Professional Documents
Culture Documents
1
اختللت خلقي
مقدمه:
خلق بر طبق تعريف عبارت است از احساس هيجاني نافذي كه درك و
نگرش فرد نسبت به خود ،ديگران ،و در كل نسبت به محيط را عميقا ً تحت
تأثير قرار ميدهد (كاپلن و سادوك.)1385 ،
خلق ممكن است طبيعي ،بال يا پايين باشد .شخص طبيعي طيف وسيعي از
خلقها را تجربه ميكند و به همان نسبت مجموعهاي از تجليات عاطفي نيز
دارد .شخص عادي قادر به كنترل اخلق و عواطف خود است .اختللت
خلقي حالت باليني هستند كه با اختلل خلق ،فقدان احساس كنترل بر
خلق ،و تجربه ذهني ناراحتي شديد همراه هستند ( .كاپلن و سادوك،
.)1379
اختللت خلقي به دليل اين كه يكي از خصوصيات اساسي آنها غير عادي
بودن خلق است به اين نام مشهور شدهاند .امروزه اين اصطلح محدود به
اختللتي است كه به شكل افسردگي يا نشئه ظاهر ميشوند (گلدر و
همكاران)1382 ،
كساني كه خلق بال دارند (مانيا) ،حالت انبساط خاطر ،پرش افكار ،كاهش
خواب ،افزايش احترام به نفس و افكار بزرگ منشانه نشان ميدهند.
افرادي كه خلق پايين دارند (افسردگي) ،با كاهش انرژي و علقه ،احساس
گناه ،اشكال در تمركز ،بياشتهايي و افكار مرگ و خودكشي مشخص
هستند .اين اختللت عمل ً هميشه منجر به اختلل در عملكرد شغلي ،روابط
اجتماعي و بين فردي ميگردد (كاپلن و سادوك.)1379 ،
تاريخچه:
مردم موارد افسردگي را از زمانهاي بسيار دور ثبت كردهاند ،و
توصيفهائي از آنچه امروزه اختللت خلقي ميخوانيم ،در بسياري از منابع
1
- Mood Disorders
2 فصل دوم :پيشينه پژوهش
طبي قديم وجود دادر .حدود 450سال قبل از ميلد ،بقراط اصطلح ماني و
ملنكولي را براي توصيف اختللت رواني به كار برد (كاپلن و سادوك،
.)1379
حدود پانصد سال پس از بقراط ،اوائل قرن دوم بعد از ميلد ،آرتائوس
كاپادوچيا 1رابطه بين ماني و ملنكولي را كشف كرد (پورافكاري.)1369 ،
در حدود 100سال قبل از ميلد ،كورنليوس سلسوس 2افسردگي را ناشي
از صفراي سياه معرفي نمود .اين اصطلح را پزشكان ديگر از جمله
ارسطو ( 120تا 180بعد از ميلد) و جالينوس ( 129تا 199بعد از ميلد) نيز
به كار بردند .همين طور الكساندر ترالز 3در قرن ششم (كاپلن و سالوك،
.)1379
در قرون وسطي،طبابت در ممالك اسلمي رونق داشت و دانشمندان نظير
رازي و ابنسينا و ميموند( 4پزشك يهودي) ملنكولي را بيماري مشخصي
تلقي كردند و هنرمندان آن زمان نيز اين بيماري را به تصوير كشاندن مثل
ملنكولي اثر آلبرت دورر (بهرامي و نيكيار.)1384 ،
5
در سال 1854ژول فالره حالتي را توصيف نمود و آن را جنون ادواري
ناميد.چنين بيماراني متناوبا ً حالت خلقي ماني و افسردگي را تجربه
ميكنند .ژول بايارژه جنون دو شكلي 6را شرح داد كه در آن بيمار دچار
افسردگي عميقي ميشود كه به حالت بهت افتاده و بالخره از آن بهبود
مييابد .در سال ،1882كارل كالبام 7روانپزشك آلماني ،با استفاده از
اصطلح «سايكلوتايمي» ماني و افسردگي را مراحل مختلف يك بيماري
1
- Cappadocia
2
-Celsus
3
- Tralles
4
-Maimonides
5
- Foli Criculaire
6
-Folie a double forme
7
- Kahlbaum
3 فصل دوم :پيشينه پژوهش
توصيف نمود .در سال ،1899اميل كرپيلن ،8بر اساس معلومات روانپزشكان
فرانسوي و آلماني ،مفهوم بيماري منيك -دپرسيو را شرح داد (همان منبع).
توصيف او از نشانهها ،به طور چشمگيري با اصطلحات به كار گرفته شده
براي توصيف اختلل دو قطبي در DSM IV-TRهماهنگ است و بسياري از
وجه تمايزات تشخيصي او ،امروزه تأييد شده (جانسون و ليهاي)2004 ،
طبقهبندي بر اساس سير بيماري ،اختللت يك قطبي و
دوقطبي
اختللت خلقي مشخصا ً عود كننده هستند و كرپلين براي به هم پيوند دادن
افسردگي و مانيا به عنوان يك اختلل واحد از سير بيماري راهنمايي گرفت.
وي متوجه گرديد كه سير بيماري ،خواه افسردگي و خواه مانيا ،اساساً
يكسان است و به همين دليل آنها را در يك طبقه قرار داده پسيكوز منيك
دپوسيو ناميد .اين نظريه به وسعت مورد قبول بود تا اين كه در سال 1962
كارل لئونارد 1و همكاران تقسيمبندي به سه گروه را پيشنهاد نمودند:
2
•بيماراني كه فقط اختلل افسردگي داشتند (افسردگي يك قطبي)
3
• بيماراني كه فقط اختلل مانيا داشتند (مانيا يك قطبي)
•بيماراني كه افسردگي مانيا را با هم داشتند (دو قطبي)( 4گلدر و
همكاران.)1382،
امروزه از اصطلح مانيا يك قطبي استفاده نميشود بلكه همه چنين
مواردي در گروه دو قطبي قرار داده ميشوند ،به اين دليل كه تقريبا ً همه
كساني كه مانيا دارند بالخره روزي افسردگي را نيز تجربه ميكنند .براي
حمايت از تفكيك اختللت يك قطبي و دو قطبي ،لئونارد و همكاران ()1962
تفاوتهاي ارثي و شخصيتي بين بيماران دو گروه را شرح دادند كه با
مطالعات بعدي تأييد شد .معهذا توافق كلي وجود دارد كه دو گروه در
8
- Kraepelin
1
- Leonhard
2
- unipolar depression
3
-unipolar mania
4
- bipolar
4 فصل دوم :پيشينه پژوهش
مرحله افسردگي از نظر علئم تفاوتي با هم ندارند و ممكن است بين دو
گروه انطباقي وجود داشته باشد ،چون بيماري كه يك قطبي طبقهبندي
حمله مانيا نشان دهد .به عبارت ديگر شده است ،ممكن است روزي
فرمهاي يك قطبي بدون ترديد مواردي دو قطبي شامل ميگردند كه هنوز
قطب ديگر خود را نشان ندادهاند .عليرغم اين محدوديتها ،تقسيمبندي
دو قطبي ،طبقهبندي مفيدي است چون مفاهيم ضمني براي يك قطبي
درمان نيز دارد (گلدر همكاران.)1382 ،
به طور كلي ،انجمن روانپزشكي آمريكا ( )1379اختللت خلقي را به
اختللت افسردگي يك قطبي (يعني ،اختلل افسردگي اساس ،اختلل
افسردهخويي و اختلل افسردگي كه به گونهاي ديگر مشخص نشده است،
اختللت دو قطبي (يعني ،اختلل دو قطب ي ، Iاختلل دو قطبي ، IIاختلل
خلق ادواري ،و اختلل دو قطبي كه به گونهاي ديگر مشخص نشده است)
اختلل خلق به علت يك حالت طبي و دو اختلل مبتني بر سبب شناسي
عمومي ،و اختلل خلق ناشي از مصرف مواد تقسيم ميكند.
همهگير شناسي اختللهاي خلقي
شيوع اختللت خلقي در طول عمر 2تا 25درصد گزارش شده است
(كاپلن و سادوك .)1379 ،اختلل افسردگي اساس اختللي شايع است ،با
ميزان شيوع حدود 15درصد براي طول عمر ،شايد در زنها ت ا 25درصد.
شيوع اختلل دو قطبي Iكمتر از اختلل افسردگي اساسي است ،با ميان
شيوع حدود 1درصد در طول عمر ،تقريبا ً مشابه شيوع اسكيزوفرني و
شيوع اختلل دو قطبي IIحدود 5/0درصد است (همان منبع).
نتايج مطالعات زمينه يابي وايزمن 1و همكاران ( )1996و كسلر 2و همكاران (1
997؛ به نقل از گلدر و همكاران )1382 ،در جوامع صنعتي ،حاكي از آن است
كه خطر ابتل به اختلل دو قطبي در طول عمر بين 3/0تا % 5/1است.
Weissman - 1
Kessler - 2
5 فصل دوم :پيشينه پژوهش
1
- Learned hilplessness
6 فصل دوم :پيشينه پژوهش
اختلل براي اولين بار ظاهر ميشود ،تفاوتهاي جنسيتي وجود دارد .اولين
دوره در مردان به احتمال زياد منيك است ،اما در زنان به احتمال بيشتري
دوره افسردگي اساسي است .زنان مبتل به اخلق دو قطبي ،در مدت پس
زايماني بيشتر از مواقع ديگر در زندگيشان در معرض خطر ابتل به دوره
منيك هستند (ليبن لوفت2000 1؛ به نقل از هالجين.)1384 ،
سن:
بطور كلي ،شروع اختلل دو قطبي Iزودتر از اختلل افسردگي اساسي
است .حدود سن شروع اختلل دو قطبي Iاز كودكي (حتي 5يا 6سالگي)
تا 50سالگي حتي ندرتا ً بالتر ،با ميانگين 30سالگي ،گسترده است (كاپلن
و سادوك .)1379 ،در افراد بالي 65سال ،ميزان شيوع 1/0درصد برآورد
شده است .با اين حال ،به علت همزيستي بيماري جسماني ،امكان
تشخيص غلط وجود دارد (كينگ و ماركوس2000 ،2؛ به نقل از هالجين،
.)1384
سن متوسط شروع اختلل افسردگي اساسي حدود 40سالگي است؛ در 50
درصد بيماران سن شيوع بين 20تا 50سالگي است .اختلل افسردگي
اساسي هم ممكن است در كودكي يا سالمندي شروع شود ،هر چند ندرتاً
چنين است .بعضي از دادههاي همهگير شناسي جديد حاكي است كه ميزان
بروز اختلل افسردگي اساسي احتمال ً در افراد زير 20سال در حال فزوني
است .اگر اين موضوع واقعيت داشته باشد ،ممكن است به افزايش
مصرف الكل يا ساير مواد در اين گروه سني مربوط باشد (كاپلن و
سادوك.)1379 ،
نژاد:
1
- Leibenluft
2
- King & Markus
7 فصل دوم :پيشينه پژوهش
نژاد براي اختلل افسردگي و دو قطبي Iبه عنوان عامل خطر مورد تأييد
قرار نگرفته است .معهذا ،متخصصين ظاهرا ً ميل دارند اختللهاي خلقي را
و نژادي متفاوتي با خود دارند ،كمتر از در كساني كه زمينه فرهنگي
معمول و اسكيزوفرني را بيشتر از معمول تشخيص بدهند .مثلً
روانپزشكان سفيدپوست در تشخيص اختللهاي خلقي در سياهپوشان و
اسپانياييتبارها ،ترديد بيشتري به خرج داده و آن را كمتر از معمول
تشخيص ميدهند .به هر حال ،وقتي عوامل ديگر مثل وضعيت اقتصادي
اجتماعي ،سن و ساير عوامل كنترل ميشوند ،عامل نژاد خودش را نشان
نميدهد (كاپلن2000 ،؛ به نقل از بهرامي و نيكيار.)1384 ،
اجتماعي و فرهنگي عوامل اقتصادي
رابطهاي بين طبقه اجتماعي و افسردگي يك قطبي وجود ندارد (كاپلن و
سادوك .)1379 ،معهذا بيكاري ،سطح درآمد و تحصيلت پايينتر به عنوان
عوامل خطر براي افسردگي مطرح شده است (كاپلن ، 2000 ،به نقل از
بهرامي و نيكيار.)1384 ،
اختلل دوقطبي ظاهرا ً ميزان بروز بالتري در طبقات اجتماعي دوقطبي I
در افرادي كه تحصيلت دانشگاهي ندارند شايعتر از كساني است كه از
دانشگاه فارغالتحصيل شدهاند ،كه احتمال ً نشان دهنده شروع نسبتا ً زودتر
اختلل است (كاپلن و سادوك.)1379 ،
در گذشته رابطهاي بين اختلل خلقي دو قطبي و موقعيت شغلي و تحصيل
بالتر از معمول گزارش شده است (وودراف و همكاران .)1971 ،بعضي از
پژوهشگران معتقدند كه اين اختلل در افراد پرتلش از نظر اجتماعي كه
فشار زيادي براي مطرح و مقبول بودن در خود احساس ميكنند ظاهر
ميگردد (پورافكاري.)1369 ،
وضع تأهل
8 فصل دوم :پيشينه پژوهش
افسردگي يك قطبي در افرادي كه فاقد رابطه بين فردي نزديك هستند يا از
همسر خود طلق گرفته و يا جدا شدهاند بيشتر ديده ميشود .اختلل
دوقطبي Iممكن است در افراد طلق گرفته يا مجرد بيشتر از افراد متأهل
ديده شود .اما اين اختلف نشاندهنده شروع زودرس و ناهماهنگي
زناشويي حاصل از آن است ،كه از خصوصيات اين اختلل شمرده ميشود
(كاپلن و سادوك.)1379 ،
تاريخچه خانوادگي:
در بيشتر مطالعات همهگير شناسي نمونههاي درماني ،يك تاريخچه
خانوادگي از اختللهاي خلقي مخصوصا ً در وابستگان درجه اول مشاهده
شده است .همچنين در آزمودنيهايي كه دچار اختلل افسردگي بودند،
تاريخچه فاميلي بيشتر بوده است .اساس ژنتيكي در بيماري دو قطبي I
بيشتر از افسردگي اساسي است .در بين اعضاي خانواده آزمودنيهاي دو
قطبي ،هم اختلل دو قطبي و هم افسردگي اساسي شايع است (كاپلن،
2000؛ به نقل از بهرامي و نيكيار.)1384 ،
تجارب دوران كودكي
همراهي تجارب دوران كودكي ،با شروع اختللهاي خلقي در مراحل بعدي
زندگي مورد توجه زيادي قرار گرفته است .برخي وقايع مثل طلق يا جدايي
والدين و يا والدين غفلت كننده و طرد كننده ميتوانند موجب ابتل به
اختللهاي خلقي در فرزندان خود شوند .محروميت و محيط خانوادگي
آشفته نيز يك عامل خطر ميباشد (همان منبع).
