You are on page 1of 107

‫هنر‬

‫از دیدگاه فقه اسلمی‬

‫مؤلف‪:‬‬
‫فضل الرحمن فقیهی‬
‫﴿‪﴾2‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫فهرست‬
‫مطالب‬
‫صفح‬ ‫موضوع‬ ‫ش‬
‫ه‬
‫‪4‬‬ ‫مقدمة مؤلف‬ ‫‪1‬‬
‫‪13‬‬ ‫بخش نخست‪ :‬شعر از دیدگاه فقه‬ ‫‪2‬‬
‫اسلمی‬
‫‪13‬‬ ‫شعر از دیدگاه فقه اسلمی‬ ‫‪3‬‬
‫‪13‬‬ ‫جایگاه شعر در جامعة عرب قبل از اسلم و‬ ‫‪4‬‬
‫بعد از اسلم‬
‫‪19‬‬ ‫قرآن عظیم الشان شعر نیست و پیامبر‬ ‫‪5‬‬
‫»شاعر« نبودند‬
‫‪26‬‬ ‫تقدیر شعر و تمجید شاعران از جانب پیامبر‬ ‫‪6‬‬
‫‪29‬‬ ‫یاران پیامبر و بزرگان دین شاعر بوده اند و‬ ‫‪7‬‬
‫یسرودند‬ ‫شعر م ‌‬
‫‪36‬‬ ‫ل به‬‫نظر دانشمندان دینی در رابطه به ح ّ‬ ‫‪8‬‬
‫حرمت شعر‬
‫‪48‬‬ ‫بخش دوم‪ :‬موسیقی و آوازخوانی از‬ ‫‪9‬‬
‫دیدگاه فقه اسلمی‬
‫‪48‬‬ ‫آیات قرآن کریم و اقوال مفسرین در بارة‬ ‫‪1‬‬
‫موسیقی و آوازخوانی‬ ‫‪0‬‬
‫‪51‬‬ ‫احادیث نبوی و اقوال صحابه در بارة‬ ‫‪1‬‬
‫موسیقی و آوازخوانی‬ ‫‪1‬‬
‫‪61‬‬ ‫نظر امامان مذاهب‪ ،‬دانشمندان دینی و فقها‬ ‫‪1‬‬
‫در بارة موسیقی‬ ‫‪2‬‬
‫‪69‬‬ ‫نتیجة مباحث قبل و حکم نهائی در مورد‬ ‫‪1‬‬
‫موسیقی و آوازخوانی‬ ‫‪3‬‬
‫‪74‬‬ ‫بخش سوم‪ :‬دیدگاه فقه اسلمی در‬ ‫‪1‬‬
‫هسازی و تصویر‬ ‫رابطه به مجسم ‌‬ ‫‪4‬‬
‫‪75‬‬ ‫آیات قرآنکریم و اقوال مفسرین در رابطه به‬ ‫‪1‬‬
‫مجسمه و تصویر‬ ‫‪5‬‬
‫‪78‬‬ ‫احادیث نبوی در بارة مجسمه و تصویر‬ ‫‪1‬‬
‫‪6‬‬
‫‪88‬‬ ‫نظر دانشمندان در باره حل و حرمت‬ ‫‪1‬‬
‫هسازی‬ ‫مجسمه و مجسم ‌‬ ‫‪7‬‬
‫‪94‬‬ ‫نظریات دانشمندان در بارة تصویرهای بدون‬ ‫‪1‬‬
‫جسم و‬ ‫‪8‬‬
‫‪94‬‬ ‫تابلوهای نقاشی و حکم نهائی دری مورد‬ ‫‪1‬‬
‫﴿‪﴾3‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫‪104‬‬ ‫‪ 2‬بخش چهارم‬
‫‪0‬‬
‫‪104‬‬ ‫‪ 2‬حکم رقص از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫‪1‬‬
‫‪108‬‬ ‫‪ 2‬تیاتر )درامة تمثیلی( از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫‪2‬‬
‫‪110‬‬ ‫‪ 2‬حکم سینما و تلویزیون از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫‪3‬‬
‫‪113‬‬ ‫‪ 2‬فهرست و مآخذ و منابع کتاب‬
‫‪4‬‬
‫﴿‪﴾4‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫به نام‬
‫خداوند بخشایندة مهربان‬
‫یستایم و بر پیامبر بزرگوارش و همه‬ ‫خداوند بزرگ را م ‌‬
‫یفرستم‪.‬‬ ‫اهل بیت و یارانش درود م ‌‬
‫این که نظر و دیدگاه فقه اسلمی را در برابر هنر و‬
‫شهای آن واضح سازیم‪ ،‬کاریست‬ ‫هنرمندی‪ ،‬به تنوع بخ ‌‬
‫صعب و دشوار که در داشتن استعداد تصنیف و قوة‬
‫تحقیق به طور فطری‪ ،‬تحصیل اصولی و سیستماتیک و‬
‫تبحر در علوم اسلمی را لزم دارد‪ ،‬و این کار از‬
‫دانشجویان تازه به مطالعه رسیده‪ ،‬به ویژه آنهایی که به‬
‫تشان در زمینة علوم‬ ‫تحصیل پرداخته اند؛ ولی معلوما ‌‬
‫یتواند‬‫عربی و اسلمی فراگیر نبوده محدود است؛ نم ‌‬
‫میسر باشد‪.‬‬
‫یشدم‪ ،‬تصمیم نداشتم‬ ‫من که فارغ فاکولتة ادبیات م ‌‬
‫هیی را بنگارم‪ ،‬زیرا هرچند در علوم‬ ‫درین زمینه رسال ‌‬
‫اسلمی قبل از ورود به فاکولتة ادبیات تحصیلتم را به‬
‫درجة عالی رسانده بودم‪ ،‬اما خود را از تحقیق و‬
‫هبندی نظریات و ابراز نظر درین مورد ناتوان‬ ‫دست ‌‬
‫یشمردم‪ ،‬و اینگونه موضوعات را بلندتر از فهم خود‬ ‫م ‌‬
‫یدانستم‪ ،‬تا در بارة آن تحقیقی بنگارم‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫همند نمود‪ ،‬ابراز‬ ‫آنچه مرا برین کار واداشت و علق ‌‬
‫نظرهای متفاوت و مختلفی بود که در بین من و‬
‫یها و استادانم‪ ،‬به ویژه استاد محترم آقای رهیاب‬ ‫همصنف ‌‬
‫یشد‪ ،‬و‬ ‫ینمودند‪ ،‬مطرح م ‌‬ ‫که تیوری ادبیات را تدریس م ‌‬
‫بسا اوقات که بحث و گفتگوی ما‪ ،‬ساعات درسی را دربر‬
‫یرسید‪ ،‬لذا برآن‬ ‫هیی هم نم ‌‬ ‫یگرفت‪ ،‬و به نتیجه و فیصل ‌‬ ‫م ‌‬
‫شدم که در بارة دیگاه فقه اسلمی در رابطه به هنرهای‬
‫هسازی و تصویر‪،‬‬ ‫شعر‪ ،‬موسیقی و آوازخوانی‪ ،‬مجسم ‌‬
‫هها و‬‫هیی تحقیقی را تهیه بدارم‪ ،‬تا محدود ‌‬ ‫رقص و‪ ...‬رسال ‌‬
‫مرزها در زمینه مشخص گردد‪.‬‬
‫امیدوارم خداوند بزرگ‪ ،‬در قسمت تحقیق و ابراز‬
‫نظرها‪ ،‬اقتصاد و انصاف را به من مرحمت فرموده باشد‪،‬‬
‫هام مورد استفادة برادران خواننده قرار گرفته‬ ‫و این رسال ‌‬
‫و در زمرة حسناتم محسوب گردد‪ ،‬درین قسمت لزم‬
‫یدانم از محترم استاد بزرگوار آقای رهیاب که این‬ ‫م ‌‬
‫هام و به من‬ ‫یشان نگاشت ‌‬ ‫یها ‌‬‫رساله را تحت نظر و رهنمای ‌‬
‫یهای مهربانانه داشته اند‪ ،‬اظهار سپاس و قدردانی‬ ‫رهنمای ‌‬
‫ینمایم‪ .‬والسلم‬ ‫م ‌‬
‫ربیع الول ‪ 1421‬هـ ق مطابق جوزای ‪ 1379‬هـ ش‬
‫﴿‪﴾5‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫شهر‬
‫هرات‬
‫فضل الرحمن »فقیهی«‬
‫﴿‪﴾6‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫مقدمه‬
‫هشدنش در‬ ‫انسان موجودی است که مکلف‪ ،‬که با آفرید ‌‬
‫روی زمین به تکالیفی از اوامر و نواهی‪ ،‬از جانب خداوند‬
‫بزرگ‪ ،‬مورد امتحان و آزمایش قرار گرفته است‪ ،‬هرچند‬
‫که داوری در دنیا‪ ،‬از جانب خداوند قبل ً مقدر شده است‪،‬‬
‫اما در کسب اعمال مخیر است که بر مبنای همین جنبة‬
‫یگیرد‪.‬‬ ‫اختیارش مورد ثواب و عقاب قرار م ‌‬
‫روی همین اساس در وجود انسـان غرایــز گونـاگونی بــه‬
‫ودیعــت نهــاده شــده اســت‪ ،‬تــا هریــک از ایــن غرایــز دل و‬
‫ضمیرش را به راهی دعوت کند و به مسیری فرا خوانــد‪ ،‬و‬
‫به اینگونه آزمایش و امتحان تحقق و ثبات پذیرد‪ ،‬برخـی از‬
‫هطلبی و‬ ‫غرایــز‪ ،‬انســان را بــه ســوی فســاد و فحشــا‪ ،‬جــا ‌‬
‫یکشاند‪ ،‬اما برخی غرایز دیگر‬ ‫خودنگری‪ ،‬دنیاپرستی و‪ ...‬م ‌‬
‫در مقابل او را بــه مســیر عبــادت و خداپرســتی‪ ،‬عــدالت و‬
‫یخواند‪ ،‬چنانچه این‬ ‫انصاف‪ ،‬خدمت به همنوعان و‪ ...‬فرا م ‌‬
‫یشــود‪،‬‬ ‫مفهوم از حدیث مبارکه پیامبر اسلم ‪ ‬دانســته م ‌‬
‫م‬ ‫ن آد َ َ‬ ‫ة ِببباب ْ ِ‬ ‫مبب ً‬ ‫ن لَ ّ‬ ‫طا ِ‬ ‫شببي ْ َ‬ ‫ن ِلل ّ‬ ‫آنجــا کــه فرمودنــد‪» :‬إ ِ ّ‬
‫َ‬ ‫ة َ َ‬
‫ش بّر‬ ‫عببادٌ ِبال ّ‬ ‫فِإي َ‬ ‫ن َ‬ ‫ش بي ْطا ِ‬ ‫ة ال ّ‬ ‫مب ُ‬ ‫مببا ل َ ّ‬ ‫فأ ّ‬ ‫مب ً‬ ‫ك لَ ّ‬ ‫مل َب ِ‬ ‫ول ِل ْ َ‬ ‫َ‬
‫ر‬ ‫ي‬ ‫خ‬
‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ل‬ ‫با‬‫ب‬ ‫ب‬ ‫د‬ ‫با‬‫ب‬ ‫ع‬ ‫إي‬ ‫ف‬‫َ‬ ‫ك‬ ‫ب‬ ‫َ‬ ‫ل‬‫م‬ ‫ْ‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫ة‬
‫ُ‬ ‫ب‬ ‫م‬ ‫َ‬ ‫ل‬ ‫با‬ ‫ب‬ ‫م‬ ‫وت َك ْبذيب بببال ْحق وأ َ‬
‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫ِ‬ ‫ٌ‬ ‫َ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ّ َ ّ‬ ‫َ‬ ‫ِ‬ ‫ٌ‬ ‫ِ‬ ‫َ‬
‫ق‪.(1)«...‬‬ ‫ح‬ ‫ْ‬
‫ٌ ِ َ ّ‬ ‫ل‬ ‫با‬ ‫ق‬ ‫دي‬ ‫ِ‬ ‫ص‬
‫َ ْ‬ ‫َ‬ ‫ت‬ ‫و‬
‫یتوانــد بــه کمــال‬ ‫بشریت تنها با نیــروی عقــل صــرف نم ‌‬
‫یهــا برســاند‪ ،‬زیــرا‬ ‫حقیقی دست یابــد و خــود را بــه نیکبخت ‌‬
‫عقل وی بــه حقــایق اشــیاء و امــور‪ ،‬طورکامــل پــی نــبرده‬
‫است‪ ،‬چه عقل خودش‪ ،‬از مخلوقات بوده به درجــة کمــال‬
‫نرسیده است‪ .‬بنــابراین‪ ،‬آفریننــدة جهــان و کائنــات آن کــه‬
‫هیــی از احــوال و حقــایق اشــیاء بــر او پوشــیده نیســت‪،‬‬ ‫ذر ‌‬
‫نها‬ ‫جهت رهنمایی بندگان‪ ،‬پیام آورانی را از بین خود انســا ‌‬
‫یهــا‬ ‫برگزیــد‪ ،‬تــا در همــه امــور‪ ،‬بشــریت را بــه ســوی خوب ‌‬
‫رهبری نمایند‪ ،‬و به سعادت حقیقی برسانند‪ ،‬و درین مسیر‬
‫خود ذات مقدس آفریدگار‪ ،‬رهنما و یاورشان باشد‪ ،‬و برای‬
‫بهــایی را بــه عنــوان دســتورالعمل نــازل‬ ‫این پیــامبران کتا ‌‬
‫هشــان بــوده میــان حــق و باطــل فاصــل‬ ‫فرمود‪ ،‬تا چراغ را ‌‬
‫باشند‪ ،‬چنانچه آخرین پیامبران حضرت محمــد ‪ ‬و آخریــن‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫بهای آسمانی قرآن عظیم الشان م ‌‬ ‫کتا ‌‬

‫)(‪» -‬بدون شک در وجود فرزند آدم شیطان و فرشته را تصرفی‬ ‫‪1‬‬

‫دارد‪ ،‬تصرف شیطان همانا بازگردانیدن به سوی بدی و تــذبب بــه‬


‫حق است‪ ،‬و تصرف فرشته بازگردانیدن به سوی خیــر و تصــدیق‬
‫بــه حــق اســت« مشــکوة المصــابیح محمــد بــن عبــدالله خطیــب‬
‫تبریزی )دهلی‪ :‬نشر عبدالغفار‪ ،‬أصح المطابع‪ 1389 ،‬ق ص ‪.(19‬‬
‫﴿‪﴾7‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫علوه بــــر‬
‫بهــای آســمانی‬ ‫این‪ ،‬ارسال و بعثت پیامبران † و نزول کتا ‌‬
‫بــر ایشــان دروازة معــذرت بنــدگان منحــرف و نافرمــان را‬
‫یســازد‪ ،‬تــا در حضــور خداونــد بــزرگ‪ ،‬حجــت و‬ ‫مســدود م ‌‬
‫برهانی مبنی بر عدم تقصیر در ایمــان نیــاوردن‪ ،‬بــه خــاطر‬
‫مآوردن نداشته باشــند‪ ،‬و اســتدلل نکننــد کــه مــا را‬ ‫نبود پیا ‌‬
‫یآوردیم‪ .‬چنانچه درین‬ ‫مآورانی نیامده بود‪ ،‬ورنه ایمان م ‌‬ ‫پیا ‌‬
‫یفرمایــــــــد‪﴿ :‬‬ ‫رابطــــــــه قرآنکریــــــــم م ‌‬
‫‪   ‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪    ‬‬
‫‪] . ﴾  ‬نساء‪.[165 :‬‬
‫)‪(1‬‬

‫آنچــه در دیــن مقــدس اســلم ]کــه آخریــن همــه ادیــان‬


‫یشــود‪ ،‬ایــن اســت کــه قواعــد و‬‫آسمانی است[ مطالعه م ‌‬
‫اصول جامع آن‪ ،‬همه ابعاد زنــدگی آنــان را در نظــر داشــته‬
‫است‪ ،‬در بعد معنــوی او را تشــویق بــه عبــادت و پرســتش‬
‫آفریــدگارش نمــوده تــا بــه خــدمت وی کمــر بنــدد و در راه‬
‫دوســتی و محبــت او عشــق بــورزد‪ ،‬و ایــن طریــق خــود را‬
‫سزاوار نعماتش گرداند و رضای او را به دســت آورد‪ ،‬و در‬
‫تهــای‬‫بعــد مــادی بــرای وی اجــازه داده شــده‪ ،‬تــا از نعم ‌‬
‫آفریده شده‪ ،‬استفاده نماید‪ ،‬و با این اسـتفاده بـه پـرورش‬
‫وجــودش پرداختــه خــود را آمــادة اســتقامت بیشــتری در‬
‫قسـمت بازایسـتادن بـه خـدمت مـول گردانـد‪ ،‬بنـاء اسـلم‬
‫یدانــد و نــه مــادی‬
‫انسان را نه موجــودی روحــی صــرف م ‌‬
‫یسـازد‪ ،‬بیـن ایـن هـردو جنبـه‪،‬‬ ‫صرف‪ ،‬بلکه او را مـأمور م ‌‬
‫یفرمایــد‪:‬‬‫طور عادلنه قدم بردارد‪ ،‬چنانچه خداوند بزرگ م ‌‬
‫‪      ‬‬
‫﴿‪ ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪] (2)﴾ ‬قصص‪ .[77 :‬قرآنکریم و سنت‬
‫نبـــوی ‪ ‬اســـت‪ ،‬قرآنکریـــم فرمـــوده اســـت‪﴿ :‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪] (3)﴾  ‬اسراء‪ .[9 :‬و نیــز‬
‫فرمـــــــــــوده اســـــــــــت‪ ﴿ :‬‬
‫‪   ‬‬

‫هیی را )فرستادیم( تا‬


‫هدهنده و ترسانند ‌‬‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬پیامبران مژد ‌‬ ‫‪1‬‬

‫مردم را پس از ارسال پیامبران بر خداوند دلیلی نباشد«‬


‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬در آنچه خداوند برایت ارزانی فرموده است‪ ،‬سرای‬ ‫‪2‬‬

‫هات را از دنیا فراموش مکن«‪.‬‬ ‫آخرت طلب نما و)لی( حص ‌‬


‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬یقینا ً که این قرآن به آنچه که استوارتر است رهبری‬ ‫‪3‬‬

‫یکند«‪.‬‬
‫م ‌‬
‫﴿‪﴾8‬‬
‫‪‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫‪] (1)﴾  ‬حشر‪.[7 :‬‬
‫این اصول و مقــررات کــه از قــرآن و ســنت سرچشــمه‬
‫یها بشریت است‪ ،‬جهــان‬ ‫گرفته به یقین پاسخگوی نیازمند ‌‬
‫یها را دریابد که به دین خدا‬ ‫یتواند نیکبخت ‌‬
‫انسانیت وقتی م ‌‬
‫بازگشته او تعالی را مولی و مالــک خــود بدانــد‪ ،‬دیگــر هیــچ‬
‫طاغوتی را به عنوان آقا و صاحب اختیار خود نشناسد‪﴿ .‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪] (2)﴾ ‬بقره‪.[256 :‬‬
‫بر مبنای آنچه که گفتیم کسی که به خداونــد ایمــان دارد‬
‫یداند‪ ،‬بایــد در تمــام امــور اعتقــادی و‬ ‫و خود را مسلمان م ‌‬
‫عملی‪ ،‬گوش به فرمان احکام دین خدا باشد‪ ،‬برایش جواز‬
‫نــدارد در برابــر آن از رأی شخصــی اش پیــروی نمایــد و‬
‫یاش عیــار ســازد‪ ،‬و‬ ‫ههای نفســان ‌‬‫کردارش را طبق خواســت ‌‬
‫بــرای خــود از نفــس خــود قانونگــذاری نمایــد و قانونگــذار‬
‫دیگران باشد‪ ،‬بدون این که هیچ توجهی به مصادر تشریعی‬
‫داشته باشد‪ ،‬و یا این که اوامری را بپذیرد که در نظر عقل‬
‫خودش مورد تأیید قرار بگیرد و اموری را که از نگاه عقــل‬
‫ظاهر بین و کوتاه اندیش وی مورد تأیید قــرار نگیــرد‪ ،‬آنهــا‬
‫را مردود پندارد‪ ،‬اینگونه طرز فکــر از دیــدگاه قــرآن مــورد‬
‫نکوهش قرار گرفته است‪ ،‬چنانچه فرموده اســت‪﴿ :‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪] (3)﴾ ‬جـــــاثیه‪ .[23 :‬و‬
‫نیـــــز فرمـــــوده اســـــت‪﴿ :‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪   ‬‬
‫یتان آورده است بگیریدش و‬ ‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬و آنچه را پیامبران برا ‌‬ ‫‪1‬‬

‫یکند باز ایستید«‪.‬‬‫از آنچه شما را منع م ‌‬


‫هکننــدگان را منکــر شــود و بــه خــدا‬
‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬کســی کــه گمرا ‌‬ ‫‪2‬‬

‫ایمان آورد‪ ،‬پس یقین ـا ً بــه دســتاویز محکمــی چنــگ زده کــه آن را‬
‫یباشد«‪.‬‬‫انقطاعی نم ‌‬
‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬آیا دیدی کسی را کــه خــواهش خــود را معبــود خــود‬ ‫‪3‬‬

‫گرفته است‪ ،‬و او را خداوند بــا وجــود علـم )بــه اســتعداد بـدش(‬
‫گمراه کرده است‪ ،‬و بر گوش و دلش مهر نهاده و بــر چشــم وی‬
‫هیی افکنده است«‪.‬‬ ‫پرد ‌‬
‫﴿‪﴾9‬‬
‫‪‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫‪    ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪      ‬‬
‫)‪(1‬‬
‫‪﴾     ‬‬
‫]بقره‪.[85 :‬‬
‫مســاختن‬ ‫لنمــودن و حرا ‌‬ ‫انسان مؤمن را لزم است‪ ،‬حل ‌‬
‫اشیاء را حق خداوند و پیامبرش بداند و عقیده داشته باشد‬
‫یتوانـد حللـی را حـرام‬ ‫که هیچکس دیگــر حـق نـدارد و نم ‌‬
‫بگوید‪ ،‬و حرامی را حلل اعلن بــدارد‪ ،‬زیــرا فقــط خداونــد‬
‫است که به ظواهر و بواطن اشیاء آگاه اســت‪ ،‬لــذا مــؤمن‬
‫یدهــد‪،‬‬‫هیچگاه برای خود حق تحریم و تحلیــل اشــیاء را نم ‌‬
‫قرآنکریـــم فرمـــوده اســـت‪  ﴿ :‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪   ‬‬
‫)‪(2‬‬
‫‪﴾   ‬‬
‫]اعـــراف‪ .[33 -32 :‬و نیـــز فرمـــوده اســـت‪﴿ :‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪] (3)﴾‬نحل‪.[116 :‬‬

‫هیی‬ ‫یآوریــد و حص ـ ‌‬ ‫هیی از کتــاب ایمــان م ‌‬ ‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬آیا به حص ‌‬ ‫‪1‬‬

‫یشوید‪ ،‬پــس جــزای کســی کــه از شــما چنیــن کنــد‪،‬‬ ‫دیگر کافر م ‌‬
‫چیزی جز رسوایی در زندگی دنیا نیست‪ ،‬و روز قیامت بــه ســوی‬
‫یشوند‪ ،‬و خداوند از آنچه انجــام‬ ‫تترین عذاب باز گردانیده م ‌‬ ‫سخ ‌‬
‫یخبر نیست«‪.‬‬ ‫یدهید ب ‌‬
‫م ‌‬
‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬بگو‪ :‬زینتی را که خداوند برای بندگانش پیــدا کــرده‬ ‫‪2‬‬

‫یهای پاکیزه را کــی حــرام کــرده اســت؟ بگــوی‪ :‬در‬ ‫است‪ ،‬و روز ‌‬
‫تها در زندگی دنیا برای کسانی است کــه ایمــان‬ ‫حقیقت این نعم ‌‬
‫هها را‬ ‫آوردند‪ ،‬در روز قیامت برایشان خاص شده‪ ،‬همچنیــن نشــان ‌‬
‫یکنیــم‪ ،‬بگــو کــه‪ :‬بــدون شــک‬ ‫یداننــد بیــان م ‌‬
‫برای گروهــی کــه م ‌‬
‫یهــای کــه‬ ‫یحیائ ‌‬
‫یها را حرام کرده است‪ ،‬آن ب ‌‬ ‫یحیائ ‌‬ ‫پروردگارم ب ‌‬
‫آشکارند و آنهایی که پوشیده اند‪ ،‬و )حرام نموده( گناه را«‪.‬‬
‫﴿‪﴾10‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫همچنـــــان‬
‫برای شخص مؤمن مناسب نیست خود را در برابــر احکــام‬
‫الهـــی و اوامـــر او تعـــالی صـــاحب اختیـــار بدانـــد و از آن‬
‫سرکشی کند‪ ،‬درین باره خداوند فرمــوده اســت‪﴿ :‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪] (1)﴾‬احزاب‪.[36 :‬‬
‫در اسلم حرام آن چیزهایی است که قــرآن و ســنت آن‬
‫را حرام دانسته باشد‪ ،‬و حلل آن است که این دو منبــع آن‬
‫را حرام شمرده و یا از تحریم آن ســکوت نمــوده باشــد‪ ،‬و‬
‫آنچه از اجماع امت و فقهای مجتهــدین مبنــی بــر تحریــم و‬
‫تحلیل اشیاء نقل شده و در دست اســت‪ ،‬براســاس همیــن‬
‫دو منبع و مأخذ )کتاب و سنت( استوار است‪.‬‬
‫شخص نظردهنده در زمینة حکم اسلم در بــارة یکــی از‬
‫هروی را بــه دقــت حفــظ‬ ‫امــور زنــدگی‪ ،‬بایــد تعــادل و میــان ‌‬
‫نموده از دو جانب افراط و تفریــط خــود را نگهــدارد‪ ،‬زیــرا‬
‫هروی در فرهنــگ اســلمی همیشــه مــورد‬ ‫توســط و میــان ‌‬
‫ستایش قرار داشته است‪ ،‬قرآنکریم فرموده اســت‪﴿ :‬‬
‫‪] (2)﴾  ‬لقمان‪.[19 :‬‬
‫یشــود کــه‬‫لانگاری در امور دینــی بــاعث م ‌‬ ‫افراط و سه ‌‬
‫انسان از راه راست و مســیر اصــلی دیــن منحــرف گــردد‪،‬‬
‫تها رواج یابــد و‬‫امــور غیــر دینــی وارد دیــن گردیــده‪ ،‬بــدع ‌‬
‫نتیجتـا ً افـراد جـامعه محرمـات را حلل پندارنـد‪ ،‬و بـالخره‬
‫چهرة اصلی دین عوض گردد‪ ،‬چنــانچه ایــن وضـع و کیفیــت‬
‫در آئین نصرانیت قبل از اسلم و حال به مشــاهده رســیده‬
‫یفرمایند‪﴿ :‬‬ ‫است‪ ،‬قرآنکریم در بارةشان م ‌‬
‫‪  ‬‬
‫]حدید‪.[27 :‬‬ ‫)‪(3‬‬
‫‪﴾ ‬‬
‫بــــه همینگــــونه تفریــــط در امــــور دینــــی و زنــــدگی و‬
‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬برای چیزی که زبان شــما حکــم او را بــه دروغ یــان‬ ‫‪3‬‬

‫یکند‪ ،‬مگویید که این حلل است و این حــرام اســت‪ ،‬تــا )بــدین‬ ‫م ‌‬
‫طریق( بر خداوند دروغ را افترا نمایید‪ ،‬هرآینه آنان که بر خداونــد‬
‫یشوند«‪.‬‬ ‫یکنند رستگار نم ‌‬ ‫به دروغ افترا م ‌‬
‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬برای مرد مــؤمن و زن مــؤمن روا نیســت کــه چــون‬ ‫‪1‬‬

‫خدا و رسول او امــری را مقــرر کنــد‪ ،‬ایشــان را اختیــار باشــد در‬


‫کارشان«‪.‬‬
‫هرو باش«‪.‬‬ ‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬و در رفتار خود میان ‌‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬و ترک دنیا را که آن را آنها نو پیـدا کـرده بودنـد‪ ،‬مـا‬ ‫‪3‬‬

‫برایشان آن را فرض نگردانیده بودیم«‪.‬‬


‫﴿‪﴾11‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫یمورد که خلف مــدلول نصــوص شــریعت‬ ‫یهای ب ‌‬‫سختگیر ‌‬
‫باشد‪ ،‬مانع پیشرفت آئین مقدس اسلمی در جوامع بشری‬
‫یگــردد کــه‬ ‫گردیده‪ ،‬باعث بر بدنامی آن در نظر کســانی م ‌‬
‫از آن مطالعة درست ندارند‪ ،‬و این کار در نتیجه راهــی بــه‬
‫سوی زبونی و ناکامی شخص سختگیر خواهــد بــود‪ ،‬پیــامبر‬
‫ن« قالهببا‬ ‫عببو َ‬ ‫مت َن َطّ ُ‬
‫ك ال ْ ُ‬ ‫هل َ َ‬‫بزرگوار اسلم فرموده اند‪َ » :‬‬
‫ح بدٌ إ ِّل‬ ‫َ‬ ‫ن يُ َ‬ ‫ول َ ْ‬‫ثلثا ً و نیز فرموده انــد‪َ » :‬‬
‫)‪(1‬‬
‫نأ َ‬ ‫دي َ‬‫شببادّ ال ب ّ‬
‫ه«)‪.(2‬‬ ‫غل َب َ ُ‬
‫َ‬
‫نها در آن فعــالیت‬ ‫شهــای زنــدگی کــه انســا ‌‬ ‫یکــی از بخ ‌‬
‫دارند‪ ،‬حوزة هنر و هنرمندی است‪ ،‬طبیعت بشــری طــوری‬
‫ههای جهــان‪ ،‬بــه ویــژه از‬ ‫آفریــده شــده کــه از برخــی پدیــد ‌‬
‫یبرد‪ ،‬و ههمین چیز بــاعث شــده‬ ‫چیزهای تازه و نو‪ ،‬لذت م ‌‬
‫تهــای بشــر در‬ ‫که افراد بشر بــه هنــر دســت بزننــد‪ ،‬فعالی ‌‬
‫هســازی‪ ،‬تصویرســازی‪،‬‬ ‫قســمت ســرایش شــعر‪ ،‬مجسم ‌‬
‫رقــص‪ ،‬موســیقی و نوازنــدگی و تیــاتر از ســابقة تــاریخی‬
‫ههــای‬ ‫برخوردار است‪ ،‬و بشریت کم و بیــش در تمــام زمان ‌‬
‫قبل و بعد از ظهور اسلم بدان اشتغال داشته است‪ ،‬و نیز‬
‫رادیــو و تلویزیــون کــه از جملــة ابــزار و اســباب ســمعی و‬
‫ههــای مختلــف هنــری از آن کــار‬ ‫بصــری اســت کــه در زمین ‌‬
‫ههای آنها هنرمندانه است‪.‬‬ ‫یشود و تهیة برنام ‌‬ ‫گرفته م ‌‬
‫دین مقدس اسلم که کاملترین و آخرین ادیــان آســمانی‬
‫تهای زنــدگی‬ ‫یاش در ســایر قســم ‌‬ ‫است‪ ،‬مثــل قانونگــذار ‌‬
‫نها‪ ،‬در بارة موارد مذکور نیز به قانونگذاری پرداختــه‬ ‫انسا ‌‬
‫است‪ ،‬تا در حوزة هنر اعتدال مد نظر گرفتــه شــده‪ ،‬لجــام‬
‫گسیختگی به وجود نیاید‪ ،‬و چنین نشود که بــه بهانــة هنــر و‬
‫هنرمندی‪ ،‬جامعه به پرتگاه نابودی معنوی ســقوط نمایــد و‬
‫تبردن و‬ ‫از راه بــه بیراهــه ســوق داده شــود‪ ،‬زیــرا لــذ ‌‬
‫ههای عاطفی بــدیع و بکــر‪ ،‬و نیــز ایجــاد‬ ‫استفاده از فراورد ‌‬
‫همچو آثار هنری توسط اذهان و طبایع مبتکر و با استعداد‪،‬‬
‫تا هنگامی مطلوب و قابل تأیید است کــه در پهلــوی افــادة‬
‫هکنندة‬ ‫این لذت و فرحت بخشــی‪ ،‬بــرای هنرمنــد و مشــاهد ‌‬
‫هیی منفی دیگری را با خــود نداشــته باشــد‪ ،‬و امــا‬ ‫هنر‪ ،‬جنب ‌‬

‫تگیرندگان هلک شدند« این سخن را ســه بــار گفتنــد‪.‬‬‫)(‪» -‬سخ ‌‬ ‫‪1‬‬

‫ریاض الصالحین امام ابی زکریا یحیی بن شرف نووی و دمشــقی‬


‫»ترجمة عبدالله خاموش هــروی«‪) ،‬تهــران‪ :‬نشــر احســان‪ ،‬چــاپ‬
‫مهارت‪ ،‬چاپ سوم ‪ 1377‬ش( ص ‪ 118‬به روایت مسلم‪.‬‬
‫یگــردد«‬‫)(‪» -‬کسی که با دین سختگیری کند مغلــوب و زبــون م ‌‬ ‫‪2‬‬

‫همچنان به روایت از صحیح البخاری‪.‬‬


‫﴿‪﴾12‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫آنگـــاه کـــه‬
‫یهــا و محاســنش افزودنــی‬ ‫جانب زشتی آن نسبت بــه خوب ‌‬
‫داشته باشد‪ ،‬اسلم حق دارد قاطعانه بــه تحریــم آن عمــل‬
‫بپردازد و در برابـرش قیــام کنـد و ممنــوعش اعلن نمایـد‪،‬‬
‫هیی آن را هنر و صاحب آن را هنرمند بنامند‪.‬‬ ‫اگرچه عد ‌‬
‫بنابر آنچه گفتیم حوزة هنر و هنرمندی در زندگی ما بایــد‬
‫با معیار شریعت متوازن و متعادل ساخته شود و تا حدودی‬
‫که شریعت الهی به ما اجازه داده در کارهـای هنــری پیــش‬
‫برویم و از آنچه نهی فرموده خود و دیگــران را بــاز داریــم‪،‬‬
‫اگرچه این امور را دیگران هنرهای متعالی بپندارند و آنگاه‬
‫که چنین توازن و تعــادلی را در زمینــة هنــر و هنرمنــدی بــه‬
‫یتوانــد کارهــای هنــری مــا در‬‫وجــود آوریــم‪ ،‬بــدون شــک م ‌‬
‫پلهوی ســایر کــردار مــا در زنــدگی‪ ،‬هرگــاه بــا نیــت خیــر و‬
‫یهــا داخــل‬‫اخلص همراه باشد‪ ،‬در زمــرة حســنات و نیکوی ‌‬
‫گردیده هنرمند و هنر ما مصداق این آیة مبارکه قرار گیرند‬
‫کــــــــــــه ﴿‪   ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪.(1)﴾  ‬‬
‫]انعام‪.[163 -162 :‬‬

‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬بگو که‪ :‬هرآینه نماز من‪ ،‬عبادت مــن‪ ،‬زنــدگی مــن و‬ ‫‪1‬‬

‫مردن من‪ ،‬خاص برای خداست که پروردگار عالمیان است‪ ،‬او را‬
‫شریکی نیست‪ ،‬و به همین چیـز مــن مــأمور سـاخته شـدم و مــن‬
‫نها هستم«‪.‬‬ ‫اولین مسلما ‌‬
‫﴿‪﴾13‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫بخش‬
‫نخست‬
‫شعر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫جایگاه شعر در جامعة عرب قبل از اسلم و بعد‬
‫از اسلم‬
‫شهایی که افهام و تفهیم به وسیلة آن‬ ‫یکی از رو ‌‬
‫یگیرد‪ ،‬و برای انتقال اندیشه به نحو عالیتر و‬ ‫صورت م ‌‬
‫یشود‪ ،‬شعر است‪ ،‬در جامعة‬ ‫زیباتر از آن کار گرفته م ‌‬
‫عرب قبل از ظهور دین اسلم‪ ،‬و بعد از آن در پهلوی نثر‪،‬‬
‫شعر و سرایش آن رواج چشمگیری داشته است‪،‬‬
‫همانطوری که این روش بیان و انتقال مفاهیم فکری در‬
‫جوامع بشری غیر غربی نیز وجود داشته و دارد‪ .‬بنابراین‪،‬‬
‫برای مطالعة نظریة اسلم در قبال شعر‪ ،‬باید جایگاه و‬
‫کیفیت شعر در جامعة عرب قبل و بعد از اسلم را مورد‬
‫بحث و بررسی قرار دهیم‪.‬‬
‫قبل از ظهور دین مقدس اسلم با وجود این که جامعة‬
‫عرب آن روزگار‪ ،‬بویژه ساکنان مهد ظهور اسلم و‬
‫سرزمین محبط وحی الهی‪ ،‬در نهایت جهل و نادانی و‬
‫هیی‬‫تهای حقیقی بهر ‌‬ ‫یبردند و از معنوی ‌‬
‫بربریت بسر م ‌‬
‫نداشتند)‪ ،(1‬ولی بازهم مردم آن سرزمین در ادبیات و‬
‫تآوری را دارا بودند‪.‬‬ ‫سرایش شعر مهارت به سزا و شگف ‌‬
‫سرزمین عرب آن دوره‪ ،‬بزرگترین و تواناترین شاعران‬
‫و ادیبان را در دامان خود پرورده بود و شعر و ادب رونق‬
‫بیش از حد داشت که موجودیت معلقات سبع که امروز در‬
‫یتواند بهترین گواه بر این‬ ‫دسترس همگان قرار دارد‪ ،‬م ‌‬
‫مدعا باشد‪.‬‬
‫هیی است که هفت‬ ‫معلقات سبع‪ ،‬عبارت از هفت قصید ‌‬
‫تن از بزرگترین شاعران نامدار عرب دورة قبل از اسلم‪،‬‬
‫آن را سروده بودند‪ ،‬و بعد از آن این قصاید به دروازة خانة‬
‫کعبه آویزان شده بود‪ ،‬تا هنگام ورود و خروج از خانة‬
‫تکننده‪ ،‬آن قصاید را مشاهده کنند و‬ ‫کعبه‪ ،‬مردمان زیار ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫مقام شاعران سرایندة آنها را بشناسند ‪.‬‬
‫قصاید یادآوری شده از بزرگترین شاعران عرب در آن‬
‫دوره بوده است‪ ،‬آن شاعران هفتگانه عبارت اند از‪:‬‬

‫یمفهـــوم‬
‫گهـــای ب ‌‬
‫)(‪ -‬چنـــانچه شـــهادت تاریـــخ از وقـــوع جن ‌‬ ‫‪1‬‬

‫گها و زنده به گورنمودن‬ ‫نشان‪ ،‬و پرستش سن ‌‬ ‫تپرستی در بی ‌‬


‫ملی ‌‬
‫یرساند‪.‬‬ ‫اطفال و‪ ...‬این واقعیت را به اثبات م ‌‬
‫)(‪ -‬غیاث اللغات‪ ،‬غیــاث الــدین ابــن جلل الــدین )لهــور‪ :‬مطبعــة‬ ‫‪2‬‬

‫رایصاحب تاریخ ندارد( ص ‪.216‬‬


‫﴿‪﴾14‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫امرؤالقیس بن حجر بن حارث‪ ،‬طرفة بن العبد‪ ،‬زهیر بن‬
‫ابی سلمی‪ ،‬لبید بن ربیعه‪ ،‬عمرو بن کلثوم‪ ،‬عنتره بن‬
‫شداد و حارث بن حلزه)‪.(1‬‬
‫مآورترین شاعران عرب بوده‪،‬‬ ‫این شاعران از نا ‌‬
‫حترین شعرهای زبان عرب به ویژه از‬ ‫قصایدشان از فصی ‌‬
‫یرود‬
‫نگاه لفظ و معنی و کاربرد صناعات ادبی به شمار م ‌‬
‫که اهل ادب و علم در زبان عرب در علوم بلغت‪ ،‬صرف‪،‬‬
‫ینمایند‪ ،‬چنانچه‬
‫نحو‪ ،‬لغت و‪ ...‬بدان تمثیل و استشهاد م ‌‬
‫ههایی از تمثیل و استشهاد به ادبیات این قصاید‬ ‫نمون ‌‬
‫بهای متدولة اهل علم به وفور‬ ‫دیگران آن دوره‪ ،‬در کتا ‌‬
‫وجود دارد‪ .‬در »مختصر المعانی« تألیف علمه سعدالدین‬
‫تفتازانی هروی که امروز در علم معانی‪ ،‬بیان‪ ،‬در جهان‬
‫شهرت دارد‪ ،‬به این بیت از شعر امروالقیس تمثیل صورت‬
‫گرفته است‪:‬‬
‫غدايرها‬
‫مستشزرات إلى‬
‫العل‬
‫تضل العقاص في‬
‫)‪(2‬‬
‫مثنى ومرسل‬

‫همچنان شیخ ابن الحاجب در کتاب »کافیه« که از‬


‫بهای معروف و معتبر در علم نحو عربی است‪ ،‬ضمن‬ ‫کتا ‌‬
‫هیی مصرعی از این بیت امروالقیس را در‬ ‫جواب اعتراضی ‌‬
‫ینماید‪:‬‬
‫بحث تنازع فعلین ذکر م ‌‬
‫ولو أنما أسعى‬
‫لدنى معيشة‬
‫كفاني ولم أطلب‬

‫)(‪ -‬شرح معلقـات الســبع‪ ،‬حســین بــن احمــد بــن زوزنــی )مصــر‪:‬‬ ‫‪1‬‬

‫قاهره‪ ،‬نشر مکتبة القاهرة ‪ 1387‬ق( ص ‪ 43 ،4‬و ‪.74‬‬


‫)(‪) -‬گیسوهایش بـه طـرف بـال‪ ،‬بالرونـده اسـت‪» ،‬طـوری کـه«‬ ‫‪2‬‬

‫هشدة جمع شده در بین مثنی و مرسل ]که دو قسمت‬ ‫موهای گر ‌‬


‫یگردد(‪ .‬مختصرالمعانی مسعود بن‬ ‫یها است[ پوشیده م ‌‬ ‫دیگر مو ‌‬
‫عمر )مشهور به سعدالدین( تفتازانی‪) .‬پاکستان‪ ،‬کویته‪ ،‬کتابخانــة‬
‫فیض‪ ،‬چاپ مجتبایی‪ 1344 ،‬هـ ق( ص ‪.14‬‬
‫﴿‪﴾15‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫)‪(1‬‬
‫قلي ٌ‬
‫ل من المال‬

‫قصاید شاعران مذکور هرچند محتوای معنویات و اخلق‬


‫را نداشته‪ ،‬موضوعات عاشقانة مغایر با اخلق و معنویت‬
‫را دارا بوده است‪ ،‬اما از نگاه کاربرد صنایع لفظی و‬
‫معنوی و ترکیب شعری به حد اعلی فصاحت و بلغت‬
‫قرار داشته است‪.‬‬
‫همیـــن بـــالبردن ســـطح ادب و شـــعر و ســـخنوری و‬
‫موجــودیت شــاعران و ســخنوران در جامعــة جــاهلی آن‬
‫تهای بود‬ ‫روزگار‪ ،‬در پهلوی دیگر علل و اسباب یکی از عل ‌‬
‫که معاندین اسلم و قرآن‪ ،‬برآورندة کلم الهی زبان طعــن‬
‫یگشودند و قرآن را گاهی شعر و گاه ســاخته و پرداختــة‬ ‫م ‌‬
‫یکردند‪ ،‬و از این کــه کلم خداونــد‬ ‫خود پیامبر ‪ ‬قلمداد م ‌‬
‫یورزیدند‪ ،‬بــه کتــاب خــدا و پیــامبرش‬ ‫بزرگ است‪ ،‬انکار م ‌‬
‫یگفتنــد‪ .‬قرآنکریــم از ایـن‬
‫ایمــان نیــاورده‪ ،‬وی را شــاعر م ‌‬
‫یدهـــــد کـــــه ﴿‪‬‬ ‫یشـــــان خـــــبر م ‌‬‫اندیشـــــه عناد ‌‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪] .(2)﴾ ‬طور‪.[31 -30 :‬‬
‫یتــوان گفــت کــه‪ :‬بــه یقیــن‪ ،‬یکــی از‬
‫بــه ایــن اســاس م ‌‬
‫تهایی که قرآنکریم به حیث معجزة پیامبر اســلم ‪‬‬ ‫حکم ‌‬
‫برایشان نازل شده‪ ،‬همین مسأله بوده است‪ ،‬زیــرا از یــک‬
‫طرف در جامعة عرب در آن روزگار‪ ،‬شاعران و سخنوران‬
‫یشان حتی در خانــة کعبــه‬ ‫زیاد تربیه شده بودند که شعرها ‌‬
‫که از نظر همگان مقدس بود آویزان شده بود‪ ،‬و از طرف‬
‫دیگــر چــون اســلم بــه عنــوان آخریــن شــریعت الهــی بــر‬
‫یشـد‪ ،‬بایـد بـر پیـامبرش کتـابی فـرود‬ ‫بنـدگانش عرضـه م ‌‬
‫یآمد که مورد توجه و ذوق و سلیقة هنــری افــراد‪ ،‬در آن‬ ‫م ‌‬
‫زمان‪ ،‬یعنی فصحاء و بلغاء واقع شود‪ ،‬و بــه حیــث معجــزه‬
‫عــرض انــدام کنــد و کســانی را کــه از نــزول آن از جــانب‬
‫خداوند؛ منکراند‪ ،‬عاجز و ناتوان نماید‪ ،‬اعلن کند که هرکــه‬
‫هشــان‬‫هیی مثل آن بیاورد‪ ،‬و آگا ‌‬ ‫از آن منکر است‪ ،‬یک سور ‌‬
‫یکــردم و‬ ‫)(‪» -‬اگر من بــرای کمــترین اســباب معیشــتی تلش م ‌‬ ‫‪1‬‬

‫یطلبیــدم‪ ،‬مــرا کمــی از مــال و ثــروت کفــایت‬ ‫بزرگــی را نم ‌‬


‫ینمود« کافیه جمال الدین بــن احــاجب )پاکســتان کــوئته‪ :‬نشــر‬ ‫م ‌‬
‫مکتبة حنیفیه ‪ 1414‬ق( ص ‪.16‬‬
‫یگویند که )پیامبر( شاعر است‪ ،‬گــردش زمــانه‬ ‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬آیا م ‌‬ ‫‪2‬‬

‫یکشم؟ بگو‪ :‬انتظار کشــید‪ ،‬مــن نیــز بــا‬‫)مرگ( را بر او انتظار م ‌‬


‫شما از انتظار کشندگانم«‪.‬‬
‫﴿‪﴾16‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫ســازد کــه‬
‫هیی هم آورده نخواهند توانســت‪ ،‬و‬ ‫هرگز مثل آن‪ ،‬یک سور ‌‬
‫هیی باشد کــه بــرای همیشــه تــا هنگــام دوام دنیــا‬
‫نیز معجز ‌‬
‫ههــا جــاودانه باشــد‪،‬‬‫بــاقی باشــد و اعجــازش در همــه زمان ‌‬
‫یشــود‪﴿ :‬‬ ‫چنانچه این مطلب از این آیات مشــاهده م ‌‬
‫‪    ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪] (1)﴾  ‬یونس‪.[38 :‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪    ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)‪(2‬‬
‫‪﴾‬‬ ‫‪‬‬
‫]بقره‪.[24 -23 :‬‬
‫یفرمایــد کــه‪ ،‬آیــا کفــار‬
‫بــا ایــن آیــات بــه پیــامبرش م ‌‬
‫یگویند‪ :‬قرآن را از خود بربسته است؛ به ایشــان بگــوی‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫هام‪ ،‬شــما ســخنواران و دانشــمندان و‬ ‫اگر من آن را ســاخت ‌‬
‫دارای فصاحت استید‪ ،‬از سرتاسر گیتی یکجا شــوید و کلم‬
‫مختصری که شبیه به آیات قرآن باشد عرضه دارید‪ ،‬محال‬
‫هشدگان این کار بوجود آید‪ ،‬دشمنانش به‬ ‫است که از آفرید ‌‬
‫شها خواهنــد نمــود‪ ،‬مکرهــا‬ ‫غرض مقابله و امحای آن ساز ‌‬
‫خواهند کرد‪ ،‬و از شوق مقابله خــود را بــه هلکــت خواهنــد‬
‫افکند‪ ،‬اما به هیــچ وجــه کوچکــترین ســورة ماننــد آن آورده‬
‫نخواهند توانست)‪.(3‬‬

‫یگوینــد‪ :‬از خــود بربســته اســت آنــان را‪ ،‬بگــو‪:‬‬ ‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬آیا م ‌‬ ‫‪1‬‬

‫هیی مانند آن بیاورید‪ ،‬و اگر راستگوی‬ ‫)اگر چنین است( پس سور ‌‬
‫یتوانید )به کمک( بخوانید«‪.‬‬ ‫هستید به غیر از خدا هرکه را م ‌‬
‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬اگر در بارة کلمی که ما بر بندة خود فرو فرستادیم‬ ‫‪2‬‬

‫هیی را مانند آن بیاورید‪ ،‬و اگر راستگوی‬ ‫در شک استید‪ ،‬پس سور ‌‬
‫استید بــه غیــر از خداونــد مــددگاران خــود را بخوانیــد‪ ،‬اگــر چنیــن‬
‫یتوانیــد‪ ،‬پــس از آتشــی کــه هیــزم آن مــردم و‬ ‫نکردید و هرگز نم ‌‬
‫گها اســت بترســید‪) ،‬آتشــی کــه( بــرای کــافران مهیــا شــده‬ ‫ســن ‌‬
‫است«‪.‬‬
‫)(‪ -‬تفســیر کــابلی‪ ،‬مولنــا محمــود حســن دیوبنــدی و شــیخ الهنــد‬ ‫‪3‬‬

‫مولنا بشیر احمد دیوبندی‪ ،‬ترجمه از اردو به فارسی جمــاعتی از‬


‫علمــای افغانســتان )افغانســتان‪ ،‬کابــل‪ :‬چـاپ نــو مؤسســة سـال‬
‫﴿‪﴾17‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫ایــن ســنت‬
‫الهی است که برای هر پیامبری مطابق به شئوون وقــت و‬
‫هیی را عطــا فرمــوده اســت‪ ،‬چنــانچه بــرای‬ ‫زمانش‪ ،‬معجز ‌‬
‫موسی ‪ ‬در دورة رونــق بــازار ســاحری‪ ،‬عصــایی عنــایت‬
‫ههای ساحران فرعون را محو و نــابود‬ ‫نمود که همه فراورد ‌‬
‫کرد‪ ،‬و برای عیسی ‪ ‬که در دورة ترقــی طبــابت مبعــوث‬
‫شده بود‪ ،‬توانی فوق العاده بخشیده بود که مردگان را بــه‬
‫اذن خدا زنده کند‪ ،‬نابینایان مادرزاد را بینا سازد‪.‬‬
‫با ظهور دین مقدس اسلم نیز شاعران موجودیت خــود‬
‫را حفــظ نمودنــد‪ ،‬در بیــن قبایــل عــرب شــاعران مخــالف‬
‫اســلم و نیــز شــاعران مســلمان وجــود داشــتند‪ ،‬شــاعران‬
‫مخــالف بــا اســلم بــه مخــالفت بــا اســلم و پیــامبر ‪‬‬
‫ههــا‬
‫ینمودنــد‪ ،‬ایــن مقابل ‌‬ ‫یپرداختنــد‪ ،‬و پیــامبر را هجــو م ‌‬ ‫م ‌‬
‫چنان رواج داشت و تند و تیز بود که حتی به طــور مــدافعه‬
‫ههای بــدیهی صــورت‬ ‫نهای نــبرد مشــاعر ‌‬ ‫و مقابله در میــدا ‌‬
‫یگرفــت کــه در جــایش قابــل تفصــیل اســت‪ ،‬چنــانچه‬ ‫م ‌‬
‫یتوان درین مورد از مقابله و مشـاعرة حضــرت عـامر و‬ ‫م ‌‬
‫علی ‪ ‬با مرحــب پادشــاه خبیــبر در غــزوة خیــبر یــادآوری‬
‫کرد)‪.(1‬‬
‫یشــان و نیــز مقابلــة‬ ‫وجود شاعران و موجودیت شعرها ‌‬
‫شاعران جاهلی بــا اســلم و مســلمین و مدافعــة شــاعران‬
‫هیی بود کــه خداونــد‬ ‫مسلمان از اسلم و پیامبر ‪ ‬به انداز ‌‬
‫بزرگ در قرآنکریم آیاتی را در شأن شاعران نازل فرموده‬
‫است‪ ،‬و بدینگونه بر مبنای اصطلح »تسـمیه کـل بـه اسـم‬
‫هیی که ایـن آیـات در آن موجـود اسـت بـه نـام‬ ‫جزء« سور ‌‬
‫یشود‪ .‬در ین سورة مبارکه خداونــد‬ ‫»سورة شعراء« یاد م ‌‬
‫بزرگ شاعران جاهلی را مذمت نموده‪ ،‬بعد از آن شاعران‬
‫نشان مستثنی نمــوده اســت‬ ‫مسلمان و خداپرست را از بی ‌‬
‫ثهــای آینــده ایــن موضــوع مــورد مطــالعه قــرار‬ ‫کــه در بح ‌‬
‫خواهد گرفت‪.‬‬
‫رواج شــعر در دورة صــحابه‪ ،‬تــابعین و مجتهــدین و دورة‬
‫تقلیــد‪ ،‬ســیر همیشــگی داشــته و موجــودیت خــود را حفــظ‬
‫یفرماید‪» :‬ابــوبکر و عمــر ب‬ ‫کرده است‪ ،‬امام شعبی ‪ /‬م ‌‬
‫یســرودند‪ ،‬ولـی علـی ‪ ‬از ایـن دو نفــر شــاعرتر‬ ‫شــعر م ‌‬
‫بود«)‪.(2‬‬

‫‪ (1345‬ج ‪ ،3‬ص ‪.67‬‬


‫)(‪ -‬صحیح مسلم‪ ،‬مسلم بن الحجاج بــن مســلم قشــیری )دهلــی‪:‬‬ ‫‪1‬‬

‫مکتبة رشیدیه أصح المطابع ‪ 1376‬هـ ق(‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.115‬‬


‫﴿‪﴾18‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫رواج شــعر‬
‫هیی بوده کــه از اکــثر‬ ‫ههای بعدی به انداز ‌‬ ‫و شاعری در دور ‌‬
‫نشان‪ ،‬آثــاری بجــا مانــده‬ ‫دانشمندان و مجتهدین و شاگردا ‌‬
‫ههای آنها بــاعث اطالــة کلم خواهــد‬ ‫که ذکر و یادآوری نمون ‌‬
‫شد‪ ،‬علماء و دانشــمندان اســلمی‪ ،‬علــوم صــرف و نحــو و‬
‫یتــوان‬‫یســرودند کــه م ‌‬ ‫مسایل فقه و عقاید را بــه نظــم م ‌‬
‫دریــن مــورد از الفیــة ابــن مالــک در نحــو عربــی‪ ،‬سلســلة‬
‫الذهب جامی و قصیدة امالی در عقاید یادآوری کرد‪.‬‬
‫امـــام ابـــوحنیفه در قبـــال کســـانی کـــه بـــه وی حســـد‬
‫یروزیدند‪ ،‬این ابیات را که به حضــرت علــی ‪ ‬منســوب‬ ‫م ‌‬
‫یخواندند‪:‬‬ ‫است‪ ،‬م ‌‬
‫م‬
‫إن َيحســـــــــدوني فـــــــــإني غيـــــــــر لِئمِهـــــــــ ْ‬
‫حســــدوا‬ ‫قبلــــي مــــن النــــاس أهــــل الفضــــل َقــــد ُ‬
‫م مـــــــالي ومـــــــا بهـــــــم‬ ‫م ِلـــــــي ول َُهـــــــ ْ‬‫فـــــــدا َ‬
‫ً‬
‫ومــــــات أكــــــثر النــــــاس غيظــــــا بمــــــا يجــــــدوا‬
‫اگر به من حسادت کنند‪ ،‬من ایشان را ملمت‬
‫نمی کنم!‬
‫مردم قبل از من با اینکه اهل فضل بــوده انــد‪ ،‬بــه آنــان‬
‫حسادت ورزیده شده!‬
‫این وضعیت برای من و ایشان ادامه داشته‪ ،‬و هر چه به‬
‫آنها رسیده به من هم رسید!‬
‫و غالب مردم به آنچه نیافتند از غیظ مردنــد‪) .‬یعنــی ضــرر‬
‫حسادت جز به خود شخص نمی رسد‪(.‬‬
‫به همینگونه شعر و شاعری در طول تاریخ بعد از ظهور‬
‫اسلم تا امروز رواج خود را حفظ کرده است‪ ،‬طــوری کــه‬
‫تــذکر رفــت‪ ،‬صــحابه و ائمــه مــذاهب در کلم خــود شــعر‬
‫یکردند و تــاکنون در جوامــع‬ ‫یگفتند‪ ،‬و به اشعار تمثیل م ‌‬ ‫م ‌‬
‫اسلمی و دیگر جوامع بشــری‪ ،‬ســرایش شــعر رواج کامـل‬
‫دارد و از مزیت هنری خاص برخوردار است‪.‬‬

‫قرآن عظیم الشان شعر نیست و پیامبر ‪‬‬


‫»شاعر« نبودند‬
‫واقعیت امر این است که آیات قرآنکریم شعر نیست‪،‬‬
‫بلکه کلم خداست و پیامبر ‪ ‬شاعر و شاعرپیشه نبوده‬
‫اند‪ ،‬آیات قرآنکریم نیز برین حقیقت گواه و شاهد است‪،‬‬
‫چنانچه این مطلب به طور واضح در این آیات مشاهده‬
‫یشود‪:‬‬‫م ‌‬
‫)(‪ -‬تفسیر بغوی‪ ،‬حســین بــن مســعود بــن الفــراء بغــوی‪) ،‬مصــر‪:‬‬ ‫‪2‬‬

‫مکتبة التجاریة الکبری بدون تاریخ( ج ‪ ،5‬ص ‪.109‬‬


‫﴿‪﴾19‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫﴿‪ ‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪     ‬‬
‫)‪(1‬‬
‫‪﴾     ‬‬
‫]یس‪.[69 :‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫﴿‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪] ﴾ ‬طور‪.[31 -30 :‬‬
‫)‪(2‬‬

‫﴿‪   ‬‬


‫)‪(3‬‬
‫‪﴾‬‬ ‫‪   ‬‬
‫‪‬‬
‫]انبیاء‪.[5 :‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫)‪(4‬‬
‫‪﴾‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫]حاقه‪.[41 :‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫﴿‬
‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪] (5)﴾‬صافات‪.[36 :‬‬
‫یشود که از‬‫در آیات مذکور به وضاحت معلوم م ‌‬
‫شاعربودن پیامبر ‪ ‬و شعربودن قرآنکریم انکار به عمل‬
‫آمده و به مذمت کسانی پرداخته شده است که آیات‬
‫قرآن را شعر و آنحضرت ‪ ‬را شاعر دانستند‪ ،‬چنانچه در‬
‫شأن نزول آیة اول از آیات مذکور گفته شده که‪ ،‬چون‬
‫نشان گفتند که‪ :‬محمد ‪‬‬ ‫کفار قریش به ویژه شاعرا ‌‬
‫یگوید شعر است‪ ،‬و ما نیز مثل وی‬ ‫شاعر است‪ ،‬آنچه را م ‌‬
‫لشان این آیه را‬
‫خواهیم گفت‪ ،‬خداوند بزرگ برای رد ّ قو ‌‬
‫نازل فرمود که ما برای پیامبر خود شعر نیاموخته ایم و او‬
‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬وما برای پیامبر شعر نیاموخته ایــم و او را شــاعری‬ ‫‪1‬‬

‫مناسب نیسـت‪ ،‬ایـن قـرآن جـز پنـد و قـرآن واضـح چیـز دیگـری‬
‫نیست«‪.‬‬
‫یگوینــد کــه‪) :‬پیــامبر( شــاعری اســت‪ ،‬بــر او‬ ‫)(‪ -‬ترجمــه‪» :‬آیــا م ‌‬ ‫‪2‬‬

‫یکشــیم؟ بگــو کــه‪ :‬انتظــار‬‫گردش زمــانه )مــرگ او( را انتظــار م ‌‬


‫کشید‪ ،‬من نیز با شما از انتظارکشندگانم«‪.‬‬
‫بهــای پریشــانی اســت‪ ،‬بلکــه دروغ‬ ‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬بلکه گفتند‪ :‬خوا ‌‬ ‫‪3‬‬

‫بسته است‪ ،‬بلکه او شاعر است«‪.‬‬


‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬و این قرآن سخن شاعری نیست‪ ،‬اندکی شما ایمان‬ ‫‪4‬‬

‫یآورید«‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫یگویند که‪ :‬آیا ما خدایان خود را به خاطر شاعر‬ ‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬و م ‌‬ ‫‪5‬‬

‫یکنیم؟«‪.‬‬‫هیی رها م ‌‬ ‫دیوان ‌‬


‫﴿‪﴾20‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫را‬
‫شعرگفتن سزاوار نیست‪ ،‬و نیز برایش سرایش شعر‬
‫یباشد‪ ،‬اگر‬ ‫میسر نیست‪ ،‬و مصلحت وی در شاعری نم ‌‬
‫یگردد‪،‬‬ ‫سرایش شعری را اراده نماید‪ ،‬برایش حاصل نم ‌‬
‫یباشد‬ ‫نبودن وی م ‌‬ ‫این عدم شاعربودن وی بمانند ناخوا ‌‬
‫یتواند‪ ،‬به خاطر این که دلیل رسالتش‬ ‫که نوشته نم ‌‬
‫هیی درین مورد وجود نداشته باشد‪.‬‬ ‫محکمتر بوده و شب ‌‬
‫پیامبر اسلم ‪ ‬سرایش شعری را هیچگاه قصد نکردند‬
‫یآمد‪ ،‬حتی شعر‬ ‫مشان را بین موزون طور قصدی نم ‌‬ ‫و کل ‌‬
‫یتوانستند برابر‬ ‫دیگران را با قواعد و اصول شعری نم ‌‬
‫سازند و درست بخوانند‪ ،‬چنانچه روایت شده که ایشان‬
‫خواستند مصراع بیتی از دیگر کس را تمثیل و استشهاد‬
‫نمایند‪ ،‬اما آن را به شکل غیر موزونی چنین خواندند‪:‬‬
‫»كفى بالسلم والشيب للمرء ناهيا ً«)‪.(1‬‬
‫در این وقت ابوبکر صدیق ‪ ‬برای آنحضرت فرمود‪ :‬ای‬
‫رسول خدا ‪ !‬شاعر اینگونه گفته است که »كفى‬
‫الشيب والسلم للمرء ناهيا ً«‪.‬‬
‫همچنین وقتی به شعری که از شاعری دیگر بود‪،‬‬
‫یخواستند تمثیل نمایند‪ ،‬و آن شعر چنین بود‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫»ستبدي لك اليام‬
‫ما كنت جاهل ً‬
‫ويأتيك بالخبار من‬
‫)‪(2‬‬
‫لم تزود«‬

