You are on page 1of 31

‫تبيين روانكاوي فرويد‬

‫‪1‬‬
‫جايگاه روانكاوي در تاريخ روان شناسي‬
‫روانكاوي يا روان تحليل گري و نام زيگموند فرويد در سرتاسر دنياي‬
‫نوين براي بيشتر مردم آشناست‪ .‬گر چه ساير چهره هاي پيشرو در تاريخ‬
‫روان شناسي‪ ،‬مانند فخنر‪ ،‬وونت و تيچنر خارج از روان شناسي حرفه اي‬
‫كمتر شناخته شده اند‪ ،‬فرويد در ميان عامه مردم از شهرت فوق العاده‬
‫اي برخوردار است‪ .‬بيش از چهل سال پس از مرگ فرويد نيوزويك‬
‫نوشت كه بدون او تفكر قرن بيستم به دشواري قابل تصور است‪ .‬او‬
‫يكي از معدود افرادي است كه در تغيير شيوه تفكر ما درباره خودمان‬
‫نقش اساسي داشته است‪.‬‬
‫روانكاوي با ساير مكاتب روان شناسي همزمان است‪ .‬وضعيت را در‬
‫سال ‪ 1985‬در نظر بگيريد‪ ،‬سالي كه فرويد نخستين كتابش را انتشار داد‬
‫و آغاز رسمي جنبش نوين خود را مشخص كرد‪ .‬وونت در ان زمان ‪63‬‬
‫سال داشت‪ .‬تيچنر كه تازه ‪ 28‬ساله شده بود فقط دو سال پيش از ان به‬
‫دانشگاه رفته بود و تدوين نظام ساخت گرايي اش را به تازگي آغاز مي‬
‫كرد‪ .‬روح ساخت گرايي در آمريكا در حال رشد بود‪ .‬روان شناسي رفتار‬
‫گرايي و روان شناسي گشتالت هيچ كدام شروع نشده بود‪ .‬واتسون در‬
‫ان هنگام ‪ 17‬سال و ورتايمر ‪ 15‬سال داشتند‪.‬‬
‫با وجود اين در هنگام مرگ فرويد در سال ‪ ، 1939‬چشم انداز كلي‬
‫روان شناسي تغيير يافته بود‪ .‬روان شناسي وونت‪ ،‬رفتارگرايي و‬
‫كاركردگرايي به صورت تاريخ درآمده بودند‪ .‬روان شناسي گشتالت از‬
‫سوي آلمان به سوي ايالت متحده ريشه مي دوانيد‪ ،‬و رفتارگرايي شكل‬
‫مسلط رفتار در آمريكا شده بود‪.‬‬
‫بر عكس ديگر مكاتب‪ ،‬روانكاوي نه محصول پژوهش هاي دانشگاهي‬
‫بود نه محصول علم محض‪‌ ،‬بلكه از درون روانپزشكي برخاست كه تلش‬
‫مي كرد كساني را كه جامعه به آنان برچسب بيماران رواني مي زد‪،‬‬
‫درمان كند‪ .‬بدينسان روانكاوي يك مكتب فكري روان شناسي كه به طور‬
‫مستقيم با ساير مكاتب قابل قياس باشد نبود‪ ،‬و هنوز هم نيست‪.‬‬

‫روانكاوي از نظر هدف‪ ،‬موضوع مطالعه‪ ،‬و روش از همان ابتدا از‬
‫خط فكري روان شناسي دور شد‪ .‬موضوع مورد مطالعه آن رفتار‬
‫نابهنجار است‪ ،‬كه تا اندازه اي از سوي مكاتب مورد غفلت قرار گرفته‬
‫بود‪ ،‬روش اوليه آن به جاي آزمايش كنترل شده آزمايشگاهي‪ ،‬مشاهده‬
‫باليني است‪ .‬همچنين روانكاوي با ناهشياري سرو كار دارد‪ ،‬موضوعي كه‬
‫از سوي ساير مكاتب فكري در روان شناسي اساسا ً ناديده گرفته شده‬
‫بود‪.‬‬
‫تبيين روانكاوي فرويد‬
‫‪2‬‬ ‫با اين وجود روانكاوي ويژگي هاي زمينه اي مشتركي با‬
‫كاركردگرايي و رفتارگرايي دارد‪ .‬همه آنها از روح ماشين گرايي‪ ،‬از‬
‫كارهاي فخنر در پسيكوفيزيك و از افكار انقلبي داروين تأثير پذيرفته‬
‫بودند‪(.‬داون پي شولتز‪ ،‬سيدني الن شولتز ‪)1384‬‬
‫اهميت مطالعه روانكاوي‪:‬‬
‫بانظر به اين كه روانكاوي اولين نظامي است كه به طور كامل به‬
‫بررسي نيروي انگيزشي و شخصيت پرداخته است وهمچنين اين تئوري‬
‫مسائلي را كه تا زمان پيدايش آن به صورت تابو به آن نگريسته مي شد‬
‫ولي در عين حال در تكوين شخصيت ‪ ،‬مبين چگونگي رابطه فرد با‬
‫ديگران و احتمال ً نيرومند ترين نيروي انگيزشي انسان يعني مسائل‬
‫جنسي را به دقت مورد بررسي قرار داد و بر آن تاكيد كرد كه به علت‬
‫همين تاكيد مخالفتهاي جدي با اين نظريه صورت گرفت‪ .‬اين مسائل‬
‫چيزي جز امر جنسي نبود كه بنا برمدل روانكاوي مسائل جنسي از بدو‬
‫تولد تاثير چشم گيري بررشد شخصيت دارد ‪.‬‬
‫علوه بر اين‪ ،‬مكاتب بعد از نظام روانكاوي كه فرويد آغاز گر آن بود‪،‬‬
‫به نحو چشم گيري تحت تاثير روانكاوي بوده اند ‪ .‬همچنين‪ ،‬اين نظريه به‬
‫دليل ارائه تصوير جديدي از انسان‪ ،‬روانشناسي را دستخوش انقلب و‬
‫مسير آينده آن را تا حد زيادي تحت تاثير قرار داده است ‪.‬به دليل اين‬
‫حقيقت كه اين تصوير تفاوت بسياري با تصوير مورد قبول عام داشت‪،‬‬
‫روانكاوي نه تنها روان شناسي را‪ ،‬كه بسياري از حوزه هاي ديگر انديشه‬
‫و حيات انساني را تحت تاثير قرار داد‪ ،‬به ويژه حوزه هايي از قبيل‬
‫ادبيات ‪،‬هنر ‪،‬تعليم و تربيت ‪،‬اخلق ‪،‬جامعه شناسي ‪،‬انسان شناسي‬
‫والهيات‪.‬‬

‫گفته اند كه روانكاوي درست به اندازه نظريه هاي كوپرنيك و داروين‬


‫تصور انسان را از خويش تغيير داده است‪.‬همچنان كه كوپر نيك توهم‬
‫مربوط به وضعيت مركزي زمين و انسان را در جهان از بين برد و‬
‫داروين هم توهم يگانه بودن انسان در طبيعت زنده را نابود ساخت ‪،‬‬
‫فرويد نيز ضربه اي مهلك بر احتمال ً بزرگترين توهم انسان نواخت ‪،‬تصور‬
‫اين بود كه انسان حاكم بر اعمال و افكار خود است‪.‬‬
‫روانكاوي‪ ،‬بالخص از رهگذر كار زيگموند فرويد‪ ،‬جامع ترين و‬
‫منسجم ترين نظريه درباره انگيزش و آسيب شناسي رواني را ارائه‬
‫نموده است‪ ،‬نظريه اي كه هنوز طراوت و تازگي خود را حفظ كرده‬
‫است‪ .‬در واقع بينش ها و تحليل هاي فرويد درباره جبرگرايي رواني‪،‬‬
‫اوايل كودكي‪،‬و فرايند هاي ناهشيار‪ ،‬تاثير زايل نشدني بر روانشناسي‬
‫گذاشته است(كورچين‪ .)1983 ،‬مفاهيمي مانند آسيب (ضربه)‪،‬سوگ‪،‬‬
‫دفاع‪،‬روابط شيئي‪،‬اظطرب جدايي‪،‬و دوره هاي حساس در اوايل كودكي‪،‬‬
‫تبيين روانكاوي فرويد‬
‫‪3‬‬ ‫براي طرز تفكر روان كاوي درباره مشكلت مراجع بسيار تعيين‬
‫كننده هستند‪.‬مع هذا‪ ،‬انواع ديگر روان درماني و روش هاي رفتاري تنها‬
‫در اين اواخر توجه جدي به اين اصطلح ها مبذول داشته اند (بالبي‪،‬‬
‫‪.)1982‬‬
‫افزون بر اين‪ ،‬روانكاوي فراتر از يك نوع روان درماني صرف است؛‬
‫روان كاوي همچنين نظريه اي درباره رفتار انسان و روش مشاهده‬
‫است‪.‬اس‪.‬فرويد (‪ )1923‬در تعريفي كلي به اين نكته اشاره كرده‬
‫است((شيوه اي براي تحقيق درباره فرايندهاي ذهني به ويژه پديده‬
‫ناهشيار‪ ،‬روش درمان مبتني بر اين شيوه‪ ،‬و مجموعه اي از مشاهدات و‬
‫واقعيت هاي گردآوري شده كه درمجموع ساختار منسجم و يكپارچه‬
‫نظريه اي در خصوص رفتار انسان را پديد مي آورند))(ارگل‪1995،‬؛ص‬
‫‪ .)523‬روانكاوي‪ ،‬به عنوان نظريه اي در خصوص رفتار انسان‪ ،‬بر دو‬
‫فرضيه بنيادي متكي است‪(:‬الف)جبرگرايي رواني‪ -‬همه رخدادهاي ذهني‬
‫علت دارند و هيچ رخدادي به طور تصادفي روي نمي دهد ؛(ب)ناهشياري‬
‫پويا‪ -‬بسياري از نيازها‪،‬آرزوها‪ ،‬وتكانه هاي اساسي بيرون از آگاهي شخص‬
‫قرار دارند(برنر‪)1973 ،‬اما هدف روانكاوي‪ ،‬به عنوان فرايند درماني‪ ،‬اين‬
‫است كه افراد كمك كند رشد و تكامل شان را تحقق ببخشند؛روانكاوي‬
‫عمدتا ً براي انجام اين كار سعي مي كند محتواي قسمت ناهشيار ذهن‬
‫رابه‬

‫بخش هشيار بياورد و سازمان ساختارهاي رواني (خود)را كه دنياي‬


‫واقعي‪ ،‬به ويژه دنياي واقعي روابط بين فردي‪،‬را دريافت نموده و با آن‬
‫كنش متقابل دارد‪،‬نيرومند سازد(گرينسون‪.)1967،‬‬
‫در اينجا بي مورد نيست يادآوري شود كه چنانچه توضيح داده شد‬
‫روانكاوي فرويد فلسفه لهو و لعب نيست‪ .‬راست است كه فرويد‬
‫جنسيت را پايه مهم شخصيت انساني معرفي كرده و بخصوص در‬
‫هيستري سركوب شدن آنرا علت كسالت دانسته است‪ ،‬اما درمان را‬
‫غرق شدن در عياشي جنسي ندانسته است (بيماري به علت قوي بودن‬
‫غريزه جنسي در اين اشخاص پيدا نمي شود بلكه به علت غير صحيح با‬
‫آن ايجاد مي گردد) (جرالد اس ‪ .‬بلوم ‪.)1352 ،‬‬
‫قبل ديديم كه در قرن نوزدهم پزشكان اعصاب مي خواستند علل‬
‫جسماني بيماري هاي رواني را كشف و به وسيله رفع آنها بيمار را درمان‬
‫كنند ‪.‬فرويد در جهت معكوس آنها رفت ‪ .‬يعني با روش رواني‪ ،‬به كشف‬
‫علل رواني بعضي بيماريها ‪( ،‬روش و طرز برخورد شخص بيمار با موانع‬
‫زندگي)پرداخت و نشان دادن كه بعض عوارض جسماني همراه با‬
‫بيماريهاي رواني علت رواني دارند‪ .‬مثل در بيماران مبتل به هيستر‬
‫فلجهاي جسماني زيادي ديده مي شود كه آزمايشهاي پزشكي نمي توانند‬
‫تبيين روانكاوي فرويد‬
‫بيمار قادر نيست دستش را حركت دهد‪ ،‬در‪4‬‬ ‫آنها را تاييد كنند ‪.‬مثل‬
‫حاليكه عضلت و اعصاب دستكامل سالم اند؛ يا درست نمي بيند‪ ،‬در‬
‫حاليكه چشم پزشك هيچ ضايعه عضوي در چشم او تشخيص نمي دهد؛ يا‬
‫مرتب قي مي كند و قادر به غذا خوردن نيست‪ ،‬در حاليكه پزشك‬
‫متخصصدستگاه گوارش علت موجهي براي اين حالت نمي يابد‪ .‬پيش از‬
‫آن بيماران هيستريك را درغگو مي شناختند‪.‬فرويد نشان داد كه در اين‬
‫بيماران اعضاي بدن تحت تاثير بيماري رواني واقعا قدرت عمل خود را از‬
‫دست مي دهند‪ .‬روش درمان فرويد خيلي ثمربخشتر بود‪.‬معذلك او رقيب‬
‫و مخالف پزشكان اعصاب نبود و راهي را كه آنها دنبال مي كردند مورد‬
‫تحقير قرار نداد ‪ .‬چه روش فرويد محدود به يك دسته از بيماريهاي رواني‬
‫است كه آنها را نوروز مي ناميد و در مورد دسته ديگر بيماريهاي رواني به‬
‫نام پسيكوز موثر نيست‪ .‬فرويد نخستين كاشف ضمير ناخوآگاه نيست‪،‬‬
‫چنانچه اشاره شد قبل از او ديگران آن را درك كرده بودند ولي او‬
‫نخستين كسي است كه نقش آن را در ساختمان و و طرز كار روان‬
‫نشان داده است‪.‬يك دسته از پيروان او كه مهم ترين آنها فرانتس‬