جدول :عوامل خطر براي اختلل دو قطبي Iو اختلل افسردگي اساسي
افسردگي اختلل اختلل دو قطبي I عامل خطر
اساسي
زنان نسبت به مردان اثري ندارد جنس
بيشتري خطر در
9 فصل دوم :پيشينه پژوهش
هستند.
اثري ندارد اثري ندارد نژاد
خطر در جوانان در خطر بيشتر جوانان سن
بيشتري هستند هستند
اقتصادي ( ) SESبالتر تا حدودي ( ) SESپايينتر در خطر وضعيت
در خطر بيشتر هستند بيشتري هستند اجتماعي ()SES
اشخاص جدا شده و اشخاص جدا شده و وضعيت تأهل
طلق گرفته در خطر طلق گرفته در خطر
بيشتري هستند بيشتري هستند
تاريخچه با تاريخچه افراد با افراد تاريخچه خانواگي
خطر در خطر خانوادگي در خانوادگي
بيشتري هستند بيشتري هستند
استرسآور وقايع استرسآور منفي وقايع استرسآور منفي وقايع
با خطر بيشتري براي با خطر بيشتري براي زندگي
ابتل همراه هستند ابتل همراه هستند.
مزمن اثر آن شناخته نشده استرسهاي استرس مزمن
همراه با ريسك زياد است
براي ابتل به افسردگي
هستند
اعتماد وجود اثر آن شناخته نشده عدم عدم وجود اعتماد
موجب افزايش احتمال است
ابتل به افسردگي به
زنان در خصوص
ميشود
حومهنشيان در شهرنشينان ،خطر خطر مسكن و محل زندگي
از بيشتر شهرنشيان ابتل بيشتر از
روستانشينان است. است.
جدول از كاپلن ،2000ص 1304؛ به نقل از بهرامي و نيكيار1384 ،
10 فصل دوم :پيشينه پژوهش
دورههاي خلق
براي معرفي انواع اختللت دو قطبي و بررسي علئم به چهار نوع دوره،1
متفاوت اشاره ميشود كه شامل دوره افسردگي ،دوره مانيا ،دوره
هيپومانيا و دوره آميخته (علئم مانيا و افسردگي اساسي همزمان)
ميباشد.
دوره افسردگي:
علمت اصلي اختلل افسردگي اساسي يك دوره حداقل دو هفتهاي است
كه در طي آن يا خلق فرد افسرده است و يا علقه و احساس لذت را
تقريبا ً در همه فعاليتها از دست ميدهد .در كودكان و نوجوانان ،خلق
ممك ن است تحريكپذير باشد ت ا غمگين .افراد همچنين بايد حداقل چهار
علمت ديگر را تجربه كنند كه عبارتند از :تغيير در اشتها يا وزن ،خواب و
فعاليت رواني حركتي ،كاهش انرژي ،احساس بيارزشي يا گناه ،دشواري
در انديشهپردازي ،طرح و اقدام براي خودكشي .براي به حساب آوردن يك
دوره افسردگي اساسي ،يك علمت بايد يا اخيرا ً به وجود آمده باشد و يا در
مقايسه با حالت پيش از دوره افسردگي فرد ،آشكارا بدتر شده باشد.
عليم بايد براي بيشتر ساعات روز ،تقريبا ً هر روز ،براي حداقل دو هفته
پيوسته استمرار يابند .دوره افسردگي بايد از نظر باليني با درماندگي قابل
ملحظه يا آسيب در كاركردهاي اجتماعي و شغلي يا ديگر زمينههاي مهم
همراه باشد .در بعضي افراد با دورههاي خفيفتر ،ممكن است فرد كاركرد
ظاهرا ً طبيعي داشته باشد ،اما نيازمند تلش فزاينده بسيار زياد است
(انجمن روانپزشكي آمريكا.)1379 ،
اين دوره ميتواند منفرد يا عود كننده باشد .وجود فاصله 2ماهه بين
دورهها كه ضمن آن بيمار فاقد علئم افسردگي باشد براي حالت عود كننده
ضروري است.
episode - 1
11 فصل دوم :پيشينه پژوهش
1
در دورههاي افسردگي اساسي عود نميكند اين حالت بيشتر حدود
3
بيماران با سن بالتر و سابقه فاميلي كمتر اختلل خلقي ديده شده و معمولً
بيشتر طول ميكشد ( 1 2سال) (كاپلن2000 ،؛ به نقل از بهرامي و نيكيار،
.)1384
اسپيرينگ )2002( 1علئم و نشانههاي يك دوره افسردگي را چنين ذكر ميكند:
غمگيني ،نگراني يا خلق افسرده پايدار
احساس نا اميدي و بدبيني
احساس گناه ،بيارزشي و درماندگي
فقدان علقه و لذت در فعاليتها من جمله مسائل جنسي
كاهش انرژي و احساس خستگي مفرط
اشكال در تمركز ،يادآوري و تصميمگيري
بيقراري ،تحريكپذيري و زودرنجي
افزايش خواب يا بيخوابي
تغيير در اشتها و يا وزن
دردهاي مزمن يا ساير نشانههاي جسماني مزمن كه ناشي از بيماري
جسماني يا آسيب نيستند
افكار مرگ يا خودكشي ،يا اقدام براي خودكشي
جدول :معيارهاي دوره افسردگي اساسي بر اساس DSM IV-TR
-Aپنج علمت (يا بيشتر) از عليم زير در يك دوره دو هفتهاي وجود
داشتهاند و نشاندهنده تغيير از سطح كاركرد قبلي هستند :حداقل يكي از
عليم يا به صورت ( ) 1خلق افسرده و يا ( ) 2از دست دادن علقه و
احساس لذت است.
توجه :عليمي كه به وضوح ناشي از يك حالت طبي عمومي هستند و يا
هذيانها و توهمات ناهماهنگ با خلق را به حساب نياوريد.
1
- Spearing
12 فصل دوم :پيشينه پژوهش
1خق افسرده در بيشتر اوقات روز ،تقريبا ً هر روز ،خواه از طريق
گزارش ذهني (مثل ً ،احساس غمگيني يا پوچي) و خواه مشاهده ديگران
(مثل ً ،غمگيني و اشكباربودن) باشد .توجه :در كودكان و نوجوانان خلق
ممكن است تحريكپذير باشد.
2كاهش قابل ملحظه علقه يا احساس لذت نسبت به همه يا تقريبا ً همه
فعاليتها در بيشتر اوقات روز ،تقريبا ً هر روز (به طوري كه شرح ذهني
بيمار يا مشاهدات ديگران نشان ميدهد).
3از دست دادن قابل ملحظه وزن بدون رژيم غذايي يا افزايش وزن
(مثل ً ،تغيير در بيش از 5درصد وزن بدن در يك ماه) ،يا كاهش و يا
افزايش اشتها تقريبا ً هر روز .توجه :در كودكان ناتواني در رسيدن به
وزن مورد انتظار را در نظر بگيريد.
4بيخوابي يا پرخوابي هر روز.
حرتي تقريبا ً هر روز (قابل مشاهده توسط 5بيقراري يا تأخير رواني
ديگران ،فقط به احساسهاي ذهني بيقراري يا كندي اكتفا نميشود).
6خستگي شديد يا از دست دادن انرژي تقريبا ً هر روز.
7احساس بيارزشي يا گناه افراطي و نامناسب (كه ممكن است
هذياني باشد) تقريبا ً هر روز (فقط شامل سرزنش خود و احساس گناه
در مورد بيمار بودن نميباشد).
8كاهش توانايي تفكر يا تمركز ،يا بلتصميمي ،تقريبا ً هر روز (خواه به
صورت شرح ذهني بيمار و خواه قابل مشاهدئه توسط ديگران).
9افكار تكرار شونده در مورد مرگ (نه به صورت ترس از مرگ ،انديشه
پردازي مكرر در مورد خودكشي بدون يك طرح خاص ،يا اقدام به
خودكشي ،يا طرح خاصي براي انجام خودكشي.
-Bعليم واجد ملكهاي يك دوره آميخته نيستند.
-Cعليم از نظر باليني موجب اختلل يا آسيب قابل ملحظهاي در كاركرد
13 فصل دوم :پيشينه پژوهش
قابل ملحظهاي در كاركرد اجتماعي يا شغلي شود ،يا نيازمند بستري شدن
باشد ،يا با وجود عليم سايكوتيك مشخص گردد .دوره مانيا نبايد ناشي از
اثرات فيزيولوژيكي مستقيم يك داروي قابل سود مصرف ،يك داروي تجويز
شده ،ديگر درمانهاي سوماتيك افسردگي (مثل ً الكتروشوك درماني يا
نوردرماني) و يا در معرض سموم قرار گرفتن باشد .همچنين اين دوره نبايد
ناشي از اثرات فيزيولوژيكي مستقيم يك حالت طبي عمومي (مثل ً اسلكروز
متعدد ،تومور مغزي) باشد (انجمن روانپزشكي آمريكا.)1379 ،
جدول :معيارهاي دوره مانيا بر اساس DSM IV-TR
-Aدوره مشخصي كه خلق به گونه غير طبيعي و مستمر بال ،خود
بزرگ بين و يا تحريك پذير است و حداقل يك هفته (يا هر مدتي
اگر بستري شدن لزم باشد) طول مي كشد.
-Bدر طي دوره اختلل خلق ،سه علمت (يا بيشتر) از علئم زير
دوام يافته (چهار علمت اگر خلق فقط تحريك پذير باشد) و با يك
درجه قابل ملحظه اي وجود داشته باشند.
.1عزت نفس مغرورانه يا خود بزرگ بيني .
.2كاهش نياز به خواب (مثل ،احساس سرحال بودن پس از فقط سه
ساعت خواب).
.3حراف تر از معمول بودن يا احساس فشار براي ادامه صحبت.
.4پرش افكار يا تجربه ذهني كه افكار در حال رقابت هستند.
.5حواس پرتي (يعني ،توجه به آساني به محرك هاي خارجي
نامربوط يا بي اهميت معطوف مي شود).
.6افزايش در فعاليت هدفدار (خواه از نظر اجتماعي ،شغلي،
تحصيلي و خواه از نظر جنسي) يا بيقراري رواني حركتي.
