعت شود و اگر آنان بــدان هنگــام‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪252‬‬

‫یآمدند‬ ‫یکردند به نزد تو م ‌‬


‫که )با نفاق و دروغگویی( به خود ستم م ‌‬
‫ینمودنــد و پیــامبر‪ ‬هــم بــرای آنــان‬
‫و از خــدا طلــب آمــرزش م ‌‬
‫هپذیر و مهربــان‬‫یگمان خدا را بس توب ‌‬ ‫یکرد‪ ،‬ب ‌‬
‫درخواست بخشش م ‌‬
‫ییافتند‪ .‬اما‪ ،‬نه! ‪ ...‬به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن به شمار‬ ‫م ‌‬
‫یهای خود بــه داوری نطلبنــد و‬ ‫یآیند تا تو را در اختلفات و درگیر ‌‬
‫نم ‌‬
‫ً‬
‫ســپس مللــی در دل خــود از داوری تــو نداشــته و کــامل تســلیم‬
‫)قضاوت تو( باشند«‪.‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫و هم چنین خداوند در کتاب محکمش م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)نساء‪(115 :‬‬ ‫‪ ‬‬‫‪ ‬‬
‫»کسی که با پیامبر‪ ‬دشمنی کند‪ ،‬بعد از آنکه )راه( هدایت )از راه‬
‫ضللت برای او( روشن شده است‪ ،‬و )راهی( غیر از راه مؤمنان در‬
‫یشــود و(‬
‫پیش گیرد‪ ،‬او را به همــان جهــتی کــه )بــه دوزخ منتهــی م ‌‬
‫یکنیــم و بــه دوزخــش داخــل‬‫دوســتش داشــته اســت رهنمــود م ‌‬
‫یسوزانیم و جهنم چه بد جایگاهی است!«‪.‬‬ ‫یگردانیم و با آن م ‌‬
‫م ‌‬
‫آیا کسانی که این مراسم جشن تولد پیامبر‪ ‬را برپا‬
‫یکنند تمام تعالیم اسلم کوچک و بزرگ آن از ارکان و‬ ‫م ‌‬
‫هاند‪ ،‬تا‬
‫هاند و آنها را عملی کر‌د ‌‬
‫تها را انجام داد ‌‬
‫واجبات و سن ‌‬
‫دنبال بدعت حسنه بروند – به گمان خود – و بعد از انجام آن‬
‫واجبات برای اجر و ثواب بیشتر از خدا رغبت داشته باشند؟‬
‫الله اکبر!!!‬
‫از خداوند برای همگی هدایت و توفیق به راه مستقیم را‬
‫یخواهیم حق را به ما نشان دهد و‬ ‫خواستاریم‪ ،‬و از او م ‌‬
‫توفیق پیروی از آن را خواهانیم و همچنین از خداوند‬
‫خواستاریم آنچه که باطل است‪ ،‬آن را باطل بدانیم و خود را‬
‫از آن دور کنیم‪ ،‬چون او بر این کار توانا و قادر است‪ .‬والله‬
‫اعلم‪.‬‬
‫‪253‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬
‫فصل چهارم‬
‫ماه رجب‬
‫بحث اول‪ :‬بعضی از آثار وارده در مورد‬
‫آن‪.‬‬
‫بحث دوم‪ :‬شامل دو مطلب است‪:‬‬
‫‪ -1‬بزرگداشت ماه رجب توسط کفار‬
‫‪ -2‬ذبح نمودن در ماه رجب‪.‬‬
‫بحث سوم‪ :‬بدعت بودن تخصیص ماه‬
‫رجب برای روزه و عبادات و حکم‬
‫عمره در آن و زیارت رجبیه‪.‬‬
‫بحث چهارم‪ :‬بدعت بودن نماز رغائب‪.‬‬
‫بحث پنجم‪ :‬بدعت بودن مراسم شب‬
‫اسراء و معراج‪.‬‬
‫بحث اول‬
‫بعضی از آثار وارده دربارة ماه رجب‬
‫‪ -1‬از ابوبکر صدیق ‪ ‬از پیامبر‪ ‬روایت شده که فرموده‬
‫اند‪» :‬إن الزمان قد استدار کهیئته یوم خلق الله السموات‬
‫والرض‪ ،‬والسنة اثنا عشر شهرًا‪ ،‬منها أربعة حرم‪ :‬ثلث‬
‫متوالیات ذوالقعده وذوالحجة والمحرم‪ ،‬ورجب مضر الذی بین‬
‫‪1‬‬
‫جمادی وشعبان ‪ «...‬الحدیث متفق علیه‪.‬‬
‫نها و زمیــن‬ ‫زمان بر همان روالی که روز اول خداوند آســما ‌‬
‫یزنــد‪ ،‬و ســال دوازده مــاه‬ ‫یچرخــد و دور م ‌‬ ‫را خلــق کــرده م ‌‬
‫یشوند‪ ،‬سه تا‬ ‫ههای حرام محسوب م ‌‬ ‫است‪ ،‬چهار ماه آن از ما ‌‬
‫یآیند‪ ،‬ذوالقعده‪ ،‬ذوالحجه‪ ،‬محرم‪ ،‬و ماه رجــب‬ ‫پشت سر هم م ‌‬
‫ههای جمادی الثانی و شعبان قرار دارد‪.‬‬ ‫که میان ما ‌‬
‫‪ -2‬از مجاهد روایت شده که گفتــه اســت‪ :‬مــن و عــروه بــن‬
‫یالله‬‫هبن عمــر – رض ـ ‌‬ ‫زبیر وارد مسجد شدیم‪ ،‬دیدیم که عبدالل ‌‬
‫یالله عنهــا – نشســته اســت‪ ،‬و‬ ‫عنهما – در حجرة عایشه – رض ‌‬
‫تعــدادی از مــردم در مســجد مشــغول خوانــدن صــلة الضــحی‬
‫بودند‪ ،‬از عبدالله بن عمر در مورد نماز آنهــا ســؤال کردیــم‪ ،‬در‬
‫جواب گفت‪ :‬بدعت است‪ ،‬سپس )شخصی( به او گفت‪ :‬پیامبر‬
‫‪ ‬چند عمره انجام داده اســت؟ گفــت‪ :‬چهــار عمــره‪ ،‬یکــی از‬
‫آنها در ماه رجب بوده اســت‪ ،‬دوســت نداشــتیم ســخنش را رد‬
‫مالمــؤمنین عایشــه –‬ ‫یگویــد‪ :‬و شــنیدیم کــه ا ‌‬ ‫کنیم‪ ،‬در ادامه م ‌‬
‫یالله عنها – در حجرة خودش مشغول مسواک زدن است‪،‬‬ ‫رض ‌‬
‫یشــنوی کــه ابوعبــدالرحمن‬ ‫مالمؤمنین آیــا م ‌‬ ‫عروه گفت ‪ :‬ای ا ‌‬
‫لالله‪‬‬ ‫یگوید‪ :‬رســو ‌‬ ‫یگوید؟ گفت م ‌‬ ‫یگوید؟ گفت‪ :‬چه م ‌‬ ‫چه م ‌‬
‫چهار عمره انجام داده انــد و یکــی از آنهــا در مــاه رجــب بــوده‬
‫است‪ ،‬عایشة صدیقه جواب داد‪ :‬خداوند بر ابوعبدالرحمن رحم‬
‫های را کـه انجـام داده )ابـن عمـر( بـا‬ ‫کنـد‪ ،‬پیـامبر‪ ‬هـر عمـر ‌‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،‬کتاب الضاحی‪ ،‬حدیث‬ ‫‪1‬‬

‫شماره‪ (5550) :‬و مسلم کتاب القسامة‪ ،‬حدیث‪.(1679) :‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪256‬‬

‫ه‪ ،‬و آن حضــرت ‪ ‬هرگــز در مــاه‬ ‫ه و حضــور داشــت ‌‬ ‫ایشان بــود ‌‬


‫‪1‬‬
‫رجب به عمره نرفته است‪.‬‬
‫یهریره‪ ‬از پیامبر‪ ‬روایت شده که فرمودند‪:‬‬ ‫‪ -3‬از اب ‌‬
‫»لفرع ولعتیرة« فرع و عتیره هیچ کدام درست نیستند‪ ،‬فرع‬
‫یکردند‪ ،‬و‬‫تها ذبح م ‌‬ ‫اولین بچة چهارپایان است که برای طاغو ‌‬
‫‪2‬‬
‫یکردند‪.‬‬ ‫عتیره چیزی بود که در ماه رجب ذبح م ‌‬
‫یالله عنهما – روایت شده که‬ ‫هبن زید – رض ‌‬ ‫‪ -4‬از اسام ‌‬
‫هام که در هیچ‬ ‫گفت‪ :‬گفتم ای رسول خدا‪ !‬شما را ندید ‌‬
‫ماهی به اندازة ماه شعبان روزه بگیرید؟ پیامبر‪ ‬فرمود‪:‬‬
‫»ذلک شهٌر یغفل الناس عنه‪ ،‬بین رجب ورمضان‪ ،‬وهو شهر‬
‫ب أن یرفع عملی وأنا‬ ‫ترفع فیه العمال إلی رب العالمین‪ ،‬فأح ّ‬
‫‪3‬‬
‫م« ‪.‬‬
‫صائ ٌ‬
‫این ماهی است که مردم از آن غافل هســتند‪ ،‬مــاهی اســت‬
‫میان رجب و رمضان قرار دارد‪ ،‬ماهی است که اعمــال مــردم‬
‫یشوند‪ ،‬دوست دارم اعمال من به ســوی‬ ‫بسوی خداوند بلند م ‌‬
‫خداوند بلند شوند در حالی که روزه هستم‪.‬‬
‫‪ -5‬از مجیبة الباهلی از پدرش یا عمویش روایت شده کــه او‬
‫نزد پیامبر‪ ‬آمد‪ ،‬سپس رفت و بعد از یک سال آمد که حــال و‬
‫هاش تغییر کرده بود‪ ،‬گفت‪ :‬ای رسول خــدا‪ ‬آیــا‬ ‫وضعیت قیاف ‌‬
‫یشناســی؟ پیــامبر‪ ‬فرمــود‪ :‬تــو کیســتی؟ گفــت‪ :‬مــن‬ ‫مرا نم ‌‬
‫همان باهلی هستم که سال گذشته نــزد شــما آمــدم‪ ،‬پیــامبر‪‬‬
‫فرمــود‪» :‬فمــا غی ّــرک‪ ،‬وقــد کنــت حســن الهیئة«؟ ‪ ...‬قــال‪:‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(9/599) ،‬کتاب‬ ‫‪1‬‬

‫عمره‪ ،‬حدیث )‪ (1776-1775‬و مسلم‪ ،‬کتاب الحج‪ ،‬حدیث شماره‪) :‬‬


‫‪.(1255‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(9/596) ،‬کتاب العقیقه‪،‬‬ ‫‪2‬‬

‫حدیث شماره )‪ (5473‬و مسلم‪ ،‬کتاب الضاحی‪ ،‬حدیث‪.(1976) :‬‬


‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (5/201) ،‬و رواه النسائی فی سننه‪) ،‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪ ،(4/102‬کتاب الصیام‪ ،‬علمه البانی گفته است‪ :‬این إسناد حسن‬


‫است‪ .‬به سلسله ی احادیث صحیحه )‪ (522 /4‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪257‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫»صم من الحـرم و اتـرک‪ ،‬صـم مـن الحـرم واتـرک‪ ،‬صــم مـن‬


‫‪1‬‬
‫الحرم واترک« وقال بأصبعه الثلثة فضمها ثم أرسلها‪.‬‬
‫هات تغییــر کنــد در حــالی کــه‬ ‫چه چیزی باعث شده کــه قیــاف ‌‬
‫ههــای حــرام‬ ‫های قشنگ داشتی؟ ‪ ...‬پیامبر‪ ‬فرمود‪ :‬از ما ‌‬ ‫قیاف ‌‬
‫روزه بگیر و افطار کن سه مرتبه این سخن را تکرار کرد‪ ،‬و بــا‬
‫یداد یعنــی در هــر مــاه ســه روز‬ ‫انگشتانش عدد ‪ 3‬را نشــان م ‌‬
‫روزه بگیر‪.‬‬
‫نبن حکیــم انصــاری روایــت شــده کــه گفــت‪ :‬از‬ ‫‪ -6‬از عثمــا ‌‬
‫سعیدبن جبیر از روزة ماه رجب سؤال کردم؟ آن زمان هــم در‬
‫مــاه رجــب قــرار داشــتیم‪ ،‬در جــواب گفــت‪ :‬از ابــن عبــاس –‬
‫یگفــت‪ :‬رســول خــدا‪ ‬روزه‬ ‫هام کـه م ‌‬ ‫یالله عنهما – شنید ‌‬ ‫رض ‌‬
‫یکند‪ ،‬و گاهی‬ ‫یگفتیم روزه است و افطار نم ‌‬ ‫یگرفت حتی م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یگفــتیم پیــامبر‪ ‬روزه‬ ‫یکــرد بــه طــوری کــه م ‌‬ ‫هــم افطــار م ‌‬
‫‪2‬‬
‫یگیرد‪.‬‬ ‫نم ‌‬
‫یالله عنهما – روایت شده که پیامبر‪‬‬ ‫‪ -7‬از ابن عمر – رض ‌‬
‫چهار عمره انجام داده است که یکی از آنها در ماه رجب بــوده‬
‫‪3‬‬
‫است‪.‬‬
‫یالملیح روایت شده گفت‪ :‬مردی صدا برآورد و‬ ‫‪ -8‬از اب ‌‬
‫گفت‪ :‬ای رسول خدا‪ ‬ما در زمان جاهلیت در ماه رجب‬
‫یدهید؟ پیامبر‪‬‬ ‫یکردیم‪ ،‬شما چه دستوری م ‌‬ ‫حیوانی را ذبح م ‌‬

‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (5/28) ،‬و رواه ابوداود فی سننه‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(810-2/809‬کتاب الصوم‪ ،‬حدیث شماره )‪ ،(2428‬سنن ابن ماجه )‬


‫‪ (554 /1‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره‪ ،1741 :‬و سنن بیهقی )‪/4‬‬
‫‪ (292 ،291‬کتاب الصیام‪ ،‬منذری گفته است‪ :‬بعضی از شیوخ ما این‬
‫حدیث را بخاطر اختلف در اسم راوی که آیا مجیبه باهلی است یا‬
‫ابومجیبه باهلی ضعیف دانسته اند و این اعتراضی بجا است‪ ،‬به‬
‫مختصر سنن ابوداود )‪ (306 /3‬حدیث شماره‪ 2318 :‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (1/231) ،‬و رواه مسلم فی صحیحه‪) ،‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ ،(2/811‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث )‪ ،(1157‬و سنن ابوداود‪ ،‬حدیث‬


‫شماره‪.2430 :‬‬
‫‪ -‬رواه الترمذی فی سننه‪ ،(2/207) ،‬حدیث شماره )‪(941‬‬ ‫‪3‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪258‬‬

‫گفت‪» :‬اذبحوا لله فی أی شهرٍ کان وبروا الله عّز وجل‬


‫‪1‬‬
‫وأطعموا«‪.‬‬
‫»فقط برای خدا و به خــاطر او ذبــح کنیــد در هــر مــاهی کــه‬
‫باشــد‪ ،‬و از او اطــاعت و فرمــانبرداری کنیــد‪ ،‬و تهیدســتان و‬
‫گرسنگان را اطعام دهید«‪.‬‬
‫هبن کریم بن الحارث بــن عمــرو البــاهلی‬ ‫یبن زرار ‌‬‫‪ -9‬از یحی ‌‬
‫یگفــت از پــدرش‬ ‫روایــت شــده گفــت‪ :‬از پــدرم شــنیدم کــه م ‌‬
‫ثبن عمرو شنیده در حجة‌الوداع با پیامبر‪ ‬ملقــات کــرده‬ ‫حار ‌‬
‫است‪ ،‬از میان مردم نفری گفت‪ :‬ای رسول خــدا‪ ‬نظــرت در‬
‫مورد ذبح نمودن اولین بچه چهارپا که ذبح شود چیست؟ پیامبر‬
‫‪ ‬فرمود‪» :‬من شاء عتر ومن شاء لم یعــتر‪ ،‬ومــن شــاء فــرع‬
‫ومن شاء لــم یفــرع‪ ،‬وفــی الغنــم أضــحیتها‪ ،‬وقبــض أصــابعه إل‬
‫‪2‬‬
‫واحدة«‪.‬‬
‫»هر کس دوست دارد در ماه رجب حیوانی را ذبــح کنــد‪ ،‬آن‬
‫را انجــام دهـد و هـر کـس دوسـت نـدارد ذبـح نکنـد‪ ،‬هـر کـس‬
‫دوست دارد اولین بچة چهارپــا را ذبــح کنــد مختــار اســت و هــر‬
‫کس دوست ندارد آن را انجام ندهــد‪ ،‬و در گوســفندان قربــانی‬
‫مشت کرده بود‬ ‫وجود دارد‪ ،‬و با اشاره تمام انگشتان دست را ُ‬
‫به جز یکی از آنها«‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬در عرفات‬ ‫فبن سلیم روایت شده است م ‌‬ ‫‪ -10‬از مخن ‌‬
‫یفرمــود‪» :‬یـا‬‫در خدمت پیامبر‪ ‬ایستاده بــودیم از او شــنیدم م ‌‬

‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (5/76) ،‬و رواه ابوداود فی سننه‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(3/255‬حدیث )‪ ،(2830‬و سنن نسائی )‪ ،(170 ،169 /7‬کتاب‬


‫الفرع والعتیرة‪ ،‬و سنن ابن ماجه )‪ (1058 ،1057 /2‬کتاب الذبائح‪،‬‬
‫حدیث شماره‪ ،3167 :‬و مستدرک حاکم )‪ (235 /4‬کتاب الذبائح‪ ،‬و‬
‫گفته‪ :‬اسناد این حدیث صحیح است‪ ،‬و ذهبی نیز با او موافقت کرده‬
‫است‪.‬‬
‫‪ -‬رواه النسائی فی سننه‪ (169-7/168) ،‬و رواه الحاکم فی‬ ‫‪2‬‬

‫المستدرک‪ ،(4/236) ،‬کتاب الذبائح‪ ،‬و گفته‪ :‬اسناد این حدیث صحیح‬
‫است‪ ،‬و ذهبی گفته‪ :‬این حدیث بر شرط شیخین است‪.‬‬
‫‪259‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫أیها الناس علی کل اهل بیت فـی کـل عـام أضـحیة وعـتیرة هـل‬
‫‪1‬‬
‫تدرون ما العتیرة؟ هی التی تسمونها الرجبیة«‪.‬‬
‫»ای مردم بر تمام افراد خانواده در هر ســال یــک قربــانی و‬
‫یدانیــد عــتیره چیســت؟ همــان‬ ‫یک عــتیره واجــب اســت‪ ،‬آیــا م ‌‬
‫ینامیـد یعنـی چیـزی کـه در مـاه‬ ‫چیزی است که آن را رجبیه م ‌‬
‫یشود«‪.‬‬ ‫رجب ذبح م ‌‬
‫‪ -11‬از أبی رزین لقیــط بــن عــامر العقیلــی روایــت شــده کــه‬
‫گفت‪ :‬گفتم ای رسول خدا‪ !‬در زمــان جــاهلیت در مــاه رجــب‬
‫یخــوردیم و هــر کــس نــزد مــا‬‫یکردیم‪ ،‬از آن م ‌‬ ‫حیوانی را ذبح م ‌‬
‫یدادیــم‪ ،‬پیــامبر‪ ‬فرمــود‪» :‬لبــأس بــه« هیــچ‬
‫‪2‬‬
‫یآمد بــه آن م ‌‬
‫م ‌‬
‫اشکالی ندارد‪.‬‬
‫‪ -12‬عمروبــن شــعیب از پــدرش او هــم از جــد خــود روایــت‬
‫یگوید‪ :‬در مورد عقیقه از پیامبر‪ ‬ســؤال شــد؟ ‪ ...‬و‬ ‫یکند و م ‌‬‫م ‌‬
‫‪‬‬ ‫همچنین از عتیره هم سؤال شد؟ فقال ‪» :‬العتیرة حق« پیامبر‬
‫‪3‬‬

‫یشــود( حـق‬ ‫فرمود ‪ :‬عــتیره )حیــوانی کـه در مــاه رجـب ذبــح م ‌‬


‫است‪.‬‬
‫‪ -13‬از ابن عباس‪ ‬روایــت شــده کــه پیــامبر ‪ ‬از روزة مــاه‬
‫‪4‬‬
‫رجب نهی فرموده است‪.‬‬

‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (4/215 ) ،‬و رواه النسائی فی سننه‪-7/167 ) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ (168‬کتاب الفرع والعتیرة‪ ،‬و رواه الترمذی‪ ،‬حدیث ) ‪ (1555‬و لفظ حدیث‬
‫از او است و گفته‪ :‬این حدیث حسن غریب است‪ ،‬سنن ابوداود‪ ،‬کتاب‬
‫الضحایا‪ ،‬حدیث شماره‪ .2788 :‬برای تفصیل بیشتر به‪ :‬معالم السنن ‪/4‬‬
‫‪ 94‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬رواه النسائی فی سننه‪ (7/171) ،‬کتاب الفرع والعتیرة‪ ،‬سنن‬ ‫‪2‬‬

‫الدارمی )‪ (2/81‬باب فی الفرع والعتیرة‪ ،‬رواه ابن حبان فی صحیحه‪،‬‬


‫حدیث )‪ .(1607‬به موارد الظمآن إلی زوائد ابن حبان‪ ،‬کتاب‬
‫الضاحی‪ ،‬حدیث شماره‪ 1607 :‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ ،(3/183) ،‬و رواه النسائی فی سننه‪) ،‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪ (7/168‬کتاب الفرع والعتیرة‪ ،‬و سیوطی آن را در جامع الصغیر ‪/2‬‬


‫‪ 187‬آورده و اشاره کرده که این حدیث حسن است‪.‬‬
‫‪ -‬رواه ابن ماجه فی سننه‪ ،(1/554) ،‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث )‪ (1743‬و‬ ‫‪4‬‬

‫در این سند داود بن عطاء مدنی آمده که در ضعف او اتفاق دارند‪،‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪260‬‬

‫یرســید‬ ‫یگوید‪ :‬زمانی که ماه رجــب م ‌‬ ‫‪ -14‬انس بن مالک م ‌‬


‫یگفت‪» :‬اللهم بارک لنا فی رجــب وشــعبان وبــارک‬ ‫پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫لنا فــی رمضــان«‪ .‬وکــان یقــول »لیلــة الجمعــة غــراء و یومهــا‬
‫‪1‬‬
‫أزهر«‪.‬‬
‫»پروردگــارا! در مــاه رجــب و شــعبان و رمضــان بــرای مــاه‬
‫یفرمود‪» :‬شب جمعه‬ ‫رحمت و برکت خود را نازل بفرما« و م ‌‬
‫یتر‬‫گتر و نــوران ‌‬‫شــبی شــریف و بــزرگ اســت و روزش قشــن ‌‬
‫یباشد«‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫یگوید‪ :‬در مورد فضل و بزرگــی مــاه رجــب و در‬ ‫ابن حجر م ‌‬
‫هاش به طور معین و در مورد قیــام شــبی مخصــوص‬ ‫مورد روز ‌‬
‫در آن ماه حدیث صحیحی که صلحیت حجت و استدلل داشته‬
‫باشد وارد نشده است‪ ،‬و قبل از من که قاطعانه این مطلب را‬
‫هام امام حافظ ابواســماعیل الهــروی بــه ایــن مطلــب‬ ‫بیان کرد ‌‬
‫هایــم‪ ،‬و از غیــر‬
‫اشاره کرده و با اسناد صحیح از او روایــت کرد ‌‬
‫‪2‬‬
‫هایم‪.‬‬
‫او هم روایت کرد ‌‬
‫سپس بعضی از احادیث ضــعیف و موضــوع را در ایــن مــورد‬
‫های را ذکــر‬ ‫یکنــد کــه بصــورت خیلــی مختصــر مجمــوع ‌‬ ‫بیــان م ‌‬
‫یکنیم‪:‬‬ ‫م ‌‬

‫یگوید این حدیث صحیح نیست‪ .‬به مصباح الزجاجة فی‬ ‫ابن جوزی م ‌‬
‫زوائد ابن ماجه ‪ 78 ،77 /2‬و العلل المتناهیة ‪ 65 /2‬حدیث شماره‪:‬‬
‫‪ 913‬و تهذیب التهذیب ‪ 194 -193 /3‬ترجمه ی شماره‪ 370 :‬مراجعه‬
‫شود‪.‬‬
‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ ،(1/259) ،‬و در این سند زائده بن ابی‬ ‫‪1‬‬

‫الرقاد آمده که امام بخاری او را منکر الحدیث گفته است‪ ،‬و امام‬
‫نسائی گفته‪ :‬نمی دانم او کی است؟‪ .‬به تهذیب التهذیب ‪305 /3‬‬
‫ترجمه ی شماره‪ 570 :‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬به کتاب تبیین العجب بما ورد فی فضل رجب‪ ،‬ص ‪ 6‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫‪261‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫از احادیث ضعیف‬


‫حدیث‪» :‬إن فی الجنة نهرا ً یقال له رجب مــاءه أشــد بیاض ـا ً‬
‫من اللبن وأحلی من العسل من صام یوما ً من رجب سقاه الله‬
‫‪1‬‬
‫من ذلک النهر«‪.‬‬
‫یگویند‪ ،‬آبــش از‬ ‫»در بهشت رودی وجود دارد به آن رجب م ‌‬
‫نتر است‪ ،‬هــر کــس یــک روز در‬ ‫شیر سفیدتر و از عسل شیری ‌‬
‫ماه رجب روزه بگیرد خداوند از این رود او را آب خواهد داد«‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫حدیث‪» :‬اللهم بارک لنا فی رجب وشعبان وبلغنا رمضان«‪.‬‬
‫پروردگارا در ماه رجب و شعبان برای مــاه رحمــت و برکــت‬
‫نازل بفرما و ما را به ماه رمضان برسان‪.‬‬
‫حــدیث ‪» :‬أن رســول‌الله‪ ‬لــم یصــم بعــد رمضــان إل رجبـا ً‬
‫‪3‬‬
‫وشعبان«‪.‬‬
‫رسول خــدا‪ ‬بعــد از مــاه رمضــان بــه جــز در مــاه رجــب و‬
‫شعبان روزه نگرفته است‪.‬‬

‫و از احادیث موضوع‬
‫حدیث‪» :‬رجب شهر اللــه و شــعبان شــهری ورمضــان شــهر‬
‫‪4‬‬
‫أمتی«‪.‬‬
‫‪ -‬قال ابن حجر‪ :‬ذکره ابوالقاسم التیمی فی کتاب الترغیب و الترهیب‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫و ذکره الحافظ الصفهانی فی کتاب فضل الصیام و رواه البیهقی فی‬


‫فضائل الوقات‪ .‬برای تفصیل بیشتر به‪ :‬تبیین العجب‪ ،‬ص‪11 ،9 :‬‬
‫والعلل المتناهیة ‪ 65 /2‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬مسند امام احمد ‪ ،295 /1‬و در این سند زائده بن ابی الرقاد آمده‬ ‫‪2‬‬

‫که امام بخاری او را منکر الحدیث گفته است‪ ،‬و امام نسائی گفته‪:‬‬
‫هی شماره‪:‬‬ ‫نمی دانم او کی است؟‪ .‬به تهذیب التهذیب ‪ 305 /3‬ترجم ‌‬
‫‪ 570‬مراجعه شود‪.‬‬
‫یگوید این حدیث موضوع است چون در‬ ‫یگوید‪ :‬بیهقی م ‌‬‫‪ -‬ابن حجر م ‌‬ ‫‪3‬‬

‫سند آن یوسف بن عطیه وجود دارد او هم جدا ً ضعیف است‪ .‬به تبیین‬
‫العجب‪ ،‬ص ‪ 12‬مراجعه شود‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬این حدیث موضوع است‪ ،‬به تبیین العجب‪ ،‬ص‬ ‫‪ -‬ابن دحیه م ‌‬ ‫‪4‬‬

‫‪ 15-13‬مراجعه شود‪ ،‬ابن جوزی هم گفته‪ :‬این حدیث موضوع است‪،‬‬


‫به الموضوعات ‪ 206 -205 /2‬مراجعه شود‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪262‬‬

‫ماه رجب‪ ،‬ماه خدا‪ ،‬و شعبان ماه من )پیــامبر‪ (‬و رمضــان‬
‫ماه امت من است‪.‬‬
‫حدیث‪» :‬فضل رجب علی سائر الشهور کفضل القــرآن‬
‫‪1‬‬
‫علی سائر الذکار ‪.«...‬‬
‫ههای دیگــر مثــل‬ ‫فضل و بزرگی ماه رجب به نسبت سایر ما ‌‬
‫بهای دیگر است‪.‬‬ ‫فضل و بزرگی قرآن بر سایر اذکار و کتا ‌‬
‫حدیث‪» :‬رجب شهر الله الصم‪ ،‬من صــام مــن رجــب یوم ـا ً‬
‫‪2‬‬
‫ایمانا ً واحتسابا ً استوجب رضوان‌ الله الکبر«‪.‬‬
‫یگوینــد‬ ‫ماه رجب ماه خدا و ماه کر است )به آن مــاه کــر م ‌‬
‫یزدند و غارت‬ ‫یجنگیدند و شبیخون نم ‌‬ ‫زیرا عرب در آن ماه نم ‌‬
‫یکردند لذا صدای چکاچک اسلحه و صدای کسی برای کمک‬ ‫نم ‌‬
‫یشد( هر کس در مــاه رجــب از روی ایمــان و تقــوی‬ ‫شنیده نم ‌‬
‫یگردد‪.‬‬ ‫یک روز روزه بگیرد رضایت بزرگ خدا برای او واجب م ‌‬
‫و حدیث‪» :‬من صام ثلثة أیام من رجب کتب اللــه لــه صــیام‬
‫شــهرٍ ومــن صــام ســبعة أیــام أغلــق عنــه ســبعة أبــواب مــن‬
‫‪3‬‬
‫النار ‪.«...‬‬
‫هر کس در مــاه رجــب ســه روز روزه بگیــرد خداونــد اجــر و‬
‫ینویسد‪ ،‬و هر کس هفــت روز روزه‬ ‫ثواب یک ماه را برای او م ‌‬
‫یشود‪.‬‬ ‫بگیرد هفت در از درهای جهنم بر او بسته م ‌‬
‫و حدیث‪» :‬من صلی المغــرب فــی أول لیلــة مــن رجــب ثــم‬
‫صلی بعدها عشرین رکعة‪ ،‬یقرأ فی کل رکعــة بفاتحــة الکتــاب‪،‬‬
‫وقل هو الله احد مرة‪ ،‬ویسلم فیهن عشر تسلیمات‪ ،‬أتدرون ما‬
‫ه فی نفسه وأهله وماله وولده‪ ،‬وأجیر‬ ‫ثوابه؟ ‪ ...‬قال‪ :‬حفظه الل ُ‬
‫یگوید‪ :‬مردان اسناد حدیث همگی ثقه و مورد اطمینان‬
‫‪ -‬ابن حجر م ‌‬ ‫‪1‬‬

‫هستند به جز السقطی که آفت است و به درست کردن حدیث‬


‫مشهور است‪ ،‬به کتاب تبیین العجب‪ ،‬ص ‪ 17‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬به کتاب تبیین العجب‪ ،‬ص ‪ ،17‬و الفوائد المجموعة للشوکانی‪ ،‬ص‬ ‫‪2‬‬

‫‪ 439‬حدیث شماره‪1260 :‬مراجعه شود‪.‬‬


‫‪ -‬این حدیث موضوع است‪ :‬به الموضوعات ابن جوزی‪ ،‬ص )‪(2/206‬‬ ‫‪3‬‬

‫و تبیین العجب‪ ،‬ص )‪ (18‬و الللیء المصنوعة للسیوطی‪(2/115) ،‬‬


‫مراجعه شود‪.‬‬
‫‪263‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫مــن عــذاب القــبر‪ ،‬وجـاز علــی الصــراط کــالبرق بغیــر حســاب‬


‫‪1‬‬
‫ولعذاب«‪.‬‬
‫هـر کـس در اولیـن شـب مـاه رجـب نمـاز مغـرب را بخوانـد‪،‬‬
‫سپس بعد از آن بیست رکعت نماز بخواند‪ ،‬در هر رکعــت ســوره‬
‫فاتحه و قل هوالله احد را یک مرتبه بخواند‪ ،‬و این بیست رکعــت‬
‫را بــا ده ســلم ادا کنــد )یعنــی دو رکعــت دو رکعــت بخوانــد( آیــا‬
‫یدانیــد ثــواب و اجــر ایــن کــار چقــدر اســت؟ فرمــود‪ :‬خداونــد‬ ‫م ‌‬
‫هاش‪ ،‬مــال و ثروتــش‪ ،‬فرزنــدانش‪ ،‬را محفــوظ‬ ‫خــودش خــانواد ‌‬
‫یدهد‪ ،‬و بدون حساب و عــذاب‬ ‫یکند‪ ،‬او را از عذاب قبر پناه م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکند‪.‬‬ ‫یشود و نجات پیدا م ‌‬ ‫از روی پل صراط مانند برق رد م ‌‬
‫و حدیث‪» :‬من صام من رجب وصلی فیه اربع رکعات ‪ ...‬لم‬
‫‪2‬‬
‫َیمت حتی یری مقعده من الجنة أو یری له«‪.‬‬
‫هر کس در ماه رجــب روزه بگیــرد و چهــار رکعــت نمــاز در آن‬
‫بخواند ‪ ....‬قبل از اینکـه از دنیـا بـرود و بمیــرد جایگــاه خــود را در‬
‫یشود‪.‬‬ ‫یبیند یا به او نشان داده م ‌‬ ‫بهشت م ‌‬
‫و حدیث صلة الرغائب‪» :‬رجب شــهر اللــه وشــعبان شــهری‬
‫ورمضان شهر أمتی‪ ،‬ولکــن لتغفلــوا عــن أول لیلــة جمعــة مــن‬
‫رجب فإنها لیلة تسمیها الملئکة الرغائب‪ ،‬وذلک أنــه إذا مضــی‬
‫ثلث اللیل لیبقی ملک مقرب فی جمیع الســموات والرض‪ ،‬إل‬
‫ویجتمعون فی الکعبة وحوالیهــا‪ ،‬فیطلــع اللــه ع ـّز وجــل علیهــم‬
‫اطلعة فیقول‪ :‬ملئکــتی سـلونی مــا شــئتم‪ ،‬فیقولــون‪ :‬یـا ربنـا‬
‫حاجتنا إلیک أن تغفر لصوم رجــب‪ ،‬فیقــول اللــه عـّز وجــل‪ :‬قــد‬
‫فعلت ذلک‪ ،‬ثم قال‪ :‬وما من أحــد یصــوم یــوم الخمیــس اول‬
‫خمیس فی رجب‪ ،‬ثم یصلی فیمــا بیــن العشــاء والعتمــة‪ ،‬یعنــی‬
‫‪3‬‬
‫لیلة الجمعة ثنتی عشرة رکعة ‪ «...‬الخ‪.‬‬
‫‪ -‬به الموضوعات ابن جوزی‪ (123 /2) ،‬و تبیین العجب‪ ،‬ص )‪ (20‬و‬ ‫‪1‬‬

‫الفوائد المجموعة ص‪ 47 :‬حدیث شماره‪ 145 :‬مراجعه شود‪.‬‬


‫‪ -‬حدیث موضوع‪ :‬به الموضوعات ابن جوزی‪ (2/124) ،‬و تبیین‬ ‫‪2‬‬

‫العجب‪ ،‬ص )‪ (21‬و الفوائد المجموعة‪ ،‬ص )‪ (47‬مراجعه شود‪.‬‬


‫‪ -‬حدیث موضوع‪ :‬به الموضوعات ابن جوزی‪(2/124) ،‬و تبیین العجب‪،‬‬ ‫‪3‬‬

‫ص )‪ (24-22‬و الفوائد المجموعة‪ ،‬ص )‪ (50-47‬حدیث شماره‪:‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪264‬‬

‫»رجب ماه خدا‪ ،‬شعبان ماه مــن‪ ،‬و رمضــان مــاه امــت مــن‬
‫است‪ ،‬اما از اولین شب جمعة ماه رجـب غافـل نشـوید‪ ،‬شـبی‬
‫ینامند‪ ،‬و رغائب آن اســت کــه‬ ‫ه آن را رغائب م ‌‬ ‫است که ملئک ‌‬
‫های مقــرب در‬ ‫زمــانی کــه یــک ســوم شــب گذشــت هیــچ ملئک ‌‬
‫یماند مگر اینکـه در کعبـه و کنـار آن‬ ‫نها و زمین باقی نم ‌‬ ‫آسما ‌‬
‫یخواهد تا چیزی را طلب کنند‪،‬‬ ‫یشوند‪ ،‬خداوند از آنها م ‌‬ ‫جمع م ‌‬
‫یخواهیــد از مــن طلــب‬ ‫کهــای مــن آنچــه م ‌‬‫یفرماید‪ :‬ای ملئ ‌‬ ‫م ‌‬
‫یگویند‪ :‬پروردگارا! نیـاز مــا ایـن اسـت کــه هــر‬ ‫کنید‪ ،‬آنها هم م ‌‬
‫کس روزة مـاه رجـب را بگیـرد او را عفـو کنـی و گناهـانش را‬
‫یگویــد‪ :‬ایــن کــار را کــردم‪ .‬ســپس‬ ‫پاک گردانی‪ ،‬خداوند هــم م ‌‬
‫جشنبه را روزه بگیــرد‪ ،‬اولیــن‬ ‫یگوید‪ :‬هر کس روز پن ‌‬ ‫پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫جشنبة ماه رجب‪ ،‬سپس میـان عشـاء و تـاریکی شـب‪ ،‬یعنـی‬ ‫پن ‌‬
‫شب جمعه‪ ،‬دوازده رکعت نماز بخواند ‪.«...‬‬
‫حدیث‪» :‬من صلی لیلة النصف من رجب أربع عشــرة رکعــة‬
‫یقرأ فی کــل رکعــة الحمــد مــرة‪ ،‬وقــل هــو اللــه احــد عشــرین‬
‫‪1‬‬
‫مرة ‪ «...‬الی آخر‪.‬‬
‫هر کس شب نیمة ماه رجب چهــارده رکعــت نمــاز بخوانــد و‬
‫در هر رکعت سورة حمد را یــک مرتبــه و قــل هــو اللــه احــد را‬
‫بیست مرتبه بخواند ‪ (...‬الی آخر‪.‬‬
‫و حدیث‪» :‬إن شهر رجب شهر عظیم‪ ،‬مــن صــام منــه یومـا ً‬
‫‪2‬‬
‫کتب الله له صوم ألف سنة ‪ «...‬الخ‪.‬‬
‫ماه رجب ماه بزرگــی اســت‪ ،‬هــر کــس یــک روز در آن مــاه‬
‫روزه بگیـــرد خداونـــد ثـــواب روزة هـــزار ســـال را بـــرای او‬
‫ینویسد‪.‬‬ ‫م ‌‬

‫‪146‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬حدیث موضوع‪ :‬به کتاب الموضوعات ابن جوزی‪ (2/126) ،‬و تبیین‬ ‫‪1‬‬

‫العجب‪ ،‬ص )‪ (25‬و الفوائد المجموعة‪ ،‬ص )‪ (50‬حدیث شماره‪:‬‬


‫‪147‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬حدیث موضوع‪ :‬به کتاب الموضوعات ابن جوزی‪ (207-2/206) ،‬و‬ ‫‪2‬‬

‫تبیین العجب‪ ،‬ص )‪ (26‬و الفوائد المجموعة‪ ،‬ص )‪ (101‬حدیث‬


‫شماره‪ 289 :‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪265‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫آنچــه گذشــت قســمتی بســیار کــم از احــادیث موضــوع و‬


‫نادرست در مـورد فضـل و بزرگـی مــاه رجـب بــود‪ ،‬کـه هـدف‬
‫اشاره و آگاهی بر عدم اختصاص ماه رجب به روزه و یا نماز و‬
‫یا سایر موارد دیگر بود‪ ،‬و آنچه بیان شد برای آگاه شدن کافی‬
‫بهایی که احادیث‬ ‫یتوان در کتا ‌‬
‫است‪ ،‬و آنچه هم بیان نشده م ‌‬
‫موضوع و دروغ در آنها بیان شده جســتجو کــرد‪ ،‬واللــه الهــادی‬
‫إلی سواء السبیل ‪ ...‬والله اعلم‪.‬‬
‫بحث دوم‬
‫مطلب اول‪ :‬بزرگداشت ماه رجب توسط کفار‬
‫جبه رجبــا ً‬
‫رجب در لغت از مادة رجب الرجل رجبًا‪ ،‬ورجبه یر ُ‬
‫جبه وأرجبه کلــه‪ :‬هــابه وعظمــه یعنــی‪ :‬او را‬ ‫جبه وتر ّ‬ ‫وُرجوبًا‪ ،‬ور ّ‬
‫ب‪.‬‬‫تعظیم کرد فهو مرجو ٌ‬
‫و رجب‪ :‬ماهی است بــه ایــن نــام نامگــذاری شــده چــون در‬
‫جاهلیت جنگ کردن در آن خیلی کار قبیح و زشتی بــود و آن را‬
‫یدانســتند‪ ،‬و‬ ‫یکردند‪ ،‬و جنــگ را در ایــن مــاه حلل نم ‌‬ ‫تعظیم م ‌‬
‫یگویند کــه ســید و‬ ‫الترجیب یعنی تعظیم‪ ،‬و الراجب به کسی م ‌‬
‫‪1‬‬
‫ینماید‪.‬‬ ‫آقای خود را تعظیم م ‌‬
‫هانــد کــه بــرای مــاده رجــب چهــارده‬ ‫بعضی از علما بیان کرد ‌‬
‫اسم وجود دارد‪ ،‬شهر الله‪ ،‬رجب‪ ،‬رجب مضر‪ ،‬مّنصــل الســنه‪،‬‬
‫الصم منفس‪ ،‬مطهر‪ ،‬مقیــم‪ ،‬هــرم‪ ،‬مقشــقش‪ ،‬مــبریء‪ ،‬فــرد‪،‬‬
‫هانــد‪:‬‬
‫مهــای دیگــری نیــز اضــافه کرد ‌‬ ‫الصب‪ ،‬معّلی‪ .‬و بعضی نا ‌‬
‫‪2‬‬
‫رجم‪ ،‬منصل الل و منزع السنة‪.‬‬
‫مها را به صورت زیر معنی‬ ‫بعضی از علما تعدادی از این اس ‌‬
‫هاند‪:‬‬
‫و تفسیر کرد ‌‬
‫یکردند‪.‬‬‫‪ -1‬رجب‪ :‬چون در جاهلیت آن را تعظیم م ‌‬
‫یکردنــد‪ ،‬ســر و‬ ‫‪ -2‬الصم‪ :‬چون در این ماه جنگ را ترک م ‌‬
‫یشــد‪ ،‬و صــدای کمــک خواســتن‬ ‫صدای اسلحه در آن شنیده نم ‌‬
‫یشد‪.‬‬‫نیز شنیده نم ‌‬

‫‪ -‬به قاموس المحیط‪ (1/74) ،‬و لسان العرب‪ (412-1/411) ،‬ماده‬ ‫‪1‬‬

‫رجب مراجعه شود‪.‬‬


‫‪ -‬به لطائف المعارف‪ ،‬ص )‪ (122‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪266‬‬

‫یگفتنــد‪ :‬رحمــت خــدا در ایــن‬ ‫‪ -3‬الصب‪ :‬چون کفار مکه م ‌‬


‫یشود‪.‬‬ ‫ماه خیلی زیاد سرازیر م ‌‬
‫یشــوند یعنــی دور انــداخته‬ ‫‪ -4‬رجم‪ :‬چون شیاطین رجــم م ‌‬
‫یشوند‪.‬‬‫م ‌‬
‫‪ -5‬الهرم‪ :‬چون حرمت آن خیلی قدیم است از زمان مضر‬
‫بن نزار بن معدبن عدنان شروع شده است‪.‬‬
‫‪ -6‬المقیلم‪ :‬چــون حرمــت آن ثــابت اســت و نســخ نشــده‬
‫یرود‪.‬‬ ‫ههای حرام به شمار م ‌‬ ‫است‪ ،‬و یکی از ما ‌‬
‫ههــای دیگــر دارای‬ ‫‪ -7‬المعّلی‪ :‬چون نزد آنهــا بــه نســبت ما ‌‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫رفعت و درجة بالتر م ‌‬
‫‪ -8‬منصل السنه‪ :‬امام بخاری از أبی رجاء العطاردی این‬
‫نام را روایت کرده است‪.‬‬
‫‪ -9‬منصل الل‪ :‬یعنی جنگ‪.‬‬
‫‪ -10‬المبریء‪ :‬چون در زمان جاهلیت ایشان را عقیــده بــر‬
‫یدانند‪ ،‬از ظلــم‬ ‫این بود کسانی که جنگ را در این ماه حلل نم ‌‬
‫و نفاق بری هستند‪.‬‬
‫‪ -11‬المقشقش‪ :‬چون در جاهلیت بوسیلة این ماه شخص‬
‫یشــد‪ ،‬و کســی کــه جنــگ را در آن‬ ‫ملتزم به دینش مشــخص م ‌‬
‫یگردید‪.‬‬ ‫یدانست نیز مشخص م ‌‬ ‫حلل م ‌‬
‫‪ -12‬شللهر العللتیره‪ :‬چــون در ایــن مــاه حیــوانی را ذبــح‬
‫ینامیدنــد و آن را بــه مــاه رجــب‬ ‫یکردنــد‪ ،‬و آن را رجــبیه م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یدادند‪.‬‬
‫نسبت م ‌‬
‫‪ -13‬رجب مضر‪ :‬آن را به مضر بن نزار بن معدبن عــدنان‬
‫یکردنــد‪،‬‬‫هانــد‪ ،‬چــون آنهــا ایــن شــخص را تعظیــم م ‌‬ ‫اضافه کرد ‌‬
‫یکردند‪ ،‬گفتــه‬‫کسانی دیگر بودند که غیر ماه رجب را تعظیم م ‌‬
‫یکردنــد‪ ،‬و بعضــی‬ ‫هی ربیعه رمضان را تعظیــم م ‌‬ ‫یشود طایف ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکردنــد و آنچــه در‬ ‫از اعراب رجب و شعبان را با هم تعظیم م ‌‬
‫یدادنــد‪ ،‬رجــب را مــاه‬ ‫محرم و صفر بیان شد در آنهــا انجــام م ‌‬
‫‪1‬‬
‫یدادند‪.‬‬‫حلل و شعبان را ماه حرام قرار م ‌‬

‫‪ -‬به فتح الباری‪ (8/325) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫‪267‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫‪2‬‬
‫و قال‪» :‬ورجب مضر الذی بین جماد وشعبان«‪.‬‬
‫ههــای جمــادی و شــعبان قــرار‬ ‫»ماه رجب مضــر کــه بیــن ما ‌‬
‫دارد«‪ ،‬و آن را به این قید مقید کرده تا کامل ً روشن باشــد کــه‬
‫های بــاقی نمانــد‪.‬‬
‫چه ماهی منظور ایشــان اســت‪ ،‬و هیــچ شــبه ‌‬
‫هاند که میــان دو قبیلــة مضــر و ربیعــه در مـورد مـاه رجـب‬ ‫گفت ‌‬
‫اختلف نظر وجود داشت‪ ،‬قبیلة مضر همین ماه رجب معروف‬
‫یدانستند‪ ،‬که میان جمادی و شعبان قــرار‬ ‫و مشهور را رجب م ‌‬
‫یداد‪ ،‬به همین خــاطر‬ ‫دارد‪ ،‬و قبیلة ربیعه آن را رمضان قرار م ‌‬
‫پیــامبر‪ ‬آن را بــه مضــر اضــافه کــرده اســت‪ ،‬و بعضــی هــم‬
‫هاند به این خاطر است چون آنها بیشــتر از افــراد دیگــر آن‬ ‫گفت ‌‬
‫‪2‬‬
‫یکردند‪.‬‬‫را تعظیم م ‌‬
‫یشوند‪ ،‬بر ایــن‬ ‫مهایی که بر ماه رجب اطلق م ‌‬ ‫تمام این اس ‌‬
‫یکردنــد‪ ،‬و‬‫مطلب دللت دارند که کفــار ایــن مــاه را تعظیــم م ‌‬
‫ههای دیگر این ماه را تعظیم و تکریــم‬ ‫قبیلة مضر بیشتر از قبیل ‌‬
‫یکردند به همین خــاطر بــه آنهــا اضــافه شــده و نســبت داده‬ ‫م ‌‬
‫شده است‪.‬‬
‫یکردنــد و دعایشــان‬ ‫اهل جاهلیت در این ماه بر ظالم دعا م ‌‬
‫یشد‪ ،‬در این مورد اخباری مشــهور و معروفــی دارنــد‬ ‫اجابت م ‌‬
‫که ابن أبی دنیا در کتاب مجابی الدعوة آن را بیان کرده است‪.‬‬
‫این مطلب برای عمر فاروق ‪‬تعریف شــد‪ ،‬ایشــان جــواب‬
‫ینماید تا بعضی از‬ ‫دادند‪ :‬خداوند این کار را برای آنها درست م ‌‬
‫آنهــا مــانع بعضــی دیگــر شــوند‪ ،‬و خداونــد قیــامت را موعــد و‬
‫ختــر‬
‫تتر و تل ‌‬
‫هگاه آنها قرار داده است و قیــامت هــم ســخ ‌‬ ‫وعد ‌‬
‫‪3‬‬
‫است ‪.‬‬
‫یکند‬ ‫إبن أبی شبیه در کتاب خود از خرشه بن الحر روایت م ‌‬
‫یگوید‪ :‬عمربن خطاب‪ ‬را دیدم کــه در مــاه رجــب دســت‬ ‫وم ‌‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(10/7) ،‬حدیث‬ ‫‪2‬‬

‫شماره )‪ (5550‬و مسلم کتاب القسامه‪ ،‬حدیث )‪.(1679‬‬


‫‪ -‬به النهایه لبن الثیر‪ (2/197) ،‬و شرح نووی علی صحیح مسلم‪) ،‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ (11/218‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬لطائف المعارف‪ ،‬ص‪.126 :‬‬ ‫‪3‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪268‬‬

‫یگذاشــت و‬
‫گهــا م ‌‬
‫یگرفت حـتی آن را در داخــل دی ‌‬ ‫مردم را م ‌‬
‫یفرمود‪ :‬بخوریــد ایــن مــاهی اســت کــه اهــل جــاهلیت آن را‬
‫م ‌‬
‫‪1‬‬
‫تعظیم و تکریم میکردند‪.‬‬

‫مطلب دوم‪ :‬عتیره )ذبح( ماه رجب‬


‫هانــد‪ ،‬از آن‬‫علما عتیرة رجب را به چنــد صــورت تفســیر کرد ‌‬
‫جمله ‪:‬‬
‫یگوید‪ :‬عتیره همان رجبیه است‪ ،‬و رجبیه حیوانی‬ ‫ابوعبیده م ‌‬
‫یشد‪ ،‬که اهل جاهلیت بوســیلة ایــن‬ ‫بود که در ماه رجب ذبح م ‌‬
‫ذبح و قربانی قصد تقرب به خدا را داشتند‪ ،‬و این ذبــح بــه ایــن‬
‫یخواســتند‬ ‫بها در زمان جاهلیت هــر گــاه م ‌‬ ‫صورت بود که عر ‌‬
‫یکردنــد اگــر موفــق شــوند از میــان‬ ‫کاری را انجام دهند نــذر م ‌‬
‫گوسفندانشان در ماه رجب چنین و چنان ذبح و قربانی نماینــد‪،‬‬
‫‪2‬‬
‫یگفتند‪.‬‬‫که به آنها عتائر م ‌‬
‫یگفــت‪:‬‬ ‫یکند‪ :‬در زمان جاهلیت شخص م ‌‬ ‫ابن منظور بیان م ‌‬
‫های برای آنها انجــام خــواهم داد‪،‬‬ ‫اگر شترهایم صد تا شود عتیر ‌‬
‫یورزید و از میان شتران‬ ‫یرسیدند بخل م ‌‬ ‫هر گاه به صد نفر م ‌‬
‫ینمــود و آن را ذبــح‬ ‫یرفت آهویی را شــکار م ‌‬ ‫یکرد و م ‌‬ ‫ذبح نم ‌‬
‫‪3‬‬
‫یکرد‪.‬‬‫م ‌‬
‫یگویــد‪ :‬عــتیره در دهــة اول مــاه رجــب صــورت‬ ‫ابــوداود م ‌‬
‫‪4‬‬
‫یگرفت‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫یگویــد‪ :‬عــتیره تفســیر و معنــی آن در حــدیث‬ ‫خطــابی م ‌‬
‫یشــود‪ ،‬و ایــن معنــی‬ ‫گوسفندی است که در ماه رجــب ذبــح م ‌‬
‫مشابه معنای حدیث بوده و مناسب احکام دینی است‪ ،‬امــا آن‬
‫یدادنــد چیــزی بــود کــه‬‫های که اهل جاهلیت آن را انجام م ‌‬ ‫عتیر ‌‬
‫‪ -‬به مصنف ابن ابی شیبه ‪ 102 /3‬مراجعه شود‪ .‬علمه البانی گفته‪:‬‬ ‫‪1‬‬

‫این سند صحیح است‪ ،‬نگا‪ :‬ارواء الغلیل ‪ ،113 /4‬حدیث شماره‪:‬‬
‫‪.957‬‬
‫‪ -‬به غریب الحدیث‪ (196-1/195) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -‬به لسان العرب‪ (4/537) ،‬ماده عتر مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪ -‬به سنن ابی داود‪ ،(3/256) ،‬کتاب الضاحی‪ ،‬حدیث شماره )‪(2833‬‬ ‫‪4‬‬

‫مراجعه شود‪.‬‬
‫‪269‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یکردنــد و خــون آن را روی ســر آن‬ ‫تهــا ذبــح م ‌‬‫آن را بــرای ب ُ ‌‬


‫‪1‬‬
‫یریختند‪ ،‬و العتر به معنی ذبح و سر بریدن است‪.‬‬ ‫حیوان م ‌‬
‫نشاءالله ‪ – ...‬این اســت کــه آنهــا ایــن ذبــح را‬ ‫قول صحیح ا ‌‬
‫یدادنــد‪ ،‬و ایــن عــادت را‬ ‫بدون نیت نذر در ماه رجــب انجــام م ‌‬
‫مانند قربانی در میان خود قرار داده بودنــد‪ ،‬و بعضــی هــم ایــن‬
‫یکردنــد‪،‬‬‫یکردند‪ ،‬همانطور که قربانی را نــذر م ‌‬ ‫عتیره را نذر م ‌‬
‫یفرماید‪» :‬علــی کــل أهــل‬ ‫آن هم به دلیل گفتار پیامبر‪ ‬که م ‌‬
‫‪2‬‬
‫بیت أضحاة وعتیرة«‪.‬‬
‫بر تمام اهل خانواده قربانی و ذبح ماه رجب واجب است‪.‬‬
‫و این همان چیزی است که پیامبر‪ ‬در ابتدای اسلم با تأیید‬
‫این کار اهل جاهلیت آن را ثابت نمود‪ ،‬که این کار غیر نذر بــود‬
‫یشد‪،‬‬ ‫که بعدا ً نسخ شد‪ ،‬چون اگر عتیره همان نذر بود نسخ نم ‌‬
‫چون انسان هر زمان ذبح گوســفندی را نــذر کنــد بــر او واجــب‬
‫‪3‬‬
‫است به آن وفا کند‪.‬‬

‫حکم عتیره‬
‫علما و دانشمندان در حکم عتیره اختلف نظر دارند‪:‬‬
‫قول اول‪ :‬عتیره مستحب اســت‪ ،‬دلیــل آن حکــم احــادیثی‬
‫است که بیان شدند و همگی هم حق هستند‪.‬‬

‫‪ -‬به معالم السنن‪ ،(4/92) ،‬اول کتاب الضحایا‪ ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪1‬‬

‫‪ (2670‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (4/215) ،‬و رواه النسائی فی سننه‪) ،‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ (168-7/167‬و رواه الترمذی فی سننه‪ ،(3/37) ،‬حدیث شماره )‬


‫‪ ،(1555‬و لفظ حدیث از او است و گفته‪ :‬این حدیث حسن غریب‬
‫است‪ ،‬و سنن ابوداود ‪ 256 /3‬کتاب الضحایا‪ ،‬حدیث شماره‪ ،2788 :‬و‬
‫خطابی گفته‪ :‬ابورمله )از راویان این حدیث( مجهول است‪ .‬به معالم‬
‫السنن‪ ،‬حدیث شماره‪ 2670 :‬کتاب الضحایا مراجعه شود‪ ،‬و منذری‬
‫گفته‪ :‬و گفته شده این حدیث منسوخ است‪ ،‬به مختصر سنن ابوداود‬
‫کتاب الضحایا‪ ،‬حدیث شماره‪ 26780 :‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬به شرح الکبیر لبن قدامه‪ (305-2/304) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪3‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪270‬‬

‫و اما قول پیامبر‪» :‬لفرع ولعتیره« یعنــی عــتیره واجــب‬


‫‪4‬‬
‫یفرماید‪» :‬إذبحوا لله فی أی وقت کان«‪.‬‬ ‫نیست‪ ،‬پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫»برای خدا در هر زمانی که توانستید ذبــح کنیــد« یعنــی اگــر‬
‫دوست داشتید ذبح کنید‪ ،‬و در هر ماهی آن را برای خــدا انجــام‬
‫ههــای دیگــر‬‫دهید‪ ،‬نه اینکــه فقــط در مــاه رجــب باشــد و در ما ‌‬
‫صــورت نگیــرد‪ ،2‬کــه ایــن نظــر و قــول امــام شــافعی‪ ‬نیــز‬
‫یباشد‪.‬‬‫م ‌‬
‫هاللــه – در ســنن‬‫یفرماید‪ :‬امام شــافعی – رحم ‌‬ ‫امام نووی م ‌‬
‫حرمله به صراحت بیان کرده است که اگر هر ماه ممکن شود‬
‫ذبحی انجام گیــرد کــار خیلــی خــوب و نیکــویی اســت‪ ،‬پــس آن‬
‫هالله – آن را به طــور قطــع بیــان‬ ‫نصی که امام شافعی – رحم ‌‬
‫یکننــد فــرع و عــتیره‬
‫کرده است و احادیث هــم آن را اقتضــا م ‌‬
‫یباشــند‪ ،‬کــه ایــن مــذهب مــا‬
‫مکروه نیســتند بلکــه مســتحب م ‌‬
‫‪3‬‬
‫است‪.‬‬
‫قول دوم‪ :‬عتیره مستحب نیست‪ ،‬و آیـا مکـروه اســت؟ دو‬
‫نظریه وجود دارد‪:‬‬
‫نظر اول‪ :‬عتیره به خاطر فرمودة پیامبر‪ ‬مکــروه اســت‪،‬‬
‫یفرماید ‪» :‬لفرع ولعتیرة«‪.‬‬ ‫که م ‌‬
‫نظر دوم‪ :‬به خاطر احادیثی کــه بیــان شــد و بــه آن اجــازه‬
‫داد‪ 4‬مکروه نیست‪.‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(9/696) ،‬حدیث‬ ‫‪4‬‬

‫شماره‪ (5473) :‬و مسلم‪ ،‬کتاب الضاحی‪ ،‬حدیث )‪(1976‬‬


‫‪ -‬به المجموع امام نووی‪ (8/445) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -‬به مجموع امام نووی‪ (446-8/445) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪3‬‬

‫هبن کریم بن الحارث بن‬‫یبن زرار ‌‬


‫‪ -‬منظور این احادیث است‪ :‬از یحی ‌‬ ‫‪4‬‬

‫یگفت از‬‫عمرو الباهلی روایت شده گفت‪ :‬از پدرم شنیدم که م ‌‬


‫ةالوداع با پیامبر‪ ‬ملقات کرده‬‫ثبن عمرو شنیده در حج ‌‬‫پدرش حار ‌‬
‫است‪ ،‬از میان مردم نفری گفت‪ :‬ای رسول خدا‪ ‬نظرت در مورد‬
‫ذبح نمودن اولین بچه چهارپا که ذبح شود چیست؟ پیامبر‪ ‬فرمود‪:‬‬
‫»من شاء عتر ومن شاء لم یعتر‪ ،‬ومن شاء فرع ومن شاء لم یفرع‪،‬‬
‫وفی الغنم أضحیتها وقبض أصابعه إل واحدة«‪.‬‬
‫‪271‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫علما به سه صورت جواب این حدیث را »لفــرع ولعــتیرة«‬


‫هاند‪:‬‬
‫داد ‌‬
‫‪ -1‬منظور پیامبر‪ ‬این است که واجب نیســت و وجــوب آن‬
‫هاللــه – کــه‬
‫هاند ماننــد جــواب امــام شــافعی – رحم ‌‬ ‫را نفی کرد ‌‬
‫بیان شد‪.‬‬
‫تهــا انجــام‬
‫‪ -2‬منظور نفی و انکــار ذبــایحی بــود کـه بــرای ب ُ ‌‬
‫یدادند‪.‬‬‫م ‌‬
‫‪ -3‬منظور این است که اجر و ثواب عتیره به انــدازة اجــر و‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫ثواب قربانی نم ‌‬
‫امام نووی این قول را به ابن کج و دارمی بـه امـام شـافعی‬
‫یدهد‪.‬‬ ‫نسبت م ‌‬
‫نظر سوم‪ :‬عتیره سنت نیست‪ ،‬دلیــل هــم قــول پیــامبر‪:‬‬
‫یباشد‪ ،‬که ابوهریره‪ ‬آن را روایت کرده‬ ‫»لفرع ولعتیرة« م ‌‬
‫است‪ ،‬و این حدیث بعد از امر به عتیره آمده است پـس ناسـخ‬
‫یگرداند‪.‬‬ ‫یشود‪ ،‬یعنی احادیث بیان شده را منسوخ م ‌‬ ‫م ‌‬
‫دلیل تأخر این حدیث از احادیث دیگر دو چیز است‪:‬‬
‫یباشــد و او هــم‬ ‫‪ -1‬این حــدیث روایــت شــدة ابــوهریره‪ ‬م ‌‬
‫متأخر السلم است یعنی دیر اسلم را قبول کرد‪ ،‬چون اســلم‬
‫آوردن ایشان در سال فتح خیبر یعنی سال هفتم هجری بود‪.‬‬

‫»هر کس دوست دارد در ماه رجب حیوانی را ذبح کند‪ ،‬آن را انجام دهد‬
‫و هر کس دوست ندارد ذبح نکند‪ ،‬هر کس دوست دارد اولین بچة‬
‫چهارپا را ذبح کند مختار است و هر کس دوست ندارد آن را انجام‬
‫ندهد‪ ،‬و در گوسفندان قربانی وجود دارد‪ ،‬و با اشاره تمام انگشتان‬
‫مشت کرده بود به جز یکی از آنها«‪.‬‬ ‫دست را ُ‬
‫یگوید‪ :‬در عرفات در خدمت‬ ‫فبن سلیم روایت شده است م ‌‬ ‫از مخن ‌‬
‫یفرمود‪» :‬یا أیها الناس علی‬‫پیامبر‪ ‬ایستاده بودیم از او شنیدم م ‌‬
‫کل اهل بیت فی کل عام أضحیة وعتیرة هل تدرون ما العتیرة؟ هی‬
‫التی تسمونها الرجبیة«‪.‬‬
‫»ای مردم بر تمام افراد خانواده در هر سال یک قربانی و یک عتیره‬
‫یدانید عتیره چیست؟ همان چیزی است که آن را‬ ‫واجب است‪ ،‬آیا م ‌‬
‫یشود«‪.‬‬ ‫ینامید یعنی چیزی که در ماه رجب ذبح م ‌‬ ‫رجبیه م ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪272‬‬

‫یگرفــت‪ ،‬ظــاهرا ً‬ ‫‪ -2‬فرع و عتیره قبــل از اســلم صــورت م ‌‬


‫یدادند تا اینکه نسخ شد‪ ،‬و اگر تقدیم نهی‬ ‫مردم آن را انجام م ‌‬
‫یآید کــه نســخ شــود‬ ‫را بر امر نمودن به آنها فرض کنیم لزم م ‌‬
‫یباشد‪.‬‬
‫سپس ناسخ آن نسخ شود و این خلف ظاهر م ‌‬
‫اگر این ثابت شــود‪ ،‬منظــور ایــن خــبر نفــی ســنت بــودن آن‬
‫است نه اینکه انجام آن حرام و یا مکروه باشد ‪ .1‬ابن قدامه در‬
‫شرح الکبیر این قول را بیان کرده و گفتــه اســت‪ :‬ایــن قــول و‬
‫نظر علمای أمصار به جز ابــن اســیرین اســت‪ ،‬ایشــان در مــاه‬
‫یکــرد و چیزهــایی در مــورد آن روایــت‬ ‫رجب حیوانی را ذبــح م ‌‬
‫‪2‬‬
‫یکرد‪.‬‬
‫م ‌‬
‫ابوعبید القاسم بن سلم به نسخ شدن آن نظــر داده اســت‪،‬‬
‫یگوید‪ :‬امر به انجام فرع‬ ‫یفرماید قاضی عیاض م ‌‬ ‫امام نووی م ‌‬
‫‪3‬‬
‫یباشد‪.‬‬
‫و عتیره به نظر جمهور علما منسوخ م ‌‬
‫قول چهارم‪ :‬نهی کردن از عتیره اســت و ایــن کــه عــتیره‬
‫یگوید ‪ :‬ابن منذر – بعد از اینکــه‬ ‫باطل است‪ ،‬ابن قیم جوزی م ‌‬
‫بهــا‬ ‫یگویــد‪ :‬عر ‌‬‫یکند – م ‌‬ ‫آن احادیث را در مورد عتیره بیان م ‌‬
‫یدادند‪ ،‬بعضی از مسلمانان‬ ‫در زمان جاهلیت عتیره را انجام م ‌‬
‫یدادند‪ ،‬پیامبر‪ ‬هم به آن دستور داد ســپس‬ ‫هم آن را انجام م ‌‬
‫از آنها نهی فرمود و گفت‪» :‬لفــرع ولعــتیرة«‪ ،‬مــردم هــم بــه‬
‫این دلیل از آنها دست کشیدند‪ ،‬و معلوم اســت کــه نهــی بــرای‬
‫هایم‬‫یشد‪ ،‬و از هیچ عــالمی نشــنید ‌‬ ‫چیزی است که قبل ً انجام م ‌‬
‫که بگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬از آنها نهی کرد سپس اجـازة انجـام آنهـا را‬
‫صادر نمود‪ ،‬دلیل هم برای اینکه انجام دادن فرع و عــتیره قبــل‬
‫از نهی بوده است قــول پیــامبر‪ ‬در حــدیث نبیشــه اســت کــه‬

‫‪ -‬به الشرح الکبیر‪ (305-2/304) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به الشرح الکبیر‪ (2/304) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -‬به المجموع‪ (8/446) ،‬و شرح صحیح مسلم نووی‪ (13/137) ،‬و به‬ ‫‪3‬‬

‫کتاب العتبار فی الناسخ و المنسوخ من الثار‪ ،‬ص )‪ (158‬مراجه‬


‫شود‪.‬‬
‫‪273‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یگویـــد‪) :‬مـــا در زمـــان جـــاهلیت فـــرع و عـــتیره را انجـــام‬‫م ‌‬


‫‪1‬‬
‫یدادیم(‪.‬‬‫م ‌‬
‫و اجماع علمای أمصار بر عدم استعمال آن است و امــر بــه‬
‫‪2‬‬
‫یباشد‪.‬‬‫انجام آنها موقوف شده است و نهی از آنها ثابت م ‌‬
‫یگویـــد‪ :‬گفتـــه ی او‪:‬‬‫شـــیخ محمـــدبن ابراهیـــم آل شـــیخ م ‌‬
‫)ولتسن الفرعة والعتیرة( فرع و عتیره سنت نیستند‪ ،‬آنچه کــه‬
‫یکنم این است که انجام آنها به حــرام نزدیــک‬ ‫من از آن فهم م ‌‬
‫است‪ ،‬و فرمودة پیامبر‪» :‬لفرع ولعتیرة« منظــور و هــدف‬
‫نفــی ســنت بــودن آنهــا اســت‪ ،‬بــر خلف نظــر برخــی از اهــل‬
‫جاهلیت که معتقد بودند سـنت اسـت‪ .‬ایـن قـولی بعضـی اهـل‬
‫یرســاند مثــل‪» :‬لعــدوی‬ ‫علم است‪ ،‬اما نفی باطل بــودن را م ‌‬
‫ولطیرة« سرایت و فال درست نیستند‪ ،‬آیا »لفرع ولعتیرة«‬
‫یرساند؟!‬‫باطل بودن آنها را نم ‌‬
‫اصل سقوط آن است و نیازی به تأویل ندارد‪ ،‬بلکه با دستور‬
‫هاند‪ ،‬و با عمل و قول پیــامبر‬ ‫پیامبر‪ ‬ساقط و باطل اعلم شد ‌‬
‫باطل اعلم شده اند‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫و با این دلیل »من تشّبه بقوم ٍ فهو منهم«‬
‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (5/76 ) ،‬و رواه ابوداود فی سننه‪ ،‬کتاب الضاحی‬ ‫‪1‬‬

‫) ‪ ،(3/255‬حدیث ) ‪ (2830‬و نسائی‪ (170 ،7/169 ) ،‬کتاب الفرع‬


‫والعتیره‪ ،‬و سنن ابن ماجه‪ ،‬کتاب الذبائح‪ ،‬حدیث شماره‪ ،3167 :‬و‬
‫مستدرک حاکم ) ‪ (235 /4‬کتاب الذبائح‪ ،‬و گفته‪ :‬اسناد این حدیث صحیح‬
‫است اما شیخین )بخاری و مسلم( آن را روایت نکرده اند‪.‬‬
‫‪ -‬به تهذیب سنن ابی داود‪ ،‬تألیف ابن قیم‪ (93-4/92) ،‬و العتبار‪ ،‬ص‬ ‫‪2‬‬

‫)‪ (159‬مراجعه شود‪.‬‬


‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (2/50) ،‬و رواه ابوداود فی سننه‪،(4/314) ،‬‬ ‫‪3‬‬

‫کتاب اللباس‪ ،‬حدیث شماره )‪ (4031‬قال المنذری فی تهذیب سنن ابی‬


‫داود‪ (6/25) ،‬فی اسناده عبدالرحمن بن ثابت بن ثوبان و هو ضعیف‬
‫یگوید این‬‫شیخ السلم در کتاب اقتضاء الصراط المستقیم‪ (1/236) ،‬م ‌‬
‫سند خوب است‪ ،‬و سیوطی در الجامع الصغیر حدیث شماره‪8593 :‬‬
‫یگوید‬
‫اشاره کرده که اسناد این حدیث حسن است‪ ،‬و علمه البانی م ‌‬
‫صحیح است‪ .‬به ارواء الغلیل‪ (8/49) ،‬و حدیث شماره )‪(2384‬‬
‫مراجعه شود‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪274‬‬

‫»هر کس به قوم و ملتی تشابه پیدا کند و از آنها تقلید نماید‬


‫یآید«‪ .‬پیامبر‪ ‬مسلمانان را منع‬ ‫از آن قوم و ملت به شمار م ‌‬
‫کرده است که از اهل جاهلیت پیــروی کننــد و یــا از آنهــا تقلیــد‬
‫نمایند‪.‬‬
‫در ضمن این عمــل جــزو عبــادات اســت و عبــادات تــوقیفی‬
‫یکرد باز هم منتفــی‬ ‫هستند‪ ،‬اگر پیامبر‪ ‬آن را نفی و انکار نم ‌‬
‫و باطل بودند‪ ،‬چون تمام اعمال جاهلیت منتفــی شــدند‪ ،‬نیــازی‬
‫نیست که برای تمام این کارها نصی و حکمی بیاید‪.‬‬
‫یفرمایــد‪» :‬ول یکرهــان« مکــروه نیســتند‪،‬‬ ‫قول ایشان که م ‌‬
‫یکنــد و بعضــی هــم‬ ‫این فرموده مکروه نبودن آنها را تصریح م ‌‬
‫یکنیــم ایــن‬ ‫هاند‪ ،1‬آنچه ما فهــم م ‌‬ ‫مکروه بودن آن را اعلم کرد ‌‬
‫است که این کار حرام است‪ ،‬ایــن بــه نســبت تخصــیص اولیــن‬
‫یباشد‪ ،‬و اما ذبح حیــوانی در دهــة‬ ‫بچة شتر که فرع نام دارد م ‌‬
‫اول ماه رجب که عتیره نام دارد اگر همانند اهل جاهلیت باشد‬
‫یدادند این عمل هم شرک است‪.2‬‬ ‫تهایشان انجام م ‌‬ ‫که برای ب ‌‬
‫یدهم – والله اعلــم – باطــل بــودن آن‬ ‫آنچه من آن را ترجیح م ‌‬
‫است‪ ،‬چون جمهور علما اتفــاق نظــر دارنــد بــر اینکــه آنچــه در‬
‫یفرمایــد ‪:‬‬ ‫مورد عتیره وارد شده است با قول پیــامبر‪ ‬کــه م ‌‬
‫»لفرع ولعتیرة« نسخ شده اســت‪ ،‬و لفــط ل در ایــن حــدیث‬
‫یباشــد‪ ،‬و همچنیــن‬ ‫مثــل حــدیث »لعــدوی ولطیــرة« نفــی م ‌‬
‫عقیده تشابه به اهل جاهلیت است و این کــار هــم ممنــوع و از‬
‫آن نهی شده است‪ ،‬و از طرفی هم ذبح کردن عبادت اســت و‬
‫عبادات هم توفیقی هستند‪ .‬ولی به این معنی نیست که ذبح به‬
‫صورت عمومی در ماه رجب درست نیست‪ ،‬بلکه منظــور ایــن‬
‫حکننده نباید نیت عــتیره داشــته باشــد و یــا هــدفش‬ ‫است که ذب ‌‬
‫این باشد که این ذبح را به خاطر تعظیم ماه رجب انجام دهد و‬
‫تهای نادرست والله اعلم‪.‬‬ ‫امثال این نی ‌‬

‫‪ -‬به کتاب النصاف للمرداودی‪ (4/114) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به فتاوی و رسائل شیخ محمدبن ابراهیم آل شیخ )‪(166-165 /6‬‬ ‫‪2‬‬

‫مراجعه شود‪.‬‬
‫‪275‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫بحث سوم‬
‫تخصیص ماه رجب برای روزه و عبادت بدعت‬
‫است‬
‫و حکم عمره در این ماه و زیارت رجبیه‬
‫از کارهای بدعت در ماه رجب‪ :‬تخصیص این مــاه بــرای‬
‫روزه و عبــادات اســت‪ ،‬و کســانی کــه ایــن تخصــیص را انجــام‬
‫یها ضعیف و بسیاری هم موضــوع‬ ‫یدهند به احادیثی که بعض ‌‬ ‫م ‌‬
‫ینمایند که بعضی از آنهــا را بیــان‬‫و ساختگی هستند استدلل م ‌‬
‫کردیم‪.‬‬
‫ههای رجــب و‬ ‫یفرماید‪ :‬تخصیص ما ‌‬ ‫شیخ السلم ابن تیمیه م ‌‬
‫شــعبان بــه روزه و یــا اعتکــاف از پیــامبر‪ ‬و از صــحابه و از‬
‫هی مسلمین نقل نشــده اســت‪ ،‬بلکــه آنچــه ثــابت و صــحیح‬ ‫ائم ‌‬
‫یگرفت‪ ،‬و در هیچ مـاه از‬ ‫است پیامبر‪ ‬ماه شعبان را روزه م ‌‬
‫یگرفت آن هــم بــه‬ ‫ههای سال به اندازة ماه شعبان روزه نم ‌‬ ‫ما ‌‬
‫‪1‬‬
‫خاطر ماه رمضان بود‪.‬‬
‫اما تخصیص ماه رجب برای روزه‪ ،‬تمام احادیثی کــه در ایــن‬
‫یباشند‪ ،‬حتی ساختگی هستند‪ ،‬که اهــل‬ ‫هاند ضعیف م ‌‬ ‫مورد آمد ‌‬
‫یکننــد‪ ،‬و از احــادیثی کــه ضــعیف‬ ‫علم بر هیچ کــدام اعتمــاد نم ‌‬
‫هاند نیستند‪ ،‬بلکــه اکــثر‬‫یباشند و در مورد فضایل روایت شد ‌‬ ‫م ‌‬
‫یباشــند‪ ،‬و بیشــترین حــدیثی‬ ‫آنها از احادیث ساختگی و دروغ م ‌‬
‫که در این مورد روایت شده این حدیث است‪ ،‬هرگاه پیــامبر‪‬‬
‫یفرمود‪» :‬اللهم بــارک لنــا فــی رجــب‬ ‫یرسید م ‌‬ ‫به ماه رجب م ‌‬
‫وشعبان وبلغنا رمضان« »پروردگــارا در مــاه رجــب و شــعبان‬
‫‪2‬‬

‫برای ماه رحمت و برکت نازل بفرما و مــا را بــه مــاه رمضــان‬
‫برسان«‪.‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(4/213) ،‬حدیث )‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(1970‬مسلم‪ ،‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث ) ‪ ،(1156‬و در لفظ صحیحین این‬


‫جمله‪ :‬آن هم بخاطر رمضان بود‪ ،‬وارد نشده است‪.‬‬
‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ ،(1/259) ،‬و تفصیل این حدیث‬ ‫‪2‬‬

‫گذشت‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪276‬‬

‫ابـن مـاجه در سـنن خـود از ابـن عبـاس او هـم از پیـامبر‪‬‬


‫یفرماید‪» :‬نهی عن صیام رجب«‪ 1‬پیامبر‪‬‬ ‫یکند که م ‌‬‫روایت م ‌‬
‫از روزة ماه رجـب نهـی فرمــوده اســت‪ .‬کـه در سـند آن جـای‬
‫بحث و نظر است‪.‬‬
‫امــا ایــن روایــت صــحیح اســت کــه عمــر فــاروق ‪ ‬توصــیه‬
‫یفرمود‬ ‫یکرد که در ماه رجب مردم طعام و غذا بخورند و م ‌‬ ‫م ‌‬
‫ماه رجب را به ماه رمضان تشبیه نکنید و چیزی بخورید‪.‬‬
‫های‬ ‫هاش کــوز ‌‬ ‫ابوبکر صدیق ‪ ‬وارد خانه شد‪ ،‬دید که خانواد ‌‬
‫یکنند‪ ،‬گفت‬ ‫هاند و خود را برای روزه آماده م ‌‬ ‫را برای آب خرید ‌‬
‫یخواهیــد آن‬ ‫این چیست؟ گفتند‪ :‬ماه رجب است‪ ،‬فرمود‪ :‬آیا م ‌‬
‫‪2‬‬
‫را به رمضان تشبیه کنید؟ و آن کوزه را شکست‪.‬‬
‫یگرفتند‪ ،‬روزة‬ ‫یکردند و روزه نم ‌‬ ‫پس هرگاه بعضی افطار م ‌‬
‫یگرفتنـــد مکـــروه‬ ‫بعضـــی دیگـــر را کـــه در رجـــب روزه م ‌‬
‫یدانستند‪.‬‬‫نم ‌‬
‫در مســند و غیـــر آن حـــدیثی از پیـــامبر‪ ‬وجـــود دارد کـــه‬
‫یفرماید ‪» :‬أنه أمر بصوم الشهر الحرم« پیامبر‪ ‬بــه روزة‬ ‫م ‌‬
‫ههای حرام عبارتنــد از‪:‬‬ ‫ههای حرام دستور داده است‪ .‬که ما ‌‬ ‫ما ‌‬
‫رجب‪ ،‬ذوالقعده‪ ،‬ذوالحجه‪ ،‬و محرم‪ ،‬که فرمــودة پیــامبر‪ ‬هــر‬
‫یشــود نــه اینکــه مخصـوص مـاه رجـب‬ ‫چهـار مـاه را شـامل م ‌‬
‫‪3‬‬
‫باشد‪.‬‬

‫‪ -‬رواه ابن ماجه فی سننه‪ ،(1/544) ،‬حدیث شماره )‪ (1743‬در سند‬ ‫‪1‬‬

‫آن داود بن عطاء المدنی وجود دارد که در تضعیف او اتفاق نظر وجود‬
‫یگوید‪ :‬این حدیث صحیح نیست‪ .‬به العلل المتناهیه‪،‬‬ ‫دارد‪ .‬ابن جوزی م ‌‬
‫حدیث شماره‪ ،913 :‬و تهذیب التهذیب ترجمه ی شماره‪370 :‬‬
‫مراجعه شود‪.‬‬
‫یبکر روایت‬ ‫یگوید امام احمد با اسناد خود آن را از اب ‌‬
‫‪ -‬ابن قدامه م ‌‬ ‫‪2‬‬

‫یکند به مغنی‪ (3/167) ،‬و الشرح الکبیر‪ (2/52) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫م ‌‬


‫بنده می گویم‪ :‬اما من این روایت را در مسند امام احمد نیافته ام‪،‬‬
‫اما شیخ السلم ابن تیمیه در مجموع الفتاوی )‪ (291 /25‬از ابی بکره‬
‫روایت نموده و هم چنین در اقتضاء الصراط المستقیم )‪.(265 /2‬‬
‫هالله ‪-25/290) ،-‬‬ ‫‪ -‬به مجموع الفتاوی شیخ السلم ابن تیمیه – رحم ‌‬ ‫‪3‬‬

‫‪ (291‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪277‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یکنــد‪ :‬تعظیــم‬ ‫هاللــه – بیــان م ‌‬ ‫شیخ السلم ابن تیمیه – رحم ‌‬


‫یشود که تــازه و ایجــاده شــده‬ ‫ماه رجب از اموری محسوب م ‌‬
‫یباشد و لزم است خود را از آن دور کــرد‪ ،‬و اختصــاص مــاه‬ ‫م ‌‬
‫‪1‬‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫رجب برای روزه به گفتة امام احمد و غیره مکروه م ‌‬
‫یگوید‪ :‬در مورد فضل و بزرگی روزة ماه رجــب‬ ‫ابن رجب م ‌‬
‫هیچ چیزی که صحیح و درست باشد از پیامبر‪ ‬نیامــده اســت‪،‬‬
‫یقلبــه‬ ‫هها هــم روایــت نشــده اســت‪ ،‬امــا از اب ‌‬ ‫و حتی از صحاب ‌‬
‫روایت شده که گفته است‪» :‬فی الجنة قصر لصوام رجب« در‬
‫هداران مــاه رجــب وجــود دارد‪ .‬بیهقــی‬ ‫بهشت قصری برای روز ‌‬
‫یگویــد‪ :‬ابــوقلبه از بزرگــان تــابعین اســت‪ ،‬و افــراد مثــل او‬ ‫م ‌‬
‫‪2‬‬
‫یگوید‪.‬‬‫چیزی را که به او نرسیده باشد نم ‌‬
‫هانــد‬
‫ههای حــرام آمد ‌‬ ‫تهایی که در مورد روزة ما ‌‬ ‫و تمام روای ‌‬
‫همگی حدیث مجیبة الباهلی از پدرش یا عمویش روایت کــرده‬
‫کــه پیــامبر‪ ‬فرمــوده اســت‪» :‬صــم مــن الحــرم واتــرک«‪ 3‬از‬
‫ههای حرام روزه بگیــر و افطــار هــم کــن‪ ،‬ســه مرتبــه آن را‬ ‫ما ‌‬
‫تکرار کرد‪ ،‬ابوداود و ابن ماجه و غیر آنها نیز این حدیث را بیان‬
‫هاند و ابن ماجه این را هم روایت کرده است‪» :‬صم أشهر‬ ‫کرد ‌‬
‫ههای حرام را روزه بگیر‪.‬‬ ‫الحرم« ما ‌‬
‫یگرفتنــد‪،‬‬ ‫ههای حرام را کل ً روزه م ‌‬ ‫بعضی از سلف صالح ما ‌‬
‫از جمله‪ :‬ابن عمر‪ ،‬حسن بصری‪ ،‬ابواسحاق السبیعی‪.‬‬
‫ههای حــرام روزه بگیــرم‪.‬‬ ‫یگوید‪ :‬دوست دارم در ما ‌‬ ‫ثوری م ‌‬
‫هبن زیـد روایـت‬ ‫در حدیثی آمده اســت کـه ابـن مــاجه از اسـام ‌‬
‫یگرفــت پیــامبر‪ ‬بــه او‬ ‫ههــای حــرام را روزه م ‌‬ ‫یکند‪ :‬که ما ‌‬ ‫م ‌‬

‫‪ -‬به کتاب اقتضاء الصراط المستقیم‪ (625-2/624) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬جواب این است‪ :‬تمام علما مثل اسماعیل هروی‪ ،‬ابن تیمیه‪ ،‬ابن‬ ‫‪2‬‬

‫حجر عسقلنی‪ ،‬که سابقا ً اشاره شد اتفاق نظر دارند تمام احادیثی که‬
‫در مورد روزه ی ماه رجب روایت شده اند یا ضعیف و یا دروغ‬
‫یباشند‪ ،‬والله اعلم‪.‬‬
‫م ‌‬
‫‪ -‬رواه امام احمد فی مسنده‪ ،(5/28) ،‬رواه ابوداود فی سننه‪) ،‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪ ،(810-2/809‬حدیث شماره )‪ (2428‬و رواه ابن ماجه فی سننه‪) ،‬‬


‫‪ ،(1/554‬تفصیل این روایت گذشت‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪278‬‬

‫گفت‪» :‬صم شوال ً« ماه شوال را روزه بگیر‪ .‬روزة ماه شوال‬
‫ههای حرام را تــرک کــرد‪ .‬در‬ ‫را تا وقت مرگ گرفت و روزه ما ‌‬
‫سند آن انقطاع وجود دارد‪ .‬ابن ماجه با ســندی ضــعیف از ابــن‬
‫یکند کــه پیــامبر‪ ‬از روزة مــاه رجــب نهــی‬ ‫عباس‪ ‬روایت م ‌‬
‫کرد‪ ،‬قول صحیح این است کــه بــر ابــن عبــاس موقــوف شــده‬
‫است‪ ،‬عطاء هم از پیــامبر‪ ‬بــه صــورت مرســل آن را روایــت‬
‫‪1‬‬
‫کرده است‪.‬‬
‫عبــدالرزق در کتــاب خــود از داودبــن قیــس از زیــدبن أســلم‬
‫های مـاه‬ ‫یکند که بـرای پیـامبر‪ ‬بیـان شـد کـه طـایف ‌‬ ‫روایت م ‌‬
‫یگیرنــد‪ ،‬پیــامبر‪ ‬فرمــود‪ :‬پــس چــرا از مــاه‬ ‫رجــب را روزه م ‌‬
‫‪2‬‬
‫شعبان غافلند؟‬
‫یفرماید‪ :‬ابن عمر و ابن عباس نظرشان‬ ‫ابن رجب دوباره م ‌‬
‫بر این است که چند روزی از ماه رجب افطار شود‪.‬‬
‫یدانند‪.‬‬
‫انس و سعیدبن جبیر آن را مکروه م ‌‬
‫هاللــه – روزة‬ ‫یحیی بن سعید النصــاری و امــام احمــد – رحم ‌‬
‫یدانســتند‪ ،‬یــک یــا دو روز را از آن‬ ‫تمام ماه رجب را مکــروه م ‌‬
‫یکرنــد‪ ،‬ایــن نظریــه از ابــن عمــر و ابــن عبــاس هــم‬ ‫افطــار م ‌‬
‫حکایت شده است‪.‬‬
‫یفرمایــد‪:‬‬ ‫هالله – در قــول قــدیم خــود م ‌‬ ‫امام شافعی – رحم ‌‬
‫ً‬
‫یدانم که فردی یک ماه پشت سر هم و تمامــا بطــور‬ ‫مکروه م ‌‬
‫کامــل مثــل مــاه رمضــان روزه بگیــرد‪ ،‬و بــه حــدیث عایشــه –‬
‫یفرمایــد‪» :‬مــا رأیــت‬ ‫یکنــد کــه م ‌‬‫یالله عنها – اســتدلل م ‌‬ ‫رض ‌‬
‫‪3‬‬ ‫ّ‬ ‫ً‬
‫رسول‌الله‪ ‬استکمل شهرا قط إل رمضان«‪.‬‬

‫‪ -‬رواه ابن ماجه فی سننه‪ ،(1/555) ،‬حدیث شماره )‪،(1744‬‬ ‫‪1‬‬

‫یگوید‪ ،‬رجال این سند مورد اطمینان‬


‫البوصیری در زوائد ابن ماجه م ‌‬
‫هستند‪.‬‬
‫‪ -‬رواه عبدالرزق فی مصنفه‪ ،(4/292) ،‬حدیث شماره )‪ (7858‬و‬ ‫‪2‬‬

‫یشبیه فی مصنفه‪(3/102) ،‬‬ ‫رواه ابن اب ‌‬


‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(4/213) ،‬حدیث‬ ‫‪3‬‬

‫شماره )‪ (1969‬و مسلم‪ ،‬کتاب الصوم‪ ،‬حدیث )‪(1156‬‬


‫‪279‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫هام که ماهی را بطور کامل روزه بگیرد به‬ ‫»پیامبر‪ ‬را ندید ‌‬
‫جز ماه رمضان«‬
‫و گفــت‪ :‬اختصــاص روزی از روزهــا نیــز بــه همیــن صــورت‬
‫یدانم تا فرد جاهل‬ ‫است‪ ،‬و فرمود به این دلیل آن را مکروه م ‌‬
‫به آن تأسی نکند و گمــان بــرد کــه واجــب اســت‪ ،‬و اگــر آن را‬
‫انجام داد کار خوب و نیکویی است‪ ،‬و کراهیــت اختصــاص مــاه‬
‫یرود کـه مـاه دیگـری را بـا آن‬ ‫رجب به ایـن صـورت از بیـن م ‌‬
‫روزه بگیرد‪ ،‬که بــه نظــر بعضــی از اصــحاب مــا )حنــابله( روزة‬
‫ههای حرام ســنت اســت‪ ،‬یــا اینکــه رجــب و شــعبان را روزه‬ ‫ما ‌‬
‫یالله عنهمــا – و‬
‫بگیــرد‪ ،‬همچنــانکه گذشــت ابــن عمــر – رضــ ‌‬
‫هاند‪.‬‬‫ههای حرام را جایز دانست ‌‬ ‫دیگران روزة ما ‌‬
‫و آنچه از امام احمد به طور قطع بیان شـده ایـن اســت کـه‬
‫روزة تمام ماه رجب جایز نیست مگر اینکه فرد تمــام ســال را‬
‫‪1‬‬
‫روزه بگیرد‪.‬‬
‫یالله عنهمــا – روایــت شــده اســت‪ :‬بــه او‬ ‫از ابن عمر – رض ‌‬
‫هاند که گفته اســت‬ ‫اطلع داده شد که قومی قول او را رد کرد ‌‬
‫روزه ماه رجب حرام است‪ ،‬در جــواب گفــت‪ :‬پــس کســی کــه‬
‫‪2‬‬
‫تمام سال را روزه بگیرد باید چه کار کند؟‬
‫این روایــت دلیــل اســت بــرای اینکــه روزة تمــام مــاه رجــب‬
‫درست نیست مگر اینکه تمام سال روزه گرفته شود‪.‬‬
‫فبن عطیه از هشام بن حسان از ابن سیرین از عایشه‬ ‫یوس ‌‬
‫یکنــد کــه پیــامبر‪ ‬بعــد از مــاه‬‫یالله عنهــا – روایــت م ‌‬‫– رض ـ ‌‬
‫‪3‬‬
‫رمضــان بــه جــز مــاه رجــب و شــعبان روزه نگرفتــه اســت ‪ ،‬و‬
‫‪4‬‬
‫یباشد‪.‬‬‫یوسف جدا ً ضعیف م ‌‬

‫‪ -‬به کتاب المغنی‪ (3/167) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (1/26) ،‬و مسلم فی صحیحه کتاب‬ ‫‪2‬‬

‫اللباس‪ ،‬حدیث )‪(2069‬‬


‫یگوید این حدیث دروغ است‬‫‪ -‬ابن حجر در تبیین العجب‪ ،‬ص )‪ (12‬م ‌‬ ‫‪3‬‬

‫چون یوسف بن عطیه در سند آن وجود دارد و او بسیار ضعیف است‪.‬‬


‫‪ -‬به لطائف المعارف‪ ،‬ص )‪ (125-124‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪4‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪280‬‬

‫یفرمایــد‪:‬‬ ‫ههــای پیــامبر‪ ‬م ‌‬ ‫ابــن قیــم جــوزی در مــورد روز ‌‬


‫پیامبر‪ ‬پشت سر هــم ســه مــاه رجــب‪ ،‬شــعبان و رمضــان را‬
‫روزه نگرفته است‪ ،‬همچنــان کــه بعضــی از مــردم ایــن کــار را‬
‫یدهند‪ ،‬و بطور کامل ماه رجب را هم هیچ وقــت روزه‬ ‫انجام م ‌‬
‫هاند‪ ،‬بلکـه ابـن‬ ‫نگرفته است‪ ،‬و روزة آن را نیز مستحب ندانست ‌‬
‫‪1‬‬
‫ماجه نهی از آن را روایت کرده است‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬شیخ ابوالخطاب در کتاب »أداء مــا وجــب‬ ‫ابوشامه م ‌‬
‫من وضع الوضاعین فی رجـب« از مـؤتمن بـن احمـد السـاجی‬
‫یگوید‪ :‬شیخ و عالم خراسان‪ 2‬امام‬ ‫یکند که م ‌‬‫الحافظ روایت م ‌‬
‫یگرفــت و از آن نهــی‬ ‫عبــدالله انصــاری مــاه رجــب روزه نم ‌‬
‫یگفت‪ :‬آنچه در مورد فضایل و بزرگی ماه رجب و‬ ‫یکرد و م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یباشد و پیــامبر‪ ‬آنهــا‬ ‫روزة آن وارد شده هیچ کدام صحیح نم ‌‬
‫را نفرمـــوده اســـت‪ ،‬بلکـــه مکـــروه بـــودن آن از جمـــاعتی از‬
‫یالله‬‫هها روایت شده است‪ ،‬از جمله ابوبکر و عمر – رض ‌‬ ‫صحاب ‌‬
‫یداد کــه غــذا‬ ‫هداران را دستور م ‌‬ ‫عنهما – و عمر فاروق ‪ ‬روز ‌‬
‫بخورند و افطار نمایند‪.‬‬
‫فــاکهی در کتــاب خــود بــه نــام مکــه ایــن مطلــب را روایــت‬
‫یگویـد‪:‬‬ ‫یکند‪ ،‬امام ابوعثمان سـعیدبن منصـور الخراسـانی م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکنــد کــه‬ ‫سفیان از مسعر از وبره از خرشه بن الحر روایت م ‌‬
‫عمر بن الخطاب‪ ‬آن دسته از مردانی که در ماه رجب دست‬
‫یزد تـا‬‫یگرفتنــد دسـت آنهـا را م ‌‬ ‫یکشــیدند و روزه م ‌‬ ‫از غــذا م ‌‬
‫ینمودند‪،‬‬ ‫یکردند و افطار م ‌‬ ‫هنگامی که دست برای غذا دراز م ‌‬
‫یفرمود‪ :‬این ماهی اســت کــه اهــل جــاهلیت آن را تعظیــم‬ ‫وم ‌‬
‫‪3‬‬
‫یکردند ‪.‬‬ ‫م ‌‬

‫‪ -‬به زاد المعاد‪ (2/64) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫یباشد ابتدای آن عراق و آخر آن از‬


‫‪ -‬خراسان سرزمینی وسیع م ‌‬ ‫‪2‬‬

‫جانب هند طخارستان‪ ،‬غزنه‪ ،‬سیستان و کرمان است که جزو آن‬


‫مترین شهرهای آن‬‫نیستند اما اطراف حدود آن می باشند‪ ،‬مه ‌‬
‫نیشابور‪ ،‬هرات‪ ،‬مرو‪ ،‬بلخ‪ ،‬طالقان‪ ،‬نسا‪ ،‬سرخس و ابیورد است‪ ،‬در‬
‫زمان حضرت عثمان فتح شد‪ .‬به معجم البلدان‪ (2/350) ،‬مراجعه‬
‫شود‪.‬‬
‫‪281‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یگوید اجماع بر عدالت راویــان ایــن روایــت وجــود‬ ‫در آخر م ‌‬


‫دارد‪.‬‬
‫بترین کــار اســت‪،‬‬ ‫روزه سپر آتش جهنــم اســت‪ ،‬انجــام خــو ‌‬
‫یباشد‪ ،‬البته نه بــه خــاطر فضــل روزة ایــن مــاه‪،‬‬ ‫عملی نیکو م ‌‬
‫گفت‪ :‬اگر گفته شود آیا این انجام کار خیر نیست؟‬
‫گفته شد کار خیــر آن اســت کــه از طــرف پیــامبر‪ ‬بیــان و‬
‫مشروع شده باشد‪ ،‬هر گاه دانستیم که آن کــار دروغ اســت از‬
‫یشود‪ ،‬و معلوم است که تعظیم ماه رجـب‬ ‫مشروعیت خارج م ‌‬
‫ضرر دارد و در زمان جاهلیت بــود‪ ،‬همچنــان کــه امیرالمــؤمنین‬
‫یداد‬ ‫یگرفتند دستور م ‌‬ ‫عمر بن خطاب‪ ‬کسانی را که روزه م ‌‬
‫هاشان را افطار کننـد و غـذا بخورنـد‪ ،‬و مفسـر و دانشـمند‬ ‫روز ‌‬
‫یدانست‪.‬‬ ‫قرآن ابن عباس روزة این ماه را مکروه م ‌‬
‫فقیه و دانشمند قیروان‪ ،‬دانشــمند و متخصــص فــروع زمــان‬
‫یگوید‪ :‬ابن عباس روزة تمام ماه رجب‬ ‫خود ابومحمد بن زید م ‌‬
‫یدانست‪ ،‬تا جاهــل فکــر نکنــد کــه روزة آن واجــب‬ ‫را مکروه م ‌‬
‫‪1‬‬
‫است‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬روزة مــاه رجــب بــه ســه صــورت زیــر‬ ‫طرطوشی م ‌‬
‫مکروه است‪:‬‬
‫‪ -1‬هــر زمــان مســلمانان در هــر ســال ایــن مـاه را بــه روزه‬
‫اختصاص دهند‪ ،‬مردم عوام و کســانی کــه نســبت بــه شــریعت‬
‫یکننــد کــه روزة آن مثــل روزه مــاه‬ ‫آگاهی ندارند چنین فکــر م ‌‬
‫رمضان واجب است‪.‬‬
‫‪ -2‬یا اینکه طوری تصور شود که این روزه سنتی ثابت است‬
‫و پیــامبر‪ ‬آن را بــه طــور ویــژه قــرار داده اســت و بســان‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫تهای رواتب م ‌‬ ‫سن ‌‬
‫ههــای دیگــر‬ ‫‪ -3‬تصور شود که روزه در ایــن مــاه از ســایر ما ‌‬
‫یباشــد‪ .‬مثــل روزة روز عاشــورا و یــا‬ ‫ثوابش بیشتر و زیادتر م ‌‬

‫‪ -‬به مصنف ابن ابی شیبه ‪ 102 /3‬مراجعه شود‪ .‬علمه البانی بعد از‬ ‫‪3‬‬

‫ذکر سند این روایت می گوید‪ :‬این سند صحیح است‪ ،‬به إرواء الغلیل‪،‬‬
‫حدیث شماره‪ 957 :‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬به کتاب الباعث‪ ،‬ص )‪ (49-48‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪282‬‬

‫مثل فضل نماز آخر شــب اســت‪ ،‬پــس از فضــایل اســت نــه از‬
‫تها و واجبات‪ ،‬و اگــر از فضــایل بــود حتمـا ً پیــامبر‪ ‬آن را‬ ‫سن ‌‬
‫یکرد‪ ،‬و یا حداقل در طــول عمــر خــود یــک دفعــه آن را‬ ‫بیان م ‌‬
‫یداد مثل روزة روز عاشورا و یا مثل انجام نماز زمانی‬ ‫انجام م ‌‬
‫یگذشت‪.‬‬ ‫که یک سوم شب م ‌‬
‫پس زمانی که پیامبر‪ ‬آن را انجام نداده‪ ،‬درست نیست که‬
‫آن را از فضایل قرار دهیم‪ ،‬و بــه اتفــاق علمــا نــه واجــب و نــه‬
‫یتــوانیم هیــچ صــورتی را بــر آن قــرار‬ ‫یباشــد‪ ،‬پــس نم ‌‬ ‫سنت م ‌‬
‫یباشد تا نزد عــوام‬ ‫دهیم‪ ،‬پس روزة آن و دوام بر آن مکروه م ‌‬
‫بعنوان واجب و یا سنت تلقی نشود‪ .‬و هر گاه شخصی دوست‬
‫داشت روزه بگیرد و زمینه فراهم بود بصورتی کـه واجـب و یـا‬
‫‪1‬‬
‫سنت محسوب نشود در این صورت اشکال ندارد‪.‬‬
‫آنچه از کلم علمای سلف صالح گذشت برای ما روشن کرد‬
‫که ماه رجب به روزه اختصاص نیافته‪ ،‬و اختصاص این مــاه بــه‬
‫روزه توسط اهل جاهلیت به خاطر تعظیــم آن اســت و تعظیــم‬
‫ماه رجب تشبه به اهــل جـاهلیت اســت و هــر کــس بــه قــوم و‬
‫یشــود‪ .‬تخصــیص‬ ‫ملتی تشابه پیدا کنــد از آن قــوم محســوب م ‌‬
‫ماه رجب به روزه بدعت اســت چــون پیــامبر‪ ‬بــه آن دســتور‬
‫نداده و آن را عمل ً انجام نداده است و خلفای راشدین‪ ،‬تــابعین‬
‫تهــایی کــه در‬ ‫هاند‪ ،‬و تمام روای ‌‬‫و سلف صالح آن را انجام نداد ‌‬
‫هاند به اتفاق جمهور علما همگــی موضــوع و‬ ‫مورد روزة آن آمد ‌‬
‫ســاختگی هســتند مگــر تعــداد کمــی از آنهــا کــه خیلــی ضــعیف‬
‫یباشند و برای استدلل صلحیت ندارند‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫از ابن عباس به طور صــحیح روایــت شــده کــه از روزة ایــن‬
‫‪2‬‬
‫یکرد تا به عید و جشن تبدیل نشود‪.‬‬ ‫ماه نهی م ‌‬
‫یفرماید‪ :‬هرگز پیامبر‪ ‬را ندیــده‬ ‫و همچنین در جای دیگر م ‌‬
‫هایم که روزة روزی و یا روزة مــاهی را بــر روز و‬ ‫و از او نشنید ‌‬
‫یا ماه دیگری برتری دهد به جز روز عاشورا و ماه رمضــان را‪،‬‬

‫‪ -‬به کتاب الحوادث و البدع‪ ،‬ص )‪ (131-130‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫یگوید‪:‬‬
‫‪ -‬عبدالرزاق در کتاب خود روایت کرده‪ (4/292) ،‬ابن حجر م ‌‬ ‫‪2‬‬

‫این سند صحیح است‪ ،‬به تبیین العجب‪ ،‬ص )‪ (35‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪283‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫پس بــرای اختصــاص روزة مــاه رجــب اصــل و اساســی وجــود‬


‫ندارد والله اعلم‪.‬‬
‫امــا تخصــیص مــاه رجــب بــرای انجــام عمــره‪ ،‬ابــن عمــر –‬
‫یکند کــه در مــاه رجــب‬ ‫یالله عنهما – از پیامبر‪ ‬روایت م ‌‬ ‫رض ‌‬
‫یالله عنهــا – آن را‬ ‫عمره انجام داده اند‪ ،‬عایشة صدیقه – رض ـ ‌‬
‫انکار و رد کرد در حالی که ابن عمر آن را شــنید ولــی ســکوت‬
‫‪1‬‬
‫کرد و هیچ دفاعی نکرد‪.‬‬
‫عمربن خطاب ‪ ‬و غیر او عمره را در ماه رجــب مســتحب‬
‫یدانستند‪ ،‬و عایشه و ابن عمــر هــم عمــره را در مــاه‬ ‫و نیکو م ‌‬
‫یدادند‪.‬‬‫رجب انجام م ‌‬
‫یکند که عمــره را در مــاه رجــب‬ ‫ابن سیرین از سلف نقل م ‌‬
‫بترین و بهــترین شــیوة حــج آن‬ ‫یدادنــد‪ ،‬در واقــع خــو ‌‬ ‫انجــام م ‌‬
‫است که حج تمتع در یــک ســفر و عمــره در ســفر دیگــر یعنــی‬
‫ههای حج صورت گیرد‪ ،‬کــه ایــن کــار‬ ‫بطور جداگانه و در غیر ما ‌‬
‫ه مثــل‬‫از اتمام حج و عمره بطــور جــداگانه رأی جمهــور صــحاب ‌‬
‫‪2‬‬
‫یباشد‪.‬‬‫عمر‪ ،‬عثمان‪ ،‬علی و غیر آنها م ‌‬
‫هالله – بر این مطلــب دللــت دارد کــه‬ ‫کلم ابن رجب – رحم ‌‬
‫عمره در ماه رجب مستحب است‪ ،‬و عمر فاروق ‪ ‬نیز عمره‬
‫را در ماه رجب انجام داده و مستحب دانسته است‪ ،‬عایشــه و‬
‫هاند‪ ،‬این قول‬ ‫یالله عنهما – نیز آن را انجام داد ‌‬ ‫ابن عمر – رض ‌‬
‫اول است‪.‬‬
‫یکنــد کــه‬‫بیهقی در سنن خود از ســعیدبن مســیب روایــت م ‌‬
‫‪3‬‬
‫یالحجه از روســتای جحفه‬ ‫یالله عنها – در آخر ذ ‌‬ ‫عایشه – رض ‌‬
‫یداد‪ ،‬و از مدینه در ماه رجب‬ ‫عمره را انجام م ‌‬

‫‪ -‬رواه البخاری‪ ،(2/199) ،‬کتاب عمره باب ‪ ،3‬صحیح مسلم‪ ،‬کتاب‬ ‫‪1‬‬

‫حج‪ ،‬حدیث شماره )‪(1255‬‬


‫‪ -‬به کتاب لطائف المعارف‪ ،‬ص )‪ (126-125‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -‬الجحفة روستای بزرگی و دارای منبر بود‪ ،‬در سر راه مدینه به مکه‬ ‫‪3‬‬

‫یباشد‪ ،‬میقات اهل مصر و شام است به شرطی که از راه مدینه‬ ‫م ‌‬


‫نیایند‪ ،‬نام آن مهیعه بود به خاطر سیل آن را جحفه نامیدند‪ ،‬که بعدا ً‬
‫خراب شد‪ ،‬به معجم البلدان‪ ،‬ص )‪ (2/111‬مراجعه شود‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪284‬‬

‫یداد واز ذوالحلیفه‪ 1‬لبیــک و تســبیح را‬ ‫عمــره را انجــام م ‌‬


‫یکرد‪.‬‬
‫شروع م ‌‬
‫قول دوم‪:‬‬
‫اختصاص ماه رجب برای انجام حــج عمــره اصــل و اساســی‬
‫یگوید‪ :‬آنچه از اهل مکه – خداونــد شــرف‬ ‫ندارد‪ ،‬ابن العطار م ‌‬
‫و بزرگی آنها را زیاد کند – به من رسیده این است که اکثر آنها‬
‫هاند‪ ،‬کـه هیـچ اصـل و‬ ‫به انجام عمره در ماه رجب عادات گرفت ‌‬
‫یدانم‪ ،‬بلکه در حدیثی از پیامبر‪ ‬آمــده‬ ‫اساسی را برای آن نم ‌‬
‫‪3 2‬‬
‫ة(‬
‫ل حجـ ً‬‫یفرماید‪) :‬عمرةٌ فی رمضان تعد ُ‬ ‫و ثابت است که م ‌‬
‫انجــام یــک عمــره در مــاه رمضــان مثــل انجــام یــک حــج تمتــع‬
‫یباشد و به اندازة آن اجر و ثواب دارد‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫یکنــد کــه علمــا‪،‬‬
‫شــیخ محمــدبن ابراهیــم آل الشــیخ بیــان م ‌‬
‫ههــای زیــاد مکــروه‬‫اختصــاص مــاه رجــب را بــرای انجــام عمر ‌‬
‫یدانند‪.4‬‬‫م ‌‬
‫یدهم – واللــه اعلــم – اختصــاص‬ ‫آنچه که من آن را ترجیح م ‌‬
‫ماه رجب برای انجام عمره اصل و اساسی نــدارد‪ ،‬چــون هیــچ‬
‫دلیل شرعی وجود ندارد‪ ،‬با اینکه ثابت شده کـه پیـامبر‪ ‬هیــچ‬
‫وقت در ماه رجب عمره را انجام نداده است‪.‬‬
‫اگر چنانچه برای تخصــیص مــاه رجــب بــرای عمــره فضــل و‬
‫یکــرد – و‬‫اجری بود حتمـا ً پیــامبر‪ ‬امــت خــود را راهنمــایی م ‌‬
‫خود ایشان هم بر آن حریص بود – همانطور کــه امــت خــود را‬

‫‪ -‬روستایی است که بین آن و مدینه شش یا هفت میل فاصله بوده‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫میقات اهل مدینه است‪ ،‬به معجم البلدان )‪ (296 -2/295‬مراجعه‬


‫شود‪ ،‬و این روایت را بیهقی در سنن خود‪ ،(4/344) ،‬کتاب حج با سند‬
‫حسن روایت نموده است‪ ،‬به تقریب التهذیب‪ (2/343) ،‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(3/603) ،‬حدیث‬ ‫‪2‬‬

‫شماره )‪ (1782‬و مسلم فی صحیحه‪ ،‬کتاب حج‪ ،‬حدیث شماره )‬


‫‪(1256‬‬
‫‪ -‬به مساجله ی عز بن عبدالسلم و ابن الصلح در باره ی صلة‬ ‫‪3‬‬

‫الرغائب ص‪ 56 :‬مراجعه شود‪.‬‬


‫‪ -‬به مجموع فتاوی شیخ محمد بن ابراهیم آل شیخ )‪ (131 /6‬مراجعه‬ ‫‪4‬‬

‫شود‪.‬‬
‫‪285‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫بــرای فضــل عمــره در مــاه رمضــان و امثــال آن ارشــاد کــرده‬


‫است‪ .‬اما آنچه که نقل شده که عمرابن الخطــاب عمــره را در‬
‫مــاه رجــب مســتحب دانســته اســت ســند صــحیح آن را پیــدا‬
‫هایم‪.‬‬
‫نکرد ‌‬
‫یکنــد کــه‬
‫و اما آنچه که ابن سیرین از علمای ســلف نقــل م ‌‬
‫یدادند‪ ،‬این کار دلیل بر اختصاص ماه رجــب‬ ‫آنها آن را انجام م ‌‬
‫یشود‪ ،‬چون هدف آنها – والله اعلم – اختصــاص‬ ‫برای عمره نم ‌‬
‫ماه رجب برای عمره نبوده اســت‪ ،‬بلکــه قصــد و هــدف آنهــا –‬
‫والله اعلم – انجام حـج دریـک سـفر و عمـره در سـفر دیگـری‬
‫بوده است‪ ،‬آن هم به خاطر رغبت و شــوق بــرای اتمــام حــج و‬
‫های است که به آن دســتور داده شــده انــد‪ ،‬همــانطور کــه‬ ‫عمر ‌‬
‫ابن رجب در میان ســخن خــود از نقــل ابــن ســیرین از علمــای‬
‫یدهد‪.‬‬‫یکند و توضیح م ‌‬ ‫سلف آن را بیان م ‌‬
‫یالله عنها – که عمره را‬ ‫و اما روایت بیهقی از عایشه – رض ‌‬
‫یداد‪ ،‬جواب این است که‪ :‬این بر‬ ‫یالحجه و رجب انجام م ‌‬ ‫در ذ ‌‬
‫یشود و کار اوست‪ ،‬و احتمال دارد این فعــل‬ ‫عایشه موقوف م ‌‬
‫یالله عنهــا – جمــع و تــوافقی باشــد میــان ســنت‬ ‫عایشه – رض ‌‬
‫ههای حرام همانطور که پیامبر‪ ‬آن را‬ ‫بودن انجام عمره در ما ‌‬
‫انجام داد و میان فضل انجام حج تمتع در یک سفر و عمــره در‬
‫سفر دیگر بطــور جــداگانه‪ ،‬اگــر در تخصــیص مــاه رجــب بــرای‬
‫عمره فضل و بزرگی وجود داشت و یا امتیــازی بــود عایشــه –‬
‫یکرد‪ ،‬فضل و خیــر در پیــروی از‬ ‫یالله عنها – آن را بیان م ‌‬ ‫رض ‌‬
‫پیامبر‪ ‬است که هیچ وقت در ماه رجب عمره را انجام نداده‬
‫یگوید‪ :‬درست نیست که عبــادات را‬ ‫اند والله اعلم‪ .‬ابوشامه م ‌‬
‫نهایی اختصاص دهیم که شریعت آنها را تعیین‬ ‫به اوقات و زما ‌‬
‫نهــا‬‫نکرده است‪ ،‬بلکه تمام کارهــای خیــر و نیکــو در تمــام زما ‌‬
‫هاند‪ ،‬بعضی بر بعض دیگری برتری ندارند‪ ،‬مگــر‬ ‫اجازه داده شد ‌‬
‫اینکه شریعت آن را برتری داده باشــد و یــا آن را بــه نــوعی از‬
‫عبادت اختصاص داده باشد‪ ،‬اگر چنین بود فقــط آن عبــادت بــا‬
‫یکنـد نــه غیــر آن‪ ،‬مثـل روزة روز‬ ‫آن فضیلت اختصـاص پیـدا م ‌‬
‫عرفه و عاشورا‪ ،‬و نماز وســط شــب‪ ،‬عمــره در رمضــان‪ .‬و از‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪286‬‬

‫نهایی که شریعت اعمال خیــر را در آنهـا برتــری و تفضــیل‬ ‫زما ‌‬


‫یالحجه‪ ،‬لیلة القدر که از هــزار‬‫داده است مثل‪ :‬ده روزه اول ذ ‌‬
‫ماه بهتر است‪ ،‬هر عملی در آن شــب از عمــل و کــار در هــزار‬
‫ماه بهــتر اســت کــه در آن لیلــة القــدر وجــود نــدارد‪ ،‬و خلصــه‬
‫مکلفیــن مقــام و اجــازة تخصـیص را ندارنــد بلکـه ایـن مقـام و‬
‫یباشد‪ .1‬واللــه‬ ‫اجازه مخصوص شارع – خدا و رسول‪ ‬او – م ‌‬
‫اعلم‪.‬‬

‫‪ -‬به الباعث‪ ،‬ص‪ 48 :‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫‪287‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫بحث چهارم‬
‫بدعت بودن صلة الرغائب‬
‫تهایی است که در ماه رجب پیــدا شــده‬ ‫نماز رغائب از بدع ‌‬
‫است‪ ،‬که در اولین شب جمعة مــاه رجــب بیــن نمــاز مغــرب و‬
‫جشنبه قبــل از ایــن جمعــه را‬ ‫یگیرد‪ ،‬که روز پن ‌‬
‫عشاء صورت م ‌‬
‫یگیرند‪.‬‬
‫روزه م ‌‬
‫ریشة آن حدیثی موضوع و ساختگی است که از زبان پیامبر‬
‫هاند‪ ،‬صفت و اجر و ثواب این نمــاز بــه صــورت‬ ‫‪ ‬درست کرد ‌‬
‫زیر وارد شده است‪:‬‬
‫اوصاف آن‬
‫انس بن مالــک از پیــامبر‪ ‬روایــت کــرده اســت کــه ایشــان‬
‫فرمود‪» :‬رجــب شــهر اللــه‪ ،‬وشــعبان شــهری‪ ،‬ورمضــان شــهر‬
‫أمتی ‪ ،...‬وما من أحد یصــوم یــوم الخمیــس‪ ،‬أول خمیــس فــی‬
‫رجب‪ ،‬ثم یصلی فیما بین العشاء والعتمة‪ ،‬یعنــی لیلــة الجمعــة‪،‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬‫ثنتی عشرة رکعة‪ ،‬یقرأ فی کل رکعة فاتحة الکتاب مرة‪ ،‬و﴿ ‪‬‬
‫ت‬‫‪) ﴾‬القـدر‪ (1:‬ثلث مـرا ٍ‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬
‫و ﴿‪) ﴾  ‬الخلص‪ (1 :‬اثنــــتی عشــــرة مــــرة‪،‬‬
‫ی‬
‫یفصل بین کل رکعتین بتسلیمة‪ ،‬فإذا فرغ من صلته صلی عل ّ‬
‫سبعین مرة‪ ،‬ثم یقول‪ :‬اللهــم صــلی علــی محمــد النــبی المــی‬
‫وعلی آله‪ ،‬ثم یسجد فیقــول فــی ســجوده‪ :‬ســبوح قــدوس رب‬
‫الملئکة والروح سبعین مرة‪ ،‬ثم یرفع رأسه فیقــول‪ :‬رب اغفــر‬
‫لی وارحم وتجاوز عما تعلم‪ ،‬إنک أنت العزیــز العظــم‪ ،‬ســبعین‬
‫مرة‪ ،‬ثم یسجد الثانیة فیقول مثل ما قال فی الســجدة الولــی‪،‬‬
‫ثم سأل الله تعالی حــاجته فإنهــا تقضــی‪ .‬قــال رسـ ‌‬
‫ـول اللــه‪:‬‬
‫والذی نفسی بیده مــا مــن عبــد ولأمــة صــلی هــذه الصــلة‪ ،‬إل‬
‫غفرالله تعالی له جمیع ذنوبه‪ ،‬وإن کان مثل زبــد البحــر‪ ،‬وعــدد‬
‫ورق الشجار‪ ،‬وشفع یوم القیامة سبع مأئة من أهل بیتــه‪ ،‬فــإذا‬
‫کان فی أول لیلة فی قبره‪ ،‬جاء بواب هذه الصلة فیجیبه بوجه‬
‫ت من کــل‬ ‫ن ذلق‪ ،‬فیقول له‪ :‬حبیبی أبشر فقد نجو َ‬ ‫طلق‪ ،‬ولسا ٍ‬
‫ً‬
‫ة‪ ،‬فیقول‪ :‬من أنت فوالله ما رأیت وجها أحسن من وجهک‪،‬‬ ‫شد ٍ‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪288‬‬

‫ت رائحة أطیــب مــن‬ ‫ولسمعت کلما ً أحلی من کلمک‪ ،‬ولشمم ُ‬


‫رائحتک‪ ،‬فیقول له‪ :‬یا حبیبی أنا ثواب الصلة الــتی صــلیتها فــی‬
‫لیلــة کــذا فــی شــهر کــذا جئت اللیلــة لقضــی حقــک‪ ،‬وأونــس‬
‫وحدتک‪ ،‬وأرفع عنک وحشتک‪ ،‬فإذا نفخ فی الصور أظللــت فــی‬
‫عرصة القیامة علی رأسک‪ ،‬وأبشر فلن تعدم الخیر من مــولک‬
‫‪1‬‬
‫أبدا ً«‪.‬‬
‫ماه رجب ماه خداست‪ ،‬ماه شــعبان مــاه مــن )پیــامبر‪ ،(‬و‬
‫جشنبه روزه‬ ‫یباشد‪ .‬هر کس روز پن ‌‬ ‫ماه رمضان ماه امت من م ‌‬
‫جشـنبة مـاه رجـب‪ ،‬سـپس بیـن مغـرب و‬ ‫بگیرد‪ ،‬یعنی اولیـن پن ‌‬
‫عشاء یعنــی شــب جمعــه‪ ،‬دوازده رکعــت نمــاز بخوانــد‪ ،‬در هــر‬
‫رکعت سورة فاتحه را یک مرتبه و سورة قــدر را ســه مرتبــه و‬
‫سورة توحید )قل هوالله احد( را دوازده مرتبــه بخوانــد‪ ،‬و ایــن‬
‫دوازده رکعت را به صورت مذکور دو رکعت دو رکعت بخوانــد‪،‬‬
‫بعــد از اتمــام نمــاز هفتــاد مرتبــه بــر مــن )پیــامبر‪ (‬صــلوات‬
‫بفرستد و بگوید‪» :‬اللهم صل علی محمــد النــبی المــی وعلــی‬
‫هاش هفتــاد مرتبــه بگویــد‪:‬‬ ‫آله«‪ ،‬سپس سجده برود و در ســجد ‌‬
‫»سبوح قدوس رب الملئکة والــروح«‪ ،‬ســپس ســرش را بلنــد‬
‫کند و هفتاد مرتبه بگوید‪» :‬رب اغفــر لــی وارحــم وتجــاوز عمــا‬
‫تعلم إنک أنت العزیز العظــم«‪ ،‬ســپس ســجدة دوم را بــرود و‬
‫مثل سجدة اول آن را تکــرار نمایــد‪ ،‬بعــد از آن نیــاز خــود را از‬
‫یشود‪ ،‬پیامبر‪ ‬فرمود‪ :‬قسم به‬ ‫خدا بخواهد آن نیاز برآورده م ‌‬
‫آن کسی که جان من در دست اوســت هــر کــس از زن و مــرد‬
‫یبخشد با اینکــه‬ ‫این نماز را بخواند خداوند تمام گناهان او را م ‌‬
‫گناهانش زیاد و به اندازة کف دریــا و بــه انــدازة بــرگ درختــان‬
‫باشـــد‪ ،‬و در روز قیـــامت بـــرای هفتصـــد نفـــر از خـــانواده و‬