‫ایشان به عبارتی مغایر با آن اینچنین تمثیل کردند‪:‬‬


‫»ويأتيك من لم تزود بالخبار« ابوبکر صدیق ‪‬‬
‫فرمود‪ :‬یا رسول خدا! چنین نیست!! ایشان به جواب وی‬
‫ر وما ينبغي لي«)‪.(3‬‬ ‫ت بشاع ٍ‬ ‫فرمودند‪» :‬إني لس ُ‬

‫)(‪ -‬هردو عبارت در معنی تفاوت ندارند بلکه تفاوت لفظی است‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫یکــردن از کارهــای بــد‪ ،‬پیــری و‬ ‫معنــی اینســت کــه )بــرای نه ‌‬


‫یکند( تفسیر خــازن علء الــدین علــی بــن‬ ‫نبودن کفایت م ‌‬‫مسلما ‌‬
‫محمد بـن ابراهیــم خــازن )مصـر؛ مکتبـة التجاریــة الکــبری تاریـخ‬
‫ندارد( ج ‪ ،6‬ص ‪.13‬‬
‫)(‪» -‬گذشت روزها بــه زودی چیزهــای را کــه نمیدانســتی برایــت‬ ‫‪2‬‬

‫آشــکار خواهــد ســاخت‪ ،‬و خیــر کســانی را کــه قصــد رفتــن بــه‬
‫یآورد« همانجا‪.‬‬ ‫یشان نداشتی برایت م ‌‬ ‫سو ‌‬
‫)(‪) -‬مـن شـاعر نیســتم و مـرا شـاعری مناسـب نیســت( تفســیر‬ ‫‪3‬‬

‫خــازن‪ ،‬ج ‪ ،6‬ص ‪ 13‬و مــدارک التنزیــل ابوالبرکــات‪ ،‬عبــدالله بــن‬


‫احمد بن محمود نســفی )پاکســتان لهــور‪ :‬مکتبــة اسـلمیه( ج ‪،2‬‬
‫ص ‪.764‬‬
‫﴿‪﴾21‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫از روایاتی‬
‫یشود که پیامبر شاعر نبودند و‬ ‫که یادآور شدیم دانسته م ‌‬
‫حتی در اصول و قواعد شعر آشنایی نداشتند‪ ،‬و اما‬
‫احادیث و روایاتی هم وجود دارد که ظاهرا ً بر سرایش‬
‫یکند‪ ،‬درینجا بین آیات و‬ ‫شعر از جانب پیامبر دللت م ‌‬
‫احادیث اگر در زمینه تحقیقی صورت نگیرد‪ ،‬تناقض بوجود‬
‫یآید‪ :‬از جندب ‪ ‬روایت شده است که آنحضرت ‪ ‬در‬ ‫م ‌‬
‫کشان‬ ‫یرفتند‪ ،‬چون افتادند و انگشت مبار ‌‬ ‫راهی م ‌‬
‫نآلود شد‪ ،‬چنین فرمودند‪:‬‬ ‫خو ‌‬
‫ت إ ِل ّ‬ ‫َ‬ ‫هبببب ْ‬
‫ل أْنبببب ِ‬ ‫» َ‬
‫ت‬ ‫ميببببب ِ‬ ‫ع دَ ِ‬ ‫صبببببب َ ٌ‬ ‫إِ ْ‬
‫ه‬‫ل الل ّب ِ‬‫سبِبي ِ‬ ‫فببى َ‬ ‫و ِ‬
‫َ‬
‫)‪(1‬‬
‫ت«‬ ‫قيببببب ِ‬ ‫َ‬
‫مبببببا ل ِ‬ ‫َ‬

‫همچنان روایت شده که در هنگام کندن خندق در غزوة‬


‫یفرمودند‪:‬‬ ‫احزاب چنین م ‌‬
‫ش ِإل‬ ‫عي ْ ب َ‬ ‫مل َ‬ ‫ه ّ‬ ‫ّ‬
‫»الل ُ‬
‫ة‬
‫خبببببَر ِ‬‫ش ال ِ‬ ‫عْيببببب ُ‬ ‫َ‬
‫ر‪،‬‬ ‫َ‬ ‫فبببا ْ‬ ‫َ‬
‫صبببا ِ‬
‫فْر ل ِلن ْ َ‬
‫غ ِ‬
‫)‪(2‬‬
‫ة«‬
‫جَر ِ‬
‫هببببببببا ِ‬ ‫م َ‬ ‫ْ‬
‫وال ُ‬ ‫َ‬

‫یفرمودند‪:‬‬ ‫و نیز آمده است که م ‌‬


‫يل‬ ‫َ‬
‫»أن َببا الن ّب ِب ّ‬
‫ب‬‫ذ ْ‬‫كببببببببببببب ِ‬ ‫َ‬
‫د‬ ‫َ‬
‫عْببب ِ‬‫ن َ‬‫أَنببا اْببب ُ‬
‫)‪(3‬‬
‫ب«‬ ‫مطِّلبببب ْ‬ ‫ال ْ ُ‬

‫طوری که قبل ً گفتیم‪ ،‬مدلول ظاهری این احادیث با‬


‫ینماید‪،‬‬
‫مفاهیم آیات و احادیث پیشتر مخالفت م ‌‬
‫دانشمندان در وجه توفیق بین این دو بخش از احادیث و‬
‫آیات‪ ،‬برای اثبات هدف واحد نظریات متفاوت ارائه داشته‬
‫اند‪:‬‬
‫نآلوده شدی دیگـری چیـزی نیسـتی‪ ،‬و‬ ‫)(‪) -‬تو جز انگشتی که خو ‌‬ ‫‪1‬‬

‫آنچــه را دیــدی در راه خداســت( صــحیح البخــاری‪ ،‬محمــد بــن‬


‫اســماعیل البخــاری‪) ،‬پاکســتان‪ ،‬دیوبنــد‪ :‬کتابخــانه رحیمیــه أصــح‬
‫المطابع( ج ‪ ،2‬ص ‪.908‬‬
‫)(‪) -‬خداونــدش! زنــدگی جــز زنــدگی آخــرت نیســت‪ ،‬پــس بــرای‬ ‫‪2‬‬

‫مهاجرین و انصار بیامرز( همان اثر‪ ،‬ص ‪ 588‬و ‪.399‬‬


‫بام(‬
‫)(‪) -‬مـن بـدون گزافـه پیـامر هســتم‪ ،‬مــن فرزنــد عبـدالمط ‌‬ ‫‪3‬‬

‫تفسیر خازن‪ ،‬ج ‪ ،6‬ص ‪.13‬‬


‫﴿‪﴾22‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫برخی گفته‬
‫اند که‪ :‬آنچه بر زبان مبارک آنحضرت ‪ ‬از اینگونه‬
‫یباشد‪ ،‬زیرا اینها از‬‫عها جریان یافته از جملة شعر نم ‌‬ ‫مصر ‌‬
‫جملة )رجز( بوده است و )رجز( شعر نیست‪ ،‬چنانچه این‬
‫نظریه را )اخفش( ایراد نموده است‪.‬‬
‫یها چنین ابراز نظر داشته اند که آنچه را پیامبر ‪‬‬ ‫بعض ‌‬
‫خوانده اند‪ ،‬حکایت شعر دیگران به طریق تمثیل و‬
‫هها و احادیث نفی صنعت شعر و‬ ‫استشهاد است و در آی ‌‬
‫شاعری از آنحضرت آمده است‪ ،‬نه نفس خواندن شعر و‬
‫تمثیل شعر دیگران‪ .‬بنابراین‪ ،‬مخالفتی بین احادیث و آیاتی‬
‫یماند)‪.(1‬‬
‫باقی نم ‌‬
‫یگویند که‪ :‬آنچه‬ ‫و اما برخی دیگر از دانشمندان چنین م ‌‬
‫از پیامبر ‪ ‬ازین قبیل سخنان روایت شده که به یکــی از‬
‫اوزان شعری برابری دارد‪ ،‬به خاطر این کــه قصــد تصــنع و‬
‫نشــان‬ ‫سرایش آن را نداشته اند ]بلکه طور اتفاقی بــر زبا ‌‬
‫یآیــد‪ ،‬زیــرا‬
‫آمده است[ شعر نبوده و شــعر بــه حســاب نم ‌‬
‫اینگونه سخنان منظــوم و دارای وزن در هــر کلمــی گــاهی‬
‫هیی‬ ‫یآید‪ ،‬چنانچه در قرآنکریم نیز آمده است)‪ .(2‬در سـور ‌‬ ‫م ‌‬
‫ههای قرآنکریم خداوند فرموده است که ﴿‪‬‬ ‫از سور ‌‬
‫‪   ‬‬
‫‪ (3)﴾ ‬این آیه در حالی که شعر نیست‪،‬‬
‫ولی دارای وزن اســت و بــر وزن »مفباعيلن مفباعيلن‬
‫فعولن«)‪ (4‬برابری دارد‪ .‬در این که آیــات قرآنکریــم شــعر‬
‫نیست و پیامبر ‪ ‬شاعر نبودند‪ ،‬شکی وجود ندارد‪ .‬چنانچه‬
‫مشرکین در صدر اســلم هرچنــد بـا قرآنکریـم و پیـامبر ‪‬‬
‫یورزیدنــد‪ ،‬و مخــالفت داشــتند‪ ،‬آنحضــرت را هرچــه‬ ‫عناد م ‌‬
‫ینامیدند و قرآنکریم را گاهی شــعر معرفــی‬ ‫یخواستند م ‌‬ ‫م ‌‬
‫نها و ابــراز‬
‫ینامیدند‪ ،‬این نامیــد ‌‬‫یداشتند و گاهی سحر م ‌‬ ‫م ‌‬
‫نظرهای کاذب و دروغ بــه خــاطر مخــالفت و عنــادی بــوده‬
‫است که در دل داشته اند‪ ،‬وگرنه حقانیت قرآن را دانســته‬
‫یدانســتند کــه‬
‫بودند و نیز پیامبری آنحضــرت را بــه یقیــن م ‌‬
‫حقیقــت دارد و حــق اســت‪ ،‬چنــانچه بعضــی اوقــات بــدین‬
‫یکردند‪.‬‬
‫حقیقت اعتراف نیز م ‌‬
‫خترین‬ ‫ولید بن مغیره که از ثروتمندترین و صــاحب رســو ‌‬
‫افــراد قریــش و از کســانی بــود کــه در شــعر و ســخنوری‬

‫صحیح البخاری‪) ،‬حاشیه اش به نقل از عینی( ج ‪ ،2‬ص ‪.908‬‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪1‬‬

‫همان اثر‪) ،‬به نقل از خطابی( ج ‪ ،1‬ص ‪.398‬‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪2‬‬

‫سورة قدر‪ ،‬آیة ‪.5‬‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪3‬‬

‫این وزن )هزج مسدس محذوف( است‪.‬‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪4‬‬


‫﴿‪﴾23‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫قـــــــابلیت‬
‫هیی داشت؛ وقتی در مسجد مکــه نشســته بــود‪ ،‬دریــن‬ ‫ویژ ‌‬
‫هنگام بــر پیــامبر ‪ ‬وحــی الهــی نــازل شــد‪ ،‬بعــد از نــزول‬
‫وحی‪ ،‬ایشان سورة )حم سجدة( را که نازل شــده بــود بــه‬
‫یداد‪ ،‬بعـد‬ ‫آواز بلند دو مرتبه خواندند و ولید به آن گـوش م ‌‬
‫از اسـتماع بـه قـومش بنـی مخـزوم چنیـن گفـت‪ :‬انصـاف‬
‫اینست که مـن امـروز آنچـه از محمـد شـنیدم‪ ،‬هرگـز کلم‬
‫آدمـی نیسـت‪ ،‬و کلم جـن هـم نیسـت‪ ،‬زیـرا در ایـن کلم‪،‬‬
‫حلوتی است که در هیچ سخنی نیست‪ ،‬بــر ایــن کلم انــوار‬
‫ههای آن پـر از میـوه اسـت و اصـلی بـزرگ‬ ‫یتابـد‪ ،‬شـاخ ‌‬ ‫م ‌‬
‫دارد‪ ،‬ایــن کلم همیشــه غــالب اســت و هرگــز مغلــوب‬
‫یتواند باشد‪.‬‬ ‫نم ‌‬
‫آنگاه که بزرگان قریش همچون ابوجهل‪ ،‬ابــولهب‪ ،‬نضــر‬
‫بن الحارث‪ ،‬امیه بــن خلــف و دیگــران‪ ،‬بــا پیــروان خــود در‬
‫مسجد به دور ولید بن مغیره جمع شــدند و برایــش گفتنــد‪:‬‬
‫ما را غمی عظیم فرا رسیده است‪ ،‬زیــرا محمــد کلمــی را‬
‫یگویــد‪ :‬از جــانب خــدا اســت‪ ،‬ایــام حــج فــرا‬ ‫یخواند و م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یآیند و از مــا در ایــن رابطــه‬ ‫رسیده و مردم گروه گروه م ‌‬
‫ینمایند‪ ،‬برخی از مـا ‌گوینــد کــه‪ :‬ایــن کلم شــعر‬ ‫پرسش م ‌‬
‫است و وی شاعر‪ ،‬برخی دیگر گویند کــه‪ :‬ایــن کلم هــذیان‬
‫اســت و وی دیــوانه اســت‪ ،‬و بیــن دو ســخن از زمیــن تــا‬
‫یعقلــی و‬ ‫تکننــده‪ ،‬ب ‌‬
‫آســمان فــرق اســت‪ ،‬و مــردم زیار ‌‬
‫هیی صــادر‬ ‫نافهمی ما را در زمینه خواهند فهمید‪ ،‬باید فیصل ‌‬
‫شود تا همه مردم بــه جــواب زائریــن آن را ارائه بدارنــد‪ ،‬و‬
‫زائریــن فریفتــه نشــوند و بــه او نگرونــد‪ .‬ای ولیــد! تــرا بــه‬
‫خداوند بــه همــه وجــوه از عقــل و دانــش‪ ،‬تجربــه و کــثرت‬
‫سفرها بر ما فخر و امتیاز داده است‪ ،‬لذا درین امر بــه تــو‬
‫یکنیم‪ ،‬تا هرچه قرار دهی مطابق آن در شـهر نـدا‬ ‫رجوع م ‌‬
‫در دهیم که همان سخن را همه جواب دهند و خلف آن بر‬
‫زبان نیاورند‪.‬‬
‫ولید ساعتی سر به گریبان فرود برد و متفکر شــد‪ ،‬بعــد‬
‫از آن گفت‪ :‬اگر شما این کلم را شــعر و محمــد را شــاعر‬
‫گویید‪ ،‬ملزم خواهید شد‪ ،‬زیرا من شعر عبیــد بــن البــرص‪،‬‬
‫امیه ابــن ابــی الصــلت و دیگــر شــعرای متقــدم را شــنیدم‪،‬‬
‫یباشــد و‬ ‫هرگز ایــن کلم شــعر نیســت و محمــد شــاعر نم ‌‬
‫سلیقة شعر ندارد‪ ،‬اگر ایــن کلم را کهــانت گوییــد و وی را‬
‫کاهن خوانیــد‪ ،‬نیــز ملــزم خواهیــد شــد‪ ،‬زیــرا کــاهن گــاهی‬
‫راسـت و گـاهی دروغ گویـد‪ ،‬و در کلم محمـد هرگـز دروغ‬
‫یشود‪ ،‬اگر ایــن کلم را هــذیان گوییــد‪ ،‬و محمــد را‬ ‫واقع نم ‌‬
‫﴿‪﴾24‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫مجنـــــون‪،‬‬
‫بازهم طور آشکار ملمت خواهید شد‪ ،‬زیــرا هــذیان دیــوانه‬
‫یزند‪ ،‬و در‬ ‫مشتمل بر مواعظ نیست و دیوانه بیجا حرف م ‌‬
‫وی کدام علمت جنون درنیافته ایــم‪ ،‬ایــن کلم او سراســر‬
‫پند و حکمت است‪ ،‬اگر این کلم را سحر انگــاریم و وی را‬
‫یشود‪ ،‬زیــرا در ســحر کلمــات‬ ‫ساحر گوییم‪ ،‬هم درست نم ‌‬
‫یمعناست‪ ،‬و محمد پروای مال و دنیا را ندارد‪.‬‬ ‫مهمل و ب ‌‬
‫بعد از تفکـر و تـدبر بسـیار بـالخره بـه وی گفتنـد‪ :‬پـس‬
‫تدبیر چیست و چه باید گفــت؟ ولیــد بــا نهــایت نــاز و عنــاد‬
‫گفت‪ :‬حقیقت این است که این سحر بابل است که محمــد‬
‫را از طرفی بــا ســند صــحیح رســیده اســت‪ ،‬و ســحر بابــل‬
‫ورای انواع سحر است‪ ،‬دلیل قوی بر سخنم این است کــه‬
‫هرکه با وی گرویده شود‪ ،‬برای دفاع و جانبداری از وی‪ ،‬از‬
‫یشود‪.‬‬ ‫پدر و مادر و فرزندان خود جدا م ‌‬
‫از ایــن گفتگــوی صــنادید قریــش بــا ولیــد بــن مغیــره و‬
‫خهای وی برایشان و نیز از ابراز نظر نهایی اش دریــن‬ ‫پاس ‌‬
‫یشود که وی حقیقــت و حقــانیت قــرآن را‬ ‫مورد‪ ،‬دانسته م ‌‬
‫دریــافته بــود کــه از جــانب خداونــد اســت‪ ،‬ولــی بــا وصــف‬
‫ینمود)‪.(1‬‬
‫فهمیدن خود در ابطال حقیقت آن سعی م ‌‬
‫لزم اســت بــدانیم کــه شــعرنبودن قرآنکریــم از رفعــت‬
‫یکاهــد‪ ،‬زیــرا‬‫مقام و منزلت اعجاز آور لفظ و معنــایش نم ‌‬
‫اگرچــه شــعر نیســت‪ ،‬امــا فصــاحت و بلغــت آن بلنــدتر و‬
‫حترین شــاعر عـرب‬ ‫یتر از شعر شــاعران اسـت‪ ،‬فصـی ‌‬ ‫عال ‌‬
‫یعنــی امرؤالقیــس‪ ،‬آن کــه قصــایدش در بیــن مــردم بــه‬
‫فصاحت معــروف بــود و بــرای جــواب طلــبی و مقــابله بــه‬
‫دروازة کعبه آویزان شده بود‪ ،‬با نزول این آیه از قرآنکریــم‬
‫شهرت فصاحت وی سپری شد و به اختتام رسید)‪﴿ :(2‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪  ‬‬
‫)‪(3‬‬
‫‪﴾  ‬‬
‫]هود‪.[44 :‬‬
‫خلصه سخن این که بر پیامبر ‪ ‬کلمی داده شــده بــود‬
‫که از تعلیمات روشن و نصایح مفید مشحون اســت‪ ،‬بــرای‬
‫)(‪ -‬تفسیر عزیزی‪ ،‬مولنا شاه عبدالعزیز دهلوی‪) ،‬بمبئی‪ :‬مطبعــة‬ ‫‪1‬‬

‫حیدری بدون تاریخ( ص ‪.262‬‬


‫)(‪ -‬غیاث اللغات‪ ،‬ص ‪.43‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬و گفته شد که ای زمین آب خــود را فــرود بــر‪ ،‬و ای‬ ‫‪3‬‬

‫آسمان بازدار‪ ،‬و آب کم کرده شد‪ ،‬حکم به پایان و انجام رسیده‪،‬‬


‫و )کشتی نوح( بر کوه جودی قرار گرفت«‪.‬‬
‫﴿‪﴾25‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫وی دیـــوان‬
‫یهــای‬‫شعری داده نشده بود که محل تخیلت و طبــع آزمای ‌‬
‫شاعرانه باشد‪ ،‬بلکه طبع وی فطرتا ً از فن شــاعری آنقــدر‬
‫دور گردانیده شده بود که در تمام عمــر خــود بــا وجــودیکه‬
‫تمام قبیلةشان شاعرپیشه بودند‪ ،‬شعر نگفتند‪ ،‬بلی اگــر در‬
‫موقــع رجــز و غیــر آن یکــی دو بــار کلم عبــارت مــوزون و‬
‫مقفی از زبان مبــارک برآمــده و خودبخــود در قــالب شــعر‬
‫درآمده باشد چیز دیگری اسـت کـه آن را شـعر و شـاعری‬
‫یعلقه‬ ‫یتوان گفت‪ .‬طبع آنحضرت به شعرگفتن آنقدر ب ‌‬ ‫نم ‌‬
‫بود که شعر یا مصراع شاعران دیگر را هــم در تمــام عمــر‬
‫خود بیش از سه چار مرتبه نخواندند‪ ،‬و حین خواندن همین‬
‫یشـد کـه‬ ‫مصراع اندک نیز چنان تغییرهای در شعر واقـع م ‌‬
‫یشکست و محض مطلب شــاعر‬ ‫روند شاعرانه اش فرو م ‌‬
‫یگردید‪.‬‬ ‫ادا م ‌‬
‫بنابراین‪ ،‬طبع شریف آنحضرت ‪ ‬با شاعری هیچ علقــه‬
‫و ذوق و مناسبت نداشــت‪ ،‬زیــرا ایــن چیــز شــایان منصــب‬
‫رســالت نبــود‪ ،‬آنحضــرت ترجمــان حقــایق بودنــد و مقصــد‬
‫تشان این بود که اهل دنیــا را بــه حقــایق اعلــی بــدون‬ ‫بعث ‌‬
‫یترین کذب و غلو آشنا گردانند‪ ،‬واضح اســت کــه ایــن‬ ‫جزئ ‌‬
‫وظیفه‪ ،‬کار شاعر نیست‪ ،‬زیرا حســن و کمــال شــاعری در‬
‫یهــای‬ ‫یهــای خیــال و نکتــه آفرین ‌‬ ‫کذب و مبالغه‪ ،‬بلند پرواز ‌‬
‫یتــوان یــک‬ ‫موهوم است‪ ،‬هرچند جــذب و تــأثیر شــعر را م ‌‬
‫جزء ستوده گفت‪ ،‬مگر سبک عبارت و روش نثر قــرآن بــه‬
‫هیی بلند است که اگر تمام شاعران دنیــا جمــع شــوند‪،‬‬ ‫درج ‌‬
‫یتواننــد‪ ،‬از‬‫نشان یافته نم ‌‬ ‫چنان تأثیری را در مجموع سخنا ‌‬
‫یتــوان گفــت کــه‪ :‬گویــا‬ ‫مشاهدة اسلوب بدیع قرآنکریــم م ‌‬
‫روح اصلی نظم و شعر در نثر آورده شده اســت‪ ،‬شــاید از‬
‫همین سبب فصــحا و عقلی بــزرگ دنیــا بــه حیــرت افتــاده‬
‫یخوانده اند‪ ،‬حالن که قــرآن بــا‬ ‫قرآن را شعر و یا سحر م ‌‬
‫شعر و سحر هیچ نسبتی ندارد‪ ،‬آیــا کســی دیــده اســت کــه‬
‫یزوال روحــانیت در پرتــو کلم‬ ‫گــاهی اســاس محکــم و ب ‌‬
‫یشود!‬ ‫شاعر و یا جادوگری بنا شده باشد؟ هرگز چنین نم ‌‬
‫این بنای عظیم الشان کــه بــر مبنــای تعلیمــات قــرآن از‬
‫نهــا تــا امــروز پایــدار اســت‪ ،‬نتیجــة حققــت و صــداقت‬ ‫قر ‌‬
‫اوســت و آن را بــا ســخنان بنــدگانش مناســبت در میــان‬
‫نیســت‪ ،‬پــس ایــن کــار‪ ،‬کــار شــاعران نیســت‪ ،‬قــرآن کلم‬
‫یباشد‪ ،‬و پیامبر ‪ ‬شــاعر نیســت‪ ،‬بلکــه‬ ‫خداست‪ ،‬شعر نم ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫مآور الهی است ‪.‬‬ ‫رهبر و پیا ‌‬
‫)(‪ -‬تفسیر کابلی‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪.207‬‬ ‫‪1‬‬
‫﴿‪﴾26‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫﴿‪ ‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪] ﴾ ‬یسن‪.[69 :‬‬
‫)‪(1‬‬

‫]الحاقه‪:‬‬ ‫)‪(2‬‬
‫‪﴾‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫﴿‬
‫‪.[41‬‬

‫تقدیر شعر و تمجید شاعران از جانب پیامبر ‪‬‬


‫قبل ً گفتیم که پیامبر ‪ ‬شاعر نبودند و به سرودن شــعر‬
‫اشتغال نداشتند‪ ،‬ولی با آن همه اشعار نیکوی شــاعران را‬
‫یدادنــد‪ ،‬ایـن‬ ‫تقدیر نموده‪ ،‬ایشـان را مــورد تمجیــد قــرار م ‌‬
‫تمجیــد شــاعران توســط پیــامبر ‪ ‬و تقــدیر اشعارشــان‬
‫یشــود‪ ،‬از‬ ‫قویترین دلیل بر جواز سرایش شــعر دانســته م ‌‬
‫عایشه ل روایت شده است که پیامبر ‪ ‬برای حســان بــن‬
‫ینهادنــد کــه در بــالی آن‬ ‫ثــابت ‪ ‬منــبری را در مســجد م ‌‬
‫شــعر بخوانــد‪ ،‬ایــن حــدیث را ترمــذی از عایشــه ل چنیــن‬
‫ن‬
‫سببا َ‬ ‫ح ّ‬ ‫ع لِ َ‬ ‫ضب ُ‬ ‫ه ‪ ‬يَ َ‬ ‫ل الل ّ ب ِ‬ ‫سو ُ‬ ‫ن َر ُ‬ ‫كا َ‬ ‫ینماید‪َ » :‬‬ ‫روایت م ‌‬
‫ن‬‫عب ْ‬ ‫خُر َ‬ ‫فببا ِ‬ ‫مببا ي ُ َ‬ ‫قائ ِ ً‬‫ه َ‬ ‫علي ْب ِ‬ ‫َ‬ ‫م َ‬ ‫قو َ‬ ‫د لي ُ‬ ‫ج ِ‬ ‫س ِ‬ ‫م ْ‬ ‫ْ‬
‫فى ال َ‬ ‫من ْب ًَرا ِ‬ ‫ِ‬
‫ه ‪‬‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫و َ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬
‫ل اللب ِ‬ ‫سببو ِ‬ ‫ن َر ُ‬ ‫عب ْ‬ ‫ح َ‬ ‫ف ُ‬ ‫ت ي َُنا ِ‬ ‫قال ْ‬ ‫ه ‪‬أ ْ‬ ‫ل الل ِ‬ ‫سو ِ‬ ‫َر ُ‬
‫ح‬ ‫ه يُ َ‬ ‫ّ‬ ‫ه ‪ :‬إ ِ ّ‬ ‫ّ‬ ‫سو ُ‬ ‫قو ُ‬ ‫وي َ ُ‬
‫رو ِ‬ ‫ن ِببب ُ‬ ‫سببا َ‬ ‫ح ّ‬ ‫ؤي ّدُ َ‬ ‫ن الل َ‬ ‫ل الل ِ‬
‫َ‬
‫ل َر ُ‬ ‫َ‬
‫ه ‪. «‬‬
‫)‪(3‬‬
‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫ل‬‫ال‬ ‫ل‬ ‫سو‬
‫ْ َ ُ ِ‬ ‫ر‬ ‫ن‬ ‫ع‬‫َ‬ ‫ح‬
‫ُ‬ ‫ف‬
‫ِ‬ ‫نا‬ ‫َ‬ ‫ي‬
‫ُ ْ ُ‬ ‫و‬ ‫أ‬ ‫ر‬ ‫خ‬
‫ِ‬ ‫فا‬ ‫َ‬ ‫ي‬
‫ُ ِ َ ُ‬‫ما‬ ‫س‬ ‫د‬ ‫ُ‬
‫ق‬ ‫ْ‬ ‫ل‬ ‫ا‬
‫به همینگونه برای حسان بن ثــابت در قســمت ســرایش‬
‫ینمودنــد‬ ‫شعر و دفاع از آنحضرت در برابر مشرکین دعا م ‌‬
‫ح ال ْ ُ‬ ‫َ‬
‫س«)‪.(4‬‬ ‫قد ُ ِ‬ ‫م أي ّدْهُ ب ُِرو ِ‬ ‫ه ّ‬ ‫که »الل ّ ُ‬
‫همچنــان در حــدیث دیگــری آمــده اســت کــه وی را بــه‬
‫هبودن جبرئیل ‪ ‬و کمکش بشارت داده فرمودند کــه‬ ‫همرا ‌‬
‫َ )‪(5‬‬
‫عك« ‪.‬‬ ‫م َ‬ ‫ل َ‬ ‫ري ُ‬ ‫جب ْ ِ‬ ‫و ِ‬ ‫م َ‬ ‫ه ْ‬ ‫ج ِ‬ ‫ها ِ‬ ‫» َ‬
‫ینمایــد کــه در‬ ‫هشام بن عمروه ‪ ‬از پــدرش روایــت م ‌‬
‫نــزد عایشــه ل حســان بــن ثــابت را دشــنام دادم‪ ،‬وی مــرا‬
‫)(‪ -‬ترجمــه‪» :‬او را شــعر نیــاموخته ایــم و ایــن کــار او را‬ ‫‪1‬‬

‫مناسب نیست«‪.‬‬
‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬و قرآن سخن شاعری نیست«‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫ینهادنــد‬‫)(‪» -‬رسول الله ‪ ‬برای حسان منــبری را در مســجد م ‌‬ ‫‪3‬‬

‫که بر بالی آن ایستاده پیامبر را ستایش نماید‪ ،‬یا گفــت کــه تــا از‬
‫یفرمودنـد کــه‪ :‬خداونـد‬ ‫ایشــان دفـاع نمایــد‪ ،‬و رسـول خـدا ‪ ‬م ‌‬
‫حسان را به وسیلة جبرئیل تــا آنگــاه کــه از پیــامبرش دفــاع کنــد‪،‬‬
‫یگرداند« ترمذی‪ ،‬محمد بن عیســی بــن ســورة )رشــیدیه‪،‬‬ ‫قوی م ‌‬
‫دهلی‪ ،‬بدون تاریخ( ج ‪ ،2‬ص ‪.107‬‬
‫)(‪» -‬خداوندا! وی را به وسیلة جبرئیل قوی بگــردان« بخــاری‪ ،‬ج‬ ‫‪4‬‬

‫‪ ،2‬خ ‪.9090‬‬
‫)(‪» -‬مشرکین را هجو نما و جبرئیل با تو است« همانجا‪.‬‬ ‫‪5‬‬
‫﴿‪﴾27‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫گفــــــــت‪:‬‬
‫حسان را دشنام مده‪ ،‬زیرا وی در برابر مشرکین از جــانب‬
‫یکرده است)‪.(1‬‬ ‫پیامبر دفاع و مخاصمه م ‌‬
‫در حدیث صحیح دیگری وارد است که حضرت پیامبر ‪‬‬
‫شــعرهای را کــه دارای محتــوای حکمــت و مــوعظه بــوده‬
‫ر‬‫ع ِ‬ ‫شب ْ‬ ‫ن ال ّ‬ ‫م َ‬ ‫ن ِ‬ ‫است‪ ،‬توصیف نموده چنین فرموده اند‪» :‬إ ِ ّ‬
‫مة«)‪.(2‬‬ ‫حك ْ َ‬ ‫لَ ِ‬
‫همچنان در بارة شعر یکی از شاعران که محتوای خوب‬
‫َ‬
‫ها‬ ‫قال َ َ‬ ‫ة َ‬ ‫م ٍ‬‫صدَقُ ك َل ِ َ‬ ‫داشته بوده است چنین فرموده اند‪» :‬أ ْ‬
‫ه‬‫خل َ الّلبب َ‬ ‫مببا َ‬ ‫ء َ‬ ‫ى ٍ‬ ‫شبب ْ‬ ‫ل َ‬ ‫كبب ّ‬ ‫د أ َل َ ُ‬ ‫ة ل َِبيبب ٍ‬ ‫مبب ُ‬‫عُر ك َل ِ َ‬‫شببا ِ‬ ‫ال ّ‬
‫)‪(3‬‬
‫ل« ‪.‬‬ ‫َباطِ ٌ‬
‫به همینگونه آنحضرت ‪ ‬برخی اوقات شعرهای بعضــی‬
‫تهــای مبــارزاتی‬ ‫از شاعران را بویژه در هنگام کار و فعالی ‌‬
‫یخواندند که این عمل مبارک دلیل بــر تشــویق شــاعران‬ ‫م ‌‬
‫یکنــد‪ ،‬امــام‬ ‫یتواند باشد و نیز تمجید شاعران را افاده م ‌‬ ‫م ‌‬
‫ینمایــد‬ ‫مسلم در صحیح خود از حضرت بــراء ‪ ‬روایــت م ‌‬
‫د‬
‫قب ْ‬ ‫َ‬
‫ول َ‬ ‫ب َ‬ ‫عن َببا الت ّبَرا َ‬ ‫م َ‬ ‫ل َ‬ ‫قب ُ‬ ‫ب ي َن ْ ُ‬ ‫ح بَزا ِ‬ ‫م ال َ ْ‬ ‫و َ‬‫که گفت‪» :‬ي َ ْ‬
‫)‪(4‬‬
‫ل‪:‬‬‫قو ُ‬ ‫و يَ ُ‬ ‫ه َ‬ ‫و ُ‬ ‫ه َ‬ ‫ض ب َطن ِ ِ‬‫ْ‬ ‫ب ب ََيا َ‬ ‫واَرى الت َّرا ُ‬ ‫َ‬
‫ت‬ ‫ْ‬ ‫ن‬‫َ‬ ‫أ‬ ‫َ‬ ‫ل‬ ‫و‬ ‫َ‬ ‫ل‬ ‫م‬ ‫ه‬ ‫ّ‬ ‫ل‬ ‫ال‬
‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ُ ّ‬
‫هَتببببدَي َْنا‬ ‫مببببا ا ْ‬ ‫َ‬
‫ول َ‬ ‫َ‬ ‫نا‬ ‫َ‬ ‫ْ‬
‫ق‬ ‫د‬
‫َ ّ‬ ‫ص‬ ‫َ‬ ‫ت‬ ‫َ‬ ‫ل‬ ‫و‬
‫َ‬
‫صبببببببببببببل ّي َْنا‬ ‫َ‬
‫َ‬ ‫فأ َْ‬
‫ة‬ ‫كين َ ً‬ ‫َ ِ ْ َ ِ‬
‫ب‬ ‫س‬ ‫ن‬ ‫ل‬ ‫ز‬ ‫ن‬
‫عل َي َْنببببببببببببببا‬ ‫َ‬
‫د‬ ‫َ‬
‫ن اللبببى قببب ْ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫إِ ّ‬
‫)‪(5‬‬
‫علي َْنببا«‬ ‫َ‬ ‫وا َ‬ ‫َ‬
‫أَببب ْ‬

‫)(‪ -‬همانجا‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪» -‬هرآینــه برخــی از شــعرها دارای حکمــت اســت« صــحیح‬ ‫‪2‬‬

‫البخاری‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.908‬‬


‫تترین سخنی را کــه شــاعران گفتــه انــد‪ ،‬ســخن لبیــد‬ ‫)(‪» -‬درس ‌‬ ‫‪3‬‬

‫است )و آن اینست که( بدان کــه‪ ،‬هرچیــزی جــز خداونــد نــاچیز و‬


‫فناشدنی است« همانجا‪.‬‬
‫کها‬‫)(‪» -‬پیامبر ‪ ‬در روز غزوة احزاب در حالی که همراه ما خا ‌‬ ‫‪4‬‬

‫کها سفید به بغل مبارک را پوشانیده بود‪،‬‬ ‫یدادند و خا ‌‬


‫را انتقال م ‌‬
‫ت تــا آخــر« صــحیح‬ ‫ب‬‫یفرمودنــد کــه الل ّهم ل َول َ أ َْ‬
‫ن‬ ‫‌‬ ‫م‬ ‫درین حــال‬
‫َ‬ ‫ُ ّ ْ‬
‫مسلم‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.113‬‬
‫یشدیم‪ ،‬نه صدقه‬ ‫یبودی ما نه هدایت م ‌‬ ‫)(‪» -‬خداوندا! اگر تو نم ‌‬ ‫‪5‬‬

‫یخواندیم‪ ،‬پس آرامشی را بر ما فــرود آور‪،‬‬ ‫یدادیم و نه نماز م ‌‬


‫م ‌‬
‫زیرا که آن گروه بر ما بغاوت و سرکشی نموده اند« همانجا‪.‬‬
‫﴿‪﴾28‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫ایــن شــعر‬
‫از عامر بن الکوع بود که از یکــی از اصــحاب رســول خــدا‬
‫بوده اســت‪ ،‬آن کســی کــه آنحضــرت همیــن شــعرش را از‬
‫خود وی شنیدند‪ ،‬و بعد از اســتماع شــعرش بــرای عـامر از‬
‫بارگـاه خداونـد طلــب رحمـت نمودنــد‪ ،‬عـامر ‪ ‬در همـان‬
‫غزوه به شهادت نائل آمد‪ ،‬سنت الهی چنین بــود کــه بــرای‬
‫هرکس که پیــامبر ‪ ‬طــور خــاص دعــا نمــودی و اســتغفار‬
‫یگردید)‪.(1‬‬ ‫فرمودی آن شخص شهید م ‌‬
‫روایاتی از خواندن شعر در نزد پیامبر بزرگوار اســلم از‬
‫بشان نیز در دست اســت کــه آن حضــرت از‬ ‫طرف اصحا ‌‬
‫یکردنــد و منــع نفرمــوده انــد‪،‬‬ ‫این عمــل اصــحاب انکــار نم ‌‬
‫چنانچه ترمذی از جابر بن ســمره ‪ ‬روایــت نمــوده اســت‬
‫َ‬
‫ة‬
‫مببّر ٍ‬
‫ة َ‬ ‫مببائ َ ِ‬‫ن ِ‬ ‫م ْ‬ ‫ى ‪ ‬أك ْث ََر ِ‬ ‫ت الن ّب ِ ّ‬ ‫س ُ‬ ‫جال َ ْ‬ ‫یگفت‪َ » :‬‬ ‫که م ‌‬
‫شبَياءَ‬ ‫نأ ْ‬‫َ‬ ‫َ‬ ‫وي َت َب َ‬ ‫ن ال ّ‬ ‫ه ي َت ََنا َ‬ ‫َ‬ ‫ف َ‬‫َ‬
‫ذاكُرو َ‬ ‫عَر َ‬ ‫ش ْ‬ ‫دو َ‬ ‫ش ُ‬ ‫حاب ُ ُ‬
‫ص َ‬ ‫نأ ْ‬ ‫كا َ‬
‫َ‬
‫م‬‫سبب َ‬
‫مببا ت َب َ ّ‬ ‫فُرب ّ َ‬ ‫ت َ‬ ‫سبباك ِ ٌ‬ ‫و َ‬‫هبب َ‬ ‫و ُ‬‫ة َ‬ ‫هل ِّيبب ِ‬
‫جا ِ‬ ‫ر ال ْ َ‬‫مبب( ِ‬
‫نأ ْ‬ ‫مبب ْ‬ ‫ِ‬
‫)‪2‬‬
‫م« ‪.‬‬ ‫ه ْ‬‫ع ُ‬ ‫م َ‬ ‫َ‬
‫بــه همیــن طریــق آن حضــرت ‪ ‬اشــعار شــاعران غیــر‬
‫یبــود‪،‬‬ ‫مسلمان را هم اگر دارای محتویات خوب اخلقــی م ‌‬
‫یشــمردند و حــتی خــواهش انشــاء و خــوانش آن را‬ ‫بــد نم ‌‬
‫یداننــد‪ ،‬امــام مســلم در صــحیح‬ ‫یکردند و بدان گــوش م ‌‬ ‫م ‌‬
‫ینمایــد کــه‬ ‫خود از عمر بن شرید از پدرش چنین روایــت م ‌‬
‫گفتــه اســت‪» :‬مــن عقــب رســول خــدا روزی )مرکــبی( را‬
‫سوار شدم‪ ،‬ایشان فرمودند که‪ :‬آیا از شعر امیه پسر ابــی‬
‫الصــلت همــراه تــو چیــزی هســت؟ گفتــم‪ :‬بلــی هســت‪،‬‬
‫فرمودند‪ :‬آن را بخوان‪ ،‬برایشان یک بیت خواندم‪ ،‬فرمودند‬
‫که‪ :‬بخوان‪ ،‬باز برایشـان بیــتی خوانــدم‪ ،‬بــاز فرمودنــد کـه‪:‬‬
‫بخوان‪ ،‬تا این که برایشان صد بیت خوانــدم« و در روایــتی‬
‫آمده که آن حضرت فرمودند‪» :‬نزدیــک بــوده کــه امیــه بــن‬
‫ابی الصلت در شعر مسلمان شود«)‪.(3‬‬
‫از این روایات جواز حفظ اشــعار و اعتنــا بــه آن دانســته‬
‫تهــا و‬ ‫شده و به جــواز ســرایش شــعرهای کـه دارای حکم ‌‬
‫یشود‪ ،‬چنانچه همه علماء این نوع‬ ‫مواعظ باشد استدلل م ‌‬

‫)(‪ -‬صحیح البخاری‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.908‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪» -‬بیش از صد مرتبه با پیامبر ‪ ‬همنشینی داشتم‪ ،‬اصحاب آن‬ ‫‪2‬‬

‫یخواندنـد و برخـی از امـور جـاهلیت را یـادآوری‬


‫حضرت شـعر م ‌‬
‫یکردند‪ ،‬در حالی که مبارک خاموش بودند‪ ،‬و بسیاری با ایشان‬ ‫م ‌‬
‫یکردند« جامع الترمذی‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.108‬‬ ‫تبسم م ‌‬
‫)(‪ -‬تفسیر خازن‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪.109‬‬ ‫‪3‬‬
‫﴿‪﴾29‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫از شـــعرها‬
‫را جواز بخشیده و مستحب دانسته اند)‪.(1‬‬

‫یاران پیامبر ‪ ‬و بزرگان دین شاعر بوده اند و‬


‫یسرودند‬ ‫شعر م ‌‬
‫پیشتر گفتیم که پیامبر بزرگوار اسلم هرچند شاعر‬
‫نبوده اند‪ ،‬اما شعرهای احتواکنندة حکمت و توحید و اخلق‬
‫را به دیدة تقدیر نگریسته‪ ،‬شاعران مسلمان و با اخلق را‬
‫ینمودند و به دفاع از اسلم و دین خدا تشویق و‬ ‫تمجید م ‌‬
‫یفرمودند‪ ،‬به همینگونه اصحاب گرامی آنحضرت‬ ‫مأمور م ‌‬
‫‪ ‬که صاحبان فضل و کمال و علم بودند شاعر بوده اند‪،‬‬
‫یگوید‪ :‬ابوبکر و عمر ب شاعر بودند و شعر‬ ‫اما شعبی م ‌‬
‫یگفتند‪ ،‬و علی ‪ ‬از آن دو نفر شاعرتر بود ‪.‬‬
‫)‪(2‬‬
‫م ‌‬
‫از ابوبکر ‪ ‬خلیفه اول اسلم‪ ،‬در رثای آنحضرت ‪‬‬
‫این سروده منقول است‪:‬‬
‫فقدنا الوحي إذ‬
‫وليبببببت عنبببببا‬
‫وودعنا من الله‬
‫الكلم‬
‫سببوى مببا قببد‬
‫تركت لنا رهينببا ً‬
‫تببببببببببببببوارثه‬
‫القراطيبببببببس‬
‫الكببببببببببببببرام‬
‫فقببببد أورثتنببببا‬
‫ميبببراث صبببدق‬
‫عليك به التحيببة‬
‫)‪(3‬‬
‫والسبببببببببلم‬

‫)(‪ -‬تفسر قرطبی‪ ،‬ابی عبدالله محمد بن احمد انصــاری قرطــبی‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫)طهران‪ ،‬نشر ناصر خسرو( ج ‪ ،13‬ص ‪.145‬‬


‫)(‪ -‬تفسیر خازن و تفسیر بغوی‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪ 109‬و ‪.110‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪» -‬وقتی از نزد ما به پیشگاه خدا رفتی نــزول وحــی را ناپدیــد‬ ‫‪3‬‬

‫یافتیم‪ ،‬و نزول کلم خدا را وداع نمودیم‪ ،‬جز آنچه بــرای مــا تــرك‬
‫یگذاشـــتن آن مرهـــون ســـاختی‪ ،‬و آن‬ ‫نمـــودی و مـــا را بـــا باق ‌‬
‫کلمیست که آن را صفحات با کرامت و بزرگی فرا گرفته است‪،‬‬
‫بدون شک میراث راستی و حقی را برای مــا گذاشــتی‪ ،‬در برابــر‬
‫آن درود و سلم بر تو باد« تفسیر قرطبی‪ ،‬ج ‪ ،13‬ص ‪.147‬‬
‫﴿‪﴾30‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫همچنان‬
‫وقتی وی به مدینة منوره هجرت نموده بود و وجودش را‬
‫یفرمود‪:‬‬
‫مریضی گرفته و تب کرده بود‪ ،‬چنین م ‌‬
‫كل امرء مصبح‬
‫في أهله‬
‫والموت ادنى‬
‫)‪(1‬‬
‫من شراك نعله‬

‫از ابن عباس ب که از دانشمندترین صحابه بوده و‬


‫یباشد‪ ،‬روایت شده‬ ‫ملقب به رئیس مفسرین قرآنکریم م ‌‬
‫یسروده و گاهی دیگران را‬ ‫است که وی شعر م ‌‬
‫یخواسته برای وی شعر بخوانند‪ ،‬در روایتی آمده که وی‬ ‫م ‌‬
‫هیی را که‬ ‫از عمر بن ربیعه خواهش کرد‪ ،‬تا برای وی قصید ‌‬
‫سروده است بخواند‪ ،‬عمر بن ربیعه قصیده اش را که‬
‫نزدیک به نود بیت بود‪ ،‬به این مطلع خواند‪:‬‬
‫ت‬ ‫َ‬
‫عم ٍ أن َ‬ ‫ل نُ ْ‬ ‫نآ ِ‬ ‫م ْ‬
‫أ ِ‬
‫مب ْك ُِر‬ ‫غاٍد ف ُ‬
‫ح‬
‫د أم رائ ٌ‬ ‫غ ٍ‬ ‫غداةَ َ‬ ‫َ‬
‫جُر‬ ‫ه ّ‬ ‫م َ‬‫ف ُ‬
‫ابن عباس ب قصیده مذکور را با یکبارشنیدن حفظ کرد‬
‫و دوباره برخواند‪ ،‬این روایت بیانگر اعتنای اصحاب پیامبر‬
‫‪ ‬به شعر و شاعری و نمایانگر استعداد‪ ،‬ذوق و‬
‫یباشد‪ ،‬بلل ‪ ‬در‬ ‫ةشان در شعر و شاعری م ‌‬ ‫علق ‌‬
‫هنگامی که بعد از هجرت مکه‪ ،‬در مدینه مریض شده بود‪،‬‬
‫یشد به آواز بلند به یاد مکه‬ ‫چون تب از وجودش کم م ‌‬
‫یخواند‪:‬‬
‫چنین م ‌‬
‫أل ليت شعري‬
‫هل أبيتن ليلة‬
‫بواد وحولي اذخر‬
‫وجليل‬
‫وهل أردن يوما ً‬
‫مياه مجنة‬
‫وهل يبدون لي‬

‫یکنــد‪ ،‬در‬
‫)(‪» -‬هرکسی در همراهی با اهلش به خوشــی صــبح م ‌‬ ‫‪1‬‬

‫حــالی کــه مــرگ وی را از بنــد بــوتش نزدیکــتر اســت« صــحیح‬


‫البخاری‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.253‬‬
‫﴿‪﴾31‬‬
‫)‪(1‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫شامة وطفيل‬

‫حسان بن ثابت ‪ ‬شاعر پیامبر ‪ ‬بود و از ایشان‬


‫یکرد و مورد تمجید آن‬ ‫همیشه در برابر مشرکین دفاع م ‌‬
‫یگرفت‪ ،‬وی در شاعری مهارت خاصی‬ ‫حضرت قرار م ‌‬
‫داشت‪ ،‬این مهارتش بدون شک کمک و امداد روحانی و‬
‫ملکوتی بود‪ ،‬زیرا پیامبر ‪ ‬برایش فرموده بودند که‬
‫ك«)‪ (2‬و نیز او را دعای خیر نموده‬ ‫ع َ‬ ‫م َ‬
‫ل َ‬ ‫ري ُ‬ ‫جب ْ ِ‬ ‫و ِ‬‫م َ‬
‫ه ْ‬
‫ج ِ‬
‫ها ِ‬ ‫» َ‬
‫)‪(3‬‬
‫س« ‪.‬‬ ‫ْ‬
‫ح ال ُ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬
‫قد ُ ِ‬ ‫م أي ّدْهُ ب ُِرو ِ‬ ‫ه ّ‬‫بودند که »الل ُ‬
‫توانائی حسان در شعر به حد اعل قرار داشت‪ ،‬در‬
‫حدیثی از عایشه ل روایت شده که »حسان بن ثابت در‬
‫باب هجو مشرکین از پیامبر ‪ ‬اجازه خواست‪ ،‬آنحضرت‬
‫یکنی؟ )چون آنحضرت و‬ ‫فرمودند‪ :‬در باب نسب من چه م ‌‬
‫مشرکین مکه نسب و قومیت مشرک داشتند( حسان‬
‫یشود‪ ،‬ترا از‬ ‫گفت‪ :‬مثلیکه موی از خمیر کشیده م ‌‬
‫یکشم«)‪ (4‬ابیاتی چند از شعرهای او را که در‬ ‫نشان م ‌‬ ‫بی ‌‬
‫توصیف و دفاع از آنحضرت ‪ ‬سروده بوده است‪ ،‬نقل‬
‫یکنیم‪:‬‬‫م ‌‬
‫هجوت محمدا ً‬
‫فأجبت عنه‬
‫وعند الله في‬
‫ذاك الجزاء‬
‫هجوت محمدا ً بّرا ً‬
‫تقي ّا ً‬
‫رسول الله‬
‫شيمته الوفاء‬
‫فإن أبي ووالدتي‬
‫وعرضي‬
‫لعرض محمد‬
‫هی کــه در‬ ‫یداشــتم کــه آیــا شــبی را در شــل ‌‬ ‫)(‪» -‬کاش آگــاهی م ‌‬ ‫‪1‬‬

‫هیی اســت‬ ‫اطرافم اذخــر )علفــی مشــهور اســت( و جلیــل )ســبز ‌‬


‫معروف( باشد‪ ،‬شب خواههم گذرانید؟ آیا روزی بــر آبهــای مجنــة‬
‫)موضعی است( وارد خواهم شد و آیا شامه و طفیل )نام دو کوه‬
‫یشوند« همانجا‪.‬‬ ‫است( برایم آشکار م ‌‬
‫)(‪» -‬مشرکین را هجو نما‪ ،‬جبرئیل با توست« همان اثر ص ‪.909‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪» -‬خداوندا! او را با جبرئیل موید بساز« همانجا‪.‬‬ ‫‪3‬‬

‫ْ‬
‫قببا َ‬
‫ل‬ ‫ف َ‬ ‫ن َ‬ ‫كي َ‬ ‫ر ِ‬‫شبب ِ‬‫م ْ‬‫ء ال ْ ُ‬
‫جببا ِ‬ ‫ه َ‬ ‫فببى ِ‬ ‫ى ‪ِ ‬‬ ‫ن الن ِّببب ّ‬ ‫سببت َأذَ َ‬ ‫)(‪» -‬ا ْ‬ ‫‪4‬‬

‫ك‬‫س بل ّن ّ َ‬ ‫َ‬ ‫ل‬ ‫ن‪:‬‬ ‫با‬


‫ب‬ ‫س‬ ‫ح‬ ‫َ‬
‫ل‬ ‫با‬
‫ب‬ ‫َ‬
‫ق‬ ‫َ‬
‫ف‬ ‫بى؟‬ ‫ب‬ ‫س‬ ‫ن‬ ‫ب‬ ‫ف‬ ‫ب‬ ‫ي‬‫َ‬ ‫ك‬ ‫‪‬‬ ‫ه‬ ‫ب‬ ‫ّ‬ ‫ل‬ ‫ال‬ ‫ل‬
‫ُ‬ ‫ْ‬ ‫َ َ‬ ‫ْ َ ِ َ َ ِ‬ ‫ُ‬ ‫سو ِ‬ ‫َر ُ‬
‫ن« بخــاری‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص‬ ‫ْ‬ ‫ل ال ّ‬ ‫سب ّ‬ ‫َ‬
‫جيب ِ‬ ‫ع ِ‬ ‫ن ال َ‬ ‫مب َ‬
‫عَرةُ ِ‬‫شب ْ‬ ‫مببا ت ُ َ‬ ‫مك َ‬ ‫ه ْ‬‫من ْ ُ‬
‫ِ‬
‫‪.909‬‬
‫﴿‪﴾32‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫منكم وقاء‪...‬‬
‫م عّنا‬‫ن أعرضت ُ ُ‬ ‫فإ ْ‬
‫عتمرنا‬ ‫ا ْ‬
‫ن الفتح‬ ‫وكا َ‬
‫ف الغطاءُ‬ ‫وانكش َ‬
‫وإل ّ فاصبروا‬
‫لجلد يوم ٍ‬
‫ن‬
‫هم ْ‬ ‫عّز الله في ِ‬ ‫يُ ِ‬
‫)‪(1‬‬
‫يشاءُ‬

‫یکی دیگر از شاعران دورة پیامبر ‪ ‬که از ایشان دفاع‬


‫یپرداخت‪ ،‬عبدالله بن‬ ‫حشان م ‌‬ ‫یکرد و به توصیف و مد ‌‬ ‫م ‌‬
‫رواحه ‪ ‬بود‪ ،‬امام بخاری در صحیح خویش از ابی هریره‬
‫‪ ‬شعری را که عبدالله بن رواحه در مدح پیامبر ‪‬‬
‫یکند‪:‬‬ ‫سروده بوده است‪ ،‬اینچنین روایت م ‌‬
‫ه ي َت ُْلو‬ ‫ل الل ّ ِ‬ ‫سو ُ‬ ‫فيَنا َر ُ‬ ‫و ِ‬ ‫َ‬
‫ه‬
‫ك َِتاب َ ُ‬
‫ن‬
‫م َ‬ ‫ف ِ‬ ‫عُرو ٌ‬ ‫م ْ‬‫ق َ‬ ‫ش ّ‬ ‫ذا ان ْ َ‬ ‫إِ َ‬
‫ع‬‫ساطِ ُ‬ ‫ر َ‬ ‫ج ِ‬ ‫ال ْف ْ‬
‫َ‬
‫َ‬
‫مى‬ ‫ع َ‬ ‫عد َ ا ل ْ َ‬ ‫دى ب َ ْ‬ ‫ه َ‬ ‫أَراَنا ال ْ ُ‬
‫قُلوب َُنا‬ ‫ف ُ‬ ‫َ‬
‫ل‬ ‫قا َ‬ ‫ما َ‬ ‫َ‬
‫ن َ‬ ‫تأ ّ‬ ‫قَنا ٌ‬ ‫مو ِ‬ ‫ه ُ‬ ‫بِ ِ‬
‫ع‬
‫ق ُ‬ ‫وا ِ‬ ‫َ‬
‫ن‬
‫ْ‬ ‫ع‬
‫َ‬ ‫ه‬‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ب‬‫ْ‬ ‫ن‬‫ج‬‫َ‬ ‫فى‬ ‫ِ‬ ‫جا‬‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ي‬ ‫ت‬ ‫يَ ِ ُ‬ ‫بي‬
‫ه‬
‫ش ِ‬ ‫فَرا ِ‬ ‫ِ‬
‫ن‬‫ري َ‬ ‫ف ِ‬ ‫كا ِ‬ ‫ت ِبال ْ َ‬ ‫قل َ ْ‬ ‫ست َث ْ َ‬ ‫ذا ا ْ‬ ‫إِ َ‬

‫)(‪» -‬محمد ‪ ‬را هجو نمودی‪ ،‬پس من از طرف وی جواب ارائه‬ ‫‪1‬‬

‫نمودم و در این کار در نزد خداوند پاداش مقرر اســت‪ ،‬محمــد ‪‬‬
‫ینمایی‪ ،‬او پیامبر‬ ‫را در حالی که نیکوکار و پاکدامن است‪ ،‬هجو م ‌‬
‫خداوند است‪ ،‬وفاداری خصلت اوست‪ ،‬بدون شــک پــدر و مــادر و‬
‫آبروی من‪ ،‬برای حفظ آبروی محمد ‪ ‬وقایه و سپری است‪ ،‬اگر‬
‫یآوریــم‪ ،‬فتــح و‬
‫از )منع( مــا دســت برداریــد‪ ،‬مــا عمــره بــه جــا م ‌‬
‫یگــردد‪ ،‬و اگــر نــه‬
‫گشایش بوده پرده از درون حقایق منکشف م ‌‬
‫انتظار جنگ سختی را در روزی داشته باشید که خداوند هرکــه را‬
‫یدهد« تفسیر خازن‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪.109‬‬ ‫بخواهد عزت م ‌‬
‫﴿‪﴾33‬‬
‫اسلمی‬ ‫هنر از دیدگاه فقه‬
‫ال ْ َ‬
‫)‪.(1‬‬
‫ع‬
‫ج ُ‬
‫ضا ِ‬
‫م َ‬

‫سلمه بن اکوع که از مجاهدین شجاع و اصحاب دلور‬


‫آن حضرت ‪ ‬بود‪ ،‬هنگامی که افراد قبیلة عرنیین‪،‬‬
‫هها را ربوده‬
‫ساربانان شترهای صدقه را شهید نموده و گل ‌‬
‫بودند‪ ،‬در حالی که ایشان را با انداختن تیر تعقیب‬
‫ینمود‪ ،‬با سرایش این بیت همه را مغلوب نموده‬ ‫م ‌‬
‫شترهای صدقه را واپس به مدینه آورد‪:‬‬
‫َ‬
‫ة‬
‫م ُ‬ ‫سبببل َ َ‬ ‫أَنببا َ‬
‫ع‬‫و ِ‬ ‫كبب َ‬‫ن اْل َ ْ‬ ‫بْ ب ُ‬
‫م‬ ‫و ُ‬ ‫م يَ ْ‬ ‫وال ْي َ ْ‬
‫و ُ‬ ‫َ‬
‫)‪(2‬‬
‫ع‬
‫ِ‬ ‫ضببببب‬ ‫ّ‬ ‫ر‬
‫ّ‬ ‫ال‬

‫پیامبر ‪ ‬بعــد از ایــن واقعــه و مشــاهده فعــالیت وی در‬


‫خي ْبُر‬‫و َ‬
‫ة‪َ ،‬‬ ‫قت َببادَ َ‬‫سببان َِنا أ َب ُببو َ‬‫فْر َ‬ ‫خي ُْر ُ‬‫شــأنش فرمودنــد‪َ » :‬‬
‫ة«)‪.(3‬‬ ‫م ُ‬‫سل َ َ‬‫جال َت َِنا َ‬ ‫َر ّ‬
‫نها نــبرد‬ ‫هها و میدا ‌‬ ‫در هنگام جهاد و مبارزه با کفار صحن ‌‬
‫تنها صحنه و میدان مبارزه با شمشیر نبود‪ ،‬بلکه مبــارزه بــا‬
‫شعر و شاعری نیــز رواج داشــت‪ ،‬و اصــحاب آنحضــرت ‪‬‬
‫ضمن جهاد با شمشیر با کفار در شــعر و بیــان هــم مقــابله‬
‫ههای ادبی طــور بــدیهی صــورت‬ ‫ینمودند‪ ،‬حتی این مقابل ‌‬ ‫م ‌‬
‫یگرفت‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫طوریکه قبل نیز یادآوری نمــودیم‪ ،‬وقــتی در غــزوة خیــبر‬ ‫ً‬
‫تهــا‬ ‫مرحب پادشاه خیبر به میدان آمد مبارز طلبید‪ ،‬این بی ‌‬
‫یداد‪:‬‬ ‫را سر م ‌‬
‫ب‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫حبببب ُ‬ ‫مْر َ‬ ‫خي َْبببببُر أّنببببى َ‬ ‫ت َ‬‫مبببب ْ‬ ‫عل ِ َ‬
‫قببببدْ َ‬
‫ب‬‫جّر ُ‬ ‫م َ‬
‫ل ُ‬ ‫ح ب َطَ ٌ‬ ‫سل َ ِ‬ ‫كى ال ّ‬ ‫شا ِ‬ ‫َ‬
‫َ‬
‫ت ت َل َ ّ‬‫قب َل َ ْ‬
‫بأ ْ‬ ‫ذا ال ْ ُ‬ ‫إِ َ‬
‫)‪(4‬‬
‫ب‬
‫ه ُ‬ ‫حُرو ُ‬

‫یخواند‪ ،‬گمراهــی‬ ‫)(‪» -‬رسول خدا در بین ماست که کتابش را م ‌‬ ‫‪1‬‬

‫لهای ما بــه ایــن یقیــن دارد کــه آنچــه گویــد‬‫برای ما بیناند‪ ،‬پس د ‌‬
‫یگذرانــد کــه‬‫واقــع شــونده اســت‪) ،‬پیــامبر ‪ (‬در حــالی شــب م ‌‬
‫یســازد )یعنــی شــب بــه نمــاز‬ ‫پهلــویش را از خوابگــاهش جــدا م ‌‬
‫هها ســنگین اســت« صــحیح‬ ‫یایستد( آنگاه که کافران را خوابگا ‌‬ ‫م ‌‬
‫البخاری‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.909‬‬
‫)(‪» -‬من سلمه پســر اکــوع اســتم و امــروز روز پــس دادن شــیر‬ ‫‪2‬‬

‫پستان است« صحیح مسلم‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.114‬‬