‫الكساندر رئيس سابق موسسه روانكاوي شيكاگو است با پيروي از‬


‫قسمتي از نظريات فرويد و تكميل آنها پايه و علت عده زيادي از بيماريها‬
‫را كه ظاهرا جزء بيماريهاي عمومي به نظر مي آمد ند رواني معرفي‬
‫كردند‪ .‬الكساندر مي گويد مثل ظهور مرض قند حلقه آخر يك سلسله‬
‫پديده هايي است كه تجزيه ادرار و خون مريض حلقه هاي پيشين را نمي‬
‫تواند معرفي كند‪ .‬اين بيماريها را بيماريهاي "رواني‪ -‬تني" و اين رشته مهم‬
‫جديد پزشكي را "پزشكي‪-‬تني"مي نامند‪.‬‬
‫فرويد روشي براي درمان نوروزها ساخته كه تا امروز در اين راه‬
‫وسيله منحصر به فرد است‪ .‬در حقيقت همه روشهاي روان درماني كه به‬
‫وسيله تماس اجتماعي مي كوشندفرد را معالجه كنند‪ ،‬بر پايه روش‬
‫فرويد ساخته شده اند‪ .‬مترجم در اينجا نمي خواهد وارد بحث درباره‬
‫ارزش پزشكي آن شود‪ .‬يقينا اگر روانكاوي فرويد جز يك روش درماني‬
‫چيزي ديگري نبود‪ ،‬سازنده آن در طول زمان اينقدر شهرت پيدا نمي كرد‬
‫و آثار او مورد بحث و جدال واقع نمي گشت ‪ .‬فرويد علوه بر روش‬
‫درماني يك سلسله اطلعات وسيع راجع به طرز كار روان انساني داده‬
‫است‪ .‬اگر چه از نظر علمي بر روش تحقيق او به حق انتقادهايي كرده‬
‫اند‪ ،‬با اينهمه اين انتقاد پذيري روش پژوهشهاي او خود يك دليل نبوغ اين‬
‫مرد بزرگ است‪ .‬چه استخوان بندي نظريات او نقطه حركت بسياري از‬
‫تحقيقات علمي روان شناسي شده است كه نتيجه گيريهاي اورا به رغم‬
‫ضعف روش پژوهشش تاييد كرده اند‪ .‬بنا بر اين فرويد نه فقط پدر‬
‫روانپزشكي نوين است بلكه روانشناسي امروز نيز فوق العاده مديون‬
‫اوست‪ .‬درباره ارزش پزشكي كشف او نظرهاي فراواني ابراز شده‬
‫تبيين روانكاوي فرويد‬
‫مي‪5‬‬ ‫است ‪ .‬خود او متواضعانه روانكاوي را فقط در نوروز موثر‬
‫دانست و مي گفت براي موفقيت بيشتر بايد منتظر كشفيات زيستشيمي‬
‫شويم‪.‬امروزه هم روانپزشكان مجرب و محتاط استعمال روانكاوي را در‬
‫مورد بيماريهاي رواني واقعي مانند اسكيزوفرني و پارانوياو صرع و‬
‫پسيكوزتحريك‪ -‬افسردگي و آشفتگي روانيو جنون پيري و كم هوشي‬
‫شديد مضر و خطر ناك مي دانند‪.‬‬
‫فرويد از ‪ 1902‬در وين در ميان پزشكانپيرواني يافت‪ .‬از ‪ 1906‬بر‬
‫تعدادآنها افزوده شد‪ .‬از طرفداران او آدلر اطريشي و يونگ و بلولر‬
‫سويسي و كار آبراهام مقيم برلين و رانك اطريشي فرنتسي مقيم‬
‫بوداپست را مي توان نام برد كه اغلب آنها در سالهاي بعد با او اختلف‬
‫عقيده پيدا كردند و از او‬

‫جدا شدند‪ .‬آدلر پايه تحريك شخصيت انساني را ميل به توانايي قرار‬
‫داد‪ .‬يونگ چنانچه در متن كتاب ديده خواهد شد‪ ،‬از " ضير ناخودآگاه احتماعي"‬
‫سخن گفت‪.‬‬
‫فرويد در سالهاي آخر عمر از بيم دستگاه هيتلري به انگلستان‬
‫مهاجرت كردو در سال ‪ 1939‬در آن كشور درگذشت‪ .‬اما روانكاوي در‬
‫كشورهاي متمدن جهان رشد و تحول بسيار يافته و از آن شعب مختلفي‬
‫منشعب شده اند ‪ .‬در خود روانكاوي سه تمايل مهم و اصلي مي توان‬
‫تشخيص داد‪:‬‬
‫‪ )1‬روانكاواني كه در درمان مي كوشند به اعماق دور ضمير‬
‫ناخودآگاه مراجعه كنند‪ .‬اين روانكاوان براي سال اول زندگي نقش اصلي‬
‫را در شخصيت قائلندو توضيح برخوردهاي عاطفي بعدي مانند اوديپ و‬
‫اضطراب اختگي و غيره را توضيحات سطحي مي شمارند‪ .‬مظهر اين‬
‫تمايل ملني كلين انگليسي است‪.‬‬
‫‪ )2‬روانكاوي كه تقريبا خطي مشي فرويد را مي پيمايند و پيرو وفادار‬
‫او مانده اند نمونه آنها دختر فرويد به نام آنا فرويد است‪.‬‬
‫‪ )3‬روانكاوي كه به روشهاي دفاع بيمار در برخورد با حالت فعلي اش‬
‫توجه دارند‪ .‬سر دسته هاي آنها را مي توان رانك و كارن هورناي معرفي‬
‫كرد‪(.‬جرالد اس‪.‬بلوم‪.)1352،‬‬
‫مقايسه روانكاوي و روانشناسي‬
‫چنانچه ديده شد روانكاوي و روانشناسي علمي شانه به شانه هم در‬
‫آخر قرن نوزدهم به وجودآمدند و در قرن بيستم رشد كردند‪.‬با اينهمه اين‬
‫دو دانش‪ ،‬كه باهم ارتباط بسيار دارند‪ ،‬هم موضوعشان از هم مختلف‬
‫است هم طرز تحقيقاتشان‪.‬‬
‫روانكاوي با تفسير تداعي افكار‪ ،‬تفسير روياها‪ ،‬تفسير اعمال سهوي‬
‫و شخصيت‪ ،‬انسان بيمار را به منظور معالجه او مورد تحقيق قرار مي‬
‫دهد‪ .‬لذا روانكاوي در اصل يكي از شعبه هاي روانپزشكي است‪ .‬معهذا‬
‫تبيين روانكاوي فرويد‬
‫اطلعاتي كه ضمن اين روش درمان بدست آمده وارد روانشناسي‪6‬‬
‫و هنر شناسي شده است‪ .‬روانكاوي به نمايلت ناخودآگاه انسان‬
‫دسترسي دارد‪ .‬آزمونهاي برون افكن كه بعد در روانشناسي ساخته شده‬
‫اند ملهم از نظيه هاي روانكاوي اند‪ .‬تا كنون تنها روانكاوي توانسته است‬
‫ساختمان و طرز رشد جنبه عاطفي شخصيت انسان را توضيح دهد‪.‬‬

‫نبايد روشهاي روانكاوي را با روشدرون نگري كه قبل بي اعتباري آن‬


‫مورد بحث قرار گرفت اشتبا كرد‪ .‬روانكاوي بر اساس شهادت صريح‬
‫شخص نيست‪ .‬روانكاو از گفته هاي بيمارش مطالبي درك مي كندكه خود‬
‫بيمار متوجه نيست‪ .‬آنچه بيمار براي روانكاو نقل مي كند ولو اينه دروغ‬
‫باشدبراي روانكاو دلاتگر است‪ .‬خلصه روانكاو به ساختمان دروني‬
‫"ساختمان عاطفي" شخص توجه دارد‪ ،‬به روانكاوي در طرز تحقيق قوانين و‬
‫خصوصيات رفتار و شخصيت انسان انتقادهايي شده است‪ ،‬چه همواره‬
‫در تفسير رويا و تفسير تجسمهاي بيمارو اعمال سهوي او از بين‬
‫روانكاوان مختلف‪ ،‬به رغم وجود قوانين كلي براي آنها تفات نظرهايي‬
‫موجود خواهد بودكه نظر درماني مهم نيستند ولي از نظر پژوهشهاي‬
‫علمي يك نقطه ضعف مهم تلقي مي شوند‪ .‬از اينرو در سالهاي اخير‬
‫براي كسب اطمينان از استحكام استنتاجهاي رو‪.‬انكاوان‪ ،‬نظريه هاي‬
‫روانكاوي را با روش روانشناسي مورد پژوهش قرار مي دهند‪.‬‬
‫روانشناسي با مشاهده و آزمايش‪ ،‬رفتار خارجي موجود زنده را به‬
‫منظور پيش بيني استعدادها و واكنشهاي آن مورد پژوهش قرار مي‬
‫دهد‪ .‬روانشناس نتايج مشاهدات و آزمايشهاي خود را به كمك روشهاي‬
‫رياضي تفسير مي كند‪ ،‬از اين رو روش پژوهش روانشناسي به روشهاي‬
‫پژوهش علوم فزيك و شيمي نزديكتر است‪ .‬با اين همه چون در‬
‫روانشناسي تعداد عوامل مسبب خيلي بيشتر است تا در فزيك و شيمي‪،‬‬
‫بعلوه اندازه هاي روانشناسي هنوز دقت اندازه هاي فيزيك و شيمي را‬
‫ندارند‪ ،‬در حال حاضر رفتار‪ ،‬بخصوص رفتار انسان صد در صد پيش بيني‬
‫پذير نيست بلكه به عنوان احتمال قوي بيان مي شود‪ .‬هدف روانشناسي‬
‫شناختن انسان سالم است به منظور هدايت او در زندگي‪ .‬روانشناسي‬
‫رفتار حيوانات رابخصوص به منظور بهتر شناختن رفتار انسان مطالعه‬
‫مي كند‪ ،‬چه مطالعه رفتار حيوان آسانتر است و در عين حال رفتار‬
‫حيوان و انسان تابع قوانين واحدند‪ .‬روانشناسي بيشتر به منظور خارجي‬
‫شخصيت انسان توجه دارد‪.‬وجه اشتراك روانكاوي و روانشناسي اين‬
‫است كه هر دو شخصيت انسان را مطالعه مي كنند‪.‬‬

‫ابداع روانكاوي‬
‫تبيين روانكاوي فرويد‬
‫‪7‬‬ ‫هيچگونه شرح تاريخي يا جامعه شناختي از پيشرفت علم قادر‬
‫نيست ظهور ناگهاني روانكاوي و كشفيات آن در مورد جريانات ناخودآگاه‬
‫روانشناتسي را تشريح كند ‪.‬در بخش نهايي قرن نوزدهم بسياري از‬
‫مردماني كه در وين يا شهرهاي مهم ديگر اروپايي رشد يافته بودن و‬
‫تعليمات پزشكي را گذرانده بودند‪ ،‬در جهت روانشناسي فيزيولوژيك‬
‫سنتي گام برداشته بودند ولي فقط فرويد بود كه به كار در عصب‬
‫شناسي پرداخت ‪،‬بعد درمان با خواب مغناطيسي را در موارد هيستري به‬
‫كار گرفت و در تهايت روانكاوي را ابداع كرد ‪.‬تغيير جهت فكري او بخشي‬
‫به دليل شرايط اجتماعي و موقعيت دانش علمي زمان او بود ولي از‬
‫سويي هم نبوغ او و مشكلت خصوصي او بود كه او را نسبت به‬
‫مشكلت مشابه در ديگران حساس كرده بود ‪.‬‬
‫فرويد اولين گام كوچك خود را به سوي ابداع روانكاوي نه به صورت‬
‫طراحي آن بلكه در پاسخ به درخواست يكي از بيمارانش برداشت ‪.‬اين‬
‫بارونس فني موزر بيوه چهل ساله اي بود كه فرويد در كتاب مطالعات‬
‫راجع به هيستري او را خانم امي فون ان ناميده است‪.‬اين خانم در سال‬
‫‪1889‬هنگامي كه از پرش عضلت چهره ‪،‬او مارهاي پرپيچ و تاب و موش‬
‫هاي مرده‪ ،‬خواب هاي ترسناكي در مورد كركس ها و حيوانات وحشي‬
‫درنده‪ ،‬قطع پي درپي كلمش به وسيله سرو صداهايي كه با دهانش ايجاد‬
‫مي كرد‪ ،‬ترس از اجتماع و نفرت از بيگانگان در رنج بود به دنبال فرويد‬
‫فرستاد ‪.‬‬
‫فرويد به مرور زمان با استفاده از روش روان پاك سازي بروئراو‬
‫رااز بسياري از عوارضش رهانيد‪-‬اين خانم اولين بيماري بود كه فرويد‬
‫اين روش را در باره اش به كار برد‪-‬او همچنين از روش نانسي در نظريه‬
‫پس از خواب مغناطيسي نيز بهره گرفت‪ .‬همان گونه كه بعد ها در‬
‫مطالعات نوشت‪:‬‬
‫موفقيت درماني در مجموع قابل توجه بود‪ ،‬ولي پايا نبود ‪.‬تمايل بيمار‬
‫به درگير شدن در بيماري با روش مشابه و بر اثر آسيب رواني جديد از‬
‫بين نرفته است ‪.‬هركس بخواهد درمان قطعي چنين مواردي از هيستري‬
‫را به عهده بگيرد ‪،‬بايد خيلي بيشتر از آنچه من سعي داشتم وارد آن‬
‫پديده پيچيده بشوم‪.‬ولي او از خانم امي چيز بسيار پر اهميت تري را ياد‬
‫گرفت ‪.‬وقتي از او خواست تا ان ماجراي آسيب زا را كه در او عوارضي‬
‫ايجاد كرده بود به ياد بياورد‪ ،‬خانم امي اغلب با خستگي و مكررگويي‪،‬‬

‫بدون بازگويي چيزي مربوط به قضيه‪ ،‬وقت كشي مي كرد ‪.‬يك روز‬
‫فرويد از او پرسيد كه چرا مشكلت سوء هاضمه دارد و اينها از كجا ايجاد‬
‫شده است ‪:‬‬
‫پاسخ او كه با قدري تمجمج همراه بود اين بود كه نمي داند ‪.‬و من از‬
‫او درخواست كردم كه فدا جواب بدهد ‪.‬او سپس با لحني حاكي از‬
‫تبيين روانكاوي فرويد‬
‫‪8‬‬ ‫اعتراض و غرولند به من گفت كه من نمي بايستي مداماز او‬
‫سئوال كنم كه اينها از كجا آمده اند بلكه مي بايستي بگذارم آنچه را مي‬
‫خواهد بگويد ‪.‬‬
‫اين به نفع فرويد بود و او احساس كرد اين مسئله درخواست مهمي‬
‫بوده و اجازه داد او طبق ميلش عمل كند‪.‬آن خانم راجع مرگ همسرش‬
‫صحبت كرد و درآن مرحله قدري سرگردان شد‪،‬بالخره به تهمت هاي‬
‫رسيد كه به وسيله افراد خانواده همسرش و يك((روزنامه نويس‬
‫مجهول))مبني بر اين كه او همسرش را مسموم كرده است بر سر زبان‬
‫افتاده بود‪.‬با اين كه اين ماجرا با مشكلت سوءهاضمه او هيچ ارتباطي‬
‫نداشت‪،‬براي فرويد مشخص شد كه چرا او اين قدر منزوي و غير‬
‫اجتماعي است‪.‬و چرا اين همه از بيگانگان نفرت دارد؛اصرارهاي قبلي‬
‫اين افكار مهم را بيرون نياورده بود ولي وقتي بيمار آزاد گذاشته شد‪،‬اين‬
‫نتيجه به دست آمد‪.‬او تشخيص داد كه به رغم ظاهر خسته كننده اي كه‬
‫دارد‪ ،‬اگر بگذارد بيمار هرچه به ذهنش مي رسد بگويد‪،‬راه موثر تري‬
‫براي نفوذ به خاطرات پنهان شده است تا ترغيب و كاوش كردن‪،‬اين امر‬
‫در نهايت او را به سوي استفاده از روش ((تداعي آزاد))كه هم براي‬
‫درمان و هم درتحقيق بسيار پر اهميت است راهنمايي كرد‪.‬‬
‫فرويد همچنين تشخيص داد كه اين شيوه شايد او را از استغاده از‬
‫خواب مغناطيسي در بيماراني كه نمي توانستند به خواب مغناطيسي‬
‫بروند‪،‬برهاند‪.‬او از بيمارش درخواست مي كرد‪ -‬و بعد از چندي از چندي‬
‫از همه بيمارانش‪ -‬كه در دفتر كار او روي كاناپه اي دراز بكشند‪،‬‬
‫چشمانشان را ببندند‪،‬براي يادآوري افكارشان را متمركز كنند‪،‬و هر آنچه‬
‫به ذهنشان مي رسد به زبان بياورند‪.‬‬
‫اغلب اوقات ذهنشان بي خواب بود؛هيچ چيزي به ذهن خطور نمي‬
‫كرد‪،‬يا اگر هم چيزي به ذهن مي رسيد نامربوط بود‪ .‬دليل آن هم‬
‫مشخص بود‪،‬فرويد متوجه شده بود كه خاطرات فراموش شده كه تنها با‬
‫اشكال بسيار زياد باز مي گشتند‪،‬همان هايي بودند كه شخص تشخيص‬
‫مي داد فراموش كند‪ -‬خاطراتي كه حاوي شرمساري‪ ،‬سرزنش كردن‬
‫خود‪((،‬دردهاي جسماني))‪،‬يا صدمات حقيقي بودند‪.‬‬