.7اشتغال مفرط در فعاليت هاي لذت بخش كه پيامد هاي بالقوه
دردناك باليي دارند (مثل ،اشتغال به خوشگذرانيها و ولخرجيهاي
15 فصل دوم :پيشينه پژوهش
تكلم و تفكر :صحبت بيماران منيك را نميتوان قطع كرد و غالبا ً براي افراد
دور و بر خود منبع مزاحمت هستند .تكلم غالبا ً مختل است با پيشرفت
ماني ،تكلم بلندتر ،سريعتر و فهم آن مشكلتر ميگردد (كاپلن و سادوك،
.)1379
تكلم سريع و پرحجم است ،چون افكار با سرعت زياد در ذهن آنها تجمع
مييابد و در موارد شديدتر پرش افكار 1وجود دارد و تغييرات چنان سريع
است كه تعقيب سلسله افكار بيمار مشكل است .معهذا ،ارتباط كلم را
درصورت ضبط مكالمه و مرور دوباره ميتوان درك كرد .اين در تضاد با
اختلل تفكر در اسكيزوفرني است كه در آن جريان تفكر حتي با تعمق هم
قابل فهم نيست (گلدر و همكاران.)1382 ،
رفتارهاي تكانشي :به طور مشخص بيماران مانيك تكانشي ،مهار گسيخته و
مداخلهگر هستند .تعاملت افزايش يافته با ديگران ،فضول و مداخلهگر
بودن منجر به اختلف با اعضاي خانواده و دوستان ميشود .آنها
خستگيناپذير بوده و خود را در فعاليتهاي مختلف همراه با قضاوت
اجتماعي مختل درگير ميكنند ،مانند سخنراني يا رقص در خيابان ،خريد
اتومبيلهاي نو ،جواهرات گرانقيمت ،ازدواجهاي تكانشي (بهرامي و نيكيار،
.)1384
تقريبا ً 75درصد بيماران منيك تهديد كننده و مهاجم هستند .بيماران منيك نيز
اقدام به خودكشي و ديگركشي ميكنند ،اما ميزان بروز اين رفتارها معلوم
نيست .قرائني وجود دارد كه بيماران تهديد كننده شخصتيهاي بسيار مهم،
بيشتر مبتل به اختلل دو قطبي هستند تا اسكيزوفرني (كاپلن و سادوك،
.)1379
اختلل در علئم نباتي:
1
كلم و افكار بيمار به سرعت از موضوعي به موضوعي ديگر منتقل شده و قبل از اينكه رشتهاي از افكار تكميل -Flight of idea
.شود ،رشتهاي ديگر آغاز ميگردد .ترادف منطقي بهنجار عقايد غالبًا حفظ ميشود
18 فصل دوم :پيشينه پژوهش
الف) خواب :غالبا ً كاهش يافته است ،ولي هنگامي كه بيمار از خواب
برميخيزد احساس سرزندگي و انرژي فراوان دارد .ممكن است بيمار زود
از خواب بيدار شده و كارهاي پر و سر و صدايي انجام دهد كه مايه تعجب و
آزار ديگران باشند (گلدر و همكاران.)1385 ،
ب) تغذيه :اشتها افزايش يافته و بيمار بدون توجه به آداب و رسوم
قراردادي غذا را با حرص و ولع ميبلعد (گلدر و همكاران/)1382 ،
گاه ممكن است نسبت به تغذيه بيتوجه شوند كه اين مسأله از نظر باليني
مشكلساز نيست .ولي به دليل افزايش فعاليت و بيتوجهي به تغذيه ممكن
است كاهش وزن رخ دهد (بهرامي و نيكيار.)1384 ،
ج) ميل جنسي :تمايلت جنسي به طور مشخص افزايش يافته منجر به
بيمبالتي جنسي ميشود .اين رفتارها منجر به مشاجرات زناشويي ،جدايي
مكرر و يا طلق ميشود (همان منبع).
عقايد بزرگمنشانه :عقايد بزرگمنشانه شايع است .بيمار معتقد است كه
افكارش بديع و نظراتش مهم و كارش برجسته است .گاهي اين زمينههاي
فكري بزرگمنشانه به هذيان بزرگ منشي مبدل ميگردد ،گاهي بيمار باور
دارد كه يك پيشواي مذهبي است و مأموريت دارد كه زمامداران امور را در
گزند و آسيب مشاهده مسائل مهم راهنمايي كند .گاهي هذيانهاي
ميگردد و بيمار اعتقاد پيدا ميكند كه ديگران به دليل اهميت خاص او براي
وي توطئه ميچينند .هذيانهاي انتساب نيز ديده ميشود .هذيانها و عليم
درجه اول اشنايد1ر در 10تا 20درصد از بيماران منيك ديده مي شود.هذيان
ها و علئم درجه اول اشنايدر دوام پيدا نميكند و غالبا ً تغيير يافته يا ظرف
چند روز از بين ميروند (گلدر و همكاران.)1382 ،
اختللت دركي :توهمات نيز ممكن است وجود داشته باشد .محتواي آنها
معمول ً هماهنگ با خلق بيمار بوده و به شكل صداهايي كه در مورد
. 1علئم درجه اول اشنايدر:شنيدن صداي بلند ،توهمات سوم شخص ،توهمات به صورت اشاره ،توهمات جسمي ،بيرون كشيدن يا
تزريق افكار ،انتشار افكار ،درك هذياني ،احساسات يا اعمالي كه بيمار آنها را ساخته يا تحت نفوذ ديگران مي داند.
19 فصل دوم :پيشينه پژوهش
تواناييهاي خاص بيمار صحبت كرده ،يا ندرتا ً محتواي مذهبي دارند ،در
ميآيند (همان منبع).
قابليت اعتماد :بيماران منيك از نظر اطلعاتي كه ميدهند مشهور به غير
قابل اعتماد بودن هستند .دروغگويي و فريبكاري در اين اختلل شايع بوده
و غالبا ً سبب ميشود كه پزشك بيتجربه با اين بيماران با تحقير بيجا و
نامناسب رفتار نمايد (كاپلن و سادوك.)1379 ،
بينش :بينش در تمام موارد مختل شده است .ممكن است بيمار هيچ دليلي
براي محدود كردن طرحهاي بزرگمنشانه خود و يا جلوگيري از
ولخرجيهاي افراطي اش نداشته باشد .اين بيماران به ندرت خود را بيمار
ميپندارند و يا نيازمند به درمان ميدانند (گلدر و همكاران.)1385 ،
اكثر بيماران مانيك ميتوانند براي يك مدت كوتاه ،تا حدي عليم خود را
كنترل كنند .ممكن است اين كار را در مواقعي كه مصاحبهگر نياز به درمان
را ارزيابي ميكند انجام دهند و در نتيجه شدت اختلل را كمتر از حد واقعي
نشان دهند .به همين دليل در صورت امكان ،حتما ً بايد علوه بر بيمار با يك
فرد مطلع ديگر هم صحبت شود (همان منبع).
دوره آميخته:
دوره آميخته با يك دوره زماني (حداقل يك هفته استمرار) كه در آن ملكها
واجد هر دو دوره مانيك و افسردگي اساسي ،تقريبا ً براي هر روز ،هستند
مشخص ميشود .اين افراد به گونهاي سريع ،تغيير خلق (غمگيني،
تحريكپذيري ،شنگولي) همراه با عليم دوره مانيك و دوره افسردگي
اساسي را تجربه ميكنند .تظاهر عليم غالبا ً مشتمل بر بيقراري،
بيخوابي ،نوسان اشتها ،عليم سايكوتيك و فكر خود كشي ميباشد .اختلل
بايد به حدي شديد باشد كه موجب آسيب قابل ملحظهاي در كاركردهاي
اجتماعي و شغلي شده يا بستري شدن را ضروري ساخته و يا با وجود
عليم سايكوتيك مشخص شود .اختلل نبايد ناشي از اثرات فيزيولوژيكي
20 فصل دوم :پيشينه پژوهش
مستقيم يك ماده (مثلً ،يك داروي قابل سوء مصرف ،يك داروي تجويز شده
و يا ديگر درمانها) يا يك حالت طبي عمومي (مثل ً پركاري تيروئيد) باشد.
عليمي شبيه آنچه كه در يك دوره آميخته ديده ميشود ممكن است ناشي
از اثرات مستقيم داروي تجويز شده ضد افسردگي ،الكتروشوك درماني،
نور درماني ،يا داروي تجويز شده براي ديگر حالت طبي عمومي (مثلً
كورتيكواستروئيدها) باشد.چنين تظاهري به عنوان دورههاي آميخته در نظر
گرفته نميشود و نبايد تشخيص اختلل دو قطبي Iرا ارائه داد (انجمن
روانپزشكي آمريكا.)1379 ،
جدول :معيارهاي دوره آميخته بر اساس DSM IV-TR
-Aملكها واجد هم يك دوره مانيك و هم دوره افسردگي اساسي (به جز
از نظر مدت) هستند و تقريبا ً هر روز در طي يك دوره حداقل يك هفتهاي
استمرار دارند.
- Bآشفتگي خلق به حدي شديد است كه موجب اختلل قابل ملحظهاي
در كاركرد شغلي يا فعاليتهاي اجتماعي معمول يا روابط با ديگران
ميشود و يا بستري شدن به منظور جلوگيري از صدمه زدن به خود يا
ديگران را الزامي ميسازد و يا عليم سايكوتيك وجود دارد.
- Cعليم ناشي از اثرات فيزيولوژيكي مستقيم يك ماده (مثل ً يك داروي
قبل سوء مصرف ،يك داروي تجويز شده ،يا ديگر درمانها يا يك حالت
طبي عمومي (مثل ً پركاري تيروئيد) نيست.
توجه :دورههاي شبه آميخته كه به وضوح از درمان سوماتيك ضد
افسردگي (مثل ً داروي تجويز شده ،الكتروشوك درماني ،و نوردرماني)
ناشي ميگردند را نبايد به عنوان اختلل دو قطبي Iتشخيص داد.
جدول از )DSM.IV (1379
دوره هپيومانيا:
21 فصل دوم :پيشينه پژوهش
هپيومانيا بر اساس DSM-IVفرم غير سايكوتيك و غير آشفته مانيا است كه
شايعتر است .از نظر تشخيصي سابقه سندرم خفيف مانيا معمول ً خوشايند
بوده و فرد يا از آن آگاه نميشود و يا تمايل به انكار آن داردDSM IV-TR .
براي هپيومانيا مدت زمان حداقل 4روز را تصريح كرده اما مطعالت ممفيز
و زوريچ 1مدت زمان 2روز را پيشنهاد كرده است .نكته ديگر اين كه اگر چه
بر اساس DSM IV-TRهيپومانياي ناشي از درمان در بيماران ،نبايستي
تشخيص دو قطبي گذاشته شود ولي مشاهدات آيندهنگر نشان داد كه تقريباً
همه اين دورهها با دورههاي هيپومانيا خود به خود دنبال شده و نهايتا ً منجر
به تشخيص اختلل دو قطبي ميشود (كاپلن 2000 ،؛ به نقل از بهرامي و
نيكيار.)1384 ،
جدول :معيارهاي دوره هيپومانيا بر اساس DSM IV- TR
-Aدوره مشخصي كه خلق مستمرا بال ،خود بزرگ بين و يا
تحريك پذير است و به مدت حداقل چهار روز ادامه مي يابد
و به وضوح از خلق غير افسرده معمول متفاوت است..
-Bدر طي دوره اختلل خلق ،سه علمت (يا بيشتر) از علئم
زير دوام يافته (چهار علمت اگر خلق فقط تحريك پذير
باشد) استمرار داشته و تا حدي قابل ملحظه باشند.
.1عزت نفس مغرورانه يا خود بزرگ بيني .
. 2كاهش نياز به خواب (مثل ،احساس سرحال بودن پس از فقط
سه ساعت خواب).
.3حراف تر از معمول بودن يا احساس فشار براي ادامه صحبت.
.4پرش افكار يا تجربه ذهني كه افكار در حال رقابت هستند.
.5حواس پرتي (يعني ،توجه به آساني به محرك هاي خارجي
اختللت دو قطبي:
اختلل دو قطبي ،كه به عنوان بيماري منيك دپرسيو (شيدايي افسردگي)
نيز شناخته ميشود ،يك اختلل مغزي است كه باعث ايجاد تغيير غير عادي
در خلق ،انرژي و توانايي عملكرد فرد ميشود.
23 فصل دوم :پيشينه پژوهش
اين تغييرات ميتواند باعث اختلل در روابط بين فردي ،عملكرد تحصيلي و
شغلي پايين و حتي خودكشي شود(اسپيرينگ.(2002،
بيماري دو قطبي اساسا ً اختللي است كه در آن فرد دچار بينظمي هيجاني
است و اين بينظمي ناشي از آسيبپذيري بيولوژيكي هيجان به اضافه عدم
توانايي براي تنظيم هيجان است ،بنابراين بيماران بيشتر احتياج به تنظيم
هيجانات خود دارند (گاندرسون و زانارين1989 ،1؛ به نقل از بهرامي و
نيكيار.)1384 ،
آسيبپذيري هيجاني شامل حساسيت بال نسبت به محركهاي هيجاني،
عمق هيجان و بازگشت كند و آرام به خط پايه هيجاني 2است .حساسيت
زياد ،به اين معني است كه به سرعت واكنش نشان ميدهد و داراي يك
آستانه هيجاني پايين است كه موجب ميشود از لحاظ هيجاني آسيبپذير
باشند .عمق يا شدت هيجان به اين معني است كه واكنشهاي هيجاني
افراطي دارند .يك مشكل كوچك آنها را شديدا ً غمگين و يك شادي كوچك
آنها را بسيار خوشحال ميكند( .بهرامي و نيكيار.)1384 ،
انواع اختلل دو قطبي:
انجمن روانپزشكي آمريكا ( ) 1379چهار نوع اختلل دو قطبي را در DSM
IV-TRمعرفي ميكند.
1اختلل دو قطبي I
2اختلل دو قطبي II
3اختلل دو قطبي ادواري
4اختلل دو قطبي كه به شكل ديگري شناخته شده است.