‫)(‪» -‬بهترین سوارکاران‪ ،‬ابوقتاده است و بهترین مردان ما سلمه‬ ‫‪3‬‬

‫است« همان اثر‪ ،‬ص ‪.115‬‬


‫یداند که من مرحب استم‪ ،‬در استفاده از‬ ‫)(‪» -‬خیبر بدون شک م ‌‬ ‫‪4‬‬

‫هور‬‫گهــا شــعل ‌‬‫هام‪ ،‬در آنگاه که جن ‌‬ ‫اسلحه قوی و قهرمانی با تجرب ‌‬


‫﴿‪﴾34‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫دریـــــــــن‬
‫یرسد‪ ،‬شیر خــدا علــی ‪ ‬در‬ ‫هنگام عامر ‪ ‬به شهادت م ‌‬
‫حالی که چشمانش تکلیف دارد به فرمان رســول خــدا ‪،‬‬
‫بعد از این چشمانش را آنحضرت به آب دهن‪ ،‬تر نمودنــد و‬
‫طــور عاجــل بــه طریــق معجــزه صــحت یــافت‪ ،‬در مقابــل‬
‫یشــتابد‪ ،‬و بــا ســرودن‬ ‫پادشاه نامسلمان خیبر به میــدان م ‌‬
‫یگرداند‪:‬‬ ‫بدیهی این اشعار مرحب را به جهنم واصل م ‌‬
‫ُ‬ ‫َ‬
‫ه‬
‫حْيبببدََر ْ‬
‫مبببى َ‬ ‫مت ِْنى أ ّ‬ ‫سببب ّ‬ ‫ذى َ‬ ‫أَنبببا اّلببب ِ‬
‫من ْظََر ْ‬
‫ه‬ ‫ه ال ْ َ‬ ‫ري ِ‬ ‫ت كَ ِ‬ ‫غاَبا ٍ‬ ‫ث َ‬ ‫ك َل َي ْ ِ‬
‫)‪(1‬‬
‫سن ْدََرهْ‬ ‫ل ال ّ‬ ‫ع ك َي ْ َ‬ ‫صا ِ‬ ‫م ِبال ّ‬ ‫ه ُ‬ ‫في ِ‬‫ُأو ِ‬
‫همچنان اصـحاب رسـول خـدا ‪ ‬بـرای رفـع خسـتگی و‬
‫هجمعی و مبــارزاتی رجــز‬ ‫تشــویق بــه انجــام کارهــای دســت ‌‬
‫یخواندند‪ ،‬چنانچه در هنگام کندن خندق در غزوة احــزاب‬ ‫م ‌‬
‫یخواندند‪:‬‬ ‫اینطور م ‌‬
‫ن‬‫ذي َ‬ ‫ن البببب ِ‬ ‫ّ‬ ‫حبببب ُ‬ ‫نَ ْ‬
‫دا‬‫مببب َ‬ ‫ح ّ‬ ‫م َ‬ ‫عوا ُ‬ ‫ب َببباي َ ُ‬
‫ما‬ ‫سلم ِ َ‬ ‫َ‬ ‫عَلى ال ِ ْ‬ ‫َ‬
‫)‪(2‬‬
‫دا‬ ‫َ‬
‫قيَنببببا أَببببب ً‬ ‫بَ ِ‬

‫یفرمودند‪:‬‬ ‫بشان م ‌‬ ‫پیامبر ‪ ‬به جوا ‌‬


‫ش إ ِل ّ‬ ‫م لَ َ‬
‫عي ْ ب َ‬ ‫ه ّ‬ ‫ّ‬
‫الل ُ‬
‫ه‬
‫خببببَر ْ‬ ‫ش ال ِ‬ ‫عْيبببب ُ‬ ‫َ‬
‫فببببببى‬ ‫ك ِ‬ ‫ر ْ‬ ‫فب َ َببببببا ِ‬ ‫َ‬
‫ر‬‫صبببببببببببببببا ِ‬ ‫الن ْ َ‬
‫وال ْ ُ‬
‫)‪(3‬‬
‫ه‬
‫جَر ْ‬
‫هببببببببا ِ‬ ‫م َ‬ ‫َ‬

‫ســرایش شــعر و تاییــد آن از امامــان دیــن مشــاهده و‬


‫روایت شده است‪ ،‬چنانچه دانشمندان عالم اسلم اکثرا ً یــا‬
‫خود شاعر بودند و یا در مواردی به شعر استشهاد و تمثیل‬
‫نموده اند‪ ،‬امام ابوحنیفه ‪ /‬در برابر کسانی که بر وی حسد‬
‫یبردند شعرهای را که منسوب به حضرت علی کرم الله‬ ‫م ‌‬
‫شود« مسلم‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.115‬‬
‫)(‪» -‬من آنم که مرا مادرم حیدر )شیر( نامیده است‪ ،‬مانند شــیر‬ ‫‪1‬‬

‫غابات )جایی است( کریــه المنظــر اســتم‪ ،‬دشــمنان را بــه پیمانــة‬


‫یرسانم« همانجا‪.‬‬ ‫وسیعی به قتل م ‌‬
‫)(‪» -‬ما کسانی استیم که با محمد ‪ ‬تـا آنگـاه کـه بـاقی باشــیم‬ ‫‪2‬‬

‫طور همیشگی بیعت نموده ایم« بخاری‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.588‬‬


‫)(‪» -‬خداونــدا! زنــدگی حقیقــی جــز زنــدگی آخــرت دیگــر چیــزی‬ ‫‪3‬‬

‫نیست‪ ،‬پس برای انصار و مهاجرین برکــت بخشــا« بخــاری‪ ،‬ج ‪،2‬‬
‫ص ‪.588‬‬
‫﴿‪﴾35‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫وجهـــــــــه‬
‫یخواندنـــد‪ ،‬چنـــانچه قبل ً آن ابیـــات را نقـــل‬
‫اســـت برم ‌‬
‫نمودیم)‪ .(1‬از امام شافعی روایت شده که جهت تشویق به‬
‫همنــد بــویژه علــوم قــرآن و حــدیث و فقــه و‬ ‫علــوم فاید ‌‬
‫عنمودن از امور غیر مطلوب چنین سروده است‪:‬‬ ‫من ‌‬
‫كبببل العلبببوم سبببوى‬
‫القبببببرآن مشبببببغلة‬
‫إل الحبببببببببديث وإل‬
‫الفقبببه فبببي البببدين‬
‫العلببم مببا كببان فيببه‬
‫قببببببببال حببببببببدثنا‬
‫ومبببا سبببوى ذالبببك‬
‫)‪(2‬‬
‫وسواس الشياطين‬

‫عبدالله بن مبارک که از دانشمندان معروف عالم اسلم‬


‫و از یاران امام ابوحنیفه بــوده اســت‪ ،‬در مــدح ابــوحنیفه ‪/‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫م ‌‬
‫لقبببببد زان البلد‬
‫ومبببببن عليهبببببا‬
‫إمببام المسببلمين‬
‫أبببببببو حنيفببببببة‬
‫بأحكببببام وآثببببار‬
‫وفقببببببببببببببببه‬
‫كآثببببار الرمببببوز‬
‫علبببى الصبببحيفة‬
‫فمبببببببا فبببببببي‬
‫المشبببرقين لبببه‬
‫نظيبببببببببببببببببر‬
‫ول في المغربين‬
‫ول بكوفبببببببببببة‬
‫وقبببد قبببال ببببن‬
‫)(‪ -‬رد المحتار‪ ،‬محمد امین‪ ،‬ابن عابدین‪) ،‬بیــروت‪ ،‬احیــاء الــتراث‬ ‫‪1‬‬

‫السلمی بدون تاریخ( ج ‪ ،1‬ص ‪.17‬‬


‫)(‪» -‬همه علوم غیر قرآنی به جز از حدیث و فقه در دین‪ ،‬مشغله‬ ‫‪2‬‬

‫)معروفیت نامطلوب( است‪ ،‬علم حقیقی آنست که در آن )قــال‪،‬‬


‫حدثنا( باشد‪» ،‬یعنی سرچشمه از قرآن و سنت داشــته باشــد« و‬
‫ههای شــیطان اســت« شــرح عقیــدة‬ ‫آنچه غیر این اســت وسوس ـ ‌‬
‫الطحاوی‪ ،‬صدرالدین محمد بن علء الدین علی بن محمد ابن ابی‬
‫العز الحنفی‪) ،‬پاکستان کراچی قدیمی کتابخانه بدون تاریــخ(‪ ،‬ص‬
‫‪.75‬‬
‫﴿‪﴾36‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫إدريبببس مقبببال ً‬
‫صحيح النقل في‬
‫حكببببم لطيفببببه‬
‫بببأن النبباس فببي‬
‫فقبببببه عيبببببال‬
‫على فقه المببام‬
‫)‪(1‬‬
‫أبببببي حنيفببببة‬

‫به این طریــق کــه گفتــه آمــدیم متقــدمین و متــأخرین از‬


‫دانشــمندان و امامــان دینــی عــالم اســلم بــه شــعر و ادب‬
‫نهــای‬‫علقه داشتند‪ ،‬حتی علوم و معارف زیــادی را بــه زبا ‌‬
‫مختلف بــه روش نظــم ارائه و بیــان نمــوده انــد‪ ،‬علوه بــر‬
‫صرف و نحو و لغت حتی در اصول دین و تصوف و عرفان‬
‫ههای منظوم و اشعاری از آن بزرگواران باقی مانــده‬ ‫رسال ‌‬
‫یتــوان در زبــان دری دریــن مــورد از سلســلة‬ ‫اســت کــه م ‌‬
‫الذهب مولنا جامی‪ ،‬گلشن راز شبستری و آثار پیر هــرات‬
‫یادآوری نمود‪.‬‬
‫ههــای‬ ‫ایــن رواج و موجــودیت شــعر و شــاعری در دور ‌‬
‫صــحابه و تــابعین‪ ،‬امامــان دیــن و بزرگــواران عرفــان و‬
‫تصوف‪ ،‬بهترین دلیل برای جواز سرایش و انشــاء شــعر تــا‬
‫وقتی که اشــتغال بــه امــور غیــر مطلــوب و خلف شــرعی‬
‫یتواند بوده باشد‪.‬‬‫صورت نگیرد‪ ،‬م ‌‬

‫نظر دانشمندان دینی در رابطه به حل و حرمت‬


‫شعر‬
‫فهایی که در هر دوره و زمان از شعر‬ ‫اگر به تعری ‌‬
‫یشود که یکی از‬ ‫صورت گرفته است توجه شود‪ ،‬دیده م ‌‬
‫مقاصدی که در سرایش شعر مطرح بوده است‪ ،‬انتقال‬
‫اندیشه و مافی الضمیر گویندة شعر است‪ .‬بنابراین‪ ،‬به‬
‫یتوان گفت که شعر از مقولة بیان است‬ ‫صراحت لهجه م ‌‬
‫یکند‪ ،‬به عبارت دیگر‬‫و حکم آن را محتوای آن توجیه م ‌‬
‫محتوای شعر در مقبولیت و مردودیت و خوبی و زشتی آن‬

‫نها‬
‫)(‪» -‬بــدون شــک شــهرها و اهــل شــهرها را امــام مســلما ‌‬ ‫‪1‬‬

‫ابوحنیفه ‪ /‬با تدوین احکام و روایت آثار و نشر فقه زینت بخشیده‬
‫است‪ ،‬به زینت آثار و احکام و فقهی که مثل اثرات خــط در روی‬
‫کاغذ است‪ .‬بنابراین‪ ،‬مانند او در مشرق و مغــرب و کــوفه کســی‬
‫هیی کــه در‬
‫نیست‪ ،‬ابن ادریس )امام شافعی( در شــأن وی مقــول ‌‬
‫نقلش درست است‪ ،‬چه زیبا ایراد نموده است که‪ :‬مردم همه در‬
‫فقه عیال ابی حنیفه اند( رد المحتار‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.42‬‬
‫﴿‪﴾37‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫اثر‬
‫یگذارد‪ ،‬هرگاه با شعر دعوت به سوی خیر و صلح‬ ‫م ‌‬
‫گرفته و دفاع از معنویات و اخلق و مقدسات انجام پذیرد‪،‬‬
‫آن شعر خوب و مورد تایید است‪ ،‬و اگر بالعکس‬
‫محتوایش باعث انگیزش قوای شهوانی وجود‪ ،‬و وسلیة‬
‫قدادن ضمیرها به سوی فساد و تباهی و تخریب‬ ‫سو ‌‬
‫تهای سالم از طریق هجو بگردد‪ ،‬مورد نكوهش‬ ‫شخصی ‌‬
‫یگیرد‪.‬‬ ‫قرار م ‌‬
‫با این ملحظه در قرآنکریم و احادیث پیامبر گرامی‬
‫اسلم ‪ ‬دو نوع برخورد با شعر و شاعران وجود دارد‪.‬‬
‫الف‪ :‬شعر و شاعرانی که مورد نکوهش قرار گرفته اند‬
‫تشان پرداخته است‪،‬‬ ‫و قرآنکریم و احادیث نبوی به مذم ‌‬
‫در سورة »شعراء« در رابطه به اینگونه شعر و شاعران‬
‫کافر را اراده داشته است‪ ،‬آنهایی که به هجو پیامبر ‪‬‬
‫یورزیدند‪،‬‬ ‫مصروف بوده با اسلم و مسلمانان مخالفت م ‌‬
‫مانند‪ :‬عبدالله ابن زبعری‪ ،‬هبیره بن ابی وهب مخزومی‪،‬‬
‫مسافع بن عبد مناف‪ ،‬ابوعمرو بن عبدالله الجمحی و امیه‬
‫بن ابی الصلت ثقفی که سخنان دروغ و باطل را ساخته و‬
‫یگوییم‪ ،‬ایشان‬ ‫یگوید م ‌‬ ‫یگفتند که‪ :‬ما مثل آنچه محمد م ‌‬ ‫م ‌‬
‫فشان جمع‬ ‫مشان به اطرا ‌‬ ‫یسرودند و گمراهان قو ‌‬ ‫شعر م ‌‬
‫لشان که در هجو پیامبر ‪ ‬و‬ ‫شده به سخنان باط ‌‬
‫یدادند‪ ،‬و بعد از آن‬ ‫یسرودند‪ ،‬گوش فرا م ‌‬ ‫اصحابش م ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫یدادند ‪.‬‬ ‫لشان را به دیگران انتقال م ‌‬ ‫اقوا ‌‬
‫ابوعمرو بن عبدالله الجمحی شعری را سروده بود که‬
‫در آن عنادش را با اسلم و با پیامبر ‪ ‬اعلن داشته بود‪،‬‬
‫چنانچه برخی از دانشمندان تفسیر‪ ،‬گفته اند که‪ :‬این آیه‬
‫که در مذمت شعر است‪ ،‬در شأن وی نازل شده است‪،‬‬
‫وی در شعرش چنین گفته بود‪:‬‬
‫أل بلغا عني‬
‫النبي محمدا ً‬
‫بأنك حبق‬
‫والمليك حمببيد‬

‫ولكن إذا ذكرت‬


‫بدرا ً وأهله‬
‫تأوه مني أعظم‬
‫)‪(2‬‬
‫وجلود‬

‫)(‪ -‬تفسیر خازن‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪.108‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾38‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫بناء‬
‫شاعرانی که در آیة مذکور مورد مذمت قرار گرفته اند‪،‬‬
‫کسانی اند که در شعرشان گاهی یک شیء را مدح‬
‫ینمایند‪ ،‬در شعر‬ ‫یکنند و گاهی همان چیز را مذمت م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یها را مدح‬ ‫یگویند و یا سخاوت و کرم و خوب ‌‬ ‫خود دروغ م ‌‬
‫یکنند‪ .‬بنابراین‪،‬‬ ‫نها عمل نم ‌‬ ‫ینمایند‪ ،‬در حالی که بدا ‌‬ ‫م ‌‬
‫لشان را تقبیح‬ ‫قرآنکریم ایشان را معرفی داشته و عم ‌‬
‫نموده است)‪.(1‬‬
‫دیگر از مواردی که شعر در آثار و احادیث و آیات مــورد‬
‫مذمت قرار گرفته است‪ ،‬شــعری اســت کــه شــاعرش بــه‬
‫خاطر ایــن کــه برایــش چیــزی از مادیــات را نــداده باشــند‪،‬‬
‫کسی را هجو نماید‪ ،‬و مسلک و پیشــة شــاعری را پیشــه و‬
‫ملک معاش زندگی خود ساخته باشــد‪ ،‬و نیــز شــاعری وی‬
‫را‪ ،‬از عبادت و ذکر خدا و تلوت قرآن باز دارد‪ ،‬در حــدیثی‬
‫ئ‬
‫مت َل ِ َ‬‫ن يَ ْ‬‫از آنحضرت ‪ ‬روایــت شــده کــه فرمودنــد‪» :‬ل َ ْ‬
‫َ‬ ‫جو ُ َ‬
‫ئ‬‫مت َل ِ َ‬‫ن يَ ْ‬‫نأ ْ‬ ‫م ْ‬ ‫ه ِ‬ ‫خي ٌْر ل َ ُ‬ ‫ه َ‬ ‫ري َ ُ‬
‫حّتى ي ُ ِ‬ ‫حا َ‬ ‫قي ْ ً‬‫م َ‬‫دك ُ ْ‬
‫ح ِ‬ ‫فأ َ‬ ‫َ ْ‬
‫عًرا« و در روایتی دیگر از ابــی ســعید خــدری ‪ ‬نقــل‬ ‫)‪(2‬‬
‫ش ْ‬ ‫ِ‬
‫یرفــتیم‪ ،‬ناگــاه شــاعری‬ ‫شده کــه مــا بــا رســول خــدا ‪ ‬م ‌‬
‫ذوا‬ ‫خب ُ‬ ‫یخوانــد‪ ،‬آنحضــرت فرمــود‪ُ » :‬‬ ‫پدیدار شد که شعر م ‌‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫طان أ َ َ‬
‫ف‬ ‫و ُ‬ ‫جبب ْ‬ ‫ئ َ‬ ‫مت َل ِ ب َ‬
‫ن يَ ْ‬ ‫نل ْ‬ ‫ش بي ْطا َ‬ ‫كوا ال ّ‬ ‫س ُ‬ ‫م ِ‬ ‫وأ ْ‬ ‫شي ْ َ َ ْ‬ ‫ال ّ‬
‫)‪(3‬‬
‫عًرا« ‪.‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ل َ‬
‫ش ْ‬ ‫ئ ِ‬ ‫مت َل ِ َ‬‫ن يَ ْ‬ ‫نأ ْ‬ ‫م ْ‬ ‫ه ِ‬‫خي ٌْر ل ُ‬ ‫حا َ‬ ‫قي ْ ً‬ ‫ج ٍ‬ ‫َر ُ‬
‫دانشمندان درین رابطه ابراز نظر کردند که این برخورد‬
‫پیامبر ‪ ‬با شاعر مــذکور بــه خــاطر دیــن بــوده اســت کــه‬
‫یدانستند‪ ،‬شاید از حــال وی شــناخته‬ ‫ایشان حالت وی را م ‌‬
‫بودند که وی شاعری را برایش وسیلة کسب معــاش قــرار‬
‫داده‪ ،‬هرگــاه برایــش مــال و ثروتــی داده شــود‪ ،‬در مــدح‬
‫یکند‪ ،‬و اگر داده نشود در هجو و مــذمت‬ ‫بخشنده مبالغه م ‌‬
‫یشان مورد تجــاوز و‬ ‫یکوشد و مردم را در اموال و آبرو ‌‬ ‫م ‌‬

‫یرســد کــه تــو حــق‬ ‫)(‪» -‬آیا از جانب من بر محمد پیامبر خبر نم ‌‬ ‫‪2‬‬

‫استی و پادشاه )خداوند( ستوده شــده اســت‪ ،‬و لکــن هرگــاه کــه‬
‫ههای مشــرکین در غــزوة بــدر( را بــه یــاد‬‫بــدر و اهــل بــدر )کشــت ‌‬
‫یآید« تفســیر‬ ‫تهای وجودم به ناله م ‌‬ ‫نها و پوس ‌‬ ‫یآورم‪ ،‬استخوا ‌‬ ‫م ‌‬
‫قرطبی ج ‪ ،13‬ص ‪.152‬‬
‫)(‪ -‬تفسیر خازن‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪.108‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪» -‬اگر دهن یکی از شــما پــر از زردآب شــود تــا آن را بخــورد‪،‬‬ ‫‪2‬‬

‫برایش بهتر است از این که دهن وی پر از شعر شود « بخاری‪ ،‬ج‬


‫‪ ،2‬ص ‪.909‬‬
‫)(‪» -‬شیطان را بگیرید‪ ،‬یا شیطان را نگهدارید‪ ،‬اگر دهن مردي پر‬ ‫‪3‬‬

‫از زردآب باشد‪ ،‬از این کــه پــر از شــعر باشــد او را بهــتر اســت«‬
‫صحیح مسلم‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.24‬‬
‫﴿‪﴾39‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫اذیت قــرار‬
‫یدهد‪ ،‬در چنین حالتی هیچ اختلفی بین دانشمندان وجود‬ ‫م ‌‬
‫ندارد که آنچه در کسی بدین طریق توسط شعر و شاعری‬
‫به دست آورد حرام است‪ ،‬و اگر از آن امتناع نورزد به هــر‬
‫طریقی که دفع آن ممکن باشد باید دفع شود)‪.(1‬‬
‫بهترین نظر و تأویلی که بر احــادیث مــذکور ارائه شــده‪،‬‬
‫اینست که بر شخص مورد نظــر‪ ،‬شــعر چنــان غلبــه نمــوده‬
‫بود که کامل ً ســینه و وجــودش را فــرا گرفتــه بــوده اســت‪،‬‬
‫بــدون ایــن کــه چیــزی از علــم و ذکــر خداونــد در دل و‬
‫ضمیرش وجود داشــته باشــد‪ ،‬وی از آنگــونه کســانی بــوده‬
‫شهــای غیــر محمــود‬ ‫است که در باطل فرورونده و بــه رو ‌‬
‫روان انــد‪ ،‬و کســی کــه چنیــن باشــد‪ ،‬بــدون شــک مصــداق‬
‫همچو احادیثی خواهد بود‪ ،‬این تأویل و نظر مفهومی است‬
‫که امام بخــاری ‪ /‬در صــحیح خــویش بــا ارائه ترجمــة بــابی‬
‫درین مورد بدان اشاره نموده است‪ ،‬زیرا وی در آنجا گفته‬
‫َ‬
‫ن‬‫سا ِ‬‫عَلى ال ِن ْ َ‬ ‫ب َ‬ ‫غال ِ َ‬ ‫ن ال ْ َ‬ ‫كو َ‬‫ن يَ ُ‬
‫ما ي ُك َْرهُ أ ْ‬ ‫ب َ‬
‫است‪َ» :‬با ْ‬
‫)‪(2‬‬
‫ن«‬‫قْرآ ِ‬ ‫ْ‬
‫وال ُ‬ ‫ْ‬
‫علم ِ َ‬ ‫ْ‬
‫وال ِ‬ ‫ه َ‬ ‫ّ‬
‫ر الل ِ‬ ‫ْ‬
‫ن ِذك ِ‬ ‫ع ْ‬‫صدّهُ َ‬ ‫حّتى ي َ ُ‬
‫عُر َ‬ ‫ال ّ‬
‫ش ْ‬
‫و بعد از ارائه ایــن عنــوان حــدیثی را کــه قبل ً ذکــر نمــودیم‬
‫روایت نموده است‪.‬‬
‫بنابرآنچه گفــتیم شــعر وقــتی مــذموم اســت کــه انســان‬
‫همیشه بدان اشتغال داشــته باشــد‪ ،‬و شــعر وی را از ذکــر‬
‫خدا‪ ،‬علم‪ ،‬خواندن قرآن و سایر عبادات باز دارد‪ ،‬و یـا ایـن‬
‫که محتوای شعر موضوعات بد و نــامطلوب‪ ،‬هجــو و اذیــت‬
‫مسلمانان باشد‪.‬‬
‫یگویــد کــه‪ :‬گروهــی از دانشــمندان بــا‬ ‫امــام طحــاوی‪ /‬م ‌‬
‫اســتدلل بــه احــادیثی از بــاب دو حــدیث مــذکور شــعر و‬
‫ســـرایش آن را مکـــروه پنداشـــته انـــد‪ ،‬از جملـــه ایـــن‬
‫دانشمندان‪ ،‬مسروق‪ ،‬ابراهیــم نخعــی‪ ،‬ســالم بــن عبــدالله‪،‬‬
‫یتوان نام برد‪ ،‬همچنــان‬ ‫حسن بصری‪ ،‬عمر بن شعیب را م ‌‬
‫هیی از قبیل عمر بن الخطاب‪ ،‬عبــدالله‬ ‫این نظریه از صحاب ‌‬
‫بن عمر‪ ،‬سعد بـن ابـی وقـاص و عبـدالله بـن مسـعود نیـز‬
‫روایــت شــده اســت‪ ،‬و امــا گــروه دیگــری از جملــه امــام‬
‫شعبی‪ ،‬عـامر بـن سـعد‪ ،‬ابـن سـیرین‪ ،‬ســعید بـن مســیب‪،‬‬
‫قاسم‪ ،‬ثوری‪ ،‬اوزاعی‪ ،‬امام ابی حنیفه‪ ،‬امام شافعی‪ ،‬امام‬
‫مالک‪ ،‬امــام ابویوســف‪ ،‬امــام محمــد‪ ،‬ابــن اســحاق و‪ ...‬بــا‬

‫)(‪ -‬تفسیر قرطبی‪ ،‬ج ‪ ،13‬ص ‪.150‬‬ ‫‪1‬‬

‫هیی کــه وی‬


‫هکردن شعر بر انسان به انداز ‌‬
‫)(‪» -‬باب کراهیت غلب ‌‬ ‫‪2‬‬

‫را از ذکر خداوند و آموختن علم و خواندن قرآن بازدارد« صــحیح‬


‫البخاری‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.909‬‬
‫﴿‪﴾40‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫کراهیـــــت‬
‫شعر‪ ،‬مخــالفت ورزیدنــد و ابــراز نظــر نمودنــد کــه شــعر و‬
‫شاعری تا آنگاه که مشتمل هجو کسی نباشد و بــه آبــروی‬
‫کسی دست نزده باشد و نیز سخن فحــش و نــامطلوبی را‬
‫دربر نداشته باشد باکی نــدارد‪ ،‬ایــن قــول و نظریـه از ابـی‬
‫بکر صدیق‪ ،‬علی بن ابی طالب‪ ،‬ابن عباس‪ ،‬براء‪ ،‬انس بــن‬
‫مالک‪ ،‬عمرو بن العاص‪ ،‬عبدالله ابن زبیر‪ ،‬معاویه و عایشه‬
‫‪ ‬روایت شده است)‪.(1‬‬
‫دیگر از مواردی که شعر از دیدگاه اسلم مورد نکــوهش‬
‫یگیرد‪ ،‬شعری است کــه در آن عفــت کلم در نظــر‬ ‫قرار م ‌‬
‫گرفته نشده باشد‪ ،‬ذکر و اوصاف زنان و امــور مخــالف بــا‬
‫اخلق و معنویات را شامل بوده مغایر با اساسات و اصول‬
‫هیی اینگونه اشعار خسیف و نادرست و‬ ‫اسلمی باشد‪ ،‬نمون ‌‬
‫مغایر با اخلق را در اشعار شــاعران دورة جــاهلی قبــل از‬
‫یتــوان مشــاهده‬ ‫ههــای بعــدی م ‌‬ ‫اسلم و بعضی هم در دور ‌‬
‫کرد‪.‬‬
‫امرؤ القیس که از بزرگترین شاعران عرب بــوده اســت‬
‫در قصـــیدة مشـــهورش کـــه از جملـــة معلقـــات ســـبع و‬
‫فترین آنهاســت‪ ،‬عاشــقبازی خــود را چنیــن توصــیف‬ ‫معرو ‌‬
‫یکند‪:‬‬
‫م ‌‬
‫ل‬‫تقبببول وقبببد مبببا َ‬
‫الغبببببيط بنببببا معببببا‬
‫عقرت بعيري يا امرؤ‬
‫القيببببببس فببببببانزل‬
‫ت لهبببا سبببيري‬ ‫فقلببب ُ‬
‫وأرخببببببي زمببببببامه‬
‫ول تبعببببديني مببببن‬
‫جنبببببباك المعلببببببل‬
‫ك حبلبببى قبببد‬ ‫فمثلببب ِ‬
‫ت ومرضبببببع‬ ‫طرقببببب ُ‬
‫فألهيتهببببا عببببن ذي‬
‫تمبببببببائم محبببببببول‬
‫إذا ما بكى من خلفها‬
‫انصبببببببرفت لبببببببه‬
‫بشببق وتحببتي شببقها‬

‫)(‪ -‬همانجا )به نقل از عینی شرح بخاری‪ ،‬در حاشیة بخاری(‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫﴿‪﴾41‬‬
‫)‪(1‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫لببببببببم تحببببببببول‬

‫و یا در وصف و زیبــایی معشــوقه اش در همیــن قصــیده‬


‫یگوید‪:‬‬
‫م ‌‬
‫ت ِبفبببودي‬ ‫هصبببر ُ‬
‫رأسببها فتمببايلت‬
‫م‬ ‫ي هضبببببي َ‬ ‫علببببب ّ‬
‫ح‬ ‫كشبببببببببببببببب ِ‬ ‫ال َ‬
‫ل‬ ‫خببببببببب ِ‬ ‫خل َ‬ ‫م َ‬ ‫رّياال ُ‬ ‫ِ‬
‫ة ب َْيضببباءُ‬ ‫فببب ٌ‬ ‫ه َ‬ ‫ْ‬
‫ف‬
‫ُ َ َ‬‫ه‬ ‫م‬
‫ضبببببة‬ ‫مفا َ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ر‬ ‫غيببببب‬
‫ة‬‫ترائبهببا مصببقول ٌ‬
‫كالسببببببببببجنجل‬
‫مقانببباة‬‫ر ال ُ‬ ‫كببب ِ‬‫ك ِب ِ ْ‬
‫فَرة‬ ‫صببب ْ‬
‫ضب ُ‬ ‫الَبيبببا ِ‬
‫غذاها نمي بُر المبباء‬
‫)‪(2‬‬
‫ل‬
‫غيببببر المحلبببب ِ‬

‫فرزدق از شاعران عــرب در دورة خلفــت ســلیمان بــن‬


‫عبدالملک شعری را ســروده بــود کــه از ابیــاتش یکــی ایــن‬
‫بیت مغایر با اخلق و معنویت بود‪:‬‬

‫)(‪» -‬در حالی که هودج با هردوی ما )من و معشوقه از سنگینی(‬ ‫‪1‬‬

‫یگفــت‪ :‬ای امرؤالقیــس فــرود آی کــه‬ ‫ینمود )معشوقه( م ‌‬ ‫میل م ‌‬


‫کمر شترم را خم نمودی‪ ،‬من برایش گفتم که برو‪ ،‬رو زمام شتر‬
‫را رها بگذار و مرا از میوة مکرر )درخت وجودت( دور مســاز‪) ،‬و‬
‫نهای باردار و شیردهندة طفل را که ماننــد تــو‬ ‫گفتم( که بسیار ز ‌‬
‫بودند به شب آمدم و آن را از صاحبان تعویذ که در ســن یکســاله‬
‫بوده مصروف به خود ساختم وقتی طفلش از پشت سرش گریه‬
‫یگردانیـد و نصـف دیگـر خـود را‬ ‫یکرد‪ ،‬نصف خود را برای او م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یگردانید( شرح معلقات السبع‪ ،‬ابــی‬ ‫که در زیر پایم بود از من نم ‌‬
‫عبــدالله حســینی بــن احمــد بــن حســین زوزنــی‪) ،‬مصــر‪ :‬مکتبــة‬
‫القاهره‪ 1387 ،‬هـ ق( ص ‪.12‬‬
‫)(‪» -‬دو جانب سرش را به خود جذب نمودم‪ ،‬کمر باریکش را به‬ ‫‪2‬‬

‫قهای تــر و تــازه بــود‪ ،‬کمــر‬


‫سوی من میــل داد در حــالی کــه ســا ‌‬
‫ههای وی مانند آینه‬ ‫باریک و سفید بود و شکم بزرگ نداشت‪ ،‬سین ‌‬
‫صــیقل داده شــده و روشــن بــود‪ ،‬ماننــد بکرمقانــات ) ( بــود کــه‬
‫سفیدی آن به زردی مخلوط شــده باشــد )یعنــی ســفیدی و زردی‬
‫هگی را به نمایش گذاشته( طوری بود که گویــا بــا غــذای‬ ‫درخشند ‌‬
‫آن غیر )که آب خوشگواریســت( بــوده اســت‪ ،‬آبــی کــه کســی از‬
‫مردم بدان دسترسی نداشته اند تا ناپــاک گــردد« شــرح معلقــات‬
‫السبح‪ ،‬ص ‪.20‬‬
‫﴿‪﴾42‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫فبتببن بجببانبي‬
‫مصببببببببرعات‬
‫وبببببت أفببببض‬
‫)‪(1‬‬
‫أغلق الختام‬

‫چون سلیمان بن عبدالملک این بیت را شنید‪ ،‬فــرزدق را‬


‫خواست به محاکمه بکشاند و برایش گفت که‪ :‬بــر تــو حــد‬
‫شرعی واجـب شـده اسـت‪ ،‬زیـرا وی دریـن بیـت خـود بـه‬
‫زناکــاری اقــرار و اعــتراف نمــوده بــود‪ ،‬فــرزدق بــه جــواب‬
‫خلیفه گفت که‪ :‬ای امیر مؤمنان! خداوند حــد را از مــن بــا‬
‫فرمــــــودة‪   ﴿ :‬‬
‫‪] (2)﴾ ‬شــعراء‪ .[226 :‬دفــع‬
‫نموده است‪.‬‬
‫ب‪ :‬نــوع دوم برخــورد قرآنکریــم و احــادیث نبــوی بــا‬
‫اشعاری اســت کــه مــورد تأییــد قــرار دارد و آن عبــارت از‬
‫شعرهاییست که موعظه و پند و انــدرز را شــامل باشــد‪ ،‬و‬
‫شهــای‬‫بــرای دفــاع از معنویــات و مقدســات دینــی و ارز ‌‬
‫انســانی و یــا در برابــر هجــو کفــار و مشــرکین بــه طریــق‬
‫هاش را از ذکر خداوند و‬ ‫مقابله سروده شده باشد‪ ،‬و گویند ‌‬
‫اعمال صالحه باز نداشته باشد‪.‬‬
‫خداونـــد بـــزرگ بعـــد از مـــذمت شـــاعران جـــاهلی و‬
‫ینمایــد‪ ،‬چنــانچه‬‫نشان اینگونه شاعران را مستثنی م ‌‬ ‫پیروا ‌‬
‫فرمـــــــوده اســـــــت‪  ﴿ :‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪] (3)﴾ ‬شعراء‪.[227 :‬‬
‫شاعرانی که از حکم مذمت مستثنی شده اند‪ ،‬شــاعران‬
‫مسلمان‪ ،‬مثل حسان بن ثابت‪ ،‬عبدالله بن رواحه کعب بن‬
‫یباشند‪ ،‬اینان از ســرودن شــعرهای مثــل شــعرهای‬ ‫ماک م ‌‬
‫یکردنــد‪ ،‬و در مقابــل کفــار از پیــامبر ‪ ‬بــه‬
‫کفار پرهیــز م ‌‬
‫ینمودند‪.‬‬ ‫ً‬
‫یپرداختند‪ ،‬و مقابلتا کفار را هجو م ‌‬ ‫دفاع م ‌‬

‫نها بهر دو جانب من در حالی که غلیطیده بودند شب‬ ‫)(‪» -‬آن ز ‌‬ ‫‪1‬‬

‫یکــردم شــب‬ ‫تشــان را دور م ‌‬ ‫گذراندند و مــن در حــالی کــه بکار ‌‬


‫گذراندم« قرطبی‪ ،‬ج ‪ ،13‬ص ‪.148‬‬
‫یگوینــد کــه انجــام‬
‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬و این که شــاعران چیزهــای را م ‌‬ ‫‪2‬‬

‫یدهند«‪.‬‬
‫نم ‌‬
‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬مگر آن شاعرانی )بــد نیســتند( کــه ایمــان آوردنــد و‬ ‫‪3‬‬

‫لهای نیکو انجام دادند‪ ،‬و بعد از این که ظلم کــرده شــدند بــه‬ ‫عم ‌‬
‫دفاع پرداختند«‪.‬‬
‫﴿‪﴾43‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫وقتی آیات‬
‫سورة شعراء که در بارة شــاعران اســت‪ ،‬نــازل شــد‪ ،‬ایــن‬
‫سه شاعر مسلمان مذکور بــه خــدمت پیــامبر ‪ ‬آمدنــد در‬
‫یکردنــد گفتنــد‪ :‬خداونــد بــزرگ در مــذمت‬ ‫حالی که گریه م ‌‬
‫شاعران آیاتی را نازل فرموده اســت‪ ،‬گویــا ایــن کــه چــون‬
‫خود شاعر بودند‪ ،‬احساس دلتنگی نموده بودنــد‪ ،‬پیــامبر ‪‬‬
‫بشان فرمودند که‪ :‬شما دنبالة آیه را بخوانید که در‬ ‫به جوا ‌‬
‫آن شاعران مؤمن و صالح از مذمت مستثنی و بیرون انــد‪،‬‬
‫بعدا ً فرمودند که‪» :‬شخص با ایمــان بــه وســیلة شمشــیر و‬
‫یکند‪ ،‬قسم بــه خداونــدی کــه نفــس مــن در‬ ‫زبانش جهاد م ‌‬
‫یشــان پرتــاب‬ ‫دســت اوســت آنچــه از ســخن شــما بــه سو ‌‬
‫یکنید‪ ،‬مثل تیرزدن مؤثر است«)‪.(1‬‬ ‫م ‌‬
‫از مواردی که سرایش شــعر جــواز دارد‪ ،‬آن شعریســت‬
‫که بــرای بیــان و توصــیف عظمــت اســلم و بزرگــان دینــی‬
‫سروده شده باشد‪ ،‬چنانچه وقتی پیامبر ‪ ‬در عمــرة قضــا‬
‫یشــان‬ ‫یشدند‪ ،‬عبــدالله بــن رواحــه پیشرو ‌‬ ‫به مکه داخل م ‌‬
‫یخواند‪:‬‬ ‫این شعر را م ‌‬
‫خلو بني الكفار‬
‫عببببن سببببببيله‬
‫اليببوم نضببربكم‬
‫علببببى تنزيلببببه‬
‫ضببببربا ً يزيببببل‬
‫الهبببببام عبببببن‬
‫مقيلببببببببببببببه‬
‫ويببذهل الخليببل‬
‫)‪(2‬‬
‫عن خليله‬
‫دین هنگام عمر ‪ ‬برای ابن رواحــه گفــت‪ :‬آیــا در پیــش‬
‫یخــوانی؟!‬ ‫روی رســول خــدا ‪ ‬و در حــرم خــدا شــعر م ‌‬
‫پیامبر ‪ ،‬عمر فاروق را از منع ‌کردنــش نهــی فرمودنــد و‬
‫ن‬ ‫َ‬ ‫مُر َ َ‬ ‫خ ّ‬
‫مب ْ‬ ‫م ِ‬‫هب ْ‬
‫في ِ‬‫ع ِ‬‫سبَر ُ‬
‫ىأ ْ‬ ‫هب َ‬‫فل ِ‬ ‫ع َ‬
‫م َيا ُ‬
‫ه ْ‬‫عن ْ ُ‬‫ل َ‬ ‫گفتند‪َ » :‬‬
‫)‪(3‬‬
‫ل« ‪.‬‬ ‫ح الن ّب ْ ِ‬
‫ض ِ‬‫نَ ْ‬
‫هیی از شعرهایی که برای توصیف آنحضرت‬ ‫این بود نمون ‌‬
‫‪ ‬سروده شده و مورد تأکیــد قــرار گرفــت و ایــن بهــترین‬

‫)(‪» -‬إن المؤمن ليجاهد بسيفه ولسببانه والببذي نفسببي‬ ‫‪1‬‬

‫بيده لكان ما ترمونهم به نضح النبببل« تفســیر قرطــبی‪ ،‬ج‬


‫‪ ،13‬ص ‪.153‬‬
‫)(‪ -‬تفسیر خازن و مغوی‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪.118‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪» -‬ای عمر! ایشان را رها بگذار‪ ،‬هرآینه این سخنان از زدن تیر‬ ‫‪3‬‬

‫بر کفار مؤثرتر است« همانجا‪.‬‬


‫﴿‪﴾44‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫دلیل بــراي‬
‫یتواند باشد‪.‬‬ ‫مدعای متذکرة ما م ‌‬
‫دیگر از مواردی که شــعر مــورد تأییــد اســت آنســت کــه‬
‫شعر دارای حکمت و اندرز و پند و مؤعظه باشد‪ ،‬و یا ایــن‬
‫که برای ایضاح و تشریح مسایل علمی باشــد‪ ،‬و آمــادگی و‬
‫رشد فکری برای تــدریس علــوم مــورد نظــر ســراینده اش‬
‫بــوده باشــد کــه در نــتیجه چنیــن شــعری‪ ،‬رشــد فرهنــگ و‬
‫ثقافت دینی را با خود خواهد داشت‪ ،‬به همین منظور بوده‬
‫ق‬
‫صد َ ُ‬ ‫َ‬ ‫که آنحضرت ‪ ‬در بــارة شــعر لبیــد م ‌‬
‫یفرماینــد‪» :‬أ ْ‬
‫خل َ‬‫ما َ‬ ‫ء َ‬
‫ى ٍ‬
‫ش ْ‬ ‫د‪ :‬أ َل َ ك ُ ّ‬
‫ل َ‬ ‫ة ل َِبي ٍ‬ ‫عُر ك َل ِ َ‬
‫م ُ‬ ‫شا ِ‬‫ها ال ّ‬‫قال َ َ‬
‫ة َ‬
‫م ٍ‬‫ك َل ِ َ‬
‫ه َباطِب ٌ‬ ‫الل ّ َ‬
‫)‪(1‬‬
‫ل« ‪ .‬واضــح اســت کــه چــون مصــراع مــذکور‬
‫متضمن توحید است مــورد ســتایش و تمجیــد قــرار گرفتــه‬
‫اســت‪ ،‬چنــانچه بــه منظــور آمــادگی و رشــد فکــری بــرای‬
‫تـــدریس علـــوم و انتشـــار ثقـــافت اســـلمی اســـت کـــه‬
‫دانشــمندان دینــی کــاربرد اســتعارات و تشــبیهات و ســایر‬
‫صــنایع ادبــی را در شــعر مجــاز شــمرده انــد‪ ،‬اگرچــه ایــن‬
‫استفاده و کاربرد در حد افراط و از اندازة معتاد بگذرد)‪.(2‬‬
‫علوه بر این دانشمندان اسلمی‪ ،‬علوم و معارف زیادی‬
‫را در شعر ارائه و بیان داشتند‪ ،‬حتی مسائل و موضــوعاتی‬
‫از اصول دین را کـه حـاوی اســتدللت منطقـی و مشــروع‬
‫ههای‬ ‫هاند که برای جامع ‌‬ ‫یباشد‪ ،‬در شعرهای خود گنجانید ‌‬ ‫م ‌‬
‫بشری سودمند است‪ ،‬کــاربرد تخیلت کــه عنصــر اصــلی و‬
‫مهم شعر است‪ ،‬در کلم و ســخن بــه انــدازة ارزش دارد و‬
‫مؤثر اســت کــه دانشــمندان منطــق ضــمن بــر شــمارش و‬
‫سها و استدللت منطقی نوعی از انــواع‬ ‫معرفی انواع قیا ‌‬
‫قیاس را به نام »قیاس شعری« ارائه داشته اند و تعریفـی‬
‫را بران مترتب نمودند که »قیاس شعری قیاسی است کـه‬
‫از تخیلت صادق یا کــاذب‪ ،‬محــال یــا ممکــن ترکیــب شــده‬
‫باشد که در نفس از طریق قبض و بســط تــأثیر نمایــد«)‪،(3‬‬
‫این تعریف طوری که واضح است تخیل در ســخن را ثــابت‬
‫ینماید‪ ،‬و طوری که مشهود است شعر شاعران بهــترین‬ ‫م ‌‬
‫جولنگـــاه و میـــدان کـــاربرد و اســـتفادة تخیلت در کلم‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫م ‌‬

‫تترین سخن شاعران سخن لبید است که گفته است‪:‬‬ ‫)(‪» -‬درس ‌‬ ‫‪1‬‬

‫بدان که هرچیزی جز خداوند فناشدنی است« تفسیر قرطــبی‪ ،‬ج‬


‫‪ ،13‬ص ‪.153‬‬
‫)(‪ -‬تفسیر قرطبی‪ ،‬ج ‪ ،13‬ص ‪.147‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬مرقات‪ ،‬مولنا محمد عمادالدین بشرکوتی‪) ،‬پاکستان‪ ،‬پشاور‪:‬‬ ‫‪3‬‬

‫مکتبة حقانیه(‪ ،‬ص ‪.51‬‬


‫﴿‪﴾45‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫دیگــــــر از‬
‫موارد جواز سرایش و خواندن شعر‪ ،‬جایی است کـه شــعر‬
‫تهای‬ ‫بــرای دفــاع از اســلم و مقدســات دینــی و شخصــی ‌‬
‫محترم سروده باشد‪ ،‬اینگونه شعر از جانب پیامبر ‪ ‬مورد‬
‫تأیید و ستایش قرار گرفتــه اســت‪ ،‬ایــن کــه شــخص بــرای‬
‫دفــاع از شخصــیت خــود در برابــر کســانی کــه وی را هجــو‬
‫نموده اند شعری را بسراید نیز در تحت همین مقوله داخل‬
‫یباشد‪ ،‬چناچه قبل ً یادآوری گردیــد‬ ‫است و حکمش همین م ‌‬
‫کــه حســان بــن ثــابت از پیــامبر ‪ ‬در برابــر مشــرکین بــه‬
‫یگرفــت‪،‬‬ ‫یپرداخت‪ ،‬و مورد تأیید ایشــان قــرار م ‌‬ ‫مدافعه م ‌‬
‫چنانچه برایش فرمودند که‪» :‬جبرئیل همیشه تا آندم که از‬
‫یکند«)‪.(1‬‬ ‫خدا و رسولش دفاع و جانبداری کنی ترا تأیید م ‌‬
‫لزم است دانســته شــود کــه در شــعر دفــاعی هــم بایــد‬
‫عفت کلم حفــظ شــود و بهــتر اســت کــامل ً جنبــة تعرضــی‬
‫هي دفــاعی داشــته باشــد‪ ،‬چنــانچه ایــن‬ ‫نداشــته‪ ،‬بلکــه جنب ‌‬
‫یشــود‪ ،‬آنجــا کــه‬ ‫مطلــب از قســمت اخیــر آیــه دانســته م ‌‬
‫خداونـــد بـــزرگ فرمـــوده‪ ﴿ :‬‬
‫‪] (2)﴾  ‬شعراء‪ .[227 :‬و نیز باید‬
‫در کلم شــاعر مســلمان پــدر و مــادر طــرف مقابــل هجــو‬
‫نگردد و مورد تعــرض واقــع نشــوند‪ ،‬آنحضــرت دریــن بــاره‬
‫یپرداختنــد فرمودنــد‪:‬‬ ‫بــرای شــاعرانی کــه بــه دفــاع م ‌‬
‫»انتصببروا ول تقولببوا إل حقببا ً ول تببذكروا الببباء‬
‫والمهات«)‪.(3‬‬
‫بر مبنای سخنان گذشتة ما درین مبحث‪ ،‬باید بگوییم کــه‬
‫مشروعیت و عدم مشروعیت شعر و خوبی و زشتی آن را‬
‫ینمایــد و خــود شــعر و هنــر‬ ‫مــورد و محتــوایش تــوجیه م ‌‬
‫شاعری به ذات خود خوب یا بد‪ ،‬نیست‪ ،‬هرگاه شعر دارای‬
‫یهــا‬‫محتویات اخلقی‪ ،‬پنــد‪ ،‬انــدرز و دعــوت بــه ســوی خوب ‌‬
‫تهای قابــل ســتایش‬ ‫باشد و برای دفاع از اسلم و شخصی ‌‬
‫سروده شده باشد‪ ،‬و در بهبود جامعة بشری اثرمند باشــد‪،‬‬
‫ههــا‬ ‫قدادن جامع ‌‬ ‫مورد تأیید است‪ ،‬و اگر بالعکس برای ســو ‌‬
‫به سوی فساد و تباهی و سوء اخلق سروده شده باشــد و‬
‫هها به سوی فساد و منجلب تبــاهی کمــک‬ ‫در سقوط جامع ‌‬
‫نماید‪ ،‬مورد تأیید نبوده مبارزه در برابر آن لزم است‪.‬‬

‫ن الّلب ِ‬
‫ه‬ ‫عب ِ‬
‫ت َ‬‫ح َ‬ ‫ما َنا َ‬
‫ف ْ‬ ‫ؤي ّدُ َ‬
‫ك َ‬ ‫ل يُ َ‬
‫س ل ي ََزا ُ‬ ‫ح ال ْ ُ‬
‫قدُ ِ‬ ‫ن ُرو َ‬ ‫)(‪» -‬إ ِ ّ‬ ‫‪1‬‬

‫ه« تفسیر قرطبی‪ ،‬ج ‪ ،13‬ص ‪.153‬‬ ‫سول ِ ِ‬ ‫وَر ُ‬


‫َ‬
‫)(‪» -‬بعد از این که ستم کرده شدند به دفاع پرداختند«‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪» -‬به دفاع بپردازید و جز سخن حق چیزی مگوییــد‪ ،‬و پــدرها و‬ ‫‪3‬‬

‫یشان را ذکر ننمائید« تفسیر قرطبی‪ ،‬ج ‪ ،13‬ص ‪.153‬‬ ‫مادرها ‌‬


‫﴿‪﴾46‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫از ابــــــــن‬
‫یخوانــد‪ ،‬برایــش‬ ‫سیرین روایت است کــه وی شــعری را م ‌‬
‫گفتند کــه‪ :‬آیــا کســی همچــو تــرا ســزاوار اســت کــه شــعر‬
‫بخواند؟ وی گفت‪» :‬آیا شعر از سخنان دیگر جــز در قــافیه‬
‫فرقی دارد؟«)‪.(1‬‬
‫امام شــافعی نیــز ایــن نظریــه را تأییــد نمــوده در مــورد‬
‫یفرماید‪» :‬شعر نوعی از سخن اســت‪ ،‬شــعر نیکــو مثــل‬ ‫م ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫سخن نیکو و شعر بد مثل کلم بــد اســتک ایــن نظریــه را‬
‫ینمایــد‪ ،‬آنجــا کــه‬ ‫حــدیثی از آنحضــرت ‪ ‬صــراحتا ً تأییــد م ‌‬
‫ن‬‫سب ِ‬
‫ح َ‬ ‫ه كَ َ‬
‫س بن ُ ُ‬
‫ح َ‬ ‫ة ال ْك َل َم ِ َ‬
‫زل َ ب ِ‬
‫من ْ ِ‬
‫عُر ب ِ َ‬‫ش ْ‬ ‫فرموده انــد‪» :‬ال ّ‬
‫ح ال ْك َل َم ِ« ‪.‬‬
‫)‪(3‬‬
‫قِبي ِ‬ ‫ه كَ َ‬‫ح ُ‬‫قِبي ُ‬ ‫ال ْك َل َم ِ َ‬
‫و َ‬
‫بهای فقــه و فتــاوای مــذهب‬ ‫در »رد المحتار« که از کتا ‌‬
‫هیــی را کــه‬ ‫امام ابوحنیفه است‪ ،‬با استفاده به حدیثی نظری ‌‬
‫یدهــد‪،‬‬‫متذکر شدیم‪ ،‬عینا ً ذکــر نمــوده مــورد تأییــد قــرار م ‌‬
‫ههای عربـی کـه‬ ‫یکند که شنیدن سـرود ‌‬ ‫علوتا ً حکم ارائه م ‌‬
‫تانگیز( و )نابجا( خوانده شود‬ ‫یهای )شهو ‌‬ ‫شآواز ‌‬ ‫بدون خو ‌‬
‫جواز دارد‪ ،‬و شنیدن آن به جهت یادگیری اصول و اســلوب‬
‫کلم باکی ندارد)‪.(4‬‬
‫سخن آخر و حکم کلــی و قطعــی در رابطــه بــه شــعر و‬
‫ســرایش آن اینســت کــه هرگــاه شــعر‪ ،‬هجــو مســلمانی را‬
‫متضمن باشد‪ ،‬سرودن و شنیدن آن حرام است‪ ،‬و آنچه از‬
‫تهــای‬‫شعرها در باب موعظه و پنــد و حکمــت و ذکــر نعم ‌‬
‫خداوند باشــد ســتوده و نیکوســت‪ ،‬امــا ســرایش شــعرهای‬
‫تهــای متقــدم مبــاح‬ ‫ههــای قبلــی و ام ‌‬ ‫تــاریخی و ذکــر زمان ‌‬
‫یباشد‪ ،‬و شــعرهای کــه در بــاب قــد و رخســار و مــوی و‬ ‫م ‌‬
‫زلف و خط و خال سروده شوند مکروه اند‪ ،‬مگــر ایــن کــه‬
‫برای استشهاد بر علــوم و کــاربرد صــناعات ادبــی ســروده‬
‫شده باشند)‪.(5‬‬
‫یشــود اینســت کــه ســرایش‬ ‫آنچه به صراحت دانســته م ‌‬
‫شعر در اوصاف و بیان محاسن زن مشــخص بیگــانه جــواز‬
‫ندارد‪ ،‬و گناه عظیمی است‪ ،‬زیرا ســرایش اینچنیــن تجــاوز‬
‫به آبروی او و اقوام و وابستگان او خواهد بــود‪ .‬و امــا اگــر‬
‫یهــای زن منکوحــة خــود شــعر‬ ‫کســی در اوصــاف و خوب ‌‬
‫یســراید مجــال ایــن وجــود دارد کــه آن را مبــاح بــدانیم‪،‬‬ ‫م ‌‬
‫چنانکه عبیدالله بن عبدالله بن عتبه بن مسعود که یکــی از‬
‫فقیهان مدینه و بزرگان دوره اش بود‪ ،‬شاعری بزرگ بــوده‬
‫در بــارة زنــش کــه »عثمــه« نــام داشــت اشــعار زیــادی را‬
‫)(‪ -‬همان اثر‪ ،‬ص ‪.148‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬تفسیر قرطبی‪ ،‬ج ‪ ،13‬ص ‪.150‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪» -‬شعر به منزلة سخن است‪ ،‬شعر خــوب مثــل ســخن خــوب‬ ‫‪3‬‬

‫است و شعر بد مثل سخن بد است« همانجا‪.‬‬


‫)(‪ -‬رد المحتار‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ 32‬و ‪.443‬‬ ‫‪4‬‬

‫)(‪ -‬همانجا‪.‬‬ ‫‪5‬‬


‫﴿‪﴾47‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫ســــــروده‬
‫تها برخی از شعرهای اوست‪:‬‬
‫بود‪ ،‬این بی ‌‬
‫تغلغببببل حببببب‬
‫عثمبببببه فبببببي‬
‫فبببببببببببببؤادي‬
‫فباديبببببة مبببببع‬
‫الخببافي يسببير‬
‫تغلغل حيث لببم‬
‫يبلببببغ شببببراب‬
‫ول حبببزن ولبببم‬
‫يبلببببغ سببببرور‬
‫أكبباد إذا ذكببرت‬
‫العهببببد منهببببا‬
‫أطيببببر لببببو أن‬
‫)‪(1‬‬
‫إنسببانا ً يطيببر‬

‫)(‪» -‬محبت عثمه در دلم لبریز شده اســت‪ ،‬ظهــور و خلفــای آن‬ ‫‪1‬‬

‫آسان و سهل است‪ ،‬چنان لــبریز و )مــؤثر شــده( اســت کــه هیــچ‬
‫یرسد هرگاه عهــد )وصــال(‬ ‫غمی و هیچ شادیی بدان قدر تأثیر نم ‌‬
‫یتوانســت بپــرد[ مــن نزدیــک‬
‫یآورم ]اگر انسانی م ‌‬‫او را به یاد م ‌‬
‫بودم بپرم« تفسیر قرطبی‪ ،‬ج ‪ ،13‬ص ‪.148‬‬
‫﴿‪﴾48‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫بخش دوم‬
‫موسیقی و آوازخوانی از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫آیات قرآنکریم و اقوال مفسرین در بارة‬
‫موسیقی و آوازخوانی‬
‫قرآنکریم این کتاب مقدس و آسمانی شامل آیاتی است‬
‫که به اموری از قبیل احکام موسیقی و آوازخوانی به‬
‫ینماید‪ ،‬و در‬‫صورت مستقیم و یا غیر مستقیم دللت م ‌‬
‫یهای صورت گرفته‬ ‫بارة این موضوعات در آن یادآور ‌‬
‫است که درین مبحث به بررسی این آیات متبرکه و اقوال‬
‫یپردازیم‪.‬‬
‫مفسرین پیرامون آن م ‌‬
‫الف‪ :‬خداوند بزرگ در سورة اسراء از نافرمانی شیطان‬
‫یدهد که چون وی را امــر فرمــود کــه آدم را ســجده‬ ‫خبر م ‌‬
‫نماید‪ ،‬شیطان آدم را سجده نکرد و بدین ســبب مطــرود و‬
‫ملعون دایمی گردیــد‪ ،‬بعــد از ایــن طردشــدن از روی کینــه‬
‫گفــت‪ :‬خــدایا! اگــر مــرا مهلــت دهــی اولد آدم را اغــوا‬
‫یفرمایــد کــه‪:‬‬‫ینمــایم! خداونــد بــزرگ بــرای شــیطان م ‌‬
‫م ‌‬
‫هرکس از بندگان را که در توان تست‪ ،‬با آوازت برانگیزان‬
‫و از راه منحرف بگردان‪ ،‬و این کار به خاطر این است کــه‬
‫در عمل ثابت شود‪ ،‬چــه کســی در برابــر مکــر و حیلــه اش‬
‫یورزد و چــه‬ ‫یکنــد و از وســاوس او تخلــف م ‌‬ ‫اســتقامت م ‌‬
‫یگیــرد‪ ،‬ایــن مطلــب بــا‬
‫کســی اطــاعت شــیطان را لزم م ‌‬
‫یشود‪﴿ :‬‬ ‫روشنی این آیه مشاهده م ‌‬
‫‪   ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪] (1)﴾ ‬اسراء‪.[64 :‬‬
‫ابن عباس ب ابــراز نظــر فرمــوده کــه معنــی آیــه چنیــن‬
‫است‪ :‬مردم را با دعوت خود به نافرمانی خــدا برانگیــزان‪،‬‬
‫لذا طبق نظریة وی با تعبیر عامش‪ ،‬هر عملی که به ســوی‬
‫غیر راه خدا دعوت کننده باشد‪ ،‬عمــل شــیطانی محســوب‬
‫یشود‪ ،‬اما برخی از دانشمندان تفسیر را نظر بر اینست‬ ‫م ‌‬
‫کــه مــراد از صــوت شــیطان در آیــة مــذکور موســیقی و‬

‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬و هرکه را توانی از ایشان به آواز خود از جا بجنبــان‬ ‫‪1‬‬

‫هگان خود را برانگیزان و به کار انــداز و‬


‫و برایشان سواران و پیاد ‌‬
‫نشان شریک شو و ایشــان را وعــده‬ ‫لها و فرزندا ‌‬‫با ایشان در ما ‌‬
‫یدهد«‪.‬‬‫ده‪ ،‬و شیطان ایشان را جز فریب وعده نم ‌‬
‫﴿‪﴾49‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫آوازخــوانی‬
‫و لهو و لعب است)‪.(1‬‬
‫چنانچه مجاهد کــه از شــاگردان ابــن عبــاس اســت‪ ،‬نیــز‬
‫همین نظریه را در تفسیر آیة مذکور ارائه داشته است)‪.(2‬‬
‫ب‪ :‬از مواردی که به عنــوان دلیــل بــر منــع از موســیقی‬
‫هیــی‬‫مطرح است و دانشمندان بدان استدلل جسته انــد آی ‌‬
‫در سورة لقمان است که در آن با تعبیر »لهوالحــدیث« بــه‬
‫موضــوعات مــورد بحــث پرداختــه شــده و کســانی کــه بــه‬
‫فکشــاندن مــردم از راه‬ ‫هســاختن و بــه انحرا ‌‬‫مقصود گمرا ‌‬
‫خدا به لهو و لعب و موســیقی دســت زننــد مــورد نکــوهش‬
‫قرار گرفته اند‪ ،‬خداوند در این سوره فرموده است‪﴿ :‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪    ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪] (3)﴾  ‬لقمان‪.[6 :‬‬
‫هیی از مفسیرین و فقهای صدر اســلم از جملــه ابــن‬ ‫عد ‌‬
‫عبــاس و ابــن مســعود ‪ ‬از تعــبیر »لهوالحــدیث« در آیــة‬
‫مذکور‪ ،‬ساز و سرود را مراد دانســته انــد‪ ،‬چنانــچ وقــتی از‬
‫ابن مسعود ‪ ‬پرسان شد که »لهوالحــدیث« چیســت؟ بــه‬
‫و«)‪ (4‬ایــن‬‫هب َ‬ ‫ذي ل إ ِل َ َ‬
‫ه ِإل ُ‬ ‫ه ال ّ ِ‬
‫والل ّ ِ‬
‫ء َ‬ ‫جواب گفت‪» :‬ال ْ ِ‬
‫غَنا ِ‬
‫حکمت را با سه بار تکرار ارائه داشت‪ ،‬ایــن نظریــه را کــه‬
‫بیان نمودیم مجاهد نیــز مــورد تأییــد قــرار داده اســت‪ ،‬وی‬
‫شدادن به موسیقی و مانند آن از ســخنان‬ ‫یافزاید که گو ‌‬ ‫م ‌‬
‫)‪(5‬‬
‫یباشد ‪.‬‬ ‫باطل بوده در تحت مقولة »لهوالحدیث« داخل م ‌‬
‫علوه بر اینان که یــادآور شــدیم‪ .‬از دانشــمندان دیگــری‬
‫چون عکرمه‪ ،‬حسن و ســعید بــن جــبیر نیــز نظریــة مــذکور‬
‫یکنند که شأن نــزول‬ ‫روایت شده است‪ ،‬اینان ابراز نظر م ‌‬
‫آیة مذکور‪ ،‬موسیقی و ســاز و ســرود اســت و ایــن آیــه در‬
‫همین رابطه نازل شده است)‪ .(6‬باید گفت که‪ :‬ایــن نظریــه‬

‫)(‪ -‬تفسیر خازن‪ ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪.136‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬تفسیر قرطبی‪ ،‬ج ‪ ،14‬ص ‪.50‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬ترجمــه‪» :‬و برخــی از مــردم کســانی انــد کــه لهــو الحــدیث‬ ‫‪3‬‬