‫بيماراني كه قادر نبودند وقايع آسيب زا را به ياد بياورند‪،‬ناخودآگاهانه‬


‫از خودشان در برابر درد دفاع مي كردند‪.‬‬
‫فرويد اين ناتواني در به يادآوري خاطرات دردناك را (مقاومت)ناميد‬
‫و راهي ابداع كرد تا آن را درهم بشكند‪.‬او اولين مرتبه اين شيوه را در‬
‫‪ 1892‬درمورد زن جواني به كار گرفت كه نمي توانست به خواب‬
‫مغناطيسي برود و خاطرات مفيدي را باز گو كند‪.‬فرويد پيشاني او را‬
‫فشار داد و به او اطمينان داد كه اين حركت بدون لغزش‪ ،‬خاطرات را‬
‫بيرون ميريخت‪.‬و اين اتفاق رخ داد‪.‬آنچه بار اول به ذهن آن زن‬
‫تبيين روانكاوي فرويد‬
‫‪9‬‬ ‫آمد‪،‬يادآوري شبي بود كه او از يك مهماني به منزل برگشته بود و‬
‫در كنار تختخواب پدر بيمارش ايستاده بود؛از آنجا به بعد آهسته و با پيچ و‬
‫خم به باز گويي افكارش پرداخت و پس از لحظه اي اين درك برايش‬
‫پيش آمده بود كه از خوشگذرانيش احساس گناه مي كرد چون پدرش با‬
‫بيماري شديدي بستري بود‪ .‬تالخره با تلش بسيار فرويد او را وادار كرد‬
‫كه يكي از عوارضش را تشخيص بدهد‪،‬درد شديد پاهايش يكي از دليلي‬
‫بود كه از آن طريق احساس گناه را كه درنتيجه خوشگذراني پيدا كرده‬
‫بود از خود دور كند‪ .‬آن زن بعدها بكلي بهبود يافت و ازدواج كرد‪.‬جنبه‬
‫اساسي اين جريان در اين نبود كه فرويد با دست هايش او را لمس كرده‬
‫بود بلكه موافقت خود بيمار اصل ماجرا بود‪.‬بعدها فرويد چنين شرح داد ‪:‬‬
‫من بيمار اطمينان مي دهم كه درتمام مدت فشار باقي مي ماند‪ .‬او‬
‫درمقابل خود يك اثر يادآوري كننده به شكل يك عكس و يا عقيده اي‬
‫راكه فكرش به وجود مي آيد مجسم مي كند و من او را وادار ميكنم كه‬
‫اين عكس يا آن عقيده را‪،‬هر چه هست به من منتقل كند‪.‬او نبايد آن را‬
‫براي خودش نگاه دارد چون ممكن است فكر كندكه آنچه مي خواسته‬
‫نباشد‪،‬يعني درست همان خواسته او نباشد‪،‬با اين كه ممكن گفتن آن‬
‫برايش بسيار ناخوشايند باشد‪.‬درباره آن هيچ انتقادي يا سكوتي نبايد ايجاد‬
‫بشود‪ ،‬يا به جهات احساسي يا به دليل اين كه بي اهميت دانسته شده‬
‫است‪.‬فقط به اين طريق قادريم آنچه را به دنبالش هستيم بيابيم‪ ،‬و تقريبا‬
‫با اين روش آن را بدون كمترين لغزش در مي يابيم‪.‬‬
‫آنچه پيش آمد به ندرت يك خاطره دردناك محوب مي شود بلكه‬
‫اغلب حلقه اي در زنجيره تداعي استكخ اگر پي گيري شود‪ ،‬آرام آرام به‬
‫فكر بيماري زا و به مفهوم پنهان آن مي رسد‪.‬در‬

‫مطالعات‪،‬فرويد اين جريان را"تحليل"ناميد و سال بعد يعني در‬


‫‪1896‬استفاده از عبارتروانكاوي را آغاز كرد‪.‬‬
‫چندي بعد فرويد عنوان كرد كه شيوه فشار كه خود شكلي ديگر از‬
‫پيشنهاد كردن بود‪ ،‬قابل توصيه نيست‪ ،‬براي اين كه يادآور خواب‬
‫مغناطيسي بود و در زماني كه كه بيمار سعي داشت برروي خاطراتش‬
‫تمرمز پيدا كند‪،‬حضور پزشك بسيار محسوس مي شد‪ .‬او در سال ‪1900‬‬
‫اين روش را رها كرد و پس از آن بر روي پيشنهادهاي شفاهي تكيه مي‬
‫كرد‪.‬‬
‫بدين ترتيب در سال ‪ 1900‬عوامل اساسي اين روش عبارت بودند از‬
‫آرام دراز كشيدن در روي كاناپه‪ ،‬پيشنهاد مكرر درمان گر مبني بر اين كه‬
‫تداعي آزاد افكار مفيدي را آزاد مي سازد‪،‬موافقت بيمار براي ابراز كردن‬
‫هر آنچه به ذهنش مي آيد بدون خوداري از بيان يا خودسانسوري و‬
‫تداعي هاي ناخوآگاهي كه اين جريان در خاطرات و افكار بيمار ايجاد مي‬
‫كرد‪.‬ثابت شد كه اين روش نه تنها در مورد هيستري كاربرد دارد بلكه‬
‫تبيين روانكاوي فرويد‬
‫‪10‬‬ ‫درمورد ساير بيماري هاي عصبي نيز مفيد است‪.‬فرويد ده ها سال‬
‫اين شيوه را جفت و جور مي كرد ولي اساس آن به منظور دست يافتن‬
‫به بينش درماني با توجه به روان پويايي ضمير ناخودآگاه همه در مدت‬
‫دوازده سال بعذ از زماني رخ داد كه او براي اولين بار بيماري را بدون‬
‫استفاده از خواب مغناطيسي درمان كرد‪.‬البته در مورد شيوه روانكاوي‬
‫مطلب بسيار زيادتري موجود است كه اغلب آنها پوشيده و پيچيده‬
‫است‪.‬چون منظور اصلي ما توسعه علوم روانشناختي و نه مداواي‬
‫اختللت رواني است‪ ،‬لزم نيت در اينجا بر روي جزئيات درمان با‬
‫روانكاوي يا روش هاي گوناگوني كه به وسيله پيران فرويد در مخالفت با‬
‫نظريه ها و روش هاي درماني او ايجاد گرديد‪،‬تكيه كنيم‪.‬ولي بايد دو‬
‫عنصر ديگر درمان با روانكاوي را كه فرويد ابداع كرد در نظر بگيرم‪،‬چون‬
‫اين دو عنصر نه تنها در مورد درمان بيمارانش اساسي بودند بلكه در‬
‫استفاده او از روانكاوي به عنوان روش تحقيقي كه طبق آن او به‬
‫كشفات اصلي روانشناختي خود نائل گرديد نيز اهميت داشتند‪.‬‬
‫اولين عنصر پديده انتقال است‪.‬فرويد آن را به اختصار وبه حالت‬
‫محدودي در مطالعات ذكركرده بود ولي پنج سال بعد در ‪ 1900‬يك درمان‬
‫ناموفق او را بر آن داشت تا از آن بيشتر استفاده كند‪.‬در‬

‫آن زمان او درمان دختر هجده ساله اي را آغاز كرده بود كه‬
‫درگزارش هايش از او به نام دورا نام برده است‪.‬آن دو باهم عوارض‬
‫هيستريك او را زماني برگرداندند كه دورا به وسيله همسايه اش آقاي ك‬
‫سوء استفاده جنسي قرار گرفته بودولي دورا بعد از سه ماه درست‬
‫وقتي كه داشت به پيشرفت خوبي مي رسيد‪،‬درمان را قطع كرد‪.‬فرويد‬
‫كه سخت يكه خورده بود‪ ،‬مدتي طولني و با تعمق فكر كرد كه او چرا‬
‫بايد اين كار را كرده باشد‪.‬هنگامي كه يكي از روياهاي اورا درمورد ترك‬
‫كردن درمان‪ -‬كه قياسي از فرار كردن او از خانه آقاي ك در زمان‬
‫پيشروي جنسي بوده مورد بررسي قرار داد‪-‬فرويد به اين نتيجه رسيد كه‬
‫چون خود او زياد سيگار مي كشيد و نفسش بوي تنباكو مي داد او را به‬
‫ياد آقاي ك انداخته كه او هم سيگاري بودو احتمال دورا احساساتي را كه‬
‫نسبت به آقاي ك داشته به فرويد انتقال مي داده است‪.‬اگر غير از اين‬
‫بود‪،‬او اساسا به شكست مواجه شده بود‪.‬فرويد چنين بيان مي كند‪:‬‬
‫من مي بايستي به هشدارهايي كه احساس مي كردم گوش مي‬
‫دادم‪.‬مي بايستي به او مي گفتم((حال تو از آقاي ك به من نقل مكان‬
‫كرده اي‪.‬آيا تو متوجه چيزي شده اي كه باعث سوءظن تو شده كه‬
‫ممكن است من هم مقاصد شيطاني مشانهي داشته باشم(چه به وضوح‬
‫و چه پوشيده)كه شبيه آقاي ك باشد؟يا ايا در من متوجه چيزي شده اي‬
‫يا مي خواهي چيزي درباره من بداني كه با روياي تو مطابقت كندو قبل‬
‫از اين مورد آقاي ك داشته اي ؟))‬
‫تبيين روانكاوي فرويد‬
‫‪11‬‬ ‫فرويد مي گويد يك چونين كاري مي توانست دورا را در‬
‫اصطلح احساساتش نسبت به فرويد كمك كند تا درمان را ادامه بدهد و‬
‫در خودش عميق تر بنگرد و ساير خاطراتش را هم پيدا كند‪.‬فرويد نتيجه‬
‫گرفت كه انتقال را نمي توان متوقف كرد؛پيدا كردن چاره كار مشكل‬
‫ترين بخش كار است ولي گامي اساسي است در شكستن مقاومت تا‬
‫ضمير ناخودآگاه را به آگاه تبديل كند‪:‬‬
‫فقط بعد از اين كه مسئله انتقال حل شد‪ ،‬بيمار به مرحله پذريفتن‬
‫اعتبار ارتباطي مي رسد كه در طول زمان تحليل شكل گرفته شده‬
‫است‪"‌...‬در درمان"تمامي تمايلت بيمار‪،‬از جمله تميلت خصمانه بيدار‬
‫مي شوند‪،‬سپس آنها از طريق ايجاد آگاهي به جانب مقاصد مورد نظر‬
‫تحليل سوق پيدا مي كند‬

‫‪...‬انتقال كه به نظر مي رسد بزرگ ترين مانع و سد راه روان كاوي‬


‫باشد‪ ،‬قدرتمندترين متحا آن مي شود‪،‬به شرط اين كه حضورش هر بار‬
‫كشف شود و براي بيمار تشريح گردد‪.‬‬
‫تحليل انتقال‪،‬از نقطه نظر درمان‪،‬تجربه اي اصلح شده است كه‬
‫آسيب را آشكار و ترميم مي كند‪.‬اگر فرويد به موقع عمل مي كرد‪،‬دورا‬
‫مي فهميد كه او‪،‬بر خلف آقاي ك(و احتمال بسياري از مردان ديگر)مي‬
‫تواند مورد اعتماد قرار گيردو دورا لزم نيست از احساسات آنها نسبت‬
‫به خودش و يا احساسات خودش نسبت به آنها وحشت داشته باشد‪.‬با‬
‫توجه به ديدگاه روانشناختي‪ ،‬تحليل انتقال يك طريقه تحقيق و تشريح‬
‫فرضيه انگيزه هاي ضمير ناخودآگاه است كه درپس رفتار غير قابل شرح‬
‫قرار مي گيرد‪.‬‬
‫دومين عنصر شيوه تحليلي كه براي فرويد روش اصلي تحقيق‬
‫روانشناختي گرديد تعبير روياهاست‪ .‬به رغم اين كه او نتوانست از روياي‬
‫دورا نشانه انتقال به خودش را دريافت كند‪ ،‬با استفاده از روياهاي‬
‫بيمارانش به مدت پنج سال توانسته بود به ذخاير ضمير ناخوآگاه دست‬
‫يابد؛او بعدها تعبير روياها را ((راه سلطنتي به دانش ضمير ناخودآگاه در‬
‫زندگي رواني ))ناميد‪.‬فرويد اولين روانشناسي نبود كه روياها توجه نشان‬
‫داد؛ در كتاب تعبير روياها(‪)1900‬او به ‪ 155‬مورد بحث اوليه در اين موضوع‬
‫اشاره نموده است‪ .‬ولي اغلب روانشناسان روياها را افكاري بي‬
‫اعتبار‪،‬مزخرف و بي معني دانسته اند كه از جريان روح نشات نگرفته‬
‫است بلكه متاثر از جريانات جسمي است كه خواب را آشفته مي‬
‫كند‪.‬فرويد ضمير ناخودآگاه را تنها افكار و خاطرات بيرون از هشياري‬
‫نمي دانست بلكه آن را جايگاه تجمع احساسات و وقايع دردناكي مي‬
‫دانست كه با وارد آوردن فشار به فراموشي سپرده مي شوند و روياها‬
‫را ماده نهفته اصيلي مي دانست كه آنها را به نمايش مي گذارند واين‬
‫تبيين روانكاوي فرويد‬
‫‪12‬‬ ‫درحالي است كه ضمير ناخودآگاه محافظ از خدمت معاف شده‬
‫است‪.‬‬
‫او فرض كرد كه روياها آرزوهايي را براورده مي سازند كه در غير آن‬
‫صورت ما را دنبال مي كنندو مقصود اصلي آنها وادار كردن ما به ادامه‬
‫خوابيدن است‪ .‬بعضي از روياها نيازهاي ساده جسماني را بر طرف مي‬
‫كنند‪ .‬فرويد در تعبير گفته است كه هروقت غذاي پر نمك خورده استدر‬
‫طول شب تشنه مي شود‪ .‬و در خواب مي ديده جرعه هاي بزرگ آب مي‬
‫نوشد‪ .‬همچنين او روياي يك‬