‫یگوید‪ :‬این‬‫‪ -‬رواه ابن الجوزی فی الموضوعات‪ (126-2/124) ،‬و م ‌‬ ‫‪1‬‬

‫حدیث بر پیامبر‪ ‬بسته شده است و ابن جهیم )از راویان این حدیث(‬
‫متهم به کذب است‪ ،‬شوکانی در الفوائد المجموعه‪ ،‬ص )‪ (47‬آن را‬
‫یگوید‪ :‬موضوع است‪ ،‬مردان آن مجهول هستند‪،‬‬ ‫آورده و م ‌‬
‫یگوید‪ :‬به اتفاق موضوع است‪.‬‬
‫فیروزآبادی در المختصر م ‌‬
‫‪289‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫مرد در اولیــن‬ ‫یکند‪ ،‬و زمانی که این فرد ُ‬ ‫هاش شفاعت م ‌‬ ‫طایف ‌‬
‫های‬ ‫یآید و با چهر ‌‬‫شب قبرش ثواب و پاداش این نماز نزد او م ‌‬
‫یگوید‪ :‬دوست من‪ ،‬مژده و بشارت‬ ‫شاد و زبانی فصیح به او م ‌‬
‫یگوید‪ :‬شما کیستی؟ بــه‬ ‫یها نجات یافتی‪ ،‬م ‌‬ ‫بده از تمام ناراحت ‌‬
‫هام‪ ،‬کلمــی را‬ ‫های زیباتر از چهرة شــما را ندیــد ‌‬ ‫خدا قسم چهر ‌‬
‫شتر از بــوی شــما‬ ‫هام و بویی خو ‌‬ ‫نتر از کلم شما نشنید ‌‬ ‫شیری ‌‬
‫یگوید‪ :‬ای حبیب من‪ ،‬من ثــواب‬ ‫هام‪ ،‬به او م ‌‬ ‫را استشمام نکرد ‌‬
‫و پاداش نمازی هستم که در فلن شب در فلن مــاه خوانــدی‪،‬‬
‫هام تا حق شما را ادا کنم و شما را از تنهایی نجات‬ ‫امشب آمد ‌‬
‫دهم‪ ،‬و وحشت و ترس شما را از بین ببرم‪ ،‬هرگاه قیامت آمــد‬
‫و نفخ در صور دمیده شد در عرصة قیامت بر ســر شــما ســایه‬
‫یافکنم‪ ،‬و مژده بده که از جانب مولیت هرگز خیــر و برکــت‬ ‫م ‌‬
‫تمام نخواهد شد‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬در بــدعتش بسـیار غلــو و افــراط کـرده‬ ‫ابن جوزی م ‌‬
‫یخوانــد بایــد روزه دار‬ ‫است‪ ،‬چون آن فــرد کــه ایــن نمــاز را م ‌‬
‫باشــد‪ ،‬و شــاید روز بســیار گرمــی باشــد‪ ،‬اگــر روزه گرفــت و‬
‫نتوانست چیزی بخورد تا نماز مغرب را بخواند‪ ،‬سپس آن نمــاز‬
‫ههای طــولنی را‬ ‫را بخوانــد و ایــن تســبیحات طــولنی و ســجد ‌‬
‫یشــود‪ ،‬و مــن بــرای مـاه رمضــان و‬ ‫انجام دهد‪ ،‬بسیار اذیــت م ‌‬
‫یورزم که چگونه ایــن‬ ‫یخورم و رشک م ‌‬ ‫نماز تراویح حسرت م ‌‬
‫نماز )رغائب( برای آن مزادحم شده است؟! حتی عوام الناس‬
‫یداننــد! و کســانی‬ ‫متــر م ‌‬ ‫گتــر و مه ‌‬‫آن را از نمــاز تراویــح بزر ‌‬
‫یشوند ولی برای ایــن‬ ‫هستند که در نمازهای جماعت حاضر نم ‌‬
‫‪1‬‬
‫یکنند‪.‬‬‫نماز حضور پیدا م ‌‬
‫غزالی بعد از اینکه این حدیث انس را در مــورد صــفت نمــاز‬
‫ینامـد‪) :‬ایـن نمـاز‬ ‫یکنــد و آن را نمــاز رجــب م ‌‬ ‫رغـائب بیــان م ‌‬
‫هایم ـ نماز رجــب و‬ ‫مستحب است!! و در این بخش آن را آورد ‌‬
‫یشود ـ‬ ‫ل تکرار م ‌‬ ‫شعبان از جمله رواتبی است که با تکرار سا ‌‬
‫یرسند‪ ،‬چــون ایــن نمــاز‬ ‫با اینکه به مرتبة تراویح و نماز عید نم ‌‬
‫هانــد‪ ،‬ولــی مــن تمــام اهــل‬ ‫)رغائب( را افراد آحــاد روایــت کرد ‌‬
‫‪ -‬به کتاب الموضوعات ابن جوزی‪ (126-2/125) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪290‬‬

‫یکردنــد و‬
‫هام کـه خیلــی خــوب از آن مــواظبت م ‌‬ ‫قدس را دیــد ‌‬
‫یدادنــد‬
‫یدادند‪ ،‬و اجازة تــرک آن را نم ‌‬ ‫هرگز آن را از دست نم ‌‬
‫‪1‬‬
‫پس دوست داشتم آن را بیان کنم و بنویسم!!‬
‫نمــاز رغــائب اولیــن بــار بعــد از ســال ‪ 480‬هجــری در بیــت‬
‫المقدس پیدا شد که قبل از آن هیچ کس آن را نخوانده بود‪ .‬از‬
‫پیامبر‪ ‬و هیچ یک از صــحاب ‌‬
‫ه و یــا تــابعین و ســلف صــالح وارد‬
‫‪2‬‬
‫نشده است که آن را انجام داده باشند‪.‬‬

‫حکم صلة الرغائب ‪:‬‬


‫هیــچ شــکی در بــدعت بــودن نمــاز رغــائب وجــود نــدارد‪ ،‬بــه‬
‫نهای اخیر پیدا شده و صــحابه و تــابعین و‬ ‫خصوص اینکه در قر ‌‬
‫هانــد‬
‫مالله – آن را انجام نداد ‌‬ ‫اتباع تابعین و سلف صالح – رحمه ‌‬
‫در حالی که بــرای انجــام کــار خیــر از کســانی کــه بعــد از آنهــا‬
‫لتر بودند‪ ،‬و میــان عزبــن عبدالســلم و‬ ‫صتر و فعا ‌‬‫هاند حری ‌‬‫آمد ‌‬
‫ابن الصلح مباحثه و مناقشــة علمــی خــوبی وجــود دارد کــه در‬
‫ینمایــد‪ .‬امــام عزبــن‬ ‫لبلی آن به بدعت بودن این نماز تأکید م ‌‬
‫یکند که صلة الرغائب بــه دروغ بــه‬ ‫عبدالسلم قاطعانه بیان م ‌‬
‫پیامبر‪ ‬نسبت داده شده است‪ ،‬و مخــالف شــریعت اســت‪ ،‬از‬
‫چنــد جهــت علمــا و از چنــد جهــت عــالم و جاهــل را شــامل‬
‫یشــود‪ .‬امــا آنچــه شــامل علمــا و بــه آنهــا اختصــاص دارد دو‬ ‫م ‌‬
‫قسمت است‪:‬‬
‫‪ -1‬اگر عــالمی ایــن نمــاز را انجــام دهــد عمــوم مــردم فکــر‬
‫یباشــد‪ ،‬بــا زبــان‬‫تهای پیــامبر‪ ‬م ‌‬ ‫یکنند که این نماز از ســن ‌‬ ‫م ‌‬
‫یگیرد بر پیامبر‪ ‬دروغی‬ ‫حال که جای گفتن و بیان کردن را م ‌‬
‫را ساخته و نسبت داده است‪.‬‬
‫یشود که عموم مردم‬ ‫‪ -2‬اگر عالم آن را انجام دهد باعث م ‌‬
‫تهای‬ ‫برای پیامبر‪ ‬دروغ بسازند و بگویند‪ :‬ایــن ســنتی از ســن ‌‬
‫پیامبر‪ ‬است‪ ،‬و معلوم است که درســت نیســت بــاعث دروغ‬
‫بستن برای پیامبر‪ ‬شویم‪.‬‬
‫‪ -‬به کتاب احیاء علوم الدین‪ ،‬ص )‪ (203-1/202‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به کتاب الحوادث و البدع‪ ،‬للطرطوشی‪ ،‬ص )‪ (122‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬


‫‪291‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یشود از چند جهت است‪:‬‬


‫اما آنچه شامل عالم و جاهل م ‌‬

‫صورت اول‪:‬‬
‫انجــام و عمــل نمــودن بــه بــدعت‪ ،‬متبــدعین و بانیــان آن را‬
‫تهای خود را بیشتر نماینــد‪ ،‬کــه‬ ‫یکند که افترا و بدع ‌‬‫تشویق م ‌‬
‫تشــویق و کمــک بــرای کارهــای باطــل و نادرســت در شــریعت‬
‫یباشد‪ ،‬بلکه باید با آنها مقــابله و مبــارزه کــرد‪،‬‬‫اسلم ممنوع م ‌‬
‫چــون مبــارزه و مقــابله بــا منکــرات در شــریعت اســلم از‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫یترین چیزها م ‌‬ ‫بترین و عال ‌‬
‫خو ‌‬
‫صورت دوم‪:‬‬
‫این نوع نماز خواندن با سکون در نماز یعنی عدم حرکات در‬
‫آن مخالفت دارد‪ ،‬از این جهت که برای سورة اخلص و ســورة‬
‫قدر عددی را تعیین کرده است‪ ،‬و معلــوم اســت کــه شــمارش‬
‫آنها جز با حرکات بعضی از اعضا ممکن نخواهد شد‪.‬‬

‫صورت سوم‪:‬‬
‫ت خشوع و خضوع و حضور قلب در نماز‬ ‫این نوع نماز با سن ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬و قلــب در آن بــرای خــدا فــارغ نیســت‪ ،‬و‬ ‫در تضــاد م ‌‬
‫یتواند جلل و کبریــاء و عظمــت خداونــد را احســاس کنــد و‬ ‫نم ‌‬
‫یتواند معانی قرائت و ذکرهای آن را درک کند و در‬ ‫همچنین نم ‌‬
‫هها را در قلــب‬ ‫آنها تفکــر نمایــد‪ ،‬چــون زمــانی کــه تعــداد ســور ‌‬
‫یشود‪ ،‬و به چیزی که مشــروع‬ ‫شمارش کند از خداوند غافل م ‌‬
‫یشود‪ ،‬التفات )گرداندن( صــورت در نمــاز از‬ ‫نیست مشغول م ‌‬
‫یتوجهی به خداوند بــا قلــب کــه‬ ‫نگاه شرعی بد است‪ ،‬پس با ب ‌‬
‫جای عظمت و جلل خداوند است چگونه خواهد بود ؟‬

‫صورت چهارم‪:‬‬
‫تهای نوافل در تضاد است‪ ،‬سنت این است که انجــام‬ ‫با سن ‌‬
‫ســنت در خــانه صــورت گیــرد و فضــیلت بیشــتری دارد‪ ،‬تــا در‬
‫مساجد‪ ،‬مگــر شــریعت آن را مســتثنی کــرده باشــد مثــل نمــاز‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪292‬‬

‫باران‪ ،‬و کسوف‪ ،‬قال‪» :‬صلة الرجــل فــی بیتــه أفضــل مــن‬
‫‪1‬‬
‫صلته فی المسجد إل المکتوبة«‪.‬‬
‫هاش از نمــازش در مســجد فضــیلت‬ ‫نمــاز انســان در خــان ‌‬
‫بیشتری دارد مگر نمازهای فرض‪.‬‬

‫صورت پنجم‪:‬‬
‫تها بصورت انفــرادی در تضــاد اســت‪،‬‬
‫این نماز با انجام سن ‌‬
‫اصل در انجام نوافل انفراد است‪ ،‬مگر سنتی کــه شــریعت آن‬
‫را استثنا کرده باشد‪.‬‬

‫صورت ششم‪:‬‬
‫با تعجیــل در افطــار تضــاد دارد‪ ،‬چــون پیــامبر‪ ‬م ‌‬
‫یفرمایــد‪:‬‬
‫‪2‬‬
‫»لیزال الناس بخیر ما عجلوا الفطر«‪.‬‬
‫پیوسته مردم با خیر و برکت همراه هستند به شرطی که در‬
‫افطار عجله نمایند‪.‬‬

‫صورت هفتم‪:‬‬
‫این نماز با سنت خالی شدن قلب قبل از وارد شدن به نماز‬
‫یکنــد در حــالی کــه‬
‫یباشد‪ ،‬شخص نماز را شــروع م ‌‬‫در تضاد م ‌‬
‫یالخصوص در روزهــای بســیار گــرم‪،‬‬ ‫تشنه و گرسنه است‪ ،‬عل ‌‬
‫در صــورت وجــود مشــاغلی کــه انســان را از نمــاز مشــغول‬
‫یسازد و امکان از میان بردن آنها وجود دارد درســت نیســت‬ ‫م ‌‬
‫وارد آن نماز شد‪.‬‬
‫صورت هشتم‪:‬‬
‫آن دو سجدة آن مکروه هستند‪ ،‬در شریعت وجود نــدارد کــه‬
‫با یک سجدة منفرد که هیچ دلیل و سببی ندارد قصد تقــرب بــه‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(2/214) ،‬کتاب‬ ‫‪1‬‬

‫الذان‪ ،‬حدیث )‪ (731‬به لفظ‪» :‬فإن أفضل الصلة صلة المرء فی بیته‬
‫إل المکتوبة« و مسلم‪ ،‬حدیث‪ (781) :‬کتاب صلة المسافرین‪.‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(4/198) ،‬کتاب‬ ‫‪2‬‬

‫الصوم‪ ،‬حدیث )‪ (1957‬و مسلم‪ ،‬حدیث )‪.(1098‬‬


‫‪293‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫خدا کرد‪ ،‬تقرب به خــدا اســباب و شــرایط و اوقــات و ارکــانی‬


‫دارد که بدون آنها جایز نخواهد شد‪ ،‬همچنان که بدون اسباب و‬
‫شــرایط و وقــت معیــن وقــوف در عرفــه و مزدلفــه و رجــم‬
‫شیطان و سعی بین صـفا و مـروه صـحیح نخواهـد بـود‪ ،‬همیـن‬
‫طور است با یک سجدة تنها بدون سبب تقــرب بــه ســوی خــدا‬
‫ممکن نخواهــد شــد‪ ،‬مگــر اینکــه ســبب و دلیلــی وجــود داشــته‬
‫باشد‪ ،‬به همین صورت است که با نماز و روزه در هــر وقــت و‬
‫یگیرد‪ ،‬خیلی اوقات جــاهلن و نادانــان‬ ‫زمانی تقرب صورت نم ‌‬
‫یکنند که باعث دوری‬ ‫به ظن خود بسوی خدا به چیزی تقرب م ‌‬
‫یشود ولی متأسفانه از آن آگاه نیستند‪.‬‬ ‫آنها از خداوند م ‌‬

‫صورت نهم‪:‬‬
‫اگر آن دو سجده مشروع و صحیح هم بودند‪ ،‬به علــت عــدم‬
‫یباشــند‪ ،‬چــون‬
‫خشــوع و خضــوع در آنهــا بــا ســنت در تضــاد م ‌‬
‫شــخص بــا ظــاهر و بــاطن مشــغول شــمارش عــدد تســبیحات‬
‫یباشد‪.‬‬‫م ‌‬

‫صورت دهم‬
‫یفرماید‪» :‬لتختصـوا لیلـة الجمعـة بقیـام مـن بیـن‬ ‫پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫اللیالی‪ ،‬ولتختصوا یوم الجمعة بصیام من بین الیام‪ ،‬إل أن تکــون‬
‫‪1‬‬
‫فی صوم یصومه أحدکم«‪.‬‬
‫بهای دیگــر بــه قیــام و عبــادت‬
‫شــب جمعــه را از میــان ش ـ ‌‬
‫اختصاص ندهید و همچنین روز جمعه را از میان روزها به روزه‬
‫اختصاص ندهید‪ ،‬مگر اینکه کسی از شما مجبور و واجب باشــد‬
‫آن روز را روزه بگیرد‪.‬‬

‫صورت یازدهم‬
‫با آنچــه کــه پیـامبر‪ ‬در اذکـار ســجود انتخــاب کــرده اســت‬
‫مخالفت دارد‪ ،‬آن زمان که ایـن آیـه نـازل شـد‪﴿ :‬‬

‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (6/444) ،‬و رواه مسلم فی صحیحه‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(2/801‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره )‪(148-1144‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪294‬‬

‫‪ ﴾   ‬فرمــود‪» :‬اجعلوهــا فــی‬


‫سجودکم«‪ 1‬آن را در سجد‌ههایتان بخوانید‪ .‬و »سبوح قدوس«‬
‫با اینکه صحیح است از پیامبر‪ ‬روایت شــده اســت امــا بــدون‬
‫»ســبحان ربــی العلــی« وارد نشــده اســت‪ ،‬و آن را بعنــوان‬
‫وظیفه و تکلیف بر امتش قرار نداده است‪ ،‬و روشن است کــه‬
‫های را برای مردم‬ ‫یتواند وظیف ‌‬ ‫کسی جز خدا و رسول‪ ‬او نم ‌‬
‫تعیین نماید‪ ،‬و در ذکر »سبحان ربی العلــی« ثنــاء و ســپاس و‬
‫حمدی وجود دارد که در »سبوح قدوس« ‪ 2‬نیست‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬آنچه بر بــدعت بــودن ایــن‬ ‫سپس عزبن عبدالسلم م ‌‬
‫یباشــند و‬ ‫نماز دللت دارد این است که علما که بزرگان دین م ‌‬
‫هی مســلمین از جملــه صــحابه و تــابعین و اتبــاع‬ ‫همچنیــن ائم ‌‬
‫هاند و بر‬ ‫بهایی نوشت ‌‬ ‫تابعین و غیر آنها که در مورد شریعت کتا ‌‬
‫هانــد از‬ ‫تها بــرای مــردم خیلــی حریــص بود ‌‬ ‫تعلیم فرائض و سن ‌‬
‫بهــای خــود‬ ‫هیچ یک از آنها این نماز نقل نشــده و آن را در کتا ‌‬
‫هانــد‪ ،‬و عادت ـا ً‬ ‫هاند‪ ،‬و یا در مجالس خود آن را بیــان نکرد ‌‬ ‫نیاورد ‌‬
‫محال است چنین سنتی وجود داشته باشد و این بزرگــان دیــن‬
‫از آن خبر نداشته باشند در حالی کــه الگــو و قــدوة مســلمانان‬
‫تها‪ ،‬حلل و حرام به‬ ‫هستند و برای تمام احکام از فرائض‪ ،‬سن ‌‬
‫هاللــه – بــه‬ ‫یشــود‪ ،‬و چــون ســلطان کامــل – رحم ‌‬ ‫آنها رجوع م ‌‬
‫یباشــد آن‬ ‫یقین دانست این نماز بدعت و افترا بــر پیــامبر‪ ‬م ‌‬
‫را در کشــور مصــر باطــل اعلم کــرد و آن را برداشــت‪ ،‬پــس‬
‫سعادت و رستگاری برای کســی کــه امــور مســلمین در دســت‬
‫تها‬ ‫تها و زنــده نمــودن ســن ‌‬ ‫اوست و برای از بیــن بــردن بــدع ‌‬
‫یکند‪.‬‬
‫تلش م ‌‬

‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (6/444) ،‬و ابوداود فی سننه‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(1/542‬حدیث )‪ (869‬و ابن ماجه فی سننه‪ ،‬حدیث )‪ ،(887‬و صحیح‬


‫ابن حبان‪ .‬به موارد الظمآن حدیث شماره‪ ،505 :‬و مستدرک حاکم ‪/2‬‬
‫‪ 478 -477‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬به کتاب المساجله‪ ،‬ص )‪ (9-5‬و الباعث‪ ،‬ص )‪ (57-52‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫‪295‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫و برای هیچ کس جایز نیست که به ایــن روایــت از پیــامبر ‪‬‬


‫یفرمایـد‪» :‬الصـلة خیـر موضـوع«‪ 1‬منظـور‬ ‫استدلل کند که م ‌‬
‫نمازی است که به هیچ وجه با شریعت در تضــاد نباشــد‪ ،‬و ایــن‬
‫تهای مختلف مذکور با شــریعت در تضــاد اســت‪،‬‬ ‫نماز به صور ‌‬
‫پس چه خیری در مخــالفت بــا شــریعت وجــود دارد؟ بــه همیــن‬
‫یفرماید‪» :‬شر المور محدثاتها‪ ،‬وکــل محدثــة‬ ‫خاطر پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫‪2‬‬
‫بدعة‪ ،‬وکل بدعة ضللة« خداوند همــة مــا را بــرای اطــاعت و‬
‫دوری از گمراهی و ابتداع توفیق دهد‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬بــه مــن خــبر رســیده کــه دو نفــر‬ ‫عزبن عبدالسلم م ‌‬
‫)ابن صلح و یک نفر دیگر( مجتهد که در واقع از آن خیلــی دور‬
‫هاند‪ ،‬و به خوب‬ ‫هستند! برای اثبات این نماز سعی و تلش کرد ‌‬
‫هانــد‪ ،‬کــه بــدون شــک ایــن کلم آنهــا فاســد و خطــا‬ ‫آن فتوا داد ‌‬
‫یباشد‪ ،‬اگر این فتوا از آنها صادر شده باشد و روایت صــحیح‬ ‫م ‌‬
‫هاند در حالی که به منهیات‬ ‫باشد آنها این نماز را با مردم خواند ‌‬
‫هاند اگــر از آن نهــی کننــد بــه آنهــا‬
‫هاند اما ترســید ‌‬‫آن جاهل بود ‌‬
‫یشود‪ :‬چـرا آن را خواندیـد و اقـامه نمودیــد؟ تبعیـت از‬ ‫گفته م ‌‬
‫هوا و هوس آنها را وادار کرده که چیــزی را کــه شــریعت آن را‬
‫یداند‪ ،‬نیکو و پسندیده اعلم کنند‪ ،‬تــا هــوا و‬ ‫نیکو و پسندیده نم ‌‬
‫هوس خود را بر حق پیروز گردانند‪ ،‬اگر آنها به حــق برگردنــد و‬
‫سشان ترجیح دهند‪ ،‬و به آنچه کــه صــواب و‬ ‫آن را بر هوا و هو ‌‬
‫حق است فتوا دهند‪ ،‬از فرورفتن در باطل بهتر است‪:‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)نساء‪(66 :‬‬ ‫‪ ‬‬

‫‪ -‬سیوطی در جامع الصغیر آن را بیان کرده است‪ ،(2/120) ،‬حدیث‬ ‫‪1‬‬

‫شماره )‪ ،(5181‬و اشاره کره که طبرانی آن را در الوسط روایت‬


‫نموده و این روایت ضعیف می باشد‪.‬‬
‫‪ -‬واه ابن ماجه في سننه مرفوعا ً إلى النبي صلى الله عليه وسلم )‪(1/18‬‬ ‫‪2‬‬

‫المقدمة‪ .‬وفي سنده عبيده بن ميمون الدني‪ ،‬قال ابن حجر‪ :‬مستور‪ .‬تقريب التهذيب‬
‫)‪(1/545‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪296‬‬

‫یدادنــد بــرای‬
‫یشــد انجــام م ‌‬
‫»و اگر اندرزهایی را که به آنان داده م ‌‬
‫یکرد«‪.‬‬ ‫آنان بهتر بود و )ایمان( ایشان را پا برجاتر م ‌‬
‫خیلی جای تعجب است برای کسی که ادعا دارد جــزو علمــا‬
‫یدهــد کــه ایــن نمــاز بــر پیــامبر‪ ‬موضــوع و‬ ‫اســت و فتــوا م ‌‬
‫ساختگی است‪ ،‬ســپس مــوافقت خــود را بــا درســت بــودن آن‬
‫ینماید‪ ،‬آیا این کار کمک به کسانی نیست که بر پیــامبر‬ ‫اعلم م ‌‬
‫یکنند؟ هر کس از هــوا و هــوس‬ ‫غها و افتراها درست م ‌‬ ‫‪ ‬درو ‌‬
‫پیروی کند از راه خدا منحرف خواهد شــد‪ ،‬همچنــان کــه قــرآن‬
‫یکند‪.‬‬
‫این مطلب را خیلی صریح و قاطعانه بیان م ‌‬
‫هانــد در حــالی کــه علمــای‬ ‫سپس به صحیح بودن آن فتوا داد ‌‬
‫شافعی‪ ‬در صحیح بودن چنین نمازی اختلف نظر دارنــد‪ ،‬هــر‬
‫کــس نیــت نمــازی را بیــاورد و در نیــت خــود آن را بــه صــفتی‬
‫توصیف کند‪ ،‬سپس آن صــفت بــا نمــاز مخــالفت پیــدا کــرد آیــا‬
‫یشــود؟ یــا نفــل و ســنت بــرای او‬ ‫نمازش در اســاس باطــل م ‌‬
‫یگــردد؟ در آن اختلف مشــهوری اســت کــه در‬ ‫محســوب م ‌‬
‫‪1‬‬
‫بها بیان شده است ‪ .‬این نماز با این روش‪ ،‬هــر کســی آن‬ ‫کتا ‌‬
‫تهای رواتــب و مؤکــد‬ ‫را انجام دهد و معتقــد باشــد کــه از ســن ‌‬
‫یباشد کمترین مراتب آن ایـن اسـت کـه در آن اختلف نظـر‬ ‫م ‌‬
‫‪2‬‬
‫وجود دارد‪ ،‬والحمدلله رب العالمین‪.‬‬
‫ً‬
‫ابن صلح کلم عزبن عبدالسلم را که قبل بیان شد رد کرده‬
‫تهای منکـر ملحـق‬ ‫یگوید که صلة الرغائب به بـدع ‌‬ ‫است‪ ،‬و م ‌‬
‫هایــد – خداونــد مــن و شــما را‬ ‫یگویــد‪ :‬ســؤال کرد ‌‬‫یشود‪ ،‬م ‌‬ ‫نم ‌‬
‫هدایت دهد – از تعطیل و برداشتن صلة الرغائب و منع مــردم‬
‫هانــد‪ ،‬و‬
‫از آن که در این شــب مبـارک بــه انجــام آن عـادت کرد ‌‬
‫شکی در فضیلت و بزرگــی آن وجــود نــدارد‪ ،‬و اســتدلل او بــه‬
‫یکنــد کــه‬‫اینکه حدیث وارده ضعیف یا موضوع اســت و ادعــا م ‌‬
‫لزم است برداشته شود‪ ،‬و مردم در انجام آن افــراط کــرده و‬

‫‪ -‬به شرح المهذب‪) ،‬المجموع(‪ (289-3/286) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به کتاب المساجله‪ ،‬ص )‪ (12-9‬و طبقات الشافعية )‪(255-8/251‬‬ ‫‪2‬‬

‫مراجعه شود‪.‬‬
‫‪297‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫هاند‪ ،‬تا اینکه بعد از ایــن ســخنان او را‬


‫در مخالفت آن غلو نمود ‌‬
‫به مشمول این قول خداوند دانسته اند‪:‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫)علق‪(19-9 :‬‬ ‫‪  ‬‬
‫های را چــون‬ ‫یدارد بنــد ‌‬
‫یکند و بــاز م ‌‬
‫های کسی را که نهی م ‌‬
‫»آیا دید ‌‬
‫یایستد؟ ‪ ...‬هرگز هرگـز! از او اطـاعت مکـن )و بـه نمـاز‬ ‫به نماز م ‌‬
‫خواندن خود ادامه بده و در برابــر پروردگــار خــویش( ســجده بــبر و‬
‫نزدیک شو«‪.‬‬
‫به همین خاطر علقمند شدم و بر خود لزم دانســتم در ایــن‬
‫مورد حق را بیان کنم و آن را توضیح دهــم و هــر گــونه پــرده و‬
‫شبهه را از آن بردارم‪ ،‬پس از خداوند برای این کار طلب کمک‬
‫هام‪ ،‬ولحــول ولقــوة إل‬ ‫کردم‪ ،‬ســخن را کوتــاه و مختصــر آورد ‌‬
‫بالله العلی العظیم‪ ،‬وحسبنا الله ونعم الوکیــل ومــا تــوفیقی إل‬
‫بالله علیه توکلت وإلیه أنیب‪.‬‬
‫یگویم‪ :‬این نماز بعد از قرن چهارم میــان مــردم پیــدا شــد‬ ‫م ‌‬
‫کـــه قبل ً معـــروف و مشـــهور نبـــود‪ ،‬گفتـــه شـــده اســـت‪ :‬در‬
‫تالمقدس بوجود آمده اســت‪ ،‬و آن حــدیثی کــه در مــورد آن‬ ‫بی ‌‬
‫آمده ضعیف و از نظر اهل حدیث ساقط السناد است‪ .‬بعضــی‬
‫یگویند موضوع و ساختگی است‪ ،‬که نظــر مــا‬ ‫از اهل حدیث م ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪298‬‬

‫یگوینــد ضــعیف اســت‪ ،‬و اینکــه‬ ‫هم همین است‪ ،‬بعضــی هــم م ‌‬
‫رزین بن معــاویه در کتــاب خــود بــه نــام تجریــد الصــحاح آورده‬
‫است و یا اینکه صاحب کتاب الحیاء )غزالی( آن را بیان کــرده‬
‫یتــوان بــر آنهــا‬
‫یشــود و نم ‌‬‫است دلیل بــر صــحیح بــودن آن نم ‌‬
‫اعتماد کرد چون احادیث ضعیف زیادی در آنهــا وجــود دارنــد‪ .‬و‬
‫جای تعجب است رزین چنین حدیثی را در کتاب خود با این نام‬
‫یشــود‬ ‫آورده است! البته باید بدانیم که ضعف حدیث بــاعث نم ‌‬
‫صــلة الرغــائب باطــل باشــد و از آن منــع شــود‪ ،‬چــون داخــل‬
‫یشود که در کتاب و سنت به آن اشاره شــده‬ ‫کارهای مطلق م ‌‬
‫است که نماز مطلق درست است و مطلق الصلة بــا نصــوص‬
‫شریعت مستحب است‪ ،‬از جمله در صحیح مسلم از ابن مالک‬
‫یفرمایــد‪» :‬الصــلة‬ ‫الشعری روایت شده است که پیــامبر‪ ‬م ‌‬
‫نور«‪ 1‬نماز نور است‪ ،‬و آنچه از ثوبـان و عبــدالله بـن عمروبـن‬
‫یفرمایــد‪» :‬اســتقیموا‬ ‫هایم که پیــامبر‪ ‬م ‌‬‫العاص‪ ‬روایت کرد ‌‬
‫‪2‬‬
‫ولن تحصوا‪ ،‬واعملوا أن خیر أعمالکم الصلة«‪.‬‬
‫پیوسته بر راه درست باشید و عمــل صــالح انجــام دهیــد کــه‬
‫بترین کارها نماز است‪.‬‬ ‫و ‌‬
‫خ ‌‬
‫ترمــذی در کتــاب خــود در تعلیقــی کــه بــر حــدیث عایشــه ـ ـ‬
‫یکنــد کــه‬ ‫یالله عنها ـ وارد کــرده اســت حــدیثی را نقــل م ‌‬ ‫رض ‌‬
‫یکنــد‪ ،‬و آن حــدیث را‬ ‫صتر بیــان م ‌‬
‫حتر و خــا ‌‬‫مطلــب را واضــ ‌‬

‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (5/342) ،‬و مسلم فی صحیحه‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(1/203‬حدیث شماره )‪ (223‬و ترمذی فی سننه‪ ،(5/197) ،‬و سنن‬


‫ترمذی‪ ،‬ابواب الدعوات‪ ،‬حدیث شماره‪ 2583 :‬و گفته‪ :‬این حدیث‬
‫حسن صحیح می باشد‪ ،‬و سنن نسائی ‪ 5،6 /5‬کتاب الزکاة‪ ،‬و سنن‬
‫ابن ماجه‪ ،‬کتاب الطهارة‪ ،‬حدیث شماره‪.280 :‬‬
‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (5/276) ،‬و ابن ماجه فی سننه‪) ،‬‬ ‫‪2‬‬

‫یگوید‬‫‪ ،(1/101‬حدیث شماره )‪ ،(277‬بوصیری در مصباح الزجاجه م ‌‬


‫راویان حدیث مردان مورد اطمینان و ثقه هستند اما بین سالم و‬
‫یباشد‪ ،‬و سنن دارمی‪ ،168 /1 :‬و مستدرک حاکم ‪/1‬‬ ‫ثوبان انقطاع م ‌‬
‫‪ 130‬کتاب الطهارة‪.‬‬
‫‪299‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یفرماید ‪» :‬من صلی بعد‬ ‫یگوید پیامبر‪ ‬م ‌‬ ‫یداند‪ ،‬م ‌‬ ‫ضعیف نم ‌‬
‫‪3‬‬
‫المغرب عشرین رکعة بنی الله له بیتا ً فی الجنة«‪.‬‬
‫هر کس بعد از مغرب بیست رکعت نماز بخوانــد خداونــد در‬
‫یسازد‪.‬‬‫بهشت قصری را برای او م ‌‬
‫این مخصوص بین مغرب و عشــاء اســت‪ ،‬کــه شــامل صــلة‬
‫یشــود از ایــن جهــت کــه دوازده رکعــت در بیســت‬ ‫الرغــائب م ‌‬
‫تهای اضــافی کــه در ایــن نمــاز وجــود‬ ‫رکعت جای دارد‪ ،‬و صف ‌‬
‫دارد که نوعیت و خصوصیت آن است مانع داخــل شــدن آن در‬
‫یشــود‪ ،‬کــه ایــن نظریــه در میــان اهــل علــم‬ ‫ایــن عمــومیت نم ‌‬
‫معروف است‪ ،‬حتی اگر هیچ حدیثی هم در مورد صلة الرغائب‬
‫با آن توصــیفات وارد نشــده باشــد بــاز هــم انجــام آن مشــروع‬
‫است‪ ،‬آن هم به دلیلی که بیان کردیم‪.‬‬
‫بسیاری از نمازهای مقبول و درست وجــود دارنــد کــه دارای‬
‫فهای خــاص نصــی از‬ ‫فهای خاص هستند که بــر ایــن وصـ ‌‬ ‫وص ‌‬
‫یشــود! آن بــدعت‬ ‫کتاب و سنت وارد نشــده اســت و گفتــه نم ‌‬
‫است‪ .‬و کسی هم بگوید بدعت است خواهدگفت بدعت حسنه‬
‫یگــردد‪ .‬امثـال ایـن‬ ‫است‪ ،‬چون در اصل به کتـاب و سـنت برم ‌‬
‫نمازها مثل کسی در وسط شب مثل ً پانزده رکعــت نمــاز را بــا‬
‫یک سلم یعنی پشت سر هم بخواند‪ ،‬و در هر رکعت یک آیــه از‬
‫پانزده سوره که پشت سر هم هستند را بخوانــد‪ ،‬و هــر رکعــت‬
‫به دعائی خـاص اختصـاص پیــدا کنـد‪ ،‬ایـن نمـاز قبــول اســت و‬
‫یتوانــد بگویــد ایــن نمــاز بــدعت‬
‫مردود نیست‪ ،‬و هیــچ کــس نم ‌‬
‫یباشد‪ ،‬در حالی کــه در کتــاب و ســنت چنیــن‬ ‫است و مردود م ‌‬
‫هاند‪ ،‬و اگر حـدیثی بـا سـند بـرای آن گذاشـته‬ ‫صفاتی بیان نشد ‌‬
‫یکردیــم‪ ،‬ولـی نمــاز را‬ ‫یشــد آن حــدیث را ابطــال و انکــار م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکردیــم‪ ،‬نمــاز رغــائب هــم بــدون هیــچ تفــاوتی همیــن‬ ‫انکار نم ‌‬
‫وضعیت را دارد والله اعلم‪.‬‬
‫‪ -‬رواه الترمذی تعلیقا ً بصیغة التضعیف‪ ،‬حدیث شماره‪ (433) :‬و ابن‬ ‫‪3‬‬

‫ماجه فی سننه‪ ،(1/437) ،‬حدیث شماره‪ ،1737 :‬و در زوائد ابن‬


‫ماجه‪ 7 /2 :‬آمده است‪ :‬امام احمد در باره ی یعقوب بن ولید )از‬
‫راویان این سند( می گوید‪ :‬او از بزرگترین دروغگویان است‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪300‬‬

‫لهــا و شــواهد زیــادی‬‫برای ایــن کــار در احکــام شــریعت مثا ‌‬


‫وجود دارند که قابل شمارش نیســتند‪ ،‬بلکــه اگــر صــفت زائد و‬
‫اضــافی وجــود داشــته باشــد و منکــر باشــد و یکــی از اصــول‬
‫شــریعت آن را مــردود بدانــد ایــن بــدعت مــذموم و مــردود‬
‫یشود و به‬ ‫یباشد‪ ،‬و آنچه که در صلة الرغائب گمان کرده م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یباشد‪ ،‬مسایلی وجود دارد که‬ ‫یرسد به همین صورت م ‌‬ ‫نظر م ‌‬
‫یکنیم که در صــلة الرغــائب وجــود‬ ‫آنها را با دلیل واضح بیان م ‌‬
‫ندارند‪:‬‬
‫هها در آن وجود دارد‪.:‬‬
‫‪ -1‬تکرار سور ‌‬
‫جواب‪ :‬این تکرار مکروهی نیست که منکر باشد‪ ،‬چــون مثــل‬
‫آن وارد شده است‪ ،‬در بعضی احادیث تکرار ســورة اخلص وارد‬
‫شده است‪ ،‬پس اگر آن را مستحب ندانیم از مکروهات منکر بــه‬
‫یآید چون دلیل قوی برای مکروهیت آن نداریم‪.‬‬ ‫شمار نم ‌‬
‫و آنچه از بعضـی از ائمـه حـدیث بــر مکروهیـت آن چیزهــای‬
‫وارد شده است‪ ،‬حمل بر مکروه بودنی است که به معنی ترک‬
‫یباشد‪ ،‬یعنی ترک آن بهتر اســت‪ ،‬چــون کراهــت چنــد‬ ‫الولی‪1‬م ‌‬
‫تهای آن است‪.‬‬ ‫صورت دارد که این یکی از صور ‌‬
‫‪ -2‬دو سجده جداگانه بعد از این نماز‪ :‬ائمه در مکروه بــودن‬
‫چنین چیزهایی اختلف نظر دارنــد‪ ،‬کســی کــه قــول کراهــت را‬
‫هاش این است که آن را تــرک کنــد‪ ،‬نــه‬ ‫یکند راه چار ‌‬‫انتخاب م ‌‬
‫اینکه از اساس آن نماز را ترک کند‪ ،‬به همین صورت در تکــرار‬
‫هها هم چنین است‪ ،‬حال جایز است کــه آن اســم معــروف‬ ‫سور ‌‬
‫بر آن نماز باقی بماند یا خیر‪ ،‬چون هدف ماندگار ماندن مــردم‬
‫هاند‪ ،‬و مشــغول شــدن بــه‬ ‫بر چیزی است که به آن عادت گرفت ‌‬

‫یگوید‪ :‬بسیاری از پیروان ائمه در این مورد دچار‬


‫‪ -‬ابن قیم جوزی م ‌‬ ‫‪1‬‬

‫هاند‪ ،‬از این لحاظ که ائمه از بکار بردن‪ ،‬حرام بودن‬


‫اشتباه شد ‌‬
‫یبرند‪ ،‬و بعضی از پیروا‬
‫هاند‪ ،‬و لفظ کراهت را بکار م ‌‬‫خودداری کرد ‌‬
‫هاند‪،‬‬
‫ایشان کراهت را به صورت تنزیهی و بعضی ترک الولی بکار برد ‌‬
‫یباشد‪ .‬به‬ ‫که این کار غلط و اشتباه بزرگی در مورد شریعت و ائمه م ‌‬
‫کتاب إعلم الموقعین‪ (40-1/39) ،‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪301‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫عبادت در این زمان بــوده‪ ،‬و حفــاظت آنهــا از تــرک نمــودن آن‬
‫یباشد والله اعلم‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫‪ -3‬مقید بودن به عددی خاص و بدون قصد و هدف‪:‬‬
‫یباشد‪ ،‬این مانند کسی‬ ‫این مطلب هم مثل مطلب گذشته م ‌‬
‫یسـازد کـه هـر روز یـک هفتـم یـا یـک‬ ‫است که خود را مقید م ‌‬
‫چهارم قرآن را بخواند‪ ،‬و یا مثل مقید بودن عابدها بــه اذکــار و‬
‫یکنند نه بر آن اضافه و نه از آن کم‬ ‫اورادی که آن را انتخاب م ‌‬
‫ینمایند والله اعلم‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫هها و تسبیحات و غیره مکروه است چــون‬ ‫‪ -4‬شمارش سور ‌‬
‫یشود‪:‬‬ ‫قلب به شمارش آنها مشغول م ‌‬
‫جواب‪ :‬ایــن مشــغول شــدن ثــابت نیســت‪ ،‬بلکــه بــا اختلف‬
‫یکنــد‪ ،‬هــر قلــبی مشــغول‬ ‫بهــا و احــوال مــردم فــرق م ‌‬ ‫قل ‌‬
‫یشود‪.‬‬ ‫نم ‌‬
‫یالله عنهــا – و‬ ‫شــمارش آیــات در نمــاز از عایشــه – رضــ ‌‬
‫یملیکــه و‬ ‫طاووس‪ ،‬ابن سیرین‪ ،‬سعیدبن جبیر‪ ،‬حسن و ابــن اب ‌‬
‫تعداد زیادی از سلف صالح روایت شده است‪.‬‬
‫یفرمایــد‪ :‬شــمارش آیــات در‬ ‫هاللــه – م ‌‬
‫امام شــافعی – رحم ‌‬
‫نماز اشکالی ندارد‪ ،‬نویسندة کتاب جمع الجوامع در منصوصات‬
‫یکنــد‪ ،‬ابــن منــذر آن را از‬
‫خود بدون اختلف آن را از او نقل م ‌‬
‫یکند‪.‬‬‫مالک‪ ،‬شافعی‪ ،‬احمد‪ ،‬اسحاق‪ ،‬ثوری و غیره روایت م ‌‬
‫یدهــد واللــه‬‫و برای صلة التســبیح‪ 1‬هــم بــرای او شــهادت م ‌‬
‫اعلم‪.‬‬
‫یشود در حــالی کــه نمــاز جمــاعت در‬ ‫‪ -5‬با جماعت انجام م ‌‬
‫نوافل مخصوص نمازهای عید‪ ،‬کسوف‪ ،‬خســوف‪ ،‬نمــاز بــاران‪،‬‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫نماز تراویح و وترها م ‌‬

‫یآورد‪ . (143-2/142) ،‬و بعد از‬ ‫‪ -‬ابن جوزی آن را در موضوعات م ‌‬ ‫‪1‬‬

‫یگوید‪:‬‬‫یکند م ‌‬
‫ق مختلف بیان م ‌‬‫اینکه حدیث صلة التسبیح را با طر ‌‬
‫یکند‪،‬‬
‫هاند‪ ،‬و دلیل هر کدام را نیز بیان م ‌‬
‫هها ثابت نشد ‌‬
‫تمام این را ‌‬
‫یگوید پ‪ :‬در مورد صلة التسبیح حدیثی‬ ‫یگوید عقیلی م ‌‬‫سپس م ‌‬
‫وجود ندارد که صحیح باشد‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪302‬‬

‫جواب‪ :‬حکم این مورد چنین است که جماعت فقط در ایــن‬


‫یباشد‪ ،‬و به ایــن معنــی نیســت کــه در غیــر‬ ‫شش نماز سنت م ‌‬
‫آنها نهی شده باشد‪.‬‬
‫در کتاب مختصر الربیع از امــام شــافعی‪ ‬آمــده اســت کــه‬
‫یگوید‪ :‬امــامت در نــافله اشــکالی نــدارد‪ ،‬دلیــل دیگــر چیــزی‬ ‫م ‌‬
‫یالله عنهما – روایت‬ ‫است که در صحیحین از ابن عباس – رض ‌‬
‫شده است‪» :‬أنه بات عند رسول‌الله‪ ‬لیلة‪ ،‬فلمــا قــام یصــلی‬
‫صلته من اللیل قــام ابــن عبــاس – رضــی‌الله عنهمــا – یصــلی‬
‫‪1‬‬
‫خلفه‪ ،‬ووقف عن یساره فأداره إلی یمینه«‪.‬‬
‫ابن عباس‪ ‬شبی نزد پیامبر‪ ‬خوابید‪ ،‬هنگامی که پیامبر‪‬‬
‫برخواست تا نماز شب بخواند‪ ،‬ابن عباس هم بلند شد و پشـت‬
‫سر ایشان نماز خواند و طرف چپ ایســتاد‪ ،‬پیــامبر‪ ‬او را بــه‬
‫طرف راستش چرخاند‪.‬‬
‫در روایت مسلم آمده است که او بلند شد تا نمــاز ســنت را‬
‫‪‬‬‫در شب بخواند‪ .2‬از انس‪ ‬روایت شده است‪» :‬أن رسول‌الله‬
‫م ســلیم‬ ‫أتاهم فی دارهم فی غیر وقت الصــلة‪ ،‬فصــلی بــه وبــأ ّ‬
‫‪3‬‬
‫وأم حرام«‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬در غیر اوقات نماز بــه منــزل آنهــا رفــت بــا او و أم‬
‫سلیم و أم حرام نماز خواند‪.‬‬
‫یداود آمـــده اســـت‪» :‬فصـــلی بنـــا رکعـــتین‬ ‫در روایـــت اب ‌‬
‫‪4‬‬
‫تطوعا ً«‪.‬‬
‫دو رکعت نماز سنت با ما خواند‪.‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(1/212) ،‬کتاب‬ ‫‪1‬‬

‫العلم‪ ،‬حدیث شماره‪ (117) :‬و مسلم‪ ،‬کتاب صلة المسافرین‪ ،‬حدیث‬
‫شماره‪ ،(763) :‬ابن صلح این حدیث را بطور مختصر ذکر نموده و ال‬
‫این حدیثی طویل است‪.‬‬
‫‪ -‬به صحیح مسلم‪ ،(1/531) ،‬حدیث )‪ 763‬و ‪ (192‬کتاب صلة‬ ‫‪2‬‬

‫المسافرین مراجعه شود‪.‬‬


‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (3/217) ،‬و مسلم فی صحیحه‪ ،‬حدیث‬ ‫‪3‬‬

‫)‪ (660‬و ابوداود فی سننه‪ ،‬حدیث )‪ ،(608‬و سنن نسائی‪ ،‬کتاب‬


‫المامة ‪.86 /2‬‬
‫‪303‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫در صحیحین هم مثل آن از عتبان بن مالک انصاری‪ ‬روایت‬


‫شده است والله اعلم‪.‬‬
‫‪ -6‬این نمــاز بــه نــوعی شـعار و علمــت ظــاهر تبــدیل شــده‬
‫است و ظاهر کردن شعار آشکار در دین ممنوع است‪.‬‬
‫جواب‪ :‬این نماز عبادت است و در شریعت اصل و اساسی‬
‫هی زیــادی پیــدا شــده‬ ‫دارد‪ ،‬ظاهر شــده و بــه آن رغبــت و علق ‌‬
‫هکن‬ ‫یشـود کـه از اســاس ریشـ ‌‬ ‫است‪ ،‬که این حـالت بــاعث نم ‌‬
‫شود‪ ،‬پس چرا تخصص علمای مســلمین در علــم فقــه و ســایر‬
‫مبندی‪ ،‬بررســی‪ ،‬تــألیف‪ ،‬تــدریس و‬ ‫علوم دینی از تفسیر‪ ،‬تقسی ‌‬
‫هاند در حالیکه در‬ ‫غیره که به شعار و اعمال ظاهری تبدیل شد ‌‬
‫هانــد اینهــا‬
‫دین اسلم وجود نداشتند و در صــدر اســلم نیــز نبود ‌‬
‫بدعت نیستند و لزم نیست از آنها دوری کنیم؟ والله اعلم‪.‬‬
‫یکنــد کــه قابــل‬ ‫طرف مخالف به چیزهای دیگری استدلل م ‌‬
‫ذکر نیستند‪ ،‬اما جواب آنها این است که گفته شــود‪ :‬ایــن نمــاز‬
‫یکنی ممنوع هستند‬ ‫را بخوان‪ ،‬و در آن نماز آنچه را که گمان م ‌‬
‫از آنها خودداری کن‪ ،‬همانطور که سابقا ً بیان کردیم‪ .‬آنچــه کــه‬
‫یکنــد ایــن اســت کــه ایــن نمــاز‬ ‫او بــه آن اســتدلل و اعتمــاد م ‌‬
‫اختصاص بــه شــب جمعــه دارد‪ ،‬کــه ایــن هــم از آن نهــی شــده‬
‫است‪ ،‬این دلیل هم خیلی مهم نیست‪ ،‬چون لزم نیست کســی‬
‫بهای دیگر نمــاز شــب را تــرک‬ ‫یخواند در ش ‌‬ ‫که نماز رغائب م ‌‬
‫کند‪ ،‬و کسی که آن را ترک نکنــد شــب جمعــه را بــرای قیــام و‬
‫عبادت اختصاص نداده اســت‪ ،‬کــه ایــن واضــح و آشــکار اســت‬
‫والله اعلم‪.‬‬
‫بــا توضــیحی کــه دادیــم روشــن شــد کــه صــلة الرغــائب بــه‬
‫یشــود!! و حــوادث و چیزهــای جدیـد‬ ‫تهای منکر ملحق نم ‌‬ ‫بدع ‌‬
‫تهای گوناگونی هســتند‪ ،‬پــس کســی کــه تشــخیص‬ ‫دارای صور ‌‬
‫یکنــد!! واللــه اعلــم‪.‬‬ ‫نداشته باشد چیزها را به غیر آن تشبیه م ‌‬
‫نشــاءالله – نظــر مخــالف را‬ ‫این توضیح و بیانی کــافی بــود – ا ‌‬
‫ینمایــد‪ ،‬و اگــر معانــد نباشــد وصــف آن را عــوض‬ ‫خــاموش م ‌‬
‫‪ -‬رواه ابوداود فی سننه‪ ،(2/86) ،‬کتاب الصلة‪ ،‬حدیث شماره‪،608 :‬‬ ‫‪4‬‬

‫و سنن نسائی ‪ 86 /2‬کتاب المامة‪.‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪304‬‬

‫ینمایــد‪ ،‬و بــرای او جــز‬ ‫یکنــد‪ ،‬و آن را بــه موافــق تبــدیل م ‌‬ ‫م ‌‬


‫های به دنبال ندارد باقی نخواهـد مانـد‪ ،‬و‬ ‫یقراری که هیچ فائد ‌‬ ‫ب ‌‬
‫جز سر و صدا و ابهاماتی که گروه کمی که هوا و هوس آنها را‬
‫یخورند‪ ،‬وما شــاءالله لحــول‬ ‫فاسد کرده است به آن فریب نم ‌‬
‫ولقوة إل بالله العلی العظیم وحســبنا اللــه وحــده لشــریک لــه‬
‫‪1‬‬
‫ونعم الوکیل‪.‬‬
‫ههــای ابــن صــلح را چنــان‬ ‫سپس عزبن عبدالســلم ایــن ردی ‌‬
‫یگوید‪ :‬ســتایش آن خــدایی‬ ‫یشمارد که م ‌‬ ‫یارزش و ضعیف م ‌‬ ‫ب ‌‬
‫را سزد که جز او معبودی نیست‪ ،‬صلوات بر محمــد‪ ‬و آل او‪،‬‬
‫آنگاه که من صلة الرغائب موضــوع و ســاختگی را رد کــردم و‬
‫تهای مشروع از جهات مختلف بیــان‬ ‫مخالف بودن آن را با سن ‌‬
‫کردم که توضیح آنها گذشت‪ ،‬بعضــی از مــردم بــه مخــالفت آن‬
‫قیام کردند و برای نیکو جلــوه دادن و اثبــات آن ســعی و تلش‬
‫یخواهند آن را از ایــن جهــت کــه نمــاز اســت بــه‬ ‫ینمایند و م ‌‬ ‫م ‌‬
‫تهای حسنه ملحــق نماینــد‪ .‬و مــن بــه ایــن دلیــل آن را رد‬ ‫بدع ‌‬
‫یهایی دارد که بعضــی از‬ ‫هام چون مجموعه صفات و ویژگ ‌‬ ‫کرد ‌‬
‫آنها حرام هستند‪ ،‬و بعضی دیگر مخالف سنت‪ .‬طــرف مخــالف‬
‫یدهــد کــه مــن مــردم را از عبــادت منــع‬ ‫شروع کرده دشــنام م ‌‬
‫هام بــه ایــن خــاطر کـه‬ ‫یکنم‪ ،‬در حالی که من آن را رد نکــرد ‌‬ ‫م ‌‬
‫هام‪ ،‬از‬‫یهایش آن را رد کــرد ‌‬ ‫عبادت است‪ ،‬بلکه به خاطر ویژگ ‌‬
‫لالله‪ ‬از آن نهــی کــرده اســت‪ ،‬و‬ ‫هام که رسو ‌‬ ‫چیزی نهی کرد ‌‬
‫هام‪ ،‬مثــل‬‫به آنچه پیامبر‪ ‬از آن نهی کــرده اســت اقتــدا نمــود ‌‬
‫نهی کردن پیامبر‪ ‬از نماز خواندن در اوقات مکروه‪ ،‬پیامبر‪‬‬
‫به صرف نماز خواندن یــا خشــوع و ذکــر و تلوت در آن‪ ،‬از آن‬
‫نهی نفرموده است‪ ،‬بلکه به خاطر چیزی که خاص آن است از‬
‫آن نهی کرده است‪ ،‬و مسلم بن الحجــاج بــا روایــتی صــحیح از‬
‫یکند‪» :‬أنه نهی عـن اختصـاص لیلـة الجمعـه‬ ‫پیامبر‪ ‬روایت م ‌‬
‫‪2‬‬
‫بقیام من بین اللیالی«‪.‬‬
‫‪ -‬به کتاب المساجله‪ ،‬ص )‪ (27-14‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (6/444) ،‬و مسلم فی صحیحه‪) ،‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ ،(2/801‬حدیث )‪(1144،148‬‬
‫‪305‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫پیــامبر‪ ‬از اختصــاص شــب جمعــه بــرای عبــادت از میــان‬


‫بهای دیگر نهی کرده است‪.‬‬ ‫ش ‌‬
‫و یک شرط واضح و آشکار این بدعت این است کــه بایــد در‬
‫این شب انجام شود که پیامبر‪ ‬از آن نهی کرده است‪.‬‬
‫پس بدبختی برای آن کس کــه آنچــه را پیــامبر‪ ‬از آن نهــی‬
‫فرموده است بعنوان عبادت و نزدیک شدن به خدا قــرار دهــد‪،‬‬
‫یگویــد‪ :‬مــردم در شــبی مبــارک بــه انجــام آن عــادت‬ ‫بعــدا ًٌ م ‌‬
‫هاند که در فضــیلت آن شــب شــکی نیســت‪ .‬عــادت کــردن‬ ‫کرد ‌‬
‫کسی را که علم و دانــش نــدارد بعنــوان حجــت و دلیــل انجــام‬
‫بدعتی که از آن نهی شده قرار داده است‪ ،‬البته مردم عوام و‬
‫یدهند‪ ،‬و همچنیــن کســانی کــه در علــم‬ ‫یسواد آن را انجام م ‌‬ ‫ب ‌‬
‫شــریعت آگــاهی چنــدانی ندارنــد‪ ،‬ســپس در فضــیلت آن دچــار‬
‫های اســت کــه در‬ ‫اشتباه شده است‪ ،‬منظور ایشان شــب جمع ‌‬
‫ماه رجب قرار دارد‪ ،‬در چه جایی فضیلت این شــب جمعــه بــر‬
‫ههای دیگر ثابت شده است؟ و اگر منظــورش فقــط‬ ‫ب جمع ‌‬ ‫ش ‌‬
‫شب جمعه است باز هم به خطا و اشتباه دچار شده اســت بــه‬
‫ایــن خــاطر کــه آن را بــه مــاه رجــب مقیــد نمــوده اســت!! و‬
‫همچنین در تعبیر خود از مبالغه در کمک به دین و از بین بــردن‬
‫تها با لفظ اسراف و غلو به خطا رفته است‪.‬‬ ‫بدع ‌‬
‫و اما مثالی که با این آیه بیان کرده است‪:‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪306‬‬

‫‪       ‬‬ ‫‪            ‬‬ ‫‪ ‬‬


‫‪   ‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪      ‬‬ ‫‪   ‬‬
‫)علق‪(19-9 :‬‬ ‫‪            ‬‬
‫این فهم‪ ،‬تحریف قرآن است‪ ،‬آن را در غیر جــای خــود قــرار‬
‫داده است‪ ،‬این آیه علیه ابوجهل است که پیامبر ‪ ‬را از نمازی‬
‫یکرد‪ ،‬در حــالی کــه انکــار صــلة‬ ‫که به آن امر شده بود نهی م ‌‬
‫الرغــائب‪ ،‬انکــار نمــازی اســت کــه پیــامبر‪ ‬از آن نمــاز نهــی‬
‫لالله‪‬‬ ‫فرمــوده اســت‪ ،‬پــس بــر اســاس ســخن ایشــان رســو ‌‬
‫ینمایــد‪ ،‬در حــالی کــه نهــی‬ ‫های را از نمــاز خوانــدن نهــی م ‌‬‫بند ‌‬
‫یباشد‪.‬‬‫ایشان از انجام نمازها در اوقات مکروه م ‌‬
‫یکنــد کــه در ایــن مــورد از خداونــد طلــب خیــر و‬ ‫و بیــان م ‌‬
‫هاش مثبــت نبــوده چــون‬ ‫استخاره کرده است‪ ،‬و ظاهرا ً استخار ‌‬
‫یفهماند و آنچــه صــحیح و درســت‬ ‫اگر مثبت بود حق را به او م ‌‬
‫یشد‪.‬‬ ‫بود به او الهام م ‌‬
‫یکند که این نماز بدعت و موضــوع ســاختگی‬ ‫سپس اعتراف م ‌‬
‫یکنیــم‬‫اســت‪ ،‬پــس بــا ایــن ســخن پیــامبر‪ ‬علیــه او اســتدلل م ‌‬
‫تهای‬ ‫ر المور محدثاتها‪ ،‬وکل بدعـة ضـللة« کــه بــدع ‌‬ ‫»وش ّ‬
‫هانـد‪ ،‬بــدعت حســنه بــدعتی‬ ‫حسنه را از این قاعـده مســتثنی کرد ‌‬
‫تهای پیامبر‪ ‬نباشد بلکه بایــد موافــق آنهــا‬ ‫است که مخالف سن ‌‬
‫تهای حسنه باشد شامل عموم ســخن‬ ‫باشد پس آنچه غیر از بدع ‌‬
‫یشــود‪» ،‬وش ـّر المــور محــدثاتها‪ ،‬وکــل بدعــة‬ ‫پیــامبر‪ ‬م ‌‬
‫یگیـرد تـا‬ ‫ضللة« کـه صـلة الرغـائب در معنـی اسـتثنا قـرار نم ‌‬
‫قاعدتا ً به آن ملحق شود‪ ،‬و اما استدلل او به این حدیث پیــامبر‪‬‬
‫»الصلة نور‪ «1‬و یا »واعلموا أن خیـر أعمـالکم الصـلة‪«2‬‬
‫‪ -‬مسند امام احمد ‪ ،342 /5‬و صحیح مسلم‪ ،‬کتاب الطهاره‪ ،‬حدیث‬ ‫‪1‬‬

‫شماره‪ ،223 :‬سنن ترمذی‪ ،‬ابواب الدعوات‪ ،‬حدیث شماره‪ 2583 :‬و‬
‫گفته‪ :‬حدیث حسن صحیح است‪ ،‬و سنن نسائی‪ ،‬کتاب الزکاة‪ ،‬باب‬
‫وجوب الزکاة‪ ،‬و سنن ابن ماجه‪ ،‬کتاب الطهاره‪ ،‬حدیث شماره‪.280 :‬‬
‫‪ -‬مسند امام احمد ‪ ،277 ،276 /5‬و سنن ابن ماجه‪ ،‬کتاب الطهاره‪،‬‬ ‫‪2‬‬

‫حدیث شماره‪ .277 :‬بوصیری در مصباح الزجاجه فی زوائد ابن ماجه‬


‫‪ 41 /1‬گفته‪ :‬راویا این حدیث ثقه و ثبت هستند مگر در سند ان‬
‫‪307‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یشود که‬‫صحیح نیست‪ ،‬این سخن به اجماع علما شامل نمازی م ‌‬


‫از آن نهی نشده باشــد‪ ،‬امـا آنچـه کـه شـریعت از آن نهـی کـرده‬
‫یباشد‪ ،‬و خیــر العمــال‬
‫است نور نیست‪ ،‬بلکه ظلمت و تاریکی م ‌‬
‫هم نیست چون هیچ خیری در مخالفت با پیامبر ‪ ‬و هیچ نوری در‬
‫سرپیچی از او وجود ندارد‪:‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪)      ‬نور‪:‬‬
‫‪(40‬‬
‫»هر کس خداوند برای او نوری و روشنایی قرار ندهد‪ ،‬نور و خیــری‬
‫برای او وجود نخواهد داشت«‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫فقیه«‪.‬‬
‫سب َ‬ ‫»وُرب حام ُ‬
‫ل فقةٍ لی َ‬
‫های فقهــی هســتند در‬ ‫لکنندة مسأل ‌‬ ‫و خیلی از کسانی که حم ‌‬
‫یآیند‪.‬‬
‫واقع فقیه و عالم به حساب نم ‌‬
‫و اما استدلل به آنچه ترمذی بعنوان تعلیق بر حدیث عایشه‬
‫یفرمایــد‪:‬‬ ‫یالله عنها – اخراج کرده است‪ ،‬که پیامبر‪ ‬م ‌‬ ‫– رض ‌‬
‫ة بنــی اللــه لــه بیتـا ً فــی‬‫»من صلی بعد المغرب عشــرین رکعـ ً‬
‫‪2‬‬
‫الجنة«‪.‬‬

‫انقطاع وجود دارد؛ زیرا سالم ثوبان را ندیده است‪ ،‬اما این حدیث‬
‫طرق دیگری دارد که در آن انقطاع نمی باشد که ابوداود طیالسی‪،‬‬
‫ابویعلی موصلی و ابن حبان آن را روایت نموده اند‪.‬‬

‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (5/183) ،‬و رواه الترمذی فی سننه‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫یگوید‬‫‪ ،(4/141‬حدیث شماره )‪ ،(2794‬بوصیری در زوائد ابن ماجه م ‌‬


‫یسلیم وجود دارد که جمهور آن را‬ ‫در سند این حدیث لیث بن احمد اب ‌‬
‫هاند و مدلس است‪ ،‬برای تفصیل بیشتر به مصباح‬ ‫ضعیف دانست ‌‬
‫الزجاجه ‪ 32 /1‬و مستدر ک حاکم ‪ 88 /1‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬رواه الترمذی تعلیقا ً بصیغةالتضعیف‪ ،‬حدیث شماره ) ‪ (433‬ابواب‬ ‫‪2‬‬

‫الصلة‪ ،‬رواه ابن ماجه فی سننه‪ ،(1/437) ،‬حدیث شماره‪ ،(1373) :‬و‬
‫در زوائد ابن ماجه آمده است‪ :‬این سند ضعیف است چون یعقوب بن‬
‫یگوید او از دروغگویان بزرگ است‪ ،‬او‬‫ولید در آن است‪ ،‬امام احمد م ‌‬
‫یکرد‪ ،‬بوصیری گفته‪ :‬بر ضعف او بین‬ ‫حدیث را با دروغ درست م ‌‬
‫محدثین اتفاق نظر وجود دارد‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪308‬‬

‫هر کس بعــد از مغــرب بیســت رکعــت نمــاز بخوانــد خداونــد‬


‫یسازد‪.‬‬
‫قصری را در بهشت برای او م ‌‬
‫یتواند دلیــل باشــد پــس‬ ‫یداند که تعلیق نم ‌‬
‫اگر عالم باشد م ‌‬
‫چگونه به چیزی که قابلیت و صلحیت استدلل نــدارد اســتدلل‬
‫ینمایــد؟ و اگــر گمــان‬‫یکند و بعنــوان حجــت آن را مطــرح م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یبرد که چنین چیزی حجت و دلیل است پـس مـذهب او ایـن‬ ‫م ‌‬
‫را اقتضا نمی کند‪ ،‬از طرف دیگر ابن ماجه سند این حــدیث را‬
‫در سنن خود بیان کرده است که در سند آن یعقوب بن الولیــد‬
‫المدینی وجود دارد که خیلی دروغگـو اسـت و احـادیث را خـود‬
‫یکرد‪ ،‬همچنان که احمدبن حنبل و ائمة دیگــر ایــن را‬ ‫درست م ‌‬
‫هاند‪ ،‬پس خیلی جای تعجب است برای کسی که آنچه‬ ‫بیان کرد ‌‬
‫یکنــد و‬‫از پیامبر‪ ‬به طور صـحیح روایـت شــده آن را تـرک م ‌‬
‫یرود که هیچ قیمت و ارزشی ندارد‪.‬‬ ‫دنبال حدیثی م ‌‬
‫و اما داخل کردن حدیث صلة الرغائب در این حدیث درست‬
‫نیست‪ ،‬چون این حدیث – اگر صحیح باشد – ایــن نمــاز شــامل‬
‫یشود‪ ،‬این نماز به خاطر ترغیب و تشویق گذاشته شــده‬ ‫آن نم ‌‬
‫است و آن ترغیب هم به بیست رکعــت مقیــد شــده اســت کــه‬
‫بدون این عدد و کمتر از آن محقق نخواهد شد‪.‬‬
‫و اما آنچه از ایجاد نمازهایی کــه بــر اوصــاف خاصــی انجــام‬
‫یشوند‪ ،‬جواب آن این است که اوصاف دو قسمت دارد‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫‪ -1‬اوصافی که مقتضــی کراهــت هســتند مثــل صــفت صــلة‬
‫‪1‬‬
‫تها بدعت مکروه هستند‪.‬‬ ‫الرغائب‪ ،‬این صف ‌‬
‫تهای‬ ‫‪ -2‬صفاتی کــه مقتضــی کراهــت نیســتند بلکــه از بــدع ‌‬
‫یشوند‪ ،‬مثــالی کــه ذکــر کردیــم شــامل ایــن‬ ‫حسنه محسوب م ‌‬
‫یشود‪.‬‬
‫قسمت م ‌‬
‫اما سخن او در این مثال‪ :‬اگر حدیثی برای این نماز درســت‬
‫یکنیم‪ .‬و‬ ‫یکنیم ولی نماز را رد نم ‌‬ ‫شده باشد آن حدیث را رد م ‌‬
‫در نماز الرغائب نیز همین مسأله باید رعایت گردد‪.‬‬
‫جواب‪ :‬صلة الرغــائب بــا ســایر مــوارد از چنــد جهــت فــرق‬
‫دارد‪:‬‬
‫‪ -‬به حکم بدعت در همین کتاب مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪309‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یهایی که دارد بــرای عامــة مــردم‬ ‫‪ -1‬صلة الرغائب با ویژگ ‌‬


‫تهای پیــامبر‪ ‬اســت‪،‬‬ ‫ینماید که سنتی از سن ‌‬ ‫طوری وانمود م ‌‬
‫اما در نمازی که در مثال ذکر شد چنین نیست‪.‬‬
‫‪ -2‬انجـــام دادن صـــلة الرغـــائب عمـــوم مـــردم را متـــوجه‬
‫یســـازد کـــه بـــر پیـــامبر‪ ‬دروغ ببندنـــد و خصوصـــیات و‬ ‫م ‌‬
‫یدهند و جزو ســنت او بــه‬ ‫یهای آن نماز را به او نسبت م ‌‬ ‫ویژگ ‌‬
‫مدهنده در واقع دروغی را به پیــامبر‬ ‫یآورند‪ ،‬پس انجا ‌‬ ‫حساب م ‌‬
‫‪ ‬نسبت داده است‪ ،‬برخلف نمازی که بعنوان مثال ذکر شد‪.‬‬
‫‪ -3‬انجام دادن نماز الرغائب از چیزهایی است که واضعین و‬
‫یبخشد و آنها را بر کارشان تشــویق‬ ‫جاعلن حدیث را جرئت م ‌‬
‫یکند چــون دروغشــان منافقــانه و عمــومی اســت‪ ،‬بــر خلف‬ ‫م ‌‬
‫آنچه که در مثال بیان شد‪.‬‬
‫تهای‬ ‫یهــای آن ســن ‌‬ ‫‪ -4‬انجــام صــلة الرغــائب همــراه ویژگ ‌‬
‫زیادی را در ضمن دارد‪ ،‬بر خلف آنچــه کــه بــه آن مثــال آورده‬
‫شد‪.‬‬
‫یباشد‬ ‫‪ -5‬کسی که معتقد است صلة الرغائب سنت راتبه م ‌‬
‫بر او واجب است که صحت آن را به طرف مخالف ثابت کنــد‪،‬‬
‫و در صــلة الرغــائب شــخص در نیــت خــود نمــاز را توصــیف‬
‫یکننــد‪ .‬ولــی در‬ ‫ینماید سپس آن صفات با هم اختلف پیدا م ‌‬ ‫م ‌‬
‫صحیح بودن آن نمـازی کــه در مثــال بیــان شــد اختلفـی وجــود‬
‫تهای‬ ‫یکند کـه از بـدع ‌‬ ‫ندارد‪ .‬سپس حکم آن را چنین تقویت م ‌‬
‫های که منکــر‬ ‫یگوید‪ :‬هر صفت زائد و اضاف ‌‬ ‫یباشد و م ‌‬ ‫حسنه م ‌‬
‫تهای‬ ‫باشد و یکی از اصول شریعت آن را رد کند ایــن از بــدع ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬و‬ ‫مذموم است و از چیزهای به وجود آمده و مــردود م ‌‬
‫انجام صــلة الرغــائب بــا زبــان حــال دروغ بســتن بــر پیــامبر‪‬‬
‫یشــود کــه بــر پیــامبر‪ ‬دروغ بســته شــود‪ ،‬و‬ ‫است‪ ،‬و سبب م ‌‬
‫ینمایــد‪ ،‬همــة اینهــا را‬ ‫جــاعلن حــدیث را تشــویق و ترغیــب م ‌‬
‫یداند‪ ،‬اما نسبت دادن منکر بــه صــلة‬ ‫اصول شریعت مردود م ‌‬
‫هها‬‫هها وجــود دارد‪ ،‬تکــرار ســور ‌‬ ‫الرغائب که در آن تکرار ســور ‌‬
‫یدانــد‪ ،‬بلکــه‬ ‫یشود‪ ،‬و شریعت آن را منکــر نم ‌‬ ‫منکر شمرده نم ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪310‬‬

‫مشغول شدن قلــب و غافــل شــدن آن را از خشــوع و خضــوع‬


‫یداند‪.‬‬
‫منکر م ‌‬
‫یگویــد از مکــروه منکــر نیســت‪ ،‬شــبیه آن وارد‬ ‫امــا اینکــه م ‌‬
‫شده است‪.‬‬
‫جواب‪ :‬اگر منظور او از چیزهایی شــبیه آن کــه در شــریعت‬
‫وارد شــده اســت تســبیحات رکــوع و ســجود و تکــبیرات عیــد‬
‫یباشد از دو جهت با هم فرق دارند‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫‪ -1‬رکــوع و ســجود و تکــبیرات عیــد تعدادشــان کــم اســت و‬
‫یتوان ضمن انجام آنها خشوع و خضوع هم داشت‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫‪ -2‬شرعی بودن این عددها در نماز ثابت شــده اســت‪ ،‬پــس‬
‫اگر خشوع با آن همــراه نباشــد تقــدیم آنهــا بــر خشــوع واجــب‬
‫است‪ ،‬در واقع یکی از دو چیزی را کــه شــریعت بــه آن دســتور‬
‫هایــم‪ ،‬بــر خلف شــمارش در‬ ‫داده است بــر دیگــری مقــدم کرد ‌‬
‫صلة الرغائب که خیلی طولنی و مبنـای شـرعی ندارنــد‪ ،‬پــس‬
‫هر گاه نمازخوان عددها را شمارش کند و انجام دهد خشــوعی‬
‫را که واجب است‪ ،‬با چیزی که مبنای شــرعی نــدارد از دســت‬
‫یدهد‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫و اما آنچــه در بعضــی احــادیث از تکــرار ســورة اخلص وارد‬
‫شده است‪ ،‬اگر این حدیث صحیح نباشد هیچ حجت و دلیلی در‬
‫آن وجود ندارد‪ .1‬و اگر صحیح باشد و دلیــل بــر جــواز باشــد مــا‬
‫یکنیم‪ ،‬و اگر دلیل بر مســتحب بــودن‬ ‫جایز بودن آن را انکار نم ‌‬
‫باشد دو حالت دارد اگر خشوع با آن ممکن نبود‪ ،‬شرعا ً خشوع‬
‫بــر آن مقــدم اســت‪ ،‬و اگــر خشــوع بــا آن ممکــن بــود ماننــد‬
‫یشود‪.‬‬
‫تسبیحات رکوع م ‌‬

‫‪ -‬البته حدیث صحیح است‪ ،‬بخاری به صورت تعلیق آن را در صحیح‬ ‫‪1‬‬

‫خود آورده است‪ ،‬کتاب الذان‪ ،‬حدیث شماره )‪ (774‬ابن حجر در فتح‬
‫یاوس و‬‫یگوید‪ :‬ترمذی و بزار از بخاری از اسماعیل بن اب ‌‬
‫الباری م ‌‬
‫یگوید‪ :‬حدیثی حسن‬ ‫هاند‪ .‬ترمذی م ‌‬‫بیهقی ‪ ...‬روایت و وصل کرد ‌‬
‫یباشد‪ .‬به فتح الباری ‪ ،257 /2‬و سنن بیهقی ‪ 61 /2‬و‬‫صحیح غریب م ‌‬
‫فتح الباری ‪ 438 ،437 /13‬کتاب التوحید مراجعه شود‪.‬‬
‫‪311‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یشود‪ ،‬چون در‬ ‫و اگر بر مستحب بودن دللت نکند مکروه م ‌‬


‫یرود‪ ،‬و قلب از خداوند غافل‬ ‫آن مقصود و هدف نماز از بین م ‌‬
‫یشـــود کـــه‬ ‫یشـــود‪ ،‬و از طرفـــی مجـــرد تکـــرار بـــاعث نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫شمارشــش درســت باشــد‪ ،‬بســیاری از مــردم چیــزی را تکــرار‬
‫یخبرند‪ ،‬اگر با تکرار از تعــداد تعــبیر‬ ‫یکنند ولی از تعداد آن ب ‌‬ ‫م ‌‬
‫یشود کــه از مقصــود و هــدف بســیار‬ ‫کند عبارت بد او باعث م ‌‬
‫دور شود‪.‬‬
‫امــا تأویــل او مبنــی بــر اینکــه بعضــی از ائمــة حــدیث آن را‬
‫یشــود‪،‬‬ ‫هاند و این کراهت حمل بر ترک الولــی م ‌‬ ‫مکروه دانست ‌‬
‫در واقع بدون دلیل و حجت با چیزی کـه ظـاهر و واضـح اسـت‬
‫یکند‪ ،‬کراهت در چیزی کــه از آن نهــی شــده اســت‬ ‫مخالفت م ‌‬
‫یباشد سپس حمــل آن بــر تــرک الولــی هیــچ‬ ‫ظاهر و آشکار م ‌‬
‫دلیلی ندارد‪.‬‬
‫اما قول او در مورد هر دو سجده به نظر کســی کــه آنهــا را‬
‫یدانــد‪ :‬راه او آن اســت کــه آنهــا را تــرک نمایــد پــس‬ ‫مکروه م ‌‬
‫کافی اسـت‪ ،‬ایـن درسـت نیسـت‪ ،‬و ایـن انکـار و رد بـر صـلة‬
‫یشــود‪،‬‬ ‫یهــا و توابــع و لواحــق آن وارد م ‌‬ ‫الرغائب با تمام ویژگ ‌‬
‫های را انکــار و رد کنیــم ولــی‬ ‫چــون ممکــن نیســت مجمــوع ‌‬
‫منظورمان بعضی از اجزای آن باشد‪.‬‬
‫اما اینکه این مسکین بر ابقای این نمــاز حریــص اســت و یــا‬
‫یخواهد شبیه این نماز وجود داشته باشد‪ ،‬این حرص در واقع‬ ‫م ‌‬
‫یباشد‪ ،‬زمــانی کــه پیــامبر‪‬‬ ‫لالله‪ ‬م ‌‬ ‫حرص بر مخالفت رسو ‌‬
‫یکند‪ ،‬مثل این اســت‬ ‫از اختصاص عبادت به شب جمعه نهی م ‌‬
‫که طرف مخالف بگوید‪ :‬اگر صلة الرغائب بــه خــاطر اینکــه از‬
‫یگیــرد پــس مکروهــی دیگــر‬ ‫جهــاتی مکــروه اســت صــورت نم ‌‬
‫آورده شود کــه جــای آن را بگیــرد‪ ،‬تــا از مخــالفت بــا پیــامبر‪‬‬
‫خالی نباشد؟!‬
‫و اما اینکه نسبت داده که منکر صــرف مقیــد نمــودن آن بــه‬
‫عدد خاصی را انکــار کــرده!! ایــن نســبت افــترا و دروغ بســتن‬
‫یباشد‪.‬‬
‫م ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪312‬‬

‫یکنــد کــه اجــازة‬‫و امــا اینکــه از جمــاعتی از علمــا نقــل م ‌‬


‫هاند‪ ،‬ما هــم جــایز بــودن آن را انکــار و رد‬ ‫شمارش آیات را داد ‌‬
‫یکنیم‪ ،‬اما استدلل او به صلة التسبیح صحیح نیســت چــون‬ ‫نم ‌‬
‫این نماز هم صحت آن ثابت نشده است‪ ،‬پس هرگــز خشــوعی‬
‫تهای نمــاز اســت بــا چیــزی‬ ‫که در شریعت ثابت شده و از سن ‌‬
‫یشــود‪.‬‬ ‫که ثابت نشده که شــمارش اســت ســاقط و حــذف نم ‌‬
‫یگوید اقتــدا و جمــاعت در نمازهـای سـنت‬ ‫سخن دیگر او که م ‌‬
‫یدانیم‪ ،‬و منکر آن‬ ‫درست است‪ :‬ما هم آن را جایز و درست م ‌‬
‫هایم سنت در انجام آنها این است کــه بــه‬ ‫هایم‪ ،‬بلکه ما گفت ‌‬‫نبود ‌‬
‫هاند و‬‫صورت فردی صورت گیرند‪ ،‬مگر آنهایی کــه اســتثنا شــد ‌‬
‫پیامبر‪ ‬هم آن را انجام داده اســت‪ ،‬امــا نــه مثــل یــک عبــادت‬
‫مکرر که همیشه به این صورت آن را انجام داده باشد‪.‬‬
‫یالله عنهمــا‬ ‫و همچنین استدلل او به اینکه ابن عباس – رض ‌‬
‫یباشــد‪،‬‬ ‫– در نماز شب به پیامبر‪ ‬اقتدا کرده است صــحیح نم ‌‬
‫چون به نظر امام شافعی تهجد )نماز شب( بر پیامبر‪ ‬واجــب‬
‫بود‪ ،‬پس اقتدا به نماز سنت نبوده است‪ ،‬و اینکه روایــت شــده‬
‫که پیامبر‪ ‬برخواست تا نماز سنت بخواند این روایــت‪ ،‬گمــان‬
‫یباشد‪.‬‬
‫راوی م ‌‬
‫یگویم‪ :‬این روایــت وهــم و گمــان نیســت بلکــه یقیــن‬ ‫]من م ‌‬
‫است‪ ،‬و راوی آن که ابن عباس اســت بـا قـاطعیت آن را بیــان‬
‫کرده است‪ ،‬و مانند سایر احادیث دیگــر آن را ذکــر کــرده و بــه‬
‫‪1‬‬
‫یکند[‪.‬‬‫طور جزم و قطع آن را روایت م ‌‬
‫یشود‪:‬‬‫جواب آن چنین داده م ‌‬
‫انجام دادن نمازها چه واجب یا سنت‪ ،‬و چه به صورت فردی‬
‫یا جماعت باشند باید طبق نظر و دستور صاحب شریعت یعنی‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫حضرت محمد‪ ‬باشد‪ ،‬آنجا که م ‌‬
‫‪2‬‬
‫صّلوا کما رأیتمونی أصلی«‪.‬‬ ‫» َ‬
‫‪ -‬به صحیح مسلم‪ ،(1/531) ،‬کتاب صلة المسافرین‪ ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪1‬‬

‫‪ (192-763‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (5/53) ،‬و رواه البخاری فی صحیحه المطبوع‬ ‫‪2‬‬

‫مع فتح الباری‪ ،‬کتاب الذان‪ ،‬حدیث شماره )‪(631‬‬


‫‪313‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یخوانم‪.‬‬ ‫یبینید نماز م ‌‬


‫نماز بخوانید آنچنان که مرا م ‌‬
‫جماعت در نمازهای سنت به نظر علما درست اســت‪ ،‬البتــه‬
‫نه بــه طــور دائم و همیشــگی‪ ،‬چــون پیــامبر‪ ‬در خانــة خــود و‬
‫دیگران در نماز سنت امامت کرده‪ ،‬ولــی در مســاجد و جاهــای‬
‫مشهور این کار را انجام نــداده انــد‪ ،‬مگــر آنچــه از او در مــورد‬
‫نماز تراویح نقل شده است‪ ،‬پیامبر‪ ‬مگر با دلیل از آنچــه کــه‬
‫شریعت تعییــن کــرده تجــاوز نکــرده اســت‪ .‬در صــلة الرغــائب‬
‫دلیلی ثابت نشده تا بر نمازهای سنت قیاس شود‪ ،‬پس زمــانی‬
‫که خود ذاتا ً باطل باشد چگونه بر چیــزی کــه شــرعی و صــحیح‬
‫یشود؟!‬ ‫یباشد قیاس م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یالله عنهمـا –‬ ‫و اما حــدیث انــس و عتبــان بـن مالــک – رضـ ‌‬
‫فرق میان آن و صـلة الرغـائب ایـن اسـت کـه اقتـدا در صـلة‬
‫یشود که عموم مردم فکر کنند که ایــن نمــاز‬ ‫الرغائب باعث م ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬بــر خلف‬ ‫و جماعت‪ ،‬سنت است و عبــادتی در دیــن م ‌‬
‫یالله عنهما – واقع شده‬ ‫آنچه که در حدیث انس و عتبان – رض ‌‬
‫است‪ ،‬آن خیلی نادر و کم است‪ ،‬عموم مــردم ایــن طــور فکــر‬
‫یکننــد کــه جــایز‬
‫یکنند که سنت است‪ ،‬بلکه این طور فهم م ‌‬ ‫نم ‌‬
‫است و بر جواز آن هم اتفاق نظر وجود دارد‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬این نماز به یک عبادت آشکار و ایجاد شده‬ ‫اما آنجا که م ‌‬
‫در دین تبدیل شده است‪ ،‬این نســبت افــترا و دروغ اســت‪ .‬و امــا‬
‫ایشان این نماز را بـه آنچـه کـه فقهـا در تـدوین اصـول فقـه پیـدا‬
‫ینمایند و یا به فروع و مآخذ و دقائق وحقایق آن‬ ‫هاند تشبیه م ‌‬‫کرد ‌‬
‫یکند صحیح نیست‪ ،‬چون بیـان کردیـم صــلة الرغـائب از‬ ‫تشبیه م ‌‬
‫تهای مختلـف کـه ذکـر شـدند از آن نهـی شـده اسـت‪ ،‬پـس‬ ‫جه ‌‬
‫چگونه قیاس چیزی که در سنت از آن نهی شده است بــر چیــزی‬
‫که اجماع بر انجام دادن آن وجود دارد درست است؟!‬
‫یگوید‪ :‬طرف مخــالف بــه چیزهــای دیگــری‬ ‫اما قول او که م ‌‬
‫استدلل کرده که قابــل ذکــر نیســتند‪ ،‬در واقــع عــاجز شــدن از‬
‫جــواب‪ ،‬بــاعث ایجــاد ایــن نظــر شــده اســت‪ ،‬و از طرفــی هــم‬
‫یخواهد به عموم مردم بفهماند که جواب را نــداده اســت در‬ ‫م ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪314‬‬

‫حالی که قدرت و توان جــواب را هــم دارد! و یــا اینکــه ایشــان‬


‫هاند و از درک آن عاجز است‪.‬‬ ‫توان فهم آن را نداشت ‌‬
‫وآفتـــه مـــن الفهـــم‬ ‫ً‬
‫وکــم مــن عــائب قــول‬
‫‪1‬‬
‫الســــــــــــــــــــــقیم‬ ‫حا‬ ‫صــــــــــــــــــــــــحی ً‬

‫بسـیاری از کسـانی کـه از قـول و سـخنی صـحیح و درسـت‬


‫یگیرنــد بــه خــاطر فهــم بیمــار و نــاقص آنهــا‬‫عیــب و ایــراد م ‌‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫یکند‪ :‬نماز را‬ ‫و اما جواب او به کسی که این نماز را انکار م ‌‬
‫یکنـی ممنـوع هســتند دوری‬ ‫بخوان و از چیزهـایی کـه گمـان م ‌‬
‫کن‪ ،‬این جواب صحیح نیست‪ ،‬چرا که منکــر نمـاز رغــائب را بــا‬
‫یکنـــد‪ ،‬اگـــر یکـــی از‬
‫یهـــا و خصوصـــیاتش رد م ‌‬ ‫تمـــام ویژگ ‌‬
‫یتوان نام صلة الرغائب بــر‬ ‫یهای آن را ترک کند دیگر نم ‌‬ ‫ویژگ ‌‬
‫آن گذاشت‪.‬‬
‫و اما آنچه در مورد آن حــدیث صــحیح کــه از نهــی اختصــاص‬
‫عبادت در شب جمعه گفته شده که‪ ،‬این حــدیث شــامل کســی‬
‫یکنــد‬‫بهای دیگــر غیــر جمعــه را عبــادت م ‌‬ ‫که شب جمعه و ش ‌‬
‫یشود‪ ،‬این هم درست نیست‪ ،‬چون او صلة الرغــائب را بــه‬ ‫نم ‌‬
‫یدهد یــا تخصــیص‬ ‫طور مطلق برای کسی که آن را تخصیص م ‌‬
‫یگوییم‪ :‬مکــروه بــودن آن از‬ ‫یداند‪ ،‬ما هم م ‌‬‫یدهد درست م ‌‬ ‫نم ‌‬
‫چند جهت واقــع شــده اســت‪ ،‬اگــر بعضــی هــم موجــود نباشــد‪،‬‬
‫یماننــد‪.‬‬‫بعضی دیگر برای نهی و کراهت بطور مستقل باقی م ‌‬
‫یگوید حــوادث و چیزهــای تــازه پیــدا شــده دارای‬ ‫و اما اینکه م ‌‬
‫تهای مختلف و گوناگون هستند و هر کس توانایی جدایی‬ ‫صور ‌‬
‫و تشخیص آنها را نداشته باشد آنها را به غیر نظیر و شبیه خود‬
‫یکند‪.‬‬‫ملحق م ‌‬
‫این دلیلی است به ضرر و علیه خودش‪ ،‬که نتوانســته اســت‬
‫در این مورد تشخیص و تمییز داشته باشد‪.‬‬

‫یباشد که اول آن‪:‬‬


‫‪ - 1‬شعر از شاعر متنبی م ‌‬
‫فل تقنع بما دون النجوم‬ ‫إذا غامرت فی شرف مروم‬
‫به دیوان متنبی‪ (4/120) ،‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪315‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫و اما آوردن کلمات رکیک و ســخت و نامــأنوس بــرای اینکــه‬


‫فصاحت خود را نشان دهد نوعی تکلف و رکــاکت در آن وجــود‬
‫دارد که هر کس دنبال هوا و هوس رود خواستار آن است‪.‬‬
‫در این باره به صدور دو فتوا مطلع شدم کــه جــواب آنهــا را‬
‫ه که به موضــوع مــا‬ ‫ه است با اینکه در مسائلی به خطا رفت ‌‬ ‫داد ‌‬
‫ارتباطی ندارد‪.‬‬
‫مالله الرحمن الرحیم‪ .‬بزرگان فقها و ائمه‬ ‫فتوای اول‪ :‬بس ‌‬
‫‪ ‬در مورد صــلة الرغــائب چــه نظــری دارنــد‪ ،‬آیــا بــه صــورت‬
‫جماعت بدعت است یا خیر؟ و آیا حدیث صحیحی در مــورد آن‬
‫آمده است یا خیر؟ در این مورد برای ما فتوا دهید خداوند اجر‬
‫ش خیرتان دهد‪.‬‬‫و پادا ‌‬
‫جواب‪ :‬پروردگارا توفیق ده و رحمت خود را شامل ما کن‪.‬‬
‫حدیثی که در مورد صــلة الرغــائب نقــل شــده بــر پیــامبر‪‬‬
‫یباشــد‪ ،‬ایــن نمــاز بــدعت اســت و‬ ‫بســته شــده و موضــوع م ‌‬
‫چهارصد سال بعـد از هجـرت پیـدا شـده اسـت‪ ،‬ابتـدا در شـام‬
‫ظاهر و در سایر کشــورهای دیگــر منتشــر شــد‪ .‬هیــچ اشــکالی‬
‫ندارد که انسان نمــاز بخوانــد بــر ایــن اســاس کــه عبــادت بیــن‬
‫مغرب و عشــاء در هــر شــبی مســتحب اســت و همچنیــن هیــچ‬
‫اشکالی ندارد انســان بطــور مطلــق و بــدون هیــچ قیــدی نمــاز‬
‫بخواند‪ ،‬اما جماعت را در آن سنت بدانیم و آن را به عنوان یک‬
‫تهای منکــر اســت‪ ،‬امــا‬ ‫عبادت آشکار قرار دهیــم ایــن از بــدع ‌‬
‫متأسفانه مردم برای انجام بدعت ســرعت زیــادی دارنــد واللــه‬
‫اعلم‪ .‬ابن صلح آن را نوشته است‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬پوشیده نیست که قســمت هــای از‬ ‫ابن عبدالسلم م ‌‬
‫این جواب صحیح است و در آن خلل نیز وجود دارد‪.‬‬
‫مالله الرحمن الرحیم‪ .‬فقهای بزرگ و ائمه‬ ‫فتوای دوم‪ :‬بس ‌‬
‫یگوید نماز در شب رغــائب و نیمــة‬ ‫دین‪ ‬در مورد کسی که م ‌‬
‫یگویــد‪ :‬آن شــمعی کــه در آن شــب‬ ‫شعبان درست نیســت و م ‌‬
‫یگوید‪ :‬این کار بدعت‬ ‫یشود حرام و تفریط است و م ‌‬ ‫روشن م ‌‬
‫است و هیچ فضل و ثوابی نــدارد و حــدیثی هــم از پیــامبر‪ ‬در‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪316‬‬

‫این مورد وارد نشده است آیا این رأی و نظر درست اســت یــا‬
‫اشتباه؟ برای ما فتوا دهید – خداوند از شما راضی باشد ‪. -‬‬
‫جللواب‪ :‬خداونــد توفیــق دهــد و رحــم نمایــد‪ .‬امــا آن نمــاز‬
‫یگیرد بدعت اســت‪ ،‬آن‬ ‫مشهوری که در شب رغائب صورت م ‌‬
‫حدیث روایت شده هم موضوع وســاختگی اســت‪ .‬و ایــن نمــاز‬
‫چهارصد سال بعد از هجرت پیدا شد‪ ،‬و این شب هیچ تفضیل و‬
‫بهای دیگر جمعه ندارد‪.‬‬ ‫برتری بر ش ‌‬
‫اما شب نیمه شعبان فضیلت و بزرگــی دارد‪ ،‬عبــادت کــردن‬
‫در آن شب بصــورت فــردی نــه بــه صــورت جمــاعت مســتحب‬
‫بها و آن را بعنـوان‬ ‫اسـت‪ ،‬امـا جمـع شـدن مـردم در ایـن شـ ‌‬
‫م و عبـــادت گرفتـــن بـــدعتی منکـــر اســـت و آنچـــه از‬ ‫مراســـ ‌‬
‫هانــد بــا‬
‫درخواست نیازها و دعاهــا و امثــال آنهــا آن اضــافه کرد ‌‬
‫شریعت موافقت ندارد و آن نماز هزار رکعتی که در شب نیمه‬
‫یشود اصل و اساسی ندارد‪.‬‬ ‫شعبان خوانده م ‌‬
‫خیلی جای تعجب است کــه مــردم بــر ایــن دو بــدعت خیلــی‬
‫تهای موکدة پیامبر‪ ‬کــه‬ ‫حریص هستند در عین حال برای سن ‌‬
‫یکننــد – واللــه‬‫مســلم و جــای هیــچ شــکی نیســتند کوتــاهی م ‌‬
‫المستعان و هو یعلم – ابن الصلح آن را نوشته است‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬خداوند نهان آنچه را که مردم به او‬ ‫ابن عبدالسلم م ‌‬
‫‪1‬‬
‫نسبت داده آشکار نمود ‪.‬‬
‫یخواهم مــا را از امثــال اینهــا محفــوظ بــدارد و‬ ‫از خداوند م ‌‬
‫آنچه که او بــه آن مبتل شــده اســت خداونــد او را نجــات دهــد‪،‬‬
‫امثال این مرد باید به او رحم شود وحســبنا اللــه ونعـم الوکیــل‬
‫والحمدلله وحده وصلواته علی سیدنا محمد وآلــه وصــحبه إلــی‬
‫‪2‬‬
‫یوم الدین‪.‬‬

‫‪ -‬ذهبی در سیر اعلم النبلء ‪ 143 ،142 /23‬گفتته‪ :‬بر خلف اصول‬ ‫‪1‬‬

‫و قواعد خویش صلة الرغائب را تأیید نموده و نصرت داده است‪ ،‬اما‬
‫برای او )ابن صلح( فضایلی نیز هست‪.‬‬
‫‪ -‬به کتاب المساجله‪ ،‬ص )‪ (42-29‬مراجعه شود‪ .‬به کتاب الباعث‬ ‫‪2‬‬

‫لبی شامه‪ ،‬ص )‪ (48-39‬و المدخل لبن الحاج‪(277-4/248) ،‬‬


‫مراجعه شود که رد خیلی خوبی بر ابن الصلح نوشته است‪.‬‬
‫‪317‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یفرماید‪ :‬هـ الرغائب‬ ‫هالله – م ‌‬‫شیخ السلم ابن تیمیه – رحم ‌‬


‫یباشــد‪،‬‬ ‫های م ‌‬‫اصل و اساسی ندارد‪ ،‬بلکه چیز تازه و پیــدا شــد ‌‬
‫نه به صورت جماعت نه به صورت فردی مســتحب نیســت‪ ،‬در‬
‫صحیح مسلم به طور صحیح و ثابت آمده است که پیــامبر‪ ‬از‬
‫اختصاص شب جمعه برای عبادت و یا روزه نهی کرده است‪ ،‬و‬
‫یکند به اتفاق علما دروغ‬ ‫آن اثر و روایتی که آن نماز را بیان م ‌‬
‫و موضوع است‪ ،‬و هیچ یـک از سـلف صـالح و ائمـه آن را ذکـر‬
‫‪1‬‬
‫هاند‪.‬‬
‫نکرد ‌‬
‫یفرمایــد‪ :‬بــه اتفــاق تمــام ائمــة دیــن صــلة‬ ‫در جای دیگــر م ‌‬
‫الرغائب بدعت است‪ ،‬پیامبر‪ ‬و هیچ یک از خلفــای ایشــان آن‬
‫هاند‪ ،‬و هیچ یک از ائمه دین مثــل مالــک‪ ،‬شــافعی‪،‬‬ ‫را انجام نداد ‌‬
‫احمد و ابوحنیفه – رحمهم الله – ثوری‪ ،‬اوزاعــی‪ ،‬لیــث و غیــره‬
‫یدانند و به اجماع علمای حدیث ایــن روایــت‬ ‫آن را مستحب نم ‌‬
‫‪2‬‬
‫که در مورد صلة الرغائب آمده است دروغ و موضوع است‪.‬‬
‫از شیخ السلم ابن تیمیه از صــلة الرغــائب ســؤال شــد آیــا‬
‫مستحب است یا خیر؟ جواب داد‪:‬‬
‫پیامبر‪ ‬و هیچ یک از صحابه و تابعین و ائمه دین هیــچ کــدام‬
‫هاند و مردم را نیــز بــرای ادای آن تشــویق و‬ ‫این نماز را نخواند ‌‬
‫هاند‪ ،‬و همچنین هیچ فضیلت و برتری را بــرای ایــن‬ ‫ترغیب نکرد ‌‬
‫ثشناســان ایــن حــدیث‬ ‫هاند‪ ،‬به اتفاق تمام حدی ‌‬ ‫شب ذکر ننمود ‌‬
‫یباشـد‪ ،‬بـه‬ ‫یکنـد دروغ و موضـوع م ‌‬ ‫که ایـن نمـاز را روایـت م ‌‬
‫یگوینــد‪ :‬ایــن نمــاز مکــروه اســت و‬ ‫همیــن دلیــل محققیــن م ‌‬
‫‪3‬‬
‫یباشد والله اعلم‪.‬‬ ‫مستحب نم ‌‬
‫هالله – در مــورد صــلة الرغــائب و نمــاز‬ ‫از امام نووی – رحم ‌‬
‫شب نیمة شعبان سؤال شد‪ ،‬آیا اصل و اساسی دارند؟‬
‫جواب داد‪ :‬الحمدلله‪ ،‬این دو نماز را پیــامبر‪ ‬و هیــچ یــک از‬
‫هانــد‪ ،‬و بــه آن‬‫ماللــه – انجــام نداد ‌‬‫صحابه و ائمة اربعــه – رحمه ‌‬

‫‪ -‬به مجمموع الفتاوی‪ (23/132) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به مجموع الفتاوی‪ (23/134) ،‬و الختیارات‪ ،‬ص )‪ (121‬مراجعه‬ ‫‪2‬‬

‫شود‪.‬‬
‫‪ -‬به مجموع الفتاوی‪ (23/135) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪3‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪318‬‬

‫هاند‪ ،‬و هیچ یک از کسانی که به آنهــا هــم اقتــدا‬ ‫اشاره هم نکرد ‌‬


‫هاند‪ ،‬هیچ روایتی را در این مورد بیــان‬ ‫یکنند آن را انجام نداد ‌‬ ‫م ‌‬
‫هاند و از‬‫نهای بعدی پیدا شــد ‌‬ ‫هاند‪ ،‬بلکه این نمازها در زما ‌‬
‫نکرد ‌‬
‫یشــوند‪ ،‬و در‬ ‫تهای منکــر و حــوادث باطــل محســوب م ‌‬ ‫بــدع ‌‬
‫یفرمایــد‪» :‬إیــاکم‬ ‫حــدیث صــحیح آمــده اســت کــه پیــامبر‪ ‬م ‌‬
‫‪1‬‬
‫ومحدثات المور‪ ،‬فإن کل محدثة بدعة ضللة«‪.‬‬
‫از اینکه به امور دین چیــزی را اضــافه کنیــد خــودداری کنیــد‪،‬‬
‫چون این کار بدعت و گمراهی است‪.‬‬
‫یالله عنهــا – روایــت شــده کــه‬ ‫در صحیحین از عایشه – رض ‌‬
‫یگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫هر کس چیزی را به دین مــا اضــافه کنــد کــه از دیــن نباشــد‬
‫مردود است‪.2‬‬
‫یفرمایــد‪» :‬مــن‬ ‫در صحیح مسلم هم آمده است پیــامبر‪ ‬م ‌‬
‫‪3‬‬
‫عمل عمل ً لیس علیه أمرنا فهو رد«‪.‬‬
‫هر کس کاری را انجام دهد که برای انجام آن دستور و امــر‬
‫یباشد‪.‬‬
‫ما وجود نداشته باشد آن کار مردود م ‌‬
‫بر همه لزم است از ایـن نمـاز خـودداری کننـد‪ ،‬از آن دوری‬
‫نمایند‪ ،‬باید از آن تنفر داشت و انجام دادن آن را تقبیح کــرد‪ ،‬و‬
‫بایــد بــه صــورت عمــومی از آن نهــی کــرد‪ ،‬چــون پیــامبر‪‬‬
‫یفرمایــد‪» :‬مــن رأی منکــم منکــرا ً فلیغیــره بیــده‪ ،‬فــان لــم‬ ‫م ‌‬
‫‪4‬‬
‫یستطع فبلسانه‪ ،‬فان لم یستطع فبقلبه«‪.‬‬

‫‪ -‬رواه ابن ماجه فی سننه مرفوعا ً الی النبی‪ (، (1/18‬المقدمه فی‬ ‫‪1‬‬

‫یگوید مستور است‪ ،‬به‬ ‫سنده عبید بن میمون المدنی‪ ،‬ابن حجر م ‌‬
‫تقریب التهذیب ‪ 545 /1‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬صحیح بخاری با فتح الباری‪ ،‬کتاب الصلح‪ ،‬حدیث شماره‪،2697 :‬‬ ‫‪2‬‬

‫رواه مسلم فی صحیحه کتاب القضیه‪ ،‬حدیث شماره )‪.(1718‬‬


‫‪ -‬رواه مسلم فی صحیحه کتاب القضیه‪ ،‬حدیث شماره )‪.(1718‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (3/20) ،‬و رواه مسلم فی صحیحه‪) ،‬‬ ‫‪4‬‬

‫‪ ،(1/69‬کتاب ایمان‪ ،‬حدیث )‪ ،(49‬و سنن ابوداود‪ ،‬کتاب الصلة‪،‬‬


‫حدیث شماره‪ ،1140 :‬و سنن ترمذی‪ ،‬ابواب الفتن‪ ،‬حدیث شماره‪:‬‬
‫‪ 2263‬و گفته‪ :‬این حدیث حسن صحیح است‪ ،‬و سنن نسائی‪ ،‬کتاب‬
‫‪319‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫هر کس ازشما منکری را دید باید بــه دســت و قــدرت آن را‬


‫تغییر دهد‪ ،‬اگر توانایی نداشت بایــد بــا زبــان آن را تغییــر دهــد‪،‬‬
‫اگر نتوانست باید با قلب از آن متنفر باشد‪.‬‬
‫بر عالمان دین واجب است مردم را از آن بترسانند و بیشتر‬
‫یگــردان باشــند چــون مــردم از آنهــا‬ ‫از مســائل دیگــر از آن رو ‌‬
‫یکنند‪.‬‬
‫پیروی م ‌‬
‫و نباید هیچ کس فریب این را بخورد که در میان مردم شایع‬
‫یدهند‪ ،‬چون پیروی و‬ ‫شده و مردم عوام و غیره آن را انجام م ‌‬
‫اقتدا فقط به پیامبر‪ ‬و به آنچه که دستور داده اســت صــحیح‬
‫اســت نــه بــه چیــزی کــه از آن نهــی کــرده و مــردم را از آن‬
‫تها مصــون بــدارد و از‬ ‫ترسانده اســت‪ .‬خداونــد مــا را از بــدع ‌‬
‫دچار شدن به مخالفات با خدا و رسولش ما را محفوظ نمایــد‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫والله اعلم‪.‬‬
‫همچنین از نووی در مــورد صــلة الرغــائب پرســیده شــد کــه‬
‫سنت است یا بدعت؟‬
‫یباشــد‪ ،‬و‬ ‫جواب داد‪ :‬این نماز بدعتی قبیــح و خیلــی منکــر م ‌‬
‫مشتمل بر منکرات زیادی است پــس بایــد آن را تــرک و از آن‬
‫یدهـد بایـد جلـو آن را‬ ‫اعراض نمود و کسی کـه آن را انجـام م ‌‬
‫گرفت و بر ولی امر – وفقه الله – واجب است که مردم را از‬
‫آن منع نماید چون او مسئول است و در مقابل رعیت خود باید‬
‫جوابگو باشد‪.‬‬
‫مدهنــدگان‬ ‫هاند‪ ،‬و انجا ‌‬‫بهــایی نوشــت ‌‬‫علما در رد این نماز کتا ‌‬
‫یکننــد‪ ،‬و نبایــد فریــب خــورد کــه تعــداد‬ ‫آن را سفیه معرفــی م ‌‬
‫یدهند و یا اینکه بگوییم‬ ‫زیادی در مناطق مختلف آن را انجام م ‌‬

‫الیمان‪ ،‬باب تفاضل أهل الیمان‪ ،‬و سنن ابن ماجه‪ ،‬کتاب الفتن‪،‬‬
‫حدیث شماره‪ ،4013 :‬و همه ی آن ها در آخر حدیث جمله ی‪» :‬وذلک‬
‫أضعف الیمان« را روایت نموده اند‪.‬‬
‫‪ -‬به‪ :‬مساجلة‪ ،‬عزبن عبدالسلم و ابن صلح در مورد صلة الرغائب‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫ص )‪ (47-45‬مراجعه شود‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪320‬‬

‫مالــدین‪ 2‬و امثــال‬‫بهایی مثل قوت القلــوب‪ ،1‬احیــاء علو ‌‬‫در کتا ‌‬
‫آنها این نماز ذکر شده است‪ .‬این نماز بــدعتی باطــل اســت‪ ،‬و‬
‫این فرمودة پیامبر‪ ‬صحیح است‪» :‬مــن أحــدث فــی دیننــا مــا‬
‫لیس منه فهو رد« هر کس در دین و برنامة ما چیزی را اضافه‬
‫کند مردود است‪.‬‬
‫سپس بعضی از احادیث وارده را در مورد فتوای سابق ذکــر‬
‫کرده است‪.‬‬
‫یدهد هنگام اختلف به کتــاب او مراجعــه‬ ‫و خداوند دستور م ‌‬
‫شود‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪    ‬‬ ‫‪           ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪     ‬‬ ‫‪       ‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪   ‬‬
‫‪       ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪    ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪)            ‬نساء‪(59 :‬‬
‫»و اگر در چیزی منازعه داشتید آن را به خدا )با عرضه به قــرآن( و‬
‫پیامبر‪ ‬او )با رجوع به سنت نبوی‪ (‬برگردانید‪ ،‬اگر به خــدا و روز‬
‫رستاخیز ایمان دارید«‪.‬‬
‫ههای خط‌اکننــدگان‬ ‫طهــا و اشــتبا ‌‬
‫به پیروی از جاهلین و به غل ‌‬
‫دستور نداده است‪ .3‬والله اعلم‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬احادیث صلة الرغائب شب؛ اولیــن‬ ‫ابن قیم جوزی م ‌‬
‫جمعة مــاه رجــب همــة آنهــا دروغ و از زبــان پیــامبر‪ ‬درســت‬
‫‪4‬‬
‫هاند‪.‬‬
‫شد ‌‬
‫از توضــیحاتی کــه گذشــت بــرای خواننــدة محــترم روشــن‬
‫یشــود کــه ایــن نمــاز در اولیــن جمعــة مــاه رجــب صــورت‬ ‫م ‌‬
‫یشــود‪ ،‬ایــن نمــاز بــدعتی منکــر‬ ‫یگیرد‪ ،‬که رغــائب نامیــده م ‌‬ ‫م ‌‬

‫‪ -‬تألیف محمدبن علی بن عطیه العجمی المکی متوفی ‪ 386‬هـ است‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫به کشف الظنون ‪ 1361 /2‬مراجعه شود‪.‬‬


‫‪ -‬تألیف ابی حامد غزالی متوفی ‪ 505‬هـ‪ ،‬به إحیاء علوم الدین )‬ ‫‪2‬‬

‫‪ (203 ،1/202‬مراجعه شود‪.‬‬


‫‪ -‬به الفتاوی النووی‪ ،‬ص )‪ (40‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪ -‬به المنار المنیف‪ ،‬ص )‪ ،(95‬حدیث )‪ (167‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪4‬‬


‫‪321‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫هاند و صــحابه‬ ‫یباشد و پیامبر‪ ‬و خلفای او آن را مقرر نکرد ‌‬ ‫م ‌‬


‫هاند‪ ،‬در حالی که‬ ‫و تابعین و ائمه مشهور آن را مستحب ندانست ‌‬
‫هانــد‪ ،‬ایــن‬
‫صترین مردم برای انجــام کارهــای خیــر بود ‌‬ ‫آنها حری ‌‬
‫حکم از سوی تعداد زیادی از علما که بر وسعت علــم و ارزش‬
‫و مقام آنها اتفــاق نظــر وجــود دارد صــادر شــده اســت‪ ،‬و ایــن‬
‫یکند دروغ و افترا بر پیــامبر‬ ‫حدیثی که صلة الرغائب را ذکر م ‌‬
‫یباشد و ائمه حدیث بر دروغ بودن آن اتفاق نظــر دارنــد‪،‬‬ ‫‪‬م ‌‬
‫پس برای کسی کــه مــدعی صــلة الرغــائب اســت هیــچ دلیلــی‬
‫وجود ندارد‪ ،‬والله اعلم‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪322‬‬

‫بحث پنجم‬
‫بدعت بودن مراسم شب اسراء و معراج‬
‫برگــزاری مراســم اســراء و معــراج از کارهــای بــدعت بــه‬
‫یآید‪ ،‬که جاهلن و نادانــان آن را بــه شــریعت نســبت‬ ‫حساب م ‌‬
‫ینماینــد‪ ،‬کــه در‬ ‫یدهند و آن را بعنوان سنت هر ســال برپــا م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یگیرد‪ .‬و در آن مهارت‬ ‫شب بیست و هفتم ماه رجب صورت م ‌‬
‫تهای مختلف و‬ ‫یدهند انواع منکرات و بدع ‌‬ ‫و زرنگی به خرج م ‌‬
‫یدهنــد‪،‬‬ ‫تهای متنــوع ایجــاد کــرده و انجــام م ‌‬ ‫گوناگون به صور ‌‬
‫غهــا بــر‬ ‫ماننــد اجتمــاع در مســاجد‪ ،‬روشــن کــردن شــمع و چرا ‌‬
‫هها‪ ،‬و اسراف و تبذیر در ایــن مــورد‪ ،‬و جمــع شــدن بــرای‬ ‫منار ‌‬
‫ذکر و تلوت قرآن‪ ،‬بیان کردن داستان معراج کــه منســوب بــه‬
‫هکننــده‬ ‫ابــن عبــاس اســت کــه تمــام آن غلــط و باطــل و گمرا ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬بــه‬ ‫یباشد و به جز چند حرفی هیــچ کــدام صــحیح نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫همین صورت داستان ابن السلطان همان مردی که بــه جــز در‬
‫یخواند‪ ،‬که تماما ً دروغ است‪ ،‬در آن داســتان‬ ‫ماه رجب نماز نم ‌‬
‫ههای صالح بــودن در‬ ‫آمده است‪ :‬زمانی که مرد علمت و نشان ‌‬
‫او ظاهر شد‪ ،‬در مورد او از پیــامبر‪ ‬ســؤال شــد گفــت‪» :‬إنــه‬
‫کان یجتهد ویدعو فی رجب«‬
‫ینمــود«‪ .‬ایــن‬ ‫یکــرد و در مــاه رجــب دعــا م ‌‬ ‫»او کوشــش م ‌‬
‫داستان هــم دروغ و افــترا اســت‪ ،‬خوانــدن و روایــت کــردن آن‬
‫‪1‬‬
‫حرام است مگر برای توضیح و ابطال آن‪.‬‬
‫یگسترانند‪،‬‬ ‫هها و غیره را م ‌‬ ‫شها و سجاد ‌‬ ‫همچنین این که فر ‌‬
‫نهــای وجــود دارد‬ ‫ههــا و لیوا ‌‬‫فهایی از مس که در آنها کوز ‌‬ ‫ظر ‌‬
‫یگذارند‪ ،‬درست مثل اینکه خانة خـدا خانـة خودشـان اسـت!‬ ‫م ‌‬
‫یشوند در حالیکه آن برای عبادت قــرار‬ ‫در مسجد جامع جمع م ‌‬
‫داده شده است‪ ،‬نــه بــرای فــرش کــردن‪ ،‬خوابیــدن‪ ،‬خــوردن و‬
‫نوشیدن‪ .‬اجتماع آنها در حلقات هم به همین صورت است‪ ،‬هــر‬
‫حلقه و گروهی‪ ،‬بزرگــی دارد کــه در ذکــر و تلوت بــه او اقتــدا‬
‫ینمایند‪ ،‬ای کاش آن هم ذکــر و تلوت‬ ‫یکنند و از او پیروی م ‌‬ ‫م ‌‬
‫‪ -‬به السنن و المبتدعات‪ ،‬ص )‪ (147‬و البداع‪ ،‬ص )‪ (272‬مراجعه‬ ‫‪1‬‬

‫شود‪.‬‬
‫‪323‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫بود! بلکه در واقع دیــن خــدا را مــورد شــوخی و تمســخر قــرار‬


‫یگوینــد ل ‌إلــه ‌إل اللــه‪ ،‬بلکــه‬ ‫هها نم ‌‬ ‫رکننــد ‌‬ ‫یدهنــد‪ ،‬غالبــا ً ذک ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکنند در حــالی‬ ‫یگویند‪ :‬لیله یلله‪ ،‬به جای همزه یاء تلفظ م ‌‬ ‫م ‌‬
‫هاند‪ ،‬و هرگــاه‬ ‫که الف )همزه( قطع است آن را وصل قرار داد ‌‬
‫یگرداننــد طــوری‬ ‫یپیچاننــد و برم ‌‬‫نالله آن را م ‌‬ ‫یگویند ســبحا ‌‬ ‫م ‌‬
‫یخواند به آن چیزی اضافه‬ ‫یشود‪ .‬قاری‪ ،‬قرآن را م ‌‬ ‫که فهم نم ‌‬
‫یکنــد کــه در آن‬ ‫یکند که در آن نیست‪ ،‬از آن چیزی را کــم م ‌‬ ‫م ‌‬
‫ههــا و‬‫نها هــم بــه خــاطر آن نغم ‌‬ ‫م کرد ‌‬ ‫وجود دارد‪ ،‬این زیاد و ک ‌‬
‫مهایی است که شباهت بــه آواز دارنــد‪ ،‬کــه احــوال مــذموم‬ ‫ترن ‌‬
‫هاند‪.‬‬ ‫خود را بر آن قرار داد ‌‬
‫در این شب کار قبیح بزرگ دیگری وجــود دارد‪ ،‬قــاری تلوت‬
‫یسراید‪ ،‬یــا‬ ‫یکند دیگری در عین حال شعر م ‌‬ ‫قرآن را شروع م ‌‬
‫یخواهد شــعر خــود را آغــاز کنــد‪ ،‬قــاری قــرآن را مجبــور بــه‬ ‫م ‌‬
‫یکنند کــه بــس کنــد‪ ،‬یــا هــر دو را‬ ‫ینمایند یا اشاره م ‌‬ ‫سکوت م ‌‬
‫یدهــد‪ ،‬کــه شــنوندگان‬ ‫یکنند هر کس کار خود را ادامه م ‌‬ ‫رها م ‌‬
‫یباشند‪ ،‬این اســت حــال و وضــع بــازی‬ ‫اشعار بیشتر از قرآن م ‌‬
‫کردن آنها به دین‪ ،‬حتی اگر این کارها در خــارج از مســجد هــم‬
‫بود ممنوع و حرام بود‪ ،‬پس حال کــه در مســجد ایــن اعمــال را‬
‫یدهند چگونه است؟!!!‬ ‫انجام م ‌‬
‫یکننــد‪ ،‬بلکــه زن و مــرد را بــه‬ ‫به این اعمــال هــم بســنده نم ‌‬
‫یکننــد و زنـان بـا‬ ‫صــورت مختلــط در شــب در یــک جـا جمــع م ‌‬
‫یشــوند‪ .‬هــر گــاه‬ ‫ه آنجــا حاضــر م ‌‬‫هکنند ‌‬ ‫سهای خیر ‌‬ ‫آرایش و لبا ‌‬
‫بعضی بخواهند قضای حاجت نمایند در آخر مسجد جــامع آن را‬
‫یکشند برای قضــای‬ ‫یدهند‪ ،‬و بعضی از زنان خجالت م ‌‬ ‫انجام م ‌‬
‫یدهــد در آن‬ ‫های بــه آنهــا م ‌‬‫حاجت بیرون بروند‪ ،‬شخصــی کیسـ ‌‬
‫یدهنــد و آن را‬ ‫یشاشند در مقابل این کار چیزی به آن نفر م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکننـد‪،‬‬ ‫یبــرد‪ ،‬و ایـن کـار را بارهــا تکــرار م ‌‬ ‫از مسجد بیـرون م ‌‬
‫قضای حاجت در مسجد در کیسه حرام است‪ ،‬علوه بــر اینکــه‬
‫یباشد‪ .‬و بعضی دیگر بــرای قضــای‬ ‫کاری بسیار شنیع و قبیح م ‌‬
‫نبســت و تاریــک کــه در جنــب مســجد‬ ‫ههــای ب ‌‬ ‫حــاجت بــه کوچ ‌‬
‫یرونــد‪ ،‬و صــبح کــه مــردم بــرای ادای نمــاز صــبح بــه‬ ‫هستند م ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪324‬‬