‫یخرنـد تـا مـردم را از راه خـدا بـدون علـم‬ ‫)سخنان بیهوده( را م ‌‬


‫گمراه نمایند‪ ،‬و آن را به تمسخر بگیرنــد‪ ،‬ایــن جمــاعت را عــذاب‬
‫های است«‪.‬‬ ‫خوارکنند ‌‬
‫)(‪» -‬قسم به خداوندی که جز او خدایی وجود ندارد‪ ،‬لهــو حــدیث‬ ‫‪4‬‬

‫ساز و سرود است« تفسیر قرطبی‪ ،‬ج ‪ ،14‬ص ‪.52‬‬


‫)(‪ -‬همانجا‪.‬‬ ‫‪5‬‬

‫)(‪ -‬تفسیر خازن‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪.177‬‬ ‫‪6‬‬


‫﴿‪﴾50‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫از طــــرف‬
‫مفسرین دیگری نیز مورد تأیید قرار گرفته است‪ ،‬آنان کــه‬
‫گفته اند‪ :‬آیة مذکور در شــأن نضــر بــن حــارث نــازل شــده‬
‫بهای داستان رستم و اســفندیار‬ ‫است‪ ،‬همان کسی که کتا ‌‬
‫را خریداری کرده بود‪ ،‬و هنگــامی کــه اقــوال پیــامبر ‪ ‬در‬
‫یشــد‪ ،‬وی روایــات و اخبــار ملــوک فــارس را‬ ‫مکــه نقــل م ‌‬
‫یگفــت‪ :‬از ســخنان محمــد بهــتر اســت‪ ،‬و‬ ‫یخوانــد‪ ،‬و م ‌‬
‫م ‌‬
‫هرگاه شنیدی کسی مسـلمان شــده اسـت‪ ،‬وی را بــه نــزد‬
‫یکـرد کنیــزان برایــش‬ ‫یبــرد و امــر م ‌‬ ‫کنیزان آوازخوانش م ‌‬
‫طعام و شراب آورده در محضر وی به موسیقی بپــردازد و‬
‫ههای کنیزانــم از آنچــه‬‫یگفــت‪ :‬ایــن ســرود ‌‬ ‫آواز بخواند و م ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫محمــد آورده بهــتر اســت ‪ .‬لزم بــه یــادآوری اســت کــه‬
‫ینماید ایــن آیــه در شــأن‬‫احادیثی نیز وجود دارد که ثابت م ‌‬
‫موسیقی و نوازندگان آن نازل شده که در آینده به بررسی‬
‫آنها خواهیم پرداخت‪.‬‬
‫ج‪ :‬دیگر از آیاتی که به موضوع مــورد نظــر در آن تــوجه‬
‫صورت گرفته است‪ ،‬آیات سورة نجم است‪ ،‬خداوند بـزرگ‬
‫یدهـد کـه بــه آیـات قـرآن‬ ‫درین سوره از حال کفار خـبر م ‌‬
‫یکنند‪ ،‬و با مصــروفیت در لهـو و‬ ‫یورزند و خنده م ‌‬ ‫تعجب م ‌‬
‫یپردازنــد‪ ،‬چنــانچه فرمــوده‬ ‫لعــب بــه معارضــه بــا قــرآن م ‌‬
‫اســــــــــت‪  ﴿ :‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪   ‬‬
‫)‪(2‬‬
‫‪﴾ ‬‬
‫]نجم‪.[61 -59 :‬‬
‫در تفسیر مدارک التنزیل در بارة معنی ﴿‪‬‬
‫‪ ﴾  ‬در آیة مذکور آمده اســت‬
‫که آیا شـما در غفلـت و بیخـبری در لهـو و بـازی مصـروف‬
‫یکند کـه وقــتی کفــار قــرآن را‬
‫استید؟ این تفسیر اضافه م ‌‬
‫یشنیدند به وسیلة آوازخوانی و موسیقی بــا آن معارضــه‬ ‫م ‌‬
‫)‪(3‬‬
‫یکردند‪ ،‬تا مردم را از شنیدن آن باز دارند ‪.‬‬
‫م ‌‬
‫ابن عباس و عکرمه ضمن تفسیر آیة مذکور گوینــد کــه‪:‬‬
‫»سمود« در لغت اهل یمن موسیقی و آوازخوانی اســت و‬

‫)(‪ -‬تفسیر قرطبی‪ ،‬ج ‪ ،14‬ص ‪.52‬‬ ‫‪1‬‬

‫یکنید‬
‫یخندید و گریه نم ‌‬
‫یکنید و م ‌‬
‫)(‪» -‬آیا از این سخن تعجب م ‌‬ ‫‪2‬‬

‫یکنندگان استید؟«‪.‬‬ ‫و شما باز ‌‬


‫)(‪ -‬مــدارک التنزیــل‪ .‬عبــدالله بــن احمــد بــن محمــود نســفی‪.‬‬ ‫‪3‬‬

‫)پاکستان‪ ،‬لهــور‪ ،‬چــاپ مطبعــه اســلمیه ســال ‪ (1333‬ج ‪ ،2‬ص‬


‫‪.271‬‬
‫﴿‪﴾51‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫کفار چــون‬
‫یشــنیدند بــه موســیقی و آوازخــوانی و بــازی‬‫قــرآن را م ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫یگردیدند ‪.‬‬‫مصروف م ‌‬
‫لزم به یادآوری است که اصل لفظ »سمود« که در آیــه‬
‫یدهــد‪ ،‬ایــن‬
‫آمده است بالکردن و جنباندن سر را معنــی م ‌‬
‫لفظ از »سمود البعیر« گرفته شده است‪» ،‬سمود البعیر«‬
‫یشود که ســرش را بــال و‬ ‫بر کیفیت رفتار شتری اطلق م ‌‬
‫پائین کرده در حرکتش ســرعت داشــته باشــد‪ ،‬و »ســامد«‬
‫آوازخوان و بازیگر موسیقی نواز را گویند)‪.(2‬‬

‫احادیث نبوی و اقوال صحابه در بارة موسیقی و‬


‫آوازخوانی‬
‫بهای حدیث از پیامبر بزرگوار اسلم ‪ ‬احادیثی‬ ‫در کتا ‌‬
‫در مذمت آوازخوانی و موسیقی و نیز بر جواز و اباحت آن‬
‫نهای مخصوص روایت شده است‪،‬‬ ‫در مواضع و مکا ‌‬
‫همچنین روایاتی که از صحابة جلیل القدر و بزرگوار‪ ،‬درین‬
‫رابطه منقول است‪ ،‬در بعضی مواضع بر منع موسیقی و‬
‫یهای دیگر بر جواز آن دللت‬ ‫آوازخوانی‪ ،‬و در برخی از جا ‌‬
‫یپردازیم‪.‬‬ ‫دارد که اینک به بیان و بررسی آن م ‌‬
‫پیـامبر ‪ ‬در یکـی از احـادیث‪ ،‬کسـانی را کـه زناکـاری‪،‬‬
‫یپندارنــد مــورد مــذمت قــرار‬ ‫شراب و موسیقی را حلل م ‌‬
‫یشــان هشــدار داده انــد‪،‬‬ ‫هها ‌‬ ‫داده ایشان را بــه مســخ چهر ‌‬
‫امام بخــاری ایــن حــدیث را از ابــی مالــک اشــعری روایــت‬
‫مت ِببى‬ ‫ُ‬ ‫نموده کــه آنحضــرت ‪ ‬فرمودنــد‪» :‬ل َي َ ُ‬
‫نأ ّ‬ ‫مب ْ‬ ‫ن ِ‬ ‫كون َ ّ‬
‫ف‪،‬‬ ‫ز َ‬ ‫عببا ِ‬ ‫م َ‬‫وال ْ َ‬ ‫مَر َ‬ ‫خ ْ‬ ‫وال ْ َ‬‫ريَر َ‬ ‫ح ِ‬ ‫وال ْ َ‬ ‫حَر َ‬ ‫ن ال ْ ِ‬ ‫حّلو َ‬ ‫ست َ ِ‬ ‫م يَ ْ‬ ‫وا ٌ‬ ‫ق َ‬ ‫أَ ْ‬
‫م‬ ‫هبب ْ‬ ‫علي ْ ِ‬
‫ح َ َ‬ ‫عَلببم ٍ َيببُرو ُ‬ ‫ب َ‬ ‫جْنبب ِ‬ ‫م إ َِلببى َ‬ ‫وا ٌ‬ ‫قبب َ‬ ‫ن أَ ْ‬ ‫زَلبب ّ‬ ‫ول َي َن ْ ِ‬ ‫َ‬
‫ة‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬
‫جبب ٍ‬ ‫حا َ‬ ‫قيببَر[ ل ِ َ‬ ‫عِنببى الف ِ‬ ‫م ]ي َ ْ‬ ‫ه ْ‬‫م‪َ ،‬يببأِتي ِ‬ ‫هبب ْ‬ ‫ةل ُ‬ ‫ح ٍ‬ ‫ر َ‬‫سببا ِ‬ ‫بِ َ‬
‫ع‬ ‫ضب ُ‬ ‫وي َ َ‬ ‫ه َ‬ ‫ّ‬
‫م الل ب ُ‬ ‫هب ُ‬ ‫َ‬
‫دا‪ .‬في ُب َي ّت ُ ُ‬ ‫َ‬
‫ع إ ِلي ْن َببا غ ب ً‬ ‫َ‬ ‫جب ْ‬ ‫ن‪ :‬اْر ِ‬ ‫ُ‬
‫في َقولو َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫وم ِ‬ ‫زيَر إ ِل َببى ي َب ْ‬ ‫خن َببا ِ‬ ‫و َ‬ ‫قبَردَةً َ‬ ‫ن ِ‬ ‫ريب َ‬ ‫خ ِ‬ ‫خآ َ‬ ‫سب ُ‬ ‫م َ‬ ‫وي َ ْ‬ ‫م‪َ ،‬‬ ‫عل َب َ‬ ‫ال ْ َ‬
‫ة« ‪.‬‬‫)‪(3‬‬
‫م ِ‬ ‫قَيا َ‬ ‫ال ْ ِ‬
‫)(‪ -‬تفسیر بغوی‪ ،‬ج ‪ ،6‬ص ‪.225‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬تفسیر خازن‪ ،‬ج ‪ ،6‬ص ‪.225‬‬ ‫‪2‬‬

‫یباشند که زناکاری و پوشیدن ابریشم‪،‬‬ ‫)(‪» -‬از من من گروهی م ‌‬ ‫‪3‬‬

‫یپندارند و گروهی به پلهوی‬ ‫بنوشیدن و موسیقی را حلل م ‌‬ ‫شرا ‌‬


‫یآند که با گوسفندان خود شب گذرانند‪ ،‬کسی‬ ‫کوهی بلند فرود م ‌‬
‫یگویند‪ :‬فردا نزد‬ ‫یآید‪ ،‬برایش م ‌‬ ‫برای رفع نیازمندی به نزدشان م ‌‬
‫ینمایــد و کــوه را‬
‫ما بیا‪ ،‬پــس خداونــد ایشــان را در شــب هلک م ‌‬
‫ینهــد )تــا کــوفته شــوند( و آن قــوم و گــروه دیگــر را‬
‫برایشــان م ‌‬
‫کهــای مســخ‬ ‫ههــا و خو ‌‬
‫خداونــد تــا روز قیــامت بــه شــکل بوزین ‌‬
‫ینماید« صحیح البخاری‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.837‬‬ ‫م ‌‬
‫﴿‪﴾52‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫در روایــتی‬
‫دیگر عایشه ل از پیامبر ‪ ‬نقل نموده اســت کــه فرمــوده‬
‫ر‬ ‫مِتى ال ْ َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫اند‪» :‬ل َي َ ْ‬
‫غي ْ ِ‬
‫ها ب ِ َ‬ ‫مون َ َ‬ ‫س ّ‬‫مَر ي ُ َ‬ ‫خ ْ‬ ‫نأ ّ‬ ‫م ْ‬ ‫س ِ‬ ‫ن أَنا ٌ‬ ‫شَرب َ ّ‬
‫ت‬ ‫غن َّيببا ُ‬ ‫م َ‬ ‫وال ْ ُ‬ ‫ف َ‬ ‫ز ُ‬ ‫عا ِ‬‫م َ‬‫م ِبال ْ َ‬ ‫ه ُ‬‫س ِ‬ ‫ءو ِ‬ ‫عَلى ُر ُ‬ ‫ف َ‬ ‫ر ُ‬ ‫ع ِ‬
‫ها ي َ ْ‬ ‫م َ‬ ‫س ِ‬ ‫ا ْ‬
‫ة‬
‫قببَردَ َ‬ ‫ْ‬
‫م ال ِ‬ ‫عبب ُ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬
‫هبب ُ‬ ‫من ْ ُ‬
‫ل ِ‬ ‫ج َ‬ ‫وي َ ْ‬
‫ض َ‬‫م الْر َ‬ ‫هبب ُ‬
‫ه بِ ِ‬
‫ف اللبب ُ‬ ‫سبب ُ‬ ‫خ ِ‬ ‫يَ ْ‬
‫)‪(1‬‬
‫زيَر« ‪.‬‬ ‫ْ‬
‫خَنا ِ‬ ‫وال َ‬ ‫َ‬
‫احادیث دیگری درین باب مروی اسـت کــه آنحضــرت ‪‬‬
‫تعلیم و آموزش موسیقی و آوازخوانی برای کنیزان را نهی‬
‫فرمودند و ناروا پنداشتند‪ ،‬و نیز بیــان داشــتند کــه شــیطان‬
‫موسیقی نــواز را تـا آنگــاه کــه موســیقی بنــوازد‪ ،‬همراهــی‬
‫ینماید‪ .‬ترمذی این حــدیث را از ایشــان‬ ‫یکند و تشویق م ‌‬ ‫م ‌‬
‫بدینگونه روایت نموده است که فرمودند‪» :‬ل تحل تعليم‬
‫المغنيات ول بيعهببن وأثمببانهن حببرام وفببي مثببل‬
‫‪ ‬‬ ‫ذلببك نزلببت هببذه اليببة‪  ﴿ :‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪] ﴾‬لقمان‪ [6 :‬وما من رجببل يرفببع صببوته‬
‫بالغناء إل بعث اللبه شبيطانين أحبدهما علبى هبذا‬
‫المنكببب والخببر علببى هببذا المنكببب فل يببزالن‬
‫تضربان بأرجلهما حتى يكون هو الذي يسكت«)‪.(2‬‬
‫هنی کــه از آلت موســیقی اســت‬ ‫در حدیثی دیگر آواز قر ‌‬
‫از جانب پیــامبر ‪ ‬مــورد لعنــت قــرار گرفتــه و از آن منــع‬
‫فرمودند‪ ،‬درین حــدیث آمــده اســت‪» :‬صوتان ملعونببان‬
‫فاجران أنهی عنهما‪ :‬صوت مزمببار ورنبة شببيطان‬
‫عند نغمببة ومببرح ورنببة عنببد مصببيبة لطعببم خببدور‬

‫ینوشند‪ ،‬در حالی که آن را به‬ ‫)(‪» -‬گروهی از امت من شراب م ‌‬ ‫‪1‬‬

‫یشــان موســیقی و‬ ‫ینامنــد‪ ،‬بــر ســر شرابنوش ‌‬‫اســم دیگــری م ‌‬


‫یکنــد‬
‫شآوازی وجود دارد‪ ،‬خداوند ایشان را به زمین خسف م ‌‬ ‫خو ‌‬
‫یگردانــد« الحلل والحــرام فــی‬ ‫و ایشــان را بــوزینه و خــوک م ‌‬
‫الســلم‪ ،‬یوســف‪ ،‬قرضــاوی‪) ،‬دارالعروبــة‪ ،‬قــاهره‪ ،‬چــاپ ســوم‪،‬‬
‫‪ (1383‬ص ‪ ،153‬به روایت از ابن ماجه‪.‬‬
‫)(‪» -‬تعلیم و آموزش موســیقی بــرای کنیــزان و فــروش کنیــزان‬ ‫‪2‬‬

‫ششان حرام است‪ ،‬آیة‪﴿ :‬‬ ‫موسیقی نواز حلل نیست‪ ،‬و پول فرو ‌‬
‫‪     ‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪ ﴾    ‬در مثــــل‬
‫این مسئله نازل شده است‪ ،‬هیچ مردی صــدایش را بــا موســیقی‬
‫یانگیزانــد‬
‫یکند‪ ،‬مگــر ایــن کــه خداونــد دو شــیطان را برم ‌‬
‫بلند نم ‌‬
‫یکی به یک شانه اش و دیگری بر شانة دیگرش و همیشه او را با‬
‫یزنند تا وی خــاموش گــردد« تفســیر خــازن‪ ،‬ج ‪،5‬‬ ‫یهای خود م ‌‬‫پا ‌‬
‫ص ‪.177‬‬
‫﴿‪﴾53‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫وشببببببق‬
‫جيوب«)‪.(1‬‬
‫یشــود کــه در احــادیث نبــوی ‪‬‬ ‫به همینگونه ملحظــه م ‌‬
‫موســیقی و آوازخــوانی بــه عنــوان کســب و پیشــه مــردود‬
‫شمرده شده و نیز شکستن و تخریب آلت موسیقی مبــاح‬
‫پنداشته شده است‪ ،‬از ابی هریــره ‪ ‬روایــت شـده اســت‬
‫که »نهي رسول الله ‪ ‬عببن ثمببن الکلببب وكسببب‬
‫المزمار«)‪.(2‬‬
‫از حضــرت علــی ‪ ‬روایــت شــده اســت کــه پیــامبر ‪‬‬
‫فرمودند‪» :‬بعثت بكسر المزاميببر«)‪ (3‬و نیــز در روایــتی‬
‫دیگــر از عکرمــه و ابــن عبــاس ب از آنحضــرت ‪ ‬منقــول‬
‫است که فرمودند‪» :‬بعثت بهدم المزامير والطبل«)‪.(4‬‬
‫در برخی از احادیث نبوی ‪ ‬موجودیت و رواج موسیقی‬
‫به حد افــراط در جامعــة اســلمی در پهلــوی ســایر اعمــال‬
‫ناشایست‪ ،‬سبب رسیدن بل و نزول آن قلمداد شده است‪،‬‬
‫امــام ترمــذی از علــی ‪ ‬روایــت نمــوده کــه پیــامبر ‪‬‬
‫صل َ ً‬ ‫ُ‬
‫ل‬ ‫حبب ّ‬
‫ة َ‬ ‫خ ْ‬‫شَرةَ َ‬ ‫ع ْ‬ ‫س َ‬ ‫م َ‬ ‫خ ْ‬
‫مِتى َ‬ ‫تأ ّ‬ ‫عل َ ْ‬
‫ف َ‬‫ذا َ‬ ‫فرمودند‪» :‬إ ِ َ‬
‫)‪(5‬‬
‫ف« ‪.‬‬ ‫ز ُ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬
‫ها‪ :‬ال َ‬ ‫َ‬
‫فذّكَر ِ‬ ‫ها ال ْب َل َءُ َ‬
‫عا ِ‬
‫م َ‬‫وال َ‬ ‫ت َ‬ ‫قي َْنا ُ‬ ‫من ْ َ‬ ‫بِ َ‬
‫به همینگونه موسیقی در برخی احـادیث عمـل شـیطانی‬
‫معرفی گردیده‪ ،‬حتی چنین وانمود شده که ملئکه رحمــت‬
‫با قافله و کسانی جرس با ایشــان در ســفر همــراه باشــد‪،‬‬
‫هنی که از آلتی موسیقی اســت‬ ‫یکنند و نیز قر ‌‬ ‫همراهی نم ‌‬
‫مؤذن شیطان برشمرده شده اســت‪ ،‬امــام مســلم از ابــی‬
‫یکنــد کــه پیــامبر ‪ ‬فرمودنــد‪» :‬ل َ‬ ‫هریــره ‪ ‬روایــت م ‌‬
‫س« ‪ .‬در‬‫)‪(6‬‬
‫ج بَر ٌ‬ ‫ول َ َ‬ ‫ب َ‬ ‫ها ك َل ْب ٌ‬ ‫في َ‬ ‫ة ِ‬ ‫ق ً‬ ‫ف َ‬‫ة ُر ْ‬ ‫مل َئ ِك َ ُ‬ ‫ب ال ْ َ‬
‫ح ُ‬ ‫ص َ‬
‫تَ ْ‬
‫حدیث قدسی به روایت طبرانی از ابن عباس آمده اســت‪:‬‬
‫ینمـایم‪،‬‬ ‫)(‪» -‬دو آواز و صدا ملعون و بد اسـت کـه از آن نهـی م ‌‬ ‫‪1‬‬

‫یکی آوازخوانی و زمزمة شیطان همراه با نغمه و خرامان بــودن‪،‬‬


‫هیی کــه در هنگــام مصــیبت بـا زخــم کـردن رخسـار و‬ ‫و دیگــر نــال ‌‬
‫هکردن گریبان همراه باشد« تفسیر قرطبی‪ ،‬ج ‪ ،14‬ص ‪.53‬‬ ‫پار ‌‬
‫ینــوازی منــع‬‫)(‪» -‬پیــامبر ‪ ‬از پــول فــروش ســگ و پیشــة ن ‌‬ ‫‪2‬‬

‫فرمودند« تفسیر خازن‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪.177‬‬


‫یهــا )آلت موســیقی( مــأمور شــدم«‬ ‫)(‪» -‬من بــه شکســتاندن ن ‌‬ ‫‪3‬‬

‫تفسیر قرطبی‪ ،‬ج ‪ ،14‬ص ‪.53‬‬


‫هام «‬‫یهــا و طبلــه فرســتاده شــد ‌‬
‫)(‪» -‬مــن بــرای شکســتاندن ن ‌‬ ‫‪4‬‬

‫همانجا‪.‬‬
‫)(‪» -‬آنگاه که امــت مــن پــانزده خصــلت را انجــام دهــد آن را بل‬ ‫‪5‬‬

‫نهــای‬ ‫خواهد رسید‪ ،‬از آن جمله این را ذکر نمودند که آنگاه که ز ‌‬


‫ینواز داشته باشند« همانجا‪.‬‬ ‫ششده و موسیق ‌‬ ‫آرای ‌‬
‫)(‪» -‬ملئکة رحمت با جماعتی که سگ و جرس را با خود داشـته‬ ‫‪6‬‬

‫یکنند« همانجا‪.‬‬ ‫باشند همراهی نم ‌‬


‫﴿‪﴾54‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫»قببببببال‬
‫ت أنه سيكون‬ ‫ت آدم‪ ،‬وقد علم ُ‬ ‫إبليس‪ :‬يا رب أهبط َ‬
‫كتاب ورسل فما كتابهم ورسلهم؟ قببال‪ :‬رسببلهم‬
‫الملئكة‪ ،‬والنبيون منهم وكتبهم التوراة والنجيل‬
‫والزبور والفرقان‪ .‬قال‪ :‬فما كتابي؟ قال‪ :‬كتابببك‬
‫الوشم وقرآنك الشعر ورسلك الكهنة وطعامك ما‬
‫لببم يببذكر اسببم اللببه عليببه وشببرابك كببل مسببكر‬
‫وصدقك الكذب وبيتببك الحمببام ومصببايدك النسبباء‬
‫ومؤذنك المزمار ومسجدك السواق«)‪.(1‬‬
‫قرطبی در تفسیر خویش از ابی موسی اشعری حــدیثی‬
‫را روایت نموده که بــر محرومیــت شــنوندگان موسـیقی از‬
‫یکند‪ ،‬دریــن حــدیث آمــده‬ ‫آواز قاریان اهل بهشت دللت م ‌‬
‫است که پیامبر ‪ ‬فرمودند‪» :‬من استمع صببوت غنبباء‬
‫لببم يببؤذن لببه أن يسببمع الروحببانيين‪ ،‬فسببئل ومببا‬
‫الروحببانيون يببا رسببول اللببه؟ قببال‪ :‬قببراء أهببل‬
‫الجنة«)‪.(2‬‬
‫در همین تفســیر حــدیث دیگــری روایــت شــده کــه بیــان‬
‫تبردن از موســیقی و‬ ‫یکند‪ ،‬بندگانی که از شــنیدن و لــذ ‌‬‫م ‌‬
‫لهو‪ ،‬بیزاری جویند و خــود را پــاک نگهدارنــد‪ ،‬در قیــامت در‬
‫یگردنــد‪ ،‬قرطــبی‬ ‫بهشت مشمول رحمت خداونــد بــزرگ م ‌‬
‫ایــن حــدیث را از اســد بــن موســی از عبــدالعزیز بــن ابــی‬
‫سلمه از محمد بن منکدر روایت نموده است که وی گفت‪:‬‬
‫این حدیث برای ما رسیده است که خداوند در روز قیــامت‬
‫یفرمایـــد‪» :‬أيببن عبببادي الببذين كببانوا ينزهببون‬ ‫م ‌‬
‫)(‪» -‬شیطان گفت‪ :‬خداوندا! آدم را )از بهشــت( فــرود آوردی‪ ،‬و‬ ‫‪1‬‬

‫بهــا و‬
‫بهــا و پیــامبرانی خواهــد بــود‪ ،‬پــس کتا ‌‬ ‫تو میــدانی کــه کتا ‌‬
‫نشــان‬ ‫مآورا ‌‬‫پیامبران بر مردم چه خواهد بود؟ خداوند فرمــود‪ :‬پیا ‌‬
‫یشــوند‪،‬‬ ‫نها برگزیــده م ‌‬ ‫فرشتگان اند و انبیــاء از بیــن خــود انســا ‌‬
‫یباشد‪،‬‬ ‫یشان تورات‪ ،‬انجیل‪ ،‬زبور و فرقان )قرآنکریم( م ‌‬ ‫بها ‌‬
‫کتا ‌‬
‫شیطان گفت‪ :‬پس کتاب من چیست؟ خداونــد فرمــود‪ :‬کتــاب تــو‬
‫نهــا‬
‫خــالکوبی اسـت‪ ،‬قــرائت تـو شـعر اســت‪ ،‬پیـامبران تـو فالبی ‌‬
‫استند‪ ،‬طعام تو آن غذایی است که نــام خــدا بــرآن بــرده نشــود‪،‬‬
‫تکننده اســت‪ ،‬راســتی تــو دروغگــویی‬ ‫آشامیدنی تو هرچیــز مس ـ ‌‬
‫نها است‪ ،‬مؤذن تو نی‬ ‫است‪ ،‬خانة تو حمام است‪ ،‬شکارگاه تو ز ‌‬
‫)آلت موســیقی( اســت و مســجد تــو بازارهــا اســت« التحافــات‬
‫السنية بالحادیث القدسیة شیخ زین الــدین عبــد الــرؤف المنــاوی‬
‫القاهری‪) .‬بیروت موسسة رسالة( ص ‪.113‬‬
‫)(‪» -‬هرکه آواز موسیقی را گوش فرا دهد‪ ،‬برای وی اجازه داده‬ ‫‪2‬‬

‫یشود‪ ،‬آواز روحـانیین را بشــنود‪ ،‬پرســیده شـد کــه ای رســول‬ ‫نم ‌‬


‫یهــا انــد؟ فرمودنــد‪ :‬قاریــان اهــل بهشــت انــد«‬ ‫خدا‪ :‬روحانیون ک ‌‬
‫تفسیر قرطبی‪ ،‬ج ‪ ،14‬ص ‪.54‬‬
‫﴿‪﴾55‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫أنفسببهم‬
‫وأسماعهم عن اللهو ومزامير الشببيطان أحلببوهم‬
‫رياض المسك وأخببروهم أنبي قبد أحللبت عليهبم‬
‫رضواني«)‪.(1‬‬
‫بــه همینگــونه کــه احــادیث نبــوی را در بــارة نکــوهش و‬
‫مــذمت موســیقی و آوازخــوانی یــادآور شــدیم از صــحابه‬
‫بزرگــوار ‪ ‬نیــز روایــاتی منقــول اســت کــه بــر حرمــت و‬
‫یشــان را در نهــی‬ ‫کراهت موسیقی دللت نموده‪ ،‬سختگیر ‌‬
‫یسازد‪ ،‬چنانچه ابن مســعود ‪ ‬موســیقی و‬ ‫از آن وانمود م ‌‬
‫آوازخوانی را مقدمة زناکاری معرفی کرده آن را باعث بــه‬
‫یدانـــد‪ ،‬وی فرمـــوده اســـت‪:‬‬ ‫وجودآمـــدن نفـــاق در دل م ‌‬
‫»الغناء خطبة الزنا«)‪ (2‬و نیــز فرمــوده اســت‪» :‬ال ْ ِ‬
‫غن َبباءُ‬
‫ل«)‪.(3‬‬ ‫ق َ‬‫ماءُ ال ْب َ ْ‬ ‫ت ال ْ َ‬‫ما ي ُن ْب ِ ُ‬‫ب كَ َ‬‫قل ْ ِ‬‫فى ال ْ َ‬ ‫فاقَ ِ‬ ‫ت الن ّ َ‬ ‫ي ُن ْب ِ ُ‬
‫حضــرت انــس ‪ ‬پیشــة نوازنــدگی را بــدترین کســب و‬
‫یگویــد‪» :‬أجنس‬ ‫حرفــه معرفــی داشــته و دریــن زمینــه م ‌‬
‫الكسب المزمارة«)‪.(4‬‬
‫ابن عباس ب که از مفسرین و فقهای مشهور صدر اول‬
‫ینمایــد‪،‬‬ ‫اسلم است با قاطعیت آلت موسیقی را تحریم م ‌‬
‫م‬‫حبَرا ٌ‬ ‫ف َ‬ ‫ز ُ‬ ‫عببا ِ‬ ‫وال ْ َ‬
‫م َ‬ ‫م َ‬ ‫حبَرا ٌ‬ ‫ف َ‬ ‫وی فرمــوده اســت‪» :‬البدّ ّ‬
‫)‪(5‬‬
‫م« ‪.‬‬ ‫حَرا ٌ‬‫ماُر َ‬ ‫مْز َ‬ ‫وال ْ ِ‬
‫م َ‬ ‫حَرا ٌ‬‫ة َ‬ ‫كوب َ ُ‬‫وال ْ ُ‬‫َ‬
‫امام زین العابدین علی بن حسین بن علی ‪ ‬موجودیت‬
‫آلت موســیقی در جـامعه را دلیــل ناپــاکی اهــل آن جــامعه‬
‫یفرمایـــد‪» :‬مببا قدسببت أمببة فيهببا‬ ‫یدانـــد‪ ،‬وی م ‌‬ ‫م ‌‬
‫)‪(6‬‬
‫البربط« ‪ .‬از عایشــه ل روایــت شــده کــه وی موســیقی‬
‫شهــای خــود‬
‫سها و گو ‌‬ ‫)(‪» -‬کجا اند آن بندگان من که در دنیا نف ‌‬ ‫‪1‬‬

‫را از مصروفیت به لهو و مزامیر شیطان )آوازهای ساز و سرود(‬


‫غهــای مشــکبار داخــل‬ ‫یداشتند‪ ،‬ایشان را به با ‌‬‫پاک و منزه نگاه م ‌‬
‫گردانیــد و خــبر دهیــد کــه مــن رضــای خــود را بــر ایشــان حلل‬
‫گردانیدم« تفسیر قرطبی‪ ،‬ج ‪ ،14‬ص ‪.53‬‬
‫)(‪» -‬سـاز و سـرود مقدمـة زناکـاری اسـت« احکـام الموسـیقی‬ ‫‪2‬‬

‫والغناء‪ ،‬احمد بن عبدالعزیز الحمدان )جدة‪ ،‬دار المجتمع( ص ‪.63‬‬


‫یرویانــد‪ ،‬مثــل ایــن کــه آب‬‫)(‪» -‬ساز و ســرود نفــاق را در دل م ‌‬ ‫‪3‬‬

‫یســازد« احیــاء علــوم الــدین حجــة الســلم‬ ‫سبزیجات را ســبز م ‌‬


‫ابوحامد محمد غزالی )لبنــان‪ ،‬بیــروت‪ ،‬نشــر دارالمعروفــة‪ .‬ســال‬
‫‪ 1403‬هـ ق( ص ‪.286‬‬
‫هها پیشــة موســیقی نــوازی اســت« احکــام‬ ‫)(‪» -‬پلیدتریــدن پیشـ ‌‬ ‫‪4‬‬

‫الموسیقی والغناء‪ ،‬ص ‪.63‬‬


‫)(‪» -‬دف حــرام اســت‪ ،‬آلت موســیقی حــرام اســت‪ ،‬طبلــة‬ ‫‪5‬‬

‫هیی( حرام است و نی حرام است« همان اثر‪ ،‬ص ‪.66‬‬ ‫)کوز ‌‬
‫)(‪» -‬امــتی کــه در آن بربــط )عــود( وجــود داشــته باشــد پــاک‬ ‫‪6‬‬

‫یباشد« احکام الموسیقی والغناء‪ ،‬ص ‪.68‬‬ ‫نم ‌‬


‫﴿‪﴾56‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫نــــوازی را‬
‫دیــد کــه در حــالت نــواختن موســیقی اســت و ســرش را‬
‫یجنباند‪ ،‬وی آن نوازنــده را چــون شــیطان دانســت و بــه‬ ‫م ‌‬
‫اخراجش دستور داد‪ ،‬امام بخــاری ایــن موضــوع را اینطــور‬
‫ینماید‪» :‬مرت عايشه برجل يتغنببي ويحببرك‬ ‫روایت م ‌‬
‫ف‬ ‫ُ‬
‫ة ل‪ :‬أ ّ‬ ‫شبب ُ‬‫عائ ِ َ‬
‫ت َ‬ ‫َ‬ ‫ف َ‬ ‫رأسببه طربببا فببي بيببت َ‬ ‫ً‬
‫قببال ْ‬
‫)‪(1‬‬
‫ه« ‪.‬‬ ‫َ‬ ‫جوهُ َ‬ ‫جوهُ أ َ ْ‬ ‫ن أَ ْ‬ ‫شي ْ َ‬ ‫َ‬
‫جو ُ‬ ‫خَر ُ‬ ‫فأ ْ‬ ‫ر ُ‬ ‫خ ِ‬ ‫ر ُ‬ ‫خ ِ‬ ‫طا ٌ‬
‫از عثمان بن عفان خلیفــه ســوم بعــد از رســول خــدا ‪‬‬
‫روایت شده که وی ترک موســیقی و آوازخــوانی را علمــة‬
‫یگوید کــه‪ :‬مــن از هنگــامی‬ ‫پایبندی با اسلم ناب دانسته م ‌‬
‫که با پیــامبر ‪ ‬بیعــت نمــودم دیگــر بــه موســیقی اشــتغال‬
‫نورزیدم‪ .‬امام غزالی‪ /‬درین رابطه از وی روایت نموده کــه‬
‫رى‬ ‫ت ذَك َب ِ‬ ‫سب ُ‬
‫س ْ‬ ‫م ِ‬ ‫ول َ َ‬ ‫ت َ‬ ‫من ّي ْب ُ‬ ‫ول َ ت َ َ‬ ‫ت َ‬ ‫غن ّي ْب ُ‬ ‫ما ت َ َ‬‫فرمــود‪َ » :‬‬
‫ه ‪. «‬‬
‫)‪(2‬‬ ‫ّ‬
‫ل الل ِ‬ ‫سو َ‬ ‫ت َر ُ‬ ‫ع ُ‬ ‫من ْذُ َباي َ ْ‬ ‫ميِنى ُ‬ ‫ب ِي َ ِ‬
‫عبد الله بن عمر ب که از جملة فقهای صدر اول اســلم‬
‫است مردی را که به حـج احـرام بسـته بودنـد و بـا ایشـان‬
‫یکــرد‪ ،‬مــورد‬ ‫شآوازی و موســیقی م ‌‬ ‫کســی بــود کــه خــو ‌‬
‫یشان گفــت‪» :‬أل ل أسمع اللببه‬ ‫نکوهش قرار داد و برا ‌‬
‫)‪(3‬‬
‫لكم أل ل أسمع الله لكم« ‪.‬‬
‫همچنین از عبدالله بن عمر ب روایتی منقول اســت کــه‬
‫یکند‪ ،‬و آن اینســت کــه وی‬ ‫بر مکروهیت و زشتی دللت م ‌‬
‫از شنیدن آوازخوانی چوپانی امتناع ورزیــد و انگشــتانش را‬
‫شهایش نهـاد‪ ،‬و بــرای نـافع کــه بــا وی همــراه بــود‪،‬‬ ‫در گو ‌‬
‫یشنود یا خیــر؟ و چــون نــافع‬ ‫یگفت که‪ :‬آیا آواز آن را م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یشــــنوم‪ ،‬انگشــــتانش را از‬ ‫وی را گفــــت‪ :‬اکنــــون نم ‌‬
‫شهایش بیرون آورد و ســپس گفــت‪ :‬مــن پیــامبر ‪ ‬را‬ ‫گو ‌‬
‫)‪(4‬‬
‫دیدم که همچنین فعل کردند ‪.‬‬
‫ینــواخت و‬‫هیی موســیقی م ‌‬ ‫)(‪» -‬عایشه ل به مــردی کــه در خــان ‌‬ ‫‪1‬‬

‫یداد گذر نمود‪ ،‬پس گفت‪ :‬آف! این شــیطانی‬ ‫سرش را حرکت م ‌‬
‫اســت‪ ،‬او را بیــرون کنیــد‪ ،‬او را بیــرون کنیــد‪ ،‬او را بیــرون کنیــد«‬
‫همانجا‪.‬‬
‫)(‪» -‬از هنگامی که با رسول خدا ‪ ‬بیعت نمودم‪ ،‬دیگر موسیقی‬ ‫‪2‬‬

‫یام را بــه دسـت راســتم لمـس‬ ‫ننواختم‪ ،‬آرزو نکردم و آلة تناسـل ‌‬
‫ننمودم« احیاء علوم الدین‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.286‬‬
‫)(‪» -‬بدانید که خداوند )دعای شما را( به نفع شما نشنود‪ ،‬بدانید‪:‬‬ ‫‪3‬‬

‫خداوند دعای شما را نشنود« همانجا‪.‬‬


‫)(‪» -‬وعن نافع أنه قال‪ :‬كنت مع ابن عمر ب في طريق‬ ‫‪4‬‬

‫فسمع زمارة راع فوضع أصبعيه في أذنيه ثم عدل عببن‬


‫الطريق فلم يزل يقببول‪ :‬يببا نببافع‪ ،‬أتسببمع ذلببك؟ حببتى‬
‫قلت‪ :‬ل‪ ،‬فأخرج أصبعيه وقال‪ :‬هكذا رأيت رسببول اللببه‬
‫‪ ‬صنع« احیاء علوم الدین‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.286‬‬
‫﴿‪﴾57‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫همچنـــــان‬
‫احادیثی از پیامبر ‪ ‬روایت شده است که بــر مشــروعیت‬
‫یکنــد‪،‬‬ ‫زدن دف برای اعلن نکــاح و اســتحباب آن دللــت م ‌‬
‫پیامبر ‪ ‬ضمن امر به اعلم نکاح برای عمــوم مــردم امــر‬
‫فرمودند بدین مناسب دف بزنند‪ ،‬از عایشه ل روایت شده‬
‫ح‬
‫كببا َ‬ ‫ذا الن ّ َ‬ ‫هبب َ‬
‫عل ُِنببوا َ‬ ‫کــه گفــت‪ :‬پیــامبر ‪ ‬فرمودنــد‪» :‬أ َ ْ‬
‫ف«)‪.(1‬‬ ‫فو ِ‬ ‫ه ِبالدّ ُ‬ ‫عل َي ْ ِ‬ ‫رُبوا َ‬ ‫ض ِ‬ ‫وا ْ‬ ‫د َ‬ ‫ج ِ‬ ‫سا ِ‬ ‫م َ‬ ‫في ال ْ َ‬ ‫عُلوهُ ِ‬ ‫ج َ‬ ‫وا ْ‬ ‫َ‬
‫فزدن در‬ ‫در حـــدیثی دیگـــر موجـــودیت آوازخـــوانی و د ‌‬
‫موضــع و موقــع اعلن نکــاح جــدائی بیــن حلل و حــرام و‬
‫لبــودن‪ ،‬تشـخیص داده شــده اســت‪ .‬محمـد بــن‬ ‫علمــة حل ‌‬
‫حاطب جحمی از آنحضرت ‪ ‬روایت نموده کــه فرمودنــد‪:‬‬
‫في‬ ‫ف ِ‬ ‫والدّ ّ‬ ‫ت َ‬ ‫و ُ‬ ‫ص ْ‬
‫حَرام ِ ال ّ‬ ‫وال ْ َ‬ ‫ل َ‬ ‫حل ِ‬ ‫ن ال َ‬ ‫ما ب َي ْ َ‬ ‫ل َ‬ ‫ص ُ‬ ‫ف ْ‬ ‫» َ‬
‫)‪(2‬‬
‫ح« ‪.‬‬ ‫كا ِ‬ ‫الن ّ َ‬
‫امام بخاری از ربیع دختر معوذ بن عفراء که از برگزاری‬
‫ینماید‪ ،‬روایت کرده اســت کــه‬ ‫محفل عروسی خود نقل م ‌‬
‫در آن محفل پیامبر ‪ ‬حضور داشتند و دختران خوردسالی‬
‫یکردنــد و پیــامبر ایشــان را منــع نفرمودنــد و‬ ‫آوازخوانی م ‌‬
‫تهــای‬ ‫برایشان عیب نگرفتند‪ ،‬تا آنگاه که یکی از ایشان بی ‌‬
‫خلف عقاید توحیــدی را خوانــد و مبــارک ‪ ‬بــه تعــدیل آن‬
‫ت‬ ‫قال َ ِ‬ ‫پرداختند‪ ،‬وی ایــن حــدیث را چنیــن روایــت نمــود‪َ » :‬‬
‫ل‬‫خ َ‬ ‫ف بد َ َ‬ ‫ى ‪َ ‬‬ ‫جاءَ الن ّب ِب ّ‬ ‫ء‪َ .‬‬ ‫فَرا َ‬ ‫ع ْ‬ ‫ن َ‬ ‫وٍذ اب ْ ِ‬ ‫ع ّ‬ ‫م َ‬ ‫ت ُ‬ ‫ع ب ِن ْ ُ‬ ‫الّرب َي ّ ُ‬
‫ك‬ ‫سب َ‬ ‫جل ِ ِ‬ ‫م ْ‬‫شببى ك َ َ‬ ‫فَرا ِ‬ ‫عل َببى ِ‬ ‫س َ‬ ‫جل َب َ‬ ‫ف َ‬ ‫ى‪َ ،‬‬ ‫عل َب ّ‬ ‫ى َ‬ ‫ن ب ُن ِ َ‬ ‫حي َ‬ ‫ِ‬
‫ن‬ ‫وي َْنببدُب ْ َ‬ ‫ف َ‬ ‫ن ِبالببدّ ّ‬ ‫رب ْ َ‬ ‫ض ِ‬ ‫ت ل ََنا ي َ ْ‬ ‫رَيا ٌ‬ ‫وي ْ ِ‬ ‫ج َ‬ ‫ت ُ‬ ‫عل َ ْ‬ ‫ج َ‬ ‫مّنى‪َ ،‬‬
‫ف َ‬ ‫ِ‬
‫ن‬ ‫ه‬ ‫دا‬
‫ْ ِ ْ َ ُ ّ‬ ‫ب‬ ‫ح‬ ‫إ‬ ‫ت‬ ‫َ‬ ‫ل‬ ‫با‬ ‫ب‬ ‫ق‬‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ذ‬ ‫إ‬ ‫ر‪،‬‬ ‫د‬
‫َ ْ َ َ ْ ٍ ِ‬‫ب‬ ‫ب‬ ‫م‬ ‫و‬ ‫ب‬ ‫ي‬ ‫ئى‬ ‫با‬
‫ب‬
‫ِ ْ َ ِ‬ ‫ب‬ ‫آ‬ ‫ن‬ ‫ب‬ ‫م‬ ‫ل‬‫َ‬ ‫ب‬ ‫ِ‬ ‫ت‬ ‫ُ‬
‫ق‬ ‫ن‬
‫َ ْ‬ ‫م‬
‫ه‪،‬‬ ‫ذ ِ‬‫هب ِ‬ ‫عببى َ‬ ‫َ‬
‫د‪ .‬فقببال دَ ِ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫فببى غب ٍ‬ ‫مببا ِ‬ ‫م َ‬ ‫علب ُ‬ ‫َ‬ ‫ى يَ ْ‬ ‫فيَنا ن َب ِب ّ‬ ‫و ِ‬ ‫َ‬
‫)‪(3‬‬
‫ن« ‪.‬‬ ‫ت ت َقوِلي َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ذى كن ْ ِ‬ ‫ّ‬
‫وقوِلى ِبال ِ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫)(‪» -‬این نکاح را اعلن نمائید و آن را در مساجد برگزار ســازید‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫و برآن دف بزنید« همانجا به روایت ترمذی‪.‬‬


‫فزدن در بــاب نکــاح فاصــل و فــرق در بیــن‬ ‫)(‪» -‬آوازخوانی و د ‌‬ ‫‪2‬‬

‫حلل و حرام است«‪ ،‬همانجــا‪ .‬بــه روایــت امــام احمــد‪ ،‬ترمــذی‪،‬‬


‫نسائی و ابن ماجه‪.‬‬
‫)(‪» -‬ربیع دختر معوذ بن عفراء گفــت‪ :‬وقــتی کــه عــروس کــرده‬ ‫‪3‬‬

‫یشدم پیامبر ‪ ‬آمدند و به نزدم داخل شـدند و بـر فـرش مـن‬ ‫م ‌‬


‫نشستند‪ ،‬مثل نشستن تو در نزد من )خطاب بــرای کســی اســت‬
‫یکنـد و حـدیث را برایـش روایـت کـرده(‬ ‫که ربیع با وی صحبت م ‌‬
‫فزدن شـروع نمودنـد‬ ‫پس کنیزان کوچکی که از برای ما بود به د ‌‬
‫و برای کسانی که از پــدران مــن در روز بــدر کشــته شــده بودنــد‬
‫یخواندند )ندبه توصــیف مردگــان و بیــان خــوبی آنهاســت(‬ ‫ندبه م ‌‬
‫درین هنگام یکی از ایشان گفت که‪ :‬در بین ما پیامبری است کــه‬
‫یداند! پیامبر ‪ ‬فرمودند‪ :‬این سخن‬ ‫یآید آن را م ‌‬‫آنچه در فردا م ‌‬
‫یگفتی باز بخوان« بخاری‪ ،‬ج ‪،2‬‬ ‫را ترک نمای و آنچه را در اول م ‌‬
‫﴿‪﴾58‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫از عامر بن‬
‫سعد روایت شده که وی نزد قرظه بن کعب و ابی مسعود‬
‫انصـــاری در محفـــل عروســـی رفـــت کـــه در آن کنیـــزان‬
‫ینواختنــد‪ ،‬عــامر‬‫یخواندنــد و موســیقی م ‌‬ ‫خوردسال آواز م ‌‬
‫بن سعد برای آن دو نفر گفت‪ :‬ای یاران رســول خــدا و ای‬
‫یپــذیرد؟ آن‬ ‫اهل بدر! آیا چنین کاری در نزد شــما انجــام م ‌‬
‫یخــواهی بــا مــا بنشــین و اگــر‬ ‫دو نفر برایش گفتند‪ :‬اگر م ‌‬
‫یخواهی بازگرد و برو‪ ،‬زیرا برای مــا رخصــت داده شــده‬ ‫م ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫است ‪.‬‬
‫در بــارة آوازخــوانی خوردســالن در هنگــام بازگشــت‬
‫مسافرین از سفر و نیــز در روزهــای عیــد احــادیثی روایــت‬
‫یکنــد‪ ،‬عایشــه ل روایــت‬ ‫شــده کــه بــر جــواز آن دللــت م ‌‬
‫یکند که ابوبکر صدیق ‪ ‬در روز عید قربــان نــزدم آمــد‪،‬‬ ‫م ‌‬
‫یخواندنــد‬‫در حالی که دو دختر خوردسال در نــزدم آواز م ‌‬
‫یشان را بر رخ خود کشیده‬ ‫یزدند و پیامبر ‪ ‬عبا ‌‬ ‫و دف م ‌‬
‫و غلطیده بودنــد‪ ،‬ابــوبکر ‪ ‬بــر آنــان متعــرض شــد‪ ،‬دریــن‬
‫وقت پیامبر ‪ ‬سرش را بیرون آورده وی را امر فرمودنــد‬
‫لشان بگذارد و در این زمینـه فرمودنـد‪:‬‬ ‫که ایشان را به حا ‌‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ر َ‬ ‫ما َيا أَبا ب َك ْ ٍ‬
‫)‪(2‬‬
‫د« ‪.‬‬ ‫عي ٍ‬‫م ِ‬‫ها أّيا ُ‬
‫فإ ِن ّ َ‬ ‫ه َ‬‫ع ُ‬
‫»دَ ْ‬
‫یشــوند‪ ،‬در پیــش‬ ‫وقــتی پیــامبر ‪ ‬بــه مــدینه داخــل م ‌‬
‫یشد‪ ،‬ابوبکر ‪ ‬خواست کــه تــا از آن‬ ‫یشان دف زده م ‌‬ ‫رو ‌‬
‫لشــان‬ ‫منع نماید‪ ،‬آنحضرت ‪ ‬فرمودنــد‪ :‬ایشــان را بــه حا ‌‬
‫یها بدانند دین ما وسیع و آســانگیری اســت‪،‬‬ ‫واگذار تا یهود ‌‬
‫یشــد‪،‬‬‫یشان ابیاتی خوانــده م ‌‬ ‫فزدن پیش رو ‌‬ ‫و سپس با د ‌‬
‫در تفسیر قرطبی این حدیث مبارکه به تفصــیل ذکــر شــده‬
‫است)‪.(3‬‬
‫سترین صــحابه در برابــر‬ ‫از حضرت عمر ‪ ‬که از حســا ‌‬
‫منکرات بود‪ ،‬روایت شده است که وی چون آواز و دفی را‬

‫ص ‪.773‬‬
‫ظببة بببن‬ ‫قَر َ‬ ‫ت على َ‬ ‫ُ‬ ‫دخل‬ ‫قال‪:‬‬ ‫‪‬‬ ‫سعد‬ ‫بن‬ ‫عامر‬ ‫عن‬ ‫)(‪» -‬‬ ‫‪1‬‬

‫عببرس‪ ،‬وِإذا جببوار‬ ‫كعب‪ ،‬وأبببي مسببعود النصبباري فببي ُ‬


‫عببل‬ ‫يف‬
‫ُ َ‬ ‫بدر‪،‬‬ ‫َ‬
‫ل‬ ‫وأه‬ ‫ي رسول الله‬ ‫ي صاحب َ ْ‬
‫ت‪ :‬أ ْ‬
‫ُيغّنين‪ .‬فقل ُ‬
‫عن َببا‪ .‬وإن‬‫م َ‬
‫هذا عندكم؟ فقال‪ :‬اجلس ِإن شببئت فاسببمع َ‬
‫خببص لنببا فببي اللهببو عنببد‬ ‫شببئت فبباذهب‪ .‬فببإنه قببد ُر ّ‬
‫العروس« مشکوة المصابیح‪ ،‬ص ‪ ،273‬به روایت نسائی‪.‬‬
‫لشــان واگــذار‪ ،‬زیــرا ایــن روزهــا‪،‬‬ ‫)(‪» -‬ای ابابکر ایشان را به حا ‌‬ ‫‪2‬‬

‫روزهای عید است« احیاء علوم الدین‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.277‬‬


‫)(‪» -‬دعهن يا أبا بكر حتى تعلم اليهببود أن ديننببا فسببيح‬ ‫‪3‬‬

‫فكن يضربن ويقلن‪ :‬نحن بنات النجار؛ حبذا محمببد مببن‬


‫جار« تفسیر قرطبی‪ ،‬ج ‪ ،14‬ص ‪.54‬‬
‫﴿‪﴾59‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫شــــــنیدی‬
‫یکــرد کــه چــه خــبر اســت؟ چــون بــه وی گفتــه‬ ‫پرســان م ‌‬
‫یشد که عروسی یــا محفــل ختنــة اطفــال اســت‪ ،‬چیــزی‬ ‫م ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫ینمود ‪.‬‬ ‫یگفت و سکوت م ‌‬ ‫نم ‌‬
‫به همینگونه در حدیثی که بریده ‪ ‬روایت نموده دللــت‬
‫بر ابــاحت آوازخــوانی در هنگــام بازگشــت مســافرین را از‬
‫یکند‪ ،‬مدلول حدیث اینســت کــه کنیــزی نــذر‬ ‫سفر دللت م ‌‬
‫نموده بود کــه چــون پیــامبر ‪ ‬از ســفر جهــاد برگردنــد در‬
‫یشان دف زند و آوازخوانی نماید‪ ،‬وقتی بازگشتند‬ ‫پیش رو ‌‬
‫موضوع را برایشان عرض نمود و ایشان به وی اجازه ایــن‬
‫کــار را دادنــد‪ ،‬ایــن حــدیث را امــام احمــد و ترمــذی چنیــن‬
‫ه‬‫ل الّلبب ِ‬ ‫سو ُ‬ ‫ج َر ُ‬ ‫خَر َ‬ ‫قال‪َ :‬‬ ‫رْيدة َ‬ ‫ن بُ ِ‬ ‫ع ْ‬ ‫روایت نموده اند‪َ » :‬‬
‫ة‬
‫ري َب ٌ‬ ‫جا ِ‬ ‫ت َ‬ ‫جبباءَ ْ‬ ‫ف َ‬ ‫ص بَر َ‬ ‫مببا ان ْ َ‬ ‫ه فل ّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫زي ِ‬ ‫‪ِ ‬‬
‫غببا ِ‬ ‫م َ‬ ‫ض َ‬ ‫ع ِ‬ ‫فى ب َ ْ‬
‫ن‬ ‫ت إِ ْ‬ ‫ت ن َبذَْر ُ‬ ‫ه إ ِن ّببى كن ْب ُ‬‫ُ‬ ‫ل الل ِ‬ ‫ّ‬ ‫سو َ‬ ‫ت‪َ :‬يا َر ُ‬ ‫َ‬
‫داءُ فقال ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫و َ‬ ‫س ْ‬ ‫َ‬
‫ف‬ ‫ن َيببدَي ْك ِبالببدّ ّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬
‫ب ب َْيبب َ‬ ‫ر َ‬ ‫ضبب ِ‬ ‫نأ ْ‬ ‫ما أ ْ‬ ‫سببال ِ ً‬ ‫ه َ‬ ‫َردّك اللبب ُ‬
‫وإ ِل ّ‬ ‫رِبى َ‬ ‫ضب ِ‬ ‫فا ْ‬ ‫ت َ‬ ‫ت ن َبذَْر ِ‬ ‫ن كن ْب ِ‬ ‫ُ‬ ‫هببا إ ِ ْ‬ ‫ل‪ :‬ل َ‬ ‫َ‬ ‫قببا َ‬ ‫غّنى‪َ .‬‬ ‫وأ َت َ َ‬ ‫َ‬
‫م‬ ‫ُ‬ ‫ث‬ ‫ب‬ ‫ر‬ ‫ض‬
‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ت‬ ‫ى‬ ‫ه‬ ‫و‬ ‫ر‬ ‫ْ‬ ‫ك‬ ‫ب‬ ‫بو‬ ‫ل أَ‬ ‫َ‬ ‫خ‬‫َ‬ ‫د‬ ‫ف‬ ‫َ‬ ‫ب‬ ‫ر‬ ‫ض‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ت‬ ‫ت‬ ‫َ‬ ‫ل‬ ‫ع‬ ‫ج‬ ‫ف‬ ‫َ‬ ‫ل‪.‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ف‬
‫ّ‬ ‫ُ‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫ِ‬ ‫ٍ َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ى‬ ‫َ‬ ‫ب‬ ‫ه‬‫ِ‬ ‫و‬
‫َ‬ ‫ن‬
‫ُ‬ ‫با‬ ‫ب‬ ‫م‬‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ث‬ ‫ع‬
‫ُ‬ ‫َ‬
‫ل‬ ‫ب‬ ‫خ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫د‬ ‫م‬
‫ّ‬ ‫ب‬ ‫ُ‬ ‫ث‬ ‫ب‬‫ُ‬ ‫ر‬
‫َِ‬ ‫ب‬ ‫ض‬
‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ت‬ ‫ى‬
‫هب َ‬ ‫و ِ‬ ‫ى َ‬ ‫عل ِب ّ‬ ‫ل َ‬ ‫خب َ‬ ‫دَ َ‬
‫م‬ ‫ها ث ُب ّ‬ ‫سبت ِ َ‬ ‫تا ْ‬ ‫ح َ‬ ‫ف تَ ْ‬ ‫ت الدّ ّ‬ ‫ق ِ‬ ‫فأل َ‬ ‫ْ‬ ‫مُر َ‬ ‫ع َ‬ ‫ل ُ‬ ‫خ َ‬ ‫م دَ َ‬ ‫ب ثُ ّ‬ ‫ر ُ‬ ‫ض ِ‬ ‫تَ ْ‬
‫ن‬ ‫شببي ْطا َ‬ ‫َ‬ ‫ن ال ّ‬ ‫ه ‪ :‬إ ِ ّ‬ ‫ّ‬
‫ل الل ب ِ‬ ‫سببو ُ‬ ‫ل َر ُ‬ ‫قا َ‬ ‫ف َ‬ ‫ه‪َ .‬‬ ‫علي ْ ِ‬ ‫َ‬ ‫ت َ‬ ‫عد َ ْ‬ ‫ق َ‬ ‫َ‬
‫ب‬ ‫ر ُ‬ ‫ضبب ِ‬ ‫ى تَ ْ‬ ‫هبب َ‬ ‫و ِ‬ ‫سا َ‬ ‫جال ِ ً‬ ‫ت َ‬ ‫مُر إ ِّنى ك ُن ْ ُ‬ ‫ع َ‬ ‫ك َيا ُ‬ ‫من ْ َ‬ ‫ف ِ‬ ‫خا ُ‬ ‫ل َي َ َ‬
‫خ َ َ‬
‫ى‬ ‫هب َ‬ ‫و ِ‬ ‫ى َ‬ ‫عل ِب ّ‬ ‫ل َ‬ ‫خب َ‬ ‫م دَ َ‬ ‫ب ث ُب ّ‬ ‫ر ُ‬ ‫ضب ِ‬ ‫ى تَ ْ‬ ‫ه َ‬ ‫و ِ‬ ‫ر َ‬ ‫ل أُبو ب َك ْ ٍ‬ ‫فد َ َ‬ ‫َ‬
‫ت‬ ‫خل ْ ب َ‬ ‫مببا دَ َ‬ ‫فل َ ّ‬ ‫ب َ‬ ‫ر ُ‬ ‫ضب ِ‬ ‫ى تَ ْ‬ ‫هب َ‬ ‫و ِ‬ ‫ن َ‬ ‫ما ُ‬ ‫عث ْ َ‬ ‫ل ُ‬ ‫خ َ‬ ‫م دَ َ‬ ‫ب ثُ ّ‬ ‫ر ُ‬ ‫ض ِ‬ ‫تَ ْ‬
‫)‪(2‬‬
‫ف« ‪.‬‬ ‫ت الدّ ّ‬ ‫مُر أل ْ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ق ِ‬ ‫ع َ‬ ‫ت َيا ُ‬ ‫أن ْ َ‬
‫)(‪» -‬كان عمر إذا سمع صوتا ً أو رفا ً قال‪ :‬ما هببو؟ فببإذا‬ ‫‪1‬‬

‫قالوا‪ :‬عرس أو ختان صمت« احکام الموســیقی والغنــاء‪ ،‬ص‬


‫‪ ،62‬به روایت عبدالرزاق‪.‬‬
‫)(‪» -‬از بریده ‪ ‬روایت شده که گفــت‪ :‬پیــامبر ‪ ‬در بعضــی از‬ ‫‪2‬‬

‫غزوات رفته بودند‪ ،‬چون بازگشــتند کنیــز ســیاهی بــه حضورشــان‬


‫آمد و گفت‪ :‬ای رسول خدا! من نذر نموده بودم که چون شما را‬
‫یتان دف زنــم و آواز بخــوانم‪،‬‬ ‫خداونــد ســالم بــاز گردانــد پیشــرو ‌‬
‫برایش فرمودند‪ :‬اگر نــذر نمــودی‪ ،‬ایــن کــار را انجــام بــده و اگــر‬
‫فزدن نمود‪ ،‬ابــوبکر ‪ ‬داخــل‬ ‫نکردی نه! کنیز مذکور شروع به د ‌‬
‫یزد‪ ،‬علی و عثمان ب نیز بــه ترتیــب آمدنــد و وی‬ ‫شد و او دف م ‌‬
‫فزدن بود‪ ،‬اما وقتی عمر ‪ ‬آمد کنیــز مــذکور دف را‬ ‫مصروف د ‌‬
‫زیر پایش گذاشت و بر بال آن نشست‪ ،‬آنگاه پیامبر ‪ ‬فرمودنــد‪:‬‬
‫یترســد‪ ،‬مــن نشســته بــودم وی دف‬ ‫ای عمــر! شــیطان از تــو م ‌‬
‫یزد‪ ،‬چــون تــو‬‫یزد‪ ،‬ابــوبکر و علــی و عثمــان آمدنــد وی دف م ‌‬ ‫م ‌‬
‫آمدی دف را دور انداخت« نیل الوطار محمد بن علی بن محمــد‬
‫شوکانی )پاکستان‪ ،‬لهور نشر انصار الســنة المحمدیــة( ج ‪ ،8‬ص‬
‫‪.109‬‬
‫﴿‪﴾60‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫نظر امامان مذاهب‪ ،‬دانشمندان دینی و فقهاء در‬
‫بارة موسیقی و آوازخوانی‬
‫مسّلم است که تمام ابراز نظرها و فتواهای امامان‬
‫مذهب و دانشمندان براساس کتاب و سنت بوده و با توجه‬
‫به این دو اصل عمده و معتبر صدور یافته است‪ ،‬لذا‬
‫براساس احادیث متفاوت المدلولی که در باب موسیقی و‬
‫آوازخوانی روایت شده است‪ ،‬و قبل ً از آن روایات یادآوری‬
‫نمودیم‪ ،‬نظریات دانشمندان دینی و فقهاء نیز درین باره‬
‫یرسد‪ ،‬برخی از دانشمندان و ائمه حکم‬ ‫متفاوت به نظر م ‌‬
‫بر تحریم موسیقی و آوازخوانی را ابراز داشته برای منع‬
‫از آن تشدید به عمل آوردند‪ ،‬به همینگونه از برخی از‬
‫ایشان دو نوع روایت متفاوت یعنی روایت منع و تحریم و‬
‫یتوانیم بین این‬ ‫روایت جواز و اباحت نقل شده است که م ‌‬
‫روایات فقط نظر به کیفیت و موقعیت انجام عمل‪ ،‬توافق‬
‫برقرار سازیم‪.‬‬
‫بهای فقه و‬ ‫براساس آنچه گفتیم متأخرین نیز در کتا ‌‬
‫فتوی نظریات متفاوت و گوناگونی ارائه داشته اند‪ ،‬برخی‬
‫بر تحریم و منع موسیقی و آوازخوانی و برخی دیگر جواز‬
‫و اباحت آن را فتوی داده اند که اینک به بررسی نظریات‬
‫یپردازیم‪.‬‬
‫و دلیل این دانشمندان م ‌‬
‫جمهور دانشمندان دینی آوازخوانی با موسیقی و بدون‬
‫موسیقی را تحریم نموده و به آیة ششم از سورة لقمان‬
‫که قبل ً در رابطه آیة مذکور و اقوال مفسرین در باره اش‬
‫بحث نمودیم‪ ،‬استدلل جسته اند)‪ ،(1‬و نیز به احادیثی که بر‬
‫منع آوازخوانی و مذمت آن وارد شده مثل حدیث ابی‬
‫مالک اشعری که آن را امام بخاری در صحیح خود روایت‬
‫نموده تمسک ورزیدند)‪.(2‬‬
‫از امام ابوحنیفه روایت شده که سختگیرترین مــردم در‬
‫بـــاب موســـیقی و آوازخـــوانی بـــوده آن را از گناهــــان‬
‫یشمرده است)‪ ،(3‬و مذهب دیگر دانشمندان کوفه مثل‬ ‫برم ‌‬
‫ابراهیم‪ ،‬شعبی‪ ،‬حماد‪ ،‬ثوری‪ ،‬و دیگــران نیــز همیــن نظریــه‬
‫)(‪ -‬آیـــــة مـــــذکور ایـــــن اســـــت‪  ﴿ :‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪   ‬‬


‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾ ‬سورة لقمان‪ ،‬آیة ‪.(6‬‬
‫)(‪ -‬نیـــل الوطـــار‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،104‬و حـــدیث مـــذکور در مبحـــث‬ ‫‪2‬‬

‫بررسی احادیث در مورد موسیقی و آوازخوانی در صــفحات قبــل‬


‫یادآوری آن گذشت‪ ،‬بدانجا مراجعه شود‪.‬‬
‫)(‪ -‬احکام الموسیقی والغناء‪ ،‬ص ‪.75‬‬ ‫‪3‬‬
‫﴿‪﴾61‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫بوده اســت‬
‫و همه در تحریم آن اتفاق نظر داشته اند)‪ ،(1‬دیگــر یــاران و‬
‫شــاگردان امــام ابــوحنیفه نیــز بــه حرمــت موســیقی و‬
‫آوازخــوانی رأی خــود را ارائه داشــته انــد‪ ،‬چنــانچه بــه ایــن‬
‫ع‬
‫ما ُ‬ ‫حــدیث پیــامبر ‪ ‬اســتدلل جســته انــد کــه »ا ْ‬
‫سببت ِ َ‬
‫ها‬‫والت ّل َذّذُ ب ِ َ‬
‫ق َ‬
‫س ٌ‬
‫ف ْ‬‫ها ِ‬‫عل َي ْ َ‬ ‫جُلو ُ‬
‫س َ‬ ‫وال ْ ُ‬
‫ة َ‬‫صي َ ٌ‬
‫ع ِ‬
‫م ْ‬‫هي َ‬ ‫مَل ِ‬‫ال ْ َ‬
‫فٌر«)‪.(2‬‬ ‫كُ ْ‬
‫از امــام مالــک ‪ /‬در بــارة اهــل مــدینه کــه آوازخــوانی را‬
‫یشــمردند ســؤال شــد‪ ،‬وی بــه جــواب گفــت‪:‬‬ ‫رخصــت م ‌‬
‫آوازخــوانی و موســیقی را در عقیــدة مــا اشــخاص فاســق‬
‫یدهنــد‪ ،‬وی ابـراز داشــته اســت کـه هرگـاه کسـی‬ ‫انجام م ‌‬
‫کنیزی را خریداری کند و بعدا ً آگاه شود که موســیقی نــواز‬
‫است‪ ،‬برایش جواز دارد آن را بــه عنــوان ایــن کــه معیــوب‬
‫است از طریق خیار عیب مسترد نماید)‪.(3‬‬
‫اما شافعی ‪ /‬در بارة موسیقی و آوازخــوانی ابــراز نظــر‬
‫نمــوده اســت کــه هرکــه ایــن عمــل را انجــام دهــد مــردود‬
‫الشــهادة بــوده بــه بیخــردی و نــاجوانمردی نســبت داده‬
‫یشود)‪ ،(4‬این نظریه که موسیقی نواز شهادت وی قبــول‬ ‫م ‌‬
‫یشــود همچنیــن در کتــب فقــه حنفــی نیــز ذکــر شــده‬ ‫نم ‌‬
‫)‪(5‬‬
‫است ‪.‬‬
‫به همینگونه اصحاب امام شافعی شــنیدن آوازخــوانی از‬
‫زنان بیگانه را از محرمات پنداشــته و ابــو طیــب طــبری از‬
‫امام شافعی نقل نموده که هرکــه مــردم را بــرای شــنیدن‬
‫آوازخوانی کنیز خود جمع و دعوت نمایــد‪ ،‬مــردود الشــهادة‬
‫یآید)‪.(6‬‬
‫بوده و عملش دیاثت به حساب م ‌‬
‫از امام احمد بن حنبل ‪ /‬روایت شده که وی گفته است‪:‬‬
‫هیی شکل( نــای )نــی کتــک(‪ ،‬ســرنا )نــی‬ ‫مزمار )نی استوان ‌‬
‫بزرگ( طنبور و مغزفه )ساز پیانو( و آنچه مانند اینها است‬
‫یباشد)‪ .(7‬به همینگونه از دیگر دانشــمندان‪ ،‬تحریــم‬ ‫حرام م ‌‬

‫)(‪ -‬تفسیر قرطبی‪ ،‬ج ‪ ،14‬ص ‪.55‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪» -‬استعمال و استفاده از اسباب لهــو گنــاه اســت‪ ،‬و نشســتن‬ ‫‪2‬‬

‫تبــدن از آن )نزدیــک بــه کفــر‬


‫برای تماشای آن فسق اســت و لذ ‌‬
‫است( این حدیث از مراسیل مکحول است‪ ،‬فتاوای بزازیــه‪ ،‬ج ‪،3‬‬
‫ص ‪.76‬‬
‫)(‪ -‬احکام الموسیقی والغناء‪ ،‬ص ‪.76‬‬ ‫‪3‬‬

‫)(‪ -‬همان اثر‪ ،‬ص ‪.77‬‬ ‫‪4‬‬

‫)(‪ -‬کنزالدقایق‪ ،‬عبدالله بن احمد بــن محمــود‪) ،‬پاکســتان‪ ،‬دهلــی‪،‬‬ ‫‪5‬‬

‫مکتبة رشیدیة( ص ‪.291‬‬


‫)(‪ -‬تفسیر قرطبی‪ ،‬ج ‪ ،14‬ص ‪.56‬‬ ‫‪6‬‬

‫)(‪ -‬احکام الموسیقی والغناء‪ ،‬ص ‪.78‬‬ ‫‪7‬‬


‫﴿‪﴾62‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫و کراهـــت‬
‫موسیقی و آوازخوانی روایت و نقل شده است قاســم بــن‬
‫یگوید‪» :‬آوازخوانی و موسیقی عمل باطــل اســت‬ ‫محمد م ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫و باطل در آتش است« ‪.‬‬
‫یگویــد‪ :‬هرکــه کنیــزی خریــداری کنــد و آن را‬ ‫مکحــول م ‌‬
‫فقط جهت آوازخوانی خریداری نماید و نگاهش دارد‪ ،‬چون‬
‫بمیرد بر وی نماز نخواهم خواند)‪.(2‬‬
‫از ابراهیم نخعی نقل شده که وی گفته اســت‪ :‬اصــحاب‬
‫ینمودنــد )‪.(3‬‬ ‫فهــا را پــاره م ‌‬
‫ههــا را گرفتــه د ‌‬
‫مــا ســر کوچ ‌‬
‫یگوید‪ :‬علمای شهرها بر مکروهیــت آوازخــوانی و‬ ‫طبری م ‌‬
‫منع از آن اتفاق دارند‪ ،‬و از ابوالفرج نقل است کــه قفــال‪،‬‬
‫از یاران مــا بــه ايــن نظــر اســت کــه شــهادت آوازخــوان و‬
‫رقاص قبول نشود)‪ .(4‬از فضل بن عیاض منقول اســت کــه‬
‫فرمــوده اســت‪ :‬غنــاء و موســیقی مقدمــة بــرای زناکــاری‬
‫است)‪.(5‬‬
‫یگفــت‪ :‬خــود را‬ ‫همچنان از یزید بن ولید نقل شده که م ‌‬
‫شآوازی دور سازید‪ ،‬زیرا شــرم و حیــا را‬ ‫از موسیقی و خو ‌‬
‫یگرداند‪ ،‬جــوانمردی را محــو‬ ‫کم ساخته‪ ،‬شهوت را مزید م ‌‬
‫یگــذارد‪ ،‬و‬ ‫نموده‪ ،‬عمل و اثر شراب را در وجــود بــه جــا م ‌‬
‫نهــا بپرهیزیــد‪،‬‬‫یدادید‪ ،‬از مخالطت بــا ز ‌‬ ‫اگر بازهم انجام م ‌‬
‫)‪(6‬‬
‫زیرا موسیقی باعث به وجودآمدن زناکاری است ‪.‬‬
‫و اما برخی دیگــر از دانشــمندان‪ ،‬از جملــه اهــل مــدینه‪،‬‬
‫بعضــی از اهــل ظــواهر )آیــات و احــادیث( و گروهــی از‬
‫شآوازی را با آلت موسیقی روا دانسته انــد)‪.(7‬‬ ‫صوفیه‪ ،‬خو ‌‬
‫یگویند که‪ :‬در آیات قرآنکریم و احــادیث‬ ‫ایشان در زمینه م ‌‬
‫نبوی ‪ ‬هیچ دلیل قطعــی و صــریحی بــر تحریــم و منــع از‬
‫آوازخوانی و موسیقی وجود ندارد‪ ،‬چنانچه ابن حــزم کــه از‬
‫طرفداران این نظریه است در بارة آیة که در مذمت »لهو‬
‫ینمایــد کــه آنگــاه‬‫الحدیث« نازل شده است‪ ،‬ابراز نظــر م ‌‬
‫لهو الحدیث مذموم است که به وسیلة آن از راه خــدا منــع‬
‫شود و باعث گمراهی مردم گردد‪ .‬و این مــدعا از فرمــودة‬
‫﴿‪    ‬‬
‫ر« تفســیر قرطــبی‪ ،‬ج‬
‫في الّنا ِ‬‫ل ِ‬‫وال َْباطِ ُ‬
‫ل‪َ ،‬‬ ‫)(‪» -‬ال ْ ِ‬
‫غَناءُ َباطِ ٌ‬ ‫‪1‬‬

‫‪ ،14‬ص ‪.52‬‬
‫)(‪ -‬تفسیر خازن‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪.177‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬تفسیر بغوی‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪.177‬‬ ‫‪3‬‬

‫)(‪ -‬تفسیر قرطبی‪ ،‬ج ‪ ،14‬ص ‪.56‬‬ ‫‪4‬‬

‫)(‪ -‬احیاء علوم الدین‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.286‬‬ ‫‪5‬‬

‫)(‪ -‬همانجا‪.‬‬ ‫‪6‬‬

‫)(‪ -‬نیل الوطار‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.104‬‬ ‫‪7‬‬


‫﴿‪﴾63‬‬
‫‪‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫‪] ﴾ ‬لقمــان‪» [6 :‬تــا‬
‫بى ]هيچ[ دانش ]مردم را[ از راه خداونــد گمــراه ســازد‪ .‬و‬
‫یشود که آیــة مــذکور را‬ ‫آن را به ريشخند گيرد« فهمیده م ‌‬
‫هاش متضمن آن اســت‪ ،‬بنــاء ایــن آیــه آن موســیقی را‬ ‫ادام ‌‬
‫یکند که بدان گمراهی مردم و اســتهزاء بــه دیــن و‬ ‫حرام م ‌‬
‫قــرآن را اراده کــرده باشــد و در چنیــن صــورتی شــخص‬
‫هســازی و اســتهزاء بــه‬ ‫یگــردد‪ ،‬و ایــن گمرا ‌‬
‫نوازنده کافر م ‌‬
‫دین و قرآن توسط هر عملی که انجام شود زشــت اســت‪،‬‬
‫چنانچه هرکه قرآنی را بخرد تا بدان از راه خدا منع نماید و‬
‫یگـردد‪ ،‬لـذا ایـن آیـه بـه طـور‬ ‫به آن تمسخر کنـد‪ ،‬کـافر م ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫مطلق بر منع موسیقی دللت ندارد ‪.‬‬
‫وی همچنان احادیثی را کــه بــر تحریــم موســیقی دللــت‬
‫یدانــد‪ ،‬چنــانچه حــتی‬ ‫ینمایــد‪ ،‬قبــول نداشــته موضــوع م ‌‬ ‫م ‌‬
‫حدیث ابی مالک اشعری یا ابــی عــامر را کــه امــام بخــاری‬
‫یداند‪،‬‬ ‫روایت نموده است در بین بخاری و هشام منقطع م ‌‬
‫اما حافظ ابن حجر عسقلنی در فتح البــاری شــرح صــحیح‬
‫یگوید که‪ :‬ابن حزم‬ ‫البخاری‪ ،‬نظر ابن حزم را رد نموده‪ ،‬م ‌‬
‫در بارة دعــوای انقطــاع در اســناد ایــن حــدیث خطــا کــرده‬
‫اســت‪ ،‬حــدیث مــذکور صــحیح بــوده‪ ،‬معــروف التصــال بــه‬
‫شرط صحیح است)‪.(2‬‬
‫یداننــد‪،‬‬‫بــه همینگــونه کســانی کــه موســیقی را روا م ‌‬
‫ینماینــد کــه بــا‬
‫عکننده را حمل برآن موســیقی م ‌‬ ‫احادیث من ‌‬
‫آشامیدن شراب همراه باشد‪ ،‬چنانچه در برخــی از روایــات‬
‫یکند‪.‬‬ ‫الفاظ حدیث بر این امر دللت م ‌‬
‫اما کسانی که به تحریم موسیقی قایل اند‪ ،‬این تأویل را‬
‫یگوینــد کــه‪ :‬اقــتران موســیقی بــا آشــامیدن‬ ‫منــع کــرده م ‌‬
‫شراب در احادیث بر حرمت آن به طور اقتران و جــواز آن‬
‫یکند‪ ،‬زیــرا اگــر چنیــن بــودی‪ ،‬بایــد‬‫بدون اقتران‪ ،‬دللت نم ‌‬
‫فعل زناکاری هم که به طور اقــتران بــا شــرب خمــر از آن‬
‫ذکر به عمــل آمــده‪ ،‬بــه تنهــایی بــدون آشــامیدن شــراب و‬
‫یبود‪ ،‬در حالی کــه چنیــن‬ ‫استعمال آلت موسیقی حرام نم ‌‬

‫)(‪ -‬نیل الوطار‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.108‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬ابن حجر عسقلنی ضمن این که بیان داشته است که حــدیث‬ ‫‪2‬‬

‫ابی مالک یا ابی عامر صحیح است و معروف التصــال بــه شــرط‬
‫یباشد‪ ،‬علوه نموده است که امام بخــاری گــاهی چنیــن‬ ‫صحیح م ‌‬
‫یدهــد کــه یکــی از افــراد ســند حــدیث در ذکــر‬
‫کــاری را انجــام م ‌‬
‫ینماید‪ ،‬از جهت این که وی حدیث را یک بــار دیگــر در کتــابش‬ ‫نم ‌‬
‫ذکر کرده باشد‪ ،‬نیل الوطار‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.104‬‬
‫﴿‪﴾64‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫نیســـــت و‬
‫یباشد)‪.(1‬‬
‫حرام م ‌‬
‫همچنــان کســانی کــه موســیقی و آوازخــوانی را مبــاح‬
‫یپندارنــد بــه حــدیث ابــن عمــر و نــافع چنیــن اســتدلل‬ ‫م ‌‬
‫ینمایند که ابن عمر برای نافع اجازه شــنیدن آواز نــی را‬ ‫م ‌‬
‫داد و نیز پیامبر ‪ ‬برای ابن عمر اجــازه دادنــد آواز نــی را‬
‫نها دلیل اباحت است)‪.(2‬‬ ‫بشنود و این اجازه داد ‌‬
‫به همینگونه ابوالفضل بـن طـاهر حکـایت نمـوده کـه در‬
‫بیــن اهــل مــدینه هیــچ اختلفــی در ابــاحت »عــود« وجــود‬
‫نداشته است و اهل مدینه بر این اجماع داشــته انــد‪ ،‬و نیــز‬
‫ماوردی از برخی شافعیه جواز و اباحت آن را نقــل داشــته‬
‫است‪ ،‬به این طریق که آوازخوانی را با آلت موســیقی روا‬
‫یدانستند)‪ .(3‬آن دانشمندانی که موسیقی و آوازخوانی را‬ ‫م ‌‬
‫مبــاح دانســته انــد شــنیدن آوازخــوانی و موســیقی را‪ ،‬از‬
‫جمــاعتی از صــحابه و تــابعین روایــت کــرده انــد و بــه آن‬
‫شآوازی و‬ ‫یگویــد‪ :‬خــو ‌‬ ‫یجوینــد‪ .‬ابــن النحــوی م ‌‬
‫استدلل م ‌‬
‫شنیدن آن از برخی صحابه و تابعین نقــل شــده اســت‪ ،‬وی‬
‫عــدة از صــحابه و تــابعین را اینچنیــن نــام بــرده اســت کــه‬
‫آوازخوانی و موسیقی را گوش کرده اند)‪.(4‬‬
‫عمر فاروق به روایت ابن عبدالبر‪ ،‬عثمان بــن عفــان بــه‬
‫روایت ماوردی‪ ،‬عبدالرحمن بن عوف بــه روایــت ابــن ابــی‬
‫شیبه‪ ،‬ابوعبیده به روایت بیهقی‪ ،‬سعد بــن ابــی وقــاص بــه‬
‫روایت ابــن قــتیبه‪ ،‬ابومســعود انصــاری بــه روایــت بیهقــی‪،‬‬
‫بلل‪ ،‬عبــدالله بــن ارقــم و اســامه بــن زیــد نیــز بــه روایــت‬
‫بیهقی‪ ،‬حمزه به روایت صحیح‪ ،‬به همینگــونه از ابــن عمــر‪،‬‬
‫براء بن مالک‪ ،‬عبدالله بن جعفر‪ ،‬عبدالله بن زبیر‪ ،‬حســان‪،‬‬
‫قرطه بن بکار‪ ،‬خوات بن جبیر‪ ،‬مغیره بن شعبه‪ ،‬عمــر بــن‬
‫عاص‪ ،‬عاشه و ربیع و دیگر صحابه ‪ ‬نیز شنیدن موسیقی‬
‫و آوازخوانی را به روایت محدثین نقل نموده است)‪ .(5‬و از‬

‫)(‪ -‬نیل الوطار‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.107‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬همان اثر‪ ،‬ص ‪.108‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬همان اثر‪ ،‬ص ‪.105‬‬ ‫‪3‬‬

‫)(‪ -‬بین روایات تحریم موسیقی و شنیدن آن از صحابه و تابعین و‬ ‫‪4‬‬

‫یتوان توافق برقرار نمــود کــه منــع و‬


‫امامان مذاهب به اینگونه م ‌‬
‫تحریــم در صــورتی بــوده کــه شــخص آن را پیشــه بگیــرد و بــدان‬
‫مـــداومت نمایـــد‪ ،‬و امـــا اســـتماع آن در مواقـــع و مواضـــع و‬
‫شآوازی مبــاح اســت‪ ،‬مثــل‬ ‫تهای بوده که موسیقی و خــو ‌‬ ‫مناسب ‌‬
‫هنگام اعلن نکاح‪ ،‬محفل عروسی‪ ،‬ختنة اطفال‪ ،‬ایام عید و دیگــر‬
‫تها‪.‬‬
‫مناسب ‌‬
‫)(‪ -‬نیل الوطار‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.105‬‬ ‫‪5‬‬
‫﴿‪﴾65‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫جملـــــــــه‬
‫تابعین و تبع تابعین از دانشمندان چون ســعید بــن مســیب‪،‬‬
‫سالم بن عمر‪ ،‬ابن حسان‪ ،‬خارجه بن زیــد‪ ،‬قاضــی شــریح‪،‬‬
‫سعید بن جبیر‪ ،‬عامر شعبی‪ ،‬عبدالله بن ابی عــتیق‪ ،‬عطــاء‬
‫بن ابی رباح‪ ،‬ابن شهاب زهری‪ ،‬عمر بن عبــدالعزیز‪ ،‬ســعد‬
‫ابــن ابراهیــم زهــری‪ ،‬امــام ابــوحنیفه‪ ،‬امــام مالــک‪ ،‬امــام‬
‫شافعی‪ ،‬امام احمد بن حنبل‪ ،‬ابن عیینیه و دیگــران شــنیدن‬
‫آوازخوانی و موسیقی را روایت کرده است)‪.(1‬‬
‫امــام شــوکانی ‪ /‬بعــد از ذکــر و یــادآوری مفصــل دلیــل‬
‫عکننــدگان موســیقی و آوازخــوانی و مبــاح داننــدگان آن‪،‬‬ ‫من ‌‬
‫ینماید که با ملحظة دقیق دلیل هـردو گـروه‪،‬‬ ‫ابراز نظر م ‌‬
‫این موضوع بــر شــخص پوشــیده نخواهــد مانــد کــه هرگــاه‬
‫موضوع مورد نزاع در بین دو گروه از دانشمندان‪ ،‬از دائرة‬
‫حرمت‪ ،‬بیرون گردد‪ ،‬از دایرة شبهات بیرون نخواهد شد‪ ،‬و‬
‫یایســتند و از ورود‬ ‫مؤمنان کامل در برابر امور مشــتبهه م ‌‬
‫یورزنــد‪ ،‬چنــانچه در حــدیث صــحیح آمــده‬ ‫در آن امتنــاع م ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫است‪» :‬ومن تركها فقببد اسببتبرأ لعرضببه ودينببه«‬
‫ایــن کراهیــت موســیقی و دخــول آن در امــور مشــتبهه بــه‬
‫خصوص وقتی بیشتر محسوس است که مشتمل با اموری‬
‫از قبیل ذکر خــال و خــد و جمــال و قــد و وصــل و فــراق و‬
‫امثال اینها باشد)‪.(3‬‬
‫و اما در قسمت آوازخــوانی در مواضــع و مــواقعی مثــل‬
‫هنمودن اطفال‪ ،‬ایام عید‪،‬‬ ‫محافل اعلن نکاح‪ ،‬عروسی‪ ،‬ختن ‌‬
‫هنگام قــدوم دوســتان از ســفر‪ ،‬هنگــام جهــاد و مبــارزه در‬
‫برابر کفار و‪ ...‬عموم دانشمندان‪ ،‬انعطاف نشــان داده انــد‬
‫ههــا آمــده اســت بــر‬ ‫و با توجه بــه احــادیثی کـه دریـن رابط ‌‬
‫ابــاحت و اســتحباب آن ابــراز نظــر نمــوده انــد ایــن در‬
‫شآوازی و موســیقی از امــور محرمــة‬ ‫صورتیســت کــه خــو ‌‬
‫بنوشی‪ ،‬اختلط زن و مرد‪ ،‬بــه دور بــوده و‬ ‫دیگر مثل شرا ‌‬
‫تانگیز و امثال‬ ‫ابیات خوانده شده از فحش و سخنان شهو ‌‬
‫اینها خالی باشد)‪.(4‬‬
‫از مواردی که بین دانشمندان در موضوع مورد بحــث در‬
‫رابطه به آن اختلف نظر وجود دارد‪ ،‬و لزم به تذکر اســت‬

‫)(‪ -‬همان اثر‪ ،‬ص ‪.106‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪» -‬کسی که امور مشتبهه را بپرهیزد و ترک نماید‪ ،‬بدون شــک‬ ‫‪2‬‬

‫آبرو و دین خود را پاک ساخته است‪ ،‬و آن کس در اطــراف قــرق‬


‫بگردد‪ ،‬نزدیک است که در آن داخل گردد«‪.‬‬
‫)(‪ -‬همان اثر‪ ،‬ص ‪.109‬‬ ‫‪3‬‬

‫)(‪ -‬تفسیر قرطبی‪ ،‬ج ‪ ،14‬ص ‪.54‬‬ ‫‪4‬‬


‫﴿‪﴾66‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫یکـــی ایـــن‬
‫است که برخی از کسانی که موسیقی و آوازخوانی را روا‬
‫ههای مثبتی را قایــل شــده انــد‪ ،‬و‬ ‫پنداشته اند‪ ،‬برای آن جنب ‌‬
‫ابراز نظر کردند که موســیقی و آوازخــوانی‪ ،‬قلــب را نــرم‬
‫یآورد و شــوق بــه‬ ‫یسازد‪ ،‬حزن را در وجود به هیجــان م ‌‬ ‫م ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫یگردانـــد ‪ .‬چنـــانچه در نـــزد‬ ‫خداونـــد را در دل زنـــده م ‌‬
‫متصوفین‪ ،‬اصطلح »سماع« مطرح بـوده و سـابقة زیـادی‬
‫شآوازی و اســتماع آن اســت کــه از‬ ‫دارد‪ ،‬و مراد همان خو ‌‬
‫برخی اهل تصوف اباحت آن نقل شده است‪ ،‬امــام محمــد‬
‫غزالی در تألیف خود »احیاء علــوم الــدین« در کتــاب آداب‬
‫سماع و وجد‪ ،‬درین رابطه سخنان مفصــلی را ارائه داشــته‬
‫لهــای دارد‬ ‫و از مشایخ تصوف مثل جنید و دیگران نقل قو ‌‬
‫ینمایــد)‪ .(2‬بـه ویــژه‬ ‫و بر جواز و ابـاحت سـماع اســتدلل م ‌‬
‫شآوازی‪ ،‬بــا برخــی آلت موســیقی مثــل دف‪،‬‬ ‫آنگاه که خو ‌‬
‫)‪(3‬‬
‫طبل و شاهین همراه باشد نیز آن را مباح دانسته است ‪.‬‬
‫اما برخی دیگر از متصوفین و مشایخ طریقت به ابــاحت‬
‫ینمایند و‬ ‫و ساز سرود و موسیقی مخالف اند و آن را رد م ‌‬
‫شدید از آن منع به عمل آوردنــد‪ ،‬امــام ربــانی مجــدد الــف‬
‫ثــانی از متــأخرین متصــوفه‪ ،‬در مکتــوب طلیــی کــه بــه‬
‫فرزندان شیخ خود یعنی خواجه عبدالله و خــواجه عبیــدالله‬
‫ارسال داشت است در زمینة عدم جواز سرود و موســیقی‬
‫یگوید‪» :‬بدانید که سماع و رقص فی الحقیقه داخل لهــو‬ ‫م ‌‬
‫‪ ‬‬ ‫و لعــــب اســــت‪ ،‬کریمــــة‪  ﴿ :‬‬
‫‪ ﴾  ‬در‬
‫شأن منع سرود نازل شده است‪ ،‬چنانچه مجاهد که شاگرد‬
‫ابن عباس ب است و از کبار تابعین‪ ،‬گوید که‪ :‬مراد از لهــو‬
‫الحــدیث سرودســت‪ .‬و فببي المببدارك‪ :‬لهببو الحببديث‬
‫السمر والغناء وكان ابن عببباس وابببن مسببعود ب‬
‫يحلفان أنه الغناء‪ ،‬وقال مجاهد علی قوله تعالي‪:‬‬
‫﴿‪ ﴾    ‬أي‪:‬‬
‫ل يحضرون الغناء‪ .(4)...‬و آیات و احادیث و روایات فقیه‬

‫)(‪ -‬نیل الوطار‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.106‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬احیاء علوم الدین‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.27‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬همان اثر‪ ،‬ص ‪ 282‬و ‪.300‬‬ ‫‪3‬‬

‫)(‪» -‬در تفسیر مدارک آمده است که لهو الحدیث افسانه و ساز‬ ‫‪4‬‬

‫و سرود است‪ ،‬ابن عباس و ابن مســعود ‪ ‬قســم یــاد م ‌‬


‫یکردنــد‬
‫که لهو الحدیث همانا ساز و سرود اســت‪ ،‬و مجاهــد در بــارة ایــن‬
‫فرمـــــودة خداونـــــد‪    ﴿ :‬‬
‫‪ ﴾‬گفته است که‪ :‬یعنی کسانی که به نزد ساز و سرود‬
‫﴿‪﴾67‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫در حرمــت‬
‫غنــا بســیار اســت بــه حــدی کــه احصــای آن متعــذر اســت‪،‬‬
‫معذلک اگر شخصی حدیث منســوخ یـا روایــت شــاذة را در‬
‫اباحت سرود بیارد‪ ،‬اعتبار نباید کــرد‪ ،‬زیــرا هیــچ فقیهــی در‬
‫هیچ وقتی و زمانی فتوی بــه ابــاحه ســرود نــداده اســت‪ ،‬و‬
‫رقص و پایکوبی را مجوز نداشته است‪ ،‬چنانچه در ملتقــط‬
‫رســالة امــام ضــیاء الــدین شــامی مــذکور اســت‪ ،‬و عمــل‬
‫صوفیه در حل و حرمت سند نیست‪ ،‬همین بس نیســت مــا‬
‫ایشان را معذور داریم و ملمت نکنیم و امــر ایشــان را بــه‬
‫حق سبحانه و تعالی مفوض داریـم؟ اینجـا قـول امـام ابـی‬
‫حنیفه و امام ابی یوسف و امام محمـد ‪ /‬معتــبر اســت‪ ،‬نـه‬
‫عمل ابی بکر شبلی و ابی حسین نوری ‪ /‬صوفیان خام این‬
‫وقت عمل پیران خود را بهــانه ســاخته‪ ،‬ســرود و رقــص را‬
‫دین و ملــت خــود گرفتــه انــد و طــاعت و عبــادت ســاخته‪،‬‬
‫أولئك الذين اتخذوا دينهم لهوا ً ولعب با ً)‪ (1‬و از روایــت‬
‫ســابق معلــوم شــده اســت‪ ،‬کســی کــه فعــل حــرام را‬
‫یبرایــد و مرتــد‬
‫مستحســن دانــد‪ ،‬از زمــرة اهــل اســلم م ‌‬
‫یگردد‪ ،‬پس خیال باید کــرد کــه تعظیــم مجلــس ســماع و‬ ‫م ‌‬
‫رقــص نمــودن‪ ،‬بلکــه آن را طــاعت و عبــادت دانســتن چــه‬
‫شناعت دارد)‪.(2‬‬

‫نتیجة مباحث قبل و حکم نهائی در مورد‬


‫موسیقی و آوازخوانی‬
‫ارائه نظر قطعی و جازم در بارة موضوع مورد بحث‪،‬‬
‫یعنی موسیقی و آوازخوانی‪ ،‬کاری صعب و دشوار است‪،‬‬
‫اما با توجه به احادیث نبوی ‪ ‬درین مورد‪ ،‬و رد آیاتی از‬
‫یاران آنحضرت منقول است‪ ،‬و نیز با در نظر داشت رأی‬
‫اصحاب مذاهب اسلمی و نظریات دیگر دانشمندان متقدم‬
‫یتوان جواز و عدم جواز موسیقی را در مواضع‬ ‫و متأخر‪ ،‬م ‌‬
‫و مواقع مختلف و متفاوت به طور کلی و نسبی ارزیابی‬
‫هبندی پرداخت‪:‬‬ ‫کرد‪ ،‬و اینچنین به دست ‌‬
‫الف‪ :‬موسیقی و آوازخوانیی که حرام است و نوازندة‬
‫آن مردود الشهاده و فاسق دانسته شده‪ ،‬و شنیدن آن از‬
‫یگردد‪ ،‬و دقیقا ً اقوال دانشمندان و‬‫گناهان محسوب م ‌‬

‫یشوند«‪.‬‬‫حاضر نم ‌‬
‫)(‪» -‬آن گروه کسانی اند که لهو و لعب را دین خود ساخته اند«‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬مکتوبات امام ربــانی‪ ،‬شــیخ مجــدد دیــن‪ ،‬احمــد بــن عبدالحــد‬ ‫‪2‬‬

‫سرهندی فاروقی نقشبندی )پاکستان‪ ،‬امــر تســر‪ ،‬طبــع مجــددی(‬


‫دفتر اول‪ ،‬حصة چهارم‪ ،‬ص ‪ ،136‬مکتوب ‪.266‬‬
‫﴿‪﴾68‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫ائمة دینی‬
‫مبنی بر تحریم موسیقی و آوازخوانی بر چنین مواردی‬
‫تطابق دارد‪ ،‬این موارد مورد نظر قرار ذیل است‪:‬‬
‫‪ -1‬موسیقی و آوازخوانیی که توسط زن و یا پسر خورد‬
‫و خوشرویی اجرا شود‪ ،‬بدین سبب که نظرکردن و‬
‫تبردن از آوازشان جواز ندارد‬ ‫تبردن ازین دو‪ ،‬و نیز لذ ‌‬ ‫لذ ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫یگردد ‪.‬‬ ‫و حرام است‪ ،‬زیرا باعث بروز فتنه م ‌‬
‫‪ -2‬موسیقی و سرودی که محتوای آن سخنان فحش و‬
‫هجو باشد‪ ،‬و یا این که سخنان خلف عقاید اسلمی را‬
‫احتوا نماید‪ ،‬چنانچه وقتی کنیزی در حضور پیامبر‪‬‬
‫یخواند و هنگامی که بیتی را خلف عقیده‬ ‫سروده را م ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫اسلمی برخواند او را به ترک آن امر فرمودند ‪.‬‬
‫‪ -3‬آنگاه که در وصف زنی معروف‪ ،‬یا با ذکر پسران‬
‫شآوازی کند و موسیقی‬ ‫خوشروی و امور محرمه خو ‌‬
‫بنوازد)‪.(3‬‬
‫‪ -4‬شنیدن موسیقی و آوازخوانی برای شخص جوانی که‬
‫غلبة شهوت در وجودش متمکن باشد‪ ،‬حرمت شنیدن‬
‫موسیقی بر وی به خاطر این است که وی از آن لذت‬
‫یبرد‪ ،‬بویژه جوانانی که عوام باشند و از علم‬ ‫شهوانی م ‌‬
‫یبهره که موسیقی و آوازخوانی غرایز شهوانی را در‬ ‫دین ب ‌‬
‫)‪(4‬‬
‫یانگیزد ‪.‬‬‫وجودشان برم ‌‬
‫‪ -5‬موسیقی و آوازخوانی که کیفیت حرکات خواننده و‬
‫اجراکننده نفس را به شهوت آورد و غرایز را به تحریک‬
‫یشود‪ ،‬شراب‬ ‫اندازد‪ ،‬و یا در جای و محفلی که اجرا م ‌‬
‫خورده شود‪ ،‬و یا اختلط مردان با زنان باشد‪ ،‬و یا این که‬
‫با آلت ممنوعه مثل مزامیر )نی( طبله و‪ ...‬به اجرا‬
‫گذاشته شود‪ ،‬این موارد برای عموم افراد حرام است‪ ،‬و‬
‫اما سایر آلت مثل‪ :‬دف‪ ،‬طبل بزرگ و شاهین را مباح‬
‫پنداشته اند)‪.(5‬‬
‫‪ -6‬هرگاه شخص بر موسیقی مداومت نماید‪ ،‬و یا آن را‬
‫کسب و پیشة خود قرار دهد که حرام است‪ ،‬زیرا‬
‫تبردن از آن را مکروه و گناه صغیره دانسته اند که‬ ‫لذ ‌‬
‫یگردد و نیز به‬‫مداومت بر گناه صغیره‪ ،‬گناه کبیره م ‌‬

‫)(‪ -‬احیاء علوم الدین‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.281‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬همان اثر‪ ،‬ص ‪.282‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬همانجا‪.‬‬ ‫‪3‬‬

‫)(‪ -‬احیاء علوم الدین‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.283‬‬ ‫‪4‬‬

‫)(‪ -‬تفسیر قرطبی‪ ،‬ج ‪ ،14‬ص ‪ ،54‬و احیاء علوم الدین‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص‬ ‫‪5‬‬

‫‪.282‬‬
‫﴿‪﴾69‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫تآوردن روزی از طریق پیشة موسیقی نوازی حرام‬ ‫دس ‌‬
‫است‪ ،‬و از آن در احادیث پیامبر ‪ ‬نهی به عمل آمده‬
‫بگیرندة‬ ‫است )‪ .(1‬و همینگونه شخص ملومت کننده و کس ‌‬
‫موسیقی و آوازخوانی است که شهادت وی مورد قبول‬
‫یشود)‪.(2‬‬ ‫واقع نم ‌‬
‫‪ -7‬هرگاه که آیات قرآن‪ ،‬همراه با موسیقی خوانده‬
‫شود‪ ،‬چنانچه دانشمندان بر حرمت آن تصریح فرمودند‪ ،‬و‬
‫نیز از ذکر خداوند با موسیقی منع نمودند‪ ،‬و ذکر خداوند با‬
‫موسیقی را در کراهیت و حرمت نزدیک به حرمت همراه‬
‫ساختن خواندن قرآن با موسیقی دانستند)‪.(3‬‬
‫ب‪ :‬آن آوازخوانی و موسیقی که مباح است و جواز دارد‬
‫یباشد‪:‬‬‫شخص آن را بشنود‪ ،‬موارد ذیل ازین قبیل م ‌‬
‫‪ -1‬آوازخوانی و موسیقی و شنیدن آن در روزهای عید‪،‬‬
‫چنانچه پیامبر ‪ ‬برای کنیزان اجازه سرود را دادند‪ ،‬و‬
‫)‪(4‬‬
‫عکردن شان باز داشتند ‪.‬‬ ‫حضرت ابوبکر صدیق را از من ‌‬
‫‪ -2‬هنگام آمدن دوستان از سفر‪ ،‬چنانچه وقتی آنحضرت‬
‫‪ ‬از سفر یکی از غزوات آمدند‪ ،‬برای زنی که نذر کرده‬
‫یشان دف بزند‪ ،‬اجازه دادند با به نذر خود وفا‬ ‫بود‪ ،‬پیشرو ‌‬
‫)‪(5‬‬
‫نماید و این دلیل اباحت عمل است ‪.‬‬
‫هنمودن و عقیقة اطفال‪ ،‬و دیگر محافل‬ ‫‪ -3‬در هنگام ختن ‌‬
‫تها که علماء به جواز آن‬ ‫سرور و شادی برای این مناسب ‌‬
‫فتوی داده اند)‪.(6‬‬
‫‪ -4‬موسیقی و آوازخوانی کنیز برای مولیش‪ ،‬زیرا هیچ‬
‫چیزی از کنیز بر مولیش حرام نیست)‪.(7‬‬
‫‪ -5‬آوازخوانی و موسیقی برای حاجیان خانة کعبه هنگام‬
‫شروع مسافرت‪ ،‬در صورتیکه بدون آلت ممنوعه مثل‪:‬‬

‫)(‪» -‬نهببى رسببول اللببه ‪ ‬عببن ثمببن الكلببب وكسببب‬ ‫‪1‬‬

‫الزمارة« تفسیر خازن‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪.177‬‬


‫)(‪ -‬احیاء علــوم الــدین‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ 283‬و ‪ 284‬و کنزالــدقایق‪ ،‬ص‬ ‫‪2‬‬

‫‪.291‬‬
‫)(‪ -‬شــرح فقــه اکــبر علمــه مل علــی قــاری هــروی‪) ،‬پاکســتان‪،‬‬ ‫‪3‬‬

‫پشاور‪ ،‬مکتبة حقانیه( ص ‪.205‬‬


‫)(‪ -‬احیاء علوم الــدین‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،277‬و تفســیر قرطــبی‪ ،‬ج ‪،14‬‬ ‫‪4‬‬

‫ص ‪.54‬‬
‫)(‪ -‬همان جایها‪.‬‬ ‫‪5‬‬

‫)(‪ -‬همان جایها‪.‬‬ ‫‪6‬‬

‫)(‪ -‬همان جایها‪.‬‬ ‫‪7‬‬


‫﴿‪﴾70‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫مزمار‪ ،‬و‬
‫اوتار که از آلت موسیقی اشرار است بوده باشد)‪.(1‬‬
‫ییی که مستحب است و آن در‬ ‫ج‪ :‬آوازخوانی و موسیق ‌‬
‫یشود‪:‬‬
‫موارد ذیل اجرا م ‌‬
‫‪ -1‬در هنگام اعلن نکاح ‪ ،‬چنانچه پیامبر ‪ ‬برآن امر‬
‫)‪(2‬‬

‫فزدن در اعلن نکاح را‬ ‫فرمودند که انجام یابد‪ ،‬و نیز د ‌‬


‫)‪(3‬‬
‫علمه و فرق بین حلل و حرام معرفی داشتند ‪.‬‬
‫‪ -2‬موسیقی در شب یا روز عروسی که عروس از خانة‬
‫ییابد)‪ .(4‬چنانچه پیامبر‬ ‫پدرش به خانة شوهرش انتقال م ‌‬
‫یها بر حضرت‬ ‫‪ ‬از نبودن آوازخوانی در یکی از عروس ‌‬
‫عایشه ل انتقاد نمودند‪ ،‬و فرمودند که چرا آوازخوانی‬
‫نفرستادید‪ ،‬تا با آوازخوانی تحیه تقدیم نماید)‪.(5‬‬
‫‪ -3‬آوازخوانی و موسیقی در هنگام کارهای اجتماعی و‬
‫دستجمعی و امور عام المنفعه‪ ،‬چنانچه در حضور مبارک‬
‫ههای خوانده‬ ‫قها سرود ‌‬ ‫‪ ‬در غزوة احزاب حین کندن خند ‌‬
‫یشد و ایشان از آن ممانعت نکردند‪ ،‬و این کار کارگران‬ ‫م ‌‬
‫)‪(6‬‬
‫ینماید ‪.‬‬ ‫را به کار و تلش تشویق م ‌‬
‫هها در هنگام مبارزه و‬ ‫‪ -4‬موسیقی و خواندن سرود ‌‬
‫سهای‬ ‫جهاد با کفار‪ ،‬زیرا این آوازخوانی و موسیقی نف ‌‬
‫یبخشد‪ ،‬و نیز‬ ‫مجاهدین را به حرکت آورده‪ ،‬دلوری م ‌‬
‫یترساند‪ .‬به همین سبب باید درین مورد‬ ‫دشمن را م ‌‬
‫ههای شاعت بخش و حماسه ساز سروده شود و از‬ ‫سرود ‌‬
‫نکننده پرهیز شود که باعث تشجیع‬ ‫ههای غمگی ‌‬‫سرود ‌‬
‫)‪(7‬‬
‫مجاهدین گردد‪ ،‬نه این که آنها را سست بگرداند ‪.‬‬

‫)(‪ -‬احیاء علوم الدین‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.276‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬همان اثر‪ ،‬ص ‪.277‬‬ ‫‪2‬‬

‫فببى‬
‫ف ِ‬ ‫وال بدّ ّ‬‫ت َ‬ ‫و ُ‬‫صب ْ‬‫ح بَرام ِ ال ّ‬ ‫ْ‬
‫وال َ‬ ‫ل َ‬ ‫حل َ ِ‬ ‫ن ال ْ َ‬‫ل ب َي ْب َ‬ ‫صب ٌ‬ ‫ف ْ‬‫)(‪َ » -‬‬ ‫‪3‬‬

‫ح« شکوة المصابیح‪ ،‬ص ‪ ،272‬به روایت ترمذی‪.‬‬ ‫الن ّ َ‬


‫كا ِ‬
‫)(‪ -‬تفسیر قرطبی‪ ،‬ج ‪ ،14‬ص ‪ ،54‬و احیاء علوم الدین‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص‬ ‫‪4‬‬

‫‪.277‬‬
‫قو ُ‬
‫ل‬ ‫ن يَ ُ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ل َ‬ ‫غَز ٌ‬ ‫م َ‬ ‫صاَر َ‬ ‫َ‬
‫م ْ‬
‫م َ‬ ‫سلت ُ ْ‬ ‫و أْر َ‬ ‫فل ْ‬ ‫ه ْ‬‫في ِ‬ ‫م ِ‬ ‫و ٌ‬‫ق ْ‬ ‫ن الن ْ َ‬ ‫)(‪» -‬إ ِ ّ‬ ‫‪5‬‬

‫م« مشــکوة المصــابیح‪ ،‬ص‬ ‫ْ‬ ‫ُ‬ ‫ك‬ ‫با‬


‫ب‬ ‫ي‬ ‫ح‬
‫َ َ ّ‬ ‫و‬ ‫با‬‫ب‬ ‫ن‬ ‫يا‬
‫َ ّ َ‬ ‫ح‬ ‫َ‬
‫ف‬ ‫م‬
‫ْ‬ ‫ُ‬ ‫ك‬ ‫با‬‫ب‬‫أ َت َي ْن َبباك ُ ْ َ ْ َ‬
‫ن‬ ‫ي‬ ‫ت‬‫َ‬ ‫أ‬ ‫م‬
‫‪ ،272‬به روایت ابن ماجه‪.‬‬
‫)(‪ -‬بخاری‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.588‬‬ ‫‪6‬‬

‫)(‪ -‬احیاء علوم الــدین‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،276‬و تفســیر قرطــبی‪ ،‬ج ‪،14‬‬ ‫‪7‬‬

‫ص ‪.54‬‬
‫﴿‪﴾71‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫بخش سوم‬
‫هسازی و تصویر‬ ‫دیدگاه فقه اسلمی در برابر مجسم ‌‬
‫تهای قبل از اســلم رواج‬ ‫هسازی و تصویر در ام ‌‬ ‫مجسم ‌‬
‫داشته است‪ ،‬و مردمــی بــدان اشــتغال داشــته انــد‪ ،‬برخــی‬
‫یساخته اند کــه بــه‬ ‫هها را برای عبادت م ‌‬‫اوقات این مجسم ‌‬
‫یشــدند‪ ،‬ابراهیـم‬ ‫ههای انسانی مطرح م ‌‬ ‫حیث بت‪ ،‬در جامع ‌‬
‫ههایی بــرای‬ ‫‪ ‬پــدرش را کــه بــه ســاختن ب ‌‬
‫تهــا و مجســم ‌‬
‫یدهد درین مــورد‬ ‫عبادت مصروف بود مورد خطاب قرار م ‌‬
‫یکنــد‪،‬‬‫ینمایــد و عملــش را نکــوهش م ‌‬ ‫از وی پرســان م ‌‬
‫چنــانچه قرآنکریــم بــه طــور اخبــار از وی حکــایت فرمــوده‬
‫اســــــــــــــــت‪  ﴿ :‬‬
‫‪ ‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫)‪(1‬‬
‫‪﴾      ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬ ‫]انعـــــــامّ‪.[74 :‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪   ‬‬
‫‪] (2)﴾ ‬انبیاء‪.[25 :‬‬
‫این طور عمل در جوامع عرب قبل از اسلم و هنگام‬
‫هها به حیث بت‬ ‫ظهور اسلم نیز رواج داشته و مجسم ‌‬
‫مطرح بوده اند‪ ،‬چنانچه آیات بسیاری از قرآنکریم برین‬
‫تهای مثل لت و مناة و عزی از‬ ‫موضوع شاهد است و ب ‌‬
‫هها و تصویرهایی که به حیث بت مطرح‬ ‫همین مجسم ‌‬
‫بوده‪ ،‬وجود داشته است‪ ،‬چنانچه در دورة سلطنت و نبوت‬
‫لهای برای وی‬ ‫حضرت سلیمان ‪ ‬توسط گروه جن تمثا ‌‬
‫لها به منظور پرشتش‬ ‫ساخته شده بود‪ ،‬ولی این تمثا ‌‬
‫ساخته نشده بودند‪.‬‬
‫حشدن موضوع‪ ،‬درین‬ ‫بنابرآنچه گفتیم‪ ،‬به منظور واض ‌‬
‫مبحث باید در اول‪ ،‬آیات و احادیثی که در رابطه به‬
‫تهای مورد پرستش‬ ‫هها‪ ،‬تصویرها و ب ‌‬ ‫موجودیت مجسم ‌‬
‫ههایی صورت‬ ‫نازل و وارد شده و یا در این مورد اشار ‌‬
‫گرفته است‪ ،‬با اقوال مفسرین در این باره مورد مطالعه‬
‫قرار گیرد‪ ،‬سپس به نظریات دانشمندان و فقهاء در این‬
‫قسمت پرداخته شود‪.‬‬

‫)(‪ -‬ترجمــه‪» :‬و آنگــاه کــه ابراهیــم بــرای پــدرش آزر گفــت‪ :‬آیــا‬ ‫‪1‬‬

‫یدانی؟ هرآینه تــو و قــومت را در گمراهــی‬ ‫تهایی را‪ ،‬خداوند م ‌‬ ‫ب ‌‬


‫یپندارم«‪.‬‬
‫آشکار م ‌‬
‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬آنگاه که ابراهیم برای پــدر و قــوم خــود گفــت‪ :‬ایــن‬ ‫‪2‬‬

‫یپردازید‪ ،‬چیست؟«‪.‬‬ ‫یشان به عبادت م ‌‬ ‫تهای که شما برا ‌‬ ‫صور ‌‬


‫﴿‪﴾72‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫آیات قرآنکریم و اقوال مفسرین در رابطه به‬
‫مجسمه و تصویر‬
‫در بارة تمثیل یـا مجســمه در قرآنکریــم در ســورة سـبا‪،‬‬
‫آیاتیست که خداوند بزرگ در این آیات از نبوت و ســلطنت‬
‫حضرت سلیمان ‪ ‬خبر داده است‪ ،‬بدین طریق که ضــمن‬
‫این که وی بر مردم حکمروائی داشت‪ ،‬گروه جن نیــز تــابع‬
‫و تحــت فرمــان وی بودنــد و بــه امــر وی کــار و فعــالیت‬
‫یکردند‪ ،‬چنانچه حیوانات دیگر به فرمانش منقاد و مطیع‬ ‫م ‌‬
‫تهای خود بــرای‬ ‫بوده اند‪ ،‬گروه جن‪ ،‬در پهلوی سایر فعالی ‌‬
‫ههایی ساخته بودند‪ ،‬چنانچه درین مــورد‬ ‫سلیمان ‪ ‬مجسم ‌‬
‫یدهــد‪﴿ :‬‬ ‫اســت کــه خداونــد خــبر م ‌‬
‫‪    ‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪  ‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪] (1)﴾‬سبأ‪.[13 :‬‬
‫تماثیل در آیــة عبــارت از چیزهــایی اســت کــه بــه شــکل‬
‫حیوان یا غیر حیوان ساخته شده باشد‪ ،‬برخــی دانشــمندان‬
‫لهای که برای ســلیمان ‪ ‬ســاخته شــده‬ ‫گفته اند که‪ :‬تمثا ‌‬
‫بوده است‪ ،‬از مادة شیشه‪ ،‬مس و رخام تهیه شــده بــود و‬
‫نها بوده است‪.‬‬ ‫لهای غیر زنده جا ‌‬ ‫لها‪ ،‬تمثا ‌‬
‫این تمثا ‌‬
‫برخی دیگــر از دانشــمندان را نظــر بــر اینســت کــه ایــن‬
‫هها مردانی بوده اند که از مس ســاخته شــده بــوده‬ ‫مجسم ‌‬
‫اند‪ ،‬و این به خاطر دعای حضرت ســلمان ‪ ‬بــوده اســت‪،‬‬
‫هها روح دمیــده شــود‪ ،‬تــا در‬ ‫مبنی بر این که در آن مجســم ‌‬
‫راه خداوند جهاد کنند و بر آنها اسحله کارگر نیفتد‪ ،‬چنــانچه‬
‫گفته شده که‪ :‬اسفندیار از جملة این مـردان سـاخته شـده‬
‫بوده است‪.‬‬
‫در روایتی دیگر که گروه جن برای ســلمان ‪ ‬دو شــیر‪،‬‬
‫در پایــان تخــت وی و دو کرکــس در بلنــد ســر وی ســاخته‬
‫بودند‪ ،‬چون حضرت سلیمان برخاستی‪ ،‬هردو شــیر مــذکور‬
‫یکردنــد‪ ،‬و چــون بــاز نشســتی‪،‬‬ ‫بازوهــای خــود را همــوار م ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫یگشادند ‪.‬‬ ‫لهای خود را بر سرش م ‌‬ ‫سهای مذکور با ‌‬ ‫کرک ‌‬
‫لهــا‪ ،‬و‬
‫ههــا‪ ،‬تمثا ‌‬‫یخواســت از قلع ‌‬
‫)(‪ -‬ترجمــه‪» :‬بــرای او آنچــه م ‌‬ ‫‪1‬‬

‫یســاختند‬ ‫نها م ‌‬ ‫گهای محکم بر دیگدا ‌‬ ‫ضها و دی ‌‬‫نهای مانند حو ‌‬ ‫لگ ‌‬


‫)گفتیم( ای اولد داود با شکرگزاری عمل کنیــد‪ ،‬و از بنــدگان مــن‬
‫شکرگزاردن اندک اند«‪.‬‬
‫)(‪ -‬تفسیر قرطبی‪ ،‬ج ‪ ،14‬ص ‪.272‬‬ ‫‪2‬‬
‫﴿‪﴾73‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫در ســــورة‬
‫یدهــد کــه‬‫»نوح« قرآنکریم از احوال قــوم نــوح ‪ ‬خــبر م ‌‬
‫یورزیدند و اولد خود را به عدم قبــول دعــوت نــوح‬ ‫عناد م ‌‬
‫ههایی کــه بــه‬ ‫‪ ‬مــأمور م ‌‬
‫یســاختند‪ ،‬و بــه عبــادت مجســم ‌‬
‫منظور پرســتش ســاخته شــده و هریــک از آنهــا بــتی قــرار‬
‫یکردند‪:‬‬ ‫گرفته بود‪ ،‬تشویق م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪] ﴾  ‬نوح‪.[23 :‬‬
‫)‪(1‬‬

‫مهای ذکرشــده در ایـن آیــه یعنـی )ود‪ ،‬ســواع‪ ،‬یغـوث‪،‬‬ ‫نا ‌‬


‫تهای ایشان بوده است‪ ،‬برای حل‬ ‫مهای ب ‌‬ ‫یعوق‪ ،‬و نسر( نا ‌‬
‫تهـا‬‫هر مطلبی به زعم خود بـتی ســاخته بودنــد و همــان ب ‌‬
‫بودند که بعدا ً در قبایـل عـرب رواج پیـدا کردنـد‪ ،‬در برخـی‬
‫ههای گذشته چند مرد بــزرگ‬ ‫روایات آمده است که در زمان ‌‬
‫تشـــان قـــومی بـــه اغـــوای شـــیطان‬ ‫بودنـــد‪ ،‬بعـــد از وفا ‌‬
‫تصاویرشان را بــه طــور یادگــار تراشــیدند و نصــب کردنــد‪،‬‬
‫سپس آهسته آهسته پرستش آنها شروع شد)‪.(2‬‬
‫مولنا شاه عبدالعزیز محدث دهلوی در تفسـیر خـود کـه‬
‫مهــای‬ ‫ینویســد‪» :‬نا ‌‬ ‫بــه تفســیر عزیــزی معــروف اســت م ‌‬
‫مهای پسـران حضـرت ادریـس‬ ‫پنجگانة مذکور در این آیه نا ‌‬
‫‪ ‬بوده است که به سبب طول زمان و غلبة وهم‪ ،‬صــفات‬
‫غالبة هریک از ایشان‪ ،‬صورتی را در ذهن عابدان پیدا کرده‬
‫بود که مطابق آن صورت اصنام مختلفه برای آنهــا ســاخته‬
‫بودنــد‪ ،‬و قــوت و همیــه ازیــن جنــس عجــایب بســیار دارد‪،‬‬
‫چنــانچه بعضــی جهــال اســلم‪ ،‬شــبیه امیرالمــؤمنین را بــه‬
‫یکنند«)‪.(3‬‬‫صورت شیر م ‌‬
‫تهــای‬ ‫یکنــد کــه‪» :‬ایــن ب ‌‬
‫وی از ابــن عبــاس ب نقــل م ‌‬
‫پنجگانه در طوفان دورة نوح ‪ ‬در زیر زمین مدفون شده‬
‫تها را به عربان نشان داد‬ ‫بودن‪ ،‬ابلیس علیه اللعنة با آن ب ‌‬
‫)‪(4‬‬
‫که از زیر زمین بیرون ساختند و معبود قرار دادند« ‪.‬‬
‫قابل ذکــر و یــادآوری اســت کــه قــوم نــوح ‪ ‬هریــک از‬
‫تهای مذکور را مظهر امــری یــا صــفتی از صــفات الهــی‬ ‫ب ‌‬
‫یدانســــتند‪» ،‬ود« را مظهــــر محبــــت ذاتیــــة خداونــــد‬ ‫م ‌‬

‫)(‪ -‬ترجمــه‪» :‬و گفتنــد‪ :‬خــدایان خــود را تــرک نکنیــد و »ود« و‬ ‫‪1‬‬

‫»سواع« و »یغوث« و »نسر« را رها ننمائید«‪.‬‬


‫)(‪ -‬تفسیر کابلی‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪.854‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬تفسیر عزیزی‪ ،‬جزء ‪ ،29‬ص ‪.165‬‬ ‫‪3‬‬

‫)(‪ -‬همانجا‪.‬‬ ‫‪4‬‬


‫﴿‪﴾74‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫یدانستند‬ ‫م ‌‬
‫یپنداشــتند کــه ســبب بقــای عــالم‬
‫که مبدأ و بقــای الهــی م ‌‬
‫است‪ ،‬و آن را به صورت زنی ساخته بودند‪ ،‬و »سواع« در‬
‫لغت عرب به معنای برپادارنـدة جهـان اسـت‪» .‬یغـوث« را‬
‫لگشـایی او تعـالی دانسـته آن را‬ ‫مظهر فریادرسی و مشک ‌‬
‫یگفتنــد کــه‬
‫به شکل اســبی درآورده بودنــد‪» .‬یعــوق« دا م ‌‬
‫مظهر منــع و حمــایت از بلســت و آن را بــه شــکل شــیری‬
‫ســاخت بودنــد و »نســر« را مظهــر قــوت الهــی گمــان‬
‫ینمودند و به صورت کرکسی ســاخته بودنــد کــه در بیــن‬ ‫م ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫مرغان صاحب قوت و سریع الطیران است ‪.‬‬
‫تهایی را‬ ‫به همینگونه برای رد قول مشرکین عرب که ب ‌‬
‫یخواندند‪ ،‬خداونــد بــزرگ در‬ ‫پرستش کرده‪ ،‬دختران خدا م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫سورة »نجم« م ‌‬
‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪] (2)﴾   ‬نجم‪-19 :‬‬
‫‪.[22‬‬
‫تهای مؤنث بــوده کــه بــه‬
‫مهای ب ‌‬ ‫لت‪ ،‬منات‪ ،‬و عزی‪ ،‬نا ‌‬
‫عنوان دختر توسط مشرکین به خداوند بــزرگ نســبت داده‬
‫تها هرکدام مربوط بخشی از مردم بــوده‬ ‫یشوند‪ ،‬این ب ‌‬‫م ‌‬
‫است‪ ،‬چنانچه »لت« نزد اهالی طایف نهایت معظــم بــود‪،‬‬
‫ههــای اوس و خــزرج و خزاعــه »منــات« را احــترام‬ ‫قبیل ‌‬
‫یکردند‪ ،‬و قریش و بنــی کنــانه »عــزی« را از هــردو بــت‬ ‫م ‌‬
‫یشمردند‪ ،‬و در نزدشان این بـت کــه‬ ‫مقدم الذکر بزرگتر م ‌‬
‫در نزدیک مکه قرار داشت و در »نخله« بود مقدم بر همــه‬
‫یشد‪» ،‬لت« که در طــایف بــود در درجــة دوم و‬ ‫دانسته م ‌‬
‫»منات« که از مکه خیلی دور بود و در نزدیک مدینه بود در‬
‫یگرفت)‪.(3‬‬ ‫درجه سوم قرار م ‌‬
‫مهــای »اســاف«‪» ،‬نــائله« و‬‫همچنان سه بت دیگر بــه نا ‌‬
‫بها وجــود داشــت کــه »اســاف« در‬ ‫»هبل« نیز در بین عر ‌‬
‫برابر حجر اسـود بـر کــوه صــفا نهـاده شـده بـود‪» .‬نـائله«‬
‫محاذی رکن یمانی و »هبل« را در داخل خانة کعبه معظمه‬

‫)(‪ -‬تفسیر عزیزی‪ ،‬جزء ‪ ،29‬ص ‪.164‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬آیا لت و عزی و منات را دیدید؟ آیا بــای شــما پســر‬ ‫‪2‬‬

‫اســت و از بــرای وی )خداونــد( دخــتر؟ ایــن تقســیمی نامناســب‬


‫است«‪.‬‬
‫)(‪ -‬تفسیر کابلی‪ ،‬ج ‪ ،6‬ص ‪.625‬‬ ‫‪3‬‬
‫﴿‪﴾75‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫نهـــــــــاده‬
‫بودند)‪.(1‬‬
‫یشــود‪ ،‬ایــن‬‫طــوری کــه در آثــار و احــادیث مطــالعه م ‌‬
‫تها همه در ابتدا به منظور تقــدیر و احــترام‬ ‫هها و ب ‌‬
‫مجسم ‌‬
‫یشــدند‪ ،‬و بعــد از مــدتی‬ ‫بزرگان و افــراد صــالح ســاخته م ‌‬
‫یگرفتند‪ ،‬چنــانچه قبل ً در بــارة منشــأ‬
‫مورد پرستش قرار م ‌‬
‫تهــای ود‪ ،‬ســواع‪ ،‬یغــوث‪ ،‬یعــوق‪ ،‬و نســر‪،‬‬ ‫به وجودآمــدن ب ‌‬
‫روشنی انداختیم‪ ،‬همچنـان ابـن عبـاس بکـه از دانشـمندان‬
‫صدر اول اسلم است‪ ،‬معروفترین بت عـرب یعنـی لت را‬
‫یدارد کــه بــرای حاجیــان کعبــه طعــام و‬ ‫مــردی معرفــی م ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫یساخته است کــه‬ ‫یکرده و آماده م ‌‬ ‫سویق به روغن تر م ‌‬
‫ثهای آینده در این رابطه سخن خواهیم گفت‪.‬‬ ‫در بح ‌‬