اختلل دو قطبي I
1
- Gunderson & Zanarine
2
- Emotional baseline
24 فصل دوم :پيشينه پژوهش
علمت اصلي اختلل دو قطبي Iيك سير باليني است كه با پديدار شدن يك
يا چند دوره مانيا يا دوره آميخته مشخص ميشود .اغلب افراد يك يا چند
دوره افسردگي نيز داشتهاند (انجمن روانپزشكي آمريكا.)1379 ،
اين اختلل از حدود 13سالگي تا سالهاي 30شروع به طور معمول
ميشود و اولين دوره ميتواند مانيا ،افسردگي يا مختلط باشد .يك فرم
شايع شروع بيماري ،افسردگي خفيف با پرخوابي يا كندي رواني حركتي
است .كه پس از چند هفته تا ماه منجر به دوره مانيا ميشود.شكل ديگر
شروع با يك دوره شديد مانيا با تابلو سايكوتيك است و فرم سوم بروز
چندين دوره افسردگي قبل از دوره مانيا ميباشد .به طور معمول دورههاي
مانيا در جوانان و دورههاي افسردگي در سنين بالتر بارزتر است .اگر چه
شيوع بيماري در زنان و مردان يكسان است ،اما مردان بيشتر دورههاي
مانيا و زنان دورههاي افسردگي و مختلط را تجربه ميكنند ( كاپلن2000 ،؛
به نقل از بهرامي و نيكيار.)1384 ،
عليم و اختللت همراه:
عمل خود كشي د ر 10تا 15درصد افراد مبتل به اختلل دو قطب ي Iوجود
دارد .سوء استفاده از كودك ،سوء استفاده از همسر يا هر رفتار
تجاوزكارانه ديگري ممكن است در طي دورههاي مانياي شديد يا در طي
دورههايي كه همراه با عليم سايكوتيك هستند وجود داشته باشد .ديگر
مشكلت همراه عبارتند از :فرار از مدرسه ،شكست شغلي ،طلق و يا
رفتارهاي ضد اجتماعي دورهاي .ديگر اختللت رواني همراه عبارتند ا ز:
بياشتهايي عصبي ،جوع عصبي ،اختلل كمبود توجه ،بيشفعالي ،اختلل
وحشت ،فوبياي اجتماعي و اختللت مرتبط با مواد (انجمن روانپزشكي
آمريكا.)1379 ،
سوء مصرف مواد و الكل در ميان مبتليان به اختلل دو قطبي بسيار رايج
است .تحقيقات نشان ميدهد كه عوامل بسياري ميتواند در اي ن مشل
25 فصل دوم :پيشينه پژوهش
سوء مصرف مؤثر باشد من جمله خود درماني نشانهها .همچنين ممكن
است نشانههاي خلقي به وسيله سوء مصرف مواد بوجود آمده يا تداوم
يابد .از اين جهت درمان سوء مصرف مواد در اين بيماري بخشي مهم از
طرح درماني كلي است .همچنين اختللت اضطرابي از قبيل اختلل
استرس پس از سانحه و اختلل وسواس جبري در مبتليان به اختلل دو
قطبي رايج است كه نياز به درمان جداگانه دارد(اسپيرينگ.(2002،
سير و پيشآگاهي:
اختلل دو قطبي Iاختلبي عود كننده است .بيش از 90درصد افرادي كه يك
دوره مانيا واحد دارند در آينده دورههاي ديگري خواهند داشت (انجمن
روانپزشكي آمريكا)1379 ،
اختلل دو قطبي Iغالبا ً با افسردگي شروع ميشود ( 75درصد موارد در
زنها و 67درصد موارد در مردان) اكثر بيماران هم دورههاي مانيا و هم
افسردگي را تجربه ميكنند ،هر چند 10تا 20درصد آنها فقط دورههاي مانيا
دارند .دورههاي مانيا به طور معمول شروع حاد (ساعات تا روزها) دارند،
اما ممكن است ظرف چند هفته تكميل شود صورت عدم درمان حدود سه
ماه دوام مييابد .با پيشرفت اختلل فاصله دورهها كاهش مييابد .معهذا،
پس از تقريبا ً پنج دوره فاصله دورهها معمول ً در شش تا نه ماه تثبيت
ميشود (كاپلن و سادوك)1379 ،
گر چه اكثريت افراد مبتل به اختلل دو قطبي Iدر بين دورهها به سطح
كاركردي كاملي ميرسند ،اما در بعضي ( 20تا 30درصد) اختلل ادامه يافته
تا اين كه نوسان خلق يا مشكلتي را در روابط بين شخصي يا شغلي خود
نشان دهند .وقتي فردي دورههاي مانيك همراه با عليم سايكوتيك دارد،
احتمال بيشتري ميرود كه دورههاي مانيك بعدي ،عليم سايكوتيك داشته
باشند( .انجمن روانپزشكي آمريكا.)1379 ،
26 فصل دوم :پيشينه پژوهش
از اختلل دو قطبي ، IIبه واسطه وجود يك يا چند دوره مانيا يا آميخته
متمايز ميگردد (انجمن روانپزشكي آمريكا.)1379 ،
تشخيص افتراقي بين اختلل پسيكوتيك (مثل ً اسكيزوافكتيو ،اسكيزوفرني و
اختلل هزياني) و اختلل دو قطبي Iممكن است (به ويژه در نوجوانان)
مشكل باشد ،زير اين اختللت در پارهاي از عليم مهم (مثل ً هذيانهاي خود
بزرگبيني و تعقيب و گزند ،عليم تحريكپذيري و بيقراري) ،به ويژه در
اوايل سير اختلل ،مشابه هستند (همان منبع) .تركيب خل ق مانيك ،تكلم
سريع يا پرفشار ،و بينش فعالي بيشتر به نفع تشخيص مانيا است .شروع
مانيا معمول ً سريع بوده ،و تغيييي قابل ملحظه با رفتار قبلي تلقي ميشود.
همچنين نيمي از بيماران دو قطبي سابقه خانوادگي اين اختلل را دارند
(كاپلن و سالوك.)1379 ،
ضايعه عضوي مغز ،بخصوص در افراد ميانسال و سالمند كه رفتار بزرگ
منشانه نشان دادهاند و سابقه اختللت عاطفي ندارند ،هميشه بايد در مد
نظر باشد .در غياب اختلل بارز خلق ،مهار گسستگي اجتماعي افراطي
(مثل ً ادرار كردن در ملء عام) قويا ً از پاتالوژي لوب پيشاني حكايت ميكند.
در بالغين جوان عفونت با HIVيا صدمات مغزي ممكن است به تظاهرات
ماني منجر شود (گلدر و همكاران.)1382 ،
دورههاي افسردگي اساسي ،مانيا و هيپومانيا در اختلل دوقطبي Iرا بايد از
دورههاي اختلل خلق ناشي از يك حالت طبي عمومي متمايز كرد .براي
دورههايي كه به عنوان پيامد فيزيولوژيكي مستقيم يك حالت طبي عمومي
مشخص (مثل پركاري تيروئيد) قلمداد ميشود ،تشخيص مناسب (مبتني بر
سابقه ،يافتههاي آزمايشگاهي و يا معاينه فيزيكي) ،اختلل خلق ناشي از يك
حالت طبي عمومي خواهند بود (انجمن روانپزشكي آمريكا.)1379 ،
افتراق ميان مانيا و رفتارهاي تحريكي ناشي از سود مصرف آمفتامينها بر
اساس شرح حال و آزمايش ادرار از نظر وجود داروهاي محرك صورت
28 فصل دوم :پيشينه پژوهش
هيپومانيك :اگر در حال حاضر (يا آخرين دوره) ك دوره هيپومانيك وجود
دارد.
افسرده :اگر در حال حاضر (يا آخرين دوره) يك دوره افسردگي اساسي
وجود دارد.
مشخص كنيد (براي دوره افسردگي اساسي جاري يا آخرين دوره ،در
صورتي كه آن نوع آخرين دوره خلق است):
شاخصهاي شدت /سايكوتيك /بهبودي توجه :از رقم پنجم كدها در اينجا
نميتوان استفاده كرد ،زيرا براي اختلل دو قطبي IIقبل ً ،از رقم پنجم
استفاده شده است.
مزمن
همراه با عليم كاتاتونيك
همراه با عليم ملنكولي
همراه با عليم ناجور
همراه با شروع در دوره پس اززايمان
مشخص كنيد:
شاخصهاي سير طولي (با يا بدون بهبودي در بين دورهها)
همراه با الگوي فصلي (فقط براي الگوي دورههاي افسردگي اساسي
استفاده ميشود 9
همراه با چرخش سريع
جدول از )DSM.IV (1379
عليم و اختللت همراه:
اختلل دو قطبي IIدر مقايسه با اختلل دو قطبي Iبا گسستگي زناشويي
بيشتر و شروع در سنين پايينتر رابطه دارد .همچنين قرائن حاكي است
بيماران مبتل به اختلل دو قطبي IIدر خطر اقدام و تكميل بالتر خودكشي
قرار دارند ،تا متبليان به اختلل دو قطبي Iو اختلل افسردگي
اساسي(كاپلن و سالوك.)1379 ،
30 فصل دوم :پيشينه پژوهش
بيماران مبتل به اختلل شخصيت مرزي غالبا ً زندگي بسيار آشفتهاي ،شبيه
زندگي بيماران مبتل به اختلل دو قطبي IIدارند (كاپلن و سادوك.)1379 ،
1
اختلل خلق ادواري
اختلل خلق ادواري از نظر عليم شكل خفيف اختلل دو قطبي IIاست
(كاپلن و سالوك.)1379 ،
علمت اصلي اختلل خلق ادواري آشفتگي خلق بيثبات و مزمني است كه
در بر گيرنده دورههاي بسياري از عليم هيپومانيا و افسردگي است .عليم
هيپومانيا از نظر تعداد ،شدت ،جامعيت يا مدت ناكافي هستند تا واجد تمام
ملكهاي يك دوره مانيا باشند ،و عليم افسردگي نيز از نظر تعداد ،شدت،
جاميعت يا مدت ناكافي هستند تا واجد تمام ملكهاي يك دوره افسردگي
اساسي باشند( .انجمن روانپزشكي آمريكا.)1379 ،
جدول :ملكهاي تشخيص DSM IV-TRبراي اختلل خلق ادواري
سببشناسي
دانشمندن از طريق مطالعات مختلف به عوامل احتمالي ايجاد كننده اختلل
دو قطبي پي بردهاند .امروزه بيشتر دانشمندان به اين توافق رسيدهاند كه
علت واحدي براي اختلل دو قطبي وجود ندارد بكله عوامل بسياري در
ايجاد اين بيماري دخيل هستند(اسپيرينگ.(2002،
33 فصل دوم :پيشينه پژوهش
Silverstone - 1
Cookson - 2
35 فصل دوم :پيشينه پژوهش
اين مطالعات نشان دادهاند كه ميزان ابتلء توام براي اختلل دو قطبي Iدر
دوقلوهاي يك تخمكي 33تا 90درصد و در دوقلوهاي دو تخمكيم 5تا 25
درصد ميباشد (كاپلن و سادوك.)1379 ،
مطالعات فرزند خواندگي:
مطالعات فرزندخواندگي نيز دادههايي در تأييد اساس ژنتيك براي توارث
اختللهاي خلقي به دست دادهاند (كاپلن و سادوك.)1379 ،
در سال 1977دكتر ژوليوس و مندلويچ و دكتر جان رينر1بر روي
دپرسيو (اختلل دوقطبي) منتشر فرزندخواندهها را در مورد بيماري منيك
ساختند .مطالعه آنها نشان داد كه خطر بيماري دو والدين بيولوژيك افراد
مبتل به اختلل دو قطبي 5/2برابر خطر مابه در بستگان پذيرنده آنها بود
(پورافكاري.)1369 ،
مطالعات كروموزومي
بر اساس تحقيقات انجام شده رابطهاي بين اختلل دو قطبي Iو كروموزوم
11و Xنشان داده شده است (كاپلن و سادوك.)1379 ،
اجتماعي عوامل رواني
شواهد محكمي وجود دارد كه متغيرهاي رواني اجتماعي ،دوره بيماري دو
قطبي را پيشبني ميكنند(جانسون.)2004 ،
اجتماعي ،دليل منطقي محكمي بر طبق اين پيشبيني كنندههاي رواني
براي كاهش تعارضات خانواده ،استرسهاي محيطي و انزواي اجتماعي
بيمار به عنوان راهي براي مقابله با نشانهها وجود دارد (همان منبع).
يك مشاهده باليني كه از ديرباز تكرار شده است اين است كه رويدادهاي
استرسآميز زندگي قبل از نخستين دور اختللتم خلقي بيشتر از دورههاي
بعدي رخ ميدهد (كاپلن و سادوك.)1379 ،
بروز مانيا به دنبال اتفاقات زندگي بيشتر مورد سوال است .سابقا ً تصور
ميشد كه مانيا كامل ً به علل روانزا مربوط است .معهذا ،تجربيات باليني
حاكي است كه تعدادي از موارد مانيا ،گاهي تحت تأثير اتفاقاتي كه انتظار
ميرفت ايجاد افسردگي نمايد (مثل ً پس از داغديدگي) تسريع ميگردد.