‫یگذارنــد در‬ ‫ت و کثــافت م ‌‬ ‫یرونــد پــا روی ایــن نجاس ـ ‌‬


‫مسجد م ‌‬
‫شهایشــان کــثیف شــده و ایــن کثــافت را بــا خــود بــه‬ ‫نتیجه کف ‌‬
‫یکنند و معلوم است بردن نجاست بــه مســجد‬ ‫مسجد منتقل م ‌‬
‫گناه بزرگی است‪ ،‬و روایت داریم که انداختن خلــط در مســجد‬
‫ینمـاز‬‫خطـا و گنـاه اسـت‪ .‬در حـالی کـه خلـط پـاک اسـت و ب ‌‬
‫ینمــاز اســت‬ ‫نیست‪ ،‬پس چیزی که به اتفاق کثیف و نجــس و ب ‌‬
‫چگونه است؟‬
‫و ســایر کارهــای قبیــح و زشــتی کــه بــه نــام دیــن صــورت‬
‫یکنند که به‬ ‫یگیرد‪ ،‬و ادعای تعظیم و تکریم بعضی از امور م ‌‬ ‫م ‌‬
‫‪1‬‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫گمان خود به خاطر محبت حضرت رسول اکرم‪ ‬م ‌‬
‫م و مجالس در شب بیست و هفتم ماه رجــب کــه‬ ‫این مراس ‌‬
‫یبرنــد شــب اســراء و معــراج اســت در اســاس باطــل‬ ‫گمان م ‌‬
‫است‪ ،‬چون ثابت نشده است که در خود این شب به پیــامبر‪‬‬
‫یگوید‪ :‬و اما ســؤال دوم‪،‬‬ ‫شبروی شده باشد‪ .‬ابن قیم جوزی م ‌‬
‫هالله – سؤال شــد کــه مــردی‬ ‫از شیخ السلم ابن تیمیه – رحم ‌‬
‫تتر اســت‪،‬‬ ‫گتــر و بافضــیل ‌‬ ‫گفت‪ :‬شب اسراء از شب قــدر بزر ‌‬
‫گتر است‪ ،‬کــدام یــک درســت‬ ‫دیگری گفت‪ :‬خیر‪ ،‬شب ‌قدر بزر ‌‬
‫یگوید؟‬‫م ‌‬
‫یگوید شــب اســراء‬ ‫ایشان جواب داد‪ :‬الحمدلله‪ ،‬کسی که م ‌‬
‫گتر است‪ ،‬اگر منظورش شبی باشد که پیامبر‬ ‫از شب قدر بزر ‌‬
‫‪ ‬در آن به معراج رفته و یا امثال آن در هر سال‪ ،‬برای امــت‬
‫گتر است به طوری که قیــام‬ ‫حضرت محمد‪ ‬از شب قدر بزر ‌‬
‫بتر و بهــتر اســت ایــن‬ ‫و عبادت و دعا در آن از شب قــدر خــو ‌‬
‫فکــر باطــل اســت‪ ،‬هیــچ یــک از مســلمانان چنیــن چیــزی را‬
‫یدانــد‪ ،‬ایــن در حـالی‬ ‫هاند‪ ،‬دین اسلم این تفکر را فاسد م ‌‬ ‫نگفت ‌‬
‫است که اگر عین شب اسراء معلوم بود‪ ،‬حال که نه ماه آن و‬
‫نه دهه ‌و عین آن معلوم و مشخص اســت‪ ،‬بلکــه آنچــه در ایــن‬
‫یتــوان‬‫یباشــد و نم ‌‬ ‫مورد نقل شده است مختلف و گوناگون م ‌‬
‫قطعیت آن را بیان کرد‪ ،‬و بــرای مســلمانان هــم شــب خاصــی‬
‫قرار داده نشده که در آن عبادت کنند و گمــان شــود آن شــب‪،‬‬
‫‪ -‬به کتاب ‪ :‬المدخل لبن الحاج‪ (298-1/295) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪325‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫ةالقدر که کــامل ً مشــخص و بــه‬ ‫شب اسراء است‪ ،‬بر خلف لیل ‌‬
‫‪1‬‬
‫عبادت در آن شب توصیه شده است ‪.‬‬
‫علما در مشخص کردن شــب اســراء پیــامبر‪ ‬اختلف نظــر‬
‫دارند‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬در وقت معراج اختلف وجــود‬ ‫ابن حجر العسقلنی م ‌‬
‫دارد‪ ،‬گفته شده است‪ :‬قبل از مبعث بوده است‪ ،‬که نظر شــاذ‬
‫و نادر است‪ ،‬مگــر اینکــه بــر ایــن حمــل شــود کــه آن وقــت در‬
‫خواب واقع شده است‪.‬‬
‫هانــد کــه بعــد از مبعــث بــوده‪ ،‬ســپس‬ ‫اکثر علما بر این عقید ‌‬
‫هانــد‪ :‬یــک ســال قبــل از‬‫هانــد‪ :‬بعضــی گفت ‌‬ ‫اختلف نظر پیدا کرد ‌‬
‫هجرت بوده است‪ ،‬این نظریة ابــن ســعد و غیــره اســت‪ .‬امــام‬
‫یکنــد و‬‫یکند‪ ،‬و ابن حزم مبــالغه م ‌‬ ‫نووی آن را قاطعانه بیان م ‌‬
‫ینمایــد پــس بایــد در مــاه‬ ‫بــرای ایــن نظریــه اجمــاع را نقــل م ‌‬
‫عالول باشد‪ ،‬که مردود است‪ ،‬در این نظریــه اختلف زیـادی‬ ‫ربی ‌‬
‫یگویــد‪:‬‬
‫وجود دارد‪ ،‬نزدیک ده قول وجــود دارد‪ ،‬ابـن الجــوزی م ‌‬
‫هشــت مــاه قبــل از هجــرت بــوده‪ ،‬پــس در مــاه رجــب واقــع‬
‫هاند‪ :‬شش ماه قبل از هجرت بـوده کـه در‬ ‫یشود‪ ،‬بعضی گفت ‌‬ ‫م ‌‬
‫یشــود کــه ابوربیــع بــن ســالم ایــن نظــر را‬ ‫ماه رمضان واقع م ‌‬
‫یکند چون گفته است در‬ ‫دارد‪ .‬ابن حزم ماه رجب را حکایت م ‌‬
‫ماه رجب سال دوازدهــم نبــوت صــورت گرفتــه اســت‪ .‬بعضــی‬
‫یگویند‪ :‬یازده ماه قبل از بعثت بــوده اســت‪ ،‬ابراهیــم حربــی‬ ‫م ‌‬
‫یگویــد‪ :‬در مــاه‬‫یکنــد آنجــا کــه م ‌‬‫این نظریه را قاطعانه بیان م ‌‬
‫عالخر یک سال قبل از هجــرت بــوده اســت‪ ،‬ابــن المنیــر در‬ ‫ربی ‌‬
‫یدهــد‪ ،‬بعضــی هــم‬ ‫شرح الســیرة ابــن عبــدالبر آن را ترجیــح م ‌‬
‫یگویند‪ :‬یــک ســال و دو مــاه قبــل از هجــرت صــورت گرفتــه‬ ‫م ‌‬
‫یکنــد‪ .‬ابــن فــارس‬ ‫اســت‪ ،‬ابــن عبــدالبر ایــن رأی را حکــایت م ‌‬
‫یگوید‪ :‬یک سال و سه ماه قبل از مبعث بوده است‪ .‬السدی‬ ‫م ‌‬
‫یگوید‪ :‬یک سال و پنج ماه و آن را از طریق طــبری و بیهقـی‬ ‫م ‌‬
‫تخریج کرده است‪ ،‬بر این اساس در ماه شوال‪ ،‬یا رمضان و یا‬
‫یکنــد‪ ،‬و‬ ‫یباشــد‪ ،‬واقــدی آن را قاطعــانه بیــان م ‌‬ ‫عالول م ‌‬ ‫ربی ‌‬
‫‪ -‬به کتاب ‪ :‬زادالمعاد مراجعه شود‪(1/57) ،‬‬ ‫‪1‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪326‬‬

‫یباشــد‪ .‬ابــن عبــدالبر‬‫نظریة ابن قتبیه بــر ظــاهر آن منطبــق م ‌‬


‫یگوید هیجده ماه قبل از مبعث بوده است‪ .‬ابن سعد از ابــن‬ ‫م ‌‬
‫یکند که در ماه رمضان هیجده مــاه قبــل از‬ ‫یسبره روایت م ‌‬ ‫اب ‌‬
‫یکند و امام‬ ‫هجرت صورت گرفته است‪ .‬ابن عبدالبر حکایت م ‌‬
‫یگویــد کــه در مــاه رجــب‬ ‫نووی بطور قطع در کتاب الروضه م ‌‬
‫یگوید‪ :‬سه سال قبــل از هجــرت بــوده‬ ‫بوده است‪ ،‬ابن الثیر م ‌‬
‫یکننــد کــه‬
‫است‪ .‬عیاض و قرطبی و نووی از زهــری حکــایت م ‌‬
‫پنج سال قبل از هجرت صورت گرفته است‪ ،‬عیــاض و پیــروان‬
‫‪1‬‬
‫یدهند‪.‬‬ ‫او این نظریه را ترجیح م ‌‬
‫آنچه از اقـوال علمـا و نظــرات مختلــف آنهـا در مـورد شـب‬
‫اسراء و معراج بیان شد‪ ،‬مصداق سخن شیخ السلم ابن تیمیه‬
‫یباشد‪ ،‬که دلیلی معلــوم و روشــنی بــرای ایــن‬ ‫هالله – م ‌‬‫– رحم ‌‬
‫ماه وجود ندارد‪ ،‬حتی دلیلی بر دهه و عین آن شب نیز موجــود‬
‫یتــوان‬‫نیست‪ ،‬بلکه نظرات گوناگون مختلفی وجــود دارد‪ ،‬و نم ‌‬
‫‪2‬‬
‫هیچ کدام را قطعی دانست‪.‬‬
‫یگویــد‪ :‬روایــت شــده اســت کــه در مــاه رجــب‬ ‫ابن رجــب م ‌‬
‫ث مهم و بزرگی روی داده اســت‪ ،‬هیــچ کــدام هــم از آنهــا‬ ‫حواد ‌‬
‫یباشد‪ ،‬روایت شده که پیامبر‪ ‬در اولیــن شــب مــاه‬ ‫صحیح نم ‌‬
‫رجب متولد شده است‪ ،‬در بیست و هفتم آن بــه معــراج رفتــه‬
‫یگویند در بیست و پنجــم آن بــوده اســت‬ ‫است‪ ،‬و بعضی هم م ‌‬
‫‪3‬‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫که هیچ کدام صحیح نم ‌‬
‫یکننــد کــه‬‫نها بیــان م ‌‬‫یگویــد‪ :‬بعضــی از داســتا ‌‬ ‫ابوشــامه م ‌‬
‫اسراء در ماه رجب بوده است‪ ،‬این نظریه نزد علمــای جــرح و‬
‫‪4‬‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫تعدیل دروغی آشکار م ‌‬
‫‪ -‬به فتح الباری‪ (7/203) ،‬و شرح الزرقانی علی المواهب اللدنیة‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ (308-1/307‬و الطبقات لبن سعد‪ ،(1/213) ،‬الوفا لبن الجوزی‪) ،‬‬


‫‪ ،(1/349‬الجامع لحکام القرآن از قرطبی ‪ 210 /10‬و شرح نووی‬
‫علی صحیح مسلم ‪ 209 /2‬و البدایة والنهاية ‪ 119 /3‬و عیون الثر‬
‫لبن سید الناس ‪ 181 /1‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬به زادالمعاد‪ (1/57) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -‬به لطائف المعارف‪ ،‬ص )‪ (68‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪ -‬به کتاب الباعث‪ ،‬ص )‪ (171‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪4‬‬


‫‪327‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫حکم مراسم شب اسراء و معراج‬


‫سلف صالح اتفاق نظر دارند بــر اینکــه‪ ،‬برگــزاری و شــرکت‬
‫م و مجالس‌ شرعی که بعــد از‬ ‫کردن در مراسمی غیر از مراس ‌‬
‫هاند و از آنهــا نهــی کــرده اســت بــدعت مــی‬ ‫پیامبر‪ ‬پیدا شــد ‌‬
‫باشد‪» :‬إیاکم ومحــدثات المــور‪ ،‬فــإن کــل محدثــة بدعــة وکــل‬
‫بدعة ضللة«‪.‬‬
‫بترسید و خودداری کنیــد از اینکــه چیزهــایی بــه دیــن اضــافه‬
‫یشود و هر‬ ‫کنید‪ ،‬چون هر چه را اضافه کنید بدعت محسوب م ‌‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫بدعتی ضللت و گمراهی م ‌‬
‫یفرماید‪» :‬من أحدث فی أمرنا هذا ما لیــس‬ ‫در جای دیگر م ‌‬
‫منه فهو رد« هر کس در دین و برنامة ما چیزی را اضــافه کنــد‬
‫یفرماید‪» :‬مــن عمــل‬ ‫یباشد‪ .‬و یا م ‌‬ ‫که از دین نیست مردود م ‌‬
‫عمل ً لیس علیه أمرنا فهو رد«‪.‬‬
‫هر کس کاری را انجام دهد که بر آن دستور ما وجــود نــدارد‬
‫یباشد‪ .‬برگزاری مراسم شب اسراء و معراج بــدعتی‬ ‫مردود م ‌‬
‫است که پیدا شده است‪ ،‬اصــحاب پیــامبر‪ ‬و تــابعین و ســلف‬
‫هاند آن‬ ‫صترین مردم برای انجام کارهای خیر بود ‌‬ ‫صالح که حری ‌‬
‫هاند‪.‬‬
‫را انجام نداد ‌‬
‫هاللــه‬
‫یگوید‪ :‬شیخ السلم ابن تیمیه – رحم ‌‬ ‫ابن قیم جوزی م ‌‬
‫یفرماید‪ :‬از هیچ یک از مسلمانان شــنیده نشــده کــه شــب‬ ‫–م ‌‬
‫بهای دیگـــر فضـــیلتی داشـــته باشـــد‬ ‫اســـراء بـــر ســـایر شـــ ‌‬
‫ه و تابعین هم شب اســراء‬ ‫ةالقدر‪ ،‬و صحاب ‌‬ ‫یالخصوص بر لیل ‌‬ ‫عل ‌‬
‫هاند به‬ ‫هاند و آن را بیان هم نکرد ‌‬ ‫را به هیچ کاری اختصاص نداد ‌‬
‫همین خاطر است که مشخص نشده کدام شــب‪ ،‬شــب اســراء‬
‫یباشد‪.‬‬‫م ‌‬
‫متریـن فضـایل پیـامبر‪‬‬ ‫گتریــن و مه ‌‬ ‫با اینکــه اســراء از بزر ‌‬
‫یشود اما این زمان و مکان برای عبــادت مشــخص‬ ‫محسوب م ‌‬
‫و توصیه نشده است‪ ،‬حتی غار حراء که ابتدای نــزول وحــی در‬
‫یرفــت‪ ،‬نــه‬ ‫آن بوده است و قبل از نبوت هــم پیــامبر‪ ‬آنجــا م ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪328‬‬

‫پیامبر‪ ‬و نه صحابه بعد از نبوت در طول اقامت آنهــا در مکــه‬


‫به قصد عبادت آنجا نرفتنــد و آن روز را کــه در آن وحــی نــازل‬
‫شد به عبادت اختصاص ندادند‪ ،‬نه مکانی که در آن وحــی نــازل‬
‫شد و نه زمان آن را به هیچ عبادت و کاری اختصاص ندادند‪.‬‬
‫نهـا را‬ ‫نهـا و مکا ‌‬ ‫هرکس از خودش به خاطر ایـن و آن‪ ،‬زما ‌‬
‫یباشد‪ ،‬کــه زمــان‬ ‫به عبادت اختصاص دهد او پیرو اهل کتاب م ‌‬
‫یدادنــد‪ ،‬ماننــد‬ ‫احوال حضرت مسیح را مراسم ‌و عبادت قرا م ‌‬
‫روز تولد )میلد مسیح(‪ ،‬روز تعمید و غیره‪.‬‬
‫عمرابن خطاب‪ ‬جماعتی را مشــاهده کــرد کــه بــرای ادای‬
‫یگیرنــد و‬ ‫نماز به مکانی و جای مشخصــی از یکــدیگر پیشــی م ‌‬
‫یدهند‪ ،‬گفت‪ :‬چه خبر است؟ گفتند‪ :‬جایی است کــه‬ ‫مسابقه م ‌‬
‫یخواهیــد‬ ‫لالله‪ ‬در آن نماز خوانــده اســت‪ ،‬گفــت‪ :‬آیــا م ‌‬ ‫رسو ‌‬
‫آثــار پیــامبران خــود را مســجد و مکــان عبــادت قــرار دهیــد؟!‬
‫گذشتگان شما با این کارها هلک شدند‪ ،‬هــر کــس هنگــام نمـاز‬
‫هر جا بود همان جا نماز بخوانـد و بــه صــورت خصوصـی قصـد‬
‫‪1‬‬
‫مکانی را نکند‪.‬‬
‫یگویــد‪ :‬تشــکیل و‬ ‫هاللــه – م ‌‬
‫شیخ الســلم ابــن تیمیــه – رحم ‌‬
‫م شــرعی‪ ،‬ماننــد بعضــی از‬ ‫گرفتــن مراســمی غیــر از مراســ ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬یــا‬ ‫یگوینــد میلد پیــامبر‪ ‬م ‌‬ ‫عالول کــه م ‌‬ ‫بهای ربی ‌‬ ‫شـ ‌‬
‫یالحجــه‪ ،‬یــا اولیــن‬ ‫بهای ماه رجب‪ ،‬یا هیجــدهم ذ ‌‬ ‫بعضی از ش ‌‬
‫جمعة ماه رجب‪ ،‬یا هشــتم مــاه شــوال کــه جــاهلن آن را عیــد‬
‫ینامند‪ ،‬همه اینهــا بــدعت هســتند‪ ،‬ســلف صــالح آن را‬ ‫البرار م ‌‬
‫‪2‬‬
‫هاند‪ ،‬والله سبحانه و تعالی أعلم‪.‬‬ ‫نپسندیده و انجام نداد ‌‬
‫تهایی کـه در مـاه رجــب پیـدا‬ ‫یگویــد‪ :‬از بــدع ‌‬
‫ابـن الحــاج م ‌‬
‫‪3‬‬
‫هاند شب بیست و هفتم آن است که شب معراج است‪.‬‬ ‫کرد ‌‬
‫یکنــد شــامل‬ ‫تهای زیــاد دیگــری را بیــان م ‌‬ ‫به دنبال آن بدع ‌‬
‫اجتمــاع در مســاجد‪ ،‬اختلط زنــان بــا مــردان‪ ،‬روشــن نمــودن‬

‫یشیبه در کتاب خود‬


‫‪ -‬به زادالمعاد‪ (59-1/58) ،‬مراجعه شود‪ ،‬ابن اب ‌‬ ‫‪1‬‬

‫یکند‪.‬‬
‫‪ 376 /2‬آن را نقل م ‌‬
‫‪ -‬به مجموع الفتاوی‪ (25/298) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -‬به کتاب المدخل‪ (1/294) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪3‬‬


‫‪329‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫غهای زیــادی در ایــن شــب‪ ،‬قــاطی کــردن قــرائت و تلوت‬ ‫چرا ‌‬


‫قرآن بــا اشــعار و ســرودهای مختلــف و گونــاگون بــا صــداها و‬
‫م و جشــن گرفتــن شــب اســراء و‬ ‫نهــای مختلــف‪ ،‬و مراس ـ ‌‬ ‫لح ‌‬
‫یدهند و در واقع از‬ ‫معراج که آن را به شریعت و دین نسبت م ‌‬
‫‪1‬‬
‫دین نیستند‪.‬‬
‫هاللــه – هنگــامی کــه‬
‫شیخ محمدبن ابراهیم آل الشیخ – رحم ‌‬
‫سازمان رابطة العالم السلمی ایشان را برای حضور در یکــی‬
‫یکنــد آن دعــوت را رد‬ ‫م اســراء و معــراج دعــوت م ‌‬ ‫از مراســ ‌‬
‫یگوید ایــن کــار‬
‫یشود؟ م ‌‬ ‫ینماید‪ ،‬از او در این مورد سؤال م ‌‬ ‫م ‌‬
‫مشــروع و صــحیح نیســت‪ ،‬آن هــم بــه دلیــل قــرآن‪ ،‬ســنت‪،‬‬
‫استصحاب و عقل‪:‬‬
‫اما دلیل قرآنی‪:‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫خداوند م ‌‬
‫‪             ‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪)         ‬مائده‪:‬‬
‫»امروزه دین شما را برایتان کامل کردم و نعمــت خــود را بــر شــما‬
‫تکمیــل نمــودم و اســلم را بعنــوان آییــن خداپســند بــرای شــما‬
‫برگزیدم«‪.‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪      ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)نساء‪(59 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫هایــد‪ ،‬از خــدا )بــا پیــروی از قــرآن( و از‬
‫»ای کسانی که ایمــان آورد ‌‬
‫پیــامبر‪) ‬بــا تمســک بــه ســنت او( اطــاعت کنیــد‪ ،‬و از کــارداران و‬
‫فرمانــدهان مســلمان خــود فرمــانبرداری نماییــد و اگــر در چیــزی‬
‫‪ -‬به کتاب المدخل‪ (1/294) ،‬و به البداع‪ ،‬ص )‪ (272‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪330‬‬

‫اختلف داشتید آن را به خدا )با عرضه به قــرآن( و پیــامبر‪ ‬او )بــا‬


‫رجوع به سنت نبوی( برگردانید«‪.‬‬
‫رد بسوی خدا یعنی مراجعه به قرآن او‪ ،‬و رد بسوی رســول‬
‫‪ ‬مراجعــه بــه خــود او در زمــان حیــات و بعــد از فــوت بــه‬
‫یباشد‪.‬‬‫تهای او م ‌‬ ‫سن ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬‫خداوند م ‌‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫لعمران‪(31 :‬‬
‫)آ ‌‬ ‫‪  ‬‬
‫یدارید‪ ،‬از من پیروی کنید تا خدا شــما را‬ ‫»بگو اگر خدا را دوست م ‌‬
‫دوســت بــدارد و گناهانتــان را ببخشــاید و خداونــد آمرزنــدة مهربــان‬
‫است«‪.‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪)     ‬نور‪:‬‬
‫‪(63‬‬
‫یکنند‪ ،‬باید از این بترسند که بلیی‬
‫»آنان که با فرمان او مخالفت م ‌‬
‫گریبانگیرشان گردد‪ ،‬یا اینکه عذاب دردناکی دچارشان شود«‪.‬‬
‫دلیل سنت‪:‬‬
‫‪ -1‬در صحیحین ثابت شده و آمده است که حضــرت عایشــه‬
‫یکند‪» :‬من أحدث فــی‬ ‫یالله عنها – از پیامبر‪ ‬روایت م ‌‬
‫– رض ‌‬
‫أمرنا هذا ما لیس منه فهو رد« و در روایت مسلم آمده است‪:‬‬
‫»من عمل عمل ً علیه أمرنا فهو رد« هر کس در دین ما چیــزی‬
‫را اضافه کند که از آن نباشد مردود است‪.‬‬
‫یا هر کس کاری انجام دهد که دستور و امر ما بــر آن وجــود‬
‫نداشته باشد مردود است‪.‬‬
‫‪331‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یدانــد‪ ،‬و ابــن‬


‫یکنــد و آن را صــحیح م ‌‬ ‫‪ -2‬ترمــذی روایــت م ‌‬
‫ماجه‪ ،‬ابن حبان در صحیح خــود از عربــاض بــن ســاریه روایــت‬
‫یکنند که پیامبر‪ ‬فرمــوده اســت‪» :‬إیــاکم محــدثات المــور‪،‬‬ ‫م ‌‬
‫فإن کل محدثة بدعة وکل بدعة ضللة« ترجمة آن گذشت‪.‬‬
‫یکنند کــه پیــامبر‪‬‬ ‫‪ -3‬امام احمد و بزار از غضیف روایت م ‌‬
‫‪1‬‬
‫ة إل رفع مثلها من السنة«‪.‬‬ ‫م بدع ً‬ ‫یفرماید‪» :‬ما أحدث قو ٌ‬ ‫م ‌‬
‫هر قوم و ملتی که بدعتی را ایجاد کنند مشــابه آن از ســنت‬
‫یرود‪.‬‬‫پیامبر‪ ‬از بین م ‌‬
‫یفرماید‪» :‬ما من أمة ابتدعت بعــد نبیهــا بدعــة‬ ‫و پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫‪2‬‬
‫إل أضاعت مثلها من السنة«‪.‬‬
‫هر امتی که بعد از پیامبر‪ ‬خود بدعتی را ایجاد کند مثل آن‬
‫یبرد‪.‬‬‫یکند و از بین م ‌‬ ‫را از سنت پیامبرش ضایع م ‌‬
‫یعاصــم از انــس بــن مالــک‪ ‬روایــت‬ ‫‪ -4‬ابن ماجه و ابــن اب ‌‬
‫یکنند که پیامبر‪ ‬فرموده است‪» :‬أبـی اللـه أن یقبـل عمـل‬ ‫م ‌‬
‫‪3‬‬
‫صاحب بدعة حتی یدع بدعته«‪.‬‬
‫یدهـد تـا زمـان‬ ‫خداوند عبادت کسی را کـه بــدعتی انجــام م ‌‬
‫یکند‪.‬‬‫ترک آن بدعت‪ ،‬قبول نم ‌‬

‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (4/105) ،‬سیوطی آن را در کتاب‬ ‫‪1‬‬

‫یکند هیثمی در مجمع‬ ‫جامع الصغیر‪ ،‬حدیث شماره )‪ (779‬بیان م ‌‬


‫الزوائد‪ (1/188) ،‬آن را آورده است و می گوید‪ :‬در آن ابوبکر بن‬
‫یمریم که منکر الحدیث وجود دارد‪..‬‬‫اب ‌‬
‫یکند‪ ،‬طبرانی در‬
‫‪ -‬هیثمی در مجمع الزوائد‪ (1/188) ،‬آن را بیان م ‌‬ ‫‪2‬‬

‫یمریم که منکر الحدیث‬ ‫کبیر آن را آورده است در آن ابوبکر بن اب ‌‬


‫وجود دارد‪ .‬سیوطی در جامع الصغیر‪ ،(2/508) ،‬حدیث )‪(7999‬‬
‫آورده است و گفته ضعیف است‪.‬‬
‫‪ -‬رواه ابن ماجه فی سننه‪ (1/19) ،‬مقدمه‪ ،‬حدیث )‪ ،(50‬بوصیری‬ ‫‪3‬‬

‫گفته‪ :‬راویان ای سند همه مجاهیل هستند‪ .‬به مصباح الزجاجه ‪ 1/11‬و‬
‫یعاصم فی کتاب‬ ‫الکاشف للذهبی ‪ 3/380‬مراجعه شود‪ ،‬رواه ابن اب ‌‬
‫السنة‪ ،(1/22) ،‬حدیث )‪.(39‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪332‬‬

‫یفرمایــد‪» :‬إن اللــه‬ ‫یکنــد کــه پیــامبر‪ ‬م ‌‬‫طبرانی روایــت م ‌‬


‫‪4‬‬
‫حجب التوبة عن کل صاحب بدعة حتی یدع بدعته«‪.‬‬
‫یکنــد تــا‬
‫خداوند توبة کسی را که بدعتی انجام دهد قبول نم ‌‬
‫زمانی که آن بدعت را ترک نکند‪.‬‬
‫دلیل استصحاب‪) :‬یعنی باقی ماندن حکم بــه صــورتی کــه‬
‫قبل ً بوده به شـرطی کـه دلیلـی بــرای تغییــر آن وجـود نداشــته‬
‫باشد(‪.‬‬
‫در این جا استصحاب از نوع عدم اصلی مدنظر است‪.‬‬
‫)عدم اصلی‪ :‬یعنی اصل برائت است مثل ً اگــر کســی ادعــا‬
‫کند بر دیگری حقی دارد بر او لزم است ثابت کند چــون اصــل‬
‫یباشد(‪.‬‬
‫برائت مدعی علیه م ‌‬
‫یشــود ایــن عبــادت‬ ‫ً‬
‫عبــادات تــوقیفی هســتند‪ ،‬مثل گفتــه نم ‌‬
‫مشروع است مگر با دلیل قرآن‪ ،‬سنت و اجماع علما‪ ،‬و صحیح‬
‫نیست بیان شود که فلن چیز یا عبادت به دلیل مصالح مرسله‬
‫یباشــد‪ ،‬چــون‬ ‫یا استحسان یا قیاس یا اجتهاد جایز و درســت م ‌‬
‫مسایل اعتقادی و عبادات و مقــدرات مثــل ارث و حــدود جــای‬
‫یباشند‪.‬‬ ‫نظر دادن نیستند و توقیفی م ‌‬
‫دلیل عقل‪:‬‬
‫هترین مــردم بــه‬ ‫اگر این کــار مشــروع و صــحیح بــود شایســت ‌‬
‫انجام آن شخص حضرت محمد‪ ‬بود‪ ،‬البته اگر این تعظیم بــه‬
‫خاطر اســراء و معــراج بــود‪ ،‬و اگــر چنــانچه بــه خــاطر شــخص‬
‫پیامبر‪ ‬و یاد او باشــد همــانطور کــه در روز میلد ایــن کــار را‬
‫هترین مردم برای انجام آن ابوبکر صدیق سپس‬ ‫یکنند شایست ‌‬‫م ‌‬
‫عمر فاروق سپس عثمان ذی النورین و علی مرتضی ‪ ‬و بعد‬
‫از آنها صحابه به ترتیب مقام آنها و تـابعین و ائمــه دیــن بودنــد‪،‬‬
‫در حالی که از هیچ کدام از آنها هیچ چیزی در این مورد شــنیده‬
‫هاند‪ .‬پس عمل آنها بــرای مــا کــافی اســت‪.2‬‬ ‫نشده و انجام نداد ‌‬
‫یکند‪ (10/189) ،‬رواه‬
‫‪ -‬هیثمی در مجمع الزوائد آن را بیان م ‌‬ ‫‪4‬‬

‫الطبرانی فی الوسط‪ ،‬و راویان این حدیث صحیح هستند به جز‬


‫هارون بن موسی فروی که او ثقه می باشد‪.‬‬
‫‪ -‬به فتاوی و رسائل الشیخ محمد بن ابراهیم‪ (3/97) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫‪333‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫هاللــه – ســخن ابــن النحــاس در کتــابش تنــبیه‬ ‫ســپس – رحم ‌‬


‫الغافلین را در مورد بدعت مراسم شب اســراء و معــراج بیــان‬
‫یکند‪ ،‬در آن آمــده اســت‪ :‬جشــن گرفتــن و تشــکیل مراســم‬ ‫م ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬و از چیزهــایی‬ ‫برای این شب بدعتی بــزرگ در دیــن م ‌‬
‫‪1‬‬
‫هاند‪.‬‬‫است که دوستان شیاطین آن را به وجود آورد ‌‬
‫یگویــد‪ :‬مراســم‬ ‫شــیخ محمــدبن ابراهیــم در فتــوای دیگــر م ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬و تقلیــد‬‫اسراء و معراج کاری باطل است‪ ،‬و بــدعت م ‌‬
‫از یهود و نصاری در تعظیــم ایــامی اســت کــه شــریعت آنهــا را‬
‫تعظیم نکرده است‪ ،‬این رسول خدا حضرت محمد‪ ‬است که‬
‫ینمایــد چــه چیــزی حلل و‬ ‫یگذارد‪ ،‬اوست تعیین م ‌‬ ‫قوانین را م ‌‬
‫چــه چیــزی حــرام اســت‪ ،‬خلفــای راشــدین‪ ،‬ائمــة هــدایت مثــل‬
‫هاند که پیامبر‪ ‬برای ایــن‬ ‫صحابه و تابعین هیچ کدام بیان نکرد ‌‬
‫م و مجلــس را تشــکیل داده باشــد‪ ،‬ســپس‬ ‫شب و یاد آن مراس ‌‬
‫یگوید‪ :‬مراسم و جشن گرفتــن بــرای یــادبود شــب اســراء و‬ ‫م ‌‬
‫معراج بدعت است‪ ،‬درست نیســت و شــرکت در آن هــم جــایز‬
‫‪2‬‬
‫یباشد‪.‬‬‫نم ‌‬
‫هالله – فتوا داده است‪ :‬هر کــس نــذر کنــد کــه در‬ ‫و او– رحم ‌‬
‫هــر ســال در بیســت و هفتــم مــاه رجــب قربــانی کنــد‪ ،‬نــذرش‬
‫درست نیست‪ ،‬چون معصیت است‪ ،‬چون ماه رجــب نــزد اهــل‬
‫جاهلیت مهم و جای تعظیم است و شب بیست و هفتــم آن بــه‬
‫اعتقاد بعضی از مردم شب اسراء و معــراج اســت آن را شــب‬
‫یشــوند‪ ،‬و‬ ‫یدهنــد و در آن شــب جمــع م ‌‬ ‫عیــد و جشــن قــرار م ‌‬
‫یدهند‪ ،‬و پیامبر‪ ‬از وفا کردن به نذری‬ ‫کارهای بدعت انجام م ‌‬
‫یکنند یا بــرای‬ ‫که در جایی که اهل جاهلیت اعیاد خود را برپا م ‌‬
‫یکند نهی کرده است‪ .‬پیامبر‪ ‬به کسی که نذر‬ ‫غیر خدا ذبح م ‌‬
‫‪3‬‬
‫کرده بود که شــتری را در بــوانه ســر بب ُــرد و ذبــح کنــد گفــت‪:‬‬

‫‪ -‬به تنبیه الغافلین‪ ،‬ص )‪ (380-379‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به فتاوی و رسائل شیخ محمدبن ابراهیم آل شیخ‪ (3/103) ،‬مراجعه‬ ‫‪2‬‬

‫شود‪.‬‬
‫های است پشت ینبع نزدیک ساحل دریا‪ .‬به معجم البلدان‪) ،‬‬‫‪ -‬تپ ‌‬ ‫‪3‬‬

‫‪ (1/505‬مراجعه شود‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪334‬‬

‫من أوثــان الجاهلیــة ُیعبــد؟ قــالوا‪ :‬ل‪ .‬قــال‪:‬‬ ‫»هل کان فیها وثن ِ‬
‫مــن أعیــادهم؟ قــالوا‪ :‬ل‪ .‬فقــال‪ :‬أوف‬ ‫فهــل کــان فیهــا عیــد ِ‬
‫بنذرک‪ ،‬فإنه لوفاء لنذر فی معصیة اللــه‪ ،‬ولفیمــا لیملــک ابــن‬
‫‪4‬‬
‫آدم«‪.‬‬
‫تهای زمان جاهلیت وجــود داشـته اسـت‬ ‫آیا در آنجا ُبتی از ب ‌‬
‫که عبادت شود؟ گفتند‪ :‬خیر‪ .‬گفت آیا عیدی از عیدهای آنهــا در‬
‫آنجا برپا شده است؟ گفتند‪ :‬خیر‪ ،‬فرمــود‪ :‬بــه نــذرت وفــا کــن‪،‬‬
‫چون نذری که برای معصیت خــدا باشــد درســت نیســت و نــذر‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫کردن چیزی که انسان مالک آن نیست صحیح نم ‌‬
‫یفرمایــد‪:‬‬ ‫هاللــه – م ‌‬‫شیخ عبدالعزیزبن عبدالله بن باز – رحم ‌‬
‫این شــب کــه اســراء و معــراج در آن واقــع شــده‪ ،‬در احــادیث‬
‫صحیح تعیین آن نیامــده اســت‪ ،‬و مشــخص نیســت‪ ،‬و تمــام آن‬
‫هاند نـــزد‬ ‫ثهایی کـــه بـــرای تعییـــن آن شـــب وارد شـــد ‌‬ ‫حـــدی ‌‬
‫هاند‪ ،‬حکمــت‬ ‫ثشــناس تأییــد نشــد ‌‬
‫متخصصــان و عالمــان حدی ‌‬
‫فراوان خداوند مقتضی این بود که مردم آن شب را فرامــوش‬
‫کنند و اگر آن شب هم مشخص و معیــن بــود بــرای مســلمانان‬
‫جایز نبود کـه آن را بـه عبـادت اختصـاص دهنـد و یـا مراسـمی‬
‫بــرای آن تشــکیل دهنــد‪ ،‬چــون پیــامبر‪ ‬و صــحابه‪ ‬بــرای آن‬
‫هانــد و آن را بــه عبــادت اختصــاص‬ ‫جشــن و مراســمی نگرفت ‌‬
‫هاند‪ ،‬اگــر چنــانچه جشــن و مراســم و عبــادت در آن شــب‬ ‫نداد ‌‬
‫شرعی و صحیح بود پیامبر‪ ‬با قول و عمــل خــود آن را بــرای‬
‫یکرد‪ .‬و اگر چنین چیــزی موجــود بــود حتم ـا ً شــایع‬ ‫امت بیان م ‌‬
‫یکردند‪ ،‬چون هر چــه‬ ‫یشد‪ ،‬و صحابه‪ ‬آن را به ما منتقل م ‌‬ ‫م ‌‬
‫هانــد‪ ،‬و‬‫هاند آن را از پیــامبر‪ ‬نقــل کرد ‌‬ ‫امت و مردم نیاز داشت ‌‬
‫هیچ چیزی را که مربوط به دین باشد جا نگذاشــته و فرامــوش‬

‫‪ -‬رواه ابوداود فی سننه‪ ،(3/607) ،‬کتاب الیمان و النذور‪ ،‬حدیث‬ ‫‪4‬‬

‫شماره )‪ (3313‬و رواه بیهقی فی سننه‪ (10/83) ،‬و رواه الطبرانی‬


‫فی معجم الکبیر‪ ،(2/68) ،‬حدیث شماره‪ ،(1341) :‬شیخ محمد بن‬
‫عبدالوهاب گفته‪ :‬اسناد این حدیث بر شرط شیخین است‪ .‬برای‬
‫تفصیل بیشتر معنای این حدیث به فتاوی و رسائل شیخ محمد بن‬
‫ابراهیم ‪ 104 /3‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪335‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫هانــد‪ ،‬اگـر‬
‫هاند‪ ،‬بلکه برای هر کار خیری جــزو سـابقین بود ‌‬ ‫نکرد ‌‬
‫جشن و مراسم گرفتن برای این شب شرعی و صحیح بود آنها‬
‫مترین مردم برای انجام آن بودند‪ ،‬و پیامبر‪‬‬ ‫قترین و مقد ‌‬ ‫ساب ‌‬
‫هترین مــردم بــرای امتــش بــوده اســت‪ ،‬و ابلغ‬ ‫تکنند ‌‬
‫نصــیح ‌‬
‫رسالت او به نهایت خود رسیده بود‪ ،‬و امانت خود را آنگونه که‬
‫حقش بود ادا کرد‪ ،‬اگــر تعظیــم ایــن شــب و گرفتــن مجلــس و‬
‫یکرد و‬‫مراسم برای آن صحیح بود پیامبر‪ ‬آن را فراموش نم ‌‬
‫یشــود کــه صــحیح‬ ‫ینمــود‪ ،‬پــس معلــوم م ‌‬
‫یــا آن را کتمــان نم ‌‬
‫نیستند‪ ،‬خداوند بـرای ایـن امـت دیـن و آیینـش را کامـل کـرده‬
‫است و نعمت خود را به اتمام رسانده و به کسی که بر دین او‬
‫چیزی را اضافه کند که اجازة او بر آن وجود ندارد هشدار داده‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫است‪ ،‬خداوند سبحان در قرآن سورة مائده آیه ‪ 3‬م ‌‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪)    ‬مائده‪:‬‬
‫‪(3‬‬
‫»امروزه دین شما را برایتان کامل کردم و نعمــت خــود را بــر شــما‬
‫تکمیــل نمــودم و اســلم را بــه عنــوان آییــن خداپســند بــرای شــما‬
‫برگزیدم«‪.‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫و در سورة شوری آیه ‪ 21‬م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)شوری‪(21 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫»شاید آنان شریکان و معبودهایی دارند‪ ،‬کــه بــرای ایشــان دینــی را‬
‫هاند‪ ،‬که خدا بدان اجازه نداده اســت!‪ ،‬اگــر وعــدة فیصــله‬ ‫پدید آورد ‌‬
‫یگردیــد قطعــا ً ســتمگران عــذاب‬ ‫کــردن نبــود‪ ،‬میانشــان داوری م ‌‬
‫دردناکی دارند«‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪336‬‬

‫از پیامبر ‪ ‬احــادیث صــحیحی روایــت شــده کــه مــردم را از‬


‫تها ضــللت و‬ ‫هانــد کــه بــدع ‌‬
‫تها ترســانده و تصــریح کرد ‌‬ ‫بــدع ‌‬
‫گمراهی هستند و مردم را از خطر آنها آگاه کرده و از ارتکــاب‬
‫‪1‬‬
‫آنها به مردم تذکر داده است‪.‬‬
‫هالله – بعضی از احادیثی را کــه در مــورد ذم‬ ‫سپس او– رحم ‌‬
‫یکند‪ ،‬مانند‪» :‬من أحــدث فــی أمرنــا‬ ‫هاند روایت م ‌‬ ‫تها آمد ‌‬
‫بدع ‌‬
‫هذا ما لیس منه فهو رد« و »من عمل عمل ً لیــس علیــه أمرنــا‬
‫فهو رد« یا »أما بعد فإن الخیر الحدیث کتاب الله وخیر الهــدی‬
‫هدی محمـد‪ ،‬وشــر المــور محــدثاتها‪ ،‬وکـل بدعــة ضـللة« و‬
‫قوله‪» :‬فعلیکم بســنتی وســنة الخلفــاء الراشــدین المهــدیین‬
‫من بعدی تمسکوا بها‪ ،‬وعضوا علیها بالنواجذ‪ ،‬وإیاکم ومحــدثات‬
‫المور‪ ،‬فـإن کـل محدثـة بدعـة‪ ،‬وکـل بدعـة ضـللة«‪ 2‬ترجـم و‬
‫تخریج این روایات گذشت‪.‬‬
‫این سخنان علما و آنچه که به آن از آیات و احادیث استدلل‬
‫کردند در ایــن مــورد کــافی و وافــی اســت‪ ،‬و بــرای کســی کــه‬
‫یباشــند‪ ،‬مراســم شــب اســراء و‬ ‫عکننــده م ‌‬
‫طالب حق باشد قان ‌‬
‫معراج بدعت است و هیچ ربطی به دیــن نــدارد‪ ،‬بلکــه بــه دیــن‬
‫اضافه شده و بدون اذن و اجازة خـدا صـورت گرفتـه اسـت‪ ،‬و‬
‫تشّبه و تقلید از دشمنان خدا‪ ،‬یهود و نصاری در زیاد کردن دین‬
‫یباشد‪ ،‬که لزمة آن این است که دین‬ ‫تها در آن م ‌‬‫و ایجاد بدع ‌‬
‫یشــود‪ ،‬کــه ایــن‬ ‫ناقص است و به عدم کامل بودن آن متهــم م ‌‬
‫تفکر‪ ،‬فساد بزرگ‪ ،‬منکر قبیح و شنیع و تضاد و مقابله بــا قــول‬
‫یباشد‪ ،‬فرموده خداوند‪:‬‬ ‫خداوند م ‌‬
‫‪   ‬‬
‫)مائده‪(3 :‬‬ ‫‪  ‬‬

‫‪ -‬به کتاب التحذیر من البدع‪ ،‬ص )‪ (9-7‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬مسند امام احمد ‪ ،126 /4‬و سنن ابوداود‪ ،‬کتاب السنة‪ ،‬حدیث‬ ‫‪2‬‬

‫شماره‪ ،4607 :‬و سنن ترمذی‪ ،‬ابواب العلم‪ ،‬حدیث شماره‪ 2816 :‬و‬
‫گفته‪ :‬حدیث حسن صحیح است‪ ،‬و مقدمه ی سنن ابن ماجه‪ ،‬حدیث‬
‫شماره‪ 42 :‬و ‪.43‬‬
‫‪337‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫و با احادیث پیامبر‪ ‬که از بدعت مردم را ترسانده در تضاد‬


‫یباشد این اســت کــه ایــن بــدعت در‬ ‫است‪ ،‬آنچه جای تأسف م ‌‬
‫اکثر کشورهای اسلمی شــایع شــده و رواج پیــدا کــرده اســت‪،‬‬
‫یکنند اصل دین است‪ ،‬از خداونــد‬ ‫حتی بعضی از مردم گمان م ‌‬
‫خواستاریم احوال تمام مسلمانان را اصلح کند‪ ،‬به آنهــا فقـه و‬
‫فهم صحیح دین عطا کند‪ ،‬ما و ایشان را برای تمسک به حق و‬
‫ثبات و استقامت بر آن موفق گردانــد‪ ،‬تــا آنچــه مخــالفت بــا او‬
‫است آن را ترک کنیم‪ ،‬چون او قادر و توانا است‪ ،‬وصــلی اللــه‬
‫‪1‬‬
‫وسلم علی عبده ورسوله نبینا محمد وآله وصحبه أجمعین‪.‬‬

‫‪ -‬به التحذیر من البدع‪ ،‬ص )‪ (9‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫فصل پنجم‬
‫ماه شعبان‬
‫بحث اول‪ :‬بعضی از آثار وارده در مورد‬
‫آن‪.‬‬
‫بحث دوم‪ :‬بدعت بودن مراسم شب‬
‫نیمة شعبان‪.‬‬
‫بحث سوم‪ :‬بدعت بودن صلة اللفیه‬
‫)نماز هزار رکعتی(‬
‫بحث اول‬
‫بعضی از آثار روایت شده در مورد آن‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫یالله عنها – روایت شده است م ‌‬ ‫‪ -1‬از عایشه – رض ‌‬
‫یگرفــت کــه‬ ‫پیامبر‪ ‬به صورتی پشت سر هم طــوری روزه م ‌‬
‫یکنــد و همیشــه روزه اســت‪ ،‬و‬ ‫یگفتیم هیچ وقــت افطــار نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫یگفــتیم هیــچ وقــت روزه‬ ‫یکــرد و م ‌‬ ‫بعضی اوقات هم افطار م ‌‬
‫هایم که یک ماه کامــل پشــت ســر‬ ‫یگیرد‪ ،‬و پیامبر‪ ‬را ندید ‌‬ ‫نم ‌‬
‫هم روزه بگیرد به جز ماه رمضان‪ ،‬و در مـاه شـعبان بیشـتر از‬
‫‪1‬‬
‫یگرفت‪.‬‬ ‫ههای دیگر روزه م ‌‬ ‫همة ما ‌‬
‫یالله عنهــا –‬ ‫یسلمه روایت شده کــه عایشــه – رضـ ‌‬ ‫‪ -2‬از أب ‌‬
‫گفته است‪ :‬پیامبر‪ ‬هیــچ مــاهی بــه انــدازة مــاه شــعبان روزه‬
‫یگرفــت‪ ،‬و‬ ‫نگرفته است‪ ،‬ماه شعبان را بصورت کامل روزه م ‌‬
‫یگفت‪ :‬به اندازة طاقت و توان خود عمل کنید‪ ،‬چون خداوند‬ ‫م ‌‬
‫یشود تا شما خســته و درمانــده نشــوید‪ ،‬و‬ ‫خسته و درمانده نم ‌‬
‫هترین عبادت نزد پیامبر‪ ‬عبادتی اســت‬ ‫بترین و پسندید ‌‬ ‫محبو ‌‬
‫که بر آن داوم باشد با اینکه کم و اندک باشــد‪ ،‬و پیــامبر‪ ‬هــر‬
‫‪2‬‬
‫یداد بر آن دوام و استقامت داشت‪.‬‬ ‫گاه عبادتی را انجام م ‌‬
‫یالله عنهمــا – روایــت شــده‬ ‫نبــن حصــین – رضـ ‌‬ ‫‪ -3‬از عمرا ‌‬
‫است که او یا مردی از پیامبر‪ ‬سؤال کرد‪ :‬ای فلنی آیا اواخر‬
‫یکنــم‬ ‫های؟ گفــت‪ :‬گمــان م ‌‬ ‫ایــن مــاه )شــعبان( را روزه گــرفت ‌‬
‫لالله‪،‬‬ ‫منظورش رمضان باشــد‪ ،‬مــردم گفتنــد‪ :‬خیــر یــا رســو ‌‬
‫‪3‬‬
‫گفت‪ :‬هر گاه روزه نگرفتی دو روز روزه بگیر‪ .‬متفق علیه‪.‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(4/213) ،‬حدیث‬ ‫‪1‬‬

‫شماره )‪ (1969‬و صحیح مسلم‪ ،‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث )‪.(1156‬‬


‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(4/213) ،‬حدیث )‪(1970‬‬ ‫‪2‬‬

‫)‪ ،(2/811‬و صحیح مسلم‪ ،‬کتاب الصیام حدیث‪(782) :‬‬


‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(4/230) ،‬حدیث‪(1983) :‬‬ ‫‪3‬‬

‫یگوید گفته است‪:‬‬


‫و گفت‪ :‬أظنه یعنی رمضان را نگفته است‪ .‬و م ‌‬
‫)من سرر شعبان( و رواه مسلم‪ ،‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره )‬
‫‪.(1161‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪340‬‬

‫یالله عنهــا – شــنیدم‬ ‫یگوید‪ :‬از عایشه – رض ‌‬ ‫یسلمه م ‌‬ ‫‪ -4‬أب ‌‬


‫ههای ماه رمضان بر من واجــب‬ ‫یگفت‪ :‬قضای بعضی از روز ‌‬ ‫م ‌‬
‫یتوانستم آنها را جــز در مــاه شــعبان قضــا کنــم متفــق‬ ‫بود‪ ،‬نم ‌‬
‫‪1‬‬
‫علیه‪.‬‬
‫یقیــس روایــت شــده کــه از عایشــه –‬ ‫هبن اب ‌‬‫‪ -5‬از عبــدالل ‌‬
‫هترین ماه‬ ‫بترین و پسندید ‌‬ ‫و ‌‬‫یالله عنها – شنیده است‪ :‬محب ‌‬ ‫رض ‌‬
‫نزد پیامبر‪ ‬که آن را روزه بگیرد مــاه شـعبان بــود و آن را بــه‬
‫‪2‬‬
‫یکرد‪.‬‬‫رمضان وصل م ‌‬
‫یهریره‪ ‬روایت شده اســت کــه پیــامبر‪ ‬فرمــود‪:‬‬ ‫‪ -6‬از اب ‌‬
‫‪3‬‬
‫»إذا انتصف شعبان فل تصوموا«‪.‬‬
‫هر گاه ماه شعبان به نصف رسید روزه نگیرید‪.‬‬
‫یکنــد‪ ،‬قــال‪» :‬ل‬ ‫‪ -7‬ابــوهریره‪ ‬از پیــامبر‪ ‬روایــت م ‌‬
‫یتقدمن أحدکم رمضان بصوم یوم أو یومین‪ ،‬إل أن یکون رجــل‬
‫کان یصوم صومه فلیصم ذلک الیوم«‪ 4‬متفق علیه‪.‬‬
‫هیچ یک از شما یک یــا دو روز قبــل از رمضــان روزه نگیــرد‪،‬‬
‫مگر کسی که عادت خودش باشــد کــه در ایــن روزهــا همیشــه‬
‫روزه گرفته اشکالی ندارد آن روز روزه بگیرد‪.‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه‪ ،‬حدیث شماره‪ (1950) :‬و رواه مسلم‬ ‫‪1‬‬

‫فی صحیحه‪ ،‬حدیث )‪(1146‬‬


‫‪ -‬رواه امام احمد فی مسنده‪ (6/188) ،‬رواه ابوداود فی سننه‪) ،‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ ،(2/812‬حدیث شماره )‪ ،(2431‬رواه النسائی فی سننه‪ (4/199) ،‬و‬


‫رواه ابن خزیمه فی صحیحه‪ ،(3/282) ،‬حدیث شماره )‪ ،(2077‬و‬
‫مستدرک حاکم‪ ،‬کتاب الصوم ‪ 434 /1‬و گفته‪ :‬این حدیث بر شرط‬
‫شیخین است‪ ،‬اما آن را روایت نکرده اند‪.‬‬
‫‪ -‬رواه امام احمد فی مسنده‪ (2/442) ،‬و رواه ابوداود فی سننه‪) ،‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪ (2/751‬کتاب الصوم‪ ،‬حدیث شماره‪ ،2337 :‬و سنن ترمذی‪ ،‬ابواب‬


‫الصوم‪ ،‬حدیث شماره‪735 :‬و گفته‪ :‬این حدیث حسن صحیح است‪ ،‬و‬
‫سنن ابن ماجه‪ ،‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره‪ ،1651 :‬و سنن دارمی‪،‬‬
‫کتاب الصیام‪ ،‬باب‪ .34 :‬علما در صحت این حدیث اختلف نظر دارند‪.‬‬
‫‪ -‬صحیح بخاری با فتح الباری‪ ،‬حدیث شماره‪ ،1914 :‬و سنن مسلم‪،‬‬ ‫‪4‬‬

‫کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره‪.1082 :‬‬


‫‪341‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یگویــد‪ :‬هرگــز پیــامبر‪ ‬را‬ ‫یالله عنها – م ‌‬


‫مسلمه – رض ‌‬ ‫‪ -8‬أ ‌‬
‫هام دو ماه پشت سر هم روزه بگیرد به جز مــاه شــعبان و‬ ‫ندید ‌‬
‫‪1‬‬
‫رمضان ‪.‬‬
‫یگویــد‪ :‬گفتــم ای‬ ‫یالله عنهمــا – م ‌‬
‫هبن زیــد – رض ـ ‌‬‫‪ -9‬اســام ‌‬
‫هام‬‫رسول خدا‪ ‬در هیچ ماهی مثل مــاه شــعبان شــما را ندیــد ‌‬
‫که روزه بگیری؟ قال‪» :‬ذلــک شــهر یغفــل النــاس عنــه بیــن‬
‫رجب و رمضان‪ ،‬وهو شهر ترفع فیه العمال إلی رب العالمین‪،‬‬
‫‪2‬‬
‫فأحب أن یرفع عملی وأنا صائم«‪.‬‬
‫این ماه‪ ،‬ماهی است که مردم از آن غافل هستند‪ ،‬میان ماه‬
‫نها بــه‬‫رجب و رمضــان قــرار دارد‪ ،‬مـاهی اسـت اعمـال انسـا ‌‬
‫یرونــد‪ ،‬پــس دوســت دارم در حــالی کــه روزه‬ ‫طرف خداوند م ‌‬
‫هستم اعمال به طرف خداوند عروج کند‪.‬‬
‫یگویــد‪ :‬از پیــامبر‪ ‬ســؤال شــد بعــد از مــاه‬‫‪ -10‬انــس‪ ‬م ‌‬
‫های فضــل و ثــواب بیشــتری دارد؟ گفــت‪ :‬مــاه‬ ‫رمضان چه روز ‌‬
‫شعبان برای تعظیم رمضان‪ ،‬گفت‪ :‬چه صدقه و احسانی ثــواب‬
‫بیشــتری دارد؟ پیــامبر‪ ‬فرمــود‪ :‬صــدقه و احســان در مــاه‬
‫‪3‬‬
‫رمضان‪.‬‬
‫یگویـد‪ :‬رسـول خـدا‪ ‬را‬ ‫یالله عنهـا – م ‌‬
‫‪ -11‬عایشه – رضـ ‌‬
‫شبی گم کــردم‪ ،‬بیــرون رفتــم دیــدم در بقیــع اســت‪ ،‬پیــامبر‪‬‬

‫‪ -‬مسند امام احمد ‪ ،300 /6‬و سنن نسائی‪ ،‬کتاب الصیام‪ ،‬باب‪،33 :‬‬ ‫‪1‬‬

‫و سنن ترمذی‪ ،‬ابواب الصیام‪ ،‬حدیث شماره‪733 :‬و گفته‪ :‬حدیث‬


‫حسن است‪ ،‬و امام طحاوی این حدیث را در شرح معانی الثار ‪82 /2‬‬
‫کتاب الصیام‪ ،‬باب الصوم بعد النصف من شعبان إلی رمضان روایت‬
‫نموده است‪.‬‬
‫‪ -‬مسند امام احمد ‪ 201 /5‬و سنن نسائی‪ ،‬کتاب الصیام ‪ ،102 /4‬و‬ ‫‪2‬‬

‫سن است‪ .‬برای تفصیل بیشتر به‬ ‫علمه البانی گفته‪ :‬این اسناد ح َ‬
‫سلسلة الحادیث الصحیحة‪ ،‬حدیث شماره‪ 1898 :‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬رواه الترمذی فی سننه‪ (2/86) ،‬ابواب الزکاة‪ ،‬حدیث شمار‪:‬ه )‬ ‫‪3‬‬

‫‪ (657‬و گفته است حدیثی غریب است‪ .‬رواه الطحاوی فی شرح‬


‫معانی الثار‪ ،‬حدیث شماره )‪ (1778‬و رواه ابن جوزی فی العلل‬
‫المتناهیه‪ ،‬حدیث )‪ (914‬و گفته‪ :‬این حدیث صحیح نیست‪.‬‬
‫‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪342‬‬

‫فرمود‪ :‬آیا ترسیدی که خدا و رسول‪ ‬او بر شما ظلم و ســتم‬


‫ل خــدا‪ ‬گمــان کــردم نــزد همســران‬ ‫کننــد؟ گفتــم‪ :‬ای رســو ‌‬
‫های‪ ،‬فرمود‪ :‬خداوند شب نیمــة شــعبان بــه آســمان‬ ‫دیگرت رفت ‌‬
‫‪1‬‬
‫یآیــد و بیشــتر از تعــداد موهــای گوســفندان قبیلــة کلب‬‫دنیا م ‌‬
‫‪2‬‬
‫یبخشد‪.‬‬
‫گناهان را م ‌‬
‫یکند که‬ ‫‪ -12‬ابوموسی اشعری‪ ‬از رسول خدا‪ ‬روایت م ‌‬
‫فرمود‪» :‬إن الله لیطلع فـی لیلـة النصـف مـن شـعبان‪ ،‬فیغفـر‬
‫‪3‬‬
‫لجمیع خلقه‪ ،‬إل لمشرک أو مشاحن«‪.‬‬
‫یشود‪ ،‬تمـام گناهـان مـردم‬ ‫خداوند شب نیمه شعبان جویا م ‌‬
‫یبخشــد‪ ،‬مگــر کســی کــه مشــرک و یــا معانــد و دشــمن‬ ‫را م ‌‬
‫هتوز خدا و رسول‪ ‬او باشد‪.‬‬ ‫کین ‌‬
‫یکند که پیــامبر‪ ‬فرمــود‪:‬‬ ‫یبن ابیطالب‪ ‬روایت م ‌‬ ‫‪ -13‬عل ‌‬
‫»إذا کانت لیلة النصف من شـعبان‪ ،‬فقومــوا نهارهـا‪ ،‬فـإن اللــه‬
‫ینزل فیها لغروب الشــمس إلــی ســماء الــدنیا‪ ،‬فیقــول‪ :‬أل مــن‬
‫مستغفر فأغفر له! أل مسترزق فأرزقه! أل مبتلی فأعــافیه! أل‬
‫‪4‬‬
‫کذا أل کذا‪ ،‬حتی یطلع الفجر«‪.‬‬

‫‪ -‬کلب از شاخه های قضاعه می باشد‪ ،‬و ایشان بنو کلب بن وبره بن‬ ‫‪1‬‬

‫ثعلبه بن حلوان بن عمرا بن الحافی بن قضاعه هستند‪ ،‬و هر که از‬


‫این قبیله باشد او را کلبی می گویند‪ .‬به الشتقاق لبن درید ص‪/20 :‬‬
‫‪ 543 -537‬و صبح العشی ‪ 316 /1‬و معجم قبائل العرب ‪-991 /3‬‬
‫‪ 993‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬رواه امام احمد فی مسنده‪ (6/238) ،‬و رواه الترمذی فی سننه‪) ،‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ ،(122-2/121‬ابواب الصیام‪ ،‬حدیث شماره‪ (736) :‬امام بخاری این‬


‫یداند‪ - ،‬رواه ابن ماجه فی سننه‪ ،(1/444) ،‬حدیث‬ ‫حدیث را ضعیف م ‌‬
‫)‪ ،(1389‬و العلل المتناهیه لبن الجوزی‪ ،‬حدیث شماره‪.915 :‬‬
‫‪ -‬رواه ابن ماجه فی سننه‪ ،(1/455) ،‬حدیث )‪ (1390‬قال بوصیری‬ ‫‪3‬‬

‫فی زوائد ابن ماجه‪ :(2/10) ،‬اسناد این حدیث ضعیف است‪ ،‬به موارد‬
‫الظمآن‪ ،‬کتاب الدب‪ ،‬حدیث شماره‪ 1980 :‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬رواه ابن ماجه فی سننه‪ ،(1/444) ،‬حدیث شماره )‪ (1388‬بوصیری‬ ‫‪4‬‬

‫یسبره که‬ ‫در زوائد ابن ماجه‪ (2/10) ،‬می گوید‪ :‬در سند آن ابن اب ‌‬
‫نامش ابوبکر بن عبدالله بن محمد بن ابی سبره است احمد و ابن‬
‫یدانند‪ ،‬ابن‬
‫یکرد‪ .‬آن را ضعیف م ‌‬ ‫یگویند‪ :‬احادیث را درست م ‌‬
‫معین م ‌‬
‫‪343‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یفرماید‪ :‬هر گاه نیمــة شــعبان فرارســید‪ ،‬روز آن‬ ‫پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫را به عبادت مشغول شوید‪ ،‬چون خداوند با غروب خورشید بــه‬
‫یگویــد‪ :‬آیــا کســی هســت کــه طلــب‬ ‫یآیــد‪ ،‬و م ‌‬
‫آســمان دنیــا م ‌‬
‫بخشودگی و عفو کند تا او را ببخشم و عفــو کنــم؟! آیــا کســی‬
‫وجود دارد که طلب رزق و روزی کند تا او را روزی دهــم؟! آیــا‬
‫بیمار و مریضی وجوددارد که خواستار شفا باشد تــا او را شــفا‬
‫دهم؟! آیا ‪ ...‬آیا ‪ ...‬تا طلوع فجر ادامه دارد‪.‬‬
‫در مورد فضیلت ماه شعبان و نمــاز خوانــدن در آن احــادیث‬
‫هاند که حافظین حــدیث آنهــا را موضــوع و ســاختگی‬ ‫زیادی آمد ‌‬
‫یدانند‪ ،‬از جمله فرموده ی آن حضرت ‪» :‬رجب شهر اللــه‬ ‫م ‌‬
‫وشعبان شهری ورمضان شهر أمتی ‪.« ...‬‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪ :‬ماه رجب‪ ،‬ماه خدا‪ ،‬و ماه شعبان ماه مــن‪،‬‬
‫و ماه رمضان ماه امت مــن اســت‪ .‬و قــوله‪» :‬یــا علــی مــن‬
‫صلی مائة رکعة فی لیلــة النصــف مــن شــعبان‪ ،‬یقــرأ فــی کــل‬
‫رکعة بفاتحة الکتاب وقل هو الله أحد عشر مــرات‪ ،‬قـال النــبی‬
‫‪ :‬یا علی! ما من عبد یصلی هذه الصلوات إل قضی عّز وجل‬
‫‪1‬‬
‫حاجة طلبها تلک اللیلة ‪.« ...‬‬
‫ای علی هر کسی در این شب یعنی شب نیمة شعبان یکصد‬
‫رکعت نماز بخواند در هر رکعت سورة فاتحه و قل هو الله احد‬
‫را ده بــار بخوانــد‪ ،‬ای علــی هــر کســی ایــن نمازهــا را بخوانــد‬
‫خداونــد هــر نیــاز و طلــب ایــن فــرد را کــه در ایــن شــب از او‬
‫بخواهد برایش فراهم خواهد کرد‪.‬‬

‫حجر در تقریب التهذیب گفته‪ :‬او را متهم به وضع کرده اند‪ ،‬و عقیلی‬
‫در الضعفاء الکبیر ‪ 271 /2‬شبیه این را گفته است‪.‬‬
‫‪ -‬ابن جوزی این حدیث را در کتاب الموضوعات ‪ 128 ،127 /2‬و‬ ‫‪1‬‬

‫یگوید‪ :‬شکی‬ ‫‪129‬در ردیف احادیث موضوع قرار داده است‪ .‬و م ‌‬
‫نداریم که موضوع است و راویان آن مجاهیل هستند‪ .‬حافظ ابن قیم‬
‫در المنار المنیف‪ ،‬ص‪ 98 :‬شماره‪ 175 :‬می نویسد‪ :‬و از جمله ی‬
‫احادیث موضوع احادیث نماز نیمه ی شعبان است‪ ،‬و سیوطی این‬
‫حدیث را الللی المصنوعه ‪ 58 ،57 /2‬و ‪ 59‬در ضمن احادیث موضوع‬
‫آورده است و هم چنین شوکانی در الفوائد المجموعه ص‪ 51 :‬و ‪.52‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪344‬‬

‫یفرماید‪» :‬من صلی لیلــة النصــف مــن شــعبان‬ ‫و همچنین م ‌‬


‫ثنتی عشرة رکعة‪ ،‬یقرأ فی کل رکعة ﴿قل هو الله أحــد﴾ ثلثیــن‬
‫مرة‪ ،‬لم یخرج حتی یری مقعده من الجنة ‪ 2« ...‬والله اعلم‪.‬‬
‫هر کس شب نیمة شعبان دوازده رکعت نماز بخواند‪ ،‬در هــر‬
‫رکعت قل هوالله احد را سی دفعه بخواند‪ ،‬خــارج نخواهــد شــد‬
‫مگر اینکه جای خود را در بهشت خواهد دید‪.‬‬

‫‪ -‬ابن جوزی آن را در ردیف احادیث موضوعات آورده است‪) ،‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ .(2/129‬ابن قیم جوزی در المنار المنیف‪ ،‬ص )‪ ،(99‬شماره )‪(177‬‬


‫آن را بیان کرده و گفته‪ :‬موضوع است‪ ،‬و سیوطی در الللی‬
‫المصنوعه ‪ 59 /2‬آن را موضوع خوانده است‪.‬‬
‫‪345‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫بحث دوم‬
‫بدعت بودن مراسم شب نیمة شعبان‬
‫هالله – روایت شده که در مورد تفسیر این‬
‫از عکرمه – رحم ‌‬
‫یگوید‪:‬‬
‫آیه م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪     ‬‬
‫)دخان‪(4-3 :‬‬
‫»مــا قــرآن را در شــب پــر خیــر و برکــتی فرســتادیم‪ ،‬مــا همــواره‬
‫های بیان‬
‫هایم‪ ،‬در این شب مبارک‪ ،‬هر گونه کار حکیمان ‌‬ ‫مدهنده بود ‌‬ ‫بی ‌‬
‫و مقرر گشته است«‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬این شب‪ ،‬شب نیمة شعبان است‪ ،‬کارهــای‬ ‫عکرمه م ‌‬
‫ههــا مشــخص‬ ‫هها از مرد ‌‬
‫یشــود‪ ،‬زنــد ‌‬
‫این سال در آن قطعی م ‌‬
‫یشــود نــه‬
‫یشوند‪ ،‬و کسی که زایر خانة خدا است نوشــته م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یشود‪.‬‬ ‫به آن اضافه و نه از آن کم م ‌‬
‫یگوید‪:‬‬‫هالله – در مورد تفسیر این آیه م ‌‬ ‫ابن کثیر – رحم ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫)دخان‪(4-3 :‬‬
‫»کــه مــا آن را در شــبي پــر برکــت نــازل کرديــم؛ مــا همــواره‬
‫هايم! در آن شــب هــر امــري بــر اســاس حکمــت‬ ‫انذارکننده بود ‌‬
‫يگردد«‪.‬‬ ‫)الهي( تدبير و جدا م ‌‬
‫یدهد که این قرآن عظیم در شبی مبــارک کــه‬ ‫خداوند خبر م ‌‬
‫ةالقدر است نازل کرده است‪.‬‬ ‫لیل ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬‫همانطور که م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)قدر‪(1 :‬‬ ‫‪  ‬‬
‫»ما این قرآن را در شب قدر نازل کردیم«‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪346‬‬

‫کــه آن شــب هــم در مــاه رمضــان قــرار دارد‪ .‬همچنــان کــه‬


‫یفرماید ‪:‬‬
‫م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫)بقره‪(185 :‬‬
‫»ماه رمضانی که قرآن در آن نازل شده است«‪.‬‬
‫هایــم کــه‬
‫در این مورد احادیث زیادی را در سورة بقــره آورد ‌‬
‫نیاز بــه تکــرار نیســت‪ .1‬هرکــس بگویــد ایــن شــب‪ ،‬شــب نیمــة‬
‫شعبان اســت همــانطور کــه از عکرمــه روایــت شــده اســت از‬
‫مکان و موضع اصلی دور شده است‪ ،‬چون نــص صــریح قــرآن‬
‫‪2‬‬
‫یکند‪.‬‬
‫ماه رمضان را بیان م ‌‬
‫علماء در مورد این آیه‪:‬‬
‫‪)     ‬دخان‪:‬‬
‫‪(3‬‬
‫دو نظر دارند‪:‬‬
‫‪ -1‬منظور از لیلة مبارکة شب قدر است که جمهور علما بــر‬
‫این رأی و نظر هستند‪.‬‬
‫‪ -2‬شب نیمــة شــعبان اســت‪ ،‬کــه عکرمــه آن را بیــان کــرده‬
‫است‪.‬‬
‫قول راجح و منتخب – والله اعلم – همان اســت کـه جمهـور‬
‫یباشــد نــه نیمــة‬
‫هاند که آن شــب‪ ،‬شــب ‌قــدر م ‌‬
‫آن را بیان کرد ‌‬
‫شعبان‪ ،‬چـون خداونـد ســبحان بـه صـورت اجمـال در فرمـودة‬
‫خود‪:‬‬
‫‪)     ‬دخان‪:‬‬
‫‪(3‬‬
‫آورده اســت و در ســورة بقــره بــه طــور صــریح آن را بیــان‬
‫یکند‪:‬‬
‫م ‌‬

‫‪ -‬به تفسیر ابن کثیر ‪ 216 ،215 /1‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به تفسیر ابن کثیر‪ (4/570) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬


‫‪347‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬


‫‪   ‬‬
‫)بقره‪(185 :‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫و یا م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)قدر‪(1 :‬‬ ‫‪  ‬‬
‫یباشد هیچ شــکی نیســت‬ ‫این ادعا که منظور نیمة شعبان م ‌‬
‫یاساس است‪ ،‬چون با نص صریح قرآن مخــالفت‬ ‫که باطل و ب ‌‬
‫دارد و هر چیزی که مخالف حق باشد باطل اســت‪ ،‬و احــادیثی‬
‫یکنند‬ ‫یکنند که نیمة شعبان را تأیید م ‌‬ ‫که بعضی آن را روایت م ‌‬
‫با صریح قرآن مخــالفت دارنــد پــس اصــل و اساســی ندارنــد و‬
‫صــحیح نیســتند‪ ،‬و ســند هیــچ کــدام از ایــن احــادیث صــحیح‬
‫یباشــد همچنــان کــه ابــن عربــی و بســیاری از محققیــن بــا‬ ‫نم ‌‬
‫یکنند‪ ،‬آنچه جای تعجب و شگفتی اســت‬ ‫قاطعیت آن را بیان م ‌‬
‫این است که مسلمان بدون دلیــل از قــرآن و ســنت صــحیح بــا‬
‫‪1‬‬
‫نص صریح قرآن به مخالفت بپردازد‪.‬‬
‫نهایی که بعضی‬ ‫شیخ السلم ابن تیمیه دربارة اوقات و زما ‌‬
‫تهایی دارند و توابع آن که منجــر بــه منکــر‬ ‫معتقد هستند فضیل ‌‬
‫یفرمایــد‪ :‬از‬ ‫یشــوند و بــالخره از آنهــا نهــی شــده اســت م ‌‬‫م ‌‬
‫جمله شــب نیمــة شــعبان‪ ،‬احــادیث و روایــات زیــادی در مــورد‬
‫فضل و بزرگی آن وارد شده است‪ ،‬بعضی از سلف صــالح هــم‬
‫یدادند‪ ،‬و احادیث صحیحی‬ ‫آن شب را به اقامة نماز تخصیص م ‌‬
‫در مورد روزة ماه شعبان آمده است‪.‬‬
‫بعضی از علمای سلف از اهل مدینه و غیره فضل و بزرگــی‬
‫این شب را انکار کرده و قبــول ندارنــد‪ ،‬و احــادیث وارده را در‬
‫مورد آن قبول ندارند‪ ،‬مانند حــدیث »إن اللــه یغفــر لکــثر مــن‬
‫عدد غنم کلب« خداوند به اندازة موهای گوسفندان قبیلة کلب‬
‫یبخشاید‪ .‬و گفته است هیچ فرقی میان ایــن‬ ‫گناهان مردم را م ‌‬
‫بهای دیگر وجود ندارد‪ .‬اما آنچه اکــثر اهــل علــم بــر‬ ‫شب و ش ‌‬

‫‪ -‬به کتاب أضوا‌ءالبیان‪ (7/319) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪348‬‬

‫آن اتفاق نظر دارند و بیشتر اصحاب ما هم همین نظر را دارند‬


‫بهای دیگر فضیلت دارد نص امام‬ ‫این است که این شب بر ش ‌‬
‫احمد هم بر فضــیلت آن دللــت دارد‪ ،‬و احــادیث زیــادی هــم در‬
‫هاند‪ ،‬و بعضی از فضــایل آن در مســندها و‬ ‫این مورد روایت شد ‌‬
‫ن‪ 1‬وارد شده است‪ ،‬با اینکه در مورد آن چیزهای دیگــر هــم‬ ‫سن ‌‬
‫‪2‬‬
‫بیان شده است‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬اهل شــام ماننــد خالــدبن معــدان‪،‬‬ ‫حافظ ابن رجب م ‌‬
‫نبن عــامر و غیــر آنهــا ایــن شــب را تعظیــم‬ ‫مکحــول‪ ،‬لقمــا ‌‬
‫یکردنــد و بــرای عبــادت در ایــن شــب مجاهــدت و کوشــش‬ ‫م ‌‬
‫یشــود‬ ‫یکردند‪ ،‬و گفته م ‌‬ ‫یکردند و مردم هم از آنها پیروی م ‌‬ ‫م ‌‬
‫هانـد‪ ،‬آن‬ ‫ی و نادرســت دسـت یافت ‌‬ ‫در این تعظیم به آثار اسرائیل ‌‬
‫زمان که آنها در این مناطق به ایــن کارهــا شــهرت پیــدا کردنــد‬
‫مردم دچــار اختلف شــدند‪ ،‬بعضــی موافــق آنهــا بودنــد و آن را‬
‫یکردند مثل طایفــة عبــاد اهــل بصــره و غیــره‪ ،‬و اکــثر‬ ‫قبول م ‌‬
‫یملیکـه‪ ، ،‬اصــحاب‬ ‫علمای اهـل حجــاز از جملــه عطـاء‪ ،‬ابـن اب ‌‬
‫یگوینــد همــة اینهــا‬
‫مالــک و غیــره نیــز آن را قبــول ندارنــد و م ‌‬
‫بدعت هستند‪ ،‬و عبدالرحمن بــن زیــد بــن اســلم ایــن رأی را از‬
‫یکند‪.‬‬‫فقهای اهل مدینه‪ 3‬نقل م ‌‬
‫علمای اهل شام در چگونگی احیاء و برپا داشتن ایللن‬
‫شب اختلف نظر دارند و دو نظریه میان آنها مطللرح‬
‫است‪:‬‬

‫‪ -‬در مورد فضل شب نیمه شعبان احادیث و آثاری وارد شده است‬ ‫‪1‬‬

‫ولی خالی از اشکال نیستند‪ .‬به العلل المتناهیه‪ (72-2/67) ،‬و مجمع‬
‫الزوائد‪ (8/65) ،‬و سلسلة الحادیث الصحیحه آلبانی‪ ،‬حدیث )‪(1144‬‬
‫مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬به کتاب‪ :‬اقتضاء الصراط المستقیم‪ (627-3/626) ،‬و مجموع‬ ‫‪2‬‬

‫الفتاوی ابن تیمیه ‪ 123 /23‬و الختیارات الفقهیه‪ ،‬ص )‪ (65‬مراجعه‬


‫شود‪.‬‬
‫‪ -‬ابن وضاح در کتاب البدع و النهی عنها‪ ،‬ص )‪ (46‬آن را روایت‬ ‫‪3‬‬

‫یگوید‪ :‬فقها‬
‫یزید که از علمای بزرگ مالکی است م ‌‬ ‫یکند‪ .‬ابن اب ‌‬
‫م ‌‬
‫هاند‪.‬‬
‫این کار را انجام نداد ‌‬
‫‪349‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫‪ -1‬بعضی معتقد هستند احیـاء و زنـده کـردن آن بـه صـورت‬


‫نبن‬ ‫جماعت در مسجد مستحب اســت‪ ،‬خالــدبن معــدان‪ ،‬لقمــا ‌‬
‫یپوشــیدند‬ ‫بترین لبــاس را م ‌‬ ‫عامر‪ ،‬و غیر آنها در این شب خــو ‌‬
‫یزدند و در این شــب در‬ ‫خود را معطر و به موهایشان روغن م ‌‬
‫یپرداختند‪ ،‬اسحاق بن راهویه در این کار بــا‬ ‫مسجد به عبادت م ‌‬
‫یکرد‪ ،‬و در مــورد قیــام و عبــادت ایــن شــب در‬ ‫آنها همراهی م ‌‬
‫یگفــت‪ :‬ایــن کــار بــدعت نیســت‪ .‬حــرب کرمــانی در‬ ‫مساجد م ‌‬
‫یکند‪.‬‬‫المسائل این سخن را از او نقل م ‌‬
‫‪ -2‬این قول‪ ،‬سخن امام اوزاعی پیشوا و فقیهــه و دانشــمند‬
‫یباشــد‪،‬‬ ‫حترین قــول و نظریــه م ‌‬ ‫یباشــد‪ ،‬کــه صــحی ‌‬‫اهل شام م ‌‬
‫‪1‬‬
‫نشاءالله‪.‬‬ ‫ا ‌‬
‫خلصه‪ :‬جمهور علما اتفاق نظر دارند بر اینکــه جمــع شــدن‬
‫در مساجد در این شــب یعنــی نیمــة شــعبان بــرای نمــاز و دعــا‬
‫مکروه است‪ ،‬زنده کردن و مراسم گرفتن بــرای ایــن شــب در‬
‫مساجد به صورت دائمی هر سال یــا بعضــی از اوقــات بــدعتی‬
‫است که در دین پیدا شده است‪.‬‬
‫علما و دانشمندان در مورد نماز انسان در ایللن شللب‬
‫در خانللة خللود بلله تنهللایی یللا بلله صللورت جمللاعت دو‬
‫نظریه دارند‪:‬‬
‫‪ -1‬این نماز بدعت است‪ ،‬که نظر و قول اکثر علمــای حجــاز‬
‫یملیکــه‪ ،‬و از فقهــای اهــل‬ ‫یباشــد‪ ،‬از جملــه عطــاء و ابــن اب ‌‬ ‫م ‌‬
‫مدینه نیز نقل شده است‪ ،‬که قــول اصــحاب مالــک و غیـر آنهـا‬
‫‪2‬‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫‪ -2‬اگر انسان ایـن نمـاز را در خانـة خـود بـه تنهـایی بخوانـد‬
‫مکروه نیست‪ ،‬یا با جماعت خصوصی در شب نیمه شــعبان آن‬
‫را ادا کند‪ ،‬اشکالی ندارد‪.‬‬
‫که این قول و نظر امام اوزاعی‪ ،‬و اختیار حافظ‌ ابن رجب و‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫همچنین شیخ السلم ابن تیمیه م ‌‬

‫‪ -‬به لطائف المعارف‪ ،‬ص )‪ (144‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به لطائف المعارف‪ ،‬ص )‪ (144‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪350‬‬

‫یدهم – والله اعلــم – قــول اول و‬ ‫و آنچه من آن را ترجیح م ‌‬


‫یباشد‪ ،‬که این نماز بدعت است‪.‬‬ ‫نظریه اول م ‌‬
‫یگویند مکروه نیست به چنــد شــکل‬ ‫و جواب قول دوم که م ‌‬
‫یشود‪ ،‬از جمله‪:‬‬ ‫داده م ‌‬
‫‪ -1‬هیچ دلیلی برای فضل و بزرگی این شب وجــود نــدارد‪ ،‬و‬
‫– طبق اطلع محدود من – از پیــامبر‪ ‬ثــابت نشــده و نیامــده‬
‫است که ایشان این شب را احیاء و زنده نگه داشــته باشــند‪ ،‬و‬
‫ماللــه – ایــن کــار را‬ ‫هیــچ یــک از صــحابه‪ ‬و تــابعین – رحمه ‌‬
‫هاند‪ ،‬مگر آن سه نفری که مشهور است در مورد فضیلت‬ ‫نکرد ‌‬
‫یبــرد‪ ،‬و‬‫هاند که ابن رجــب آنهــا را نــام م ‌‬ ‫و احیای آن سخن گفت ‌‬
‫اگر آن را انجام داده بودند با عمل خود بــه فضــل و بزرگــی آن‬
‫یدادند‪ ،‬اما این کاری بـود کـه بعـد از آنهـا پیــدا شــد‪،‬‬ ‫شهادت م ‌‬
‫کاری است بدعت و در کتاب )قرآن( و ســنت صــحیح و اجمــاع‬
‫اصل و اساسی ندارد‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬حافظ ابوالخطاب بن دحیــه در کتــابی کــه‬ ‫ابوشامه م ‌‬
‫در مورد ماه شعبان نوشته است آورده‪ :‬علمای جــرح و تعــدیل‬
‫یگویند‪ :‬در مورد فضیلت شب نیمة شــعبان حــدیث صــحیحی‬ ‫م ‌‬
‫‪1‬‬
‫وجود ندارد ‪.‬‬
‫یکند‪ :‬قیام و عبادت شب نیمــة شــعبان در‬ ‫ابن رجب بیان م ‌‬
‫مورد آن هیچ چیزی از پیامبر‪ ‬نیامده و ثابت نشــده اســت‪ ،‬از‬
‫ه هم ثابت نشده است‪ ،‬ولی از بعضی از تابعین از فقهای‬ ‫صحاب ‌‬
‫‪2‬‬
‫اهل شام چیزهایی در مورد آن ثابت شده است‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬در مــورد فضــل شــب نیمــة‬ ‫شیخ عبدالعزیز بن باز م ‌‬
‫یتــوان بــه آنهــا‬
‫هاند کــه نم ‌‬‫شــعبان احــادیث ضــعیفی وارد شــد ‌‬
‫اعتماد کرد‪ ،‬و اما آنچه در مورد فضل نماز خوانــدن در آن وارد‬
‫شــده اســت همــه موضــوع و ســاختگی هســتند همچنــان کــه‬
‫‪3‬‬
‫هاند‪.‬‬
‫بسیاری از اهل علم آن را بیان کرد ‌‬

‫‪ -‬به الباعث‪ ،‬ص )‪ (33‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به لطائف المعارف‪ ،‬ص )‪ (145‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -‬به التحذیر من البدع‪ ،‬ص )‪ (11‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪3‬‬


‫‪351‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫‪ -2‬حافظ ابن رجــب کــه نظــر بعضــی از تــابعین را در مــورد‬


‫یکند‪ ،‬اظهار‬ ‫فضل این شب‪ 1‬و جمع شدن در مساجد را بیان م ‌‬
‫یدارد کــه اســتدلل آنهــا بــرای ایــن کــار بعضــی از آثــار و‬ ‫م ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬و چــه وقــت آثــار و روایــات‬ ‫یاسرائیلی م ‌‬ ‫تهای بن ‌‬ ‫روای ‌‬
‫یکنــد‬ ‫یتواند دلیل و حجت بشوند؟!!! و بیــان م ‌‬ ‫یاسرائیلی م ‌‬ ‫بن ‌‬
‫که مردم فضــل و تعظیــم ایــن شــب را گرفتــه و از آنهــا تقلیــد‬
‫ینمایند‪ ،‬چه زمانی عمل تابعی حجت و دلیل است؟!‬ ‫م ‌‬
‫‪ -3‬علمای معاصر کسانی که معتقد به فضل و بزرگــی شــب‬
‫نیمـة شـعبان بودنـد نظـر آن هـا را رد کـرده انـد‪ ،‬اگـر چنـانچه‬
‫لدهندگان ایــن شــب دلیلــی بــرای رأی خــود داشــتند در‬ ‫تفضــی ‌‬
‫یدادند‪ ،‬امــا هیــچ دلیلــی از طــرف آنهــا ارائه‬ ‫مقابل آنها ارائه م ‌‬
‫نشده اســت‪ ،‬بــه خصــوص یکــی از کســانی کــه رأی آنهــا را رد‬
‫یباشــد‪ ،‬کســی کــه در زمــان خــود‬ ‫یربــاح م ‌‬
‫یکند عطاء بن اب ‌‬ ‫م ‌‬
‫‪2‬‬
‫یالله عنهما – در مورد‬ ‫مفتی بود ‪ ،‬آن کسی که ابن عمر – رض ‌‬
‫یکنیــد و از مــن‬ ‫لها را بــرای مــن جمــع م ‌‬ ‫یگویــد‪ :‬ســؤا ‌‬ ‫او م ‌‬
‫یرباح در میان شما وجود دارد؟‬ ‫یپرسید در حالی که ابن اب ‌‬ ‫م ‌‬
‫یفرمایــد‪» :‬إن اللــه لیطلــع فــی لیلــة‬ ‫‪ -4‬قول پیامبر ‪ ‬که م ‌‬
‫النصــف مــن شــعبان‪ ،‬فیغفــر لجمیــع خلقــه‪ ،‬إل لمشــرک أو‬
‫مشاحن«‪.3‬‬
‫بهای‬ ‫در این حدیث دلیلی بر فضل شب نیمة شعبان بــر ش ـ ‌‬
‫دیگر وجود ندارد‪ ،‬چون در صحیحین به صورت صحیح از پیــامبر‬
‫‪ ‬ثــابت و وارد شــده اســت کــه فرمــوده اســت‪» :‬ینــزل ربنــا‬
‫تبارک وتعالی کل لیلة إلی سماء الــدنیا حیـن یبقـی ثلــث اللیــل‬
‫الخر یقول‪ :‬لکن یدعونی فأستجیب له‪ ،‬مــن یســألنی فــأعطیه‪،‬‬
‫‪4‬‬
‫من یستغفرنی فأغفر له«‪.‬‬
‫‪ -‬به طبقات الفقهاء شیرازی‪ ،‬ص )‪ (11‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به طبقات الفقهاء شیرازی‪ ،‬ص ‪ 11‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -‬سنن ابن ماجه‪ ،‬کتاب الصلة‪ ،‬حدیث شماره‪ ،1390 :‬و بوصیری در‬ ‫‪3‬‬

‫زوائد ابن ماجه ‪ 10 /2‬گفته است‪ :‬اسناد این حدیث ضعیف است‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(3/29) ،‬حدیث‬ ‫‪4‬‬

‫شماره )‪ (1145‬و مسلم‪ ،‬کتاب صلة المسافرین‪ ،‬حدیث )‪.(758‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪352‬‬

‫خداوند تبارک و تعالی هر شب هنگامی که یک سوم آخــر آن‬


‫یگویــد‪ :‬چـه کســی دعـا‬ ‫یآیــد و م ‌‬‫باقی ماند بـه آسـمان دنیــا م ‌‬
‫یخواهــد‬ ‫یکند تا دعایش را مستجاب کنم؟ چه کسی چیزی م ‌‬ ‫م ‌‬
‫تا به او بدهم‪ ،‬چه کسـی طلـب اسـتغفار و بخشــش گناهـان را‬
‫یکند تا گناهانش را ببخشم‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫آماده بودن خداوند برای بخشش گناهــان مــردم متوقــف بــر‬
‫بهایی محدود نیست‪.‬‬ ‫شبی معین از سال یا ش ‌‬
‫یکند که انسان به صورت‬ ‫‪ -5‬کسی که این قول را انتخاب م ‌‬
‫فردی این نماز را برای خود بخواند مکروه نیست‪ ،‬این انتخــابی‬
‫یکنــد‪ ،‬اگــر‬
‫یباشد و هیــچ دلیلــی آن را تقــویت نم ‌‬ ‫بدون دلیل م ‌‬
‫یکند به‬‫یشد‪ ،‬اما کسی که آن را رد م ‌‬ ‫دلیلی موجود بود بیان م ‌‬
‫یگویــد‪:‬‬‫یکند که به صورت کلی م ‌‬ ‫فرمودة پیامبر‪ ‬استدلل م ‌‬
‫»مــن عمــل عمل ً لیــس علیــه أمرنــا فهــو رد« و همچنیــن بــه‬
‫تهــای دیگــر کــه بــر نهــی از بــدعت و‬ ‫عمومیت احادیث و روای ‌‬
‫یکنند‪.‬‬‫دوری از آنها دللت دارند استدلل م ‌‬
‫شیخ ابن باز رحمه الله گفته است‪ :‬اما این که اوزاعی قیــام‬
‫ایــن شــب را مســتحب دانســته و حــافظ ابــن رجــب نیــز آن را‬
‫اختیار نموده ضــعیف مــی باشــد؛ زیــرا هــر قــولی کــه بــا دلیــل‬
‫شرعی ثابت نشود برای مســلمان ثــابت نیســت آن را در دیــن‬
‫ایجاد نماید‪ ،‬به تنهائی باشد یــا گروهــی‪ ،‬مخفیــانه یــا علنــی‪ ،‬بــه‬
‫دلیل این فرموده ی رسول گرامی اسلم ‪» :‬من عمل عمل ً‬
‫لیس علیه أمرنا فهو رد« و به دلیل احادیث و روایات دیگر کــه‬
‫‪1‬‬
‫در این مورد آمده اند‪.‬‬
‫دوباره بعد از اینکه بعضی از آیات و احادیث و ســخنان اهــل‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫یکند م ‌‬‫نم ‌‬ ‫علم را در مورد شب نیمة شعبان بیا ‌‬
‫آنچه از آیـات و احـادیث و سـخنان اهـل علـم گذشـت بـرای‬
‫یکند که گرفتن مراسم برای نیمة شــعبان‬ ‫طالب حق روشن م ‌‬
‫و برپایی نماز و غیره در آن شب‪ ،‬و اختصاص روز آن بــه روزه‬
‫یباشــد‪ ،‬و در‬ ‫گرفتن نزد اکثر علما و اهل علــم بــدعتی منکــر م ‌‬

‫‪ -‬به کتاب التحذیر من البدع‪ ،‬ص )‪ (13‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫‪353‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫شریعت اسلم جایی ندارد‪ ،‬بلکه از چیزهایی است کــه در دیــن‬


‫اسلم بعد از عصر صحابه پیدا شده است‪ ،‬بـرای کسـی کـه در‬
‫این مورد و سایر موارد دیگر جویای حق باشــد ایــن آیــه کــافی‬
‫یفرماید‪:‬‬‫است که خداوند م ‌‬
‫‪   ‬‬
‫)مائده‪(3 :‬‬ ‫‪  ‬‬
‫و سایر آیات در همین مورد و همین معنی‪ ،‬و یا قــول پیــامبر‬
‫‪) :‬من أحدث فی أمرنا هذا ما لیس منــه فهــو رد( و احــادیث‬
‫دیگر در همین مورد‪ ،‬در صــحیح مســلم از ابــوهریره‪ ‬روایــت‬
‫یفرمایـد‪» :‬لتختصــوا لیلــة الجمعــة‬
‫شده است کـه پیـامبر‪ ‬م ‌‬
‫بقیام من بین اللیالی‪ ،‬ولتختصوا یوم الجمعــة بصــیام مــن بیــن‬
‫‪1‬‬
‫الیام‪ ،‬إل أن تکون فی صوم یصومه أحدکم«‪.‬‬
‫بهای دیگر بــه عبــادت اختصــاص‬ ‫»شب جمعه را از میان ش ‌‬
‫ندهید‪ ،‬و روز جمعه را از میان روزهــای دیگــر بــه روزه گرفتــن‬
‫اختصاص ندهید‪ ،‬مگر اینکه کسی بر او واجب باشد ایــن روز را‬
‫روزه بگیرد«‪.‬‬
‫بها به عبادتی جایز و صــحیح‬ ‫اگر واقعا ً اختصاص شبی از ش ‌‬
‫بهای دیگر برتری داشت‪ ،‬چون بــر طبــق‬ ‫بود شب جمعه بر ش ‌‬
‫بترین روزی اســت کــه خورشــید در آن طلــوع‬ ‫احــادیث خــو ‌‬
‫‪2‬‬
‫ینماید‪.‬‬
‫م ‌‬
‫زمانی که پیامبر‪ ‬از اختصاص این شب برای عبادت مــردم‬
‫بهای دیگر‬ ‫یترساند‪ ،‬این ترساندن دلیل است بر اینکه ش ‌‬ ‫را م ‌‬
‫به طریق اولی جایز نیست که به عبادت اختصاص داده شــوند‪،‬‬

‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (6/444) ،‬و رواه مسلم فی صحیحه‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره )‪(148-1144‬‬


‫‪ -‬قال‪) :‬خیر یوم طلعت علیه الشمس یوم الجمعة ‪ (...‬و رواه امام‬ ‫‪2‬‬

‫احمد فی مسنده ‪ ،512 /2‬و مسلم فی صحیحه‪ ،‬حدیث شماره‪) :‬‬


‫‪ (584‬وأبو داود في سننه )‪ ، (1/634‬كتاب الصلة ‪ .‬حديث رقم )‬
‫‪. (1046‬والترمذي في سننه )‪ ، (1/305‬أبواب الجمعة ‪ .‬وقال ‪ :‬حديث‬
‫حسن صحيح ‪ .‬والنسائي في سننه )‪ ، (90 ،3/89‬كتاب الجمعة باب‬
‫رقم )‪. (4‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪354‬‬

‫مگر اینکه دلیلی صحیح و درست بر اختصاص آن دللت داشــته‬


‫بهای رمضان عبــادت و تلش‬ ‫باشد‪ ،‬هنگامی که لیلة‌القدر و ش ‌‬
‫در آنها توصیه شده و بیان شده است‪ ،‬پیامبر‪ ‬مردم را بــرای‬
‫آن تشــویق کــرده اســت و آن را شخصــا ً انجــام داده اســت‪،‬‬
‫همانطور که در صحیحین آمده است‪» :‬من قام رمضان ایمانــا ً‬
‫واحتسابا ً غفرالله له ما تقــدم مــن ذنبــه ومــن قــام لیلــة القــدر‬
‫‪1‬‬
‫ایمانا ً واحتسابا ً غفرالله له ما تقدم من ذنبه«‪.‬‬
‫مداشــت بــه پــاداش آن مــاه‬ ‫»هر کسی از روی ایمان و چش ‌‬
‫رمضــان بــه عبــادت بپــردازد خداونــد گناهــان گذشــته او را‬
‫مداشــت بــه پــاداش‬ ‫یبخشد و هر کسی از روی ایمــان و چش ‌‬ ‫م ‌‬
‫آن شــب قــدر بــه عبــادت و راز و نیــاز مشــغول شــود خداونــد‬
‫یدهد«‪.‬‬ ‫گناهان او را مورد عفو قرار م ‌‬
‫اگر اختصاص شب نیمـة شـعبان یـا شـب اولیـن جمعـة مـاه‬
‫رجب یا شب اسراء و معراج آن حضــرت بــه مراســم و جشــن‬
‫گرفتن یا چیزی از عبادت‪ ،‬شرعی و صحیح بود پیــامبر‪ ‬امــت‬
‫ینمود؛ چون امــت‬ ‫یکرد و آن را از آنها کتمان نم ‌‬ ‫خود را آگاه م ‌‬
‫بترین مــردم و بعــد از انبیــاء – علیهــم الصــله و‬ ‫ایشــان خــو ‌‬
‫تپذیرترین مــردم بودنــد‪ ،‬و خداونــد از اصــحاب‬ ‫السلم – نصیح ‌‬
‫پیامبر‪ ‬راضی اســت و آنهــا را نیــز راضــی کــرده اســت‪ ،‬و از‬
‫ســخنان علمــا فهمیــده شــد کــه از پیــامبر‪ ‬و از صــحابه‪ ‬در‬
‫مورد فضیلت شب اولین جمعه ماه رجب و نیمــة شــعبان هیــچ‬
‫چیزی ثابت نشده و به ثبوت نرسیده اســت‪ .‬پــس دانسـته شــد‬
‫هاند‪ ،‬و‬‫تشکیل مراسم برای آنها بدعت است و در دین پیدا شد ‌‬
‫همچنین اختصاص آنها به عبــادت بــدعت منکــر اســت‪ - 2‬واللــه‬
‫اعلم – وصلی‌الله وسلم علی عبده ورســوله نبینــا محمــد وآلــه‬
‫وصحبه أجمعین‪.‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری المطبوع مع فتح الباری‪ ،(92-1/91) ،‬حدیث )‪(37-35‬‬ ‫‪1‬‬

‫و مسلم‪ ،‬حدیث )‪(760-759‬‬


‫‪ -‬به کتاب التحذیر من البدع‪ ،‬ص )‪ (16-15‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫‪355‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫بحث سوم‬
‫اللفیه )نماز هزارتایی( در ماه شعبان‬ ‫صلة‬
‫بدعت است‬
‫اولین کسی که آن را به وجود آورد‪:‬‬
‫اولین کسی که صلة اللفیه را در شــب نیمــة شــعبان ایجــاد‬
‫نأبی الحمراء اهــل نابلس ـ‪1‬بود‪،‬‬ ‫کرد مردی بود که مشهور به اب ‌‬
‫تالمقدس شد‪ ،‬قرآن را خوب و قشنگ‬ ‫ه وارد بی ‌‬
‫در سال ‪‌ 448‬‬
‫دالقصــی نمــاز‬ ‫یکــرد‪ ،‬در شــب نیمــة شــعبان در مسج ‌‬ ‫تلوت م ‌‬
‫اقامه کرد و مردی به او اقتدا کرد‪ ،‬ســپس ســومی و چهــارمی‬
‫نیز اضافه شدند‪ ،‬نماز را تمام نکرده بود که به جماعت زیــادی‬
‫تبدیل شدند‪.‬‬
‫سال آینده جماعت زیادی در مســجد بــا او نمــاز خواندنــد‪ ،‬و‬
‫ههای مردم وسعت پیدا کرد‪ ،‬نمــاز‬ ‫دالقصی و خان ‌‬ ‫نماز در مسج ‌‬
‫یکردنــد ســنت‬ ‫طوری جا گرفت و استقرار پیدا کرد که فکــر م ‌‬
‫‪2‬‬
‫یباشد‪.‬‬‫پیامبر‪ ‬م ‌‬

‫یهای آن نماز‬ ‫ویژگ ‌‬


‫یشــود چــون‬
‫این نمازِ بــدعت‪ ،‬اللفیــه )هزارتــایی( نامیــده م ‌‬
‫یشــود‪ ،‬چــون یکصــد‬‫سورة اخلص هــزار بــار در آن خوانــده م ‌‬
‫رکعــت اســت در هــر رکعــت ده مرتبــه ســورة اخلص خوانــده‬
‫یشود‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫تها و‬‫یها و چگونگی این نماز‪ ،‬ثواب و اجر آن به صور ‌‬ ‫ویژگ ‌‬
‫تهــای مختلفــی آمــده اســت کــه ابــن جــوزی آن را در‬ ‫روای ‌‬
‫یگوید‪ :‬شکی نداریم که این حدیث‬ ‫موضوعات آورده است و م ‌‬
‫موضوع و ساختگی است‪ ،‬اکــثر راویــان آن از هــر ســه طریــق‬

‫‪ -‬شهر پر آب و مشهوری در سرزمین فلسطین‪ ،‬و کوهی که یهود‬ ‫‪1‬‬

‫گمان می کنند ابراهیم فرزند خویش را بر آن ذبح نمود نیز در آن واقع‬


‫شده است‪ ،‬به معجم البلدان ‪ 248 /5‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬به کتاب التحذیر و البدع‪ ،‬للطرطوشی‪ ،‬ص )‪ (122-121‬مراجعه‬ ‫‪2‬‬

‫شود‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪356‬‬

‫روایت شده مجهول و ضعیف هستند‪ ،‬کــه قطع ـا ً چنیــن حــدیثی‬


‫‪1‬‬
‫که از پیامبر‪ ‬باشد محال است‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬نماز شعبان‪ ،‬شب پــانزدهم‬ ‫غزالی در کتاب الحیاء م ‌‬
‫یگیــرد‪ ،‬یکصــد رکعــت اســت‪ ،‬دو رکعــت دو‬ ‫آن مــاه صــورت م ‌‬
‫یشــود‪ ،‬در هــر رکعــت بعــد از ســورة فــاتحه‪،‬‬ ‫رکعت خوانــده م ‌‬
‫‪2‬‬
‫یشود‪.‬‬‫سورة قل هوالله احد خوانده م ‌‬

‫حکم این نماز‪:‬‬


‫جمهور علما اتفاق نظر دارند کــه صــلةاللفیه نیمــة شــعبان‬
‫بدعت است‪.‬‬
‫نماز اللفیه در شب نیمة شــعبان از طــرف پیــامبر‪ ‬و هیــچ‬
‫یک از خلفای راشدین‪ ‬به عنوان سنت وضع نشده است و به‬
‫هانــد‪ ،‬و هیــچ یــک از ائمــة بــزرگ ماننــد امــام‬
‫آن دســتور نداد ‌‬
‫ابوحنیفه‪ ،‬مالک‪ ،‬شافعی‪ ،‬احمد‪ ،‬ثوری‪ ،‬اوزاعی‪ ،‬لیث و غیــره –‬
‫هاند‪ .‬و حــدیثی کــه در ایــن‬‫مالله – آن را مستحب ندانســت ‌‬ ‫رحمه ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬اکــثر‬‫مورد روایت شــده اســت موضــوع و ســاختگی م ‌‬
‫‪3‬‬
‫ثشناس بر موضوع بودن آن اتفاق نظر دارند‪.‬‬ ‫علمای حدی ‌‬
‫برادر مســلمان! بــدان کــه چنیــن مراســم و مجالســی ماننــد‬
‫شب نیمة شعبان‪ ،‬شب اسراء و معراج‪ ،‬شــب رغــائب‪ ،‬شــامل‬
‫تها بـا تـوجه‬ ‫کارهای بدعت و حرام زیادی هستند‪ ،‬که این بـدع ‌‬
‫یکنند‪ ،‬که ابن الحاج این‬ ‫نهای مختلف فرق م ‌‬ ‫نها و مکا ‌‬ ‫به زما ‌‬
‫م وجــود‬ ‫تها و محرمــات و منکــرات را کــه در ایــن مراسـ ‌‬ ‫بــدع ‌‬
‫های از سخن ایشــان‬ ‫دارند به تفصیل بیان کرده است که خلص ‌‬
‫یکنیم‪:‬‬‫را بیان م ‌‬

‫‪ -‬به کتاب الموضوعات‪ (130-2/127) ،‬و الللی و المصنوعه سیوطی‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫)‪ (60-2/57‬و فوائد المجموعه‪ ،‬ص )‪ (51‬مراجعه شود‪.‬‬


‫مالدین‪ (1/203) ،‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬به کتاب احیاء علو ‌‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -‬به مجموعه فتاوی شیخ السلم ابن تیمیه‪ (134-23/131) ،‬و‬ ‫‪3‬‬

‫اقتضاء الصراط المستقیم‪ (2/628) ،‬و الباعث لبی شامه‪ ،‬ص )‪ (33‬و‬
‫فتاوی محمد رشید رضا‪ (30-1/28) ،‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪357‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫ه‪ ،‬کــه‬ ‫تبار و اذیــت کننــد ‌‬ ‫جهــای مشــق ‌‬ ‫‪ -1‬مکلف شدن به خر ‌‬


‫یدهنــد در حــالی کــه‬ ‫اسراف است و آن را به نام دین انجام م ‌‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫دین از این کارها بری م ‌‬
‫تهای حــرام و ناشــرعی‬ ‫یهایی کــه دارای صــور ‌‬ ‫‪ -2‬شــیرین ‌‬
‫یباشند‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫هروی‬ ‫غهــا و غیــره‪ ،‬کــه در ایــن زیــاد ‌‬‫‪ -3‬روشــن کــردن چرا ‌‬
‫اضاعة مال وجود دارد‪ ،‬بــه خصــوص اگــر آن روغــن و یــا مــواد‬
‫مصــرفی وقــف باشــند کــه نــوعی ظلــم در حــق نذرکننــده و‬
‫فکننــده آن را ذکــر‬ ‫یباشــد‪ ،‬بــه شــرطی کــه وق ‌‬ ‫فکننــده م ‌‬ ‫وق ‌‬
‫نکرده باشد و اگر هم ذکر کرده باشد شرعا ً اعتبــاری نــدارد‪ ،‬و‬
‫یشــود و‬ ‫نها باعث اضاعه مــال م ‌‬ ‫هروی در این روشن کرد ‌‬ ‫زیاد ‌‬
‫یشود که هیچ خیر و برکــتی در‬ ‫از طرفی هم سبب اجتماعی م ‌‬
‫مهای دینی هستند‬ ‫آن نیست‪ ،‬و کسانی که دارای مناصب و مقا ‌‬
‫یکنند اگر نسبت به بدعت بودن آن‬ ‫م شرکت م ‌‬ ‫و در این مراس ‌‬
‫آگاهی داشته باشــند گنــاه و معصــیتی را در حــق خــود مرتکــب‬
‫هاند مگر اینکه توبه کنند‪ ،‬امــا اگــر حاضــر شــوند و شــرکت‬ ‫شد ‌‬
‫کنند برای اینکه آن را تغییر دهند و بــا آن مبــارزه کننــد و بــرای‬
‫تغییــر و مبــارزه هــم توانــایی داشــتند خیلــی خــوب و مبــارک‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫‪ -4‬حضــور زنــان‪ ،‬معلــوم اســت کــه بــاعث چــه فســادهایی‬
‫یشود‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫‪ -5‬جمع شدن آنها در مسجد جامع‪ ،‬که این کـار عبـادتی غیــر‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫شرعی م ‌‬
‫یگسترانند‪.‬‬ ‫شها و جانمازها و غیره را م ‌‬ ‫‪ -6‬آنچه از فر ‌‬
‫ههــا‬‫گهای مسی بزرگ می آورند که در درون آنها کوز ‌‬ ‫‪ -7‬دی ‌‬
‫نها و چیزهای دیگری وجود دارد‪ ،‬مثــل اینکــه خانــة خــدا‪،‬‬ ‫و لیوا ‌‬
‫خانة خودشان است‪ ،‬مسجد جامع برای عبــادت گذاشــته شــده‬
‫است نه برای نشستن و خوابیدن و خوردن و نوشیدن‪.‬‬
‫تها و محرمــات‬ ‫بدهندگان از این بدع ‌‬ ‫‪ -8‬اعمال ساقیان و آ ‌‬
‫یباشند‪ ،‬مفاسد زیــادی در آن وجــود دارد‪ ،‬از جملــه‪ :‬خریــد و‬ ‫م ‌‬
‫هها بــه هــم‬ ‫یگیرند‪ ،‬زدن کاس ـ ‌‬ ‫فروش‪ ،‬چون در برابر آن پول م ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪358‬‬

‫یباشد‪ ،‬بلند کردن صــدا در مســجد‬ ‫سها م ‌‬ ‫که شبیه صدای ناقو ‌‬
‫و کثیف کردن مسجد‪ ،‬و بر روی گردن مردم قدم برداشتن‪ ،‬که‬
‫یباشد‪.‬‬‫همة این کارها حرام و منکر م ‌‬
‫هها‪ ،‬که هــر حلقــه وگــروه مســئول و بزرگــی‬ ‫‪ -9‬تشکیل حلق ‌‬
‫یکنـد و ای کـاش ذکـر و‬ ‫دارد‪ ،‬که در ذکر و تلوت به او اقتدا م ‌‬
‫هاند‪ ،‬ذکرکننده‬ ‫تلوت بود! بلکه آنها دین خدا را به تمسخر گرفت ‌‬
‫یگوید‪) :‬لیله یلله( به جای‬ ‫هالالله( بلکه م ‌‬ ‫یگوید )لال ‌‬ ‫اغلب نم ‌‬
‫یگوینــد کــه الــف قطــع اســت آن را وصــل قــرار‬ ‫همــزه یــاء م ‌‬
‫یپیچاننــد و‬‫نالله آن را م ‌‬ ‫یگویند‪ :‬سبحا ‌‬ ‫یدهند‪ ،‬و زمانی که م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یشــود‪ ،‬قــاری قــرآن را‬ ‫یگرداننــد بــه صــورتی کــه فهــم نم ‌‬ ‫برم ‌‬
‫یکند که از قرآن نیســت‬ ‫یکند چیزی را به آن اضافه م ‌‬ ‫تلوت م ‌‬
‫یکند که جزو قرآن است‪ ،‬آن هــم بــه‬ ‫و یا چیزی را از آن کم م ‌‬
‫ههــا و ترجیحــات کــه بیشــتر بــه آواز شــباهت دارد‬ ‫ســبب نغم ‌‬
‫یگیرد‪ ،‬که این منکری اســت کــه چنــد منکــر دیگــر را‬ ‫صورت م ‌‬
‫یکند‪.‬‬ ‫جمع م ‌‬
‫یگیرد‪ ،‬که این اســت‬ ‫‪ -10‬از کارهای قبیح دیگر که صورت م ‌‬
‫یکند دیگری شـعر و‬ ‫که قاری قرائت و تلوت قرآن را شروع م ‌‬
‫یخواهــد شــروع کنــد‪ ،‬قــاری را ســاکت‬ ‫یخواند‪ ،‬و یا م ‌‬ ‫سرود م ‌‬
‫یکنند که قرائت را تمام کنــد‪ ،‬و یــا هــر دو‬ ‫ینمایند و اشاره م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکنند او قرائت خــود را ادامــه دهــد و دیگــر همزمــان‬ ‫را آزاد م ‌‬
‫شعر و سرود را بخواند‪ ،‬که بعضی هم با شاعر و سرودخوانان‬
‫یکنند‪ ،‬این کارها تمســخر دیــن اســت‪ ،‬حــتی‬ ‫شعرها را تکرار م ‌‬
‫اگر خارج از مسجد بودند باز هم حرام و ممنوع بــود‪ ،‬حــال کــه‬
‫یگیرد باید چگونه باشد؟!!!‬ ‫در مسجد صورت م ‌‬
‫ههای کوچــک کــه بــاعث کــثیف شــدن مســجد‬ ‫‪ -11‬حضور بچ ‌‬
‫یشود‪.‬‬‫م ‌‬
‫نها‪ ،‬در‬‫‪ -12‬رفتــن زنــان در شــب نیمــة شــعبان بــه قبرســتا ‌‬
‫حالی که شرعا ً رفتن آنها به قبرستان حرام اســت‪ ،‬کــه بعضــی‬
‫یزننــد‪ ،‬و بــه علــت‬‫یکننــد و آن را م ‌‬ ‫دف را با خــود همراهــی م ‌‬
‫یکنــد‬
‫نبودن حیا و شرم و به علت اینکــه کسـی آنهــا را منــع نم ‌‬
‫‪359‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫بعضــی در حضــور مــردان ســرود و شــعرهایی بــا صــدای بلنــد‬


‫یشنوند‪.‬‬ ‫یخوانند که مردان آن را م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یشــوند‪ ،‬و زنــان‬ ‫‪ -13‬در قبرستان زنان با مردان مخلــوط م ‌‬
‫یدارنــد‪ ،‬تمــام ســر و صــورت‬ ‫س حیا و شرم را از خود بر م ‌‬ ‫لبا ‌‬
‫یآورند‪.‬‬
‫خود را بیرون م ‌‬
‫‪ -14‬آنها این گناهان را در گورستان که جای ترس و عــبرت‪،‬‬
‫و جای این است که انسان بــرای عمــل صــالح و کارهــای خیــر‬
‫یدهنــد‪ .‬ایــن میــدان عظیــم و‬ ‫شوق و علقه پیدا کنــد‪ ،‬انجــام م ‌‬
‫یدهد‪ ،‬و درست بــه چیــزی ضــد‬ ‫مهم جایگاه خود را از دست م ‌‬
‫یشود‪ ،‬آن را جای خوشـحالی و انجـام گنـاه قـرار‬ ‫خود تبدیل م ‌‬
‫یدهند‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫‪ -15‬با انجام این منکــرات و معاصــی در واقــع بــه امــوات و‬
‫ینمایند‪.‬‬ ‫هگان مسلمان اهانت م ‌‬ ‫مرد ‌‬
‫مــرده قــرار‬
‫‪ -16‬بعضی از آنها چوبی را کنار سر مرد یــا زن ُ‬
‫یدهند و آنچه از لباس که مدنظر و هـدف آنهـا اسـت دور آن‬ ‫م ‌‬
‫مرده انســانی عــالم و صــالح‬ ‫یپوشانند‪ ،‬اگر آن میت و ُ‬ ‫چوب م ‌‬
‫باشد آنچه از مصیبت و ناراحتی به آنهــا رســیده برایــش بــازگو‬
‫ینماینــد‪ ،‬و اگــر از‬‫یکننــد و بــه او توســل م ‌‬ ‫کــرده و شــکایت م ‌‬
‫افراد خانواده و نزدیکان باشد آنچه که روی داده برای او بازگو‬
‫یگویند‪ ،‬و اگر عروس یا داماد باشد به هر‬ ‫کرده و با او سخن م ‌‬
‫کــدام لبــاس مخصــوص خــود کــه در حــال حیــات و شــادی‬
‫یکنند و تأسف‬ ‫ینشینند و گریه م ‌‬ ‫یپوشانند‪ ،‬و م ‌‬ ‫یپوشیدند‪ ،‬م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یپوشــانند در‬‫یخورند‪ ،‬این کار آنها که چــوب را ایــن چنیــن م ‌‬ ‫م ‌‬
‫تهایشــان را چنیــن‬ ‫یها دارد کــه ب ‌‬ ‫ظاهر شباهت به کار مســیح ‌‬
‫م آن را تعظیـم و تکریـم‬ ‫سهایی کـه در مراسـ ‌‬ ‫یکردند‪ ،‬و عک ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکردند‪ ،‬و معلوم است هر کس خود را به شکل قوم و ملتی‬ ‫م ‌‬
‫یشود‪.‬‬ ‫درآورد از آن قوم محسوب م ‌‬
‫یشوند‪ ،‬چون در باطن قصد معصــیت و در‬ ‫‪ -17‬دچار نفاق م ‌‬
‫ظاهر قصد عبادت دارند‪.‬‬
‫‪ -18‬انجام کارها و سخنان لغــو و پــوچ در مســجد و ســخنان‬
‫زیاد و باطل که منکر شدید هستند‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪360‬‬

‫‪ -19‬قــرار دادن مســجد ماننــد پایگــاه نظــامی بــرای آمــدن‬


‫شهــا و قــرار دادن‬ ‫مسئولین و مهمانان دولتی و گستراندن فر ‌‬
‫لهــا بــرای نشســتن والــی در مکــانی مشــخص و‬ ‫صــندلی و مب ‌‬
‫عهایی جلــو او در صــحن مســجد‬ ‫غهــا و شــم ‌‬
‫روشــن کــردن چرا ‌‬
‫یریــزد‪ ،‬و بعضــی اوقــات‬ ‫جامع‪ ،‬که خاکســتر آنهــا بــه مســجد م ‌‬
‫ینماید به وسیله عصا‬ ‫کسی که در مسجد شکایت و اعتراض م ‌‬
‫یانــدازد‪ ،‬و یــا از‬‫یگیرد و او را به زمین م ‌‬ ‫زد و خورد صورت م ‌‬
‫یشود‪ ،‬که‬ ‫خارج مسجد طرف مقابل و شاکی نزد والی وارد م ‌‬
‫یآیند‪ ،‬و هــر گــاه‬‫رویدادها همه در شب نیمه شعبان به وجود م ‌‬
‫هها روی دهند صداها از طرف دشمن و ســربازها بلنــد‬ ‫این حادث ‌‬
‫یشود‪ ،‬البته به خاطر کثرت جمعیــت و جــار و جنجــال ســر و‬ ‫م ‌‬
‫یباشد‪ ،‬حال این جار و جنجال و ســر و صــدا کــه‬ ‫صدا موجود م ‌‬
‫سر و صدای شکایات و اختلفات میان مردم و مسئولین به آن‬
‫یشود چگونه خواهد بود؟!‬ ‫اضافه م ‌‬
‫تهای‬ ‫‪ -20‬معتقد بــودن آنهــا بــه اینکــه ایــن منکــرات و بــدع ‌‬
‫یشود‪،‬‬ ‫حرام برای حرمت و احترام این شب و خانة خدا برپا م ‌‬
‫هاند تا آن را تعظیم نمایند‪ ،‬بعضی هم بــر ایــن باورنــد کــه‬ ‫و آمد ‌‬
‫یشود کــه ایــن‬ ‫این کارها عبادت و باعث نزدیک شدن به خدا م ‌‬
‫تها و‬ ‫خیلی خطرناک است‪ .1‬و همچنانکه بیان شد که این بــدع ‌‬
‫نها با هم فرق دارند‪،‬‬ ‫نها و زما ‌‬‫منکرات با توجه به اختلف مکا ‌‬
‫م در زمان و عصر حاضر نیز بســیاری از منکــرات را‬ ‫این مراس ‌‬
‫یباشــد اگرچــه شــکل و صــورت آن بــا گذشــته متفــاوت‬ ‫دارا م ‌‬
‫باشد‪.‬‬
‫تهای مـذکور‪ ،‬بـدعت دیگـری نیـز اضـافه‬ ‫‪ -21‬علوه بر بدع ‌‬
‫شــده اســت‪ :‬دعــای مشــهوری کــه در آن از خداونــد خواســته‬
‫یشود که در لوح المحفوظ شــقاوت و بــدبختی کسـی را کــه‬ ‫م ‌‬
‫نوشته است پــاک کنــد الــی آخــر ‪ ،...‬نــص و عیــن آن دعــا ایــن‬
‫یگــذارد و بــر او منــت‬ ‫اســت‪ :‬خداونــدا! ای کســی کــه منــت م ‌‬
‫یشود‪ ،‬یا ذالجلل والکرام‪ ،‬یا ذالطول والنعام‪ ،‬هیچ‬ ‫گذاشته نم ‌‬
‫‪ -‬به المدخل لبن الحاج‪ (313-1/293) ،‬و مجله المنار‪-3/665) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ (667‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪361‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫هجویان‪ ،‬خداوندا اگــر‬ ‫خدایی جز تو وجود ندارد‪ ،‬پشت و پناه پنا ‌‬


‫مرا در لوح المحفوظ بدبخت و شقی یا محــروم یــا مطــرود یــا‬
‫های آن را پاک کن‪ ،‬و مــرا در لــوح المحفــوظ‬ ‫فقیر و ندار نوشت ‌‬
‫خوشــبخت و غنــی و موفــق بــرای انجــام خیــرات بنــویس‪ ،‬تــو‬
‫های و گفتة تو حق است آنجا که در قرآن از زبان پیــامبر‪‬‬ ‫گفت ‌‬
‫های‪:‬‬
‫خود فرمود ‌‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫)رعد‪(39 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫یدارد و هــر چــه را )کــه‬
‫»خداوند هر چه را که بخواهد از میان بــرم ‌‬
‫یدارد‪) ،‬همة اینها( در علم خدا ثابت و‬ ‫حکمتش اقتضا کند( برجای م ‌‬
‫مقرر است«‪.‬‬
‫پروردگارا! )به خاطر ظهور ذات مبارک اعظــم خــود در ایــن‬
‫شب نیمة ماه شعبان مکرم که تمام کارها از طرف تو قطعــی‬
‫تهایی که به آنهــا‬ ‫یخواهم تمام بلها و مصیب ‌‬ ‫یشوند‪ ،‬از تو م ‌‬ ‫م ‌‬
‫علم داریم و یا علم نداریم و آنچه که تو به آنها آگــاه هســتی از‬
‫یالله علــی‬ ‫ما دور بفرما‪ ،‬تو بسیار عزیز و کریم هستی‪ ،‬و صــل ‌‬
‫‪1‬‬
‫سیدنا محمد وعلی آله وسلم(‪.‬‬
‫ایـن دعـا در سـنت صـحیح اصــل و اساســی نــدارد و صـحیح‬
‫یباشد‪ ،‬همانطور که نماز نیمة ماه شعبان هم مثل ایــن دعــا‬ ‫نم ‌‬
‫یباشد‪ ،‬از پیامبر‪ ‬و صحابه‪ ‬و سلف صالح ثــابت نشــده و‬ ‫م ‌‬
‫نیامده که آنها در مسجد به خاطر این دعــا در ایــن شــب جمــع‬
‫ه درســت‬ ‫شــده باشــند و نســبت ایــن دعــا بــه بعضــی از صــحاب ‌‬
‫‪2‬‬
‫نیست‪.‬‬
‫خیلی اوقات قبول این دعــا را مشــروط بــه خوانــدن ســورة‬
‫یاســین )یــس( و خوانــدن دو رکعـــت نمــاز قبــل از قـــرائت‬

‫‪ -‬به رساله محمد حسن مخلوف در مورد شب نیمه شعبان‪ ،‬ص )‪(32‬‬ ‫‪1‬‬

‫مراجعه شود‪ ،‬و یا رساله روی الظمآن‪ ،‬تألیف انضاری‪ ،‬ص )‪(9‬‬
‫مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬به مجله المنار‪ (3/667) ،‬و کتاب السنن و المبتدعات‪ ،‬ص )‪ (149‬و‬ ‫‪2‬‬

‫کتاب البداع‪ ،‬ص )‪ (290‬مراجعه شود‪.‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪362‬‬