‫احادیث نبوی ‪ ‬در بارة مجسمه و تصویر‬


‫هها و‬ ‫در محبث پیشتر تذکر دادیم که برخی از مجسم ‌‬
‫ههای قبل از بعثت پیامبر اسلم ‪ ‬مورد‬ ‫تصویرها در دور ‌‬
‫هها و‬‫یگرفتند‪ ،‬این مجسم ‌‬ ‫عبادت و پرستش قرار م ‌‬
‫تپرستی گردیده‪ ،‬به عنوان‬ ‫تصاویر مظهر شرک و ب ‌‬
‫یشدند در حقیقت این‬ ‫تهای در جوامع بشری مطرح م ‌‬ ‫ب ‌‬
‫هیی از افراد صالح و نیکوکار‬ ‫هها خاطر ‌‬ ‫تها و مجسم ‌‬ ‫ب ‌‬
‫تشان شکل‬ ‫ههای پیشین بوده که بعد از وفا ‌‬ ‫دور ‌‬
‫هها تبدیل گردیده‬ ‫تصویرهای ساخته شده‪ ،‬و بعدا ً به مجسم ‌‬
‫تشان پرداخته اند‪ ،‬چنانچه ابن‬ ‫و به مرور زمان به عباد ‌‬
‫تهای‬ ‫عباس ب در رابطه به »لت« که از مشهورترین ب ‌‬
‫ن‬
‫كا َ‬‫یگوید‪َ » :‬‬ ‫عرب بود‪ ،‬همین مفهوم را ابراز داشته م ‌‬
‫ج«)‪.(3‬‬ ‫ق ال ْ َ‬
‫حا ّ‬ ‫وي َ‬
‫س ِ‬
‫ت َ‬‫جل ً ي َل ُ ّ‬ ‫ال ّل َ ُ‬
‫ت َر ُ‬
‫روی همین منظور به خاطر جلوگیری از انحرافات در‬
‫جامعة اسلمی بوده که در احادیث مبارکة پیامبر ‪ ‬از غلو‬
‫هروی‪ ،‬در احترام و تقدیس بزرگان دینی و مقابرشان‪،‬‬ ‫زیاد ‌‬
‫منع به عمل آمده است‪ .‬آنحضرت ‪ ‬روی به بارگاه‬
‫وث ًَنا‬
‫رى َ‬ ‫قب ْ ِ‬‫ل َ‬ ‫ع ْ‬
‫ج َ‬‫م ل َ تَ ْ‬ ‫ه ّ‬‫خداوند دعا نمودند که »الل ّ ُ‬
‫یهایی را که به‬ ‫یها و نصران ‌‬ ‫د«)‪ .(4‬همچنان یهود ‌‬ ‫عب َ ُ‬‫يُ ْ‬
‫قبرهای پیامبران خود سجده کردند و به انحراف گراییدند‪،‬‬

‫)(‪ -‬تفسیر عزیزی‪ ،‬جزء ‪ ،29‬ص ‪.166‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬صحیح البخاری‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.721‬‬ ‫‪2‬‬

‫یکرد و‬
‫)(‪» -‬لت مردی بود که برای حاجیان طعام به روغن تر م ‌‬ ‫‪3‬‬

‫یساخت« بخاری‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.720‬‬ ‫آماده م ‌‬


‫)(‪» -‬بار الها! قبرم را بتی مگردان که مورد پرستش قرار گیرد«‪.‬‬ ‫‪4‬‬
‫﴿‪﴾76‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫مورد لعنت‬
‫صاَرى‬ ‫والن ّ َ‬ ‫هودَ َ‬ ‫ه ال ْي َ ُ‬ ‫ن الل ّ ُ‬ ‫ع َ‬ ‫قرار داده‪ ،‬فرمودند‪» :‬ل َ َ‬
‫د«)‪.(1‬‬ ‫َ‬ ‫ذوا ُ‬ ‫خ ُ‬
‫ج َ‬ ‫سا ِ‬ ‫م َ‬ ‫م َ‬ ‫ه ْ‬‫قُبوَر أن ْب َِيائ ِ ِ‬ ‫ات ّ َ‬
‫یکنیم که پیامبر ‪‬‬ ‫بر مبنای آنچه تذکر رفت‪ ،‬مطالعه م ‌‬
‫هسازی و صورتگری مصروف اند‬ ‫کسانی را که به مجسم ‌‬
‫تترین عذاب خبر دادند آنان را بدترین مخلوقات‬ ‫به سخ ‌‬
‫هیی برای‬ ‫معرفی داشتند‪ ،‬و کار و عمل شان را وسیل ‌‬
‫یدانند‪ ،‬مصوری که‬ ‫تپرستی م ‌‬ ‫ترویج انحراف و شرک و ب ‌‬
‫یکند‪ ،‬لعنت فرمودند‪ ،‬و از‬ ‫بدین منظور صورتی را رسا م ‌‬
‫هها منع کردند‬ ‫هها و تصاویر در خان ‌‬ ‫موجودیت همچو مجسم ‌‬
‫و به محوساختن آن دستور دادند‪.‬‬
‫امام مسلم از مسلم بن جیح روایت نموده که وی با‬
‫ههای‬ ‫هیی رفته بود که در آن خانه مجسم ‌‬ ‫مسروق در خان ‌‬
‫یگوید که مسروق‬ ‫مریم وجود داشت‪ ،‬مسلم بن جیح م ‌‬
‫برای من گفت‪ :‬من از عبدالله بن مسعود شنیدم که‬
‫ذاًبا‬ ‫ع َ‬‫س َ‬ ‫شدّ الّنا ِ‬ ‫یگفت‪ :‬پیامبر ‪ ‬فرموده اند‪» :‬أ َ َ‬ ‫م ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫ن« ‪.‬‬ ‫وُرو َ‬ ‫ص ّ‬ ‫م َ‬ ‫ْ‬
‫ة ال ُ‬ ‫م ِ‬ ‫قَيا َ‬ ‫ْ‬
‫م ال ِ‬ ‫و َ‬ ‫يَ ْ‬
‫یکننــد کــه گفــت‪:‬‬ ‫بخاری و مسلم از عاشــه ل روایــت م ‌‬
‫نهایشــان از‬ ‫وقــتی پیــامبر ‪ ‬مریــض بودنــد‪ ،‬برخــی از ز ‌‬
‫یها( کــه »مــاریه« نــام داشــت در‬ ‫هیی )معبــد نصــران ‌‬ ‫کنیس ‌‬
‫حضور مبارک یادآوری نمودند‪ ،‬ام سلمه و ام حبیبه کــه بــه‬
‫سرزمین حبشه )هنگـام هجــرت( رفتـه بودنــد‪ ،‬از زیبـایی و‬
‫تصویرهایی که در آن کنیسه بود تعریــف کردنــد‪ ،‬پیــامبر ‪‬‬
‫م‬
‫هب ْ‬‫في ِ‬ ‫ت ِ‬ ‫مببا َ‬ ‫ذا َ‬ ‫كإ َ‬ ‫سرشان را بلند کرده فرمودند‪ُ» :‬أول َئ ِ َ‬
‫وُروا‬ ‫صب ّ‬ ‫م َ‬ ‫جدًا‪ ,‬ث ُب ّ‬ ‫س ِ‬ ‫م ْ‬ ‫ه َ‬ ‫ر ِ‬ ‫قب ْ ِ‬‫عَلى َ‬ ‫وا َ‬ ‫ح ب َن َ ْ‬ ‫صال ِ ُ‬ ‫ل ال ّ‬ ‫ج ُ‬ ‫الّر ُ‬
‫)‪(3‬‬
‫ق« ‪.‬‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬
‫خلئ ِ‬ ‫شَراُر ال َ‬ ‫وَر أولئ ِك ِ‬ ‫ص َ‬‫ه ت ِلك ال ّ‬ ‫في ِ‬ ‫ِ‬
‫ترمذی در باره عدم جواز موجــودیت صــورت در خــانه و‬
‫نیز جواز ساختن آن حدیثی را روایت نموده است که جــابر‬
‫فببى‬ ‫ة ِ‬ ‫صببوَر ِ‬ ‫ن ال ّ‬ ‫عب ِ‬ ‫ه ‪َ ‬‬ ‫ل الل ّب ِ‬ ‫سببو ُ‬ ‫هى َر ُ‬ ‫‪ ‬گفــت‪» :‬ن َ َ‬
‫َ‬
‫َ )‪(4‬‬
‫ع ذَل ِك« ‪.‬‬ ‫صن َ َ‬ ‫ن يُ ْ‬ ‫هى أ ْ‬ ‫ون َ َ‬ ‫ت َ‬ ‫ال ْب َي ْ ِ‬
‫نشان‬ ‫)(‪» -‬خداوند یهود و نصاری را لعنت کند که قبرهای پیامبرا ‌‬ ‫‪1‬‬

‫هگاه گرفتند«‪.‬‬
‫را سجد ‌‬
‫)(‪» -‬سخترین مردم از روی در روز قیامت‪ ،‬تصویرســازان انــد«‪،‬‬ ‫‪2‬‬

‫مسلم‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.201‬‬


‫ینمود‪ ،‬بــر‬‫نشان فوت م ‌‬ ‫)(‪» -‬آن گروه وقتی مرد نیکوکاری در بی ‌‬ ‫‪3‬‬

‫یساختند‪ ،‬بعد از آن در آن مسجد این تصویرها‬ ‫قبر آن مسجدی م ‌‬


‫یکردند آن گروه بدترین مخلوقــات انــد« متفــق علیــه‪،‬‬ ‫را رسم م ‌‬
‫مشکوة المصابیح‪ ،‬ص ‪.386‬‬
‫)(‪» -‬پیامبر ‪ ‬از موجودیت تصویر در خــانه و از ایــن کــه ســاخته‬ ‫‪4‬‬

‫شود نهی فرمودند« جامع الترمذی‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.207‬‬


‫﴿‪﴾77‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫بـــــــــــــه‬
‫همینگــونه از عــون بــن ابــی حجیفــه بــه روایــت از پــدرش‬
‫منقول است که پیــامبر ‪ ‬در ضــمن بیــان حکــم برخــی از‬
‫هها مصورین را لعنت فرموده اند‪ ،‬ایــن حــدیث مبــارکه‬ ‫پیش ‌‬
‫ن‬‫مب ِ‬ ‫ن ثَ َ‬ ‫عب ْ‬ ‫هببى َ‬ ‫را بخاری اینگونه روایت نموده اســت‪» :‬ن َ َ‬
‫ل الّرَبا‬ ‫ن آك ِ َ‬ ‫ع َ‬ ‫َ‬
‫ول َ‬ ‫ى‪َ ،‬‬ ‫غ ّ‬ ‫ب ال ْب َ ِ‬ ‫س ِ‬ ‫وك َ ْ‬ ‫ب‪َ ،‬‬ ‫ن ال ْك َل ْ ِ‬ ‫وث َ َ‬
‫م ِ‬ ‫م‪َ ،‬‬ ‫الدّ ِ‬
‫)‪(1‬‬
‫وَر« ‪.‬‬ ‫ص ّ‬ ‫م َ‬ ‫ْ‬
‫وال ُ‬ ‫ة َ‬ ‫م َ‬ ‫ش َ‬ ‫و ِ‬ ‫ست َ ْ‬ ‫م ْ‬ ‫ْ‬
‫وال ُ‬ ‫ة َ‬ ‫م َ‬ ‫ش َ‬ ‫وا ِ‬ ‫ْ‬
‫وال َ‬ ‫ه َ‬ ‫َ‬
‫موك ِل ُ‬ ‫و ُ‬ ‫َ‬
‫ههای مـــورد‬ ‫تها و مجســـم ‌‬ ‫در بـــارة دورنمـــودن صـــور ‌‬
‫هها امام بخاری از عایشه ل روایــت نمــوده‬ ‫پرستش از خان ‌‬
‫َ‬
‫شي ًْئا‬ ‫ه َ‬ ‫فى ب َي ْت ِ ِ‬ ‫ك ِ‬ ‫ن ي َت ُْر ُ‬ ‫م ي َك ُ ْ‬ ‫ى ‪ ‬لَ ْ‬ ‫ن الن ّب ِ ّ‬ ‫که گفت‪» :‬أ ّ‬
‫ه«)‪.(2‬‬ ‫ض ُ‬ ‫ق َ‬ ‫ب إ ِل ّ ن َ َ‬ ‫صاِلي ُ‬ ‫ه تَ َ‬ ‫في ِ‬ ‫ِ‬
‫همچنین امام مسلم از ابی الهیاج السدی روایت نمــوده‬
‫کــه حضــرت علــی ‪ ‬در حــالی کــه وی را بــه محوســاختن‬
‫نها مـــأمور‬ ‫تهـــای بـــالی قبرســـتا ‌‬ ‫هها و عمار ‌‬ ‫مجســـم ‌‬
‫یســاخت‪ ،‬ایــن عمــل را هــدایت پیــامبر ‪ ‬اعلم داشــته‬ ‫م ‌‬
‫سببو ُ‬
‫ل‬ ‫َ‬ ‫عث َِنى َ‬ ‫َ‬ ‫عث ُك َ‬‫َ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬
‫ه َر ُ‬ ‫علي ْ ِ‬ ‫ما ب َ َ‬ ‫على َ‬ ‫برایش گفت‪» :‬أل أب ْ َ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫قْبببًرا‬ ‫ول َ‬ ‫َ‬ ‫ه َ‬ ‫سببت َ ُ‬ ‫م ْ‬ ‫ّ‬
‫مَثببال إ ِل ط َ‬ ‫ً‬ ‫ع تِ ْ‬ ‫ن ل َ َتببدَ َ‬ ‫ه ‪‬أ ْ‬ ‫الّلبب ِ‬
‫ه«)‪.(3‬‬ ‫وي ْت َ ُ‬ ‫س ّ‬‫فا إ ِل ّ َ‬ ‫ر ً‬‫ش ِ‬ ‫م ْ‬ ‫ُ‬
‫هها و تصــویرها از مظــاهر و‬ ‫بــر مبنــای ایــن کــه مجســم ‌‬
‫تپرستی اسـتند‪ ،‬احـادیثی از پیـامبر روایــت شـده‬ ‫وسایل ب ‌‬
‫یکنــد بــر ایــن کــه فرشــتگان در خانــة‬ ‫اســت کــه دللــت م ‌‬
‫هها و‬ ‫یشوند‪ ،‬زیرا مجســم ‌‬ ‫هدار و تصویردار داخل نم ‌‬ ‫مجسم ‌‬
‫ههــا جــای‬ ‫تصاویری که به منظور تقدیس و پرستش در خان ‌‬
‫تپرستی بــوده صــاحب آن خــانه‬ ‫داده شود عمل شرک و ب ‌‬
‫هیی‬ ‫عمــل کفرآمیــزی را انجــام داده ملئکــه از همچــو خــان ‌‬
‫یشوند‪.‬‬ ‫نفرت دارند و داخل نم ‌‬
‫هنمودن جبرئیل ‪ ‬به پیامبر ‪ ‬برای‬ ‫مسلم در بارة وعد ‌‬
‫آمدن به حضورشان‪ ،‬و سپس نیامــدنش و علــت نیامــدنش‬
‫حدیثی را روایت نموده است که آنحضرت ‪ ‬برای جبرئیل‬

‫هنمودن از پــول فــروش خــون‪ ،‬پــول‬ ‫)(‪» -‬پیــامبر ‪ ‬از اســتفاد ‌‬ ‫‪1‬‬

‫فروش سگ و پیشة دیاست منع نمودند و سودخور و سوددهنده‪،‬‬


‫یکند و تصویر ساز را لعنت‬ ‫خالکوب و زنی که وجودش را خال م ‌‬
‫نمودند« صحیح البخاری‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.881‬‬
‫هشان هیــچ چیــزی را کــه در آن تصــویرهای‬ ‫)(‪» -‬پیامبر ‪ ‬در خان ‌‬ ‫‪2‬‬

‫یگذاشتند‪ ،‬مگر این که آن را محو‬ ‫»مثل صلیب نصاری« بودی نم ‌‬


‫یکردند« صحیح البخاری‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.880‬‬ ‫م ‌‬
‫)(‪» -‬آیا بر آنچه مــرا پیــامبر ‪ ‬مــأمور ســاختند و فرســتادند تــرا‬ ‫‪3‬‬

‫مأمور نسازم‪ ،‬آن اینست که هیچ تمثالی را مگذاری‪ ،‬مگر این که‬
‫هیی را مگذاری مگر‬ ‫آن را از بین ببری و هیچ قبر بلند ساخته شد ‌‬
‫این که برابرش سازی« صحیح مسلم‪ ،‬ج ‪ ،17‬ص ‪.312‬‬
‫﴿‪﴾78‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫‪‬‬
‫َ‬
‫ة‪،‬‬‫حب َ‬ ‫ر َ‬ ‫قبباِني ال َْبا ِ‬ ‫ن ت َل ْ َ‬‫ع بدْت َِني أ ْ‬ ‫و َ‬‫ت َ‬ ‫قدْ ك ُن ْب َ‬ ‫فرمودنــد‪َ » :‬‬
‫قببا َ َ‬
‫ول‬ ‫ب َ‬ ‫ه كلبب ٌ‬‫ْ‬ ‫َ‬ ‫فيبب ِ‬ ‫ل ب َي ًْتببا ِ‬ ‫خ ُ‬ ‫ولك ِّنببا ل َنببدْ ُ‬ ‫َ‬ ‫ل َ‬ ‫جبب ْ‬ ‫ل‪ :‬أ َ‬ ‫َ‬
‫)‪(1‬‬
‫ة« ‪.‬‬ ‫صوَر ٌ‬ ‫ُ‬
‫امام بخاری این موضوع را با فرق اندکی در عبــارت‪ ،‬از‬
‫ســالم از پــدرش عبــدالله بــن عمــر روایــت نمــوده کــه وی‬
‫گفت‪ :‬جبرئیل ‪ ‬برای پیــامبر ‪ ‬آمــدن بــه حضورشــان را‬
‫هیی کـه‬ ‫وعده نموده بود‪ ،‬پس در آمدن تأخیر کرد بـه انـداز ‌‬
‫بر آنحضرت ‪ ‬دشــواری پدیــد آمــد‪ ،‬پــس مبــارک از خــانه‬
‫بیرون شدند و جبرئیل ‪ ‬را ملقات نمودند و آنچــه از دیــر‬
‫آمدنش ایشان را دسـتور آمــده بــود بـه وی گفتنــد جبرئیـل‬
‫ب«)‪.(2‬‬ ‫وَل ك َل ْ ٌ‬ ‫صوَرةٌ َ‬ ‫ه ُ‬ ‫في ِ‬ ‫ل ب َي ًْتا ِ‬ ‫خ ُ‬‫گفت‪» :‬إّنا َل ندْ ُ‬
‫به همینگونه درین باره از پیــامبر ‪ ‬احــادیثی بــا اختلف‬
‫در عبارت منقــول اســت‪ :‬از ابــی طلحــه روایــت شــده کــه‬
‫ه‬‫فيب ِ‬ ‫ة ب َي ْت ًببا ِ‬ ‫ملئ ِك َ ُ‬ ‫ل ال ْ َ‬ ‫خ ُ‬ ‫گفت‪ :‬پیامبر ‪ ‬فرمودند‪» :‬ل ت َدْ ُ‬
‫ل«)‪.(3‬‬ ‫ماِثي َ‬ ‫ول ت َ َ‬ ‫ب َ‬ ‫ك َل ْ ٌ‬
‫از ابی هریره ‪ ‬روایت شده که پیامبر ‪ ‬فرمودند‪» :‬ل َ‬
‫فيه ت َماِثي ُ َ‬
‫ويُر«)‪.(4‬‬ ‫صا ِ‬ ‫و تَ َ‬ ‫لأ ْ‬ ‫ة ب َي ًْتا ِ ِ َ‬ ‫مل َئ ِك َ ُ‬ ‫ل ال ْ َ‬ ‫خ ُ‬ ‫ت َدْ ُ‬
‫ابن عبــاس از ابــی طلحــه روایــت نمــوده کــه پیــامبر ‪‬‬
‫ول َ‬ ‫ب َ‬ ‫ه ك َْلبب ٌ‬ ‫فيبب ِ‬‫ة ب َي ًْتببا ِ‬ ‫مل َئ ِ َ‬
‫كبب ُ‬ ‫ل ال ْ َ‬
‫خ ُ‬ ‫فرمودنــد‪» :‬ل َ َتببدْ ُ‬
‫ويُر«)‪.(5‬‬ ‫صا ِ‬ ‫تَ َ‬
‫تهــای‬ ‫در احــادیث پیــامبر اســلم ‪ ‬ضــمن بیــان حکم ‌‬
‫تحریم مجسمه و تصویر و منع از ساختن آنها تذکر رفته که‬
‫هساز و تصویرساز خود را در خلقیــت و آفریــدگاری‬ ‫مجسم ‌‬
‫یشــود؛ از‬ ‫برابر و همانند خداوند دانسته مغرور و متکــبر م ‌‬
‫همین جهت درین احــادیث از ایــن کســب و پیشــه یــادآوری‬
‫شده؛ و این عمل مورد نکوهش قرار گرفته است‪ ،‬سازندة‬
‫تترین عــذاب وعــده‬ ‫چنیــن مجســمه و تصــویری بــه ســخ ‌‬

‫)(‪» -‬مرا وعدة قطعی دادی که با من دیشب ملقات نمایی »چرا‬ ‫‪1‬‬

‫هیی که‬‫نیامدی؟« جبرئیل ‪ ‬گفت‪ :‬بلی وعده دادم‪ ،‬اما ما به خان ‌‬


‫یشویم« صــحیح‬ ‫در آن سگ و صورت وجود داشته باشد داخل نم ‌‬
‫مسلم‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.199‬‬
‫هیی که در آن صــورت و ســگ باشــد داخــل‬ ‫)(‪» -‬هرآینه ما به خان ‌‬ ‫‪2‬‬

‫یشویم« صحیح البخاری‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.881‬‬ ‫نم ‌‬


‫هیی که در آن ســگ و تصــویرها وجــود داشــته‬ ‫)(‪» -‬ملئکه به خان ‌‬ ‫‪3‬‬

‫یشوند« مسلم‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.200‬‬ ‫باشد داخل نم ‌‬


‫لها )مجسمه( یا تصویرها‬ ‫هی که در آن تمثا ‌‬ ‫)(‪» -‬فرشتگان به خان ‌‬ ‫‪4‬‬

‫یشوند« مسلم‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.202‬‬ ‫باشد داخل نم ‌‬


‫هیی کــه ســگ و تصــویر باشــد داخــل‬ ‫)(‪» -‬فرشــتگان بــه خــان ‌‬ ‫‪5‬‬

‫یشوند« بخاری‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.880‬‬ ‫نم ‌‬


‫﴿‪﴾79‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫داشـــــــده‬
‫شده‪ ،‬چنــانچه آنحضــرت ‪ ‬خــبر دادنــد کــه وی در قیــامت‬
‫هشدة دست خــود روح بدمــد در‬ ‫یشود تا به ساخت ‌‬ ‫مکلف م ‌‬
‫یتوانــد ایــن کــار را انجــام بدهــد‪ ،‬اینگــونه‬ ‫حــالی کــه نم ‌‬
‫تصویرگری در احادیث پیامبر ‪ ‬ستمکارترین افراد معرفی‬
‫شده است‪.‬‬
‫بخاری و مسلم از ابی زرعه روایت نموده اند که وی بــا‬
‫ابی هریره در سرای مروان داخل شد‪ .‬چــون ابــوهریره ‪‬‬
‫تصورهایی را دید‪ ،‬گفت کــه‪ :‬مــن از پیــامبر ‪ ‬شــنیدم کــه‬
‫َ‬
‫م‬ ‫ن أظْل َب ُ‬ ‫م ْ‬ ‫و َ‬ ‫فرمودنــد‪ :‬خداونــد بــزرگ فرمــوده اســت‪َ » :‬‬
‫َ‬ ‫خل ُ ُ‬
‫فل ْي َ ْ‬ ‫خل ْ ِ‬
‫و‬‫قببوا ذَّرةً ‪ ،‬أ ْ‬ ‫قببى ‪َ ،‬‬ ‫ق كَ َ‬ ‫خُلبب ُ‬ ‫ب يَ ْ‬ ‫هبب َ‬ ‫ن ذَ َ‬ ‫مبب ْ‬ ‫م ّ‬‫ِ‬
‫یشود کــه دریــن‬ ‫ة« مشاهده م ‌‬ ‫)‪(1‬‬
‫عيَر ً‬ ‫وش ِ‬‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ةأ ْ‬ ‫حب ّ ً‬‫خلقوا َ‬ ‫ل ِي َ ْ‬
‫هساز‬ ‫حدیث مبارکه همانند ساختن و همانند دانستن مجسم ‌‬
‫و تصویرگر با خداوند‪ ،‬مورد انتقــاد قــرار گرفتــه و محکــوم‬
‫هســـازان و‬ ‫شـــده اســـت‪ ،‬و از همیـــن اســـت کـــه مجسم ‌‬
‫تترین عذاب خبر داده شده انــد‪ .‬امــام‬ ‫تصویرگران به سخ ‌‬
‫مسلم از عایشه ل روایت نمــوده کــه گفــت‪ :‬پیــامبر ‪ ‬بــه‬
‫نزد من تشریف آوردند در حالی که من به پتویی کـه در آن‬
‫تهایی بود بودم‪ ،‬رنگ مبـارک تغییـر نمـود‪ ،‬بعـد از آن‬ ‫صور ‌‬
‫جامة پوشش مرا گرفتــه پــس آن را پــاره کردنــد و ســپس‬
‫ة‬
‫مب ِ‬ ‫قَيا َ‬ ‫م ال ْ ِ‬ ‫و َ‬ ‫ذاًبا ي َب ْ‬ ‫عب َ‬‫س َ‬ ‫ِ‬ ‫شبدّ الن ّببا‬ ‫ن أَ َ‬ ‫م ْ‬ ‫ن ِ‬ ‫فرمودند‪» :‬إ ِ ّ‬
‫)‪(2‬‬
‫ل« ‪.‬‬ ‫ج ّ‬ ‫و َ‬‫عّز َ‬ ‫ه َ‬ ‫ق الل ّ ِ‬ ‫خل ِ‬
‫ن بِ َ ْ‬ ‫هو َ‬ ‫شب ّ ُ‬ ‫ن يُ َ‬ ‫ذي َ‬ ‫ال ّ ِ‬
‫همچنــان وی از عبــدالله بــن مســعود روایــت نمــوده کــه‬
‫م‬ ‫و َ‬ ‫ذاًبا ي َب ْ‬ ‫عب َ‬ ‫س َ‬ ‫ش بدّ الن ّببا ِ‬ ‫ن أَ َ‬ ‫م ْ‬ ‫ن ِ‬ ‫پیامبر ‪ ‬فرمودند‪» :‬إ ِ ّ‬
‫ة ال ْ ُ‬ ‫ال ْ ِ‬
‫)‪(3‬‬
‫ن« ‪.‬‬ ‫وُرو َ‬ ‫ص ّ‬ ‫م َ‬ ‫م ِ‬ ‫قَيا َ‬
‫ینماید کــه‬ ‫امام بخاری این حدیث را به اینگونه روایت م ‌‬
‫یدهد که وی با مسروق در ســرای‬ ‫اعمش از مسلم خبر م ‌‬
‫لهــای‬ ‫یســار بــن نمیــر بــوده اســت‪ ،‬چــون مســروق تمثا ‌‬
‫حیوانات را در دهلیزی مشاهده کرد‪ ،‬گفت‪ :‬از عبــدالله بــن‬
‫یگفــت‪ :‬مــن از پیــامبر ‪ ‬شــنیدم‬ ‫مسعود شنیدم که وی م ‌‬
‫م‬ ‫عب َ‬ ‫َ‬
‫نأ َ‬
‫و َ‬ ‫ذاًبا ي َب ْ‬ ‫س َ‬ ‫ش بدّ الن ّببا ِ‬ ‫مب ْ‬ ‫ن ِ‬ ‫یفرمودنــد‪» :‬إ ِ ّ‬ ‫کــه م ‌‬
‫هیی‬ ‫)(‪» -‬هیچ کسی ظالمتر از کسی نیست که برود آفریده شــد ‌‬ ‫‪1‬‬

‫هیــی را بیافریننــد‪،‬‬
‫یتوانید( ذر ‌‬
‫مثل مخلوقاتم بیافریند‪ ،‬پس )اگر م ‌‬
‫هیــی را بیافریننــد‪ ،‬یــا جــوی را بیافریننــد« بخــاری‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص‬‫یــا دان ‌‬
‫‪ 880‬و مسلم ج ‪ ،2‬ص ‪.202‬‬
‫تترین مردم از نگاه عذاب در روز قیامت‬ ‫)(‪» -‬بدون شک از سخ ‌‬ ‫‪2‬‬

‫یداننــد«‬‫یباشند که خود را به آفرینش همانند خداوند م ‌‬ ‫کسانی م ‌‬


‫مسلم‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.200‬‬
‫تترین مردم از نگاه عذاب در روز قیامت‬ ‫)(‪» -‬بدون شک از سخ ‌‬ ‫‪3‬‬

‫تکشندگان اند« مسلم‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.201‬‬ ‫صور ‌‬


‫﴿‪﴾80‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫ة‬
‫مبببب ِ‬ ‫ال ْ ِ‬
‫قَيا َ‬
‫ن«)‪.(1‬‬ ‫وُرو َ‬ ‫ص ّ‬ ‫م َ‬ ‫ال ْ ُ‬
‫ینمایــد‬ ‫در همین باره ترمذی از ابی هریره ‪ ‬روایــت م ‌‬
‫م‬ ‫و َ‬ ‫ر ي َب ْ‬ ‫ن الن ّببا ِ‬ ‫مب َ‬ ‫ق ِ‬ ‫عن ُب ٌ‬ ‫ج ُ‬ ‫خُر ُ‬ ‫کــه پیــامبر ‪ ‬فرمودنــد‪» :‬ي َ ْ‬
‫ُ‬
‫ن‬‫سببا ٌ‬ ‫ول ِ َ‬ ‫ن َ‬ ‫عا ِ‬ ‫م َ‬ ‫س َ‬ ‫ن تَ ْ‬ ‫وأذَُنا ِ‬ ‫ن َ‬ ‫صَرا ِ‬ ‫ن ت ُب ْ ِ‬ ‫عي َْنا ِ‬ ‫ه َ‬ ‫ة لَ ُ‬ ‫م ِ‬ ‫قَيا َ‬ ‫ال ْ ِ‬
‫د‬
‫عِنيب ٍ‬ ‫ر َ‬ ‫ٍ‬ ‫جب ّببا‬ ‫ل َ‬ ‫ة‪ :‬ب ِك ُب ّ‬ ‫ت ب ِث َل َث َب ٍ‬ ‫وك ّل ْب ُ‬ ‫ل إ ِن ّببى ُ‬ ‫قبو ُ‬ ‫ق يَ ُ‬ ‫ي َن ْطِ ُ‬
‫)‪(2‬‬
‫ن« ‪.‬‬ ‫ري َ‬ ‫و ِ‬ ‫ص ّ‬ ‫م َ‬ ‫ْ‬
‫وِبال ُ‬ ‫خَر َ‬ ‫ها آ َ‬ ‫َ‬
‫ه إ ِل ً‬ ‫ّ‬
‫ع الل ِ‬ ‫م َ‬‫عا َ‬ ‫ن دَ َ‬ ‫م ْ‬ ‫ل َ‬ ‫وب ِك ُ ّ‬ ‫َ‬
‫براســاس همیـن موضـوع برابــری و ادعـای هماننـدی بـا‬
‫آفریدگار در آفرینش است که سازنده مجسمه و تصویر به‬
‫کــاری کــه از تــوان وی نیســت در قیــامت مکلــف ســاخته‬
‫یشود و آن این که برای آنچه ساخته اســت روح بدمــد و‬ ‫م ‌‬
‫زنــدگی بخشــد‪ ،‬احــادیثی از آنحضــرت ‪ ‬بــر ایــن موضــوع‬
‫ینمایــد‬ ‫وضاحت دارد از عبدالله بن عمر‪ ،‬مســلم روایــت م ‌‬
‫وَر‬ ‫صبب َ‬ ‫ن ال ّ‬ ‫عو َ‬ ‫صببن َ ُ‬ ‫ن يَ ْ‬ ‫ذي َ‬ ‫کـــه پیـــامبر ‪ ‬فرمودنـــد‪» :‬اّلبب ِ‬
‫خل َ ْ‬ ‫َ‬
‫ل لَ ُ‬ ‫قا ُ‬ ‫ة يُ َ‬ ‫م ال ْ ِ‬ ‫عذُّبو َ‬
‫)‪(3‬‬
‫م« ‪.‬‬ ‫قت ُ ْ‬ ‫ما َ‬ ‫حُيوا َ‬ ‫مأ ْ‬ ‫ه ْ‬ ‫م ِ‬ ‫قَيا َ‬ ‫و َ‬ ‫ن يَ ْ‬ ‫يُ َ‬
‫همچنان امام مسلم با امام بخاری از ابن عباس روایــت‬
‫نموده اند که وی از پیامبر ‪ ‬شــنیده اســت کــه فرمودنــد‪:‬‬
‫هببا‬ ‫فب َ‬ ‫ن ي َن ْ ُ‬ ‫فببى البدن ْيا ك ُل ّب َ َ‬
‫في َ‬ ‫خ ِ‬ ‫فأ ْ‬ ‫ّ َ‬ ‫صوَرةً ِ‬ ‫وَر ُ‬ ‫ص ّ‬ ‫ن َ‬ ‫م ْ‬ ‫» َ‬
‫خ« ‪ .‬بــه همینگــونه‬ ‫)‪(4‬‬ ‫َ‬ ‫ْ‬
‫فب ٍ‬ ‫س ب َِنا ِ‬ ‫ولي ْب َ‬ ‫ة َ‬ ‫مب ِ‬ ‫قَيا َ‬ ‫م ال ِ‬ ‫و َ‬ ‫ح َيب ْ‬ ‫الّرو َ‬
‫ینمایــد کــه در‬ ‫ترمذی از ابن عباس ب حدیثی را روایــت م ‌‬
‫معنا با احادیث مذکور‪ ،‬یگانگی دارد ولــی در عبــارت انــدک‬
‫وَر‬ ‫ص ّ‬ ‫ن َ‬ ‫م ْ‬ ‫متفاوت است و آن این که پیامبر ‪ ‬فرمودند‪َ » :‬‬
‫خ‬ ‫فب ٍ‬ ‫س ب َِنا ِ‬ ‫ول َي ْب َ‬ ‫ح َ‬ ‫هببا ال بّرو َ‬ ‫في َ‬ ‫خ ِ‬ ‫ف َ‬ ‫حّتى ي َن ْ ُ‬ ‫ب َ‬ ‫عذ ّ َ‬ ‫صوَرةً ُ‬ ‫ُ‬
‫ها«)‪.(5‬‬ ‫ِ َ‬ ‫في‬
‫تترین مردم از نگاه عــذاب در روز قیــامت‬ ‫)(‪» -‬بدون شک سخ ‌‬ ‫‪1‬‬

‫تکشندگان اند« بخاری‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.880‬‬ ‫صور ‌‬


‫یآید که از بــرای آن‬‫)(‪» -‬در روز قیامت گردنی از آتش بیرون م ‌‬ ‫‪2‬‬

‫یشنود و زبــانی‬ ‫یبیند و دو گوش است که م ‌‬ ‫دو چشم است که م ‌‬


‫بنمودن ســه‬ ‫یگوید که‪ :‬من بــرای عـذا ‌‬‫یزند‪ ،‬م ‌‬ ‫است که سخن م ‌‬
‫هام‪ ،‬بــر هـر سـتمگر ســرکش‪ ،‬و بـر هرکــه بـا‬ ‫کــس مؤظـف شـد ‌‬
‫خداونــد خــدای دیگــری را بخوانــد و بــر صــورت ســازان« رواه‬
‫الترمذی‪ ،‬مشکوة المصابیح‪ ،‬ص ‪.386‬‬
‫یسازند در روز قیــامت عــذاب‬ ‫)(‪» -‬آن کسانی که تصویرها را م ‌‬ ‫‪3‬‬

‫یشود که‪ :‬آنچه را آفریدید زنده‬ ‫یشان گفته م ‌‬ ‫یشوند‪ ،‬برا ‌‬‫کرده م ‌‬
‫سازید!« مسلم‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.201‬‬
‫)(‪» -‬هرکــه در دنیــا صــورتی را بســازد‪ ،‬در روز قیــامت مکلــف‬ ‫‪4‬‬

‫یتواند بدمد«‬ ‫یشود که در آن روح بدمد‪ ،‬در حالی که نم ‌‬ ‫ساخته م ‌‬


‫مسلم‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ 202‬و بخاری ج ‪ ،2‬ص ‪.881‬‬
‫ینماید‪ ،‬خداوند او را تــا در آن روح‬
‫)(‪» -‬هرکه صورتی را رسم م ‌‬ ‫‪5‬‬

‫یتوانــد« ترمــذی‪،‬‬‫ینماید‪ ،‬و در آن روح دمیده نم ‌‬ ‫را بدمد عذاب م ‌‬


‫ج ‪ ،1‬ص ‪.208‬‬
‫﴿‪﴾81‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫در بــــــارة‬
‫تصویرهای حیوانات جاندار کــه بــه شــکل نمایشــی در روی‬
‫ههــا وجــود دارد احـادیثی از پیــامبر اســلم ‪‬‬ ‫ههــای خان ‌‬ ‫پرد ‌‬
‫روایت شده کـه بـر مکروهیـت و عـدم جـواز آن در هنگـام‬
‫نبــودنش و بــر جــواز آن در هنگــامی کــه بــه صــورت‬ ‫آویزا ‌‬
‫ینمایــد‪،‬‬ ‫یاهمیتی زیر پا قرار گیرد و پایمال شود دللت م ‌‬ ‫ب ‌‬
‫تها آویزان و منصـوب باشــند مــورد‬ ‫زیرا در وقتی که صور ‌‬
‫احترام و تقدیس قرارگرفتن آنها محتمل است‪ ،‬و نیز نظــر‬
‫یکند‪ ،‬در هنگام عبادات حضور وی‬ ‫بیننده را به خود جلب م ‌‬
‫یســازد و نیــز دنیــا و لذایــذ آن را بــه یــادش‬ ‫را مختــل م ‌‬
‫یآورد‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫مســلم از عایشــه ل روایــت نمــوده اســت کــه گفــت‪:‬‬
‫هام‬‫»پیامبر ‪ ‬از سفر قدوم آوردنــد و مــن بــر دروازة خــان ‌‬
‫بهای بالــداری وجــود داشــت‪،‬‬ ‫هیــی را کــه در آن اســ ‌‬ ‫پرد ‌‬
‫پوشانده بــودم‪ ،‬ایشــان امــر فرمودنــد پــس مــن آن را دور‬
‫ساختم«)‪ .(1‬این حدیث را امام بخاری نیز بــا انــدک تفــاوتی‬
‫در عبارت از حضرت انس ‪ ‬روایت نمــوده اســت کــه وی‬
‫هیی بود که با آن طرف خانه اش‬ ‫گفت‪ :‬برای عایشه ل پرد ‌‬
‫عن ّببى‪،‬‬ ‫طى َ‬ ‫َ‬
‫مي ِ‬ ‫را پوشانده بود‪ ،‬پیــامبر بــای وی گفتنــد‪» :‬أ ِ‬
‫صل َِتى« ‪.‬‬
‫)‪(2‬‬
‫فى َ‬ ‫ض ِلى ِ‬ ‫ر ُ‬ ‫ع ِ‬
‫ويُرهُ ت َ ْ‬‫صا ِ‬
‫ل تَ َ‬‫ه ل َ ت ََزا ُ‬‫فإ ِن ّ ُ‬‫َ‬
‫امام مسلم از عایشه ل روایت نموده اســت کــه گفــت‪:‬‬
‫ههای خود بیرون شدند پــس مــن‬ ‫»پیامبر ‪ ‬در بعضی غزو ‌‬
‫هیی را گرفتم و به آن دروازه را پوشاندم‪ ،‬وقتی آمدنــد‬ ‫پرد ‌‬
‫یشــان دریــافتم‪ ،‬پــس‬ ‫و پــرده را دیدنــد‪ ،‬کراهــتی را در رو ‌‬
‫مبارک آن پرده را کشیدند تا پاره نمودند یــا قطــع کردنــد و‬
‫گها و‬ ‫فرمودند کــه خداونــد مــا را مــأمور نســاخته کــه ســن ‌‬
‫لها را بپوشانیم‪ ،‬عایشه ل گفــت کــه‪ :‬از همــان پــرده دو‬ ‫گ ‌‬
‫بالشت قطــع نمــودیم و آن دو را از لیــف حاشــیه نمــودم و‬
‫مبارک ‪ ‬بر من عیب نگرفتند«)‪.(3‬‬

‫ه‬
‫فيبب ِ‬ ‫كببا ِ‬ ‫ت دُْرُنو ً‬ ‫قبب ُ‬ ‫عل ّ ْ‬ ‫و َ‬ ‫ر‪َ ،‬‬ ‫ف ٍ‬ ‫سب َ‬ ‫ن َ‬ ‫مب ْ‬ ‫ى ‪ِ ‬‬ ‫الن ّب ِ ب ّ‬ ‫م‬ ‫د َ‬ ‫قب ِ‬ ‫)(‪َ » -‬‬ ‫‪1‬‬

‫ه« بخــاری‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص‬ ‫ه‪َ ،‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ل‪َ ،‬‬ ‫ماِثيبب ُ‬
‫عُتبب ُ‬ ‫فن ََز ْ‬ ‫عبب ُ‬ ‫ز َ‬ ‫ن أن ْ ِ‬ ‫مَرِنى أ ْ‬ ‫فببأ َ‬ ‫تَ َ‬
‫‪.880‬‬
‫)(‪» -‬این را از من دور کن‪ ،‬زیرا تصاویر آن همیشه در نمازم بــه‬ ‫‪2‬‬

‫یآید« بخاری‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.881‬‬ ‫نظر م ‌‬


‫ً‬ ‫َ‬ ‫ه َ‬ ‫فى َ‬ ‫ه ‪َ ‬‬ ‫ّ‬ ‫َ‬
‫مطببا‬ ‫ت نَ َ‬ ‫خذْ ُ‬ ‫فأ َ‬ ‫غَزات ِ ِ‬ ‫ج ِ‬ ‫خَر َ‬ ‫سول الل ِ‬ ‫ت َر ُ‬ ‫)(‪َ» -‬رأي ْ َ‬ ‫‪3‬‬

‫ت‬ ‫ب‬ ‫ْ‬


‫ف‬ ‫ر‬ ‫ع‬ ‫َ‬
‫ط‬ ‫ب‬ ‫م‬ ‫ن‬ ‫ال‬ ‫أى‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫ب‬ ‫َ‬
‫ف‬ ‫م‬ ‫د‬ ‫ب‬ ‫َ‬
‫ق‬ ‫با‬ ‫ب‬ ‫م‬ ‫َ‬ ‫ل‬ ‫َ‬
‫ف‬ ‫ب‬ ‫با‬
‫ب‬ ‫ب‬ ‫ْ‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫بى‬ ‫ب‬ ‫َ‬ ‫ل‬ ‫ع‬
‫ه َ‬ ‫َ‬
‫ُ‬ ‫َ َ‬ ‫ّ َ‬ ‫َ‬ ‫ِ َ‬ ‫ّ‬ ‫َ ِ‬ ‫سبت َْرت ُ ُ‬ ‫ف َ‬
‫قببا َ‬ ‫و َ‬ ‫َ‬ ‫و َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ه َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬
‫ل‬ ‫ه َ‬ ‫عب ُ‬ ‫قط َ‬ ‫هأ ْ‬ ‫هت َكب ُ‬ ‫حت ّببى َ‬ ‫ه َ‬ ‫جذَب َ ُ‬ ‫ف َ‬ ‫ه ِ‬ ‫ج ِ‬ ‫و ْ‬‫فى َ‬ ‫ة ِ‬ ‫هي َ َ‬ ‫الكَرا ِ‬
‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬
‫ت‬ ‫ْ‬ ‫ل‬ ‫با‬ ‫ب‬ ‫ق‬‫َ‬ ‫ن‪.‬‬ ‫َ‬ ‫ب‬ ‫طي‬ ‫وال‬ ‫ة‬
‫ِ َ َ َ َ‬‫ر‬ ‫با‬
‫ب‬ ‫ج‬‫ح‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫و‬ ‫ب‬
‫ْ َ ُ َ‬‫س‬ ‫ْ‬ ‫ك‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫أ‬ ‫با‬‫ب‬ ‫ن‬ ‫ر‬ ‫م‬
‫ْ َ ُ ْ َ‬ ‫أ‬ ‫ي‬ ‫م‬ ‫ب‬ ‫ل‬ ‫ن الل ّ َ‬
‫ه‬ ‫ب‬ ‫إِ ّ‬
‫ك‬ ‫ب ذَل ِب َ‬ ‫عب ْ‬ ‫م يَ ِ‬ ‫َ‬
‫فل ب ْ‬ ‫فببا َ‬ ‫ما ِلي ً‬ ‫ه َ‬ ‫وت ُ ُ‬ ‫ش ْ‬ ‫ح َ‬ ‫و َ‬ ‫ن َ‬ ‫َ‬ ‫ف َ‬ ‫َ‬
‫سادَت َي ْ ِ‬ ‫و َ‬ ‫ه ِ‬ ‫من ْ ُ‬ ‫عَنا ِ‬ ‫قط ْ‬
‫ى« مسلم‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.200‬‬ ‫َ ّ‬ ‫َ‬ ‫ل‬ ‫ع‬
‫﴿‪﴾82‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫همچنـــــان‬
‫مسلم از عایشه ل روایت نموده اســت کــه گفــت‪» :‬مــا را‬
‫هیی بود که در آن تمثال مرغی بود و هرکه داخــل خــانه‬ ‫پرد ‌‬
‫یشد‪ ،‬پیامبر ‪ ‬به من فرمودنــد‪ :‬ایــن‬ ‫شدی با آن روبرو م ‌‬
‫را یکطرف کن‪ ،‬زیرا من هر باری کــه داخــل شــوم و آن را‬
‫یافتم‪.(1)«...‬‬
‫ببینم به یاد دنیا م ‌‬
‫در روایتی دیگر از عایشه ل آمده است که وی نالینی را‬
‫کــه در آن تصــویرهایی بــود خریــداری نمــود‪ ،‬وقــتی آن را‬
‫پیــامبر ‪ ‬دیدنــد بــر دروازه ایســتاده شــده و داخــل خــانه‬
‫یگوید که‪ :‬من ناخوشنودی آن حضــرت ‪‬‬ ‫نگردیدند‪ ،‬وی م ‌‬
‫یشان احساس کردم‪ ،‬پس گفت‪ :‬ای رســول خــدا‬ ‫را در رو ‌‬
‫یکنــم‪ ،‬چــه گنــاهی‬ ‫‪ :‬من به سوی خدا و رسولش توبه م ‌‬
‫هام؟ آنحضرت فرمودنــد‪ :‬ایــن نــالین از کجــا‬ ‫را مرتکب شد ‌‬
‫هام تــا‬‫شده است؟ عایشه ل گفت‪ :‬این را برای شما خرید ‌‬
‫برآن بنشینید و بر آن تکیه نماییــد‪ ،‬پیــامبر فرمودنــد‪ :‬بــدون‬
‫یشــوند و‬ ‫شــک صــاحبان ایــن تصــویرها عــذاب کــرده م ‌‬
‫یشود که آنچه را ساخته اید زنــده نماییــد‪،‬‬ ‫برایشان گفته م ‌‬
‫تها باشــد فرشــتگان‬ ‫هیی که در آن صــور ‌‬ ‫باز فرمودند‪ :‬خان ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫یشوند« در روایتی دیگر افزوده شده که‬ ‫در آن داخل نم ‌‬
‫عایشه ل گفت‪» :‬پس من آن نالین مــذکور را گرفتــم و دو‬
‫ینمودند«)‪.(3‬‬‫تا تکیه ساختم که پیامبر ‪ ‬به آنها تکیه م ‌‬
‫بــه همینگــونه در بــارة جــواز موجــودیت تصــویر در روی‬
‫بالشت و تکیه و کراهیت آن بروی پردة خانه بخاری مسلم‬
‫ینمایند‪ ،‬بخاری از عایشــه‬ ‫احادیثی را از عایشه ل روایت م ‌‬
‫ینماید که گفــت‪» :‬پیــامبر ‪ ‬از ســفر آمدنــد و‬ ‫ل روایت م ‌‬
‫های را کــه دارای تصــویرهای بــود بــر روی طــاق‬ ‫مــن پــرد ‌‬
‫پوشانده بودم‪ ،‬چون آن را پیامبر ‪ ‬دیدند پاره اش کردنــد‬
‫ر‬‫ل طَببائ ِ ٍ‬ ‫مث َببا ُ‬ ‫ه تِ ْ‬ ‫فيب ِ‬ ‫سبت ٌْر ِ‬ ‫ن ل َن َببا ِ‬ ‫كبا َ‬ ‫ت َ‬ ‫قال َ ْ‬ ‫ة َ‬ ‫ش َ‬ ‫عائ ِ َ‬ ‫ن َ‬ ‫ع ْ‬ ‫)(‪َ » -‬‬ ‫‪1‬‬

‫ه ‪‬‬ ‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫ل‬ ‫ال‬ ‫ل‬ ‫ُ‬ ‫سو‬ ‫َ ُ‬ ‫ر‬ ‫لى‬ ‫ِ‬ ‫َ‬
‫ل‬ ‫قا‬ ‫َ‬ ‫ف‬‫َ‬ ‫ه‬
‫ْ َ َ ُ‬ ‫َ‬ ‫ل‬ ‫ب‬ ‫ق‬ ‫ْ‬ ‫ت‬ ‫س‬ ‫ا‬ ‫ل‬‫َ‬ ‫خ‬‫َ‬ ‫َ‬ ‫د‬ ‫ذا‬ ‫َ‬ ‫ِ‬ ‫إ‬ ‫ل‬ ‫ُ‬ ‫خ‬
‫ّ ِ‬ ‫دا‬ ‫ال‬ ‫ن‬‫كا َ‬ ‫و َ‬ ‫َ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫ت َ‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫ُ‬ ‫ذا َ‬
‫ت الدّن َْيا« همانجا‪.‬‬ ‫ه ذَكْر ُ‬ ‫فَرأي ْت ُ ُ‬ ‫خل ُ‬ ‫ما دَ َ‬ ‫فإ ِّنى كل َ‬ ‫ه َ‬ ‫وِلى َ‬ ‫ّ‬ ‫ح‬ ‫َ‬
‫َ‬
‫ها‬ ‫في َ‬ ‫ة ِ‬ ‫ق ً‬ ‫مُر َ‬ ‫ت نُ ْ‬ ‫شت ََر ْ‬ ‫ها ا ْ‬ ‫ها أن ّ َ‬ ‫عن ْ َ‬ ‫ه َ‬ ‫ى الل ّ ُ‬ ‫ض َ‬ ‫ة َر ِ‬ ‫ش َ‬ ‫عائ ِ َ‬ ‫ن َ‬ ‫ع ْ‬ ‫)(‪َ » -‬‬ ‫‪2‬‬

‫م‬ ‫فل َب ْ‬ ‫ب َ‬ ‫عل َببى ال ْب َببا ِ‬ ‫م َ‬ ‫قبا َ‬ ‫ه ‪َ ‬‬ ‫ل الل ّ ِ‬ ‫سو ُ‬ ‫ها َر ُ‬ ‫ما َرآ َ‬ ‫فل َ ّ‬ ‫ويُر َ‬ ‫صا ِ‬ ‫تَ َ‬
‫ه‬
‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫ل‬ ‫ال‬ ‫َ‬
‫ل‬ ‫سو‬ ‫ُ َ َ ُ‬‫ر‬ ‫يا‬ ‫ت‪:‬‬ ‫ْ‬ ‫ل‬ ‫ُ‬
‫ق‬ ‫ف‬‫َ‬ ‫ة‬‫َ ِ َ َ‬ ‫ي‬ ‫ه‬ ‫را‬ ‫َ‬ ‫ك‬ ‫ْ‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫ه‬
‫َ ْ ِ ِ‬‫ه‬ ‫ج‬ ‫و‬ ‫فى‬ ‫ْ ِ‬ ‫ت‬ ‫ف‬‫َ‬ ‫ر‬‫َ َ‬ ‫ع‬ ‫ف‬‫َ‬ ‫ْ‬
‫ل‬ ‫خ‬
‫ُ‬ ‫ي َدْ‬
‫سبو ُ‬ ‫قبا َ‬ ‫ف َ‬ ‫ت َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ل‬ ‫ل َر ُ‬ ‫ذا أذْن َْبب ُ‬ ‫مبا َ‬ ‫ه َ‬ ‫سببول ِ ِ‬ ‫وإ ِلى َر ُ‬ ‫ه َ‬ ‫ب إ ِلى الل ِ‬ ‫أُتو ُ‬
‫د‬
‫ع َ‬ ‫ق ُ‬ ‫ك ل ِت َ ْ‬ ‫ها ل َ َ‬ ‫شت ََري ْت ُ َ‬ ‫تا ْ‬ ‫قل ْ ُ‬ ‫ف ُ‬ ‫ة‪َ .‬‬ ‫ق ِ‬ ‫مُر َ‬ ‫ه الن ّ ْ‬ ‫ذ ِ‬ ‫ه ِ‬ ‫ل َ‬ ‫ما َبا ُ‬ ‫ه ‪َ :‬‬ ‫الل ّ ِ‬
‫َ‬
‫م‬ ‫و َ‬ ‫ر َيبب ْ‬ ‫و ِ‬ ‫صبب َ‬ ‫ه ال ّ‬ ‫ذ ِ‬ ‫هبب ِ‬ ‫ب َ‬ ‫حا َ‬ ‫صبب َ‬ ‫نأ ْ‬ ‫ل إِ ّ‬ ‫قببا َ‬ ‫ف َ‬ ‫ها َ‬ ‫سببدَ َ‬ ‫و ّ‬ ‫وت َ َ‬ ‫هببا َ‬ ‫عل َي ْ َ‬ ‫َ‬
‫ن‬ ‫إ‬ ‫ل‪:‬‬ ‫َ‬ ‫قبا‬ ‫َ‬ ‫و‬ ‫م‬ ‫تب‬ ‫ق‬‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ل‬ ‫خ‬ ‫مبا‬ ‫يبوا‬ ‫ح‬ ‫َ‬ ‫أ‬ ‫م‬ ‫هب‬ ‫َ‬ ‫ل‬ ‫ل‬ ‫ُ‬ ‫قا‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ْ‬
‫ِ ّ‬ ‫ُ ْ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ ْ ْ ُ‬ ‫ا ِ َ َ ِ ُ َ ُ َ ُ‬
‫ي‬ ‫ن‬ ‫بو‬ ‫ذ‬ ‫ع‬ ‫ي‬ ‫ة‬ ‫م‬ ‫يا‬ ‫ق‬ ‫ل‬
‫ة« مسلم‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص‬ ‫َ‬
‫مل َئ ِك ُ‬ ‫ه ال َ‬ ‫ْ‬ ‫خل ُ‬ ‫ُ‬ ‫وُر ل َ ت َدْ ُ‬ ‫ص َ‬ ‫ه ال ّ‬ ‫في ِ‬ ‫ذى ِ‬ ‫ت ال ّ ِ‬ ‫ال ْب َي ْ َ‬
‫‪.201‬‬
‫َ‬ ‫ت َ‬ ‫َ‬ ‫ن َ‬ ‫ف َ‬ ‫مْر َ‬ ‫ْ‬ ‫ه َ‬ ‫َ‬ ‫)(‪َ » -‬‬
‫مببا‬ ‫ه َ‬ ‫ق بِ ِ‬ ‫ف ُ‬ ‫ن ي َْرت َ ِ‬ ‫فكا َ‬ ‫قال ْ‬ ‫قت َي ْ ِ‬ ‫ه ِ‬ ‫علت ُ ُ‬ ‫ج َ‬ ‫ف َ‬ ‫خذْت ُ ُ‬ ‫فأ َ‬ ‫‪3‬‬

‫ت« همانجا‪.‬‬ ‫فى ال ْ َ ْ ِ‬


‫ي‬ ‫ب‬ ‫ِ‬
‫﴿‪﴾83‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫و گفتنـــــد‪:‬‬
‫تترین مردم در روز قیامت از نگاه عذاب کسانی انــد‬ ‫سخ ‌‬
‫یکننــد‪،‬‬‫هگی بــه خداونــد هماننــد م ‌‬ ‫کــه خــود را بــه آفریننــد ‌‬
‫عایشــه ل گفــت‪ :‬پــس آن پــرده را یــک یــا دو بالشــت‬
‫ساختم«)‪.(1‬‬
‫هیی بود‬ ‫مسلم روایت نموده است که »عایشه ل را جام ‌‬
‫که بر طاقی کشیده شــده بــود‪ ،‬و در آن تصــویرهای وجــود‬
‫یخواندنــد‪ ،‬پــس‬ ‫داشــت و پیــامبر ‪ ‬بــه ســوی آن نمــاز م ‌‬
‫فرمودند‪ :‬این جامه را از من دور بســاز! عایشــه ل گفــت‪:‬‬
‫تهایی ساختم«)‪.(2‬‬ ‫پس آن را بالش ‌‬
‫همچنـــان بخـــاری و مســـلم متفقـــا ً حـــدیثی را روایـــت‬
‫ینمایند که »قتیبه بن سعید از لیــث از بکیــر از بســر بــن‬ ‫م ‌‬
‫سعد از زید بن خالد از ابی طلحه که صــحابی رســول خــدا‬
‫‪ ‬بود خبر داده اند که آنحضــرت ‪ ‬فرمودنــد‪ :‬ملئکــه بــه‬
‫یشود‪ ،‬بسر‬ ‫هیی که در آن تصویر موجود باشد داخل نم ‌‬ ‫خان ‌‬
‫گفت که‪ :‬بعد از این روایت زیــد مریــض شــد‪ ،‬پــس مــا بــه‬
‫هیی بود‬ ‫عیادت وی رفتیم‪ ،‬در این هنگام بر دروازه اش پرد ‌‬
‫که تصویر داشت‪ ،‬بسر گفــت‪ :‬مــن بــه عبیــدالله خــولنی و‬
‫سرپرست میمونه زوجة پیـامبر ‪ ‬بـود گفتـم کـه‪ :‬آیـا زیـد‬
‫برای ما در روز اول از موجودیت تصویر و حرمــت آن خـبر‬
‫نداد؟ عبیــدالله گفــت‪ :‬آیــا نشــنیدی آنگــاه کــه گفــت‪ :‬مگــر‬
‫نقشی که در جامه است؟)‪.(3‬‬
‫ترمذی از عبدالله بن عبدالله بن عتبه روایت نمــوده کــه‬
‫وی برای عیادت ابی طحله انصاری رفت و سهل بن حنیف‬
‫یگوید که‪ :‬ابوطلحه شخصی‬ ‫را در نزد وی یافت‪ ،‬عبدالله م ‌‬
‫ة ل ِببى‬ ‫و ٍ‬ ‫ه َ‬ ‫سب ْ‬ ‫عل َببى َ‬ ‫قَرام ٍ ل ِببى َ‬ ‫ت بِ ِ‬ ‫ست َْر ُ‬ ‫قدْ َ‬ ‫و َ‬ ‫ر َ‬ ‫ف ٍ‬ ‫س َ‬ ‫ن َ‬ ‫م ْ‬ ‫)(‪ِ » -‬‬ ‫‪1‬‬

‫د‬ ‫ب‬ ‫ش‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫أ‬ ‫ل‪:‬‬ ‫َ‬ ‫با‬ ‫ب‬ ‫ق‬ ‫َ‬ ‫و‬ ‫ه‬ ‫َ‬ ‫ك‬ ‫ت‬ ‫ه‬ ‫‪‬‬ ‫ه‬ ‫ّ‬ ‫ل‬ ‫ال‬ ‫ل‬ ‫ُ‬ ‫سو‬ ‫ر‬ ‫ه‬ ‫رآ‬ ‫ما‬ ‫َ‬ ‫ل‬ ‫َ‬
‫ف‬ ‫ل‪،‬‬ ‫ُ‬ ‫ثي‬ ‫ها ت َ َ ِ‬‫ما‬
‫ّ‬ ‫َ َ ُ َ‬ ‫ِ‬ ‫ّ َ ُ َ ُ‬ ‫في َ‬ ‫ِ‬
‫ه‪.‬‬ ‫ق اللب ِ‬ ‫ّ‬ ‫ب‬ ‫ْ‬ ‫ل‬ ‫خ‬
‫َ‬ ‫ِ‬ ‫ب‬ ‫ن‬ ‫َ‬ ‫هو‬ ‫ُ‬ ‫با‬‫ب‬ ‫ض‬‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ي‬ ‫ن‬
‫َ‬ ‫ذي‬‫ِ‬ ‫ب‬ ‫ّ‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫ة‬
‫ِ‬ ‫ب‬ ‫م‬‫َ‬ ‫يا‬‫َ‬ ‫ق‬
‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫م‬‫َ‬ ‫و‬ ‫ْ‬ ‫ب‬ ‫َ‬ ‫ي‬ ‫با‬ ‫ً‬ ‫ذا‬ ‫َ‬ ‫ع‬
‫َ‬ ‫س‬ ‫نا‬‫ّ‬ ‫ال‬
‫ِ‬ ‫َ‬ ‫ِ‬
‫ن« بخاری‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.880‬‬ ‫سادَت َي ْ ِ‬ ‫و َ‬ ‫و ِ‬ ‫سادَةً أ ْ‬ ‫و َ‬ ‫ِ‬ ‫عل َْناهُ‬ ‫ج َ‬ ‫ف َ‬ ‫ت َ‬ ‫قال َ ْ‬ ‫َ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫د‬
‫دو ٌ‬ ‫مب ُ‬ ‫م ْ‬ ‫ويُر َ‬ ‫صببا ِ‬ ‫ه تَ َ‬ ‫في ب ِ‬ ‫ب ِ‬ ‫و ٌ‬ ‫ها ث َب ْ‬ ‫نل َ‬ ‫ه كا َ‬ ‫ة أن ّ ُ‬ ‫ش َ‬ ‫عائ ِ َ‬ ‫ن َ‬ ‫ع ْ‬ ‫)(‪َ » -‬‬ ‫‪2‬‬