‫دوست پزشكش را بازگو مي كند كه دوست داشت شب ها دير‬


‫بخوابدو يك روز صبح صاحبخانه اش از پشت در صدا كرد ((بلند شو آقاي‬
‫پپي‪.‬وقت رفتن به بيمارستان است‪)).‬آن روز صبح پپي تصميم گرفته بود‬
‫در رختخواب باقي بماندو در خواب ديد كه در بيمارستان بيمار و بستري‬
‫است‪ ،‬در آن موقع او به خودش گفته بود((چون در بيمارستان هستم‪،‬‬
‫ديگر لزم نيستكه به آنجا بروم ))وبه خوابش ادامه داده بود‪.‬‬
‫ولي برآورده شدن آرزو در بسياري از روياها ظريف تر و پيچيده تر‬
‫است‪.‬اغلب آرزوهايي كه در ضمير ناخودآگاه پنهان مانده اند در طول‬
‫وضعيت آرام خواب براي براي ورود به خودآگاه حمله مي كنند؛اگر اين‬
‫طور بشود‪ ،‬به قدري ايجاد تنش مي كنند تا شخص خوابيده را بيداركنند‪.‬‬
‫فرويد اظهار داشته استكه در حفاظت از خواب‪،‬ذهن ناخودآگاه عوامل‬
‫ناراحت كننده را پوشيده نگاه مي داردو آنها را به شكل عوامل نسبتا بي‬
‫ضرر تغيير شكل مي دهد‪ .‬رويادقيقا پر راز و رمز است چون درباره آنچه‬
‫به نظر مي رسد باشد‪،‬واقعا نيست‪ .‬ولي به وسيله تداعي آزاداز آنچه از‬
‫رويا به خاطر مي آوريم ممكن است بتوانيم محتويات حقيقي آنچه را‬
‫پوشيده نگاه داشته شده است تشخيص بدهيم و بدين ترتيب به درون‬
‫ذهن ناخودآگاهمان نظر بيندازيم‪.‬‬
‫فرويد پس از تحليل يكي از روياهاي خودش به اين ديدگاه رسيد‪.‬در‬
‫جولي ‪ 1895‬او درباره(ايرما)كه زن جواني تحت مداواي او بود خوابي‬
‫ديد‪ .‬اين خواب پيچيده است و تحليل فرويد از آن بسيار طولني است‬
‫(درحدود يازده صفحه)‪.‬به طور خلصه‪،‬او ايرما را در سالن بزرگي كه‬
‫مهمانان بدان جا وارد مي شوند ملقات مي كند و از گفته هاي ايرما در‬
‫مي يابد كه در گلو‪،‬شكم و معده اش دردهاي خفه كننده اي دارد؛فرويد‬
‫مي ترسيدكه سر بي توجهي يكي از مشكلت جسمي ايرما را ناديده‬
‫گرفته باشد؛و بعد از تفاصيل بسيار در مي يابد كه دوست پزشكش‬
‫اوتو‪،‬به ايرما دارويي را در يك سرم آلوده تزريق كرده است و منشا‬
‫مشكل او همين بوده است‪.‬‬
‫فرويد در پيگيري مفاهيم حقيقي بسياري از بخش هاي اين خواب از‬
‫طريق تداعي آزاد به ياد آورد كه روز قبل دوستش اسكارراي متخصص‬
‫تبيين روانكاوي فرويد‬
‫‪13‬‬ ‫كودكان را ديده بوده است كه ايرما را مي شناسد و راي به فرويد‬
‫گفته است(او حالش بهتر است ولي كامل خوب نيست‪).‬اين به فرويد‬
‫برخورده بود و آن‬

‫را انتقادي پوشيده دانسته بود به اين معني كه درمان ايرما فقط‬
‫مقداري موفقيت كسب كرده است‪.‬او در خواب حقيقت را پوشيده نگاه‬
‫داشت و اسكار راي را به اوتو تبديل كردو بقاي عوارض عصبي ايرما را‬
‫به عوارض جسماني مبدل نمود و او تو را مسئول وضعيت او قرار داد‪-‬‬
‫به عكي خود او كه همواره در مورد سوزن هايي كه مصرف مي كرد‬
‫خيلي وسواس به خرج مي داد‪.‬نتايج فرويد از اين قرار بود‪:‬‬
‫اوتو در حقيقت با تذكراتش در مورد درمان ناقص ايرما مرا ناراحت‬
‫كرده بود‪،‬و اين رويا برگرداندن آن ملمت به سوي او‪،‬براي من انتقام‬
‫جويي كرد‪.‬اين خواب مرا از مسئوليت وضع ايرما به وسيله نشان دادن‬
‫ساير عوامل موثر‪،‬مبرا كرد‪...‬اين خواب حالت خاصي از امور را متجلي‬
‫مي كرد كه من آرزو داشتم آنگونه باشد‪.‬بنابرين محتويات آن براورده‬
‫شدن يك آرزو بود و انگيزش هم آرزو بود‪.‬‬
‫فرويد از طريق خودآزمايي بي رحمانه و اعتبار دادن به انگيزه هاي‬
‫كم اعتبارش در رويا شيوه اي را كشف كردكه ارزش آن قياس كردني‬
‫نيست‪.‬او در طي پنج سال بعد حدود هزار روياي بيمارانش را تحليل كرد‬
‫و در تعبير رويا گزارش نمود كه اين روش يكي از مفيدترين ابزار درمان‬
‫به وسيله روانكاوي و تحقيق بر روي كاركرد ذهن ناخودآگاه است‪.‬‬
‫استفاده از جريانات روانكاوي به منظور تحقيق بسيار مورد انتقاد‬
‫قرار گرفته است چون آن را از جهت روش شناسي نامطمئن مي‬
‫دانند‪.‬تداعي آزاد بيمار و روانكاو را به تغيير رويا راهنمايي مي كند ولي‬
‫شخص چگونه مي تواندثابت كند كه تعبير صحيح است؟در بعضي موارد‬
‫ممكن است شواهد تاريخي مبني بر وجود آسيب كه از يك نماد رويا‬
‫بازسازي شده است ديده شود كه در حقيقت رخ داده است ولي در‬
‫اغلب موارد مثل روياي فرويد درباره ايرماهيچ دليلي وجود ندارد تا عينا‬
‫اثبات گردد كه تعبير واقعا محتواي حقيقي رويا را آشكار كرده است‪.‬‬
‫با وجود اين همان گونه كه هركس كه روياهايش در روانكاوي تعبير‬
‫شده است مي داند‪،‬درضمن تلش لحظه اي پيش مي آيد كه شخص دچار‬
‫حيرت شناسايي مي شود‪،‬يك تجلي‪ ،‬يك احساس لغزيدن بر روي حقيقي‬
‫احساس ‪.‬در پايان‪ ،‬تحليل خواب به وسيله پاسخگويي خود تحليل شونده‪-‬‬

‫يعني بگويد(بله‪-‬اين بايد معناي حقيقي آن باشد چون احساس مي‬


‫كنم درست باشد)‪-‬براي اين كه آن پاسخ او را قادر مي سازد تا با‬
‫مشكلي كه از ناحيه رويا بروز كرده است دست و پنجه نرم كند‪.‬‬
‫تبيين روانكاوي فرويد‬
‫‪14‬‬ ‫در مورد فرويد‪،‬تداعي آزاد و تحليل خواب او را به سمت‬
‫تجارت اشراقي هدايت كردو از اقدام به يك خطاي جدي علمي نجات‬
‫داد‪.‬اودر اوايل اقدام به روانكاوي در اين فكر بود كه مشكلت جنسي‬
‫اساس اغلب اختللت عصبي است‪.‬با اين كه جامعه ويني هنوز در امور‬
‫جنسي كوته فكر و متعصب بودند‪،‬اين مسئله در مراكز پزشكي و عملي‬
‫بسيار مورد توجه قرار گرفته بود‪.‬‬
‫ولي همه تحقيقات درباره امور جنسي بزرگسالن بود‪،‬فكر مي شد‬
‫كه كودكان بيگناه‪،‬پاك و از نظر خواهش ها و تجارب جنسي بكر‬
‫هستند‪.‬ولي فرويد بارها از بيمارانش شنيده بود كه انها پس از كوشش‬
‫بسيار به ياد مي آورند كه در كودكي هم احساسات جنسي داشته اند و‬
‫در كمال حيرت اعلم مي كردند كه به وسيله بزرگسالن مورد آزار‬
‫جنسي قرار گرفته اندو تجارب آنها شامل موارد نوازش تا تجارب مي‬
‫شود‪.‬هيستري يكي از نتايج آن بود و وسواس هاي عصبي‪ ،‬ترس ها و‬
‫پارانويا هم نتايج ديگر آن به حساب مي آمدند‪ .‬اين بزرگسالن تقصير كار‬
‫عبارت بودند از پرستارها‪،‬كدبانوها‪،‬خدمتكاران‪،‬معلمان‪،‬برادران بزرگترو‬
‫حيرت انگيز تر از همه در بيماران مونث‪،‬پدرها بودند‪.‬‬
‫فرويد غرق در حيرت شدو به اين فكر افتاد كه كشف بزرگي كرده‬
‫است‪ .‬تاسال ‪ 1896‬پس از ده دوازده سال درمان با خواب مغناطيسي و‬
‫تجارب تحليلي‪،‬او نظريه اغوايي خودش را به صورت مقاله چاپ شده‪،‬و‬
‫در طي يك سخنراني در مقابل انجمن محلي روانكاوي و نورولوژي كه‬
‫تحت رياست كرافت ابينگ بزرگ تشكيل شده بود‪،‬ارائه داد‪.‬سخنراني او‬
‫با سردي روبه رو شدو كرافت ابينگ به او گفت(مثل يك داستان علمي‬
‫پريان است)در هفته و ماه هاي بعد از سخنراني فرويد احساس مي كرد‬
‫كه جامعه پزشكي از او دوري مي كند و او را كامل منزوي كرده‬
‫اند‪،‬مراجعات بيماران هم به مقدار محسوسي كاهش يافت‪ .‬ولي با اين‬
‫كه او تا مدتي به باورهايش معتقد بود‪،‬خود او هم به تدريج در صحت آن‬
‫به ترديد افتاد‪.‬‬

‫يكي از علل آن اين بود كه او در ميان بيماراني كه خاطرات مربوط‬


‫به تجاوز را برمل كرده بودند تنها به بخشي از موفقيت نايل آمده بود و‬
‫در حقيقت بعضي از آنها كه فرويد فكر مي كرد دارند موفق مي‬
‫شوند‪،‬قبل از مداوا كامل درمان را رها مي كردند‪.‬ديگر اين كه گستردگي‬
‫دامنه سوءاستفاده جنسي پدران از دخترانشان براي فرويد حيرت آور و‬
‫باور كردني بود‪.‬چون هيچ گونه ذكر حقيقت غير قابل بحثي در ناخودآگاه‬
‫وجود نداشت‪،‬چنين يادآوري هايي از تجاوز مي توانست ساختگي باشد‪.‬و‬
‫اين فكر دلسرد كننده اي بود؛ آنچه را او يك كشف عظيم مي پنداشت و‬
‫(راه حل يك مشكل قديمي هزاران ساله)‪،‬ممكن بود نادرست باشد‪.‬‬
‫تبيين روانكاوي فرويد‬
‫‪15‬‬ ‫با اين كه او اين اواخر توانسته بود خانواده پرجمعيتش را به‬
‫آپارتمان وسيعي در خيابان برگاس شماره ‪ 19‬منتقل كند و كارش به‬
‫قدري خوب شده بود كه مي توانست به فكر خوشايندتري لذتش باشد‬
‫كه سفر سالنه به ايتاليا بود‪،‬به دليل بسيار ديگري حق داشت دلسردو‬
‫مضطرب باشد‪ .‬مرگ پدرش در سال ‪ 1896‬بيش از آنچه فكر مي كرد‬
‫فرويد را تحت تاثير قرار داد(او احساس مي كرد ريشه هايش از هم‬
‫دريده شده است)؛دوستي ديرپايش با بروئر كه اين همه به او كمك كرده‬
‫بود ولي حاضر نبود عقايد انقلبيش را در مورد بيماري هاي عصبي و‬
‫درمان بپذيرد داشت از هم فرو مي پاشيدو با اين كه هنوز هم موقعيت‬
‫محترمانه ولي بدون مزد سخنران در آسيب شناسي اعصاب را به مدت‬
‫تقريبا دوازده سال حفظ كرده بود‪،‬ولي هنوز به مقام استادي نريسده‬
‫بود‪.‬اين مقام سطح محترمانه بال تري داشت كه به دوام زندگي حرفه اي‬
‫اش هم بسيار كمك مي كرد‪.‬به اين دليل عوارض عصبي عصبي فرويد‬
‫تشديد شد‪ ،‬بخصوص نگراني هايش در مورد پول‪،‬ترس از بيماري‬
‫قلبي‪،‬وسواس در مورد فكر كردن به مرگ و ترس از سفر كه ديدارش را‬
‫از رم غير ممكن ساخته بود‪.‬او شديدا به اين سفر علقه مند بودولي غرق‬
‫در وحشت هاي غير قايل تشريح مي كرد‪.‬‬
‫فرويد چهل ويك ساله در تابستان ‪ 1897‬روانكاوي از خود را آغاز كرد‬
‫تا سعي كند روان رنجوري خودش را درك كند وبا آن بجنگد‪ .‬او تا اين‬
‫زمان از طريق تحليل خواب هايش توانسته بود تا حدودي اين كار را‬
‫انجام دهدولي حال ديگر او همه روزه خودش را به سبكي قدرتمندانه و‬
‫روشمندانه به دقت تحت نظر قرار مي داد‪.‬دكارت‪ ،‬جيمز و حتي سقراط هم‬
‫ذهن هاي آگاه خودشان را‬