‫یدهنـد‪،‬‬ ‫ینمایند‪ ،‬قرائت و نماز و دعـا را ســه مرتبـه انجــام م ‌‬ ‫م ‌‬


‫مرتبة اول به نیت طول عمر‪ ،‬مرتبة دوم به نیــت دفــع بلهــا‪ ،‬و‬
‫یگیرد‪ ،‬و معتقد‬ ‫ینیازی از مردم صورت م ‌‬ ‫مرتبه سوم به نیت ب ‌‬
‫تهای دین و از امتیازهای شب نیمــة‬ ‫هستند که این کار از عباد ‌‬
‫یهای آن است‪ ،‬به صورتی که بیشتر از واجبــات‬ ‫شعبان و ویژگ ‌‬
‫یدهنــد‪ ،‬قبــل از غــروب‬ ‫تهای صــحیح بــه آن اهتمــام م ‌‬ ‫و ســن ‌‬
‫یروند‪ ،‬در حالی که بعضی از‬ ‫خورشید در این شب به مسجد م ‌‬
‫آنها تارک الصلة هستند‪ ،‬چون معتقد هستند که حضــور آنهــا در‬
‫یکنــد‪،‬‬
‫یهای گذشته را جــبران م ‌‬ ‫این شب تمام گناهان و کوتاه ‌‬
‫یشــود و‬ ‫و همچنین حضــور در ایــن شــب بــاعث طــول عمــر م ‌‬
‫ت نکــردن در ایــن شــب را شــوم و خطرنــاک‬ ‫غیبــت و شــرک ‌‬
‫‪1‬‬
‫یدانند‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫جمع شدن مــردم بــرای خوانــدن ایــن دعــا بــا چنیــن روش و‬
‫های که معروف و مشهور است و قــرار دادن آن بعنــوان‬ ‫طریق ‌‬
‫تهایی اســت کــه در دیــن و در نیمــة‬ ‫عبــادتی در دیــن از بــدع ‌‬
‫شعبان ایجاد شده است‪ .‬درست است که دعا و تضرع بســوی‬
‫خدا در هر وقت و زمانی مطلوب و صحیح است اما نه به ایــن‬
‫تها‬‫صــورت اخــتراعی و طبــق هــوا و هــوس‪ ،‬بوســیلة بــدع ‌‬
‫یتوان به خداوند نزدیک شد بلکه به چیزی که خدا و رســول‬ ‫نم ‌‬
‫یشویم‪.‬‬ ‫هاند به خدا نزدیک م ‌‬ ‫خدا‪ ‬آن را مشروع دانست ‌‬
‫تهای منکر در شب نیمة شــعبان روشــن کــردن‬ ‫‪ -22‬از بدع ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬کسـی‬ ‫شهای بسیار م ‌‬ ‫غهای زیاد و روشن کردن آت ‌‬ ‫چرا ‌‬
‫که این بدعت را پیدا کــرده اســت بــه دیــن مجوســیت شــوق و‬
‫علقه دارد‪ ،‬چون در گذشته آتش پرست بود‪ ،‬و اولیــن بــار ایــن‬
‫نهای غلط را بــه‬ ‫یها‪ 2‬روی داد‪ ،‬اوهام و گما ‌‬ ‫کار در زمان برمک ‌‬
‫‪ -‬به کتاب البداع‪ ،‬ص )‪ (290‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫یها منسوب به خالدبن برمک بن جاماس بن یشتاسف‪ ،‬برمک‬ ‫‪ -‬برمک ‌‬ ‫‪2‬‬

‫یهای بلخ بود‪ ،‬خالدبن برمک در دولت عباسی به وزارت‬ ‫از مجوس ‌‬
‫رسید سپس امارت ایالت ها را در دست گرفت سال ‪‌ 163‬‬
‫ه‬
‫درگذشت و فرزندان او نیز به مناصب خیلی بلند رسیدند تا اینکه‬
‫هارون الرشید دست ایشان را از قدرت کوتاه نمود‪ ،‬به البدایة و‬
‫النهایة‪ (225-10/215) ،‬م و العلم ‪ 295 /2‬راجعه شود‪.‬‬
‫‪363‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یکردنــد‪،‬‬ ‫نام دین بر مردم فرومایه و جاهل تحمیل و عرضــه م ‌‬


‫شهایی در مــاه شــعبان بــا ایــن‬‫غها و آت ‌‬
‫مانند روشن کردن چرا ‌‬
‫تها و عبادات است‪ ،‬در اســاس هــم هدفشــان‬ ‫توجیه که از سن ‌‬
‫تترین دیـن بـود‪،‬‬ ‫پرستش آتش‪ ،‬و تثبیت دین خود بــود کـه پسـ ‌‬
‫حتی به صورتی بود که مســلمانان نمـاز و رکــوع و سجودشــان‬
‫‪1‬‬
‫بسوی این آتش بود که آن را روشن کرده بودند‪.‬‬
‫غهـای زیــاد شــباهت بــه‬ ‫در ظاهر روشـن کــردن آتــش و چرا ‌‬
‫پرستش آتش دارد – با اینکه به آن هــم معتقــد نباشــند – چــون‬
‫یکردنــد تــا بــه قــوت و‬‫شکنندگان آتــش آن را روشــن م ‌‬‫پرســت ‌‬
‫یرسید سپس به نیــت عبــادت دور آن جمــع‬ ‫شعلة کامل خود م ‌‬
‫یشدند‪ ،‬پس شکی نیست که شباهت و تقلید از ادیان باطــل‬ ‫م ‌‬
‫‪2‬‬
‫درست نیست و از آن نهی شده است والله اعلم‪.‬‬

‫‪ -‬به کتاب الباعث‪ ،‬ص )‪ (34-33‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به کتاب المدخل لبن الحاج‪ (1/308) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬


‫فصل ششم‬
‫ماه رمضان‬
‫بحث اول‪ :‬فضل این ماه و آنچه در مورد آن‬
‫آمده است‪.‬‬
‫تهای که در این ماه‬
‫بحث دوم‪ :‬بعضی از بدع ‌‬
‫یشود‪.‬‬
‫انجام م ‌‬
‫‪ -1‬قرائت سورة انعام‪.‬‬
‫‪ -2‬بعد از نماز مغرب نماز تراویح بدعت است‪.‬‬
‫‪ -3‬نماز قدر بدعت است‪.‬‬
‫ههای تلوت‬ ‫‪ -4‬هنگام ختم قرآن در ماه رمضان انجام سجد ‌‬
‫در یک رکعت نماز بدعت است‪.‬‬
‫یباشد‪.‬‬‫‪ -5‬خواندن تمام آیات دعایی بدعت م ‌‬
‫‪ -6‬ذکرهایی که بعد از هر چهار رکعت نماز تراویح صورت‬
‫یگیرد بدعت است‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫تهای شب ختم قرآن‪.‬‬ ‫‪ -7‬بعضی از بدع ‌‬
‫‪ -8‬سحر کردن )مردم را بیدار کردن بوسیلة بلندگو و ‪(...‬‬
‫بدعت است‪.‬‬
‫تهایی که متعلق به رؤیت هلل ماه رمضان است‪.‬‬ ‫‪ -9‬بدع ‌‬
‫‪ -10‬بدعت بودن نوشتن دعاهای ماه رمضان‪.‬‬
‫‪ -11‬کوبیدن مس در آخر ماه بدعت است‪.‬‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫‪ -12‬خداحافظی کردن از رمضان بدعت م ‌‬
‫‪ -13‬تشکیل مراسم یادبود غزوة بدر بدعت است‪.‬‬
‫بحث اول‬
‫فضل ماه رمضان و آنچه در مورد آن نازل شده است‬
‫نهـــا بـــرای‬‫متریـــن زما ‌‬
‫گتریـــن و مه ‌‬
‫مـــاه رمضـــان از بزر ‌‬
‫یباشد‪ ،‬ماه روزه است که رکــن چهــارم از ارکــان‬ ‫مسلمانان م ‌‬
‫یباشد‪ ،‬با توجه بــه اینکــه قــرآن کریــم در آن مــاه‬ ‫دین اسلم م ‌‬
‫ههــا تفضــیل و ترجیــح داده شــده اســت‪،‬‬ ‫نازل شده بر سایر ما ‌‬
‫شــبی در آن قــرار داده شــده اســت کــه از هــزار مــاه بهــتر و‬
‫بتر است‪.‬‬
‫خو ‌‬
‫در مورد فضل این ماه و فضیلت عبادت در ایــن مــاه آثــار و‬
‫هاند که بعضی از آنها را به صورت زیــر بیــان‬ ‫روایات زیادی آمد ‌‬
‫یکنیم‪:‬‬
‫م ‌‬

‫اول‪ -‬واجب بودن روزة ماه رمضان‬


‫یالله عنهمـا – از پیـامبر‪ ‬روایــت‬ ‫‪ -1‬عبدالله بن عمر – رض ‌‬
‫س‪ :‬شــهادة أن‬ ‫یفرماید‪» :‬بنی الســلم علــی خم ـ ٍ‬ ‫یکند که م ‌‬
‫م ‌‬
‫لإله إلالله‪ ،‬وأن محمدا ً رسول اللــه‪ ،‬وإقامــة الصــلة‪ ،‬وإیتــاء‬ ‫‌‬
‫الزکاة‪ ،‬والحج‪ ،‬وصوم رمضان«‪ 1‬متفق علیه‪.‬‬
‫یباشــد‪ :‬شــهادت دادن بــه‬ ‫دین اسلم بر پنــج پــایه اســتوار م ‌‬
‫اینکه هیچ معبود و فریادرســی جــز اللــه وجــود نــدارد‪ ،‬حضــرت‬
‫محمد‪ ‬فرســتاده خداســت‪ ،‬اقامــة نمــاز‪ ،‬دادن زکــات‪ ،‬انجــام‬
‫مراسم حج‪ ،‬روزة ماه رمضان‪.‬‬
‫یکنــد‪» :‬کــان النــبی‪‬‬ ‫‪ -2‬ابوهریره‪ ‬از پیــامبر‪ ‬روایــت م ‌‬
‫بارزا ً یوما ً للناس‪ ،‬فأتاه رجل فقال‪ :‬مــا الیمــان؟ قــال‪ :‬الیمــان‬
‫أن تؤمن بالله‪ ،‬وملئکته وبلقائه‪ ،‬ورسله‪ ،‬وتؤمن بــالبعث‪ .‬قــال‪:‬‬
‫مــا الســلم؟ قــال‪ :‬الســلم أن تعبــدالله ول تشــرک بــه وتقیــم‬
‫الصــلة وتــؤتی الزکــاة المفروضــة وتصــوم رمضــان‪ .‬قــال‪ :‬مــا‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(1/49) ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪1‬‬

‫‪ (8‬و مسلم‪ ،‬کتاب الیمان‪ ،‬حدیث )‪ (16‬و در روایت صحیح مسلم‬


‫روزه ی رمضان قبل از حج آمده است‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪366‬‬

‫الحسان؟ قال‪ :‬أن تعبدالله کأنک تراه فان لــم تکــن تــراه فــإنه‬
‫یراک‪ .‬قال‪ :‬متی الساعة؟ قال‪ :‬مــا المســئول عنهــا بــأعلم مــن‬
‫السائل‪ .‬وسأخبرک عــن أشــراطها‪ :‬إذا ولــدت المــة ربهــا‪ ،‬وإذا‬
‫تطاول رعاة البل البهم فی البنیــان‪ .‬فــی خمــس ل یعلمهــن إل‬
‫الله‪ ،‬ثم تل النبی‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪    ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪‬‬‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪)      ‬لقمان‪:‬‬
‫‪(34‬‬
‫ثم أدبر فقال‪ :‬ردوه فلم یروا شیئًا‪ ،‬فقــال‪ :‬هــذا جبریــل جــاء‬
‫‪1‬‬
‫یعلم الناس دینهم« متفق علیه‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬به میان اصحاب آمد‪ ،‬مردی نزد او آمد‪ ،‬گفت ایمان‬
‫چیست؟ فرمود‪ :‬ایمان آن است که به خــدا‪ ،‬ملئکــه‪ ،‬دیــدار او‪،‬‬
‫پیــامبران و زنــده شــدن ایمــان داشــته باشــی‪ ،‬گفــت‪ :‬اســلم‬
‫چیست؟ گفت‪ :‬آن اســت کــه خداونــد را بــدون شــریک عبــادت‬
‫کنی‪ ،‬نمــاز اقــامه نمــایی‪ ،‬زکــات فــرض شــده را بــدهی و مــاه‬
‫رمضان روزه بگیری‪ ،‬گفت‪ :‬احسان چیست؟ گفت‪ :‬احسان آن‬
‫یبینــی‪،‬‬
‫است که خدا را طوری عبادت کنی مثل آنکه خــدا را م ‌‬
‫یبیند‪ .‬گفت‪ :‬قیــامت چــه‬ ‫اگر او را ندیدی‪ ،‬بدان که خدا تو را م ‌‬
‫یدانـم‪ ،‬ولـی از‬ ‫یآید؟ گفــت‪ :‬مـن هــم از شــما بهـتر نم ‌‬
‫وقت م ‌‬
‫ینمایم‪ :‬هر گاه کنیز مولی خود را‬ ‫ههای آن شما را آگاه م ‌‬ ‫نشان ‌‬
‫نهای در ساختمانهای چند‬ ‫بزاید‪ ،‬و هر گاه شتر چرانان ساختما ‌‬
‫طبقه زندگی کنند‪ ،‬پنج چیز وجود دارند که جز خــدا کســی آنهــا‬
‫یداند‪ ،‬سپس آیــه ‪ 34‬ســوره لقمــان را خوانــد‪ :‬آگــاهی از‬ ‫را نم ‌‬
‫فرارسیدن قیــامت ویــژة خــدا اســت‪ ،‬و او اســت کــه بــاران را‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه‪ ،(1/144) ،‬حدیث شماره )‪ (8‬و صحیح‬ ‫‪1‬‬

‫مسلم‪ ،‬کتاب الیمان‪ ،‬حدیث شماره )‪.(9‬‬


‫‪367‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫مهای )مادران( است‪ .‬و‬ ‫یباراند‪ ،‬و مطلع است از آنچه در رح ‌‬ ‫م ‌‬


‫یکنــد‪ ،‬و هیــچ‬‫یداند فــردا چـه چیــزی را کســب م ‌‬ ‫هیچ کسی نم ‌‬
‫ً‬
‫یمیرد‪ ،‬قطعا خـدا آگـاه‬ ‫یداند‪ ،‬که در کدام سرزمین م ‌‬ ‫کسی نم ‌‬
‫و باخبر است‪.‬‬
‫آن مــرد رفــت‪ ،‬پیــامبر‪ ‬فرمــود‪ :‬او را برگردانیــد ولــی آنهــا‬
‫کسی را ندیدند‪ ،‬پیامبر‪ ‬فرمود‪ :‬این جبرئیل امین بود آمد دین‬
‫را به مردم یاد بدهد‪.‬‬
‫یکنــد مــردی کــه موهــای‬ ‫هبــن عبیــدالله‪ ‬روایــت م ‌‬
‫‪ -3‬طلح ‌‬
‫ســرش ســفید و ژولیــده بــود نــزد پیــامبر‪ ‬آمــد و گفــت‪» :‬یــا‬
‫ی مــن الصــلة؟ فقــال‪:‬‬ ‫ه عل ّ‬ ‫رسول‌الله‪ ‬أخبرنی ماذا فرض الل ُ‬
‫الصلوات الخمس إل أن تطوع شیئًا‪ .‬فقال‪ :‬أخبرنی ماذا فــرض‬
‫ی من الصیام؟ فقال‪ :‬شهر رمضــان إل أن تطــوع شــیئًا‪.‬‬ ‫الله عل ّ‬
‫ی من الزکــاة؟ قــال‪ :‬فــأخبره‬ ‫فقال‪ :‬أخبرنی ماذا فرض الله عل ّ‬
‫ـولالله‪ ‬بشــرائع الســلم‪ .‬فقــال‪ :‬والــذی أکرمــک بــالحق‬ ‫رسـ ‌‬
‫ی شیئًا‪ .‬فقـال رســول‬ ‫ً‬
‫لأتطوع شیئا ولأنقص مما فرض الله عل ّ‬
‫‪1‬‬
‫‪ :‬أفلح إن صدق‪ ،‬أو دخل الجنة إن صدق« متفق علیه‪.‬‬
‫گفت‪ :‬ای رســول خــدا‪‬چــه نمــازی بــر مــن واجــب اســت؟‬
‫فرمود‪ :‬نمازهای پنجگانه مگــر دوســت داشــته باشــی نمازهــای‬
‫نفلی به جا بیاوری‪ ،‬گفــت‪ :‬از روزه چــه چیــزی بــر مــن واجــب‬
‫است؟ فرمود‪ :‬ماه رمضان مگر خــودت دوســت داشــته باشــی‬
‫روزة نفلی بگیری‪ ،‬گفـت‪ :‬از زکـات چـه چیـزی بـر مـن واجـب‬
‫است‪ ،‬پیــامبر‪ ‬او را از قــوانین شــرعی زکــات آگــاه ســاخت‪،‬‬
‫سپس آن مرد گفت‪ :‬قسم به آن کسی که شما را بوسیلة حق‬
‫احترام گذاشت زیاده از فرض را انجــام نخـواهم داد و از آنچــه‬
‫خداوند بر من فرض و واجــب کــرده اســت هیــچ چیــزی را کــم‬
‫نخواهم کرد‪ ،‬پیــامبر‪ ‬فرمــود‪ :‬بــه شــرطی کــه راســت بگویــد‬
‫رستگار شد‪ ،‬یا فرمود‪ :‬اگر راست بگوید داخل بهشت شد‪.‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(4/102) ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪1‬‬

‫‪ (1891‬و مسلم فی صحیحه‪ ،(41-1/40) ،‬حدیث )‪.(8-9-11‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪368‬‬

‫یگویــد آن زمــان کــه‬ ‫‪ -4‬حــدیث ابــن عبــاس‪ ‬آنجــا کــه م ‌‬


‫نماینــدگان طــایفه عبــدالقیس نــزد پیــامبر‪ ‬آمدنــد پیــامبر‪‬‬
‫د؟ قــالوا ربیعــة قــال‪ :‬مرحب ـا ً‬
‫م – أو من الوف ُ‬ ‫فرمود‪» :‬من القو ُ‬
‫بالقوم – أو الوفد – غیر خزایا ول ندامی‪ .‬فقالوا‪ :‬یا رســول‌الله‬
‫‪ ،‬إنا لنستطیع أن نأتیک إل فی الشهر الحرام‪ ،‬وبیننــا و بینــک‬
‫هذا الحی من کفار مضر‪ ،‬فمرنا بأمرفصل نخبر به مــن وراءنــا‪،‬‬
‫وندخل به الجنة‪ ،‬وسألوه عــن الشــربة فــأمرهم بــأربع ونهــاهم‬
‫عن أربع‪ :‬أمرهم بالیمان بالله وحده‪ ،‬قــال أتــدرون مــا الیمــان‬
‫بالله وحده؟ قالوا‪ :‬الله ورســوله أعلــم‪ ،‬قــال‪ :‬شــهادة أن ل‌إلــه‬
‫رسولالله‪ ،‬وإقامة الصلة‪ ،‬وایتــاء الزکــاة‬ ‫‌‬ ‫الالله‪ ،‬وأن محمدا ً‬
‫وصیام رمضان‪ ،‬وأن تعطــوا مــن المغنــم الخمــس ‪ « ...‬متفــق‬
‫‪1‬‬
‫علیه‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪ :‬این گـروه از کـدام طــایفه و قــوم هســتند؟‬
‫گفتند‪ :‬طایفه و قبیلة ربیعه‪ ،‬پیامبر‪ ‬فرمود‪ :‬هرگــز پشــیمان و‬
‫ل خـدا‪ ‬مـا فقـط در‬ ‫ضررمند نخواهنـد شـد‪ ،‬گفتنـد‪ :‬ای رسـو ‌‬
‫یتوانیم نزد شما بیــاییم‪ ،‬میــان مــا و شــما ایــن‬ ‫ههای حرام م ‌‬ ‫ما ‌‬
‫قبیله یعنی کفار مضر وجود دارد‪ ،‬پس از چیزهــایی مــا را آگــاه‬
‫هاند و منتظــر مــا هســتند خــبر‬ ‫ساز که به کسانی که با ما نیامد ‌‬
‫فهایی که بــا‬ ‫دهیم و بوسیلة آنها داخل بهشت شویم‪ ،‬و از ظر ‌‬
‫یکنند سؤال کردند‪ ،‬پیــامبر‪ ‬بــه‬ ‫آن برای نوشیدنی استفاده م ‌‬
‫چهار چیز دستور داد و از چهار چیز آنها را نهی فرمود‪ :‬دســتور‬
‫داد که به خدا ایمان داشته باشید و شــریکی بــرای او نگذاریــد‪،‬‬
‫یدانید ایمان به خدا به تنهــایی یعنــی چــه؟ گفتنــد‪:‬‬ ‫فرمود‪ :‬آیا م ‌‬
‫هالاللــه‬‫نلإل ‌‬
‫یدانند‪ ،‬فرمود‪ :‬شهادت أ ‌‬ ‫خدا و رسول‪ ‬او بهتر م ‌‬
‫لالله‪ ،‬اقامــة نمــاز‪ ،‬و دادن زکــات و روزة‬ ‫و أن محمدا ً رســو ‌‬
‫ماه رمضان‪ ،‬و اینکه از غنــایم خمــس را بپردازیــد ‪ ...‬الــی آخــر‬
‫حدیث‪.‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(1/129) ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪1‬‬

‫‪ (53‬و مسلم‪ ،‬کتاب الیمان‪ ،‬حدیث شماره‪(24-17) :‬‬


‫‪369‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یکردیم که‬ ‫یگوید‪ :‬یکدیگر را منع م ‌‬ ‫‪ -5‬از انس بن مالک‪ ‬م ‌‬


‫در مورد چیزی از پیامبر‪ ‬سؤالی کنیــم‪ ،‬و خیلــی خــوش حــال‬
‫یآمد ولی در عین حــال‬ ‫می شدیم که مردی از روستایی دور م ‌‬
‫یدادیــم‪،‬‬
‫یکرد و ما هم گــوش م ‌‬ ‫عاقل بود و از ایشان سؤال م ‌‬
‫های دور آمد و گفت‪ :‬یا محمد‪ ‬أتانــا رســولک!‬ ‫مردی از منطق ‌‬
‫فزعم لنا أنک تزعم أن الله أرسلک؟ فقال‪» :‬صدق« قال فمن‬
‫خلق السماء ‪ ...‬إلی أن قال – وزعــم رســولک أن علینــا صــوم‬
‫شهر رمضان فی سنتنا‪ .‬قال »صــدق« قــال‪ :‬فبالــذی أرســلک‪،‬‬
‫آلله أمرک بهذا؟ قال ‪» :‬نعم« ‪ ...‬قال‪ :‬والــذی بعثــک بــالحق ل‬
‫أزید علیهن ولأنقص منهن‪ .‬فقال النبی‪» :‬لئن صدق لیــدخلن‬
‫‪1‬‬
‫الجنة«‪.‬‬
‫ای محمد‪ ‬فرستادة شما نزد مــا آمــد! بــه مــا خــبر داد کــه‬
‫یکنــی فرســتادة خــدا هســتی؟ پیــامبر‪ ‬گفــت‪:‬‬ ‫شــما گمــان م ‌‬
‫نها را آفریــده‬‫یگوید‪ ،‬آن مرد گفت‪ :‬چه کسی آســما ‌‬ ‫درست م ‌‬
‫است؟ ‪ ...‬تا اینکه گفت‪ :‬فرستادة شما گفت‪ :‬که در هــر ســال‬
‫روزة ماه رمضان بر ما واجب است‪ ،‬پیامبر‪ ‬فرمــود‪ :‬راســت‬
‫یگوید‪ ،‬آن مرد گفت‪ :‬قسم به آن کسی کــه شــما را مبعــوث‬ ‫م ‌‬
‫کرده است آیا خدا شما را بــه آن امــر کــرده‪ ،‬پیــامبر‪ ‬گفــت‪:‬‬
‫بله‪ ،‬آن مرد گفت‪ :‬قسم به کسی که شما را مبعوث کــرده نــه‬
‫یکنــم‪ .‬پیــامبر‪ ‬فرمــود‪ :‬اگــر‬ ‫از آنها کم و نه بر آنهــا اضــافه م ‌‬
‫راست بگوید حتما ً به بهشت خواهد رفت‪.‬‬

‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (3/143) ،‬و مسلم فی صحیحه‪،(42-1/41) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫حدیث )‪ ،(12‬و سنن نسائی‪ ،‬کتاب الصیام‪ ،‬باب وجوب الصوم‪ ،‬و‬
‫صحیح ابن حبان‪ ،‬کتاب الیمان‪ ،‬حدیث شماره‪.155 :‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪370‬‬

‫یها‪ 1‬در زمــان‬


‫یگوید ‪ :‬قریش ‌‬ ‫یالله عنها – م ‌‬‫‪ -6‬عایشه – رض ‌‬
‫یگرفتند‪ ،‬ســپس پیــامبر‪ ‬هــم‬ ‫جاهلیت روز عاشورا را روزه م ‌‬
‫به روزه گرفتن آن روز دستور دادند‪ ،‬تا اینکه روزة ماه رمضان‬
‫واجب شد‪ ،‬بعد از آن پیامبر‪ ‬فرمود‪» :‬من شاء فلیصمه ومن‬
‫‪2‬‬
‫شاء أفطره« متفق علیه‪.‬‬
‫هر کــس دوســت دارد روز عاشــورا روزه بگیــرد و هــر کــس‬
‫دوست ندارد روزه نگیرد‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬زمانی که‬ ‫‪ -7‬از سلمه بن الکوع‪ ‬روایت شده که م ‌‬
‫آیة‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪   ‬‬
‫)بقره‪(184 :‬‬ ‫‪  ‬‬
‫)و بر کسانی کــه توانــایی روزه گرفتــن را ندارنــد )همچــون‬
‫پیــران ضــعیف‪ ،‬و بیمــاران همیشــگی و کــارگران کــه ســالیانه‬
‫پیوسته به کارهای سختی مشغول هستند و ‪ (..‬لزم اســت کــه‬
‫کفار دهند و آن خوراک مسکینی است ‪ (...‬نازل شــد‪ ،‬بــا نــازل‬
‫یگرفــت و فــدیه‬ ‫شدن این آیه هر کس دوست داشت روزه نم ‌‬
‫‪3‬‬
‫یداد تا اینکه آیة بعد از این آیه نازل شد و آن را نســخ کــرد‪،‬‬
‫م ‌‬
‫متفق علیه‪.‬‬
‫یکند‪ :‬أنه قال‪ :‬کنا‬ ‫امام مسلم به این صورت آن را روایت م ‌‬
‫فی رمضان علی عهد رسول‌الله‪ ‬من شــاء صــام‪ ،‬ومــن شــاء‬
‫أفطر فافتدی بطعام مسکین حتی أنزلت هذه الیة‪:‬‬
‫یترین طایفه قبایل عرب بودند‪ ،‬خداوند‬‫‪ -‬قریش‪ :‬مشهورترین و قو ‌‬ ‫‪1‬‬

‫پیامبر‪ ‬را میان آنها انتخاب کرد علما اختلف نظر دارند که چرا‬
‫یگویند به خاطر‬
‫هاند‪ ،‬بعضی م ‌‬
‫قریش به این نام نامگذاری شد ‌‬
‫منسوب بودن به قریش بن بدر بن یخلدبن النضربن کنانه است‪ ،‬و‬
‫غیره ‪ ...‬برای تفصیل بیشتر به تاریخ طبری‪ (265-2/263) ،‬و البداية‬
‫والنهاية‪ (229-2/218) ،‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(8/18) ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪2‬‬

‫‪ (1893‬و مسلم‪ ،‬کتاب الصیام حدیث )‪(1125‬‬


‫‪ -‬صحیح بخاری با فتح الباری‪ ،‬کتاب التفسیر‪ ،‬حدیث شماره‪،4507 :‬‬ ‫‪3‬‬

‫و صحیح مسلم‪ ،‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره‪.1145 :‬‬


‫‪371‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫‪    ‬‬


‫)بقره‪(185 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫هر کس از شما این ماه را دریابد باید آن را روزه بگیرد‪.‬‬
‫یفرمایــد‪ :‬مــا در زمــان پیــامبر‪ ‬در مــاه رمضــان بــه ایــن‬
‫م ‌‬
‫یگرفــتیم کــه هــر کــس دوســت داشــت روزه‬ ‫صــورت روزه م ‌‬
‫یگرفــت و طعــام‬ ‫یگرفت و هر کس دوست نداشت روزه نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫یداد تا اینکــه ایــن آیــه نــازل شــد‬
‫و خوراک یک مسکین فدیه م ‌‬
‫‪1‬‬
‫)آیة ‪ ،185‬سوره بقره(‪.‬‬

‫دوم ‪ :‬فضل ماه رمضان‬


‫‪ -8‬از ابوهریره‪ ‬روایت شده که پیامبر‪ ‬فرمود ‪» :‬إذا جاء‬
‫رمضان فتحت أبــواب الجنــة« وفــی روایــة قــال‪» :‬إذا دخــل‬
‫شــهر رمضــان فتحــت أبــواب الســماء‪ ،‬وغلقــت أبــواب جهنــم‬
‫‪2‬‬
‫وسلسلت الشیاطین«‪.‬‬
‫یرســد درهــای بهشــت بــاز‬‫هــر گــاه مــاه رمضــان فــرا م ‌‬
‫یشوند‪ ،‬و در روایتی دیگر آمده است‪ ،‬هر زمان ماه رمضــان‬ ‫م ‌‬
‫یشــوند‪ ،‬و درهــای جهنــم‬
‫نها بــاز م ‌‬
‫یرسد درهــای آســما ‌‬‫سر م ‌‬
‫یشوند و شیاطین زنجیر خواهند شد‪.‬‬ ‫بسته م ‌‬
‫‪ -9‬از ابن عباس‪ ‬روایت شده است که »ما صـام النـبی‪‬‬
‫شهرا ً کامل ً قط غیر رمضان‪ ،‬ویصوم حتی یقول القائل‪ :‬ل والله‬
‫لیفطــر‪ ،‬ویفطــر حــتی قــول القــائل‪ :‬لواللــه لیصــوم« متفــق‬
‫‪3‬‬
‫علیه‪.‬‬

‫‪ -‬رواه مسلم فی صحیحه‪ ،(2/802) ،‬حدیث شماره‪ (15-1145) :‬و‬ ‫‪1‬‬

‫رواه ابن خزیمه فی صحیحه‪ ،‬حدیث شماره‪ ،(1903) :‬و مستدرک‬


‫حاکم‪ ،1423 ،‬کتاب الصوم‪ ،‬و گفته‪ :‬این حدیث صحیح و بر شرط‬
‫شیخین )بخاری و مسلم( می باشد‪ ،‬و ذهبی نیز با او موافقت کرده‬
‫است‪.‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(4/112) ،‬حدیث شماره‪:‬‬ ‫‪2‬‬

‫)‪ (1899-1898‬و رواه مسلم فی صحیحه‪ ،‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث‬


‫شماره‪.(1079) :‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪372‬‬

‫پیامبر‪ ‬غیــر از رمضــان هرگــز هیــچ مــاهی را بطــور کامــل‬


‫یگرفت حتی انســان‬ ‫روزه نگرفته است‪ ،‬ایشان طوری روزه م ‌‬
‫یکنــد‪ ،‬و‬ ‫یکرد که همیشه روزه است و هرگز افطــار نم ‌‬ ‫فکر م ‌‬
‫یکــرد‬ ‫یگرفت طوری که انســان فکــر م ‌‬ ‫بعضی اوقات روزه نم ‌‬
‫یگیرد‪.‬‬
‫هرگز روزه نم ‌‬
‫یگویــد‪:‬‬ ‫یالله عنهــا – روایــت شــده م ‌‬ ‫‪ -10‬از عایشــه – رض ـ ‌‬
‫ـولالله‪ ‬یصــوم حــتی نقــول لیفطــر‪ ،‬ویفطــر حــتی‬ ‫»کان رسـ ‌‬
‫رسولالله‪ ‬اســتکمل صــیام شــهر إل‬ ‫‌‬ ‫نقول لیصوم‪ ،‬وما رأیت‬
‫‪1‬‬
‫رمضان‪ ،‬وما رأیته أکثر صیاما ً منه فی شعبان« متفق علیه‪.‬‬
‫یگفتیم هرگز افطــار‬ ‫یگرفت حتی م ‌‬ ‫پیامبر‪ ‬طوری روزه م ‌‬
‫یگفــتیم‬ ‫یکــرد طــوری کــه م ‌‬‫یکند‪ ،‬و بعضی اوقات افطار م ‌‬ ‫نم ‌‬
‫یگیرد‪ ،‬هیچ وقــت ندیــدم پیــامبر‪ ‬یــک مــاه‬ ‫هیچ وقت روزه نم ‌‬
‫پشت سر هم بطور کامل روزه بگیرد به جز ماه رمضــان را‪ ،‬و‬
‫یگرفت‪.‬‬ ‫ههای دیگر روزه م ‌‬ ‫ماه شعبان را بیشتر از ما ‌‬
‫یالله عنها –‬ ‫یگوید به عایشه – رض ‌‬ ‫‪ -11‬عبدالله بن شقیق م ‌‬
‫گفتم‪ :‬آیا پیـامبر‪ ‬یـک مـاه معیـن و مشـخص را غیـر رمضـان‬
‫یگرفت؟ گفت‪» :‬واللــه إن صــام شــهرا ً معلومـا ً ســوی‬ ‫روزه م ‌‬
‫رمضان‪ ،‬حتی مضی لوجهه‪ ،‬ولأفطر حتی یصــیب منــه«‪ 2‬وفــی‬
‫روایة قالت‪» :‬وما رأیته صام شهرا ً کامل ً منــذ قــدم المدینــة إل‬
‫‪3‬‬
‫أن یکون رمضان«‪.‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(4/215) ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪3‬‬

‫‪ (1971‬و مسلم‪ ،‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث )‪(1157‬‬


‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(4/213) ،‬کتاب الصیام‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫حدیث شماره )‪ (1969‬و مسلم‪ ،‬حدیث )‪(1156‬‬


‫‪ -‬رواه مسلم فی صحیحه‪ ،(810-2/809) ،‬حدیث شماره )‪(15-1156‬‬ ‫‪2‬‬

‫و ترمذی فی سننه‪ ،‬حدیث شماره )‪ (765‬و گفته‪ :‬این حدیثی حسن‬


‫صحیح است‪ ،‬و صحیح ابن خزیمه‪ ،‬ابواب صوم التطوع‪ ،‬حدیث شماره‪:‬‬
‫‪.2132‬‬
‫‪ -‬رواه مسلم فی صحیحه‪ ،(2/810) ،‬حدیث شماره )‪ (174-1156‬و‬ ‫‪3‬‬

‫رواه احمد فی مسنده‪(6/157) ،‬‬


‫‪373‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫قسم به خدا غیر از رمضان ماه مشخصی را به طــور کامــل‬


‫روزه نگرفــت‪ ،‬تــا فــوت کردنــد و تــا زمــان مریضــی و بیمــاری‬
‫یفرماید ‪ :‬از زمــانی کــه‬ ‫افطار هم نکرد‪ .‬یا در روایت دیگری م ‌‬
‫پیامبر‪ ‬بــه مــدینه آمدنــد هیــچ مــاهی را بــه طــور کامــل روزه‬
‫نگرفت مگر اینکه آن ماه رمضان باشد‪.‬‬
‫یفرمایـــد‪:‬‬ ‫‪ -12‬از ابـــوهریره روایـــت شـــده اســـت کـــه م ‌‬
‫»الصــلوات الخمــس والجمعــة إلــی الجمعــة‪ ،‬ورمضــان إلــی‬
‫رمضــان‪ ،‬مکفــرات مــا بینهــن إذا اجتنــب الکبــائر«‪ 1.‬نمازهــای‬
‫پنجگانه و جمعه تا جمعه و رمضان تــا رمضــان بــاعث بخشــش‬
‫یشود به شرطی که از گناهان کبیره پرهیــز‬ ‫گناهان میان آنها م ‌‬
‫شود‪.‬‬
‫یفرمایــد‪:‬‬ ‫‪ -13‬از ابوهریره روایت شده است که پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫»إذا کان أول لیلة من شهر رمضان صفدت الشــیاطین ومــردة‬
‫الجن‪ ،‬وغلقت أبواب النیران فلم یفتح منها باب‪ ،‬وفتحت أبواب‬
‫الجنة فلم یغلق منها باب‪ ،‬وینادی مناد یا باغی الخیر أقبــل‪ ،‬ویــا‬
‫‪2‬‬
‫باغی الشر أقصر‪ ،‬ولله عتقاء من النار و ذلک کل لیلة«‪.‬‬
‫یرسد شیاطین زنجیر‬ ‫هر زمان اولین شب ماه رمضان فرام ‌‬
‫یشــوند‪ ،‬درهــای جهنــم بســته‬ ‫نهـا خـارج و دور م ‌‬ ‫یشــوند‪ ،‬ج ‌‬ ‫م ‌‬
‫یشــوند یــک در هــم بــاز نخواهنــد مانــد‪ ،‬درهــای بهشــت بــاز‬ ‫م ‌‬
‫های نــدا‬‫یشوند‪ ،‬یک در هم بســته نخواهنــد شــد‪ ،‬و نــدا دهنــد ‌‬ ‫م ‌‬
‫یدهد ای کسی که طالب خیر هستی نگــاه کــن‪ ،‬و ای کســی‬ ‫م ‌‬
‫که طالب شر و بدی هستی کوتاه بیــا‪ ،‬قســم بــه خــدا از آتــش‬
‫جهنم نجات یافتید و آزاد شدید‪ ،‬در هر شب همین کــار صــورت‬
‫یگیرد‪.‬‬ ‫م ‌‬

‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (2/400) ،‬و مسلم فی صحیحه‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(1/209‬حدیث شماره )‪(16-233‬‬


‫‪ -‬رواه الترمذی فی سننه‪ ،(96-2/95) ،‬ابواب الصوم‪ ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪2‬‬

‫‪ ،(677‬و گفته‪ :‬حدیث غریب است‪ ،‬صحیح ابن خزیمه‪ ،‬ابواب فضائل‬
‫شهر رمضان‪ ،‬حدیث شماره‪ ،1883 :‬و سنن ابن ماجه‪ ،‬کتاب الصوم‪،‬‬
‫حدیث شماره‪ ،1642 :‬و رواه الحاکم فی المستدرک‪ (1/421) ،‬و‬
‫گفته‪ :‬این حدیث بر شرط شیخین است‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪374‬‬

‫یکنــد‪» :‬شــهران‬ ‫‪ -14‬حضرت ابوبکر‪ ‬از پیامبر‪ ‬روایت م ‌‬


‫‪1‬‬
‫لینقصان‪ ،‬شهر عید‪ :‬رمضان وذوالحجه« متفق علیه‪.‬‬
‫دو ماه وجود دارنــد کــه ــ از لحــاظ فضــیلت و ارج ــ نــاقص‬
‫یشوند یکی مـاه رمضـان کـه مـاه جشـن و شـادی اسـت و‬ ‫نم ‌‬
‫یالحجه‪.‬‬
‫دیگری ماه ذ ‌‬
‫یفرماید‪» :‬أتاکم رمضان‪،‬‬ ‫یگوید پیامبر‪ ‬م ‌‬ ‫‪ -15‬ابوهریره م ‌‬
‫شهر مبارک‪ ،‬فرض الله عّز وجل علیکم صیامه تفتح فیه أبواب‬
‫السماء‪ ،‬وتغلق فیه أبواب الجحیم‪ ،‬وتغل فیه مــردة الشــیاطین‪،‬‬
‫‪2‬‬
‫لله فیه لیلة خیر من ألف شهر من حرم خیرها فقد حرم«‪.‬‬
‫برای شما ماه رمضان آمد‪ ،‬ماهی مبارک است‪ ،‬خداونــد عــز‬
‫و جل روزة آن را بر شما واجــب گردانیــد‪ ،‬درهــای آســمان بــاز‬
‫یشــوند‪ ،‬درهـای جهنــم بســته خواهنــد شــد‪ ،‬شــیاطین زنجیــر‬ ‫م ‌‬
‫یشوند‪ ،‬در این ماه شبی وجود دارد که از هــزار مــاه بهــتر و‬ ‫م ‌‬
‫بتر اســت‪ ،‬هــر کســی از خیــر و برکــت آن محــروم شــود‬ ‫خــو ‌‬
‫ً‬
‫حقیقتا انسانی محروم و ضررمند خواهد بود‪.‬‬
‫من أحـــدکم‬ ‫یگویـــد ‪ :‬قـــال‪» :‬لیتقـــد ّ‬
‫‪ -16‬ابـــوهریره‪ ‬م ‌‬
‫رمضان بصــوم یــوم أو یــومین‪ ،‬إل أن یکــون رجــل کــان یصــوم‬
‫‪3‬‬
‫صومه فلیصم ذلک الیوم« متفق علیه‪.‬‬
‫هیچ یک از شما یک یــا دو روز قبــل از رمضــان روزه نگیــرد‪،‬‬
‫مگر کسی که بر او واجب باشــد و یــا عــادت او در ایــن روزهــا‬
‫هاش‬ ‫چنین باشد که روزه بگیرد‪ ،‬برای او اشــکالی نــدارد و روز ‌‬
‫را بگیرد‪.‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(4/124) ،‬حدیث شماره‪:‬‬ ‫‪1‬‬

‫)‪ (1912‬و مسلم‪ ،‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث )‪.(1089‬‬


‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (2/230) ،‬و رواه النسائی‪(4/129) ،‬‬ ‫‪2‬‬

‫کتاب الصیام‪ ،‬و منذری آن را در الترغیب والترهیب ‪ 98 /2‬آورده‬


‫است‪.‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(128-4/127) ،‬حدیث‬ ‫‪3‬‬

‫شماره )‪ (1914‬و مسلم فی صحیحه‪ ،‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره )‬


‫‪.(1082‬‬
‫‪375‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫سوم‪ :‬فضیلت عبادات در این ماه‬


‫یکنــد‪» :‬مــن قــام‬‫‪ -17‬ابــوهریره‪ ‬از پیــامبر‪ ‬روایــت م ‌‬
‫لیلةالقدر ایمانا ً واحتسابا ً غفرله ماتقــدم مــن ذنبــه‪ ،‬ومــن صــام‬
‫‌‬
‫‪1‬‬
‫رمضان ایمانا ً واحتسابا ً غفرله ماتقدم من ذنبه« متفق علیه‪.‬‬
‫هر کس از روی ایمان و اخلص شب قدر به عبادت بپــردازد‬
‫یبخشد‪ ،‬و هر کس مــاه رمضــان‬ ‫خداوند گناهان گذشته او را م ‌‬
‫از روی ایمان و اخلص روزه بگیرد گناهان گذشــتة او بخشــیده‬
‫یشوند‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫یفرماید پیامبر‪ ‬فرمود‪» :‬من قــام‬ ‫‪ -18‬باز هم ابوهریره م ‌‬
‫رمضان ایمانا ً واحتسابا ً غفرالله له مـا تقـدم مـن ذنبـه« متفـق‬
‫علیه‪ .‬ترجمة آن گذشت‪.‬‬
‫یگوید مردی نــزد پیــامبر‪ ‬آمــد و گفــت‪:‬‬ ‫‪ -19‬ابوهریره‪ ‬م ‌‬
‫کاری را به من بگو که اگر آن را انجام دهـم بـه بهشـت بـروم‪،‬‬
‫قال‪» :‬تعبدالله لتشـرک بـه شـیئًا‪ ،‬وتقیـم الصـلة المکتوبـة‪،‬‬
‫وتؤدی الزکاة المفروضة‪ ،‬وتصوم رمضان‪ ،‬قال‪ :‬والــذی نفســی‬
‫ی قــال النــبی‪ :‬مــن س ـّرهُ أن‬
‫بیده ل أزید علی هذا‪ .‬فلمــا ول ـ ّ‬
‫‪2‬‬
‫ینظر إلی رجل من أهل الجنة فلینظر إلی هذا« متفق علیه‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪ :‬خدا را به تنهایی و بدون شریک عبادت کن‪،‬‬
‫نمازهای واجب را اقامه کن‪ ،‬زکــات واجــب را پرداخــت نمــا‪ ،‬و‬
‫ماه رمضان روزه بگیر‪ ،‬آن مرد گفت‪ :‬قسم به کسی کــه جــان‬
‫یکنــم و بیشــتر‬‫من در دست او است‪ ،‬بر اینها چیزی اضافه نم ‌‬
‫از اینهــا چیــزی انجــام نخــواهم داد‪ ،‬زمــانی کــه رفــت پیــامبر‪‬‬
‫فرمود هر کس دوست دارد به مردی از اهل بهشت نگــاه کنــد‬
‫به این مرد نگاه کند‪.‬‬
‫یقتاده‪ ‬روایت شده که مردی نزد پیــامبر‪ ‬آمــد‬ ‫‪ -20‬از اب ‌‬
‫یگیری؟ پیامبر‪ ‬عصبانی شــد‪ ،‬زمــانی‬ ‫و گفت‪ :‬چگونه روزه م ‌‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(4/115) ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪1‬‬

‫‪ (1901‬و مسلم‪ ،‬کتاب صلة المسافرین‪ ،‬حدیث )‪(760‬‬


‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(3/261) ،‬کتاب زکات‪،‬‬ ‫‪2‬‬

‫حدیث شماره )‪ (1397‬و مسلم‪ ،‬کتاب الیمان‪ ،‬حدیث )‪(14‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪376‬‬

‫که عمــر فــاروق ‪ ‬عصــبانیت پیــامبر‪ ‬را مشــاهده کــرد ایــن‬


‫یکــرد‪» :‬رضــینا بــالله رب ـا ً وبالســلم دین ـًا‪،‬‬
‫ســخن را تکــرار م ‌‬
‫وبمحمدٍ نبیًا‪ ،‬نعوذ بالله من غضب اللــه وغضــب رســوله«‪) ،‬بــه‬
‫خداوند به عنوان رب خود و به اســلم بــه عنــوان دینمــان و بــه‬
‫محمد بــه عنــوان پیامبرمــان راضــی شــدیم و از غضــب خــدا و‬
‫یبریـم(‪ .‬ایـن کلم را تکـرار‬ ‫غضب رسولش بـه خداونـد پنـاه م ‌‬
‫کرد تا اینکه پیامبر‪ ‬آرام شد‪ ،‬سپس پیامبر‪ ‬فرمــود‪» :‬ثلث‬
‫من کل شهر‪ ،‬ورمضان إلی رمضان‪ ،‬فهذا صیام الــدهر کلــه ‪...‬‬
‫‪1‬‬
‫الحدیث«‪.‬‬
‫از هر ماه سه روزه‪ ،‬و هر سال ماه رمضان‪ ،‬این روزة تمــام‬
‫عمر است‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪» :‬مــن صــام‬ ‫‪ -21‬ابوأیوب انصاری م ‌‬
‫‪2‬‬
‫رمضان ثم أتبعه ستا من شوال کان کصیام الدهر«‪.‬‬
‫هرکس ماه رمضان روزه بگیرد و به دنبــال آن شــش روز از‬
‫ماه شوال را روزه بگیرد مثــل ایــن اســت تمــام ســال را روزه‬
‫بگیرد‪.‬‬
‫یفرمایــد‪» :‬أفضــل‬ ‫یگویــد‪ :‬پیــامبر‪ ‬م ‌‬ ‫‪ -22‬ابــوهریره‪ ‬م ‌‬
‫الصیام بعد رمضان‪ ،‬شــهر اللــه المحــرم‪ ،‬وأفضــل الصــلة بعــد‬
‫‪3‬‬
‫الفریضة‪ ،‬صلة اللیل«‪.‬‬

‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (5/297) ،‬و رواه مسلم فی صحیحه‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(3/818‬حدیث )‪ (1162‬و رواه ابوداود‪ ،‬حدیث )‪ ،(2425‬و سنن‬


‫نسائی‪ ،‬کتاب الصیام‪ ،‬باب صوم ثلثی الدهر‪ ،‬و صحیح ابن خزیمه‪،‬‬
‫کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره‪.2126 :‬‬
‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (5/417) ،‬و رواه مسلم فی صحیحه‪) ،‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ ،(2/822‬حدیث شماره )‪ (1164‬و رواه ابوداود‪ ،‬حدیث شماره )‬


‫‪ (2433‬و سنن ترمذی‪ ،‬ابواب الصوم‪ ،‬حدیث شماره‪ ،756 :‬و گفته‪:‬‬
‫حدیث حسن صحیح است‪ ،‬و سنن ابن ماجه‪ ،‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث‬
‫شماره‪.1716 :‬‬
‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (2/303) ،‬و رواه مسلم فی صحیحه‪) ،‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪ ،(3/821‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره )‪ (1163‬و رواه ابوداود‪ ،‬کتاب‬


‫الصوم‪ ،‬حدیث شماره )‪ ،(2429‬و سنن ترمذی‪ ،‬ابواب الصوم‪ ،‬حدیث‬
‫‪377‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫بترین روزه بعد از روزة ماه رمضان‪ ،‬روزة‬ ‫گترین و خو ‌‬ ‫بزر ‌‬


‫یباشد‪ ،‬و بهــترین نمــاز بعــد از نمازهــای‬ ‫ماه خدا یعنی محرم م ‌‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫واجب نماز شب م ‌‬
‫یفرمایــد‪» :‬رغــم أنــف‬ ‫یگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬م ‌‬ ‫‪ -23‬ابوهریره‪ ‬م ‌‬
‫ی‪ ،‬ورغــم أنــف رجــل علیــه‬ ‫رجــل ذکــرت عنــده فلــم یصــل علـ ّ‬
‫رمضان ثم انسلخ قبل أن یغفر له‪ ،‬ورغم أنف رجل أدرک أبواه‬
‫‪1‬‬
‫فلم یدخله الجنة«‪.‬‬
‫یشــود ولـی‬ ‫به کوری چشم کسی که نزد او نام من آورده م ‌‬
‫یفرستد‪ ،‬به کوری چشــم کســی کــه بــه مــاه‬ ‫بر من صلوات نم ‌‬
‫یرسد قبــل از‬ ‫یشود و به آخر م ‌‬ ‫یرسد و ماه تمام م ‌‬ ‫رمضان م ‌‬
‫اینکه گناهــان او بخشــیده شــود یعنــی از برکــت و رحمــت مــاه‬
‫یکند‪ ،‬و به کوری چشم کسی که پدر و مادرش نزد‬ ‫استفاده نم ‌‬
‫یرسند ولی او را به بهشت ‌نبرند‪.‬‬ ‫او به عمر پیری و مریضی م ‌‬
‫یفرمایــد‪:‬‬ ‫‪ -24‬ابوهریره‪ ‬از پیامبر‪ ‬روایت م ‌‬
‫یکنــد کــه م ‌‬
‫»من آمن بالله وبرسوله‪ ،‬وأقام الصــلة‪ ،‬وصــام رمضــان‪ ،‬کــان‬
‫حقا ً علی الله أن یدخله الجنة جاهد فــی ســبیل ‌اللــه‪ ،‬أو جلــس‬
‫‪2‬‬
‫فی أرضه التی ولد فیها ‪ «...‬الحدیث‪.‬‬
‫هر کس به خدا و رسول خدا‪ ‬ایمان داشته باشد‪ ،‬و نماز را‬
‫برگزار کند‪ ،‬ماه رمضان روزه بگیرد‪ ،‬خداوند او را حتمــا ً داخــل‬
‫بهشت خواهد کرد‪ ،‬حال چه در راه خدا جهاد کــرده باشــد و یــا‬

‫شماره‪ ،737 :‬و گفته‪ :‬حدیث حسن است‪ ،‬و سنن نسائی‪ ،‬کتاب قیام‬
‫اللیل‪ ،‬باب فضل صلة اللیل‪ ،‬و صحیح ابن خزیمه‪ ،‬ابواب صوم‬
‫التطوع‪ ،‬حدیث شماره‪.2076 :‬‬
‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (2/254) ،‬و رواه الترمذی فی سننه‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ (5/210‬ابواب الدعوات‪ ،‬حدیث شماره‪ 3613 :‬و گفته‪ :‬حدیث حسن‬


‫غریب است‪ ،‬و لفظ حدیث از ترمذی است‪ ،‬و صحیح ابن خزیمه‪،‬‬
‫حدیث شماره‪ ،1888 :‬و مستدرک حاکم‪ ،‬کتاب البر والصلة‪ ،‬و گفته‪:‬‬
‫این حدیث صحیح است اما شیخین آن را روایت نکرده اند‪.‬‬
‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (2/335) ،‬و رواه البخاری فی صحیحه‬ ‫‪2‬‬

‫مع فتح الباری‪ ،(6/11) ،‬کتاب الجهاد‪ ،‬حدیث شماره )‪(2790‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪378‬‬

‫در همان سرزمینی کــه متولدشــده مانــده باشــد ــ یعنــی جهـاد‬


‫نکرده باشد ـ ‪.‬‬
‫یفرمایــد‪» :‬کــان النــبی‪ ‬أجــود النــاس‬ ‫‪ -25‬ابن عباس‪ ‬م ‌‬
‫بالخیر‪ ،‬وکان أجود ما یکون فی رمضان حیــن یلقــاه جبرئیــل‪‬‬
‫یلقاه کل لیل فی رمضــان حــتی ینســخ‪ ،‬یعــرض علیــه النــبی‪‬‬
‫القــرآن‪ ،‬فــإذا لقیــه جبرئیــل‪ ‬کــان أجــود بــالخیر مــن الریــح‬
‫‪1‬‬
‫المرسلة« متفق علیه‪.‬‬
‫یترین مردم بــر کــار خیــر بــود‪،‬‬ ‫هترین و سخ ‌‬ ‫پیامبر‪ ‬بخشند ‌‬
‫تهای ایشــان در مـاه رمضــان آن وقــت کــه بــا‬ ‫بیشترین سخاو ‌‬
‫یگرفــت‪ ،‬تــا‬ ‫یکــرد صــورت م ‌‬ ‫حضــرت جبرئیــل‪ ‬ملقــات م ‌‬
‫یشــد هــر شــب بــا حضــرت جبرئیــل ملقــات‬ ‫رمضــان تمــام م ‌‬
‫یکــرد‪،‬‬ ‫یکرد‪ ،‬پیامبر‪ ‬تمام قرآن را برای جبرئیــل عرضــه م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یرسید سخاوت ایشان از‬ ‫هر گاه حضرت جبرئیل به پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫باد وزان بیشتر بود‪.‬‬
‫جتــه‬‫یگوید‪» :‬لمــا رجــع النــبی‪ ‬مــن ح ّ‬‫‪ -26‬ابن عباس‪ ‬م ‌‬
‫قال لم سنان النصاریة‪ :‬ما منعک مــن الحــج؟ قــالت‪ :‬أبــوفلن‬
‫ج علی أحدهما والخــر یســقی‬ ‫تعنی زوجها – کان له ناضحان ح ّ‬
‫أرضا ً لنا‪ .‬قــال‪ :‬فــإن عمــرة مــن رمضــان تقضــی حجــة معــی«‬
‫‪2‬‬
‫متفق علیه‪.‬‬
‫زمــانی کــه پیــامبر‪ ‬از حــج برگشــت بــه أم ســنان انصــاری‬
‫گفت‪ :‬چه چیزی باعث شد که به حج نیایی؟ گفت‪ :‬پــدر فلن ـ ـ‬
‫منظــورش شــوهرش بــود ـ ـ دو شــتر دارد کــه بوســیلة آن آب‬
‫یکشد‪ ،‬خودش برای انجام حج از یکی اســتفاده کــرد و شــتر‬ ‫م ‌‬
‫یکنیــم‪،‬‬ ‫دیگر را برای آبیاری زمینی که داریــم از آن اســتفاده م ‌‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪ :‬انجام یک عمره در ماه رمضان بــا انجــام یــک‬
‫یکند‪.‬‬ ‫حج با من برابری م ‌‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(4/116) ،‬حدیث‬ ‫‪1‬‬

‫شماره )‪ (1902‬و مسلم فی صحیحه‪ ،‬کتاب الفضائل‪ ،‬حدیث شماره )‬


‫‪(2308‬‬
‫‪ -‬صحیح بخاری با فتح الباری‪ ،‬کتاب جزاء الصید‪ ،‬حدیث شماره‪:‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ ،1863‬و صحیح مسلم‪ ،‬کتاب الحج‪ ،‬حدیث شماره‪.1256 :‬‬


‫‪379‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یفرمایــد‪» :‬کنــت مــع النــبی‪ ‬فــی‬ ‫‪ -27‬معــاذبن جبــل‪ ‬م ‌‬


‫سفر‪ ،‬فأصبحت یوما ً قریبا ً منه ونحن نسیر‪ ،‬فقلت‪ :‬یا نــبی اللــه‬
‫أخبرنی بعمــل یــدخلنی الجنــة ویباعــدنی مــن النــار‪ ،‬قــال‪ :‬لقــد‬
‫سألت عن عظیم وإنه لیسیر علی من یســره اللــه علیــه‪ ،‬تعبــد‬
‫الله ول تشرک به شیئًا‪ ،‬وتقیــم الصــلة وتــؤتی الزکــاة‪ ،‬وتصــوم‬
‫رمضان‪ ،‬وتحج البیت ‪ ...‬الحدیث«‪ 1.‬من در سفری بــا پیــامبر‪‬‬
‫یرفــتیم‪ ،‬گفتــم ‪ :‬ای‬ ‫بودم‪ ،‬یک روز نزدیــک او بــودم و در راه م ‌‬
‫پیامبر خدا‪ ،‬مرا بر عملی راهنمایی کن که وارد بهشتم کند و از‬
‫جهنم دورم گرداند‪ ،‬گفت‪ :‬از چیز بزرگی سؤال کردی‪ ،‬ولی آن‬
‫بر کسی که خداوند برایش آســان کنــد‪ ،‬ســاده و آســان اســت‪،‬‬
‫خداوند را بپرست و برای او شریکی قرار مده و نماز را بــه پــا‬
‫دار و زکات ر ا بپرداز و ماه رمضان روزه بگیر و حج خانة خــدا‬
‫را انجام بده‪.‬‬

‫چهارم‪ :‬نماز تراویح‬


‫یفرمایــد‪» :‬أن رســول‌الله‬ ‫یالله عنهــا – م ‌‬
‫‪ -28‬عایشه – رض ‌‬
‫‪ ‬صلی ذات لیلة فی المسجد فصلی بصلته نــاس‪ ،‬ثــم صــلی‬
‫من القابلة فکثر ثم اجتمعوا مــن اللیلــة الثالثــة أو الرابعــة فلــم‬
‫ـولالله‪ ‬فلمــا أصــبح قــال‪ :‬قــد رأیــت الــذی‬ ‫یخــرج إلیهــم رسـ ‌‬
‫صنعتم‪ ،‬ولم یمعنی من الخروج إلیکم إل أنی خشیت أن تفرض‬
‫‪2‬‬
‫علیکم وذلک فی رمضان« متفق علیه‪.‬‬

‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (5/231) ،‬و رواه الترمذی فی سننه‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(125-4/124‬ابواب الیمان‪ ،‬حدیث شماره‪ (2749) :‬و گفته‪ :‬حدیث‬


‫حسن صحیح است‪ ،‬و سنن ابن ماجه‪ ،‬کتاب الفتن‪ ،‬حدیث شماره‪:‬‬
‫‪ ،3973‬و مستدرک حاکم‪ ،‬کتاب الجهاد‪ ،‬و گفته‪ :‬این حدیث بر شرط‬
‫شیخین است اما آن را تخریج نکرده اند‪.‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(3/10) ،‬کتاب التهجد‪،‬‬ ‫‪2‬‬

‫حدیث شماره‪ (1129) :‬و مسلم فی صحیحه‪ ،‬کتاب صلة المسافرین‪،‬‬


‫حدیث )‪(761‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪380‬‬

‫وفی روایــة‪» :‬ولکنــی خشــیت أن تفــرض علیکــم فتعجعــزوا‬


‫‪3‬‬
‫عنها«‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬شبی در مسجد نماز خواند‪ ،‬چنــد نفــری بــا او نمــاز‬
‫خواندند‪ ،‬شب آینده نمــاز خوانــد مــردم زیــاد شــدند‪ ،‬ســپس در‬
‫شب سوم یا چهارم بسـیاری جمـع شـدند پیـامبر‪ ‬بـه مسـجد‬
‫نرفت و نزد آنها نیامد‪ ،‬فردای آن روز فرمــود‪ :‬اجتمــاع شــما را‬
‫دیدم‪ ،‬تنها چیزی که باعث شد خــارج نشــوم و نــزد شــما نیــایم‬
‫این بود که ترسیدم این نماز بر شما واجب گــردد‪ ،‬ایــن کــار در‬
‫ماه رمضان بود‪ .‬و در روایت دیگر آمده است‪ :‬اما ترسیدم کــه‬
‫بر شما واجب شود و شما هم نتوانید آن را انجام دهید‪.‬‬
‫یفرمایــد از عایشــه –‬ ‫‪ -29‬ابــو ســلمه بــن عبــدالرحمن م ‌‬
‫یالله عنها – سؤال کردم پیامبر‪ ‬در مــاه رمضــان چگــونه‬ ‫رض ‌‬
‫یخواند؟ گفت‪» :‬ما کان یزید فی رمضان ول فــی غیــره‬ ‫نماز م ‌‬
‫علی أحــد عشــرة رکعــة‪ ،‬یصــلی أربعـا ً فل تسـأل عـن حســنهن‬
‫وطولهن‪ ،‬ثم یصلی أربعا ً فل تســأل عــن حســنهن وطــولهن ثــم‬
‫یصلی ثلثًا‪ ،‬فقلت‪ :‬یا رسول‌الله‪ ‬أتنام قبل أن تــوتر؟ قــال یــا‬
‫‪2‬‬
‫ی تنامان‪ ،‬ول ینام قلبی« متفق علیه‪.‬‬ ‫عایشه إن عین ّ‬
‫پیامبر‪ ‬نه در ماه رمضان و نه در غیــر آن از یــازده رکعــت‬
‫یخوانــد امــا قشــنگی و‬ ‫یخوانــد چهــار رکعــت نمــاز م ‌‬
‫بیشتر نم ‌‬
‫طول آنهـا قابـل تعریــف نیسـت‪ ،‬ســپس چهـار رکعـت دیگــر را‬
‫یخوانــد آن هــم در نهــایت قشــنگی و طــولنی‪ ،‬ســپس ســه‬ ‫م ‌‬
‫یخواند‪ .‬گفتــم‪ :‬ای رســول خــدا‪ ‬آیــا قبــل از‬ ‫رکعت دیگر را م ‌‬
‫یخــوابی؟ فرمــود‪ :‬ای عایشــه چشــمان‬ ‫اینکه وتر را بخوانی‪ ،‬م ‌‬
‫یخوابد‪.‬‬
‫یخوابند اما قلبم نم ‌‬‫من م ‌‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(251-4/250) ،‬کتاب‬ ‫‪3‬‬

‫صلة المسافرین‪ ،‬حدیث )‪ (2012‬و مسلم فی صحیحه‪ ،‬کتاب صلة‬


‫المسافرین‪ ،‬حدیث )‪.(761‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(4/251) ،‬کتاب صلة‬ ‫‪2‬‬

‫التراویح‪ ،‬حدیث شماره )‪ (2012‬و مسلم‪ ،‬کتاب صلة المسافرین‪،‬‬


‫حدیث شماره )‪(738‬‬
‫‪381‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یگویــد‪ :‬بــا عمــر بــن‬ ‫‪ -30‬عبــدالرحمن بــن عبــدالقادری م ‌‬


‫الخطاب‪ ‬شبی در ماه رمضــان بــه مســجد رفتــم‪ ،‬دیــدیم کــه‬
‫یخوانــد‪ ،‬و‬ ‫مردم متفرق هستند و هــر کــس بــه تنهــایی نمــاز م ‌‬
‫هانــد نمــاز‬
‫یخواند جمــاعتی هــم بــه او اقتــدا کرد ‌‬ ‫دیگری نماز م ‌‬
‫یخوانند‪ ،‬عمر فاروق ‪ ‬فرمود‪ :‬اگر من ایــن مــردم را جمــع‬ ‫م ‌‬
‫کنم و یک قاری و امــام داشــته باشــند کــاری خــوب و شایســته‬
‫یبــن کعــب را امــام قــرار داد‪،‬‬ ‫است‪ ،‬سپس تصمیم گرفت و أب ‌‬
‫سپس شبی دیگر با او به مسجد رفتم دیدم که مردم همگی به‬
‫بترین بــدعت‬ ‫هانــد‪ ،‬عمــر گفــت‪ :‬ایــن خــو ‌‬‫قاری خود اقتدا کرد ‌‬
‫بتر و‬‫است‪ ،‬ولی اگر بخوابند و آخر شب آن را اقامه کنند خــو ‌‬
‫ت بیشـــتری دارد‪ ،‬و مـــردم اول شـــب آن را اقـــامه‬ ‫فضـــیل ‌‬
‫‪1‬‬
‫یکردند‪.‬‬ ‫م ‌‬

‫پنجم‪ :‬ده شب آخر ماه رمضان‬


‫یگویــد‪» :‬کــان النــبی‪ ‬إذا‬
‫یالله عنها – م ‌‬‫‪ -31‬عایشه – رض ‌‬
‫‪2‬‬
‫دخل العشر شد مئزره‪ ،‬وأحیا لیله‪ ،‬وأیقظ أهله« متفق علیه‪.‬‬
‫یرســید خــود‬‫پیامبر‪ ‬هر گاه ده شب آخر ماه رمضان فرام ‌‬
‫ینمود‬ ‫هداری م ‌‬‫یکرد‪ ،‬شب زند ‌‬ ‫را خیلی خوب آمادة )عبادت( م ‌‬
‫یکرد‪.‬‬‫هاش را نیز بیدار م ‌‬
‫وخانواد ‌‬
‫یفرماید‪» :‬کان رســول‌الله‬ ‫یالله عنها – م ‌‬‫‪ -32‬عایشه – رض ‌‬
‫‪3‬‬
‫‪ ‬یجتهد فی العشر الواخر‪ ،‬ما لیجتهد فی غیره«‪.‬‬
‫‪ -‬رواه مالک فی الموطأ‪ ،(115-1/114) ،‬کتاب الصلة فی رمضان‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫حدیث شماره‪ (3) :‬و رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪) ،‬‬
‫‪ ،(4/250‬کتاب صلة التراویح‪ ،‬حدیث شماره )‪ ،(2010‬و سنن بیهقی‪،‬‬
‫کتاب الصلة‪ ،‬باب قیام شهر رمضان‪.‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(4/269) ،‬حدیث شماره‪:‬‬ ‫‪2‬‬

‫)‪ (2024‬و مسلم فی صحیحه‪ ،(2/832) ،‬کتاب العتکاف‪ ،‬حدیث‬


‫شماره )‪.(1174‬‬
‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (6/82) ،‬و مسلم فی صحیحه‪ ،‬حدیث‬ ‫‪3‬‬

‫شماره )‪ (1175‬و ترمذی فی سننه‪ ،‬حدیث )‪ (793‬و گفته‪ :‬حدیث‬


‫حسن غریب صحیح است‪ ،‬و سنن ابن ماجه‪ ،‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث‬
‫شماره‪ ،1767 :‬و صحیح ابن خزیمه‪ ،‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره‪:‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪382‬‬

‫پیامبر‪ ‬در ده شب آخر ماه رمضان تلش و زحمــت زیــادی‬


‫بها ایــن‬
‫یداد که در غیر آنهــا شـ ‌‬
‫را برای انجام عبادت انجام م ‌‬
‫یداد‪.‬‬
‫زحمت و تلش را انجام نم ‌‬

‫ششم‪ :‬اعتکاف‬
‫یگوید‪ :‬نزد ابوسعید خدری رفتم و گفتم‪ :‬آیا‬ ‫‪ -33‬ابوسلمه م ‌‬
‫یآیی تــا بــا هــم صــحبت کنیــم؟ پــس‬ ‫با من کنار درخت خرما م ‌‬
‫ةالقــدر از پیــامبر‪‬‬
‫یگوید‪ :‬گفتم‪ :‬آنچــه کــه در مــورد لیل ‌‬
‫آمد‪ .‬م ‌‬
‫های برایم بازگو کن؟ گفت‪» :‬اعتکف رســول‌الله‪ ‬عشــر‬ ‫شنید ‌‬
‫الول من رمضان واعتکفنا معه فأتاه جبرئیــل فقــال‪ :‬إن الــذی‬
‫تطلب أمامک‪ .‬قام النبی‪ ‬خطیبا ً صبیحة عشرین مـن رمضـان‬
‫فقــال‪ :‬مــن کــان اعتکــف مــع النــبی‪ ‬فلیرجــع فــإنی أریــت‬
‫لیلةالقدر‪ ،‬وإنی نسیُتها‪ ،‬وإنها فی العشر الواخر فی وتر‪ ،‬وإنــی‬ ‫‌‬
‫رأیت کأنی أسجد فی طین وماء‪ .‬وکـان سـقف المســجد جریـد‬
‫النخل وما نری فی السماء شیئًا‪ ،‬فجاءت قزعة فأمرنا‪ ،‬فصــلی‬
‫بنا النبی‪ ‬حتی رأیت أثر الطین والماء علـی جبهـة رسـول‌الله‬
‫‪1‬‬
‫‪ ‬وأرنبته تصدیق رؤیاه« متفق علیه‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬ده روز اول ماه رمضان در مســجد اعتکــاف کــرد و‬
‫ما هم با ایشان اعتکاف کردیم‪ ،‬جبرئیل‪ ‬نزد او آمــد و گفــت‪:‬‬
‫آنچه که تو دنبال آن هستی در پیش رویت قرار دارد‪ ،‬پیــامبر‪‬‬
‫های ایــراد فرمــود و‬‫صبح روز بیســتم رمضــان بلنــد شــد و خطب ‌‬
‫گفت‪ :‬هر کس با من اعتکاف کرده است دوباره برگردد‪ ،‬چــون‬
‫ةالقــدر آگــاهی داشــتم و آن را دیــده بــودم ولــی آن را‬ ‫از لیل ‌‬
‫بهای فرد قــرار‬ ‫فراموش کردم‪ ،‬این شب در دهة آخر و در ش ‌‬
‫دارد‪ ،‬من این شب را دیدم مثل ایــن بــود کــه روی گ ِــل ســجده‬
‫یبرم‪ ،‬و سقف مسجد هــم از پوســت درخــت خرمــا پوشــیده‬ ‫م ‌‬
‫شده بود‪ ،‬هیچ چیزی را در آسمان مشاهده نکردیــم تکــه ابــری‬
‫‪.2215‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(2/298) ،‬کتاب الذان‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫حدیث شماره )‪ (813‬و مسلم فی صحیحه‪ ،(2/824) ،‬کتاب الصیام‪،‬‬


‫حدیث )‪.(1164‬‬
‫‪383‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫آمد‪ ،‬به ما دستور داده شد با پیامبر‪ ‬نماز خواندیم‪ ،‬به طوری‬


‫کــه آثــار گ ِــل را روی پیشــانی پیــامبر‪ ‬دیــدم‪ ،‬بــا دیــدن آن بــه‬
‫درست بودن خواب پیامبر‪ ‬یقین پیدا کردم‪.‬‬
‫یگویــد‪» :‬أن النــبی‪ ‬کــان‬ ‫یالله عنها – م ‌‬
‫‪ -34‬عایشه – رض ‌‬
‫یعتکف العشر الواخر من رمضان‪ ،‬حتی توفاه اللــه تعــالی‪ ،‬ثــم‬
‫اعتکف أزواجه من بعده«‪ 1‬متفق علیه‪.‬‬
‫یکــرد‪ ،‬تـا فــوت‬ ‫پیامبر‪ ‬در ده روز آخر رمضـان اعتکــاف م ‌‬
‫کردند این کار را ادامه دادند‪ ،‬سپس بعد از ایشــان همســرانش‬
‫یکردند‪.‬‬ ‫اعتکاف م ‌‬
‫یگویــد‪» :‬أن النــبی‪ ‬کــان یعتکــف‬ ‫هبن عمر‪ ‬م ‌‬ ‫‪ -35‬عبدالل ‌‬
‫‪2‬‬
‫العشر الواخر من رمضان« متفق علیه‪.‬‬
‫یکردند‪.‬‬ ‫پیامبر‪ ‬ده روز آخر ماه رمضان اعتکاف م ‌‬
‫یگویــد‪» :‬کـان النــبی‪ ‬یعتکــف فــی کــل‬ ‫‪ -36‬ابوهریره‪ ‬م ‌‬
‫رمضان عشرة أیام‪ ،‬فلما کـان العـام الــذی قبـض فیـه اعتکـف‬
‫‪3‬‬
‫عشرین یوما ً«‪.‬‬
‫یکرد‪ ،‬ولی آن‬ ‫پیامبر‪ ‬در هر ماه رمضان ده روز اعتکاف م ‌‬
‫سالی که در آن فوت کرد بیست روز اعتکاف نمودند‪.‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(4/271) ،‬کتاب العتکاف‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫حدیث شماره‪ (2026) :‬و مسلم فی صحیحه‪ ،‬کتاب العتکاف‪ ،‬حدیث‬


‫شماره )‪.(1172‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(4/271) ،‬کتاب العتکاف‪،‬‬ ‫‪2‬‬

‫حدیث شماره‪ (2025) :‬و مسلم فی صحیحه‪ ،‬کتاب العتکاف‪ ،‬حدیث‬


‫شماره‪(1171) :‬‬
‫‪ -‬مسند امام احمد ‪ ،336 /2‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪،‬‬ ‫‪3‬‬

‫)‪ ،(4/284‬کتاب العتکاف حدیث شماره )‪ ،(2044‬و سنن ابوداود‪،‬‬


‫کتاب الصوم‪ ،‬حدیث شماره‪ ،2466 :‬و سنن ابن ماجه‪ ،‬کتاب الصیام‪،‬‬
‫حدیث شماره‪ ،1769 :‬و سنن دارمی‪ ،‬کتاب الصیام‪ ،‬باب اعتکاف‬
‫النبی ‪ ،‬و صحیح ابن خزیمه‪ ،‬ابواب العتکاف‪ ،‬حدیث شماره‪:‬‬
‫‪.2221‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪384‬‬

‫یکنــد‪» :‬أن رســول‌الله ‪ ‬کــان‬ ‫یبن کعب ‪ ‬روایت م ‌‬


‫‪ -37‬أب ‌‬
‫یعتکف العشر الواخر من رمضان‪ ،‬فســافر ســنة فلــم یعتکــف‪،‬‬
‫‪1‬‬
‫فلما کان العام المقبل اعتکف عشرین یوما ً«‪.‬‬
‫یکرد‪،‬‬‫پیامبر‪ ‬در هر ماه رمضان ده روز آخر آن اعتکاف م ‌‬
‫سالی به مسافرت رفتند و اعتکاف نکــرد‪ ،‬ســال آینــده بیســت‬
‫روز را اعتکاف کردند‪.‬‬

‫ةالقدر‬
‫هفتم‪ :‬لیل ‌‬
‫یفرمایــد‪» :‬تحــروا لیلــة‬ ‫یالله عنهــا – م ‌‬
‫‪ -38‬عایشــه – رض ـ ‌‬
‫‪2‬‬
‫‌القدر فی الوتر من العشر الواخر من رمضان« متفق علیه‪.‬‬
‫بهای فرد دهة آخر رمضان جستجو کنید‪.‬‬ ‫شب قدر را در ش ‌‬
‫و در روایت بخاری آمده است‪» :‬کان رسول اللــه ‪ ‬یجــاور‬
‫فی العشر الواخر من رمضان ویقول‪ :‬تحــروا لیلــة ‌القــدر فــی‬
‫‪3‬‬
‫الوتر من العشر الواخر من رمضان«‬
‫یگوید‪» :‬أریــت لیلــة القــدر‪ ،‬ثــم أیقظنــی‬ ‫‪ -39‬ابوهریره‪ ‬م ‌‬
‫‪4‬‬
‫بعض أهلی فنسیتها‪ .‬فالتسموها فی العشر الغوابر«‪.‬‬
‫هالقدر به من نشان داده شــد‪،‬‬ ‫یفرماید ‪ :‬شب لیل ‌‬ ‫پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫هام من را بیـدار کردنـد آن را فرامـوش‬ ‫سپس بعضی از خانواد ‌‬
‫کردم‪ ،‬آن شب را در ده شب آخر جستجو کنید‪.‬‬

‫‪ -‬مسند امام احمد ‪ ،141 /5‬و سنن ابوداود‪ ،‬کتاب الصوم‪ ،‬حدیث‬ ‫‪1‬‬

‫شماره‪ ،2463 :‬و سنن ترمذی‪ ،‬ابواب الصوم‪ ،‬حدیث شماره‪ ،800 :‬و‬
‫سنن ابن ماجه‪ ،‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره‪ ،1770 :‬و مستدرک‬
‫حاکم‪ ،‬کتاب الصوم‪.‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری )‪ (4/259‬حدیث شماره )‬ ‫‪2‬‬

‫‪ ،(2017‬مسلم‪ ،‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره )‪.(1169‬‬


‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری )‪ (4/259‬کتاب فضل لیلة‬ ‫‪3‬‬

‫القدر‪ ،‬حدیث شماره )‪.(2020‬‬


‫‪ -‬رواه مسلم فی صحیحه‪ ،(2/824) ،‬حدیث شماره‪ ،(1166) :‬و سنن‬ ‫‪4‬‬

‫دارمی‪ ،‬کتاب الصیام‪ ،‬باب فی لیلة القدر‪ ،‬و صحیح ابن خزیمه‪ ،‬حدیث‬
‫شماره‪.2119 :‬‬
‫‪385‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یگویــد‪ :‬پیــامبر‪‬‬ ‫یالله عنهمــا – م ‌‬


‫‪ -40‬ابــن عبــاس – رضــ ‌‬
‫یفرماید‪» :‬التمسوها فـی العشــر الواخــر مــن رمضــان لیلــة‬ ‫م ‌‬
‫‪1‬‬
‫القدر فی تاسعة تبقی‪ ،‬فی سابعة تبقی فی خامسة تبقی«‪.‬‬
‫شب قدر را در ده روز آخر رمضان جستجو کنید‪ ،‬در نه و در‬
‫هفت و در پنج روز )که به عید( باقی می ماند‪.‬‬
‫یفرمایــد‪» :‬هــی فــی‬ ‫یگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬م ‌‬‫‪ -41‬ابن عباس‪ ‬م ‌‬
‫‪2‬‬
‫العشر الواخر‪ ،‬فی تسع یمضین‪ ،‬أو فی سبع یبقین«‪.‬‬
‫شب قدر در ده روز آخر رمضان قرار دارد‪ ،‬یا نه روز بگــذرد‬
‫یا اینکه هفت روز باقی بماند‪ ،‬در آنها قرار دارد‪.‬‬
‫یگویــد‪» :‬خــرج النــبی‪ ‬لیخبرنــا‬ ‫هبن صــامت‪ ‬م ‌‬ ‫‪ -42‬عبــاد ‌‬
‫بلیلــة القــدر‪ ،‬فتلحــی رجلن مــن المســلمین فقــال‪ :‬خرجــت‬
‫لخبرکم بلیلة القدر‪ ،‬فتلحــی فلن وفلن فرفعــت‪ ،‬وعســی أن‬
‫یکـــون خیـــرا ً لکـــم‪ ،‬فالتمســـوها فـــی التاســـعة والســـابعة‬
‫‪3‬‬
‫والخامسة«‪.‬‬
‫هالقــدر آگــاه ســازد‪،‬‬‫پیامبر‪ ‬بیرون رفت تا ما را از شب لیل ‌‬
‫دو نفر از مسلمانان با هم به مشاجره و مناظره پرداختند و بر‬
‫هم صدا بلند کردند‪ ،‬پیامبر‪ ‬فرمود آمــدم تــا شــما را از شــب‬
‫قدر باخبر سازم فلن کــس و فلن کــس بــاهم مجــادله کردنــد‬
‫پس بازگشتم‪ ،‬شاید برای شما خیر باشد‪ ،‬شب قــدر را در نهــم‬
‫و هفتم و پنجم جستجو کنید‪.‬‬

‫‪ -‬رواه امام احمد فی مسنده‪ (1/297) ،‬و رواه البخاری فی صحیحه‬ ‫‪1‬‬

‫مع فتح الباری‪ ،(4/260) ،‬کتاب فضل لیلة القدر‪ ،‬حدیث شماره )‬
‫‪ ،(2021‬و سنن ابوداود‪ ،‬کتاب الصلة ‪ ،‬حدیث شماره‪.1381 :‬‬
‫‪ -‬رواه امام احمد فی مسنده‪ (1/281) ،‬و رواه البخاری فی صحیحه‬ ‫‪2‬‬

‫مع فتح الباری‪ ،(4/260) ،‬کتاب فضل لیلة القدر‪ ،‬حدیث شماره )‬
‫‪(2022‬‬
‫‪ -‬رواه مالک فی الموطأ‪ ،(1/320 ) ،‬حدیث شماره‪ (13 ) :‬و رواه البخاری‬ ‫‪3‬‬

‫فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(2/267 ) ،‬کتاب فضل لیلة القدر‪ ،‬حدیث‬
‫شماره ) ‪ ،(2023‬و سنن دارمی‪ ،‬کتاب الصیام‪ ،‬باب فی لیلة القدر‪ ،‬و رواه‬
‫ابن خزیمه فی صحیحه‪ ،(3/334 ) ،‬حدیث شماره‪.(2198 ) :‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪386‬‬

‫یگویــد‪» :‬أن رجــال ً مـن‬ ‫یالله عنهما – م ‌‬ ‫‪ -43‬ابن عمر – رض ‌‬


‫اصحاب النبی‪ ‬أروا لیلة القدر فی المنام فی الســبع الواخــر‪،‬‬
‫‪1‬‬
‫فمن کان متحریها فلیتحریها فی السبع الواخر« متفق علیه‪.‬‬
‫مردانی از اصحاب پیامبر‪ ‬لیلةالقدر را در خــواب در هفــت‬
‫روز آخر آن دیدند‪ ،‬پس هر کس دنبال آن است آن را در هفــت‬
‫روز آخر آن ماه جستجو کنند‪.‬‬
‫یفرمایــد‪» :‬رأیــت‬ ‫یگوید پیــامبر‪ ‬م ‌‬ ‫هبن انیس م ‌‬‫‪ -44‬عبدالل ‌‬
‫لیلة القدر ثم أنسیتها‪ ،‬وأرانی صبیحتها أســجد فــی مــاء طیــن«‬
‫ـولالله‪ ‬فانصــرف‬ ‫فمطرنا لیلة ثلث وعشرین فصلی بنــا رسـ ‌‬
‫‪2‬‬
‫وإن أثر الماء و الطین علی جبهته وأنفه‪.‬‬
‫ةالقدر را در خــواب دیــدم ســپس آن را فرامــوش کــردم‪،‬‬ ‫لیل ‌‬
‫گل سجده بردم‪ ،‬شب بیست و ســوم‬ ‫صبح آن شب را دیدم در ِ‬
‫باران بارید پیامبر‪ ،‬برای ما نماز خواند‪ ،‬پیامبر‪ ‬از نماز تمام‬
‫گل بر پیشانی و بینی ایشان وجود داشت‪.‬‬ ‫شد اثر ِ‬
‫یکــرد‬ ‫یگوید پدرم برایــم تعریــف م ‌‬ ‫هبن عبدالرحمن م ‌‬ ‫‪ -45‬عیین ‌‬
‫که از ابوبکر ‪ ‬در مورد لیلة القدر سؤال کردم‪ ،‬گفت‪ :‬آنچــه کــه‬
‫هام در ده روز آخر رمضان بــوده‬ ‫من از پیامبر‪ ‬در مورد آن شنید ‌‬
‫یفرمــود‪» :‬التسموها فــی تســع‬ ‫است‪ ،‬از ایشان شنیدم کــه م ‌‬
‫یبقیـن‪ ،‬أو سـبع یبقیـن‪ ،‬أو خمـس یبقیـن‪ ،‬أو ثلث أو آخـر‬
‫لیلة«‪.‬‬
‫ةالقدر را در نه روز باقیمانده یــا هفــت روز باقیمانــده‪ ،‬یــا‬ ‫لیل ‌‬
‫پنج روز باقیمانده یا سه روز باقیمانده یا آخرین شــب جســتجو‬
‫کنید و بیابید‪.‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(4/256) ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪1‬‬

‫‪ (2015‬و مسلم‪ ،‬حدیث شماره )‪(1165‬‬


‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (3/495 ) ،‬و رواه مسلم فی صحیحه‪) ،‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ ،(2/827‬حدیث شماره ) ‪ ،(1168‬و صحیح ابن خزیمه‪ ،‬حدیث شماره‪:‬‬


‫‪.2186 ،2185‬‬
‫‪387‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫بهای‬ ‫یگوید ابوبکر در بیستم رمضان مانند سایر ش ‌‬ ‫عیینه م ‌‬


‫یخواند‪ ،‬امــا بــا داخــل شــدن در ده روز باقیمانــده‬ ‫دیگر نماز م ‌‬
‫‪1‬‬
‫یکرد ‪.‬‬‫تلش و مجاهدت بیشتری م ‌‬
‫یبن کعب‪ ‬سؤال کردم که‬ ‫یگوید از أب ‌‬
‫‪ -46‬زر بن حبیش م ‌‬
‫یگوید‪ :‬هر کس تمام سال عبادت کند به‬ ‫برادرت ابن مسعود م ‌‬
‫هالله – خواسته اســت کــه‬ ‫شب قدر خواهد رسید‪ ،‬گفت‪ - :‬رحم ‌‬
‫ةالقدر در مــاه‬‫یداند لیل ‌‬
‫تنبلی و سستی نکنند‪ .‬در حالی که او م ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬و شــب‬ ‫رمضــان قــرار دارد‪ ،‬و در ده روز آخــر آن م ‌‬
‫بیست و هفتم شب قدر است‪ ،‬ســپس قســم خــورد کــه بــدون‬
‫یباشد‪ ،‬من هم گفتم به چه دلیلی‬ ‫استثنا شب بیست و هفتم م ‌‬
‫یباشــد؟ گفــت‪:‬‬ ‫یگــویی شــب بیســت و هفتــم م ‌‬ ‫ای ابومنــذر م ‌‬
‫)بالعلمة‪ ،‬أو بالیة التی أخبرنــا رســول‌الله‪ ‬أنهــا تطلــع یــومئذ‬
‫‪2‬‬
‫لشعاع لها(‪.‬‬
‫های که پیامبر‪ ‬آن را بیان کرده و ما را از‬ ‫به علمت و نشان ‌‬
‫یشود که نور و شعاع‬ ‫آن آگاه نموده است‪ ،‬که در روزی پیدا م ‌‬
‫ندارد‪.‬‬
‫یگوید‪» :‬صمنا مع رسول‌الله‪ ‬رمضان‪ ،‬فلم‬ ‫‪ -47‬ابوذر‪ ‬م ‌‬
‫یقم بنا شیئا ً من الشهر حتی بقــی ســبع‪ ،‬فقــام بنــا حــتی ذهــب‬
‫ثلث اللیل فلما کانت السادسة لم یقم بنا‪ ،‬فلما کانت الخامسة‬
‫فلتنــا‬ ‫‌‬
‫رسولالله‪ ‬لو ن ّ‬ ‫قام بنا حتی ذهب شطر اللیل‪ ،‬فقلت‪ :‬یا‬
‫قیام هذه اللیلة‪ ،‬قال‪ :‬فقال‪ :‬إن الرجل إذا صلی مع المام حتی‬
‫ینصرف حسب له قیام لیلة«‪ .‬قال‪ :‬فلما کانت الرابعة لم یقــم‪،‬‬
‫فلما کانت الثالثــة جمـع أهلــه ونسـاءه والنــاس فقـام بنـا حـتی‬

‫‪ -‬رواه الترمذی فی سننه‪ ،(2/145) ،‬حدیث شماره )‪ (791‬و قال‬ ‫‪1‬‬

‫حدیث حسن صحیح‪ ،‬رواه ابن خزیمه فی صحیحه‪ ،(3/324) ،‬حدیث )‬


‫‪(2175‬‬
‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (131 -5/130 ) ،‬و مسلم فی صحیحه‪) ،‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ ،(2/828‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره ) ‪ ،(762‬و سنن ابوداود‪ ،‬کتاب‬


‫الصلة‪ ،‬حدیث شماره‪ ،1378 :‬و سنن ترمذی‪ ،‬ابواب الصوم‪ ،‬حدیث‬
‫شماره‪ ،790 :‬و گفته‪ :‬این حدیث حسن صحیح است‪ ،‬و صحیح ابن‬
‫خزیمه‪ ،‬حدیث شماره‪.2193 :‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪388‬‬

‫خشینا أن یفوتنا الفلح‪ .‬قال‪ :‬قلت وما الفلح؟ قــال‪ :‬الســحور‪،‬‬


‫ثم لم یقم بنا بقیة الشهر‪.1‬‬
‫با پیامبر‪ ‬در ماه رمضان روزه گرفتیم‪ ،‬تا هفت روز مانــده‬
‫بها ما را بــرای نمــاز بیــدار نکــرد‪ ،‬هفــت‬
‫به آخر رمضان در ش ‌‬
‫روز مانده به آخر ماه ما را برای عبادت بیدار کرد تا یـک سـوم‬
‫از شب گذشت‪ ،‬شش شب مانده به آخر رمضــان مــا را بیــدار‬
‫نکرد‪ ،‬پنج روز مانده به آخر ما را بیدار کرد و عبادت کردیــم تــا‬
‫ل خدا‪ ‬ای کاش تمام این شــب را‬ ‫نصف شب‪ ،‬گفتم ای رسو ‌‬
‫یکردیم؟ پیامبر‪ ‬فرمود‪» :‬اگر کســی بــا‬ ‫عبادت و نماز نفل م ‌‬
‫یشود قیام و عبــادت یــک شــب‬ ‫امام نماز خواند تا امام تمام م ‌‬
‫یشود«‪ .‬ابوذر گفت‪ :‬چهــار روز مانــده‬ ‫تمام برای او محاسبه م ‌‬
‫به آخر رمضان‪ ،‬بیدار نشد‪ ،‬ســه روز مانــده بــه آخــر خــانواده و‬
‫همسران و مردم را جمع کرد‪ ،‬همة ما را بیــدار کــرد و عبــادت‬
‫کردیم حتی ترسیدیم که سحری را از دست بدهیم‪ ،‬سپس بقیة‬
‫ماه ما را بیدار نکرد‪.‬‬

‫هشتم‪ :‬افطار برای مسافر در ماه رمضان‬


‫یگوید‪» :‬أن رسول‌الله‪ ‬خرج إلی مکة‬ ‫‪ -48‬ابن عباس‪ ‬م ‌‬
‫فی رمضان فصام حتی بلغ الکدید أفطر‪ ،‬فأفطر الناس« متفق‬
‫‪2‬‬
‫علیه‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬در ماه رمضان بسوی مکه رفت‪ ،‬روزه گرفت تا به‬
‫کدید رسید )کدید مکانی است در سرزمین حجاز‪ ،‬یــوم الکدیــد‬

‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (160-5/159) ،‬و رواه ابوداود فی‬ ‫‪1‬‬

‫سننه‪ ،(2/105) ،‬حدیث شماره )‪ (1375‬و رواه الترمذی فی سننه‪) ،‬‬


‫‪ ،(2/150‬حدیث شماره )‪ (803‬و گفته‪ :‬این حدیث حسن صحیح است‪،‬‬
‫سنن نسائی‪ ،‬باب قیام شهر رمضان‪ ،‬و سنن ابن ماجه‪ ،‬باب فی فضل‬
‫قیام شهر رمضان‪ ،‬و صحیح ابن خزیمه‪ ،‬حدیث شماره‪.2206 :‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(4/180) ،‬حدیث‬ ‫‪2‬‬

‫شماره )‪ (1944‬و رواه مسلم فی صحیحه‪ ،(2/784) ،‬کتاب الصیام‪،‬‬


‫حدیث شماره )‪ ،(1113‬و در روایت مسلم آمده‪» :‬وکان صحابة‬
‫رسول الله ‪ ‬یتبعون الحدث فالحدث من أمره«‪.‬‬
‫‪389‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫بها مشــهور بــود‪ ،‬جــایی اســت کــه ‪ 42‬میــل از مکــه‬ ‫میان عر ‌‬


‫فاصله دارد( آنجا افطار کرد‪ ،‬مردم هم با او افطار کردند‪.‬‬
‫یالدرداء‪ ‬قال‪» :‬خرجنا مع النــبی‪ ‬فــی بعــض‬ ‫‪ -49‬عن اب ‌‬
‫أسفاره فی یوم حار‪ ،‬حـتی یضـع الرجــل یــده علـی رأســه مـن‬
‫شدة الحر‪ ،‬وما فینا صائم إل ما کان من النبی‪ ‬وابن رواحــة«‬
‫‪1‬‬
‫متفق علیه‪.‬‬
‫یگویـد بـا پیـامبر‪ ‬در شـدت گرمـا در بعضـی از‬ ‫ابودرداء م ‌‬
‫یکردیم‪ ،‬به حدی گرم بود که انسان از‬ ‫سفرها با او همراهی م ‌‬
‫یگذاشت‪ ،‬که به جز پیــامبر‪‬‬ ‫شدت گرما دست روی سرش م ‌‬
‫و ابن رواحه هیچ کسی از ما روزه نبود‪.‬‬
‫سبن مالک‪ ‬قال‪» :‬کنا نسافر مع النــبی‪ ‬فلــم‬ ‫ن ان ‌‬ ‫‪ -50‬ع ‌‬
‫یعب الصائم علــی المفطــر‪ ،‬ولالمفطــر علــی الصــائم« متفــق‬
‫‪2‬‬
‫علیه‪.‬‬
‫یکردیــم‪،‬‬‫یگویــد‪ :‬بـا پیــامبر‪ ‬مســافرت م ‌‬ ‫سبــن مالــک م ‌‬‫ان ‌‬
‫کســی کــه روزه بــود از کســی کــه روزه نبــود عیــب و ایــراد‬
‫هدار ایــراد‬
‫یکــرد از روز ‌‬
‫یگرفت‪ ،‬و کســی کــه افطــار هــم م ‌‬ ‫نم ‌‬
‫یگرفت‪.‬‬ ‫نم ‌‬
‫با اینکه احــادیث صــحیح و درســت زیــادی در مــورد فضــل و‬
‫هانــد‪ ،‬بعضــی از احــادیث موضــوع و‬ ‫بزرگــی مــاه رمضــان آمد ‌‬
‫هاند که در آنها مبالغه و‬ ‫نادرست هم در فضل این ماه وارد شد ‌‬
‫یشــود‪ ،‬ایــن احــادیث زیــاد هســتند از‬ ‫افــراط واضــحی دیــده م ‌‬
‫جمله‪:‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(4/182) ،‬حدیث‬ ‫‪1‬‬

‫شماره )‪ (1945‬و مسلم فی صحیحه‪ ،‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره )‬


‫‪(1122‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(4/186) ،‬حدیث‬ ‫‪2‬‬

‫شماره )‪ (1947‬و مسلم فی صحیحه‪ ،‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره )‬


‫‪(1118‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪390‬‬

‫حدیث‪» :‬لتقولوا رمضان فإن رمضان إسم من أســماء اللــه‬


‫‪3‬‬
‫تعالی‪ ،‬ولکن قولوا شهر رمضان«‪.‬‬
‫مهای‬ ‫نگوییــد رمضــان‪ ،‬چــون رمضــان نــام و اســمی از اس ـ ‌‬
‫خداوند است‪ ،‬بلکه بگویید ماه رمضان‪.‬‬
‫حــدیث‪» :‬إذا کــان أول لیلــة مــن شــهر رمضــان نــادی الجلیــل‬
‫رضوان خازن الجنة فیقـول‪ :‬لبیـک وسـعدیک ‪ ...‬وفیـه أمـره بفتـح‬
‫‪2‬‬
‫الجنة وأمر مالک بتغلیق النار«‪.‬‬
‫اولین شب مــاه رمضــان خداونــد شــکوهمند‪ ،‬رضــوان را کــه‬
‫یگویــد‪:‬‬ ‫یزنــد و او هــم م ‌‬
‫خازن و مسئول بهشت است صــدا م ‌‬
‫لبیک و سعدیک )یعنی آمادة اجرای فرمان هستم( ـ و در ادامة‬
‫حدیث آمده اســت کــه خداونــد دســتور داده اســت کــه درهــای‬
‫یشـود‬ ‫بهشت باز شوند و به مالک مسئول جهنم دستور داده م ‌‬
‫که درهای جهنم بسته شوند‪.‬‬
‫حدیث دیگر موضوع‪» :‬لو علم العباد ما فـی رمضـان لتمّنـت‬
‫‪3‬‬
‫أمتی أن یکون رمضان السنة کلها«‪.‬‬
‫تهــایی‬ ‫یدانستند در ماه رمضان چه خیر و برک ‌‬ ‫اگر بندگان م ‌‬
‫یکردند تمام سال رمضان باشد‪.‬‬ ‫وجود دارد امت من آرزو م ‌‬
‫حدیث‪» :‬إذا کان اول لیلة من شهر رمضــان نظــر اللــه إلــی‬
‫‪4‬‬
‫خلقه الصیام‪ ،‬وإذا نظر الله إلی عبد لم یعذبه ‪.«...‬‬

‫‪ -‬موضوع است‪ :‬ابن جوزی در موضوعات‪ (2/187) ،‬آن را آورده‬ ‫‪3‬‬

‫است‪ ،‬سیوطی در الللی‪ ،(22/97) ،‬الشوکانی فی الفوائد المجموعة‪،‬‬


‫ص )‪ ،(87‬حدیث شماره )‪ (251‬آن را موضوع دانسته اند‪.‬‬
‫هاند‪ :‬ابن جوزی در الموضوعات‪ (2/187) ،‬و سیوطی‬ ‫‪ -‬موضوع دانست ‌‬ ‫‪2‬‬

‫در الللی‪ (99-22/98) ،‬و شوکانی در الفوائد المجموعة‪ ،‬ص )‪،(87‬‬


‫حدیث )‪ (253‬آن را موضوع دانسته اند‪.‬‬
‫‪ -‬موضوع است‪ :‬ابن جوزی در الموضوعات‪ (189-2/188) ،‬سیوطی‬ ‫‪3‬‬

‫در الللئ‪ ،(22/100-99) ،‬شوکانی در الفوائد‪ ،‬ص )‪ ،(88‬حدیث )‬


‫‪ (254‬آن را موضوع دانسته اند‪.‬‬
‫‪ -‬موضوع است‪ :‬ابن جوزی در الموضوعات‪ (2/190-189) ،‬و‬ ‫‪4‬‬

‫سیوطی در الللی‪ (2/100) ،‬آن را موضوع دانسته اند‪.‬‬


‫‪391‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫در اولیــن شــب مــاه رمضــان خداونــد بــه خــاطر روزه بــه‬
‫مخلوقات نظر لطف و مهربانی دارد و هر زمان خداوند به عبد‬
‫یدهد ‪. ...‬‬‫لطف داشته باشد او را عذاب نم ‌‬
‫حــدیث‪» :‬إن اللــه تبــارک وتعــالی لیــس بتــارک أحــدا ً مــن‬
‫‪1‬‬
‫المسلمین صبیحة أول یوم من شهر رمضان إل غفر له«‪.‬‬
‫خداوند در صبح اولین روز ماه رمضان هیچ یک از مسلمانان‬
‫یبخشد‪.‬‬ ‫یکند مگر اینکه گناهانش را م ‌‬ ‫را ترک نم ‌‬
‫حدیث‪» :‬إن الله تبارک و تعالی فی کل لیلة من رمضان عند‬
‫‪2‬‬
‫الفطار ألف ألف عتیق من النار«‪.‬‬
‫خداوند در هر شبی از ماه رمضان هنگام افطـار هزارهـا نفـر را‬
‫ینماید‪.‬‬
‫از آتش جهنم آزاد م ‌‬
‫حــدیث‪» :‬لــو أذن اللــه لهــل الســموات والرض أن یتکلمــوا‬
‫‪3‬‬
‫لبشروا صوام شهر رمضان بالجنة«‪.‬‬
‫یداد که ســخن‬ ‫نها و زمین اجازه م ‌‬ ‫اگر خداوند به اهل آسما ‌‬
‫یگرفتنــد‬ ‫بگویند و خبر دهند‪ ،‬به کسانی که روزة ماه رمضان م ‌‬
‫یدادند‪.‬‬
‫مژدة بهشت م ‌‬
‫حدیث‪» :‬إذا سلمت الجمعة سلمت الیام‪ ،‬وإذا سلم رمضان‬
‫‪4‬‬
‫سلمت السنة«‪.‬‬

‫‪ -‬موضوع است‪ :‬ابن جوزی در الموضوعات‪ (2/190) ،‬و سیوطی در‬ ‫‪1‬‬

‫الللی‪ (2/101) ،‬و شوکانی در الفوائد المجموعه‪ ،‬حدیث )‪ (256‬آن را‬


‫موضوع دانسته اند‪.‬‬
‫‪ -‬موضوع است‪ :‬ابن جوزی در الموضوعات‪ (2/191) ،‬و سیوطی در‬ ‫‪2‬‬

‫الللی‪ (2/101) ،‬و شوکانی در الفوائد المجموعه‪ ،‬حدیث شماره )‬


‫‪ (257‬آن را موضوع دانسته اند‪.‬‬
‫‪ -‬موضوع است‪ :‬ابن جوزی در الموضوعات‪ (2/192) ،‬و سیوطی در‬ ‫‪3‬‬

‫الللی‪ (2/103) ،‬و شوکانی در الفوائد المجموعه‪ ،‬حدیث شماره‪) :‬‬


‫‪ (258‬آن را موضوع دانسته اند‪.‬‬
‫‪ -‬موضوع است‪ :‬ابن جوزی در الموضوعات‪ (2/196) ،‬و سیوطی در‬ ‫‪4‬‬

‫الللی‪ (2/106) ،‬و شوکانی در الفوائد المجموعه‪ ،‬حدیث شماره‪) :‬‬


‫‪ (275‬آن را موضوع دانسته اند‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪392‬‬

‫اگر روز جمعه درست باشد تمام روزها درست خواهند بــود‪،‬‬
‫و اگر ماه رمضان صحیح و درســت باشــد تمــام ســال خــوب و‬
‫درست خواهد بود‪.‬‬
‫حدیث‪:‬‬
‫»مــن أفطــر یوم ـا ً مــن رمضــان فلیهــد بدنــة‪ ،‬فــإن لــم یجــد‬
‫فلیطعم ثلثین صاعا ً من تمر للمساکین«‪ .1‬هر کــس یــک روزه‬
‫را از ماه رمضان نگیرد شتری را فدیه دهد‪ ،‬اگر تــوان نداشــت‬
‫سی صاع از خرما را به مساکین و فقرا بدهد‪.‬‬
‫حدیث‪» :‬من أفطر یوما ً من رمضان من غیر رخصــة ولعــذر‬
‫له‪ ،‬کان علیه أن یصوم ثلثین یوما ً ومن أفطر یومین کان علیــه‬
‫‪2‬‬
‫ستون‪ ،‬ومن أفطر ثلثا ً کان علیه تسعون یوما ً«‪.‬‬
‫هر کس یک روز از ماه رمضان را روزه نگیرد بدون رخصت‬
‫و بدون عذر‪ ،‬بر او واجب است ســی روز روزه بگیــرد‪ ،‬اگــر دو‬
‫روز را افطار کند باید شصت روز و اگر ســه روزه روزه نگیــرد‬
‫باید نود روز روزه بگیرد‪.‬‬
‫حدیث‪» :‬رجب شهر اللــه‪ ،‬وشــعبان شــهری ورمضــان شــهر‬
‫‪3‬‬
‫أمتی ‪.«...‬‬
‫ماه رجب ماه خدا‪ ،‬شعبان ماه من و رمضان ماه امــت مــن‬
‫است ‪. ....‬‬
‫حدیث‪:‬‬

‫‪ -‬موضوع است‪ :‬ابن جوزی فی الموضوعات‪ (2/192) ،‬سیوطی در‬ ‫‪1‬‬

‫الللی‪ (2/103) ،‬و شوکانی فی الفوائد‪ ،‬ص )‪ ،(90‬حدیث )‪ (258‬آن‬


‫را موضوع دانسته اند‪.‬‬
‫‪ -‬موضوع است‪ :‬ابن جوزی فی الموضوعات‪ (2/196) ،‬سیوطی در‬ ‫‪2‬‬

‫الللی‪ (2/106) ،‬و شوکانی در الفوائد‪ ،‬ص )‪(95‬حدیث )‪ (276‬آن را‬


‫موضوع دانسته اند‪.‬‬
‫‪ -‬موضوع است‪ :‬ابن جوزی فی الموضوعات‪ (2/205) ،‬و الصغانی فی‬ ‫‪3‬‬

‫الموضوعات‪ ،‬ص )‪ ،(61‬حدیث )‪ (129‬آن را موضوع دانسته اند‪.‬‬


‫‪393‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫»من صلی فی آخر جمعــة مــن رمضــان الخمــس الصــلوات‬


‫المفروضة فی الیوم واللیلة‪ ،‬قضت عنه ما أخــل بــه مــن صــلة‬
‫‪4‬‬
‫سنته«‪.‬‬
‫هــر کــس در آخریــن جمعــة مــاه رمضــان در شــب و روز‬
‫نمازهــای پنجگانــة واجــب را بخوانــد‪ ،‬آنچــه از نمازهــایی کـه در‬
‫طول سال انجام نداده و یا اشکالی داشته باشــند جــای آنهــا را‬
‫یشوند‪.‬‬‫یگیرند و قضای آنها م ‌‬ ‫م ‌‬
‫و سایر احادیث باطل و نادرست‪ ،‬والله اعلم‪.‬‬

‫‪ -‬موضوع است‪ :‬الشوکانی فی الفوائد المجموعة‪ ،‬ص )‪ ،(54‬حدیث )‬ ‫‪4‬‬

‫‪ (75‬آن را موضوع دانسته است‪.‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪394‬‬

‫بحث دوم‬
‫تهایی که در این ماه انجام‬
‫بعضی از بدع ‌‬
‫یشوند‬‫م ‌‬
‫تهای آن بسیار اند‪ ،‬و‬ ‫ماه رمضان ماهی مبارک است‪ ،‬فضیل ‌‬
‫تهای زیــادی بــرای نزدیــک شــدن بــه‬ ‫در این ماه اعمال و عباد ‌‬
‫تگزاران کـه بـا فرمــودة خداونــد‬ ‫خدا قرار داده شده‪ ،‬اما بــدع ‌‬
‫یکنند‪:‬‬‫مبارزه م ‌‬
‫‪   ‬‬
‫)مائده‪(3 :‬‬ ‫‪  ‬‬
‫هاند‪ ،‬که‬ ‫تهایی بوجود آورد ‌‬ ‫ت بدع ‌‬ ‫در این ماه بزرگ و بافضیل ‌‬
‫یخواهند مردم را از عبادت واقعــی کــه بــا آن‬ ‫تها م ‌‬ ‫با این بدع ‌‬
‫یشوند مشغول کنند‪ ،‬مثــل اینکــه آنچــه کــه‬ ‫به خداوند نزدیک م ‌‬
‫نالله تعالی علیهــم – و تــابعین و‬ ‫پیامبر‪ ‬و اصحاب او – رضوا ‌‬
‫هانــد بــرای آنهــا و‬
‫ةالله علیهــم – انجــام داد ‌‬‫سلف صالح – رحم ـ ‌‬
‫مردم کافی و تمام نبوده اســت!! آن کســانی کــه بــرای انجــام‬
‫هانــد‪- .‬‬‫صتریــن مــردم بود ‌‬ ‫کارهــای خیــر و اعمــال صــالح حری ‌‬
‫خداوند در دنیا و آخــرت مبتــدعین را موفــق نگردانــد – در دیــن‬
‫هاند کــه جــزو دیــن نیســت و چیزهــایی بــدون‬ ‫چیزی اضافه کرد ‌‬
‫هانــد‪،‬‬
‫اجازه و دســتور خداونــد بعنــوان دیــن و قــانون وضــع کرد ‌‬
‫تها عبارتند از‪:‬‬ ‫بعضی از این بدع ‌‬

‫‪ -1‬تلوت سورة انعام‬


‫هانــد قــرائت و‬
‫تهایی کــه در مــاه رمضــان ایجــاد کرد ‌‬‫از بدع ‌‬
‫خوانــدن تمــام ســورة انعــام در یــک رکعــت در نمــاز جمــاعت‬
‫یباشد‪ ،‬آن را به آخرین رکعت نماز تراویح در شــب هفتــم یــا‬ ‫م ‌‬
‫هاند‪ ،‬این بدعت را بعضی از ائمة جاهل‬ ‫قبل از آن اختصاص داد ‌‬
‫هاند و به حــدیثی کــه نــزد علمــای محــدث‬ ‫مساجد به وجود آورد ‌‬
‫ینماینــد‪ ،‬و هیــچ دلیلــی بــرای‬
‫اصل و اساسی ندارد اســتدلل م ‌‬
‫این کار وجود ندارد‪ ،‬بلکه بــه صــورت موقــوف بــر علــی و ابــن‬
‫عباس روایت شده است‪ ،‬و بعضی از مفسرین در مورد فضــل‬
‫سورة انعام اسناد تاریکی از أبی بــن کعـب‪ ‬آورده انــد کـه از‬
‫‪395‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫پیامبر‪ ‬روایت می کند‪» :‬نزلــت ســورة النعــام جملــة واحــدة‬


‫‪1‬‬
‫یشیعها سبعون ألف ملک‪ ،‬لهم زجل بالتسبیح والتحمید«‪.‬‬
‫سورة انعام یک دفعه همه با هم نازل شد هفتاد هزار ملئکه‬
‫یکردند‪ ،‬در حالی که صدای تسبیح و حمد آنها‬ ‫آن را همراهی م ‌‬
‫یشد‪.‬‬‫شنیده م ‌‬
‫کسانی که عوام و ناآگاه بودند و این حدیث را شنیدند فریب‬
‫خوردند و آن را انجام دادند‪.‬‬
‫بر فرض اینکه حدیث صحیح هــم باشــد‪ ،‬بــر مســتحب بــودن‬
‫خواندن تمام سورة انعام در یک رکعت دللت ندارد‪ ،‬بلکــه ایــن‬
‫ههای قــرآن اســت‪ ،‬آنچــه در‬ ‫ســوره نیــز ماننــد ســایر ســور ‌‬
‫ههای دیگر سنت اســت در ایــن ســوره هــم ســنت اســت‪،‬‬ ‫سور ‌‬
‫های را‬ ‫یباشد این است کسی که سور ‌‬ ‫آنچه که افضل وخوب م ‌‬
‫یکند آن را تا آخر قطع نکنــد بلکــه‬ ‫در نماز یا غیر نماز شروع م ‌‬
‫تــا آخــر آن را بخوانــد‪ ،‬ایــن عــادت و روش ســلف صــالح بــوده‬
‫‪2‬‬
‫است‪.‬‬
‫در حدیث آمده است که پیامبر‪ ‬ســورة اعــراف را در نمــاز‬
‫مغرب خوانده است‪ ،3‬ولی آن را در دو رکعت خوانده است‪.‬‬
‫یگویــد‪:‬‬ ‫در صــحیحین از جــابر‪ ‬روایــت شــده اســت کــه م ‌‬
‫مردی که شغلش آب کشیدن با شتر بــود بــه مســجد آمــد – در‬
‫حالیکه شب شروع شده بود –‪ ،‬آب کشیدن را تــرک کــرد و بــه‬
‫معاذ اقتدا نمود‪ ،‬معاذ هم شروع کرد ســورة بقــره یــا نســاء را‬
‫خواند‪ ،‬مرد نماز خود را خواند و معاذ را جــا گذاشــت‪ ،‬آن مــرد‬
‫خبردار شــد کــه معــاذ در مــورد او چیزهــایی گفتــه اســت‪ ،‬نــزد‬

‫‪ -‬هیثمی در مجمع الزوائد‪ (20-7/19) ،‬آن را آورده است‪ .‬و رواه‬ ‫‪1‬‬

‫الطبرانی فی الصغیر و فیه یوسف بن عطیه الصفار و هو ضعیف‬


‫است‪ .‬حافظ ابن حجر در تقریب التهذیب ‪ 381 /2‬گفته‪ :‬او متروک‬
‫یکنم این حدیث موضوع است‪.‬‬ ‫یگوید‪ :‬گمان م ‌‬‫است‪ .‬ذهبی م ‌‬
‫‪ -‬به کتاب الباعث لبی شامه‪ ،‬ص )‪ (83-82‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(2/246) ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪3‬‬

‫‪ (764‬و رواه ابوداود‪ ،‬حدیث )‪ ،(812‬و سنن نسائی ‪ ،170 /2‬باب‬


‫القراءة فی المغرب‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪396‬‬

‫پیامبر‪ ‬رفت و از او شکایت کرد‪ ،‬پیامبر‪ ‬فرمود‪» :‬یا معــا ُ‬


‫ذ‪،‬‬
‫ن أنت – أو أفاتن أنــت – ثلث مــرات‪ ،‬فلــول صــلیت بســبح‬ ‫أفتا ٌ‬
‫اسم ربک العلـی والشـمس وضـحها‪ ،‬واللیـل إذا یغشــی‪ ،‬فـانه‬
‫‪1‬‬
‫یصلی وراءک الکبیر والضعیف وذوالحاجة«‪.‬‬
‫یشــوی؟‬ ‫ای معاذ آیا تو باعث متنفر کــردن مــردم از دیــن م ‌‬
‫ههایی مثــل ســبح‬ ‫سه مرتبه آن را تکرار کرد‪ ،‬چرا در نماز سور ‌‬
‫اسم ربــک العلــی‪ ،‬و الشــمس وضــحها‪ ،‬و اللیــل اذا یغشــی را‬
‫نخواندی‪ ،‬چــون پشــت ســر تــو افــراد پیــر‪ ،‬ضــعیف و نــاتوان و‬
‫هاند‪.‬‬‫افرادی که کار دارند ایستاد ‌‬
‫خواندن سورة انعــام در نمــاز تراویــح در یــک رکعــت بــدعت‬
‫است‪ ،‬نه از جهت خواندن تمام آن‪ ،‬بلکه از چند جهت دیگر‪:‬‬
‫ههای دیگــر‪،‬‬ ‫الف‪ -‬از اختصاص سورة انعــام بــه آن‪ ،‬نــه ســور ‌‬
‫یشــود کــه ایــن کــار ســنت اســت و خوانــدن‬ ‫این طــور فهــم م ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬در حــالی کــه ایــن تفکــر‬ ‫ههای دیگــر ســنت نم ‌‬ ‫ســور ‌‬
‫نادرستی است‪.‬‬
‫ب‪ -‬اختصاص این قرائت به نماز تراویح فقط‪ ،‬نه به نمازهای‬
‫تهـای‬ ‫دیگر‪ ،‬و در نماز تراویـح هـم بـه رکعـت آخـر نـه بـه رکع ‌‬
‫دیگر‪.‬‬
‫یشود‪ ،‬به خصــوص بــرای‬ ‫ن خیلی طولنی م ‌‬ ‫ج‪ -‬برای مأمومی ‌‬
‫یدانند این عادت آنها است و آمــادگی ندارنــد‪ ،‬در‬ ‫کسانی که نم ‌‬
‫یشــوند‪ ،‬دچــار اضــطراب و‬ ‫یکننــد و گرفتــار م ‌‬ ‫آن رکعت گیر م ‌‬
‫یگردند و از عبادت خسته و متنفر خواهند شد‪.‬‬ ‫ناراحتی م ‌‬
‫د‪ -‬مخالف سنت اســت‪ ،‬چــون بایــد قــرائت در رکعــت ســوم‬
‫کمــتر از رکعــت اول باشــد‪ ،‬در صــحیحین ثــابت شــده و آمــده‬
‫است‪» :‬أن النبی‪ ‬کان یقرأ فی الرکعتین الولییــن مــن صــلة‬
‫الظهر بفاتحة الکتاب وسورتین یطول فی الولی‪ ،‬ویقصــر فــی‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(2/200) ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪1‬‬

‫‪ (705‬و مسلم‪ ،‬کتاب الصلة‪ ،‬حدیث )‪.(465‬‬


‫‪397‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫الثانیة‪ ،‬ویسمع الیة أحیانا ً ‪ ...‬وکان یطــول فــی الرکعــة الولــی‬


‫‪1‬‬
‫من صلة الصبح ویقصر فی الثانیة«‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬در رکعت اول نماز ظهر ســورة فــاتحه و دو ســوره‌‬
‫یخواند‪،‬‬‫یخواند‪ ،‬رکعت اول طولنی و رکعت دوم را کوتاه م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یشد ‪ ...‬در نماز صبح رکعت‬ ‫هها هم شنیده م ‌‬ ‫و بعضی اوقات آی ‌‬
‫یکرد‪.‬‬‫یداد و رکعت دوم را کوتاه م ‌‬ ‫اول را طول م ‌‬
‫یشود‪،‬‬‫در این بدعت درست برعکس سنت پیامبر‪ ‬عمل م ‌‬
‫یخواند‪ ،‬و‬ ‫در رکعت اول نزدیک دو آیه از آخر سورة مائده را م ‌‬
‫یخوانــد‪ ،‬یــا در نــوزده‬‫در رکعــت دوم تمــام ســورة انعــام را م ‌‬
‫یخوانــد‪ ،‬و در‬ ‫رکعــت تقریب ـا ً نصــف حــزب ســورة مــائده را م ‌‬
‫یخواند‪ ،‬کــه ایــن کــار‬‫رکعت بیستم نزدیک یک حزب و نیم را م ‌‬
‫‪2‬‬
‫یباشد‪.‬‬
‫بدعت و مخالف شریعت م ‌‬
‫هاللــه – در مــورد آنچــه کــه‬‫از شیخ السلم ابن تیمیــه – رحم ‌‬
‫مهای این زمان از خواندن سورة انعــام در مــاه رمضــان در‬ ‫اما ‌‬
‫یدهند سؤال شــد آیــا بــدعت‬ ‫یک رکعت در شب جمعه انجام م ‌‬
‫است یا خیر؟‬
‫جــواب داد‪ :‬بلــه بــدعت اســت‪ ،‬از پیــامبر‪ ‬و از هیــچ یــک از‬
‫صحابه و تابعین و ائمه نقل نشــده اســت‪ ،‬و کســانی کــه آن را‬
‫یدهند به خاطر این است که از مجاهــد و غیــر او نقــل‬ ‫انجام م ‌‬
‫شده است که سورة انعام یک دفعه به طور کامل نازل شده و‬
‫هاند‪ ،‬سپس آن را یک دفعه‬ ‫هفتاد هزار ملئکه آن را همراه کرد ‌‬
‫بدون قطع آن بخوانید چون یک دفعه نازل شده است‪ ،‬که ایــن‬
‫یباشد‪ ،‬خواندن آن یک دفعــه از چنــد جهــت‬ ‫استدللی ضعیف م ‌‬
‫یباشد‪ ،‬از جمله‪:‬‬‫مکروه م ‌‬
‫یدهــد رکعــت دوم راخیلــی‬ ‫کســی کــه ایــن کــار را انجــام م ‌‬
‫یخواند در حالی که سنت این اســت‬ ‫یتر از رکعت اول م ‌‬ ‫طولن ‌‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(2/243) ،‬کتاب‬ ‫‪1‬‬

‫الذان‪ ،‬حدیث شماره )‪ (759‬و مسلم‪ ،‬کتاب الصلة‪ ،‬حدیث شماره‪) :‬‬
‫‪.(451‬‬
‫‪ -‬به کتاب الباعث‪ ،‬ص )‪ (83‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪398‬‬

‫یتر از دومــی باشــد‪ ،‬همــانطور کــه بطــور‬ ‫که رکعت اول طولن ‌‬
‫صحیح از پیامبر‪ ‬نقل شده است‪.‬‬
‫و همچنین در آن طولنی کردن آخــر قیــام اللیــل از اول آن‬
‫است که بر خلف سنت است‪ ،‬چون پیامبر‪ ‬اوائل قیام اللیــل‬
‫‪1‬‬
‫یدادند‪ ،‬والله اعلم‪.‬‬
‫یتر انجام م ‌‬
‫را از اواخر آن طولن ‌‬