‫ل أَ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬


‫ه‬ ‫ِ ِ‬ ‫ب‬ ‫ري‬ ‫خ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫با‬ ‫ب‬ ‫ق‬‫َ‬ ‫َ‬
‫ف‬ ‫ه‬
‫ِ ْ ِ‬ ‫ب‬ ‫ي‬ ‫ل‬ ‫إ‬ ‫لى‬ ‫ب‬ ‫ص‬ ‫ُ َ‬ ‫ي‬ ‫‪‬‬ ‫ى‬ ‫ّ ِ ّ‬ ‫ب‬ ‫ب‬ ‫ن‬ ‫ال‬ ‫ن‬ ‫َ‬ ‫با‬ ‫ب‬ ‫َ‬ ‫ك‬ ‫ف‬ ‫َ‬ ‫إ ِل َببى َ ْ َ ٍ‬
‫ة‬ ‫و‬ ‫ه‬ ‫ب‬ ‫س‬
‫ْ‬ ‫َ‬
‫د« مسلم‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.201‬‬ ‫سائ ِ َ‬ ‫و َ‬ ‫ه َ‬ ‫علت ُ ُ‬ ‫ج َ‬ ‫ف َ‬ ‫ه َ‬ ‫خْرت ُ ُ‬ ‫فأ ّ‬ ‫ت َ‬ ‫قال َ ْ‬ ‫عّنى‪َ .‬‬ ‫َ‬
‫ن‬ ‫ب‬ ‫ع‬
‫َ ْ ُ ْ ٍ َ ْ‬ ‫ر‬ ‫ب‬ ‫ي‬ ‫َ‬ ‫ك‬ ‫ب‬ ‫ن‬ ‫ب‬ ‫ع‬ ‫ث‬ ‫ُ‬ ‫ب‬ ‫ْ‬ ‫ي‬ ‫ّ‬ ‫ل‬ ‫ال‬ ‫نا‬ ‫َ‬ ‫ث‬ ‫د‬ ‫ب‬ ‫ح‬
‫َ ْ َ ُ ْ ُ َ ِ ٍ َ ّ َ‬ ‫د‬ ‫عي‬ ‫س‬ ‫ن‬ ‫ب‬ ‫ة‬ ‫ب‬ ‫ي‬ ‫ت‬ ‫ُ‬
‫ق‬ ‫نا‬‫َ ّ َ‬ ‫َ‬ ‫ث‬ ‫د‬ ‫ح‬ ‫»‬ ‫(‪-‬‬ ‫)‬ ‫‪3‬‬

‫ب‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬


‫ح ِ‬ ‫صببا ِ‬ ‫ة َ‬ ‫حب َ‬ ‫ن أب ِببى طل َ‬ ‫ع ْ‬ ‫د َ‬ ‫خال ِ ٍ‬ ‫ن َ‬ ‫د بْ ِ‬ ‫ن َزي ْ ِ‬ ‫ع ْ‬ ‫د َ‬ ‫عي ٍ‬ ‫س ِ‬ ‫ن َ‬ ‫ر بْ ِ‬ ‫س ِ‬ ‫بُ ْ‬
‫ة‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫كبب‬ ‫ئ‬
‫َ ِ‬‫َ‬ ‫ل‬ ‫م‬ ‫ْ‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫ن‬ ‫ِ ّ‬ ‫إ‬ ‫ل‪:‬‬ ‫َ‬ ‫قا‬ ‫َ‬ ‫‪‬‬ ‫ه‬
‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫ل‬ ‫ال‬ ‫َ‬
‫ل‬ ‫سو‬ ‫ِ ّ َ ُ‬ ‫ر‬ ‫ن‬ ‫إ‬ ‫ل‬ ‫َ‬ ‫قا‬ ‫َ‬ ‫‪‬‬ ‫ه‬
‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫ل‬ ‫ال‬ ‫ل‬ ‫َر ُ ِ‬ ‫سو‬
‫ن‬ ‫ش بت َكى َزي ْ بدُ ب ْ ب ُ‬ ‫َ‬ ‫ما ْ‬ ‫سٌر‪ :‬ث ُ ّ‬ ‫ل بُ ْ‬ ‫قا َ‬ ‫ة‪َ .‬‬ ‫صوَر ٌ‬ ‫ه ُ‬ ‫في ِ‬ ‫ل ب َي ًْتا ِ‬ ‫خ ُ‬ ‫ل َ ت َدْ ُ‬
‫د‬ ‫ب‬
‫ُ ِ ُ َ ْ ِ‬ ‫ي‬ ‫ب‬ ‫ع‬ ‫ل‬ ‫ت‬ ‫ْ‬ ‫ل‬ ‫ق‬ ‫ُ‬ ‫ف‬ ‫َ‬ ‫ة‬ ‫ر‬ ‫صو‬
‫َ ِ ِ ِ ْ ٌ ِ ِ ُ َ ٌ‬ ‫ه‬ ‫في‬ ‫ر‬ ‫ت‬ ‫س‬ ‫ه‬ ‫ب‬ ‫با‬ ‫لى‬ ‫َ‬ ‫ع‬
‫َ‬ ‫ذا‬ ‫َ‬ ‫إ‬
‫ُ ْ َ ُ ِ‬‫ف‬ ‫َ‬ ‫ه‬ ‫نا‬ ‫د‬ ‫ع‬ ‫ف‬‫َ‬ ‫د‬
‫خال ِ ٍ‬ ‫َ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬
‫خب ِْرن َببا‬ ‫م يُ ْ‬ ‫ى ‪ :‬أل ب ْ‬
‫َ‬ ‫ج الن ّب ِ ب ّ‬ ‫و ِ‬ ‫ة َز ْ‬ ‫مون َ َ‬ ‫مي ْ ُ‬ ‫ب َ‬ ‫ى َرِبي ِ‬ ‫ول َن ِ ّ‬ ‫خ ْ‬ ‫ه ال َ‬ ‫الل ِ‬
‫ه‬ ‫ع‬ ‫م‬ ‫ب‬ ‫س‬ ‫ت‬ ‫م‬ ‫َ‬ ‫ل‬ ‫أ‬ ‫ه‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ل‬ ‫ال‬ ‫د‬ ‫ي‬ ‫ب‬ ‫ع‬ ‫ل‬ ‫َ‬ ‫قا‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ل‬ ‫و‬ ‫َ‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫م‬ ‫و‬ ‫ي‬ ‫ْ‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫ة‬ ‫ر‬ ‫صو‬ ‫ال‬ ‫ن‬
‫ْ َ ْ َ ْ ُ‬ ‫ِ‬ ‫ُ َ ْ ُ‬ ‫ّ‬ ‫َ ْ َ‬ ‫ّ َ ِ‬ ‫َزي ْدٌ َ ِ‬ ‫ع‬
‫ب« بخــاری‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ 881‬و‬ ‫و ِ‬ ‫فببى الث ّب ْ‬ ‫مببا ِ‬ ‫ق ً‬ ‫ل‪ :‬إ ِل ّ َر ْ‬ ‫قا َ‬ ‫ن َ‬ ‫حي َ‬ ‫ِ‬
‫مسلم‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.200‬‬
‫﴿‪﴾84‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫را خواست‬
‫تا فرشی را که در زیر پــایش بــود بکشــد‪ ،‬ســهر بــرای وی‬
‫یکشـی؟ ابـوطلحه گفـت‪ :‬زیـرا در آن‬ ‫گفـت‪ :‬چــرا آن را م ‌‬
‫تصویرهایی وجود دارد؛ و مبارک ‪ ‬درین باره چیزهــایی را‬
‫یدانی‪ ،‬سهل گفت‪ :‬آیــا نگفــت کــه مگــر‬ ‫گفتند که خودت م ‌‬
‫آن تصویرهای که در فــرش باشــد؟ ابــوطلحه گفــت‪ :‬بلــی‪،‬‬
‫فرمودند‪ :‬اما این طریق که در زیــر پــایم نباشــد بــرای مــن‬
‫خوشتر است«)‪.(1‬‬
‫یها در احادیث مبــارکه مبــاح پنداشــته‬ ‫و اما آنچه از رسا ‌‬
‫شــده و رســامی آن رواســت و نیــز موجــودیت آن هــم در‬
‫یروح اســت‪ ،‬امــام‬ ‫هها جواز دارد‪ ،‬تصویر اشــیاء غیــر ذ ‌‬ ‫خان ‌‬
‫مسلم حدیثی را روایت نموده که مردی به نزد ابن عبــاس‬
‫ینمــایم‪ ،‬برایــم‬
‫یام کـه رســامی م ‌‬ ‫ب آمد و گفت‪ :‬من مرد ‌‬
‫در زمینه فتوا بده! ابن عباس بگفت‪ :‬بــه مـن نزدیــک شــو!‬
‫وقتی نزدیک شد‪ ،‬گفــت‪ :‬پیشــتر بیــا! چنــان پیــش آمــد کــه‬
‫دستش را بر سرش گذاشت و گفت‪ :‬آنچـه از رسـول خـدا‬
‫یدهــم‪ ،‬شــنیدم کــه فرمــود‪» :‬كل‬ ‫‪ ‬شنیدم برایت خبر م ‌‬
‫مصببور فببي النببار يجعببل لببه بكببل‪ .‬صببورها نفسبا ً‬
‫فتعذبه في جهنم«)‪ (2‬سپس برای آن شخص گفــت کــه‪:‬‬
‫هیی‬‫مدادن رســامی چــار ‌‬ ‫لکــردن و انجــا ‌‬ ‫»اگــر تــو جــز فع ‌‬
‫نداشتی‪ ،‬پس درخت و آن چیزهــای را کــار کـن کــه جانــدار‬
‫نباشند«)‪.(3‬‬

‫نظر دانشمندان در باره حل و حرمت مجسمه و‬


‫هسازی‬‫مجسم ‌‬
‫بر مبنای آیاتی که در شأن و کیفیت و بیان حکومت و‬
‫پادشاهی سلیمان ‪ ‬نازل شده است‪ ،‬و قبل ً از آن‬
‫یادآوری نمودیم‪ ،‬برخی از دانشمندان به جواز‬
‫هسازی قایل گردیده اند‪ ،‬ولی دیگر دانشمندان بر‬‫مجسم ‌‬

‫عل َببى‬ ‫عت ْب ب َ َ‬


‫ل َ‬ ‫خب َ‬ ‫ه دَ َ‬ ‫ة أن ّب ُ‬ ‫ن ُ َ‬ ‫ه بْ ِ‬ ‫د الل ّ ِ‬ ‫عب ْ ِ‬ ‫ن َ‬ ‫ه بْ ِ‬ ‫د الل ّ ِ‬ ‫عب ْ ِ‬ ‫ن َ‬ ‫ع ْ‬ ‫)(‪َ » -‬‬ ‫‪1‬‬

‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬


‫ن‬ ‫ل ْبب َ‬ ‫ه َ‬ ‫س ْ‬ ‫عن ْدَهُ َ‬ ‫ت ِ‬ ‫جدْ ُ‬ ‫و َ‬ ‫ف َ‬ ‫ل َ‬ ‫قا َ‬ ‫عودُهُ َ‬ ‫ي يَ ُ‬ ‫ر ّ‬ ‫صا ِ‬ ‫ة الن ْ َ‬ ‫أِبي طَل َ‬
‫ح َ‬ ‫ْ‬
‫َ‬
‫ه‬
‫حت َب ُ‬ ‫مطًببا ت َ ْ‬ ‫ع نَ َ‬ ‫ز ُ‬ ‫سبباًنا ي َن ْب ِ‬ ‫ة إ ِن ْ َ‬ ‫حب َ‬ ‫عا أب ُببو طَل ْ َ‬ ‫فبدَ َ‬ ‫ل َ‬ ‫قببا َ‬ ‫ف َ‬ ‫حن َي ْ ٍ‬ ‫ُ‬
‫ق بدْ‬ ‫و َ‬ ‫ر‬ ‫وي‬ ‫با‬‫ب‬ ‫ص‬ ‫َ‬ ‫ت‬ ‫ه‬‫ِ‬ ‫ب‬ ‫في‬‫ِ‬ ‫ن‬‫ّ‬ ‫َ‬ ‫ل‬‫ِ‬ ‫ل‬‫َ‬ ‫با‬ ‫ب‬ ‫ق‬ ‫َ‬ ‫ف‬‫َ‬ ‫ه‬ ‫ب‬ ‫ع‬
‫ُ‬ ‫ز‬ ‫ْ‬ ‫ن‬ ‫َ‬ ‫ت‬ ‫م‬ ‫ِ‬ ‫ل‬ ‫ل‬‫ٌ‬ ‫ه‬ ‫س‬ ‫ه‬ ‫َ‬ ‫ل‬ ‫ل‬‫َ‬ ‫قا‬‫َ‬ ‫ف‬ ‫َ‬
‫َ ِ َ َ‬ ‫ُ‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫ل‬ ‫قب ْ‬ ‫م يَ ُ‬ ‫ب‬ ‫َ‬ ‫ل‬ ‫و‬ ‫ل أَ‬ ‫ٌ‬ ‫ه‬ ‫ب‬ ‫س‬ ‫ل‬‫َ‬ ‫با‬ ‫ب‬ ‫ق‬‫َ‬ ‫ت‬ ‫م‬ ‫ل‬ ‫ع‬ ‫د‬ ‫َ‬
‫ق‬ ‫ما‬ ‫‪:‬‬‫‪‬‬ ‫ي‬ ‫ب‬ ‫ن‬ ‫ال‬ ‫ه‬ ‫في‬ ‫َ‬
‫ل‬ ‫قا‬ ‫َ‬
‫َ ْ‬ ‫َ ْ‬ ‫ْ َ ِ ْ َ‬ ‫َ‬ ‫ّ ِ ّ‬ ‫ِ ِ‬
‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ف َ‬ ‫ب َ‬ ‫ن َر ْ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬
‫ب‬ ‫ه أطي َب ُ‬ ‫ولك ِن ّب ُ‬ ‫ل ب َلببى َ‬ ‫قببا َ‬ ‫و ٍ‬ ‫فببي ث َب ْ‬ ‫مببا ِ‬ ‫ق ً‬ ‫مببا كببا َ‬ ‫إ ِل َ‬
‫سي« ترمذی‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.208‬‬ ‫ف ِ‬ ‫ل ِن َ ْ‬
‫)(‪» -‬هر تصویر سازندة در آتش است هر صورتی را کــه ســاخته‬ ‫‪2‬‬

‫یشود تا او را در دوزخ عذاب نماید«‪.‬‬ ‫باشد جان داده م ‌‬


‫س له«‬ ‫َ‬ ‫ف َ‬ ‫ما ل َ ن َ ْ‬ ‫و َ‬ ‫جَر َ‬ ‫ش َ‬ ‫ع ال ّ‬ ‫عل ً َ‬ ‫ت ل َ ب ُدّ َ‬ ‫ن ك ُن ْ َ‬
‫صن َ ِ‬ ‫فا ْ‬ ‫فا ِ‬ ‫)(‪» -‬إ ِ ْ‬ ‫‪3‬‬

‫مسلم‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.202‬‬


‫﴿‪﴾85‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫این نظر‬
‫تهای‬‫هسازی و موجودیت مجسمه در شریع ‌‬ ‫اند که مجسم ‌‬
‫قبل از اسلم بویژه شریعت حضرت سلیمان ‪ ‬روا بوده‬
‫است؛ و با آمدن شریعت اسلم این جواز و اباحت نسخ‬
‫گردیده است‪ ،‬زیرا احادیث صحیح از پیامبر ‪ ‬منقول‬
‫هها و تحریم‬ ‫است که بر وعدة عذاب بر ساختن مجسم ‌‬
‫ینماید)‪ ،(1‬چنانچه قبل ً به یادآوری آن‬ ‫موجودیت آن دللت م ‌‬
‫احادیث پرداخته ایم‪.‬‬
‫شریعت اسلم موجودیت مجسمه را در منزل افراد‬
‫هیی که شکل‬ ‫مسلمان حرام ساخته است‪ ،‬مجسم ‌‬
‫موجودی را مجسم سازد‪ ،‬و در موجودیت آن اهانت‬
‫هها‬
‫مجسمه مراد نباشد و به ظهور نرسد‪ ،‬اینگونه مجسم ‌‬
‫یشود که ملئکه رحمت به خانه داخل نشوند؛‬ ‫سبب م ‌‬
‫هیی که‬ ‫ً‬
‫چنانچه قبل تذکر رفت که پیامبر فرمودند‪» :‬در خان ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫مجسمه و تصویر باشد فرشتگان داخل نمی شوند« ‪.‬‬
‫هیی که در آن مجسمه باشد بدین جهت‬ ‫فرشتگان به خان ‌‬
‫یشوند که صاحب آن خانه مجسمه را داخل خانه‬ ‫داخل نم ‌‬
‫جای داده و از کفار پیروی کرده است‪ ،‬کفار برای تعظیم و‬
‫یدهند‪ .‬بنابراین‪،‬‬ ‫هها را به خانة خود قرار م ‌‬ ‫احترام مجسم ‌‬
‫یجویند و بدان داخل‬ ‫هیی دوری م ‌‬ ‫فرشتگان از چنین خان ‌‬
‫هیی که‬ ‫یشوند)‪ .(3‬از همین جهت است که فقهاء در خان ‌‬ ‫نم ‌‬
‫مجسمه و تصویری وجود داشته باشد خواندن نماز را‬
‫مکروه دانسته اند)‪.(4‬‬
‫هسازی را نیز‬ ‫شریعت اسلم شغل و پیشة مجسم ‌‬
‫تحریم نموده است؛ اگرچه این وظیفه را شخص برای غیر‬
‫مسلمانان هم انجام بدهد‪ ،‬چنانچه در حدیثی که قبل ً بیان‬
‫بترین اشخاص در روز قیامت‬ ‫شد اینگونه شخص از معذ ‌‬
‫یشود که به‬ ‫خواهد بود‪ ،‬و در روز قیامت مکلف ساخته م ‌‬
‫هیی که آن را ساخته است روح بدمد)‪ .(5‬در حالی‬ ‫مجسم ‌‬
‫یتواند‪.‬‬
‫که این کار را هرگز کرده نم ‌‬

‫)(‪ -‬تفسیر کابلی‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪.142‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬مسلم‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.202‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬الحلل والحرام فی الســلم‪ ،‬دکــتر یوســف قرضــاوی )مصــر‪،‬‬ ‫‪3‬‬

‫قاهره‪ :‬نشر دارالعروبة طبع سوم ‪ 1383‬ق( ص ‪.95‬‬


‫)(‪ -‬الهدایة فی شرح البدایة‪ ،‬برهان الــدین‪ ،‬ابوالحســن‪ ،‬علــی بــن‬ ‫‪4‬‬

‫ابی بکر‪ ،‬فرغانی‪ ،‬مرغینــانی‪) ،‬حنیفــه کــویته‪ ،‬پاکســتان( ج ‪ ،1‬ص‬


‫‪.126‬‬
‫ن‬ ‫ّ‬ ‫ْ‬ ‫عبب َ‬ ‫َ‬
‫نأ َ‬
‫ذي َ‬‫ة البب ِ‬
‫مبب ِ‬
‫قَيا َ‬
‫م ال ِ‬
‫و َ‬
‫ذاًبا َيبب ْ‬ ‫س َ‬‫شببدّ الّنببا ِ‬ ‫مبب ْ‬ ‫ن ِ‬‫)(‪» -‬إ ِ ّ‬ ‫‪5‬‬

‫ل« صحیح مسلم‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.200‬‬ ‫ج ّ‬ ‫و‬ ‫ز‬ ‫ع‬


‫ِ َ ّ َ َ‬ ‫ه‬‫ّ‬ ‫ل‬ ‫ال‬ ‫ق‬ ‫ْ‬ ‫ل‬ ‫خ‬
‫َ‬ ‫هو َ ِ‬
‫ب‬ ‫ن‬ ‫يُ َ‬
‫شب ّ ُ‬
‫ِ‬
‫﴿‪﴾86‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫بنابراین‪،‬‬
‫هها در خانه در دین اسلم حرام ساخته‬ ‫موجودیت مجسم ‌‬
‫شده و مسلمانان از مصروفیت به این وظیفه ممنوع‬
‫هسازی در‬ ‫ساخته شده اند‪ ،‬این که چرا مجسمه و مجسم ‌‬
‫تهای متنوع دارد‬ ‫تها و حکم ‌‬‫اسلم حرام شده است عل ‌‬
‫که به بیان آن از بلی اشارت احادیث باید پرداخت‪.‬‬
‫هسازی‪ ،‬رعــایت‬ ‫تها تحریم مجسمه و مجسم ‌‬ ‫یکی از عل ‌‬
‫و حفــظ توحیــد و یکتاپرســتی و دوری از مظــاهر شــرک و‬
‫تپرســتانی‬‫تپرستان و مشــرکان اســت‪ ،‬ب ‌‬ ‫عدم پیروی از ب ‌‬
‫یتراشیدند و سپس با قلبی پر‬ ‫تها را به دست خود م ‌‬ ‫که ب ‌‬
‫یایســتادند و بــه تعظیــم و‬
‫از خوف و امیــد در برابرشــان م ‌‬
‫یپرداختند‪ ،‬گــاهی ایــن کرنــش و عبــادت را‬ ‫تها م ‌‬
‫احترام ب ‌‬
‫یگفتنــد کــه‪﴿ :‬‬ ‫یدانســتند و م ‌‬
‫وسیلة تقرب به خداوند م ‌‬
‫‪  ‬‬
‫‪] (1)﴾  ‬زمر‪ .[3 :‬و گــاهی آن ب ‌‬
‫تهــا را‬
‫مستقیما ً شریکان خداوند م ‌‬
‫یپنداشتند‪ ،‬از همین اســت کــه‬
‫در آیات زیادی از قرآنکریم شرک مورد تقبیح قــرار گرفتــه‬
‫یفرمایــد‪﴿ :‬‬‫و از آن منع به عمل آمده است‪ ،‬قرآنکریم م ‌‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬
‫)‪(2‬‬
‫‪﴾  ‬‬
‫]بقره‪ .[22 :‬حساسیت دین اسلم در برابــر شــرک‪ ،‬بــرای‬
‫هیی به حد اعلی‬ ‫حفظ یکتاپرستی و توحید‪ ،‬از هرگونه شائب ‌‬
‫خــود رســیده اســت‪ ،‬و اســلم حـق دارد‪ ،‬چنیــن حساســیت‬
‫تهای که به خــاطر‬ ‫شدیدی را از خود نشان بدهد‪ ،‬چون ام ‌‬
‫یادگـــار از گذشـــتگان و مـــردان صـــالح و نیکوکـــار خـــود‬
‫هها ســاختند‪ ،‬تــا آنهــا را فرامــوش نکننــد‪ ،‬بــه مــرور‬
‫مجسم ‌‬
‫هها مورد احــترام و تقــدیس قــرار گرفتــه‬ ‫زمان این مجسم ‌‬
‫بالخره به جای پرستش خداوند آنها را پرستش نمودند‪ ،‬به‬
‫تها دل بسته و امید خیر و برکــت را از آنـان داشــتند‪،‬‬ ‫آن ب ‌‬
‫چنانچه قوم »ود« و »سواع«‪» ،‬یغــوث«‪» ،‬یعــوق« و نســر‬
‫به این سرنوشت دچار شدند)‪.(3‬‬
‫هها در جوامــع بشــری و‬ ‫این مطلب که موجودیت مجسم ‌‬
‫تشــان‬ ‫احــترام بــدانها در نهــایت ســبب پرســتش و عباد ‌‬

‫تها را عبادت ننمــایم؛ مگــر بــه خــاطر اینــک مــا را بــه‬


‫)(‪» -‬ما ب ‌‬ ‫‪1‬‬

‫خداوند نزدیک بسازند«‪.‬‬


‫کهای را مقــرر ننماییــد‪ ،‬در حــالی کــه‬ ‫)(‪» -‬پس بــه خداونــد شــر ‌‬ ‫‪2‬‬

‫یدانید )که او همه چیز را آفریده است(«‪.‬‬ ‫م ‌‬


‫)(‪ -‬الحلل والحرام فی الســلم ص ‪ ،96‬و تفســیر عزیــزی‪ ،‬جــزء‬ ‫‪3‬‬

‫‪ ،29‬ص ‪.165‬‬
‫﴿‪﴾87‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫یگـــردد‪،‬‬ ‫م ‌‬
‫در روایتی که امام بخــاری در صــحیحش از ابــن عبــاس ب‬
‫مفسر و دانشمند صدر اول اســلم نقــل نمــوده اســت‪ ،‬بــه‬
‫وضوح بیان شده است‪ ،‬وی روایت نموده است که عبدالله‬
‫ت‬ ‫ن ال ِّتببى َ‬ ‫وَثا ُ‬ ‫َ‬
‫كببان َ ْ‬ ‫ت ال ْ‬ ‫صاَر ِ‬ ‫یفرماید‪َ » :‬‬ ‫بن عباس ب م ‌‬
‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬
‫ب‬ ‫ت ل ِك َل ب ٍ‬ ‫ودّ ك َببان َ ْ‬ ‫مببا ُ‬ ‫د‪ ،‬أ ّ‬ ‫ع ُ‬ ‫ب بَ ْ‬ ‫عَر ِ‬ ‫فى ال َ‬ ‫ح ِ‬ ‫وم ِ ُنو ٍ‬ ‫ق ْ‬ ‫فى َ‬ ‫ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫مببا‬ ‫وأ ّ‬ ‫ل‪َ ،‬‬ ‫ه بذَي ْ ٍ‬ ‫ت لِ ُ‬ ‫ع ك َببان َ ْ‬ ‫وا ٌ‬ ‫سب َ‬ ‫مببا ُ‬ ‫وأ ّ‬ ‫ل‪َ ،‬‬ ‫جن ْبدَ ِ‬ ‫ال َ‬
‫ة ْ‬ ‫مب ِ‬ ‫و َ‬‫ب ِدَ ْ‬
‫د‬
‫عْنبب َ‬ ‫ف ِ‬ ‫جُر ِ‬ ‫ف ِبببال ْ ُ‬ ‫غطَي ْ ٍ‬ ‫م ل ِب َِنى ُ‬ ‫مَراٍد ث ُ ّ‬ ‫ت لِ ُ‬ ‫كان َ ْ‬ ‫ف َ‬ ‫ث َ‬ ‫غو ُ‬ ‫يَ ُ‬
‫ت‬ ‫ف َ‬ ‫سٌر َ‬ ‫َ‬ ‫ف َ‬ ‫عوقُ َ‬ ‫َ‬
‫كببان َ ْ‬ ‫ما ن َ ْ‬ ‫وأ ّ‬ ‫ن‪َ ،‬‬ ‫دا َ‬ ‫م َ‬ ‫ه ْ‬ ‫ت لِ َ‬ ‫كان َ ْ‬ ‫ما ي َ ُ‬ ‫وأ ّ‬ ‫سَبا‪َ ،‬‬ ‫َ‬
‫ن‬ ‫مبب‬ ‫ن‬ ‫حي‬ ‫ل‬ ‫صببا‬ ‫ل‬ ‫جا‬ ‫ر‬ ‫ء‬ ‫ما‬ ‫س‬ ‫َ‬ ‫أ‬ ‫ع‪.‬‬ ‫َ‬ ‫ل‬ ‫َ‬ ‫ك‬ ‫ْ‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫ذى‬ ‫ل‬ ‫ل‬ ‫ر‪،‬‬
‫ْ َ ُ ِ َ ٍ َ ِ ِ َ ِ ْ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫لِ ِ ْ َ َ‬
‫ي‬ ‫م‬ ‫ح‬
‫ن إ َِلى َ‬ ‫شي ْ َ‬ ‫َ‬ ‫هل َ ُ‬
‫م‬ ‫ه ْ‬ ‫م ِ‬ ‫و ِ‬ ‫ق ْ‬ ‫طا ُ‬ ‫حى ال ّ‬ ‫و َ‬ ‫كوا أ ْ‬ ‫ما َ‬ ‫فل َ ّ‬ ‫ح‪َ ،‬‬ ‫وم ِ ُنو ٍ‬ ‫ق ْ‬ ‫َ‬
‫َ‬
‫ن‬‫سببو َ‬ ‫جل ِ ُ‬ ‫م ال ّت ِببى ك َبباُنوا ي َ ْ‬ ‫ه ُ‬ ‫سب ِ‬ ‫جال ِ ِ‬ ‫م َ‬ ‫ص بُبوا إ ِل َببى َ‬ ‫ن ان ْ ِ‬ ‫أ ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫حت ّببى‬ ‫عب َدْ َ‬ ‫م تُ ْ‬ ‫فل َ ْ‬‫عُلوا َ‬ ‫ف َ‬ ‫ف َ‬ ‫م َ‬ ‫ه ْ‬ ‫ِ‬ ‫مائ ِ‬ ‫س َ‬ ‫ها ب ِأ ْ‬ ‫مو َ‬ ‫س ّ‬ ‫و َ‬ ‫صاًبا‪َ ،‬‬ ‫أن ْ َ‬
‫ت«)‪.(1‬‬ ‫عب ِدَ ْ‬ ‫م ُ‬ ‫عل ْ ُ‬ ‫خ ال ْ ِ‬ ‫س َ‬ ‫وت َن َ ّ‬ ‫ك َ‬ ‫ك ُأول َئ ِ َ‬ ‫هل َ َ‬ ‫ذا َ‬ ‫إِ َ‬
‫چـــون شـــریعت اســـلم آییـــن مقدســـی اســـت کـــه از‬
‫اساساتش یکی جلوگیری از وقوع فساد است‪ ،‬لــذا بــا هــر‬
‫امری که باعث نفوذ شرک آشکار و خفی در دلها گــردد‪ ،‬و‬
‫تپرســتان را تشــویق نمایــد‪ ،‬بــه‬ ‫پیــروی از مشــرکان و ب ‌‬
‫یخواهـد بـرای قـوم یـا ملـت‬ ‫یخیزد‪ .‬اسـلم نم ‌‬ ‫مبارزه برم ‌‬
‫یخواهد جامعة بشری‬ ‫مخصوصی قانونگذاری نماید‪ ،‬بلکه م ‌‬
‫یهــا‬ ‫یشود به خوب ‌‬ ‫را در هر جای دنیا‪ ،‬تا روزی که قیامت م ‌‬
‫رهبری نماید و بر اوضاع و شرایط زندگانی بشر کامل ً آگاه‬
‫یدانــد کــه برخــی از چیزهــایی کــه در زمــانی بعیــد‬ ‫بوده‪ ،‬م ‌‬
‫ینماید‪ ،‬در عصر دیگر زود یا دیر بــه واقعیــت ملمــوس و‬ ‫م ‌‬
‫یگردد‪ .‬بنابراین‪ ،‬از مظاهر شرک بــه جــدیت‬ ‫عینی تبدیل م ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫جلوگیری نموده است ‪.‬‬

‫)(‪» -‬بتهایی که در قوم نوح وجود داشــت‪ ،‬بعــدا ً بــه قبایــل عــرب‬ ‫‪1‬‬

‫انتقــال یــافت‪» ،‬ود« بــرای قبیلــة کلــب در »دومــة الجنــدل« و‬


‫»ســواع« در قبیلــة »هــذیل« بــود‪» .‬یغــوث« در اول بــرای قبیلــة‬
‫»مراد« بود و بعد از آن برای قبیلــة »بنــی عطیــف« مانــد کــه در‬
‫»جــوف« در نــزد »ســبا« قــرار داشــت‪» ،‬یعــوق« بــرای قبیلــة‬
‫»همدان« و »نسر« بــرای قبیلــة »حمیــر« کــه اولد الکلع بودنــد‬
‫مهای افراد صالحی از قوم نــوح‬ ‫مقرر شد‪ ،‬اینها همه با »نسر« نا ‌‬
‫مشــان ایــن فکــر را‬ ‫‪ ‬بودند وقتی فوت نمودند شــیطان بــه اقوا ‌‬
‫ههای بسازند و نصب‬ ‫القاء کرد که در جای نشستن ایشان مجسم ‌‬
‫یشــان بنامنــد‪ ،‬پــس چنیــن‬ ‫مها ‌‬‫هها را بــه نا ‌‬
‫نماینــد و ایــن مجســم ‌‬
‫یشد‪ ،‬تا زمــانی کــه ایــن گــروه‬ ‫هها پرستش نم ‌‬ ‫کردند‪ ،‬این مجسم ‌‬
‫هها مــورد‬‫مــردم مردنــد و علــم و دانــش از بیــن رفــت‪ ،‬مجســم ‌‬
‫پرستش قرار گرفت« صحیح البخاری‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.732‬‬
‫)(‪ -‬الحلل والحرام فی السلم‪ ،‬ص ‪.96‬‬ ‫‪2‬‬
‫﴿‪﴾88‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫دیگــــــر از‬
‫هها موضــوعی اســت کــه متــوجه‬ ‫تهای تحریم مجسم ‌‬ ‫حکم ‌‬
‫یگردد‪ ،‬و آن اینست که با ساختن مجســمه‪،‬‬ ‫هساز م ‌‬ ‫مجسم ‌‬
‫یکنــد آن را‬‫یدهد و خیال م ‌‬ ‫برای سازندة آن غرور دست م ‌‬
‫خودش از عدم بوجود آورده است‪ ،‬و به آن حیات بخشــیده‬
‫است‪ ،‬از همین است که در حدیث مبارکه پیامبر اسلم ‪‬‬
‫هسازان وعید مقرر داشته شده است‪ ،‬آنجا که‬ ‫برای مجسم ‌‬
‫یســازند‪ ،‬در‬ ‫تها را م ‌‬ ‫فرموده اند‪» :‬کسانی کــه ایــن صــور ‌‬
‫یشــود کــه‬‫یشان گفته م ‌‬ ‫یشوند‪ ،‬برا ‌‬ ‫قیامت عذاب کرده م ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫آنچه را ساخته اید زنده گردانید« ‪.‬‬
‫هها اینســت کــه ایــن‬ ‫تهــای تحریــم مجســم ‌‬ ‫دیگر از حکم ‌‬
‫هها مظــاهر افتخــار اشــخاص عیــاش و خوشــگذران‬ ‫مجسم ‌‬
‫قهــای خــود را بــدان‬‫یگیــرد‪ ،‬زیــرا ســاختمان و اطا ‌‬ ‫قرار م ‌‬
‫لهــای گزافــی را در ایــن راه بــه مصــرف‬ ‫مزیــن کــرده‪ ،‬پو ‌‬
‫یهای‬ ‫یرسانند‪ ،‬و چــون دیــن اسـلم بـا اســراف و عیاشـ ‌‬ ‫م ‌‬
‫هها را تحریــم نمــوده اســت‪،‬‬ ‫یکند‪ ،‬مجسم ‌‬ ‫یجاه مبارزه م ‌‬ ‫ب ‌‬
‫ههــای اســراف مقــابله و مبــارزه‬ ‫همانطوری که با همه گون ‌‬
‫ینمایـــد‪ ،‬چنـــانچه خداونـــد فرمـــوده اســـت‪﴿ :‬‬ ‫م ‌‬
‫‪    ‬‬
‫)‪(2‬‬
‫‪﴾ ‬‬
‫]انعــــــام‪ .[141 :‬و نیــــــز فرمــــــوده اســــــت‪﴿ :‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪] (3)﴾  ‬اسراء‪.[27 :‬‬
‫یکننــد‬‫همچنان کسانی که در ایــن رشــته مهــارت پیــدا م ‌‬
‫یشناســند‪ ،‬تــا‬ ‫بسیاری اوقات بــرای آن حــد و مــرزی را نم ‌‬
‫نهای عریــان‬ ‫شگذاشتن ز ‌‬ ‫هیی که از ساختن و به نمای ‌‬ ‫انداز ‌‬
‫ههای کـه جـز شـعایر‬ ‫و نیم عریان و نیز از سـاختن مجسـم ‌‬
‫نهای غیر اسلمی است‪ ،‬مثل صلیب مسیحیان و امثــال‬ ‫آیی ‌‬
‫هها در پهلــوی‬ ‫یکنند ساختن اینگونه مجسم ‌‬ ‫آن خودداری نم ‌‬
‫این که بــذات خــود مجســمه بــوده و ممنــوع اســت‪ ،‬بــاعث‬
‫ههــای بشــری و اســلمی‬ ‫ترویــج فســاد و گنــاه در جامع ‌‬
‫یگردد‪ ،‬این امر علوه بر این که از دیدگاه احادیثی که از‬ ‫م ‌‬

‫ة‬
‫م ِ‬ ‫م ال ْ ِ‬
‫قَيا َ‬ ‫و َ‬ ‫عذُّبو َ‬
‫ن يَ ْ‬ ‫وَر ي ُ َ‬
‫ص َ‬
‫ه ال ّ‬
‫ذ ِ‬
‫ه ِ‬‫ن َ‬ ‫عو َ‬ ‫صن َ ُ‬ ‫ن يَ ْ‬‫ذي َ‬‫ن ال ّ ِ‬
‫)(‪» -‬إ ِ ّ‬ ‫‪1‬‬

‫َ‬ ‫َ‬
‫م« صحیح مسلم‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.202‬‬ ‫ُ ْ‬ ‫ت‬ ‫ْ‬
‫ق‬ ‫ل‬ ‫خ‬
‫َ‬ ‫ما‬ ‫َ‬ ‫يوا‬‫ل لَ ُ ْ ْ ُ‬
‫ح‬ ‫أ‬ ‫م‬ ‫ه‬ ‫يُ َ‬
‫قا ُ‬
‫فکنندگان را دوســت‬ ‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬اسراف نکنید که خداوند اســرا ‌‬ ‫‪2‬‬

‫ندارد«‪.‬‬
‫فکنندگان بــرادران شــیطان انــد و‬ ‫)(‪ -‬ترجمــه‪» :‬هرآینــه اســرا ‌‬ ‫‪3‬‬

‫شیطان بر پروردگارش زیاد کافرشونده است«‪.‬‬


‫﴿‪﴾89‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫آنهـــــــــــا‬
‫یــادآوری بــه عمــل آمــد حــرام اســت‪ ،‬مفــاهیم کلــی آیــات‬
‫یفرمایــد‪﴿ :‬‬ ‫یکند‪ ،‬قرآنکریم م ‌‬
‫قرآنکریم نیز آن را رد م ‌‬
‫‪  ‬‬
‫‪   ‬‬
‫)‪(1‬‬
‫‪﴾  ‬‬
‫]مائده‪.[2 :‬‬
‫هیی ســاخته شــود کــه از ســاختنش‬ ‫و اما هرگــاه مجســم ‌‬
‫تعظیــم و تقــدیس آن و نیــز افتخــار بــدان و خودنمــایی بــا‬
‫ســاختن آن منظــور نباشــد‪ ،‬هیــچ یــک از تخلفــات روحــی و‬
‫یداند‪،‬‬ ‫اخلقی در آن مشاهده نباشد‪ ،‬اسلم آن را حرام نم ‌‬
‫کها یا حیوان‬ ‫مانند اسباب بازی کودکان که به شکل عروس ‌‬
‫یکنند و بر زمین‬ ‫هها با آنها بازی م ‌‬ ‫دیگری ساخته شود و بچ ‌‬
‫یاندازنــد کــه بــه طــور واضــح دانســته‬ ‫یکوبنــد و دور م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یشــود کــه جنبــة تقــدیس و تــبرک و تعظیــم را بــه خــود‬ ‫م ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫ندارد ‪.‬‬
‫از حضرت عایشه ل روایت شــده کــه وی از ایــن کــه بــا‬
‫کهایش با همراه دختران خردسال دیگــر کــه بــا وی‬ ‫عروس ‌‬
‫یکــرده اســت‬ ‫دوست بودند در نزد رسول اللــه ‪ ‬بــازی م ‌‬
‫ْ‬ ‫َ‬
‫د‬
‫عن ْب َ‬‫ت ِ‬ ‫ب ِبالب َن َببا ِ‬ ‫عب ُ‬ ‫ت أل ْ َ‬ ‫یگویــد کــه‪» :‬ك ُن ْ ُ‬ ‫یدهد‪ ،‬م ‌‬ ‫خبر م ‌‬
‫ن‬‫فك َببا َ‬ ‫عببى‪َ ،‬‬ ‫م ِ‬ ‫ن َ‬ ‫عب ْب َ‬ ‫ب ي َل ْ َ‬ ‫ح ُ‬ ‫وا ِ‬ ‫صب َ‬‫ن ل ِببى َ‬ ‫وك َببا َ‬‫ى ‪َ ‬‬ ‫الن ّب ِ ّ‬
‫ن‬ ‫ه ّ‬‫س بّرب ُ ُ‬
‫في ُ َ‬‫ه‪َ ،‬‬ ‫من ْب ُ‬‫ن ِ‬ ‫عب َ‬ ‫م ْ‬‫ق ّ‬ ‫ل ي َت َ َ‬‫خب َ‬ ‫ه ‪ ‬إِ َ‬
‫ذا دَ َ‬ ‫ل الل ّ ِ‬ ‫سو ُ‬ ‫َر ُ‬
‫)‪(3‬‬
‫عى« ‪.‬‬ ‫م ِ‬
‫ن َ‬ ‫عب ْ َ‬‫في َل ْ َ‬ ‫ى َ‬‫إ ِل َ ّ‬
‫به همین اساس قاضی عیاض ‪ /‬ابراز نظر فرموده است‬
‫که عروسک های بازی برای دخــتران رخصــت داده شــده و‬
‫یباشــد)‪ .(4‬و نیــز‬ ‫از تحت قـانون نهــی خـارج اســت و روا م ‌‬
‫یشـو و در‬ ‫یهایی کـه بــه اشـکال مختلـف ســاخته م ‌‬ ‫شیرین ‌‬
‫یرود‪ ،‬حکــم اســباب‬ ‫هها به کار م ‌‬ ‫مراسم ازدواج و جشنوار ‌‬
‫بازی را دارد و موجودیت آن باکی ندارد‪.‬‬
‫بدار برخــی از علمــاء‬ ‫ههای نــاقص یــا عی ‌‬ ‫در بارة مجسم ‌‬
‫ابراز نظر کردند که هرگاه برخی از اعضای آن قطع شــده‬
‫باشد به طریقی که زندگی اش امکان نداشته باشد‪ ،‬جــواز‬
‫یباشـــد‪ ،‬و بـــه حـــدیثی از‬ ‫دارد و موجـــودیت آن حلل م ‌‬

‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬بر نیکویی و تقوی همدیگر را کمک نمائید و بر گنــاه‬ ‫‪1‬‬

‫و تجاوز یکدیگر را معاونت نکنید«‪.‬‬


‫)(‪ -‬الحلل والحرام فی السلم‪ ،‬ص ‪.100‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬صحیح مسلم‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.258‬‬ ‫‪3‬‬

‫)(‪ -‬شرح مسلم امام نووی‪ ،‬ابــی زکریــا یحیــی بــن شـرف نـووی‪،‬‬ ‫‪4‬‬

‫رشیدیه‪ ،‬دهلی‪ 1376 ،‬هـ ق‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.285‬‬


‫﴿‪﴾90‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫آنحضــــرت‬
‫لشدن به‬ ‫‪ ‬استدلل نموده اند که چون جبرئیل ‪ ‬از داخ ‌‬
‫س‬ ‫ْ‬ ‫خانةشان خودداری نمود برایشان فرمود که » َ‬
‫مْر ب َِرأ )‪ِ (1‬‬ ‫ف ُ‬
‫ة« ‪.‬‬ ‫جَر ِ‬ ‫شب َ‬ ‫ة ال ّ‬ ‫صببيَر ك َ َ‬
‫هي ْئ َ ِ‬ ‫حت ّببى َ‬
‫في َ ِ‬ ‫قطَ ْ‬
‫ع َ‬ ‫فل ْي ُ ْ‬
‫ل َ‬
‫مَثا ِ‬
‫الت ّ ْ‬
‫بنابراین‪ ،‬هرگاه عضوی از اعضای تمثال قطــع شــده باشــد‬
‫که زندگی اش بدون آن ممکــن نباشــد جــواز دارد‪ ،‬چنــانچه‬
‫این نظریه در باره تصویرهای بدون جسم هم مطرح شــده‬
‫است‪.‬‬
‫عکــردن‬ ‫اما نظر درست اینست که چــون جبرئیــل ‪ ‬قط ‌‬
‫سر تمثال را درخواست نموده بود‪ ،‬تابسان درخــتی گــردد‪،‬‬
‫ههای معیــوب کریــه المنظــر بــودن‬ ‫عــدم حرمــت مجســم ‌‬
‫عشدن عضو و یا ســرش قیــافه‬ ‫آنهاست‪ ،‬بدینگونه که با قط ‌‬
‫اش زشت و ناپسند گردد و از تعظیم و تقدیس و پرســتش‬
‫اثری در آن باقی نماند‪.‬‬
‫ههای نیمه تنه امراء و رؤسای که‬ ‫بنابرآنچه گفتیم مجسم ‌‬
‫یشــوند‪،‬‬ ‫نها نصــب م ‌‬ ‫به عنــوان تعظیــم و احــترام در میــدا ‌‬
‫ههای کامل کوچک است که‬ ‫حرمتش بارها بیشتر از مجسم ‌‬
‫یشــود‪ ،‬زیــرا از ایــن‬ ‫فقط برای زینت در منازل نگهداری م ‌‬
‫ههای منازل برای خوشگذرانی و عیاشی است و آن‬ ‫مجسم ‌‬
‫یشود بــرای‬ ‫نها و مجامع نهاده م ‌‬ ‫ههائی که در میدا ‌‬ ‫مجسم ‌‬
‫تقدیس و احترام و پرستش است کــه کــامل ً حــرام و گنــاه‬
‫بزرگی است)‪.(2‬‬

‫نظریات دانشمندان در بارة تصویرهای بدون‬


‫جسم و‬
‫تابلوهای نقاشی و حکم نهائی دری مورد‬
‫در بحث های پیشتر آیات قرآنکریم و اقوال مفســرین را‬
‫با احادیث رســول اکــرم‪ ‬در بــارة مجســمه هــا و تصــاویر‬
‫طــور عــام؛ و نیــز دیــدگاه دانشــمندان در بــارة مجســمه و‬
‫هسازی را طور خــاص بیــان کردیــم‪ ،‬در ایــن مبحــث‬ ‫مجسم ‌‬
‫یشــدة بــدون جســم کــه روی‬ ‫یبینیــم تصــویرهای نقاش ‌‬ ‫م ‌‬
‫چیزهای مثل کاغذ‪ ،‬تکه‪ ،‬پرده‪ ،‬دیوار‪ ،‬و دیگر چیزها رسامی‬
‫یشوند‪ ،‬چه حکمی خواهند داشت و نظریات دانشــمندان‬ ‫م ‌‬
‫را که بر مبنای اساسات شرعی در این مورد استوار است‬
‫ینمائیم‪.‬‬
‫و ارائه شده بررسی م ‌‬

‫)(‪» -‬امر نمای که سر تمثال قطع شود تا این که درختی بگردد «‬ ‫‪1‬‬

‫جامع الترمذی‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.104‬‬


‫)(‪ -‬الحلل والحرام فی السلم‪ ،‬ص ‪.101‬‬ ‫‪2‬‬
‫﴿‪﴾91‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫مشروعیت‬
‫و عـدم مشـروعیت و تحریـم و تحلیـل هرچیـزی در اسـلم‬
‫تهایی مطرح است‪ ،‬و علل و اســبابی را بــا‬ ‫براساس حکم ‌‬
‫خـــود دارد‪ ،‬و هـــدف ســـاختن تصـــویرها‪ ،‬و نیـــز هـــدف از‬
‫هها و امکنه متفاوت و متنوع است‪،‬‬ ‫موجودیت هریک در خان ‌‬
‫بدین معنی که هریــک از تصــاویر و تولیــدات تصـویری روی‬
‫هدف جداگانه ساخته شده و نیز وضعیت هریــک در محلــی‬
‫یشــود‪ ،‬شــکل و طــرز خاصــی دارد‪.‬‬ ‫کــه در آنهــا نهــاده م ‌‬
‫بنابراین‪ ،‬هریــک از انــواع تصــویرها بــا دیگــری فــرق دارد و‬
‫های را ارائه داشته انــد‬ ‫دانشمندان برای هریک حکم جداگان ‌‬
‫یپردازیم‪.‬‬ ‫که ذیل ً به بحث در این مورد م ‌‬
‫یگیرند‪:‬‬ ‫الف‪ :‬تصویرهای که مورد عبادت قرار م ‌‬
‫منمودن تصویرهایی که مورد عبـادت قـرار‬ ‫ساختن و رس ‌‬
‫تها‪ ،‬تصــویر حضــرت عیســی ‪ ‬و‬ ‫یگیرند‪ :‬مثل تصویر ب ‌‬ ‫م ‌‬
‫تصـویر صـلیب کـه آن را سـازندة آن بـه منظـور عبـادت و‬
‫پرستش بسازد‪ ،‬حرام است و شــخص ســازنده آن بــا ایــن‬
‫یگـردد‪ ،‬زیـرا بـه عبـادت غیـر خداونـد راضـی‬ ‫عمل کافر م ‌‬
‫تپرســتی کوشــیده اســت‪،‬‬ ‫شــده و در ترویــج شــرک و ب ‌‬
‫م‬ ‫عب َ‬ ‫َ‬
‫هیی از دانشمندان‪ ،‬حدیث‪» :‬أ َ‬
‫و َ‬‫ذاًبا ي َب ْ‬ ‫س َ‬
‫شدّ الّنا ِ‬ ‫عد ‌‬
‫ن« را بــر چنیــن تصــویرگری حمــل‬ ‫)‪(1‬‬
‫وُرو َ‬‫صب ّ‬ ‫م َ‬ ‫ْ‬
‫ة ال ُ‬ ‫م ِ‬
‫قَيا َ‬ ‫ال ْ ِ‬
‫ینماید کـه مـورد پرسـتش‬ ‫نمودند که تصویرهای را رسم م ‌‬
‫یگیرد)‪.(2‬‬ ‫قرار م ‌‬
‫یگویــد کــه‪ :‬مــراد از ایــن‬ ‫طــبری در بــارة ایــن حــدیث م ‌‬
‫حــدیث کســی اســت کــه طــور آگاهــانه تصــویری را بــرای‬
‫ینماید‪ ،‬تا مــردم آن را پرســتش نماینــد‪ ،‬و‬ ‫پرستش رسم م ‌‬
‫)‪(3‬‬
‫یگردد ‪.‬‬ ‫در نتیجه این شخص کافر م ‌‬
‫ابن عبــاس ب از رســول اللــه ‪ ‬روایــت نمــوده کــه در‬
‫سال فتح مکه چون تصویرها را در خانة کعبه دیدند‪ ،‬داخــل‬
‫نشدند‪ ،‬و به محونمودن آن امر فرمودند‪ ،‬شکی نیست کــه‬
‫تپرستی را‬ ‫این تصویرها از مظاهر شرک بوده تعبیری از ب ‌‬
‫یداشته است)‪.(4‬‬ ‫ارائه م ‌‬
‫تها‬ ‫همچنان وقتی پیامبر ‪ ‬شخصی را به محو نمودن ب ‌‬
‫و برابرساختن قبرها مؤظف ساختند و بعــد از اجــرای ایــن‬
‫تترین مردم از نگاه عذاب در روز قیــامت صــورتگران‬ ‫)(‪» -‬سخ ‌‬ ‫‪1‬‬

‫هستند« بخاری‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.808‬‬


‫)(‪ -‬أشعة اللمعات‪ ،‬شاه عبدالحق محدث دهلوی )پاکستان‪ ،‬مکتبة‬ ‫‪2‬‬

‫نوریه رضویه( ج ‪ ،3‬ص ‪.593‬‬


‫)(‪ -‬حاشــیة صــحیح البخــاری‪ ،‬شــیخ حــافظ محــدث احمــد علــی‬ ‫‪3‬‬

‫سهانفوری )پاکستان دیوبند مکتبه مجتبائی( ج ‪ ،2‬ص ‪.880‬‬


‫)(‪ -‬الحلل والحرام فی السلم‪ ،‬ص ‪.107‬‬ ‫‪4‬‬
‫﴿‪﴾92‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫مـــأموریت‬
‫تهــا را‬ ‫شخص مذکور به حضــور ایشــان گــزارش داد کــه ب ‌‬
‫تها را تخریب و محــو نمــوده و قبرهــا را‬ ‫شکستانده‪ ،‬صور ‌‬
‫برابر ساخته بود؛ آن حضرت ‪ ‬ساختن دوبارة ایــن اشــیاء‬
‫را علمة کافرشدن سازندة آنها اعلم داشــتند و فرمودنــد‪:‬‬
‫مببا‬
‫فبَر ب ِ َ‬ ‫ق بد ْ ك َ ْ‬
‫ف َ‬
‫ذا َ‬
‫هب َ‬ ‫ن َ‬
‫م ْ‬
‫ء ِ‬
‫ي ٍ‬
‫ش ْ‬ ‫ة َ‬‫ع ِ‬
‫صن ْ َ‬ ‫عادَ إ َِلى َ‬ ‫ن َ‬ ‫م ْ‬ ‫» َ‬
‫د ‪. «‬‬
‫)‪(1‬‬ ‫َ‬ ‫ز َ‬ ‫ُ‬
‫م ٍ‬‫ح ّ‬
‫م َ‬
‫على ُ‬ ‫ل َ‬ ‫أن ْ ِ‬
‫تهای‬ ‫تهایی که محو ســاخته شـده انــد‪ ،‬صـور ‌‬ ‫این صور ‌‬
‫یگرفتنــد‪ ،‬و از همیــن‬ ‫بوده اند کــه مــورد پرســتش قــرار م ‌‬
‫جهــت آن حضــرت ‪ ‬ســاختن دوبــارة آن را کفــر معرفــی‬
‫داشتند)‪.(2‬‬
‫براساس آنچه متذکر شدیم موجــودیت همچــو تصــاویری‬
‫کــه مــورد عبــادت و تقــدیس قــرار گیــرد‪ ،‬و یــا مظهــر‬
‫شهای غیر اســلمی‪،‬‬ ‫تپرستی و شعایر برخی ادیان و رو ‌‬ ‫ب ‌‬
‫تهــا‪ ،‬صــلیب و‪ ...‬در خانــة شــخص‬ ‫مثــل وجــود صــورت ب ‌‬
‫ثهای قبیــل حــدیثی را‬ ‫مسلمان حرام است‪ ،‬چنانچه در بح ‌‬
‫از پیامبر ‪ ‬روایت نمودیم که در خانة خــود هیــچ چیــزی را‬
‫یگذاشــتند‪ ،‬و تصــالیب‬ ‫که در آن تصالیب وجــود داشــتی نم ‌‬
‫جمــع صــلیب اســت کــه دانشــمندان حــدیث تصــویرهای‬
‫بدار را از این لفظ مراد و مقصود دانسته اند‪ ،‬چنانچه‬ ‫صلی ‌‬
‫صلیب ترسایان همان چلپایی است که از دو چوب متقاطع‬
‫ساخته شده و به صورتی که شــخص بــرآن بــه دار کشــیده‬
‫یکننــد و‬ ‫شده باشد‪ ،‬این شکل را در اکثر چیزهــا رعــایت م ‌‬
‫)‪(3‬‬
‫یپردازند و به تقدیس آن قایل اند ‪.‬‬ ‫به پرستش آن م ‌‬
‫بنابراین‪ ،‬اگر شخصی این تصاویر را به منظور عبــادت و‬
‫پرستش آنها در خانه اش نهاده باشد‪ ،‬به عبــادت غیــر خــدا‬
‫قایل شده است کــه شــرک اســت و از دیــن اســلم بــدون‬
‫شک برآمده است‪ ،‬ولی اگر این کار را بــه منظــور عبــادت‬
‫انجام نداده باشــد‪ ،‬کــار حرامــی را مرتکــب شــده اســت و‬
‫کافر نشده است‪.‬‬
‫یگیرند ولــی‬ ‫ب‪ :‬تصویر اشیایی که مورد عبادت قرار نم ‌‬
‫جاندارند‪:‬‬

‫تها‪ ،‬و قبرها‬ ‫)(‪» -‬هرکه چیزی را از این اشیاء محو شده )عنی ب ‌‬ ‫‪1‬‬

‫تها( دوباره بسازد بدون شک به آنچه بــر محمــد ‪ ‬نــازل‬ ‫و صور ‌‬


‫شده کافر شده است« الحلل والحــرام‪ ،‬ص ‪) 108‬بــه روایــت از‬
‫امام احمد(‪.‬‬
‫ه‬ ‫تب‬ ‫ي‬ ‫ب‬ ‫فبى‬ ‫ُ‬
‫ك‬ ‫ر‬ ‫ت‬ ‫ي‬ ‫ن‬‫ُ‬ ‫ك‬ ‫ي‬ ‫م‬‫َ‬ ‫ل‬ ‫‪‬‬ ‫ى‬ ‫ب‬ ‫ن‬ ‫ال‬ ‫ن‬ ‫َ‬ ‫أ‬ ‫ل‬ ‫ة‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ش‬ ‫)(‪» -‬عن َ ِ‬
‫ئ‬ ‫عا‬
‫َ ْ ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ْ َ ْ َ ْ ُ‬ ‫ّ ِ ّ‬ ‫ّ‬ ‫‪2‬‬

‫ه« بخاری‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.880‬‬ ‫ض ُ‬ ‫ق َ‬ ‫ب إ ِل ّ ن َ َ‬


‫صاِلي ُ‬‫ه تَ َ‬‫في ِ‬‫شي ًْئا ِ‬
‫َ‬
‫)(‪ -‬أشعة اللمعات‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪.591‬‬ ‫‪3‬‬
‫﴿‪﴾93‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫تصـــــــویر‬
‫اشیای ذی روح و جاندار که مورد عبـادت و پرســتش قـرار‬
‫یگیرد‪ ،‬بدو گونه است‪ ،‬یکی این که رسام و ســازندة آن‬ ‫نم ‌‬
‫در سـاختن آن خـود را بـه خداونـد هماننـد و برابـر بدانـد و‬
‫منمودن تصــویر اینچنیــن قصــدی را‬ ‫دیگــری آن کــه بــا رس ـ ‌‬
‫نداشته باشد‪.‬‬
‫هرگاه رسام و صورتگر در ســاختن صــورتی‪ ،‬خــود را بــا‬
‫خداونــد در آفرینــش برابــر و هماننــد بدانــد و چنیـن ادعـا و‬
‫قصدی را داشــته باشــد‪ ،‬از دیــن اســلم خــارج شــده کــافر‬
‫یگیــرد)‪.(1‬‬‫یشود و مورد عذاب خداونــد قــرار م ‌‬ ‫مسحوب م ‌‬
‫یآیــد‪ ،‬همانــا‬
‫عذابی کــه چنیــن تصــویرگری بــدان گرفتــار م ‌‬
‫یشــود تــا بــه‬‫اینســت کــه در قیــامت مکلــف ســاخته م ‌‬
‫هشدة دست خود روح بدمد‪ ،‬در حــالی کــه تــوان ایــن‬ ‫ساخت ‌‬
‫کار را ندارد‪ ،‬چنانچه در این مورد حدیثی را از پیامبر اسلم‬
‫در مباحث پیشتر روایت نمودیم)‪.(2‬‬
‫هجان و ذی روح‬ ‫و اما در صورتی که سازندة تصویر زنــد ‌‬
‫مشاهبت و برابری با خداونـد را اراده نداشـته باشـد و نیـز‬
‫تصویرش را به منظور پرستش هم نساخته باشد‪ ،‬ســاختن‬
‫چنین تصویری نیز حرام بوده با ایـن عمـل فاسـق شـمرده‬
‫یشــود و از‬ ‫یشود‪ ،‬ولی با این عملــش کــافر شــمرده نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫یگــردد‪ ،‬حکــم عملــش مثــل ســایر گناهــان‬ ‫دیــن خــارج نم ‌‬
‫است)‪.(3‬‬
‫یگویــد‬‫امام نووی در شرح خــویش بــر صــحیح مســلم م ‌‬
‫که‪ :‬اصحاب ما و سایر دانشمندان را نظــر بــر اینســت کــه‬
‫تصویر حیوان ذی روح شدیدا ً حرام اســت و ســاختن آن از‬
‫گناهان کبیره است‪ ،‬زیرا این عمل مشابهت بــه خداونــد در‬
‫آفرینش است‪ ،‬برابر است این صورت در فرشی باشد‪ ،‬یــا‬
‫هیی‪ ،‬در درهمی باشد یا در دنیاری‪ ،‬بر ظرفی باشــد‬ ‫در جام ‌‬
‫یکند که‬ ‫یا دیواری‪ ،‬و یا این که بر چیزی دیگر‪ .‬وی علوه م ‌‬
‫تهای مجســم و غیــر‬ ‫ســخن آن اشخاصــی کــه بیــن صــور ‌‬
‫یشــوند و تصــویرهای غیــر مجســم را‬ ‫مجسم فرق قایــل م ‌‬
‫یداننــد مــردود و باطــل اســت‪ ،‬بیــن ایــن دو گــونه‬ ‫مبــاح م ‌‬
‫تصویر از نگاه تحریم فرقــی نیســت و هــردو حــرام اســت‪،‬‬
‫نامبرده این دیدگاه را مذهب ثوری‪ ،‬امام ابی حنیفه و امام‬

‫)(‪ -‬أشعة اللمعات‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪.593‬‬ ‫‪1‬‬

‫هببا‬ ‫ن ي َن ْ ُ‬
‫فب َ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ُ‬
‫في َ‬
‫خ ِ‬ ‫فأ ْ‬‫فببى البدّن َْيا كلب َ‬‫صببوَرةً ِ‬ ‫وَر ُ‬‫صب ّ‬ ‫ن َ‬ ‫م ْ‬ ‫)(‪َ » -‬‬ ‫‪2‬‬