‫بررسي كرده بودند ولي فقط فرويد بود كه در جستجوي گشودن‬


‫رازهاي ذهن ناخودآگاهش تحقيقاتش را پي گيري مي كرد‪.‬‬
‫تحليل كردن از خود ممكن است از نظر لغوي داراي مغايرت باشد‪.‬‬
‫چگونه شخص مي تواند هم راهنمايي كند و در يك زمان هم تحليل گر‬
‫باشد و هم تحليل شونده؟‬
‫چگونه شخص مي تواند هم مريض باشد و هم درمانگري كه بيمار‬
‫احساساتش را به او منتقل مي كندتا او آنها را تحليل كند؟ ولي هيچ كس‬
‫ديگر نمي توانست يا آن گونه تعليم نديده بود تا به عنوان تحليل فرويد‬
‫عمل كند و او مي بايستي خودش اين كار مي كرد‪ .‬ولي او تا حدودي‬
‫ويلهلم فلس را كه نسبت به او تعلق خاطري احساس مي كرد‪ ،‬به عنوان‬
‫تحليل گر جانشينانتخاب كرده بود‪ .‬فلس با اين كه متخصص گوش و حلق‬
‫و بيني بود‪،‬علقه مندي هاي فراوان از جمله به روانشناسي داشت و در‬
‫اين مورد اخير نظرياتي هم ارائه داده بود كه تعدادي برجسته و بعضي‬
‫ديگر نامربوط و اسرار آميز بودند‪.‬فرويد مرتبا و اغلب به فلس نامه مي‬
‫تبيين روانكاوي فرويد‬
‫‪16‬‬ ‫نوشت و برايش توضيح مي داد كه در تحقيقاتش و در تحليل از‬
‫خودش چه اتفاقي رخ مي دهد و گاه به گاه او را ملقات مي كرد و اين‬
‫ملقات ها را (كنگره)مي ناميد‪ -‬كه عبارت بود از دو يا سه روز بحث‬
‫عميق درباره كارهاو نظريه هاي فلس و خودش‪.‬جواب هاي فلس به‬
‫فرويد موجود نيست و هيچ اثري هم از آنچه او در اين كنگره ابراز نموده‬
‫ندارد ولي كل عقيده بر آن است كه او در تحليل شخصي فرويد كمك‬
‫كرده است يا اين كه لقل فرويد افكار خودش را بيان نتايج تحليل از خود‬
‫به يك شخص قابل اعتماد روشن نموده است‪.‬‬
‫فرويد به مدت چند سال همه روز از تداعي آزاد و بازبيني روياهاي‬
‫شبانه اش براي كاويدن خاطرات پنهان مانده‪ ،‬تجارب اوليه و انگيزه هاي‬
‫پنهان در وراي آرزوهاي روزمره‪،‬هيجان ها‪،‬لغزش هاي زباني و گريز هاي‬
‫كوچك خاطرات استفاده كرد‪.‬او در جستجوي درك كردن خود بود‪.‬‬
‫و از آن طريق مي خواست پديده هاي فيزيولوژيكي محاط بر نژاد‬
‫بشر را كشف كند‪ .‬او در اوايل اين كار به فلس نوشت‪ ":‬اين تحليل از‬
‫هر تحليل ديگر مشكل تر است ولي اعتقاد دارم كه بايد انجام شود و در‬
‫كار من يك مرحله الزامي است‪ ".‬بارها به اين فكر افتاده بودكه كار تمام‬
‫شده ولب‬

‫بعد خلف آن مشخص گرديده بود‪ ،‬بارها به مرحله توقف كامل رسيده‬
‫بودو براي پيشرفت كار جنگيده بود‪ -‬و بالخره همانطور كه در نامه مي‬
‫گويد‪ ،‬موفق شد‪:‬‬
‫من حال دارم چيزهايي را تجربه مي كنم كه به عنوان سوم شخص‬
‫شاهد انجام شدنش در بيمارانم بوده ام‪ -‬روزهايي هست كه من به حالت‬
‫افسرده اين طرف و آن طرف مي روم چون هيچ چيزي در مورد روياها‪،‬‬
‫اوهام يا حالت آن روز يا سار روزها در نيافته ام تا اين كه ‪1‬رتوي از نور‪،‬‬
‫وابستگي هارا مي نماياندو آنچه در گذشته رخ داده است براي امروز‬
‫تمهيدي مي گردد‪.‬‬
‫بدون شك كار سختي بود‪ .‬او داشت از ميان آنگونه كه خودش مي‬
‫گويد"انبوهي از پهن" خاطراتي را كه عميقا پنهان مانده بودند بيرون مي‬
‫كشيد چون آنها دافع بودند و گناه مي آفريدند‪،‬مثل حسادت دوران كودكي‬
‫او به برادر كوچكترش (كه در كودكي درگذشت و آثار دائمي احساس‬
‫گناه را در فرويد باقي نهاد)‪ ،‬احساسات در هم ستيز او از محبت و نفرت‬
‫نسبت به پدرش و يخصوص در زماني كه در دوسال و نيمگي مادرش‬
‫مادرش را لخت ديده بودو از نظر جنسي برانگيخته شده بود‪.‬‬
‫ارنست جونز در زندگينامه ماندنيش از فرويد گفته است كه تحليل او‬
‫از خود هيچ گونه نتايج سحرآميزي ايجاد نكردو عوارض عصبي فرويد و‬
‫وابستگي او به فليس در سال اول يا دوم كه مطلب آزاردهنده اي افشا‬
‫مي شود شدت بيشتري يافت‪ .‬ولي تا سال ‪ 1899‬عوارض فرويد‬
‫تبيين روانكاوي فرويد‬
‫‪17‬‬ ‫بهبودبيشتري يافته بودو او خيلي بيش از چهار يا پنج سال قبل‬
‫احساس عادي بودن داشت‪ .‬در سال ‪ 1900‬اين كار عمدتا كامل شده بود‬
‫ولي او تا آخر عرش همواره نيم ساعت آخر هر روزش را به تحليل‬
‫حالت و تجاربش مي گذارنيد‪.‬‬
‫تحليل از خود‪ ،‬با اينكه چندان كامل نبود‪ ،‬فوايد شخصي قابل ملحظه‬
‫اي داشت‪ ،‬ولي طبق نظر بسياري از شاگردان فرويد يك نتيجه خيلي‬
‫بزرگ تر هم ارائه داد‪ .‬فرويد از طريق اين اقدام به بسياري از نظريه‬
‫هايش در مورد طبيعت انسان دست يافت و بسياري از نظريه هاي را كه‬
‫از راه تجربه با ساير بيمارانش به دست آورده بود‪ ،‬تاكيد نمود‪.‬‬
‫مهمترين اين نظريه ها اين بود كه كودكان حتي در ساله هاي اوليه‬
‫زندگي احساسات قوي جنسي دارند بخصوص گرايش جنسي را به پدريا‬
‫مادر كه معمول بايد جنس مخالف باشند برانگيز‪.‬‬

‫ولي بچه ها مي فهمند كه اين اميال و اوهام در چشم پدر و مادرش‬


‫يا ساير بزرگتر ها به قدري شيطاني است كه آنها را در ضمير ناخودآگاه‬
‫پنهان مي كنندو بدون آن را كامل به فراموشي مي سپارند‪.‬‬
‫حال سرانجام فرويد درك مي كردكه چرا بسياري از بيمارانش مي‬
‫گفتند كه در كودكي به آنها تجاوز شده است‪ .‬آن"خاطراتي" كه آنها‬
‫عريان كرده بودند اوهام كودكي بودند نه اغواي حقيقي‪ .‬او در مسير‬
‫درستي قرار گژرفته بود‪ ،‬فقط راه را به قدري كافي نپيموده بود تا به‬
‫حقيقت روحي برسد‪.‬جفري ميسون مي گويد كه فرويد نظريه اغواگري‬
‫را براي اين رها كرد چون به همكارانپزشكش بر مي خوردو براي حرفه‬
‫اش زيان آور بود ولي در حقيقت همعصران فرويد نظريه جديد او را در‬
‫موردخواسته هاي جنسي كودكان و تمايلت زنا با محارم نفرت انگيزتر از‬
‫نظريه اغواگري مي دانستند‪ .‬ولي فرويد به رغم نگراني هاي‬
‫مادي‪،‬احساس انزواو اشتياق به قبول شدن در جامعه‪ ،‬براي انتشار‬
‫حقايق احساس اجبار مي كردو همين كار را هم انجام داد‪ ،‬بخشي در‬
‫سال ‪ 1900‬و به طوركامل تر در ‪.1905‬‬
‫تا سال ‪ 1900‬او بجز ابداع راه درمان جديدي براي روان جديدي براي‬
‫روان رنجوري و كشف تمايلت جنسي دوران كودكي‪ ،‬موفقيت هاي به‬
‫دست آورده بود‪ .‬او چند نظريه پر بر آيند در مورد روانشناسي انسان‬
‫عادي ارائه نمود‪ .‬وقتي كه آخرين ياقته ها و افكار بعضي از روانشناسان‬
‫را مورد نظر قرار داد(روانشناس فرانسوي پير ژانه حتي فرويدرا محكوم‬
‫به سرقت افكارش درباره"ضمير ناخوآگاه"طبق روالي كه او مي ناميد‬
‫نموده بود)‪.‬آنچه در كارهاي فرويد اصيل دانسته مي شد‪ -‬و بسياري از‬
‫كارهايش اين گونه بود‪ -‬مبتني بود بر آنچه او از ذهن خود و بيمارانش به‬
‫شكلي كه در تاريخ روانشناسي سابقه نداشت‪ ،‬جمع آوري كرده بود‪.‬‬
‫اصول اساسي‬
‫تبيين روانكاوي فرويد‬
‫‪18‬‬ ‫نظريه ي روانكاوي هنگامي كه با كليت آن مورد بحث قرار‬
‫گيرد‪ ‌،‬بسيار پيچيده است‪ .‬با اين حال‪ ،‬در زير بناي اين پيچيدگي تعداد‬
‫نسبتا ً اندكي اصول و فرآيند وجود دارند‪ .‬اين نظر در آغاز‬

‫مي تواند گيج كننده باشد‪ ،‬زيرا مفاهيم آتن عميقا ً دز هم تنيده اند‪ .‬به اين‬
‫دليل سخن گفتن از هر يك از جنبه هاي نظريه جداي از ساير نظريه جنبه‬
‫ها‬
‫امر دشواري است‪ ،‬به هر حال شايد بهترين نقطه آغاز ‪ ،‬نظر فريد‬
‫در مورد چگونگي سازمان بندي ذهن باشد كه الگوي مكان نگر ذهن‬
‫ناميده مي شود‪.‬‬
‫الگوي مكان نگار ذهن‬
‫توصيف رايج ذهن اين است كه ذهن دو حوزه يا دو منطقه دارد‪ .‬يك‬
‫منطقه تجربه هشيار را در بر مي گيرد‪ ،‬يعني افكار‪ ،‬احساسها‪ ،‬و‬
‫رفتارهايي كه در حال حاضر از آن آگاهيد‪ .‬منطقه هاي ديگر تجربه هايي‬
‫را در دارد كه طرفين به انتظار ايستاده اند – در حال حاضر خارخ از‬
‫اگاهي هستند اما به آساني قادرند وارد آگاهي شوند‪ .‬فريد در پي آشنايي‬
‫با كار ساير نطريه پردازان عصر خود حوزه سومي نيز به اين فهرست‬
‫افزود‪ .‬اين سه منطقه از ذهن در مجموع آن چيزي را تشكيل مي دهندكه‬
‫فرويد آن را مكان نگاري يا شكل بندي ظاهري آن مي پنداشت‪.‬‬
‫استفاده فرويد از اصطلح هشيار بسيار شبيه طريقي ايست كه‬
‫ما امروزه آن را به كار مي گيريم‪ -‬يعني جزِ ي از مغز را كه فرد در حال‬
‫حاضر از ان آگاه است در بر مي گيرد‪ .‬افراد نوعا ً مي توانند درباره‬
‫تجربه هوشيار خودشان سخن بگويند و مي توانند به طريقي منطقي و‬
‫عقلني به آن بينديشند‪ .‬جزيي از ذهن كه نماينگر حافظه معمولي است‬
‫پنيمه هوشيار ناميده مي شود‪ .‬عناصر موجود در نيمه هوشيار گر چه‬
‫اكنون خارج از آگاهي است‪ ،‬به آساني مي تواند به اگاهي آورده شود‪ .‬به‬
‫عنوان مثال اگر شما به شماره تلفن يك دوست و يا نام آخرين فيلمي كه‬
‫ديديد فكر كنيد‪ ،‬شما در واقع آن اطلعات را از ضمير نيمه هوشيارتان به‬
‫‪.‬ضمبر هوشيارتان مي آوريد‬
‫فرويد اصطلح نيمه هوشيار را به طريقي به كار مي برد كه بسيار‬
‫متفاوت از طريقي است كه در زبان روزمره به كار مي رود‪ .‬او اين واژه‬
‫را براي اين كه بيانگر بخشي از ذهن باشد كه به طور فعال و به اجبار از‬
‫ضمير هوشيار دور نگهداشته شده‪ ،‬اختصاص دارد‪ .‬انديشه ها يا‬
‫تكانشهايي كه به نا هوشيار انتقال داده شده اند به اين دليل در آنجا‬
‫نگهداشته مي شوند با اضطراب‪ ،‬تعارض‪ ،‬يا درد تداعي مي شوند‪ .‬آنها‬
‫فقط به شكلي تحريف شده مي توانند پديدار شوند(كه چون براي شخص‬
‫غير‬
‫تبيين روانكاوي فرويد‬
‫‪19‬‬
‫قابل تشخيص است تهديد آميز به شمار نمي رود)‪ .‬بر طبق نظر‬
‫فرويد‪ ،‬نا هوشيا به عنوان مخزني براي بخش وسيعي از اميال‪ ،‬احساس‬
‫ها‪ ،‬و انديشه هاي فرد عمل مي كن‪ .‬اين عنصر تأثيري بي پايان‪ ،‬هر چند‬
‫‪.‬غير مستقيم‪ ،‬بر اعمال و تجارب آگاخانه بعدي مي گذارد‬
‫فرويد اغلب ذهن را به توده يخ شناور تشبيه مي كند(انديشه اي كه‬
‫از تئودور ليپس وام گرفته است) رأس اين توده يخ با آگاهي هوشيارانه‬
‫مقايسه شده است‪ .‬بخش بسيار بزگتر ان‪ ،‬بخشي كه زير آب است نيمه‬
‫هوشيار را تشكيل مي دهد‪ .‬به هر حال‪ ،‬بخش عمده آن نمابانگر نا‬
‫هوشيار است‪ .‬گر چه پديده هاي هوشيار و نيمه هوشيار بر رفتار فرد‬
‫تأثيز مي گذارند‪ ،‬فرويد معتقد بود كه اهميت اين تأثير كمتر از رويدادهاي‬
‫درون نا هوشياراست‪ .‬در واقع در ضمير نا هوشيار بود كه فرويد مي‬
‫‪.‬پنداشت كه علم مكانيك شخصيت را بايستي درك كرد‬
‫اين سه سطح از هوشياري بر روي هم تأثير الگوي مكان نگار ذهن را‬
‫تشكيل مي دهند‪ .‬مطالب به آساني مي توانند از هوشيار به نيمه هوشيار‬
‫و بالعكس عبور كند‪ .‬مطالب از هر دوي اينها مي توانند به درون نا‬
‫هوشيار انباشته شود‪ .‬با اين حال مطالب واقعا ً ناهوشيار از ورود به‬
‫هوشياري نيروهاي رواني كه براي پنهان نگهداشتن آن عمل مي كنند‪،‬‬
‫منبع مي شود‪ .‬اين سه منطقه ذهن صحنه اي را تشكيل مي دهد كه‬
‫‪.‬پويشهاي شخصيت در اآن به نمايش در مي آيند‬
‫اجزاي شخصيت‬
‫فرويد همچنين يك الگوي ساختاري از شخصيت به وجود آورد كه‬
‫مكمل اين الگوي مكلن نگار ذهن است‪ .‬او بر اين باور بود كه شخصيت‬
‫داراي سه جزء است‪ ،‬كه براي ايجاد مجموعه وسيعي از رفتارهاي انسان‬
‫با هم تعامل مي كنند‪ .‬اين سه جزء كليت هاي فيزيكي نيستند‪ ،‬بلكه بر‬
‫چسب هايي خلصه براي سهجنبه از عملكرد شخصيت ب شمار مي‬
‫روند‪ .‬اين اجزا نهاد‪ ،‬من و فرا من ناميده مي شوند‪.‬‬
‫نهاد‪ .‬ايد بخشي از شخصيت است كه فرويد در انتدا ناخودآگاه‬
‫ناميد‪ .‬و حاوي بازتاب ها و انگيزه هاي اساسي زيست شناختي مي‬
‫باشد‪.‬فرويد ايد را به گودالي پر از هيجانات جوشان تشبيه كرده است كه‬
‫همه براي خروج از آن گودال فشار مي آورند(ويليام‪ ،‬سي كرين‪.)1383،‬‬
‫نهاد جزء‬