‫‪ -2‬بدعت بودن نماز تراویح بعد از نماز مغرب‬


‫یباشد‪ ،‬چون آنها نمــاز تراویــح را‬ ‫یها م ‌‬‫این بدعت کار رافض ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪2‬‬
‫یکنند این نماز بدعت است و عمر‬ ‫یدانند‪ ،‬و گمان م ‌‬‫مکروه م ‌‬
‫آن را بوجود آورده است‪ ،‬و معلوم است که موقف و نظر آنهــا‬
‫یکنند کــه ایشــان‬ ‫در مورد عمر فاروق‪ ‬چیست‪ ،‬پس گمان م ‌‬
‫آنماز تراویح را بــه وجــود آورده اســت‪ .‬پــس اگــر آن را بعــد از‬
‫‪3‬‬
‫یشود‪.‬‬‫نماز مغرب انجام دهند دیگر نماز تراویح نم ‌‬
‫هالله – در مــورد کســی کــه‬ ‫از شیخ السلم ابن تیمیه – رحم ‌‬
‫یخواند سؤال شــد آیــا ایــن‬ ‫نماز تراویح را بعد از نماز مغرب م ‌‬
‫یکننــد کــه امــام شــافعی –‬ ‫کار سنت است یا بدعت؟ و بیان م ‌‬
‫هالله – بعد از نمـاز مغـرب آن را خوانـده اسـت‪ ،‬و بعـد از‬ ‫رحم ‌‬
‫نماز عشاء آن را به اتمام رسانده است؟‬
‫هاللــــه – جــــواب داد‪ :‬الحمــــدلله‬ ‫شــــیخ الســــلم – رحم ‌‬
‫بالعالمین‪ ،‬نماز تراویح سنت است بعد از نماز عشاء خوانده‬ ‫ر ‌‬
‫شود‪ ،‬همانطور کــه تمــام ســلف صــالح و ائمــه بــر ایــن نظریــه‬
‫هاللــه –‬‫اتفاق دارند‪ ،‬و این نقل مذکور از امــام شــافعی – رحم ‌‬
‫باطل است‪ .‬تمام ائمه در زمان پیامبر‪ ‬و خلفای راشــدین آن‬
‫هاند‪ ،‬ائمــه اربعــه هــم همــان کــار را‬ ‫را بعد از نماز عشاء خواند ‌‬
‫هاند‪ ،‬از هیــچ کــدام از آنهــا روایــت نشــده کــه بعــد از نمــاز‬
‫کرد ‌‬
‫مغرب آن را خوانده باشند‪ ،‬به همیــن دلیــل اســت بــه آن قیــام‬
‫یفرمایــد‪:‬‬ ‫یشــود‪ ،‬همچنــان کــه پیــامبر‪ ‬م ‌‬ ‫ماه رمضان گفته م ‌‬

‫‪ -‬به مجموعه الفتاوی )‪ (121 /23‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به کتاب مختصر التحفة الثنی عشریة‪ ،‬لللوسی‪ ،‬ص )‪(255‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -‬به کتاب الفتاوی شیخ السلم ابن تیمیه‪ (23/120) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪3‬‬
‫‪399‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫»إن الله فرض علیکم صیام رمضان‪ ،‬وسننت لکم قیامه‪ ،‬فمــن‬
‫‪1‬‬
‫صامه وقامه غفرله ما تقدم من ذنبه«‪.‬‬
‫خداوند روزة ماه رمضان را برشما واجب کرده است‪ ،‬و من‬
‫هام‪،‬‬ ‫بهای آن را برای شما سنت قرار داد ‌‬ ‫قیام و عبادت در ش ‌‬
‫هر کس روزة آن را بگیرد و در شب به عبادت بپردازد‪ ،‬خداوند‬
‫یبخشد‪.‬‬‫گناهان گذشتة او را م ‌‬
‫عبادت و قیام در شب در ماه رمضان و غیر آن معمــول ً بعــد‬
‫یگیرد‪ ،‬که در ســنت هــم بــه صــراحت بیــان‬ ‫از عشاء صورت م ‌‬
‫شــده اســت‪» :‬أنــه لمــا صــلی بهــم قیــام رمضــان صــلی بعــد‬
‫‪2‬‬
‫العشاء«‪.‬‬
‫یخوانــد‬ ‫پیامبر‪ ‬هر گاه با صحابه در رمضــان قیــام اللیــل م ‌‬
‫یداد‪.‬‬‫بعد از نماز عشاء آن را انجام م ‌‬
‫قیام اللیل پیامبر‪ ‬نمازهای وتر ایشان بود‪ ،‬در ماه رمضــان‬
‫و غیررمضــان در شــب یــازده رکعــت نمــاز‪ ،‬یــا ســیزده رکعــت‬
‫یخواند‪ .‬و آن گــاه کــه طــولنی‬ ‫یخواند‪ ،‬اما آنها را طولنی م ‌‬ ‫م ‌‬
‫کردن نماز برای مردم سخت شــد و احســاس خســتگی کردنــد‬
‫یخوانــد‬ ‫یبن کعب در زمان عمربن خطاب‪ ‬بیست رکعت م ‌‬ ‫أب ‌‬
‫یخواند‪ ،‬زیاد نمــودن‬ ‫یکرد‪ ،‬آن را کوتاه م ‌‬ ‫و بعد از آن وتر ادا م ‌‬
‫تها به جــای طــولنی کــردن قیــام بــود‪ ،‬و بعضــی از‬ ‫تعداد رکع ‌‬
‫هتر‬‫یخواندنــد‪ ،‬ولــی قیــام آنهــا کوتــا ‌‬
‫سلف صالح چهل رکعت م ‌‬
‫یخواندنــد‪ ،‬و بعضــی دیگــر‬ ‫بود‪ ،‬و بعد از آن ســه رکعــت وتــر م ‌‬
‫یخواندنــد‪ ،‬و‬ ‫یخواندند و بعد از آن وتر م ‌‬ ‫سی و شش رکعت م ‌‬
‫یگرفــت و‬ ‫مها و نمازهــا بعــد از نمــاز عشــاء صــورت م ‌‬ ‫این قیا ‌‬
‫معروف بود‪ .‬هــر کســی قبــل از نمــاز عشــاء آن را بخوانــد راه‬

‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (1/191) ،‬رواه النسائی فی سننه‪،(4/158) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫باب ثواب من قام رمضان وصامه وقامه إیمانا واحتسابا‪ ،‬و رواه ابن‬
‫ماجه فی سننه‪ ،(1/421) ،‬حدیث )‪ ،(1328‬و صحیح ابن خزیمه‪،‬‬
‫حدیث شماره‪.2201 :‬‬
‫هام‪ ،‬اما عموم احادیث بر‬ ‫بهای حدیث‪ ،‬این حدیث را نیافت ‌‬
‫‪ -‬در کتا ‌‬ ‫‪2‬‬

‫انجام نماز تراویح بعد از عشاء دللت دارند چنان که در حدیث ابوذر‬
‫که در همین کتاب آمده است گذشت‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪400‬‬

‫مبتــدعین و مخــالفین ســنت پیــامبر‪ ‬را در پیــش گرفتــه و‬


‫‪1‬‬
‫یگیرد‪ ،‬والله اعلم‪.‬‬
‫م ‌‬

‫‪ -3‬بدعت بودن نماز قدر‬


‫یها و خصوصیات این نماز‪:‬‬
‫ویژگ ‌‬
‫یخوانند‪ ،‬ســپس‬ ‫بعد از نماز تراویح دو رکعت را با جماعت م ‌‬
‫یخوانند‪ ،‬این نماز در شبی‬ ‫در آخر شب تمام یکصد رکعت را م ‌‬
‫یگیرد که یقین قاطع و جازم دارنــد ایــن شــب‪ ،‬شــب‬ ‫صورت م ‌‬
‫یگویند‪.‬‬
‫قدر است‪ ،‬به همین دلیل به آن نماز قدر م ‌‬
‫هالله – در مــورد حکــم ایــن‬ ‫از شیخ السلم ابن تیمیه – رحم ‌‬
‫نماز سؤال شد؟ و این که چـه کسـی کـارش صــحیح اســت آن‬
‫یکنــد؟‬‫یدهد یا کسی که آن را تــرک م ‌‬ ‫کسی که آن را انجام م ‌‬
‫آیا مستحب است یا مکروه؟ آیا لزم است انجام شود و بــه آن‬
‫امــر نمــود یــا اینکــه تــرک شــود و از آن نهــی گــردد؟ ایشــان –‬
‫هالله – جواب دادند‪:‬‬ ‫رحم ‌‬
‫صحیح آن است که ترک شود و از آن ممــانعت بوجــود آیــد‪،‬‬
‫این نمــاز مســتحب نیســت و هیــچ یــک از ائمــة مســلمین آن را‬
‫هاند‪ ،‬بلکــه بــه اتفــاق ائمــه بــدعتی مکــروه‬ ‫مســتحب ندانســت ‌‬
‫یباشد‪ ،‬و نه پیامبر‪ ‬و نه هیچ یک از صــحابه و تــابعین آن را‬ ‫م ‌‬
‫هانــد‪ ،‬و هیــچ یــک از ائمــه مســلمین آن را مســتحب‬ ‫انجــام نداد ‌‬
‫‪2‬‬
‫هاند‪ ،‬پس شایسته است ترک شود و از آن نهی گردد‪.‬‬ ‫ندانست ‌‬
‫ه در قللرآن در یللک رکعللت‬ ‫‪ -4‬خواندن تمام آیات سللجد ‌‬
‫یباشد‪:‬‬ ‫هنگام ختم قرآن در ماه رمضان بدعت م ‌‬
‫ههایی کــه در آنهــا ســجده‬ ‫یگوید‪ :‬بعضی از آنها آی ‌‬ ‫ابوشامه م ‌‬
‫یکنند کـه ایـن کـار بـدعت اســت‪ ،‬آنهـا را در‬ ‫وجود دارد جمع م ‌‬
‫یخواننــد‪ ،‬و در تمــام آنهــا‬
‫شــب ختــم قــرآن و نمــاز تراویــح م ‌‬
‫‪3‬‬
‫یکنند‪.‬‬
‫مأمومین را به تسبیح وادار م ‌‬

‫‪ -‬به مجموع الفتاوی‪ ،‬ص )‪ (121-23/119‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به مجموع الفتاوی‪ (122-23) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -‬به کتاب الباعث‪ ،‬ص )‪ (83‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪3‬‬


‫‪401‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یگوید‪ :‬لزم و ضروری است که امــام جمــاعت از‬ ‫ابن الحاج م ‌‬


‫هانـد خــودداری کنـد‪،‬‬ ‫تهایی که هنگام ختم قــرآن بوجــود آمد ‌‬ ‫بدع ‌‬
‫ههای تلوت پشت سر هم در یک یا چند‬ ‫مانند اقدام به تمام سجد ‌‬
‫رکعت‪ ،‬نه اینکه خود آن را انجام ندهد بلکه دیگــران را نیــز از آن‬
‫نهی و منع نماید‪ .‬چون این بدعتی است که بعــد از ســلف صــالح‬
‫پیدا شده است‪.‬‬
‫هها تهلیل را پشت ســر هــم انجــام‬ ‫بعضی دیگر به جای سجد ‌‬
‫لهــو وجــود داشــته‬ ‫ها ‌‬‫هالالله یا لال ‌‬‫لال ‌‬‫های در آن ‌‬ ‫یدهند‪ ،‬هر آی ‌‬‫م ‌‬
‫یخوانــد کــه ایــن هــم از جملــة‬ ‫باشد تا آخر ختم قــرآن آن را م ‌‬
‫‪1‬‬
‫یرود‪.‬‬
‫تها بشمار م ‌‬ ‫بدع ‌‬
‫تها و منکرات اقــدام بــه‬ ‫یگوید‪ :‬از جملة بدع ‌‬ ‫ابن النحاس م ‌‬
‫ه در قرآن پشت سر هم در یک یا چند رکعــت‬ ‫تلوت آیات سجد ‌‬
‫یباشد‪ ،‬یا آیاتی که در آنها تهلیل‬ ‫هنگام ختم قرآن در رمضان م ‌‬
‫وجود دارد از اول قرآن تا آخر آن‪ ،‬اینهــا همــه بــدعت هســتند و‬
‫هاند‪ ،‬لزم و ضروری اســت کــه آنهــا را تغییــر‬ ‫آن را بوجود آورد ‌‬
‫یفرماید‪» :‬مــن أحــدث‬ ‫داد و باطل اعلم کرد‪ ،‬چون پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫‪2‬‬
‫فی أمرنا هذا مالیس منه فهو رد«‪.‬‬
‫هر کس در دین ما چیزی اضافه کند که از آن نباشــد مــردود‬
‫است‪.‬‬

‫‪ -5‬خواندن پشت سر هم آیاتی که دعا هسللتند بللدعت‬


‫است‬
‫تهایی که در ماه رمضــان پیــدا شــده اســت خوانــدن‬ ‫از بدع ‌‬
‫یباشــند‪ ،‬کــه در آخریــن‬
‫ههایی اســت کــه مشــتمل بــر دعــا م ‌‬ ‫آی ‌‬
‫رکعــت نمــاز تراویــح بعــد از قــرائت ســورة نــاس آن را انجــام‬
‫یشـــود رکعـــت دوم از رکعـــت اول‬ ‫یدهنـــد‪ ،‬کـــه بـــاعث م ‌‬
‫م ‌‬
‫ی کردن آن با خواندن سورة انعام‪.‬‬ ‫یتر باشد مانند طولن ‌‬ ‫طولن ‌‬
‫‪ -‬به کتاب المدخل‪ (2/298) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬صحیح بخاری با فتح الباری‪ ،(5/301) ،‬کتاب الصلح‪ ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪2‬‬

‫‪ (2697‬و مسلم‪ ،‬کتاب القضیة‪ ،‬حدیث شماره )‪ .(1718‬به کتاب تنبیه‬


‫الغافلین‪ ،‬ص )‪ (331‬مراجعه شود‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪402‬‬

‫یکننــد و آنهــا را بــه‬


‫و کســانی نیــز هســتند آیــاتی را جمــع م ‌‬
‫یدهنــد آنهــا را آیــات الحــرس‬ ‫قــرائت و خوانــدن اختصــاص م ‌‬
‫ینامند که این کار هیــچ اصــل و اساســی نــدارد‪ ،‬همــة مــردم‬ ‫م ‌‬
‫بداننــد کــه ایــن کارهــا بــدعت هســتند و در شــریعت صــحیح‬
‫یشــود ایــن کارهــا از شــریعت‬ ‫جایگاهی ندارنــد‪ ،‬بلکــه گمــان م ‌‬
‫‪1‬‬
‫هستند و در واقع ربطی به دین و شریعت ندارند‪.‬‬

‫‪ -6‬اذکاری کلله بعللد از هللر چهللار رکعللت نمللاز تراویللح‬


‫یگیرند بدعت هستند‬ ‫صورت م ‌‬
‫تهای دیگری که در این ماه مبارک پیدا شــده اســت‪:‬‬ ‫از بدع ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬و بلنــد‬ ‫ذکر کردن بعد از هر چهار رکعت نماز تراویح م ‌‬
‫کردن صدا از طــرف نمــازگزاران و انجــام دادن ایــن اذکــار بــه‬
‫هجمعی‪ ،‬کــه همــة ایـن کارهـا بــدعت‬ ‫صــورت هــم صــدا و دســت ‌‬
‫یباشند‪.‬‬‫م ‌‬
‫یگویــد الصــلة‬ ‫و همچنین بعد از تمــام شــدن ذکــر‪ ،‬مــؤذن م ‌‬
‫یرحمکم الله که این هم بدعت اســت‪ ،‬در هیــچ جــایی نیامــده و‬
‫روایت نشده است که پیامبر‪ ‬آن را انجام داده باشد و یــا آن‬
‫را تأیید کرده باشد‪ .‬به همین صورت صــحابه ‌و تــابعین و ســلف‬
‫هاند‪ ،‬پــس ایجــاد و اضــافه کــردن‬ ‫صالح هم چنین کاری را نکرد ‌‬
‫لترین‬ ‫بترین و کــام ‌‬ ‫چیزی به دیــن ممنــوع و حــرام اســت‪ ،‬خــو ‌‬
‫هــدایت‪ ،‬هــدایت حضــرت محمــد‪ ‬و بعــد از ایشــان خلفــای‬
‫یباشد‪ .‬که هیــچ کــدام‪،‬‬ ‫راشدین ‪ -‬رضوان الله تعالی علیهم – م ‌‬
‫هاند‪ ،‬پس ما هم به کارهــایی‬ ‫هیچ یک از این کارها را انجام نداد ‌‬
‫هاند بسنده کنیم‪ ،‬آنچه خیر و صلح اســت ایـن‬ ‫که آنها انجام داد ‌‬
‫است که از آنهــا پیــروی کنیــم و هــر چــه شــر و بــدی اســت در‬
‫‪2‬‬
‫یباشد‪.‬‬
‫بدعت م ‌‬

‫یشامه‪ ،‬ص )‪ (84‬مراجعه شود‪.‬‬‫‪ -‬به کتاب الباعث‪ ،‬تألیف اب ‌‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به کتاب المدخل‪ ،‬تألیف ابن الحاج‪ (294-2/293) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫‪403‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫تهای شب ختم قرآن‬ ‫‪ -7‬بعضی از بدع ‌‬


‫تهایی که در این مــاه بــزرگ پیــدا شــده اســت‪ ،‬دعــا‬ ‫از بدع ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬ایــن دعاهــا بــه‬
‫کردن با صدای بلند بعد از ختم قرآن م ‌‬
‫یگیــرد‪ ،‬یـا اینکــه هــر کــس بــه‬
‫هجمعی صــورت م ‌‬ ‫صــورت دســت ‌‬
‫یکند‪ ،‬که با این کار بــه مخــالفت‬ ‫تنهایی اما با صدای بلند دعا م ‌‬
‫یپردازند‪:‬‬‫با این آیه م ‌‬
‫‪                         ‬‬
‫)اعراف‪(55 :‬‬ ‫‪       ‬‬
‫»پروردگار خود را با تضرع و آرام و پنهانی فراخوانید«‪.‬‬
‫این ماه مبــارک و بــزرگ جــای خشــوع و خضــوع و تضــرع و‬
‫گریــه و تــوجه و برگشــت بســوی خــدای ســبحان بوســیلة توبــة‬
‫یباشــد؛‬‫نصوح و صادقانه کــه انســان را از گناهــان دور کنــد‪ ،‬م ‌‬
‫های که باعث شود از اشتباه و غفلت و کوتــاهی در عبــادات‬ ‫توب ‌‬
‫دوری کنیــم‪ ،‬پــس لزم اســت انســان تمــام تلش خــود و تمــام‬
‫قدرت و توان خود را به خرج دهد و خــدای خــود را بــا دعاهــای‬
‫صحیح و مأثور که از پیامبر‪ ‬و صحابه و تابعین و سلف صــالح‬
‫هاند فرابخوانــد‪ ،‬و دعاهــایی باشــند کــه کــامل ً از‬‫روایــت شــد ‌‬
‫استمداد غیر خدا و توسل به غیر او خالی باشد‪.‬‬
‫و ســّری بــودن دعــا اخلص بیشــتری دارد‪ ،‬از ریــا و کســب‬
‫گبینی به دور است‪ ،‬هنگامی که صحابه برای‬ ‫شهرت و خودبزر ‌‬
‫دعا کردن صدایشان را بلند کردند پیامبر‪ ‬به آنهــا گفــت‪» :‬یــا‬
‫أیها الناس أربعوا علی أنفسکم‪ .‬فإنکم لتــدعون أصــم ولغائبـًا‪،‬‬
‫‪1‬‬
‫إنه معکم‪ ،‬إنه سمیع قریب‪ ،‬تبارک اسمه‪ ،‬وتعالی جده«‪.‬‬
‫ای مردم آرام باشید و صدایتان را پایین بیاورید‪ ،‬شما کســی‬
‫یکنیــد کــه کــر و غــایب باشــد‪ ،‬او بــا شــما اســت‪،‬‬‫را فریــاد نم ‌‬
‫یباشد‪ ،‬اسمش بلند مرتبه است و والمقام‬ ‫شنونده و نزدیک م ‌‬
‫است‪.‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(6/135) ،‬کتاب الجهاد‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫حدیث شماره‪ (2292) :‬و مسلم‪ ،‬کتاب الذکر والدعاء‪ ،‬حدیث شماره‪:‬‬
‫)‪(2704‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪404‬‬

‫یفرمایــد‪:‬‬ ‫هاللــه – در روایــتی دیگــر م ‌‬ ‫امــام مســلم – رحم ‌‬


‫‪1‬‬
‫»والذی تدعونه أقرب إلی احدکم من عنق راحلة أحدکم«‪.‬‬
‫یخوانید از گردن سواری که بر‬ ‫آن کسی که شما او را فرام ‌‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫کتر م ‌‬ ‫آن سوار هستید به شما نزدی ‌‬
‫هاند‬ ‫تهای کــه در شــب ختــم قــرآن پیــدا شــد ‌‬ ‫از جملــه بــدع ‌‬
‫عبارتند از‪:‬‬
‫نهــا در ایـن شــب در حـالی کـه در نمـاز‬ ‫‪ -1‬جمع شـدن مؤذ ‌‬
‫یگویند‪ ،‬بدون اینکه ضرورتی وجــود‬ ‫هجمعی تکبیر م ‌‬ ‫هستند دست ‌‬
‫داشته باشد و یا کسی نیاز به شنیدن داشته باشد‪ ،‬حتی بعضی‬
‫یخوانند‪ ،‬کــه ایــن نهــایت قبــح و‬ ‫یدهند و نماز نم ‌‬ ‫فقط گوش م ‌‬
‫یدهــد و مخــالف روش ســلف صــالح –‬ ‫بدی این کار را نشان م ‌‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫هالله علیهم – م ‌‬ ‫رحم ‌‬
‫‪ -2‬هر گاه قاری از جایی که در آنجا نماز خوانده خارج شــود‬
‫یآورنــد تــا ســوار شــود‪ ،‬ســپس‬ ‫قــاطر یــا اســبی را بــرای او م ‌‬
‫ینماینــد‪،‬‬ ‫هاش همراهــی م ‌‬ ‫یگیرند و او را تا خـان ‌‬ ‫اطراف او را م ‌‬
‫یخواننــد همــانطور کــه بــا‬ ‫یها تا رسیدن به خــانه قــرآن م ‌‬ ‫بعض ‌‬
‫نهــا‬ ‫یدهنــد‪ ،‬و مؤذ ‌‬ ‫یروند و این کار زشــت را انجــام م ‌‬ ‫جنازه م ‌‬
‫یگویــد‪:‬‬ ‫یزننــد‪ .‬ابــن الحــاج م ‌‬ ‫هم ماننــد تکــبیر عیــدها‪ ،‬تکــبیر م ‌‬
‫یفرماید‪ :‬امــام مالــک‬ ‫هالله – م ‌‬ ‫قاضی ابوالولید بن رشد – رحم ‌‬
‫یداند‪:‬‬ ‫هها به سه دلیل مکروه م ‌‬ ‫قرائت قرآن را در بازارها و را ‌‬
‫ههــا‬ ‫اول‪ :‬به خاطر تعظیم قرآن چون ممکن است در ایــن را ‌‬
‫تها و نجاسات و غیره وجود داشته باشد‪.‬‬ ‫یا بازارها کثاف ‌‬
‫یتواند آنچنان‬ ‫نها بخواند نم ‌‬ ‫دوم‪ :‬هر گاه قرآن را در این مکا ‌‬
‫که شایسته است در معنی آن تفکر و تدبر نماید‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫سوم‪ :‬ترس این وجود دارد که باعث فساد نیت و ریا شود‪.‬‬
‫یرســد‪،‬‬ ‫‪ -3‬رفتن ذاکریــن فقیــر همــراه قـاری تــا بــه خـانه م ‌‬
‫یخواننــد‪ ،‬کــه ایــن بــدترین و‬ ‫بعضی از آنها به جــای ذکــر آواز م ‌‬
‫تترین کارها است‪ ،‬با اینکه همة آن ممنوع و حرام است‪.‬‬ ‫زش ‌‬

‫‪ -‬صحیح مسلم )‪ ،(4/2077‬حدیث شماره‪.(2704) :‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به کتاب المدخل‪ (2/301) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬


‫‪405‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫‪ -4‬زدن طبل‪ ،‬بوق‪ ،‬دف یا تار در جلو قاری هنگام رفتنش به‬
‫منزل‪.‬‬
‫‪ -5‬خیلی اوقات برخی اشخاص تمام موارد مذکور یــا بیشــتر‬
‫یکنند و انواع لهو و لعــب و آنچــه کــه ضــد‬ ‫از آنها را هم جمع م ‌‬
‫یکنند و بــه جــای اعتکــاف‪ ،‬تــرک‬ ‫مطلوب است به آن اضافه م ‌‬
‫شــر‪ ،‬مباهــات‪ ،‬تکــبر و غیــره ‪ ...‬ایــن کارهــای بــدعت را انجــام‬
‫یدهند‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫یها را برای این مناســبت درســت‬ ‫مها و شیرین ‌‬ ‫‪ -6‬انواع طعا ‌‬
‫یکنند‪.‬‬
‫م ‌‬
‫ینماینــد‪،‬‬‫پهــا را روشــن م ‌‬ ‫غهــا و لم ‌‬ ‫‪ -7‬بیش از حد نیاز چرا ‌‬
‫که در آن اضاعة مال و اسراف وجود دارد‪.‬‬
‫های‪ ،‬کــه‬ ‫فهای طلیی یا نقر ‌‬ ‫عها در ظر ‌‬ ‫‪ -8‬روشن کردن شم ‌‬
‫فها بدون ضرورت حرام است‪.‬‬ ‫استفاده کردن از این ظر ‌‬
‫سهــای‬ ‫یشــود بعضـی لبا ‌‬ ‫‪ -9‬مکانی کــه در آن قـرآن ختـم م ‌‬
‫سهای دیگــری را آنجــا آویــزان‬ ‫حریر رنگارنگ و بعضی دیگر لبا ‌‬
‫ینماینــد‪ ،‬کــه در ایــن کــار هــم‬ ‫غهایی را آویــزان م ‌‬ ‫یکنند‪ ،‬چرا ‌‬ ‫م ‌‬
‫گبینی‪ ،‬وجود دارد‪.‬‬ ‫اسراف‪ ،‬تکبر‪ ،‬اضاعة مال‪ ،‬ریا‪ ،‬خودبزر ‌‬
‫غهــای مســجد دیگــری را عــاریت‬ ‫‪ -10‬بعضــی از افــراد چرا ‌‬
‫غهـ‌ا وقــف آن‬ ‫یآورنــد در حــالی کــه ایــن چرا ‌‬ ‫یگیرند و آنجا م ‌‬ ‫م ‌‬
‫مسجد شده است‪ ،‬و بیرون آوردن آن جایز نیست‪ ،‬و اســتفاده‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫از آن در غیر آن مسجد صحیح نم ‌‬
‫یشــود کــه اهــل‬ ‫‪ -11‬این اجتماع باعث جمع شدن کسانی م ‌‬
‫شک و تردید و فسق هســتند‪ ،‬و حــتی بعضــی از آنهــا صــلحیت‬
‫شرکت در آن مجلس را ندارند‪ ،‬چــون بعضــی اوقــات زنــان بــا‬
‫یشــوند‪ ،‬شــکی‬ ‫یشــوند و در یــک جــا جمــع م ‌‬ ‫مــردان قــاطی م ‌‬
‫نیست در این اختلط ضرر و زیان بزرگی وجود خواهد داشت‪.‬‬
‫یشود‪ ،‬صــداهای‬ ‫‪ -12‬سر و صداهای زیادی در مسجد پیدا م ‌‬
‫یشــود‪ ،‬در حــالی کــه امــام‬ ‫بلنــد و انــواع قیــل و قــال گفتــه م ‌‬
‫یزنند و مســائلی را‬ ‫مشغول نماز خواندن است‪ ،‬مردم حرف م ‌‬
‫یکنند که در شأن مسجد نیست‪.‬‬ ‫بحث م ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪406‬‬

‫‪ -13‬بعضی از علما معتقد هســتند کــه در ایــن اجتمــاع زاری‬


‫شعائر دینی و اسلمی آشکار می شود‪ .‬و پوشیده نیســت ایــن‬
‫یشــود و لشــکر اهــل‬ ‫کار باعث ضــررهای فــراوان و بزرگــی م ‌‬
‫یکنــد‪ ،‬و حضــور ایـن علمــا اگــر قــدوه و الگــو‬ ‫بدعت را زیــاد م ‌‬
‫یکننــد‬‫باشند حجت و دلیلی برای مردم خواهد شد‪ ،‬و وانمود م ‌‬
‫یگوینــد‪ :‬اگــر‬ ‫یباشد‪ ،‬پس م ‌‬ ‫که این کار جایز است و مکروه نم ‌‬
‫یکــرد و بــه آن راضــی‬ ‫بدعت بود فلن عــالم در آن شــرکت نم ‌‬
‫یشد‪ ،‬پس انــالله و إنــا إلیــه راجعــون‪ .‬و گنــاه آن بــه گــردن‬ ‫نم ‌‬
‫کســی اســت کــه آن را انجــام داده‪ ،‬بــه آن دســتور داده‪ ،‬آن را‬
‫تأیید کــرده اســت‪ ،‬بــه آن راضــی بــوده‪ ،‬بــرای انجــام آن کمــک‬
‫نموده‪ ،‬و یا قدرت و نیرو داشــته اســت آن را تغییــر دهــد آن را‬
‫تغییر نداده است‪.‬‬
‫فهــای آب بــه میــان‬ ‫چهــا و ظر ‌‬ ‫نهــا و پار ‌‬ ‫‪ -14‬آوردن لیوا ‌‬
‫مسجد هنگام ختم قرآن‪ ،‬هر گاه قاری قرآن‪ ،‬ختم را بــه اتمــام‬
‫ینوشـــند‪ ،‬و آن را بـــرای تـــبرک بـــرای‬ ‫رســـاند از آن آب م ‌‬
‫یبرنــد‪،‬‬‫ههایشان و هر کسی که دوست داشــته باشــند م ‌‬ ‫خانواد ‌‬
‫کــه ایــن کــار هــم بــدعت اســت و هیــچ یــک از ســلف صــالح –‬
‫هانــد و از آنهــا نقــل نشــده‬ ‫ةالله علیهم – آن را انجــام نداد ‌‬ ‫رحم ‌‬
‫است‪.‬‬
‫یگوینــد‪:‬‬ ‫یدهنــد‪ ،‬مثل ً م ‌‬ ‫مها به یکــدیگر وعــده م ‌‬ ‫‪ -15‬برای خت ‌‬
‫یکند و دیگـری در فلن‬ ‫فلن کس در فلن شب قرآن را ختم م ‌‬
‫یدهنــد و‬ ‫شب‪ ،‬به این صورت بعضی بــه بعضــی دیگــر وعــده م ‌‬
‫ینمایند‪ ،‬و این کار میان آنها بــه نــوبت صــورت‬ ‫آنها را دعوت م ‌‬
‫یگیــرد‪ ،‬بــه طــوری کــه بــه صــورت دعــوت و ولیمــه صــورت‬ ‫م ‌‬
‫یشود‪ ،‬پیوسته از نیمة‬ ‫یگیرد و مانند شعار و عبادتی ظاهر م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یدهنــد‪ ،‬کــه ایــن‬ ‫ماه رمضان تا آخر این ماه این کار را انجام م ‌‬
‫کار بدعت است و بوجود آمده و به دین اضافه شده اســت کــه‬
‫ةالله علیهــم – آن را انجــام‬ ‫هیــچ کــدام از ســلف صــالح – رحم ـ ‌‬
‫‪1‬‬
‫هاند‪.‬‬
‫نداده و روایت نکرد ‌‬

‫‪ -‬به المدخل‪ ،‬تألیف ابن الحاج‪ (305-2/299) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫‪407‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫تهایی بــود کــه در شــب‬ ‫این موارد بعضی از منکرات و بدع ‌‬


‫هاند‪ ،‬و چــون ایــن اعمــال مخــالف ســنت‬ ‫ختم قرآن بوجود آورد ‌‬
‫یباشــد شــیطان و‬ ‫پیامبر‪ ‬و خلفای راشدین و ســلف صــالح م ‌‬
‫پیــروان او آن را در درون آنهــا زیبــا جلــوه داده اســت و بــاعث‬
‫شده است که بر انجــام آنهــا اصــرار داشــته باشــند‪ ،‬و آن را از‬
‫عبادات و شعایر دینی به حساب ‌آورند‪ ،‬و اگــر بــر فــرض مثــال‬
‫تگزاران ادعــا‬‫تها شرعا ً مطلوب و صحیح بودند بــدع ‌‬ ‫این بدع ‌‬
‫یکردند انجام این کارها زحمــت و ســخت اســت! و از انجــام‬ ‫م ‌‬
‫یکردنــد‪ ،‬و‬‫یشــدند‪ ،‬و در آن سســتی م ‌‬ ‫آن عــاجز و نــاتوان م ‌‬
‫خداوند عظیم در کتاب خود راست گفته است‪:‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪   ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪    ‬‬ ‫‪‬‬
‫)فاطر‪(8 :‬‬ ‫‪  ‬‬
‫نصــفتان( در‬ ‫لهای بدش )توسط شیطان و شیطا ‌‬ ‫»آیا کسی که عم ‌‬
‫یبینــد‬
‫نظرش زینت و آراسته شده اســت‪ ،‬و آن را زیبــا و آراســته م ‌‬
‫یبینــد و از‬
‫)همانند کسی اســت کــه واقــع را آن چنــان کــه هســت م ‌‬
‫یکند؟( خداوند هر کــس را بخواهــد گمــراه‬ ‫قوانین آسمانی پیروی م ‌‬
‫ینماید‪ .‬پس خود را با غــم‬ ‫یسازد‪ ،‬و هر کس را بخواهد راهیاب م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکنند«‪.‬‬
‫و غصة آنها هلک مکن‪ .‬خدا آگاه از کارهایی است که م ‌‬

‫‪ -8‬بدعت بیدار کردن مردم برای سحری‪:‬‬


‫تهایی است که در زمان پیــامبر‪‬‬ ‫بیدار کردن مردم از بدع ‌‬
‫وجود نداشته و به آن دستور نداده است‪ ،‬و صــحابه‌ و تــابعین و‬
‫هانـــــــد‪،‬‬
‫ســـــــلف صـــــــالح هـــــــم آن را انجـــــــام نداد ‌‬
‫و چون بدعت است مردم هم هر کدام به صــورتی و نــوعی آن‬
‫یدهند‪ ،‬اگر واقعا ً مشروع و صــحیح بــود هــر یــک بــه‬ ‫را انجام م ‌‬
‫یشد‪.‬‬ ‫یداد بلکه به یک صورت انجام م ‌‬ ‫صورتی آن را انجام نم ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ 408

‫ بیــدار‬:‫یگویند‬ ‌ ‫مثل ً در کشور مصر مؤذ‬


‌ ‫نها در مسجد جامع م‬
‫ه‬
‌ ‫ و ایــن آی‬،‫ بخورید و بیاشامید و چیزهایی به این صورت‬،‫شوید‬
:‫یخوانند‬
‌ ‫را م‬
  
  
    
   
(183 :‫ )بقره‬  
‫ سپس بــه گمــان خــود‬،‫یکنند‬
‌ ‫این آیه را چندین دفعه تکرار م‬
:‫یخوانند‬
‌ ‫یخورند و این آیه را م‬
‌ ‫آب م‬
    
    
   
  
    
 
  
  
 
   
  
  
    
    
    
  
   
 
  
  
   
    
   
409 ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

  


 
  
  
  
  
  
  
  
   
   
   
  
  
 
   
  
  
  
  
   
  
    
  
   
  
-5 :‫ )انسان‬  
(23
‫ دور‬،‫قرآن کریم باید از جاهایی که در آن بــدعت وجــود دارد‬
،‫یخوانند‬ ‌ ‫ههایی م‬ ‌ ‫ سپس در این میان قصید‬،‫باشد و حفظ شود‬
،‫یزننــد‬
‌ ‫یکننــد و آن را م‬
‌ ‫و همچنین با طبل هم مردم را بیدار م‬
1
.‫یباشند‬
‌ ‫این عادت و روش آنها است که همه بدعت م‬

.‫( مراجعه شود‬2/255) ،‫ تألیف ابن الحاج‬،‫ به المدخل‬- 1


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪410‬‬

‫‪2‬‬
‫اما مردم اسکندریه‪ ،1‬اهل یمــن‪ ،‬و بعضــی از مــردم مغــرب‬
‫یکننــد و فریــاد‬ ‫مــردم را بــا زدن بــه د َرِ خــانه ی آنهــا بیــدار م ‌‬
‫تهای‬ ‫یزنند بیدار شوید بخورید‪ ،‬این هم نوعی بدعت از بــدع ‌‬ ‫م ‌‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫گذشته م ‌‬
‫‪3‬‬
‫اما اهل شام مردم را با زدن تار‪ ،‬آواز‪ ،‬رقص و لهو و لعــب‬
‫یکنند‪ ،‬که این کار بسیار زشت است‪ ،‬در حالی که مــاه‬ ‫بیدار م ‌‬
‫رمضانی است که خدا و رســول‪ ‬او آن را بــرای نمــاز‪ ،‬روزه‪،‬‬
‫تلوت قرآن و عبادت قرار داده است‪ ،‬با آنچه که ضد احترام و‬
‫یشود‪ ،‬فإنا لله و انا الیه راجعون‪.‬‬ ‫اکرام آن است عمل م ‌‬
‫اما بعضــی از اهــل مغــرب کارهــای شــبیه اهــل شــام انجــام‬
‫ههــا‬
‫یدهنــد‪ ،‬هــر گــاه زمــان ســحری فرارســید‪ ،‬بــر روی منار ‌‬ ‫م ‌‬
‫یدمند هفت مرتبه آن را تکرار‬ ‫یروند و در آلتی به نام نفیر م ‌‬ ‫م ‌‬
‫قهــا‬ ‫یزنند‪ ،‬هر گاه بو ‌‬ ‫یکنند‪ ،‬سپس هفت یا پنج مرتبه بوق م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یشود‪.‬‬ ‫قطع شدند نزد آنها خوردن حرام م ‌‬
‫یهای‬ ‫یباشد این است که آنها برای شــاد ‌‬ ‫آنچه جای تعجب م ‌‬
‫یپیماینــد‪ ،‬هــر‬ ‫هها را م ‌‬ ‫یدمند‪ ،‬و را ‌‬‫قها م ‌‬ ‫خود در آلت نفیر و بو ‌‬
‫یشــوند و مــردم را بــه‬ ‫یشوند ساکت م ‌‬ ‫گاه به مسجد نزدیک م ‌‬
‫یگویند‪:‬‬ ‫یدهند‪ ،‬و بعضی به بعض دیگر م ‌‬ ‫ساکت شدن دستور م ‌‬
‫یدارنــد تــا از‬ ‫احترام خانة خدا را بگیرید آنها هــم دســت نگــه م ‌‬
‫یکننــد‪ ،‬هــر گــاه‬ ‫یشوند‪ ،‬سپس کار خود را شروع م ‌‬ ‫آنجا دور م ‌‬
‫یرســد‪ ،‬کــه مــاه روزه و عبــادت و تــوبه و‬ ‫مــاه رمضــان فرام ‌‬
‫قهــا‬‫یباشــد‪ ،‬شــروع بــه زدن نفیــر و بو ‌‬ ‫برگشتن بسوی خــدا م ‌‬
‫یرونــد‬ ‫ههــا م ‌‬‫یکنند و در این ماه مبارک و بزرگ بر روی منار ‌‬ ‫م ‌‬
‫‪ -‬شهری بزرگ در شمال مصر کنار دریا‪ ،‬عمرو بن عاص ‪ ‬در زمان‬ ‫‪1‬‬

‫خلفت فاروق اعظم ‪ ‬در سال ‪ 20‬هجری آن را فتح نمود‪ .‬به معجم‬
‫البلدان ‪ 189 -182 /1‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬ضد مشرق‪ ،‬و آن سرزمین های بسیاری است‪ ،‬از شهر ملیانه‬ ‫‪2‬‬

‫شروع می شود و تا جبال سوس ادامه دارد‪ .‬جزیره ی اندلس در آن‬


‫داخل است‪ .‬به معجم البلدان ‪ 161 /5‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬شام سرزمینی است که شهر های مشهور و مهمی چون بیت‬ ‫‪3‬‬

‫المقدس‪ ،‬دمشق‪ ،‬حلب‪ ،‬حماة‪ ،‬حمص‪ ،‬معرة‪ ،‬عکا و عسقلن را‬


‫شامل می شود‪ .‬به معجم البلدان ‪ 312 /3‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪411‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫و با آنچه که در واقـع ضـد احـترام و تکریــم اسـت از ایــن مـاه‬


‫ینمایند‪.‬‬
‫استقبال م ‌‬
‫لها گواهند بر این که بیدار کردن مــردم بــدون شــک‬ ‫این عم ‌‬
‫ً‬
‫حرام و بــدعت اســت‪ ،‬چــون اگــر واقعـا صــحیح و درســت بــود‬
‫صورت و شکل روشنی برای این بیدار کـردن وجـود داشـت‪ ،‬و‬
‫یبود‪.‬‬
‫تهای آن مختلف نم ‌‬ ‫شکل و صور ‌‬
‫یکند که مسلمانان به صورت عمــومی‬ ‫پس این کار ایجاب م ‌‬
‫نهــا و کســانی کــه قــدرت‬ ‫یالخصوص امــام جمــاعت و مؤذ ‌‬ ‫عل ‌‬
‫تغییر آن را دارند‪ ،‬این عمــل را در محلــه و منطقــة خــود تغییــر‬
‫دهند‪ .‬و بر فرد مسلمان لزم است اگر قــدرت و تــوان داشــت‬
‫در کشور خود‪ ،‬اگر توان نداشت در شهر خــود و اگــر در شــهر‬
‫توان نداشت در مسجد خود آن را تغییر دهد‪.‬‬
‫مسألة بیدار کردن مردم برای سحری ضرورتی نــدارد چــون‬
‫پیامبر‪ ‬اذان اول صبح را برای جایز بودن خــوردن و نوشــیدن‬
‫قرار داده است و اذان دوم برای حرام بودن آنها‪ ،‬پس هـر چـه‬
‫نهــا‬
‫نها اضافه شود بدعت است‪ ،‬چون هر گــاه مؤذ ‌‬ ‫به این اذا ‌‬
‫یشــوند‬ ‫نها منظم و مرتب م ‌‬ ‫دو مرتبه اذان گفتند اوقات و زما ‌‬
‫‪1‬‬
‫یشوند‪.‬‬
‫و همگی آن را خواهند دانست و آگاه م ‌‬

‫تهایی که به رؤیت هلل ماه رمضللان ارتبللاط‬ ‫‪ -9‬بدع ‌‬


‫دارند‬
‫تهای ماه رمضان‪ ،‬چیزی است کــه عمــوم مــردم در‬ ‫از بدع ‌‬
‫یدهنـد‪ ،‬ماننـد بلنــد‬
‫بعضی از کشورهای اسلمی آن را انجـام م ‌‬
‫تها بــه ســوی هلل هنگــام رؤیــت آن و بــه آن رو‬ ‫کــردن دس ـ ‌‬
‫یگویند‪ :‬هلل تــو طلــوع کــرد‪ ،‬بلنــد مرتبــه و مقــام‬‫یکنند و م ‌‬
‫م ‌‬
‫نها‪ ،‬کـه در‬ ‫تویی‪ ،‬ماهی مبارک و بزرگ است و امثال این سـخ ‌‬
‫شریعت اصل و اساسی ندارند بلکه از عمل و کارهای جاهلیت‬
‫یباشد‪.‬‬
‫و گمراهی آنها م ‌‬

‫‪ -‬به المدخل‪ (257-2/255) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪412‬‬

‫آنچه از پیامبر‪ ‬هنگام رؤیت هلل روایــت شــده اســت ایــن‬


‫است کــه گفتــه اســت‪» :‬اللهــم أ ّ‬
‫هلــه علینــا بــالیمن و الیمــان‪،‬‬
‫‪1‬‬
‫والسلمة والسلم‪ ،‬ربی وربک الله(‪.‬‬
‫پروردگــارا طلــوع آن را بــرای مــا مبــارک و مایــة ایمــان و‬
‫ســلمتی و اســلم قــرار ده‪ ،‬ای هلل‪ ،‬خــدای مــن و تــو اللــه‬
‫یباشد‪.‬‬‫م ‌‬
‫یدهند مانند این دعاها‬ ‫آنچه مردم هنگام رؤیت هلل انجام م ‌‬
‫تها بــه ســوی آن و بعــدا ً‬ ‫و رو کردن بــه آن و بلنــد کــردن دسـ ‌‬
‫یباشـند کـه در‬ ‫مسح کردن صورت همه اینها بـدعتی مکـروه م ‌‬
‫ـةالله علیهــم –‬‫زمان پیامبر‪ ‬و صحابه‪ ‬و سلف صالح – رحمـ ‌‬
‫تها‬‫هاند‪ .‬از جملــة ایــن بــدع ‌‬ ‫صــورت نگرفتــه و انجــام نشــد ‌‬
‫یهای خرافـی انجـام‬ ‫لهایی است کـه مـردم عـوام و صـوف ‌‬ ‫عم ‌‬
‫یدهند مثل طواف و گردش در اولیــن شــب مــاه رمضــان در‬ ‫م ‌‬
‫مرکز پایتخت و بعضی از روستاها که آن طــواف و دور زدن را‬
‫هانــد‪ ،‬کــه در ایــن میــان اوراد و اذکــار و‬ ‫مگــذاری کرد ‌‬ ‫رؤیــت نا ‌‬
‫لها و صدای آلت موســیقی و‬ ‫یخوانند اما با زدن طب ‌‬ ‫صلوات م ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬کــه در‬ ‫سر و صدای زنان و غیــره مخلــوط و قــاطی م ‌‬
‫‪2‬‬
‫یشود‪.‬‬ ‫بعضی کشورها و مناطق اسلمی مشاهده م ‌‬

‫‪ -10‬نوشلللتن اوراقلللی کللله آن را حفیظللله رمضلللان‬


‫ینامند بدعت است‬ ‫م ‌‬
‫تهای زشــت و منکــری کــه در ایــن مــاه مبــارک پیــدا‬
‫از بدع ‌‬
‫شده است‪ ،‬نوشتن اوراقی اســت کــه آن را حفــائظ )محفــوظ‬
‫ینامند‪ ،‬در آخرین جمعة این ماه که آن را جمعــة یــتیم‬ ‫شدن( م ‌‬
‫ینویســند‪،‬‬ ‫ینامند‪ ،‬در اثنای خطبه نماز جمعه ایــن اوراق را م ‌‬‫م ‌‬
‫ینویسند‪) :‬ل ‌آلء إل آلؤک ســمیع‬ ‫از جمله چیزهایی که در آن م ‌‬

‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (1/162) ،‬و رواه الترمذی فی سننه‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(5/167‬حدیث شماره )‪ (3515‬و گفته است حسن غریب‪ ،‬و سنن‬


‫دارمی‪ ،‬کتاب الصوم‪ ،‬باب ما یقال عند رؤیة الهلل‪.‬‬
‫‪ -‬به کتاب البداع‪ ،‬ص )‪ (304‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫‪413‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫محیط علمــک کعســهلون‪ 1‬وبــالحق أنزلنــاه وبــالحق نــزل( هیــچ‬


‫های و علــم تــو‬ ‫تهــای تــو وجــود نــدارد‪ ،‬شــنوند ‌‬
‫نعمتی جــز نعم ‌‬
‫محیط است کعسهلون به حق آن را نازل کردیم و بــا حــق هــم‬
‫نازل شده است‪.‬‬
‫این جاهلن و نادانان معتقد هستند این اوراق باعث محفوظ‬
‫شــدن از ســوختن‪ ،‬غــرق شــدن‪ ،‬ســرقت و دزدی و آفــات و‬
‫یشوند‪.‬‬‫یها م ‌‬
‫بیمار ‌‬
‫یشــود‬ ‫تردیدی در بدعت بودن این کار نیست‪ ،‬چون باعث م ‌‬
‫یگــردان باشــند‪ ،‬حــتی‬ ‫خطبة نماز جمعه را نشــنوند و از آن رو ‌‬
‫یشــوند‪ ،‬کــه ایــن‬ ‫سبب تشویش اذهان عمومی و شــنوندگان م ‌‬
‫کار شرعا ً ممنــوع و حــرام اســت‪ ،‬و هیــچ خیــر و برکــتی در آن‬
‫وجود ندارد‪ ،‬چون خداوند کارهای خیر را فقط از متقیــن قبــول‬
‫خواهد کرد‪.‬‬
‫ینویســند‬ ‫ههای غیر عربی و نــامفهوم را م ‌‬ ‫بعضی اوقات کلم ‌‬
‫یباشــد یــا شــاید کفــر‬‫که بر چیزهایی دللت دارند که صحیح نم ‌‬
‫باشند‪ ،‬که این کار از هیچ یک از اهــل علــم نقــل نشــده اســت‪،‬‬
‫لهـا و دروغگویـان‬ ‫تهای دجا ‌‬‫ایـن کـار – واللـه اعلـم – از بـدع ‌‬
‫است‪ ،‬آنهــایی کــه بســاط جهــل و نــادانی را بــرای عمــوم پهــن‬
‫هانــد‪ ،‬بــه همیــن خــاطر ایــن کارهــا فقــط در روســتاهای‬ ‫کرد ‌‬
‫تها صــورت‬ ‫دورافتــاده و شــهرهایی کــه بیشــتر در آنهــا بــدع ‌‬
‫یشوند‪ ،‬واجب و ضروری است از ایــن کارهــا‬ ‫یگیرند واقع م ‌‬‫م ‌‬
‫ممــانعت بــه وجــود آیــد و مــردم را از آنهــا ترســاند‪ ،‬ایــن نــوع‬
‫یشــوند مــردم از آنچــه‬ ‫تهای دیگر بــاعث م ‌‬ ‫تها مانند بدع ‌‬
‫بدع ‌‬
‫‪2‬‬
‫خداوند بر آنها واجب و فرض کرده است غافل شوند‪.‬‬

‫یباشد‪.‬‬
‫‪ -‬این کلمه عربی نیست بلکه غیر عربی و عجمی م ‌‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به کتاب البداع‪ ،‬ص )‪ (177‬و السنن و المبتدعات‪ ،‬تألیف شقیری‪،‬‬ ‫‪2‬‬

‫ص )‪ (161‬مراجعه شود‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪414‬‬

‫‪ -11‬بدعت بودن زدن و کوبیللدن بلله ظللرف مسللی در‬


‫آخر این ماه‬
‫تهای دیگــر مــاه رمضــان زدن و کوبیــدن بــه ظــرف‬ ‫از بــدع ‌‬
‫مسی یا چیزی شبیه آن در آخرین روز ایـن مـاه هنگـام غـروب‬
‫یدهنــد و‬‫یباشد‪ ،‬مردم بــه فرزنــدان خــود دســتور م ‌‬ ‫خورشید م ‌‬
‫یدهند که هنگام کوبیدن آنهــا را بگوینــد‪،‬‬ ‫کلماتی را به آنها یاد م ‌‬
‫که در هر منطقــه و مملکــتی ایــن کلمــات گونــاگون و مختلــف‬
‫هستند‪ ،‬و معتقدند با این کار شیاطینی که در این اوقات هجوم‬
‫یشوند‪ ،‬چون با رفتن مــاه رمضــان ایـن‬ ‫یآورند طرد و دور م ‌‬ ‫م ‌‬
‫ییابنــد کــه‬
‫یشوند و رهایی م ‌‬ ‫شیاطین از زندان و زنجیر آزاد م ‌‬
‫قبل ً در ماه رمضان بند شده بودند‪ ،‬نابود باد جهل و نــادانی کــه‬
‫یدهد‪.‬‬ ‫چگونه مردم را بازی م ‌‬

‫‪ -12‬خداحافظی کردن از ماه رمضان بدعت است‬


‫تهایی که در این ماه مبارک رمضـان پیـدا شـده ایـن‬ ‫از بدع ‌‬
‫ج شب مانده به آخر ماه یا سه شــب‪ ،‬تمــام‬ ‫است که هر گاه پن ‌‬
‫یشوند‪ ،‬چنانچه امام سلم نماز‬ ‫نها و همکاران آنها جمع م ‌‬ ‫مؤذ ‌‬
‫یکننــد شــروع‬ ‫وتــر رمضــان را داد تســبیحات مــأثور را تــرک م ‌‬
‫یخوانند که در مــورد تأســف‬ ‫ههایی را م ‌‬‫یکنند قطعه و قصید ‌‬ ‫م ‌‬
‫برای تمام شدن ماه رمضان هستند‪ ،‬هر زمانی که یکی از آنهــا‬
‫از خواندن این قصیده و شعرها که با صــدای بلنــد هــم خوانــده‬
‫یکنــد و قصــیده و شــعر‬ ‫یشوند تمام شــد‪ ،‬دیگــری شــروع م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یگیــرد‪ ،‬بــا‬‫یخواند و به صورت گردشــی ایــن کــار صــورت م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یزنند به‬ ‫یآورند و فریاد م ‌‬ ‫تمام قدرت و توانی که دارند ندا برم ‌‬
‫یشــنوند‪ ،‬و‬ ‫یکننــد‪ ،‬کرهــا آن را م ‌‬
‫شهــا را کــر م ‌‬
‫صورتی که گو ‌‬
‫اکــثر نمــازگزاران هــم آنهــا را کمــک و بــرای خوانــدن آنهــا را‬
‫بها‪ ،‬شــب‬ ‫یداننــد ایــن شـ ‌‬ ‫ینمایند‪ .‬و چون مــردم م ‌‬ ‫همراهی م ‌‬
‫نهــا‬‫خداحافظی و وداع است اطراف و دور و بر مسجد و بالک ‌‬
‫و درهــای آن و داخــل مســجد پــر از زن و بچــه و مــرد و پیــر و‬
‫یشود‪ ،‬به طوری که به خاطر قبیح بودن آن موها سیخ‬ ‫جوان م ‌‬
‫یشود‪ ،‬از جمله‪:‬‬ ‫یشوند‪ ،‬این بدعت شامل منکراتی دیگر م ‌‬ ‫م ‌‬
‫‪415‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫‪ -1‬بلنــد کــردن صــدا در مســجد کــه بســیار بســیار مکــروه‬


‫یباشد‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫های کــه جــز‬ ‫‪ -2‬آواز خواندن و طــرب در خانــة خــدا‪ ،‬آن خــان ‌‬
‫برای عبادت و ذکر خدا برای چیز دیگری ساخته نشده است‪.‬‬
‫نها که نمــاز‬ ‫هها‪ ،‬چوپا ‌‬ ‫یشود زنان‪ ،‬بچ ‌‬ ‫‪ -3‬این بدعت باعث م ‌‬
‫یخوانند و بعد از نماز برای کیف و شادی و گوش کــردن بــه‬ ‫نم ‌‬
‫یشوند‪.‬‬‫یآیند در مسجد حاضر م ‌‬ ‫آنجا م ‌‬
‫‪ -4‬اختلط زنان با مردان‪.‬‬
‫‪ -5‬هتک حرمت مسـجد‪ ،‬چـون ایـن افـرادی کـه فقـط بـرای‬
‫یآینــد مســجد را کــثیف‬ ‫کیــف و شــادی و گذرانــدن آنجــا م ‌‬
‫یکننــد‪ ،‬و‬ ‫ینماینــد‪ ،‬ســر و صــداهای بلنــد و زیــادی را ایجــاد م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکردنــد‬ ‫کارهای دیگر‪ ،‬که اگر ســلف صــالح آنهــا را مشــاهده م ‌‬
‫یایســتادند‪ ،‬کــه‬ ‫یگرفتنــد و در مقابــل آنهــا م ‌‬‫جلو مبتدعین را م ‌‬
‫این کار بر هر کسی که قــدرت داشــته باشــد واجــب اســت‪ ،‬از‬
‫خداوند تعالی خواستاریم به خاطر لطف و کــرم خــودش بــرای‬
‫تغییر این وضعیت کمک و مدد بفرستد‪.‬‬
‫از کارهــای بــدعت دیگــر کــه بــه وداع مــاه رمضــان مرتبــط‬
‫ههــا در آخریــن‬ ‫یباشد‪ ،‬چیزی اســت کــه بعضــی از امــام جمع ‌‬ ‫م ‌‬
‫یگوید‪ :‬هر ســال بایــد‬ ‫یدهند‪ ،‬مثل ً م ‌‬‫جمعة ماه رمضان انجام م ‌‬
‫ینماید‬ ‫از ما جدا شوی‪ ،‬و برای رفتن آن اظهار حزن و اندوه م ‌‬
‫یگوید‪) :‬ل أوحش الله منک یا شهر کذا وکذا( ای ماهی که‬ ‫وم ‌‬
‫ههــای‬ ‫چنین و چنان هستی خداوند از تو وحشت ندارد‪ ،‬این جمل ‌‬
‫یکنند‪ ،‬و یــا‬ ‫وحشیانه را به صورت مسجع چندین مرتبه تکرار م ‌‬
‫یها خداوند از تــو وحشــت نــدارد‪،‬‬ ‫یگوید‪ :‬ای ماه روشنای ‌‬ ‫مثل ً م ‌‬
‫یها خداوند از تو نفرت ندارد‪.‬‬ ‫ای ماه پیروز ‌‬
‫خداوند ما و شــما را هــدایت دهــد در ایــن کلمــات و جملت‬
‫یآورنــد! بــه‬ ‫بها آن را بر زبـان م ‌‬ ‫تأمل و تفکر کن که این خطی ‌‬
‫خصــوص در آخریــن خطبــة نمــاز جمعــه در ایــن مــاه بــزرگ و‬
‫مبارک‪ ،‬که مردم به شدت نیازمند آداب و تعلیم صدقة فطر که‬
‫پیشروی آنها قرار دارد هستند‪ ،‬و توصیه و ســفارش نســبت بــه‬
‫فقرا و توصیه بــه اســتمرار و دوام بــر چیزهــایی کـه روزة مـاه‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪416‬‬

‫رمضان باعث آنها شده‪ ،‬و دوام بر آثار و کارهای پســندیده کــه‬
‫تها و غیــر اینهــا کــه‬
‫هاند‪ ،‬دوری از بــدع ‌‬
‫در این ماه انجــام شــد ‌‬
‫‪1‬‬
‫لزم است آنجا بحث شود و خطبه را به آن اختصاص داد‪.‬‬

‫‪ -13‬تشکیل مراسلم بلرای یلادبود غلزوة بلدر‪ 2‬بلدعت‬


‫است‬
‫تهای دیگر این ماه مبارک مراسم یــادبود غــزوه بــدر‬ ‫از بدع ‌‬
‫یباشد‪ ،‬زمانی که شب هفدهم ماه رمضان فــرا رســد مــردم‬ ‫م ‌‬
‫یســواد هســتند‪ ،‬و‬ ‫یشــوند کــه اغلــب آنهــا ب ‌‬‫در مساجد جمــع م ‌‬
‫یکننــد‪ ،‬مجــالس خــود را بــا آیــاتی از‬ ‫بعضی هم ادعــای علــم م ‌‬
‫ینمایند‪ ،‬سپس داستان جنــگ بــدر و آنچــه‬ ‫قرآن حکیم شروع م ‌‬
‫ه–‬ ‫یهــای صــحاب ‌‬ ‫متعلــق بــه آن اســت از حــوادث و یــاد پهلوان ‌‬
‫یشـود‪ ،‬و‬ ‫نالله علیهـم – و غلـو و افـراط در آنهـا بیـان م ‌‬ ‫رضوا ‌‬
‫یباشــد خوانــده‬ ‫تم ‌‬ ‫بعضی از قصاید که متعلق بــه ایــن مناســب ‌‬
‫یشود‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫ً‬
‫در بعضی از کشورهای اسلمی دولت رسما به این مناسبت‬
‫یدهد و یکی از مسئولین حکومت در آن‬ ‫مراسمی را تشکیل م ‌‬
‫ینماید‪.‬‬
‫شرکت م ‌‬
‫پوشیده نیست که این مراسم شامل کارهای منکر و زشــتی‬
‫یشود مانند جمع شدن در مساجد برای عبادت غیر شرعی و‬ ‫م ‌‬
‫ذکرهای نامشروع و سر و صــداها و تشــویش و غیــره کــه بایــد‬
‫خانة خدا از آنها محفوظ و مصون باشد‪ ،‬و همچنین داخل شدن‬
‫بعضی از کفار به مسجد بعنوان مسئولین و متخصصین صــدا و‬
‫هنویس‪ ،‬و‬ ‫بلندگو‪ ،‬یـا نـورپرداز‪ ،‬و یـا بعنــوان خبرنگــار و روزنـام ‌‬
‫وارد شــدن عکاســان بــرای تصــویربرداری از ایــن مراســم‪ ،‬بــه‬

‫‪ -‬به کتاب اصلح المساجد‪ (146-145) ،‬و السنن و المبتدعات‪ ،‬ص )‬ ‫‪1‬‬

‫‪ (165‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬بدر‪ :‬چاه آبی مشهور میان مکه و مدینه‪ ،‬منسوب به بدر بن یخلد بن‬ ‫‪2‬‬

‫النضر بن کنانه است‪ .‬در اینجا نبرد تاریخی بوقوع پیوست که خداوند‬
‫صحابه ی کرام را پیروزی بخشید‪ .‬به معجم البلدان ‪358 -357 /1‬‬
‫مراجعه شود‪.‬‬
‫‪417‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫اعتبار اینکه این اجتماع هر سال در این روز یا این شب برگزار‬


‫یشود‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫اختصاص این شب – شب هفدهم ماه رمضان – بــرای جمــع‬
‫شدن و ذکر و خواندن قصاید و اشعار و قــرار دادن آن بعنــوان‬
‫یک مراسم و موسم شــرعی هیــچ دلیلــی بــرای آن در قــرآن و‬
‫هها و تــابعین و ســلف صــالح‬ ‫سنت صحیح وجود ندارد‪ ،‬و صــحاب ‌‬
‫هم آن را انجام نداده و برای این مناسبت نه در این شب و نــه‬
‫هاند‪.‬‬
‫بهای دیگر هیچ مراسم و مجالسی را تشکیل نداد ‌‬ ‫ش ‌‬
‫یگویــد‪ :‬پیــامبر‪‬‬ ‫هاللــه – م ‌‬‫شــیخ الســلم ابــن تیمیــه – رحم ‌‬
‫مهــای مختلــف داشــته‬ ‫ههــایی در ایا ‌‬ ‫نهــا و واقع ‌‬‫ههــا و پیما ‌‬
‫خطب ‌‬
‫‪3‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪1‬‬
‫است‪ ،‬مانند ‪ :‬روز بدر‪ ،‬حنین ‪ ،‬خندق ‪ ،‬فتح مکه ‪ ،‬هجرت‪ ،‬وارد‬
‫ههای گوناگون که قواعد و قوانین دیــن‬ ‫شدن به مدینه‪ ،4‬و خطب ‌‬
‫هاند امثــال ایــن‬
‫را در آنها بیان کرده است‪ ،‬که اینها باعث نشــد ‌‬
‫یها هســتند چنیــن‬ ‫روزهــا جشــن گرفتــه شــوند‪ ،‬بلکــه مســیح ‌‬
‫یدهند‪ ،‬کسانی که ایام حضرت عیسی‪ ‬را‬ ‫کارهایی را انجام م ‌‬
‫یهــا هســتند چنیــن کارهــایی را‬ ‫یدهنــد‪ ،‬و یــا یهود ‌‬‫جشن قرار م ‌‬
‫یدهند‪ .‬عید روزی است کــه شــریعت آن را عیــد قــرار‬ ‫انجام م ‌‬
‫داده است‪ ،‬هــر چــه شــریعت آن را جــایز دانســته اســت از آن‬
‫یباشد‪ .‬در‬
‫های روبروی طائف‪ ،‬بین آن و مکه ‪ 15‬میل م ‌‬ ‫‪ -‬حنین‪ :‬در ‌‬ ‫‪1‬‬

‫این دره پیامبر‪ ‬قبیله هوازن را در سال هشتم هجرت شکست داد‪.‬‬
‫به معجم ما استعجم ص‪ 472 -471 :‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬غزوه خندق یا احزاب مشهور است‪ .‬که تمام قبایل عرب با تشویق‬ ‫‪2‬‬

‫یهود ضد پیامبر‪ ‬جمع شده بودند‪ ،‬این واقعه در سال پنجم هجرت‬
‫بوده و تعداد مسلمان ها ‪ 3000‬نفر بود‪ .‬به زاد المعاد ‪296 -271 /3‬‬
‫مراجعه شود‪.‬‬
‫یباشد‪ .‬بیت الله الحرام در‬
‫‪ -‬مکه همان شهر مکه قبله مسلمانان م ‌‬ ‫‪3‬‬

‫آن شهر وجود دارد‪ ،‬بهترین مکان روی زمین می باشد‪ ،‬و در سال‬
‫هشتم هجری فتح شد‪.‬‬
‫‪ -‬در زمان جاهلیت یثرب نامیده می شد‪ ،‬شهر رسول الله ‪ ‬و مکان‬ ‫‪4‬‬

‫هجرت او است‪ ،‬در صحیح بخاری کتابی به اسم کتاب فضائل المدینه‬
‫وجود دارد‪ .‬مسجد‪ ،‬منبر و قبر آن حضرت ‪ ‬در مدینه می باشد‪،‬‬
‫بهترین امت پیامبر از جمله خلفای راشدین در این شهر بوده و مرکز‬
‫اسلم می باشد‪ .‬به صحیح بخاری کتاب فضائل المدینه مراجعه شود‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪418‬‬

‫یکنیم‪ ،‬در غیر این صورت نبایــد در دیــن چیــزی ایجــاد‬‫پیروی م ‌‬


‫‪5‬‬
‫شود که از آن نیست‪.‬‬
‫یشوند مردم‬ ‫مشغول شدن به چنین کارهایی بدعت باعث م ‌‬
‫از آنچه خداوند و رسول او حضــرت محمــد‪ ‬بــرای آنهــا جــایز‬
‫بهای رمضان با نمــاز و اذکــار صــحیح‬ ‫هاند مثل احیای ش ‌‬ ‫دانست ‌‬
‫گتریـن بل و مصـبیت بـرای مسـلمانان‬ ‫دور شوند‪ ،‬کـه ایـن بزر ‌‬
‫است که آنچه مشروع و صــحیح اســت تــرک شــود و آنچــه کــه‬
‫محدث و بدعت است انجام شود والله اعلم‪.‬‬

‫‪ -‬به کتاب اقتضاء الصراط المستقیم‪ (615-2/614) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪5‬‬


‫فصل هفتم‬
‫ماه شوال‬
‫بحث اول‪ :‬بعضی از آثار وارده در مورد‬
‫آن‪.‬‬
‫بحث دوم‪ :‬اعتقاد به اینکه ازدواج در‬
‫یباشد‪.‬‬
‫این ماه نحس است بدعت م ‌‬
‫بحث سوم‪ :‬بدعت عید ابرار‪.‬‬
‫بحث اول‬
‫بعضی از آثار وارده در مورد این ماه‬
‫یکنــد کــه پیــامبر‪ ‬فرمــوده اســت‪:‬‬ ‫‪ -1‬ابوایوب‪ ‬روایــت م ‌‬
‫ً‬
‫»مــن صــام رمضــان ثــم أتبعــه ســتا مــن شــوال فــذلک صــیام‬
‫‪1‬‬
‫الدهر«‪.‬‬
‫هر کــس مــاه رمضــان را روزه بگیــرد‪ ،‬ســپس بــه دنبــال آن‬
‫شش روز از ماه شوال را نیز روزه بگیـرد ماننـد آن اسـت کــه‬
‫تمام سال را روزه گرفته باشد‪.‬‬
‫یگویــد‪» :‬کــان النــبی‪‬‬ ‫یالله عنهــا – م ‌‬
‫‪ -2‬عایشــه – رضــ ‌‬
‫یعتکف فی العشر الواخر من رمضان‪ ،‬فکنت أضــرب لــه خبــاء‬
‫فیصلی الصبح ثم یدخله‪ ،‬فاستأذنت حفصــة عایشــة أن تضــرب‬
‫خباء‪ ،‬فأذنت لها فضربت خباء‪ ،‬فلما رأته زینــب جحــش ضــربت‬
‫خبــاء آخــر‪ ،‬فلمــا أصــبح النــبی‪ ‬رأی الخبیــة فقــال‪ :‬مــا هــذا؟‬
‫فأخبر‪ ،‬فقال النبی‪ ‬الــبّر تــرون بهــن؟ فــترک العتکــاف ذلــک‬
‫‪2‬‬
‫الشهر‪ ،‬ثم اعتکف عشرا ً من شوال« متفق علیه‪.‬‬
‫یکــرد‪،‬‬ ‫پیــامبر‪ ‬در ده روز آخــر مــاه رمضــان اعتکــاف م ‌‬
‫یزدم نمــاز‬ ‫یگویــد( مــن خیمــه و چــادری بــرای او م ‌‬ ‫)عایشه م ‌‬
‫یشــد‪ ،‬حفصــه از‬ ‫یخوانــد ســپس داخــل آن خیمــه م ‌‬ ‫صــبح را م ‌‬
‫عایشه اجازه گرفت که او نیز برایش چادر بزند‪ ،‬او هــم اجــازه‬
‫داد‪ ،‬او هم چادر و خیمه را بر پا کــرد‪ ،‬هنگــامی کــه زینــب بنــت‬
‫های دیگری را دید‪ ،‬او نیز برای خویش خیمه‬ ‫جحش چادر و خیم ‌‬
‫ی زد‪ .‬پیامبر‪ ‬صبح که بیدار شد چادرها را دیــد و گفــت‪ :‬ایــن‬
‫چیست؟ به او خبر داده شد‪ ،‬فرمود آیــا شــما نیکــی را در آنهــا‬
‫یبینید؟ آن مــاه اعتکــاف را تــرک کــرد‪ ،‬بعــدا ً ده روز در مــاه‬
‫م ‌‬
‫شوال اعتکاف نمود‪.‬‬

‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (5/417) ،‬و رواه مسلم فی صحیحه‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(2/822‬حدیث شماره )‪ (1164‬و رواه ابوداود‪ (2/812) ،‬کتاب‬


‫الصوم‪ ،‬و گفته‪ :‬حدیثی حسن صحیح است‪ ،‬و سنن ابن ماجه‪ ،‬کتاب‬
‫الصیام‪ ،‬حدیث شماره‪ ،1716 :‬و سنن دارمی‪ ،‬کتاب الصوم‪ ،‬باب‬
‫صیام السته من شوال‪ ،‬و صحیح ابن خزیمه‪ ،‬حدیث شماره‪.2114 :‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(4/275) ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪2‬‬

‫‪ (2023‬و مسلم فی صحیحه‪ ،‬حدیث شماره )‪.(1173‬‬


‫‪421‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یکند که فرمود‪» :‬من صام‬ ‫‪ -3‬ثوبان‪ ‬از پیامبر‪ ‬روایت م ‌‬


‫رمضان فشهر بعشرة أشهر‪ ،‬وصیام ستة أیام بعد الفطر فذلک‬
‫‪1‬‬
‫تمام صیامه السنة«‪.‬‬
‫هــر کــس مــاه رمضــان را روزه بگیــرد بــا ده مــاه برابــری‬
‫یکند‪ ،‬و روزة شش روز بعد از عید فطر ماننــد روزه گرفتــن‬ ‫م ‌‬
‫یباشد‪.‬‬
‫تمام سال م ‌‬
‫یگویــد‪» :‬تزوجنــی النــبی‪‬‬ ‫یالله عنهــا – م ‌‬‫‪ -4‬عایشه – رض ‌‬
‫فی شوال‪ ،‬وأدخلت علیه فی شوال‪ ،‬فأی نســائه کــانت أحظــی‬
‫عنده منی«‪ 2‬فکانت تستحب أن تدخل نساءها فی شوال‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬درماه شوال با من ازدواج کرد‪ ،‬در ماه شوال خانــة‬
‫بتر و‬‫او رفتم‪ ،‬کدام یک از زنان او نزد پیــامبر‪ ‬از مــن محبــو ‌‬
‫متر بود‪ .‬عایشــه )رض( دوســت داشــت کــه زنــان دیگــر‬ ‫والمقا ‌‬
‫پیامبر‪ ‬هم در شوال به خانة پیامبر بروند‪.‬‬
‫یکنــد کــه‬
‫هبن مســلم القرشــی از پــدرش روایــت م ‌‬ ‫‪ -5‬عبــدالل ‌‬
‫یگوید ‪ :‬سؤال کردم – یا از پیامبر‪ ‬در مورد روزة تمــام ســال‬ ‫م ‌‬
‫ً‬
‫سؤال شد‪ :‬ـ پیــامبر‪ ‬فرمــود‪» :‬إن لهلک علیــک حقـا‪ ،‬صــم‬
‫رمضان والذی یلیه‪ ،‬وکل اربعاء و خمیــس‪ ،‬فــإذا ً أنــت قــد‬
‫‪3‬‬
‫صمت الدهر«‪.‬‬
‫خانوادة تو بر تو حق و حقوقی دارند‪ ،‬مــاه رمضــان و مــاهی‬
‫جشــنبه‬‫یآید را روزه بگیر‪ ،‬هــر چهارشــنبه و پن ‌‬‫که به دنبال آن م ‌‬
‫را روزه بگیر‪ ،‬هر گاه چنیــن کــردی ماننــد ایــن اســت کــه تمــام‬
‫سال را روزه گرفته باشی‪.‬‬
‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (5/280) ،‬و رواه ابن حبان فی صحیحه‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫حدیث شماره )‪ (928‬و رواه ابن ماجه فی سننه‪ ،(1/547) ،‬حدیث‬


‫شماره )‪ (1715‬و سنن دارمی‪ ،‬کتاب الصوم‪ ،‬باب صیام السته من‬
‫شوال‪ ،‬و صحیح ابن خزیمه‪ ،‬حدیث شماره‪.2115 :‬‬
‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (6/54) ،‬و رواه مسلم فی صحیحه‪) ،‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ ،(2/1039‬حدیث شماره )‪ ،(1423‬و سنن ترمذی‪ ،‬ابواب النکاح‪،‬‬


‫حدیث شماره‪ 1099 :‬و گفته‪ :‬این حدیث حسن صحیح است‪ ،‬و سنن‬
‫نسائی‪ ،‬کتاب النکاح‪ ،‬باب التزویج فی شوال‪ ،‬وسنن ابن ماجه‪ ،‬کتاب‬
‫النکاح‪ ،‬حدیث شماره‪.1990 :‬‬
‫‪ -‬رواه ابن ماجه فی سننه‪ ،(1/555) ،‬حدیث شماره )‪ (1744‬بوصیری‬ ‫‪3‬‬

‫یگوید مردان سند مورد اطمینان هستند‬‫در زوائد ابن ماجه‪ (2/78) ،‬م ‌‬
‫ولی نظرهایی وجود دارد‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪422‬‬

‫ههای حــرام‬ ‫هبن زید‪ ‬ما ‌‬ ‫یگوید‪ :‬اسام ‌‬


‫‪ -6‬محمدبن ابراهیم م ‌‬
‫یگرفت‪ ،‬پیامبر‪ ‬بــه او گفــت‪» :‬صــم شــوال ً فــترک‬ ‫را روزه م ‌‬
‫‪1‬‬
‫أشهر الحرام‪ ،‬ثم لم یزل یصوم شوال ً حتی مات«‪.‬‬
‫ههای حرام را تـرک کـن‪،‬‬ ‫ماه شوال را روزه بگیر‪ ،‬و روزة ما ‌‬
‫سپس اسامه تا هنگام مرگ پیوسته ماه شوال را روزه گرفت‪.‬‬
‫یگویــد‪ :‬روز عیــد بـا عمربـن‬ ‫‪ -7‬ابوعبیــد مــولی ابـن ازهـر م ‌‬
‫خطاب‪ ‬بودم‪ ،‬فرمود‪» :‬هذان یومان نهــی رســول‌الله‪ ‬عــن‬
‫صیامهما‪ :‬یوم فطرکم من صیامکم‪ ،‬والیـوم الخـر تـأکلون فیـه‬
‫‪2‬‬
‫من نسککم« متفق علیه‪.‬‬
‫دو روز وجــود دارد کــه پیــامبر‪ ‬از روزه گرفتــن آنهــا نهــی‬
‫فرموده است‪ :‬روز عید رمضان‪ ،‬و روز دیگــر‪ ،‬روزی اســت کـه‬
‫یخورید یعنی عید قربان‪.‬‬ ‫یهایتان م ‌‬‫از قربان ‌‬
‫یگویـد‪» :‬نهـی النـبی‪ ‬عـن صـوم‬ ‫‪ -8‬ابی سعید خدری‪ ‬م ‌‬
‫‪3‬‬
‫یوم الفطر ویوم النحر ‪ «...‬متفق علیه‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬از روزه گرفتن روز عید رمضان و قربان نهی کرده‬
‫است‪.‬‬
‫یکند‪» :‬أن رسول‌الله‪‬‬ ‫‪ -9‬ابوهریره‪ ‬از پیامبر‪ ‬روایت م ‌‬
‫‪4‬‬
‫نهی عن صیام یومین‪ :‬یوم الضحی ویوم الفطر«‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬از روزه گرفتن دو روز نهی کــرده اســت‪ :‬روز عیــد‬
‫قربان و رمضان‪.‬‬

‫‪ -‬همان منبع‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(4/239) ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪2‬‬

‫‪ (1991‬و رواه مسلم فی صحیحه‪ ،‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره )‬


‫‪(1137‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(4/239) ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪3‬‬

‫‪ (2‬و مسلم فی صحیحه‪ ،‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره )‪(1137‬‬


‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(4/240) ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪4‬‬

‫‪ (1993‬و مسلم فی صحیحه‪ ،‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره )‪ ،(1137‬و‬


‫لفظ حدیث از مسلم است‪.‬‬
‫‪423‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫سبن مالک‪ ‬قال‪» :‬قــدم رســول‌الله‪ ‬المدینــة‬ ‫‪ -10‬عن ان ‌‬


‫ولهم یومان یلعبون فیهما فی الجاهلیــة‪ ،‬فقــال‪ :‬إن اللــه تبــارک‬
‫‪1‬‬
‫وتعالی قد أبدلکم بهما خیرا ً منهما یوم الفطر ویوم النحر«‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬وارد مدینه شد‪ ،‬در زمــان‬ ‫سبن مالک‪ ‬م ‌‬ ‫ان ‌‬
‫جـاهلیت اهــل مــدینه دو روز داشـتند کــه در آن بـازی و شـادی‬
‫یکردند‪ ،‬پیامبر‪ ‬فرمــود‪) :‬خداونــد بــه جــای ایــن دو روز‪ ،‬دو‬ ‫م ‌‬
‫بتر و بهــتر را بــرای شــما قــرار داده اســت روز عیــد‬ ‫روز خــو ‌‬
‫رمضان و عید قربان(‪.‬‬
‫یگفت‪» :‬من اعتمر فی‬ ‫یالله عنهما – م ‌‬
‫‪ -11‬ابن عمر – رض ‌‬
‫أشـــهر الحـــج‪ :‬فـــی شـــوال‪ ،‬أو فـــی ذی‌القعـــده‪ ،‬أو فـــی‬
‫‪2‬‬
‫ذی‌الحجة ‪.«...‬‬
‫ههای حج‪ ،‬عمره را انجام دهد‪ :‬در ماه شــوال‪،‬‬ ‫هر کس در ما ‌‬
‫یالحجه ‪ ...‬الی آخر سخن او‪.‬‬ ‫یالقعده ذ ‌‬ ‫ذ ‌‬
‫یگویــد‪» :‬أشــهر الحــج الــتی ذکــر اللــه‬‫‪ -12‬ابن عبــاس‪ ‬م ‌‬
‫‪3‬‬
‫تعالی‪ :‬شوال‪ ،‬ذوالقعده‪ ،‬وذوالحجة ‪.« ...‬‬
‫ههای حج که خداوند آنها را بیــان کــرده اســت عبارتنــد از‪:‬‬ ‫ما ‌‬
‫ماه شوال‪ ،‬ذوالقعده و ذوالحجه ‪.(...‬‬
‫ثهای موضــوع و‬ ‫در مــورد شــب عیــد فطــر و روز آن حــدی ‌‬
‫هاند‪ ،‬از جمله‪:‬‬‫نادرستی وارد شد ‌‬

‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (3/103) ،‬و رواه ابوداود فی سننه‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(1/675‬حدیث شماره )‪ (1134‬و رواه النسائی فی سننه‪(3/179) ،‬‬


‫کتاب العیدین‪ ،‬و مستدرک حاکم‪ ،‬کتاب العیدین‪ ،‬و گفته‪ :‬این حدیث‬
‫صحیح بر شرط شیخین است اما آن را روایت نکرده اند‪.‬‬
‫‪ -‬رواه مالک فی الموطأ‪ ،(1/344 ) ،‬کتاب حج‪ ،‬حدیث شماره ) ‪ (62‬و رواه‬ ‫‪2‬‬

‫البخاری فی صحیحه‪ (2/150 ) ،‬کتاب الحج‪ ،‬باب‪ 33 :‬و گفته ی ابن عمر‬
‫را تعلیقا ذکر کرده‪ :‬ماه های حج شوال‪ ،‬ذوالقعده و ده روز از ذوالحجه‬
‫است‪.‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه‪ ،(2/154) ،‬کتاب حج باب )‪ ،(37‬از طریق‬ ‫‪3‬‬

‫ابی کامل فضیل بن حسین تعلیقا‪ ،‬ابن حجر در فتح الباری ‪434 /3‬‬
‫گفته‪ :‬احتمال دارد امام بخاری این حدیث را از ابی کامل روایت‬
‫نموده باشد زیرا ایشان ابو کامل را ملقات کرده اند‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪424‬‬

‫حدیث‪» :‬أن من صلی لیلة الفطر مائة رکعة‪ ،‬یقــرأ فــی کــل‬
‫‪1‬‬
‫ت ‪ ...‬الخ«‪.‬‬ ‫رکعة الحمد مرة‪ ،‬وقل هو الله أحد عشرة مرا ٍ‬
‫هر کس شب عید فطــر یکصــد رکعــت نمــاز بخوانــد‪ ،‬در هــر‬
‫والله احــد را ده مرتبــه‬ ‫رکعت سورة حمد را یک مرتبه‪ ،‬و قل ه ‌‬
‫بخواند ‪ ...‬الی آخر حدیث(‪.‬‬
‫حــدیث‪» :‬مــن صــلی یــوم الفطــر بعــدما یصــلی عیــده أربــع‬
‫رکعات‪ ،‬یقرأ فی أول رکعة بفاتحة الکتــاب ‪ ...‬فکأنمــا قــرأ کــل‬
‫‪2‬‬
‫ب نزله الله علی أنبیائه ‪.« ...‬‬
‫کتا ٍ‬
‫هر کس روز عید فطر بعد از آن کــه نمــاز عیــدش را بــه جــا‬
‫آورد‪ ،‬چهار رکعت نماز بخواند‪ ،‬در اولیــن رکعــت ســورة فــاتحه‬
‫بهــایی کــه خداونــد‬ ‫قرائت کند ‪ ...‬مثل این است کــه تمــام کتا ‌‬
‫برای پیامبران فرستاده است خوانده باشد‪.‬‬
‫ت‬‫سـ ّ‬‫حدیث‪» :‬من السنة اثنتا عشرة رکعة بعد عید الفطر‪ ،‬و ِ‬
‫‪3‬‬
‫رکعات بعد عید الضحی«‪.‬‬
‫سنت است بعداز عید فطر دوازده رکعت نماز خوانده شود‪،‬‬
‫و بعد از عید قربان شش رکعت خوانده شود‪.‬‬
‫حدیث‪» :‬من أحیا اللیالی الربع وجبت له الجنة‪ :‬لیلة الترویة‪،‬‬
‫‪4‬‬
‫ولیلة عرفة‪ ،‬ولیلة النحر‪ ،‬ولیلة الفطر«‪.‬‬
‫هداری و بــه عبــادت بپــردازد‬ ‫هر کس چهار شب را شب زنــد ‌‬
‫یالحجــه‪ ،‬شــب‬ ‫یگردد‪ :‬شــب هشــتم ذ ‌‬ ‫بهشت برای او واجب م ‌‬
‫عرفه‪ ،‬شب عید قربان‪ ،‬شب عید رمضان‪.‬‬

‫‪ -‬ابن جوزی در موضوعات‪ (131-2/130) ،‬شوکانی در فوائد‪ ،‬حدیث‬ ‫‪1‬‬

‫شماره‪ (149) :‬این حدیث را موضوع گفته اند‪.‬‬


‫‪ -‬ابن جوزی در موضوعات‪ (132-2/131)،‬شوکانی در فوائد‪ ،‬حدیث )‬ ‫‪2‬‬

‫‪ (150‬این حدیث را موضوع گفته اند‪.‬‬


‫‪ -‬شوکانی در فوائد المجموعه‪ ،‬ص ) ‪ ،(52‬حدیث شماره ) ‪ (151‬این‬ ‫‪3‬‬

‫حدیث را موضوع گفته اند‪.‬‬


‫‪ -‬ابن جوزی در العلل المتناهیه‪ (2/78) ،‬و البانی در سلسلة الحادیث‬ ‫‪4‬‬

‫الضعیفة والموضوعة‪ ،‬حدیث )‪ (522‬این حدیث را موضوع گفته اند‪.‬‬


‫‪425‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫‪1‬‬
‫حدیث‪» :‬من صام صبیحة یوم الفطر فکأنما صام الدهر«‪.‬‬
‫هر کس صبح روز عید فطر روزه بگیرد مثل ایــن اســت کــه‬
‫تمام سال را روزه گرفته باشد‪.‬‬

‫یگوید‪ :‬این حدیث صحیح نیست‪ .‬می‬ ‫‪ -‬ابن جوزی در العلل)‪ (2/57‬م ‌‬ ‫‪1‬‬

‫گویم‪ :‬این حدیث مخالف احادیث صحیح و ثابت از جناب رسول الله‬
‫‪ ‬می باشد که آن حضرت از روزه گرفتن در روز عید فطر و روز‬
‫عید قربان نهی فرموده اند‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪426‬‬

‫بحث دوم‬
‫اعتقاد به اینکه ازدواج در این ماه )شوال( نحس‬
‫یباشد‬
‫است بدعت م ‌‬
‫ههــا‬
‫مهــای مشــهور ما ‌‬ ‫یگوید‪ :‬مــاه شــوال از نا ‌‬ ‫ابن منظور م ‌‬
‫یآیــد‪ ،‬و اولیــن مــاه‪،‬‬
‫یباشد‪ ،‬نام ماهی کــه بعــد از رمضــان م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یشود‪ :‬به جاری شــدن شــیر‬ ‫یباشد‪ .‬گفته م ‌‬ ‫ههای ایام حج م ‌‬ ‫ما ‌‬
‫مگــذری شــده اســت‪ ،‬کــه منظــور برگشــتن آن‬ ‫شتر تشبیه و نا ‌‬
‫است‪ ،‬به همین صورت است وضعیت شتر هنگام شــدت گرمــا‬
‫بهــا از عقــد نکــاح در ایــن مــاه‬‫و قطع شدن رطوبت ‪ ...‬و عر ‌‬
‫یگفتنــد‪ :‬زن‬ ‫یدانســتند‪ ،‬وم ‌‬ ‫یکردند و آن را نحس م ‌‬ ‫خودداری م ‌‬
‫یآورد همــانطور‬ ‫نکاح شده از شوهر خویش ممــانعت بوجــود م ‌‬
‫هدار بــا دم خــویش مــانع نزدیکــی شــتر دیگــر‬ ‫که ماده شــتر بچ ‌‬
‫س بودن آن را باطل اعلم کرد و عایشــه‬ ‫یشود‪ ،‬پیامبر‪ ‬نح ‌‬ ‫م ‌‬
‫یگویــد‪» :‬تزوجنــی النــبی‪ ‬فــی شــوال‪،‬‬ ‫یالله عنهــا – م ‌‬ ‫– رض ‌‬
‫‪1‬‬
‫وبنی بی فی شوال‪ ،‬فأی نسائه کانت أحظی عنده منی«‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬در مـاه شـوال بـا مـن ازدواج کـرد‪ ،‬در مـاه شـوال‬
‫بتر و‬ ‫خانة ایشان رفتم‪ ،‬پس کدام یک از زنانش از مــن محبــو ‌‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫متر م ‌‬‫والمقا ‌‬
‫بهــا در زمــان‬‫تنها دلیل و سببی کــه بــاعث شــده اســت عر ‌‬
‫جاهلیت ازدواج کردن را در ماه شوال نحــس و بدشــوم بداننــد‬
‫این بوده است که معتقد بودند زن از شوهر خــود ممــانعت بــه‬
‫یآورد همانطور شتری کــه بعــد از لقــاح از شــتر دیگــر‬ ‫وجود م ‌‬
‫یآورد‪.‬‬‫ممانعت بوجود م ‌‬
‫یگوید‪ :‬چون پیامبر‪ ‬در ماه شوال‬ ‫هالله – م ‌‬ ‫ابن کثیر – رحم ‌‬
‫یالله عنها – ازدواج کرد تمام توهمات مردمــی‬ ‫با عایشه – رض ‌‬
‫را که معتقد بودنــد میــان دو عیــد ازدواج مکــروه اســت‪ ،‬چــون‬
‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (6/54) ،‬و رواه مسلم فی صحیحه‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(2/1039‬حدیث )‪ ،(1423‬و سنن ترمذی‪ ،‬ابواب النکاح‪ ،‬حدیث‬


‫شماره‪ ،1099 :‬و گفته‪ :‬این حدیث حسن صحیح است‪ ،‬و سنن‬
‫نسائی‪ ،‬کتاب النکاح‪ ،‬باب التزویج فی شوال‪ ،‬وسنن ابن ماجه‪ ،‬کتاب‬
‫النکاح‪ ،‬حدیث شماره‪.1990 :‬‬
‫‪427‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یکند و ایــن تفکــر‬


‫احتمال جدایی میان آنها وجود دارد مردود م ‌‬
‫را غلط و باطل ثابت گردانید‪ .1‬اعتقاد بــه اینکــه ازدواج در مــاه‬
‫یباشـد‪،‬‬ ‫شوال نحس و شـوم اسـت اعتقـاد و تفکــری باطـل م ‌‬
‫لهایی است که پیامبر‪ ‬از‬ ‫چون نحس بودن از بدشگونی و فا ‌‬
‫آنها نهی کرده است‪» :‬لعدوی ولطیــرة« و قــال‪» :‬طیــرة‬
‫‪2‬‬

‫‪3‬‬
‫شرک«‪.‬‬
‫سرایت بیماری و نحسی و شــومی وجــود نــدارد‪ .‬و در جــای‬
‫یفرماید‪ :‬بدشگونی و نحسی‪ ،‬شرک است‪.‬‬ ‫دیگر م ‌‬
‫شباهت ماه شوال برای نحسی مثل بدشگونی و نحســی بــه‬
‫یباشد که در مورد آن سخن گفتیم‪.‬‬ ‫ماه صفر م ‌‬
‫هالله – در توضیح و شرح حـدیث عایشـه –‬ ‫امام نووی – رحم ‌‬
‫یگوید‪ :‬در این ماه )شــوال( ازدواج کــردن و‬ ‫یالله عنها – م ‌‬
‫رض ‌‬
‫آوردن زن به خانه مستحب است و اصحاب ما مســتحب بــودن‬
‫یداننــد‪ ،‬و بــه حــدیث عایشــه صــدیقه اســتدلل‬ ‫آن را قطعـی م ‌‬
‫ینمایند‪.‬‬
‫م ‌‬
‫یالله عنها – با این حدیث و سخن قصد داشــته‬ ‫عایشه – رض ‌‬
‫هاند آن را رد کند‪ ،‬ویا آنچــه‬ ‫است آنچه که در جاهلیت انجام داد ‌‬
‫یکننــد ازدواج و عروســی‬ ‫بعضی از عوام الناس امروز گمان م ‌‬
‫در ماه شوال مکروه است آن را باطل و مردود نماید‪ ،‬که همة‬
‫این کارهای باطل اصــل و اساســی ندارنــد و از آثــار و کارهـای‬
‫یباشند‪ ،‬آنها این بدشگونی و نحسی را به ایــن‬ ‫زمان جاهلیت م ‌‬

‫‪ -‬به البداية والنهاية‪ (3/253) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(10/215) ،‬کتاب طب‪،‬‬ ‫‪2‬‬

‫حدیث شماره )‪(5757‬‬


‫‪ -‬رواه المام احمد فی مسنده‪ (1/440) ،‬و رواه ابوداود فی سننه‪) ،‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪ ،(4/230‬کتاب الطب‪ ،‬حدیث شماره‪ ،3910 :‬و سنن ترمذی‪ ،‬ابواب‬


‫السیر‪ ،‬حدیث شماره‪ ،1663 :‬و گفته‪ :‬حدیث حسن صحیح است‪ ،‬و‬
‫سنن ابن ماجه‪ ،‬کتاب الطب‪ ،‬حدیث شماره‪ ،3538 :‬و مستدرک‬
‫حاکم‪ ،‬کتاب الیمان‪ ،‬سند این حدیث صحیح و روات آن ثقه هستند اما‬
‫بخاری و مسلم آن را روایت نکرده اند‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪428‬‬

‫یکردند چون در نام شوال جدایی و دور شــدن‬


‫خاطر مطرح م ‌‬
‫‪4‬‬
‫وجود داشت‪.‬‬

‫‪ -‬به شرح مسلم‪ ،‬تألیف امام نووی‪ (9/209)،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪4‬‬


‫‪429‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫بحث سوم‬
‫بدعت بودن عید ابرار‬
‫از کارهای دیگر بدعت در ماه شوال‪ :‬عید ابرار است کــه در‬
‫یشود‪.‬‬ ‫روز هشتم ماه شوال برگزار م ‌‬
‫بعد از آن که مردم از روزة ماه رمضان تمــام شــدند‪ ،‬و روز‬
‫اول ماه شوال که روز عید فطر اســت افطــار کردنــد‪ ،‬شــروع‬
‫یکنند به شــش روز روزه گرفتــن از اوایــل مــاه شــوال‪ ،‬روز‬ ‫م ‌‬
‫یدهنــد و آن را عیــد ابــرار )نیکوکــاران(‬ ‫هشــتم را عیــد قــرار م ‌‬
‫ینامند‪.‬‬‫م ‌‬
‫یفرماید‪ :‬قــرار دادن‬ ‫هالله – م ‌‬‫شیخ السلم ابن تیمیه – رحم ‌‬
‫نهایی کـه شــریعت آنهــا را‬ ‫نهایی به عنوان عید غیر از زما ‌‬ ‫زما ‌‬
‫بهای مــاه‬ ‫یباشــند‪ ،‬ماننــد بعضــی از شـ ‌‬ ‫مقرر کــرده بــدعت م ‌‬
‫یشــود‪ ،‬یــا‬ ‫بهای تولد پیــامبر‪ ‬گفتــه م ‌‬ ‫عالول که به آنها ش ‌‬ ‫ربی ‌‬
‫یالحجــه‪ ،‬اولیـن‬ ‫بهای ماه رجــب‪ ،‬هیجــدهم مــاه ذ ‌‬ ‫بعضی از ش ‌‬
‫جمعة ماه رجب‪ ،‬هشتم ماه شوال که جاهلن آن را عید البرار‬
‫ینامنــد‪ ،‬همــة اینهــا بــدعت هســتند و ســلف صــالح آنهــا را‬ ‫م ‌‬
‫‪1‬‬
‫هاند‪ ،‬و الله اعلم‪.‬‬‫هاند‪ ،‬و آن را انجام نداد ‌‬ ‫مستحب ندانست ‌‬
‫یفرماید‪ :‬هشتم ماه شوال نــه بــرای ابــرار و‬ ‫در جای دیگر م ‌‬
‫نه برای فجار عید نیست‪ ،‬و برای هیچ کــس صــحیح نیســت کــه‬
‫آن را عید بداند و به آن معتقد باشد‪ ،‬و نباید هیــچ کــاری کــه در‬
‫‪2‬‬
‫یشود در این روز نیز انجام شود‪.‬‬ ‫عید انجام م ‌‬
‫یشــود‬ ‫این عید و مراسم در یکی از مساجد مشهور انجام م ‌‬
‫یکنند‪ ،‬با هــم مصــافحه و دســت‬ ‫و زنان با مردان اختلط پیدا م ‌‬
‫ظ جــاهلیت بــا هــم ســخن‬ ‫یدهند‪ ،‬و هنگــام مصــافحه بــا الفــا ‌‬ ‫م ‌‬

‫‪ -‬به مجموعة الفتاوی‪ ،‬تألیف شیخ السلم ابن تیمیه‪(25/298) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬به الختیارات الفقهیه‪ ،‬ص )‪ (199‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪430‬‬

‫یگویند‪ ،‬سپس بعد از آن اقــدام بــه درســت کــردن بعضــی از‬


‫م ‌‬
‫‪1‬‬
‫ینمایند‪.‬‬
‫غذاهای مخصوص برای همین مناسبت م ‌‬

‫‪ -‬به السنن و المبتدعات‪ ،‬تألیف شقیری‪ ،‬ص )‪ (166‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫فصل هشتم‬
‫یالحجه‬
‫ماه ذ ‌‬
‫بحث اول‪ :‬بعضی از آثار وارده در مورد‬
‫آن‪.‬‬
‫بحث دوم‪ :‬بدعت بودن تعریف )یعنی‬
‫یها در مساجد برای‬ ‫رحاج ‌‬‫اجتماع غی ‌‬
‫یها در میدان‬
‫انجام عباداتی که حاج ‌‬
‫یدهند(‪.‬‬ ‫عرفه انجام م ‌‬
‫بحث سوم‪ :‬بدعت عید غدیر خم‪.‬‬
‫بحث اول‬
‫بعضی از آثار وارده در مورد این ماه‬
‫یکنــد‪» :‬إن الزمــان‬ ‫‪ -1‬ابوبکر صدیق ‪ ‬از پیامبر ‪ ‬روایت م ‌‬
‫قد استدار کهیته یوم خلق الله السموات والرض‪ ،‬والســنة إثنــا‬
‫عشــر شــهرًا‪ ،‬منهــا أربعــة حــرم‪ :‬ثلث متوالیــات ذوالقعــده‬
‫وذوالحجه والمحرم‪ ،‬ورجب مضر الذی بین جمادی وشــعبان ‪...‬‬
‫‪1‬‬
‫الخ« متفق علیه‪.‬‬
‫نها و زمین را آفریده است عصــر‬ ‫از روزی که خداوند آسما ‌‬
‫یزند‪ ،‬سال دوازده مــاه‬ ‫و زمان مانند هیئت و شکل خود دور م ‌‬
‫ههای حرام هســتند‪ :‬ســه مــاه‬ ‫هها‪ ،‬ما ‌‬‫است‪ ،‬چهار ماه از این ما ‌‬
‫یآیند‪ :‬ذوالقعده‪ ،‬ذوالحجه‪ ،‬محرم‪ ،‬و مــاه‬ ‫حرام پشت سر هم م ‌‬
‫رجب مبارک که میان جمادی و شعبان قرار دارد‪.‬‬
‫یکنــد‪» :‬شــهران‬ ‫‪ -2‬ابــوبکر صــدیق‪ ‬از پیــامبر‪ ‬روایــت م ‌‬
‫‪2‬‬
‫د‪ :‬رمضان وذوالحجة« متفق علیه‪.‬‬ ‫لینقصان‪ ،‬شهرا عی ٍ‬
‫یشوند‪ ،‬دو ماه عید‪ ،‬یعنــی مــاه‬ ‫دو ماه از فضیلت آنها کم نم ‌‬
‫رمضان و ماه ذوالحجه‪.‬‬
‫یکنــد‪» :‬أن رجل ً مــن الیهــود‬ ‫‪ -3‬عمربن خطــاب‪ ‬روایــت م ‌‬
‫قال لــه‪ :‬یــا أمیرالمــؤمنین آیــة فــی کتــابکم تقرؤونهــا لــو علینــا‬
‫معشر الیهود نزلت لتخذنا ذلک الیوم عیدًا‪ .‬قال‪ :‬أی آیة؟ قال‪:‬‬
‫‪                        ‬‬
‫‪    ‬‬ ‫‪   ‬‬
‫‪            ‬‬
‫‪            ‬‬ ‫‪‬‬
‫)مائده ‪(3 /‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(10/7) ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪1‬‬

‫‪ (5550‬و مسلم فی صحیحه‪ ،‬حدیث )‪(1679‬‬


‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(4/124) ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪2‬‬

‫‪ (1912‬و مسلم فی صحیحه‪ ،‬حدیث )‪(1089‬‬


‫‪433‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫قال عمر‪» :‬قد عرفنا ذلک الیوم والمکان الذی نزلت فیــه‬
‫‪1‬‬
‫علی النبی‪ ‬وهو قائم بعرفة‪ ،‬یوم جمعة« متفق علیه‪.‬‬
‫یگویــد‪ :‬مــردی یهــودی بــه او گفــت‪ :‬ای‬ ‫عمــر فــاروق ‪ ‬م ‌‬
‫های در کتــــاب شــــما وجــــود دارد و آن را‬ ‫امیرالمــــؤمنین‪ ،‬آی ‌‬
‫یشــد آن روز را جشــن‬ ‫یها نازل م ‌‬‫یخوانید اگر برای ما یهود ‌‬ ‫م ‌‬
‫‪‬‬ ‫یگرفتیم‪ .‬عمر فاروق گفت‪ :‬کدام آیه؟ آن مرد گفت‪ ﴿ :‬‬ ‫م ‌‬
‫‪ ﴾ ...  ‬امروز دیــن و آییــن را بــرای شــما‬
‫تکمیل و به اتمــام رســاندم‪ ،‬و نعمــت خــویش را برایتــان تمــام‬
‫کردم‪ ،‬و راضی هستم که دین اسلم آیین و برنامه زندگی شما‬
‫باشد‪ .‬عمر‪ ‬گفت‪ :‬زمان و مکانی را که این آیــه بــر پیــامبر‪‬‬
‫نازل شد کامل ً به یــاد داریــم‪ ،‬در صــحرای عرفــه در حــالی کــه‬
‫ایستاده بود و روز جمعه بود بر ایشان نازل شد‪.‬‬
‫یگویــد پیــامبر‪‬‬ ‫یالله عنهمــا – م ‌‬
‫‪ -4‬ابــن عبــاس – رضــ ‌‬
‫یفرماید‪» :‬ما من أیام العمل الصالح فیهن أحب إلی الله من‬ ‫م ‌‬
‫رسولالله‪ !‬ول الجهاد فی ســبیل‬ ‫‌‬ ‫هذه الیام العشر‪ ،‬فقالوا یا‬
‫رسولالله‪ :‬ول الجهاد فــی ســبیل اللــه‪ ،‬إل ّ رجــل‬‫‌‬ ‫الله؟ فقال‬
‫‪2‬‬
‫خرج بنفسه وماله‪ ،‬فلم یرجع من ذلک بشیٍء«‪.‬‬
‫هیچ روزی وجود ندارد که عمــل صــالح در آن از ایــن ده روز‬
‫بتر باشــد‪،‬‬‫یالحجــه( نــزد خداونــد محبــو ‌‬ ‫)منظور ده روز ماه ذ ‌‬
‫اصحاب گفتند‪ :‬ای رسول خدا‪ ‬از جهاد در راه خدا هم بهـتر و‬
‫یباشد؟ پیامبر‪ ‬فرمود‪ :‬جهــاد در راه خــدا هــم از‬ ‫بتر م ‌‬ ‫محبو ‌‬
‫بتر نیست‪ ،‬مگر اینکه کسی با جان و مالش به جهــاد‬ ‫آن محبو ‌‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(1/105) ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪1‬‬

‫‪ (45‬و مسلم فی صحیحه‪ ،‬حدیث )‪(3017‬‬


‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(2/457) ،‬کتاب العیدین‪،‬‬ ‫‪2‬‬

‫حدیث شماره )‪ (969‬و رواه احمد فی مسنده‪ (162-2/161) ،‬و رواه‬


‫ابوداود فی سننه‪ ،(2/81) ،‬حدیث شماره )‪ (2438‬و رواه الترمذی‬
‫فی سننه‪ ،(2/129) ،‬ابواب الصوم‪ ،‬حدیث شماره )‪ (754‬و گفته‪:‬‬
‫حدیث ابن عباس حدیث حسن غریب صحیح است‪ ،‬و سنن دارمی‪،‬‬
‫کتاب الصیام‪ ،‬باب فی فضل العمل فی العشر‪ ،‬و صحیح ابن خزیمه‪،‬‬
‫حدیث شماره‪.2865 :‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪434‬‬

‫رفته باشد و چیزی از آنهــا برنگــردد ــ در راه خــدا هــر دو را از‬


‫دست داده باشد ـ ‪.‬‬
‫یگوید‪» :‬نهی النبی‪ ‬عن صوم یــوم‬ ‫‪ -5‬ابوسعید خدری‪ ‬م ‌‬
‫‪1‬‬
‫الفطر ویوم النحر ‪ « ...‬متفق علیه‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬از روزه گرفتـن روز عیـد فطـر و عیـد قربــان نهـی‬
‫کرده است ‪. ...‬‬
‫یگوید‪» :‬أن رسول‌الله‪ ‬نهــی عــن صــیام‬ ‫‪ -6‬ابوهریره‪ ‬م ‌‬
‫‪2‬‬
‫یومین‪ :‬یوم الضحی‪ ،‬ویوم الفطر« متفق علیه‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬از روزة دو روز نهی کرده است‪ :‬روز عید قربــان و‬
‫روز عید رمضان‪.‬‬
‫یگوید‪ ،‬بــا عمربــن خطــاب‪ - ‬در عیــد‬ ‫‪ -7‬مولی ابن أزهر م ‌‬
‫شرکت کردم و گفـت‪» :‬هـذان یومـان نهـی رسـول‌الله‪ ‬عـن‬
‫صیامهما یوم فطرکم من صــیامکم‪ ،‬والیــوم الخــر تــأکلون فیــه‬
‫‪3‬‬
‫کم« متفق علیه‪.‬‬ ‫من نسک ُ‬
‫دو روز هستند که حضرت رسول‪ ‬از روزه گرفتن آنها نهی‬
‫یکنیــد )عیــد‬
‫کــرده اســت‪ ،‬روزی کــه از روزه گرفتــن افطــار م ‌‬
‫یهــا‬
‫رمضــان( و روز دیگــری روزی اســت کــه از گوشــت قربان ‌‬
‫یخورید )یعنی عید قربان(‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫ً‬
‫‪ -8‬عن أم الفضل بنت الحارث‪» :‬أن ناسا تماروا عنـدها یـوم‬
‫عرفة فی صوم النبی‪ ‬فقال بعضهم‪ :‬هو صائم‪ .‬وقال بعضهم‪:‬‬
‫لیس بصائم فأرسلت إلیه بقــدح لبـن وهـو واقـف علـی بعیــره‪،‬‬
‫فشربه« متفق علیه‪.4‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(4/239) ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪1‬‬

‫‪ (2‬و مسلم‪ ،‬حدیث )‪(1137‬‬


‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(4/240) ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪2‬‬

‫‪ (1993‬و مسلم‪ ،‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره‪(1137) :‬‬


‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(239-4/238) ،‬حدیث‬ ‫‪3‬‬

‫شماره )‪ (1990‬و مسلم‪ ،‬حدیث )‪(1137‬‬


‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(4/237 ) ،‬حدیث) ‪ (1988‬و‬ ‫‪4‬‬

‫مسلم فی صحیحه‪ ،‬حدیث ) ‪.(1123‬‬


‫‪435‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یگویــد‪ :‬جمــاعتی از مــردم نــزدش در‬ ‫ام فضل بنت حارث م ‌‬


‫روز عرفه در مورد روزه گرفتــن پیــامبر‪ ‬بــا هــم اختلف پیــدا‬
‫یگفتنــد ایشــان روزه هســتند‪ ،‬و بعضــی هــم‬ ‫کردنــد‪ ،‬بعضــی م ‌‬
‫یگفتنــد روزه نیســت‪ ،‬در حــالی کــه پیــامبر‪ ‬بــر شــترش‬ ‫م ‌‬
‫ایســتاده بــود لیــوانی پــر از شــیر را برایــش فرســتادم‪ ،‬آن را‬
‫نوشید‪.‬‬
‫یالله عنهــا ‪» :-‬أن النــاس شــکوا فــی‬ ‫‪ -9‬عن میمونه – رض ـ ‌‬
‫ت إلیه بحلب وهو واقــف فــی‬ ‫صیام النبی‪ ‬یوم عرفة‪ ،‬فأرسل ُ‬
‫‪1‬‬
‫الموقف‪ ،‬فشرب منه والناس ینظرون« متفق علیه‪.‬‬
‫یگویــد‪ :‬مــردم در مــورد روزة‬ ‫یالله عنهــا – م ‌‬
‫میمونه – رض ـ ‌‬
‫پیامبر‪ ‬در روزه عرفه شــکایت کردنــد کــه آیــا روزه اســت یــا‬
‫خیر؟ من هم ظرفی پر از شــیر را برایــش فرســتادم در حــالی‬
‫که در مکــانی ایســتاده بــود‪ ،‬آن را نوشــید و مــردم بــه او نگــاه‬
‫یکردند‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫یگویــد‪» :‬مــا رأیــت‬‫یالله عنهــا – م ‌‬
‫‪ -10‬عایشه صدیقه– رض ‌‬
‫‪2‬‬
‫رسول‌الله‪ ‬صائما ً فی العشر قط«‪.‬‬
‫یالحجه روزه بگیرد‪.‬‬ ‫هرگز پیامبر‪ ‬را ندیدم که ده روز ذ ‌‬
‫‪ -11‬عن ام سلمة – رضی‌الله عنها – أن النبی‪ ‬قال‪» :‬إذا‬
‫دخلت العشر وأراد أحدکم أن یضحی‪ ،‬فل یمس شعره وبشــره‬
‫‪3‬‬
‫شیئا ً«‪.‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(4/237 ) ،‬کتاب الصوم‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫حدیث ) ‪ (1989‬و مسلم فی صحیحه‪ ،‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره‪) :‬‬


‫‪(1124‬‬
‫‪ -‬مسند امام احمد ‪ ،42 /6‬و صحیح مسلم ‪ ،‬کتاب العتکاف‪ ،‬حدیث‬ ‫‪2‬‬

‫شماره‪ ،(1176 ) :‬و سنن ابوداود‪ ،‬کتاب الصوم‪ ،‬حدیث شماره‪ ،2439 :‬و‬
‫سنن ترمذی‪ ،‬حدیث شماره‪ ،753 :‬ابواب الصوم‪ ،‬و صحیح ابن خزیمه‪،‬‬
‫حدیث شماره‪.2103 :‬‬
‫‪ -‬رواه مسلم فی صحیحه‪ ،(3/1565) ،‬حدیث شماره )‪ (1977‬و رواه‬ ‫‪3‬‬

‫الترمذی فی سننه‪ ،(3/39) ،‬حدیث شماره )‪ (1561‬با سند و لفظ‬


‫دیگری و گفته‪ :‬حدیثی حسن است‪ ،‬و سنن نسائی ‪ 212 /2‬کتاب‬
‫الضحایا‪ ،‬و مستدرک حاکم‪ ،‬کتاب الضاحی ‪ 220 /4‬و گفته‪ :‬این حدیث بر‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪436‬‬

‫یالحجــه فرارســید و یکــی از شــما‬ ‫هر گاه ده روز اول ماه ذ ‌‬


‫خواست قربانی انجام دهد و حیوانی را ذبح کند نباید موهــایش‬
‫نهایش را بگیرد و یا کم کند‪.‬‬ ‫و ناخو ‌‬
‫یگوید‪ :‬مردی نــزد پیــامبر‪ ‬آمــد و گفــت‪:‬‬ ‫‪ -12‬ابوقتاده‪ ‬م ‌‬
‫یگیرید؟ پیامبر‪ ‬عصــبانی شــد ‪ ...‬ســپس‬ ‫شما چگونه روزه م ‌‬
‫فرمود‪» :‬ثلث من کل شهر‪ ،‬ورمضان إلی رمضان‪ ،‬فهذا صیام‬
‫فــر الســنة‬‫الدهر کله‪ ،‬صیام یوم عرفة أحتسب علی اللــه أن یک ّ‬
‫التی قبله‪ ،‬والسنة التی بعــده‪ ،‬وصــیام یــوم عاشــوراء أحتســب‬
‫‪1‬‬
‫فر السنة التی قبله«‪.‬‬ ‫علی الله أن یک ّ‬
‫یگیریــم ‪ :‬ســه روز از هــر مــاه‪ ،‬مــاه‬‫به این صــورت روزه م ‌‬
‫رمضان‪ ،‬تا رمضان بعدی هر کس بــه ایــن صــورت روزه بگیــرد‬
‫مثل این است که تمـام سـال را روزه گرفتـه باشـد‪ ،‬روزة روز‬
‫یشــود‪ ،‬روزة‬ ‫عرفه که باعث کفاره گناهان سال قبــل و بعــد م ‌‬
‫یشود‪.‬‬ ‫روز عاشورا که باعث کفاره گناهان سال قبل م ‌‬
‫‪ -13‬عن عایشة – رضی‌الله عنها – قــالت‪ :‬إن رســول‌الله‪‬‬
‫قال‪» :‬ما من یوم ٍ أکثر من أن یعتق الله فیه عبدا ً من النار مــن‬
‫یــوم عرفــة‪ ،‬وإنــه لیــدنو یبــاهی بهــم الملئکــة‪ .‬فیقــول‪ :‬أراد‬
‫‪2‬‬
‫هؤلء؟«‪.‬‬
‫یفرماید‬‫یگوید‪ :‬پیامبر ‪ ‬م ‌‬ ‫یالله عنها – م ‌‬‫عایشة صدیقه – رض ‌‬
‫‪ :‬هیچ روزی خداوند بیشـتر از روز عرفـه بنـدگان خـود را از آتـش‬

‫شرط شیخین صحیح است‪.‬‬


‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (297-5/296) ،‬و رواه مسلم فی صحیحه‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(819-3/818‬حدیث شماره )‪ (1163‬و رواه ابوداود فی سننه‪،‬‬


‫حدیث )‪ ،(3435‬و سنن ترمذی‪ ،‬ابواب الصوم‪ ،‬حدیث شماره‪،749 :‬‬
‫صحیح ابن خزیمه‪ ،‬ابواب الصوم التطوع‪ ،‬حدیث شماره‪.2087 :‬‬
‫‪ -‬رواه مسلم فی صحیحه‪ ،(983-2/982) ،‬کتاب حج‪ ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪2‬‬

‫‪ (1348‬و روه النسائی فی سننه‪ ،(5/251) ،‬کتاب مناسک الحج‪ ،‬باب‬


‫ما ذکر فی یوم عرفه‪ ،‬و مستدرک حاکم‪ ،‬کتاب المناسک ‪ 1/464‬و‬
‫گفته‪ :‬سند این حدیث صحیح است اما بخاری و مسلم آن را نیاورده‬
‫اند‪.‬‬
‫‪437‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یشود سپس ملئکه به آنها مباهات‬ ‫یکند‪ ،‬و نزدیک م ‌‬ ‫جهنم آزاد نم ‌‬
‫یگویند آیا اینها اراده کرده است؟‬ ‫ینمایند و م ‌‬
‫و افتخار م ‌‬
‫یفرمایــد‪» :‬یــوم‬‫یگوید‪ :‬پیــامبر‪ ‬م ‌‬ ‫‪ -14‬عقبه بن عامر‪ ‬م ‌‬
‫عرفة‪ ،‬ویوم النحر‪ ،‬وأیام التشــریق‪ ،‬عیــدنا أهــل الســلم وهــی‬
‫‪1‬‬
‫أیام أکل و شرب«‪.‬‬
‫روز عرفه‪ ،‬روز عید قربان‪ ،‬ایام التشریق‪ ،‬ـ ســه روز بعــد از‬
‫یباشــند‪ ،‬ایــن روزهــا روز‬‫عید قربان ــ جشــن مــا مســلمانان م ‌‬
‫خوردن و نوشیدن و شادی هستند‪.‬‬
‫یگویــد ‪ :‬پیــامبر‪ ‬وارد مــدینه شــد‪،‬‬ ‫‪ -15‬انس بن مالک‪ ‬م ‌‬
‫اهل مدینه در زمان جاهلیت دو روز داشتند کــه در آن شــادی و‬
‫یکردند‪ ،‬پیامبر‪ ‬فرمود‪» :‬إن اللــه تبــارک وتعــالی قــد‬ ‫بازی م ‌‬
‫‪2‬‬
‫أبدلکم بهما خیرا ً منهما یوم الفطر ویوم النحر«‪.‬‬
‫خداوند تبارک و تعــالی بــه جــای ایــن دو روز‪ ،‬دو روز بهــتر و‬
‫بتر از آنها برای شما قرار داده است‪ ،‬روز عید فطر و روز‬ ‫خو ‌‬
‫عید قربان‪.‬‬
‫یگویــد‬
‫یالله عنهما – م ‌‬ ‫‪ -16‬عبدالله بن عمروبن عاص – رض ‌‬
‫یخــورد‪،‬‬‫‪ :‬نزد پدرم عمروبن عاص‪ ‬رفتم‪ ،‬دیــدم کــه چیــزی م ‌‬
‫مرا فراخواند که با او بخورم‪ ،‬گفتم روزه هستم‪ ،‬گفــت‪» :‬هــذه‬
‫الیام التی نهانا رسول‌الله‪ ‬عن صیامهن‪ ،‬وأمــرن بفطرهــن(‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫قال مالک‪) :‬هی أیام التشریق«‪.‬‬

‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (4/152) ،‬و رواه مسلم فی صحیحه‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(2/800‬حدیث شماره )‪ (1141‬به روایت نبیشه هذلی‪ ،‬و سنن‬


‫ابوداود‪ ،‬کتاب الصوم‪ ،‬حدیث شماره‪ ،2419 :‬و سنن ترمذی‪ ،‬حدیث‬
‫شماره‪ ،770 :‬ابواب الصوم و گفته‪ :‬این حدیث حسن صحیح است‪ ،‬و‬
‫سنن نسائی‪ ،‬کتاب مناسک الحج ‪ 252 /2‬باب النهی عن صوم یوم‬
‫عرفه‪ .‬برای تفصیل به‪ :‬موارد الظمآن‪ ،‬صفحه‪ 238 :‬مراجع شود‪.‬‬
‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (3/103) ،‬و رواه ابوداود فی سننه‪) ،‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ ،(1/675‬حدیث شماره )‪ (1134‬و رواه حاکم فی المستدرک‪) ،‬‬


‫‪ ،(1/294‬کتاب عیدین و گفته است این حدیث بر اساس شرط مسلم‬
‫صحیح است اما شیخین آن را روایت نکرده اند‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪438‬‬

‫این روزها‪ ،‬روزهایی هستند که پیــامبر‪ ‬از روزه گرفتــن در‬


‫آنها نهی فرموده است و دســتور داده اســت کــه افطــار کنیــم‪،‬‬
‫یفرماید‪ :‬منظور از این روزهــا ایــام‬ ‫هالله – م ‌‬ ‫امام مالک – رحم ‌‬
‫یباشد‪.‬‬‫التشریق )سه روز بعد از عید قربان( م ‌‬
‫یالله عنهمــا – در‬ ‫یگویــد از ابــن عمــر – رضـ ‌‬
‫‪ -17‬ابونجیح م ‌‬
‫مورد روزة عرفه سؤال شد؟ گفت‪» :‬حججت مع النبی‪ ‬فلــم‬
‫ابیبکر فلم یصمه‪ ،‬وحججت مع عمــر فلــم‬ ‫یصمه‪ ،‬وحججت مع ‌‬
‫یصمه‪ ،‬وحججت مع عثمان فلم یصمه‪ ،‬وأنا ل أصومه‪ ،‬ولآمر به‬
‫‪1‬‬
‫ول أنهی عنه«‪.‬‬
‫با پیامبر‪ ‬حج انجــام دادم روز نگرفــت‪ ،‬بــا ابــوبکر‪ ،‬عمــر و‬
‫عثمان نیز حج انجام دادم هیچ کــدام روزه نگرفتنــد‪ ،‬و مــن نیــز‬
‫یکنم و از آن هــم‬ ‫یگیرم‪ ،‬و به روزه گرفتن آن امر نم ‌‬ ‫روزه نم ‌‬
‫ینمایم‪.‬‬‫نهی نم ‌‬
‫‪ -18‬عن عبـدالله بـن قـرط عـن النــبی‪ ‬قـال‪» :‬إن أعظــم‬
‫‪2‬‬
‫الیام عندالله تبارک وتعالی یوم النحر‪ ،‬ثم یوم القر«‪.‬‬
‫یفرمایــد‪:‬‬ ‫عبدالله بن قرط از پیامبر‪ ‬روایت ‌م ‌‬
‫یکنــد کــه م ‌‬
‫گترین روز نزد خداوند روز عید قربان است‪ ،‬سپس بعــد از‬ ‫بزر ‌‬
‫یالحجــه‪،‬‬ ‫یآید یعنی یازدهم ذ ‌‬ ‫آن‪ ،‬روزی که بعد از عید قربان م ‌‬
‫یگویند چون مردم در این روز در منی قــرار‬ ‫)به آن یوم القر م ‌‬
‫یگزینند(‪.‬‬ ‫و سکونت م ‌‬