‫خ« مســـلم‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،202‬و‬ ‫ف‬ ‫نا‬ ‫ب‬ ‫س‬ ‫ي‬‫َ‬ ‫ل‬‫و‬ ‫ة‬ ‫م‬‫يا‬ ‫ق‬ ‫ْ‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫م‬
‫ح َ ْ َ‬
‫و‬ ‫ي‬ ‫الّرو َ‬
‫ِ َ َ ِ َ ْ َ ِ َ ِ ٍ‬
‫بخاری ج ‪ ،2‬ص ‪.881‬‬
‫)(‪ -‬أشعة اللمعات‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪.593‬‬ ‫‪3‬‬
‫﴿‪﴾94‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫مالـــــــــک‬
‫معرفی داشته است)‪.(1‬‬
‫از آنچه گفته آمدیم تحریم موجودیت تصــویرهای اشــیای‬
‫هها و سایر اماکن اگرچه مــورد پرســتش هــم‬ ‫جاندار در خان ‌‬
‫هیی از دانشمندان‬ ‫قرار نگیرد واضح و آشکار است‪ ،‬اما عد ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫ب«‬ ‫و ٍ‬‫فببي َثبب ْ‬ ‫ما ِ‬ ‫ق ً‬‫ن َر ْ‬ ‫ما َ‬
‫كا َ‬ ‫با استفاده به فرمودة »ِإل َ‬
‫ههــا‪ ،‬لــوحه هــا و‬ ‫وجــود تصــویرهای غیــر مجســم را در پرد ‌‬
‫دیوارها مباح پنداشته انــد و بلمــانع دانســته انــد‪ .‬دانشــمند‬
‫یگویــد‪ :‬از مجموعــة‬ ‫معاصــر مــا دکــتر یوســف قرضــاوی م ‌‬
‫یشــود کــه پیــامبر ‪ ‬در‬ ‫احادیث در ایــن رابطــه دانســته م ‌‬
‫ابتدای امر از موجودیت تصویرها طور عموم منــع کردنــد و‬
‫در مورد سختگیری نمودند‪ ،‬اما بعد از ایــن عقایــد توحیــدی‬
‫در دل مـــردم جـــای گرفـــت و اســـتحکام پـــذیرفت‪ ،‬در‬
‫هها‪ ،‬دیوارها‪ ،‬کاغذها اســت و جســم‬ ‫تصویرهایی که در جام ‌‬
‫نــدارد رخصــت فرمودنــد‪ ،‬نــامبرده ایــن نظــر را از امــام‬
‫طحاوی که از پیشـوایان مـذهب حنفـی اسـت نقـل نمـوده‬
‫است)‪.(3‬‬
‫هیی کــه بــه نقــل آنهــا پرداخــتیم‪ ،‬روش‬ ‫در میان دو نظری ‌‬
‫هتریــن شــاگردان‬ ‫متعادلی از امام محمد شیبانی کــه از نخب ‌‬
‫امام ابوحنیفه است نقل شده است‪ ،‬ولی بر مبنای احادیث‬
‫فببي‬ ‫مببا ِ‬ ‫ق ً‬ ‫ن َر ْ‬
‫كببا َ‬ ‫مببا َ‬ ‫عکننــدة تصــویر و اســتثناء »ِإل َ‬ ‫من ‌‬
‫ثَ ْ‬
‫)‪(4‬‬
‫تها را مبــاح‬ ‫یها و بالش ـ ‌‬ ‫شهــا و پشــت ‌‬‫ب« تصاویر فر ‌‬ ‫و ٍ‬
‫یفرماید که‪ :‬هرگاه تصویرها در دیوارها آویزان‬ ‫دانسته و م ‌‬
‫و منصوب گردنــد مکــروه اســت‪ ،‬نظریــه امــام ابــوحنیفه و‬
‫عامة فقهاء همین است)‪.(5‬‬
‫هها‬ ‫تشده در خان ‌‬ ‫به نظر نگارنده حرمت تصویرهای عباد ‌‬
‫ههــا و‬ ‫و مکروهیت تصویرهای غیر عبادت شــده کــه بــر پرد ‌‬
‫دیوارها آویزان و منصوب است‪ ،‬روشــی عــادلنه و نظــری‬
‫ههــا‬ ‫مقتصدانه است‪ ،‬زیرا تصویرهایی که بر دیوارهــا و پرد ‌‬
‫منصوب اند‪ ،‬هرچنــد پرســتش کــرده نشــود‪» ،‬مــانع دخــول‬
‫ملکة رحمت خواهند بود«)‪ (6‬و نیز موجــودیت ایــن تصــاویر‬
‫در هنگام عبادت نمــاز حضــور قلــب نمــازگزار را مخــدوش‬
‫)(‪ -‬شرح مسلم‪ ،‬امام نووی‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ 199‬و ‪.202‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬الحلل والحرام فی السلم‪ ،‬ص ‪.104‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬الحلل والحرام فی السلم‪ ،‬ص ‪.104‬‬ ‫‪3‬‬

‫)(‪» -‬مگر حرام نیست آن تصویری که در جامه باشد« بخاری‪ ،‬ج‬ ‫‪4‬‬

‫‪ ،2‬ص ‪ 881‬و ترمذی‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.208‬‬


‫)(‪ -‬نفع قوت المغتذی )حاشیة بر جامع الترمذی است( سید علی‬ ‫‪5‬‬

‫بن سلیمان )دهلی‪ ،‬کتابخانه رشیدیه( ج ‪ ،1‬ص ‪.208‬‬


‫)(‪ -‬حاشیة صحیح البخاری‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.458‬‬ ‫‪6‬‬
‫﴿‪﴾95‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫یسازد و‬ ‫م ‌‬
‫یانــدازد‪ ،‬چنــانچه بــه ایــن‬ ‫او را بــه یــاد زخــارف دنیــوی م ‌‬
‫ههایی صــورت گرفتــه‬ ‫مطــالب در برخــی احــادیث اشــار ‌‬
‫ههای تصــویردار‬ ‫لشدن به خان ‌‬ ‫است)‪ .(1‬امتناع ملئکه از داخ ‌‬
‫و نیــز تأثیرگــذاری تصــاویر در برطــرف ســاختن حضــور‬
‫یتواند دلیل قــاطعی‬ ‫نمازگزار و بیادآوردن زخارف دنیوی م ‌‬
‫ههـا‬‫بــر اثبــات کراهیـت تصـاویر منصـوب در دیوارهـا و پرد ‌‬
‫باشد‪.‬‬
‫یگیرد‪:‬‬‫ج‪ :‬تصویرهایی که مورد اهانت قرار م ‌‬
‫تشــان‬ ‫تصویرهایی که کیفیت موجودیت آنها موجب اهان ‌‬
‫یگردد‪ ،‬مثل تصویرهایی که پایمال شود‪ ،‬به آن تکیــه زده‬ ‫م ‌‬
‫شـــود و دور انـــداخته شـــود‪ ،‬بـــه اتفـــاق همـــه علمـــاء و‬
‫دانشــمندان موجــودیت آنهــا مبــاح اســت و حــرام نیســت‪،‬‬
‫هرچنــد ســاختن چنیــن تصــویرهایی در ابتــدای امــر بــرای‬
‫ســازنده جــواز نــدارد و حــرام اســت‪ ،‬و بنــا بــه قــول اکــثر‬
‫یگردنــد‪،‬‬ ‫دانشمندان مانع دخول ملئکــه رحمـت در خـانه م ‌‬
‫در این مــورد برخــی از دانشــمندان ابــراز نظــر کردنــد کــه‬
‫تصویرهایی که مورد اهانت قرار گیرند‪ ،‬باعث امتناع دخول‬
‫یگردد)‪ .(2‬دلیل جواز موجودیت اینگـونه‬ ‫هها نم ‌‬ ‫ملئکه به خان ‌‬
‫هها احادیث متعــددی اســت کــه از حضــرت‬ ‫تصویرها در خان ‌‬
‫ههــای‬ ‫عایشــه ل روایــت شــده مبنــی بــر ایــن کــه وی پرد ‌‬
‫تصویردار را که از موجودیت آنها نهــی شــده بــود پشــتی و‬
‫یزدند‪ ،‬چنــانچه‬ ‫بالشت ساخته بود و پیامبر ‪ ‬بر آن تکیه م ‌‬
‫شهای قبلی احادیث را در این باره روایت نمودیم‪.‬‬ ‫در بخ ‌‬
‫هبرهنه‪:‬‬ ‫نهای برهنه و نیم ‌‬ ‫د‪ :‬تصویرهای ز ‌‬
‫تصــویرهایی کــه موضــوع آن مخــالف بــا شــرایع و آداب‬
‫هبرهنه که‬ ‫اسلمی باشد‪ ،‬مانند تصویرهای زنان برهنه و نیم ‌‬
‫اعضای وجودشان نمایان بوده سبب انگیزة غرایز شهوانی‬
‫یگردد‪ ،‬چنانچه این تصویرها در برخی از‬ ‫در وجود انسان م ‌‬
‫یشود که چاپ و پخــش شــده‪،‬‬ ‫هها دیده م ‌‬‫هها و روزنام ‌‬ ‫مجل ‌‬
‫یباشــد و هیــچ شــکی در حرمــت آنهـا وجــود‬ ‫همــه حـرام م ‌‬
‫هببا‬ ‫ب ب َي ْت ِ َ‬‫جببان ِ َ‬ ‫ه َ‬ ‫ت بِ ِ‬ ‫ست ََر ْ‬ ‫ة َ‬ ‫ش َ‬ ‫عائ ِ َ‬ ‫م لِ َ‬ ‫قَرا ٌ‬ ‫ن ِ‬ ‫كا َ‬ ‫س َ‬ ‫ٍ‬ ‫ن أ َن َ‬ ‫ع ْ‬ ‫)(‪َ » -‬‬ ‫‪1‬‬

‫ه ل َ َتببَزا ُ‬ ‫ذا‪َ ،‬‬ ‫َ‬ ‫ف َ‬ ‫َ‬


‫ل‬ ‫فببإ ِن ّ ُ‬ ‫هبب َ‬ ‫ك َ‬ ‫م ِ‬‫قَرا َ‬ ‫عّنا ِ‬ ‫طى َ‬ ‫مي ِ‬ ‫ى ‪ :‬أ ِ‬ ‫ل الن ّب ِ ّ‬ ‫قا َ‬
‫ن‬‫َ ْ‬ ‫ع‬ ‫»‬ ‫و‬ ‫‪.‬‬‫‪880‬‬ ‫ص‬ ‫‪،‬‬ ‫‪2‬‬ ‫ج‬ ‫بخاری‪،‬‬ ‫«‬ ‫تى‬ ‫َ ِ‬ ‫َ‬ ‫ل‬ ‫ص‬ ‫فى‬ ‫تَ َ ِ ُ ُ َ ْ ِ ُ ِ‬
‫ض‬ ‫ر‬ ‫ع‬ ‫ت‬ ‫ه‬ ‫ر‬ ‫وي‬ ‫صا‬
‫ل‬ ‫خ ُ‬ ‫دا ِ‬ ‫ن ال ّ‬ ‫وكا َ‬ ‫َ‬ ‫ر َ‬ ‫ل طائ ِ ٍ‬‫َ‬ ‫مَثا ُ‬ ‫ه تِ ْ‬‫في ِ‬ ‫ست ٌْر ِ‬ ‫ن لَنا ِ‬ ‫َ‬ ‫كا َ‬ ‫ت َ‬ ‫قال َ ْ‬ ‫ة َ‬ ‫ش َ‬ ‫عائ ِ َ‬ ‫َ‬
‫ذا‬ ‫هب َ‬ ‫َ‬ ‫لى‬ ‫و‬
‫َ ّ ِ‬ ‫ب‬ ‫ح‬ ‫‪:‬‬ ‫‪‬‬ ‫ه‬‫ِ‬ ‫ب‬‫ّ‬ ‫ل‬ ‫ال‬ ‫ُ‬
‫ل‬ ‫سو‬ ‫َ ُ‬ ‫ر‬ ‫لى‬ ‫ِ‬ ‫ل‬‫َ‬ ‫قا‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ف‬ ‫ه‬ ‫َ‬ ‫ل‬
‫ْ َ َ ُ‬‫ب‬ ‫ْ‬
‫ق‬ ‫ت‬ ‫س‬ ‫ا‬ ‫َ‬
‫ل‬ ‫خ‬‫َ‬ ‫َ‬ ‫د‬ ‫َ‬
‫ذا‬ ‫إِ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫ت َ‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫ت ال بدّن َْيا« مســلم‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص‬ ‫ه ذَك بْر ُ‬ ‫فَرأي ْت ُب ُ‬ ‫خل ُ‬ ‫ما دَ َ‬ ‫فإ ِّنى كل َ‬
‫‪.200‬‬
‫)(‪ -‬شرح صحیح مسلم نـووی‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ 199‬و حاشـیة بخـاری ج‬ ‫‪2‬‬

‫‪ ،1‬ص ‪ ،458‬و ج ‪ ،2‬ص ‪.880‬‬


‫﴿‪﴾96‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫ندارد‪ ،‬نشر‬
‫ههــای حــرام بــوده‪ ،‬موجــودیت و نصــب چنیــن‬ ‫چنیــن مجل ‌‬
‫هکردن‬ ‫هها‪ ،‬دیوارها و محل کار و نیز نگــا ‌‬ ‫تصویرهایی در خان ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫یباشد ‪.‬‬ ‫بدان حرام م ‌‬
‫هـ‪ :‬تصویرهای اشیای غیر زنده‪:‬‬
‫یروح‪ ،‬مثل تصــویر‬ ‫ساختن تصویرهای غیر زنده جان و ذ ‌‬
‫ههای تفریحی و موجودیت آنهــا‬ ‫نها‪ ،‬منظر ‌‬ ‫درختان‪ ،‬ساختما ‌‬
‫در خانه و دیگر امـاکن مبـاح اسـت و کلم اشـکالی نـدارد‪،‬‬
‫جمهور علماء و دانشمندان بــه ابــاحت آن فتــوی داده انــد‪،‬‬
‫هدار را مکــروه‬ ‫تهــای میــو ‌‬ ‫جــز مجاهــد کــه ســاختن درخ ‌‬
‫پنداشته است‪ ،‬دانشــمندانی کــه بــه ابــاحت آن ابــراز نظــر‬
‫نموده اند به حدیث ابن عباس ب اســتدلل جســته انــد کــه‬
‫برای شخص تصــویرگری کــه از وی فتــوی خواســته بــود از‬
‫یروح وی را منــع نمــود‪ ،‬و ســاختن و‬ ‫تصویرنمودن اشیای ذ ‌‬
‫یروح را برایش اجــازه داد‪ ،‬چنــانچه در‬ ‫تصویر اشیای غیر ذ ‌‬
‫ضمن حدیث مــذکور بــرای شــخص فتــوی خواهنــده گفــت‪:‬‬
‫س‬
‫فب َ‬ ‫مببا ل َ ن َ ْ‬‫و َ‬ ‫جَر َ‬ ‫ع ال ّ‬
‫شب َ‬ ‫صن َ ِ‬
‫فا ْ‬‫عل ً َ‬ ‫فا ِ‬ ‫ت ل َ ب ُدّ َ‬ ‫ن ك ُن ْ َ‬ ‫»إ ِ ْ‬
‫لَ ُ‬
‫)‪(2‬‬
‫ه« ‪.‬‬
‫و‪ :‬تصویرهای کمره و عکاسی‪:‬‬
‫اینگــونه تصــویرها در حیــات بــا برکــت پیــامبر ‪ ‬و دورة‬
‫مسلمانان سلف وجود نداشته است‪ ،‬ازیــن جهــت در بــارة‬
‫این کـه آیـا ایـن تصـویرها مـورد نهـی احـادیث نبـوی قـرار‬
‫یگیرد و مباح است‪ ،‬نظریــات متفــاوت‬ ‫یگیرد‪ ،‬و قرار نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫ارائه شده است‪.‬‬
‫آن عده از دانشمندان کــه مــدلول تحریــم احــادیث را در‬
‫یدانند ]هرچند‬ ‫مدار )مجسمه ها( مقصور م ‌‬ ‫تصویرهای جس ‌‬
‫ةشــان ضــعیف اســت[ تصــویرهای‬ ‫در اقلیــت انــد و نظری ‌‬
‫یشمارند بویژه آنگاه کــه ایــن تصــویرها‬ ‫عکاسی را مباح م ‌‬
‫کامل نباشد)‪.(3‬‬
‫هها تصــویرهای‬ ‫اما جمهور دانشمندان که ضــمن مجســم ‌‬
‫بدون جسم را در تحت تحریم احــادیث شــامل دانســته انــد‬
‫برخی شان در زمینة تصویرهای عکاسی تشدد کرده‪ ،‬اینهــا‬
‫را نیز ناروا شمرده و مکروه پنداشته اند‪ ،‬ولی برخی دیگــر‬
‫بــه کیفیــت بــه وجودآمــدن ایــن تصــویرها و فــرق آن بــا‬

‫)(‪ -‬الحلل والحرام فی السلم ص ‪.107‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪» -‬اگر در انجام این عمل )تصویرگری( ناچار بودی پس درخت‬ ‫‪2‬‬

‫ها یا آنچه را که زنــدگی نــدارد رســامی نمــای« مســلم‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص‬


‫‪.202‬‬
‫)(‪ -‬الحلل والحرام فی السلم‪ ،‬ص ‪.105‬‬ ‫‪3‬‬
‫﴿‪﴾97‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫تصویرهایی‬
‫یآید و نیــز در ایــن‬ ‫سهای رسامی به وجود م ‌‬ ‫که توسط بر ‌‬
‫که آیا این تصویرها مثل تصویرهای رسامی شده‪ ،‬مصــداق‬
‫تهایی که در آن مشــابهت‬ ‫عذاب خداوند بر مصورین صور ‌‬
‫و همانندی در آفرینش با خداوند مطــرح اســت‪ ،‬واقــع مــی‬
‫شود یا خیر؟ تدقیق نظر کرده اند‪.‬‬
‫دکتر یوسف قرضاوی با ارائه نظریه )شیخ محمد نجیت(‬
‫مفتی مصر ابـراز نظـر نمـوده کـه تصـویرهای عکاسـی در‬
‫ضمن حکم نهی از کشیدن تصــاویر‪ ،‬داخــل نیســت و مبــاح‬
‫است‪ ،‬زیرا در این تصویرها مفهــوم هماننــدی بــا خداونــد و‬
‫برابــری بــا وی در آفرینــش موجــود نیســت و مشــاهده‬
‫یشــود)‪ .(1‬ایــن در صــورتی اســت کــه ضــرر اخلقــی‪،‬‬ ‫نم ‌‬
‫اعتقادی و اجتماعی را با خود نداشــته باشــد و در صــورتی‬
‫که مانعی در موضوع تصویر وجود داشته باشد مثل این که‬
‫مخالف عقاید اسلمی یا مروج شعایر و آداب غیر اســلمی‬
‫تهــا و دیگــر اشــیا و‬ ‫باشــد‪ ،‬مثــل تصــویرهای صــلیب‪ ،‬ب ‌‬
‫سهــای زن هــای‬ ‫اشخاص مورد تعظیم و تقدیس‪ ،‬و نیز عک ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫هبرهنه هیچ شکی در تحریم آن وجود ندارد ‪.‬‬ ‫برهنه و نیم ‌‬
‫باید یادآور شد که تصویرهای عکاسی کــه بــه موجــودیت‬
‫سهــای کــه در شناســنامه‬ ‫آن ضــرورت اســت‪ ،‬مثــل عک ‌‬
‫یرود در جــواز آن هیــچ شــکی وجــود‬ ‫گذرنامه و‪ ...‬به کار م ‌‬
‫نــدارد‪ ،‬چنــانچه آن عــده از دانشــمندان کــه تصــویرهای‬
‫عکاســی را در تحــت مقولــة نهــی در احــادیث نبــوی داخــل‬
‫دانستند بازهم در این موارد به اباحت این تصــویرها فتــوی‬
‫داده اند)‪.(3‬‬
‫همچنــان بایــد گفــت کــه‪ :‬تصــویرهایی کــه بــه منظــور‬
‫جاودانگی برخی از بزرگان دینی و سیاسی ســاخته شــود و‬
‫ههــا و امــاکن بــه‬
‫در برخی از مواضع نصب گــردد یــا در خان ‌‬
‫نمایش گذاشته شود‪ ،‬راهی برای جــواز آن وجــود نداشــته‪،‬‬
‫هروی را‬ ‫یباشد‪ ،‬زیــرا اســلم غلـو و زیــاد ‌‬ ‫مردود و ممنوع م ‌‬
‫یداند‪ ،‬هرچند این افراد و‬ ‫در تعظیم اشخاص مکروه و بد م ‌‬
‫اشخاص بزرگوار‪ ،‬متدین و با تقوی بــوده باشــند و درجــاتی‬
‫را در دیــن بــه دســت آورده باشــند و یــا ایــن کــه رهــبری‬
‫سیاسی‪ ،‬دینی جامعه را به دست گرفته باشند‪ ،‬برابر است‬
‫تها زنــده باشــند یــا فــوت کــرده‬ ‫کــه ایــن افــراد و شخصــی ‌‬
‫باشند‪.‬‬

‫)(‪ -‬الحلل والحرام فی السلم‪ ،‬ص ‪.106‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬همان اثر‪ ،‬ص ‪.107‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬همان اثر‪ ،‬ص ‪.106‬‬ ‫‪3‬‬


‫﴿‪﴾98‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫پیــــامبر ‪‬‬
‫هروی در تعظیم و احــترام بــرای‬ ‫نشان را از غلو و زیاد ‌‬ ‫یارا ‌‬
‫خود منع فرموده در این مورد برایشان هدایت فرموده انــد‬
‫َ‬
‫ن‬
‫سببى اب ْب َ‬‫عي َ‬‫صبباَرى ِ‬ ‫ت الن ّ َ‬ ‫ما أطْبَر ِ‬ ‫که »ل ت ُطُْروِني ك َ َ‬
‫سول ُ ُ‬
‫ه«)‪.(1‬‬ ‫وَر ُ‬ ‫ه َ‬‫عب ْدُ الل ّ ِ‬
‫قوُلوا‪َ :‬‬ ‫ن ُ‬‫ول َك ِ ْ‬
‫م‪َ ،‬‬‫مْري َ َ‬
‫َ‬
‫نهــا و‬‫اســلم بهــترین راه جــاودان مانــدن در افکــار‪ ،‬زبا ‌‬
‫مدادن اعمال صالحه و باقی گذاشتن آن نیکــو و‬ ‫لها‪ ،‬انجا ‌‬ ‫د ‌‬
‫یداند‪ ،‬چنانچه پیامبر ‪ ‬و خلفــای راشــدین و‬ ‫پسندیده را م ‌‬
‫یشــان جــاودان نماندنــد‪ ،‬بلکــه‬ ‫امامان بزرگوار بــا تصویرها ‌‬
‫مناقب شان از اثر عملکردهای نیکو و صالح شان بوده کــه‬
‫لها محفوظ مانده و از نسلی به نسللی نقل و روایت‬ ‫در د ‌‬
‫شده و نام ایشان را جاودان تاریخ ســاخته اســت‪ ،‬یادشــان‬
‫همیشه باعث تنویر محافل گردیده نقل خاطرات شان بــذر‬
‫یکارد)‪.(2‬‬ ‫لها م ‌‬ ‫محبت و وفا را در د ‌‬

‫)(‪» -‬مرا به صفاتی که سزاوار آنها نیستم مدح نکنید‪ ،‬طوری کــه‬ ‫‪1‬‬

‫نصاری عیسی ‪ ‬را به اوصافی تعریف کردند که در او نبود‪ ،‬امــا‬


‫مرا بنده و رسول خدا بخوانید« الحلل والحرام فی الســلم‪ ،‬ص‬
‫‪ 98‬به روایت از بخاری‪.‬‬
‫)(‪ -‬الحلل والحرام فی السلم‪ ،‬ص ‪ 98‬و ‪.99‬‬ ‫‪2‬‬
‫﴿‪﴾99‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫بخش‬
‫چهارم‬
‫حکم رقص از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫اسلم علقه های نامشروع بین زن و مرد را حرام‬
‫اعلن نموده و هر عمل و سخنی را که باعث بازشدن‬
‫راهی به سوی کار حرامی بگردد حرام دانسته است‪ ،‬هر‬
‫هیی را که موجب اشاعة فساد باشد مردود شمرده‬ ‫وظیف ‌‬
‫ینماید‪ .‬بنابراین‪ ،‬رقص و کارهای خلف‬ ‫با آن مبارزه م ‌‬
‫ینماید‪،‬‬
‫یشمارد و آن را به کلی رد م ‌‬
‫عفت را مردود م ‌‬
‫اگرچه برخی مردم این عمل را هنر یا فن بنامند و صاحب‬
‫آن را هنرمند بدانند و یا این کار را مظهر تمدن فکر کنند‪.‬‬
‫یکــردن‬ ‫از همین سبب است که خداوند بزرگ قبل از نه ‌‬
‫کشدن برآن‬ ‫از فعل بد زناکاری از مسایلی که موجب نزدی ‌‬
‫یگردد ابتداًء نهی نموده است‪ ،‬آنجا که فرموده اســت‪﴿ :‬‬ ‫م ‌‬
‫‪     ‬‬
‫)‪(1‬‬
‫‪﴾   ‬‬
‫]اسراء‪ .[32 :‬زیرا کسی که از ارتکاب مقــدمات زنــا بــدور‬
‫باشد‪ ،‬از خود زنا هم بدور خواهد بود)‪.(2‬‬
‫بنابراین‪ ،‬رقصیدن زن‪ ،‬پســرنابالغ در حضــور مــردان کــه‬
‫هیی برای تحریک غرایز شهوانی است حرام اســت‪ ،‬و‬ ‫وسیل ‌‬
‫یپذیرد‪ ،‬شریعت اسلم‬ ‫دین اسلم آن را به عنوان پیشه نم ‌‬
‫ههــای فحشــا و فســاد‪ ،‬نظــر‬ ‫به خاطر مسدود نمودن درواز ‌‬
‫نمــودن همــراه شــهوت را بــه ســوی زن نــامحرم و پســر‬
‫تبردن از آن‬ ‫خوشروی نابالغ حرام دانســته اســت)‪ .(3‬و لــذ ‌‬
‫را زنا برشمرده و از گناهان اعلم داشته اســت‪ ،‬پیــامبر ‪‬‬
‫مبببا‬‫ه َ‬
‫زَنا ُ‬
‫ن ِ‬
‫عي ْن َبببا ِ‬
‫ضـــمن حـــدیثی فرمـــوده انـــد‪ ...» :‬ال َ‬
‫الن ّظَُر‪ .(4)«...‬مسلم است که حرکات زن و پسر رقصــنده‬
‫در هنگــام رقــص بــاعث تحریــک غرایــز شــهوانی گردیــده‬
‫یکشــاند‪ ،‬بنــاء در‬ ‫یکند و بــر فســاد م ‌‬ ‫تماشاکننده را اغوا م ‌‬
‫چنین حالی نظر به شدت علت حرمت‪ ،‬خــود هــم شــدیدتر‬
‫بوده‪ ،‬گناه نظرکننده و تماشاچی هم بیشتر خواهد بود‪.‬‬
‫همچنان از پیامبر بزرگــوار اســلم ‪ ‬حــدیثی بــه روایــت‬
‫هیی‬ ‫نهــای رقصــند ‌‬ ‫ابی هریره ‪ ‬منقول است که ایشان ز ‌‬

‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬به زناکاری نزدیک نشــوید‪ ،‬زیــرا کــه زناکــاری عمــل‬ ‫‪1‬‬

‫یباشد«‪.‬‬
‫زشت و روش بدی م ‌‬
‫)(‪ -‬الحلل والحرام فی السلم ص ‪.125‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬رد المحتار‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ 272‬و ‪.273‬‬ ‫‪3‬‬

‫)(‪» -‬زناکـاری بـا هـردو چشــم دیـدن بـه سـوی نــامحرم اسـت «‬ ‫‪4‬‬

‫مشکوة المصابیح‪ ،‬ص ‪ 20‬به روایت مسلم‪.‬‬


‫﴿‪﴾100‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫را کـــه بـــا‬
‫سهای نازک وجود خود را بــرای مــردم ظــاهر ســاخته و‬ ‫لبا ‌‬
‫یهـــای ســـر خـــود را بـــه اشـــکال‬ ‫یدهنـــد‪ ،‬مو ‌‬ ‫نمـــایش م ‌‬
‫یآورنـد و بـا رقصـیدن و نمـایش‬ ‫برانگیزنده و جالبی و درم ‌‬
‫ینماینــد و‬ ‫حرکات موزون‪ ،‬نظر جوانان را به خــود جلــب م ‌‬
‫یگردند و از این طریــق جــامعه را بــه‬ ‫یشان م ‌‬ ‫وسیلة اغوا ‌‬
‫یکشانند‪ ،‬به عذاب خداونــد وعــده دادنــد و از اهــل‬ ‫فساد م ‌‬
‫ن‬‫فا ِ‬ ‫صبن ْ َ‬ ‫دوزخ معرفی داشته اند‪ ،‬چنــانچه فرمــوده انــد‪ِ » :‬‬
‫قوم معهم سيا ٌ َ‬ ‫م أ ََر ُ‬ ‫ن أَ ْ‬
‫ب‬ ‫ط ك َأذَْنببا ِ‬ ‫ما َ ْ ٌ َ َ ُ ْ ِ َ‬ ‫ه َ‬ ‫ر لَ ْ‬ ‫ل الّنا ِ‬ ‫ه ِ‬ ‫م ْ‬ ‫ِ‬
‫ت‬ ‫با‬
‫ِ َ ٌ‬‫ب‬ ‫ي‬ ‫ر‬ ‫عا‬ ‫َ‬ ‫ت‬ ‫يا‬
‫ِ َ ٌ‬ ‫ب‬ ‫س‬ ‫كا‬‫َ‬ ‫ء‬ ‫سا‬
‫َ َ ِ َ ٌ‬ ‫ن‬ ‫و‬ ‫س‬ ‫نا‬
‫ّ‬ ‫ال‬ ‫ها‬ ‫ا َ ِ َ ْ ِ ُ َ ِ َ‬
‫ب‬ ‫ن‬ ‫بو‬ ‫ر‬ ‫ض‬ ‫ي‬ ‫ر‬ ‫َ‬
‫ق‬ ‫ب‬‫ْ‬ ‫ل‬
‫َ‬
‫ة لَ‬ ‫مائ ِل َ ِ‬ ‫ت ال ْ َ‬ ‫خ ِ‬‫ة ال ْب ُ ْ‬ ‫م ِ‬ ‫ن ك َأ ْ‬
‫سن ِ َ‬ ‫ه ّ‬ ‫س ُ‬ ‫ءو ُ‬ ‫ت ُر ُ‬ ‫مائ ِل َ ٌ‬ ‫ت َ‬ ‫ميل َ ٌ‬ ‫م ِ‬ ‫ُ‬
‫د‬
‫جب ُ‬ ‫َ‬
‫هببا لُيو َ‬ ‫ح َ‬
‫ري َ‬ ‫ن ِ‬ ‫وإ ِ ّ‬ ‫هببا َ‬ ‫ح َ‬
‫ري َ‬ ‫ن ِ‬ ‫ج بد ْ َ‬ ‫ول ي َ ِ‬‫َ‬ ‫ة َ‬ ‫جن ّب َ‬ ‫ْ‬
‫ن ال َ‬ ‫خل َ‬ ‫ْ‬ ‫ي َدْ ُ‬
‫)‪(1‬‬
‫ذا« ‪.‬‬ ‫َ‬
‫وك َ‬ ‫ذا َ‬ ‫َ‬
‫ةك َ‬ ‫سيَر ِ‬ ‫م ِ‬ ‫ن َ‬ ‫م ْ‬ ‫ِ‬
‫ایــن حــدیث مبــارکه را دانشــمندان از معجــزات نبــوت‬
‫برشمرده اند که در جوامع بشری اکنون تحقــق و مصــداق‬
‫پیدا کرده است)‪ .(2‬بر همین اســاس اســت کــه دانشــمندان‬
‫علــوم اخلق و تهــذیب نفــس رقصــیدن را از مهلکــات و‬
‫گناهان محسوب داشتند‪ ،‬مؤلف طریقة محمــدیه‪ ،‬رقــص را‬
‫از آفات بدن برشمرده‪ ،‬به نقل از امام ابوالوفاء عقیل‪ ،‬بــه‬
‫آیـــــــــــــــــة‪   ﴿ :‬‬
‫‪] (3)﴾‬اســـراء‪ .[37 :‬بـــر حرمـــت آن اســـتدلل‬
‫بهای فتاوی مثــل‪،‬‬ ‫جسته است‪ ،‬همچنان وی به نقل از کتا ‌‬
‫تاتارخــانیه‪ ،‬ذخیــره‪ ،‬بزازیــه‪ ،‬و‪ ...‬اجمــاع و اتفــاق امامــان‬
‫مــذاهب چارگــانه )ابــوحنیفه‪ ،‬مالــک‪ ،‬شــافعی و احمــد بــن‬
‫حنبل( را بر عدم جواز و حرمت رقص بیان داشته است)‪.(4‬‬
‫و اما اگر به رقص به دیدة تقدیس نگریســته شــود و بــه‬
‫عنوان عبادت مطـرح شـود‪ ،‬چنـانچه برخـی صـوفی مآبـان‬
‫یتواند جــواز داشــته‬ ‫چنین ادعاها و خیالتی دارند‪ ،‬بازهم نم ‌‬

‫)(‪» -‬دو گــروه از اهــل دوزخ انــد کــه مــن ایشــان را )تــا حــال(‬ ‫‪1‬‬

‫هام‪ ،‬یکی گروهی اند که قمچین هــای دارنــد ماننــد دم گــاو و‬ ‫ندید ‌‬
‫نهــای )بــه ظــاهر(‬‫یزننــد‪ ،‬و دیگــر ز ‌‬
‫نهــا م ‌‬
‫مــردم را بــدان قمچی ‌‬
‫پوشــیده )ولــی در حقیقــت( برهنــه انــد‪ ،‬میــل دهنــده )مــردم( و‬
‫یشـان مثــل کوهــان شــتر‬ ‫لکننده )به سوی مـردم( انـد‪ ،‬سرها ‌‬ ‫می ‌‬
‫یشوند‪ ،‬و بوی آن را درنیابند در حالی که‬ ‫است‪ ،‬به جنت داخل نم ‌‬
‫یرسـد« صـحیح مسـلم‪ ،‬ج ‪،2‬‬ ‫بوی آن را مسافة زیاد به مشـام م ‌‬
‫ص ‪.205‬‬
‫)(‪ -‬شرح مسلم امام نووی ج ‪ 2‬ص ‪.205‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪» -‬در روی زمین متکبرانه راه مرو«‪.‬‬ ‫‪3‬‬

‫)(‪ -‬طریقــة محمــدیه‪ ،‬شــیخ امــام محمــد رومــی برکلــی افنــدی‬ ‫‪4‬‬

‫)پاکستان‪ ،‬لهور‪ :‬مطبعة محمدیه ‪ ،(1312‬ص ‪ 265‬و ‪.266‬‬


‫﴿‪﴾101‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫باشد‪ ،‬زیــرا‬
‫بهای فقه و فتاوی در رابطه به رقصی که از طرف‬ ‫در کتا ‌‬
‫یپذیرد چنین ابراز نظــر شــده کــه‬ ‫برخی از صوفیه انجام م ‌‬
‫ایشان از راه مستقیم انحراف کرده اند‪ ،‬چنانچه در فتاوای‬
‫عالمگیری آمده که از امام حلــوانی در رابطــه بــه رقــص و‬
‫موسیقی صوفیه سؤال شد که ایشان با انجام ایــن اعمــال‬
‫تیــی را ادعــا دارنــد بــه جــواب گفــت کــه‪:‬‬ ‫مقــام و منزل ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫ب« ‪.‬‬ ‫ذ َ‬‫ه ال ْك َ ِ‬
‫عَلى الل ّ ِ‬ ‫»افتروا َ‬
‫بر علوة آنچه گفــتیم‪ ،‬در همیــن فتــاوی آمــده اســت کــه‬
‫آنچه را صــوفیة زمــان مــا از موســیقی و خوانــدن و رقــص‬
‫یجوینــد‪،‬‬ ‫یکنند و به فعل مشایخ قبلی استمســاک م ‌‬ ‫فعل م ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫یباشد ‪.‬‬ ‫حرام است و نشستن با این گروه حرام م ‌‬
‫اولیــن کســانی کــه رقــص را اخــتراع نمودنــد اصــحاب‬
‫سامری بودند که به دور گوساله جمع شــدند و بــا علقــه و‬
‫تتیری‬ ‫عشــــق بــــه دور آن پــــایکوبی و رقــــص و ســــاع ‌‬
‫یدانیم که این رقــص اصــحاب ســامری جنبــة‬ ‫ینمودند‪ ،‬م ‌‬ ‫م ‌‬
‫تقدس و تعبد را داشــته و بــه عنــوان عبــادت مطــرح بــوده‬
‫اســت‪ ،‬زیــرا کــه ســامری از افــراد جامعــة دورة حضــرت‬
‫موسی ‪ ‬بود‪ ،‬چون موسی ‪ ‬برای مناجات به کوه طــور‬
‫رفته بــود‪ ،‬ســامری کــه زرگــری یــاد داشــت‪ ،‬طلهــای بنــی‬
‫هیی‬ ‫اســرائیل را بــه طریــق عــاریت جمــع نمــود و گوســال ‌‬
‫ساخت و از خـاک جـای سـم اسـب جبرئیـل ‪ ‬کـه هنگـام‬
‫بنشــینی از دســت ســپاه فرعــون‪ ،‬بنــی اســرائیل را‬ ‫عق ‌‬
‫یکرد‪ ،‬و سامری از آن گرفته بود و حفظ کــرده‬ ‫همراهی م ‌‬
‫بود‪ ،‬در بینی گوسالة ساخته خودش دمید‪ ،‬گوساله به صــدا‬
‫درآمد و سامری برای بنی اسرائیل گفــت کــه‪ :‬ایــن خــدای‬
‫شما است‪ ،‬ایشان هم بدور گوسالة مــذکور جمــع شــدند و‬
‫یرقصیدند)‪.(3‬‬ ‫م ‌‬
‫صــاحب تفســیرات احمـــدیه حــدیثی را کــه برخــی از‬
‫یکننــد‬‫متصوفین در قسمت جواز رقــص بــه آن اســتدلل م ‌‬
‫مبنــی بــر ایــن کــه آنحضــرت ‪ ‬بــا جمعــی از یــاران خــود‪،‬‬
‫لشــدن فقیــران را بــه‬ ‫هنگامی که جبرئیل ‪ ‬برایشان داخ ‌‬
‫جنت مژده داد‪ ،‬با شنیدن شعری از افراد حاضر بــه تــواجه‬
‫و رقــص پرداختنــد‪ ،‬ضــعیف معرفــی نمــوده و غیــر صــحیح‬

‫)(‪» -‬بر خداوند دروغ و افترا نموده اند« عبارت عربی است کــه‬ ‫‪1‬‬

‫ههای قرآنکریم اقتبــاس شــده اســت‪ ،‬مثــل آیــة ‪ 116‬ســورة‬


‫از آی ‌‬
‫نحل‪ ،‬و آیة ‪ 7‬سورة صف و‪...‬‬
‫)(‪ -‬فتاوای عالمگیری‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪.235‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬تفسیر خازن‪ ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪.235‬‬ ‫‪3‬‬


‫﴿‪﴾102‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫یدانـــد و‬
‫م ‌‬
‫یگوید که‪ :‬اهل حدیث در قسمت صحت آن حدیث سخن‬ ‫م ‌‬
‫زده اند و آن را صحیح ندانسته اند‪ ،‬بناء استدلل صوفیه به‬
‫نشــان بــر دلیــل‬ ‫این حدیث از قــوت برخــوردار نبــوده سخ ‌‬
‫شرعی استوار نیست)‪.(1‬‬
‫حقیقت این اســت کــه رقــص را همــان صــوفی نمایــانی‬
‫یگردنــد کــه نــه از شــریعت‬ ‫یستایند و بــدان مصــروف م ‌‬ ‫م ‌‬
‫آگهی دارند و نه امور طریقت را باخبر اند‪ ،‬ایــن کــه رقــص‬
‫در شریعت اسلم و روش صوفیانة مشــایخ تصــوف اصــلی‬
‫بهــای‬‫نــدارد‪ ،‬نــه تنهــا در کتــب فقــه و فتــاوی بلکــه در کتا ‌‬
‫یگردد‪ ،‬در کتاب کشــف‬ ‫تصوفی نیز به وضاحت مشاهده م ‌‬
‫المحجوب که از بزرگترین کتب تصوفی است آمــده اســت‬
‫که‪» :‬بدان که اندر شریعت و طریقــت‪ ،‬مــر رقــص را هیــچ‬
‫اصلی نیست‪ ،‬از آنچه آن لهو بود به اتفاق همه عقل‪ ،‬چــون‬
‫به جــد باشــد‪ ،‬و چــون بــه هــزل بــود لغــوی‪ ،‬و هیچکــس از‬
‫مشایخ آن را نستوده است‪ ،‬و اندر آن غلو نکرده‪ ،‬و هر اثر‬
‫که اهل حشو اندر آن بیارند‪ ،‬آن باطل بود‪ .‬و چون حرکــات‬
‫وجــدی و معــاملت اهــل تــواجر‪ ،‬بــدان ماننــد بــوده اســت‪،‬‬
‫گروهی از اهل هزل بدان تقلید کرده اند‪ ،‬و انــدر آن غــالی‬
‫شده و از آن مذهبی ساخته‪.‬‬
‫یپنداشــتند کــه مــذهب‬ ‫و من دیــدم از عــوام‪ ،‬گروهــی م ‌‬
‫تصوف جز این نیست‪ ،‬آن بر دست گرفتند‪ ،‬و گروهی اصل‬
‫یبــازی شــرعا ً و عقل ً زشــت‬ ‫آن را منکر شدند‪ ،‬در جمله پا ‌‬
‫باشد از اجهل مردمان‪ ،‬و محال باشــد کــه افضــل مردمــان‬
‫آن کنند‪ ،‬اما چون خفتی مردل را پدیدار آیــد و خفقــانی بــر‬
‫سر سلطان شود وقت قوت گیرد‪ ،‬حال اضطراب خود پیدا‬
‫کند‪ ،‬ترتیب و رسوم برخیزد‪ ،‬این اضطراب که پدیــدار آیــد‪،‬‬
‫نگــداختن‬ ‫عپروردن که جا ‌‬ ‫نه رقص باشد و نه بازی‪ ،‬و نه طب ‌‬
‫بود و سخت درو افتد آن کس از طریــق صــواب کــه آن را‬
‫رقص خواند‪.(2)«...‬‬
‫صهــای کــه جنبــة عنعنــوی و ملــی را دارد و در‬ ‫و امــا رق ‌‬
‫هنگام برگزاری محافل عروسی و نکاح توسط مردان اجرا‬
‫یگردنــد و بــه عنــوان‬‫یشود‪ ،‬نه محرک قوای شــهوانی م ‌‬ ‫م ‌‬
‫تعبــد و تقــدس مطــرح انــد‪ ،‬بلکــه بــه منظــور تفریــح و‬

‫)(‪ -‬تفسیرات احمدیه‪ ،‬شیخ احمد )مشهور به ملجیون جونفوری(‬ ‫‪1‬‬

‫رحیمه‪ ،‬دیوبند بدون تاریخ‪ ،‬ص ‪.401‬‬


‫هجــویری‬
‫ُ‬ ‫جلبــی‬ ‫عثمان‬ ‫بن‬ ‫علی‬ ‫)(‪ -‬کشف المحجوب‪ ،‬ابوالحسن‬ ‫‪2‬‬

‫مآباد؛ انتشــارات مرکــز تحقیقــات فارســی‬


‫غزنوی )پاکستان‪ ،‬اسل ‌‬
‫ایران – پاکستان ‪ 1374‬هـ ش( ص ‪.598‬‬
‫﴿‪﴾103‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫یتــوان آن را‬ ‫ییابــد‪ ،‬م ‌‬
‫شساختن روح و وجــود انجــام م ‌‬ ‫خو ‌‬
‫یهــای تفریحــی برشــمرد کــه‬ ‫مباح دانست و بــه منزلــة باز ‌‬
‫مبــاح بــوده و جــواز دارد‪ ،‬چنــانچه در حــدیثی از عایشــه ل‬
‫یکردنــد و‬‫هبــازی م ‌‬‫یها در مسجد نیز ‌‬ ‫روایت است که حبش ‌‬
‫وی در حالی که پیامبر ‪ ‬او را به عبــایش پوشــانده بودنــد‬
‫ینمود)‪.(1‬‬
‫تماشا م ‌‬

‫تیاتر )درامة تمثیلی( از دیدگاه فقه اسلمی‬


‫دین مقدس اسلم با امور و وسایلی که باعث‬
‫یهای وی را مرفوع‬ ‫یگردد و خستگ ‌‬ ‫خوشوقتی انسان م ‌‬
‫یسازد‪ ،‬تا آنگاه که کلم عمل خلف و موجب فساد را با‬ ‫م ‌‬
‫خود نداشته باشد‪ ،‬مخالفت نکرده اینگونه اعمال را مباح‬
‫یداند‪ ،‬بویژه آنگاه که این امور آموزنده موضوعات‬ ‫م ‌‬
‫خوبی باشد‪.‬‬
‫ینمودند و‬ ‫اصحاب بزرگوار پیامبر ‪ ‬مزاح م ‌‬
‫یشدند‪،‬‬ ‫یها مصروف م ‌‬ ‫یها و سرگم ‌‬ ‫یخندیدند‪ ،‬به باز ‌‬ ‫م ‌‬
‫نهای خود را‬ ‫لها و روا ‌‬ ‫نفوس خود را شاد ساخته د ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫یبخشیدند‪ ،‬حضرت علی ‪ ‬م ‌‬ ‫هگی و راحت م ‌‬ ‫تاز ‌‬
‫یشوند‪ ،‬لذا برای شادی و‬ ‫نها خسته م ‌‬ ‫حها هم مثل بد ‌‬ ‫رو ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫تهای حکیمانه را دریابند ‪ .‬به‬ ‫هها و ظراف ‌‬ ‫تشان لطیف ‌‬ ‫راح ‌‬
‫یگفت‪ :‬من‬ ‫همینگونه از ابی الدرداء ‪ ‬روایت شده که م ‌‬
‫یها و لهو و لعب شاد‬ ‫نفس خود را به برخی از باز ‌‬
‫)‪(3‬‬
‫یسازم تا در کارهای خیر به آن کمک کرده باشم ‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫لهای عمیق و‬ ‫ایراد سخنان شیرین و حکیمانه و تمثی ‌‬
‫بالطافت و آموزنده جواز دارد و برای شخص مسلمان روا‬
‫یباشد آن را بگوید و انجام دهد‪ ،‬از پیامبر ‪ ‬روایت‬ ‫م ‌‬
‫هزنی نزدشان آمد و گفت‪ :‬یا رسول خدا!‬ ‫شده که پیر ‌‬
‫برایم دعا فرمایید که خداوند مرا به بهشت ببرد‪ ،‬آنحضرت‬
‫‪ ‬فرمودند‪ :‬ای مادر فلن! زن پیر به بهشت داخل‬
‫یشود‪ ،‬آن زن پیر بر خود لرزید و به گریه افتاد و ترسید‬ ‫نم ‌‬
‫که به بهشت نخواهد رفت‪ ،‬چون آن حضرت ‪ ‬دیدند که‬
‫ینماید‪ ،‬فرمودة خود را برایش توضیح دادند و‬ ‫وی گریه م ‌‬

‫َ‬ ‫ت لَ َ‬ ‫عروةُ بن الزبي ب َ‬


‫ت‬ ‫ق بدْ َرأي ْب ُ‬ ‫قببال َ ْ‬ ‫ة َ‬ ‫شب َ‬‫عائ ِ َ‬
‫ن َ‬‫رأ ّ‬ ‫ّ َ ْ ِ‬ ‫ن ُ ْ َ ْ ُ‬ ‫ع ْ‬‫)(‪َ » -‬‬ ‫‪1‬‬

‫ن‬
‫َ‬ ‫بو‬ ‫ب‬ ‫ب‬ ‫ع‬‫ْ‬ ‫ل‬
‫ُ َ َ ُ‬ ‫ي‬ ‫ة‬ ‫َ‬
‫ش‬ ‫ب‬ ‫ح‬
‫َ َ َ‬‫ْ‬ ‫ل‬ ‫وا‬ ‫تى‪،‬‬ ‫ر‬ ‫ج‬ ‫ح‬ ‫ب‬
‫َ ِ ُ ْ َ ِ‬ ‫با‬ ‫لى‬‫َ‬ ‫ع‬ ‫ما‬ ‫و‬
‫َ ْ ً َ‬ ‫ي‬ ‫‪‬‬ ‫ه‬
‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫ل‬ ‫ال‬ ‫سو َ‬
‫ل‬ ‫َر ُ‬
‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ْ‬
‫ه‪ ،‬أن ْظُر إ ِلببى‬ ‫دائ ِ ِ‬ ‫ر َ‬‫ست ُُرِنى ب ِ ِ‬‫ه ‪ ‬يَ ْ‬ ‫ل الل ِ‬ ‫سو ُ‬‫وَر ُ‬‫د َ‬
‫ج ِ‬ ‫س ِ‬ ‫م ْ‬ ‫فى ال َ‬ ‫ِ‬
‫م« بخاری‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.65‬‬ ‫لَ ِ ِ ِ ْ‬
‫ه‬ ‫ب‬ ‫ع‬
‫)(‪ -‬الحلل والحرام‪ ،‬ص ‪.420‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬همانجا‪.‬‬ ‫‪3‬‬


‫﴿‪﴾104‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫فرمودند‪:‬‬
‫یشوند‪ ،‬بلکه جوان‬ ‫پیرها در حالت پیری به بهشت داخل نم ‌‬
‫ً‬
‫یشوند‪ ،‬و بعدا ایشان‬ ‫یگردند و آنگاه به بهشت داخل م ‌‬ ‫م ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫این آیه را برای وی تلوت نمودند‪:‬‬
‫﴿‪       ‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬
‫)‪(2‬‬
‫‪﴾‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬
‫]واقعه‪.[37 -35 :‬‬
‫بــه اســاس همیــن اخبــار و روایــات اســت کــه فقهــاء و‬
‫هیی را کــه بــه‬‫دانشمندان دینی نیز مزاح و سخنان ظریفــان ‌‬
‫یشــود مبــاح پنداشــته‬ ‫جهت تفریح و وقت خوشــی ایــراد م ‌‬
‫اند‪ ،‬در فتاوای عالمگیریه به نقل از ظهیریه آمده است کــه‬
‫ایراد سخنان مزاح تا آنگاه که ایرادکننــده حــرف گنــاهی را‬
‫به زبان نیاورد یا صرف به جهت خنده در آوردن همنشینان‬
‫خود ایراد نکرده باشد باکی ندارد)‪.(3‬‬
‫یهای آموزنده‬ ‫هساز ‌‬ ‫لها و صحن ‌‬ ‫بر مبنای آنچه گفتیم تمثی ‌‬
‫که موجب سرور و شادی مسلمانان گردد‪ ،‬بــه شــرط ایــن‬
‫که به صورت دائمی درنیاید و شـخص را از انجـام واجبــات‬
‫دینی باز ندارد‪ ،‬روا و مباح است‪ ،‬اما باید دانست که با این‬
‫هسازی ها نباید شخصیت و ناموس دیگــران‬ ‫لها و صحن ‌‬
‫تمثی ‌‬
‫مورد شوخی و تمسخر قرار گیرد‪ ،‬زیرا این کار گناه بزرگ‬
‫یفرمایــد‪﴿ :‬‬ ‫یشود‪ ،‬خداوند در قرآنکریــم م ‌‬ ‫محسوب م ‌‬
‫‪    ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪] (4)﴾‬حجرات‪.[11 :‬‬
‫علوه برآن باید مقصود افراد اجراکننــدة صــحنه تمــثیلی‬
‫هآوردن افــراد حاضــر در محضــر نباشــد‪ ،‬بلکــه‬
‫فقط به خند ‌‬

‫)(‪ -‬الحلل والحرام فی السلم‪ ،‬ص ‪.140‬‬ ‫‪1‬‬

‫هایم‪،‬‬‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬هر آینه ما حــوران را بــه آفریــدن نیکــی آفریــد ‌‬ ‫‪2‬‬

‫پــس ایشــان را دوشــیزة محبــوب بــه شــوهر و همســن ســال‬


‫ساختیم«‪.‬‬
‫)(‪ -‬فتــاوای عــالمگیری‪ ،‬مولنــا نظــام و جمــاعتی از علمــای هنــد‪،‬‬ ‫‪3‬‬

‫)پشاور‪ ،‬پاکستان‪ ،‬نورانی( بدون تاریخ‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.55‬‬


‫)(‪ -‬ترجمه‪» :‬ای مؤمنان گروهی‪ ،‬گروهی دیگر را مســخره نکنــد‪،‬‬ ‫‪4‬‬

‫هکننده بهــتر باشــند‪ ،‬و زنــان بــر‬


‫شاید که آن گروه از گروه مسخر ‌‬
‫زنان دیگر نیز تمسخر نکنند‪ ،‬شاید که این زنان از زنــان مســخره‬
‫کننده بهتر باشند«‪.‬‬
‫﴿‪﴾105‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫مقصــــــود‬
‫اخلقــی هــم در آن نهفتــه باشــد‪ ،‬و نیــز بایــد از ســخنان‬
‫نادرســت و دروغ کــه بــاعث رفتــن آبــروی گوینــدگان و بــه‬
‫یگردد بپرهیزد‪ .‬پیامبر اســلم ‪‬‬ ‫هگان م ‌‬ ‫هآوردن شنوند ‌‬ ‫خند ‌‬
‫ث‬‫دي ِ‬ ‫حب ِ‬ ‫ْ‬
‫ث ِبال َ‬ ‫ح بد ّ ُ‬
‫ذى ي ُ َ‬ ‫ّ‬
‫ل ل ِل ب ِ‬ ‫وي ْ ٌ‬ ‫در ایــن بــاره فرمودنــد‪َ » :‬‬
‫)‪(1‬‬
‫ه« ‪.‬‬ ‫َ‬
‫لل ُ‬ ‫وي ْ ٌ‬‫ه َ‬‫لل ُ‬‫َ‬ ‫وي ْ ٌ‬
‫ب َ‬ ‫ذ ُ‬ ‫في َك ْ ِ‬
‫م َ‬ ‫و َ‬ ‫ق ْ‬‫ه ال ْ َ‬ ‫ح َ‬
‫ك بِ ِ‬ ‫ض ِ‬ ‫ل ِي ُ ْ‬
‫هیی را دربــر‬ ‫و نیز در بارة کارهای غیر مطلوب کــه فایــد ‌‬
‫ن‬
‫مب ْ‬ ‫یدارند‪ِ » :‬‬ ‫نداشته باشد‪ ،‬با این فرمایش ما را برحذر م ‌‬
‫ه«)‪.(2‬‬ ‫عِني ِ‬‫ما َل ي َ ْ‬ ‫ه َ‬ ‫ء ت َْرك ُ ُ‬ ‫مْر ِ‬ ‫سَلم ِ ال ْ َ‬ ‫نإ ْ‬ ‫س ِ‬ ‫ح ْ‬‫ُ‬

‫حکم سینما و تلویزیون از دیدگاه فقه اسلمی‬


‫مها از‬‫سینما و تلویزیون مانند سایر پخش و نشر فیل ‌‬
‫یباشند و حکم آن مانند سایر‬ ‫ابزار و آلت تبلیغ و تعلیم م ‌‬
‫آلت و اسباب است‪.‬‬
‫یتواند در راه خیر و به طریق درست به‬ ‫هیی م ‌‬‫هر وسیل ‌‬
‫ههای شر و فساد‬ ‫یتوان از آن در را ‌‬ ‫کار افتد و هم م ‌‬
‫هها به ذات خود نه خوب اند و نه بد‪ ،‬و‬ ‫استفاده کرد‪ .‬وسیل ‌‬
‫اگر از آنها استفادة خیر صورت گیرد خوب اند و اگر در‬
‫هها و رذایل استخدام شود بد و‬ ‫امور زشت و تبلیغ مفسد ‌‬
‫یباشند‪.‬‬‫حرام م ‌‬
‫دانشمندان معاصر ما دکتر یوسف قرضاوی سینما و‬
‫تلویزیون را از جملة ابزار و وسایل تبلیغاتی دانسته و آن‬
‫شکنندة فیلم های نادرست نباشد روا‬ ‫را در صورتی که پخ ‌‬
‫شمرده است که ذیل ً به بیان آن م ‌‬
‫یپردازیم‪:‬‬
‫الف‪ :‬اصل فیلم و نتیجة آن از مسایل خلف اخلق و‬
‫امور گناه و حرام که مخالف عقاید و شعایر دینی و‬
‫اسلمی است خالی باشد‪ ،‬بدین اساس فیلم های که غرایز‬
‫جنسی را تحریک نموده و انسان را به گناه تشویق‬
‫ینماید و یا در صدد تبلیغ افکار نادرست و انحرافی اند و‬ ‫م ‌‬
‫یکنند حرام اند و‬ ‫عقاید باطل و نادرست را تأیید و ترویج م ‌‬
‫هیچ مسلمانی حق ندارد همچو فیلمی را تماشا نماید و به‬
‫مها نمایش داده شود)‪.(3‬‬ ‫سینمایی برود که اینگونه فیل ‌‬

‫یآورد تــا‬
‫)(‪» -‬وای باد برای آن کســی کــه ســخنی را بــر زبــان م ‌‬ ‫‪1‬‬

‫یگویــد‪ ،‬وای بــاد او را‪ ،‬وای‬ ‫دیگران را بدان بخندانــد پــس دروغ م ‌‬
‫باد او را« ترمذی‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.55‬‬
‫ههای خوبی مسلمانی‬ ‫کنمودن امور غیر مطلوب از نشان ‌‬ ‫)(‪» -‬تر ‌‬ ‫‪2‬‬

‫شخص است« همانجا‪.‬‬


‫)(‪ -‬الحلل والحرام فی السلم‪ ،‬ص ‪.156‬‬ ‫‪3‬‬
‫﴿‪﴾106‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫ب‪ :‬نبایـــــد‬
‫رفتن به سینما و انجام کارهای آن باعث‪ ،‬بر ترک و تضــییع‬
‫نمازها و کارهای دینی و امور زندگانی گــردد‪ ،‬هیــچ مــؤمنی‬
‫حق ندارد به خاطر دیدن یک فیلم سینمایی یــا دیــدن فیلــم‬
‫تلویزیون یکی از نمازهایش را ترک نمایــد)‪ .(1‬قرآنکریــم بــه‬
‫یروزند و آن را به تأخیر‬ ‫کسانی که از نماز خویش غفلت م ‌‬
‫یدهــــد کــــه ﴿‪‬‬ ‫یاندازنــــد هشــــدار م ‌‬
‫م ‌‬
‫‪      ‬‬
‫)‪(2‬‬
‫‪﴾     ‬‬
‫]ماعون‪ .[5 -4 :‬چنانچه مراد از سهو در آیة متبرکه بنا بــه‬
‫هیی کـه وقـت‬ ‫قـول مفسـرین تـأخیر نمـاز اسـت بـه انـداز ‌‬
‫بگذرد‪.‬‬
‫ج‪ :‬نبایــد زن و مــرد بیگــانه در ســینما بــاهم تمــاس و‬
‫اختلطــی برقــرار نماینــد تــا بــاعث تحریــک غرایــز جنســی‬
‫فراهم آید و راهی به سوی فساد و فتنـه بـاز گـردد‪ ،‬بـویژه‬
‫مهــای ســینما بــه جــز در تاریــک انجــام‬ ‫کــه تماشــای فیل ‌‬
‫سگرفتن و‬ ‫یگیــــرد‪ ،‬پیــــامبر ‪ ‬در رابطــــه بــــه تمــــا ‌‬‫نم ‌‬
‫یفرماینــد‪» :‬اگــر بــر ســر‬ ‫سنمودن مرد بــا زن بیگــانه م ‌‬ ‫لم ‌‬
‫یکی از شما سوزنی از آهن بکوبند بهتر از آن است که زن‬
‫هیی را که برایش حلل نیست لمس نماید«)‪.(3‬‬ ‫بیگان ‌‬

‫)(‪ -‬همان اثر‪ ،‬ص ‪.157‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬سورة ماعون‪ ،‬آیة ‪.4‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪» -‬لن يطعن في رأس أحدكم بمخيط من حديببد خيببر‬ ‫‪3‬‬

‫له مببن أن يمببس امببرأة ل تحببل لببه« الحلل والحــرام فــی‬


‫السلم‪ ،‬ص ‪ ،157‬به روایت از بیهقی و طبرانی‪.‬‬
‫﴿‪﴾107‬‬
‫هنر از دیدگاه فقه اسلمی‬
‫فهرست و‬
‫مآخذ و منابع کتاب‬
‫‪ -1‬الله جل جل له‪ ،‬قرآنکریم‪.‬‬
‫‪ -2‬ابن ابی العز الحنفی‪ ،‬صدر الدین محمد بن علی بن‬
‫محمد‪ .‬شرح عقیدة الطحاویه‪) .‬پاکستان‪ ،‬کراچی‪ :‬قدیمی‬
‫کتابخانه( بدون تاریخ‪.‬‬
‫‪ -3‬ابن عابدین‪ ،‬محمد امین‪ .‬رد المحتار علی الدر‬
‫المختار‪) ،‬بیروت‪ :‬احیأ تارث السلمی( بدون تاریخ‪.‬‬
‫‪ -4‬افندی‪ ،‬محمد‪ .‬طریقة محمدیه‪) .‬پاکستان‪ ،‬لهور‪:‬‬
‫نشر محمدیه( ‪ 1312‬هـ ق‪.‬‬
‫‪ -5‬امام ربانی‪ ،‬احمد بن عبدالحد سرهندی‪ .‬مکتوبات‬
‫امام ربانی )پاکستان‪ ،‬امرتسر‪ :‬طبع مجددی( بدون تاریخ‪.‬‬
‫‪ -6‬بخاری‪ ،‬محمد بن اسماعیل صحیح البخاری‪،‬‬
‫)پاکستان‪ ،‬دیوبند‪ :‬رحیمیه( بدون تاریخ‪.‬‬
‫‪ -7‬بغوی‪ ،‬حسین بن مسعود‪ .‬تفسیر بغوی‪) .‬مصر‪:‬‬
‫مکتبة التجاریة الکبری( بدون تاریخ‪.‬‬
‫‪ -8‬تفتازانی‪ ،‬مسعود بن عمر‪ ،‬مختصر المعانی‪.‬‬
‫)پاکستان‪ ،‬کویته‪ :‬فیضی کتابخانه( ‪ 1414‬هـ ق‪.‬‬
‫‪ -9‬ترمذی‪ ،‬محمد بن عیسی بن سورة‪ ،‬جامع الترمذی‬
‫)دهلی‪ :‬رشیدیه( بدون تاریخ‪.‬‬
‫‪ -10‬جمال الدین‪ ،‬ابن حاجب‪ ،‬کافیه‪) .‬پاکستان‪ ،‬کویته‪:‬‬
‫مکتبة حنیفیه( ‪.1414‬‬
‫‪ -11‬الحمدان‪ ،‬احمد بن عبدالعزیز‪ ،‬احکام الموسیقی و‬
‫الغناء )جدة‪ :‬دار المجمتع( بدون تاریخ‪.‬‬
‫‪ -12‬خازن‪ ،‬علی بن محمد بن ابراهیم‪ ،‬تفسیر الخازن‪،‬‬
‫)مصر‪ :‬مکتبة التجاریة الکبری( بدون تاریخ‪.‬‬

You might also like