‫آغازين شخصيت و اولين جزء موجود در هنگام تولد است‪ .‬نهاد همه جنبه‬
‫هاي موروثي‪ ،‬غريزي و ابتدايي شخصيت را در بر مي گيرد‪ .‬نهاد تماما ً در‬
‫ضمير نا هشيار عمل مي كند و ارتباط نزديكي با فرآيندهاي زيستي‪-‬‬
‫غريزي‪ ،‬كه نيروي خود را ار آنها مي گيرد‪ ،‬دارد‪ .‬بدين ترتيب نهاد موتور‬
‫شخصيت است (چارلز اس‪.‬كارور ومايكل اف‪ .‬شي ير‪.)1375،‬‬
‫تبيين روانكاوي فرويد‬
‫نهاد با آنچه اصل لذت ناميده مي شود همنوايي دارد‪.‬اصل لذت ‪20‬‬
‫عبارت از اين است كه يك مقصود واقعي در زندگي شما ارضاي آني‬
‫نيازهايتان است(فرويد ‪ .)1949،1940‬بنا بر اين نهاد از لحاظ انگيزش تحت‬
‫تسلط اصل لذت است كه هدف آن به رسانيدن بالترين درجه لذت و‬
‫كاستن از رنج ممكن است‪.‬ازديد فرويد در اصل‪ ،‬مربوط به كاهش تنش‬
‫استبه طوركلي نهاد مي كوشد كه همه هيجانات را برطرف كندو به‬
‫وضعيت آرامي برگردديعني به خواب عميق پر آرامش(ويليام‪ ،‬سي كرين‪،‬‬
‫‪.)1383‬‬
‫نيازهايي كه ارضا نمي شوند حالت تنش نا گواري را به وجود مي‬
‫آورندكه فرد جوياي اجتناب از آن است‪ .‬از اين رو افراد بر انگيخته مي‬
‫شوند تا نيازهايشان را فورا ً ارضا كنند‪ .‬بر طبق اين اصل‪ ،‬حتي كمترين‬
‫افزايش در گرسنگي بايستي موجب تلش براي خوردن شود‪ .‬در ظاهر‬
‫اصل لذت فريبنده است ‪ .‬وانگهي چه كسي مي خواهد نياز هايش ارضا‬
‫نشده باقي بماند؟ با اين حال يك مسئله وجود دراد‪ .‬اصل لذت نمي تواند‬
‫به هيچ وجه چگونگي ارضا شدن نيازها را محدود يا محصور كند‪ .‬اين اصل‬
‫مي گويد كه نيازها بايد سريعا ً ارضا شوند‪ .‬نمي گيد كه نيازها بايد به‬
‫طريقي معقول و مناسب ارضا شونديا به طريقي كه خطرات و مسائل‬
‫بالقوه را در نظر بگيرد‪.‬‬
‫افرادي كه كل ً تحت سيطره اصل لذت هستند طولي نمي كشد كه‬
‫خود را كه دچار درد سر زيادي مي كنند‪ .‬در واقع محيطي پيچيده و اغلب‬
‫تهديد آميزي به وجود مي آيدكه بايد با آن مواجه شد‪ .‬براي به دست‬
‫اوردن غذا يك فرد نمي توانند كوركورانه از عرض خياباني پر از اتومبيل‬
‫عبور كند‪ .‬يك كودك خرد سال كه وقت نامناسبي را براي آزاد كردن‬
‫فشار از روي مثاته اش انتخاب مي كند با خطر سرزنش از سوي‬
‫والدينش مواجه است‪ .‬يك هم اتاقي كه شيشه نوشابه فرد ديگري را از‬
‫يخچال همگاني بر مي دارد ممكن است با خطر سر زنش بسيار بيشتري‬
‫مواجه باشد‪.‬‬

‫همان طور كه قبل ً اشاره شد نهاد بر طبق اصل لذت عمل مي كند‪.‬‬
‫در عمل اين بدان معناست كه فرآيند هاي نهاد هر گاه تنشي تجربه شود‬
‫فعال مي شوند‪ ،‬خواه منشاء آن دروني باشد مثل گرسنگي يا بيروني‬
‫باشد مثل دوستي كسل كننده ‪ .‬هرگاه تنش انباشته شود‪ ،‬نهاد وارد عمل‬
‫مي شود تا تنش را از بين ببرد‪ ‌،‬و اين كار را نيز به سرعت انجام مي‬
‫دهد‪ .‬نهاد از دو راه تنش را بر طرف مي كند‪ .‬راه اول مجموعه اي از‬
‫واكنش هاي ذاتي موسوم به اعمال بازتابي است‪ ،‬كه به طور خود كار و‬
‫سرسعا ً اتفاق مي افتد‪ .‬نمونه اين قبيل واكنش ها سرفه كردن در پاسخ‬
‫تحريك گلو‪ ،‬و اشك ريختن در پاسخ ا رفتن خاك در چشم‪ .‬اعمال بازتابي‬
‫تبيين روانكاوي فرويد‬
‫‪21‬‬ ‫با منشاء تحريك‪ ،‬نا خوشايندي‪ ،‬يا تنش مقابله مي كند يا آن را بر‬
‫طرف مي كند‪.‬‬
‫اما اعمال بازتابي هميشه در كاهش تنش مؤفق نيستند‪ .‬به عنوان‬
‫مثال هيچ عمل باز تابي به نوزادي گرسنه امكان نخواهد داد غذا به دست‬
‫آورد‪ .‬هنگامي كه عمل بازتابي نتواند تنش را كاهش دهد‪ ،‬دومين عمل‬
‫كرد نهاد‪ ،‬به نام فرآيند اوليه‪ ،‬اتفاق مي افتد‪ .‬نهاد تصويري ذهني از شيئ‬
‫كه مي تواند نياز را ارضا كند تشكيل مي دهد‪ .‬در مورد نوزاد گرسنه‪،‬‬
‫فرآيند اولي ممكن است تصويري از سينه مادريا شيشه شير ابداع كند‪.‬‬
‫به همين ترتيب نيز از كسي كه دو ستش مي داريد جدا مي افتيد‪ ،‬فرآيند‬
‫اوليه تصويري ذهني از آن شخص به وجود مي آورد‪ .‬تجربه خلق تصويري‬
‫ذهني از شئ مورد نظر كامروايي نا ميده مي شود‪.‬‬
‫كاهش تنش توسط فرايند اوليه داراي يك اشكال عمده است‪.‬چون‬
‫فرايند اوليه تنها با واقعيت ذهني سرو كار دارد‪ ،‬نمي تواند بين‬
‫تصويرذهني و خود شئ تمايز قايل شود‪ .‬در نتيجه گر چه فرايند اوليه‬
‫ممكن است در كوتاه مدت تنش را كاهش دهد‪ ،‬در دراز مدت قادر به اين‬
‫كار نخواهد بود‪ .‬نوزاد گرسنه اي كه تصور مي كند كه پستان مادرش را‬
‫مي مكد به مدت زيادي راضي نخواهد ماند‪ .‬فردي كه فرد مورد علقه‬
‫اش را از دست مي دهد با خاطرات خرسند نخواهد بود‪ ،‬هر چند كه آن‬
‫خاطرات واقعي به نظر برسند‪.‬‬
‫نهاد دستگاهي انعكاسي است كه تمام هيجان هاي حسي را از طريق‬
‫ركتي دفع مي كند‪ .‬ناكامي ها و ناراحتي هايي كه طفل در راه ارضي‬
‫تنش ها با ان مواجه مي شود عامل تحريك كننده اي براي‬

‫نمو نهاد است‪ .‬نهاد بر خلف خود و فرا خود از تشكيلت خاصي بر‬
‫خوردار نيست و چون با دنياي خارج تماس ندارد‪ ،‬از طريق تجربه نمي‬
‫توان آن را تغيير دا؛ بلكه به وسيله خود مي توان آنرا تعديل يا مهار‬
‫كردچون نهاد فقط در پي ارضاي نياز هاي غريزي و تابع اصل لذت است‪،‬‬
‫پايبند ارزش ها و اصول اخلقي نست و از هيچ گونه عقل و منطقي‬
‫پيروي نمي كند‪ .‬به عبارت ديگر‪ ،‬بيقراري‪ ،‬عدم تعقل‪ ،‬خود خواهي و لذت‬
‫طلبي و حفظ مشخصات كودكانه در سر تاسر عمر‪ ،‬از صفات بارز نهاد‬
‫است‪ .‬به نظر فرويد‪ ،‬نهاد واقعين رواني حقيقي است و قبل از اينكه فرد‬
‫دنياي خارج را تجربه كند‪ ،‬به طور دروني در او وجود دارد‪ .‬نهاد زيربناي‬
‫شخصيت هر فرد را تشكيل مي دهد(شفيع آبادي‪.)1383 ،‬‬
‫‪ .‬من بخش سازنده شخصيت است و از نهاد سر چشمه‬
‫مي گيرد و رشد مي كند(شفيع آبادي‪.)1384 ،‬اگر بنا بود كه ايد ما را اداره‬
‫كنددر آن صورت نمي توانستيم مدت زيادي زندگي كنيم‪ .‬شخص براي‬
‫زنده ماندن نم يتواند تنها بر اساس توهات يا پيروي از تكانه هاي خود‬
‫تبيين روانكاوي فرويد‬
‫‪22‬‬ ‫عمل كند‪ .‬ما بايد بياموزيم چگونه با واقعيت كنار بياييم(ويلييام‪،‬‬
‫سي كرين‪.)1383،‬‬
‫از آنجا كه نهاد نمي تواند با واقعيت ذهني به طور مؤثري برخورد‬
‫كند‪ ،‬مجموعه دومي از فرايند هاي رواني‪ ،‬موسوم به من به وجود مي‬
‫آيد‪ .‬فرويد معتقد بود كه من از نهاد تكامل مي يابد وبخشي از نيروي نهاد‬
‫را براي مقاصد خودش تحت كنترل در مي آورد‪ .‬از اين رو به ناچار به‬
‫وسيله نيروهاي ناهشيلر كاهش تنش سائق هاي جنسي و پرخاشگري بر‬
‫انگيخته مي شود(تامپسون پروت و داگلس براونف ‪ )1383‬فرايند هاي من‬
‫به تضمين اين امر كمك مي كند كه تكانش هاي نهاد با در نظر گرفتن‬
‫مقتضيات جهان خارج به طور مؤثري ابراز شوند‪ .‬به خاطر اهميت اين‬
‫تبادلت با جهان خارج‪ ،‬بخش عمده عملكرد من با نهاد‪ ،‬من مي تواند در‬
‫سطحي ناهشيار نيز عمل كند (چارلز اس‪.‬كارور ومايكل اف‪ .‬شي ير‪،‬‬
‫‪.)1375‬‬
‫به گفته فرويد در حالي كه ايد از عواطف رام نشده و وحشي‬
‫طرفداري مي كند‪ ،‬ايگو نماينده منطق و احساس درست است‪ .‬چون‬
‫ايگو به واقعيت توجه دارد گفته مي شود كه ايگو از"اصل‬

‫واقعيت " پيروي مي كند‪ .‬ايگو مي كوشد تا زماني كه فرصت يابد‬


‫واقعيت را به درستي درك كند و آنچه را كه ودر گذشته در وضعيت هاي‬
‫مشابه روي داده است در نظر بياورد و برنامه هاي واقعگرايانه براي‬
‫آينده طرح نمايد‪ ،‬جلوي اقدام را بگيرد‪ .‬چنين روش هاي منطقي‬
‫انديشه‪"،‬تفكر فرايند ثانويه" نا يده مي شود( ويلييام‪ ،‬سي كرين‪.)1383،‬‬
‫خيال بافي نمونه اي از فرايند ثانوي است‪ .‬گرچه ما از تخيل‬
‫لذت بخش خيالي محظوظ مي شويم‪‌،‬ولي حالت تخيل را با واقعيت‬
‫اشتباه نمي گيريم و اين همان چيزي است كه در فرايند اوليه در خواب‬
‫ديدن شبانه حاصل مي گردد‪ .‬فرويد من را به مرد سوار كاري تشبيه‬
‫كرده است كه هر چه تحربه و مهارتش در سوار كاري بيشتر باشد‪ ،‬بهتر‬
‫مي تواند به تاخت و تاز و سوار كاري بپردازد و عنان مركب خويش را كه‬
‫همان نهاد است‪ ،‬به نحو دلخواه در دست داشته باشد‪ .‬خود داراي دو‬
‫سطح ادراكي است‪ .‬يكي از اين دو سطح متوجه نيازها و جنبش هاي‬
‫غريزي دروني است و ديگري از طريق ادراك حسي با واقعيات محيط‬
‫خارج مر بوط مي شود‪.‬نقش خود ان است كه بين اين دو سطح چنان‬
‫موازنه اي برقرار كند كه حد اكثر رضايت در فرد به وجود آيد‪.‬فرايند‬
‫ثانوي كه بر فرايند نخستين تسلط دارد اصل واقعيت را عملًبه اجرا در‬
‫مي آورد‪(.‬شفيع آبادي‪.)1384 ،‬‬
‫به عبارت ديگر يك هدف اصلي من به تأخير انداختن تخليه انرزي‬
‫نهاد تا زماني است كه بتوان يك شئ يا فعليت مناسب يا تنش پيدا كرد‪.‬‬
‫تبيين روانكاوي فرويد‬
‫‪23‬‬ ‫به تعبيري ملموستر من از طريق فرايند ثانويه مي كوشد تطابقي‬
‫بين تصوير ذهني شئ مورد نياز (از فرايند اوليه نهاد) و ادراكي واقعي از‬
‫آن شئ در جهان پيدا كند‪ .‬مهم اين است كه در نظر داشته باشيم كه‬
‫هدف من مسدود كردن تمايلت نهاد به دائمي نيست بلكه هدفش اين‬
‫است كه مراقب باشد كه تمايلت نهاد در زماني مناسب و به شيوه اي‬
‫واقعگرايانه ارضا شوند‪ .‬آسان مي توان اين نكته را گم كردو اين نكته اي‬
‫است كه يقينا ً در نهاد گم مي شود‪ .‬گفته شد كه من با اصل واقعيت‬
‫هماهنگي دارد‪ .‬اصل واقعيت عبارت از اين تصور است كه رفتار بايستي‬
‫با موقعيت جهان خارج هدايت شود نه فقط با نياز ها و اميالي كه از‬
‫درون بر مي خيزند‪ .‬اصل واقعيت احساسي از خرد پذيري را به درون‬
‫رفتار معرفي مي كند‪ .‬چون اين اصل شما را به سمت محيط خارج‬
‫هدايت مي كند‪ ،‬شما را وادار مي سازد كه قبل از عمل مخاطراتي را كه‬
‫با اختيارات‬