‫‪ -‬رواه مالک فی الموطأ‪ ،(372-1/376) ،‬کتاب حج‪ ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪3‬‬

‫‪.(137‬‬
‫‪ -‬رواه احمد فی سننه‪ (2/47) ،‬و رواه الترمذی فی سننه‪ (2/126) ،‬و‬ ‫‪1‬‬

‫رواه الدارمی فی سننه‪ (2/23) ،‬باب فی صیام یوم عرفة‪ ،‬و شرح‬
‫معانی الثار ‪ ،72 /2‬باب صوم یوم عرفة‪ ،‬و صحیح ابن حبان‪ ،‬به موارد‬
‫الظمآن‪ ،‬حدیث شماره‪ 934 :‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (4/350) ،‬و رواه ابوداود فی سننه‪) ،‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ ،(2/370‬حدیث شماره )‪ (1765‬و رواه ابن خزیمه‪ ،(2866) ،‬به‬


‫موارد الظمآن‪ ،‬حدیث شماره‪ 1044 :‬و مستدرک حاکم ‪ 221 /4‬کتاب‬
‫الضاحی و تهذیب سنن ابوداود از حافظ ابن قیم ‪ 295 /2‬مراجعه‬
‫شود‪.‬‬
‫‪439‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یگوید‪ :‬پیــامبر‪‬‬ ‫یالله عنهما – م ‌‬‫‪ -19‬عبدالله بن عمر – رض ‌‬


‫در حجی که انجام داد روز عید قربــان میــان جمــرات ایســتاد و‬
‫گفت‪» :‬أیّ یوم هذا؟« فقالوا‪) :‬یـوم النحـر(‪ ،‬قـال‪» :‬هـذا یـوم‬
‫‪1‬‬
‫الحج الکبر«‪.‬‬
‫امروز چه روزی است؟ گفتند‪ :‬روز عید قربان‪ ،‬فرمود ‪ :‬امــروز‬
‫روز حج اکبر است‪.‬‬
‫یالله عنهمـــا – أن‬‫‪ -20‬عـــن عبـــدالله بـــن عمـــرو – رضـــ ‌‬
‫ت بیوم الضحی عیدا ً جعلـه اللـه لهـذه‬ ‫لالله‪ ‬قال‪» :‬أمر ُ‬ ‫رسو ‌‬
‫‪2‬‬
‫المة ‪.« ...‬‬
‫یگویــد پیــامبر‪‬‬
‫یالله عنهمــا – م ‌‬‫عبــدالله بــن عمــرو – رضـ ‌‬
‫فرمودند‪ :‬به من دستور داده شده است که روز قربانی را عید‬
‫بگیریم‪ ،‬خداوند آن را برای این امت عید قرار داده است ‪. ...‬‬
‫یهریره‪» :‬أن أبابکر الصدیق‪ ‬بعثه فی الحجة‬ ‫‪ -21‬عن اب ‌‬
‫مره النبی‪ ‬علیها قبل حجة الوداع یوم النحر فــی رهــط‬ ‫التی أ ّ‬
‫یؤذن فی الناس‪ :‬ل یحج بعد العام مشــرک‪ ،‬ول یطــوف بــالبیت‬

‫‪ -‬رواه البخاری تعلیقا ً فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪،(3/574) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫کتاب حج‪ ،‬حدیث شماره )‪ ،(1742‬و رواه ابن ماجه فی سننه‪) ،‬‬
‫‪ ،(2/1016‬حدیث شماره )‪ ،(3058‬به تهذیب سنن ابوداود از حافظ‬
‫ابن قیم ‪ 406 /2‬مراجعه شود‬
‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (2/169) ،‬و رواه ابوداود فی سننه‪) ،‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ ،(3/227‬حدیث شماره )‪ ،(2789‬و سنن نسائی‪ ،‬کتاب الضحایا‪ ،‬باب‬


‫من لم یجد الضحیة‪ ،‬به موارد الظمآن‪ ،‬کتاب الضاحی‪ ،‬حدیث شماره‪:‬‬
‫‪ 1043‬مراجعه شود‪ .‬و مستدرک حاکم‪ ،‬کتاب الضاحی ‪ 223 /4‬و‬
‫گفته‪ :‬سند این حدیث صحیح است اما شیخین آن را روایت نکرده اند‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪440‬‬

‫عریان«‪ 1‬وفی روایة لبی داود‪» :‬ویوم الحج الکــبر یــوم النحــر‬
‫‪2‬‬
‫والحج الکبر الحج«‪.‬‬
‫یگویــد‪ :‬ابــوبکر صــدیق‪ ‬مــرا در حجــی کــه‬ ‫ابــوهریره‪ ‬م ‌‬
‫ةالوداع ابــوبکر را امیــر گردانیــده بــود‪،‬‬ ‫پیــامبر‪ ‬قبــل از حجــ ‌‬
‫فرستاد تا در روز عید قربــان بــا جمــاعتی دیگــر در بیــن مــردم‬
‫فریاد بزنیم و بگوئیم‪ :‬بعد از این سال هیچ مشــرکی نبایــد حــج‬
‫انجام دهد‪ ،‬و هیچ شخص لختی به دور بیــت اللــه طــواف کنــد‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬روز حج اکبر روز عید قربان است‪،‬‬ ‫ابوداود در روایتی م ‌‬
‫یباشد‪.‬‬
‫و حج اکبر همان حج م ‌‬
‫یالله عنهما – قـال‪» :‬کـانوا یـرون‬ ‫‪ -22‬عن ابن عباس – رض ‌‬
‫أن العمــرة فــی أشــهر الحــج مــن أفجــر الفجــور فــی الرض‪،‬‬
‫ویجعلون المحرم صفرًا‪ ،‬ویقولــون‪ :‬إذا بــرأ الــدبر‪ ،‬وعفــا الثــر‪،‬‬
‫وانسخ صفر‪ ،‬حلت العمرة لمن اعتمر‪ .‬قدم النــبی‪ ‬وأصــحابه‬
‫صبیحة رابعة مهلین بالحج فأمرهم أن یجعلوها عمرة‪ ،‬فتعــاظم‬
‫ذلک عندهم‪ ،‬فقـالوا‪ :‬یـا رسـول‌الله‪ !‬أی الحـل؟ قـال‪» :‬حـل‬
‫‪3‬‬
‫کله« متفق علیه‪.‬‬
‫یکردنــد انجــام دادن‬ ‫یها تصــور م ‌‬ ‫یگویــد‪ :‬بعضـ ‌‬ ‫ابن عباس م ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬مــاه‬‫کترین گن‌اهــان م ‌‬ ‫ههای حج از خطرنــا ‌‬ ‫عمره در ما ‌‬
‫یگفتنــد‪ :‬هــر گــاه زخــم‬‫یدادنــد‪ ،‬و م ‌‬ ‫محرم را ماه صفر قرار م ‌‬
‫پشت شترها خـوب شـد و مشـقت و نـاراحتی سـفر بـه اتمـام‬
‫مهــا کهنــه و قــدیمی شــد‪ ،‬و مــاه‬ ‫رسید‪ ،‬و اثر و علمــت آن زخ ‌‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(8/82) ،‬کتاب‬ ‫‪1‬‬

‫المغازی‪ ،‬حدیث شماره )‪ (4363‬و رواه مسلم فی صحیحه‪) ،‬‬


‫‪ ،(2/982‬کتاب حج‪ ،‬حدیث شماره )‪ ،(1347‬و بخاری در صحیح خود‪،‬‬
‫حدیث شماره‪ 4657 :‬گفته‪ :‬حمید بن عبدالرحمن بن عوف به خاطر‬
‫حدیث ابوهریره می گفت‪ :‬روز عید قربان روز حج اکبر است‪.‬‬
‫‪ -‬رواه ابوداود فی سننه‪ ،(2/483) ،‬کتاب المناسک‪ ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪2‬‬

‫‪(1946‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(3/422) ،‬کتاب حج‪،‬‬ ‫‪3‬‬

‫حدیث شماره )‪ (1546‬و مسلم فی صحیحه‪ ،(910-2/909) ،‬حدیث‬


‫شماره )‪(1240‬‬
‫‪441‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫صفر به آخر رسید‪ ،‬عمره برای کسی که قصد آن را دارد حلل‬


‫یگردد‪ .‬پیامبر‪ ‬همراه اصـحاب صـبح روز چهـارم وارد مکـه‬ ‫م ‌‬
‫شد و صدای تهلیلش را به منظــور انجــام حــج بلنــد کــرد‪ ،‬و بــه‬
‫اصحاب دستور داد عمـره انجـام دهنـد‪ ،‬اصـحاب هـم برایشـان‬
‫سخت بود‪ ،‬و گفتند‪ :‬ای رسول خدا‪ !‬کجا حلل شده ؟ پیامبر‬
‫هاش حلل است و اشکالی ندارد‪.‬‬ ‫‪ ‬فرمود هم ‌‬
‫یالله عنهما – أنه کان یقول‪:‬‬ ‫‪ -23‬عن عبدالله بن عمر – رض ‌‬
‫»من اعتمر فی أشهر الحج‪ :‬فی شــوال‪ ،‬أو ذی‌القعــده‪ ،‬أو فــی‬
‫‪1‬‬
‫ذی‌الحجه ‪ «...‬الثر‪.‬‬
‫یالقعــده‪ ،‬یــا در‬‫ههای حــج ‪ :‬در مــاه شــوال‪ ،‬ذ ‌‬ ‫هر کس در ما ‌‬
‫یالحجه عمره راه انجام دهد ‪. ...‬‬ ‫ذ ‌‬
‫یالله عنهما – »وأشهر الحج التی‬ ‫‪ -24‬قال ابن عباس – رض ‌‬
‫‪2‬‬
‫ذکر الله تعالی‪ :‬شوال‪ ،‬وذوالقعده‪ ،‬وذوالحجه ‪ «...‬الثر‪.‬‬
‫ههای حج کــه خداونــد آنهــا را بیــان‬ ‫یگوید‪ :‬ما ‌‬‫ابن عباس‪ ‬م ‌‬
‫کرده است عبارتند از شوال‪ ،‬ذوالقعده و ذوالحجه ‪.(...‬‬
‫یالله عنهمــا –‪﴿ :‬والفجــر﴾ قــال‪:‬‬ ‫‪ -25‬عن ابــن عبــاس – رض ـ ‌‬
‫‪3‬‬
‫ل عشر﴾ قال‪ :‬عشر الضحی‪.‬‬ ‫فجر النهار‪﴿ ،‬ولیا ٍ‬
‫یگوید‪ :‬والفجر یعنی نور ســپیده دم روز‪ ،‬ولیــال‬ ‫ابن عباس م ‌‬
‫یالحجه و قربان‪.‬‬ ‫عشر یعنی ده روز ماه ذ ‌‬
‫‪ -26‬عــن جــابر‪ ‬عــن النــبی‪ ‬قــال‪» :‬إن العشــر عشــر‬
‫‪4‬‬
‫الضحی‪ ،‬والوتر یوم عرفة والشفع یوم النحر«‪.‬‬

‫‪ -‬رواه المالک فی الموطأ‪ ،(1/344) ،‬کتاب حج‪ ،‬حدیث شماره )‪ (62‬و‬ ‫‪1‬‬

‫رواه البخاری فی صحیحه‪ ،(2/150) ،‬کتاب حج باب )‪.(33‬‬


‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه‪ ،(2/154) ،‬کتاب حج باب )‪ ،(37‬به فتح‬ ‫‪2‬‬

‫الباری ‪ 434 /3‬مراجعه شود‪.‬‬


‫‪ -‬رواه الحاکم فی المستدرک‪ ،(2/522) ،‬کتاب تفسیر‪ ،‬و گفته‪ :‬سند‬ ‫‪3‬‬

‫این حدیث صحیح است و شیخین آن را روایت نکرده اند‪.‬‬


‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (3/327) ،‬و هیثمی در مجمع الزوائد‪) ،‬‬ ‫‪4‬‬

‫‪ (7/137‬گفته‪ :‬بزار وامام احمد آن را روایت نموده اند و راویان آن‬


‫غیر از عیاش بن عقبه صحیح اند و او ثقه است‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪442‬‬

‫یکند ‪ :‬منظور از عشر در قرآن‬ ‫جابر‪ ‬از پیامبر‪ ‬روایت م ‌‬


‫یباشــد‪ ،‬و وتــر یعنــی روز عرفــه‪ ،‬و‬ ‫یالحجــه م ‌‬
‫ده روز مــاه ذ ‌‬
‫الشفع یعنی روز عید و قربانی کردن‪.‬‬
‫یالحجــه‬‫در مــورد بعضــی از اعمــال و فضــل آنهــا در مــاه ذ ‌‬
‫احــادیث موضــوعی وارد شــده اســت‪ ،‬بعضــی از آنهــا را بیــان‬
‫یکنیم‪:‬‬
‫م ‌‬
‫حدیث‪» :‬من صـام العشــر فلــه بکـل یــوم صــوم شـهر‪ ،‬ولـه‬
‫‪1‬‬
‫بصوم یوم الترویة سنة‪ ،‬وله بصوم یوم عرفة سنتان«‪.‬‬
‫یالحجه را روزه بگیــرد‪ ،‬در برابــر‬ ‫هر کس ده روز اول ماه ذ ‌‬
‫یشــود‪ ،‬و در مقابــل روزة‬ ‫هر روز یک ماه برای او محســوب م ‌‬
‫یشــود‪ ،‬و بــرای او روزة‬ ‫روز هشتم این ماه یک سال حساب م ‌‬
‫یشود‪.‬‬ ‫روز عرفه دو سال حساب م ‌‬
‫حدیث‪» :‬من صام آخر یوم من ذی‌الحجة‪ ،‬وأول یوم من‬
‫المحــرم‪ ،‬فقــد ختــم الســنة الماضــیة‪ ،‬وافتتــح للســنة‬
‫‪2‬‬
‫المستقبلة بصوم جعله الله کفارة خمسین سنة«‪.‬‬
‫یالحجه و اولین روز ماه محــرم‬ ‫هر کس آخرین روز از ماه ذ ‌‬
‫را روزه بگیرد سال گذشته را با روزه به پایان رسانده و ســال‬
‫آینده را با روزه شروع کرده است‪ ،‬خداوند آن را کفارة گناهان‬
‫پنجاه سال قرار داده است‪.‬‬
‫حدیث ‪:‬‬
‫»من صلی یوم عرفة بین الظهر والعصر أربع رکعــات‪ ،‬یقــرأ‬
‫فی کل رکعة بفاتحة الکتاب مرة‪ ،‬وقل هــو اللــه أحــد خمســین‬
‫‪3‬‬
‫مرة‪ ،‬کتب الله له ألف ألف حسنة ‪.«...‬‬

‫‪ -‬ابن جوزی در الموضوعات‪ (2/198) ،‬و سیوطی در الللی‪(2/107) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،‬و شوکانی در فوائد‪ ،‬صفحه‪ 96 :‬آن را موضوع گفته اند‪.‬‬


‫‪ -‬ابن جوزی در الموضوعات‪ (2/199) ،‬و سیوطی در الللی‪(2/108) ،‬‬ ‫‪2‬‬

‫و شوکانی در فوائد‪ ،‬صفحه‪ 96 :‬آن را موضوع گفته اند‪.‬‬


‫‪ -‬ابن جوزی در الموضوعات‪ (2/132 ) ،‬و شوکانی در الفوائد‪ ،‬ص )‪(53‬‬ ‫‪3‬‬

‫آن را موضوع گفته اند‪.‬‬


‫‪443‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫هر کس روز عرفه بین نماز ظهر و عصر چهــار رکعــت نمــاز‬
‫بخواند‪ ،‬در هر رکعت سوره فاتحه را یک مرتبه و قــل هــو اللــه‬
‫احد را پنجاه مرتبه بخواند‪ ،‬خداوند بــرای او هــزار هــزار حســنه‬
‫ینویسد‪.‬‬‫م ‌‬
‫حدیث‪» :‬من صلی یوم عرفــة رکعــتین یقــرأ فــی کــل رکعــة‬
‫بفاتحة الکتاب ثلث مرات ‪ ...‬إل قال اللــه عـّز وجــل‪ :‬أشــهدکم‬
‫‪1‬‬
‫أنی قد غفرت له«‪.‬‬
‫هر کــس روز عرفــه دو رکعــت نمــاز بخوانــد‪ ،‬در هــر رکعــت‬
‫سورة فاتحه را سه مرتبه بخوانــد ‪ ...‬الــی آخــر حــدیث خداونــد‬
‫یگیرم که قطعا ً او را عفو کردم‪.‬‬ ‫یفرماید‪ :‬شما را شاهد م ‌‬ ‫م ‌‬
‫حدیث‪:‬‬
‫»من صلی لیلة النحر‪ ،‬رکعــتین یقــرأ فــی کــل رکعــة بفاتحــة‬
‫الکتاب خمس عشرة مرة‪ ،‬وقل هو اله أحد خمس عشرة مرة‬
‫‪2‬‬
‫‪ ...‬جعل الله اسمه فی أصحاب الجنة ‪ ...‬الخ«‪.‬‬
‫هـر کـس شـب عیـد قربـان دو رکعـت نمـاز بخوانـد‪ ،‬در هـر‬
‫والله احد را پــانزده‬ ‫رکعت سورة فاتحه را پانزده مرتبه و قل ه ‌‬
‫مرتبه بخوانــد ‪ ...‬خداونــد نـام او را در لیســت اصــحاب بهشـت‬
‫یدهد‪.‬‬‫قرار م ‌‬
‫حدیث‪» :‬إذا کان یوم عرفة غفراللــه للحــاج‪ ،‬فــإذا کــان لیلــة‬
‫‪3‬‬
‫المزدلفة غفر الله للتجار ‪ ...‬الخ«‪.‬‬
‫یها را عفــو و مــورد‬ ‫هر گاه روز عرفه فرارسید خداوند حاج ‌‬
‫یدهد‪ ،‬و هر شب مزدلفه فرارسید خداوند تجار‬ ‫بخشش قرار م ‌‬
‫یدهد‪ ،‬الی آخر حدیث(‪.‬‬ ‫یکند و مورد بخشش قرار م ‌‬ ‫را عفو م ‌‬
‫یباشند‪،‬‬ ‫و سایر احادیث باطل دیگر که از پیامبر‪ ‬صحیح نم ‌‬
‫والله اعلم‪.‬‬
‫‪ -‬ابن جوزی در الموضوعات‪ (2/132 ) ،‬و شوکانی در الفوائد‪ ،‬ص )‪(53‬‬ ‫‪1‬‬

‫این را موضوع دانسته اند‪.‬‬


‫‪ -‬ابن جوزی در الموضوعات‪ (134-2/133) ،‬و شوکانی در الفوائد‪،‬‬ ‫‪2‬‬

‫ص )‪ (53‬این را موضوع دانسته اند‪.‬‬


‫‪ -‬ابن جوزی در الموضوعات‪ (2/215) ،‬و سیوطی فی الللی‪) ،‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪ (2/124‬این را موضوع دانسته اند‪.‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪444‬‬

‫بحث دوم‬
‫بدعت مراسم شب عرفه )تعریف(‬
‫منظور از تعریف‪:‬‬
‫جمع شدن مردم در شب عرفه در مساجد در غیــر صــحرای‬
‫یها در میدان عرفه از دعا و عبادات‬ ‫عرفه است‪ ،‬که آنچه حاج ‌‬
‫‪1‬‬
‫یدهند‪.‬‬
‫یدهند آنها هم در مساجد انجام م ‌‬ ‫انجام م ‌‬
‫و اولین کســی کـه مـردم را در روز عرفــه در مسـاجد جمـع‬
‫‪2‬‬
‫کرد ابن عباس‪ ‬بود‪ ،‬که در مسجد بصره آن را انجام داد‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫یگویند اولین کسی که آن را انجام داد در کــوفه‬ ‫و بعضی م ‌‬
‫‪4‬‬
‫ببن زبیر بود‪.‬‬‫و معص ‌‬
‫یگویــد‪:‬‬‫هالله – در شرح حال ابن عباس‪ ‬م ‌‬ ‫ابن کثیر – رحم ‌‬
‫ابن عباس اولین نفری بود که در بصــره مــردم را بــرای انجــام‬
‫یرفت و‬ ‫مراسم روز عرفه جمع کرد و شب عرفه بالی منبر م ‌‬
‫یکرد‪ ،‬و بعد از عصر تا غــروب‬ ‫مردم بصره را کنار خود جمع م ‌‬
‫یکــرد و تــذکر و‬ ‫قســمتی از قــرآن را بــرای مــردم تفســیر م ‌‬
‫یکــرد ســپس از منــبر پــایین‬‫تهایی بــرای مــردم بیــان م ‌‬ ‫نصیح ‌‬
‫‪5‬‬
‫یخواندند‪.‬‬
‫یآمد‪ ،‬و نماز مغرب را م ‌‬ ‫م ‌‬
‫حکم مراسم عرفه )تعریف(‪:‬‬
‫علما در مورد حکم مراسـم شـب عرفــه در مسـاجد اختلف‬
‫نظر دارند‪:‬‬
‫یگویــد‪ :‬از امــام مالــک در مــورد نشســتن در‬ ‫‪ -1‬ابن وهب م ‌‬
‫مراســم روز عرفــه ســؤال کــردم‪ ،‬کــه مــردم در مســاجد خــود‬
‫‪ -‬به کتاب الباعث لبی شامه‪ ،‬ص )‪ (29‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬بصره شهری در عراق است‪ ،‬این شهر در سال ‪ 14‬هجری در زمان‬ ‫‪2‬‬

‫خلفت عمر فاروق ‪ ‬بنا شده است‪ .‬به معجم البلدان ‪430 /1‬‬
‫مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬شهر مشهوری در عراق و در سال ‪ 17‬هجری در زمان خلفت‬ ‫‪3‬‬

‫امیرالمؤمنین عمر فاروق ‪ ‬بنا یافته است‪ .‬به معجم البلدان ‪490 /1‬‬
‫مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬به السنن الکبری‪ ،‬تألیف بیهقی‪ (5/118) ،‬و الباعث‪ ،‬ص )‪ (31‬و‬ ‫‪4‬‬

‫سیر العلم النبلء مراجعه شود‪.‬‬


‫‪ -‬به البداية والنهاية‪ (8/322) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪5‬‬
‫‪445‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یکند و تــا طلــوع آفتــاب‬ ‫ینشینند‪ ،‬و امام مردانی را دعوت م ‌‬ ‫م ‌‬


‫دعا و نیایش می کنند‪ ،‬که امام مالــک فرمــود‪ :‬چنیــن چیــزی را‬
‫یشناســـیم‪ ،‬و امـــروز مـــردم آن را انجـــام‬ ‫هایم و نم ‌‬ ‫ندانســـت ‌‬
‫‪1‬‬
‫یدهند‪.‬‬
‫م ‌‬
‫یگویــد‪ :‬شــنیدم از امــام مالــک در‬ ‫در جای دیگر ابن وهــب م ‌‬
‫مورد نشســتن مــردم در مســاجد در شــب عرفــه بعــد از نمــاز‬
‫عصر‪ ،‬و اجتماع آنها برای دعا کردن سؤال شد‪ ،‬جواب داد‪ :‬این‬
‫ههــای ایــن چیزهــا از بــدعت‬ ‫کار مردم نیست بلکه کلیــدها و را ‌‬
‫‪2‬‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫یدانم که مردمان در سرزمین‬ ‫یگوید‪ :‬مکروه م ‌‬ ‫امام مالک م ‌‬
‫های دیگر روز عرفه در مساجد برای دعا کردن بنشینند‪ ،‬و هــر‬
‫هاند آنجــا را تــرک‬‫کس دید که مردم برای دعا کردن جمــع شــد ‌‬
‫بتر‬‫هاش بــه نظــر مــن بهــتر و خــو ‌‬ ‫کنــد‪ ،‬و نشســتن او در خــان ‌‬
‫است‪ ،‬و هر گاه وقت نماز آمد به مسجد برگــردد و نمــازش را‬
‫‪3‬‬
‫در مسجد بخواند‪.‬‬
‫یگویــد‪:‬‬
‫یکنــد کــه م ‌‬ ‫ابن وضاح از أبی حفص مدنی روایــت م ‌‬
‫مردم روز عرفه در مسجد النبی‪ ‬بعد از عصر جمــع شــدند و‬
‫یکردند‪ ،‬نافع مولی ابن عمر از خانة آل عمر بیرون آمــد‬ ‫دعا م ‌‬
‫یدهیــد بــدعت‬ ‫و گفت‪ :‬ای مردم آنچه کــه شــما آن را انجــام م ‌‬
‫هایم کــه ایــن کــار‬‫یباشد‪ ،‬ما به کسانی رسید ‌‬ ‫است‪ ،‬و سنت نم ‌‬
‫هاند‪ ،‬ســپس برگشــت و در آن مجلــس و مراســم‬ ‫را انجام نداد ‌‬
‫شرکت نکرد‪ ،‬برای بار دوم بیرون آمد و همان سخنان را تکرار‬
‫‪4‬‬
‫کرد و برگشت‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬شــاهد بــودم کــه‬ ‫از ابن عون روایت شده است که م ‌‬
‫از ابراهیم نخعی در مورد اجتماع مردم در شــب عرفــه ســؤال‬
‫‪5‬‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫شد‪ ،‬گفت‪ :‬مکروه است و چیزی محدث و بدعت م ‌‬

‫الحوادث و البدع‪ ،‬تألیف طرطوشی‪ ،‬ص )‪ (115‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫به‬ ‫‪-‬‬ ‫‪1‬‬

‫الحوادث و البدع‪ ،‬تألیف طرطوشی‪ ،‬ص )‪ (115‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫به‬ ‫‪-‬‬ ‫‪2‬‬

‫الحوادث و البدع‪ ،‬تألیف طرطوشی‪ ،‬ص )‪ (115‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫به‬ ‫‪-‬‬ ‫‪3‬‬

‫البدع‪ ،‬تألیف ابن وضاح‪ ،‬ص )‪ (46‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫به‬ ‫‪-‬‬ ‫‪4‬‬

‫البدع‪ ،‬تألیف ابن وضاح‪ ،‬ص )‪ (47‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫به‬ ‫‪-‬‬ ‫‪5‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪446‬‬

‫از سفیان روایت شده اســت‪ :‬عرفــه فقــط در مکــه درســت‬


‫‪1‬‬
‫های وجود ندارد‪.‬‬ ‫است‪ ،‬در این شهرها عرف ‌‬
‫یدیدم کــه بعــد‬ ‫ثبن سعد را م ‌‬ ‫یگوید‪ :‬لی ‌‬ ‫ثبن مسکین م ‌‬ ‫حار ‌‬
‫یرفــت و‬ ‫یگشت و به خانه م ‌‬ ‫از عصر روز عرفه از مسجد برم ‌‬
‫‪2‬‬
‫یگشت‪.‬‬ ‫تا نزدیک مغرب برنم ‌‬
‫یگویــد‪ :‬بدانیــد کــه تمــام ائمــه فضــل و خــوبی‬ ‫طرطوشی م ‌‬
‫هاند که بایــد ایــن کــار در‬ ‫هاند‪ ،‬اما گفت ‌‬ ‫دعای روز عرفه را دانست ‌‬
‫صحرای عرفه در مراسم حج صورت گیرد‪ ،‬نه در جاهای دیگر‪،‬‬
‫هاند که به تنهایی با نیت صادق‬ ‫و از طرفی هم مانع کسی نشد ‌‬
‫و مخلصــانه دعــا کنــد‪ ،‬آنچــه کــه ائمــه آن را مکــروه و زشــت‬
‫یباشــد‪ ،‬و یــا اینکــه‬‫تســازی در دیــن م ‌‬ ‫هاند ایجــاد و بدع ‌‬ ‫دانســت ‌‬
‫مردم عوام گمان کنند که در سایر مناطق هم اجتمـاع و دعـای‬
‫یشــود چیــزی کــه‬ ‫یباشد‪ ،‬و این کار باعث م ‌‬ ‫روز عرفه سنت م ‌‬
‫از دین نیست به آن اضافه شود‪.‬‬
‫تالمقــدس بــودم‪ ،‬روز عرفــه اهــل شــهر و روســتا در‬ ‫در بی ‌‬
‫یایستادند و بــا صــدای بلنــد‬ ‫یشدند رو به قبله م ‌‬ ‫مسجد جمع م ‌‬
‫یکردند‪ ،‬درست مثل میدان عرفه‪ ،‬و خودم خیلــی واضــح‬ ‫دعا م ‌‬
‫یگفتند هر کس چهار مرتبــه در‬ ‫یشنیدم که م ‌‬ ‫و آشکار از آنها م ‌‬
‫تالمقدس بایستد‪ ،‬به اندازة یک حج ثواب دارد‪ ،‬سپس آن را‬ ‫بی ‌‬
‫‪3‬‬
‫یدادند‪.‬‬‫به جای انجام فریضة حج قرار م ‌‬
‫یکند که از او در مورد حکم اجتماع‬ ‫بیهقی از شعبه روایت م ‌‬
‫مردم در روز عرفه در مساجد سؤال کردم‪ ،‬جواب داد این کار‬
‫‪4‬‬
‫یباشد‪.‬‬‫بدعت م ‌‬
‫‪5‬‬
‫یباشد‪.‬‬‫ابراهیم نخعی هم گفته است‪ :‬بدعت م ‌‬
‫‪ -‬به البدع‪ ،‬تألیف ابن وضاح‪ ،‬ص )‪ (47‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به الحوادث و البدع‪ ،‬تألیف طرطوشی‪ ،‬ص )‪ (116‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -‬به الحوادث و البدع‪ ،‬تألیف طرطوشی‪ ،‬ص )‪ (117-116‬مراجعه‬ ‫‪3‬‬

‫شود‬
‫‪ -‬رواه البیهقی فی سننه‪ ،(5/117) ،‬کتاب حج‪ ،‬باب التعریف بغیر‬ ‫‪4‬‬

‫عرفه‪.‬‬
‫‪ -‬رواه البیهقی فی سننه‪ ،(5/118) ،‬کتاب حج‪ ،‬باب التعریف بغیر‬ ‫‪5‬‬

‫عرفه‪.‬‬
‫‪447‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یالله عنهمــا – نیــت‬ ‫یگوید‪ :‬ابن عبــاس – رضـ ‌‬ ‫‪ -2‬ابوشامه م ‌‬


‫آورد و نشســت و دعــا کــرد‪ ،‬همچنیــن حســن هــم بــدون قصــد‬
‫جمعیت و به خاطر مشابهت به اهل عرفه دعا کـرد‪ ،‬امـا اینکـه‬
‫تهای دیــن‬ ‫عوام را طوری بفهمانیم که این کار عبادتی از عباد ‌‬
‫یباشد‪ ،‬اما چرا ابن عباس‪ ‬آن را‬ ‫است کاری منکر و زشت م ‌‬
‫انجام داده است احتمــال دارد بــه صــورت و شــکلی باشــد کــه‬
‫منکر و بدعت نبوده است‪.‬‬
‫ابن قتیبه در احادیث غریب خود در مورد حـدیث ابـن عبـاس‬
‫یگویــد‪ :‬اولیــن کســی کــه‬ ‫که حسن آن را بیــان کــرده اســت م ‌‬
‫مراسم روز عرفه را در بصره انجام داد ابن عباس بــود‪ ،‬بــالی‬
‫لعمران را خواند و آنها را حرف بــه‬ ‫منبر رفت‪ ،‬سورة بقره و آ ‌‬
‫حرف تفسیر کرد‪ ،‬گفتم – این سخن و قــول ابوشــامه اســت –‬
‫پس مراسمی که ابن عباس برای روز عرفه انجـام داده اسـت‬
‫به این صورت بوده که قرآن را برای مردم تفسیر کرده است‪،‬‬
‫هاند‪ ،‬و این کار شــب‬ ‫در واقع آنها برای شنیدن علم اجتماع کرد ‌‬
‫عرفه بوده اســت‪ ،‬پــس گفتنــد ابــن عبــاس بــرای شــب عرفــه‬
‫مراسـم و مجلـس در بصـره تشـکیل داده اسـت‪ ،‬چـون مـردم‬
‫یشدند‪.‬‬ ‫مانند صحرای عرفه جمع م ‌‬
‫پس به طور کلی تشکیل مراســم روز عرفــه اگــر منجــر بــه‬
‫مفسده و حرامــی شــود حــرام و ممنــوع اســت‪ ،‬همــانطور کــه‬
‫‪1‬‬
‫تالمقدس بیان کرد‪.‬‬ ‫طرطوشی در تشکیل این مراسم در بی ‌‬
‫یگویــد‪ :‬تشــکیل مراســم شــب عرفــه در شــهرها‬ ‫قاضــی م ‌‬
‫یگوید‪ :‬از ابو عبدالله در مــورد تشــکیل‬ ‫اشکالی ندارد‪ ،‬الثرم م ‌‬
‫مراسم و مجالس شب عرفه و اجتماع مردم در مساجد سؤال‬
‫کردم؟ گفت‪ :‬امیدوارم اشکالی نداشته باشد‪ ،‬بیشتر از یک نفر‬
‫هاند‪.‬‬‫آن را انجام داد ‌‬
‫یگوید‪ :‬اشکالی ندارد‪ ،‬چون دعا و ذکر‬ ‫هالله – م ‌‬ ‫احمد – رحم ‌‬
‫یدهی؟ گفت ‪ :‬اما مــن‬ ‫است‪ ،‬گفته شد‪ :‬آیا شما آن را انجام م ‌‬
‫‪2‬‬
‫یکنم(‪.‬‬‫نه‪) ،‬شرکت نم ‌‬

‫‪ -‬به کتاب الباعث‪ ،‬ص )‪ (32-31‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪448‬‬

‫شیخ محمدبن ابراهیم آل شیخ روایت أثــرم از امــام احمــد –‬


‫یگوید‪ :‬آنچه من آن را‬ ‫یکند و م ‌‬ ‫رحمهم الله – را چنین دنبال م ‌‬
‫یباشـد‪ ،‬چـون ایـن عبـادت‬ ‫یدهـم انجـام نـدادن آن م ‌‬ ‫ترجیـح م ‌‬
‫اختصاص به میدان عرفه دارد‪ ،‬نــه بــه غیــر ایــن مکــان‪ ،‬ملحــق‬
‫کردن مکانی به مکان دیگری بــرای عبــادت اضــافه نمــودن بــه‬
‫‪1‬‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫یباشد‪ ،‬پس چنین کاری بدعت م ‌‬ ‫دین م ‌‬
‫یفرمایــد‪ :‬پیــروی از‬ ‫هاللــه – م ‌‬ ‫شیخ السلم ابن تیمیه – رحم ‌‬
‫سنت گذشتگانی چون ابن عمر که دستش را در جایگاه پیــامبر‬
‫‪ ‬قرار داد‪ ،‬و تشکیل مراسم روز عرفه توسط ابن عبــاس در‬
‫بصره‪ ،‬و عمروبن حریث در کــوفه‪ ،‬ایــن کارهــا بــه علــت اینکــه‬
‫هاند‪ ،‬و پیامبر‪ ‬هــم آن را بــرای‬ ‫سایر اصحاب آن را انجام نداد ‌‬
‫یتــوان گفــت ایــن کارهــا ســنت‬ ‫امت خود قرار نداده است‪ ،‬نم ‌‬
‫یتــوان گفــت‪ :‬ایــن چیــزی اســت کــه اجتهــاد‬ ‫یباشند‪ ،‬نهایتا ًٌ م ‌‬‫م ‌‬
‫مدهندة آن را منع کــرد‪ ،‬چــون‬ ‫یتوان انجا ‌‬ ‫یباشد‪ ،‬یا نم ‌‬ ‫صحابه م ‌‬
‫یتــوان در آن اجتهــاد کــرد‪ ،‬نــه بــه ایــن‬ ‫از کارهایی است کــه م ‌‬
‫عنوان که سنتی مستحب است که پیامبر‪ ‬آن را برای امتــش‬
‫یتوان در مورد مراسم روز عرفـه گفـت‪:‬‬ ‫قرار داده است‪ .‬یا م ‌‬
‫بعضی اوقات اشکالی ندارد به شــرطی کــه ســنت راتبــه قــرار‬
‫داده نشود‪.‬‬
‫ل‪ :‬بعضی اوقــات آن‬ ‫یگویند مث ً‬ ‫علما هم در این مورد چنین م ‌‬
‫یداننــد‬
‫را مکروه و بعضی اوقات اجتهاد در مورد آن را جــایز م ‌‬
‫یدهند‪ ،‬به شرطی کـه بعنــوان یــک‬ ‫بعضی اوقات آن را اجازه م ‌‬
‫سنت انجام نشود و هیچ عالمی آن را سنت نداند و نگویــد ایــن‬
‫یباشد‪ ،‬سنت مشـروع آن‬ ‫کار سنتی مشروع برای مسلمانان م ‌‬
‫اســت کــه پیــامبر‪ ‬آن را مشــروع کــرده باشــد‪ ،‬چــون غیــر از‬
‫پیامبر‪ ‬هیچ کس حق ندارد چیزی را سنت و یا مشــروع قــرار‬
‫هانــد بــه دســتور و‬ ‫دهد‪ ،‬و آنچه خلفای راشدین ســنت قــرار داد ‌‬

‫‪ -‬به المغنی‪ ،‬ص )‪ (2/399‬و طبقات الحنابله‪ (1/67) ،‬ترجمة الثرم‬ ‫‪2‬‬

‫مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬به فتاوی و رسائل الشیخ محمدبن ابراهیم آل الشیخ‪(3/128) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫مراجعه شود‪.‬‬
‫‪449‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫فرمان پیامبر‪ ‬بوده است‪ ،‬پــس هــر چیــزی هــم بــه دســتور و‬
‫‪1‬‬
‫فرمان او باشد سنت است ‪.(...‬‬
‫یکند کــه دوام و‬ ‫هالله – بیان م ‌‬
‫شیخ السلم ابن تیمیه – رحم ‌‬
‫عهــایی کــه ســنت و مشــروع نیســتند بــدعت‬ ‫استمرار بــر اجتما ‌‬
‫یباشد‪ ،‬مثل اذان گفتن در عیدهای قربــان و رمضــان‪ ،‬قنــوت‬ ‫م ‌‬
‫در نمازهای پنجگانه‪ ،‬یا در نمــاز صــبح و عشـاء‪ ،‬انجــام مراســم‬
‫تها‬ ‫تها به ســن ‌‬ ‫روز عرفه در شهرها‪ ... ،‬شباهت دادن غیر سن ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬همــانطور کــه قــرآن‪ ،‬ســنت و آثـار و‬ ‫بدعتی مکــروه م ‌‬
‫‪2‬‬
‫قیاس بر آن دللت دارند‪.‬‬
‫یفرمایــد‪ :‬فصــل‪ :‬در ایــن روز مبــارک همــراه بــا‬ ‫همچنیــن م ‌‬
‫یکننــد‪ ،‬کــه‬‫تشکیل این عید ایجاد شده‪ ،‬عید مکانی هم ایجاد م ‌‬
‫یکند‪ ،‬و باعث اخــراج از‬ ‫این کار‪ ،‬قبح و زشتی مسئله را زیاد م ‌‬
‫یشـود‪ ،‬از جملـة ایـن کارهـای قبیـح‪ :‬آنچـه کـه روز‬ ‫شـریعت م ‌‬
‫یدهند که میان مســلمانان اختلفــی بــر نهــی آن‬ ‫عرفه انجام م ‌‬
‫یبرنــد‬‫وجود ندارد و آن هم رفتن بسوی قبر کسی که گمــان م ‌‬
‫فرد صــالحی اســت‪ ،‬و روز عرفــه اجتمــاع بزرگــی نــزد قــبر او‬
‫یها در منــاطق شــرقی و‬ ‫یدهنــد‪ ،‬همچنــان کــه بعض ـ ‌‬ ‫تشکیل م ‌‬
‫یدهنــد‪ ،‬و مراســم روز عرفــه را آنجــا نــزد‬ ‫غربی آن را انجام م ‌‬
‫یدهند‪ ،‬همان کارهایی که در میدان عرفــه انجــام‬ ‫قبر تشکیل م ‌‬
‫یشود‪ ،‬این نوعی حــج بــدعت اســت‬ ‫یگردد‪ ،‬آنجا نیز تکرار م ‌‬ ‫م ‌‬
‫که خداوند به آن دستور نداده است‪ ،‬و شباهت به حــج شــرعی‬
‫دارد که خداوند از آن منع کرده است‪ ،‬و همچنین رفتن بر ســر‬
‫یباشد‪.‬‬‫قبرها و قرار دادن آنجا برای انجام مراسم عید م ‌‬
‫تالمقدس برای انجام مراسم روز‬ ‫همچنین سفر کردن به بی ‌‬
‫یباشد‪ ،‬رفتــن بــه‬ ‫عرفه این کار هم گمراهی و ضللت آشکار م ‌‬
‫تالمقــدس بــرای انجــام دادن اعتکــاف و نمــاز‪ ،‬مســتحب و‬ ‫بی ‌‬
‫تالمقدس یکی از سه مسجدی است که بــار‬ ‫مشروع است‪ ،‬بی ‌‬
‫یشـود‪ ،‬امـا رفتـن بـه آن در ایــام حـج‬ ‫سفر بسوی آن بسـته م ‌‬
‫مکروه است‪ ،‬چون رفتن در این ایام به منزلــة اختصــاص دادن‬
‫‪ -‬به مجموعه الفتاوی‪ (282-1/281) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به مجموعه الفتاوی‪ (20/197) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪450‬‬

‫یباشــد در‬ ‫تالمقــدس م ‌‬ ‫وقت و زمــان معینــی بــرای زیــارت بی ‌‬


‫تالمقدس در این زمان‬ ‫حالی که هیچ تخصیصی برای زیارت بی ‌‬
‫تهای دیگر فرقی ندارد‪.‬‬ ‫وجود ندارد و با وق ‌‬
‫همچنین در آن شباهت حج به مســجدالحرام و تشــبیه آن بــه‬
‫کعبه وجود دارد‪ ،‬به هیمن خاطر منجــر بــه چیزهــایی شــده کــه‬
‫انسان مسلمان شکی ندارد این کارها شــریعت و دیــن دیگــری‬
‫یباشــند‪ ،‬و آن ایــن اســت کــه بعضــی از‬ ‫غیــر از دیــن اســلم م ‌‬
‫یکننــد‪ ،‬یــا آنجــا ســرش را‬ ‫گمراهــان بــه دور صــخره طــواف م ‌‬
‫یکنــد‪ ،‬یــا آنجــا قصــد قربــانی کــردن دارد‪ ،‬و‬ ‫یتراشد یا کم م ‌‬ ‫م ‌‬
‫های کـــه در جبـــل‬ ‫همیـــن طـــور بعضـــی از گمراهـــان دور قب ‌‬
‫یکننــد‪ ،‬همــانطور کــه بــه‬ ‫الرحمه‪1‬در عرفه وجود دارد طواف م ‌‬
‫ینمایند‪.‬‬
‫دور کعبه طواف م ‌‬
‫اما اجتماع در این مراسم و مجــالس بــرای خوانــدن آوازهــا‪،‬‬
‫حترین و‬ ‫دالقصـــــی و امثـــــال آن از قـــــبی ‌‬ ‫زدن دف در مسج ‌‬
‫یباشد‪ ،‬از جملة این منکرات‪:‬‬ ‫تترین منکرات م ‌‬ ‫زش ‌‬
‫• انجام این کارها در مسجد است‪ ،‬در حــالیکه آواز خوانــد ‌‬
‫ن‪،‬‬
‫زدن دف و غیره در خارج از مساجد از آنهـا نهـی شـده اسـت‪،‬‬
‫دالقصی چگونه باشند!!!‬ ‫حال باید در مسج ‌‬
‫• آنچه که باطــل و فاســد اســت بعنــوان دیــن قلمــداد شــده‬
‫است‪.‬‬
‫• انجام این کارها در زمان و موسم حج‪.‬‬
‫اما اگر کسی به مسجد شهر خــود بــرای دعــا و ذکــر در روز‬
‫عرفه برود‪ ،‬این کار انجام مراسم روز عرفه در شــهرها اســت‬
‫که علما در مورد آن اختلف نظر دارند‪ ،‬ابن عبـاس و عمروبـن‬
‫حریث از صحابه و گروهی از اهل بصــره و مــدینه آن را انجــام‬
‫هاند‪ ،‬و امام احمد آن را اجازه داده اســت – بــا اینکــه آن را‬ ‫داد ‌‬
‫مستحب ندانسته است‪ -‬قول مشهور امام احمــد همیــن اســت‬

‫‪ -‬این قبه الن موجود نیست‪ ،‬این هم به فضل خدا و همچنین به همت‬ ‫‪1‬‬

‫یباشد که با این شرکیات‬


‫هالله – م ‌‬
‫شیخ محمدبن عبد الوهاب – رحم ‌‬
‫مبارزه کرده است و لله الحمد والمّنة‪.‬‬
‫‪451‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫که ذکــر شــد‪ ،‬و گروهــی از اهــل کــوفه و مــدینه مثــل ابراهیــم‬
‫نخعی‪ ،‬ابوحنیفه و مالک و غیر آنها نیز بر همین رأیند‪.‬‬
‫یگوینــد‪ :‬ایــن‬
‫یدانند‪ ،‬م ‌‬‫م را مکروه م ‌‬ ‫و کسانی که این مراس ‌‬
‫مراسم بــدعت اســت‪ ،‬و هــم از لحــاظ لفظــی و هــم از لحــاظ‬
‫یگیرد‪ .‬و کســی کــه آن را‬ ‫معنایی تحت عمومیت بدعت قرار م ‌‬
‫یگویــد‪ :‬ابــن عبــاس در بصــره کــه آنجــا خلیفــة‬ ‫جایز دانســته م ‌‬
‫یبن ابیطالب‪ ‬بود آن را انجام داد و علــی ‪ ‬ایشــان را از‬ ‫عل ‌‬
‫این کار منع نکرد‪ ،‬و آنچه در زمان خلفای راشدین انجــام شــود‬
‫یشود‪ ،‬امــا چیزهــای اضــافی‬ ‫و خلفا آنها را نهی نکنند بدعت نم ‌‬
‫مانند بلند کردن صدا در مساجد برای دعا کردن و انواع خطبــه‬
‫و اشعار باطل همة اینها چه در این روز و روزهای دیگر مکروه‬
‫یباشند‪.‬‬‫و زشت م ‌‬
‫فرق میان ایــن مراســم روز عرفــه کــه در آن اختلف وجــود‬
‫دارد و میان مراسمی که در آنها اختلف وجود ندارد این است‪:‬‬
‫م مورد اختلف و بدعت‪ ،‬مکــان معیــن و مشخصــی را‬ ‫در مراس ‌‬
‫ینمایند مانند قــبر یــک انســان صــالح‪ ،‬یــا‬‫برای این کار تعیین م ‌‬
‫دالقصی‪ ،‬اینها تشبیه به عرفات اســت‪ ،‬بــر خلف مســجد‬ ‫مسج ‌‬
‫شهری که در آن سکونت دارند که در واقع این مکان را تعییــن‬
‫هانــد بلکــه مســجدی اســت کــه قبل ً هــم در آنجــا عبــادت‬ ‫نکرد ‌‬
‫ههــای خداونــد‬ ‫های از خان ‌‬
‫یکردند‪ ،‬و هدف این اســت کــه خــان ‌‬ ‫م ‌‬
‫باشد‪ ،‬اگر آن مسجد را با هدف و منظوری تغییر دهند حکم آن‬
‫بها بایــد بــه نــوع مســاجد‬ ‫ییابد‪ ،‬به همین خاطر قل ‌‬ ‫نیز تغییر م ‌‬
‫تعلق داشته و مرتبط باشند نه به عین و خصوصیت مساجد‪.‬‬
‫و همچنین مسافرت کــردن بــه مکــانی بــرای انجــام مراســم‬
‫یشــود‪ ،‬بــر خلف همــان شــهری کــه در آن‬ ‫عرفه ماننــد حــج م ‌‬
‫سکونت دارد‪.‬‬
‫یفرمایــد‪» :‬لتش ـد ّ الرحــال إل‬ ‫یدانیم که پیــامبر‪ ‬م ‌‬‫مگر نم ‌‬
‫إلــی ثلثــة مســاجد‪ :‬المســجد الحــرام‪ ،‬والمســجد القصــی‪،‬‬
‫‪1‬‬
‫ومسجدی هذا«‪.‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(3/63) ،‬کتاب تهجد‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫حدیث شماره‪ (1189) :‬و مسلم‪ ،‬کتاب حج‪ ،‬حدیث )‪(1397‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪452‬‬

‫یشود و مسافرت برای کسب خیر درست‬ ‫بار سفر بسته نم ‌‬


‫نیســـت مگـــر بـــرای ســـه مســـجد‪ :‬مســـجدالحرام در مکـــه‪،‬‬
‫دالقصــی در فلســطین‪ ،‬و مســجد مــن )مســجدالنبی( در‬ ‫مسج ‌‬
‫چگــونه اختلف نظــری‬ ‫مدینه‪ .‬در این حــدیث کــه در آن جــای هی ‌‬
‫میان علما نیست پیامبر‪ ‬از سفر کردن به غیر از این مساجد‬
‫نهی کرده است‪ ،‬و اما معلــوم اســت رفتــن انســان بــه مســجد‬
‫شهر خود یا واجب است مثل نمــاز جمعــه‪ ،‬یــا مســتحب اســت‬
‫مثل اعتکاف در آن‪.‬‬
‫و از طرف دیگر‪ ،‬انجــام مراســم روز عرفــه نــزد قــبر‪ ،‬قــرار‬
‫یباشد که ایــن خــود ذات ـا ً‬ ‫دادن آن مکان به عنوان مکان عید م ‌‬
‫حرام است‪ ،‬حال فرقی ندارد سفر صورت گرفته باشد یا خیر‪،‬‬
‫در روز عرفه باشد یا روزهای دیگر‪ ،‬چون از عیــدهای زمــانی و‬
‫‪1‬‬
‫مکانی است‪.‬‬
‫یشود ‪ -‬والله اعلــم – کــه‬ ‫از آنچه گذشت برای من روشن م ‌‬
‫انجام مراسم روز عرفه دو نوع است‪:‬‬
‫اول‪ :‬علمــا بــر مکــروه بــودن آن اتفــاق نظــر دارنــد‪ ،‬و آن را‬
‫یداننــد کـه در روز عرفــه ایـن‬ ‫زمـانی بــدعت و کـاری باطـل م ‌‬
‫اجتماع نزد قبور صورت گیرد‪ ،‬یا مکانی مشخص و معین بــرای‬
‫دالقصی و تشبیه کردن ایــن‬ ‫این مراسم تعیین گردد مثل مسج ‌‬
‫نها به میدان عرفات‪ ،‬چون در این صورت این کار بعنــوان‬ ‫مکا ‌‬
‫یشود‪ ،‬و به وجود آوردن حجی دیگر مثل‬ ‫حج مبتدع محسوب م ‌‬
‫نها برای مراسم عید و‬ ‫حج شرعی است‪ ،‬و قرار دادن قبرستا ‌‬
‫یکردنــد‬ ‫یباشد‪ ،‬حتی کار به جایی رسید که گمــان م ‌‬ ‫نها م ‌‬ ‫جش ‌‬
‫تالمقدس در ایــن مراســم شــرکت‬ ‫کسی که چهار مرتبه در بی ‌‬
‫یکنــد‪ ،‬ســپس آن را‬ ‫کــرده باشــد بــا یــک حــج رفتــن برابــری م ‌‬
‫یدادنــد‪،‬‬ ‫های بــرای اســقاط و رفــع تکلیــف حــج قــرار م ‌‬ ‫وســیل ‌‬
‫همانطور که طرطوشی در کتاب خود »الحــوادث و البــدع« آن‬
‫را بیان کرده است‪ ،2‬و این همان چیزی است که شیخ الســلم‬

‫‪ -‬به اقتضاء الصراط المستقیم‪ (640-2/637) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به الحوادث و البدع‪ ،‬صفحه ی‪ 117 :‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬


‫‪453‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫هاللــه – در مــورد آن گفتــه اســت‪ :‬در میــان‬ ‫ابــن تیمیــه – رحم ‌‬


‫‪1‬‬
‫مسلمانان اختلفی برای نهی کردن از آن وجود ندارد‪.‬‬
‫دوم‪ :‬مراســمی کــه علمــا در آن اختلف نظــر دارنــد‪ ،‬و آن‬
‫مراسمی است که انسان به مســجد شــهر خــود در روز عرفــه‬
‫هانــد‪ :‬کــاری‬‫برای دعــا و ذکــر کــردن بــرود‪ ،‬بعضــی از آنهــا گفت ‌‬
‫هاند اشکالی ندارد‪.‬‬ ‫یباشد‪ .‬و بعضی گفت ‌‬ ‫محدث و بدعت م ‌‬
‫یدهم – والله اعلم – اگر انســان در‬ ‫آنچه من آن را ترجیح م ‌‬
‫روز عرفه به منظــور دعــا و ذکــر بــه مســجد شــهر خــود بــرود‬
‫بدعت است‪.‬‬
‫و اما کسی که آن را جایز دانسته است به عمل ابــن عبــاس‬
‫یکند‪ ،‬جواب ایــن افــراد‬ ‫و غیر او از صحابه و تابعین استدلل م ‌‬
‫یشود‪:‬‬‫به دو صورت داده م ‌‬
‫یتواند مقابل نصـوص صـریح قــرار گیـرد‪،‬‬ ‫‪ -1‬فعل صحابه نم ‌‬
‫آن نصوصی که در مــورد نهــی از احــداث و ایجــاد در دیــن وارد‬
‫مــن أحــدث‬ ‫شده است‪ ،‬که زیاد هســتند‪ ،‬از جملــه ‪ :‬قــوله‪َ » :‬‬
‫‪2‬‬
‫فی أمرنا هذا ما لیس منه فهو رد«‪.‬‬
‫هرکس در دین ما چیزی اضافه کند کــه از آن نباشــد مــردود‬
‫است‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫و قوله‪» :‬من عمل عمل ً لیس علیه أمرنا فهو رد«‪.‬‬
‫هر کس کاری انجام دهد که برای آن امر و فرمان ما نباشــد‬
‫مردود است‪.‬‬
‫و قــوله‪» :‬وإیــاکم و محــدثات المــور‪ ،‬فــإن کــل محدثــة‬
‫‪4‬‬
‫بدعة ‪.«...‬‬

‫‪ -‬به اقتضاء الصراط المستقیم مراجعه شود‪(2/637) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(5/301) ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪2‬‬

‫‪ (2697‬و مسلم فی صحیحه‪ ،‬کتاب القضیة‪ ،‬حدیث شماره‪.(1718) :‬‬


‫‪ -‬رواه مسلم فی صحیحه‪ ،(3/1343) ،‬کتاب القضیه‪ ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪3‬‬

‫‪(1718‬‬
‫‪ -‬رواه ابن ماجه فی سننه‪ ،(1/18) ،‬المقدمه‪ ،‬و در سند این روایت‬ ‫‪4‬‬

‫عبیدبن میمون المدنی آمده که ابن حجر در تقریب التهذیب ‪545 /1‬‬
‫گفته‪ :‬او مستور الحال است‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪454‬‬

‫بترسید از ایجــاد کــردن و اضــافه کــردن بــه دیــن‪ ،‬چــون هــر‬


‫اضافه کردن به دین بدعت است ‪. ...‬‬
‫و سایر نصوص ثابتی که صراحتا ً از اضافه و احــداث در دیــن‬
‫یکنند‪.‬‬
‫نهی م ‌‬
‫‪ -2‬ابن عباس‪ ‬هدفش از اجتمــاع مــردم بــرای دعــا و ذکــر‬
‫تهــای در دیــن‬ ‫تشبیه به اهل عرفه نبود‪ ،‬چون این کــار از عباد ‌‬
‫یباشد‪ ،‬همانطور که ابوشامه در کتاب خود »البــاعث« آن را‬ ‫م ‌‬
‫‪1‬‬
‫بیان کرده است‪.‬‬
‫بلکه اجتماع آنها برای شنیدن تفســیر قــرآن بــوده اســت بــه‬
‫مترین و‬ ‫خصــوص اینکــه ابــن عبــاس‪ ‬بعــد از پیــامبر‪ ‬عــال ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬پــس وارد‬ ‫هترین فــرد بــه تفســیر و تأویــل قــرآن م ‌‬
‫آگــا ‌‬
‫نشده که آنها برای دعا و استغفار اجتماع کرده باشند‪.‬‬
‫و همچنین وارد نشده – البته طبق آگاهی محــدود مــن – کــه‬
‫های دیگر تکرار کــرده باشــد‪ ،‬پــس‬ ‫ابن عباس‪ ‬این کار را دفع ‌‬
‫یدهنــد‬ ‫چگونه و با چه دلیلی کسی آن را سنت مشروع قرار م ‌‬
‫یدهند؟!!‬ ‫و هر سال آن را انجام م ‌‬
‫هاللــه – اشــاره کــردم‬‫به کلم شیخ السلم ابن تیمیــه – رحم ‌‬
‫م غیر‬‫که در آن آمده است‪ ،‬دوام و استمرار بر اجتماع و مراس ‌‬
‫یباشند‪ ،‬و برای مثـال بـه مراسـ ‌‬
‫م‬ ‫سنت های مشروع‪ ،‬بدعت م ‌‬
‫روز عرفه در شهرها اشاره کرد‪ .‬والله اعلم‪.‬‬

‫یباشد‪.‬‬
‫‪ -‬به الباعث‪ ،‬ص )‪ (31‬م ‌‬ ‫‪1‬‬
‫‪455‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫بحث سوم‬
‫عید غدیر خم‪ 1‬بدعت است‬

‫مطلب اول‪ :‬حدیث غدیر خم‬


‫یگوید‪ :‬روزی پیامبر‪ ‬کنــار آبــی کــه بــه آن‬ ‫زیدبن أرقم‪ ‬م ‌‬
‫یشد و بین مکه و مدینه بــود میــان مــا برخاســت و‬ ‫خم گفته م ‌‬
‫های ایراد کرد‪ ،‬حمد و ثنای خدا را به جا آورد‪ ،‬برای مــردم‬ ‫خطب ‌‬
‫موعظه و پنــد داد‪ ،‬ســپس فرمــود‪» :‬أمــا بعــد‪ ،‬أل أیهــا النــاس!‬
‫فإنما أنا بشر یوشک أن یأتی رســول ربــی فــأجیب‪ ،‬وأنــا تــارک‬
‫فیکم ثقلین‪ :‬أولهما کتاب الله‪ ،‬فیه الهدی والنور‪ ،‬فخذوا بکتــاب‬
‫الله‪ ،‬واستمسکوا به« فحث علــی کتــاب اللــه ورغــب فیــه‪ .‬ثــم‬
‫قال‪» :‬وأهل بیتی‪ ،‬أذکرکم الله فی أهل بیتی‪ ،‬أذکرکم الله فــی‬
‫‪2‬‬
‫أهل بیتی ‪ « ...‬الحدیث‪.‬‬
‫اما بعد‪ ،‬ای مردم! من مثل شما انسان هستم‪ ،‬ممکن است‬
‫مأمور و فرستادة خدای من بــرای قبــض روح بیایــد و مــن هــم‬
‫تسلیم شوم‪ ،‬در میان شما دو چیز ارزشــمند و بــا قیمــت تــرک‬
‫خــواهم کــرد‪ :‬اول کتــاب خــدا قــرآن‪ ،‬کــه در آن هــدایت و نــور‬
‫یباشــد‪ ،‬آن را بگیریــد و بــه آن چنــگ زنیــد‪ .‬در مــورد قــرآن‬ ‫م ‌‬
‫توصیة زیاد کرد و تشویق و ترغیب نمود‪ ،‬سپس فرمود‪ :‬و اهل‬
‫یآوردم‬ ‫بیت من‪ ،‬در مورد اهل بیت من خــدا را بــه یــاد شــما م ‌‬
‫سه مرتبه آن را تکرار کرد‪ ،‬الی آخر حدیث‪.‬‬
‫یگویــد‪ :‬در مســافرتی بــا رســول خــدا‪‬‬ ‫براء بن عازب‪ ‬م ‌‬
‫بودیم در غدیر خم پیاده شــدیم‪ ،‬بــرای اقامــة نمــاز نــدا برآمــد‪،‬‬
‫برای پیامبر‪ ‬زیر دو درخت جارو زده شد‪ ،‬نماز ظهر را خواند‬
‫و دست علی‪ ‬را گرفت و گفت‪» :‬ألستم تعلمــون أنــی أولــی‬
‫بالمؤمنین من أنفسهم؟« قالوا‪ :‬بل‪ .‬قال‪» :‬ألستم تعلمون أنــی‬

‫‪ -‬غدیر خم میان مکه و مدینه در جحفه قرار دارد‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬رواه احمدفی مسنده‪ (367-4/366) ،‬رواه مسلم فی صحیحه‪) ،‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ ،(4/1873‬حدیث شماره )‪ ،(2408‬و سنن دارمی‪ ،‬کتاب فضائل‬


‫القرآن‪ ،‬باب فضل من قرأ القرآن‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪456‬‬

‫أولی بکل مؤمن من نفسه؟« قالوا‪ :‬بلی‪ .‬قال‪ :‬فأخذ بیــد علــی‬
‫فقال‪» :‬من کنت موله فعلی موله‪ ،‬اللهم وال من واله‪ ،‬وعاد‬
‫من عاداه« قال‪ :‬فلقیه عمر بعد ذلک فقال له‪ :‬هنیئا ً یـا ابن‌أبـی‬
‫‪1‬‬
‫طالب! أصبحت وأمسیت ولی کل مؤمن ومؤمنة«‪.‬‬
‫متر‬‫یدانید که من برای مسلمانان باید از خودشان مقــد ‌‬ ‫آیا م ‌‬
‫یدانید که من برای‬ ‫و سزاوارتر باشم؟ گفتند‪ :‬بله‪ ،‬فرمود‪ :‬آیا م ‌‬
‫متر‬ ‫هتر و مقــد ‌‬ ‫هر مؤمنی از نفس خودش ســزاوارتر و شایســت ‌‬
‫هستم؟ گفتند‪ :‬بله‪ .‬سپس پیامبر‪ ‬دســت علــی‪ ‬را گرفــت و‬
‫گفت‪ :‬هر کــس مــن را دوســت دارد بایــد علــی را نیــز دوســت‬
‫یدارد او را‬ ‫داشته باشد‪ ،‬پروردگارا هر کس علــی را دوســت م ‌‬
‫یورزد بــا او‬ ‫دوست داشته بــاش و هــر کســی بــا او دشــمنی م ‌‬
‫دشمن باش‪ .‬بعد از آن عمر‪ ‬به علی‪ ‬رسید و بــه او گفــت‪:‬‬
‫مبارک باشد ای ابن ابیطالب‪ ،‬بــرای همیشــه دوســت هــر زن و‬
‫مرد مسلمانی شدی‪.‬‬
‫یکنــد کــه‬‫حــاکم در المســتدرک از زیــدبن أرقــم‪ ‬روایــت م ‌‬
‫یگوید‪ :‬با پیامبر‪ ‬بیــرون رفــتیم تــا بــه غــدیر خــم رســیدیم‪،‬‬‫م ‌‬
‫دستور داد که مکان و جایی خنک برایش تهیــه شــود‪ ،‬در روزی‬
‫که تا به حــال چنیــن گرمــایی را مشــاهده نکــرده بــودیم جــایی‬
‫برایش جارو شد‪ ،‬سپس پیــامبر‪ ‬حمــد و ثنــای خــدا را بــه جــا‬
‫آورد و گفت‪» :‬یا أیها الناس! إنه لم یبعث نبی قط إل ما عــاش‬
‫نصف ما عاش الذی کان قبله‪ ،‬وإنی أوشک أن أدعــی فــأجیب‪،‬‬
‫وإنی تارک فیکم ما لن تضلوا بعده‪ :‬کتاب اللــه ع ـّز وجــل« ثــم‬
‫قام فأخذ بید علی‪ ‬فقال‪» :‬یا أیها الناس! من أولی بکــم مــن‬

‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (4/281) ،‬و رواه الترمذی مختصرا ً فی سننه‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫)‪ ،(5/297‬حدیث شماره )‪ (3797‬و گفته‪ :‬حدیث حسن غریب است‪،‬‬


‫و رواه ابن ماجه فی سننه‪ ،(1/43) ،‬مقدمه؛ حدیث شماره )‪.(116‬‬
‫بوصیری در زوائد ابن ماجه ‪ 19 /1‬گفته‪ :‬سند این حدیث ضعیف‬
‫است‪.‬‬
‫‪457‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫أنفسکم؟ قالوا‪ :‬اللــه ورســوله أعلــم‪ .‬قــال‪» :‬مـن کنــت مــوله‬


‫‪1‬‬
‫فعلی موله«‪.‬‬
‫ای مردم! هر پیامبر که مبعوث شده است نصف پیامبر قبل‬
‫از خود زندگی کرده است‪ ،‬و من نیز ممکــن اســت فراخوانــده‬
‫شوم و دعوت را اجابه کنم‪ ،‬در میان شما چیزی را برایتــان جــا‬
‫یشوید‪ :‬کتاب خدا‬ ‫خواهم گذاشت که بعد از آن هرگز گمراه نم ‌‬
‫قرآن‪ ،‬سپس دست علــی‪ ‬را گرفــت و گفــت ای مــردم! چــه‬
‫یباشــد؟‬ ‫هتر م ‌‬‫کسی برای شما از خودتان ســزاوارتر و شایســت ‌‬
‫یدانند‪ ،‬فرمود‪ :‬هــر کــس مــرا‬ ‫گفتند‪ :‬خدا و رسول‪ ‬او بهتر م ‌‬
‫دوست دارد باید علی را نیز دوست داشته باشد‪.‬‬

‫مطلب دوم‪ :‬اولین کسی که این بدعت را ایجاد کرد‬


‫اولین کسی که بدعت عید غدیر خم را ایجاد کرد معزالــدوله‬
‫ه در بغداد‪ 2‬آن را بوجود آورد‪.‬‬ ‫بن بویه بود که در سال ‪‌ 352‬‬
‫یالحجه‬ ‫یگوید‪ :‬در دهم ذ ‌‬‫هم ‌‬‫ابن کثیر در حوادث سال ‪‌ 352‬‬
‫از این سال معزالدوله بن بویه دستور داد بغداد را زینــت دهنــد‬
‫و ظاهر آن را بیارایند‪ ،‬و بازارها را در شب نیز مانند عیدها بــاز‬
‫یها را بزنند‪ ،‬در کنار در منزل امــرا و افســران‬ ‫قها و ن ‌‬
‫کنند‪ ،‬بو ‌‬
‫به منظور شادی عید غدیر آتش روشــن کننــد‪ ،‬زمــان عجیــب و‬
‫‪3‬‬
‫مشهوری بود و بدعتی خیلی زشت و منکری آشکار بود‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬بدان که عید غدیر‪ ،‬عیدی مشروع نیســت‪،‬‬ ‫مقریزی م ‌‬
‫یشود چنیــن چیــزی را‬ ‫های که به آنها اقتدا م ‌‬
‫و هیچ کدام از ائم ‌‬
‫هاند‪ ،‬و اولین کسی که چنین چیزی را در اســلم اضــافه‬ ‫نشناخت ‌‬
‫‪ -‬رواه الحاکم فی المستدرک‪ ،(3/533) ،‬کتاب معرفة الصحابة و رواه‬ ‫‪1‬‬

‫المام احمد بطرق کثیرة )‪ (... 330 ،152 ،119 ،118 ،48 /1‬که‬
‫یها خارج از ضعف نیستند‪ ،‬و برخی از راویان آن شیعه می‬ ‫بعض ‌‬
‫باشند‪ .‬به البداية والنهاية‪ 240-5/234) ،‬و ‪ (...‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬بغداد پایتخت عراق است که کنار رود دجله قرار دارد‪ ،‬منصور خلیفه‬ ‫‪2‬‬

‫ی عباسی نخستین شخصی است که در سال ‪ 149‬هجری شهرسازی‬


‫را در آن شروع کرد‪ .‬به معجم البلدان ‪ 467 -456 /1‬و تاریخ بغداد‬
‫خطیب بغدادی مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬به البداية والنهاية‪ (11/272) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪3‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪458‬‬

‫کرد معزالدوله بن بویه در عـراق بــود‪ ،‬در سـال ‪ 352‬آن را بـه‬


‫‪2‬‬
‫هها‪ 1‬از آن زمان آن را عید قرار دادند‪.‬‬ ‫وجود آورد و شیع ‌‬
‫یها –‬ ‫مهایی اســت کــه عبیــد ‌‬ ‫عید غدیر خم از اعیــاد و موس ـ ‌‬
‫ً‬
‫یکننــد و شــدیدا بــر آن‬ ‫یدهنــدگان بــدعت – آن را برپــا م ‌‬ ‫یار ‌‬
‫یدهنــد تــا‬ ‫ینمایند‪ ،‬این کار را به این هدف انجام م ‌‬ ‫محافظت م ‌‬
‫شیعه بودن و محبت خود برای آل بیت کــه ادعــای انتســاب بــه‬
‫‪3‬‬
‫آنها را دارند ثابت کنند!‬
‫اولین جایی که این مراسم عید بدعت در آن جا برپا شــد در‬
‫‪4‬‬
‫ه در مصر بود‪.‬‬ ‫یالحجه سال ‪‌ 362‬‬ ‫هیجدهم ذ ‌‬

‫مطلب سوم‪ :‬حکم این عید‬


‫یالحجــه بعنــوان‬ ‫شکی نیست که قرار دادن هیجــدهم مــاه ذ ‌‬
‫یگیرنــد‪،‬‬ ‫مهایی که مردم آن را جشن م ‌‬ ‫عید و موسمی از موس ‌‬
‫تهــایی ماننــد‬ ‫یپردازند‪ ،‬و در آن عباد ‌‬ ‫و با آمدن آن به شادی م ‌‬
‫یدهنــد ایــن‬‫آزاد کردن برده‪ ،‬و ذبح و قربــانی و غیــره انجــام م ‌‬
‫یباشند‪ ،‬و پایه و اساس این کارها باطل‬ ‫کارها بدعت و باطل م ‌‬
‫یالحجــه‬ ‫یکنند پیامبر‪ ‬در روز هیجدهم مــاه ذ ‌‬ ‫است و گمان م ‌‬
‫یگشت و در مکانی به نــام‬ ‫ةالوداع برم ‌‬‫سال دهم هجری از حج ‌‬
‫یابن ابیطالب‪ ‬توصیه کرد‪.‬‬ ‫غدیر خم به خلفت عل ‌‬
‫بسیار روشن و واضح است کســانی کــه ایــن عیــد بــدعت را‬
‫ینمایند شیعه هستند‪ ،‬آنها این‬ ‫هاند و آن را تعظیم م ‌‬ ‫بوجود آورد ‌‬

‫‪ -‬فرقه ی که گمان می کنند پیرو علی هستند‪ ،‬و گفته اند‪ :‬پیامبر خدا‬ ‫‪1‬‬

‫به امامت و خلفت او تصریح کرده است‪ ،‬و امامت از فرزندان علی‬
‫بیرون نمی شود مگر اینکه دیگران بر آنها ظلم نمایند‪ .‬و گفته اند‪:‬‬
‫امامت قضیه ی مصلحتی نیست که هر طور خواستند در آن تصرف‬
‫کنند بلکه قضیه ی اصولی و رکن دین است‪ .‬به الملل والنهل‬
‫شهرستانی صفحه‪ 146 :‬و مقالت السلمیین ‪ 65 /1‬و الفرق بین‬
‫الفرق‪ ،‬صفحه‪ 17 -15 :‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬به الخطط و الثار‪ (1/388) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -‬به الخطط و الثار‪ ،‬تألیف مقریزی‪ (1/490) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪ -‬به الخطط و الثار‪ ،‬تألیف مقریزی‪ (1/489) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪4‬‬


‫‪459‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یداننــد و‬ ‫لتر م ‌‬ ‫گتر و فاض ‌‬ ‫عید را از عید فطر و عید قربان بزر ‌‬
‫‪1‬‬
‫ینامند‪.‬‬‫آن را عید الکبر م ‌‬
‫هاللــه – در بیانــات خــود کــه از‬ ‫شیخ السلم ابن تیمیه – رحم ‌‬
‫یگویـــد‪ ،‬بعضـــی از‬ ‫انـــواع عیـــدهای زمـــانی مبتـــدع ســـخن م ‌‬
‫تهای زمــانی‬ ‫تهای اعیــاد مکــان و افعــال را شــامل بــدع ‌‬ ‫بــدع ‌‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫یداند و م ‌‬ ‫م ‌‬
‫های در آن روی داده اســت‬ ‫نوع دوم‪ :‬مکانی است که حــادث ‌‬
‫یدهــد‪ ،‬بــدون اینکــه ایــن حــادثه‬ ‫همانطور که در غیر آن روی م ‌‬
‫باعث شود آنجا را موسم قــرار دهیــم‪ ،‬ســلف صــالح هــم آن را‬
‫یالحجــه‪ ،‬کــه پیــامبر‪‬‬ ‫یکردند‪ ،‬مانند هیجدهم مــاه ذ ‌‬ ‫تعظیم نم ‌‬
‫های ایــراد‬ ‫ةالوداع در غــدیر خــم خطب ‌‬ ‫هنگــام برگشــتن از حجــ ‌‬
‫فرمودند‪ ،‬پیامبر‪ ‬در آن خطبه به پیروی از کتـاب خــدا توصــیه‬
‫کرد‪ ،‬و سفارش کردند که اهــل بیــت ایشـان را دوســت داشــته‬
‫دبن‬ ‫باشند‪ ،‬همانطور که امام مسلم در صحیح خود آن را از زیــ ‌‬
‫‪2‬‬
‫یکند‪.‬‬‫أرقم‪ ‬روایت م ‌‬
‫بعضی از کسانی که اهل هوا و هوس هستند در آن چیزهایی‬
‫یکنند که پیامبر‪ ‬با نص صریح و‬ ‫هاند‪ ،‬حتی گمان م ‌‬ ‫اضافه کرد ‌‬
‫آشکار خلفت علی‪ ‬را اعلم کرده است‪ ،‬بعــد از آنکــه مکــان‬
‫ینشــاند‪ ،‬و‬ ‫یکنــد و او را آنجــا م ‌‬ ‫بلنــدی را بــرای او فــرش م ‌‬
‫یکنند کــه چنیــن چیزهــایی اص ـل ً‬ ‫لهایی را بیان م ‌‬ ‫سخنان و عم ‌‬
‫هها این نص‬ ‫یکنند که صحاب ‌‬ ‫نبوده و روی نداده است‪ ،‬و گمان م ‌‬
‫هانــد‪ ،‬و همــة آنهــا بــه‬
‫هاند‪ ،‬و حق او را غصب کرد ‌‬ ‫را کتمان کرد ‌‬
‫جز افراد کمی فاســق و کــافر شــدند‪ .‬بــا تأمــل بــه عــادتی کــه‬
‫یآدم را بر آن قرار داده است‪ ،‬و امانت و دیانتی کــه‬ ‫خداوند بن ‌‬
‫اصحاب داشتند‪ ،‬و آنچه که شریعت اسلم از بیان حــق بــر آنهــا‬
‫یتــوانیم بیــان کنیــم کــه‬ ‫واجب گردانیده است‪ ،‬با علم الیقین م ‌‬
‫برگزاری چنین روزی بعنــوان عیــد و جشــن کــاری ایجــاد شــده‬

‫‪ -‬به مختصر التحفة الثنی عشریه‪ ،‬تْألیف آلوسی‪ ،‬ص )‪ (208‬مراجعه‬ ‫‪1‬‬

‫شود‪.‬‬
‫‪ -‬رواه مسلم فی صحیحه‪ ،(4/1873) ،‬کتاب فضایل صحابه‪ ،‬حدیث‬ ‫‪2‬‬

‫شماره )‪.(2408‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪460‬‬

‫یباشد و هیچ اصل و اساسی ندارد‪ .‬هیچ یک از ســلف صــالح‬ ‫م ‌‬


‫لالله‪ ‬و نه غیر آنها چنین روزی را بعنوان‬ ‫نه از اهل بیت رسو ‌‬
‫هانــد‪ ،‬تــا در آن روز کــاری و عبــادتی‬ ‫عیــد اعلم نکــرده و نگرفت ‌‬
‫نهای خداوند‬ ‫انجام دهند‪ .‬چون عیدها شریعت و قانونی از قانو ‌‬
‫یباشند‪ ،‬پس لزم است از آن پیروی و اتباع کرد نــه ابتــداع و‬ ‫م ‌‬
‫نهــا و‬‫ههــای فــراوان و پیما ‌‬ ‫بدعت را ایجاد نمود‪ .‬پیامبر‪ ‬خطب ‌‬
‫م مختلــف دارنــد‪ :‬مثــل روز بــدر‪ ،‬حنیــن‪،‬‬ ‫حــوادث زیــادی در ایــا ‌‬
‫خندق‪ ،‬فتح مکه‪ ،‬زمان هجرت‪ ،‬داخل شدنش به شهر مــدینه‪ ،‬و‬
‫ههای فراوان دیگری کــه در آنهــا قواعــد و قــوانین دیــن را‬ ‫خطب ‌‬
‫هاند این ایام را عید گرفت‪،‬‬ ‫بیان کرده است‪ ،‬و اینها سبب نشد ‌‬
‫یدهند؛ آن کسانی که ایام‬ ‫یها این کارها را انجام م ‌‬ ‫بلکه مسیح ‌‬
‫یهــا ایــن کارهــا را‬
‫یگیرند‪ ،‬و یا یهود ‌‬ ‫حوادث عیسی‪ ‬را عید م ‌‬
‫یدهنــد‪ .‬عیــد چیــزی اســت کــه شــریعت آن را تعییــن‬ ‫انجــام م ‌‬
‫ینماید‪ ،‬آنچه شریعت آن را قرار دهد از آن باید پیــروی شــود‬ ‫م ‌‬
‫‪1‬‬
‫و ال نباید چیزی که در دین نیست به آن اضافه کرد‪.‬‬
‫هانــد کــه قــرار‬
‫هالله – فتوا داد ‌‬‫شیخ السلم ابن تیمیه – رحم ‌‬
‫یالحجــه بعنــوان عیــد بــدعت اســت‪،‬‬ ‫دادن روز هیجــدهم مــاه ذ ‌‬
‫هاند‪،‬‬‫هاند و آن را مستحب ندانســت ‌‬ ‫سلف صالح آن را انجام نداد ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬و از‬ ‫و ایــن موســم و زمــان‪ ،‬موســمی غیــر شــرعی م ‌‬
‫‪2‬‬
‫یرود والله اعلم‪.‬‬ ‫تها به شمار م ‌‬ ‫جملة بدع ‌‬

‫‪ -‬به اقتضاء الصراط المستقیم‪ (615-2/613) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به مجموعه فتاوی شیخ السلم ابن تیمیه‪ (25/298) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫فصل نهم‬
‫مشابهت مسلمانان به کفار‬
‫در اعیادشان‬
‫بحلث اول‪ :‬تشکیلل مراسلم برای عید‬
‫میلد مسیح ‪.‬‬
‫بحث دوم‪ :‬مراسم نوروز‬
‫بحث سوم‪ :‬مراسم عیدهای میلد‬
‫بحث چهارم‪ :‬مراسم‌ و عیدهای نوپیدا‬
‫بحث پنجم‪ :‬جشن گرفتن ابتدای سال‬
‫هجری‬
‫بحث ششم‪ :‬جشن گرفتن ابتدای قرن‬
‫هجری‬
‫بحث هفتم‪ :‬تشکیل مراسم برای‬
‫یادبود بعضی از علما‬
‫بحث هشتم‪ :‬مشروع بودن مخالفت با‬
‫اهل کتاب‬
‫مقدمه‬
‫بر هیچ مسلمانی پوشیده نیست که خداوند سبحان حضــرت‬
‫محمد‪ ‬را پس از چندی بعد از پیامبران پیش از ایشــان بــرای‬
‫مردم فرســتاد‪ ،‬در حــالیکه تمــام مــردم روی زمیــن از عــرب و‬
‫یورزیدنــد و بغــض و کینــه‬ ‫عجــم بــه شــدت بــا هــم دشــمنی م ‌‬
‫داشتند‪ ،‬مگر بقایایی از اهل کتاب – یا اکثرشــان –‪ .‬کمــی قبــل‬
‫از بعثت حضرت محمد‪ ‬مردم دو دسته بودند‪:‬‬
‫‪ -1‬اهل کتاب و ملتزم به کتاب‪ ،‬و این کتاب یا مبدل و عوض‬
‫شده بود‪ ،‬یا منسوخ بود و دینی که فراموش شده بود و از بین‬
‫رفته بود‪ ،‬بعضی مجهول و بعضی دیگر ترک شده بود‪.‬‬
‫تهایی که خود آن را‬ ‫یسواد بودند‪ ،‬و عباد ‌‬ ‫‪ -2‬عرب و عجم ب ‌‬
‫یکردند برایشان نفع دارد انجــام‬ ‫یدانستند و یا گمان م ‌‬ ‫خوب م ‌‬
‫یدادند‪ ،‬مانند پرستش ستاره‪ ،‬بت‪ ،‬قبر‪ ،‬مجسمه‪ ،‬و چیزهــایی‬ ‫م ‌‬
‫دیگــر‪ .‬مــردم در زمــان جــاهلیت‪ ،‬واقعـا ً جاهــل و نــادان بودنــد‪،‬‬
‫هتر بــود آگــاهی بســیار انــدک و‬ ‫متر و آگــا ‌‬
‫کسی که از همه عــال ‌‬
‫کمــی از انبیــاء گذشــته داشــت‪ ،‬و او هــم آنچــه کــه از حــق‬
‫تهــایی مشــغول‬ ‫یدانست با باطل مخلوط شده بود‪ ،‬به عباد ‌‬ ‫م ‌‬
‫بودند که اکثر آن بدعت و قسمت کمی از آن مشروع بود‪.‬‬
‫پس خدا مردم را با دعوت پیامبر‪ ‬به آنچــه کــه راه هــدایت‬
‫بود‪ ،‬آشنا کرد‪ ،‬بطوری که این هدایت به طور عموم برای همة‬
‫امت مسلمان حاصل شد‪ ،‬خصوصا ً برای اهل علم‪ ،‬که شــامل؛‬
‫شهــای‬‫تها و رو ‌‬ ‫علــم نــافع‪ ،‬عمــل صــالح‪ ،‬اخلق فاضــله‪ ،‬ســن ‌‬
‫تهای قبلی نــه از نظــر علمــی و نــه از‬ ‫درستی بود که تمام ام ‌‬
‫ههـــایی نداشـــتند و بـــا آن برابـــری‬ ‫نظـــر عملـــی چنیـــن برنام ‌‬
‫یکردند‪.‬‬
‫نم ‌‬
‫دین اسلم که پیامبر‪ ‬برای گسترش آن مبعوث شده بــود‪،‬‬
‫راه راست است‪ ،‬همان دینی که خداوند بــر مســلمانان واجــب‬
‫کرده است هــر روز در نمازشــان از او بخواهنــد آنهــا را بــه آن‬
‫یکنــد کــه‬
‫هدایت دهــد‪ ،‬و آن را بــه صــراط و راهــی توصــیف م ‌‬
‫‪463‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫هانــد و‬
‫پیامبران‪ ،‬صدیقین‪ ،‬شهداء و صالحین بــر آن هــدایت یافت ‌‬
‫بعنوان نعمت بــه آنهــا داده اســت‪ ،‬نــه آن کســانی کــه خشــم و‬
‫غضــب خــدا شــامل حــال ایشــان اســت و نــه راه گمراهــان و‬
‫یباشند‪.‬‬
‫کسانی که اهل ضللت م ‌‬
‫یها هســتند‪ ،‬آن کســانی کــه خداونــد در‬‫مغضوب علیهم یهود ‌‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫مورد آنها م ‌‬
‫‪     ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)مائده‪(60 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫»بگــو آیــا شــما را بــاخبر کنــم از چیــزی کــه پــاداش بــدتری از آن‬
‫یگیرید( دارد؟ )این کــردار شــما اســت‪،‬‬ ‫)چیزهایی که بر ما خرده م ‌‬
‫شما( کسانی که خداوند آنان را نفرین و از رحمت خود بــدور کــرده‬
‫اســت‪ ،‬و بــر ایشــان خشــم گرفتــه و )بــا مســخ قلوبشــان( از آنــان‬
‫کهایی را ساخته است‪ ،‬و )کســانی را پدیــدار نمــوده‬ ‫نها و خو ‌‬ ‫میمو ‌‬
‫هاند‪.«... ،‬‬
‫است که( شیطان را پرستید ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫و خداوند دربارة آنها م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪    ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪    ‬‬
‫)مجادله‪(14 :‬‬ ‫‪ ... ‬‬
‫یگیرند که خدا بــر‬ ‫»آیا آگاهی‪ ،‬از کسانی که گروهی را به دوستی م ‌‬
‫آنان خشمگین است‪ ،‬اینان )منافقانی هستند و( نــه از شــمایند و نــه‬
‫از آنانند ‪.«...‬‬
‫یهــا را‬
‫و آنها منافقینی هستند که به اتفاق اهل تفســیر یهود ‌‬
‫یدارند‪ ،1‬و سیاق آیه نیز بر آن دللت دارد‪.‬‬
‫دوست م ‌‬
‫‪ -‬به تفسیر ابن کثیر‪ (4/327) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ 464

:‫یفرماید‬
‌ ‫خداوند م‬
  
   
    
    
    ... 
(112 :‫لعمران‬
‌ ‫)آ‬
،‫مهـر( خـواری برایشـان خـورده اسـت‬ ُ ) ،‫»آنان هر کجا یافته شـوند‬
‫مگر )اینکه از روش ناپسند خود دست بردارند و در اعمــال خــویش‬
‫تجدید نظر کنند و( با پیمان خدا )یعنــی رعــایت قــوانین شــریعت( و‬
‫تآمیز( و آنان‬
‌ ‫پیمان مردم )یعنی رعایت مقررات همزیستی مسالم‬
.«... ‫هاند و‬‌ ‫شایستة خشم خدا شد‬
‫یهــا مغضــوب علیهــم‬ ‌ ‫یکننــد کــه یهود‬
‌ ‫آیــات گذشــته بیــان م‬
‫یباشند که خداوند در مــورد آنهــا‬ ‌ ‫یها م‬ ‌ ‫ و ضالین مسیح‬،‫هستند‬
: ‫یفرماید‬
‌ ‫م‬
   
   
    
     
  
   
    
   
  
   
  
     
  
    
   
   
   
   
‫‪465‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫‪     ‬‬


‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)مائده‪(77-73 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫یگویند خداونــد یکــی از ســه خــدایان‬ ‫یگمان کافرند کسانی که م ‌‬ ‫»ب ‌‬
‫يگوينــد‬‫است‪ ،‬معبــودي جــز معبــود يگــانه نيســت؛ و اگــر از آنچــه م ‌‬
‫دست بر ندارند‪ ،‬عذاب دردناکي به کافران آنها )که روي اين عقيده‬
‫يگردند‪ ،‬و از او‬ ‫ايستادگي کنند‪ (،‬خواهد رسيد‪ .‬يا به سوي خدا بازنم ‌‬
‫يکننــد؟ )در حــالي کــه( خداونــد آمرزنــده مهربــان‬ ‫طلب آمرزش نم ‌‬
‫است‪ .‬مسيح فرزند مريم‪ ،‬فقط فرســتاده )خــدا( بــود؛ پيــش از وي‬
‫نيز‪ ،‬فرستادگان ديگري بودند‪ ،‬مــادرش‪ ،‬زن بســيار راســتگويي بــود؛‬
‫يخوردند؛ )با اين حال‪ ،‬چگونه دعوي الوهيت مســيح و‬ ‫هر دو‪ ،‬غذا م ‌‬
‫پرستش مريم را داريد؟!( بنگر چگــونه نشــانه را بــراي آنهــا آشــکار‬
‫يشوند! بگو‪ :‬آيــا‬ ‫يسازيم! سپس بنگر چگونه از حق بازگردانده م ‌‬ ‫م ‌‬
‫يپرستيد که مالک سود و زيان شــما نيســت؟! و‬ ‫جز خدا چيزي را م ‌‬
‫خداوند‪ ،‬شنوا و داناست‪ .‬بگو ای اهل کتــاب! بــه نــاحق در دیــن راه‬
‫افراط و تفریط را مپوئید‪ ،‬و از هواها و امیــال گروهــی کــه پیــش از‬
‫هانــد و از راه راســت‬ ‫هاند و بســیاری را گمــراه کرد ‌‬ ‫این گمــراه شــد ‌‬
‫هاند پیروی نکنید«‪.‬‬ ‫منحرف گشت ‌‬
‫یباشد همچنان که سیاق آیــه بــر‬ ‫یها م ‌‬
‫این خطاب به مسیح ‌‬
‫یکند‪ ،‬به همین خـاطر آنهـا را از غلــو و افــراط کــه‬‫آن دللت م ‌‬
‫یکند‪ ،‬همانطور که در ایــن آیــه‬ ‫تجاوز از حد و مرز است نهی م ‌‬
‫یکند ‪:‬‬
‫آنها را نهی م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪466‬‬

‫‪     ‬‬ ‫‪                   ‬‬


‫‪(171‬‬ ‫)نساء‪:‬‬ ‫‪               ‬‬
‫»ای اهل کتاب‪ ،‬در دین خود غلو نکنید‪) ،‬و دربارة عیسی راه افراط‬
‫و تفریط نپویید( و دربارة خدا جز حق مگوییــد‪) ،‬و او را بــه اوصــاف‬
‫ناشایست همچون حلــول و اتحــاد و اتخــاذ همســر و انتخــاب فرزنــد‬
‫یگمان عیسی مسیح پسر مریــم‪ ،‬فرســتادة خــدا‪ ،‬و‬ ‫توصیف نکنید( ب ‌‬
‫ن( است«‪.‬‬ ‫ُ‬
‫او واژة خدا )یعنی پدیدة فرمان‪ :‬ک ْ‬
‫یها در آن غلــو و‬‫یهــا در مــورد حــق کوتــاهی و مســیح ‌‬ ‫یهود ‌‬
‫یکنند‪ ،‬در اصل یهود از این جهت کافر شدند چون بــه‬ ‫افراط م ‌‬
‫یدانند ولی نــه در عمــل و‬ ‫علم خود عمل نکردند‪ ،‬آنها حق را م ‌‬
‫یکنند‪.‬‬ ‫نه در قول از آن پیروی نم ‌‬
‫یها از ایـن جهـت کافرنـد چـون بـدون آگـاهی و علـم‬ ‫مسیح ‌‬
‫یدهند که در شریعت بــر‬ ‫یکنند‪ ،‬آنها عباداتی را انجام م ‌‬ ‫عمل م ‌‬
‫یدهند که‬‫آنها امری وجود ندارد‪ ،‬و چیزهایی به خداوند نسبت م ‌‬
‫از آن آگاهی ندارند‪ ،‬به همین خاطر سلف صالح ماننــد ســفیان‬
‫یگویند‪ :‬اگر عالمی از علمای ما فاســد شــد‬ ‫بن عیینه و غیره م ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬و اگــر عابــدی‬
‫صفتی از صــفات یهــود در آن موجــود م ‌‬
‫یها‬‫مسلمان فاسد شـد در وجـود آن صـفتی از صـفات مسـیح ‌‬
‫وجود دارد‪.‬‬
‫در حالی که خداوند ما را از راه و روش آنها ترسانده و نهی‬
‫کرده است‪.‬‬
‫قضاوت و اعلم خداوند عز وجل که از طریق پیامبر‪ ‬خــبر‬
‫یفرماید‪ :‬عن أبی‬ ‫داده است‪ ،‬درست و قطعی است آنجا که م ‌‬
‫سعید الخدری‪ ‬قـال رسـول‌الله‪» :‬لتتبعـن ســنن مــن کـانم‬
‫ب‬‫قبلکــم شــبرا ً شــبرا ً و ذراعـا ً ذراعـا ً حــتی لودخلــوا جحــر ضـ ّ‬
‫تبعتمــوهم«‪ ،‬قلنــا یــا رســول‌الله‪ !‬الیهــود و النصــاری؟ قــال‪:‬‬
‫‪1‬‬
‫)فمن«‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمودند‪ :‬شما عــادت و‬ ‫ابوسعید خدری‪ ‬م ‌‬
‫هاند وجب به وجــب و مــتر‬ ‫روش کسانی را که قبل از شما بود ‌‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(13/300) ،‬حدیث شماره‪:‬‬ ‫‪1‬‬

‫)‪ (7320‬و رواه مسلم فی صحیحه‪ ،‬کتاب العلم‪ ،‬حدیث )‪(2669‬‬


‫‪467‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫ینماییــد حــتی اگــر آنهــا‬


‫یکنید و از آنها پیروی م ‌‬ ‫به متر دنبال م ‌‬
‫داخل سـوراخ سوســمار رفتـه باشـند شـما هـم از آنهـا پیـروی‬
‫یهــا و‬‫یکنیــد‪ ،‬گفــتیم‪ :‬ای رســول خــدا‪ ‬منظورتــان یهود ‌‬ ‫م ‌‬
‫یها است؟ پیــامبر‪ ‬فرمــود‪ :‬پــس منظــورم چــه کســی‬ ‫مسیح ‌‬
‫است؟ هدفم آنها است‪.‬‬
‫یکنــد کــه‬‫امام بخاری در صحیح خود از ابوهریره‪ ‬روایت م ‌‬
‫یفرماید‪» :‬لتقــوم الســاعة حــتی تأخــذ أمــتی بأخــذ‬ ‫پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫القرون قبلها شبرا ً بشبرٍ وذراعا ً بذارع« فقیل یا رســول‌الله‪!‬‬
‫‪1‬‬
‫من الناس إل أولئک«‪.‬‬ ‫کفارس والروم؟ فقال‪» :‬و َ‬
‫یشــود تــا زمــانی کــه امــت مــن رفتــار و‬ ‫قیــامت برپــا نم ‌‬
‫نهای قبلی را وجب به وجب و مــتر بــه‬ ‫نها و قر ‌‬ ‫شهای زما ‌‬‫رو ‌‬
‫متر دنبال نکنند و انجــام ندهنــد‪ ،‬گفتــه شــد‪ :‬ای رســول خــدا‪‬‬
‫یها؟ پیامبر‪ ‬فرمود‪ :‬و غیر از آنها دیگــر‬ ‫سها و روم ‌‬ ‫مانند فار ‌‬
‫چه کسی وجود دارد؟‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬خــبر داده اســت کــه در میــان امتــش کســانی پیــدا‬
‫یشوند که خود را به یهود و نصاری که اهل کتاب هستند و یا‬ ‫م ‌‬
‫یها کــه غیــر عــرب و عجــم هســتند‪،‬‬ ‫سها و روم ‌‬ ‫خود را به فار ‌‬
‫یکنند و پیامبر‪ ‬از این کار نهی فرموده اســت‪ ،‬البتــه‬ ‫تشبیه م ‌‬
‫یدهنــد‪ ،‬چــون در‬ ‫لالله‪ ‬ایــن کــار را انجــام نم ‌‬ ‫همة امت رسو ‌‬
‫یفرماید‪» :‬لیــزال مــن‬ ‫حدیث متواتر آمده است که پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫أمتی أمة قائمة بأمر الله‪ ،‬لیضرهم من خذلهم ول من خالفهم‪،‬‬
‫‪2‬‬
‫حتی یأتیهم أمر الله وهم علی ذلک«‪.‬‬
‫پیوسته کسانی از امت من وجود خواهنــد داشــت کــه اوامــر‬
‫یکنند‪ ،‬کسانی که بخواهنــد آنهــا را خــوار و ذلیــل‬ ‫خدا را اجرا م ‌‬
‫یتوانند بـه آنهـا زیـانی برسـانند‪ ،‬و کســانی هـم بـا آنهـا‬ ‫کنند نم ‌‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(13/300) ،‬حدیث شماره‬ ‫‪1‬‬

‫)‪(7319‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(6/632 ) ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪2‬‬

‫‪ (3641‬و مسلم‪ ،‬کتاب المارة‪ ،‬حدیث ) ‪.(1921 ،1920‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪468‬‬

‫مخالفت ورزند آنها هم توان ضرر رساندن به آنهــا را ندارنــد‪ ،‬و‬


‫تا روز قیامت آنها بر این حال خواهند بود‪.‬‬
‫و در جای دیگر پیامبر‪ ‬خبر داده است که خداوند همة ایــن‬
‫امت را بـر ضـللت و گمراهـی جمـع نخواهـد کـرد و همـة آنهـا‬
‫‪1‬‬
‫گمراه نخواهند شد‪.‬‬
‫پس با خبر صادق و قاطع و مؤکد پیامبر‪ ‬دانســته شــد کــه‬
‫در میان امت ایشان گروهی به راه او متمسک و ملتزم خواهند‬
‫یباشــد‪ ،‬و همچنیــن‬ ‫بود‪ ،‬راهی که دین اســلم خــالص و نــاب م ‌‬
‫یهــا و‬
‫گروهی وجود خواهند داشت که منحرف بوده و بــه یهود ‌‬
‫یها تمایل دارند‪ ،‬با اینکه انسان با هر انحرافی کافر و یا‬ ‫مسیح ‌‬
‫یشــود‪ ،‬بلکــه بعضــی اوقــات انحــراف ســبب کفــر‪ ،‬و‬ ‫فاسق نم ‌‬
‫یشــود‪ .‬و ایـن‬ ‫بعضی اوقات سبب فسق و یا معصیت و خطا م ‌‬
‫یرود‪ ،‬شیطان‬ ‫انحراف چیزی است که هوا و هوس دنبال آن م ‌‬
‫یدهد‪ ،‬به همیــن خــاطر خداونــد‬ ‫هم آن را زیبا و قشنگ جلوه م ‌‬
‫سبحان به بندگان خود دستور داده است پیوســته و مــدام دعــا‬
‫کنند که خداوند به آنها بر هدایت صحیح و درست کــه در آن نــه‬
‫‪2‬‬
‫یهودیت و نه نصرانیت باشد ثبات و پایداری عطا نماید‪.‬‬
‫خداوند این امت را با چیزهای مختلفی مــورد امتحــان و ابتل‬
‫مشــکلی بــا اهــل‬ ‫یدهد‪ ،‬از جمله کارهایی کــه تشــبه و ه ‌‬
‫قرار م ‌‬
‫بهــا( در آن وجــود دارد‪ ،‬و از آنچــه‬ ‫مهــا )غیرعر ‌‬
‫کتــاب و عج ‌‬
‫مربوط به موضوع اهل کتاب است‪ ،‬مثل شباهت مسلمانان به‬
‫مهایشــان بطــور مختصــر بحــث خــواهیم‬ ‫کفار در اعیاد و مراس ‌‬
‫کرد‪.‬‬

‫‪ -‬رواه الترمذی فی سننه‪ (3/315) ،‬ابواب الفتن‪ ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪1‬‬

‫‪ (2255‬و گفته‪ :‬از این وجه حدیث غریب است‪ ،‬و ذکره الهیثمی فی‬
‫مجمع الزوائد‪ ،(5/318) ،‬و سیوطی در جامع الصغیر حدیث شماره‪:‬‬
‫‪ 1818‬آن را آورده و اشاره کرده که حدیث حسن است‪ ،‬و سنن‬
‫دارمی ‪.29 /1‬‬
‫‪ -‬به اقتضاء الصراط المستقیم‪ (70-1/63) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫‪469‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫بحث اول‬
‫تشکیل مراسم عید میلد مسیح‬
‫هاند‪،‬‬ ‫یها به جشن گرفتن عید میلد مسیح عادت گرفت ‌‬ ‫مسیح ‌‬
‫یکننـد عیسـی متولـد شـده‬ ‫این عید هـم در روزی کـه گمـان م ‌‬
‫یگیرد‪ ،‬که روز ‪ 24‬کانون اول )دسامبر( آخرین‬ ‫است صورت م ‌‬
‫‪1‬‬
‫یباشد‪.‬‬‫ماه سال میلدی م ‌‬
‫غهــای‬ ‫م آنها در این روز و عیــد ایــن اســت کــه چرا ‌‬ ‫راه و رس ‌‬
‫ههــا‪،‬‬ ‫ینماینــد‪ ،‬خان ‌‬ ‫یکنند‪ ،‬کلیساها را تزیین م ‌‬ ‫زیادی را روشن م ‌‬
‫عهای رنگارنــگ و‬ ‫یدهند‪ ،‬انواع شــم ‌‬ ‫نها‪ ،‬بازارها را زینت م ‌‬ ‫خیابا ‌‬
‫یبرند‪.‬‬
‫انواع چیزهای زینتی دیگر را به کار م ‌‬
‫یکننــد‪،‬‬ ‫مراسم این عید را به طور رسمی و دولتی برگزار م ‌‬
‫تهایی که دین مسیحیت دارند برای برگزاری آن‬ ‫و در تمام دول ‌‬
‫یشود‪ ،‬و مردم به ایــن مناســبت جشــن و‬ ‫اجازه رسمی داده م ‌‬
‫یکنند‪.‬‬‫شادی م ‌‬
‫در دیــن مســیحیت تشــکیل مراســم عیــد میلد مســیح کــاری‬
‫یباشد‪ ،‬برگــزاری عیــد در چنیــن روزی بــدعت‬ ‫نوآور و بدعت م ‌‬
‫‪2‬‬
‫است که بعد از حواریون پیدا شده است‪ ،‬نه حضرت مســیح و‬
‫‪3‬‬
‫هاند‪.‬‬ ‫نه حواریون چنین چیزی را سفارش نکرده و انجام نداد ‌‬
‫و بسیاری از مسلمانان هــم در کشــورهای اســلمی بــه ایــن‬
‫هاند‪.‬‬‫مراسم و جشن گرفتن در آن روز مبتل شد ‌‬
‫یها مربــوط‬ ‫تشکیل مراسم عید میلد مسیح تنهــا بــه مســیح ‌‬
‫یکنند‪،‬‬ ‫یشود‪ ،‬بلکه بعضی از مسلمانان هم در آن شرکت م ‌‬ ‫نم ‌‬
‫آن مســلمانانی کــه در واقــع شــهوات نفــس و هــوا و هــوس و‬
‫یکنــد‪ ،‬چــون در ایــن‬ ‫شــیطان آنهــا را بــرای ایــن کــار دعــوت م ‌‬
‫یکنند‪ ،‬و پردة حیا و شــرم‬ ‫م زنان با مردان اختلط پیدا م ‌‬ ‫مراس ‌‬
‫یشــود‪ ،‬نوشــیدن مســکرات‪ ،‬رقــص زنـان بـا‬ ‫بــه کلــی زدوده م ‌‬

‫‪ -‬به اقتضاء الصراط المستقیم‪ (2/516) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬حواریون پیروان حضرت عیسی‪ ‬م ‌‬


‫یباشند‪ .‬به تفسیر ابن کثیر ‪/4‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ 362‬مراجعه شود‪.‬‬
‫ْ‬
‫‪ -‬به کتاب الجواب الصحیح‪ ،‬تألیف ابن تیمیه‪ (2/230) ،‬و مجموعه‬ ‫‪3‬‬

‫فتاوی ایشان‪ (28/611) ،‬مراجعه شود‪.‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪470‬‬

‫مردان و سایر کارهای دیگری که گوینده از بیان آنها شرم دارد‬


‫یگیــرد‪ ،‬خداونــد مــا و شــما را از ایــن ابتل و‬ ‫در آن صــورت م ‌‬
‫مصــیبت مصــون دارد‪ .‬بــه همیــن صــورت اســت تقلیــدهای‬
‫یها‪ ،‬و ایــن تقالیــد را تقــدم و پیشــرفت‬ ‫کورکــورانه از مســیح ‌‬
‫نها را‬‫یها در ایــن جشــ ‌‬ ‫یداننــد‪ ،‬شــرکت کــردن بــا مســیح ‌‬ ‫م ‌‬
‫یآورنــد‪ ،‬بــه همیــن‬
‫تهای تمــدن بــه حســاب م ‌‬ ‫صورتی از صور ‌‬
‫یکنند و علقه نشــان‬ ‫دلیل برای حضور در این مجالس عجله م ‌‬
‫یها تبریــک و تهنیــت‬ ‫یدهنــد‪ ،‬و ایــن مناســبت را بــه مســیح ‌‬ ‫م ‌‬
‫یها عید فطر و عید قربــان را بــه‬ ‫یگویند‪ ،‬در حالی که مسیح ‌‬ ‫م ‌‬
‫یگویند‪.‬‬‫مسلمانان تبریک و تهنیت نم ‌‬
‫یباشــد‪،‬‬ ‫همة این کارها به خاطر ضعیف بودن آگاهی دینی م ‌‬
‫یکند که این مسلمانان فقط اســما ً مســلمان هســتند‬ ‫و ثابت م ‌‬
‫نه از روی دیـن و اعتقـاد‪ ،‬چـون ایـن کـار آنهـا مخـالف فرمـان‬
‫یفرماید که از تشبه به کفــار خــودداری‬ ‫یباشد که م ‌‬ ‫پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫مها صــورت‬ ‫کنید و از این معاصی و گناهــان کــه در ایــن مراسـ ‌‬
‫یگیرد نهی کرده است‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫قال الله تعالی‪:‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫)مجادله‪(22 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫»مردمانی را نخواهی یافت که به خــدا و روز قیــامت ایمــان داشــته‬
‫باشند ولــی کســانی را بــه دوســتی بگیرنــد کــه بــا خــدا و پیغمــبرش‬
‫دشمنی ورزیده باشند‪ ،‬هر چند که آنان پدران یا پسران یا برادران و‬
‫یباشند«‪.‬‬‫یا قوم و قبیلة ایشان م ‌‬
‫م و هــدیه و کــادو دادن‬
‫شکی نیست که حضور در این مراس ‌‬
‫گترین صورت و شکل دوستی‬ ‫یها در این عیدها‪ ،‬بزر ‌‬
‫به مسیح ‌‬
‫و محبت با دشــمنان خــدا و رســول خـدا‪ ‬م ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬ایـن کـار‬
‫‪471‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یشود همچنان کــه در آیــة بــال آمــده‬ ‫باعث نفی ایمان از آنها م ‌‬
‫است و نصوص در این مورد زیــاد هســتند کـه در اینجــا مجــالی‬
‫برای ذکر آنها وجود ندارد والله اعلم‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪472‬‬

‫بحث دوم‬
‫مراسم جشن نوروز‬
‫سهــای‬ ‫نیــروز یــا نــوروز‪ :‬اولیــن روز از ایــام ســال نــزد فار ‌‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫مجوسی یعنی ابتدای فصل بهار در هر سال م ‌‬
‫شپرســتان و‬ ‫سهای مجوسی و از اعیــاد آت ‌‬ ‫این روز‪ ،‬عید فار ‌‬
‫یشــود‪ :‬اولیــن‬ ‫گترین عیدهای آنان است‪ .‬و گفته م ‌‬ ‫یکی از بزر ‌‬
‫کسی که آن را مرسوم کرد جمشــید یکــی از اولیــن پادشــاهان‬
‫یشود‪ ،‬جم بــه معنــی مــاه‬ ‫س بود‪ ،‬به او جمشاد هم گفته م ‌‬ ‫فار ‌‬
‫است‪ ،‬و شاد به معنای نور و روشنایی‪.‬‬
‫دلیل عید گرفتن این روز این است که زمانی کــه طهــومرت‬
‫به هلکت رسید‪ ،‬بعد از او جمشید به پادشاهی رســید‪ ،‬و روزی‬
‫را که در آن به پادشاهی رســید آن را نــوروز نامیــد‪ ،‬یعنــی روز‬
‫جدید‪.‬‬
‫سها معتقد هستند که نوروز‪ ،‬روزی است که‬ ‫و بعضی از فار ‌‬
‫خداوند در آن نور را خلق کرده است‪ ،‬که نزد جمشید ایــن روز‬
‫خیلی با ارزش بود‪.‬‬
‫یکنند که نوروز ابتدای زمانی است کــه‬ ‫و بعضی هم گمان م ‌‬
‫در آن فلک و آسمان شروع به گردش و دوران کــرده اســت‪ ،‬و‬
‫یدانند کــه اولیــن روز آن روز اول‬ ‫آنها این مدت را شش روز م ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬و روز ششــم‬ ‫مــاه فروردیــن‪ ،‬اولیــن مــاه ســال آنهــا م ‌‬
‫ینامنــد‪ ،‬چــون پادشــاهان فــارس‬ ‫نــوروز را نــوروز بــزرگ م ‌‬
‫)أکاسره( در آن پنــج روز حوایــج و نیازهــای مــردم را برطــرف‬
‫یکردند‪ ،‬سپس با نزدیکان خود به مجالس انس و شادی خود‬ ‫م ‌‬
‫یرفتند‪.‬‬
‫م ‌‬
‫عادت و رسم آنها در این روز این بود که‪ :‬مردی که صــورتی‬
‫یآمــد‪ ،‬مراقــب اعمــال پادشــاه‬ ‫زیبا داشت شبانه نزد پادشاه م ‌‬
‫یشــد‬ ‫یایستاد‪ ،‬صبح که م ‌‬ ‫یشد کنار در ایشان م ‌‬ ‫بود‪ ،‬تا صبح م ‌‬
‫یدید‬‫یرفت‪ ،‬پادشاه همین که او را م ‌‬ ‫بدون اجازه نزد پادشاه م ‌‬
‫یخــواهی‬ ‫ی؟ کجــا م ‌‬ ‫ها ‌‬
‫یگفت‪ :‬تو کیســتی؟ از کجــا آمــد ‌‬ ‫به او م ‌‬
‫های؟ همراهــت‬ ‫های و آمد ‌‬ ‫بروی؟ اسمت چیست؟ چرا وارد شد ‌‬
‫یگفت‪ :‬من منصور هستم‪ ،‬نامم مبارک است‬ ‫چیست؟ او هم م ‌‬
‫‪473‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫هام‪ ،‬خواهــان پادشــاه خوشــبختم‪ ،‬تبریــک و‬ ‫و از طرف خدا آمد ‌‬


‫هام‪ ،‬همــراه بــا ســال جدیــد‪،‬‬ ‫تهنیــت و ســلمتی را بــا خــود آورد ‌‬
‫یشود یک سینی‬ ‫ینشیند‪ ،‬بعد از او مردی دیگر وارد م ‌‬ ‫سپس م ‌‬
‫از نقــره همــراه دارد‪ ،‬در آن گنــدم‪ ،‬جــو‪ ،‬گیــاه کرســنه )خلــر(‪،‬‬
‫های‬ ‫نخود‪ ،‬کنجد‪ ،‬برنج‪ ،‬از هر کدام هفت شاخه و ن ُــه دانــه‪ ،‬و تک ‌‬
‫قند‪ ،‬دینار و درهم تازه و جدید‪ ،‬در آن وجود دارد و جلو دســتان‬
‫یشود‪ ،‬سپس هدایا و کادوها روی آن گذاشته‬ ‫پادشاه گذاشته م ‌‬
‫یشود‪ ،‬و آنگاه مــردم براســاس درجــه نزدیکــی و مقامشــان‬ ‫م ‌‬
‫یآیند‪ ،‬بعدا ً نانی بزرگ )نوعی بربری( که از‬ ‫نسبت به پادشاه م ‌‬
‫هها درست شده است برای پادشــاه آورده و در ســبدی‬ ‫این دان ‌‬
‫یخــورد و بــه کســانی کــه آنجــا‬ ‫یشــود‪ ،‬از آنــان م ‌‬ ‫گذاشــته م ‌‬
‫یگوید‪ :‬این روز تازه و جدیدی است‪،‬‬ ‫یدهد‪ ،‬سپس م ‌‬ ‫حاضرند م ‌‬
‫از ماهی نو‪ ،‬سالی نو و زمانی نو‪ ،‬لزم است آنچه که به مــرور‬
‫زمان کهنه شده تازه گردد‪ ،‬و سزاوارترین عضو انسان از نظر‬
‫یباشـد‪،‬‬ ‫فضل و احسـان نسـبت بـه سـایر اعضـایش سـرش م ‌‬
‫سپس بزرگان دولت را خلعت می دهد و آنچه از هــدایا و کــادو‬
‫یکند‪ ،‬و از عادت و‬ ‫برای اوآورده شده است میانشان تقسیم م ‌‬
‫سهای عوام در این شب بلنــد کــردن آتــش و ســپس‬ ‫روش فار ‌‬
‫‪1‬‬
‫خاموش کردن آن با آب در صبحگاه است‪.‬‬
‫یدهنــد روشــن‬ ‫یکی از کارهای عمده که در این عید انجام م ‌‬
‫شهای فراوان – چــون معبودشــان اســت – و پاشــیدن‬ ‫کردن آت ‌‬
‫بها‬‫نها‪ ،‬کنار آ ‌‬ ‫نها‪ ،‬میدا ‌‬ ‫آب بسیار بر آن است‪ ،‬مردم در خیابا ‌‬
‫یآیند‪ ،‬زن و مــرد بــا هــم قــاطی‬ ‫هها گرد هم م ‌‬ ‫و دریاها و دریاچ ‌‬
‫هها میان خــود‬ ‫یشوند‪ ،‬صدایشان را بلند نموده‪ ،‬آشکارا در را ‌‬ ‫م ‌‬
‫یپاشند‪،‬‬ ‫ینوشند‪ ،‬مردم آب و شراب را بر روی هم م ‌‬ ‫شراب م ‌‬
‫هاند تجاوز‬ ‫به حقوق آنان که با آنها در این مراسم شرکت نکرد ‌‬
‫ینمایند‪ ،‬آبی که با کثافت مخلوط است‬ ‫یاحترامی م ‌‬ ‫و به آنها ب ‌‬
‫یپاشند و سایر کارهای فاسد و گناه دیگــر کــه در‬ ‫بر رویشان م ‌‬
‫‪2‬‬
‫یدهند‪.‬‬ ‫این روز انجام م ‌‬
‫‪ -‬به نهایه الرب‪ ،‬تألیف نویری‪ (1/186) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به الخطط و الثار‪ ،‬تألیف مقریزی‪ (1/493) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪474‬‬

‫مهــا نیســت‪،‬‬ ‫با تأسف فراوان‪ ،‬این عید فقط مختصر بــه عج ‌‬
‫بلکــه کســانی کــه در کشــور خــود ادعــای اســلم و مســلمانی‬
‫ینمایند‪ ،‬و سایر کشــورهای دیگــر‪،‬‬ ‫یکنند نیز در آن شرکت م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یالخصــوص پادشــاهان‪ ،‬رؤسـا‪ ،‬و وزراء و تجـار و اعیـان بـه‬ ‫عل ‌‬
‫یکنند و انــواع تزئینــات بکــار‬ ‫حدی اظهار خوشحالی و سرور م ‌‬
‫یبرنــد کــه جــای توصــیف نیســت‪ ،‬تشــکیل مراســم و اظهــار‬ ‫م ‌‬
‫خوشحالی و تعظیم برای این روز از خوشــحالی و تعظیــم آنهــا‬
‫‪1‬‬
‫برای عید فطر و قربان بسیار بیشتر است‪.‬‬
‫یشود‬ ‫اهتمام و توجه مدعی اسلم به نوروز زمانی آشکار م ‌‬
‫یدهنــد‬‫مها در تمام کارهایی کــه در ایـن روز انجــام م ‌‬ ‫که از عج ‌‬
‫مهــایی کــه بــه خــاطر ایــن‬ ‫یها و طعا ‌‬ ‫یکند مانند خوردن ‌‬ ‫تقلید م ‌‬
‫یباشند مثــل‪:‬‬ ‫یشوند و مخصوص این روز م ‌‬ ‫مناسبت درست م ‌‬
‫یهــای نــوروزی‪ .‬و همچنیــن‬ ‫گنــدم جــوش داده و دیگــر خوردن ‌‬
‫نها و انــداختن‬ ‫یکدیگر را در آب انداختن و رفتن به باغ و بســتا ‌‬
‫هم به داخل برکه و دریا و غیره که منجر بــه تجــاوز بــه حقــوق‬
‫غریبان و فقرا و مساکین از زن و مرد و اذیت کردن آنها است‬
‫نها شــرکت‬ ‫م و جش ـ ‌‬ ‫چرا که آنان حاضر نیستند در ایــن مراس ـ ‌‬
‫کنند‪ .2‬جشن گرفتن نوروز جزو اعیاد ملحدین و کافران بوده‪ ،‬و‬
‫شرعا ً تقلید از آنها درست نیست‪ ،‬برای انســان مســلمان جــایز‬
‫م شـرکت کنــد‪ ،‬و درسـت نیسـت بــه ایـن‬ ‫نیست در این مراسـ ‌‬
‫مناسبت به دیگران تهنیت و تبریک گفت‪ ،‬و اگر کسی دعــوت و‬
‫تها ترتیب داد به خاطر مخالفت بــا ایــن‬ ‫ضیافتی به این مناسب ‌‬
‫اعیاد و مراسم اجابه دعوت او واجب نیســت‪ ،‬و هــر مســلمانی‬
‫در این عیدها هدیه و کادویی به دیگری بدهد به دلیــل مخــالفت‬
‫یشـود و نبایـد قبــول کـرد‪ ،‬بـه‬ ‫هاش قبـول نم ‌‬ ‫با این عیدها هـدی ‌‬
‫خصوص زمانی که آن هدیه و کادو از چیزهایی باشد که به آنهـا‬
‫‪3‬‬
‫یکند‪.‬‬
‫تشبه و شباهت پیدا م ‌‬

‫‪ -‬به تحذیر المسلمین‪ ،‬ص )‪ (151‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به تنبیه الغافلین‪ ،‬ص )‪ (384‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -‬به اقتضاء الصراط المستقیم‪ (2/517) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪3‬‬


‫‪475‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫مهــا بــه منظــور تعظیــم و تکریــم از‬‫جشن نوروز نزد غیرعج ‌‬


‫سهاست‪ ،‬و یا بــه خــاطر علقــه بــه‬ ‫آتشی نیست که معبود فار ‌‬
‫یباشد‪ ،‬بلکه تنها چیــزی کــه آنهــا را‬
‫دیانت و تقلید از آنها نیز نم ‌‬
‫یباشــد کــه بــر‬
‫وادار به انجام این کــار کــرده اســت شــیطان م ‌‬
‫لشــان مســلط شــده‪ ،‬ارتکــاب و انجــام گناهــان و‬ ‫نفــس و عق ‌‬
‫معاصی را برایشان زینت داده است‪ ،‬از جمله اختلط زنــان بــا‬
‫مردان‪ ،‬نوشیدن شــراب‪ ،‬هــرج و مــرج بســیار زیــاد‪ ،‬ســقوط و‬
‫بهای خوب و انسانی‪ ،‬انجام کارهــای‬ ‫قها و آدا ‌‬
‫تباهی تمام اخل ‌‬
‫حیوانی و دور از شأن یک انسان‪ ،‬بلکه خیلــی اوقــات حیوانــات‬
‫برای انجام بعضی از کارها غیــرت و شــرم دارنــد ولــی آنهــا در‬
‫یکنند‪:‬‬
‫مها رعایت نم ‌‬‫مراس ‌‬
‫‪      ‬‬
‫‪)     ‬فرقان‪:‬‬
‫‪(44‬‬
‫هتــر و‬
‫»‪ ...‬بلکــه آنهــا مثــل چهارپایــان هســتند‪ ،‬بلکــه از آنهــا گمرا ‌‬
‫بدترند«‪.‬‬
‫هانــد ایــن‬
‫و روش کسانی که هوا و هوس خود را الــه خــود کرد ‌‬
‫است که به انجام کارهایی که از حــد و حــدود دیــن و شــرف و‬
‫کرامت خارج هستند تمایل دارند‪ ،‬هر گاه راهی برای آن داشته‬
‫یرونــد‪ ،‬پــس بــرای حضــور در‬ ‫باشــند و پیــدا کننــد بســویش م ‌‬
‫مهایی کــه انــواع معاصــی در آن صــورت‬ ‫اجتماعــات و مراســ ‌‬
‫تهای نفسهای بیمار‬ ‫یگیرند حریص هستند‪ ،‬چون جواب شهو ‌‬ ‫م ‌‬
‫یدهند – پناه به خدا ‪:-‬‬
‫ایشان م ‌‬
‫‪   ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪    ‬‬
‫)جاثیه‪(23 :‬‬ ‫‪‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪476‬‬