ممكن است تأثير رويدادهاي زندگي در اوايل سير بيماري دو قطبي عود
كننده اهميت بيشتر داشته باشد ،چون وقتي بيماري برقرار شد عوامل
تسريع كننده محيطي اهميت كمتري پيدا ميكنند .همچنين به نظر ميرسد
كه رويدادهاي زندگي بيشتر روي بيماراني تأثير داشته باشد كه بيماري آنها
در سنين بالتري شروع ميشود ،احتمال ً به اين دليل كه بار ژنتيك در اين
افراد كمتر است (پيكل و كوپر 1992 ، 1؛ مك فرسون 2و همكاران 1993 ،؛ به
نقل از گلدر و همكاران.)1382 ،
خانواده و تجارب اوايل زندگي
چندين مقاله نظري و تعدادي گزارشهاي رواني در زمينه ارتباط بين
كاركرد و خانواده و شروع و سير اختللت خلقي ،بخصوص اختلل
افسردگي اساسي ،وجود دارد (كاپلن و سادوك.)1379 ،
تجارب اوايل زندگي فرد نظير ناهماهنگي والدين يا سوء رفتار به اشكال
مختلف نيز ممكن است نقش در شكل دادن خصوصيات شخصي كه به نوبه
خود تعيين ميكند ،رخدادهاي خاصي در بزرگسالي استرساميز تجربه
شوند ،داشته باشند .به علوه تجارب اوايل عمر ميتواند محور HPA
(هيپوتالميك هيپوفيز آدرنال) را براي پاسخدهي به استرس به گونهاي كه
ممكن است زمينه را براي اختلل خلقي فراهم كند ،تنظيم نمايد (گلدر و
همكاران)1382 ،
عوامل شخصيتي:
قرائني از رابطه يك اختلل شخصيتي خاص با پيدايش بعدي اختلل دو
قطبي در دست نيست .اما بين كج خلقي و خلق ادواري با پيدايش بعدي
اختلل دو قطبي Iرابطهاي وجود دارد (كاپلن و سادوكم)1379 ،
اثرات بيماري جسمي:
همه بيماريها و درمان آنها ميتوانند بعنوان عوامل استرسزاي غير
اختصاصي عمل كنند كه ممكن است در افراد مستعد به بروز اختللت
خلقي منجر شود .معهذا ،عقيده بر اين است كه گاهي اختللت طبي نقش
مستقيمتري در ايجاد اختللت خلقي دارند؛ نمونههاي اين نوع اختللت طبي
عبارتاند از بيماري مغز ،برخي عفونتها ،از جمله HIVو بيماريهاي غدد
درونريز (گلدر و همكاران.)1382 ،
عوامل روانپويشي در مانيا:
كارل آبراهام 1دوره مانيك را به عنوان دفاعي بر عليه افسردگي زمنيهاي
ميداند به اعتقاد وي دوره ماينا است بازتاب ناتواني در تحمل مصائب
دوران كودكي نظير از دست دادن والدين باشد .دوره مانيك ،راهي است
براي رهايي از چنگ سوپر خشن و جايگزين رضايتمندي از خود به جاي
خودملمتگري است (كاپلن2003 ،؛ به نقل از بهرامي و نيكيار.)1384 ،
برترام لوين 2معتقد است الگوي بيماران مانيك به وسيله سائقهاي
لذتبخش نظير مسائل جنسي و يا سائقهاي ترسناك نظير پرخاشگري
مضمحل ميشود (همان منبع).
ملني كلين 3مانيا را يك واكنش دفاعي به افسردگي ميداند او معتقد است
دفاعهاي مانيك هم براي كنترل و غلبه بر موضوعات ناخوشايند خطرناك و
Abraham - 1
Lwwin - 2
Klein - 3
39 فصل دوم :پيشينه پژوهش
هم نگهداري موضوعات خوب دوست داشتني لزم است .اين دفاعها شامل
همهتواني ، 1انكار ، 2آرماني سازي 3و تحقير 4ميباشد (كاپلن 2000 ،؛ به نقل
از بهرامي و نيكيار.)1384 ،
مكانيسم همهتواني در خدمت انكار نياز فرد به شيئي خوب و اعتال فرد در
جهت احساس خودكفايي و احساس خود بزرگبيني و در نتيجه كمك به
احساس در امان بودن و محافظت از تهديد آسيبرسانهاي داخلي ميباشد
آرمانيسازي و انكار با همديگر سبب ميشوند كه فرد خود و ديگران را
ايدهآل قرار بدهد و هر گونه امكان تخريب و يا پرخاشگري در روابط را
انكار كند .البته آرمانيسازي ممكن است سريعا ً به تخمير تبديل شود كه
آنهم به نوعي در ارتباط با مكانيسم انكار است( .به نقل از نيكجو)1377 ،
ژاكوبسون ، 5مانيا را بعنوان تغيير ،سوپرايگو ديگر آزار از شكل سوپرآيگو
تنبيهگر و زجر دهنده به شيئي بخشنده و دوست دارند .و كامل ً ايده آل ذهن
فر مانيك فرافكن ميشود و بسيار مانكي با آنها روابط ايدهالي بر قرار
نموده و آنها را مبري از هر گونه مشخصات منفي مثل خشم و نفرت
ميداند (به نقل از نيكجو.)1377 ،
6
مدل تقويتي
حوزه اوليه اين تحقيقها از تئوري يونسون 7سرچشمه گرفته كه به ارتباط
بين خلق و حوادث روزانه ميپردازد .بر طبق اين فرض كه حوادث مثبت و
منفي ميتواند بعنوان پاداش و تنبيه در نظر گرفته شوند ،اين بررسيها به
خلق به عنوان پيامد تقويت نگاه ميكند .در اين مطالعات وابستگي بين
حادثه و رفتار فرد در نظر گرفته شده اما معمول ً اثبات نشده است (رم و
تيندال.)1993 ،
omnipotence - 1
denial - 2
Idealization - 3
Contempt - 4
Jacobson - 5
Reinforcement Model - 6
Lewinosohn - 7
40 فصل دوم :پيشينه پژوهش
1
مدل مهارت اجتماعي
رويكردهاي مهارت اجتماعي ،ديدگاههاي نظري ،رويكردهاي پژوهشي و
مدلهاي درماني مختلفي را ارائه ميكند .تحقيقات بسياري از رويكرد
كمبود مهارت اجتماعي در افسردگي حمايت ميكند .يونسون چاپلين 2و
بارتون )1980( 3ثابت كردن كه افراد افسرده هم از طريق خودشان و هم
از طريق ديگران به عنوان افرادي ضعيف در مهارتهاي اجتماعي درك
ميشوند .همچنين مطالعات چندي نشان دادند كه فرد افسرده تأثير
منفياي بر روي افرادي كه با آنها تعامل دارد ميگذارند (به عنوان مثال
كوينه ) 1976 4افسردگي دو قطبي در ارتباط با مهارتهاي اجتماعي كمتر
مورد مطالعه قرار گرفته است اما بررسي عملكردهاي افراد دوقطبي در
طولنيمدت ثبات زناشويي ضعيفي را نشان ميدهد آنگست 5و همكاران
1973؛ برودي 6ولف؛ 1961؛ دانر 7و همكاران .)1976 ،اين ثبات زناشويي
پايين ميتواند پيامد اختلل باشد اما همچنين ميتواند كمبود مهارت را اثبات
كند (رم و تيندال.)1993 ،
تئوري شناختي
آرون بك 8نظريه شناختي را كه اساسا ً بر روي افسردگي تمركز داشت را
پديد آورد و سپس آن را به ساير زمينههاي آسيبشناسي رواني و
رواندرماني گسترش داد .تئوري بك ( )1972افسردگي را با واژهاي
شناختي توصيف ميكند .وي عناصر اصلي اختلل را به عنوان مثلث
شناختي 9ميپندارند :.الف) ديدگاه منفي نسبت به خود ،ب) ديدگاه منفي
نسبت به جهان ج) ديدگاه منفي نسيبت به آينده (رم و تيندال.)1993 ،
Social skill Model- 1
Chaplin - 2
Barton - 3
Coyne - 4
Angest- 5
brodie- 6
Dunner - 7
Back - 8
Cognitive trial - 9
41 فصل دوم :پيشينه پژوهش
مدل شناختي يك عنوان ميكند كه حالت خلق افسرده ،از طريق الگوهاي
فكري باعث افزايش تغييرات خلقي ميشود ،مشخص ميشود .براي مثال،
هنگام ي كه افراد افسرده ميشوند ،ديدگاهشان نسبت به خود ،جهان و
آينده منفيتر ميشود .بنابراين به نتيجهگيريهاي منفي ،تعميم افراطي،
ديدن همه چيز بصورت همه يا هيچ (تفكر سياه و سفيد) ،شخصيسازي
برچسبزدن به خود ،گرايش مييابند( .تمرينات شناختي) افراطي و
تغييرات رفتاري از قبيل اجتناب از تعاملت اجتماعي ممكن است دليل يا
پيامد تغييرات خلق و افكار منفي باشد .دگرگوني شناختي افسردگي ،به
عنوان پيامد كنش نادرست باورهاي زيربنايي (بعنوان مثال ،من
دوستداشتنينيستم) كه از يادگيريهاي اوليه حاصل شده و تفكر و رفتار
را پر هدايت ميكند ،در نظر گرفته ميشود .اين طور فر ميشود كه اين
باورها به وسيله رويدادهاي زندگي كه براي آن افراد داراي معناي ويژهاي
هستند ،فعال ميشوند (به عنوان مثال طرد شدن به وسيله افراد مهم)
اسكات.)2002 ،1
بك بيان ميدارد كه مانيا تصوير آينهاي از افسردگي است كه به وسيله
مثلث شناختي مثبت از خود ،جهان و آينده و تمرينات شناختي مثبت،
توصيف ميشود .خود ،بسيار دوستداشتني ،جذاب ،قدرتمند و با
تواناييهاي نامحدود در نظر گرفته ميشود ،جهان پر از موقيتهاي عالي و
تجارب مثبت تلقي ميشود و آينده پر از اميد و فرصتهاي نا محدود به
نظر ميرسد .تفكر بيش از اندازه مثبت به وسيله تحريفات شناختي همانند
آنچه در ا فسردگي است ،نشان داده ميشود اما در جهت مثبت .براي
مثال نتيجهگيري مثبت از قبيل من برنده هستم و من ميتوانم هر كاري را
انجام دهم ارزيابي نكردن خطرات هيچ خطري وجود ندارد؛ كوچك كردن
مشكلت هيچ مشكلي پيش نخواهد آمد و غيره.در اين افراد تجارب مثبت
Scott -1
42 فصل دوم :پيشينه پژوهش
زندگي بطور انتخابي در نظر گرفته شده و اين طور فرض ميشود كه از
اين طريق باورهاي زيربنايي و طرحوارههاي مشخصي كه رفتار ،فكر و
را هدايت ميكند ،حفظ شده و گسترش مييابند (اسكات، احساس
استنتون ، 1گارلند 2و فريئو 2000 ، 3؛ وينترز 4و نيله 1985 ، 5؛ به نقل از اسكات،
.)2002
درمان:
درمان بيماران مبتل به اختللت خلقي بايد معطوف به چند هدف باشد .اولً،
سلمتي و ايمني بيمار بايد تضمين شود .ثانيا ً ،ارزيابي تشخيصي كامل بايد
به عمل آيد .ثالثا ً طرح درماني بايد نه تنها به علئم فعلي بلكه به رفاه كلي
بيمار معطوف باشد (كاپلن و سادوك.)1379 ،
بستري كردن در بيمارستان :اولين و مهمترين تصميم پزشك اين است
كه ايا لزم است بيمار بستري شود يا درمان سرپايي مناسب است .خطر
خودكشي و ديگر كشي ،كاهش بارز توانايي در مراقبت از خود از نظر
تغذيه ،مسكن و لباس ،و نيز نياز به آزمايشات تشخيصي از موارد لزوم
آشكار براي بستري شدن است .موارد خفيفتر ،اگر پزشك با فواصل كم
مريض را مرتبا ً ارزيابي نمايد؛ نشانههاي باليني اختلل قضاوت ،كاهش وزن
يا بيخوابي حداقل باشد و بيمار از سيستم حمايتي قوي برخوردار باشدع
بطور سرپايي نيز قابل درمان است (همان منبع)
از آنجائيكه اختلل دو قطبي يك بيماري عود كننده است ،درمان پيشگيرانه
هميشه ضروري بوده است. طولني مدت قويا ً توصيه شده و تقريبا ً
اجتماعي را ادغام ميكند در رويكردي كه درمانهاي دارويي و رواني
كنترل و مديريت اين اختلل خوشبينانهتر است(اسپيرينگ.(2002،
درمان دارويي:
Stanton - 1
Garland - 2
Ferrier - 3
Winters - 4
Neale - 5
43 فصل دوم :پيشينه پژوهش
Carbamazepine - 1
Valproate-2
Bowden - 3
Lamotrigine- 4
Gabapentin - 5
Topiramate - 6
45 فصل دوم :پيشينه پژوهش
داروهاي ضد جنون داروهاي ضد تشنج براي تأثير بيشتر ممكن است با
ليتيوم و يا با يكديگر ادغام شوند(همان منبع).