‫مختلف ارتباط دارنددر نظز بگيريد‪ .‬اگر خطرات يك مسير عمل بسيار‬
‫بال به نظر برسد ما راه ديگري را براي ارضاي نيازتان در نظر خواهيد‬
‫گرفت‪ .‬اگر نتوانيد هيچ راه مطمئني براي كاهش فوري تنش پيدا كنيد‪،‬‬
‫ارضاي نياز را به زماني ديرتر‪ ،‬مطمئن تر يا معقولتر به تدخير خواهيد‬
‫انداخت‪( .‬چارلز اس‪.‬كارور ومايكل اف‪ .‬شي ير‪)1375،‬‬
‫من‪ ،‬كه عمدتا ً تحت نظر اصل واقعيت و با استفاده از فزايند فكر‬
‫ثانويه عمل مي كند‪ ،‬جايگاه فرايند هاي عقلي ومسئله گشايي است‪.‬‬
‫استعداد تفكر واقعگرايانه به من امكان مي دهد كه طرح هايي عملي‬
‫براي ارضائ نيازها صورت بندي كند و سپس آن طرح ها را مي آزمايد‬
‫تاآيا كارگر خوهند افتد يا نه‪ .‬اين فرايند واقعيت آزمايي ناميده مي شود‪.‬‬
‫من اغلب به اين عنوان كه نقشي اجرايي در عملكر شخصيت و در‬
‫ميانجيگري بين خواست هاي نهاد غريزي و قيد و بند هاي دنياي خارج ايفا‬
‫مي كند‪ ،‬در نظر گرفته شده است‪( .‬چارلز اس‪.‬كارور ومايكل اف‪ .‬شي‬
‫ير‪)1375،‬‬

‫كنترل من و تأخير ارضاء‬

‫يك عملكرد عمده من به تأخير انداختن ارضاي تكانش ها و اميال تا‬


‫مدتي بعد است تأخير ارضا يكي از نشانه هاي شخصيتي بالغ و رشد يافته‬
‫و يكي از مهمترين اهداف پرورش اجتماعي است‪ .‬كودكان بايد ياد بگيرند‬
‫كه قادر باشند براي دريافت پاداش صبر كنند‪-‬به عنوان مثال كار را اكنون‬
‫انجام دهند و مزد ان را بعدا ً بگيرند‪ -‬تا بتوانند اعضاي مساعد گروه‬
‫انساتي باشند‪ .‬اين طور نيز مطرح شده است كه ناتوانب در بعه تأخير‬
‫تبيين روانكاوي فرويد‬
‫انداختن ارضاءنقش مهمي در رشد رفتار جنايي ايفا مي كند‪ .‬تعجبي ‪24‬‬
‫ندارد كه ‪0‬تحقيقات گسترده اي پيرامون مفهوم ارضاء انجام شده است‪.‬‬
‫در مطالعه آزمايشگاهي معمول در مورد اين پديده‪ ،‬انتخاب زير در‬
‫اختيار كودكان گذاشته مي شود‪ .‬آنها مي توانند بل فاصله پاداشي كوچكتر‬
‫و نه چندان مطلوب دريافت كنند‪ ،‬يا ميتوانند مدتي صبر كنندو سپس‬
‫پاداشي بزرگتر و مطلوي تر دريافت كنند‪ .‬تحقيق كه از اين الگو استفاده‬
‫كرده استتوجه خود را به دو مجموعه متغيرهاي جداگانه معطوف ساخته‬
‫است‪ .‬يك مجموعه عبارت است‬

‫از تعيين كننده هاي موقتي تأخير ارضاء‪ .‬به عنوان مثال ترجيح دادن‬
‫پاداش هاي تأخيري در صورتي افزايش مي يابد كه كودك بتور كند به‬
‫تدخير افتاده را به دست خواهد آورد – يعني ميل او واقعا ً ارضاء خواهد‬
‫شد‪ .‬جاي تعجب است كه قرار دادن اشياي مورد علقه در مقابل كودكان‬
‫تأخير را براي كودكان آسانتر نمي كند(ميشل‪ ،‬ابسن‪ .)1970،‬در عوض‬
‫احتمال تأخير را كم مي كند‪ .‬با اين حال اگر كودكان بتوانند از نظر‬
‫شناختي موقعيت را تغيير شكل بدهند تا به نظر برسد كه اشياء واقعاً‬
‫آنجا نيستند‪ ،‬رابطه فوق مي تواند تغيير يابد(مثل ً با تصور كردن اينكه‬
‫اشياي واقعي در مقابل آنها تنها تصاويري ذهني در ذهنشان است به‬
‫مفهومي كلي تر اينكه به نظر مي رسد كه تأخير ارضاء هنگامي افزايش‬
‫مي يابد كه كودكان با تكنيك هاي حواس پرتي‪ ،‬توجهشان از پاداش هاي‬
‫مطلوب به سوي ديگر معطوف شود‪ .‬در عمل‪ ،‬من نهاد را با درگير كردن‬
‫در عملي ديگر آن را فريب مي دهد(چارلز اس‪.‬كارور ومايكل اف‪ .‬شي‬
‫ير‪.)1375،‬‬
‫دومين خط تحقيق در مورد ارضاء همبستگي هاي مربوط به توانايي‬
‫تأخير را مورد توجه قرار داده است‪ .‬به نظر مي رسد كه توانيي تأخير با‬
‫برخي جنبه هاي هوش ارتباط داشته باشد‪ ،‬شايد به اين دليل كه كودكان‬
‫باهوشتر بهتر قادرند كه موقعيت را از نظر ذهني تغيير شكل دهند‪ .‬به‬
‫نظر مي رسد كه كودكاني كه بهتر اقادر به تأخير هستند بيشتر به‬
‫پيشرفت و مسؤليت اجتماعي توجه داشته باشند‪ ،‬كه اين امر همساز با‬
‫اين تصور است كه آنها داراي من هاي كامل ً تعريف شده اي هستند‪.‬‬
‫تحقيق طولي طولني تر فاندر بلكو بلك(‪)1983‬حاكي از آن است كه‬
‫مبتاي تأخير در پسر ها اندكي متفاوت از دختر هاست‪ .‬به نظر مي رسد‬
‫كه تأخير ميان پسرها رابطه نزديكي با كنترل تكانش هاي هيجاني‬
‫وانگيزشي‪ ،‬با تمرگز عميق‪ ،‬و با آگاه و محتاط بودن در عمل‪ ،‬داشته‬
‫باشد‪ .‬اين موضوع هماهنگ با اين وضوع روانكاوانه است كهتأخير‬
‫ارضاءنوعي عملكرد من است كه هدفش كنترل آگاهانه تجلي تكانش نهاد‬
‫است ‪ .‬بر عكس‪ ،‬تأخير ميان دختران با هوش‪ ،‬كارداني و شايستگي‬
‫ارتباط دارد‪ .‬بر طبق نظر فاندر و ديگران(‪ )1983‬اين اختلف جنسي‬
‫تبيين روانكاوي فرويد‬
‫‪25‬‬ ‫تاشي از روش متفاوتي است كه پسران و دختران در طي آن‬
‫پرورش اجتماعي پيدا مي كنند‪.‬‬

‫آسان مي توان ديد كه چطور اصل لذت و اصل واقعيت‪ ،‬و در نتيجه‬
‫نهاد و من‪ ،‬مي توانند با يكديگر به تضاد برخيزند(شكل)‪ .‬اصل لذت حكم‬
‫مي كند كه نيازها هم اكنون برآورده شوند؛ اصل واقعيت تأخير را تشويق‬
‫مي كند‪ .‬اصل لذت افراد را به سمت حالت تنشي درونشان سوق مي‬
‫دهد‪ ،‬اصل لذت آنهارا به سمت محيط نيز سوق مي دهد‪ .‬به مفهومي‬
‫بسيار واقعي عملكرد من در كوتاه مدت اين است كه نهاد را از عمل‬
‫بازدارد‪-‬او را طوري تحت كنترل در آورد نيازها بتوانند به شيوه اي‬
‫واقعگرايانه و معقول برآورده شوند‪ .‬اين تصور كه نيروي بالقوه وسيعي‬
‫براي تعارض دز درون شخصيت وجود دارد مضموني است كه ريشه در‬
‫درون نظريه روانكاوي دارد‬

‫نهاد‬ ‫من‬
‫اصل‬ ‫اصل‬
‫لذت‬ ‫واقعيت‬

‫تعار‬

‫بازنمايي نگاره اي توانايي بالقوه براي تعارض بين نهاد(كه از اصل لذت پيروي مي كند)و من‬
‫(كه از اصل واقعيت پيروي مي كند)‬
‫ارضاي‬ ‫ارضاي نياز‬
‫فوري‬ ‫در وقت‬
‫تياز‪ ،‬جهت‬ ‫مناسب‪،‬‬
‫گيري به‬ ‫گيري‬ ‫تبيين روانكاوي جهت‬
‫فرويد‬
‫سمت‪26‬‬ ‫به سمت‬
‫درون و‬
‫درون‪،‬‬
‫فرامن‬ ‫شخصيت كه رشد مي كند فرا من است‪.‬‬
‫فرا من‪.‬آخرين جزء بيرون‪،‬‬
‫بي توجهي‬
‫اتقاق‬ ‫شخصيت‬
‫ايمني‬ ‫به‬ ‫تعارض خاصي كه در طول رشد‬
‫به عنوان راهي براي حلتوجه به‬
‫ايمني‬
‫مي افتدبه وجود مي آيد‪ .‬درباره اين تعرض در طول همين فصل بحث‬
‫خواهيم كرد‪.‬‬
‫فرا من تجسم ارزش هاي والديني و اجتماعي است‪ .‬همين جزء‬
‫است كه تعيين مي كند كه چيز درست است و چه چيز غلط است‪ ،‬و‬
‫بيشتر در پي تكامل است تا در پي لذت ‪ .‬الگوي دقيق قواعد در فرامن‬
‫شما از نظام پاداش هايتان و تنبيه هايي كه والدينتان به كار مي برند‬
‫سرچشمه مي گيرد ‪ .‬كودك براي جلب محبت و علقه والدينش مي‬
‫كوشد از آنچه والدينش آنرا درست مي پندارند متابعت كند ‪ .‬كودك براي‬
‫اجتناب از درد ‪ ،‬تنبيه ‪ ‌،‬و طرد شدن از آنچه كه والدينش آنرا خطا مي‬
‫پندارند اجتناب مي كند‪ .‬گرچه ساير مراجع قدرت نيز مي توانند تأثيري‬
‫ثانوي بر رشد فرامن داشته باشند‪ ‌،‬فرويد معتقد است كه فرامن عمدتاً‬
‫از والدين سرچشمه مي گيرد‪ .‬فرايند پذيرش يا جذب ارزش هاي والدين‬
‫و جامعه بزرگتر درون فكني ناميده مي شود‪.‬‬
‫فرامن باز هم مي توان به دو دستگاه فرعي تقسيم كرد‪ -‬يكي پاداش‬
‫دهنده ‌‪ ،‬يكي تنبيه كننده‪ .‬آن جنبه از فرامن كه به رفتار پاداش مي دهد‬
‫من آرماني ناميده مي شود‪ .‬هر آنجه كه والدين آن را تأييد كنند يا ارج‬
‫نهند ‪ ‌،‬به درون من آرماني جذب مي شود‪ .‬بدين ترتيب من آرماني به‬
‫شما به خاطر رفتارهايي كه مناسب با آن معيارها باشد به وسيله وادار‬
‫كردن شما به احساس غرور پاداش مي دهد‪ .‬جنبه تنبيه كننده فرامن‬
‫وجدان ناميده مي شود‪ .‬آنچه كه والدين آنرا رد كنند يا به خاطر آن تنبيه‬
‫كنند جذب وجدان مي شود وجدان با ايجاد احساس گناه در شما ‪ ‌،‬شما را‬
‫به خاطر اعمال و افكار بد تنبيه مي كند‪.‬‬
‫فرامن داراي سه نقش به هم پيوسته است‪ .‬اول ‪ ‌،‬مي كوشد هر نوع‬
‫تكانش نهادي را كه جامعه ( يعني والدين شما محكوم مي كند كامل منع‬
‫كند‪ .‬دوم ‪ ‌،‬مي كوشد من را مجبور سازد كه بيشتر با در نظر گرفتن‬
‫ملحظات اخلقي عمل كند تا با ملحظات عقلي‪ .‬سعي مي كند فرد را به‬
‫سمت كمال مطلق در انديشه ‪ ‌،‬كلم و عمل هدايت كند‪ .‬از اين توضيح‬
‫بايستي روشن شود كه فرامن بسيار دور از‬

‫واقع گرايي است ‪ .‬گر چه تأثيري متمدن كننده بر شخص مي بخشد ‪‌،‬‬
‫اما كمال گرايي آن جدا ً دور از واقعيت است‪.‬‬
‫فرامن ‌‪ ،‬مانند من در تمامي سه سطح هوشياري عمل مي كند اين‬
‫موضوع مفاهيم ضمني مهمي را در مورد چگونگي تجربه كردن آثار‬
‫فرامن در بر دارد‪ .‬هنگامي كه فرايندهاي من برتر هوشيارانه اتفاق مي‬
‫افتد شما از احساس هايتان و اينكه آنها از كجا سرچشمه مي گيرند آگاه‬
‫تبيين روانكاوي فرويد‬
‫‪27‬‬ ‫هستيد‪ .‬تصور كنيد به كسي اهانت كرديد‪ ‌،‬هر چند كه معتقيد كه‬
‫اهانت به افراد غير قابل بخشش است در اين صورت سرچشمه هاي‬
‫احساس هاي گناه شما آشكار است‪ .‬هنگامي كه فرامن ناهشيارانه عمل‬
‫مي كند‪ ‌،‬نتيجه كامل ً متفاوتي به بار مي آيد‪ .‬شما احساس گناه مي كنيد‪‌،‬‬
‫اما هيچ تصوري نداريد كه چرا چنين احساسي مي كنيد‪ .‬از آنجا كه‬
‫احساس ها را مي توان با تفكر فرايند اوليه جاري ساخت ‪ ‌،‬اين احساس‬
‫ها كه ناهشيارانه اتفاق مي افتند حتي ممكن است كامل ً نامعقول باشند ‪.‬‬
‫توانايي بالقوه براي تعارض‪ .‬هنگامي كه فرامن رشد مي كند‪ ،‬من راه‬
‫دشواري ر ا براي طي كردن درپيش دارد‪ .‬من به طورهمزمان بايستي با‬
‫خواست هاي نهاد‪ ،‬دستورات اخلقي فرامن ‪ ،‬وقيد و بند هاي واقعيت‬
‫سروكار داشته باشد‪ .‬براي ارضاي همه اين خواسته ها‪ ،‬من مجبور است‬
‫فورا ً راهي براي تخليه تمامي تنش ها به طريقي كه از نظر اجتماعي‬
‫قابل قبول و هم واقع گرايانه باشد‪ ،‬پيدا كند‪ .‬البته اين كار بسيار نا‬
‫محتمل است‪ .‬احتمال بيشتر اين است كه در ميان اين نيروها تعارض ها‬
‫ي مكرر به وجود آيد‪ .‬برطبق ديدگاه روانكاوي ‪ ،‬چنين تعارض هايي جزء‬
‫ذاتي زندگي هر كسي است‪.‬‬
‫اصطلح قدرت من براي اشاره به توانايي من براي عملكرد مؤثربه‬
‫رغم خواست ها و توقعات اين نيروهاي متعارض‪ ،‬به كار مي رود‪ .‬با‬
‫سطوح پايين من‪ ،‬فرد در ميان فشارهاي رقابت آميز از هم مي پاشدو‬
‫باقسدرت من بيشتر فرد مي تواند از عهده آن فشارها بدون مشكلي‬
‫جدي برآيد‪.‬‬
‫به هر حال با يد به اين نكته اشاره كنيم كه براي من اين امكان وجود‬
‫دارد كه بيش از حد قوي باشد‪ .‬فردي كه بيش از من اش قوي است به‬
‫شدت عمل گرا و خردگرا و در عين حال نيز ملل آور هست‪ .‬فرويد‬
‫تصور نمي كردكه هر يك از سه جزء شخصيت ذاتا ً بهتر از بقيه است‪.‬‬
‫بلكه بايستي در‬