‫های کسی را که هوا و هوس خود را به خدایی خود گرفتــه‬ ‫»هیچ دید ‌‬
‫است‪ ،‬و با وجود آگاهی )از حق و باطل آرز‌وپرستی کرده اســت و(‬
‫خدا او را گمـراه سـاخته اســت‪ ،‬و بــر گــوش و دل او مهــر گذاشــته‬
‫های انداخته است؟! پس چه کسی جز خدا‬ ‫است‪ ،‬و بر چشمش پرد ‌‬
‫یتواند او را راهنمایی کند؟ آیــا‬
‫یگردان است( م ‌‬ ‫)و خدا هم از او رو ‌‬
‫یشوید؟«‪.‬‬ ‫یگیرید و بیدار نم ‌‬‫پند نم ‌‬
‫یباشد‪.‬‬
‫تدهنده بسوی راه راست م ‌‬
‫خداوند هدای ‌‬
‫‪477‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫بحث سوم‬
‫تشکیل مراسم اعیاد میلد‬
‫از کارهای دیگری کــه مســلمانان بــه خــاطر تشــبه بــه کفــار‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫یدهند تشکیل مراسم اعیاد میلد و تولد م ‌‬ ‫انجام م ‌‬
‫یها این است که برای هر سالی که از‬ ‫عادت و روش مسیح ‌‬
‫یگذرد مراسمی را با منظور جشــن تولــد تشــکیل‬ ‫زندگیشان م ‌‬
‫یدهند‪ ،‬که در شریعت و دین آنها هم این کار محدث و بدعت‬ ‫م ‌‬
‫یباشد‪.‬‬
‫م ‌‬
‫پدر و مادر با گذشت هــر ســال از تولــد فرزندانشــان جشــن‬
‫یکنند‪ ،‬و نیز خود پدر و مادر‬ ‫یگیرند و هر سال آن را تکرار م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یگیرند‪.‬‬ ‫هم جشن تولد خود را به این صورت م ‌‬
‫عادت و روش آنها در ایــن جشــن تولــدها ایــن اســت‪ :‬انــواع‬
‫یکننــد‪،‬‬‫تزئینات رنگارنگ را در تمام گوشه و کنــار خــانه برپــا م ‌‬
‫یکنند‪ ،‬هر کدام از‬ ‫نزدیکان و دوستان و همسایگان را دعوت م ‌‬
‫آنها مجبور و لزم است هــدیه و کــادویی را بــرای صــاحب ایــن‬
‫جشن بیاورد‪.‬‬
‫پدر و مــادر بچــه یــا شــوهر – زمــانی کــه جشــن تولــد بــرای‬
‫همسر یا برعکس باشد – بسیار حریص و چشم انتظار هســتند‬
‫که هدیه و کادویی مخصوص به این مناسبت برایش بیاورنــد‪ ،‬و‬
‫یشــود‪ .‬و ضــمن‬ ‫بها برگــزار م ‌‬ ‫عادتــا ً ایــن مراســم هــم شــ ‌‬
‫یها مخصــوص بــه‬ ‫یها و نوشــیدن ‌‬ ‫یهای قبلی انواع شیرین ‌‬ ‫آمادگ ‌‬
‫یشوند‪ ،‬به خصوص کیک مخصوص جشــن‬ ‫این مناسبت آماده م ‌‬
‫یباشــد و حجــم و بزرگــی آن‬ ‫تولد‪ ،‬که عادتا ً بــه شــکل دایــره م ‌‬
‫بستگی به تجمع مــردم و ســن کســی کــه جشــن تولــد برایــش‬
‫گرفته شده است دارد‪ ،‬و اگر آن فردی که جشن تولــد برایــش‬
‫گرفته شده است بچه باشد به اندازة سن او بــر روی آن کیــک‬
‫یشود و اگر بزرگ باشد به تعداد هر‬ ‫مخصوص شمع گذاشته م ‌‬
‫یگذارنــد‪ ،‬مثل ً اگــر عمــرش ســه‬ ‫ده سال یــک شــمع روی آن م ‌‬
‫یگذارند‪ ،‬و اگر بــزرگ مثل ً پنجــاه ســاله‬ ‫سال باشد سه شمع م ‌‬
‫یگذارنــد‪ ،‬و معمــول ً ایــن کیــک روی‬ ‫باشد پنج شمع روی کیک م ‌‬
‫یها و‬‫یشــود کــه انــواع شــیرین ‌‬ ‫یــک ســفرة بــزرگ گذاشــته م ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪478‬‬

‫یهای دیگـــر در روی ایـــن ســـفره دورش را احـــاطه‬ ‫نوشـــیدن ‌‬


‫هاند‪.‬‬
‫کرد ‌‬
‫هاند روشــن‬ ‫عهایی را کــه روی کیــک گذاشــته شــد ‌‬ ‫سپس شم ‌‬
‫یشوند‪ ،‬کسی کــه جشــن‬ ‫یکنند‪ ،‬و همه دور آن سفره جمع م ‌‬ ‫م ‌‬
‫عها قــرار‬ ‫تولد برایش گرفته شده است وسط آنهــا رو بــه شــم ‌‬
‫یکند و حاضــرین‬ ‫عها را خاموش م ‌‬ ‫یگیرد و با فوت کردن شم ‌‬ ‫م ‌‬
‫ینماینــد‪ .‬کــه ایــن بــه معنــی آن اســت کــه بــه‬ ‫هم او را کمک م ‌‬
‫عها از عمرش سپری شده است‪.‬‬ ‫اندازة این شم ‌‬
‫یدهنــد کــه قابــل وصــف‬ ‫مردم به جشن تولد آنقد اهمیــت م ‌‬
‫مهــا تقلیــد کننــد‪ ،‬بــا‬
‫نیست‪ ،‬چون بســیار حریــص هســتند از عج ‌‬
‫اینکه در این کار نهی شده است‪ ،‬و این عمل مصداق فرمــودة‬
‫یفرمایــد‪» :‬لتتبعــن ســنن مــن کــان‬ ‫یباشــد کــه م ‌‬ ‫پیــامبر‪ ‬م ‌‬
‫‪1‬‬
‫قبلکم ‪.« ...‬‬
‫هانــد‬‫راه و رســم و عــادات کســی کــه قبــل از شــما بود ‌‬
‫یپیمایید ‪ ...‬الی آخر حدیث‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫ههای این اهتمام به جشن تولــد ایــن اســت‬ ‫از مظاهر و نشان ‌‬
‫ینماینــد‪ ،‬در‬ ‫ههــا و مجلت درج و اعلم م ‌‬ ‫کــه آن را در روزنام ‌‬
‫یها اســراف‬ ‫یها و نوشیدن ‌‬ ‫درست کردن انواع تزئینات و خوردن ‌‬
‫یکنند و در این فرصت با هم به رقابت و تفاخر و برتــری بــر‬ ‫م ‌‬
‫یپردازند‪.‬‬ ‫یکدیگر م ‌‬
‫اما کارهایی که حضرت رسول‪ ‬آنها را بعنوان ســنت قــرار‬
‫داده اســت از جملــه عقیقــه اســت‪ ،‬عقیقــه عبــارت اســت از‬
‫یآید چه دختر چه پسر ذبح‬ ‫های که به دنیا م ‌‬ ‫حیوانی که برای بچ ‌‬
‫یشود‪ ،‬اما مردم کمترین توجه و اهتمامی به ایــن ســنت کــه‬ ‫م ‌‬
‫یدهند و بــه خــاطر وجــود‬ ‫تهای پیامبر‪ ‬است نم ‌‬ ‫سنتی از سن ‌‬
‫تهای پیــامبر‪ ‬نزدیــک‬ ‫تهای زیاد و پشــت کــردن بــه ســن ‌‬ ‫بدع ‌‬
‫است سنت ها از بین برود و نابود شــود‪ .‬عقیقــه همــان چیــزی‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(13/300) ،‬حدیث شماره‬ ‫‪1‬‬

‫)‪ (732‬و صحیح مسلم با شرح نووی‪ (16/219) ،‬کتاب العلم‪ ،‬و لفظ‬
‫حدیث از مسلم است‪.‬‬
‫‪479‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یفرماید‪» :‬مــع الغلم عقیقــة‪،‬‬ ‫است که پیامبر‪ ‬در مورد آن م ‌‬


‫‪1‬‬
‫فأریقوا عنه دمًا‪ ،‬وأمیطوا عنه الذی«‪.‬‬
‫یشود عقیقه انجام دهید‪ ،‬حیوانی را‬ ‫برای پسری که متولد م ‌‬
‫‪2‬‬
‫برای او ذبح کنید و آنچه باعث اذیت او است از او دور کنید‪.‬‬
‫وقال‪» :‬کل غلم رهینــة بعقیقتــه‪ ،‬تذبــح عنــه یــوم ســابعه‪،‬‬
‫‪3‬‬
‫ویسمی فیه‪ ،‬ویحلق رأسه«‪.‬‬
‫یباشــد‪ ،‬روز هفتــم‬ ‫هاش م ‌‬ ‫های در گــرو و رهــن عقیق ‌‬ ‫هــر بچ ‌‬
‫یشــود‪ ،‬و در آن روز اســمی برایــش تعییــن‬ ‫بــرای او ذبــح م ‌‬
‫یشود‪.‬‬ ‫یشود‪ ،‬و سرش تراشیده م ‌‬ ‫م ‌‬
‫و قــال ایضـًا‪» :‬عــن الغلم شــاتان مکافئتــان‪ ،‬وعــن الجاریــة‬
‫‪4‬‬
‫شاة«‪.‬‬
‫برای پسـر دو گوسـفند مثـل هـم‪ ،‬و بـرای دخـتر یـک گوسـفند‬
‫یشوند‪.‬‬
‫بعنوان عقیقه ذبح م ‌‬
‫وقـــال‪) :‬عــن الغلم شــاتان‪ ،‬وعــن النــثی واحــدة‪،‬‬
‫‪5‬‬
‫ولیضرکم ذکرانا ً أو إناثا ً«‪.‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(9/590) ،‬کتاب عقیقه‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫حدیث شماره )‪ (5472‬رواه ابوداود فی سننه‪ ،(3/261) ،‬حدیث‬


‫شماره )‪ (2839‬و رواه الترمذی فی سننه‪ ،(3/535) ،‬حدیث شماره )‬
‫‪ (1551‬و گفته‪ :‬حدیث صحیح است‪ ،‬و سنن نسائی ‪ 164 /7‬کتاب‬
‫العقیقة‪ ،‬و سنن ابن ماجه‪ ،‬کتاب الذبائح‪ ،‬حدیث شماره‪.3164 :‬‬
‫یباشد‪) .‬مترجم(‬
‫‪ -‬منظور استحمام و یا تراشیدن موی سرش م ‌‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (5/17) ،‬و رواه ابوداود فی سننه‪،(3/260) ،‬‬ ‫‪3‬‬

‫کتاب أضاحی‪ ،‬حدیث )‪ ،(2838‬و رواه الترمذی فی سننه‪،(3/83) ،‬‬


‫ابواب الضاحی‪ ،‬حدیث شماره )‪ (1559‬و گفته‪ :‬حدیث حسن صحیح‬
‫است‪ ،‬و سنن نسائی ‪ ،166 /7‬کتاب العقیقة‪ ،‬و سنن ابن ماجه‪ ،‬کتاب‬
‫الذبائح‪ ،‬حدیث شماره‪.3165 :‬‬
‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (6/422 ) ،‬و رواه ابوداود فی سننه‪،(3/257 ) ،‬‬ ‫‪4‬‬

‫کتاب أضاحی‪ ،‬حدیث ) ‪ ،(2834‬و رواه الترمذی فی سننه‪،(3/35) ،‬‬


‫ابواب الضاحی‪ ،‬حدیث شماره )‪ (1549‬و گفته‪ :‬حدیث حسن صحیح‬
‫است‪ ،‬و سنن نسائی ‪ ،165 /7‬کتاب العقیقة‪ ،‬و سنن ابن ماجه‪ ،‬کتاب‬
‫الذبائح‪ ،‬حدیث شماره‪.3162 :‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪480‬‬

‫برای پسربچه دو گوسفند و برای دختربچه یک گوســفند ذبــح‬


‫یشود‪ ،‬و نر یا ماده بودن آنها اشکالی ندارد‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫و دلیل دیگــر کــه بــر مســتحب و ســنت بــودن عقیقــه بــرای‬
‫‪1‬‬
‫یشود دللت دارند‪.‬‬ ‫های که متولد م ‌‬ ‫بچ ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬کــه‬‫این سنت و روش حضرت محمد مصــطفی‪ ‬م ‌‬
‫هانــد در حــالی کــه انجــام دادن آن‬‫اکــثر مــردم آن را تــرک کرد ‌‬
‫یشود‪ ،‬و به تقلیــد از کفــار بــه جشــن تولــد‬ ‫باعث اجر عظیم م ‌‬
‫هاند‪ ،‬کــه بــه ســبب انجــام ایـن کارهـا دچـار عــذاب و‬ ‫روی آورد ‌‬
‫عقاب خواهند شد‪.‬‬
‫کــه ســبب و دلیــل ایــن کــار ضــعف ایمــان‪ ،‬جهــل و نــادانی‪،‬‬
‫تقلیدهای کورکورانه‪ ،‬کم بودن و ضعیف بودن امر به معروف و‬
‫نهی از منکر‪ ،‬و سستی بعضی از علمای دینی و طلب علــم در‬
‫تهایی کــه فقــط بــرای از‬ ‫یباشد‪ ،‬بدع ‌‬ ‫تها م ‌‬‫مبارزه با این بدع ‌‬
‫یشــوند‪ ،‬کــه بــا‬
‫ن شدنشان انجام م ‌‬ ‫تها و جایگزی ‌‬‫بین بردن سن ‌‬
‫این کار دین و اخلق مــردم فاســد خواهــد شــد‪ ،‬کــه مصــیبت و‬
‫گتر از این وجود ندارد‪.‬‬ ‫بلیی بزر ‌‬
‫خداوند ما و شما را از هر شر و بدی محفوظ بــدارد‪ ،‬و دیــن‬
‫تکننده‬ ‫و دنیا و آخرت ما را اصلح فرماید‪ ،‬چون او شنوا و اجاب ‌‬
‫است‪ ،‬والله اعلم‪.‬‬

‫بحث چهارم‬
‫نهای نوپیدا‬
‫م و جش ‌‬
‫مراس ‌‬
‫یکنند‪،‬‬‫از جمله اموری که امروزه مسلمانان از کفار تقلید م ‌‬
‫نها‬
‫یباشــد‪ ،‬جش ـ ‌‬ ‫نها و مراسم نوآور م ‌‬ ‫برگزاری بعضی از جش ‌‬
‫و مراسمی که در هر زمــانی در معــرض نــابودی و تغییــر قــرار‬

‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (6/422) ،‬و رواه ابوداود فی سننه‪) ،‬‬ ‫‪5‬‬

‫‪ ،(3/257‬کتاب أضاحی‪ ،‬حدیث شماره )‪ ،(2835‬و رواه الترمذی فی‬


‫سننه‪ ،(3/35) ،‬ابواب الضاحی‪ ،‬حدیث شماره )‪ (1550‬و گفته‪ :‬حدیث‬
‫صحیح است‪ ،‬و سنن نسائی ‪ ،165 /7‬کتاب العقیقة‪.‬‬
‫‪ -‬به کتاب تحفة المودود بأحکام المولود‪ ،‬ص )‪ (42-38‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪481‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫دارنــد‪ ،‬چــون ســاختة دســت بشــر هســتند‪ ،‬و طبــق شــریعت و‬


‫تهـا و حکـام آنهــا‬ ‫فرمان خداوند نیستند‪ ،‬بلکـه طبـق نظـر دول ‌‬
‫یباشد‪.‬‬‫م ‌‬
‫تها یک روز معیــن را بــه مناســبت انقلب و‬ ‫بعضی از حکوم ‌‬
‫یدهند‪ ،‬و بعــد از اینکــه آن حکــومت و‬ ‫استقلل خود عید قرار م ‌‬
‫حکمرانی به سبب انقلب دیگری تغییر کرد روز عید و مراســم‬
‫یشــود‪ ،‬و عیــد و مراســم‬ ‫در تاریــخ انقلب جدیــد قــرار داده م ‌‬
‫نها طبـق علقـة کسـی‬ ‫یشـود‪ ،‬ایـن جشـ ‌‬ ‫انقلب اولی ترک م ‌‬
‫ییابــد‬‫یدهد‪ ،‬اگر دوست داشت ادامــه م ‌‬ ‫است که آن را قرار م ‌‬
‫یشود‪ ،‬کــه ایــن وضــعیت بــرای‬ ‫و اگر دوست نداشت تعطیل م ‌‬
‫مسخره بودن آن کافی است!!!‬
‫هاند‪ ،‬چون‬ ‫عیدها نزد مردم ارزش و قیمت خود را از دست داد ‌‬
‫هاند‪ - ،‬چون هیچ مانعی برای‬ ‫برای هر چیزی عید و جشنی گذاشت ‌‬
‫های از‬ ‫ایجاد عید وجود ندارد؛ زیــرا طبــق علقـه و خواسـت دســت ‌‬
‫تهــا و کشــورهای‬ ‫م در دول ‌‬ ‫یباشد – این عیــدها و مراس ـ ‌‬ ‫مردم م ‌‬
‫نها و‬ ‫مختلــف‪ ،‬گونــاگون هســتند‪ ،‬هــر حکــومت و کشــوری جشـ ‌‬
‫یها رسـمی هسـتند کـه تمـام‬ ‫عیدهای خـاص خـود را دارد‪ ،‬بعضـ ‌‬
‫یها خــاص‬ ‫یشوند‪ ،‬و بعض ‌‬ ‫ههای حکومتی و مدارس تعطیل م ‌‬ ‫ادار ‌‬
‫یباشــد مثــل جشــن مــادر‪ ،‬عیــد‬ ‫های مخصــوص م ‌‬ ‫گــروه و دســت ‌‬
‫کارگران‪ ،‬و بعضی از این عیدها شکلی هستند مثل جشن درخت‬
‫و غیره ‪. ...‬‬
‫تها نشــریه و اعلن‬ ‫بعضــی از کشــورها بــرای ایــن مناســب ‌‬
‫یکننــد و مــردم را آگــاه‬ ‫عرســانی م ‌‬ ‫خاصــی دارنــد کــه اطل ‌‬
‫یسازند‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫اکثر کشورهای اسـلمی در عصـر حاضـر حـداقل سـالنه ده‬
‫عید و یا بیشتر دارند‪ ،‬در حالی که عید مسلمانان همانطور کــه‬
‫یباشــند‪ ،‬عیــد فطــر و‬ ‫معروف و مشهور است فقط دو عیــد م ‌‬
‫عید قربان‪ ،‬و عید هفتگی که روز جمعــه اســت بــه آنهــا اضــافه‬
‫یشود‪ .‬پس بقیة عیدها را چه کســی تشــریع کــرده و بعنــوان‬ ‫م ‌‬
‫عید قرار داده است؟!‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪482‬‬

‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬


‫‪       ‬‬
‫‪     ‬‬
‫)شوری‪(21 :‬‬
‫»شاید آنان انبازها و معبودهایی دارند که برای ایشان دینـی را پدیـد‬
‫هاند که خدا به آن اجازه نداده است«‪.‬‬ ‫آورد ‌‬
‫یتــوان عیــد نصــر‪،1‬‬
‫نها م ‌‬‫ههای دیگر این اعیاد و جش ‌‬ ‫از نمون ‌‬
‫عید مادر‪ ،‬جشن انقلب‪ ،‬جشــن صــلح و ســلمتی‪ ،‬جشــن کــوچ‬
‫کردن‪ ،‬جشن کـارگران‪ ،‬جشـن وحـدت‪ ،‬جشـن احـزاب‪ ،‬جشـن‬
‫نهای دیگر‪.‬‬
‫قانون‪ ،‬و جش ‌‬
‫جشنی که تمام کشورها در تمام گوشه و کنـار جهـان بـر آن‬
‫یدهند جشــن مل ّــی یــا جشــن‬ ‫اتفاق دارند و همه آن را انجام م ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬کــه در روزی‬ ‫استقلل یا جشن نشستن و امثال اینها م ‌‬
‫که ابتدای حکمرانی شروع شده است و یا ابتدای اســتقلل آن‬
‫یشود‪.‬‬ ‫دولت از سلطة مستعمرین بوده است برپا م ‌‬
‫و شکی نیست که چنیـن عیـدها و مراسـمی بـدعت هسـتند‪،‬‬
‫یباشند‪ ،‬و وضع دین و شریعتی است که خداوند بــه آن‬ ‫حرام م ‌‬
‫‪2‬‬
‫یباشد‪.‬‬‫اجازه نداده است و به آن راضی نم ‌‬
‫بحث پنجم‬
‫تشکیل مراسم برای ابتدای سال هجری‬
‫تهای اسلمی در ابتدای هر سال هجری عیدی‬ ‫بعضی از دول ‌‬
‫یدهند‪ ،‬تمام کارهــا یــک روز قبــل‬ ‫را بعنوان اول سال تشکیل م ‌‬
‫یشــوند کــه بــرای‬ ‫از این ســال و یــک روز بعــد از آن تعطیــل م ‌‬
‫انجام این مراسم و عید هیــچ دلیــل شــرعی ندارنــد‪ ،‬بلکــه تنهــا‬
‫مهایشــان از‬ ‫یها در مراس ‌‬ ‫یهــا و مســیح ‌‬
‫دوســت دارنــد از یهود ‌‬
‫آنها تقلید نمایند‪.‬‬

‫یها که خود را فاطمیین نامیدند‬


‫‪ -‬عید نصر‪ :‬از عیدهایی است که باطن ‌‬ ‫‪1‬‬

‫زمان حکمرانی بر مصر آن را بوجود آوردند‪ .‬به کتاب الخطط و الثار‪،‬‬


‫تألیف مقریزی‪ (1/490) ،‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬به فتاوی و رسائل شیخ محمدبن ابراهیم آل شیخ‪(121-3/10) ،‬‬ ‫‪2‬‬

‫مراجعه شود‪.‬‬
‫‪483‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫و اولیــن کســانی کــه عیــد و جشــن ابتــدای ســال هجــری را‬


‫یدهنــدگان‬ ‫تشکیل دادند – طبق آگاهی محدود من – کمک و یار ‌‬
‫یهــا –‬‫تاندرکاران دولت عبیــدیه – فاطم ‌‬ ‫تها‪ ،‬حکام و دس ‌‬ ‫بدع ‌‬
‫در مصر بودند‪.‬‬
‫این مطلب را مقریزی در کتاب خود الخطط در ضــمن ذکــر‬
‫یگیرند بیــان‬ ‫یها آن را به عنوان عید و موسم م ‌‬ ‫ایامی که عبید ‌‬
‫یکند‪.‬‬
‫م ‌‬
‫یها اعتنــا‬ ‫یگوید‪ :‬و خلفای فاطم ‌‬ ‫در مورد عید ابتدای سال م ‌‬
‫یدادنــد‪،‬‬ ‫و توجه خاصی به شب اول ماه محــرم در هــر ســال م ‌‬
‫بهای سال و ابتــدای زمـان آن‬ ‫چون این شب اولین شب از ش ‌‬
‫یکنــد و‬ ‫است ‪ ،...‬سپس رسم و رسوم را در ایــن عیــد بیــان م ‌‬
‫همچنین بعـد از آن عیـد اول سـال و تـوجه آنهـا بـه آن را بیـان‬
‫‪1‬‬
‫یکند‪.‬‬‫م ‌‬
‫یباشد‪ ،‬کــه تــورات‬ ‫یها م ‌‬‫نهای یهود ‌‬ ‫عید ابتدای سال از جش ‌‬
‫یکند‪ ،‬و آن را اول هیشا یعنی عید ابتدای ماه‪ ،‬کــه‬ ‫آن را بیان م ‌‬
‫اولیــن روز از مــاه تشــرین و نــزد آنهــا ماننــد عیــد قربــان نــزد‬
‫یگوینــد‪ :‬خداونــد عــز و جــل در‬ ‫ینامنــد‪ ،‬و م ‌‬
‫مسلمانان است م ‌‬
‫‪2‬‬
‫این روز به ابراهیم دستور داده اسـت کـه پسـرش اسـحاق را‬
‫ذبح کند و بعدا ً خداوند به جای او گوســفندی بــزرگ فــدیه داد و‬
‫‪3‬‬
‫او را نجات داد‪.‬‬
‫یها آمدنـد و از آنهـا تقلیـد کردنـد‪ ،‬و‬ ‫یهــا مسـیح ‌‬‫بعد از یهود ‌‬
‫شــب اول ســال میلدی را جشــن گرفتنــد‪ ،‬و بــرای ایــن جشــن‬

‫‪ -‬به الخطط و الثار‪ ،‬للمقریزی‪ (1/490) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫یباشد‪ .‬چون اسحاق نبود بلکه‬ ‫یها م ‌‬


‫‪ -‬این دروغ و افترای یهود ‌‬ ‫‪2‬‬

‫اسماعیل بود‪ ،‬چون اولین فرزند‪ ،‬ابراهیم اسماعیل بود و از اسحاق‬


‫گتر بود‪ ،‬و بر این امر مسلمانها و اهل کتاب اتفاق دارند بلکه در‬
‫بزر ‌‬
‫کتاب آن ها آمده ابراهیم هنگام تولد اسماعیل هشتاد و شش سال‬
‫داشت‪ ،‬و چون اسحاق تولد شد ابراهیم نود و نه ساله بود‪ .‬به دلیل‬
‫اینکه اسحاق پدر آن ها و اسماعیل پدر عرب می باشد تاریخ را تغییر‬
‫داده و گفته اند ذبیح اسحاق بوده است‪ .‬به تفسیر آیات ‪113 -99‬‬
‫سوره ی صافات از تفسیر حافظ ابن کثیر مراجعه فرمائید‪.‬‬
‫‪ -‬به نهایة الرب‪ ،‬تألیف نویری‪ (1/195) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪3‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪484‬‬

‫م خاصی دارند‪ ،‬در این شب – شب اولین روز سال جدید‬ ‫مراس ‌‬


‫تکننده در ایــن عیــد در امکنــة عمــومی بــر‬ ‫– مــردم شــرک ‌‬
‫یهای حلل و حــرام‬ ‫یهــا و نوشــیدن ‌‬ ‫ههای که پــر از خوردن ‌‬ ‫سفر ‌‬
‫اســت بــرای خــوردن و نوشــیدن و رقــص و لهــو و لعــب جمــع‬
‫یشوند‪ ،‬و تا صبح بیدار هستند‪ ،‬هر گـاه ســاعت دوازدة شــب‬ ‫م ‌‬
‫غهــ‌ا خــاموش‌‬ ‫یباشــد‪ ،‬تمــام چرا ‌‬ ‫فرارســید کــه نیمــة شــب م ‌‬
‫یشوند‪ ،‬به مدت بیش از پنج دقیقه هر کــس بــا شخصــی کــه‬ ‫م ‌‬
‫یشود‪ ،‬و جایگــاه طــوری ترتیــب داده‬ ‫در کنارش است روبرو م ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬حــال‬ ‫شده است که هــر مــردی‪ ،‬یــک زن در کنــارش م ‌‬
‫یداننــد کــه‬
‫یکند او را بشناســد یــا خیــر‪ ،‬و همــة آنهــا م ‌‬
‫فرق نم ‌‬
‫یشـــود‪ ،‬و هدفشـــان از‬ ‫هنگـــام خاموشـــی بـــا او رو در رو م ‌‬
‫یگوینــد منظــور پایــان یــافتن‬ ‫خاموشی پوشش نیست‪ ،‬بلکــه م ‌‬
‫یباشــد‪ .‬بــه همیــن خــاطر‬ ‫ســال قبلــی و شــروع ســال جدیــد م ‌‬
‫بســیاری از جوانــان و حــتی پیرهــای مســلمان بــرای حضــور و‬
‫نها حریص هستند‪ ،‬حال مساوی اســت ایــن‬ ‫شرکت در این جش ‌‬
‫نها در کشــور خودشــان یــا کشــورهای غربــی یــا شــرقی‬ ‫جش ـ ‌‬
‫برگزار شوند‪ ،‬مهم این است که شــرکت در ایــن مراســم را از‬
‫یکنند‪،‬‬‫دست ندهند‪ ،‬و در این راه پول و مال زیادی را صرف م ‌‬
‫و معتقد هستند که این فرصتی است باید از دست داده نشود‪،‬‬
‫بهای عمــر اســت کــه‬ ‫چون این اوقات – به گمان خود – از ش ‌‬
‫هرگز فراموش نخواهند شد و به یادماندنی هستند!!!‬
‫یها نیست‪ ،‬بلکــه بســیاری‬ ‫این عیدها فقط منحصر به مسیح ‌‬
‫از کشورهای اسلمی و لو اینکه ارتباط کمی هــم بــا مســیحیت‬
‫یگیرند‪.‬‬
‫داشته باشند جشن اول سال میلدی را م ‌‬
‫و این تقلید جشن گرفتن به ابتدای سال هجری هم ســرایت‬
‫کرده است ولی مراسم آن با جشن میلدی فــرق دارد‪ .‬شــکی‬
‫نیست این جشن و مراسم – جشن ابتدای سال هجری – کاری‬
‫یباشــد‪ ،‬پیــامبر‪ ‬و هیــچ یــک از صــحابه –‬ ‫نــوآور و بــدعت م ‌‬
‫نالله تعالی علیهم – و هیچ کدام از سلف صالح از تابعین‬ ‫رضوا ‌‬
‫و ت َْبع تابعین و همچنین هیچ یک از ائمه و علمای بزرگ از جمله‬
‫‪485‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫ةالله علیهم – این کــار را نکــرده و‬ ‫ائمه اربعه و غیر آنها – رحم ‌‬
‫هاند‪.‬‬ ‫به آن دستور نداد ‌‬
‫نهای اخیر بعد از اینکه مســلمانان بــا غیــر‬ ‫اما این کار در قر ‌‬
‫یها اختلط پیدا کردند بوجــود آمــد‪ ،‬و‬ ‫یها و مسیح ‌‬ ‫خود از یهود ‌‬
‫یخواست با این کار دیــن مســلمانان را فاســد کنــد‬ ‫کسی که م ‌‬
‫ایـــن بـــدعت را وارد اســـلم نمـــود‪ ،‬پـــس آنهــا در مراســـم و‬
‫یها شرکت کردند‪ ،‬و ایــن مصــداق‬ ‫یها و مسیح ‌‬ ‫نهای یهود ‌‬ ‫جش ‌‬
‫یفرمایــد‪» :‬لتتبعــن ســنن‬ ‫یباشد که م ‌‬ ‫و نمونة قول پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫من کان قبلکم«‪ ... 1‬الی آخر حدیث‪.‬‬
‫بدون شک راه و روش کسانی که قبل از شما بودند )یهود و‬
‫ینمایید‪.‬‬
‫یکنید و از آنها پیروی م ‌‬ ‫نصاری( طی م ‌‬
‫تگزاران بــرای دو شــب اولیــن روز و آخریــن‬ ‫بعضی از بــدع ‌‬
‫هانــد‪ ،‬و عمــوم مــردم در‬ ‫روز سال دعایی را اختراع و بنیاد کرد ‌‬
‫بعضی از کشورهای اسلمی در بعضــی مســاجد آن را بــا امــام‬
‫یخوانند‪ ،‬کــه ایــن دعــا هــم از‬ ‫یکنند و آن را م ‌‬ ‫ت تکرار م ‌‬ ‫جماع ‌‬
‫هها و تــابعین روایــت نشــده و در هیــچ یــک از‬ ‫پیامبر‪ ‬و صــحاب ‌‬
‫‪2‬‬
‫مسندها هم وجود ندارد‪.‬‬
‫یدانــی‬‫مضمون آن دعا این است‪ :‬خداونـدا! در ایـن سـال م ‌‬
‫که از چیزهایی مرا نهی کردی و به آن راضی نبودی‪ ،‬من آن را‬
‫فراموش کردم ولی تو فرامــوش نکــردی‪ ،‬و رزق و روزی مــرا‬
‫دادی با اینکه قدرت انتقام و عقــوبت مــرا داشــتی‪ ،‬مــرا بــرای‬
‫توبه فراخوانــدی ولــی مــن جــرأت معصــیت و گنــاه تــو را پیــدا‬
‫کردم‪ ،‬پروردگارا طلب بخشش دارم پس مــرا عفــو کــن‪ ،‬و آن‬
‫های و وعدة اجــر و‬ ‫هام و به آن راضی بود ‌‬ ‫اعمالی که انجام داد ‌‬
‫های ای کریم‪ ،‬یا ذالجلل و الکــرام! آن را‬ ‫ثواب را برای آن داد ‌‬
‫از من قبول کن‪ ،‬ای کریــم! امیــدم را از خــودت قطــع نکــن‪ ،‬و‬
‫یگویند‪:‬‬ ‫صلی الله علی سیدنا محمد و آله و صحبه و سلم‪ .‬و م ‌‬
‫یگوید‪ :‬تمام سال با او زحمت کشیدم و خسته شدم‬ ‫شیطان م ‌‬
‫‪ -‬صحییح بخاری با فتح الباری‪ ،‬کتاب العتصام بالکتاب والسنة‪ ،‬حدیث شماره‪:‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،732‬و مسلم با شرح نووی ‪ 219 /16‬کتاب العلم‪ ،‬و لفظ حدیث از مسلم است‪.‬‬
‫‪ -‬به کتاب اصلح المساجد‪ ،‬ص )‪ (29‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪486‬‬

‫تمام زحمات و کار ما را در یک روز خراب و نابود کرد‪ ،‬و خاک‬


‫یپاشد‪ .‬و قبل از ایــن دعــا ده رکعــت نمــاز‬ ‫را بر صورت خود م ‌‬
‫یخوانند‪ ،‬در هر رکعت سوره فاتحه سپس آیة الکرسی را ده‬ ‫م ‌‬
‫‪1‬‬
‫یخوانند‪.‬‬‫مرتبه و سورة اخلص را نیز ده مرتبه م ‌‬
‫بر طالب علم پوشیده نماند که دعا عبادت است‪ ،‬و عبــادات‬
‫توقیفی و جــای اجتهــاد نیســتند‪ ،‬و ایــن دعــا هــم از پیــامبر‪ ‬و‬
‫صــحابه‪ ‌‬وارد نشــده اســت و چنیــن دعــایی را نخواند ‌‬
‫هانــد‬
‫همانطور که بیان شد‪.‬‬
‫تهای دیگری کــه مبتــدعین در روزهــای اول و آخــر‬ ‫و از بدع ‌‬
‫هاند روزة آن دو روز است‪ ،‬که به ایــن حــدیث‬ ‫سال احداث کرد ‌‬
‫ذیالحجــة‪ ،‬وأول یــوم‬ ‫یکنند »من صام آخر یوم من ‌‬ ‫استدلل م ‌‬
‫من المحرم‪ ،‬فقد ختم السنة الماضیة‪ ،‬وافتتح السنة المستقبلة‬
‫‪2‬‬
‫بصوم جعل الله له کفارة خمسین سنة«‪.‬‬
‫یالحجه و اولین روز ماه محــرم‬ ‫هر کس آخرین روز از ماه ذ ‌‬
‫را روزه بگیــرد‪ ،‬در واقــع ســال گذشــته را بــا روزه بــه پایــان‬
‫رسانده و ســال آینـده را نیــز بـا روزه شـروع کــرده اســت کـه‬
‫یگرداند‪.‬‬ ‫خداوند آن را کفارة گناهان پنجاه سالش م ‌‬

‫‪ -‬به رساله روی الظمآن فی فضائل اله شهر و الیام‪ ،‬ص )‪(21‬‬ ‫‪1‬‬

‫مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬رواه ابن جوزی فی الموضوعات‪ (2/199) ،‬و هروی گفته است‪:‬‬ ‫‪2‬‬

‫جوییاری و وهب هر دو دروغگویند و افرادی هستند که به دروغ و افترا‬


‫یکنند‪.‬‬
‫حدیث جعل م ‌‬
‫‪487‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫بحث ششم‬
‫جشن گرفتن ابتدای قرن هجری‬
‫تهای دیگر قرون اخیــر‪ ،‬جشــن گرفتــن ابتــدای قــرن‬ ‫از بدع ‌‬
‫یباشد‪ ،‬که در ابتدای قرن پانزدهم هجــری روی داد‪ ،‬و‬ ‫هجری م ‌‬
‫بعضی از کشورهای اسلمی به همین مناسبت جشن و مراسم‬
‫لهــای ســخنرانی برپــا نمــوده‪ ،‬و بــه ایــن‬ ‫تشــکیل دادنــد‪ ،‬محف ‌‬
‫بهایی چاپ‬ ‫یگفتند‪ ،‬و کتا ‌‬ ‫ت به یکدیگر تبریک و تهنیت م ‌‬ ‫مناسب ‌‬
‫هاند‪) :‬بــه مناســبت جشــن‬ ‫شدند که با این عبــارت شــروع شــد ‌‬
‫بهــا نیســت‪،‬‬ ‫قرن پانزدهم هجری(‪ ،‬اعتراض به خاطر چاپ کتا ‌‬
‫بها تبلیغ علم و دانش است بــه خصــوص اگــر‬ ‫چون انتشار کتا ‌‬
‫سلفی یا دارای منهج سلفیت باشند‪ ،‬اما اعتراض به این خــاطر‬
‫است که ابتدای قـرن را بعنـوان عیـدی از عیـدهایی کـه مـردم‬
‫هاند‪ ،‬جشن گرفتــن‬ ‫یگیرند قرار داد ‌‬ ‫برای آن جشن و مراسم م ‌‬
‫ابتدای قرن هجری کاری بــدعی اســت و پیــامبر‪ ‬از بــدعت و‬
‫اضافه کردن به دین نهی فرموده است‪.‬‬
‫جشــن گرفتــن ابتــدای قــرن هجــری از دو جهــت نهــی شــده‬
‫است‪:‬‬
‫جهت اول‪:‬‬
‫همچنان که جشن گرفتن ابتدای سال نهی شده‪ ،‬جشن قرن‬
‫یشــود‪ ،‬و بیــان شــد کــه عیــد ابتــدای‬ ‫هجری هم بر آن قیاس م ‌‬
‫یها از آنها تقلیــد‪ ،‬و‬ ‫یباشد و مسیح ‌‬ ‫سال از عیدهای یهودیان م ‌‬
‫یها تقلیــد کردنــد‪ ،‬و معلــوم اســت کــه‬ ‫مسلمانان هم از مسیح ‌‬
‫تشبه و تقلید از کفار را هم خداوند در قرآن و هم پیــامبر‪ ‬در‬
‫‪1‬‬
‫هاند‪.‬‬
‫سنت مطهر خویش نهی کرد ‌‬
‫پس همواره آنچه اصل اســت و از آن نهــی شــده‪ ،‬فــرع هــم‬
‫مثل آن است‪ ،‬در نتیجه جشــن گرفتــن اول قــرن هجــری از آن‬
‫نهی شده است‪ ،‬چون این جشن و مراســم‪ ،‬تقلیــد و تشــبه بــه‬
‫یباشد‪.‬‬‫اهل کتاب م ‌‬
‫جهت دوم‪:‬‬

‫‪ -‬به کتاب‪ :‬مشروعیة مخالفة اهل الکتاب‪ ،‬ص )‪ (406‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪488‬‬

‫از ایــن مراســم و جشــن نهــی شــده اســت چــون محــدث و‬


‫بدعت است‪ ،‬زیرا از سلف صالح‪ ،‬تــابعین‪ ،‬تبــع تــابعین‪ ،‬علمــای‬
‫مشهور امت مانند ائمه اربعه و غیر آنهــا و کســانی کــه بعــد از‬
‫هاند روایت نشده است که اول قــرن هجــری را جشــن‬ ‫آنها آمد ‌‬
‫گرفته باشند و یــا بــه ایــن مناســبت مراســمی را تشــکیل داده‬
‫بهای تاریــخ هــم – طبــق اطلع محــدود مــن –‬ ‫باشند‪ ،‬و در کتا ‌‬
‫نها را‬‫نیامده که هیچ یک از علما و یا حکام‪ ،‬ابتدای قرنی از قر ‌‬
‫جشن گرفتــه باشــند‪ ،‬و اگــر چنیــن کــاری خیــر و شایســته بــود‬
‫صتــر و کوشــاتر‬‫کسانی که برای انجام اعمــال خیــر از مــا حری ‌‬
‫یباشــند از‬‫ةالله علیهــم – م ‌‬‫بودند‪ ،‬که همان سلف صالح – رحم ‌‬
‫یگرفتند‪.‬‬‫ما سبقت م ‌‬
‫نصوص زیادی در مــورد نهــی از امــور محــدثه و بــدعت وارد‬
‫هاند از جمله‪:‬‬
‫شد ‌‬
‫‪1‬‬
‫قوله‪» :‬من أحدث فی أمرنا هذا ما لیس منه فهو رد«‪.‬‬
‫هر کس در دین ما چیزی ایجاد کنــد کـه از آن نباشـد مـردود‬
‫است‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫و قوله‪» :‬من عمل عمل ً لیس علیه أمرنا فهو رد«‪.‬‬
‫هر کس عملی را انجام دهد کــه دســتور و فرمــان مــا بــرای‬
‫انجام آن وجود نداشته باشد مردود و باطل است‪.‬‬
‫کسی که طــالب حــق و بــا انصــاف باشــد شــکی نــدارد ایــن‬
‫تهایی کــه از آنهــا نهـی‬ ‫مها شــامل بــدع ‌‬
‫جشن گرفتن و مراسـ ‌‬
‫هاند و »کــل محدثــة‬ ‫یشوند‪ ،‬چون بــه دیــن اضــافه شــد ‌‬ ‫شده م ‌‬
‫‪3‬‬
‫بدعة«‪.‬‬
‫هر چیزی که به دین اضافه شود بدعت است‪.‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(5/301) ،‬کتاب‬ ‫‪1‬‬

‫صلح‪ ،‬حدیث شماره )‪ (2697‬و مسلم کتاب القضیة‪ ،‬حدیث شماره )‬


‫‪.(1718‬‬
‫‪ -‬رواه مسلم فی صحیحه‪ ،‬کتاب القضیة‪ ،‬حدیث شماره‪.(1718) :‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -‬مقدمه ی سنن ابن ماجه مرفوعا ً الی النبی‪ ،(، (1/18‬و در سند‬ ‫‪3‬‬

‫آن عبید بن میمون مدنی است که ابن حجر در باره ی او گفته‪ :‬احوال‬
‫او پوشیده است‪ ،‬به تقریب التهذیب ‪ 545 /1‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪489‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫م و عیدهایشان‬
‫و از طرف دیگر تقلید از اهل کتاب در مراس ‌‬
‫یباشد‪» ،‬ومن تشّبه بقوم ٍ فهو منهم«‪ 4‬والله اعلم‪.‬‬
‫م ‌‬

‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (2/50) ،‬رواه ابوداود فی سننه‪،(4/314) ،‬‬ ‫‪4‬‬

‫کتاب اللباس‪ ،‬حدیث )‪ ،(4031‬منذری در تهذیب سنن ابوداود ‪25 /6‬‬


‫گفته‪ :‬در سند این حدیث عبد الرحمن بن ثابت بن ثوبان آمده و او‬
‫ضعیف است‪ .‬شیخ السلم ابن تیمیه در اقتضاء الصراط المستقیم‬
‫‪ 236 /1‬گفته‪ :‬و این سند خوب است‪ ،‬سیوطی در جامع الصغیر‪،‬‬
‫حدیث شماره‪ 8593 :‬گفته‪ :‬سند این حدیث حسن است‪ ،‬حافظ‬
‫عراقی گفته‪ :‬این سند صحیح است‪ ،‬و ابن حبان نیز آن را صحیح‬
‫دانسته است علمه البانی رحمه الله این روایت را صحیح دانسته‬
‫است‪ ،‬به إرواء الغلیل‪ ،‬حدیث شماره‪ 2348 :‬مراجعه شود‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪490‬‬

‫بحث هفتم‬
‫مراسم برای یادبود بعضی از علما و دانشمندان‬
‫ههای اسلمی‬ ‫تهایی که در بعضی از کشورها و جامع ‌‬ ‫از بدع ‌‬
‫مردگـان بـه‬ ‫پیدا شده است‪ ،‬تشکیل مراسم برای یاد بعضی از ُ‬
‫یباشــد‪ ،‬کــه ایــن مراســم معمــول ً در تــاریخی‬ ‫خصوص علمــا م ‌‬
‫یشود که با روز وفات آن فرد موافق باشد‪ ،‬یک سال‬ ‫برگزار م ‌‬
‫یدهنــد‪ .‬و‬ ‫یا بیشتر از مرگــش بگــذرد آن مراســم را تشــکیل م ‌‬
‫ً‬
‫م با توجه به شخصیت و مقام افراد فرق دارند‪ ،‬مثل اگــر‬ ‫مراس ‌‬
‫از مردم عادی یا از کسانی که منتسب به علم باشند و با اینکه‬
‫جاهل هم باشند‪ ،‬بعد از گذشت چهل روز از مرگش خــانواده و‬
‫یدهند‪ ،‬مردم‬ ‫نزدیکانش یادبودی به نام اربعین برایش ترتیب م ‌‬
‫یکننــد و‬‫را در چادرهای مخصوصی یا در منزل متــوفی جمــع م ‌‬
‫ینمایند‪ ،‬و دعوتی ماننــد‬ ‫یخوانند حاضر م ‌‬ ‫کسانی را که قرآن م ‌‬
‫یکنند‪ ،‬آن مکــان را بــا انــواع‬ ‫دعوت عروسی تشکیل و آماده م ‌‬
‫یدهنــد‪ ،‬و‬ ‫شهای نرم و گرانبهــا زینــت م ‌‬ ‫نورهای درخشان و فر ‌‬
‫یکنند‪ ،‬کــه هدفشــان از ایــن‬ ‫لهای زیادی را خرج و صرف م ‌‬ ‫پو ‌‬
‫کار فقط ریا و فخرفروشی است‪ ،‬و شکی نیست چنیــن کــاری‬
‫حرام است‪ ،‬چون صرف کردن مال و ثروت میت برای اهداف‬
‫های بــرای میــت نــدارد‪ ،‬و‬ ‫چگــونه فایــد ‌‬
‫یباشــد و هی ‌‬
‫نادرســت م ‌‬
‫یشود‪ .‬این در حالی اســت کــه‬ ‫باعث زیان و ضرر خانوادة او م ‌‬
‫هها فقیر و ناتوانی وجود نداشته باشد حــال اگــر در‬ ‫در میان ورث ‌‬
‫میان آنها ناتوان و فقیری وجود داشــته باشــد ایــن کــار چگــونه‬
‫است؟!! و بعضی اوقات برای انجام این کار قرض و از طریق‬
‫یبریم‬ ‫یکنند – از خشم و غضب خدا به او پناه م ‌‬ ‫ربا استفاده م ‌‬
‫‪1‬‬
‫‪.-‬‬
‫تهای پیــامبر‪‬‬ ‫یگوید‪ :‬از جمله سن ‌‬ ‫هالله – م ‌‬
‫ابن قیم – رحم ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬ولــی جمــع شــدن بــرای‬ ‫دلجویی و تعزیه اهــل میــت م ‌‬
‫تعزیه و قرآن خواندن برای میت از هدایت پیامبر‪ ‬نیست‪ ،‬نــه‬
‫‪2‬‬
‫یباشند‪.‬‬ ‫در کنار قبرش و نه غیر آن‪ ،‬همة این کارها بدعت م ‌‬
‫‪ -‬به البداع‪ ،‬ص )‪ (228‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به زادالمعاد‪ ،‬ص )‪ (1/527‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬


‫‪491‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یگوید‪ :‬آنچه مــردم امــروزه از‬ ‫هالله – م ‌‬


‫علی محفوظ – رحم ‌‬
‫یدهند‪ ،‬و‬ ‫هکنندگان انجام م ‌‬ ‫درست کردن غذا و طعام برای تعزی ‌‬
‫یکننــد و یــا‬ ‫بهای تعزیــه و مــاتم صــرف م ‌‬ ‫لهایی کــه در شـ ‌‬ ‫پو ‌‬
‫بهای جمعه و اربعیــن‬ ‫بهای دیگر به همین مناسبت مثل ش ‌‬ ‫ش ‌‬
‫یباشند و مخالفت با آنچه کــه‬ ‫تهای مذموم م ‌‬ ‫همة اینها از بدع ‌‬
‫‪1‬‬
‫یباشد‪.‬‬‫هاند م ‌‬‫پیامبر‪ ‬و سلف صالح که بعد از او آمد ‌‬
‫ایـن مراسـم بـدعت هسـتند‪ ،‬پیـامبر‪ ‬و صـحابه‪ ‬و سـلف‬
‫هاند و از آنها روایت‬ ‫هالله علیهم – آن را انجام نداد ‌‬ ‫صالح – رحم ‌‬
‫نشـده اسـت‪ .‬آنچـه در تعزیـه سـنت اسـت ایـن اسـت ‪ :‬بـرای‬
‫خانوادة میت غذا درست شود و برایشــان فرســتاده شــود‪ ،‬نــه‬
‫اینکــه اهــل میــت خــود غــذا درســت کننــد و مــردم را بــرای آن‬
‫دعوت نمایند‪ ،‬پیامبر‪ ‬هنگامی که خبر مرگ جعفربن ابیطالب‬
‫را شــنید گفــت‪» :‬اصــنعوا لل جعفــر طعامــا ً فــإنه قــدجائهم‬
‫‪2‬‬
‫مایشغلهم«‪.‬‬
‫برای خانوادة جعفر غذا درست کنید چون چیزی )مرگ( آنهــا‬
‫را مشغول کرده است و توان درست کردن ندارند‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬اجتمــاع مــردم را در میــان‬ ‫جریربن عبدالله البجلی م ‌‬
‫هســرایی‬ ‫خانوادة میت و درست کردن غذا و طعام را مثــل نوح ‌‬
‫‪3‬‬
‫فکر می کردیم‪.‬‬
‫اما اگر مراسم برای یادبود یکی از علما و دانشمندان باشد‪،‬‬
‫در روز وفاتش بعد از گذشت یک یا چند ســال مراســم خاصــی‬
‫یشود‪ ،‬و بــه تعــدادی از پژوهشــگران نوشــتن‬ ‫برای او گرفته م ‌‬
‫ثهــا و مطــالبی در مــورد ســیره‪ ،‬شخصــیت و روش او در‬ ‫بح ‌‬
‫‪ -‬به البداع‪ ،‬ص )‪ (230‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (1/205) ،‬رواه ابوداود فی سننه‪،(3/497) ،‬‬ ‫‪2‬‬

‫کتاب جنائز‪ ،‬حدیث شماره )‪ (3132‬و رواه الترمذی فی سننه‪) ،‬‬


‫‪ (2/234‬ابواب جنائز‪ ،‬حدیث شماره )‪ ،(1003‬و گفته‪ :‬حدیث حسن‬
‫است‪ ،‬و سنن ابن ماجه‪ ،‬کتاب الجنائز‪ ،‬حدیث شماره‪ ،1610 :‬و‬
‫مستدرک حاکم ‪ 372 /1‬کتاب الجنائز‪ ،‬و گفته‪ :‬سند این حدیث صحیح‬
‫است اما شیخین آن را تخریج نکرده اند‪.‬‬
‫‪ -‬رواه ابن ماجه فی سننه‪ ،(1/514) ،‬کتاب جنائز‪ ،‬حدیث شماره‪) :‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪.(1612‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪492‬‬

‫یکننــد ســپس در‬ ‫تْألیف و هر چه مربوط به آن باشــد واگــذار م ‌‬


‫بهــایش بــه‬ ‫یشــوند‪ ،‬تألیفــات و کتا ‌‬ ‫این مراسم ارائه و بیــان م ‌‬
‫یشوند‪ ،‬و‬ ‫بهایی که مهم و مشهور هستند چاپ م ‌‬ ‫خصوص کتا ‌‬
‫برای زنده نگه داشتن یاد و نام او به گمــان خودشــان در بــازار‬
‫یشوند‪ ،‬و همچنین با ایــن کــار تلش او در راه‬ ‫توزیع و پخش م ‌‬
‫یکننــد‪ .‬و اگــر مراســم‬ ‫نشر علم و تألیف و امثال آنها را بیان م ‌‬
‫یادبود برای یکی از پادشاهان یا سلطین یا رؤسا باشد بزرگان‬
‫آن مراسم از کارهای نیک و تلش او در دوران حکومت ســخن‬
‫بهایی دربارة او به این مناســبت‬ ‫یگویند‪ ،‬و بعضی اوقات کتا ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکنند‪ .‬بعضی از مردم سر مزار و قــبر او‬ ‫ینویسند و پخش م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یگذارنــد‪ ،‬بــرای روحــش‬ ‫های گل روی قبرش م ‌‬ ‫یروند و شاخ ‌‬ ‫م ‌‬
‫یخوانند‪ ،‬همة این کارهــا بــدعت هســتند‪ ،‬و هیــچ دلیــل‬ ‫فاتحه م ‌‬
‫شرعی برای آن ندارند و خداوند آن را دستور نداده است‪.‬‬
‫بهای یک عالم و دانشمند‪ ،‬نوشتن در مورد سیرة‬ ‫انتشار کتا ‌‬
‫بهـایش اشـکالی‬ ‫او و روش و منهج تألیف ایشان و یا چاپ کتا ‌‬
‫ندارد بلکه اگــر شایســته و ســزاوار باشــد مطلــوب و ضــروری‬
‫است‪ ،‬اما اشکال اینجا است نباید این کارها بــه زمــان معیــن و‬
‫سها و‬‫م و کنفران ‌‬ ‫مشخصی اختصاص پیدا کنند‪ ،‬و نباید با مراس ‌‬
‫یها و سایر چیزهای دیگر همراه باشد‪ .‬و یــا در حضــور‬ ‫سخنران ‌‬
‫ملوک و حکام باشد‪.‬‬
‫مردگــان ماننــد علمــا و حکــام‪ ،‬و‬ ‫مراســم یــادبود بعضــی از ُ‬
‫بعضــی از مــردم عــادی و امثــال آنهــا‪ ،‬کــاری بــدعت و نــوآور‬
‫یباشد که همین برای مذموم بودن آن کافی است‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫متر‪ ،‬دارای برتریــن و بهــترین روش دعــوت‬ ‫هیــچ احــدی عــال ‌‬
‫قتر از پیامبر‪ ‬وجــود نداشــته و‬ ‫متر‪ ،‬با اخل ‌‬ ‫برای دین‪ ،‬بلند مقا ‌‬
‫وجود نخواهـد داشـت‪ ،‬بـا ایـن حـال صـحابه‪ ‬هیــچ یـادبودی و‬
‫نهایی‬ ‫مراسمی را برای ایشان تشکیل ندادنــد‪ ،‬بــا اینکــه انســا ‌‬
‫نالله علیهــم – و تــابعین و تبــع تــابعین و‬ ‫مثــل صــحابه – رضــوا ‌‬
‫سلف صالح پیدا نخواهند شد که مثل آنهــا پیــامبر‪ ‬را دوســت‬
‫م و یادبودهــا خیــر و صــلحی‬ ‫داشته باشند‪ ،‬اگر در چنین مراس ـ ‌‬
‫یگرفتند‪.‬‬ ‫بود حتما ً از همة ما پیشی م ‌‬
‫‪493‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫تقدیر و تشکر از علما و دانشمندان بوســیلة مراســم یــادبود‬


‫ههای‬ ‫یشود‪ ،‬بلکه بوسیلة استفاده از تألیفات و نوشت ‌‬ ‫حاصل نم ‌‬
‫آنها از طریق نشر و خواندن و تعلیق و شــرح بــر آنهــا و ســایر‬
‫یگیرد‪.‬‬ ‫موارد صورت م ‌‬
‫این کارها هم زمانی باید انجام شوند که لیاقت و شایســتگی‬
‫آن را داشته باشند و بر منهج و روش صــالح رفتــه باشــند‪ ،‬و از‬
‫ههای گمراه و منحرف و یا متــأثر از غــرب و‬ ‫منهج و روش گرو ‌‬
‫امثــال آنهــا نباشــند‪ .‬عالمــان و دانشــمندان از ســلف صــالح و‬
‫هاند همیشه یــاد و خــاطره و روایــات‬ ‫کسانی که بعد از آنها آمد ‌‬
‫آنها حفظ و نگهداری شده است‪ ،‬و آنچه از علم و دانش بــرای‬
‫یمیــرد و از‬ ‫هاند باقیمانده است‪ ،‬عــالم و دانشــمند م ‌‬ ‫مردم گفت ‌‬
‫یشود اما علم و دانــش او نســل بــه نســل در میــان‬ ‫دنیا جدا م ‌‬
‫یشود و همیشه باقی خواهد ماند‪.‬‬ ‫مردم بیان و پخش م ‌‬
‫یکنند نســبت بــه‬ ‫و به دلیل اینکه مردم از علم او استفاده م ‌‬
‫یکننــد و‬ ‫او رحم و شفقت دارند و برای ایشان از خداوند دعا م ‌‬
‫یباشــند کــه ایــن دعاهــا‬ ‫خواســتار اجــر و پــاداش بــرای آنهــا م ‌‬
‫گترین یادبود و بلند کردن نام آنها است‪.‬‬ ‫بزر ‌‬
‫اما تشــکیل مراســم یــادبود بــرای آنهــا‪ ،‬تــبرک بــه آثــار آنهــا‪،‬‬
‫طواف کردن به دور قــبر و مزارشــان همــة ایــن کارهــا بــدعت‬
‫یرســند – بــه خــدا‬ ‫هستند و بعضی اوقات به درجة شرک هم م ‌‬
‫یبریم‪ . -‬اگر چنانچه این علما و دانشمندان – که مراسم‬ ‫پناه م ‌‬
‫یشــود –‬ ‫یشود و به آثار آنها تــبرک م ‌‬ ‫یادبود برایشان تشکیل م ‌‬
‫یدا‌دنــد منــع‬‫زنده بودنــد کســانی را کــه ایــن کارهــا را انجــام م ‌‬
‫یکردند‪.‬‬‫م ‌‬
‫اما شیطان و هـوا و هــوس‪ ،‬بعضـی از مـردم را فریــب داده‬
‫یکنند تا به بهرة دنیایی و مادی برســند‪ ،‬و‬ ‫برای بدعت دعوت م ‌‬
‫یــا بــه مقــام و منزلــتی دســت یابنــد‪ ،‬پــس در گــرداب و بــاتلق‬
‫یشود و نجات نخواهنــد یــافت‪ ،‬مگــر اینکــه بــه‬ ‫تها غرق م ‌‬ ‫بدع ‌‬
‫کتاب خدا و سنت صحیح حضــرت رســول‪ ‬برگردنــد و آنهــا را‬
‫کافی بدانند‪ ،‬و همچنین اجماع علمــای امــت را قبــول نماینــد و‬
‫تهایی‬ ‫هاند ترک کنند‪ ،‬آن بــدع ‌‬ ‫تهایی را که ایجاد کرد ‌‬ ‫تمام بدع ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪494‬‬

‫که ذاتـا ً شــر هسـتند و بـه شـر و بلیـی بزر ‌‬


‫گتـر و بــدتر منجــر‬
‫خواهند شد‪.‬‬
‫از خداونــد خواســتاریم مــا و آنهــا را بــه راه راســت هــدایت‬
‫فرماید‪ ،‬راه کسانی که بــه آنهــا نعمــت عطــا کــرده اســت‪ ،‬راه‬
‫پیامبران‪ ،‬صدیقین‪ ،‬شهداء و صالحین‪ ،‬و از خداونــد خواســتاریم‬
‫میان ما و راه کسانی که بر آنها خشــم گرفتــه و راه گمراهــان‬
‫فاصله اندازد و ما را از آنهــا دور نمایــد چــون او بــر هــر چیــزی‬
‫قادر و توانا است‪.‬‬
‫‪495‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫بحث هشتم‬
‫مشروعیت مخالفت اهل کتاب )یهود و مسیحیان(‬
‫بر هیچ مسلمانی پوشیده نیست که تقلید از اهل کتاب حرام‬
‫است‪ - ،‬مساوی است که این تقلید در عادات و آداب و رسوم‬
‫باشد یا در عیدها یــا اخلق و رفتــار آنهــا و غیــره باشــد – چــون‬
‫تقلید و تشبه به آنها بر نوعی محبت و دوستی و تمایل بــه آنهــا‬
‫دللت دارد‪ ،‬اگرچه شخص مقلد آن را آشکار نکند‪ ،‬و اگر نوعی‬
‫ودت و محبــت را هــم ایجــاد نکنــد حــداقل ظــن و گمــان آن‬ ‫مـ ّ‬
‫یرود پس به خاطر سد ذریعه و منجر نشــدن بــه آن بــاز هــم‬ ‫م ‌‬
‫تهــای دیگــر بــه علــت‬ ‫حــرام اســت‪ ،‬و علوه بــر اینکــه از جه ‌‬
‫نصوص وارده حرام است و باید از آنها دوری کنیم تا عــادات و‬
‫یشــوند قطــع‬ ‫آداب و رسومی که باعث حب و دوستی کفــار م ‌‬
‫شوند و از بین بروند‪.‬‬
‫و هرچــه مشــابهت بیشــتر باشــد تغییــر در اخلق و صــفات‬
‫یشــود کــه‬ ‫یگیــرد‪ ،‬حــتی طــوری م ‌‬ ‫متر صــورت م ‌‬ ‫لتر و تما ‌‬
‫کام ‌‬
‫تشخیص آنها از یکدیگر جز با عین و ذات آنهــا صــورت نخواهــد‬
‫گرفت‪.‬‬
‫برعکس کسانی که مسلمان هســتند و از مشــابهت و تقلیــد‬
‫تهای دیگــر دور هســتند‪ ،‬نســبت بــه غیــر مســلمانان نفــرت‬ ‫مل ‌‬
‫ودت و محبت کمتر دارند‪.‬‬ ‫بیشتر و م ّ‬
‫تقلید و تشبه به اهل کتــاب فقــط بــر محبــت ظــاهری میــان‬
‫مسلمان و کافر منحصر نیست‪ ،‬بلکه به امور اعتقادی و فکری‬
‫متــر اســت‪،‬‬ ‫یشــود کــه از محبــت ظــاهری مه ‌‬ ‫درونی مربوط م ‌‬
‫یکند این کار سبب‬ ‫چون مسلمانی که در ظاهر از کفار تقلید م ‌‬
‫یشود از اعتقادات باطنی آنها متأثر شود‪ ،‬آن هم بــه صــورت‬ ‫م ‌‬
‫یرود‪.‬‬
‫تدریجی خفی و قدم به قدم پیش م ‌‬
‫هانــد‪ ،‬و یــا‬‫اکثر کسانی که در کشــورهای غربــی درس خواند ‌‬
‫هاند عاشق زنــدگی غربــی هســتند‪ ،‬و بــه‬ ‫مدتی آنجا زندگی کرد ‌‬
‫یکنند به‬ ‫خاطر اینکه خیلی شدید به آنها معجب هستند تلش م ‌‬
‫اندازة توان در بسیاری از امور از آنها تقلیــد نماینــد‪ .‬و افکــار و‬
‫یکننــد کــه بــا‬ ‫اعتقاداتی عجیب و غریب بــه نــام اســلم بیــان م ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪496‬‬

‫یباشد – خداوند مــا و ایشــان‬ ‫عقیدة اسلمی صحیح در تضاد م ‌‬


‫را هدایت دهد ‪. -‬‬
‫از امــور دیگــری کــه بعضــی از مســلمانان در مــورد آنهــا‬
‫تهــای‬ ‫هاند‪ ،‬و برای تقلید و تشبه به امت و مل ‌‬ ‫لانگاری کرد ‌‬ ‫سه ‌‬
‫م بدعتی هستند – که‬ ‫هاند‪ ،‬عیدها و مراس ‌‬ ‫دیگر سرعت پیدا کرد ‌‬
‫تهای زیــادی ایجــاد‬ ‫موضوع کتاب ما است – در این موارد بدع ‌‬
‫هاند‪ ،‬به طوری کــه بــاعث شــد شــیخ الســلم ابـن تیمیــه –‬ ‫کرد ‌‬
‫هالله – کتابی کامل در مورد نهی از تقلید و تشبه بــه اهــل‬ ‫رحم ‌‬
‫م آنهــا و‬
‫یالخصوص تقلید از اعیــاد و مراس ـ ‌‬ ‫کتاب تألیف کند عل ‌‬
‫نام آن کتاب را »اقتضاء الصراط المســتقیم لمخالفــة اصــحاب‬
‫الجحیم« نامید‪.‬‬
‫هالله – بعد از حمد و ثنا و صلوات بر پیــامبر‬ ‫ابن تیمیه – رحم ‌‬
‫یگوید‪ :‬و اما بعد‪ :‬من مردم را از تقلید و تشبه به کفار در‬ ‫‪‬م ‌‬
‫هام‪ ،‬و بعضــی از آثــار صــحیح و‬ ‫نهایشان نهی کــرد ‌‬ ‫اعیاد و جش ‌‬
‫هام‪ ،‬و همچنیــن بعضــی از حکمــت و‬ ‫دلیل شرعی را ذکــر کــرد ‌‬
‫ههای شــریعت را بــرای دوری از کفــار – چــه اهــل کتــاب‬ ‫فلسف ‌‬
‫باشند یا غیر آنها – و آنچه در شریعت از مخالفت اهل کتــاب و‬
‫هام‪.‬‬
‫مها آمده است بیان کرد ‌‬ ‫عج ‌‬
‫سپس اخیرا به من رسید که بعضی از مردم این بیانات مــن‬ ‫ً‬
‫یداننــد‪ ،‬چــون بــا عــادت و‬ ‫را غریــب و دور از نظــر صــحیح‪ ،‬م ‌‬
‫هانــد مخــالفت دارد‪ ،‬و‬ ‫روشی که بر اساس آن رشد و نمــو کرد ‌‬
‫یجوینــد و بــر آنهــا اعتمــاد‬‫بــه عمــومیت و اطلقــات تمســک م ‌‬
‫یورزند‪ ،‬پس بعضی از دوستان از من خواستند که تعلیقی بر‬ ‫م ‌‬
‫این مطلب داشته باشم که به اصل مسأله در آن اشــاره کنــم‪،‬‬
‫چون بسیار فایده خواهد داشــت و تــا عمــوم مــردم کــه بــه آن‬
‫هاند به طوری که در نوعی جاهلیت قرار گرفتند از آن‬ ‫مبتل شد ‌‬
‫همند شوند به همین دلیل هر آنچــه آن لحظــه حضــور ذهــن‬ ‫بهر ‌‬
‫داشتم نوشتم‪ ،‬در حالی که اگر تمام دلیل‪ ،‬و کلم علما و تمام‬
‫هام بســیار‬ ‫یکردم از آنچه کــه نوشــت ‌‬ ‫ینوشتم و بیان م ‌‬ ‫آثار را م ‌‬
‫‪1‬‬
‫یشد‪.‬‬ ‫بیشتر م ‌‬
‫‪ -‬به کتاب اقتضاء الصراط المستقیم‪ (61-1/60) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪497‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫بترین و‬ ‫هاللــه – از جــال ‌‬


‫و ایــن کتــاب شــیخ الســلم – رحم ‌‬
‫یشــود‪ ،‬چــون حــرام‬ ‫بها در ایــن مــورد محســوب م ‌‬ ‫بهترین کتا ‌‬
‫بودن تقلید از کفار بــا دلیلــی از قــرآن‪ ،‬ســنت‪ ،‬اجمــاع‪ ،‬آثــار و‬
‫اعتبار بیان شده است‪ .‬از آیات قرآن نزدیک به سی آیه را ذکر‬
‫کرده است‪ ،‬و بعد از هر آیه وجــه و صــورت دللــت آن را بیــان‬
‫کرده است‪ ،‬سپس احادیث نبوی‪ ‬کــه بــر ایــن تحریــم دللــت‬
‫دارند نزدیک یکصد حدیث را ذکر کرده اســت‪ ،‬و بــه دنبــال هــر‬
‫حدیث صورت و شکل دللت را بر آن تحریم بیان کرده اســت‪،‬‬
‫سپس دلیــل اجمــاع را بــر حــرام بــودن آن ذکــر نمــوده اســت‪،‬‬
‫سپس آثار و اعتبار را بیان کرده است‪ .‬پس حقیقتـا ً ایـن کتـاب‬
‫‪1‬‬
‫هاش بسیار زیاد است‪.‬‬ ‫بسیار بزرگ و ارزشمند و فاید ‌‬
‫به امید خــدا بعضــی از آیــات و احــادیث و همچنیــن اجمــاع و‬
‫بعضی از آثار و اعتبار که دال بر حرام بودن تقلیــد و تشــبه بــه‬
‫یکنم‪:‬‬‫اهل کتاب هستند به صورت زیر بیان م ‌‬
‫اول‪ :‬دلیلی از قرآن‬
‫‪ -1‬فرموده خداوند‪:‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪    ‬‬ ‫‪‬‬

‫‪ -‬به فتاوی و رسائل شیخ محمدبن ابراهیم آل شیخ‪ (3/109) ،‬مراجعه‬ ‫‪1‬‬

‫شود‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪498‬‬

‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬


‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪)    ‬جاثیه‪(19-16 :‬‬
‫یاسرائیل کتاب آسمانی و حکومت و نبوت بخشیدیم‪ ،‬و از‬ ‫»ما به بن ‌‬
‫یهای حلل و پاکیزه بدیشان عطا کردیم‪ ،‬و آنان را بــر جهانیــان‬ ‫روز ‌‬
‫ههای روشــنی‬ ‫)عصر خویش( برتری دادیم‪ ،‬ما دلیــل واضــح و نشــان ‌‬
‫یاســرائیل‬ ‫دربارة کار )نبــوت و شــریعت دیــن خــود را( در اختیــار بن ‌‬
‫گذاردیم‪ ،‬ولی آنان )در این باره با همــدیگر( اختلفــی نداشــتند مگــر‬
‫بعد از آن که علم و آگاهی )از حقیقت دین و احکام آن( پیدا کردنــد‪،‬‬
‫یجویی و عداوت و حســادت میــان خــود‬ ‫در این هنگام به سبب برتر ‌‬
‫ً‬
‫)دربارة دین و احکام آن( اختلف ورزیدند‪ .‬قطعـا پروردگــار تــو‪ ،‬روز‬
‫قیامت در میـان ایشـان دربـارة چیـزی کـه راجـع بـدان اختلف پیـدا‬
‫هاند‪ ،‬داوری خواهد کرد‪ .‬سپس ما تــو را )مبعــوث کردیــم و( بــر‬ ‫کرد ‌‬
‫آیین و راه روشنی از دین قرار دادیم‪ ،‬پس از این آیین پیروی کــن و‬
‫سهای کســانی پیــروی مکــن کــه‬ ‫بدان راه روشن برو و از هوا و هو ‌‬
‫یخبرند و از راه حق( آگاهی ندارند‪ .‬آنان هرگــز تــو را‬ ‫)از دین خدا ب ‌‬
‫یرهانند )و در آخرت در برابر خدا کمترین کمکی به‬ ‫از عذاب خدا نم ‌‬
‫یکننــد( ســتمگران‬ ‫یتوانند بکننــد‪ ،‬و هیــچ دردی را از تــو دوا نم ‌‬
‫تو نم ‌‬
‫کفرپیشه‪ ،‬برخــی یـار و یـاور برخـی دیگرنــد‪ ،‬و خــدا هـم یـار و یــاور‬
‫پرهیزگاران است«‪.‬‬
‫مطالبی که آیات بر آن دللت دارند به این شرح است‪:‬‬
‫خداوند – سبحانه و تعالی – در این آیات خبر داده اســت کــه‬
‫یاسرائیل داده است‪ ،‬ولی آنها بعــد از‬ ‫نعمت دین و دنیا را به بن ‌‬
‫آگاه شدن به خاطر عــداوت و حســادت میــان همــدیگر اختلف‬
‫پیدا کردند‪ ،‬سپس خداوند برای پیامبر‪ ‬شریعت و دینــی قــرار‬
‫داد و به او دستور داد کــه از آن پیــروی کنــد‪ ،‬و او را از پیــروی‬
‫کردن از هـوا و هـوس کسـانی کـه آگـاهی و علـم ندارنـد نهـی‬
‫‪499‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫فرمود‪ ،‬و هر کس که با شریعت و قـوانین الهـی مخـالفت کنـد‬


‫یشوند که علم و آگاهی ندارند‪.‬‬ ‫شامل آن کسانی م ‌‬
‫یکنــد‪ .‬و‬
‫هوا و هوس آنهــا‪ :‬آنچــه ایشــان را خــوار و پســت م ‌‬
‫هدایت ظاهری که مشرکین بر آن هستند چیزهایی هســتند کــه‬
‫دین باطل خودشان آن را قرار داده است‪ ،‬و تابع آن هســتند‪ ،‬و‬
‫یباشد‪ ،‬به همین دلیل کفار به موافقت‬ ‫پیروی از هوا و هوس م ‌‬
‫یشــوند‪ ،‬چــون‬‫مسلمانان در بعضــی از امــور آنهــا خوشــحال م ‌‬
‫کسی که نزدیک به محدودة ممنوع و حرامی قرار گیرد احتمال‬
‫‪1‬‬
‫قرار گرفتن در آن و واقع شدن در آن را دارد‪.‬‬
‫‪ -2‬فرموده خداوند‪:‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪     ‬‬
‫)رعد‪(37-36 :‬‬ ‫‪   ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫هایم )و منصــف هســتند( از‬ ‫»کسانی که کتاب )آسمانی( بدیشان داد ‌‬
‫هها )و‬‫آنچــه بــر تــو نــازل شــده اســت خوشــحالند‪ ،‬و از میــان دســت ‌‬
‫ههای اهل کتاب و سایر مشرکان( کسانی هستند )که بــه ســبب‬ ‫گرو ‌‬
‫یپذیرنــد‪ .‬بگــو مــن‬
‫بهای مذهبی و قومی( قسمتی از آن را نم ‌‬ ‫تعص ‌‬
‫تنها و تنها مأمورم که خدا را بپرستم و انبازی برای او نســازم‪ ،‬مــن‬
‫یخــوانم و بازگشــت مــن )و همگــان بــه‬ ‫)مردمان را( به ســوی او م ‌‬
‫بهای آسمانی را برای پیغمبران‬ ‫نگونه )که کتا ‌‬‫جانب او است(‪ .‬هما ‌‬

‫‪ -‬به اقتضاء الصراط المستقیم‪ (85-1/84) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪500‬‬

‫پیشین فرستادیم( قرآن را هم به عنوان داور )به زبــان( عربــی )بــر‬


‫تو( فرستادیم‪) ،‬پس برابر آن با همگان اعــم از اهــل کتــاب و ســایر‬
‫تهای مردم راه مــرو( و‬ ‫مشرکان رفتار کن و برابر آرزوها و خواس ‌‬
‫تهایشان بعد از آن که دانـش )وحـی( بـه تـو‬ ‫اگر از آرزوها و خواس ‌‬
‫یتواند در برابر خدا تــو را یــاری‬
‫رسیده است‪ ،‬پیروی کنی‪ ،‬کسی نم ‌‬
‫دهد و تو را)از دست عذاب او( محفوظ دارد«‪.‬‬
‫آنچه این آیات بر آن دللت دارند‪:‬‬
‫ً‬
‫م – والله اعلم – به آنچه قبل ذکــر شــده‬‫م در أهوائهُ ْ‬
‫ضمیر هُ ْ‬
‫ههایی هستند کــه یکــدیگر را‬‫یگردد که احزاب و گرو ‌‬ ‫است برم ‌‬
‫یکنند‪ ،‬پس هر کس چیزی و قسمتی از قرآن را‬ ‫نفی و انکار م ‌‬
‫یشود‪ ،‬مثل یهودی‪ ،‬مسیحی و غیــر آنهــا‪،‬‬ ‫انکار کند شامل آن م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫خداوند جل و عل م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪)    ‬رعد‪(37 :‬‬
‫تهایشان بعد از آن که دانــش )وحــی( بــه‬
‫»و اگر از آرزوها و خواس ‌‬
‫تو رسیده است‪ ،‬پیروی کنی«‪.‬‬
‫متابعت و پیروی کردن از آنها در چیزی کــه بــه دیــن و توابــع‬
‫دین آنها اختصاص دارد پیروی کردن از هوا و هوس آنها اســت‪،‬‬
‫تهای آنهــا بــه کمــتر از آن هــم‬
‫حتی پیروی از آرزوهــا و خواسـ ‌‬
‫‪1‬‬
‫یگیرد‪.‬‬
‫صورت م ‌‬
‫‪ -3‬فرموده خداوند‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪     ‬‬

‫‪ -‬به اقتضاء الصراط المستقیم‪ (86-1/85) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫‪501‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫‪) ‬بقره‪:‬‬ ‫‪             ‬‬


‫‪(120‬‬
‫»یهودیان و مسیحیان هرگز از تو خوشــنود و راضــی نخواهنــد شــد‪،‬‬
‫تهای نادرســت ایشــان(‬ ‫مگر این که از آیین )تحریف شده و خواسـ ‌‬
‫تها‬‫پیروی کنی‪ .‬بگو تنها هدایت الهی هدایت است‪ .‬و اگر از خواســ ‌‬
‫های‬ ‫و آرزوهای ایشان پیروی کنی‪ ،‬بعد از آن که علــم و آگــاهی یــافت ‌‬
‫)و با دریافت وحی الهی‪ ،‬یقیـن و اطمینـان بـه تـو داده اسـت( هیــچ‬
‫سرپرست و یاوری از جانب خدا برای تو نخواهد بود«‪.‬‬
‫* آنچه که آیه بر آن دللت دارد‪:‬‬
‫یفرمایــد‪ ﴾ ﴿ :‬و‬ ‫خداوند سبحان در جملة خبر م ‌‬
‫یفرمایــد‪ ﴾﴿ :‬چــون ایــن قــوم‬ ‫در جملة نهــی م ‌‬
‫مطلقا ً و جز به پیروی از دین آنهــا راضــی و خوشــنود نخواهنــد‬
‫شد‪ ،‬و منع و خودداری از هوا و آرزوهای آنها در کم و زیاد واقع‬
‫شده است‪ ،‬و روشن است پیروی از آنها در بعضــی از مســائل‬
‫سهای آنهـا اسـت‬ ‫دینی آنها‪ ،‬نوعی پیروی از آرزوها و هوا و هو ‌‬
‫‪1‬‬
‫و یا ظن و گمان این پیروی وجود دارد‪.‬‬
‫‪ -4‬فرموده خداوند‪:‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬

‫‪ -‬به کتاب اقتضاء الصراط المستقیم‪ (1/85) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ 502

   


  
   
     
 
   
    
   
   
     
   
   
  
  
     
  
   
  
  
   
  
   
   
  
 
 
:‫ )بقره‬  
(150-145
‫»و اگر هر نوع برهان و حجــتی بــرای آنــان کــه کتــاب بدیشــان داده‬
‫شده است )یعنی یهودیــان و مســیحیان( بیــاوری از قبلــة تــو پیــروی‬
‫ و برخی از‬،‫ و تو نیز از قبلة ایشان پیروی نخواهی کرد‬،‫نخواهند کرد‬
‫تها‬‌ ‫ و اگر از خواس‬.‫آنان هم از قبلة برخی دیگر پیروی نخواهند کرد‬
‫و آرزوهای ایشان پیروی کنی )و بــرای ســازش بـا آنــان رو بــه قبلــة‬
‫ایشان شوی( بعد از آن که علم و دانایی به تــو داده شــده اســت )و‬
‫‪503‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یگمــان از زمــرة‬ ‫های( در این صــورت تــو ب ‌‬ ‫به حقیقت امر آشنا گشت ‌‬
‫ستمکاران خواهی بود‪) .‬و حاشا که چنیــن بکنــی‪ ،‬بلکــه ایــن انــدرزی‬
‫است برای مؤمنان که هرگز چنین نکننــد و کســی بــه خــاطر کســی‬
‫حق را رها نسازد و از باطل پیروی نکند(‪ .‬آنان که بــه ایشــان کتــاب‬
‫یشناســند‪،‬‬ ‫‪ ‬نــام دارد( خــوب م ‌‬ ‫هایم‪ ،‬او را )که محمــد‬ ‫)آسمانی( داد ‌‬
‫یگمــان‬ ‫یشناسند‪ ،‬و برخی از آنــان ب ‌‬ ‫بدان گونه که پسران خود را م ‌‬
‫یدانند حق همــان اســت کــه از‬ ‫یدارند در حالی که م ‌‬ ‫حق را پنهان م ‌‬
‫جانب پروردگارت )برایت آمده است‪ ،‬نه آنچه یهودیــان و مســیحیان‬
‫ککنندگان مباش‪ .‬هر ملتی را جهـتی اسـت )کـه‬ ‫یگویند( و جزو ش ‌‬ ‫م ‌‬
‫یهــا بشــتابید و در‬ ‫یکند‪ ،‬پس بسوی نیک ‌‬ ‫به هنگام نماز( به آنجا رو م ‌‬
‫انواع خیرات بر یکدیگر سبقت بگیرید‪ ،‬هر جا که باشید خــدا همگــی‬
‫یآورد‪ ،‬خدا بر هر چیزی توانا است‪ .‬از هر مکــانی کــه‬ ‫شما را گرد م ‌‬
‫دالحرام کــن و‬ ‫بیرون شدی )به هنگام نماز( رویت را به سوی مســج ‌‬
‫یگمــان‬ ‫دالحرام( ب ‌‬ ‫این رو کردنت )از همة نقاط زمیــن ســوی مســج ‌‬
‫یکنیــد‬
‫یباشــد‪ ،‬و خــدا از آنچــه م ‌‬ ‫حق است و از جانب پروردگارت م ‌‬
‫یخبر نیست‪ .‬و از هر کجا که بیرون رفتی )به هنگــام نمــاز( رویــت‬ ‫ب ‌‬
‫دالحرام کن‪ ،‬و هر جا که بودید رو به سوی آن کنید‬ ‫را به سوی مسج ‌‬
‫تا مردم بر شما حجتی نداشــته باشــند‪ ،‬مگــر کســانی کــه از ایشــان‬
‫ستم نمایند پس از آنان مترسید و از من بترسید تا نعمت خــویش را‬
‫بر شما تکمیل کنم‪ .‬و شاید رهنمود شوید«‪.‬‬
‫* آنچه آیات بر آن دللت دارند‪:‬‬
‫‪1‬‬
‫هاند ‪ :‬معنی آیــه ایــن اســت ‪ :‬تــا‬
‫بسیاری از سلف صالح گفت ‌‬
‫یهود با موافقت در قبله دلیل و حجــتی بــر علیــه شــما نداشــته‬
‫باشند و بگویند ‪ :‬در قبلة با ما موافق هستند‪ ،‬پس نزدیک است‬
‫که در دین هم با ما موافقت کنند‪ ،‬امــا خداونــد بــا مخــالفت در‬
‫قبلة آنها این حجت و دلیل را از آنها قطع کرد‪ ،‬چون حجت هــر‬
‫حق و باطل است که به آن استدلل شود‪.‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫)بقره‪(150 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫»مگر کسانی که از ایشان ستم نمایند«‪.‬‬

‫‪ -‬مثل ‪ :‬مجاهد‪ ،‬عطاء‪ ،‬ضحاک‪ ،‬ربیع بن انس‪ ،‬قتاده‪ ،‬سدی‪ ،‬به تفسیر‬ ‫‪1‬‬

‫ابن کثیر‪ (1/195) ،‬مراجعه شود‪.‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪504‬‬

‫یگویند‪ :‬بـه قبلـة مـا برگشـتند پـس‬ ‫که قریش هستند‪ ،‬آنها م ‌‬
‫یکنــد کــه در‬‫احتمال دارد که به دین ما برگردند‪ .‬خداوند بیان م ‌‬
‫نســخ قبلــه و تغییــر آن بــه خــاطر مخــالفت مــردم بــا کفــار در‬
‫های وجود دارد‪.‬‬‫هشان حکمت و فلسف ‌‬ ‫قبل ‌‬
‫تا این مخالفت تمام نیت و آرزوهای باطل آنها را قطع و بــر‬
‫تهــا و‬
‫باد نماید‪ ،‬و روشن است ایــن معنــی بــرای تمــام مخالف ‌‬
‫تهــا ثــابت اســت‪ ،‬چــون کــافر زمــانی کــه در چیــزی از‬ ‫موافق ‌‬
‫یشــود‪ ،‬مثــل‬ ‫کارش از او پیروی شود برایش حجــت و دلیــل م ‌‬
‫‪1‬‬
‫یهودیان به خاطر حجت و دلیل در قبله‪.‬‬
‫‪ -5‬فرمودة خداوند‪:‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫لعمران‪(105 :‬‬
‫)آ ‌‬ ‫‪  ‬‬
‫»و مانند کسانی نشــوید کــه پراکنــده شــدند و اختلف ورزیدنــد )آن‬
‫ههای روشن )پروردگارشان( به آنان رســید‪ ،‬و‬ ‫هم( پس از آنکه نشان ‌‬
‫ایشان را عذاب بزرگی است«‪.‬‬
‫* آنچه این آیه بر آن دللت دارد‪:‬‬
‫یها هستند‪ ،‬که به بیشــتر‬ ‫یها و مسیح ‌‬ ‫فرُقوا( یهود ‌‬‫مراد از )ت ّ‬
‫از هفتاد فرقه و گروه تقسیم شدند‪ ،‬به همین خاطر پیامبر‪ ‬از‬
‫پیروی کردن از آنها به خاطر نفس تفرقه و اختلف نهی کــرده‬
‫است‪ ،‬با اینکه پیامبر‪ ‬خبر داده است کــه امتــش بــه هفتــاد و‬
‫یفرمایــد‪ :‬مثــل فلن کــس‬ ‫یشــوند‪ ،‬و م ‌‬‫ســه فرقــه تقســیم م ‌‬
‫مبــاش‪ .‬ممــاثلت و مشــابهت بــه فلنــی شــامل لفــظ و معنــی‬
‫یشود‪ ،‬و اگر عام و شامل نباشند بر جنس مخالفت با آنهــا و‬ ‫م ‌‬
‫یکنــد کــه کــاری‬
‫تــرک مشــابهت بــا آنهــا دللــت دارد و بیــان م ‌‬
‫مشروع است‪ ،‬و بر این مطلب دللت دارد که هــر گــاه انســان‬
‫از مشابهت و تقلیــد از آنهـا دور باشــد از واقـع شـدن در اصـل‬

‫‪ -‬به اقتضاء الصراط المستقیم‪ (1/87) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬


505 ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫ظتر‬
‌ ‫مشابهت و تقلید که از آن نهی شده است دورتــر و محفــو‬
2
.‫ و این مصلحت و منفعتی آشکار است‬،‫خواهد شد‬
:‫ فرموده خداوند‬-6
   
 
   
  
  
  
     

  
    
  
   
  
 
  
  
   

 
   
    
  
   
  
      
     
   
    
    
    
(49-48 :‫)مائده‬  

.‫ به اقتضاء الصراط المستقیم مراجعه شود‬- 2


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪506‬‬

‫»و بر تو )ای پیامبر‪ (‬کتاب )کامل و شامل قرآن( را نازل کردیم‪،‬‬


‫که )در همــة احکــام و اخبــار خــود( ملزم حــق‪ ،‬و موافــق و مصــدق‬
‫بهای پیشین )آسمانی(‪ ،‬و شاهد )بــر صــحت و ســقم( و حــافظ‬ ‫کتا ‌‬
‫)اصــول مســائل( آنهــا اســت‪ .‬پــس )اگــر اهــل کتــاب از تــو داوری‬
‫خواستند( میان آنها بر طبق چیزی داوری کن کــه خــدا بــر تــو نــازل‬
‫کرده است‪ .‬و به خاطر پیروی از امیال و آرزوهای ایشان‪ ،‬از حــق و‬
‫حقیقتی که برای تو آمده اســت‪ ،‬روی مگــردان‪) .‬ای مــردم!( بــرای‬
‫های قــرار‬ ‫هر ملتی از شما راهی )برای رسیدن به حقــایق( و برنــام ‌‬
‫یخواست همة شما )مردمــان( را ملــت واحــدی‬ ‫هایم‪ .‬اگر خدا م ‌‬‫داد ‌‬
‫یسرشت( اما )خدا چنین نکرد( تا شــما را‬ ‫یکرد )و بر یک روال م ‌‬ ‫م ‌‬
‫در آنچه )از شــرائع( بــه شــما داده اســت بیازمایــد )و فرمــانبردار و‬
‫یهــا‬
‫سرکش معلوم شود( پس )فرصت را دریابیــد و( بــه ســوی نیک ‌‬
‫بشتابید جملگی بازگشتتان به سوی خدا خواهد بود‪ .‬و از آنچه در آن‬
‫هاید آگاهتان خواهد کرد‪) .‬و هــر یــک را برابــر کــردار‬ ‫یکرد ‌‬
‫اختلف م ‌‬
‫خــوب یــا بــد پــاداش و پــادافره خواهــد داد(‪ .‬و )بــه تــو ای پیــامبر‪‬‬
‫یدهم به اینکه( در میان آنان طبق چیزی حکم کن که خــدا‬ ‫فرمان م ‌‬
‫بر تو نازل کرده است‪ .‬و از امیال و آرزوهای ایشان پیروی مکــن‪ ،‬و‬
‫قپوشـــی و خیـــانت و‬ ‫از آنـــان برحـــذر بـــاش کـــه )بـــا کـــذب و ح ‌‬
‫ضورزی( تو را از برخی چیزهایی که خدا بر تو نازل کرده اســت‬ ‫غر ‌‬
‫بدور و منحرف نکنند )و احکامی را پایمال هوی و هوس باطل خــود‬
‫یگردان شــدند و بــه قــانون خــدا(‬ ‫نسازند( پس اگر )از حکم خدا رو ‌‬
‫های از گناهانشــان‬ ‫یخواهــد بــه ســبب پــار ‌‬‫پشت کردند‪ ،‬بــدان کــه م ‌‬
‫ایشــان را دچــار بل و مصــیبت ســازد )و بــه عـذاب دنیــوی‪ ،‬پیــش از‬
‫یگمــان بســیاری از مــردم )از احکــام‬ ‫عذاب ُاخروی گرفتــار کنــد(‪ .‬ب ‌‬
‫یکنند«‪.‬‬ ‫شریعت( سرپیچی و تمرد م ‌‬
‫* آنچه که این آیات بر آن دللت دارند‪:‬‬
‫یها در روش و دینشــان‬ ‫یها و مسیح ‌‬
‫متابعت و تقلید از یهود ‌‬
‫تبعیت از هوا و هوس آنان است یـا مظنـة ایـن تقلیـد از آن هـا‬
‫یباشد‪ ،‬و ترک تقلید و مشابهت کمک است برای تــرک آن‪ ،‬و‬ ‫م ‌‬
‫‪1‬‬
‫متابعت و پیروی از هوا و هوس آنها را قطع خواهد کرد‪.‬‬

‫‪ -‬به اقتضاء الصراط المسقیم‪ (1/89) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫‪507‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یگویــد‪ :‬بــدان کــه‬


‫هاللــه – م ‌‬
‫شیخ الســلم ابــن تیمیــه – رحم ‌‬
‫تهای کافر را نهــی‬ ‫کتاب خدا )قرآن( از مشابهت و تقلید از ام ‌‬
‫یکند‪ ،‬و در داسـتان آنهـا عـبرت و پنـدی بــرای مـا اسـت کــه‬ ‫م ‌‬
‫هاند تــرک کنیـم‪ ،‬مثـل قـول‬ ‫بسیاری از اموری که آنها انجام داد ‌‬
‫یکند چــه عــذاب و عقوبــاتی دچــار اهــل‬ ‫خداوند آنجا که بیان م ‌‬
‫کتاب شده است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)حشر‪(2 :‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫»ای خردمندان‪ ،‬درس عبرت بگیرید«‪.‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫یا م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬‫‪  ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪ ‬‬
‫)یوسف‪(111 :‬‬
‫»بــه حقیقــت در سرگذشــت آنــان‪ ،‬عــبرت بــرای همــة اندیشــمندان‬
‫است«‪.‬‬
‫و آیــات دیگــر‪ ،‬و بعضــی از آن بــر مقصــود مــا دللــت دارد و‬
‫یکند و در واقع تتمة مقصود است‪.‬‬ ‫بعضی به آن اشاره م ‌‬
‫پس زمانی که مقصود بیان این مطلــب اســت کــه مخــالفت‬
‫اهل کتاب و کفار در عموم کارهایشان برای ما بهتر است تمام‬
‫آیات بر این مطلب دللت دارند‪ ،‬و اگر مقصــود ایــن باشــد کــه‬
‫مخالفت با آنها بر ما واجب است‪ ،‬بعضی از آیات بر آن دللــت‬
‫دارند و بعضی هم دللت ندارند‪ ،‬و مــا بیــان کردیــم کــه در کــل‬
‫مخالفت با آنهــا مشـروع اســت‪ ،‬کـه هـدف و مقصــود در اینجـا‬
‫‪1‬‬
‫همین است‪.‬‬

‫دوم‪ :‬دلیلی از سنت نبوی‬


‫‪ -1‬قال‪» :‬إن الیهود و النصاری لیصبُغون فخالفوهم«‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪ -‬به اقتضاء الصراط المستقیم‪ (1/89) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(6/496) ،‬کتاب‬ ‫‪2‬‬

‫احادیث انبیاء‪ ،‬حدیث شماره )‪ (3462‬و رواه مسلم‪ ،‬کتاب اللباس‪،‬‬


‫حدیث شماره )‪(2103‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪508‬‬

‫یها رنــگ )و حنــا( را‬


‫یها و مســیح ‌‬ ‫پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫یفرماید‪ :‬یهود ‌‬
‫یکنند پس شما مخالف آنها عمــل‬ ‫یزنند و از آن استفاده نم ‌‬‫نم ‌‬
‫کنید‪.‬‬
‫* آنچه که این حدیث بر آن دللت دارد‪:‬‬
‫پیامبر‪ ‬بــه مخــالفت یهـود و نصـاری دسـتور داده اســت‪ ،‬و‬
‫یکند‪ ،‬طوری باشد که مقصود و‬ ‫جنس و نوع مخالفت ایجاب م ‌‬
‫هدف خداوند است‪ ،‬چــون اگــر امــر بــه جنــس مخــالفت باشــد‬
‫یشود و اگر امر بــه مخــالفت فقــط در تغییــر‬ ‫مقصود حاصل م ‌‬
‫رنگ مو باشد به این خاطر است که در این کار مخالفت وجود‬
‫دارد‪.‬‬
‫مخالفت یا علت مفــرده اســت – یعنــی مخــالفت بــه تنهــایی‬
‫یباشد – و یا علت دیگری است‪ ،‬یا بعضــی‬ ‫سبب و علت نهی م ‌‬
‫ضها‪ ،‬به آن مخالفت امر‬ ‫از علت است‪ ،‬بر اساس همة این فر ‌‬
‫‪1‬‬
‫شده است و شارع )خدا و رسول‪ (‬آن را م ‌‬
‫یخواهند‪.‬‬

‫‪ -2‬قــوله‪» :‬خــالفوا المشــرکین أحفــوا الشــوارب و أوفــوا‬


‫‪2‬‬
‫اللحی«‪.‬‬
‫لها را کوتــاه کنیــد و ریــش را‬
‫با مشرکین مخالفت کنید سبی ‌‬
‫رها کنید‪.‬‬
‫* آنچه این حدیث بر آن دللت دارد‪:‬‬
‫پیامبر‪ ‬بطــور مطلــق‪ ،‬بــدون قیــد و بــه صــورت عمــوم بــه‬
‫مخالفت با مشرکین دستور داده است‪ ،‬سپس فرمـوده اســت‪:‬‬
‫»أحفوا الشوارب و أوفـوا اللحـی« کـه ایـن جملـه بـدل جملـة‬
‫یشود همــانطور‬ ‫هها هم واقع م ‌‬ ‫اولی است‪ ،‬چون ابدال در جمل ‌‬
‫یگیرد‪ ،‬مثل قول تعالی‪:‬‬ ‫که در مفردات صورت م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬

‫‪ -‬به اقتضاء الصراط المستقیم‪ (176-1/160) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(10/351) ،‬کتاب اللباس‪،‬‬ ‫‪2‬‬

‫حدیث شماره )‪ (5893‬و مسلم‪ ،‬کتاب طهارت‪ ،‬حدیث )‪ (259‬و لفظ‬


‫حدیث از مسلم است‪.‬‬
‫‪509‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫‪                       ‬‬
‫)بقره‪(49 :‬‬ ‫‪   ‬‬
‫یرســانیدند‪ ،‬پســرانتان را‬
‫هها را بــه شــما م ‌‬
‫»آنان که بدترین شــکنج ‌‬
‫یداشتند«‪.‬‬‫یبریدند و زنانتان را زنده نگه م ‌‬‫سر م ‌‬
‫ایـن ذبـح و اسـتحیاء همـان ســوء العـذاب )شــکنجه( اسـت‪،‬‬
‫دراین جا نیز مخالفت با مشرکین اســت کــه بــه آن امــر شــده‬
‫ایم‪ ،‬اما دستور با لفظ مخالفت با مشرکین‪ ،‬دلیل بر این است‬
‫یباشــد‪ ،‬اگرچــه در‬
‫که جنس مخالفت منظور و هــدف شــارع م ‌‬
‫اینجا به این کار )کوتــاه کـردن سـبیل و گذاشـتن ریــش( تــوجه‬
‫شده باشد‪ ،‬چون تقــدیم مخــالفت دلیــل تقــدیم عــام بــر خــاص‬
‫هالله – آمده است‪» :‬جــزوا‬ ‫است‪ ،‬در روایت امام مسلم – رحم ‌‬
‫‪1‬‬
‫الشوارب وأرخوا اللحی‪ ،‬وخالفوا المجوس«‪.‬‬
‫لها را بزنید و کوتاه کنیــد‪ ،‬و ریــش‬ ‫یفرماید‪ :‬سبی ‌‬‫پیامبر ‪ ‬م ‌‬
‫تها مخالفت ورزید‪.‬‬ ‫شپرس ‌‬ ‫را رها کنید تا زیاد شود‪ ،‬و با آت ‌‬
‫یفرماید‪» :‬خالفوا الیهود فـإنهم لیصـلون فـی‬ ‫‪ -3‬پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫‪2‬‬
‫نعالهم ولخفافهم«‪.‬‬
‫شهایشان و با خف نمــاز‬ ‫با یهودیان مخالفت کنید‪ ،‬آنها با کف ‌‬
‫یخوانند‪.‬‬‫نم ‌‬
‫* آنچه این حدیث بر آن دللت دارد‪:‬‬
‫»درست مثل حدیث سابق است‪ ،‬که توضیح داده شد«‪.‬‬
‫یفرماید‪:‬‬‫‪ -4‬پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫‪3‬‬
‫ل ما بین صیامنا وصیام أهل الکتاب أکلة السحر«‪.‬‬ ‫»فص ُ‬

‫‪ -‬رواه مسلم فی صحیحه‪ ،‬کتاب طهارت‪ ،‬حدیث )‪ ،(260‬به اقتضاء‬ ‫‪1‬‬

‫الصراط المستقیم‪ (181-176) ،‬مراجعه شود‪.‬‬


‫‪ -‬رواه ابوداود فی سنن‪ ،(1/427) ،‬کتاب الصلة‪ ،‬حدیث )‪ (652‬و‬ ‫‪2‬‬

‫رواه الحاکم فی المستدرک‪ ،(1/260) ،‬کتاب الصلة و گفته‪ :‬سند این‬


‫حدیث صحیح است اما شیخین آن را روایت نکرده اند‪ ،‬و سیوطی در‬
‫الجامع الصغیر ‪ ،‬حدیث شماره‪ 3879 :‬آن را تصحیح نموده است‪.‬‬
‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ ،(4/197) ،‬و صحیح مسلم‪ ،‬کتاب الصیام‪،‬‬ ‫‪3‬‬

‫حدیث شماره‪ ،1096 :‬سنن دارمی ‪ 6 /2‬کتاب الصوم‪ ،‬باب فی فضل‬


‫السحور‪ ،‬و سنن النسائی‪ ،‬کتاب الصیام‪ ،‬باب شماره‪.27 :‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪510‬‬

‫یهــا و‬
‫جدایی روزة ما )مسلمانان( با روزة اهل کتــاب )یهود ‌‬
‫یباشد‪.‬‬‫یها( خوردن سحری م ‌‬ ‫مسیح ‌‬
‫* آنچه این حدیث بر آن دللت دارد‪:‬‬
‫فرق میان عبادت مسلمانان و اهـل کتـاب‪ ،‬هـدف و مقصـود‬
‫یباشد‪ ،‬و این مطلــب را هــم بــه صــراحت بیــان کــرده‬ ‫شارع م ‌‬
‫یکنــد کــه پیــامبر‪‬‬ ‫اســت‪ ،‬ابــوداود از ابــوهریره‪ ‬روایــت م ‌‬
‫س الفطــر‪ ،‬لن‬ ‫یفرماید‪» :‬لیزال الدین ظاهرا ً ما عجــل النــا ُ‬ ‫م ‌‬
‫‪1‬‬
‫الیهود والنصاری یؤخرون«‪.‬‬
‫پیوسته دین آشکار خواهــد بــود تــا هنگــامی کــه مــردم بــرای‬
‫یها افطار را به تأخیر‬ ‫یها و مسیح ‌‬ ‫افطار عجله کنند چون یهود ‌‬
‫یاندازند‪.‬‬‫م ‌‬
‫این نصی است برای ظهور دین که با تعجیل افطــار‪ ،‬حاصــل‬
‫یها‪.‬‬ ‫یها و مسیح ‌‬ ‫یشود آن هم به خاطر مخالفت با یهود ‌‬ ‫م ‌‬
‫یها سبب ظهور دیــن‬ ‫یها و مسیح ‌‬ ‫هر زمان مخالفت با یهود ‌‬
‫شود‪ ،‬و مقصود و هدف ارسال پیامبران هم این بـوده کـه دیـن‬
‫نهـای دیگـر تسـلط پیـدا کنـد‪ ،‬پـس نفـس‬ ‫خداونـد بـر تمـام دی ‌‬
‫فهای بعثت‬ ‫گترین هد ‌‬ ‫یها از بزر ‌‬‫یها و مسیح ‌‬ ‫مخالفت با یهود ‌‬
‫‪2‬‬
‫پیامبران بوده است‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫یفرماید‪» :‬من تشبه بقوم فهو منهم«‪.‬‬ ‫‪ -5‬پیامبر‪ ‬م ‌‬
‫هر کس از قوم و ملتی تقلید کند و خود را بــه آنهــا شــباهت‬
‫یشود‪.‬‬ ‫دهد از آن قوم و ملت حساب م ‌‬
‫* آنچه این حدیث بر آن دللت دارد‪:‬‬
‫یشود‪،‬‬ ‫این تقلید و شباهت بر تقلید و شباهت مطلق حمل م ‌‬
‫یشود‪ ،‬و بر وجوب تحریم مقداری از آن نیز‬ ‫و باعث کفر هم م ‌‬

‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (2/450) ،‬رواه ابوداود فی سننه‪،(2/763) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫کتاب الصوم‪ ،‬حدیث )‪ ،(2353‬و سنن ابن ماجه‪ ،‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث‬
‫شماره‪ ،1698 :‬برای تفصیل له موارد الظمآن‪ ،‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث‬
‫شماره‪ ،889 :‬و مستدرک حاکم ‪ 431 /1‬کتاب الصوم مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬به اقتضاء الصراط المستقیم‪ (187-1/181) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (2/50) ،‬و رواه ابوداود فی سننه‪،(4/314) ،‬‬ ‫‪3‬‬

‫کتاب اللباس‪ ،‬حدیث شماره )‪(4031‬‬


‫‪511‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫دللت دارد‪ .‬و گاهی هم بر اندازة مشترکی که با آنهــا شــباهت‬


‫یشود‪ .‬اگر حکم آن کفر یا معصــیت یــا‬ ‫پیدا کرده است حمل م ‌‬
‫آن کار شعار آن هــا بــاش‪ ،‬همــان حکــم را دارد‪ .‬در هــر حــالتی‬
‫تشّبه و تقلید به دلیل نفس همان تشبه و تقلید حــرام اســت‪ ،‬و‬
‫یدهــد چــون‬ ‫تشبه عام است برای کسی که آن کار را انجــام م ‌‬
‫هاند‪ ،‬و این خیلی نادر و کم اســت‪ ،‬و بــرای‬ ‫آنها آن را انجام داد ‌‬
‫یکند به منظور رسیدن به هــدف‬ ‫کسی که از غیر خود پیروی م ‌‬
‫و غرضی که دارد‪ ،‬پس اصل فعل و کار از آن غیر گرفته شــده‬
‫است‪ ،‬اما اگر کسی چیزی را انجام دهد و بگوید که غیر او هــم‬
‫آن را انجام داده است و هیچ کــدام از آنهــا از دوســت و رفیــق‬
‫خود آن را نگرفته است این تشــبه و تقلیــد جــای تفکــر و نظــر‬
‫است‪ ،‬امــا از ایــن هــم نهــی شــده اســت تــا بــه تشــبه و تقلیــد‬
‫‪1‬‬
‫سرنکشد و چون در ترک آن مخالفت وجود دارد‪.‬‬
‫یگویــد‪ :‬حــداقل‬ ‫هاللــه – م ‌‬‫شــیخ الســلم ابــن تیمیــه – رحم ‌‬
‫چیزی که ایــن حــدیث مقتضــی آن اســت حــرام بــودن تشــبه و‬
‫یباشد‪ ،‬بـا اینکـه ظـاهر آن مقتضـی کفـر کسـی‬ ‫تقلید از آنها م ‌‬
‫‪2‬‬
‫یکند‪.‬‬
‫یدهد و از آنها تقلید م ‌‬ ‫است که خود را به آنها شباهت م ‌‬

‫سوم‪ :‬دلیلی از اجماع‬


‫‪ -1‬عمربــن خطــاب‪ ،‬اکــثر ائمــة بعــد از او و ســایر فقهــا‬
‫یها و غیــر آنهــا قــرار‬
‫شــرایطی را بــرای اهــل ذمــه از مســیح ‌‬
‫هاند که باید حتما ً رعایت کنند‪ ،‬و آنهــا خــود را بــه اجــرای آن‬
‫داد ‌‬
‫ملزم دانستند که‪ :‬به مسلمانان احــترام مــی کزاریــم‪ ،‬هــر گــاه‬
‫خواستند در مجالس ما بنشینند به احترام آنها بلند مــی شــویم‪،‬‬
‫در لباسشان به آنها تشبه و شباهت پیدا نمی کنیــم‪ :‬مثــل کله‪،‬‬
‫شهــا‪ ،‬فــرق کـردن مــو‪ ،‬بــه زبــان آنهـا ســخن نمـی‬ ‫عمامه‪ ،‬کف ‌‬
‫گوییم‪ ،‬کنیه و اسم آنها را بر خود نمی گذاریم‪ ،‬بر زین ها سوار‬
‫های نداشــته‬ ‫نمی شویم‪ ،‬شمشیر با خود نمی گیریم‪ ،‬هیچ اسلح ‌‬
‫مهر یا انگشتری را بــا زبــان عربــی نقــش و‬ ‫و حمل نمی کنیم‪ُ ،‬‬
‫‪ -‬به اقتضاء الصراط المستقیم‪ (1/238) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به اقتضاء الصراط المستقیم‪ (1/237) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪512‬‬

‫نگار نمی کنیم‪ ،‬مشروبات الکلــی خریــد و فــروش نمــی کنیــم‪،‬‬


‫موی پیشانی سر مان را کوتاه نمی کنیم ‪ ،‬هر کجا کــه باشــیم‪،‬‬
‫به لباس مخصوص خودمان ملزم می باشــیم‪ ،‬زنــار بســته مــی‬
‫کنیم‪ ،‬صلیب را بر روی کلیساهای خــود آویــزان نمــی کنیــم‪ ،‬در‬
‫های را آشکار و ظــاهر‬ ‫سر راه مسلمانان هیچ صلیب و یا نوشت ‌‬
‫نمی کنیم‪ ،‬در بازار هم به همیــن صــورت‪ ،‬در کلیســاها نــاقوس‬
‫)زنگ مخصوص( را خیلی خفیف و بدون صدا می زنیم‪ ،‬هنگــام‬
‫همراهی با جنازه صدا را بلند نمی کنیم‪ ،‬در سر راه مســلمانان‬
‫‪1‬‬
‫هیچ آتشی را همراه آنها روشن نمی کنیم‪.‬‬
‫بهــای فقهــی و علمــی‬ ‫ط مشهورترین مطــالب کتا ‌‬ ‫این شرای ‌‬
‫یباشند‪ ،‬و در کل ائمــه و اصــحاب آنهــا و غیــره بــر آن اتفــاق‬ ‫م ‌‬
‫نظر دارند و اجماع بر آن وجود دارد‪.‬‬
‫هدف از تعیین این شرایط این است که مســلمانان از کفــار‬
‫جدا و مشخص شوند‪ ،‬و در ظاهر هیچ کدام به دیگـری شــباهت‬
‫نداشته باشند‪ ،‬و عمر فاروق ‪ ‬و مســلمانان بــه اصــل جــدایی‬
‫راضی نبودند بلکه به جدایی در عموم هدایت و برنــامه راضــی‬
‫بودند‪ ،‬و این هم مقتضی اجماع مسلمانان برای جدایی از کفار‬
‫در ظاهر و ترک تشبه و تقلید از آنها بــود و مقصــود و هــدف از‬
‫‪2‬‬
‫این جدایی این است که شناخته شوند‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬ابوبکر صــدیق‪ ‬نــزد زنــی از‬ ‫یحازم م ‌‬‫سبن أب ‌‬‫‪ -2‬قی ‌‬
‫‪3‬‬
‫یگفتنــد رفــت‪ ،‬دیــد کــه حــرف‬ ‫طایفه أحمس که به او زینب م ‌‬
‫یزند؟ گفتند حج انجام داده‬ ‫یزند‪ ،‬ابوبکر گفت چرا حرف نم ‌‬ ‫نم ‌‬
‫و قصد کرده است حرف نزند‪ ،‬ابوبکر به او گفت‪ :‬حرف بــزن‪،‬‬
‫این کار شما حلل نیست‪ ،‬ایــن کــار از اعمــال جــاهلیت اســت‪،‬‬
‫پــس آن زن حــرف زد و گفــت‪ :‬تــو کیســتی؟ گفــت‪ :‬مــردی از‬
‫‪ -‬رواه البیهقی فی سننه‪ ،(9/202) ،‬کتاب الجزیة باب المام یکتب‬ ‫‪1‬‬

‫کتاب الصالح علی الجزیة به احکام اهل الذمة‪ ،‬تألیف ابن قیم‪) ،‬‬
‫‪ (663-2/657‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬به اقتضاء الصراط المستقیم‪ (322-1/321) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫های از أنمار بن أراش از قحطانیه بودند‪ ،‬که به مادرشان بجیلة‬


‫‪ -‬طایف ‌‬ ‫‪3‬‬

‫منسوب بودند‪ .‬به معجم ما استعجم ‪ 63 -57 /1‬و معجم قبائل العرب‬
‫‪ 10 /1‬و ‪ 65 -63‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪513‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫مهاجرین‪ ،‬گفت‪ :‬کدام مهاجرین؟ گفت از قریش‪ .‬گفــت‪ :‬شــما‬


‫از کــدام قریشــی هســتی؟ ابــوبکر گفــت‪ :‬شــما بســیار ســؤال‬
‫یکنی‪ ،‬من ابوبکر هستم‪ ،‬گفت‪ :‬چه اشکالی دارد که مــا کــار‬ ‫م ‌‬
‫صالح و خیری را که خداوند بعد از جاهلیت آورده اســت بــر آن‬
‫دوام داشته باشیم؟ ابوبکر گفت‪ :‬هر گاه یکی از ائمه شــما بــه‬
‫استقامت بر آن دستور دادند اشــکالی نــدارد‪ ،‬زن گفــت‪ :‬کــدام‬
‫ائمه؟ گفت‪ :‬آیا قوم و طایفة شما رئیس و اشرافی ندارند کــه‬
‫ینماینــد؟ زن‬‫یکنند آنها هــم از ایشــان اطــاعت م ‌‬ ‫به آنها امر م ‌‬
‫گفــت‪ :‬بلــی‪ ،‬ابــوبکر گفــت‪ :‬پــس آنهــا همــان مــردم و و ائمــه‬
‫‪1‬‬
‫هستند‪.‬‬
‫یدهــد کــه ســکوت مطلــق حلل‬ ‫ابــوبکر صــدیق ‪ ‬خــبر م ‌‬
‫یفرماید‪ :‬این عمل از اعمــال جــاهلیت‬ ‫نیست‪ ،‬و به دنبال آن م ‌‬
‫یخواهد با این سخن عیب و مذموم بودن این عمل را‬ ‫است‪ ،‬م ‌‬
‫بیان کند‪.‬‬
‫یکند دلیل بر این اســت‬ ‫و اینکه بعد از حکم آن را توصیف م ‌‬
‫یباشد‪ ،‬پس بر این مطلب دللت دارد‬ ‫که وصف علت و دلیل م ‌‬
‫که به خاطر اینکه از عمــل جـاهلیت اســت واجــب اسـت از آن‬
‫نهی و منع کرد‪.‬‬
‫یگوید‪» :‬من عمل الجاهلیة« یعنی‬ ‫و معنی قول ایشان که م ‌‬
‫یدادنــد‪ ،‬و در دیــن اســلم چنیــن‬‫اهــل جــاهلیت آن را انجــام م ‌‬
‫یشــود‪،‬‬ ‫چیزی وجود ندارد‪ ،‬پس هر عبــادتی شــامل ایــن کــار م ‌‬
‫مثــل تمــام کارهــایی کــه اهــل جــاهلیت بوســیلة آن عبــادت‬
‫یکردند‪ ،‬و خداوند هم در دین اسلم به تعبد آن دستور نــداده‬ ‫م ‌‬
‫است‪ ،‬با اینکه عین کار هدف نباشد‪ ،‬مثل سوت کشیدن و کف‬
‫یفرماید‪:‬‬‫زدن‪ ،‬خداوند در مورد کفار م ‌‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)انفال‪(35 :‬‬ ‫‪ ‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(148-7/147) ،‬کتاب‬ ‫‪1‬‬

‫مناقب النصار‪ ،‬حدیث )‪(3834‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪514‬‬

‫دالحرام جز سوت کشیدن و کف‬


‫»دعا و تضرع ایشان در کنار مسج ‌‬
‫یباشد«‪.‬‬
‫زدن نم ‌‬
‫مکاء یعنی سوت کشیدن و چیزهایی مثل آن‪ ،‬و تصدیه یعنی‬
‫کف زدن‪.‬‬
‫آنچــه از آیــات و احــادیث و آثــاری کــه گذشــت‪ ،‬مشــخص‬
‫یگردد این است که همگی به صورت عموم بر واجــب بــودن‬ ‫م ‌‬
‫مخالفت با اهل کتاب و کفار و عدم مشابهت و تقلیــد در اعیــاد‬
‫م آنها دللت دارد آیات و احــادیث و آثــاری در مــورد آن‬
‫و مراس ‌‬
‫هاللــه – آنهــا‬
‫وارد شده است که شیخ السلم ابن تیمیــه – رحم ‌‬
‫یکنم‪:‬‬‫را ذکر کرده است و من هم بعضی از آنها را بیان م ‌‬

‫اول‪ :‬قرآن کریم‬


‫هاند‪:‬‬
‫بسیاری از تابعین و غیر آنها این آیه را چنین تفسیر کرد ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)فرقان‪(72 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫یدهنــد‪ ،‬و‬
‫»و )بندگان خدا( کسانی هســتند کــه بــر باطــل گــواهی نم ‌‬
‫هنگــامی کــه کارهــای یــاوه و ســخنان پــوچی را ببیننــد و بشــنوند‬
‫یگذرند«‪.‬‬
‫بزرگوارانه از آنها م ‌‬
‫ابوعالیه‪ ،‬طاوس‪ ،‬ابن ســیرین‪ ،‬ضــحاک‪ ،‬الربیــع بــن أنــس‪ ،‬و‬
‫‪1‬‬
‫نهای مشرکین‪.‬‬ ‫یگویند‪ :‬لغو یعنی اعیاد و جش ‌‬ ‫غیر آنها م ‌‬
‫یالله عنهما – روایت شده که‬ ‫در روایتی از ابن عباس – رض ‌‬
‫نهای مشــرکین اســت‪ .‬و‬ ‫گفتــه اســت‪ :‬منظــور اعیــاد و جشــ ‌‬
‫یگوید‪ :‬لغو یک نوع بــازی اســت کــه در‬ ‫هالله – م ‌‬
‫عکرمه – رحم ‌‬
‫‪2‬‬
‫زمان جاهلیت وجود داشت و زور نام داشت‪.‬‬
‫یگویند منظور اعیاد کفار اســت بــا قــول‬ ‫و قول تابعین که م ‌‬
‫یگوینــد منظــور از آن شــرک یــا ب ُــتی در جــاهلیت‬ ‫بعضی کــه م ‌‬

‫‪ -‬به تفسیر ابن کثیر‪ (3/329-328) ،‬و اقتضاء الصراط المستقیم‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ (427 -1/426‬مراجعه شود‪.‬‬


‫‪ -‬به تفسیر الجامع لحکام القرآن‪ ،‬تألیف قرطبی‪(80-13/79) ،‬‬ ‫‪2‬‬

‫مراجعه شود‪.‬‬
‫‪515‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یگویند منظــور مجــالس فحــش و‬ ‫است‪ ،‬یا با قول بعضی که م ‌‬


‫یگویند منظور آواز است‬ ‫یباشد یا با قول بعضی که م ‌‬ ‫ناسزا م ‌‬
‫در تضاد نیست و با آنهــا مخــالفت نــدارد‪ ،‬چــون روش و عــادت‬
‫سلف صالح در تفسیرشان همین گونه بوده اســت‪ ،‬هــر یــک از‬
‫آنها نوعی از انواع چیزهایی که نام برده شدند با توجه بــه نیــاز‬
‫یکردند و یا به این خاطر بوده است تا جنــس‬ ‫شنوندگان ذکر م ‌‬
‫آن چیز را بیان کنند‪.‬‬
‫هاند منظور از شهادة الزور دروغ است‪ ،‬اما‬ ‫و بعضی هم گفت ‌‬
‫یفرمایـــد‪﴿ :‬‬ ‫ایـــن نظـــر اشـــکال دارد‪ ،‬چـــون خداونـــد م ‌‬
‫‪ ﴾  ‬و نگفتـــــــه اســـــــت‪:‬‬
‫یگوینــد‪» :‬شــهدت کــذا إذا‬ ‫»لیشــهدون بــالزور«‪ :‬عــرب م ‌‬
‫حضرته« شاهد آن چیز بودم اگر آنجا حضور داشتم‪ .‬مانند قول‬
‫یالله عنهمــا‪» :‬شــهدت العیــد مــع رســول‌الله‬ ‫ابن عباس – رض ‌‬
‫‪1‬‬
‫‪.«‬‬
‫با رسول خدا‪ ‬در عید حضور داشتم‪.‬‬
‫تفسیر تابعین مذکور به این صورت است‪ :‬زور یعنــی چیــزی‬
‫را نیکو جلوه دادن تا بر خلف حقیقت ظاهر شود‪ ،‬ماننــد قــول‬
‫‪2‬‬
‫پیامبر‪» :‬المتشبع بما لم یعط کلبس ثوبی زور«‪.‬‬
‫یگوید کــه‬ ‫یدهد‪ ،‬کلم و سخنی را م ‌‬ ‫کسی که شهادت زور م ‌‬
‫با باطن و درون مخالف است‪ ،‬به همین خاطر سلف یک دفعــه‬
‫حســن خـودرا بـه‬ ‫هاند کـه نیکــویی و ُ‬‫آن را به چیزی تفسیر کرد ‌‬
‫یکند‪ ،‬کــه در درون‬ ‫های یا به سبب شاهدان ظاهر م ‌‬ ‫خاطر شبه ‌‬
‫قبیح و زشت است‪ ،‬پس شرک و مانند آن حسن و نیکــویی آن‬
‫یشــود‪ ،‬موســیقی و مثــل آن بــه‬ ‫به خاطر ایجاد شبهه ظــاهر م ‌‬
‫یشود‪.‬‬ ‫خاطر شهوت ظاهر م ‌‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(2/453) ،‬کتاب العیدین‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫حدیث شماره )‪ (962‬و مسلم‪ ،‬کتاب صلة العیدین حدیث‪.(884) :‬‬


‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(9/317) ،‬کتاب نکاح‪،‬‬ ‫‪2‬‬