چندين آزمايش كنترل شده تصادفي تأثير كلروپرومازين و هالوپريدول را در
درمان عليم مانيا ،خواه بيماران عليم پسيكوتيك آشكار داشته باشند ياخير
نشان دادهاند.معهذا ،استفاده از داورهاي ضد جنون محدوديتهايي دارد
(گلدر و همكاران.)1382 ،
بنزو ديازپينها
بنزوديازپينها مانند لوازم بام و كلونازپام داروهاي كمكي مفيدي در درمان
مانيا هستند چون به سرعت فعالي مفرط را كاهش داده و خواب را تأمين
ميكنند .مفيدترين نقش آنها به عنون مكمل تثبيت كنندههاي خلق است
چون داروهاي اخير چندين روز طول ميكشد تا اثرشان ظاهر شود (همان
منبع).
درمان با الكتروشوك ECT
هر چند شواهد اندكي از كارآزماييهاي باليني به دست آمده اما تجربه
باليني نشان ميدهد الكتروشوك يك تأثير درماني قدرتمند بر مانيا دارد با
اين حال ECTيك درمان خط اول نيست؛ اين روش در مواردي استفاده
ميشود كه داروهاي ضد روانپريش بياثر بوده و بيمار به قدري آشفته باشد
كه فرصت امتحان يك داروي ديگر نبوده يا صبر كردن براي بهبود
خودبخودي ،ناموجه باشد (گلدر و همكاران.)1385 ،
درمان دارويي افسردگي دو قطبي
داورهاي ضد افسردگي به نظر ميرسد داروهاي ضد افسردگي تأثير قابل
توجهي بر افسردگي دو قطبي دارند (گلدر و همكاران.)1385 ،
تحقيقات نشان داده است كه افراد مبتل به اختلل دو قطبي به دنبال درمان
با داروها ي ضد افسردگي ،وارد دورهها ي مانيا ي ا هيپومانيا ميشوند .لذا
46 فصل دوم :پيشينه پژوهش
پارهاي شواهد نشان ميدهند اولنزاپين (از داروهاي ضد جنون غير معمول)
تاحدي بر افسردگي دو قطبي مؤثر است(گلدر و همكاران.)1385 ،
ليتيوم
اثر ليتيوم بر افسردگي كمتر از مانيا است و بيشتر براي پيشگيري داروي
بعد از بهبودي از فاز حاد به كار ميرود .به علوه در مواقعي كه حمله
افسردگي در بيماري كه مدتهاي مديدي ليتيوم مصرف ميكرده روي دهد
يك روش درماني ميتواند افزايش مقدار ليتيوم باشد (همان منبع).
داروهاي ضد صرع:
محكمي به نفع اثربخشي والپروئيت و يا كار با مازبين بر هيچ دليل
افسردگي دو قطبي وجود ندارد .لموتريژين ممكن است مؤثر باشد (همان
منبع)
درمان با الكتروشوك
همانند ديگر موارد افسردگي مقاوم يا شديد ،الكتروشوك در مواقعي كه
درمانهاي ديگر بياثر باشند ضرورت مييابد (همان منبع).
اختلل دو قطبي :II
درمان دارويي اختلل دو قطبي IIبايد محتاطانه صورت بگيرد؛ درمان
دورههاي آفسردگي با داروهاي ضد افسردگي غالبا ً موجب تسريع يك دوره
ماني ميگردد .اين كه روشهاي درماني تيپيك اختلل دو قطبي ( Iمثل ليتيوم
و ضد تشنجها) در درمان مبتليان به اختلل دو قطبي IIمؤثرند يا خير تحت
بررسي است.آزمايش اين دارو قابل تجويز به نظر ميرسد .به خصوص
olanzapine - 1
47 فصل دوم :پيشينه پژوهش
رواندرماني
استفاده از درمان هاي رواني شايد به قدمت خود علم طبابت است .بين
بعضي از جنبه هاي روان درماني نوين و آيين تشريفاتي كه در معابد
شفابخش يونان قديم به عمل مي آمده است ،مشابهت هايي ذكر شده
است معهذا ،تاريخ روان درماني رسمي در اواسط قرن نوزدهم شروع مي
شود(گلدر و همكاران.)1382،
كاپلن و سادوك ( ) 1385روان درماني را اينچنين تعريف مي كنند :روان
درماني روشي براي درمان بيماري هاي رواني و مشكلت رفتاري است كه
در طي آن ،يك درمانگر دوره ديده ،قرارداد درماني حرفهاي با بيمار برقرار
مي سازد ،و با ارتباط كلمي و غيركلمي كه صرفا جنبه درماني دارند،
سعي مي كند مشكلت هيجاني وي را مرتفع سازد ،الگوهاي ناسازگار
رفتاري را تغيير يا برگشت دهد ،و بيمار را براي رشد و تحول شخصيتي
ترغيب كند .اين روش درماني ،متمايز از بقيه روشهاي درماني روانپزشكي
مانند درمان هاي جسمي(دارودرماني و الكتروشوك) مي باشد.
48 فصل دوم :پيشينه پژوهش
ولبرگ ) 1967( 1روان درماني را نوعي درمان براي مشكلت هيجاني مي
داند كه در آن شخص آموزش ديده ،با بيمار آگاهانه رابطه اي حرفه اي
برقرار مي كند تا نشانه هاي موجود در بيمار و الگوهاي رفتاري مخرب او
برطرف شوند يا كاهش يابند و زمينه براي رشد و كمال وي فراهم
آيد(فيرس و ترال.)1383،2
طبقهبندي درمانهاي روانشناختي
انواع مختلفي از درمانهاي روانشناختي وجود دارد که گروهبندي آنها در يک
طبقهبندي ساده مفيد است .در نخستين و سادهترين طبقهبندي درمانهاي
روانشناختي تعداد افراد شرکتکننده در درمان موردنظر است .درمانها
به انواعي که در آنها فقط يک بيمار شرکت ميکند (درمانهاي فردي) با
زوجها و خانوادهها ،و گروههاي کوچک و بزرگ طبقهبندي ميشوند.درمان
انفرادي معمول ً زماني انتخاب ميشود که لزم است درمان مطابق مسائل
خاص بيمار تعديل شود ،يا زماني که بحث گروهي موجب ناراحتي بيمار
ميشود ،و يا به دليل ماهيت مسأله (مثلً ،يک انحراف جنس) .زوج درماني
ممکن است زماني انتخاب شود که مسائل ارتباطي سهمي مهم در ايجاد
اختلل پزشکي دارند .خانواده درماني در مواردي انتخاب ميشود که
مشکلت يکي از فرزندان کوچک يا نوجوان بخشي از يک مسأله گستردهتر
در خانواده است .گروه درماني زماني انتخاب ميشود که چندين بيمار به
درمان مشابهي نياز دارند يا زمانيکه مشارکت ساير اعضا گروه کمک کننده
خواهند بود(گلدر و همكاران.)1382،
گروه درماني
تعريف گروه:
گروه از نظر لغوي به معناي جماعت ،انجمن ،جمعيت ،جمعي از مردم و
طايفه و قبيله است (شفيعآبادي.)1375 ،
1
-Wolberg
2
-Phares & Trull
49 فصل دوم :پيشينه پژوهش
فورسايت )1380( 1گروه را اين چنين تعريف ميكند :گروه عبارت است از
دو يا چند فرد كه به هم وابستهاند و با تعامل اجتماعي ،بر يكديگر تأثير
ميگذارند.
پ
رواندرماني گروهي عظيمترين بخش از سومين انقلب روانپزشکي است.
اولين انقلب در جو انقلب کبير فرانسه و با آزاد کردن ديوانگان از غل و
زنجير توسط پنيل )1793( 2صورت ميگيرد .دومين انقلب که در قرن
نوزدهم صورت ميگيرد ،پيدايش روان درماني است که از مسمر 3شروع
مي شود و تا پيشروان جنبش روانكاوي ادامه مييابد .سومين انقلب كه
اينك در جريان است ،متأثر از نيروهاي اجتماعي و هدف آن يك جامعه
درماني است (ثنايي.)1374 ،
كاپلن و سادوك( )1379رواندرماني گروهي را چنين تعريف كردهاند:
"نوعي درمان است كه در آن افراد دچار ناراحتي رواني كه به دقت انتخاب
شدهاند ،زير نظر درمانگري آموزش ديده ،به منظور كمك به همديگر براي
تغيير دادن شخصيت خود ،در گروهي قرار داده ميشوند و با استفاده از
انواعي از مانورهاي تكنيكي و سازههاي نظري ،رهبر گروه از روابط متقابل
اعضاءگروه براي ايجاد تغيير استفاده ميكند".
اتكينسون( ) 1380معتقد است با كمك روان درماني گروهي درمانجو مي
تواند مشكلت خود را در حضور ديگران حل كند و ببيند كه ديگران در برابر
رفتارش چگونه واكنش مي كنند و هنگامي كه روشهاي پاسخدهي قديمي
وي رضايتبخش نيست روشهاي تازه اي را به كار گيرد.
تاريخچه رواندرماني گروهي:
ميتوان گفت ريشههاي روان درماني گروهي در اعماق تاريخ بشر نهفته
است .انسان از روز اول وجود ،در گروه زندگي کرده است و بيشتر اعمال
1
. Forsyth
2
.
3
. Mesmer
50 فصل دوم :پيشينه پژوهش
خود را از قبيل کار و عبادت را به صورت گروهي انجام داده است (ثنايي،
.)1374
ارسطو ،انسان را ذاتا ً حيوان اجتماعي قلمداد ميکند .از زمانهاي بسيار
دور انسان براي غلبه بر قهر طبيعت ،انجام راحتتر و بهتر کارها و کسب
رضايت بيشتر ،به عنوان يک ضرورت به زندگي گروهي روي آورده است.
زندگي گروهي به انسان احساس تعلق و امنيت و ارزشمندي ميدهند.
انسان همواره از بودن با اطرافيان و نزديکان ،احساس شادي ميکرده و
ناراحتيها و نگرانيهاي خود را در جمع به فراموشي می سپرده است
(شفيعآبادي.)1379 ،
تا سالهاي اخير بيشتر توجه معطوف به اثرات خارجي و فيزيکي روابط و
مشارکتهاي گروهي بوده است در حاليکه اهميت و اثرات رواني آن
بسيار مهمتر است .انسان به عنوان يک موجود اجتماعي محتاج است به
تعلق ،به مورد قبول واقع شدن ،به ارزش يافتن و مورد طلب و خواست
بودن به عبارت ديگر ،سلمت رواني انسان بسته به روابط گروهي است
(ثنايي.)1374 ،
اغلب گفته ميشود که گروه درماني با کار ژوزف پرات ،)1905(1پزشک
آمريکايي شروع شده است که بيماران مبتل به سل ريوي را با روش
کلسي درمان مينمود .معهذا کلسهاي پرات محدود به حمايت و آموزش
بود (گلدر و همكاران.)1382 ،سپس لزل 2براي بررسي ارزش درماني
گروهها در بهبود بيماران رواني ،به انجام پژوهشهايي اقدام کرد .او
همچنين براي آموزش بيماران اسکيزوفرنيک بستري شده در بيمارستانها
سخنرانيهايي ايراد کرد (شفيعآبادي .)1379 ،در سال ،1919کودي
مارش 3روش هاي درمان گروهي را در بيماران رواني به كار برد(سادوك و
سادوك .)2005،مارش به همراه لزل از روشهاي گروه درماني در
1
. Joseph Pratt
2
. Lazell
3
.Marsh
51 فصل دوم :پيشينه پژوهش
1
. Moreno
2
. Ackerman
3
. Satir
4
. Dreikurs
52 فصل دوم :پيشينه پژوهش
که از پيروان روانشناسي فردي آدلر 1است ،از گروه درماني در خانواده و
مدرسه و مراکز تربيتي استفاده بسيار کرد .راجرز 2و پيروانش از تکنيکهاي
گروه درماني در حل مشکلت مراجعان استفاده کردند .رفتارگرايان نيز به
3
كه از استفاده از گروه درماني علقه وافري نشان دادند و لزارس
شاگردان ولپي 4بود ،سهم مهمي در اين توسعه به عهده دارد .سرانجام
آنکه امروزه گروه درماني يکي از روشهاي متداول در درمان بيماران
رواني در سرتاسر جهان است و درمانگران و مشاوران در موقعيتهاي
گوناگون از آن به وفور استفاده ميکنند (شفيعآبادي.)1379 ،
به طور کلي ثنايي( )1374تاريخ معاصر روان درماني و مشاوره گروهي را
به دو دوره تقسيم نموده است .يکي از 1905تا 1932که با کارهاي پرات
آغاز و به مورينو ختم ميشود و ديگري از آن تاريخ تا زمان حاضر که آن را
دوره پيشرفت سريع و شکوفايي مشاوره و رواندرماني گروهي تلقي
مينمايد.
عوامل درماني در گروه درماني:
درمانهاي گروهي در عوامل مشترک بين تمام انواع درمانهاي
روانشناختي ،يعني گوش کردن و حرف زدن ،تخليه هيجاني ،دادن
اطلعات ،ارائه دليل منطقي ،بازسازي روحيه و تلقين سهيم هستند .در
درمان گروهي عوامل ديگري وجود دارد که در درمانهاي انفرادي وجود
ندارد اما بين همه انواع گروه درمانيها مشترک است:
همگاني شدن (شريک شدن در تجربه) :5به بيماران كمك ميكند كه
دريابند تنها نيستند و ديگران هم تجارب و مسائل مشابهي دارند .شنيدن از
زبان بيماران ديگر كه آنها نيز تجارب و مسائل مشابهي داشتهاند ،غالباً
متقاعدكنندهتر و مفيدتر از اطمينانبخشي درمانگر در اين مورد است.