‫بين آنها بايد تعادلي وجود داشته باشد‪ .‬فردي كه داراي فرامني بيش‬
‫حد قوي است ممكن است در همه حال احساس گناه كند يا اينكه ممكن‬
‫است به شيوه اي غير قابل تحمل قديس وار رفتار كند‪ .‬فردي كه داراي‬
‫نهادي بيش از حد قوي است ممكن است چنان پايبند ارضاي خويشتن‬
‫باشد كه نسبت به ساير افراد كاملًبي علقه باشد‪ .‬سالمترين شخصيت‬
‫آن است كه در آن تأثيرات سه جزء كامل ً متعادل باشد‪.‬‬
‫اكنون به بررسي دقيق تر نيروهاي انگيزشي كه افراد را وادار به‬
‫عمل مي كند مي پردازيم‪.‬‬
‫انگيزش‪ :‬غريزه ها‬
‫فرويد در تفكردر باره انگيزش مطالب زيادي را از نظرات حاكم در‬
‫درون علوم زيست شناختي و فيزيكي وام گرفت‪ .‬او معتقد بود كه افراد‬
‫تبيين روانكاوي فرويد‬
‫‪28‬‬ ‫دستگاه هاي انرژ‌ي پيچيده اي هستند كه در آنها انر‌‌ژي لزم براي‬
‫كارهاي رواني( تفكر‪ ،‬ادراك‪‌،‬يادآوري‪ ،‬رؤيا)از طريق فرايندهاي زست‬
‫شناختس رها مي شود‪ .‬به سخني دقيق تر‪‌،‬او معتقد بود كه انرژي رواني‬
‫از طريق غريزه هاي ذاتي‪ ،‬يا سائق ها توليد مي شود‪ .‬اين غريزه ها از‬
‫طريق نهاد بيان مي شوند‪.‬‬
‫يك غريزه داراي دو عنصر به هم پيوسته است‪ :‬يك حالت نياز زيستي‬
‫و باز نمايي رواني ذاتي آن(يا ميل)‪ .‬به عنوان مثال‪،‬حالت نيازي كه به‬
‫تجربه تشنگي مربوط مي شود نوعي عدم تعادل در تركيب شيميايي‬
‫ياخته ها در درون بدن است‪ .‬تشنگي از نظر رواني به منزله ميل به آب‬
‫بازنمايي مي شود‪ .‬اين عناصر با هم تركيب مي شوند تا هنگامي كه آب‬
‫مورد نياز است غريزه اي براي نوشيدن اب تشمكيل مي شود‪.‬‬
‫غريزه ها داراي چهار مشخصه هستند‪ :‬يك منبع‪ ،‬يك موضوع‪ ،‬يك‬
‫نيروي محرك‪ ،‬و يك هدف‪ .‬منبع موقعيت يا نياز زير ببنايي زييست‬
‫شناختي است كهغريزه بر آن مبتني است‪ .‬مقصود (همسان با اصل‬
‫لذت) عبارت است از كاهش آني تنشي كه اين نياز زيربنايي به‬
‫وجودآورده است‪ .‬نيروي محرك اندازه يا فشاري است كه توسط قدرت‬
‫نياز زيربنايي تععين مي شود‪ .‬هدف يك غريزه چند چيز‬

‫مختلف است‪ .‬در يك سطح‪ ،‬عبارت از هر چيزي استكه نياز را ارضاء كند‪-‬‬
‫به عنوان مثال آب براي فردي تشنه‪ .‬هدف همچنين اعمالي را شامل مي‬
‫شود كه به منظور به دست آوردن آنچه مورد نياز‬
‫است بايد انجام شود‪ .‬بنا بر اين هدف تشنگي مي تواند آب‪ ،‬عمل‬
‫نوشيدن‪ ،‬گامهايي كه براي به دست آوردن آب برداشته مي شود(مثلً‬
‫برداشتن ليوان‪ ،‬باز كردن شير و از اين قبيل)را شامل مي شود‪.‬‬
‫در مورد بسياري از جنبه هاي كار فرويد بايد گفت كه تصورات او‬
‫درباره ماهيت و تعداد غريزه ها در طي زمان تغيير كرد‪ .‬در نهايت او قانع‬
‫شدهمه غريزه هاي اساسي را مي توان در يكي از دو طبقه اختصاص‬
‫داد‪ .‬اوليت طبقه عبارت است از غريزه هاي زندگي و غريزه هاي‬
‫جنسي(كه در مجموع شهوت ناميده مي شود)شهوت مجموعه اي از‬
‫غرتيز صيانت نفس و جنسي است‪ -‬غرايزي كه با بقا‪ ،‬توليد مثل ولذت‬
‫سرو كار دارند‪ .‬اجتناب از گرسنگي و درد‪-‬و نيز ميل جنسي‪ -‬غريزه هاي‬
‫زندگي هستند‪ .‬در مجموع كه نيروي رواني كه با غرايز توليد مي شود به‬
‫ليبيدو معروف است‪.‬‬
‫‪/http://eshghegol.blogfa.com‬‬
‫گرچه همه غرايز زندگي به طور آشكاري جنسي نيستند‪ ،‬ميل جنس‬
‫واقعا ً نقش مهمي در نظريه روانكاوي ايفا مي كند‪ .‬بر طبق نظر فرويد‬
‫نه يك بلكه تعداد فراواني غريزه جنسي وجود دارد‪ .‬هر يك از آنها با ناحيه‬
‫تبيين روانكاوي فرويد‬
‫‪29‬‬ ‫متفاوتي از بدن‪‌،‬به بام ناحيه شهوتزا ارتباط دارد‪.‬سه ناحيه شهوتزا‬
‫كه در نظريه فرويد تشخيص داده شده عبارت است از ‪:‬دهان‪ ،‬مقعد‪ ،‬و‬
‫اندامهاي تناسلي‪ .‬ناحيه هاي شهوتزا منابع بالقوه اي از تنش به شمار مي‬
‫روند‪ .‬دستكاري اين ناحيه تنش را كاهش مي دهدو ايجاد لذت مي كند‪ .‬از‬
‫اين رو مكيدن و دود كردن لذت دهانبي ايجاد مي كند‪،‬عمل دفع لذت‬
‫مقعدي ايجاد مي كند‪‌،‬و تحريك مهبل و احليل موجب لذت تناسلي مي‬
‫شود‪.‬‬
‫در مقبل شهوت‪ ،‬طبقه دوم غريزه ها وجود دارد كه غريزه هاي مرگ‬
‫ناميده مي شود‪ .‬نظر فرويد در مورد غريزه مرگ در اين جمله او خلصه‬
‫شده استكه هدف تمامي زندگي مرگ است‪ .‬فريودئ معتقد بود كه‬
‫زندگي به مفهومي صرفا ً وسيله اي نقليه براي مرگ فراهم مي آوردو‬
‫اين كه افراد به طور ناهشياري مايلند كه به حالت غير آلي اي كه از آن‬
‫آمده اند بازگردند‪ .‬فرضا ً غريزه هاي مرگ دائما ً‬

‫در حال عمل هستند اما غريزه هاي زندگي آنها را مهار مي كنند‪ .‬فرويد‬
‫هرگز اصطلح خاصي براي نيرويي كه بع غرايز مرگ مربوط مي شود‬
‫ابداع نكرد‪ .‬همچنين هزگز يك غريزه مرگ را به يكي از‬
‫ناحيه هاي بدن‪ ،‬چنان كه در مورد غرايز شهواني قائل بود‪ ،‬ارتباط نداد‪ .‬تا‬
‫حودي با اين دليل‪ ،‬غريزه مرگ كمتر از شهوت مورد توجه قرار گرفته‬
‫است‪.‬‬
‫يكي از جنبه هاي غريزه مرگ كه واقعا ً مورد توجه قرار گرفته است‬
‫به پرخاشگري مربوط مي شود‪ .‬فرويد معتقد بود كه افراد داراي سائقي‬
‫پرخاشگرانه هستند‪ .‬اين سائق غريزه اي اساسي نيست‪ ،‬بلكه از ناكامي‬
‫غريزه هاي مرگ ناشي مي شود‪ .‬به عبارت ديگر شهوت معمولًمانع‬
‫ازتجلي مسمتقيم غريزه هاي مرگ مي شود‪ ،‬و بدن ترتيب نيروي غريزي‬
‫را بل مصرف ميگذارد‪ .‬اين انرژي ميتواند به صورت پرخاشگرانه يا‬
‫ويرانگر عليه ديگران صرف شود‪ .‬بدين ترتيب در نظريه روانكاوي اعمال‬
‫پرخا شگرانه تجلي اميال خود ويرانگر است كه به سمت ديگران تغيير‬
‫جهت داده است‪.‬‬
‫پاليش و پرخاش‬
‫اين تصور كه انرژي پرخاشگرانه برانگيزنده اي در شخصيت به‬
‫شمار مي آيديكي از ادعاهاي مهم نظريه روانكاوي به شمار مي رود‪.‬‬
‫فرويد تصور مي كرد كه انرژي رواني به طور مداوم بايد استفاده شود‪،‬‬
‫زيرا موجود زنده به طور مستمر آن را مي سازد‪ .‬اگر اين انرژي مصرف‬
‫نشود‪ ،‬شاري كه اعمال مي كند همواره بيشتر و بيشتر مي شود‪ ،‬درست‬
‫همانگونه كه فشار در يم ديگ بخار در صورتي كه بخار ان خارج نشود‬
‫افزايش مي يابد‪ .‬در يم نقطه ‪ ،‬تركم انرژي پرخاشگرانه چنان زياد مي‬
‫تبيين روانكاوي فرويد‬
‫‪30‬‬ ‫شودكه ديگر نمي توان آن را مهار كرد‪ .‬در اين مرحله كنترل تكانه‬
‫از دست مي رود و شخص اقدام به پرخاشگري مي كند‪.‬‬
‫اين تحليل به دو پيش بيني منتهي مي شود‪ .‬اول پرداختن به‬
‫پرخاشگري بايد باعث شودافراد احساس بهتري پيدا كند‪ -‬يعني سطوح‬
‫پايين تري از تنش يا برانگيختگي داشته باشند‪ .‬زيرا سائق پرخاشگرانه‬
‫ديگر ناكام گذارده نمي شود‪ .‬دوم‪ ،‬چون تكانش ابراز شده است‪ ،‬انرژي‬
‫پشت آن نيز تحليل رفته است وفرد كمتر احتمال مي رود كه در آينده اي‬
‫نزديك دوباره پرخاشگري كند‪ .‬اين دو‬

‫تأثيردرگير شدن در پرخاشگري روي هم رفته پاليش ناميده مي شود‪.‬‬


‫اين نظر مربوط به انرژي پرخاشگرانه و رها سازي آن در انديشه نظريه‬
‫پردازان جديدتر‪-‬مثل ً شرح مگارگي از اعمال به شدت‬
‫خشونت آميز‪-‬نيز منعكس شده است‪ .‬مگارگي استدلل مي كند كه افراد‬
‫دارايموانع قوي در برابر پرخاشگري – موسوم به پرخاشگران پر كنرل به‬
‫ندرت تخليه بخار ميكنند كه حتي اجازه مي دهند در رويارويي با تحريك‪،‬‬
‫احساساتشان را بروز دهند‪ .‬با اين حال با مرور زمان‪ ،‬احساساتشان بر‬
‫روي هم انباشته مي شودتا اين كه قيد و بندهايشان ديگر نتوانند دوام‬
‫بياورند‪ .‬از آنجا كه انرژي زيادي روي هم جمع شده است‪ ،‬پرخاشگري رها‬
‫شده ممكن است كامل ً وحشيانه باشد‪ .‬جالب اينجاست كه تحريك نهايي‬
‫اغلب پيش پا افتاده استو صرفا ً در حكم ضربه نهايي است‪ .‬هنگامي كه‬
‫دوره پرخاش به پاين رسيد‪ ،‬اين افراد گرايش دارندكه شيوه هاي انفعالي‬
‫و پر كنترل خود را دوباره در پيش گيرند‪.‬‬
‫به طور كلي‪ ،‬اگر فرض كنيم كه تكانش هاي نهادي اين افراد بيش از‬
‫حد در كنترل من و فرا من آنها قرار دارد‪ ،‬اني مجموعه نيروهاهمستز با‬
‫نظريه روانكاوانه پرخاشگري مي باشند‪ .‬مجموعه نيروهاي پرخاشگري‬
‫پركنترل تا حد زيادي مورد اثبات تجربي نيز قرار گرفته است‪ .‬با اين حال‬
‫بايد يادآور شويم كه اين شواهد به يك گروه تقريبا ً منتخب از افراد‬
‫مربوط مي باشد‪.‬‬
‫امتزاج انرژي هاي ليبيدويي و پرخاشگرانه‪ .‬فرويد جنين‬
‫فرض مي كرد كه انرژي پرخاشگرانه و جنسي‪ ،‬و راههاي راه گزيني آنها‬
‫رفتار انسان را تعيين مي كنند‪ .‬به عنوان مثال روابط را در نظر بگيريد‪.‬‬
‫رابطه اي كه تنها ليبيدو در خدمت آن باشد مشخصه اش مهرباني و‬
‫مراقبت است‪.‬با اين حال ‪ ،‬گاه انرژي جنسي و پرخاشگرانه در رابطه بين‬
‫افراد كنار هم قرار مي گيرند‪ ،‬كه اول يكي و سپس ديگري تجلي مي‬
‫يابد‪ .‬اين الگو دو سو گرايي ناميده مي شود‪ .‬گاه اين دو انرژي همجوشي‬
‫پيدا مي كنند و فعاليتي واحد را دامن مي زنند(فرويد‪ .)1933،‬اين ادغام‬
‫جنسيت و پرخاشگري‪ ،‬آزارگري (ساديسم)ناميده مي شود‪.‬‬
‫تبيين روانكاوي فرويد‬
‫‪31‬‬

You might also like