‫حدیث شماره‪ (5219) :‬و مسلم‪ ،‬کتاب اللباس والزینة‪ ،‬حدیث‬


‫شماره‪.(2129) :‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪516‬‬

‫اما اعیاد مشــرکین‪ ،‬شــبهه و شـهود را جمــع کــرده اســت‪ ،‬کـه‬


‫یباشد چون هیچ نفع و سودی برای دین نــدارد‪ ،‬و لــذت و‬ ‫باطل م ‌‬
‫هاش عـذاب و المـی اسـت‬ ‫خوشی زودگذر که دارد عاقبت و آینـد ‌‬
‫کــه بــه دروغ تبــدیل شــده اســت‪ ،‬و حاضــر شــدن در آن شــهود‬
‫یشود‪.‬‬‫م ‌‬
‫و خداوند در این آیــه عــدم حضــور در آنهـا را ســتوده اســت‪،‬‬
‫یعنی مجرد حضور در این اعیاد‪ ،‬دیدن یــا شــنیدن‪ ،‬پــس تأییــد و‬
‫موافقت با این اعیــاد مثــل عمــل کــردن بــه آن کــه عملــی زور‬
‫است‪ ،‬نه فقط حضــور‪ ،‬بایــد چگــونه باشــد؟!! مجــرد ایــن آیــه‪،‬‬
‫یکنــد‬‫یکند و تشویق و ترغیــب م ‌‬ ‫یستاید و مدح م ‌‬ ‫کسانی را م ‌‬
‫که در اعیاد و کارهای دیگر آنها حضور پیدا نکننــد و آن را تــرک‬
‫نمایند‪ ،‬و مقتضی ترک حضور در آنها است‪ ،‬و کراهت حضور را‬
‫ینامد‪ ،‬اما حــرام بــودن‬ ‫یرساند چون خداوند آن را زور م ‌‬ ‫هم م ‌‬
‫حضور که از این آیه فهم شود اشکال دارد‪ ،‬اما دللت ایــن آیــه‬
‫تهای مختلف و گوناگون‬ ‫بر حرام بودن انجام دادن آن به صور ‌‬
‫‪1‬‬
‫است‪.‬‬

‫دوم‪ :‬دلیلی از سنت‬


‫یگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬وارد مدینه شــد اهــل‬ ‫‪ -1‬انس بن مالک‪ ‬م ‌‬
‫یکردنــد‪،‬‬ ‫مدینه دو روز داشتند که در آن روزها بازی و شادی م ‌‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪» :‬ما هذان الیومان؟« این دو روز چه روزهایی‬
‫هستند؟ گفتند‪ :‬در زمان جاهلیت در این دو روز بــازی و شــادی‬
‫یکردیم‪ ،‬پیـامبر‪ ‬فرمـود‪» :‬إن اللـه قـد أبـدلکم بهمـا خیـرا ً‬
‫م ‌‬
‫‪2‬‬
‫منهما‪ :‬یوم الضحی‪ ،‬ویوم الفطر«‪.‬‬

‫‪ -‬به اقتضاء الصراط المستقیم‪ (430-1/428) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬روه احمد فی مسنده‪ (3/103) ،‬و رواه ابوداود فی سننه‪،(1/675) ،‬‬ ‫‪2‬‬

‫کتاب الصلة‪ ،‬حدیث شماره )‪ (1134‬و رواه النسائی فی سننه‪) ،‬‬


‫‪ ،(3/180-179‬کتاب العیدین‪ ،‬و مستدرک حاکم ‪ ،294 /1‬کتاب‬
‫العیدین‪ ،‬و گفته‪ :‬این حدیث بر شرط مسلم بوده و حدیث صحیح‬
‫است‪ ،‬وذهبی نیز با او موافقت کرده است‪.‬‬
‫‪517‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫بتر و بهتر قــرار داده اســت‪:‬‬ ‫خداوند به جای آنها دو روز خو ‌‬


‫روز عید قربان و روز عید فطر‪.‬‬
‫* آنچه این حدیث بر آن دللت دارد‪:‬‬
‫پیامبر ‪ ‬آن دو روز زمان جاهلیت را تأیید نکــرد‪ ،‬و مــردم را‬
‫رها نکرد که طبق عادت خود در آن دو روز بازی و شادی کنند‪،‬‬
‫بتر را برای شــما قــرار‬ ‫بلکه فرمود‪ :‬خداوند دو روز بهتر و خو ‌‬
‫یباشــد‪،‬‬
‫داده است‪ ،‬ابدال از چیزی مقتضی ترک مبــدل منــه م ‌‬
‫یشــوند‪ .‬بــه همیــن خــاطر‬ ‫چون بدل و مبدل منه با هم جمع نم ‌‬
‫یرود و اســتعمال‬ ‫این عبــارت بــرای تــرک اجتمــاع آنهــا بکــار م ‌‬
‫یشود‪ ،‬مثل فرموده خداوند‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫ـمنان‬
‫دشـ‬
‫)کهف‪:‬‬ ‫ایشــان‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫اینکــه‬
‫ـود‪‬‬‫وجـ‪‬‬ ‫‪ ‬را بــا‬
‫‪‬‬ ‫ـدانش‬
‫ـیطان( و فرزنـ‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫»آیا او )شـ‬
‫‪‬‬
‫یگیرید؟! ستمکاران‬
‫شمایند به جای من سرپرست و مددکار خود م ‌‬
‫چه عوض بدی دارند!«‪.‬‬
‫و فرموده خداوند‪:‬‬
‫‪   ‬‬
‫)نساء‪(2 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫»و اموال ناپاک را با اموال پاک جابجا نکنید«‪.‬‬
‫و فرموده خداوند‪:‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪(59‬‬
‫ی‬ ‫)بقره‪:‬‬
‫گفتــار‬ ‫‪)‬از فرمان خدایشان سرپیچی کردنــد( و‬
‫»سپس ستمگران‬ ‫‪‬‬
‫را که به آنان گفته بودیم تبدیل کردند و دگرگون گفتند«‪.‬‬
‫و فرموده خداوند‪:‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬‫‪ ‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪    ‬‬
‫)سبأ‪(16 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪518‬‬

‫یارزش( بــا‬
‫غهــای )ب ‌‬
‫غهای پربرکت و پرمیوة( ایشان را بــه با ‌‬‫»)و با ‌‬
‫تهای شوره گز و انــدکی درخــت ســدر‪ ،‬مبــدل‬ ‫ههای تلخ و درخ ‌‬ ‫میو ‌‬
‫ساختیم«‪.‬‬
‫و از جمله حدیث میت که وارد قبر مــی شــود‪» :‬فیقــال لــه‪:‬‬
‫انظر إلی مقعدک من النار قد أبدلک الله بــه خیــرا ً منــه معقــدا ً‬
‫‪1‬‬
‫فی الجنة«‪.‬‬
‫یشــود‪ :‬بــه جایگــاه خــودت در جهنــم نگــاه کــن‬ ‫به او گفته م ‌‬
‫بتر و بهــتری در بهشــت تبــدیل و‬ ‫خداوند آن را بــه جایگــاه خــو ‌‬
‫یفرمایــد‪» :‬إن اللــه قــد‬ ‫عوض کرده است‪ .‬قول پیامبر‪ ‬که م ‌‬
‫أبدلکم بهما خیرا ً منهما« مقتضــی تــرک جمـع بیـن آنهــا اســت‪،‬‬
‫یعنی نباید هم جشن جاهلیت و هم جشن اســلم هــر دو انجــام‬
‫یفرماید‪» :‬خیرا ً منهمــا« از آن دو‬ ‫شوند‪ ،‬به خصوص آنجا که م ‌‬
‫یکند به اینکه دو‬ ‫بتر هستند‪ ،‬این جمله دللت م ‌‬ ‫روز بهتر و خو ‌‬
‫روز عید قربـان و رمضـان جـای عیـدهای جـاهلیت را بگیرنـد و‬
‫عوض آنها باشند‪.‬‬
‫یگوید‪» :‬إن الله قد أبدلکم« خداونــد‬ ‫و همچنان که به آنها م ‌‬
‫عوضی را برای شــما فرســتاده اســت‪ ،‬هنگــامی کــه از آنهــا در‬
‫مورد آن دو روز پرسید و آنها جواب دادند‪ :‬دو روزی هستند که‬
‫یکردیــم‪ ،‬ایــن جــواب‬ ‫در زمان جاهلیت در آنها بازی و شادی م ‌‬
‫پیامبر‪ ‬دلیل بر آن است که آنها را نفی کرد و به جــای آن دو‬
‫روز‪ ،‬دو روز مبارک در دین اسلم جــایگزین کــرده اســت‪ ،‬اگــر‬
‫قصد نهی نداشت ذکر این ابدال مناســب نبــود‪ ،‬چــون اصــل دو‬
‫یدانستند‪ ،‬و آنها را بــه خــاطر آن دو روز‬ ‫روز عید اسلمی را م ‌‬
‫یکردند‪.‬‬‫زمان جاهلیت ترک نم ‌‬
‫یگوید‪» :‬ولهم یومان یلعبون فیهمــا«‬ ‫و در قول انس‪ ‬که م ‌‬
‫یکردند‪ ،‬و قــول‬ ‫آنها دو روزی داشتند که در آن بازی و شادی م ‌‬
‫یفرماید‪» :‬إن الله قــد أبــدلکم بهمــا خیــرا ً منهــا‪:‬‬ ‫پیامبر‪ ‬که م ‌‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری‪ ،(3/232) ،‬کتاب الجنائز‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫حدیث شماره )‪ (1374‬و رواه مسلم فی صحیحه‪ ،‬کتاب الجنة‪ ،‬حدیث‬


‫شماره )‪.(2870‬‬
‫‪519‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یوم الضحی و یوم الفطر« دلیل بر ایــن اســت کــه انــس‪ ‬از‬
‫یفرمایــد‪» :‬أبــدلکم بهمــا«‬ ‫قول پیامبر‪ ‬فهمیــده اســت کــه م ‌‬
‫تعویض آن دو روز است‪.‬‬
‫و همچنین آن دو روز زمان جاهلیت در عصــر اســلم از بیــن‬
‫رفته بودند‪ ،‬در زمــان پیــامبر‪ ‬و خلفــای راشــدین اثــری از آن‬
‫باقی نمانده بود‪ ،‬اگر چنانچه مردم را از آن نهی نکــرده بــود از‬
‫یدادنــد در بیـن مـردم بـاقی‬ ‫چیزهایی که در این روزها انجام م ‌‬
‫یشـود‬ ‫یماند‪ ،‬چون عادات جز با چیزی که بـاعث تغییـر آن م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یالخصــوص طــبیعت‬ ‫یروند عل ‌‬ ‫یشوند و از بین نم ‌‬ ‫تغییر داده نم ‌‬
‫هها‪ ،‬و نفس بیشتر مردم به روزی که عید‬ ‫و سرشت زنان و بچ ‌‬
‫گرفته شود و درآن کارهای باطل و بازی و شادی صورت گیرد‬
‫تمایل و شوق دارد‪ .‬به همین دلیــل اکــثر پادشــاهان و رؤســا از‬
‫هانــد‪،‬‬‫نهایشــان عــاجز ماند ‌‬ ‫تغییر عادات مــردم در اعیــاد و جش ‌‬
‫چون نفس آنها به شدت خواستار آن است‪ ،‬و جمهور مــردم بـا‬
‫یدهند‪ ،‬پس اگر پیــامبر‪ ‬بــا‬ ‫تمام همت و قوت به آن اهمیت م ‌‬
‫یماندنـد‪ ،‬حـتی‬ ‫یکرد بـر آن بـاقی م ‌‬ ‫دت آن را منع نم ‌‬ ‫قوت و ح ّ‬
‫مرنگ هم بود‪ ،‬باز در‬ ‫اگر این باقی ماندن به صورت ضعیف و ک ‌‬
‫یماند پس دانسته شد کــه ایــن ممنــوعیت قــوی از‬ ‫میان آنها م ‌‬
‫جانب پیامبر‪ ‬ثابت است‪ ،‬و هر چیزی که پیامبر‪ ‬آن را قوی ـا ً‬
‫منع کند حرام است‪ ،‬و چیزی دیگری مراد نیست‪.‬‬
‫های نیست کــه‬ ‫این امری واضح بوده و جای هیچ شک و شبه ‌‬
‫یگشــتند– اگــر بــه آن‬ ‫امثال این دو عید‪ ،‬اگــر مــردم بــه آن برم ‌‬
‫یشد – بین آن و بیــن آنچــه پیــامبر‪ ‬نهــی کــرده‬ ‫اجازه داده م ‌‬
‫یشد‪ .‬و آنچــه‬ ‫یبود و مطلوب مردم واقع م ‌‬ ‫است راه فراری م ‌‬
‫که در اعیاد اهل کتاب ممنوع و حرام است در حالی که آنها را‬
‫متر و بدتر اســت از آنچــه در‬ ‫یشناسیم خیلی حرا ‌‬ ‫به رسمیت م ‌‬
‫اعیاد جاهلیت ممنوع و حرام است‪ .‬چون جاهلیت را هیچ کسی‬
‫یهــا و‬ ‫یکننــد‪ ،‬تمــام ائمــه مشــابهت و تقلیــد از یهود ‌‬ ‫تأییــد نم ‌‬
‫هاند‪ ،‬و‬ ‫یداننــد و مــردم را از آن ترســاند ‌‬ ‫یها را حــرام م ‌‬ ‫مســیح ‌‬
‫هاند که در آینده بعضــی از آنهــا ایــن حـرام و ممنــوع را‬ ‫خبر داد ‌‬
‫یدهنــد بــر خلف دیــن جــاهلیت‪ ،‬کــه آن در آخــر زمــان‬ ‫انجام م ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪520‬‬

‫یگردد که تمــام مــؤمنین بــه صــورت‬ ‫یگردد‪ ،‬آن زمان بر م ‌‬ ‫برم ‌‬


‫یشــود و بــر‬‫عمومی بمیرند‪ ،‬آن وقت است که مصیبت بدتر م ‌‬
‫کســـی پوشـــیده نخواهـــد بـــود‪ ،‬چـــون شـــری کـــه فاعـــل و‬
‫های حاضــر و موجــود داشــته باشــد بــرای مــردم از‬ ‫مدهنــد ‌‬‫انجا ‌‬
‫‪1‬‬
‫شری که بالقوه شر است بیشتر جای ترس دارد‪.‬‬
‫یگویــد‪ :‬در زمــان‬ ‫یکنــد و م ‌‬
‫‪ -2‬ثــابت بــن ضــحاک روایــت م ‌‬
‫پیامبر‪ ‬مردی نذر کرد شتری را در محلی به نام بوانه قربانی‬
‫هام شــتری را در‬ ‫و ذبح کند‪ ،‬نزد پیامبر‪ ‬آمد و گفت‪ :‬نذر کــرد ‌‬
‫بوانه قربانی کنم‪ ،‬پیــامبر‪ ‬فرمــود‪» :‬هــل کـان فیــه وثـن مـن‬
‫أوثان الجاهلیة یعبد؟(‪.‬‬
‫تهــای زمــان جــاهلیت پرســتش‬ ‫آیــا در آن مکــان بــتی از ب ‌‬
‫یشد؟‬ ‫م ‌‬
‫گفتنــد‪ :‬خیــر‪ ،‬پیــامبر‪ ‬فرمــود‪ :‬آیــا در آن مکــان عیــدی از‬
‫یشــد؟ گفــت‪ :‬خیــر‪ ،‬پیــامبر‪ ‬گفــت‪:‬‬ ‫عیــدهای جــاهلیت برپــا م ‌‬
‫»أوف بنذرک‪ ،‬فإنه لوفاء لنذرٍ فی معصیة الله‪ ،‬ولفیما لیملک‬
‫‪2‬‬
‫ابن آدم«‪.‬‬
‫به نـذر خـود وفـا کـن‪ ،‬چـون نـذری کـه بـرای معصــیت خــدا‬
‫صورت گیرد و یا نذر کردن چیزی کــه انســان مالــک آن نیســت‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫درست نم ‌‬
‫یشود‪:‬‬ ‫* آنچه از این حدیث فهم م ‌‬
‫شــخص نذرکننــده‪ ،‬نــذر کــرده اســت شــتر و یــا بــه روایــتی‬
‫گوسفندی را در مکانی بـه نـام بــوانه ذبـح کنــد‪ ،‬پیـامبر‪ ‬از او‬
‫تهــای زمــان جــاهلیت‬ ‫یپرســد‪ :‬آیــا در ایــن مکــان بــتی از ب ‌‬ ‫م ‌‬
‫نهای جاهلیت در این‬ ‫یشد؟ آیا عید و جشنی از جش ‌‬ ‫پرستش م ‌‬

‫‪ -‬به اقتضاء الصراط المستقیم‪ (435-1/432) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬رواه ابوداود فی سننه‪ ،(3/607) ،‬کتاب الیمان و النذر‪ ،‬حدیث‬ ‫‪2‬‬

‫شماره )‪ (3313‬و رواه البیهقی فی سننه‪ ،(10/83) ،‬کتاب النذور‪ ،‬و‬


‫طبرانی در المعجم الکبیر‪ ،‬حدیث شماره‪ 1341 :‬روایت نموده‪ ،‬و‬
‫شیخ محمد بن عبدالوهاب می گوید‪ :‬اسناد این حدیث بر شرط بخاری‬
‫و مسلم می باشد‪ ،‬به النهج السدید‪ ،‬حدیث شماره‪ 132 :‬مراجعه‬
‫شود‪.‬‬
‫‪521‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یشد؟ جواب داد ‪ :‬خیر‪ ،‬فرمود‪ :‬بــه نــذر خــود وفــا‬ ‫مکان برپا م ‌‬
‫کن و آن را انجام بده‪ ،‬سپس فرمود‪ :‬نذری کــه بــرای معصــیت‬
‫خدا باشد وفا به آن درست نیست‪ ،‬این جواب پیامبر‪ ‬بر ایــن‬
‫مطلــب دللــت دارد کــه ذبــح و قربــانی در مکــان عیــد و محــل‬
‫یباشند‪:‬‬‫تها از چند جهت معصیت خداوند م ‌‬ ‫پرستش ب ُ ‌‬
‫یفرمایــد‪» :‬فــأوف بنــذرک« بــه‬ ‫اول‪ :‬قــول پیــامبر‪ ‬کــه م ‌‬
‫نذرت وفا کن‪ ،‬بوسیلة حرف فاء حکــم توصــیف شــده اســت و‬
‫یشــود‪ ،‬پــس‬ ‫این دلیل بر این اســت کــه وصــف ســبب حکــم م ‌‬
‫سبب آن امر و کار که انجام شود این است که آن نــذر از ایــن‬
‫دو صفت خالی باشد‪ ،‬در واقع آن دو صفت مانع انجام وفــا بــه‬
‫یباشند‪ ،‬و اگر معصیت و گناه نبودند وفــا بــه آن درســت‬ ‫نذر م ‌‬
‫بود‪.‬‬
‫دوم‪ :‬بعد از آنکه پیــامبر‪ ‬فرمــود‪ :‬بــه نــذرت وفــا کــن‪ ،‬بــه‬
‫دنبال آن فرمود‪» :‬لوفاء لنذرٍ فــی معصــیة اللــه« در معصــیت‬
‫خداوند وفا به نذر صحیح نیست‪ ،‬اگر شکل و صورت چیزی کــه‬
‫از آن سؤال شده اســت در لفــظ عــام داخــل نبــود در آن کلم‬
‫هیچ ارتباطی وجود نداشت‪ ،‬و آنچه که نــذر شــده اســت – امــا‬
‫پیامبر‪ ‬زمانی که از شکل و صورت آن سؤال کرد گفــت‪ :‬بــه‬
‫نذر خود وفا کن‪ ،‬یعنی مادام که چیزی که موجب تحریم اســت‬
‫وجود ندارد جواب پیامبر‪ ‬این است که به نذر خود وفا کن‪ ،‬و‬
‫از وجود آن دو صفت نهی کــرد‪ ،‬و اصــل وفـا بــه نــذر معلــوم و‬
‫روشن است ولی ایشان آنچه را که وفا بــه آن درســت نیســت‬
‫بیان کرد‪ ،‬و هر گاه لفــظ عــام بــر ســببی وارد شــد لزم اســت‬
‫سبب داخل آن لفظ شود‪.‬‬
‫نهای عید جایز و درست بــود‬ ‫سوم‪ :‬اگر چنانچه ذبح در مکا ‌‬
‫یدانست‪ ،‬همــانطور کــه‬ ‫پیامبر‪ ‬آن را برای نذرکننده صحیح م ‌‬
‫دف زدن را برای کسی که نذر کرده است بــا زدن دف نــذرش‬
‫را انجام دهد جایز شــمرد‪ ،1‬بلکــه حــتی وفــا بــه آن واجــب هــم‬
‫‪ -‬رواه ابوداود فی سننه‪ ،(608-3/607) ،‬کتاب الیمان و النذور‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫حدیث شماره )‪ (3312‬و رواه ابن حبان فی صحیحه به موارد‬


‫الظمآن‪ ،‬ص )‪ (289‬مراجعه شود‪ ،‬حدیث )‪.(1193‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪522‬‬

‫یشد‪ ،‬زمــانی کــه ذبــح در مکــان نــذر شــده واجــب اســت‪ ،‬و‬ ‫م ‌‬
‫زمانی که ذبح در مکان عید آنها نهی شده است‪ ،‬پس چگونه با‬
‫یشود‪ ،‬آن هم با انجــام بعضــی از اعمــالی‬ ‫خود عید موافقت م ‌‬
‫یگیرد؟‬ ‫که به سبب عید آنها صورت م ‌‬
‫زمانی که پیامبر‪ ‬از مکانی که در آن کفار مراســم عیــد را‬
‫یکند تا حیوانی ذبح شود‪ ،‬بــا اینکــه‬ ‫هاند جلوگیری م ‌‬ ‫برگزار کرد ‌‬
‫فار‪ ،‬مسـلمان هـم شـده باشـند و آن عیـد را تـرک نمـوده‬ ‫آن ک ّ‬
‫یخواهــد در آن مکــان عیــد برگــزار‬ ‫لکننده هــم نم ‌‬ ‫باشند و سؤا ‌‬
‫یشود کــه‬ ‫یکند‪ ،‬پس روشن م ‌‬ ‫کند‪ ،‬بلکه فقط حیوانی را ذبح م ‌‬
‫تها به خاطر جلوگیری از واقع شدن در حرام است‬ ‫این ممانع ‌‬
‫و به خاطر ترس از این است که این ذبح ممکــن اســت بــاعث‬
‫احیا و زنــده کــردن آن عیــد در آن مکــان شــود‪ ،‬و جلــوگیری از‬
‫یباشــد‪ ،‬در‬ ‫قرار دادن آن مکان برای برگــزاری مراســم عیــد م ‌‬
‫حالی که آن عید – والله اعلم – بازاری بــود کــه در آن خریــد و‬
‫یکردند‪ ،‬همچنان که انصــار‬ ‫یکردند و بازی و شادی م ‌‬ ‫فروش م ‌‬
‫گفتنــد‪ :‬دو روز هســتند کــه در زمــان جــاهلیت در آنهــا بــازی و‬
‫یکردیم‪ .‬اعیاد زمان جاهلیت برای آنها عبادت نبود‪ ،‬به‬ ‫شادی م ‌‬
‫همین خاطر پیامبر‪ ‬فرق انداخت میان مکانی کــه مکــان بــت‬
‫بوده است و مکانی کــه‪ ،‬مکــان عیــد و جشــن بــوده اســت‪ ،‬بــه‬
‫همین خاطر به شدت از انجام کاری و چیزی از اعیــاد جــاهلیت‬
‫به هر شکل و صورتی که باشد نهی فرموده است‪.‬‬
‫یها کـه بعنـوان دیـن و‬ ‫یها و مسیح ‌‬ ‫انجام مراسم عیدهای یهود ‌‬
‫یشــوند از عیــدی کــه بعنــوان لهــو و لعــب انجــام‬ ‫عبادت انجــام م ‌‬
‫یباشند‪ ،‬چون تعبد به چیزی اسـت کـه‬ ‫هتر م ‌‬
‫متر و گنا ‌‬‫یشود حرا ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکند از دنبال شــهوات‬ ‫یشود و او را ناراحت م ‌‬ ‫باعث خشم خدا م ‌‬
‫حتر هســتند‪ ،‬بــه همیــن‬ ‫هتر و قــبی ‌‬‫رفتن به وسیلة چیزهای حرام گنا ‌‬
‫هتر‬‫گتــر و گنــا ‌‬
‫خــاطر شــریک قــرار دادن بــرای خــدا از زنــا بزر ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬بــه همیــن دلیــل جهــاد بــا یهــود و نصــاری از جهــاد بــا‬ ‫م ‌‬
‫یباشــد‪ .‬زمــانی کــه شــارع و‬ ‫لتر م ‌‬ ‫بتر و افضــ ‌‬ ‫تپرســتان خــو ‌‬ ‫ب ‌‬
‫تپرستان را به خاطر ترس از آلوده شدن‬ ‫نگذار مادة اعیاد ب ‌‬ ‫قانو ‌‬
‫مسلمان به چیزی از کارهای کفار قطـع و ممنـوع کـرده اسـت‪- ،‬‬
‫‪523‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫آن کفاری کــه شــیطان از پیــاده شــدن آرزوهــای آنــان در جزیــرة‬


‫تهـای‬ ‫العرب ناامید شده اسـت – تـرس از آلـوده شـدن بـه کثاف ‌‬
‫یباشــد و نهــی از آن شــدیدتر‬ ‫کتر م ‌‬
‫یهودیان و مســیحیان خطرنــا ‌‬
‫است‪ ،‬چگونه ترس نباشد در حالی کـه پیـامبر‪ ‬خـبر داده اسـت‬
‫یپیماینــد و از آنهـا‬
‫که گروهـی از ایــن امـت راه و روش آنهـا را م ‌‬
‫یکنند‪ ،‬علوه بر آنچـه گذشـت‪ ،‬ایـن حـدیث علوه بـر ایـن‬ ‫تقلید م ‌‬
‫مطلب دللت دارد که مردم در زمان جاهلیت عیــدهایی داشــتند و‬
‫یشــدند و روشــن اســت بــا مبعــوث شــدن‬ ‫در آن روزهــا جمــع م ‌‬
‫لالله‪ ‬خداوند همة آنها را محو و نابود کرد و هیچ چیــزی از‬ ‫رسو ‌‬
‫آنها باقی نماند‪ ،‬و همچنین روشن است که اگر نهی و منــع پیــامبر‬
‫یکردند‪ ،‬چون با تــوجه بــه‬ ‫‪ ‬نبود مردم هرگز آن اعیاد را ترک نم ‌‬
‫یشــد بــه‬ ‫طبیعت و سرشت انسان آنچه که در این اعیاد انجــام م ‌‬
‫خصوص عیدهای باطل کــه شــامل بـازی و شــادی و لــذات باشــد‬
‫نفس انسان خواستار آنها است و همچنین عـادت آنهـا هـم بـه آن‬
‫الفت گرفته بود و عادت طبیعت و سرشت دوم اســت‪ ،‬و زمــانی‬
‫که چیزی که مقتضی قوی برای برپا کردن آن باشد اگر یــک مــانع‬
‫قوی و محکم از طرف پیامبر‪ ‬نبود هرگز این عیدها نابود و محو‬
‫یشدند‪.‬‬‫نم ‌‬
‫باید به طور یقین بــدانیم کــه امــام المتقیــن حضــرت محمــد ‪‬‬
‫امت خود را خیلی قوی و محکـم از برگـزاری و شـرکت در اعیـاد‬
‫کفار منع کرده است‪ .‬و به هر طریق ممکن بـرای نـابودی و محـو‬
‫آن تلش کرده است‪ ،‬و در حق امت خود هیچ چیزی از اعیاد اهــل‬
‫کتــاب را بــاقی نگذاشــته و آن را ثــابت نکــرده اســت‪ .‬بــه همیــن‬
‫صورت به نسبت سایر اعمال و کفرها و معاصی آنان آنها را باقی‬
‫نگذاشت‪ ،‬بلکه در بسیاری از مباحات و صفات طاعات به منظــور‬
‫مخالفت با آنها در نهی و منع آنها مبالغه نمود‪ .‬تا انجام ایــن کارهــا‬
‫بــاعث مــوافقت در ســایر کارهــای دیگــر آنــان نگــردد‪ ،‬و تــا ایــن‬
‫مخالفت مانع سایر کارهای دیگر گردد‪ ،‬چون هر گاه مخالفت بیــن‬
‫شما و اهل جهنم زیادتر و بیشــتر باشــد از اعمــال و کارهـایی کـه‬
‫‪1‬‬
‫ظتر خواهی شد‪.‬‬ ‫یدهند دورتر و محفو ‌‬ ‫اهل جهنم انجام م ‌‬
‫‪ -‬به کتاب اقتضاء الصراط المسقتیم‪ (445-1/436) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪524‬‬

‫یکنــد و‬ ‫یالله عنهــا – روایــت م ‌‬


‫‪ -3‬عایشــه صــدیقه – رضــ ‌‬
‫یگویــد‪ :‬ابــوبکر ‪ ‬نــزد مــن آمــد در حــالی کــه دو جــاریه از‬ ‫م ‌‬
‫یخواندنــد و چیزهــایی‬ ‫ههای انصار نزد مــن بودنــد و آواز م ‌‬‫جاری ‌‬
‫‪1‬‬
‫یگفتنـد‪ ،‬گفـت‪:‬‬ ‫یگفتند که انصار روزی کـه در بعاث بودنـد م ‌‬ ‫م ‌‬
‫ههــای‬‫آن دو جاریه آوازخــوان نبودنــد‪ ،‬ابــوبکر‪ ‬گفــت‪ :‬آیــا تران ‌‬
‫یشــود؟ و آن روز روز‬ ‫لالله‪ ‬خوانده م ‌‬ ‫شیطان در منزل رسو ‌‬
‫عید بود‪ ،‬پیامبر‪ ‬فرمود‪» :‬یا أبابکر إن لکــل قــوم ٍ عیــدًا‪ ،‬وهــذا‬
‫‪2‬‬
‫عیدنا«‪.‬‬
‫ای ابوبکر هر قوم و ملتی عید و جشــنی دارد‪ ،‬و ایــن عیــد و‬
‫جشن ما است‪.‬‬
‫َ‬ ‫ً‬
‫یفرماید‪» :‬یا أبابکر! إن لکل قــوم عیــدا و إن‬ ‫و در روایتی م ‌‬
‫عیدنا هذا الیوم«‪ 3‬و در روایتی‪» :‬دعهما یا أبی‌بکــر‪ ،‬فإنهـا أیـام‬
‫‪4‬‬
‫عید« وتلک الیام أیام منی‪.‬‬
‫ای ابوبکر! هر قوم و ملتی عید و جشنی دارند و عید ما این‬
‫روز است‪.‬‬
‫در روایتی دیگر آمده است ‪ :‬ای ابوبکر مانع آنها نشو‪ ،‬که آن‬
‫روز‪ ،‬از روزهای عید قربان بود‪.‬‬
‫یشود‪:‬‬‫* آنچه از این حدیث فهم م ‌‬

‫‪ -‬بعاث مکانی در اطراف مدینه است‪ ،‬دو شب از آن دور است‪ ،‬در‬ ‫‪1‬‬

‫های بزرگ میان اوس و خزرج در آن روی داده‬ ‫زمان جاهلیت واقع ‌‬
‫است‪ .‬مردم زیادی از بزرگان این دو قبیله در آن کشته شدند‪ .‬به‬
‫صحیح بخاری با فتح الباری‪ ،‬کتاب مناقب النصار‪ ،‬حدیث شماره‪:‬‬
‫‪ 3777‬و البداية والنهاية ‪ 162 /3‬و معجم البلدان ‪ 451 /1‬مراجعه‬
‫شود‪.‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(2/445) ،‬کتاب‬ ‫‪2‬‬

‫العیدین‪ ،‬حدیث شماره )‪ (952‬و رواه مسلم فی صحیحه‪ ،‬کتاب‬


‫الصلة العیدین‪ ،‬حدیث شماره )‪.(892‬‬
‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری ) ‪ ،(7/264‬کتاب‬ ‫‪3‬‬

‫مناقب النصار‪ ،‬حدیث شماره ) ‪.(3931‬‬


‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(2/474) ،‬کتاب‬ ‫‪4‬‬

‫العیدین‪ ،‬حدیث شماره )‪ (987‬و مسلم‪ ،‬حدیث شماره )‪.(892‬‬


‫‪525‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یفرمایــد‪» :‬إن لکــل قــوم عیــدا ً و‬ ‫اول‪ :‬قول پیامبر‪ ‬کــه م ‌‬


‫هذا عیدنا« این قول واجب م ‌‬
‫یکنــد کــه هــر قــوم و ملــتی بایــد‬
‫عیــدی مخصــوص خــود داشــته باشــند‪ ،‬همــانطور کــه خداونــد‬
‫سبحان فرمود ‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)بقره‪(148 :‬‬ ‫‪   ‬‬
‫»هر ملتی را جهتی است )که به هنگام نماز( به آنجــا رو‬
‫یکند«‪.‬‬‫م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫و خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪(48‬‬ ‫‪)    ‬مائده‪:‬‬
‫هایم«‪.‬‬
‫های قرار داد ‌‬
‫»برای هر ملتی از شما راهی و برنام ‌‬
‫یکنــد کــه هــر قــوم و ملــتی بایــد راه و‬
‫این نصوص ایجاب م ‌‬
‫های مختص به خود داشته باشد‪ .‬چون لم برای اختصــاص‬ ‫برنام ‌‬
‫یها عیدی داشــته باشــند‪ ،‬ایــن‬ ‫یها و مسیح ‌‬ ‫ه یهود ‌‬
‫است‪ ،‬هر گا ‌‬
‫عید به آنهــا اختصــاص دارد پــس مــا نبایــد در آن شــرکت کنیــم‬
‫ههــای آنــان شــرکت‬ ‫همچنــان کــه در قبلــه و قــانون و برنام ‌‬
‫یدهیم در عیـدهای مـا هـم‬ ‫یکنیم‪ ،‬به همین صورت اجازه نم ‌‬ ‫نم ‌‬
‫شرکت کنند‪.‬‬
‫یفرماید‪» :‬و هذا عیــدنا« مقتضــی‬ ‫دوم‪ :‬قول پیامبر‪ ‬که م ‌‬
‫ی نداریم‪ ،‬و همیــن طــور »وإن‬ ‫یباشد یعنی غیر آن عید ‌‬ ‫حصر م ‌‬
‫عیدنا هذا الیوم« معرفه بوســیلة الــف و لم و اضــافه مقتضــی‬
‫یکند که جنس عید ما منحصر‬ ‫یباشد‪ ،‬پس ایجاب م ‌‬ ‫استغراق م ‌‬
‫در آن جنس باشد‪ ،‬همـانطور کـه در ایـن قـول پیـامبر‪ ‬چنیـن‬
‫‪1‬‬
‫یفرماید‪» :‬تحریمها التکبیر وتحلیلها التسلیم«‪.‬‬ ‫است که م ‌‬

‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (1/123) ،‬و رواه ابوداود فی سنن‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(1/411‬کتاب الصلة‪ ،‬حدیث شماره‪ ،(618) :‬و سنن ترمذی‪ ،‬حدیث‬


‫شماره‪ ،3 :‬ابواب الطهارة‪ ،‬و سنن ابن ماجه‪ ،‬حدیث شماره‪،275 :‬‬
‫ابواب الطهارة‪ ،‬و مستدرک حاکم‪ 132 /1 ،‬کتاب الطهارة‪ ،‬اسناد این‬
‫حدیث بر شرط مسلم است اما شیخین آن را روایت نکرده اند‪ .‬و‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪526‬‬

‫با الله اکبر نماز شـروع و کارهـای عـادی غیـر از امـور نمـاز‬
‫یگردند‪.‬‬‫یشوند‪ ،‬و با سلم دادن حلل م ‌‬ ‫حرام م ‌‬
‫هدف پیامبر‪ ‬حصر در عین آن عید یا عیــن آن روز نیســت‪،‬‬
‫بلکــه اشــاره بــه جنــس مشــروع اســت‪ ،‬همــانطور کــه فقهــا‬
‫یگویند‪ :‬باب صلة العید در حالی که صلة العیدین شــامل آن‬ ‫م ‌‬
‫یشــود ‪ :‬روزة‪ ،‬روز عیــد درســت‬ ‫یشود‪ ،‬همانطور که گفته م ‌‬ ‫م ‌‬
‫نیست‪.‬‬
‫به همان صورت است که قول پیامبر‪» :‬وإن هــذا الیــوم«‬
‫یعنی جنس ایــن روز‪ ،‬همــانطور کســی کــه نمــازی را مشــاهده‬
‫یگوید‪) :‬هذه صلة المسلمین( این جنس و نوع‪ ،‬نماز‬ ‫یکند م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یرونــد و تکــبیر و‬‫مسلمانان است‪ ،‬و به کسانی که به صــحرا م ‌‬
‫یگویــد‪) :‬هــذه‬‫یدهنــد م ‌‬‫نماز و سایر چیزهای دیگــر را انجــام م ‌‬
‫عید المسلمین( این عید مسلمانان است و امثال این چیزها‪.‬‬
‫یرود‪:‬‬ ‫یفرماید از همین باب بـه شـمار م ‌‬ ‫قول پیامبر‪ ‬که م ‌‬
‫»یوم عرفة‪ ،‬ویوم النحر‪ ،‬وأیام منی عیدنا أهــل الســلم‪ ،‬وهــی‬
‫‪1‬‬
‫ب« ‪.‬‬
‫أیام أکل و شر ٍ‬
‫روز عرفه‪ ،‬روز عید قربان‪ ،‬و أیام التشریق )سه روز بعــد از‬
‫یباشــد‪ ،‬ایــن روزهــا‪ ،‬روزهــای‬‫عید قربان( عید ما مســلمانان م ‌‬
‫خوردن و نوشیدن هستند‪ .‬این فرمودة پیامبر‪ ‬دلیل جدایی ما‬
‫یباشــد‪ ،‬و‬‫نها در عیــد و جشـن م ‌‬ ‫مســلمانان و بـا غیــر مســلما ‌‬
‫یباشد‪ ،‬چون هر دو عید مکــانی‬ ‫اختصاص عید به این پنج روز م ‌‬
‫یشــوند‪ ،‬و زمــانش طــولنی اســت‪ ،‬بــه‬ ‫و زمانی در آنها جمع م ‌‬
‫یشود‪ ،‬هر گاه‬ ‫همین خاطر عیدالکبیر یعنی عید بزرگ نامیده م ‌‬
‫ذهبی نیز با او موافق است‪.‬‬
‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (4/152) ،‬و رواه مسلم فی صحیحه‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(2/800‬کتاب الصیام‪ ،‬حدیث شماره )‪ (1141‬از نبیشه هذلی‪ ،‬و‬


‫سنن ابوداود‪ ،‬کتاب الصوم‪ ،‬حدیث شماره‪ ،2419:‬و سنن ترمذی‪،‬‬
‫ابواب الصوم‪ ،‬حدیث شماره‪ ،770:‬و گفته‪ :‬حدیث حسن صحیح است‪،‬‬
‫و سنن نسائی‪ ،‬کتاب مناسک الحج‪ ،‬باب النهی عن صوم یوم عرفه‪ ،‬و‬
‫مستدرک حاکم ‪ ،434 /1‬و گفته‪ :‬حدیث بر شرط مسلم است اما او‬
‫را روایت نکرده اند‪.‬‬
‫‪527‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یهای عبادت در آن کامــل شــد‪ ،‬حکــم در آن بــه‬ ‫صفات و ویژگ ‌‬


‫یشود‪ ،‬یا چــون روزهــایی را حســاب‬ ‫خاطر کامل شدن حصر م ‌‬
‫کرده است و برای ما جز این پنج روز عیدی وجود ندارد‪.‬‬
‫ههــا بوســیله دف و همچنیــن‬ ‫سوم‪ :‬برای بازی و شادی جاری ‌‬
‫آواز و ترانه خواندن آنها اجازه داده شده اســت‪ ،‬بــه ایــن دلیــل‬
‫که برای هر قوم و ملتی عیـدی وجـود دارد و عیـد مـا ایـن روز‬
‫است‪ ،‬این امر نشان می دهد که رخصت وقتی است کــه عیــد‬
‫مسلمانان باشــد‪ ،‬و شــامل عیــد کفــار نخواهــد شــد‪ ،‬و بــازی و‬
‫یباشــد‪ ،‬همــانطور کــه در اعیــاد‬ ‫شادی در اعیــاد کفــار جــایز نم ‌‬
‫مسلمانان جایز و درست است‪ ،‬چون اگر چنــانچه ایــن بــازی و‬
‫یشــود در اعیــاد‬ ‫یهایی که در عید مــا مســلمانان انجــام م ‌‬ ‫شاد ‌‬
‫یگفت‪» :‬فإن لکل قوم عیــدا‪ً،‬‬ ‫کفار هم درست بود پیامبر‪ ‬نم ‌‬
‫وإن هذا عیدنا« چون تعقیب حکم به وصف بوسیلة حــرف فــاء‬
‫دلیل بر این است که علت اســت‪ ،‬ســپس ســبب رخصــت ایــن‬
‫است که هر ملتی عیدی مختـص بـه خـود دارد‪ ،‬و ایـن عیـد مـا‬
‫است‪ ،‬و این علت مختص به مســلمانان اســت‪ ،‬پــس بــرای مــا‬
‫درست نیست در هر عیدی که برای مــردم وجــود دارد بــازی و‬
‫شادی کنیم و آنچه در هر عیدی که بــرای مــردم وجــود دارد در‬
‫آن عیدها هم انجام دهیم‪ ،‬و این دللت دارد بر این کــه تشــبه و‬
‫تقلیــد از آنهــا در بــازی و شــادی و ســایر مــوارد دیگــر درســت‬
‫‪1‬‬
‫نیست و از آن نهی شده است‪.‬‬
‫بها همیشه و در همه حــال در آن یهــودی و‬ ‫‪ -4‬سرزمین عر ‌‬
‫مسیحی وجود داشته است‪ ،‬تا اینکه عمر فــاروق ‪ ‬در زمــان‬
‫یهــا در زمــان‬ ‫خلفت خود آنــان را مجبــور بــه کــوچ کــرد‪ ،‬یهود ‌‬
‫لالله‪ ‬در مدینه زیاد بودند‪ ،‬و تــا زمــانی کــه نقــض‬ ‫حیات رسو ‌‬
‫های یهــودی در مــدینه‬ ‫عهد کردند با آنها مدارا کردند‪ ،‬چند طــایف ‌‬
‫یشــان نــزد یــک‬ ‫وجود داشتند‪ ،‬پیــامبر‪ ‬فــوت کردنــد زره جنگ ‌‬

‫‪ -‬به اقتضاء الصراط المستقیم‪ (449-1/445) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪528‬‬

‫یهــا زیــاد‪،‬‬
‫یهــودی رهــن گذاشــته شــده بــود‪ .‬در یمــن یهود ‌‬
‫‪2‬‬
‫سها در بحرین بودند‪.‬‬ ‫یها در نجران‪ 1‬و غیر آن و فار ‌‬ ‫مسیح ‌‬
‫معلوم است که این اقوام عیدهایی داشتند که آنها را برگزار‬
‫یکردند‪ ،‬و معلوم است که در این اعیــاد‪ :‬خــوردن‪ ،‬نوشــیدن‪،‬‬ ‫م ‌‬
‫سهای قشنگ و انواع زینت‪ ،‬بازی و شادی و غیــره‬ ‫پوشیدن لبا ‌‬
‫نها جـای داشــتند‬ ‫یگرفت‪ ،‬که همة آنها در نفس انسا ‌‬ ‫صورت م ‌‬
‫و طبیعتا ً نفس خواستار آن است‪ ،‬به شرطی که مــانعی وجــود‬
‫ههـا و زنــان و بیشـتر مـردم‬ ‫نداشته باشد به خصــوص بــرای بچ ‌‬
‫بیکار‪.‬‬
‫هر کس از سیرة پیامبر‪ ‬آگاهی داشته باشد‪ ،‬به طور یقیـن‬
‫یداند که مسلمان در هیــچ کــاری از کارهــای غیــر مســلمانان‬ ‫م ‌‬
‫یکردند‪ ،‬و اعیاد کفــار هیــچ تغییــری در عــادات آنــان‬ ‫شرکت نم ‌‬
‫یداد‪ ،‬بلکه آن روز بــرای پیــامبر‪ ‬و ســایر مســلمانان مثــل‬ ‫نم ‌‬
‫سایر روزهای دیگر بود و هیچ فرقی نداشت‪ ،‬آن روز را به هیچ‬
‫یدادند‪ ،‬مگر اینکه به منظور مخالفت با آنها‬ ‫چیزی اختصاص نم ‌‬
‫یدادند‪.‬‬‫یگرفتند و یا چیزی شبیه آن انجام م ‌‬ ‫آن را روزه م ‌‬
‫یکـرد؛‬ ‫اگر مسلمانان دینشان مـانع آن نبـود و از آن نهـی نم ‌‬
‫هانـد‪ ،‬حتمـا ً بعضـی از آنهـا ایـن‬
‫همان دینی که از پیامبر‪ ‬گرفت ‌‬
‫یکردند‪ ،‬چــون‬ ‫یدادند و در عید کفار شرکت م ‌‬ ‫کارها را انجام م ‌‬
‫هوا و هوس و نفس خواســتار آنهــا هســتند‪ ،‬اگــر مــانع شــرعی‬
‫وجود نداشت چیزی که مقتضی انجام آنهــا اســت موجــود بــود‪.‬‬
‫در زمان خلفای راشــدین ‪ ‬هــم عــادت و روش مســلمانان بــر‬
‫منـوال زمـان پیـامبر‪ ‬بـود‪ ،‬پـس شـکی نیسـت مسـلمانان از‬
‫‪ -‬نجران در نقطه مقابل یمن در اطراف مکه قرار دارد‪ ،‬منسوب به‬ ‫‪1‬‬

‫ببن قطحان است‪ ،‬در زمان پیامب‪ ‬در آن جا کعبه و‬ ‫نجران بن یعر ‌‬
‫اسقف های زیادی وجود داشتند‪ ،‬و پیامبر آنان را به مباهله فرا خوانده‬
‫بودند‪ ،‬اصحاب اخدود در آن جا بوده اند و تا اکنون آثار ایشان باقی‬
‫است‪ ،‬فعل نجران تابع کشور عربستان سعودی می باشد و حدود نه‬
‫صد کیلومتر از ریاض فاصله دارد‪ ،‬و در راه وادی الدواسر می باشد‪.‬‬
‫به معجم البلدان ‪ 266 /5‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬کشور بحرین ساحل دریا است بین بصره و عمان قرار دارد‪ .‬به‬ ‫‪2‬‬

‫معجم البلدان ‪ 346 /1‬مراجعه شود‪.‬‬


‫‪529‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫هانــد کــه بایــد در اعیــاد و‬ ‫پیــامبر‪ ‬خــود یــاد گرفت ‌‬


‫هانــد و دریافت ‌‬
‫‪1‬‬
‫نهای غیر مسلمانان شرکت نکنند‪.‬‬ ‫جش ‌‬
‫یکند کــه از پیــامبر‪ ‬شــنیده اســت‬ ‫‪ -5‬ابوهریره‪ ‬روایت م ‌‬
‫یفرماید‪» :‬نحن الخرون السابقون یوم القیامة‪ ،‬بید أنهــم‬ ‫که م ‌‬
‫أوتوا الکتاب من قبلنا‪ ،‬وأوتینا من بعدهم‪ ،‬ثم هــذا یــومهم الــذی‬
‫فرض الله علیهم‪ ،‬فاختلفوا فیه فهدانا الله له‪ ،‬فالناس لنــا فیــه‬
‫‪2‬‬
‫تبع‪ :‬الیهود غدًا‪ ،‬والنصاری بعد غدا ً«‪.‬‬
‫در روایتی دیگر‪» :‬بید أنهم أوتوا الکتـاب مـن قلبنـا‪ ،‬وأوتینــاه‬
‫‪3‬‬
‫من بعدهم فهذا یومهم الذی اختلفوا فیه‪ ،‬فهدانا الله له«‪.‬‬
‫مــا مســلمانان آخریــن امــت هســتیم و در آخــر زمــان قــرار‬
‫تهــای قبلــی وارد بهشــت‬ ‫داریــم‪ ،‬امــا روز قیــامت قبــل از ام ‌‬
‫یشویم‪ ،‬اما قبل از ما به آنها کتاب داده شده و به ما بعــد از‬ ‫م ‌‬
‫آنها‪ ،‬این روز جمعه‪ ،‬روزی بود که خداوند ما را برای آن هدایت‬
‫داد‪ ،‬بعد از آنکه بر آن اختلف کردند مردمان دیگر از ما پیروی‬
‫یهــا روز واجــب خــود را فــردا )یعنــی شــنبه( و‬ ‫یکننــد‪ ،‬یهود ‌‬‫م ‌‬
‫هاند‪.‬‬
‫یها پس فردا )یعنی یکشنبه( قرار داد ‌‬ ‫مسیح ‌‬
‫یالله عنهمــا – قــال‪ :‬قــال‬ ‫یهریــره و حــذیفه – رض ـ ‌‬ ‫و عــن اب ‌‬
‫لالله‪» :‬أضل اللـه عـن الجمعـة مـن کـان قبلنــا‪ ،‬فکـان‬ ‫رسو ‌‬
‫للیهود یوم السبت‪ ،‬وکـان للنصـاری یـوم الحـد فجـاء اللـه بنـا‪،‬‬
‫فهــدانا اللــه لیــوم الجمعــة‪ ،‬فجعــل الجمعــة والســبت والحــد‪،‬‬
‫وکذلک هم تبع لنا یوم القیامة‪ ،‬نحن الخرون من أهــل الــدنیا‪ ،‬و‬
‫الولون یوم القیامة‪ ،‬المقتضـی لهـم« وفـی روایـة »المقتضـی‬
‫‪4‬‬
‫بینهم – قبل الخلئق«‪.‬‬
‫‪ -‬به اقتضاء الصراط المستقیم‪ (450-1/449) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری‪ ،(2/354) ،‬کتاب‬ ‫‪2‬‬

‫الجمعه‪ ،‬حدیث شماره )‪ (876‬و مسلم فی صحیحه‪ ،‬کتاب الجمعه‪،‬‬


‫حدیث شماره )‪.(855‬‬
‫‪ -‬رواه مسلم فی صحیحه‪ ،(2/585) ،‬کتاب الجمعه‪ ،‬حدیث شماره )‬ ‫‪3‬‬

‫‪.(855‬‬
‫‪ -‬رواه مسلم فی صحیحه‪ ،(2/586) ،‬کتاب الجمعه‪ ،‬حدیث )‪ (856‬و‬ ‫‪4‬‬

‫رواه النسائی فی سننه ‪ ،87 /3‬کتاب الجمعة‪ ،‬باب ایجاب الجمعة‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪530‬‬

‫یگوینــد‪ :‬پیــامبر‪‬‬ ‫یالله عنهمــا – م ‌‬ ‫ابوهریره و حذیفه – رض ‌‬


‫فرمود‪ :‬خداوند کســانی را کــه قبــل از مــا بودنــد از روز جمعــه‬
‫یها روز‬ ‫یهــا روز شــنبه و مســیح ‌‬ ‫گمـراه و منحــرف کــرد‪ ،‬یهود ‌‬
‫یکشنبه را برای خود قرار دادند‪ ،‬خداوند بعد از آنها مــا را آورد‪،‬‬
‫ما را برای روز جمعه و برکــت آن هــدایت داد‪ ،‬جمعــه‪ ،‬شــنبه و‬
‫یهـــا و‬‫یکشـــنبه را قـــرار داد‪ ،‬و بـــه همیـــن دلیـــل آنهـــا )یهود ‌‬
‫یها( در روز قیامت برای حساب و کتاب و غیــره بعــد از‬ ‫مسیح ‌‬
‫یآیند‪ ،‬ما مسلمانان آخرین اهل دنیا هســتیم‪،‬‬ ‫ما و به دنبال ما م ‌‬
‫و روز قیــامت اولیــن کســان بــرای قضــاوت و حســاب و کتــاب‬
‫یباشیم‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫ینامد و از اینکه ایــن‬ ‫پیامبر‪ ‬در چند جا روز جمعه را عید م ‌‬
‫روز را به روزه گرفتن اختصاص دهیم نهی کــرده اســت‪ ،‬چــون‬
‫معنی عید در آن وجود دارد‪.‬‬
‫یشود‪:‬‬ ‫* آنچه از این حدیث فهم م ‌‬
‫پیامبر‪ ‬فرموده که روز جمعه مخصوص ما است‪ ،‬همچنــان‬
‫یها‬‫یهــا و روز یکشــنبه بــرای مســیح ‌‬ ‫که روز شــنبه بــرای یهود ‌‬
‫یباشد‪ ،‬لم در آن جملــه بــرای اختصــاص اســت‪ ،‬و ایــن کلم‬ ‫م ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬هــر گــاه گفتــه شــود‪:‬‬ ‫مبندی م ‌‬ ‫مقتضی اقتسام و تقسی ‌‬
‫)هذه ثلثة أبواب‪ :‬هذا لی‪ ،‬وهذا لزید و هــذا لعمــرو(‪ ،‬ایــن ســه‬
‫باب است‪ :‬این برای من‪ ،‬این برای زید و این هم بــرای عمــرو‪،‬‬
‫یکند هر یک از آنها به چیزی که بــرای‬ ‫مبندی ایجاب م ‌‬ ‫این تقسی ‌‬
‫یشــود‪ ،‬و‬ ‫او قرار داده شده است اختصاص دارد و خــاص او م ‌‬
‫یشــود‪ ،‬پــس هــر زمــان مــا‬ ‫هیــچ کســی در آن شــریک او نم ‌‬
‫مسلمانان در عید آنها روز شنبه یا یکشنبه شرکت کنیم بــا ایــن‬
‫هایم‪ ،‬ایــن بــرای عیــد هفتگــی‬ ‫حــدیث پیــامبر‪ ‬مخــالفت نمــود ‌‬
‫است‪ ،‬برای عید سالگردی هم به همیــن صــورت اســت و هیــچ‬
‫فرقی ندارد‪ ،‬این به نسبت عیدی است کـه بـا حسـاب و کتـاب‬
‫یگیرد پس اگر اعیاد کفـار أعجمـی کـه جــز بـا‬ ‫عربی صورت م ‌‬
‫حساب و کتـاب رومــی یـا قبطـی یــا فارســی و عــبری و غیــره‬
‫‪531‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یگیرد باید چگونه باشد؟ و بایــد چقــدر از آنهــا دوری‬


‫صورت نم ‌‬
‫‪1‬‬
‫کنیم؟‬

‫سوم‪ :‬دلیلی از اجماع‬


‫یها‬‫یها‪ ،‬و مجوس ‌‬ ‫یها‪ ،‬مسیح ‌‬ ‫‪ -1‬همچنانکه بیان کردیم‪ ،‬یهود ‌‬
‫نهای مســلمانان ســرانه و جزیــه‬ ‫همیشه در شــهرها و ســرزمی ‌‬
‫هانــد‪ ،‬و چیــزی‬ ‫نهای خــود را برگــزار کرد ‌‬ ‫هاند و اعیاد و جش ‌‬
‫داد ‌‬
‫سهــا وجــود‬‫که باعث برگزاری آن عیدها باشد در بعضــی از نف ‌‬
‫داشــت‪ ،‬امــا در زمــان مســلمانان ســابقین هیــچ کســی وجــود‬
‫نداشت در هیچ مورد و چیزی از این عیدها با آنها شرکت کند و‬
‫یا حضــور داشــته باشــد‪ .‬اگــر واقعـا ً مــانعی بــه صــورت نهــی و‬
‫یکردنــد‬‫کراهت در نفس آنان جای نداشت آنها حتما ً شــرکت م ‌‬
‫یشــد‪ ،‬و تنهــا مــانع و‬
‫و ایــن شــرکت و حضــور گســترده هــم م ‌‬
‫هاند دین اسلم مانع از موافقت با‬ ‫بازدارنده دین بود پس دانست ‌‬
‫یباشد و این امری مطلوب و پسندیده است‪.‬‬ ‫این کار آنها م ‌‬
‫‪ -2‬در بیان شرایط عمر فاروق ‪ ‬برای اهل کتاب بیان شــد‬
‫که تمام صحابه و سایر فقهــای بعــد از آنهــا بــر آن اتفــاق نظــر‬
‫داشتند که اهل ذمه ـ اهل کتاب ــ نبایــد در دارالســلم اعیــاد و‬
‫نهای خود را آشکارا و ظاهری انجام دهنــد‪ ،‬کــه آن عیــدها‬ ‫جش ‌‬
‫‪3‬‬ ‫‪2‬‬
‫ینامیدند‪.‬‬‫را شعانین و باعوث م ‌‬

‫‪ -‬به اقتضاء الصراط المستقیم‪ (451-1/450) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫گهای دیگری را‬ ‫‪ -‬اولین یکشنبه روزه آنها است‪ ،‬برگ زیتون و بر ‌‬ ‫‪2‬‬

‫‪ ‬زمانی‬ ‫یکنند چنین چیزی برای حضرت عیسی‬ ‫یآورند‪ ،‬و گمان م ‌‬‫م ‌‬
‫تالمقدس شد بوجود آمده است‪ ،‬بر قاطری سوار بود امر‬ ‫که وارد بی ‌‬
‫یکرد که مردم علیه او شوریدند و غوغا‬ ‫به معروف و نهی از منکر م ‌‬
‫یزدند‪،‬‬
‫یها گروهی را دستور داده بودند با عصا او را م ‌‬‫کردند‪ ،‬و یهود ‌‬
‫آن عصا برگ درآورد و آنها برای مسیح سجده بردند عید شعانین‬
‫مشابهه این کار است‪ .‬به اقتضاء الصراط المستقیم‪(1/478) ،‬‬
‫مراجعه شود‪.‬‬
‫مآیی به وجود‬‫یشدند و گرده ‌‬‫یها در آن خارج م ‌‬‫‪ -‬روزی بود که مسیح ‌‬ ‫‪3‬‬

‫یآوردند‪ ،‬همچنان که مسلمانان در عید فطر و قربان خارج‬ ‫م ‌‬


‫یآمدند‪ .‬به اقتضاء الصراط المستقیم‪،‬‬ ‫یشدند‪ ،‬از هر سو و طرفی م ‌‬ ‫م ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪532‬‬

‫زمانی که تمام مسلمانان اتفاق نظر دارند که آشکار کــردن‬


‫یباشد‪ ،‬چگونه برای مسلمان‬ ‫این عیدها ممنوع است و جایز نم ‌‬
‫صحیح و درست است آن را انجام دهد؟ آیــا اگــر یــک مســلمان‬
‫آن را آشــکارا انجــام دهــد و در آن شــرکت کنــد از فعــل کفــار‬
‫کتر نیست؟! و مــا مســلمانان آنهــا را بــه ایــن‬ ‫حتر و خطرنا ‌‬ ‫قبی ‌‬
‫یبنــد‬
‫یکنیم چون در آن فساد و ب ‌‬ ‫خاطر از اظهار آن عید منع م ‌‬
‫و باری وجود دارد‪ ،‬این فسادها هم یا معصیت و گناه هستند‪ ،‬و‬
‫یباشند‪ ،‬حال با هر فرضی‪ ،‬انســان‬ ‫یا شعار و مقدمة معصیت م ‌‬
‫مسلمان نباید معصیت و یا چیزی که مقــدمه و شــعار معصــیت‬
‫است انجام دهد چون از آن منع شــده اســت‪ ،‬و ایــن انــدازه از‬
‫شر و بدی برای انجام و شرکت در این عیدها کافی اســت کــه‬
‫یکننــد و‬‫کفار برای اظهــار و آشــکار کــردن آنهــا جــرئت پیــدا م ‌‬
‫یگیرنــد‪ ،‬در حــالی کــه شــامل شــر و بــدی و‬ ‫قــوت قلــب م ‌‬
‫‪1‬‬
‫یباشد!!!‬‫فسادهای بسیار زیادی م ‌‬

‫چهارم‪ :‬دلیلی از آثار‬


‫مهـا را یـاد‬
‫یفرمایـد‪ :‬زبـان عج ‌‬ ‫‪ -1‬گفته عمـر فـاروق ‪ ‬کـه م ‌‬
‫نگیرید‪ ،‬و روز عید مشرکین به کلیساهای آنان نروید‪ ،‬چـون خشـم‬
‫‪2‬‬
‫یشود‪.‬‬
‫و غضب خدا بر آنها نازل م ‌‬
‫‪ -2‬قــول عمــر فــاروق ‪ :‬از دشــمنان خــدا در عیــدها و‬
‫‪3‬‬
‫جشنشان دوری کنید‪.‬‬
‫یفرمایــد‪:‬‬‫یالله عنهما – که م ‌‬ ‫‪ -3‬قول عبدالله بن عمر – رض ‌‬
‫مها سکونت گزیند و منزل و‬ ‫هر کس در شهر و یا سرزمین عج ‌‬
‫خــانه درســت کنــد‪ ،‬نــوروز آنهــا را انجــام دهــد‪ ،‬و در مراســم و‬
‫)‪ (1/321‬و احکام اهل الذمه ‪ 721 /2‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -‬به اقتضاء الصراط المستقیم‪ (1/454) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬رواه البیهقی فی سننه‪ ،(9/234) ،‬کتاب الجزیه‪ ،‬باب کراهیة الدخول‬ ‫‪2‬‬

‫علی اهل الذمة فی کنائسهم‪ ،‬رواه عبدالرزاق فی مصنفه‪،(1/411) ،‬‬


‫رقم )‪ ،(1609‬و شیخ السلم ابن تیمیه در اقتضاء صراط المستقیم‬
‫‪ 455 /1‬گفته‪ :‬این اثر را بیهقی با اسناد صحیح روایت نموده است‪.‬‬
‫‪ -‬رواه البیهقی فی سننه‪ (9/234) ،‬به اسناد از بخاری‪ ،‬کتاب جزیه‪،‬‬ ‫‪3‬‬

‫باب کراهیة الدخول علی اهل الذمه فی کنائسهم‪.‬‬


‫‪533‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫عهای شادی آنــان شــرکت کنــد و از آنهــا تقلیــد نمایــد و تــا‬ ‫تجم ‌‬
‫زمــان مــرگ بــه همیــن صــورت باشــد در روز قیــامت بــا آنهــا‬
‫‪1‬‬
‫یشود‪.‬‬‫محشور م ‌‬
‫های بـه مناسـبت نـوروز‬ ‫یگویـد‪ :‬هـدی ‌‬ ‫‪ -4‬محمـدبن سـیرین م ‌‬
‫برای علی مرتضی ‪ ‬آورده شد‪ ،‬گفــت‪ :‬ایــن چیســت؟ گفتنــد‪:‬‬
‫ای امیرالمؤمنین این روز نوروز است‪ ،‬گفت هــر روز را فیــروز‬
‫‪2‬‬
‫یگوید دوست نداشت بگوید نوروز‪.‬‬ ‫کنید‪ ،‬اسامه م ‌‬
‫بیهقی گفتــه اســت‪ :‬در ایــن روایــت بــه صــراحت وارد شــده‬
‫اختصــاص روزی را کــه شــریعت مخصــوص نگردانیــده مکــروه‬
‫است‪.3‬‬
‫ییابیم که عمــر‬ ‫براساس آنچه از آثار ذکر شده گذشت‪ ،‬درم ‌‬
‫فــاورق ‪ ‬از یــاد گرفتــن زبــان آنهــا و مجــرد وارد شــدن بــه‬
‫کلیساهای آنان در روز عید نهی کرده است‪ ،‬پس انجام بعضــی‬
‫از افعال و کردار آنان باید چگونه باشد؟! و یــا اگــر قســمتی از‬
‫عبادت آنها انجام شود؟‬
‫آیا انجام بعضی از اعمال عید آنها از داخـل شـدن و شـرکت‬
‫کتر نیست؟‬ ‫گتر و خطرنا ‌‬ ‫کردن در عید آنان بزر ‌‬
‫یدهند خشم‬ ‫زمانی که روز عید به خاطر اعمالی که انجام م ‌‬
‫یشود‪ ،‬پس کسی که در عمل و یــا‬ ‫و غضب خدا بر آنان نازل م ‌‬
‫ییابد آیا این‬ ‫یکند و یا حضور م ‌‬ ‫بعضی از کارها با آنها شرکت م ‌‬
‫یگویــد‪ :‬از‬ ‫یشــود؟ ســپس م ‌‬ ‫عقــوبت و عــذاب بــر او وارد نم ‌‬
‫دشمنان خدا در روز عیدشان دوری کنید‪ ،‬آیا این سخن نهــی از‬
‫دیدار با آنها و نهی از شرکت در اجتماع آنها نیست؟ پــس حـال‬
‫یدهد چگونه است؟‬ ‫آن کسی که اعمال آنها را انجام م ‌‬

‫‪ -‬رواه البیهقی فی سننه‪ ،(9/234) ،‬کتاب الجزیة‪ ،‬باب کراهیة الدخول‬ ‫‪1‬‬

‫علی اهل الذمة فی کنائسهم‪ ،‬و شیخ السلم ابن تیمیه در اقتضاء‬
‫صراط المستقیم ‪ 457 /1‬گفته‪ :‬این اثر را بیهقی با اسناد صحیح‬
‫روایت نموده است‪.‬‬
‫‪ -‬به السنن الکبری‪ ،‬تألیف بیهقی‪ (460-1/455) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -‬به السنن کبری ‪ 235 /9‬کتاب الجزیه مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪3‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪534‬‬

‫یکند که هر کــس‬ ‫هبن عمر‪ ‬به صراحت بیان م ‌‬ ‫و اما عبدالل ‌‬


‫در سرزمین آنان خانه درست کند و مراسم عید نوروز و جشن‬
‫آنان را انجام دهد و از آنها تقلید نماید و تا زمان مرگ این کــار‬
‫یشود‪ ،‬از ایــن مطــالب‬ ‫را ادامه دهد و توبه نکند با آنها حشر م ‌‬
‫یشود که بر اساس نظر ابن عمر ‪ ‬با مشارکت در‬ ‫فهمیده م ‌‬
‫یشــود‪ ،‬و یــا او را دچــار‬‫مجمــوع ایــن کارهــا آن فــرد کــافر م ‌‬
‫ینماید‪ ،‬چون اگر برای استحقاق عقوبت مــؤثر نبــود‬ ‫معصیت م ‌‬
‫درست نبود جزئی از مقتضی قرار داده شود‪ ،‬چون چیــزی کــه‬
‫یشود‪ ،‬و ذم بعضی مشروط به ذم‬ ‫مباح باشد باعث عقوبت نم ‌‬
‫بعضی دیگر نیست‪ ،‬چون أبعاضی که ذکر شده اســت مقتضــی‬
‫یباشد‪ ،‬و به این خــاطر – واللــه اعلــم –‬ ‫ذم به صورت منفرد م ‌‬
‫گفته است هر کس در شهر و سرزمین آنها خانه درست کند و‬
‫سکونت گزیند‪ ،‬چون آنـان در زمـان عبـدالله بـن عمـر و سـایر‬
‫هها از اظهار عیدهایشان در دارالسلم ممنوع شده بودند‬ ‫صحاب ‌‬
‫و اجازة آن را نداشــتند‪ ،‬و هیــچ یــک از مســلمانان از عیــد آنــان‬
‫یداد‪ ،‬و تنها ایــن بــود‬
‫یکرد و خود را به آنها شباهت نم ‌‬ ‫تقلید نم ‌‬
‫یگرفـــت؛ چـــون در‬ ‫کـــه در ســـرزمین مســـلمانان صـــورت م ‌‬
‫سرزمین مسلمانان قرار داشتند‪.‬‬
‫و اما علی مرتضی‪ ‬موافقت در نــام عیــدی کــه مخصــوص‬
‫یدانست‪ ،‬حال موافقت در عمل با آنان را‬ ‫آنان بود را مکروه م ‌‬
‫‪1‬‬
‫یداند؟‬ ‫چگونه م ‌‬
‫تها و پندها( که به چند صورت اســت‪،‬‬ ‫دلیلی از اعتبار )عبر ‌‬
‫از جمله‪:‬‬

‫* وجه اول‬
‫یباشد‪،‬‬
‫نها جزو شریعت و از مناهج و مناسک م ‌‬‫اعیاد و جش ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬‫و خداوند سبحان در مورد آن م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪)      ‬حج‪(67 :‬‬

‫‪ -‬به اقتضاء الصراط المستقیم‪ (460-1/455) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫‪535‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫های )ویژه‪ ،‬جهت معاملت و عبــادات بــا تــوجه‬ ‫»برای هر ملتی برنام ‌‬
‫هاند و بــدان‬‫هایم‪ ،‬که برابر آن رفت ‌‬
‫به شرایط زمان و مکان( قرار داد ‌‬
‫هاند«‪.‬‬
‫عمل کرد ‌‬
‫مانند قبله‪ ،‬نماز و روزه‪ ،‬هیچ فرقی میــان مشــارکت آنهــا در‬
‫تهای دیگر نیســت‪،‬‬ ‫عید و مشارکت آنها در سایر مناهج و عباد ‌‬
‫موافقت در تمام عید‪ ،‬مــوافقت بــا کفــر اســت‪ ،‬و مــوافقت در‬
‫ههای کفــر‬ ‫عهــای آن‪ ،‬مــوافقت در بعضــی از شــعب ‌‬ ‫بعضی از فر ‌‬
‫یباشد‪ ،‬بلکه عیدها از خصوصی ترین ویژگی های هستند کــه‬ ‫م ‌‬
‫یشــوند‪ ،‬و‬ ‫نهــا بوســیلة آن از یکــدیگر جــدا م ‌‬ ‫شــرایع و ادیا ‌‬
‫یباشند‪ ،‬پس موافقت‬ ‫آشکارترین و ظاهرترین شعایر را دارا م ‌‬
‫یباشد‪ ،‬و شــکی نیســت‬ ‫مترین شرایع کفر م ‌‬ ‫با آن مواقت با مه ‌‬
‫در مجموع با وجود شرایط موافقت با آن گاهی به کفر منتهــی‬
‫عکنندة آن کمترین حــالتش ایــن اســت کــه‬ ‫یشود‪ .‬و اما شرو ‌‬ ‫م ‌‬
‫یباشد‪ .‬و بـه ایـن اختصـاص پیـامبر‪ ‬اشـاره‬ ‫معصیت و گناه م ‌‬
‫یفرماید‪» :‬إن لکل قــوم عیــدا ً وإن هــذا‬ ‫کرده است‪ ،‬آنجا که م ‌‬
‫عیدنا« برای هر ملتی عیدی وجود دارد و این عید ما است‪.‬‬
‫مشارکت در عید کفار از مشارکت در پوشیدن زنار )لباســی‬
‫یبندنــد(‪1‬و امثــال‬ ‫است که مجوسی یا مسیحی به کمــر خــود م ‌‬
‫کتر اســت‪،‬‬ ‫حتر و خطرنــا ‌‬ ‫ههای آنــان اســت قــبی ‌‬ ‫آن کـه از نشـان ‌‬
‫چون ایــن علمــت و نشــانه وضــعی اســت و از دیــن بــه شــمار‬
‫یرود‪ ،‬و هــدف از آن تنهــا جــدایی میــان کــافر و مســلمان‬ ‫نم ‌‬
‫یرونــد پــس‬ ‫است‪ ،‬اما عیــد و توابــع آن جــزو دیــن بــه شــمار م ‌‬
‫موافقت با آن‪ ،‬موافقت با چیزی است که سبب خشم و عقاب‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫و عذاب خدا م ‌‬
‫عیــد کفـار شــریعتی از شــرایع کفـار اســت‪ ،‬و یــا عبــادتی از‬
‫یباشــد‪ ،‬پــس مــوافقت در آن ماننــد ســایر‬ ‫تهــای آنــان م ‌‬ ‫عباد ‌‬
‫‪2‬‬
‫ت کفر حرام و ممنوع است‪.‬‬ ‫شعایر و عبادا ‌‬

‫‪ -‬به لسان العرب ‪ 330 /4‬ماده ی )زنر( مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به اقتضاء الصراط المستقیم‪ (472-1/471) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪536‬‬

‫* وجه دوم‬
‫یدهند معصیت خداونــد‬ ‫آنچه آنها در عید و جشنشان انجام م ‌‬
‫یباشــد‪ ،‬مثــل نمــاز‬ ‫یباشد‪ ،‬چون یا بدعت است‪ ،‬یا منسوخ م ‌‬ ‫م ‌‬
‫تالمقــدس بـا وجــود آنکــه عمــل‬ ‫خواندن مسلمان بــه ســوی بی ‌‬
‫های است ولی نسخ شده است‪ .‬ایــن زمــانی اســت کــه‬ ‫شایست ‌‬
‫یشود از چیزهایی باشد کـه بوسـیلة آن عبـادت و‬ ‫آنچه انجام م ‌‬
‫یشود‪ ،‬و اما مســایلی کــه بــه عــادت هــا تعلــق مــی‬ ‫دینداری م ‌‬
‫گیرند مانند طعام‪ ،‬لباس‪ ،‬بازی و شادی همة اینها تــابع آن عیــد‬
‫دینی هستند‪ ،‬همانطور که در دین اسلم هم تــابع هســتند‪ .‬پــس‬
‫یشود که بعضــی از مســلمانان عیــدی را ایجــاد‬ ‫به منزلة این م ‌‬
‫کرده باشند و برای برگزاری آن به صحرا و دشــت برونــد و در‬
‫آن عبادات و عاداتی از جنس آنچه کــه در عیــد فطــر و قربــان‬
‫یشود انجام شود‪ ،‬و یا اینکه چیزی گذاشته شــود و بــه‬ ‫انجام م ‌‬
‫ف کننــد و مراســم حــج انجــام داده شــود‪ ،‬و بــرای‬ ‫دور آن طوا ‌‬
‫یکند طعام و غیره درست شود‪.‬‬ ‫کسی که این کار را م ‌‬
‫اگر مسلمان چنین کاری را انجام دهد‪ ،‬آن روز عادت خود را‬
‫تغییر داده است‪ ،‬همانطور که اهل بدعت در امور عــادی یــا در‬
‫بعضی از آن عادت خود را بوسیلة درست کردن طعــام‪ ،‬زینــت‬
‫یدهنــد‪ ،‬بــدون‬ ‫دادن لباس‪ ،‬خرج و مخارج زیاد و غیــره تغییــر م ‌‬
‫اینکه به این عادت نوبنیاد قصد عبــادت داشــته باشــند‪ ،‬آیــا ایــن‬
‫تترین منکرات نیست؟ به همین صورت‬ ‫حترین و زش ‌‬ ‫کار از قبی ‌‬
‫نهایی که مغضوب علیهم و ضالین هســتند‬ ‫موافقت با این انسا ‌‬
‫یباشد‪.‬‬‫کتر و شدیدتر م ‌‬ ‫خطرنا ‌‬
‫اهل کتاب )یهــود و نصــاری( بــر دیــن مبتــدع و منســوخ خــود‬
‫یدارنــد‪ ،‬و‬ ‫یکننــد و آن را سـّری نگــه م ‌‬ ‫استوار و به آن اقرار م ‌‬
‫انسان مســلمان بــه چیــزی کــه مبتــدع و منســوخ باشــد نــه بــه‬
‫صورت سّری و نه به صورت آشکار اقرار نخواهد کــرد و آن را‬
‫یشناسد‪ ،‬و امــا مشــابهت و تقلیــد از کفـار مثــل‬ ‫به رسمیت نم ‌‬
‫کتر و بــدتر‬ ‫مشــابهت و تقلیــد از اهــل بــدعت و حــتی خطرنــا ‌‬
‫‪1‬‬
‫یباشد‪.‬‬‫م ‌‬
‫‪ -‬به اقتضاء الصراط المستقیم مراجعه شود‪(1/472) ،‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪537‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫* وجه سوم‬
‫اگر انجام کارهای اندکی از آن عیدها و غیــره درســت تلقــی‬
‫یشــود‪ ،‬ســپس هــر زمــان‬ ‫شود به انجام کارهای زیــاد منجــر م ‌‬
‫یشــوند و اصــل آن را‬ ‫چیزی شایع شود مردم عــوام وارد آن م ‌‬
‫یکنند بطوری که برای آنهـا بــه عــادت و حــتی عیــد‬ ‫فراموش م ‌‬
‫یکنــد حــتی بــر‬ ‫یشود‪ ،‬و به عید خداوند شباهت پیــدا م ‌‬ ‫تبدیل م ‌‬
‫یکند به طوری که نزدیک است به مرگ اسلم‬ ‫آن برتری پیدا م ‌‬
‫و حیات کفر منتهی شود‪ ،‬همچنان که شیطان برای بســیاری از‬
‫یکننــد کارهــایی را زیبــا جلــوه داده‬ ‫کسانی که ادعای اســلم م ‌‬
‫یشــود‪،‬‬ ‫یها انجــام م ‌‬ ‫است مثل آنچه که در اواخر روزة مســیح ‌‬
‫جها و پوشاندن لباس به فرزنــدان و‬ ‫یها و خر ‌‬ ‫مثل هدایا و شاد ‌‬
‫غیره که ماننــد عیــد مســلمانان شــده اســت‪ ،‬حــتی کشــورها و‬
‫یها چسبیده و همسایه‬ ‫شهرهایی به کشورها و شهرهای مسیح ‌‬
‫هستند که علم و آگاهی و ایمان آنها کم و اندک است این عیــد‬
‫کفار بر عید خودشان غلبه دارد و از عید خــدا و رســول خــدا‪‬‬
‫نتر‬‫بیشتر در قلــب شــان جــای دارد‪ ،‬و از آنهــا برایشــان شــیری ‌‬
‫است‪.‬‬
‫ً‬
‫یشــود‪ ،‬و یــا غالب ـا بــه‬ ‫مشــابهت و تقلیــد بــه کفــر منتهــی م ‌‬
‫یشــود‪ ،‬کــه در آن‬ ‫یانجامد‪ ،‬و یا به هــر دو منتهــی م ‌‬ ‫معصیت م ‌‬
‫هیچ مصلحتی نیست‪ ،‬و هر چــه بــه اینهــا منتهــی و منجــر شــود‬
‫حرام است‪ ،‬پس مشابهت و تقلید حــرام هســتند‪ ،‬و در مقدمــة‬
‫دوم هیچ شکی نیست‪ ،‬پیگیــری و بررســی در مــوارد و مصــادر‬
‫شریعت بر این مطلب دللت دارد که هــر چــه بــه کفــر منتهــی‬
‫شود چه به صورت غالب‪ ،‬چه خفی و ســری و چــه بــه صــورت‬
‫کلی‪ ،‬حرام است‪.‬‬
‫مقدمة اولــی واقعیــت بــر آن شــهادت دارد و بــر هیــچ بینــا و‬
‫نابینایی پوشیده نیست که منتهی شدن بـه کفـر امـری طـبیعی‬
‫یباشــد‪ ،‬کــه شــارع حکیــم آن را در عمــوم ســد ذرایــع و‬ ‫م ‌‬
‫یها ملحظه کرده است‪ ،‬همانطور که شیخ السلم ابن‬ ‫پیشگیر ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪538‬‬

‫هاللــه – در کتــاب »اقامللة الللدلیل علللی ابطللال‬


‫تیمیــه – رحم ‌‬
‫‪1‬‬
‫التحلیل« آن را بیان کرده و توضیح داده است‪.‬‬

‫* وجه چهارم‬
‫عیدها و مراسم در مجموع منافع بزرگی برای دیــن و دنیــای‬
‫مردم دارند‪ ،‬همچنان که بوسیلة نماز‪ ،‬زکات‪ ،‬روزه و حج نفع و‬
‫یبرند‪ ،‬به همین دلیل هر دین و شــریعتی آن را در خــود‬
‫سود م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫جای داده و آن را آورده است‪ ،‬خداوند م ‌‬
‫‪   ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫)حج‪(34 :‬‬ ‫‪    ‬‬
‫هایــم‪ ،‬تــا بــه نــام خــدا‬
‫»مــا بــرای هــر ملــتی قربــانی را مقــرر کرد ‌‬
‫چهارپایانی را ذبح کنند که خدا به آنها عطا نموده است«‪.‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫و خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪(67‬‬ ‫‪)    ‬حج‪:‬‬
‫هایــم‬
‫های )جهت معاملت و عبادات( قــرار داد ‌‬ ‫»برای هر ملتی برنام ‌‬
‫هاند«‪.‬‬
‫هاند و بدان عمل کرد ‌‬
‫که برابر آن رفت ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫و خداوند م ‌‬
‫‪   ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫)مائده‪(3 :‬‬ ‫‪  ‬‬
‫»امروز )احکام( دین شما را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بــر‬
‫شما تکمیل نمودم«‪.‬‬
‫گترین عیدهای ایــن‬
‫به همین خاطر خداوند این آیه را در بزر ‌‬
‫امت پاک نازل کرده است‪ ،‬چون هیچ عید و جشنی در نوع خود‬
‫گتر نیســت و‬‫که زمان و مکان را در خود جمع کرده از آن بزر ‌‬
‫یباشد‪ ،‬و هیچ خبر و اعلنی از نوع خود از این‬ ‫آن عید قربان م ‌‬

‫‪ -‬در فتاوی الکبری جزء سوم‪ ،‬ص )‪ (265‬وجود دارد‪ .‬و به اقتضاء‬ ‫‪1‬‬

‫الصراط المستقیم‪ (482-1/473) ،‬مراجعه شود‪.‬‬


‫‪539‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫روز مهمــتر نیســت و نخواهــد بــود کــه عمــوم مســلمانان را‬


‫فراخواند و خداوند کفر و اهلش را نفی و مردود کرد‪.‬‬
‫حالت جسم انسان طوری است که اگر گرسنه شد نیاز خود‬
‫یگیرد و چون سیر شد از طعام‬ ‫را از غذایی که به او رسیده م ‌‬
‫یتوانــد از آن بخــورد مگــر بــا‬
‫یشــود‪ ،‬حــتی نم ‌‬‫ینیاز م ‌‬
‫دیگری ب ‌‬
‫ناراحتی و تکلف‪ ،‬که بیشــتر اوقــات بــاعث نــاراحتی و ضــرر او‬
‫یشود و نفعی بــرای او نخواهــد داشــت‪ ،‬و در واقــع غــذای او‬ ‫م ‌‬
‫نیست و باعث تقویت او نخواهد شد‪ .‬بندگان خدا هم هر گاه از‬
‫اعمال و کارهای غیر شرعی بعضی از نیازهای خــود را بگیرنــد‬
‫رغبت و علقة ایشان به امورشرعی و واقعی کم خواهد شد و‬
‫یشــود‪ ،‬بــر خلف‬ ‫یبرنــد‪ ،‬و بــه مقــداری کــم م ‌‬
‫از آنها ســود نم ‌‬
‫هاش را صــرف کارهــای شـرعی و‬ ‫کسی که تمـام همــت و اراد ‌‬
‫ینماید‪ ،‬این فرد محبت و علقه و منفعت خــود را در‬ ‫مشروع م ‌‬
‫یداند و دین و اسلم خود را کامــل و تمــام‬ ‫این امور مشروع م ‌‬
‫گردانیده است‪.‬‬
‫به همین خاطر )فردی که به امور غیــر شــرعی علقــه دارد(‬
‫برای آرامش و اصلح قلبش بیشتر بــه قصــاید و اشــعار گــوش‬
‫هاش بــه شــنیدن قــرآن کریــم کــم‬ ‫یدهــد‪ ،‬و شــوق و علق ‌‬ ‫م ‌‬
‫یگردد‪ .‬به‬ ‫یشود‪ ،‬حتی بعضی اوقات از شنیدن آن ناراحت م ‌‬ ‫م ‌‬
‫همیــن دلیــل شــریعت اســلم بــر کســی کــه بــدعتی را بوجــود‬
‫یآورد بــه شــدت ســخت گرفتــه و آن را بســیار بــد و زشــت‬ ‫م ‌‬
‫یداند‪ ،‬چون اگر طوری بودی که ترک بدعت کافی بودی‪ ،‬نــه‬ ‫م ‌‬
‫به ضرر و نه به نفع شخص بودی‪ ،‬آن وقت کار آســان و ســاده‬
‫بود‪ ،‬اما بل و مصیبت آن جــا اســت کــه بــدعت بــرای او بــاعث‬
‫فساد است‪ ،‬از جمله باعث نقــص منفعــت شــریعت در حــق او‬
‫یتواند هم عــوض و هــم معــوض‬ ‫یگردد‪ ،‬چون قلب انسان نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫منه را در خود جای دهد و گنجایش هر دو را ندارد‪.‬‬
‫یگوید‪:‬‬‫به همین خاطر پیامبر‪ ‬در مورد عیدهای جاهلیت م ‌‬
‫‪1‬‬
‫»إن الله قد أبدلکم بهما یومین خیرا ً منهما«‪.‬‬
‫‪ -‬رواه احمد فی مسنده‪ (3/103) ،‬و رواه ابوداود فی سننه‪) ،‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،(1/675‬کتاب الصلة‪ ،‬حدیث شماره )‪ ،(1134‬و سنن نسائی ‪/3‬‬


‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪540‬‬

‫خداوند به جای این دو روز عید زمان جاهلیت‪ ،‬دو روز بهتر و‬
‫بتر برای شما داده است‪.‬‬
‫و ‌‬
‫خ ‌‬
‫یشــود کــه نهــایت‬‫تغذیه ی قلب با این کارهای بدعت مانع م ‌‬
‫تغذیه و قوت را به وسیلة این اعمال صالح و پرمنفعت شرعی‬
‫کسب کند‪ ،‬در نتیجه حال و وضعیتش بدون اینکه احساس کنــد‬
‫یشود‪ ،‬همچنــان کــه جســمش بوســیلة غــذاهای فاســد و‬ ‫تباه م ‌‬
‫یرود‪ ،‬بــا ایــن‬
‫کثیف بدون اینکه خودش احساس کنــد از بیــن م ‌‬
‫‪1‬‬
‫یشود‪.‬‬ ‫توضیح بعضی از ضررهای بدعت روشن و آشکار م ‌‬

‫* وجه پنجم‬
‫مشابهت به اهل کتاب و کفار در بعضی از اعیاد آنان و تقلید‬
‫از آنها به خاطر وجود باطل و فسادهایی کــه در آن وجــود دارد‬
‫یشود‪ ،‬به خصوص زمانی‬ ‫باعث خوشحالی قلب و سرور آنها م ‌‬
‫که این کفار زیر سلطة جزیه و تحقیر مسلمانان باشــند‪ ،‬چــون‬
‫یها و خصوصیات دین آنان را‬ ‫یکنند مسلمانان ویژگ ‌‬ ‫مشاهده م ‌‬
‫یدهنــد‪ ،‬ایــن ســبب‬‫در خود قرار داده و جزئی از آن را انجام م ‌‬
‫یگــردد‪ ،‬و خیلــی اوقــات اگــر‬
‫قوت قلــب و ســعة صــدر آنــان م ‌‬
‫یدهند و ضــعیفان و‬ ‫برایشان فرصت دست دهد آنها را طعام م ‌‬
‫ینمایند‪ ،‬که این امر و کاری محسوس و‬ ‫فقرا را خوار و ذلیل م ‌‬
‫مشهود است‪ ،‬که انسان عاقل از آن غافل نیست‪ .‬پس چگــونه‬
‫جایز و درست اســت بــدون دلیــل بــه آنهــا احــترام گذاشــت در‬
‫حالی که شریعت و دین تحقیــر و ذلــت در برابــر مســلمانان را‬
‫برای آنها قرار داده است؟‬
‫* وجه ششم‬
‫یدهند بعضی از آنها کفر‪،‬‬ ‫آنچه کفار در عیدهای خود انجام م ‌‬
‫یباشــد بــه شــرطی کــه از‬ ‫و بعضــی حــرام‪ ،‬و بعضــی مبــاح م ‌‬
‫تهــا غالبـا ً‬
‫مفسدة مشابهت خالی باشد‪ .‬جدایی میــان ایـن حال ‌‬

‫‪ 180 -179‬کتاب العیدین‪ ،‬و مستدرک حاکم ‪ 294 /1‬و گفته‪ :‬این‬
‫حدیث بر شرط مسلم است و شیخین آن را روایت نکرده اند‪ .‬ذهبی‬
‫نیز با او موافق است‪.‬‬
‫‪ -‬به اقتضاء الصراط المستقیم‪ (485-1/482) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪541‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫آشکار و روشن است‪ ،‬امــا بعضــی اوقــات بــرای عمــوم مــردم‬


‫یدانند‪ ،‬مثل ً مشابهت و تقلید در چیزی‬ ‫روشن نیست و آن را نم ‌‬
‫که روشن و معلوم نیست‪ ،‬برای انسان عالم حرام اســت‪ ،‬امــا‬
‫یکند که فقط مشابهت و تقلیــد‬ ‫یسواد فکر م ‌‬ ‫انسان عامی و ب ‌‬
‫در کارهای حـرام ممنـوع اسـت‪ ،‬اینجـا اسـت کـه مـردم عـوام‬
‫یشوند‪ ،‬فرق میان این صورت و صورت ســوم‬ ‫مرتکب حرام م ‌‬
‫)جلوگیری‪ ،‬پیشگیری( ایــن اســت کــه آنجــا گفــتیم مــوافقت در‬
‫کارهای کم و اندک به مــوافقت کارهــای زیــاد و بیشــتر منتهــی‬
‫یشود‪ ،‬ولی در اینجا جنس و نوع موافقت نســبت بــه عمــوم‬ ‫م ‌‬
‫یداننــد‪ ،‬بــه‬
‫دین خودشان بــرای آنهــا روشــن نیســت و آن را نم ‌‬
‫یدهنــد‪ ،‬آن حــالت‬ ‫طوری کــه معــروف و منکــر را تشــخیص نم ‌‬
‫بیانگر این است که با خواسـت و ارادة خـود دنبـال آرزوهـایش‬
‫بهــا بــه اعتقــادات خــود نــادان‬‫یرود‪ ،‬و در ایــن صــورت قل ‌‬‫م ‌‬
‫یباشند‪.‬‬
‫م ‌‬

‫* وجه هفتم‬
‫یآدم و سایر مخلوقات را بین دو چیـز متشـابه کـه‬ ‫خداوند بن ‌‬
‫رپــذیر اســت خلــق کــرده اســت‪ ،‬هــر زمــان‬ ‫بــرای هــر دو تغیی ‌‬
‫لتر و‬ ‫متشــابهت بیشــتر باشــد تغییــر در اخلق و صــفات کــام ‌‬
‫یشود‪ ،‬به طوری که تشخیص آن دو از یکدیگر جز بــا‬ ‫متر م ‌‬‫تما ‌‬
‫چشم ممکن نخواهد بود‪ ،‬پس مشابهت و مشارکت در کارهــای‬
‫یشود که مشابهت و مشارکت در امور باطنی‬ ‫ظاهری باعث م ‌‬
‫و درونــی نیــز بــه صــورت مخفیــانه و تــدریجی و غیرمحســوس‬
‫صورت پذیرد‪.‬‬
‫یها که با مسلمانان معاشــرت‬ ‫یها و مسیح ‌‬ ‫این امر در یهود ‌‬
‫یشود‪ ،‬آنهــا از دیگــر‬ ‫هاند ظاهر و آشکار م ‌‬ ‫داشته و زندگی کرد ‌‬
‫کفــار‪ ،‬دارای کفــر کمــتری هســتند‪ ،‬و مســلمانانی کــه زیــاد بــا‬
‫هاند نسبت بــه مســلمانان‬ ‫یها معاشرت داشت ‌‬ ‫یها و مسیح ‌‬ ‫یهود ‌‬
‫فتر و کمـتری هسـتند‪ ،‬مشـارکت در‬ ‫دیگــر دارای ایمـانی ضـعی ‌‬
‫یشود با اینکــه از نظــر‬ ‫هدایت ظاهری باعث تناسب و الفت م ‌‬
‫زمانی و مکانی هم دور باشند‪.‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪542‬‬

‫تقلید از عیدهای آنان – با اینکه کم هم باشد – بــاعث کســب‬


‫یشــود‪ ،‬در حــالی کــه اخلق آنــان مــورد‬ ‫نوعی از اخلق آنهــا م ‌‬
‫لعنت قرار گرفته است‪ ،‬و هر چیزی که بـاعث فسـاد مخفـی و‬
‫یگیرد و حکم تحریــم بــرای‬ ‫غیر منظم شود حکم به آن تعلق م ‌‬
‫یگــوییم‪ :‬مشــابهت و تقلیــد از ظــاهر‬ ‫یگردد‪ ،‬پس م ‌‬ ‫آن صادر م ‌‬
‫سبب و مظنة مشابهت و تقلید از عین اخلق و افعــال مــذموم‬
‫یشود در اصل اعتقادات هم از آنان‬ ‫یشود‪ ،‬حتی سبب م ‌‬ ‫آنها م ‌‬
‫یشود و کنترل نخواهــد شــد‪،‬‬ ‫تقلید نمایند‪ ،‬که تأثیر آن ظاهر نم ‌‬
‫یشــود بعضــی‬ ‫و عین فســادی کــه از مشــابهت و تقلیــد پیــدا م ‌‬
‫اوقات ظاهر و منظم نخواهد شد‪ ،‬و چون پیدا شــد دیگــر زوال‬
‫و از بین رفتن آن محال خواهد شد‪ ،‬و هر چیزی که باعث چنین‬
‫نگــذار )خــدا و رســول‪ ‬او( آن را حــرام‬ ‫چیــزی شــود قانو ‌‬
‫هاند‪ ،‬همانطور که اصول ثابت و مقرر بر این مطلب دللت‬ ‫کرد ‌‬
‫‪1‬‬
‫هاند‪.‬‬ ‫ً‬
‫دارند و صراحتا آن را بیان کرد ‌‬

‫* وجه هشتم‬
‫مشابهت در ظاهر و تقلید ظاهری نوعی مــودت و محبــت را‬
‫یشــود‪،‬‬ ‫یکند و در باطن نیز باعث محبــت و دوســتی م ‌‬ ‫ایجاد م ‌‬
‫همچنان که محبــت بــاطنی و درونــی ســبب مشــابهت ظــاهری‬
‫ه است‪ ،‬حــتی‬ ‫یشود‪ ،‬که تجربه و مشاهدات این را ثابت کرد ‌‬ ‫م ‌‬
‫دو نفر اگر از یک شــهر و دیــار باشــند ســپس بــه شــهر و دیــار‬
‫غربت بروند میان آنها مودت و الفت زیــاد پیــدا خواهــد شــد‪ ،‬و‬
‫یشــناختند و یــا‬‫اگر چنانچه در شــهر خــود بودنــد همــدیگر را نم ‌‬
‫یشــدند‪ ،‬بــه‬‫یگفتند و با هم قهر م ‌‬ ‫حتی با همدیگر سخن هم نم ‌‬
‫همین صورت صنعتگران دنیوی هــم بــا یکــدیگر نــوعی الفــت و‬
‫محبت و همبستگی دارند که غیــر آنهــا چنیــن وضــعیتی ندارنــد‪،‬‬
‫پادشاهان و رؤسا هم با اینکه از نظر ممالک و دیار از همــدیگر‬
‫دور باشند با همدیگر محبت و الفت دارند مگر اینکـه دیـن و یـا‬
‫هدفی خاص مانع این محبت و علقه شود‪.‬‬

‫‪ -‬به اقتضاء الصراط المستقیم‪ (488-1/478) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬


543 ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫پس زمانی که مشابهت و تقلید در امور دنیوی باعث محبــت‬


‫ پس مشابهت و تقلید در امور دینــی‬،‫یشود‬ ‌ ‫و دوستی با کفار م‬
ً
‫باید چگــونه باشــد؟ کــه قطعـا بــاعث محبــت و الفــت بیشــتری‬
‫ و روشن است که محبت و دوستی با آنان با ایمان‬،‫خواهد شد‬
.‫یشود‬‌ ‫منافات دارد و سبب نفی ایمان م‬
:‫یفرماید‬
‌ ‫خداوند م‬
    
  
 
   
   
  
     
   
  
    
     
     
    

   
  
   
    
 
 
  
   
   
 
(‫ق‬53 -51‫به‬:‫)مائده‬
‫طری ـ‬ ‫مسیحیان را به دوستی نگیرید )و‬ ‫»ای‬
‫مؤمنان! یهودیان و‬ 
‫اولی آنان را بــه سرپرســتی نپذیریــد( ایشــان برخــی دوســت برخــی‬
‫دیگرند )و در دشمنی با شما یکسان و برابرند( هر کــس از شــما بــا‬
‫یگمان او از‬ ‌ ‫ایشان دوستی ورزد )و آنان را به سرپرستی بپذیرند( ب‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪544‬‬

‫یرود و شک نیست که خداوند افراد ستمگر‬ ‫زمرة ایشان به شمار م ‌‬


‫یبینــی کســانی کــه بیمــاری )ضــعف و شــک و‬ ‫یکنــد‪ .‬م ‌‬
‫را هدایت نم ‌‬
‫نفاق( به دل دارند‪) ،‬در دوستی و یاری بـا یهودیـان و مسـیحیان( بـر‬
‫یترسیم که )روزگـار برگـردد‬ ‫یگویند‪ :‬م ‌‬ ‫یگیرند و م ‌‬ ‫یکدیگر سبقت م ‌‬
‫و( بلیی بر سر ما آید )و به کمک ایشان نیازمند شویم( امیــد اســت‬
‫که خداوند فتح )مکه( را پیش بیاورد یا از جــانب خــود کــاری کنــد )و‬
‫دشمنان اسلم را نابود و منافقــان را رســوا نمایــد( و ایــن دســته از‬
‫هاند پشیمان گردند‪) .‬آنگاه که فتح و پیــروزی‬ ‫آنچه در دل پنهان داشت ‌‬
‫یگوینــد آیــا اینــان همــان کســانی هســتند کــه بــا‬ ‫فرارسد( مؤمنان م ‌‬
‫یگفتند مــا )بــر آییــن‬
‫یخوردند و م ‌‬‫دت به خدا سوگند م ‌‬ ‫شدت و با ح ّ‬
‫شماییم و همچون شما مسلمانیم و( با شــما هســتیم! )دروغ گفتنــد‬
‫و( کردارشــان بیهــوده و تبــاه گشــت )و رنجشــان بــر بــاد رفــت و‬
‫تلششان هدر رفت( و زیانکار شدند«‪.‬‬
‫خداونـد آنچــه سـبب خـواری و ذلـت اهــل کتـاب شـده بیـان‬
‫یفرماید‪:‬‬‫یکند و م ‌‬
‫م ‌‬
‫‪   ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪545‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫‪   ‬‬


‫)مائده‪(81-78 :‬‬
‫یاســرائیل بــر زبــان داود و عیســی پســر مریــم لعــن و‬ ‫»کــافران بن ‌‬
‫هاند‪ .‬این بدان خاطر بود که آنان پیوسته )از فرمان خــدا(‬ ‫نفرین شد ‌‬
‫یگذشــتند‪ .‬آنــان از‬
‫یکردند و در )ظلم و فساد( از حــد م ‌‬ ‫سرکشی م ‌‬
‫یکشـیدند و همـدیگر را از‬ ‫یدادند دست نم ‌‬ ‫اعمال زشتی که انجام م ‌‬
‫یدادنــد‪ .‬و چــه کــار بــدی‬‫یکردنــد و پنــد نم ‌‬‫یها نهــی نم ‌‬ ‫زشــتکار ‌‬
‫یبینــی کـه کـافران را بــه دوسـتی‬ ‫یکردنـد! بســیاری از آنـان را م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یپذیرنــد چــه توشــة بــدی بــرای خــود پیشــاپیش )بــه آخــرت(‬ ‫م ‌‬
‫های کـه مـوجب خشـم خـدا و جـاودانه در عـذاب‬ ‫یفرسـتند! توشـ ‌‬ ‫م ‌‬
‫)دوزخ( ماندن است‪ .‬اگر آنان به خدا و پیغمبر )اسلم( و آنچه بــر او‬
‫یآوردنــد‪) ،‬بــه ســبب ایمــان‬ ‫)از قــرآن( نــازل شــده اســت ایمــان م ‌‬
‫یگرفتنـد‪ .‬ولـی بسـیاری از‬ ‫راستین هرگز( کافران را بـه دوسـتی نم ‌‬
‫آنان فاسق و از دین خارج هستند«‪.‬‬
‫خداوند بیان کرده است که ایمان به خدا و پیــامبر‪ ‬و آنچــه‬
‫بر او نازل شده است مستلزم عدم دوســتی و محبــت بــا آنــان‬
‫یباشد‪ ،‬پس ثبوت دوستی و محبت با آنان موجب عدم ایمان‬ ‫م ‌‬
‫یشود‪ ،‬چون عدم لزم مقتضی عدم ملزوم است‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫خداوند م ‌‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫)مجادله‪(22 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫»مردمانی را نخواهی یافت که به خــدا و روز قیــامت ایمــان داشــته‬
‫باشــند ولــی کســانی را بــه دوســتی بگیرنــد کــه بــا خــدا و پیــامبرش‬
‫دشمنی ورزیده باشند هر چند که آنان پدران‪ ،‬یا پسران‪ ،‬یا برادران‪،‬‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪546‬‬

‫لهایشــان‬
‫و یا قوم و قبیلة ایشان باشند‪ .‬چرا که مؤمنان‪ ،‬خــدا بــر د ‌‬
‫رقم ایمان زده است‪ ،‬و با نفخة رب ّــانی خــود یاریشــان داده اســت و‬
‫تقویتشان کرده است«‪.‬‬
‫یشــود کــه کــافری‬ ‫خداوند خبر داده است که مؤمنی پیدا نم ‌‬
‫را دوست داشته باشد‪ ،‬هر کسی کفار را دوست داشــته باشــد‬
‫مؤمن نیست‪ ،‬مشــابهت و تقلیــد ظــاهری مظنــة محبــت اســت‬
‫یباشد‪ ،‬همانطور که بیــان شــد و مثــال هــم آورده‬ ‫پس حرام م ‌‬
‫‪1‬‬
‫شد‪.‬‬
‫یگویــد‪ :‬بــدان کــه‬
‫هاللــه – م ‌‬
‫شیخ الســلم ابــن تیمیــه – رحم ‌‬
‫لهای فســاد در مشــابهت و تقلیــد کفــار زیــاد‬ ‫صــورت و شــک ‌‬
‫‪2‬‬
‫هستند‪ ،‬پس خوب است به آنچه بیان کردیم اکتفا کنیم‪.‬‬
‫از آنچه گذشت برایمان روشن گردیــد کــه تشــبه بــه کفــار و‬
‫تقلیــد از آنــان بــه صــورت عمــوم و خصوصــی – در اعیــاد و‬
‫نهایشان – حرام است و با ایمــان منافــات دارد‪ ،‬و قــرآن‪،‬‬ ‫جش ‌‬
‫ســنت پیــامبر‪ ،‬اجمــاع‪ ،‬آثــار و اعتبــار ایــن مطلــب را ثــابت‬
‫یکنند و بر آن دللت دارند که بیان آنها گذشت‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫پس ای بــرادر و خــواهر مســلمان از تشــبه بــه کفــار و اهــل‬
‫کتـاب و غیـره دوری کـن و از عـواقب ایـن کـار بـترس‪ ،‬نـه در‬
‫عادات و نه در عبادات و تقالید دیگر‪ ،‬نه بــه صــورت ظــاهری و‬
‫نه باطنی از آنها پیروی مکن‪ ،‬چون هــر کــس بــه قــوم و ملــتی‬
‫تشابه پیدا کند از آن قوم است و روز قیــامت بــا آنهــا محشــور‬
‫یشود‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫یکنیــد‬
‫و بر شما لزم و واجب است کسی را که مشــاهده م ‌‬
‫یدهــد بــه نحــو‬
‫یکند و خود را به آنهــا شــباهت م ‌‬ ‫از آنها تقلید م ‌‬
‫احسن راهنمایی و نصیحت کنید‪ ،‬شاید شــما ســبب شــوید ایــن‬
‫فرد مشابهت و تقلید با آنان را ترک کند و با این عمــل خیــر از‬
‫طرف خداوند اجر و ثوابی به شما برسد‪.‬‬

‫‪ -‬به اقتضاء الصراط المستقیم‪ (490-1/488) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ -‬به اقتضاء الصراط المستقیم‪ (1/490) ،‬مراجعه شود‪.‬‬ ‫‪2‬‬


‫‪547‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫یالخصوص اینکه اغلب مقلدین از روی اعتماد و باور ایـن‬ ‫عل ‌‬


‫یدهند‪ ،‬بلکــه تنهــا تقلیــد کورکــورانه اســت‪ ،‬کــه‬‫کار را انجام نم ‌‬
‫یدهند‪.‬‬‫مالناس و جاهلن آن را انجام م ‌‬ ‫عوا ‌‬
‫آنچه بر انسان مسلمان واجب است این است کــه از نفــس‬
‫خود و کسانی که تحت قدرت و سیطرة او هستند شروع کنــد‪،‬‬
‫هر چه که تشبه به کفار و تقلید از آنها و غیــر آنهــا اســت تــرک‬
‫کند‪ ،‬و کسانی را که به تقلیــد و تشــبه بــه آنهــا مبتل گشــته انــد‬
‫نصیحت و توجیه نماید‪ ،‬چون تقلید و تشبه به آنها منکری است‬
‫که واجب اســت بــه انــدازة طــاقت و تــوان انســان تغییــر داده‬
‫شود‪ ،‬یا با دست و قدرت آن را تغییر دهد‪ ،‬اگر توانایی نداشــت‬
‫فترین مرحلــة‬ ‫با زبان‪ ،‬اگر نتوانست با قلب که ایــن هــم ضــعی ‌‬
‫ایمان است‪.‬‬
‫حکام‪ ،‬علما و طلب علوم دینی مسئولیت بیشتری به نسبت‬
‫غیر خود برای تغییــر و انکــار ایــن منکــر و غیــر آن دارنــد چــون‬
‫یباشــند‪ ،‬حکــام بوســیلة قــدرت‪ ،‬و‬ ‫قــدرت و تــوان آن را دارا م ‌‬
‫علما بوسیلة علم و آگاهی‪.‬‬
‫هر زمــان قـدرت و علـم بـا هـم جمـع شـوند تلش بیشـتر و‬
‫فایده و نفع زیادتری برای نابود ساختن بدعت و آشــکار کــردن‬
‫سنت صحیح نبوی‪ ‬در این قضیه خواهــد داشــت‪ .‬کــه شــواهد‬
‫زیادی در تاریخ برای اثبات این قضیه وجود دارد‪.‬‬
‫وصلی الله علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین‪.‬‬
‫پایان‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪548‬‬

‫الحمدلله الذی بنعمتــه تتــم الصــالحات‪ ،‬الــذی علــم النســان‬


‫مالم یعلم‪ .‬أحمده وأشکره علی توفیقه وإعانته علی إتمام هــذا‬
‫الکتاب وأسأله المزید من فضه وإنعامه‪ ،‬وأصــلی وأســلم علــی‬
‫خیر الخلق نبینا محمد وعلــی آلــه وصــحبه أجمعیــن‪ ،‬ومــن اتبــع‬
‫هداه إلی یوم الدین‪.‬‬
‫اما بعد‪:‬‬
‫مهم ترین نتایج‬
‫تهای‬ ‫مترین نتایجی کــه از لبلی کتــابم در موضــوع بــدع ‌‬ ‫مه ‌‬
‫یآیند عبارتند از‪:‬‬ ‫سالگردی بدست م ‌‬
‫هر چیزی که مخالف سنت پیامبر‪ ‬باشد بدعت‬ ‫‪-1‬‬
‫است‪ ،‬هیــچ بــدعتی نیکــو و پســندیده نیســت‪ ،‬هــر چیــزی‬
‫ایجــاد شــود و محــدث باشــد بــدعت اســت و هــر بــدعتی‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫ضللت و گمراهی م ‌‬
‫تها کفر هستند‪ ،‬و بعضی‌ هم جای‬ ‫‪ -2‬بعضی از بدع ‌‬
‫یباشند که آیا کفر هستند یـا خیـر؟ بعضـی هـم‬ ‫اختلف م ‌‬
‫یباشند‪.‬‬ ‫معصیت و گناه و بعضی دیگر مکروه م ‌‬
‫تها و شایع شدن‬ ‫تهای انتشار بدع ‌‬ ‫‪ -3‬اسباب و عل ‌‬
‫آنهــا در میــان مــردم ســکوت علمــا در رد نمــودن ایــن‬
‫یباشد‪ ،‬و همچنین بعضی از جاهلن و نادانــان‬ ‫تها م ‌‬
‫بدع ‌‬
‫بــدون آگــاهی و علــم و بــا پیــروی از هــوا و هــوس نظــر‬
‫یدهند و از طرفی هم به سنت واقعی و صحیح پیــامبر‬ ‫م ‌‬
‫‪ ‬آگاهی ندارند‪.‬‬
‫یها در روز دهم ماه محرم از حزن و‬ ‫‪ -4‬آنچه رافض ‌‬
‫یدهنــد بــدعت و حــرام‬ ‫هســرایی انجــام م ‌‬ ‫نــاراحتی و نوح ‌‬
‫یباشد‪ .‬و از کارهای زمان جــاهلیت بــوده و از آن نهــی‬ ‫م ‌‬
‫شده است‪.‬‬
‫‪ -5‬سرور و شادی در روز عاشورا‪ ،‬خرج و مخارج برای‬
‫خــانواده و ســایر کارهــای دیگــر‪ ،‬و ســرمه زدن و رنــگ‬
‫نمودن موی سر بدعتی حــرام و مبــارزه و مقابلــة باطــل‬
‫یباشد‪.‬‬‫بوسیلة باطل م ‌‬
‫‪549‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫‪ -6‬روزة روز عاشورا و همچنین تاسوعا )نهم و دهم(‬


‫مستحب هستند‪.‬‬
‫تشاؤم و بدفالی به ماه صفر بدعتی حرام و از‬ ‫‪-7‬‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫کآمیز م ‌‬‫یهای شر ‌‬ ‫بدشگون ‌‬
‫تشکیل و گرفتن مراسم میلد پیامبر‪ ‬بدعتی‬ ‫‪-8‬‬
‫چگونه دلیل و اصل شـرعی بـرای انجـام‬ ‫حرام است و هی ‌‬
‫آن وجود ندارد‪ .‬و تمام میلدها همین حکم را دارند‪.‬‬
‫‪ -9‬اولین کسانی که مراسم و جشن گرفتن میلد نبوی‬
‫یهــا نامیــده‬‫یها – کــه فاطم ‌‬ ‫را بــه وجــود آوردنــد عبیــد ‌‬
‫یشدند – بودند‪ ،‬که در اواخر قرن چهــارم هجــری بــود‪،‬‬ ‫م ‌‬
‫قترین و کافرترین مردم هستند‪ ،‬و اینکه خــود را‬ ‫که فاس ‌‬
‫یدهنــد دروغ و افــترای محــض‬ ‫بــه آل بیــت انتســاب م ‌‬
‫یباشد‪ ،‬و‬ ‫یباشد‪ ،‬بلکه اصلیت آنها مجوسی یا یهودی م ‌‬ ‫م ‌‬
‫آنها بودند که دعوت باطنی را تأسیس کردند‪.‬‬
‫عتیرة ماه رجب )حیوانی که در ماه رجب ذبح‬ ‫‪-10‬‬
‫یشود( در بین علما محل اختلف است‪ ،‬آنچــه کــه مــن‬ ‫م ‌‬
‫یدهم – والله اعلـم – ایـن اسـت کـه ایـن‬ ‫آن را ترجیح م ‌‬
‫یباشد و روایاتی کــه‬ ‫کار اصل و اساسی ندارد و باطل م ‌‬
‫یباشند‪.‬‬‫هاند منسوخ م ‌‬ ‫در مورد آن آمد ‌‬
‫‪ -11‬اختصاص ماه رجب به روزه درست نیست و هیچ‬
‫دلیل شرعی برای آن موجود نیست‪ ،‬بلکه محدث و نوآور‬
‫هاند یــا‬
‫یباشد‪ ،‬و احادیثی که در این مــورد روایــت شــد ‌‬ ‫م ‌‬
‫یشود و یا موضــوع و‬ ‫ضعیف هستند و به آنها استدلل نم ‌‬
‫یباشند‪.‬‬ ‫ساختگی م ‌‬
‫‪ -12‬اختصاص ماه رجب برای عمره میان علما جای‬
‫یدهــم – واللــه‬ ‫اختلف اســت‪ ،‬آنچــه مــن آن را ترجیــح م ‌‬
‫اعلم – این است کــه ایــن کــار اصــل و اساســی شــرعی‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ -13‬صله الرغائب که در اولین شب جمعة ماه رجب‬
‫یشــود بــدعتی منکــر و حــدیث روایــت شــده در‬ ‫انجــام م ‌‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪550‬‬

‫یباشــد‪ ،‬و بعــد از ســال‬ ‫مــورد آن موضــوع و ســاختگی م ‌‬


‫ه برای اولین بار به وجود آمد‪.‬‬ ‫‪‌ 480‬‬
‫مراسم و جشن شب اسراء و معراج‪ ،‬بدعتی‬ ‫‪-14‬‬
‫یباشــد‪ ،‬بــه خصــوص اینکــه هیــچ دلیــل معلــوم و‬ ‫منکر م ‌‬
‫روشن نه بر ماهی که در آن واقع شده است و نه بــر ده‬
‫روزی که در آن روی داده اســت و نــه بــر عیــن آن شــب‬
‫وجود ندارد و به طور قطع وارد نشده است‪.‬‬
‫تهایی دارد‪ ،‬اما اختصاص‬ ‫‪ -15‬شب نیمة شعبان فضیل ‌‬
‫آن به عبادت آن هم به صورت جمعی در مساجد بــدعت‬
‫است و اصل و اساسی شرعی ندارد‪ ،‬و اما اینکه شخصا ً‬
‫برای خود و یا با جماعتی اندک و کم بــدون اینکــه بــر آن‬
‫مداومت داشته باشند و نمازی را بخوانند در میــان علمــا‬
‫یدهــم –‬ ‫محــل اختلف اســت‪ ،‬آنچــه مــن آن را ترجیــح م ‌‬
‫والله اعلـم – ایـن کـار هــم بــدعت اسـت و هیـچ دلیـل و‬
‫مستند شرعی ندارد‪.‬‬
‫‪ -16‬قرائت سورة انعام بطور کامل در ماه رمضان در‬
‫یک رکعت در نمـاز تراویــح در شـب جمعـه یـا غیـر شــب‬
‫جمعه بدعت است و هیچ دلیل شرعی ندارد‪.‬‬
‫نماز تراویح بعد از نماز مغرب بدعت است و‬ ‫‪-17‬‬
‫شیعه آن را بوجود آورده اند‪.‬‬
‫یباشد‪،‬‬ ‫‪ -18‬نماز قدر در ماه رمضان بدعتی منکر م ‌‬
‫ی و خصوصیت آن این است که بعد از نمــاز تراویــح‬ ‫ویژگ ‌‬
‫یخوانند‪ ،‬سپس آخر شب تمام‬ ‫دو رکعت را به جماعت م ‌‬
‫یخواننــد و در شــبی کــه ظــن غــالب و‬ ‫یکصد رکعت را م ‌‬
‫یخوانند‪.‬‬
‫قاطع دارند شب قدر است آن را م ‌‬
‫هنگام ختم قرآن در ماه رمضان قرائت تمام‬ ‫‪-19‬‬
‫ههای تلوت قــرآن در یــک رکعــت بــدعت اســت‪ ،‬و‬ ‫ســجد ‌‬
‫همچنین خواندن پشت سر هم تمام آیات دعــا در آخریــن‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫رکعت نماز تراویح بعد از ختم قرآن بدعت م ‌‬
‫‪551‬‬ ‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬

‫مراسم یادبود غزوة بدر در شب هفدهم ماه‬ ‫‪-20‬‬


‫یها و تقلیــد از‬ ‫رمضان بدعت اســت‪ ،‬و تشــبه بــه مســیح ‌‬
‫یباشد و از آن نهی شده است‪.‬‬ ‫آنها م ‌‬
‫‪ -21‬مستحب بودن ازدواج در ماه شوال‪ ،‬واما آن را به‬
‫فال بد گرفتن امری باطل و هیچ اصل و اساسی ندارد‪.‬‬
‫یشود – که روز هشتم‬ ‫‪ -22‬آآنچه عید ابرار نامیده م ‌‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫ماه شوال است – بدعتی منکر و قبیح م ‌‬
‫‪ -23‬تّعرف – اجتماع مردم در روز عرفه در مساجد‬
‫یباشد و جمهور علما بــر‬ ‫برای ذکر و دعا – کاری نوآور م ‌‬
‫یباشد‪.‬‬‫این نظر هستند که بدعت م ‌‬
‫یالحجه – از‬ ‫‪ -24‬عید غدیر خم – روز هیجدهم ماه ذ ‌‬
‫یباشــد و هیــچ اصــل و اســاس شــرعی‬ ‫عیدهای مبتدع م ‌‬
‫نــدارد‪ ،‬و اولیــن کســی کــه آن را بوجــود آورد – طبــق‬
‫ه بود‪.‬‬
‫اطلعات من – معزالدوله بن ُبویه در سال ‪‌ 352‬‬
‫تشکیل مراسم از طرف مسلمانان برای عید‬ ‫‪-25‬‬
‫میلد مسیح‪ ،‬یا نوروز یا عیدهای جشــن تولــد‪ ،‬یــا بــرای‬
‫یادبود بعضی از علما و حکام‪ ،‬یا برای ابتدای سال هجری‬
‫یا میلدی‪ ،‬یا برای اول قــرن هجــری‪ ،‬یــا بــرای بعضــی از‬
‫نهای ملــی و امثــال‬ ‫نهای نوآور‪ ،‬مانند جش ـ ‌‬ ‫عیدها و جش ‌‬
‫یباشــد‬‫آن‪ ،‬همة اینها تشبه به اهل کتاب و تقلید از آنها م ‌‬
‫که با دلیل کتاب )قرآن(‪ ،‬سنت‪ ،‬آثار و اعتبار از آن نهــی‬
‫شده است‪ .‬علوه بر اینکه محدث و نوبنیاد هستند و هیچ‬
‫اصل و اساس شرعی و دینی ندارند‪.‬‬
‫‪ -26‬مخالفت با اهل کتاب )یهود و نصاری( و غیر آنها‬
‫نها‪ ،‬در اخلق و غیــره امــری‬ ‫در عــادات‪ ،‬و اعیــاد و جش ـ ‌‬
‫یباشد‪.‬‬
‫مشروع و صحیح م ‌‬
‫یگوییم‪:‬‬
‫در پایان م ‌‬
‫ا َّللهم اجعل خیر أعمالنا آخرها‪ ،‬وخیــر أیامنــا یــوم لقــاک‪،‬‬
‫ووفقنا لما تحبه وترضاه‪ ،‬وارزقنا الســداد والرشــاد‪ ،‬وأســبغ‬
‫علینــا نعمــک الظــاهرة والباطنــة‪ ،‬واجعــل عملنــا خالصــا ً‬
‫لوجهلک الکریم‪ ،‬وارزقنا اللهم الفقه فی الــدین وعّلمنــا مــا‬
‫سالگردها و یادبودهای بدعت‬ ‫‪552‬‬

‫جهلنا‪ ،‬وانفعنا بما علمتنا‪ ،‬إنک ولی ذلک والقادر علیه‪ ،‬وصل‬
‫اللهم وبارک علی عبدک ورســولک نبینــا محمــد وعلــی آلــه‬
‫وصحبه أجمعین‪ ،‬والحمدلله رب العالمین‪.‬‬
‫بترین و بهــترین‬ ‫خداوندا‪ ،‬آخرین اعمــال و کــردار مــا را خــو ‌‬
‫اعمال قرار بده‪ ،‬و نیکوترین روز ما را روز دیدار خــودت قــرار‬
‫ده‪ ،‬و به آنچه کــه دوســت داری و بــه آن راضــی هســتی مــا را‬
‫موفق گردان‪ ،‬آنچه صحیح و درست و کامل است بــه مــا عطــا‬
‫تهای ظاهر و باطنی خود را بر ما فروریز‪ ،‬عمل مــا‬ ‫فرما‪ ،‬نعم ‌‬
‫را خالصانه به خاطر خودت قرار بده‪ ،‬آگاهی و فهم دینی را بــه‬
‫یدانیم به ما یاد بده‪ ،‬و با آنچه بــه مــا‬ ‫ما عطا کن‪ ،‬و آنچه را نم ‌‬
‫های نفع برسان‪ ،‬چون تو بر این کار قادر و توانا و مالــک‬ ‫یاد داد ‌‬
‫آن هستی‪.‬‬
‫وصل اللهم وبارک علی عبدک ورسولک نبینا محمــد وعلــی‬
‫آله وصحبه أجمعین والحمد لله رب العالمین‪.‬‬
‫‪8/1/1386‬‬

You might also like