1
2
3
. Lazaros
4
. Wolpe
5
. Universality
53 فصل دوم :پيشينه پژوهش
_ نوع دوستي( 1حمايت كردن اعضا گروه و حمايت شدن از جانب آنها):
حمايت از ديگران موجب بال رفتن احترام به نفس شخص حمايت کننده و
نيز کمک به دريافتکننده حمايت ميگردد .حمايت متقابل يکي از عواملي
است که به داشتن احساس تعلق به گروه ميانجامد.
وابستگي به گروه :احساس تعلق به گروه مخصوصا ً براي بيمارانی که قبلً
احساس انزوا ميکردهاند مفيد است .وابستگي گروهي ميتواند گروه را به
هنگام خطر گسستگي آن تحت تأثير مسائل ،حفظ کند.
اجتماعي شدن :به کسب مهارتهاي اجتماعي در گروه از طريق اشارات
و واکنشهاي اعضا در مورد رفتار يک عضو اطلق ميشود .اعضا ميتوانند
رفتارهاي اجتماعي تازه را در سايه امنيت گروه آزمايش کنند.
تقليد :2به يادگيري از طريق مشاهده و انتخاب رفتارهاي اعضا ديگر گروه
اطلق ميشود .اگر گروه به خوبي اداره شود ،بيماران رفتارهاي انطباقي
ساير اعضا را تقليد ميکنند؛ اگر به خوبي اداره نشود ممکن است رفتارهاي
غيرانطباقي ديگران نظير ابراز هيجان فوقالعاده ،حالت دفاعي بيجا ،يا
صحبت به گونهاي که توجه را از مسائل هيجاني خود آنها دور کند تقليد
ميشود.
يادگيري بين فردي :به يادگيري از طريق تعامل در گروه و آزمايش راههاي
تازه اطلق ميشود .يادگيري بين فردي جزئي مهم از گروه درماني است.
باز پسگيري گروه خانوادگي :با پيشرفت گروه ،تعامل به طور فزاينده
غیر واقعگرایانه و مبتني بر روابط قبلي بين بيماران و والدين و همشيرهاي
آنان ميگردد .اين انتقال گروهي بالخره در تمام گروهها پديد ميآيد؛از
انتقال در درمان ،مخصوصا ً درمان مبتني بر روانکاوي ،استفاده ميشود
(گلدر و همكاران .)1382 ،
1
. altruism
2
.Imitation
54 فصل دوم :پيشينه پژوهش
مؤثرند .شايد بسياري از اين عوامل خارج از کنترل باشند ولي بسياري از
آنها قابل کنترلاند .يک درمانگر مجرب ميتواند با کنترل اين عوامل در
موفقيت گروه خود تأثير قاطع داشته باشد .اين کار يکي از مسؤوليتهاي
درمانگر است .مهمترين اين عوامل شامل تعيين هدف ،ترکيب گروه،
انتخاب مراجعان ،محيط درمان ،کمک درمانگري ،اندازه گروه و بالخره
مدت ،فراواني و عمر گروه است (ثنايي.)1374 ،
هدف ،از نظر لغت به معني نشانه و مقصد و آن چيزي است که آدم براي
رسيدن به آن ميکوشد .هدف ،ايجاد انگيزه ميکند و به فرد نيروي انجام
کار ميدهد .هر گروه ،هدف يا اهدافي دارد و اعضا درصدد هستند بدان
برسند .وجود هدف ،باعث تداوم گروه ميشود و گروههاي بيهدف به
زودي متلشي ميگردند .هدف ،اعضاي گروه را به هم پيوند ميدهدو
موجب انسجام و همبستگي آنان ميگردد .رسيدن يا نرسيدن به هدف،
موجب دلگرمي و يا دلسردي اعضا ميشود و در بقاي گروه نقش مهمي
ايفا ميکند .تنوع در اهداف ،باعث تمايز گروهها از يکديگر ميشود .اهداف
گروه بايد براي تمام اعضا کامل ً روشن و آشکار باشند و با توجه به واقعيات
موجود و علقهمندي افراد گروه تهيه و تعيين شوند (شفيعآبادي.)1379 ،
کوري( ،)1382برخي از هدفهاي گسترده متداول در اکثر گروه کوري
درمانيها را موارد زير برميشمارند.
افزايش عزتنفس.
پذيرش واقعيت محدوديتهاي فردي.
کنار گذاشتن رفتارهايي که مانع از ايجاد صميميت ميشوند.
آموختن نحوه اعتماد کردن به خود و ديگران.
آگاهي از تأثيرات فرهنگي بر تصميمگيريهاي شخصي.
افزايش خودآگاهي و در نتيجه افزايش قدرت انتخاب و عمل.
آموختن تميز قايل شدن بين احساسات و عمل کردن به آنها.
56 فصل دوم :پيشينه پژوهش
برخي افراد بنا به وضع رواني و شرايط آنها ،اعضاي خوبي براي گروه
درماني نيستند .کوري و کوري ( )1382معتقدند منافع احتمالي اضافه کردن
اعضا به گروه بايد نسبت به خارج شدن آنها از گروه مورد بررسي قرار
گيرد .همچنين بر اين باورند که مشاوره گروهي براي افرادي که اقدام به
خودکشي کردهاند ،مشکلت شديد رواني دارند ،مبتل به روانپريشي و
جامعهستيزي هستند ،با بحرانهاي طاقتفرسايي مواجه شدهاند ،پارانوييد
يا کامل ً خودمدار هستند ،عاقلنه نيست.
3ترکيب گروه:
اينکه آيا اعضاي يک گروه بايد با هم همگن يا ناهمگن باشند به اهداف
گروه بستگي دارد .به طور کلي با توجه به جمعيت موردنظر و نيازهاي
مشخص آن ،بهتر است که اعضاي گروه از آن جمعيت انتخاب شوند تا از
يک گروه ناهمگن .شباهت بين اعضاي گروه ميتواند موجب افزايش
انسجام گروه شود و اين خود امکان فراهم آمدن يک بررسي همه جانبه و
ميتوانند اعضا ميدهد. دست به را زندگي بحرانهاي از باز
احساسهايشان را به نحوي بيان کنند که محرمانه باقي بماند و شرايط
زندگي آنها ميتواند رابطه عميقي با يکديگر ايجاد کند .نمونههايي از
گروههاي همگن عبارتاند از :گروه سالمندان ،الکليهاي گمنام،
مؤسسههاي ترک اعتياد و اصلح ،والدين جدا شده و تنها ،و کنترلکنندگان
وزن (کوري کوري.)1382 ،
همگني و تجانس اعضاء با هم از دو حسن برخوردار است .يکي اينکه
همبستگي بين اعضاي گروه را تسهيل ميکند ،و ديگر اينکه امکان
همانندسازي را افزايش ميدهد .از سوي ديگر ،ناهمگني اعضاي يک گروه
اين حسن را دارد که به علت فراهم کردن امکان تماس با اشخاص
گوناگون ،براي اعضاي آن توأم با تجربيات پربارتري بوده و يادگيريهاي
بيشتري را به همراه خواهد داشت (ثنايي.)1374 ،
59 فصل دوم :پيشينه پژوهش
گاهي يک نمونه کوچک از ساخت اجتماعي دنياي بيروني مطلوب است و لذا
در اين شرايط وجود يک گروه ناهمگن ضروري است .گروههاي رشد
شخصي و گروههاي درماني معین بيشتر ناهمگناند .اعضا ميتوانند با کمک
بازخوردهاي گرفته شده از يک گروه ناهمگن در محيط که نمايندهي واقعيت
خارج از گروه است ،رفتارهاي جديدي را آزموده و مهارتهاي ميان فردي
خود را گسترش دهند (کوري کوري.)1382 ،
کاپلن و سادوک( ) 1379معتقدند که بايد گروه ناهمگون باشد تا حداکثر
تعامل صورت بگيرد .بنابراين ،گروه بايد از اعضاء و طبقات تشخيصی
مختلف و با الگوهاي رفتاري متفاوت انتخاب شوند ،تمام نژادها ،سطوح
اجتماعي و زمينههاي تحصيلي را دارا باشند ،و در سنين مختلف و از هر دو
جنس باشند.
ترکيب گروه در گروه درماني در بيمارستان :دو عامل عمده در گروههاي
بستري ،ناهمگوني اعضاء آنها و تغيير و تعويض سريع افراد است که در
تمام درمانهاي کوتاه مدت معمول است .در بخش ،درمانگر تعداد محدودي
بيمار و موضوع علقهمندي و تناسب آنها نيز براي شرکت در گروهي کوچک
مطرح است .در بعضي موارد ،ممکن است شرکت در گروه درماني اجباري
باشد (مثل ً در واحدهاي سوءمصرف دارو و الکليسم) .اما در يک بخش
روانپزشکي عمومي چنين وضعيتي وجود ندارد ،و در واقع ،اکثر تجارب
گروهي زماني مفيدتر است که بيمار خود علقهمند شرکت در گروه شده
باشد (کاپلن و سادوک.)1379 ،
جلسات متعدد بهتر از جلسات محدود است .در بيمارستان ممکن است،
جلسات گروه روزانه باشد ،تا تداوم واکنشهاي متقابل و انتقال مایه های
صحبت از جلسهاي به جلسه ديگر امکانپذير باشد .اعضا جديد گروه را
ممکن است درمانگر يا يکي از اعضاي گروه به مطلب جاري در گروه آشنا
سازد .هرچه فاصله جلسات بيشتر باشد ،نياز به سازماندهي گروه به
60 فصل دوم :پيشينه پژوهش
براي گروه ميدانند .در گروههاي کوچک ممکن است تعامل کافي پيدا
نشود ،در گروه بزرگ نيز ،ممکن است تعامل بيشتر از آن باشد که اعضا يا
درمانگر بتواند پيگيري نمايند (کاپلن و سادوک.)1379 ،
به طور کلي تعداد اعضا ،اثرات مهمي به فرايند کار گروه دارد .با افزوده
شدن بر تعداد اعضاء ،دامنه ي توانايي ،شناخت و مهارتهايي که در
دسترس گروه قرار ميگيرد ،بيشتر ميشود .هر شخص جديد در واقع يک
منبع تازه براي عرضهي مسائل و راهحلهاي جديد است .لذا ميتوان گفت
يک گروه بزرگتر ،امکان بيشتري براي مواجهه با اشخاص جالبتر فراهم
ميکند .در عين حال ،يک گروه بزرگتر با مشکلت سازماني بيشتري همراه
است ،که شايد کمتر شدن ارتباط نزديک ،تشکيل يافتن گروههاي
زيرمجموعهاي و غيره ،از آن جمله است (ثنايي.)1374 ،
5تعداد و طول جلسات
اكثر روان درمانگرها گروه جلسات هفتگي ترتيب مي دهند .تداوم جلسات
حائز اهميت است .در بعضي موارد گروه هفته اي دوبار تشكيل مي
شود(كاپلن و سادوك.)1379،
به طور كلي جلسات گروه درماني 1تا 2ساعت طول مي كشد .معهذا
زمان انتخاب شده بايد ثابت بوده باشد(همان منبع).
گروه هاي ماراتون 1كه در دهه 1970خيلي رواج داشت ،روشي است كه در
آن اعضا 12تا 72ساعت را به طور مداوم با هم مي گذرانند .نزديكي
تعاملي اجباري درد جلسات و محروميت از خواب موجب از بين رفتن برخي
از دفاع عا ،آزاد شدن فرآيندهاي عاطفي و مكالمات صريحتر مي گردد.
معهذا گروه درماني ماراتون ممکن است براي کسانيکه ايگو ضعيفتري
دارند ،مثل بيماران اسکيزوفرنيک و مرزي خطرناک باشد (همان منبع).
6مکان ملقاتهاي گروه:
1
.Marathon
62 فصل دوم :پيشينه پژوهش
جلسههاي گروه را ميتوان در مکانهاي زيادي برگزار کرد ،اما رعايت اصل
محرمانه بودن اهميت زيادي دارد؛ اعضا بايد احساس کنند که گفتههاي آنها
توسط افرادي که در اتاقهاي مجاور قرار دارند ،شنيده نميشود .چنانچه
آنها در يک سالن يا بخش عمومي پر از سر و صدا يا مزاحمت جلسهي خود
را تشکيل دهند ،کار گروه به خوبي صورت نميگيرد .براي فعاليت و کار
گروه اتاقي پر از صندلي و ميز مناسب نيست .اتاق موردنظر بايد جاي
نشستن راحتي را براي اعضا فراهم کند (کوري کوري.)1382 ،
هواي محيط بايد مناسب باشد و از فضاي خارج از ساختمان عوامل مخل
به داخل نفوذ نکند .بايد فضاي کافي براي درمانگران وجود داشته باشد تا
اطراف گروه دور بزند و همچنين مقدار کمي از حريم خصوصي
شرکتکنندگان آزاد گذاشته شود .فضا نبايد اين قدر بزرگ باشد که درمانگر
وقت زيادي را صرف قدم زدن در بين شرکتکنندگان کند (فري.)1382 ،
7آرايش گروه:
طرز قرار گرفتن اعضاء در گروه ،در کيفيت رابطه اثر دارد .بسياري از
درمانگران ترجيح ميدهند اعضاي گروه آنها دور يک ميزگرد بنشينند که بال
و پايين نداشته باشد .عدهاي هم ترجيح ميدهند که اصل ً چيزي مثل ميز بين
اعضا حائل نباشد ،تا تمام وجود بيماران قابل رؤيت باشد .زيرا در اين
صورت حرکات و پاسخهاي غيرکلمي آنها با وضوح بيشتري نمايان است.
بسياري از درمانگران ترجيح ميدهند اعضاي گروه به صورت دايره روي
زمين بنشينند .البته ميتوان استفاده از ميز يا زمين را با اعضا در ميان
گذاشت .چنين آرايشي امکان ارتباط مستقيم و فعال في ما بين اعضا را
افزايش ميدهد و بر روند ارتباط گروهي اثر مطلوب دارد (ثنايي.)1374 ،
در بعضي از موارد نيز بهتر است کمک درمانگران در کنار اعضا بنشينند.
بدينترتيب ،درمانگر و کمک درمانگر ميتوانند حالتهاي غيرکلمي تمام
63 فصل دوم :پيشينه پژوهش
بسته ناميده ميشوند .گروه باز گروهي است که تغييريابي در آن زياد است
و وقتي اعضاء قديمي آن را ترک ميکنند اعضا جديد گرفته ميشود (کاپلن
و سادوک.)1379 ،
اينکه آيا گروه بايد باز يا بسته باشد به چندين عامل بستگي دارد .پذيرش
اعضا هنگاميکه بعضي افراد گروه را ترک ميکنند فوايد چندي را دربر
دارد ،زيرا اين تغيير باعث تحريک و ايجاد انگيزه ميشود .با وجود اين ،اگر
بسياري از افراد گروه را ترک کنند يا اعضاي جديدي در گروه پذيرفته
شوند ،ديگر ممکن است آن انسجام قبلي وجود نداشته باشد .بنابراين بهتر
است زماني اعضاي جديد را بپذيريم که در گروه جاي خالي وجود داشته
باشد .هنگامي که اعضاي جديد گروه وارد ميشوند ،اين نکته را که بايد
حداقل در شش جلسه شرکت کنند ،ميپذيرند .علوه بر اين ،اعضايي که
در دو جلسه متوالي بدون عذر موجه شرکت نکنند ،از گروه کنار گذاشته
ميشوند .اين روشها شانس تداوم کار گروه را افزايش ميدهد (کوري
کوري.)1382 ،
معمول ً گروههايي که براي حل مشکلت عاطفي تشکيل ميگردند ،از نوع
گروه بسته ميباشند (شفيعآبادي.)1379 ،
10نقش درمانگر به عنوان گروه:
هرچند عقايد در مورد ميزان فعال يا کنشپذير بودن درمانگر متفاوت است،
توافق کلي وجود دارد که نقش درمانگر در درجه اول تسهيل و کمک است.
در شرايط ايدهآل ،اعضاء گروه خودشان منبع عمده بهبود و تغيير هستند
(کاپلن و سادوک .)1379 ،يالوم (به نقل از شفيعآبادي ) 1379 ،ميگويد:
اعضا در همان جلسه اول ،بايد بياموزند که خود ،مسؤوليت ،فعاليت،
تصميمگيري ،ارزشيابي و غيره را دارند و کنترل از طريق درمانگر انجام
ميگيرد.
65 فصل دوم :پيشينه پژوهش
1
.Preparation
67 فصل دوم :پيشينه پژوهش
اعضاي آن رفع ميشود ،و اعضا در گروه احساس آرامش بيشتري خواهند
داشت .انتظارات و نيازهاي اعضا ،در طول عمر گروه ثابت و يکنواخت
نخواهد ماند .ابتدا آنچه بيمار طالب آن است خلصي از آثار جسمي و روحي
(نشانههاي مرضي) ناراحتي او است .ولي بعدا ً اين هدف تغيير پيدا ميکند
و نظر او بيشتر معطوف به روابط انساني و ژرفاي رابطه ميگردد .به کار
افتادن عوامل درماني هم از اين تغييرات متأثر است (ثنايي.)1374 ،
به طور کلي در روند تکامل گروه ،چهار مرحله ي مختلف وجود دارد که
عبارتند از :مرحله آميزش (آغازين) ،1مرحله انتقال ،2مرحله کار 3و مرحلهي
اختتام(4همان منبع).
1مرحلهي آميزش (آغازين)
به طور کلي در جلسه اول ،اعضا و درمانگران گروه هر دو مضطرباند.
نگراني درمانگران گروه احتمال ً از اين است که گروه چگونه از آب در
خواهد آمد ،آيا آنها به عنوان رهبر گروه به خوبي از عهده رخدادهاي گروه
بر خواهند آمد ،و اين که آيا خواهند توانست گروهي از افراد بيگانه با
يکديگر را طوري با هم الفت دهند که اعتماد لزم براي کار مؤثر و کارساز
گروهي فراهم آيد .اضطراب اعضا معمول ً به خاطر نگراني از طرد شدن،
بروز دادن خود ،ملقات با اشخاص جديد و وارد شدن به يک محيط و
شرايط تازه است .اين قبيل نگرانيهاي اعضا آميخته به اضطراب ايشان
درباره موضوعات مشخصي است که قصد دارند آنها را در گروه طرح و
بررسي کنند ،اما نميدانند که آيا از عهده اين کار برخواهند آمد يا نه .آنها به
درستي مطمئن نيستند که از گروه چه انتظاري داشته باشند ،و همين نکته
باعث بال رفتن نگراني آنها درباره تناسب خود با گروه و يا مورد قبول آن
قرار گرفتن می شود .اعضاء در شروع گروه نگران جذب شدن در گروه و
1
.Initial state
2
.Transition stage
3
.Working stage
4
.
69 فصل دوم :پيشينه پژوهش
یا برکنار ماندن از آن هستند .اعضاي گروه ممکن است مقاومت هم داشته
باشند ،خصوصا ً اگر گروه ،يک گروه داوطلبانه نباشد .ممکن است آنها
جسما ً اما نه روحا ً در گروه حاضر باشند؛ ممکن است نسبت به ارزشهاي
گروهها يا هدف گروه شک داشته باشند؛ ممکن است نسبت به ميزان
کارآيي گروه براي خودشان نامطمئن باشند (کوري و همکاران.)1379 ،
اعتماد يکي از ملحظات اساسي در مرحله اوليه گروه است .اعضا ممکن
است از خودشان سؤال کنند که آيا «خود واقعي بودن» در گرون امن
است؟ آيا بقيه به سخنان آنها گوش ميکنند ،ديگران راجع به آنها چه فکر
خواهند کرد؟ (همان منبع).
همچنين اعضاي گروه نگران نتايج هم هستند .آيا گروه بهرهاي براي آنها
خواهد داشت ،آيا اتلف وقت خواهد بود؟ و بالخره اينکه افراد در مرحله
شروع نقشهايي در گروه پيدا ميکنند ،ساختارهاي قدرت را به وجود
ميآورند و متحداني پيدا ميکنند ،هويتهايي را شکل ميدهند،رهبر و ساير
اعضاي گروه را ميآزمايند ،ميرسند به اينکه آيا گروه آنها را پذيرفته و يا
کنار گذاشته است ،سعي ميکنند رهبر گروه را شاد کنند و ميکوشند
انتظارات ساير اعضاي گروه را برآورده سازند (کوري و همکاران.)1379 ،
2مرحله انتقال
گروه قبل از آنکه بتواند وارد کار عميق و ثمربخش شود ،نوعا ً بايد يک
دوره انتقالي نسبتا ً دشوار را پشت سر بگذارد (کوري و همکاران.)1379 ،
در اين مرحله ،هريک از اعضاي گروه بحث درباره مشکل خود را آغاز
ميکند .ابراز مشکل با نوعي شک و ترديد همراه ميباشد .زيرا روابط
اعضا آنطوريکه بايد و شايد ،هنوز عميق نشده است (شفيعآبادي،
.)1379
وظيفه اصلي و دشوار رهبر(ان) گروه در مرحله انتقال تدبير مداخلههايي
است که گروه را به يک واحد همبسته 1تبدیل ميکند .از فنون بايد با
1
. Cohesive unit
70 فصل دوم :پيشينه پژوهش
حساسيت دقيق و در موقع مناسب استفاده کرد .يکي از وظايف رهبر گروه
تشويق و ترغيب اعضا به گذر از برخي مقاطع دشوار است .در عين حال،
لزم است که رهبر(ان) ،اعضاي گروه را به روبهرو شدن و حل تعارضاتي
سوق دهند که طي تعامل اعضا در همان محل تشکيل گروه شکل ميگيرد.
رهبران با عمل خود ،موضع خويش را نشان ميدهند .اگر آنها از اعضاي
گروه انتظار مواجهه و برخورد صادقانه ،صريح ،و سازنده دارند ،شايسته
است که خودشان با رهبري خويش الگوي اين قبيل رفتارها باشند (کوري و
همکاران.)1379 ،
3مرحله کار
پس از عميقتر شدن روابط و اعتقاد اعضا به يکديگر و طرح مسائل و
مشکلت ،تلش براي حل آنها آغاز ميشود .بدينمعني که اعضاء به بحث
مينشينند و فارغ از هرگونه عامل مزاحمي سعي ميکنند مددکار يکديگر
باشند (شفيعآبادي.)1379 ،
تمرکز گروه در مرحله کار بر آن است که اعضا را با برانگيختن آنها به
جستن و پيگيري مسائل مشترک گروه ،به يکديگر نزديک کند .گروه وقتي
در مرحله کار است که سطح همبستگي آن به حدي است که دو يا چند
عضو گروه ميتوانند همزمان روي مسائل مشترک کار کنند ،نه اينکه اعضا
در فضاي گروه به نوبت به کار فردي ميپردازند .يکي از ويژگيهاي مرحله
کار آن است که اعضا عموما ً اشتياق به کار يا طرح مسائلي دارند که مايل
به کاوش در آنها هستند .معمول ً در گروهي که به مرحله کار رسيده باشد،
چند نفر از اعضا به وضوح ميدانند که از گروه چه ميخواهند ،و لذا طالب
اختصاص وقت گروه به خود هستند .از ويژگيهاي ديگر اين مرحله ،تمرکز
بر اکنون و اينجاست.از نشانههاي يک گروه پربار اين است که اعضايش
حرف زدن درباره رفتار و احساسهاي فعلي خود را ياد گرفتهاند .همچنين
اعضا مايل به تعامل ارزشمند و صريح و حتي رويارويي با يکديگر هستند
71 فصل دوم :پيشينه پژوهش
کرامر 1990(1؛ به نقل از کوري و کوري ) 1382 ،وظايف اصلي خاتمه کار
گروه را به صورت زير بيان ميکند :مرحله خاتمه کار گروه با آميزهاي از
احساسهاي توأم با غمگيني ،سردرگمي و شادي مشخص ميشود .وظايف
اين مرحله بسيار زياد و مشکل است .اين وظايف عبارتاند از :درک خاتمه
به عنوان يک تجربه ي روانشناختي ،جمعبندي کردن تجربه ي درمان،
صميمي شدن و رها کردن و بالخره اوج آزادي براي تجربه شروع جديد.
شايد دو مرحله مهم گروه ،شروع و پايان آن باشد .شروع به اين علت که
در اين مرحله آهنگ کار و حرکت گروه نواخته ميشود ،و پايان ،به اين
سهاي آموخته شده شکل ميگيرد و نوعا ً برنامه
خاطر که در اين مرحله در
های عمل فرموله و تدوين ميشود (کوري و همکاران.)1379 ،
به طور کلي ،لزم است که تکاليف زير در مرحله نهايي گروه جامهي عمل
بپوشد:
ميتوان اعضاي گروه را ترغيب به روبهرو شدن با پايان اجتنابناپذير
گروه و بحث همه جانبه در مورد احساس آنها دربارهي جدايي پرداخت.
اعضاي گروه ميتوانند هر مورد ناتمام خود با ساير اعضا و رهبر گروه را
به اتمام برسانند.
ميتوان به اعضاي گروه ياد داد که گروه را چگونه ترک کنند و چطور
آموختههاي خويش را با خود ببرند.
ميتوان به اعضاي گروه کمک کرد تا برنامههاي مشخصي براي تغيير
کردن و به موقع اجرا گذاشتن درسهاي گروه در زندگي روزمره خود
تنظيم کنند.
رهبر گروه ميتواند به اعضا کمک کند تا راههايي براي ايجاد شبکه حمايتي
خود بعد از ترک گروه پيدا کنند.
براي پيگيري و ارزيابي ميتوان برنامههاي مشخصي تدوين کرد (همان
منبع).
1
. Kramer
73 فصل دوم :پيشينه پژوهش